تربیت اخلاقی در معارف و سیره معصوم

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

تربیت اخلاقی و تزکیه نفس از موضوعات مهمی است که در آیات و روایات فراوانی به آن پرداخته شده و یکی از اهداف اساسی بعثت پیامبر اسلام(ص) تزکیه نفس انسان‌ها از آلودگی‌ها بیان شده است و پیامبر اکرم(ص) نیز مأموریت خود را تکمیل مکارم اخلاق شمرده است. تربیت اخلاقی مجموعه‌ای از اقدامات و فعالیت‌هایی است که مربی به منظور آشنا کردن متربی با اصول و ارزش‌های اخلاقی و پرورش گرایش‌ها و فضیلت‌های اخلاقی در متربی، انجام می‌دهد. برخی از اصول اخلاقی عبارت است از: درهم تنیدگی تربیت اخلاقی و تربیت دینی؛ تهذیب ظاهر و باطن؛ مراقبت دائم و مخالفت با هواهای نفسانی و غیره. برخی از روش‌های تربیت اخلاقی نیز عبارت است از روش‌های زمینه‌ساز مانند: پرهیز دادن متربی از محیط‌های ناسالم؛ پرهیز از معاشرت با صاحبان رذائل؛ ایجاد فضای اخلاقی در جامعه؛ محبت و احسان؛ روش‌های پرورش گرایش‌ها و عادت‌های مطلوب اخلاقی مانند: ترغیب و ترهیب؛ تحریک انگیزه‌های ایمانی؛ ارائه الگو؛ امر به فضیلت‌ها و نهی از رذیلت‌ها؛ نظارت و مراقبت؛ محاسبه و مراقبه نفس. از روش‌های اصلاح رذائل نیز می‌توان از برخی موارد نام برد مانند: اغماض و چشم‌پوشی؛ تذکر دادن؛ وعده پاداش دادن؛ برخورد تند و ایجاد فشار اجتماعی.

اهمیت تربیت اخلاقی

خداوند در قرآن بعد از ده سوگند که آخرین آن سوگند به نفس انسانی است و پس از بیان این مطلب که باید و نباید و شایست و ناشایست را به نفس انسانیالهام کرده، می‌‌فرماید: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا * وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا[۱].

شاید به همین سبب خداوند یکی از اهداف اساسی بعثت پیامبر اسلام را تزکیه نفس انسان‌ها از آلودگی‌ها بیان کرده است: هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[۲].

پیامبر اکرم(ص) نیز مأموریت خود را تکمیل مکارم اخلاق شمرده است: «إِنَّمَا بُعِثْتُ‌ لِأُتَمِّمَ‌ مَكَارِمَ‌ الْأَخْلَاقِ‌»[۳]؛ «همانا مبعوث شدم تا مکارم اخلاق را تکمیل کنم». با وجود این، اهمیت اخلاق و تربیت اخلاقی، اختصاص به اسلام و جامعه‌های اسلامی ندارد. تجربه نشان داده است که انسان، خواه متدین به دینی آسمانی باشد یا نباشد، هیچ‌گاه در دوره مدرن و پسامدرن، بی‌نیاز از اخلاق و تربیت اخلاقی نیست. در دوران معاصر، در کشورهای غربی به دنبال پیشرفت‌هایی که در زمینه علوم تجربی به دست آمد، به تدریج اصول اخلاقی و توجه به فضائل و به دنبال آن توجه به تربیت اخلاقی، کم‌رنگ و حتی در مواردی نیز با اخلاق و فضائل اخلاقی مبارزه شد، اما اخیراً به سبب آسیب‌های جدی‌ای که از این ناحیه به سلامت جامعه و افراد وارد شده است، توجه به اخلاق و فضائل اخلاقی و به دنبال آن توجه به تربیت اخلاقی، افزایش چشم‌گیری پیدا کرده است.

لیکونا[۴] در این زمینه می‌گوید: واقعاً ما را چه می‌شود؟ نوزادان در آشغال‌دانی، یک و نیم میلیون سقط جنین در هر سال، افزایش مداوم سوءاستفاده‌های جنسی و بدنی از کودکان، در فقر به سر بردن یک چهارم کودکان. نسل‌های آینده ما در پنجاه یا صد سال بعد این امور را چگونه خواهند دید؟... نظرسنجی‌ها یکی پس از دیگری نشان می‌دهد که بخش عمده‌ای از مردم آمریکا به این نتیجه رسیده‌اند که این کشور دچار انحطاط معنوی و اخلاقی شده است. این درک و حس رو به رشد وجود دارد که مدارس، خانواده‌ها، کلیساها، همه انجمن‌ها و گروه‌ها - آنهایی که در طول تاریخ مسئول انتقال میراث اخلاقی به جوانان بوده‌اند- باید جمع شوند و به صورت مشترک، منش اخلاقی کودکان و بالأخره فرهنگ ما را ارتقا دهند. مدارس دوباره متوجه شده‌اند که می‌‌توانند کارهای زیادی در زمینه پرورش منش خوب انجام دهند. آنها می‌‌توانند این کار را به این صورت شروع کنند که پرورش منش را بالاترین اولویت خود قرار دهند؛ زیرا این هدف زیربنای بقیه کارهای مدرسه است[۵].[۶]

معناشناسی

تربیت اخلاقی را می‌‌توان مجموعه‌ای از اقدامات و فعالیت‌هایی دانست که مربی به منظور آشنا کردن متربی با اصول و ارزش‌های اخلاقی و پرورش گرایش‌ها و فضیلت‌های اخلاقی در متربی، انجام می‌دهد. بدیهی است که اقدامات و فعالیت‌های متربی در تربیت اخلاقی در صورتی همراه موفقیت خواهد بود که سنجیده و حساب شده باشد. بدین معنا که مربی بداند چه اقدام و فعالیتی را چگونه باید انجام دهد. آنچه راهنمای مربی در انتخاب فعالیت‌ها و چگونگی انجام آنهاست، چیزی جز اصول تربیت اخلاقی نیست. با توجه به نقش برجسته و بی‌بدیل اصول تربیت اخلاقی در موفقیت تربیت اخلاقی، این مبحث به بیان اصول تربیت اخلاقی در سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) اختصاص یافته است[۷].

اصول تربیت اخلاقی

اصل در لغت به معنای ریشه و پایه است. ولی در علوم کاربردی مانند علوم تربیتی و مدیریت اصل به معنای «قاعده عامه‌ای است که می‌‌توان آن را به منزله دستورالعملی کلی در نظر گرفت و از آن به عنوان راهنمای عمل استفاده کرد»[۸].

درهم تنیدگی تربیت اخلاقی و تربیت دینی

در سیره معصومان(ع) تمام فضائل و رفتارهای اخلاقی بخشی از دستورهای دینی است نه چیزی مستقل از آن. برای نمونه فضیلت عفت، اصلاح میان مردم، اهتمام به امور دیگران و رفع مشکلات آنها و حیا، که از فضیلت‌های اخلاقی‌اند، در سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) به عنوان بخشی از دین اسلام و دستورهای دینی مطرح شده‌اند. امام باقر(ع) فرمود: «إِنَّ‌ أَفْضَلَ‌ الْعِبَادَةِ عِفَّةُ الْبَطْنِ‌ وَ الْفَرْجِ»[۹]؛ «برترین عبادت عفت دامان و شکم است». در این روایت عفت دامان و شکم عبادت تلقی شده است. در روایت دیگری اصلاح میان مردم، صدقه (که عبادت مالی است) به شمار آمده است. امام صادق(ع) می‌‌فرماید: «صَدَقَةٌ يُحِبُّهَا اللَّهُ‌ إِصْلَاحٌ‌ بَيْنِ‌ النَّاسِ‌ إِذَا تَفَاسَدُوا وَ تَقَارُبٌ بَيْنِهِمْ إِذَا تَبَاعَدُوا»[۱۰]؛ «صدقه‌ای که خداوند آن را دوست دارد، اصلاح میان مردم است آنگاه که رابطه آنها به هم خورده باشد و نزدیک کردن آنها به یکدیگر است هنگامی که از هم فاصله گرفته‌اند». همچنین اهتمام به امور مردم مشخصه اساسی مسلمانی دانسته شده است. پیامبر(ص) فرمود: «‌مَنْ‌ أَصْبَحَ‌ لَا يَهْتَمُّ‌ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ‌ فَلَيْسَ‌ بِمُسْلِمٍ‌»[۱۱]؛ «آن‌که شب را به صبح برساند و به امور مسلمانان توجهی نداشته باشد، مسلمان نیست» و نیز حیا (شرم از انجام رفتارهای ناپسند) بعدی از ایمان به حساب آمده است. امام صادق(ع) فرمود: «الْحَيَاءُ مِنَ‌ الْإِيمَانِ‌ وَ الْإِيمَانُ‌ فِي‌ الْجَنَّةِ»[۱۲]؛ «حیا از ایمان است و [جایگاه]ایمان در بهشت است». بدین ترتیب، در سیره معصومان(ع) اخلاق بخشی از دین است و این دو را نمی‌توان از یکدیگر جدا کرد. البته، این بدان معنا نیست که هدف غائی دین اسلام تنها تهذیب خلق و خوی آدمی است.

بر پایه سیره معصومان(ع) تربیت اخلاقی هم باید بخشی از تربیت دینی و در ضمن تربیت دینی صورت گیرد. در طول تاریخ تعلیم و تربیت اسلامی نیز بر خلاف کشورهای سکولار، تربیت اخلاقی نه جدا از تربیت دینی، که در ضمن تربیت دینی صورت می‌گرفت. افزون بر این، تربیت اخلاقی بدون تربیت دینی به هیچ روی نمی‌تواند موفقیت‌آمیز باشد. چنان که علوان گفته است، آراستگی به فضیلت‌های اخلاقی ثمره ایمان راسخ به خداوند (تربیت دینی) است. اعتقاد به خدا و اعتقاد به اینکه او در تمام لحظات بر اعمال و رفتار ما ناظر است، مانع آلوده شدن مسلمان به رذائل و رفتارهای ناشایست می‌‌شود[۱۳]. اگر آراستگی به فضائل و رفتارهای پسندیده اخلاقی میوه‌ای است که تنها بر درخت دین اسلام می‌روید، کسی که این میوه را در درختی جز درخت اسلام جستجو می‌کند، آب در هاون می‌کوبد. آن‌که دلباخته این میوه شیرین است، باید نخست به دنبال پرورش نهال دین در بوستان وجود متربی باشد[۱۴].

تهذیب ظاهر و باطن

مراجعه به سیره معصومان(ع) نشان می‌دهد که از نظر آنان رفتار اخلاقی‌ای ارزشمند است که عمل و قصد و انگیزه عامل، هر دو شایسته و پسندیده است. شایستگی عمل به چه معناست؟ شایستگی عمل بدین معناست که خود عمل مقبول شرع باشد. امیر مؤمنان علی(ع) می‌‌فرماید: «مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا وَ نَالَ‌ ثَوَاباً جَزِيلًا وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ‌ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُبِينًا وَ اسْتَحَقَّ عَذَاباً أَلِيماً»[۱۵]؛ «آنکه از خدا و پیامبر(ص) او پیروی کند به رستگاری عظیم و پاداش فراوان دست یافته و آنکه از خدا و پیامبر(ص) سرپیچی کند، آشکارا زیان کرده و سزاوار عذاب دردناک است».

ولی خداوند متعال دانا و حکیم مطلق است و بیهوده به چیزی امر یا از چیزی نهی نمی‌کند؛ در هر امر او مصلحتی و در هر عمل منهی، مفسده‌ای است و خداوند برای دستیابی انسان به مصالح و در امان ماندن از مفاسد پیامبرانی فرستاده است و همه آنچه را برای فلاح و رستگاری و سعادت انسان لازم بوده، از طریق آنان به مردم رسانده است. در روایتی از امام باقر(ع) می‌‌خوانیم: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص):‌ أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي لَمْ أَدَعْ شَيْئاً يُقَرِّبُكُمْ‌ إِلَى‌ الْجَنَّةِ وَ يُبَاعِدُكُمْ‌ مِنَ‌ النَّارِ إِلَّا وَ قَدْ نَبَّأْتُكُمْ بِهِ»[۱۶]؛ پیامبر خدا(ص) فرمود: ای مردم، چیزی نیست که شما را به بهشت نزدیک و از جهنم دور کند، مگر اینکه شما را از آن آگاه کرده‌ام».

بر اساس این روایت راه رسیدن به سعادت و کمال پیروی از دستورهای خداوند است و در دین اسلام هر دستوری که برای رسیدن به سعادت و دوری از شقاوت لازم بوده بیان شده است. افزون بر این، از این روایت به دست می‌‌آید که هر عمل و رفتار مشروع، معقول نیز خواهد بود؛ چراکه اوامر و نواهی خداوند از مصالح و مفاسد واقعی سرچشمه می‌گیرد.

انگیزه نیکو و پسندیده چیست؟ انگیزه نیکو و پسندیده آن است که جز رضای خدا و اطاعت از دستور او چیز دیگری قصد نشده باشد. از امام صادق(ع) روایت شده: «يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَا خَيْرُ شَرِيكٍ فَمَنْ‌ عَمِلَ‌ لِي‌ وَ لِغَيْرِي‌ فَهُوَ لِمَنْ عَمِلَهُ غَيْرِي»[۱۷]؛ «خداوند عزوجل می‌فرماید: من شریک خوبی هستم؛ کسی که برای من و غیر من عملی را انجام دهد، آن عمل برای غیر من خواهد بود».

در روایت دیگری امام صادق(ع) در ذیل آیه لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا[۱۸] فرمود: «لَيْسَ‌ يَعْنِي‌ أَكْثَرَ عَمَلًا وَ لَكِنْ‌ أَصْوَبَكُمْ‌ عَمَلًا وَ إِنَّمَا الْإِصَابَةُ خَشْيَةُ اللَّهِ وَ النِّيَّةُ الصَّادِقَةُ وَ الْحَسَنَةُ ثُمَّ قَالَ الْإِبْقَاءُ عَلَى الْعَمَلِ حَتَّى يَخْلُصَ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ وَ الْعَمَلُ الْخَالِصُ الَّذِي لَا تُرِيدُ أَنْ يَحْمَدَكَ عَلَيْهِ أَحَدٌ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ»[۱۹]؛ «مراد بیشتر عمل کردن نیست، بلکه مراد عمل صواب و درست است و درستی عمل یعنی خوف از خدا و نیت صادق و نیکو... عمل خالص آن است که نخواهی کسی جز خدا تو را بر آن ستایش کند».

بر پایه این دو روایت، رفتارهایی مقبول درگاه خداوند واقع می‌شوند که با انگیزه صحیح انجام بشوند و انگیزه صحیح قصد اطاعت از دستور خدا و اخلاص است. از آنچه گفتیم روشن شد که عمل نیکو با انگیزهباطل و ناپسند ارزشمند نیست و عمل ناپسند با انگیزه صحیح نیز ارزشی ندارد. امام حسن عسکری(ع) از امام صادق(ع) نقل می‌کند که فرمود: مردم نادان از مردی به بزرگی یاد می‌کردند و بسیار از او تعریف می‌کردند. مشتاق شدم او را ببینم به گونه‌ای که مرا نشناسد. او را دیدم که مردمان زیادی دور او را گرفته‌اند و او پیوسته می‌خواست از دست آنان رها شود تا بالاخره از آنان جدا شد و به راه افتاد. او را تعقیب کردم تا به یک نانوایی رسید؛ هنگامی که نانوا از او غافل شد، دو قرص نان دزدانه برداشت. پیش خود گفتم شاید معامله‌ای دارند. سپس به انارفروشی رسید و در هنگام غفلت وی دو انار دزدانه از او برداشت. تعجب کردم و گفتم شاید معامله‌ای با هم دارند و او نیازی به دزدی ندارد. به راه خود ادامه داد تا به مریضی رسید و دو قرص نان و دو انار را نزد او گذاشت. از او راجع به این کار پرسیدم و او گفت: نکند تو جعفر بن محمد هستی؟ گفتم: آری. گفت: شرافت خانوادگی به چه کارت می‌‌آید وقتی نادانی؟ گفتم: نسبت به چه چیزی نادانم؟ گفت: نسبت به این سخن خداوند که فرمود: «آنکه کار نیک انجام دهد، ده برابر پاداش داده می‌شود و آنکه کار بدی انجام دهد، جز به همان اندازه مجازات نمی‌شود». من چهار عمل بد انجام دادم و چهار عمل نیک. مجازات اعمال بدم چهار و پاداش اعمال نیکم چهل است. اگر این دو را از هم کم کنیم، سی و شش حسنه برای من باقی می‌ماند. به او گفتم: خدا تو را بکشد!! آیا این سخن خداوند را نشنیده‌ای که فرمود: «همانا خدا تنها از اهل تقوا می‌پذیرد». هنگامی که دو نان دزدیدی دو سیئه خریدی و هنگامی که دو انار دزدیدی دو سیئه دیگر خریدی و هنگامی که اینها را بدون اجازه صاحبانشان به کس دیگری دادی چهار سیئه دیگر بر سیئات خود افزودی، نه اینکه چهل حسنه به چهار گناه افزوده باشی»[۲۰].

بر این اساس، در تربیت اخلاقی هم ظاهر متربی باید از رفتارهای ناشایسته تهذیب شود و هم باطن از انگیزه‌های ناشایست. به عبارت دیگر، گویی از نظر معصومان(ع) هر عملی ظاهری دارد و باطنی. ظاهر عمل همان حرکاتی است که از اعضا و جوارج انسان صادر می‌شود و باطن و روح عمل انگیزه‌ای است که انسان را وادار به انجام رفتار کرده است. اگر عملی تنها از ظاهر خوب برخوردار باشد، ارزشی ندارد؛ چنان که اگر تنها از باطن و روح خوب برخوردار باشد، ارزشی ندارد. گرچه نقش باطن در ارزش دادن به عمل بیش از نقش ظاهر است. به همین جهت، در سیره، بر اخلاص نیت و پیراستن درون از انگیزه‌های پلید بیشتر تأکید شده است. پیامبر(ص) فرمود: «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ، وَ لِكُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى، فَمَنْ غَزَا ابْتِغَاءَ مَا عِنْدَ اللَّهِ، فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلُّ‌ وَ مَنْ غَزَا يُرِيدُ عَرَضَ الدُّنْيَا أَوْ نَوَى عِقَالًا لَمْ‌ يَكُنْ‌ لَهُ‌ إِلَّا مَا نَوَى»[۲۱]؛ «همانا ارزش اعمال به نیت است و هر کسی به حسب آنچه نیت کرده بهره‌مند می‌شود. کسی که جهاد کند و نیتش دستیابی به اجر الهی باشد، اجر او به عهده خداست و کسی که برای رسیدن به منافع دنیایی یا گرفتن اسیری ارزشمند و آزاد کردن آن در برابر فدیه جهاد کند، جز آنچه قصد کرده به دست نمی‌آورد»[۲۲].

پرورش روحیه تعقل اخلاقی همراه با تسلیم در برابر عقل و وحی

عقل انسان می‌تواند بسیاری از ارزش‌های کلی اخلاقی مانند خوب بودن عدالت، احسان و... را درک کند. همچنین می‌تواند برخی مصداق‌های روشن ارزش‌های کلی را درک کند. ولی تشخیص همه مصادیق ارزش‌ها و ضد ارزش‌های اخلاقی در اوضاع و احوال مختلف از عهده عقل انسان بر نمی‌آید و در این موارد چاره‌ای جز مراجعه به شرع ندارد؛ زیرا تعیین و محاسبه تأثیرات یک عمل بر کمال حقیقی انسان از عهده انسان بیرون است.

در روایات متعددی بر این مطلب تصریح شده که خداوند برای هدایت انسان دو حجت قرار داده است: عقل و شرع. امام صادق(ع)خطاب به هشام می‌فرماید: «يَا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ(ع) وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ»[۲۳]؛ «‌ای هشام، خداوند بر مردم دو حجت قرار داده است: حجت ظاهر و حجت باطن. حجت ظاهر، پیامبران و امامان(ع) هستند و حجت باطن عقل مردم است.

با توجه به عام بودن روایت، می‌‌توان گفت بر اساس این روایت خداوند برای تشخیص ارزش‌های اخلاقی دو ابزار در اختیار انسان قرار داده است: عقل و پیامبران و امامان(ع).

تا اینجا روشن شد که در سیره معصومان(ع) عقل انسان و وحی هر دو در تشخیص ارزش‌های اخلاقی و رفتار شایسته و ناشایسته نقش دارند. اکنون این سؤال مطرح می‌‌شود که رابطه عقل و وحی در تشخیص ارزش‌های اخلاقی با یکدیگر چگونه است؟ آیا هر یک از این دو، به صورت مستقل انسان را به مسیر صحیح هدایت می‌کنند؟ در روایتی از امام صادق(ع) این رابطه تبیین شده است: «إِنَّ أَوَّلَ الْأُمُورِ وَ مَبْدَأَهَا وَ قُوَّتَهَا وَ عِمَارَتَهَا الَّتِي‌ لَا يُنْتَفَعُ‌ بِشَيْ‌ءٍ إِلَّا بِهِ الْعَقْلُ الَّذِي جَعَلَهُ اللَّهُ زِينَةً لِخَلْقِهِ وَ نُوراً لَهُمْ فَبِالْعَقْلِ عَرَفَ الْعِبَادُ خَالِقَهُمْ وَ أَنَّهُمْ مَخْلُوقُونَ وَ أَنَّهُ الْمُدَبِّرُ لَهُمْ وَ أَنَّهُمُ الْمُدَبَّرُونَ وَ أَنَّهُ الْبَاقِي وَ هُمُ الْفَانُونَ وَ اسْتَدَلُّوا بِعُقُولِهِمْ عَلَى مَا رَأَوْا مِنْ خَلْقِهِ مِنْ سَمَائِهِ وَ أَرْضِهِ وَ شَمْسِهِ وَ قَمَرِهِ وَ لَيْلِهِ وَ نَهَارِهِ وَ بِأَنَّ لَهُ وَ لَهُمْ خَالِقاً وَ مُدَبِّراً لَمْ يَزَلْ وَ لَا يَزُولُ وَ عَرَفُوا بِهِ الْحَسَنَ مِنَ الْقَبِيحِ وَ أَنَّ الظُّلْمَةَ فِي الْجَهْلِ وَ أَنَّ النُّورَ فِي الْعِلْمِ فَهَذَا مَا دَلَّهُمْ عَلَيْهِ الْعَقْلُ قِيلَ لَهُ فَهَلْ يَكْتَفِي الْعِبَادُ بِالْعَقْلِ دُونَ غَيْرِهِ قَالَ إِنَّ الْعَاقِلَ لِدَلَالَةِ عَقْلِهِ الَّذِي جَعَلَهُ اللَّهُ قِوَامَهُ وَ زِينَتَهُ وَ هِدَايَتَهُ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّهُ وَ عَلِمَ أَنَّ لِخَالِقِهِ مَحَبَّةً وَ أَنَّ لَهُ كَرَاهِيَةً وَ أَنَّ لَهُ طَاعَةً وَ أَنَّ لَهُ مَعْصِيَةً فَلَمْ يَجِدْ عَقْلَهُ يَدُلُّهُ عَلَى ذَلِكَ‌ وَ عَلِمَ أَنَّهُ لَا يُوصَلُ إِلَيْهِ إِلَّا بِالْعِلْمِ وَ طَلَبِهِ وَ أَنَّهُ لَا يَنْتَفِعُ بِعَقْلِهِ إِنْ لَمْ يُصِبْ ذَلِكَ بِعِلْمِهِ فَوَجَبَ عَلَى الْعَاقِلِ طَلَبُ الْعِلْمِ وَ الْأَدَبِ الَّذِي لَا قِوَامَ لَهُ إِلَّا بِهِ»[۲۴]؛ «اول و اصل و مایه تقویت و آبادانی هر چیز که انسان بی‌‌آن از هیچ چیزی سود نمی‌برد، عقل است که خداوند آن را زینت آفریدگان خود و نور آنان قرار داده است. با عقل است که بندگان خدا درک می‌کنند آفریننده خود را و اینکه خودشان آفریده شده‌اند، و اینکه خداوند مدیر آنان است و آنان تحت تدبیر خدا، و اینکه خداوند باقی و آنان فانی هستند... و به وسیله عقل نیکو را از زشت باز می‌شناسند و در می‌‌یابند که تاریکی ریشه در جهل و روشنایی ریشه در علم دارد. این چیزی است که عقل آنها را به آن راهنمایی کرده است. به امام گفته شد: آیا بندگان خداوند می‌‌توانند به عقل بسنده کنند؟ امام(ع) فرمود: عاقل با راهنمایی عقل که خداوند آن را مایه قوام و زینت و هدایت او قرار داده است، در می‌‌یابد که خداوندحق است و تنها خدا پروردگار اوست و در می‌‌یابد که آفریننده او محبت و کراهتی و طاعت و معصیتی دارد. پس عقلش او را به این راهنمایی می‌کند و می‌داند که جز با علم و جستجو به آنها پی نمی‌برد و می‌داند که اگر با علم به اراده و کراهت و طاعت و معصیت خداوند پی نبرد، از عقلش نیز سودی نمی‌برد. از این رو، جستجوی علم و ادب که جز به آنها بر پا نیست، بر عاقل لازم است».

مطابق این روایت، انسان با کمک عقل، خدا را می‌شناسد؛ چنان که به وسیله عقل خوب را از بد و زشت را از زیبا تشخیص می‌دهد؛ با وجود این، از راهنمایی‌های الهی بی‌نیاز نیست و به همین سبب، انسان به یاری عقل در می‌‌یابد خداوند طاعت و معصیت و امر و نهی‌هایی دارد و برای دست یافتن به دستورهای خداوند باید به وحی روی آورد و در مکتب پیامبران زانوی شاگردی بر زمین بزند.

بدین ترتیب، روشن می‌شود که در سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) اولاً عقل و وحی هر دو در تشخیص ارزش‌های اخلاقی و رفتار شایسته و ناشایست نقش دارند؛ ثانیاً هر چند عقل توانایی درک برخی قواعد کلی اخلاقی و برخی مصداق‌های آنها را دارد، در تشخیص دیگر مصادیق قواعد کلی و تطبیق آنها بر موارد و اوضاع و احوال خاص و نیز در تشخیص قواعد جزئی‌تر اخلاقی به وحی نیازمند است.

با توجه به مطالب یاد شده، یکی دیگر از اصول تربیت اخلاقی در سیره معصومان(ع) پرورش تعقل اخلاقی در متربی است. بدین معنا که باید توانایی اندیشه‌ورزی و داوری و تصمیم‌گیری درباره مسائل اخلاقی در وی رشد داده شود، تا وی بتواند خوب و بد را تشخیص دهد. افزون بر این، باید حالت تسلیم در برابر یافته‌های عقل و معارف وحیانی اخلاقی نیز در متربی پرورش داده شود تا در صورت نیاز بتواند با مراجعه به شرع وظیفه اخلاقی خود را تشخیص دهد و به آن عمل کند.

بنابراین، در سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) تعبد و تعقل در تربیت اخلاقی لازم و ملزوم یکدیگرند. کسی که از تواناییتعقل و درک و فهم اخلاقی برخوردار نیست ولی متعبد به دستورهای اخلاقیدین است، از قشری‌گری و تحجر و خرافات اخلاقی سر در می‌‌آورد (نمونه بارز آن مردی است که نان و انار می‌دزدید و به مریض می‌داد و معتقد بود با این کار ثواب و پاداش به دست می‌آورد) و در مقابل کسی که از فهم و درک اخلاقی برخوردار است، ولی به دستورهای اخلاقی دین متعبد نیست، سرنوشتی جز بی‌بند و باری اخلاقی و گمراهی نخواهد داشت. بهترین نمونه متعبدان غیرعاقل خوارج‌اند. خوارج که در عمل به دستورهای دینی بسیار متعبد و متصلب بودند، به گونه‌ای که پیوسته مشغول عبادت و قرائت قرآن و نماز بودند و پیشانی‌هایشان از بسیاری عبادت پر پینه بسته بود، به سبب نداشتن تفکر و اندیشه اخلاقی به جایی رسیدند که روشن‌ترین اصول اخلاقی، یعنی احترام به جان و ناموس مردم را به سادگی زیر پا می‌گذاشتند. ابن ابی الحدید می‌‌نویسد: «خوارج عبدالله بن خباب، صحابی پیامبر(ص) را به جرم نقل روایتی از پیامبر(ص) در مذمت آنها، سر بریدند و شکم زن حامله‌اش را دریدند»[۲۵].

در اینجا تذکر این نکته لازم است که تعبد به دستورهای اخلاقی خداوند در صورتی پسندیده است که شخص با استفاده از روش‌های معقول و پذیرفته شده مطمئن شود که آنچه می‌خواهد به آن تعبد ورزد واقعاً دستور خداوند است. بنابراین، تا شخص به این نتیجه نرسیده باشد، تعبد به دستورهای اخلاقی با عنوان دستورهای اخلاقی الهی امری پسندیده نیست و در غیر این صورت، چه بسا شخص به چیزهایی متعبد شود که نه از نظر عقل پسندیده‌اند، نه از نظر شرع. به این روایت توجه فرمایید: «وَ قَالَ لَهُ [ابی الحسن الرضا(ع)] ابْنُ السِّكِّيتِ فَمَا الْحُجَّةُ عَلَى الْخَلْقِ الْيَوْمَ قَالَ فَقَالَ(ع): الْعَقْلُ يُعْرَفُ بِهِ الصَّادِقُ عَلَى‌ اللَّهِ‌ فَيُصَدِّقُهُ‌ وَ الْكَاذِبُ عَلَى اللَّهِ فَيُكَذِّبُهُ قَالَ فَقَالَ ابْنُ السِّكِّيتِ: هَذَا وَ اللَّهِ هُوَ الْجَوَابُ»[۲۶]؛ «ابن سکیت از امام رضا(ع) می‌‌پرسد، امروز حجت خدا بر مردم چیست؟ امام(ع) در پاسخ می‌‌فرماید: عقل، با آن نسبت‌های درست به خداوند شناخته و تأیید می‌شود و نسبت‌های دروغ به خداوند نیز شناخته و تکذیب می‌شود. ابن سکیت گفت: به خدا سوگند، جواب همین است». توجه به این روایت به روشنی بیانگر این است که عقل دستورهای واقعی دین را از دستورهای جعلی و تقلبی بازشناسی می‌کند[۲۷].

تعالی تدریجی

بر اساس سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) رشد اخلاقی چهار مرتبه و درجه دارد:

اخلاق انسانی

در این مرحله شخص رفتارهای اخلاقی را به انگیزه‌های انسانی انجام می‌دهد و انگیزه‌های دینی مانند برخورداری از ثواب الهی و ترس از عذاب اخروی نقشی در جهت دادن به دینی رفتارهای اخلاقی او ندارند. در سیره پیامبر(ص) مواردی وجود دارد که نشان می‌‌دهد رفتارهای اخلاقی صادر شده از افراد به انگیزه‌های انسانی ارزشمندند. برای نمونه به این سیره توجه فرمایید. امیرمؤمنان علی(ع) می‌‌فرماید: «لَوْ كُنَّا لَا نَرْجُو جَنَّةً وَ لَا نَخْشَى‌ نَاراً وَ لَا ثَوَاباً وَ لَا عِقَاباً لَكَانَ يَنْبَغِي لَنَا أَنْ نَطْلُبَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاقِ فَإِنَّهَا مِمَّا تَدُلُّ عَلَى سَبِيلِ النَّجَاحِ فَقَالَ رَجُلٌ فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ سَمِعْتَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ(ص) قَالَ نَعَمْ وَ مَا هُوَ خَيْرٌ مِنْهُ لَمَّا أَتَانَا سَبَايَا طَيٍّ فَإِذَا فِيهَا جَارِيَةٌ... يَا مُحَمَّدُ إِنْ‌ رَأَيْتَ‌ أَنْ‌ تُخَلِّيَ‌ عَنِّي وَ لَا تُشْمِتَ بِي أَحْيَاءَ الْعَرَبِ فَإِنِّي ابْنَةُ سَيِّدِ قَوْمِي كَانَ أَبِي يَفُكُّ الْعَانِيَ وَ يَحْمِي الذِّمَارَ وَ يُقْرِي الضَّيْفَ وَ يُشْبِعُ الْجَائِعَ وَ يُكْسِي الْمَعْدُومَ وَ يُفَرِّجُ عَنِ الْمَكْرُوبِ أَنَا ابْنَةُ حَاتِمِ طَيٍّ فَقَالَ(ص) خَلُّوا عَنْهَا فَإِنَّ أَبَاهَا كَانَ يُحِبُّ مَكَارِمَ الْأَخْلَاقِ»[۲۸]؛ «امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: اگر امید به بهشت و پاداش نداشتیم و از جهنم و عذاب نمی‌ترسیدیم، باز هم سزاوار بود که در جستجوی مکارم اخلاق باشیم؛ چراکه آنها انسان را به رستگاری رهنمون می‌شوند. مردی برخاست و گفت: فدایت شوم، از پیامبر(ص) شنیده‌ای؟ فرمود: آری و بهتر از این را. هنگامی که اسیران قبیله طی را خدمت پیامبر(ص) آوردند، زنی در میان آنان بود... او گفت: ای محمد، اگر صلاح می‌دانی مرا آزاد کن و در میان قبیله‌ها سرشکسته‌ام مکن که من دختر رئیس قوم خود هستم. پدرم اسیران را آزاد می‌کرد، پناهندگان را حمایت می‌‌نمود، میهمانان را پذیرایی می‌کرد، و گرسنگان را سیر می‌نمود، برهنگان را می‌‌پوشاند و بیچارگان را دستگیری می‌کرد. من دختر حاتم طائی هستم. پیامبر(ص) فرمود: او را رها کنید که پدرش مکارم اخلاقی را دوست می‌داشت».

همچنین امام صادق(ع) می‌‌فرماید: هیئتی از یمن نزد پیامبر(ص) آمدند که در میان آنها مردی درشتگو و سخت‌گیر در مجادله با پیامبر(ص) بود. پیامبر(ص) خشمگین شد چنان که رگ‌های او متورم و رنگ چهره‌اش دیگرگون شد و سرش را پایین انداخت. در این هنگام جبرئیل نازل شد و گفت: پروردگارت سلامت می‌رساند و می‌گوید: «این مردی بخشنده است و دیگران را اطعام می‌کند». خشم پیامبر(ص) فرو نشست و سر خود را بلند کرد و فرمود: اگر جبرئیل از جانب خداوند به من خبر نداده بود که تو بخشنده‌ای و به دیگران اطعام می‌کنی تو را طرد می‌کردم و مایه سخن دیگران قرار می‌دادم. مرد گفت: پروردگار تو بخشندگی را دوست می‌دارد؟ فرمود: آری. مرد گفت گواهی می‌دهم که که خدایی جز خداوند متعال نیست و تو فرستاده او هستی. سوگند به آن‌که تو را مبعوث کرده است هیچ‌کس را دست خالی از مال خود برنگردانده‌ام[۲۹] و این سیره‌ها به روشنی بر این مطلب دلالت دارد که انجام دادن رفتارهای پسندیده اخلاقی، نه با انگیزه الهی، بلکه با انگیزه انسانی، مطلوب پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) است.

ممکن است سؤال شود که روایات متعددی از پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) صادر شده و در آنها رفتارهایی که به انگیزه‌ای جز کسب رضایت خداوند انجام می‌‌شوند، بی‌ارزش تلقی شده‌اند. حال، با توجه به این روایات آیا باز هم می‌‌توان گفت رفتارهای اخلاقی‌ای که تنها به انگیزه‌ای انسانی صادر می‌شوند مقبول و ارزشمندند؟ در پاسخ باید گفت: سیره‌هایی که پیش‌تر نقل شد، بدین معنا نیست که این گونه اعمال - اعمال پسندیده‌ای که به انگیزه‌ای غیر از پیروی از دستورهای خدا انجام می‌شود – هیچ‌گونه ارزشی ندارند؛ زیرا این رفتارها، در دوری از برخی پیامدهای منفی و رسیدن به برخی سودهای دنیایی مانند ارتباط خوب با دیگران و ستایش شدن از سوی دیگران مؤثرند. افزون بر این، این نوع رفتارها و صفت‌های مثبت اخلاقی زمینه را برای هدایت و سعادت انسان فراهم می‌کنند. چنان که در همین سیره، امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: این گونه رفتارها انسان‌ها را به سوی رستگاری هدایت می‌کند.

مؤید این امر این است که در دومین سیره‌ای که پیشتر نقل کردیم، پیامبر(ص) درباره اسیری که خداوند دستور داد به سبب سخاوتش کشته نشود و او نیز به همین سبب اسلام آورد، فرمود: «بخشندگی‌اش او را به بهشت هدایت کرد»[۳۰]. با این حال، رفتارهای اخلاقی که با انگیزه‌ای جز اطاعت از دستورهای خداوند متعال انجام می‌‌شوند، نمی‌توانند انسان را به سعادت و خوشبختی واقعی یعنی سعادت اخروی برسانند، چنان که نمی‌توانند انسان را به قرب و محبت خداوند که اوج اخلاق اسلامی برسانند؛ چراکه رفتارهای اخلاقی در صورتی انسان را به این دو هدف - خوشبختی اخروی و محبت و قرب خداوند - می‌‌رسانند که علاوه بر حُسن فعلی (پسندیده بودن رفتار) از حسن فاعلی (نیت خالص) نیز برخوردار باشند.

بنابراین، می‌‌توان میان سیره‌هایی که برای رفتارهای اخلاقی انجام شده با انگیزه‌ای انسانی ارزش قائل می‌شوند و روایاتی که چنین رفتارهایی را بی‌ارزش قلمداد می‌کنند چنین جمع کرد که دسته اول، اولاً ناظر به آثار دنیوی آن رفتارهاست و ثانیاً بیانگر آن هستند که این رفتارها زمینه‌ساز هدایت و سعادت انسان است، ولی دسته دوم ناظر به این مطلب است که چنین رفتارهایی نمی‌توانند انسان را به سعادت واقعی و مقام قرب خداوند برسانند[۳۱].

اخلاق دینی در حد رسیدن به بهشت و دوری از عذاب

در این مرحله آنچه اعمال و رفتار شخص را جهت می‌دهد از امور انسانی فراتر رفته و شخص رفتارهای خود را با انگیزهای دینی انجام می‌دهد. ولی انگیزه دینی او فقط دستیابی به پاداش‌های دنیوی و اخروی و دوری از عذاب‌های دنیوی و اخروی است. در سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) در مقام ترغیب مسلمانان به رفتارهای اخلاقی بر عذاب‌ها و پاداش‌های دنیوی و اخروی پیروی و سرپیچی از قواعد اخلاقی تأکید شده است و این نشان می‌دهد که این مرحله از رشد اخلاقی از نظر معصومان(ع) مطلوب است. به چند نمونه از این سیره‌ها توجه فرمایید. امام صادق(ع) می‌‌فرماید: «إِنَّ‌ الْغِنَى‌ وَ الْعِزَّ يَجُولَانِ‌ فَإِذَا ظَفِرَا بِمَوْضِعِ التَّوَكُّلِ أَوْطَنَا»[۳۲]؛ «بی‌نیازی و عزت در گردش‌اند و هرگاه به محل توکل رسیدند در آنجا ساکن می‌شوند».

در این روایت امام(ع) با بیان این مطلب که یکی از نتایج توکل بی‌نیازی و عزت است، مؤمنان را به این صفت ترغیب می‌کند. در روایت دیگری می‌‌فرماید: «مَنْ‌ خَافَ‌ اللَّهَ‌، أَخَافَ‌ اللَّهُ‌ مِنْهُ‌ كُلَّ‌ّ شَيْ‌ءٍ؛ وَ مَنْ لَمْ يَخَفِ اللَّهَ، أَخَافَهُ اللَّهُ مِنْ كُلِّ شَيْ‌ءٍ»[۳۳]؛ «کسی که از خدا بترسد، خداوند همه را از او می‌ترساند و کسی که از خداوند نترسد، خداوند او را از همه می‌ترساند».

در این روایت نه تنها خوف از خدا (که مرحله‌ای از اخلاق است) مطلوب دانسته شده، بلکه افزون بر آن، با بیان اثری دنیوی برای خوف خدا، مردم به این صفت ترغیب شده‌اند. در روایت دیگری امام صادق(ع) به صراحت این مطلب را بیان می‌‌فرماید: «‌إِنَّ‌ مِنَ‌ الْعِبَادَةِ شِدَّةَ الْخَوْفِ‌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ اللَّهُ: إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ وَ قَالَ جَلَّ ثَنَاؤُهُ: فَلَا تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ‌»[۳۴]؛ «سخت ترسیدن از خداوند عزوجل عبادت است. خداوند عزوجل می‌فرماید: «از میان بندگان، تنها دانشمندان از خداوند می‌ترسند» و می‌فرماید: «از مردم نترسید و از من بترسید».

بر پایه این روایت، ترس از خداوند و اقدام کردن به رفتارهای پسندیده، از جمله رفتارهای پسندیده اخلاقی برای دوری از عذاب الهی، از نظر معصومان(ع) مطلوب است. چنان که اقدام کردن به رفتارهای پسندیده به قصد دست یافتن به سودهای دنیوی و اخروی مطلوب است[۳۵].

اخلاق الهی شاکرانه

در این مرحله، آنچه به اعمال و رفتار انسان جهت می‌دهد، نه انگیزه‌های انسانی و این جهانی و نه انگیزه‌های دینی دستیابی به ثواب و دوری از عذاب‌های الهی، بلکه ادای شکر نعمت‌های خداست. این مرحله از رشد اخلاقی نیز مطلوب و بلکه برتر از دو مرحله پیشین است. در روایتی از امام باقر(ع) می‌خوانیم: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) عِنْدَ عَائِشَةَ لَيْلَتَهَا فَقَالَتْ يَا رَسُولَ‌ اللَّهِ‌ لِمَ‌ تُتْعِبُ‌ نَفْسَكَ‌ وَ قَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَكَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ مَا تَأَخَّرَ فَقَالَ يَا عَائِشَةُ أَ لَا أَكُونُ عَبْداً شَكُوراً قَالَ وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) يَقُومُ عَلَى أَطْرَافِ أَصَابِعِ رِجْلَيْهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى: طه * مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى‌»[۳۶]؛ «پیامبر(ص) شبی نزد عایشه بود. عایشه گفت: ای رسول خدا چرا خود را به رنج می‌‌افکنی (و خدا را چنین عبادت می‌کنی)، با اینکه خداوند همه گناهان گذشته و آینده شما را بخشیده است؟ پیامبر(ص) در پاسخ فرمود: آیا بنده‌ای شکرگزار نباشم؟ سپس امام باقر(ع) فرمود: پیامبر(ص) چنان شب‌ها را به عبادت می‌گذراند که خداوند این آیات را نازل کرد: «ما قرآن را بر تو فرو نفرستادیم تا خود را به رنج درافکنی». مطابق این روایت، عبادت پیامبر(ص) نه برای ترس از جهنم بود و نه برای رسیدن به بهشت، بلکه تنها برای ادای شکر نعمت‌هایی بود که خداوند به او عطا کرده بود[۳۷].

اخلاق الهی عاشقانه

در این مرحله همه رفتارهای شخص ناشی از عشق و علاقه به خداوند است. برای چنین شخصی نه اجر و مزد و پیامدهای دنیایی عمل ارزش دارد و نه ثواب و عذاب الهی و دینی. این مرحله از رشد اخلاقی مطلوب و بر مراحل پیشین برتری دارد. امام صادق(ع) از پیامبر(ص) روایت می‌کند: «أَفْضَلُ‌ النَّاسِ‌ مَنْ‌ عَشِقَ‌ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لَهَا فَهُوَ لَا يُبَالِي عَلَى مَا أَصْبَحَ مِنَ الدُّنْيَا عَلَى عُسْرٍ أَمْ عَلَى يُسْرٍ»[۳۸]؛ «برترین مردم کسی است که به عبادت عشق بورزد و آن را در آغوش بگیرد و قلباً دوست بدارد و با تمام بدن آن را لمس کند و خود را برای آن از هر چیز دیگری فارغ کند. برای چنین کسی اهمیتی ندارد که دنیا بر او چگونه بگذرد، سخت یا آسان». از این روایت چنین بر می‌‌آید که برخی افراد خدا را نه برای رسیدن به بهشت یا دوری از عذاب جهنم، بلکه برای علاقه و محبت به خداوند عبادت می‌کنند و از نظر پیامبر(ص) این افراد برترین مردم هستند.

در روایتی دیگر از پیامبر(ص) آمده است: «‌بَكَى شُعَيْبٌ(ع) مِنْ حُبِّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَتَّى عَمِيَ فَرَدَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ بَصَرَهُ ثُمَّ‌ بَكَى‌ حَتَّى‌ عَمِيَ‌ فَرَدَّ اللَّهُ‌ عَلَيْهِ بَصَرَهُ ثُمَّ‌ بَكَى‌ حَتَّى‌ عَمِيَ‌ فَرَدَّ اللَّهُ‌ عَلَيْهِ بَصَرَهُ فَلَمَّا كَانَتِ الرَّابِعَةُ أَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ يَا شُعَيْبُ إِلَى مَتَى يَكُونُ هَذَا أَبَداً مِنْكَ إِنْ يَكُنْ هَذَا خَوْفاً مِنَ النَّارِ فَقَدْ أَجَرْتُكَ وَ إِنْ يَكُنْ شَوْقاً إِلَى الْجَنَّةِ فَقَدْ أَبَحْتُكَ قَالَ إِلَهِي وَ سَيِّدِي أَنْتَ تَعْلَمُ أَنِّي مَا بَكَيْتُ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَ لَا شَوْقاً إِلَى جَنَّتِكَ وَ لَكِنْ عَقَدَ حُبُّكَ عَلَى قَلْبِي فَلَسْتُ أَصْبِرُ أَوْ أَرَاكَ»[۳۹]؛ «شعیب چنان به سبب محبت خدا گریه کرد که چشمانش کور شد. خداوندچشم او را به وی بازگرداند و شعیب باز چنان گریه کرد تا چشمانش کور شد. تا اینکه در بار چهارم خداوند به او وحی کرد تا چه زمانی این کار را ادامه خواهی داد؟ اگر این گریه از ترس عذاب جهنم است، تو را از عذاب نجات دادم و اگر برای شوق به بهشت است، آن را در اختیار تو گذاشتم. شعیب، در جواب گفت: خدایا، می‌‌دانی که گریه من نه برای ترس از جهنم و نه برای شوق به بهشت، بلکه تنها به سبب محبت تو است؛ چراکه نمی‌توانم دوری تو را تحمل کنم.

این روایت نیز بیانگر این مطلب است که آنچه شعیب را به گریه وا داشته، نه ترس از عذاب و نه شوق و علاقه به بهشت، بلکه تنها و تنها علاقه به خدا و دوری از خدا بود. نظیر همین مضمون را در دعای کمیل می‌خوانیم: «خدایا، گیرم که بر عذاب تو صبر کردم، اما چگونه فراق تو را تحمل کنم»[۴۰].

ممکن است گفته شود آنچه در سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) آمده و پیشتر با استناد به آنها مراتب و درجات اخلاق در سیره استخراج شد، ناظر به انگیزه عامل است؛ یعنی مفاد سیره‌های نقل شده این است که انسان‌ها در انجام دادن رفتارهای اخلاقی چهار دسته‌اند: گروهی به انگیزه انسانی، گروهی دیگر به انگیزه دوری از عذاب‌های الهی و دستیابی به پاداش الهی، گروهی دیگر به انگیزه ادای شکر نعمت‌های الهی و گروه چهارم به انگیزه محبت خداوند، به دستورهای اخلاقی پای‌بندند؛ در حالی که در مراتب رشد اخلاقی که روان‌شناسان معاصر غربی مطرح کرده‌اند نوع درک و فهم شخص از اخلاق و مفاهیم اخلاقی مطرح است. بنابراین، با استناد به این سیره‌ها نمی‌توان مراتب و درجات اخلاق و رشد اخلاقی را کشف کرد.

در پاسخ باید گفت اولاً در نظریات روان‌شناسان معاصر غربی آنچه ملاک رتبه‌بندی قرار گرفته نوع درک و و فهم اخلاقی اشخاص و نوع انگیزه آنها در اقدام به رفتارهای اخلاقی است. چنان که در نظریه کلبرگ و نظریه پیاژه این مطلب به وضوح مطرح شده است. ثانیاً داشتن نوع خاصی از انگیزه در اقدام به رفتارهای اخلاقی مستلزم داشتن نوع خاصی از درک و فهم اخلاقی است. به همین جهت نمی‌توان تصور کرد که کسی همه رفتارهای اخلاقی خود را به سبب عشق و محبت به خدا انجام دهد و در عین حال، درک و فهم اخلاقی‌اش دقیقاً همانند درک و فهم اخلاقی کسی باشد که تنها به انگیزه انسانی مانند کمک به هم نوع و کسب محبوبیت به دستورهای اخلاقی پای‌بند است. بنابراین، می‌‌توان با استناد به سیره‌هایی مانند آنچه بیان شد، مراتب و درجات اخلاق و رشد اخلاقی را کشف و استخراج کرد.

همچنین ممکن است گفته شود آنچه روان‌شناسان با عنوان مراتب و درجات رشد اخلاقی بیان کرده‌اند ناظر به امر واقع و از نوع گزاره‌های توصیفی است، ولی آنچه در سیره‌های یاد شده آمده ناظر است به آنچه باید باشد، نه آنچه در حال حاضر وجود دارد. به دیگر سخن، مفاد سیره‌ها گزاره‌ای هنجاری است نه توصیفی. بنابراین، نمی‌توان این دو را با یکدیگر مقایسه کرد و نتیجه‌هایی درست گرفت.

در پاسخ می‌‌توان گفت ظاهراً مفاد سیره‌ها این است که در واقع انسان‌ها به این چند دسته تقسیم می‌شوند. برای مثال، مفاد روایت معروف حضرت علی(ع) این است که بندگان خدا سه دسته‌اند، نه اینکه می‌‌توانند سه دسته باشند. افزون بر این، برخی از سیره‌ها، مانند سیره مربوط به دختر حاتم طایی، نیز به صراحت ناظر به افراد موجود در خارج بودند که به انگیزه‌ای خاص به رفتارهای اخلاقی پای‌بند بودند.

توجه به مطالب پیشگفته ما را به یکی دیگر از اصول تربیت اخلاقی در سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) راهنمایی می‌کند که همان اصل تعالی تدریجی متربیان است. مراد از اصل تعالی تدریجی این است که مربی نباید متربی را به اخلاق انسانی یا دیگر مراتب پایین اخلاق محدود سازد و متربی هم نباید خود را به این مراحل قانع کند.؛ چراکه انسان می‌تواند خود را از دام سود و زیان مادی رها کند و اوج بگیرد و به مراحل بالاتر برسد. ولی اوج گرفتن در این آسمان و رسیدن به مراتب بالاتر باید تدریجی و گام به گام باشد. مربی نمی‌تواند یکباره متربی را از مرحله اول به مرحله سوم یا چهارم برساند. افزون بر این، هر یک از این مراحل اقتضائاتی دارند و توانایی‌هایی می‌‌طلبند. بنابراین، از کسی که در مرحله اول رشد و تربیت اخلاقی قرار دارد نمی‌توان انتظار رفتارهایی را داشت که مناسب مراحل بالاتر است و نمی‌توان از او رفتارهایی را خواست که بسیار فراتر از مقتضیات آن مرحله از رشد اخلاقی است که وی در آن قرار دارد[۴۱].

مراقبت دائم و مخالفت با هواهای نفسانی

بر پایه سیره معصومان(ع) در وجود انسان دو لشکر وجود دارد: لشکر عقل و لشکرجهل (که شامل شهوات نفسانی هم می‌شود) و وجود انسان پیوسته میدان کارزار میان این دو لشکر است. اگر لشکر جهل پیروز شود، انسان از انسانیت خود تهی شده و به حیوانی، بلکه پست‌تر از حیوانی مسخ می‌شود و رفتارهای صادر شده از وی رفتارهایی ناشایست و حیوانی خواهند بود؛ و اگر لشکر عقل پیروز این کارزار باشد، انسانیت انسان شکوفا شده و از فرشتگان برتر می‌رود و رفتارهای صادر شده از وی نیز همگی شایسته و انسانی خواهند بود. عبدالله بن سنان می‌گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم فرشتگان برترند یا آدمی‌زادگان؟ امام به نقل از امیر مؤمنان(ع) فرمود: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ رَكَّبَ فِي الْمَلَائِكَةِ عَقْلًا بِلَا شَهْوَةٍ وَ رَكَّبَ‌ فِي‌ الْبَهَائِمِ‌ شَهْوَةً بِلَا عَقْلٍ وَ رَكَّبَ فِي بَنِي آدَمَ كِلَيْهِمَا فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ فَهُوَ خَيْرٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ مَنْ غَلَبَتْ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِنَ الْبَهَائِمِ»[۴۲]؛«خداوند در فرشتگان عقل را بدون شهوت و در چهارپایان شهوت را بدون عقل و در انسان هر دو را قرار داد. پس کسی که عقلش بر شهوتش غلبه کند، از فرشتگان بهتر است و کسی که شهوتش بر عقلش پیروز شود، از چهارپایان بدتر است».

سماعه بن مهران، از یاران امام صادق(ع)، می‌گوید: من در حضور امام(ع) بودم و گروهی از موالیان ایشان نیز بودند که بحث عقل و جهل پیش آمد. امام(ع) فرمود: «اعْرِفُوا الْعَقْلَ‌ وَ جُنْدَهُ‌ وَ الْجَهْلَ‌ وَ جُنْدَهُ تَهْتَدُوا... ثُمَّ جَعَلَ لِلْعَقْلِ خَمْسَةً وَ سَبْعِينَ جُنْداً فَلَمَّا رَأَى الْجَهْلُ مَا أَكْرَمَ اللَّهُ بِهِ الْعَقْلَ وَ مَا أَعْطَاهُ أَضْمَرَ لَهُ الْعَدَاوَةَ فَقَالَ الْجَهْلُ يَا رَبِّ هَذَا خَلْقٌ مِثْلِي خَلَقْتَهُ وَ كَرَّمْتَهُ وَ قَوَّيْتَهُ وَ أَنَا ضِدُّهُ وَ لَا قُوَّةَ لِي بِهِ فَأَعْطِنِي مِنَ الْجُنْدِ مِثْلَ مَا أَعْطَيْتَهُ فَقَالَ نَعَمْ فَإِنْ عَصَيْتَ بَعْدَ ذَلِكَ أَخْرَجْتُكَ وَ جُنْدَكَ مِنْ رَحْمَتِي قَالَ قَدْ رَضِيتُ فَأَعْطَاهُ خَمْسَةً وَ سَبْعِينَ جُنْداً فَكَانَ مِمَّا أَعْطَى الْعَقْلَ مِنَ الْخَمْسَةِ وَ السَّبْعِينَ الْجُنْدَ... فَلَا تَجْتَمِعُ‌ هَذِهِ‌ الْخِصَالُ‌ كُلُّهَا مِنْ أَجْنَادِ الْعَقْلِ إِلَّا فِي نَبِيٍّ أَوْ وَصِيِّ نَبِيٍّ أَوْ مُؤْمِنٍ قَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ وَ أَمَّا سَائِرُ ذَلِكَ مِنْ مَوَالِينَا فَإِنَّ أَحَدَهُمْ لَا يَخْلُو مِنْ أَنْ يَكُونَ فِيهِ بَعْضُ هَذِهِ الْجُنُودِ حَتَّى يَسْتَكْمِلَ وَ يَنْقَى مِنْ جُنُودِ الْجَهْلِ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَكُونُ فِي الدَّرَجَةِ الْعُلْيَا مَعَ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْأَوْصِيَاءِ وَ إِنَّمَا يُدْرَكُ ذَلِكَ بِمَعْرِفَةِ الْعَقْلِ وَ جُنُودِهِ وَ بِمُجَانَبَةِ الْجَهْلِ وَ جُنُودِهِ وَفَّقَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ لِطَاعَتِهِ وَ مَرْضَاتِهِ»[۴۳]؛ «عقل و لشکریانش و جهل و لشکریانش را بشناسید تا راه یافته شوید... آنگاه خداوند برای عقل هفتاد و پنج لشکر قرار داد. هنگامی که جهل دید خداوند چگونه عقل را گرامی داشت و به او لشکریانی داد، دشمنی عقل را به دل گرفت و گفت: ای خدا، این آفریده‌ای مانند من است. ولی او را آفریدی و گرامی داشتی و تقویت کردی، در حالی که من دشمن اویم و هیچ قدرتی ندارم. به من نیز لشکریانی مانند او بده. خداوند فرمود: باشد، اما اگر پس از این نافرمانی کنی، تو و لشکریانت را از رحمت خودم بیرون می‌کنم و جهل قبول کرد. خداوند به او نیز هفتاد و پنج لشکر عطا کرد.... این ویژگی‌ها که از لشکریان عقل هستند جز در پیامبر یا وصی پیامبر یا مؤمنی که خداوند قلب او را با ایمان آزموده است جمع نمی‌شود. اما دیگران یعنی موالیان ما، برخی از لشکریان عقل و برخی از لشکریان جهل را دارند تا زمانی که به تکامل برسند و وجودشان از لشکریان جهل پاک شود. در این هنگام در درجات عالی همراه با پیامبران و اوصیا خواهند بود. اما این (مقام)، با شناخت عقل و لشکریانش و با دوری از جهل و لشکریانش به دست می‌آید. خداوند ما و شما را موفق به اطاعت و کسب رضایتش بفرماید.

بدین ترتیب، روشن می‌شود که در سیره معصومان(ع) وجود انسان صحنه کارزار میان دو قوای عقل و جهل است و سرنوشت انسان بستگی به نتیجه این نبرد دارد. اگر عقل پیروز شود، انسان خوشبخت و اگر جهل پیروز شود، آدمی بدبخت خواهد شد. با وجود این، خود انسان در پیروزی عقل یا جهل نقش اساسی دارد. اگر مطابق خواسته‌های نفسانی خود عمل کند و رفتارهای نابخردانه انجام دهد، لشکریان جهل پیروز می‌شوند؛ ولی اگر مطابق تشخیص عقل رفتار کند و بر خلاف خواسته‌های نفسانی خود قدم بردارد، عقل و لشکریانش به پیروزی می‌رسند.

از آنچه گفته شد، به اصل دیگری از اصول تربیت اخلاقی در سیر سیره معصومان(ع) می‌‌رسیم و آن عبارت است از مراقبت دائم از نفس و هواهای نفسانی و مخالفت با آنها؛ زیرا پیروی از شهوت‌ها و هواهای نفسانی و لشکریان جهل، انسان را به پرتگاه سقوط و انحطاط می‌‌کشاند. اصولاً در دیدگاه معصومان(ع) بزرگ‌ترین عامل گمراهی انسان و فرو غلتیدن در لجن‌زار انحرافات اخلاقی، هواپرستی است. همین امر اقتضا می‌کند انسان سخت مراقب نفس و هواهای نفسانی باشد که لحظه‌ای غفلت، او را به دره هولناک انحطاط می‌‌اندازد. وابشی می‌‌گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که فرمود: «احْذَرُوا أَهْوَاءَكُمْ كَمَا تَحْذَرُونَ أَعْدَاءَكُمْ فَلَيْسَ شَيْ‌ءٌ أَعْدَى‌ لِلرِّجَالِ‌ مِنِ‌ اتِّبَاعِ‌ أَهْوَائِهِمْ وَ حَصَائِدِ أَلْسِنَتِهِمْ»[۴۴]؛ «از هواهای نفسانی خود بپرهیزید، چنان که از دشمن خود دوری می‌کنید که برای مردم، دشمنی بدتر از پیروی هواها و درویده زبان‌هایشان وجود ندارد»[۴۵].

روش‌های تربیت اخلاقی

روش‌های زمینه‌ساز

موفقیت تربیت اخلاقی پیش از هر اقدامی و بیش از هر چیزی، مرهون زمینه مناسب است. از این رو، در سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) به فراهم آوردن زمینه مناسب بسیار توجه شده و با استفاده از روش‌هایی سعی کرده‌اند زمینه را برای تحقق اهداف تربیت اخلاقی مساعد سازند. در سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) برای آماده کردن زمینه مناسب از روش‌هایی استفاده شده است که در ذیل آنها را توضیح می‌دهیم. در اینجا توجه به این مطلب ضروری است که روش‌های زمینه‌ساز از مبنا و اصل عام تربیت اخلاقی یعنی تأثیرپذیری انسان از محیط و اصلاح محیط نشأت می‌‌گیرد.

پرهیز دادن متربی از محیط‌های ناسالم

انسان برای ادامه حیات خود و تأمین نیازمندی‌های ضروری خود به ارتباط با محیط نیازمند است. ولی محیط نیز مواهب خود را رایگان در اختیار انسان قرار نمی‌دهد و در مقابل مواهب خود، بر شخصیت و رفتار و گفتار وی تأثیر می‌گذارد. اگر محیط صالح باشد، معمولاً رفتار او نیز صالح خواهد بود و به عکس. بنابراین، محیط فاسد معمولاً به تدریج انسان را فاسد کرده و او را به سوی رفتارهای ناشایست سوق می‌دهد. به همین سبب، می‌‌توان گفت در بیشتر موارد، تربیت اخلاقی بدون محیط سالم امکان‌پذیر نخواهد بود.

شاید به همین سبب، پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) خود از محیط‌های ناسالم دوری می‌کردند و پیروان خود را از ورود به محیط‌های ناسالم باز می‌داشتند هارون بن جهم می‌گوید: «كُنَّا مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) بِالْحِيرَةِ حِينَ قَدِمَ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ الْمَنْصُورِ فَخَتَنَ بَعْضُ الْقُوَّادِ ابْناً لَهُ وَ صَنَعَ طَعَاماً وَ دَعَا النَّاسَ وَ كَانَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) فِيمَنْ دُعِيَ فَبَيْنَا هُوَ عَلَى الْمَائِدَةِ يَأْكُلُ وَ مَعَهُ عِدَّةٌ عَلَى الْمَائِدَةِ فَاسْتَسْقَى رَجُلٌ مِنْهُمْ مَاءً فَأُتِيَ بِقَدَحٍ فِيهِ شَرَابٌ لَهُمْ فَلَمَّا أَنْ‌ صَارَ الْقَدَحُ‌ فِي‌ يَدِ الرَّجُلِ‌ قَامَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنِ الْمَائِدَةِ فَسُئِلَ عَنْ قِيَامِهِ فَقَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) مَلْعُونٌ مَنْ جَلَسَ عَلَى مَائِدَةٍ يُشْرَبُ عَلَيْهَا الْخَمْرُ وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ جَلَسَ طَائِعاً عَلَى مَائِدَةٍ يُشْرَبُ عَلَيْهَا الْخَمْرُ»[۴۶]؛ «هنگامی که امام صادق(ع) در حیره بر منصور وارد شد با او بودیم. یکی از کارگزاران منصور مجلس جشنی گرفته و مردم را دعوت کرده بود. امام(ع) نیز از جمله مدعوین بود. آن حضرت بر سر سفره بود و غذا می‌خورد و گروهی نیز همراه او بر سر سفره نشسته بودند که یکی از آنها آبی خواست و برایش کاسه‌ای شراب آوردند همین که شراب به دست مرد رسید، امام(ع) برخاست. از او درباره علت برخاستنش پرسیدند و فرمود: پیامبر(ص) فرمود: ملعون است کسی که بر سفره‌ای بنشیند که در آن شراب می‌خورند».

در روایات متعددی نیز فراهم آوردن اسباب و وسائل گناه به هر گونه‌ای حرام و گناه شمرده شده است. برای نمونه، در روایات مربوط به شراب، تنها خوردن شراب مذمت نشده، بلکه گیرنده آب انگور، شراب‌ساز، فروشنده، خریدار، ساقی، استفاده کننده از بهای شراب و حمل کننده آن نیز مذمت شده‌اند. زید بن علی از پدرانش نقل می‌کند: «لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) الْخَمْرَ وَ عَاصِرَهَا وَ مُعْتَصِرَهَا وَ بَائِعَهَا وَ مُشْتَرِيَهَا وَ سَاقِيَهَا وَ آكِلَ‌ ثَمَنِهَا وَ شَارِبَهَا وَ حَامِلَهَا وَ الْمَحْمُولَةَ إِلَيْهِ»[۴۷]؛ «پیامبر خدا(ص) شراب و گیرنده آب انگور و سازنده شراب و فروشنده و خریدار و ساقی و مصرف کننده بهای آن و شرابخوار و انتقال دهنده شراب و کسی که شراب برای او می‌برند را لعنت کرد».

حتی دستور حجاب نیز برای این وضع شده که محیط، از عوامل محرک و زمینه‌ساز فساد پاک شود. در تفسیر قمی در شأن نزول آیه حجاب[۴۸] آمده است: زنان مسلمان برای شرکت در نماز جماعت به مسجد می‌رفتند. هنگام شب جوانان بر سر راه آنان می‌‌نشستند و متعرض آنها شده موجبات آزار آنها را فراهم می‌کردند. به همین سبب، خداوند دستور حجاب را صادر کرد تا زنان مسلمان از تعرض آنها در امان بمانند[۴۹]. با توجه به مطالب پیشگفته، روشن می‌شود که در سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) پرهیز از محیط‌های نامناسب و فاسد به عنوان یک روش اساسی مطرح بوده است.

تحقیقات انجام شده در روان‌شناسی نیز مؤید آن است که حضور عوامل نامناسب، انسان را به سوی رفتارهای ناپسند سوق می‌دهد. اسمیت[۵۰] و مکی[۵۱] می‌‌نویسند: «برخی تحقیقات نشان داده‌اند که حضور برخی عوامل در جامعه موجب رفتارهای خاصی می‌‌شوند. برای مثال، برکویتز می‌گوید: حضور اسلحه و دیگر ابزارهایی که برای خشونت به کار می‌روند، رفتارهای خشن را افزایش می‌دهند. و این مطلب در مورد افراد آرام هم صادق است»[۵۲]. آنگاه می‌افزایند: «همچنین تحقیقات مختلف نشان داده است که تماشای خشونت در تلویزیون می‌تواند موجب افزایش رفتار خشونت‌آمیز گردد»[۵۳]. همچنین تحقیقات نشان می‌دهد «نبود عواملی که تداعی کننده خشونت هستند موجب کاهش رفتارهای خشن می‌شوند. برای مثال هنگامی که جامائیکا در ۱۹۷۴ حمل اسلحه را ممنوع کرد و صحنه‌های خشن را از فیلم‌های تلویزیون حذف کرد، آمار تبهکاری با اسلحه بسیار کاهش یافت»[۵۴].[۵۵]

پرهیز از معاشرت با صاحبان رذائل

تأثیر دوست و همنشین بر خلق و خوی انسان امری انکارناپذیر است و به همین سبب، در متون اسلامی از همنشینی با بدان نهی و به همنشینی با نیکان توصیه شده است. از امام صادق(ع) روایت شده است: «لَا تَصْحَبُوا أَهْلَ‌ الْبِدَعِ‌ وَ لَا تُجَالِسُوهُمْ‌ فَتَصِيرُوا عِنْدَ النَّاسِ كَوَاحِدٍ مِنْهُمْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) الْمَرْءُ عَلَى دِينِ خَلِيلِهِ وَ قَرِينِهِ»[۵۶]؛ «با بدعت‌گذاران معاشرت و همنشینی نکنید، که از نظر مردم یکی از آنها به شمار می‌‌آیید. پیامبر(ص) فرمود: انسان تابع دین دوست و همنشین خویش است». و در روایتی دیگر می‌‌فرماید: «لَا يَنْبَغِي‌ لِلْمُسْلِمِ‌ أَنْ‌ يُوَاخِيَ‌ الْفَاجِرَ وَ لَا الْأَحْمَقَ وَ لَا الْكَذَّابَ»[۵۷]؛ «سزاوار نیست مسلمان با فاجر و احمق و دروغ‌گو دوستی داشته باشد».

با توجه به تأثیر دوست بر خلق و خوی و رفتار انسان، در سیره معصومان(ع) به دوستی با نیکان و دوری از بدان و کسانی که انحراف اخلاقی دارند تأکید شده است. در اینجا به نقل یک نمونه از این سیره‌ها بسنده می‌کنیم. عمرو بن نعمان می‌گوید: امام صادق(ع) دوستی داشت که هیچ‌گاه از ایشان جدا نبود و همیشه همراه امام(ع) بود. روزی در حالی که همراه با امام(ع) در بازار کفاشان حرکت می‌کرد، غلام سندی او نیز پشت سر آنان می‌‌آمد. مرد با غلام خود کاری داشت و سه بار به پشت سر خود نگاه کرد و او را ندید و در بار چهارم فریاد زد: ای زنازاده، کجایی؟ امام(ع) با دست بر پیشانی خود کوبید و گفت: سبحان الله، مادر او را متهم به زنا می‌کنی؟! من می‌‌پنداشتم که تقوا داری، اما معلوم شد که نداری. مرد گفت: فدایت شوم، مادر او اهل سند است و مشرک است. امام(ع) فرمود: آیا نمی‌دانی که هر امتی ازدواجی دارد. از من دور شو. عمرو بن نعمان می‌گوید: دیگر آنها را تا زمان مرگ با یکدیگر ندیدم[۵۸].[۵۹]

ایجاد فضای اخلاقی در جامعه

یکی از روش‌های بسیار مؤثر در ایجاد زمینه مناسب برای تربیت اخلاقی که در سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) مورد توجه قرار گرفته، حاکم کردن فضای اخلاقی در جامعه است. مراد از فضای اخلاقی آن است که ارزش‌های اخلاقی در جامعه جایگاهی برتر بیابند و همه، خود را موظف و متعهد به رعایت آنها بدانند. به سخن دیگر، ایجاد فضای اخلاقی به معنای حاکم شدن ارزش‌های اخلاقی اسلام است. اما حاکمیت ارزش‌های اخلاقی نه به معنای حاکمیت از طریق اعمال فشار و زور، بلکه بدین معناست که افراد از صمیم قلب برای آنها ارزش قائل شده، آنها را پذیرفته و به آنها پای‌بند باشند.

دقت در سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) نشان می‌دهد که آنان همه کوشش خود را صرف حاکم کردن ارزش‌های اخلاقی اسلام و ایجاد فضای اخلاقی در جامعه می‌کردند. پیامبر(ص) در طول اقامت خود در مدینه با اتخاذ تدابیری خاص به بهترین وجه ارزش‌های اخلاقی اسلامی را در جامعه مدینه حاکم کردند، به گونه‌ای که کسی جرئت تخلف از آنها را به خود نمی‌داد. در سیره پیامبر(ص) آمده است: جوانی نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: ای رسول خدا، به من اجازه ده زنا کنم. مسلمانان به او هجوم آوردند و او را از این سخن منع می‌کردند. پیامبر(ص) فرمود: نزدیک بیا. جوان نزدیک آمد. پیامبر(ص) فرمود: آیا دوست داری این کار را با مادرت انجام دهند؟ گفت: نه؛ فرمود:... [۶۰].

در این سیره که مشروح آن در روش «بحث و گفتگو درباره مسائل اخلاقی» خواهد آمد، هنگامی که جوان چنین درخواستی از پیامبر(ص) می‌کند، همه اصحاب به سوی او هجوم برده و او را از این کار منع می‌کنند و این نشان می‌‌دهد که همۀ مسلمانان از عمق وجود خود ارزش‌های اخلاقی را پذیرفته و به آنها پای‌بند بودند و به همین سبب، اگر کسی درصدد زیر پا گذاشتن آنها بر می‌‌آمد، با مخالفت و واکنش جدی آنها مواجه می‌‌شد.

در دوران معاصر نیز ایجاد فضای اخلاقی به عنوان روش تربیت اخلاقی بسیار مورد توجه قرار گرفته است. لیکونا ایجاد فضای اخلاقی را روشی مؤثر در تربیت اخلاقی می‌‌داند و می‌‌نویسد: این روش موجب می‌شود دانش آموزان از مرحله سخن فراتر رفته و آنچه را می‌گویند جامه عمل بپوشانند[۶۱].

هنگامی که فضای اخلاقی مناسب به وجود آید، نسل جدیدی که در آن زیست می‌کند، به صورت عملی با ارزش‌های اخلاقی آشنا شده و بر اساس ساز و کار تقلید و همرنگی، آنها را در زندگی روزمره خود به کار می‌‌بندد[۶۲].[۶۳]

محبت و احسان

در سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) احسان و محبت به دیگران جایگاه والایی یافته است. در اینجا چند نمونه از این سیره‌ها را نقل می‌کنیم: در فتح مکه، هنگامی که مسلمانان وارد مکه شدند، همه انتظار داشتند پیامبر(ص) از مشرکان قریش انتقام همه ستم‌ها و نامردمی‌هایی را که در حق او و یارانش کرده بودند بگیرد و دستور قتل و غارت و اسارت آنها را صادر کند. با این حال، پیامبر(ص) در پاسخ برخی مسلمانان که فریاد می‌زدند: امروز روز کشتار است، فرمود: امروز روز محبت و مهربانی است و اعلام کرد همه اهالی مکه جز شماری اندک آزاد هستند.

امامان(ع) نیز همین روش را داشتند. روایت شده است: «أَنَّ‌ شَامِيّاً رَآهُ‌ رَاكِباً فَجَعَلَ يَلْعَنُهُ وَ الْحَسَنُ لَا يَرُدُّ فَلَمَّا فَرَغَ أَقْبَلَ الْحَسَنُ(ع) فَسَلَّمَ عَلَيْهِ وَ ضَحِكَ فَقَالَ أَيُّهَا الشَّيْخُ أَظُنُّكَ غَرِيباً وَ لَعَلَّكَ شَبَّهْتَ فَلَوِ اسْتَعْتَبْتَنَا أَعْتَبْنَاكَ وَ لَوْ سَأَلْتَنَا أَعْطَيْنَاكَ وَ لَوِ اسْتَرْشَدْتَنَا أَرْشَدْنَاكَ وَ لَوِ اسْتَحْمَلْتَنَا أَحْمَلْنَاكَ وَ إِنْ كُنْتَ جَائِعاً أَشْبَعْنَاكَ وَ إِنْ كُنْتَ عُرْيَاناً كَسَوْنَاكَ وَ إِنْ كُنْتَ مُحْتَاجاً أَغْنَيْنَاكَ وَ إِنْ كُنْتَ طَرِيداً آوَيْنَاكَ وَ إِنْ كَانَ لَكَ حَاجَةٌ قَضَيْنَاهَا لَكَ فَلَوْ حَرَّكْتَ رَحْلَكَ إِلَيْنَا وَ كُنْتَ ضَيْفَنَا إِلَى وَقْتِ ارْتِحَالِكَ كَانَ أَعْوَدَ عَلَيْكَ لِأَنَّ لَنَا مَوْضِعاً رَحْباً وَ جَاهاً عَرِيضاً وَ مَالًا كَثِيراً فَلَمَّا سَمِعَ الرَّجُلُ كَلَامَهُ بَكَى ثُمَّ قَالَ أَشْهَدُ أَنَّكَ خَلِيفَةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ‌ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ وَ كُنْتَ أَنْتَ وَ أَبُوكَ أَبْغَضَ خَلْقِ اللَّهِ إِلَيَّ وَ الْآنَ أَنْتَ أَحَبُّ خَلْقِ اللَّهِ إِلَيَّ وَ حَوَّلَ رَحْلَهُ إِلَيْهِ وَ كَانَ ضَيْفَهُ إِلَى أَنِ ارْتَحَلَ وَ صَارَ مُعْتَقِداً لِمَحَبَّتِهِمْ»[۶۴]؛ «مردی شامی امام حسن(ع) را سواره دید و به دشنام و نفرین او آغاز کرد. امام(ع) پاسخ او را نداد تا وی از دشنام دادن فارغ شد. سپس به او سلام کرد و خندید و فرمود: ‌ای شیخ، گمان می‌کنم غریبی و شاید سوء تفاهمی پیش آمده باشد. اگر از ما بخواهی تو را راضی کنیم، این کار را انجام می‌دهیم؛ اگر از ما چیزی بخواهی به تو عطا می‌کنیم؛ اگر راهنمایی بخواهی، راهنمایی‌ات می‌کنیم؛ اگر کاری داشته باشی، انجام می‌دهیم؛ اگر گرسنه باشی سیرت می‌کنیم؛ اگر برهنه باشی تو را می‌‌پوشانیم؛ اگر نیازمند باشی، بی‌نیازت می‌کنیم؛ اگر فراری باشی، پناهت می‌دهیم و اگر هر نوع نیازی داشته باشی آن را برآورده می‌کنیم. حال، اگر بار و بنه‌ات را برداری و مهمان ما شوی تا زمانی که بخواهی برگردی، بهتر است که جای وسیع و قدر و منزلت بالا و مال فراوان داریم. هنگامی که مرد شامی سخنان امام(ع) را شنید، گریست و گفت: شهادت می‌‌دهم که تو جانشین خدا در زمین هستی و خداوند بهتر می‌داند رسالت خود را در کجا قرار دهد. تو و پدرت مبغوض‌ترین مردم نزد من بودید ولی اکنون تو محبوب‌ترین مردم نزد من هستی و بار و بنه‌اش را برداشت و تا زمان برگشتن مهمان امام بود و از دوستداران او شد».

همچنین در سیره امام زین العابدین(ع) آمده است: «شَتَمَ بَعْضُهُمْ زَيْنَ الْعَابِدِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ فَقَصَدَهُ غِلْمَانُهُ فَقَالَ دَعُوهُ فَإِنَّ مَا خَفِيَ مِنَّا أَكْثَرُ مِمَّا قَالُوا ثُمَّ قَالَ لَهُ أَ لَكَ حَاجَةٌ يَا رَجُلُ فَخَجِلَ الرَّجُلُ فَأَعْطَاهُ ثَوْبَهُ وَ أَمَرَ لَهُ بِأَلْفِ دِرْهَمٍ فَانْصَرَفَ‌ الرَّجُلُ‌ صَارِخاً يَقُولُ أَشْهَدُ أَنَّكَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ‌»[۶۵]؛ «کسی امام زین العابدین(ع) را دشنام داد. خادم‌های امام قصد او را کردند. امام(ع) فرمود: او را واگذارید، که آنچه از ما بر او پوشیده است بیش از آن است که می‌گویند. سپس فرمود: آیا حاجتی داری، ای مرد؟ مرد شرمنده شد و امام(ع) لباسش را به او بخشید و دستور داد هزار درهم به او بدهند. مرد فریادزنان بازگشت و می‌گفت: شهادت می‌دهم که تو فرزند رسول خدایی».

نیز عمرو بن دینار و عبیدالله بن عبید بن عمیر از یاران امام باقر(ع) می‌گویند: «مَا لَقِينَا أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ(ع) إِلَّا وَ حَمَلَ إِلَيْنَا النَّفَقَةَ وَ الصِّلَةَ وَ الْكِسْوَةَ وَ يَقُولُ هَذَا مُعَدَّةٌ لَكُمْ قَبْلَ أَنْ تَلْقَوْنِي‌»[۶۶]؛ «ما امام باقر(ع) را ملاقات نکردیم مگر اینکه زاد و توشه و جایزه و پوشاک ما را تأمین می‌کرد و می‌‌فرمود: پیش از آنکه به دیدن من بیایید، اینها را برای شما آماده کرده بودم».

اکنون این پرسش به ذهن خطور می‌کند که چرا آنان این همه بر احسان و محبت به دیگران پافشاری داشتند؟ به نظر می‌رسد یکی از رازهای این پافشاری در آثاری است که احسان و محبت بر جای می‌گذارد. احسان به دیگران باعث می‌شود دیگران به احسان کننده علاقه پیدا کنند و او را دوست بدارند. در قرآن می‌خوانیم: وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ[۶۷].

و به گفته امیر مؤمنان علی(ع): «الْإِنْسَانُ‌ عَبْدُ الْإِحْسَانِ‌»[۶۸]؛ «انسان بنده محبت و احسان است». این علاقه و دوستی نیز خود، زمینه را برای تأثیر‌پذیری از احسان کننده آماده می‌کند؛ زیرا قلب انسان به هر چه علاقه‌مند باشد، سایر اعضا و جوارح او نیز به آن علاقه‌مند می‌‌شوند و علاقه نیز پذیرش و پیروی را در پی دارد.

تحقیقات علمی نیز همین مطلب را تأیید می‌کند. تیلور می‌گوید: «یافته‌های روان‌شناسان نشان می‌دهد که هر چه مخاطبان نگاه مثبت‌تری به گوینده داشته باشند، ارتباط را مثبت‌تر ارزیابی کرده و احتمال بیشتری دارد نگرش خود را مطابق نظر گوینده تغییر دهند»[۶۹]. آن‌گاه وی در ادامه در تبیین این مسئله می‌گوید: «از آنجا که انسان‌ها سعی می‌کنند شناخت‌هایشان با احساساتشان هماهنگ باشد، نگرش خود را به احتمال زیاد برحسب نگرش‌های کسانی که دوست دارند تغییر می‌دهند»[۷۰].

بنابراین، می‌‌توان گفت احسان و محبت به دیگران یکی از روش‌هایی است که زمینه را برای تربیت اخلاقی و تأثیرگذاری مربی آماده و مساعد می‌کند[۷۱].

روش‌های پرورش آگاهی و بصیرت اخلاقی

انسان موجودی متفکر و آگاه است و به همین سبب، آگاهی و شناخت نقش مهمی در شکل دادن به گرایش‌ها و رفتارهای وی دارد. این قاعده در مورد گرایش‌ها و رفتارهای اخلاقی انسان نیز صادق است. از این رو، در سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) پرورش شناخت بصیرت اخلاقی مورد توجه بوده و روش‌هایی برای تحقق این مهم مطرح شده است. این روش‌ها به دو دسته تقسیم می‌شوند: روش‌های آشنا کردن متربی با آموزه‌های اخلاقی و روش‌های پرورش تفکر اخلاقی.

در اینجا تذکر این نکته ضروری است که روش‌های پرورش آگاهی و بصیرت اخلاقی همگی از اصل آموزش اصول اخلاقی همراه با پرورش فضائل اخلاقی (اصل چهارم) و اصل پرورش تعقل اخلاقی همراه با پرورش تعبد (اصل سوم) نشأت می‌گیرند.

روش‌های آشنا کردن متربی با آموزه‌های اخلاقی

آشنا کردن متربی با آموزه‌های اخلاقی در رشد و تقویت بصیرت اخلاقی نقش اساسی دارد و به همین سبب، پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) به آموزش معارف اخلاقی اهتمام ویژه‌ای داشتند. حاصل این آموزش‌ها در مجموعه‌های گوناگون حدیثی ثبت شده است. در ذیل نمونه‌هایی از آموزه‌های اخلاقی پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) را نقل می‌کنیم. در یکی از وصایای ایشان به امیرمؤمنان علی(ع) می‌‌خوانیم: «... يَا عَلِيُّ آفَةُ الْحَدِيثِ‌ الْكَذِبُ‌ وَ آفَةُ الْعِلْمِ‌ النِّسْيَانُ‌ وَ آفَةُ الْعِبَادَةِ الْفَتْرَةُ وَ آفَةُ السَّمَاحَةِ الْمَنُّ وَ آفَةُ الشَّجَاعَةِ الْبَغْيُ وَ آفَةُ الْجَمَالِ الْخُيَلَاءُ وَ آفَةُ الْحَسَبِ الْفَخْرُ يَا عَلِيُّ عَلَيْكَ بِالصِّدْقِ وَ لَا تَخْرُجْ مِنْ فِيكَ كَذِبَةٌ أَبَداً وَ لَا تَجْتَرِئَنَّ عَلَى خِيَانَةٍ أَبَداً وَ الْخَوْفِ مِنَ اللَّهِ كَأَنَّكَ تَرَاهُ وَ ابْذُلْ مَالَكَ وَ نَفْسَكَ دُونَ دِينِكَ وَ عَلَيْكَ بِمَحَاسِنِ الْأَخْلَاقِ فَارْكَبْهَا وَ عَلَيْكَ بِمَسَاوِي الْأَخْلَاقِ فَاجْتَنِبْهَا»[۷۲]؛ «ای علی، آفت سخن دروغ است و آفت علم فراموشی و آفت عبادت سستی و آفت بزرگواری منت نهادن و آفت شجاعت ستم و آفت زیبایی نازیدن و آفت حسب افتخار است. ای علی، راستگویی را رها مکن و هیچ‌گاه دروغی از دهانت بیرون نیاید و هیچ‌گاه به خود جسارت خیانت مده و از خدا بترس، چنان که گویی او را می‌‌بینی و مال و جانت را در راه دین بده و به فضائل اخلاقی عمل کن و از رذائل دوری کن. توجه به سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) نشان می‌دهد که آنها برای آشنا کردن متربیان با آموزه‌های اخلاقی از روش‌هایی که در ذیل بیان می‌کنیم استفاده می‌کردند:

آموزش اصول و معیارهای اخلاقی

آموزه‌های اخلاقی گستره وسیعی دارند و از آنجا که اخلاق منطق رفتار است، متربی باید بتواند آموزه‌های اخلاقی را بر اوضاع و احوال گوناگون زندگی خود تطبیق دهد. یکی از مشکلات عمده در آموزش اخلاق این است که چگونه می‌‌توان آموزه‌های اخلاقی را به متربی آموزش داد تا وی بتواند بدون نیاز به مربی در شرایط گوناگون، وظیفه اخلاقی خود را تشخیص دهد و بر طبق آن عمل کند. معصومان(ع) برای حل این مشکل افزون بر بیان قواعد کلی اخلاقی، از روش خاصی استفاده می‌کردند که همان بیان معیارهای عملی است. برای نمونه به برخی از آموزه‌های نبوی توجه فرمایید:

  1. «حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ، وَ حُفَّتِ‌ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ‌»[۷۳]؛ «بهشت با سختی‌ها و ناملایمات احاطه شده است و جهنم با شهوات و تمایلات».
  2. «مَنْ‌ سَرَّتْهُ‌ حَسَنَةٌ وَ سَاءَتْهُ سَيِّئَةٌ فَهُوَ مُؤْمِنٌ»[۷۴]؛ «کسی که کار نیک او را خشنود و کار بد او را ناخشنود کند مؤمن است».
  3. «دَعْ‌ مَا يُرِيبُكَ‌ إِلَى‌ مَا لَا يُرِيبُكَ‌»[۷۵]؛ «آنچه را در درستی آن شک داری رها کن و به آنچه در درستی آن شک نداری عمل کن».
  4. «مَنْ‌ وُقِيَ‌ شَرَّ ثَلَاثٍ‌ فَقَدْ وُقِيَ‌ الشَّرَّ كُلَّهُ لَقْلَقَةً وَ قَبْقَبَةً وَ ذَبْذَبَةً فَلَقْلَقَتُهُ لِسَانُهُ وَ قَبْقَبَتُهُ بَطْنُهُ وَ ذَبْذَبَتُهُ فَرْجُهُ»[۷۶]؛ «کسی که از شر سه چیز در امان باشد، از همه بدی‌ها در امان است: لقلقه، قبقبه و ذبذبه. لقلقه زبان است و قبقبه شکم و ذبذبه دامان».

هر یک از این بیانات در بردارنده یک معیار عملی است که متربی به آسانی می‌‌تواند درست را از نادرست و رفتار شایسته را از ناشایسته تشخیص دهد. در روایت نخست، پیامبر(ص) معیاری کلی در اختیار متربی قرار می‌دهد که با آن می‌تواند درست را از نادرست تشخیص دهد. قاعده این است: هر کاری که مناسب با میل‌ها و گرایش‌های نفسانی انسان باشد، ناشایست است؛ و در مقابل هر کاری که با میل‌ها و گرایش‌های نفسانی ناسازگار باشد، یقیناً درست و شایسته است. برای نمونه، بی‌بندوباری جنسی با گرایش‌های نفسانی آدمی سازگار است؛ بنابراین، بر اساس این قاعده می‌‌توان گفت عملی ناشایست است، ولی کمک به درماندگان با میل‌های نفسانی انسان ناسازگار است و بنابر این قاعده، رفتاری شایسته است.

در روایت دوم، خشنودی از کارهای نیک و ناخشنودی درونی از کارهای زشت را نشانه ایمان واقعی می‌داند. این معیار برای همه قابل استفاده است و هر کس با اندکی دقت و توجه به حالات خود می‌تواند تشخیص دهد تا چه اندازه به دستورهای اسلام، از جمله دستورهای اخلاقی آن، پای‌بند است.

در روایت سوم، قاعده یقین مطرح شده است. هرگاه به درستی کاری شک داشتی آن را رها کن و کاری را انجام بده که در شایسته بودن آن تردید نداری. این قاعده نیز به آسانی مانع از آلوده شدن شخص به رفتارهای ناشایست می‌‌شود.

در روایت چهارم نیز به متربی هشدار می‌‌دهد که سه عضو از اعضای آدمی لغزشگاه‌هایی خطرناک هستند: زبان، شکم و دامان. بنابراین، متربی باید پیوسته مراقب این سه عضو باشد تا مبادا در دره آلودگی‌های اخلاقی سقوط کند.

امیرمؤمنان علی(ع) نیز از همین روش برای بیان آموزه‌های اخلاقی استفاده کرده است. برای نمونه به این آموزه اخلاقی از ایشان خطاب به فرزندشان، توجه فرمایید: «أَيْ بُنَيَّ تَفَهَّمْ وَصِيَّتِي وَ اجْعَلْ‌ نَفْسَكَ‌ مِيزَاناً فِيمَا بَيْنَكَ‌ وَ بَيْنَ غَيْرِكَ فَأَحْبِبْ لِغَيْرِكَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ اكْرَهْ لَهُ مَا تَكْرَهُ لِنَفْسِكَ وَ لَا تَظْلِمْ كَمَا لَا تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ وَ أَحْسِنْ كَمَا تُحِبُّ أَنْ يُحْسَنَ إِلَيْكَ وَ اسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِكَ مَا تَسْتَقْبِحُ مِنْ غَيْرِكَ وَ ارْضَ مِنَ النَّاسِ لَكَ مَا تَرْضَى بِهِ لَهُمْ مِنْكَ...‌» [۷۷]؛ «فرزندم، خودت را میزان میان خود و دیگران قرار ده. پس آنچه را برای خودت دوست می‌داری برای دیگران هم دوست بدار و آنچه را برای خودت نمی‌پسندی برای دیگران هم مپسند و ستم روا مدار چنان که دوست نداری به تو ستم روا داشته شود و نیکی کن چنان که دوست داری به تو نیکی کنند و آن دسته از رفتارهای دیگران را که زشت می‌شماری، اگر خودت هم انجام دادی زشت بشمار و آنچه را برای خود می‌پسندی برای دیگران نیز بپسند.

امیرمؤمنان علی(ع) در این روایت، معیاری بیان کرده‌اند که هر شخصی به وسیله آن می‌‌تواند تکلیف خود را در هر شرایطی تشخیص دهد. آن معیار این است که انسان خود را به جای دیگران قرار دهد. سپس ببیند اگر دیگران چه رفتاری با او انجام دهند برای او خوشایند و چه رفتاری انجام دهند برای او ناخوشایند است. رفتار خوشایند از نظر اخلاقی پسندیده و رفتار ناخوشایند ناپسندیده است. در سخنی دیگر می‌‌فرماید: «الزَّاهِدُ فِي‌ الدُّنْيَا مَنْ‌ لَمْ‌ يَغْلِبِ‌ الْحَرَامُ صَبْرَهُ وَ لَمْ يَشْغَلِ الْحَلَالُ شُكْرَهُ»[۷۸]؛ «زاهد در دنیا کسی است که حرام بر صبر او پیروز نشود و حلال او را از سپاسگزاری باز ندارد».

در این روایت نیز مفهوم زهد با نشانه‌های عملی و عینی، نه با نشانه‌های مفهومی و ذهنی، بیان شده که هر کسی می‌تواند به آسانیزهد خود و دیگران را با این نشانه‌ها بسنجد. تذکر این نکته هم ضروری است که آنچه گفتیم، با آنچه امروزه در کتاب‌های اخلاق، با عنوان اصول و قواعد اخلاقی مطرح می‌شود، تفاوتی اساسی دارد. در بسیاری از منابع اخلاقی عدالت به عنوان اصلی اخلاقی مطرح شده است، اما مراد از اصل در این کتاب‌ها قاعده‌ای است که سایر ارزش‌های اخلاقی از آن نشأت می‌گیرند. چنین اصولی، با اینکه مورد قبول و در جای خود لازم و ضروری‌اند، در مقام آموزش و برای حل مشکلی که در آغاز این بحث مطرح شد، کافی نیستند؛ زیرا درک و تشخیص مصداق این قواعد در بسیاری از شرایط زندگی، به ویژه برای عموم مردم، امری مشکل است و به همین سبب، متربی با اتکا به این اصل در بسیاری از موارد نمی‌تواند وظیفه اخلاقی خود را تشخیص دهد. در حالی که معیارهای مطرح شده در بیانات پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)، که پیشتر برخی از آنها را بیان کردیم، هم برای همگان قابل فهم‌اند و هم در تمام موقعیت‌های زندگی، می‌‌توان با اتکا به آنها وظیفه اخلاقی خود را تشخیص داد. بنابراین، معیارهای اخلاقی که بیان کردیم مکمل اصول و قواعد اخلاقی هستند[۷۹].

تبیین جهان‌بینی و فلسفه ارزش‌های اخلاقی

یکی از روش‌های مهم در پرورش بصیرت و آگاهی اخلاقی، داشتن بینشی کلی از جهان و انسان است که ارزش‌های اخلاقی مورد نظر بر آن استوار شده‌اند. تربیت اخلاقی زمانی بر پایه‌هایی محکم استوار خواهد بود که باورهایی متناسب با آن در روح و جان متربی ریشه دوانده باشد و در این صورت است که می‌‌توان امیدوار بود که درخت اخلاق روییده بر این زمین حاصل‌خیز، به ثمر بنشیند و صاحب آن از میوه‌های شیرین و فرح‌بخش آگاهی و بصیرت اخلاقی، عواطف عالی اخلاقی و رفتارهای شایسته اخلاقی بهره‌مند گردد.

یکی از موضوعات جالب توجه در سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) این است که آنان اهمیت زیادی به آموزش بنیان‌های اخلاق و تربیت اخلاقی قائل شده و در فرصت‌های مقتضی می‌کوشیدند جهان‌بینی اسلامی را که زیربنای اخلاق و تربیت اخلاقی اسلامی است به متربیان آموزش دهند. در اینجا تنها به نقل چند نمونه از این آموزه‌ها اکتفا می‌کنیم.

انس می‌گوید: «خَطَبَنَا رَسُولُ اللَّهِ(ص) عَلَى نَاقَتِهِ الْعَضْبَاءِ فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ كَأَنَّ الْمَوْتَ فِيهَا عَلَى غَيْرِنَا كُتِبَ وَ كَأَنَّ الْحَقَّ عَلَى غَيْرِنَا وَجَبَ وَ كَأَنَّ مَا نَسْمَعُ مِنَ الْأَمْوَاتِ سَفْرٌ عَمَّا قَلِيلٍ إِلَيْنَا رَاجِعُونَ نُبَوِّئُهُمْ أَجْدَاثَهُمْ وَ نَأْكُلُ تُرَاثَهُمْ كَأَنَّا مُخَلَّدُونَ بَعْدَهُمْ قَدْ نَسِينَا كُلَّ وَاعِظَةٍ وَ أَمِنَّا كُلَّ جَائِحَةٍ طُوبَى لِمَنْ أَنْفَقَ مَا اكْتَسَبَهُ مِنْ غَيْرِ مَعْصِيَةٍ وَ جَالَسَ أَهْلَ الْفِقْهِ وَ الْحِكْمَةِ وَ خَالَطَ أَهْلَ الذِّلَّةِ وَ الْمَسْكَنَةِ طُوبَى‌ لِمَنْ‌ ذَلَّتْ‌ نَفْسُهُ‌ وَ حَسُنَتْ‌ خَلِيقَتُهُ وَ صَلَحَتْ سَرِيرَتُهُ وَ عُزِلَ عَنِ النَّاسِ شَرُّهُ طُوبَى لِمَنْ أَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ وَ أَمْسَكَ الْفَضْلَ مِنْ قَوْلِهِ وَ وَسِعَتْهُ السُّنَّةُ وَ لَمْ تَشْتَهِرْهُ الْبِدْعَةُ»[۸۰]؛ «رسول خدا در حالی که بر ناقه خود - عضباء - سوار بود خطبه‌ای ایراد کرد و فرمود: ای مردم، گویی مرگ بر دیگران نوشته شده و حق بر دیگران واجب شده و گویی مردگان مسافرانی‌اند که به زودی به سوی ما باز می‌گردند و نشانه بازگشت آنها قبرهای آنهاست. میراث آنها را می‌خوریم چنان که گویی پس از آنان جاودانه‌ایم. هر مایه عبرتی را فراموش کرده و از هر سختی و خشکسالی در امان مانده‌ایم. خوشا آنان که هر چه را از غیر گناه به دست آورده‌اند می‌بخشند و با فقیهان و حکیمان می‌نشینند و با مسکینان و دون پایگان رفت و آمد دارند. خوشا آنکه نفسش خوار و خلقش نیکو و باطنش صالح است و شرش به دیگران نمی‌رسد. خوشا آنکه زیادی مال خود را می‌بخشد و زیادی سخنان خود را نگاه می‌دارد و به سنت عمل می‌کند و از بدعت بیزار است.

در این روایت، پیامبر(ص) نخست مبانی و فلسفه اخلاق و تربیت اخلاقی را بیان می‌کند و سپس مردم را به رفتارهای پسندیده اخلاقی فرا می‌خواند. بر پایه این روایت، اعتقاد به خدا و معاد و اعتقاد به اینکه انسان بنده خداست و وظیفه او پیروی از دستورها خداست و سعادت و خوشبختی او در همین است و اگر کسی به دستورهای خداوند عمل کند، نزد خدا با کسی که از دستورهای او سرپیچی کند، یکسان نیست و خداوند در روز قیامت به حساب بندگان رسیدگی کرده، نیکوکاران را پاداش می‌دهد و بدکاران را مجازات می‌کند، همه از بنیان‌های اخلاق و تربیت اخلاقی نبوی است.

به این سیره از پیامبر(ص) نیز توجه فرمایید. قیس بن عاصم می‌گوید: «‌ قَدِمْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) فِي‌ وَفْدٍ مِنْ‌ جَمَاعَةٍ مِنْ‌ بَنِي‌ تَمِيمٍ‌ فَقَالَ لِي اغْتَسِلْ بِمَاءٍ وَ سِدْرٍ فَفَعَلْتُ ثُمَّ عُدْتُ إِلَيْهِ وَ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ عِظْنَا عِظَةً نَنْتَفِعْ بِهَا فَقَالَ يَا قَيْسُ إِنَّ مَعَ الْعِزِّ ذُلًّا وَ إِنَّ مَعَ الْحَيَاةِ مَوْتاً وَ إِنَّ مَعَ الدُّنْيَا آخِرَةً وَ إِنَّ لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ حَسِيباً وَ عَلَى كُلِّ شَيْ‌ءٍ رَقِيباً وَ إِنَّ لِكُلِّ حَسَنَةٍ ثَوَاباً وَ لِكُلِّ سَيِّئَةٍ عِقَاباً وَ إِنَّ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَاباً وَ إِنَّهُ يَا قَيْسُ لَا بُدَّ لَكَ مِنْ قَرِينٍ يُدْفَنُ مَعَكَ وَ هُوَ حَيٌّ وَ تُدْفَنُ مَعَهُ وَ أَنْتَ مَيِّتٌ فَإِنْ كَانَ كَرِيماً أَكْرَمَكَ وَ إِنْ كَانَ لَئِيماً أَسْلَمَكَ- لَا يُحْشَرُ إِلَّا مَعَكَ وَ لَا تُحْشَرُ إِلَّا مَعَهُ وَ لَا تُسْأَلُ إِلَّا عَنْهُ وَ لَا تُبْعَثُ إِلَّا مَعَهُ فَلَا تَجْعَلْهُ إِلَّا صَالِحاً فَإِنَّهُ إِنْ كَانَ صَالِحاً لَمْ تَأْنَسْ إِلَّا بِهِ وَ إِنْ كَانَ فَاحِشاً لَا تَسْتَوْحِشْ إِلَّا مِنْهُ وَ هُوَ عَمَلُكَ»[۸۱]؛ «با هیئتی از بنی‌تمیم نزد پیامبر(ص) رفتیم. پیامبر(ص) به من فرمود: دستت را با آب و سدر بشوی. من این کار را انجام دادم و برگشتم و گفتم ای رسول خدا، ما را موعظه‌ای کن تا از آن بهره‌مند شویم. فرمود: ‌ای قیس، با هر عزتی ذلتی و با هر زندگی مرگی و با دنیا آخرتی است. همراه هر چیزی حساب کننده‌ای و بر هر چیزی مراقبی است. هر کار نیکی پاداش و هر کار زشتی عقاب دارد و هر اجلی ثبت شده است. ای قیس، به ناچار همراهی داری که با تو دفن می‌شود در حالی که زنده است و تو با او دفن می‌‌شوی در حالی که مرده‌ای. اگر آن همراه بزرگوار باشد، تو را بزرگ می‌دارد و اگر پست باشد، تو را تسلیم می‌کند. جز با تو محشور نمی‌شود و تو نیز جز با او محشور نمی‌شوی و جز از آن پرسیده نمی‌شوی و جز با او برانگیخته نمی‌شوی. پس همراه خود را جز صالح و شایسته قرار مده که اگر شایسته باشد، جز با آن انس نمی‌گیری و اگر زشت باشد جز از آن وحشت نمی‌کنی و آن همراه عمل توست.

در این روایت نیز پیامبر(ص) با بیانی زیبا و دلنشین نخست جهان‌بینی و پایه‌های تربیت اخلاقی را بیان می‌کند، سپس قیس را به عمل نیکو فرا می‌خواند و از عمل زشت برحذر می‌‌دارد. جهان‌بینی اخلاقی نه تنها در شکل‌گیری بصیرت اخلاقی تأثیر دارد، بلکه افزون بر آن، در ایجاد انگیزه برای عمل به ارزش‌ها و آموزه‌های اخلاقی نیز مؤثر است.؛ چراکه آگاهی از ارزش‌ها به تنهایی، نمی‌تواند انگیزه لازم برای عمل بر طبق آنها را در شخص ایجاد کند؛ زیرا انگیزه عمل بر طبق این ارزش‌ها ریشه در اعتقادات بنیادین درباره جهان هستی و زندگی انسان در این جهان دارد که عمدتاً دینی هستند[۸۲].

تبیین موانع رفتارهای اخلاقی و راه‌های غلبه بر آنها

یکی دیگر از روش‌هایی که در شکل‌گیری بصیرت و آگاهی اخلاقی تأثیری بسزا دارد آشنایی با موانع رفتارهای اخلاقی و چگونگی از میان برداشتن آنهاست. یکی از ویژگی‌های سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) آن است که در تربیت اخلاقی به موانع اخلاق و تربیت اخلاقی بسیار اهمیت داده و آنها را با دقت تبیین کرده و برای مبارزه با آنها راه‌حل ارائه کرده‌اند. در اینجا برای نمونه، چند سیره را نقل می‌کنیم. نخست سیره‌ای از پیامبر(ص) که فرمود: «إِنَّمَا يُؤْتَى النَّاسُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَنْ إِحْدَى مِنْ ثَلَاثٍ إِمَّا مِنْ شُبْهَةٍ فِي الدِّينِ ارْتَكَبُوهَا أَوْ شَهْوَةٍ لِلَذَّةٍ آثَرُوهَا أَوْ عَصَبِيَّةٍ لحمة [لِحَمِيَّةٍ] أَعْمَلُوهَا فَإِذَا لَاحَتْ‌ لَكُمْ شُبْهَةٌ فِي الدِّينِ فَاجْلُوهَا بِالْيَقِينِ وَ إِذَا عَرَضَتْ لَكُمْ شَهْوَةٌ فَاقْمَعُوهَا بِالزُّهْدِ وَ إِذَا عَنَتْ لَكُمْ غَضْبَةٌ فَأَدُّوهَا بِالْعَفْوِ إِنَّهُ يُنَادِي مُنَادٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَنْ كَانَ لَهُ عَلَى اللَّهِ أَجْرٌ فَلْيَقُمْ فَلَا يَقُومُ إِلَّا الْعَافُونَ أَ لَمْ تَسْمَعُوا قَوْلَهُ تَعَالَى‌ فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ»[۸۳]؛ «در روز رستاخیز مردم از یکی از این سه ناحیه گرفته می‌شوند: شبهه‌ای دینی که مرتکب آن شده‌اند، میل به لذتی که آن را برگزیده‌اند یا تعصب خویشاوندی که بر اساس آن رفتار کرده‌اند. هرگاه دچار شبهه‌ای در دین شدید، با یقین، مانع عمل به آن شوید و هرگاه شهوتی بر شما عرضه شد، آن را با زهد ریشه‌کن کنید و هرگاه خشمی (برآمده از تعصب) شما را به زحمت انداخت، با عفو و بخشش آن را دفع کنید؛ که روز رستاخیر منادی ندا می‌دهد آنکه از خداوند پاداشی طلب دارد برخیزد و جز عفوکنندگان برنمی‌خیزند. آیا نشنیده‌اید سخن خداوند متعال را که فرمود: آنکه ببخشد و درگذرد و اصلاح کند، پاداش او به عهده خداوند است».

در این روایت، پیامبر(ص) سه مانع رفتارهای پسندیده را بیان کرده و برای مبارزه با آنها راه‌حل داده است. این سه مانع عبارت‌اند از: شبهه در امور دینی، میل و شهوت نامشروع و تعصب کور خویشاوندی. اکنون به سخنی از امیرمؤمنان علی(ع) در این زمینه توجه می‌کنیم: «أَهْلَكَ‌ النَّاسَ‌ اثْنَانِ‌ خَوْفُ‌ الْفَقْرِ وَ طَلَبُ الْفَخْرِ»[۸۴]؛ «دو چیز مردم را نابود کرده است: ترس از فقر و فخر فروشی».

و در روایتی دیگر می‌‌فرماید: «أَيُّهَا النَّاسُ إِيَّاكُمْ وَ حُبَّ الدُّنْيَا فَإِنَّهَا رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ وَ بَابُ‌ كُلِّ‌ بَلِيَّةٍ وَ قِرَانُ‌ كُلِّ‌ فِتْنَةٍ وَ دَاعِي كُلِّ رَزِيَّةٍ»[۸۵]؛ «ای مردم، از دنیادوستی بپرهیزید که سرچشمه همه خطاها و دریچه همه بلاها و همراه همه فتنه‌ها و فراخواننده همه مصیبت‌هاست»[۸۶].

بیان عواقب و پیامدهای رفتارهای اخلاقی و ضد اخلاقی

یکی دیگر از روش‌هایی که در سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) برجسته است، بیان پیامدهای رفتارهای اخلاقی و ضد اخلاقی است. آنان در موارد متعدد در کنار دعوت مردم به فضائل و باز داشتن آنها از رذائل، آثار و پیامدهای آن را نیز بیان کرده‌‌اند در اینجا به ذکر دو نمونه بسنده می‌کنیم. رسول خدا(ص) فرمود: «الْغَضَبُ‌ يُفْسِدُ الْإِيمَانَ‌ كَمَا يُفْسِدُ الْخَلُّ الْعَسَلَ»[۸۷]؛ «خشم ایمان را فاسد می‌کند چنان که سرکه عسل را».

در کلمات گهربار امیرمؤمنان علی(ع) درباره عفت آمده است: «بِالْعَفَافِ‌ تَزْكُو الْأَعْمَالُ‌»[۸۸]؛ «با عفت ورزیدن اعمال انسان (از آلودگی‌ها) پاک می‌شود».

آگاهی از پیامدهای رفتارهای اخلاقی و ضد اخلاقی سه اثر مهم تربیتی دارد: نخست آگاهی و بصیرت اخلاقی متربی را افزایش می‌دهد؛ دوم قدرت انتخاب و تصمیم‌گیری اخلاقی وی را تقویت می‌کند؛ زیرا کسی که از پیامدهای عمل آگاه است بهتر می‌تواند سود و زیان آن را بسنجد و بر آن اساس درباره انجام دادن یا ندادن آن اقدام کند و سوم، آگاهی از پیامدهای عمل در متربی، انگیزه برای عمل اخلاقی ایجاد و یا آن را تقویت می‌کند؛ زیرا انسان معمولاً با انجام دادن هر رفتاری به دنبال نفع خویش است و وقتی بداند یک عمل ضد اخلاقی، در کنار لذت گذرا، زیان‌های پایداری دارد، به احتمال قوی از انجام آن سرباز می‌‌زند؛ چنان که اگر بداند عمل اخلاقی در کنار مشقت موقت و گذرا، منافعی بلندمدت و مهم دارد، به احتمال قوی آن را انجام می‌دهد[۸۹].

بیان داستان‌های اخلاقی

استفاده از داستان به منزله ابزاری برای رشد و ارتقای آگاهی و بصیرت اخلاقی پیشینه‌ای دراز دارد. خداوند متعال در قرآن کریم از این روش بسیار استفاده کرده و در ضمن آن فضائل اخلاقی را به تصویر کشیده است. داستان حضرت یوسف(ع) یکی از این نمونه‌هاست. پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) نیز از داستان برای تربیت اخلاقی مسلمانان استفاده می‌کردند. در اینجا سه نمونه از این داستان‌ها را نقل می‌کنیم. امام صادق(ع) فرمود: «كَانَ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ رَجُلٌ وَ كَانَ‌ مُحْتَاجاً فَأَلَحَّتْ‌ عَلَيْهِ‌ امْرَأَتُهُ فِي طَلَبِ الرِّزْقِ فَرَأَى فِي النَّوْمِ أَيُّمَا أَحَبُّ إِلَيْكَ دِرْهَمَانِ مِنْ حِلٍّ أَوْ أَلْفَانِ مِنْ حَرَامٍ فَقَالَ دِرْهَمَانِ مِنْ حِلٍّ فَقَالَ تَحْتَ رَأْسِكَ فَانْتَبَهَ فَرَأَى الدِّرْهَمَيْنِ تَحْتَ رَأْسِهِ فَأَخَذَهُمَا وَ اشْتَرَى بِدِرْهَمٍ سَمَكَةً فَأَقْبَلَ إِلَى مَنْزِلِهِ فَلَمَّا رَأَتْهُ الْمَرْأَةُ أَقْبَلَتْ عَلَيْهِ كَاللَّائِمَةِ وَ أَقْسَمَتْ أَنْ لَا تَمَسَّهَا فَقَامَ الرَّجُلُ إِلَيْهَا فَلَمَّا شَقَّ بَطْنَهَا إِذَا بِدُرَّتَيْنِ فَبَاعَهُمَا بِأَرْبَعِينَ أَلْفَ دِرْهَمٍ»[۹۰]؛ «در بنی‌اسرائیل مردی نیازمند بود که همسرش اصرار می‌‌کرد تا او به دنبال روزی برود. مرد در خواب دید که به او می‌گویند دو درهم حلال نزد تو محبوب‌تر است یا دو هزار درهم حرام. مرد گفت: دو درهم حلال. و پاسخ شنید که دو درهم زیر سر اوست. از خواب بیدار شد و دو درهمی را که زیر سرش بود برداشت؛ با یک درهم آن ماهی‌ای خرید و به منزل آمد. هنگامی که همسرش او را دید با ناخشنودی پیش آمد و سوگند یاد کرد که به ماهی دست نمی‌زند. مرد خود برخاست و هنگامی که شکم ماهی را پاره کرد، دو دُر در آن دید و آنها را به چهل هزار درهم فروخت».

این داستانی است که امام(ع) درباره ضرورت تأمین روزی خانواده از راه حلال و برکات آن بیان کرده است. همچنین در سیره‌ای دیگر از ایشان آمده است: «أَنَّ عَابِداً كَانَ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ فَأَضَافَ امْرَأَةً مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ فَهَمَ‌ بِهَا فَأَقْبَلَ‌ كُلَّمَا هَمَّ بِهَا قَرَّبَ إِصْبَعاً مِنْ أَصَابِعِهِ إِلَى النَّارِ فَلَمْ يَزَلْ ذَلِكَ دَأْبَهُ حَتَّى أَصْبَحَ قَالَ لَهَا اخْرُجِي لَبِئْسَ الضَّيْفُ كُنْتِ لِي‌»[۹۱]؛ «عابدی در بنی‌اسرائیل بود که شبی زنی را مهمان کرد. هرگاه نفسش او را به انجام کار زشت وسوسه می‌کرد، یکی از انگشتانش را به آتش نزدیک می‌کرد؛ او این کار را تکرار کرد تا آفتاب برآمد. سپس به زن گفت: بیرون رو که بد مهمانی بودی».

این داستان نیز درباره عفت نفس و مقاومت در برابر هوای نفس است. داستان دیگری از امام باقر(ع) نقل شده که درباره قضاوت کردن است. آن حضرت می‌‌فرماید: «كَانَ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ قَاضٍ كَانَ يَقْضِي بِالْحَقِّ فِيهِمْ فَلَمَّا حَضَرَهُ الْمَوْتُ قَالَ لِامْرَأَتِهِ إِذَا أَنَا مِتُّ فَاغْسِلِينِي وَ كَفِّنِينِي وَ ضَعِينِي عَلَى سَرِيرِي وَ غَطِّي‌ وَجْهِي‌ فَإِنَّكِ‌ لَا تَرَيْنَ سُوءاً فَلَمَّا مَاتَ فَعَلَتْ ذَلِكَ ثُمَّ مَكَثَتْ بِذَلِكَ حِيناً ثُمَّ إِنَّهَا كَشَفَتْ عَنْ وَجْهِهِ لِتَنْظُرَ إِلَيْهِ فَإِذَا هِيَ بِدُودَةٍ تَقْرِضُ مَنْخِرَهُ فَفَزِعَتْ مِنْ ذَلِكَ فَلَمَّا كَانَ اللَّيْلُ أَتَاهَا فِي مَنَامِهَا فَقَالَ لَهَا أَفْزَعَكِ مَا رَأَيْتِ قَالَتْ أَجَلْ لَقَدْ فَزِعْتُ فَقَالَ لَهَا أَمَا لَئِنْ كُنْتِ فَزِعْتِ مَا كَانَ الَّذِي رَأَيْتِ إِلَّا فِي أَخِيكِ فُلَانٍ أَتَانِي وَ مَعَهُ خَصْمٌ لَهُ فَلَمَّا جَلَسَا إِلَيَّ قُلْتُ اللَّهُمَّ اجْعَلِ الْحَقَّ لَهُ وَ وَجِّهِ الْقَضَاءَ عَلَى صَاحِبِهِ فَلَمَّا اخْتَصَمَا إِلَيَّ كَانَ الْحَقُّ لَهُ وَ رَأَيْتُ ذَلِكَ بَيِّناً فِي الْقَضَاءِ فَوَجَّهْتُ الْقَضَاءَ لَهُ عَلَى صَاحِبِهِ فَأَصَابَنِي مَا رَأَيْتِ لِمَوْضِعِ هَوَايَ كَانَ مَعَ مُوَافَقَةِ الْحَقِّ»[۹۲]؛ «در بنی‌اسرائیل قاضی‌ای بود که در میان آنان به حق حکم می‌کرد. هنگامی که مرگش نزدیک شد، به همسرش گفت: هرگاه از دنیا رفتم مرا غسل و کفن کن و بر تابوت بگذار و صورتم را بپوشان که منظره بدی نبینی. هنگامی که قاضی مرد، همسرش به دستور او عمل کرد و پس از مدتی مقداری از کفن را از صورت شوهرش کنار زد تا صورتش را ببیند. ناگهان دید کرمی بینی او را می‌خورد و از این صحنه بسیار وحشت کرد. شب شوهرش به خواب او آمد و گفت: آنچه را دیدی به خاطر برادر توست. او با کسی اختلاف داشت و نزد من آمد تا میان آن دو حکم کنم. هنگامی که نزد من نشستند، گفتم خدایا، حق را به نفع برادرزنم قرار ده و قضاوت مرا به سود او جهت بده. وقتی طرح دعوا کردند، دیدم کاملاً حق به جانب برادر توست و من به نفع او و به زیان طرفش حکم کردم. آنچه دیدی بدان سبب است که من دوست داشتم حق به جانب برادر تو باشد، با اینکه حق نیز به جانب او بود».

در این داستان، خطرناک بودن مقام قضاوت تبیین شده است. مطابق این داستان اگر کسی در مقام قضاوت درباره پرونده‌ای که یکی از طرفین آن دوست یا خویشاوند اوست، دوست داشته باشد حکم به نفع دوست یا خویشاوند او صادر شود، هر چند در واقع هم حق به جانب دوست یا خویشاوند وی باشد، خداوند او را عذاب می‌کند؛ زیرا قاضی در مقام داوری باید کاملاً ‌بی‌طرف باشد هم در مقام داوری و صدور حکم و هم از نظر قلبی و ذهنی. تحقیقات تربیتی نیز ثابت کرده‌اند داستان‌های با محتوای اخلاقی نقش مهمی در تربیت اخلاقی دارد. بنا به گفته هالستید و تیلور[۹۳] «بسیاری معتقدند مطالعه داستان... هم موجب ارتقای درک اخلاقی می‌شود و هم موجب ارتقای گرایش اخلاقی»[۹۴]. از آنچه گفتیم روشن شد که داستان نقش مهمی در رشد و ارتقای آگاهی و بصیرت اخلاقی دارد. اما اینکه ساز و کار تأثیرگذاری داستان چیست، چندان روشن نیست. به نظر می‌رسد چند عامل در تأثیرگذاری داستان‌های اخلاقی مؤثرند:

نخست آنکه در داستان جذابیتی وجود دارد که روش‌های دیگر فاقد آن هستند و همین موجب می‌‌شود مخاطبان توجه بیشتری به پیام‌های اخلاقی نهفته در آن بکنند.

دوم آنکه زندگی انسانی پر از مسائل و مشکلات است و موفقیت هر کسی در غلبه بر این مشکلات است. از سوی دیگر، چنان که مک اینتایر گفته، «فضیلت‌های اخلاقی راه‌های غلبه بر مشکلات و موانع زندگی است و شخص در داستان‌ها که در واقع، راه‌های پیروزی بر موانع و مشکلات را بیان می‌کنند، فضیلت‌های اخلاقی مورد نیاز را می‌‌آموزد و درونی می‌کند[۹۵].

سوم آنکه تأثیر داستان‌های اخلاقی به رشد آگاهی و بصیرت اخلاقی محدود نمی‌شود، بلکه افزون بر آن، نگرش‌ها، انگیزه‌ها و رفتارهای مطلوب اخلاقی را نیز در متربی ایجاد و تقویت می‌‌کند؛ زیرا خواننده داستان، چنان که احمد مذکور به درستی بیان کرده، ناخواسته و ناآگاهانه، خود را جایگزین شخصیت‌های داستان کرده و حرکت‌های آنها را پی می‌‌گیرد؛ چنان که گویی خود وی اعمال و حرکات قهرمان‌های داستان را انجام می‌‌دهد و در نتیجه، با ناراحتی آنها ناراحت و با خوشحالی آنها خوشحال می‌‌شود.

چهارم آنکه خواننده، به صورت ناخواسته و غیرعمدی، خود را با قهرمانان داستان چهارم مقایسه می‌کند؛ اگر قهرمانان داستان در موقعیتی برتر از وی باشند، آرزو می‌کند او نیز در موقعیت قهرمانان داستان بود، ولی اگر قهرمانان داستان وضعیتی نامطلوب و ناخوشایند داشته باشند، از وضعیت خود راضی و به آن افتخار خواهد کرد[۹۶]. افزون بر همه اینها، انسان‌ها، به ویژه کودکان، سعی می‌کنند رفتارهای قهرمانان داستان را تقلید کنند. بدین ترتیب، می‌‌توان گفت داستان، هم آگاهی و بصیرت اخلاقی متربی را رشد می‌‌دهد و هم افزون بر آن، گرایش‌ها و انگیزه‌های مثبت اخلاقی را در او می‌‌پرورد[۹۷].

روش‌های پرورش تفکر اخلاقی

پرورش توانایی تفکر اخلاقی نقشی اساسی در رشد و تقویت بصیرت و آگاهی اخلاقی دارد. کسی که از این توانایی برخوردار باشد، به آسانی می‌تواند در موقعیت‌های گوناگون وظیفه اخلاقی خود را تشخیص بدهد؛ تصمیم صحیح اتخاذ کند و از افتادن در ورطه انحراف‌های اخلاقی در امان ماند. از این رو، در سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) بر رشد و پرورش تفکر اخلاقی - چنان که در بحث هدف تربیت اخلاقی گذشت - تأکید شده است. سیره‌های مؤید این مدعا نیز در بحث هدف غائی تربیت اخلاقی در سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) بیان شده است که در اینجا از تکرار آنها خودداری می‌کنیم. پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) برای رشد و پرورش تفکر اخلاقی از شیوه‌هایی استفاده کرده‌اند که در ذیل آنها را بیان می‌کنیم:

تشویق به تفکر در مسائل اخلاقی

تفکر در انسان از جایگاه والایی برخوردار است، به گونه‌ای که برخی مهم‌ترین وجه امتیاز انسان بر دیگر موجودات را برخورداری وی از توانایی تفکر می‌دانند. تفکر در انسان به منزله چراغی است که در تاریکی‌های بیابان‌های بی‌انتهای جهل و نادانی به سوی روشنایی‌ها هدایت و از در افتادن وی در دره‌های عمیق و وحشتناک هوا و هوس‌ها حفظ می‌کند. به همین جهت، در روایات مختلف، معصومان(ع) مردم را به تفکر به ویژه تفکر در مسائل اخلاقی و اعمال و رفتار خود دعوت کرده‌اند. اکنون به برخی از این روایات توجه فرمایید. امیرمؤمنان علی(ع) می‌‌فرماید: «عَلَيْكَ‌ بِالْفِكْرِ فَإِنَّهُ‌ رُشْدٌ مِنَ‌ الضَّلَالِ‌ وَ مُصْلِحُ الْأَعْمَالِ»[۹۸]؛ «همواره در تفکر باش که از گمراهی به هدایت رهنمون می‌شود و اعمال را اصلاح می‌کند».

و در روایتی دیگر می‌‌فرماید: «إِنَّ‌ التَّفَكُّرَ يَدْعُو إِلَى‌ الْبِرِّ وَ الْعَمَلِ‌ بِهِ‌»[۹۹]؛ «تفکر به نیکی و عمل به آن فرا می‌خواند». همچنین در روایتی دیگر از ایشان می‌‌خوانیم: «فِكْرُ الْمَرْءِ مِرْآةٌ تُرِيهِ‌ حُسْنَ‌ عَمَلِهِ‌ مِنْ‌ قُبْحِهِ‌»[۱۰۰]؛ «فکر انسان آینه‌ای است که زشت و زیبای رفتارش را نشانش می‌دهد».

بدیهی است که در این روایت‌ها مراد از تفکری که انسان را به نیکی‌ها فرا می‌‌خواند و بدی‌ها و نیکی‌های رفتار او را نشان می‌دهد و اعمال او را اصلاح می‌کند، اندیشه در اعمال و رفتار اخلاقی (اندیشه اخلاقی) است؛ زیرا تفکر در سایر موضوعات چنین نتیجه‌ای را به دنبال ندارد. افزون بر این، در قرآن نیز مردم به تفکر در سرنوشت کسانی که از قواعد اخلاقی تخلف کرده و قانون‌های الهی را زیر پا گذاشته‌اند و پند گرفتن از سرنوشت آنها فراخوانده شده‌اند. قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ[۱۰۱].

با توجه به این مطالب می‌‌توان گفت تفکر در اعمال و رفتار از نظر معصومان(ع) این نتیجه را دارد که حسن و قبح اعمال را مشخص می‌کند و از این طریق قدرت اندیشه اخلاقی را تقویت می‌کند و رشد می‌دهد[۱۰۲].

تشویق به تفکر قبل از اقدام به عمل

اندیشیدن در رفتار قبل از انجام آن نقش مهمی در تشخیص حسن و قبح آن و جلوگیری از در افتادن در وادی انحرافات اخلاقی دارد. از این رو، در روایات مختلف به تفکر پیش از عمل سفارش شده است. امام باقر(ع) می‌‌فرماید: «أَتَى رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ(ص) فَقَالَ: عَلِّمْنِي فَقَالَ عَلَيْكَ‌ بِالْيَأْسِ‌ مِمَّا فِي‌ أَيْدِي‌ النَّاسِ فَإِنَّهُ الْغِنَى الْحَاضِرُ قَالَ زِدْنِي يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ إِذَا هَمَمْتَ بِأَمْرٍ فَتَدَبَّرْ عَاقِبَتَهُ فَإِنْ يَكُ خَيْراً وَ رُشْداً فَاتَّبِعْهُ وَ إِنْ يَكُ غَيّاً فَدَعْهُ»[۱۰۳]؛ «مردی نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: مرا بیاموز. پیامبر(ص) فرمود: از آنچه در دست مردم است ناامید باش که این بی‌نیازی نقد است. مرد گفت: برایم بیشتر بگو. حضرت فرمود: هرگاه قصد کاری کردی، در عاقبت آن بیندیش. اگر خوب بود و خیر، ادامه‌اش بده و اگر شر بود و گمراهی، رهایش کن.

بر پایه این روایت، تفکر در کار، پیش از انجام آن موجب می‌شود حسن و قبح آن روشن شده و فرد از ارتکاب رفتارهای ناشایست در امان بماند. افزون بر این، می‌‌توان گفت خود این کار، تفکر و اندیشه اخلاقی را نیز تقویت می‌کند. امیر مؤمنان(ع) می‌‌فرماید: «وَ إِنَّ لِسَانَ الْمُؤْمِنِ مِنْ وَرَاءِ قَلْبِهِ وَ إِنَّ‌ قَلْبَ‌ الْمُنَافِقِ‌ مِنْ‌ وَرَاءِ لِسَانِهِ‌ لِأَنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَتَكَلَّمَ بِكَلَامٍ تَدَبَّرَهُ فِي نَفْسِهِ فَإِنْ كَانَ خَيْراً أَبْدَاهُ وَ إِنْ كَانَ شَرّاً وَارَاهُ وَ إِنَّ الْمُنَافِقَ يَتَكَلَّمُ بِمَا أَتَى عَلَى لِسَانِهِ لَا يَدْرِي مَا ذَا لَهُ وَ مَا ذَا عَلَيْهِ»[۱۰۴]؛ «قلب مؤمن در پشت زبان اوست و زبان مؤمن در پشت قلب او؛ زیرا مؤمن هر گاه بخواهد سخنی بگوید، در آن اندیشه می‌کند؛ اگر خوب بود اظهار می‌کند و اگر بد بود، مخفی می‌نماید. ولی منافق آنچه بر زبانش بیاید می‌گوید و نمی‌داند چه سخنی بر زیان او و چه سخنی به سود اوست».

همچنین امیرمؤمنان علی(ع) در سفارشی به امام حسین(ع) می‌‌فرماید: «مَنْ‌ تَوَرَّطَ فِي‌ الْأُمُورِ بِغَيْرِ نَظَرٍ فِي الْعَوَاقِبِ فَقَدْ تَعَرَّضَ لِلنَّوَائِبِ التَّدْبِيرُ قَبْلَ الْعَمَلِ يُؤْمِنُكَ النَّدَمَ»[۱۰۵]؛ «کسی که بدون اندیشه کردن در عواقب کارها در آنها فرو می‌رود، در واقع خود را در معرض مصیبت‌ها قرار می‌دهد؛ چراکه تدبر در کار پیش از انجام آن تو را از پشیمانی نگاه می‌دارد»[۱۰۶].

بحث و گفتگو درباره مسائل اخلاقی

یکی دیگر از روش‌هایی که در سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) در تربیت اخلاقی به کار رفته، بحث و گفتگو[۱۰۷] با متربی درباره موضوعات اخلاقی است. در اینجا چند نمونه از این گفتگوها را نقل می‌کنیم. ابوامامه می‌گوید: ان فتی من قریش أتی النبی(ص) فقال: یا رسول الله، إئذن لی فی الزنا. فاقبل القوم علیه و زجروه فقالوا: مه، مه. فقال: أدنه. فدنا منه قریباً فقال أتحبه لامک؟ قال: لا و الله جعلنی الله فداک. قال: و لا الناس یحبونه لامهاتهم. قال: أفتحبه لابنتک؟ قال: لا والله یا رسول الله، جعلنی الله فداک. قال: و لا الناس یحبونه لبناتهم. قال: أفتحبه لاختک؟ قال: لا و الله یا رسول الله جعلنی الله فداک. قال: و لا الناس یحبونه لاخواتهم. قال: أتحبه لعمتک؟ قال: لا و الله یا رسول الله جعلنی الله فداک. قال: و لا الناس یحبونه لعماتهم. قال: أتحبه لخالتک؟ قال: لا والله یا رسول الله جعلنی الله فداک. قال: و لا الناس یحبونه لخالاتهم. قال: فوضع یده علیه و قال: اللهم أغفر ذنبه و طهر قلبه و حصن فرجه قال فلم یکن بعد ذلک الفتی یلتفت إلی شیء[۱۰۸]؛ «جوانی از قریش نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: ای رسول خدا، به من اجازه ده زنا کنم!! مسلمانان به او هجوم آوردند و او را از این سخن منع کردند. پیامبر(ص) فرمود: نزدیک بیا و جوان نزدیک آمد. به او فرمود: آیا دوست داری این کار را با مادرت انجام دهند؟ گفت: نه ‌ای رسول خدا، خدا مرا فدای تو کند؛ فرمود: مردم هم دوست ندارند کسی با مادرشان زنا کند. فرمود: آیا دوست داری با دختر تو این کار را انجام دهند؟ گفت: نه ‌ای رسول خدا، خدا مرا فدای تو کند؛ فرمود: مردم هم دوست ندارند کسی با دخترشان این کار را انجام دهد. فرمود: آیا دوست داری با خواهر تو این کار را انجام دهند؟ گفت: نه‌ ای رسول خدا، خدا مرا فدای تو کند؛ فرمود: مردم هم دوست ندارند با خواهرشان زنا کنند. فرمود: آیا دوست داری با عمه تو این کار را انجام دهند؟ گفت: نه ‌ای رسول خدا، خدا مرا فدای تو کند؛ فرمود: مردم هم دوست ندارند کسی با عمه آنها زنا کند. فرمود: آیا دوست داری با خاله تو این کار را انجام دهند؟ گفت: نه ای رسول خدا، خدا مرا فدایت کند؛ فرمود: مردم هم دوست ندارند کسی با خاله آنها زنا کند. آنگاه دستش را بر جوان نهاد و گفت: خدایا، گناه او را ببخش و قلب او را پاک کن و دامان او را حفظ فرما. ابوامامه می‌گوید: آن جوان پس از آن به چیزی از این امور توجه نداشت».

همچنین امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «أَنَّ رَجُلًا أَتَى النَّبِيَّ(ص) فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أُمِّي أَسْتَأْذِنُ عَلَيْهَا فَقَالَ نَعَمْ قَالَ وَ لِمَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ يَسُرُّكَ أَنْ‌ تَرَاهَا عُرْيَانَةً قَالَ لَا قَالَ فَاسْتَأْذِنْ عَلَيْهَا»[۱۰۹]؛ «مردی نزد پیامبر(ص) آمد و پرسید: ای فرستاده خدا، آیا [هنگام ورود به منزل] باید از مادرم اجازه بگیرم؟ فرمود: آری. مرد گفت: چرا، ای رسول خدا؟ پیامبر(ص) فرمود: آیا از اینکه او را برهنه ببینی خوشحال می‌شوی؟ گفت: نه؛ فرمود: پس اجازه بگیر [و وارد شو]».

در این گفتگو، پیامبر(ص) نخست لزوم اجازه گرفتن فرزند هنگام ورود به منزل مادر و دلیل این کار را بیان می‌کند و مرد قانع می‌شود. در سیره‌ای دیگر ابوذر می‌گوید: «قَالُوا لِرَسُولِ اللَّهِ(ص) ذَهَبَ أَهْلُ الْإِيثَارِ بِالْأُجُورِ يُصَلُّونَ كَمَا نُصَلِّي وَ يَصُومُونَ كَمَا نَصُومُ وَ يَتَصَدَّقُونَ‌ بِفُضُولِ‌ أَمْوَالِهِمْ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) أَ وَ لَيْسَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ مَا تَتَصَدَّقُونَ إِنَّ بِكُلِّ تَسْبِيحَةٍ صَدَقَةً وَ بِكُلِّ تَحْمِيدَةٍ صَدَقَةً وَ فِي بُضْعِ أَحَدِكُمْ صَدَقَةً قَالَ فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ يَأْتِي أَحَدُنَا شَهْوَتَهُ وَ يَكُونُ لَهُ فِيهَا أَجْرٌ قَالَ أَ رَأَيْتُمْ لَوْ وَضَعْتُمُوهَا فِي الْحَرَامِ أَ كَانَ عَلَيْكُمْ فِيهَا وِزْرٌ قَالُوا نَعَمْ قَالَ فَكَذَلِكَ إِذَا وَضَعْتُمُوهَا فِي الْحَلَالِ كَانَ لَكُمْ فِيهَا أَجْرٌ»[۱۱۰]؛ «مسلمانان فقیر به پیامبر(ص) عرض کردند: اهل ایثار (ثروتمندانی که به دیگران کمک مالی می‌کنند) همه پاداش‌ها را می‌برند؛ زیرا مانند ما نماز می‌خوانند و روزه می‌گیرند و افزون بر این، زیادی مال خود را صدقه می‌دهند. پیامبر(ص) فرمود: آیا خداوند برای شما امکان صدقه را فراهم نکرده است؟ همانا هر تسبیح صدقه است، هر حمد صدقه است و آمیزش شما با همسرانتان نیز صدقه است. مردم گفتند: ای رسول خدا، آیا رفع شهوت هم پاداش دارد؟ فرمود: آیا اگر آن را از راه حرام ارضا می‌‌کردید، گناه نبود؟ گفتند: چرا؛ فرمود: پس اگر آن را از راه حلال ارضا کنید، پاداش می‌گیرید».

در همه این سیره‌ها پیامبر(ص) با متربی گفتگو می‌کند و در این گفتگو هم ارزش‌های اخلاقی را به متربی آموزش می‌دهد و سطح آگاهی او را بالا می‌برد و هم از این طریق، سطح تفکر اخلاقی آنها را به مراحل بالاتری ارتقا می‌دهد و توجه آنها را به جنبه‌هایی از امور اخلاقی که تا آن زمان برای آنها مغفول بوده، جلب می‌کند.

متفکران تربیتی نیز امروزه به نقش ارزشمند بحث و گفتگو در رشد تفکر اخلاقی پی برده‌اند. هالستید و تیلور می‌گویند: این روش که از سوی کلبرگ برای ارتقای استدلال اخلاقی دانش آموزان ابداع شد، امروزه بسیار رایج است و برای تأثیرگذاری بر نگرش‌ها و دیدگاه‌های دانش آموزان به کار می‌رود[۱۱۱].

از آنچه گفتیم روشن شد که در سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) برای رشد و پرورش آگاهی و بصیرت اخلاقی از دو دسته روش استفاده شده است: روش‌های آشنا کردن متربی با آموزه‌های اخلاقی که شامل آموزش اصول و معیارهای اخلاقی، تبیین جهان‌بینی و فلسفه ارزش‌های اخلاقی، تبیین موانع رفتارهای اخلاقی و راه‌های غلبه بر آنها، بیان عواقب و پیامدهای رفتارهای اخلاقی و بیان داستان‌های اخلاقی است؛ و روش‌های پرورش تفکر که شامل روش تشویق به تفکر در مسائل اخلاقی، تشویق به تفکر قبل از اقدام به عمل و بحث و گفتگو درباره مسائل اخلاقی است[۱۱۲].

روش‌های پرورش گرایش‌ها و عادت‌های مطلوب اخلاقی

ایجاد گرایش‌ها و عادت‌های مطلوب اخلاقی یکی از بخش‌های مهم تربیت اخلاقی است و به همین سبب، در سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) افزون بر ایجاد زمینه مناسب برای تربیت اخلاقی و افزون بر رشد آگاهی و بصیرت اخلاقی، پرورش گرایش‌ها و عادت‌های مطلوب اخلاقی نیز مورد توجه است. بر خلاف برخی مکتب‌های تربیت اخلاقی که تنها بر پرورش و رشد تفکر اخلاقی تأکید دارند و بر خلاف برخی مکتب‌های تربیت اخلاقی که تنها به پرورش عادت‌های مطلوب اخلاقی توجه دارند، در سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) هم به رشد آگاهی و بصیرت اخلاقی و هم به پرورش و تقویت گرایش‌ها و عادت‌های اخلاقی توجه شده است؛ زیرا چنان که برخی متفکران به درستی بیان کرده‌اند، رشد آگاهی و تفکر اخلاقی لزوماً به رفتارهای مطلوب نمی‌انجامد. هیل می‌گوید: «دانستن اینکه چیزی یا رفتاری خوب است بدین معنا نیست که شخص حتماً آن را انجام خواهد داد، یا نسبت به آن نگرش مثبت پیدا خواهد کرد»[۱۱۳].

در سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) برای پرورش گرایش‌ها و عادت‌های مطلوب اخلاقی از روش‌های خاصی استفاده شده است که در ذیل آنها را به اختصار بیان می‌کنیم. پیش از پرداختن به این روش‌ها، ذکر این نکته ضروری است که روش‌های پرورش گرایش‌ها و عادت‌های مطلوب اخلاقی بر اصل چهارم، یعنی درهم تنیدگی آموزش اصول اخلاقی و پرورش فضائل اخلاقی و اصل دوم یعنی تهذیب ظاهر و باطن استوار است.

ترغیب و ترهیب

«ترغیب» از «رغبة» و «ترهیب» از «رَهبة» یا «رُهب» مشتق شده است. «رغبه» به معنای میل و اشتیاق و «رهبه» به معنای خوف و ترس است؛ بنابراین، «ترغیب» ایجاد میل و رغبت کردن نسبت به چیزی در یک یا چند فرد؛ و «ترهیب» ایجاد خوف و ترس کردن از چیزی در یک یا چند فرد است[۱۱۴].

ترغیب و ترهیب از روش‌هایی است که در سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) برای ایجاد انگیزه و گرایش در مردم به کارهای نیک و نیز ایجاد نفرت و کراهت در مردم نسبت به کارهای زشت و به دنبال آن، باز داشتن مردم از کارهای ناشایست اخلاقی به کار رفته است. سخنانی که از پیامبر(ص) در این خصوص صادر شده بسیار است به گونه‌ای که برخی دانشمندان مسلمان کتابی مستقل با نام "الترغیب و الترهیب من الحدیث الشریف" تألیف کرده‌اند. برای روشن‌تر شدن این مطلب چند نمونه از ترغیب‌ها و ترهیب‌ها در سیره پیامبر(ص) اهل بیت را در اینجا نقل می‌کنیم. پیامبر(ص) در ترغیب به عفو و گذشت و فرو خوردن خشم می‌‌فرماید: «إِذَا عَنَتْ لَكُمْ غَضْبَةٌ فَادْرَءُوهَا بِالْعَفْوِ إِنَّهُ‌ يُنَادِي‌ مُنَادٍ يَوْمَ‌ الْقِيَامَةِ مَنْ كَانَ لَهُ عَلَى اللَّهِ أَجْرٌ فَلْيَقُمْ فَلَا يَقُومُ إِلَّا الْعَافُونَ أَ لَمْ تَسْمَعُوا قَوْلَهُ تَعَالَى‌ فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ[۱۱۵]»[۱۱۶]؛ «هرگاه خشم شما را تحت فشار قرار داد، با عفو و گذشت آن را رفع کنید. در روز قیامت منادی ندا می‌‌دهد: هر که پاداش او بر عهده خداوند است برخیزد و جز عفوکنندگان کسی برنخیزد. آیا سخن خداوند (در قرآن) را نشنیده‌اید: پس هر که در گذرد و نیکویی کند اجر او بر خداست».

امام صادق(ع) در ترغیب به اخلاص می‌‌فرماید: «مَا نَاصَحَ‌ اللَّهَ‌ عَبْدٌ مُسْلِمٌ‌ فِي نَفْسِهِ فَأَعْطَى الْحَقَّ مِنْهَا وَ أَخَذَ الْحَقَّ لَهَا إِلَّا أُعْطِيَ خَصْلَتَيْنِ رِزْقاً مِنَ اللَّهِ يَقْنَعُ بِهِ وَ يَرْضَى مِنَ اللَّهِ بِتَحِيَّتِهِ»[۱۱۷]؛ «بنده مسلمانی نیست که در رفتار خود با خداوند خالصانه عمل کند و حق خداوند را از نفس خود بگیرد و حقی را که خداوند برای نفس او معین کرده ادا کند، جز اینکه خداوند به او دو ویژگی عنایت می‌کند: رزقی خدایی که او را کفاف باشد و به دیگران نیازمند نگردد، و رضایتی الهی که او را نجات بخشد».

همچنین آن حضرت درباره رسیدگی به برادران ایمانی می‌‌فرماید: «مَنْ كَانَ فِي حَاجَةِ أَخِيهِ الْمُؤْمِنِ الْمُسْلِمِ، كَانَ اللَّهُ فِي‌ حَاجَتِهِ‌ مَا كَانَ‌ فِي‌ حَاجَةِ أَخِيهِ‌»[۱۱۸]؛ «کسی که در پی برآوردن نیاز برادر مؤمن خود است، خداوند نیز تا هنگامی که وی در این کار است، در پی تأمین نیازهای اوست».

نیز در روایتی دیگر به سدیر صیرفی درباره ثروت و پیامدهای آن می‌‌فرماید: «يَا سَدِيرُ مَا كَثُرَ مَالُ‌ رَجُلٍ‌ قَطُّ إِلَّا عَظُمَتِ الْحُجَّةُ لِلَّهِ عَلَيْهِ فَإِنْ قَدَرْتُمْ أَنْ تَدْفَعُوهَا عَنْ أَنْفُسِكُمْ فَافْعَلُوا فَقَالَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ بِمَا ذَا قَالَ بِقَضَاءِ حَوَائِجِ إِخْوَانِكُمْ مِنْ أَمْوَالِكُمْ»[۱۱۹]؛ «دارایی کسی بسیار نمی‌شود مگر اینکه حجت[۱۲۰] خداوند علیه او نیز بیشتر می‌شود. اگر توانایی رد حجت خدا علیه خود را دارید، آن را رد کنید. سدیر به امام(ع) گفت، ای زاده رسول خدا، با چه چیزی؟ امام(ع) فرمود: با برآوردن نیازهای برادرانتان با داراییتان».

چنان که گفتیم، بیان پیامدهای رفتارهای اخلاقی موجب می‌شود در متربی نسبت به رفتارهای پسندیده میل و اشتیاق و نسبت به رفتارهای ناپسند نفرت و کراهت به وجود آید. میل و اشتیاق منشأ انگیزه اقدام به رفتارهای شایسته و نفرت و کراهت منشأ انگیزه ترک رفتارهای ناپسند می‌‌شود؛ زیرا انسان طبیعتاً به آنچه به او سودی می‌رساند گرایش دارد و به دنبال آن است و از آنچه به او زیانی می‌رساند متنفر است و از آن پرهیز می‌کند[۱۲۱].

تحریک انگیزه‌های ایمانی

یکی دیگر از روش‌هایی که معصومان(ع) برای پرورش عادت‌های مطلوب اخلاقی به کار می‌‌بردند، روش تحریک ایمان است. در این روش معصومان(ع) با توسل به ایمان و اعتقادات دینی متربیان و تحریک آن، آنان را به رفتارهای اخلاقی سوق می‌دهند.

دوری کردن از مجالس لهو و لعب و گوش فرا ندادن به غنا و موسیقی‌های مناسب مجالس لهو و لعب، یکی از ارزش‌های اخلاقی اسلامی است که در متون دینی بر آن بسیار تأکید شده است. با این حال، معصومان(ع) برای ترغیب مردم به دوری کردن از این رفتار ضد اخلاقی از مایه‌های ایمانی آنان استفاده می‌کردند. به این سیره توجه فرمایید: از ابی بصیر نقل شده که همسایه‌ای داشته که از عمال و کارگزاران حکومتی بود و از راه حرام، ثروتی به هم زده بود و شب‌ها مجالس بزمی برپا می‌کرد و خوانندگان زن در آن می‌خواندند و مجلسیان نیز مست می‌شدند و این باعث آزار و اذیت ابوبصیر می‌شد. از این رو ابوبصیر، مکرر از او می‌خواست که از این کار دست بردارد. همسایه ابوبصیر با مشاهده اصرار وی به او می‌گوید: ابابصیر! من فردی‌ام که به این امور دچار شده‌ام [و توان ترک آن را ندارم] اما تو سالمی و در راه است؛ حال مرا برای امامت اباعبدالله توضیح بده؛ شاید خداوند مرا از این وضع خلاص کند.

ابوبصیر می‌گوید: من در مسافرت به مدینه، حال و وضع او را برای امام صادق(ع) بیان کردم. امام فرمود: زمانی که به کوفه برگشتی، همسایه‌ات به دیدن تو خواهد آمد؛ از قول من به او بگو: از آن کارها دست بکش؛ من قول می‌دهم و متعهد می‌شوم که خداوند تو را وارد بهشت کند. ابابصیر می‌گوید: بعد از بازگشت، و عده امام(ع) را به او گفتم. او از من پرسید: به راستی امام صادق(ع) چنین فرمود؟ گفتم: آری. بعد از چند روز کسی دنبالم فرستاد. وقتی وارد شدم، دیدم پشت در خانه‌اش برهنه ایستاده است. گفت: ای ابابصیر! همه آنچه داشتم به صاحبانش بازگرداندم و چیزی برایم نمانده است. من از چند تن از دوستان و برادرانم برای او مایحتاج اولیه را تهیه کردم. بعد از چند روز پیام فرستاد که مریضم. به عیادت او رفتم و به معالجه او پرداختم؛ اما فایده‌ای نکرد. در هنگام احتضار بی‌هوش شد، پس از آنکه به هوش آمد گفت: ابابصیر! امام صادق(ع) به وعده‌اش وفاکرد. ابوبصیر می‌گوید: همسایه‌ام این را گفت و مرد[۱۲۲].

در این سیره، امام(ع) با تحریک ایمان و اعتقاد همسایه ابوبصیر به خدا و معاد و بهشت، او را از انجام رفتارهای ناشایست باز داشت و به انجام رفتارهای شایسته تشویق کرد[۱۲۳].

ارائه الگو

پیامبر اکرم(ص) در پایبندی به ارزش‌های اخلاقی چنان جدی بود که خداوند او را می‌‌ستاید و می‌‌فرماید: وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ[۱۲۴] و آنگاه مردم را به تأسی به آن بزرگوار فرا خوانده، می‌‌فرماید: لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ[۱۲۵].

خود پیامبر(ص) نیز دیگران را به الگو گرفتن از خود فرا می‌‌خواند. امیرمؤمنان علی(ع) می‌فرماید: «وَ لَقَدْ كُنْتُ‌ أَتَّبِعُهُ‌ اتِّبَاعَ‌ الْفَصِيلِ‌ أَثَرَ أُمِّهِ يَرْفَعُ لِي فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً وَ يَأْمُرُنِي بِالاقْتِدَاءِ»[۱۲۶]؛ «من پیامبر(ص) را دنبال می‌کردم، چنان که بچه شتر مادرش را. هر روز خُلقی از اخلاقش را برای من برمی‌افراشت و دستور می‌داد به او اقتدا کنم». همچنین پیامبر اعظم(ص) معاذ را به الگو گرفتن از خود دستور می‌‌دهد. معاذ می‌گوید: «قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَعْمَلُ قَالَ اقْتَدِ بِنَبِيِّكَ‌ يَا مُعَاذُ فِي‌ الْيَقِينِ‌»[۱۲۷]؛ «گفتم: ای رسول خدا، چه کاری کنم؟ فرمود: ای معاذ، در یقین به پیامبرت اقتدا کن».

امیرمؤمنان علی(ع) نیز مردم را به الگو قرار دادن پیامبر(ص) فرا می‌‌خواند و می‌فرماید: «فَتَأَسَّ بِنَبِيِّكَ الْأَطْيَبِ الْأَطْهَرِ صفَإِنَّ فِيهِ أُسْوَةً لِمَنْ تَأَسَّى وَ عَزَاءً لِمَنْ تَعَزَّى وَ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ الْمُتَأَسِّي بِنَبِيِّهِ‌ وَ الْمُقْتَصُ‌ لِأَثَرِهِ‌...» [۱۲۸]؛ «پیامبر پاکیزه و پاک را الگو قرار ده که برای کسی که درصدد الگو گرفتن است، الگوست و برای کسی که درصدد استناد کردن است، سند است و محبوب‌ترین بندگان نزد خداوند کسانی‌اند که پیامبر(ص) او را الگو قرار دهند و از او پیروی کنند... .

ارائه الگو از این جهت اهمیت دارد که اولاً، متربی رفتار اخلاقی را در عمل و با همه جزئیات و ظرافت‌هایی که در اجرای آن وجود دارد، مشاهده می‌کند و به همین سبب، نه تنها با خود رفتار اخلاقی، بلکه با شرایط تحقق آن و تأثیراتی که بر دیگران بر جای می‌گذارد و با جایگاه آن در مقایسه با سایر رفتارها پی می‌‌برد؛ ثانیاً، مشاهده عمل اخلاقی صادر شده از الگو، امکان عملی شدن آن را به صورت عینی برای متربی اثبات می‌کند و این از آن جهت اهمیت دارد که ممکن است در ابتدا انجام برخی رفتارهای اخلاقی محال به نظر آید. ثالثاً، مشاهده رفتارهای اخلاقی الگو و زیبایی‌های آن موجب می‌شود در متربی گرایش و انگیزه اقدام به رفتارهای اخلاقی ایجاد و تقویت شود.

امروزه این روش طرفداران بسیاری دارد. برای نمونه، طرفداران رویکرد منش‌پروری معتقدند: «اخلاقی شدن دانش آموزان مستلزم آن است که مدارس، فضائل اخلاقی را در آنها پرورش دهند و پرورش فضائل نیازمند... الگوهای اخلاقی نیکوست و به همین جهت یکی از روش‌های اساسی تربیت اخلاقی در این رویکرد ارائه الگوهای اخلاقی است؛ بدین معنا که همه دست‌اندرکاران مدرسه باید از ویژگی‌های مطلوب اخلاقی برخوردار باشند»[۱۲۹].[۱۳۰]

توصیه به تحمیل رفتارهای پسندیده بر نفس

رفتارهای پسندیده معمولاً با محدودیت‌هایی همراه است و پذیرش محدودیت برای انسان مشقت دارد؛ چراکه انسان طبیعتاً میلی به محدودیت ندارد و دوست دارد هر آنچه را مایل است انجام دهد. به همین جهت اگر انسان به حال خود رها شود، هیچ‌گاه خود را به رفتارها و ارزش‌های اخلاقی پای‌بند نخواهد کرد. بنابراین، در تربیت اخلاقی چاره‌ای نیست جز اینکه متربی خود را به رفتارهای پسندیده را دارد تا به تدریج با آنها خو بگیرد و لذت آنها را دریابد.

این امر یعنی وادار کردن متربی به انجام رفتارهای پسندیده، که مخالف میل‌ها و گرایش‌های نفسانی است، مصداقی از جهاد با هواهای نفسانی و لشکریان جهل است و به همین سبب، این روش نشأت گرفته از اصل ششم، یعنی مراقبت دائم و مخالفت با هواهای نفس و لشکریان جهل است.

به هر حال، هرگاه متربی خود را به رفتارهای اخلاقی وادار کند، به تدریج با آن خو گرفته و لذت آن را در می‌‌یابد و در این هنگام است که خود به خود و بدون نیاز به عامل بیرونی رفتارهای اخلاقی را انجام داده و از رفتارهای ضد اخلاقی دوری می‌کند. به همین جهت امیرمؤمنان علی(ع) می‌‌فرماید: «أَكْرِهْ‌ نَفْسَكَ‌ عَلَى‌ الْفَضَائِلِ‌ فَإِنَّ‌ الرَّذَائِلَ أَنْتَ مَطْبُوعٌ عَلَيْهَا»[۱۳۱]؛ «خودت را بر فضائل وادار کن که نفست بر رذائل سرشته شده است».

امام صادق(ع) نیز می‌‌فرماید: «إِذَا لَمْ‌ تَكُنْ‌ حَلِيماً، فَتَحَلَّمْ‌»[۱۳۲]؛ «اگر بردبار نیستی، خود را بردبار نشان ده»[۱۳۳].

امر به فضیلت‌ها و نهی از رذیلت‌ها

این روش ویژگی‌ای دارد که در سایر روش‌ها اصلاً وجود ندارد یا اگر وجود دارد، چندان بارز نیست و آن اینکه در امر و نهی، نوعی خواست قاطع و جدی از سوی آمر و ناهی وجود دارد. به سخن دیگر، در روش‌هایی مانند ترغیب و ترهیب و ارائه الگو، جنبه اقناعی بسیار قوی است؛ در آن روش‌ها مربی می‌کوشد در فرد، انگیزه‌ای درونی برای اقدام به عمل ایجاد کند، تا فرد بر اساس آن انگیزه عمل کند؛ اما در امر و نهی جنبه اقناعی کم‌رنگ‌تر و جنبه فشار بیرونی برای وا داشتن فرد به عمل بارزتر است. آمر و ناهی درصددند با فشار از بیرون، فرد را وادار به عمل کنند، خواه وی از صمیم قلب مایل به آن کار باشد یا نباشد.

امر به نیکی‌ها و نهی از بدی‌ها دو نقش عمده در تربیت اخلاقی دارند: درونی شدن ارزش‌های اخلاقی اسلام و حاکمیت بخشیدن به ارزش‌های اخلاقی اسلام در جامعه. در اینجا به اختصار هر یک از این دو را توضیح می‌دهیم.

درونی شدن ارزش‌های اخلاقی اسلام

کسی که در جامعه‌ای زندگی می‌کند که افرادش در مقابل ارزش‌های اخلاقی اسلام احساس مسئولیت می‌کنند و در برابر زیر پا گذاشته شدن آنها واکنش نشان می‌دهند، به تدریج با ارزش‌ها و ضد ارزش‌های اخلاقی آشنا می‌شود. به علاوه، با سلسله مراتب ارزش‌ها و ضد ارزش‌ها نیز آشنا می‌شود؛ زیرا مشاهده می‌کند که جامعه در برابر تخلف از برخی ارزش‌ها، واکنش شدید و در مقابل تخلف از برخی دیگر، واکنش ضعیف نشان می‌دهد. همچنین در می‌‌یابد کدام یک از آنها ثابت و کدام متغیرند؛ در کجا باید رعایت شوند و در کجا رعایت آنها لازم نیست. از سوی دیگر، رعایت ارزش‌ها با تأیید و واکنش مثبت دیگران و عدم رعایت آنها با واکنش منفی مواجه می‌شود. همین باعث می‌شود رعایت ارزش‌ها با تجربیات خوشایند و عدم رعایت آنها با تجربیات ناخوشایند، شرطی شده، نوعی احساس مثبت در مواجهه با رعایت ارزش‌ها و احساسی منفی در مواجهه با عدم رعایت ارزش‌ها در او ایجاد شود. بدین ترتیب، فرد به تدریج با ارزش‌های اخلاقی اسلام آشنا می‌شود و آنها را درونی می‌کند و در نتیجه، نظام ارزشی مطلوب در فرد، شکل می‌گیرد و تقویت می‌‌شود[۱۳۴].

حاکمیت بخشیدن به ارزش‌های اخلاقی اسلام در جامعه

علاوه بر آنچه گفته شد، برخورد با تخلفات موجب پیدایش فرهنگی یکپارچه در جامعه می‌‌شود. در چنین جامعه‌ای ارزش‌ها و ضد ارزش‌ها تا حد زیادی روشن و مشخص می‌‌شوند و هر فرد می‌داند که عکس‌العمل دیگران در برابر رعایت یا عدم رعایت آنها چه خواهد بود. بدین ترتیب، زمینه و بستری مناسب برای رعایت ارزش‌ها، و زمینه و بستری نامناسب برای تخلف از ارزش‌ها فراهم می‌شود و در نتیجه، کمتر کسی به خود جرئت می‌‌دهد ارزش‌ها را زیر پا بگذارد.

بدین ترتیب، باید گفت، در تربیت اخلاقی، نه می‌‌توان تنها به آموزش آموزه‌های اخلاقی اکتفا کرد و نه می‌‌توان تنها به ترغیب و ترهیب و ارائه الگو بسنده نمود؛ بلکه علاوه بر اینها، باید برحسب مورد، از امر و نهی نیز بهره برد. به سخن دیگر، در تربیت اخلاقی، هم باید از عوامل درونی استفاده کرد، یعنی عواملی که در فرد شور و شوق و انگیزه درونی و آگاهی ایجاد می‌کنند، و هم باید از عوامل بیرونی مدد گرفت، یعنی عواملی که از بیرون، فرد را به سوی رفتارهای اخلاقی سوق می‌دهند.

اینکه چرا در تربیت اخلاقی هم باید از عوامل بیرونی و هم از عوامل درونی کمک گرفت، ریشه در دو ویژگی انسان دارد: نخست آنکه در وجود انسان دو لشکر صف آراسته‌اند: لشکرجهل و لشکر عقل. وضعیت انسان در این دنیا به گونه‌ای است که گرایش‌ها، عواطف، احساسات نفسانی و رفتارهای برآمده از آنها، که از لشکریان جهل‌اند، زودتر از گرایش‌ها و عواطف معنوی که از لشکریان عقل‌اند، بروز و ظهور پیدا می‌کنند؛ زیرا انسان به طور معمول، به دسته اول توجه بیشتری دارد و همین موجب می‌شود زمینه برای رشد عواطف عالی، تنگ و محدود گردد و رشد و شکوفایی آنها مستلزم فعالیت بیشتری باشد. یکی از ابزارهای نیل به این هدف، امر و نهی است؛ امر و نهی فرد را وادار می‌کند بر خلاف میل باطنی‌اش به دسته دوم نیز توجه کند، تا به تدریج زمینه برای شکوفایی آنها نیز فراهم شود.

دوم آنکه افراد انسانی نیز در تأثیر‌پذیری از روش‌ها با یکدیگر تفاوت دارند؛ عده‌ای از روش‌های ترغیب و ترهیب و مانند آن و گروهی نیز از روش امر و نهی و مانند آن تأثیر می‌‌پذیرند. بدین ترتیب، امر به رفتارهای اخلاقی مطلوب و نهی از رفتارهای اخلاقی نامطلوب نقش مهمی در تربیت اخلاقی دارد. به همین سبب، در سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) از این روش در تربیت اخلاقی استفاده شده است که ما در اینجا دو نمونه را نقل می‌کنیم. امام باقر(ع) می‌‌فرماید: «كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(ع) يَقُولُ لِوُلْدِهِ‌ اتَّقُوا الْكَذِبَ الصَّغِيرَ مِنْهُ وَ الْكَبِيرَ فِي كُلِّ جِدٍّ وَ هَزْلٍ فَإِنَّ الرَّجُلَ إِذَا كَذَبَ فِي‌ الصَّغِيرِ اجْتَرَى‌ عَلَى‌ الْكَبِيرِ»[۱۳۵]؛ «امام زین العابدین(ع) به فرزندانش می‌فرمود: از دروغ بپرهیزید، بزرگ یا کوچک، جدی یا شوخی که اگر آدمی دروغ کوچک بگوید بر دروغ بزرگ هم جرئت پیدا می‌کند».

همچنین سماعه می‌گوید: «دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) فَقَالَ لِي مُبْتَدِئاً يَا سَمَاعَةُ مَا هَذَا الَّذِي‌ كَانَ‌ بَيْنَكَ‌ وَ بَيْنَ جَمَّالِكَ إِيَّاكَ أَنْ تَكُونَ فَحَّاشاً أَوْ صَخَّاباً أَوْ لَعَّاناً فَقُلْتُ وَ اللَّهِ لَقَدْ كَانَ ذَلِكَ أَنَّهُ ظَلَمَنِي فَقَالَ إِنْ كَانَ ظَلَمَكَ لَقَدْ أَرْبَيْتَ عَلَيْهِ إِنَّ هَذَا لَيْسَ مِنْ فِعَالِي وَ لَا آمُرُ بِهِ شِيعَتِي اسْتَغْفِرْ رَبَّكَ وَ لَا تَعُدْ قُلْتُ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ لَا أَعُودُ»[۱۳۶]؛ «نزد امام صادق(ع) رفتم. امام بدون مقدمه به من فرمود: ای سماعه، این چه اتفاقی بود که میان تو و شتردارت واقع شد. بپرهیز از اینکه فحاش، یا فریاد کننده، یا لعن کننده باشی. عرض کردم، سبب این بود که او به من ستم روا داشت. امام(ع) فرمود: اگر او بر تو ستم کرده، تو هم بر او پیشی گرفتی [و بیش از حد او را دشنام دادی]. این از اعمال و رفتار [مورد قبول] من نیست و به شیعیانم چنین کاری را امر نمی‌کنم. از خدای خودت طلب آمرزش کن و دیگر چنین نکن.

سیره‌هایی از این دست فراوان است و همه آنها نشان می‌دهند که امر به رفتارهای پسندیده اخلاقی و نهی از کارهای ناپسند اخلاقی در سیره معصومان(ع) جایگاه خاصی دارد[۱۳۷].

نظارت و مراقبت

یکی دیگر از روش‌هایی که در ایجاد عادت‌های مطلوب اخلاقی تأثیری بسزا دارد نظارت و مراقبت بر رفتار متربی و تذکر دادن نکات لازم است. در سیره معصومان(ع) موارد متعددی وجود دارد که نشان دهنده اهتمام آن بزرگواران به این روش است. برای نمونه در اینجا چند مورد از این سیره‌ها را بیان می‌کنیم: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) أَرْدَفَ أُسَامَةَ بْنَ زَيْدٍ فِي مَصْعَدِهِ إِلَى عَرَفَاتٍ فَلَمَّا أَفَاضَ أَرْدَفَ الْفَضْلَ بْنَ الْعَبَّاسِ وَ كَانَ فَتًى حَسَنَ اللِّمَّةِ فَاسْتَقْبَلَ رَسُولَ اللَّهِ صأَعْرَابِيٌّ وَ عِنْدَهُ أُخْتٌ لَهُ أَجْمَلُ مَا يَكُونُ مِنَ النِّسَاءِ فَجَعَلَ الْأَعْرَابِيُّ يَسْأَلُ النَّبِيَّ(ص) وَ جَعَلَ‌ الْفَضْلُ‌ يَنْظُرُ إِلَى أُخْتِ الْأَعْرَابِيِّ وَ جَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ صيَدَهُ عَلَى وَجْهِ الْفَضْلِ يَسْتُرُهُ مِنَ النَّظَرِ فَإِذَا هُوَ سَتَرَهُ مِنَ الْجَانِبِ نَظَرَ مِنَ الْجَانِبِ الْآخَرِ حَتَّى إِذَا فَرَغَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) مِنْ حَاجَةِ الْأَعْرَابِيِّ الْتَفَتَ إِلَيْهِ وَ أَخَذَ بِمَنْكِبِهِ ثُمَّ قَالَ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّهَا الْأَيَّامُ الْمَعْدُودَاتُ وَ الْمَعْلُومَاتُ لَا يَكُفُّ رَجُلٌ فِيهِنَّ بَصَرَهُ وَ لَا يَكُفُّ لِسَانَهُ وَ يَدَهُ إِلَّا كَتَبَ اللَّهُ لَهُ مِثْلَ حَجِّ قَابِلٍ»[۱۳۸]؛ «پیامبر(ص) هنگامی که به عرفات می‌رفت اسامه را بر پشت مرکب خود سوار کرد و هنگام برگشتن فضل بن عباس را که جوانی بود با موهای زیبا. عربی نزد پیامبر(ص) آمد و خواهرش که زنی بسیار زیبا بود همراه او بود. مرد عرب سؤالاتی از پیامبر(ص) می‌‌پرسید و فضل به خواهر عرب نگاه می‌کرد. پیامبر(ص) با دستش صورت فضل را می‌‌پوشاند و مانع نگاهش می‌‌شد و فضل از جانب دیگر نگاه می‌کرد، تا پیامبر(ص) از پاسخ دادن به عرب فارغ شد و رو به فضل کرد و کتف او را گرفت و فرمود: آیا نمی‌دانی که این روزها، روزهایی مشخص و معین هستند و هیچ مردی نیست که چشمش را از حرام نگاه دارد و زبان و دستش را حفظ کند مگر اینکه خداوند پاداشی مانند حج سال آینده برای او می‌‌نویسد.

در این سیره، پیامبر(ص) بر رفتار فضل نظارت و مراقبت داشت و هنگامی که دید وی مرتکب رفتاری ناشایست می‌شود به او تذکر لازم را داد و او را از ارتکاب آن عمل باز داشت. عبدالله بن عمر سیره دیگری از پیامبر(ص) نقل می‌کند که: «أتانا رسول الله(ص) فی بیتنا و أنا صبی قال فذهبت أخرج لالعب فقالت أمی: یا عبدالله، تعال أعطک. فقال رسول(ص): و ما أردت ان تعطیه؟ قالت: أعطیه تمراً. قال: فقال رسول الله(ص): أما انک لو لم تفعلی کتبت علیک کذبة»؛ «زمانی که کودک بودم پیامبر(ص) به منزل ما آمد و من رفتم تا از منزل بیرون بروم و بازی کنم که مادرم گفت: عبدالله، بیا تا چیزی به تو بدهم. پیامبر(ص) فرمود: چه چیزی می‌خواهی به او بدهی؟ مادرم گفت: یک خرما به او می‌دهم. پیامبر(ص) فرمود: اگر چنین نکنی. یک دروغ بر تو نوشته می‌شود».

در این سیره نیز پیامبر(ص) بر رفتار مادر عبدالله نظارت کرده و او را از خلف وعده باز می‌دارد و این نشان می‌دهد که احتمالاً در آن زمان مادران با دادن وعده‌های دروغ کودکان را به انجام رفتارهای مطلوب خود وادار می‌کردند. به همین جهت، پیامبر(ص) به مادر عبداللهتذکر می‌دهد که مبادا خلف وعده کند که این کار زشت است و دروغی بر او نوشته می‌‌شود.

از مجموع این. سیره‌ها می‌‌توان نتیجه گرفت که اولاً معصومان(ع) رفتار فرزندان و پیروان خود را زیر نظر داشته و مراقبت می‌کردند تا از مسیر ارزش‌های اخلاقی منحرف نشوند و در صورتی که کوچک‌ترین انحرافی مشاهده می‌کردند، تذکر می‌‌دادند. ثانیاً از نظر پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) انسان همیشه در معرض غفلت و فراموشی است و تداوم این غفلت و فراموشی، انسان را به ورطه هلاکت و نابودی می‌اندازد. دوای این درد چیزی جز نظارت و مراقبت و تذکر نیست.

اما نظارت و مراقبت در سیره معصومان(ع) منحصر به مراقبت بیرونی نیست و افزون بر آن، هر فردی وظیفه دارد خود مراقب اعمال و رفتار خویش باشد به همین سبب، محاسبه و مراقبه در تربیت اخلاقی جایگاه ویژه‌ای یافته است[۱۳۹].

محاسبه و مراقبه نفس

انسان‌ها در هر درجه‌ای از رشد اخلاقی باشند، در معرض خطا و اشتباه هستند و به همین جهت اگر کسی مراقب اعمال و رفتار خود نباشد، به تدریج از مسیر درست منحرف شده، فضیلت‌های اخلاقی در او تضعیف و رذیلت‌های اخلاقی در او پدید می‌‌آیند و رشد می‌کنند و در نهایت به جایی می‌رسد که همگان از هدایت و نجات او نومید می‌‌شوند. بدین سبب، در سیره معصومان(ع) بر روش مراقبه و محاسبه نفس تأکید شده است. امیرمؤمنان علی(ع) می‌‌فرماید: «مَنْ‌ حَاسَبَ‌ نَفْسَهُ‌ سَعِدَ»[۱۴۰]؛ «کسی که به حساب خود رسیدگی کند، خوشبخت می‌شود» و در روایتی دیگر می‌‌فرماید: «مَنْ‌ أَهْمَلَ‌ نَفْسَهُ‌ أَهْلَكَهَا»[۱۴۱]؛ «کسی که نفس خود را رها کند (و به حساب آن رسیدگی نکند) هلاکش می‌کند».

مراقبه بدین معناست که متربی در طول روز مراقب باشد، رفتار ناشایست اخلاقی انجام ندهد و محاسبه نفس بدین معناست که در آخر روز اعمال و رفتار خود را حسابرسی نماید. اگر رفتارهای اخلاقی نیکو انجام داده، خداوند را بر آن شکر گوید و از خداوند توفیق تکرار آنها را بخواهد؛ ولی اگر مرتکب رفتارهای ناشایست شده، استغفار کند و از خدا بخواهد به او توفیق دهد تا در روزهای آینده آنها را تکرار نکند. امام موسی کاظم(ع) می‌‌فرماید: «لَيْسَ‌ مِنَّا مَنْ‌ لَمْ‌ يُحَاسِبْ‌ نَفْسَهُ‌ فِي كُلِّ يَوْمٍ فَإِنْ عَمِلَ حَسَناً اسْتَزَادَ اللَّهَ وَ إِنْ عَمِلَ سَيِّئاً اسْتَغْفَرَ اللَّهَ مِنْهُ وَ تَابَ إِلَيْهِ»[۱۴۲]؛ «از ما نیست کسی که هر روز نفس خود را محاسبه نکند تا اگر عمل نیکی انجام داده از خداوند توفیق انجام بیشتر آن را بخواهد و اگر کار ناشایستی مرتکب شده، استغفار و توبه کند».

به همین سبب، پیامبر(ص) به مسلمانان توصیه می‌کند: «حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ‌ قَبْلَ‌ أَنْ‌ تُحَاسَبُوا وَ زِنُوهَا قَبْلَ أَنْ تُوزَنُوا وَ تَجَهَّزُوا لِلْعَرْضِ الْأَكْبَرِ»[۱۴۳]؛ «به حساب خودتان رسیدگی کنید، پیش از آنکه به حساب شما رسیدگی شود و خودتان را بسنجید، پیش از آنکه شما را بسنجند و برای روز محشر کبرا آماده شوید»[۱۴۴].

روش‌های اصلاح رذائل

یکی از وظایف عمده تربیت اخلاقی مبارزه با صفت‌های رذیلت و رفتارهای ناشایست اخلاقی‌ای است که برخی از متربیان دچار آن هستند. در این قسمت سعی می‌کنیم روش‌هایی را که در سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) برای مبارزه با صفت‌ها و رفتارهای ناشایست اخلاقی به کار رفته بیان کنیم. این روش‌ها به ترتیب عبارت‌اند از: اغماض و چشم‌پوشی، تذکر دادن، فشار اجتماعی، تهدید، قطع رابطه و تنبیه.

اغماض و چشم‌پوشی

در سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)، اولین اقدام در برخورد با رفتارهای ناشایست اخلاقی، به ویژه اگر این رفتار برای نخستین بار از فرد سر زده باشد، چشم‌پوشی و نادیده گرفتن آن است. از امیرمؤمنان علی(ع) روایت شده است: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) إِذَا كَذَبَ عِنْدَهُ الرَّجُلُ تَبَسَّمَ وَ قَالَ إِنَّهُ‌ لَيَقُولُ‌ قَوْلًا»[۱۴۵]؛ «هر گاه کسی نزد پیامبر(ص) دروغ می‌‌گفت، لبخند می‌زد و می‌‌فرمود: چیزی می‌گوید!!».

از این سیره به روشنی فهمیده می‌شود که پیامبر(ص) برخی دروغگویی‌ها را نادیده می‌‌گرفتند و در مقابل آن واکنشی نشان نمی‌دادند. برای نادیده گرفتن این تخلف‌ها از سوی معصومان(ع) می‌‌توان دو دلیل ارائه کرد. نخست اینکه متخلف با ارزش‌های اخلاقی آشنا نبوده است. دیگر اینکه در مواردی اغماض کردن و چشم‌پوشی از تخلف بیش از تصریح کردن در متخلف مؤثر واقع می‌شود و او را از تکرار رفتار ناشایست باز می‌‌دارد؛ زیرا تصریح کردن، پرده حیای میان مربی و متربی را می‌درد و فرصت بازگشت را از وی می‌گیرد و او را بر ارتکاب رفتارهای ناشایست گستاخ می‌کند. به همین سبب خواجه نصیرالدین طوسی در باب چگونگی برخورد با تخلفات اخلاقی کودک می‌گوید: «و صریح فرا ننمایند که بر قبیح اقدام نموده است، بلکه او را به تغافل منسوب کنند تا بر تجاسر اقدام ننماید و اگر بر خود بپوشد برو پوشیده دارند»[۱۴۶].[۱۴۷]

تذکر دادن

دومین گام در اصلاح رفتارهای خلاف اخلاق تذکر دادن است. نمونه‌های متعددی از تذکرهای اخلاقی در سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) ثبت شده که در اینجا برخی از آنها را نقل می‌کنیم. امام باقر(ع) و امام صادق(ع) فرمودند: «إِنَّ أَبَا ذَرٍّ عَيَّرَ رَجُلًا عَلَى‌ عَهْدِ النَّبِيِّ‌(ص) بِأُمِّهِ فَقَالَ لَهُ يَا ابْنَ السَّوْدَاءِ وَ كَانَتْ أُمُّهُ سَوْدَاءَ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ(ص) تُعَيِّرُهُ بِأُمِّهِ يَا أَبَا ذَرٍّ قَالَ فَلَمْ يَزَلْ أَبُو ذَرٍّ يُمَرِّغُ وَجْهَهُ فِي التُّرَابِ وَ رَأْسَهُ حَتَّى رَضِيَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) عَنْهُ»[۱۴۸]؛ «ابوذر در زمان پیامبر(ص) مردی را که مادرش سیاه‌پوست بود سرزنش کرد و گفت: ای سیاه‌زاده. پیامبر(ص) به او فرمود: او را به مادرش سرزنش می‌کنی؟! ابوذر آن قدر سر و صورتش را به زمین (به نشانه پشیمانی) مالید تا پیامبر(ص) از او راضی شد.

این سیره نشان می‌دهد که پیامبر(ص) کار زشت را گرچه از شخصی مانند ابوذر صادر شده باشد، زشت می‌داند و او را از این کار نهی می‌کند. امام صادق(ع) می‌‌فرماید: «مَرَّ بِالنَّبِيِّ(ص) رَجُلٌ‌ طَوِيلُ‌ اللِّحْيَةِ فَقَالَ مَا كَانَ عَلَى هَذَا لَوْ هَيَّأَ مِنْ لِحْيَتِهِ فَبَلَغَ ذَلِكَ الرَّجُلَ فَهَيَّأَ لِحْيَتَهُ بَيْنَ اللِّحْيَتَيْنِ ثُمَّ دَخَلَ عَلَى النَّبِيِّ صفَلَمَّا رَآهُ قَالَ هَكَذَا فَافْعَلُوا»[۱۴۹]؛ «پیامبر(ص) به مردی با ریش بلند برخورد و فرمود: چه می‌‌شد اگر ریش خودش را کوتاه می‌کرد؟ این سخن به گوش آن مرد رسید و ریش خودش را به اندازه متوسط کوتاه کرد، نه بسیار کوتاه و نه بسیار بلند، سپس نزد پیامبر(ص) آمد. وقتی پیامبر(ص) او را دید، فرمود: ریش خود را چنین درست کنید».

در این سیره پیامبر(ص) به کسی که ریش خود را بسیار بلند کرده بود، تذکر داد و این تذکر کارگر افتاد. در سیره دیگری از پیامبر(ص) می‌‌خوانیم: «کان النبی(ص) إذا بلغه عن الرجل الشیء لم یقل: ما بال فلان یقول؟ و لکن یقول: ما بال أقوام یقولون کذا و کذا»[۱۵۰]؛ «هرگاه پیامبر(ص) مطلع می‌‌شد که کسی سخنی نادرست گفته است نمی‌فرمود: چرا فلانی چنین گفته، بلکه می‌‌فرمود: چرا برخی چنین می‌گویند».

بر پایه این سیره، پیامبر(ص) در برابر سخنان ناشایست و نادرست واکنش نشان می‌‌داد و تذکر می‌داد، اما این تذکر به کنایه و اشاره بوده و نه مستقیم؛ زیرا تذکر مستقیم و با ذکر نام موجب بی‌اعتبار شدن متخلف می‌‌شود و این کار مانع تأثیرگذاری تربیتی تذکر می‌‌شود. با وجود این، در مواردی نیز به صورت خصوصی تذکر می‌‌دادند. ابی کهمس می‌گوید: «كُنْتُ‌ نَازِلًا فِي‌ الْمَدِينَةِ وَ كَانَ‌ فِيهَا وَصِيفَةٌ وَ كَانَتْ تُعْجِبُنِي فَانْصَرَفْتُ لَيْلَةً مُمْسِياً فَافْتَتَحْتُ الْبَابَ فَفَتَحَتْ لِي فَقَبَضْتُ عَلَى ثَدْيِهَا فَلَمَّا كَانَ مِنَ الْغَدِ دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) فَقَالَ تُبْ إِلَى اللَّهِ مِمَّا صَنَعْتَ الْبَارِحَةَ»[۱۵۱]؛ «در مدینه بودم و صاحب‌خانه کنیزی زیبا داشت. شبی دیروقت به خانه برگشتم و در زدم و کنیزک در را باز کرد و من سینه‌اش را گرفتم. صبح که نزد امام صادق(ع) رفتم، به من فرمود: از کاری که دیشب کردی توبه کن».

بدین ترتیب، بر پایه این سیره‌ها می‌‌توان گفت پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) در برابر رفتارهای ناشایست اخلاقی به مرتکبان آنها مستقیم یا غیرمستقیم تذکر می‌‌دادند و آنها را از تکرار آن کار باز می‌‌داشتند[۱۵۲].

وعده پاداش دادن

در سیره معصومان(ع) گاه برای اصلاح فرد متخلف، از او می‌خواستند قول دهد تا از آن کار دست بردارد و در مقابل آنان نیز به او وعده‌ای می‌دادند. داستان همسایه ابوبصیر که از راه حرام ثروتی به هم زده بود و مجالس لهو و لعب تشکیل می‌داد و در مقابل اعتراض و تذکر ابوبصیر از او خواست تا وضع او را به امام صادق(ع) بیان و برای ترک این حالت راه‌حلی ارائه دهد و امام(ع) به ابوبصیر فرمود: به همسایه‌ات بگو از آن کارها دست بردارد و من بهشت را برای او تضمین می‌کنم، نمونه‌ای از این مورد است.

بر پایه این سیره، امام صادق(ع) در مقابل تعهد شخص به ترک کارهای ناشایست اخلاقی، بهشت را به او وعده می‌دهد و این شیوه کارگر می‌افتد و شخص از وضع پیشین خود توبه می‌کند. شاید بتوان گفت راز تأثیرگذاری این روش در آن است که انسان‌ها چنان که از نظر جسمانی با یکدیگر تفاوت‌هایی دارند، از نظر روحی و انگیزشی نیز با یکدیگر متفاوت‌اند. برخی در برابر اغماض و چشم‌پوشی واکنش نشان می‌دهند و برخی در برابر تذکر و برخی نیز در برابر ارائه مشوق‌های قوی و شخص مورد بحث در این سیره از آنهایی است که تنها در مقابل مشوق‌های قوی تسلیم می‌شود. به همین جهت، امام(ع) در این سیره به وی قول می‌دهد در صورت ترک رفتارهای ناشایست پیشین، خداوند او را وارد بهشت خواهد کرد و این روش در او مؤثر می‌‌افتد و او رفتارهای خود را اصلاح می‌کند[۱۵۳].

برخورد تند

گاه هیچ یک از روش‌های پیش‌گفته در شخص مؤثر نمی‌افتد. در این صورت برای اصلاح رفتار متخلف، معصومان(ع) از روش‌های تند استفاده می‌کردند. به این سیره نبوی توجه فرمایید: أقبل رجل من البحرین إلی النبی فسلم فلم یرد علیه و فی یده خاتم ذهب و جبة حریر. فانطلق الرجل محزوناً، فشکی إلی امرأته، فقالت: لقد رأی رسول الله جبتک و خاتمک، فألقیها ثم عد. ففعل، فرد(ع) [۱۵۴]؛ «مردی از بحرین خدمت پیامبر(ص) رسید و بر وی سلام کرد؛ اما پیامبر(ص) جواب سلامش را نداد. مرد با ناراحتی به منزل رفت و ماجرا را برای همسرش بیان کرد. همسرش گفت: پیامبر(ص) جبه ابریشم و انگشتر طلای تو را دیده است؛ این دو را از خود دور کن و نزد پیامبر(ص) برگرد. مرد چنان کرد و نزد پیامبر(ص) رفت. پیامبر(ص) جواب سلامش را داد.

در این سیره، پیامبر(ص) با کسی که ارزش‌های اخلاقی را پاس نداشته سرد برخورد می‌کند و جواب سلامش را نمی‌دهد. این برخورد در مقایسه با روش‌های پیشین از شدت بیشتری برخوردار است.

همچنین اسحاق بن عمار می‌گوید: «دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) فَنَظَرَ إِلَيَّ بِوَجْهٍ قَاطِبٍ‌ فَقُلْتُ مَا الَّذِي‌ غَيَّرَكَ‌ لِي‌ قَالَ الَّذِي غَيَّرَكَ لِإِخْوَانِكَ بَلَغَنِي يَا إِسْحَاقُ أَنَّكَ أَقْعَدْتَ بِبَابِكَ‌ بَوَّاباً يَرُدُّ عَنْكَ فُقَرَاءَ الشِّيعَةِ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي خِفْتُ الشُّهْرَةَ فَقَالَ أَ فَلَا خِفْتَ الْبَلِيَّةَ»[۱۵۵]؛ «نزد امام صادق(ع) رفتم و امام(ع) با چهره‌ای غضب‌آلود به من نگاه کرد. عرض کردم: چه چیزی نظر شما را نسبت به من عوض کرده است؟ فرمود: همان چیزی که رفتار تو را نسبت به برادران ایمانیت عوض کرده است. اسحاق، شنیده‌ام بر در منزل خود نگهبانی گماشته‌ای تا نیازمندان شیعه را از آنجا برانند. عرض کردم، فدایت شوم، از شهرت می‌ترسم. امام فرمود: از بلای الهی نمی‌ترسی»؟!

بر اساس این سیره، امام صادق(ع) در برخورد با اسحاق بن عمار روی ترش می‌کند که در مقایسه با مورد بالا واکنشی خشن‌تر و شدیدتر است و این خود نشان می‌دهد که رفتار این شخص در مقایسه با شخصی که از بحرین به خدمت پیامبر(ص) نرسیده بود، زشت‌تر و ناشایست‌تر بوده است.

در سیره دیگری، امام صادق(ع) می‌‌فرماید: «أَتَى رَسُولَ اللَّهِ(ص) رَجُلٌ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنَا فُلَانُ بْنُ فُلَانٍ حَتَّى عَدَّ تِسْعَةً فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ(ص) أَمَا إِنَّكَ‌ عَاشِرُهُمْ‌ فِي‌ النَّارِ»[۱۵۶]؛ «مردی نزد پیامبر(ص) آمد و گفت من پسر فلان هستم و اجداد خود را تا نه نسل برشمرد. پیامبر(ص) فرمود: بدان که تو دهمین آنهایی و در جهنمی».

در اینجا نیز پیامبر(ص) با تفاخر به اجدادی که همگی کافر بودند و از نظر اخلاقی هم امری ناشایست و زشت است برخورد کرده و پاسخی در حد دشنام به شخص می‌‌دهد و این نشان می‌دهد که از نظر پیامبر(ص) تفاخر به نیاکان کافر عملی بسیار زشت و ناپسند است.

گاه معصومان(ع) با کسی که مرتکب رفتاری ناشایست می‌‌شد قهر می‌کردند و با او سخن نمی‌گفتند. امام باقر(ع) می‌‌فرماید: «إِنَّ أَبِي نَظَرَ إِلَى رَجُلٍ‌ وَ مَعَهُ‌ ابْنُهُ‌ يَمْشِي‌ وَ الِابْنُ مُتَّكِئٌ عَلَى ذِرَاعِ الْأَبِ قَالَ فَمَا كَلَّمَهُ أَبِي(ع) مَقْتاً لَهُ حَتَّى فَارَقَ الدُّنْيَا»[۱۵۷]؛ «پدرم مردی را دید که همراه پسرش راه می‌رفتند در حالی که پسر در راه رفتن بر بازوی پدرش تکیه کرده بود. پدرم دیگر به سبب تنفر از این رفتار پسر، تا زمان رحلتش با وی سخن نگفت»[۱۵۸].

ایجاد فشار اجتماعی

گاه هیچ یک از روش‌های یاد شده در اصلاح رفتار شخص مؤثر نمی‌افتد. در این صورت چه باید کرد؟ در سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) در چنین مواردی از روش ایجاد فشار اجتماعی استفاده شده است. از آنجا که انسان موجودی اجتماعی است و معمولاً بیرون از جامعه نمی‌تواند به زندگی خود ادامه دهد، برای اصلاح برخی رفتارهای ناشایست فرد متخلف، می‌‌توان از فشار اجتماعی سود برد. امام باقر(ع) می‌‌فرماید: «جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ صفَشَكَا إِلَيْهِ أَذًى مِنْ جَارِهِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ(ص) اصْبِرْ ثُمَّ أَتَاهُ ثَانِيَةً فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ(ص) اصْبِرْ ثُمَّ عَادَ إِلَيْهِ فَشَكَاهُ ثَالِثَةً فَقَالَ النَّبِيُّ(ص) لِلرَّجُلِ الَّذِي شَكَا إِذَا كَانَ عِنْدَ رَوَاحِ‌ النَّاسِ‌ إِلَى الْجُمُعَةِ فَأَخْرِجْ مَتَاعَكَ إِلَى الطَّرِيقِ حَتَّى يَرَاهُ مَنْ يَرُوحُ إِلَى الْجُمُعَةِ فَإِذَا سَأَلُوكَ فَأَخْبِرْهُمْ قَالَ فَفَعَلَ فَأَتَاهُ جَارُهُ الْمُؤْذِي لَهُ فَقَالَ لَهُ رُدَّ مَتَاعَكَ فَلَكَ اللَّهُ عَلَيَّ أَنْ لَا أَعُودَ»[۱۵۹]؛ «مردی نزد پیامبر(ص) آمد و از آزار همسایه‌اش شکایت کرد. پیامبر(ص) به او فرمود: صبر کن. دوباره آمد و پیامبر(ص) به او فرمود: صبر کن. بار سوم که نزد پیامبر(ص) آمد و شکایت کرد، پیامبر(ص) فرمود: روز جمعه هنگامی که مردم به نماز جمعه می‌روند، اسباب و اثاثیه‌ات را به خیابان بریز تا کسانی که به نماز جمعه می‌روند ببینند. اگر از تو پرسیدند: چرا؟ بگو همسایه‌ام مرا آزار می‌کند. شخص چنین کرد و همسایه آزارگرش آمد و گفت: اسباب و اثاثیه‌ات را برگردان، با خدا عهد می‌کنم تا دیگر تو را نیازارم».

در این سیره پیامبر(ص) از یکی از انواع فشارهای اجتماعی یعنی آگاه کردن دیگران از رفتار نادرست متخلف استفاده کرده است. یکی دیگر از اشکال فشار اجتماعی قطع رابطه است. گاه معصومان(ع) از این روش نیز برای اصلاح رفتارهای ناشایست دیگران استفاده می‌کردند. ماجرای امام صادق(ع) با دوست خود که در بازار کفاشان به غلام خود نسبت زنازاده داد و امام(ع) با او قطع رابطه کرد[۱۶۰]، نمونه‌ای از این روش است[۱۶۱].

منابع

پانویس

  1. «بی‌گمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد * و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت» سوره شمس، آیه ۹-۱۰.
  2. «اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره جمعه، آیه ۲.
  3. طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۸.
  4. Lickona، Thomas..
  5. (Lichona، ۱۹۹۷، P.۱).
  6. حسینی‌زاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص۲۱۲.
  7. حسینی‌زاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص۲۱۵.
  8. باقری، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، ص۶۴.
  9. کلینی، کافی، ج ۲، ص۷۹.
  10. کلینی، کافی، ج ۲، ۲۰۹.
  11. کلینی، کافی، ج ۲، ص۱۶۳.
  12. کلینی، کافی، ج ۲، ص۱۰۶.
  13. علوان، تربیة الاولاد فی الاسلام، ج۱، ص۱۶۷-۱۷۱.
  14. حسینی‌زاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص۲۱۶.
  15. کلینی، کافی، ج۱، ص۱۴۲.
  16. کلینی، کافی، ج ۵، ص۸۰.
  17. حر عاملی، وسائل الشیعة، ج ۱، ص۷۲.
  18. «و اوست که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید و اورنگ (فرمانفرمایی) وی بر آب قرار داشت تا شما را بیازماید که کدام نکوکردار ترید و اگر بگویی که شما پس از مرگ برانگیخته خواهید شد بی‌گمان کافران می‌گویند این جز جادویی آشکار نیست» سوره هود، آیه ۷.
  19. کلینی، کافی، ج ۲، ص۱۶.
  20. حر عاملی، وسائل الشیعة، ج ۹، ص۴۶۷.
  21. حر عاملی، وسائل الشیعة، ج ۱، ص۴۸.
  22. حسینی‌زاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص۲۱۷.
  23. کلینی، کافی، ۱۳۶۵، ج۱، ص۱۶.
  24. کلینی، کافی، ج ۱، ص۲۹.
  25. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ج ۲، ص۲۶۹.
  26. کلینی، کافی، ۲، ص۲۵.
  27. حسینی‌زاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص۲۲۰.
  28. محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج ۱۱، ص۱۹۳.
  29. کلینی، کافی، ج ۴، ص۲۰۸.
  30. محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج ۷، ص۱۴.
  31. حسینی‌زاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص۲۲۳.
  32. کلینی، کافی، ج ۲، ص۶۵.
  33. کلینی، کافی، ج ۲، ص۶۸.
  34. کلینی، کافی، ج ۲، ص۶۹.
  35. حسینی‌زاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص۲۲۵.
  36. کلینی، کافی، ج ۲، ص۹۵.
  37. سید علی حسینی‌زاده|حسینی‌زاده و محمد داوودی|داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت (کتاب)|سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص۲۲۶.
  38. کلینی، کافی، ج ۲، ص۸۳.
  39. صدوق، علل الشرایع، ص۵۷.
  40. قمی، مفاتیح الجنان، ص۹۱.
  41. حسینی‌زاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص۲۲۷.
  42. صدوق، علل الشرایع، ص۵.
  43. کلینی، کافی، ج ۱، ص۲۱.
  44. کلینی، کافی، ج ۲، ص۳۳۵.
  45. حسینی‌زاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص۲۲۹.
  46. کلینی، کافی، ج ۶، ص۲۶۸.
  47. کلینی، کافی، ج ۶، ص۳۹۸.
  48. وَقُل لِّلْمُؤْمِنَـٰتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَـٰرِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُيُوبِهِنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ ءَابَآئِهِنَّ أَوْ ءَابَآءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَآئِهِنَّ أَوْ أَبْنَآءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَٰنِهِنَّ أَوْ بَنِىٓ إِخْوَٰنِهِنَّ أَوْ بَنِىٓ أَخَوَٰتِهِنَّ أَوْ نِسَآئِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَـٰنُهُنَّ أَوِ ٱلتَّـٰبِعِينَ غَيْرِ أُو۟لِى ٱلْإِرْبَةِ مِنَ ٱلرِّجَالِ أَوِ ٱلطِّفْلِ ٱلَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا۟ عَلَىٰ عَوْرَٰتِ ٱلنِّسَآءِ وَلَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ وَتُوبُوٓا۟ إِلَى ٱللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَ ٱلْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ «و به زنان مؤمن بگو دیدگان (از نگاه حرام) فرو دارند و پاکدامنی ورزند و زیور خود را آشکار نگردانند مگر آنچه از آن، که خود پیداست و باید روسری‌هایشان را بر گریبان خویش افکنند و زیور خود را آشکار نگردانند جز بر شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنان (هم آیین) شان یا کنیزهاشان یا مردان وابسته‌ای که نیاز (به زن) ندارند یا کودکانی که از شرمگاه‌های زنان آگاهی ندارند و چنان پا نکوبند که آنچه از زیورشان پوشیده می‌دارند آشکار گردد و همگان ای مؤمنان! به درگاه خداوند توبه کنید، باشد که رستگار گردید» سوره نور، آیه ۳۱.
  49. قمی، تفسیر قمی، ج ۲، ص۱۹۶.
  50. Smith..
  51. Mackie..
  52. ۵۴۱، p.۱۹۹۵ Smith and Mackie،.
  53. bid، pp. ۵۳۶-۵۳۸..
  54. bid، p. ۵۴۷..
  55. حسینی‌زاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص۲۳۶.
  56. کلینی، کافی، ج ۲، ص۳۷۶.
  57. کلینی، کافی، ج ۲، ص۳۷۶.
  58. کلینی، کافی، ج ۲، ص۳۲۴.
  59. حسینی‌زاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص۲۳۸.
  60. الهیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد ج ۱، ص۱۲۹.
  61. ickona، ۱۹۹۷، p. ۷..
  62. شایان ذکر است که ایجاد فضای اخلاقی دو نقش دارد: ۱. نقش مقدمه‌ای و زمینه‌ساز ۲. نقش ایجادی و آشنا کردن متربی با ارزش‌های اخلاقی و ایجاد گرایش به آنها. اما بدان سبب که نقش اول آن پر رنگ‌تر و قوی‌تر است، آن را در شمار روش‌های زمینه‌ساز آوردیم.
  63. حسینی‌زاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص۲۳۹.
  64. مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۳، ص۳۴۴.
  65. مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۶، ص۹۵.
  66. مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۶، ص۲۸۸.
  67. «نیکی با بدی برابر نیست؛ به بهترین شیوه (دیگران را از چالش با خود) باز دار، ناگاه آن کس که میان تو و او دشمنی است چون دوستی مهربان می‌گردد» سوره فصلت، آیه ۳۴.
  68. آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و دررالکلم، ص۳۸۵.
  69. Taylor. Et al.، ۲۰۰۰، p.۱۴۸..
  70. Ibid..
  71. حسینی‌زاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص۲۴۰.
  72. حرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول، ص۶.
  73. مجلسی، بحارالانوار، ج ۶۷، ص۷۸.
  74. مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۴، ص۱۷۰.
  75. مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۴، ص۱۷۱.
  76. دیلمی، حسن بن ابی الحسن، أعلام الدین، ج ۱، ص۱۰۳.
  77. حرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول، ص۶۸.
  78. مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۵، ص۳۷.
  79. حسینی‌زاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص۲۴۰.
  80. مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۴، ص۱۷۷.
  81. مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۴، ص۱۷۸.
  82. حسینی‌زاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص۲۴۶.
  83. مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۴، ص۱۸۲.
  84. مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۴، ص۹۱.
  85. مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۴، ص۹۱.
  86. حسینی‌زاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص۲۴۸.
  87. کلینی، کافی، ج ۲، ص۳۰۲.
  88. آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و دررالکلم، ص۲۰۵.
  89. حسینی‌زاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص۲۴۹.
  90. مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۰۰، ص۲۹.
  91. مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۴، ص۴۹۲.
  92. کلینی، کافی، ج ۷، ص۴۱۰.
  93. alstead and Taylor..
  94. Halstead and Taylor، ۱۹۹۹، p. ۱۸۲..
  95. Elias، ۱۹۹۵، p.۵۱..
  96. مذکور، علی احمد، منهج التربیة اساسه و مکوناته، ص۲۴۶.
  97. حسینی‌زاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص۲۵۰.
  98. آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و دررالکلم، ص۵۷.
  99. کلینی، کافی، ج ۲، ص۵۵.
  100. آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و دررالکلم، ص۵۷.
  101. «بگو: در زمین گردش کنید و بنگرید که سرانجام گناهکاران چگونه بوده است؟» سوره نمل، آیه ۶۹.
  102. حسینی‌زاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص۲۵۳.
  103. محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج ۱۱، ص۳۰۶.
  104. نهج البلاغه، عبده، ص۲۵۳.
  105. محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج ۱۱، ص۳۰۶.
  106. حسینی‌زاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص۲۵۴.
  107. discussion..
  108. الهیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد ج ۱، ص۱۲۹.
  109. راوندی، سید فضل الله، النوادر، ص۱۳۶، ح ۱۷۸.
  110. محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج ۷، ص۲۶۳.
  111. Halstead and Taylor، ۱۹۹۶، p.۱۸۰..
  112. حسینی‌زاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص۲۵۵.
  113. Hill، ۲۰۰۴، p.۵..
  114. انیس، ابراهیم و دیگران، المعجم الوسیط، ذیل ماده رغب و رهب.
  115. «و کیفر هر بدی بدی‌یی، مانند آن است پس هر که درگذرد و به راه آید پاداش وی بر خداوند است، بی‌گمان او ستمگران را دوست نمی‌دارد» سوره شوری، آیه ۴۰.
  116. دیلمی، حسن بن ابی الحسن، أعلام الدین، ص۳۳۷.
  117. مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۲، ص۲۵.
  118. مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۷، ص۲۸۶.
  119. مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۷، ص۳۰۲.
  120. حجت در این روایت به معنای مدرک و دلیل است. چون خداوند در روز قیامت بر اساس مدرک و سند به حساب بندگان رسیدگی می‌کند و به آنها پاداش و کیفر می‌‌دهد.
  121. حسینی‌زاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص۲۵۸.
  122. کلینی، کافی، ج ۱، ص۳۹۵.
  123. حسینی‌زاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص۲۶۰.
  124. «و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.
  125. «بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد می‌کند» سوره احزاب، آیه ۲۱.
  126. نهج البلاغه، عبده، ص۳۰۰.
  127. محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج ۱۱، ص۱۹۵.
  128. نهج البلاغه، عبده، ص۲۲۷.
  129. Joseph and Efron، ۲۰۰۵، p.۵۲۵..
  130. حسینی‌زاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص۲۶۱.
  131. آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و دررالکلم، ص۳۱۷.
  132. کلینی، کافی، ج ۲، ص۱۱۲.
  133. حسینی‌زاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص۲۶۲.
  134. حسینی‌زاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص۲۶۳.
  135. کلینی، کافی، ج۲، ص۳۲۸.
  136. کلینی، کافی، ج ۲، ص۳۲۶.
  137. حسینی‌زاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص۲۶۴.
  138. محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج۱۴، ص۲۶۹.
  139. حسینی‌زاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص۲۶۶.
  140. آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و دررالکلم، ص۲۳۶.
  141. آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و دررالکلم، ص۲۳۶.
  142. کلینی، کافی، ج ۲، ص۴۵۳.
  143. حر عاملی، وسائل الشیعة، ج ۱۶، ص۹۹.
  144. حسینی‌زاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص۲۶۷.
  145. کوفی، الجعفریات، ص۱۶۹.
  146. شیخ طوسی، الاستبصار، ص۲۲۴.
  147. حسینی‌زاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص۲۶۹.
  148. محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج ۹، ص۱۱۲.
  149. کلینی، کافی، ج۶، ص۴۸۸.
  150. سجستانی، سلیمان بن الاشعث، سنن ابی داود، ج ۲، ص۴۳۴.
  151. حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۲۰، ص۱۹۶.
  152. حسینی‌زاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص۲۶۹.
  153. سید علی حسینی‌زاده|حسینی‌زاده و محمد داوودی|داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت (کتاب)|سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص۲۷۱.
  154. صالحی، سبل الهدی و الرشاد، ج ۷، ص۱۴۸.
  155. کلینی، کافی، ج ۲، ص۱۸۱.
  156. کلینی، کافی، ج ۲، ص۳۲۹.
  157. کلینی، کافی، ج ۲، ص۳۳۹.
  158. حسینی‌زاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص۲۷۱.
  159. کلینی، کافی، ج ۲، ص۶۶۸.
  160. کلینی، کافی، ج ۲، ص۲۳۸ و ۲۳۹.
  161. حسینی‌زاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص۲۷۳.

[[رده:تربیت}}