امام حسن مجتبی در قرآن
این مقاله هماکنون در دست ویرایش است.
این برچسب در تاریخ 29 آبان ۱۴۰۳ توسط کاربر:Bahmani برای جلوگیری از تعارض ویرایشی اینجا گذاشته شده است. اگر بیش از پنج روز از آخرین ویرایش مقاله میگذرد میتوانید برچسب را بردارید. در غیر این صورت، شکیبایی کرده و تغییری در مقاله ایجاد نکنید. |
فرزندان
ابنسعد برای حضرت ۲۱ فرزند و ۱۰ همسر بدین شرح برشمرده است:
- محمد اصغر.
- جعفر.
- حمزه.
- فاطمه از مادری به نام ام کلثوم دختر فضل بن عباس بن عبد المطلب.
- محمد اکبر.
- حسن از خوله دختر منظور بن زبان.
- زید.
- ام الحسن.
- ام الخیر از ام بشیر دختر عقبة بن عمرو.
- اسماعیل.
- یعقوب از جعده دختر اشعث بن قیس.
- قاسم.
- ابوبکر.
- عبدالله از کنیزی به نام بقیله. این سه در کربلا به شهادت رسیدند.
- حسین اثرم.
- عبدالرحمن.
- ام سلمه از کنیزی به نام ظمیا.
- عمرو که مادرش ام ولد بود.
- ام عبدالله که مادرش کنیزی به نام صافیه بود.
- طلحه که مادرش ام اسحاق دختر طلحة بن عبیدالله بود.
- عبدالله اصغر که مادرش زینب دختر سبیع بود[۱].
سه تن از دامادهای آن حضرت عبدالله بن زبیر بن عوام (همسرش ام الحسن)، عمرو بن منذر بن زبیر (همسرش ام سلمه) و علی بن الحسین زین العابدین (همسرش ام عبدالله)، نام داشتند[۲].[۳]
اخلاق و روحیات
امام حسن (ع) بردبار و متین بود. به گواهی مخالفان وی همچون مروان و معاویه[۴] نرم سخن میگفت و از درشتگویی پرهیز و آداب معاشرت را رعایت میکرد[۵]. در گشایش مشکلات دیگران پیشگام بود[۶]. با بیادبان به خود، بسیار مناسب رفتار میکرد، به گونهای که مایه شرمندگی آنان میشد[۷]. حال دیگران حتی حیوانات را مراعات میکرد و هنگام غذا خوردن، اگر حیوانی بدو مینگریست، از غذای خود به وی میداد[۸]. بخشنده بود[۹] و تقاضا کننده را رد نمیکرد[۱۰] و با خرسندی مبالغ درخوری هدیه میداد؛ حتی به کسانی که از او درخواست نکرده بودند[۱۱]، چنان که برای حفظ آبرو دریغی از بخشیدن پول به شاعران نداشت[۱۲] و در همان حال بسیار زاهد بود[۱۳]. سه بار برای خدا نیمی از دارایی خود را به فقیران بخشید[۱۴]. پیاده بسیار به حج میرفت و پس از نماز صبح تا هنگام بر آمدن آفتاب بر جای خود در مسجدالنبی مینشست[۱۵]. بسیار با حیا بود و چگونگی پوشش بدن، حتی هنگام رفتن به آب فرات گویای این مطلب است[۱۶].[۱۷]
سرگذشت زندگی امام حسن مجتبی (ع)
در روزگار رسول خدا (ص)
پیامبر (ص) آشکارا رفتارهای بسیار محبتآمیزی با نواده خود داشت؛ مانند بوسیدن، حمل کردن بر دوش، آهسته برخاستن از سجده به جهت مراعات حال او[۱۸]، باز کردن پا در رکوع برای عبور وی[۱۹]، ناتمام گذاشتن خطبه و پایین آمدن با سرعت از منبر به محض زمین خوردن وی[۲۰]، همراه بردن وی با خود بر روی منبر[۲۱]، بیتاب شدن از گریه حسنین (ع)[۲۲] و اذیت او را در حکم آزردن خود دانستن[۲۳]. افزون بر اینها، رسول خدا (ص) سخنان بلندی که معمولاً از آنها به مناقب مشترک حسنین (ع) یاد میشوند، درباره وی فرموده است؛ مانند سفارش به دوست داشتن آن دو، معرفی آنان به سروری جوانان اهل بهشت، پیشوا دانستن آن دو و بیان شباهت بدنی و رفتاری امام حسن (ع) به آن حضرت[۲۴].
رسول خدا (ص) از حسنین (ع) با تعبیر فرزند یاد و بر این مطلب تأکید میکرد[۲۵]، چنان که پس از رسول اکرم (ص) خود آنان بر این نسبت تأکید داشتند[۲۶]؛ ولی در آینده مخالفان حضرت علی (ع) تمایل داشتند حسنین را فرزندان علی (ع) نه پیامبر (ص) به شمار آورند[۲۷]. خطبههای فصیح[۲۸] و مناظرات زیبایی از حضرت به یادگار مانده است[۲۹] و همنشینان وی دوست داشتند که سخنان او ادامه یابد[۳۰]. رسول خدا (ص) پیگیر سلامت دو نواده خود بود و برای حفظ آنان از شر شیطان و زخم چشم، تعویذاتی میخواند [۳۱].
امام حسن (ع) بسیار به پیامبر (ص) شباهت داشت[۳۲] و موی سرشان بلند و انبوه بود. (له جُمَّه) با برگ گیاهی به نام وسمه (نام برگ گیاهی است که با برگ آن خضاب میکنند) خضاب میکرد[۳۳]. وی خاطراتی از دوران کودکی خود با رسول خدا (ص) بازگو میکرد که بیرون کشیدن خرمای صدقه از دهان امام حسن (ع)، یادگیری نمازهای پنجگانه و آموختن دعایی برای قرائت در قنوت نماز شب از آن حضرت، برخی از این مواردند [۳۴].
ناقل یکی از ویژگیهای بلند در باره قیافه ظاهری رسول خدا (ص)، امام حسن (ع) است[۳۵]. در دوران نبوی، پیامبر (ص) در سه رخداد مهم حسنین (ع) را شرکت داد: در سال ۶ هجری در داستان مباهله، آنان را با خود همراه برد. براساس منابع شیعی با ایشان (در بیعت رضوان) بیعت کرد[۳۶] و در سال ۹ هجری آنان را شاهدان نامه بر ثقیف قرار داد[۳۷]. بر پایه خبری، امام حسن (ع) آخرین دیدار کننده با پیامبر (ص) بود: هنگامی که انگشتر مغیرة بن شعبه در قبر رسول اکرم (ص) افتاد، وی به دستور پدر به قبر درآمد و انگشتر را بیرون آورد[۳۸].[۳۹]
دوران خلفای سهگانه
به گفته طبرسی هنگام درگذشت رسول خدا (ص)، امام حسن (ع) ۷ سال داشت[۴۰]. در دوران خلافت ابوبکر، از امام حسن (ع) که خردسال بود، دو گزارش در دست است: ابوبکر هنگامی که بر منبر بود، امام حسن بالای منبر رفت و بدو گفت که از منبر پدرش پایین بیاید [۴۱]. مورد دیگر، اظهار سخنان ابوبکر به امام حسن (ع) و یادآوری شباهت وی به پیامبر (ص) نه امام علی (ع) است[۴۲].
در دوره خلافت عمر نیز در چندین موضوع از امام حسن (ع) یاد شده است: عمر هنگامی که برای پرداخت مقرری دیوان برقرار کرد، حسنین (ع) را به جهت قرابت با رسول خدا (ص) در ردیف اهل بدر نهاد[۴۳]، چنان که به کارگزار خود بر یمن سفارش کرد برای آن دو حُلهای (پارچه) بفرستد[۴۴]. بر پایه گزارشی، عمر، افزون بر تعیین اعضای شورای خلافت در بستر مرگ، سفارش کرد امام حسن (ع) و عبدالله بن عباس بی داشتن حق رأی به جهت قرابت ایشان به رسول خدا (ص) در جلسات شورا حضور یابند[۴۵].
امام حسن (ع) هنگام به خلافت رسیدن عثمان[۴۶]، نزدیک ۲۰ سال داشت. مواضع سیاسی حضرت با پدرشان در این ایام همسو بودند، چنان که در آینده در نامهنگاری با معاویه تأکید کرد که خلافت را حق خاندان پیامبر (ص) میدانست[۴۷]؛ ولی به پیروی از پدر، سیاست مدارا و راهنمایی را در رفتار با خلفا در پیش گرفت. از حضور امام حسن (ع)، در چند حادثه در دوران عثمان یاد شده است: امام حسن در بدرقه ابوذر که از سوی حکومت تبعید شده بود، به همراه پدر شرکت جست[۴۸]. گزارشهای درخور توجهی از شرکت او به سال ۳۰ در فتح طبرستان در دست است[۴۹]. هر چند این خبر از قدیم پذیرفته نشده است[۵۰] و برخی مؤرخان معاصر نیز آن را رد کردهاند[۵۱]، شاید خبر حضور آن حضرت در فتح طبرستان] را علویان زیدی طبرستان که به امام حسن (ع) نسب میبردند، برای نشان دادن قدمت مشروعیت خود ساخته باشند.
هنگامی که شورش ضد عثمان اوج گرفت، امام حسن (ع) واسطه میان پدر و عثمان در پیام رسانی بود[۵۲]. در پایان خلافت عثمان، با وجود اعتراض عمومی به عثمان، آن حضرت از طرف پدر مأمور حفاظت از جان عثمان در برابر شورشیان گردید، تا در آینده امام علی (ع) متهم به حمایت از قتل خلیفه نشود. به گزارش برخی منابع، امام حسن (ع)، در پاسداری از عثمان تیر خورد و خونآلود شد[۵۳]؛ حتی براساس اخبار دیگری، امام علی (ع) با شنیدن خبر قتل عثمان با تندی با امام حسن (ع) رفتار کرد[۵۴]، در حالی که امام علی (ع) چنان که خود میفرمود از قتل عثمان، نه شادمان گشت و نه غمگین[۵۵]، بنابراین واکنشی بدین تندی نمیتوانسته از او سر زده باشد. این گزارشها که فرزندان صحابه نامدار (علی (ع)، عمر، طلحه، زبیر) را کنار عثمان مینهند و در پی نشان دادن رفتار همدلانه صحابه با عثماناند، نمیتوانند صحیح باشند، زیرا با گزارشهای بسیار دیگری سازگار نیستند که صحابه را ضد عثمان مینمایانند.
برخی منابع سنی کوشیدهاند امام حسن (ع) را دارای گرایش به عثمان و وی را فردی بشناسانند که با او پیوند داشته[۵۶] و خردههایی بر سیاست پدر میگرفته است. بر پایه این گزارشها او با طعنه و کنایه، امام علی (ع) را در قتل عثمان شریک میدانست[۵۷]، چنانکه ماندن پدرشان در مدینه به هنگام محاصره عثمان، بیعت زود هنگام پس از قتل عثمان و رویدادهای دیگری مانند تعقیب طلحه و زبیر را صحیح نمیدانست و با پدر در این زمینه محاجّه میکرد؛ ولی امام علی (ع) اقدامات خود در این موارد را صحیح میدانست[۵۸].
بر پایه گزارشهای بسیار، امام حسن (ع) در دوران عثمان از مواضع پدر حمایت میکرد و در سخنانی که در آینده در برابر مخالفان سیاستهای امام علی (ع) ایراد کرد، مواضع پدر را ستود و صحابه دیگر را متهم در خون عثمان شناساند[۵۹]، چنانکه در رخدادهای دیگری در دوران خلافت امام علی (ع) با پدر، به گونهای جدی همراهی داشت. این نمونه گزارشها آشکارا بطلان گزارشهای پیشین درباره مخالفت امام حسن (ع) با مواضع سیاسی امام علی (ع) را ثابت میکنند. افزون بر این موارد، امام حسن (ع) رفتار، منش و گفتاری بسیار نرم داشت؛ حتی با مخالفان خود، پس چگونه با پدرش با آن جسارت - که برخی گزارشها آن را بازتاب دادهاند - رفتار کرده باشد! برخی تشابه اسمی میان امام حسن (ع) و حسن بصری را که مخالفتهایی با امام علی (ع) داشت، سبب آمیختگی اطلاعات مربوط به ایشان دانستهاند[۶۰]؛ اما این گزارشها را باید از ریشه، ساخته مورخان عثمانی مذهب دانست که مورخان معاصری همچون طه حسین در الفتنة الکبری به پیروی از آنها برای امام حسن چنین جهتگیری را مسلّم دانستهاند[۶۱].[۶۲]
دوران خلافت پدر
امام حسن (ع) در دوران خلافت علی (ع) در صحنهها کوشا حضور یافت و در همه مقاطع پدر را همراهی کرد. هنگامی که امام علی (ع) در تعقیب اهل جمل رهسپار بصره شد، امام حسن (ع)، عمار و قیس بن سعد را برای بسیج نیرو به کوفه فرستاد[۶۳]. امام حسن که تصدّی امور را در این مأموریت بر عهده داشت، با تدبیر و ملایمت کوشید تا ابو موسی اشعری فرماندار کوفه مواضع خود را که مردم را به قعود میخواند، کنار بگذارد. او چندین بار برای مردم خطبه خواند و آنان را به همراهی تشویق کرد. ابوموسی اشعری، تنها هنگامی که مالک اشتر به میدان آمد، به اجبار تسلیم شد[۶۴].
پیش از آغاز جنگ جمل، هنگامی که عبدالله بن زبیر خطبهای ضد امام علی (ع) خواند، حضرت از امام حسن (ع) خواست که خطبهای بخواند و به سخنان نادرست عبدالله بن زبیر پاسخ دهد که امام علی (ع) را به ریختن خون عثمان متهم کرده بود و امام حسن (ع) چنین کرد[۶۵]. هنگام آغاز نبرد نیز پرچم را به دست فرزندش محمد بن حنفیه داد و فرمود به جهت جایگاه بلند حسنین (ع) نزد رسول خدا (ص) پرچم را به آن دو نداده است[۶۶].
امام حسن (ع) گاه میانجی بود: پس از جنگ جمل و هنگامی که سلیمان بن صرد به سبب عدم حضورش در آن نبرد، به سرزنش امام علی (ع) گرفتار شد، امام حسن (ع) از او دلجویی کرد تا بتواند وی را در صف یاران پدرشان نگه دارد[۶۷] و در جنگ صفین نیز پدر را همراهی کرد[۶۸] و بر پایه برخی از گزارشها فرماندهی قلب سپاه پدر را بر عهده داشت[۶۹]. معاویه با فرستادن عبیدالله بن عمر کوشید با ترغیب و تطمیع امام حسن (ع) به خلافت، او را از پدر جدا سازد؛ اما آن حضرت جواب محکمی به او داد و اقدامات پدر خود را حق و درست دانست[۷۰]. وی در صفین نگران جان پدر بود و در این زمینه به وی پیشنهادهایی میداد[۷۱] و امام علی (ع) نیز میکوشید حسنین (ع) بیمحابا وارد معرکه نشوند، زیرا آنان را سلاله رسول خدا (ص) میدانست و میفرمود بر اثر صدمه دیدن این دو، نسل پیامبر (ص) گسیخته خواهد شد[۷۲].
امام حسن (ع) از شاهدان پیماننامه حکمیت در صفین بود[۷۳] و پس از برگزاری جلسات تحکیم و تصمیماتی که ضد امام علی (ع) گرفته شد، حضرت از امام حسن (ع) خواست با سخنان خود برای توده مردم در این زمینه روشنگری کند و امام حسن (ع) با خواندن خطبهای رفتار نادرست حَکَمین و اشتباهات آنان را یاد کرد و اقدام و رأی آنان را از روی هوا و هوس دانست[۷۴]. در دوران حکومت حضرت علی (ع) پدر، گاه برخی وظایف مانند خواندن خطبه نماز جمعه را به امام حسن (ع) میسپرد[۷۵]، چنان که پاسخگویی به برخی مراجعات علمی را[۷۶]. امام علی (ع) پس از ضربت خوردن، به حسنین (ع) سفارشهایی کرد؛ به ویژه امام حسن (ع) را به تقوا توصیه کرد[۷۷]. افزون بر این، امام علی (ع) سفارشهای تربیتی بلندی خطاب به فرزندش امام حسن دارد[۷۸]. پس از شهادت پدر، امام حسن (ع) بر جنازه ایشان نماز گزارد[۷۹].
بر خلاف اخباری که تأکید میکنند امام علی (ع) برای جانشینی خود کسی را معرفی نکرد[۸۰]، به تصریح گزارشهایی، حضرت فرزندش حسن (ع) را به جانشینی گماشت. یکی از این موارد، نامه امام حسن (ع) به معاویه است[۸۱]. بر اساس منابع شیعی، آن حضرت ودایع امامت را نیز به امام حسن (ع) سپرد[۸۲]. افزون بر جانشینی در خلافت، آن حضرت را وصی بر خانواده، صدقات و اوقاف خود نیز قرار داد[۸۳]. امام حسن (ع) قاتل پدر را قصاص کرد و از خواست و سفارش پدر عدول نکرد و پس از آن، خطبهای خواند و تمجید بلندی از امام علی (ع) انجام داد[۸۴].
خلافت
امام حسن (ع) هنگام پذیرش خلافت ۳۷ سال داشت[۸۵]. عراقیان و حامیان امام علی (ع) با وی بیعت کردند؛ شمار بیعتکنندگان، ۴۰۰۰۰ تن ذکر شده است. این رقم، عدد آخرین سپاهیان امام علی (ع) بود که برای نبرد با معاویه تدارک دیده بود. اهل عراق، یکدست از خلافت امام حسن (ع) حمایت کردند[۸۶] و مؤرّخان مخالفتی در خلافت وی ثبت نکردهاند که احتمالاً به جهت فضای احساسی پیش آمده پس از شهادت امام علی (ع) و بیم خطر پیروزی شام بر عراق بود، که یکپارچگی را برای حفظ موقعیت کوفیان میطلبید.
هنگام بیعت با امام حسن (ع)، با وجود تلاش برخی از اصحاب آن حضرت که بیعت بر محور قتال باشد، امام تأکید کرد که بیعت بر کتاب خدا، سنت رسولالله (ص) و سمع و طاعت استوار شود[۸۷]. این قید میتوانست، بر اثر اوضاع نابسامان پیش آمده در جریان پذیرش حکمیت در جنگ صفین و ضامن پیروی از امام در همه شرایط، اعم از جنگ و صلح باشد. بر پایه گزارشی، موافقان استمرار پیکار کوشیدند امام حسین (ع) را همراه خود کنند؛ اما آن حضرت از آنان استقبال نکرد[۸۸]؛ لکن مراجعه این گروه به امام حسین (ع) پس از پذیرش صلح از سوی امام حسن (ع) بوده است نه زمان بیعت با ایشان.
برخلاف گزارشهای سستی که امام حسن (ع) را در پذیرش خلافت جدّی نشان نمیدهند[۸۹]، آن حضرت در پذیرش خلافت و استمرار آن کوشا بود، از این رو به سازماندهی نیروها و گردآوری آنان پرداخت و کارگزاران امام علی (ع) را ابقا کرد[۹۰]. دریافتی سپاهیان را با هدف تشویق ایشان افزود[۹۱] و به اعدام دو تن از جاسوسان معاویه دستور[۹۲] و در نامهای به معاویه هشدار داد که این حرکتها زمینه درگیری را فراهم میکنند[۹۳]. همه این اقدامات، نشانه جدی بودن وی در تشکیل حکومت و نگراییدن به صلح از آغاز کارند[۹۴]. از این پس، نامهنگاریها میان امام حسن (ع) و معاویه در گرفت و هر یک دیگری را به بیعت و همراهی فرا میخواند. امام حسن (ع) در نامهای به معاویه خلافت را حق خاندان پیامبر (ص) دانست و در پایان، وی را تهدید کرد که در صورت نپیوستن به مردم و بیاعتنایی به بیعت با او، با سپاهیان به سوی وی خواهد رفت[۹۵]. این نامه، نشانه عزم جدی آن حضرت بر استمرار خلافت است. معاویه در جواب، شایستگی، توانایی، سن و تجربه خود را، بیش از امام حسن (ع) برشمرد و خود را برای خلافت مناسبتر دانست و با طعنه بر امام، وضعیت خود و حضرت را در این برهه همچون روزهای پس از درگذشت رسول خدا (ص) خواند که مردم در برابر گزینهها - بی لحاظ انتسابات به پیامبر (ص) - داناتر و تواناتر را برگزیدند[۹۶]. چون نامهنگاریها سود نداشت، معاویه به سوی عراق حرکت کرد و امام حسن (ع) پس از آگاهی از این خبر، مردم را به جهاد و مقاومت فرا خواند و از آنها خواست که در لشکرگاه نخیله گردهم آیند؛ اما مردم واکنش مناسبی نشان ندادند و برخی بزرگان مانند عدی بن حاتم، سکوت مردم را نپسندیدند و آنان را به اجابت خواسته حضرت تشویق کردند[۹۷]. مجموع لشکریان امام حسن (ع) را ۲۰۰۰۰ تن یاد کردهاند که ۱۲۰۰۰ در قالب مقدمه لشکر به فرماندهی عبیدالله بن عباس برای مقابله با سپاه معاویه و جلوگیری از پیشروی وی به مَسکِن اعزام شدند. سپاه معاویه را ۶۰۰۰۰ نفر تخمین زدهاند[۹۸]. امام پس از گسیل عبیدالله بن عباس به مسکن، خود به سوی مدائن رهسپار شد و در آنجا اردو زد. فاصله این دو مکان نزدیک ۶۰ کیلومتر بود. معاویه توانست با وعدههایی، شماری از اصحاب امام حسن (ع) را به سوی خود بکشاند[۹۹].
خیانت یاران امام (ع) به گونهای بود که در میان اصحاب خود نیز امنیت جانی نداشت[۱۰۰]. معاویه برای رسیدن به هدف خویش و از پا انداختن سپاه امام، از ابزار شایعه نیز بسیار خوب بهره گرفت و در مدائن شایعات تسلیم و صلح سپاه مسکن یا کشته شدن فرمانده آنان را پخش میکرد[۱۰۱] و در مسکن نیز شایع ساخت که امام حسن (ع) صلح کرده است[۱۰۲]. فرستادگان معاویه در مدائن که برای مذاکره نزد امام (ع) آمدند، هنگام خروج به قصد دامن زدن به اختلافات با صدای بلند در میان لشکریان امام (ع) چنین القا کردند که حضرت صلح را پذیرفته است[۱۰۳]. در این شرایط، امام حسن (ع) برای استمزاج مردم، در خطبهای اعلام کرد که معاویه برای صلح پیشنهاداتی داده است و نظر آنان را در این زمینه جویا شد و آنها خواهان پذیرش صلح شدند[۱۰۴]. بر اثر شایعات و وعدههای معاویه، عبیدالله بن عباس، یکی از سه فرمانده اصلی امام (ع) همراه شماری از سپاهیان به اردوی معاویه پیوست. در این هنگامه، امام در خطبهای در مُظلِم ساباط مدائن بر موضوع جماعت (همبستگی) تأکید کرد. در پی این خطبه، گروهی - که دیگر آن حضرت را خلیفه نمیدانستند - بر امام یورش برده و خیمه او را غارت کردند. پس از این بیحرمتی، جرّاح بن سنان از خوارج حضرت را ترور کرد که برای مداوا به مدائن برده شد[۱۰۵].[۱۰۶]
صلح
درباره صلح دو گونه صدا از لشکر امام حسن به گوش میرسید: اکثریت خواهان صلح، با سر دادن شعار "البقیه البقیه" بر آن تأکید میکردند؛ ولی برخی یاران مخلص امام (ع) و بعضی از خوارج، خواهان جنگ بودند؛ آنان که بر خیمه امام یورش بردند و حضرت را زخمی کردند، اندیشه خارجی داشتند. امام که اکنون مجروح و به لحاظ جسمانی ناتوان شده بود و اختلاف و پراکندگی اصحاب خود را درباره صلح میدید، پیشنهاد صلح معاویه را پذیرفت.
درباره طرف پیشگام در صلح، گزارشها مختلفاند. معاویه بسیار برای صلح میکوشید، زیرا با صلح میتوانست با کمترین پیامد به خلافت برسد، از این رو با وعده و پذیرش ظاهری شروط، توافق خود را با سازش اعلام کرد؛ حتی برخلاف میل قیس بن سعد که سرسختانه خواهان جنگ بود، دست او را به زور گرفت و با او مصافحه کرد و به مردم اعلام کرد: قیس بن سعد بیعت کرد[۱۰۷]، تا بیکمترین درگیری به هدف خود برسد. از سوی دیگر، امام حسن (ع) نیز با شرایط پیش آمده خواهان صلح بود، زیرا افزون بر گرایش عمومی یاران به صلح، حفظ و بقای خاندان و شیعیان را در صلح میدید[۱۰۸]، بنابراین در شرایط جدید، هر دو طرف با نیات متفاوتی به صلح خشنود بودند. صلح در سال ۴۱ انجام گرفت و این سال را جماعت نام گذاشتند [۱۰۹].
بندهای صلح نامه متغیر است و کتابهای تاریخی هریک بر بندهایی از آن تأکید کردهاند: در برخی از گزارشها به هیچ رو از بندهای مالی یادی نشده، بلکه این گونه بندها را افزوده واسطهها[۱۱۰] یا نخستین پیشنهادات معاویه دانستهاند که امام حسن (ع) نپذیرفت[۱۱۱]؛ ولی در بعضی گزارشها شرایط مالی برجسته شده و میزان آنها را نیز بسیار کلان پنداشتهاند [۱۱۲]. مجموعه بندها چنیناند:
- واگذاری حکومت (تسلیم الامر) به معاویه، براین اساس که وی به کتاب خدا و سنت و سیره خلفای صالح عمل کند؛
- خلافت پس از معاویه از آنِ امام حسن (ع) باشد؛
- مردم در امان هستند و معاویه نباید کسی را به جهت اقدامات گذشته تعقیب کند؛
- حضرت علی (ع) سبّ نشود و ضد امام حسن (ع) توطئه نگردد؛
- خراج فسا و دارابجرد (برای پرداخت به صدمه دیدگان جنگهای دوران امام علی) در اختیار امام حسن (ع) قرار گیرد[۱۱۳].
امام تأکید کرد که صلح بر پایه امنیت و امان عمومی برقرار شود[۱۱۴]. سخنان حضرت پس از صلح در حضور مردم و معاویه بیان کرد میتوانند بیانگر مهمترین بندهای صلحنامه باشند. آن حضرت خطاب به مردم، انتظارات از حکومت را برقراری عدالت، پرداخت کامل حق مردم از غنائم و تقسیم فییء میان آنان یاد کرد که همه موارد را معاویه تأیید کرد [۱۱۵]. پس از پذیرش صلح، دو طرف توافق کردند برای اعلام رسمی آن، با برگزاری جلسه مشترک عمومی در کوفه آن را اعلام کنند. در این جلسه امام حسن (ع) پس از معاویه سخن گفت و خطاب به یاران خود تأکید کرد که یکپارچگی برای آنان سودمندتر است و از آنها خواست که با رأی وی مخالفت نکنند، زیرا نظر امام بر خواست آنان ترجیح دارد؛ همچنین تأکید ورزید که کنارهگیری از خلافت از آن رو نیست که خود را شایسته خلافت نمیدانسته است[۱۱۶]. معاویه بربندهای صلحنامه پایبند نماند؛ برای نمونه با تحریک عوامل خود، نگذاشت خراج فسا و دارابجرد به امام برسد و پس از آن یاران امام علی (ع) را - مانند حجر بن عدی - تعقیب کرد[۱۱۷].
صلح یاد شده بازتابهایی میان یاران راستین امام حسن (ع) نیز داشت: برخی امام حسین (ع) را مخالف صلح دانستهاند[۱۱۸]؛ اما درست نیست، زیرا امام حسین کاملاً به شرایطی که برادرشان در آن قرار گرفته بود، آگاه بود و رفتارهای پسین وی و پایداریاش بر صلح تا هنگام زنده بودن معاویه، گویای همین مطلب است. امام حسین (ع) هرچند از پذیرش صلح همانند برادرش ناخشنود بود، کاملاً با برادر هماهنگ بود و ضد وی اقدامی نمیکرد[۱۱۹]. برخی یاران نزدیک امام حسن (ع)، با سخنان تندی از صلح یاد کردند و عمل وی را نکوهیدند و گاه تعابیری ناشایست به کار بردند. برخی یاران برجسته، چون حجر بن عدی[۱۲۰]، عدی بن حاتم[۱۲۱]، مسیب بن نجبه[۱۲۲]، قیس بن سعد، سلیمان بن صُرد[۱۲۳] و سفیان بن ابی لیلی[۱۲۴] در میان آنها بودند. شماری بر اصل صلح و برخی به محتوا و کیفیت آن اعتراض داشتند. به اعتقاد سلیمان بن صرد، پیماننامه آن چنان مستحکم نبود که معاویه را به اجرای آن وا دارد و حقوق امام حسن (ع) در آن رعایت نگردیده است[۱۲۵]. حضرت با خواندن آیهای درباره دوران فتنه[۱۲۶] و با استناد به آیهای که عاقبت خوش را برای مسائل به ظاهر ناپسند وعده میداد[۱۲۷]، به توجیه و اقناع یاران پرداخت و برای توجیه معترضان، پذیرش صلح را چونان اقدامات خضر (ع) (سوراخ کردن کشتی، قتل و...) ارزیابی میکرد که به ظاهر پذیرفتنی نبودند؛ اما حکمتی بالاتر در آنها نهفته بود [۱۲۸].
امام تأکید داشت برای جلوگیری از خونریزی به صلح تصمیم گرفته است[۱۲۹] و به حجر بن عدی گوشزد فرمود که توده مردم مانند وی نمیاندیشند و تمایلاتشان متفاوت از اوست [۱۳۰]. در مدت خلافت امام حسن (ع) اختلاف است: بیشتر اقوال بر ۷ ماه و اندی تأکید میکنند[۱۳۱]. او در رمضان سال ۴۰ هجری به خلافت نشست و در ربیعالآخر سال ۴۱، حکومت را به معاویه واگذاشت. وی را در شمار خلفای راشدین دانستهاند و حدیث مشهور اهل سنت که خلافت پس از پیامبر (ص) ۳۰ سال قلمداد شده که پس از آن پادشاهی میشود، این زمان تنها با احتساب خلافت ۶ ماهه امام حسن (ع) کامل میگردد[۱۳۲].[۱۳۳]
در مدینه
پس از صلح، امام با مشایعت معاویه از کوفه به مدینه بازگشت[۱۳۴] و در آنجا بزرگ و سرپرست بنیهاشم بود و در امور با وی مشورت میشد. این موضوع در داستان خواستگاری یزید از دختر عبدالله بن جعفر آشکار است که امام با این ازدواج موافقت نکرد [۱۳۵]؛ همچنین در این روزها یاور دوستداران اهل بیت (ع) بود و با وساطت و شفاعت نزد حکمرانان، در رفع مشکل آنان میکوشید؛ نمونهاش، نامه به زیاد بن ابیه درباره سعید بن سرح بود که او را تعقیب کرده بود[۱۳۶].
امام حسن، رفتار مسالمتآمیزی با حکمرانان در پیش گرفت. او میکوشید رفتارهایش حساسیت حکومت را بر نینگیزد و چون شایعاتی درباره گرایش وی برای دستیابی به خلافت میپراکندند، اظهار کرد زمانی که مردان جنگی در اختیار داشت برای خشنودی خدا از حکومت چشم پوشیده است؛ چگونه در حجاز که تهی از مردان رزمی است، چنین ایدهای را میتواند پیگیرد![۱۳۷] معاویه نیز که اخبار و رفتار امام در مدینه را دنبال میکرد، چون میشنید وی سرگرم امور عبادی و مراوده با مردم است و با وی کاری ندارد، خرسندی اظهار میکرد[۱۳۸]. گاه نیز که هواداران کوفی حضرت خدمت وی آمده و برای مقابله با معاویه آمادگی خود را اعلام میکردند، آن حضرت با وجود بیوفاییهای معاویه، پایبند صلح بود و خواستههای آنان را نمیپذیرفت[۱۳۹]. سفر امام به شام را هر چند مؤرخان تأیید میکنند[۱۴۰]، تأکید بر فراوانی و پیوستگی این سفرها و آمیخته بودن آنها با جوایز معاویه، بیشتر برای تأیید حکومت معاویه ساخته شدهاند[۱۴۱].
شهادت
امام با مسموم شدن به دست همسرش جعده، دختر اشعث، به شهادت رسید[۱۴۲]. بیشتر روایات تأکید میکنند که این کار با دسیسه و سفارش معاویه بوده است[۱۴۳]. امام حسین (ع) هنگام شهادت برادر، برای آرام ساختن او دیدار با پدر، مادر، جدش پیامبر (ص)، خدیجه، عموهایش جعفر و حمزه و دیگر بستگان را یاد میکرد[۱۴۴]. معاویه که پیگیر اخبار حضرت بود، چون خبر شهادت ایشان را شنید، شادمانی کرد[۱۴۵]. شهادت امام حسن (ع) را سال ۴۹ یا ۵۰[۱۴۶] دانستهاند[۱۴۷].[۱۴۸]
خاکسپاری
گزارشهای خاکسپاری امام حسن (ع) به دو گونهاند: در منابع شیعی تأکید شده است که امام به جهت آگاهی از اوضاع و شرایط، خواهان دفن در کنار پیامبر (ص) نبود، بلکه خواسته بود پس از مرگ برای تجدید عهد، او را نزد قبر رسول خدا (ص) ببردند؛ آن گاه در بقیع به خاک بسپارند؛ اما عایشه و مروان گمان کردند بنیهاشم دفن امام حسن (ع) در آن مکان را قصد دارند که به مخالفت با آنان برخاسته و درگیریهایی پیش آمد. برخلاف منابع سنی، براساس گزارش منابع شیعی، عایشه در این زمینه پررنگتر نقش داشت[۱۴۹].
سخت میتوان پذیرفت این درگیری تنها بر اثر سوء تفاهمی پدید آمده باشد! برپایه گزارشهای دیگر که منابع اهل سنت بازتاب دادهاند، امام حسن (ع) میخواسته نزد جدش رسول خدا (ص) به خاک سپرده شود، از اینرو موافقت عایشه را پیش از شهادت جلب کرد[۱۵۰]. مروان که در این هنگام از حکمرانی مدینه برکنار شده بود، به جهت کینههای پیشین و خوشخدمتی به معاویه در این زمینه مخالف جدی بود و همراه امویان به مقابله و صفکشی پرداخت؛ به این بهانه که عثمان پیش از این اجازه نیافته است تا در مقبره رسول خدا (ص) دفن شود. با وجود صفکشی وابستگان دو طرف سرانجام بنیهاشم برپایه وصیت امام حسن (ع) برای پرهیز از خونریزی، آن حضرت را در قبرستان بقیع به خاک سپردند[۱۵۱].
منابع سنی تصریح میکنند که آن حضرت کنار مادرش فاطمه (س) دفن شده[۱۵۲]، حال آنکه قبر فاطمه زهرا (س) آشکار نبوده، بلکه آن حضرت کنار مادر بزرگش فاطمه بنت اسد به خاک سپرده شده است. جنازه امام (ع) با شکوه تشییع شد[۱۵۳]. و به گزارش منابع سنی، برای مراعات سنت، سعید بن عاص، فرماندار مدینه با رضایت امام حسین (ع) بر پیکر امام نماز گزارد[۱۵۴]. زنان مدینه در مرگ او به نوحهسرایی پرداخته و لباس عزا بر تن کردند[۱۵۵]. شیعیان بغداد در قرن چهارم به لعن کسانی میپرداختند که نگذاشتند امام حسن (ع) کنار جدش دفن شود[۱۵۶].[۱۵۷]
ازدواج و طلاقها
منابع سنی کوشیدهاند امام حسن (ع) را مردی بشناسانند که بسیار ازدواج میکرد و طلاق میداد، به گونهای که پدر وی مردم را از زن دادن به وی نهی میکرد[۱۵۸]. شمار زنان او را ۷۰[۱۵۹]، ۹۰[۱۶۰]، ۲۰۰[۱۶۱]، ۳۰۰[۱۶۲] حتی ۷۰۰[۱۶۳] تن نیز برشمردهاند[۱۶۴]. افزون بر سستی این روایات، با توجه به نام همسران وی که منابع تلاش کردهاند کامل برشمارند و همچنین با عنایت به نام فرزندان او، به هیچ رو ارقام یاد شده را نمیتوان تأیید کرد. فزونی طلاق همسران، موضوعی نبوده که در روزگار خود امام حسن (ع) یاد و بر وی خرده گرفته شود، بلکه این موضوع را هنگامی که حسنیان در دوران ابو جعفر منصور به اقداماتی ضد خلافت دست زدند، منصور رقیب سیاسی ایشان با مبالغه به زبان آورد، تا جد حسنیان را تخریب کند: او در محاجه مکتوبش با محمد نفس زکیه، ایراداتی مانند فروش خلافت در برابر مال[۱۶۵] و سرگرمی با زنان را به امام حسن (ع) نسبت داد[۱۶۶]. امام علی (ع) زمانی که امام حسن (ع) را وصی خویش نهاد، تأکید کرد که وی در غذا و ازدواج بیمبالات و آلوده نیست[۱۶۷] و سفارش کرد که وصی وی باید اینگونه باشد: «غير طاعن عليه في بطن و لا فرج»[۱۶۸].[۱۶۹]
نزول آیات در شأن امام حسن (ع)
چند دسته از آیات قرآن با امام حسن (ع) ارتباط مییابند:
- آیاتی که دامنه شمول آنها اهل بیت (ع) است و به همین مناسبت، امام حسن (ع) را نیز در بر میگیرند؛ مانند آیه تطهیر: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾[۱۷۰] که به حدیث کساء ربط مییابد و بر پایه روایات بسیاری، درباره ۵ تن فرود آمده است که امام حسن (ع) نیز در شمار آنان است[۱۷۱]. حضرت با استناد به این آیه، خود را از اهل بیت میخواند[۱۷۲]. همچنین آیه ﴿فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾[۱۷۳] بر پایه روایات، حضرت آدم با توسل به نام و حق اهل بیت (ع) از جمله امام حسن (ع) توبه کرد. کتابهای تفسیری شیعه، ذیل این آیه به این روایات اشاره کردهاند[۱۷۴]؛ اما کتابها و احادیث تفسیری اهل سنت به ندرت این آیه را با اهل بیت (ع) پیوند زدهاند. سیوطی در الدرالمنثور روایتی در این زمینه آورده است[۱۷۵].
- آیاتی که درباره امام علی، فاطمه و دو فرزندشان (ع) هستند؛ مانند آیات نخستین سوره انسان: ﴿وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا﴾[۱۷۶] در پی بیماری امام حسن و امام حسین (ع) والدین آن دو بزرگوار برای بهبودی فرزندان روزه نذر میکنند و پس از بهبودی، هنگام ادای نذر، روزهداری آنان با ایثار و فداکاری در بخشش غذا به مسکین، یتیم و اسیر آمیخته میشود. شیخ طوسی نزول این آیه را به روایت شیعه و سنّی درباره امام علی، فاطمه زهرا و حسنین (ع) دانسته است[۱۷۷]؛ اما در کتابهای تفسیری اهل سنت، کمتر این آیات با اهل بیت (ع) پیوند خوردهاند. در میان تفاسیر کهن اهل سنت[۱۷۸]، این آیات را درباره اهل بیت (ع) دانسته و روایاتی همچون کتب شیعی درج کردهاند. برخی مفسران دیگر اهل سنت به تردید، آیه را درباره اقدام ابو دحداح انصاری یا امام علی (ع) دانستهاند[۱۷۹]. کتابهای اهل سنت که در موضوع زندگانی ائمه شیعه تدوین شدهاند، مانند کفایة الطالب گنجی[۱۸۰] و فرائد السمطین حموینی[۱۸۱] این داستان را به تفصیل نقل کردهاند. منابع یاد شده اهل سنت، روزهداری را به امام علی (ع) و فاطمه زهرا (س) نسبت داده و از روزهداری حسنین (ع) مطلبی ننوشتهاند. مفسران در تفسیر آیه ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾[۱۸۲] و مراد از ﴿فِي الْقُرْبَى﴾ اختلاف دارند: آنان که ﴿فِي الْقُرْبَى﴾ را به معنای اقربا و بستگان پیامبر (ص) دانستهاند، در مصداق و دامنه شمول آن نیز اختلاف دارند. بر پایه برخی روایات شیعی و سنی، اقربای پیامبر (ص) همانا حضرت علی، فاطمه و دو فرزندشان (ع) دانسته شدهاند[۱۸۳]. امام حسن (ع) با استناد به این آیه، خود را از اهل بیت (ع) میخواند که دوستی و مودت ایشان را خدا واجب کرده است[۱۸۴]. بیشتر مفسران اهل سنت، آیه یاد شده را مکی ـ پیش از ازدواج فاطمه زهرا و امام علی (ع) ـ و موضوع آن را سفارش کلی به حفظ حرمت بستگان رسول خدا (ص) دانستهاند که خاندانهایی مانند فرزندان عباس را نیز در بر میگیرد[۱۸۵].
- آیاتی که تعابیر آنها به حسنین (ع) میگردند؛ مانند آیه مباهله: ﴿فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ...﴾[۱۸۶] که همه روایات و مفسران، ﴿أَبْنَاءَنَا﴾ را در آیه یاد شده، امام حسن و امام حسین (ع) میدانند که در داستان مباهله با رسول خدا (ص) همراه شدند[۱۸۷]. این آیه، مستندی در برابر مخالفان اهل بیت (ع) بود که میکوشیدند ایشان را به حضرت علی (ع) نه پیامبر (ص) نسبت دهند[۱۸۸]. امام علی (ع) با استشهاد به این آیه، حسنین (ع) را فرزندان رسول خدا (ص) میدانست[۱۸۹]، چنان که امام رضا (ع) برای استدلال بر اینکه آنان ذریه پیامبر (ص) هستند، به واژه ﴿أَبْنَاءَنَا﴾ در همین آیه استناد میکرد[۱۹۰]؛
- گاه مفسران واژهها و مواردی را که در قرآن، تثنیه یا زوج آمدهاند، از روی جری و تطبیق بر حسنین (ع) اطلاق کردهاند؛ مانند ﴿يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ﴾[۱۹۱] که ﴿كِفْلَيْنِ﴾ (دو چندان، دو بهره) در این آیه، حسنین (ع) دانسته شده[۱۹۲]، چنان که ﴿وَالتِّينِ وَالزَّيْتُونِ﴾[۱۹۳] به ایشان تفسیر شده است[۱۹۴]. برخی نیز تین و زیتون را رسول خدا (ص) و امام علی (ع) دانسته و ﴿وَطُورِ سِينِينَ﴾[۱۹۵] را حسنین (ع) قلمداد کردهاند[۱۹۶]. در آیه ﴿رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ﴾[۱۹۷] با واژه ﴿الْمَشْرِقَيْنِ﴾ به پیامبر (ص) و امام علی (ع) و با کلمه ﴿الْمَغْرِبَيْنِ﴾ به امام حسن و امام حسین (ع) اشاره شده است[۱۹۸] و در آیه ﴿يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ﴾[۱۹۹]، لؤلؤ و مرجان، حسنین (ع) معرفی شدهاند[۲۰۰].[۲۰۱]
خداوند متعال در آیه مباهله ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾[۲۰۲] به پیامبر خود دستور میدهد که به نجرانیان بگو: ما با زنان و فرزندان و جان خودمان جمع شده، مباهله میکنیم. در این واقعه، مصداق خارجی ﴿أَبْنَاءَنَا﴾ کسی جز دو فرزند فاطمه (س) و علی (ع)؛ یعنی امام حسن و امام حسین (ع) نیستند[۲۰۳]. و تمام مفسران و مؤرخان درباره این واقعه و مصداق آن همنظر هستند.
عیاشی در تفسیر خود در ذیل آیه ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً وَقَالُوا رَبَّنَا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتَالَ لَوْلَا أَخَّرْتَنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقَى وَلَا تُظْلَمُونَ فَتِيلًا﴾[۲۰۴] از امام باقر و امام جعفر صادق (ع) روایت میکند که فرمودهاند: "به خدا قسم! سازش امام حسن (ع) با معاویه برای این امت از هرچه که آفتاب بر آن میتابد، بهتر است. به خدا سوگند! این آیه درباره امام حسن (ع) نازل شده است. این آیه درباره اطاعت کردن از امام است؛ وقتی مردم از خدا خواستند که بجنگند و بر آنان واجب شد که در رکاب امام حسن (ع) بجنگند، گفتند: "پروردگارا! چرا جنگیدن را بر ما واجب کردی؟ کاش ما را تا زمان نزدیکی به تأخیر میانداختی""[۲۰۵].
نیز در تفسیر عیاشی از امام صادق (ع) نقل شده که آن حضرت فرموده است: "آیه ﴿كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ﴾ در شأن امام حسن (ع) نازل شده است؛ زیرا خدا آن حضرت را مأمور کرد که از جنگ با معاویه خودداری کند". آنگاه فرمود: آیه ﴿فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ﴾[۲۰۶] در شأن امام حسین (ع) نازل شده است؛ زیرا خدا بر آن حضرت و عموم اهل زمین واجب کرده که در رکاب ایشان بجنگند"[۲۰۷].
پس از شهادت امام علی (ع) امام حسن (ع) در سخنرانی خود فرمود: "من از همان خانوادهای هستم که محبت و مودت آنها طبق آیه ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا﴾[۲۰۸] بر هر مسلمانی واجب شده است؛ و فرمود: "اقتراف حسنه" مودت ما خانواده است. حسین بن علی (ع) نیز درباره آیه ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾[۲۰۹] فرمود: "آن خویشاوندانی که خدا به مودت با آنها دستور داده و خیر و برکت را در آن خاندان نهاده، خویشاوندی ما خاندان است که حق ما را بر هر مسلمان واجب کرده است"[۲۱۰].[۲۱۱]
جایگاه امام مجتبی(ع) در قرآن
مسلمانان در بیان هیچ موضوعی مانند فضایل اهل بیت(ع) و مقام برجسته علمی و معنوی آنان و برخورداری آنها از مجموعه کمالاتی که خدا اراده فرموده بشریت بدانها آراسته گردد، تا این پایه همسو و هماهنگ نبودهاند. این یکدلی و اتفاق نظر به بخشی از اصول و مبانی، از جمله: بیان صریح قرآن در مورد جایگاه ویژه اهل بیت(ع) برمیگردد. قرآن کریم به صراحت، اهل بیت را از هرگونه پلیدی پیراسته گردانده و آنان را همان نزدیکان نبی اکرم(ص) تلقّی کرده که دوستی و محبّت آنان پاداش رسالتی است که خدای متعال به بشریت ارزانی داشته و نیک خصالانیاند که خالصانه از خدا فرمان بردند و از عذاب او هراسیدند و به ترس و بیم خدا در دل، آراسته گشتند و خدا نیز بهشت جاودان و رهایی از عذاب خویش را برای آنان ضمانت فرمود. امام حسن مجتبی(ع) بیتردید از شمار اهل بیتی است که از پلیدی، پاک و پیراستهاند. آن بزرگوار به صریح آیه مباهله که در ماجرای مباهله رسول خدا(ص) با مسیحیان نجران نازل گردید، فرزند رسول اکرم(ص) بهشمار میآید و قرآن کریم یاد این حادثه تاریخی را در آیه ۶۱ سوره مبارکه آل عمران جاودانه ساخت. ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾[۲۱۲].
ارباب حدیث به طرق گوناگون روایت کردهاند که شأن نزول این آیه شریف در مورد اهل بیت(ع) که عبارتند از: رسول اکرم و علی و فاطمه و حسن و حسین(ع) نازل گشته و منظور از کلمه «أبناء» در این آیه بیتردید امام حسن و امام حسین(ع) است. رسول خدا(ص) در این رخداد تاریخی تصریح کرده جمعی که همراه به اتفاق آنان مباهله انجام داد برترین انسانهای روی زمین و گرامیترین آنها در پیشگاه خدایند. به همین دلیل پیامبر اکرم(ص) همراه با آنان به مباهله پرداخت و کشیش نجران نیز به این واقعیت اذعان نموده و گفت: «من امروز با چهرههایی روبهرو هستم که اگر از خدا درخواست کنند کوهی را از جا برکند، این کار را عملی خواهد ساخت»[۲۱۳]. این ماجرا نیز همانند آیه شریف بر مقام والا و جایگاه بلند و فضیلت و برتری آنان دلالت دارد و در پیشگاه خدا و رسول او محبوبترین آفریدگان به شمار آمده و هیچیک از جهانیان در فضیلت و مقام و منزلت، به پایه آنان نمیرسند.
قرآن کریم در مورد عصمت کسی غیر از پیامبر اکرم جز اهل بیت آن بزرگوار که خداوند اراده فرمود آنان را از هرگونه پلیدی پیراسته گرداند[۲۱۴]، به صراحت سخن نگفته است. هرچند مسلمانان در خصوص داخل بودن همسران پیامبر در معنا و مفهوم اهل بیت، به اختلاف پرداختهاند ولی در اینکه علی و زهرا و امام حسن و امام حسین(ع) در مقصود این آیه مبارکه داخلاند، هیچگونه اختلافی ندارند[۲۱۵]. از اینجا میتوانیم به راز نهان وجوب دوستی و محبت اهل بیت(ع) و پایبندی به خط و مشی آنان پی ببریم و به گفته صریح قرآن، دوستی و محبت آنها را بر دیگران ترجیح میدهیم[۲۱۶]؛ زیرا عصمت اهل بیت(ع) به هنگام وجود جریانهای گوناگون و خواستههای مختلف، بهترین دلیل بر این است که نجات و رهایی، در پیروی از این گرانمایگان است. کسانی که خداوند آنان را از پلیدی پیراسته، مردم را به ساحل نجات رهنمون میشوند و پیروانشان، از غرق شدن و هلاکت رهایی خواهند یافت.
ابن عباس از نبی اکرم(ص) روایت کرده وقتی آیه ﴿الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾[۲۱۷] نازل شد برخی مسلمانان، مقصود آیه شریف را از نزدیکانی که اطاعتشان بر مسلمانان واجب بود، از رسول خدا(ص) جویا شدند، حضرت در پاسخ فرمود: منظور آیه از نزدیکان، علی و فاطمه و فرزندان آنان [حسن و حسیناند]. قرآن کریم در سوره مبارک دهر در بیان عظمت اهل بیت و اخلاصی که اطاعت و عباداتشان مقرون بدان بوده، به تشریح علل و اسباب این برتری و فضیلت پرداخته و میفرماید: ﴿إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا * إِنَّا نَخَافُ مِنْ رَبِّنَا يَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِيرًا * فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَلِكَ الْيَوْمِ وَلَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَسُرُورًا * وَجَزَاهُمْ بِمَا صَبَرُوا جَنَّةً وَحَرِيرًا﴾[۲۱۸][۲۱۹].
بنا به نقل بیشتر مفسران و محدثان، این سوره مبارک پس از بیمار شدن حسن و حسین(ع) در حق اهل بیت نازل شد که امام علی(ع) نذر کرد به شکرانه بهبودی آن دو بزرگوار سه روز روزه بگیرد. از اینرو، اعضای خانواده پس از بهبودی فرزندان، به نحو بایستهای به نذر خود وفا کردند، وفایی برخوردار از برجستهترین انواع ایثار و از خودگذشتگی که در حقشان این آیات نازل شد: ﴿إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا * عَيْنًا يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيرًا * يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَيَخَافُونَ يَوْمًا كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيرًا﴾[۲۲۰]. خداوند به پاس این ایثار و از خودگذشتگی و وفای به عهد، در آخرت نعمتهای فراوانی به آنان مبذول و تا قیامت پیشوایی و امامت مسلمانان را در دنیا بدانان ارزانی داشته است.[۲۲۱]
منابع
پانویس
- ↑ الطبقات، خامسه ۱، ص۲۲۵-۲۲۶؛ نیز نک: نسب قریش، ج۲، ص۴۹-۵۰.
- ↑ المحبر، ص۵۷.
- ↑ داداشنژاد، منصور، مقاله «حسن بن علی»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۳۰۰؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۲۷.
- ↑ الطبقات، خامسه ۱، ص۲۸۰-۲۸۱.
- ↑ نک: الکافی، ج۲، ص۱۹۸-۱۹۹؛ الفصول المهمه، ج۲، ص۷۰۷.
- ↑ مناقب، ج۴، ص۲۳؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۳۴۴.
- ↑ بحارالانوار، ج۴۳، ص۳۵۲.
- ↑ نک: مناقب، ج۴، ص۱۸.
- ↑ زهر الآداب، ج۱، ص۶۷.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۱۳، ص۲۴۵، ۲۴۸.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۷۶.
- ↑ نک: رجال نجاشی، ص۳۹۱.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۷۴.
- ↑ المحاسن، ج۲، ص۵۷۹؛ مناقب، ج۴، ص۱۹.
- ↑ داداشنژاد، منصور، مقاله «حسن بن علی»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱.
- ↑ الطبقات، خامسه ۱، ص۲۵۰ به بعد؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۳۴.
- ↑ نسب قریش، ج۱، ص۲۳.
- ↑ کنزالعمال، ج۱۶، ص۴۶۰.
- ↑ البدایة والنهایه، ج۶، ص۲۴۵.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۷۳.
- ↑ مجمع الزوائد، ج۱، ص۲۸۴.
- ↑ المعجم الکبیر، ج۳، ص۳۵؛ اعلام الوری، ج۱، ص۴۰۷؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۹۳-۲۹۴.
- ↑ المصنف، ابن ابی شیبه، ج۷، ص۵۱۲-۵۱۳؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۴۴.
- ↑ العقد الفرید، ج۴، ص۱۰۳؛ مناقب، ج۴، ص۱۲.
- ↑ کشف الغمه، ج۱، ص۵۵۰؛ بحارالانوار، ج۳۳، ص۲۵۸.
- ↑ نک: صبح الاعشی، ج۱، ص۲۵۹؛ جمهرة خطب العرب، ج۱، ص۲۹۳-۲۹۴.
- ↑ المحاسن و الاضداد، ص۱۳۳ به بعد.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲۷.
- ↑ مسند احمد، ج۱، ص۲۷۰؛ صحیح البخاری، ج۴، ص۱۱۹؛ المصنف، ابن ابی شیبه، ج۷، ص۷۸.
- ↑ الطبقات، خامسه ۱، ص۲۴۵.
- ↑ المعجم الکبیر، ج۳، ص۲۱، ۲۳؛ معرفة الصحابه، ج۲، ص۳.
- ↑ المعجم الکبیر، ج۳، ص۷۴ به بعد.
- ↑ دلائل النبوه، ج۱، ص۲۸۶.
- ↑ الارشاد، ج۲، ص۲۹، ۲۸۷؛ اعلام الوری، ج۲، ص۱۰۵؛ الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۸۹۰.
- ↑ الاموال، ص۲۵۱.
- ↑ انساب الاشراف، ج۲، ص۲۵۶.
- ↑ داداشنژاد، منصور، مقاله «حسن بن علی»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱.
- ↑ اعلام الوری، ج۱، ص۴۰۲.
- ↑ الطبقات، خامسه ۱، ص۳۰۰؛ تاریخ المدینه، ج۳، ص۷۹۹؛ تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۵۱-۱۵۲؛ تاریخ دمشق، ج۳۰، ص۳۰۷.
- ↑ مسند احمد، ج۱، ص۸.
- ↑ الطبقات، خامسه ۱، ص۲۸۴.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۱۷۷.
- ↑ الامامة و السیاسه، ج۱، ص۴۲، ۴۴.
- ↑ مروج الذهب، ج۲، ص۳۳۱.
- ↑ الفتوح، ج۴، ص۲۸۵.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۲.
- ↑ فتوح البلدان، ص۳۲۶؛ البلدان، ص۵۷۰؛ تاریخ اصبهان، ج۱، ص۶۹.
- ↑ تاریخ رویان، ص۴۵.
- ↑ الحیاة السیاسیة للامام الحسن، ص۱۱۵-۱۱۷.
- ↑ العقد الفرید، ج۵، ص۵۸-۵۹؛ المنتظم، ج۵، ص۵۱.
- ↑ تاریخ المدینه، ج۳، ص۱۱۳۱؛ الامامة والسیاسه، ج۱، ص۶۲.
- ↑ مروج الذهب، ج۱، ص۳۴۵؛ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۴۶۰.
- ↑ نک: شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۲۶.
- ↑ تاریخ المدینه، ج۴، ص۱۲۱۳، ۱۲۱۵.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۶۹-۲۷۰.
- ↑ الطبقات، خامسه ۱، ص۲۷۴-۲۷۵؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۴۵۶-۴۵۷.
- ↑ الجمل، ص۳۲۷.
- ↑ نک: الحیاة السیاسیة للامام الحسن، ص۱۵۴-۱۶۷.
- ↑ الفتنة الکبری، ج۲، ص۳۰.
- ↑ داداشنژاد، منصور، مقاله «حسن بن علی»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱.
- ↑ الجمل، ص۲۴۳.
- ↑ نک: الجمل، ص۲۴۴ به بعد.
- ↑ الجمل، ص۳۲۷؛ الفتوح، ج۲، ص۴۶۶.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۱۱.
- ↑ الفتوح، ج۲، ص۴۹۲.
- ↑ وقعة صفین، ص۲۴۹.
- ↑ الامامة والسیاسه، ج۱، ص۱۲۴.
- ↑ وقعة صفین، ص۲۹۷.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۱۹.
- ↑ وقعة صفین، ص۵۳۰.
- ↑ وقعة صفین، ص۵۰۷.
- ↑ الامامة والسیاسه، ج۱، ص۱۵۸.
- ↑ مروج الذهب، ج۲، ص۴۳۱.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۵۲۶؛ ج۷، ص۲۰۲.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۴۷.
- ↑ نهجالبلاغه، نامه ۳۱؛ حکمت ۳۸.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص۱۵۰.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۱۴۶-۱۴۷؛ المنتظم، ج۵، ص۱۷۵؛ دلائل النبوه، ج۷، ص۲۲۳.
- ↑ الفتوح، ج۴، ص۲۸۵؛ کشف الغمه، ج۱، ص۵۳۳.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۲۹۷.
- ↑ تاریخ المدینه، ج۱، ص۲۲۶؛ الارشاد، ج۲، ص۷.
- ↑ معرفة الثقات، ج۲، ص۱۵۵؛ تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۵۶۵، ۵۷۸-۵۷۹.
- ↑ اعلام الوری، ج۱، ص۴۰۲.
- ↑ تذکرة الخواص، ص۱۷۹؛ الکامل، ج۳، ص۴۰۴؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۶۴۸.
- ↑ الکامل، ج۳، ص۴۰۲.
- ↑ الامامة والسیاسه، ج۱، ص۱۸۴.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۱۵۸.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص۱۵۳.
- ↑ مقاتل الطالبیین، ص۳۴.
- ↑ الارشاد، ج۲، ص۹.
- ↑ مقاتل الطالبیین، ص۶۳؛ الارشاد، ج۲، ص۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۸۸.
- ↑ الفتوح، ج۴، ص۲۸۴-۲۸۵؛ مقاتل الطالبیین، ص۳۶-۳۷.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۳۵-۳۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۸۰-۲۸۱.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۶؛ تاریخ دمشق، ج۱۳، ص۲۶۴؛ نک: صلح الحسن، ص۱۲۲-۱۲۴.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۱۴-۲۱۵؛ مقاتل الطالبیین، ص۴۰-۴۱؛ تاریخ دمشق، ج۱۳، ص۲۶۴.
- ↑ علل الشرایع، ج۱، ص۲۲۱.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۱۵۹.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۱۴.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۱۵.
- ↑ اسد الغابه، ج۲، ص۱۴.
- ↑ الارشاد، ج۲، ص۱۱-۱۲.
- ↑ داداشنژاد، منصور، مقاله «حسن بن علی»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۱۶-۲۱۷.
- ↑ الاخبار الطوال، ص۲۲۰.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص۱۵۲؛ الاستیعاب، ج۱، ص۴۳۸-۴۳۹؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۶-۱۷.
- ↑ الفتوح، ج۴، ص۲۹۱.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۸۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۹۲.
- ↑ الانتصار، ج۸، ص۱۰۶، ۱۴۰؛ تاریخ دمشق، ج۱۳، ص۲۶۴؛ الفصولالمهمه، ج۲، ص۷۲۸-۷۲۹.
- ↑ الفتوح، ج۴، ص۲۹۰.
- ↑ الطبقات، خامسه ۱، ص۳۲۵-۳۲۶.
- ↑ الاحتجاج، ج۲، ص۲۸۸-۲۸۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۹۰.
- ↑ الطبقات، خامسه ۱، ص۳۳۱.
- ↑ الفتوح، ج۴، ص۲۹۶.
- ↑ الاخبار الطوال، ص۲۲۰.
- ↑ الاخبار الطوال، ص۲۲۰.
- ↑ الفتوح، ج۴، ص۲۹۴-۲۹۵.
- ↑ الامامة والسیاسه، ج۱، ص۱۸۵.
- ↑ المعرفة و التاریخ، ج۳، ص۳۱۷.
- ↑ نک: الامامة والسیاسه، ج۱، ص۱۸۵-۱۸۶.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۱۶۳؛ البدء و التاریخ، ج۵، ص۲۳۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۳۶۴.
- ↑ الطرائف، ص۱۹۶؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۱-۳.
- ↑ بحارالانوار، ج۴۴، ص۵۶.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۱۵.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص۱۵۳؛ العقد الفرید، ج۵، ص۱۱۰.
- ↑ البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۶-۱۷.
- ↑ داداشنژاد، منصور، مقاله «حسن بن علی»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۸۹.
- ↑ مقتل الحسین، ج۱، ص۱۸۱-۱۸۲؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۱۹.
- ↑ مناقب، ج۴، ص۲۶-۲۷.
- ↑ تهذیب الکمال، ج۶، ص۲۵۰؛ نک: ذخائر العقبی، ص۱۳۹.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۱۳، ص۲۴۱.
- ↑ نک: الاخبار الطوال، ص۲۲۱؛ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۹۱.
- ↑ عیون الاخبار، ج۲، ص۱۸۸؛ العقد الفرید، ج۱، ص۳۲۰.
- ↑ داداشنژاد، منصور، مقاله «حسن بن علی»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱.
- ↑ الطبقات، خامسه ۱، ص۳۳۸.
- ↑ مقاتل الطالبیین، ص۳۱.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۱۳، ص۲۸۶؛ کشف الغمه، ج۱، ص۵۵۲، ۵۸۷.
- ↑ الامامة والسیاسه، ج۱، ص۱۹۶؛ اخبار الدولة العباسیه، ص۴۳.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۴، ص۴۰-۴۱.
- ↑ نک: مسند الامام المجتبی، ص۴۳۰، ۴۶۰.
- ↑ داداشنژاد، منصور، مقاله «حسن بن علی»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱.
- ↑ الارشاد، ج۲، ص۱۸؛ اعلام الوری، ج۱، ص۴۱۴؛ کشف الغمه، ج۱، ص۵۸۶.
- ↑ تاریخ المدینه، ج۱، ص۱۱۱؛ الاستیعاب، ج۱، ص۴۴۰.
- ↑ الطبقات، خامسه ۱، ص۳۴۱-۳۴۷، ۳۵۴-۳۵۵.
- ↑ مقاتل الطالبیین، ص۴۹؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۴۸.
- ↑ الاصابه، ج۲، ص۶۵.
- ↑ الاستیعاب، ج۱، ص۴۴۲.
- ↑ البدایة والنهایه، ج۸، ص۴۸.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۲۶، ص۸؛ تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۵۸۵.
- ↑ داداشنژاد، منصور، مقاله «حسن بن علی»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱.
- ↑ البدایة والنهایة، ج۸، ص۴۳.
- ↑ البدایة والنهایه، ج۸، ص۴۲.
- ↑ الطبقات، خامسه ۱، ص۳۰۸؛ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۷۷.
- ↑ البدء و التاریخ، ج۵، ص۷۴.
- ↑ قوت القلوب، ج۲، ص۴۰۸.
- ↑ الکواکب الدریه، ج۱، ص۹۵.
- ↑ نک: حیاة الامام الحسن، ج۲، ص۴۴۵-۴۴۶.
- ↑ تاریخ طبری، ج۷، ص۵۷۰.
- ↑ تاریخ طبری، ج۸، ص۹۳؛ مروج الذهب، ج۳، ص۳۰۰.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۶۲-۲۶۳.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۶۲.
- ↑ داداشنژاد، منصور، مقاله «حسن بن علی»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱.
- ↑ «جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ تفسیر ابن ابی حاتم، ج۹، ص۳۱۳۱؛ التبیان، ج۸، ص۳۳۹؛ الدرالمنثور، ج۵، ص۱۹۸.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۷۹.
- ↑ «آنگاه آدم از پروردگارش کلماتی فرا گرفت و (پروردگار) از او در گذشت که او بسیار توبهپذیر بخشاینده است» سوره بقره، آیه ۳۷.
- ↑ نک: مجمع البیان، ج۱، ص۲۰۰؛ تأویل الآیات الظاهره، ص۵۲؛ الصافی، ج۱، ص۱۲۰-۱۲۱.
- ↑ الدرالمنثور، ج۱، ص۶۱.
- ↑ «و خوراک را با دوست داشتنش به بینوا و یتیم و اسیر میدهند» سوره انسان، آیه ۸.
- ↑ التبیان، ج۱۰، ص۲۱۱.
- ↑ الکشاف، ج۴، ص۶۷۰؛ تفسیر ثعلبی، ج۱۰، ص۹۸.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج۴، ص۵۲۵؛ زاد المسیر، ج۴، ص۳۷۷؛ تفسیر بغوی، ج۵، ص۱۹۱.
- ↑ کفایة الطالب، ص۳۴۵-۳۴۶.
- ↑ فرائد السمطین، ج۲، ص۵۲.
- ↑ «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمیخواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
- ↑ مجمعالبیان، ج۹، ص۴۳؛ زاد المسیر، ج۴، ص۶۴؛ الدرالمنثور، ج۶، ص۷.
- ↑ الذریة الطاهره، ص۱۱۰؛ المستدرک، ج۳، ص۱۷۲.
- ↑ تفسیر ابن کثیر، ج۷، ص۱۸۴-۱۸۵.
- ↑ ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾ «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
- ↑ تفسیر ابن ابی حاتم، ج۲، ص۶۶۷؛ مجمعالبیان، ج۲، ص۷۶۳.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۲، ص۱۹۴؛ حیاة الحیوان، ج۱، ص۱۹۰.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۴۳۲؛ بحارالانوار، ج۳۵، ص۲۶۷.
- ↑ عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۲۱۰.
- ↑ «از بخشایش خویش دو بهره به شما ارزانی دارد» سوره حدید، آیه ۲۸.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۴۳۰؛ تفسیر فرات الکوفی، ص۴۶۸.
- ↑ «سوگند به انجیر و زیتون» سوره تین، آیه ۱.
- ↑ تفسیر فرات الکوفی، ص۵۷۸؛ شواهد التنزیل، ج۲، ص۴۵۵؛ تأویل الآیات الظاهره، ص۷۸۷.
- ↑ «و به کوه سینا» سوره تین، آیه ۲.
- ↑ تفسیر قمی، ج۲، ص۴۲۹.
- ↑ «پروردگار دو خاور و پروردگار دو باختر» سوره الرحمن، آیه ۱۷.
- ↑ تفسیر قمی، ج۲، ص۳۴۴؛ الصافی، ج۵، ص۱۰۸-۱۰۹.
- ↑ «از آنها مروارید و مرجان برون میآید» سوره الرحمن، آیه ۲۲.
- ↑ تفسیر قمی، ج۲، ص۳۴۴؛ تفسیر ثعلبی، ج۹، ص۱۸۲؛ الدرالمنثور، ج۶، ص۱۴۳.
- ↑ داداشنژاد، منصور، مقاله «حسن بن علی»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱.
- ↑ «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو:بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
- ↑ تفسیر العیاشی، عیاشی، ج۱، ص۱۷۶.
- ↑ «آیا به (حال و روز) کسانی ننگریستهای که به آنان گفته شد (چندی) دست (از جنگ) بکشید و نماز را بر پا دارید و زکات را بپردازید (ولی آنان آرزومند جهاد بودند) و چون بر آنان کارزار مقرر شد ناگهان دستهای از آنان (چنان) از مردم (کافر) ترسیدند چون ترسیدن از خداوند یا فراتر از آن و گفتند: پروردگارا! چرا نبرد را بر ما مقرر کردی؟ چرا زمانی کوتاه ما را مهلت ندادی؟ (به اینان) بگو: بهره این جهان، اندک است و سرای واپسین برای آن کس که پرهیزگاری ورزد بهتر است و سر مویی بر شما ستم نخواهد رفت» سوره نساء، آیه ۷۷.
- ↑ تفسیر العیاشی، عیاشی، ج۱، ص۲۵۸.
- ↑ «اما چون بر آنان جنگ مقرر شد جز تنی چند رو گرداندند.».. سوره بقره، آیه ۲۴۶.
- ↑ تفسیر العیاشی، عیاشی، ج۱، ص۲۵۸. علامه مجلسی میگوید: علی بن اسباط در کتاب نوادر از حسن بن زیاد نقل میکند که گفت: به حضرت امام جعفر صادق (ع) گفتم: منظور از آیه ۷۷ سوره نساء که خداوند میفرماید: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ﴾ چیست؟ فرمود: «این آیه در شأن امام حسن مجتبی (ع) نازل شده است، زیرا خدا به او دستور داد که از جنگ با معاویه خودداری کند». گفتم: منظور از این قسمت که میفرماید: ﴿فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ﴾ چیست؟ فرمود: «در شأن امام حسین (ع) نازل شده است؛ زیرا خدا بر آن حضرت و بر جمیع اهل زمین واجب کرده است که در رکاب آن بزرگوار بجنگند. (زندگانی امام حسن مجتبی (ع)، محمدجواد نجفی، ص۲۳۲)
- ↑ «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمیخواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را و هر کس کاری نیک انجام دهد برای او در آن پاداشی نیک بیفزاییم» سوره شوری، آیه ۲۳.
- ↑ «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمیخواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
- ↑ تأویل الآیات الظاهره، استرآبادی، ص۵۳۰.
- ↑ شهسواری، حسین، مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص۳۷-۳۹ و مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱، ص۳۱۸-۳۱۹.
- ↑ «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
- ↑ نور الابصار، ص۱۲۲- ۱۲۳، به تفسیرهای جلالین، روح البیان، کشاف، بیضاوی، رازی، و صحیح ترمذی، ج۲، ص۱۶۶، سنن بیهقی، ج۷، ص۶۳، صحیح مسلم کتاب فضائل الصحابه، مسند احمد، ج۱، ص۸۵ و مصابیح السنه، ج۲، ص۲۰۱ مراجعه شود.
- ↑ ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾ «جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ به تفسیر کبیر فخر رازی، تفسیر نیشابوری، صحیح مسلم، ج۲، ص۳۳، خصائص نسایی، ج۴، مسند احمد، ج۴، ص۱۰۷، سنن بیهقی، ج۲، ص۱۵۰، مشکل الآثار، ج۱، ص۳۳۴، مستدرک حاکم، ج۲، ص۴۱۶ و اسد الغابه، ج۵، ص۵۲۱ مراجعه شود.
- ↑ خدای متعال در سوره شورا آیه ۳۳ خطاب به پیامبر خود میفرماید: ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾ «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمیخواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳؛ و در سوره سبأ آیه ۴۷ فرموده است: ﴿مَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ﴾ «بگو هر پاداشی از شما خواسته باشم از آن خودتان باد!» سوره سبأ، آیه ۴۷.
- ↑ «دوستداری خویشاوندان» سوره شوری، آیه ۲۳.
- ↑ «(با خود میگویند:) شما را تنها برای خشنودی خداوند خوراک میدهیم، نه پاداشی از شما خواهانیم و نه سپاسی * بیگمان ما از پروردگارمان، روزی که تیره و بسیار سخت است میهراسیم * پس خدا آنان را از شرّ آن روز نگاه میدارد و به آنان شادابی و شادمانی مینمایاند * و به آنان برای شکیبی که ورزیدهاند بهشت و (پوشاک) پرنیان پاداش میدهد» سوره انسان، آیه ۹-۱۲.
- ↑ در ذیل آیه مودت به تفسیر کبیر، طبری و در المنثور مراجعه شود.
- ↑ «نیکان از پیالهای مینوشند که آمیخته به بوی خوش است * از چشمهای که بندگان خداوند از آن میآشامند آن را به خواست خود روان میسازند * به پیمان خود وفا میکنند و از روزی میهراسند که شرّ آن همهگیر است» سوره انسان، آیه ۵-۷.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۴، ص ۲۷.