جابر بن عبدالله انصاری در تراجم و رجال
آشنایی اجمالی
نسب وی چنین است: ابوعبدالله جابر بن عبدالله بن عمرو بن حرام[۱] از تیره بنوسلمه از قبیله خزرج[۲] زرکلی[۳] تولد او را سال ۱۶ قبل از هجرت نوشته است. مؤید او اینکه ذهبی[۴] سن او را در زمان بدر ۱۸ سال دانسته، اما به دلیل اختلاف در سن و سال و نیز وفات او و شواهد دیگر، به نظر میرسد این تاریخها دقیق نباشد.
مادرش «انیسه» یا نسیبه بنت عقبة بن عدی[۵] و همسرش «سهیمه»[۶] است. براء بن معرور دایی جابر است[۷]. پیامبر در روایتی که جابر راوی آن است، پس از دعای خیر به انصار، به خصوص از پدر جابر و سعد بن عباده نام بردند[۸]. او از جمله هفتاد نفری است که به همراه پدرش در پیمان عقبه دوم[۹] و یا هر دو عقبه[۱۰] شرکت داشت و کوچکترین آنان بود به طوری که نمیتوانسته سنگی پرتاب کند[۱۱]! و یا اینکه دایی او یعنی جد بن قیس وی را بر دوش داشت[۱۲]. ابن عساکر[۱۳] گزارش پیمان عقبه دوم را مشهور و شناخته شده نزد محدثان دانسته است. کشی[۱۴] و عیاشی[۱۵] به روایت از امام صادق(ع) و نیز ابن عبدالبر[۱۶] حضور او را در پیمان عقبه اول به همراه دوازده تن رد کردهاند. حتی برشمردن او از نقبای دوازده گانه در عقبه دوم[۱۷] اشتباه است. بلکه این پدر او بود که انتخاب شد و جابر این انتخاب را به امر جبرئیل روایت کرده است[۱۸].
ابن اثیر[۱۹] این اشتباه را ناشی از توهم ابن منده و تشابه اسمی فرد مورد بحث با جابر بن عبدالله بن رئاب دانسته است[۲۰]. جابر به دلیل اینکه پدرش او را برای سرپرستی برنه خواهرش گماشت نتوانست در بدر و احد شرکت کند. جابر گوید: رسول خدا در ۲۷ یا ۲۱ غزوه حضور داشت که از این تعداد من در شانزده یانوزده یا هجده غزوه شرکت داشتم و در بدر و احد شرکت نداشتم. وقتی پدرم در آحد شهید شد نخستین غزوهای که شرکت کردم حمراء الاسد بود[۲۱]. ابن عساکر[۲۲] تنها غزوه بدر را تخصیص زده، ولی در ادامه عدم حضور او در أحد را نیز نقل کرده است. این در حالی است که در روایت دیگری از جابر، وی در بدر به آبرسانی اصحاب مشغول بوده است[۲۳]. ابن کلبی[۲۴]، موسی بن عقبه[۲۵]، ابن حبان[۲۶] و ابن منده[۲۷] و طوسی[۲۸] و ظاهر کلام صفدی[۲۹] به حضور او در بدر تصریح دارد. ابن کثیر[۳۰] نیز این روایت را مطابق شروط پذیرش حدیث نزد مسلم دانسته، اما ابن سعد[۳۱] به نقل از واقدی، چنین مطلبی را توهمی از سوی راویان عراقی چون اعمش میداند. ابن قتیبه[۳۲] ضمن تأیید نظر واقدی، این مطلب را به دلیل مخالفت با اجماع سیره نویسان، خطا دانسته است. پذیرش بیان واقدی و اجماع مدعی ابن قتیبه با توجه به مطالب پیشین قابل تأمل است؛ به خصوص که جابر را در شمار اصحاب بدری شرکت کننده در جنگ صفین نام بردهاند[۳۳]. ابن کلبی[۳۴] و بغوی[۳۵] نیز به شرکت او در أحد تصریح کردهاند هرچند این نقل مخالف گزارش غزوه حمراء الاسد است[۳۶]. جابر شاهد مراسم دفن پدر خود بود و گوید: پارچه را از صورت او کنار زدم و گریستم. اصحاب پیامبر مرا از گریه نهی کردند، اما رسول خدا(ص) نهی نمیکرد[۳۷]. ۴۶ سال بعد وقتی معاویه خواست قناتی در حد احداث کند بر اثر حفاری، برخی از اجساد شهدای أحد از جمله پدر جابر ظاهر گشت که همانند روز نخست بود. وی خواست مقداری مشک و مواد خوشبو بر بدن پدر بریزد، اما اصحاب پیامبر او را منع کردند[۳۸]. پدرش به مرد یهودی به نام ابوشحم بدهکار بود و چون بدهی او سنگین بود جابر از رسول خدا(ص) خواست تا وساطت کرده، اندکی از آن را ببخشند، اما طلبکار به پیشنهادهای پیامبر پاسخ منفی داد. با دعای آن حضرت چنان برکتی در محصول جابر افتاد که تمام بدهی پدرش را پرداخت کرد و باز محصول او بر جای مانده بود[۳۹]. او پس از شهادت پدرش سرپرستی خواهران خود را بر عهده داشت و بدین جهت مورد توجه و محبت پیامبر بود[۴۰]. وی با زنی ثیب (بیوه) ازدواج کرد. رسول خدا(ص) به او فرمود: چرا با دوشیزه ازدواج نکردی تا یکدیگر را شاد کنید؟ فرمود: پدرم که شهید شده دختر باقی گذاشت. خواستم با زنی که سرد و گرم روزگار را چشیده ازدواج کنم تا من و خواهرانم را سرپرستی کند. پیامبر نظر او را تأیید کرد[۴۱]. در غزوه حمراء الاسد که تنها به شرکت کنندگان در أحد اجازه حضور داده شد، جابر ضمن توجیه حضور نداشتن خود در حد، تنها کسی بود که پیامبر به او اجازه شرکت داد[۴۲]. واقدی[۴۳]، ابونعیم[۴۴] و مفید[۴۵] گفتگوها و حوادثی را که میان رسول خدا(ص) و جابر در غزوه ذات الرقاق اتفاق افتاده، به نقل از خود جابر آوردهاند. در بازگشت از غزوه مریسیع جایر به وزیدن توفان شدیدی که موجب وحشت اصحاب شده اشاره کرده که پیامبر علت آن را مرگ زید بن رفاعة بن تابوت، از سران منافقان مدینه، خبر داد[۴۶]. رسول خدا(ص) در یکی از شبها که در مسافرت (ظاهرة مریسیع) بود شتر جابر را خرید و برای جابر ۲۵ بار طلب آمرزش کرد[۴۷]، جابر به جنگ خندق و فعالیت چشمگیر و حیرت انگیز سلمان فارسی در کندن خندق اشاره کرده است[۴۸]. جابر در همین جنگ برای رفع شدت گرسنگی مسلمانان که رسول خدا(ص) سنگ به شکم خود بسته بود تنها گوسفند خود را ذبح و به برکت دعای پیامبر جمعیت سه هزار نفری با آن سیر شدند[۴۹]. وی از جمله نگهبانان خندق بود. در یک شب چون دید عمرو بن عاص و خالد بن ولید با سواران خود در جستجوی راهی برای ورود هستند، به سوی آنان تیراندازی و متفرقشان کردند[۵۰]، از جمله روایات او در این جنگ گزارش هماوردی أمیرالمؤمنین(ع) با عمرو بن عبدود است[۵۱] که بنا بر روایت مفید[۵۲] جابر همراه علی(ع) به میدان رفته تا شاهد ماجرا باشد. در پایان این روایت جابر نبرد هر دو را به داود و جالوت تشبیه کرده است که خدا میفرماید: ﴿فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ﴾[۵۳]. پس از شکست مشرکان، مسلمانان به دلیل شدت سرما و گرسنگی به خانههایشان بازگشتند، اما پیامبر چون خوش نداشت بنی قریظه از این موضوع آگاه شود به جابر دستور داد مسلمانان را بازگرداند. جابر گوید: وقتی به دنبال آنان رفتم هر چقدر فریاد زدم کسی اعتنا نکرد تا وارد خانههایشان شدند و چون موضوع را به رسول خدا(ص) خبر دادم آن حضرت خندید[۵۴]. پس از شکست بنی قریظه جابر از جمله کسانی بود که مأمور شکستن خمهای شراب آنان شد[۵۵]. در بازگشت از همین غزوه جابر داستان معجزه پیامبر و اسلام آوردن مرد یهودی را نقل کرده است[۵۶]. وی در حدیبیه با ۱۴۰۰ نفر شرکت کنندگان در بیعت رضوان بود[۵۷]. این بیعت همچنان که جابر بیان کرده بر فرار نکردن بسته شد[۵۸]. در این غزوه شاهد جاری شدن آب از انگشتان پیامبر بود آنگاه که اصحاب از تشنگی به آن حضرت شکایت کردند[۵۹]. با این حال وقتی غنایم خیبر را میان حاضران و غایبان در حدیبیه تقسیم کردند جابر بن عبدالله را از جمله غایبان نام بردهاند[۶۰]. بنابراین ممکن است وی با جابر بن عبدالله بن رئاب اشتباه شده است. جابر در غزوه خیبر بوده و روایت کرده که رسول خدا(ص) گوشت اسب به آنان خورانید[۶۱]. در حالی که فتح خیبر با کشته شدن مرحب به دست علی(ع)از جابر نقل شده[۶۲]، أما نقل دیگر از او به کشته شدن مرحب به دست محمد بن مسلمه حکایت دارد[۶۳]. حاکم[۶۴] هرچند سند حدیث دوم را صحیح دانسته، اما میافزاید که حدیث متواتر این است که مرحب به دست علی(ع) کشته شد. بنابراین ممکن است روایت دوم از جابر بن عبدالله بن رئاب باشد. در سریة خبط (منطقهای از جهینه و با مدینه پنج روز فاصله دارد) به فرماندهی ابوعبیده جراح در سال هفتم هجری جابر با سیصد نفر دیگر شرکت داشت. وی داستان گرسنگی شدید مسلمانان و خوردن برگ درختان و به دست آوردن ماهی عظیم الجثهای به نام عنبر را نقل کرده است که شتری از زیر استخوانهای آن میتوانست عبور کند[۶۵]! در سال نهم که ابوبکر به عنوان سرپرست حجاج اعزام شد جابر همراه او بود و داستان ملحق شدن علی(ع) را برای قرائت سوره برائت نقل میکند[۶۶].
جابر در فتح مکه ملازم پیامبر بود که از سمت آذاخر (ابتدای ابطح) روبه روی شعب ابی طالب وارد مکه شد و در بالای تپه اذاخر به جابر فرمود: ای جابر، خانهای را که کفار قریش به ما بخشیده بودند بالای همین تپه است. او گوید: این سخن، مرا به یاد سخن پیامبر انداخت که در مدینه میفرمود: ان شاء الله وقتی مکه فتح شود منزل ما در خیف (بطحاء مکه و گویند ابتدای ابطح) خواهد بود[۶۷]. جابر ناظر بالا رفتن علی(ع) بر دوش پیامبر بود که خواست بت هبل را به رو فرواندازد[۶۸]. در غزوه طائف داستان نجوا کردن رسول خدا(ص) با علی(ع) را نقل کرده که این موضوع اعتراض برخی از جمله ابوبکر و عمر را به دنبال داشت و آن حضرت فرمود: من با او نجوا نکردم، بلکه خدا با او نجوا نمود[۶۹]. وی به اعتراض رهبر معترضان به پیامبر در تقسیم غنایم جعرانه و ظهور گروه او در آینده و خروج آنان از دین اشاره کرده است[۷۰]. جابر در جنگ تبوک نیز حاضر بود[۷۱]. پس از ساخت منبر برای پیامبر وقتی آن حضرت خواست بر آن خطبه بخواند جابر ناله نخلی را که آن حضرت در کنار آن خطبه میخواند شنیده که همچون ناله بچه و یا ناقه بوده است[۷۲]. درخواست کاغذ و قلم در آخرین لحظات عمر پیامبر و امتناع برخی از اصحاب از جمله عمر و کلام ناشایست او، آخرین مشاهده جابر از حوادث عصر رسالت گزارش شده است[۷۳].
جابر و خلفا، جابر جزء سابقین و چند نفری است که پس از سقیفه در کنار امیرالمومینن(ع) بود[۷۴]. ابن قدامة[۷۵] نیز از منظر افکار امامیه او را در شمار سلمان و مقداد و ابوذر و عمار قرار داده که پس از پیامبر مرتد نشدند و به علی(ع) معتقد بودند. این گرایش سیاسی جابراز روایات او در حق علی(ع) به خوبی روشن است[۷۶]. وقتی از بحرین اموالی رسید، جابر با بیان وعده بخشش پیامبر از آن اموال، ابوبکر سه مشت از آنها به او داد[۷۷]. این موضوع مستمسک ایراد علمای شیعه بر ابوبکر شده که به مجرد ادعای جابر و عدم درخواست شهود سخن او را پذیرفت، اما در مورد حضرت فاطمه(ع) چنین عمل نکرد[۷۸]. همچنین وی در روایتی طولانی به کیفیت ازدواج علی(ع)با خوله، مادر محمد حنفیه پرداخته که پس از شکست مسیلمه کذاب اسیر شده بود[۷۹]. گویا این موضوع در میان شیعیان از موارد بحث انگیز بوده است[۸۰]. در زمان عمر وقتی یهودیان از خیبر و وادی القری بیرون رانده شدند و اراضی و محصول آنجا میان صحابه تقسیم شد عمر، سهمی به جابر داد[۸۱]. عمر او را عریف (علی القاعده، قوم خود، بنو سلمه) کرد[۸۲]. وی در جنگ یرموک (سال ۱۵) حضور داشت و زمانی که عربهای نصرانی قبایل غسان و جذام با ۶۰ هزار نفر در این جنگ از ارتش روم حمایت میکردند، خالد برای دعوت آنان به اسلام و یا کنارهگیری از معرکه چند نفر از بزرگان صحابه از جمله جابر را برای گفتگو نزد آنان فرستاد و نخستین کسی که صحبت کرد جابر بود[۸۳]. وی در فتح قادسیه[۸۴]، دمشق و مصر حضور داشت و مصریان حدود ده حدیث از او نقل کردهاند[۸۵]. زمانی که مصریان معترض به کارهای عثمان، در اطراف مدینه اردو زده بودند، عثمان، جابر را برای مذاکره با آنان فرستاد و پس از گفتگو توانست به طور موقت صلح ایجاد کند[۸۶]. ذهبی[۸۷] از جابر آورده که عثمان ما را با هیئت پنجاه نفری به همراه محمد بن مسلمه نزد مصریان فرستاد. با این حال امینی[۸۸] برای نشان دادن اینکه صحابه در شورش بر ضد عثمان شریک بودهاند. از هشتاد نفر از جمله جابر نام برده و سخنان آنان را در این باره آورده است.
جابر و اهل بیت(ع). طوسی[۸۹] او را در شمار اصحاب پیامبر، امیر المؤمنین(ع)، امام حسن(ع)، امام حسین(ع)، امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) نام برده و این موضوع گویای تشیع امامی او است. مسعودی[۹۰] و ابن بطریق[۹۱] جابر را در فهرست شیعیان اهل بیت(ع) نام بردهاند. کشی[۹۲] روایات بسیاری در مدح جابر آورده که نشان از جایگاه رفیع او دارد. از اخبار بر میآید که جابر مانند سلمان با رسول خدا(ص) و اهل بیت(ع) مراوده بسیار نزدیک داشته است، چنان که رسول خدا(ص) او را از اهل بیت(ع) شمرده و شاخص میزانی برای دوستی و دشمنی با خدا قرار داده است[۹۳]. پیامبر او را همراه خود به خانه حضرت فاطمه(ع) میبرد[۹۴]. جابر را از معتقدان به خلافت بلافصل علی(ع)، و از انصار بیعت کننده با آن حضرت پس از سقیفه[۹۵] و از اصفیا و شرطة الخمیس برشمردهاند[۹۶]. او در جنگهای جمل[۹۷]، صفین[۹۸] و نهروان[۹۹] در کنار علی حضور داشت. وی اقامه نماز امیرالمؤمنین(ع) را در مسجد براثا و گفتگوی آن حضرت با راهب نصرانی را گزارش کرده است[۱۰۰]. از جابر روایات بسیاری در فضایل علی(ع) نقل شده است[۱۰۱]. مجموعه این روایات نگرش یک شیعی سرسخت به جایگاه رفیع اهل بیت(ع) نزد خدا را به خوبی نشان میدهد. پس از صلح امام حسن(ع) با معاویه، بنا بر روایتی مشکوک، بلکه مردود، جابر از جمله خواص شیعه بود که بر امام اعتراض کرد. در این روایت که مطالب بسیار شگفتی نیز بیان شده امام حسن(ع) برای ساکت کردن جابر این صلح را به دستور پیامبر مستند کرده، اما جابر بیان میدارد که شاید این سخن در این زمان نباشد؛ زیرا این صلح سبب هلاکت مؤمنین و خواری آنان است. امام با اعجاز، رسول خدا(ص) و علی(ع) و جعفر و حمزه را از زیر زمین! حاضر کرده و پیامبر ضمن تأیید صلح امام حسن(ع) خطاب به جابر میفرماید: ایمان نخواهی داشت مگر به تسلیم بودن در برابر ائمه خود. سپس جابر مشاهده کرد که هر سه به آسمان رفتند[۱۰۲]. شبیه این داستان، برای امام حسین(ع) نیز نقل شده که وقتی آن حضرت قصد عراق کرد، جابر این بار امام حسین(ع) را همانند برادرش به انجام صلح ترغیب نمود، ولی امام حسین(ع) با تأکید فرمود که آن صلح و این قیام به دستور پیامبر و علی(ع) است و برای اطمینان جابر، همان اعجاز امام حسن(ع) تکرار میشود، با این تفاوت که این بار هر چهار نفر از آسمان به زمین میآیند. گویا سازنده این گزارش برای تردیدزدایی مخاطب در انتهای آن افزوده که جابر گفت: دو چشم من کور باد اگر آنچه گفتم ندیده بودم[۱۰۳]. این دو روایت با آنچه درباره جایگاه جابر نزد اهل بیت(ع) با روایات بسیار آمده، مردود است. مطالب مندرج در هر دو روایت از یک سو گرایش افکار غالیان شیعه را به خوبی نشان داده است، تا بدین وسیله شبهات برخی افراد را درباره اختلاف رویه هر دو امام را پاسخ داده باشد و از سویی دیگر روایت دوم همسو با روایات جعلی مورخان سلفی چون ابن سعد است که با سند ضعیف و بلکه بدون سند برای محکوم کردن قیام امام حسین(ع) از منظر صحابه از جمله جابر سخنانی به آنان نسبت داده و یا گفتگوها را تحریف گونه گزارش دادهاند. چنان که جابر قیام امام را حرکتی برخلاف تقوای الهی دانسته که میخواهد مردم را به جان هم اندازدا سخنان جابر پس از زیارت امام در کربلا به تنهایی کافی است که بطلان این گونه بر ساختهها را نشان دهد[۱۰۴]. عشق او به اهل بیت(ع) چنان بود که با کهولت سن از اینکه در برابر انس بن مالک و بزرگان قریش و انصار، خود را به پای امام حسین(ع) اندازد ابایی نداشت و چون به او اعتراض شد، از مناقب امام حسن(ع) و امام حسین(ع) روایت کرد[۱۰۵]. سیدالشهداء(ع) در روز عاشورا پس از بیان جایگاه خود نسبت به رسول خدا(ص) از آنان خواست چنانچه به سخنان او اطمینان ندارند از اصحابی چون جابر بن عبدالله انصاری بپرسند (مفید، الارشاد). مفید[۱۰۶] و طوسی[۱۰۷] جابر را نخستین زائر قبر امام حسین(ع) نام بردهاند که در بیستم صفر سال ۶۱ (اربعین شهادت امام) به همراه شاگردش عطیة بن سعد عوفی از مدینه به کربلا آمد. او پس از غسل در فرات، شهدای کربلا را چنان زیارت کرد که متن آن معرفت و اعتقاد عمیق او را نسبت به اهل بیت(ع) نشان داده است. جابر پس از زیارت با استناد به سخنی از پیامبر خود را شریک قیام امام حسین(ع) خواند و به عطیه تأکید کرد که همواره در کنار اهل بیت(ع) باشد[۱۰۸]. ابن طاووس[۱۰۹] بازگشت اهل بیت(ع) و زیارت آنان و نیز جابر را در اربعین اول بعید دانسته است و این مطلب با شواهدی نیز تأیید میشود. در روایت یادشده به نابینایی جابر اشاره شده و این با اخبار دیگر قابل جمع نیست[۱۱۰]. در روایتی امام باقر(ع) وثاقت[۱۱۱] و شفاعت جابر را تأیید و ضمانت کرده است[۱۱۲]. امام صادق(ع) جابر را از خواص اهل بیت[۱۱۳] و از جمله هفت نفری برشمرده که به آیه مودت وفا کردند. او پس از شهادت امام حسین(ع)بر اعتقاد به اهل بیت طلا باقی ماند[۱۱۴]. همچنین امام صادق(ع) دوستی کسانی چون جابر را واجب شمرده است[۱۱۵]. زمانی که بسر بن ارطاة در پی غارت مدینه، به زور از مردم برای معاویه بیعت گرفت جابر مخفی شد و بسر، بنو سلمه را واداشت تا او را احضار کنند. جابر در این باره از ام سلمه نظر خواست و او گفت که هرچند این بیعت ضلالت است، اما برای حفظ جان، همچون اصحاب کهف باید تقیه نمود[۱۱۶]. مسعودی[۱۱۷] به دیدار جابر با معاویه اشاره کرده که چند روزی او را معطل کرد و وقتی بر معاویه وارد شد گفت: آیا نشنیدهای که رسول خدا(ص) فرمود: هر که از حاجت مندی روی بپوشاند خداوند روز قیامت که روز نیازمندی او است بدو اعتنا نکند. معاویه به شدت ناراحت شد و گفت: من از پیامبر شنیدم که به شما گروه انصار فرمود: پس از من در تنگنا و سختی گرفتار خواهید شد پس صبر پیشه کنید تا بر لب حوض پیش من آیید. جابر گفت: این مطلب را فراموش کرده بودم. سپس از او جدا و راهی مدینه شد. معاویه شیشصد دینار برای او فرستاد، ولی جابر نپذیرفت و پس از بیان اشعاری که گویای قناعت و حیا برای حفظ آبروست، به او چنین پیغام داد: ای فرزند جگرخوار به خدا هرگز در طومار تو ثوابی که من سبب آن باشم نخواهند نوشت. در واقعه حره که برخی از اصحاب پیامبر چون ابوسعید خدری در خانه خود پنهان شده بودند، جابر به همراه پسرش محمد در کوچههای مادینه به راه افتاد و با بیان روایت پیامبر که هر کس مردم مدینه را بترساند مرا ترسانده، امویان را مورد مواخذه قرار داد. او را زخمی کردند و خواستند بکشند، اما مروان نگذاشت[۱۱۸]. پس از شهادت امام حسین(ع) جابر نخستین کس از اصحاب امام سجاد(ع) بود. در زمان حکومت مروان بر مدینه وقتی اعلام شد که نماز عید فطر در بقیع به امامت او برگزار خواهد شد جابر برخلاف عموم مردم به سوی مسجد پیامبر رفت و در آنجا امام سجاد(ع) را تنها دید. جابر به امام اقتدا کرد و نماز خواند و به دعاهای آن حضرت آمین میگفت[۱۱۹]. دیدار او با امام باقر(ع) و ابلاغ سلام رسول خدا(ص) به آن حضرت از اخبار مشهور است. در روایتی از امام صادق(ع)، جابر در مسجد النبی مینشست و پیوسته صدا میزد: ای باقر (شکافنده) علم! ای باقر علم! مردم مدینه او را به دلیل کهولت سن هذیان گو میخواندند، ولی او میگفت: من هذیان نمیگویم، بلکه رسول خدا(ص) به من وعده دیدار فرزندی از اهل بیت(ع) را داده که نام و شمایل او چون رسول خدا(ص) است[۱۲۰]. این موضوع برای اهل بیت و شیعیان چنان مهم بوده که امام سجاد(ع) از بیم وقوع اتفاقی مانند حادثه برادران یوسف، به حضرت باقر(ع) دستور داد تا این موضوع را فاش نکند[۱۲۱] و بزرگان شیعه نیز این موضوع را از امامان بعدی سؤال میکردهاند[۱۲۲]. کیفیت ملاقات جابر با حضرت باقر(ع) به گونههای مختلفی روایت شده است[۱۲۳]. از مضمون این روایات مختلف، برخی تکرار ماجرا را استنباط کردهاند[۱۲۴]، ولی در هر یک از این روایات اولا شباهتهایی دیده میشود که برمیآید چند روایت یک ماجرا بوده است؛ ثانیة، جابر از نام امام در هر یک از این روایات پرسیده که چندبار بودن آن را بعید مینماید. دست کم میتوان گفت به تعداد هر یک از این روایات دیداری اتفاق نیفتاده است. بنا بر روایتی، فاطمه دختر امیرالمؤمنین(ع)وقتی عبادت بسیار امام سجاد را دید از جابر خواست تا نزد امام برود و از او بخواهد تا اندکی به خود توجه کند. جابر چون به در خانه امام سجاد(ع) رسید، حضرت باقر(ع) را دید که شبیه پیامبر است و چون آن حضرت خود را معرفی کرد جابر پس از احترام فراوان[۱۲۵]، سلام رسول خدا(ص) را ابلاغ کرد و اجازه ورود خواست.
در ادامه روایت که نسبتاً طولانی است جابر امام سجاد(ع) را از فرزندان پیامبران بالاتر و سپس به حضرت مهدی با اشاره کرده است[۱۲۶]. بنا بر روایتی دیگر ملاقات جابر با حضرت باقر در یکی از کوچههای مدینه اتفاق افتاد که در آن مکتب خانهای بود و حضرت در آن حضور مییافت. در ادامه این روایت آمده که پس از این ماجرا جابر نزدیک ظهر به خانه حضرت باقر میرفت و کسب علم مینمود و این امر موجب تعجب و اعتراض مردم مدینه شده و میگفتند: صحابی پیامبر از این بچه آموزش میبیند. پس از شهادت امام سجاد(ع)، امام باقر(ع) به احترام جابر به خانه او میرفت و برای اینکه روایت آن حضرت مقبول بیفتد هر آنچه میخواست از رسول خدا(ص) نقل کند به روایت از جابر استناد میداد[۱۲۷]. مطلب قابل توجه در این دو روایت، اینکه بنا بر روایت حضور جابر در بیستم صفر سال ۶۱ در کربلا، وی نابینا بوده، در حالی که بنا بر روایات فوق اولا جابر امام باقر(ع) را در زمان نوجوانی دیده، نه پیش از کربلا که در آن موقع دو یا چهار ساله بوده است؛ ثانیا، به گونهای بیان شده که جابر نابینا نبوده است[۱۲۸]. در روایتی که کوفی و مفید[۱۲۹] آوردهاند به نابینایی جابر در وقت ملاقات و ابلاغ سلام تصریح شده و این موافق روایتی است که پیامبر زمان این دیدار را در اواخر عمر جابر بیان داشته که پس از دیدار از دنیا خواهد رفت[۱۳۰]. در ذیل همین روایت بنا بر نقل طوسی[۱۳۱] با افزوده شدن این مطلب از رسول خدا(ص) که به جابر وعده بینایی دوباره در وقت ملاقات را داده، این تعارض به ظاهر رفع شده است.
جابر و خلفای اموی. وی بر اعمال خلاف شرع حاکمان به گونههای مختلف معترض بود. او خود راوی این حدیث پیامبر بود که هر کس خشنودی حاکمی را با خشم خدا به عمل آورد از دین خارج خواهد شد[۱۳۲]. وقتی به او گفتند که خلفا با لباسهای ابریشمی نگارین ظاهر میشوند گفت: ای کاش گوشهایم چون چشمهایم از بین میرفت تا از کارهای آنان هیچ چیز نمیدیدم و نمیشنیدم[۱۳۳]، در زمان عبدالملک از وی به زور بیعت گرفتند[۱۳۴] و وقتی حجاج از سوی عبدالملک حاکم مدینه شد به اصحاب پیامبر توهین کرد از جمله مهر (غلامی) بر گردن آنان زد و روایت شده که بر دست جابر این مهر زده شد[۱۳۵]. دیدار او با عبدالملک مروان در ایام حج و درخواست او برای رسیدگی به حال مردم مدینه و اجابت آن از سوی عبدالملک[۱۳۶] از جایگاه ممتاز او در میان صحابه حکایت دارد. جابر گوید: نزد حجاج ثقفی رفتم، ولی به او سلام نکردم[۱۳۷]. گویا این دیدار در زمان امارت او بر مدینه و به سال ۷۴ بوده است. جایگاه علمی جابر. روایات مختلف وی در علوم گوناگون جامعیت علمی او را در زمینههای فقه، تفسیر، تاریخ و کلام نشان میدهد. جابر را یکی از پرگویندهترین احادیث رسول خدا(ص) و حافظ سنن نبوی برشمردهاند[۱۳۸]، احادیث او را که ۱۵۴۰ حدیث شماره کردهاند[۱۳۹] در منابع حدیثی شیعه و اهل سنت به طور گسترده موجود است[۱۴۰]. شمار احادیث مسند او تنها در صحیح بخاری نود حدیث است[۱۴۱]. ذهبی[۱۴۲] گوید: بخاری و مسلم در ۵۸ حدیث از جابر با هم مشترکاند، ولی بخاری ۲۶ و مسلم ۱۲۶ حدیث از جابر به تنهایی نقل کردهاند. احمد بن حنبل[۱۴۳] در مسند خود بیش از صد صفحه را به روایات جابر اختصاص داده است. مسند کامل او جمع آوری شده است (واثقی، جابر بن عبدالله انصاری، حیاته و مسنده)، چنان که ابن کثیر دو جلد از جامع المسانید (ج۲۴ و ۲۵) خود را به روایات جابر اختصاص داده است. جابر گوید: هفتاد حدیث به تنهایی از پیامبر شنیدم[۱۴۴]. دانش دوستی او به گونه ای بود که وقتی پیامبر او را در وقت تنگدستی میان انتخاب یازده ز ماده و آموزش دعایی که جبرئیل برای او آورده بود مخیر نمود، دعا را انتخاب کرد[۱۴۵]، او را باید از پیشگامان هجرت برای طلب حدیث برشمرد؛ زیرا وی برای شنیدن حدیث قصاص که عقبة بن عامر جهنی و یا عبدالله بن انس از رسول خدا(ص) شنیده و در مصر ساکن شده بود با خرید شتری بدان دیار مهاجرت و آن حدیث را اخذ کرد[۱۴۶]. کسب دانش حدیث برای او چنان اهمیت داشت که هرچند خود از اصحاب پیامبر است؛ اما از بسیاری از صحابه نقل حدیث کرده است. این دانش دوستی او مورد توجه بزرگانی چون أوزاعی بوده و بدان مثال میزدند[۱۴۷] در مسجد نبوی مجلس درس داشت[۱۴۸]. زرکلی[۱۴۹] تشکیل این جلسه را در اواخر عمر جابر دانسته است. روایات بسیار او در سیره و مغازی رسول الله(ص)[۱۵۰] نیز نشان از تدریس وسیع و توجه خاص جابر به دانش سیره دارد. ابن عقیل (عبدالله بن محمد، شرح حال او را بنگرید مزی، تهذیب الکمال، ش۳۵۴۳) گوید: به همراه امام باقر(ع) نزد جابر میرفتیم و از اخبار رسول خدا(ص) جویا میشدیم و هر آنچه را میشنیدیم مینوشتیم[۱۵۱]. موقعیت علمی او را با ابن عباس و عبدالله بن عمر چنان گفتهاند که همانند آن دو، گروه بسیاری از شاگردانش همیشه دور او بوده و حرکت میکردند[۱۵۲]. به جز امام باقر(ع)[۱۵۳]، بسیاری از بزرگان تابعین مانند سعید بن مسیب، ابو زبیر مکی، عطاء بن ابیرباح، مجاهد، شعبی و حسن بصری نیز از او روایت کردهاند[۱۵۴]. شرکت در مجلس درس جابر و استماع حدیث از سوی تابعین مکی چون عطا و ابوزبیر مکی زمانی بوده که جابر در اواخر عمر، مدتی در مکه ساکن بوده است[۱۵۵]. از میان این افراد ابو زبیر از او روایات بسیاری نقل کرده است[۱۵۶]، علمای شیعه با عبارات مختلف در توثیق و جلالت او سخن گفتهاند[۱۵۷]. ابن اثیر[۱۵۸] ذیل حدیث «اهتز عرش الرحمن لموت سعد بن معاذ..»؛ و ادعای برخی از خزرجیها مبنی بر تحریف این حدیث از اصل آن یعنی «اهتز السریر»، گوید: جابر آن را ناشی از دشمنی این دو گروه دانسته است و با اینکه خود خزرجی است، اما نظر اوسیها را تأیید کرده است و این، تدین واقعی جابر است که او را واداشته تا از حق دفاع کند.
شخصیت فقهی جابر. جابر را از فقهای صحابه[۱۵۹] دانستهاند. ابن حزم[۱۶۰] براساس ترتیب کثرت فتوا، او را دوازدهمین نفر از فتوا دهندگان اصحاب رسول خدا(ص) نام برده است. ذهبی[۱۶۱] او را فتوا دهنده زمان خود در مدینه دانسته است. برای او صحیفهای نام بردهاند که به صحیفة جابر شناخته شده که در آن، احکام و شرایعی که رسول خدا(ص) بیان داشته، آمده است[۱۶۲]. شاید این همان مسند جابر باشد که نسخه ای قدیمی از آن به روایت عبد الله بن احمد بن حنبل در کتابخانه رباط (در مصر) به شماره ۲۲۱ موجود است[۱۶۳]. همچنین ذهبی[۱۶۴] برای او کتاب کوچکی در باب مناسک حج نام برده است. ابن کثیر[۱۶۵] نیز کتاب و صحیفهای برای جابر شناخته است. با توجه به مطلب یادشده وی از شخصیتهایی است که فقهای شیعه و سنی به احادیث و آرای فقهی او توجه و عنایت کامل داشته و در منابع فقهی به وفور بدانها استناد کردهاند. اردبیلی[۱۶۶] روایات جابر را در ابواب مختلف فقهی معین کرده است. از جمله نظریات فقهی جابر که فقهای شیعه بدانها استناد کردهاند، میتوان به چند مورد ذیل اشاره کرد. وجوب وضو از مرافق تا دستها[۱۶۷]؛ عدم بطلان وضو با قهقه، اعم از اینکه در نماز باشد یا غیر آن[۱۶۸]؛ مؤخر قرار گرفتن مأمومان از امام[۱۶۹]؛ بدعت بودن اذان در نماز عیدین[۱۷۰]؛ جواز نکاح متعه[۱۷۱] که ابن جریج از فقهای عامه نیز براساس نظر جابر به حلیت نکاح متعه فتوا داده است[۱۷۲] و نیز موضوع تعصیب (میراث کسی که از دنیا رفته و تنها دختر و خواهر یا برادری دارد که تمام ارث برای دختر خواهد بود[۱۷۳]؛ افزون بر این موارد، طوسی در دو کتاب خلاف[۱۷۴] و مبسوط[۱۷۵]، ابن زهره در غنیه[۱۷۶]، حلی در معتبر[۱۷۷]، مختلف[۱۷۸]، تذکره[۱۷۹] و منتهی[۱۸۰]؛ شهید اول در البیان[۱۸۱] و الذکری[۱۸۲]، ابن فهد حلی در مهذب[۱۸۳] و دیگر فقهای شیعه برای آرای فقهی خود به روایات جابر استناد کردهاند. علمای اهل سنت نیز به روایات او استناد کردهاند[۱۸۴]. نکته قابل توجه اینکه گاه آرای فقهی جابر در کنار فقهای بزرگ اهل سنت اعم از صحابه و تابعین و دیگران قرار گرفته و گاه هم مخالف. از روایت عطاء مکی نیز بر میآید که مردم مکه نیز از او استفتا مینمودهاند چنان که وقتی در بحث متعه میان ابن عباس و ابن زبیر اختلاف نظر بود، از جابر خواسته شد تا نظر خود را در این باره بگوید[۱۸۵].
شخصیت تفسیری جابر. او از طبقه نخست مفسران از اصحاب رسول الله(ص) به شمار میآید. هرچند کتاب تفسیری برای جابر در منابع ذکر نشده، اما مرحوم آیت الله مرعشی نجفی بیان داشتهاند که اهل سنت کتاب تفسیری ناتمامی از جابر دارند[۱۸۶]. علامه طباطبایی[۱۸۷] او را از صحابهای که پس از رحلت پیامبر به تفسیر اشتغال داشتهاند معرفی کرده است. سید محسن امین[۱۸۸] نیز او را از مفسران بزرگ نام برده است. جابر از مشایخ ابوحمزه ثمالی در دو کتاب مسند و تفسیر اوست. آرای تفسیری او[۱۸۹] شاهدی بر مفسر بودن اوست که این آرا هرچند به حد و مرتبه ابن عباس و ابن مسعود نمیرسد، اما کمتر از آرای تفسیری منسوب به ابی بن کعب نیست. استدلال او در برابر صهیب[۱۹۰] و تعیین اولی الامر در آیه ﴿أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ﴾[۱۹۱]. براساس سخن رسول خدا(ص) بر امامان معصوم، نشانی از توجه خاص او به تفسیر است[۱۹۲]. از جمله روایات تفسیری او داستان مباهله و تفسیر جابر است بر اینکه آیه مباهله در حق پنج تن آل عباست[۱۹۳]. روایت دیگری که هم از منظر تفسیر و هم از منظر کلامی قابل توجه است اینکه طلیق بن حبیب بصری گوید: من از کسانی بودم که به شدت منکر شفاعت بودم تا اینکه جابر را دیدم و تمام آیاتی را که بر مدعای من دلالت داشت خواندم. جابر گفت: ای طلیق، آیا تو خود را داناتر از ما بر کتاب خدا و سنت میدانی؟ گفتم: نه. جابر گفت: آیاتی که خواندی معنایش خلود کفار در جهنم است، نه گنهکاران مسلمان که پس از مدتی عذاب، از جهنم خارج خواهند شد. سپس گفت: این دو گوش من کر باد اگر نشنیده بودم که رسول خدا(ص) فرمود: این چنین کسان از جهنم آزاد و وارد بهشت میشوند[۱۹۴]. روایت دیگر بیان میدارد که جابر برخلاف اندیشههای خوارج که مرتکب کبیره را مشرک میدانستند سخن گفته است[۱۹۵]. بنا بر نقل واحدی، آیه کلاله[۱۹۶] در شأن جابر نازل شد آن زمانی که وی بیمار شد به طوری که به حال بیهوشی افتاده بود و میخواست به خواهرانش وصیت کند. رسول خدا(ص) چون به عیادت او رفت به او فرمود: که از این بیماری نخواهی مرد و بر اثر وضوی پیامبر شفا یافت. از این رو جابر میگفت: این آیه در شأن من نازل شد[۱۹۷]. با توجه به این روایت بوده که در تفسیر جلالین[۱۹۸] آمده است که آیه در حق جابر نازل شد و تعبیر مات عن اخوات؛ آمده است؛ یعنی وقتی مرد تنها خواهرانی داشت؛ اما محقق شوشتری[۱۹۹] این مطلب را رد کرده است؛ زیرا این آیه در شأن کسی است که از دنیا رفته و خواهرانی باقی گذاشته است؛ در حالی که اولا معلوم نیست جابر یاد شده در روایت، فرد مورد بحث باشد؛ ثانیة جابر در زمان پیامبر نمرد و ثالثا وی دو یا سه پسر داشته و اساسا از مصادیق آیه کلاله خارج است. اما نقد شوشتری، قابل تأمل است؛ زیرا اولا تعبیر مطلق جابر بن عبدالله در تعابیر محدثان به انصاری مشهور منصرف است؛ ثانیة بحث وصیت بوده نه ارث؛ ثالثا شاید در آن موقع پسر نداشته و پسرانش پس از این آیه به دنیا آمدهاند؛ رابعة جابر بر فرض تصور خود که خواهد مرد از پیامبر درباره اموالش استفتا کرده و در روایات مشهور تعبیر مات عن أخوات؛ نیامده است.
تشیع امامی جابر در روایات او. چنان که دانسته شد روایات جابر نه تنها تشیع او را به خوبی ثابت میکند، بلکه باید او را از شیعیان دوازده امامی دانست. او راوی صحیفه فاطمی است که در آن به اسامی امامان شیعه تصریح شده و به «خبر لوح» معروف است[۲۰۰]. جابر این لوح را در زمانی دیده که نزد حضرت فاطمه(ع) رفته است و گویا از آن نسخه برداری میکند؛ زیرا امام باقر(ع) در یک دیدار خصوصی اصل آن لوح را با نسخه جابر مطابقت کرده، بدون اینکه حرفی کم و زیاد باشد[۲۰۱]. همچنین منشأ روایت مشهوری که پیامبر وعده دیدار جابر را با امام باقر(ع)داده درحقیقت زمانی بوده که رسول خدا به اسامی امامان معصوم را برای جابر نام میبرده است[۲۰۲]. روایات متعددی که از او درباره امامان معصوم و اینکه از نسل فاطمه زهرا(ع) خواهند بود، به ویژه موضوع مهدویت، از مشخصههای روایات جابر گشته است[۲۰۳]. او در روایت دیگری ویژگیهای مخصوص هر یک از امامان معصوم را از پیامبر روایت کرده است[۲۰۴]. حتی بنا بر نقل خود جابر درباره خلافت، ده بار از رسول خدا(ص) پرسید تا اینکه علی(ع) را معرفی نمود[۲۰۵] و در پاسخ به سؤال جابر درباره تعداد امامان رسول خدا(ص) آنان را دوازده تن همانند دوازده چشمه حضرت موسی تشبیه و بیان فرمود[۲۰۶]. مصاحبت او پس از رسول خدا(ص) با شش معصوم، جابر را از برجستهترین اصحاب امامان شیعه نموده که طبعا یکی از علل مهم اندوختههای زیاد و خاص علمی او بوده است. روایتی در رجال کشی است که به روشنی منشأ غالی دارد میگوید: علم امامان به چهار نفر منتهی شد که عبارتاند از سلمان و جابر و سید حمیری و یونس بن ظبیان غالی. البته احتمال بسیار زیاد داده شده که منظور از جابر در این روایت جابر جعفی است، ولی مرحوم خویی جابر انصاری را استظهار کرده است[۲۰۷]. روایات او در بخش فضایل امیرالمؤمنین(ع)و اهل بیت(ع) و شیعیان بسیار و خود کتاب مستقلی میطلبد. مهم اینکه نوع منقبت گویی او به گونهای است که جابر را از دیگر صحابه متمایز کرده است. با نگاهی اجمالی به مضمون آنها کاملا نشان میدهد که جابر بر نکات بسیار حساس سیاسی، مذهبی، سیر أعلام النبلاء، به ویژه ولایت بلافصل علی(ع) تأکید نموده است. ما به درستی نمیدانیم که جابر این مناقب را در چه زمانهایی نقل میکرده؛ اما به هر حال از زمان سقیفه تا زمان مرگ او دو رانی نبوده که به راحتی بتوان از فضایل امام گفته شود و این به ویژه در زمانی که سب امیرالمؤمنین(ع) رسمی شده و از بیان هرگونه فضلیت گویی از آن حضرت ممانعت میشده اهمیتی چند برابر داشته است. او در تبیین و تبلیغ جایگاه علی(ع) در میان مسلمانان از هیچ کوششی فروگذار نبوده است[۲۰۸]. مناقبی که او نقل کرده از دیدگاه یک سنی حتی اعتدالی، گرایش شیعی از نوع افراطی را برای گوینده آن ثابت میکند. این در حالی است که از جابر درباره خلفای ثلاثه فضیلتی که قابل توجه باشد. نقل نشده و نمیتوان به صدور قطعی آن تعداد نیز اذعان نمود. از نگاه روایات جابر، آسمانها و زمین به هنگام خلقت، ولایت علی(ع) را پذیرفتند[۲۰۹]، علی نفس پیامبر[۲۱۰] است که خلقت هر دو از طینت واحد است[۲۱۱]. او برجستهترین شخصیت پس از رسول خدا نایه تا روز قیامت و خلیفه بلافصل اوست[۲۱۲]. علی ما سرور مسلمانان و پیشوای پرهیزکاران[۲۱۳]، صراط مستقیم[۲۱۴]، معیار کفر و ایمان[۲۱۵] و معیار بهشت و جهنم[۲۱۶]، ولایتش شرط تکمیل شهادتین و ورود به بهشت[۲۱۷]، علی(ع) تیر خدا[۲۱۸]، حزب او حزب الله و دشمن او دشمن خداست[۲۱۹]. انسانهای خالص و ناخالص با علی(ع) محک زده میشوند[۲۲۰]. مبغض علی(ع) و اهل بیت با منافق و در روز قیامت یهودی محشور میشود هرچند که خود را مسلمان بداند و اهل نماز و روزه باشد[۲۲۱]. شک درباره جنگ علی(ع) (با مخالفانش)، شک درباره رسول خدا(ص) معرفی شده است[۲۲۲]. علی(ع)تنها کسی است که چون پیامبر میتواند در مسجد بخوابد[۲۲۳]، جعفر بن احمد قمی کتابی به نام نوادر الأثر فی علی خیر البشر داشته که دو سوم روایات آن از طریق جابر بوده است. بنا بر روایت جابر از رسول خدا(ص) در کنار کعبه پس از نقل فضایل ممتاز علی ما و شیعیانش، آیه ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ﴾[۲۲۴]. نازل شد و هرگاه علی(ع) از دور نمایان میشد اصحاب رسول خدا(ص) میگفتند: خیرالبریه آمد[۲۲۵]. جابر از راویان حدیث ثقلین[۲۲۶]، حدیث مؤاخات[۲۲۷]، و غدیر خم است[۲۲۸]، ابوالعباس بن عقده نام او را در کتاب الولایه آورده است[۲۲۹]. صدوق[۲۳۰] از جابر داستان درخواست امیرالمؤمینن(ع) از اصحاب شاهد غدیر را برای گواهی دادن نقل کرده که برخی به دلیل گواهی ندادن، به نفرین امام دچار شدند و آن نفرین درباره آنان عملی شد. امینی[۲۳۱] آورده است در جلسه امام سجاد(ع) و حضرت باقر(ع) و محمد حنفیه مردی وارد شد و از جابر حدیث پیامبر را خواست. جابر به حجة الوداع و داستان غدیر اشاره کرد و گفت: در نزدیکی جحفه پیامبردست علی(ع) را گرفت و فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه»؛ متن بخشی از دعای ندبه که حاوی فضایل علی(ع) و شیعیانش است و رسول خدا(ص) در خیبر به آن حضرت فرموده، به روایت از جابر نقل شده است[۲۳۲]. در روایتی امام کاظم(ع) از پدران بزرگوار خود از جابر داستان ازدواج امیرالمؤمنین(ع) با حضرت فاطمه(ع) را نقل کرده که پیامبر در برابر معترضان از قریش این ازدواج را به دستور خدا در زمان معراج بیان داشته و در انتها به شهادت امام حسین(ع) و موضوع مهدویت اشاره کرده است[۲۳۳]. جابر حدیث منزلت را به خلافت پس از رسول خدا(ص) و وجوب اطاعت امت از علی(ع) معنا کرده است[۲۳۴]، جایگاه ممتاز جابر در نقل فضایل مهم برای امیرالمؤمنین(ع) این امکان را میتوانسته برای غالیان نیز فراهم نماید تا برخی روایات بسیار عجیب را به او نسبت دهند که در منابع مشهورنقل نشده است و در منابع برخی نویسندگان دارای گرایشهای غالیانه راه یافته است[۲۳۵]. در این میان، در کتابهای فرقهشناسی، جابر را از فرقه تناسخیه نام بردهاند[۲۳۶] که به نظر میرسد با جابر جعفی خلط شده است و یا او نیز چون بزرگانی دیگر روایات و مطالبی را به او نسبت دادهاند. از این گونه نسبتها میتوان به مجموعهای از روایاتی اشاره کرد که به نقل از جابر در جهت اندیشههای ضد شیعی و فضایل خلفا آمده است؛ از جمله اینکه گوید: به ما امر شده بود تا زمانی بجنگیم که کلمه توحید بیان نشده در حالی که از او نیز نقل شده که شمشیر و قرآن به دست داشت و میگفت: رسول خدا(ص) به ما امر کرده که با این شمشیر با کسانی که با این قرآن مخالفاند بجنگیم[۲۳۷]. در روایتی که ابن عساکر آن را رد کرده، رسول خدا(ص) وعده بهشت به ابوبکر و عمر داد[۲۳۸]. و مؤمن، نسبت به ابوبکر و عمر بغض ندارد چنان که منافق آن دو را دوست ندارد[۲۳۹]. روایات دیگری نیز از جابر در فضایل و یا سخنان کنایه گونهای از پیامبر مبنی بر خلافت خلفا[۲۴۰]؛ یا رد برخی فرقههای مذهبی[۲۴۱] نقل شده است. داستان غار نیز به نقل از جابر پر از دروغ پردازیهایی است که با مسلمان در تناقض است[۲۴۲] و روایات دیگری که جای تأمل دارد و باید ارزیابی شود[۲۴۳]. به طور کلی دو مطلب درباره روایات جابر به خصوص در بخش مناقب و اعتقادات جای تأمل دارد: نخست خلط روایات جابر انصاری با جابر جعفی است و دیگر اینکه طرفداران هر دو گروه تشیع و تسنن روایاتی به او نسبت دادهاند که تعیین روایات حقیقی از روایات ساختگی نیاز به دقت فراوان دارد.
وفات جابر، صحابه نگاران گویند که جابر در اواخر عمر خود نابینا شد. با توجه به قراین و برخی اخبار که گذشت نابینایی او، دست کم از سال ۶۱ بوده است و اگر سال وفات او را ۷۸ یا ۹۹ بگیریم، تعبیر اواخر عمر چندان صدق نمیکند. او در سن ۷۴ یا ۸۵ یا ۹۴ و ۹۷ سالگی در مدینه درگذشت[۲۴۴]. در سال وفات او نیز اختلاف است. سالهای ۶۸، ۷۳، ۷۴، ۲۶، ۲۷، ۷۸، ۷۹ و یا ۹۹ را گفتهاند[۲۴۵]، ولی مشهور، ۷۸ گفتهاند و تصحیف «سبعین» به «تسعین» و خلط سال وفات و سن، از عوامل این اختلاف است[۲۴۶]. ابن حجر[۲۴۷] حضور حجاج ثقفی را در مراسم تشییع جنازه جابر شاهدی بر تأیید سال ۷۴ دانسته است[۲۴۸]. در برخی از منابع شیعی روایت ضعیفی آمده که امام باقر(ع) به هنگام وفات از جابر خواست تا حدیث صحیفه و لوح را روایت کند[۲۴۹]، اما اگر حتی سال وفات او را ۹۹ بدانیم باز این خبر صحیح نخواهد بود؛ زیرا امام باقر(ع) در سال ۱۱۴ به شهادت رسیده[۲۵۰] و بنا بر روایت پیامبر تنها وی موفق به دیدار امام باقر(ع) خواهد شد و نمیتوانسته امام صادق(ع)را درک کرده باشد زیرا تولد آن حضرت ۸۰ یا ۸۳ بوده و با توجه به این مطلب باید گفت که حتی زنده بودن جابر پس از امام سجاد(ع) هم مورد تشکیک است و این مطلب با تاریخ وفات او نیز سازگار است. خبر صدوق نیز وجهش این است که امام باقر(ع) بیان داشته که جابر برایم روایت کرد اما راوی بر اثر توهمچنین گفته است[۲۵۱]. محمد بن منکدر که از راویان مشهور جابر است در آخرین لحظات بر بالین جابر بوده و از او خواسته تا سلامش را به پیامبر برساند[۲۵۲]، حسن مثنی از جمله کسانی بود که جنازه جابر را بر دوش خود حمل نمود[۲۵۳]. گویا خود او نیز میخواست نمازش را بخواند، اما با تهدید، حجاج ثقفی بر او نماز خواندا[۲۵۴]. این خبر صحیح نیست؛ زیرا صرف نظر از اینکه جابر وصیت کرده بود که حجاج ثقفی بر او نماز نخواند[۲۵۵]. مورخان و صحابه نگاران با استناد به روایات بسیاری گفتهاند که والی مدینه، ابان بن عثمان بن عفان بر او نماز خواند[۲۵۶]. ذهبی[۲۵۷] نیز ضمن رد مطلب یادشده وفات جابر را زمانی دانسته که حجاج بر عراق حاکم بود. اما همو در سیر اعلام النبلاء[۲۵۸] این خبر را چنین توجیه کرده که شاید در آن وقت برای انجام مناسک حج و یا زیارت به مدینه آمده است، او را آخرین صحابی دانستهاند که در مدینه از دنیا رفت[۲۵۹]. بغوی[۲۶۰]، ابن قتیبه[۲۶۱] و ابن ابی عاصم[۲۶۲] این مطلب را رد کرده و آخرین فرد را سهل بن سعد ساعدی دانستهاند[۲۶۳]. ابونعیم[۲۶۴] و ذهبی[۲۶۵] نیز به اعتبار اصحاب عقبه او را آخرین صحابی در مدینه دانستهاند. مرگ او برخلاف غالب صحابه نگاران، در مکه و قبا نیز نقل شده[۲۶۶] و قبر جابر را در بقیع گفتهاند؛ اما بنا بر روایات دیگر، ابان بن عثمان بن عفان از فرزندان جابر پرسید: کجا او را دفن میکنید؟ گفتند: در قبرستان بنوسلمه[۲۶۷] این قبرستان واقع در غرب مدینه و دارای فضایلی است[۲۶۸].
فرزندان و نوادگان جابر. جابر سه پسر به نامهای عبدالله، عبدالرحمان و محمد داشت که به پسران خود مکئی شده، ولی به ابو عبدالله مشهور است[۲۶۹]. بخاری[۲۷۰] ابن حبان[۲۷۱] و ابن حزم[۲۷۲] برای او پسر چهارمی به نام محمود برشمردهاند، اما ابن ابی حاتم[۲۷۳] چنین پسری را برای او نشناخته است. همچنین ابن جوزی[۲۷۴] در شمار فرزندان او از حمید، میمونه و ام حبیب نام برده است. عبدالرحمان و محمد از محدثان هستند که آن دو تضعیف شدهاند[۲۷۵]، اما به نظر میرسد این تضعیف ناشی از نقل فضائل اهل بیت طلا از طریق آنان بوده است[۲۷۶] و این مطلب دلیلی بر تشیع خاندان جابر است. ابن حزم[۲۷۷] برای جابر نسلی در منطقه انصاریین، واقع در سمت افریقیه نام برده است. ابن اثیر[۲۷۸] در ضمن حوادث شعبان سال ۵۱۲، از وفات شخصی در شهر بخارا به نام ابو الفضل بکر بن محمد بن علی بن فضل انصاری نام برده که از نوادگان جابر است. همچنین نسلی از او در قریه «نودای جان» از قصبه «سرکوه» در هشت فرسخی «داراب» استان فارس است که ساکنان آنجا این انتساب را از مسلمات میدانند و بزرگانی از این خاندان برخاستهاند که در نهضت مشروطه نیز نقش داشتهاند. در این قریه مسجدی است به نام شیخ کمال، فرزند شیخ جابر انصاری و در سنگی که موجود است آغاز بنای آن سال ۱۸۱ تاریخ خورده است[۲۷۹]. در روستای «شوند» از توابع همدان عالم و عارف بلند آوازه ملاحسین قلی همدانی[۲۸۰] از نسل جابر است و در «شوند» خاندانی بزرگ دارد. در این خانواده پیراهن کهنه ای وجود دارد که معتقدند امیرالمؤمنین(ع)آن را به جابر داده و شاه عباس صفوی برای تبرک قطعهای از آن را دریافت کرد. آنان از این پیراهن برای رفع بلا استفاده میکنند[۲۸۱]. همچنین از نسل او میتوان به شیخ مرتضی انصاری دزفولی[۲۸۲] اشاره کرد که یکی از بزرگترین و برجستهترین چهرههای فقهی امامیه است. مؤلف زندگانی و شخصیت شیخ مرتضی انصاری، نسب او را با شانزده واسطه به جابر رسانده که گویا چند نفری از نسب افتاده است[۲۸۳]. افرادی دیگر از منسوبان به جابر خاندان بزرگی در اصفهان هستند. بزرگ این خاندان به نام جلال الدین هفتصد سال پیش به ایران مهاجرت کرده است[۲۸۴]. شیخ جابر کاظمی، صاحب دیوان شعر نیز از منسوبان به جابر است[۲۸۵]. همچنین واثقی در یک مجموعه کامل شرح حال جابر و نوادگان و همچنین مسند او را با عنوان جابر بن عبدالله الانصاری، حیاته و مسنده تدوین کرده است.
جستارهای وابسته
- خزرج (قبیله)
- بنیسلمه (قبیله)
- براء بن معرور (دایی)
- جد بن قیس (دایی)
منابع
پانویس
- ↑ یا حِزام، برای توضیح مطلب ر.ک: عتر، دکتر نورالدین، منهج النقد فی علوم الحدیث، ص۱۸۲.
- ↑ بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۳۸؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۲.
- ↑ زرکلی، خیرالدین، الأعلام، ج۲، ص۱۰۴.
- ↑ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۳، ص۱۹۱.
- ↑ خلیفة بن خیاط، طبقات، ص۱۷۲.
- ↑ ابن حبیب، المحبر، ص۴۱۳؛ شکلهای دیگر این نام، ر.ک: مزی، تهذیب الکمال، ج۴، ص۴۴۸.
- ↑ بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۳۹.
- ↑ ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، الآحاد و المثانی، ج۳، ص۳۵۴.
- ↑ ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، الإمامة والسیاسة، ص۳۰۷؛ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۲۹؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۲۹۳.
- ↑ ابن حبان، الثقات، مشاهیر، ص۳۰.
- ↑ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۸۲؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۵، ص۳۷۸.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۱۹.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۱۳.
- ↑ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۲۱۵.
- ↑ شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج۲، ص۵۱۴.
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۲۹۳.
- ↑ ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۱۵۱.
- ↑ ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، الآحاد و المثانی، ج۳، ص۳۹۷.
- ↑ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۳.
- ↑ ر.ک: مدخل مربوط و نیز شوشتری، ج۲، ص۵۲۳.
- ↑ خلیفة بن خیاط، التاریخ، التاریخ، تاریخ، ص۴۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۲۹۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۲؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۴۶.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۰۸ و ۲۱۱.
- ↑ بخاری، التاریخ الکبیر، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۲۰۷؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۵۶۵؛ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۳۰؛ بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۴۰.
- ↑ ابن کلبی، ج۲، ص۹۸-۹۷.
- ↑ ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، الآحاد و المثانی، ج۴، ص۶۹.
- ↑ ابن حبان، الثقات، ص۳۰.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۱۴.
- ↑ رجال، ص۳۱؛ الامالی، ص۵۰۰.
- ↑ صفدی، ج۱۱، ص۲۸.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۳، ص۳۸۵.
- ↑ و نیز ر.ک: ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۱۲، ص۵۳۰؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۵۶۵.
- ↑ ابن قتیبه، ص۳۰۷ و نیز ذهبی؛ ر.ک: تاریخ الاسلام، ج۵، ص۳۷۹.
- ↑ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۳؛ امینی، ج۹، ص۳۶۳.
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۲۹۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۳.
- ↑ بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۳۹.
- ↑ ر.ک: ادامه مدخل.
- ↑ بخاری، التاریخ الکبیر، صحیح، ج۲، ص۷۱.
- ↑ واقدی، ج۱، ص۲۶۷ و نیز ر.ک: ابونعیم، معرفة الصحابه، دلائل، ص۵۷۰.
- ↑ واقدی، ج۱، ص۴۰۱؛ ابونعیم، معرفة الصحابه، دلائل، ص۴۳۶، ح۳۴۵.
- ↑ ترمذی، ج۵، ص۳۵۴.
- ↑ واقدی، ج۱، ص۴۰۰.
- ↑ واقدی، ج۱، ص۳۳۶.
- ↑ واقدی، ج۱، ص۳۹۸-۴۰۰.
- ↑ دلائل، ص۴۳۷-۴۳۹.
- ↑ اختصاص، ص۲۹۹-۳۰۰.
- ↑ واقدی، ج۲، ص۴۲۳.
- ↑ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۵۶۵؛ نسائی، احمد بن شعیب، السنن الکبری، سنن، ج۵، ص۶۹؛ ترمذی، ج۵، ص۳۵۲.
- ↑ واقدی، ج۲، ص۴۴۷-۴۴۶.
- ↑ واقدی، ج۲، ص۴۵۲؛ ابونعیم، معرفة الصحابه، دلائل، ص۴۲۰.
- ↑ واقدی، ج۲، ص۴۶۵.
- ↑ بنگرید: واقدی، ج۲، ص۴۷۱.
- ↑ الارشاد، ج۱، ص۱۰۱-۱۰۲.
- ↑ «پس آنان را به اذن خداوند تار و مار کردند و داود جالوت را کشت و خداوند به وی پادشاهی و فرزانگی ارزانی داشت و آنچه خود میخواست بدو آموخت، و اگر خداوند برخی مردم را با برخی دیگر باز نمیداشت، زمین تباه میگردید امّا خداوند بر جهانیان بخششی (بزرگ) دارد» سوره بقره، آیه ۲۵۱.
- ↑ واقدی، ج۲، ص۴۹۲.
- ↑ واقدی، ج۲، ص۵۱۰.
- ↑ بنگرید: خصیبی، ص۴۴-۴۵.
- ↑ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، تذکره، ج۱، ص۴۳؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۲۲.
- ↑ احمد بن حنبل، ج۳، ص۲۹۲.
- ↑ بخاری، التاریخ الکبیر، صحیح، ج۲، ص۱۷۰؛ بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۴۲؛ ابونعیم، معرفة الصحابه، دلائل، ص۴۰۶-۴۰۷.
- ↑ واقدی، ج۲، ص۶۸۴.
- ↑ واقدی، ج۲، ص۶۶۱ و ۶۶۳.
- ↑ ر.ک: ذهبی، سیر أعلام النبلاء، تاریخ، عهد الخلفاء، ص۶۲۶.
- ↑ واقدی، ج۲، ص۶۵۷.
- ↑ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۴۳۶-۴۳۷.
- ↑ واقدی، ج۲، ص۷۷۷؛ بخاری، التاریخ الکبیر، صحیح، ج۳، ص۱۰۹.
- ↑ دارمی، ج۲، ص۶۶-۶۷.
- ↑ واقدی، ج۲، ص۸۲۸.
- ↑ ابن شهرآشوب، ج۱، ص۳۹۸.
- ↑ صفار، ص۴۳۰-۴۳۱؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۸۶؛ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۵۳.
- ↑ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۸۵.
- ↑ واقدی، ج۳، ص۱۰۳۴.
- ↑ ابونعیم، معرفة الصحابه، دلائل، ص۳۹۹-۴۰۰.
- ↑ ابن طاووس، الیقین، ص۵۲۲-۵۲۱.
- ↑ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۱۸۲؛ حلی، ص۹۴.
- ↑ ابن قدامه، ج۵، ص۱۲۶-۱۲۷.
- ↑ بنگرید: ادامه مدخل.
- ↑ بخاری، التاریخ الکبیر، صحیح، ج۳، ص۵۸ و ۱۶۳.
- ↑ ر.ک: کراجکی، التعجب، ص۵۲.
- ↑ ر.ک: ابن حمزه، ص۲۶۴-۲۶۶.
- ↑ ر.ک: راوندی، ج۲، ص۵۹۳-۵۹۲.
- ↑ واقدی، مغازی، ج۲، ص۷۲۱.
- ↑ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، سیر، ج۳، ص۱۹۴.
- ↑ واقدی، فتوح الشام، ج۱، ص۱۵۸-۱۷۴.
- ↑ مالک بن انس، المدونة الکبری، ج۲، ص۳۰۸.
- ↑ ابن عبد الحکم، ص۴۵۸؛ سیوطی، حسن المحاضره، ص۱۴۴.
- ↑ ابن شبه (م۲۶۲)، تاریخ المدینة المنوره، ج۳، ص۱۱۳۵-۱۱۳۶.
- ↑ تاریخ، عهد الخلفاء، ص۴۴۱.
- ↑ الغدیر، ج۸ و ۹.
- ↑ رجال، ص۱۲، ۳۷، ۶۶، ۷۲، ۸۵ و ۱۱۱.
- ↑ التنبیه و الاشراف، ص۱۹۸.
- ↑ ابن بطریق، ص۶۲.
- ↑ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۲۰۵.
- ↑ مفید، الاختصاص، ص۲۲۲-۲۲۳؛ مجلسی، ج۲۲، ص۳۴۷.
- ↑ کافی، ج۵، ص۵۲۹-۵۲۸.
- ↑ طوسی، اختبار معرفة الرجال، ج۱، ص۱۸۲.
- ↑ مفید، جمل، ص۱۰۵؛ ابن ابی الحدید، ج۲۰، ص۲۲۱.
- ↑ ابن شعبه حرانی، ص۱۸۶۔۱۸۸.
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۲۹۳.
- ↑ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۲۳۲؛ حلی، نهایه، ج۱، ص۳۵۵.
- ↑ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۳، ص۲۴۶.
- ↑ ر.ک: واثقی، ص۱۴۵ به بعد و نیز ادامه مدخل.
- ↑ ابن حمزه، ص۳۰۷.
- ↑ ابن حمزه، ص۳۲۳-۳۲۲.
- ↑ ر.ک: ادامه مدخل.
- ↑ طوسی، الامالی، ص۵۰۰-۵۰۱.
- ↑ مسار الشیعه، ص۴۶.
- ↑ مصباح، ص۷۸۷.
- ↑ ر.ک: طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۲۰۷؛ عمادالدین طبری، بشارة المصطفی، ص۱۲۵؛ مصباح الزائر، ص۲۸۶-۲۸۸؛ ابن نما حلی، ص۸۶.
- ↑ اقبال، ج۳، ص۱۰۰-۱۰۱.
- ↑ ر.ک: ادامه مدخل.
- ↑ فروع کافی، ج۷، ص۱۱۴.
- ↑ شوشتری، ج۲، ص۵۱۶.
- ↑ کافی، ج۱، ص۴۶۹؛ مفید، اختصاص، ص۶۲.
- ↑ حمیری، ص۳۸؛ اختصاص، ص۶۳.
- ↑ صدوق، خصال، ص۶۱۰-۶۰۳.
- ↑ یعقوبی، ج۲، ص۱۹۷؛ ثقفی، ج۲، ص۶۰۶-۶۰۴؛ ابن یونس، تاریخ المصریین، ج۱، ص۶۴.
- ↑ مروج الذهب، ج۳، ص۱۱۶-۱۱۵.
- ↑ ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ج۱، ص۲۳۶؛ ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، الآحاد و المثانی، ج۳، ص۳۹۱-۳۹۲.
- ↑ ر.ک: صحیفه سجادیه، ص۳۰۹، دعای ۱۴۴؛ سید بن طاووس، اقبال، ص۷۸۹-۴۸۸.
- ↑ کلینی، ج۱، ص۴۶۹؛ مفید، الاختصاص، ص۶۲.
- ↑ کلینی، ج۱، ص۳۰۴.
- ↑ ر.ک: مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ص۱۲۳.
- ↑ ر.ک: کلینی، ج۱، ص۳۰۴؛ صدوق، الامالی، ص۴۳۴؛ طوسی، الامالی، ص۶۳۶.
- ↑ واثقی، ص۶۸.
- ↑ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۵۸.
- ↑ طوسی، الامالی، ص۶۳۷-۶۳۶؛ عمادالدین طبری، ص۱۱۴-۱۱۵.
- ↑ کلینی، ج۱، ص۴۶۹-۴۷۰؛ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۲۲۰.
- ↑ تولد امام باقر(ع) بنا بر مشهور سال ۵۸ بوده، ر.ک: ابن ابی الثلج بغدادی، ص۱۰.
- ↑ الارشاد، ج۲، ص۱۵۸.
- ↑ طبری شیعی، دلائل الامامه، ص۲۱۸.
- ↑ الامالی، ص۶۳۷.
- ↑ کلینی، ج۲، ص۳۷۳.
- ↑ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، تاریخ، ج۵، ص۳۸۰.
- ↑ ابن قتیبه، ج۲، ص۲۴.
- ↑ یعقوبی، ج۲، ص۲۷۲.
- ↑ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، تاریخ الاسلام، ج۵، ص۳۸۱؛ گویا اول بگومگوهایی بوده، ر.ک: طبقات ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۲۳۱.
- ↑ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۵۶۵.
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۲۹۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۳؛ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، تذکره، ج۱، ص۴۳.
- ↑ ابن حزم، اسماء الصحابه، ص۴۱؛ ابن جوزی، ص۶۳۶.
- ↑ ر.ک: طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۸۲-۱۸۷.
- ↑ ابن حجر، الاصابه، مقدمه فتح الباری، ص۴۷۵.
- ↑ سیر، ج۳، ص۱۹۴.
- ↑ مسند، ج۳، ص۲۹۲-۴۰۰.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۰؛ شامی، ج۷، ص۳۸۰.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۱.
- ↑ ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، الآحاد و المثانی، ج۴، ص۷۹؛ سیوطی، حسن المحاضره، ص۱۴۶-۱۴۵.
- ↑ ابن کثیر، جامع المسانید، ج۲۴ و ۲۵.
- ↑ سیوطی، حسن المحاضره، ص۱۴۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۳؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۴۶.
- ↑ زرکلی، ج۲، ص۱۰۴.
- ↑ برای نمونه ر.ک: مغازی واقدی.
- ↑ بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۴۴-۴۴۵.
- ↑ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۳۰.
- ↑ برای نمونه ر.ک: ابن ابی خیمه، ج۲، ص۲۰ و ۳۸؛ حمیری، ص۱۱۰.
- ↑ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۳۳-۵۳۱؛ مزی، تهذیب الکمال، ج۴، ص۴۴۴-۴۴۸؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۳؛ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، سیر، ج۳، ص۱۸۹-۱۹۰. فهرست راویان از جابر را بنگرید: واثقی، ص۸۸-۸۱.
- ↑ بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۴۵.
- ↑ دارمی، ج۱، ص۱۴۹.
- ↑ بنگرید: خلاصة الأقوال، ص۳۲؛ تنقیح، ج۱، ص۲۰۰.
- ↑ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۳.
- ↑ باجی، ج۱، ص۴۵۵.
- ↑ اصحاب الفتیا، ص۴۶.
- ↑ سیر، ص۱۹۰.
- ↑ جامع المقاصد، ج۱، ص۱۵.
- ↑ زرکلی، ج۲، ص۱۰۴.
- ↑ تذکره، ج۱، ص۴۳.
- ↑ جامع المسانید، ج۲۴، ص۹۶.
- ↑ اردبیلی، ج۱، ص۱۴۳.
- ↑ خلاف، ج۱، ص۷۸.
- ↑ خلاف، ج۱، ص۱۲۱.
- ↑ خلاف، ج۱، ص۵۵۵-۵۵۴.
- ↑ خلاف، ج۱، ص۷۵۷-۷۵۸.
- ↑ فضل بن شاذان، الایضاح، ص۴۳۵ و ۴۴۱؛ اشعری قمی، ص۸۲؛ مفید، المسائل الصاغانیه، ص۳۶ و ۳۸؛ سید مرتضی، الانتصار، ص۲۶۸ و ۳۸۶.
- ↑ برای اطلاع بیشتر از نظر فقهای عامه، ر.ک: جعفر مرتضی عاملی، زواج المتعه.
- ↑ بنگرید: سید مرتضی، الانتصار، ص۵۵۳؛ همو، الناصریات، ص۴۱۴.
- ↑ برای نمونه، ج۲، ص۲۵۹ و ج۳، ص۹۴.
- ↑ برای نمونه، ج۲، ص۳۲۲ و ۳۶۰.
- ↑ ابن زهره، ص۲۱۳.
- ↑ ج۲، ص۳۷۵ و ۸۰۳.
- ↑ برای نمونه، بنگرید: ج۴، ص۵۵؛ ج۵، ص۴۵۶؛ ج۶، ص۲۰۴ و ج۷، ص۲۷۳.
- ↑ تذکره، ج۱، ص۱۲ و ۱۶۱.
- ↑ برای نمونه، ج۱، ص۲۲۵ و ۳۷۹؛ ج۲، ص۶۴۸ و ۶۶۶.
- ↑ البیان، ص۲۲۳.
- ↑ الذکری، ص۱۵۵.
- ↑ ابن فهد، ج۲، ص۵۴۶؛ ج۳، ص۳۰ و ج۵، ص۴۱۸.
- ↑ بنگرید: مالک، ج۱، ص۳۵؛ شافعی، برای نمونه، ج۱، ص۵۷؛ ج۲، ص۱۵۸؛ ج۳، ص۵۷؛ ج۴، ص۶۶ و ج۵، ص۲۴۰؛ سرخسی، برای نمونه، ج۴، ص۱۵؛ ج۸، ص۱۶۱؛ ج۱۰، ص۱۴؛ ج۱۱، ص۲۳۵ و ج۱۳، ص۱۴؛ سمرقندی، ج۳، ص۶۴؛ ابن قدامه، برای نمونه، ج۱، ص۷۶ و ۴۲۴؛ ج۷، ص۲۴۳؛ ج۸، ص۱۲۴ و ج۹، ص۴۶۷.
- ↑ مسلم، ج۴، ص۱۳۱؛ أحمد بن حنبل، ج۳، ص۳۸۰.
- ↑ واثقی، ص۷۵-۷۶.
- ↑ طباطبایی، ص۵۱.
- ↑ سید محسن امین، ج۴، ص۴۶.
- ↑ برای نمونه ر.ک: ابن یونس، تاریخ المصریین، ج۱، ص۱۵۹؛ ابن ابی خیثمه، ج۲، ص۱۴۷؛ بخاری، التاریخ الکبیر، صحیح، ج۵، ص۱۷۰-۱۷۱ و همو، ج۶، ص۷۴-۷۵؛ ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، الأوائل، ص۶۷؛ ابن شهرآشوب، ج۲، ص۲۷۶؛ ابن شاذان، فضائل، ص۱۳۸
- ↑ بنگرید: ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۵۶.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۲۵۲.
- ↑ ابونعیم، معرفة الصحابه، دلائل، ص۳۵۳-۳۵۴، ح۲۴۴؛ ابن طاووس، الطرائف، ص۴۶.
- ↑ ابن کثیر، جامع المسانید، ج۲۴، ص۱۶۸-۱۶۹ و نیز ر.ک: ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، کتاب السنه، ص۳۹۰.
- ↑ ر.ک: ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، کتاب السنه، ص۴۴۸.
- ↑ نساء، ۱۲ و ۱۷۶.
- ↑ ر.ک: بخاری، التاریخ الکبیر، صحیح، ج۷، ص۴؛ مسلم، ج۵، ص۶۰؛ نسائی، احمد بن شعیب، السنن الکبری، سنن، ج۴، ص۶۹؛ بیهقی، سنن، ج۶، ص۲۱۲؛ واحدی، ص۹۶.
- ↑ سیوطی، ص۱۳۴.
- ↑ شوشتری، ج۲، ص۵۲۷-۵۲۶.
- ↑ کلینی، ج۱، ص۵۲۷ و ۵۳۲؛ صدوق، کمال الدین، باب ۲۸، ۳۰۸؛ مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۴۶؛ طوسی، الغیبه، ص۱۳۹ و ۱۷۸؛ و با اشاره ر.ک: ابن بابویه قمی، ص۱۲.
- ↑ کافی، ج۱، ص۵۲۷؛ کراجکی، الاستنصار، ص۱۸-۱۹.
- ↑ بنگرید: کلینی، ج۱، ص۵۲۷؛ ابن بابویه قمی، ص۱۰۳؛ صدوق، کمال الدین، ج۳، ص۲۵۳؛ نعمانی، ص۷۰.
- ↑ بنگرید: جوهری، المقتضب، ص۹؛ ابن بابویه قمی، ص۲۵؛ مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۴۶؛ طوسی، الغیبه، ص۱۷۸؛ ابن طاووس، الیقین، ص۴۹۵.
- ↑ ابن شهر آشوب، ج۱، ص۲۵۱.
- ↑ مفید، الامالی، ص۱۶۸؛ طوسی، الامالی، ص۱۹۰.
- ↑ ابن طاووس، التحصین، ص۵۷۰ و همو، الیقین، ص۲۴۵.
- ↑ ر.ک: مدرسی، ص۱۲۷.
- ↑ ر.ک: صدوق، الامالی، ص۶۲ و ۱۵۰؛ کوفی، ج۱، ص۱۵۱ و ج۲، ص۵۲۳؛ مفید، تفضیل امیرالمؤمنین، ص۳۵ و الارشاد، ج۱، ص۳۹ و ۴۵.
- ↑ ابن بابویه قمی، ص۲۵.
- ↑ کوفی، ج۱، ص۴۷۵.
- ↑ طوسی، الامالی، ص۷۹.
- ↑ ابن بابویه قمی، ص۳۵؛ طوسی، الامالی، ص۵۸ و ۴۱۸ با تعابیر مختلف.
- ↑ کوفی، ج۱، ص۲۱۱.
- ↑ ابن شهرآشوب، ج۲، ص۲۷۱.
- ↑ صدوق، الامالی، ص۱۴۹ و خصال، ص۴۹۶؛ قاضی نعمان، ج۱، ص۴۲۲.
- ↑ صدوق، الامالی: عمادالدین طبری، ص۴۴.
- ↑ طوسی، الامالی، ص۲۸۲.
- ↑ کوفی، ج۱، ص۳۵۹؛ ابن شهر آشوب، ج۲، ص۷۷.
- ↑ صدوق، الامالی، ص۱۵۰.
- ↑ احمدی میانجی، ج۳، ص۲۸۱.
- ↑ قاضی نعمان، دعائم الاسلام، ج۱، ص۷۵؛ صدوق، الامالی، ص۴۱۲-۴۱۳؛ مفید، الامالی، ص۱۲۶؛ طوسی، الامالی، ص۶۴۹.
- ↑ مجلسی، ج۳۲، ص۳۲۷.
- ↑ سلیم بن قیس، ص۴۰۰؛ ابن شهر آشوب، ج۲، ص۴۰؛ زمخشری، ج۴، ص۳۳۹.
- ↑ «بیگمان آنانکه ایمان آوردهاند و کردارهایی شایسته کردهاند، بهترین آفریدگانند» سوره بینه، آیه ۷.
- ↑ طوسی، الامالی، ص۲۵۱-۲۵۲.
- ↑ غازی، مسند الرضا، ص۲۰۹؛ ابن کثیر، جامع المسانید، ج۲۵، ص۴۹؛ صفار قمی، ص۲۳۴؛ طوسی، خلاف، ج۱، ص۲۷.
- ↑ صدوق، الامالی، ص۱۸۷؛ ابن حمزه طوسی، ص۱۱۸ و نیز ر.ک: هدایت پناه، حدیث برادری در سیره نبوی.
- ↑ ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، کتاب السنه، ص۵۹۰؛ کوفی، ج۲، ص۳۸۹، ۱۴۰۶ ۴۰۹، ۴۱۳ و ۴۱۶.
- ↑ ابن طاووس، الطرائف، ص۱۴۱-۱۴۰.
- ↑ الأمالی، ص۱۸۴-۱۸۵.
- ↑ امینی، ج۱، ص۲۰۵.
- ↑ صدوق، الامالی، ص۱۵۶-۱۵۷؛ قاضی نعمان، ج۲، ص۳۸۱-۳۸۲: کوفی، ج۱، ص۲۴۹، ۲۶۶ و ۴۵۹؛ طبری شیعی، المسترشد، ص۶۳۳_۶۳۴.
- ↑ طوسی، الامالی، ص۲۵۷؛ طبری شیعی، دلائل الامامه، ص۱۰۰-۱۰۱.
- ↑ صدوق، الهدایه، ص۱۵۷.
- ↑ ر.ک: عدة محدثین، ص۱۲۸-۱۳۱؛ خصیبی، ص۱۱-۱۱۲ و ۱۷۰- ۱۷۱؛ حسین بن عبدالوهاب، ص۳۲-۳۱ و ۵۱؛ ابن شاذان، فضائل، ص۵۹-۵۴.
- ↑ نوبختی، ص۳۴؛ شهرستانی، ج۲، ص۵۲.
- ↑ متقی هندی، ج۱، ص۳۸۴.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، الأربعین البلدانبه، ص۶۵-۶۶.
- ↑ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، تاریخ، عهد الخلفاء، ص۱۰۷.
- ↑ نسائی، احمد بن شعیب، السنن الکبری، فضائل الصحابه، ص۹؛ بخاری، التاریخ الکبیر، صحیح، ج۴، ص۱۹۸؛ ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، کتاب السنه، ص۵۲۳، ۵۸۲ و ۶۱۰.
- ↑ ر.ک: ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، کتاب السنه، ص۱۵۲ و ۴۴۸.
- ↑ خصیبی، الهدایة الکبری، ص۸۵.
- ↑ ر.ک: ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، کتاب السنه، ص۲۶۷ و ۲۶۸؛ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، تاریخ الخلفاء، ص۲۶۲، ۲۶۳ و ۵۰۱.
- ↑ دینوری، ص۳۱۶؛ ابن حبان، الثقات، ص۵۸؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۱۱۵؛ ابن جوزی، ص۱۴۵؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۲۹۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۴؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۴۷.
- ↑ ر.ک: دینوری، ص۳۱۶ و ۳۲۸؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۱۱۵؛ طوسی، رجال، ص۳۱-۳۲؛ بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۴۷؛ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۳۱-۵۳۰؛ ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، الآحاد و المثانی، ج۴، ص۶۹؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۵۶۵؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۸۰-۱۸۱؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۲۹۳.
- ↑ ر.ک: ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۸-۲۴۰.
- ↑ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۴۷.
- ↑ نقد این مطلب، ر.ک: ادامه مدخل.
- ↑ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۴۷.
- ↑ ابن ابی الثلج بغدادی، ص۱۰.
- ↑ ر.ک: شوشتری، ج۲، ص۵۲۱-۵۲۰؛ مدرسی، ص۱۲۹.
- ↑ احمدبن حنبل، ج۳، ص۶۹.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۶.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۶.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۴۰.
- ↑ ابن حبان، الثقات، ص۵۸؛ بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۴۸؛ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۲۹؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۵۶۵؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۸۱؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۲۹۳.
- ↑ تاریخ، ج۵، ص۳۸۱.
- ↑ همو، ج۳، ص۱۹۴.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۹؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۴۶.
- ↑ بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۴۷.
- ↑ ابن قتیبه، ص۳۰۷ و ۳۴۱.
- ↑ الآحاد و المثانی، ج۴، ص۶۹.
- ↑ ر.ک: مدخل سهل بن سعد ساعدی.
- ↑ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۲۹.
- ↑ سیر، ج۳، ص۱۸۹.
- ↑ سیوطی، اسعاف، ص۲۳.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۷.
- ↑ ر.ک: ابن شبه (م۲۶۲)، تاریخ المدینة المنوره، ج۱، ص۹۳-۹۴.
- ↑ بخاری، التاریخ الکبیر، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۲۰۷؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۵۱؛ ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۲، ص۲۹۳؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۴۶.
- ↑ التاریخ الکبیر، ج۷، ص۴۰۴.
- ↑ ابن حبان، الثقات، ج۵، ص۴۳۴.
- ↑ ابن حزم، ص۳۵۹.
- ↑ ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل، ج۸، ص۲۹۱.
- ↑ ابن جوزی، ص۱۴۵.
- ↑ ابن قتیبه، ص۳۰۷.
- ↑ شوشتری، ج۲، ص۵۲۶.
- ↑ ابن حزم، ص۳۵۹.
- ↑ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱۰، ص۵۴۵.
- ↑ واثقی، ص۱۰۱.
- ↑ ملا حسین قلی، ص۱۲۳۹-۱۳۱۱.
- ↑ واثقی، ص۱۰۰ به نقل از پاورقی نقباء البشر، ص۶۷۴.
- ↑ شیخ مرتضی انصاری، ص۱۲۸۱-۱۲۱۴.
- ↑ واثقی، ص۱۰۱.
- ↑ واثقی، ص۱۰۱.
- ↑ واثقی، ص۱۰۱.
- ↑ هدایتپناه، محمد رضا، مقاله «جابر بن ظالم»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص ۳۳۵.