جهاد تبیین در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۲۰۱: خط ۲۰۱:


البته از نظر [[قرآن]]، [[کید]] و [[مکر]] [[مستکبران]] و [[کافران]] و [[شیاطین]] هر چند که می‌‌تواند [[کوه]] را جابه جا و زائل کند، ولی در برابر [[مکر الهی]] کارساز نیست و [[خدا]] مکر ایشان را به خودشان باز می‌‌گرداند. این گونه است که [[فرعون]] در دام مکر خویش افتاد و [[ساحران]] علیه او شدند، یا در مکری دیگر خود [[غرق]] شد و [[نجات]] نیافت.<ref>{{متن قرآن|وَقَدْ مَكَرُوا مَكْرَهُمْ وَعِنْدَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ وَإِنْ كَانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ}}«و بی‌گمان نیرنگ خود را به کار بردند و نیرنگشان نزد خداوند (آشکار) است و نه آنست  نیرنگشان که بدان کوه‌ها از میان برود» سوره ابراهیم، آیه ۴۶. {{متن قرآن|فَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ ذُو انْتِقَامٍ}} «و هیچ گمان مبر که خداوند به پیمان خود با پیامبرانش وفادار نیست؛ به راستی خداوند پیروزمندی دادستاننده  است» سوره ابراهیم، آیه ۴۷.  {{متن قرآن|وَأَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَى فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَى قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَى قَالُوا لَن نُّؤْثِرَكَ عَلَى مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالَّذِي فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هَذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَايَانَا وَمَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَى}} «و آنچه در کف داری بیفکن تا آنچه برساخته‌اند فرو خورد که هر چه برساخته‌اند نیرنگ جادوگری است و جادوگر هر جا آید کامیاب نمی‌گردد. آنگاه جادوگران از سجده ناگزیر شدند؛ گفتند ما به پروردگار هارون و موسی ایمان آوردیم. فرعون گفت: آیا پیش از آنکه من به شما اجازه دهم بدو گرویده‌اید؟ بی‌گمان او سردسته شماست که به شما جادو آموخته است؛ به زودی دست‌ها و پاهایتان را چپ و راست می‌برم و بر تنه‌های درخت خرما، بر دارتان می‌آویزم و بی‌گمان خواهید دانست که از ما کدام در عذاب کردن سختگیرتر و پایدارتر است. گفتند هرگز تو را بر برهان‌هایی که فرا راهمان (پدید) آمده و بر آن کس که ما را آفریده است برنخواهیم گزید؛ هر چه از دستت بر می‌آید بکن! تو تنها در زندگی این جهان کاری می‌توانی کرد. ما به پروردگار خویش ایمان آورده‌ایم تا از گناهان ما و از جادویی که تو ما را بدان وادار کردی درگذرد و خداوند بهتر و پاینده‌تر است» سوره طه، آیه ۶۹ -۷۳.  {{متن قرآن|وَلَقَدْ أَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقًا فِي الْبَحْرِ يَبَسًا لَا تَخَافُ دَرَكًا وَلَا تَخْشَى}} «و به موسی وحی کردیم که بندگان مرا شب راهی کن و راهی خشک در دریا برای آنان بگشا (چنان که) نه از سر رسیدن (دشمن) بترسی و نه (از غرق شدن) بهراسی» سوره طه، آیه ۷۷. {{متن قرآن|فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِيَهُمْ مِنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ}} «فرعون با سپاهیانش در پی آنان افتاد و از دریا آنچه (بایست) آنها را فرا می‌پوشاند، فرا پوشاند» سوره طه، آیه ۷۸.</ref>
البته از نظر [[قرآن]]، [[کید]] و [[مکر]] [[مستکبران]] و [[کافران]] و [[شیاطین]] هر چند که می‌‌تواند [[کوه]] را جابه جا و زائل کند، ولی در برابر [[مکر الهی]] کارساز نیست و [[خدا]] مکر ایشان را به خودشان باز می‌‌گرداند. این گونه است که [[فرعون]] در دام مکر خویش افتاد و [[ساحران]] علیه او شدند، یا در مکری دیگر خود [[غرق]] شد و [[نجات]] نیافت.<ref>{{متن قرآن|وَقَدْ مَكَرُوا مَكْرَهُمْ وَعِنْدَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ وَإِنْ كَانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ}}«و بی‌گمان نیرنگ خود را به کار بردند و نیرنگشان نزد خداوند (آشکار) است و نه آنست  نیرنگشان که بدان کوه‌ها از میان برود» سوره ابراهیم، آیه ۴۶. {{متن قرآن|فَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ ذُو انْتِقَامٍ}} «و هیچ گمان مبر که خداوند به پیمان خود با پیامبرانش وفادار نیست؛ به راستی خداوند پیروزمندی دادستاننده  است» سوره ابراهیم، آیه ۴۷.  {{متن قرآن|وَأَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَى فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَى قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَى قَالُوا لَن نُّؤْثِرَكَ عَلَى مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالَّذِي فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هَذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَايَانَا وَمَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَى}} «و آنچه در کف داری بیفکن تا آنچه برساخته‌اند فرو خورد که هر چه برساخته‌اند نیرنگ جادوگری است و جادوگر هر جا آید کامیاب نمی‌گردد. آنگاه جادوگران از سجده ناگزیر شدند؛ گفتند ما به پروردگار هارون و موسی ایمان آوردیم. فرعون گفت: آیا پیش از آنکه من به شما اجازه دهم بدو گرویده‌اید؟ بی‌گمان او سردسته شماست که به شما جادو آموخته است؛ به زودی دست‌ها و پاهایتان را چپ و راست می‌برم و بر تنه‌های درخت خرما، بر دارتان می‌آویزم و بی‌گمان خواهید دانست که از ما کدام در عذاب کردن سختگیرتر و پایدارتر است. گفتند هرگز تو را بر برهان‌هایی که فرا راهمان (پدید) آمده و بر آن کس که ما را آفریده است برنخواهیم گزید؛ هر چه از دستت بر می‌آید بکن! تو تنها در زندگی این جهان کاری می‌توانی کرد. ما به پروردگار خویش ایمان آورده‌ایم تا از گناهان ما و از جادویی که تو ما را بدان وادار کردی درگذرد و خداوند بهتر و پاینده‌تر است» سوره طه، آیه ۶۹ -۷۳.  {{متن قرآن|وَلَقَدْ أَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقًا فِي الْبَحْرِ يَبَسًا لَا تَخَافُ دَرَكًا وَلَا تَخْشَى}} «و به موسی وحی کردیم که بندگان مرا شب راهی کن و راهی خشک در دریا برای آنان بگشا (چنان که) نه از سر رسیدن (دشمن) بترسی و نه (از غرق شدن) بهراسی» سوره طه، آیه ۷۷. {{متن قرآن|فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِيَهُمْ مِنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ}} «فرعون با سپاهیانش در پی آنان افتاد و از دریا آنچه (بایست) آنها را فرا می‌پوشاند، فرا پوشاند» سوره طه، آیه ۷۸.</ref>
==[[جنگ]] مغز و [[قلب]] از نظر [[قرآن]]==
می‌گویند جنگ‌های آخر الزمانی، جنگ‌های [[شناختی]] است که با [[اسلحه]] مغز و قلب انجام می‌‌گیرد و هر یک از دو طرف [[متخاصم]] تلاش می‌‌کند تا [[ذهن]] و قلب طرف دیگر را مهار و [[مدیریت]] کند و به [[تسخیر]] و [[استخدام]] خود در آورد. بنابراین، جنگ‌های نرم جایگزین جنگ‌های [[سختی]] می‌‌شود که به حذف فرد طرف مقابل می‌‌انجامید؛ زیرا در [[جنگ نرم]] شناختی، اگر حذفی باشد ناظر به شخص و [[شخصیت]] است تا شخصی و شخصیت دیگری جایگزین شود و نوعی «[[مسخ]]» انجام گیرد.
از نظر [[آموزه‌های وحیانی قرآن]]، بدترین و سخت‌ترین و خطرناک‌ترین [[جنگ‌ها]] همان جنگ‌هایی است که به جای حذف افراد، بر حذف اشخاص و شخصیت‌ها تکیه می‌‌کند و اشخاص و شخصیت‌های [[جبهه]] مقابل مسخ می‌‌شوند تا جایی که اشخاص در [[نظام فکری]] طرف مقابل که فرادولت‌ها است، ادغام می‌‌شود. این گونه است که ذهن و قلب مسخ شده، همان کاری را انجام می‌‌دهد که مسخ کننده خواهان آن بوده است.
البته به نظر می‌‌رسد که از نظر قرآن، خطرناک‌تر از مسخ مغزها و تاثیرگذاری بر اذهان، مسخ قلب‌ها و تاثیرگذاری بر [[ادراکات]] و [[عواطف]] و [[گرایش‌ها]] خطرناک ترین‌ها است؛ زیرا مغزها و اذهان بیش‌تر به جنبه‌های مادی و فعل و [[انفعال]] [[دنیوی]] توجه دارد؛ در حالی که [[قلوب]] و فؤاد همه هستی [[انسان]] را تحت تاثیر قرار می‌‌دهد و [[دنیا]] و [[آخرت]] [[انسانی]] را دگرگون می‌‌کند؛ بنابراین، [[سلطه]] بر قلوب خطرناک‌تر از [[سلطه]] بر مغزها است.
==فرق میان مغز و قلب مادی با قلب و نفس غیر مادی==
واژه مغز که در [[عربی]] از آن به «مُخّ» و به شکل جمع آن «مِخَاخ و مِخَخَة» یاد می‌‌شود، هر چند که به معنای [[نرمی]] و فروهشتگی یا مغز استخوان یا همان ماده نرم و خاکستری رنگی است که در کاسه سر یا میان استخوان است، ولی مقصود از آن در این جا همان چیزی که است که امروزه آن را مربوط به [[فکر]] و [[عقل]] می‌‌دانند.
البته هنوز [[انسان]] به طور دقیق نمی‌داند که چگونه فکر می‌‌کند؟ چنان که نمی‌داند ارتباط میان مغز و [[ذهن]] چگونه است؟ تلاش‌هایی شده است که بگویند، مغز به عنوان یکی از حسّاس‌ترین و پیچیده‌ترین اعضای بدن، نه تنها با مسأله ذهن ارتباط دارد، بلکه بر آن هستند تا [[اثبات]] کنند که [[عواطف]] و [[احساسات]] [[انسانی]] نیز به همان ماده نرم و خاکستری مغز مرتبط است. بر این اساس، [[حقیقت]] انسانی چیزی جز همان ماده نرم و خاکستری نیست که در کله سر جا دارد، به طوری که اگر بخشی از مغز حذف شود، عواطف و احساسات حذف می‌‌شود، و اگر بخشی دیگر حذف شود، [[ادراکات]] و ذهن و فکر حذف می‌‌شود. بنابراین، وقتی ما از «روان» [[سخن]] می‌‌گوییم، چیزی جز فعالیت‌های مغز نیست. بنابراین، نفس و روان غیر مادی وجود ندارد تا آن را به «[[روح]]» نسبت بدهیم. بر این اساس دیگر، [[روح]] یا [[جان]] یا نفس یا روانی جدا از مغز نداریم. این بدان معناست که همه انسان چیزی جز همین مغز نیست که وقتی از کار افتاد انسان می‌‌میرد و تمام می‌‌شود.
از نظر [[فلسفی]] نیز آنچه که مغز را متمایز از بقیه اندام‌ها می‌کند، ایجاد ارتباط فیزیکی بین بدن و ذهن است. امروزه دانسته‌های دقیقی در مورد کار هر یک از سلول‌های مغز وجود دارد، اما با همه پژوهش‌های میدانی – [[تجربی]]، [[درک]] [[همکاری]] همزمان و روش عمل میلیون‌ها سلول مغزی با هم هنوز نیاز به [[پژوهش]] دارد. این بدان معناست که هنوز انسان هیچ درکی از مغز و کارکردهای آنان ندارد و نمی‌تواند به ضرس [[قاطع]] بگوید که از نظر [[علمی]] چنین است یا چنان است.
اما [[قلب]] در لغت به معنای دگرگونی است. علت نام‌گذاری عضو عضلانی و صنوبری بدن به قلب، فعالیتی است که انجام می‌‌دهد؛ زیرا قلب [[مسئولیت]] دگرگونی [[خون]] و تبدیل خون کثیف به خون تمیز را به عهده دارد. در [[فارسی]] سره به آن «دِل» می‌‌گویند.
[[قلب]] از لحاظ [[علمی]] اندامی است که در مرکز قفسهٔ سینه و صدر [[انسان]] قرار دارد. قلب نوعی عضو عضلانی، تو خالی و مخروطی شکل در [[انسان‌ها]] و دیگر حیوانات است که [[خون]] را از طریق رگ خونی در دستگاه گردش خون به گردش درمی‌آورد.
باید توجه داشت که در [[فرهنگ قرآنی]] و [[فلسفه اسلامی]] وقتی از قلب سخن به میان می‌‌آید، همین عضو صنوبری نیست، بلکه مرتبه ای از مراتب [[نفس انسانی]] است. بر اساس [[آموزه‌های وحیانی قرآن]]، نفس همان [[روح]] دمیده شده در کالبد [[انسانی]] است<ref>{{متن قرآن|فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ}}«پس هنگامی که او را باندام برآوردم  و در او از روان خویش دمیدم، برای او به فروتنی در افتید!» سوره حجر، آیه ۲۹.  {{متن قرآن|ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَا تَشْكُرُونَ}} «سپس او را باندام برآورد  و از روح خویش در او دمید و برایتان گوش و چشمان و دل‌ها را پدیدار کرد، (امّا) اندک سپاس می‌گزارید» سوره سجده، آیه ۹.  {{متن قرآن|وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا}}«و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت،» سوره شمس، آیه ۷.</ref>؛ یعنی وقتی روح مجرد در کالبدی قرار گیرد نفس نامیده می‌‌شود؛ زیرا در این حالت دیگر «مجرد محض» نیست، بلکه در کارهایش نیاز به بدن و کالبد نیاز دارد. البته کالبدهایی که برای نفس انسانی است، محدود به کالبد [[جسمانی]] مادی [[دنیوی]] نیست، بلکه نفس می‌‌تواند در کالبدهایی دیگری باشد که مهم ترین‌ها آنها کالبد مثالی برزخی و کالبد جسمانی [[اخروی]] است. بنابراین، می‌‌توان از باب [[تشبیه]] و [[تمثیل]] گفت کالبدهایی گوناگون برای نفس همانند بدن‌هایی است که پروانه در حالت کرمی و پیله و پروانه است. حالت کرمی همین حالت بدن دنیوی، حالت پیله همان [[بدن مثالی]] برزخی و حالت پروانه ای همان بدن اخروی اوست. از همین روست که در [[آیات قرآن]] از اطوار گوناگون <ref>{{متن قرآن|وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَارًا}}«با آنکه شما را گونه‌گون آفریده است» سوره نوح، آیه ۱۴.</ref>، <ref>{{متن قرآن|عَلَى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثَالَكُمْ وَنُنْشِئَكُمْ فِي مَا لَا تَعْلَمُونَ}}«که همگونه‌هایتان را جایگزین شما گردانیم و شما را در آنچه نمی‌دانید، باز آفرینیم» سوره واقعه، آیه ۶۱.</ref> برای انسان[[سخن]] به میان آمده است که یکی از این «نشئات» همین [[دنیا]] به عنوان {{متن قرآن|النَّشْأَةَ الْأُولَى}}<ref>سوره واقعه، آیه ۶۲.</ref> است.
از نظر [[قرآن]]، قلب یکی از مراتب همین نفس انسانی است که در صورت باقی بودن بر [[سلامت]] [[فطری]] خویش، دارای پنج کارکرد زیر است:
#[[تفقه]]<ref>{{متن قرآن|وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ}}«و بی‌گمان بسیاری از پریان و آدمیان را برای دوزخ آفریده‌ایم؛ (زیرا) دل‌هایی دارند که با آن درنمی‌یابند و دیدگانی که با آن نمی‌نگرند و گوش‌هایی که با آن نمی‌شنوند؛ آنان چون چارپایانند بلکه گمراه‌ترند ؛ آنانند که ناآگاهند» سوره اعراف، آیه ۱۷۹.</ref>؛
#[[تعقل]]<ref>{{متن قرآن|أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ}}«آیا در زمین نگشته‌اند تا آنان را دل‌هایی باشد که بدان دریابند یا گوش‌هایی که بدان بشنوند؟ زیرا (تنها) چشم‌ها نابینا نمی‌شوند بلکه آن دل‌ها که درون سینه‌ها جا دارند (نیز) نابینا می‌گردند» سوره حج، آیه ۴۶.</ref>؛
#[[تدبر]] <ref>{{متن قرآن|أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا}}«آیا در قرآن نیک نمی‌اندیشند  یا بر دل‌ها، کلون زده‌اند؟» سوره محمد، آیه ۲۴.</ref>؛
#[[بصیرت]] <ref>{{متن قرآن|أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ}}«آیا در زمین نگشته‌اند تا آنان را دل‌هایی باشد که بدان دریابند یا گوش‌هایی که بدان بشنوند؟ زیرا (تنها) چشم‌ها نابینا نمی‌شوند بلکه آن دل‌ها که درون سینه‌ها جا دارند (نیز) نابینا می‌گردند» سوره حج، آیه ۴۶.</ref>؛
#[[ایمان]] <ref>{{متن قرآن|وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ}}«و بدانید که فرستاده خداوند در میان شماست، اگر در بسیاری از کارها از شما پیروی کند به سختی می‌افتید امّا خداوند ایمان را در نظر شما محبوب ساخت و آن را در دل‌های شما آراست و کفر و بزهکاری و سرکشی را در نظر شما ناپسند گردانید؛ آنانند که راهدانند» سوره حجرات، آیه ۷.</ref>.
پس در [[حقیقت]] از نظر [[قرآن]]، [[قلب]] در [[حقیقت]] دارای دو کارکرد اصلی زیر است:
[[ادراک]] [[اندیشه]] ای و جزم برهانی که در ساختار [[تعقل]] و [[تفقه]] و [[تدبر]] و [[بصیرت]] انجام می‌‌گیرد؛
[[گرایش]] انگیزه ای و [[اراده]] عملی و عزمی که در ساختار [[عقیده]] و [[ایمان]] اتفاق می‌‌افتد. از نظر قرآن، [[ایمان]] وقتی [[محبوب]] قلب شد، به عنوان یک [[نور]] عمل می‌‌کند و گرایش‌های انگیزه ای او را ایجاد می‌‌کند.<ref>{{متن قرآن|وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ}}«و بدانید که فرستاده خداوند در میان شماست، اگر در بسیاری از کارها از شما پیروی کند به سختی می‌افتید امّا خداوند ایمان را در نظر شما محبوب ساخت و آن را در دل‌های شما آراست و کفر و بزهکاری و سرکشی را در نظر شما ناپسند گردانید؛ آنانند که راهدانند» سوره حجرات، آیه ۷.</ref> در حقیقت این [[حب]] و [[بغض]] است که گرایش و گریزش‌ها را در [[مقام عمل]] و [[عزم]] و اراده و [[همت]] ساماندهی می‌‌کند؛ زیرا ایمان چیزی جز حب و بغض و [[تولی و تبری]] نیست. به این معنا که [[انسان]] به ایمان که یک [[عمل]] [[قلبی]] است، محبوب می‌‌شود و [[کفر]] و [[عصیان]] و [[فسوق]] مبغوض و [[مکروه]] می‌‌گردد، به طوری که به ایمان گرایش عملی و از کفر گریزش عملی دارد.
باید توجه داشت که در [[فرهنگ]] [[عربی]] [[ذهن]] به معنای [[خرد]] و فهمیدن و دانستن به کار رفته است؛ اما در [[فرهنگ قرآنی]] این واژه به کار نرفته است؛ زیرا اگر مراد از ذهن همان چیزی است که به عنوان کارکرد مغز به آن نسبت داده می‌‌شود، از نظر [[آموزه‌های وحیانی]] مغز و قلب مادی کارکردهایی ندارد که به آنها نسبت داده می‌‌شود؛ زیرا اگر چه مغز و قلب مادی در [[بدن انسان]]، به عنوان ابزار مادی نفس مورد استفاده قرار می‌‌گیرد، ولی باید توجه داشت که از نظر قرآن، همان طوری که [[بینایی]] و [[شنوایی]] از کارکردهای نفس و قلب است، فهمیدن و ذکر و [[حافظه]] و مانند آنها نیز از کارکردهای نفس و قلب است؛ هر چند که نفس در [[زندگی دنیوی]] خویش برای دیدن و شنیدن و فهمیدن و خاطرات و تذکرات و مانند آنها به این ابزارها نیاز دارد، اما [[نفس انسانی]] این گونه نیست که در همه نشئات و [[عوالم]] به نیازمند باشد. بنابراین، آن چه از نظر [[آموزه‌های وحیانی قرآن]]، [[انسان]] بدان نیاز دارد، نه مغز و [[قلب]] مادی، بلکه به قلب و فؤاد سالم است که همه نوع [[ادراکات]] و [[عواطف]] و [[گرایش‌ها]] و گریزش‌ها بدان وابسته است.<ref>{{متن قرآن|وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا}}«و آنچه تو را بدان دانشی نیست، پی مگیر که از گوش و چشم و دل، هر یک، خواهند پرسید» سوره اسراء، آیه ۳۶. {{متن قرآن|رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ}} «پروردگارا! من برخی از فرزندانم را در درّه‌ای کشت‌ناپذیر نزدیک خانه محترم تو جای دادم  تا در آن نماز برپا دارند؛ پس دل‌هایی از مردم را خواهان آنان گردان و به آنها از میوه‌ها روزی فرما باشد که سپاس گزارند» سوره ابراهیم، آیه ۳۷.  {{متن قرآن|مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى}}«دل، آنچه می‌دید، دروغ نگفت،» سوره نجم، آیه ۱۱. {{متن قرآن|وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ}}«و بی‌گمان بسیاری از پریان و آدمیان را برای دوزخ آفریده‌ایم؛ (زیرا) دل‌هایی دارند که با آن درنمی‌یابند و دیدگانی که با آن نمی‌نگرند و گوش‌هایی که با آن نمی‌شنوند؛ آنان چون چارپایانند بلکه گمراه‌ترند ؛ آنانند که ناآگاهند» سوره اعراف، آیه ۱۷۹. {{متن قرآن|أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ}}«آیا در زمین نگشته‌اند تا آنان را دل‌هایی باشد که بدان دریابند یا گوش‌هایی که بدان بشنوند؟ زیرا (تنها) چشم‌ها نابینا نمی‌شوند بلکه آن دل‌ها که درون سینه‌ها جا دارند (نیز) نابینا می‌گردند» سوره حج، آیه ۴۶. {{متن قرآن|أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا}}«آیا در قرآن نیک نمی‌اندیشند  یا بر دل‌ها، کلون زده‌اند؟» سوره محمد، آیه ۲۴. {{متن قرآن|وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ}}«و بدانید که فرستاده خداوند در میان شماست، اگر در بسیاری از کارها از شما پیروی کند به سختی می‌افتید امّا خداوند ایمان را در نظر شما محبوب ساخت و آن را در دل‌های شما آراست و کفر و بزهکاری و سرکشی را در نظر شما ناپسند گردانید؛ آنانند که راهدانند» سوره حجرات، آیه ۷.</ref>
از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، [[خدا]] به عنوان [[خالق]] و [[رب]] [[انسان]] هماره می‌‌بایست [[افاضه]] وجود کند تا انسان باقی بماند. خود از انسان از خودش به خودش نزدیک‌تر است؛ چنان که می‌‌فرماید: {{متن قرآن|وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ}}<ref>«بدانید که خداوند میان آدمی و دل او میانجی  می‌شود» سوره انفال، آیه ۲۴.</ref> این حائل شدن به این معنا است که انسان برای [[شناخت]] و [[فهم]] خویش [[نیاز به خدا]] دارد و بدون [[معرفت الله]] نمی‌تواند به خودش [[معرفت]] یابد؛ البته بقای او نیز به همین ارتباط است، به طوری که اگر خدا نباشد، خودی به نام انسان نیست. پس خود بودن انسان از خاستگاه خدایی خدا است.
از نظر [[قرآن]]، خدا از خود انسان به خودش نه تنها نزدیک‌تر است، بلکه بقای انسان به خدا است: نحن [[اقرب]] الیه من حبل الورید؛ ما به او از شاهرگ به نزدیک‌تر هستیم.<ref>{{متن قرآن|وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ}}«و همانا ما انسان را آفریده‌ایم و آنچه درونش به او وسوسه می‌کند می‌دانیم و ما از رگ گردن به او نزدیک‌تریم» سوره ق، آیه ۱۶.</ref> این شاهرگ همان شاهرگ قلب است.<ref>ترجمه المیزان، ج ۱۸، ص۵۲۰ و ۵۲۱</ref> پس این خدا است که هم بقای انسان را [[حفظ]] می‌‌کند و هم نسبت به تمام فعل و انفعالات وجودی او از ادراکات و مشاهدات و [[افکار]] و نیات [[باطنی]] و سر و خفی و اخفی [[آگاه]] است.<ref>{{متن قرآن|وَإِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى}}«و اگر بلند سخن گویی (یا آهسته) بی‌گمان او نهفته و نهفته‌تر را می‌داند» سوره طه، آیه ۷. {{متن قرآن|يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَيَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعْلِنُونَ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ}} «آنچه را در آسمان‌ها و زمین است می‌داند و آنچه را پنهان یا آشکار می‌کنید می‌داند و خداوند به اندیشه‌ها داناست» سوره تغابن، آیه ۴.</ref>
ازاین دسته [[آیات]] به دست می‌‌آید که آن چه مربوط به عواطف و [[احساسات]] و گرایش‌ها و گریزش‌ها و ادارکات و فهم و خاطرات و [[حافظه]] و مانند آنها است، به نفس و قلب [[حقیقی]] وابسته است نه به مغز و قلب مادی، هر چند که نفس از آنها در دنیای مادی بهره می‌‌گیرد، ولی هیچ اصالتی ندارد.
==[[جنگ]] [[شناختی]] میان [[دنیاگرایی]] و [[آخرت‌گرایی]]==
با توجه به آن چه گفته شد معلوم می‌‌شود که اگر جنگ شناختی میان [[حق و باطل]] مطرح باشد، این جنگ میان دو نوع [[جهان]] متفاوت و متضاد یعنی [[دنیا]] و [[آخرت]] است؛ یعنی جنگ میان کسانی که همه هستی را در [[مادیات]] و دنیا خلاصه کرده‌اند و کسانی که افزون بر دنیا به آخرت [[ایمان]] دارند و برای آن تلاش می‌‌کنند.
بنابراین، اگر دو طرف در جنگ شناختی داشته باشیم، دو طرف آن [[دنیاطلبان]] و آخرت طلبان است. [[دنیا]] طلبانی که از هر چیزی [[تفسیر]] مادی و [[دنیوی]] ارایه می‌‌دهند و [[افکار]] و [[رفتار]] را بر اساس فرآیند فعالیت‌های مغز و [[قلب]] مادی تفسیر می‌‌کنند، و آخرت گرایانی که افزون بر پذیرش فعالیت‌هایی برای مغز و قلب مادی، آن فعالیت‌ها را متاثر از «نفس» می‌‌دانند. در [[حقیقت]] آنان پشت «[[مُلک]] دنیوی و مادی» مغز و قلب مادی، نفسی را می‌‌بیند که [[مسئولیت]] دارد تا [[احساسات]] و [[عواطف]] و [[گرایش‌ها]] و جزم و [[عزم]] را مهار ومدیریت کند و [[انسان]] برای [[ابدیت]] در جهانی دیگر به نام آخرت بسازد.
پس پیش‌تر از این قلب و مغز مادی چیزی دیگر به نام «فواد و قلب» غیر مادی است که آن چیز در «صدر» سینه و در جایگاه صدرات نشسته است. بر این اساس، «سر» هر چند که مهم است؛ ولی آن چه مهم‌تر است، این سینه ای است قلب مادی در آن می‌‌تپد و از نفس و قلب غیر مادی انرژی می‌‌گیرد. پس «صدرات» در سر نیست، بلکه در صدر سینه است که قلب مادی را نیز مهار ومدیریت می‌‌کند؛ زیرا آن [[نور]] و انرژی که در انسان می‌‌درخشد نه از «سر» و مغز و [[ذهن]]، بلکه از «صدر» سینه ای است که در وسط [[بدن انسان]] قرار گرفته است تا نمادی از قلب [[حقیقی]] باشد که حقیقت همان نفس است.
جنگ شناختی میان [[حق و باطل]] در دو ساحت مختلف در حال رخ دادن است؛ ساحتی که سر و مغز و [[ذهن]] را اصالت می‌‌بخشد و و به [[عواطف]] و [[احساسات]] مادی و [[دنیوی]] بها می‌‌دهد؛ و ساحتی که به [[قلب]] و صدری بها می‌‌دهد که [[نور الهی]] در آن می‌‌تابد؛ [[خدا]] می‌‌فرماید: {{متن قرآن|أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَيْلٌ لِلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ أُولَئِكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ}}<ref>«آیا کسی که خداوند دلش را برای اسلام گشاده داشته است و او از پروردگار خویش با خود فروغی دارد (چون سنگدلان بی‌فروغ است)؟ بنابراین وای بر سخت‌دلان در یاد خداوند! آنان در گمراهی آشکارند» سوره زمر، آیه ۲۲.</ref>
از نظر [[قرآن]]، [[شیاطین]] جنی و انسی بر آن هستند تا [[انسان]] را به دنیای محسوس و مادی محدود سازند و تمام تلاش آن است تا انسان به این [[باور]] برسد که هر چه هست در این [[دنیا]] است و هر چه می‌‌بایست از آن بهره گیرد، مربوط به حواس مادی است که از آن به [[لذات]] و [[شهوات]] دنیوی یاد می‌‌شود؛ زیرا اگر انسان چیزی جز همان روان مادی و ذهن و مغز و قلب مادی و [[خواهش‌های نفسانی]] نباشد، دیگر هیچ چیز نمی‌تواند او را به سوی خطوط قرمز [[هدایت]] کند؛ زیرا هیچ خط قرمزی جز شهوات و [[لذات مادی]] دنیوی نیست و شخص می‌‌بایست از همه آنها بهره مند شود و هر کسی [[سد]] راه او برای لذات و شهوات شد می‌‌بایست حذف شود.
اما باور و [[اعتقاد به آخرت]] به معنای پذیرش [[ربوبیت]] و پروردگاری خدا است که برنامه ای برای انسان دارد که از آن به [[هدایت فطری]] و [[تکوینی]] یاد می‌‌شود. بنابراین به جای [[فجور]] ودریدگی می‌‌بایست ملاحظاتی را داشته باشد تا [[اهداف]] [[حکیمانه]] [[الهی]] تحقق یابد. از همین روست خدا در قرآن، [[باور به معاد]] را مانع جدی بر سر فجور و دریدگی دانسته و حتی [[شک]] و [[شبهه]] [[علمی]] را عامل [[شهوت]] علمی [[انسان]] دانسته است.<ref>{{متن قرآن|لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ وَلا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ أَيَحْسَبُ الإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ بَلْ يُرِيدُ الإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ }}«نه، سوگند به روز رستخیز،نه، و سوگند به روان سرزنشگر، آیا آدمی می‌پندارد هرگز استخوان‌های (پوسیده) او را فراهم نمی‌آوریم؟ چرا، (فراهم می‌آوریم) در حالی که تواناییم که (نقش‌های) سرانگشتان او را (نیز) سامان بخشیم. بلکه آدمی بر آن است که در آینده خویش، (نیز) گناه ورزد» سوره قیامه، آیه ۱۵.</ref>
بنابراین، [[شیاطین]] جنی و انسی در [[جنگ]] [[شناختی]] بر آن هستند تا انسان را از معادباوری به معادستیزی بکشانند و همه چیز را در [[مادیات]] و [[محسوسات]] و [[امور دنیوی]] محدود و خلاصه کنند تا این گونه بتوانند مردمانی را در [[اختیار]] داشته باشند که برای [[هواهای نفسانی]] خود و آنان تلاش می‌‌کنند و هیچ چیزی را جز [[لذات]] [[شهوانی]] نمی‌شناسند. [[حقیقت]] [[جنگ]] [[آخرالزمانی]] چیزی جز جنگ [[اولیای الهی]] با شیاطین جنی و انسی در ساحات [[حق و باطل]] یعنی [[معاد]] باوری و معاد ستیزی نیست. این همان جنگ آخر الزمانی است که به جای حذف فیزیکی انسان، تلاش می‌‌شود تا [[حق]] و حقیقت حذف شود و به جای معاد‌گرایی و [[آخرت‌گرایی]]، [[دنیاگرایی]] [[جانشین]] و جایگزین شود و این گونه شخصیت‌های افراد [[انسانی]] را از درون خالی و تهی سازند و شخصیتی مادی و [[دنیوی]] برایش بسازند که جز برای مادیات و دنیای [[شهوات]] و لذات تلاش نمی‌کند. این گونه است که باید گفت که تلاش در جنگ شناختی آخر الزمانی برای این است که افراد انسانی [[شخصیت]] انسانی نداشته باشند؛ زیرا با حذف [[قلب]] و نفس [[الهی]] و تهی‌سازی [[شخصیت انسان]] از این امور می‌‌توان او را به سطح حیوانات فروکاست و به سوی شهوات و لذات دنیوی سوق داد.<ref>{{متن قرآن|وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ}}«و بی‌گمان بسیاری از پریان و آدمیان را برای دوزخ آفریده‌ایم؛ (زیرا) دل‌هایی دارند که با آن درنمی‌یابند و دیدگانی که با آن نمی‌نگرند و گوش‌هایی که با آن نمی‌شنوند؛ آنان چون چارپایانند بلکه گمراه‌ترند ؛ آنانند که ناآگاهند» سوره اعراف، آیه ۱۷۹</ref>
از نظر [[قرآن]] [[جبهه باطل]]، از نظر تعدد روشی و [[تفرقه]] [[رنج]] می‌‌برد و با هم درگیری شدیدی دارند، هر چند که به ظاهر با هم [[متحد]] هستند<ref>{{متن قرآن|أَلَمْ تَر إِلَى الَّذِينَ نَافَقُوا يَقُولُونَ لإِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ وَلا نُطِيعُ فِيكُمْ أَحَدًا أَبَدًا وَإِن قُوتِلْتُمْ لَنَنصُرَنَّكُمْ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ لَئِنْ أُخْرِجُوا لا يَخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَلَئِن قُوتِلُوا لا يَنصُرُونَهُمْ وَلَئِن نَّصَرُوهُمْ لَيُوَلُّنَّ الأَدْبَارَ ثُمَّ لا يُنصَرُونَ لَأَنتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِي صُدُورِهِم مِّنَ اللَّهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لّا يَفْقَهُونَ لا يُقَاتِلُونَكُمْ جَمِيعًا إِلاَّ فِي قُرًى مُّحَصَّنَةٍ أَوْ مِن وَرَاء جُدُرٍ بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّى ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لّا يَعْقِلُونَ }}« آیا به کسانی ننگریسته‌ای که دورویی می‌کنند، به برادران کافر خود از اهل کتاب می‌گویند: اگر شما را بیرون راندند ما نیز با شما بیرون خواهیم آمد و هیچ‌گاه به زیان شما از هیچ کس فرمان نمی‌بریم و اگر با شما جنگ شود به شما یاری خواهیم رساند و خداوند گواه است که آنان دروغ می‌گویند. اگر بیرون رانده شوند همراه آنان بیرون نخواهند رفت و اگر با آنان جنگ شود یاریشان نخواهند کرد و اگر هم بخواهند یاریشان کنند بی‌گمان واپس می‌گریزند سپس (از هیچ کس) یاری نمی‌یابند. بی‌گمان شما در دل‌های آنان هراس‌انگیزترید تا خداوند، این بدان روست که آنان گروهی هستند که درنمی‌یابند. همگی با شما جنگ نمی‌کنند جز در آبادی‌هایی که بارو دارد یا از پس دیوارها (ی دژ)، جنگشان میان خودشان سخت است؛ تو آنان را همراه هم می‌یابی اما دل‌هاشان از هم جداست و این بدان روست که گروهی نابخردند.» سوره حشر، آیه 11-14.</ref>؛ زیرا [[نور]] [[حق]] در [[باطن]] و حقیقت یکی است؛ ولی [[ظلمات]] متعدد و متنوع است. همچنین آنان وقتی از [[معنویت]] و [[اخلاق]] [[سخن]] می‌‌گویند، چیزی جز ظلمات و شهوات مد نظر ندارند؛ زیرا حقیقت جز در [[صراط مستقیم]] [[اسلام]] و [[شرایع]] آن یافت نمی‌شود؛ و اگر کسی دنبال [[معنویت]] در جایی دیگر از جمله ریاضت‌های غیر [[اسلامی]] است، به چیزی جز [[باطل]] نیاویخته است. از این روست که معنویت آنان درنهایت سر از [[شهوات]] در می‌‌آورد؛ زیرا در این [[معنویت‌گرایی]] که با حذف [[خدا]] و تنها در [[سایه]] [[رضایت]] [[باطنی]] به دست می‌‌آید، چیزی جز [[شهوت]] نمی‌تواند رضایت و [[خشنودی]] باطنی شخص را تحقق بخشد؛ پس وقتی خدا و [[آخرت]] از اهداف [[انسانی]] حذف شود، چیزی جز [[لذات]] و شهوات باقی نمی‌ماند. بنابراین، معنویت‌گرایی غیر [[دینی]] نمی‌تواند [[انسان]] را از [[خواسته‌های نفسانی]] و [[شهوانی]] رها سازد و به [[آزادی]] و [[آرامش]] و [[اطمینان]] [[حقیقی]] برساند.
نهایت کارکردی که برای معنویت‌گرایی فاقد خدا می‌‌توان تصور کرد، [[تخفیف]] [[رنج]] و [[ستایش]] [[مردمان]] و کاهش [[اختلافات]] در حالت برخورداری از [[انصاف]] و [[اعتدال]] در شخص است؛ در حالی که چنین کارکردهایی اقل چیزی است که انسان به آن نیاز دارد؛ زیرا وقتی خدا یا [[آخرتی]] نیست، هیچ انگیزه ای برای بهتر بودن وجود ندارد و کاهش رنج تحقق نمی‌یابد. یک معنویت گرای مادی بدون [[معاد]] برای چه می‌‌بایست [[جان]] و [[مال]] و عرض خویش را فدای دیگری کند که پس از آن چیزی جز [[تباهی]] و نیستی نیست؟!
به هر حال، [[جنگ]] میان [[حق و باطل]] هماره در میدان‌های گوناگون از جمله [[مادیت]] و معنویت و [[دنیا]] و آخرت و مانند آنها در جریان است و اگر در نسخه‌هایی باطل بر آن است تا با معنویت مادی دینی را جایگزین [[دین حق]] کند، نمی‌تواند معنویتی را موجب شود که در [[آخرت‌گرایی]] برای انسان [[مؤمن]] به آخرت به دست می‌‌آید.
به هر حال [[جنگ]] [[شناختی]] در [[آخر الزمان]] جنگ میان حق و باطل است که [[شیاطین]] برای تحقق اهداف خویش حتی از معنویت‌گرایی بهره مند می‌‌برند. این معنویت‌گرایی که جز [[سرگردانی]] برای انسان چیزی به دنبال نخواهد داشت و انسان را برده شهوات و لذات می‌‌کند.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==

نسخهٔ ‏۹ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۰۳

مقدمه

جهاد با زبان و قلم عبارت است از اقامه حجت و برهان در برابر دشمنان اسلام و فراخواندن آنان به دین؛[۱] مانند دعوت کافران به اسلام پیش از آغاز جهاد. [۲] برخی مراد آیه ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ[۳] را که به جهاد با منافقان فرمان داده: ﴿جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ جهاد با زبان دانسته‌اند. [۴] جهاد با زبان و قلم مفهومی عام‌تر از دعوت دشمنان به دین دارد و شامل هرگونه تبلیغ و نشر معارف دین می‌شود[۵].

در آموزه‌های وحیانی قرآن، بارها به عناوین و اصطلاحات گوناگون از فضایل، مقامات و مسئولیت‌ها و وظایف الهی معصومان(ع) سخن به میان آمده تا نشان دهد «ثقلین» از هم جدایی نداشته و دایم برای اجرای نقش هدایت گری نیازمند همراه بودن و معیت هستند؛ از این روست که حبل الله و عروه الوثقای الهی برای تمسک و اعتصام یک حقیقت است که دو وجه صامت و ناطق، تدوینی و تکوینی دارد. بنابراین برای رهایی از هر گونه اختلاف و تفرقه و ضلالت می‌‌بایست به این حقیقت یگانه به نام ثقلین مراجعه کرد که این یگانه روزگار از خدای یکتا بوده و به عنوان مظهریت آن خدای یکتا می‌‌تواند انسان را نجات بخشیده و به سعادت دنیوی و اخروی برساند.[۶]

جهاد تبیین جدایی حق از باطل

یکی از مهم‌ترین مسئولیت‌های پیامبر(ص) جهاد تبیین بر اساس حق و حقیقت است تا گرد باطل بر دامن کبریایی حق ننشیند. از همین روست که آن حضرت(ص) به عنوان تبیین گر حقایق و فصل الخطاب الهی ماموریت می‌‌یابد که علیه کافران باطل‌گرا و منافقان خطرناک‌تر از ایشان، به جهاد تبیین بپردازد.

بی‌گمان شناخت روش‌ها و شیوه‌های قرآنی که پیامبر(ص) از آن در جهاد تبیین سود جسته می‌‌تواند امروزه به عنوان سرمشقی از «اسوه حسنه» الهی مفید و کارساز باشد. از همین روست که نویسنده با مراجعه به آموزه‌های وحیانی قرآن بر آن شد تا گوشه ای از آن را بررسی و واکاوای کند. با هم این مطلب را از نظر می‌‌گذرانیم.

بی‌گمان در دنیایی که مرتبه دانی و پست تنزلات انوار صفات الهی است، نمی‌توان حق خالص را یافت؛ زیرا هر چند که همه هستی، مظاهر تجلیات اسماء الله و انوار الله است ﴿اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[۷]، اما به سبب آنکه کم‌ترین ظهور برای انوارالله در عالم دنیا است، نوعی ظلمت باطل با نور حقیقت، هم چون کف روی آب خودنمایی می‌‌کند که می‌‌بایست آن را شناخت و کنار زد تا آب و نور حقیقت به تمام کمال تجلی کند.﴿أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَابِيًا وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ[۸]

از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، در دنیا «حق و باطل» این گونه به هم آمیخته است؛ بلکه حتی می‌‌توان گفت که باطل به سبب پوچی همانند حباب و کف آب است که روی آب بیش‌تر و قوی‌تر از خود آب دیده می‌‌شود و خودنمایی می‌‌کند.﴿أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَابِيًا وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ[۹] از همین روست که بیش‌تر مردم چون اهل تفقه و تعقل نیستند، حتی ممکن است، آب را نبینند و به همین ظواهر حباب بسنده کنند که برآب مسلط شده است. این گونه است که بیش‌تر مردم در دام باطل می‌‌افتند تا جایی که بیش‌ترین آسیب‌ها را در ساحت اندیشه شناختی و انگیزه عملی همین توده‌های افتاده در کوره فتنه‌های الهی متحمل می‌‌شوند که بدون تفقه و تعقل به کاری دست می‌‌زنند و از روی جهالت علمی و عقلی و ظنون غیر معتبر رفتار می‌‌کنند.

البته از نظر قرآن، همه انسان‌ها در شرایط استوا و اعتدال، آفریده شده‌اند و نفس آنان توانایی شناختی و گرایشی مناسبی دارد تا حق را بشناسد و به سوی آن گرایش یابد؛ اما بسیاری از مردم آن توانایی ذاتی و الهی خویش را دفن می‌‌کنند و تغییر می‌‌دهند؛ از همین روست که دیگر نمی‌توانند در شرایط فتنه حق را بشناسند و بدان گرایش یابند.﴿قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى[۱۰]، ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا[۱۱]، ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا[۱۲]، ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا[۱۳]، ﴿وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا[۱۴]

از نظر قرآن، حتی شرایط دنیا به گونه‌ای است که حقایق موجود در «ام الکتاب» اگر بخواهد در قالب تنزلات از جمله تنزلات الفاظ به مردم برسد، نوعی تشابه‌سازی و شباهت‌سازی در قالب «تمثیلات» لازم است تا حجم انبوهی از اطلاعات و علوم عالی و متعالی به مردمان برسد؛ از همین روست که قرآن، دارای آیات متشابه است ﴿هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ[۱۵] ؛ چنان که حقایق در بسیاری از موارد به شکل «امثال» و تمثیلات بیان شده است: ﴿وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ[۱۶]؛ آنها امثال است که ما آنها را برای مردم می‌‌زنیم تا شاید تفکر و اندیشه کنند. و یا می‌‌فرماید: ﴿وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ[۱۷]

از نظر قرآن، متشابهات و امثال کمک می‌‌کند تا ظرفیتی بی‌مانند برای انتقال مفاهیم و علوم و معارف قرآنی فراهم آید؛ زیرا هر یک از آنها به سبب احتمالات معنا و مفهومی را منتقل می‌‌کند که ظرفیت الفاظ را از حالت عادی کرده و ظرفیتی بی‌پایان و بی‌نهایت برای آنها ایجاد می‌‌کند. از همین روست که قرآن با همه تفاسیر و تبیین‌ها وقتی در قیامت وارد صحنه قیامت می‌‌شود، هم چون دست نخورده و باکره است.

به هر حال، به هر دلیلی شرایط در دنیا به گونه‌ای است که حق و باطل به هم آمیخته است؛ بنابراین، لازم است تا حق از باطل بازشناخته شود. از همین روست که پیامبر(ص) مامور می‌‌شود تا در جهاد تبیین علمی قرار گیرد: ﴿وَجَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَادًا كَبِيرًا[۱۸].

پیامبر(ص) از سوی خدا مامور و مسئول است تا به جهاد تبیین بپردازد و حق را از باطل جدا سازد و اجازه ندهد تا متشابهات موجب شود تا مردم گمراه شوند؛ از همین روست که خدا می‌‌فرماید: ﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ[۱۹]

البته از نظر قرآن، پیامبر(ص) در جهاد تبیین خویش نیز بهره‌مند از وحی الهی است؛ زیرا کلام و نطق ایشان تنها به وحی است ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى[۲۰]، ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى[۲۱]؛ از همین روست که خدا در ساحت تبیین گری پیامبر(ص) آن را نیز مستند به خویش دانسته و می‌‌فرماید: ﴿ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ[۲۲].

از نظر قرآن، اگر جهاد تبیین پیامبر(ص) مبتنی بر وحی قرآنی نباشد، مردم در شناخت حقیقت به ویژه در هنگام فتنه و در موارد متشابه گرفتار می‌‌شوند و به هلاکت می‌‌افتند.

البته افزون بر پیامبر(ص) خدا اولوا الامر از معصومان از اهل بیت(ع) را نیز به عنوان تبیین گران الهی معرفی می‌‌کند و از آنان به عنوان اهل الذکر و راسخون در علم الهی یاد کرده و از مردمان می‌‌خواهد تا برای فهم حقیقت و رهایی از متشابهات به ایشان مراجعه کنند.﴿هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ[۲۳]؛ ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ[۲۴]؛ ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ[۲۵]

از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، همان طوری که قرآن، فرقان است، پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) نیز فرقان هستند؛ زیرا آنان در مقامی از عصمت قرار دارند که خود جداکننده حق از باطل هستند و هرگز آنان گرفتار فتنه نیستند، بلکه حق چنان در آنان خودنمایی و بروز دارد که دیگر جایی برای باطل باقی نمی‌ماند. از همین روست که آنان خود معیار حق بوده و برای سنجش حق به کار می‌‌روند؛ زیرا آنان «معیار الحق و میزان الحق» هستند. از روایات معتبر نبوی به دست می‌‌آید که امیرمؤمنان علی(ع) به مقام فرقان رسیده بود. به این معنا که خود ایشان معیاری برای جدای حق از باطل شده است. از همین روست که از ایشان به قاسم یعنی جداکننده حق از باطل و بهشتی از دوزخی یاد می‌‌شود.

پیامبر گرامی(ص) می‌‌فرماید: «عَلِيٌّ مَعَ اَلْحَقِّ وَ اَلْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ مَعَهُ حَيْثُمَا دَارَ»؛ علی با حق و حق با علی دور می‌‌زند. [۲۶]

همچنین نقل شده که فرمود: « لَقَدْ كانَ عَلِيُّ عَلَى الْحَقِّ فِي جَمِيعِ أَحْوَالِهِ يَدُورُ الْحَقِّ مَعَهُ حَيْثُ دَارٍ»؛ علی در جمیع احوال برحق است وحق با علی دور می‌‌زند.[۲۷] یا می‌‌فرماید: « عَلَيَّ مَعَ الْحَقَّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ حَيْثُ دَارٍ»[۲۸]

کسانی می‌‌خواهند به بصیرتی دست یابند که حق و باطل برای آنان مشهود باشد و اهل کشف و شهود نسبت به حق و باطل شوند به طوری که حق و باطل در فتنه برای آنان جدا شود و متشابهات جای محکمات را نگیرد و راه خروجی در میادین حق و باطل برای خود بیابند و با تشخیص حق به آن سمت بروند، می‌‌بایست تقوا پیش گیرند. این راهی است که خداوند در آیات قرآنی از جمله آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَدَايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلَا يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلَا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئًا فَإِنْ كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجَالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى وَلَا يَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا وَلَا تَسْأَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِيرًا أَوْ كَبِيرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلَّا تَرْتَابُوا إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَلَّا تَكْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوا إِذَا تَبَايَعْتُمْ وَلَا يُضَارَّ كَاتِبٌ وَلَا شَهِيدٌ وَإِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[۲۹] و آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا وَيُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ[۳۰] و مانند آن بیان کرده است.

پس می‌‌توان از طریق تقوا به جایگاهی رسید که خود شخص بتواند از درون کشف و شهود کند و حق و باطل را بشناسد و به سمت حق گرایش یابد. مؤمنان می‌‌بایست به چنین سطح از تقوای الهی برسند که حق و باطل برای آنان چنین روشن شود:﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا وَيُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ[۳۱]

البته خدا همان طوری که بر پیامبر(ص) و اهل الذکر خواسته تا به جهاد تبیین بپردازند، از مردمان نیز خواسته تا به ایشان مراجعه کنند و درخواست کنند تا به جهاد تبیین بپردازند. ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ[۳۲]؛ ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ[۳۳] همچنین خدا از مردمان می‌‌خواهد تا در هر موردی که اختلاف می‌‌کنند، به پیامبر(ص) و اولواالامر مراجعه کرده ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا[۳۴] و آنان را «فصل الخطاب» قرار دهند؛ یعنی همان طوری که پیامبران دیگر فصل الخطاب بودند و حکم ایشان حکم نهایی است و کسی نباید در آن شک و ریب و تردید روا دارد و مخالفت ورزد[۳۵]، همچنین کلام و حکم پیامبر(ص) و نفوس آن حضرت از امامان معصوم(ع) نیز چنین است؛ زیرا آنان دارای ولایت الهی هستند.﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ[۳۶]، ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۳۷]، ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۳۸]، ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ[۳۹]

به هر حال، از نظر قرآن، پیامبر(ص) مامور به ابلاغ حق است تا باطل از میان برود.﴿وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا[۴۰]، ﴿قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَمَا يُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا يُعِيدُ[۴۱]این ابلاغ حق چیزی جز جهاد تبیین نیست تا امکان شناخت حق و باطل برای مردمان فراهم آید﴿وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا[۴۲]، ﴿قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَمَا يُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا يُعِيدُ[۴۳]؛ چراکه اصولا رسالت و ماموریت پیامبران چیزی جز جهاد تبیین حق نیست تا مردم از افتادن در دام باطل رها شوند.﴿كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۴۴]، ﴿وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا[۴۵]، ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَكُنَّا بِهِ عَالِمِينَ[۴۶]

البته هماره کسانی هستند که حق را می‌‌شناسند ولی به دلایل چون حسادت، برترجویی و ظلم و عصیان با آن مخالفت می‌‌ورزند ﴿كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۴۷]؛ ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ[۴۸] و به سبب پیروی از هواهای نفسانی ﴿قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ[۴۹]، ﴿وَلَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ بِكُلِّ آيَةٍ مَا تَبِعُوا قِبْلَتَكَ وَمَا أَنْتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَمَا بَعْضُهُمْ بِتَابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ[۵۰]، ﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ[۵۱]، ظنون غیر معتبر ﴿وَمَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ[۵۲] و جهل عقلی و علمی﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ هَذَا ذِكْرُ مَنْ مَعِيَ وَذِكْرُ مَنْ قَبْلِي بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ[۵۳] دست از حق می‌‌شویند و به باطل می‌‌گرایند و در گمراهی ﴿فَذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ[۵۴] در می‌‌آیند و از هدایت‌های وحیانی قرآن محروم می‌‌شوند.﴿أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جَاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَأَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ[۵۵]، ﴿وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ بَلْ أَتَيْنَاهُمْ بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِكْرِهِمْ مُعْرِضُونَ[۵۶].[۵۷]

بهره‌مندی شیطان از التقاط حق و باطل

از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، شیطان در ساحت آمیختگی حق و باطل است که می‌‌تواند به مقاصد شوم و پلید خویش برسد و انسان را گمراه کند. یاوران و پیروان شیطان حتی از اهل اسلام مانند اهل کتاب نیز در همین ساحت است که می‌‌توانند دنیاطلبی خویش را داشته باشند و با دین‌سازی و بدعت و کتمان حق و حقیقت، مردمان را به گمراهی سوق دهند و از آنان بهره دنیوی برند.﴿وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ[۵۸]؛ ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ[۵۹]، ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ[۶۰]

دشمنان با پوشاندن لباس حق بر تن باطل، آن را می‌‌آرایند و به خورد مردمان می‌‌دهند؛ از همین روست ابلیس با سوگند دروغ به خدا و وعده‌های دروغین، آدم(ع) را فریفت و از بهشت ابتدایی راند و به هبوط در زمین گرفتار کرد.﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ [۶۱]

دشمنان دین نیز امروزه با همین پوشش زیبای حق چون آزادی و حقوق بشر و اخلاق و انسانیت، به دنبال آن هستند تا باطل خویش را عرضه کنند و مردم را از حق غافل سازند که در زیر این حباب‌های دروغین در جریان است. لباس و پوششی که آنان بر تن باطل خویش می‌‌پوشانند همان «التباس» است که خدا به مؤمنان نسبت به این عملکرد مدعیان دروغین حق و حقیقت هشدار می‌‌دهد.﴿فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَن تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّكُمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُّبِينٌ قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ قَالَ اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ قَالَ فِيهَا تَحْيَوْنَ وَفِيهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَارِي سَوْآتِكُمْ وَرِيشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَىَ ذَلِكَ خَيْرٌ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاء لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ [۶۲]

با آنکه خدا به همگان فرمان می‌‌دهد تا حق را مبنا قرار دهند و اجازه ندهند تا شرایط دنیوی مردم را به هلاکت اندازد؛ اما با همه این هشدار می‌‌بینیم که بسیاری از مردم بلکه حتی عالمان مدعی اسلام در همه شرایع پیشین و کنونی دنبال التباس می‌‌روند تا این گونه کالای باطل خویش را به نام حق عرضه دارند و مقاصد دنیوی خویش را بر آورده سازند.﴿فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَن تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّكُمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُّبِينٌ قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ قَالَ اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ قَالَ فِيهَا تَحْيَوْنَ وَفِيهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَارِي سَوْآتِكُمْ وَرِيشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَىَ ذَلِكَ خَيْرٌ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاء لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ [۶۳].[۶۴]

جهاد تبیین مسئولیت مؤمنان

از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، همان طوری که بر پیامبران و امامان معصوم(ع) است تا به جهاد تبیین بپردازند و حق را از باطل جدا کنند تا موجب رسوایی باطل و نابودی آن شود؛ همچنین بر مؤمنان است تا با بهره‌گیری از روش‌های قرآنی به جهاد تبیین بپردازند و مردمان را به سوی حق و حقیقت رهنمون سازند.

با نگاهی به آیات قرآنی معلوم می‌‌شود که کتب آسمانی به عنوان «فرقان» عمل می‌‌کرده که به معنای جداسازی حق و باطل است ﴿وَإِذْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ[۶۵] بنابراین، مؤمنان می‌‌توانند با بهره‌گیری از کتب آسمانی به ویژه قرآن که بدون تغییر و تحریف است، به جداسازی حق و باطل رو آورند وبه جهاد تبیین بر اساس آموزه‌های محکم آیات الهی بپردازند.﴿هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ[۶۶] البته در این راه خدا با فرشتگانش به مؤمنان در همه صحنه‌های علمی و علمی کمک می‌‌کند تا این جداسازی اتفاق افتد و جهاد تبیین به شکل جداسازی حق و باطل در ساحات علمی و عملی رخ دهد.﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۶۷]، ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى وَهَارُونَ الْفُرْقَانَ وَضِيَاءً وَذِكْرًا لِلْمُتَّقِينَ[۶۸]

باید یادآور شد که واژه فرقان از فرق گرفته شده است. از آن جایی که "زياده المباني تدل على زياده‌المعاني"؛ «زیادی حروف نشانه ای بر زیادی مفهوم و معناست»، واژه فرقان از واژه فرق در بیان مطلب رساتر و گویاتر است. پس فرقان به معنای جدایی است که کاملا روشن و شفاف است بی‌آنکه ریب و شکی در آن راه یابد و قطع و یقین را از میان ببرد. در آیات قرآنی، فرقان بیش‌تر در معنای جداسازی حق از باطل به کار رفته است. البته گاه نیز بر هر ابزاری که حقی را از باطی جدا می‌‌کند و حقیقت امری را آشکار می‌‌کند به کار رفته است. از همین روست که خداوند افزون بر انجیل و تورات و دیگر کتب آسمانی ﴿وَإِذْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ[۶۹]؛ ﴿نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ[۷۰]، ﴿مِنْ قَبْلُ هُدًى لِلنَّاسِ وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَاللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقَامٍ[۷۱] که همانند قرآن جدا کننده حق از باطل بوده است، بر جنگ بدر نیز عنوان یوم الفرقان اطلاق می‌‌کند﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۷۲].[۷۳]؛ زیرا در این روز با جنگ دو گروه حق و باطل از هم بازشناخته شدند.[۷۴]

از نظر آموزه‌های قرآنی بهترین و قطعی‌ترین راه شناخت یقینی نسبت به حقایق و جداسازی آن از باطل همان کتب آسمانی به ویژه قرآن است که بدون تحریف در اختیار بشر قرار گرفته است.﴿تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا[۷۵]

آموزه‌های قرآنی چنان که گفته شد به دلیل آنکه از خداوند حکیم و علیم مطلق نازل شده است هیچ ریب و شکی در آن نیست و حجت تمام بر حق و حقانیت است و اگر کسی بخواهد بر حقی حجتی بیاورد می‌‌تواند به آیات قرآنی به عنوان حجت مطلق و برهان قاطع استدلال نماید.[۷۶] از این روست که خداوند قرآن را به فرقان ستوده است؛ زیرا یکی از معانی و دست کم کاربردها و استعمال‌های فرقان همان حجت و دلیل است. [۷۷] پس این که قرآن را حجت و دلیل بدانیم سخنی به گزاف نیست؛ زیرا هم خداوند آن را به فرقان یعنی حجت و دلیل ستوده و توصیف کرده است و هم آنکه عقل تجریدی به اندک نظری در می‌‌یابد که وحی به سبب اتصال به خداوند علیم و حکیم نمی‌تواند جز حجت و دلیل قاطع چیزی باشد.

از نظر قرآن، مؤمنان به سبب ویژگی‌هایی چون سلامت قلب ﴿لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ[۷۸]، ﴿وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۷۹]، علم به وحدانیت خدا ﴿لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ[۸۰]، ﴿وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۸۱]، تواضع در برابر حق و پرهیز از هر گونه تکبر و استکبار ﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ[۸۲]، ﴿وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ[۸۳]، اجتناب از سودجویی ﴿وَإِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ[۸۴]، ﴿وَإِنْ يَكُنْ لَهُمُ الْحَقُّ يَأْتُوا إِلَيْهِ مُذْعِنِينَ[۸۵] و پیروی از فرقان قرآن و بهره‌مندی از روش و سنت پیامبر(ص) و گوش جان سپردن به حکم و ولایت الهی اش ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا[۸۶] و مانند آنها دنبال حق می‌‌روند و حق‌طلبی داشته و بر آن هستند تا دستگیر دیگران باشند و آنان را از چاه فتنه بیرون آورند.

اصولاً از نظر قرآن، کسانی که حق را به طریق بهره‌مندی از قرآن می‌‌شناسند و فرشتگان و رهبران الهی ازدرون و برون آنان را برای شناخت حق و حقیقت یاری می‌‌رسانند، اهل بصیرت هستند ﴿ أَفَمَن يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ [۸۷] و به سبب امیدی به خدا و کسب حقانیت دارند ﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ[۸۸]، ﴿وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ[۸۹] چنان با حقیقت عجین و آمیخته می‌‌شوند که هیچ چیز آنان را از راه حق باز نمی‌دارد و برای حق همه چیز خویش را فدا می‌‌کنند.

از نظر قرآن، همه انسان‌ها در دنیا در خسران و زیان هستند و سرمایه وجودی خویش را ازدست می‌‌دهند، مگر آنکه به چهار عمل اصلی بپردازند که شامل ایمان به خدا و عمل صالح و نیز توصیه دیگران به حق و صبر و استقامت برای حق است.﴿وَالْعَصْرِ[۹۰]، ﴿إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ[۹۱]، ﴿إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ[۹۲] بنابراین، مؤمنان با این باور و اعتقاد بر خود لازم و فرض می‌‌دانند تا به جهاد تبیین پرداخته و دیگران را به بدان دعوت و سفارش کنند.

بی‌گمان حق به سبب دو ویژگی اساسی سودمندی و ماندگاری ﴿أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَابِيًا وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ[۹۳] بر خلاف باطل انسان‌های فقیه و عاقل را به سوی خویش می‌‌کشاند. از آن جایی که مؤمنان اهل عقلانیت رشدی هستند ﴿وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ[۹۴]، ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ[۹۵] به سوی حق گرایش داشته و دیگران را بدان دعوت می‌‌کنند.

از نظر قرآن، انسان‌هایی که بر فطرت پاک و هدایت الهی هستند، به سوی حق جلب و جذب می‌‌شوند و بر آن هستند تا از کسانی پیروی و اطاعت کنند که حق را می‌‌شناسند و بدان گرایش دارند ﴿قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ[۹۶].[۹۷]

نیاز قرآن به بیان الهی و تبیین پیامبری

الفاظ و کلمات الهی و وحیانی قرآن، دارای بطون هفت یا هفتادگانه ای است که بیانگر کثرت معانی و مفاهیم آن است. البته ممکن است این معنای و مفاهیم به طور مستقیم از موضوع له لفظ دانسته نشود، و گرنه اگر چنین بود که لغویون به عنوان کارشناسان خبره این فن می‌‌توانست به آنها دست یابند، چنان که از مفاهیم اصطلاحی ساده نیست که اصولیون یا اخلاقیون یا هر اندیشمندی به سادگی به آن دست یابد؛ از همین روست که خدا در قرآن، به صراحت می‌‌فرماید که نه تنها نزول قرآن و الفاظ و حتی جمع و قرائت آن وحیانی است، بلکه فراتر از آن «بیان» آن نیز وحیانی است؛ چنان که در آیات ﴿إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ[۹۸]، ﴿فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ[۹۹]، ﴿ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ[۱۰۰] بیان کرده و در آیه اخیر فرموده است: ﴿ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ[۱۰۱].

به سخن دیگر، از نظر قرآن، بر اساس آیه ﴿وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلَاءِ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ[۱۰۲] خود قرآن ﴿تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ است و هر چیزی را به شکل واضح چنان بیان کرده که هیچ خلط و آمیزه ای در آن نیست که انسان نتواند حقیقت الفاظ و معانی لفظی آن را نفهمد؛ اما با این همه، برای قرآن مراتبی از بیان است که خود خدا می‌‌بایست آن را «بیان» کند.

پس همان طوری که خدا قرآن را به شکل «تبیان» نازل کرده، اما خود خدا به بیان آن نیز پرداخته و پیامبر(ص) به وحی آن بیان را دریافت کرده و می‌‌بایست به مردمان برساند؛ چنان که خدا به صراحت می‌‌فرماید: ﴿بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ[۱۰۳] در جایی دیگر نیز می‌‌فرماید: ﴿وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ[۱۰۴]

از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن یکی از علت‌هایی که نیاز است تا خدا بیان و پیامبر(ص) تبیین کند، وجود متشابهات در قرآن است که می‌‌بایست آن را به «ام الکتاب» حقیقت ارجاع داده که از محکمات قرآنی است و این گونه متشابه با تکیه و اعتماد و ارجاع به این محکمات ام الکتاب، خود نیز از تشابه در آمده و به محکم تبدیل شود. از همین روست که خدا در قرآن لازم دانسته تا راسخون در علم از معصومان(ع) به سبب فهم آن حقایق ام الکتاب در جایگاه و مقام تبیینگری قرار گیرند و به جهاد تبیین بپردازند؛ زیرا اگر چنین نکنند منافقان کور دل و بی‌بصیرت با بهره‌گیری از همین متشابهاتدین حقیقی را از مردم به نام دین می‌‌گیرند و به جای دین جعلی قرار می‌‌دهند.﴿هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ [۱۰۵]

البته بهره‌مندی از متشابهات در قرآن از سوی خدا برای بهره‌مندی از ظرفیت بی‌پایان متشابهات برای رساندن پیام‌های خاص در قالب بطون است؛ زیرا چند وجهی بودن این متشابهات کمک می‌‌کند تا ظرفیت پیام رسانی بالاتر رفته و حقایق بیش تری در کلمات کم‌تر و حجم اندکی بیان شود.

از نظر قرآن، تناظر آیات قرآنی نسبت به هم این امکان را می‌‌بخشد تا از هر گونه سوء استفاده از متشابهات جلوگیری شود؛ اما این به معنای آن نیست که قرآن با همه تبیان بودن، نیاز به بیان و تبیین نداشته باشد؛ زیرا بطون بسیار برای الفاظ و کلمات و جملات قرآنی از یک سو، و ضرورت همراهی و معیت ثقلین در مقام تبیین‌گری و رهبری و اولی الامر بودن از یک سوی دیگر اجازه نمی‌دهد که ثقلین از هم جدا شوند و کسی بتواند به تنهایی از قرآن بهره‌مند شود؛ بلکه برای دست یابی به بطون آیات قرآنی لازم است تا به معصومان(ع) برای این امور مراجعه شود. بنابراین، ادعای این که «حسبنا کتاب الله» یا «حسبنا عترت الله» باطل و نادرست است؛ زیرا هر دو یک حقیقت همانند ریسمانی هستند که تار آن کتاب الله و پود آن عترت الله است.

به هر حال، قرآن دارای بطون هفت یا هفتادگانه است که در روایات متواتر به آن اشاره شده که همگی بیان از کثرت بطون قرآنی دارد و نمی‌تواند بدون بیان الهی و تبیین پیامبری به محتوای آن دست یافت. اینجا است که بر اساس آموزه‌های وحیانی قرآن، و روایات بسیار متواتر و معتبر از پیامبر(ص) لازم است برای فهم بطون آیات قرآنی به معصومان(ع) به عنوان «نفس پیامبر» ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ[۱۰۶] و «اولی الامر»﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا[۱۰۷] و اتمام و اکمال کننده دین و نعمت﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۱۰۸] مراجعه کرد و از آنان به عنوان «اهل الذکر» ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ[۱۰۹]، ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ[۱۱۰] بهره گرفت؛ زیرا خدا پس از بیان وجوب رجوع به اهل الذکر برای نادانسته‌ها و بهره‌گیری از آنان برای بینات الهی و زبور و دعا و فهم حقایق کلیدی و باطنی، به جایگاه پیامبر(ص) در تبیین‌گری ﴿الذِّكْرِ کتاب الله اشاره می‌‌کند.﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ[۱۱۱]، ﴿بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ[۱۱۲]

همچنین باید یادآور شد که از نظر قرآن، همان طوری که قرآن ذکر است ﴿بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ[۱۱۳]، همچنین خود پیامبر(ص) نیز ذکر است.﴿أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا فَاتَّقُوا اللَّهَ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْرًا[۱۱۴]، ﴿رَسُولًا يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِ اللَّهِ مُبَيِّنَاتٍ لِيُخْرِجَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَمَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَيَعْمَلْ صَالِحًا يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقًا[۱۱۵] پس مراد از اهل الذکر می‌‌تواند هم به معنای کسانی باشد که اهل کتاب الله شمرده شده‌اند، وهم مراد کسانی باشند که از «اهل بیت» پیامبر(ص) هستند؛ زیرا وقتی پیامبر(ص) ذکر است، اهل بیت ایشان، اهل الذکر خواهند بود. همین اهل بیتی مراد و مقصود است که در آیه ﴿وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۱۱۶] از تطهیر آنان از هر گونه رجس سخن بیان آمده و ایشان را در مقام معصومین قرار می‌‌دهد؛ زیرا تنها معصوم می‌‌تواند در جایگاه معصوم(ع) قرار گیرد و به مسئولیت عظیم تبیین گری قرآن، ولایت الهی و رهبری بپردازد و مردم را از هر گونه اختلاف حفظ کرده و به سعادت دنیوی و اخروی برساند.

در همین مطالب پیشین خود به شکلی از بطون قرآن سخن به میان آمده و مصادیق آن نیز بیان شده است. باید توجه داشت که در تفاسیر روایی از پیامبر(ص) و معصومان(ع) از باب جری و تطبیق بر مصادیق، بطون آیات قرآنی بیان شده است؛ پس یکی از راه‌های بیان و تبیین بطون قرآن، همین روایات تفسیری است که مصادیق را از باب جری و تطبیق بیان کرده است.[۱۱۷]

معصومان، چشمه‌های الهی و آب حیات حقیقی

از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، حقیقت حیات با «آب» آمیخته و عجین است؛ یعنی اگر زندگی و حیات را بخواهیم تجسم وجودی بخشیم و در مراتب تنزلی عوالم در عالم ماده به شکل ماده در آوریم، آن ﴿الْحَيُّ الْقَيُّومُ در آیه ﴿اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ[۱۱۸]، ﴿اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ[۱۱۹] الهی در مراتب عالی که نام هستی بخش خدا است، در مراتب تنزلی در عالم ماده دنیا به شکل «آب» ظهور می‌‌کند؛ پس آب مظهر اسم الحی القیوم الهی است. از همین روست که خدا به صراحت می‌‌فرماید:﴿وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ[۱۲۰]

از نظر آموزه‌های قرآنی، حیات حقیقی را می‌‌بایست در علم و ایمان اشخاص جستجو کرد؛ هر چند که حیات ظاهری دنیوی به نفس کشیدن و وجود نفس در گیاه و جانور و انسان است؛ اما حقیقت حیات انسان در همان علم و ایمان شخص است؛ از این روست که خدا کافر را مرده می‌‌داند و حیات را تنها برای مؤمن قبول دارد. بنابراین، اگر کسی ایمان بیاورد و نور ایمان قلب او زینت بخشد، چنین شخصی به حقیقت زنده است و احیای ایمان افراد به معنای احیای زندگی است. پس کافران از نظر قرآن اموات و مؤمنان احیاء هستند؛ از همین روست که دل‌های کافران چون مرده است، غیر قابل آن است تا مطلبی به آن رسانده و مرده از آن بهره‌مند شود؛ چراکه چنین اشخاصی هر چند که به ظاهر جان دارند، ولی در باطن بی‌جان هستند و مردگان در گورستان؛ چون دل‌های آنان مرده و در گور است. ﴿وَمَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشَاءُ وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ[۱۲۱]

از نظر قرآن، پیامبر(ص) و معصومان(ع) همان چشمه‌های الهی آب حیات روان هستند که مردمان از آنان بهره می‌‌گیرند؛ یعنی همان طوری که قرآن و پیامبر(ص) از سوی خدا به سوی خلق فروفرستاده و به تعبیر قرآنی ﴿أَنْزَلْنَاهُ شده‌اند ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ[۱۲۲] همچنین آب ظاهری و آب حقیقی از آسمان حقیقت نازل شده است. به سخن دیگر، اگر خدا با تعبیر "انزلنا من السماء ماء"؛ «ما از آسمان آب را فرو فرستادیم»، می‌‌گوید که آب حیات جانداران و گیاهان از سوی خدا از بالا فرو فرستاده شده، آب حیات حقیقت جان‌ها و نفوس مردمان یعنی پیامبر(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) نیز این گونه انزال شده است.

در روایات تفسیری متواتر و معتبر، معصومان(ع) به عنوان چشمه آب حیات و آب روان تعبیر شده‌اند؛ به عنوان نمونه خدا در قرآن می‌‌فرماید: ﴿ وَأَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَّاء غَدَقًا [۱۲۳]

بر اساس روایات تفسیری اگر مردم بر طریقت قرآن و عترت(ع) یعنی ثقلین باشند و بر آن استقامت ورزند و از خط آن خارج نشوند و به وصیت خدا و پیامبر(ص) عمل کنند، خدا از علم الهی آنان را سیراب می‌‌گرداند. این علم اشرابی از طریق تعلیم و تزکیه عترت طاهره و امامان معصوم(ع) انجام می‌‌شود؛ چنان که امام صادق(ع) در ذیل آیه در مقام تفسیر و تبیین الهی می‌‌فرماید: « لَأَذَقْنَاهُمْ عِلْماً کَثِیراً یَتَعَلَّمُونَهُ مِنَ الْأَئِمَّهًِْ»؛ «به آنان که استقامت ورزیدند علم بسیاری می‌‌چشانیم که از امامان می‌‌آموزند».[۱۲۴]

از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، استقامت در ایمان و صراط مستقیم دین فطری و شرعی موجب می‌‌شود تا فرشتگان در دلهای آنان شرایطی ایجاد کنند که قلوب آنان سرشار از نور ایمان شود. البته این اشراب نور ایمان در قلوب مؤمنان به دست امامان معصوم(ع) انجام می‌‌شود و فرشتگان مامور به خدمت ایشان هستند؛ زیرا تنزل فرشتگان برای قلوب منور به نور ایمان است؛ و بر اساس روایات تفسیری این نور ایمان را امامان در قلوب مردمان اشراب می‌‌کنند و آنان منور به نور ایمان می‌‌شوند؛ پس تا زمانی که نور ایمان در قلوب مردمان به دست امامان اشراب نشود، جایی برای تنزل فرشتگان نیست؛ زیرا فرشتگان تنها در جایی فرود می‌‌آیند که قلوب به نور ایمان منور شده باشد. از همین روست که امام صادق(ع) می‌‌فرماید: «لَأَشْرَبْنَا قُلُوبَهُمُ اَلْإِيمَانَ»؛ «ما هستیم که قلوب مردمان را به نور ایمان اشراب می‌‌کنیم».[۱۲۵]

از نظر قرآن و روایات تفسیری، اگر آب، مایه حیات جانداری و گیاهی است، حیات حقیقی انسان با علم الهی است که از سوی معصومان(ع) در قلوب انسان جاری می‌‌شود. این جریان علم در قلوب با تعلیم و تزکیه یعنی تصرفات رشدی معصومان(ع) است که به عنوان مظاهر الهی عمل می‌‌کنند؛ زیرا از نظر قرآن، تزکیه تنها برای خدا است؛ زیرا تزکیه تصرفات تکوینی برای ایجاد رشد و دست یابی به عقلانیت رشدی است که شخص در آن زمان به حقیقت نور ایمان می‌‌رسد و تولی و تبری را در اطاعت خدا و رسول الله(ص) و عصیان از شیطان و ولایت او به نمایش می‌‌گذارد﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ وَمَنْ يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ[۱۲۶]، ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ[۱۲۷]؛ اما از نظر قرآن مظاهر الهی خدا از معصومان(ع) نیز در مقام مظهریت اسماء الله از چنین ظرفیتی برخوردار هستند که به تعلیم و تزکیه و تطهیر نفوس بپردازند.﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[۱۲۸]، ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ[۱۲۹]

بنابراین از نظر قرآن و روایت معتبر متواتر، معصومان(ع) به عنوان مظاهر اتم و اکمل در مقام خلافت الهی و مظهریت در ربوبیت می‌‌توانند چنین تصرفاتی در قالب تعلیم و تزکیه و تطهیر در نفوس دیگران داشته باشند. بنابراین، اگر خدا در مقام ﴿الْحَيُّ الْقَيُّومُ مایه حیات هر چیزی است؛ معصومان(ع) در مقام مظهریت نیز این چنین جایگاهی برخوردار هستند. پس آنان همان «ماء معین» هستند که خدا برای مردم قرار داده تا از آن برای حیات واقعی و حقیقی بهره گیرند.

این که در تعبیر رویا گفته می‌‌شود دیدن آب و رود و دریا به معنای علم و بهره‌مندی از آن است، از آن روست که آب نمادی برای علم و حیات و زندگی حقیقی است. پس وقتی از معصومان(ع) به عنوان آب و چشمه آب یاد می‌‌شود، به این معنا است که علم و حیات و زندگی حقیقی در بهره‌مندی از معصومان(ع) است و اگر کسی از آنان ببرد و پشت به ایشان کند، از حقیقت علم و حیات و زندگی رو بریده و گرفتار ممات و مرگ و جهل و جهالت شده است.

از نظر قرآن، اگر مردم درست عمل نکنند، ممکن است که خدا آب روان حقیقت زندگی را از مردمان بگیرد و آب روان را به عالم «غیبت» برد؛ خدا می‌‌فرماید: قل ارایتم ان اصبح ماؤکم غورا فمن یاتیکم بماء معین؛ بگو به من خبر دهید اگر آب مورد بهره داری شما در زمین فرو رود، چه کسی آن را برای شما می‌‌آورد؟!﴿قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِمَاءٍ مَعِينٍ[۱۳۰]

از روایات تفسیری دانسته می‌‌شود که غیبت معصومان(ع) مثل غیبت امام زمان(ع) یکی از مصادیق جری و تطبیق این «غور» است که اتفاق افتاده است؛ زیرا مردم با کفران نعمت آب حیات و علم معصومان(ع) غضب را برای خویش خواستار شدند و خدا آب را «غور» داده تا دسترسی به علم و تعلیم و تزکیه و تطهیر معصوم(ع) برای همگان فراهم نباشد. بنابراین، از نظر قرآن تنها با استقامت بر طریقت ثقلین و بازگشت به آن می‌‌توانند دوباره از «ماء غدق» و آب فراوان معصوم(ع) بهره گیرند و خود را به حیات و زندگی حقیقی برسانند و در دنیا و آخرت از حیات طیبه الهی بهره‌مند شوند.﴿ وَأَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَّاء غَدَقًا[۱۳۱]

از روایات تفسیری به دست می‌‌آید که نور ایمان چیزی جز همان حقیقت نور محمدی(ص) نیست که در قالب ثقلین خود را نشان می‌‌دهد؛ زیرا قرآن و ثقلین همان «نفس» پیامبر(ص) هستند.﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ[۱۳۲]

خدا در قرآن می‌‌فرماید: ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيرًا مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ[۱۳۳]

از نظر قرآن، این نور در آیه همان نور رسول الله(ص) است؛ و ضمیر «به» که مفرد مذکر است می‌‌بایست یا به کتاب یا نور بازگردانده شود؛ اما واقعیت این است که ضمیر مفرد به هر دو باز می‌‌گردد؛ یعنی خدا با نور و کتاب مردم را هدایت می‌‌کند؛ زیرا از نظر قرآن، قرآن و رسول الله(ص) یکی است؛ چنان که در تفسیر «انزلناه» آیه نخست سوره قدر این مطلب از سوی معصومان و مفسران بیان شده است.

بر اساس تفاسیر روایی و تبیینی قرآن و پیامبر(ص) بلکه قرآن و معصومان(ع) متحد حقیقی هستند؛ زیرا خدا به صراحت امیرمؤمنان امام علی(ع) را «نفس» پیامبر(ص) شمرده است﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ[۱۳۴] و بر اساس روایات پیامبر(ص) همه معصومان(ع) چنین نسبتی به پیامبر(ص) دارد، از همین روست که بارها از پیامبر(ص) شنیده می‌‌شود که «حُسَيْنٌّ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنِ» و همین تعبیر را نیز نسبت به امام حسن مجتبی(ع) دارد.

از آیه ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيرًا مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ[۱۳۵] و وحدت ضمیر دانسته می‌‌شود که نور رسول الله(ص) و نور کتاب الله قرآن متحد است؛ از این روست که پیامبر(ص) در حدیث ثقلین می‌‌فرماید: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ اَلثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ اَلْحَوْضَ»؛ من در میان شما دو ثقل کتاب و عترت خویش را می‌‌گذارم… این دو از هم جدایی ندارند تا زمانی که بر حوض کوثر بر من وارد شوند.

پس از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن و روایات تفسیری تبیینی معصومان(ع) قرآن و عترت از هم جدایی ندارد و اگر کسی بخواهد رضایت الهی را با پیروی از ثقلین به دست آورد در راه سلامت گام گذاشته است؛ چنان که خدا در ادامه آیات ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيرًا مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ[۱۳۶] می‌‌فرماید: ﴿مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ[۱۳۷]

بنابراین، از نظر قرآن، با پیروی از ثقلین کتاب الله و عترت است که انسان به سلامت می‌‌رسد و مصداق آیه ﴿وَسَلَامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا[۱۳۸] شده و در مقام سلام الهی در می‌‌آید و خدا به این افراد می‌‌فرماید: ﴿سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ[۱۳۹]

پس باید گفت که در آیات قرآنی نور به پیامبر(ص) و قرآن اطلاق شده است؛ زیرا هر دو یک حقیقت نوری هستند؛ یکی ناطق و آن دیگری صامت؛ همچنین نسبت قرآن و عترت(ع) نیز این گونه است. پس اگر کسی بخواهد منور به نور ایمان و علم و حیات حقیقی شود، می‌‌بایست به آن حقیقت یگانه قرآن و عترت(ع) توجه یابد و از آن بهره گیرد.[۱۴۰]

جایگاه جهاد تبیین در جنگ شناختی

یکی از پیچیده‌ترین جنگ‌ها، جنگ شناختی است. جنگ شناختی به معنای جنگ در حوزه افکار و ‌اندیشه‌ها و سلطه بر اذهان و قلوب و دگرگونی افکار و رفتار به نفع یکی از دو جبهه حق و باطل است.

امروزه جنگ شناختی به سبب فن‌آوری‌های روز همچون گوشی‌های تلفن همراه، اینترنت، شبکه‌های اجتماعی در فضای مجازی و از آن مهم‌تر شناخت علمیتجربی نسبت به ساحات روان‌شناسی و جامعه‌شناسی با بهره‌گیری از علوم شناختی مرتبط با ساحت ذهن و قلب و قوه‌ اندیشه و انگیزه، یکی از بزرگ‌ترین تهدیدها نسبت به جامعه بشری تبدیل شده است؛ زیرا اهل باطل با بهره‌گیری از همه ابزارها در قالب «هدف وسیله را توجیه می‌کند» بر آن هستند تا به استثمار بشر بپردازند و آنان را بردگان مطیع شیاطین جنی و انسی کنند. از همین رو، جنگ شناختی برای دفاع از حق و حقیقت و صیانت از آرمان‌های اخلاق متعالی و فطرت الهی انسان، لازم و ضروری است. جنگ شناختی(Cognitive warfare) یا همان جنگ موریانه‌ای، به معنای هدف قرار دادن قوه شناخت عموم مردم و نخبگان جامعه هدف، با تغییر هنجارها، ارزش‌ها، باورها، نگرش‌ها و رفتار‌ها از طریق مدیریت ادراک و برداشت است. در حقیقت در جنگ شناختی، همه هویت شخص یا جامعه هدف، همانند تهاجم موریانه از درون مورد تهاجم قرار می‌گیرد.

چنین جنگی دارای ماهیت موذیانه‌ و مکّارانه بدون هیچ‌گونه تهدید ظاهری است که واکنش ما را برانگیزد. در چنین فضایی، حق و باطل چنان آمیخته می‌شود که چون فضای فتنه‌، تشخیص حق و باطل برای اکثریت مردم سخت و دشوار یا حتی ناشدنی است؛ از همین‌رو، لازم است تا به هدف جدا‌سازی حق از باطل، «جهاد کبیر علمی» با بهره‌گیری از آموزه‌های قرآن و شیوه معصومان(ع) جهاد تبیین انجام شود؛ زیرا همان طوری که پیامبر(ص) به حکم الهی مامور می‌شود تا در جهاد تبیین علمی وارد کارزار جنگ شناختی شود: ﴿وَجَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَادًا كَبِيرًا[۱۴۱]، همچنین بر مؤمنان است تا با اسوه حسنه قرار دادن ایشان، جهاد تبیین را در این ساحت به عهده گیرند.[۱۴۲]

هدف جهاد تبیین

هدف از جهاد تبیین جدا‌سازی حق از باطل است تا به دشمن اجازه داده نشود با متشابهات‌، مردم را در فتنه افکند و آنان را از مسیر حق و حقیقت گمراه سازند.

در حقیقت جهاد تبیین فرصتی به مردم است تا در شرایط معقول و مقبول به دور از فتنه‌انگیزی دشمنان و فضا‌سازی و افکار‌سازی دروغین با تبلیغات فریب و نیرنگ، در امور بیندیشند و به دور از هیاهو در مسائل تفکر کنند. قرآن می‌فرماید: ﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ[۱۴۳] از نظر قرآن، اگر جهاد تبیین پیامبر(ص) مبتنی بر وحی قرآنی نباشد، مردم در شناخت حقیقت به ویژه در هنگام فتنه و در موارد متشابه گرفتار می‌شوند و به هلاکت می‌افتند.

امروزه در فضای جنگ شناختی با بهره‌گیری از سنت و سیره معصومان(ع) و آموزه‌های وحیانی کتاب الله می‌بایست گام در جهاد تبیین گذاشت و حق و باطل را از هم جدا ساخت؛ زیرا «تبیین» از واژه «بان» به معنای آشکار کردن است. جهاد تبیین در جنگ شناختی باید به گونه‌ای انجام شود که جایی برای شک باقی نماند و متشابهات، جای خود را به محکمات بدهد.[۱۴۴]

شیطنت‌بازی با افکار عمومی

یکی از شیطنت‌های شیاطین جنی و انسی، بازی با افکار عمومی به اشکال گوناگون است. این بازی شیطانی در قالب افکار سازی، دستکاری افکار عمومی، موج سواری بر افکار و احساسات عمومی، تهییج افکار عمومی و مانند آنها است.

گزارش‌های قرآنی، مجموعه متنوع از شیطنت‌های شیاطین جنی و انسی را بیان می‌‌کند که همگی با بهره‌گیری از سطحی نگری توده‌های مردم بلکه حتی خواص بی‌بصیرت، در پی اهداف پلید شیطانی بود.

از آن جایی که افکار عمومی نقش اساسی در سرنوشت ملت وامت‌ها دارد، نویسنده با مراجعه به آموزه‌های وحیانی قرآن بر آن است تا برخی از این شیوه‌ها و روش‌های شیطانی را تبیین کرده و هوشیاری و بیداری مؤمنان را نسبت به مکر و کید شیطانی برانگیزاند. با هم این مطلب را از نظر می‌‌گذرانیم.

جایگاه مردم و افکار عمومی در اقتدار

از نظر قرآن، توده مردم، عامل حرکت و قیام هستند. هر کسی زمام امور توده مردم را داشته باشد، بر امور مسلط و حاکم است؛ زیرا توده مردم، فاقد تعقل و تفقه بوده و تنها به ظواهر و خواسته‌ها و هواهای نفسانی تمایل و گرایش دارد. از همین روست که توده‌های مردم، خواسته و ناخواسته مردمانی مقلد و تابع و مطیع هستند.

توضیح این که از نظر قرآن، انسان‌ها به دو دسته اصلی تقسیم می‌‌شوند؛ کسانی که اهل تعقل و تفقه و تذکر و تدبر و بصیرت هستند؛ و کسانی که فاقد این امور هستند. از نظر قرآن، گروه نخست بر اساس نفس و فطرت سالم خویش بر اعتدال وتسویه هستند و نسبت به حق و باطل شناخت کاملی داشته و گرایش‌های آنان به سوی حق و گریز از باطل است؛ زیرا نرم افزار فطری الهی با همه امکانات کامل و تمام در نفس انسانی قرار داده شده است[۱۴۵] و هر کسی از آن بهره گیرد به سعادت دنیوی و اخروی می‌‌رسد و هر کسی آن را دفن و دسیسه کند، گرفتار خیبه و نومیدی می‌‌شود.[۱۴۶]

از نظر قرآن، کسانی که به فجور گرفتار می‌‌شوند و اصول فطری اخلاقی و عهد الهی را کنار می‌‌گذارند، نور نفس خویش را دفن و دسیسه کرده به طوری که دیگر قدرت شناخت و گرایش به حق را از دست می‌‌دهند. [۱۴۷] این گونه است که قدرت تعقل و تفقه از دست می‌‌رود و شخص گرفتار سفاهت می‌‌شود. از همین روست که اسلام فطری و تشریعی را نمی‌پذیرد و به خدا و صراط مستقیم ایمان نمی‌آورد.[۱۴۸]

از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، اکثریت مردم یا همان ناس به سبب عدم تعقل و تفقه و گرفتار بودن به هواهای نفسانی ظاهری و گرایش به زینت‌ها و ظواهر مادی دنیا از مال و ثروت و زر و سیم [۱۴۹] مردمانی هستند که دنبال کسانی می‌‌روند که آنان را موفق و سعادتمند می‌‌دانند. از آن جایی که ثروت و قدرت و زینت‌های زندگی دنیوی، ظاهر سعادت را به نمایش می‌‌گذارد، توده‌های مردم دنبال ثروتمندان و قدرتمندان و ستارگان آسمان دنیوی می‌‌روند.

به سخن دیگر، انسان یا متعقل و متفقه است، یا نیست. کسی که متعقل و متفقه نیست، به جای تعقل و تفقه، استماع می‌‌کند و تقلید. پس اکثریت مردم اهل تقلید و استماع هستند و فلسفه و سبک زندگی خویش را از دیگران دارند و تابع و مطیع آنان می‌‌شوند.

از نظر قرآن، اگر توده مردم به عنوان مستمع و مقلد، دنبال نخبگان حقیقی از پیامبران و اولیای الهی باشند، پس از عبور از فتنه‌ها و ابتلائات الهی و موفقیت در آنها، در دنیا و آخرت به سعادت می‌‌رسند و از دوزخ می‌‌رهند[۱۵۰]؛ اما اگر دنبال نخبگان غیر حقیقی از ثروتمندان و قدرتمندان باشند، هر چند که مورد ابتلاء و فتنه قرار می‌‌گیرند، ولی چون مدعی ایمان نیستند، کم‌تر دچار این امور می‌‌شوند. این گونه است که آنان سعادت دنیا را به دست می‌‌آورند، ولی از آخرت باز می‌‌مانند.[۱۵۱]

از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، تقلید توده مردم و ناس از نخبگان و اولیای الهی، هر چند که در قالب استماع و تقلید است، در فرآیندی آنان را قرار می‌‌دهد که با آزمون‌های الهی به رشد عقلی رسیده و از سفاهت خارج می‌‌شوند و این گونه به عنوان راشدون به سعادت می‌‌رسند [۱۵۲]؛ اما توده‌های مردمی که از نخبگان قدرت و ثروت و ستارگان آسمان مادیت پیروی می‌‌کنند، به سقوط از انسان رسیده و هویت انسانی آنان تبدیل به هویتی دیگر می‌‌شود که از آن به ﴿كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ[۱۵۳]

از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، نخبگان حق و باطل هر دو دنبال توده‌های مردم هستند؛ زیرا نخبگانباطل برای بهره‌گیری از آنان به عنوان لشکر شیطان نیازمند به آنها هستند یا برای استثمار و بهره کشی. از این روست که برای اقتدار خویش دست به تخدیر توده مردم می‌‌زنند و افکار آنان را همراه با خویش می‌‌کنند؛ به ویژه که توده مردم ظاهرگرا و سعادت در امور دنیوی و مادی می‌‌بینند. پس وقتی ثروتمندان و قدرتمندان سخن می‌‌گویند به استقبال آنان می‌‌روند و خواهان آن می‌‌شوند و همراهی می‌‌کنند و این گونه اقتدار مستکبران را این مستضعفان فکری و رفتاری تقویت می‌‌کنند؛ هر چند که در قیامت از آنان تبری می‌‌جویند که دیگر دیر شده است.[۱۵۴]

البته نخبگان حقیقی نیز دنبال توده‌های مردم هستند تا آنان را همراه خویش ساخته و علیه ثروتمندان و قدرتمندانی که قسط خور هستند بسیج می‌‌کنند.[۱۵۵] اگر توده‌های مردم به نخبگان حقیقی از اولیای الهی باشند، بی‌گمان اقتدار آنان موجب می‌‌شود تا جهانی پر از صلح و عدالت قسطی ایجاد شود و دنیا و آخرت مردم تضمین شود.[۱۵۶]

سوء استفاده شیاطین از فقدان تعقل و تفقه در توده مردم

از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، هر چند که اکثریت مردم به سبب عدم توانایی درک و فهم عمیق مسایل و نیز غلبه هواهای نفسانی از نظر شناختی و گرایشی چنان که بایسته و شایسته است در مسیر عبودیت و صراط مستقیم الهی گام بر نمی‌دارند که آنان را به خلافت الهی برساند که برایشان جعل شده است؛ اما نمی‌توان توده مردم و ناس را به این سبب نادیده گرفت و کنار گذاشت، بلکه نخبگان از پیامبران و اولیای الهی می‌‌بایست به عنوان رهبران الهی، تمام سعی و تلاش خویش را مبذول کنند تا توده‌های مردم در مسیر حق هر چند به تقلید خوبان و نیکان در آیند و همگام و همراه با آنان شوند؛ زیرا توده‌های مردم به دلایل گوناگون از جمله فقدان «تعقل و تفقه» و غلبه هواهای نفسانی، دنبال تقلید هستند تا بتوانند سعادت را تجربه کنند.

از آن جایی که ظواهر زندگی دنیوی، غلبه ظاهری دارد و هر کسی را وسوسه می‌‌کند، توده فاقد تعقل و تفقه، ثروتمندان و قدرتمندان را انسان‌های سعادتمند و خوشبختی می‌‌یابند که می‌‌بایست از آنان تقلید کنند تا به سعادت برسند. از همین روست که توده مردم، ثروتمندان و قدرتمندان را به عنوان ستارگان چراغ راه زندگی خویش قرار می‌‌دهند و به تقلید از فلسفه و سبک زندگی آنان می‌‌پردازند. توده مردم با نگاهی به زندگی این جماعت، آرزو می‌‌ کند که جزو ایشان و بهره مند از سعادت و خوشبختی آنان باشند. پس آنان را سرمشق نیک و حسنه خویش قرار می‌‌دهند و به اطاعت و اتباع از آنان در فلسفه و سبک زندگی می‌‌پردازند.[۱۵۷]

پس اگر توده مردم به حال خویش رها شوند، به سبب فقدان تعقل و تفقه و ژرف اندیشی و نیز غلبه هواهای نفسانی و گرایش به زینت‌های حیات و زندگی دنیوی، به سوی تقلید از کسانی می‌‌روند که از قدرت و ثروت بهره مند بوده و از نظر اجتماعی ستارگانی در میان مردمان خویش هستند.

این در حالی است که از نظر قرآن، اکثریت این نخبگان و ستارگان، نخبگان حقیقی نیستند؛ زیرا آنان مفسدان، ظالمان، مستکبران، مترفان و دنیاپرستانی هستند که ارزش را در قدرت و ثروت و نفوذ اجتماعی می‌‌بییند و برای مادیات دنیوی تلاش می‌‌کنند و هیچ شناختی یا گرایشی به آخرت و ابدیت ندارند. بنابراین، برخلاف برنامه الهی که می‌‌بایست در چارچوب صراط مستقیم عبودیت و اسلام فطری و تشریعی به خلافت الهی برسند و ابدیت خویش را بسازند، دنبال زینت‌های دنیوی از مال و ثروت و زن و زر و زیور می‌‌روند و دنیا را بر آخرت ترجیح می‌‌دهند.[۱۵۸]

خدا از این دسته نخبگان ظاهری به عنوان مترفانی یاد می‌‌کند که به سبب ثروت و قدرت گمان می‌‌کنند که اولا کرامت و ارزش انسانی در این امور است [۱۵۹]، و دعوت پیامبران به نسبت به مراعات اصول اخلاقی چون عدالت، صداقت، وفا و مانند آنها یا دعوت به آخرت دروغ است و اگر آخرتی هم باشد برای آنان خواهد بود.

البته از نظر قرآن، نخبه بودن این افراد در جامعه خویش به سبب و اعتبار علم و فهم حقایق نیست؛ بلکه بسیاری از آنان تابع رفتار پیشینان خویش هستند و به آنان اقتدا می‌‌کنند و آنان را اسوه و سرمشق و الگوی خویش قرار می‌‌دهند[۱۶۰] در حالی که اسوه‌های ایشان خود گرفتار رفتارهای ضد اخلاقی و هنجارشکنانه بودند و پیمان و عهد الهی را به دست فراموشی سپرده و به غفلت از حق و حقیقت گرفتار شده‌اند.[۱۶۱] از همین روست که خدا می‌‌فرماید که آنان مردمانی فاسق هستند که اصول اخلاقی – الهی را کنار گذاشته و به نابهنجاری دامن می‌‌زنند. همین‌ها به ظاهر برای مردمان آن جامعه سرمشق و اسوه هستند؛ اما اسوه و سرمشقی هستند که با گسترش فسق و دامن زدن به آن، اصول اخلاقی انسانی را تباه کرده و موجبات فروپاشی و اضمحلال تمدنی و قومی را فراهم می‌‌آورند و نابودی را برای خویش و قوم رقم می‌‌زنند.[۱۶۲]

این نخبگان در فسق و فجور و ستارگان در هنجارشکنی و قانون گریزی و رفتارهای ضد اخلاقی – انسانی، همه گونه مکر و نیرنگ را به کار می‌‌برند تا توده مردم را به استثمار و بهره کشی بگیرند و راه خدا را بندند و اصول اخلاقی – انسانی را پایمال و لگد مال کنند. در حالی که این مکر و نیرنگ ایشان که توده‌های مردم را نیز با خود همراه می‌‌کنند، نادانسته و غیر محسوس به خودشان باز می‌‌گردد و موجبات نابودی همگان می‌‌شود.[۱۶۳] چنان که قارون و فرعون و هامان به عنوان ﴿أَكَابِرَ مُجْرِمِيهَا این گونه عمل کنند و مکر و نیرنگ آنان علیه خدا و اولیای الهی به خودشان بازگشت و خودشان و مردمانشان نابود و تباه شدند؛ چراکه از نظر قرآن، این افراد با این افکار و رفتار هرگز رستگار نمی‌شوند و خوشبختی و سعادت مادی دنیوی آنان پایدار نمی‌ماند و آخرتش نیز تباه می‌‌شود؛ چراکه این نوع افکار و رفتار علو و فساد در زمین است و نه تنها دنیا از دست می‌‌رود، بلکه شقاوت ابدی برای آنان خواهد بود.[۱۶۴]

از نظر قرآن گاه نخبگان مدعی آن هستند که آنان از نخبگان حقیقی و اولیای الهی هستند. این افراد نیز با سوء استفاده از توده‌های مردم آنان را به تقلید از فلسفه و سبک زندگی خویش می‌‌کشانند و با سوء استفاده از اقتداری که با افکار عمومی و همراهی آنان به دست آورده‌اند، نخبگان حقیقی و اولیای الهی را کنار می‌‌گذارند؛ چنان که سامری این گونه حضرت هارون(ع) را از خلافت موسی(ع) کنار گذاشت و گوساله پرستی را به جای خداپرستی به عنوان دین موسی(ع) معرفی کرد. قرآن بیان می‌‌کند که سامری با بهره‌گیری از عدم تفقه و تعقل توده مردم و سوء استفاده از توده مردم، حضرت هارون(ع) را در نقطه ضعف قرار داد تا جایی پیش رفت که نزدیک بود که آن حضرت(ع) را بکشد.[۱۶۵]

باید توجه داشت که از نظر قرآن، عقل و تعقل حقیقی آن است که حقایق را بشناسد و گرایش به آن یابد به طوری که دین و دنیایش را آبادان سازد؛ بنابراین، آن عقلانیتی که با کید و مکر آمیخته و دنبال جمع ثروت و قدرت و نام و نشان و اعتبار و نفوذ اجتماعی است، نمی‌تواند عقلانیت حقیقی باشد. این عقل دنیاگرایانه از نظر قرآن چیزی جز سفاهت نیست. از همین رو، نخبگانی چون بعلم باعورا و سامری یا قارون و هامان و فرعون، از نظر قرآن سفیه هستند که از اسلام و قوانین اخلاقی و عدالت محور و حق محور آن دور می‌‌شوند و به جای قیام به عدالت قسطی دنبال ظم و علو می‌‌روند.[۱۶۶]

از نظر قرآن، نخبگان از قدرتمندان و ثروتمندان، از هر گونه مکر و کیدی برای جدا کردن توده مردم از نخبگان حقیقی از پیامبران و اولیای الهی بهره می‌‌گیرند. از این روست که افزون بر اتهاماتی چون سحر و جنون، پیامبران را سفیه می‌‌نامند که از تعقل بهره ای نبرده و سبک مغز و بی‌خرد هستند تا این گونه خود را عاقل و رهبران الهی را سفیه جلوه دهند[۱۶۷]؛ چراکه توده مردم دنبال کسی که سفیه باشد نمی‌رود و دنبال خردمندان و عاقلان می‌‌روند؛ زیرا اگر چه خود اهل تعقل نیستند؛ ولی عاقلان را دوست دارند و به آنان اعتماد می‌‌کنند. از آن جایی که مدعای پیامبران دیربازده است و به سادگی به دست نمی‌آید؛ چراکه حتی پس از ادعای اسلام و ایمان می‌‌بایست آزمون‌های سخت و ابتلائات و فتنه‌ها را از سر بگذرانند تا قبول شوند[۱۶۸]؛ اما مدعای نخبگان مادی دنیوی ظاهر و در پیش روی مردم است؛ چراکه آنان می‌‌گویند ما عاقل هستیم و با عقل خویش به قدرت و ثروت رسیده ایم. توده مردم به همین ظاهر بسنده می‌‌کنند و ثروت و قدرت ایشان را نشانه عقلانیت آنان می‌‌دانند. پس به سادگی و آسانی از ادعای آنان پیروی می‌‌کنند و با قدرتمندان وثروتمندان جامعه همراه می‌‌شوند و اقتداری را برای آنان موجب می‌‌شوند.

از همین روست که خدا در قرآن، همدلی و همراهی و همگامی توده‌های مردم به عنوان مستضعفان را عامل اصلی اقتدار مستکبران دانسته است؛ چراکه اگر این مستضعفان نبودند، مستکبران نمی‌توانستند فلسفه و سبک زندگی خویش را گسترش دهند و گفتمان آنان به عنوان گفتمان حاکم بر جامعه قرار گیرد. پس اقتدار مستکبران در گرو و رهن تقلید‌گرایی مستضعفان از مستکبران است.[۱۶۹]

خدا در قرآن گزارش می‌‌کند که قدرتمندان از جمله فرعون نیز به سوء استفاده از توده مردم پرداخته است. از نظر قرآن فرعون به عناوین گوناگون به دست کاری افکار عمومی، هدایت و همسو‌سازی و کسب اقتدار پرداخته بود. فرعون گاه می‌‌گفت که موسی(ع) ساحر است، و گاه دیگر او را مجنون معرفی می‌‌کند، و گاه دیگر می‌‌گوید که موسی می‌‌خواهد شما را از سرزمین خودتان بیرون کند. بی‌گمان این تبلیغ دروغ و اتهام زنی فرعون بسیار موثر بود؛ زیرا هر کسی وطن خویش را دوست دارد و از خانه و کاشانه خویش دفاع می‌‌کند و جان و مال خویش برای دفاع از آن می‌‌گذارد. پس این دروغ بسیار کارساز بود تا توده مردم را به همراهی و همدلی و همگامی با او بر انگیزد و علیه موسی(ع) قدرتش را تقویت کند تا جایی که موسی(ع) در تنگنا و موقعیت ضعف قرار گیرد.[۱۷۰]

البته از نظر قرآن، کید و مکر مستکبران و کافران و شیاطین هر چند که می‌‌تواند کوه را جابه جا و زائل کند، ولی در برابر مکر الهی کارساز نیست و خدا مکر ایشان را به خودشان باز می‌‌گرداند. این گونه است که فرعون در دام مکر خویش افتاد و ساحران علیه او شدند، یا در مکری دیگر خود غرق شد و نجات نیافت.[۱۷۱]

جنگ مغز و قلب از نظر قرآن

می‌گویند جنگ‌های آخر الزمانی، جنگ‌های شناختی است که با اسلحه مغز و قلب انجام می‌‌گیرد و هر یک از دو طرف متخاصم تلاش می‌‌کند تا ذهن و قلب طرف دیگر را مهار و مدیریت کند و به تسخیر و استخدام خود در آورد. بنابراین، جنگ‌های نرم جایگزین جنگ‌های سختی می‌‌شود که به حذف فرد طرف مقابل می‌‌انجامید؛ زیرا در جنگ نرم شناختی، اگر حذفی باشد ناظر به شخص و شخصیت است تا شخصی و شخصیت دیگری جایگزین شود و نوعی «مسخ» انجام گیرد.

از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، بدترین و سخت‌ترین و خطرناک‌ترین جنگ‌ها همان جنگ‌هایی است که به جای حذف افراد، بر حذف اشخاص و شخصیت‌ها تکیه می‌‌کند و اشخاص و شخصیت‌های جبهه مقابل مسخ می‌‌شوند تا جایی که اشخاص در نظام فکری طرف مقابل که فرادولت‌ها است، ادغام می‌‌شود. این گونه است که ذهن و قلب مسخ شده، همان کاری را انجام می‌‌دهد که مسخ کننده خواهان آن بوده است.

البته به نظر می‌‌رسد که از نظر قرآن، خطرناک‌تر از مسخ مغزها و تاثیرگذاری بر اذهان، مسخ قلب‌ها و تاثیرگذاری بر ادراکات و عواطف و گرایش‌ها خطرناک ترین‌ها است؛ زیرا مغزها و اذهان بیش‌تر به جنبه‌های مادی و فعل و انفعال دنیوی توجه دارد؛ در حالی که قلوب و فؤاد همه هستی انسان را تحت تاثیر قرار می‌‌دهد و دنیا و آخرت انسانی را دگرگون می‌‌کند؛ بنابراین، سلطه بر قلوب خطرناک‌تر از سلطه بر مغزها است.

فرق میان مغز و قلب مادی با قلب و نفس غیر مادی

واژه مغز که در عربی از آن به «مُخّ» و به شکل جمع آن «مِخَاخ و مِخَخَة» یاد می‌‌شود، هر چند که به معنای نرمی و فروهشتگی یا مغز استخوان یا همان ماده نرم و خاکستری رنگی است که در کاسه سر یا میان استخوان است، ولی مقصود از آن در این جا همان چیزی که است که امروزه آن را مربوط به فکر و عقل می‌‌دانند.

البته هنوز انسان به طور دقیق نمی‌داند که چگونه فکر می‌‌کند؟ چنان که نمی‌داند ارتباط میان مغز و ذهن چگونه است؟ تلاش‌هایی شده است که بگویند، مغز به عنوان یکی از حسّاس‌ترین و پیچیده‌ترین اعضای بدن، نه تنها با مسأله ذهن ارتباط دارد، بلکه بر آن هستند تا اثبات کنند که عواطف و احساسات انسانی نیز به همان ماده نرم و خاکستری مغز مرتبط است. بر این اساس، حقیقت انسانی چیزی جز همان ماده نرم و خاکستری نیست که در کله سر جا دارد، به طوری که اگر بخشی از مغز حذف شود، عواطف و احساسات حذف می‌‌شود، و اگر بخشی دیگر حذف شود، ادراکات و ذهن و فکر حذف می‌‌شود. بنابراین، وقتی ما از «روان» سخن می‌‌گوییم، چیزی جز فعالیت‌های مغز نیست. بنابراین، نفس و روان غیر مادی وجود ندارد تا آن را به «روح» نسبت بدهیم. بر این اساس دیگر، روح یا جان یا نفس یا روانی جدا از مغز نداریم. این بدان معناست که همه انسان چیزی جز همین مغز نیست که وقتی از کار افتاد انسان می‌‌میرد و تمام می‌‌شود.

از نظر فلسفی نیز آنچه که مغز را متمایز از بقیه اندام‌ها می‌کند، ایجاد ارتباط فیزیکی بین بدن و ذهن است. امروزه دانسته‌های دقیقی در مورد کار هر یک از سلول‌های مغز وجود دارد، اما با همه پژوهش‌های میدانی – تجربی، درک همکاری همزمان و روش عمل میلیون‌ها سلول مغزی با هم هنوز نیاز به پژوهش دارد. این بدان معناست که هنوز انسان هیچ درکی از مغز و کارکردهای آنان ندارد و نمی‌تواند به ضرس قاطع بگوید که از نظر علمی چنین است یا چنان است.

اما قلب در لغت به معنای دگرگونی است. علت نام‌گذاری عضو عضلانی و صنوبری بدن به قلب، فعالیتی است که انجام می‌‌دهد؛ زیرا قلب مسئولیت دگرگونی خون و تبدیل خون کثیف به خون تمیز را به عهده دارد. در فارسی سره به آن «دِل» می‌‌گویند.

قلب از لحاظ علمی اندامی است که در مرکز قفسهٔ سینه و صدر انسان قرار دارد. قلب نوعی عضو عضلانی، تو خالی و مخروطی شکل در انسان‌ها و دیگر حیوانات است که خون را از طریق رگ خونی در دستگاه گردش خون به گردش درمی‌آورد.

باید توجه داشت که در فرهنگ قرآنی و فلسفه اسلامی وقتی از قلب سخن به میان می‌‌آید، همین عضو صنوبری نیست، بلکه مرتبه ای از مراتب نفس انسانی است. بر اساس آموزه‌های وحیانی قرآن، نفس همان روح دمیده شده در کالبد انسانی است[۱۷۲]؛ یعنی وقتی روح مجرد در کالبدی قرار گیرد نفس نامیده می‌‌شود؛ زیرا در این حالت دیگر «مجرد محض» نیست، بلکه در کارهایش نیاز به بدن و کالبد نیاز دارد. البته کالبدهایی که برای نفس انسانی است، محدود به کالبد جسمانی مادی دنیوی نیست، بلکه نفس می‌‌تواند در کالبدهایی دیگری باشد که مهم ترین‌ها آنها کالبد مثالی برزخی و کالبد جسمانی اخروی است. بنابراین، می‌‌توان از باب تشبیه و تمثیل گفت کالبدهایی گوناگون برای نفس همانند بدن‌هایی است که پروانه در حالت کرمی و پیله و پروانه است. حالت کرمی همین حالت بدن دنیوی، حالت پیله همان بدن مثالی برزخی و حالت پروانه ای همان بدن اخروی اوست. از همین روست که در آیات قرآن از اطوار گوناگون [۱۷۳]، [۱۷۴] برای انسانسخن به میان آمده است که یکی از این «نشئات» همین دنیا به عنوان ﴿النَّشْأَةَ الْأُولَى[۱۷۵] است.

از نظر قرآن، قلب یکی از مراتب همین نفس انسانی است که در صورت باقی بودن بر سلامت فطری خویش، دارای پنج کارکرد زیر است:

  1. تفقه[۱۷۶]؛
  2. تعقل[۱۷۷]؛
  3. تدبر [۱۷۸]؛
  4. بصیرت [۱۷۹]؛
  5. ایمان [۱۸۰].

پس در حقیقت از نظر قرآن، قلب در حقیقت دارای دو کارکرد اصلی زیر است: ادراک اندیشه ای و جزم برهانی که در ساختار تعقل و تفقه و تدبر و بصیرت انجام می‌‌گیرد؛ گرایش انگیزه ای و اراده عملی و عزمی که در ساختار عقیده و ایمان اتفاق می‌‌افتد. از نظر قرآن، ایمان وقتی محبوب قلب شد، به عنوان یک نور عمل می‌‌کند و گرایش‌های انگیزه ای او را ایجاد می‌‌کند.[۱۸۱] در حقیقت این حب و بغض است که گرایش و گریزش‌ها را در مقام عمل و عزم و اراده و همت ساماندهی می‌‌کند؛ زیرا ایمان چیزی جز حب و بغض و تولی و تبری نیست. به این معنا که انسان به ایمان که یک عمل قلبی است، محبوب می‌‌شود و کفر و عصیان و فسوق مبغوض و مکروه می‌‌گردد، به طوری که به ایمان گرایش عملی و از کفر گریزش عملی دارد.

باید توجه داشت که در فرهنگ عربی ذهن به معنای خرد و فهمیدن و دانستن به کار رفته است؛ اما در فرهنگ قرآنی این واژه به کار نرفته است؛ زیرا اگر مراد از ذهن همان چیزی است که به عنوان کارکرد مغز به آن نسبت داده می‌‌شود، از نظر آموزه‌های وحیانی مغز و قلب مادی کارکردهایی ندارد که به آنها نسبت داده می‌‌شود؛ زیرا اگر چه مغز و قلب مادی در بدن انسان، به عنوان ابزار مادی نفس مورد استفاده قرار می‌‌گیرد، ولی باید توجه داشت که از نظر قرآن، همان طوری که بینایی و شنوایی از کارکردهای نفس و قلب است، فهمیدن و ذکر و حافظه و مانند آنها نیز از کارکردهای نفس و قلب است؛ هر چند که نفس در زندگی دنیوی خویش برای دیدن و شنیدن و فهمیدن و خاطرات و تذکرات و مانند آنها به این ابزارها نیاز دارد، اما نفس انسانی این گونه نیست که در همه نشئات و عوالم به نیازمند باشد. بنابراین، آن چه از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، انسان بدان نیاز دارد، نه مغز و قلب مادی، بلکه به قلب و فؤاد سالم است که همه نوع ادراکات و عواطف و گرایش‌ها و گریزش‌ها بدان وابسته است.[۱۸۲]

از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، خدا به عنوان خالق و رب انسان هماره می‌‌بایست افاضه وجود کند تا انسان باقی بماند. خود از انسان از خودش به خودش نزدیک‌تر است؛ چنان که می‌‌فرماید: ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ[۱۸۳] این حائل شدن به این معنا است که انسان برای شناخت و فهم خویش نیاز به خدا دارد و بدون معرفت الله نمی‌تواند به خودش معرفت یابد؛ البته بقای او نیز به همین ارتباط است، به طوری که اگر خدا نباشد، خودی به نام انسان نیست. پس خود بودن انسان از خاستگاه خدایی خدا است.

از نظر قرآن، خدا از خود انسان به خودش نه تنها نزدیک‌تر است، بلکه بقای انسان به خدا است: نحن اقرب الیه من حبل الورید؛ ما به او از شاهرگ به نزدیک‌تر هستیم.[۱۸۴] این شاهرگ همان شاهرگ قلب است.[۱۸۵] پس این خدا است که هم بقای انسان را حفظ می‌‌کند و هم نسبت به تمام فعل و انفعالات وجودی او از ادراکات و مشاهدات و افکار و نیات باطنی و سر و خفی و اخفی آگاه است.[۱۸۶]

ازاین دسته آیات به دست می‌‌آید که آن چه مربوط به عواطف و احساسات و گرایش‌ها و گریزش‌ها و ادارکات و فهم و خاطرات و حافظه و مانند آنها است، به نفس و قلب حقیقی وابسته است نه به مغز و قلب مادی، هر چند که نفس از آنها در دنیای مادی بهره می‌‌گیرد، ولی هیچ اصالتی ندارد.

جنگ شناختی میان دنیاگرایی و آخرت‌گرایی

با توجه به آن چه گفته شد معلوم می‌‌شود که اگر جنگ شناختی میان حق و باطل مطرح باشد، این جنگ میان دو نوع جهان متفاوت و متضاد یعنی دنیا و آخرت است؛ یعنی جنگ میان کسانی که همه هستی را در مادیات و دنیا خلاصه کرده‌اند و کسانی که افزون بر دنیا به آخرت ایمان دارند و برای آن تلاش می‌‌کنند.

بنابراین، اگر دو طرف در جنگ شناختی داشته باشیم، دو طرف آن دنیاطلبان و آخرت طلبان است. دنیا طلبانی که از هر چیزی تفسیر مادی و دنیوی ارایه می‌‌دهند و افکار و رفتار را بر اساس فرآیند فعالیت‌های مغز و قلب مادی تفسیر می‌‌کنند، و آخرت گرایانی که افزون بر پذیرش فعالیت‌هایی برای مغز و قلب مادی، آن فعالیت‌ها را متاثر از «نفس» می‌‌دانند. در حقیقت آنان پشت «مُلک دنیوی و مادی» مغز و قلب مادی، نفسی را می‌‌بیند که مسئولیت دارد تا احساسات و عواطف و گرایش‌ها و جزم و عزم را مهار ومدیریت کند و انسان برای ابدیت در جهانی دیگر به نام آخرت بسازد.

پس پیش‌تر از این قلب و مغز مادی چیزی دیگر به نام «فواد و قلب» غیر مادی است که آن چیز در «صدر» سینه و در جایگاه صدرات نشسته است. بر این اساس، «سر» هر چند که مهم است؛ ولی آن چه مهم‌تر است، این سینه ای است قلب مادی در آن می‌‌تپد و از نفس و قلب غیر مادی انرژی می‌‌گیرد. پس «صدرات» در سر نیست، بلکه در صدر سینه است که قلب مادی را نیز مهار ومدیریت می‌‌کند؛ زیرا آن نور و انرژی که در انسان می‌‌درخشد نه از «سر» و مغز و ذهن، بلکه از «صدر» سینه ای است که در وسط بدن انسان قرار گرفته است تا نمادی از قلب حقیقی باشد که حقیقت همان نفس است.

جنگ شناختی میان حق و باطل در دو ساحت مختلف در حال رخ دادن است؛ ساحتی که سر و مغز و ذهن را اصالت می‌‌بخشد و و به عواطف و احساسات مادی و دنیوی بها می‌‌دهد؛ و ساحتی که به قلب و صدری بها می‌‌دهد که نور الهی در آن می‌‌تابد؛ خدا می‌‌فرماید: ﴿أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَيْلٌ لِلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ أُولَئِكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[۱۸۷]

از نظر قرآن، شیاطین جنی و انسی بر آن هستند تا انسان را به دنیای محسوس و مادی محدود سازند و تمام تلاش آن است تا انسان به این باور برسد که هر چه هست در این دنیا است و هر چه می‌‌بایست از آن بهره گیرد، مربوط به حواس مادی است که از آن به لذات و شهوات دنیوی یاد می‌‌شود؛ زیرا اگر انسان چیزی جز همان روان مادی و ذهن و مغز و قلب مادی و خواهش‌های نفسانی نباشد، دیگر هیچ چیز نمی‌تواند او را به سوی خطوط قرمز هدایت کند؛ زیرا هیچ خط قرمزی جز شهوات و لذات مادی دنیوی نیست و شخص می‌‌بایست از همه آنها بهره مند شود و هر کسی سد راه او برای لذات و شهوات شد می‌‌بایست حذف شود.

اما باور و اعتقاد به آخرت به معنای پذیرش ربوبیت و پروردگاری خدا است که برنامه ای برای انسان دارد که از آن به هدایت فطری و تکوینی یاد می‌‌شود. بنابراین به جای فجور ودریدگی می‌‌بایست ملاحظاتی را داشته باشد تا اهداف حکیمانه الهی تحقق یابد. از همین روست خدا در قرآن، باور به معاد را مانع جدی بر سر فجور و دریدگی دانسته و حتی شک و شبهه علمی را عامل شهوت علمی انسان دانسته است.[۱۸۸]

بنابراین، شیاطین جنی و انسی در جنگ شناختی بر آن هستند تا انسان را از معادباوری به معادستیزی بکشانند و همه چیز را در مادیات و محسوسات و امور دنیوی محدود و خلاصه کنند تا این گونه بتوانند مردمانی را در اختیار داشته باشند که برای هواهای نفسانی خود و آنان تلاش می‌‌کنند و هیچ چیزی را جز لذات شهوانی نمی‌شناسند. حقیقت جنگ آخرالزمانی چیزی جز جنگ اولیای الهی با شیاطین جنی و انسی در ساحات حق و باطل یعنی معاد باوری و معاد ستیزی نیست. این همان جنگ آخر الزمانی است که به جای حذف فیزیکی انسان، تلاش می‌‌شود تا حق و حقیقت حذف شود و به جای معاد‌گرایی و آخرت‌گرایی، دنیاگرایی جانشین و جایگزین شود و این گونه شخصیت‌های افراد انسانی را از درون خالی و تهی سازند و شخصیتی مادی و دنیوی برایش بسازند که جز برای مادیات و دنیای شهوات و لذات تلاش نمی‌کند. این گونه است که باید گفت که تلاش در جنگ شناختی آخر الزمانی برای این است که افراد انسانی شخصیت انسانی نداشته باشند؛ زیرا با حذف قلب و نفس الهی و تهی‌سازی شخصیت انسان از این امور می‌‌توان او را به سطح حیوانات فروکاست و به سوی شهوات و لذات دنیوی سوق داد.[۱۸۹]

از نظر قرآن جبهه باطل، از نظر تعدد روشی و تفرقه رنج می‌‌برد و با هم درگیری شدیدی دارند، هر چند که به ظاهر با هم متحد هستند[۱۹۰]؛ زیرا نور حق در باطن و حقیقت یکی است؛ ولی ظلمات متعدد و متنوع است. همچنین آنان وقتی از معنویت و اخلاق سخن می‌‌گویند، چیزی جز ظلمات و شهوات مد نظر ندارند؛ زیرا حقیقت جز در صراط مستقیم اسلام و شرایع آن یافت نمی‌شود؛ و اگر کسی دنبال معنویت در جایی دیگر از جمله ریاضت‌های غیر اسلامی است، به چیزی جز باطل نیاویخته است. از این روست که معنویت آنان درنهایت سر از شهوات در می‌‌آورد؛ زیرا در این معنویت‌گرایی که با حذف خدا و تنها در سایه رضایت باطنی به دست می‌‌آید، چیزی جز شهوت نمی‌تواند رضایت و خشنودی باطنی شخص را تحقق بخشد؛ پس وقتی خدا و آخرت از اهداف انسانی حذف شود، چیزی جز لذات و شهوات باقی نمی‌ماند. بنابراین، معنویت‌گرایی غیر دینی نمی‌تواند انسان را از خواسته‌های نفسانی و شهوانی رها سازد و به آزادی و آرامش و اطمینان حقیقی برساند.

نهایت کارکردی که برای معنویت‌گرایی فاقد خدا می‌‌توان تصور کرد، تخفیف رنج و ستایش مردمان و کاهش اختلافات در حالت برخورداری از انصاف و اعتدال در شخص است؛ در حالی که چنین کارکردهایی اقل چیزی است که انسان به آن نیاز دارد؛ زیرا وقتی خدا یا آخرتی نیست، هیچ انگیزه ای برای بهتر بودن وجود ندارد و کاهش رنج تحقق نمی‌یابد. یک معنویت گرای مادی بدون معاد برای چه می‌‌بایست جان و مال و عرض خویش را فدای دیگری کند که پس از آن چیزی جز تباهی و نیستی نیست؟!

به هر حال، جنگ میان حق و باطل هماره در میدان‌های گوناگون از جمله مادیت و معنویت و دنیا و آخرت و مانند آنها در جریان است و اگر در نسخه‌هایی باطل بر آن است تا با معنویت مادی دینی را جایگزین دین حق کند، نمی‌تواند معنویتی را موجب شود که در آخرت‌گرایی برای انسان مؤمن به آخرت به دست می‌‌آید.

به هر حال جنگ شناختی در آخر الزمان جنگ میان حق و باطل است که شیاطین برای تحقق اهداف خویش حتی از معنویت‌گرایی بهره مند می‌‌برند. این معنویت‌گرایی که جز سرگردانی برای انسان چیزی به دنبال نخواهد داشت و انسان را برده شهوات و لذات می‌‌کند.

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. سبل السلام، ج ۴، ص۴۱؛ فیض القدیر، ج ۲، ص۴۹۰.
  2. سبل السلام، ج ۴، ص۴۱.
  3. «ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر و جایگاهشان دوزخ است و (این) پایانه، بد است» سوره توبه، آیه ۷۳.
  4. التفسیر الکبیر، ج ۱۶، ص۱۳۵.
  5. رضوی، سید عباس، مقاله «جهاد»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰؛ قدردان قراملکی، محمد حسن، مقاله «جهاد»، دانشنامه امام علی ج۶، ص۴۱۶.
  6. منصوری، خلیل، مقاله «معصومان چشمه‌های آب حقیقت الهی».
  7. «خداوند، نور آسمان‌ها و زمین است، مثل نور او چون چراغدانی است در آن چراغی، آن چراغ در شیشه‌ای، آن شیشه گویی ستاره‌ای درخشان است کز درخت خجسته زیتونی می‌فروزد که نه خاوری است و نه باختری، نزدیک است روغن آن هر چند آتشی بدان نرسیده برفروزد، نوری است فرا نوری، خداوند هر که را بخواهد به نور خویش رهنمون می‌گردد و خداوند این مثل‌ها را برای مردم می‌زند و خداوند به هر چیزی داناست» سوره نور، آیه ۳۵.
  8. «از آسمان آبی فرو باراند آنگاه رودهایی -هر یک به گنجایی خویش- روان شد و سیلاب با خویش کفی انبوه فرا آورد و آنچه در آتش می‌گدازند تا زینتی یا کالایی به دست آورند، (نیز) کفی همانند آن (کف سیلاب) است؛ بدین‌گونه خداوند درست و نادرست را مثل می‌زند؛ باری، کف، کنار می‌رود اما آنچه مردم را سودمند افتد در زمین باز می‌ماند؛ بدین‌گونه خداوند مثل می‌زند» سوره رعد، آیه ۱۷.
  9. «از آسمان آبی فرو باراند آنگاه رودهایی -هر یک به گنجایی خویش- روان شد و سیلاب با خویش کفی انبوه فرا آورد و آنچه در آتش می‌گدازند تا زینتی یا کالایی به دست آورند، (نیز) کفی همانند آن (کف سیلاب) است؛ بدین‌گونه خداوند درست و نادرست را مثل می‌زند؛ باری، کف، کنار می‌رود اما آنچه مردم را سودمند افتد در زمین باز می‌ماند؛ بدین‌گونه خداوند مثل می‌زند» سوره رعد، آیه ۱۷.
  10. «گفت: پروردگار ما کسی است که آفرینش هر چیز را به (فراخور) او، ارزانی داشته سپس راهنمایی کرده است» سوره طه، آیه ۵۰.
  11. «و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت،» سوره شمس، آیه ۷.
  12. «پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد،» سوره شمس، آیه ۸.
  13. «بی‌گمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد،» سوره شمس، آیه ۹.
  14. «و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت» سوره شمس، آیه ۱۰.
  15. «اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات «محکم» (/ استوار/ یک رویه) اند، که بنیاد این کتاب‌اند و برخی دیگر (آیات) «متشابه» (/ چند رویه) اند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل جویی، از آیات متشابه آن، پیروی می‌کنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمی‌داند و استواران در دانش، می‌گویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمی‌گیرد» سوره آل عمران، آیه ۷.
  16. «این مثل‌ها را برای مردم می‌زنیم باشد که بیندیشند» سوره حشر، آیه ۲۱.
  17. «و این مثل‌ها را برای مردم می‌زنیم و آنها را جز دانشوران درنمی‌یابند» سوره عنکبوت، آیه ۴۳.
  18. «با آنان به جهادی بزرگ برخیز» سوره فرقان، آیه ۵۲.
  19. «(آنان را) با برهان‌ها (ی روشن) و نوشته‌ها (فرستادیم) و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی و باشد که بیندیشند» سوره نحل، آیه ۴۴.
  20. «و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید» سوره نجم، آیه ۳.
  21. «آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۴.
  22. «سپس شرح آن (نیز) با ماست» سوره قیامه، آیه ۱۹.
  23. «اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات «محکم» (/ استوار/ یک رویه) اند، که بنیاد این کتاب‌اند و برخی دیگر (آیات) «متشابه» (/ چند رویه) اند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل جویی، از آیات متشابه آن، پیروی می‌کنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمی‌داند و استواران در دانش، می‌گویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمی‌گیرد» سوره آل عمران، آیه ۷.
  24. «و ما پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی می‌کردیم نفرستادیم؛ اگر نمی‌دانید از اهل ذکر (آگاهان) بپرسید» سوره نحل، آیه ۴۳.
  25. «و ما پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی می‌کردیم نفرستادیم؛ اگر نمی‌دانید از اهل ذکر (آگاهان) بپرسید» سوره انبیاء، آیه ۷.
  26. فرائد حموینی باب ۳۷؛ مناقب خوارزمی؛ اوسط طبرانی؛ کفایت الطالب گنجی؛ امامه وسیاست ابن قتیبه، ج۱، ص۶۸؛ مسند احمد؛ کنزالعمال متقی هندی، ج۶، ص۱۵۷؛ تاریخ خطیب بغدادی، ج۱۴، ص۳۲۱؛ تفسیر فخر رازی، ج۱، ص۱۱۱
  27. نگاه کنید: ملل و نحل شهرستانی
  28. مطالب السئول محمد بن طلحه شافعی؛ مناقب خطیب خوارزمی؛ فصول المهمه ابن صباغ مالکی، تاریخ خطیب بغدادی ج۱۴؛ مناقب ابن مردویه؛ فضایل الصحابه سمعانی؛ فردوس دیلمی؛ امامه وسیاسه ابن قتیبه، ج۱؛ ربیع الابرار زمخشری؛فرائد حموینی باب ۳۷؛ اوسط طبرانی؛ تفسیر کبیر فخر رازی، ج۱، ص۱۱۱؛کفایت الطالب گنجی شافعی؛مسند احمد
  29. «ای مؤمنان! چون وامی تا سرآمدی معیّن میان شما برقرار شد، آن را به نوشته آورید و باید نویسنده‌ای میان شما دادگرانه بنویسد و هیچ نویسنده‌ای نباید از نوشتن به گونه‌ای که خداوند بدو آموخته است سر، باز زند پس باید بنویسد و آنکه وامدار است باید املا کند و از خداوند، پروردگار خویش، پروا بدارد و چیزی از آن کم ننهد و امّا اگر وامدار، کم خرد یا ناتوان باشد یا نتواند املا کند باید سرپرست او دادگرانه املا کند و دو تن از مردانتان را نیز گواه بگیرید و اگر دو مرد نباشند یک مرد و دو زن از گواهان مورد پسند خود (گواه بگیرید) تا اگر یکی از آن دو زن از یاد برد دیگری به یاد او آورد و چون گواهان (برای گواهی) فرا خوانده شوند نباید سر، باز زنند و تن نزنید از اینکه آن (وام) را چه خرد و چه کلان به سر رسید آن بنویسید، این نزد خداوند دادگرانه‌تر و برای گواه‌گیری، استوارتر و به اینکه دچار تردید نگردید، نزدیک‌تر است؛ مگر داد و ستدی نقد باشد که (دست به دست) میان خود می‌گردانید پس گناهی بر شما نیست که آن را ننویسید و چون داد و ستد می‌کنید گواه بگیرید؛ و نویسنده و گواه نباید زیان بینند و اگر چنین کنید (نشان) نافرمانی شماست و از خداوند پروا کنید؛ و خداوند به شما آموزش می‌دهد؛ و خداوند به هر چیزی داناست» سوره بقره، آیه ۲۸۲.
  30. «ای مؤمنان! اگر از خداوند پروا کنید در شما نیروی شناخت درستی از نادرستی می‌نهد و از گناهانتان چشم می‌پوشد و شما را می‌آمرزد و خداوند دارای بخشش سترگ است» سوره انفال، آیه ۲۹.
  31. «ای مؤمنان! اگر از خداوند پروا کنید در شما نیروی شناخت درستی از نادرستی می‌نهد و از گناهانتان چشم می‌پوشد و شما را می‌آمرزد و خداوند دارای بخشش سترگ است» سوره انفال، آیه ۲۹.
  32. «و ما پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی می‌کردیم نفرستادیم؛ اگر نمی‌دانید از اهل ذکر (آگاهان) بپرسید» سوره نحل، آیه ۴۳.
  33. «و ما پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی می‌کردیم نفرستادیم؛ اگر نمی‌دانید از اهل ذکر (آگاهان) بپرسید» سوره انبیاء، آیه ۷.
  34. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
  35. ص، آیه ۲۰
  36. «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودی‌های خویش و خودی‌های شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
  37. «مردار و خون و گوشت خوک و آنچه جز به نام خداوند ذبح شده باشد و مرده با خفگی و مرده با ضربه و مرده با افتادن از بلندی و مرده از شاخ زدن حیوان دیگر و آنچه درندگان نیم‌خور کرده باشند- جز آن را که (تا زنده است) ذبح کرده‌اید- و آنچه بر روی سنگ‌های مقدّس (برای بت‌ها) قربانی شود و آنچه با تیرهای بخت‌آزمایی قسمت کنید (خوردن گوشت همه اینها) بر شما حرام و آنها (همه) گناه است؛ امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بی‌آنکه گراینده به گناه باشد بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳.
  38. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  39. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  40. «و بگو حقّ آمد و باطل از میان رفت؛ بی‌گمان باطل از میان رفتنی است» سوره اسراء، آیه ۸۱.
  41. «بگو: حقّ آمد و باطل، نه (آفرینش چیزی را) می‌آغازد و نه باز می‌گرداند» سوره سبأ، آیه ۴۹.
  42. «و بگو حقّ آمد و باطل از میان رفت؛ بی‌گمان باطل از میان رفتنی است» سوره اسراء، آیه ۸۱.
  43. «بگو: حقّ آمد و باطل، نه (آفرینش چیزی را) می‌آغازد و نه باز می‌گرداند» سوره سبأ، آیه ۴۹.
  44. «مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژده‌آور و بیم‌دهنده برانگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند و در آن جز کسانی که به آنها کتاب داده بودند، اختلاف نورزیدند (آن هم) پس از آنکه برهان‌های روشن به آنان رسید (و) از سر افزونجویی که در میانشان بود؛ آنگاه خداوند به اراده خویش مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند رهنمون شد و خداوند هر که را بخواهد به راه راست رهنمایی می‌کند» سوره بقره، آیه ۲۱۳.
  45. «و بگو حقّ آمد و باطل از میان رفت؛ بی‌گمان باطل از میان رفتنی است» سوره اسراء، آیه ۸۱.
  46. «و بی‌گمان پیش از آن به ابراهیم کاردانی (در خور) وی را ارزانی داشتیم و به (شایستگی) او دانا بودیم» سوره انبیاء، آیه ۵۱.
  47. «مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژده‌آور و بیم‌دهنده برانگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند و در آن جز کسانی که به آنها کتاب داده بودند، اختلاف نورزیدند (آن هم) پس از آنکه برهان‌های روشن به آنان رسید (و) از سر افزونجویی که در میانشان بود؛ آنگاه خداوند به اراده خویش مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند رهنمون شد و خداوند هر که را بخواهد به راه راست رهنمایی می‌کند» سوره بقره، آیه ۲۱۳.
  48. «و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند پس بنگر که سرانجام (کار) تبهکاران چگونه بود» سوره نمل، آیه ۱۴.
  49. «گرداندن رویت را به آسمان، می‌بینیم پس رویت را به قبله‌ای که می‌پسندی خواهیم گرداند؛ اکنون به سوی مسجد الحرام رو کن و (همه) هرجا هستید به سوی آن روی کنید، و اهل کتاب بی‌گمان می‌دانند که آن (حکم) از سوی پروردگارشان، راستین است و خداوند از آنچه انجام می‌دهند غافل نیست» سوره بقره، آیه ۱۴۴.
  50. «و اگر برای اهل کتاب هر نشانه‌ای بیاوری از قبله تو پیروی نخواهند کرد و تو هم پیرو قبله آنان نخواهی بود و آنها نیز پیرو قبله یکدیگر نخواهند بود؛ و اگر تو پس از (وحی و) دانشی که به تو رسیده است، از خواست آنان پیروی کنی، در آن صورت بی‌گمان از ستمکارانی» سوره بقره، آیه ۱۴۵.
  51. «و ما این کتاب را به سوی تو به درستی فرو فرستاده‌ایم که کتاب پیش از خود را راست می‌شمارد و نگاهبان بر آن است؛ پس میان آنان بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری کن و به جای آنچه از حق به تو رسیده است از خواسته‌های آنان پیروی مکن، ما به هر یک از شما شریعت و راهی داده‌ایم و اگر خداوند می‌خواست شما را امّتی یگانه می‌گردانید لیک (نگردانید) تا شما را در آنچه‌تان داده است بیازماید؛ پس در کارهای خیر بر یکدیگر پیشی گیرید، بازگشت همه شما به سوی خداوند است بنابراین شما را از آنچه در آن اختلاف می‌ورزیدید آگاه می‌گرداند» سوره مائده، آیه ۴۸.
  52. «بیشتر آنان جز از گمانی پیروی نمی‌کنند، به راستی گمان برای (شناخت) حقیقت، هیچ بسنده نیست. به یقین خداوند به آنچه انجام می‌دهند، داناست» سوره یونس، آیه ۳۶.
  53. «یا به جای او خدایانی برگزیدند؟ بگو دلیلتان را بیاورید، این یادکرد همراهان من و یادکرد کسان پیش از من است؛ بلکه بیشتر آنان حق را نمی‌شناسند بنابراین (از آن) رو گردانند» سوره انبیاء، آیه ۲۴.
  54. «این است خداوند پروردگار راستین شما بنابراین، پس از حقّ جز گمراهی چه خواهد بود؟ و چگونه (از حق) روی گردانتان می‌کنند؟» سوره یونس، آیه ۳۲.
  55. «یا می‌گویند که جنونی دارد؛ (نادرست می‌گویند) بلکه او حقّ را برای آنان آورده است و بیشتر آنان حق ناپسندند» سوره مؤمنون، آیه ۷۰.
  56. «و اگر حقّ از خواست‌های آنان پیروی می‌کرد آسمان‌ها و زمین و هر که در آنهاست به تباهی می‌افتادند، بلکه ما قرآن را برای آنها آورده‌ایم اما آنان از قرآن خویش رو گردانند» سوره مؤمنون، آیه ۷۱.
  57. منصوری، خلیل، مقاله «جهاد تبیین جدایی حق از باطل».
  58. «و حق را با باطل میامیزید و آگاهانه حقپوشی مکنید» سوره بقره، آیه ۴۲.
  59. «ای اهل کتاب! چرا به آیات خداوند کفر می‌ورزید با آنکه خود (به راستی و درستی آن) گواهی می‌دهید؟» سوره آل عمران، آیه ۷۰.
  60. «ای اهل کتاب! چرا حقّ را با باطل می‌آمیزید و حقپوشی می‌کنید با آنکه خود می‌دانید؟» سوره آل عمران، آیه ۷۱.
  61. « و (یاد کنید) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید، همه فروتنی کردند جز ابلیس که سرباز زد و سرکشی کرد و از کافران شد. و گفتیم: ای آدم! تو و همسرت در بهشت جای گیرید و از (نعمت‌های) آن، از هر جا خواهید فراوان بخورید اما به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران گردید. شیطان، آنان را از آن فرو لغزاند و از جایی که بودند بیرون راند و ما گفتیم: فرود آیید دشمن یکدیگر! و در زمین تا روزگاری، آرامشگاه و برخورداری خواهید داشت. آنگاه آدم از پروردگارش کلماتی فرا گرفت و (پروردگار) از او در گذشت که او بسیار توبه‌پذیر بخشاینده است. گفتیم: همه از آن (بهشت فرازین) فرود آیید، آنگاه اگر از من به شما رهنمودی رسید، کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند.» سوره بقره، آیه ۳۴-۳۸.
  62. « پس شیطان آن دو را به وسوسه افکند تا از شرمگاه‌هایشان آنچه را بر آن دو پوشیده بود بر آنها آشکار سازد و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت باز نداشت مگر بدین رو که مبادا دو فرشته شوید یا از جاودانگان گردید. و برای آن دو سوگند خورد که من از خیرخواهان شمایم. پس آنان را با فریب فرو لغزاند ؛ و چون از آن درخت چشیدند شرمگاه‌هایشان بر آنان نمودار گشت و به چسباندن از برگ‌های بهشت بر آنها آغازیدند و پروردگارشان به آن دو ندا داد: آیا شما را از این درخت باز نداشته و به شما نگفته بودم که به راستی شیطان، شما را دشمنی آشکار است؟ گفتند: پروردگارا! ما به خویش ستم کردیم و اگر ما را نیامرزی و بر ما نبخشایی بی‌گمان از زیانکاران خواهیم بود. فرمود: فرود آیید! برخی دشمن برخی دیگر و در زمین تا روزگاری آرامشگاه و برخورداری خواهید داشت. فرمود: در آن زندگی می‌کنید و در آن می‌میرید و از آن بیرون آورده می‌شوید. ای فرزندان آدم! برای شما جامه‌ای را فرو فرستاده‌ایم که شرمگاه‌های شما را می‌پوشاند و (نیز) جامه‌ای را که زینت است و لباس پرهیزگاری، باری، بهتر است؛ این از آیات خداوند است باشد که آنان در یاد گیرند. ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد! چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند در حالی که لباسشان را از (تن) آنان بر می‌کند تا شرمگاه‌هایشان را به آنان بنمایاند؛ به راستی او و همگنان وی شما را از جایی که شما آنها را نمی‌بینید می‌بینند؛ بی‌گمان ما شیطان‌ها را سرپرست کسانی کرده‌ایم که ایمان ندارند.» سوره اعراف، آیه ۲۰-۲۷.
  63. « پس شیطان آن دو را به وسوسه افکند تا از شرمگاه‌هایشان آنچه را بر آن دو پوشیده بود بر آنها آشکار سازد و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت باز نداشت مگر بدین رو که مبادا دو فرشته شوید یا از جاودانگان گردید. و برای آن دو سوگند خورد که من از خیرخواهان شمایم. پس آنان را با فریب فرو لغزاند ؛ و چون از آن درخت چشیدند شرمگاه‌هایشان بر آنان نمودار گشت و به چسباندن از برگ‌های بهشت بر آنها آغازیدند و پروردگارشان به آن دو ندا داد: آیا شما را از این درخت باز نداشته و به شما نگفته بودم که به راستی شیطان، شما را دشمنی آشکار است؟ گفتند: پروردگارا! ما به خویش ستم کردیم و اگر ما را نیامرزی و بر ما نبخشایی بی‌گمان از زیانکاران خواهیم بود. فرمود: فرود آیید! برخی دشمن برخی دیگر و در زمین تا روزگاری آرامشگاه و برخورداری خواهید داشت. فرمود: در آن زندگی می‌کنید و در آن می‌میرید و از آن بیرون آورده می‌شوید. ای فرزندان آدم! برای شما جامه‌ای را فرو فرستاده‌ایم که شرمگاه‌های شما را می‌پوشاند و (نیز) جامه‌ای را که زینت است و لباس پرهیزگاری، باری، بهتر است؛ این از آیات خداوند است باشد که آنان در یاد گیرند. ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد! چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند در حالی که لباسشان را از (تن) آنان بر می‌کند تا شرمگاه‌هایشان را به آنان بنمایاند؛ به راستی او و همگنان وی شما را از جایی که شما آنها را نمی‌بینید می‌بینند؛ بی‌گمان ما شیطان‌ها را سرپرست کسانی کرده‌ایم که ایمان ندارند» سوره اعراف، آیه ۲۰-۲۷.
  64. منصوری، خلیل، مقاله «جهاد تبیین جدایی حق از باطل».
  65. «و (یاد کنید) آنگاه را که به موسی کتاب و فرقان دادیم، باشد که به راه آیید» سوره بقره، آیه ۵۳.
  66. «اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات «محکم» (/ استوار/ یک رویه) اند، که بنیاد این کتاب‌اند و برخی دیگر (آیات) «متشابه» (/ چند رویه) اند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل جویی، از آیات متشابه آن، پیروی می‌کنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمی‌داند و استواران در دانش، می‌گویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمی‌گیرد» سوره آل عمران، آیه ۷.
  67. «و اگر به خداوند و به آنچه بر بنده خویش، روز بازشناخت درستی از نادرستی (در جنگ بدر)، روز رویارویی آن دو گروه (مسلمان و مشرک) فرو فرستادیم ایمان دارید بدانید که آنچه غنیمت گرفته‌اید از هرچه باشد یک پنجم آن از آن خداوند و فرستاده او و خویشاوند (وی) و یتیمان و بینوایان و ماندگان در راه (از خاندان او) است و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره انفال، آیه ۴۱.
  68. «و به راستی به موسی و هارون فرقان و روشنایی و یادکردی برای پرهیزگاران دادیم؛» سوره انبیاء، آیه ۴۸.
  69. «و (یاد کنید) آنگاه را که به موسی کتاب و فرقان دادیم، باشد که به راه آیید» سوره بقره، آیه ۵۳.
  70. «(این) کتاب را که کتاب‌های آسمانی پیش از خود را راست می‌شمارد، به حق بر تو (به تدریج) فرو فرستاد و تورات و انجیل را (یکجا) فرو فرستاد» سوره آل عمران، آیه ۳.
  71. «از پیش، که رهنمون مردم است و فرقان را فرو فرستاد؛ بی‌گمان آنان که به آیات خداوند کفر می‌ورزند عذابی سخت خواهند داشت و خداوند پیروزمندی دادستاننده است» سوره آل عمران، آیه ۴.
  72. «و اگر به خداوند و به آنچه بر بنده خویش، روز بازشناخت درستی از نادرستی (در جنگ بدر)، روز رویارویی آن دو گروه (مسلمان و مشرک) فرو فرستادیم ایمان دارید بدانید که آنچه غنیمت گرفته‌اید از هرچه باشد یک پنجم آن از آن خداوند و فرستاده او و خویشاوند (وی) و یتیمان و بینوایان و ماندگان در راه (از خاندان او) است و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره انفال، آیه ۴۱.
  73. جامع البیان، ج ۶، جزء ۱۰، ص۱۲ – ۱۳؛ المیزان، ج ۹، ص۹۰
  74. نگاه کنید: مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص۶۳۳؛ ۶۳۴، «فرق»؛ لسان العرب، ابن منظور، ج ۱۰، ص۲۴۵، «فرق»
  75. «بزرگوار است آن (خداوند) که فرقان را بر بنده خویش فرو فرستاد تا جهانیان را بیم‌دهنده باشد» سوره فرقان، آیه ۱.
  76. تفسیر التحریروالتنویر، ج ۱، جزء ۱، ص۵۰۲
  77. لسان العرب، ج ۱۰، ص۲۴۵، «فرق»
  78. «تا آنچه را شیطان (در دل‌ها) می‌افکند آزمونی برای بیماردلان و سنگدلان کند و ستمگران در ستیزه‌ای ژرف به سر می‌برند» سوره حج، آیه ۵۳.
  79. «و تا کسانی که دانش یافته‌اند بدانند که این (قرآن) راستین، از سوی پروردگار توست پس به آن ایمان آورند آنگاه دل‌های آنها در برابر آن فروتن گردد و بی‌گمان خداوند راهنمای مؤمنان به راهی راست است» سوره حج، آیه ۵۴.
  80. «تا آنچه را شیطان (در دل‌ها) می‌افکند آزمونی برای بیماردلان و سنگدلان کند و ستمگران در ستیزه‌ای ژرف به سر می‌برند» سوره حج، آیه ۵۳.
  81. «و تا کسانی که دانش یافته‌اند بدانند که این (قرآن) راستین، از سوی پروردگار توست پس به آن ایمان آورند آنگاه دل‌های آنها در برابر آن فروتن گردد و بی‌گمان خداوند راهنمای مؤمنان به راهی راست است» سوره حج، آیه ۵۴.
  82. «بی‌گمان یهودیان و مشرکان را دشمن‌ترین مردم به مؤمنان می‌یابی و نزدیک‌ترین آنان در دوستی به مؤمنان کسانی را می‌یابی که می‌گویند ما مسیحی هستیم؛ این از آن روست که برخی از آنان کشیشان و راهبانی (حقجو) هستند و اینکه آنان گردنکشی نمی‌کنند» سوره مائده، آیه ۸۲.
  83. «و هر گاه آنچه را بر پیامبر فرو فرستاده شده است بشنوند، با شناختی که از حق یافته‌اند چشمانشان را می‌بینی که از اشک لبریز می‌شود؛ می‌گویند: پروردگارا! ما ایمان آورده‌ایم ما را با گروه گواهان بنگار!» سوره مائده، آیه ۸۳.
  84. «و چون به سوی خداوند و پیامبرش فرا خوانده می‌شوند تا (پیامبر) میان آنان داوری کند ناگاه گروهی از آنان رو می‌گردانند» سوره نور، آیه ۴۸.
  85. «و اگر حقّ با آنان باشد با پذیرندگی به سوی او می‌آیند» سوره نور، آیه ۴۹.
  86. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
  87. «آیا کسی که می‌داند آنچه از پروردگارت بر تو فرو فرستاده شده حقّ است همگون کسی است که کوردل است؟ تنها خردمندان پند می‌پذیرند» سوره رعد، آیه ۱۹.
  88. «بی‌گمان یهودیان و مشرکان را دشمن‌ترین مردم به مؤمنان می‌یابی و نزدیک‌ترین آنان در دوستی به مؤمنان کسانی را می‌یابی که می‌گویند ما مسیحی هستیم؛ این از آن روست که برخی از آنان کشیشان و راهبانی (حقجو) هستند و اینکه آنان گردنکشی نمی‌کنند» سوره مائده، آیه ۸۲.
  89. «و هر گاه آنچه را بر پیامبر فرو فرستاده شده است بشنوند، با شناختی که از حق یافته‌اند چشمانشان را می‌بینی که از اشک لبریز می‌شود؛ می‌گویند: پروردگارا! ما ایمان آورده‌ایم ما را با گروه گواهان بنگار!» سوره مائده، آیه ۸۳.
  90. «سوگند به روزگار،» سوره عصر، آیه ۱.
  91. «که آدمی در زیانمندی است» سوره عصر، آیه ۲.
  92. «جز آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند و یکدیگر را به راستی پند داده‌اند و همدیگر را به شکیبایی اندرز داده‌اند» سوره عصر، آیه ۳.
  93. «از آسمان آبی فرو باراند آنگاه رودهایی -هر یک به گنجایی خویش- روان شد و سیلاب با خویش کفی انبوه فرا آورد و آنچه در آتش می‌گدازند تا زینتی یا کالایی به دست آورند، (نیز) کفی همانند آن (کف سیلاب) است؛ بدین‌گونه خداوند درست و نادرست را مثل می‌زند؛ باری، کف، کنار می‌رود اما آنچه مردم را سودمند افتد در زمین باز می‌ماند؛ بدین‌گونه خداوند مثل می‌زند» سوره رعد، آیه ۱۷.
  94. «و چه کس جز آنکه سبک مغز است از آیین ابراهیم روی می‌گرداند؟ در حالی که ما او را در این جهان برگزیده‌ایم و بی‌گمان او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره بقره، آیه ۱۳۰.
  95. «و بدانید که فرستاده خداوند در میان شماست، اگر در بسیاری از کارها از شما پیروی کند به سختی می‌افتید امّا خداوند ایمان را در نظر شما محبوب ساخت و آن را در دل‌های شما آراست و کفر و بزهکاری و سرکشی را در نظر شما ناپسند گردانید؛ آنانند که راهدانند» سوره حجرات، آیه ۷.
  96. «بگو آیا از شریکانتان کسی هست که به سوی «حق» رهنمون باشد؟ بگو خداوند به «حق» رهنماست؛ آیا آنکه به حقّ رهنمون می‌گردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمی‌یابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری می‌کنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
  97. منصوری، خلیل، مقاله «جهاد تبیین جدایی حق از باطل».
  98. «گردآوری و خواندن آن با ماست» سوره قیامه، آیه ۱۷.
  99. «پس چون بخوانیمش، از خواندن آن پیروی کن» سوره قیامه، آیه ۱۸.
  100. «سپس شرح آن (نیز) با ماست» سوره قیامه، آیه ۱۹.
  101. «سپس شرح آن (نیز) با ماست» سوره قیامه، آیه ۱۹.
  102. «و (یاد کن) روزی را که در هر امّتی گواهی از خودشان بر آنان برانگیزیم و تو را بر اینان گواه آوریم و بر تو این کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز و رهنمود و بخشایش و نویدبخشی برای مسلمانان است» سوره نحل، آیه ۸۹.
  103. «(آنان را) با برهان‌ها (ی روشن) و نوشته‌ها (فرستادیم) و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی و باشد که بیندیشند» سوره نحل، آیه ۴۴.
  104. «و ما این کتاب را بر تو فرو فرستادیم تا آنچه را در آن اختلاف ورزیدند برای آنها روشن گردانی و تا رهنمود و بخشایشی باشد برای گروهی که ایمان دارند» سوره نحل، آیه ۶۴.
  105. «اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات «محکم» (/ استوار/ یک رویه) اند، که بنیاد این کتاب‌اند و برخی دیگر (آیات) «متشابه» (/ چند رویه) اند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل جویی، از آیات متشابه آن، پیروی می‌کنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمی‌داند و استواران در دانش، می‌گویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمی‌گیرد» سوره آل عمران، آیه ۷.
  106. «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودی‌های خویش و خودی‌های شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
  107. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
  108. «مردار و خون و گوشت خوک و آنچه جز به نام خداوند ذبح شده باشد و مرده با خفگی و مرده با ضربه و مرده با افتادن از بلندی و مرده از شاخ زدن حیوان دیگر و آنچه درندگان نیم‌خور کرده باشند- جز آن را که (تا زنده است) ذبح کرده‌اید- و آنچه بر روی سنگ‌های مقدّس (برای بت‌ها) قربانی شود و آنچه با تیرهای بخت‌آزمایی قسمت کنید (خوردن گوشت همه اینها) بر شما حرام و آنها (همه) گناه است؛ امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بی‌آنکه گراینده به گناه باشد بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳.
  109. «و ما پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی می‌کردیم نفرستادیم؛ اگر نمی‌دانید از اهل ذکر (آگاهان) بپرسید» سوره نحل، آیه ۴۳.
  110. «و ما پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی می‌کردیم نفرستادیم؛ اگر نمی‌دانید از اهل ذکر (آگاهان) بپرسید» سوره انبیاء، آیه 7.
  111. «و ما پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی می‌کردیم نفرستادیم؛ اگر نمی‌دانید از اهل ذکر (آگاهان) بپرسید» سوره نحل، آیه ۴۳.
  112. «(آنان را) با برهان‌ها (ی روشن) و نوشته‌ها (فرستادیم) و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی و باشد که بیندیشند» سوره نحل، آیه ۴۴.
  113. «(آنان را) با برهان‌ها (ی روشن) و نوشته‌ها (فرستادیم) و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی و باشد که بیندیشند» سوره نحل، آیه ۴۴.
  114. «خداوند برای آنان عذابی سخت آماده کرده است پس ای خردمندان باایمان، از خداوند پروا کنید که خداوند برای شما یادکردی فرستاده است؛» سوره طلاق، آیه ۱۰.
  115. «پیامبری که بر شما آیات روشنگر خداوند را می‌خواند تا کسانی را که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند به سوی روشنایی، از تیرگی‌ها بیرون آورد و هر کس به خداوند ایمان ورزد و کاری شایسته کند، او را به بوستان‌هایی درمی‌آورد که از بن آنها جویباران روان است، هماره در آن جاودانند، خداوند برای او روزی نیکویی فراهم کرده است» سوره طلاق، آیه ۱۱.
  116. «و در خانه‌هایتان آرام گیرید و چون خویش‌آرایی دوره جاهلیت نخستین خویش‌آرایی مکنید و نماز بپا دارید و زکات بپردازید و از خداوند و فرستاده او فرمانبرداری کنید؛ جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  117. منصوری، خلیل، مقاله «معصومان چشمه‌های آب حقیقت الهی».
  118. «خداوند است که هیچ خدایی جز آن زنده پایدار نیست که او را چرت و خواب فرا نمی‌گیرد، همه آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن اوست، کیست که جز به اذن وی نزد او شفاعت آورد؛ به آشکار و پنهان آنان داناست و آنان بر چیزی از دانش وی جز آنچه او بخواهد چیرگی ندارند؛ اریکه او گستره آسمان‌ها و زمین است و نگاهداشت آنها بر وی دشوار نیست و او فرازمند سترگ است» سوره بقره، آیه ۲۵۵.
  119. سوره آل عمران، آیه ۲.
  120. «و هر چیز زنده‌ای را از آب پدید آوردیم، آیا ایمان نمی‌آورند؟» سوره انبیاء، آیه ۳۰.
  121. «و زندگان و مردگان برابر نیستند؛ بی‌گمان خداوند به هر که خواهد، می‌شنواند و تو، به آن کسان که در گورهایند نمی‌توانی شنواند» سوره فاطر، آیه ۲۲.
  122. «ما آن (قرآن) را در شب قدر فرو فرستادیم» سوره قدر، آیه ۱.
  123. «و اینکه (به من وحی شده است) اگر بر راه (حقّ) پایداری ورزند آنان را از آبی (و رفاهی) فراوان سیراب می‌کنیم» سوره جن، آیه ۱۶.
  124. کافی، ج ۱، ص۲۲۰
  125. کافی، ج ۱، ص۲۲۰
  126. «ای مؤمنان! گام‌های شیطان را پی نگیرید و هر کس گام‌های شیطان را پی بگیرد (بداند که) بی‌گمان او به کار زشت و ناپسند فرمان می‌دهد و اگر بخشش خداوند و بخشایش وی بر شما نبود هرگز هیچ یک از شما پاک نمی‌ماند اما خداوند هر که را بخواهد پاک می‌دارد و خداوند شنوایی داناست» سوره نور، آیه ۲۱.
  127. «و بدانید که فرستاده خداوند در میان شماست، اگر در بسیاری از کارها از شما پیروی کند به سختی می‌افتید امّا خداوند ایمان را در نظر شما محبوب ساخت و آن را در دل‌های شما آراست و کفر و بزهکاری و سرکشی را در نظر شما ناپسند گردانید؛ آنانند که راهدانند» سوره حجرات، آیه ۷.
  128. «بی‌گمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستاده‌ای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنها کتاب و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
  129. «از دارایی‌های آنان زکاتی بردار که با آن آنها را پاک می‌داری و پاکیزه می‌گردانی و برای آنها (به نیکی) دعا کن که دعای تو (مایه) آرامش آنان است و خداوند شنوایی داناست» سوره توبه، آیه ۱۰۳.
  130. «بگو: به من بگویید اگر آب (سرزمین) شما فرو رود چه کسی برای شما آبی روان می‌آورد؟» سوره ملک، آیه ۳۰.
  131. «و اینکه (به من وحی شده است) اگر بر راه (حقّ) پایداری ورزند آنان را از آبی (و رفاهی) فراوان سیراب می‌کنیم؛» سوره جن، آیه ۱۶.
  132. «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودی‌های خویش و خودی‌های شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
  133. «ای اهل کتاب! فرستاده ما نزد شما آمده است که بسیاری از آنچه را که از کتاب (آسمانی خود) پنهان می‌داشتید برای شما بیان می‌کند و بسیاری (از لغزش‌های شما) را می‌بخشاید؛ به راستی، روشنایی و کتابی روشن از سوی خداوند نزد شما آمده است» سوره مائده، آیه ۱۵.
  134. «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودی‌های خویش و خودی‌های شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
  135. «ای اهل کتاب! فرستاده ما نزد شما آمده است که بسیاری از آنچه را که از کتاب (آسمانی خود) پنهان می‌داشتید برای شما بیان می‌کند و بسیاری (از لغزش‌های شما) را می‌بخشاید؛ به راستی، روشنایی و کتابی روشن از سوی خداوند نزد شما آمده است» سوره مائده، آیه ۱۵.
  136. «ای اهل کتاب! فرستاده ما نزد شما آمده است که بسیاری از آنچه را که از کتاب (آسمانی خود) پنهان می‌داشتید برای شما بیان می‌کند و بسیاری (از لغزش‌های شما) را می‌بخشاید؛ به راستی، روشنایی و کتابی روشن از سوی خداوند نزد شما آمده است» سوره مائده، آیه ۱۵.
  137. «هر کسی را که پی خشنودی وی باشد به راه‌های بی‌گزند» سوره مائده، آیه ۱۶.
  138. «و بر او روزی که زاده شد و روزی که خواهد مرد و روزی که او را زنده برانگیزند درود باد» سوره مریم، آیه ۱۵.
  139. ««درود» سخنی است (که) از (سوی) پروردگاری بخشاینده (می‌شنوند)» سوره یس، آیه ۵۸.
  140. منصوری، خلیل، مقاله «معصومان چشمه‌های آب حقیقت الهی».
  141. «با آنان به جهادی بزرگ برخیز» سوره فرقان، آیه ۵۲.
  142. منصوری، خلیل، جایگاه جهاد تبیین در جنگ شناختی
  143. «(آنان را) با برهان‌ها (ی روشن) و نوشته‌ها (فرستادیم) و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی و باشد که بیندیشند» سوره نحل، آیه ۴۴.
  144. منصوری، خلیل، جایگاه جهاد تبیین در جنگ شناختی
  145. ﴿قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى«گفت: پروردگار ما کسی است که آفرینش هر چیز را به (فراخور) او، ارزانی داشته سپس راهنمایی کرده است» سوره طه، آیه ۵۰.
  146. ﴿ وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا«و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت، پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد، بی‌گمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد، و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت» سوره شمس، آیه ۷-۱۰.
  147. ﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ «و بی‌گمان بسیاری از پریان و آدمیان را برای دوزخ آفریده‌ایم؛ (زیرا) دل‌هایی دارند که با آن درنمی‌یابند و دیدگانی که با آن نمی‌نگرند و گوش‌هایی که با آن نمی‌شنوند؛ آنان چون چارپایانند بلکه گمراه‌ترند ؛ آنانند که ناآگاهند» سوره اعراف، آیه ۱۷۹ و ﴿خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ «خداوند بر دل‌ها و بر شنوایی آنان مهر نهاده و بر بینایی‌های آنها پرده‌ای است و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره بقره، آیه ۷.
  148. ﴿وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ«و چه کس جز آنکه سبک مغز است از آیین ابراهیم روی می‌گرداند؟ در حالی که ما او را در این جهان برگزیده‌ایم و بی‌گمان او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره بقره، آیه ۱۳۰.
  149. ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ«دوستداری خواستنی‌ها از زنان و فرزندان و دارایی‌های فراوان انباشته از زر و سیم و اسب‌های نشاندار و چارپایان و کشتزاران، برای مردم آراستگی یافته است؛ اینها سرمایه زندگی نزدیک‌تر (در این جهان) است و خداوند است که نکوفرجامی ، (تنها) نزد او است» سوره آل عمران، آیه ۱۴.
  150. ﴿وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ«و می‌گویند: اگر ما سخن نیوش یا خردورز می‌بودیم در زمره دوزخیان نبودیم» سوره ملک، آیه ۱۰. و ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ «و بدانید که فرستاده خداوند در میان شماست، اگر در بسیاری از کارها از شما پیروی کند به سختی می‌افتید امّا خداوند ایمان را در نظر شما محبوب ساخت و آن را در دل‌های شما آراست و کفر و بزهکاری و سرکشی را در نظر شما ناپسند گردانید؛ آنانند که راهدانند» سوره حجرات، آیه ۷.
  151. ﴿وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ«و می‌گویند: اگر ما سخن نیوش یا خردورز می‌بودیم در زمره دوزخیان نبودیم» سوره ملک، آیه ۱۰؛ ﴿ أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَةَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُم مَّعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِيًّا وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ وَلَوْلا أَن يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَن يَكْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفًا مِّن فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ وَلِبُيُوتِهِمْ أَبْوَابًا وَسُرُرًا عَلَيْهَا يَتَّكِؤُونَ وَزُخْرُفًا وَإِن كُلُّ ذَلِكَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالآخِرَةُ عِندَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ «آیا آنان بخشایش پروردگارت را تقسیم می‌کنند؟ ماییم که توشه زندگی آنان را در زندگانی این جهان میانشان تقسیم کرده‌ایم و برخی از آنان را بر دیگری به پایه‌هایی برتری داده‌ایم تا برخی، برخی دیگر را به کار گیرند و بخشایش پروردگارت از آنچه آنان فراهم می‌آورند بهتر است. و اگر نه این بود که مردم (در تمایل به کفر) امّتی واحد می‌شدند بی‌گمان برای خانه‌های کسانی که به (خداوند) بخشنده کفر می‌ورزند بام‌هایی سیمین و نردبان‌هایی که از آنها فرا روند قرار می‌دادیم. و برای خانه‌هایشان درهایی می‌ساختیم و تخت‌هایی می‌نهادیم که بر آن پشت دهند. و زیورهایی و همه اینها چیزی جز برخورداری زندگانی این جهان نیست و جهان واپسین نزد پروردگارت از آن پرهیزگاران است.» سوره زخرف، آیه ۳۲-۳۵.
  152. ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ«جز این نیست که مؤمنان برادرند، پس میان برادرانتان را آشتی دهید و از خداوند پروا کنید باشد که بر شما بخشایش آورند» سوره حجرات، آیه ۱۰.
  153. «چارپایان یا پست‌تر از آن، یاد می‌‌شود» سوره اعراف، آیه ۱۷۹.
  154. ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَن نُّؤْمِنَ بِهَذَا الْقُرْآنِ وَلا بِالَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ الْقَوْلَ يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْلا أَنتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاكُمْ عَنِ الْهُدَى بَعْدَ إِذْ جَاءَكُم بَلْ كُنتُم مُّجْرِمِينَ وَقَالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّكْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَندَادًا وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَجَعَلْنَا الأَغْلالَ فِي أَعْنَاقِ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاَّ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ «و کافران گفتند: هرگز به این قرآن و به آنچه پیش از آن بود، ایمان نخواهیم آورد و کاش هنگامی که ستمگران را نزد پروردگارشان باز می‌دارند می‌دیدی که با یکدیگر گفت و گو می‌کنند؛ ناتوان شمرده‌شدگان به گردنکشان می‌گویند: اگر شما نبودید بی‌گمان ما مؤمن می‌بودیم. گردنکشان به ناتوان شمرده‌شدگان می‌گویند: آیا ما شما را از رهنمود پس از آنکه نزد شما آمد باز داشتیم؟ (هرگز) بلکه شما خود گناهکار بودید. ناتوان شمرده‌شدگان به گردنکشان می‌گویند: بلکه نیرنگ شب و روز شما بود که به ما فرمان می‌دادید به خدا کفر بورزیم و برای او شریک قرار دهیم؛ و چون عذاب را بنگرند پشیمانی را آشکار می‌دارند؛ و ما غل‌ها را بر گردن کافران می‌نهیم، آیا کیفری جز آنچه می‌کردند خواهند دید؟» سوره سبأ، آیه ۳۱-۳۳.
  155. ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ«ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری می‌کند؛ بی‌گمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵.
  156. ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ«ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری می‌کند؛ بی‌گمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵.
  157. ﴿إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِن قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَيْهِمْ وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الآخِرَةَ وَلا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَلا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِي أَوَلَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِن قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعًا وَلا يُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِّمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا وَلا يُلَقَّاهَا إِلاَّ الصَّابِرُونَ فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الأَرْضَ فَمَا كَانَ لَهُ مِن فِئَةٍ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَمَا كَانَ مِنَ المُنتَصِرِينَ وَأَصْبَحَ الَّذِينَ تَمَنَّوْا مَكَانَهُ بِالأَمْسِ يَقُولُونَ وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَوْلا أَن مَّنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا وَيْكَأَنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ «بی‌گمان قارون از قوم موسی بود و در برابر آنان سرکشی کرد و ما بدو از گنج‌ها چندان دادیم که (حمل) مخزن‌های آن بر گروه نیرومند هم گرانبار می‌آمد؛ هنگامی که قوم وی بدو گفتند: سرخوشی پیشه مکن که خداوند سرخوشان را دوست نمی‌دارد. و در آنچه خداوند به تو داده است سرای واپسین را بجوی و بهره خود از این جهان را (هم) فراموش مکن و چنان که خداوند به تو نیکی کرده است تو (نیز) نیکی (پیشه) کن و در زمین در پی تباهی مباش که خداوند تبهکاران را دوست نمی‌دارد. (قارون می) گفت: تنها برای دانشی که خود داشتم آن را به من داده‌اند، آیا نمی‌دانست که خداوند پیش از او از نسل‌ها کسانی را نابود کرده است که از او توانمندتر و مال‌اندوزتر بوده‌اند؟ و از بزهکاران گناه آنان را نمی‌پرسند. آنگاه با زیورهایش در پیش قوم خویش آشکار شد؛ کسانی که زندگی این جهان را می‌خواستند گفتند: ای کاش ما نیز همانند آنچه به قارون داده شده است می‌داشتیم، بی‌گمان او را بهره‌ای سترگ است.و دانشوران گفتند: وای بر شما! پاداش خداوند برای آن کس که ایمان آورد و کرداری شایسته دارد بهتر است و آن را جز به شکیبایان فرا نیاموزند. پس او و خانه او را به زمین فرو بردیم آنگاه هیچ گروهی نداشت که در برابر خداوند یاریش کنند و از کسانی نبود که داد خویش می‌ستانند. و آنان که دیروز جایگاه او را آرزو می‌کردند پگاهان می‌گفتند: آوخ! گویی خداوند روزی را برای هر یک از بندگانش که بخواهد فراخ می‌دارد و (یا) تنگ می‌گرداند و اگر خداوند بر ما منت ننهاده بود ما را نیز (در زمین) فرو می‌برد، آوخ! گویی کافران رستگار نمی‌گردند!» سوره قصص، آیه ۷۶-۸۲.
  158. ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ«دوستداری خواستنی‌ها از زنان و فرزندان و دارایی‌های فراوان انباشته از زر و سیم و اسب‌های نشاندار و چارپایان و کشتزاران، برای مردم آراستگی یافته است؛ اینها سرمایه زندگی نزدیک‌تر (در این جهان) است و خداوند است که نکوفرجامی ، (تنها) نزد او است» سوره آل عمران، آیه ۱۴؛ ﴿بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا«بلکه، شما زندگی این جهان را برمی‌گزینید» سوره اعلی، آیه ۱۶.
  159. ﴿ فَأَمَّا الإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ كَلاَّ بَل لّا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ «اما انسان، چون پروردگارش او را بیازماید و گرامی دارد و نعمت دهد، می‌گوید: پروردگارم مرا گرامی داشت، و چون پروردگارش او را بیازماید و روزی‌اش را بر او تنگ گیرد می‌گوید پروردگارم مرا خوار داشت، نه چنین است، بلکه شما یتیم را گرامی نمی‌دارید» سوره فجر، آیه ۱۵-۱۷، ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ «و ما در هیچ شهری، بیم‌دهنده‌ای نفرستادیم مگر که کامرانان آن (شهر) گفتند: ما منکر پیام رسالت شماییم» سوره سبأ، آیه ۳۴. ﴿وَقَالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ «و گفتند: که ما دارایی و فرزند بیشتری داریم و ما را عذاب نخواهند کرد» سوره سبأ، آیه ۳۵.
  160. ﴿وَكَذَلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ«و بدین‌گونه ما پیش از تو در هیچ شهری بیم‌دهنده‌ای نفرستادیم مگر که کامروایان آن (شهر) گفتند: ما پدران خویش را بر آیینی یافته‌ایم و آثار آنان را پی می‌گیریم» سوره زخرف، آیه ۲۳.
  161. ﴿وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا «و چون بر آن شویم که (مردم) شهری را نابود گردانیم به کامروایان آن فرمان می‌دهیم و در آن نافرمانی می‌ورزند پس (آن شهر) سزاوار عذاب می‌گردد ، آنگاه یکسره نابودش می‌گردانیم» سوره اسراء، آیه ۱۶. ﴿إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَلِكَ مُتْرَفِينَ وَكَانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنثِ الْعَظِيمِ وَكَانُوا يَقُولُونَ أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ أَوَ آبَاؤُنَا الأَوَّلُونَ «چرا که اینان پیش از آن، نازپرورد بودند. و بر گناه بزرگ پای می‌فشردند. و می‌گفتند: آیا هنگامی که بمیریم و خاکی شویم و استخوان‌هایی، باز برانگیخته می‌شویم؟ و آیا نیاکانمان (نیز)؟» سوره واقعه، آیه ۴۵-۴۸.
  162. ﴿وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا «و چون بر آن شویم که (مردم) شهری را نابود گردانیم به کامروایان آن فرمان می‌دهیم و در آن نافرمانی می‌ورزند پس (آن شهر) سزاوار عذاب می‌گردد ، آنگاه یکسره نابودش می‌گردانیم» سوره اسراء، آیه ۱۶.
  163. ﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ أَكَابِرَ مُجْرِمِيهَا لِيَمْكُرُوا فِيهَا وَمَا يَمْكُرُونَ إِلَّا بِأَنْفُسِهِمْ وَمَا يَشْعُرُونَ«و در هر شهری گناهکاران بزرگش را گماردیم تا به فرجام، در آن نیرنگ ورزند و آنان جز به خویش نیرنگی نمی‌ورزند اما درنمی‌یابند» سوره انعام، آیه ۱۲۳.
  164. ﴿وَأَصْبَحَ الَّذِينَ تَمَنَّوْا مَكَانَهُ بِالْأَمْسِ يَقُولُونَ وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَوْلَا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا وَيْكَأَنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ«و آنان که دیروز جایگاه او را آرزو می‌کردند پگاهان می‌گفتند: آوخ! گویی خداوند روزی را برای هر یک از بندگانش که بخواهد فراخ می‌دارد و (یا) تنگ می‌گرداند و اگر خداوند بر ما منت ننهاده بود ما را نیز (در زمین) فرو می‌برد، آوخ! گویی کافران رستگار نمی‌گردند!» سوره قصص، آیه ۸۲. ﴿تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ «آنک سرای واپسین! آن را برای کسانی می‌نهیم که بر آنند تا در روی زمین، نه گردنکشی کنند و نه تباهی؛ و سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره قصص، آیه ۸۳. ﴿وَقَارُونَ وَفِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مُوسَى بِالْبَيِّنَاتِ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ وَمَا كَانُوا سَابِقِينَ فَكُلا أَخَذْنَا بِذَنبِهِ فَمِنْهُم مَّنْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِ حَاصِبًا وَمِنْهُم مَّنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ وَمِنْهُم مَّنْ خَسَفْنَا بِهِ الأَرْضَ وَمِنْهُم مَّنْ أَغْرَقْنَا وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَكِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاء كَمَثَلِ الْعَنكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنكَبُوتِ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ «و قارون و فرعون و هامان را (نیز) عذاب کردیم و البتّه موسی برای آنان برهان‌ها آورد امّا آنان در آن سرزمین گردن‌کشی پیشه کردند و پیشرو نبودند. پس، هر یک از آنان را برای گناهش فرو گرفتیم، بر برخی از آنان شنباد فرستادیم و برخی را بانگ آسمانی فرو گرفت و برخی را در زمین فرو بردیم و برخی را غرق کردیم و خداوند بر آن نبود که بدیشان ستم کند ولی آنان خود به خویش ستم می‌کردند. داستان کسانی که به جای خداوند سرورانی (به پرستش) گزیدند مانند آن عنکبوت «۲» است که خانه‌ای بنا کرد و اگر می‌دانستند بی‌گمان سست‌ترین خانه‌ها خانه عنکبوت است.» سوره عنکبوت، آیه ۳۹- ۴۱.
  165. ﴿ وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَى مِن بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلاً جَسَدًا لَّهُ خُوَارٌ أَلَمْ يَرَوْا أَنَّهُ لاَ يُكَلِّمُهُمْ وَلاَ يَهْدِيهِمْ سَبِيلاً اتَّخَذُوهُ وَكَانُواْ ظَالِمِينَ وَلَمَّا سُقِطَ فِي أَيْدِيهِمْ وَرَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّواْ قَالُواْ لَئِن لَّمْ يَرْحَمْنَا رَبُّنَا وَيَغْفِرْ لَنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِي مِن بَعْدِيَ أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَأَلْقَى الأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُواْ يَقْتُلُونَنِي فَلاَ تُشْمِتْ بِيَ الأعْدَاء وَلاَ تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ «و قوم موسی در نبود او، از زیورهای (زراندود) خود گوساله‌ای ساختند، پیکری که بانگی داشت، آیا ندیدند که با آنان سخن نمی‌گوید و راهی به آنان نمی‌نماید؟ آن را (به پرستش) گرفتند و ستمکار بودند. و چون به پشیمانی افتادند و دریافتند که به راستی گمراه شده‌اند گفتند اگر خداوند بر ما بخشایش نیاورد و ما را نیامرزد بی‌گمان از زیانکاران خواهیم بود. و چون موسی به نزد قومش خشمگین اندوهناک بازگشت گفت: در نبودن من از من بد جانشینی کردید؛ آیا از فرمان پروردگارتان پیش افتادید؟! (این بگفت) و الواح را فرو افکند و سر برادرش را گرفت، به سوی خود می‌کشید. (برادرش) گفت: ای فرزند مادرم! این قوم مرا ناتوان شمردند و نزدیک بود مرا بکشند پس دشمنان را به سرزنش من برنیانگیز و مرا با گروه ستمبارگان مگمار!» سوره اعراف، آیه ۱۴۸-۱۵۰.
  166. ﴿خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْيَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِينَ يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا يَشْعُرُونَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَلَهُم عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَكِن لاَّ يَشْعُرُونَ وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُواْ كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُواْ أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاء أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاء وَلَكِن لاَّ يَعْلَمُونَ وَإِذَا لَقُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُونَ اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ«خداوند بر دل‌ها و بر شنوایی آنان مهر نهاده و بر بینایی‌های آنها پرده‌ای است و عذابی سترگ خواهند داشت. و برخی از مردم می‌گویند: به خداوند و روز واپسین ایمان آورده‌ایم با آنکه آنان مؤمن نیستند. با خداوند و با کسانی که ایمان دارند فریب می‌ورزند در حالی که جز خود را نمی‌فریبند و در نمی‌یابند. به دل بیماری‌یی دارند و خداوند بر بیماریشان افزود ؛ و برای دروغی که می‌گفتند عذابی دردناک خواهند داشت. و چون به ایشان گفته شود در زمین تباهی نورزید می‌گویند جز این نیست که ما مصلحیم. آگاه باشید! آنانند که تبهکارند امّا در نمی‌یابند. و چون به آنان گویند که مانند (دیگر) مردمان ایمان بیاورید می‌گویند آیا ما چون کم خردان ایمان بیاوریم؟ آگاه باشید! آنان خود کم خردند امّا نمی‌دانند. و هرگاه با کسانی که ایمان آورده‌اند دیدار کنند می‌گویند ایمان آورده‌ایم و چون با شیطان‌های خود تنها شوند می‌گویند ما با شماییم، ما تنها (مؤمنان را) ریشخند می‌کنیم. خداوند است که آنها را به ریشخند می‌گیرد و آنان را در سرکشی‌شان در حالی که سرگشته‌اند فرو می‌گذارد» سوره بقره، آیه ۷-۱۵. ﴿وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ«و چه کس جز آنکه سبک مغز است از آیین ابراهیم روی می‌گرداند؟ در حالی که ما او را در این جهان برگزیده‌ایم و بی‌گمان او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره بقره، آیه ۱۳۰. ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ «و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند پس بنگر که سرانجام (کار) تبهکاران چگونه بود» سوره نمل، آیه ۱۴.
  167. ﴿قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي سَفَاهَةٍ وَإِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكَاذِبِينَ«سرکردگان کافر از قوم وی گفتند: بی‌گمان ما تو را در نابخردی می‌بینیم و ما تو را از دروغگویان می‌دانیم» سوره اعراف، آیه ۶۶. ﴿قَالَ يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي سَفَاهَةٌ وَلَكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ «گفت: ای قوم من! در من هیچ نابخردی نیست بلکه من فرستاده‌ای از سوی پروردگار جهانیانم» سوره اعراف، آیه ۶۷.
  168. ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ «و بدانید که فرستاده خداوند در میان شماست، اگر در بسیاری از کارها از شما پیروی کند به سختی می‌افتید امّا خداوند ایمان را در نظر شما محبوب ساخت و آن را در دل‌های شما آراست و کفر و بزهکاری و سرکشی را در نظر شما ناپسند گردانید؛ آنانند که راهدانند» سوره حجرات، آیه ۷ و ﴿قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «تازی‌های بیابان‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم و هنوز ایمان در دل‌هایتان راه نیافته است و اگر از خداوند و پیامبرش فرمان برید از (پاداش) کردارهایتان چیزی کم نمی‌کند که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره حجرات، آیه 14.
  169. ﴿إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِن قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَيْهِمْ وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الآخِرَةَ وَلا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَلا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِي أَوَلَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِن قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعًا وَلا يُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِّمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا وَلا يُلَقَّاهَا إِلاَّ الصَّابِرُونَ فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الأَرْضَ فَمَا كَانَ لَهُ مِن فِئَةٍ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَمَا كَانَ مِنَ المُنتَصِرِينَ وَأَصْبَحَ الَّذِينَ تَمَنَّوْا مَكَانَهُ بِالأَمْسِ يَقُولُونَ وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَوْلا أَن مَّنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا وَيْكَأَنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ «بی‌گمان قارون از قوم موسی بود و در برابر آنان سرکشی کرد و ما بدو از گنج‌ها چندان دادیم که (حمل) مخزن‌های آن بر گروه نیرومند هم گرانبار می‌آمد؛ هنگامی که قوم وی بدو گفتند: سرخوشی پیشه مکن که خداوند سرخوشان را دوست نمی‌دارد. و در آنچه خداوند به تو داده است سرای واپسین را بجوی و بهره خود از این جهان را (هم) فراموش مکن و چنان که خداوند به تو نیکی کرده است تو (نیز) نیکی (پیشه) کن و در زمین در پی تباهی مباش که خداوند تبهکاران را دوست نمی‌دارد. (قارون می) گفت: تنها برای دانشی که خود داشتم آن را به من داده‌اند، آیا نمی‌دانست که خداوند پیش از او از نسل‌ها کسانی را نابود کرده است که از او توانمندتر و مال‌اندوزتر بوده‌اند؟ و از بزهکاران گناه آنان را نمی‌پرسند. آنگاه با زیورهایش در پیش قوم خویش آشکار شد؛ کسانی که زندگی این جهان را می‌خواستند گفتند: ای کاش ما نیز همانند آنچه به قارون داده شده است می‌داشتیم، بی‌گمان او را بهره‌ای سترگ است.و دانشوران گفتند: وای بر شما! پاداش خداوند برای آن کس که ایمان آورد و کرداری شایسته دارد بهتر است و آن را جز به شکیبایان فرا نیاموزند. پس او و خانه او را به زمین فرو بردیم آنگاه هیچ گروهی نداشت که در برابر خداوند یاریش کنند و از کسانی نبود که داد خویش می‌ستانند. و آنان که دیروز جایگاه او را آرزو می‌کردند پگاهان می‌گفتند: آوخ! گویی خداوند روزی را برای هر یک از بندگانش که بخواهد فراخ می‌دارد و (یا) تنگ می‌گرداند و اگر خداوند بر ما منت ننهاده بود ما را نیز (در زمین) فرو می‌برد، آوخ! گویی کافران رستگار نمی‌گردند!» سوره قصص، آیه ۷۶-۸۲.
  170. ﴿يُرِيدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ «(که) می‌خواهد شما را از سرزمینتان بیرون کند پس چه دستور می‌دهید؟» سوره اعراف، آیه ۱۱۰. ﴿يُرِيدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ «بر آن است که شما را با جادوی خویش از سرزمینتان بیرون براند پس چه نظر می‌دهید؟» سوره شعراء، آیه ۳۵.
  171. ﴿وَقَدْ مَكَرُوا مَكْرَهُمْ وَعِنْدَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ وَإِنْ كَانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ«و بی‌گمان نیرنگ خود را به کار بردند و نیرنگشان نزد خداوند (آشکار) است و نه آنست نیرنگشان که بدان کوه‌ها از میان برود» سوره ابراهیم، آیه ۴۶. ﴿فَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ ذُو انْتِقَامٍ «و هیچ گمان مبر که خداوند به پیمان خود با پیامبرانش وفادار نیست؛ به راستی خداوند پیروزمندی دادستاننده است» سوره ابراهیم، آیه ۴۷. ﴿وَأَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَى فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَى قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَى قَالُوا لَن نُّؤْثِرَكَ عَلَى مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالَّذِي فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هَذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَايَانَا وَمَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَى «و آنچه در کف داری بیفکن تا آنچه برساخته‌اند فرو خورد که هر چه برساخته‌اند نیرنگ جادوگری است و جادوگر هر جا آید کامیاب نمی‌گردد. آنگاه جادوگران از سجده ناگزیر شدند؛ گفتند ما به پروردگار هارون و موسی ایمان آوردیم. فرعون گفت: آیا پیش از آنکه من به شما اجازه دهم بدو گرویده‌اید؟ بی‌گمان او سردسته شماست که به شما جادو آموخته است؛ به زودی دست‌ها و پاهایتان را چپ و راست می‌برم و بر تنه‌های درخت خرما، بر دارتان می‌آویزم و بی‌گمان خواهید دانست که از ما کدام در عذاب کردن سختگیرتر و پایدارتر است. گفتند هرگز تو را بر برهان‌هایی که فرا راهمان (پدید) آمده و بر آن کس که ما را آفریده است برنخواهیم گزید؛ هر چه از دستت بر می‌آید بکن! تو تنها در زندگی این جهان کاری می‌توانی کرد. ما به پروردگار خویش ایمان آورده‌ایم تا از گناهان ما و از جادویی که تو ما را بدان وادار کردی درگذرد و خداوند بهتر و پاینده‌تر است» سوره طه، آیه ۶۹ -۷۳. ﴿وَلَقَدْ أَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقًا فِي الْبَحْرِ يَبَسًا لَا تَخَافُ دَرَكًا وَلَا تَخْشَى «و به موسی وحی کردیم که بندگان مرا شب راهی کن و راهی خشک در دریا برای آنان بگشا (چنان که) نه از سر رسیدن (دشمن) بترسی و نه (از غرق شدن) بهراسی» سوره طه، آیه ۷۷. ﴿فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِيَهُمْ مِنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ «فرعون با سپاهیانش در پی آنان افتاد و از دریا آنچه (بایست) آنها را فرا می‌پوشاند، فرا پوشاند» سوره طه، آیه ۷۸.
  172. ﴿فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ«پس هنگامی که او را باندام برآوردم و در او از روان خویش دمیدم، برای او به فروتنی در افتید!» سوره حجر، آیه ۲۹. ﴿ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَا تَشْكُرُونَ «سپس او را باندام برآورد و از روح خویش در او دمید و برایتان گوش و چشمان و دل‌ها را پدیدار کرد، (امّا) اندک سپاس می‌گزارید» سوره سجده، آیه ۹. ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا«و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت،» سوره شمس، آیه ۷.
  173. ﴿وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَارًا«با آنکه شما را گونه‌گون آفریده است» سوره نوح، آیه ۱۴.
  174. ﴿عَلَى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثَالَكُمْ وَنُنْشِئَكُمْ فِي مَا لَا تَعْلَمُونَ«که همگونه‌هایتان را جایگزین شما گردانیم و شما را در آنچه نمی‌دانید، باز آفرینیم» سوره واقعه، آیه ۶۱.
  175. سوره واقعه، آیه ۶۲.
  176. ﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ«و بی‌گمان بسیاری از پریان و آدمیان را برای دوزخ آفریده‌ایم؛ (زیرا) دل‌هایی دارند که با آن درنمی‌یابند و دیدگانی که با آن نمی‌نگرند و گوش‌هایی که با آن نمی‌شنوند؛ آنان چون چارپایانند بلکه گمراه‌ترند ؛ آنانند که ناآگاهند» سوره اعراف، آیه ۱۷۹.
  177. ﴿أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ«آیا در زمین نگشته‌اند تا آنان را دل‌هایی باشد که بدان دریابند یا گوش‌هایی که بدان بشنوند؟ زیرا (تنها) چشم‌ها نابینا نمی‌شوند بلکه آن دل‌ها که درون سینه‌ها جا دارند (نیز) نابینا می‌گردند» سوره حج، آیه ۴۶.
  178. ﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا«آیا در قرآن نیک نمی‌اندیشند یا بر دل‌ها، کلون زده‌اند؟» سوره محمد، آیه ۲۴.
  179. ﴿أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ«آیا در زمین نگشته‌اند تا آنان را دل‌هایی باشد که بدان دریابند یا گوش‌هایی که بدان بشنوند؟ زیرا (تنها) چشم‌ها نابینا نمی‌شوند بلکه آن دل‌ها که درون سینه‌ها جا دارند (نیز) نابینا می‌گردند» سوره حج، آیه ۴۶.
  180. ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ«و بدانید که فرستاده خداوند در میان شماست، اگر در بسیاری از کارها از شما پیروی کند به سختی می‌افتید امّا خداوند ایمان را در نظر شما محبوب ساخت و آن را در دل‌های شما آراست و کفر و بزهکاری و سرکشی را در نظر شما ناپسند گردانید؛ آنانند که راهدانند» سوره حجرات، آیه ۷.
  181. ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ«و بدانید که فرستاده خداوند در میان شماست، اگر در بسیاری از کارها از شما پیروی کند به سختی می‌افتید امّا خداوند ایمان را در نظر شما محبوب ساخت و آن را در دل‌های شما آراست و کفر و بزهکاری و سرکشی را در نظر شما ناپسند گردانید؛ آنانند که راهدانند» سوره حجرات، آیه ۷.
  182. ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا«و آنچه تو را بدان دانشی نیست، پی مگیر که از گوش و چشم و دل، هر یک، خواهند پرسید» سوره اسراء، آیه ۳۶. ﴿رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ «پروردگارا! من برخی از فرزندانم را در درّه‌ای کشت‌ناپذیر نزدیک خانه محترم تو جای دادم تا در آن نماز برپا دارند؛ پس دل‌هایی از مردم را خواهان آنان گردان و به آنها از میوه‌ها روزی فرما باشد که سپاس گزارند» سوره ابراهیم، آیه ۳۷. ﴿مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى«دل، آنچه می‌دید، دروغ نگفت،» سوره نجم، آیه ۱۱. ﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ«و بی‌گمان بسیاری از پریان و آدمیان را برای دوزخ آفریده‌ایم؛ (زیرا) دل‌هایی دارند که با آن درنمی‌یابند و دیدگانی که با آن نمی‌نگرند و گوش‌هایی که با آن نمی‌شنوند؛ آنان چون چارپایانند بلکه گمراه‌ترند ؛ آنانند که ناآگاهند» سوره اعراف، آیه ۱۷۹. ﴿أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ«آیا در زمین نگشته‌اند تا آنان را دل‌هایی باشد که بدان دریابند یا گوش‌هایی که بدان بشنوند؟ زیرا (تنها) چشم‌ها نابینا نمی‌شوند بلکه آن دل‌ها که درون سینه‌ها جا دارند (نیز) نابینا می‌گردند» سوره حج، آیه ۴۶. ﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا«آیا در قرآن نیک نمی‌اندیشند یا بر دل‌ها، کلون زده‌اند؟» سوره محمد، آیه ۲۴. ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ«و بدانید که فرستاده خداوند در میان شماست، اگر در بسیاری از کارها از شما پیروی کند به سختی می‌افتید امّا خداوند ایمان را در نظر شما محبوب ساخت و آن را در دل‌های شما آراست و کفر و بزهکاری و سرکشی را در نظر شما ناپسند گردانید؛ آنانند که راهدانند» سوره حجرات، آیه ۷.
  183. «بدانید که خداوند میان آدمی و دل او میانجی می‌شود» سوره انفال، آیه ۲۴.
  184. ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ«و همانا ما انسان را آفریده‌ایم و آنچه درونش به او وسوسه می‌کند می‌دانیم و ما از رگ گردن به او نزدیک‌تریم» سوره ق، آیه ۱۶.
  185. ترجمه المیزان، ج ۱۸، ص۵۲۰ و ۵۲۱
  186. ﴿وَإِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى«و اگر بلند سخن گویی (یا آهسته) بی‌گمان او نهفته و نهفته‌تر را می‌داند» سوره طه، آیه ۷. ﴿يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَيَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعْلِنُونَ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ «آنچه را در آسمان‌ها و زمین است می‌داند و آنچه را پنهان یا آشکار می‌کنید می‌داند و خداوند به اندیشه‌ها داناست» سوره تغابن، آیه ۴.
  187. «آیا کسی که خداوند دلش را برای اسلام گشاده داشته است و او از پروردگار خویش با خود فروغی دارد (چون سنگدلان بی‌فروغ است)؟ بنابراین وای بر سخت‌دلان در یاد خداوند! آنان در گمراهی آشکارند» سوره زمر، آیه ۲۲.
  188. ﴿لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ وَلا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ أَيَحْسَبُ الإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ بَلْ يُرِيدُ الإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ «نه، سوگند به روز رستخیز،نه، و سوگند به روان سرزنشگر، آیا آدمی می‌پندارد هرگز استخوان‌های (پوسیده) او را فراهم نمی‌آوریم؟ چرا، (فراهم می‌آوریم) در حالی که تواناییم که (نقش‌های) سرانگشتان او را (نیز) سامان بخشیم. بلکه آدمی بر آن است که در آینده خویش، (نیز) گناه ورزد» سوره قیامه، آیه ۱۵.
  189. ﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ«و بی‌گمان بسیاری از پریان و آدمیان را برای دوزخ آفریده‌ایم؛ (زیرا) دل‌هایی دارند که با آن درنمی‌یابند و دیدگانی که با آن نمی‌نگرند و گوش‌هایی که با آن نمی‌شنوند؛ آنان چون چارپایانند بلکه گمراه‌ترند ؛ آنانند که ناآگاهند» سوره اعراف، آیه ۱۷۹
  190. ﴿أَلَمْ تَر إِلَى الَّذِينَ نَافَقُوا يَقُولُونَ لإِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ وَلا نُطِيعُ فِيكُمْ أَحَدًا أَبَدًا وَإِن قُوتِلْتُمْ لَنَنصُرَنَّكُمْ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ لَئِنْ أُخْرِجُوا لا يَخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَلَئِن قُوتِلُوا لا يَنصُرُونَهُمْ وَلَئِن نَّصَرُوهُمْ لَيُوَلُّنَّ الأَدْبَارَ ثُمَّ لا يُنصَرُونَ لَأَنتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِي صُدُورِهِم مِّنَ اللَّهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لّا يَفْقَهُونَ لا يُقَاتِلُونَكُمْ جَمِيعًا إِلاَّ فِي قُرًى مُّحَصَّنَةٍ أَوْ مِن وَرَاء جُدُرٍ بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّى ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لّا يَعْقِلُونَ « آیا به کسانی ننگریسته‌ای که دورویی می‌کنند، به برادران کافر خود از اهل کتاب می‌گویند: اگر شما را بیرون راندند ما نیز با شما بیرون خواهیم آمد و هیچ‌گاه به زیان شما از هیچ کس فرمان نمی‌بریم و اگر با شما جنگ شود به شما یاری خواهیم رساند و خداوند گواه است که آنان دروغ می‌گویند. اگر بیرون رانده شوند همراه آنان بیرون نخواهند رفت و اگر با آنان جنگ شود یاریشان نخواهند کرد و اگر هم بخواهند یاریشان کنند بی‌گمان واپس می‌گریزند سپس (از هیچ کس) یاری نمی‌یابند. بی‌گمان شما در دل‌های آنان هراس‌انگیزترید تا خداوند، این بدان روست که آنان گروهی هستند که درنمی‌یابند. همگی با شما جنگ نمی‌کنند جز در آبادی‌هایی که بارو دارد یا از پس دیوارها (ی دژ)، جنگشان میان خودشان سخت است؛ تو آنان را همراه هم می‌یابی اما دل‌هاشان از هم جداست و این بدان روست که گروهی نابخردند.» سوره حشر، آیه 11-14.