بنی‌تمیم در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۹ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۲۱:۰۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

بنی‌تمیم قبیله‌ای بزرگ و پُرجمعیت بوده و از بزرگ‌ترین بنیان‌های قوم عرب محسوب می‌شوند.[۱] این قبیله از گذشته‌های دور در مقایسه با دیگر قبایل عرب، دارای اهمیت بسیار در ابعاد گوناگون، از جمله فراوانی جمعیت و تیره‌های مختلف، جنگ‌ها و رخدادهای تاریخی فراوان و پهنه پهناور سرزمین‌های محل سکونت بوده است. به همین سبب تاریخ‌نویسان و مصنفان عرب اهتمام ویژه‌ای به ضبط و نقل اخبار این قبیله نشان داده‌اند، چندان که از آغاز قرن دوم و با رواج کتابت در میان مسلمانان، تک نگاری‌های متعددی درباره این قبیله پدید آمد.

آنان جایگاه‌های متعددی را جهت سکونت در اقصی نقاط جزیرة العرب، صحرای نجد، عراق، ایران و بحرین و مناطق دیگر به خود اختصاص داده بودند و این تعدد محل اسکان موجب بروز و ظهور مذاهب مختلفی از جمله بت‌پرستی، مسیحیت، زرتشت در میان ایشان شد.

با ظهور اسلام عده‌ای از آنان به اسلام گرویدند ولی اکثر آنها در سال نهم مسلمان شدند. مردم این قبیله پس از پذیرش اسلام، نقش‌های مهمی در اسلام ایفا نمودند؛ برخی از آنان به کارگزاری پیامبر(ص) نائل آمدند و بسیاری از ایشان نیز، در فتوحات اسلامی حضوری گسترده و مؤثر یافتند. اما بیشترین نقش بنوتمیم را در جاهلیت، باید در تولیت و سرپرستی مکه و مناصب حج جست؛ منصبی که پیش از اسلام تا ظهور اسلام به صورت موروثی عهده‌دارش بودند و بدان فخر می‌‌فروختند.

نسب بنی تمیم

نیای بزرگ این قبیله، تمیم[۲] فرزند مُرّ بن اُدّ است که نسبش به مُضَر بن نزار، نیای شماری از اعراب عدنانی از جمله قبیلۀ معروف قریش می‌رسد.[۳] تمیمیان در الیاس، جد شانزدهم رسول خدا(ص)، با قریش هم‌نسب‌اند.[۴] تمیم گذشته از یربوع که در کودکی از میان رفت، سه پسر به نام‌های: «زید مناة»، «عمرو» و «حارث» داشت.[۵] بیشتر بطون و شاخه‌های پرشمار قبیلۀ تمیم، از نسل «زید مناة» و «عمرو» هستند و از حارث اعقاب کمتری بر جا ماند. نسل حارث از طریق فرزندش «معاویه» که به شَقِره شهرت داشت ادامه یافت اما شمار افراد این تیره از تمیم که به آنان "شَقِرات" گفته می‌‌شود،[۶] بسیار اندک بوده و حلیف بنی نهشل تیرۀ دیگری از تمیم، برشمرده می‌شده‌اند.[۷]

از عمرو بن تمیم که داستانی از دیدار او با شاپور ذوالاکتاف نقل شده، و به طول عمر و بلاغت و هوشمندی شهره بود[۸] هفت فرزند باقی ماند. از هر یک از این‌ فرزندان، خاندان‌های بسیار دیگری پدید آمد [۹] که از جمله آن می‌‌توان به «هُجَیم»،[۱۰] «مالک»،[۱۱] «حارث» معروف به «الحَبِطات»،[۱۲] «قلیب» که به‌ تیرۀ بنو‌سعد بن زید مناة پیوستند ،[۱۳] «کعب»،[۱۴] «عنبر» که گفته‌اند شرف و ریاست در فرزندان او بود[۱۵] و «اُسَیِّد»[۱۶] اشاره کرد.

علاوه بر عمرو، زیدمناة فرزند دیگر تمیم نیز هشت فرزند داشت،[۱۷] اما از دو فرزند او، «سعد» و «مالک» شاخه‌های بیشتری پدید آمد؛ به نحوی که گفته‌اند کثرت و شرافت در ایشان بود. [۱۸]

سعد بن زید مناة نیز هشت فرزند داشت[۱۹] که از ایشان شاخه‌های متعددی همچون: بنوکعب بن سعد که در میان آنها تیرۀ بنومُقاعِس مشهور بودند،[۲۰] «بنو عوف»، «بنو عبدالعُزّى»، «بنو ربیعه»، «بنو حارث»،[۲۱] عَبدْشَمْس بن سعد که از آن شماری مشاهیر برخاستند[۲۲] و بنو عمرو[۲۳] به وجود آمدند که از میان آنان عمرو و کعب را «بطون» و بقیه را «ابنا» خوانده‌اند. [۲۴] علاوه بر سعد، نسل زیدِ مناة عمدتاً از طریق فرزند دیگرش، مالک ادامه یافت.

از چهار فرزند مالک بن زید مناة،[۲۵] فرزندان حنظلة بن مالک از شمار بیشتری برخوردار بودند؛[۲۶] به طوری که منابع فقط برای مالک بن حنظله ده فرزند برشمرده‌اند. [۲۷]

از میان بنوحنظله تیره‌های مشهور دیگری پدید آمدند که از جمله آنان می‌‌توان از «البراجم»،[۲۸] یربوع بن حنظله نیای حر بن یزید ریاحی (شهید کربلا[۲۹] بنوالعنبر (بَلْعَنْبَر) بن یربوع از تیره‌های مشهور تمیم،[۳۰] که به واسطه ایفای نقش بیشتر در جنگ‌های دوران جاهلی (ایام العرب) و نیز پیدایش پیامبری دروغین به نام «سِجاح» در میانشان، از شهرت بیشتری برخوردار شده است[۳۱] و بنو دارم بن مالک بن حنظله[۳۲] از تیره‌های پرشاخۀ تمیم[۳۳] از جملۀ ایشان محسوب می‌شده‌اند.[۳۴]

بنی دارم از اصلی‌ترین و پرشمارترین تیره‌های بنی حنظله و حتی بنی تمیم محسوب می‌‌شدند و در میانِ بنی دارم، فرزندان عبدالله بن دارم و مجاشع بن دارم شهرت بسیار داشتند. [۳۵] ضمن این که از تیره‌های نامدار تمیم، بنونهشل بن دارم بوده است.[۳۶]

بنی دارم و بنی یربوع از تیره‌های اصلی بنی حنظله و به اصطلاح از «جمرات العرب» بودند که بدون هم پیمانی با قبایل دیگر نیز می‌‌توانستند به خوبی از خود دفاع کنند. [۳۷]

ابن کلبی در کتاب خود «جَمْهَرة النسب»، در بیان بطون و شاخه‌های بسیار این قبیله، جمعاً پنجاه و سه تیره از فروعات قبیله بنی‌تمیم را معرفی و شمارش کرده است. [۳۸]

خواستگاه و مواطن بنی تمیم

بررسی شاخه‌های تمیم، نشان می‌دهد که در سدۀ شش میلادی و مقارن با ظهور اسلام، این قبیله در سرتاسر شبه‌جزیره منتشر، و با قبایل مشهور دیگر همچون «اسد»، «غطفان» و «تغلب» همسایه بوده است.[۳۹] سرزمین اصلی و خاستگاه قبیلۀ تمیم جزیرة‌العرب بود.

در دورۀ پیش از اسلام، ده‌ها موضع از مناطق جزیرة‌العرب به عنوان زیستگاه بنی‌تمیم، معرفی شده و نشانی از آنها در شعر دورۀ جاهلی بر جای مانده است.[۴۰] در بیرون از شبه‌جزیره نیز، ناحیۀ کهن بحرین و حیره در بخشی از عراق کنونی. از زیستگاه‌های تیره‌هایی از تمیم به شمار رفته‌اند.[۴۱]

جمعیت این قبیله در بخش اعظم سواحل شرقی جزیرة العرب، یعنی تقریباً سرتاسر نجد و بخشی از بحرین قدیم (نَه کشور بحرین کنونی) و یمامه سکونت داشتند و از جنوب تا دَهناء پراکنده بودند. اینان از شمال با بنو بکر و بنی اسد همسایه بودند اما در عین حال دسته‌هایی از آنها در کناره‌های خلیج فارس، بصره و سواحل فرات زندگی می‌‌کردند.[۴۲] در برخی منابع نیز، «صلب»، «رهبی»، «الحیار»، «الأحساء»، «الشعر»، «الصمان» و.... از منازل بنی تمیم برشمرده شده و «عطاله» از کوه‌های ایشان و «دحیضه»، «کنهل»، «أواره»، «سیحان»، «أسن»، «عارمه» و... را از آب‌هایشان به شمار رفته است.[۴۳]

سرسلسله این خاندان و برخی از احفاد او که تولیت کعبه را بر عهده داشتند، ابتدا در مکه ساکن بودند اما در زمانی نامشخص به نجد مهاجرت کردند. در گزارش ابن‌زبیر، دلیل این امر، غارت و بی‌احترامی آنان به کعبه عنوان شده و آمده است در ۱۵۰ سال پیش از ظهور اسلام، عرب‌های ساکن مکه، تمیم را به سبب غارت و بی‌حرمتی به کعبه، از زمین تهامه راندند. این موضوع در ابیات فرزدق نیز مورد اشاره قرار گرفته است.[۴۴]

با آغاز فتوحات اسلامی و تأسیس شهرهای اسلامی کوفه و بصره، تمیمی‌ها از نخستین ساکنان این دو شهر بودند؛ آنان در بدو تأسیس کوفه همراه با دیگر یمنیان، از سوی سعد بن ابی‌وقاص در ناحیۀ شرق مسجد کوفه جای داده شدند؛[۴۵] اما در ساختار قبیله‌ای این شهر، در مقایسه با بصره، چندان قدرت و نفوذ نداشتند. در بصره هم، تمیمیان یکی از «اخماس» (پنج قبیله ساکن در این شهر)، بلکه بزرگترین آنان به شمار می‌‌رفتند.[۴۶]

در سده‌های دوم و سوم قمری، بسیاری از بنی‌تمیمی‌ها به مصر مهاجرت کردند.[۴۷] در همین دوران، یکی از تمیمیان به نام ابراهیم بن اغلب، با فتح «صِقِلیه» (سیسیل) و تأسیس سلسله مستقل «اغلبیان»، بر دامنه و گستره قدرت تمیمیان افزود. بعدها پس از سقوط سلسله اغلبیان، گروه‌هایی از بنی‌تمیم همچنان در سیسیل باقی ماندند و بسیاری از آنها نیز به‌ اندلس کوچیدند.[۴۸]

امروزه تمیم از جملۀ قبایلی به شمار می‌‌رود که افراد آن همچنان در قالب خاندانها و عشایر بزرگ و کوچک در نقاطی از کشورهای اسلامی زندگی می‌کنند. افراد وابسته به بنی‌تمیم در مناطق گوناگون جهان از ایران تا شمال افریقا پراکنده‌اند؛ اما به صورت طوایف شناخته شده بیشتر در استان نجد و جبل شَمَّر عربستان سعودی سکونت دارند.[۴۹] بیشتر خاندان‌ها و طوایف بنی‌تمیم در عربستان، خود را متعلق به سه بطنِ حنظلة بن مالک بن زید مناة بن تمیم، سعد بن زید مناة، و عمرو بن تمیم می‌دانند[۵۰] که از میان آنها خاندان‌های مهمی مانند خاندان محمد بن عبدالوهاب، بنیان‌گذار وهابیه و آل ثانی که از نیمه قرن سیزدهم هجری (نوزدهم میلادی) تاکنون در قطر حکومت می‌‌کنند، برخاسته‌اند.[۵۱] خاندان آل ثانی بخشی از قبیله بنی تمیم‌اند که از اواخر قرن یازدهم هجری (هفدهم هجری) از نجد به این منطقه آمدند. در عراق معاصر، پراکندگی تمیمی‌ها بسیار گسترده بوده و با کمرنگ شدن پیوندهای قبیلگی، شناسایی آنها تا حدودی دشوار است؛ اما می‌دانیم که شاخه‌هایی از ایشان به صورت عشایری، به‌ویژه در بصره زندگی می‌کنند.[۵۲] عشایر تمیم به تدریج در عراق به تشیع گرویده‌اند.[۵۳] بنی تمیم عراق که عمدتاً از بنی سعد (به جز بنی نهشل و بنی یربوع و بنی مازن) می‌‌باشند به خاندان‌ها و شاخه‌های بسیار تقسیم شده‌اند که برخی از منابع، در مجموع، سی و چهار شاخه از تمیمی‌های عراق را که برخی به دسته‌های کوچک‌تر تقسیم می‌شوند، برشمرده‌اند.[۵۴] طایفه «المصالحه» و «الظوالم» که هر کدام به عشیره‌ها و دسته‌هایی تقسیم می‌شوند، از بزرگ‌ترین طوایف تمیم عراق هستند.[۵۵] تمیمی‌های عراق بیشتر ساکن استان‌های بصره، سماوه و دیالی هستند.[۵۶]

علاوه بر عراق، در ایران نیز بر پایه نشانه‌هایی از سده‌های نخست قمری برخی تیره‌های تمیم در خوزستان و خراسان اقامت داشته‌اند.[۵۷] ‌اکنون نیز بنی‌تمیم یکی از قبایل بزرگ ساکن خوزستان است و از آن شاخه و عشیره‌های بسیار منشعب شده‌اند.[۵۸] «هنری فیلد» در گزارشی از وضع اجتماعی و اقتصادی قبایل خوزستان در ۱۳۱۳ شمسی (۱۹۳۴ میلادی)، از بنی تمیم خوزستان به عنوان گروهی نیمه بادیه نشین یاد کرده که عمدتاً به دامداری و کشاورزی اشتغال داشته‌اند.[۵۹] وی در جای دیگری از این گزارش تصریح کرده که در مجموع ۲۲۵۰ خانوار از بنی تمیم، بین هویزه و اهواز در حرکت بودند.[۶۰]

در ناحیۀ تاریخی شام نیز تمیمی‌ها به صورت فردی یا در مجموعۀ عشایری به سر می‌برند؛ گرچه بستگی نسبی ایشان با شاخه‌ها و تیره‌های دیگر تمیم در بوتۀ ابهام قرار دارد.[۶۱]

شاخص‌ترین نمونۀ حضور تمیمی‌ها در شمال افریقا به حکمرانی بنی اغلب باز می‌گردد که نسب ایشان به تمیم می‌رسید و بیش از یک سده بر بخش‌هایی از شمال افریقا حکومت کردند.[۶۲]

وضعیت فرهنگی - مذهبی تمیم

مذهب

با توجه به از هم گسیختگی قبیلۀ تمیم، نشانی از وحدت دینی نیز در دورۀ جاهلی در میان ایشان دیده نمی‌شد و دین آنها، بیشتر تابعی از شرایط منطقۀ مسکونی آنان بود. وسعت و پراکندگی مناطق سکونت قبیله تمیم و مجاورت آنان با پیروان ادیان گوناگون در این مناطق، تنوع دینی را میان آنها باعث شد.[۶۳] چندان که بت‌پرستی، دینی رایج میان آنها به شمار می‌‌رفت و گروه‌هایی از آنان همراه با قبایل «ضبه»، «تیم»، «عکل» و «أد» بُت «شُمْس» را معبود خود قرار داده بودند.[۶۴] این بت که تیره بنی اسید بن عمرو بن تمیم عهده‌دار تولیت آن بودند، با ظهور اسلام به دستور نبی مکرم اسلام(ص) و به دست یکی از تمیمیان به نام هند بن ابی‌هاله نابود شد.[۶۵] «رُضَی»،[۶۶] «تیم» و «الدّبران»[۶۷] را هم از دیگر بتان بنی تمیم گفته‌اند. ضمن این که کاربرد واژه‌های لات و منات و عُزّی در ترکیب نام افراد و نیز در سوگندها، از رواج پرستش این سه بت در میان بنی تمیم حکایت دارد. [۶۸] علاوه بر آن، برخی از ایشان نیز، به پرستش رب النوع‌هایی مانند خورشید و ستاره‌ها[۶۹] روی آورده بودند. دین زرتشت و مسیحیت نیز با توجه اقامت برخی از تیره‌های بنی تمیم در حیره و همجواری و مناسبات ایشان با ایران و قبایلی مانند تغلب و بکر بن وائل، در میان مردمان این قبیله پیروانی داشت.[۷۰]

چندان که گفته‌اند برخی از بزرگان و مشاهیر تمیم چون زُرارة بن عُدُس و پسرانش -«حاجب» و «لقیط» و دیگران به دین مجوس گرایش داشتند.[۷۱] بنا به روایت مؤلف «تذکره حمدونیه»، در وصیت حارث بن کعب به فرزندانش تصریح شده که او همراه تمیم بن مُرّ و اسد بن خزیمه بر دین عیسی(ع) باقی مانده بودند.[۷۲] بر فرض صحت این دعوی، تمیمیان باید بر اساس قاعده پیروی مردمان از دین ملوک خود، به این آیین در آمده باشند. در کتاب تاریخ یعقوبی نیز تصریح شده که بنی امرؤالقیس بن زید مناة شاخه‌ای از تمیمی‌ها به دین مسیح(ع) گرویدند.[۷۳] زِبرقان بن بدر از سرانِ وفد تمیمیان در عام الوفود، در قصیده‌ای مفآخرت‌آمیز از پیشینه آیین مسیحیت در این قوم خبر داده و با اشاره به نصب "بیع (= کلیساها)" در بیت: "نَحنُ الكِرامُ فَلا حَيّ يُعادِلُنا · مِنّا المُلوكُ وَفينا تُنصَبُ البِيَعُ"؛ ما از بزرگانیم و هیچ قبیله ای با ما برابری نمی‌کند، پادشاهان از مایند و کلیساها در قبیلة ماست». آشکارا از پیشینه گرایش تمیمیان به مسیحیت حکایت می‌‌کند.[۷۴] آیین یهود نیز در میان بنی تمیم پیروانی داشت، چنانکه محمد بن مسلم زُهری از یکی از احبار بنی تمیم سخن گفته که در وادی تیماء، ابوطالب را از به همراه بردن برادر زاده‌اش محمد(ص) به شام بر حذر داشته است.[۷۵]

اختصاصات زبانی

از دیگر جنبه‌های اهمیت قبیله بنی تمیم، ویژگی‌های زبانی آنهاست که از جمله آن می‌‌توان به تبدیل "ک" علامت تأنیث به "ش" مانند:"غلامشِ" بر جای "غلامکِ"،[۷۶] افزودن "ش" بعد از "ک" مجرور در موارد وقف مانند: "مِنْکِش" به "مِنْکِ"، میل به ادغام بر خلاف لهجه حجاز مثل: کاربرد "غضِّ" به جای "اَغْضِض"،[۷۷] تبدیل "ی" ضمیر و "ی" نسبت به "ج" مانند: استعمال کلمات "غلامِج" و "کوفِجّ" به جای "غلامی" و "کوفیّ"[۷۸] و...[۷۹] اشاره کرد.

بررسی این ویژگی‌ها به‌ویژه از آن رو اهمیت دارد که با بحث عربی فصیح و زبان قرآن پیوند تنگاتنگ پیدا می‌‌کند. اهمیت و غلبه لهجه تمیم در نجد موجب شده تا زبان شناسان لهجه تمیم را «لهجه نجد» بنامند و آن را در مقابل لهجه قبایل حجاز از جمله قریش، قرار دهند. به نظر "فلرز" این هر دو لهجه (نجد و حجاز) از لحاظ مکانی در محدوده دو خط فرضی واقع می‌‌شوند که یکی از چند کیلومتری جنوب مکه آغاز و به بحرین ختم می‌‌شود و دیگری از شمال مدینه شروع می‌‌گردد و به شمال حیره می‌‌انجامد.[۸۰]

به طور کلی لغت‌شناسان، لهجه‌های شرقی و به‌ویژه لهجه تمیم را فصیح‌تر و پاک‌تر از لهجه‌های غربی یعنی حجاز می‌‌دانند و حتی دانشمندان لغوی قرون دوم تا چهارم و نیز گروهی از دانشمندان معاصر، ریشه عربی فصیح را در نجد می‌‌جویند. "مارسه" تصریح کرده که زبان شاعران جاهلی، لهجه‌ای فصیح و همگانی است که بر اساس، لهجه نجد استوار گشته است.[۸۱] بر این اساس، لهجه تمیم نه تنها ضعیف‌تر از لهجه قریش نبوده، بلکه دارای مزایای گوناگون بوده و در مواردی با لهجه‌های دیگر اشتراک بیشتری داشته است. عالی‌ترین نمونه آن مکسور کردن اول فعل مضارع (تَلْتَلَه) است که جز در حجاز، تقریباً در تمام لهجه‌ها موجود بوده است.[۸۲]

نکته جالب توجه آنکه لغت‌شناسان عرب متفق‌اند که زبان فصیح و عمومی عربی همان است که شعر جاهلی بدان سروده شده و قرآن نیز با الفاظ آن وحی گردیده است، اما در اینکه اصل این زبان، لهجه قریش است، باید احتیاط کرد. به عکس، پذیرفتن فصاحت شعر جاهلی، کثرت شمار و اعتبار شاعران تمیمی در عصر جاهلیت و قریشی نبودن هیچ‌یک از شاعران بزرگ جاهلی، قرینه ای است بر فصاحت لهجه تمیم. بنی تمیم در داشتن شاعران و سخنورانِ سرآمد، زبانزد بوده‌اند و اساساً عمده شاعران جاهلی را باید در اطراف حیره و نواحی نجد جستجو کرد.[۸۳]

اسلام تمیمی‌ها

به دلیل فاصله زیاد قلمرو بنی تمیم از حجاز، در آغاز ظهور اسلام، افراد این قبیله ارتباط نزدیک و مستقیمی با اسلام و مسلمانان پیدا نکردند و فقط پس از حاکمیت اسلام بر مکه و مدینه، بزرگان تمیم به فکر هم پیمانی با پیامبر(ص) افتادند؛ بنابراین، وجود شمار معدودی از تمیمی‌ها یا حُلَفای آنان، مانند: خَبّاب بن اَرَت و واقد بن عبدالله که در هجرت به یثرب[۸۴] و نبردهای بدر و احد[۸۵] شرکت داشتند، «اسماء» دختر سلامه دارمی، «زینب» دختر حارث بن خالد و دو خواهرش «عایشه» و «فاطمه» و «امّ حبیب» دختر سعید بن یربوع[۸۶] در ردیف مسلمانانِ اولیه را باید حاصل اقدامات فردی و بی‌ارتباط با گرایش جمعیِ بنی تمیم دانست، چنانکه در میان مشرکان هم افرادی وابسته به بنی تمیم یافت می‌‌شدند.[۸۷] با این همه، برخی از گزارشات از عرضه اسلام بر بنی تمیم قبل از "عام الوفود" حکایت دارد. بر پایه یکی از این گزارشات، بخاری به اعزام فردی از جانب پیامبر(ص) به میان قوم احنف بن قیس (بنی سعد) اشاره کرده است. وی در باره نتیجه این دعوت به همین اکتفا کرده که احنف گفت: «این داعی به خیر می‌‌خواند و چون این سخن به گوش پیامبر(ص) رسید احنف را دعا کرد». [۸۸]

در سال هشتم، افرادی از بنی تمیم به انبوه سپاهیان اسلام که عازم فتح مکه بودند پیوستند.[۸۹] اما اسلام آوردن جمعی و عمومی بنی تمیم در سال نهم یا "سنة الوفود" و در پی مقاومت ناموفق آنان در برابر عاملین وصول زکات، که به اسارت جمعی از آنان توسط مسلمانان انجامید، صورت پذیرفت. وفد تمیم در شمار نخستین وفدهایی بود که در این سال به پیامبر(ص) ایمان آورد و اعلام وفاداری کرد. در این وفد، بسیاری از بزرگان و مشاهیر بنی تمیم مانند قیس بن عاصم منقری، اقرع بن حابس،[۹۰] عطارد بن حاجب بن زراره و زبرقان بن بدر[۹۱] حضور داشتند.[۹۲] این گروه به سبب خوی خشن بیابانی و ناآشنایی با آداب زندگی اجتماعی، در بدو ورود به این شهر، از پشت خانه پیامبر(ص)، ایشان را به آواز بلند خطاب قرار دادند که بواسطه این عمل نابخردانه، آیه ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِنْ وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ[۹۳] درباره ایشان نازل شد.[۹۴]

گفتنی است که احادیث و روایاتی در فضایل تمیم نقل شده است.[۹۵]

جایگاه سیاسی - اجتماعی تمیم

عصر جاهلی

غالب گزارش‌هایی که در منابع در باره بنی تمیم در عصر جاهلی آمده صرفِ‌نظر از اشاراتی که به اعتقادات مذهبی این قبیله دارد، بیشتر مشتمل بر مناسبات بنی تمیم و جنگ‌های متعدد این قبیله با قبایل رقیب، به ویژه بنی بکر بن وائل (همسایه شمالی)، بخصوص تیره بنی شیبان است. در منابع قدیم، از بیش از چهل جنگ (بدون ذکر تاریخ وقوع) میان بنی تمیم و قبایل دیگر یاد شده که با اطمینان می‌‌توان گفت که یازده تا چهارده جنگ در فاصلة بین قرن ششم میلادی تا چند سال پیش از ظهور اسلام اتفاق افتاده است. تصاحب چشمه‌ها و مراتع، غارتگری و غنیمت ستانی، دستیابی به شتران و انتقام کشی از شکست‌های پیشین، از عوامل اصلی بروز اغلب این جنگ‌ها بود. یکی از این جنگ‌ها که تاریخ وقوع آن روشن نیست، نبرد "بارق" است که میان بنی تمیم و بنی نمر بن قاسط و بنی تغلب روی داد و دامنة آن تا سرزمین بارق در حوالی کوفه کشیده شد.[۹۶]

در جنگ "اِیاد" دسته‌هایی از بنی بکر، که از کمک‌های ساسانیان بهره‌مند بودند، به قبیله بنی یربوع حمله کردند، گروهی از سواران مشهور دو طرف کشته و اسیر شدند که از معروفترینِ این اسیران، بسطام بن قیس شیبانی از شجاعان عرب جاهلی بود.[۹۷] از دیگر جنگ‌های جاهلی این قبیله که در عین حال از بزرگترینِ ایام العرب نیز خوانده شده است، نبرد "شعب جَبَلَه" بود که از سر انتقام‌کُشی یا بر سر تصاحب مراتع روی داد و بلاذری زمان وقوع آن را هفده سال قبل از تولد پیامبر(ص) دانسته است.[۹۸] بنا به روایت ابن اثیر، در این جنگ تمام تیره‌های تمیمی جز بنی سعد، همراه با بنی غَطَفان و بنی اسد از اعراب جنوبی، علیه بنی عامر و بنی عبس هم‌پیمان شدند.[۹۹] بنی عامر بواسطه یکی از جاسوسان خود از این واقعه اطلاع یافتند و با طراحی نقشه‌ای منحصر به فرد، بر آنان تاختند و بسیاری از تمیمیان، از جمله عمرو بن جَون و لقیط بن زراره فرمانده بنی تمیم را به قتل رساندند.[۱۰۰] علاوه بر این جنگ، نبردهای «یوم ذی نَجَب»،[۱۰۱] «لیلة الوَتِدَه» [۱۰۲] و «یوم المروت»[۱۰۳] هم از دیگر جنگ‌هایی بود که مردم تمیم را رودرروی بنی عامر قرار داد. "جنگ طِخْفَه" که در اواخر قرن ششم میلادی روی داد، را نیز می‌‌توان از پیکارهای مهم بنی تمیم در عهد جاهلی به شمار آورد؛ چراکه از یک سو، جنگی داخلی میان تیره‌های تمیمی (بنی یربوع و بنی دارم از تیره‌های بنی حنظله) محسوب می‌‌شد و از سوی دیگر، چگونگی مناسبات خارجی آنها را تا حدی نمایان می‌‌ساخت.[۱۰۴]

در جنگ مهم دیگری به نام "نِسار"، بنی تمیم علیه بنی اسد (هم پیمانشان در نبرد شعب جبله) با دشمن خود در همان جنگ، یعنی بنی عامر، هم پیمان شدند. فرماندهی تمیمیان در این پیکار با حاجب بن زراره بود.[۱۰۵] دو گروه هم پیمانِ تمیم و عامر سال بعد در نبرد "جِفار" در برابر هم صف کشیدند. این جنگ را به علت کثرت کشتگان دو طرف، "یوم الصَّیْلم (= بنیان کن)" خواندند.[۱۰۶]

در جنگ "سُلّان" نیز بنی تمیم و بنی عامر رویاروی هم قرار گرفتند. در این جنگ که سبب آن، انتقام نعمان بن منذر از بنی عامر به دلیل غارت کاروان تجاری خسرو پرویز بود، تمیمی‌ها در کنار هم پیمانان «آل منذر» جای گرفتند.[۱۰۷] این هم پیمانی گویای تداوم مناسبات خوب بنی تمیم با آل منذر و نیز اهمیت آن بود، تا حدی که تمیمیان را حتی به رویارویی با هم پیمان جنگی خود سوق داد. این ملاحظات البته متقابل بود، چنانکه در حوادثِ منتهی به "جنگ دوم اُواره"، با آنکه مردی از بنی دارم، پسرِ عمرو بن منذر لخمی را که به زُرارة بن عُدُس تمیمی سپرده بود، کشت، تا زمانی که زراره زنده بود پادشاه آل منذر دست به انتقام کشی نزد اما از آن پس به سوگندی که خورده بود عمل کرد و یکصد تن از بنی دارم را کُشت.[۱۰۸]

دو نبرد "صَفْقه (المُشُقّر)" و "شَیِّطَین" در زمان بعثت پیامبر اکرم(ص) روی داد. این جنگ‌ها در کنار نبرد خونین و پُرتلفات وَقیط، که میان بنی تمیم با اتحاد لهازِم (قیس و عِجل و تَیْم اللات) روی داد،[۱۰۹] جایگاه تمیم را به نحو چشمگیری تضعیف کرد و ظاهراً زمینه روی آوردن آنان را به اسلام فراهم آورد. در نبرد اول، به علت دستبرد تمیمی‌ها در نَطاعِ نجد، به کاروانی که باذان عامل خسرو پرویز، به نزد او فرستاده بود، شاه ایران، هوذة بن علی حنفی حکمران یمامه را همراه سپاهیانی به جنگ تمیمیان فرستاد. هوذه چون از قدرت تمیمیان با خبر و هراسان بود، از سَرِ نیرنگ آنان را به مهمانی فرا خواند و سپس آنها را در دسته‌های چند نفره به داخل قلعة مُشُقّر برد و سر برید.[۱۱۰] نبرد دوم در شَیِّطَیْن، از اقامتگاه‌های بنی بکر، روی داد. بنی بکر پیش از آنکه اسلام تا نجد و عراق گسترش یابد، از شیّطین به جانب سواد کوچیده بودند. چندی بعد به علت بروزِ وبا قصد بازگشت کردند اما چون باخبر شدند که بنی تمیم در سرزمین آنها مستقر شدند، ناگهان به شیّطین حمله کردند و حدود ششصد تن از افراد تمیم را کشتند. در پی این واقعه، که در سال‌های آخر زندگی پیامبراکرم(ص) روی داد، بنی تمیم وفدی را به مدینه فرستادند و از پیامبر(ص) خواستند تا بکریان را نفرین کند اما آن حضرت نپذیرفت و حتی نامه‌ای به بنی بکر نوشت و تسلط آنان را بر نواحی شیّطین به رسمیت شناخت.[۱۱۱]

بنی تمیم همچنین روابط متفاوتی با ساسانیان و حکام دست نشانده آنان در حیره داشتند. بنابر کهن‌ترین روایت موجود، این قبیله از جمله قبایل عرب بودند که شاپور دوم معروف به "ذوالاکتاف" پادشاه ساسانی، در حمله به هَجَر در بحرین، آنان را به انقیاد خود درآورد.[۱۱۲] همچنین در خبری دیگر، از حمله تَمیم همراه با قبایل خثعم، بجیله، بَکر و عبدالقیس به خاک عراق در زمان شاپور دوم خبر داده شده و آمده است که با حمله متقابل شاپور، اعراب شکست سختی خوردند و با دادن تلفات بسیار سنگین عقب نشستند.[۱۱۳] این در حالی است که برخی دیگر از روایات هم، از روابط دوستانه و نزدیک شمـاری از تیره‌های تمیم ساکن در حیره در عراق فعلی با آل منذر ملوک دست‌ نشاندۀ ایران در این ناحیه حکایت دارند.[۱۱۴] در این زمینه می‌توان از ارتباط ایشان با منذر بن منذر[۱۱۵] و نعمان بن منذر[۱۱۶] یاد کرد. گفته‌اند که بنی‌نهشل، در سپاه منذر بر ضد ملوک غسانی شرکت داشته‌اند.[۱۱۷] همچنیـن، حاجب بن زراره، از بنی‌دارم تیره‌ای از حنظلة بن مالک بن زید مناة که گفته‌اند نزدیک دو دهه پیش از ولادت حضرت رسول(ص) می‌‌زیست، از عامل کسرى بر حیره (یا خود او) اجازه گرفت، به شرط آنکه در آن محدوده دست به غارت نزنند، در حیره ساکن شوند.[۱۱۸] فرزند این زراره، لقیط، بر اثر مراوده با ایرانیان، دخترش را «دخت نوش» نامیده بود.[۱۱۹] همچنین، بعید نیست که با توجه به روابط قابل توجه برخی تیره‌های تمیم با ملوک حیره، با رقیب آنها یعنی کندیان سر ناسازگاری در پیش گرفته باشند.[۱۲۰]

از جملۀ اخبار تمیمی‌های بحرین که در جزئیات آن اختلاف هست[۱۲۱] به غارت کاروان عامل خسرو انوشیروان بر یمن از سوی تمیمیان، که حامل اموالی ارزشمند از این ناحیه برای پادشاه ایران بود، مربوط می‌شود که در سطور فوق تحت عنوان نبرد صَفْقه (یوم المُشُقّر) بدان پرداخته شده است.[۱۲۲]

علاوه بر جنگ‌های جاهلی، معاهدات و احلاف این قبیله نیز جایگاه ویژه‌ای در مناسبات سیاسی - اجتماعی این قبیله با دیگر قبایل عصر جاهلی دارد. سوای از هم پیمانی‌های آنها که در سطور بالا بدان اشاره شد، معاهدات دیگری نیز از این قبیله در ایام جاهلی به ثبت رسیده است که از جمله آن می‌‌توان به همپیمانی آنان با قریش اشاره کرد. مشترک بودن جد بنی‌تمیم و قریش که عنوان بنی‌خندف، همسر الیاس بن نزار، بر همه آنها صدق می‌کرد،[۱۲۳] موجبات تعامل بین این دو قبیله را فراهم آورده، برخورداری بنی تمیم از حمایت قریش را باعث شده بود؛ چندان‌که در "یوم القُصَیبه" برخی از مردم قریش به حمایت از تیره بنی‌سعد بن تمیم در برابر غارت بدویان برخاسته بودند.[۱۲۴]

تمیمیان ساکن در مسیر راه‌های تجاری جزیرة العرب، در ازای دریافت اجرت، پاسداری از کاروان‌های تجاری قریش را در قلمرو سکونت خود به دست گرفتند و در معاهده "ایلاف" قریش وارد شدند. قریش نیز بر حفظ روابط نیکو با بنی‌تمیم می‌کوشید.[۱۲۵] آنها همچنین داوران عرب در همایش سالانه عرب در عکاظ به شمار می‌‌رفتند[۱۲۶] و قضاوت در میان برخی خاندان‌های آنان مانند بنی‌حنظله، بنی‌عمرو بن تمیم، بنومازن و ثعلبة بن یربوع موروثی بود.[۱۲۷]

برخی از ایشان نیز عهده‌دار برپایی موسم حج و از پیشوایان عرب در موسم حج بودند.[۱۲۸] برخی از آنان همانند اضبط بن قریع تمیمی را از متولیان کعبه گفته‌اند.[۱۲۹] وی پس از بنی‌جمان بن سعد تمیمی،[۱۳۰] تولیت خانه خدا را بر عهده گرفت و پس از او این مقام به تیره‌ای دیگر از بنی‌تمیم یعنی بنی‌حنظلة بن دارم رسید.[۱۳۱] اسید بن عمرو بن تمیم نیز پس از پدرش تولیت را بر عهده داشت.[۱۳۲] برخی از منابع از تیره بنی‌سعد بن زید مناة هم در شمار متولیان خانه خدا نام برده،[۱۳۳] از در اختیار داشتن برخی مناصب حج تا هنگام ظهور اسلام توسط گروهی از فرزندان کعب بن سعد خبر داده‌اند.[۱۳۴]امر اجازه یعنی جلوداری حاجیان در کوچ به سوی عرفات و منا و رمی جمرات [۱۳۵] از جمله این مناصب بود که نخست در دست خاندان صوفه از بنی‌تمیم بود و سپس در دست خاندان‌هایی دیگر از بنی‌تمیم مانند بنی‌عطارد بن عوف و «آل کرب» قرار گرفت.[۱۳۶] پس از او خاندان سعد بن زید مناة بن تمیم این مقام را به ارث بردند. آن گاه این مقام به خاندان صفوان بن حارث بن شحنة بن عطارد تمیمی رسید.[۱۳۷] بلاذری نیز گفته است که اضبط بن قریع تمیمی، موسم و افاضه یا همان دستور کوچ حاجیان از عرفات برای وقوف در مشعرالحرام[۱۳۸] را سرپرستی می‌کرده است.[۱۳۹] "لبَّيك اللهم لبَّيك، لبَّيك لبَّيك عن تميم، قد تراها قد اخلقت ثيابها واثواب من وراءها واخلصت لربها دعاءها"؛ بارخدایا! ندای تو را از سوی بنی‌تمیم پاسخ می‌دهیم که لباس‌هایش را فرسوده کرده و دعایش را برای پروردگارش خالص نموده است»، تلبیه‌ ویژه آنان در مناسک حج بود. [۱۴۰]

برخی از تیره‌های بنی‌تمیم در مناسک حج به آیین حُمس پایبند بودند[۱۴۱] و در حج خود، تنها در لباس‏‌های نو یا لباس مردم مکه به طواف می‌‏پرداختند و خوش نداشتند که طواف را با لباس‌‏هایی که معصیت در آنها انجام گرفته، به جا آورند. اینان اگر لباس نو نداشتند، به صورت عریان طواف می‌‏کردند و اگر کسی با لباس‏‌های خود طواف می‏‌کرد، پس از طواف لباس‏‌ها را دور می‌انداخت و دیگر کسی از آنها بهره نمی‌برد.[۱۴۲]

فرزندان تمیم، گاه بنا بر عادت برخی اعراب، دست به غارت‌هایی هم می‌‌زدند. چندان که غارت‌هایی را در دوران جاهلی به ایشان نسبت داده‌اند که غارت کالای تجاری ایران از آن جمله است. این اتفاق به نبرد یوم الصفقه انجامید و در طی آن حاکم دست نشانده کسرای ایران، سران تمیم را به سزای غارت کاروان تجاری ایران به قتل رساند. [۱۴۳] این ویژگی تمیم را می‌توان در رویداد عام الغدر نیز یافت. ۱۵۰ سال پیش از بعثت پیامبر اسلام(ص)، دو تن از بنی‌یربوع که به حج می‌رفتند، به غارت و قتل فرستاده یکی از پادشاهان حمیری که پرده‌ای را برای هدیه به کعبه فرستاده بود، کنار انصاب حرم دست زدند. پس از بازگو کردن این رویداد برای دیگران در ایام منا که بر پایه رسم جاهلی، قبایل عرب مفاخرشان را بازگو می‌کردند، مردم عرب بر یربوع، قبیله آنها، شوریدند و اموالشان را غارت کردند. به این مناسبت، این سال "غدر" نام گرفت و پس از تاریخ وفات کعب بن لوی، به عنوان مبدا تاریخ عرب تا پیش از عام الفیل خوانده شد.[۱۴۴]

دوران اسلامی

تمیمیان در سال نهم هجری به رسول خدا(ص) ایمان آوردند و پس از پذیرش اسلام، حضرت از میان بنی‌تمیم کارگزارانی را برگزید و بر بلاد مختلف گماشت. ایشان امارت منذر بن ساوی بن عبدالله دارمی بر بحرین را پس از اسلام آوردنش تثبیت نمود[۱۴۵] و یعلی بن امیه تمیمی را بر امور یمن گماشت. حضرت همچنین، مالک بن نویره را کارگزار صدقات بنی‌حنظله و زبرقان بن بدر را همراه قیس بن عاصم، عامل ناحیه‌ای از بنی‌سعد کرد و عیینة بن حصن فزاری را به عنوان کارگزار صدقات تمیم گماشت.[۱۴۶] بر پایه گزارشی، پیامبر(ص) سه یا هفت تن را برای گردآوری صدقات تمیم تعیین فرمود.[۱۴۷] حنظلة بن ربیع تمیمی نیز از کاتبان و نویسندگان رسول خدا(ص) بود و نگارش مکاتبات رسول خدا(ص) با سران سرزمین‌ها را بر عهده داشت.[۱۴۸] آنان همچنین در میادین نبرد نیز حضور یافتند چندان که حضور برخی از آنان در جنگ‌های فتح مکه، حنین و طائف و همراهی آنان با رسول خدا(ص) گزارش شده است.[۱۴۹] اما دیری نگذشت که با رحلت رسول خدا(ص)، برخی از آنها از دادن صدقات به کارگزاران خلیفه خودداری کردند[۱۵۰]و بدین ترتیب در شمار نخستین و مهمترین قبایل عرب قرار گرفتند که به تعبیر مورخان روی به ارتداد نهادند. چهره مشهور و برجسته بنی تمیم در واقعه ارتداد، مالک بن نویره از خاندان بنی‌یربوع بن حنظله است که از دادن صدقه تیره خود به ابوبکر خودداری نمود[۱۵۱] و آشکارا تیرۀ خود را از پرداخت صدقات به قریش منع کرد.[۱۵۲] تا این که سرانجام با لشکرکشی خالد بن ولید به یمامه و قتل مالک بن نویره، این خیزش تمیمی‌ها سرکوب شد.[۱۵۳] قتل مالک و حوادث پیرامون آن، اعتراضات بسیاری از جمله عمر را به همراه داشت[۱۵۴] و دستمایه مباحثات تاریخی و کلامی زیادی گشت. خودداری تمیم از تمکین در برابر خلافت، به ادعای پیامبری سجّاح از بنی یربوع در یمامه منجر شد. سجاح پس از دعوی پیامبری، با پیغمبر دروغین دیگری از بنی حنیفه به نام مُسَیْلمه ازدواج نمود و دسته‌های زیادی از بنی تمیم و بنی حنیفه و برخی بزرگان مانند احنف بن قیس و حارثة بن بدر و شبث بن ربعی را با خود همراه کرد.[۱۵۵] تا این که پس از کشته شدن مسیلمه به دست سپاه اسلام در نبرد یمامه، خانه‌نشین شد.[۱۵۶] در این واقعه نیز، برخی از تمیمیان حضور داشتند و حکومت مدینه را در سرکوب متنبئین دروغین یاری نمودند. [۱۵۷]

در جریان فتوحات سپاهیان مسلمان در سرزمین‌های ایران و روم، بنی تمیم سهم عمده‌ای داشتند و در فتوحات عراق و ایران نقشی چشمگیر ایفا نمودند.[۱۵۸] آنان به فتوحات سرزمین‌های شرقی توجهی ویژه مبذول داشتند که دلیل آن در برخی منابع، نزدیکی این مناطق به سکونتگاه‌هایشان و آشنایی آنان با این سرزمین‌ها به سبب ارتباطشان با شاهان ایرانی و آل منذر عنوان شده است. [۱۵۹]

فرزندان تمیم سهم بسیار پُر رنگی در نبرد قادسیه، به ویژه در لیلة القادسیه (لیلة الهریر)، که دو لشکر تا صبح با یکدیگر می‌جنگیدند، داشتند.[۱۶۰] آنان در فتح اصطخر از شهرهای فارس[۱۶۱] و خراسان[۱۶۲] شرکت جستند و گفته‌اند که فتح برخی از مناطق، چون موصل، حلوان، همدان، دورق (شادگان)، کاشان و... با فرماندهی سرداران تمیمی میسر شده است. [۱۶۳] البته در صحت برخی از این روایات، بواسطه نقل آنها از سوی سیف بن عمر تمیمی تردیداتی وجود دارد. بیشتر گزارشاتی که از سیف بن عمر در باب نقش بنی تمیم در رویدادهای رده و فتوحات نقل شده جنبه حماسه‌سرایی دارد و آمیخته با افسانه‌سرایی‌ها و فضیلت‌ تراشی‌هایی برای قبیله خویش است و از جنبه‌های تعصبات و تفاخرات قومی برکنار نیست. این احتمال درباره برخی دیگر از افتخارات و فضیلت‌های این قبیله نیز وجود دارد.[۱۶۴]

با آغاز خلافت امام علی(ع)، برخی از رجال طوایف گوناگون از جمله یعلی بن امیه تمیمی پیرامون عایشه و طلحه و زبیر گرد آمدند و با حرکت به سوی بصره، رخداد عظیم جمل را رقم زدند. در این زمان، یعلی بن امیه که در دوران خلافت عمر بن خطاب کارگزار خلیفه در صنعا بود[۱۶۵] و بر این منصب تا پایان خلافت عثمان باقی مانده بود، [۱۶۶] پس از عزل از منصب خویش توسط امیرالمؤمنین(ع)، با غارت اموال بیت المال، به مکه گریخت. وی با تحریک و تحریض معاندین، بخشی از هزینه رورویایی با امام علی(ع) را با اموالی که از بیت المال یمن سرقت کرده بود، تأمین کرد. با آغاز نبرد جمل، گروه‌هایی از بنی تمیم از جمله بسیاری از تیره بنی‌حنظله به تحریک طلحه و زبیر به ناکثین پیوستند.[۱۶۷] این در حالی است که بر پایه برخی گزارشات، مردمان بنی‌یربوع همگی بر طاعت علی(ع) وفادار ماندند.[۱۶۸] برخی از تمیمی‌ها هم همراه با قبایل «کنانه»، «اسد»، «رباب» و «مزینه»، با سروری معقل بن یسار ریاحی در ذی قار خود را به سپاه حضرت رساندند[۱۶۹] که بنا بر نقل برخی منابع، ۵۰۰ تن از آنان در این جنگ به شهادت رسیدند.[۱۷۰] بخش بزرگتری از تمیم نیز، به سرکردگی احنف بن قیس بزرگ تمیم بصره و عمران بن حُصین، از معرکه کناره گرفته، انزوا پیشه کردند.[۱۷۱]

پس از پایان یافتن فتنه جمل، برخی از تمیمیان به سجستان و زرنج رفتند و در آن مناطق به غارتگری پرداختند تا اینکه عبدالله بن عباس با فرستادن سپاهی[۱۷۲] به فرماندهی ربعی بن کاس عنبری آنان را سرکوب کرد.[۱۷۳]

تمیمیان در جنگ صفین نیز حضوری چشمگیر داشتند. در این جنگ غالب تمیمی‌ها حتی کسانی چون احنف بن قیس، که در جمل از جنگ کناره گرفته بود؛ در صفوف سپاهیان امام علی(ع) حاضر شدند و با معاویه و یارانش به نبرد پرداختند.[۱۷۴]

با پایان یافتن این نبرد، گروهی از تمیمیان در شمار خوارج درآمده، برخی از آنها از سرکردگان فرقه‌های خوارج چون اباضیه و ازارقه شدند[۱۷۵] که از جمله آنان می‌توان از حرقوص بن زهیر، مسعر بن فدکی،[۱۷۶] عُروة بن اُدَیه نام برد.[۱۷۷]

حضور در دفع غارات معاویه علیه سرزمین‌های تحت فرمان علی(ع) نیز از دیگر وقایع ایام حکومت علی(ع) است که تمیمیان در آن نقش داشتند. آنان، بسر بن ارطاة را که به این منظور در حجاز و یمن به فتنه انگیزی و کشتار مردم دست زده بود، به سروری جاریة بن قدامه از این سرزمین بیرون راندند. علاوه بر میادین جنگ، برخی از تمیمیان در میدان کارگزاری حکومت علوی(ع) نیز، همیار و مددکار علی(ع) شدند که از آن میان می‌‌توان از افرادی همچون معقل بن قیس ریاحی[۱۷۸] و خلید بن قرّه یربوعی[۱۷۹] که به ترتیب صاحب شرطگی و حکمرانی امام(ع) در خراسان را عهده‌دار بودند،[۱۸۰] نام برد.

پس از شهادت امام علی(ع)، برخی از سران تمیم همچون معقل بن قیس ریاحی و جاریة بن قدامه سعدی در گرفتن بیعت از مردم برای امام حسن(ع) نقش مهمی ایفا نمودند.[۱۸۱] بنی تمیم در جریان قیام حجر بن عدی نیز نقشی پر رنگ ایفا نمودند. در حالی که برخی از آنان بمانند عبدالله بن حویه سعدی تمیمی به یاری حجر برخاستند و پس از دستگیری، همراه با دوازده تن دیگر از یاران حجر نزد معاویه فرستاده شدند،[۱۸۲] بسیاری از آنان با آغاز قیام حجر، به دستور زیاد بن ابیه فرماندار معاویه در کوفه همراه با قبایل همدان و مذحج و دیگر قبایل یمنی به میدان کنده رفتند و با حجر و یارانش به مقابله پرداختند.[۱۸۳] ایشان همچنین، پس از تنظیم شهادت‌نامه‌ زیاد علیه حجر و درخواست او از سران چهار ناحیه کوفه و نیز هفتاد تن از سران کوفه جهت گواهی دادن آن، به امضای این شهادتنامه پرداختند. چندان که در منابع نام تنی چند از تمیمیان همچون: لبید بن عطارد، محمد بن عمیر بن عطارد، سوید بن عبدالرحمن تمیمی[۱۸۴] و عتّاب بن ورقاء ریاحی[۱۸۵] را به عنوان امضا‌کنندگان و شهود این شهادتنامه دروغین به ثبت رسیده است.

با مرگ یزید و آغاز قیام بزرگ حسینی(ع)، حضرت، طی نامه‌هایی جداگانه سران بصره از جمله احنف بن قیس سعدی[۱۸۶] و مسعود بن عمرو دو تن از سران تمیمی بصره[۱۸۷] را خطاب قرار داده، آنان را به حمایت و پشتیبانی از حرکت خویش فرا خواند.[۱۸۸] احنف که سیاست‌های اهل بیت(ع) از جمله دوری از نیرنگ و حیله و بی‌تمایلی به ثروت را نمی‌پسندید، از حمایت امام(ع) و پاسخ به نامه‌ حضرت خودداری کرد. [۱۸۹] اما مسعود بن عمرو در واکنش به نامه حضرت، نه تنها در حمایت از اهل بیت(ع) به سرزنش احنف بن قیس و دیگر سران بصره پرداخت،[۱۹۰] بلکه طوایف بنی‌حنظله و بنی‌سعد تمیم و بنی‌عامر را نیز برای مشورت و پاسخ‌گویی و حمایت از امام(ع) گرد آورد و حمایت آنها را به اطلاع حضرت رسانید.[۱۹۱]

در کوفه، پس از ورود مسلم بن عقیل سفیر اباعبدالله الحسین(ع) به این شهر، بسیاری از تمیمیان کوفه همراه با قبایل دیگر کوفه همچون کنده، ربیعه، مذحج، بنی‌اسد و همدان در بیعت با او مشارکت کردند و در جریان بیعت [۱۹۲] و قیام وی[۱۹۳] حضوری پر رنگ یافتند.

در روز عاشورا نیز شماری از بنی‌تمیم حضور یافتند چندان که سعدبن حنظله تمیمی،[۱۹۴] ابوعمرو نهشلی،[۱۹۵] جابر بن حجّاج تمیمی غلام عامر بن نهشل تمیمی،[۱۹۶] شبیب بن عبدالله نهشلی،[۱۹۷] و حجاج بن بدر سعدی تمیمی ،[۱۹۸] همراه با فرمانده بزرگ خود حرّ بن یزید ریاحی یربوعی[۱۹۹] در زمره یاران امام حسین(ع) قرار گرفتند و عنوان افتخار آفرین "شهید کربلا" را به خود اختصاص دادند. در مقابل، بسیاری از تمیمیان نیز با پیوستن به سپاهیان عمر بن سعد، در برابر امام(ع) و یارانش صف کشیدند و کسانی چون بُدَیل بن صُریم،[۲۰۰] مهاجر بن اوس تمیمی،[۲۰۱] بکیر بن حی تمیمی ،[۲۰۲] یزید بن سفیان،[۲۰۳] زرعة بن شریک تمیمی ،[۲۰۴] عمر طهوی ،[۲۰۵] جویریة بن بدر[۲۰۶] و حصین بن نمیر تمیمی[۲۰۷] و... دست خود را به خون ابا عبدالله الحسین(ع) و یارانش آلوده ساختند.

میزان حضور گسترده تمیمیان در کربلا از سهمیه اختصاص یافته به آنان از سرهای شهدای کربلا به روشنی پیداست؛ چراکه آنها به پاس حضور پُر رنگ شان در سپاه عمر بن سعد، حمل هفده سر از سرهای شهدای کربلا را به کوفه جهت عرض پیشکش به عبیدالله بن زیاد عهده‌دار شدند [۲۰۸] که با مقایسه کردن این سهم با سهمیه‌های در نظر گرفته شده برای دیگر قبایل حاضر در این واقعه، می‌‌توان به حضور گسترده آنان در صحنه کربلا عدد بزرگی است.

قیام مختار نیز از دیگر عرصه‌های حضور تمیمی‌ها بود؛ این قیام که در سال ۶۶ هجری به وقوع پیوست شاهد حضور متفاوت بنی تمیم بود؛ چندان که گروه‌هایی از مردم این قبیله، کنار مختار قرار گرفتند و در کنار قبایل کنده، ازد، نخع، خثعم، قیس، رباب، اسد، همدان و مذحج ترکیب قیبله‌ای سپاه مختار را در نبردهایش [۲۰۹] از جمله در جنگ "نهر خازر" (در سال ۶۶ هجری)[۲۱۰] تشکیل دادند و گروه‌هایی دیگر از آنان در برابر او صف کشیدند و در سپاه مصعب بن زبیر[۲۱۱] به فرماندهی احنف بن قیس[۲۱۲] به کارزار با مختار و یارانش پرداختند.

علاوه بر قیام مختار، سرتاسر حکومت بنی امیه هم، شاهد حضور دسته‌هایی از بنی تمیم، به‌ویژه خوارج و شیعیان بود که در درگیری‌ها و شورش‌های صورت گرفته علیه حکومت مرکزی مشارکت داشتند.[۲۱۳] اما درگیری‌های قبیله‌ای به‌ویژه در شهرهای بصره و کوفه و بعدها در خراسان، عمده‌ترین منازعات بنی تمیم در عهد اموی به شمار می‌‌رفت. از آغاز تأسیس کوفه و بصره، تمیمی‌ها از نخستین ساکنان این دو شهر بودند، اما شهرنشینی تمیمی‌ها به روحیۀ جنگجویی بدوی آنها پایان نداد و به نظر می‌رسد که در هر ماجرایی، آمادۀ صف‌آرایی بودند.

در نخستین تقسیم‌بندی شهر کوفه بر اساس قبایل ساکن، تمیم از قبایلی بود که سعد بن وقاص آنها را در ناحیۀ شرق مسجد کوفه جای داد.[۲۱۴] اندکی بعد، در تقسیم‌بندی هفتگانه، تمیم همراه رباب و هوازن از قبایل مضری، در شمار «السبع الرابع» قرار گرفتند.[۲۱۵] پس از نبرد جمل، امیرالمؤمنین علی(ع) این تقسیم‌بندی را تغییر داد و تمیم در سبع هفتم، با قبایلی مانند قریش و کنانه و اسد هم گروه شد.[۲۱۶] این تقسیم‌بندی در زمان امارت زیاد بن ابیه بر عراق در حدود سال ۵۰ هجری، باز هم تغییر کرد و این بار در تقسیمات چهارگانه، تمیم همراه هَمْدان، در ربع دوم قرار گرفت.[۲۱۷] با این‌همه، به نظر می‌رسد، تمیمی‌ها در ساختار قبیلگی کوفه، در مقایسه با بصره قدرت و نفوذ چندانی نداشتند. در بصره نیز که شامل پنج گروه از قبایل گوناگون معروف به «اخماس» بودند، بنی تمیم یکی از آنان به شمار می‌‌رفتند که تعدادشان از رقیبشان، اَزْد، بسیار بیشتر بود.[۲۱۸] آنان با قبایل ربیعه و به‌ویژه ازد که شمـارشان بر اثر مهاجرت‌های گستـرده به بصره پیوسته رو به افزایش بود، سر ناسازگاری داشتند و گاه چندان دامنۀ نزاع بالا می‌گرفت که همچون ایام‌العرب عهد جاهلی‌، سبب اصلی جنگ فراموش می‌شد. [۲۱۹] نخستین نشانۀ آشکار این منازعات را می‌‌توان در ماجرای ابن حضرمی، فرستادۀ معاویه در دورۀ خلافت امام علی(ع) ردیابی کرد. معاویه که بر تمایل تمیمی‌ها به شورش امید بسته بود قصد داشت با اعزام ابن حضرمی به بصره نظر قبایل شهر را به نفع معاویه جلب کند،[۲۲۰] اما این ماجرا با هوشمندی جاریة بن قدامه، نمایندۀ امام علی(ع)، اختلاف افکنی میان ازد و تمیم ناکام ماند.

در طول حکومت معاویه و یزید، مهاجرت گسترده ازد عمان به شهر بصره، توازن قبایل را در این شهر برهم زد،[۲۲۱] چندان که پس از مرگ یزید در سال ۶۴ هجری، آتش نزاع میان تمیم و ازد بر سر جانشینی یزید و امارت بصره چنان زبانه کشید که حکمران شهر، عبیدالله بن زیاد ناچار از شهر گریخت و مسعود بن عمرو عتکی، بزرگ ازدیان به دست تمیمی‌ها کشته شد، اما این مخاصمه با هوشمندی احنف بن قیس بزرگ تمیمی‌ها، به صلح انجامید و با پرداخت دیه همه کشته شدگان توسط بنی تمیم، این فتنه تا ‌اندازه‌ای فرو نشست.[۲۲۲] در کوفه نیز، در گرماگرم منازعات رقیبان در عراق، بنی تمیم برای کسب قدرت اقداماتی انجام دادند که از جمله آن قیام مطر بن ناجیه ریاحی، از بنی یربوع است که مُلهم از خروج «ابن اشعث» علیه حجاج در بصره بود. مطر، عبدالرحمان حضرمی عامل حجاج را از کوفه بیرون کرد و خود به جای او نشست، اما چندی بعد دستگیر و محبوس شد.[۲۲۳]

باید این نکته را نیز در نظر داشت که پس از ساکن شدن قبایل بزرگی همچون ازد در شهرهایی چون کوفه و بصره، تعصبات شهری تا حدی جای تعصبات قبیلگی را گرفت، چنان‌که احنف بن قیس بزرگ تمیمیان بصره در منازعه اَزْد و تمیم در بصره به صراحت اَزْد بصره را از تمیم کوفه و اَزْد کوفه را از تمیم شام والاتر برشمرد[۲۲۴] و در برخی رویدادها، افراد یک قبیله در دو شهر کوفه و بصره در برابر هم ایستادند، چنان‌که در جریان پیکار جمل در دورۀ خلافت امیرالمؤمنین علی(ع) دسته‌ای از تمیم کوفه در سپاه آن حضرت بودند و شماری در سپاه مخالفان و بخش بزرگ‌تری نیز با رأی احنف بن قیس که اینک بزرگ تمیم بصره شمرده می‌شد، قصد کردند که از نبرد کناره گیرند.[۲۲۵] شماری از تمیمی‌ها نیز با سروری جاریة بن قدامه که در شمار یاران امام علی(ع) بود، در نبرد جمل و صفین حضور یافتند.[۲۲۶]-[۲۲۷]

از آنجا که تمیمی‌ها با فرماندهی احنف بن قیس در فتوحات خراسان نقشی گسترده داشتند[۲۲۸] و این منطقه از لحاظ اداری تابع بصره بود، منازعات قبیله‌ای میان ازد و تمیم به خراسان نیز راه یافت و به نبرد میان مُضَر (تمیم و قیس) و یمن (ازد و ربیعه) تبدیل شد. اعراب مضر در خراسان که بیشترشان را بنی تمیم، به‌ویژه بنوالهُجَیم، بنوالعنبر و بنومازن تشکیل می‌‌دادند از اکثریت برخوردار بودند[۲۲۹] و در دوره اموی در خراسان بسیار فعال بودند؛ چندان که حضورشان در بسیاری از درگیری‌های داخلی در خراسان و نیز در جنگ‌های مسلمانان با اقوام ترک در ماوراءالنهر حس می‌‌شد.[۲۳۰] این نزاع‌ها که نخست میان تمیم و ربیعه و اندکی بعد، میان تمیم و ازد در گرفت، از اواخر دورۀ معاویه تا پایان دورۀ اموی با شدت تمام در مناطق خراسان ادامه یافت. به نظر می‌‌رسد اقدامات برخی از عمال حکومتی از جمله زیاد بن ابیه والی عراق در دورۀ معاویه، در انتقال بسیاری از جنگجویان تمیمی بصره که احتمالاً برای دور کردن عناصر نزاع از این شهر صورت گرفت،[۲۳۱] در شعله ور‌تر شدن آتش این منازعات بی‌تأثیر نبوده است.[۲۳۲]

درگیری‌های داخلی خراسان مشکلات فراوانی برای حکومت مرکزی ایجاد می‌‌کرد و جانبداری والی خراسان از یکی از طرفین، والی و گاه خود خلیفه را نیز وارد درگیری می‌‌کرد. جنگ‌های عبداللّه بن خازم با بنی تمیم در سالهای ۶۶ و ۷۲ هجری و نیز اقدام عبدالملک مروان در عزل بُکیر بن وِشاح (وسّاج) -والی خراسان- در سال ۷۴ هجری به منظور پایان دادن به این جنگ داخلی،[۲۳۳] چگونگی درگیری حکومتیان را در این منازعات، به خوبی نشان می‌‌دهد.[۲۳۴] در دورۀ حکمرانی قتیبة بن مسلم بر خراسان، اشتغال قبایل عرب و به‌ویژه تمیم به فتوحات در نواحی خراسان بزرگ و ماوراءالنهر، تا حدودی نزاع‌های قبیلگی را فرو نشاند، اما با تیره شدن روابط قتیبه با تمیم، وکیع بن حسان بن ابی الاسود تمیمی -بزرگ تمیمی‌های خراسان-، سر به شورش برداشت و در جنگی که درگرفت، قتیبه در سال ۹۶هجری (۷۱۵ میلادی) کشته شد و ولایت خراسان به طور موقت به وکیع رسید.[۲۳۵] با عزل وکیع به دست سلیمان بن عبدالملک و ولایت یزید بن مهلب که نسب ازدی داشت، بار دیگر روزگار تمیم تیره شد.[۲۳۶] از این زمان وضعیت تمیم تا حدود بسیاری به عزل و نصب والیان عراق و خراسان که گاه یمانی و گاه قیسی و در مواردی از قبایل کم‌اهمیت بودند، بستگی داشت. در این زمان حارث بن سُریج تمیمی توانست با سرپیچی از بیعت هشام بن عبدالملک بسیاری از ایرانیان و اعراب به‌ویژه تمیمی‌ها را به سال ۱۱۶ هجری با شعار پایبندی به کتاب و سنّت و بیعت با «الرضّا» (من آل محمد) گرد خویش فراهم آورد.[۲۳۷] اما خیزش او دوام چندانی نداشت و وی پس از سال‌ها جنگ و گریز، سرانجام در سال ۱۲۸ هجری در مرو از ازد و حُلَفایش شکست خورد و با کشته شدنش، قیام او به خاموشی‌ گرایید. [۲۳۸] خیزش حارث بن سریج تفرقه و پراکندگی میان تمیمی‌ها را دو چندان کرد و موجبات چیرگی یمانی‌ها را بر خراسان فراهم آورد.[۲۳۹] حضور بسیار گسترده تمیمیان در خراسان، سبب شرکت فعال آنان به‌ویژه در ناحیۀ مرو که شمار تمیمیان در آنجا بیشتر بود در دعوت عباسیان شد،[۲۴۰] چنانکه پنج تن از نقیبان دوازده گانه عباسیان در خراسان از بنی تمیم بودند.[۲۴۱]

با تسلط عباسیان بر بلاد اسلامی، شمار بسیاری از بنی تمیم در دوره نخست خلافت عباسی، به مناصب مهم حکومتی گماشته شدند که از جمله آنان می‌‌توان به نام خازم بن خزیمه والی ارمینیه و بصره، خزیمة بن خازم حکمران جزیره، حسان بن ابراهیم عَنْزی قاضی کرمان، سوار بن عبداللّه قاضی رصافه و ابوبکر محمد بن عمر سالم قاضی موصل اشاره کرد.[۲۴۲] با استقرار خلافت عباسی، تعصبات قبیلگی به‌ویژه در خراسان فروکش کرد و روابط دیگری جای آن را گرفت.

اعلام و رجال بنی تمیم

از قبیله تمیم نیز چونان دیگر قبایل بزرگ عرب، بزرگان و شخصیت‌های بارز و ممتاز بسیاری در عرصه‌های مختلف علمی و سیاسی و اجتماعی چه در جاهلیت و چه در اسلام برخاستند که از جمله آنان می‌‌توان به نام اوس بن حجر تمیمی مشهورترین شاعر بنی تمیم در دوره جاهلیت اشاره کرد. از اسود بن یعْفُر دارمی ندیم نعمان بن منذر، عَدِی بن زید عبادی،[۲۴۳] عَمرو بن اَهْتَم تمیمی[۲۴۴] نیز، در شمار دیگر شعرای بنی تمیم در این دوره یاد شده است.

از شعرای عصر اسلامی آنان هم می‌توان از: جریر بن عطیة بن حذیفه خطفی[۲۴۵] که گرایش ضد شیعی او از مدح خلفای اموی پیداست،[۲۴۶] هَمّام بن غالب بن صعصعه مشهور به فرزدق، روبَة بن عَجّاج از فصیحان برجسته عرب، ابوالفوارس سعد بن محمد بن سعد مشهور به حَیصَ بَیص، خداش بن بشر مشهور به بَعِیث[۲۴۷] و... نام برد. ابوعیاض بن دیهث تمیمی هم از دیگر شعرای بنی تمیم بود که در جاهلیت با سرودن اشعاری نام خود را در تاریخ ماندگار کرد.[۲۴۸]

این قوم همچنین، خواستگاه عرفاء بزرگی است که در رأس آنان می‌توان به نام فضیل بن عیاض یربوعی، عارف شهیر قرن اول و دوم هجری و ابواسحق ابراهیم بن ادهم بن منصور بن زید بلخی، از عرفا و زهاد نیمه اول سده دوم قمری[۲۴۹] اشاره کرد. کما این که در ذکر اصحاب، علماء و محدِّثان بنی تمیم و بزرگان آنان در فقه، تاریخ قضا، حدیث، صرف و نحو، عرفان، خطابه، کلام و تفسیر نیز نباید از نام چهره‌های ممتازی چون اکثم بن صیفی از حکمای عرب در جاهلیت، [۲۵۰] یونس بن حبیب ضبّی پیشوای نحویان بصره و از مراجع ادیبان و نحویان و استادِ سیبویه و کسائی و فرّاء، خالد بن صفوان بن عبداللّه تمیمی منقری -از فصحا و خطبای عرب، زَبّان بن علاء بن عمار مازنی -از قرّای سبع و نحوی برجسته، نصر بن مزاحم مِنقری تمیمی کوفی ادیب، اخباری و مورخ شیعی، خلیفة بن خیاط محدّث و اخباری و نسب‌شناس، یحیی بن اکثم بن محمد تمیمی مروزی قاضی القضاة دستگاه خلافت مأمون، احمد بن فرات بن خالد ضبّی رازی از محدّثان و حافظان، احمد بن موسی تمیمی از قراء معروف اسلامی که کتاب القراءات السبع او اثری پُر اهمیت است، محمد بن احمد تمیمی قیروانی محدّث، فقیه و مورخ پُر اثر، ابن حِبّان بُستی از محدّثین بنام اهل سنت[۲۵۱] غفلت کرد.

در همین باب باید از برخی خاندان‌های نام برد، نظیر خاندان بنی عصرون و خاندان قلانسی یاد کرد که منشأ خدمات علمی و دیوانی بسیاری شدند.[۲۵۲] همچنین از میان چهره‌های برجسته تمیم می‌‌توان به نام بسیاری از امرا و فرماندهان بزرگ این قبیله همچون احنف بن قیس -از اصحاب و فرماندهان تمیم در فتح خراسان ،[۲۵۳] خلید بن قرّه یربوعی[۲۵۴] از کارگزاران علی(ع) و حکمران امام(ع) در خراسان،[۲۵۵] منقر بن عبید نیای قیس بن عاصم و از رؤسای وفد بنی تمیم در عام الوفود که پیامبر(ص) او را «سیّد اهل الوَبَر» (آقای چادرنشینان– آقای بادیه نشینان) خواند،[۲۵۶] سَجّاح –از مدعیان دروغین نبوت،[۲۵۷] یعلی بن امیه تمیمی‌ کارگزار خلیفه دوم[۲۵۸] و عثمان[۲۵۹] در صنعا، منذر بن ساوی بن عبدالله دارمی فرماندار رسول خدا(ص) بر بحرین،[۲۶۰] حصین بن نمیر سکونی صاحب شرطه عبیدالله بن زیاد در کوفه[۲۶۱] و از فرماندهان سپاه او در کربلا[۲۶۲] و نیز فرمانده سپاه یزید در حمله به مکه در سال ۶۴ هجری،[۲۶۳] وکیع بن حسان بن ابی الاسود تمیمی از بزرگان تمیم در خراسان و از والیان خراسان در دوران اموی[۲۶۴] و... اشاره کرد.

ضمن این که مشهورترین چهره این قبیله در جود و سخاوت، هذلول بن کعب عنبری است که در جود و سخا با حاتم طایی مقایسه ‌شده است. [۲۶۵] همچنین بواسطه داخل شدن بسیاری از تمیمیان به مذهب خوارج، از عبداللّه بن اباض که اباضی‌ها به او منسوب‌اند، عبداللّه بن صَفّار که صُفری‌ها بدو منتسب شده‌اند و بُرَک یا بَرْک بن عبداللّه، ضارب معاویه در شب نوزدهم ماه رمضان سال ۴۰ هجری[۲۶۶] به عنوان چهره‌های برتر این فرقه نام برده شده است. از دانشمندان متأخرتر تمیم نیز می‌توان به اسامی نعمان بن محمد معروف به قاضی نعمان از فقهای اسماعیلی مذهب، ابن قلانسی تاریخ نگار و صاحب اثر "ذیل تاریخ دمشقعبدالکریم سمعانی مشهور به محدّث مشرق و صاحب کتاب "الانساب"، احمد بن یحیی ضبی مورخ شهیر اندلسی و صاحب کتاب "بغیة الملتمس فی تاریخ رجال اهل الاندلس"[۲۶۷] و... اشاره کرد.[۲۶۸] همچنین از محمد بن تمیم نهشلی از اصحاب امام کاظم(ع)،[۲۶۹] هیثم بن عروه کوفی از اصحاب امام صادق(ع)، [۲۷۰] غیاث بن ابراهیم از اصحاب امام صادق و امام کاظم(ع)،[۲۷۱] دارم بن قبیصه دارمی[۲۷۲] و عمرو بن مسلم و ابونجران از یاران امام کاظم(ع) و پسرش عبدالرحمن بن ابی‌نجران از اصحاب امام رضا(ع) [۲۷۳] هم، به عنوان بخشی از چهره‌های ممتاز شیعی این قبیله نام برده شده است.[۲۷۴] ضمن این که از ذکر نام چهره شیعی مشهور تمیم یعنی اصبغ بن نباته حنظلی[۲۷۵] از یاران ویژه امام علی(ع) و از راویان بنام حدیث ایشان [۲۷۶] نیز نباید غفلت کرد.

جوستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۰۷؛ ابن سعید مغربی، نشوة الطرب، ص۴۱۵.
  2. تمیم در لغت به معنای صلابت و سرسختی است. ابن درید، الاشتقاق، ص۲۰۱.
  3. نک: ابوعبید، کتاب النسب، ص۲۳۱؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۰۷ و۴۸۰؛ نیز نک: ابن کلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۲۰، ۱۸۹، ۱۹۱.
  4. سمعانی، الانساب، ج۱، ص۱۳-۱۴.
  5. ابوعبید، کتاب النسب، ص۲۳۱؛ ابن کلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۲۰، ۱۸۹، ۱۹۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۱۱؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۰۷.
  6. ابن کلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۱۹۱-۱۹۲.
  7. نک: ابن کلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۱۹۱-۱۹۲؛ ابوعبید، کتاب النسب، ص۲۳۲؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۲-۱۳؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۰۷.
  8. نک: ابن سعید مغربی، نشوة الطرب، ج۱، ص۴۱۸.
  9. نک: ابن کلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۲۵۱- ۲۵۲؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۰۷؛ نیز نک: ابن درید، الاشتقاق، ص۲۰۱، گرچه وی از "قُلیب" نام نبرده است.
  10. برای این تیره، نک: ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۰۹.
  11. نک: بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۱۵؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۱۱- ۲۱۲.
  12. ابن‌درید، الاشتقاق، ص۲۰۲؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۱۳.
  13. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۰۷.
  14. نک: ابن سعید مغربی، نشوة الطرب، ص۱، ص۴۲۹- ۴۳۰؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۱۳.
  15. نک: ابن سعید مغربی، نشوة الطرب، ج۱، ص۴۱۸؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۱۸.
  16. نک: ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۰۷.
  17. نک: بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۱۳؛ نیز نک: ابوعبید، کتاب النسب، ص۲۳۱؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۱۳.
  18. ابن سعید مغربی، نشوة الطرب، ج۱، ص۴۳۱.
  19. ابن کلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۲۲۹- ۲۳۰.
  20. ابن کلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۲۳۰؛ بجز مالک و عمرو، به سایر فرزندان کعب بن سعد، اجارِب می‌‌گفتند؛ زیرا آنان، بنا به نوشتة نسب شناسان، بدکار بودند و مردمان را رسوا و بدنام می‌‌کردند. (ابن کلبی، جمهرة النسب، ج ۱، ص۲۳۰؛ ابوعبید، کتاب النسب، ص۲۳۹؛ قس بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۱، ص۳۲۰) عمروبن کعب دو پسر به نامهای ودیعه و حارث (مُقاعِس) داشت. عُبَید، یکی از پسران مقاعس، هشت فرزند داشت که به جز بنی مِنْقَر، بقیه را لُبَد (لِبَد، لِبْد) می‌‌خواندند زیرا علیه بنومُرّة بن عبید هم پیمان شدند. (ابن کلبی، جمهرة النسب، ج ۱، ص۲۳۰ـ۲۳۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۱، ص۳۲۵؛نیز رجوع کنید به نسبنامه) منقربن عبید، نیای قیس بن عاصم، از رؤسای وفد بنی تمیم در عام الوفود بود که پیامبر(ص) او را «سیّد اهل الوَبَر» (آقای چادرنشینان / بادیه نشینان) خواند. (ابن کلبی، جمهرة النسب، ج ۱، ص۲۳۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۱، قسم ۲، ص۴۰) از میان بنی صُریم (صَریم) بن مقاعس، عبداللّه بن اباض که اباضی‌ها به او منسوب‌اند، و عبداللّه بن صَفّار که صُفری‌ها بدو منسوب‌اند، و بُرَک یا بَرْک بن عبداللّه، ضارب معاویه در شب نوزدهم رمضان سال ۴۰، به خارجیگری شهرت بسیار داشتند. (ابن کلبی، جمهرة النسب، ج ۱، ص۲۳۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۱، ص۴۴۵) دیگر فرزند مهم کعب، عوف بود که چهار تن از فرزندان او، عُطارِد، بَهْدَلَه، جُشَم و بَرنیق' (بَرنیق)، ملقب به جِذاع (اجداع) بودند. (ابن کلبی، جمهرة النسب، ج ۱، ص۲۳۶ـ۲۳۷؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۱، ص۴۴۷) گروهی از اینان برخی از منصب‌های حج را تا زمان ظهور اسلام در اختیار داشتند. این امر بعدها از مفاخر بنی تمیم به شمار آمد. (ابن کلبی، جمهرة النسب، ج ۱، ص۲۳۹؛ نیز رجوع کنید به ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱۵، ص۱۲۷) ربیعة بن کعب بن سعد یکی دیگر از فرزندان کعب، نیای قاتلِ زبیربن عوّام، عمروبن جُرْموز، بوده است. (بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۱، ص۴۸۰؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج ۱۸، ص۵۷)
  21. نک: ابن کلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۲۳۶- ۲۴۳.
  22. ابن کلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۲۴۶- ۲۴۹.
  23. رجوع کنید به ابن کلبی، جمهرة النسب، ج ۱، ص۲۲۹ـ۲۳۰؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۱۵.
  24. رجوع کنید به ابن کلبی، جمهرة النسب، ج ۱، ص۲۲۹ـ۲۳۰؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۱۵.
  25. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۱۴.
  26. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۲۲.
  27. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۲۸.
  28. .‌ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۱۵؛ ابن درید، الاشتقاق، ص۲۱۸؛ ابن سعید مغربی، نشوة الطرب، ج۱، ص۴۴۷.
  29. ابوعبید، کتاب النسب، ص۲۳۵؛ ابن درید، الاشتقاق، ص۲۲۱ بب‍؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۲۴.
  30. ابن سعید مغربی، نشوة الطرب، ج۱، ص۴۴۸-۴۴۹؛ مقاله "تمیم"، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۶.
  31. بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۱، ص۲۴۶.
  32. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۱۶؛ ابن‌درید، الاشتقاق، ص۲۳۴.
  33. ابن درید، الاشتقاق، ص۲۳۴ نک:‌ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۱۹.
  34. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۵۷ بب‍؛ نیز نک: ابوعبید، کتاب النسب، ۲۳۴؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۳۰.
  35. جهت مطالعه بنی دارم و تیره‌های منشعب از آن رجوع کنید به: ابن کلبی، جمهرة النسب، ج ۱، ص۱۹۳ـ ۲۲۶.
  36. ابن سعید مغربی، نشوة الطرب، ج۱، ص۴۵۳ بب‍؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۳۰.
  37. د. اسلام، چاپ دوم، ذیل «تمیم بن مرّ».
  38. ابن کلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۱۹۱-۲۲۷.
  39. نک: جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۴، ص۵۲۷.
  40. نک: اصفهانی، بلادالعرب، ص۸۷، ۱۳۲، ۲۶۵، ۲۷۸، ۲۸۶، ۳۱۵، ۳۱۶، جم‍؛ برای فهرستی از این مناطق، نک: حرفوش، قبیلة تمیم فی الجاهلیة و الاسلام، ج۱، ص۱۲۴؛ عبداللّه محمود حسین، قبیلة تمیم عبر العصور، ص۵۳ .
  41. نجم، البحرین فی صدر الاسلام، ص۱۵۶-۱۵۷؛ مقاله "تمیم"، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۶.
  42. د. اسلام، چاپ اول، ذیل «تمیم بن مرّ».
  43. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۱۲۷.
  44. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۹، ص۲۲۴-۲۲۵.
  45. .ر. ک. بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۷۱-۲۷۲.
  46. صالح‌احمد علی، التنظیمات الاجتماعیة و الاقتصادیة فی البصره، ص۵۴-۵۵.
  47. عبداللّه محمود حسین، قبیلة تمیم عبر العصور، ص۱۱۴.
  48. عبداللّه محمود حسین، قبیلة تمیم عبر العصور،ص۱۱۷-۱۱۸.
  49. عبداللّه محمود حسین، قبیلة تمیم عبر العصور، ص۱۲۲، ۱۳۲، ۱۳۶.
  50. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۳۶۳؛ عبداللّه محمودحسین، قبیلة تمیم عبر العصور، ص۱۲۲ـ۱۲۶؛ سامرائی، القبائل العراقی، ج ۱، ص۹۳؛ رجاء، علی اصغر، مقاله «بنی تمیم»، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ج۴، ص:۳۱۰-۳۱۲.
  51. برای تفصیل، نک: عبداللّه محمود حسین، قبیلة تمیم عبر العصور، ص۱۲۲، ۱۳۲-۱۳۴؛ عزّاوی، عشائرالعراق، ج ۴، ص۲۱۷؛ حمزه، قلب جزیرة العرب، ص۱۴۰-۱۴۱؛ نیز نک: تمیمی، الاسر التمیمیة فی حوطة بنی تمیم، سراسر کتاب.
  52. برای تفصیل، نک: اپنهایم، البدو، ج۳، ص۵۴۲- ۵۴۵؛ حسنی، العراق قدیماً و حدیثاً، ص۹۵، ۲۰۶؛ عبداللّه محمودحسین، قبیلة تمیم عبر العصور، ۱۲۶؛ طاهر، العشائر العراقیة، ص۲۱۷، ۲۳۰- ۲۳۱؛ عزاوی، عشائرالعراق، ج۴، ص۲۱۷، ۲۱۸-۲۲۲؛ مقاله "تمیم"، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۶.
  53. آل محسن، لله و للحقیقه، ص۶۴۶.
  54. عبدالله محمود حسین، قبیله تمیم عبر العصور، ص۱۲۶-۱۲۸؛ عزّاوی، عشائر العراق، ج ۴، ص۲۱۸ـ۲۲۱.
  55. عبدالله محمود حسین، قبیله تمیم عبر العصور، ص۱۲۹.
  56. زرکلی، الاعلام، ج۱، ص۳۳۱؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۵، ص۲۷؛ عبداللّه محمود حسین، قبیلة تمیم عبر العصور، ص۱۲۶ـ۱۳۰؛ سامرائی، القبائل العراقی، ج ۱، ص۹۳ـ ۹۸.
  57. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۹، ص۱۰۳-۱۰۴. برای ذکری از ایشان در دورۀ نادرشاه افشار، نک: استرابادی، جهانگشای نادری، ص۲۲۲- ۲۲۳.
  58. عزیزی، قبایل و عشایر عرب خوزستان، ص۳۸-۳۹.
  59. هنری فیلد، مردم‌شناسی ایران، ص۲۲۳ـ۲۲۴
  60. هنری فیلد، مردم‌شناسی ایران، ص۲۳۶.
  61. برای تفصیل، نک: عبداللّه محمودحسین، قبیلة تمیم عبر العصور، ۱۳۴- ۱۳۶؛ حرفوش، قبیلة تمیم فی الجاهلیة و الاسلام، ج۱، ص۴۲۸.
  62. برای تفصیل، نک: حرفوش، قبیلة تمیم فی الجاهلیة و الاسلام، ج۱، ص۴۳۴؛ نیز ه‍ د، بنی‌اغلب؛ برای انتشار تمیمی‌ها در مصر و شمال افریقا، نک: عبداللّه محمودحسین، قبیلة تمیم عبر العصور، ص۱۳۴-۱۳۶؛ مقاله "تمیم"، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۶.
  63. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۵۵.
  64. ابن حبیب، المحبر، ص۳۱۶؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۹۳ـ۴۹۴.
  65. ابن حبیب، المحبر، ص۳۱۶؛ حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۳۶۲.
  66. ابن حبیب، المحبر، ص۳۱۶؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۹۳ـ۴۹۴.
  67. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۱۳۲.
  68. عبداللّه محمود حسین، قبیله تمیم عبر العصور،ص۹۰-۹۱؛ د. اسلام، چاپ اول، ذیل مقاله «تمیم».
  69. ابن حبیب، المحبر، ص۳۱۶؛ جواد علی، المفصّل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۸، ص۱۱۹.
  70. عبداللّه محمودحسین، قبیله تمیم عبر العصور، ص۹۲-۹۳؛ جواد علی، المفصّل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۸، ص۱۱۹
  71. رجوع کنید به ابن قتیبه، المعارف، ص۳۳۹؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۱، ص۵۸۷.
  72. به نقل از شیخو، النصرانیة و آدابها بین عرب الجاهلیه، قسم ۱، ص۱۲۶.
  73. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص۲۵۷.
  74. طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۳، ص۱۱۶؛ د. اسلام، چاپ اول، ذیل مقاله «تمیم».
  75. زُهری، المغازی النبویه، ص۴۰؛ رودگر، قنبرعلی، مقاله "تمیم"، دانشنامه جهان اسلام، ج۸.
  76. ابن درید، الاشتقاق، ج ۱، ص۴۲
  77. ابن درید، الاشتقاق، ج ۱، ص۳۶۹
  78. ابن درید، الاشتقاق، ج ۱، ص۴۲ و ۳۶۹.
  79. از دیگر ویژگی‌های این زبان که در کتابهای لغت و تفسیر و در تحقیقات لغت شناسان بتفصیل بدان پرداخته شده است می‌‌توان به موارد ذیل اشاره کرد: مکسور شدن فاءالفعلِ کلماتِ هم وزن با فعیل که عین الفعلشان از حروف حلقی است مانند: "شِهید"، (جوادعلی، المفصّل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۸، ص۵۷۰ ـ۵۷۱، ۵۷۴) اختلاف در مصوتهای کوتاه کلمات اعم از فعل و اسم مانند:"اِسوه" به جای "اُسوه" و "صَلَب" بر جای "صُلْب"، (ابن درید، الاشتقاق، ج ۱، ص۳۶۹؛ آذرنوش، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی، ص۱۱۷) صرف اسم مفعول ثلاثی مجرد از اجوفهای یائی بر وزن مفعول مثل "مبیوع" به جای "مبیع"، تبدیل "ح" به "ه" در کلماتی شبیه: "مَدَهْتُه" به جای "مَدَحْتُه" که در میان تیره بنی سعد بن زید مناة و لخم رایج است، تمایل به سکون حرف میانه کلمات همچون: "کَبْد"، "رُسْل"، "فَخْذ"، "عَلْم" و "کَرْم"، وضع واژه‌هایی اختصاصی مانند وعملی به جای "لعمری" در لهجه حجاز، نصب و اِفراد تمییز کمِ خبری مثل "کم درهماً"، رفع خبر «ما»ی نافیه، رفع خبر «لیس» در صورت اقتران با «الاّ»، میل به اِماله مانند: "سلیح" به جای "سلاح"، همچنین همزه که در میان حجازی‌ها میل به ضعف و نیستی دارد، در تمیم میل به شدت دارد و حتی به سوی "ع " گرایش پیدا می‌‌کند، (فراهیدی، کتاب العین، ج ۱، ص۹۱، ۱۲۳؛ فیروزآبادی، ذیل «عنّ»؛ جواد علی، المفصّل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۸، ص۵۸۱ ـ۵۸۲، ۵۸۴؛ آذرنوش، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی، ص۱۱۴، ۱۱۷) تلفظ "ق" به شکل بسیار غلیظ و حتی به صورت "ک" مانند "کَوم" به جای "قَوم"، (ابن درید، الاشتقاق، ج ۱، ص۳۶۹) تبدیل «واوِ» آغازِ کلماتِ هم وزن با "فِعال" و "فِعاله" به «همزه» مانند "اِساده" به جای "وِسادَه" (فراهیدی، کتاب العین، ج ۵، ص۱۹۴ و ج ۷، ص۲۸۴)
  80. فلرز، ص۷.
  81. آذرنوش، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی، ص۱۱۰، ۱۱۲.
  82. آذرنوش، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی، ص۱۱۲ـ۱۱۳.
  83. آذرنوش، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی، ص۱۱۸،۱۲۰؛ رودگر، قنبرعلی، مقاله "تمیم"، دانشنامه جهان اسلام، ج۸.
  84. ابن حبیب، المحبر، ص۷۳؛ مقدسی، البدء و التاریخ، ج۴، ص۱۴۶.
  85. ابن سعد، الطبقات الکبرى، ج۳، ص۱۲۲؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۳، ص۲۴۹.
  86. عبدالله محمود حسین، قبیلة تمیم عبر العصور، ص۹۷.
  87. عبدالله محمود حسین، قبیلة تمیم عبر العصور، ص۱۰۲
  88. بخاری، التاریخ الصغیر، ج ۱، ص۱۸۵؛ قس بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۱، ص۳۸۹.
  89. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۱۲۸؛ زرکلی، الاعلام، ج۲، ص۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۴، ص۶۳؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۳، ص۵۲.
  90. ابن سعد، الطبقات الکبرى، ج۲، ص۱۵۳-۱۵۶؛ ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۴۵۴؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۴۵.
  91. طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۳، ص۱۱۵.
  92. طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۳، ص۱۱۵.
  93. «به راستی آنان که تو را از پشت (در) اتاق‌ها صدا می‌زنند، بیشترشان خرد نمی‌ورزند» سوره حجرات، آیه ۴.
  94. ابن سعد، الطبقات الکبرى،ج۱، ص۲۹۳-۲۹۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۲۱-۲۲؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۳، ص۱۱۵، ۱۲۰؛ رودگر، قنبرعلی، مقاله "تمیم"، دانشنامه جهان اسلام، ج۸.
  95. برای مجموعۀ آن، نک: فریح، فضائل تمیم فی السنة النبویه،سراسر کتاب.
  96. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۱، ص۶۴۸.
  97. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۱، ص۶۱۲.
  98. بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۱، ص۲۰.
  99. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۱، ص۵۸۳ ـ ۵۸۵.
  100. نیز رجوع کنید به ابن حبیب، المحبر، ص۲۴۷؛ رودگر، قنبرعلی، مقاله "تمیم"، دانشنامه جهان اسلام، ج۸.
  101. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۰۱؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۹۵؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۷۰۹.
  102. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۳۶۰.
  103. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۶۳۱.
  104. رجوع کنید به د. اسلام، چاپ دوم، ذیل مدخل بنی حنظله.
  105. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۶۱۷ـ ۶۱۸.
  106. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۱، ص۶۱۹.
  107. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۱، ص۶۳۹ـ۶۴۱.
  108. برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۱، ص۵۵۳ ـ ۵۵۵.
  109. فراهیدی، کتاب العین، ج ۵، ص۲۰۰؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۱، ص۶۲۸ـ۶۳۰.
  110. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۱، ص۴۶۸ـ۴۶۹، ۶۲۰ـ۶۲۱.
  111. ابن عبدربّه، العقد الفرید، ج ۵، ص۲۰۶ـ۲۰۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۱، ص۶۵۴ـ۶۵۵؛ رودگر، قنبرعلی، مقاله "تمیم"، دانشنامه جهان اسلام، ج۸.
  112. نک: طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۲، ص۵۷؛ نیز نک: جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۴، ص۵۲۷.
  113. رجوع کنید به مفضل ضبی، مفضّلیّات،ج۱، ص۱۱۵ و بعد؛ نیز در باب این نبرد و نبردهای جاهلی دیگر بنی تمیم ر. ک. به: عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۱۲۷-۱۲۹.
  114. طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۲، ص۵۷؛ نیز نک: جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۴، ص۵۲۷.
  115. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۱۲۹-۱۳۰.
  116. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۴۰.
  117. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۱۲۶-۱۲۷.
  118. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۲۰- ۲۱.
  119. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۲۹ و ۳۱.
  120. مثلاً نک: بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۴۶- ۴۷.
  121. نک: نولدکه، تاریخ ایرانیان و عربها، ص۴۱۱، شم‍ ۱۰۱.
  122. نک: طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۲، ص۱۶۹- ۱۷۰؛ نیز نک: ابوالفرج، الاغانی، ج۱۸، ص۳۱۸- ۳۲۲؛ محمدی، تاریخ و فرهنگ ایران، ج۱، ص۲۱۷- ۲۱۸؛ مقاله "تمیم"، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۶.
  123. مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۱۷۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج‏۱، ص۷۵؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج‏۴، ص۴۹۷.
  124. ابن حبیب، المنمق، ص۳۵۴.
  125. الحیالی، قبایل بنی‌تمیم و دورهم فی التاریخ العربی، ص۹۴-۹۸.
  126. ابن حبیب، المحبر، ص۱۸۲.
  127. النقایص، جریر و فرزدق، ج۱، ص۴۳۷-۴۳۸.
  128. ابن حبیب، المحبر، ص۱۳۴، ۱۸۲-۱۸۳؛ نیز نک: جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۴، ص۵۲۸.
  129. ابن حبیب، المحبر، ص۱۸۲؛ الفأسی، شفاء الغرام، ج، ۲، ص۳۶.
  130. اخبار مکه، ج۵، ص۱۵۲؛ الفأسی، شفاء الغرام، ج۲، ص۳۶.
  131. اخبار مکه، ج۵، ص۱۵۲؛ الفأسی، شفاء الغرام، ج۲، ص۳۶.
  132. الفأسی، شفاء الغرام، ج۲، ص۳۶.
  133. فاکهی، اخبار مکه، ج۵، ص۱۵۲؛ الفأسی، شفاء الغرام، ج۲، ص۳۹.
  134. ابن کلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۲۳۹.
  135. طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج‏۲، ص۲۵۷.
  136. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۵۶-۲۵۷؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۸ و ۳۶۲؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۱۹.
  137. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۸؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۰۶.
  138. طبری، جامع البیان، ج۲، ص۳۹۸-۴۰۰.
  139. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۳۶۳.
  140. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۵۵؛ البته دو‌گونه دیگر از تلبیه ویژه بنی‌تمیم نیز در منابع گزارش شده است. ر. ک. الحیالی، قبائل بنی‌تمیم و دورهم فی التاریخ العربی، ص۱۰۳.
  141. الحیالی، قبائل بنی‌تمیم و دورهم فی التاریخ العربی، ص۱۰۵-۱۰۷.
  142. الفأسی، شفاء الغرام، ج‏۲، ص۸۷-۸۸؛ رجاء، علی اصغر، مقاله «بنی تمیم»، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ج۴، ص:۳۱۶-۳۲۱.
  143. بلاذری، انساب الاشراف، ج‏۱۲، ص۲۴۲؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج‏۱، ص۶۲۱.
  144. ابن حبیب، المحبر، ص۷؛ ابوریحان بیرونی، الآثار الباقیه، ص۴۰.
  145. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۳.
  146. الادارة فی عصر الرسول، ص۱۰۰، ۲۵۲-۲۵۴.
  147. طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۳، ص۲۶۷-۲۶۸؛ نیز نک: شوفانی، حروب الردة، ص۱۱۲.
  148. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۱۲۳؛ مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۴۶؛ سمعانی، الانساب، ج۱، ص۲۵۴؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۵، ص۳۴۲.
  149. من باب نمونه ر. ک. ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۱۰۳؛ زرکلی، الاعلام، ج۲، ص۵.
  150. واقدی، الرده، ص۶۸؛ ابوعبیده معمر، ایام العرب، ج۲، ص۱۴۳.
  151. واقدی، الرده، ص۱۰۳-۱۰۴.
  152. کلاعی، تاریخ الردة، ص۵۲.
  153. نک: بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۱۸۳، بلاذری، فتوح البلدان، ص۹۸؛ کلاعی، تاریخ الردة، ص۵۰.
  154. طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج‏۳، ص۲۷۸؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج‏۶، ص۳۲۲.
  155. طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۳، ص۲۶۷ـ ۲۷۵؛ ابوالفرج، الاغانی، ج ۱۵، ص۲۹۹ و ج ۲۱، ص۳۳؛ نیز نک: ‌کلاعی، تاریخ الردة، ص۶۲.
  156. واقدی، الرده، ص۴۸-۴۹؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۳، ص۲۶۷-۲۷۵.
  157. من باب نمونه ر. ک. ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۲۵۴؛ زرکلی، الاعلام، ج۲، ص۵.
  158. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۳۴۱؛ نیز نک: جعیط، الکوفة، نشأة المدینة العربیة الاسلامیة، ص۳۲؛ صالح احمد علی، التنظیمات الاجتماعیة و الاقتصادیة فی البصرة، ص۲۸- ۲۹.
  159. عبداللّه محمودحسین، قبیلة تمیم عبر العصور، ص۱۰۲.
  160. علامه عسگری، صد و پنجاه صحابی ساختگی، ج۲، ص۹۹-۱۱۴. رجوع کنید به طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۳، ص۵۶۱ـ۵۶۲، ۵۶۵، ۵۷۷ ـ ۵۷۸.
  161. ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۳۲۶؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۲، ص۱۷۰ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۳۸۶ و ۴۰۷.
  162. بلاذری، فتوح البلدان، ص۳۹۰-۳۹۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۳۸۶ و ۴۰۷.
  163. رجوع کنید به عبداللّه محمودحسین، قبیلة تمیم عبر العصور، ص۱۰۲ـ۱۰۳.
  164. علامه عسگری، صد و پنجاه صحابی ساختگی، ج۲، ص۹۹-۱۱۴.
  165. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج‏۲، ص۱۵۷.
  166. طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۴، ص۲۵۱-۲۵۲.
  167. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۴۸۸؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۳۲۰.
  168. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۴۸۸؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۳۲۰.
  169. طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۴، ص۵۰۰؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۳، ص۲۳۱-۲۳۲.
  170. طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۴، ص۵۳۹.
  171. شیخ مفید، الجمل، ص۱۵۸، ۲۰۷-۲۰۸، ۲۲۴؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۳، ص۲۳۸ـ۲۳۹.
  172. نیز در باب این نبرد و نبردهای جاهلی دیگر بنی تمیم ر. ک. به: عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۱۲۷-۱۲۹.
  173. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۳، ص۲۶۴.
  174. نصربن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۴ـ۲۶، ۲۰۵، ۲۶۴ـ۲۶۵،۳۱۰، ۳۸۷؛ رودگر، قنبرعلی، مقاله "تمیم"، دانشنامه جهان اسلام، ج۸.
  175. عبداللّه محمودحسین، قبیلة تمیم عبر العصور، ص۱۰۹-۱۱۲.
  176. عیسی زاده، خوارج تندیس فتنه، ص۱۳۸-۱۱۱.
  177. ابن کلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۲۱۷، ۲۲۵-۲۲۶؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۲۳ و ۲۲۵.
  178. خلیفة خیاط، تاریخ خلیفه، ص۱۲۱.
  179. طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۹۳؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۵۱.
  180. طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۴، ص۵۵۸.
  181. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۵-۳۳.
  182. وی پس از انتقال اسرا به شام و پس از توقف آنان در مرج عذراء، با وساطت حبیب بن مسلمه آزاد گردید. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵ ص۲۷۱-۲۷۴.
  183. طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۶۰-۲۶۱؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۷، ص۹۴؛ علی بن ابی الکرم ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۷۵.
  184. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵ ص۲۷۰.
  185. بلاذری، انساب الأشراف، ج۴، ص۲۵۴.
  186. دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۳۱.
  187. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۳۷.
  188. ابومخنف، مقتل الحسین، ص۴۸-۴۹.
  189. ابن قتیبه، عیون الاخبار، ج۱، ص۳۱۱.
  190. ابن قتیبه، عیون الاخبار، ج۱، ص۳۱۱.
  191. سید بن طاوس، اللهوف، ص۲۶؛ مجلسی، بحار الانوار، ج‏۴۴، ص۳۳۷.
  192. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۷، ص۲۹۴۵.
  193. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۶۸-۳۶۹؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۱۰۳.
  194. ابن‌شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۱۰۱؛ محسن الامین، اعیان الشیعه، ج۷، ص۲۲۲. برخی منابع از او با نام شعبه بن حنظله یاد کرده‌اند. ر. ک. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۱۰۵-۱۰۶؛ مجلسی، جلاء العیون، ص۶۶۰.
  195. طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۱۰۵-۱۰۶؛ ابن نما حلی، مثیر الاحزان، ص۵۷؛ مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج۴۵، ص۳۰؛ عبدالله البحرانی، العوالم الامام الحسین(ع)، ص۲۷۴.
  196. المحلی، الحدائق الوردیه فی مناقب الائمة الزیدیه، ج۱، ص۲۱۱؛ المحلی، الحدائق الوردیه فی مناقب الائمة الزیدیه، ج۱، ص۲۱۱؛ محمد السماوی، ابصار العین فی انصار الحسین(ع)، ص۱۹۳.
  197. شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص۱۰۱.
  198. محمد السماوی، ابصار العین فی انصار الحسین(ع)، ص۲۱۳؛ محسن الامین، اعیان الشیعه، ج۴، ص۵۶۴. برخی او را حجاج بن زید گفته‌اند. ر. ک. شمس الدین، انصار الحسین، ص۸۲.
  199. طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۲۲، ۴۳۰، ۴۵۳، ۴۶۸.
  200. طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، صص۴۳۹–۴۴۰؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴،صص۷۰-۷۱.
  201. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۹۶؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۴۱؛ خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ج۲، ص۲۰.
  202. طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۳۸؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۶۸.
  203. طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، صص۴۳۴- ۴۳۵؛ خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ج۲،صص۱۰-۱۱.
  204. مقدسی، البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۱؛ دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۵۸؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۵۳ و برای مطالعه بیشتر رجوع شود به: ابن اعثم الکوفی، الفتوح، ج۵، ص۱۱۸؛ شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۱۲.
  205. ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۷۰-۱۷۱.
  206. طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۳۹۳.
  207. طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۴، ص۴۹۹؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۳؛ ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص۷۶.
  208. احمد ین داود دینوری، اخبار الطوال، ص۲۵۹؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ۴۶۸.
  209. دینوری، اخبار الطوال، ص۳۰۰-۳۰۵.
  210. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۸۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۴۸.
  211. طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۶، ص۳۹، ۸۱، ۹۵، ۱۰۰.
  212. طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۶، ص۹۵؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۶، ص۲۸۵.
  213. من باب نمونه ر. ک. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص۹۴ـ۹۵، ۳۹۳.
  214. طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۴، ص۴۴- ۴۵؛ نیز نک: جعیط، الکوفة، نشأة المدینة العربیة الاسلامیة، ص۱۲۷- ۱۲۹؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۲۸-۲۹؛ دربارۀ سکونت تمیم در کوفه، نک: جعیط، الکوفة، نشأة المدینة العربیة الاسلامیة،ص ۱۲۷- ۱۲۹.
  215. ماسینیون، خطط الکوفة، ص۱۰- ۱۱.
  216. طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۴، ص۵۰۰؛ نیز نک: ماسینیون، خطط الکوفة، ص۱۰-۱۱.
  217. ماسینیون، خطط الکوفة، ص۱۵-۱۶.
  218. صالح احمد علی، التنظیمات الاجتماعیة و الاقتصادیة فی البصرة، ص۴۰- ۴۱؛ پلا، الجاحظ فی البصرة و بغداد و سامراء، ص۵۶- ۵۷.
  219. ولهاوزن، الدولة العربیة و سقوط‌ها، ص۵۸- ۵۹
  220. ولهاوزن، الدولة العربیة و سقوطها، ص۸۴ و ۳۱۸؛ برای تفصیل، نک: ه‍ د، ابن‌حضرمی.
  221. ولهاوزن، الدولة العربیة و سقوطها، ص۸۴ و ۳۱۸؛ برای تفصیل، نک: ه‍ د، ازد.
  222. طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۵، ص۵۰۸، ۵۱۶، ۵۲۶؛ نیز نک: ولهاوزن، الدولة العربیة و سقوطها، ص۳۲۴-۳۲۵؛ مقاله "تمیم"، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۶.
  223. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص۴۶۸.
  224. جاحظ، البیان و التبیین، ج ۲، ص۱۳۵.
  225. مفید، الجمل، ص۲۹۵-۲۹۶، ۳۲۱، ۳۲۴، ۳۵۲- ۳۵۳.
  226. نصر بن مزاحم، وقعة الصفین، ۲۰۵؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، ج۱، ص۲۲۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۳۷۷.
  227. مقاله "تمیم"، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۶.
  228. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۳۳۷، ۳۴۰؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص۴۰۷ و ۴۱۵.
  229. طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۷، ص۱۵۷.
  230. برای نمونه رجوع کنید به طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۷، ص۳۰ـ۳۲، ۵۸، ۷۵ـ۷۷، ۸۳، ۱۰۵، ۱۱۵، ۱۲۲ـ۱۲۳، ۱۷۵، ۱۸۲، ۲۲۹؛ رودگر، قنبرعلی، مقاله "تمیم"، دانشنامه جهان اسلام، ج۸.
  231. صالح احمد علی، التنظیمات الاجتماعیة و الاقتصادیة فی البصرة، ص۳۲.
  232. به‌ویژه که در این زمان، بصره در خطر هجوم خوارج قرار داشت و بیشتر رؤسای ایشان از تیره‌های گوناگون تمیم بودند. (صالح احمد علی، التنظیمات الاجتماعیة و الاقتصادیة فی البصرة، ص۴۶- ۴۷).
  233. در سال ۶۴ یا ۶۵ هجری، عبدالله بن خازم، با یاری تمیمی‌ها در جنگ با بکر بن وائل، بر خراسان سلطه یافت (طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۵۵۰- ۵۵۱؛ نیز نک: ولهاوزن، الدولة العربیة و سقوطها، ص۳۳۲- ۳۳۳)، اما اتحاد او با تمیمی‌ها دیری نپایید؛ زیرا که آنان پسر ابن خازم را بدان سبب که وی تمیمیان را احتمالاً از بیم بروز فتنه، از ورود به هرات منع کرده بود، با وضعی حقارت‌بار کشتند و بر جنگ با او گرد آمدند و اگرچه ابن‌خازم در اثنای یکی از جنگ‌ها که دو سال ادامه یافت، زخمی شد، سرانجام صلح کردند (طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۶۲۳- ۶۲۴، و ج۶، ص۷۷). اما چون عبدالملک بن مروان، بکیر بن وشاح از تیرۀ بنی‌عوف ابن سعدِ تمیم را که از جانب ابن خازم حکومت مرو داشت، بر خراسان گماشت، بار دیگر میان ابن خازم و تمیم جنگ پیش آمد و سرانجام در ۷۲ هجری در نزدیکی مرو به دست یک تمیمی کشته شد و جنازۀ او دستخوش اهانت تمیمیان گردید. (طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۶، ص۱۷۶-۱۷۷). گفتنی است که بخش دیگری از تمیمی‌ها از مدتی پیش به‌سرکردگی بحیر بن ورقاء صریمی سر به شورش برداشته بودند که ابن خازم پیش از مخالفت با عبدالملک، با ایشان در نبرد بود و با پیروزی بکیر بن وشاح، بحیر به زندان افتاد. (طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۶، ص۱۷۷)
  234. طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۶، ص۱۹۹ـ۲۰۱؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص۲۵۴، ۳۴۵، ۳۶۷ـ ۳۶۸.
  235. ولهاوزن، الدولة العربیة و سقوطها، ص۳۵۳.
  236. طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۶، ص۵۲۳؛ نیز نک: ولهاوزن، الدولة العربیة و سقوطها، ص۳۵۴.
  237. طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۷، ص۹۴ـ۹۵، ۲۹۴؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص‌۱۸۳-۱۸۴.
  238. نک: ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۳۴۲-۳۴۷؛ برای تفصیل، نک: ه‍ د، حارث بن سریج.
  239. ولهاوزن، الدولة العربیة و سقوطها، ص۳۸۵؛ مقاله "تمیم"، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۶.
  240. مثلاً نک: اخبارالدولة العباسیة، ص۳۱۱.
  241. طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۷، ص۳۷۹-۳۸۰؛ نک: اخبارالدولة العباسیة، ص۲۱۵- ۲۱۸، ۲۲۱،۳۱۱.
  242. عبداللّه محمودحسین، قبیلة تمیم عبر العصور،ص۱۱۹؛ رجاء، علی اصغر، مقاله «بنی تمیم»، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ج۴، ص:۳۱۲-۳۱۶.
  243. ابن قتیبه، الشعر و الشعراء، ج۱، ص۲۱۹ و ۲۴۸؛ عبداللّه محمودحسین، قبیلة تمیم عبر العصور، ص۶۶۶، ۶۶۹؛ حرفوش، قبیلة تمیم فی الجاهلیة و الاسلام، ج ۳، ص۶۸۲
  244. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۶۶ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۱، ص۷۰۳ـ۷۰۵؛ حرفوش، قبیلة تمیم فی الجاهلیة و الاسلام، ج ۳، ص۶۸۲.
  245. ابن‌خلکان، وفیات الاعیان، ج۱، ص۳۲۱.
  246. شلق، شرح دیوان جریر، ص۷-۸.
  247. بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۱، ص۱۳۹ و ج۱۲، ص۱۱۵؛ عبداللّه محمودحسین، قبیلة تمیم عبر العصور، ص۶۷ـ۶۷۶، ۶۸۷ـ ۶۷۸، ۶۹۰ـ۶۹۲، ۷۲۶ـ ۷۲۸.
  248. مرزبانى، معجم الشعراء، ص۱۴۶.
  249. امینی هروی، فتوحات شاهی، ج‏۱، ص، ۴۱۶.
  250. ابن سعید مغربی، نشوة الطرب، ص۴۲۴.
  251. عبداللّه محمود حسین، قبیلة تمیم عبر العصور، ص۱۱۹، ۱۳۵، ۳۰۵ـ ۳۰۶، ۳۰۹، ۳۴۲، ۴۰۳ـ ۴۴۸، ۴۲۰ـ ۴۲۲ و جاهای متعدد.
  252. عبداللّه محمودحسین، قبیلة تمیم عبر العصور، ص۴۰۳ـ ۴۴۸؛ رودگر، قنبرعلی، مقاله "تمیم"، دانشنامه جهان اسلام، ج۸.
  253. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۳۳۷ و۳۴۰.
  254. طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۹۳؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۵۱.
  255. طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۴، ص۵۵۸.
  256. ابن کلبی، جمهرة النسب، ج ۱، ص۲۳۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۱، قسم ۲، ص۴۰.
  257. ابوعبید، کتاب النسب، ۲۳۶؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ۲۲۶.
  258. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج‏۲، ص۱۵۷
  259. طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۴، ص۲۵۱-۲۵۲.
  260. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۳.
  261. دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۴۰.
  262. .ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۸۹.
  263. طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۹۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، خامسه ۲، ص۶۷.
  264. ولهاوزن، الدولة العربیة و سقوطها، ص۳۵۳.
  265. ابن سعید مغربی،نشوة الطرب، ص۴۱۹؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۰۸-۲۰۹.
  266. ابن کلبی، جمهرة النسب، ج ۱، ص۲۳۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۱، ص۴۴۵.
  267. عبداللّه محمودحسین، قبیلة تمیم عبر العصور، ص۳۰۵ـ ۳۰۶، ۳۰۹، ۳۴۲، ۴۰۳ـ ۴۴۸، ۴۲۰ـ ۴۲۲.
  268. رودگر، قنبرعلی، مقاله "تمیم"، دانشنامه جهان اسلام، ج۸.
  269. نجاشی، رجال النجاشی، ص۳۶۵؛ ابن داود حلی، رجال ابن‌داود، ص۱۶۶.
  270. نجاشی، رجال النجاشی، ص۴۳۷.
  271. نجاشی، رجال النجاشی، ص۳۰۵.
  272. نجاشی، رجال النجاشی، ص۱۶۲.
  273. نجاشی، رجال النجاشی، ص۲۳۵.
  274. نجاشی، رجال النجاشی، ص۲۵، ۶۵،۸۰
  275. شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص۶۹.
  276. شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص۵۷.