ویژگی امام: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۷: خط ۳۷:
*'''بیانی جامع و [[زیبا]] از [[امام رضا]]{{ع}}:'''
*'''بیانی جامع و [[زیبا]] از [[امام رضا]]{{ع}}:'''
*[[امام رضا|حضرت رضا]]{{ع}} درباره [[مقام]] و ویژگی‌های [[امام]] را بیاوریم: آنها [که در امر [[امامت]] [[اختلاف]] کردند و [[گمان]] کردند که [[امامت]]، امری انتخابی است [[نادانی]] کردند... مگر [[مردم]]، [[مقام]] و [[منزلت]] [[امامت]] در میان [[امت]] را می‌دانند تا روا باشد که به [[اختیار]] و [[انتخاب]] ایشان واگذار شود؟ همانا [[امامت]]، قدرتش والاتر و شأنش بزرگتر و منزلتش عالی‌تر و مکانش رفیع‌تر و عمیقش ژرف‌تر از آن است که [[مردم]] با [[عقل]] خود به آن برسند یا با آرای خود، آن را دریابند... همانا [[امامت]]، مقامی است که [[خدای عزوجل]]، بعد از رتبه [[نبوت]] و خُلّت <ref>مقام خلیل اللّهی</ref> در مرتبه سوم به [[حصرت ابراهیم]]{{ع}} اختصاص داد.... [[امامت]]، [[خلافت خدا]] و [[خلافت]] [[رسول خدا]]{{صل}} و [[مقام]] [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}} و [[میراث]] [[امام حسن|حسن]] و [[امام حسین|حسین]]{{عم}} است. به [[راستی]] که [[امامت]]، زمام [[دین]] و مایه [[نظام]] [[مسلمین]] و [[صلاح]] [[دنیا]] و [[عزّت]] [[مؤمنان]] است.... کامل شدن [[نماز]]، [[روزه]]، [[حج]]، [[جهاد]] و... نیز [[حفظ مرزها]] به سبب [[امام]] و [[پذیرفتن]] [[ولایت]] است. [[امام]]، [[حلال]] [[خدا]] را [[حلال]]، و [[حرام]] او را [[حرام]] می‌کند و مطابق [[حکم]] واقعی [[پروردگار]]، [[حکم]] می‌کند. و [[حدود الهی]] را به پا می‌دارد و از [[دین خدا]] [[حمایت]] کرده، با [[حکمت]] و [[موعظه]] [[نیکو]] و [[دلیل]] رسا به راه [[پروردگار]] [[دعوت]] می‌نماید. [[امام]] مانند [[خورشید]] طلوع کننده است که نورش عالم را فرا می‌گیرد و خودش در افق است؛ به گونه‌ای که دست‌ها و دیدگان به او نرسد. [[امام]]، [[ماه]] تابان، چراغ فروزان، [[نور]] درخشان، و [[ستاره]] [[راهنما]] در شدت تاریکی‌ها و در راه‌های [[شهرها]] و کویرها و در گرداب دریاها و [[نجات دهنده]] از انواع [[فتنه‌ها]] و نادانی‌ها است. [[امام]]، انیسی همراه، [[پدری]] [[مهربان]]، [[برادری]] تنی، مادری [[نیکوکار]] به [[فرزند]] کوچک و [[پناهگاه]] [[بندگان]] در مصیبت‌های بزرگ است. [[امام]]، کسی است که از [[گناهان]] [[پاک]] و از [[عیب‌ها]] برکنار است. او به [[دانش]]، مخصوص و به [[خویشتن داری]] و [[حلم]]، نشانه دار است.... [[امام]]، یگانه روزگار خویش است؛ کسی به ساحت او نزدیک نمی‌شود و هیچ دانشمندی با او برابر نمی‌گردد. نه کسی جای او را می‌گیرد و نه برای او مثل و مانندی یافت می‌شود. پس کیست که بتواند [[امام]] را بشناسد یا [[انتخاب]] [[امام]] برای او ممکن باشد؟ هیهات هیهات!<ref>«هیهات» در عربی برای دور شمردم و بعید دانستن یک کار استفاده می‌شود.</ref> اینجا خردها گم گشته و [[عقل‌ها]] سرگردان و حیران شده است. اینجا دیده‌ها بی‌نور، بزرگان کوچک، حکیمان متحیّر... و سخن دانان درمانده‌اند از اینکه بتوانند یکی از [[شئون]] یا فضیلت‌های [[امام]] را توصیف کنند و آنان همگی به عجز و [[ناتوانی]] اعتراف می‌کنند!....<ref>کافی، ج ۱، کتاب الحجه، باب نادر جامع فی فضل الامام و صفاته، ح ۱، ص ۱۹۸.</ref>»<ref>[[محمد امین بالادستان|بالادستان، محمد امین]]؛ [[محمد مهدی حائری‌‎پور|حائری‌‎پور، محمد مهدی]]؛ [[مهدی یوسفیان|یوسفیان، مهدی]]، [[نگین آفرینش ج۱ (کتاب)|نگین آفرینش]]، ج۱، ص ۳۲ - ۳۸.</ref>.
*[[امام رضا|حضرت رضا]]{{ع}} درباره [[مقام]] و ویژگی‌های [[امام]] را بیاوریم: آنها [که در امر [[امامت]] [[اختلاف]] کردند و [[گمان]] کردند که [[امامت]]، امری انتخابی است [[نادانی]] کردند... مگر [[مردم]]، [[مقام]] و [[منزلت]] [[امامت]] در میان [[امت]] را می‌دانند تا روا باشد که به [[اختیار]] و [[انتخاب]] ایشان واگذار شود؟ همانا [[امامت]]، قدرتش والاتر و شأنش بزرگتر و منزلتش عالی‌تر و مکانش رفیع‌تر و عمیقش ژرف‌تر از آن است که [[مردم]] با [[عقل]] خود به آن برسند یا با آرای خود، آن را دریابند... همانا [[امامت]]، مقامی است که [[خدای عزوجل]]، بعد از رتبه [[نبوت]] و خُلّت <ref>مقام خلیل اللّهی</ref> در مرتبه سوم به [[حصرت ابراهیم]]{{ع}} اختصاص داد.... [[امامت]]، [[خلافت خدا]] و [[خلافت]] [[رسول خدا]]{{صل}} و [[مقام]] [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}} و [[میراث]] [[امام حسن|حسن]] و [[امام حسین|حسین]]{{عم}} است. به [[راستی]] که [[امامت]]، زمام [[دین]] و مایه [[نظام]] [[مسلمین]] و [[صلاح]] [[دنیا]] و [[عزّت]] [[مؤمنان]] است.... کامل شدن [[نماز]]، [[روزه]]، [[حج]]، [[جهاد]] و... نیز [[حفظ مرزها]] به سبب [[امام]] و [[پذیرفتن]] [[ولایت]] است. [[امام]]، [[حلال]] [[خدا]] را [[حلال]]، و [[حرام]] او را [[حرام]] می‌کند و مطابق [[حکم]] واقعی [[پروردگار]]، [[حکم]] می‌کند. و [[حدود الهی]] را به پا می‌دارد و از [[دین خدا]] [[حمایت]] کرده، با [[حکمت]] و [[موعظه]] [[نیکو]] و [[دلیل]] رسا به راه [[پروردگار]] [[دعوت]] می‌نماید. [[امام]] مانند [[خورشید]] طلوع کننده است که نورش عالم را فرا می‌گیرد و خودش در افق است؛ به گونه‌ای که دست‌ها و دیدگان به او نرسد. [[امام]]، [[ماه]] تابان، چراغ فروزان، [[نور]] درخشان، و [[ستاره]] [[راهنما]] در شدت تاریکی‌ها و در راه‌های [[شهرها]] و کویرها و در گرداب دریاها و [[نجات دهنده]] از انواع [[فتنه‌ها]] و نادانی‌ها است. [[امام]]، انیسی همراه، [[پدری]] [[مهربان]]، [[برادری]] تنی، مادری [[نیکوکار]] به [[فرزند]] کوچک و [[پناهگاه]] [[بندگان]] در مصیبت‌های بزرگ است. [[امام]]، کسی است که از [[گناهان]] [[پاک]] و از [[عیب‌ها]] برکنار است. او به [[دانش]]، مخصوص و به [[خویشتن داری]] و [[حلم]]، نشانه دار است.... [[امام]]، یگانه روزگار خویش است؛ کسی به ساحت او نزدیک نمی‌شود و هیچ دانشمندی با او برابر نمی‌گردد. نه کسی جای او را می‌گیرد و نه برای او مثل و مانندی یافت می‌شود. پس کیست که بتواند [[امام]] را بشناسد یا [[انتخاب]] [[امام]] برای او ممکن باشد؟ هیهات هیهات!<ref>«هیهات» در عربی برای دور شمردم و بعید دانستن یک کار استفاده می‌شود.</ref> اینجا خردها گم گشته و [[عقل‌ها]] سرگردان و حیران شده است. اینجا دیده‌ها بی‌نور، بزرگان کوچک، حکیمان متحیّر... و سخن دانان درمانده‌اند از اینکه بتوانند یکی از [[شئون]] یا فضیلت‌های [[امام]] را توصیف کنند و آنان همگی به عجز و [[ناتوانی]] اعتراف می‌کنند!....<ref>کافی، ج ۱، کتاب الحجه، باب نادر جامع فی فضل الامام و صفاته، ح ۱، ص ۱۹۸.</ref>»<ref>[[محمد امین بالادستان|بالادستان، محمد امین]]؛ [[محمد مهدی حائری‌‎پور|حائری‌‎پور، محمد مهدی]]؛ [[مهدی یوسفیان|یوسفیان، مهدی]]، [[نگین آفرینش ج۱ (کتاب)|نگین آفرینش]]، ج۱، ص ۳۲ - ۳۸.</ref>.
==اوصاف و ویژگی‌های عام [[امام]]==
*[[عصمت]] و [[علم امام]] دو صفت اصلی است که سایر اوصاف از آن قابل [[استنتاج]] است. در اینجا سایر [[اوصاف امام]] به طور [[اجمال]] مورد بحث قرار می‌گیرد:
===[[امام]]؛ واجد همه صفات کمالی===
*[[ابن‌میثم بحرانی]] پس از [[استدلال]] در مورد [[عصمت امام]]، بر همین مبنا [[برتری امام]] را به تضمین [[الهی]] در همه صفات [[حمیده]] [[اثبات]] می‌نماید. بیان او چنین است: "نیز [[واجب]] است اتّصاف [[امام]] به جمیع [[صفات کمال]] و [[اخلاق]] [[حمیده]]، و [[شمایل]] [[پسندیده]] و علوّ [[نسب]] و [[طهارت]] مولد و [[کرامت]] آباء و [[شرافت]] [[قبیله]] و بالجمله تفرّد ذات در جمیع [[کمالات]]؛ بلکه اعتبار این امور در [[امام]] نسبت به [[پیامبر]] اولی باشد؛ زیرا [[نبیّ]] مبدأ فیضان [[کمالات]] است در همه [[مؤمنان]] و لذا همه تلامذه [[نبیّ]] باشند و [[طاعت]] و [[انقیاد]] مفید و معلّم به هر نحو که باشد در طباع مرکوز است؛ به خلاف [[امام]]، که عوام از [[امّت]] او را در رده خود می‌دانند و رغبتی به [[اطاعت]] از او، جز [[نصّ صریح]] [[شارع]] [[مقدّس]] ندارند.
*و نیز ترتیب [[کمالات]] و [[فنون]] [[علوم]] و مکارم در اهل [[اسلام]] شایع، و [[مردم]] روز به روز در [[شرافت]] وکرامت و علوّ [[منزلت]] لامحاله بیفزایند و [[نفوس]] به سبب [[کمالات]] قوی‌تر گردد و داعیه معالی امور عظیم‌تر و [[اطاعت]] و [[انقیاد]] امثال و اشباه به [[غایت]] دشوارتر. پس لابدّ است که [[امام]] در [[غایت]] تفرّد و [[یگانگی]] باشد در استجماع انواع [[کمالات]] و [[فنون]] [[فضائل]]؛ تا طبقات اشراف اهل [[اسلام]] و [[علماء]] و حکماء و جمیع ذوی الشّرف [[اطاعت]] او توانند کرد و احدی را ننگی و عاری در [[انقیاد]] وی پیرامون [[اندیشه]] نتواند گشت.
*اگرچه این مرتبه از [[عصمت]]، یعنی اتّصاف به همه [[کمالات]] و نزاهت از مطلق نقایص، عرفاً داخل در مفهوم [[عصمت]] نیست، لیکن چون [[برهان لطف]] اقتضای آن را می‌نماید، پس بدون تردید اعتبار این معنی را در مفهوم [[عصمت]] لحاظ می‌نماییم.
*نتیجه آنکه: [[عصمت]] در [[برهان لطف]] عبارت است از آنکه [[امام]] صاحب [[غریزه]] مانعه از حدوث داعیه [[ذنب]] به طور مطلق و نزاهت از همه نقائص به طور مطلق است و نیز حصول آنچه موجب اتّصاف به مطلق [[کمالات]] است. و در بیان [[عصمت]] به این معنی، گوییم [[شک]] نیست که هرگاه [[امام]] به صفت مذکوره باشد، نزدیک شوند مکلّفین به [[اطاعت]] او و دور شوند از [[مخالفت]] او؛ پس [[لطف]] باشد بودن [[امام]] به صفت مذکوره و [[لطف]] [[واجب]] بوَد. پس بودن [[امام]] به صفت مذکوره [[واجب]] باشد و هو المطلوب"<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۲۰۴-۲۰۵.</ref>.
===[[امام]]؛ [[افضل]] [[امّت]]===
*از جمله نتایج [[برهان لطف]] آن است که [[امام]] باید [[افضل]] افراد [[امّت]] در زمان خود باشد؛ زیرا [[حکمت الهی]] اقتضا می‌کند که طریق [[هدایت الهی]] در هر زمان از اکمل و اشرف افراد [[امّت]] در [[هدایت]] سرچشمه گیرد و اگر فردی در میان [[امّت]] [[افضل]] از [[امام]] باشد، او به [[امامت]] سزاوارتر است<ref>ممکن است اشکال شود که: اگر لازم است که امام افضل افراد امّت خود باشد، پس چگونه حضرت خضر{{ع}} به تصریح قرآن، اعلم از حضرت موسی{{ع}} بود؟ جواب آنکه: اوّلاً، امام و یا نبیّ هر دوران، افضل افراد امّت خود است و امّت به کسانی گفته می‌شود که تحت تربیت و ولایت نبیّ آن دوران باشند؛ در حالی که حضرت خضر{{ع}} قبل از موسای کلیم{{ع}} وجود داشته و عرفاً او از امّت موسی{{ع}} محسوب نمی‌شود؛ چنان‌که حضرت ادریس{{ع}} نیز تا قیامت زنده است، ولی از امّت موسی{{ع}} محسوب نمی‌شود. ثانیاً، اعلمیّت در بخشی از مطالب، دلیل اعلمیّت مطلق نیست. ثالثاً، امام یا نبی هرگاه بخواهد بداند، به اذن الهی می‌داند و اگر نخواهد، نمی‌داند؛ چه بسا عدم دانایی حضرت موسی{{ع}} در ماجرای ملاقات با حضرت خضر{{ع}} ازاین قبیل بوده است.</ref>. در زمینه [[افضلیّت]] و [[برتری امام]] می‌توان گفت:
#مراد از [[افضلیّت]]، [[افضلیّت]] در صفات و [[کمالات]] [[توحیدی]] است که همه [[انسان‌ها]] فطرتاً آن را کمال می‌دانند و در [[فرهنگ دینی]]، در طریق [[هدایت]] به [[توحید]] و [[سعادت اخروی]]، [[ارزش]] محسوب می‌شود.
#اصلی‌ترین وصفی که از [[برهان لطف]] برای [[هادیان الهی]] -[[انبیاء]] و [[ائمه]]{{عم}} -[[ثابت]] می‌گردد، [[علم]] و [[عصمت الهی]] ایشان است. در این راستا، [[امام]] علاوه برآنکه باید [[معصوم]] از همه [[گناهان]] صغیره و کبیره باشد و از اوّل [[عمر]] و قبل از [[بلوغ]] تا هنگام احراز [[مقام امامت]]، مرتکب هیچ گناهی نشده باشد، می‌باید دچارنسیان و خطای عرفی و یا شخصی نیز نشود. او همچنین باید صاحب [[علوم]] لدنّی و [[حکمت الهی]] و [[مقام]] حقّ‌الیقین باشد و در نتیجه، به ظاهر و [[باطن]] [[کتاب الهی]] و امّ‌الکتاب اشراف داشته و در همه [[ادیان توحیدی]]، از [[آدم]]{{ع}} تا خاتم{{ع}}، [[راسخ]] باشد.
#لازم است که [[امام]] در [[سجایای اخلاقی]]، [[زهد]]، [[تقوا]]، [[سخاوت]] و سایر صفات [[حمیده]] که در [[قرآن]] اشاره شده، در اعلی مرتبه باشد.
#[[امام]] باید در صفات ظاهری، مثل [[شجاعت]]، اصالت [[خانوادگی]] و [[طهارت]] [[نسب]]، در اعلی مرتبه کمال باشد.
#در یک جمع‌بندی، همه صفات حمیده‌ای که در [[برهان لطف]] برای [[مقام]] [[نبوّت]] به [[اثبات]] می‌رسد، می‌باید تماماً در [[امام]] موجود باشد.
*در زمینه [[افضلیّت]] و [[برتری امام]] بر [[مردم]]، جا دارد در اینجا بیان [[زیبا]] و کامل [[ابن‌میثم بحرانی]]، با اندکی تغییر ذکر شود: "خلاف است در اینکه [[واجب]] است [[امام]] [[افضل]] [[امّت]] باشد یا نه؟ [[مذهب]] اکثر [[اهل سنّت]] عدم [[وجوب]] است و [[مذهب]] جمهور امامیّه [[وجوب]] [[افضلیّت]] [[امام]] است؛ زیرا [[تقدیم مفضول بر فاضل]] و تقدیم [[احد]] المتساویین در [[فضل]] بر دیگری عقلاً [[قبیح]] است و صدور [[قبیح]] از [[خدای تعالی]] ممتنع است.
*پس به طریق [[قیاس]] استثنائی گوییم: اگر عقلاً [[تقدیم مفضول بر فاضل]] (و یا تقدیم [[احد]] المتساویین بر دیگری) [[قبیح]] باشد، [[واجب]] است که [[امام]] مقدّم بر همه [[امت]] در [[خلافت]] باشد. و مقدّم در [[قیاس]] [[حق]] است؛ پس [[تالی]] (تقدّم [[امام]] برامّت)[[حق]] باشد و هو المطلوب"<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۲۰۵-۲۰۶.</ref>.
===[[علوم]] لدنّی [[امام]] در [[ارتباط با عالم غیب]]===
*هر چند نتیجه [[برهان لطف]] درکلام، [[اثبات وجود]] همیشگی [[امام]] در میان [[امّت]] برای [[هدایت]] آنهاست، ولی مؤدّای [[برهان لطف]]، بنا بر مبانی [[عقلی]]، [[مقام]] بالاتری را برای این [[مقام]] رفیع ثابت می‌کند و آن [[ضرورت]] وجود دایمی [[انسانی]] است که منشأ [[رحمت]] رحیمیّه [[پروردگار]] در میان [[مردم]] باشد. [[امام]] از یک سو با [[عالم غیب]] در [[ارتباط]] است و دائماً [[مستفیض]] به [[علوم]] [[الهی]] به [[اذن خداوند]] است و از سوی دیگر، برای [[هدایت]] [[خلق]] باید قالبی جسمانی مانند سایر [[انسان‌ها]] داشته باشد. پس طبعاً لازم است که چنین مقامی دارای ویژگی‌هایی باشد که اصولاً قابل اکتساب برای انسان‌های عادّی نیست. بنابراین، بهره‌مندی از [[علوم]] غریبه و خرق عادات و [[آگاهی امام]] از [[علوم]] اوّلین و آخرین و [[کلام]] خلایق (اعمّ از صنوف مختلف جنّ و [[انس]] و حیوانات) نتیجه چنین نگرشی به مسئله [[امامت]] است. هرچند که این مطالب در [[براهین فلسفی]] و یا [[عرفانی]] در مسئله [[امامت]] طرح و [[اثبات]] می‌شود، ولی در [[نصوص دینی]] نیز به برخی مصادیق آن اشاره شده است<ref>برای آگاهی بیشتر، رجوع کنید به کتاب: بصائرالدرجات فی فضائل آل محمد{{صل}} ط. مکتبه آیة الله، المرعشی النجفی، ۱۴۰۴ ه.ق.)، ص۵۰۰ به بعد و اختصاص (شیخ مفید) (ط. المؤتمر العالمی لألفیه الشیخ مفید، ۱۴۱۳ ه.ق.)، ص۲۶۹ به بعد.</ref><ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۲۰۶-۲۰۷.</ref>.
===[[ضرورت]] [[منصوص بودن امام]]===
*در [[برهان لطف]] [[کلامی]]، [[منصوص بودن امام]] با [[براهین]] گوناگون ثابت شد. [[ابن‌میثم بحرانی]]، همان تقریرها را به صورت برهانی بیان می‌نماید. ایشان بعد از [[اثبات]] [[علم لدنّی]] و [[عصمت الهی]] [[امام]]، متذکر می‌شود: "بدان که چون [[نصب امام]] [[واجب]] است بر [[خدای تعالی]]، پس [[واجب]] است که منصوصٌ علیه باشد از جانب [[خدای تعالی]]؛ به سبب آنکه اگر [[خدای تعالی]] کسی را [[امام]] کرده باشد و [[تنصیص]] بر او نکند، اگرچه ممکن است [[تحصیل علم]] به [[امام]] از راه ثبوت [[عصمت]] که به [[دلیل]] ثابت شود، لیکن چون تحقّق [[عصمت]] خفی است و محتاج به [[نصّ]] یا به [[دلیل]]، پس اگر [[نصّ]] واقع نشود، اغلب این است که [[رعیّت]] از [[دلیل]] [[غافل]] شوند و اهمال نظر کنند و راهی به [[امام]] [[حقّ]] پیدا نکنند و [[گمراه]] گردند.
*به خلاف اینکه [[نصّ]] واقع شود؛ چه، [[نصّ]] امری است ظاهر و [[غفلت]] از آن قلیل‌التحقّق؛ مگر از روی غرض و [[تغافل]] و تعامی که آن را چاره نتوان کرد. پس از وجود [[نصّ]] لطفی است [[عظیم]] برای مکلّف در [[معرفت امام]] و خالی است از [[مفسده]] بالضروره. پس [[قبیح]] است که از [[خدای تعالی]] [[نصّ]] بر [[امام]] صادر نشود و ممتنع است از او [[قبیح]]، پس [[تنصیص]] بر [[امام]] [[واجب]] باشد بر [[خدای تعالی]].
*پس به طریق شکل اوّل گوییم: [[تنصیص]] بر [[امام]] [[لطف]] است در [[معرفت امام]]؛ و [[لطف]] برخدا [[واجب]]؛ نتیجه دهد که پس تنصبص بر [[امام]] بر [[خدای تعالی]] [[واجب]] باشد. پس هرگاه [[تنصیص]] بر [[امام]] از جانب [[خدا]] صادر شود، [[قبیح]] است که [[پیغمبر]] [[تبلیغ]] آن نکند. پس اظهار [[تنصیص]] و [[تبلیغ]] آن بر [[پیغمبر]] نیز [[واجب]] باشد. پس تنصبص بر [[امام]] بر [[سبیل]] [[وجوب]] واقع شده باشد و اگر بر بعضی مخفی باشد، به سبب [[تقصیر]] [[امّت]] باشد که اخفاء آن کرده‌اند. پس آنچه بر [[خدا]] و [[پیغمبر]] [[واجب]] است، البته صادر شده و ممتنع است که صادر نشده باشد"<ref>ابن‌میثم در ادامه، درباره اینکه پس چرا با توجّه به [[وجوب]] [[نصّ]] بر [[امامت]] از سوی [[خداوند]] و [[رسول خدا]]{{صل}}، بود، برخی مدّعی‌اند که چنین نضی به آنها نرسیده است، چنین پاسخ می‌دهد: «و آنچه [[واجب]] است بر [[امّت]]، یعنی رسانیدن نصّی که از [[پیغمبر]]{{صل}} بدیشان رسیده باشد به دیگران، [[واجب]] الصدور نیست؛ بنابر آنکه جمیع [[امّت]] [[معصوم]] نیستند؛ پس اخفاء [[نصّ]] با وجود [[نصّ]] ممکن باشد. و عدم [[ظهور]]، دلالت بر عدم نکند. پس [[باطل]] باشد [[اعتراض]] مخالفین که اگر [[نصّ]] صادر می‌شد، هرآینه ظاهر می‌بود و به ما می‌رسید و [[صحابه]] نیز در امر [[خلافت]] توقّف و تردید نمی‌کردند و در تحقّق [[خلافت]] محتاج به [[بیعت]] نمی‌شدند. و وجه بطلان ظاهر است؛ چه [[صحابه]] غیر [[معصوم]] بودند بالاتّفاق، و حال آنکه [[خلافت]] و [[سلطنت]] منزلتی است [[عظیم]] که همه کس را هوای آن هست؛ بعضی برای نفس خود و بعضی برای آن کس که نفع از او مر او را بیشتر ممکن باشد؛ و بعضی برای آنکه شاید وقتی نوبت به او یا به سلسله او یا به عزیزان او یا به کسی که انتفاع از او بیشتر ممکن باشد تواند رسید. و بسا اتقیاء متورّعین از اهل ظاهر [[مشاهده]] می‌شود که از سر امری که اندک غرض [[نفسانی]] یا جاهی یا [[مالی]] در او باشد نمی‌توانند [[گذشت]]؛ پس چه تعجّب از جماعتی که ظاهر از حال ایشان آن است که از [[اسلام]] و [[ایمان]] ندانسته و نفهمیده بودند، سوای [[مصلحت]] [[نظام]] [[ملک]] و [[انتظام]] [[امور دنیوی]]؛ و از [[نبوّت]] تصوّر نکرده بودند به غیر از [[سلطنت]] و [[پادشاهی]]؛ و لهذا بسیار بود که در بعضی امور، از اکابر و اعیان آن طائفه، اعتراضات بر [[حضرت]] [[رسالت]]{{صل}} صدور می‌یافت و این معنی را غمخواری و [[دولت]] خواهی نام می‌کردند. و بسیار می‌بود که [[اوامر و نواهی]] آن [[سرور]] را تغییر می‌دادند؛ چنان‌که بر صاحبان ادنی تتبّع درسیر و احوال [[صحابه]] پوشیده نیست که آن [[جماعت]] اخفاء [[نصّ]] کنند به سبب [[طمع]] در [[خلافت]]، که اعظم مراتب [[ملک]] و [[سلطنت]] است و دیگران نیز اتّفاق کرده [[همراهی]] با ایشان کنند، و بعضی دیگر اهمال کنند و [[تغافل]] ورزند، همه بنا براغراضی که مذکور شد. بلکه نزد ما ثابت شده که اصلاً قبول [[اسلام]] بعضی از آن [[طایفه]] نبود، مگربه سبب [[طمع]] در [[خلافت]]. و بالجمله هرگاه به [[دلیل قطعی]] [[ثابت]] شد [[وجوب]] صدور [[نصّ]]، پس نفی آن کردن به چنین احتمال «که اگر می‌بود [[صحابه]] [[پنهان]] نمی‌کردند، یا از کمال [[ساده لوحی]] و کم‌خردی است، یا از نهایت [[عصبیّت]] و عناد. و هیچ کدام را چاره نتوان کرد!» ([[سرمایه ایمان]] در اصول [[اعتقادات]] (ط. الزهراء، ۱۳۷۲ ه.ش.)، ص۱۱۷).</ref><ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۲۰۷-۲۰۸.</ref>.


==صفات و [[شروط امامت]]==
==صفات و [[شروط امامت]]==

نسخهٔ ‏۳ ژوئن ۲۰۲۰، ساعت ۱۱:۲۹

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث امامت است. "ویژگی امام" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل ویژگی امام (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

ویژگی امام به معنای صفاتی است که امام معصوم بدان متصف می شود.

مقدمه

  1. تقوا و پرهیزکاری و برخورداری از ملکه عصمت به گونه‌ای که کوچک‌ترین گناهی از او سر نمی‌زند.
  2. علم و دانش که از علم پیامبر(ص) سرچشمه گرفته و متصل به علم الهی است؛ بنابراین پاسخ‌گوی همه نیازها در همۀ زمینه‌های مادی و معنوی، دینی و دنیایی است.
  3. آراستگی به فضائل و سجایای اخلاقی در بالاترین درجات؛
  4. توان اداره جامعه بشری و مدیریت صحیح آن بر اساس آموزه‌های دینی.
  1. مستقیماً مهتدی به هدایت الهی باشد و محتاج هدایت هیچ مخلوقی نباشد؛ چنان‌که خداوند در این باره می‌فرماید: ﴿أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ[۳]
  2. معصوم به عصمت الهی باشد؛ تا بتواند مقتدای مطلق امّت در قول و فعل و تقریر قرار گیرد.
  3. در علم و معارف توحیدی، در مقام حق‌ّالیقین، مطّلع از ملکوت عالم و مشرِف بر کتاب خدا و احکام الهی باشد و در همه فضائل اخلاقی و کمالات توحیدی، افضل خلایق محسوب گردد. او در یک کلام، باید مصداق تامّ انسان کامل و در مقام مخلَصین قرار داشته باشد[۴].
  • با توجه به اهمیت این ویژگی‌ها، به اختصار درباره هر یک توضیح می‌دهیم:
  1. علم: امام که سِمت پیشوایی و رهبری مردم را بر عهده دارد، لازم است دین را در تمام زوایای خود بشناسد و به قوانین آن آگاهی کامل داشته باشد. نیز با دانستن تفسیر آیات قرآن و احاطه کامل به سنّت پیامبر(ص) به تبیین معارف دین پرداخته، به همه سؤالات مردم در موضوعات مختلف پاسخ دهد و آنها را به بهترین شیوه، راهنمایی کند. بدیهی است که چنین مرجع علمی‌ای می‌تواند مورد اعتماد و تکیه‌گاه توده‌ها قرار گیرد. چنین پشتوانه علمی‌ای تنها به واسطه اتّصال به علم الهی می‌تواند وجود داشته باشد؛ به همین دلیل، شیعه معتقد است علم امامان و جانشینان واقعی پیامبر(ص) برگرفته از علم بی‌کران خدایی است. امیر المؤمنین(ع) درباره علامت‌های امام بر حق می‌فرماید: "امام، آگاه‌ترین فرد است به حلال و حرام خدا، و احکام گوناگون، و اوامر و نواهی او و هر چه مردم نیازمند آن هستند.[۵]
  2. عصمت: یکی از صفات مهم امام و شرایط اساسی امامت، "عصمت" است و آن، ملکه‌ای است که از علم به حقایق و اراده‌ای قوی به وجود می‌آید. امام به سبب برخورداری از این دو، از ارتکاب هر گناه و خطایی خودداری می‌کند. هم در شناخت و تبیین معارف دینی و هم در عمل به آنها و هم در تشخیص مصالح و مفاسد جامعه اسلامی، معصوم از لغزش است. برای عصمت امام، دلائل عقلی و نقلی از قرآن و روایات، وجود دارد. مهم‌ترین دلیل‌های عقلی عبارتند از:
    1. حفظ دین و راه و رسم دینداری، در گروه عصمت امام است؛ چون امام مسئولیت حفظ دین از تحریف و هدایت دینی مردم را بر عهده دارد و نه تنها سخن او، که رفتاراو و تأیید و عدم تأییدش نسبت به عمل دیگران، در رفتار جامعه تأثیر می‌گذارد؛ پس باید در فهم دین و عمل به آن از هر لغزشی محفوظ باشد تا پیروان خود را به گونه صحیح، هدایت کند.
    2. یکی از دلایل نیاز جامعه به امام، این است که مردم در شناخت دین و اجرای آن، مصون از خطا نیستند. حال اگر پیشوای مردم نیز چنین باشد، چگونه می‌تواند مورد اعتماد کامل آنها قرار گیرد؟ به بیان دیگر، اگر امام نباشد، مردم در پیروی از او و انجام همه دستوراتش، دچار تردید خواهند شد.[۶] آیاتی از قرآن نیز بر لزوم عصمت امام دلالت دارد که یکی از آنها آیۀ ۱۲۴ سوره بقره است. در این آیه شریف آمده است که پس از مقام نبوت، خداوند مقام والای امامت را نیز به حضرت ابراهیم(ع) عطا فرمود. آن‌گاه حضرت ابراهیم از خداوند درخواست کرد که مقام امامت را در نسل او نیز قرار دهد. خداوند فرمود: "عهد من امامت به ستمکاران و ظالمان نمی‌رسد"؛ یعنی منصب امامت، مخصوص آن دسته از ذرّیه حضرت ابراهیم(ع) است که ظالم نباشند. حال با توجه به اینکه قرآن کریم، شرک به خدا را ظلم بزرگ دانسته است و هرگونه تجاوز از دستورات الهی را ظلم به نفس برشمرده است، هر کس در برهه‌ای از زندگی خود، مرتکب گناهی شده، مصداق ظالم است و شایسته مقام امامت نخواهد بود. به بیان دیگر، بدون شک حضرت ابراهیم(ع) "امامت" را برای آن دسته از ذریّه خود که در تمام عمر گناه کار بوده و یا در آغاز، نیکوکار بوده و سپس بدکار شده‌اند، درخواست نکرده است. بنابراین دو دسته باقی می‌ماند:
      1. آنان که در آغاز، گناه کار بوده‌اند و سپس توبه کرده و نیکوکار شده‌اند.
      2. آنها که هیچ‌گاه مرتکب گناهی نشده‌اند. خداوند در کلام خود، دسته اول را استثنا کرده است، نتیجه اینکه مقام "امامت" تنها به دسته دوم اختصاص دارد.[۷]
  3. مدیریتِ اجتماعی: از آنجا که انسان، موجودی اجتماعی است و اجتماع بر روح و روان و رفتار او تأثیر فراوانی دارد، لازم است برای تربیت صحیح و رشد او به سوی قرب الهی، زمینه‌های اجتماعی مناسب پدید آید و این در سایه تشکیل یک حکومت الهی، ممکن خواهد بود. بنابراین امام و پیشوای مردم باید توان اداره امور جامعه را دارا باشد و با استفاده از تعالیم قرآن و سنّت نبوی(ص) و بهره‌گیری از عناصر کار آمد، حکومتی اسلامی را پی‌ریزی کند.
  4. آراستگی به کمالات اخلاقی: امام که پیشوا و راهبر جامعه است باید از همه بدی‌ها و رذائل اخلاقی دور باشد و در مقابل، همه کمالات اخلاقی را در عالی‌ترین حدّ آن دارا باشد؛ زیرا او به عنوان انسان کامل بهترین الگو برای پیروان خود به شمار می‌رود. امام رضا(ع) فرمود: "برای امام نشانه‌هایی است: او داناترین،... پرهیزکارترین، بردبارترین، شجاع‌ترین، سخاوتمندترین و عابدترینِ مردم است.[۸] به علاوه او در مقام جانشینی پیامبر(ص)، در پی تعلیم و تربیت انسان‌هاست. بنابراین خود باید پیش از همگان و بیشتر از مردمان، به اخلاق الهی آراسته باشد. امیرالمؤمنین(ع)می‌فرماید: "کسی که خود را امام مردم قرار داده است، بر اوست که پیش از تعلیم دیگران به تعلیم خود همّت گمارد، و باید دیگران را به وسیله رفتار خود تربیت کند پیش از آنکه با گفتار تربیت کند.[۹]
  5. نصب از سوی خدا: از دیدگاه شیعه، تعیین امام و جانشین پیامبر تنها به دستور خدا و انتخاب او انجام می‌گیرد و پیامبر، امام پس از خود را معرفی می‌کند. بنابراین هیچ فرد یا گروهی حق دخالت در این امر را ندارند. ضرورت نصب امام از سوی خداوند دلیل‌هایی دارد؛ از جمله:
    1. به فرموده قرآن، حاکم مطلق بر همه چیز خداوند است و همه باید تنها از او اطاعت کنند. بدیهی است این حاکمیت می‌تواند از سوی خداوند به هر کسی که شایستگی دارد، داده شود. بنابراین، همان گونه که پیامبر به وسیله خدا انتخاب می‌شود، امام نیز به تعیین الهی، بر مردم ولایت می‌یابد.
    2. پیش از این برای امام، ویژگی‌هایی را از قبیل عصمت، علم و... بیان کردیم. روشن است که یافتن و شناختن کسی که دارای این صفات –آن هم در عالی‌ترین درجه- باشد تنها به وسیله خداوندِ دانای به آشکار و نهان، امکان پذیر است. همان گونه که خداوند در قرآن کریم به ابراهیم می‌فرماید: "من تو را پیشوای مردم قرار دادم".[۱۰]. از سیرۀ پیامبر اکرم استفاده می‌شود که آن حضرت امامت را امری الهی دانسته و انتخاب امام را در اختیار خدا می‌دانست. در سیرۀ ابن هشام آمده است: "بنی عامر بن صعصعه خدمت رسول خدا(ص) رسیدند. حضرت آنان را به سوی خدا دعوت کرد. در این هنگام یک نفر از آن گروه به نام بحیرة بن فراس گفت: اگر با تو بر اسلام بیعت کردیم و خداوند تو را بر مخالفینت غلبه داد، آیا ما در خلافت بعد از تو سهمی داریم؟ پیامبر فرمود:امر خلافت به دست خداست و هر جا بخواهد، قرار می‌دهد. در این هنگام بحیرة گفت: آیا ما جان خود را برای دفاع از تو بدهیم؛ ولی وقتی خداوند تو را بر دشمنان غلبه داد، خلافت به غیر ما برسد؟ ما احتیاجی به اسلام تو نداریم.[۱۱]

اوصاف و ویژگی‌های عام امام

امام؛ واجد همه صفات کمالی

امام؛ افضل امّت

  1. مراد از افضلیّت، افضلیّت در صفات و کمالات توحیدی است که همه انسان‌ها فطرتاً آن را کمال می‌دانند و در فرهنگ دینی، در طریق هدایت به توحید و سعادت اخروی، ارزش محسوب می‌شود.
  2. اصلی‌ترین وصفی که از برهان لطف برای هادیان الهی -انبیاء و ائمه(ع) -ثابت می‌گردد، علم و عصمت الهی ایشان است. در این راستا، امام علاوه برآنکه باید معصوم از همه گناهان صغیره و کبیره باشد و از اوّل عمر و قبل از بلوغ تا هنگام احراز مقام امامت، مرتکب هیچ گناهی نشده باشد، می‌باید دچارنسیان و خطای عرفی و یا شخصی نیز نشود. او همچنین باید صاحب علوم لدنّی و حکمت الهی و مقام حقّ‌الیقین باشد و در نتیجه، به ظاهر و باطن کتاب الهی و امّ‌الکتاب اشراف داشته و در همه ادیان توحیدی، از آدم(ع) تا خاتم(ع)، راسخ باشد.
  3. لازم است که امام در سجایای اخلاقی، زهد، تقوا، سخاوت و سایر صفات حمیده که در قرآن اشاره شده، در اعلی مرتبه باشد.
  4. امام باید در صفات ظاهری، مثل شجاعت، اصالت خانوادگی و طهارت نسب، در اعلی مرتبه کمال باشد.
  5. در یک جمع‌بندی، همه صفات حمیده‌ای که در برهان لطف برای مقام نبوّت به اثبات می‌رسد، می‌باید تماماً در امام موجود باشد.

علوم لدنّی امام در ارتباط با عالم غیب

ضرورت منصوص بودن امام

صفات و شروط امامت

برخی از این ویژگی ها شرط امامت یا ولايت امامند و برخی دیگر قابل تقسیم به اقسام زیرند:

برای رسیدن به محتوای اين مدخل، به مصداق های ذیل مراجعه شود:

زیرشاخه ها

منابع

جستارهای وابسته

منبع‌شناسی جامع امامت


پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. مناقب، ج ۱ ص ۲۵۳
  2. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۶۴.
  3. «آیا آنکه به حقّ رهنمون می‌گردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمی‌یابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری می‌کنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
  4. فیاض‌بخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۱۹۱-۱۹۲.
  5. بحار الانوار، ج ۲۵، ح ۳۲، ص ۱۶۵.
  6. به علاوه اگر امام مصون از خطا نباشد، باید به دنبال امام دیگری بود تا نیاز مردم را پاسخ دهد و اگر او نیز محفوظ از خطا نباشد، امام دیگری لازم است و این رشته همچنان تا بی‌نهایت ادامه خواهد یافت و چنین امری از نظر فلسفی، باطل است.
  7. عیون اخبار الرضا، ج ۲، باب فی علامات الامام، ح ۱، ص ۱۹۲.
  8. تفسیر المیزان، ذیل آیۀ ۱۲۴ سوره بقره.
  9. «مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً- [فَعَلَيْهِ أَنْ يَبْدَأَ] فَلْيَبْدَأْ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ وَ لْيَكُنْ تَأْدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِيبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِم»؛ ‏نهج البلاغه، (فیض الاسلام)، حکمت ۷۰
  10. سوره بقره: ۱۲۴.
  11. سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۱۳۲؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۸۴؛ سیره ابن کثیر، ج ۲، ص ۱۵۸.
  12. مقام خلیل اللّهی
  13. «هیهات» در عربی برای دور شمردم و بعید دانستن یک کار استفاده می‌شود.
  14. کافی، ج ۱، کتاب الحجه، باب نادر جامع فی فضل الامام و صفاته، ح ۱، ص ۱۹۸.
  15. بالادستان، محمد امین؛ حائری‌‎پور، محمد مهدی؛ یوسفیان، مهدی، نگین آفرینش، ج۱، ص ۳۲ - ۳۸.
  16. فیاض‌بخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۲۰۴-۲۰۵.
  17. ممکن است اشکال شود که: اگر لازم است که امام افضل افراد امّت خود باشد، پس چگونه حضرت خضر(ع) به تصریح قرآن، اعلم از حضرت موسی(ع) بود؟ جواب آنکه: اوّلاً، امام و یا نبیّ هر دوران، افضل افراد امّت خود است و امّت به کسانی گفته می‌شود که تحت تربیت و ولایت نبیّ آن دوران باشند؛ در حالی که حضرت خضر(ع) قبل از موسای کلیم(ع) وجود داشته و عرفاً او از امّت موسی(ع) محسوب نمی‌شود؛ چنان‌که حضرت ادریس(ع) نیز تا قیامت زنده است، ولی از امّت موسی(ع) محسوب نمی‌شود. ثانیاً، اعلمیّت در بخشی از مطالب، دلیل اعلمیّت مطلق نیست. ثالثاً، امام یا نبی هرگاه بخواهد بداند، به اذن الهی می‌داند و اگر نخواهد، نمی‌داند؛ چه بسا عدم دانایی حضرت موسی(ع) در ماجرای ملاقات با حضرت خضر(ع) ازاین قبیل بوده است.
  18. فیاض‌بخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۲۰۵-۲۰۶.
  19. برای آگاهی بیشتر، رجوع کنید به کتاب: بصائرالدرجات فی فضائل آل محمد(ص) ط. مکتبه آیة الله، المرعشی النجفی، ۱۴۰۴ ه.ق.)، ص۵۰۰ به بعد و اختصاص (شیخ مفید) (ط. المؤتمر العالمی لألفیه الشیخ مفید، ۱۴۱۳ ه.ق.)، ص۲۶۹ به بعد.
  20. فیاض‌بخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۲۰۶-۲۰۷.
  21. ابن‌میثم در ادامه، درباره اینکه پس چرا با توجّه به وجوب نصّ بر امامت از سوی خداوند و رسول خدا(ص)، بود، برخی مدّعی‌اند که چنین نضی به آنها نرسیده است، چنین پاسخ می‌دهد: «و آنچه واجب است بر امّت، یعنی رسانیدن نصّی که از پیغمبر(ص) بدیشان رسیده باشد به دیگران، واجب الصدور نیست؛ بنابر آنکه جمیع امّت معصوم نیستند؛ پس اخفاء نصّ با وجود نصّ ممکن باشد. و عدم ظهور، دلالت بر عدم نکند. پس باطل باشد اعتراض مخالفین که اگر نصّ صادر می‌شد، هرآینه ظاهر می‌بود و به ما می‌رسید و صحابه نیز در امر خلافت توقّف و تردید نمی‌کردند و در تحقّق خلافت محتاج به بیعت نمی‌شدند. و وجه بطلان ظاهر است؛ چه صحابه غیر معصوم بودند بالاتّفاق، و حال آنکه خلافت و سلطنت منزلتی است عظیم که همه کس را هوای آن هست؛ بعضی برای نفس خود و بعضی برای آن کس که نفع از او مر او را بیشتر ممکن باشد؛ و بعضی برای آنکه شاید وقتی نوبت به او یا به سلسله او یا به عزیزان او یا به کسی که انتفاع از او بیشتر ممکن باشد تواند رسید. و بسا اتقیاء متورّعین از اهل ظاهر مشاهده می‌شود که از سر امری که اندک غرض نفسانی یا جاهی یا مالی در او باشد نمی‌توانند گذشت؛ پس چه تعجّب از جماعتی که ظاهر از حال ایشان آن است که از اسلام و ایمان ندانسته و نفهمیده بودند، سوای مصلحت نظام ملک و انتظام امور دنیوی؛ و از نبوّت تصوّر نکرده بودند به غیر از سلطنت و پادشاهی؛ و لهذا بسیار بود که در بعضی امور، از اکابر و اعیان آن طائفه، اعتراضات بر حضرت رسالت(ص) صدور می‌یافت و این معنی را غمخواری و دولت خواهی نام می‌کردند. و بسیار می‌بود که اوامر و نواهی آن سرور را تغییر می‌دادند؛ چنان‌که بر صاحبان ادنی تتبّع درسیر و احوال صحابه پوشیده نیست که آن جماعت اخفاء نصّ کنند به سبب طمع در خلافت، که اعظم مراتب ملک و سلطنت است و دیگران نیز اتّفاق کرده همراهی با ایشان کنند، و بعضی دیگر اهمال کنند و تغافل ورزند، همه بنا براغراضی که مذکور شد. بلکه نزد ما ثابت شده که اصلاً قبول اسلام بعضی از آن طایفه نبود، مگربه سبب طمع در خلافت. و بالجمله هرگاه به دلیل قطعی ثابت شد وجوب صدور نصّ، پس نفی آن کردن به چنین احتمال «که اگر می‌بود صحابه پنهان نمی‌کردند، یا از کمال ساده لوحی و کم‌خردی است، یا از نهایت عصبیّت و عناد. و هیچ کدام را چاره نتوان کرد!» (سرمایه ایمان در اصول اعتقادات (ط. الزهراء، ۱۳۷۲ ه.ش.)، ص۱۱۷).
  22. فیاض‌بخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۲۰۷-۲۰۸.