مساوات در فقه سیاسی
مساوات به معنای برابری و یکسانی، به یکسان بودن تمامی افراد جامعه در حقوق سیاسی، اجتماعی و مانند آن اطلاق میگردد که قانون برای فرد فرد اعضای جامعه مقرر داشته است. مساوات یکی از قواعد فقهی است که اسلام در آیات و روایات بر روی آن تاکید کرده و مساوات در حقوق اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و... را بیان نموده است.
معناشناسی
مساوات در لغت، برابری و یکسانی است[۱] و در اصطلاح به یکسان بودن تمامی افراد جامعه در حقوق سیاسی، اجتماعی و مانند آن اطلاق میگردد که قانون برای فرد فرد اعضای جامعه مقرر داشته است[۲].[۳]
قاعده فقهی بودن مساوات
یکی از قواعد فقهی که در عصر مشروطه به صورت جدی مطرح شد و مورد اختلاف فقیهان قرار گرفت، اصل مساوات بود. در حالیکه برخی "مساوات در حقوق و احکام" را برخلاف احکام شریعت میدانستند که میان مسلمان و غیر مسلمان، زن و مرد، آزاد و بنده، ذمی و غیرذمّی کوچک و بزرگ تفاوت قائل است، از اینرو، اصل هشتم متمم قانون اساسی مشروطه را که "اهالی مملکت ایران را در مقابل قانون دولتی متساوی الحقوق" شمرده، مخالف شرع میشمردند[۴]؛ عدهای دیگر اصل مساوات به معنای "مساوات همگان در برابر قانون موضوعه شرعی و عرفی" را برگرفته از منابع دینی و اساس حکومت دینی شمرده و از افتخارات اسلام قلمداد میکردند[۵].
مساواتی که میتوان در نظام سیاسی اسلام از آن دفاع کرد و علامه نائینی در رساله معروف خود به تشریح آن پرداخته، مساوات به معنای تساوی عموم شهروندان با یکدیگر و با دولتمردان در بهرهمندی از امکانات عمومی، حقوق اجتماعی و سیاسی و در برابر احکام، قوانین و مقررات و مجازاتهاست[۶].
مساوات در اسلام
اسلام دین "مساوات" و عدم تبعیض است و قرآن کریم، خلقت انسانها را همگون و ریشۀ همۀ آنها را از یک پدر و مادر دانسته[۷] و تفاوتهای صوری را امری خارج از کرامت مشترک انسانی و تنها راه کسب امتیاز را تقوا و فضیلت میداند. دستور آغازین پیامبر (ص) بر عدم افتخار قومی، قبیلهای، نژادی، عربی، عجمی و مانند آن بود[۸] و این امر، اختصاصی به مسلمانان ندارد؛ چنانکه پیامبر (ص) در منشور مدینه ـ اولین پیمان عمومی در مدینه ـ در بندهای ۲۱، ۲۲ و ۲۳ در حقوق اجتماعی اقوام مختلف، اعم از مسلمان، یهود و طایفههای مختلف را مساوی و در حکم یک امت اعلام فرموده و اجرای اصل رفتار همسان و مساوات در روابط مسلمانان با ملل بیگانه را صریحاً مورد تصویب قرار داده است.
متون اسلامی، مسأله برابری و مساوات را در ابعاد گوناگونی مطرح نموده است؛ از جمله برابری در نژاد[۹]، برابری در بهرههای اجتماعی و عمومی[۱۰]، برابری در برابر قانون[۱۱]، برابری در تعمیم حقوق و وظایف[۱۲] و برابری و یکسان بودن در حقطلبی[۱۳].[۱۴]
انواع مساوات در اسلام
تساوی در حقوق اجتماعی، سیاسی و اقتصادی
تساوی همگان در برخورداری از حقوق اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در گفتار و سیره پیشوایان معصوم موج میزند. رسول خدا در بیانی ماندگار که همواره در تاریخ مورد استناد زمامداران عدالتپیشه بوده، فرمودند: "ای مردم! پروردگار شما یکی و پدرتان هم یکی است. همگی از آدم و آدم نیز از خاک آفریده شده است. تحقیقاً گرامیترین شما نزد خدا باتقواترین شماست و هیچ عربی بر غیرعرب برتری ندراد جز به تقوا"[۱۵].
نفی هرگونه فضل و برتری برای عرب نسبت به غیرعرب که از کاربرد واژه نکره (فضلٌ) در سیاق نفی (لیس) استفاده میشود، نشانگر آن است که در هیچ قلمروی عروبت ملاک برتری نیست، نه ملاک بهرهمندی بیشتر از بیتالمال است و نه معیار تصدّی منصبهای اجتماعی و سیاسی. اصولاً یکی از مهمترین مأموریتهای پیامبر اکرم (ص) اجرای عدالت بود. میفرمود: ﴿أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ﴾[۱۶].یعنی قوی را بر ضعیف، غنی را بر فقیر، بزرگ را بر کوچک، مقدّم ندارم و سفیدپوست را بر سیاهپوست، عرب را بر غیرعرب، هاشمی یا قرشی را بر دیگران، برتری ندهم، بلکه دعوت خود را بر همه شما عرضه کنم، چرا که همه شما، قبل از دعوت من برابرید”[۱۷].
امیرمؤمنان علی (ع) در پاسخ برخی از یارانش که “مماشات با زیادهخواهان از بیتالمال” را به حضرت توصیه میکردند، “رعایت مساوات در بهرهمندی از اموال عمومی” را اصلی تعطیلناپذیر دانسته، فرمود: آیا به من دستور میدهید که برای پیروزی خود، در حق کسانی که بر آنان حکومت میکنم، از جور و ستم استمداد جویم؟! به خدا سوگند! تا عمر من باقی است و شب و روز برقرار، و ستارگان آسمان در پی هم طلوع و غروب میکنند، هرگز به چنین کاری دست نمیزنم. اگر اموال، از خودم بود، بهطور مساوی در میان آنان تقسیم میکردم تا چه رسد به اینکه این اموال، اموال خداست! آگاه باشید که بخشیدن مال در غیر موردش، اسراف و تبذیر است. این کار، ممکن است در دنیا، موجب سربلندی انجامدهنده شود، ولی در آخرت، موجب سرافکندگی او خواهد شد. مردم، ممکن است او را گرامی بدارند، ولی خداوند، خوارش میسازد[۱۸].
چنانکه در برابر آنان که به خاطر موقعیت اجتماعی و سابقۀ مسلمانی خود خواهان امارت بر شهرهای مختلف بودند، ایستاد و هیچ کدام از این عناوین را ملاک برتری نمیدانست. در منطبق اسلامی نه تنها ویژگیهای طبیعی مانند نژاد و قومیت و رنگ و امثال آن ملاک تبعیض نیست، بلکه تقوا، سبقت در جهاد و ایمان، موقعیّت اجتماعی، ثروت و ریاست نیز ملاک بهرهمندی بیشتر از حقوق اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و بهرهمندی بیشتر از امکانات عمومی نیست.
امام صادق (ع) در برابر این پندار که تقوا ملاک بهرهمندی بیشتر از امکانات عمومی است، میفرماید: “پیروان اسلام، فرزندان اسلاماند. میان آنان در پرداخت بیتالمال، مساوات را رعایت میکنم و فضائل آنان مربوط به رابطه آنان با خدا است. من مانند فرزندان یک شخص، با آنان رفتار میکنم”[۱۹].
وقتی که فضائل و مناقب معنوی، مجوز برخورداری بیشتر از حقوق مشترک شهروندان نباشد، ویژگیهای دنیوی و اعتباری، به طریق اَولی، ملاک امتیاز نخواهد بود.
امام خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی، میفرمود: “حق ندارد ولیّ امر، یک ناحیه را بیشتر بدان توجّه کند تا ناحیه دیگر، حق ندارد یک طرف کشور را زیادتر از طرف دیگر کشور آباد کند”[۲۰].[۲۱]
تساوی در برابر احکام و قوانین
قانونی که از سوی خداوند یا پیامبر اکرم (ص) و زمامدار جامعه وضع و اجرا میشود، شامل همه افراد میشود و هیچ کس، حتی خود پیامبر از آن مستثنا نیست. این امر به معنای تساوی همه در برابر قانون است و از افتخارات اسلام و از عوامل رشد و گسترش آن در جهان بهشمار میآید. علامه نائینی در تشریح آن مینویسد: رسول خدا (ص) در جنگ و احکام اسیران جنگی هیچ فرقی میان خویشان خود و دیگران که به اسارت درآمده بودند، قائل نشد. برای آزادی آنان نیز مثل بقیه فدیه مطالبه کرد[۲۲].[۲۳]
تساوی در مجازات
نتیجه تساوی همگان در برابر قانون، آن است که در صورت تخلف، همگان مستحق مجازاتاند. یکی از آفتهای همیشگی در جوامع بیشتر امنیت اَشراف، ثروتمندان و صاحبمنصبان در صورت قانونشکنی بوده است. پیامبر اکرم (ص) یکی از عوامل نابودی ملل گذشته را “تبعیض و نابرابری” در همین حوزه دانسته و میفرمود: “ای مردم!... بعضی از ملل گذشته، نابود شدند، فقط به خاطر اینکه اگر فرد شریف و صاحب منصبی سرقت میکرد، رهایش میکردند و اگر فرد ضعیفی سرقت میکرد، بر او حدّ جاری میکردند”[۲۴].
در بعضی از احادیث، تبعیض در این زمینه را از ویژگیهای عالمان و بزرگان قوم یهود دانستهاند. از اینرو، امّت خویش را از آلوده شدن به چنین تبعیضهایی هشدار میداد و از عواقب سوء آن بر حذر میداشت. آدمی وقتی به "ثروت و موقعیّت اجتماعی" برسد، در معرض چنین لغزشهایی قرار دارد. عدهای از صاحبان ثروت و منصب اجتماعی، به دلیل همین خصیصه، در نظام اسلامی، از گرویدن به اسلام سرباز زدند یا پس از گرایش، مرتد شدند. بهعنوان نمونه: روزی جَبَلة بن اَبهم از ثروتمندان و صاحبمنصبان عرب، در مسجدالحرام، پای مسلمانی سیاهپوست را لگد کرد و بدون عذرخواهی عبور کرد و رفت. مرد عرب نزد خلیفه دوم که در موسم حج حضور داشت، آمده و شکایت کرد. خلیفه، جبله را احضار کرد و او نیز به کردهاش اقرار نمود. مردِ آسیبدیده، تقاضای قصاص کرد. هرچه از او خواستند تا از قصاص صرف نظر کند، نپذیرفت؛ خلیفه نیز خواسته مسلمانان سیاهپوست را تأیید کرد. این حکم، بر جبله بسیار گران آمد و چون پیشنهادهای متفاوتش سودی نبخشید، برای قصاص، چند روزی مهلت خواست، ولی از این مهلت استفاده کرده و از حجاز گریخت و به دامن کفر پناهنده شد و از اسلام، به خاطر “مساوات همگان در تحمل مجازات” گریزان شد[۲۵].
امام علی (ع) با ارسال نامهای به ابنعباس، او را به خاطر دستاندازی به بیتالمال توبیخ کرد و خواستار بازگرداندن اموال مردم به بیتالمال شد. گذشته از اینکه ابنعباس، پسر عموی امام بود و در این حکم تفاوتی میان او و دیگران قائل نشد، در همین نامه تصریح فرمود: «وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ فَعَلَا مِثْلَ الَّذِي فَعَلْتَ مَا كَانَتْ لَهُمَا عِنْدِي هَوَادَةٌ وَ لَا ظَفِرَا مِنِّي بِإِرَادَةٍ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُمَا وَ أُزِيحَ الْبَاطِلَ عَنْ مَظْلَمَتِهِمَا...»[۲۶]؛ به خدا سوگند! اگر حسن و حسین این کار را کرده بودند، هیچ حامی و پشتیبانی از سوی من نداشتند و در اراده من اثر نمیگذاشتند تا آنکه حق را از ایشان بگیرم و ستمهای ناروایی را که انجام دادهاند، دور سازم.
گفتنی است که قاعده مساوات در اصل بیستم قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز منعکس شده است. براساس این اصل: “مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند، از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ، نژاد، زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد بود. همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلام برخوردارند”»[۲۷].
حق بهرهمندی مساوی از اموال عمومی
اموال و امکانات عمومی هر کشوری به شهروندانش تعلق دارد. همگان در بهرهبرداری از این امکانات از حق یکسان برخوردارند. نمیتوان افرادی را به بهانههای مختلف بر دیگران ترجیح داد. سیره پیامبر (ص) و حضرت علی (ع) در این زمینه کاملاً گویای چنین حقی برای شهروندان است. آنان هیچ کس را به خاطر قرابت، سبقت در اسلام، ایمان، یا جهاد بر دیگران، ثروت و مکنت، شرافت خانوادگی و قبیلهای و مانند آن بر دیگران ترجیح نمیدادند. در برابر زیادهخواهان نیز ایستادگی میکردند. یکی از علل مهم مخالفت اشراف و روسای اقوام و قبائل، ثروتمندان و دارندگان موقعیت اجتماعی با رسول خدا (ص) و امام علی (ع)، اصرار آنان بر تقسیم یکسان بیتالمال و رفع تبعیض و بیعدالتی در زمینههای مختلف بود. در نگرش اسلامی، زمامداران با عموم مردم در بهرهمندی از امکانات و ثروت عمومی یکسان هستند. نمونههایی از بیانات و سیره عملی آنان را در تبیین قاعده «مساوات»، نقل کردیم. در این بحث تنها به نقل یک نمونه دیگر بسنده میکنیم.
امام علی (ع) در یکی از نامههایش به کارگزار خویش مینویسد: آگاه باشید! حقّ شما بر من است که چیزی ـ جز راز جنگ ـ را از شما نپوشانم، و کاری را جز در حکم (شرع) بیرایزنی با شما انجام ندهم، و پرداختن حق را از موقع آن به تأخیر نیفکنم، و تا آن را نرسانم وقفهای در آن روا ندانم، و همه شما را در حقّ برابر شمارم؛ چون چنین کردم نعمت خدا به شما روا میگردد[۲۸].[۲۹]
اصل برابری دولتها
هر دولت حق مساوی با دول دیگر را در حقوق بینالمللی دارد که این اصل یکی از اصول حاکم بر روابط بینالمللی است. به موجب این اصل هر دولتی از همان حقوق و تکالیفی برخوردار خواهد بود که دولت دیگر از آن برخوردار و بهرهمند است. این اصل سرمنشأ حسن روابط بینالمللی کشورهاست و توسعه رویة قضایی بینالمللی و نیز حقوق معاهدات و قراردادهای بینالمللی به این وسیله مورد توجه و اشاره قرار گرفته است. اگر در سده نوزدهم نظام بینالمللی واحدی در جهان وجود داشت، بیشک در سده حاضر دو نظام بینالمللی رقیب باهم وجود دارد، که سلطه عمومی از آن قدرتمندتر، و در نتیجه هم او نظام اصلی بهشمار میرود.
قدرت برتر که در حقیقت پاسدار نظام بینالمللی است، همواره قدرت خود را برای به دست آوردن سهم بیشتر از منافع جهانی به کار میگیرد، و دولتهای نیرومند دیگر نیز متحدان قدرت برترند و به یک نوع تقسیمبندی منافع توافق کردهاند، و از نظام موجود همگی راضی هستند. جایگاه دولتهای ضعیف در چنین نظام بینالمللی و فلسفه وجودی آنها این است که غنائمی برای دولتهایی که در مافوق آنها قرار دارند فراهم میسازند[۳۰]، آنها که ناراضی هستند یا دولتهای ضعیفند و یا دولتهای تازه به قدرت رسیدهای که وقتی پا به عرصه بینالمللی گذاشتند که منافع جهانی در گذشته تقسیم شده است. ولی همیشه وضع به این روال باقی نمیماند و گاه تحولاتی نیز در مقام رهبری نظام بینالمللی رخ میدهد، دولت معارض آلمان شکست میخورد و آمریکا جای انگلستان را اشغال میکند.
آنچه در این تحولات ثابت میماند، نابرابری دولتها و انواع تقسیمبندیها به لحاظ میزان بهرهمندی از قدرت است. منشور ملل متحد نیز که بازتاب شرایط خاصی است که از پیروزی بنیانگذاران سازمان ملل متحد بهوجود آمد، در حقیقت دنباله همین سیاست جهانی است. مطلقگرایی منشور در زمینه صلح و امنیت بینالمللی و قبول حق وتو برای پنج کشور قدرتمند و طرح مسئله سرزمینهای غیر خودمختار و نظام قیمومت بینالمللی، همه و همه حاکی از اصل نابرابری دولتها از دیدگاه نظام بینالمللی کنونی است.
آنچه گفتیم مربوط به قانون و مقررات و معاهدات بینالمللی است که بهطور رسمی اعلام شده، اما از نظر عملی و روند سیاست بینالمللی مسئله، واضحتر از این است؛ زیرا تنها معیار در صحنه سیاست بینالمللی قدرت است، و جایی برای برابری دولتها در استیفای حق آزادی، استقلال و حاکمیت وجود ندارد. دولتهای ضعیف ناگزیرند یا زیر چتر حمایت دولتهای بزرگ قرار گیرند و به قیمت از دست دادن آزادی و استقلال و نقض حاکمیتشان چیزی را به نام منافع ملی برای خود حفظ کنند، و یا در زدوبندهای سیاسی نقشی را ایفا کنند، که همراه با ذلت و نفاق، خود را از قدرتهای بزرگ مصون بدارند. تجربه تجزیههای متوالی در خاور دور و شرق آسیا و تحولات بنیادین در اروپای شرقی و سیاستهای تجاوزکارانه قدرتهای بزرگ در خاورمیانه، افریقا و بسیاری دیگر از رویدادهای سیاسی در نیمه دوم سده بیستم شاهدی بر عدم وجود برابری در میان دولتها است.
اگر از آنچه در عمل اتفاق افتاده نیز بگذریم، مسئله از دیدگاه نظری نیز به طور کامل روشن نیست. برخی از صاحبنظران معتقدند دولتها مانند افراد نابرابرند، عدم تساوی آنان از جهت بهرهمندی از اقتدارات، ثروت، وسعت و جمعیت در درجات مختلف نمایان میشود، ولی همانطور که انسانها با وجود عدم تساوی طبیعی، اقتصادی و اجتماعی، دارای حقوق مساوی هستند، دولتها نیز با وجود عدم برابری با یکدیگر در مقابل قانون و حقوق بینالملل برابر شناخته میشوند و شخصیت هر دولت صرف نظر از کیفیت تشکیل و عوامل آن برای احراز برابری با سایر دولتها در جامعه جهانی و در برابر مقررات و حقوق بینالمللی کافی است[۳۱].
این اندیشه مبتنی بر آن است که تساوی حقوقی دولتها مستلزم تساوی ماهوی و واقعی آنها نیست، در حالی که برخی دیگر معتقدند: احراز صفت حاکمیت موجب تساوی واقعی دولتها و در نتیجه تساوی آنها در استیفای حقوق اساسی دولتها میباشد.
بعضی دیگر نیز در مسئله تساوی دولتها بین حقوق مفروض و حقوق در حال استیفا فرق گذاردهاند، به این معنا که همه دولتها در جامعه بینالملل از تساوی حقوقی برخوردارند، ولی از نظر استیفای این حق و استفاده از برابری، متساوی نیستند. دولتهایی که وسعت، جمعیت، منابع و اقتداراتشان ضعیفتر است با وجود آنکه دارای حاکمیت و استقلال هستند، در عمل نمیتوانند مانند دول بزرگ از این حق استفاده کنند[۳۲]. این نوع تفسیر از برابری دولتها موجب شده که اعمال سیاست استعماری قدرتهای بزرگ در مورد کشورهای مستعمره توجیه حقوقی شود، و دولتهایی به دلیل عدم توانایی بر استیفای حق تساوی حقوق، غیرمستقل شناخته شوند.
تشبیه ملت به فرد در احراز حق تساوی، بسیاری از حقوقدانان غربی را بر آن داشت که در مورد برابری دولتها چنین استدلال کنند: تساوی، حق انسان است پس حق دولت هم میباشد، اگر انسانها بر حسب نوع و حقوقی که دارند متساوی هستند دولتها که شخصیت ترکیب یافته اشخاص هستند نیز متساویالحقوق محسوب میشوند[۳۳]. اپنهایم میگوید: برابری اعضای خانواده ملتها در مقابل حقوق بینالملل یک صفت لایتغیر ناشی از شخصت بینلمللی آنهاست[۳۴].
میثاق جامعه ملل در ۱۹۱۹م. تصریح کرد: دولتها در مقابل قانون مساوی هستند. تساوی در برابر قانون تساوی مشارکت در وضع مقررات مربوط به منافع جامعه ملل را به همراه دارد (ماده سوم میثاق).
منشور ملل متحد نیز در ماده یکم و دوم و نیز در موارد دیگر بر اصل تساوی حاکمیت تمامی اعضای سازمان ملل متحد تصریح کرده است. اعلامیه کمیسیون حقوق بینالملل نیز در پنجمین ماده خود تأکید کرده است: هر دولت حق دارد با دول دیگر مساوی باشد.
نخستین ماده میثاق بینالمللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی میگوید: تمامی ملتها دارای حق خود مختاری هستند و به موجب این حق، ملتها موقعیتهای خود را آزادنه تعیین میکنند. و همین اصل در ماده اول میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی نیز آمده است.
آنچه که مسلم است این است که هر دولتی حقوق ذاتی خود را پس از کسب مشروعیت بهدست میآورد. از اینرو باید گفت: دولتهای شکل گرفته از اراده آزاد ملتهایشان، در روابط بینالمللی از برابری برخوردارند ولی نکته مهم، تفسیر برابری دولتهاست که باید به مفهوم منطقی و معقولی ارائه شود که با واقعیتهای مقبول مطابقت کند.
مفهوم برابری در قالب یک قاعده حقوقی در مقیاس بینالمللی آن است که هر دولتی که برانگیخته شده از ملت (با عناصر لازم) است، دارای حق آزادی اراده و آزادی رأی و استقلال و حاکمیت و استیفای حقوق اساسی شناخته شده ملتهاست. هیچ دولت مقتدری نمیتواند آزادی و استقلال و حق حاکمیت دولتی را نقض کند و در صحنه بینالمللی به قیمت نقض حقوق دولتی، امتیازی کسب کند و حق برخورداری بیشتری از آزادی، استقلال و حاکمیت را از آن خود کند.
قرآن در این زمینه هر نوع مداخله قهرآمیز برای تحمیل عقیده را منع کرده است:
- ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾[۳۵]؛
- ﴿فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ * لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ﴾[۳۶]. واژه ﴿مُصَيْطِر﴾ و ﴿مُصَيْطِرُونَ﴾[۳۷] که در قرآن آمده به معنای مراقب و مسلط و اختیاردار تفسیر شده است؛ که اغلب در موردی بهکار برده میشود که کسی به خود اجازه و حق مراقبت از دیگری و دخالت در امور او را میدهد. ﴿مُصَيْطِرٍ﴾ در لغت به احوالنویس گفته میشود و کسی که دخالت در امور دیگران میکند در حقیقت برای خود حقی در مورد مراقبت از دیگران قائل میشود و این حالت در مورد ملتها نوعی نقض آزادی، استقلال و حق حاکمیت محسوب میشود.
- ﴿وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّارٍ﴾[۳۸]. کلمه جبار به فرمانروایی گفته میشود که به زور و قهر اراده خود را بر ملتی حاکم گرداند، و جبار بودن کسی در مورد ملتی، به معنی آن است که آن ملت را از آزادی، استقلال و حاکمیت محروم کند؛
- ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾[۳۹]؛ در این آیه بر برابری ملتها و نفی هرگونه تبعیض خارج از محدوده تقوی تأکید شده، و برتری پرهیزکاران نیز نه به معنای تبعیض، بلکه به مفهوم آن است که اینان برخوردار از حقوق و مزایای قانونی هستند؛ زیرا که قانون، عدالت و حق را رعایت کردهاند.
- قرآن هر نوع عامل جز اراده آزاد و تصمیمگیری مستقل در گرایش به عقیده را نفی کرده است: ﴿وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ﴾[۴۰].
تنها راه نفوذ در اراده ملتها «بلاغ مبین»[۴۱] و «گفتار حق»[۴۲] و «ارائه بینات»[۴۳] و منطق و استدلال[۴۴] است.
اصل برابری دولتها از دیدگاه قرآن: در مورد آزادی، استقلال و حاکمیت دولتها نیز، آیه زیر قابل تعمق و مطالعه است: ﴿وَمَا جَعَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ﴾[۴۵].
با دقت در مفهوم حفیظ که نشاندهنده نوعی قیمومیت از یک سو و عدم توانایی در استیفای حقوق از سوی دیگر است، و نیز در معنای وکیل که معمولاً در مواردی که کسی از جانب دیگری عهدهدار مسئولیت و یا استیفای حقی میشود، معلوم میگردد که در این آیه آزادی، استقلال و حاکمیت ملتها به نوعی مورد تأیید قرار گرفته است و تا ملتی خود تصمیم نگرفته دیگری نمیتواند به عنوان حافظ منافع او و یا به نمایندگی از طرف او تصمیم بگیرد، خداوند همچنین حقی را به کسی تفویض نکرده است.
برابری دولتها از دیدگاه علی (ع): در نهجالبلاغه به گونههای مختلف بر اصل تساوی و برابری انسانها تأکید شده، از آن جمله میتوان مورد زیر را بیان کرد: «فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ: إمَّا أَخٌ لَك فِي الدِّينِ، أو نَظِيرٌ لَك فِي الْخَلْقِ»[۴۶] (مردم دو گروهند: یا برادر دینی تو هستند و یا مشابه تو در انسانیت و خلقت).
همه انسانها در آفرینش یکسان آفریده شدهاند و این برابری اساس روابط بین انسانها را در سطح روابط اجتماعی و در مقیاس روابط بینالمللی تشکیل میدهد. هیچ قدرتی نمیتواند با زیرپا گذاردن این اصل، آزادی، استقلال و حاکمیت را از ملتی سلب کند. اصل برابری ملتها براساس گفتار علی (ع) از احترام به شخصیت و کرامت انسانی و اصل آزادی انسانها در تعیین سرنوشتشان ناشی میشود، ولی این مسئله هرگز به معنای نفی مسئولیت انسان در برابر خدا نیست. از اینرو اصل سنخیت و برابری انسانها باید به اخوت و پیوند معنوی و اعتقادی و مسئولیت مشترک آنها بینجامد[۴۷].[۴۸]
برابری
اصل مساوات و برابری نخستین پایه نظام اجتماعی اسلام و ادیان و مکتبهای فلسفی دیگر در این حد برای برابری انسان، ارزش اجتماعی، سیاسی، حقوقی و اقتصادی قائل نشدهاند و این نوع تفاوت از اختلاف بینش در شناخت شخصیت و ارزشهای والای انسان ناشی میگردد. با مطالعه خصایص مشترک انسانی زیر، میتوان به عمق مسئله مساوات و برابری انسانها از دیدگاه اسلام پی برد:
- همه افراد انسان از هر نژاد و با هر نوع خصیصه مادی و معنوی، از دو انسان مرد وزن آفریده شده و نخستین مرد وزن که پدر و مادر همه انسانها هستند از نوع وطبیعت مشابه آفریده شدهاند. ﴿الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَاءً﴾[۴۹]؛
- انسان به مثابه بذر و نهال است (نه ماده خام) و نسبت به شکلها، حرکتها، جهتها و عوامل گوناگون یکسان نیست. حرکت او به سمت کمال است و این جوشش و خیزش، ریشه در فطرت او دارد و این خصلت به طور همگانی در عموم انسانها دیده میشود ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ﴾[۵۰]؛
- گر چه انسانها بخشی از شخصیت خود را از عواملی میگیرند که در زندگی و جامعه او نقش دارند ولی بخش دیگری از شخصیت انسانها که حایز اهمیت است، ریشه در سرشت آنها دارد و همه انسانها این سرمایه عظیم را از خدا گرفتهاند ﴿وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي﴾[۵۱] و انسانها قبل از آنکه شخصیت و وجدان اکتسابی را به دست آورند، شخصیت و وجدان فطری را از پیش داشتهاند و همه انسانها در این خصیصه مشترکند؛
- تفاوت بینشها و اختلاف عقیدهها گرچه در میان انسانها فاصله انداخته است و از این رهگذر گروهبندیهای زیادی دامنگیر انسان شده، ولی این گونه فاصلهها، حتی مرز حق و باطل نیز هرگز انسانها را از طبیعت همگون انسانی خارج نکرده است ﴿وَمَا كَانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّةً وَاحِدَةً فَاخْتَلَفُوا﴾[۵۲]؛
- به همان گونه که اشتراک در خصایص اکتسابی انسانی پایههای وحدت بشری، عوامل تشکل، تعاون و همکاری است، همگونی در خصایص طبیعی و فطری مشترک نیز میتواند انگیزه اصیل و نیرومند در جهت مشارکت و همیاری و همزیستی باشد «فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ»[۵۳]؛
- رمز اختلافات شکلی و ظاهری در میان انسانها از قبیل اختلاف در جنس (زن و مرد)، نژاد و رنگ پوست، ملیتها و زبان را باید در اسرار و پیچیدگیهای نظام آفرینش جستوجو کرد که بیش از هر چیزی معرفتساز و عرفانزا است ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾[۵۴]، ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِلْعَالِمِينَ﴾[۵۵]؛
- خداوند فرزندان آدمی را کرامت و شرافت والایی بخشیده ﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ﴾[۵۶] و انسان را حامل امانت و سری بزرگ که آسمانها و کوهها از پذیرش آن سرباز زدند، قرار داده است. ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ﴾[۵۷]؛
- همه انسانها در برابر خدا به طور یکسان مسئولند و نیز نسبت به افراد دیگر وجامعه وظایف مشترکی بر عهده دارند؛ زیرا همگی مخلوق خدا و عضو جامعهاند «كُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ»[۵۸]؛
- هیچ گونه تفاوتی جز «تقوی» نمیتواند معیار تبعیض و نابرابری تلقی شود و نابرابری و تمایز بر اساس تقوا نیز معیاری در تقسیم وظایف و وسیلهای برای نیل به اهداف عالیه انسانی است نه عامل تبعیض در برابر قانون «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ رَبَّكُمْ وَاحِدٌ وَ إِنَّ أَبَاكُمْ وَاحِدٌ كُلُّكُمْ لِآدَمَ وَ آدَمُ مِنْ تُرَابٍ- إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ وَ لَيْسَ لِعَرَبِيٍّ عَلَى عَجَمِيٍّ فَضْلٌ إِلَّا بِالتَّقْوَى»[۵۹]؛
- ارزش هر انسانی به میزان عمل و کیفیت آن بستگی دارد ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ﴾[۶۰] و معیار ارزیابی هر فردی توانایی و شایستگی اوست «قِيمَةُ كُلِّ امْرِئٍ مَا يُحْسِنُهُ» و شخصیت واقعی هر انسان را باید در وجود خود او جستوجو کرد «مَنْ فَاتَهُ حَسَبُ نَفْسِهِ لَمْ يَنْفَعْهُ حَسَبُ آبَائِه»[۶۱] و شخصیت اضافی و اعتباری بدون شخصیت ذاتی سودی ندارد «مَنْ أَبْطَأَ بِهِ عَمَلُهُ لَمْ يُسْرِعْ بِهِ نَسَبُهُ»[۶۲] و اگر از شخصیت تقوایی انسانها صرف نظر شود همه آنها با وجود تمامی تفاوتها و اختلافهایشان برابرند. «أَصْلُ الْمَرْءِ دِينُهُ وَ حَسَبُهُ خُلُقُهُ وَ كَرَمُهُ تَقْوَاهُ وَ إِنَّ النَّاسَ مِنْ آدَمَ شَرَعٌ سَوَاءٌ»[۶۳]؛
- اسلام امتیازطلبیهای مبتنی بر ثروت و قدرت را محکوم میکند ﴿وَقَالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ * قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَقْدِرُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۶۴] و برای خصایص نژادی نقشی در تقسیم عادلانه حقوق مردم قائل نمیشود «إِنِّي لاَ أَرَى فِي هَذَا الْفَيْءِ فَضِيلَةٌ لِبَنِي إِسْمَاعِيلَ عَلَى غَيْرهُمْ»[۶۵] و همه را در برابر قانون یکسان میشمارد «النَّاسُ كُلُّهُمْ سَوَاءٌ كَأَسْنَانِ الْمُشْطِ»[۶۶] و حقوق و وظایف را متلازم و متساوی در مورد همه تعمیم میدهد «الحَقُّ لَا يَجْرِي لِأَحَدٍ إِلَّا جَرَى عَلَيْهِ وَ لَا يَجْرِي عَلَيْهِ إِلَّا جَرَى لَهُ»[۶۷] و به زمامداران و دولتمردان دستور میدهد که همه را در برابر حق یکسان ببینند «فَلْيَكُنْ أَمْرُ النَّاسِ عِنْدَكَ فِي الْحَقِّ سَوَاءً»[۶۸] و اعلان شعار مساوات را در جامعه لازم میشمارد «وَ اعْلَمُوا أَنَّ النَّاسَ عِدْنا فِي الْحَقِّ أَسوء»[۶۹] «خُذْ سَوَاءً وَ أَعْطِ سَوَاءً»[۷۰] علی(ع) به فرمانداران خود دستور میداد حتی در نگاه کردن به مردم نیز مراعات مساوات کنند «وَ آسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ»[۷۱]؛
- تنها اختلافی را که اسلام به عنوان یک واقعیت اجتنابناپذیر و عینی معنادار میپذیرد، اختلاف موجود بین زن و مرد است که از نظر فلسفه آفرینش به عنوان دو موجودی که مکمل یکدیگرند و با اختلافی که دارند مسئولیتهای ویژهای را بر عهده گرفتهاند و در نتیجه در پارهای موارد حقوقی تفاوت دارند، مطرح میکند. بسیاری وحدت و اشتراک دو جنس بشری در انسانیت را موجب برابری و مساوات کامل میدانند، ولی میبینیم در آفرینش، این برابری وجود ندارد؛ زیرا اصل تفاوت که در نظام یک سیستم مقتضای حکمت است در خلقت مرد و زن نیز اعمال شده که نشاندهنده اختلاف نقش و مسئولیت آن دو است.
در این تحلیل سه بخش قابل توجه در آفرینش انسانها وجود دارد:
- بخش مشترک انسانی که در همه زنان و مردان یکسان وجود دارد؛
- بخش اختصاصی خلقت زنان و ویژگیهایی که در جنس زن از نظر آفرینش وجود دارد؛
- بخش اختصاصی جنس مرد که از نظر خلقت او را از جنس زن متمایز میسازد. با توجه به این واقعیت، بیشک شعار «تساوی حقوق» به صورت یک مارک تقلبی جلوه خواهد کرد که مقلدان غرب بر روی این رهآورد غربی چسبانیدهاند.
وقتی ما بر اساس این تفاوتهای عینی که به مقتضای حکمت و تدبیر در یک سیستم پیچیده است، عدم تشابه حقوق زن و مرد را در پارهای از موارد لازمه عدالت دانستیم، در حقیقت سخن ما به فلسفه حقوق برمیگردد که ریشه آن را باید در دو اصل توحیدی حکمت وعدالت جستوجو کرد. قرآن با توجه دادن به فلسفه آفرینش زن و مرد، ما را به رمز اختلافات حقوقی بین این دو جنس از انسان واقف گردانیده است. تردیدی نیست که کلیه حقوق ناشی شده از جنبه انسانیت بین زن و مرد مشترک و یکسان است. اما اگر حقایق عینی را آنچنان که هست بنگریم، ویژگیهای زن (هویت اختصاصی زن) حقوق ویژهای برای زنان، و خصایص موجود در مرد (هویت اختصاصی مرد) حقوق خاصی را ایجاب میکند. نادیده گرفتن اختلافهای حقیقی و عینی بین مرد و زن در تنظیم حقوق و مسئولیتها خسارتهای جبرانناپذیری را به بار خواهد آورد که هم اکنون دنیای غرب با وجود چارهجوییها و ترمیمهایی که با استفاده از امکانات و سرگرمیهای مختلف به عمل آورده، هنوز دست به گریبان آن است. اختلاف عینی موجود بین زن و مرد در پارهای موارد نه تنها مستلزم مسئولیتها و حقوق متفاوتی است، بلکه آموزشهای اختصاصی و تربیت هر کدام را به تناسب بخشهای اختصاصی و مسئولیتهای ویژه هر یک ایجاب میکند.
دولت اسلامی موظف است با رعایت موازین اسلامی زمینههای مساعد را برای رشد شخصیت زن و احیای حقوق مادی و معنوی او فراهم آورد و مادران را بالاخص در دوران بارداری و حضانت فرزند مورد حمایت قرار دهد و کودکان بیسرپرست را حمایت کند و برای تضمین امنیت خانواده و حفظ کیان و بقای آن دادگاههای صالح ایجاد کند و با بیمه خاص، بیوگان و زنان سالخورده و بیسرپرست را تحت پوشش خاص قرار دهد و قیومیت فرزندان را به مادران شایسته اعطا و در جهت سود و مصلحت آنان، در صورت نبودن ولی شرعی قهری، قیومیت مادران را اولویت دهد. یکی دیگر از حوزههای برابری نظام اداری است. برابری در نژاد﴿هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾[۷۲] برابری به معنای نفی تبعیض ﴿وَقَالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ * قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ﴾[۷۳] همچنین برابری در بهرههای اجتماعی و عمومی «إِنِّي لاَ أَرَى فِي هَذَا الْفَيْءِ فَضِيلَةٌ لِبَنِي إِسْمَاعِيلَ عَلَى غَيْرهُمْ»[۷۴] و برابری در تعمیم حقوق و وظایف «فَالْحَقُّ لَا يَجْرِي لِأَحَدٍ إِلَّا جَرَى عَلَيْهِ وَ لَا يَجْرِي عَلَيْهِ إِلَّا جَرَى لَهُ»[۷۵] و یکسان بودن در حقطلبی «فَلْيَكُنْ أَمْرُ النَّاسِ عِنْدَكَ فِي الْحَقِّ سَوَاءً»[۷۶] و بالاخره برابری به عنوان شعار سیاسی رهبری «وَ عَلِمُوا أَنَّ النَّاسَ عِنْدَنَا فِي الْحَقِّ أُسْوَةٌ»[۷۷][۷۸].[۷۹]
مساوات
مساوات: برابری مساوات و برابری از اصول بنیادی و غیر قابل خدشه در تعالیم اجتماعی اسلام است. نصوص اسلامی در این زمینه، از صراحت و تأکید برخوردار است. از جمله مصادیق مساوات میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱. مساوات در آفرینش انسان: همه انسانها در بنیاد و ریشه انسانی، برابرند و همه از یک پدر و مادر آفریده شدهاند. برابر این اصل، همه انسانها از هر نوع نژاد، زبان، فرهنگ و حتی جنس برابرند. این نوع مساوات شامل استعدادها، توانمندیهای بالقوه و امکان تکامل در دو جنبه مادی و معنوی نیز میشود و اختلاف عقیده و یا سایر مرزبندیهای صوری نمیتواند این برابری را از میان بردارد. به دلیل این نوع وحدت و همگونی ذاتی که در شخصیت انسانی نهفته است، همواره امکان بازگشت انسانها به وحدت و همدلی وجود دارد و با وجود مرزبندیهای گوناگونی که بین واحدهای بشری فاصله افکنده است، انسانها میتوانند جامعه واحد جهانی را جامه عمل بپوشانند. در تجزیه و تحلیل اسلام از انسان و جامعه بشری، انسانهای اولیه بهگونهای همسو و متحد زندگی میکردهاند و اختلافات و مرزبندیها به تدریج بر اساس افزونطلبیها و انحراف از خواستههای فطری بین آنها فاصله ایجاد کرده؛
٢. اخوت انسانی: برابری در خلقت، چنان رابطه فطری و طبیعی در میان انسانها به وجود آورده است که آنها را چون دو برادر به همدیگر نزدیک کرده و انسانها با وجود همه اختلافها، در منطق اسلام از نظر انسانی برادرند. این پیوند عاطفی، همه آحاد بشر را همچون عضو یک خانواده گرد هم آورده است. پیوند «شبیه همدیگر بودن» اساس همگرایی و تعاون در زندگی اجتماعی و حتی در سطح جامعه جهانی را فراهم آورده است؛
٣. برابری در حق: دستورالعمل جاودانه امام علی(ع): «فَلْيَكُنْ أَمْرُ النَّاسِ عِنْدَكَ فِي الْحَقِّ سَوَاءً»[۸۰] یک شعار و شعور سیاسی در نظام اجتماعی، سیاسی اسلام است. در عرصههای تجلی حق، مانند قضاوت، برخورداری از حقوق، مشارکت سیاسی و حق تعیین سرنوشت، برابری به عنوان اصل خدشهناپذیر تلقی میشود. برابری در حق از آنچنان اهمیتی برخوردار است که نهتنها صاحبان حق باید به آن آگاهی داشته باشند بلکه باید همواره نصبالعین زمامداران و کارگزاران دولت اسلام قرار گیرد و کوچکترین غفلتی از آن به وقوع نپیوندد؛
۴. برابری در مسئولیت: همه مسئولند و به میزان حقوق و مزایایی که برخوردار میشوند، باید به تکالیف خود عمل کنند. این برابری نهتنها شامل مرحله دریافت حق بلکه مرحله پرداخت حق را نیز شامل میگردد[۸۱]. و تساوی حق و مسئولیت و تلازم آن دو نیز مرحله دیگری از برابری انسانها در مسئولیت و انجام تکالیف اختصاصی و نیز مسئولیتهای مشترک است[۸۲]. بیگمان امتیازهای اکتسابی هر انسان به ویژه توانمندیهایی که در انجام فعالیتهای اجتماعی بهدست میآورد، او را در جایگاه متمایز و متفاوتی قرار میدهد. یکساننگری در جایگاه و نقش افراد نوعی ظلم و بیرون از عدالت است که خود مانع پیشرفت جامعه و مانع بروز خلاقیتهای افراد برجسته و شایستهتر است. اسلام همه امتیازها، برتریها، تمایزهای مثبت و منطقی را در یک کلمه «تقوی» گنجانیده و تعیین جایگاه اجتماعی و نقش هر فرد را بر محور تقوی مورد تأکید قرار داده است؛
۶. برابری در مصالح عمومی: مفهوم این نوع برابری در اسلام آن است که در قانونگذاری، مصالح همگان بهطور یکسان منظور شده و قوانین الهی برای مصلحت گروه خاص و طبقه ممتازی وضع نشده و در شرایط برابر و تواناییهای مساوی، مصالح همه بهطور یکسان مبنای قانونگذاری قرار گرفته است. این نوع برابری، همه احکام اولیه، ثانویه و حکومتی اسلام را فرا میگیرد و اگر قانون در شرایط خاصی و برای واجدان شرایط معینی تأسیس شده باشد، مصلحت همه آنها که منطبق با شرایط قانون و واجد شرایط پیشبینی شدهاند؛ منظور میشود و نتیجه این سخن آن است که قانون باید بهطور برابر در مورد همگان و همه واجدان شرایط به مورد اجرا نهاده شود.
۷. برابری در استیفای حقوق: به نظر میرسد برابری در استیفای حقوق، اصلی جدا از برابری در حق است. چنانکه استحقاق امری جدا از مطالبه حق است. بسیاری از تبعیضها در مقام استیفای حقوق آشکار میشود. بر اساس اصل برابری آحاد مردم در استیفای حقوقشان، باید امکان استیفای هر حقی بهطور مساوی در اختیار همگان قرار گیرد، مانند حق دادخواهی؛
۸. برابری امت: منظور از برابری امت در حقیقت برابری در حقوق شهروندی در نظام اسلامی برای مؤمنان است. امت رمز یکپارچگی مردم مسلمان در نظام و دولت اسلامی به شمار میرود که وحدت آن ﴿إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً﴾[۸۳] رمز برابری در درون این مجموعه متشکل و سازمانیافته است. این نوع برابری که در «اخوت اسلامی» ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾[۸۴] تجلی یافته است، همه امتیازها و فاصلههای مادی و ظاهری را درهم شکسته و سورهای از قرآن که در آن، عتاب به پیامبر(ص) دیده میشود، حماسه آن را جاودانه کرده است[۸۵]. برابری آحاد امت به معنای آن است که هر فرد از امت اسلام به لحاظ عضویت در مجموعه و منظومه برادری ایمانی، دارای حق برابر است؛
۹. مساوات و عدالت: شرایطی که در قوانین برای احراز امتیاز و رتبه ویژه منظور میشود و نیل به یک سلسله مزایا و اختیارات به صلاحیتها و مهارتهای خاصی موکول میشود، تا آنجا که مناسبت بین حق و صلاحیت و یا اختیارات و مهارتهای منطقی و قابل قبول است، چنین قوانینی تبعیض محسوب نشده و عادلانه هم هست و از سوی دیگر اعطای حق مساوی و امکانات و مزایای برابر در صورتی عادلانه است که همه افرادی که از حق و مزایای برابر استفاده میکنند، شرایط برابر هم داشته باشند. به این ترتیب همواره باید در حقانیت مساوات و تبعیض، مسئله عدالت، مد نظر قرار گیرد بهطوری که ممکن است تبعیضی عادلانه و مساواتی غیر عادلانه باشد و مساوات در جایی که بین افراد از نظر صلاحیت و مهارت، تفاوت وجود دارد و تبعیض در مواردی که همه از یک نوع شرایط و صلاحیت برخوردارند، ناعادلانه تلقی میشود؛
۱۰. مساوات در قانون اساسی مشروطه: اصل مساوات در قانون اساسی مشروطه هرچند بهطور کلیشهای و برگرفته از قوانین اساسی دیگر کشورها در ماده ۱۹ به صراحت آمده بود اما تفسیر فقهی و مبنای اسلامی آن را متفکر و فقیه بزرگ معاصر مشروطه مرحوم میرزای نایینی در کتاب تنبیهالامه مشروحاً بیان کرده بود[۸۶]. نایینی از مساوات تحت عنوان یک اصل ظاهری نام میبرد و آن را یک اصل اقتباسی از غرب نمیانگارد و بر اساس آیات و روایات به اثبات فقهی آن میپردازد و آن را دومین اصل و سرمایه سعادت و حیات ملی مینامد. به اعتقاد نایینی مساوات آن است که آحاد ملت با همدیگر و با شخص والی در جمیع نوعیات برابر باشند اما این برابری مانع از آن نیست که اشخاص با شرایط متفاوت دارای تکالیف مختلف باشند. نایینی این نوع تبعیض روا را، از مستقلات عقلیه شمرده و آن را مطلبی نه ویژه تعالیم اسلام، بلکه از اصول پذیرفته شده ملل متمدن جهان میداند. به اعتقاد میرزای نائینی مساوات مطلق نه وجود دارد و نه عادلانه است و خود مخرب نظام جهان محسوب میشود. میرزای نائینی مساوات را از ضروریات اسلام میشمارد. توجه به واقعیتهای عینی شرایط مشروطه، رقیب وی یعنی شیخ فضلالله نوری را بر آن میدارد که رویکردی درست در جهت مخالف داشته باشد. وی اصل مساوات را یک مقوله سیاسی وارداتی از غرب دانسته و آن را در نظام اسلامی نهتنها نفی میکند، بلکه خلاف آن را اثبات میکند. به عقیده شیخ فضلالله نوری که خود چون میرزای نایینی یک فقیه است، حقوق در افراد مختلف، متفاوت و مسئولیتها را نیز با اختلاف در شرایط بهطور کامل مختلف قلمداد میکند. افزون بر این، او معتقد بود که در آینده از اصل مساوات سوءاستفادههای فراوانی خواهد شد، که قابل پیشگیری نیست؛
۱۱. مساوات در دیدگاه امام خمینی (قدس سره): امام خمینی نیز توجه بیشتر خود را به واقعیتها و مصادیق مساوات معطوف میداشت و به اعتقاد امام خمینی در حکومت اسلامی، حاکم و پایینترین فرد جامعه در حقوق یکسانند[۸۷] و مساوات اسلامی در مشارکت سیاسی نیز متجلی میشود. در نظریه امام، مسائلی چون ولایت فقیه نهتنها با اصل مساوات اسلامی منافات ندارد، بلکه ضامن اجرای آن نیز محسوب میشود[۸۸]. از مظاهر مساوات اسلامی، انتخابات است که همه مردم در آن برابرند؛
۱۲. مساوات در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران: قانون اساسی با تمام حقوق و تکالیفی که در آن مقرر شده، برای همگان است و این خود نوعی مساوات در برابر قانون است، اما با وجود این، در مواردی بر اصل مساوات تأکید شده است. به جز اصل نوزدهم که مردم ایران را از هر قوم و قبیله که باشند، از حقوق مساوی برخوردار میشمارد و رنگ، نژاد، زبان و مانند آن را سبب امتیاز نمیداند، در اصل بیستم نیز همه افراد ملت اعم از زن و مرد را در حمایت قانون یکسان قرار میدهد و همه آحاد ملت را از همه حقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلامی برخوردار میشمارد و در اصل یکصد و هفتم، رهبر را در برابر قوانین با سایر افراد کشور مساوی اعلام میکند. قانون اساسی با تأکید بر اصل برابری، صلاحیتها و اولویتها در احراز مسئولیتها را از نظر دور نداشته و اصلح بودن را در بسیاری از موارد منطبق با اصل عدالت و نوعی تبعیض روا شمرده است[۸۹][۹۰].[۹۱]
پرسش مستقیم
منابع
پانویس
- ↑ فرهنگ معین، ج۳، ص۴۰۷۶.
- ↑ ﴿وَمَا كَانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّةً وَاحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ فِيمَا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ﴾ «و مردم جز امّتی یگانه نبودند که اختلاف ورزیدند و اگر سخنی از پروردگارت پیشی نگرفته بود میان آنها در آنچه اختلاف داشتند داوری میشد» سوره یونس، آیه ۱۹؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳؛ تحف العقول، ص۲۹؛ الفقیه، ص۵۷۹؛ سفینة البحار، ج۲، ص۳۴۸؛ صبح الاعشی، ج۲، ص۳۳۷-۳۳۴.
- ↑ فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژهنامه فقه سیاسی، ص ۱۶۶.
- ↑ جمعی از نویسندگان، رسائل مشروطیت، ص۱۶۰.
- ↑ نائینی، تنبیه الامه و تنزیه المه، ص۴۹.
- ↑ ورعی، سید جواد، درسنامه فقه سیاسی، ص ۶۲.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا﴾ «ای مردم! از پروردگارتان پروا کنید، همان که شما را از تنی یگانه آفرید و از (سرشت) او همسرش را پدید آورد و از آن دو، مردان و زنان بسیار (در جهان) پراکند و از خداوند- که با (سوگند بر نام) او، از هم درخواست میکنید- و از (بریدن پیوند) خویشان پروا کنید، بیگمان خداوند چشم بر شما دارد» سوره نساء، آیه ۱.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ﴾ «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروهها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را بازشناسید، بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا﴾ «ای مردم! از پروردگارتان پروا کنید، همان که شما را از تنی یگانه آفرید و از (سرشت) او همسرش را پدید آورد و از آن دو، مردان و زنان بسیار (در جهان) پراکند و از خداوند- که با (سوگند بر نام) او، از هم درخواست میکنید- و از (بریدن پیوند) خویشان پروا کنید، بیگمان خداوند چشم بر شما دارد» سوره نساء، آیه ۱.
- ↑ وسایل الشیعه، ج۱۱، ص۸۰.
- ↑ شرایع الاسلام، ج۲، ص۱۹۸؛ ترمینولوژی حقوق، ص۶۴۶.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۹.
- ↑ فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژهنامه فقه سیاسی، ص ۱۶۶.
- ↑ «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ رَبَّكُمْ وَاحِدٌ وَ إِنَّ أَبَاكُمْ وَاحِدٌ كُلُّكُمْ لِآدَمَ وَ آدَمُ مِنْ تُرَابٍ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ وَ لَيْسَ لِعَرَبِيٍّ عَلَى عَجَمِيٍ فَضْلٌ إِلَّا بِالتَّقْوَى»؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج۷۶، ص۳۵۰.
- ↑ «فرمان یافتهام که میان شما دادگری کنم» سوره شوری، آیه ۱۵.
- ↑ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۸، ص۳۳.
- ↑ «أَ تَأْمُرُونِّي أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِيمَنْ وُلِّيتُ عَلَيْهِ وَ اللَّهِ لَا أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِيرٌ وَ مَا أَمَ نَجْمٌ فِي السَّمَاءِ نَجْماً- [وَ] لَوْ كَانَ الْمَالُ لِي لَسَوَّيْتُ بَيْنَهُمْ فَكَيْفَ وَ إِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللَّهِ- [ثُمَّ قَالَ (ع)] أَلَا وَ إِنَّ إِعْطَاءَ الْمَالِ فِي غَيْرِ حَقِّهِ تَبْذِيرٌ وَ إِسْرَافٌ وَ هُوَ يَرْفَعُ صَاحِبَهُ فِي الدُّنْيَا وَ يَضَعُهُ فِي الْآخِرَةِ وَ يُكْرِمُهُ فِي النَّاسِ وَ يُهِينُهُ عِنْدَ اللَّهِ»؛ نهجالبلاغه، خطبه ۱۲۶.
- ↑ حکیمی، محمدرضا، الحیاة، ج۶، ص۳۷۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۱، ص۲۹۲ (با اندکی تصرف در عبارت).
- ↑ ورعی، سید جواد، درسنامه فقه سیاسی، ص ۶۲.
- ↑ ابنهشام، السیره النبویه، ج۲، ص۳۰۰.
- ↑ ورعی، سید جواد، درسنامه فقه سیاسی، ص ۶۲.
- ↑ نیشابوری، صحیح مسلم، ج۵، ص۱۱۴.
- ↑ ابنمنظور، مختصر تاریخ دمشق لابن عساکر، ج۵، ص۳۷۰.
- ↑ نهجالبلاغه، نامه ۴۱.
- ↑ ورعی، سید جواد، درسنامه فقه سیاسی، ص ۶۲.
- ↑ «فَإِنَّ حَقّاً عَلَى الْوَالِي أَلَّا يُغَيِّرَهُ عَلَى رَعِيَّتِهِ فَضْلٌ نَالَهُ وَ لَا طَوْلٌ خُصَّ بِهِ وَ أَنْ يَزِيدَهُ مَا قَسَمَ اللَّهُ لَهُ مِنْ نِعَمِهِ دُنُوّاً مِنْ عِبَادِهِ وَ عَطْفاً عَلَى إِخْوَانِهِ أَلَا وَ إِنَّ لَكُمْ عِنْدِي أَلَّا أَحْتَجِزَ دُونَكُمْ سِرّاً إِلَّا فِي حَرْبٍ وَ لَا أَطْوِيَ دُونَكُمْ أَمْراً إِلَّا فِي حُكْمٍ وَ لَا أُؤَخِّرَ لَكُمْ حَقّاً عَنْ مَحَلِّهِ وَ لَا أَقِفَ بِهِ دُونَ مَقْطَعِهِ وَ أَنْ تَكُونُوا عِنْدِي فِي الْحَقِّ سَوَاءً فَإِذَا فَعَلْتُ ذَلِكَ وَجَبَتْ لِلَّهِ عَلَيْكُمُ النِّعْمَةُ وَ لِي عَلَيْكُمُ الطَّاعَةُ وَ أَلَّا تَنْكُصُوا عَنْ دَعْوَةٍ وَ لَا تُفَرِّطُوا فِي صَلَاحٍ وَ أَنْ تَخُوضُوا الْغَمَرَاتِ إِلَى الْحَقِّ» (نهجالبلاغه، نامه ۵۰).
- ↑ ورعی، سید جواد، درسنامه فقه سیاسی، ص ۱۲۸.
- ↑ سیاست جهان، ص۵۶۷.
- ↑ حقوق بینالملل اسلامی، ص۱۰۷ و ۱۰۸.
- ↑ حقوق بینالملل اسلامی، ص۱۰۹.
- ↑ حقوق بینالملل اسلامی، ص۱۱۴.
- ↑ حقوق بینالملل اسلامی، ص۱۰۷.
- ↑ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ «پس پند بده که تنها تو پند دهندهای * تو بر آنان چیره نیستی» سوره غاشیه، آیه ۲۱-۲۲.
- ↑ سوره طور، آیه ۳۷.
- ↑ «و تو بر آنان چیره نیستی» سوره ق، آیه ۴۵.
- ↑ «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروهها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را بازشناسید، بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست» سوره حجرات، آیه ۱۳.
- ↑ «و اگر پروردگارت میخواست، تمام آن کسان که روی زمیناند همگی ایمان میآوردند؛ آیا تو مردم را ناگزیر میکنی که مؤمن باشند؟» سوره یونس، آیه ۹۹.
- ↑ ﴿فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ﴾ «و آیا جز پیامرسانی آشکار بر عهده پیامبران است؟» سوره نحل، آیه ۳۵؛ ﴿وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ﴾ «و بر (عهده) پیامبر جز پیامرسانی آشکار نیست» سوره نور، آیه ۵۴؛ ﴿وَمَا عَلَيْنَا إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ﴾ «و چیزی جز پیامرسانی روشن، بر عهده ما نیست» سوره یس، آیه ۱۷؛ ﴿أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ﴾ «تنها پیامرسانی روشن بر عهده فرستاده ماست» سوره مائده، آیه ۹۲.
- ↑ ﴿وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ﴾ «و بگو که این (قرآن) راستین و از سوی پروردگار شماست» سوره کهف، آیه ۲۹.
- ↑ ﴿أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ﴾ «این فرستاده، بر حقّ است و برهانها (ی روشن) برای آنان آمد» سوره آل عمران، آیه ۸۶.
- ↑ ﴿ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ «(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز!» سوره نحل، آیه ۱۲۵؛ ﴿وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ «و با اهل کتاب جز به بهترین شیوه چالش مکنید» سوره عنکبوت، آیه ۴۶.
- ↑ «و اگر خداوند میخواست شرک نمیورزیدند و ما تو را بر آنان نگهبان نگماردهایم و تو گمارده بر آنها نیستی» سوره انعام، آیه ۱۰۷؛ ﴿وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ اللَّهُ حَفِيظٌ عَلَيْهِمْ وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ﴾ «و خداوند (خود) مراقب کسانی است که به جای او سرورانی (را به پرستش) میگیرند و تو ناظر بر آنان نیستی» سوره شوری، آیه ۶.
- ↑ نهجالبلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ فقه سیاسی، ج۳، ص۴۴۴-۴۳۸.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۱۹۶.
- ↑ «همان که شما را از تنی یگانه آفرید و از (سرشت) او همسرش را پدید آورد و از آن دو، مردان و زنان بسیار (در جهان) پراکند» سوره نساء، آیه ۱.
- ↑ «ای انسان! بیگمان تو به سوی پروردگارت سخت کوشندهای، پس به لقای او خواهی رسید» سوره انشقاق، آیه ۶.
- ↑ «و در او از روان خویش دمیدم» سوره حجر، آیه ۲۹.
- ↑ «و مردم جز امّتی یگانه نبودند که اختلاف ورزیدند» سوره یونس، آیه ۱۹.
- ↑ نهجالبلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروهها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را بازشناسید، بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست» سوره حجرات، آیه ۱۳.
- ↑ «و از نشانههای او آفرینش آسمانها و زمین و گوناگونی زبانها و رنگهای شماست؛ به راستی در این نشانههایی برای دانشوران است» سوره روم، آیه ۲۲.
- ↑ «و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشتهایم و آنان را در خشکی و دریا (بر مرکب) سوار کردهایم» سوره اسراء، آیه ۷۰.
- ↑ «ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت» سوره احزاب، آیه ۷۲.
- ↑ مجموعة ورّام، ص۶۰.
- ↑ تحفالعقول، ص۲۹.
- ↑ «هر کس در گرو کاری است که انجام داده است» سوره مدثر، آیه ۳۸.
- ↑ نهجالبلاغه، حکم ۳۸۹.
- ↑ نهجالبلاغه، حکم ۲۲.
- ↑ سفینهالبحار، ج۲، ص۳۴۸.
- ↑ «و گفتند: که ما دارایی و فرزند بیشتری داریم و ما را عذاب نخواهند کرد * بگو: بیگمان پروردگارم برای هر کس که بخواهد روزی را فراخ یا تنگ میگرداند اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره سبأ، آیه ۳۵-۳۶.
- ↑ وسائلالشیعه، ج۱۱، ص۸۰.
- ↑ من لا یحضره الفقیه، ص۵۷۹.
- ↑ نهجالبلاغه، خ ۲۱۶.
- ↑ نهجالبلاغه، نامه ۵۹.
- ↑ نهجالبلاغه، نامه ۷۰.
- ↑ وسائلالشیعه، ج۱۲، ص۱۰.
- ↑ نهجالبلاغه، نامه ۲۷.
- ↑ «اوست که شما را از تنی یگانه آفرید و از (خود) او همسرش را پدید آورد» سوره اعراف، آیه ۱۸۹.
- ↑ «و گفتند: که ما دارایی و فرزند بیشتری داریم و ما را عذاب نخواهند کرد * بگو: بیگمان پروردگارم روزی را فراخ میگرداند» سوره سبأ، آیه ۳۵-۳۶.
- ↑ وسائلالشیعه، ج۱۱، ص۸۰.
- ↑ نهجالبلاغه، خ ۲۱۶.
- ↑ نهجالبلاغه، نامه ۵۹.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۷۰.
- ↑ فقه سیاسی، ج۷، ص۴۹۲.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۴۰۵.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۹.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۱۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶.
- ↑ «به راستی این امّت شماست، امّتی یگانه» سوره انبیاء، آیه ۹۲.
- ↑ «جز این نیست که مؤمنان برادرند» سوره حجرات، آیه ۱۰.
- ↑ ﴿أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَى * فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى * وَمَا عَلَيْكَ أَلَّا يَزَّكَّى * وَأَمَّا مَنْ جَاءَكَ يَسْعَى * وَهُوَ يَخْشَى * فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى﴾ «اما آنکه بینیازی نشان میدهد؛ * تو به او میپردازی، * و اگر پاکی نپذیرد، تو مسئول نیستی * و اما آنکه شتابان نزد تو آمد؛ * در حالی که (از خدا) میهراسد؛ * تو از وی به دیگری میپردازی» سوره عبس، آیه ۵-۱۰.
- ↑ تنبیه الامه، ص۷۰-۶۸.
- ↑ صحیفه نور، ج۴، ص۱۹۸.
- ↑ صحیفه نور، ج۴، ص۲۲۴-۲۲۳.
- ↑ فقه سیاسی، ج۱، ص۵۴۶-۵۴۴.
- ↑ فقه سیاسی، ج۷، ص۲۶۹-۲۵۷.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۵۱۷.