اخلاق در قرآن: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
(←منابع) |
||
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
با توجّه به تعریف اصطلاحی خُلق، در تعریف حکیمان [[مسلمان]] از [[علم اخلاق]]، بهطور معمول عنایت اصلی به خُلقیّات و ملکات و تمیز [[نیک]] و بد آنها از یکدیگر است و توجّهی به خود فعل نیست<ref>اخلاقناصری، ص۴۸؛ تهذیبالاخلاق، ص۲۷؛ معراجالسعاده، ص۴۵ـ۴۶.</ref>. چنانکه اشاره شد، اتّصاف خُلْق به پسندیده یا ناپسند براساس [[حُسن]] و قُبح افعالی است که از وی صادر میشود؛ پس جای این [[پرسش]] هست که در چه [[علمی]] باید حُسن و قُبح فعل را [[شناخت]] تا به [[شناسایی]] خُلْق پسندیده یا ناپسنددست یافت؟ احتمالا با توجّه به این پرسش است که برخی از حکیمان بزرگ، در گذشته، و بسیاری از [[عالمان]] معاصر، تعریفی جامع از [[علم اخلاق]] ارائه میکنند؛ بهطوری که شناسایی حُسن و قُبح [[افعال]] کلّی را هم جزو علم اخلاق میدانند<ref>اسفار، ج۴، ص۱۱۴ـ۱۱۶؛ التنبیه علی سبیل السعاده، ص۲۱؛ اخلاق در قرآن، ج۱، ص۲۴۱.</ref>.<ref>[[محسن جوادی|جوادی، محسن]]، [[اخلاق - جوادی (مقاله)|مقاله «اخلاق»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم ج۲]]، ص 358-359.</ref> | با توجّه به تعریف اصطلاحی خُلق، در تعریف حکیمان [[مسلمان]] از [[علم اخلاق]]، بهطور معمول عنایت اصلی به خُلقیّات و ملکات و تمیز [[نیک]] و بد آنها از یکدیگر است و توجّهی به خود فعل نیست<ref>اخلاقناصری، ص۴۸؛ تهذیبالاخلاق، ص۲۷؛ معراجالسعاده، ص۴۵ـ۴۶.</ref>. چنانکه اشاره شد، اتّصاف خُلْق به پسندیده یا ناپسند براساس [[حُسن]] و قُبح افعالی است که از وی صادر میشود؛ پس جای این [[پرسش]] هست که در چه [[علمی]] باید حُسن و قُبح فعل را [[شناخت]] تا به [[شناسایی]] خُلْق پسندیده یا ناپسنددست یافت؟ احتمالا با توجّه به این پرسش است که برخی از حکیمان بزرگ، در گذشته، و بسیاری از [[عالمان]] معاصر، تعریفی جامع از [[علم اخلاق]] ارائه میکنند؛ بهطوری که شناسایی حُسن و قُبح [[افعال]] کلّی را هم جزو علم اخلاق میدانند<ref>اسفار، ج۴، ص۱۱۴ـ۱۱۶؛ التنبیه علی سبیل السعاده، ص۲۱؛ اخلاق در قرآن، ج۱، ص۲۴۱.</ref>.<ref>[[محسن جوادی|جوادی، محسن]]، [[اخلاق - جوادی (مقاله)|مقاله «اخلاق»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم ج۲]]، ص 358-359.</ref> | ||
سخن آخر اینکه بین دو واژه «اخلاق» و «[[تربیت]]» تفاوتی وجود دارد: در مفهوم تربیت، [[قداست]] نیست؛ بدین بیان که تربیت یک فرد جانی در جهت [[جنایت]] را تربیت، و به تربیت حیوانات نیز تربیت گویند. اما در مفهوم اخلاق، نوعی قداست نهاده شده و به همین رو این کلمه را درباره حیوانات به کار نمیبرند؛ چنان که معمولاً [[حرکت]] به سوی [[بدی]] و [[زشتی]] و جنایت را نیز عمل اخلاقی نمینامند، هرچند در مفهوم لغوی [[اخلاق]]، نوعی اطلاق نسبت به [[صفات نیک]] و بد نهفته است<ref>بنگرید به: مطهری تعلیم و تربیت در اسلام، ص۹۵.</ref>.<ref>[[محمد رضا جباری|جباری، محمد رضا]]، [[سیره اخلاقی پیامبر اعظم - جباری (کتاب)|سیره اخلاقی پیامبر اعظم]]، ص ۴۰.</ref> | |||
== اخلاق در قرآن == | == اخلاق در قرآن == | ||
خط ۱۸۵: | خط ۱۸۷: | ||
# [[پرونده:10524027.jpg|22px]] [[علی رضا عصیانی|عصیانی، علی رضا]]، [[اخلاق - عصیانی (مقاله)|مقاله «اخلاق»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|'''دانشنامه معاصر قرآن کریم''']] | # [[پرونده:10524027.jpg|22px]] [[علی رضا عصیانی|عصیانی، علی رضا]]، [[اخلاق - عصیانی (مقاله)|مقاله «اخلاق»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|'''دانشنامه معاصر قرآن کریم''']] | ||
# [[پرونده:000053.jpg|22px]] [[محسن جوادی|جوادی، محسن]]، [[اخلاق - جوادی (مقاله)|مقاله «اخلاق»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|'''دائرة المعارف قرآن کریم ج۲''']] | # [[پرونده:000053.jpg|22px]] [[محسن جوادی|جوادی، محسن]]، [[اخلاق - جوادی (مقاله)|مقاله «اخلاق»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|'''دائرة المعارف قرآن کریم ج۲''']] | ||
# [[پرونده:10109419.jpg|22px]] [[محمد رضا جباری|جباری، محمد رضا]]، [[سیره اخلاقی پیامبر اعظم - جباری (کتاب)|'''سیره اخلاقی پیامبر اعظم''']] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
نسخهٔ کنونی تا ۱۳ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۰۴
معناشناسی
معنای لغوی
اخلاق، جمع خُلُق یا خُلْق بهمعنای صورت باطنی و ناپیدای انسان است که سرشت و سیرت نیز نامیده میشود؛ چنانکه خَلْق بر صورت ظاهری و دیدنی انسان دلالت دارد[۱].
معنای اصطلاحی
خُلق در اصطلاح، ملکهای نفسانی است که به اقتضای آن، فعلی به سهولت و بدون نیاز به فکرکردن، از انسان صادر میشود. "ملکه" آندسته از کیفیات نفسانی است که به کندی ازبین میرود، در برابر دسته دیگری ازآن به نام «حال» که به سرعت زوال میپذیرد[۲]. ارتباط میان معنای لغوی و اصطلاحی خُلق بدینگونه است که صورت باطنی انسان را کیفیّات نفسانی وی میسازد؛ چنانکه صورت ظاهری وی را کیفیّات جسمانی او رقم میزند.
با توجّه بهمعنای اصطلاحی، تنها به قوّه انجام دادن کار، خُلق گفته نمیشود؛ زیرا رابطه خُلق با انجام دادن کار، بیش از حد مذکور است. نسبت خُلق با انجام دادن کار مانند نسبت آمادگی و مهارت کاتب با نوشتن حروف و کلمات است که به سهولت و بدون فکر و تروّی صورت میگیرد[۳]، چنانکه خُلْق بر خودِ فعل انجام گرفته نیز اطلاق نمیشود و فقط بر مصدر روحی و نفسانی انجامدادن کار اطلاق میگردد[۴]، امّا برخی از باب توسعه و مجاز آن را درباره خود فعل نیز بهکار میبرند[۵]. خُلْق، براساس نوع فعلی که از آن صادر میشود به پسندیده یا ناپسند اتّصاف مییابد؛ هرچند وقتی خُلْق یا اخلاق بهصورت مطلق و بدون وصف یا قیدی بهکار رود، بهمعنای خُلْق پسندیده است[۶].
با توجّه به تعریف اصطلاحی خُلق، در تعریف حکیمان مسلمان از علم اخلاق، بهطور معمول عنایت اصلی به خُلقیّات و ملکات و تمیز نیک و بد آنها از یکدیگر است و توجّهی به خود فعل نیست[۷]. چنانکه اشاره شد، اتّصاف خُلْق به پسندیده یا ناپسند براساس حُسن و قُبح افعالی است که از وی صادر میشود؛ پس جای این پرسش هست که در چه علمی باید حُسن و قُبح فعل را شناخت تا به شناسایی خُلْق پسندیده یا ناپسنددست یافت؟ احتمالا با توجّه به این پرسش است که برخی از حکیمان بزرگ، در گذشته، و بسیاری از عالمان معاصر، تعریفی جامع از علم اخلاق ارائه میکنند؛ بهطوری که شناسایی حُسن و قُبح افعال کلّی را هم جزو علم اخلاق میدانند[۸].[۹]
سخن آخر اینکه بین دو واژه «اخلاق» و «تربیت» تفاوتی وجود دارد: در مفهوم تربیت، قداست نیست؛ بدین بیان که تربیت یک فرد جانی در جهت جنایت را تربیت، و به تربیت حیوانات نیز تربیت گویند. اما در مفهوم اخلاق، نوعی قداست نهاده شده و به همین رو این کلمه را درباره حیوانات به کار نمیبرند؛ چنان که معمولاً حرکت به سوی بدی و زشتی و جنایت را نیز عمل اخلاقی نمینامند، هرچند در مفهوم لغوی اخلاق، نوعی اطلاق نسبت به صفات نیک و بد نهفته است[۱۰].[۱۱]
اخلاق در قرآن
در قرآن کریم، واژه اخلاق و نیز خُلْق بهکار نرفته است؛ امّا واژه "خُلُق" ۲ بار ذکر شده است:
- در ستایش پیامبر گرامی اسلام خداوند میفرماید: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾[۱۲]
- مخاطبان حضرت هود (ع) در پاسخ به دعوتهای مکرّر او به اخلاق پسندیده عقلی و شرعی، گفتند: ﴿قَالُوا سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الْوَاعِظِينَ﴾[۱۳]؛ زیرا از منظر آنان، این سخنان چیز تازهای نبود؛ بلکه تکرار سنّتهای گذشتگان بود و ارزش پیروی نداشت: ﴿إِنْ هَذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ﴾[۱۴] گرچه واژه خُلُق در همین دو آیه بهکار رفته است؛ ولی بیتردید بسیاری از آیات قرآن کریم با مسائل اخلاقی ارتباط دارد؛ زیرا از طرفی پیامبر اسلام (ص) فرموده است: « إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ اَلْأَخْلاَقِ »[۱۵] و از سوی دیگر، قرآن نیز سند بعثت است؛ بنابراین، باید ضمن معرفی مکارم اخلاقی چگونگی آراستگی به آنها را هم بیان کند.
از جمله آیات مرتبط با مقوله اخلاق، آیات مشتمل بر واژههایی است که با اخلاق، پیوند مفهومی دارند؛ مانند واژههای: دسّ و تزکیه: ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا﴾[۱۶]، سعادت و شقاوت: ﴿يَوْمَ يَأْتِ لَا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَسَعِيدٌ﴾[۱۷]، ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا﴾[۱۸]، ﴿وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا﴾[۱۹]، اصلاح و افساد: ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾[۲۰]؛ ﴿أَوْفُوا الْكَيْلَ وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ﴾[۲۱] و هدایت و ضلالت: ﴿ذَلِكَ بِأَنَّهُ كَانَتْ تَأْتِيهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَقَالُوا أَبَشَرٌ يَهْدُونَنَا فَكَفَرُوا وَتَوَلَّوْا وَاسْتَغْنَى اللَّهُ وَاللَّهُ غَنِيٌّ حَمِيدٌ﴾[۲۲] و نیز آیاتی که به مرتبطات مصداقی اخلاق پرداخته و به خُلق یا عمل خاصّی اشاره کرده و برای مثال از قبح سرقت: ﴿إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾[۲۳]، ربا: ﴿الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾[۲۴] و قتل: ﴿إِنِّي أُرِيدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِي وَإِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَذَلِكَ جَزَاءُ الظَّالِمِينَ﴾[۲۵] یا حُسن انفاق: ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا عَبْدًا مَمْلُوكًا لَا يَقْدِرُ عَلَى شَيْءٍ وَمَنْ رَزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ يُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَجَهْرًا هَلْ يَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۲۶]، ﴿لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ﴾[۲۷] و صدق و راستی: ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا﴾[۲۸] سخن رانده است. افزون بر این، عمده آیاتی که از خداوند، عالم ملکوت، انسان و عالم طبیعت، وحی و رسالت و معاد سخن میگوید، با اخلاق نیز مرتبط است.
پژوهشهای اخلاقی، بهطور معمول در ۴ گروه ردهبندی میشود: یکی اخلاقیّات است که به "اخلاق توصیفی" هم شناخته میشود و در آن براساس شیوه تاریخی و جامعهشناختی، به بیان ارزشهای اخلاقی جامعه خاص میپردازند.[۲۹] دیگری "فلسفه اخلاق" است که در میان دانشمندان مسلمان، فیلسوفانی مانند فارابی و ابنمسکویه به آن پرداختهاند.[۳۰] درباره مسائل این شاخه، توافقی وجود ندارد؛ ولی برخی، حوزه آن را از بحث پیشفرضهای اخلاق گرفته تا مباحث معناشناسی، معرفتشناسی و معیار اخلاق، گسترده میدانند. سومی "علم اخلاق" است که به شکل و ساماندهی فضیلتها و رذیلتها و اعمال نیکو و زشت در حالت کلّی میپردازد.
علم اخلاق بهطور معمول براساس شناخت معیار اخلاقی صورت میگیرد و از این جهت وامدار فلسفه اخلاق است. در علم اخلاق، با تطبیق آن معیار بر ملکات نفسانی مانند شجاعت، عفّت و جبن و شَرَه (آز = طرف افراط عفت)[۳۱] یا بر افعال کلّی مانند وفا به وعده، راستگویی، دروغ و خلف وعده، فهرستی از فضیلتها و رذیلتها یا به تعبیر غزالی، منجیات (اوصاف نجاتبخش) و مُهْلِکات (اوصاف تباهکننده) بهدست میآید؛ ازاینروی گاهی به آن "اخلاق کاربردی" نیز گفته میشود.[۳۲] سرانجام «اخلاق تربیتی» به چگونگی تحصیل فضیلتها و پرهیز از رذیلتهای روحی و عملی میپردازد. آسیبشناسی اخلاقی از وظایف این شاخه از پژوهشهای اخلاقی است[۳۳]. در این مدخل، به اختصار برخی از آموزههای قرآنی را در موضوعهای مختلف اخلاقی میآوریم[۳۴].
قرآن و نقش آن در ترویج اخلاق
قرآن، نقش مهمی در اخلاقی شدن و اخلاقی ماندن دینداران ایفا میکند و ایفای چنین نقشی از راههای مختلفی صورت میگیرد که در اینجا به مهمترین آنها اشاره میرود.
۱. قرآن و نگرش آدمی به دنیا: از منظر قرآن دنیا ظاهری دارد و باطنی، ظاهر دنیا فریبنده و غفلتآور است و باطن دنیا همان آخرت است ﴿يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ﴾[۳۵].دنیا سرای امتحان میباشد و نعمتها و نقمتهای دنیوی زمینهساز امتحاناند﴿الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ﴾[۳۶]؛ قرآن به ما میآموزد که زندگی دنیا در مقایسه با زندگی اخروی، متاع ناچیز و بازیچهای بیش نیست ﴿اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَقْدِرُ وَفَرِحُوا بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا مَتَاعٌ﴾[۳۷]؛ ﴿وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ﴾[۳۸].
قرآن از ما میخواهد که با استفاده از امکاناتی که در دنیا در اختیار ما قرار داده شده در تحصیل آخرت بکوشیم و در عین حال نصیب خود از زندگی دنیا را فراموش نکنیم﴿وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا﴾[۳۹]. بدون شک این آموزهها میتواند نقش سازندهای در اخلاقی شدن و اخلاقی ماندن مؤمنان ایفا کند، زیرا یکی از مهمترین موانع پایبندی به ارزشهای اخلاقی عبارت است از ناسازگاری آن، با منافع زودگذر دنیوی.
۲. بیان صُوَر غیبی و نتایج اخروی اعمال: یکی از مهمترین یاریهای قرآن به اخلاق از رهگذر پردهبرداری از صُوَر غیبی و نتایج دراز مدت اعمال خوب و بد انسان، صورت میگیرد. قرآن درباره خوردن مال یتیمان به ناروا میفرماید: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا﴾[۴۰]. درباره غیبت میفرماید: ﴿أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا﴾[۴۱].
۳. پیوند زدن مفاهیم اخلاقی به مفاهیم دینی: ﴿إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ﴾[۴۲]؛ ﴿وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ﴾[۴۳]؛ ﴿إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾[۴۴]؛ ﴿وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ﴾[۴۵]؛ ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ مَنْ كَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا﴾[۴۶]. در این آیات و نیز و موارد دیگر، قرآن از انگیزههای دینی که در مؤمنان قوت بسیاری دارد سود میجوید تا آنان را به کسب فضائل اخلاقی و زدودن رذائل اخلاقی تشویق کند. بدون تردید دغدغه اصلی مؤمنان این است که محبت خداوند را کسب نمایند و قرآن برای پرورش اخلاقی مؤمنان از این واقعیت سود میجوید.
۴. ارائه الگوهای اخلاقی: یکی از روشهای مؤثر در تعلیم و تربیت اخلاقی، ارائه الگوهای اخلاقی مناسب است و این را به عنوان یکی از کارکردهای برجسته قرآن در قلمرو اخلاق میتوان برشمرد. قرآن از داستان کسانی که به نوعی الگوی اخلاقیاند بسیار سخن گفته است و یکی از نقشهای اصلی پیامبران و اولیاء دین، این است که در رفتار و گفتار خود چنین الگوهایی را ترسیم کنند: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا﴾[۴۷].
۵. نظام اخلاقی عالم هستی: نظام اخلاقی عالم یکی از آموزههای کلیدی قرآن است که نقش به سزایی در اخلاقی شدن و اخلاقی ماندن مؤمنان باز میکند. این آموزه میگوید: جهان هستی، علاوه بر نظم طبیعی / علمی، دارای نظمی اخلاقی هم هست و در برابر کارهای نیک و بد آدمی حساسیت میورزد و نسبت به اعمال و رفتار او واکنش مناسب نشان میدهد: ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ﴾[۴۸].
۶. انسانشناسی دینی: آموزههای قرآن در باب روح و روان آدمی نقش مهمی در قلمرو اخلاق ایفا میکنند. پارهای از این آموزهها عبارتند از: تفکیک در کارکرد نفس انسان: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[۴۹]. کرامت نفس: ﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ﴾[۵۰]. اتحاد نفوس آدمیان: از نظر قرآن انسانها «فرزندان یک پدر و مادر هستند»[۵۱] و جانشینان یک خدا میباشند: ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً﴾[۵۲].
۷. نقش عبادتهای دینی در اخلاق مؤمنان: حکمت عبادتهای دینی پرورش بُعد اخلاقی وجود آدمی است ﴿وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ﴾[۵۳]؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾[۵۴]. عبادت چیزی نیست مگر اظهار خضوع و خشوع و بندگی در پیشگاه خداوند و چون خدا تجسم فضائل اخلاقی است، پرستش او به معنای مدح و ستایش این فضائل میباشد و چون رذائل اخلاقی ریشه در خودبزرگبینی و خودپرستی و پیروی از تمایلات نفسانی دارد پرستش خدای اخلاقی درمان همه این دردها به شمار میرود.
۸. نظارت الهی: قرآن به آدمی میآموزد که جهان هستی حاکم و مدبری دارد که همه چیز را میداند و نمیتوان چیزی را از او پنهان کرد و خدای قرآن بر کار انسانها نظارت دارد: ﴿وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ﴾[۵۵]. و آنان در برابر او مسئول و پاسخگو هستند: ﴿...فَاهْدُوهُمْ إِلَى صِرَاطِ الْجَحِيمِ * وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ﴾[۵۶]. ایمان به خداوندی با این مشخصات نقش مهمی در مراعات ارزشهای اخلاقی از سوی مؤمنان ایفا میکند.
۹. توسعه خودگروی: قرآن میکوشد خودگروی تنگ نظرانه و نزدیک بینانه و دنیوی اندیش را به خودگروی روشنبینانه و دوراندیشانه و آخرتاندیش تبدیل کند. آموزههای قرآن با وارد کردن حیات اخروی در محاسبات انسانی به او میآموزند که زحمات و محرومیتهایی که برای اخلاقی بودن در دنیا متحمل میشود در جهان آخرت به نحو احسن جبران خواهد شد و او نباید رفتار خود را صرفاً بر اساس محاسبه سود و زیانی زودگذر دنیوی تنظیم کند.
۱۰. تزکیه: ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا﴾[۵۷]؛ ﴿وَمَنْ تَزَكَّى فَإِنَّمَا يَتَزَكَّى لِنَفْسِهِ﴾[۵۸]. تهذیب نفوس انسانها از اهداف ارسال پیامبران است: ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾[۵۹]. قرآن میکوشد از این طریق به آدمی بیاموزد که چگونه از شرّ نفس اماره که از منظر قرآن سرچشمه همه بدیها و ناهنجاریهای اخلاقی است، خلاص شود و چگونه وجدان اخلاقی خود را شکوفا و قوّه داوری اخلاقی خود را تزکیه و تهذیب نماید.
۱۱. تأکید بر عقل و عقلانیت: در قرآن آیات بسیاری را میتوان یافت که بر اهمیت عقل و عقلانیت به طور عام و بهویژه عقل و عقلانیت اخلاقی دلالت میکند. خداوند نشانههای خود را بر انسان مینمایاند: ﴿وَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴾[۶۰]؛ ﴿وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ﴾[۶۱]؛ ﴿أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ﴾[۶۲].[۶۳].[۶۴]
قرآن و اخلاق توصیفی
اخلاق توصیفی، خلقیّات رایج میان اقوام و ملل گوناگون یا افراد برجسته را بررسی میکند. این نوع پژوهش صرفاً جنبه توصیف داشته، از هرگونه داوری درباره درستی یا نادرستی آن خلقیّات، یا سفارش به پیروی یا دوری از آن خودداری میکند؛ امّا بیتردید روش قرآن در بیان اخلاقیّات اقوام و افراد که به آن اهتمام فراوانی دارد، با اخلاق توصیفی رایج متفاوت است؛ زیرا قرآن از رهگذر ارجاع به وقایع عینی، عبرتآموزی اخلاقی را مورد نظر قرار داده، همواره اخلاق توصیفی آن، در خدمت اخلاق تربیتی است. توصیف اخلاقّیات در قرآن را میتوان در دو بخش پی گرفت:
توصیف اخلاقیات افراد
در این بخش، قرآن از بسیاری پیامبران الهی یاد کرده و گذشته از اخلاقهای مشترک میان آنان، برخی را به اوصافی خاصّ ستوده است: ابراهیم را به تسلیم خدا بودن ﴿إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[۶۵]، مطیع خداوند ﴿إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلَّهِ حَنِيفًا وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾[۶۶]، حقگرا ﴿ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾[۶۷]، شاکر نعمتهای الهی ﴿شَاكِرًا لِأَنْعُمِهِ اجْتَبَاهُ وَهَدَاهُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۶۸]، بسیار راستگو ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا﴾[۶۹]، خدا ترس و بردبار ﴿وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ﴾[۷۰]، و وفادار به پیمان ﴿وَإِبْرَاهِيمَ الَّذِي وَفَّى﴾[۷۱] و نوح (ع) را به بنده شاکر بودن ﴿ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ كَانَ عَبْدًا شَكُورًا﴾[۷۲]؛ و ادریس (ع) را به بسیار راستگو بودن ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا﴾[۷۳]؛ هود را به ناصح (خیرخواه) و امین بودن ﴿أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّي وَأَنَا لَكُمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ﴾[۷۴]؛ اسماعیل را به بردباری ﴿وَإِسْمَاعِيلَ وَإِدْرِيسَ وَذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصَّابِرِينَ﴾[۷۵]، ﴿فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ﴾[۷۶] و صادق بودن در وعدهها ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا﴾[۷۷]؛ یوسف (ع) را به اخلاص در بندگی ﴿وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ﴾[۷۸]، ﴿وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ﴾[۷۹]؛ ایوب (ع) را به صابر و اوّاب (تواب، بسیار بازگردنده) بودن ﴿وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِبْ بِهِ وَلَا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ﴾[۸۰]؛ موسی (ع) را به مخلص بودن ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا﴾[۸۱]؛ داوود (ع) را به اوّاب بودن ﴿اصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَاذْكُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ﴾[۸۲] و عیسی (ع) را به نیکی به مادرش ﴿وَبَرًّا بِوَالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّارًا شَقِيًّا﴾[۸۳] ستوده است. به گفته برخی، شکرگزاری نوح، ابراهیم و آلداوود؛ صبر یوسف، ایوب و اسماعیل؛ قناعت و زهد زکریا، یحیی، عیسی و الیاس و عزم شدید برای قیام به حق و شجاعت موسی و هارون (ع) از کمالات و فضایل خاص ایشان بهشمار میآید و البتّه رسولاکرم (ص) با پیروی از هدایت الهی انبیای گذشته ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ﴾[۸۴] و دارا بودن همه اوصاف و کمالات مشترک و مختص آنان [۸۵] افزون بر اوصافی چون: رأفت و رحمت برای مؤمنان ﴿هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلَائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيمًا﴾[۸۶]، ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ﴾[۸۷] و نرمخویی ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ﴾[۸۸]، به داشتن خلق عظیم وصف شده است: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾[۸۹] علامه طباطبایی، مقصود از ﴿خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾ در این آیه را به قرینه آیات پیشین، اخلاق و منش اجتماعی پیامبر (ص) میداند؛[۹۰] امّا طبق روایتی که از ابنعبّاس نقل شده، مقصود از ﴿خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾ دین اسلام، و مدح پیامبر (ص) برای استقامت حضرت در دیناست[۹۱]. فخر رازی، این برداشت را نادرست میداند؛ زیرا معتقد است که دین، مقولهای نظری است و با کمال قوّه نظری انسان پیوند دارد؛ درحالی که اخلاق، مقولهای عملی است و به کمال قوّه عملی انسان مربوط است و افزون بر این، معنای لغوی خُلُق که سجیّه یا عادت نفسانی است، با دین تناسبی ندارد.[۹۲] علامه طباطبایی نیز که با توجّه بهمعنای خلق (ملکه نفسانی) و براساس سیاق آیات، مقصود از ﴿خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾ را منش اجتماعی رسولخدا دانسته، تفسیر ﴿خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾ به "دین" را نادرست میداند.[۹۳] با توجّه به اینکه ستایش اخلاق فرد بدون ارجاع آن به دین ممکن است. احتمال دارد در این آیه، خداوند، پیامبر خود را برای اخلاق خوبی که دارد میستاید؛ هرچند در آیات دیگری، وی را برای استقامت در دین نیز ستایش میکند.
درباره جامعیّت اخلاقی رسول خدا (ص) برخی آیه ﴿خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ﴾[۹۴] را شاهد آوردهاند.[۹۵] قرآن، افزون بر پیامبران، برخی دیگر از انسانهای برجسته را نیز به دارا بودن صفتی نیکو ستوده است؛ چنانکه در آیه ﴿وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِنْ رُوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِكَلِمَاتِ رَبِّهَا وَكُتُبِهِ وَكَانَتْ مِنَ الْقَانِتِينَ﴾[۹۶] پاکدامنی حضرت مریم (س) را مطرح کرده و او را در این جهت، الگویی شایسته برای مؤمنان دانسته است.
آیاتی از قرآن نیز به اخلاق ناپسند برخی افراد اشاره دارد؛ مانند: فسادگری فرعون و ستم وی بر بنیاسرائیل ﴿إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ﴾[۹۷]، فسق ﴿وَأَدْخِلْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ فِي تِسْعِ آيَاتٍ إِلَى فِرْعَوْنَ وَقَوْمِهِ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ﴾[۹۸]، استکبار وی ﴿وَقَارُونَ وَفِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مُوسَى بِالْبَيِّنَاتِ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ وَمَا كَانُوا سَابِقِينَ﴾[۹۹]؛ ستم کردن و کشتن برادر از سوی قابیل ﴿إِنِّي أُرِيدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِي وَإِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَذَلِكَ جَزَاءُ الظَّالِمِينَ﴾[۱۰۰]، ﴿فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾[۱۰۱].[۱۰۲]
توصیف اخلاقیات اقوام
آیات فراوانی از قرآن، انحرافهای اخلاقی بسیاری از اقوام گذشته را یادآور شده است؛ ازجمله فسق و ستم و طغیان قوم نوح (ع)﴿وَقَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ﴾[۱۰۳]، ﴿وَقَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كَانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَأَطْغَى﴾[۱۰۴]، نسبتهای ناروا و خلاف اخلاقِ سفاهت و کذب به هود از سوی قوم وی (عاد) ﴿قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي سَفَاهَةٍ وَإِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكَاذِبِينَ﴾[۱۰۵]، پیمانشکنی، سرکشی از فرمان پروردگار و پی کردن ناقه از سوی ثمود (قوم صالح (ع)) ﴿وَاذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ عَادٍ وَبَوَّأَكُمْ فِي الْأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِهَا قُصُورًا وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُيُوتًا فَاذْكُرُوا آلَاءَ اللَّهِ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ﴾[۱۰۶]، ﴿قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحًا مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ﴾[۱۰۷]، ﴿قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا بِالَّذِي آمَنْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ﴾[۱۰۸]، ﴿فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَقَالُوا يَا صَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ﴾[۱۰۹]، محاجّه به ناحق قوم ابراهیم (ع) با وی درباره توحید ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾[۱۱۰]، فحشا و کارهای ناشایست قوم لوط (ع) ﴿وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُمْ بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِينَ﴾[۱۱۱]، ﴿إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ﴾[۱۱۲]، کمفروشی، فساد و جلوگیری از راه خدا به همراه ایجاد جوّ وحشت از سوی قوم شعیب (ع)(مدین) ﴿أَوْفُوا الْكَيْلَ وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ﴾[۱۱۳]، ﴿وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ﴾[۱۱۴]، ﴿وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ﴾[۱۱۵]، ﴿وَلَا تَقْعُدُوا بِكُلِّ صِرَاطٍ تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَتَبْغُونَهَا عِوَجًا وَاذْكُرُوا إِذْ كُنْتُمْ قَلِيلًا فَكَثَّرَكُمْ وَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ﴾[۱۱۶] و بیش از همه، قرآن به انحرافهای اخلاقی قوم موسی و یهودیان اشاره دارد. برخی این اوصاف را شامل موارد ذیل دانستهاند: قتل انبیا و آمران به معروف ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَيَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾[۱۱۷]، شکستن حرمت روز تعطیل (شنبه)، پیمانشکنی، توطئه قتل مسیح ﴿وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ﴾[۱۱۸]، اختیال (خرامندگی، فخرفروشی)، بخل، کتمان دادههای خدا و تظاهربه فقر و نداری ﴿وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَبِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ مَنْ كَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا﴾[۱۱۹]، ﴿الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَيَكْتُمُونَ مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُهِينًا﴾[۱۲۰][۱۲۱]، و تحریف آیات الهی و بهکار بردن جملههای غیر اخلاقی از قبیل: سمعنا و عصینا (شنیدیم و نافرمانی کردیم)، اسمع غیر مسمع (بشنو که نشنوی)، راعنا (ناسزایی به زبان جهودان) ﴿مِنَ الَّذِينَ هَادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَيَقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَاسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ وَرَاعِنَا لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَطَعْنًا فِي الدِّينِ وَلَوْ أَنَّهُمْ قَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاسْمَعْ وَانْظُرْنَا لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ وَأَقْوَمَ وَلَكِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا﴾[۱۲۲] و... .[۱۲۳]
قرآن کریم، گاهی از رهگذر اشاره به انحرافهای اخلاقی اقوام خاص، به زمینههای بروز این انحرافها توجّه میدهد؛ چنانکه درباره گروههای کافر میگوید علّت اصلی انحراف آنان استکبار و تعجب انکارآمیز آنهاست به اینکه بشری مانند خودشان بتواند به رستگاری هدایت کند؛[۱۲۴] ازاینرو، پیام رسولخدا را نادیده انگاشتند و در وادی کفر و گمراهی افتادند. ﴿يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَيَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعْلِنُونَ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾[۱۲۵] گاهی نیز به انحرافی خاصّ مانند فساد و زیادهخواهی ملّتی اشاره میکند؛ سپس سرنوشت شوم آن ملّت را یادآور میشود تا حسّاسیت اجتماعی لازم را در ما برانگیزد: ﴿الَّذِينَ طَغَوْا فِي الْبِلادِ فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسَادَ فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذَابٍ إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾[۱۲۶] میتوان گفت: همه موارد اخلاق وصفی قرآن در این بخش، تفصیل و ارائه مصادیق برای این آموزه اساسی است که نابودی ملّتها به تعبیر زیبای قرآن "وبال" (فرجام بد) کارهای خودشان است: ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ فَذَاقُوا وَبَالَ أَمْرِهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[۱۲۷].[۱۲۸]
قرآن و فلسفه اخلاق
فلسفه اخلاق (EthiS) شاخهای از فلسفه است که به تأمّل فلسفی درباره مسائل اخلاقی میپردازد. تحلیل معنای جملههای اخلاقی، تشخیص معیار فعل اخلاقی و چگونگی کسب معرفت اخلاقی ازجمله موضوعات فلسفه اخلاق است.[۱۲۹] بسیاری از آنچه امروزه در فلسفه اخلاق بحث میشود مبادی تصوری یا تصدیقی علم اخلاق است که بهسبب گستردگی فراوان نمیتوان همه را در اینجا آورد؛[۱۳۰] بنابراین، فقط از مهمترین آنها بحث میشود[۱۳۱].
نفس انسان و جاودانگی آن
از آنجا که اخلاق برای تعالی انسان است، پیش از پرداختن به مباحث اخلاقی باید از انسان، شناخت درستی داشت. حکیمان مسلمان به درستی در آغاز مکتوبات اخلاقی خود ابتدا به تعریف انسان و بیان ذاتیّات و قوای نفس او میپردازند.[۱۳۲] انسان از دیدگاه بسیاری از حکیمان، دارای نفس یا روح است که باقی و جاودان میماند و ازاینرو، سعادت پایدار آدمی در گرو پرداختن به همین نفس و روح است و بدن آدمی فقط برای خدمت به روح او ارج و منزلت دارد. نفس آدمی دارای قوایی خاص است که بهطور معمول به ناطقه، غضبیّه، شهویّه و وهمیّه تقسیم میشود. هر یک از این قوا، ملایمات و منافرات (گرایشها و گریزها) ویژهای دارند که فضیلتها و رذیلتهای اخلاقی در همین جهت شکل میگیرند.
در قرآن کریم، آیات فراوانی مسأله روح انسان را مطرح، و گاهی آن را به خدا منسوب کرده است: ﴿فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ﴾[۱۳۳] مجموع آیات قرآن نشان میدهد که حقیقت انسان همان روح اوست [۱۳۴] و با توجّه به دمیدن روح الهی در انسان است که وی شایسته خلافت خداوند در زمین میشود: ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ﴾[۱۳۵] ملائک با آگاهی از ویژگیهای مادّی انسان با شگفتی پرسیدند: آیا موجودی را میخواهی در زمین خلیفه خود قرار دهی که فساد و خونریزی میکند؟ خداوند در پاسخ فرمود: من درباره انسان چیزی میدانم که شما نمیدانید. آن چیز که خداوند درباره انسان میداند، پذیرش امانتی است که آسمانها و زمین و کوهها از پذیرش آن خودداری کردند؛ ولی وی بار آن را بر دوش کشید: ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا﴾[۱۳۶] و بدین ترتیب، تاج کرامت بر سر نهاد و بر بسیاری از آفریدگان برتری یافت: ﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا﴾[۱۳۷] راز وجودی انسان ـ که خداوند به رغم آگاهی از فسادی که آدمی پدید میآورد، به آفرینش و حتّی خلافت او اقدام میکند ـ سر برآوردن و شکوفا شدن گل زیبای روح انسان میان مرداب شهوتها و تمایلات ناسوتی او است.[۱۳۸] قرآن با معرّفی نیروها و مراتب گوناگون نفس انسانی میخواهد تا شکوفهای که با دمیدن روح الهی در انسان بازشده است، به خوبی و سلامت میان خارهای شهوت، غفلت، جهالت، و سرانجام عناد و سرکشیهای انسان، پرورش یابد: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا ﴾[۱۳۹] و با آرامش بهسوی خداوند بازگردد: ﴿يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ﴾[۱۴۰]، ﴿ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً﴾[۱۴۱] نفس انسان، خلقتی از نشئهای باقی است، غیر از نشئه فانی دنیا که بدن عنصری وی به آن تعلّق دارد: ﴿ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾[۱۴۲][۱۴۳] ازاینرو با فرا رسیدن مرگ، خداوند نفس انسان را که حقیقت او و امری مجرّد است، بهصورت کامل میگیرد و آن را حفظ میکند. قرآن کریم از این امر به "توفّی" (کاملگرفتن چیزی) تعبیر میکند و آن را به خداوند یا ملکالموت یا فرستادگان الهی (فرشتگان) نسبت میدهد: ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ﴾[۱۴۴]، ﴿قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ﴾[۱۴۵]، ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ مَا كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلَى إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾[۱۴۶][۱۴۷] تجرّد نفس و بقای آن پس از مفارقت بدن، امری تردیدناپذیر دانسته شده و برای اثبات آن به ادله عقلی نیز استناد گردیدهاست[۱۴۸].[۱۴۹]
اختیار و مسؤولیت انسان
یکی دیگر از پیشفرضهای مهمّ اخلاقی قرآن، تأکید بر عنصر اختیار در او است که مبنای مسؤولیّتپذیری انسان بهشمار میرود؛ زیرا بدون اختیار و اراده، خیر و سعادت برای آدمی حاصل نمیشود.[۱۵۰] خداوند، راه رستگاری را به انسان نُموده و این خود او است که باید تصمیم بگیرد آن را بپیماید یا به بیراهه برود: ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا﴾[۱۵۱] آیاتی که بر اختیار انسان دلالت دارند، فراوانند. برای نمونه به چند آیه استشهاد میشود: ایمان و کفر آدمی در دست خود او است: ﴿فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ﴾[۱۵۲] انتخاب گمراهی پس از هدایت الهی بهوسیله خود انسان است: ﴿وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدَى ﴾[۱۵۳] و هر مصیبتی که به انسان میرسد، از کردههای خود او است: ﴿وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ﴾[۱۵۴] و در پایانِ حیات انسان، همه آنچه را انجامداده، در اختیارش مینهند؛ بیآنکه کوچکترین ستمی صورت گیرد: ﴿وَاتَّقُوا يَوْمًا تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ﴾[۱۵۵] قرآن برای کسی که بخواهد بیدار شود، کتاب تذکّر است: ﴿كَلَّا إِنَّهَا تَذْكِرَةٌ﴾[۱۵۶]، ﴿فَمَنْ شَاءَ ذَكَرَهُ﴾[۱۵۷].
تردیدی نیست که ظاهر برخی آیات قرآن کریم بر عدم اختیار انسان و تقدیر ازلی امور دلالت دارد؛ برای مثال، خدا هرکس را بخواهد، گمراه میسازد و هرکس را بخواهد به راه میآورد: ﴿مَنْ يَشَإِ اللَّهُ يُضْلِلْهُ وَمَنْ يَشَأْ يَجْعَلْهُ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۱۵۸] و حتّی خطاب به پیامبر گرامی که وی را برای هدایت مردم فرستاده است، میگوید: ﴿إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ﴾[۱۵۹] و مهمتر اینکه محبّتها و نفرتهای انسان نیز که جزو مبانی ایمان و کفر او است در دست خدا است: ﴿وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ﴾[۱۶۰] و اگر خداوند، کسی را به گمراهی کشاند، دیگر نهتنها اراده و اختیار او چارهساز نیست، بلکه هیچ ارادهای نمیتواند کاری انجام دهد: ﴿وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ﴾[۱۶۱] وجود این نوع آیاتِ به ظاهر متعارض از آغاز تفکّرات کلامی، سبب پیدایش دو فرقه به نام "جبریّه" و "قدریّه" شد [۱۶۲] که مخالف اختیار انسان هستند.
بسیاری از متکلّمان اشعری از جمله فخر رازی که اعتقاد صریح به جبر و نفی اختیار از انسان را با آیات قرآن کریم سازگار نمیدیدند، کوشیدند با فرق نهادن میان "خَلق و ایجاد" از یک سو، و "فعل و اکتساب" از سوی دیگر، ضمن اسناد فعل و کسب به انسان، قدرت او بر تحقّق آن را نفی کنند و به تعبیر خودشان، قدرت و مقدور را فعل خداوند بدانند. این نظریّه به نام "کسب" معروف و تلاشی ناموفق برای تبیین نظریه جبری بودن انسان است.[۱۶۳]
امّا مفسّران شیعی پیرو آموزههای امامان معصوم (ع) هیچ تعارضی میان دو دسته از آیات مذکور ندیدهاند؛ زیرا اعتقاد به توحید افعالی و مستند کردن هرکاری در عالم هستی به ذات باری، نافی اعتقاد به اختیار انسان نیست. اختیار انسان در چارچوب مشیّت الهی قرار دارد؛ بنابراین، از اراده الهی مستقل نیست؛ از اینرو در آیه مربوط به جنگ بدر خداوند، ضمن نسبت دادن فعل به رسول خویش، آن را به خود نسبت میدهد و حتّی از رسول خدا سلب میکند: ﴿وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى﴾[۱۶۴] پس خداوند، اصل استناد فعل به انسان را میپذیرد؛ امّا این مسأله، با اعتقاد به اینکه همه چیز در دست خداوند است، منافات ندارد؛ زیرا قضا و قدر و مشیّت و اراده و علم و عنایت حقتعالی علّتی در طول علل طبیعی (ونه در عرض آنها) است. تمام نظام منظّم غیر متناهی علل و اسباب، متّکی بر اراده و مشیّتحق و قضا و قدر الهی و برانگیخته از آنها است و تأثیر و علّیّت این علل و اسباب از نظری، عین تأثیر و علّیّت قضا و قدر است.[۱۶۵] به بیان دیگر، انسان در اختیار خویش مستقل نیست؛ بلکه این اختیار، خود به خواست خدا و در چهارچوب مشیّت الهی است. این نظریه که به امر بینالامرین معروف است در میان فیلسوفان و متکلّمان شیعی بهصورت جالبی طرح و تقریر شده است.[۱۶۶]
آیاتی از خود قرآن نیز بر جمع اعتقاد به توحید مطلق افعالی و اختیار انسان دلالت دارد؛ برای مثال: خداوند کسی را گمراه میکند که اسرافکار و بدبین است: ﴿كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتَابٌ﴾[۱۶۷] یا در ذیل آیهای که میگوید: خداوند به خواست خود، آدمی را گمراه یا هدایت میکند، میفرماید از انسان درباره کردههایش پرسیده میشود: ﴿وَلَكِنْ يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَلَتُسْأَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾[۱۶۸] اگر انسان اختیاری ندارد، چرا از او سؤال میشود؟ پس هرچند جای بحث و گفتوگوی فلسفی درباره چگونگی جمع اعتقاد به اختیار انسان و قدرت مطلق الهی وجوددارد، ولی فهم متعارف مسلمانان، این دو دسته آیات را سازگار دانسته است، تردید در اصل اختیار انسان از نگاه آیات قرآن روانیست.[۱۶۹] اختیار انسان، نشانه آن است که او مسؤول پیامدهای اعمال و روحیاتِ خوب و بد خود است. از دیدگاه قرآن، هرکس راه یافته، خود چنین کرده، و هرکس به بیراهه افتاده، خود خواسته است: ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ﴾[۱۷۰] و نیز ﴿لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ﴾[۱۷۱] آدمی جز کِشتههای خود را درو نخواهد کرد: ﴿وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى﴾[۱۷۲] و کِشتههایش هرچند اندک باشند، در اختیار او قرار خواهند گرفت: ﴿فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ﴾[۱۷۳]، ﴿وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ﴾[۱۷۴].[۱۷۵]
طبیعی یا کسبی بودن اخلاق
فیلسوفان اخلاق بهطور معمول بر این نکته تأکید دارند که شکلگیری و تغییر خُلْق، امری اختیاری است: اخلاق بهطور کلّی چه نیکو و چه زشت، امری اکتسابی است و آدمی اگر خُلْق خاصّی نداشته باشد، میتواند آن را تحصیل کند و اگر آن را داشته باشد، نیکو باشد یا زشت، میتواند به تصمیم خود، ضدّ آن را برگزیند.[۱۷۶] نراقی معتقد است: برخی از خُلْقیّات بهویژه آنهایی که به قوّه نظری آدمی مربوطاند مانند ذکا و تدبیر، اکتسابی نیستند و تغییر نمییابند. وی بیدرنگ تصریح میکند که این نوع خُلْقیّات، متعلّق تکلیف نیستند؛[۱۷۷] امّا گویا اگر تأثیر این خُلْقیّات را در سعادت و شقاوت آدمی بپذیریم، چنانکه بهطور معمول حکیمان مسلمان میپذیرند، در آن صورت باید به میزان تأثیری که در سعادت و شقاوت دارند، آنها را قابل انعطاف و در اختیار انسان بدانیم، مگر آنکه به مقوله بخت اخلاقی اعتقاد داشته باشیم.
در قرآن کریم، آیهای که به صراحت بر طبیعی یا غیر قابل تبدیل بودن خُلْق خاص دلالت کند، وجود ندارد؛ امّا برخی از خُلْق و خویهای نکوهیده چنان مطرح شده که گویا طبیعیاند و آدمی را گریزی از آنها نیست؛ مثلا آدمی، آزمند و حریص آفریده شده: ﴿إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا﴾[۱۷۸] یا عجول و بیتدبّر خلق شده است: ﴿خُلِقَ الْإِنْسَانُ مِنْ عَجَلٍ﴾[۱۷۹][۱۸۰] با تأمّل در اینگونه آیات میتوان دریافت که مقصود قرآن کریم، عدم امکان اصلاح آنها نیست؛[۱۸۱] زیرا در همان آیه اخیر، بیدرنگ از خود انسان میخواهد که شتابزدگی و عجله را کنار بگذارد: ﴿سَأُرِيكُمْ آيَاتِي فَلَا تَسْتَعْجِلُونِ﴾[۱۸۲] تردیدی نیست که احتمال دارد برخی ویژگیهای جسمانی یا وراثتی یا محیطی، مقتضی پیدایش خُلق و خوی خاصّی شود؛ امّا این خلق و خوی هرگز از لوازم جدا نشدنی آن بهشمار نمیآید؛[۱۸۳] چنانکه قرآن کریم نیز تأکید دارد تکلیف الهی همواره به مقدورات آدمی تعلّق مییابد و مهمتر از آن اینکه سرنوشت نهایی انسان در گرو اختیار او است و به کسب یا اکتساب وی بستگی دارد: ﴿لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ ﴾[۱۸۴] و این موضوع بدون پذیرش امکان تغییر در خُلقیّات انسان ممکن نیست.[۱۸۵] ممکن است برای طبیعی بودن ملکات (خُلْقوخویهای) اخلاقی به آیه ﴿قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ ﴾[۱۸۶] استناد شود. براساس ظاهر این آیه، اعمال آدمی تابع شاکله او است که همان طبع و سرشت غیر اکتسابی وی بهشمار میرود و شاکله هر کس نیز پیرو ساختار وجودی او است؛[۱۸۷] بنابراین، سرنوشت انسان نیز که از رهگذر خُلق و خویها و به دنبال اعمال او شکل میگیرد، طبیعی و از پیش تعیین شده است. برخی روایات اسلامی نیز این مضمون را تأیید میکنند؛ مانند: « اَلشَّقِيُّ مَنْ شَقِيَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ وَ اَلسَّعِيدُ مَنْ سَعِدَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ»[۱۸۸] ولی تفسیر دیگری از این آیه که با مجموعه آموزههای قرآن در خصوص مسؤولیّت آدمی در برابر کارهای خود سازگار است، میپذیرد که شاکله انسان، نقش مهمّی در عمل او دارد؛ امّا خود شاکله محصول همین اعمال است.
میان عمل آدمی و شاکله او رابطه علّی متقابل برقرار است؛ بهطوری که تکرار اعمال صالح، سرانجام شاکله آدمی را خوب میسازد؛ سپس کارهای نیک به سهولت از آن صادر میشود.
برخی روایات بر این تفسیر تصریح دارند؛ ازجمله این روایت که پیامبر گرامی اسلام (ص) درباره چگونگی نقش گناه و اعمال زشت در شکلگیری جان آدمی میفرماید: وقتی کسی گناه میکند، در قلب او نقطه سیاهی پدید میآید که با توبه پاک میشود؛ امّا چنانچه به گناه ادامه دهد، سیاهی، همه قلب او را فرا میگیرد و دیگر هرگز رستگار نمیشود.[۱۸۹] افزون بر اینکه برخی آیات مانند: ﴿كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾[۱۹۰] رین (چرک) و پلیدیهای نشسته بر جان آدمی (شاکله بد) را به خود وی نسبت میدهد و آیاتی دیگر، به روشنی اخلاق را قابل تغییر میداند؛ اعمّ از آیاتی که در آن واژه "تغییر" بهکار رفته و به اشخاص نسبت داده شده است؛ مانند: ﴿ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[۱۹۱] یا آیاتی که بدون واژه تغییر، دستورالعملهای اخلاقی را بیان میکند؛ مانند: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾[۱۹۲]، ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِيعُوا وَأَنْفِقُوا خَيْرًا لِأَنْفُسِكُمْ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[۱۹۳]، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾[۱۹۴][۱۹۵] بنابراین، آیات و روایاتی که بهگونهای بر طبیعی بودن شاکله آدمی دلالت دارند، باید در پرتو آیات و روایات صریح که شاکله انسان را اکتسابی میدانند، اینگونه تفسیر شوند که افراد انسان براساس جبر محیط و قانون وراثت و برحسب اقتضای نظام احسن با تفاوتهایی طبیعی و خلقیّاتی خاص آفریده شدهاند ـ چنانکه مقتضای آیات و روایات دسته اوّل همین است ـ ولی امور یادشده، انسان را در مسیری مشخّص که به پیمودن آن مجبور باشد و نتواند در آن تغییری ایجاد کند، قرار نمیدهند؛ بلکه وی با استفاده از قدرت و اختیار خداداد میتواند در برابر خُلقیّات و صفات طبیعی خویش مقاومت کرده، خود را آنگونه که میخواهد بسازد؛ چنانکه مقتضای آیات و روایات دسته دوم چنین است.
قول به طبیعی بودن بخشی از اخلاق، به افلاطون نسبت داده شده است. برخی طبیعی بودن را بهمعنای غیر قابل تغییر بودن دانستهاند؛ ولی صاحبنظران آن را به این معنا دانستهاند که برخی از خُلقیّات در حدّ ملکه است؛ بهگونهای که تغییر در آن دشوار، و در عین حال ممکن است.[۱۹۶] میتوان گفت: از دیدگاه قرآن کریم، دو عنصر در شاکله انسان اثر میگذارد و شخصیت واقعی او را میسازد و انسانها را به رغم شباهتهای ظاهری که باهم دارند، از لحاظ باطنی و جوهری متفاوت میکند: یکی علم و ایمان به خداوند و گفتههای او است: ﴿قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۱۹۷]، ﴿أَفَمَنْ كَانَ مُؤْمِنًا كَمَنْ كَانَ فَاسِقًا لَا يَسْتَوُونَ﴾[۱۹۸] ایمان و کفر لباسهایی نیستند که انسان بیآنکه هویت خود را عوض کند، یکی از آنها را بپوشد. از دیدگاه قرآن تبدیل ایمان به کفر، گم کردن راه راست که همان خود واقعی انسان است، بهشمار میرود: ﴿وَمَنْ يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ﴾[۱۹۹] عنصر دوم که در شاکله انسان تأثیر بسیاری دارد، همان عمل صالح است؛ آنکه آشکار و نهان انفاق میکند، با دیگری برابر نیست ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا عَبْدًا مَمْلُوكًا لَا يَقْدِرُ عَلَى شَيْءٍ وَمَنْ رَزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ يُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَجَهْرًا هَلْ يَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۲۰۰] و آنکه بر مسیر عدالت استقامت میورزد، با دیگران تفاوت دارد ﴿وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَبْكَمُ لَا يَقْدِرُ عَلَى شَيْءٍ وَهُوَ كَلٌّ عَلَى مَوْلَاهُ أَيْنَمَا يُوَجِّهْهُ لَا يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَمَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۲۰۱] و در یک کلام، کار بد، هرچند بسیار باشد، همسنگِ کار نیک نمیشود ﴿قُلْ لَا يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَالطَّيِّبُ وَلَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾[۲۰۲].[۲۰۳]
حسن و قبح ذاتی یا الهی
افلاطون در رساله اوثیفرون، پرسشی را مطرح میکند که انعکاس آن در طول قرنها همواره ذهن پژوهشگران را به خود مشغول کرده است. وی میگوید: وقتی میگوییم: راستگویی خوب، و مورد سفارش خداوند است، آیا راستگویی ابتدا به وصف خوبی متّصف میشود و سپس مورد امر الهی قرار میگیرد یا نخست مورد امر و سفارش الهی قرار گرفته، آنگاه خوب میشود؟[۲۰۴] متکلّمان مسلمان هم که در پرتو آموزههای قرآن به تأسیس علم کلام اشتغال داشتند، از همان آغاز در پاسخ به این پرسش دچار اختلاف شدند. [۲۰۵]
متکلّمان اشعری به استناد آیاتی از قرآن کریم که بر قدرت مطلق الهی دلالت دارند و حتّی خیر و شرّ و حُسن و قُبح را هم در اختیار خداوند میدانند، مانند ﴿بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[۲۰۶] یا اینکه خداوند هرکس را بخواهد پاداش یا عذاب میدهد، زیرا هر کاری در دست او است: ﴿يُعَذِّبُ مَنْ يَشَاءُ وَيَغْفِرُ لِمَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[۲۰۷] به الهی بودن حُسن و قبح ملکات و افعال انسان قائل شدند. از دیدگاه اشاعره، اگر خداوند به دروغگویی فرمان میداد، آن کار به حکم نفوذ امر او، نیکو میشد؛ بنابراین، اوصاف اخلاقی تابع شرع هستند و تا امر و نهی الهی به چیزی تعلق نگیرد، حُسن و قُبحی در کار نیست و صدق و کذب از لحاظ اخلاقی تفاوت ذاتی ندارند.[۲۰۸] در مقابل، متکلّمان شیعی و معتزلی به ذاتی بودن حُسن و قُبح اعتقاد یافتند؛ به این معنا که حُسن وصف راستگویی، از صمیم ذات آن برمیخیزد و محصول امر و نهی خدا نیست تا از رهگذر آن دو تغییر یابد.[۲۰۹] در این دیدگاه، چون راستگویی خوب است، مورد سفارش و امر الهی و چون دروغ بد است مورد نهی قرار میگیرد.[۲۱۰] از دید اینان، حُسن و قبح نه تابع پسند و ناپسندی انسان و نه تابع امر و نهی خداوند است. اینان در تأیید مدّعای خود، به آیاتی استناد میکنند؛ البتّه درباره قسمت اوّل، که پسند و ناپسند انسان معیار حُسن و قُبح نیست آیات، صراحت بیشتری دارند: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾[۲۱۱] امّا درباره قسمت دوم، که امر و نهی الهی معیار حسن و قبح نیست، دلالت آیات صراحت قبل را ندارد. خداوند در آیه ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ﴾[۲۱۲] بهطور ضمنی، حُسن مقدّم بر امر به عدل و قُبح مقدم بر نهی از فحشاء را بیان میدارد؛ زیرا اگر چنین نباشد، آیه مذکور هیچ ستایشی را برای خداوند دربرندارد.[۲۱۳] شیعه و معتزله لوازم باطلی برای نظریّه حُسن و قُبح شرعی شناسایی کردهاند؛ ازاینروی به استقلال وجودی حُسن و قُبح اخلاقی از امر و نهی الهی فتوا دادهاند و با دقت در قرآن کریم میتوان دریافت که دیدگاه آنها با مجموعه آیات الهی سازگارتر است[۲۱۴].
حسن و قبح عقلی یا شرعی
یکی دیگر از مباحث فلسفه اخلاق که به معرفتشناسی نیز مربوط میشود، چگونگی احراز صدق و کذب گزارههای اخلاقی است. اشاعره، چون هویّت حُسن و قُبح را الهی میدانند، راه شناسایی آن را نیز شرعی و از طریق وحی میشمرند؛ درحالیکه از دیدگاه معتزله و شیعه، طبق اصول، امکان شناخت عقلی گزارههای صادق اخلاقی وجود دارد. عقل انسان به استقلال میتواند حُسن برخی چیزها بهویژه مفاهیم کلّی مانند عدل و نیز قُبح برخی چیزها مانند ستم را بشناسد.
مستند قرآنی اشاعره، آیاتی است که هدایت را به اطاعت از خدا و رسول منوط میکند که معنای ضمنی آنها، انحصار راه شناسایی حقایق اخلاقی از طریق وحی است: ﴿وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا﴾[۲۱۵]، ﴿وَإِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ﴾[۲۱۶] برخی از مدافعان شرعی بودن راه شناخت حُسن و قُبح، بر مخالفان خود خرده میگیرند و میگویند: باطن اعتقاد به عقلیگرایی در حوزه اخلاق، انکار نقش انحصاری وحی در هدایت اخلاقی انسان است؛[۲۱۷] امّا متکلّمان شیعی و بسیاری از متکلّمان معتزلی، قبول امکان شناخت عقلی حُسن و قُبح برخی عناوین کلّی، ولی اساسی را با پذیرش نقش مهمّ وحی در عرصه اخلاق، متناقض نمییابند. آنان ضمن پذیرش نقش تأکیدی وحی در آنچه عقل توانایی درک مستقل آن را دارد، بر نقش تشریحی وحی در آنچه عقل بهصورت مجمل و کلی شناخته است، صحّه میگذارند.[۲۱۸] تدبّر و تفکّری که در قرآن کریم بدان دعوت شده است، بهطور ضمنی، امکان شناخت برخی ارزشهای کلّی حالات و افعال آدمی را دربردارد.
متکلّمان معتزلی و شیعی اصولاً معتقدند که اصل پذیرش رسالت انبیا بر اعتراف عقلی به قُبح فریبکاری و اغوا مبتنی است؛ زیرا اگر قُبح اینکار از پیش مورد تصدیق عقلی نباشد، چگونه میتوان به گفتههای پیامبر گرامی اسلام (ص) ایمانآورد و این احتمال که وحی برای فریب یا دستکم سرگرمی انسانها است، چگونه دفعمیشود؟[۲۱۹] بنابراین، انسان با دانستههای اخلاقی خود به دین روی میآورد و دستکم پارهای از معرفتهای اخلاقی بر علم به امر و نهی الهی مقدّم هستند.[۲۲۰] افزون بر این، در برخی روایات اسلامی از انسان خواسته شده است که اگر دین ندارد، دستکم به ارزشهای اخلاقی وفادار باشد؛ برای مثال، امام حسین (ع) میفرماید: اِن لمیکن لکم دینٌ و کنتم لاتخافون المعاد فکونوا اَحرارًا فی دنیاکم.[۲۲۱] مضمون اینگونه روایات، استقلال کلّی معرفت شناسانه ارزشهای اخلاقی از معرفت دینی است[۲۲۲].[۲۲۳]
ثبات یا نسبیت اخلاق
آیا ارزشهای اخلاقی برای فرد، جامعه یا دوره خاصّی، متفاوت از فرد، جامعه یا دوره دیگر است؟[۲۲۴] بدون آنکه بخواهیم نظریّههای گوناگون را دراین خصوص به تفصیل بررسی کنیم فقط دیدگاه مستفاد از قرآن کریم را به اجمال بیان میداریم. در بخش پیشین، نظریّه عینی بودن ارزشهای اخلاقی را مورد تأیید آیات قرآن دانستیم. در این صورت، بسیاری از تقریرهای نسبیگرایی مانند ذهنیگرایی و قراردادگرایی از دیدگاه قرآن کریم قابل پذیرش نیست.
از سوی دیگر، با توجّه به آیات قرآن درمییابیم که ارزشهای اخلاقی، هرگز به تبع فرد یا جامعه یا جنس افراد متفاوت نمیشود. قرآن، همواره ذات انسان را اعمّ از مرد یا زن، عرب یا عجم، معاصر نزول یا غیر معاصر مورد خطاب اخلاقی قرار میدهد و از او میخواهد تا ارزشهای عینی اخلاقی را که جاودانه است، پاس دارد. در آیات متعدّدی، خداوند بهصورت مطلق میفرماید: ایمان و عمل صالح، سبب رستگاری است و این به فرد، ملّت یا دوره خاصی اختصاص ندارد: ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ﴾[۲۲۵] افزون بر این، در برخی آیات تصریح شده است که این موضوع برای زن و مرد مساوی است: ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ ﴾[۲۲۶] گواه جاودانگی و ثبات ارزشهای اخلاقی، خط فاصل ابدی است که خداوند بین دو گروه صالحان و گنهکاران در چگونگی زندگی و مرگ ایشان ترسیم میکند: ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئَاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاءً مَحْيَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ﴾[۲۲۷][۲۲۸] البتّه ناگفته پیداست که اصول اخلاقی ثابت میتوانند مایه پیشرفت و تعالی افراد و جوامع باشند و آنان را اصلاح کنند وگرنه چنانچه اصول اخلاقی دستخوش تغییر و تحوّل باشند به جای نقش آفرینی، خود دنباله رو هر وضع و شرایط خواهند گردید[۲۲۹].[۲۳۰]
معیار اخلاقی
بحث معیار اخلاقی که در کتابهای فلسفهاخلاق غربی به نام اخلاق هنجاری (normativeethics) معروف است در صدد یافتن پاسخ به این پرسش است که مصدر و اساس ارزشهای اخلاقی چیست؟ برای مثال، چرا عدالت نیکوست و ظلم بد است [۲۳۱] زیرا این بحث از مهمّترین مباحث فلسفه اخلاق بوده حلقه وصل فلسفه اخلاق با علم اخلاق است. مکاتب اخلاقی را بهطور معمول براساس نوع معیاری که ارائه میدهند، به دو گروه و ظیفهگرایانه و غایتگرایانه تقسیم میکنند؛[۲۳۲] گرچه امروزه اخلاق فضیلتگرایانه بهصورت گروه متفاوت مطرح است. ما بدون وارد شدن به جزئیّات، به معیار اخلاقی قرآن کریم اشارهای خواهیم کرد؛ سپس تناسب آن را با سه گروه مذکور از مکاتب اخلاقی توضیح میدهیم.
انسان از دیدگاه قرآن تنها با نزدیک شدن به خداوند، آرامش میگیرد و همه کوشش او تنها با توجّه به این هدف معنا مییابد: ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ﴾[۲۳۳] بنابراین، مصدر و منشأ ارزشهای اخلاقی در دیدگاه قرآن قرب الهی است که با تعبیرهای گوناگونی مانند "فلاح"، "فوز"، "نجات" و "هدایت" بدان اشاره میشود.[۲۳۴] خوب بودن ملکات نفسانی و اعمال انسان درصورتی است که با قرب الهی رابطهای مستقیم داشته، آدمی را به خداوند نزدیک کنند و بد بودن آنها درصورتی است که با مقام قرب الهی یا سعادت ابدی انسان رابطهای معکوس داشته باشند. برخی از عالمان معاصر این رابطه تکوینی و واقعی را مبنای تحلیل جملههای اخلاقی میدانند.[۲۳۵] نکته مهمّ، تحلیل سعادت ابدی یا مقام قرب الهی است و گرنه به گفته ارسطو، با این مطلب که آدمی در پی سعادت است، کمتر کسی مخالفت میکند.[۲۳۶] اخلاق ارسطویی که میان عالمان مسلمان پذیرش بسیاری داشته است، بر نقش اصلی و مهمّ شکوفایی قوّه نظری انسان در سعادت او تأکید دارد و از این حالت، به نظرپردازی یا تأمّل (Contemplation) که عبارت از حالت استغراق در شهود حقایق غایی مانند خداوند است، تعبیر میکند؛ البتّه فضیلتهای اخلاقی نیز در سعادت انسان تأثیر دارند؛ امّا بنابر یکی از تفاسیر مهمّ ارسطو (تفسیر معروف به عقلانی) که اتفاقاً در فلسفه و عرفان اسلامی هم انعکاس فراوانی دارد، ارزش فضیلتهای اخلاقی برای فراهم ساختن شرایط تأمّل است؛[۲۳۷] امّا این تفسیر از سعادت و قرب الهی که به عمل صالح نقش تبعی میدهد، نمیتواند مورد تأیید قرآن کریم باشد. احتمالا برای ردّ چنین نگرشی است که در قرآن کریم عمل صالح بهطور معمول در کنار ایمان و معرفت به خداوند آمده است، تا نشان دهد که برای رسیدن به قرب الهی باید با دو بال ایمان و عمل صالح پرواز کرد: ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾[۲۳۸] به تعبیر زیبای قرآن کریم، رابطه ایمان و عمل صالح دو سویه است و هر کدام در دیگری اثر میگذارد. کلام پاک که کنایه از اعتقادات درست و مقولهای نظری است، رو بهسوی خداوند دارد؛ امّا عمل صالح است که آن را بالا میبرد و ارتقا میدهد: ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ﴾[۲۳۹] بنابراین، میتوان گفت که معیار اخلاقی قرآن، از جهتی غایتگرایانه است؛ امّا چون سعادت را در گستره حیات آخرتی انسان هم ملحوظ میدارد، آدمی را به تعبّدی عقلانی به وحی فرا میخواند تا در پرتو روشنایی وحی، راه سعادت ابدی را دریابد و از این جهت به اخلاقهای وظیفهگرایانه شبیه است و سرانجام چون سیر و سلوک در مسیر سعادت ابدی را شکوفایی واقعی انسان میداند، شبیه اخلاقهای فضیلتگرایانه است. نتیجه آنکه معیار اخلاقی قرآن، ضمن جمع ویژگیهای مثبت نظریّات اخلاقی، معیاری منحصر و خاص است[۲۴۰].
قرآن و علم اخلاق
بیشترین آیات مربوط به اخلاق در قرآن، در این بخش از پژوهشهای اخلاقی مورد استناد قرار میگیرد؛ زیرا براساس معیار کلّی اخلاق قرآن که رستگاری ابدی است میتوان اصول اخلاقی را بیان کرد. منظور از اصل اخلاقی، بیان وجه ارزشی حالت کلّی نفسانی یا عنوان کلّی فعل انسانی مانند شجاعت یا وفا به وعده است که با عبارتهایی گوناگون طرح میشود. یکی از شایعترین الگوهای بیان ارزشهای اخلاقی در قرآن کریم، استفاده از صیغه امر و نهی است: ﴿وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا﴾[۲۴۱]، ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ﴾[۲۴۲] ولی در بسیاری از آیات بهصورت خبری و با بیان نتیجه آن کار که بهشت یا جهنّم است، صورت میگیرد و گاهی هم با اعلام اینکه کاری مورد رضایت یا کراهت خدا است، اصلی اخلاقی بیان میشود: ﴿فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى﴾[۲۴۳]، ﴿وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَبِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ مَنْ كَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا﴾[۲۴۴]، ﴿لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾[۲۴۵] بهطور کلّی میتوان آیاتی را که به بیان ارزشهای اخلاقی مرتبطند، در دو گروه جای داد: یکی مرتبطات مفهومی اخلاق و دیگری مرتبطات مصداقی آن. منظور از مرتبطات مفهومی، آیاتی هستند که از واژههای دارای ارتباط مفهومی با اخلاق استفاده کردهاند؛ مانند واژه "دسّ" و "تزکیه"، "سعادت و شقاوت"، "اصلاح و افساد" و "هدایت و ضلالت"، و مقصود از مرتبطات مصداقی آیاتی هستند که به خُلْق یا عمل خاصّی اشاره دارند، و درباره آن سخن گفتهاند؛ برای مثال، از قُبح سرقت، زنا و قتل یا حُسن انفاق، تعاون و صدق و راستی سخن گفتهاند؛ برای نمونه به چند مورد از هر دسته اشارهمیشود.
رستگاری که غایت قصوای اخلاق بهشمار میرود، از دیدگاه قرآن کریم در پاکی و تزکیه نفس است: ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى﴾[۲۴۶] و کسانیکه در وادی تزکیه نفس گام گذارند، بهطور قطع به آن دست خواهند یافت: ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا﴾[۲۴۷] ازطرف دیگر، خسران و شقاوت ابدی نیز درصورتی است که انسان، گوهر نفس خود را بیالاید: ﴿وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا﴾[۲۴۸] از دیدگاه قرآن کریم، در روز جزا که زمان گرفتن نتیجه آزمون بزرگ زندگی است، انسانها یا سعادتمندند یا در زمره شقاوتمندان قرار میگیرند: ﴿يَوْمَ يَأْتِ لَا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَسَعِيدٌ﴾[۲۴۹] و سعادتمندان، در بهشت خداوند جاودان خواهند زیست: ﴿وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ عَطَاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ﴾[۲۵۰] گرچه "سعد" تنها در همین دو آیه بهکار رفته است ولی در قرآن کریم حدود ۴۰ آیه با استفاده از مشتقّات "فلح" و در حدود ۳۳ آیه با استفاده از مشتقّات "فوز" از سعادت بحث شده است.
بحث از سعادت یا رستگاری در واقع معطوف به شناساندن اعمال و حالاتی است که آدمی را بدان میرساند و گرنه برای خود فلاح و سعادت، هدف دیگری در آیات قرآن ذکر نشده است که سعادت مقدمه رسیدن به آن باشد. از اینجا میتوان نتیجه گرفت که فلاح و سعادت هدف نهایی و مطلوب ذاتی انسان است؛[۲۵۱] ازاینرو آیات بسیاری متعرض عوامل رسیدن به سعادت است؛ برای مثال، تقوای الهی: ﴿ فَاتَّقُوا اللَّهَ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾[۲۵۲] عبادت خداوند و انجام کارهای نیک، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾[۲۵۳] دوری از بخل و طمعورزی ﴿وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[۲۵۴] را عامل فلاح و رستگاریانسان میداند؛ نیز آیاتی بیانگر موانع فلاح است و ستمگری: ﴿ِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ﴾[۲۵۵] و کفر: ﴿إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ﴾[۲۵۶] را از موانع فلاح انسان میشمرد. فوز هم مانند فلاح بهطور معمول با ذکر عوامل یا موانع تحقّق آن در آیات قرآن کریم مورد اشاره قرار گرفته است. یکی از عوامل فوز، پیروی از خداوند و رسول گرامی او و رضایت خداوند از انسان است: ﴿يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا﴾[۲۵۷]، ﴿ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾[۲۵۸] پژوهش در اخلاق قرآنی بدون بحث جامع از آیاتی که به نوعی با اخلاق ارتباط مفهومی و معنایی دارند، کامل نخواهد بود؛ امّا چون برای هریک از این مفاهیم مدخل خاصّی در این دائرةالمعارف وجود دارد، پژوهشگران قرآنی را به آنها ارجاع میدهیم.
درباره مرتبطات مصداقی اخلاقی در قرآنکریم، به دو دسته از آیات میتوان اشاره کرد:
- آیاتی که در آنها برخی از حالتهای روحی پایدار آدمی، مانند "صبر"، "احسان"، "تقوا"، "مهربانی" و "عدالتخواهی" ستایش یا برخی حالتهای روحی، مانند "کبر"، "غرور"، "تفاخر"، "تکاثر"، "تعصّب جاهلانه"، "نفاق" و "بدگمانی" نکوهش شده است. خداوند از انسان میخواهد صبر پیشه کند و به او وعدهمیدهد که پاداش نیکوکاران را تباه نخواهد کرد: ﴿وَاصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ﴾[۲۵۹] به وی گوشزد میکند که مدد خاصّ الهی، همراه پرهیزکاران و نیکوکاران است: ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَالَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ﴾[۲۶۰] کوشش برای گسترش مهربانی را میستاید: ﴿ثُمَّ كَانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ﴾[۲۶۱] و با لحن گیرایی که هرگونه اتّهام لذّتگرایی یا نفعجویی مادّی را به اخلاق قرآنیباطل میسازد، به عدالتگستری میخواند: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ ﴾[۲۶۲] از سوی دیگر، خداوند ناخشنودی خود را از برخی حالتهای نفسانی بیان داشته، قلب متکبّران را به روی حقیقت بستهاست: ﴿كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ﴾[۲۶۳] و زیادهطلبی را نوعی سرگرمی میداند که انسان را از مقصد باز میدارد: ﴿أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ﴾[۲۶۴] و تعصّب بیجا را نشان جاهلیّت: ﴿إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ ﴾[۲۶۵] و نفاق و دورویی را عامل سقوط انسان به پستترین جای جهنّم میشمرد: ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيرًا﴾[۲۶۶] و دخالت دادن حدس و گمان در روابط اجتماعی را نکوهش میکند: ﴿إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ﴾[۲۶۷]
- از مرتبطات مصداقی، آیاتی است که عمل خاصّی را ستایش یا نکوهش کرده است. اعمالی مانند: صدقه، ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾[۲۶۸] انفاق، ﴿لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ﴾[۲۶۹] امر به معروف و نهی از منکر، ﴿وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[۲۷۰]، ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ﴾[۲۷۱]، ﴿يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَأُولَئِكَ مِنَ الصَّالِحِينَ﴾[۲۷۲] وفای به عهد و ادای امانت، ﴿لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُولَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ﴾[۲۷۳]، ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ﴾[۲۷۴]، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ إِلَّا مَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ﴾[۲۷۵] از سوی قرآن کریم ستایش، و در مقابل، اعمالی مانند سرقت، ﴿إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾[۲۷۶]، ﴿وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا نَكَالًا مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾[۲۷۷] کمفروشی، ﴿وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ﴾[۲۷۸] ربا، ﴿الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾[۲۷۹]، ﴿يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ﴾[۲۸۰]، ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[۲۸۱]، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾[۲۸۲]، ﴿فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِنْ تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُءُوسُ أَمْوَالِكُمْ لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ﴾[۲۸۳] و مسخره کردن دیگران ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَى أَنْ يَكُونُوا خَيْرًا مِنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءٍ عَسَى أَنْ يَكُنَّ خَيْرًا مِنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمَانِ وَمَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾[۲۸۴] نکوهش شدهاند.
یکی از جامعترین آیات مربوط به عمل، با بهکارگیری واژه "برّ" آن را شامل فضیلتهای خاصّ دینی مانند ایمان به خدا و روز رستاخیز و فضیلتهای عامّ اخلاقی مانند ایثار دانسته است. ﴿لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُولَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ﴾[۲۸۵] درباره دستهبندی اصول اخلاقی میان عالمان مسلمان توافقی وجود ندارد. عبداللّه درّاز که کتاب او الهامبخش برخی از نویسندگان و عالمان متأخّر در حوزه اخلاق قرآنی است، اصول اخلاقی قرآنکریم را در بخشهای ۵ گانه شامل اخلاق فردی، خانواده، اجتماعی، دولت و دینی ردهبندی کرده، و برای هر دسته، آیاتی از قرآن را شاهد آورده است.[۲۸۶] برخی، اصول اخلاقیِ قرآن را در سه محور ردهبندی کرده و شامل اخلاق فردی، اجتماعی و الهی دانستهاند[۲۸۷].[۲۸۸]
اخلاق فردی
منظور از اخلاق فردی، اصولی است که صرف نظر از حیثیّت اجتماعی انسان، به بیان ارزشهای اخلاقی او میپردازد. جدیّت و کوشش در راه خدا برای فرد انسان، ارزش است: ﴿وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ﴾[۲۸۹] قرآن به استقامت و ثبات در راه خدا: ﴿فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ ﴾[۲۹۰] و ترک پیروی از هوای نفس سفارش کرده است: ﴿ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ ﴾[۲۹۱] بستن چشم از نگاه به نامحرم و پاک دامنی که از عزّت نفس نشأت میگیرد: ﴿قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ﴾[۲۹۲] و نیز انتخاب الگو و اسوهای دینی در زندگی هر فرد، مورد سفارش قرآن است: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا﴾[۲۹۳] خداوند، حسد را که حالتی درونی و فردی است، نکوهش میکند و از انسان میخواهد به بندگان او برای نعمتی که خداوند به آنان داده است، حَسَد نورزد: ﴿أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا﴾[۲۹۴] و سرانجام از آدمی میخواهد که در توانگری از اسراف و تبذیر بپرهیزد: ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا﴾[۲۹۵]، ﴿إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِرَبِّهِ كَفُورًا﴾[۲۹۶].[۲۹۷]
اخلاق اجتماعی
وقتی اخلاق بهصورت مطلق بهکار میرود، بیشتر به اخلاق اجتماعی منصرف است،[۲۹۸] که به بیان اصول ارزشی حاکم بر روابط اجتماعی انسان میپردازد. مهمّترین اصل حاکم بر روابط اجتماعی، رعایت عدل و پرهیز از ستم است که مفاد آیات بسیاری در این زمینه است. خداوند از انسان میخواهد در رفتارش عدالت پیشه کند؛ زیرا به تقوا نزدیکتر است: ﴿ اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى ﴾[۲۹۹] و نیز هرگاه سخن میگوید، به عدالت بگوید: ﴿وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى ﴾[۳۰۰] و خود خداوند هم به عدل امر میکند: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ﴾[۳۰۱] و در مقابل از ستم نکوهش میکند و بر آن وعده عذاب دردناک میدهد: ﴿ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[۳۰۲] حتّی از رعایت عدالت درباره دشمنان نیز نهی نمیکند. ﴿لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾[۳۰۳]
برخی از اصول اخلاقی که به نحوی از اصل پیشگفته ریشه میگیرند، عبارتند از: حرمت و قبحِ قتل انسان بیگناه: ﴿وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ﴾[۳۰۴] سرقت: ﴿وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا ﴾[۳۰۵] و کمفروشی که در غشّ و فریبکاری ریشه دارد: ﴿وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ﴾[۳۰۶] در مقابل، حُسن و لزوم وفای به وعده و ادای امانت: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾[۳۰۷] ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا ﴾[۳۰۸] اصلاح روابط برادران دینی: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾[۳۰۹] و عفو و گذشت: ﴿الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ﴾[۳۱۰].
درخصوص خانواده که اجتماعی کوچک است، سفارشهای اخلاقی مهمّی در قرآن وجوددارد:
- نیکی به پدر و مادر و خویشاوندان: ﴿وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَبِذِي الْقُرْبَى﴾[۳۱۱]
- رفتار پسندیده زن و شوهر با همدیگر: ﴿ وَأْتَمِرُوا بَيْنَكُمْ بِمَعْرُوفٍ﴾[۳۱۲]
- وفاداری به تعهّد مالی ازدواج (مهر): ﴿وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ ﴾[۳۱۳]
- اعتماد به خداوند در تأمین نیازهای فرزندان و پرهیز از قتل آنها برای ترس از فقر یا بدنامی: ﴿وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ ﴾[۳۱۴].
همچنین درباره وظایف جمعی امّت اسلام، اصول مشخّصی از قرآن قابل استفاده است:
- تأکید بر حفظ وحدت اجتماعی بر محور حق: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا ﴾[۳۱۵]
- پیروی از زمامداران حقّ: ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[۳۱۶]
- دوری از فساد و ترویج آن در جامعه: ﴿وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا ﴾[۳۱۷]
- آمادگی برای دفاع در برابر دشمنان خدا: ﴿وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ ﴾[۳۱۸].[۳۱۹]
اخلاق الهی
اخلاق الهی (دینی) عهدهدار شکل و سامان دهی ارزشهای حاکم بر رابطه انسان با آفریدگار خویشاست.
از دیدگاه قرآن، انسان، آفریده خداوند است و نشان بندگی او را از همان آغاز وجودش دارد. خدا هنگام آفرینش انسان بر ربوبیّت خود از فرزندان آدم گواهی گرفته است: ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ﴾[۳۲۰] رابطه انسان با ربّ خویش، الزامهای خاصّی دارد که مهمّترین آنها ایمان به خداوند است. قرآن نخستین پند لقمان را به فرزند خویش، شرک نورزیدن به خدا نقل کرده؛ زیرا شرک، ستمی بزرگ است: ﴿وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾[۳۲۱] ایمان که تسلیم قلبی آدمی به خداوند است، گوهر فضیلتهای دینی بهشمار میرود. آیات بسیاری، انسانها را به ایمان به خداوند، معاد، رسالت و دیگر امور غایی و الهی فرا میخوانند.
ایمان، روح رستگاری آدمی است و بدون آن، عمل صالح فایده محدودی دارد و راه به رستگاری ابدی نمیبرد. در قرآن کریم تقریباً همهجا، عملصالح به ایمان عطف شده است تا نشاندهد که سعادت ابدی بدون ایمان بهدست نمیآید.
توکّل که چیزی بیش از اصل ایمان، و نشان اعتماد فوقالعاده به مشیّت الهی است، یکی دیگر از فضیلتهایی شمرده میشود که در رابطه انسان با خدای خود ظهور و بروز مییابد: ﴿قُلْ لَنْ يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾[۳۲۲] عبادت و تعظیم شعایر دینی نیز جزو فضیلتهایی است که در رابطه انسان با خدای خود مجال ظهور مییابد: ﴿قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[۳۲۳] خشیت و خداترسی، از عناصر ارزشمند روحی است که در ارتباط انسان با جلال و جبروت الهی ظهور مییابد: ﴿مَنْ خَشِيَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ وَجَاءَ بِقَلْبٍ مُنِيبٍ﴾[۳۲۴] چنانکه محبّت شدید به خدا نیز از عناصر ارزشمند دیگری است که در سایه ایمان به وی برای انسان حاصل میشود: ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ ﴾[۳۲۵].
این فضیلتها، وجه تمایز اساسی اخلاقهای دینی از اخلاقهای غیر دینی است؛ زیرا ارتباط انسان با خدا و غایات اصلی هستی چیزی است که اخلاقهای غیر دینی به عمد یا به سهو آن را نادیده گرفتهاند؛ ازاینرو نسخه اخلاقی آنها حدّاکثر بهکار سامان دادن زندگی این عالم میخورد و به زندگی آخرتی راهی ندارد.
مهمّتر آنکه اخلاقهای دینی با دادن صبغه الهی به همین فضیلتهای معمول، آنها را تقدّس بخشیده، وسیله تقرّب به خداوند که اساس رستگاری است، قرار میدهند. در این نگاه، تعاون اجتماعی، تواضع و... و هر کار نیک دیگری رنگ و روی دینی میگیرد و مورد ستایش الهی و مایه جلب رضایت خداوند میشود؛ بنابراین، مکارم اخلاقی افزون بر ارزش ذاتی، زمینهساز رضایت و ستایش خداوند نیز هست. گرامیترین انسانها نزد خداوند، خویشتندارترین آنها است. ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ﴾[۳۲۶] خدا عدالتپیشگان ﴿لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾[۳۲۷] و نیکوکاران ﴿وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ﴾[۳۲۸] را دوست دارد.
اخلاق از دیدگاه قرآن حتّی آنجا که به تنظیم رابطه انسان با خود یا جامعه میپردازد میتواند صبغه الهی و دینی داشته باشد و این به نیّت خالص الهی در انجام آنها مشروط است و هر چه نیّت انسان خداییتر باشد، پاداش آخرتی بیشتر است ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ﴾[۳۲۹].[۳۳۰]
قرآن و اخلاق تربیتی
مسأله تربیت اخلاقی در قرآن کریم مورد توجّه و عنایت خاصّی است و اصولاً نگرش قرآن به مقوله اخلاق چنان است که عناصر لازم برای تربیت اخلاقی را در متن خود دارد.
ایده سقراطی، کافی بودن علم و معرفت اخلاقی برای انگیزش آدمی، مورد قبول قرآن کریم نیست؛ زیرا این امکان که انسان به رغم آگاهی خود، گرفتار سوء اخلاق، و به جای عمل به دانستههایش بر مرکب هوا و هوس سوار شود، پذیرفته شده است: ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ﴾[۳۳۱][۳۳۲] از دیدگاه قرآن، انحراف انسان از جاده صواب بهرغم آگاهی از آن، تابع میزان اثرپذیری نفس از اغوای شیطان است. این واقعیّت اساسی در قرآن است که موجودی به نام شیطان بر سر راه هدایت انسانها کمین کرده، قصد گمراه ساختن آنان را دارد. ﴿وَقُلْ لِعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُمْ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوًّا مُبِينًا﴾[۳۳۳] همین نقش اغواگری شیطان در آغاز زندگی انسان، سبب سقوط آدمی شد: ﴿فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ﴾[۳۳۴] اینکه برای وجود شیطان در نظام احسن جهان چه توجیه فلسفی میتوان داشت، بهصورت مسألهای فلسفی باید در جای خود مورد بررسی قرار گیرد؛ امّا از جهت دینی هرگز نمیتوان در واقعیّت شیطان و نقش اغواگرانه او در زندگی انسان تردیدی داشت؛ گرچه این نیز واقعیّت اساسی قرآنی است که وسوسههای شیطان در دلهایی که ایمان و توکّل بر خداوند در آن جای گرفته است، کارساز نیست: ﴿إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ﴾[۳۳۵]، و فقط در نفس و روحی که از پیش، زمینههای اغوا را دارد و برده و بنده شیطان است و در دام شرک افتاده، کارساز است: ﴿إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ﴾[۳۳۶][۳۳۷] پس تربیت اخلاقی در قرآن کریم، افزون بر تعلیم اخلاقی است و اساس آن توجّه دادن به وجود اغواگران بیرونی و در کمیننشستگان بر سر راه هدایت انسان است که با عنوان شیطان یا شیاطین از آنها یادمیشود و نیز توجّه دادن به زمینههای پذیرش آن اغواها که هوسهای بیمنطق است.
یکی از اصول راهبردی قرآن کریم در تربیت اخلاقی، استفاده از روحیّه الگوپذیری انسان است. آیات بسیاری به تصویرپردازی انسانهای خوب مانند حضرت یوسف (ع) و انسانهای بد مانند قارون پرداختهاند تا از این طریق، حیات اخلاقی مثبت و منفی رابهصورت محسوس در اختیار مخاطب قرار دهند. گاهی تصویرپردازی از شخصیّت مورد نظر چنان با جزئیّات صورت میگیرد که آدمی را از ظرافتهای تصمیمگیری اخلاقی آگاه میسازد؛ برای مثال، درباره حالات و اعمال یوسف (ع) در مواجهه با دعوت زلیخا برای کامگیری جنسی، آیات قرآن به تفصیل مسأله را توضیح میدهند تا مخاطب جوان قرآن هم بتواند آموختههای تجریدی اخلاقی را در متن زندگی تحقّق بخشد.
یکی از شیوههای تربیتی قرآن، ربط دادن ارزشهای اخلاقی با تمایلات اساسی انسان است؛ بهطور مثال، با بیان اینکه انجام عمل صالح سبب خوشی ابدی انسان میشود، میکوشد تا عواطف انسان را در خدمت تشخیص عقلی قرار دهد. قرآن با بیان اینکه بیتردید شکیبایان، پاداش بیشمار آخرتی خواهند گرفت ﴿قُلْ يَا عِبَادِ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّكُمْ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هَذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ وَأَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةٌ إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾[۳۳۸] و آیات بسیاری با این مضمون که انجام عملی خاصّ، مایه پاداش آخرتی است، یا برعکس سبب کیفر سخت و ورود به جهنّم میشود این هدف را تعقیب میکند.
علامه طباطبایی، این شیوه را مشترک در همه ادیان ابراهیمی میداند؛ ولی معتقد است: در قرآن کریم، شیوه دیگری برای تربیت اخلاقی وجود دارد که از امتیازات آن است و آن اینکه تمایلات آدمی نیز در سایه شناخت جمال و جلال خداوند، چنان رنگ خدایی بگیرد که اصولاً به استفاده از عناصر تشویق و تنبیه حتّی آخرتی نیازی نباشد.[۳۳۹] تصویرسازی قرآن از واقعیّتهای عالم بهگونهای است که میتواند انسانهای بیدار و اندیشهور را چنان در جذبه عزّت و قدرت الهی قرار دهد که میلهایشان نیز مانند عقلهایشان با خواست الهی انطباق یابد[۳۴۰].
منابع
پانویس
- ↑ تاجالعروس، ج۱۳، ص۱۲۴. مفردات، ص۲۹۷؛ لغت نامه، ج۶، ص۸۷۱۱.
- ↑ اسفار، ج۴، ص۶۳؛ تهذیب الاخلاق، ص۲۷؛ احیاء علوم الدین، ج۳، ص۹۶.
- ↑ المباحث المشرقیه، ج۱، ص۵۰۹.
- ↑ المباحث المشرقیه، ج۱، ص۵۰۹.
- ↑ الذریعه، ص۱۱۴.
- ↑ المیزان، ج۱۹، ص۳۶۶.
- ↑ اخلاقناصری، ص۴۸؛ تهذیبالاخلاق، ص۲۷؛ معراجالسعاده، ص۴۵ـ۴۶.
- ↑ اسفار، ج۴، ص۱۱۴ـ۱۱۶؛ التنبیه علی سبیل السعاده، ص۲۱؛ اخلاق در قرآن، ج۱، ص۲۴۱.
- ↑ جوادی، محسن، مقاله «اخلاق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۲، ص 358-359.
- ↑ بنگرید به: مطهری تعلیم و تربیت در اسلام، ص۹۵.
- ↑ جباری، محمد رضا، سیره اخلاقی پیامبر اعظم، ص ۴۰.
- ↑ «و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.
- ↑ «گفتند: چه اندرز دهی چه ندهی برای ما برابر است» سوره شعراء، آیه ۱۳۶.
- ↑ «این جز شیوه پیشینیان نیست» سوره شعراء، آیه ۱۳۷.
- ↑ مسند الرضا (ع)، ص۱۳۱؛ مجمعالبیان، ج۱۰، ص۸۶؛ بحارالانوار، ج۶۸، ص۳۷۳ و ۳۸۲.
- ↑ «بیگمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد،» سوره شمس، آیه ۹.
- ↑ «روزی که (چون) فرا رسد، هیچ کس جز به اذن خداوند سخن نمیگوید؛ برخی نگونبخت و برخی نیکبختاند» سوره هود، آیه ۱۰۵.
- ↑ «بیگمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد،» سوره شمس، آیه ۹.
- ↑ «و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت» سوره شمس، آیه ۱۰.
- ↑ «از تو از انفال میپرسند بگو: انفال از آن خداوند و پیامبر است پس، از خداوند پروا کنید و میانه خود را سازش دهید و اگر مؤمنید از خداوند و پیامبرش فرمان برید» سوره انفال، آیه ۱.
- ↑ «پیمانه را تمام بپیمایید و از کمفروشان نباشید» سوره شعراء، آیه ۱۸۱.
- ↑ «این بدان روست که پیامبرانشان برای آنها برهان (ی روشن) میآوردند ولی آنان گفتند: آیا بشری ما را راهنمایی کند؟ پس کفر ورزیدند و پشت کردند و خداوند بینیازی نشان داد و خداوند بینیازی ستوده است» سوره تغابن، آیه ۶.
- ↑ «کیفر کسانی که با خداوند و پیامبرش به جنگ برمیخیزند و در زمین به تبهکاری میکوشند جز این نیست که کشته یا به دار آویخته شوند یا دستها و پاهایشان ناهمتا بریده شود یا از سرزمین خود تبعید گردند؛ این (کیفرها) برای آنان خواری در این جهان است و در جهان واپسین عذابی سترگ خواهند داشت» سوره مائده، آیه ۳۳.
- ↑ «آنان که ربا میخورند جز به گونه کسی که شیطان او را با برخورد، آشفته سر کرده باشد (به انجام کارها) بر نمیخیزند؛ این (آشفته سری) از آن روست که آنان میگویند خرید و فروش هم مانند رباست در حالی که خداوند خرید و فروش را حلال و ربا را حرام کرده است پس کسانی که اندرزی از پروردگارشان به آنان برسد و (از رباخواری) باز ایستند، آنچه گذشته، از آن آنهاست و کارشان با خداوند است و کسانی که (بدین کار) باز گردند دمساز آتشند و در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۷۵.
- ↑ «من میخواهم که تو با گناه من و گناه خود (نزد خداوند) بازگردی تا از دمسازان آتش باشی و این کیفر ستمگران است» سوره مائده، آیه ۲۹.
- ↑ «خداوند بندهای زرخرید را مثل میزند که توان هیچ کاری ندارد و کسی را که به او از خویش روزی نیکویی دادهایم و او پنهان و آشکار از آن میبخشد؛ آیا (این دو) برابرند؟» سوره نحل، آیه ۷۵.
- ↑ «هرگز به نیکی دست نخواهید یافت مگر از آنچه دوست دارید (به دیگران) ببخشید و هر چیزی ببخشید بیگمان خداوند آن را میداند» سوره آل عمران، آیه ۹۲.
- ↑ «و در این کتاب از ابراهیم یاد کن که او پیامبری بسیار راستگو بود» سوره مریم، آیه ۴۱.
- ↑ فلسفه اخلاق، ویلیام، ص۲۵.
- ↑ Ethical Theories in Islam, P.۶۱ - ۱۵۱.
- ↑ لغت نامه، ج۹، ص۱۲۵۶۴، «شره».
- ↑ Encyclopedia of Ethics, P. ۸۰.
- ↑ Op cit P.۱۱۲۷
- ↑ جوادی، محسن، مقاله «اخلاق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۲، ص359-360.
- ↑ «نمایی از زندگانی این جهان را میشناسند و از جهان واپسین غافلند» سوره روم، آیه ۷.
- ↑ «همان که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک نیکوکردارترید و او پیروز آمرزنده است» سوره ملک، آیه ۲.
- ↑ «خداوند روزی را برای هر که بخواهد فراخ میدارد یا تنگ میگرداند و (آنان) به زندگانی این جهان شادند و زندگانی این جهان در برابر (زندگانی) جهان واپسین جز بهرهای (اندک) نیست» سوره رعد، آیه ۲۶
- ↑ «و زندگی دنیا جز بازیچه و سرگرمی نیست و بیگمان برای کسانی که پرهیزگاری میورزند سرای واپسین نیکوتر است؛ آیا نمیاندیشید؟» سوره انعام، آیه ۳۲.
- ↑ «و در آنچه خداوند به تو داده است سرای واپسین را بجوی و بهره خود از این جهان را (هم) فراموش مکن» سوره قصص، آیه ۷۷.
- ↑ «آنان که داراییهای یتیمان را به ستم میخورند جز این نیست که در شکم خود آتش میانبارند و زودا که در آتشی برافروخته درآیند» سوره نساء، آیه ۱۰.
- ↑ «آیا هیچ یک از شما دوست میدارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟» سوره حجرات، آیه ۱۲.
- ↑ «همانا خداوند نیکوکاران را دوست میدارد» سوره بقره، آیه ۱۹۵.
- ↑ «و خداوند شکیبایان را دوست میدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۴۶.
- ↑ «خداوند دادگران را دوست میدارد» سوره مائده، آیه ۴۲.
- ↑ «و خداوند ستمکاران را دوست نمیدارد» سوره آل عمران، آیه ۵۷.
- ↑ «بیگمان خداوند کسی را که خودپسندی خویشتنستای باشد دوست نمیدارد» سوره نساء، آیه ۳۶.
- ↑ «بیگمان فرستاده خداوند برای شما نمونهای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد میکند» سوره احزاب، آیه ۲۱.
- ↑ «برای کارهایی که مردم کردهاند در خشکی و دریا تباهی به چشم میخورد، تا (خداوند، کیفر) برخی از آنچه کردهاند به آنان بچشاند، باشد که باز گردند» سوره روم، آیه ۴۱.
- ↑ «و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت * پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد» سوره شمس، آیه ۷-۸.
- ↑ «و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشتهایم» سوره اسراء، آیه ۷۰.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى﴾ «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم» سوره حجرات، آیه ۱۳.
- ↑ «میخواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰.
- ↑ «و نماز را بپا دار که نماز از کار زشت و کار ناپسند باز میدارد» سوره عنکبوت، آیه ۴۵.
- ↑ «ای مؤمنان! روزه بر شما مقرّر شده است چنان که بر پیشینیان شما مقرّر شده بود، باشد که پرهیزگاری ورزید» سوره بقره، آیه ۱۸۳.
- ↑ «و خداوند به آنچه میکنند بیناست» سوره بقره، آیه ۹۶.
- ↑ «...و به راه دوزخ راهنمایی کنید و آنان را باز دارید، که آنان بازخواست خواهند شد» سوره صافات، آیه ۲۳-۲۴.
- ↑ «بیگمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد» سوره شمس، آیه ۹.
- ↑ «و هر کس پاکیزگی پیشه کند به سود خویش کرده است» سوره فاطر، آیه ۱۸.
- ↑ «بیگمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستادهای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان میخواند و آنها را پاکیزه میگرداند و به آنها کتاب و فرزانگی میآموزد» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
- ↑ «و نشانههای خود را به شما نشان میدهد، باشد که خرد ورزید» سوره بقره، آیه ۷۳.
- ↑ «و هیچ کس را جز به اذن خداوند یارایی نیست که ایمان آورد و (خداوند) عذاب را بر آنان که خرد نمیورزند برقرار میدارد» سوره یونس، آیه ۱۰۰.
- ↑ «آیا مردم را به نیکی فرا میخوانید و خود را از یاد میبرید با آنکه کتاب (خداوند) را میخوانید؟ آیا خرد نمیورزید؟» سوره بقره، آیه ۴۴.
- ↑ دین در ترازوی اخلاق، ص۱۶۷- ۱۸۸.
- ↑ عصیانی، علی رضا، مقاله «اخلاق»، دانشنامه معاصر قرآن کریم.
- ↑ «آنگاه که پروردگارش بدو فرمود: فرمانبردار باش، او گفت: فرمانبردار پروردگار جهانیانم» سوره بقره، آیه ۱۳۱.
- ↑ «به راستی ابراهیم (به تنهایی) امتی فروتن برای خداوند و درستآیین بود و از مشرکان نبود» سوره نحل، آیه ۱۲۰.
- ↑ «سپس به تو وحی کردیم که از آیین ابراهیم درستآیین پیروی کن و (او) از مشرکان نبود» سوره نحل، آیه ۱۲۳.
- ↑ «سپاسگزار نعمتهای او بود؛ (خداوند) او را برگزید و به راهی راست راهنمایی کرد» سوره نحل، آیه ۱۲۱.
- ↑ «و در این کتاب از ابراهیم یاد کن که او پیامبری بسیار راستگو بود» سوره مریم، آیه ۴۱.
- ↑ «و آمرزش خواهی ابراهیم برای پدرش جز بنا به وعدهای نبود که به وی داده بود و چون بر او آشکار گشت که وی دشمن خداوند است از وی دوری جست؛ بیگمان ابراهیم دردمندی بردبار بود» سوره توبه، آیه ۱۱۴.
- ↑ «و (از صحیفههای) ابراهیم که (عهد پیامبری را) بیکم و کاست به جای آورد؟» سوره نجم، آیه ۳۷.
- ↑ «(ای) فرزندان کسانی که (آنان را در کشتی) با نوح برداشتیم؛ (بدانید که) او بندهای سپاسگزار بود» سوره اسراء، آیه ۳.
- ↑ «و در این کتاب، ادریس را یاد کن که پیامبری بسیار راستگو بود» سوره مریم، آیه ۵۶.
- ↑ «پیامهای پروردگارم را به شما میرسانم و من برای شما خیرخواهی امینم» سوره اعراف، آیه ۶۸.
- ↑ «و اسماعیل و ادریس و ذو الکفل را (یاد کن) که همه از شکیبایان بودند» سوره انبیاء، آیه ۸۵.
- ↑ «و چون در تلاش، همپای او گشت (ابراهیم) گفت: پسرکم! من در خواب میبینم که تو را سر میبرم پس بنگر که چه میبینی؟ گفت: ای پدر! آنچه فرمان مییابی انجام ده که- اگر خداوند بخواهد- مرا از شکیبایان خواهی یافت» سوره صافات، آیه ۱۰۲.
- ↑ «و در این کتاب، اسماعیل را یاد کن که او درستپیمان و فرستادهای پیامبر بود» سوره مریم، آیه ۵۴.
- ↑ «و آن زن که یوسف در خانهاش بود از او، کام خواست و درها را بست و گفت: پیش آی که از آن توام! (یوسف) گفت: پناه بر خداوند! او پرورنده من است، جایگاه مرا نیکو داشته است، بیگمان ستمکاران رستگار نمیگردند» سوره یوسف، آیه ۲۳.
- ↑ «و بیگمان آن زن آهنگ وی کرد و وی نیز اگر برهان پروردگار خویش را نمیدید آهنگ او میکرد بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم که او از بندگان ناب ما بود» سوره یوسف، آیه ۲۴.
- ↑ «و دستهای گیاه در کف بگیر و با آن (یکبار همسرت را) بزن و سوگند مشکن؛ به راستی ما او را شکیبا یافتیم. نیکو بنده بود که اهل بازگشت (و توبه) بود» سوره ص، آیه ۴۴.
- ↑ «و در این کتاب از موسی یاد کن که ناب و فرستادهای پیامبر بود» سوره مریم، آیه ۵۱.
- ↑ «بر آنچه میگویند، شکیبا باش و از بنده ما داوود توانمند یاد کن که اهل بازگشت (و توبه) بود» سوره ص، آیه ۱۷.
- ↑ «و (مرا) با مادرم نیکوکار کرده و مرا گردنکشی سنگدل نگردانیده است» سوره مریم، آیه ۳۲.
- ↑ «آنان کسانی هستند که خداوند رهنماییشان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن! بگو: من برای آن (پیامبری) از شما پاداشی نمیخواهم؛ آن جز یاد کردی برای جهانیان نیست» سوره انعام، آیه ۹۰.
- ↑ المنار، ج۷، ص۵۹۷؛ موسوعة اخلاقالقرآن، ج۵، ص۱۹.
- ↑ «اوست آنکه بر شما درود میفرستد- و فرشتگانش (نیز)- تا شما را به سوی روشنایی از تیرگیها بیرون برد و با مؤمنان بخشاینده است» سوره احزاب، آیه ۴۳.
- ↑ «بیگمان پیامبری از (میان) خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید بر او گران است، بسیار خواستار شماست، با مؤمنان مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۲۸.
- ↑ «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل میبودی از دورت میپراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست میدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ «و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.
- ↑ المیزان، ج۶، ص۳۰۲، ج۱۹، ص۳۶۹.
- ↑ جامعالبیان، مج۱۴، ج۲۹، ص۲۴.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۳۰، ص۸۱.
- ↑ المیزان، ج۱۹، ص۳۶۹.
- ↑ «گذشت را در پیش گیر و به نیکی فرمان ده و از نادانان روی بگردان!» سوره اعراف، آیه ۱۹۹.
- ↑ مدارجالسالکین، ج۲، ص۳۱۷.
- ↑ «و (نیز) مریم دختر عمران را که پاکدامن بود و ما از روح خویش در آن دمیدیم؛ و سخنان و کتابهای پروردگارش را باور داشت و از فرمانبرداران بود» سوره تحریم، آیه ۱۲.
- ↑ «بیگمان فرعون در زمین (مصر) گردنکشی ورزید و مردم آنجا را دستهدسته کرد. دستهای از آنان را به ناتوانی میکشاند، پسرانشان را سر میبرید و زنانشان را زنده وا مینهاد، به یقین او از تبهکاران بود» سوره قصص، آیه ۴.
- ↑ «و دستت را در گریبان کن تا سپید (و نورانی) بیهیچ آسیب (و بیماری) بیرون آید؛ با نه نشانه به سوی فرعون و قومش (روی آور) که آنان قومی نافرمانند» سوره نمل، آیه ۱۲.
- ↑ «و قارون و فرعون و هامان را (نیز) عذاب کردیم و البتّه موسی برای آنان برهانها آورد امّا آنان در آن سرزمین گردنکشی پیشه کردند و پیشرو نبودند» سوره عنکبوت، آیه ۳۹.
- ↑ «من میخواهم که تو با گناه من و گناه خود (نزد خداوند) بازگردی تا از دمسازان آتش باشی و این کیفر ستمگران است» سوره مائده، آیه ۲۹.
- ↑ «نفس (امّاره) او کشتن برادرش را بر وی آسان گردانید پس او را کشت و از زیانکاران شد» سوره مائده، آیه ۳۰.
- ↑ جوادی، محسن، مقاله «اخلاق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۲، ص 361-362.
- ↑ «و پیش از آن، قوم نوح را (نابود کردیم) که قومی بزهکار بودند» سوره ذاریات، آیه ۴۶.
- ↑ «و (نیز) پیش از آن، قوم نوح را که ستمگرتر و سرکشتر بودند» سوره نجم، آیه ۵۲.
- ↑ «سرکردگان کافر از قوم وی گفتند: بیگمان ما تو را در نابخردی میبینیم و ما تو را از دروغگویان میدانیم» سوره اعراف، آیه ۶۶.
- ↑ «و یاد کنید آنگاه را که شما را جانشینانی پس از (قوم) عاد قرار داد و در این سرزمین جای داد که در هامون آن کاخها میسازید و کوهها را برای خانهسازی میتراشید پس نعمتهای خداوند را به یاد آورید و در این سرزمین تبهکارانه آشوب نورزید» سوره اعراف، آیه ۷۴.
- ↑ «سرکردگان سرکش از قوم وی به مؤمنانی که ناتوان به شمار آمدهاند گفتند: آیا میدانید که صالح فرستاده پروردگار خویش است؟ گفتند: (آری) ما به آنچه وی بدان پیامبری یافته است مؤمنیم» سوره اعراف، آیه ۷۵.
- ↑ «آن سرکشان گفتند: ما به آنچه شما بدان ایمان دارید کافریم» سوره اعراف، آیه ۷۶.
- ↑ «پس شتر را پی کردند و از فرمان پروردگارشان سر باز زدند و گفتند: ای صالح اگر از پیامبرانی عذابی را که به ما وعده میدهی بر (سر) ما بیاور!» سوره اعراف، آیه ۷۷.
- ↑ «آیا در (کار) آن کس ننگریستهای که از (غرور) اینکه خداوند به او پادشاهی داده بود با ابراهیم درباره پروردگارش چون و چرا کرد آنگاه که ابراهیم گفت: پروردگار من آن است که زنده میکند و میمیراند، او گفت: من (نیز) زنده میدارم و میمیرانم، ابراهیم گفت: خداوند آفتاب را از خاور فرا میآورد، تو آن را از باختر برآور؛ و آن کافر درماند؛ و خداوند گروه ستمکاران را رهنمون نمیگردد» سوره بقره، آیه ۲۵۸.
- ↑ «و لوط را (به پیامبری فرستادیم) آنگاه که به قوم خود گفت: آیا (آن) کار زشت را انجام میدهید که پیش از شما هیچ کس از جهانیان انجام نداده است؟!» سوره اعراف، آیه ۸۰.
- ↑ «شما از سر شهوت به جای زنان به سراغ مردان میروید بلکه شما قومی گزافکارید» سوره اعراف، آیه ۸۱.
- ↑ «پیمانه را تمام بپیمایید و از کمفروشان نباشید» سوره شعراء، آیه ۱۸۱.
- ↑ «و چون پیمانه میکنید تمام بپیمایید و با ترازوی درست وزن کنید؛ این بهتر و نیکفرجامتر است» سوره اسراء، آیه ۳۵.
- ↑ «و ای قوم من! پیمانه و ترازو را با دادگری، تمام بپیمایید و چیزهای مردم را به آنان کم ندهید و در زمین تبهکارانه آشوب نورزید» سوره هود، آیه ۸۵.
- ↑ «و بر سر هر راهی منشینید که (مردم را) بترسانید و کسانی را که به آن ایمان آوردهاند از راه خداوند باز دارید و آن را ناراست (و ناهموار) بخواهید و به یاد آورید هنگامی را که اندک بودید و شما را بیشمار گردانید و بنگرید که سرانجام تبهکاران چگونه بود» سوره اعراف، آیه ۸۶.
- ↑ «آنان را که به آیات خداوند کفر میورزند و پیامبران را ناحقّ میکشند و دادفرمایان از مردم را به قتل میرسانند به عذابی دردناک نوید ده!» سوره آل عمران، آیه ۲۱.
- ↑ «و (بنی اسرائیل) نیرنگ ورزیدند و خداوند تدبیر کرد و خداوند بهترین تدبیر کنندگان است» سوره آل عمران، آیه ۵۴.
- ↑ «خداوند را بپرستید و چیزی را شریک او نکنید و به پدر و مادر و به خویشاوند و یتیمان و تهیدستان و همسایه خویشاوند و همسایه دور و همراه همنشین و در راه مانده و بردگانتان نکویی ورزید؛ بیگمان خداوند کسی را که خودپسندی خویشتنستای باشد دوست نمیدارد» سوره نساء، آیه ۳۶.
- ↑ «همان کسان که تنگچشمی میورزند و مردم را به تنگچشمی وا میدارند و آنچه را خداوند از بخشش خود به آنان داده است پنهان میکنند و برای کافران عذابی خوارساز آماده کردهایم» سوره نساء، آیه ۳۷.
- ↑ المیزان، ج۴، ص۳۵۵.
- ↑ «برخی از یهودیان کلمات را از جایگاه (راستین) آن جابهجا میکنند و با پیچاندن زبانشان و از سر طعنه بر دین میگویند: «شنفتیم و نپذیرفتیم» و (یا): «بشنو و باور مکن» و (یا) «راعنا» و اگر میگفتند: «شنیدیم و فرمان بردیم» و «بشنو و ما را بنگر» برای آنان بهتر و استوارتر میبود اما خداوند آنان را برای کفرشان لعنت کرده است پس جز اندکی، ایمان نخواهند آورد» سوره نساء، آیه ۴۶.
- ↑ المنیر، ج۱، ص۲۵۵ و ۲۵۷، ج۳، ص۱۸۵، ۲۴۰ و ۲۴۳، ج۴، ص۴۴، ج۵، ص۷۳ و ۹۷ـ۹۹.
- ↑ المیزان، ج۱۹، ص۲۹۷.
- ↑ «آنچه را در آسمانها و زمین است میداند و آنچه را پنهان یا آشکار میکنید میداند و خداوند به اندیشهها داناست» سوره تغابن، آیه ۴.
- ↑ «آنان که در شهرها سر به سرکشی برداشتند، و در آنها بسیار به تباهی پرداختند، سرانجام پروردگارت بر (سر) آنان تازیانه عذاب فرو کشید، بیگمان پروردگارت در کمینگاه است» سوره فجر، آیه ۱۱-۱۴.
- ↑ «آیا خبر کافران پیشین به شما نرسیده است که عقوبت کارشان را چشیدند و عذابی دردناک خواهند داشت؟» سوره تغابن، آیه ۵.
- ↑ جوادی، محسن، مقاله «اخلاق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۲، ص 362-363.
- ↑ فلسفه اخلاق، ویلیام، ص۱۷.
- ↑ فلسفه اخلاق، پل ادواردز، ص۱۵ـ۶۳.
- ↑ جوادی، محسن، مقاله «اخلاق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۲، ص 363.
- ↑ اخلاق ناصری، باباول، ص۴۸ـ۸۰؛ جامعالسعادات، ج۱، ص۳۷ـ۷۹.
- ↑ «پس هنگامی که او را باندام برآوردم و در او از روان خویش دمیدم، برای او به فروتنی در افتید!» سوره حجر، آیه ۲۹.
- ↑ المیزان، ج۷، ص۱۳۰، ج۱۰، ص۱۱۸ و ج۱۳، ص۲۰۹.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: میخواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن میگماری که در آن تباهی میکند و خونها میریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی میستاییم و تو را پاک میشمریم؛ فرمود: من چیزی میدانم که شما نمیدانید» سوره بقره، آیه ۳۰.
- ↑ «ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بیگمان او ستمکارهای نادان است» سوره احزاب، آیه ۷۲.
- ↑ «و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشتهایم و آنان را در خشکی و دریا (بر مرکب) سوار کردهایم و به آنان از چیزهای پاکیزه روزی دادهایم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریدهایم، نیک برتری بخشیدهایم» سوره اسراء، آیه ۷۰.
- ↑ التبیان، ج۱، ص۱۳۳؛ آغاز و انجام، ص۶۰ـ۷۰.
- ↑ «و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت، پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد، بیگمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد، و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت» سوره شمس، آیه ۷-۱۰.
- ↑ «ای روان آرمیده!» سوره فجر، آیه ۲۷.
- ↑ «به سوی پروردگارت خرسند و پسندیده بازگرد!» سوره فجر، آیه ۲۸.
- ↑ «سپس نطفه را خونی بسته و آنگاه خون بسته را گوشتپارهای و گوشتپاره را استخوانهایی آفریدیم پس از آن بر استخوانها گوشت پوشاندیم سپس آن را آفرینشی دیگر دادیم؛ پس بزرگوار است خداوند که نیکوترین آفریدگاران است» سوره مؤمنون، آیه ۱۴.
- ↑ علمالیقین، ج۲، ص۱۰۱۴.
- ↑ «خداوند، جانها را هنگام مرگشان و آن (جان) را که نمرده است هنگام خوابیدن آن میگیرد و آن را که مرگش را رقم زده است نگاه میدارد و دیگری را تا زمانی معیّن رها میکند؛ بیگمان در این، نشانههایی است برای گروهی که میاندیشند» سوره زمر، آیه ۴۲.
- ↑ «بگو: آن فرشته مرگ که بر شما گماردهاند جان شما را میستاند سپس به سوی پروردگارتان بازگردانده میشوید» سوره سجده، آیه ۱۱.
- ↑ «کسانی که در حال ستم بر خویش، فرشتگان جانشان را میگیرند، از در سازگاری وارد میشوند (و میگویند:) ما هیچ کار زشتی نمیکردیم؛ چرا، (میکردید) بیگمان خداوند به آنچه انجام میدادید داناست» سوره نحل، آیه ۲۸.
- ↑ المیزان، ج۱۶، ص۲۵۲.
- ↑ جامعالسعادات، ج۱، ص۳۷ـ۴۰؛ شواهد الربوبیه، ص۶۸۳.
- ↑ جوادی، محسن، مقاله «اخلاق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۲، ص 363-365.
- ↑ تهذیبالاخلاق، ص۱۲.
- ↑ «ما به او راه را نشان دادهایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳.
- ↑ «هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کفر پیشه کند» سوره کهف، آیه ۲۹.
- ↑ «و اما (قوم) ثمود را رهنمون شدیم و آنان نابینایی (و گمراهی) را بر رهیابی گزیدند» سوره فصلت، آیه ۱۷.
- ↑ «و هر گزندی به شما برسد از کردار خود شماست و او از بسیاری (از گناهان شما نیز) در میگذرد» سوره شوری، آیه ۳۰.
- ↑ «و از روزی پروا کنید که در آن به سوی خداوند بازگردانده میشوید آنگاه به هر کس پاداش آنچه انجام داده است تمام خواهند داد و به آنان ستم نخواهد رفت» سوره بقره، آیه ۲۸۱.
- ↑ «نه چنین است؛ آن (قرآن) به راستی یادکردی است» سوره عبس، آیه ۱۱.
- ↑ «که هر کس خواهد از آن پند میگیرد» سوره مدثر، آیه ۵۵.
- ↑ «هر کس را خداوند بخواهد، در بیراهی وا مینهد و هر کس را بخواهد، بر راهی راست میدارد» سوره انعام، آیه ۳۹.
- ↑ «بیگمان تو هر کس را که دوست داری راهنمایی نمیتوانی کرد امّا خداوند هر کس را بخواهد راهنمایی میکند و او به رهیافتگان داناتر است» سوره قصص، آیه ۵۶.
- ↑ «خداوند ایمان را در نظر شما محبوب ساخت و آن را در دلهای شما آراست و کفر و بزهکاری و سرکشی را در نظر شما ناپسند گردانید؛ آنانند که راهدانند» سوره حجرات، آیه ۷.
- ↑ «و هر که را گمراه گذارد رهنمونی نخواهد داشت» سوره زمر، آیه ۲۳.
- ↑ مجموعه آثار، ج۱، ص۳۶۸ـ۳۷۲«انسان و سرنوشت»؛ المحصل، ص۴۵۹ـ۴۶۹.
- ↑ افعالالعباد، ص۳۲۵ـ۳۶۸؛ المحصّل، ص۴۶۹؛ فلسفه علم کلام، ص۷۱۶ـ۷۷۷.
- ↑ «چون تیر افکندی تو نیفکندی بلکه خداوند افکند» سوره انفال، آیه ۱۷.
- ↑ مجموعه آثار، ج۱، ص۴۱۷ «انسان و سرنوشت».
- ↑ مجموعه آثار، ج۶، ص۶۰۶ـ۶۳۵ «اصول فلسفه و روش رئالیسم»؛ المیزان، ج۱، ص۹۴ـ۱۰۸؛ تفسیرکلامی، ص۲۹۷ـ۳۲۶.
- ↑ «خداوند کسی را که گزافکاری بدگمان است در گمراهی مینهد» سوره غافر، آیه ۳۴.
- ↑ «امّا هر که را بخواهد بیراه وا مینهد و هر که را بخواهد راهنمایی میکند و بیگمان از آنچه انجام میدادهاید از شما خواهند پرسید» سوره نحل، آیه ۹۳.
- ↑ فلسفه علم کلام، فصل ۸.
- ↑ «هر کس در گرو کاری است که انجام داده است» سوره مدثر، آیه ۳۸.
- ↑ «هر کس آنچه نیکی ورزیده به سود خود و آنچه بدی کرده است به زیان خویش است» سوره بقره، آیه ۲۸۶.
- ↑ «و اینکه آدمی را چیزی جز آنچه (برای آن) کوشیده است نخواهد بود» سوره نجم، آیه ۳۹.
- ↑ «پس هر کس همسنگ ذرهای نیکی ورزد، آن را خواهد دید،» سوره زلزال، آیه ۷.
- ↑ «و هر کس همسنگ ذرهای بدی کند، آن را خواهد دید» سوره زلزال، آیه ۸.
- ↑ جوادی، محسن، مقاله «اخلاق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۲، ص 365-367.
- ↑ التنبیه علی سبیل السعاده، ص۴۵.
- ↑ جامعالسعادات، ج۱، ص۵۸.
- ↑ «بیگمان انسان را آزمندی بیشکیب آفریدهاند» سوره معارج، آیه ۱۹.
- ↑ «آدمی را از شتاب آفریدهاند» سوره انبیاء، آیه ۳۷.
- ↑ المیزان، ج۱۳، ص۴۹.
- ↑ نمونه، ج۱۳، ص۴۱۰.
- ↑ «به زودی نشانههای خود را به شما نشان خواهم داد بنابراین از من شتاب مخواهید» سوره انبیاء، آیه ۳۷.
- ↑ جامعالسعادات، ج۱، ص۵۷ـ۵۹؛ اخلاق در قرآن، ج۱، ص۳۰ـ۳۳؛ المیزان، ج۱۳، ص۱۹۰.
- ↑ «خداوند به هیچ کس جز (برابر با) توانش تکلیف نمیکند: هر کس آنچه نیکی ورزیده به سود خود و آنچه بدی کرده است به زیان خویش است» سوره بقره، آیه ۲۸۶.
- ↑ تفسیر موضوعی، ج۱۰، ص۸۳ـ۱۰۴.
- ↑ «بگو: هر کس به فرا خور خویش کار میکند» سوره اسراء، آیه ۸۴.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص۳۶.
- ↑ کشفالخفاء، ج۱، ص۴۵۲.
- ↑ الکافی، ج۲، ص۲۷۱.
- ↑ «نه چنین است؛ بلکه آنچه میکردهاند بر دلهاشان زنگار بسته است» سوره مطففین، آیه ۱۴.
- ↑ «آن، از این روست که خداوند نعمتی را که به گروهی بخشیده است نمیگرداند تا آنان آنچه در خود دارند بگردانند و بیگمان خداوند شنوایی داناست» سوره انفال، آیه ۵۳.
- ↑ «ای مؤمنان! برای خداوند بپاخیزید و با دادگری گواهی دهید و نباید دشمنی با گروهی شما را وادارد که دادگری نکنید، دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیکتر است و از خداوند پروا کنید که خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است» سوره مائده، آیه ۸.
- ↑ «هر چه میتوانید از خداوند پروا کنید و سخن نیوش باشید و فرمان برید و (در راه خداوند) هزینه کنید که برای خودتان بهتر است؛ و کسانی که از آزمندی جان خویش در امانند، رستگارند» سوره تغابن، آیه ۱۶.
- ↑ «ای مؤمنان! از خداوند چنان که سزاوار پروا از اوست پروا کنید و جز در مسلمانی نمیرید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۲.
- ↑ تفسیر موضوعی، ج۱۰، ص۹۲ـ۹۳؛ اخلاق در قرآن، ج۱، ص۳۳ـ۳۴.
- ↑ تفسیر موضوعی، ج۱۰، ص۸۴ـ۸۶.
- ↑ «بگو: آیا آنان که میدانند با آنها که نمیدانند برابرند؟» سوره زمر، آیه ۹.
- ↑ «آیا آنکه مؤمن است همگون کسی است که نافرمان است؟ (هرگز) برابر نیستند» سوره سجده، آیه ۱۸.
- ↑ «و آنکه کفر را جایگزین ایمان کند، بیشک راه میانه را گم کرده است» سوره بقره، آیه ۱۰۸.
- ↑ «خداوند بندهای زرخرید را مثل میزند که توان هیچ کاری ندارد و کسی را که به او از خویش روزی نیکویی دادهایم و او پنهان و آشکار از آن میبخشد؛ آیا (این دو) برابرند؟ سپاس خداوند راست (که بیهمتاست) اما بیشتر آنان نمیدانند» سوره نحل، آیه ۷۵.
- ↑ «و خداوند دو مرد را مثل میزند که یکی از آن دو گنگ است و توان هیچ کاری ندارد و سربار سرور خویش است، هر جا میفرستدش خیری (با خود) نمیآورد، آیا او با آن کس که به دادگری فرمان میدهد و بر راهی است راست ، برابر است؟» سوره نحل، آیه ۷۶.
- ↑ «بگو ناپاک و پاک برابر نیستند حتی اگر بسیاری ناپاک، تو را به شگفتی آورد پس ای خردمندان! از خداوند پروا کنید، باشد که رستگار گردید» سوره مائده، آیه ۱۰۰.
- ↑ جوادی، محسن، مقاله «اخلاق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۲، ص 367-369.
- ↑ مجموعه آثار، ج۱، ص۲۳۸ «عدل الهی».
- ↑ نهایة الاقدام، ص۳۷۰ـ۴۱۷.
- ↑ «نیکی در کف توست بیگمان تو بر هر کاری توانایی» سوره آل عمران، آیه ۲۶.
- ↑ «هر که را بخواهد عذاب میکند و هر که را بخواهد میآمرزد و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره مائده، آیه ۴۰.
- ↑ نهایة الاقدام، ص۳۷۰ـ۴۱۷.
- ↑ حسن و قبح عقلی، فصل سوم.
- ↑ انوار الملکوت، ص۱۰۴؛ المغنی، «التعدیل والتجویر»، ص۱۰۲ـ۱۱۴.
- ↑ «جنگ بر شما مقرر شده است در حالی که شما را ناپسند است و بسا چیزی را ناپسند میدارید و همان برای شما بهتر است و بسا چیزی را دوست میدارید و همان برایتان بدتر است و خداوند میداند و شما نمیدانید» سوره بقره، آیه ۲۱۶.
- ↑ «به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند، فرمان میدهد و از کارهای زشت و ناپسند و افزونجویی، باز میدارد؛ به شما اندرز میدهد باشد که شما پند گیرید» سوره نحل، آیه ۹۰.
- ↑ ر. ک: مقاله پیش فرضهای اخلاقی قرآن، جورج حورانی.Reason and Tradition in Islamic Ethics, ch.۳.
- ↑ جوادی، محسن، مقاله «اخلاق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۲، ص 369-371.
- ↑ «هر که از خداوند و فرستاده او فرمان برد بیگمان به رستگاری سترگی رسیده است» سوره احزاب، آیه ۷۱.
- ↑ «بو اگر از او فرمان برید راهیاب میشوید و بر (عهده) پیامبر جز پیامرسانی آشکار نیست» سوره نور، آیه ۵۴.
- ↑ اصولالدین، ص۱۴۹.
- ↑ الخیر و الشر، ص۱۰۳.
- ↑ کشفالمراد، ص۳۰۳.
- ↑ حسن و قبح عقلی، فصول ۹ـ۱۰؛ عقل و اعتقاد دینی، فصل ۱۳؛ نقد و نظر، سال ۴، ش ۱ـ۲، ص۲۰۴.
- ↑ بحارالانوار، ج۴۵، ص۵۱.
- ↑ الارشاد، ص۲۵۷ـ۲۷۳.
- ↑ جوادی، محسن، مقاله «اخلاق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۲، ص 371-372.
- ↑ فلسفه اخلاق، ویلیام، ص۲۲۷ـ۲۳۱.
- ↑ «کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند خوشا بر آنان و آنان را فرجام نیکوست» سوره رعد، آیه ۲۹.
- ↑ «کسانی که کاری شایسته بجای آورند و مؤمن باشند چه مرد چه زن به بهشت درمیآیند» سوره غافر، آیه ۴۰.
- ↑ «آیا کسانی که به گناهان دست یازیدهاند گمان دارند که آنان را همانند کسانی قرار میدهیم که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، به گونهای که زندگانی و مرگشان همگون باشد؟! بد داوری میکنند!» سوره جاثیه، آیه ۲۱.
- ↑ ر. ک: مجموعه آثار، ج۱۳، مقاله ۳ «نقدی بر مارکسیسم».
- ↑ اخلاق در قرآن، ج۱، ص۶۷.
- ↑ جوادی، محسن، مقاله «اخلاق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۲، ص 372-373.
- ↑ مسأله باید و هست، ص۱۶.
- ↑ ر. ک: فلسفه اخلاق، ویلیام، فصل دوم.
- ↑ «ای انسان! بیگمان تو به سوی پروردگارت سخت کوشندهای، پس به لقای او خواهی رسید» سوره انشقاق، آیه ۶.
- ↑ اخلاق در قرآن، ج۱، ص۳۰ـ۳۵.
- ↑ فلسفه اخلاق، مصباح، ص۲۷ـ۳۱.
- ↑ اخلاق نیکو ماخوس، ص۱۷.
- ↑ ارغنون، ش ۱۶، ص۹۹ـ۱۱۰.
- ↑ «و کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند بهشتیاند؛ آنان در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۸۲.
- ↑ «سخن پاک به سوی او بالا میرود و کردار نیکو آن را فرا میبرد» سوره فاطر، آیه ۱۰.
- ↑ جوادی، محسن، مقاله «اخلاق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۲، ص 373-374.
- ↑ "و روی خود را از مردم مگردان و بر زمین خرامان گام برمدار" سوره لقمان، آیه ۱۸.
- ↑ " از خداوند پروا کنید و میانه خود را سازش دهید " سوره انفال، آیه ۱.
- ↑ "تنها بهشت جایگاه اوست" سوره نازعات، آیه ۴۱.
- ↑ "خداوند را بپرستید و چیزی را شریک او نکنید و به پدر و مادر و به خویشاوند و یتیمان و تهیدستان و همسایه خویشاوند و همسایه دور و همراه همنشین و در راه مانده و بردگانتان نکویی ورزید؛ بیگمان خداوند کسی را که خودپسندی خویشتنستای باشد دوست نمیدارد" سوره نساء، آیه ۳۶.
- ↑ "خداوند شما را از نیکی ورزیدن و دادگری با آنان که با شما در کار دین جنگ نکردهاند و شما را از خانههایتان بیرون نراندهاند باز نمیدارد؛ بیگمان خداوند دادگران را دوست میدارد" سوره ممتحنه، آیه ۸.
- ↑ "بیگمان آنکه پاکیزه زیست رستگار شد" سوره اعلی، آیه ۱۴.
- ↑ "بیگمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد" سوره شمس، آیه ۹.
- ↑ "و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت" سوره شمس، آیه ۱۰.
- ↑ "روزی که (چون) فرا رسد، هیچ کس جز به اذن خداوند سخن نمیگوید؛ برخی نگونبخت و برخی نیکبختاند" سوره هود، آیه ۱۰۵.
- ↑ "و اما آنان که نیکبخت شدهاند در بهشتند؛ تا آسمانها و زمین برجاست در آن جاودانند جز آنچه پروردگارت به دهشی پایدار بخواهد" سوره هود، آیه ۱۰۸.
- ↑ اخلاق در قرآن، ج۱، ص۳۴.
- ↑ "از خداوند پروا کنید، باشد که رستگار گردید" سوره مائده، آیه ۱۰۰.
- ↑ "ای مؤمنان! رکوع و سجود کنید و پروردگارتان را بپرستید و کار نیکو انجام دهید باشد که رستگار گردید" سوره حج، آیه ۷۷.
- ↑ "و (نیز برای) کسانی است که پیش از (آمدن) مهاجران، در خانه (های مدینه) و (پایگاه) ایمان، جای داشتهاند؛ کسانی را که به سوی آنان هجرت کردهاند، دوست میدارند و در دل به آنچه به مهاجران دادهاند، چشمداشتی ندارند و (آنان را) بر خویش برمیگزینند هر چند خود نیازمند باشند. و کسانی که از آزمندی جان خویش در امانند، رستگارند" سوره حشر، آیه ۹.
- ↑ "بیگمان ستمگران رستگار نخواهند شد" سوره انعام، آیه ۲۱.
- ↑ "بیگمان کافران رستگار نمیگردند" سوره مؤمنون، آیه ۱۱۷.
- ↑ "تا کردارهایتان را شایسته گرداند و گناهانتان را بیامرزد و هر که از خداوند و فرستاده او فرمان برد بیگمان به رستگاری سترگی رسیده است" سوره احزاب، آیه ۷۱.
- ↑ " خشنودی خداوند (از همه اینها) برتر است؛ این همان رستگاری سترگ است" سوره توبه، آیه ۷۲.
- ↑ «و شکیبایی ورز که خداوند پاداش نکوکاران را تباه نمیسازد» سوره هود، آیه ۱۱۵.
- ↑ «بیگمان خداوند با کسانی است که پرهیزگاری میورزند و با کسانی است که نیکوکارند» سوره نحل، آیه ۱۲۸.
- ↑ «آنگاه، از کسانی خواهد بود که ایمان آوردهاند و یکدیگر را به شکیبایی و یکدیگر را به مهرورزی سفارش میکنند» سوره بلد، آیه ۱۷.
- ↑ «ای مؤمنان! به دادگری بپاخیزید و برای خداوند گواهی دهید هر چند به زیان خود» سوره نساء، آیه ۱۳۵.
- ↑ «بدینگونه خداوند بر دل هر خویشبین گردنکشی مهر مینهد» سوره غافر، آیه ۳۵.
- ↑ «زیادهخواهی شما را سرگرم داشت» سوره تکاثر، آیه ۱.
- ↑ «(یاد کن) آنگاه را که کافران به ننگ - ننگ جاهلی- دل نهادند» سوره فتح، آیه ۲۶.
- ↑ «منافقان در اشکوبه فروتر دوزخاند و برای آنان یاوری نمییابی» سوره نساء، آیه ۱۴۵.
- ↑ «شما جز از گمان پیروی ندارید و جز نادرست برآورد نمیکنید» سوره انعام، آیه ۱۴۸.
- ↑ «زکات، تنها از آن تهیدستان و بیچارگان و مأموران (دریافت) آنها و دلجوییشدگان و در راه (آزادی) بردگان و از آن وامداران و (هزینه) در راه خداوند و از آن در راهماندگان است که از سوی خداوند واجب گردیده است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۶۰.
- ↑ «هرگز به نیکی دست نخواهید یافت مگر از آنچه دوست دارید (به دیگران) ببخشید و هر چیزی ببخشید بیگمان خداوند آن را میداند» سوره آل عمران، آیه ۹۲.
- ↑ «و باید از میان شما گروهی باشند که (مردم را) به نیکی فرا میخوانند و به کار شایسته فرمان میدهند و از کار ناشایست باز میدارند و اینانند که رستگارند» سوره آل عمران، آیه ۱۰۴.
- ↑ «شما بهترین گروهی بودهاید که (به عنوان سرمشق) برای مردم پدیدار شدهاید؛ به کار پسندیده فرمان میدهید و از (کار) ناپسند باز میدارید و به خداوند ایمان دارید و اهل کتاب اگر ایمان میآوردند برای آنان بهتر بود؛ برخی از آنها مؤمن امّا بسیاری از آنان نافرمانند» سوره آل عمران، آیه ۱۱۰.
- ↑ «به خداوند و روز بازپسین ایمان دارند و به کار شایسته فرمان میدهند و از کار ناشایست باز میدارند و به کارهای خیر میشتابند و آنان از شایستگانند» سوره آل عمران، آیه ۱۱۴.
- ↑ «نیکی آن نیست که روی را سوی خاور و باختر بگردانید، بلکه نیکی (از آن) کسی است که به خداوند و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب (آسمانی) و پیامبران ایمان آورد و دارایی را با دوست داشتنش به نزدیکان و یتیمان و بیچارگان و به راهماندگان و کمکخواهان و در راه (آزادی) بردگان ببخشد و نماز برپا دارد و زکات پردازد و (نیکی از آن) آنان (است) که چون پیمان بندند وفا کنند؛ و به ویژه شکیبایان در سختی و رنج و در هنگامه کارزار، آنها راستگویند و آنانند که به راستی پرهیزگارند» سوره بقره، آیه ۱۷۷.
- ↑ «و آنان که سپردههای نزد خویش و پیمان خود را پاس میدارند» سوره مؤمنون، آیه ۸.
- ↑ «ای مؤمنان! به پیمانها وفا کنید؛ (گوشت) دامها برای شما حلال است جز آنچه که (حرام بودن آنها) بر شما خوانده میشود، بیآنکه شکار کردن را در حال احرام حلال شمارید؛ بیگمان خداوند به آنچه اراده فرماید حکم خواهد کرد» سوره مائده، آیه ۱.
- ↑ «کیفر کسانی که با خداوند و پیامبرش به جنگ برمیخیزند و در زمین به تبهکاری میکوشند جز این نیست که کشته یا به دار آویخته شوند یا دستها و پاهایشان ناهمتا بریده شود یا از سرزمین خود تبعید گردند؛ این (کیفرها) برای آنان خواری در این جهان است و در جهان واپسین عذابی سترگ خواهند داشت» سوره مائده، آیه ۳۳.
- ↑ «و دست مرد و زن دزد را به سزای آنچه کردهاند به کیفری از سوی خداوند ببرید و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره مائده، آیه ۳۸.
- ↑ «و به مال یتیم نزدیک نشوید جز به گونهای که (برای یتیم) نیکوتر است تا به برنایی خود برسد و پیمانه و ترازو را با دادگری، تمام بپیمایید؛ ما بر کسی جز (برابر با) توانش تکلیف نمیکنیم؛ و چون سخن میگویید با دادگری بگویید هر چند (درباره) خویشاوند باشد؛ و به پیمان با خداوند وفا کنید؛ این است آنچه شما را بدان سفارش کرده است باشد که پند گیرید» سوره انعام، آیه ۱۵۲.
- ↑ «آنان که ربا میخورند جز به گونه کسی که شیطان او را با برخورد، آشفته سر کرده باشد (به انجام کارها) بر نمیخیزند؛ این (آشفته سری) از آن روست که آنان میگویند خرید و فروش هم مانند رباست در حالی که خداوند خرید و فروش را حلال و ربا را حرام کرده است پس کسانی که اندرزی از پروردگارشان به آنان برسد و (از رباخواری) باز ایستند، آنچه گذشته، از آن آنهاست و کارشان با خداوند است و کسانی که (بدین کار) باز گردند دمساز آتشند و در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۷۵.
- ↑ «خداوند ربا را کاستی میدهد و صدقات را افزایش میبخشد و خداوند هیچ ناسپاس بزهکاری را دوست نمیدارد» سوره بقره، آیه ۲۷۶.
- ↑ «کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند و نماز بر پا داشته و زکات دادهاند پاداش آنان نزد پروردگارشان است و نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند» سوره بقره، آیه ۲۷۷.
- ↑ «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و اگر مؤمنید آنچه از ربا که باز مانده است رها کنید» سوره بقره، آیه ۲۷۸.
- ↑ «و اگر (رها) نکردید پس، از پیکاری از سوی خداوند و فرستاده وی (با خویش) آگاه باشید و اگر توبه کنید سرمایههایتان از آن شماست، نه ستم میورزید و نه بر شما ستم میرود» سوره بقره، آیه ۲۷۹.
- ↑ «ای مؤمنان! هیچ گروهی گروه دیگر را به ریشخند نگیرد، بسا آنان از اینان بهتر باشند؛ و نه زنانی زنانی دیگر را، بسا آنان از اینان بهتر باشند و از یکدیگر عیبجویی مکنید و (همدیگر را) با لقبهای ناپسند مخوانید! پس از ایمان، بزهکاری نامگذاری ناپسندی است و آنان که (از این کارها) بازنگردند ستمکارند» سوره حجرات، آیه ۱۱.
- ↑ «نیکی آن نیست که روی را سوی خاور و باختر بگردانید، بلکه نیکی (از آن) کسی است که به خداوند و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب (آسمانی) و پیامبران ایمان آورد و دارایی را با دوست داشتنش به نزدیکان و یتیمان و بیچارگان و به راهماندگان و کمکخواهان و در راه (آزادی) بردگان ببخشد و نماز برپا دارد و زکات پردازد و (نیکی از آن) آنان (است) که چون پیمان بندند وفا کنند؛ و به ویژه شکیبایان در سختی و رنج و در هنگامه کارزار، آنها راستگویند و آنانند که به راستی پرهیزگارند» سوره بقره، آیه ۱۷۷.
- ↑ تاریخ فلسفه دراسلام، ج۱، ص۲۲۳ـ۲۴۰؛اخلاق در قرآن، ج۲ـ۳.
- ↑ اخلاق در قرآن، ج۲.
- ↑ جوادی، محسن، مقاله «اخلاق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۲، ص 374-377.
- ↑ «و راههای خویش را به آنان که در (راه) ما بکوشند مینماییم و بیگمان خداوند با نیکوکاران است» سوره عنکبوت، آیه ۶۹.
- ↑ «به او رو آورید و از او آمرزش بخواهید» سوره فصلت، آیه ۶.
- ↑ «از هوا و هوس پیروی مکن که تو را از راه خداوند گمراه کند» سوره ص، آیه ۲۶.
- ↑ «به مردان مؤمن بگو دیدگان (از نگاه حرام) فرو دارند و پاکدامنی ورزند، این برای آنان پاکتر است، بیگمان خداوند از آنچه میکنند آگاه است» سوره نور، آیه ۳۰.
- ↑ «بیگمان فرستاده خداوند برای شما نمونهای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد میکند» سوره احزاب، آیه ۲۱.
- ↑ «یا اینکه به مردم برای آنچه خداوند به آنان از بخشش خود داده است رشک میبرند؟ بیگمان ما به خاندان ابراهیم کتاب (آسمانی) و فرزانگی دادیم و به آنان فرمانروایی سترگی بخشیدیم» سوره نساء، آیه ۵۴.
- ↑ «و حقّ خویشاوند را به او برسان و نیز (حقّ) مستمند و در راه مانده را و هیچگونه فراخرفتاری مورز» سوره اسراء، آیه ۲۶.
- ↑ «که فراخ رفتاران یاران شیطانند و شیطان به پروردگارش ناسپاس است» سوره اسراء، آیه ۲۷.
- ↑ جوادی، محسن، مقاله «اخلاق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۲، ص 377.
- ↑ اخلاق در قرآن، ج۳، ص۲۳.
- ↑ «دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیکتر است» سوره مائده، آیه ۸.
- ↑ «و چون سخن میگویید با دادگری بگویید هر چند (درباره) خویشاوند باشد» سوره انعام، آیه ۱۵۲.
- ↑ «به راستی خداوند به دادگری فرمان میدهد» سوره نحل، آیه ۹۰.
- ↑ «بیگمان برای ستمکاران عذابی دردناک (در پیش) خواهد بود» سوره ابراهیم، آیه ۲۲.
- ↑ «خداوند شما را از نیکی ورزیدن و دادگری با آنان که با شما در کار دین جنگ نکردهاند و شما را از خانههایتان بیرون نراندهاند باز نمیدارد؛ بیگمان خداوند دادگران را دوست میدارد» سوره ممتحنه، آیه ۸.
- ↑ «آن کس را که خداوند (کشتن او را) حرام کرده است جز به حق مکشید» سوره انعام، آیه ۱۵۱.
- ↑ «و دست مرد و زن دزد را به سزای آنچه کردهاند به کیفری از سوی خداوند ببرید» سوره مائده، آیه ۳۸.
- ↑ «وای بر کمفروشان!» سوره مطففین، آیه ۱.
- ↑ «ای مؤمنان! به پیمانها وفا کنید» سوره مائده، آیه ۱.
- ↑ «خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحب آنها باز گردانید» سوره نساء، آیه ۵۸.
- ↑ «جز این نیست که مؤمنان برادرند، پس میان برادرانتان را آشتی دهید و از خداوند پروا کنید باشد که بر شما بخشایش آورند» سوره حجرات، آیه ۱۰.
- ↑ «همان کسان که در شادی و رنج میبخشند و فروخورندگان خشم و در گذرندگان از مردماند؛ و خداوند نیکوکاران را دوست میدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۳۴.
- ↑ «به پدر و مادر و به خویشاوند نکویی ورزید» سوره نساء، آیه ۳۶.
- ↑ «و میان خویش به شایستگی رایزنی کنید» سوره طلاق، آیه ۶.
- ↑ «و کابین زنان را با خشنودی به آنان بپردازید» سوره نساء، آیه ۴.
- ↑ «فرزندانتان را از ناداری نکشید؛ ما به شما و آنان روزی میرسانیم» سوره انعام، آیه ۱۵۱.
- ↑ «و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپرا کنید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
- ↑ «از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ «و در زمین پس از سامان یافتن آن تباهی نورزید» سوره اعراف، آیه ۵۶.
- ↑ «و آنچه در توان دارید از نیرو و اسبان آماده در برابر آنان فراهم سازید که بدان دشمن خداوند و دشمن خود را به هراس میافکنید» سوره انفال، آیه ۶۰.
- ↑ جوادی، محسن، مقاله «اخلاق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۲، ص 377-378.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، زادههای آنها را برآورد و از آنان بر خودشان گواهی گرفت که آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: چرا، گواهی میدهیم؛ مبادا که در رستخیز بگویید ما از این ناآگاه بودیم» سوره اعراف، آیه ۱۷۲.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که لقمان به پسرش- در حالی که بدو اندرز میداد- گفت: پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
- ↑ «بگو هیچگاه جز آنچه خداوند برای ما مقرّر داشته است به ما نمیرسد، او سرور ماست و مؤمنان باید تنها بر خداوند توکّل کنند» سوره توبه، آیه ۵۱.
- ↑ «بگو: بیگمان نمازم و نیایشم و زندگیم و مرگم از آن خداوند پروردگار جهانیان است» سوره انعام، آیه ۱۶۲.
- ↑ «همان که از (خداوند) بخشنده در نهان میهراسد و دلی بازگردنده (به درگاه ما) میآورد» سوره ق، آیه ۳۳.
- ↑ «مؤمنان، خداوند را دوستدارترند» سوره بقره، آیه ۱۶۵.
- ↑ «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروهها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را باز شناسید، بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.
- ↑ «خداوند شما را از نیکی ورزیدن و دادگری با آنان که با شما در کار دین جنگ نکردهاند و شما را از خانههایتان بیرون نراندهاند باز نمیدارد؛ بیگمان خداوند دادگران را دوست میدارد» سوره ممتحنه، آیه ۸.
- ↑ «و در راه خداوند هزینه کنید و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید و نیکوکار باشید که خداوند نیکوکاران را دوست میدارد» سوره بقره، آیه ۱۹۵.
- ↑ «و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان میگذرد و خداوند به بندگان مهربان است» سوره بقره، آیه ۲۰۷.
- ↑ جوادی، محسن، مقاله «اخلاق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۲، ص 378-380.
- ↑ «آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را، خدای خویش گرفته است و خداوند او را از روی آگاهی به حال وی در گمراهی واگذاشته و بر گوش و دل او مهر نهاده و بر چشم او پردهای کشیده است؟ پس چه کسی پس از خداوند او را رهنمون خواهد شد؟ آیا پند نمیگیرید؟» سوره جاثیه، آیه ۲۳.
- ↑ المیزان، ج۱۸، ص۱۷۲.
- ↑ «و به بندگانم بگو تا گفتاری که نیکوتر است بر زبان آورند که شیطان میان آنان را میشوراند؛ بیگمان شیطان برای انسان دشمنی آشکار است» سوره اسراء، آیه ۵۳.
- ↑ «شیطان، آنان را از آن فرو لغزاند و از جایی که بودند بیرون راند و ما گفتیم: فرود آیید دشمن یکدیگر! و در زمین تا روزگاری، آرامشگاه و برخورداری خواهید داشت» سوره بقره، آیه ۳۶.
- ↑ «که او را بر آنان که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل میکنند چیرگی نیست» سوره نحل، آیه ۹۹.
- ↑ «چیرگی او تنها بر کسانی است که دوستش میدارند و بر کسانی که به او شرک میورزند» سوره نحل، آیه ۱۰۰.
- ↑ اخلاق در قرآن، ج۱، ص۲۳۰ـ۲۳۶.
- ↑ «بگو: ای بندگان من که ایمان آوردهاید، از پروردگارتان پروا کنید! برای کسانی که در این جهان، نیکی ورزند نیکی خواهد بود و زمین خداوند پهناور است؛ جز این نیست که پاداش شکیبایان را بیشمار، تمام دهند» سوره زمر، آیه ۱۰.
- ↑ المیزان، ج۱، ص۳۵۵ـ۳۶۰.
- ↑ جوادی، محسن، مقاله «اخلاق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۲، ص 380-381.