تفسیر به رأی در علوم قرآنی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

تفسیر به رأی به مثابه روشی نکوهیده در فهم و تبیین قرآن کریم از موضوعاتی است که دانشمندان، از زوایای گوناگون در علوم مختلف اسلامی به آن توجه کرده‌اند؛ در حوزه علوم قرآنی و تفسیرپژوهی مفسران از دیرباز پدیده تفسیر به رأی را از آفت‌های دانش تفسیر و فهم صحیح قرآن شمرده‌اند. مسائل مختلفی از علوم قرآنی نیز با مسئله تفسیر به رأی پیوند دارند؛ از جمله تفسیر و تأویل قرآن، روش‌ها و شرایط و آداب تفسیر، محکم و متشابه و ظهر و بطن قرآن. در مبحث تفسیر و تأویل، تفسیر به رأی از آن جهت مطرح است که اصولاً حدّ و مرز معقول و مقبول تفسیر و تأویل و تفاوت این دو چیست و عمل به رأی در کدام یک متصوّر است.

در بحث ملاک اعتبار روش‌ها و گرایش‌های مختلف تفسیری نیز، بحث از تفسیر به رأی مناسب بلکه ضروری است.

در مسئله شرایط و آداب مفسّر نیز باید به ضرورت احتراز از تفسیر به رأی اشاره شود. در بحث مربوط به مصادر و منابع تفسیر نیز، آنجا که قول صحابی از مصادر معرفی می‌‌شود، جای این گفتوگو هست که آیا صحابیان به تفسیر به رأی مبتلا نشده‌اند و آیا مذمّت تفسیر به رأی که در روایات نبوی آمده، شامل حال آنان نشده است؟ این بحث با مسئله کلامی مربوط به عدالت صحابه نیز ارتباط نزدیکی دارد؛ همچنین تفسیر به رأی در باب فهم و تفسیر متشابهات و بطون آیات، اهمیت ویژه ای دارد.

این مسئله در دانش اصول فقه با بحث اجتهاد و مصادر فقهی و تشریعی مرتبط است و اصولیان به مناسبت بحث از میزان اعتبار اجتهاد و رأی و قیاس و استحسان در مسیر استنباط احکام شرعی، از تفسیر به رأی نیز بحث می‌‌کنند. مبحث اصولی حجیت ظواهر قرآن نیز با تفسیر به رأی مرتبط است و معمولا اخباریان مخالفان حجیت ظواهر قرآن شمرده می‌‌شوند و مستند آنان نیز بعضاً همین روایات نهی از تفسیر به رأی بوده است. [۱] در مباحث جدید کلامی نیز آنجا که بر اساس مبانی فلسفی در فهم متون و قواعد آن (هرمنوتیک) و مکانیسم معرفت دینی به مثابه یکی از معرفت‌های بشری، از نقش اساسی پیش دانش‌ها و انتظارات در فهم متن کتاب الهی و شناخت معارف دین سخن گفته می‌‌شود، مسئله تفسیر به رأی و مذموم بودن آن اهمیت می‌‌یابد.

نکته مهم در بررسی تفسیر به رأی این است که برخلاف آنچه از مفاد روایات اسلامی به دست می‌‌آید، در مصطلح بسیاری از عالمان اسلامی این موضوع دچار تحلیل‌ها و تبیین‌هایی بیگانه از مفاد روایی آن شده است که تقسیم تفسیر به رأی به دو قسم ممدوح و مذموم از این قبیل است.[۲]

پیشینه آثار

درباره این موضوع جز چند تألیف و پژوهش کم حجم، اثری نگارش نیافته و بیشترین مباحث آن در منابع تفسیری، آثار علوم قرآنی، کتب روش‌های تفسیری و برخی دانشنامه‌ها آمده‌اند. [۳] در میان آثار اهل سنت با توجه به اصطلاح عام آنها از تفسیر به رأی که شامل تفسیر اجتهادی نیز می‌‌شود آثار چندی عمدتاً در گزارش و نقد تفسیر به رأی نوشته شده‌اند؛ مانند التفسير بالرأی قواعده و ضوابطه و اعلامه اثر زغلول، اثر المعنی النحوی فی تفسیر القرآن الکریم بالرأی از بشیرة جمیل و چند پژوهش دانشگاهی در سطح کارشناسی ارشد با عنوان‌های التفسیر بالرأی ما له و ما علیه [۴] اثر احمد عمر عبداللّه از دانشگاه اسلامی مدینه، التفسیر بالرأی فی القرن الثانی الهجری [۵] تألیف عبدالرحمن بن صالح الشبل از دانشگاه قاهره.

در میان آثار شیعی نیز می‌‌توان از این آثار یاد کرد که بعضاً با همان نگاه عام به مفهوم تفسیر به رأی شامل تفسیر اجتهادی است: کتابچه‌ای به قلم ناصر مکارم شیرازی با نام تفسیر به رأی و هرج و مرج ادبی، تفسیر به رأی نوشته احمد حسنعلی تفتی[۶] و چندین مقاله در این باره؛ از جمله التفسیر بالرأی تاریخه حدوده المشروعة به قلم سید جعفر شهیدی،[۷] پژوهشی در روایات نکوهش‌گر تفسیر به رأی با تأکید بر دیدگاه علامه طباطبایی و امام خمینی به قلم محمد تقی دیاری، نقد و بررسی استدلال اهل سنت به آیات قرآن در اثبات اجتهاد به رأی تألیف محمد ابراهیم جناتی، معنی تفسیر به رأی قرآن از دیدگاه مقدس اردبیلی اثر سید محمد علی ایازی، نگاهی به مسأله تفسیر به رأی از بهاءالدین خرمشاهی و تفسیر به رأی از منظر روایات نوشته محمد اسعدی است.[۸]

پیشینه

سیر کلی در تاریخ تفسیر به رأی را در دو قسمت عصر نزول و پس از عصر نزول می‌‌توان گزارش کرد:

در عصر نزول

تفسیر به رأی همزاد فهم و تفسیر است و فهم و تفسیر قرآن از آغاز نزول آن مطرح بوده است، بنابراین آغاز طبیعی آن را می‌‌توان همان عصر نزول دانست.

به لحاظ تاریخی مسئله تفسیر به رأی را در عصر نزول محدودتر از دوران‌های بعدی مشاهده می‌‌کنیم که عوامل آن عبارت‌اند از: حضور شخص پیامبر (ص) که محور و میزان مقبول و مورد اتفاق جامعه اسلامی بودند و ارتباط نزدیک مردم با ایشان با توجه به محدودیت جامعه آن روز، وجود قراینِ مربوط به نزول آیات، وحدت مذهبی و عدم شکل‌گیری فرقه‌ها و تعصبات فرقه‌ای و مذهبی گوناگون، محدودیت نیازها و پرسش‌های عمومی و اکتفای بیشتر مردم به فهم کلی آیات قرآن.

گفتنی است که با وجود این عوامل، شواهدی چند بروز تفسیر به رأی را در برخی از ابعاد آن در عصر نزول، ثابت می‌‌کنند:

  1. روایات نهی از تفسیر به رأی، عمدتاً از پیامبر اکرم (ص) نقل شده‌اند که این امر نشانه نگرانی آن حضرت از ابتلای برخی به تفسیر به رأی است.
  2. شواهدی تاریخی از وجود تفاسیر نادرست توسط برخی از معاصران پیامبر حکایت دارند، چنان که نگرش بی‌اساس عایشه در فهم آیه وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ[۹] که آن را به معنای اراده ارتکاب گناهان گرفته بود، [۱۰] می‌‌تواند نمونه‌ای از تفسیر به رأی باشد، گرچه با تبیین پیامبر اکرم (ص)، اشتباه او آشکار شد.
  3. از آنجا که در عصر نزول، مدار تفسیر را بیانات و احادیث پیامبر اکرم (ص) تشکیل می‌‌داد، نمونه ای از تفسیر به رأی را می‌‌توان، روایاتِ دروغین یا نادرستی دانست که در عصر ایشان مطرح شده بود، چنان که به فرموده حضرت علی (ع)، در عصر پیامبر اکرم (ص) روایاتی دروغین منتشر شد تا آنکه ایشان در خطبه ای فرمودند: ای مردم! دروغگویان در حدیث من فراوان شده‌اند، پس آن کس که به عمد بر من دروغ بندد جایگاهش را در آتش فراهم کند،[۱۱] بنابراین اجمالا می‌‌توان نشانه‌ها و زمینه‌های بروز تفسیر به رأی را در همان عصر نزول جستوجو کرد.[۱۲]

پس از عصر نزول

پس از عصر نزول، فقدان هریک از موانع چهارگانه تفسیر به رأی (حضور پیامبر (ص)، وجود قراین، وحدت مذهبی و محدودیت نیازها)، موجب شیوع تدریجی این پدیده شد. برخی محققان پیدایش آن را به همین عصر و به طور خاص اواخر عهد صحابه و اوایل عهد تابعان رسانده‌اند،[۱۳] چنان که برخی نیز نهی از تفسیر به رأی را در روایات اهل بیت ناظر به رأی و قیاس در مذاهب اهل تسنن دانسته‌اند. [۱۴] می‌‌توان گفت پس از عصر نزول از یک سو با رحلت پیامبر اکرم و بی‌مهری جامعه اسلامی به اهل بیت پیامبر (ص) که به کتاب الهی و اسرار آن آگاهی داشتند، مرجعی محوری و مورد اتفاق برای حل شبهات و پرسش‌های قرآنی مطرح نبود و طبعاً راه تفسیر به رأی باز شد. از سوی دیگر، فاصله زمانی مردم از عصر نزول و ناآشنایی با قراین و فضای نزول آیات، امکان تفسیر انحرافی و ناپسند را فراهم می‌‌ساخت. از سوی سوم، اختلافات مذهبی و تعصّبات فرقه ای که پس از پیامبر پدید آمد، زمینه بیشتری برای تفسیر به رأی ایجاد کرد که در پی آن، اصحاب هر فرقه در پی توجیه آرا و عقاید خود با آیات قرآن و سازگار کردن آن دو با یکدیگر برآمدند و نهایتاً، مواجهه جامعه اسلامی با افکار و ایده‌های گوناگون، اوضاع تازه و احساس نیازهای نوظهور و ناتوانی از حل آنها راه تفسیر به رأی را هموار ساخت.

عامل اخیر، در طول تاریخ اندیشه اسلامی، باعث بروز جنبه‌های مختلفی از تفسیر به رأی شده است که در عصر اخیر، انحرافی‌ترین و در عین حال فریبنده‌ترین شیوه در تفسیر و فهم قرآن پیشنهاد و توصیه شده است؛ برخی نظریه پردازان با تأثر از مبانی فلسفی و کلامی جدید در باب زبان دین و قواعد فهم متون (هرمنوتیک) و یأس کامل از نیل به تفسیر صحیح از راه‌های مقدس دینی و در عین حال، وجود پرسش‌های فراوان عصری، پیشنهاد می‌‌کنند که مفسّران، علوم و اندیشه‌های بیرون دینی را پیشاپیش اتخاذ کنند و از زاویه بینش‌ها و انتظارات و طرز تلقی‌های حاصل شده، دین و قرآن را بفهمند. صاحبان این رویکرد، همه فهم‌ها و تفاسیر محصول این روش را معتبر می‌‌شمارند و صرفاً فهم غیر روشمند و سطحی قرآن را تفسیر به رأی و نکوهیده می‌‌دانند. [۱۵] بر اثر عوامل فوق، تفسیر به رأی در حوزه‌های فکری خاصی رخ نمود که هر یک به گونه ای قرآن را دستاویز گرایش‌های فکری خود کرد. در رأس این جریانات می‌‌توان از پیدایش خوارج، معتزله، اشاعره و باطنیه یاد کرد. وجه مشترک این جریانات، تأویل ناپسند و بی‌اساس آیات متشابه است[۱۶].[۱۷]

مسئله تفسیر به رأی در متون دینی

در منابع حدیثی و تفسیری فریقین، روایات فراوانی در نکوهش تفسیر به رأی آمده و بر این مبنا، این شیوه تفسیری ـ که در واقع تحمیل بر قرآن و تطبیق قرآن بر رأی مفسر است نه تفسیر ـ در نظر بیشتر مفسران، ناپسند و غیر معتبر شمرده شده است. مجموع روایات از طریق شیعه، به حدود ۱۵ و از طریق عامه به ۵ می‌‌رسد که سه روایت به ابن عباس و یکی به جندب بن عبداللّه و روایت پنجم هم به ابوهریره یا سعد ختم می‌‌شود. روایات شیعی نیز گرچه فراوان‌اند، برخی از آنها، مرسل و ضعیف است و چه بسا بتوان ادعا کرد که به جز سخنان امیرمؤمنان (ع) که در نهج البلاغه آمده و اعتبار و حجیت آنها از راه‌های گوناگون از جمله اتقان و قوت مضمون و دیگر قراین و شواهد تاریخی و نیز اعتماد به گردآورنده آن ثابت است ـ تنها روایت معتبر از نظر سندی، حدیثی قدسی است که صدوق به سند خود از امام رضا (ع) نقل کرده و همگی راویان آن توثیق شده‌اند،[۱۸] با این حال برخی محدثان و محققان درباره روایات یاد شده، ادعای تواتر کرده‌اند. [۱۹] ظاهراً این تواتر مستندی ندارد و روایات از حد استفاضه فراتر نمی‌روند، مگر اینکه به سبب یکنواختی مضمون آنها، ادعای تواتر معنوی بلکه تواتر اجمالی شود. [۲۰] گفتنی است که با توجه به همگونی مضامین این روایات و نقل از پیامبر اکرم (ص) و امامان معصوم (ع) می‌‌توان ضعف سندی برخی روایات را از طریق صحت مضمون دیگر روایات، جبران کرد، بنابراین، اطمینان و وثوق نوعی به صدور این روایات فی الجمله از معصومان (ع) حاصل است.[۲۱]

روایات شیعی

روایات موجود در منابع شیعی درباره مذمت تفسیر به رأی از این قرارند:

  1. صدوق به سند خود از امام رضا (ع) به نقل از پدرانشان از رسول خدا (ص) نقل می‌‌کند که خداوند می‌‌فرماید: آنکه کلام مرا به رأی خود تفسیر کند به من ایمان نیاورده است.... [۲۲] سند این روایت صحیح است و همه راویانش توثیق شده‌اند.
  2. به نقل صدوق از رسول خدا (ص) هرکس قرآن را به رأی خود تفسیر کند به خداونددروغ بسته است. [۲۳]
  3. نیز از پیامبر اکرم (ص) نقل می‌‌کند که از سه چیز از جمله تأویل ناروای قرآن بر امت خود اظهار نگرانی می‌‌کند. [۲۴]
  4. بر پایه روایتی دیگر، بیشترین نگرانی آن حضرت معنا کردن نابجای قرآن است. [۲۵]
  5. امام علی (ع) در پاسخ شخصی که مدّعی وجود تناقض در قرآن بود او را از تفسیر قرآن به رأی خود برحذر داشت،؛ چراکه بسا آیه ای در ظاهر به کلام بشری شباهت داشته باشد؛ ولی معنا و مقصود آن با کلام بشر شباهت نداشته باشد. [۲۶]
  6. بر پایه نقلی، امام صادق (ع) فرمودند: اهل بصره در نامه‌ای به امام حسین (ع) معنای «صمد» را خواستند و امام در پاسخ با استناد به حدیثی از رسول خدا (ص) آنان را از جدال بدون علم و آگاهی درباره قرآن برحذر داشتند. [۲۷]
  7. به نقل کلینی قتادة بن دعامه به محضر امام باقر (ع) وارد شد. امام (ع) فرمود: ای قتاده!... به من گزارش شده که تو قرآن را تفسیر می‌‌کنی. گفت: آری. حضرت در ضمن سخنان خود فرمود: وای بر تو! اگر قرآن را از پیش خود تفسیر کرده ای که خود و دیگران را هلاک کردهای.... [۲۸]
  8. از امام صادق (ع) نقل شده است که هرکس قرآن را به رأی خود تفسیر کند حتی اگر به نتیجه درستی نیز برسد مأجور نیست. [۲۹]
  9. امام صادق (ع) در سخنی دیگر، تفسیر به رأی آیات کتاب خدا را کفر می‌‌شمرد. [۳۰]
  10. از امام رضا (ع) نیز نقل شده که آن حضرت علی بن محمد بن الجهم را از تأویل کتاب خدا با رأی خود برحذر داشت،؛ چراکه تأویل آن را جز خدا و راسخان در علم نمی‌دانند. [۳۱] و [۳۲].[۳۳]

روایات اهل تسنن

در منابع اهل سنت نیز روایاتی به طرق مختلف از رسول خدا (ص) نقل شده‌اند:

  1. کسی که به رأی خود یا به آنچه علم و آگاهی ندارد در قرآن سخن گوید در آتش منزل گزیند. [۳۴]
  2. یا جایگاه خود را در آتش قرار دهد. [۳۵]
  3. هر فرد با وضو که قرآن را به رأی خود تفسیر کند، وضویش را اعاده کند. [۳۶]
  4. کسی که در کتاب خداوند به رأی خود سخنی بگوید و به نتیجه درستی هم برسد، خطاکار است. [۳۷] بر پایه این روایات می‌‌توان برخی از آیات قرآنی را نیز در شمار نصوص نکوهش کننده تفسیر به رأی دانست؛ مانند آیه إِنَّمَا يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاءِ وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ[۳۸]، آیه وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا[۳۹] که انسان را از پیروی آنچه بدان علم ندارد نهی کرده است: وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُوَ يُدْعَى إِلَى الْإِسْلَامِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ[۴۰] که کسانی را که بر خدا افترا می‌‌بندند ظالم‌ترین افراد معرفی کرده است: وَإِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ وَإِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ[۴۱] که رسول و مردم را به رویگردانی از یاوه گویان درباره آیات خدا امر می‌‌کند. در حدیثی از امام باقر (ع) آمده است که مراد از يَخُوضُونَ فِي آيَاتِنَا کلام درباره خدا و جدال در قرآن است و شامل افسانه سازان و داستانسرایان هم می‌‌شود[۴۲].[۴۳]

وجوه تفسیر به رأی در دیدگاه عالمان اسلامی

آرای عالمان اسلامی را در تقسیمی کلی می‌‌توان در دو دسته گزارش کرد که از دو جبهه رویاروی در شرح احادیث تفسیر به رأی حکایت دارند: دسته نخست آرایی‌اند که تفسیر به رأی را در برابر تفسیر روایی شمرده‌اند؛ سیوطی از ماوردینقل می‌‌کند که برخی از اهل تورع بر پایه ظاهر احادیث تفسیر به رأی، هرگونه اجتهاد در فهم معانی قرآن را، هرچند با شواهدی همراه باشد و با نصّ صریحی معارض نباشد، ممنوع شمرده‌اند. [۴۴] شیخ طوسی نیز هرچند خود به تفسیر اجتهادی در صورت فقدان روایت، قائل است، اما ظاهر اولیه روایات مزبور را همان می‌‌داند که تفسیر قرآن جز بر اساس نقل صحیحی از پیامبر (ص) و ائمه (ع) روا نیست که بر اساس همین معنای ظاهری، گروهی از تابعان و فقیهان مدینه مانند سعید بن مسیّب، عبید سلمانی، نافع، محمد بن قاسم و سالم بن عبدالله از سخن گفتن درباره قرآن بر اساس رأی و نظر خود کراهت داشتند. [۴۵] این رأی مورد توجه اخباریان شیعه نیز قرار گرفت و بر اساس آن استنباط احکام از ظواهر غیر صریح قرآنی را جز به مدد روایات روا ندانسته [۴۶] یا اساساً تفسیر هر آیه‌ای را جز با روایت ممنوع شمرده‌اند. [۴۷] بنابراین نظریه، تفسیر به رأی مطلق تفسیر اجتهادی را در بر می‌‌گیرد و در برابر تفسیر به مأثور (تفسیر نقلی) قرار دارد.

دومین دسته از آرای عالمان اسلامی که در نقد رأی نخست شکل گرفته، حاکی از تبیین‌هایی از معنای تفسیر به رأی‌اند که می‌‌توانند اطلاق نکوهیدگی و حرمت تفسیر غیر روایی را به چالش کشند. در اینجا گزارشی از این آراء بیان می‌‌شود:

  1. طبری با توجه به اخبار وارده، تأویل آن دسته از آیات قرآنی را که بدون اسناد به بیان رسول خدا (ص) یا راهنمایی آن حضرت نمی‌توان شناخت، ناروا شمرده، آن را مصداق تفسیر به رأی تلقی کرده است. سخن چنین کسی توأم با یقین و علم قطعی نیست، بلکه بر گمان و حدس مبتنی است و از این رو بر اساس کلام الهی قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالْإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَنْ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ[۴۸] حرام شمرده شده است. [۴۹]
  2. ابن انباری بر این باور بوده است که مراد از روایت ابن عباس [۵۰] کسی است که درباره قرآن چیزی بگوید که می‌‌داند حق غیر از آن است و نیز مراد از «رأی» را در روایت جندب [۵۱] آرای شخصی دانسته است، بنابراین، کسی که درباره آیات قرآن نظری مطابق میل خود بدهد، بدون آنکه آن را از ائمه پیشین گرفته باشد، حتی اگر به نتیجه درستی برسد، به خطا رفته است. [۵۲]
  3. راغب اصفهانی بر این باور است که تفسیر کسی که علوم ده‌گانه (لغت، اشتقاق، نحو، قرائات، اخبار، سنن، اصول فقه، فقه، کلام و موهبت) را بشناسد، از جرگه تفسیر به رأی خارج می‌‌شود. [۵۳]
  4. به گفته ابن عطیه کسی که بدون توجه به نظر دانشمندان و به‌کارگیری قواعد علمی نظیر نحو و لغت و اصول، قرآن را تفسیر کند، آن را به رأی خود تفسیر کرده است. [۵۴]
  5. قرطبی پس از برشمردن آرای گوناگون و ارزیابی آنها، تفسیر به رأی را در دو مصداق منحصر دانسته است:
    1. شخص، قرآن را بر طبق میل و عقیده خود تفسیر کند.
    2. مفسر بدون آگاهی از احادیث مربوط به غرایب قرآن و دیگر دانش‌های مورد نیاز به تفسیر قرآن بپردازد. [۵۵]
  6. سیوطی از ابن النقیب بلخی ۵ قول را درباره تفسیر به رأی یادآور می‌‌شود:
    1. تفسیر بدون آگاهی از دانش‌هایی که تفسیر با آنها رواست؛
    2. تفسیر آیات متشابه که جز خداوند کسی تفسیر آنها را نمی‌داند؛
    3. تفسیری که برای اثبات مذاهب فاسده به کار رود؛
    4. تفسیر مراد الهی به نحو قطع و بدون دلیل؛
    5. تفسیر با استحسان و هوای نفس. [۵۶]
  7. ابن عاشور در مقام بیان مفهوم تفسیر به رأی و روا بودن تفسیر غیر مأثور در پاسخ به شبهه‌ای که از روایات ناهی از تفسیر به رأی ناشی می‌‌شود، یکی از ۵ وجه را احتمال می‌‌دهد:
    1. مراد از «رأی»، هر گونه سخنی باشد که بدون توجه به ادله و قواعد زبان عربی و مقاصد شریعت گفته شده باشد.
    2. مفسر بدون تدبر شایسته در قرآن و بدون احاطه علمی به همه جوانب آیه، بر اساس رأی خود به تفسیر بپردازد.
    3. بر اساس گرایش‌های فرقه ای و مذهبی، قرآن را مطابق رأی و عقیده خود تأویل کند.
    4. قرآن را به گونه ای تفسیر کند که مقتضای الفاظ قرآنی و در حد مدلول استعمالی است، به گمان اینکه مراد واقعی و جدّی همان است.
    5. مراد توجه دادن مفسر به این مطلب مهم است که در تدبر و تأویل قرآن کریم اهل احتیاط و دقت و تقوا باشد و هرگز شتابزده اقدام نکند. [۵۷]
  8. از دانشمندان شیعه، شیخ مفید تفسیر و تأویل کتاب الهی (قرآن) را بر اساس عقاید شخصیت‌ها و هواهای نفسانی و نیز بدون علم، ناروا شمرده و دیگران را از پیامدهای سوء آن برحذر داشته است. [۵۸]
  9. فیض کاشانی در تبیین روایات یاد شده، دو معنا را یادآور شده [۵۹] که احتمالا بیان وی برگرفته از سخن غزالی باشد.
  10. برخی از صاحب‌نظران معاصر، ضمن تصویر اعمال رأی در قرآن به سه شکل
    1. اخذ به ظهور عرفی و اجتهاد نوعی که برای عموم قابل برداشت است؛
    2. اخذ به برداشت شخصی مفسر به نحو احتمال؛
    3. اخذ به برداشت شخصی به نحو قطع گفته‌اند که مسلماً اخبار شامل قسم نخست نمی‌شود؛ زیرا لازم آن، تعطیل کتاب الهی است. قسم دوم نیز مشمول تفسیر به رأی ممنوع نیست؛ زیرا اثری بر چنین رأی و نظری مترتب نیست؛ زیرا صرف احتمال و برداشت ذهنی است، پس قدر متیقن از مفاد روایت، قسم سوم است که قول به غیر علم به شمار می‌‌رود. [۶۰]
  11. برخی دیگر، در معنای تفسیر به رأی ممنوع، سه احتمال را متصور دانسته‌اند:
    1. مراد، تفسیر بر اساس رأی و ذوق شخصی (ظهور شخصی) مفسر باشد در مقابل ظهور عرفی؛
    2. مراد از نهی از تفسیر به رأی در لسان پیامبر اکرم (ص) رویارویی با پدیده‌ای است که در زمان پیامبر (ص) به صورت محدود در قلمرو تفسیر قرآن پدیدار شد و سپس در جامعه اسلامی گسترش یافت، چنان که برخی از مسلمانان صدر اسلام با اثر پذیری از عقاید و اندیشه‌های پیروان آیین‌های پیشین نظیر یهودیت، مسیحیت و آیین بودا، تلاش کرده‌اند تا آرای باطل خود را بر کلام الهی تحمیل کنند؛
    3. معنایی است که با مفهوم «رأی» در مکتب خلفا و اصحاب رأی در فقه اسلامی هماهنگ است. از اواسط قرن دوم هجری، مکتب فقهی بزرگی با نام مکتب رأی و اجتهاد شکل گرفت که ابوحنیفه رهبری آن را بر عهده داشت. فتاوای فقهی ابوحنیفه و پیروان او، اصولا مبتنی بر اجتهاد و رأی شخصی و قیاس و استحسان بوده است تا آنجا که وی تنها شمار اندکی از احادیث را صحیح شمرده است. [۶۱] از همین رو، ائمه اطهار (ع)، این تفکر را انحراف از مسیر فهم قرآن و سنت دانسته، به شدت نکوهش کرده و مردود شمرده‌اند. شاید بتوان گفت مذمت از تفسیر به رأی در روایات معصومان (ع)، به همین مکتب نظر دارد. [۶۲]
  12. از برخی سخنان امام خمینی نیز چنین بر می‌‌آید که ایشان افزون بر پذیرش مفهوم متعارف تفسیر به رأی در میان مفسران و قرآن‌پژوهان پیشین و معاصر، محتمل بلکه مظنون می‌‌دانند که تفسیر به رأی راجع به آیات احکام باشد که دست آراء و عقول از آن کوتاه است و با تعبد و انقیاد باید از خازنان وحی و مهابط فرشتگان الهی اخذ کرد، چنان که اکثر روایات شریف در این باب در برابر فقهای عامه وارد شده‌اند. [۶۳]
  13. علامه طباطبایی، افزون بر اقوال یاد شده از سوی سیوطی [۶۴] در تفسیر به رأی، آرای دیگری را نیز نقل کرده و شمار آنها را به ۱۰ قول رسانده است. گرچه به گفته وی، برخی از آنها را می‌‌توان به برخی دیگر ارجاع داد، با دقت در کلمات ایشان، می‌‌توان نتیجه گرفت که وی هر روشی را برای فهم و تفسیر قرآن، بدون استمداد از خود قرآن کریم، مصداق تفسیر به رأی و مذموم دانسته‌اند. او نهی در روایات را، نهی از مطلق رأی و اجتهاد نمی‌داند، بلکه به قرینه اضافه «رأی» به ضمیر (برأیه)، مراد از آن را نهی از رأی شخصی مفسر، مستقل از توجه به قراین و شواهد قرآنی تلقی کرده است؛ بدین معنا که مفسر، اسباب عادی در فهم کلام عربی را در تفسیر قرآن، معیار قرار دهد. در کلام عادی مردم، هر بخشی قابل پذیرش است، چنان که در شهادت و اقرار و جز آنها پذیرفته می‌‌شود؛ اما بیان قرآنی، مجموعه ای پیوسته است که بخشی از آن مفسر بخشی دیگر است، از این رو بدون مراجعه به همه آیات هماهنگ با مضمون یک آیه و تدبر در آنها نمی‌توان یک آیه را با به‌کارگیری قواعد عرف زبان عربی درک کرد، بنابراین تفسیر به رأیی که از آن نهی شده ناظر به طریق کشف است نه مکشوف. [۶۵] یعنی تفسیر به رأی حتی اگر به نتیجه درستی نیز برسد باز ممنوع و منهی است؛ زیرا بر روشی نادرستی مبتنی است.

در واقع، بیان علامه درباره معنای تفسیر به رأی، بر مبنای تفسیری ایشان متکی است که در جای خود آن را تبیین کرده است. ایشان اشاره دارد که به جز تفاصیل اموری مانند احکام و قصص و معاد، که شناخت آن جز با رجوع به بیان نبوی ممکن نیست، فهم درست مفاد کلام الهی تنها از رهگذر تدبّر در قرآن و شواهد موجود در آن و ملاحظه شأن و مقام متکلّم آن میسّر است و تکیه بر قواعد عرفی در فهم تعابیر و کلمات، یا تکیه بر فرضیات علمی و فلسفی در فهم وتفسیر قرآن صحیح نیست، چنان که پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت (ع) نیز برای فهم آیات از همان شواهد قرآنی بهره می‌‌گرفتند؛ نه از ادله و حجت‌های نظری و عقلی و فرضیات علمی. [۶۶]

به نظر می‌‌رسد تعریف‌ها و بیانات عالمان اسلامی در این باره از ۴ جهت قابل دقت‌اند:

  1. تعریف به لحاظ مصدر تفسیر؛
  2. تعریف به لحاظ غایت تفسیر؛
  3. تعریف به لحاظ موضوع تفسیر؛
  4. تعریف به لحاظ نحوه بیان تفسیر.

در این میان، به نظر می‌‌رسد باید با دقت و تعمق بیشتر روایات تفسیر به رأی بررسی شوند، از این رو ابتدا باید دو واژه «تفسیر» و «رأی» معنا شوند.

واژه تفسیر در تاریخ فرهنگ اسلامی تطوّر خاصّی داشته است. در قرآن، این واژه در خصوص تفسیر قرآن به کار نرفته و در یک بار کاربردش وَلَا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاكَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِيرًا[۶۷] صرفاً از همان معنای لغوی مایه گرفته است. [۶۸] از مجموع روایات تفسیر به رأی برمی‌آید که در فرهنگ احادیث می‌‌توان تفسیر را همان شرح و تبیین مفاد آیات، اعم از مفاد ظاهری یا باطنی و عمیق و گسترده آنها شمرد، هرچند به مقتضای همین عمومیت معنا، در برخی روایات، صرفاً معنای شرح مفاد باطنی و تأویلی آیات اراده شده است. [۶۹] از اخبار برخی صحابه نیز بر می‌‌آید که تفسیر را در معنایی اعم از شرح معنای ظاهری و غیر ظاهری به کار می‌‌برده‌اند. [۷۰]

ماده «رأی» را واژه‌شناسان به معنای دیدن، اعم از دیدن ظاهری و با چشم، یا دیدن غیر ظاهری و ادراک و کسب آگاهی دانسته‌اند که گاه بیواسطه حرف جرّ، متعدّی به کار می‌‌رود و یک مفعول می‌‌گیرد که مفید معنای رؤیت و دیدن ظاهری است و گاه دو مفعول می‌‌گیرد و مفید معنای علم و دانستن است. گاه نیز با حرف جرّ «إلی» می‌‌آید که به معنای نظر انداختن و نگاه کردن به قصد عبرت است؛[۷۱] نیز واژه «رأی» را به معنای نظریه و اندیشه انسان درباره موضوعی شمرده‌اند و جمع آن «آراء» است. [۷۲] اما در کاربرد روایی، افزون بر مفاد لغوی، در مواردی خاص، مفادی ویژه نیز در آن ملحوظ است؛ از جمله در احادیثی که درباره تفسیر به رأی آمده، ضمن آنکه همان مفاد لغوی مورد توجه است جنبه منفی نیز یافته که این جنبه به لحاظ شخصی و سطحی بودن رأی و تکیه نداشتن به منبعی معتبر و سطحی نگری در آن است، چنان که در برخی احادیث، اضافه واژه رأی به شخص مفسّر: «برأیه»، در برابر تکیه بر منبع علمی آمده است؛[۷۳] همچنین در روایاتی با مضمون مشابه تعبیر «عقول الرجال» آمده و میزان قرار دادن آن برای فهم قرآن ناروا شمرده شده است. [۷۴] در روایاتی دیگر میزان قرار دادن آرای برگرفته از سخن مردم در فهم قرآن و توجیه کلام الهی با آن، نکوهش شده است. [۷۵] در همه این موارد مراد همان رأی و اندیشه ای است که بدون توجه به منابع صحیح و معتبر در تفسیر ملحوظ شده باشد که ریشه در نگاه سطحی به قرآن و اعتماد بر آرای غیر عقلانی و غیر دینی دارد. با این بیان روشن می‌‌شود که مفهوم رأی در احادیث مزبور، غیر از اعمال اندیشه و تفکر متکی بر مفاد عرفی و عقلاییِ کلام الهی و قراین و شواهد قرآنی و دینی است که در اصطلاح «تدبّر» خوانده می‌‌شود.

نکته مهم در فرق میان تدبّر، و تفسیر به رأی آن است که در تفسیر به رأی نظریه شخصی و پیش‌فرض‌های مفسر محور است؛ ولی در تدبر، مفاد ذاتی آیات، موضوع و محور است و فکر و اندیشه تنها ابزار شناخت است و مانند آینه و به تعبیر صحیح‌تر، مانند چراغی عمل می‌‌کند که زوایای معانی کلام را می‌‌نمایاند.

تحوّل مفهوم رأی در استعمال احادیث، از معنای لغوی و قرآنی به معنای اخیر، ریشه در گرایش‌های انحرافی برخی مسلمانان در صدر اول اسلام دارد که در زمان پیامبر (ص) شالوده آن ریخته شد و پس از رحلت ایشان به عنوان مسلکی فکری در استنباط احکام مطرح شد و تحت عنوان «اجتهاد» توجیه یافت. [۷۶] این عنوان را درباره قضایایی دانسته‌اند که نصّی از قرآن و سنّت درباره آن یافت نشود که ابتدا صرفاً بر تشخیص شخص مجتهد از روح حاکم بر شریعت متکی بود و بعدها در قالب قواعد اصول فقه اهل سنت مطرح شد. [۷۷] از آنجا که بسیاری از احکام شرعی درباره موضوعاتی است که به نحو کلی در قرآن کریم به آنها اشاره شده است، تفصیل این احکام، تفسیر و بیان اشارات قرآنی نیز محسوب شده است.

با این زمینه تاریخی است که می‌‌بینیم اهل بیت (ع) به شدّت با گرایش فوق مخالفت کردند و عمل به رأی را نه تنها در تفسیر قرآن، بلکه در عموم مسائل دینی، محکوم کرده، آن را ناشی از جهل و بی‌خبری از اصول علمی و حقایق دینی دانسته‌اند؛[۷۸] اصولی که در پرتو بیانات نبوی می‌‌توان به آنها دست یافت و با عنایت به آنها، اعتماد بر رأی، ناروا و مایه هلاکت است. البته راه مطمئن و معتبر ولایت و گنجینه دانش اهل بیت (ع) در این باب بسیار کارساز و به ویژه در بیان مراتب عمیق و بطون معانی و تأویلات صحیح آیات، ضروری است.

بر پایه نقلی امام صادق (ع) فرمودند که ما اگر بر اساس رأی و گرایش خود فتوا می‌‌دادیم از تباه شدگان بودیم، بلکه احادیث ما آثاری از پیامبر خداست و اصول و ریشه‌های دانشی است که یکی پس از دیگری به ارث می‌‌بریم و چنان که مردم سیم و زر خود را در گنجینه‌ها نگاه می‌‌دارند، ما احادیث نبوی را می‌‌اندوزیم. [۷۹] به این ترتیب، روشن است که در فرهنگ احادیث، عمل به رأی در مسائل دینی، اعم از تفسیر قرآن یا استنباط احکام شرعی، روشی نکوهیده است و احادیث مربوط به تفسیر به رأی را هم در همین فضا می‌‌توان تبیین کرد.

چنان که گذشت، وجوه تفسیر به رأی در بیانات عالمان اسلامی از ۴ زاویه قابل دقت‌اند. اکنون مفهوم تفسیر به رأی را از همان زوایای چهارگانه ارزیابی و جستوجو می‌‌کنیم.[۸۰]

تفسیر به رای به لحاظ مصدر و منبع تفسیر

پیش از این، نظریه اتکا به نقل به عنوان تنها مصدر تفسیر صحیح، به طور اجمال با بیانات عالمان اسلامی نقد شد؛ به عبارتی، می‌‌توان گفت تفسیر به رأی مفهومی عمیق‌تر و فراتر از تفسیر به غیرمأثور دارد؛ از یک سو ممکن است تفسیر به غیرمأثور، با بهره‌گیری از شیوه‌های معتبر، تفسیر به رأی نباشد. از سوی دیگر، تفسیر به مأثور و متکی بر نقل می‌‌تواند مبتلا به روش‌های نکوهیده شود و به طور غیر مستقیم مشمول تفسیر به رأی گردد، چنان که تفسیر بر اساس روایات موضوع (مجعول) و ضعیف و نیز اسرائیلیات به تفسیر غیر صحیح و انحرافی از قرآن می‌‌انجامد، بنابراین تفسیر به رأی روشی در عرض تفسیر به مأثور و در برابر آن نیست.

تفسیر به رأی به لحاظ مصدر تفسیر را می‌‌توان دو گونه دانست: گاه بدون اتکا به هیچ مصدر و روش خاصی و تنها با نگاه سطحی و ظاهری انجام می‌‌گیرد و گاه متکی به نگرش‌ها و دیدگاه‌های خاصی است که مفسّر پیش از مواجهه با قرآن اتخاذ کرده (پیش‌فرض‌ها) و آنها را در مقام فهم قرآن اصل قرار داده و فهم خود را به برداشت‌های ویژه ای محدود کرده است. این دیدگاه‌ها و نگرش‌های پیشین، اگر دلیل دینی و عقلی استواری نداشته باشد، در حدّ رأی و نظریه شخص تلقی شده و تفسیر قرآن بر اساس آن، تفسیر به رأی خواهد بود.

صورت اول حاصل نگاه سطحی و بی‌ضابطه است؛ نظیر غرایب تفسیری که از برخی نقل شده است، چنان که محمود بن حمزه کرمانی کتابی به نام العجائب والغرائب در این باره نگاشته و سیوطی مواردی را از آن نقل کرده است؛ مثلا در آیه وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ[۸۱] برخی قصاص را قصص قرآنی معنا کرده‌اند [۸۲] یا در آیه يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولَئِكَ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَلَا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا[۸۳] امام را جمع «أمّ» شمرده و گفته‌اند که در قیامت مردم با مادرانشان فرا خوانده می‌‌شوند نه با پدرانشان. [۸۴] اما صورت دوم را که حاصل ذهنیت‌های ساختگی پیش از تفسیر قرآن است (پیش فرض)، در حوزه‌های گوناگونی از تفاسیر می‌‌توان جستوجو کرد؛ لکن نمونه روشن و تأمل انگیز آن را می‌‌توان در روش پیشنهادی برخی از نظریه پردازان کلام جدید برای تفسیر قرآن سراغ گرفت. در این روش گفته شده است که پیش‌فرض‌ها و ذهنیت‌های شخصی، قبل از ورود به عرصه تفسیر، به طور طبیعی در ساختار فهم مفسّر در هر متنی نقش دارند و گوینده و متکلم قرآن نیز به لحاظ علم و آگاهی‌اش و با توجه به همین قانون طبیعی، قرآن را به گونه‌ای فرستاده که معنایی معین ندارد و فهم آن در گرو انتظارات و پیش‌فرض‌های مفسّران است و طبعاً همه معانی متکثر قابل استفاده از آن، مراد الهی خواهند بود. طبق این نظریه، متن قرآن واجد ابهام و عدم تعیّن ذاتی در معناست و ورود ابهام و مجاز و تمثیل نیز در متن مقدس از باب ضرورت و اضطرار ناشی از همان لا تعیّن معنایی است، نه عمدی و قراردادی. [۸۵] به نظر می‌‌رسد که نظریه فوق به شکل ظاهراً علمی، روش نکوهیده تفسیر به رأی را توجیه و توصیه می‌‌کند و صریحاً به تحمیل آرای پیشین و اتخاذ آن آرا به عنوان مصدر تفسیر و فهم قرآن فرا می‌‌خواند و متن قرآن را بدون مفاد ذاتی تلقی می‌‌کند.

نظریه مزبور نقدها و مناقشات فراوانی را در میان عالمان اسلامی و غیراسلامی از منظر دینی و فلسفی و کلامی در پی داشته است که خود از منقّح نبودن و ناسازگاری آن با ادله گوناگون حکایت می‌‌کند. برخی عالمان در مقام نقد نظریه«قبض و بسط تئوریک شریعت» مناقشاتی بر سخن فوق وارد ساخته‌اند [۸۶] و برخی خصوصاً، به نقد روش تفسیر مذکور در قالب قواعد فهم متن (هرمنوتیک) پرداخته‌اند. [۸۷] می‌‌توان گفت نظریه مزبور با یک اصلاح اساسی در تبیین تعدّد و کثرت بطون و وجوه معنایی قرآن که البته در طول یکدیگرند و با هم در تضاد و تعارض نیستند قابل دقت است؛ اما در تصحیح همه اختلافات تفسیری حتی اختلافات اساسی که گاه متعارض‌اند و زمینه پدید آمدن فرقه‌های انحرافی را فراهم کرده‌اند، به هیچ رو قابل دفاع نیست، چنان که ابهام ذاتی و لا تعیّن معنایی متن قرآن نیز پنداری بی‌پایه و ادعایی گزاف است که هیچ دلیل قانع کننده ای بر آن اقامه نشده است و با بیانات گوناگون ناسازگاری‌های جدّی دینی دارد.

این در حالی است که به تصریح صاحبان نظریه مذکور باید قرآن را در پرتو پیش‌فرض‌ها و انتظارات برون دینی فهمید و اگر فهم دینی ما با پیش‌فرض‌ها و پیش دانش‌های ما ناسازگار باشد، باید فهم دینی را تأویل برد و توجیه کرد و اگر موارد تأویل پذیر بسیار شد، دلسردی از دین حاصل خواهد شد. [۸۸] با این بیان، مفهوم تفسیر به رأی به لحاظ مصدر تفسیر، روشن می‌‌شود و با نگاهی به روایات مربوط درمی‌یابیم که این احادیث بیش از آنکه، در ناحیه ایجابی، به روش صحیح و مصدر درست تفسیر قرآن اشاره کنند، در ناحیه سلبی، ناظر به روش‌ها و مصادر غیر معتبرند که به طور خاص با نگاهی سطحی و نگرشی ابتدایی به آیات و ابتنای آن بر آرا و نظریات شخصی مفسّر یا آرای برگرفته از سایر مردم همراه است؛ اما کشف مصادر و روش‌های صحیح تفسیر در گرو ادله دیگر است؛ مثلا ملاک و میزان اعتبار شواهد قرآنی، تاریخی و لغوی، احادیث معصومان (ع) و روایات و اخبار غیر معصومان، اعم از صحابه و تابعین و دیگران، بحث‌هایی مستقل می‌‌طلبند؛ لذا در احادیث تفسیر به رأی نیز گاه رأی و نظر ابتدایی و شخصی مفسّر مطرح است و گاه مرجع قرار دادن آرای غیر مستدلّ و غیر معتبر دیگران و گاه به طور عام، تفسیر بدون علم و آگاهی.[۸۹]

تفسیر به رای به لحاظ غایت تفسیر

تفسیر و فهم قرآن به عنوان کلام الهی، به طور طبیعی، در راستای بندگی خدا و دل سپردن به پیام الهی است و با کسب معرفت و تذکّر و پند گرفتن و تفکر در حقایق هستی انجام می‌‌گیرد و بیانات دینی و قرآنی نیز این هدف را بارها تأکید کرده‌اند وَلَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ آيَاتٍ مُبَيِّنَاتٍ وَمَثَلًا مِنَ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ[۹۰]، أَوَلَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلَى عَلَيْهِمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَرَحْمَةً وَذِكْرَى لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ[۹۱]؛ اما در تفسیر به رأی، غرض و غایت تفسیر اموری مانند اثبات رأی و نظر شخصی و فرقه ای یا مجادله و منازعه و مراء در مباحثات علمی‌اند، از این رو در روایات تفسیر به رأی، گاه سخن از کوشش مفسر در توجیه آرای شخصی خود در ضمن تفسیر قرآن است و گاه سخن از جدال و مراء و نزاع علمی مفسر با خصم.

در برخی حوزه‌های تفسیری می‌‌توان این روش را دید؛ از جمله در مباحثات و منازعات مذهبی در تاریخ فرق و مذاهب اسلامی، استناد به آیات و توجیه آنها بر مشرب کلامی خاص برای سازگار نشان دادن آرای مذهبی با قرآن، شیوه‌ای رایج بوده است. در این شیوه اگر آرای مذهبی پایه دینی و قرآنی داشته، مقتضی تأویل و توجیه صحیح آیه‌ای باشد بی‌اشکال است؛ اما در غیر این صورت، تفسیر به رأی به شمار می‌‌آید، چنان که بسیاری از تفاسیر اشعری و معتزلی از این قبیل‌اند.

در میان برخی نظریه پردازان کلام جدید نیز می‌‌توان این رویکرد را دید، چنان که در مسائلی همچون پلورالیزم (کثرت‌گرایی) دینی، با آنکه ادعا شده است که این بحث‌ها، برون دینی و معرفت شناختی است؛ اما برای سازگار نشان دادن مدعیات آنها با متون دینی، تأویل‌هایی انحرافی در آیات قرآن نیز صورت گرفته است که خود ریشه در اعتقاد به دخالت قطعی و ضروری پیش‌فرض‌های غیر دینی در فهم دین و قرآن دارد که پیش‌تر بدان اشاره شد. [۹۲] با این بیان روشن می‌‌شود که نکوهش تفسیر به رأی منحصر به مواردی نیست که شخص بداند برداشت هایش خلاف مقصود الهی و معنای صحیح آیات است؛ نظریه ای که سیوطی آن را از ابن الانباری نقل کرده است،[۹۳] بلکه باید گفت این صورت معمولا با تعبیر جدال و مراء در قرآن یا کذب و افترا بر خدا آمده است؛ ولی تفسیر به رأی مفهومی اعم دارد و ناظر به روشی خاص در فهم قرآن است، اعم از آنکه با علم به خلاف یا جهل بدان باشد و اعم از آنکه نتیجه آن مساوی واقع باشد، یا نه؛ یعنی اساساً از انتخاب روش نادرست و بی‌اساس نهی شده است، چنان که قرآن کریم قذف کنندگان و تهمت زنندگان را نزد خداوند کاذب و دروغگو می‌‌شمارد، هرچند ممکن است اتفاقاً سخنشان مطابق واقع نیز باشد. لَوْلَا جَاءُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاءِ فَأُولَئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ[۹۴] به هر حال نکوهیده بودن تفسیر با قطع به خلاف، امری روشن است؛ اما به لحاظ ضرورت تحرّز و احتیاط در تفسیر کلام الهی، مفهومی عام‌تر از انتساب عمدی کذب به خداوند، مورد نهی قرار گرفته و در حکم افترا و کذب شمرده شده که همان تفسیر به رأی است: «کسی که قرآن را به رأی خود تفسیر کند، همانا به خداوند نسبت دروغ داده است»،[۹۵] بر همین اساس آیات مربوط به افترای کذب بر خداوند و نکوهش آن، به ادله دینی نکوهش کننده تفسیر به رأی ملحق شدند.

نکوهش تفسیر با هدف مخاصمه و مجادله را در روایات دیگری نیز می‌‌توان یافت که از عنوان "ضرب القرآن بعضه ببعض" یاد می‌‌کنند. [۹۶] مفاد این روایات آن است که شخص هنگام جدال و بحث، بدون تدبّر در قرآن که سراسر هماهنگی و نظم و صدق است، آیات را به گونه ای تفسیر کند که بخشی از آن بخشی دیگر را تکذیب و نفی کند. این روش گاه از سر جهل و نادانی است و گاه از سر غرضورزی و خباثت، بر این اساس بسیاری از عالمان اسلامی در پرتو آموزه‌های دینی برای صیانت حریم تفسیر شرایطی را مطرح ساخته‌اند که از آن جمله، سلامت مفسّر از تکبر و هوا و هوس و حبّ دنیا و اصرار بر گناه است؛ زیرا این رذایل حجاب و مانع فهمِ صحیح‌اند و غایات و اغراض باطلی را در تفسیر وارد می‌‌کنند و مفسر را به تفسیر به رأی می‌‌کشانند[۹۷].[۹۸]

تفسیر به رای به لحاظ موضوع تفسیر

تبیین معنای تفسیر به رأی از دیدگاه موضوع تفسیر و نوع آیاتی که تفسیر می‌‌شوند نیز صورت گرفته است. پیشتر به کلام کسانی اشاره شد که تفسیر به رأی را در خصوص برخی آیات، همچون آیات متشابه یا آیات الاحکام در نظر گرفته‌اند. برخی دیگر نیز بر اساس روایاتی که آیات قرآن را به لحاظ امکان معرفت و فهم به انواعی تقسیم کرده، تفسیر به رأی را در خصوص دو مورد شمرده‌اند:

  1. تفسیر لفظ مشکل که محتاج تبحّر در شناخت لغت عرب است؛
  2. حمل لفظ محتمل (قابل حمل بر معانی مختلف) بر یکی از معانی آنکه نیازمند تبحّر در عربیّت و لغت و اصول فقه و... است. [۹۹] به نظر می‌‌رسد تفسیر به رأی دارای معنایی وسیع است که اختصاص آن به آیاتی خاص، درست نیست، مگر آنکه صرفاً به لحاظ شیوع و امکان بیشتر آن، به برخی آیات تخصیص یابد. می‌‌توان گفت کسانی که تفسیر به رأی را فقط در برخی آیات ممکن شمرده‌اند، معنای خاصی از تفسیر را اراده کرده‌اند که در سایر آیات مصداقی ندارد؛ مثلا تصور شده است که در محکمات و آیات واضح اعتقادی و احکام حلال و حرام، تفسیر لازم نیست و از این رو در این موارد تفسیر به رأی هم مطرح نخواهد بود، حال آنکه اگر تفسیر را به معنای عام آن بدانیم، چنان که ظاهراً احادیث تفسیر به رأی نیز مفید آن است، انواع گوناگون آیات را در بر می‌‌گیرد، بر این اساس می‌‌توان گفت معارف قرآنی به دو گونه کلی تقسیم می‌‌شوند: تفسیرپذیر و تفسیرناپذیر.

مراد از معارف تفسیرپذیر معارفی است که از راه‌های پسندیده و متعارف، نظیر لغت و بیان قرآن و حدیث از آیات قرآن قابل دستیابی‌اند که ظاهراً همه معارف مستفاد از ظواهر آیات را شامل است؛ اما معارف تفسیرناپذیر معارفی است فراتر از آنچه از ظاهر کلام الهی استفاده می‌‌شود؛ مانند معرفت حقیقت و ژرفای ذات الهی و خصوصیات بسیاری از مسائل مبدأ و معاد. تفسیر به رأی در معارف تفسیرپذیر، باانتخاب روش ناپسند و نادرست و عدم رعایت شرایط و لوازم تفسیر از سوی مفسر حاصل می‌‌شود و در معارف تفسیرناپذیر نیز طبعاً تفسیر بر اساس رأی و نظر شخصی نکوهیده خواهد بود؛ مانند بافته‌ها و تحلیل‌ها و تصوّرات پیش ساخته و بی‌اساس درباره حقایق مبدأ و معاد. حضرت علی (ع) در این باره می‌‌فرماید: رأی و گمان خود را در آنچه ژرفایش را نمی‌توانید ببینید و در آن اندیشه را به جولان اندازید، به کار مگیرید،[۱۰۰] بنابراین تفسیر به رأی حوزه وسیعی دارد و مخصوص آیاتی خاص از قرآن نیست.[۱۰۱]

تفسیر به رای به لحاظ نحوه اسناد

برخی، از احادیث تفسیر به رأی نتیجه گرفته‌اند که اظهار نظر درباره مفاد آیات قرآن بدون اسناد قطعی آن به خداوند جایز است و آنچه از آن نهی شده اسناد قطعی آن به خداوند است. [۱۰۲] به نظر می‌‌رسد این بیان تام نیست و روایات مربوط، نظری به این جهت ندارند؛ زیرا حتی اگر کسی بدون تصریح به قطعی بودن، یا با تصریح به ظنی بودن معنا، کلام الهی را تفسیر کند، ممکن است به لحاظ اتکا به روش‌ها و منابع غیر معتبر، مشمول تفسیر به رأی باشد.

البته می‌‌توان در حدّ فرضیه متزلزل، بدون هرگونه دلبستگی و گرایش، در مقام تحقیق علمی، وجهی را در نظر گرفت و در پی منابع معتبر و ظهور صحیح آیات برای کشف صحت یا بطلان آن بود، آن گونه که در علوم تجربی، بسیاری از کشفیات، مسبوق به یک فرضیه علمی است؛ لکن این مرتبه را نمی‌توان تفسیر شمرد و در واقع مقدمه کار تفسیری است و اگر در مقام تفسیر و بیان مراد الهی باشد شایسته است که بدون در اختیار داشتن مصادر و منابع معتبر، از هرگونه اظهار رأی خودداری شود. در روایاتی آمده است که اصولا قول بدون علم درباره قرآن نکوهیده است و در مجهولات، به سکوت و ارجاع امر به علم الهی توصیه شده است؛ نه فرضیه پردازی و عرضه آنها به عنوان تفسیر قرآن کریم، چنان که در روایتی از امام باقر (ع) آمده است: در شناخت قرآن آنچه علم دارید بگویید و آنجا که علم ندارید، بگویید: خدا داناتر است؛ چراکه انسان گاه آیه‌ای را بر معنایی حمل می‌‌کند و آن را از مقصود حقیقی، به اندازه فاصله زمین تا آسمان دور می‌‌کند. [۱۰۳] نظریه پردازی‌های تفسیری، هرچند با بیان احتمالی، با این توصیه‌های شرعی درباره ادب برخورد با قرآن منافات دارند.[۱۰۴]

هشدار به مفسران فاقد صلاحیت

از اخبار و روایات استفاده می‌شود یکی از کارهای مفسران برگزیده، هشدار به مفسران فاقد صلاحیت و آشکار کردن نادرستی تفسیر آنان و توجه دادن آنان به این است که صلاحیت تفسیر ندارند. نمونه آن روایات، گفتگوی امام باقر (ع) با قتاده است. در آن روایت، امام تفسیر آیه‌ای را از قتاده می‌پرسد؛ سپس با آشکار کردن نادرستی تفسیر وی، او را به ناتوانی‌اش در تفسیر قرآن آگاه می‌کند و به او هشدار می‌دهد که اگر قرآن را از پیش خود تفسیر کند و یا تفسیر آن را از افراد فاقد صلاحیت دیگر فراگیرد، هم خود هلاک شده و هم دیگران را به هلاکت انداخته است[۱۰۵].

در روایتی دیگر آمده است که امام صادق (ع) به ابو حنیفه فرمود: تو فقیه اهل عراق هستی‌؟ گفت: آری. فرمود: به استناد چه چیزی برای آنان فتوا می‌دهی‌؟ گفت: به استناد کتاب خدا و سنت پیامبر. فرمود: ای ابو حنیفه! کتاب خدا را آن‌گونه که حق شناخت آن است، می‌شناسی‌؟ ناسخ و منسوخ آن را می‌دانی‌؟ گفت: آری. سپس امام برای آشکار کردن نادرستی ادعای وی معنای دو آیه را از ابو حنیفه می‌پرسد و با آشکار کردن نادرستی معنایی که وی برای آن‌دو آیه بیان می‌کند، ناتوانی وی در تفسیر قرآن را هم برای خودش و هم برای دیگران آشکار می‌کند[۱۰۶].

از ابو عبد الرحمان سلمی روایت شده که امام علی (ع) بر قاضی‌ای عبور کرد، فرمود: آیا ناسخ را از منسوخ می‌شناسی‌؟ گفت: نه. فرمود: پس هلاک شده‌ای و دیگران را نیز به هلاکت انداخته‌ای؛ تأویل هر حرفی از قرآن به صورت‌هایی است[۱۰۷].

از امام صادق (ع) روایت شده که وقتی صوفیه به آیاتی از قرآن استدلال کردند، فرمود: «أَ لَكُمْ عِلْمٌ بِنَاسِخِ الْقُرْآنِ وَ مَنْسُوخِهِ وَ مُحْكَمِهِ وَ مُتَشَابِهِهِ الَّذِي فِي مِثْلِهِ ضَلَّ مَنْ ضَلَّ وَ هَلَكَ مَنْ هَلَكَ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ قَالُوا أَوْ بَعْضِهِ فَأَمَّا كُلُّهُ فَلَا فَقَالَ لَهُمْ فَمِنْ هَاهُنَا أُتِيتُمْ»[۱۰۸]؛ آیا به ناسخ و منسوخ قرآن و محکم و متشابه آنکه افرادی گمراه و هلاک‌ شده از این امت در مثل آن به گمراهی و هلاکت افتادند، آگاه هستید؟ گفتند: بعضی از آن را می‌دانیم، اما تمام آن را خیر. فرمود: از همین‌جا دچار خطا شده‌اید».[۱۰۹]

تحذیر از تفسیر به روش‌های انحرافی

از روایات استفاده می‌شود که یکی از کارهای مفسران برگزیده در مورد تفسیر برحذر داشتن و پرهیز دادن از تفسیر قرآن به روش‌های انحرافی مانند تفسیر بدون علم و تفسیر به رأی است.

از امیر مؤمنان علی (ع) روایت شده که فرمود: «إِيَّاكَ أَنْ تُفَسِّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْيِكَ»؛ بپرهیز از اینکه قرآن را با رأیت تفسیر کنی»[۱۱۰].

همچنین در روایتی که در بحث پیشین از آن حضرت نقل شد، وضع تأویل برای آیات متشابه با رأی خویش، نکوهش شده و موجب هلاکت افراد به شمار آمده است.

از امام حسین (ع) روایت شده است که در پاسخ نامۀ اهل بصره نوشت: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* أَمَّا بَعْدُ فَلَا تَخُوضُوا فِي الْقُرْآنِ وَ لَا تُجَادِلُوا فِيهِ وَ لَا تَتَكَلَّمُوا فِيهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ فَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّي رَسُولَ اللَّهِ (ص) يَقُولُ مَنْ قَالَ فِي الْقُرْآنِ بِغَيْرِ عِلْمٍ فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ»[۱۱۱]؛ درباره آنچه از قرآن [که نامعلوم است] غرق در گفتگو نشوید و در آن جدال نکنید و بدون علم سخن نگویید که تحقیقاً از جدم رسول خدا (ص) شنیدم که می‌فرمود: هرکس دربارۀ قرآن بدون علم سخن گوید، باید جایگاهش را از آتش قرار دهد ناگزیر اهل جهنم خواهد بود».

از امام محمد باقر (ع) روایت شده که فرمود: «همانا مردمانی در تفسیر قرآن بدون علم سخن گفتند و این همان است که خدا می‌فرماید: هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ...[۱۱۲].[۱۱۳] و نیز از وی روایت کرده‌اند که فرمود: «آنچه را می‌دانید بگویید و آنچه را نمی‌دانید، بگویید خدا داناتر است؛ زیرا گاه می‌شود شخص دربارۀ آیه‌ای [از قرآن] گفتگو می‌کند و در اثر آن از فاصله‌ای دورتر از آنچه بین آسمان و زمین است، سقوط‍ می‌نماید»[۱۱۴].

از امام صادق (ع) روایت شده است که فرمود: «کسی که قرآن را با رأیش تفسیر کند، اگر به‌معنای واقعی برسد، پاداش داده نمی‌شود و اگر خطا کند، گناهش بر او است» [۱۱۵] و نیز روایت کرده‌اند که فرمود: «کسی که آیه‌ای از کتاب خدا را با رأیش تفسیر کند، کافر شده است»[۱۱۶].

امام رضا (ع) از پدرانش از امیر مؤمنان علی (ع) از رسول خدا (ص) از خدای متعال روایت کرده است که فرمود: «کسی که کلام مرا با رأیش تفسیر کند، به من ایمان نیاورده است»[۱۱۷] و نیز از آن حضرت روایت کرده‌اند که به ابن جهم فرمود: «اتَّقِ اللَّهَ وَ لَا تُؤَوِّلْ كِتَابَ اللَّهِ بِرَأْيِكَ»[۱۱۸]؛ «از خدا بترس و کتاب خدا را با رأیت تأویل مکن».

در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع) نیز از تفسیر به رأی تحذیر شده است که برای اختصار از ذکر آن صرف‌نظر و به آنجا ارجاع داده می‌شود[۱۱۹].[۱۲۰]

تخطئه تفسیرها و برداشت‌های نادرست از آیات

یکی از آفت‌هایی که همواره دامنگیر تفسیر قرآن بوده و هست، تفسیرها و برداشت‌هایی نادرست است که از سوی افراد ناآگاه و یا مغرض دربارۀ آیات قرآن انجام می‌گیرد.

اگر این تفسیرها و برداشت‌ها مورد انکار افراد آگاه قرار نگیرد و نادرستی آنها برای مردم تبیین نشود، زمینه‌ای برای گمراهی و دور شدن افراد از مفاهیم و مقاصد واقعی قرآن ایجاد خواهد شد. از روایات به‌دست می‌آید که یکی از کارهای امامان معصوم (ع) توضیح نادرستی این‌گونه تفسیرها و جلوگیری از شیوع و رواج آنها در بین مسلمانان است. از امام صادق (ع) روایت شده است که فرمود: «بنگرید علم خود را از چه کسی می‌گیرید؟ به راستی در میان ما اهل بیت همیشه عادل‌هایی هستند که تحریف غالیان و گرایش اهل باطل و تأویل نادانان را طرد می‌کنند»[۱۲۱].

در روایت‌های تفسیری نقل شده از امامان معصوم (ع) تخطئه تفسیرهای نادرست از آیات دیده می‌شود؛ برای نمونه:

از ابو حمزه ثمالی روایت شده است که گفت: یکی از قاضیان اهل کوفه بر امام علی بن الحسین (ع) وارد شد و به آن حضرت عرض کرد: خدا مرا فدای تو گرداند! مرا از [معنای] قول خدای عزّ و جلّ وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا قُرًى ظَاهِرَةً وَقَدَّرْنَا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيهَا لَيَالِيَ وَأَيَّامًا آمِنِينَ[۱۲۲] آگاه کن آن حضرت به وی فرمود: مردم عراق درباره آن، چه می‌گویند؟ عرض کرد: می‌گویند آن قریه‌ها مکّه است. فرمود آیا دزدی را در جایی بیش از دزدی به مکه دیده‌ای‌؟! عرض کرد: پس مقصود چیست‌؟ فرمود: مقصود از آن قریه‌ها مردان آنها است. عرض کرد: در کجای کتاب خدا این معنا از قریه‌ها قصد شده است‌؟ فرمود: آیا نشنیده‌ای که خدا فرموده است وَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهَا وَرُسُلِهِ[۱۲۳] و چه بسیار اهل قریه‌ای که از فرمان پروردگارشان و فرستاده‌های وی سرکشی کردند» و فرموده است: وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيهَا وَالْعِيرَ الَّتِي أَقْبَلْنَا فِيهَا[۱۲۴]؛ باید از قریه بپرسد یا از مردان و افراد کاروان‌؟ آن حضرت آیاتی را دربارۀ این معنا تلاوت کرد. آن قاضی گفت: فدایت شوم! پس آنان کیستند؟ فرمود: آنان ما هستیم و منظور از «آمنین» در سخن خدا سِيرُوا فِيهَا لَيَالِيَ وَأَيَّامًا آمِنِينَ ایمن بودن از کژی و انحراف است»[۱۲۵].

امام (ع) برحسب این روایت، در پاسخ سؤال تفسیری قاضی کوفه ابتدا از وی می‌پرسد که مردم عراق این آیه را چگونه معنا می‌کنند تا نادرستی آن معنا را بیان فرماید و آن تفسیر نادرست در بین مردم جا باز نکند. در روایتی دیگر، نظیر این بیان از امام باقر (ع) در پاسخ برخی مفسران نقل شده است که برای اختصار به ذکر آدرس آن اکتفا می‌شود[۱۲۶].

همچنین روایت شده است که عباد بصری در راه مکه امام علی بن الحسین (ع) را می‌بیند و به آن حضرت می‌گوید: «جهاد و دشواری آن را ترک کرده و به حج و آسانی آن روی آورده‌ای و حال آنکه خدای متعال می‌فرماید: إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ[۱۲۷]. امام (ع) به وی فرمود: آیه را تمام کن ادامه بده پس از آن خدای متعال فرموده است: التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ[۱۲۸] هرگاه کسانی را که دارای این صفات باشند، دیدیم، جهاد به اتفاق آنان از حج برتر است»[۱۲۹].

در این روایت نیز امام (ع) برداشت عباد بصری را از آیه إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى... تخطئه کرده و به نادرستی تفسیر بدون توجه به سیاق اشاره فرموده است. در روایت حسن بن علی وشاء نیز دیده می‌شود امام رضا (ع) پس از تفسیر إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ[۱۳۰] از وشّاء می‌پرسد: «این آیه را دربارۀ پسر نوح چگونه قرائت می‌کنند؟» وشّاء می‌گوید: "مردم آن را به دو صورت قرائت می‌کنند." حضرت قرائتی را که معنایش نفی فرزندی پسر نوح از حضرت نوح (ع) است تکذیب و تخطئه می‌کند و می‌فرماید: «هُوَ ابْنُهُ وَ لَكِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ نَفَاهُ عَنْهُ حِينَ خَالَفَهُ فِي دِينِهِ»[۱۳۱]؛ او پسر نوح است، ولی وقتی با او در دینش به مخالفت برخاست، خدای عزّ و جل او را از وی نفی کرد».

از اینکه حضرت پس از تفسیر صحیح آیه، قرائت دیگران را از آیه می‌پرسد و قرائتی را که معنای نادرستی از آیه ارائه می‌دهد، تکذیب می‌کند، روشن می‌شود که حضرت افزون بر تفسیر صحیح آیه خواسته است تفسیر و برداشت نادرست از آیه را نیز انکار و تخطئه کند و این، کاری دیگر غیر از تفسیر آیات است.

در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع) نیز پندار نادرست افراد نسبت به هاروت و ماروت در آیۀ وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُم بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ [۱۳۲] به شدت تخطئه و بر نادرستی آن استدلال شده است که برای اختصار به نشانی آن اکتفا می‌شود[۱۳۳].[۱۳۴]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. کفایة الاصول، ص۲۸۱ - ۲۸۲.
  2. دیاری و اسعدی، مقاله «تفسیر به رأی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  3. ر. ک: المیزان، ج ۳، ص۷۵ - ۷۸؛ علوم القرآن، ص۲۳۲ - ۳۴۲؛ علوم القرآن عند المفسرین، ج ۳، ص۲۴۹ - ۳۰۳.
  4. ر. ک: رسالة القرآن، ش ۸، ص۲۰۴؛ کتابنامه بزرگ قرآن، ج ۵، ص۱۹۲۰.
  5. ر. ک: رسالة القرآن، ش ۸، ص۲۰۴؛ کتابنامه بزرگ قرآن، ج ۵، ص۱۹۲۰.
  6. ر. ک: چکیده پایان‌نامه‌های علوم قرآنی، ج ۱، ص۱۱۹.
  7. الذکری الالفیه، ج ۲، ص۷۰۱ - ۷۲۰.
  8. دیاری و اسعدی، مقاله «تفسیر به رأی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  9. «و کسانی که آنچه (باید در راه خداوند) دهند می‌دهند، در حالی که دل‌های آنان هراسان است که به سوی پروردگارشان باز می‌گردند،» سوره مؤمنون، آیه ۶۰.
  10. الاتقان، ج ۲، ص۵۲۳.
  11. الکافی، ج ۱، ص۶۲؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۱۰.
  12. دیاری و اسعدی، مقاله «تفسیر به رأی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  13. الذکری الالفیه، ج ۲، ص۷۱۵.
  14. علوم القرآن، ص۲۳۵؛ آداب الصلاه، ص۲۰۰.
  15. صراط‌های مستقیم، ص۲ - ۳.
  16. المیزان، ج ۳، ص۴۱ - ۴۲.
  17. دیاری و اسعدی، مقاله «تفسیر به رأی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  18. التوحید، ص۶۸.
  19. ر. ک: وسایل الشیعه، ج ۲۷، ص۴۵؛ البیان، ص۲۶۹؛ مبانی و روش‌های تفسیر قرآن، ص۲۴۹.
  20. ر. ک: علوم القرآن، ص۲۳۳.
  21. دیاری و اسعدی، مقاله «تفسیر به رأی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  22. التوحید، ص۶۸.
  23. وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص۱۹۰؛ بحارالانوار، ج ۳۶، ص۲۲۷.
  24. الخصال، ص۱۶۴.
  25. بحار الانوار، ج ۹۲، ص۱۱۲.
  26. التوحید، ص۲۶۴ - ۲۶۵.
  27. التوحید، ص۹۰ - ۹۱.
  28. الکافی، ج ۸، ص۳۱۱.
  29. تفسیر عیاشی، ج ۱، ص۱۷.
  30. وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص۶۰؛ بحارالانوار، ج ۸۹، ص۱۱۱.
  31. وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص۱۸۷؛ عیون اخبار الرضا (ع)، ج ۲، ص۱۷۱.
  32. برای نمونه‌های بعدی نک: تفسیر عیاشی، ج ۱، ص۱۷ - ۱۸؛ منیة المرید، ص۳۶۹؛ وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص۲۰۲ - ۲۰۳؛ نهج البلاغه، خطبه ۸۷.
  33. دیاری و اسعدی، مقاله «تفسیر به رأی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  34. جامع البیان، ج ۱، ص۵۴.
  35. مسند احمد، ج ۱، ص۲۳۳، ۲۶۹، ۳۲۳، ۳۲۷.
  36. کنزالعمال، ج ۲، ص۶۲۱.
  37. برای نمونه‌های دیگر نک: سنن الترمذی، ج ۴، ص۲۶۸ - ۲۶۹.
  38. «جز این نیست که او شما را به بدی و کار زشت وامی‌دارد و به اینکه چیزی را که نمی‌دانید، درباره خداوند، بر زبان آورید» سوره بقره، آیه ۱۶۹.
  39. «و آنچه تو را بدان دانشی نیست، پی مگیر که از گوش و چشم و دل، هر یک، خواهند پرسید» سوره اسراء، آیه ۳۶.
  40. «و ستمکارتر از آنکه بر خداوند دروغ بندد در حالی که به اسلام فرا خوانده می‌شود کیست؟ و خداوند قوم ستمگر را راهنمایی نمی‌کند» سوره صف، آیه ۷.
  41. «و چون کسانی را بنگری که در آیات ما به یاوه‌گویی می‌پردازند روی از آنان بگردان تا در گفت‌وگویی جز آن درآیند و اگر شیطان تو را به فراموشی افکند پس از یادآوری با گروه ستمگران منشین» سوره انعام، آیه ۶۸.
  42. بحارالانوار، ج ۲، ص۲۶۰.
  43. دیاری و اسعدی، مقاله «تفسیر به رأی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  44. الاتقان، ج ۲، ص۴۷۵.
  45. التبیان، ج ۱، ص۴.
  46. الفواید المدنیه، ص۱۰۴.
  47. البرهان، ج ۱، ص۷ - ۸.
  48. «بگو جز این نیست که پروردگارم زشتکاری‌های آشکار و پنهان و گناه و افزونجویی ناروا را حرام کرده است و (نیز) اینکه برای خداوند چیزی را که برهانی بر آن فرو نفرستاده است شریک آورید و اینکه درباره خداوند چیزی بگویید که نمی‌دانید» سوره اعراف، آیه ۳۳.
  49. ر. ک: جامع البیان، ج ۱، ص۵۸ - ۶۰؛ التأویل، ص۹۴.
  50. سنن ترمذی، ج ۴، ص۲۶۸.
  51. سنن ترمذی، ج ۴، ص۲۶۸.
  52. تفسیر قرطبی، ج ۱، ص۳۲.
  53. مقدمه جامع التفاسیر، ص۹۶.
  54. المحرر الوجیز، ج ۱، ص۴۱ - ۴۲.
  55. ر. ک: تفسیر قرطبی، ج ۱، ص۳۱ - ۳۴.
  56. الاتقان، ج ۲، ص۴۸۲.
  57. ر. ک: التحریر و التنویر، ج ۱، ص۳۰ - ۳۷؛ علوم القرآن عند المفسرین، ج ۳، ص۲۷۹ - ۲۸۰.
  58. ر. ک: تفسیر القرآن المجید، ص۲۱ - ۲۲.
  59. ر. ک: الصافی، ج ۱، ص۳۳ - ۳۴.
  60. ر. ک: مواهب الرحمن، ج ۵، ص۵۵ - ۶۰.
  61. ر. ک: اضواء علی السنة المحمدیه، ص۵۰، ۲۶۵، ۳۷۰.
  62. علوم القرآن، ص۲۳۳ - ۲۳۶.
  63. آداب الصلوة، ص۲۰۰.
  64. ر. ک: الاتقان، ج ۲، ص۴۸۲.
  65. نک: المیزان، ج ۳، ص۸۴ ـ ۸۵.
  66. المیزان، ج ۱، ص۱۲ - ۱۴.
  67. «و (دشمنانت) هیچ مثلی برای تو نمی‌آورند مگر آنکه ما (پاسخی) راستین و بیانی نیکوتر برای تو می‌آوریم» سوره فرقان، آیه ۳۳.
  68. مجمع البیان، ج ۷، ص۲۶۶.
  69. جامع البیان، ج ۱، ص۲۶ - ۲۷؛ المحاسن، ج ۲، ص۳۰۰.
  70. الاتقان، ج ۲، ص۱۸۲.
  71. مفردات، ص۳۷۳ - ۳۷۴؛ لسان العرب، ج ۱۴، ص۲۹۱ - ۲۹۲، «رأی».
  72. مجمع البیان، ج ۵، ص۲۳۳.
  73. التوحید، ص۶۸.
  74. بحارالانوار، ج ۸۹، ص۹۱، ۱۱۰ ـ ۱۱۱.
  75. نهج البلاغه، خطبه ۸۷، ۱۷۶.
  76. النص والاجتهاد، ص۸۵.
  77. معالم الدرستین، ج ۲، ص۳۶۴ - ۳۶۵.
  78. الصافی، ج ۱، ص۲۰.
  79. بصائر الدرجات، ص۲۹۹.
  80. دیاری و اسعدی، مقاله «تفسیر به رأی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  81. «و شما را ای خردمندان در قصاص، زندگانی (نهفته) است؛ باشد که شما پرهیزگاری ورزید» سوره بقره، آیه ۱۷۹.
  82. الاتقان، ج ۲، ص۴۹۱.
  83. «روزی که هر دسته‌ای را با پیشوایشان فرا می‌خوانیم آنگاه کسانی که کارنامه‌شان را به دست راست آنان دهند، آن را می‌خوانند و به آنها سر مویی ستم نخواهد شد» سوره اسراء، آیه ۷۱.
  84. الکشاف، ج ۲، ص۶۸۲.
  85. نک: قبض و بسط تئوریک شریعت، ص۱۹۰ - ۱۹۵.
  86. معرفت دینی، ص۱۹۰ - ۱۹۵.
  87. ر. ک: معرفت، ش ۲۴، ص۳۰، «معنا و تفسیر»؛ ر. ک: کتاب نقد، ش ۵، ص۱۶۳ - ۱۸۷، «هرمنوتیک کتاب و سنت».
  88. قبض و بسط تئوریک شریعت، ص۱۵۲.
  89. دیاری و اسعدی، مقاله «تفسیر به رأی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  90. «و به راستی به سوی شما آیاتی روشنگر و مثلی (عبرت آموز) از کسانی که پیش از شما گذشتند و اندرزی برای پرهیزگاران فرو فرستاده‌ایم» سوره نور، آیه ۳۴.
  91. «و آیا همین برای آنان بسنده نیست که ما بر تو کتاب (آسمانی) را فرو فرستاده‌ایم که بر آنان خوانده می‌شود؟ به راستی در این (کار) بخشایش و یادکردی برای گروه مؤمنان است» سوره عنکبوت، آیه ۵۱.
  92. صراط‌های مستقیم، ص۲۷، ۳۷ - ۳۸.
  93. الاتقان، ج ۲، ص۴۷۶.
  94. «چرا بر آن چهار گواه نیاوردند؟ و چون گواه نیاورده‌اند پس آنانند که نزد خداوند دروغگویند» سوره نور، آیه ۱۳.
  95. کمال الدین، ج ۱، ص۲۵۷.
  96. ثواب الاعمال، ص۲۸۰؛ المیزان، ج ۳، ص۸۱؛ فیض القدیر، ج ۱، ص۱۷۵.
  97. الاتقان، ج ۲، ص۴۶۷ - ۴۶۸.
  98. دیاری و اسعدی، مقاله «تفسیر به رأی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  99. الاتقان، ج ۲، ص۴۷۷ - ۴۷۹.
  100. نهج البلاغه، خطبه ۸۷.
  101. دیاری و اسعدی، مقاله «تفسیر به رأی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  102. الاتقان، ج ۲، ص۴۸۲.
  103. الکافی، ج ۱، ص۴۲.
  104. دیاری و اسعدی، مقاله «تفسیر به رأی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
  105. متن روایت چنین است: «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ: دَخَلَ قَتَادَةُ بْنُ دِعَامَةَ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ (ع) فَقَالَ يَا قَتَادَةُ أَنْتَ فَقِيهُ أَهْلِ الْبَصْرَةِ فَقَالَ هَكَذَا يَزْعُمُونَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) بَلَغَنِي أَنَّكَ تُفَسِّرُ الْقُرْآنَ فَقَالَ لَهُ قَتَادَةُ نَعَمْ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) بِعِلْمٍ تُفَسِّرُهُ أَمْ بِجَهْلٍ قَالَ لَا بِعِلْمٍ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) فَإِنْ كُنْتَ تُفَسِّرُهُ بِعِلْمٍ فَأَنْتَ أَنْتَ وَ أَنَا أَسْأَلُكَ قَالَ قَتَادَةُ سَلْ قَالَ أَخْبِرْنِي عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي سَبَإٍ وَقَدَّرْنَا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيهَا لَيَالِيَ وَأَيَّامًا آمِنِينَ فَقَالَ قَتَادَةُ ذَلِكَ مَنْ خَرَجَ مِنْ بَيْتِهِ بِزَادٍ حَلَالٍ وَ رَاحِلَةٍ وَ كِرَاءٍ حَلَالٍ يُرِيدُ هَذَا الْبَيْتَ كَانَ آمِناً حَتَّى يَرْجِعَ إِلَى أَهْلِهِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) نَشَدْتُكَ اللَّهَ يَا قَتَادَةُ هَلْ تَعْلَمُ أَنَّهُ قَدْ يَخْرُجُ الرَّجُلُ مِنْ بَيْتِهِ بِزَادٍ حَلَالٍ وَ رَاحِلَةٍ وَ كِرَاءٍ حَلَالٍ يُرِيدُ هَذَا الْبَيْتَ فَيُقْطَعُ عَلَيْهِ الطَّرِيقُ فَتُذْهَبُ نَفَقَتُهُ وَ يُضْرَبُ مَعَ ذَلِكَ ضَرْبَةً فِيهَا اجْتِيَاحُهُ قَالَ قَتَادَةُ اللَّهُمَّ نَعَمْ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) وَيْحَكَ يَا قَتَادَةُ إِنْ كُنْتَ إِنَّمَا فَسَّرْتَ الْقُرْآنَ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِكَ فَقَدْ هَلَكْتَ وَ أَهْلَكْتَ وَ إِنْ كُنْتَ قَدْ أَخَذْتَهُ مِنَ الرِّجَالِ فَقَدْ هَلَكْتَ وَ أَهْلَكْتَ وَيْحَكَ يَا قَتَادَةُ ذَلِكَ مَنْ خَرَجَ مِنْ بَيْتِهِ بِزَادٍ وَ رَاحِلَةٍ وَ كِرَاءٍ حَلَالٍ يَرُومُ هَذَا الْبَيْتَ عَارِفاً بِحَقِّنَا يَهْوَانَا قَلْبُهُ كَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَ لَمْ يَعْنِ الْبَيْتَ فَيَقُولَ إِلَيْهِ فَنَحْنُ وَ اللَّهِ دَعْوَةُ إِبْرَاهِيمَ (ع) الَّتِي مَنْ هَوَانَا قَلْبُهُ قُبِلَتْ حَجَّتُهُ وَ إِلَّا فَلَا يَا قَتَادَةُ فَإِذَا كَانَ كَذَلِكَ كَانَ آمِناً مِنْ عَذَابِ جَهَنَّمَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ قَالَ قَتَادَةُ لَا جَرَمَ وَ اللَّهِ لَا فَسَّرْتُهَا إِلَّا هَكَذَا فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) وَيْحَكَ يَا قَتَادَةُ إِنَّمَا يَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ»؛ (کلینی، روضة الکافی، ج۸، ص۲۱۲، ح۴۸۵).
  106. ر. ک: مجلسی، بحار الانوار، ج۲، ص۲۸۷، ح۴ و ص۲۹۲، ح۱۳.
  107. مجلسی، بحار الانوار، ج۹۲، ص۱۱۰، ح۹.
  108. کلینی، فروع الکافی، ج۵، ص۶۸ (کتاب المعیشة، باب دخول الصوفیة علی ابی عبد الله (ع) و...)، ح۱)؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۱۸، ص۱۳۵، ح۲۳.
  109. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۱۰۶-۱۰۸.
  110. مجلسی، بحار الانوار، ج۹۲، ص۱۰۷ باب تفسیر القرآن بالرأی، ح۲، بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۸، ح۶.
  111. صدوق، التوحید، ص۹۰، ح۵؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۱۴۰، ح۳۵.
  112. «اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات «محکم» (/ استوار/ یک رویه)‌اند، که بنیاد این کتاب‌اند و برخی دیگر (آیات) «متشابه» (/ چند رویه)‌اند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل جویی، از آیات متشابه آن، پیروی می‌کنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمی‌داند و استواران در دانش، می‌گویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمی‌گیرد» سوره آل عمران، آیه ۷.
  113. حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۱۸، ص۱۳۵، ح۱۸.
  114. «مَا عَلِمْتُمْ فَقُولُوا وَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَقُولُوا اللَّهُ أَعْلَمُ إِنَّ الرَّجُلَ لَيَنْتَزِعُ الْآيَةَ مِنَ الْقُرْآنِ يَخِرُّ فِيهَا أَبْعَدَ مَا بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ»، (تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۷، ح۳؛ بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۹، ح۱۰؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۱۸، ص۱۴۹، ح۶۸. به البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۸، ح۲ نیز بنگرید.
  115. تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۷، ح۲. در همین صفحه به ح۴ نیز بنگرید؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۹۲، ص۱۱۰، ح۱۱ و ۱۳.
  116. حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۱۸، ص۳۹، ح۴۵.
  117. این روایت را صدوق با سند معتبر در سه کتاب خود آورده است. متن روایت چنین است: «مَا آمَنَ بِي مَنْ فَسَّرَ بِرَأْيِهِ كَلَامِي»؛ (التوحید، ص۶۸ (باب التوحید و نفی التشبیه، ح۳۳)؛ عیون اخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۱۱۶ (باب ما جاء عن الرضا علی بن موسی (ع) من الاخبار فی التوحید، ح۴)؛ الأمالی، ص۵۵، مجلس دوم، ح۳).
  118. حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۱۳۸، ح۳۱.
  119. التفسیر المنسوب الی الامام العسکری (ع)، ص۱۴؛ همچنین ر. ک: حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۱۸، ص۱۹، ح۸ و ص۱۴۸، ح۶۳.
  120. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۱۰۸-۱۰۹.
  121. کلینی، اصول الکافی، ج۱، ص۸۱، کتاب فضل العلم باب صنعة العلم و فضله، ح۲.
  122. «و میان آنان و شهرهایی که در آنها خجستگی نهاده بودیم شهرهایی به هم پیوسته پدید آوردیم و در آنها راه رفت و آمد را به اندازه (برقرار) کردیم (و گفتیم) شب‌ها و روزها در آنها با ایمنی سفر کنید» سوره سبأ، آیه ۱۸.
  123. «و چه بسیار (مردم) شهری که از فرمان پروردگار خویش و پیامبران وی سرپیچیدند و ما از آنها حسابی سخت کشیدیم و آنها را به عذابی ناشناخته عذاب کردیم» سوره طلاق، آیه ۸.
  124. «و از (مردم) شهری که در آن بودیم و از کاروانیانی که با آنها (به اینجا) روی آورده‌ایم بپرس و بی‌گمان ما راستگوییم» سوره یوسف، آیه ۸۲.
  125. مجلسی، بحار الانوار، ج۲۴، ص۲۳۴، ح۲.
  126. مجلسی، بحار الانوار، ج۲۴، ص۲۳۴، ح۳.
  127. «همانا خداوند از مؤمنان، خودشان و دارایی‌هاشان را خریده است در برابر اینکه بهشت از آن آنها باشد؛ در راه خداوند کارزار می‌کنند، می‌کشند و کشته می‌شوند بنا به وعده‌ای راستین که بر عهده او در تورات و انجیل و قرآن است و وفادارتر از خداوند به پیمان خویش کیست؟ پس به داد و ستدی که کرده‌اید شاد باشید و آن است که رستگاری سترگ است» سوره توبه، آیه ۱۱۱.
  128. «آنان توبه‌کنندگان، پرستشگران، ستایشگران، رهپویان، نمازگزاران، سجده‌کنندگان، فرمان دهندگان به کار شایسته و بازدارندگان از کار ناشایست و پاسداران حدود خداوندند و به (چنین) مؤمنان نوید ده» سوره توبه، آیه ۱۱۲.
  129. کلینی، فروع الکافی، ج۵، ص۲۴ (کتاب الجهاد باب ۶) ح۱؛ حویزی، نور الثقلین، ج۲، ص۲۷۲، ح۳۵۸.
  130. «فرمود: ای نوح! او از خاندان تو نیست» سوره هود، آیه ۴۶.
  131. بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۱۰۶-۱۰۷ و ۱۱۶ (تفسیر آیات ۳۶-۴۹، سوره هود، ح۱۷ و ۴۷).
  132. «و (یهودیان) از آنچه شیطان‌ها در فرمانروایی سلیمان (به گوش این و آن) می‌خواندند (که سلیمان جادوگر است)؛ پیروی کردند. و سلیمان کفر نورزید ولی شیطان‌ها کافر شدند که به مردم جادو می‌آموختند و نیز آنچه را بر دو فرشته هاروت و ماروت در (سرزمین) بابل فرو فرستاده شده بود در حالی که این دو به هیچ‌کس آموزشی نمی‌دادند مگر که می‌گفتند: ما تنها (ابزار) آزمونیم پس (با بکارگیری جادو) کافر مشو! اما (مردم) از آن دو چیزی را می‌آموختند که با آن میان مرد و همسرش جدایی می‌افکنند- در حالی که جز به اذن خداوند به کسی زیان نمی‌رساندند- چیزی را می‌آموختند که به آنان زیان می‌رسانید و برای آنها سودی نداشت و خوب می‌دانستند که هر کس خریدار آن باشد در جهان واپسین بهره‌ای ندارد و خود را به بد چیزی فروختند، اگر می‌دانستند» سوره بقره، آیه ۱۰۲.
  133. ر. ک: التفسیر المنسوب الی الامام العسکری (ع)، ص۴۷۵.
  134. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۱۱۰-۱۱۲.