بنی‌کنده در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

بنی‌کنده از قبایل بزرگ یمن و در جاهلیت و قرون نخست ظهور اسلام جایگاه ممتازی داشته است. کندیان قدرت نظامی و سیاسی بالایی داشته و مورد توجه امرای عرب و غیر عرب قرار می‌‌گرفتند. این قبیله با کوچ به شبه جزیره عربستان حکومت تشکیل دادند. قبل از اسلام بت پرست بودند و به آیین یهود و سپس به آیین مسیح روی آوردند و پس از ظهور اسلام خدمت پیامبر (ص) شرفیاب شده و مسلمان شدند ولی پس از رحلت حضرت جمع بسیاری از آنان مرتد شدند. آنان در جریان فتوحات از جمله فتح عراق و آذربایجان و در جنگ‌های مهم مانند قادسیه حضور فعال و پررنگی داشتند. در جریان واقعه عاشورا عده‌ای از کندیان در لشکر عمر سعد و برخی در لشکر امام حسین (ع) حضور داشتند. اشعث بن قیس، حجر بن عدی و... از شخصیت‌های برجسته کندیان بودند.

مقدمه

کندیان در شمار قبایل قحطانی یمن و از جایگاه ممتازی در جاهلیت و نیز قرون نخست صدر اسلام برخوردار بودند. برخورداری از قدرت سیاسی و نظامی بالا آنان را در نگاه و مرآی پادشاهان عرب و غیر عرب بزرگ کرد تا حدی که نام آنان در برخی کتیبه‌ها ذکر شده است.

کندیان در ایام حکومت تبع‌ها –از ملوک حمیریان- عهده‌دار برخی مناصب حکومت شدند تا اینکه با مهاجرت برخی از آنان در نیمه قرن پنجم میلادی به نجد و مناطقی از شمال شبه‌جزیره عربستان، خود، مؤسس دولت جوانی گردیدند که در تاریخ به "دولت کنده" شناخته شده است. اما عمر این دولت مستعجل بود؛ پس از کشته شدن حارث بن عمرو، اختلافات و کشمکش‌ها بین جانشینان بالا گرفت و بر اثر این اختلافات و تبعات آن و نیز کشتاری که منذر بن نعمان ماءالسماء از آنان به راه انداخت، آفتاب این دولت غروب کرد. پس از این واقعه، بسیاری از آنان به سرزمین آباء و اجدادی خود حضرموت بازگشتند تا این که دین مبین اسلام ظهور کرد. کندیان اسلام آوردند اما دیری نپایید که نبی اکرم (ص) رحلت کردند و آنان - به دلایل مختلف - راه مخالفت و ارتداد در پیش گرفتند تا این که بر اثر حملات مسلمین بار دیگر مطیع و منقاد دولت اسلامی شدند. پس از این امر و با آغاز فتوحات اسلامی کندیان نیز به جرگه سپاه اسلام در آمدند و یاری گر آنان در امر فتح دیگر مناطق شدند. با فتح عراق و تأسیس شهرهای کوفه و بصره، بسیاری از آنان به این شهرها و سپس شامات و مصر و اندلس رفتند و نقش آفرین بسیاری از وقایع و حوادث بلاد اسلامی در قرون ابتدایی اسلامی - بخصوص قرن اول و دوم - شدند.

نسب کنده

کنده را از قبایل بزرگ یمن و در شمار قحطانیان گفته‌اند.[۱] نسب‌شناسان این قبیله را به ثور بن عُفَیر - معروف به کنده - منتسب دانسته، نسب صحیح او را ثُور بن عُفیر بن عدی بن حارث بن مرة بن اُّدر بن زید بن یشجب بن عریب بن زید بن قحطان بن سبأ[۲] عنوان کرده‌اند.

در وجه تسمیه کنده به این نام، برخی گفته‌اند: "انّما سمّي كندة لكنوده أي انفصاله من كهلان و نزوحه الى حضرموت".[۳] برخی نیز براین اعتقادند که وی بواسطه "كند اباه" یعنی کفران نعمت پدر و پیوستن به دایی‌های خود یا بواسطه "كند اخوه" یعنی فریفتن و سپس قتل برادرش به این نام ملقب گردیده است.[۴]

نسل کنده از طریق دو پسرش معاویه و أشرس ادامه یافت. از نسل بنو معاویه، قبایل وهب، بداء و رائش پدید آمدند[۵] و قبایل بزرگ سکاسک و سکون با بطونی مانند خِداش، صَعب، ضِمام، الأحُدَر، هَجعَم و دیگر قبایل از نسل اشرس.[۶] ضمن این که از قبایل بزرگ بنی‌عدی و بنی‌سعد نیز که به جهت انتساب به نام مادرشان - تجیب بنت ثوبان بن سلیم بن ذهل (رُهاء) مذحجی- به "تجیب" معروف شده‌اند، هم، به عنوان شاخه‌های بزرگ قبیله کنده یاد شده است.[۷] هر یک از این قبایل، خود، دارای بطون گسترده و فراوانی هستند که در برخی منابع مفصل بدان‌ها پرداخته شده است.[۸]

سرزمین کنده

از خاستگاه و محل اولیه سکونت این قبیله تا پیش از مهاجرت به حَضرموت و نیز تاریخ دقیق این کوچ که به دلایل نامعلوم و در پی بروز حوادث اتفاق افتاده است،[۹] اطلاع دقیقی در دست نیست. آنان پس از مهاجرت به یمن در سلسله جبال اطراف حضرموت مأوا گزیدند.[۱۰] سکونت‌گاه آنان از «غمر» تا «ذات العرق» امتداد داشت [۱۱] و جبال یمن، حضرموت و غمر ذی کنده عمده مناطقی بودند که کندیان در آن سکنی گزیده بودند.[۱۲] غمر ذی کنده - که در بیست مایلی مکه قرار داشت -[۱۳] پیوسته به نام کندیان مشهور و معروف بود و چهار قبیله «صدف»، «تجیب»، «عباد» و «بنی معاویه» کنده در آن سکونت داشتند.[۱۴] حضرموت هم که در پیش و پس از اسلام، بطون عمده‌ای از کندیان را - عمدتاً در قسمت شرقی یمن - در خود جا داده بود، از مناطق اصلی کندیان به شمار می‌رفت.[۱۵]

سرزمین کنده در حضرموت، محصور بین دو درۀ "عین" و "دَوعن" -که در بالای آن قلاع و در پایین آن، مزارع و نخلستان قرار داشت - بود.[۱۶] در میان این دو دره، قلعه نُجَیر و شهر تَرِیم[۱۷] که مقر پادشاهان بنی عمرو بن معاویه بود رخ نموده بود.[۱۸] منطقه حضرموت در کُل، شامل مناطق مختلفی از جمله: «خَوار»، «حَرَیم»، «اَبَیورد»، «المَی»، «یشرح»، «کَفیل»، «تسریر»، «حَبُوطه»، «مَدُوده»، «تَرَیم» و «الحیق» است که بطون مختلف کنده در این مناطق به شکل پراکنده زندگی می‌کردند.[۱۹] ضمن این که از بلاد رِیدَة اَرَضین - که با روستاهای زیادش مسکن بنی‌عباد کنده بود- سَدَبه محل سکونت طایفه‌ای از بنی‌تجیب کنده، حَوره از منازل بنی‌حارثه کنده، قارة الاشبا، العجلانیه، شَبام، قلاع حَذیِه و نُجیر، شَزَن و ذو صبح-سکونتگاه بنی واحد از طوایف بنی معاویه کنده- الیَحَق منزل بنی‌بنایه از تیره‌های صدف کنده، [۲۰] عندل، خودون و هدون از مساکن صدف کنده[۲۱][۲۲] و دمّون به عنوان یکی دیگر از شهرهای تیره صدف[۲۳] و به نقلی از منازل بنوالحارث بن عمرو بن حجر آکل‌المُرار در حضرموت[۲۴] می‌توان به عنوان دیگر منزلگاه‌های قبیله کنده نام برد. همچنین منطقه «کسرقُشاقِش» -در وسط حضرموت که شامل روستاهای زیاد از جمله روستاهای بزرگ هَینَن-[۲۵] می‌شد هم به عنوان یکی دیگر از سکونتگاه‌های شاخه تُجیب یاد شده است. علاوه بر مناطق یاد شده، در مناطقی مانند کر و شبوه، وجود چند قبیله از کندیان گزارش شده است.[۲۶] ضمن این که در دوران پیش از اسلام، برخی از قبایل کنده به منطقه نجد رفتنند که خانواده امرؤالقیس شاعر از جمله این گروه هستند. چنان که بعضی دیگر به مناطق مضر مثل «بَیا»، «عین الشمس» و «اثریب» رفتند و به نام «حضارمه» معروف گشتند.[۲۷]

پس از اسلام نیز، کوفه از بزرگترین مراکز حضور قبایل کنده به شمار می‌‌رفت. این شهر در قرن اول هجری شاهد حضور قبایلی مانند بنی‌مرة بن حجر -از بطون بنی معاویه الأکرمین و بنی‌شجره از نسل بنی‌معاویه- بود که علاوه بر مسجد عمومی کندیان، خود دارای مسجد مستقلی در این شهر بودند. بنی شیطان نیز از دیگر قبایل مهم کنده در کوفه محسوب می‌شد.[۲۸] حضور پُر رنگ کندیان در کوفه هنگامی ملموس‌تر می‌‌شود که بنابر نقل گزارشات تاریخی، زمانی که زیاد بن ابیه -فرماندار کوفه- در سال ۵۰ هجری، نظام ارباع[۲۹] را جایگزین نظام اسباع[۳۰] کرد، قبایل ربیعه و کنده به تنهایی یک چهارم جمعیت کوفه را به خود اختصاص داده بودند.[۳۱] «سکاسک» از تیره‌های مهم بنی‌الأشرس در شام اموال بسیاری داشتند؛ ضمن این که برخی نیز از حضور تیره‌هایی از قبیله تجیب –از دیگر بطون مشهور کنده- مانند بنی‌صمادخ، بنی‌ذی البؤن و بنی‌الأفطس در شام و مصر و اندلس خبر داده‌اند.[۳۲] همچنین، درباره سکونت کندیان در حیره و اندلس، به ویژه درباره تجیبی‌ها که در اندلس دارای حکومت‌های ملوک الطوائفی بودند،[۳۳] گزارش‌هایی وجود دارد.[۳۴]

نگاهی به تاریخ کنده تا پیش از ظهور اسلام

تاریخ سیاسیاجتماعی کنده

در بسیاری از کتیبه‌های یافت شده[۳۵] در عربستان جنوبیِ پس از میلاد، از این قبیله، مکرر به نام «کدت» یاد شده است. ذکر واژه اعراب پیش از نام این قبیله نشان از آن ‌دارد که این قبیله بیابان‌گرد بوده و سکونت‌گاهی ثابت نداشته است. از این رو، شاهان یمن برای سرکوبی دشمنان خود از جمله قبایل یمنی یا معدی، از این قبیله سود می‌جستند.[۳۶]

محققان این واژه را معمولاً به مفهوم «اعرابی - اعراب بادیه‌نشین - بدوی» گرفته‌اند.[۳۷] در کتیبه ۵۰۸ ریگمانس و ۲۲۸ فیلبی[۳۸] نیز نام کنده به صورت عرب‌های کنده آمده که با یوسف‌اسار جنگیده‌اند.[۳۹] پیکار کنده با شاهان یمن حکایت از قدرت سیاسی - نظامی این قبیله دارد. البته در روزگارانِ مختلف، این قدرت در درجات شدت و ضعف قرار داشت، به گونه‌ای که ابرهه یزید بن کِبشَه کندی را به عنوان عامل خود برکنده منصوب کرد که به سال ۵۴۲ میلادی علیه ابرهه قیام کرد، ولی ابرهه قیام او را فرونشانید[۴۰] و مجدداً به سال ۵۴۷ میلادی اَبجَبَر کندی را بر آنان گمارد.[۴۱]

کندیان تأثیر فراوانی در سیاست‌های عرب‌های جنوبی داشتند و ملوک عرب و عجم به آنها توجه می‌کردند.[۴۲] به کندیان به جهت علاقه به پادشاهی و ملک‌داری، «کندة‌الملوک» می‌گفتند. آنان در ایام حکومت تبع‌ها –از ملوک حمیریان- عهده‌دار برخی مناصب حکومت شدند[۴۳] تا این که خود در قرن پنجم میلادی با مهاجرت به نجد و یمامه در شمال و مرکز شبه جزیره عربستان، دولت عربی جوانی را شکل دادند، که میان دو دولت دست نشاندۀ ایران و روم یعنی لخمیان و غسانیان قرار داشت. [۴۴] سابقه این حکومت در بین حکومت‌های جنوب شبه جزیره- یعنی معینیان، سبأ، حمیر و کنده- به پس از میلاد بازمی‌گشت. البته کتیبه‌هایی یافت شده است که حکومت کندیان را در قرون پیش از میلاد مسیح نیز ثابت می‌‌کند.[۴۵] آنان در ایام حکومت تبع‌ها –از ملوک حمیریان- عهده‌دار برخی مناصب حکومت شدند[۴۶] تا این که در اواسط قرن پنجم میلادی، بخش کوچکی از قبیله کنده[۴۷] در حالی که روابط خود را با آن دسته از قبایل خویش که در جنوب باقی ماندند، همچنان حفظ کرده و از حمایت ملوک حِمیَر نیز برخوردار بودند[۴۸] از جنوب یمن به شمال شبه جزیره عربستان عزیمت کردند و دولت عربی جوانی را شکل دادند که در تاریخ به دولت کنده مشهور است. [۴۹] این حکومت که متشکل از قبایلی بود که از اتحاد گروه‌های عشیره‌ای پدید آمده بود،[۵۰] میان دو دولت دست نشاندۀ ایران و روم یعنی لخمیان و غسانیان قرار داشت. سابقه این دولت در بین حکومت‌های جنوب شبه جزیره -یعنی معینیان، سبأ، حمیر و کنده- به پس از میلاد بازمی‌گشت. البته کتیبه‌هایی یافت شده است که حکومت کندیان را در قرون پیش از میلاد مسیح نیز ثابت می‌‌کند.[۵۱]

در بیان علت این مهاجرت برخی بر این اعتقادند که درگیر شدن دو قبیله کنده و حضرموت و تهدید هر دو قبیله به نابودی موجب شد تا قبیله ضعیف‌تر -یعنی کنده- به نجد کوچ کند و با حاکم نمودن فردی به نام مرتع بن معاویة بن ثور (کنده) به ادامه حیات در این سرزمین بپردازد. [۵۲] بر اساس این روایت، «حُجر بن عمرو» ششمین پادشاه کنده است. بعضی نیز دوستی و خویشاوندی بین حسان بن تبع -پادشاه حمیری یمن- با حجر بن عدی آکل المُرار[۵۳] یا درخواست برخی از افراد قبیله بکر بن وائل از تُبع مبنی بر گماشتن پادشاه بر ایشان[۵۴] را موجب مهاجرت کندیان به نجد و سکونت شان در بطن عاقل و حاکمیت شان بر قبایل معد ساکن در نجد دانستند. [۵۵] از مهمترین اقدامات حجر، تصرف سرزمین‌های بکر بن وائل از تسلط حاکمیت آل لخم بود که او را در نظر بکر بن وائل محترم و محبوب نمود. [۵۶] ضمن این که ابن‌خلدون نیز از حکومت دادن حجر بن عدی آکل المرار – برادر مادری تبع بن کرب- بر تمام تیره‌های مَعد بن عدنان توسط حسان بن تبع پس از بازگشت از جنگ‌های خود در شمال و منطقه حجاز خبر داده است.[۵۷]

دولت کنده

در اواسط قرن پنجم، بخش کوچکی از قبیله کنده[۵۸] از جنوب یمن به شمال شبه جزیره عربستان عزیمت کردند و در حالی که روابط خود را با آن دسته از قبایل خویش که در جنوب باقی ماندند، همچنان حفظ کرده بودند و از حمایت ملوک حِمیَر نیز برخوردار بودند[۵۹] حکومتی را تأسیس کردند که در تاریخ به دولت کنده مشهور است. این حکومت در واقع متشکل از قبایلی بود که از اتحاد گروه‌های عشیره‌ای پدید آمده بود. [۶۰] حجر بن عمرو بن معاویه ملقب به آکل المرار -از مشهورترین امیران کندی- بنیانگذار این دولت، پایه‌گذار حکومت قبیله‌ای شد که پیشروی و حملاتشان، عامل ارتباط گروه‌های فراوانی از اعراب ساکن نیمه بَدَوی و بَدَوی، در محدوده‌ای وسیع گردید. این امر، نخستین تلاش در عربستان است که در جهت پیوستن گروهی از قبایل به محدوده نفوذ یک قدرت مرکزی انجام گردید.[۶۱] حجر توانست با تحمیل سیادتش بر قبایل شمالی نجد، نفوذ خود را تا یمامه و مرز قلمرو منذر بگستراند و دو قبیله بکر و تغلب را به اطاعت درآورد. [۶۲] پس از حُجر، پسرش عمرو، که به جهت تلاش صرف در نگهداری قلمرو پدر و در سر نپروراندن اندیشه گسترش قلمرو خود، "مقصور" خوانده می‌شد، به فرمانروایی کنده رسید. [۶۳] در دوران پادشاهی او، بکر و تغلب پیمان شکستند و جنگ چهل ساله‌ای بین دو قبیله شعله‌ور شد که به "حر البسوس" معروف گردید.[۶۴] چندی بعد با کشته شدن وی به دست امیر غسانی، حارث بن عمرو، بزرگترین و مشهورترین ملوک کنده به حکومت رسید. در دوران حکومت حارث قبایل نجد بار دیگر مطیع کندیان شدند و با پناه بردن بکر و تغلب به او، وی پسران خود را به حکومت اطراف گمارد.[۶۵] حارث پس از برقراری نظم و انضباط در مناطق تحت امر خود، لشکری پدید آورد و جهت خونخواهی پدر، به جنگ و غارت‌های گاه و بی‌گاه در حدود شام پرداخت.[۶۶] از آنجا که انسطاسیوس –امپراطور روم شرقی- درگیر مشکلات داخلی بود، جهت کاستن از مشکلات و تقلیل دشمنان خود به خصوص بواسطه آغاز جنگ با ایران، با او پیمان صلح بست و دو طرف متعهد شدند که یاری‌گر هم در جنگ با ایران و مناذره باشند.[۶۷] پس از آن، درگیری‌های خونینی میان لخمیان و کندیان در سال ۵۲۸ میلادی به وقوع پیوست [۶۸] و «حارث» نواده حجر آکل‌المرار موفق شد حیره را به تصرف درآورد و بر سرزمین لخمیان فرمان براند.[۶۹]

بر اساس نقلی دیگر، با ظهور مزدک و پیوستن قباد -شاه ساسانی- به او، قباد، منذر ماءالسماء –امیر حیره- را به این آیین فرا خواند اما او نپذیرفت. قباد، حارث را به این امر فرا خواند. حارث پذیرفت و با این پذیرش، شاه ایران، منذر را از حکومت حیره خلع و حارث را جایگزین او کرد. منذر، به ناچار از حارث اطاعت کرد و حتی جهت تقرب به او دخترش هند –عمه امرؤالقیس شاعر- را به ازدواج او در آورد.[۷۰] در هر روی، حارث در سالهای بین ۵۲۴-۵۲۸ بر حیره مسلط شد و پسرانش را به ریاست بنی‌اسد و غطفان و قیس عیلان و دیگر قبایل گماشت.[۷۱] او بر قبایل معد و سرزمین حیره فرمان می‌راند تا اینکه انوشیروان به پادشاهی رسید و منذر بن نعمان ماء السماء را بر حکومت حیره تعیین کرد. چون منذر به حیره نزدیک شد، حارث به سرزمین کلب گریخت و بعد از آنکه اموال و خدمش توسط لشکریان منذر به تاراج رفت و بسیاری از سران کنده، پس از اسارت، به‌دست منذر کشته شدند، وی نیز سرانجام به دست قبیله بنی‌کلب کشته شد.[۷۲]

پس از مرگ حارث، بین فرزندانش سلمه و شرحبیل اختلاف افتاد. آنان به پیکار با یکدیگر برخاستند و در کُلاب - بین کوفه و بصره- با یکدیگر روبه‌رو شدند تا این که سرانجام شرحبیل به دست بنوثعلب کشته شد.[۷۳] اندکی بعد، سلمه نیز که از بیم جان، به قبیله بکر بن وائل پناه برده بود، در درگیری میان قبیله بکر و منذر کشته شد.[۷۴] پس ازاین واقعه، دو برادر دیگر یعنی حجر و معدیکرب بن حارث نیز نفوذ خود را از دست دادند چندان که قبیله بنی‌اسد بر کشتن حجر متفق شدند و او را به قتل رساندند.[۷۵] امرؤالقیس فرزند حجر –از شعرای معلقات سبعه- به تنهایی به طلب خون پدر از بنی اسد نزد قیصر رفت اما توسط قیصر مسموم و کشته شد.[۷۶]

بدین‌سان پس از جنگ داخلی فرزندان حارث و کشتاری که منذر از بازماندگان آنان به راه انداخت،[۷۷] فرمانروایی از آنان منقرض شد[۷۸] و باقیمانده کِندیان به مساکن نخستین خود در حَضرموت بازگشتند.[۷۹] البته از حاکمیت اکیدر بن عبدالملک سکونی بر دومة الجندل که در جریان جنگ تبوک به اسارت خالد بن ولید درآمد،[۸۰] چنین برمی‌آید که همه کندیان به حضرموت بازنگشته بودند بلکه برخی از سکونی‌ها در شمال، باقی ماندند و در دومة‌الجندل حکومتی مبتنی بر رفتارهای قبیله‌ای برپا داشتند. در پی این واقعه، حکومت از نسل بنی آکل المُرار خارج شد و به دست بنی‌معاویة الاکرمین بن حارث افتاد.[۸۱] معدیکرب بن جبله، جدّ اشعث، که از ملوک قدرتمند عرب به شمار رفته و توسط «اعشی» شاعر مشهور، در قصاید چهارگانه‌اش ستوده شده است، از جمله پادشاهان این تیره است که عهده‌دار ریاست این قبیله گردید.[۸۲] پس از کشته شدن او، فرزندش قیس الاشجّ حاکم بر کندیان شد و چون بواسطه خیانتش به بنی مراد، در جنگ با آنان کشته شد،[۸۳] پسرش معدیکرب معروف به اشعث به ریاست کندیان دست یافت. [۸۴]

نگاهی اجمالی به ماهیت سیاسی و حاکمیتی دولت کنده گویای این مطلب است که «دولت کنده در واقع دولت بدویان و اتحادی با قبایل معد، تحت زعامت شیوخ قبایل کنده از جنوب عربستان بود».[۸۵] کندیان موفق شدند حکومتی متحد و مشترک با قبایل معدی و نجدی در سرزمین‌های شمال شرقی جزیرة‌العرب پدید آوردند، ولی ملوک آنان، آن‌گونه که باور کاسکل[۸۶] می‌باشد دارای گارد محافظ نبودند. آنان در رأس نیروهای قبیله‌ای قرار داشتند و بیش از همه بر قبایل و عشیره‌ها و خاندان‌های خود اعتماد داشتند که گاه نیز بین آنان اختلاف‌های شدیدی بروز می‌کرد. داستان‌های ایام‌العرب و جنگ‌های قبیله‌ای از یک سو با خودشان و از سویی دیگر، با قبایل دیگر همچون حضرموت و مراد، مؤید آن است که سازمان جنگی آنان صورت قبیله‌ای داشت و مثل یک نظام پادشاهی دارای گارد محافظ و تشکیلات نظامی پیچیده و مقتدر و منظم نبودند.

از متن ابوعبیده مَعمَر بن مثنی درباره پیکار کلاب[۸۷] نیز برمی‌آید که نیروهای همراه شرحبیل بن حارث از بنی‌بکر و قبایل متحد وی بودند و نیروهای سلمة بن حارث از تغلب، «النمر» و قبایل دیگر هم‌پیمان وی بودند. بدین صورت؛ درمی‌یابیم اولاً، رفتار و خوی بیابان‌گردی آنان موجب اختلاف و کشمکش و عدم همبستگی آنها بود و ثانیاً، سازمان جنگی آنان شکل قبیله‌ای داشت که در ایام حارث بر شرق عربستان تسلط یافتند.

قدرت حارث از چند عامل نشأت می‌گرفت: همراهی قبایل یمنی با وی، هم‌پیمانی با قبایل معدی و نجدی، برخورداری از حمایت امپراتوری روم شرقی، ضعف قدرت سیاسی حکومت ساسانی در ایام کواذ (قباد)[۸۸] و همراهی و یاری بکر بن وائل با حارث به واسطه کینه‌ای که از آل‌لخم داشتند[۸۹]. بدین صورت، «کندیان سازمان نظامی دموکراتیکی را تشکیل می‌دادند که پیشروی و حملاتشان سبب ارتباط گروه‌های قابل ملاحظه‌ای از اعراب ساکن، نیمه‌ بدوی و بدوی در محدوده‌ای وسیع شده بود»[۹۰].

در روایات و اشعار عرب از امرا و ملوک کنده بسیار یاد شده است[۹۱] و «تعدادشان را به هفتاد نفر می‌رسانده‌اند»[۹۲] که اولین آنها مُرتَع و سپس پسرش ثور[۹۳] و آخرین آنان اشعث بن قیس[۹۴] بود. این بدین واسطه است که اینان جنگاورانی نیرومند و پرخاشگر بودند و خونریزی را دوست داشتند و از این روی، قدرت سهمگینی پیدا کردند و به همین جهت، نام ایشان داخل در اسم پادشاهان درآمد[۹۵].

حکومت کندیان در نجد و حیره امتزاجی از عناصر کوچنده و ساکن حضری و بری بود. به همین جهت، تمام خصلت‌ها و مظاهر بادیه‌نشینی را از خود دور نساخته بودند. خوی بدوی و قبیله‌ای در یک جا جمع شده بود و اختلافات و درگیری‌های قبیله‌ای داخلی آنان بازتابی از این رفتار بود که در جنوب نیز از همبستگی و اتحاد و حکومت واحد برخوردار نبودند، آن‌گونه که سه هیأت نمایندگی از کنده، تُجیب و صَدف به مدینه منوره آمدند. هیأت نمایندگی کنده به رهبری اشعث بن قیس بن معدی‌کرب را چهار نفر از بزرگان کنده به نام‌های مِخوَس، مَشرَح، جَمد، أبضَعَة همراهی می‌کردند. اینان صاحب دره‌هایی بودند و به همین جهت، به پادشاهان چهارگانه شهرت یافتند. در جریان ارتداد آنان کشته شدند[۹۶]

از آنچه گذشت این حقیقت بر ما روشن می‌گردد که این پادشاهان از پادشاهی جز نامی نداشتند و آن‌گونه که ابن‌شَبه[۹۷]، یعقوبی[۹۸]، یاقوت[۹۹] و بلاذری[۱۰۰] بر ما معلوم داشته‌اند این شاهان چهارگانه فقط مالک دره‌های خود بودند و پس از قتل حارث بن عمرو کندیان «اصلاً دارای سلطنت نبودند و اینان دارای ثروت و مکنت بودند و به نام ریحانه یمن خوانده می‌شدند»[۱۰۱] و ابن‌خلدون نیز از قول جرجانی می‌نویسد: «پس از اینان در میان کنده پادشاهی دیده نشده، جز آنکه در میانشان صاحبان ریاست و سروری بودند تا آ‌ن‌جا که عرب قبیله کنده را قبیله پادشاهان می‌نامید» [۱۰۲].

بدین‌سان، نظریه کاسکل را در این باره که گفته: «دولت کندیان هرگز دولتی بدوی (بادیه‌نشین) نبوده است»[۱۰۳] و حاکمیت آنان را «دولت کنده» و «دولت شهر» خوانده[۱۰۴] نمی‌توان پذیرفت و عنوان ملک را اینان از اجدادشان به ارث می‌بردند و به آن افتخار می‌جستند و آن‌گونه که از رفتار امریُ لقیس[۱۰۵] شاعر و اشعث بن قیس برمی‌آید جاه‌طلبی آنان را وامی‌داشت تا با این عنوان بر رقبای خود برتری جویند. در واقع اینان مالک دره‌ها بودند و به طور مستقل بر قلعه‌ها و سرزمین‌های خود حکومت می‌کردند و در قبیله خود ملک خوانده می‌شدند، به طوری که ابن‌سعد می‌گوید: به این علت به آنان پادشاه می‌گفتند که دره‌هایی داشتند و مالک آنچه در آنها قرار داشت، بودند.[۱۰۶] از متن ابن‌هشام[۱۰۷] و واقدی[۱۰۸] برمی‌آید برادران اُکَیدر بن عبدالملک السکُونی از کنده که پادشاه دومة الجندل بود در امر حکومت با وی شریک بودند و اکیدر تنها عنوان پادشاهی داشته است.[۱۰۹]

تعاملات سیاسیاجتماعی کنده با دیگر قبایل

در کل می‌‌توان رفتار قبیله کنده[۱۱۰] با دیگر قبایل را رفتاری خصمانه و خشن توأم با تبختر و خیانت ارزیابی کرد. چندان که گفته شده، جنگ‌های بین آنان و قبایل حضرموت آنها را نابود ساخت.[۱۱۱] با این حال، وضع پیوسته بر مدار جنگ و خونریزی نمی‌گشت بلکه شاهد تعاملات سازنده و صلح‌آمیز کندیان با خود و دیگر قبایل -در عرصه‌های مختلف- نیز هستیم. به طوری که نقل شده شاخه صدف با قبایل حضرموت رابطه داشت و به آنها نامیده می‌شد.[۱۱۲] شاخه‌های دیگر کنده هر کدام به طور مستقل با همسایگانشان روابطی داشتند. شاخه تجیب با مَذحِج، روابط خویشاوندی داشت؛ زیرا مادرشان که به او انتساب داشتند تجیب دختر ثوبان از قبیله مَذحِج بود[۱۱۳]. به طور کلی کنده با مَذحِج پیوندهای نیکو برقرار کرده بود،[۱۱۴] ولی گاهی روابط آنان تیره می‌شد مثلاً قیس بن معدی‌کرب کندی پدر اشعث با آنکه هم‌پیمان مراد بود، عهد خویش را نقض کرد و با آنها جنگید و کشته شد. اشعث در صدد خونخواهی پدر برآمد، ولی اسیر شد و مجبور گشت سه‌هزار شتر فدیه دهد تا آزادی خود را به دست آورد.[۱۱۵] اشعث بار دیگر به بنی حارث بن کعب از مَذحِج نیرنگ زد و پیمان صلح و حسن همجواری خود را با آنان شکست، در نتیجه بار دیگر اسیر شد و قرار گردید، برای آزادی خود دویست شتر ماده جوان فدیه دهد، ولی او صد شتر داد و صد شتر دیگر را پرداخت نکرد تا این که اسلام آمد و امور جاهلی را از بین برد[۱۱۶].

چنین به نظر می‌رسد خیانت در تاریخ خاندان معدی‌کرب بن جبله، قبل و بعد از اسلام، امری رایج بوده است: فروة بن مسیک مرادی هم‌پیمان با کنده بود، ولی آنان به وی خیانت کرده؛ او را یاری ندادند. اشعث در جریان ارتداد قبایل جنوب، پس از شکست از زیاد بن لبید بیاضی پیمان صلحی با وی بست و به قوم خود خیانت کرد.[۱۱۷]

بعد از اسلام شاهد ارتداد اشعث و خیانت‌های وی به حضرت علی (ع) هستیم و بعداً نیز فرزند و نواده‌اش خیانت‌هایی داشته‌اند؛ به همین جهت، این خاندان در تاریخ «مشهور به خیانت می‌باشند».[۱۱۸] جالب آنکه بین شاخه‌های کنده نیز روابط نزدیکی برقرار نبود، ولی گاهی در مقابل قبایل دیگر با هم متحد می‌شدند، چندان که نقل شده الجَون بن کلثوم السکُونی با اکراه برای آزادی برادرش قَیسَبَة (بزرگ سَکُون) که در اسارت بنی عامر بن عُقیل بود، با قیس بن معدی‌کرب کندی متحد شد.[۱۱۹][۱۲۰]

کندیان در عصر جاهلی به صور مختلف با قریش و بنی هاشم در ارتباط بودند.[۱۲۱] آنان از موقعیت اجتماعی ممتازی برخوردار بودند. شاید در راستای همین موقعیت اجتماعی کندیان بود که مهر زنانشان را کمتر از صد شتر قرار نمی‌دادند و گاه این مهر تا هزار شتر هم می‌‌رسید.[۱۲۲] شاید تصور همین موقعیت ممتاز برای خود موجب گردیده بود که زمانی که اشعث بن قیس همراه شصت نفر از سواران قبیله کِندَه[۱۲۳] از جمله چهار نفر از بزرگان بنی عمرو بن معاویه (به نام‌های مِخوَس، مشرح، جَمد و أَبضَعه) به مدینه آمدند، خود را با تبختر و غرور خاصی خود را بیارایند و در حالی که جبه‌های حریرِ سیاهِ حاشیه‌دار پوشیده و دیباهای زربفت که جقه‌های زرین داشت، بر تن کرده بودند، وارد مسجدالنبی شوند. [۱۲۴].[۱۲۵]

دین مردم کنده

پیش از اسلام

در این که در میان قبایل یمنی از جمله قبیله کنده چه دینی وجود داشته، گزارش دقیقی وجود ندارد. اما آنچه که مسلم است این است که در زمان دولت حمیریان، مردم یمن بت پرست بودند.[۱۲۶] "ذَرَیح" در حصن نُجیر[۱۲۷] و "الْجَلسند" معبود بنی شکامة بن شبیب بن سکون،[۱۲۸] بت‌های معروف کندیان در منطقه حضرموت بود. [۱۲۹] با این وجود، شرک کندیان از نوع در عبودیت بود؛ چراکه آنان به خدا اعتقاد داشتند و تنها بتان را شفیع قرار می‌‌دادند. شاهد این مطلب هم، تلبیه قوم کنده است که یعقوبی آن را چنین نقل کرده است: لبيك لا شريك لك تملكه او تهلكه انت حكيم فاتركه".[۱۳۰] با توجه به گزارش کلبی مبنی بر این که در بازگشت تبع از سفر عراق، وی دو حبر را از مدینه با خود همراه کرد و آنان، او را به ویرانی بتان فرمان دادند و وی با پذیرش این فرمان دستور به انهدام بتان داد و سپس خود و اهل یمن یکسره یهودی شدند،[۱۳۱] چنین به نظر می‌رسد که آیین یهود و نصارا پس از سقوط حمیریان در بین کندیان رواج یافته است و البته گرایش آنان به یهودیت بیش از سایر ادیان بوده است.[۱۳۲] پس از مسیحی شدن پادشاهان روم و تلاش آنان در گسترش مسیحیت، آیین مسیحیت نیز در بین کندیان نفوذ و گسترش یافت تا آنجا که در اوایل ظهور اسلام، تعداد قابل ملاحظه ای از کندیان از جمله برخی شخصیت‌های برجسته کندی مسیحی شده بودند. [۱۳۳] بنا بر نقل گزارشات تاریخی، زمانی که پیامبر خدا (ص) در سال نهم قمری، خالد بن ولید را سراغ اکیدر بن عبدالملک در دومة الجندل فرستاد، اکیدر، پادشاه کندیان در این منطقه، فردی مسیحی بوده است.[۱۳۴].[۱۳۵]

اسلام کنده

دین اسلام در روزگار قیس بن معدیکرب در مکه ظهور کرد.[۱۳۶] مقارن با ظهور اسلام، بیشتر مخلاف‌های حضرموت در کنترل سیاسی کندیان بود به گونه ای که آنان، دیگر گروه‌های قبیله‌ای در کشور را به مبارزه می‌طلبیدند.[۱۳۷] پیامبر اکرم (ص) پس از مبعوث شدن به مقام رسالت در مراسم حج سال دهم بعثت، اسلام را به حجاج کندی عرضه داشتند لکن آنان با وجود شناختی که از حضرت داشتند از پذیرش این دعوت سر باز زدند.[۱۳۸] تا اینکه پس از هجرت مسلمین به مدینه و گسترش شعاع اسلام در جزیرة العرب، قبایل عرب از مناطق مختلف شبه جزیره گروه گروه به خدمت رسول خدا (ص) می‌رسیدند و مسلمان می‌شدند. در این زمان، شصت نفر از کندیان از شاخه معاویة الاکرمین از جمله چهار نفر از بزرگان بنی عمرو بن معاویه به نام‌های مِخوَس، مشرح، جَمد و أَبضَعه در سال دهم هجری در حالی که خود را با تبختر و غرور خاصی آراسته بودند، خدمت حضرت رسیدند و مسلمان شدند.[۱۳۹] بر اساس گزارشات تاریخی، نمایندگان قبیله صدف نیز که تعدادشان را بیش از ده نفر برشمرده‌اند به مدینه رفتند و ضمن دیدار با رسول خدا (ص) از ایشان سؤالاتی پرسیدند و حضرت بدانها پاسخ فرمود.[۱۴۰].[۱۴۱] گزارشی از سفر سیزده تن از نمایندگان تجیب در سال نهم هجری به مدینه در حالی که زکات اموال خود را نیز همراه داشتند، در دست است. نقل است که آنان سپس به سرزمین خود بازگشتند و در مراسم حج سال دهم هجری در مِنی به حضور نبی اکرم (ص) رسیدند.[۱۴۲] در پی این وفود، برخی از کندیان به تدریج به مدینه رفتند و بعدها گروهی از آنان در کوفه و مکه ساکن شدند.[۱۴۳] گفته شده که رسول خدا (ص)، ضمن روایتی برخی قبایل یمن از جمله سکون، کنده، سکاسک، خولان العالیه و أُملوک رَدمان را ستوده‌اند. [۱۴۴]

کندیان و جریان رده

به طور طبیعی، قبایلی که در وفود مسلمان می‌‌شدند، آشنایی چندانی با مبانی دینی نداشتند و بیشتر حکومت سیاسی اسلام را می‌‌پذیرفتند. بر همین اساس، برخی از این قبایل، پس از رحلت پیامبراکرم (ص) از پذیرش حکومت دینی سر باز زدند و آن را نپذیرفتند که کندیان نیز از این قاعده مستثنا نشدند. پس از انتشار خبر بیماری رسول خدا (ص) عده‌ای تحت عنوان ادعای نبوّت مرتد شدند اما کندیان در برخورد با مقوله ارتداد چند دسته شدند. عده‌ای مانند تیره‌های سکون کنده و افرادی مانند ابوقرعان کِندی ثبات نشان دادند[۱۴۵] و بر اسلام پایدار ماندند. برخی متهم به ارتداد شدند و عده‌ای مرتد گردیدند. در مجموع، ارتداد کندیان با ارتداد قبایل دیگر متفاوت بود و اسباب متعددی داشت که یکی از آنها، بی‌توجهی عامل زکات خلیفه اول به قرار کندیان با رسول خدا (ص) در حمل زکات آنان به مدینه بود. براساس گزارش‌های تاریخی، زمانی که مردم کنده و حضرموت مسلمان شدند، پیامبر (ص) دستور داد، قسمتی از زکات حضرموت را به مردم کنده اختصاص داده، زکات کنده را برای حضرموت صرف کنند. مردی از بنی ولیعه[۱۴۶] کنده از پیامبر (ص) درخواست کرد که چون ما شتر نداریم، اگر صلاح می‌‌دانید، زکات ما را حمل کنید و پیامبر (ص) این درخواست را قبول کرد. بعد از رحلت پیامبر (ص)، زیاد بن لبید -عامل حضرموت- برای جمع‌آوری زکات بین مردم بنی ولیعه رفت. آنها از او خواستند چنان که پیامبر (ص) وعده داده است، باید زکات ما را حمل کنید. زیاد در جواب از آنها خواست که چون شتر دارند، خودشان، زکات را حمل کنند. با بروز درشتی زیاد، مردم حضرموت هم درشتی کردند و زکات ندادند.[۱۴۷] در این هنگام زکات ندادن بخشی از کندیان، حمل بر ارتداد آنان گردید.

دلیل دیگری که در ارتداد کنده دخیل بود، حساسیت کندیان، به ویژه ملوک کنده به جانشینی و روی کار آمدن قبایل ضعیفِ تیره‌های قریش بود. ملوک کنده دارای القاب پادشاهی بودند که پس از ظهور اسلام و مسلمان شدن، آن القاب و موقعیت‌های برتر آنان از بین رفت. از طرفی، بنوتیم که خوارترین قریش بود، جانشینی رسول خدا را تصاحب کرد و حاکم شد. اشعث بن قیس و ملوک چهارگانه کنده، خود را بالاتر از ابوبکر می‌‌دانستند و معتقد بودند که قبل از این که قرشی در روی زمین باشد، ما دارای ملوک و پادشاه بودیم.[۱۴۸] آنان با این نگاه، تعدادی از قبایل را بر حکومت مدینه شورانیدند. البته در این بین، عده‌ای مانند حارث بن سراقه کِنْدی در حَضرموت یمن، اهل بیت را شایسته خلافت می‌‌دانستند و از این رو به مخالفت با ابوبکر پرداختند.[۱۴۹]

علاوه بر دلایل بالا، علل دیگری مانند زور‌گویی عاملان زکات به هنگام گرفتن زکات[۱۵۰]، تصور ناتوانی طبقه حاکم و قبیله بنی تیم از همراه کردن عرب از دلایل ارتداد کندیان و همراهی تیره‌هایی از آنان با کذّاب عنسی بود.[۱۵۱] کندیان، آخرین قوم از اهل رده بودند که به دست مسلمانان اسیر گردیدند و روانه مدینه شدند.[۱۵۲].[۱۵۳]

در برخی منابع به نام برخی افراد مشهور کنده که پس از رحلت نبی اکرم (ص)، مرتد شدند پرداخته شده است که از آن جمله می‌‌توان به اسامی: اشعث بن قیس کندی، اَشْعَث بن میناس سَکُونی از تیره سکون قبیله کنده،[۱۵۴] جفشیش کندی،[۱۵۵] جَمد کندی از ملوک چهارگانه یمن،[۱۵۶] اَماناة بن قیس بن شیبان[۱۵۷] اشاره کرد.

مهاجرت کندیان به کوفه

مقارن ظهور اسلام، تحولات سیاسی، دینی و فرهنگی وسیعی در جزیرة العرب رخ داد که موجب شد برخی از افراد برای فرار از جاهلیت به مناطق دیگر مهاجرت کنند. کسانی که به این دلیل به مناطق تحت نفوذ حکومت اسلامی می‌‌آمدند، مهاجر نامیده می‌‌شدند. گزارشی تاریخی از قبل تخطیط کوفه وجود ندارد که نشان دهد افرادی از منطقه حجاز به کوفه مهاجرت کرده باشند اما پس از فتح حیره، تعداد زیادی از قبایل عرب به این شهر اسلامی که تازه بنا شده بود، مهاجرت کردند. به طوری که به گفته بلاذری، دوازده هزار یمنی، بخشی از نخستین مهاجران به حیره (کوفه) بودند. [۱۵۸] پس از مهاجرت قبایل عرب به کوفه، این شهر تخطیط شد و هر قبیله، محله‌ای را به خود اختصاص داد. برخی از قبایل، مانند کندیان به جهت داشتن شخصیت‌های برجسته و جمعیت زیاد، نقش مهمی را در حوادث صدر اسلام و عصر‌های بعدی برعهده گرفتند.

کوفه و بصره بعد ار تخطیط به لحاظ موقعیت جغرافیایی، نیازمند میزبانی قبایل بیشتری، بودند تا به تجهیز لشکر اسلام کمک کنند. بنابراین کمتر قبیله عربی را می‌‌توان نام برد که تعدادی از افراد آن به این دو شهر، مهاجرت نکرده باشند. به گفته ابن حزم، کنده نُه بطن داشته است که شش بطن آن به کوفه مهاجرت کردند. آنچه در این مهاجرت گسترده، جالب توجه است استعداد‌هایی است که بعضی از قبایل، مانند کنده به محض ورود به کوفه از خود نشان دادند و در حیات سیاسی - اجتماعی این دو شهر، نقش‌های مهمی ایفا کردند. [۱۵۹]

کندیان به محض ورود به کوفه به کمک رئیس مقتدر خود، اشعث بن قیس به موقعیتی برتر دست یافتند. آنها پس از تخطیط کوفه، اولین بنایی که ساختند مسجد بود. مسجد کندیان دارای موقعیت ممتازی بود و در کنار خانه سعد بن ابی وقاص قرار داشت.[۱۶۰] بعدها خانه سعد به عنوان دارالاماره کوفه شناخته شد. طراحی ساختمان مسجد کندیان به گونه‌ای بود که در هر طرف آن، معبرهایی وجود داشت و تجمع مردم سبب ازدحام نمی‌شد. در طرف قبله، چهار معبر قرار داشت که بین بنی اسد، نخع، کنده و ازد ایجاد فاصله می‌‌کرد.[۱۶۱] بنابراین، کنده در کنار این سه قبیله و در ضلع جنوبی از شرق به غرب قرار گرفت.[۱۶۲]

کندیان علاوه بر مسجد معروف کنده، مساجد مهم دیگری داشتند. یکی از این مسجدها مسجد سکون متعلق به بنی سکون کنده بود. این مسجد در جریان قیام مختار در سال ۶۶ه‍.ق محل استفاده نیروهای مختار بود.[۱۶۳] همچنین، مسجد بنی بهدله از قبیله کنده در جنوب مسجد جامع قرار داشت. [۱۶۴] علاوه بر اینها مسجد مستقلی به نام اشعث بن قیس در جنوب مسجد جامع بود. مسجد اشعث از مساجد ملعونه به شمار آمده است و در روایتی منسوب به امیرمؤمنان از نماز خواندن در آن نهی شده است.[۱۶۵]

مسجد جامع کوفه، درهای متعددی داشت که به جهت حضور کندیان در ورود و خروج از یکی از دربها، آن درب، باب الکنده نامیده می‌‌شد.[۱۶۶] قاتلان امیرمؤمنان حضرت علی بن ابی طالب (ع) از باب الکنده مسجد جامع گریختند.[۱۶۷] علاوه بر مساجد در کوفه، هر قبیله‌ای جبانه‌ای[۱۶۸] داشت که به نام قبیله یا رئیس قبیله مشهور بود.[۱۶۹] اشعث، جبانه قبیله را به محض ورود به کوفه رسم کرد و زمین‌های اطراف آن را بین کندیان تقسیم نمود.[۱۷۰] این جبانه به جبانه کنده شهرت یافت. محله کندیان درکوفه معروف و مشهور بود. بر اساس برخی گزارش‌های تاریخی، هنگامی که ابو هریره در کوفه بود، به جهت موقعیت ویژه محله کندیان، پس از نماز عشا در قبیله کنده می‌‌نشست و مردم نزدش می‌‌آمدند.[۱۷۱].[۱۷۲]

کندیان و نقش آنان در وقایع و حوادث بزرگ عراق و دیگر بلاد اسلامی

نقش کندیان در جریان فتوحات

کندیان در فتوحات، حضور مؤثری داشتند و در نخستین فتوحات، نقش‌های مهمی را برعهده گرفتند. جُبَیر بن قَشْعَم بن یزید بن اَرقَم کِندی که از مخضرمان است[۱۷۳] به همراه کندیان در فتح عراق شرکت داشت و از طرف عمر، عهده‌دار قضا در قادسیه شد.[۱۷۴] ابن کلبی، [۱۷۵] هم، نخستین کسی بود که در خلافت عمر در عراق به کار قضا پرداخت. سال چهاردهم هجری با آغاز درگیری‌های جدی مسلمانان با ایرانیان، حدود دو هزار و سیصد نفر از کندیان در جنگ قادسیه شرکت کردند.[۱۷۶] کندیان در جنگ‌های یرموک (۱۳هجری) در شام، قادسیه (۱۴ هجری) و مدائن (۱۵ هجری)، جلولا (۱۶ هجری) در عراق و نهاوند (۲۱ هجری) در ایران حضور داشتند و در جنگ یرموک، اشعث بن قیس یک چشم خود را از دست داد. [۱۷۷] او در نهاوند، فرمانده جناح راست سپاه بود[۱۷۸] و در فتح اصفهان (۲۳ هجری) همراه کندیان شرکت داشت. [۱۷۹] همچنین، دردوره عثمان، آذربایجان به وسیله کندیان به فرماندهی اشعث، دوباره فتح شد و اشعث با اهالی آنجا مصالحه کرد.[۱۸۰] در دوره خلافت سه خلیفه نخست، اشعث بن قیس به جهت نفوذ در بین کندیان وهمراهی با خلفا، مدیریتهای مختلفی را بر عهده گرفت. عثمان در سال ۳۴ه‍.ق اشعث را حاکم آذربایجان کرد[۱۸۱] و هر سال صد هزار درهم به او می‌‌داد.[۱۸۲] هنگامی که امیرمؤمنان حضرت علی به خلافت رسید، او را از حکومت آذربایجان عزل کرد و از او خواست به کوفه برگردد و اموالی را که از بیت المال برداشته بود به بیت المال باز گرداند.[۱۸۳]

اِمرؤالقَیس بن عابِس کِنْدی شاعر[۱۸۴] از تیره بنومعاویة بن کنده نیز از افراد تأثیر گذار کنده بود[۱۸۵] که از او با عبارت "کان الرجل الصالح" یاد می‌‌شود.[۱۸۶] امرؤالقیس در فتوحات شرکت داشت و از فرماندهان جنگ یرموک بود. او پس از جنگ یرموک، ساکن کوفه شد. [۱۸۷] وی در جریان ارتداد، بر دین اسلام ثابت قدم ماند [۱۸۸] و قومش را به ثبات در اسلام فراخواند. او وفاداری خود و خاندانش را به اسلام در اشعاری به آگاهی مسلمانان رساند.[۱۸۹] او با اشعث بن قیس که مرتد شده بود، برخورد کرد. همچنین در فتح نُجیر در یمن شرکت کرد و عمویش را به جرم ارتداد به قتل رساند[۱۹۰] شَریک بن ابی اَغفل بن سلمه تُجیبی، یکی دیگر از افراد تأثیر‌گذار کندی است که همراه گروهی خدمت رسول خد (ص) ا آمد. سپس در مدینه ساکن شد و در سال نوزده هجری در فتح مصر شرکت کرد.[۱۹۱]

در سال ۳۵ هجری و همزمان به آغازین سال خلافت امیرالمؤمنین علی (ع)، بعضی از قبایل کنده مثل تجیب و سکون به شام رفتنند ولی عده زیادی از آنان به امیرالمؤمنین پیوستند و در جنگ جمل و صفین شرکت کردند. آنها هسته اولیه شیعه خالص را تشکیل دادند. [۱۹۲] لازم به توضیح است که یمن دارای سه منطقه مهم جَنَد، صنعا و حضرموت بود که بیشتر اهالی حضرموت را کندیان تشکیل می‌‌دادند. آنان پس از قتل عثمان، گرایشی شیعی داشتند و جَنَد و صنعا دارای مذهب عثمانی بودند.[۱۹۳] در کوفه به ویژه در عصر خلافت امیر مؤمنان، قبایل کنده، قضاعه و حضرموت با هم جمع شدند و نیروی مقتدر یمنی را تشکیل دادند. سیادت یمنی‌ها با دو قبیله کنده و بجیله بود که کنده به رهبری اشعث دارای موقعیت برتر و مسلطی بودند.[۱۹۴] آنها در حوادث کوفه و جهان اسلام حضور مقتدر و مؤثری داشتند. ارتباط سببی کندیان با خلیفه نخست[۱۹۵] و سوم، همچنین با امام حسن مجتبی می‌‌توانست در اقتدار آنها مؤثر باشد. [۱۹۶]

نقش کندیان در حادثه کربلا

یکی از حوادث مهم وتأثیرگذار عراق، حادثه با عظمت کربلا بود که هر کدام از قبایل با حضور در یکی از طرف‌های درگیر، مواضع مذهبی و سیاسی خود را مشخص کردند. قبیله کنده با توجه به جمعیت فراوانی که داشت، در حوادث مهم مورد توجه والیان عراق بود. از این رو در حادثه کربلا، کندیان در هردو جبهه، حضور فعال داشتند. به عنوان نمونه، عبیدالله بن عمرو کندی[۱۹۷] از افراد برجسته و تأثیر گذار شهر کوفه است که در جنگ‌های امیرالمؤمنین حضرت علی (ع) حاضر بود. او فرمانده نیروهای کنده و ربیعه در قیام مسلم بود. وی در روز قیام مسلم، پرچمدار او بود. مسلم در آخرین لحظات قیام، پس از خواندن نماز مغرب، قیام خود را از محله کندیان آغاز کرد تا مورد حمایت آنان واقع شود. [۱۹۸]

همچنین، فرمانده مقابله با مسلم هم، فردی از کندیان به نام محمد بن اشعث کندی بود. محمد بن اشعث بن قیس کندی مورد اعتماد بنی امیه بود. او پیش از آمدن مسلم به کوفه، خبر آمدن مسلم را به یزید گزارش کرد و علاوه بر آن، فرمانده نیروهای دستگیر کننده مسلم بن عقیل بود. او در کشتن امام حسین (ع) شرکت داشت. با این که کندیان زیادی تحت امر عبیدالله بن زیاد بودند اما از ترس عدم همراهی آنها با ابن اشعث و تمایل کندیان به مسلم بن عقیل، نزدیک هفتاد نفر از قیسیان، همراه محمد بن اشعث برای دستگیری مسلم بن عقیل فرستاده شدند.[۱۹۹] محمد بن اشعث بن قیس کندی در کربلا حضور داشت و از افراد سرشناس سپاه ابن زیاد بود. او با طرح پرسشی از امام سعی کرد، منکر فضائلی شود که امام حسین (ع) به سبب نزدیکی با رسول خدا دارا بود.[۲۰۰]

قیس بن اشعث بن قیس، یکی دیگر از کندیان و اشراف کوفه بود که در کربلا حضور داشت. امام حسین (ع) او را با اهل خیانت، مکر و حیله معرفی کرد. هنگامی که امام شهید شد، پیراهن آن حضرت را به عنوان غنیمت برداشت و از این رو به قیس قَطِیفه شهرت یافت.[۲۰۱] خیانت از مهمترین ویژگی‌های خانواده اشعث بود. چنانکه اشعث در بین کندیان به خیانت شهره بود. بنابراین به سبب خیانت هایش به او لقب عرف النار دادند. [۲۰۲].

همچنین، کسی که نامه عبیدالله بن زیاد را درباره در تنگنا قرار دادن امام حسین (ع) و اصحابش در سرزمینی خشک و دور از آب به دست حر بن یزید ریاحی رساند، فردی از کندیان به نام مالک بن نسیر کندی بود. در مقابل شخصی که مالک بن نسیر کندی را به جهت خدمت به عبیدالله سرزنش کرد، شخص دیگری از کندیان به نام ابوالشعثاء یزید بن زیاد مهاصر کندی بود. [۲۰۳] مالک بن نسیر کندی از کندیانی است که در کربلا به امام حمله کرد و پیش از هر اقدامی به امام دشنام داد. او در آخرین لحظاتی که امام زخمی و بی‌تاب شده بود، بر سر آن حضرت شمشیر زد، به طوری که کلاه آن حضرت را شکافت و شمشیر بر سر امام فرود آمد و کلاه خود حضرت را پر از خون کرد. بدین جهت مورد نفرین امام حسین (ع) قرار گرفت. پنج نفراز شهدای کربلا (بشر بن عمرو بن احدوث حضرمی کندی، جُندب ‌بن حجیر کندی خولانی، حارث بن امرءالقیس کندی، زاهر بن عمرو کندی و یزید بن زیاد بن مهاصر (ابوشعثاء کندی بهدلی)) از کندیان بودند، اما در مقابل، تعدادی از کندیان در سپاه عبیدالله بودند. پس از شهادت امام و یارانش، هفده سر از شهدای اصحاب سیدالشهدا را کندیان به رهبری قیس بن اشعث، نزد عبیدالله بن زیاد بردند. [۲۰۴] با این وجود، پس از شهادت امام تعداد زیادی از کندیان از حضور در سپاه عبیدالله پشیمان شدند و در قیام مختار شرکت کردند. آنها در سال ۶۶ه‍.ق به فرماندهی اسود بن جراد کندی با عبیدالله بن زیاد، والی مروان جنگیدند و در حوادث سال ۷۶ه‍.ق به فرماندهی عبدالرحمان بن محمد اشعث مشارکت کردند و بر ضد حجاج شوریدند.[۲۰۵] همین طور تا آخر دوره بنی امیه در حوادث مهم سهیم بودند.[۲۰۶]

شخصیت‌های برجسته کنده و نقش آنان در حوادث

قبیله کنده به سبب وجود شخصیت‌های برجسته خود در سلسله مراتب اجتماعی دوران جا هلی دارای شرافت اجتماعی بالایی بود تا جایی که مرتبه شرافت پادشاهان کنده را پس از هاشم بن عبدمناف در میان قریش، زراه تمیم، حذیفه فزاری و ذوالجدین شیبان قرار می‌دادند. [۲۰۷] پس از ظهور اسلام، کنده دارای شخصیت‌های متضادی بود که در سرنوشت مسلمان‌ها بسیار تأثیر گذاردند. بعضی از این شخصیت هاعبارت‌اند از:

اَشْعَث بن قیس کِنْدی

او آخرین پادشاه از اقیال کنده در جاهلیت بود.[۲۰۸] پس از اسلام مانند پادشاهان می‌‌زیست و هنگامی که خدمت رسول خدا (ص) مشرف شد، لباس‌های حریر زربفت بر تن داشت.[۲۰۹] اشعث در سال دهم هجری قمری به همراه وفد کِندیان نزد رسول خدا (ص) آمد و مسلمان شد،[۲۱۰] اما بعد از رحلت پیامبر در یمن مرتد گردید. او پس از مدتی درگیری با نیروهای مسلمان، اسیر شد. ابوبکر، اشعث را بخشید و خواهرش، ام فروه را به ازدواج وی درآورد. بعدها ابوبکر اظهار پشیمانی می‌‌کرد و می‌گفت: کاش! همان موقع که اشعثث اسیر شده بود، او را می‌‌کشتم. [۲۱۱] اشعث در جنگ قادسیه شرکت کرد.[۲۱۲] او در زمان عمر، یکی از فاتحان شهرهای ایران بود. عثمان ولایت آذربایجان را به او داد و دختر اشعث را به ازدواج پسرش درآورد.[۲۱۳] امیرالمؤمنین حضرت علی (ع) در دوران خلافت خود، او را عزل کرد. اشعث به جهت این عزل، نسبت به آن حضرت کینه در دل داشت. او در صفین به همراه یاران یمنی خود برحکمیت ابوموسی تأکید کرد و به غیر حکمیت ابوموسی راضی نشد و کینه خود را آشکار کرد. [۲۱۴] اشعث به همدستی با قاتل امیرالمؤمنین حضرت علی (ع) متهم است. آن حضرت بارها اشعث را در قنوت نماز خود، لعن کرده است.[۲۱۵]

ابوشَمِر بن قیس کندی

از بزرگان و شاعران تأثیر گذار عصر جاهلیت و اسلام بود.[۲۱۶]

ابوقُرّة بن معاویه کندی

فردی شریف بود و بر رسول خدا (ص) وفد فرستاد. [۲۱۷] او راوی حدیث سلمان فارسی است. [۲۱۸] وی از افراد تأثیر گذار بر حوادث کوفه است که فرزندش به نام عمرو به گزارش ابن سعد،[۲۱۹] پس از شریح، قاضی کوفه شد. [۲۲۰] برخی، او را عهده دار قضاوت کوفه از سوی حجاج می‌دانند.[۲۲۱]

عبدالله بن سام کندی

از دیگر شخصیت‌های بزرگ کنده بود که پیش از اسلام از یمن به مدینه آمد و با زنی از یهود بنی قریظه ازدواج کرد[۲۲۲] و از علمای یهود شد.[۲۲۳] او پس از ظهور اسلام، خدمت رسول خدا رسید و مسلمان شد.[۲۲۴] عبدالله در عصر خلیفه دوم از شخصیت‌های تأثیر گذار بر خلیفه بود. عمر به هنگام فراخوانی لشکر، او را هم فرا می‌‌خواند این امر نشان دهنده تأثیر او در حوادث عصر خلیفه دوم است.[۲۲۵]

اِمرؤالقَیس بن عابَس کِنْدی

از شعرای تأثیر گذار کنده بود. [۲۲۶] از او با عبارت كان الرجل الصالح" یاد شده است. او در جریان ارتداد، بر دین اسلام ثابت قدم بود و قوم خود را به ثبات در اسلام فرا می‌خواند. [۲۲۷] او در فتوحات از فرماندهان جنگ یرموک بود.[۲۲۸]

حجر بن عدی کندی

او یار مخلص امیرالؤمنین (ع) بود. در سال ۴۹ ه. ق، وقتی مغیره والی کوفه شد، ناسزایی گویی‌های او از امیرالمؤمنین (ع) را تاب نیاورد[۲۲۹] پس از مرگ مغیره و به امارت رسیدن زیاد بن ابیه در کوفه، حجر آشکارا با یاران خود، معاویه را در مسجد لعن می‌‌کرد. زیاد بن ابیه درباره حجر به معاویه، نامه نوشت. سپس، سران قبایل را جمع کرد و با تهدید و تطمیع، آنها را وادار کرد علیه حجر شهادت بدهند. از جمله این شهود، ابوبرده پسر ابوموسی اشعری بود[۲۳۰] که به کفر حجر شهادت داد و دیگران امضا کردند. زیاد، حجر را نزد معاویه فرستاد و معاویه حجر را به همراه یارانش از جمله ارقم بن عبدالله کندی در مرج عذراء به شهادت رساند. [۲۳۱].[۲۳۲]

شُرَیح بن حارث کِنْدی

قاضی کوفه بود و عثمانی مذهب.[۲۳۳] وی برای یاری و کمک رسانی به عثمان بسیار تلاش کرد.[۲۳۴] امیرالمؤمنین حضرت علی (ع) می‌خواست او را از منصب قضا عزل کند، ولی به خاطر جایگاه او در نزد یمنی‌ها و مردم کوفه این کار را نکرد.[۲۳۵] وی در شمار اندک رجال رائشی کوفه گفته‌اند.[۲۳۶]

از شخصیت‌های تأثیر‌گذار دیگر کنده می‌‌توان به اسامی شَبیب بن غالب بن اَسید کِندی، [۲۳۷] شجرة الکندی،[۲۳۸] ابومَریم کِنْدی بودند که اخباری از رسول خدا (ص) نقل می‌نمودند و خلفا به آنها توجه می‌کردند و نیز به نام‌های حارث بن عَفیف کِنْدی از تیره بنوجبلة بن عدی از قبیله کِنْده،[۲۳۹].[۲۴۰] معاویة بن حُدَیج –قاتل محمد بن ابوبکر-[۲۴۱]، حصین بن نمیر[۲۴۲] و حارث بن معاویه سَکونی[۲۴۳] از رجال قبیله سَکون کنده اشاره کرد.

منابع

پانویس

  1. ابن‌کلبی، هشام بن محمدابن کلبی، نسب مَعَد والیمن الکبیر، تحقیق محمود فردوس العظم، دمشق، دارالیقظه، بی‌تا، ج۱، ص۱۳۷
  2. ابن‌کلبی، هشام بن محمدابن کلبی، نسب مَعَد والیمن الکبیر، تحقیق محمود فردوس العظم، دمشق، دارالیقظه، بی‌تا، ج۱، ص۱۳۷
  3. ابن درید، الاشتقاق، به کوشش عبدالسلام، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۱ ه. ق، ص۳۶۲
  4. اسامه اختیار، مقاله کنده، الموسوعة العربیه
  5. ابن‌حزم، ص۴۲۵. نیز ر. ک. ابن‌کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۳۷
  6. اسامه اختیار، مقاله کنده، الموسوعة العربیه
  7. ابن‌کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۸۱؛ ابنحزم، ص۴۲۹
  8. ر. ک. ابنکلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۳۶-۱۹۷
  9. ر. ک. احمدحسین شرف الدین، دراسات فی أنساب قبائل الیمن، ریاض، بی‌تا، ۱۴۰۵ ه. ق، ص۷۱
  10. عمر رضا کحاله، معجم المؤلفین، ج۳، ص:۹۹۸
  11. اسامه اختیار، مقاله کنده، الموسوعة العربیه
  12. عبدالعزیز سالم، تاریخ العرب قبل السلام، اسکندریه، شباب الجامعة، ۲۰۰۸ م، ج ۳، ص۳۱۵-۳۱۹
  13. حسن بن احمد بن یعقوب همدانی، صفة جزیرة العرب، تحقیق محمد بن علی اکوع، بغداد، بیتا، ۱۹۸۹ ه. ق، ص۱۶۶-۱۶۹
  14. حسن بن احمد بن یعقوب همدانی، صفة جزیرة العرب، تحقیق محمد بن علی اکوع، بغداد، بیتا، ۱۹۸۹ ه. ق، ص۱۶۶-۱۶۹
  15. حسن بن احمد بن یعقوب همدانی، صفة جزیرة العرب، تحقیق محمد بن علی اکوع، بغداد، بیتا، ۱۹۸۹ ه. ق، ص۸۸
  16. حسن بن احمد بن یعقوب همدانی، صفة جزیرة العرب، تحقیق محمد بن علی اکوع، بغداد، بیتا، ۱۹۸۹ ه. ق، ص۱۶۸
  17. یاقوت حموی، معجم البلدان، الجزء الثانی، ص۲۸ (ذیل کلمه تَریم)
  18. حسن بن احمد همدانی، الاکلیل، تحقیق نبیه امین فارس، الجزء الثامن، ص۹۰
  19. محمدی، رمضان، قبیله کنده و نقش آن در مهم‌ترین رویدادهای عصر جاهلی و صدر اسلام، ص۱۱۳.
  20. حسن بن احمد بن یعقوب همدانی، ص۱۶۶-۱۶۹
  21. حسن بن احمد بن یعقوب همدانی، ص۱۶۸
  22. محمدی، رمضان، قبیله کنده و نقش آن در مهم‌ترین رویدادهای عصر جاهلی و صدر اسلام، ص۱۱۲-۱۱۳.
  23. حسن بن احمد بن یعقوب همدانی، ص۸۸
  24. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۶۸
  25. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۷۱
  26. محمد بن احمد بن عمر، ادوار تاریخ الحضری، جده، مکتبة الارشاد، بی‌تا، ص۵۸
  27. ابن داود الدینوری، اخبار الطوال، به کوشش عبدالمنعم، قم، الرضی، ۱۴۱۲ ه. ق، ص۱۷۵؛ احمد حسین شرف الدین، ص۷۲.
  28. محمدی، رمضان، قبیله کنده و نقش آن در مهم‌ترین رویدادهای عصر جاهلی و صدر اسلام، ص۱۱۶-۱۱۷
  29. در نظام ارباع، کل قبایل کوفه به چهار قسمت اهل مدینه، تمیم و همدان، ربیعة و کنده و مذحج و اسد تقسیم می‌‌شدند. فرماندهانی که زیاد برای ارباع انتخاب کرده بود به ترتیب عبارت بودند از: عمروبن حریث، خالد بن عرفطه، قیس بن ولید و ابوبردة بن ابوموسی اشعری
  30. قبل از بنیان نهادن شهر کوفه، قبایل مختلفی در فتوحات شرکت داشتند. این قبایل در جنگ تحت نظام اعشار اداره می‌‌شدند به این معنا که سعد بن ابی وقاص، لشکر خود را به ده قسدت تقسیم میکرد و برای هر قسمت فرماندهی انتخاب می‌‌نمود و در هر قسمت که به نام عشر خوانده می‌‌شد، دو یا چند قبیل یا تیره‌هایی از قبایل مختلف، فعالیت می‌‌کردند. پس از شهرنشین شدن لشکریان، سعد بن وقاص به دستور عمر بن خطاب، نظام اسباع را به جای نظام اعشار در کوفه تأسیس کرد. به این ترتیب که از نسب‌شناسان عرب دعوت کرد، قبایل و تیره‌هایی را که به‌هم نزدیک بودند در یک گروه قرار دهند. او کل جمعیت عرب کوفة را به هفت قسمت تقسیم کرد. هر قسدت به نام سبع خوانده می‌‌شد و برای هر سبع، فرماندهی تعیین شد. نعمت الله صفری فروشانی، مردم‌شناسی کوفه، مشکوة، شماره ۵۳، زمستان ۵۷، ص۲۹-۳۰
  31. نعمت الله صفری فروشانی، مردم‌شناسی کوفه، مشکوة، شماره ۵۳، زمستان ۵۷، ص۲۹-۳۰
  32. ابن‌خلدون، تاریخ، بیروت، داراحیا، التراث العربی، ۱۳۹۱ﻫ.ق ، ج ۲، ص۲۷۶
  33. طبری، تاریخ الرسل و الملوک، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‌تا، ج۵، ص۶۰ و ج۳، ص۴۰۶
  34. محمدی، رمضان، قبیله کنده و نقش آن در مهم‌ترین رویدادهای عصر جاهلی و صدر اسلام، ص۱۱۲-۱۱۳
  35. از جمله کتیبه جامه به شماره ۶۶۰ و ۶۶۵ و ریگمانس به شماره ۵۱۰ (جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، الجزء الثانی، ص۵۵۲) و کتیبه RY۵۱۰ (بیگولوسکایا، اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران، ترجمه عنایت‌الله رضا، ص۳۳۰)
  36. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، الجزء الثانی، ص۵۹۰
  37. پیگولوسکایا، اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران، ترجمه عنایت‌الله رضا، ص۳۳۲
  38. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، الجزء الثانی، ص۵۸۹
  39. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، الجزء الثانی، ص۵۹۶
  40. پیگولوسکایا، اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران، ترجمه عنایت‌الله رضا، ص۳۳۸
  41. پیگولوسکایا، اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران، ترجمه عنایت‌الله رضا، ص۳۴۳
  42. عبدالعزیز سالم، تاریخ العرب قبل السلام، اسکندریه، شباب الجامعة، ۲۰۰۸ م، ج۱، ص۵۹۰
  43. حناالفاخوری، تاریخ ادبیات زبان عربی، ترجمه عبد الحمید آیتی، تهران، بیتا، ۱۳۸۱، ص۵۵
  44. ر. ک. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۳، ص۳۱۹
  45. عبدالعزیز سالم، تاریخ العرب قبل السلام، اسکندریه، شباب الجامعة، ۲۰۰۸ م، ج۲، ص۴۳۲
  46. حناالفاخوری، تاریخ ادبیات زبان عربی، ترجمه عبد الحمید آیتی، تهران، بیتا، ۱۳۸۱، ص۵۵
  47. G.olinder al-Gaun of the Family of Akil al Murar. le Monde oriental, ۱۹۳۱, V۲۵, p۲۰۸.
  48. پیگولوسکایا، اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران، ترجمه عنایت‌الله رضا، ص۳۴۱
  49. ر. ک. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۳، ص۳۱۹
  50. فیلیپ حتّی، تاریخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ سوم، (تبریز، حقیقت، ۱۳۴۴) ج ۱، ص۱۰۶
  51. عبدالعزیز سالم، تاریخ العرب قبل السلام، اسکندریه، شباب الجامعة، ۲۰۰۸ م، ج۲، ص۴۳۲
  52. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ، بیروت، دار صادر، بی‌تا، ج ۱، ص۲۱۶
  53. حمزه اصفهانی، پیامبران و شاهان (سنی ملوک الارض و الانبیاء)، ترجمه جعفر شعار، (تهران، بنیاد فرهنگ، ۱۳۴۶،) ص۱۴۷؛ ابن خلدون، تاریخ، تحقیق خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، ط الثانیه، ۱۴۰۸، ج ۲، ص۳۲۷.
  54. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر – دار بیروت، ۱۳۸۵ق، ج۱، ص۵۱۱-۵۱۲.
  55. حمزه اصفهانی، پیامبران و شاهان (سنی ملوک الارض و الانبیاء)، ترجمه جعفر شعار، (تهران، بنیاد فرهنگ، ۱۳۴۶،) ص۱۴۷؛ جرجی زیدان، العرب قبل الاسلام، علّق علیها دکتر حسن مونس، (دارالهلال، بیتا) ص۲۴۲
  56. جرجی زیدان، العرب قبل الاسلام، علّق علیها دکتر حسن مونس، (دارالهلال، بیتا) ص۲۴۳
  57. ابن‌خلدون، تاریخ، بیروت، داراحیا، التراث العربی، ۱۳۹۱ه. ق، ص۳۲۷
  58. G.olinder al-Gaun of the Family of Akil al Murar. le Monde oriental, ۱۹۳۱, V۲۵, p۲۰۸.
  59. پیگولوسکایا، اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران، ترجمه عنایت‌الله رضا، ص۳۴۱
  60. فیلیپ حتّی، تاریخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ سوم، (تبریز، حقیقت، ۱۳۴۴) ج ۱، ص۱۰۶
  61. فیلیپ حتّی، تاریخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ سوم، (تبریز، حقیقت، ۱۳۴۴) ج ۱، ص۱۰۷
  62. حسین محمد جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، ترجمه محمد تقی آیت اللهی، بی‌جا، بی‌تا، ص۲۱
  63. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر – دار بیروت، ۱۳۵۸ق، ج۱، ص۵۱۲؛ عمر رضا کحاله، معجم‌المؤلفین، ج ۱، ص۲۳۰
  64. حسین محمد جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، ترجمه محمد تقی آیت اللهی، بی‌جا، بی‌تا، ص۲۱
  65. حسین محمد جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، ترجمه محمد تقی آیت اللهی، بی‌جا، بی‌تا، ص۲۱
  66. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر – دار بیروت، ۱۳۵۸ق، ج ۱، ص۵۱۲
  67. عمر فروخ، تاریخ الجاهلیه، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۶۴، ص۸۸-۸۹
  68. پیگولوسکایا، اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران، ترجمه عنایت‌الله رضا، ص۳۲۸
  69. حمزة بن حسن اصفهانی، سنی ملوک الارض و الأنبیاء، ترجمه جعفر شعار، ص۱۴۷
  70. عمر فروخ، تاریخ الجاهلیه، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۶۴، ص۸۹-۹۰
  71. پیگولوسکایا، اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران، ترجمه عنایت‌الله رضا، ص۳۲۸
  72. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر – دار بیروت، ۱۳۵۸ق، ج ۱، ص۵۱۲؛ حمزه اصفهانی، ص۱۴۸؛ مجمل التواریخ و القصص، ص۱۷۹
  73. ابوعبیده معمر بن المثنی، ایام العرب قبل الاسلام، تحقیق عادل جاسم البیانی، الجزء الثانی، ص۴۷. یعقوبی علت این اختلاف را فتنه‌انگیزی مندر می‌نویسد (ر. ک: یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۶۹).
  74. جرجی زیدان، العرب قبل الاسلام، علّق علیها دکتر حسن مونس، (دارالهلال، بیتا)، ص۲۴۵
  75. یعقوبی، تاریخ، ج ۱، ص۲۱۶
  76. بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ط الاولی، ۱۴۱۷، ج۱۱، ص۱۸۱.
  77. ابن‌شبه، تاریخ المدینة المنوره، الجزء الثانی، ص۵۴۵
  78. حمزة بن حسن اصفهانی، سنی ملوک الارض و الأنبیاء، ترجمه جعفر شعار، ص۱۴۸
  79. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، الجزء الثالث، ص۳۱۹ و ۳۷۸؛ ابن حبیب بغدادی، المُحَبِّر، (حیدرآباد دکن، بی‌نا، ۱۳۶۱ھ / ۱۹۴۲م) ص۳۷۰؛ ابوعبیده معمر بن المثنی، ایام العرب قبل الاسلام، تحقیق عادل جاسم البیانی، الجزء الثانی، ص۶۵؛ فیلیپ حتّی، تاریخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ سوم، (تبریز، حقیقت، ۱۳۴۴) ج ۱، ص۱۰۷.
  80. ابن‌هشام، السیرة النبویه، القسم الثانی، ص۵۲۶
  81. حمزة بن حسن اصفهانی، سنی ملوک الارض و الأنبیاء، ترجمه جعفر شعار، ص۱۴۸؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۳، ص۳۵۷
  82. قفطی، تاریخ الحکماء، ترجمه بهین دارایی، (تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۴۷) ص۴۹۹
  83. ابن حبیب بغدادی، المُحَبِّر، (حیدرآباد دکن، بی‌نا، ۱۳۶۱ھ / ۱۹۴۲م)، ص۲۴۵
  84. ابن قتیبه دینوری، المعارف، چاپ اول، (قاهره، دارالکتب المصریه، ۱۳۵۳ھ/۱۹۳۴م) ص۱۴۵
  85. پیگولوسکایا، اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران، ترجمه عنایت‌الله رضا، ص۳۵۲
  86. W. Caskel , Die einheirtschten Quelen p.۳۴۰ به نقل از پیگولوسکایا، اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران، ترجمه عنایت‌الله رضا، ص۳۵۲
  87. ایام العرب، الجزء الثانی، ص۴۷
  88. حمزة بن حسن اصفهانی، سنی ملوک الارض و الأنبیاء، ترجمه جعفر شعار، ص۱۰۸
  89. حمزة بن حسن اصفهانی، سنی ملوک الارض و الأنبیاء، ترجمه جعفر شعار، ص۱۰۹؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، الجزء الثالث، ص۳۳۵
  90. پیگولوسکایا، اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران، ترجمه عنایت‌الله رضا، ص۳۵۳
  91. ابن‌شبه، تاریخ المدینة المنوره، الجزء الثانی، ص۵۴۵؛ یعقوبی، تاریخ، جلد اول، ص۲۶۷؛ حمزة بن حسن اصفهانی، سنی ملوک الارض و الأنبیاء، ترجمه جعفر شعار، ص۱۴۷
  92. عبدالرحمن عبدالواحد الشجاع، الیمن فی صدر الاسلام، ص۴۴
  93. یعقوبی، تاریخ، جلد اول، ص۲۶۸
  94. حمزة بن حسن اصفهانی، سنی ملوک الارض و الأنبیاء، ترجمه جعفر شعار، ص۱۴۸
  95. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، الجزء الثانی، ص۵۵۲
  96. ابن‌شبه، تاریخ المدینة المنوره، الجزء الثانی، ص۵۴۳
  97. ابن‌شبه، تاریخ المدینة المنوره، الجزء الثانی، ص۵۴۵
  98. یعقوبی، تاریخ، جلد دوم، ص۱۱
  99. یاقوت حموی، معجم البلدان، الجزء الثانی، ص۲۷۱، (ذیل کلمه حضرموت)
  100. بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۰۹
  101. ابن‌شبه، تاریخ المدینة المنوره، الجزء الثانی، ۵۴۵
  102. ابن‌خلدون، العبر، الجزء الثانی، ص۲۷۵
  103. ۳۳۹W. Caskel. Die einheirischen Quellen p (به نقل از پیگولوسکایا، اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران، ترجمه عنایت‌الله رضا، ص۳۵۲)
  104. پیگولوسکایا، اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران، ترجمه عنایت‌الله رضا، ص۳۵۲
  105. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، الجزء التاسع، ص۸۷
  106. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، المجلد الخامس، ص۱۳
  107. ابن‌هشام، السیرة النبویه، القسم الثانی، ص۵۲۶
  108. المغازی، المجلد الثانی، ص۱۰۲۰
  109. منتظرالقائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص:۹۷-۱۰۱
  110. مراد از کنده، بنو معاویه است و چنانچه مقصود بنی‌الأشرس باشد، به اسم یکی از آنان مثل صدف، سکون و سکاسک خوانده می‌‌شود. عبدالرحمن عبدالواحد، الیمن فی صدر الاسلام، دمشق، دارالفکر، ۱۴۰۸ ه. ق، ص۴۳.
  111. یعقوبی، تاریخ، جلد اول، ص۲۶۷
  112. عبدالرحمن عبدالواحد الشجاع، الیمن فی صدر الاسلام، ص۴۴
  113. ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، الجزء الثانی، ص۴۲۹
  114. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، الجزء الثانی، ص۵۵۲ و ۵۹۶
  115. ابو علی اسماعیل بن القاسم القالی البغدادی، ذیل الامالی و النوادر، ص۱۴۶
  116. ابن رسته، الاعلاق النفیسه، ترجمه حسین قره چانلو، ص۲۸۱
  117. واقدی، کتاب الرده، تحقیق یحیی الجبوری، ص۲۱۱
  118. ابن رسته، الاعلاق النفیسه، ترجمه حسین قره چانلو، ص۲۸۱
  119. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، الجزء الثالث عشر، ص۵ و ۶
  120. .منتظرالقائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص:۱۰۳-۱۰۴
  121. .ابن الجوزی، المنتظم، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۲ ه. ق، ج ۳، ص۱۶؛ عمر بن شبه نمیری، تاریخ المدینة المنوره، تحقیق حبیب محمود احمد، قم، دارالفکر، ۱۴۱۰ ه. ق، ص۴۳۱
  122. .عمر رضا کحاله، معجم المؤلفین، ص۱۰۰
  123. محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، الجزء الثانی، ص۳۹۴
  124. ابن‌شبه، تاریخ المدینة المنوره، الجزء الثانی، ص۵۴۲؛ ابن‌هشام، السیرة النبویه، القسم الثانی، ص۵۸۵
  125. منتظرالقائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص:۱۰۴
  126. عبدالرحمن عبدالواحد، الیمن فی صدر الاسلام، دمشق، دارالفکر، ۱۴۰۸ ه. ق، ص۵۹
  127. ابن حبیب، المحبّر، به کوشش، بیروت ایلزه لیختن شتیتر، دار الآفاق الجدیده، بیتا، ص۳۱۸.
  128. اسامه اختیار، مقاله کنده، الموسوعة العربیه
  129. یاقوت الحموی، معجم البلدان، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵ م، ج ۲، ص۶۷؛ عمر رضا کحاله، معجم المؤلفین، ج۳، ص۱۰۰۰
  130. احمد بن یعقوب، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دارصادر، ۱۴۱۵ ه. ق، ج ۱، ص۲۵۶؛ عبدالرحمن، عبدالواحد، معجم المؤلفین، ص۶۳
  131. محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۳، ص۴۸۵؛ زرکلی، الأعلام، بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۹۹۲ م، ج۲، ص۳۳۳
  132. ابن قتیبه، المعارف، تصحیح ثروت عکاشه، مصر، دار المعارف، بیتا، ص۶۲۱؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ص۲۵۷
  133. ابن سعد، الطبقات الکبری، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸، ج۵، ص۵۸
  134. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵، ج۲، ص۲۸۱
  135. محمدی، رمضان، قبیله کنده و نقش آن در مهم‌ترین رویدادهای عصر جاهلی و صدر اسلام، ص۱۱۴-۱۱۵
  136. حمزة بن حسن اصفهانی، سنی ملوک الارض و الأنبیاء، ترجمه جعفر شعار، ص۱۴۸
  137. Abdal-Muhsin Mad, aj M-al- Mad,aj, the yemeh in Early Isam ۹-۲۳۳ a Poltical history, P۶
  138. ابن هشام، السیره النبویة، تحقیق مصطفی سقا و دیگران، بیروت، دار احیاء التراث العربی،. بی‌تا، ج۲، ص۶۶.
  139. ابن‌شبه، تاریخ المدینة المنوره، الجزء الثانی، ص۵۴۲؛ ابن‌هشام، السیرة النبویه، القسم الثانی، ص۵۸۵
  140. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، المجلد الأول، ص۳۲۹
  141. منتظرالقائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص۱۰۴
  142. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، المجلد الأول، ص۳۲۳
  143. ابن اثیر؛ اسد الغابه فی معرفة الصحابه، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹، ج۷، ص۳۶.
  144. ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، به کوشش باسم فیصل، ریاض، دار الدرایة، ۱۴۱۱ ه. ق، ج۴، ص۲۶۶؛ متقی هندی، کنزالعمال، تحقیق بکری حیانی و صفوه السقاء، بیروت، مؤسسه الرسالة، بی‌تا، ج ۱۲، ص۹۰.
  145. ابن حجر العسقلانی، الاصابه، به کوشش عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت، دار الکتب العلمیه، ط الاولی، ۱۴۱۵، ج۷، ص۲۸۱
  146. ابن اعثم الکوفی، الفتوح، به کوشش علی شیری، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۱۱، ج۱، ۴۵-۶۵؛ عمر رضا کحاله، معجم المؤلفین، ص۱۲۵۳.
  147. محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۳، ۳۳۵؛ ابن اثیر؛ اسد الغابه فی معرفة الصحابه، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹، ج۲، ص۳۷۸-۳۸۳.
  148. ابن اعثم الكوفی، الفتوح، به كوشش علی شیری، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۱۱، ج۱، ص۴۸؛ عبدالرحمن عبدالواحد الشجاع، الیمن فی صدر الاسلام، ص۲۵۳.
  149. واقدی، الرده، تحقیق یحیی الجبوری، بیروت، دارالغرب الاسلامی، ۱۴۱۰، ۱۷۱-۱۷۷.
  150. بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۰۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۳، ص۳۳۷؛ عمر رضا کحاله، معجم المؤلفین، ص۹۹۹.
  151. ابن اعثم الكوفی، الفتوح، به كوشش علی شیری، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۱۱، ج۱، ص۴۸.
  152. محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۳، ص۳۳۱؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، بیروت، دار صادر، بی‌تا، ج۴، ص۳۸۷؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایه، به کوشش علی شیری، بیروت، دارإحیاء التراث العربی، ۱۱۱۱۱۴۰۸، ج۶، ص۳۴۲.
  153. محمدی، رمضان، قبیله کنده و نقش آن در مهم‌ترین رویدادهای عصر جاهلی و صدر اسلام، ص۱۲۲-۱۲۳
  154. عبدالکریم السمعانی، الانساب، به کوشش عبدالله عمر، بیروت، دار الجنان، ۱۴۰۸، ج۳، ص۲۷۰.
  155. ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۹۸.
  156. واقدی، رده، ص۱۸۴؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۰۶.
  157. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۲۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۱۱، ص۵۴۵؛ ابن اثیر؛ اسد الغابه فی معرفة الصحابه، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹، ج۱، ص۱۱۴.
  158. بلاذری، انساب الاشراف، ص۷۵؛ عمر رضا کحاله، معجم المؤلفین، ص۹۹۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۲، ص۴۴۹ و ج۱۱، ص۵۴۴.
  159. مسیولون ماسینون، خطط کوفه، ص۱۱-۱۳.
  160. محمدی، رمضان، قبیله کنده و نقش آن در مهم‌ترین رویدادهای عصر جاهلی و صدر اسلام، ص۱۲۴.
  161. محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۴، ص۴۵.
  162. هشام جیعد، کوفة پیدایش شهر اسلامی، ترجمه ابوالحسن سرو، مشهد، آستان قدس، ۱۳۷۲ق، ص۱۴۵-۱۴۷.
  163. هشام جيعد، كوفة پيدايش شهر اسلامی، ترجمه ابوالحسن سرو، مشهد، آستان قدس، ۱۳۷۲ق، ص۳۵۷.
  164. بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۸۴.
  165. مجلسی، بحار الانوار، ج۱۰۰، ص۴۸۳.
  166. حسن براقی، تاریخ کوفه، مشهد، آستان قدس رضوی، بنیاد پژوهشهای اسلامی، ۱۳۸۸، ص۵۳.
  167. محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۵، ص۱۴۵.
  168. جبان به معنای زمینه مسطح، صاف و بی‌درخت است که به معنای گورستان استفاده شده است. این زمین‌ها علاوه بر این که به عنوان گورستان استفاده می‌‌شد، محل تجمع قبایل هم بود.)ن. ک: هشام جیعد، کوفة پیدایش شهر اسلامی، ترجمه ابوالحسن سرو، مشهد، آستان قدس، ۱۳۷۲ق، ص۳۵۴) یکی از این جبان‌ها به جبان کنده معروف بود و در جنوب کوفه قرار داشت که محل استفاده قبایل کنده و ربیع بود. جبان از ابتکارات یمنی‌ها بود. بنابر این بیشتر جبان به قبایل یمنی تعلق داشت. (ن. ک. هشام جیعد، کوفة پیدایش شهر اسلامی، ترجمه ابوالحسن سرو، مشهد، آستان قدس، ۱۳۷۲ق، ص۳۴۲)
  169. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۱۰.
  170. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۵۱.
  171. ابن شاذان، الفضائل، نجف، مکتبة الحیدریة، ۱۳۸۱، ص۴۹۶؛ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، به کوشش محمد ابوالفضل، بی‌جا، داراحیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ﻫ.ق ، ج۴۰، ص۶۸.
  172. محمدی، رمضان، قبیله کنده و نقش آن در مهم‌ترین رویدادهای عصر جاهلی و صدر اسلام، ص۱۲۴-۱۲۵.
  173. ابن حجر العسقلانی، الاصابه، به کوشش عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت، دار الکتب العلمیه، ط الاولی، ۱۴۱۵، ج۱، ص۶۳۱.
  174. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ ه. ق، ج۲۱، ص۴۹۶؛ ابن حجر العسقلانی، الاصابه، به کوشش عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت، دار الکتب العلمیه، ط الاولی، ۱۴۱۵، ج۱، ص۶۳۱.
  175. هشام بن محمد ابن کلبی، نسب مَعَد والیمن الکبیر، ج۱، ص۸۳.
  176. محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۳، ص۴۸۴.
  177. بلاذری، فتوح البلدان، ج۱، ص۱۶۰؛ ابن حبیب بغدادی، المُحَبِّر، (حیدرآباد دکن، بی‌نا، ۱۳۶۱ھ / ۱۹۴۲م)، ص۲۶۱.
  178. بلاذری، فتوح البلدان، ج۲، ص۳۶۴.
  179. محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۴، ص۱۴۳.
  180. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۴۰۱-۴۰۳.
  181. محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۴، ص۳۳۰.
  182. محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۵، ص۱۳۰.
  183. ابن مزاحم المنقری، وقعة صفین، به کوشش عبدالسلام، قم، مکتبة النجفی، ۱۴۰۴ ه. ق، ص۲۰-۲۱؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰۰.
  184. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۱۹۴.
  185. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۴۲۹.
  186. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۴۲۸.
  187. ابن حجر العسقلانی، الاصابه، به کوشش عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت، دار الکتب العلمیه، ط الاولی، ۱۴۱۵، ج۱، ص۲۶۳؛ ذهبی، تاریخ اسلام، ج۱، ص۲۸.
  188. ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ج۱، ص۴۲۹.
  189. ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ج۱، ص۲۶۳
  190. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۱۹۴.
  191. الزیج الکبیر الحاکمی، ج۱، ص۲۳۴.
  192. منقری، وقعه صفین، ص۲۰۵.
  193. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۴۵۳.
  194. مسیولون ماسینون، خطط كوفه، ص۴۴ و ۷۵.
  195. ابن قتیبه، المعارف، ص۱۸۹ و ۳۳۴.
  196. محمدی، رمضان، قبیله کنده و نقش آن در مهم‌ترین رویدادهای عصر جاهلی و صدر اسلام، ص۱۲۶-۱۲۸.
  197. محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۵، ص۳۶۹.
  198. محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۵، ص۳۷۵.
  199. هر گاه به طور مطلق قیسی بیان شود، منظور قیس بن عیلان بن مُضَر از قبایل عدنانی است. به دلیل این که مسلم بن عقیل از بنی هاشم، تیره‌ای از قبیلة عدنان بود، ابن زیاد برای سرکوب او، مصلحت دید از نیروهای مضر عدنانی همراه محمد بن اشعث کندی استفاده کند. (ر. ک. عبدالکریم السمعانی، الانساب، به کوشش عبدالله عمر، بیروت، دار الجنان، ۱۴۰۸، ج۴، ص۵۷۷)
  200. فیض کاشانی، تفسیر الصافی، تصحیح حسین اعلمی، تهران، مکتبة الصدر، ۱۴۱۶، ج۱، ص۳۲۸؛ میرزا محمد مشهدی قمی، تفسیر کنز الدقائق، به کوشش درگاهی، تهران، وزارت ارشاد، ۱۴۱۱، ج۲، ص۶۷.
  201. ابن داود الدينوري، اخبار الطوال، به كوشش عبدالمنعم، قم، الرضی، ۱۴۱۲ ه. ق، ص۳۰۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۵، ص۴۵۳.
  202. . بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۷۹.
  203. خوارزمی، المناقب، ج ۱، ص۳۳۱
  204. مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص۵۳.
  205. عمر رضا کحاله، معجم المؤلفین، ص۱۰۰.
  206. محمدی، رمضان، قبیله کنده و نقش آن در مهم‌ترین رویدادهای عصر جاهلی و صدر اسلام، ص۱۲۸-۱۳۰.
  207. حسین محمد جعفر، تشیع در مسیر تاریخ، ترجمه محمد تقی آیت اللهی، بی‌جا، بی‌نا، ص۲۱.
  208. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۱۳۳.
  209. ابن سعد، الطبقات الكبری، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ج۱، ص۲۰ و ۲۴۸.
  210. ابن هشام، السیره النبوی، ج۴، ص۲۳۲.
  211. شوقی ضیف، تاریخ ادبی عرب، ص۵۶.
  212. محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۳، ص۱۳۸ و ۴۳۰.
  213. محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۳، ص۴۸۵.
  214. ابن اعثم الكوفی، الفتوح، به كوشش علی شیری، ج۲، ص۵۰۳؛ محمدابوالفضل ابراهیم، ایام العربفی الاسلام، بیروت، دارالجبل، ۱۴۰۸ ه. ق، ص۳۵۱.
  215. ابن مزاحم المنقری، وقعة صفین، به کوشش عبدالسلام، ص۲۱.
  216. هشام بن محمد ابن کلبی، نسب معد والیمن الکبیر، ج۱، ص۳۳۱؛ محمد بن محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس، تحقیق عل یشیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۴ ه. ق، ج۲، ص۱۹۰.
  217. ذهبی، تجرید، ج۱، ص۲۳۳ و ج۲، ص۱۹۴.
  218. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج ۲۱، ص۳۷۳؛المزی، تهذیب الکمال؛ به کوشش بشار عواد، بیروت، الرساله، ۱۴۱۵ ه. ق، ج ۱۱، ص۲۴۶.
  219. ابن سعد، الطبقات الكبری، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ج۶، ص۱۴۸.
  220. محمد بن یوسف الصالحی، سبل الهدی، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار اکتب العلمیه، ۱۴۱۴، ج۲، ص۴۹.
  221. ابن ماکولا، الاکمال، ج۳، ص۹۰.
  222. ابن حجر العسقلانی، الاصابه، به کوشش عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، ج۱، ص۵۲۲.
  223. ابن حبّان، الثقات، ج۴، ص۹۸.
  224. ابو نعیم الاصفهانی، معرفة الصحابه، به کوشش محمد حسن و مسعد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۲ ه. ق، ج۶، ص۳۰۰۹؛ ذهبی، تاریخ اسلام، ج۲، ص۱۹۹.
  225. ابن حجر العسقلانی، الاصابه، به کوشش عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، ج۷، ص۲۹۶.
  226. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۱۹۴.
  227. ابن حزم، جهرة انساب العرب، ص۴۲۸.
  228. ابن حجر العسقلانی، الاصابه، به کوشش عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، ج۱، ص۲۶۳.
  229. البلاذری، انساب الاشراف، تصحیح احسان عباس، بیروت، دارالنشر، ۱۴۰۰ ه. ق، ج۲، س۳۷۹.
  230. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۴۴.
  231. محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۵، ص۲۶۹.
  232. الامینی، الغدیر، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۶، ج۹، ص۱۱۷ و ۱۲۰.
  233. محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۴، ص۵۱.
  234. محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۴، ص۲۰۱.
  235. یک بار او را عزل کرد، ولی دوباره او را به منصب قضا کوفه بازگرداند. (ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، به كوشش علی شیری، ج۲۳، ص۲۷)
  236. هشام بن محمد ابن کلبی، نسب معد والیمن الکبیر، ج۱، ص۱۸۰.
  237. ابونعیم، معرفه الصحابه، ج۳، ص۱۴۸۳.
  238. ابن حجر العسقلانی، الاصابه، به کوشش عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، ج۳، ص۲۵۶.
  239. هشام بن محمد ابن کلبی، نسب معد والیمن الکبیر، ج۱، ص۷۶؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الانساب، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۴، ج۲، ص۲۶۵.
  240. محمدی، رمضان، قبیله کنده و نقش آن در مهم‌ترین رویدادهای عصر جاهلی و صدر اسلام، ص۱۳۲-۱۳۸.
  241. ابن اثیر؛ اسد الغابه فی معرفة الصحابه، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹، ج۴، ص۳۲۶.
  242. ابن حجر العسقلانی، الاصابه، به کوشش عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، ج۲، ص۸۰.
  243. ابن حجر العسقلانی، الاصابه، به کوشش عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، ج۱، ص۶۹۲.