ولایت در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخهها
(←منابع) |
(←منابع) |
||
خط ۲۷۶: | خط ۲۷۶: | ||
# [[پرونده:1414.jpg|22px]] [[فرهنگ شیعه (کتاب)|'''فرهنگ شیعه''']] | # [[پرونده:1414.jpg|22px]] [[فرهنگ شیعه (کتاب)|'''فرهنگ شیعه''']] | ||
# [[پرونده:10119661.jpg|22px]] [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|'''فرهنگ اصطلاحات علم کلام''']] | # [[پرونده:10119661.jpg|22px]] [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|'''فرهنگ اصطلاحات علم کلام''']] | ||
# [[پرونده:Imamat.jpg|22px]] جمعی از نویسندگان، [[امامتپژوهی (کتاب)|'''امامتپژوهی''']] | # [[پرونده:Imamat.jpg|22px]] جمعی از نویسندگان، [[امامتپژوهی (کتاب)|'''امامتپژوهی''']] | ||
# [[پرونده:11677.jpg|22px]] [[اباصلت فروتن|فروتن، اباصلت]]، [[علی اصغر مرادی|مرادی، علی اصغر]]، [[واژهنامه فقه سیاسی (کتاب)|'''واژهنامه فقه سیاسی''']] | # [[پرونده:11677.jpg|22px]] [[اباصلت فروتن|فروتن، اباصلت]]، [[علی اصغر مرادی|مرادی، علی اصغر]]، [[واژهنامه فقه سیاسی (کتاب)|'''واژهنامه فقه سیاسی''']] |
نسخهٔ ۱ مهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۱۱
ولایت از واژههای پرکاربرد در کلام اسلامی است که در حوزه امامت و رهبری نقش بهسزایی را در معناشناسی و تبیین قلمرو ولایت صاحبان ولایت (پیامبران و ائمه معصومین (ع) ایفا مینماید. این واژه که به معنای سرپرستی، تدبیر، تصرف در امور مخلوقات، قانونگذاری و جعل احکام است، در کلام اسلامی به ولایت تکوینی و تشریعی تقسیم میشود. ولایت به معانی مذکور، منحصراً ویژه پروردگار است؛ اما از آنجایی که اجرای تدبیر و قوانین در میان بشر نیازمند به یک مجری از جنس خود آنهاست، خداوند مرتبهای از ولایت تکوینی و تشریعی خویش را به برخی از بندگان برگزیدهاش که شایستگی دریافت ولایت الهیه را دارند، افاضه نموده است. سرآمد چنین انسانهایی، پیامبران و اوصیای آنها و امامان معصوم (ع) هستند. آنان در قلمروهایی که برایشان مشخص شده به اذن الهی، بر انسانها ولایت دارند. بنابراین، ولایت آنان در طول ولایت ذاتی و مطلقه الهی است. از این رو، اطاعت از آنان در حقیقت اطاعت از خداوند محسوب میگردد. مراتب پایینتر ولایت نیز برای برخی دیگر همچون، فقها، حاکمان، پدر و جد پدری ثابت است.
معناشناسی
ولایت
تبیین معنای کلامی ولایت از طریق شناخت معنای لغوی آن میسور خواهد بود.
معنای لغوی
واژه «ولایت» از ریشه (وَلْیْ) گرفته شده؛ اما ساختار افعال ماضی و مضارع این ریشه به دو صورت ذکر شده است:
- وَلِیَه یَلِیهِ، به کسر لام در هر دو مورد.
- وَلَیَ یَلِی، بر وزن وَعَدَ یَعِدُ[۱].
برای واژه «وَلْی» دو معنا ذکر کردهاند: یکی به معنای قرب و نزدیک شدن و دیگری به معنای آمدن چیزی است در پی چیز دیگر؛ بدون آنکه فاصلهای میان آن دو باشد[۲] که میتوان از آن به «اتصال و پیوند دو شیء» تعبیر کرد[۳].
اما کلمۀ «ولایت» که به فتح و کسر واو استعمال شده، در هر دو صورت مصدر است؛ چنان که گفته میشود: ولی الشیء و علیه وَلایة و وِلایة[۴] منتهی «وِلایت» به کسر واو، مصدر «والی» به معنای امارت و سلطنت است، اما وَلایت به فتح واو، مصدر «ولیّ» ضدّ «عدوّ» است[۵]. ولایت به معانی صاحب اختیار، سرپرست، سلطان، نصرت، محبّت، دوستی، قرابت و خطّه و بلاد سلطان، بهکار برده میشود. در اینکه کدام یک از این معانی، معنای حقیقی کلمۀ ولایت به فتح واو و یا به کسر واو میباشد، اختلاف است[۶]. برخی واژه شناسان، سرپرستی و تصدی امر را معنای حقیقی این کلمه میدانند[۷].
معنای اصطلاحی
متکلمان واژه «ولایت» را به معنای «سرپرستی و صاحب اختیار و تصرف» گرفتهاند که اطاعت، از لوازم معنای آن است. نمونه آن را در تبیین معنای کلمه «ولی» که یکی از مشتقات ریشه «وَلْیْ» است مشاهده میکنیم. مثلا علامه حلی ذیل آیه ولایت درباره معنای «ولی» میگوید: ولی به معنی کسی است که حق تصرف دارد و خداوند آن را برای حضرت ثابت کرده همان طوری که آن را برای خود و پیامبر ثابت کرده است[۸].
به هر حال گستردهترین کاربرد مصطلح ولایت در متون عربی و محاورات عرفی همان «امامت» و «حاکمیت سیاسی» است. به گونهای که هرگاه این واژه بدون قید و قرینه استعمال شود، به ولایت سیاسی، امارت و حاکمیت انصراف دارد که مقصود همان مدیریت و تنظیم امور کلان اجتماعی است[۹].
واژههای همسو
نبوت
واژۀ «نبوت» از نظر لغوی در چهار معنا استعمال شده است: خبر، ارتفاع، طریق و صوت خفی[۱۰]. و در اصطلاح، به معنای دریافت خبر از سوی خداوند به صورت وحی است که برای هدایت افراد بشر برای پیامبر میرسد[۱۱] و نبی در اصطلاح علم کلام، بر شخصی اطلاق میشود که از راه وحی پیامی را از خدای متعال دریافت میکند و آن را به مردم میرساند[۱۲]. پیامبر (ص) دارای دو بُعد ولایت و نبوت است. با توجه به آیه ولایت[۱۳]، ولایت ایشان از ولایت الهی سرچشمه میگیرد. از نظر علم کلام، به نظر میرسد نبوت و ولایت پیامبر هر کدام مستقل است ولی از نظر عرفانی، عرفا در پیوند همدیگر سخن گفتهاند[۱۴].
امامت
«امام» از ریشۀ «أم» به معنای اصل، مرجع، جماعت و دین است و امام به معنای هر کسی است که به او اقتدا میشود و در کارها و امور پیشوا بوده و مقدم میگردد؛ از این رو پیامبر (ص) امام پیشوایان و خلیفه امام امت و قرآن امام مسلمانان است[۱۵]. متکلمان برای واژه «امامت» تعریفهای مختلف و متفاوتی ذکر کردهاند که در یک جمعبندی میتوان آن را به تعریف عام و خاص تقسیمبندی کرد. تعریف عام آنکه شامل نبوت هم میشود این است: الإمامة رئاسة عامة لشخص من الناس فی أمور الدین والدنیا[۱۶]، این تعریف چون قید خلافة و نیابة عن النبی را ندارد، شامل مقام نبوت هم میشود. در دستۀ دیگر از تعاریف قیود بیشتری به کار رفته است: «امامت ریاست عام و فراگیر در امور دین و دنیای مردم برای یک شخص به نیابت از پیامبر ثابت است»[۱۷]؛ این تعریف و امثال آنکه قیود در آنها به کار رفته[۱۸]، تعریف خاص امامت است و نشان میدهد که امام جانشین پیامبر است. با توجه به همه تعاریف، تعریف امامت به رهبری امت اسلامی در امور دینی و دنیوی آنان به عنوان جانشین پیامبر (ص) مورد قبول همۀ فرق اسلامی است[۱۹].
خلافت
واژه «خلیفه» از ریشه «خلف» اخذ شده و حروف «خ ل ف» به معنای چیزی است که در پشت چیز دیگری قرار دارد. یکی از واژه شناسان میگوید: خلیفه کسی است که به جای شخص پیش از خود مینشیند و جای او را میگیرد[۲۰]. واژه «خلافة» نیز که مصدر این ریشه است، به معنای نیابت و جانشینی از غیر میآید، حال ممکن است آن شخص منوب عنه، غایب باشد، یا از دنیا رفته، یا ناتوان باشد و همچنین ممکن است جانشینی به خاطر ترفیع جایگاه و بزرگداشت جانشین، صورت گرفته باشد[۲۱]. از بررسی معنای لغوی خلیفه به دست میآید که خلافت و جانشنینی در دو فرایند زیر محقق میشود: نخست شخصی بر کنار شده و شخص دیگر جانشین او میگردد. دوم آنکه شخصی تدبیر و اداره کاری را از سوی شخص دیگر برعهده گیرد. در هر دو صورت همان سلطه و حقی که برای فرد اول بود، برای او نیز ثابت میشود. و در اصطلاح متکلمان شیعه «خلافت» به معنای نیابت از خدا و پیامبر او در میان امت است. پس بدون نیابت از کسی که دارای حکم و امر است، کسی نمیتواند خلیفه باشد[۲۲] برخی از عالمان اهل سنت نیز گفتهاند: "حقیقت خلافت، همان نیابت از صاحب شرع در حفظ دین و سیاست دنیاست"[۲۳]. از آنجایی که خلافت، به معنای نیابت از پیامبر در عموم مصالح مسلمانان است، مثل اقامه دین و حفظ مسلمانان، پیروی نمودن از او بر همه واجب و مخالفت با او حرام است[۲۴] و طبعا قلمرو ولایت او، همان قلمرو ولایت پیامبر جز دریافت وحی، خواهد بود.
وزارت
واژه «وزارت» اسم مصدر از ریشه «وزر» است[۲۵]؛ چنانچه کلمۀ «وزیر» نیز از این ریشه مشتق شده است[۲۶]. حروف «و ز ر» دو معنای اصلی دارد: یکی ملجأ و پناهگاه و دیگری سنگینی در یک چیز. «وَزرَ» به معنای ملجأ و «وِزرْ» به معنای دوم است[۲۷]. بدین مناسبت است که وزیر را «وزیر» گفتهاند؛ چون او کسی است که بر رأی او در امور اعتماد میشود، به او پناه برده میشود. به وزیر پادشاه که وزیر گفتهاند بدین جهت است که او تدبیر مملکت را از سوی پادشاه بر دوش میکشد[۲۸] و او را بر امور ممکت داری کمک میکند[۲۹].
در اصطلاح کلامی نیز همین دو معنا در واژه «وزارت» مد نظر است. به گفته ابن خلدون، وزارت که همان خطوط اصلی سلطنت و رتبههای پادشاهی است، بر مطلق اعانت و همکاری دلالت دارد؛ چون وزات از موازره به معنای معاونت میآید و اگر از «وَزرَ» گرفته شده باشد به معنای سنگینی است. گویا وزیر سنگینی کار را بر دوش میکشد، در این صورت باز هم به همان مطلق معاونت بر میگردد[۳۰].
متکلمان و مفسران درباره معنای وزارت، در آیه ﴿وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي﴾[۳۱] و روایاتی که جمله "وزیری"[۳۲] از سوی پیامبر در مورد امیرمؤمنان (ع) وارد شده، همین دو معنا را اعمال کردهاند[۳۳]؛ چنانچه ابوالصلاح حلبی آن را به معنای خلافت گرفته و به آیه مذکور استدلال نموده است[۳۴]. یکی از عالمان شیعه ذیل روایت اهل سنت که ابوبکر و عمر را وزیر رسول خدا (ص) معرفی کرده میگوید: "وزارت در لغت به معنای معاونت است. معاونت رسول خدا (ص) تنها در دو جهت است: یکی اداء رسالت و ابلاغ دین به مردم و دیگری مجاهدت در مقابل کافران و دشمنان دین. آن دو نفر در این دو جهت هیج سهمی نداشتند و تنها امیرمؤمنان (ع) بود که حضرت را یاری نمود[۳۵].
وصایت
واژه «وصایت»، مصدر باب «وَصَی یَصِی» است[۳۶]. حروف (و، ص، ی) در اصل بر وصل و پیوند چیزی بر چیزی دیگر دلالت میکند[۳۷]. اما وصایت که به فتح واو نیز خوانده شده در لغت، به معنای نائب گرفتن شخصی غیر از خود است تا بعد از مردنش در آنچه که خودش تصرف میکند، حق تصرف داشته باشد. مثل اخراج و استیفای حق، یا ولایت بر کودک و مجنون[۳۸]. برخی که «وصایت را مرادف «ایصاء» دانستهاند آن را به درخواست نمودن چیزی از غیر معنا کردهاند تا آن را در زمان غیبت او یا بعد از وفاتش انجام دهد[۳۹]. با توجه به کلام لغویان که ذکر شد، ارتباط این واژه به کلمه «ولایت» روشن میشود و آن اینکه در وصایت نیز یک نوع ولایت دادن از سوی موصی برای وصی وجود دارد و به او اجازه میدهد تا در محدوده تصرفات او، تصرف نماید.
وصایت در ابعاد فقهی، اخلاقی و کلامی کاربرد دارد و از نظر کلامی به معنای تعیین جانشین پیامبر و امامان است[۴۰]. از آنجاییکه امام به عنوان وصی پیامبرتعیین شده، طبعا همه اختیارات پیامبر را در امور دینی و دنیایی مردم دارند.
اقسام ولایت
واژه «ولایت» را از جهات مختلف میتوان تقسیم کرد:
به لحاظ رتبی (ذاتی و جعلی)
با در نظر داشتن رتبه و مراتب این مفهوم، ولایت دارای اقسام زیر است که برای خداوند ذاتی و برای غیر خدا عرضی خواهد بود.
ولایت مطلقه الهی
مطلق در مقابل مقید[۴۱]، به معنای رها، آزاد و عام[۴۲] است. مقصود از ولایت مطلقه در اینجا این است که ولایت الهی بدون قید و شرط و گستره شمول آن وسیع است. این نوع ولایت، اصیل و مستقل و ویژه خداوند متعال است[۴۳]. برخی آیات قدرت مطلقه الهی را دلیل انحصار ولایت الهی میداند و میفرماید: ﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[۴۴].
انسان به عنوان جزئی از موجودات آفرینش، تحت حاکمت مطلقه الهی و مشمول ولایت و تدبیر اوست. با این تفاوت که موجودات دیگر به صورت تکوینی، ولی انسان با اراده و اختیار خود ولایت الهی را میپذیرد. به همین جهت برخی از تحت ولایت الهی خارج شده و در زمره اولیاء شیطان قرار میگردند[۴۵].
ولایت انبیاء الهی
همانطوریکه در ولایت مطلقه الهی گفته شد، ولایت خداوند اصلی و ذاتی است؛ اما ولایت سایر صاحبان ولایت، از جمله ولایت انبیاء الهی، عارضی، جعلی و اعطایی از سوی خداوند است و در طول ولایت الهی قرار میگیرد.
ولایت پیامبر خاتم (ص)
ولایت حضرت پیامبر اکرم (ص) نیز از ولایت مطلقه الهی سرچشمه میگیرد: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾[۴۶]. براساس این آیه شریفه، ولایت پیامبر (ص) در طول ولایت الهی است که از سوی خداوند به ایشان اعطا گردیده است[۴۷].
ولایت امامان معصوم (ع)
در آیه ولایت، ولایت امام معصوم بیان شده است: ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾[۴۸]. عطف این جمله بر ماقبل ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ﴾، میرساند که ولایت امام نیز ولایت اعطایی از سوی خداوند و از جنس ولایت الهی است.
در آیه دیگر نیز میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[۴۹].[۵۰]
ولایت فقیه
در این باره که «ولایت فقیه» بحث کلامی است یا فقهی، میان عالمان و دانشمندان اختلاف نظر است. معیار تشخیص کلامی یا فقهی بودن یک مسأله، موضوع آن است. اگر موضوع مسأله، فعل خداوند باشد کلامی و اگر بایدها و نباید و مربوط به فعل مکلف باشد، فقهی خواهد بود. با این معیار میتوان بحث ولایت فقیه را نیز تشیخص داد.
ولایت فقیه هر دو معیار را دارد. از آنجاییکه اثبات ولایت فقیه و برهانی که بر آن اقامه میشود، مربوط به علم کلام است، کلامی؛ اما از آن جهت که بر فقیه جامع الشرایط واجب است وظیفهاش را انجام و سایر ملکفین نیز باید در زمینههای احکام، قضاوت و لایت شرعی از او متابعت نمایند، مسألۀ فقهی است[۵۱].
بنابراین، ولایت فقیه هنگامی مطرح میشود که مردم در شناخت امور زندگی و اجتماعی خود به امام معصوم (ع) دسترسی نداشته باشند؛ یعنی ولایت فقیه، در حقیقت، نیابت عامّ از امام معصوم (ع) را دارد و به معنای سرپرستی امور شیعیان در عصر غیبت کبری است. این بدان سبب است که حضور کامل دین در جامعۀ انسانی در گرو برپایی حکومت اسلامی است و ضرورت وجود حکومت اسلامی، محدود به عصر پیامبر (ص) یا روزگار حضور امام معصوم (ع) نیست[۵۲]. بدین جهت ولایت فقیه یکی از مهمترین مسائل جامعۀ شیعی است؛ به گونهای که اندیشۀ سیاسی پیروان مکتب اهل بیت (ع) در عصر غیبت کبری با آن گره خورده است.
نکته لازم به ذکر آن است که مشروعیت ولایت فقیه همانند ولایت معصومین از راه نصب است؛ با این تفاوت که معصومین (ع) به نصب خاص الهی برگزیده شدهاند، اما فقهاء به نصب عام، واجد چنین مقامی میشوند و نصب عام بدین معناست که شرایط و ویژگیهای ولی فقیه، بدون تعیین مصداق آن در سخن معصومین آمده است[۵۳].
ولایت حاکم
مقصود از حاکم، فقیه جامع الشرایطی است که در نزاعها و اختلافهای بین مؤمنان قضاوت میکند[۵۴]. بر این اساس، فقیه جامعالشرایط علاوه بر صدور فتوا بهعنوان مرجع تقلید، وظیفه صدور حکم به عنوان حاکم شرع را نیز دارد[۵۵].
ولایت پدر و جد پدری
پدر و جد پدری از جمله کسانی هستند که بر افرادی که در کتب فقهی نامبرده شده، ولایت دارند[۵۶]. مقصود از ولایت پدر و جدّ پدری، همان مسئؤلیّتی شرعی است که شارع مقدّس بهمنظور نگهداری، مواظبت، تربیت و اداره امور مالی و غیر مالیِ کودک یا سفیه و یا مجنون، به پدر و جدّ پدری اعطا کرده است[۵۷].
ولایت زنان
ولایت زنان را میتوان در دو حوزه مطرح کرد:
- حوزه نخست ولایت زنان بر امور نفسی خود که از جمله آن رضایت در ازدواج است. هرچند اذن ولی در نکاح شرط است ولی از آن طرف رضایت خود او نیز اهمیت دارد و این دلیل بر آن است که او بر امور نفسانی خویش ولایت دارد[۵۸]
- حوزه دوم، رهبری، قضاوت و مشارکت در امور کلان کشور است. طرفداران جواز ولایت زن، به سیره عقلاء و عموم برخی روایات تمسک کردهاند[۵۹]، اما در مقابل، مخالفین به چهار آیه از جمله: ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء﴾، احادیث متعددی مثل احادیث باب القضاء، روایاتی مانند «المراه ریحانه و لیست قهرمانه» یا روایاتی که حکومت زنان را از علائم فساد زمان میشمرد و روایتیکه جامعهای را که زن بر آن حاکم باشد، موفق یا رستگار نمیداند (صحیحه حمران بن اعین) استناد کردهاند.
از جمله ادله مخالفین ولایت زن، مذاق شریعت است که این خواستهها و دستورات از احکام گوناگون شارع در مورد زنان مثل تاکید بر جدایی زن و مرد اجنبی و خانه نشینی زن و یا روایاتی که از نقصان عقل و رأی زن سخن گفته و یا اطاعت از زن و مشورت با او را نهی میکند، به دست میآید[۶۰].
به لحاظ نوعی
ولایت به لحاظ نوعی، تکوینی است یا تشریعی؛ چراکه امور جهان حقیقی است یا اعتباری. امور حقیقی اموری است که عمل اختیاری انسان در بود و نبود آنها دخیل نباشد و منظور از امور اعتباری اموری است که در حوزه حیات انسانی یافت میشود، به گونهای که اگر انسان نباشد نباشد از آنها خبری نیست. مانند ملکیت، ریاست، زوجیت و اموری از این سنخ که انسان برای گذران زندگی خود آنها را اعتبار کرده است[۶۱].
ولایت تکوینی
ولایت تشریعی
قلمرو ولایت
ولایت تشریعی (به معنای حق تصرف) در حقیقت منحصر به خداوند است، برخی مراتب آن برای بعضی انبیاء، پیامبر اسلام (ص)، امامان معصوم (ع) و در عصر غیبت برای فقیه عادل آگاه به مسائل زمان نیز ثابت است[۶۲].
منشأ ولایت
از جمله مباحث مهم وابسته به موضوع «ولایت»، تحقیق و توجه به منشأ و سبب ولایت است؛ سبب یا اسبابی که ولایت را برای صاحبان آن در خارج محقق میسازد. این مسأله را میتوان در دو فرضیه «ولایت خداوند» و «ولایت غیر خدا» تبیین کرد.
مراتب ولایت
شرایط و بایستگیهای صاحبان ولایت
مقصود از صاحبان ولایت، پیامبران و ائمه طاهرین (ع) هستند؛ از این رو، برخی ویژگیهای مهم آنان را که در اعطای ولایت تکوینی و تشریع آنها نقش دارد و شایستگی آنها را ثابت میکند، به صورت مختصر مرور میکنیم.
نصب الهی
نخستین ویژگی آنها این است که نبوت یا امامتشان الهی است. درباره انتصاب الهی پیامبران تمام فِرق اسلامی اتفاق نظر دارند و آیات قرآن کریم نیز این مطلب را بیان میکند. از جمله این آیه که میفرماید: ﴿اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[۶۳]؛ «خداوند آگاهتر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد».. اما انتصاب الهی امام از دیدگاه شیعه و اهل سنت اختلافی است. شیعه آن را انتصابی و اهل سنت انتخابی میدانند. نصب الهی امامت، از آیاتی چند استفاده میشود که از میان آنها میتوان آیات: «ابتلاء»[۶۴]، «ولایت»[۶۵] و «اولی الامر»[۶۶]» را نام برد. جز آیات قرآن، روایات فریقین نیز بر انتصاب الهی پیامبر و امام دلالت دارند[۶۷].
علم لدنی
عصمت
یکی دیگر از ویژگیهای ولی، عصمت او از هرگونه خطا، اشتباه و آلودگی است. خواجه نصیر طوسی در شرح تجرید میگوید: در پیامبر عصمت شرط است به دلیل اینکه اطمینان به گفتههای او حاصل شود، در این صورت است که غرض حاصل میشود[۶۸]. این عقیده شیعه است، ولی گروهی از مسلمانان عصمت را برای انبیا در برخی موارد قائل نیستند[۶۹].
از دیدگاه شیعه عصمت پیامبر خاتم (ص) و ائمه طاهرین (ع) از دلائل فراوانی ثابت میشود. از جمله آیه تطهیر میفرماید: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾[۷۰]؛ به همین جهت شیخ مفید از علمای بزرگ شیعه میگوید: "عصمت، تفضلی است از جانب خدا برای کسی که میداند آن شخص معصوم به عصمت خود تمسک میکند"[۷۱].
افضلیت
یکی دیگر از ویژگیهای صاحبان ولایت، افضلیت آنها بر سایرین است.
- افضلیت انبیا: به اعتقاد شیعه، پیامبران الهی باید بر همه مردم زمان و عصرشان برتری داشته باشند؛ زیرا آنها به عنوان پیام آوران وحی الهی، مأموریت ویژهای برای تبلیغ پیام دین به مردم و ولایت تشریعی در هدایت انسانها دارند. بدین جهت از هر نگاهی باید برتر از دیگران باشند وگرنه تفضیل مفضول قبیح است[۷۲].
- افضلیت پیامبر خاتم: علاوه بر اینکه متعقدیم پیامبر خاتم (ص) بر سایر افراد امت خود برتری دارد، بر این باوریم که آن حضرت بر سایر انبیا نیز برتری دارد و اساساً خداوند همانند ایشان در میان مخلوقات الهی، شخص برتری را نیافریده است[۷۳]. در روایتیکه از ایشان نقل شده، خود را برتر از پیامبران و مرسلین و فرشتگان مقرب الهی[۷۴] و در روایت دیگر برتر از فرزندان آدم معرفی نموده است[۷۵].
- افضلیت امام: افضلیت امام گاهی در مقایسه با دیگر افراد امت اسلام مطرح میشود. در این فرض، اعتقاد بر آن است که آنها برترین افراد اهل زمان و سید قومشان هستند و در احراز مقام عصمت و کمالات، همانند انبیاء (ع) هستند[۷۶]. البته اهل سنت با این دیدگاه شیعه اختلاف نظر دارند و افضلیت را شرط نمیدانند[۷۷].
گاهی برتری امامان در مقایسه با پیامبران الهی است. در این فرض نیز بر اساس برخی آیات[۷۸] و روایات[۷۹]، بر آنان برتری دارند.
شبهات
برخی از وهابیون شرطیت ولایت اهل بیت(ع) را برای قبولی اعمال انکار و درباره آن اشکالات و شبهاتی ایراد کردهاند که آنها را در پنج شبهه طبقهبندی و بررسی میکنیم.
شبهه اول: انحصار قبولی اعمال در توحید
دکتر ناصر] القفاری ادعا کرده است که تنها شرط و اصل قبولی اعمال، توحید و تنها سبب بطلان آنها، شرک به خدای متعال است و برای ادعای خود به آیه ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ﴾[۸۰] استناد کرده است. اما شیعه اصل قبولی اعمال را در ولایت ائمه دوازدهگانه(ع) منحصر کرده است. شیعیان، مغفرت و رضوان و بهشت را منحصر به معتقدان به امامت و ولایت قرار دادهاند؛ هرچند دارای گناهان فراوان باشند. در مقابل، جهنم و ذلت و گمراهی برای کسی است که به امامت و ولایت ائمه(ع) اعتقاد ندارد؛ هرچند دارای اعمال و عبادتهای فراوان باشد[۸۱]. وی برای اثبات مدعای خود، روایاتی از کتب شیعه نقل کرده[۸۲] و سپس مینویسد: «از نظر شیعه توحید تنها با ولایت پذیرفته میشود. طبق روایتی از بحارالانوار[۸۳] ولایت مقدمه و در حقیقت اساس شهادت ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ﴾ است. از این رو شهادت تنها از شیعیان علی(ع) پذیرفته است»[۸۴].
به ادعای او، شیعیان اعتقاد و باور به امامت را مناط عفو و مغفرت الهی و انکار آن را سبب سخط و عقاب الهی میدانند. وی برای این مطلب روایاتی از کتب شیعه نقل میکند[۸۵].[۸۶]
نقد و بررسی
اولاً باید از آقای قفاری پرسید: چه ارتباطی بین ادعای ایشان و آیه شریفه وجود دارد؟! ادعا آن است که پذیرش اعمال فقط مشروط به توحید و بطلان اعمال نیز تنها مشروط به شرک است؛ اما آیهای که بدان استناد شده است، هیچ ربطی به ادعای مذکور ندارد. بر اساس آیه شریفه، خداوند گناه شرک را نمیآمرزد؛ ولی کسی که مشرک نیست، آیا اعمال او مقبول است یا باطل؟ آیا شرط یا سبب دیگری برای قبولی یا بطلان اعمال وجود دارد یا خیر؟ این آیه از این جهت ساکت است[۸۷]. اساساً آیه شریفه تنها در مقام بیان آثار سوء شرک است، نه انحصار قبولی یا بطلان اعمال در توحید و شرک[۸۸]!
ثانیاً اگر آنگونه که آقای قفاری ادعا کرده است، تنها سبب قبولی اعمال توحید، و تنها سبب بطلان اعمال شرک باشد، باید گناهانی مثل انکار نبوت یا ضروریات دین و... موجب بطلان اعمال نباشد و فقط و فقط شرک سبب بطلان اعمال باشد؛ درحالیکه روشن است شرک یک سبب از اسباب متعدد برای عدم قبولی اعمال است؛ همچنان که توحید یک شرط از شرایط متعدد قبولی اعمال است؛ نه آنکه توحید تنها شرط قبول اعمال باشد؛ برای مثال اگر شخص موحدی در اعمال خود ریا کرد، آیا آقای قفاری معتقد است عمل چنین شخصی صحیح و پذیرفته است؟ آیا در قبولی اعمال، اخلاص شرط نیست؟ یا شخص موحدی که معتقد به نبوت و شریعت نیست[۸۹]، آیا اعمال او صحیح و پذیرفته است؟ بر اساس ادعای آقای قفاری، تنها شرط قبولی اعمال توحید بوده که این شخص آن را دارد. پس طبق نظر ایشان اعمال او مقبول است! درحالیکه باید گفت چنین شخصی یک شرط قبولی اعمال را داراست؛ اما سایر شرایط قبولی اعمال را ندارد[۹۰].
مسئله ولایت نیز چنین است؛ یعنی کسی که به توحید معتقد است، اما به ولایت اعتقاد ندارد؛ یک شرط قبولی عمل را دارد و سایر شرایط را ندارد. روشن است که تا وقتی تمام شرایط قبولی عمل جمع نباشد، آن عمل مقبول نخواهد بود. پس توحید شرط لازم و اساسی قبولی اعمال است؛ ولی شرط کافی و منحصر نیست. آقای عبدالله بن باز صریحاً در فتوایی اظهار کرده است: کسی که گواهی به توحید و شهادت به رسالت پیامبر(ص) دهد، ولی یکی از نواقض اسلام را به جا آورد، مثل آنکه خدا یا رسولش را ناسزا گوید یا دین را مسخره کرده یا منکر وجوب نماز یا تحریم زنا یا مثل آن گردد، به اجماع مسلمانان تکفیر میشود؛ گرچه به وحدانیت و رسالت محمد از جانب خدا شهادت دهد و نماز بخواند و روزه بگیرد؛ زیرا این گواهی، گوینده آن را هنگامی نگه میدارد و خونش را محفوظ دارد که به معنای آن عمل کند و حق آن را ادا نماید؛ ولی اگر با آن مخالفت کرده و حقش را ادا ننماید، خون و مالش محفوظ نخواهد بود[۹۱].
طبق این فتوا، غیر از توحید، موارد دیگری نیز در قبولی یا بطلان اعمال شرط است و انحصار آنها در توحید یا شرک وجهی ندارد؛ مگر آنکه دایره معنایی توحید و شرک را گسترش داده و شامل موارد فوق هم بدانیم! به اعتقاد شیعه، ولایت و امامت نیز جزء اصول و ضروریات دین است. ازاینرو برای قبولی اعمال، افزون بر اعتقاد به توحید و نبوت و سایر ضروریات دین، باور به آن نیز شرط است.
ثالثاً باید از آقای قفاری پرسید: مراد از انحصار قبولی اعمال در ولایت ائمه(ع) چیست؟ اگر مراد ایشان این است که تنها سبب قبولی اعمال، ولایت ائمه(ع) است و اعتقاد به توحید و نبوت شرط نیست، قطعاً چنین مطلبی تهمت و افترایی به شیعه است و شیعیان هرگز به چنین چیزی اعتقاد ندارد. اساساً ولایت بدون توحید و نبوت از اساس بیمعناست. اما اگر مقصود ایشان این است که در قبولی اعمال، افزون بر اعتقاد به توحید و نبوت، اعتقاد به ولایت ائمه(ع) نیز شرط است، این همان اعتقاد شیعه و صحیح است و برای آن روایات فراوانی وارد شده است که به برخی از آنها اشاره شد.
رابعاً روایتی که آقای قفاری از بحار الانوار نقل کرده، در معنا همانند روایاتی است که در بخش تبیین مسئله ذکر شد و همانگونه تبیین و تفسیر میشود. این روایت و روایات مشابه دلالت دارند همانگونه که توحید بدون نبوت پذیرفته نیست، بدون ولایت و امامت نیز پذیرفته نخواهد بود.
در واقع هر پاسخی که در عدم قبولی اعمال شخص خداباوری که به نبوت پیامبر(ص) معتقد نیست، گفته شود، درباره امامت نیز جاری خواهد بود؛ چراکه به باور شیعه، امامت و ولایت ائمه(ع) تالی تلو و ادامه نبوت پیامبر اسلام(ص) است[۹۲]. همانطور که اعمال کسی که به نبوت باور ندارد، پذیرفته نیست، اعمال شخصی که اعتقاد به ولایت و امامت ندارد نیز پذیرفته نخواهد بود. بنابراین هر یک از شهادتین و ولایت، مشروط به دیگری است و تا آنها یکجا جمع نباشند، اسلام واقعی محقق نخواهد شد؛ زیرا همانگونه که در بخش تبیین مسئله بیان شد، اسلام مرکبی است که با انتفای هر جزئی از آن، کل منتفی میشود. اگر ولایت نباشد آن اسلام و ایمانی که پیامبر(ص) از سوی خداوند آورده است، منتفی میشود؛ همچنین ولایت بدون ایمان و توحید، ولایت نخواهد بود و سودی نخواهد داشت[۹۳].[۹۴]
شبهه دوم: عدم وجود مدعیات شیعه در قرآن
آقای قفاری در بخش دیگری از اظهارات خود ادعا کرده است: از آنجا هیچ از یک مدعیات شیعه درباره شرطیت ولایت برای قبولی اعمال در قرآن یافت نمیشود و با توجه به اینکه قرآن مرجع اول و اصلی در مسائل اختلافی است، ازاینرو این مدعیات و روایات مرتبط با آنها جزء تعالیم اسلامی نیست. در حقیقت از نظر ایشان این قبیل اعتقادات جزء بدعتها و افزونههای شیعیان به اسلام است؛ زیرا قرآن اصل و اساس قبولی اعمال را توحید قرار داده و سبب حرمان و بطلان اعمال را شرک:
- ﴿إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ﴾[۹۵].
- ﴿مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾[۹۶].
خداوند در این آیه و نیز آیات دیگر[۹۷] تنها ایمان به خدا و قیامت و عمل صالح را ذکر کرده و به ولایت اشارهای نکرده است[۹۸].[۹۹]
نقد و بررسی
همانطور که در پاسخ به شبهه پیشین بیان شد، آیات مذکور اساساً در مقام بیان انحصار قبولی یا بطلان اعمال در توحید یا شرک نیستند و ربطی به مدعا ندارند. افزون بر این، میتوان به این شبهه پاسخ نقضی و حلی به شرح ذیل ارائه کرد:
پاسخ نقضی
در پاسخ به اینگونه اظهارات باید گفت: بسیاری از اعتقادات اهل سنت و وهابیان نیز، که بدانها سخت پایبندند، در هیچ آیهای از قرآن نه صراحتاً و نه حتی به صورت اشاره و ضمنی نیامده است؛ از جمله خلافت خلفای سهگانه و مسئله عدالت صحابه[۱۰۰].[۱۰۱]
پاسخ حلّی
اساساً اگر بخواهیم تنها ملاک و معیار را قرآن قرار دهیم و تفسیر و تبیین آن را توسط پیامبر(ص) کنار گذاریم، بسیاری از مسائل و تعالیم اسلام را باید کنار نهیم؛ چراکه در قرآن ذکر نشده است یا به صورت مجمل و کلی بیان شده است.
باید از آقای قفاری پرسید: مگر نه این است که خداوند در قرآن میفرماید: ﴿أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ﴾[۱۰۲]. این قرآن را به سوی تو فرود آوردیم تا برای مردم آنچه را به سوی ایشان نازل شده است توضیح دهی. این آیه دلالت دارد بر حجیت قول رسول خدا(ص) در بیان و تفسیر آیات قرآن؛ چه آن آیاتی که نسبت به مدلول خود صراحت یا ظهور دارند، چه آنهایی که متشابهاند و چه آنهایی که مربوط به اسرار الهی هستند. افزون بر این، روایات فراوانی دال بر تبعیت از رسول خدا(ص) و سنت او نقل شده است؛ از جمله: در منابع اهل سنت در باب «لزوم السنة» از کتاب السنة چنین آمده است: از مقدام بن معدی کرب روایت شده است که رسول خدا(ص) فرمود:... آگاه باشید که دور نیست مردی که شکمش سیر شده، راحت بر جایگاه خود تکیه داده، بگوید: «تنها قرآن را دریابید و هر آنچه را در آن حلال دیدید، حلال بدانید و آنچه را حرام یافتید، حرام بشمارید»؛ درحالیکه بیگمان هرچه را رسول خدا(ص) حرام کرده، مثل آن است که خدا حرام کرده است[۱۰۳].
بر اساس این روایات، حلال و حرام پیامبر(ص) همان حلال و حرام خداوند بوده و تبعیت از آن ضروری و واجب است. علاوه بر حجیت بیان و تفسیر رسول خدا(ص)، در ملحقات بیان آن علاوه بر حضرت، که همان بیانات ائمه هدی(ع) است، نیز مطلب از این قرار است؛ زیرا به حکم حدیث ثقلین - که شیعه و سنی آن را تواتراً نقل کردهاند[۱۰۴] - بیان ایشان هم بیان رسول خدا(ص) و ملحق به آن است؛ به خلاف سایر افراد[۱۰۵]. امام و خلیفه پیامبر(ص) از نظر مسلمانان کسی است که وظایف پیامبر اکرم(ص) - به استثنای آوردن شریعت - را بر عهده دارد. از جمله وظایف پیامبر(ص)، بر اساس آیه شریفه ۴۴ سوره نحل، تبیین مفاهیم قرآن کریم و حل معضلات و متشابهات آن است. این وظیفه پس از پیامبر(ص) به جانشین و خلیفه وی میرسد که به اعتقاد شیعه و به دلایل فراوان، همان ائمه اثناعشر(ع) هستند.
بنا بر آیه شریفه فوق، ممکن است مطلبی در قرآن بیان نشده یا به صورت مجمل بیان شده باشد، اما پیامبر(ص) به آن مطلب تصریح یا آن را تبیین کرده باشد. در این صورت وظیفه هر مسلمان است که نسبت به فرمایشات پیامبر(ص) سر تسلیم فرود آورده و آنها را با جان و دل بپذیرد.
مسئله ولایت و امامت ائمه(ع) و شرطیت آن برای قبولی اعمال هم اینگونه است؛ یعنی هرچند صراحتاً اسامی ائمه(ع) و ولایت و امامت ایشان در قرآن نیامده است، ولی ذیل برخی از آیات، بیانات و تفسیرهایی از پیامبر اسلام(ص) یا اهل بیت(ع) نقل شده است که صراحتاً ولایت و امامت ائمه(ع) را اثبات میکند. ما که نام مسلمانی را بر دوش میکشیم، موظفیم که بیانات و تفسیرهای پیامبر(ص) را نسبت به آن آیات با جان و دل بپذیریم؛ در غیر این صورت سزاوار نام مسلمانی نخواهیم بود.
از جمله آیاتی که توسط پیامبر اکرم(ص) به ولایت اهل بیت(ع) تفسیر شده است، آیه شریفه ۵۹ سوره مبارکه نساء است. این آیه شریفه اطاعت ائمه(ع) – اولیالامر در آیه - را به صورت مطلق و بیقید و بند همردیف و دوشادوش اطاعت خدا و رسولش قرار داده است. روشن است که در صورت وجوب اطاعت ائمه(ع)، نافرمانی آنها و عدم پذیرش ولایت و امامت آنها موجب بطلان اعمال خواهد بود[۱۰۶].
از جابر بن عبدالله انصاری نقل شده که وقتی خدای عزوجل آیه شریفه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[۱۰۷] را بر پیامبر گرامیاش محمد(ص) نازل کرد، من به آن جناب عرضه داشتم: «یا رسول الله خدا و رسولش را شناختیم؛ اولیالأمر کیست که خدای تعالی طاعت آنان را دوشادوش طاعت تو قرار داده است»؟ فرمود: ای جابر، آنان جانشینان من و امامان مسلمین بعد از من هستند. اولشان علی بن ابیطالب و پس از او به ترتیب حسن، حسین، علی بن الحسین، محمد بن علی - که در تورات معروف به باقر است و تو به زودی او را درک خواهی کرد؛ چون او را دیدار کردی از طرف من سلامش برسان - صادق جعفر بن محمد، موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمد بن علی، علی بن محمد، حسن بن علی و در آخر همنام من، محمد، است که هم نامش نام من است و هم کنیهاش کنیه من است. او حجت خدا روی زمین است؛ بقیةالله و یادگار الهی است در بین بندگان خدا. او پسر حسن بن علی است...[۱۰۸].
منابع اهل سنت درباره تفسیر «اولیالامر» دیدگاههای مختلفی ارائه شده است[۱۰۹]. در برخی روایات، امام علی(ع) جزء اولیالامر و نخستین آنان بیان شده است؛ از جمله: حاکم حسکانی - از دانشمندان و محدثان حنفی قرن پنجم - با سند خود از امام علی(ع) و او از رسول خدا(ص) چنین نقل کرده است: شریکان من کسانیاند که خداوند [[[اطاعت]]] آنان را با [اطاعت] خود و من کنار هم آورد و درباره آنان چنین نازل کرد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[۱۱۰] من گفتم: «ای رسول خدا(ص) آنان چه کسانیاند؟ فرمود: «تو نخستین آنان هستی»[۱۱۱].
حاکم حسکانی به نقل از مجاهد بن جبر تابعی، شأن نزول آیه را نیز درباره جانشینی امام علی(ع) به جای رسول خدا(ص) در مدینه آورده و مینویسد: «﴿وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾ قَالَ: نَزَلَتْ فِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) حِينَ خَلَّفَهُ رَسُولُ اللَّهِ(ص) بِالْمَدِينَةِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ تُخَلِّفُنِي بَيْنَ النِّسَاءِ وَ الصِّبْيَانِ فَقَالَ يَا عَلِيُّ أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»[۱۱۲].
... اولیالامر درباره امیرمؤمنان نازل شد؛ هنگامی که رسول خدا(ص) ایشان را در مدینه به جای خود گماشتند و علی عرض کرد: «آیا مرا میان زنان و کودکان وامیگذارید؟ فرمود: «آیا خشنود نیستی برای اینکه نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی باشی؟» افزون بر این، روایات مختلفی از اهل سنت نقل شده است که تعداد خلفا و برخی از ویژگیهای آنها مانند قریشی بودن همه ایشان بیان شده است؛ از جمله از جابر بن سمره نقل شده است که از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: «این دین همیشه تا قیام قیامت و تا هنگامی که دوازده نفر خلیفه بر سر شما باشند، استوار و پابرجاست. این خلفا همگی از قریش هستند»[۱۱۳].
در صحیح بخاری از پیامبر(ص) روایت شده که فرمود: «دوازده نفر امیر و فرماندهاند». روای گوید: «پیامبر(ص) پس از آن سخنانی فرمود که من نفهمیدم؛ پدرم گفت حضرت فرمود: همگی آنان از قریشاند»[۱۱۴].
از آنجا که اسامی این دوازده خلیفه و جانشین پیامبر(ص) در این روایات ذکر نشده است، ازاینرو شارحان اهل تسنن در اینکه این دوازده خلیفه کسانی هستند، دچار حیرت و اختلاف شده و دیدگاههای متفاوتی ارائه کردهاند[۱۱۵] که هیچیک از آنها قانعکننده نیست؛ مگر آنچه قندوزی از برخی محققان نقل کرده است که خلاصه آن از این قرار است: مراد از احادیث نبوی مربوط به دوازده خلیفه، که از راههای فراوان نقل شده و مشهور است، ائمه دوازدهگانه از اهل بیت و عترت رسول خدا(ص) است؛ زیرا این احادیث بر کسانی دیگر قابل حمل نیست؛ نه بر خلفای پس از پیامبر(ص)، چون تعداد آنان کمتر از دوازده نفر بود و نه بر حاکمان بنیامیه، چون تعداد آنان بیشتر از دوازده نفر بود. افزون بر اینکه آنان به جز عمر بن عبدالعزیز اهل ظلم و ستم بوده و نیز از بنیهاشم نبودند؛ درحالیکه پیامبر(ص) - در روایت عبدالملک از جابر[۱۱۶] - فرمود: «همه آنها از بنیهاشماند». همچنین خلفای دوازدهگانه بر خلفای بنیعباس هم قابل حمل نیست؛ چون هم تعدادشان بیش از دوازده نفر است و هم به جهت اینکه مفاد آیه مودت[۱۱۷] و حدیث کساء را کمتر مراعات کردند. بنابراین ناگزیر این احادیث نبوی باید بر ائمه دوازدهگانه از اهل بیت پیامبر(ص) حمل و تطبیق شوند؛ زیرا آنان از نظر علم و جلالت و ورع و تقوا و علوّ نسب و علم، برتر از همگان بودهاند. حدیث ثقلین و احادیث فراوان دیگر نیز مؤید و شاهد این مدعاست که مراد پیامبر(ص) از خلفای دوازدهگانه، امامان دوازدهگانه از اهل بیت اویند[۱۱۸].
بنابراین هرچند اسامی ائمه(ع) در روایات اهل تسنن ذکر نشده است، اما روایاتی از رسول خدا(ص) نقل شده است که جز بر ایشان قابل تطبیق و تفسیر نیست. بر این اساس از طریق قرآن و تفسیر و سنت رسول خدا(ص) میتوان ولایت و امامت ائمه اثناعشر(ع) را اثبات کرد.
ظاهراً دکتر قفاری و هممسلکانش این روایات را ندیدهاند یا به عمد نادیده گرفتهاند یا شاید سنت پیامبر(ص) را حجت نمیدانند! از ایشان باید پرسید: چرا در آیات مربوط به فروعات، مانند نماز و روزه، به سنت و روایات پیامبر(ص) استناد میکنند، ولی در آیات مرتبط با اصول اساسی دین، مانند مسئله ولایت و امامت، سنت پیامبر(ص) را نادیده میگیرند؟! با وجود این حجم از روایات انکار ولایت و امامت جای بسی شگفتی و عجب است! افزون بر مطالب فوق، درباره عدم وجود مدعیات شیعه در قرآن میتوان گفت: قرآن کتابی است که به بیان کلیات میپردازد، نه جزئیات؛ هرچند اصل امامت به صراحت در قرآن ذکر شده است؛ اما جزئیات و مصادیق آن، از جمله شرطیت ولایت در پذیرش اعمال، به خاطر مصالحی به صراحت نیامده است. کلیات امامت در آیاتی از قبیل این آیات مطرح شده است: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۱۱۹]؛ ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾[۱۲۰]؛ ولی تبیین مصادیق آن به پیامبر(ص) واگذار شده است.
بسیاری از مسائل هستند که در جهان اسلام اختلافات دامنهداری را ایجاد کردهاند؛ درحالیکه قرآن به آنان اشارهای نکرده است؛ برای مثال در معرفی خدا، که از معرفی ائمه و ولایت آنها بالاتر و والاتر است، بهگونهای عمل نکرده است که بین مسلمانان اختلاف به وجود نیاید؛ مثلاً آیا اصلاً خداوند صفت دارد یا ندارد؟ اگر فرضاً دارد، متحد با ذات است یا نه؟ آیا ممکن است خدا جسم و مکان داشته باشد؟ کلام خدا و اراده خدا حادث است یا نه؟ و... اینها مباحثی است که موجب اختلافات زیادی بین مسلمانان شده است؛ حال آیا میشود اشکال کرد که چرا قرآن اینها را بهگونهای واضح بیان نکرده است تا مردم در آن اختلاف نکنند؟! درحالیکه با تدبر در قرآن و رجوع به سنت رسول خدا(ص) همه این مسائل، از جمله امامت امیرالمؤمنین(ع)، قابل اثبات و حل است[۱۲۱].
شبهه سوم: اهمیت ولایت و نماز در اسلام
از جمله اظهارات دکتر قفاری این است که شیعیان گمان کردهاند ولایت مهمتر و اساسیتر از نماز و سایر ارکان اسلام است؛ درحالیکه نماز در قرآن به صورت صریح و واضح بیش از هشتاد بار ذکر شده؛ ولی حتی یکبار هم به ولایت اشاره نشده است. در این صورت آیا اراده خداوند بر گمراهی بندگان خود تعلق گرفته و برای آنها طریق وصول به ولایت را بیان نکرده است؟ ﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْمًا بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُمْ مَا يَتَّقُونَ﴾[۱۲۲][۱۲۳].[۱۲۴]
نقد و بررسی
اولاً همانطور که در پاسخ شبهه پیشین ذکر شد، هرچند ولایت و امامت ائمه(ع) بهصورت صریح و با اسامی آنان در قرآن ذکر نشده، ولی اصل امامت و ولایت و برخی ویژگیهای ائمه(ع) در قرآن بیان شده که با پیوست تفاسیر و بیانات رسول خدا(ص)، امامت ائمه اثناعشر(ع) به صورت صریح و روشن اثبات میشود.
از جمله آیات دیگری که بر ولایت ائمه(ع)، بهویژه امیرمؤمنان علی(ع)، دلالت دارد، آیه ولایت است: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾[۱۲۵]. این آیه مبارکه به صورت واضح بر ولایت امیرمؤمنان علی(ع) دلالت دارد؛ هرچند نامی از ایشان برده نشده است؛ زیرا «إِنَّما» در آیه برای حصر است و گویا خداوند فرموده: هیچ ولیای نیست مگر خدا و رسول و مؤمنانی که اقامه نماز میکنند و در حال رکوع، زکات میپردازند. «ولی» در آیه نیز به معنای سرپرست و اولی در تصرف است[۱۲۶]. این ولایت برای امام علی(ع) به این دلیل ثابت است که مصداق ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾، به اتفاق شیعه[۱۲۷] و نظر اغلب مفسران اهل تسنن امیرمؤمنان علی(ع) است[۱۲۸]. به اجماع شیعه و اهل سنت، تصدق در حالت رکوع از غیر امام علی(ع) صادر نشده است[۱۲۹]. ولایت سایر ائمه(ع) نیز از طریق روایات مذکور در ذیل آیه شریفه اثبات میشود[۱۳۰]. بنابراین اراده خداوند هرگز بر گمراهی بندگان خود تعلق نگرفته و طریق وصول به ولایت را هم از طریق آیات قرآن و هم سنت رسولش(ص) بیان کرده است.
ثانیاً از آنجا که ولایت و امامت مربوط به عقیده و اصول دین، و نماز از فروع دین است، هرگاه فروع دین با اصول دین و آنچه مربوط به عقیده است، مقایسه شوند، اصول دین بر فروعات مقدم شده و ترجیح داده میشوند؛ لذا اگر میان نماز یا سایر فروعات با توحید یا نبوت مقایسه شود، روشن است که توحید و نبوت مقدم است؛ چون این دو مربوط به عقیده و از اصول دین هستند. همچنین است اگر بین نماز یا سایر فروعات و ولایت و امامت مقایسه شود؛ یعنی ولایت مقدم بر نماز و دیگر فروعات خواهد بود؛ زیرا مربوط به عقیده و از اصول دین است[۱۳۱].
ثالثاً در پاسخ به اینگونه اظهارات میتوان پاسخ نقضی نیز ارائه کرد؛ چراکه بسیاری از اعتقادات اهل سنت و وهابیان نیز - که بدانها سخت پایبندند و مهمتر از فروعات، از جمله نماز، است - در هیچ آیهای از قرآن نه بهصورت صریح و نه حتی اشاره و ضمنی نیامده است[۱۳۲]! از جمله عصمت پیامبر اسلام(ص)[۱۳۳]، خلافت خلفای ثلاثه یا مسئله عدالت صحابه[۱۳۴] که از اصول اساسی اهل سنت و از نماز مهمتر است[۱۳۵].
شبهه چهارم: تناقض در روایات
برخی وهابیون با استناد به روایتی از امام علی(ع)، به نقل از پیامبر(ص)، مبنی بر اصل بودن شهادت به توحید و فرعیت ولایت، این روایت را نقیض و مخالف روایات دال بر پذیرش ولایت، به عنوان شرط قبولی اعمال، معرفی کردهاند؛ زیرا در این روایت، توحید اصل و اساس دین به شمار رفته و محبت و ولایت اهل بیت(ع) فرع و مشروط به توحید دانسته شده است[۱۳۶].[۱۳۷]
نقد و بررسی
همانطور که از مطالب پیشین روشن شد، شیعه هرگز قائل نیست که ولایت اصل و اساس دین و مهمتر و اساسیتر از توحید و شهادتین است؛ بلکه به اعتقاد شیعه، توحید اصل و اساس دین بوده و نبوت و ولایت از توابع آن و در طول و ادامه آن است[۱۳۸]. اساساً بدون توحید و نبوت، ولایت معنایی ندارد. استناد این مطلب که شیعه ولایت را اصل و اساس دین میشمارد، تهمت و افترایی بیش نیست.
روایتی که وهابیون برای نشان دادن تناقض با روایات دال بر پذیرش ولایت، به عنوان شرط قبولی، بدان تمسک کردهاند، چنین است: «حَدَّثَنَا أَيُّوبُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سِمْطٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبِي يَقُولُ سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ(ع) يَقُولُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) يَقُولُ لَمَّا نَزَلَتِ الْآيَةُ ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾[۱۳۹] قَالَ جَبْرَئِيلُ(ع) يَا مُحَمَّدُ إِنَّ لِكُلِّ دِينٍ أَصْلًا وَ دِعَامَةً وَ فَرْعاً وَ بُنْيَاناً وَ إِنَّ أَصْلَ الدِّينِ وَ دِعَامَتَهُ قَوْلُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ إِنَّ فَرْعَهُ وَ بُنْيَانَهُ مَحَبَّتُكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ فِيمَا وَافَقَ الْحَقَّ وَ دَعَا إِلَيْهِ»[۱۴۰].
هنگامی آیه مودت نازل شد، رسول خدا(ص) فرمود که جبرئیل گفت: «ای محمد(ص) برای هر دینی اصل و رکن و اساسی است و نیز فرع و بنیان (بنایی) است. بهراستی اصل و اساس دین کلمه ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ﴾ است و فرع و بنیان آن، محبت شما اهل بیت(ع) در آنچه موافق حق و دعوت به سوی آن است.
بر اساس این روایت، اصل و اساس دین توحید، و فرع و بنای آن محبت اهل بیت(ع) است. این همان عقیده صحیح شیعه است و غیر از این افترا و تهمت به شیعه یا غلو در حق اهل بیت(ع) است که از آن نهی شده است.
اینگونه شبهات ناشی از عدم درک و تبیین صحیح روایات دال بر شرطیت ولایت برای قبولی اعمال است. روایات مذکور هرگز ولایت را اصل و اساس دین معرفی نمیکنند؛ بلکه همانطور که در نوشتار حاضر بارها تأکید شد، ولایت را در طول و ادامه توحید و نبوت معرفی و معنا میکنند؛ نه مقدم بر آنها.
وهابیون پنداشتهاند که شیعیان معتقدند ولایت و محبت اهل بیت(ع) اصل و اساس دین و مقدم بر توحید است. ازاینرو روایت فوق را متناقض با عقیده آنان دانستهاند؛ درحالیکه این تناقض ناشی از عدم درک صحیح آنان از روایات مزبور است.
چطور شیعیان و پیروان اهل بیت(ع) میتوانند ولایت را اصل و اساس دین و مقدم بر توحید به شمار آورند، درحالیکه خود ائمه(ع) در روایات فراوانی خط بطلان بر این عقیده کشیدهاند؛ از جمله: «عَنْ عَمْرِو بْنِ خَالِدٍ: عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: «يَا مَعْشَرَ الشِّيعَةِ- شِيعَةِ آلِ مُحَمَّدٍ- كُونُوا النُّمْرُقَةَ الْوُسْطى، يَرْجِعُ إِلَيْكُمُ الْغَالِي، وَ يَلْحَقُ بِكُمُ التَّالِي... ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَيْنَا، فَقَالَ: «وَ اللَّهِ، مَا مَعَنَا مِنَ اللَّهِ بَرَاءَةٌ، وَ لَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَ اللَّهِ قَرَابَةٌ، وَ لَا لَنَا عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ، وَ لَا نَتَقَرَّبُّ إِلَى اللَّهِ إِلَّا بِالطَّاعَةِ، فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مُطِيعاً لِلَّهِ، تَنْفَعُهُ وَلَايَتُنَا؛ وَ مَنْ كَانَ مِنْكُمْ عَاصِياً لِلَّهِ، لَمْ تَنْفَعْهُ وَلَايَتُنَا، وَيْحَكُمْ لَاتَغْتَرُّوا، وَيْحَكُمْ لَاتَغْتَرُّوا»[۱۴۱]. امام باقر(ع) فرمود: «ای جماعت شیعیان آل محمد(ص) شما تکیهگاه به میانه باشید تا آنکه غلو کرده به شما رجوع کند و آنکه عقب مانده به شما ملحق شود».... پس از آن، رو به ما کرد و فرمود: «به خدا قسم که با ما برائت و آزادی از خداوند (یعنی از سخط و عذاب او) نیست، بین ما و خداوند خویشاوندی نیست، ما بر خداوند حجتی نداریم و تقرب به خدا حاصل نکنیم مگر به اطاعت و فرمانبرداری. هر کس از شما مطیع خداوند باشد، ولایت و دوستی ما برای او سودمند است و هر کس از شما فرمانبردار خدا نباشد، ولایت ما برای او نفعی نرساند. وای بر شما، مغرور نشوید؛ وای بر شما، مغرور نشوید».
طبق این گونه احادیث، ولایت در رتبه بعد از توحید و اطاعت خداوند قرار دارد و بدون توحید و اطاعت از خدا سودی ندارد. بنابراین ولایت و امامت ائمه اثنا عشر(ع) در طول و ادامه توحید و نبوت است و هرگز مقدم بر آنها نیست.
شیعیان معتقدند که قبولی اعمال افزون بر اینکه مشروط به باور به توحید و نبوت است، مشروط به اعتقاد به ولایت نیز هست و تا ولایت ائمه(ع) پذیرفته نشود، شرایط قبولی اعمال کامل نبوده و لذا اعمال مقبول نخواهد شد[۱۴۲].
شبهه پنجم: امم سابقه و ولایت اهل بیت(ع)
برخی از وهابیون این شبهه را مطرح کردهاند که بنا بر اعتقاد شیعه به ولایت اهل بیت(ع) و شرطیت آن برای قبولی اعمال، گناه امم سابقه که اطلاعی از ولایت و امامت اهل بیت(ع) نداشتند، چیست[۱۴۳]؟
نقد و بررسی
به نظر میرسد این سؤال و شبهه به صورت ابتدایی و بسیار ناشیانه مطرح شده است؛ چراکه با اندک تأملی پاسخ آن روشن میشود. پاسخ این پرسش این است که امم سابقه هیچ تکلیفی نسبت به ولایت و امامت اهل بیت(ع) ندارند؛ چراکه اصل امامت و ولایت اهل بیت(ع)، فرع نبوت پیامبر اسلام(ص) و در ادامه آن است. در واقع هر پاسخی که درباره تکلیف امم سابقه به نبوت و رسالت پیامبر اسلام(ص) و اصل دین اسلام ارائه شود، همان پاسخ درباره ولایت و امامت نیز قابل ارائه خواهد بود.
در حقیقت این اشکال و سؤال، از فهم غلط و تفسیرهای نادرست نسبت به ولایت و امامت اهل بیت(ع) نشئت گرفته است. اشکالکننده پنداشته است که ولایت اصل دین است و توحید و نبوت فرع آن است. در این صورت امم سابقه که اطلاعی از آن نداشتند، به اصل دین دسترسی نداشته و از آن محروم بودهاند. ازاینرو اعمالشان نیز پذیرفته نیست؛ درحالیکه شیعه هرگز چنین تفسیری از ولایت و توحید نداشته و ندارد و این تهمت و افترایی است که وهابیون نسبت به شیعه مطرح کردهاند.
اساساً امم سابقه، به حکم عقل مبنی بر قُبح تکلیف و عقاب بدون بیان[۱۴۴]، هیچ تکلیفی نسبت به ولایت اهل بیت(ع) ندارند؛ چراکه ولایت اهل بیت برای آنها مطرح و بیان نشده و به دست آنها نرسیده بود تا آنها مکلف به آن باشند. ازاینرو تکلیف به ولایت نسبت به امم سابقه، تکلیف بلابیان خواهد بود که به حکم عقل قبیح است. بر اساس عدم تکلیف امم سابقه به ولایت، عقاب و مجازات آنها بر عدم اعتقاد به ولایت نیز عقاب بلابیان خواهد بود که آن هم به حکم صریح عقل قبیح و ظلم است[۱۴۵].[۱۴۶]
نتیجهگیری
با توجه به مطالبی که بیان شد، روشن شد که مراد از شرطیت ولایت برای قبولی اعمال، به هیچ وجه به معنای تقدم و ترجیح ولایت بر توحید یا نبوت نیست؛ بلکه به این معناست که پذیرش اعمال، به غیر از اعتقاد به توحید و نبوت رسول اکرم(ص) شرط دیگری نیز دارد که اعتقاد و باور به ولایت و امامت ائمه اثنا عشری(ع) است و این مطلب به صراحت از منابع روایی قابل استنباط و درک است. اما معاندان و مخالفان شیعه، بهویژه وهابیت، این روایات را یا بهصورت صحیح و دقیق درک و فهم نکردند یا بهجهت عنادشان تفسیر و تبیین غیرصحیحی از آن ارائه کردند. به همین جهت، شبهاتی را مطرح و به زعم خود، مکتب شیعه را زیر سؤال برده و آن را متهم به بدعت و افترا و کذب کردند. البته با بررسی این شبهات روشن شد که همه آنها از تبیین غلط و عدم درک صحیح اینگونه روایات ناشی شده است و هیچ یک بر اعتقاد شیعه، مبنی بر شرطیت اعتقاد به ولایت برای قبولی اعمال وارد نیست[۱۴۷].
منابع
- امام خمینی، ولایت فقیه
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۳
- مصباح یزدی، محمد تقی، در پرتو ولایت
- مصباح یزدی، محمد تقی، حکیمانهترین حکومت
- مصباح یزدی، محمد تقی، راه و راهنماشناسی
- جوادی آملی، عبدالله، ولایت در قرآن
- جوادی آملی، عبدالله، توحید در قرآن
- جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه
- فرهنگ شیعه
- محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام
- جمعی از نویسندگان، امامتپژوهی
- فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژهنامه فقه سیاسی
- نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام
- مهدوی، اصغرآقا و کاظمی، سید محمد صادق، کلیات فقه سیاسی
- ضرابیها، محمد ابراهیم، مقام ولایت و نسبت آن با نبوت و رسالت در عرفان، فصلنامه علمی پژوهشی پژوهشهای اعتقادی ـ کلامی، زمستان ۱۳۹۷
- نجفی، سید محمد، ولایت زن در کتاب و سنت، فصلنامه تخصصی طهورا، سال سوم بهار ۱۳۸۹ شماره ۵
- فاریاب، محمد حسین، نقش امام در تشریع، دریافت و تفسیر دین، مطالعات اسلامی، فلسفه و کلام، سال ۴۷، شماره ۹۴، بهار و تابستان ۱۳۹۴
- امیدیفرد، عبدالله، حق تشریع، فصلنامه علمی پژوهشی دانشگاه قم، سال هشتم، شماره دوم
- باذلی، رضا، مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»، موسوعه رد شبهات ج۱۶
پانویس
- ↑ وَ فِی الْفِعْلِ لُغَتَانِ أَکْثَرُهُمَا (وَلِیَه) (یَلِیهِ) بِکَسْرَتَیْنِ و الثَّانِیَةُ مِنْ بَابِ وَعَدَ وَ هِیَ قَلِیلَةُ الاسْتِعْمَالِ، فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۶۷۲.
- ↑ الوَلْیُ: مِثْلُ فَلْسِ الْقُرْبُ... وَ قِیلَ (الْوَلْیُ) حُصُولُ الثَّانِی بَعْدَ الْأَوَّلِ مِنْ غَیْرِ فَصْل، فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۶۷۲.
- ↑ از این رو کلمه «ولایت» غیر از مفهوم قرب، معنای ارتباط، پیوند پیدا کردن، با هم جوش خوردن و رابطه پیدا کردن را نیز میرساند. در موجودات مادی، شرط تأثیر و تأثر این است که نزدیک هم باشند. وقتی نزدیکی برقرار شد زمینه تأثیر و تأثر هم فراهم میشود و یکی در دیگری تصرف میکند یا هر دو در هم تصرف میکنند. این معنای دیگری است که علاوه بر قرب، از کلمه «ولایت» فهمیده میشود. مصباح یزدی، محمد تقی، در پرتو ولایت، ص۲۶۴.
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج ۱۵، ص۴۰۷، به نقل از ابن سید؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص۱۲۰۹؛ زبیدی، تاج العروس، ج ۲۰، ص۳۱۰؛ بستانی، محیط المحیط، ص۱۲۰۹.
- ↑ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص۱۲۰۹؛ زبیدی، تاج العروس، ج ۲۰؛ به هرحال، عنصر اصلی در معنای واژه ولایت «نزدیکبودن» است و معانی دیگر این واژه به همین معنا بازمیگردد. واژههایی همچون «ارتباط»، «پیوند» و «اتصال» میتواند تا حدی هممعنای آن واژه باشد؛ اما باز هیچیک معادل دقیق آن نیستند. مصباح یزدی، محمد تقی، حکیمانهترین حکومت، ص۳۸.
- ↑ ر. ک: جمعی از نویسندگان، امامتپژوهی، ص۱۸۱.
- ↑ وحقیقته تولی الأمر؛ راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۵۳۳.
- ↑ والولی هو المتصرف، وقد أثبت له الولایة فی الآیة، کما أثبتها الله تعالی لنفسه ولرسوله (ص)؛ حلی، حسن بن یوسف، منهاج الکرامة، ص۱۱۷.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۶۴.
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج۱، ص۱۶۲؛ فراهیدی، کتاب العین، ج۸، ص۳۸۲؛ راغب اصفهانی، مفردات، ص۷۸۸.
- ↑ ر.ک: مصباح یزدی، محمد تقی، راه و راهنماشناسی، ص۵۶؛ جوادی آملی، عبدالله، وحی و نبوت در قرآن، ص۴۴؛ سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج ۳، ص۸۷؛ خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ص۲۷ ـ ۲۸.
- ↑ ر. ک: مصباح یزدی، محمد تقی، راه و راهنماشناسی، ص۵۶.
- ↑ ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ ضرابیها، محمد ابراهیم، مقام ولایت و نسبت آن با نبوت و رسالت در عرفان، فصلنامه علمی پژوهشی پژوهشهای اعتقادی ـ کلامی، زمستان ۱۳۹۷.
- ↑ ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ص۳۳.
- ↑ بحرانی، مثیم بن علی بن میثم، النجاة فی القیامة فی تحقیق أمر الإمامة، ص۴۱.
- ↑ الإمامة رئاسة عامة فی أمور الدین والدنیا لشخص من الأشخاص نیابة عن النبی (ص)، علامه حلی، الباب الحادی عشر مع شرحیه النافع یوم الحشر و مفتاح الباب، ص۴۰، با شرح: فاضل مقداد، ابوالفتح بن مخدوم حسینی.
- ↑ والإمامة ریاسة عامة فی أمر الدین والدنیا خلافة عن النبی علیه الصلاة والسلام، تفتازانی، سعد الدین مسعود بن عمر، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۲، ص۲۷۲.
- ↑ لاهیجی، عبد الرزاق، گوهر مراد، ص۴۶۱-۴۶۲.
- ↑ فراهیدی، خلیل، معجم مقایس اللغة، ج۲، ص۲۱۰.
- ↑ و الْخِلَافَةُ النّیابة عن الغیر إمّا لغیبة المنوب عنه، و إمّا لموته، و إمّا لعجزه، و إمّا لتشریف المستخلف. و علی هذا الوجه الأخیر استخلف اللّه أولیاءه فی الأرض، اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۹۳.
- ↑ الخلافة نیابة عن اللّه و رسوله فی الأمّة، فلا تکون بدون إنابة من له الحکم و الأمر، مظفر، شیخ حسن، دلائل الصدق، ج۷، ص۱۰.
- ↑ ابن خلدون، عبد الرحمن، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۲۱۸.
- ↑ (الْخِلَافَةُ) هِیَ النِّیَابَةُ عنه فی عُمُومِ مَصَالِحَ الْمُسْلِمِینَ من إقَامَةِ الدِّینِ وَصِیَانَةِ الْمُسْلِمِینَ بِحَیْثُ یَجِبُ علی کَافَّةِ الْخَلْقِ الِاتِّبَاعُ لهم وَیَحْرُمُ علیهم مُخَالَفَتُهُمْ، صعیدی عدوی مالکی، علی، حاشیة العدوی علی شرح کفایة الطالب الربانی، ج ۱، ص۱۴۸.
- ↑ [الوَزارة]: لغةٌ فی الوِزارة، بکسر الواو. و هی مصدر الوزیر، شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، ج۱۱، ص۷۱۴۵.
- ↑ الوزیر فی اللغة اشتقاقهُ من الوزر، و الوزر تهذیب اللغة، ج۱۳، ص۱۶۶.
- ↑ وزر: الواو و الزاء و الراء أصلانِ صحیحان: أحدهما* الملجأ، و الآخَر الثِّقَل فی الشَّیء. الأوَّل الوَزَر: الملجأ. قال اللَّه تعالی: ﴿كَلاَّ لا وَزَرَ..﴾ [و] الوِزْر: حِمْل الرَّجل إذا بَسَطَ ثوبَه فجعل فیه المتاعَ و حَمَله، و لذلک سمِّی الذَّنْب وِزْراً، معجم مقاییس اللغة، ج۶، ص۱۰۸.
- ↑ و الوزر: الجَبل الذی یُعتَصم به لیُنجی من الهلکة و کذلک وزیرُ الخلیفة معناه الذی یَعتمِد علی رأیه فی أمورِه و یلتَجیء إلیه.... قیل لوَزِیر السلطان وزیرُ، لأنّه یَزِر عن السّلطان أَعْباءَ تدبیر المملکة، أی: یَحْمل ذلک. و قد وَزَرْتُ الشیءَ أَزِره وَزْرا، أی:حملتَه، تهذیب اللغة، ج۱۳، ص۱۶۶.
- ↑ [وزیر] الملک: الذی یؤازره علی الأمور، و قیل: سمی وزیراً لتحمله أثقال الملک. قال اللَّه تعالی: ﴿وَاجْعَل لِّي وَزِيرًا مِّنْ أَهْلِي﴾، شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، ج۱۱، ص۷۱۴۵.
- ↑ (الوزارة) و هی أم الخطط السلطانیّة و الرتب الملوکیّة، لأنّ اسمها یدلّ علی مطلق الإعانة؛ فإنّ الوزارة مأخوذة إمّا من الموازرة و هی المعاونة، أو من الوزر و هو الثّقل کأنّه یحمل مفاعله أوزاره و أثقاله، و هو راجع إلی المعاونة المطلقة، ابن خلدون، عبد الرحمن، تاریخ ابن خلدون، ج ۱، ص۲۳۶.
- ↑ «و از خانوادهام دستیاری برایم بگمار» سوره طه، آیه ۲۹.
- ↑ از جمله در حدیث یوم الدار آمده است: «هذا أخی و وارثی و وصیی و وزیری و خلیفتی فیکم بعدی»، صدوق، محمد بن علی، علل الشرائع، ج۱، ص۱۷۰.
- ↑ برای نمونه مرحوم طبرسی از مفسران شیعه میگوید: وإنما سمی الوزیر وزیرا لأنه یعین الأمیر علی ما هو بصدده من الأمور، أخذ من المؤازرة التی هی المعاونة. وقیل: إنما سمی وزیرا لأنه یتحمل الثقل عن الأمیر من الوزر الذی هو الثقل. وقیل: لأنه یلتجئ الأمیر إلیه فیما یعرض له من الأمور من الوزر الذی هو الملجأ، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۱۹.
- ↑ و الوزارة فی عرف النبوة خلافة بغیر إشکال بدلیل قوله ﴿وَاجْعَل لِّي وَزِيرًا مِّنْ أَهْلِي﴾ أی خلیفة و إماما باتفاق المفسرین و لأن اللفظ الذی تضمن الوزارة و الأخوة هو اللفظ الذی تضمن الخلافة، حلبی، ابو الصلاح، تقریب المعارف، ص۱۹۴.
- ↑ وأما ما زعموا من قولهم أن أبابکر وعمر وزراء رسول الله (ص) فلسنا نعرف الوزارة فی اللغة إلا المعونة لا غیر فمعونة رسول الله صلا تکون إلا من جهتین لا ثالث لهما، فی المعونة فی التأدیة والابلاغ إلی الناس من دین الله الذی جاء به من عنده... والوجه الثانی هو المعونة بمجاهدة الکفار ومحاربتهم...، ابوالقاسم الکوفی، علی بن احمد، الاستغاثة، ج۲، ص۲۶.
- ↑ و الوِصَایَةُ و الوِصَاءَةُ: مَصْدَرُ الوَصِیِّ، المحیط فی اللغة، ج۸، ص۲۱۷.
- ↑ الواو و الصاد و الحرف المعتلّ: أصلٌ یدلُّ علی وَصلِ شیءٍ بشیء. و وَصَیْتُ الشَّیءَ: وصَلْتُه، ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۶، ص۱۱۶.
- ↑ و الاسم «الْوِصَایَةُ» بالکسر و الفتح، و هی استنابة الْمُوصِی غیره بعد موته فی التصریف فیما کان له التصرف فیه من إخراج حق و استیفائه أو ولایة علی طفل أو مجنون یملک الولایة علیه، طریحی، مجمع البحرین، ج۱، ص۴۴۰.
- ↑ و (الوِصایة) بالکسر: مصدر الوَصیّ. و قیل: (الإیصاء) طلب شیء من غیره لیفعله علی غیْبٍ منه حالَ حیاته و بعد وفاته، مطرزی، ناصر الدین، المغرب فی ترتیب المعرب، ج۲، ص۳۵۸.
- ↑ ر. ک: فرهنگ شیعه، ص۴۵۵.
- ↑ و المُطْلَق من الروی: خلاف المقید، شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، ج۷، ص۴۱۳۳.
- ↑ و قال ابن الأعرابی: یقال: هو طَلِیقٌ و طُلُقٌ و طَالِقٌ و مُطْلَق إذا خُلِّی عَنْهُ، تهذیب اللغة، ج۹، ص۱۸.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه، ص۱۳۲.
- ↑ «آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است و او مردگان را زنده میگرداند و او بر هر کاری تواناست» سوره شوری، آیه ۹.
- ↑ ﴿وَمَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطَانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُبِينًا﴾، «و هر که به جای خداوند، شیطان را به یاوری برگزیند زیانی آشکار کرده است» سوره نساء، آیه ۱۱۹.
- ↑ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۴۶۱.
- ↑ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص۴۶۲.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه، ص۱۴۱.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ص۱۹.
- ↑ ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۱۹۷؛ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص۲۶۳.
- ↑ مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامی، فرهنگ فقه، ج۳، ص۱۹۸-۱۹۹.
- ↑ کاشف الغطاء، النور الساطع، ج۱، ص۳۸۹- ۳۹۵.
- ↑ أن الولی علی مال الغیر أو علی نفسه.. إنما هو الأب والجد للأب، حسینی مراغی، العناوین الفقهیة، ج۲، ص۵۵۷.
- ↑ لأن ولایة الأب والجد شرعیة، بحرانی، الحدائق الناضرة، ج۲۲، ص۴۱۶.
- ↑ ومهما یکن من خلاف فی ولایة المرأة، فإنه یجب علی الولی أن یبدأ بأخذ رأی المرأة. ویعرف رضاها قبل العقد، إذ أن الزواج معاشرة دائمة وشرکة قائمة بین الرجل والمرأة ولا یدوم الوئام ویبقی الود والانسجام ما لم یعلم رضاها ومن ثم منع الشرع إکراه المرأة ـ بکرا کانت أو ثیبا ـ علی الزواج وإجبارها علی من لارغبة لها فیه وجعل العقد علیه قبل استئذانها غیر صحیح ولها حق المطالبة بالفسخ إبطالا لتصرفات الولی المستبد إذا عقد علیها، شیخ سید سابق، فقه السنة، ج۲، ص۱۲۹.
- ↑ برای اطلاع بیشتر: ر ک، نجفی، سید محمد، ولایت زن در کتاب و سنت، طهورا، فصلنامه تخصصی، سال سوم بهار ۱۳۸۹ شماره ۵، ص۶۹-۷۵.
- ↑ ر. ک: نجفی، سید محمد، ولایت زن در کتاب و سنت، ص۷۶-۹۴.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، توحید در قرآن، ص۴۳۳.
- ↑ والولایة التشریعیة فی الواقع منحصرة بالله تعالی، بید انه سبحانه أسندها إلی أولیائه وأنبیائه،... ولایة الله التشریعیة علی أقسام، وإن شئت قلت علی مظاهر: فولایة النبی وآله الأطهار مظهر من مظاهر هذه الولایة. وولایة الفقهاء والعلماء مظهر أخر من مظاهر هذه الولایة. وولایة الوالدین علی الأولاد مظهر منها أیضا، وولایة الزوج علی زوجته وقیومیته کذلک، سید علی عاشور، الولایة التکوینیة لآل محمد (ع)، ص۲۸۱.
- ↑ «خدا بهتر مىداند رسالتش را كجا قرار دهد» سوره انعام، آیه ۱۲۴.
- ↑ ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾؛ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ﴾؛ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ این ادله در مدخل «راه تعیین امام» بحث شده است و نیاز به تکرار ندارد.
- ↑ و یجب فی النبی العصمة لیحصل الوثوق فیحصل الغرض، علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد (تحقیق الآملی)، ص۴۷۱.
- ↑ ونعتقد أن الأنبیاء معصومون قاطبة وکذلک الأئمة ـ علیهم جمیعا التحیات الزاکیات ـ وخالفنا فی ذلک بعض المسلمین فلم یوجبوا العصمة فی الأنبیاء فضلا عن الأئمة، خرازی، محسن، بدایة المعارف الإلهیة فی شرح عقائد الإمامیة، ج۱، ص۲۴۷.
- ↑ «جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ العصمة من اللّه تعالی لحججه هی التوفیق و اللطف و الاعتصام من الحجج بها عن الذنوب و الغلط فی دین اللّه تعالی و العصمة [تفضل من اللّه] تعالی علی من علم أنّه یتمسک بعصمته، مفید، محمد بن محمد. تصحیح إعتقادات الإمامیة، ص۱۲۸.
- ↑ یجب ان یکون الأنبیاء اعلم وأفضل أهل زمانهم، لان تفضیل المفضول قبیح، قاضی ابن البراج، عبد العزیز، جواهر الفقه، ص۲۴۸.
- ↑ ویجب أن یعتقد أن الله تعالی لم یخلق خلقا أفضل من محمد (ص)، شیخ صدوق، محمد بن علی، الهدایة، ص۲۳.
- ↑ «أنا سید الأنبیاء والمرسلین وأفضل من الملائکة المقربین»، شیخ صدوق، محمد بن علی، الأمالی، ص۳۷۴.
- ↑ «أنا سید ولد آدم»، شیخ صدوق، الأمالی، ص۵۶۳.
- ↑ ویعتقد إمامته وفرض طاعته وأنه أفضل أهل عصره وسید قومه وأنهم فی العصمة والکمال کالأنبیاء (ع)، شیخ مفید، محمد بن محمد، المقنعة، ص۳۲.
- ↑ المبحث الثانی: فی أن الإمام یجب أن یکون أفضل من رعیته. اتفقت الإمامیة علی ذلک... وخالف فیه الجمهور، فجوزوا تقدیم المفضول علی الفاضل. وخالفوا مقتضی العقل ونص الکتاب، فإن العقل یقبح تقدیم المفضول وإهانة الفاضل، ورفع مرتبة المفضول، وخفض مرتبة الفاضل، والقرآن نص علی إنکار ذلک، فقال تعالی: ﴿أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ﴾، نهج الحق وکشف الصدق ـ العلامة الحلی ـ ص۱۶۸.
- ↑ ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾، (بقره/۱۲۴)؛ این آیه دلالت میکند که حضرت ابراهیم پس از رسیدن به مقام نبوت، به امامت دست یافت، بنابراین، مرتبه امامت برتر از مرتبه نبوت و امام برتر از نبی است. همچنین آیه مباهله میتواند دلیل دیگری باشند؛ چون در این آیه امام علی (ع) نفس پیامبر (ص) خوانده شده از آنجا که پیامبر اسلام افضل از همه انبیاست، نفس پیامبر نیز برتر از آنان است. (پژوهشکده حج و زیارت، موسوعه رد شبهات، رحمت الله ضیایی، مقاله برتری ائمه بر انبیاء ص۵۹-۶۲).
- ↑ نمونه از روایات این است که پیامبر فرمود: «من أراد أن یری آدم فی علمه ونوحا فی طاعته وإبراهیم فی خلته وموسی فی قربته وعیسی فی صفوته فلینظر إلی علی بن أبی طالب». یکی از عالمان شیعه به نام محمود بن حسن خصیمی در دلالت این روایت بر افضلیت امیرمؤمنان گفته است: فالحدیث دل علی أنه اجتمع فیه ما کان متفرقا فیهم وذلک یدل علی أن علیا أفضل من جمیع الأنبیاء سوی محمد (ص)؛ این روایت دلالت دارد که این صفاتیکه در پیامبران به طور پراکنده موجود است، یکجا در وجود علی گرد آمده است. به همین دلیل، آن حضرت از همه پیامبران جز پیامبر خاتم، برتری دارد. بحار الانوار، ج۲۱، ص۲۸۱.
- ↑ «بیگمان خداوند این را که بدو شرک ورزند نمیآمرزد؛ و (گناه) پایینتر از آن را برای هر کس که بخواهد میبخشاید و هر کس برای خداوند شریک بتراشد گناهی سترگ را بربافته است» سوره نساء، آیه ۴۸.
- ↑ القفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ص٢٢.
- ↑ القفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ص۲۲ و ۲۳.
- ↑ القفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ص۲۴؛ به نقل از: بحار الأنوار، ج۲۷، ص۲۰۱.
- ↑ اصول مذهب الشیعة الامامیة، ص۲۴؛ به نقل از: بحار الأنوار، ج۲۷، ص۲۰۱.
- ↑ اصول مذهب الشیعة الامامیة، ص۲۴.
- ↑ باذلی، رضا، مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»، موسوعه رد شبهات ج۱۶، ص۱۱۵.
- ↑ عابدی، توحید و شرک از نگاه وهابیت و شیعه، ص۱۴۳.
- ↑ ر.ک: طباطبایی، المیزان، ج۴، ص۳۷۰.
- ↑ اصطلاحاً به چنین شخصی دئیست (Deist) گفته میشود که خدا را قبول دارد؛ ولی دین و نبوت را نمیپذیرد.
- ↑ ر.ک: عابدی، توحید و شرک از نگاه وهابیت و شیعه، ص۱۴۴.
- ↑ پایگاه تخصصی وهابیتپژوهی و جریانهای سلفی؛ به نقل از: موسوعة امام المسلمین فی القرن العشرین، ج۴، ص۵۰۹.
- ↑ ر.ک: مطهری، مجموعه آثار، ج۴، ص۹۱۸.
- ↑ ر.ک: کلینی، کافی، ج۳، ص۱۸۷-۱۹۳.
- ↑ باذلی، رضا، مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»، موسوعه رد شبهات ج۱۶، ص۱۱۶.
- ↑ «بیگمان هر که برای خداوند شریک آورد خداوند بهشت را بر او حرام میگرداند و جایگاهش آتش (دوزخ) است» سوره مائده، آیه ۷۲.
- ↑ «بیگمان از کسانی که (به اسلام) ایمان آوردهاند و یهودیان و مسیحیان و صابئان، کسانی که به خداوند و روز بازپسین باور دارند و کاری شایسته میکنند، پاداششان نزد پروردگارشان است و نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند» سوره بقره، آیه ۶۲.
- ↑ ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئُونَ وَالنَّصَارَى مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾ «بیگمان (از) مؤمنان و یهودیان و صابئان و مسیحیان، کسانی که به خداوند و روز بازپسین ایمان آورند و کار شایسته کنند، نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند» سوره مائده، آیه ۶۹.
- ↑ القفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ص۲۴ و ۲۵.
- ↑ باذلی، رضا، مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»، موسوعه رد شبهات ج۱۶، ص۱۱۹.
- ↑ ر.ک: حسینی میلانی، محاضرات فی الاعتقادات، ج۲، ص۱۶۳ و ۱۶۴. این مطلب در پاسخ به شبهه سوم، بیشتر بررسی خواهد شد.
- ↑ باذلی، رضا، مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»، موسوعه رد شبهات ج۱۶، ص۱۲۰.
- ↑ «بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستادهاند روشن گردانی» سوره نحل، آیه ۴۴.
- ↑ در این باره ر.ک: عسکری، ولایت علی در قرآن و سنت، ص۳۸-۴۵.
- ↑ حدیث ثقلین با سندهای مختلف و با عبارات متعدد از زبان چندین صحابی پیامبر(ص) هم از طریق شیعه و هم اهل تسنن، نقل شده است: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا وَ مَنْ تَمَسَّكَ بِعِتْرَتِي مِنْ بَعْدِي كَانَ مِنَ الْفَائِزِينَ وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُمْ كَانَ مِنَ الْهَالِكِينَ...»؛ (ر.ک: کلینی، کافی، ج۲، ص۲۵؛ خزاز رازی، کفایة الأثر، ص۸۷، ۱۶۳ و ۲۶۵؛ صفار، بصائر الدرجات، ص۴۱۳ و ۴۱۴؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۲۷، ص۳۴ و ۱۸۹. در منابع اهل سنت نیز ر.ک: مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۳؛ ابن حنبل، مسند أحمد، ج۳، ص۱۴، ۱۷، ۲۶، ۵۹؛ ج۴، ص۳۶۷؛ نسائی، السنن الکبری، ج۵، ص۵۱؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۱۴۸). همانطور که اشاره شد، الفاظ و عبارات این روایت در منابع مختلف بوده و یکسان نیست. ازاینرو تواتر این روایت معنوی است، نه لفظی؛ یعنی این روایت با الفاظ مختلف و نه یکسان از راویان متعدد نقل شده است؛ ولی مضمون و محتوای آنها یکی است(ر.ک: بحرانی، الحدائق الناضرة، ج۹، ص۳۶۰). ملاصالح مازندرانی در این باره مینویسد: اتفقت العامة و الخاصة على مضمون هذا الحديث و صحته؛ (مازندرانی، شرح الکافی (الأصول و الروضة)، ج۶، ص۱۲۴). برای آگاهی از عبارات و الفاظ و سندها و طرق مختلف این روایت (ر.ک: میر حامدحسین، عبقات الأنوار، جلدهای ۱۸-۲۲) میرسید حامدحسین در جلد ۱۸ و ۱۹ از این کتاب، سند و راویان این حدیث شریف را به صورت مبسوط ذکر و بررسی میکند و در جلد ۲۰-۲۲ نیز به دلالت و محتوای این روایت پرداخته است. در صحت و عظمت این حدیث همین بس که برخی بر این باورند که هیچ کس جز جاهل یا معاند در این حدیث شک نمیکند (جعفر سبحانی، سیمای عقاید شیعه، ص۲۳۲). بر اساس این حدیث، عصمت ائمه(ع) و در نتیجه الحاق بیانات آنان به قرآن و پیامبر(ص) اثبات و تبیین میشود.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ج۱۲، ص۲۶۱.
- ↑ ر.ک: ابن شهرآشوب، مناقب آل أبیطالب(ع)، ج۳، ص۱۴.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۵۳؛ خزاز رازی، کفایة الأثر، ص۵۳ و ۵۴؛ بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۱۰۳. روایات دیگری مشابه همین روایت و با ذکر اسامی ائمه(ع) یا صفات و تعداد آنها از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است (ر.ک: کفایة الأثر، ص۵۷-۵۹، ۸۶ و ۸۷؛ کلینی، کافی، ج۲، ص۷-۱۹؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل أبیطالب، ج۱، ص۲۹۳-۳۱۰؛ قندوزی، ینابیع المودة لذوی القربی، ج۲، ص۳۱۴-۳۱۹).
- ↑ ر.ک: نجارزادگان، بررسی تفسیر تطبیقی آیات ولایت اهل بیت(ع)، ص۹۰-۱۰۴.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۸۹.
- ↑ حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۹۰. این شأن نزول را دیگران، مانند ابن شهرآشوب، نیز نقل کردهاند. (ر.ک: ابن شهرآشوب، مناقب آل أبیطالب(ع)، ج۳، ص۱۵).
- ↑ مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۶، ص۳ و ۴.
- ↑ بخاری، صحیح البخاری، ج۸، ص۱۲۷. روایات مشابه دیگری نیز در این باره نقل شده است: «لَا يَزَالُ هَذَا الدِّينُ عَزِيزاً مَنِيعاً إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً َ كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ»؛ (ر.ک: ابن حنبل، مسند احمد، ج۵، ص۹۰، ۹۳، ۹۸، ۹۹، ۱۰۰ و ۱۰۶؛ ترمذی، سنن ترمذی، ج۳، ص۳۴۰؛ ابوداود سجستانی، سنن ابیداود، ج۲، ص۳۰۹؛ طیالسی، مسند أبیداود الطیالسی، ص۱۰۵ و ۱۸۰) ابن شهرآشوب همه این روایات را گردآورده است (ر.ک: ابن شهرآشوب، مناقب آل أبیطالب(ع)، ج۱، ص۲۸۹-۲۹۳).
- ↑ ر.ک: عسکری، ولایت علی در قرآن و سنت، ص۸۷-۹۹.
- ↑ «عَنْ زِيَادِ بْنِ عِلَاقَةَ وَ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ عُمَيْرٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ: كُنْتُ مَعَ أَبِي عِنْدَ النَّبِيِّ(ص) فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ: يَكُونُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ خَلِیفَةً ثُمَّ أَخْفَى صَوْتَهُ فَقُلْتُ لِأَبِي مَا الَّذِي أَخْفَى صوته؟ قال: قال: كلهم من بني هاشم» و عن سماک ابن حرب مثل ذلک (قندوزی، ینابیع المودة لذوی القربی، ج۲، ص۳۱۵ و ج۳، ص۲۹۰).
- ↑ ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾ «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمیخواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
- ↑ قندوزی، ینابیع المودة لذوی القربی، ج۳، ص۲۹۲ و ۲۹۳.
- ↑ «من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
- ↑ باذلی، رضا، مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»، موسوعه رد شبهات ج۱۶، ص۱۲۱-۱۲۹.
- ↑ «و خداوند بر آن نیست که گروهی را پس از راهنمایی گمراه گذارد تا برای آنها روشن گرداند از چه پرهیز کنند» سوره توبه، آیه ۱۱۵.
- ↑ قفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ص۲۵.
- ↑ باذلی، رضا، مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»، موسوعه رد شبهات ج۱۶، ص۱۳۰.
- ↑ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ محقق حلی، المسلک فی أصول الدین، ص۲۴۸؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل أبیطالب(ع)، ج۳، ص۵.
- ↑ مناقب آل أبیطالب(ع)، ج۳، ص۲؛ بحرانی، البرهان، ج۲، ص۳۲۶.
- ↑ ر.ک: جصاص، أحکام القرآن، ج۴، ص۱۰۲؛ حویزی، نورالثقلین، ج۱، ص۶۴۳-۶۴۷؛ سیوطی، الدرالمنثور، ج۲، ص۲۹۳ و ۲۹۴، آلوسی، روح المعانی، ج۳، ص۳۳۴؛ زمخشری، الکشاف، ج۱، ص۶۴۹.
- ↑ کاشانی، منهج الصادقین، ج۳، ص۲۶۵؛ قمی، کنزالدقائق و بحر الغرائب، ج۴، ص۱۵۱. برای آگاهی از روایات دال بر زکات دادن حضرت علی(ع) در حال رکوع ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۳۲۴-۳۲۶؛ بحرانی، البرهان، ج۲، ص۳۱۵-۳۲۶؛ فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۲، ص۴۴-۴۶؛ مناقب آل أبیطالب، ج۳، ص۲-۶؛ فخررازی، مفاتیح الغیب ج۱۲، ص۳۸۳؛ الدرالمنثور، ج۲، ص۲۹۳ و ۲۹۴؛ تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۱۲۶ و ۱۲۷، زمخشری، الکشاف، ج۱، ص۶۴۹. برای آگاهی از آیات دیگری که بر ولایت و امامت ائمه(ع) بهویژه امیرمؤمنان علی(ع) دلالت دارند. ر.ک: حسینی میلانی، نفحات الازهار، ج۲۰. کل این جلد از کتاب درباره آیات دال بر ولایت و امامت ائمه(ع) است.
- ↑ حویزی، نور الثقلین، ج۱، ص۶۴۳-۶۴۷؛ قمی، کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج۴، ص۱۴۶-۱۵۱. «عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع)فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا﴾ قَالَ إِنَّمَا يَعْنِي أَوْلَى بِكُمْ أَيْ أَحَقُ بِكُمْ وَ بِأُمُورِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَمْوَالِكُمُ ﴿اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا﴾ يَعْنِي عَلِيّاً وَ أَوْلَادَهُ الْأَئِمَّةَ(ع) إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»؛ (کلینی، کافی، ج۲، ص۱۱؛ ج۱، ص۳۵۵، ۴۵۷ و ۴۶۵).
- ↑ عابدی، توحید و شرک در نگاه شیعه و وهابیت، ص۱۴۲.
- ↑ عابدی، توحید و شرک در نگاه شیعه و وهابیت، ص۱۴۳.
- ↑ از دیدگاه اندیشمندان اهل تسنن، عصمت انبیا و در رأس آنها پیامبر اسلام(ص) از ضروریات دینی به شمار میرود؛ (شربینی، رد شبهات حول عصمة النبی(ص)، ص۷) اما در حدود و ثغور آن میان آنان اختلاف وجود دارد و آنان دیدگاههای مختلفی در این زمینه ارائه کردهاند؛ (ر.ک: فخررازی، عصمة الأنبیاء، ص۲۶-۲۸) البته آنها اجماع دارند که پیامبران در دریافت و ابلاغ وحی و احکام الهی معصوم هستند و تحریف و خیانت در این باره نه عمداً و نه سهواً جایز نیست. (ر.ک: عصمة الأنبیاء، ص۲۶؛ رد شبهات حول عصمة النبی(ص)، ص۷۴۶) کتاب اخیر در خصوص عصمت پیامبر اسلام(ص) و نقد و بررسی شبهات پیرامون آن نگارش شده است. در این کتاب مؤلف دایره عصمت را گسترش داده و در خاتمه، عصمت پیامبر(ص) از هر سوء و شری در عقیده و قلب قبل و بعد نبوت، عصمت از تسلط و وسوسههای شیطانی، عصمت از هر ضرر و سوئی درباره عقل پیامبر، حتی قبل از نبوت، عصمت از سوء خلق و اخلاق بد، عصمت در اجتهاد و سلوک و رفتار و گفتار و... را نتیجه گرفته است. (ر.ک: رد شبهات حول عصمة النبی(ص)، ۷۴۵-۷۴۷).
- ↑ اهل تسنن با اندک اختلافی همه صحابه را عادل میدانند. (ر.ک: ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۲؛ ابن حجر عسقلانی، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج۱، ص۱۷و ۲۲؛ عسکری، الصحابی و عدالته، ص۱۹-۲۳؛ شربینی، عدالة الصحابة رضی الله عنهم و دفع الشبهات، ص۶، ۱۹ و ۲۳؛ حسینی میلانی، محاضرات فی الاعتقادات، ج۲، ص۱۶۳ و ۱۶۴). مسئله عدالت صحابه بهقدری برای اهل تسنن مهم است که معتقدند هرگونه انتقاد و عیبجویی و بدزبانی (طعن و جرح) درباره عدالت صحابه، موجب تزلزل بنای اسلام، ویرانی ارکان شریعت، تردید در صحت قرآن و از بین رفتن اعتماد به سنت رسول خدا(ص) است. (عدالة الصحابة رضی الله عنهم و دفع الشبهات، ص۱۱۸) شاید به همین جهت است که آنان طاعن به صحابه را زندیق یا ملحد و سابّ صحابه را کافر یا فاسق و گمراه میدانند. (عدالة الصحابة رضی الله عنهم و دفع الشبهات، ص۱۱۸-۱۲۱).
- ↑ باذلی، رضا، مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»، موسوعه رد شبهات ج۱۶، ص۱۳۰.
- ↑ قفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ص۲۵ و ۲۶؛ الشثری، عقاید الشیعة الاثنی عشریة، ص۵۸.
- ↑ باذلی، رضا، مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»، موسوعه رد شبهات ج۱۶، ص۱۳۴.
- ↑ حسینی میلانی، الإمامة فی أهم الکتب الکلامیة، ص۱۵۳.
- ↑ «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمیخواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
- ↑ کوفی، تفسیر فرات الکوفی، ص۳۹۷؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج۲۳، ص۲۴۷.
- ↑ کلینی، کافی، ج۳، ص۱۹۲ و ۱۹۳.
- ↑ باذلی، رضا، مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»، موسوعه رد شبهات ج۱۶، ص۱۳۴.
- ↑ شثری، عقائد الشیعة الاثنی عشریة، ص۵۹.
- ↑ مفاد قاعده قبح تکلیف و عقاب بلابیان اجمالاً آن است که مادام که عملی توسط شرع واجب نشده و امر شارع به مکلف ابلاغ نشده، چنانچه شخصی آن را ترک کند، مجازات او بر ترک فعل مزبور عقلاً قبیح و زشت است و مادام که عملی توسط شرع نهی نشده و آن نهی به مکلف ابلاغ نشده، چنانچه شخصی آن را مرتکب شود، مجازات او عقلاً قبیح و زشت است؛ به تعبیر دیگر، مجازات شخص جاهل به حکم عقل ظلم و قبیح است (محقق داماد، قواعد فقه، ج۴، ص۱۵).
- ↑ ر.ک: وحید بهبهانی، الفوائد الحائریة، ص۲۴۰ و ۲۴۱.
- ↑ باذلی، رضا، مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»، موسوعه رد شبهات ج۱۶، ص۱۳۷.
- ↑ باذلی، رضا، مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»، موسوعه رد شبهات ج۱۶، ص۱۳۸.