ولایت در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
 
(۴۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{ولایت}}
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = ولایت
| موضوع مرتبط = ولایت
| عنوان مدخل  = [[ولایت]]
| عنوان مدخل  = ولایت
| مداخل مرتبط = [[ولایت در لغت]] - [[ولایت در قرآن]] - [[ولایت در حدیث]] - [[ولایت در کلام اسلامی]] - [[ولایت در فقه اسلامی]] - [[ولایت در فلسفه اسلامی]] - [[ولایت در عرفان اسلامی]] - [[ولایت در فقه سیاسی]] - [[ولایت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]
| مداخل مرتبط = [[ولایت در لغت]] - [[ولایت در قرآن]] - [[ولایت در حدیث]] - [[ولایت در کلام اسلامی]] - [[ولایت در فقه اسلامی]] - [[ولایت در فلسفه اسلامی]] - [[ولایت در عرفان اسلامی]] - [[ولایت در فقه سیاسی]] - [[ولایت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]
| پرسش مرتبط  =  
| پرسش مرتبط  =  
}}
}}
'''[[ولایت]]''' از واژه‌های پرکاربرد در [[کلام اسلامی]] است که در حوزه [[امامت]] و [[رهبری]] نقش به‌سزایی را در معناشناسی و تبیین قلمرو ولایت صاحبان ولایت ([[پیامبران]] و [[ائمه معصومین]]{{ع}} ایفا می‌نماید. این واژه که به معنای [[سرپرستی]]، [[تدبیر]]، تصرف در امور [[مخلوقات]]، [[قانون‌گذاری]] و [[جعل احکام]] است، در کلام اسلامی به [[ولایت تکوینی]] و [[تشریعی]] تقسیم می‌شود. ولایت به معانی مذکور، منحصراً ویژه [[پروردگار]] است؛ اما از آنجایی که اجرای تدبیر و [[قوانین]] در میان [[بشر]] نیازمند به یک مجری از جنس خود آنهاست، [[خداوند]] مرتبه‌ای از ولایت تکوینی و تشریعی خویش را به برخی از [[بندگان]] برگزیده‌اش که شایستگی دریافت [[ولایت الهیه]] را دارند،‌ افاضه نموده‌ است. سرآمد چنین انسان‌هایی، پیامبران و اوصیای‌ آنها و [[امامان معصوم]]{{ع}} هستند. آنان در قلمروهایی که برایشان مشخص شده به [[اذن الهی]]، بر [[انسان‌ها]] ولایت دارند. بنابراین، ولایت آنان در طول ولایت ذاتی و مطلقه [[الهی]] است. از این رو، [[اطاعت]] از آنان در [[حقیقت]] [[اطاعت از خداوند]] محسوب می‌گردد. مراتب پایین‌تر ولایت نیز برای برخی دیگر همچون، [[فقها]]، [[حاکمان]]، پدر و جد پدری ثابت است.
 
'''[[ولایت]]''' از واژه‌های پرکاربرد در [[کلام اسلامی]] است که در حوزه [[امامت]] و [[رهبری]] نقش به‌سزایی را در معناشناسی و تبیین قلمرو ولایت صاحبان ولایت ([[پیامبران]] و [[ائمه معصومین]] {{ع}} ایفا می‌نماید. این واژه که به معنای [[سرپرستی]]، [[تدبیر]]، تصرف در امور [[مخلوقات]]، [[قانون‌گذاری]] و [[جعل احکام]] است، در کلام اسلامی به [[ولایت تکوینی]] و [[تشریعی]] تقسیم می‌شود. ولایت به معانی مذکور، منحصراً ویژه [[پروردگار]] است؛ اما از آنجایی که اجرای تدبیر و [[قوانین]] در میان [[بشر]] نیازمند به یک مجری از جنس خود آنهاست، [[خداوند]] مرتبه‌ای از ولایت تکوینی و تشریعی خویش را به برخی از [[بندگان]] برگزیده‌اش که شایستگی دریافت [[ولایت الهیه]] را دارند، ‌ افاضه نموده‌ است. سرآمد چنین انسان‌هایی، پیامبران و اوصیای‌ آنها و [[امامان معصوم]] {{ع}} هستند. آنان در قلمروهایی که برایشان مشخص شده به [[اذن الهی]]، بر [[انسان‌ها]] ولایت دارند. بنابراین، ولایت آنان در طول ولایت ذاتی و مطلقه [[الهی]] است. از این رو، [[اطاعت]] از آنان در [[حقیقت]] [[اطاعت از خداوند]] محسوب می‌گردد. مراتب پایین‌تر ولایت نیز برای برخی دیگر همچون، [[فقها]]، [[حاکمان]]، پدر و جد پدری ثابت است.


== معناشناسی ==
== معناشناسی ==
=== [[ولایت]] ===
تبیین معنای [[کلامی]] ولایت از طریق [[شناخت]] معنای لغوی آن میسور خواهد بود.  
تبیین معنای [[کلامی]] ولایت از طریق [[شناخت]] معنای لغوی آن میسور خواهد بود.  
==== معنای لغوی ====
=== معنای لغوی ===
{{اصلی|ولایت در لغت}}
{{اصلی|ولایت در لغت}}
واژه‌ «ولایت» از ریشه (وَلْیْ) گرفته شده‌؛ اما ساختار [[افعال]] ماضی و مضارع این ریشه به دو صورت ذکر شده است:  
واژه‌ «ولایت» از ریشه (وَلْیْ) گرفته شده‌؛ اما ساختار [[افعال]] ماضی و مضارع این ریشه به دو صورت ذکر شده است:  
# {{عربی|وَلِیَه یَلِیهِ}}، به کسر [[لام]] در هر دو مورد.
# {{عربی|وَلِیَه یَلِیهِ}}، به کسر لام در هر دو مورد.
# {{عربی|وَلَیَ یَلِی}}، بر وزن وَعَدَ یَعِدُ<ref>{{عربی|وَ فِی الْفِعْلِ لُغَتَانِ أَکْثَرُهُمَا (وَلِیَه) (یَلِیهِ) بِکَسْرَتَیْنِ و الثَّانِیَةُ مِنْ بَابِ وَعَدَ وَ هِیَ قَلِیلَةُ الاسْتِعْمَالِ}}، فیومی، المصباح المنیر، ج‏۲، ص۶۷۲.</ref>.
# {{عربی|وَلَیَ یَلِی}}، بر وزن وَعَدَ یَعِدُ<ref>{{عربی|وَ فِی الْفِعْلِ لُغَتَانِ أَکْثَرُهُمَا (وَلِیَه) (یَلِیهِ) بِکَسْرَتَیْنِ و الثَّانِیَةُ مِنْ بَابِ وَعَدَ وَ هِیَ قَلِیلَةُ الاسْتِعْمَالِ}}، فیومی، المصباح المنیر، ج‏۲، ص۶۷۲.</ref>.


برای واژه «وَلْی» دو معنا ذکر کرده‌اند: یکی به معنای [[قرب]] و نزدیک شدن و دیگری به معنای آمدن چیزی است در پی چیز دیگر؛ بدون آنکه فاصله‌ای میان آن دو باشد<ref>{{عربی|الوَلْیُ: مِثْلُ فَلْسِ الْقُرْبُ... وَ قِیلَ (الْوَلْیُ) حُصُولُ الثَّانِی بَعْدَ الْأَوَّلِ مِنْ غَیْرِ فَصْل‏}}، فیومی، المصباح المنیر، ج‏۲، ص۶۷۲.</ref> که می‌توان از آن به «اتصال و پیوند دو شیء» تعبیر کرد<ref>از این رو کلمه «ولایت» غیر از مفهوم قرب، معنای ارتباط، پیوند پیدا کردن، با هم جوش خوردن و رابطه پیدا کردن را نیز می‌رساند. در موجودات مادی، شرط تأثیر و تأثر این است که نزدیک هم باشند. وقتی نزدیکی برقرار شد زمینه تأثیر و تأثر هم فراهم می‌شود و یکی در دیگری تصرف می‌کند یا هر دو در هم تصرف می‌کنند. این معنای دیگری است که علاوه بر قرب، از کلمه «ولایت» فهمیده می‌شود. [[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[در پرتو ولایت (کتاب)|در پرتو ولایت]]، ص۲۶۴.</ref>.
برای واژه «وَلْی» دو معنا ذکر کرده‌اند: یکی به معنای [[قرب]] و نزدیک شدن و دیگری به معنای آمدن چیزی است در پی چیز دیگر؛ بدون آنکه فاصله‌ای میان آن دو باشد<ref>{{عربی|الوَلْیُ: مِثْلُ فَلْسِ الْقُرْبُ... وَ قِیلَ (الْوَلْیُ) حُصُولُ الثَّانِی بَعْدَ الْأَوَّلِ مِنْ غَیْرِ فَصْل‏}}، فیومی، المصباح المنیر، ج‏۲، ص۶۷۲.</ref> که می‌توان از آن به «اتصال و پیوند دو شیء» تعبیر کرد<ref>از این رو کلمه «ولایت» غیر از مفهوم قرب، معنای ارتباط، پیوند پیدا کردن، با هم جوش خوردن و رابطه پیدا کردن را نیز می‌رساند. در موجودات مادی، شرط تأثیر و تأثر این است که نزدیک هم باشند. وقتی نزدیکی برقرار شد زمینه تأثیر و تأثر هم فراهم می‌شود و یکی در دیگری تصرف می‌کند یا هر دو در هم تصرف می‌کنند. این معنای دیگری است که علاوه بر قرب، از کلمه «ولایت» فهمیده می‌شود. [[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[در پرتو ولایت (کتاب)|در پرتو ولایت]]، ص۲۶۴.</ref>.


اما کلمۀ «ولایت» که به فتح و کسر واو استعمال شده، در هر دو صورت مصدر است؛ چنان که گفته می‌شود: {{عربی|ولی الشیء و علیه وَلایة و وِلایة}}<ref>ابن منظور، لسان العرب، ج ۱۵، ص۴۰۷، به نقل از ابن سید؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص۱۲۰۹؛ زبیدی، تاج العروس، ج ۲۰، ص۳۱۰؛ بستانی، محیط المحیط، ص۱۲۰۹.</ref> منتهی «[[وِلایت]]» به کسر واو، مصدر «[[والی]]» به معنای [[امارت]] و [[سلطنت]] است، اما [[وَلایت]] به فتح واو، مصدر «ولیّ‌» ضدّ «عدوّ» است<ref>فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص۱۲۰۹؛ زبیدی، تاج العروس، ج ۲۰؛ به‌ هرحال، عنصر اصلی در معنای واژه ولایت «نزدیک‌بودن» است و معانی دیگر این واژه به همین معنا بازمی‌گردد. واژه‏‌هایی همچون «ارتباط»، «پیوند» و «اتصال» می‌تواند تا حدی هم‌معنای آن واژه باشد؛ اما باز هیچ‌یک‌ معادل دقیق آن نیستند. [[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[حکیمانه‌ترین حکومت (کتاب)|حکیمانه‌ترین حکومت]]، ص۳۸.</ref>. [[ولایت]] به معانی [[صاحب اختیار]]، [[سرپرست]]، [[سلطان]]، [[نصرت]]، [[محبّت]]، [[دوستی]]، [[قرابت]] و خطّه و بلاد سلطان، به‌کار برده می‌شود. در اینکه کدام یک از این معانی، معنای [[حقیقی]] کلمۀ ولایت به فتح واو و یا به کسر واو می‌باشد، [[اختلاف]] است<ref>ر.ک: جمعی از نویسندگان، [[امامت‌پژوهی (کتاب)|امامت‌پژوهی]] ، ص۱۸۱.</ref>. برخی واژه شناسان، [[سرپرستی]] و [[تصدی]] امر را معنای حقیقی این کلمه می‌دانند<ref>{{عربی|وحقیقته تولی الأمر}}؛ راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۵۳۳.</ref>.
اما کلمۀ «ولایت» که به فتح و کسر واو استعمال شده، در هر دو صورت مصدر است؛ چنان که گفته می‌شود: {{عربی|ولی الشیء و علیه وَلایة و وِلایة}}<ref>ابن منظور، لسان العرب، ج ۱۵، ص۴۰۷، به نقل از ابن سید؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص۱۲۰۹؛ زبیدی، تاج العروس، ج ۲۰، ص۳۱۰؛ بستانی، محیط المحیط، ص۱۲۰۹.</ref> منتهی «[[وِلایت]]» به کسر واو، مصدر «[[والی]]» به معنای [[امارت]] و [[سلطنت]] است، اما [[وَلایت]] به فتح واو، مصدر «ولیّ‌» ضدّ «عدوّ» است<ref>فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص۱۲۰۹؛ زبیدی، تاج العروس، ج ۲۰؛ به‌ هرحال، عنصر اصلی در معنای واژه ولایت «نزدیک‌بودن» است و معانی دیگر این واژه به همین معنا بازمی‌گردد. واژه‏‌هایی همچون «ارتباط»، «پیوند» و «اتصال» می‌تواند تا حدی هم‌معنای آن واژه باشد؛ اما باز هیچ‌یک‌ معادل دقیق آن نیستند.</ref>.<ref>[[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[حکیمانه‌ترین حکومت (کتاب)|حکیمانه‌ترین حکومت]]، ص۳۸.</ref>. [[ولایت]] به معانی [[صاحب اختیار]]، [[سرپرست]]، [[سلطان]]، [[نصرت]]، [[محبّت]]، [[دوستی]]، [[قرابت]] و خطّه و بلاد سلطان، به‌کار برده می‌شود. در اینکه کدام یک از این معانی، معنای [[حقیقی]] کلمۀ ولایت به فتح واو و یا به کسر واو می‌باشد، [[اختلاف]] است<ref>ر.ک: جمعی از نویسندگان، [[امامت‌پژوهی (کتاب)|امامت‌پژوهی]]، ص۱۸۱.</ref>. برخی واژه شناسان، [[سرپرستی]] و [[تصدی]] امر را معنای حقیقی این کلمه می‌دانند<ref>{{عربی|وحقیقته تولی الأمر}}؛ راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۵۳۳.</ref>.


==== معنای اصطلاحی ====
=== معنای اصطلاحی ===
{{اصلی|ولایت}}
{{اصلی|ولایت}}
[[متکلمان]] واژه‌ «ولایت» را به معنای «سرپرستی و صاحب اختیار و [[تصرف]]» گرفته‌اند که [[اطاعت]]، از لوازم معنای آن است. نمونه‌ آن را در تبیین معنای کلمه «ولی» که یکی از مشتقات ریشه «وَلْیْ» است [[مشاهده]] می‌کنیم. مثلا [[علامه حلی]] ذیل [[آیه ولایت]] درباره معنای «ولی» می‌گوید: ولی به معنی کسی ‌است که [[حق تصرف]] دارد و [[خداوند]] آن را برای حضرت ثابت کرده همان طوری‌ که آن را برای خود و [[پیامبر]] ثابت کرده است<ref>{{عربی|والولی هو المتصرف، وقد أثبت له الولایة فی الآیة، کما أثبتها الله تعالی لنفسه ولرسوله{{صل}}}}؛ حلی، حسن بن یوسف، منهاج الکرامة، ص۱۱۷.</ref>.
[[متکلمان]] واژه‌ «ولایت» را به معنای «سرپرستی و صاحب اختیار و [[تصرف]]» گرفته‌اند که [[اطاعت]]، از لوازم معنای آن است. نمونه‌ آن را در تبیین معنای کلمه «ولی» که یکی از مشتقات ریشه «وَلْیْ» است [[مشاهده]] می‌کنیم. مثلا [[علامه حلی]] ذیل [[آیه ولایت]] درباره معنای «ولی» می‌گوید: ولی به معنی کسی ‌است که [[حق تصرف]] دارد و [[خداوند]] آن را برای حضرت ثابت کرده همان طوری‌ که آن را برای خود و [[پیامبر]] ثابت کرده است<ref>{{عربی|والولی هو المتصرف، وقد أثبت له الولایة فی الآیة، کما أثبتها الله تعالی لنفسه ولرسوله {{صل}}}}؛ حلی، حسن بن یوسف، منهاج الکرامة، ص۱۱۷.</ref>.


به هر حال گسترده‌ترین کاربرد مصطلح ولایت در متون [[عربی]] و محاورات [[عرفی]] همان «[[امامت]]» و «[[حاکمیت سیاسی]]» است. به گونه‌ای که هرگاه این واژه بدون قید و قرینه استعمال شود، به [[ولایت سیاسی]]، [[امارت]] و [[حاکمیت]] انصراف دارد که مقصود همان [[مدیریت اجتماعی|مدیریت]] و تنظیم امور کلان [[اجتماعی]] است<ref>[[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن - جوادی آملی (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص۶۴.</ref>.
به هر حال گسترده‌ترین کاربرد مصطلح ولایت در متون [[عربی]] و محاورات [[عرفی]] همان «[[امامت]]» و «[[حاکمیت سیاسی]]» است. به گونه‌ای که هرگاه این واژه بدون قید و قرینه استعمال شود، به [[ولایت سیاسی]]، [[امارت]] و [[حاکمیت]] انصراف دارد که مقصود همان [[مدیریت اجتماعی|مدیریت]] و تنظیم امور کلان [[اجتماعی]] است<ref>[[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن - جوادی آملی (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص۶۴.</ref>.
خط ۲۹: خط ۲۸:
=== واژه‌های همسو ===
=== واژه‌های همسو ===
==== [[نبوت]] ====
==== [[نبوت]] ====
واژۀ «نبوت» از نظر لغوی در چهار معنا استعمال شده است: خبر، ارتفاع، طریق و صوت خفی<ref>ابن منظور، لسان العرب، ج۱، ص۱۶۲؛ فراهیدی، کتاب العین، ج۸، ص۳۸۲؛ راغب اصفهانی، مفردات، ص۷۸۸.</ref>. و در اصطلاح، به معنای دریافت خبر از سوی [[خداوند]] به صورت [[وحی]] است که برای [[هدایت]] افراد [[بشر]] برای [[پیامبر]] می‌رسد<ref>ر.ک: مصباح یزدی، محمد تقی، راه و راهنماشناسی، ص۵۶؛ جوادی آملی، عبدالله، وحی و نبوت در قرآن، ص۴۴؛ سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج ۳، ص۸۷؛ خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ص۲۷ ـ ۲۸.</ref> و [[نبی]] در اصطلاح [[علم کلام]]، بر شخصی اطلاق می‌شود که از راه وحی پیامی را از [[خدای متعال]] دریافت می‌کند و آن را به [[مردم]] می‌رساند<ref>ر.ک: [[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[راه و راهنماشناسی (کتاب)|راه و راهنماشناسی]]، ص۵۶.</ref>. پیامبر{{صل}} دارای دو بُعد [[ولایت]] و نبوت است. با توجه به [[آیه ولایت]]<ref>{{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}} «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref>، ولایت ایشان از [[ولایت الهی]] سرچشمه می‌گیرد. از نظر علم کلام، به نظر می‌رسد نبوت و [[ولایت پیامبر]] هر کدام مستقل است ولی از نظر [[عرفانی]]، عرفا در پیوند همدیگر سخن گفته‌اند<ref> [[محمد ابراهیم ضرابیها|ضرابیها، محمد ابراهیم]]، [[مقام ولایت و نسبت آن با نبوت و رسالت در عرفان (مقاله)|مقام ولایت و نسبت آن با نبوت و رسالت در عرفان]]، فصلنامه علمی پژوهشی پژوهش‌های اعتقادی ـ کلامی، زمستان ۱۳۹۷.</ref>.
واژۀ «نبوت» از نظر لغوی در چهار معنا استعمال شده است: خبر، ارتفاع، طریق و صوت خفی<ref>ابن منظور، لسان العرب، ج۱، ص۱۶۲؛ فراهیدی، کتاب العین، ج۸، ص۳۸۲؛ راغب اصفهانی، مفردات، ص۷۸۸.</ref>. و در اصطلاح، به معنای دریافت خبر از سوی [[خداوند]] به صورت [[وحی]] است که برای [[هدایت]] افراد [[بشر]] برای [[پیامبر]] می‌رسد<ref>ر.ک: [[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[راه و راهنماشناسی (کتاب)|راه و راهنماشناسی]]، ص۵۶؛ [[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[محمد رضا مصطفی‌پور|مصطفی‌پور، محمد رضا]]، [[وحی و نبوت در قرآن ۱ (مقاله)|وحی و نبوت در قرآن]]، [[پاسدار اسلام (نشریه)|ماهنامه پاسدار اسلام]]، ص۴۴؛ [[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[منشور جاوید ج۳ (کتاب)|منشور جاوید ج۳]]، ص۸۷؛ [[عبدالحسین خسروپناه|خسروپناه، عبدالحسین]]، [[کلام نوین اسلامی (کتاب)|کلام نوین اسلامی]]، ص۲۷ ـ ۲۸.</ref> و [[نبی]] در اصطلاح [[علم کلام]]، بر شخصی اطلاق می‌شود که از راه وحی پیامی را از [[خدای متعال]] دریافت می‌کند و آن را به [[مردم]] می‌رساند<ref>ر.ک: [[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[راه و راهنماشناسی (کتاب)|راه و راهنماشناسی]]، ص۵۶.</ref>. پیامبر {{صل}} دارای دو بُعد [[ولایت]] و نبوت است. با توجه به [[آیه ولایت]]<ref>{{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}} «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref>، ولایت ایشان از [[ولایت الهی]] سرچشمه می‌گیرد. از نظر علم کلام، به نظر می‌رسد نبوت و [[ولایت پیامبر]] هر کدام مستقل است ولی از نظر [[عرفانی]]، عرفا در پیوند همدیگر سخن گفته‌اند<ref> [[محمد ابراهیم ضرابی‌ها|ضرابی‌ها، محمد ابراهیم]]، [[مقام ولایت و نسبت آن با نبوت و رسالت در عرفان (مقاله)|مقام ولایت و نسبت آن با نبوت و رسالت در عرفان]]، فصلنامه علمی پژوهشی پژوهش‌های اعتقادی ـ کلامی، زمستان ۱۳۹۷.</ref>.


====[[امامت]] ====
==== [[امامت]] ====
«[[امام]]» از ریشۀ «أم» به معنای اصل، [[مرجع]]، [[جماعت]] و [[دین]] است و امام به معنای هر کسی است که به او [[اقتدا]] می‌شود و در [[کارها]] و امور [[پیشوا]] بوده و مقدم می‌گردد؛ از این رو پیامبر{{صل}} امام [[پیشوایان]] و [[خلیفه]] [[امام امت]] و [[قرآن]] امام [[مسلمانان]] است<ref>ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ص۳۳.</ref>. [[متکلمان]] برای واژه «[[امامت]]» تعریف‌های مختلف و متفاوتی ذکر کرده‌اند که در یک جمع بندی می‌توان آن را به تعریف [[عام و خاص]] تقسیم‌بندی کرد. تعریف عام آنکه شامل [[نبوت]] هم می‌شود این است: {{عربی|الإمامة رئاسة عامة لشخص من الناس فی أمور الدین والدنیا}}<ref>بحرانی،‌ مثیم بن علی بن میثم، النجاة فی القیامة فی تحقیق أمر الإمامة،‌ ص۴۱.</ref>، این تعریف چون قید {{عربی|خلافة و نیابة عن النبی}} را ندارد، شامل [[مقام نبوت]] هم می‌شود. در دستۀ دیگر از تعاریف قیود بیشتری به کار رفته است: «امامت [[ریاست عام]] و فراگیر در امور [[دین]] و دنیای [[مردم]] برای یک شخص به [[نیابت]] از [[پیامبر]] ثابت است»<ref>{{عربی|الإمامة رئاسة عامة فی أمور الدین والدنیا لشخص من الأشخاص نیابة عن النبی{{صل}}}}، علامه حلی،‏ الباب الحادی عشر مع شرحیه النافع یوم الحشر و مفتاح الباب، ص۴۰، با شرح: فاضل مقداد، ابوالفتح بن مخدوم حسینی.</ref>؛ این تعریف و امثال آنکه قیود در آنها به کار رفته<ref>{{عربی|والإمامة ریاسة عامة فی أمر الدین والدنیا خلافة عن النبی علیه الصلاة والسلام}}، تفتازانی، سعد الدین مسعود بن عمر، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۲، ص۲۷۲.</ref>، تعریف خاص امامت است و نشان می‌دهد که [[امام]] [[جانشین پیامبر]] است. با توجه به همه تعاریف، [[تعریف امامت]] به [[رهبری امت اسلامی]] در [[امور دینی]] و [[دنیوی]] آنان به عنوان جانشین پیامبر{{صل}} مورد قبول همۀ [[فرق اسلامی]] است<ref>لاهیجی، عبد الرزاق، گوهر مراد، ص۴۶۱-۴۶۲.</ref>.
«[[امام]]» از ریشۀ «أم» به معنای اصل، [[مرجع]]، [[جماعت]] و [[دین]] است و امام به معنای هر کسی است که به او [[اقتدا]] می‌شود و در [[کارها]] و امور [[پیشوا]] بوده و مقدم می‌گردد؛ از این رو پیامبر {{صل}} امام [[پیشوایان]] و [[خلیفه]] [[امام امت]] و [[قرآن]] امام [[مسلمانان]] است<ref>ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ص۳۳.</ref>. [[متکلمان]] برای واژه «[[امامت]]» تعریف‌های مختلف و متفاوتی ذکر کرده‌اند که در یک جمع‌بندی می‌توان آن را به تعریف [[عام و خاص]] تقسیم‌بندی کرد. تعریف عام آنکه شامل [[نبوت]] هم می‌شود این است: {{عربی|الإمامة رئاسة عامة لشخص من الناس فی أمور الدین والدنیا}}<ref>بحرانی، ‌ مثیم بن علی بن میثم، النجاة فی القیامة فی تحقیق أمر الإمامة، ‌ ص۴۱.</ref>، این تعریف چون قید {{عربی|خلافة و نیابة عن النبی}} را ندارد، شامل [[مقام نبوت]] هم می‌شود. در دستۀ دیگر از تعاریف قیود بیشتری به کار رفته است: «امامت [[ریاست عام]] و فراگیر در امور [[دین]] و دنیای [[مردم]] برای یک شخص به [[نیابت]] از [[پیامبر]] ثابت است»<ref>{{عربی|الإمامة رئاسة عامة فی أمور الدین والدنیا لشخص من الأشخاص نیابة عن النبی {{صل}}}}، علامه حلی، ‏ الباب الحادی عشر مع شرحیه النافع یوم الحشر و مفتاح الباب، ص۴۰، با شرح: فاضل مقداد، ابوالفتح بن مخدوم حسینی.</ref>؛ این تعریف و امثال آنکه قیود در آنها به کار رفته<ref>{{عربی|والإمامة ریاسة عامة فی أمر الدین والدنیا خلافة عن النبی علیه الصلاة والسلام}}، تفتازانی، سعد الدین مسعود بن عمر، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۲، ص۲۷۲.</ref>، تعریف خاص امامت است و نشان می‌دهد که [[امام]] [[جانشین پیامبر]] است. با توجه به همه تعاریف، [[تعریف امامت]] به [[رهبری امت اسلامی]] در [[امور دینی]] و [[دنیوی]] آنان به عنوان جانشین پیامبر {{صل}} مورد قبول همۀ [[فرق اسلامی]] است<ref>لاهیجی، عبد الرزاق، گوهر مراد، ص۴۶۱-۴۶۲.</ref>.


==== [[خلافت]] ====
==== [[خلافت]] ====
خط ۴۲: خط ۴۱:
در اصطلاح [[کلامی]] نیز همین دو معنا در واژه «[[وزارت]]» مد نظر است. به گفته [[ابن خلدون]]، وزارت که همان خطوط اصلی [[سلطنت]] و رتبه‌های [[پادشاهی]] است، بر مطلق اعانت و [[همکاری]] دلالت دارد؛ چون وزات از موازره به معنای معاونت می‌آید و اگر از «وَزرَ» گرفته شده باشد به معنای سنگینی است. گویا وزیر سنگینی کار را بر دوش می‌کشد، در این صورت باز هم به همان مطلق معاونت بر می‌گردد<ref>{{عربی|(الوزارة) و هی أم الخطط السلطانیّة و الرتب الملوکیّة، لأنّ اسمها یدلّ علی مطلق الإعانة؛ فإنّ الوزارة مأخوذة إمّا من الموازرة و هی المعاونة، أو من الوزر و هو الثّقل کأنّه یحمل مفاعله أوزاره و أثقاله، و هو راجع إلی المعاونة المطلقة}}، ابن خلدون، عبد الرحمن، تاریخ ابن خلدون، ج ۱، ص۲۳۶.</ref>.
در اصطلاح [[کلامی]] نیز همین دو معنا در واژه «[[وزارت]]» مد نظر است. به گفته [[ابن خلدون]]، وزارت که همان خطوط اصلی [[سلطنت]] و رتبه‌های [[پادشاهی]] است، بر مطلق اعانت و [[همکاری]] دلالت دارد؛ چون وزات از موازره به معنای معاونت می‌آید و اگر از «وَزرَ» گرفته شده باشد به معنای سنگینی است. گویا وزیر سنگینی کار را بر دوش می‌کشد، در این صورت باز هم به همان مطلق معاونت بر می‌گردد<ref>{{عربی|(الوزارة) و هی أم الخطط السلطانیّة و الرتب الملوکیّة، لأنّ اسمها یدلّ علی مطلق الإعانة؛ فإنّ الوزارة مأخوذة إمّا من الموازرة و هی المعاونة، أو من الوزر و هو الثّقل کأنّه یحمل مفاعله أوزاره و أثقاله، و هو راجع إلی المعاونة المطلقة}}، ابن خلدون، عبد الرحمن، تاریخ ابن خلدون، ج ۱، ص۲۳۶.</ref>.


[[متکلمان]] و [[مفسران]] درباره معنای [[وزارت]]، در [[آیه]] {{متن قرآن|وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي}}<ref>«و از خانواده‌ام دستیاری برایم بگمار» سوره طه، آیه ۲۹.</ref> و روایاتی که جمله "وزیری"<ref>از جمله در حدیث یوم الدار آمده است: {{متن حدیث|هذا أخی و وارثی و وصیی و وزیری و خلیفتی فیکم بعدی}}، صدوق، محمد بن علی، علل الشرائع، ج۱، ص۱۷۰.</ref> از سوی [[پیامبر]] در مورد [[امیرمؤمنان]]{{ع}} وارد شده، همین دو معنا را [[اعمال]] کرده‌اند<ref>برای نمونه مرحوم طبرسی از مفسران شیعه می‌گوید: {{عربی|وإنما سمی الوزیر وزیرا لأنه یعین الأمیر علی ما هو بصدده من الأمور، أخذ من المؤازرة التی هی المعاونة. وقیل: إنما سمی وزیرا لأنه یتحمل الثقل عن الأمیر من الوزر الذی هو الثقل. وقیل: لأنه یلتجئ الأمیر إلیه فیما یعرض له من الأمور من الوزر الذی هو الملجأ}}، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۱۹.</ref>؛ چنانچه [[ابوالصلاح حلبی]] آن را به معنای [[خلافت]] گرفته و به آیه مذکور [[استدلال]] نموده است<ref>{{عربی|و الوزارة فی عرف النبوة خلافة بغیر إشکال بدلیل قوله {{متن قرآن|وَاجْعَل لِّي وَزِيرًا مِّنْ أَهْلِي}} أی خلیفة و إماما باتفاق المفسرین و لأن اللفظ الذی تضمن الوزارة و الأخوة هو اللفظ الذی تضمن الخلافة}}، حلبی، ابو الصلاح، تقریب المعارف، ص۱۹۴.</ref>. یکی از [[عالمان شیعه]] ذیل [[روایت]] [[اهل سنت]] که [[ابوبکر]] و [[عمر]] را [[وزیر]] [[رسول خدا]]{{صل}} معرفی کرده می‌گوید: "وزارت در لغت به معنای معاونت است. معاونت رسول خدا{{صل}} تنها در دو جهت است: یکی اداء [[رسالت]] و [[ابلاغ دین]] به [[مردم]] و دیگری [[مجاهدت]] در مقابل [[کافران]] و [[دشمنان دین]]. آن دو نفر در این دو جهت هیج سهمی نداشتند و تنها امیرمؤمنان{{ع}} بود که [[حضرت]] را [[یاری]] نمود<ref>{{عربی|وأما ما زعموا من قولهم أن أبابکر وعمر وزراء رسول الله{{صل}} فلسنا نعرف الوزارة فی اللغة إلا المعونة لا غیر فمعونة رسول الله صلا تکون إلا من جهتین لا ثالث لهما، فی المعونة فی التأدیة والابلاغ إلی الناس من دین الله الذی جاء به من عنده... والوجه الثانی هو المعونة بمجاهدة الکفار ومحاربتهم...}}، ابوالقاسم الکوفی، علی بن احمد، الاستغاثة، ج۲، ص۲۶.</ref>.
[[متکلمان]] و [[مفسران]] درباره معنای [[وزارت]]، در [[آیه]] {{متن قرآن|وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي}}<ref>«و از خانواده‌ام دستیاری برایم بگمار» سوره طه، آیه ۲۹.</ref> و روایاتی که جمله "وزیری"<ref>از جمله در حدیث یوم الدار آمده است: {{متن حدیث|هذا أخی و وارثی و وصیی و وزیری و خلیفتی فیکم بعدی}}، صدوق، محمد بن علی، علل الشرائع، ج۱، ص۱۷۰.</ref> از سوی [[پیامبر]] در مورد [[امیرمؤمنان]] {{ع}} وارد شده، همین دو معنا را [[اعمال]] کرده‌اند<ref>برای نمونه مرحوم طبرسی از مفسران شیعه می‌گوید: {{عربی|وإنما سمی الوزیر وزیرا لأنه یعین الأمیر علی ما هو بصدده من الأمور، أخذ من المؤازرة التی هی المعاونة. وقیل: إنما سمی وزیرا لأنه یتحمل الثقل عن الأمیر من الوزر الذی هو الثقل. وقیل: لأنه یلتجئ الأمیر إلیه فیما یعرض له من الأمور من الوزر الذی هو الملجأ}}، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۱۹.</ref>؛ چنانچه [[ابوالصلاح حلبی]] آن را به معنای [[خلافت]] گرفته و به آیه مذکور [[استدلال]] نموده است<ref>{{عربی|و الوزارة فی عرف النبوة خلافة بغیر إشکال بدلیل قوله {{متن قرآن|وَاجْعَل لِّي وَزِيرًا مِّنْ أَهْلِي}} أی خلیفة و إماما باتفاق المفسرین و لأن اللفظ الذی تضمن الوزارة و الأخوة هو اللفظ الذی تضمن الخلافة}}، حلبی، ابو الصلاح، تقریب المعارف، ص۱۹۴.</ref>. یکی از [[عالمان شیعه]] ذیل [[روایت]] [[اهل سنت]] که [[ابوبکر]] و [[عمر]] را [[وزیر]] [[رسول خدا]] {{صل}} معرفی کرده می‌گوید: "وزارت در لغت به معنای معاونت است. معاونت رسول خدا {{صل}} تنها در دو جهت است: یکی اداء [[رسالت]] و [[ابلاغ دین]] به [[مردم]] و دیگری [[مجاهدت]] در مقابل [[کافران]] و [[دشمنان دین]]. آن دو نفر در این دو جهت هیج سهمی نداشتند و تنها امیرمؤمنان {{ع}} بود که [[حضرت]] را [[یاری]] نمود<ref>{{عربی|وأما ما زعموا من قولهم أن أبابکر وعمر وزراء رسول الله {{صل}} فلسنا نعرف الوزارة فی اللغة إلا المعونة لا غیر فمعونة رسول الله صلا تکون إلا من جهتین لا ثالث لهما، فی المعونة فی التأدیة والابلاغ إلی الناس من دین الله الذی جاء به من عنده... والوجه الثانی هو المعونة بمجاهدة الکفار ومحاربتهم...}}، ابوالقاسم الکوفی، علی بن احمد، الاستغاثة، ج۲، ص۲۶.</ref>.


==== [[وصایت]] ====
==== [[وصایت]] ====
خط ۵۵: خط ۵۴:


==== [[ولایت مطلقه الهی]] ====
==== [[ولایت مطلقه الهی]] ====
مطلق در مقابل [[مقید]]<ref>{{عربی|و المُطْلَق من الروی: خلاف المقید}}، شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، ج‏۷، ص۴۱۳۳.</ref>، به معنای رها، [[آزاد]] و عام<ref>{{عربی|و قال ابن الأعرابی: یقال: هو طَلِیقٌ و طُلُقٌ و طَالِقٌ و مُطْلَق إذا خُلِّی عَنْهُ}}، تهذیب اللغة، ج‏۹، ص۱۸.</ref> است. مقصود از ولایت مطلقه در اینجا این است که [[ولایت الهی]] بدون قید و شرط و گستره شمول آن وسیع است. این نوع ولایت، اصیل و مستقل و ویژه [[خداوند متعال]] است<ref>[[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت (کتاب)|ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت]]، ص۱۳۲.</ref>. برخی [[آیات]] [[قدرت]] مطلقه الهی را دلیل انحصار ولایت الهی می‌داند و می‌فرماید: {{متن قرآن|أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است و او مردگان را زنده می‌گرداند و او بر هر کاری تواناست» سوره شوری، آیه ۹.</ref>.
مطلق در مقابل مقید<ref>{{عربی|و المُطْلَق من الروی: خلاف المقید}}، شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، ج‏۷، ص۴۱۳۳.</ref>، به معنای رها، [[آزاد]] و عام<ref>{{عربی|و قال ابن الأعرابی: یقال: هو طَلِیقٌ و طُلُقٌ و طَالِقٌ و مُطْلَق إذا خُلِّی عَنْهُ}}، تهذیب اللغة، ج‏۹، ص۱۸.</ref> است. مقصود از ولایت مطلقه در اینجا این است که [[ولایت الهی]] بدون قید و شرط و گستره شمول آن وسیع است. این نوع ولایت، اصیل و مستقل و ویژه [[خداوند متعال]] است<ref>[[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[ولایت فقیه - جوادی آملی (کتاب)|ولایت فقیه]]، ص۱۳۲.</ref>. برخی [[آیات]] [[قدرت]] مطلقه الهی را دلیل انحصار ولایت الهی می‌داند و می‌فرماید: {{متن قرآن|أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است و او مردگان را زنده می‌گرداند و او بر هر کاری تواناست» سوره شوری، آیه ۹.</ref>.


[[انسان]] به عنوان جزئی از موجودات [[آفرینش]]، تحت حاکمت مطلقه الهی و مشمول ولایت و [[تدبیر]] اوست. با این تفاوت که موجودات دیگر به صورت [[تکوینی]]، ولی انسان با [[اراده]] و [[اختیار]] خود ولایت الهی را می‌پذیرد. به همین جهت برخی از تحت ولایت الهی خارج شده و در زمره [[اولیاء]] [[شیطان]] قرار می‌گردند<ref>{{متن قرآن|وَمَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطَانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُبِينًا}}، «و هر که به جای خداوند، شیطان را به یاوری برگزیند زیانی آشکار کرده است» سوره نساء، آیه ۱۱۹.</ref>.
[[انسان]] به عنوان جزئی از موجودات [[آفرینش]]، تحت حاکمت مطلقه الهی و مشمول ولایت و [[تدبیر]] اوست. با این تفاوت که موجودات دیگر به صورت [[تکوینی]]، ولی انسان با [[اراده]] و [[اختیار]] خود ولایت الهی را می‌پذیرد. به همین جهت برخی از تحت ولایت الهی خارج شده و در زمره [[اولیاء]] [[شیطان]] قرار می‌گردند<ref>{{متن قرآن|وَمَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطَانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُبِينًا}}، «و هر که به جای خداوند، شیطان را به یاوری برگزیند زیانی آشکار کرده است» سوره نساء، آیه ۱۱۹.</ref>.


==== [[ولایت انبیاء الهی]] ====
==== ولایت انبیاء الهی ====
همان‌طوری‌که در [[ولایت مطلقه الهی]] گفته شد، [[ولایت خداوند]] اصلی و ذاتی است؛ اما ولایت سایر صاحبان ولایت، از جمله ولایت انبیاء الهی، عارضی، جعلی و اعطایی از سوی [[خداوند]] است و در طول [[ولایت الهی]] قرار می‌گیرد.
همان‌طوری‌که در [[ولایت مطلقه الهی]] گفته شد، [[ولایت خداوند]] اصلی و ذاتی است؛ اما ولایت سایر صاحبان ولایت، از جمله ولایت انبیاء الهی، عارضی، جعلی و اعطایی از سوی [[خداوند]] است و در طول [[ولایت الهی]] قرار می‌گیرد.


==== [[ولایت پیامبر خاتم]]{{صل}} ====
==== ولایت پیامبر خاتم {{صل}} ====
[[ولایت حضرت پیامبر اکرم]]{{صل}} نیز از ولایت مطلقه الهی سرچشمه می‌گیرد: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}<ref>«سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref>. براساس این [[آیه شریفه]]، ولایت پیامبر{{صل}} در طول ولایت الهی است که از سوی خداوند به ایشان اعطا گردیده است<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۴۶۱.</ref>.
ولایت حضرت پیامبر اکرم {{صل}} نیز از ولایت مطلقه الهی سرچشمه می‌گیرد: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}<ref>«سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref>. براساس این [[آیه شریفه]]، ولایت پیامبر {{صل}} در طول ولایت الهی است که از سوی خداوند به ایشان اعطا گردیده است<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۴۶۱.</ref>.


==== [[ولایت امامان معصوم]]{{ع}} ====
==== ولایت امامان معصوم {{ع}} ====
در [[آیه ولایت]] ـ ۵۵ [[سوره مائده]] ـ، [[ولایت امام]] [[معصوم]] نیز بیان شده است: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}<ref>«سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref>. عطف این جمله بر ماقبل {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ}}، می‌رساند که ولایت امام نیز ولایت اعطایی از سوی خداوند و از جنس ولایت الهی است.
در [[آیه ولایت]]، [[ولایت امام]] [[معصوم]] بیان شده است: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}<ref>«سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref>. عطف این جمله بر ماقبل {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ}}، می‌رساند که ولایت امام نیز ولایت اعطایی از سوی خداوند و از جنس ولایت الهی است.


در [[آیه]] دیگر نیز می‌فرماید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>.<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص۴۶۲.</ref>
در [[آیه]] دیگر نیز می‌فرماید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>.<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص۴۶۲.</ref>


==== [[ولایت فقیه]] ====
==== [[ولایت فقیه]] ====
در این باره که «ولایت فقیه» بحث [[کلامی]] است یا [[فقهی]]، میان [[عالمان]] و [[دانشمندان]] [[اختلاف]] نظر است. معیار تشخیص کلامی یا فقهی بودن یک مسأله، موضوع آن است. اگر موضوع مسأله، [[فعل خداوند]] باشد کلامی و اگر بایدها و نباید و مربوط به فعل [[مکلف]] باشد، فقهی خواهد بود. با این معیار می‌توان بحث ولایت فقیه را نیز تشیخص داد.
در این باره که «ولایت فقیه» بحث [[کلامی]] است یا [[فقهی]]، میان [[عالمان]] و دانشمندان [[اختلاف]] نظر است. معیار تشخیص کلامی یا فقهی بودن یک مسأله، موضوع آن است. اگر موضوع مسأله، [[فعل خداوند]] باشد کلامی و اگر بایدها و نباید و مربوط به فعل [[مکلف]] باشد، فقهی خواهد بود. با این معیار می‌توان بحث ولایت فقیه را نیز تشیخص داد.


ولایت فقیه هر دو معیار را دارد. از آنجایی‌که [[اثبات ولایت فقیه]] و برهانی که بر آن اقامه می‌شود، مربوط به [[علم کلام]] است، کلامی؛ اما از آن جهت که بر [[فقیه جامع الشرایط]] [[واجب]] است وظیفه‌اش را انجام و سایر ملکفین نیز باید در زمینه‌های [[احکام]]، [[قضاوت]] و لایت [[شرعی]] از او [[متابعت]] نمایند، مسألۀ [[فقهی]] است<ref> [[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت (کتاب)|ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت]]، ص۱۴۱.</ref>.
ولایت فقیه هر دو معیار را دارد. از آنجایی‌که [[اثبات ولایت فقیه]] و برهانی که بر آن اقامه می‌شود، مربوط به [[علم کلام]] است، کلامی؛ اما از آن جهت که بر فقیه جامع الشرایط [[واجب]] است وظیفه‌اش را انجام و سایر ملکفین نیز باید در زمینه‌های [[احکام]]، [[قضاوت]] و لایت [[شرعی]] از او [[متابعت]] نمایند، مسألۀ [[فقهی]] است<ref>[[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[ولایت فقیه - جوادی آملی (کتاب)|ولایت فقیه]]، ص۱۴۱.</ref>.


بنابراین، [[ولایت فقیه]] هنگامی‌ مطرح می‌شود که [[مردم]] در [[شناخت]] امور [[زندگی]] و [[اجتماعی]] خود به [[امام]] [[معصوم]]{{ع}} دسترسی نداشته باشند؛ یعنی ولایت فقیه، در [[حقیقت]]، [[نیابت]] عامّ از امام معصوم{{ع}} را دارد و به معنای [[سرپرستی امور شیعیان در عصر غیبت کبری]] است. این بدان سبب است که حضور کامل [[دین]] در [[جامعۀ انسانی]] در گرو [[برپایی حکومت اسلامی]] است و [[ضرورت وجود حکومت اسلامی]]، محدود به [[عصر پیامبر]]{{صل}} یا [[روزگار]] [[حضور امام معصوم]]{{ع}} نیست<ref>[[امام خمینی|امام خمینی]]، [[ولایت فقیه - امام خمینی (کتاب)|ولایت فقیه]]، ص۱۹.</ref>. بدین جهت ولایت فقیه یکی از مهم‏ترین مسائل جامعۀ [[شیعی]] است؛ به گونه‌‏ای که اندیشۀ [[سیاسی]] [[پیروان مکتب اهل بیت]]{{ع}} در عصر [[غیبت کبری]] با آن گره خورده است.
بنابراین، [[ولایت فقیه]] هنگامی‌ مطرح می‌شود که [[مردم]] در [[شناخت]] امور [[زندگی]] و [[اجتماعی]] خود به [[امام]] [[معصوم]] {{ع}} دسترسی نداشته باشند؛ یعنی ولایت فقیه، در [[حقیقت]]، [[نیابت]] عامّ از امام معصوم {{ع}} را دارد و به معنای سرپرستی امور شیعیان در عصر غیبت کبری است. این بدان سبب است که حضور کامل [[دین]] در جامعۀ انسانی در گرو برپایی حکومت اسلامی است و ضرورت وجود حکومت اسلامی، محدود به [[عصر پیامبر]] {{صل}} یا [[روزگار]] حضور امام معصوم {{ع}} نیست<ref>[[امام خمینی|امام خمینی]]، [[ولایت فقیه - امام خمینی (کتاب)|ولایت فقیه]]، ص۱۹.</ref>. بدین جهت ولایت فقیه یکی از مهم‏ترین مسائل جامعۀ [[شیعی]] است؛ به گونه‌‏ای که اندیشۀ [[سیاسی]] [[پیروان مکتب اهل بیت]] {{ع}} در عصر [[غیبت کبری]] با آن گره خورده است.


نکته‌ لازم به ذکر آن است که [[مشروعیت ولایت فقیه]] همانند [[ولایت]] [[معصومین]] از راه [[نصب]] است؛ با این تفاوت که معصومین{{ع}} به [[نصب خاص]] [[الهی]] [[برگزیده]] شده‌اند، اما [[فقهاء]] به [[نصب عام]]، واجد چنین مقامی می‌شوند و نصب عام بدین معناست که شرایط و ویژگی‌های [[ولی فقیه]]، بدون تعیین مصداق آن در سخن معصومین آمده است<ref>ر.ک: [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص۱۹۷؛ [[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص۲۶۳.</ref>.
نکته‌ لازم به ذکر آن است که [[مشروعیت ولایت فقیه]] همانند [[ولایت]] [[معصومین]] از راه [[نصب]] است؛ با این تفاوت که معصومین {{ع}} به [[نصب خاص]] [[الهی]] [[برگزیده]] شده‌اند، اما [[فقهاء]] به [[نصب عام]]، واجد چنین مقامی می‌شوند و نصب عام بدین معناست که شرایط و ویژگی‌های [[ولی فقیه]]، بدون تعیین مصداق آن در سخن معصومین آمده است<ref>ر. ک: [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص۱۹۷؛ [[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص۲۶۳.</ref>.


==== [[ولایت حاکم]] ====
==== ولایت حاکم ====
مقصود از [[حاکم]]، [[فقیه]] جامع الشرایطی است که در [[نزاع‌ها]] و اختلاف‌های بین [[مؤمنان]] قضاوت می‌کند<ref>مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامی، فرهنگ فقه، ج۳، ص۱۹۸-۱۹۹.</ref>. بر این اساس، [[فقیه جامع‌الشرایط]] علاوه بر صدور [[فتوا]] به‌عنوان [[مرجع تقلید]]، [[وظیفه]] صدور [[حکم]] به عنوان [[حاکم شرع]] را نیز دارد<ref>کاشف الغطاء، النور الساطع، ج۱، ص۳۸۹- ۳۹۵.</ref>.
مقصود از [[حاکم]]، [[فقیه]] جامع الشرایطی است که در [[نزاع‌ها]] و اختلاف‌های بین [[مؤمنان]] قضاوت می‌کند<ref>مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامی، فرهنگ فقه، ج۳، ص۱۹۸-۱۹۹.</ref>. بر این اساس، [[فقیه جامع‌الشرایط]] علاوه بر صدور [[فتوا]] به‌عنوان [[مرجع تقلید]]، [[وظیفه]] صدور [[حکم]] به عنوان [[حاکم شرع]] را نیز دارد<ref>کاشف الغطاء، النور الساطع، ج۱، ص۳۸۹- ۳۹۵.</ref>.


خط ۸۵: خط ۸۴:
پدر و جد پدری از جمله کسانی‌ هستند که بر افرادی که در [[کتب فقهی]] نامبرده شده، ولایت دارند<ref>{{عربی|أن الولی علی مال الغیر أو علی نفسه.. إنما هو الأب والجد للأب}}، حسینی مراغی، العناوین الفقهیة، ج۲، ص۵۵۷.</ref>. مقصود از [[ولایت پدر]] و جدّ پدری، همان مسئؤلیّتی [[شرعی]] است که [[شارع مقدّس]] به‌منظور نگهداری، مواظبت، [[تربیت]] و [[اداره امور]] [[مالی]] و غیر مالیِ [[کودک]] یا [[سفیه]] و یا [[مجنون]]، به پدر و جدّ پدری اعطا کرده است<ref>{{عربی|لأن ولایة الأب والجد شرعیة}}، بحرانی، الحدائق الناضرة، ج۲۲، ص۴۱۶.</ref>.
پدر و جد پدری از جمله کسانی‌ هستند که بر افرادی که در [[کتب فقهی]] نامبرده شده، ولایت دارند<ref>{{عربی|أن الولی علی مال الغیر أو علی نفسه.. إنما هو الأب والجد للأب}}، حسینی مراغی، العناوین الفقهیة، ج۲، ص۵۵۷.</ref>. مقصود از [[ولایت پدر]] و جدّ پدری، همان مسئؤلیّتی [[شرعی]] است که [[شارع مقدّس]] به‌منظور نگهداری، مواظبت، [[تربیت]] و [[اداره امور]] [[مالی]] و غیر مالیِ [[کودک]] یا [[سفیه]] و یا [[مجنون]]، به پدر و جدّ پدری اعطا کرده است<ref>{{عربی|لأن ولایة الأب والجد شرعیة}}، بحرانی، الحدائق الناضرة، ج۲۲، ص۴۱۶.</ref>.


==== [[ولایت زنان]] ====
==== ولایت زنان ====
ولایت زنان را می‌توان در دو حوزه مطرح کرد:  
ولایت زنان را می‌توان در دو حوزه مطرح کرد:  
# حوزه نخست ولایت زنان بر امور نفسی خود که از جمله آن [[رضایت]] در [[ازدواج]] است. هرچند [[اذن]] ولی در [[نکاح]] شرط است ولی از آن طرف رضایت خود او نیز اهمیت دارد و این دلیل بر آن است که او بر امور [[نفسانی]] خویش [[ولایت]] دارد<ref>{{عربی|ومهما یکن من خلاف فی ولایة المرأة، فإنه یجب علی الولی أن یبدأ بأخذ رأی المرأة. ویعرف رضاها قبل العقد، إذ أن الزواج معاشرة دائمة وشرکة قائمة بین الرجل والمرأة ولا یدوم الوئام ویبقی الود والانسجام ما لم یعلم رضاها ومن ثم منع الشرع إکراه المرأة ـ بکرا کانت أو ثیبا ـ علی الزواج وإجبارها علی من لارغبة لها فیه وجعل العقد علیه قبل استئذانها غیر صحیح ولها حق المطالبة بالفسخ إبطالا لتصرفات الولی المستبد إذا عقد علیها}}، شیخ سید سابق، فقه السنة، ج۲، ص۱۲۹.</ref>  
# حوزه نخست ولایت زنان بر امور نفسی خود که از جمله آن [[رضایت]] در [[ازدواج]] است. هرچند [[اذن]] ولی در [[نکاح]] شرط است ولی از آن طرف رضایت خود او نیز اهمیت دارد و این دلیل بر آن است که او بر امور [[نفسانی]] خویش [[ولایت]] دارد<ref>{{عربی|ومهما یکن من خلاف فی ولایة المرأة، فإنه یجب علی الولی أن یبدأ بأخذ رأی المرأة. ویعرف رضاها قبل العقد، إذ أن الزواج معاشرة دائمة وشرکة قائمة بین الرجل والمرأة ولا یدوم الوئام ویبقی الود والانسجام ما لم یعلم رضاها ومن ثم منع الشرع إکراه المرأة ـ بکرا کانت أو ثیبا ـ علی الزواج وإجبارها علی من لارغبة لها فیه وجعل العقد علیه قبل استئذانها غیر صحیح ولها حق المطالبة بالفسخ إبطالا لتصرفات الولی المستبد إذا عقد علیها}}، شیخ سید سابق، فقه السنة، ج۲، ص۱۲۹.</ref>  
# حوزه دوم، [[رهبری]]، [[قضاوت]] و مشارکت در امور کلان [[کشور]] است. طرفداران جواز ولایت [[زن]]، به [[سیره]] عقلاء و عموم برخی [[روایات]] [[تمسک]] کرده‌اند<ref>برای اطلاع بیشتر: ر ک، نجفی، سید محمد، ولایت زن در کتاب و سنت، طهورا، فصلنامه تخصصی، سال سوم بهار ۱۳۸۹ شماره ۵، ص۶۹-۷۵.</ref>، اما در مقابل، [[مخالفین]] به چهار [[آیه]] از جمله: {{متن قرآن|الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء}}، [[احادیث]] متعددی مثل احادیث باب القضاء، روایاتی مانند {{متن حدیث|المراه ریحانه و لیست قهرمانه}} یا روایاتی که [[حکومت]] [[زنان]] را از علائم [[فساد]] [[زمان]] می‌شمرد و روایتی‌که جامعه‌ای را که زن بر آن [[حاکم]] باشد، موفق یا [[رستگار]] نمی‌داند (صحیحه [[حمران بن اعین]]) استناد کرده‌اند.  
# حوزه دوم، [[رهبری]]، [[قضاوت]] و مشارکت در امور کلان [[کشور]] است. طرفداران جواز ولایت [[زن]]، به [[سیره]] عقلاء و عموم برخی [[روایات]] [[تمسک]] کرده‌اند<ref>برای اطلاع بیشتر: ر.ک، [[سید محمد نجفی|نجفی، سید محمد]]، [[ولایت زن در کتاب و سنت (مقاله)|ولایت زن در کتاب و سنت]]، ص۶۹-۷۵.</ref>، اما در مقابل، [[مخالفین]] به چهار [[آیه]] از جمله: {{متن قرآن|الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء}}، [[احادیث]] متعددی مثل احادیث باب القضاء، روایاتی مانند {{متن حدیث|المراه ریحانه و لیست قهرمانه}} یا روایاتی که [[حکومت]] [[زنان]] را از علائم [[فساد]] [[زمان]] می‌شمرد و روایتی‌که جامعه‌ای را که زن بر آن [[حاکم]] باشد، موفق یا [[رستگار]] نمی‌داند (صحیحه [[حمران بن اعین]]) استناد کرده‌اند.  


از جمله [[ادله]] [[مخالفین]] [[ولایت]] [[زن]]، مذاق [[شریعت]] است که این [[خواسته‌ها]] و [[دستورات]] از [[احکام]] گوناگون [[شارع]] در مورد [[زنان]] مثل تاکید بر جدایی زن و [[مرد]] [[اجنبی]] و [[خانه نشینی]] زن و یا روایاتی که از [[نقصان عقل]] و [[رأی]] زن سخن گفته و یا [[اطاعت]] از زن و [[مشورت]] با او را [[نهی]] می‌کند، به دست می‌‌آید<ref>ر.ک: [[سید محمد نجفی|نجفی، سید محمد]]، [[ولایت زن در کتاب و سنت (مقاله)|ولایت زن در کتاب و سنت]]، ص۷۶-۹۴.</ref>.
از جمله [[ادله]] [[مخالفین]] [[ولایت]] [[زن]]، مذاق [[شریعت]] است که این [[خواسته‌ها]] و [[دستورات]] از [[احکام]] گوناگون [[شارع]] در مورد [[زنان]] مثل تاکید بر جدایی زن و [[مرد]] [[اجنبی]] و [[خانه نشینی]] زن و یا روایاتی که از [[نقصان عقل]] و [[رأی]] زن سخن گفته و یا [[اطاعت]] از زن و [[مشورت]] با او را [[نهی]] می‌کند، به دست می‌‌آید<ref>ر.ک: [[سید محمد نجفی|نجفی، سید محمد]]، [[ولایت زن در کتاب و سنت (مقاله)|ولایت زن در کتاب و سنت]]، ص۷۶-۹۴.</ref>.


=== به لحاظ نوعی ===
=== به لحاظ نوعی ===
ولایت به لحاظ نوعی، [[تکوینی]] است یا [[تشریعی]]؛ چراکه امور [[جهان]] [[حقیقی]] است یا اعتباری. امور حقیقی اموری است که عمل اختیاری [[انسان]] در بود و نبود آنها دخیل نباشد و منظور از امور اعتباری اموری است که در حوزه [[حیات انسانی]] یافت می‌شود، به گونه‌ای که اگر انسان نباشد نباشد از آنها خبری نیست. مانند ملکیت، [[ریاست]]، زوجیت و اموری از این سنخ که انسان برای گذران [[زندگی]] خود آنها را اعتبار کرده است<ref> [[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[توحید در قرآن - جوادی آملی (کتاب)|توحید در قرآن]]، ص۴۳۳.</ref>.
ولایت به لحاظ نوعی، [[تکوینی]] است یا [[تشریعی]]؛ چراکه امور [[جهان]] [[حقیقی]] است یا اعتباری. امور حقیقی اموری است که عمل اختیاری [[انسان]] در بود و نبود آنها دخیل نباشد و منظور از امور اعتباری اموری است که در حوزه [[حیات انسانی]] یافت می‌شود، به گونه‌ای که اگر انسان نباشد نباشد از آنها خبری نیست. مانند ملکیت، [[ریاست]]، زوجیت و اموری از این سنخ که انسان برای گذران [[زندگی]] خود آنها را اعتبار کرده است<ref>[[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[توحید در قرآن (کتاب)|توحید در قرآن]]، ص۴۳۳.</ref>.
   
   
==== [[ولایت تکوینی]] ====  
==== ولایت تکوینی ====  
واژه‌ «تکوین» مصدر باب تفعیل از ریشه «کَوَّنَ» گرفته شده به معنای به وجود آوردن و به هستی درآوردن<ref>فرهنگ ابجدی الفبایی عربی فارسی: ترجمه کامل المنجد الابجدی، ص۲۵۳.</ref> اِحداث، گردانیدن، [[آفریدن]]، نوپدیدی، ساختن و صورت دادن است. پس [[تکوین]] شی‏ء، عملی است که به موجب آن، شی‏ء [[احداث]] می‏‌شود و به حالت موجود می‏‌رسد و یا به معنی مجموع صوری است که نسبت به شرایطی که برای نمود شی‏ء لازم است، پی در پی بر شی‏ء وارد می‏‌شود. از این قبیل است تکوین موجودات، تکوین [[وظایف]]، تکوین مؤسسات و غیره<ref>صلیبا، جمیل و صانعی دره بیدی، منوچهر، فرهنگ فلسفه، ۱۳۶۶ش، ص۲۵۲.</ref>. «ولایت تکوینی»، به معنای [[تصرف در امور]] [[تکوینی]] است به گونه‌ای که حقیقتی را به [[حقیقت]] دیگر یا صورتی را به صورت دیگر بدون اسباب طبیعی تبدیل نماید و تفصیلا به تمام مشخصات شیء مورد [[تصرف]] و اسباب آن [[علم]] داشته باشد و از همه جهات شیء مورد تصرف در [[اختیار]] [[صاحب ولایت]] باشد<ref>{{عربی|ولایة التصرف فی الأمور التکوینیة تبدیلا من حقیقة إلی أخری، أو من صورة إلی غیرها، بغیر أسباب طبیعیة متعارفة، مع علم المتصرف بکل تفاصیل المتصرف وأسبابه، من غیر تحدی ونبوة، بحیث تکون اختیاراتها بید المتصرف فیها من هذه الجهات}}؛ سید ‌علی عاشور، الولایة التکوینیة لآل محمد{{ع}}، ص۲۷.</ref>. چنین [[ولایتی]]، اصالتاً از آنِ خداست؛ زیرا تمام موجودات، تحت [[اراده]] و [[قدرت]] او هستند. اصل پیدایش و تغییرات و بقای همۀ موجودات به دست خداست؛ ازاین‌رو بر تمام موجودات عالم ولایت تکوینی دارد<ref> [[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[حکیمانه‌ترین حکومت (کتاب)|حکیمانه‌ترین حکومت]]، ص۴۴.</ref>.
{{اصلی|ولایت تکوینی}}
ولایت تکوینی را به لحاظ ذاتی و عرضی بودن، برای [[خداوند]] و [[انسان‌ها]] می‌شود این‌گونه تبیین کرد:
 
==== ولایت تشریعی ====
{{اصلی|ولایت تشریعی}}
 
== قلمرو ولایت ==
{{اصلی|قلمرو ولایت}}
[[ولایت تشریعی]] (به معنای [[حق تصرف]]) در [[حقیقت]] منحصر به [[خداوند]] است، برخی مراتب آن برای بعضی [[انبیاء]]، [[پیامبر اسلام]] {{صل}}، [[امامان معصوم]] {{ع}} و در [[عصر غیبت]] برای [[فقیه عادل]] [[آگاه]] به مسائل [[زمان]] نیز ثابت است<ref>{{عربی|والولایة التشریعیة فی الواقع منحصرة بالله تعالی، بید انه سبحانه أسندها إلی أولیائه وأنبیائه،... ولایة الله التشریعیة علی أقسام، وإن شئت قلت علی مظاهر: فولایة النبی وآله الأطهار مظهر من مظاهر هذه الولایة. وولایة الفقهاء والعلماء مظهر أخر من مظاهر هذه الولایة. وولایة الوالدین علی الأولاد مظهر منها أیضا، وولایة الزوج علی زوجته وقیومیته کذلک}}، سید علی عاشور، الولایة التکوینیة لآل محمد {{ع}}، ص۲۸۱.</ref>.
 
== منشأ ولایت ==
{{اصلی|منشأ ولایت}}
از جمله مباحث مهم وابسته به موضوع «ولایت»، ‌ تحقیق و توجه به منشأ و سبب ولایت است؛ سبب یا اسبابی که ولایت را برای صاحبان آن در خارج محقق می‌سازد. این مسأله را می‌توان در دو فرضیه‌ «[[ولایت خداوند]]» ‌ و «ولایت غیر [[خدا]]» تبیین کرد.
 
== مراتب ولایت ==
{{اصلی|مراتب ولایت}}
 
== شرایط و بایستگی‌های صاحبان ولایت ==
مقصود از صاحبان ولایت، [[پیامبران]] و [[ائمه طاهرین]] {{ع}} هستند؛ از این رو، برخی ویژگی‌های مهم آنان را که در اعطای [[ولایت تکوینی]] و [[تشریع]] آنها نقش دارد و [[شایستگی]] آنها را ثابت می‌کند، به صورت مختصر مرور می‌کنیم.
 
=== [[نصب الهی]] ===
نخستین ویژگی آنها این است که [[نبوت]] یا امامتشان [[الهی]] است. درباره [[انتصاب الهی]] پیامبران تمام [[فِرق]] اسلامی [[اتفاق نظر]] دارند و [[آیات قرآن کریم]] نیز این مطلب را بیان می‌کند. از جمله این [[آیه]] که می‌فرماید: {{متن قرآن|اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ}}<ref>«خدا بهتر مى‏‌داند رسالتش را كجا قرار دهد» سوره انعام، آیه ۱۲۴.</ref>؛ «[[خداوند]] آگاهتر است که [[رسالت]] خویش را کجا قرار دهد».. اما [[انتصاب الهی]] [[امام]] از دیدگاه [[شیعه]] و [[اهل سنت]] اختلافی است. شیعه آن را [[انتصابی]] و اهل سنت انتخابی می‌دانند. [[نصب الهی امامت]]، از آیاتی چند استفاده می‌شود که از میان آنها می‌توان [[آیات]]: «[[آیه ابتلاء|ابتلاء]]»<ref>{{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}} «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>، «[[آیه ولایت|ولایت]]»<ref>{{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}؛ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref> و «[[آیه اولی‌الامر|اولی الامر]]»<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ}}؛ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>» را نام برد. جز [[آیات قرآن]]، [[روایات]] [[فریقین]] نیز بر انتصاب الهی [[پیامبر]] و امام دلالت دارند<ref>این ادله در مدخل «راه تعیین امام» بحث شده است و نیاز به تکرار ندارد.</ref>.
 
=== [[علم لدنی]] ===
 
=== [[عصمت]] ===
یکی دیگر از ویژگی‌های ولی، عصمت او از هرگونه [[خطا]]، [[اشتباه]] و [[آلودگی]] است. [[خواجه نصیر]] [[طوسی]] در شرح تجرید می‌گوید: در [[پیامبر]] عصمت شرط است به دلیل اینکه [[اطمینان]] به گفته‌های او حاصل شود، در این صورت است که غرض حاصل می‌شود<ref>{{عربی|و یجب فی النبی العصمة لیحصل الوثوق فیحصل الغرض}}، علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد (تحقیق الآملی)، ص۴۷۱.</ref>. این [[عقیده شیعه]] است، ولی گروهی از [[مسلمانان]] عصمت را برای [[انبیا]] در برخی موارد قائل نیستند<ref>{{عربی|ونعتقد أن الأنبیاء معصومون قاطبة وکذلک الأئمة ـ علیهم جمیعا التحیات الزاکیات ـ وخالفنا فی ذلک بعض المسلمین فلم یوجبوا العصمة فی الأنبیاء فضلا عن الأئمة}}، خرازی، محسن، بدایة المعارف الإلهیة فی شرح عقائد الإمامیة، ج۱، ص۲۴۷.</ref>.
 
از دیدگاه [[شیعه]] [[عصمت پیامبر خاتم]] {{صل}} و [[ائمه طاهرین]] {{ع}} از دلائل فراوانی ثابت می‌شود. از جمله [[آیه تطهیر]] می‌فرماید: {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref>؛ به همین جهت [[شیخ مفید]] از علمای بزرگ شیعه می‌گوید: "عصمت، تفضلی است از جانب [[خدا]] برای کسی که می‌داند آن شخص [[معصوم]] به عصمت خود [[تمسک]] می‌کند"<ref>{{عربی|العصمة من اللّه تعالی لحججه هی التوفیق و اللطف و الاعتصام من الحجج بها عن الذنوب و الغلط فی دین اللّه تعالی و العصمة [تفضل من اللّه] تعالی علی من علم أنّه یتمسک بعصمته}}، مفید، محمد بن محمد. تصحیح إعتقادات الإمامیة، ص۱۲۸.</ref>.
 
=== [[افضلیت]] ===
یکی دیگر از ویژگی‌های صاحبان [[ولایت]]، افضلیت آنها بر سایرین است.
# افضلیت [[انبیا]]: به [[اعتقاد شیعه]]، [[پیامبران الهی]] باید بر همه [[مردم]] [[زمان]] و عصرشان [[برتری]] داشته باشند؛ زیرا آنها به عنوان [[پیام]] آوران [[وحی الهی]]، [[مأموریت]] ویژه‌ای برای [[تبلیغ پیام]] [[دین]] به مردم و [[ولایت تشریعی]] در [[هدایت]] [[انسان‌ها]] دارند. بدین جهت از هر نگاهی باید [[برتر]] از دیگران باشند وگرنه [[تفضیل]] [[مفضول]] [[قبیح]] است<ref>{{عربی|یجب ان یکون الأنبیاء اعلم وأفضل أهل زمانهم، لان تفضیل المفضول قبیح}}، قاضی ابن البراج، عبد العزیز، جواهر الفقه، ص۲۴۸.</ref>.
# [[افضلیت پیامبر خاتم]]: علاوه بر اینکه متعقدیم [[پیامبر خاتم]] {{صل}} بر سایر افراد [[امت]] خود برتری دارد، بر این باوریم که آن [[حضرت]] بر سایر انبیا نیز برتری دارد و اساساً [[خداوند]] همانند ایشان در میان [[مخلوقات]] [[الهی]]، شخص برتری را نیافریده است<ref>{{عربی|ویجب أن یعتقد أن الله تعالی لم یخلق خلقا أفضل من محمد {{صل}}}}، شیخ صدوق، محمد بن علی، الهدایة، ص۲۳.</ref>. در روایتی‌که از ایشان نقل شده، خود را برتر از [[پیامبران]] و [[مرسلین]] و [[فرشتگان مقرب]] الهی<ref>{{متن حدیث|أنا سید الأنبیاء والمرسلین وأفضل من الملائکة المقربین}}، شیخ صدوق، محمد بن علی، الأمالی، ص۳۷۴.</ref> و در [[روایت]] دیگر برتر از [[فرزندان آدم]] معرفی نموده است<ref>{{متن حدیث|أنا سید ولد آدم}}، شیخ صدوق، الأمالی، ص۵۶۳.</ref>.
# [[افضلیت امام]]: افضلیت امام گاهی در مقایسه با دیگر افراد [[امت اسلام]] مطرح می‌شود. در این فرض، [[اعتقاد]] بر آن است که آنها [[برترین]] افراد [[اهل]] زمان و [[سید]] قوم‌شان هستند و در احراز [[مقام عصمت]] و [[کمالات]]، همانند [[انبیاء]] {{عم}} هستند<ref>{{عربی|ویعتقد إمامته وفرض طاعته وأنه أفضل أهل عصره وسید قومه وأنهم فی العصمة والکمال کالأنبیاء {{عم}}}}، شیخ مفید، محمد بن محمد، المقنعة، ص۳۲.</ref>. البته [[اهل سنت]] با این دیدگاه [[شیعه]] [[اختلاف]] نظر دارند و افضلیت را شرط نمی‌دانند<ref>{{عربی|المبحث الثانی: فی أن الإمام یجب أن یکون أفضل من رعیته. اتفقت الإمامیة علی ذلک... وخالف فیه الجمهور، فجوزوا تقدیم المفضول علی الفاضل. وخالفوا مقتضی العقل ونص الکتاب، فإن العقل یقبح تقدیم المفضول وإهانة الفاضل، ورفع مرتبة المفضول، وخفض مرتبة الفاضل، والقرآن نص علی إنکار ذلک، فقال تعالی: {{متن قرآن|أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ}}}}، نهج الحق وکشف الصدق ـ العلامة الحلی ـ ص۱۶۸.</ref>.
 
گاهی [[برتری]] [[امامان]] در مقایسه با [[پیامبران الهی]] است. در این فرض نیز بر اساس برخی [[آیات]]<ref>{{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}، (بقره/۱۲۴)؛ این آیه دلالت می‌کند که حضرت ابراهیم پس از رسیدن به مقام نبوت، به امامت دست یافت، بنابراین، مرتبه امامت برتر از مرتبه نبوت و امام برتر از نبی است. همچنین آیه مباهله می‌تواند دلیل دیگری باشند؛ چون در این آیه امام علی {{ع}} نفس پیامبر {{صل}} خوانده شده از آنجا که پیامبر اسلام افضل از همه انبیاست، نفس پیامبر نیز برتر از آنان است. (پژوهشکده حج و زیارت، موسوعه رد شبهات، رحمت الله ضیایی، مقاله برتری ائمه بر انبیاء ص۵۹-۶۲).</ref> و [[روایات]]<ref>نمونه از روایات این است که پیامبر فرمود: {{متن حدیث|من أراد أن یری آدم فی علمه ونوحا فی طاعته وإبراهیم فی خلته وموسی فی قربته وعیسی فی صفوته فلینظر إلی علی بن أبی طالب}}. یکی از عالمان شیعه به نام محمود بن حسن خصیمی در دلالت این روایت بر افضلیت امیرمؤمنان گفته است: {{عربی|فالحدیث دل علی أنه اجتمع فیه ما کان متفرقا فیهم وذلک یدل علی أن علیا أفضل من جمیع الأنبیاء سوی محمد {{صل}}}}؛ این روایت دلالت دارد که این صفاتی‌که در پیامبران به طور پراکنده موجود است، یکجا در وجود علی گرد آمده است. به همین دلیل، آن حضرت از همه پیامبران جز پیامبر خاتم، برتری دارد. بحار الانوار، ج۲۱، ص۲۸۱.</ref>، بر آنان برتری دارند.
 
==[[شبهات]]==
برخی از [[وهابیون]] شرطیت [[ولایت اهل بیت]]{{عم}} را برای [[قبولی اعمال]] [[انکار]] و درباره آن اشکالات و شبهاتی ایراد کرده‌اند که آنها را در پنج [[شبهه]] طبقه‌بندی و بررسی می‌کنیم.
 
== شبهه اول: انحصار قبولی اعمال در [[توحید]] ==
دکتر ناصر] القفاری ادعا کرده است که تنها شرط و اصل قبولی اعمال، توحید و تنها سبب بطلان آنها، [[شرک]] به [[خدای متعال]] است و برای ادعای خود به [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ}}<ref>«بی‌گمان خداوند این را که بدو شرک ورزند نمی‌آمرزد؛ و (گناه) پایین‌تر از آن را برای هر کس که بخواهد می‌بخشاید و هر کس برای خداوند شریک بتراشد گناهی سترگ را بربافته است» سوره نساء، آیه ۴۸.</ref> استناد کرده است. اما [[شیعه]] اصل قبولی اعمال را در [[ولایت]] [[ائمه دوازده‌گانه]]{{عم}} منحصر کرده است. [[شیعیان]]، [[مغفرت]] و [[رضوان]] و [[بهشت]] را منحصر به [[معتقدان]] به [[امامت]] و ولایت قرار داده‌اند؛ هرچند دارای [[گناهان]] فراوان باشند. در مقابل، [[جهنم]] و [[ذلت]] و [[گمراهی]] برای کسی است که به امامت و [[ولایت ائمه]]{{عم}} [[اعتقاد]] ندارد؛ هرچند دارای [[اعمال]] و عبادت‌های فراوان باشد<ref>القفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ص٢٢.</ref>.
وی برای [[اثبات]] مدعای خود، روایاتی از کتب شیعه نقل کرده<ref>القفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ص۲۲ و ۲۳.</ref> و سپس می‌نویسد: «از نظر شیعه توحید تنها با ولایت پذیرفته می‌شود. طبق روایتی از [[بحارالانوار]]<ref>القفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ص۲۴؛ به نقل از: بحار الأنوار، ج۲۷، ص۲۰۱.</ref> ولایت مقدمه و در [[حقیقت]] اساس [[شهادت]] {{متن قرآن|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ}} است. از این رو شهادت تنها از [[شیعیان علی]]{{ع}} پذیرفته است»<ref>اصول مذهب الشیعة الامامیة، ص۲۴؛ به نقل از: بحار الأنوار، ج۲۷، ص۲۰۱.</ref>.
 
به ادعای او، [[شیعیان]] [[اعتقاد]] و [[باور]] به [[امامت]] را مناط [[عفو]] و [[مغفرت الهی]] و [[انکار]] آن را سبب [[سخط]] و [[عقاب الهی]] می‌دانند. وی برای این مطلب روایاتی از کتب [[شیعه]] نقل می‌کند<ref>اصول مذهب الشیعة الامامیة، ص۲۴.</ref>.<ref>[[رضا باذلی|باذلی، رضا]]، [[پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال (مقاله)| مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۶ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۶]]، ص۱۱۵.</ref>
 
=== نقد و بررسی===
اولاً باید از آقای قفاری پرسید: چه ارتباطی بین ادعای ایشان و [[آیه شریفه]] وجود دارد؟! ادعا آن است که [[پذیرش اعمال]] فقط مشروط به [[توحید]] و بطلان [[اعمال]] نیز تنها مشروط به [[شرک]] است؛ اما آیه‌ای که بدان استناد شده است، هیچ ربطی به ادعای مذکور ندارد. بر اساس آیه شریفه، [[خداوند]] [[گناه]] شرک را نمی‌آمرزد؛ ولی کسی که [[مشرک]] نیست، آیا اعمال او مقبول است یا [[باطل]]؟ آیا شرط یا سبب دیگری برای قبولی یا بطلان اعمال وجود دارد یا خیر؟ این [[آیه]] از این جهت ساکت است<ref>عابدی، توحید و شرک از نگاه وهابیت و شیعه، ص۱۴۳.</ref>. اساساً آیه شریفه تنها در [[مقام]] بیان آثار [[سوء]] شرک است، نه انحصار قبولی یا بطلان اعمال در توحید و شرک<ref>ر.ک: طباطبایی، المیزان، ج۴، ص۳۷۰.</ref>!
 
ثانیاً اگر آن‌گونه که آقای قفاری ادعا کرده است، تنها سبب [[قبولی اعمال]] توحید، و تنها سبب بطلان اعمال شرک باشد، باید گناهانی مثل [[انکار نبوت]] یا [[ضروریات دین]] و... موجب بطلان اعمال نباشد و فقط و فقط شرک سبب بطلان اعمال باشد؛ درحالی‌که روشن است شرک یک سبب از اسباب متعدد برای [[عدم قبولی اعمال]] است؛ همچنان که توحید یک شرط از شرایط متعدد قبولی اعمال است؛ نه آن‌که توحید تنها شرط قبول اعمال باشد؛ برای مثال اگر شخص موحدی در اعمال خود [[ریا]] کرد، آیا آقای قفاری [[معتقد]] است عمل چنین شخصی صحیح و پذیرفته است؟ آیا در [[قبولی اعمال]]، [[اخلاص]] شرط نیست؟ یا شخص موحدی که [[معتقد]] به [[نبوت]] و [[شریعت]] نیست<ref>اصطلاحاً به چنین شخصی دئیست (Deist) گفته می‌شود که خدا را قبول دارد؛ ولی دین و نبوت را نمی‌پذیرد.</ref>، آیا [[اعمال]] او صحیح و پذیرفته است؟ بر اساس ادعای آقای قفاری، تنها شرط قبولی اعمال [[توحید]] بوده که این شخص آن را دارد. پس طبق نظر ایشان اعمال او مقبول است! درحالی‌که باید گفت چنین شخصی یک شرط قبولی اعمال را داراست؛ اما سایر شرایط قبولی اعمال را ندارد<ref>ر.ک: عابدی، توحید و شرک از نگاه وهابیت و شیعه، ص۱۴۴.</ref>.
 
مسئله [[ولایت]] نیز چنین است؛ یعنی کسی که به توحید معتقد است، اما به ولایت [[اعتقاد]] ندارد؛ یک شرط قبولی عمل را دارد و سایر شرایط را ندارد. روشن است که تا وقتی تمام شرایط قبولی عمل جمع نباشد، آن عمل مقبول نخواهد بود. پس توحید شرط لازم و اساسی قبولی اعمال است؛ ولی شرط کافی و منحصر نیست.


===== ولایت تکوینی خداوند =====
آقای [[عبدالله بن باز]] صریحاً در فتوایی اظهار کرده است: کسی که [[گواهی به توحید]] و [[شهادت]] به [[رسالت پیامبر]]{{صل}} دهد، ولی یکی از نواقض [[اسلام]] را به جا آورد، مثل آن‌که [[خدا]] یا رسولش را [[ناسزا]] گوید یا [[دین]] را مسخره کرده یا منکر [[وجوب]] [[نماز]] یا [[تحریم]] [[زنا]] یا مثل آن گردد، به [[اجماع]] [[مسلمانان]] [[تکفیر]] می‌شود؛ گرچه به [[وحدانیت]] و [[رسالت]] محمد از جانب خدا شهادت دهد و نماز بخواند و [[روزه]] بگیرد؛ زیرا این [[گواهی]]، گوینده آن را هنگامی نگه می‌دارد و خونش را محفوظ دارد که به معنای آن عمل کند و [[حق]] آن را ادا نماید؛ ولی اگر با آن [[مخالفت]] کرده و حقش را ادا ننماید، [[خون]] و مالش محفوظ نخواهد بود<ref>پایگاه تخصصی وهابیت‌پژوهی و جریان‌های سلفی؛ به نقل از: موسوعة امام المسلمین فی القرن العشرین، ج۴، ص۵۰۹.</ref>.
ولایت تکوینی به معنای [[تسلط]] بر [[جهان هستی]]<ref>همتی، ولایت تکوینی، ص۸۱.</ref>، [[سرپرستی]] موجودات جهان<ref>[[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت (کتاب)|ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت]]، ص۱۲۳.</ref> و عهده گرفتن [[تدبیر امر]] آنهاست<ref>علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۶، ص۱۵.</ref>. این ولایت زمانی محقق است که رابطه بین [[سرپرست]] و سرپرست شده‌ها رابطه علت و معلول باشد. این نوع ولایت که ذاتا ویژه خداست، به [[تکوین]] موجودات عینی جهان مربوط می‌شود و این نوع رابطه از سرپرستی حقیقی و به عبارتی ضروری است. از این رو هیچ گاه [[تخلف]] بردار نیست<ref> [[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت (کتاب)|ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت]]، ص۱۳۲.</ref> که در این [[آیه]] منعکس شده است: {{متن قرآن|إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ}}<ref>سوره بقره، آیه ۱۱۷؛ سوره آل عمران، آیه ۴۷؛ سوره غافر، آیه ۶۸؛ سوره مریم، آیه ۲۵.</ref> یعنی: چون [[اراده]] [[آفریدن]] چیزی بفرماید، به محض اینکه بگوید موجود باش، ایجاد می‌شود. در [[ولایت تکوینی]]، [[اراده خداوند]]، مساوی با تحقق شیء متعلّق اراده است و تخلّف در آن راه ندارد<ref>امامت پژوهی، ص۲۳۰.</ref>.


در [[انسان]] نیز نوعی از این ولایت تکوینی وجود دارد. مانند [[ولایت انسان]] بر قوای درونی خودش و همچنین بر اعضاء و جوارح سالم خود که به آنها [[فرمان]] می‌دهد و باز می‌دارد<ref> [[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت (کتاب)|ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت]]، ص۱۳۲.</ref>.
طبق این [[فتوا]]، غیر از توحید، موارد دیگری نیز در قبولی یا بطلان [[اعمال]] شرط است و انحصار آنها در [[توحید]] یا [[شرک]] وجهی ندارد؛ مگر آن‌که دایره معنایی توحید و شرک را گسترش داده و شامل موارد فوق هم بدانیم! به [[اعتقاد شیعه]]، [[ولایت]] و [[امامت]] نیز جزء اصول و [[ضروریات دین]] است. ازاین‌رو برای [[قبولی اعمال]]، افزون بر [[اعتقاد به توحید]] و [[نبوت]] و سایر ضروریات دین، [[باور]] به آن نیز شرط است.


===== ولایت تکوینی [[پیامبر]] و [[ائمه]] ([[معجزات]] و [[کرامات]]) =====
ثالثاً باید از آقای قفاری پرسید: مراد از انحصار قبولی اعمال در [[ولایت ائمه]]{{عم}} چیست؟ اگر مراد ایشان این است که تنها سبب قبولی اعمال، ولایت ائمه{{عم}} است و اعتقاد به توحید و نبوت شرط نیست، قطعاً چنین مطلبی [[تهمت]] و افترایی به [[شیعه]] است و [[شیعیان]] هرگز به چنین چیزی [[اعتقاد]] ندارد. اساساً ولایت بدون توحید و نبوت از اساس بی‌معناست. اما اگر مقصود ایشان این است که در قبولی اعمال، افزون بر اعتقاد به توحید و نبوت، اعتقاد به ولایت ائمه{{عم}} نیز شرط است، این همان اعتقاد شیعه و صحیح است و برای آن [[روایات]] فراوانی وارد شده است که به برخی از آنها اشاره شد.
هرچند ولایت تکوینی بالذات و استقلالاً از آن خداست، از نظر [[عقلی]] و [[شرعی]] امکان دارد [[خداوند]] به [[بندگان]] خاصش (از [[فرشته]] و انسان) جهت [[علو]] [[شأن]] و یا [[اتمام حجت]] بر دیگران، ولایت تکوینی ([[قدرت]] در [[تصرف]] عالم امکان) یا [[تدبیر]] برخی امور را به آنها اعطا نماید. به عبارت دیگر مرتبه‏ای از این [[ولایت]] را به برخی بندگانش عطا می‏‌کند. معجزات و کرامات [[انبیاء]] و [[اولیاء]] از آثار همین ولایت تکوینی است<ref>[[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[حکیمانه‌ترین حکومت (کتاب)|حکیمانه‌ترین حکومت]]، ص۴۴؛ امام رضا{{ع}} درباره امام واجد مقام ولایت در نظام تکوین می‌فرماید: "اگر زمین لحظه‌ای و به اندازه یک چشم برهم زدن از حجت و امام خالی بماند، زمین درهم فرو ریزد و اهلش را فرود برد: {{متن حدیث|لو خلت الأرض طرفة عین من حجة لساخت باهلها}}، صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات، ص۵۰۹؛ وجود پیامبر،‌ ولی و امام در بقای عالم و نظام آن، همان اثری را دارد که منظومه شمسی و جاذبه آن در بقای نظام منظومه و جاذبه زمین در حیات و بقای موجودات ارضی وقلب در بقای حیات انسان دارد. [[لطف‌الله صافی گلپایگانی|صافی گلپایگانی، لطف‌الله]]، [[ولایت تکوینی و ولایت تشریعی (کتاب)|ولایت تکوینی و ولایت تشریعی]]، ص۸۶.</ref>.


====== [[ادله]] ولایت تکوینی پیامبر و ائمه{{ع}} ======
رابعاً روایتی که آقای قفاری از [[بحار الانوار]] نقل کرده، در معنا همانند روایاتی است که در بخش تبیین مسئله ذکر شد و همان‌گونه تبیین و [[تفسیر]] می‌شود. این [[روایت]] و روایات مشابه دلالت دارند همان‌گونه که توحید بدون نبوت پذیرفته نیست، بدون ولایت و امامت نیز پذیرفته نخواهد بود.
# ادله ولایت تکوینی [[پیامبر خاتم]]{{صل}}: [[رسول خدا]]{{صل}} به خاطر ولایتی‌ که خداوند برایش قرار داده، درکائنات و عالم [[خلقت]] و نیز شأنی از [[شؤون]] [[بندگان]] [[تصرف]] می‌کند. این مطلب در [[آیات]] متعدد بیان شده جهت رعایت اختصار، به ذکر چند نمونه اکتفا می‌شود:
## [[آیه]] اول: {{متن قرآن|النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ}}<ref>سوره احزاب، آیه۶؛ پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاواتر است.</ref>؛ این جمله مطلق است و شامل تمام امور [[دین]] و [[دنیا]] می‌شود<ref>{{عربی|و قال فی الکشاف: النبی أولی بالمؤمنین فی کل شیء من أمور الدین و الدنیا من أنفسهم، و لهذا أطلق و لم یقید، فیجب علیهم أن یکون أحب إلیهم من أنفسهم و حکمه أنفذ علیهم من حکمها، و حقه آثر لدیهم من حقوقها، و شفقتهم علیه أقدم من شفقتهم علیها، و أن یبذلوها دونه، و یجعلوها فداءه، اذا أعضل خطب و وقاءه}}، موسوی شفتی، اسد الله، الامامة، ص۴۱۶.</ref>. پس او می‌تواند در تمام امور [[زندگی]] [[مؤمنان]] تصرف نماید. برخی تصریح کرده‌اند که ممکن است مقصود از [[اولویت]]، اولویت [[عامه]] [[الهی]] بر تمام [[بشر]] باشد؛ چون [[پیامبر]] [[خلیفة الله]] در روی [[زمین]] است و همان [[ولایت الهی]] به ایشان [[تفویض]] شده است، واژه «[[مؤمنین]]» در ‌آیه که ذکر شده به خاطر شرافتشان است<ref>{{عربی|یحتمل أن یکون المراد بالأولویّة فی الکریمة هو الأولویّة العامّة الإلهیّة علی جمیع البشر، لأنّ النبیّ{{صل}} خلیفة اللّه فی الأرض ففوّض ما کان له تعالی من الولایة علی جمیع البشر إلیه صلوات اللّه علیه. و المؤمنون خصّوا بالذکر لفضلهم و شرافتهم علی غیرهم. و کذلک فهذه الولایة عامّة لجمیع الأمور الدّینیة و الدنیویّة، و قد انتقلت الأولویة بعد النبیّ لخلفائه المکرمین و أوصیائه المعصومین صلوات اللّه علیهم‏}}، سبزواری، محمد، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، ج‏۵، ص۴۲۱.</ref>.
## آیه دوم: {{متن قرآن|وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ}}<ref>سوره احزاب، آیه۳۶؛ هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی‌که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند، اختیاری از خود داشته باشد و هرکس نافرمانی خدا و رسولش را کند، به گمراهی آشکاری گرفتار شده است.</ref>. [[سیاق]] جمله {{متن قرآن|إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًاً}} [[شهادت]] می‌دهد که مقصود از «[[قضاء]]»، [[تصرف در شؤون مردم]] است که [[خداوند]] برایش [[جعل]] کرده است نه [[جعل تشریعی]] ویژه خداوند؛ چون امر واحدی را متعلق قضاء [[خدا]] و رسولش قرار داده است<ref>{{عربی|ویشهد سیاق قوله: {{متن قرآن|إذا قضی الله ورسوله أمرا}} حیث جعل الامر الواحد متعلقا لقضاء الله ورسوله معا، علی أن المراد بالقضاء التصرف فی شؤون الناس دون الجعل التشریعی المختص بالله}}، طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القران، ج ۱۶، ص۳۲۱.</ref>.
# [[ادله]] [[ولایت تکوینی]] [[ائمه]]{{ع}}: ولایت تکوینی [[ائمه طاهرین]]{{ع}}، از [[آیات]] زیادی قابل [[اثبات]] است. برای نمونه دو [[آیه]] را ذکر می‌کنیم:
## آیه اول: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}<ref>سوره مائده، آیه۵۵، فقط خدا و پیامبر او وکسانی که ایمان آورده و نماز به پا داشته و زکات (صدقه) را در حال رکوع می‌دهند، ولی و سرپرست شما هستند.</ref>. در این آیه، اولاً: کلمه {{متن قرآن|إِنَّمَا}} از ادات [[حصر]] است و [[ولایت]] را منحصر به خدا، [[رسول]] و الذین آمنوا کرده است. ثانیاً: کلمه {{متن قرآن|وَالَّذِينَ}} بر {{متن قرآن|وَرَسُولُهُ}} عطف شده و نشان می‌دهد {{متن قرآن|وَلِيُّكُمُ}} بر سر او نیز می‌آید و در نتیجه ثابت می‌شود که ولایت در هر سه مورد، یک نوع ولایت می‌ّباشد. ثالثاً: مراد از [[ولایت خدا]] و رسول، همان [[تصرف]] در [[شؤون]] [[مسلمانان]] است و صرفا ولایت در [[محبت]] و [[نصرت]] مراد نیست. آیه‌ {{متن قرآن|النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ}} ولایت آیه مورد بحث را [[تفسیر]] می‌کند. پس معنای جمله {{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}} این می‌شود، همان ولایتی‌که برای خدا و رسول ثابت است، برای کسی ‌که بین [[زکات]] و [[نماز]] جمع کرده، نیز ثابت خواهد بود<ref>{{عربی|و لا یختلف اثنان فی المراد بولایة اللّه و الرسول و انها التصرف فی شئون المسلمین، و لیس مجرد المحبة و النصرة، قال تعالی: {{متن قرآن|النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ‏}}، و الولایة فی هذه الآیة تفسیر و بیان للولایة فی الآیة التی نحن بصددها. {{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}. أی ان الولایة التی للّه و الرسول ثابتة أیضاً لمن جمع بین الزکاة و الرکوع‏}}، مغنیه، محمد جواد، التفسیر الکاشف، ج‏۳، ص۸۲.</ref>.
## [[آیه]] دوم: {{متن قرآن|وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ}}<ref>«و هر کس سروری خداوند و پیامبرش و آنان را که ایمان دارند بپذیرد (از حزب خداوند است) بی‌گمان حزب خداوند پیروز است» سوره مائده، آیه ۵۶.</ref>. پیش از ذکر [[استدلال]] توجه به این نکته ضروری است که مصداق {{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُوا}}، همه افراد با [[ایمان]] نیستند بلکه شخصی است که در آیه قبل با اوصاف معینی به او اشاره شد<ref>مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۴، ص۴۳۳.</ref> و او وجود [[مبارک]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} است. از اینجا ثابت می‌شود که این آیه مربوط به [[امامت]] نیز هست. اما برای [[اثبات]] [[ولایت تکوینی]] [[ائمه]] باید گفت: از آنجایی‌که این آ‌یه بلافاصله پس از [[آیه ولایت]] ذکر شده، [[ولایتی]] که درباره آن سخن گفته شده، از جهت معنی و مقصود مرتبط با آیه قبل است. بدین جهت برخی [[مفسران]] گفته‌اند، این آیه به دور از هر گونه [[تأویل]]، [[نص صریح]] است بر اینکه مقصود از [[ولایت خدا]]،‌ [[رسول]] و [[مؤمنین]] {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا}}، یکی است. بنابراین، هر کسی‌که بین ولایت خدا، رسول و [[امام]] تفاوت قائل نشده، از جمله [[حزب الله]] است<ref>{{عربی|هذه الآیة نص صریح لا یقبل التأویل بحال علی أن المعنی المراد من ولایة اللَّه والرسول والمؤمنین واحد لا اختلاف فیه، وان من حافظ علی هذه الولایة، ولم یفرق بین اللَّه ورسوله ومن جمع بین الزکاة والرکوع فهو من حزب اللَّه الغالب بمنطق الحق وحجته}}، مغنیه، محمد جواد، التفسیر الکاشف، ج۳، ص۸۲؛ التفسیر المبین، ص۱۴۸.</ref> و در آیه ولایت که ولایت خدا، [[رسول]] و مصداق {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا}} یعنی [[امام]] ذکر شده، [[ولایت]] در هر سه مورد به معنای [[تصرف در امور]] است<ref>{{عربی|وقال الشیعة: إن لفظ الجلالة والرسول ومن جمع بین الزکاة والرکوع جاء فی آیة واحدة، وولایة اللَّه والرسول معناها التصرف فیجب أیضاً أن یکون هذا المعنی بالذات مرادا من ولایة من جمع بین الوصفین، وإلا لزم أن یکون لفظ الولایة مستعملا فی معنیین مختلفین فی آن واحد، وهو غیر جائز}}، مغنیة، محمد جواد، التفسیر الکاشف، ج ۳، ص۸۲.</ref>. بنابراین، [[آیه]] محل بحث نیز بر [[ولایت تکوینی]] [[ائمه]]{{ع}} نیز دلالت دارد.


==== [[ولایت تشریعی]] ====
در واقع هر پاسخی که در [[عدم قبولی اعمال]] شخص [[خداباوری]] که به نبوت [[پیامبر]]{{صل}} [[معتقد]] نیست، گفته شود، درباره امامت نیز جاری خواهد بود؛ چراکه به باور شیعه، امامت و ولایت ائمه{{عم}} [[تالی]] تلو و ادامه [[نبوت پیامبر اسلام]]{{صل}} است<ref>ر.ک: مطهری، مجموعه آثار، ج۴، ص۹۱۸.</ref>. همان‌طور که اعمال کسی که به نبوت باور ندارد، پذیرفته نیست، اعمال شخصی که اعتقاد به ولایت و امامت ندارد نیز پذیرفته نخواهد بود.
واژۀ «تشریع» مصدر باب {{عربی|شَرَّعَ یشَرِّعُ}} است. ثلاثی مجرد آن «شَرَعَ» و کلمه «شَرْع» مصدر اوست که به معنای راه آشکار می‌آید<ref>{{عربی|الشَّرْعُ: نهج الطّریق الواضح}}؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۵۰.</ref>. برای واژه‌ «[[شریعت]]» دو معنا ذکر کرده‌اند: یکی راه رسیدن به آب (آبشخور). دوم به معنای [[امور دینی]] ([[احکام]] [[حلال و حرام]]، [[واجبات]] و [[مستحبات]] و...) است که [[خداوند]] برای [[بندگان]] تشریع کرده است<ref>{{عربی|و الشَّرِیْعَةُ و الشِّراعُ و المَشْرَعَةُ و المَشْرُعَةُ: مَوْضِعٌ یُهَیَّأُ للشُّرْب‏...و الشَّرِیْعَةُ و الشِّرْعَةُ: ما شَرَعَ اللَّهُ لِعبادِه من أمْر الدِّین}}؛ صاحب بن عباد، اسماعیل، المحیط فی اللغة، ج‏۱، ص۲۸۶.</ref>. برخی می‌گویند: علت اینکه [[احکام دینی]] شریعت نامیده می‌شود به جهت [[تشبیه]] به آبشخور است؛ چون [[دستورات الهی]] آبشخور [[حیات]] انسان‌اند هرکس به آن دست پیدا کند، [[سیراب]] و [[پاکیزه]] می‌شود<ref>{{عربی|قال بعضهم: سمّیت الشَّرِیعَةُ شَرِیعَةً تشبیها بشریعة الماء من حیث إنّ من شرع فیها علی الحقیقة المصدوقة روی و تطهّر}}؛ راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۵۰.</ref>. برخی [[مفسران]] احتمال داده‌اند معنای دوم از معنای اول گرفته شده باشد؛ زیرا راه آب در اثر زیادی رفت و آمد روشن و معلوم است<ref>{{عربی|و لعل الشریعة بالمعنی الثانی مأخوذ من المعنی الأول لوضوح طریق الماء عندهم بکثرة الورود و الصدور}}؛ طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏۵، ص۳۵۰.</ref>. واژه‌ «تشریع» نیز در اصل به معنای «خیلی بالا بردن» چیزی است<ref>{{عربی|[التشریع‏]: شَرَّع الشی‏ءَ: إِذا رفعه جدّاً}}؛ حمیری، نشوان بن سعید، شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، ج۶، ص۳۴۴۶.</ref> و در جایی که آب نهر بسیار بالا آمده باشد که حیوانات به [[راحتی]] از آن آب بخورند، به کار می‌رود و به صورت ضرب المثل می‌گویند: {{عربی|اهون السقی التشریع}}؛ راحت‌ترین آب دادن [[تشریع]] است<ref>{{عربی|التَّشریع: إیرادُ الإبلِ شَریعَةً لا یُحتاجُ معها، أی مع ظهورِ مائِها إلی نَزْعٍ بالعَلَقِ، ولا سَقْیٍ فی الحَوضِ، وفی المثَل: أَهْوَنُ السَّقْیِ التَّشْریعُ، وذلک لأنّ مُورِدَ الإبلِ إذا وَرَدَ بها الشَّریعَةَ لم یَتْعَبْ فی إسْقاءِ الماءِ لها، کما یتعبُ إذا کان الماءُ بعیداً}}؛ زبیدی، تاج العروس، ج۱۱، ص۲۴۱.</ref>. اما این کلمه امروزه به معنای [[قانون‌گذاری]] است<ref>{{عربی|التَّشْرِیع ـ [شرع‏]}}: قانون گذاری؛ {{عربی|سُلْطَةُ التَّشْریع}}: هیأت قانون گذاری. فرهنگ ابجدی الفبایی عربی فارسی، ص۲۳۱.</ref> و بیشتر در مورد قانون‌گذاری در حوزه [[دین]] به کار می‌رود. «ولایت تشریعی»، آن است که شخصی زمام [[امور شرعی]] را در دست داشته و هرگونه که بخواهد در آن تصرف نماید. [[اطاعت]] چنین شخصی به عنوان [[صاحب اختیار]] [[واجب]] و فرمانبردای از [[دستورات]] او در [[امور دینی]]، [[سیاسی]]، [[اجتماعی]] و [[اداری]] و همه اموری که پیرامون [[حیات انسان]] پدید می‌آید، لازم است. چنین [[ولایتی]]، ذاتاً ویژه [[خداوند]] است<ref>{{عربی|الولایة التشریعیة تعریفها: هی کون زمام الأمور الشرعیة بید شخص یمکنه التصرف به متی أراد وشاء، فیکون الولی مالکا ومتسلطا علی الغیر فی نفسه وماله. وینتج عن ذلک وجوب طاعة الولی، وامتثال أوامره فی الحیاة الدینیة، الإداریة والسیاسیة والاجتماعیة، بل وکل الأشیاء والأمور التی تحصل فی محیط حیاة الانسان بشکل لو لم یکن الانسان لما طرحت هذه الأمور أصلا.... والولایة التشریعیة فی الواقع منحصرة بالله تعالی}}؛ سید علی عاشور، الولایة التکوینیة لآل محمد{{ع}}، ص۲۷۹.</ref>، ولی از آنجایی‌که عالم، عالم واسطه است، خداوند این نوع از ولایتش را نیز برای برخی [[اولیاء]] شایسته‌اش [[افاضه]] می‌نماید و [[ولایت تشریعی]] او از این طریق [[اثبات]] می‌شود<ref> [[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[ادب فنای مقربان ج۷ (کتاب)|ادب فنای مقربان ج۷]]، ص۳۱-۳۲، (نقل مضمون کلام ایشان).</ref>. برخی [[مفسران]] «[[هدایت]] و [[ارشاد]] و [[توفیق]]» را نیز از مصادیق ولایت تشریعی گرفته‌اند که بر همه [[بشر]] عرضه می‌شود ولی تنها [[مؤمنان]] آن را می‌پذیرند؛ از این جهت خداوند فرموده: خداوند ولی مؤمنان و [[متقیان]] است<ref>{{عربی|و ذکر تعالی أیضاً لنفسه الولایة علی المؤمنین فیما یرجع إلی أمر دینهم من تشریع الشریعة و الهدایة و الإرشاد و التوفیق و نحو ذلک کقوله تعالی: {{متن قرآن|اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ}}}}، سوره بقره، آیه ۲۵۷؛ طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ج۶، ص۱۳.</ref>.
===== ولایت تشریعی خداوند =====
ولایت تشریعی به معنای [[سرپرستی]] بر تمام [[شؤون]] و [[قوانین]] [[زندگی]] [[انسان]]، به طور ذاتی و استقلالی از آن خداست؛ همان‌طوری‌که ولایت تکوینی بر [[عالم هستی]] از آن خداست؛ اما تفاوت [[اراده تکوینی]] و [[تشریعی]] در آن است که اراده تکوینی [[خداوند]] تخلف‌بردار نیست برخلاف [[اراده تشریعی]] که احتمال [[تخلف]] در آن وجود دارد؛ چون در اراده تشریعی خداوند بین [[اراده]] [[مولی]] و فعل خارجی که توسط [[مکلف]] انجام می‌شود فاصله است و خداوند عمل را از مکلف خواسته است. از سوی دیگر، انسان فاعل مختار است گاهی [[تمرد]] می‌کند و گاهی [[اطاعت]] لذا تخلف محقق می‌شود<ref>[[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن - جوادی آملی (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص۲۱۷.</ref>.


===== ولایت تشریعی [[پیامبر]] و ائمه =====
بنابراین هر یک از [[شهادتین]] و ولایت، مشروط به دیگری است و تا آنها یکجا جمع نباشند، [[اسلام واقعی]] محقق نخواهد شد؛ زیرا همان‌گونه که در بخش تبیین مسئله بیان شد، [[اسلام]] مرکبی است که با انتفای هر جزئی از آن، کل منتفی می‌شود. اگر [[ولایت]] نباشد آن اسلام و [[ایمانی]] که [[پیامبر]]{{صل}} از سوی [[خداوند]] آورده است، منتفی می‌شود؛ همچنین ولایت بدون [[ایمان]] و [[توحید]]، ولایت نخواهد بود و سودی نخواهد داشت<ref>ر.ک: کلینی، کافی، ج۳، ص۱۸۷-۱۹۳.</ref>.<ref>[[رضا باذلی|باذلی، رضا]]، [[پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال (مقاله)| مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۶ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۶]]، ص۱۱۶.</ref>
ولایت تشریعی را خداوند برای پیامبر و ائمه{{ع}} نیز قرار داده است؛ چون وجود یک [[حاکم]] در رأس [[جامعه انسانی]] ضروری است، اما از طرفی، [[شأن]] وجود خداوند اقتضا نمی‌کند که مستقیما بر [[مردم]] [[حکومت]] کند، از این رو باید از جنس مُوَلّی علیه<ref>یعنی کسانی که مورد سرپرستی قرار گرفته‌اند که مقصود مردم هستند.</ref> ولایت بر مردم را از سوی خداوند بر عهده بگیرد<ref>[[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[ادب فنای مقربان ج۷ (کتاب)|ادب فنای مقربان ج۷]]،‌ ۳۱-۳۴.</ref>. بدین جهت پیامبر{{صل}} بر [[امت اسلامی]] ولایت دارد که آنان را به سوی خداوند رهنمون ساخته و در میان آنان [[حکم]] نماید و در تمام [[شؤون]] آنان [[داوری]] نماید. در نتیجه [[اطاعت]] ایشان بر همه [[علی الاطلاق]] [[واجب]] است؛ چون [[ولایت]] او همان [[ولایت الهی]] است<ref>{{عربی|و یجمع الجمیع أن له{{صل}} الولایة علی الأمة فی سوقهم إلی الله و الحکم فیهم و القضاء علیهم فی جمیع شئونهم فله علیهم الإطاعة المطلقة فترجع ولایته{{صل}} إلی ولایة الله سبحانه بالولایة التشریعیة}}، طباطبایی، محمد‌حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏۶، ص۱۴.</ref>.


[[ولایت تشریعی]] یعنی واگذاری ولایت اجرای تشریعیات و عمل به آنها از سوی [[خداوند]] می‌تواند در دو عنوان زیر تقسیم ‌شود:
==[[شبهه]] دوم: عدم وجود مدعیات [[شیعه]] در [[قرآن]]==
آقای قفاری در بخش دیگری از اظهارات خود ادعا کرده است: از آنجا هیچ از یک مدعیات شیعه درباره شرطیت ولایت برای قبولی اعمال در قرآن یافت نمی‌شود و با توجه به اینکه قرآن [[مرجع]] اول و اصلی در مسائل اختلافی است، ازاین‌رو این مدعیات و [[روایات]] مرتبط با آنها جزء [[تعالیم اسلامی]] نیست. در [[حقیقت]] از نظر ایشان این قبیل [[اعتقادات]] جزء [[بدعت‌ها]] و افزونه‌های [[شیعیان]] به اسلام است؛ زیرا قرآن اصل و اساس قبولی اعمال را توحید قرار داده و سبب [[حرمان]] و بطلان [[اعمال]] را [[شرک]]:
# {{متن قرآن|إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ}}<ref>«بی‌گمان هر که برای خداوند شریک آورد خداوند بهشت را بر او حرام می‌گرداند و جایگاهش آتش (دوزخ) است» سوره مائده، آیه ۷۲.</ref>.
# {{متن قرآن|مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ}}<ref>«بی‌گمان از کسانی که (به اسلام) ایمان آورده‌اند و یهودیان و مسیحیان و صابئان، کسانی که به خداوند و روز بازپسین باور دارند و کاری شایسته می‌کنند، پاداششان نزد پروردگارشان است و نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند» سوره بقره، آیه ۶۲.</ref>.


======[[ولایت بر تشریع]]======
خداوند در این [[آیه]] و نیز [[آیات]] دیگر<ref>{{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئُونَ وَالنَّصَارَى مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ}} «بی‌گمان (از) مؤمنان و یهودیان و صابئان و مسیحیان، کسانی که به خداوند و روز بازپسین ایمان آورند و کار شایسته کنند، نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند» سوره مائده، آیه ۶۹.</ref> تنها [[ایمان به خدا]] و [[قیامت]] و [[عمل صالح]] را ذکر کرده و به [[ولایت]] اشاره‌ای نکرده است<ref>القفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ص۲۴ و ۲۵.</ref>.<ref>[[رضا باذلی|باذلی، رضا]]، [[پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال (مقاله)| مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۶ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۶]]، ص۱۱۹.</ref>
این واژه به معنای «[[حق قانونگذاری]] و [[جعل]] و [[تشریع احکام]] و پایه‌گذاری [[قوانین]] [[حیات]] بشری» منحصر به [[خداوند متعال]] است<ref>{{عربی|إنّ حقّ التقنین و التشریع - هو الآخر - مختص باللّه فی نظر القرآن الکریم فلیس لأحد سوی «اللّه» حقّ التقنین و التشریع و جعل الأحکام و سنّ القوانین للحیاة البشریة}}؛ سبحانی، جعفر، الفکر الخالد فی بیان العقائد، ص۵۲.</ref>. [[ولایت]] به این معنا، به «[[توحید]] در تقنین و [[تشریع]]» بر می‌گردد<ref>{{عربی|التوحید فی التقنین والتشریع: إنه لا مقنن ولا مشرع إلا هو، ولیس لأحد حق التشریع}}، سبحانی، شیخ جعفر، رسائل ومقالات، ص۱۷.</ref> که شاخه‌ای از [[توحید در ربوبیت]] است<ref>{{عربی|التوحید فی التشریع من فروع التوحید فی الربوبیة}}؛ مکی عاملی شیخ حسن، الإلهیات علی هدی الکتاب والسنة والعقل، تقریر بحث الشیخ السبحانی، ص۴۲۵.</ref>. این ولایت که در محدوده [[قوانین]] است در [[مقام]] [[امتثال]] قابل [[تخلف]] و [[عصیان]] خواهد بود؛ یعنی ممکن است افراد [[بشر]] قوانین این [[قانون‌گذاری]] را [[اطاعت]] کند و یا از آن تخلف نماید<ref> [[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت (کتاب)|ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت]]، ص۱۲۴.</ref>.
====== [[ولایت در تشریع]] ======
این نوع ولایت، که تکویناً اعتباری و قراردادی است، در محدوده [[شریعت]] و تابع قانون آن است. برای [[اجرای قوانین الهی]] تکویناً لازم است تا افرادی اعم از [[معصوم]] و غیر معصوم این ولایت را از سوی [[خداوند]] بر عهده داشته باشند<ref>[[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت (کتاب)|ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت]]، ص۱۲۴-۱۲۵.</ref>. خداوند این نوع ولایت را برای [[معصومین]] در حوزه‌های زیر [[تفویض]] نموده است:
# تفویض [[تدبیر]]<ref>با توجه به روایت ‌{{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَی نَبِیِّهِ صأَمْرَ خَلْقِهِ لِیَنْظُرَ کَیْفَ طَاعَتُهُم‏}}، کلینی، الکافی، ج‏۱، ص۲۶۶، تفویض امر خلق، همان تفویض تشریع به معنای تفویض در کیفیت تدبیر انسان‌هاست که شامل تعلیم و تلاوت، تهذیب و تزکیه و امور سیاسی حکومتی است. جوادی آملی، عبد الله، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج۸، ص۱۰۴-۱۰۵.</ref>؛
# [[تفویض]] [[تبیین احکام]]<ref>به این معنا که خداوند به معصومین{{عم}} توانایی تفسیر قرآن داده و به آنها اجازه بیان احکامی الهی را عنایت فرموده است. جوادی آملی، عبد الله، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج۱، ص۳۸-۳۹.</ref>.


یکی از اقسام ولایت تشریعی، ولایت بر تشریع به معنای [[قانون‌گذاری]] و [[جعل]] دستور و انشای [[حکم]] است. بر اساس [[آیه]] {{متن قرآن|إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ}}<ref>انعام، آیه ۵۷.</ref>، [[حق]] تقنین و وضع [[احکام]] ویژه خداوند است؛ اما اگر خداوند به برخی اجازه دهد که بتواند در مواردی احکام وضع کند، [[حق ولایت]] بر تشریع را برای او داده است<ref>فصلنامه، امامت پژوهی، گونه‌های ولایت تشریعی امامان در روایات، ص۱۰۸، سال سوم، شماره ۹.</ref>. [[قلمرو ولایت]] بر تشریع، [[فعل خداوند]] ([[شارع]] [[حقیقی]]) است و از آن به عنوان "ارادة التشریع" تعبیر می‌شود، از این حیث با وجود اینکه از امور اعتباری و قراردادی است از نوع [[ولایت تکوینی]] شمرده می‌شود<ref>[[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت (کتاب)|ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت]]، ص۱۲۵.</ref>.
===نقد و بررسی===
همان‌طور که در پاسخ به شبهه پیشین بیان شد، [[آیات]] مذکور اساساً در [[مقام]] بیان انحصار قبولی یا بطلان [[اعمال]] در [[توحید]] یا [[شرک]] نیستند و ربطی به مدعا ندارند. افزون بر این، می‌توان به این [[شبهه]] پاسخ نقضی و حلی به شرح ذیل ارائه کرد:


[[اثبات]] این نوع از ولایت تشریعی برای [[پیامبران]] و [[ائمه]]{{ع}} مورد [[اختلاف]] [[علماء]] است و هرکدام برای اثبات و یا احیانا [[نفی]] آن [[استدلال]] کرده‌اند؛ اما پیش از ذکر [[ادله]] توجه به دو نکته الزامی است:
=== پاسخ نقضی ===
# محل اختلاف و [[نزاع]]، حق قانون‌گذاری و تشریع در [[احکام کلی]] و دایمی (اعم از اولی و ثانوی) است نه وضع [[قوانین]] [[حکومتی]]<ref> [[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[نقش امام در تشریع، دریافت و تفسیر دین (مقاله)|نقش امام در تشریع، دریافت و تفسیر دین]]، ص۶۸.</ref>.
در پاسخ به این‌گونه اظهارات باید گفت: بسیاری از [[اعتقادات]] [[اهل سنت]] و [[وهابیان]] نیز، که بدان‌ها سخت پای‌بندند، در هیچ آیه‌ای از [[قرآن]] نه صراحتاً و نه حتی به صورت اشاره و ضمنی نیامده است؛ از جمله [[خلافت]] خلفای سه‌گانه و مسئله [[عدالت صحابه]]<ref>ر.ک: حسینی میلانی، محاضرات فی الاعتقادات، ج۲، ص۱۶۳ و ۱۶۴. این مطلب در پاسخ به شبهه سوم، بیشتر بررسی خواهد شد.</ref>.<ref>[[رضا باذلی|باذلی، رضا]]، [[پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال (مقاله)| مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۶ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۶]]، ص۱۲۰.</ref>
# در بحث [[حق تشریع]] برای غیر خداوند سه نظریه وجود دارد:
## یکم: برخی معتقدند، [[پیامبر]] و [[امام]]، [[شأن]] [[جعل]] [[حکم شرعی]] را ندارند و این [[حق]] تنها ویژۀ [[خداوند]] است<ref>سید مرتضی عنوان یک فصل کتابش را این‌گونه آورده است: {{عربی|فی القول فی أنه لا یجوز أن یفوض الله تعالی إلی النبی{{صل}} أو العالم أن یحکم فی الشرعیات بما شاء، إذا علم أنه لا یختار إلا الصواب}}. پس از آن می‌گوید: {{عربی|اعلم أن الصحیح أن ذلک لا یجوز...}}، علم الهدی، سید مرتضی، الذریعة إلی أصول الشریعة، ج۲، ص۶۵۸؛ ر.ک: [[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن - جوادی آملی (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص۲۷۰-۲۷۴.</ref>.
## دوم: برخی دیگر [[ولایت تشریعی]] را تنها برای [[خداوند متعال]] و به‌طور جزئی برای [[پیامبر اکرم]]{{صل}} پیش از [[اتمام دین]] ثابت می‌دانند<ref>ناصر مکارم شیرازی، انوار الفقاهة (کتاب البیع)، ص۵۵۰. همچنین، ر.ک: صافی گلپایگانی، لطف الله، امامت و مهدویت، ج۱، ص۷۱؛ جعفر سبحانی، ولایت تشریعی و تکوینی، ص۲۰-۲۲؛ محمد باقر ملکی میانجی، بدائع الکلام، ص۱۰۳ و ۱۰۴.</ref>.
## سوم: به [[باور]] برخی، [[امامان معصوم]]{{ع}} خود مصدر [[تشریع]] بوده و احکامی جدید را پس از پیامبر اکرم{{صل}} وضع می‌کنند<ref>آقابزرگ طهرانی، توضیح الرشاد فی تاریخ حصر الاجتهاد، ص۳۴. نیز، ر.ک: شهاب الدین مرعشی نجفی، القصاص علی ضوء القرآن و السنة، ج۱، ص۱۱۳؛ سید محمد صدر آنجا که به دنبال بیان اعتقادات است، می‌نویسد: {{عربی|وکذلک الإیمان... بعصمة المعصومین وبأنهم مصدر التشریع}}، سید محمد صدر، ماوراء الفقه، ج۱۰، ص۲۸۸.</ref>. نگاهی به [[منابع حدیثی]] برخی [[محدثان]] [[امامیه]] همانند [[محمد بن حسن صفار]]<ref>ایشان در کتابش عناوینی همچون {{عربی|باب التفویض إلی رسول الله{{صل}}، باب فی أن ما فوض إلی رسول الله صفقد فوض إلی الأئمة{{عم}}، باب فی الأئمة انهم یوفقون ویسددون فیما لا یوجد فی الکتاب والسنة}} آورده است. صفار، بصائر الدرجات، ص۳۹۸.</ref>، [[محمد بن یعقوب کلینی]]<ref>ایشان نیز بابی را با این عنوان آورده است: {{عربی|بَابُ التَّفْوِیضِ إِلَی رَسُولِ اللَّه صوإِلَی الأَئِمَّةِ{{ع}}فِی أَمْرِ الدِّینِ}}، کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۶۵.</ref> می‌توان دریافت که آنها نیز طرفدار نظریه [[ولایت]] بر [[تشریع پیامبر]] و [[امامان]]{{عم}} بوده‌اند.


'''[[ادله]] [[اثبات]] ولایت تشریعی امامان{{ع}}'''
=== پاسخ حلّی ===
اساساً اگر بخواهیم تنها ملاک و معیار را قرآن قرار دهیم و [[تفسیر]] و تبیین آن را توسط [[پیامبر]]{{صل}} کنار گذاریم، بسیاری از مسائل و [[تعالیم اسلام]] را باید کنار نهیم؛ چراکه در قرآن ذکر نشده است یا به صورت مجمل و کلی بیان شده است.


ادله پرشماری وجود دارد که می‌تواند مورد استناد باورمندان به برخورداری [[امامان]]{{ع}} از [[شأن ولایت تشریعی]] قرار گیرد. این [[ادله]] را می‌توان به [[ادله قرآنی]] و [[روایی]] تقسیم‌بندی کرد:
باید از آقای قفاری پرسید: مگر نه این است که [[خداوند]] در قرآن می‌فرماید: {{متن قرآن|أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ}}<ref>«بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی» سوره نحل، آیه ۴۴.</ref>. این [[قرآن]] را به سوی تو فرود آوردیم تا برای [[مردم]] آنچه را به سوی ایشان نازل شده است توضیح دهی. این [[آیه]] دلالت دارد بر [[حجیت قول]] [[رسول خدا]]{{صل}} در بیان و [[تفسیر آیات قرآن]]؛ چه آن آیاتی که نسبت به مدلول خود [[صراحت]] یا ظهور دارند، چه آنهایی که متشابه‌اند و چه آنهایی که مربوط به [[اسرار الهی]] هستند. افزون بر این، [[روایات]] فراوانی دال بر [[تبعیت]] از رسول خدا{{صل}} و [[سنت]] او نقل شده است؛ از جمله: در [[منابع اهل سنت]] در باب «[[لزوم]] السنة» از کتاب السنة چنین آمده است: از [[مقدام]] بن [[معدی]] [[کرب]] [[روایت]] شده است که رسول خدا{{صل}} فرمود:... [[آگاه]] باشید که دور نیست مردی که شکمش [[سیر]] شده، راحت بر جایگاه خود تکیه داده، بگوید: «تنها قرآن را دریابید و هر آنچه را در آن [[حلال]] دیدید، حلال بدانید و آنچه را [[حرام]] یافتید، حرام بشمارید»؛ درحالی‌که بی‌گمان هرچه را رسول خدا{{صل}} حرام کرده، مثل آن است که [[خدا]] حرام کرده است<ref>در این باره ر.ک: عسکری، ولایت علی در قرآن و سنت، ص۳۸-۴۵.</ref>.
# ادله قرآنی: [[آیه ولایت]]: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}<ref>«سرور  شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع  زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref>؛ این [[آیه]] می‌تواند شائبه از [[جعل حکم]] [[تشریعی]] را با این بیان برای امامان ثابت کند: [[ولایت خداوند]] عام است و شامل حوزه‌های [[تکوین]] و [[تشریع]] می‌شود. از طرفی، ولایت خداوند، [[پیامبر]] و امامان {{متن قرآن|الذین آمنوا}} در [[سیاق]] واحد بیان شده‌اند. پس [[قلمرو ولایت]] آنان یکسان است در نتیجه آنها نیز [[شأن]] [[تشریع احکام]] را دارند<ref> [[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[نقش امام در تشریع، دریافت و تفسیر دین (مقاله)|نقش امام در تشریع، دریافت و تفسیر دین]]، ص۷۱.</ref>.<ref>در نقد این برداشت گفته‌اند، هرچند اطلاق آیه، ولایت تشریعی را برای امام ثابت می‌کند اما باید دید که مانعی برای آن وجود دارد یا خیر؟ تنها مانع آن آموزه ختم نبوت تشریعی و تبلیغی است. بنابراین، سخن از حق تشریع امامان به میان آوردن خواسته یا ناخواسته ما را به نقض ختم نبوت می‌کشاند در نتیجه نمی‌توان آن بزرگواران را از حق تشریع دین برخوردار دانست. [[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[نقش امام در تشریع، دریافت و تفسیر دین (مقاله)|نقش امام در تشریع، دریافت و تفسیر دین]]، ص۹۳-۹۴؛ علاوه بر آن، پذیرفتن این معنا منافات با اکمال دین دارد که در آیهسوم سوره مائده بیان شده‌است؛ زیرا با پذیرفتن آنکه امام عصر{{ع}} می‌تواند احکامی را وضع نماید که تا کنون در اسلام نبوده معنایش آن است که هنوز اسلام به کمال خود نرسیده است. [[عبدالله امیدی فرد|امیدی فرد، عبدالله]]، [[حق تشریع (مقاله)|حق تشریع]]، ص۲۲۰.</ref>
# [[ادله روایی]]:
## [[تفویض امر دین به امام]]: روایاتی‌که [[تفویض امر دین]] را به [[امام]] بیان می‌کنند دو دسته اند: یک دسته از [[روایت]] می‌گویند، امر [[تشریع دین]] را به پیامبر واگذار کرده است. مثل معین کردن سهم جد میت<ref>{{متن حدیث|وإِنَّ اللَّه عَزَّ وجَلَّ فَرَضَ الْفَرَائِضَ ولَمْ یَقْسِمْ لِلْجَدِّ شَیْئاً وإِنَّ رَسُولَ اللَّه صأَطْعَمَه السُّدُسَ فَأَجَازَ اللَّه جَلَّ ذِکْرُه لَه ذَلِکَ}}، کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۶۷.</ref>، وضع دیه چشم، وضع [[حکم]] [[حرمت]] شراب<ref>{{متن حدیث|وَضَعَ رَسُولُ اللَّه صدِیَةَ الْعَیْنِ ودِیَةَ النَّفْسِ وحَرَّمَ النَّبِیذَ وکُلَّ مُسْکِرٍ}}، کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۶۷.</ref> و غیر این موارد. دسته دوم می‌گویند، آنچه را [[خداوند]] به [[پیامبر]] واگذار کرده، به [[امامان]] نیز واگذار کرده است<ref>یک نمونه از روایات این است: {{متن حدیث|أَبُو عَبْدِ اللَّه{{ع}}لَا واللَّه مَا فَوَّضَ اللَّه إِلَی أَحَدٍ مِنْ خَلْقِه إِلَّا إِلَی رَسُولِ اللَّه صوإِلَی الأَئِمَّةِ}}، کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۶۸.</ref>.<ref>در نقد این روایات باید گفت: اولا همانطوری ‌که در نقد آیه ولایت اشاره شد، مسأله ختم نبوت مانع جدی برای پذیرش اطلاق این دوسته از روایات بر اثبات ولایت تشریعی امام است. بدین جهت تشریع دین از گستره اطلاق روایات خارج می‌شود. ثانیا: ذیل آیه اولوالامر {{متن قرآن|فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ}}، «و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹. نیز مانع دیگری برای این روایات خواهد بود. [[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[نقش امام در تشریع، دریافت و تفسیر دین (مقاله)|نقش امام در تشریع، دریافت و تفسیر دین]]، ص۷۷.</ref>
## تحقق [[جعل احکام]] از سوی امامان: در برخی [[روایات]] تعبیرهایی به کار رفته که [[تشریع حکم]] توسط [[امام]] از آنها استفاده می‌شود. برای نمونه از [[امام جواد]]{{ع}} در نامه‌ای به [[سند صحیح]] نقل شده که خطاب به [[علی بن مهزیار]] می‌فرماید: "من امسال بر آنها [[خمس]] را فقط در طلا و نقره‌ای که یک سال از به دست آوردنشان گذشته است، [[واجب]] کردم و آن (خمس) را نه در [[لباس]] واجب کردم و نه در ظرف‌ها و نه حیوانات و نه خدمتگزاران و نه سودی که در [[تجارت]] به دست آورده‌اند و نه [[املاک]] جز یک [[ملک]] که به‌زودی برای تو امر آن [یک ملک که بر آن خمس واجب کردم] را [[تفسیر]] خواهم کرد. [و این کار] تخفیفی است از جانب من به شیعیانم و منّتی است از جانب من بر آنها، به خاطر اینکه [[سلطان]] [[اموال]] آنها را می‌دزدد به این خاطر بدی‌هایی در ذات آنها است"<ref>{{متن حدیث|وَإِنَّمَا أَوْجَبْتُ عَلَیْهِمُ الْخُمُسَ فِی سَنَتِی هَذِهِ فِی الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ الَّتِی قَدْ حَالَ عَلَیْهَا الْحَوْلُ وَ لَمْ أُوجِبْ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ فِی مَتَاعٍ وَ لَا آنِیَةٍ وَ لَا دَوَابَّ وَ لَا خَدَمٍ وَ لَا رِبْحٍ رَبِحَهُ فِی تِجَارَةٍ وَ لَا ضَیْعَةٍ إِلَّا ضَیْعَةً سَأُفَسِّرُ لَکَ أَمْرَهَا تَخْفِیفاً مِنِّی عَنْ مَوَالِیَّ وَ مَنّاً مِنِّی عَلَیْهِمْ لِمَا یَغْتَالُ السُّلْطَانُ مِنْ أَمْوَالِهِم‏}}، طوسی، محمد بن الحسن‏، تهذیب الأحکام، ج‏۴، ص۱۴۱.</ref>؛ در این [[روایت]] کلمه {{متن حدیث|اوجبت}} به کار رفته و از آن [[تشریع حکم]] استفاده می‌شود. همچنین [[روایات]] دیگری که مفید [[جعل احکام]] توسط [[ائمه]] است<ref>در نقد روایت این نکته حایز اهمیت است که حکم موقت را صادر فرموده است؛ چون سخن از وجوب خمس در همان سال است. آنچه موجب می‌شود که برای امام شأن ولایت تشریعی تصور کرد، صدور حکم دائمی است که در این روایت چنین چیزی به چشم نمی‌خورد. [[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[نقش امام در تشریع، دریافت و تفسیر دین (مقاله)|نقش امام در تشریع، دریافت و تفسیر دین]]، ص۷۸.</ref>.
## [[سیره امامان در موضوعات جدید]]: در دوران [[ائمه طاهرین]]{{ع}} موضوعات جدیدی پدید آمد که نمونه آن [[زیارت قبور]] ائمه است. مثل سفارش آن بزرگواران به [[زیات]] [[حضرت]] [[سید الشهداء]]<ref>برای نمونه این روایت را بنگیرید: {{متن حدیث|حَدَّثَنِی أَبِی وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَتِّیلٍ وَ قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ وَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ جَمِیعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو أَیُّوبَ إِبْرَاهِیمُ بْنُ عُثْمَانَ الْخَزَّازُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ{{ع}}قَالَ: مُرُوا شِیعَتَنَا بِزِیَارَةِ قَبْرِ الْحُسَیْنِ{{ع}}فَإِنَّ إِتْیَانَهُ مُفْتَرَضٌ عَلَی کُلِّ مُؤْمِنٍ- یُقِرُّ لِلْحُسَیْنِ{{ع}}بِالْإِمَامَةِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ}}، ابن قولویه، کامل الزیارات، ص۱۲۱.</ref> و یا [[امام رضا]] {{ع}} که در لسان [[روایات]] بیان شده است. ممکن است مسأله [[زیارت قبور]] چون موضوع نوظهور است، [[حکم]] [[تشریعی]] از سوی [[امامان]] محسوب شود<ref>در بررسی این گونه روایات باید گفت:‌ گاهی در لسان روایات به زیارت دستور داده شده اما این لزوما به معنای جعل حکم به وسیله امام نیست، چه بسا حکم قبلا جعل شده و امام اکنون از آن خبر می‌دهد. گاهی در لسان روایات، ثواب زیارت بیان شده است. در این صورت نمی‌توان آن را به معنای جعل حکم گرفت بلکه بیان ثواب قرینه است که این عمل، مطلوب و محبوب شارع است. [[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[نقش امام در تشریع، دریافت و تفسیر دین (مقاله)|نقش امام در تشریع، دریافت و تفسیر دین]]، ص۷۹-۸۰.</ref>


'''[[ادله]] [[منکران ولایت]] بر [[تشریع]] امامان{{ع}}'''
بر اساس این روایات، [[حلال و حرام]] [[پیامبر]]{{صل}} همان حلال و حرام [[خداوند]] بوده و تبعیت از آن ضروری و [[واجب]] است.
علاوه بر [[حجیت]] بیان و [[تفسیر]] رسول خدا{{صل}}، در ملحقات بیان آن علاوه بر حضرت، که همان بیانات [[ائمه هدی]]{{عم}} است، نیز مطلب از این قرار است؛ زیرا به [[حکم]] [[حدیث ثقلین]] - که [[شیعه]] و [[سنی]] آن را تواتراً نقل کرده‌اند<ref>حدیث [[ثقلین]] با سندهای مختلف و با عبارات متعدد از زبان چندین [[صحابی پیامبر]]{{صل}} هم از طریق شیعه و هم [[اهل تسنن]]، نقل شده است: {{متن حدیث|إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا وَ مَنْ تَمَسَّكَ بِعِتْرَتِي مِنْ بَعْدِي كَانَ مِنَ الْفَائِزِينَ وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُمْ كَانَ مِنَ الْهَالِكِينَ‌...}}؛ (ر.ک: [[کلینی]]، کافی، ج۲، ص۲۵؛ خزاز رازی، کفایة الأثر، ص۸۷، ۱۶۳ و ۲۶۵؛ صفار، [[بصائر الدرجات]]، ص۴۱۳ و ۴۱۴؛ [[حر عاملی]]، وسائل الشیعة، ج۲۷، ص۳۴ و ۱۸۹. در [[منابع اهل سنت]] نیز ر.ک: [[مسلم بن حجاج]]، [[صحیح مسلم]]، ج۷، ص۱۲۳؛ [[ابن حنبل]]، [[مسند]] أحمد، ج۳، ص۱۴، ۱۷، ۲۶، ۵۹؛ ج۴، ص۳۶۷؛ [[نسائی]]، السنن الکبری، ج۵، ص۵۱؛ [[حاکم نیشابوری]]، المستدرک، ج۳، ص۱۴۸). همان‌طور که اشاره شد، الفاظ و عبارات این [[روایت]] در منابع مختلف بوده و یکسان نیست.


منکران ولایت تشریعی [[ائمه]]{{ع}} نیز به [[آیات]] و روایاتی [[استدلال]] کرده‌اند:
ازاین‌رو [[تواتر]] این روایت [[معنوی]] است، نه لفظی؛ یعنی این روایت با الفاظ مختلف و نه یکسان از [[راویان]] متعدد نقل شده است؛ ولی مضمون و محتوای آنها یکی است(ر.ک: [[بحرانی]]، الحدائق الناضرة، ج۹، ص۳۶۰). [[ملاصالح مازندرانی]] در این باره می‌نویسد: {{عربی|اتفقت العامة و الخاصة على مضمون هذا الحديث و صحته}}؛ (مازندرانی، شرح [[الکافی]] (الأصول و الروضة)، ج۶، ص۱۲۴). برای [[آگاهی]] از عبارات و الفاظ و سندها و طرق مختلف این روایت (ر.ک: [[میر حامدحسین]]، [[عبقات الأنوار]]، جلدهای ۱۸-۲۲) میرسید حامدحسین در جلد ۱۸ و ۱۹ از این کتاب، سند و راویان این [[حدیث شریف]] را به صورت مبسوط ذکر و بررسی می‌کند و در جلد ۲۰-۲۲ نیز به دلالت و محتوای این روایت پرداخته است. در [[صحت]] و [[عظمت]] این [[حدیث]] همین بس که برخی بر این باورند که هیچ کس جز [[جاهل]] یا معاند در این حدیث [[شک]] نمی‌کند ([[جعفر سبحانی]]، سیمای [[عقاید شیعه]]، ص۲۳۲). بر اساس این حدیث، [[عصمت ائمه]]{{عم}} و در نتیجه [[الحاق]] بیانات آنان به [[قرآن]] و [[پیامبر]]{{صل}} [[اثبات]] و تبیین می‌شود.</ref> - بیان ایشان هم بیان [[رسول خدا]]{{صل}} و ملحق به آن است؛ به خلاف سایر افراد<ref>طباطبایی، المیزان، ج۱۲، ص۲۶۱.</ref>. [[امام]] و [[خلیفه پیامبر]]{{صل}} از نظر [[مسلمانان]] کسی است که [[وظایف پیامبر]] [[اکرم]]{{صل}} - به استثنای آوردن [[شریعت]] - را بر عهده دارد. از جمله وظایف پیامبر{{صل}}، بر اساس [[آیه شریفه]] ۴۴ [[سوره نحل]]، تبیین مفاهیم [[قرآن کریم]] و حل معضلات و [[متشابهات]] آن است. این [[وظیفه]] پس از [[پیامبر]]{{صل}} به [[جانشین]] و [[خلیفه]] وی می‌رسد که به [[اعتقاد شیعه]] و به [[دلایل]] فراوان، همان [[ائمه اثناعشر]]{{عم}} هستند.
# [[ادله قرآنی]]: [[آیه اولی الأمر]]: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند  فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>. در قسمت نخست [[آیه]]، [[وجوب]] [[اطاعت از خدا]]، [[پیامبر]] و [[اولی الأمر]] که مصداق آن ائمه هستند، به صورت یکسان بیان شده است. اما در قسمت دوم که بحث حل [[نزاع]] پیش آمده، [[مرجع]] تنها [[خداوند]] و [[رسول]] معرفی شده است. این نکته نشان می‌دهد که [[خدا]] و پیامبر [[شأن]] [[تشریع احکام]] را دارند ولی ائمه ندارند از این رو، آنها [[حق]] وضع حکم جدید و یا [[نسخ]] حکم را ندارند. تنها چیزی که از طریق [[نفوذ]] [[ولایت]] شان انجام می‌دهند، [[کشف]] [[حکم الهی]] و پیامبر است<ref>{{عربی|وأما اولوا الامر فهم کائنین من کانوا لا نصیب لهم من الوحی وإنما شأنهم الرأی الذی یستصوبونه فلهم افتراض الطاعة نظیر ما للرسول فی رأیهم وقولهم ولذلک لما ذکر وجوب الرد والتسلیم عند المشاجرة لم یذکرهم بل خص الله والرسول فقال فإن تنازعتم فی شئ فردوه إلی الله والرسول... ومن هنا یظهر أن لیس لاولی الامر هؤلاء کائنین من کانوا أن یضعوا حکما جدیدا ولا أن ینسخوا حکما ثابتا فی الکتاب والسنة وإلا لم یکن لوجوب ارجاع موارد التنازع إلی الکتاب والسنة والرد إلی الله والرسول معنی علی ما یدل علیه قوله {{متن قرآن|وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالا مُّبِينًا}} فقضاء الله هو التشریع وقضاء رسوله إما ذلک وإما الأعم وإنما الذی لهم أن یروا رأیهم فی موارد نفوذ الولایة وأن یکشفوا عن حکم الله ورسوله فی القضایا والموضوعات العامة. وبالجملة لما لم یکن لاولی الامر هؤلاء خیرة فی الشرائع ولا عندهم إلا ما لله ورسوله من الحکم أعنی الکتاب والسنة لم یذکرهم الله سبحانه ثانیا عند ذکر الرد بقوله فإن تنازعتم فی شئ فردوه إلی الله والرسول فلله تعالی إطاعة واحدة وللرسول واولی الامر إطاعة واحدة ولذلک قال {{متن قرآن|أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ}}}}، طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۳۸۸- ۳۸۹.</ref>.
# [[روایات]]: استناد به مضمون روایات متعددی است که [[امام]] هر آنچه می‌گوید از [[قرآن]] و [[سنت نبوی]] است و از نزد خود چیزی اضافه نمی‌کند. برای نمونه:
## [[امام باقر]]{{ع}} به جابر فرمود: "به [[خدا]] [[سوگند]] اگر ما بر اساس نظر خود با [[مردم]] سخن گوییم و یا گفته باشیم، یقینا از هلاک شدگان خواهم بود و به وسیله آنچه از [[رسول خدا]] [[نسل]] اندر نسل به ما رسیده با مردم سخن می‌گوییم"<ref>{{متن حدیث|حدثنا أحمد بن محمد عن الحسن بن محبوب عن أبی حمزة الثمالی عن جابر قال أبو جعفر{{ع}} یا جابر والله لو کنا نحدث الناس أو حدثناهم برأینا لکنا من الهالکین ولکنا نحدثهم باثار عندنا من رسول الله صلی الله علیه وآله یتوارثها کابر عن کابر نکنزها کما یکنز هؤلاء ذهبهم وفضتهم}}، صفار قمی، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص۳۲۰.</ref>.
## همچنین در [[روایت]] دیگر سماعه می‌گوید: به [[امام]] ‌کاظم{{ع}} عرض‌ کردم: «آیا همه چیز در [[کتاب خدا]] و [[سنّت]] پیغمبرش موجود است یا شما این مطالب را از [[علم]] خودتان می‌گویید»؟ فرمود: «همه چیز در کتاب خدا و سنّت پیغمبرش است».<ref>{{متن حدیث|حدثنا أحمد بن محمد عن البرقی عن إسماعیل بن مهران عن سیف بن عمیرة عن أبی المعزا عن سماعة عن أبی الحسن{{ع}} قال قلت له کل شئ تقول به فی کتاب الله وسنته أو تقولون فیه برأیکم قال بل کل شئ نقوله فی کتاب الله وسنة نبیه}}، صفار قمی، محمد بن حسن، بصائر الدرجات ص۳۲۱.</ref>.<ref>منظور از روایت اول این است که اهل بیت از پیش خود چیزی به مردم نمی‌گویند و آنچه می‌گویند سخن خداست نه اینکه مراد نفی ولایت تشریعی باشد. روایت دوم نیز شبیه همین مطلب را بیان می‌کند.</ref>


به هر روی، در برخورداری [[پیامبر]] و امام از [[ولایت تشریعی]] به معنای اجرای تشریعیات کسی [[اختلاف]] ندارند؛ [[نزاع]] در ولایت تشریعی به معنای وضع [[قانون]] وحکم [[شرعی]] است و در این باره سه نظریه وجود داشت. نظریه اول [[نفی]] این [[ولایت]] از پیامبر و [[ائمه]]، نظریه دوم [[اثبات حق]] جزئی این نوع ولایت برای پیامبر و نظریه سوم [[اثبات]] آن برای [[ائمه طاهرین]]{{ع}} بود.
بنا بر [[آیه شریفه]] فوق، ممکن است مطلبی در [[قرآن]] بیان نشده یا به صورت مجمل بیان شده باشد، اما پیامبر{{صل}} به آن مطلب تصریح یا آن را تبیین کرده باشد. در این صورت وظیفه هر [[مسلمان]] است که نسبت به فرمایشات پیامبر{{صل}} سر [[تسلیم]] فرود آورده و آنها را با [[جان]] و [[دل]] بپذیرد.


======[[ولایت فقیه]]======
مسئله [[ولایت]] و [[امامت ائمه]]{{عم}} و شرطیت آن برای [[قبولی اعمال]] هم این‌گونه است؛ یعنی هرچند صراحتاً [[اسامی ائمه]]{{عم}} و ولایت و [[امامت]] ایشان در قرآن نیامده است، ولی ذیل برخی از [[آیات]]، بیانات و تفسیرهایی از [[پیامبر اسلام]]{{صل}} یا [[اهل بیت]]{{عم}} نقل شده است که صراحتاً ولایت و امامت ائمه{{عم}} را [[اثبات]] می‌کند. ما که نام [[مسلمانی]] را بر دوش می‌کشیم، موظفیم که بیانات و تفسیرهای پیامبر{{صل}} را نسبت به آن آیات با جان و دل بپذیریم؛ در غیر این صورت سزاوار نام مسلمانی نخواهیم بود.
این اصطلاح ترکیبی از دو کلمۀ «ولایت» و «[[فقیه]]» است. بدین جهت ابتدا باید معنای هر کدام را مشخص نمود و آنگاه تعریفی از آن به دست آورد. همانطوری‌که در بحث لغوی بیان شد، واژه «ولایت» معانی متعددی دارد ولی در این ترکیب، معنای [[سرپرستی]]<ref>مقصود از واژه «ولایت» در بحث ولایت فقیه، آخرین معنای مذکور یعنی «سرپرستی» است. جوادی آملی، عبد الله، ولایت فقیه، ص۱۲۲.</ref> و [[حکومت]] آن مراد است که با عالم تشریعیات [[ارتباط]] دارد؛ یعنی [[حاکمیت]] فقیه به [[نیابت از امام]] [[معصوم]]{{ع}} بر [[جامعۀ اسلامی]]. بنابراین مفاهیم دیگر آن همچون [[محبت]]، [[نصرت]]، [[مودت]]، سرپرستی و [[ولایت تکوینی]]، اصلاً محل بحث نیست<ref>[[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[حکیمانه‌ترین حکومت (کتاب)|حکیمانه‌ترین حکومت]]، ص۳۹ ـ ۴۶.</ref>. واژه‌ «فقیه» از ریشه «[[فقه]]» گرفته شده که به معنای [[فهم]] و [[دانایی]] است<ref>ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۳، مادۀ فقه.</ref>. مقصود از «فقیه» در بحث ولایت فقیه، [[مجتهد]] جامع الشرایطی است که دارای این سه ویژگی باشد: «[[اجتهاد]] مطلق»، «[[عدالت مطلق]]»، و «[[قدرت]] [[مدیریت]] و [[استعداد]] [[رهبری]]»<ref>[[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت (کتاب)|ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت]]، ص۱۳۶.</ref>. در مجموع ولایت فقیه به معنای [[حاکمیت فقیه جامع‌الشرایط]] بر [[جامعه اسلامی]] و [[سرپرستی]] [[کلیه]] [[شؤون زندگی اجتماعی]]، توسط ایشان است<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص۲۲۳؛ [[اباصلت فروتن|فروتن، اباصلت]]، [[علی اصغر مرادی|مرادی، علی اصغر]]، [[واژه‌نامه فقه سیاسی (کتاب)|واژه‌نامه فقه سیاسی]]، ص۱۸۴.</ref>.


== [[قلمرو ولایت]] ==
از جمله آیاتی که توسط [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به [[ولایت اهل بیت]]{{عم}} [[تفسیر]] شده است، آیه شریفه ۵۹ [[سوره مبارکه نساء]] است. این آیه شریفه [[اطاعت]] [[ائمه]]{{عم}} – [[اولی‌الامر]] در [[آیه]] - را به صورت مطلق و بی‌قید و بند هم‌ردیف و دوشادوش [[اطاعت خدا]] و رسولش قرار داده است. روشن است که در صورت [[وجوب اطاعت ائمه]]{{عم}}، [[نافرمانی]] آنها و عدم [[پذیرش ولایت]] و امامت آنها موجب بطلان [[اعمال]] خواهد بود<ref>ر.ک: ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب{{ع}}، ج۳، ص۱۴.</ref>.
[[ولایت تشریعی]] (به معنای [[حق تصرف]]) در [[حقیقت]] منحصر به [[خداوند]] است، برخی مراتب آن برای بعضی [[انبیاء]]، [[پیامبر اسلام]]{{صل}}، [[امامان معصوم]]{{ع}} و در [[عصر غیبت]] برای [[فقیه عادل]] [[آگاه]] به مسائل [[زمان]] نیز ثابت است<ref>{{عربی|والولایة التشریعیة فی الواقع منحصرة بالله تعالی، بید انه سبحانه أسندها إلی أولیائه وأنبیائه،... ولایة الله التشریعیة علی أقسام، وإن شئت قلت علی مظاهر: فولایة النبی وآله الأطهار مظهر من مظاهر هذه الولایة. وولایة الفقهاء والعلماء مظهر أخر من مظاهر هذه الولایة. وولایة الوالدین علی الأولاد مظهر منها أیضا، وولایة الزوج علی زوجته وقیومیته کذلک}}، سید علی عاشور، الولایة التکوینیة لآل محمد{{ع}}، ص۲۸۱.</ref>.


=== [[قلمرو ولایت پیامبران]] ===
از [[جابر بن عبدالله انصاری]] نقل شده که وقتی [[خدای عزوجل]] آیه شریفه {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> را بر پیامبر گرامی‌اش محمد{{صل}} نازل کرد، من به آن جناب عرضه داشتم: «یا [[رسول الله]] [[خدا]] و رسولش را شناختیم؛ [[اولی‌الأمر]] کیست که [[خدای تعالی]] [[طاعت]] آنان را دوشادوش طاعت تو قرار داده است»؟ فرمود: ای جابر، آنان [[جانشینان]] من و [[امامان]] [[مسلمین]] بعد از من هستند. اولشان [[علی بن ابی‌طالب]] و پس از او به ترتیب حسن، حسین، [[علی بن الحسین]]، [[محمد بن علی]] - که در [[تورات]] معروف به [[باقر]] است و تو به زودی او را [[درک]] خواهی کرد؛ چون او را [[دیدار]] کردی از طرف من سلامش برسان - صادق [[جعفر بن محمد]]، [[موسی بن جعفر]]، [[علی بن موسی]]، محمد بن علی، [[علی بن محمد]]، [[حسن بن علی]] و در آخر همنام من، محمد، است که هم نامش نام من است و هم کنیه‌اش [[کنیه]] من است. او [[حجت خدا روی زمین]] است؛ [[بقیةالله]] و [[یادگار الهی]] است در بین [[بندگان خدا]]. او پسر حسن بن علی است...<ref>صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۵۳؛ خزاز رازی، کفایة الأثر، ص۵۳ و ۵۴؛ بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۱۰۳. روایات دیگری مشابه همین روایت و با ذکر اسامی ائمه{{عم}} یا صفات و تعداد آنها از پیامبر اسلام{{صل}} نقل شده است .ک: کفایة الأثر، ص۵۷-۵۹، ۸۶ و ۸۷؛ کلینی، کافی، ج۲، ص۷-۱۹؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب، ج۱، ص۲۹۳-۳۱۰؛ قندوزی، ینابیع المودة لذوی القربی، ج۲، ص۳۱۴-۳۱۹).</ref>.
[[ولایت انبیاء]] را می‌توان در دو حوزه [[تکوین]] و [[تشریع]] بررسی کرد:
==== [[قلمرو ولایت تکوینی پیامبران]] ====
[[ولایت تکوینی پیامبران]] به این معناست که آنها به [[اذن خداوند]] در [[جهان آفرینش]] و تکوین [[تصرف]] کنند و برخلاف [[عادت]] و جریان طبیعی عالم اسباب، حوادثی را به وجود آورند. مثل درمان [[بیمار]] غیر قابل علاج، [[زنده کردن]] [[مردگان]] و کارهای دیگری از این قبیل و هرگونه [[تصرف معنوی]] غیر مادی در [[نفوس]] و اجسام [[انسان‌ها]]، و [[جهان طبیعت]]<ref>مکارم، ناصر، پیام قرآن، ج‏۹، ص۱۵۴.</ref>. نمونه‌ این نوع ولایت را می‌توان در مورد [[حضرت عیسی]]{{ع}} {{متن قرآن|أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ}}<ref>«من برای شما از گل، (اندامواره‌ای) به گونه پرنده می‌سازم و در آن می‌دمم، به اذن خداوند پرنده‌ای خواهد شد و به اذن خداوند نابینای مادرزاد و پیس را شفا خواهم داد و به اذن خداوند مردگان را زنده خواهم کرد و شما را از آنچه می‌خورید یا در خانه می‌انبارید آگاه خواهم ساخت» سوره آل عمران، آیه ۴۹.</ref> و [[سلیمان]]{{ع}} {{متن قرآن|فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْثُ أَصَابَ}}<ref>«پس ما باد را رام او کردیم که به فرمان او هر جا می‌خواست به نرمی روان می‌شد» سوره ص، آیه ۳۶.</ref> و [[پیامبر اسلام]]{{صل}} {{متن قرآن|اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ}}<ref>«رستخیز بسی نزدیک شد و ماه از میان شکافت» سوره قمر، آیه ۱؛ درباره این آیه نقل شده است که مشرکان نزد رسول خدا{{صل}}‌ آمدند و گفتند: اگر تو راست می‌گویی پیامبر خدایی، ماه را برای ما دوپاره کن. فرمود: اگر این کار را انجام دهم ایمان می‌آورید؟ گفتند: اری. آن شب چهاردهم ماه بود. رسول خدا از پیشگاه خداوند درخواست نمود ناگهان ماه از وسطش نصف شد. طبرسی، مجمع البیان، ج۹، ص۲۸۱.</ref> جستجو کرد.  


سؤال این است که آیا همه [[انبیاء]] از چنین [[ولایتی]] برخوردارند یا برخی از آنان؟ در پاسخ این سؤال یکی از [[مفسران]] ذیل آیاتی‌که [[ولایت تکوینی]] [[حضرت عیسی]]{{ع}}، [[موسی]]{{ع}} و [[آصف بن برخیا]] را بیان می‌کنند، می‌گوید: "کوتاه سخن اینکه این [[آیات]] به روشنی مسأله «ولایت تکوینی» را در محدوده خاصی برای [[حضرت مسیح]]{{ع}} [[اثبات]] می‏‌کند و هیچ دلیلی بر انحصار آن به حضرت مسیح نیست و به مقتضای {{عربی|حُکْمُ الامْثالِ فی ما یَجُوزُ وَ ما لایَجُوزُ واحِدٌ}} در مورد سایر [[پیامبران]] یا [[امامان معصوم]]{{عم}}، نیز می‏تواند صادق باشد<ref>مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج‏۹، ص۱۶۰.</ref>.
[[منابع اهل سنت]] درباره [[تفسیر]] «[[اولی‌الامر]]» دیدگاه‌های مختلفی ارائه شده است<ref>ر.ک: نجارزادگان، بررسی تفسیر تطبیقی آیات ولایت اهل بیت{{عم}}، ص۹۰-۱۰۴.</ref>. در برخی [[روایات]]، [[امام علی]]{{ع}} جزء اولی‌الامر و نخستین آنان بیان شده است؛ از جمله: [[حاکم حسکانی]] - از [[دانشمندان]] و [[محدثان]] [[حنفی]] [[قرن پنجم]] - با سند خود از امام علی{{ع}} و او از [[رسول خدا]]{{صل}} چنین نقل کرده است: شریکان من کسانی‌اند که [[خداوند]] [[[اطاعت]]] آنان را با [اطاعت] خود و من کنار هم آورد و درباره آنان چنین نازل کرد: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> من گفتم: «ای [[رسول خدا]]{{صل}} آنان چه کسانی‌اند؟ فرمود: «تو نخستین آنان هستی»<ref>حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۸۹.</ref>.


==== [[قلمرو ولایت تشریعی پیامبران]] ====
[[حاکم حسکانی]] به نقل از [[مجاهد بن جبر]] [[تابعی]]، [[شأن نزول آیه]] را نیز درباره [[جانشینی امام علی]]{{ع}} به جای رسول خدا{{صل}} در [[مدینه]] آورده و می‌نویسد: {{متن حدیث|{{متن قرآن|وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}} قَالَ: نَزَلَتْ فِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ{{ع}} حِينَ خَلَّفَهُ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} بِالْمَدِينَةِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ تُخَلِّفُنِي بَيْنَ النِّسَاءِ وَ الصِّبْيَانِ فَقَالَ يَا عَلِيُّ أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى}}<ref>حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۹۰. این شأن نزول را دیگران، مانند ابن شهرآشوب، نیز نقل کرده‌اند. (ر.ک: ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب{{ع}}، ج۳، ص۱۵).</ref>.
انبیاء از جهات مختلف ولایت تشریعی دارند:
# [[ولایت در ابلاغ رسالت]]: براساس آیات: {{متن قرآن|فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ}}<ref>«بدانید که تنها پیام‌رسانی روشن بر عهده فرستاده ماست» سوره مائده، آیه ۹۲.</ref>، {{متن قرآن|وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ}}<ref>«و بر (عهده) پیامبر جز پیام‌رسانی آشکار نیست» سوره نور، آیه ۵۴.</ref>، نخستین [[مقام]] ولایی انبیاء{{عم}}، [[ابلاغ]] [[احکام]] و [[دستورات الهی]] و تبیین آن برای [[مردم]] است.
# [[مرجعیت دینی]]: از مرجعیت دینی به ولایت [[تفسیری]] نیز تعبیر کرده‌اند<ref>صادقی، در آمدی بر کلام جدید، ص۳۶۵.</ref>. بر اساس [[آیه]] {{متن قرآن|وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ}}<ref>«(آنان را) با برهان‌ها (ی روشن) و نوشته‌ها (فرستادیم) و بر تو قرآن  را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی و باشد که بیندیشند» سوره نحل، آیه ۴۴.</ref>، یکی از [[شؤون]] [[ولایت پیامبر]]، علاوه بر [[ابلاغ پیام الهی]]، تبیین و [[تفسیر]] آن نیز هست. در مورد سایر پیامبران نیز باید گفت: ‌انبیاء [[اولوالعزم]]، صاحب کتاب و [[شریعت]] بودند. آنها علاوه بر ابلاغ [[پیامبر]]، [[تبین]] نیز می‌کردند، اما سایر پیامبرانی که دارای کتاب نبودند، از [[پیامبر صاحب کتاب]] قبلی [[پیروی]] نموده و شریعیت آنان [[تبلیغ]] و تبیین می‌کردند و [[مرجع]] [[دینی]] [[مردم]] [[زمان]] خودشان بودند.
# [[ولایت]] در [[شؤون]] [[سیاسی]] و [[اجتماعی]]: یکی از محدوده‌های [[ولایت پیامبران]]، ولایت [[زعامت]] و [[رهبری سیاسی]] و اجتماعی آنان بر مردم است. ‌آیه {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند  فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>، این [[آیه]] [[شأن]] [[ولایت پیامبر]] [[اسلام]]{{صل}} را بیان می‌کند و او را به عنوان ولی [[مسلمین]] معرفی می‌نماید.


دو نکته را در باب [[ولایت تشریعی]] [[پیامبران]] باید توجه داشت: نکته اول اینکه همه پیامبران ولایت تشریعی به معنای [[قانون‌گذاری]] را نداشتند، بلکه برخی از آنان [[وظیفه]] داشتند از [[شرایع]] قبل (شرایع پیامبران [[اولو العزم]]) تبلیغ نمایند؛ نکته دوم اینکه همه پیامبران ولایت در [[زعامت سیاسی]] را هم نداشتند، نمونه آن پیامبر زمان [[طالوت]] است که خودش از [[خداوند]] خواست برای [[بنی اسرائیل]] [[ملک]] و [[فرمانروایی]] را [[مبعوث]] نماید {{متن قرآن|وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ}}<ref>«و پیامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را به پادشاهی شما گمارده است، گفتند: چگونه او را بر ما پادشاهی تواند بود با آنکه ما از او به پادشاهی سزاوارتریم و در دارایی (هم) به او گشایشی نداده‌اند. گفت: خداوند او را بر شما برگزیده و بر گستره دانش و (نیروی) تن او افزوده است و خداوند پادشاهی خود را به هر که خواهد می‌دهد و خداوند نعمت‌گستری داناست» سوره بقره، آیه ۲۴۷.</ref>.
... [[اولی‌الامر]] درباره [[امیرمؤمنان]] نازل شد؛ هنگامی که رسول خدا{{صل}} ایشان را در مدینه به جای خود گماشتند و علی عرض کرد: «آیا مرا میان [[زنان]] و [[کودکان]] وامی‌گذارید؟ فرمود: «آیا [[خشنود]] نیستی برای اینکه نسبت به من به منزله [[هارون]] نسبت به [[موسی]] باشی؟»
افزون بر این، [[روایات]] مختلفی از [[اهل سنت]] نقل شده است که تعداد [[خلفا]] و برخی از ویژگی‌های آنها مانند [[قریشی بودن]] همه ایشان بیان شده است؛ از جمله از [[جابر بن سمره]] نقل شده است که از رسول خدا{{صل}} شنیدم که فرمود: «این [[دین]] همیشه تا [[قیام قیامت]] و تا هنگامی که [[دوازده نفر]] [[خلیفه]] بر سر شما باشند، [[استوار]] و پابرجاست. این خلفا همگی از [[قریش]] هستند»<ref>مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۶، ص۳ و ۴.</ref>.


=== [[قلمرو ولایت پیامبر خاتم]] ===
در [[صحیح بخاری]] از [[پیامبر]]{{صل}} [[روایت]] شده که فرمود: «دوازده نفر [[امیر]] و فرمانده‌اند». روای گوید: «پیامبر{{صل}} پس از آن سخنانی فرمود که من نفهمیدم؛ پدرم گفت حضرت فرمود: همگی آنان از قریش‌اند»<ref>بخاری، صحیح البخاری، ج۸، ص۱۲۷. روایات مشابه دیگری نیز در این باره نقل شده است: {{متن حدیث|لَا يَزَالُ هَذَا الدِّينُ عَزِيزاً مَنِيعاً إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً َ كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ}}؛ (ر.ک: ابن حنبل، مسند احمد، ج۵، ص۹۰، ۹۳، ۹۸، ۹۹، ۱۰۰ و ۱۰۶؛ ترمذی، سنن ترمذی، ج۳، ص۳۴۰؛ ابوداود سجستانی، سنن ابی‌داود، ج۲، ص۳۰۹؛ طیالسی، مسند أبی‌داود الطیالسی، ص۱۰۵ و ۱۸۰) ابن شهرآشوب همه این روایات را گردآورده است (ر.ک: ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب{{ع}}، ج۱، ص۲۸۹-۲۹۳).</ref>.
قلمرو ولایت پیامبر را می‌توان در دو حوزه [[تکوینی]] و [[تشریعی]] بیان کرد.
 
==== [[قلمرو ولایت تکوینی پیامبر خاتم]] ====
از آنجا که اسامی این [[دوازده خلیفه]] و [[جانشین پیامبر]]{{صل}} در این [[روایات]] ذکر نشده است، ازاین‌رو شارحان [[اهل تسنن]] در اینکه این دوازده خلیفه کسانی هستند، دچار [[حیرت]] و [[اختلاف]] شده و دیدگاه‌های متفاوتی ارائه کرده‌اند<ref>ر.ک: عسکری، ولایت علی در قرآن و سنت، ص۸۷-۹۹.</ref> که هیچ‌یک از آنها قانع‌کننده نیست؛ مگر آنچه [[قندوزی]] از برخی [[محققان]] نقل کرده است که خلاصه آن از این قرار است: مراد از [[احادیث نبوی]] مربوط به دوازده خلیفه، که از راه‌های فراوان نقل شده و مشهور است، [[ائمه دوازده‌گانه]] از [[اهل بیت]] و [[عترت]] [[رسول خدا]]{{صل}} است؛ زیرا این [[احادیث]] بر کسانی دیگر قابل حمل نیست؛ نه بر خلفای پس از [[پیامبر]]{{صل}}، چون تعداد آنان کمتر از [[دوازده نفر]] بود و نه بر [[حاکمان]] [[بنی‌امیه]]، چون تعداد آنان بیشتر از دوازده نفر بود. افزون بر اینکه آنان به جز [[عمر بن عبدالعزیز]] [[اهل]] [[ظلم و ستم]] بوده و نیز از [[بنی‌هاشم]] نبودند؛ درحالی‌که پیامبر{{صل}} - در [[روایت]] [[عبدالملک]] از جابر<ref>{{متن حدیث|عَنْ زِيَادِ بْنِ عِلَاقَةَ وَ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ عُمَيْرٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ: كُنْتُ مَعَ أَبِي عِنْدَ النَّبِيِّ{{صل}} فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ: يَكُونُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ خَلِیفَةً ثُمَّ أَخْفَى صَوْتَهُ فَقُلْتُ لِأَبِي مَا الَّذِي أَخْفَى صوته؟ قال: قال: كلهم من بني هاشم}} و عن سماک ابن حرب مثل ذلک (قندوزی، ینابیع المودة لذوی القربی، ج۲، ص۳۱۵ و ج۳، ص۲۹۰).</ref> - فرمود: «همه آنها از بنی‌هاشم‌اند». همچنین خلفای [[دوازده‌گانه]] بر خلفای [[بنی‌عباس]] هم قابل حمل نیست؛ چون هم تعدادشان بیش از دوازده نفر است و هم به جهت اینکه مفاد [[آیه مودت]]<ref>{{متن قرآن|قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى}} «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.</ref> و [[حدیث کساء]] را کمتر مراعات کردند. بنابراین ناگزیر این [[احادیث نبوی]] باید بر [[ائمه دوازده‌گانه]] از [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} حمل و تطبیق شوند؛ زیرا آنان از نظر [[علم]] و [[جلالت]] و [[ورع]] و [[تقوا]] و [[علوّ]] [[نسب]] و علم، [[برتر]] از همگان بوده‌اند. [[حدیث ثقلین]] و [[احادیث]] فراوان دیگر نیز مؤید و [[شاهد]] این مدعاست که مراد [[پیامبر]]{{صل}} از خلفای [[دوازده‌گانه]]، [[امامان دوازده‌گانه]] از [[اهل بیت]] اویند<ref>قندوزی، ینابیع المودة لذوی القربی، ج۳، ص۲۹۲ و ۲۹۳.</ref>.
ایشان همانند سایر [[انبیا]]، ولایت تکوینی دارند به این معنا که می‌توانند به [[اذن خداوند]] در [[عالم هستی]] [[تصرف]] نمایند. نمونه آن، نصف کردن ماه {{متن قرآن|اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ}}<ref>«رستخیز بسی نزدیک شد و ماه از میان شکافت» سوره قمر، آیه ۱.</ref> و همچنین حرکت درخت به [[فرمان پیامبر]] است<ref>حضرت علی{{ع}} در خطبه قاصعه نقل می‌کند روزی گروهی از بزرگان قریش نزد پیامبر آمدند و از او خواستند برای اثبات نبوت خویش، از درخت بخواهد که به سمت آنان بیاید. رسول خدا نیز به درخت امر کرد که به اذن خداوند به سمت آنان بیاید. ناگاه، ریشه‌های درخت از دل خاک بیرون آمد و درخت به سمت وی حرکت کرد. با وجود این معجزه آشکار، آن عده به پیامبر ایمان نیاوردند و او را جادوگر خطاب کردند. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲(خطبه قاصعه.</ref>.
براساس [[آیات]]<ref>{{متن قرآن|وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ}}«و بگو (آنچه در سر دارید) انجام دهید، به زودی خداوند و پیامبرش و مؤمنان کار شما را خواهند دید و به سوی داننده پنهان و آشکار بازگردانده خواهید شد و او شما را از آنچه انجام می‌داده‌اید آگاه خواهد ساخت» سوره توبه، آیه ۱۰۵.</ref> و روایاتی<ref>نمونه‌ای از روایات این است: {{متن حدیث|أَنَّ أَعْمَالَ اَلْعِبَادِ تُعْرَضُ عَلَی رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ عَلَی اَلْأَئِمَّةِ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ کُلَّ یَوْمٍ أَبْرَارِهَا وَ فُجَّارِهَا فَاحْذَرُوا وَ ذَلِکَ قَوْلُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ}}، من لا یحضره الفقیه، ج۱،ص۱۹۱؛ اعمال بندگان اعمّ‌ از نیکوکاران و بدکاران همه روزه بر رسول خدا{{صل}} و بر ائمّۀ معصومین{{ع}} عرضه می‌شود پس از کردار ناشایست بپرهیزید تا رسوا نشوید و این به موجب فرمایش خداوند عزّوجلّ‌ است که: {{متن قرآن|وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ}} یعنی: ای رسول ما امت خود را بگوی هر آنچه می‌خواهید انجام دهید که خداوند تبارک و تعالی و رسول او و مؤمنان اعمال ایشان را می‌بیننند.</ref>‌ که [[حیات برزخی]] [[پیامبر]] و [[ائمه طاهرین]]{{عم}} را ثابت می‌کنند، [[ولایت تکوینی]] پیامبر و همچنین [[ائمه]]{{ع}} پس از [[حیات]] آنان نیز استمرار دارد<ref>گروه فقه و حقوق پژوهشکده حج و زیارت، ولایت تکوینی ائمه معصومین، ص۱۹۴.</ref>.


==== [[قلمرو ولایت تشریعی پیامبر خاتم]] ====
بنابراین هرچند [[اسامی ائمه]]{{عم}} در [[روایات اهل تسنن]] ذکر نشده است، اما روایاتی از [[رسول خدا]]{{صل}} نقل شده است که جز بر ایشان قابل تطبیق و [[تفسیر]] نیست. بر این اساس از طریق [[قرآن]] و تفسیر و [[سنت رسول خدا]]{{صل}} می‌توان [[ولایت]] و [[امامت ائمه اثناعشر]]{{عم}} را [[اثبات]] کرد.
[[پیامبر اسلام]]{{صل}} به دلیل اینکه [[افضل]] [[انبیا]] و خاتم آنان بودند، همه اقسام [[ولایتی]] را که در قلمرو [[ولایت پیامبران]] ذکر شد، دارا بود و به همه آنها در [[جامعه اسلامی]] عینیت بخشید و آنها را پیاده کرد. [[ابلاغ رسالت]]، [[تبیین احکام]] و [[مرجعیت دینی]] و همچنین [[ولایت]] در [[شؤون]] [[سیاسی]] و [[اجتماعی]] ایشان در آیات بیان شده است که نمونه آنها ذکر شد.


=== [[قلمرو ولایت اهل بیت]]{{ع}} ===
ظاهراً [[دکتر قفاری]] و هم‌مسلکانش این [[روایات]] را ندیده‌اند یا به عمد نادیده گرفته‌اند یا شاید [[سنت پیامبر]]{{صل}} را [[حجت]] نمی‌دانند! از ایشان باید پرسید: چرا در [[آیات]] مربوط به فروعات، مانند [[نماز]] و [[روزه]]، به [[سنت]] و [[روایات پیامبر]]{{صل}} استناد می‌کنند، ولی در آیات مرتبط با اصول اساسی [[دین]]، مانند مسئله ولایت و [[امامت]]، سنت پیامبر{{صل}} را نادیده می‌گیرند؟! با وجود این حجم از روایات [[انکار ولایت]] و امامت جای بسی [[شگفتی]] و [[عجب]] است!
[[ائمه طاهرین]]{{ع}} همانند [[پیامبر]]{{صل}} دارای [[ولایت تکوینی]] و [[تشریعی]] هستند.
==== [[قلمرو ولایت تکوینی اهل بیت]] ====
ولایت تکوینی ایشان یا به معنای [[تصرف در امور]] [[عالم هستی]] است، به این بیان که [[خداوند]] [[اراده]] آنان را در موجودات هستی نافذ قرار داده است. یا به معنای آن است که آنها همانند [[فرشتگان]] در سلسه علل و اسباب [[آفرینش]] قرار گرفته اند<ref>طاهری، حبیب الله، تحقیق پیرامون ولایت فقیه؛ فصل دوم ولایت تکوینی و تشریعی پیامبر و ائمه، ص۸۴.</ref>. در [[منابع روایی]]، نمونه‌های فراوانی نقل شده است که ولایت تکوینی به این دو معنا را برای ائمه ثابت می‌کنند:
# [[امیرمؤمنان]]{{ع}} از نزدیک [[کوفه]] عبور می‌کردند، گروهی از [[یهود]] نزدش آمدند و گفتند: شما [[امام علی بن ابیطالب]] هستی؟ فرمود: آری منم. عرض کردند: در کتاب‌های ما سخن از صخره ای به میان آمده که نام شش نفر از [[انبیاء]] روی آن نوشته شده. هر چه دنبال آن می‌‌گردیم، نمی‌یابیم؛ اگر تو امامی آن را برای ما پیدا کن. فرمود: به دنبال من بیائید. جمعیّت به دنبال آن [[حضرت]] حرکت کردند. هنگامی که به صحرا رسید تپّه بزرگی از شن در آنجا بود، [[امام]] فرمود: {{متن حدیث|اَیَّتُهَا الرَّیحُ اِنسِفی الرَّمْلَ عَنِ الصَّخْرَةِ بِحَقِّ اسْمِ اللهِ الاَعْظَمِ}}؛ (ای باد! شن‌ها را از روی صخره کنار بزن به [[حق]] [[اسم اعظم]] [[خدا]]! چیزی نگذشت باد وزیدن گرفت و شن‌ها کنار رفت و صخره آشکار شد)<ref>مجلسی، بحار الانوار، ج۴۱، ص۲۵۷، (باب ۱۱۲ ما ظهر من معجزاته علیه الصلاة و السلام فی الجمادات و النباتات) (با تلخیص).</ref>.
# در [[زیارت جامعه کبیره]] [[مقامات ائمه طاهرین]]{{ع}} مفصل بیان شده در قسمتی از [[زیارتنامه]] آمده است: {{متن حدیث|بِکُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِکُمْ یَخْتِمُ وَ بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ بِکُمْ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ بِکُمْ یُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ بِکُمْ یَکْشِفُ الضُّر}}<ref>ابن بابویه، محمد بن علی، عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج‏۲، ص۲۷۶.</ref>. این قسمت از [[زیارت]] [[نامه]]، علت بودن آنها را در [[افاضه]] نعمات و [[برکات الهی]] و دفع بلیات از موجودات عالم، ثابت می‌کند.


==== [[قلمرو ولایت تشریعی اهل بیت]] ====
افزون بر مطالب فوق، درباره عدم وجود مدعیات [[شیعه]] در قرآن می‌توان گفت: قرآن کتابی است که به بیان کلیات می‌پردازد، نه جزئیات؛ هرچند اصل امامت به [[صراحت]] در قرآن ذکر شده است؛ اما جزئیات و مصادیق آن، از جمله شرطیت ولایت در [[پذیرش اعمال]]، به خاطر مصالحی به صراحت نیامده است.
پیش از این گفته شد که [[ائمه طاهرین]]{{ع}} ولایت تشریعی به معنای تبیین و [[تفسیر]] [[احکام]] و همچنین [[ولایت]] بر [[هدایت ایصالی]] را دارا هستند، هرچند برخی از [[امامان معصوم]]{{ع}} [[زعامت سیاسی]] شان (ولایت [[تدبیر]]) به معنای [[تشکیل حکومت]] محقق نگردید ولی در واقع دارای این ولایت هستند؛ اما در مقابل برخی از حوزه‌های ولایی آنان ظهور و نمود بیشتری داشت. مثل ولایت [[فرهنگی]] (در واقع [[مرجعیت دینی]]) آنان که می‌توان در محورهای زیر به صورت خلاصه بیان کرد:
۱. [[تربیت شاگردان]] دانشمند در [[زمان]] امامین [[صادقین]]{{ع}}؛ ۲. پاسخ به [[پرسش‌ها]] و [[مناظره]] با [[دانشمندان]] [[ملل]] [[جهان]] (مثل [[مناظره امام]] صادق{{ع}} با [[اسقف]] [[مسیحیان]])<ref>مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۴۶، ص۳۰۷-۳۱۳.</ref>؛ ۳. بهره‌گیری از [[موعظه]] و [[ارشاد]] برای انتقال [[اندیشه]] درست [[اسلامی]]؛ ۴. برخورد با دانشمندان [[دنیا]] پرست؛ مانند [[نامه امام]] [[سجاد]]{{ع}} به [[زهری]]<ref>حرانی، تحف العقول، ص۲۷۴-۲۷۷.</ref>؛ ۵. نشر آثار [[تربیتی]] و [[اخلاقی]] (مانند [[رساله حقوق]] و [[صحیفه سجادیه]])؛ ۶. [[دفاع از مبانی]] اسلامی در برابر امواج [[فکری]] [[بیگانگان]] (مانند [[مناظره امام رضا]]{{ع}} با بزرگان [[یهودی]]، [[مسیحی]]، [[زردشتی]] و [[منکران خدا]])<ref>صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۱، ص۱۵۴-۱۷۸.</ref>؛ ۷. [[مبارزه با انحرافات]] فکری چون [[غلو]]، مانند [[تبرّی]] [[امام هادی]]{{ع}} از [[غلات]] و طرد آنان از [[جامعه]] [[شیعی]]<ref>عاملی، وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص۱۲۴؛ ج۲۸، ص۳۱۹.</ref>.


=== [[قلمرو ولایت]] [[فقیه]] ===
کلیات امامت در آیاتی از قبیل این آیات مطرح شده است: {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>؛ {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}<ref>«و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref>؛ ولی تبیین مصادیق آن به [[پیامبر]]{{صل}} واگذار شده است.
از مطالب گفته شده به دست آمد که ولایت دارای مراتبی است، بالاترین مرتبه آن ویژه [[پیامبر]] و اوصیای طاهرین آن [[حضرت]] که قابل [[تفویض]] به دیگران نیست. مثل [[ولایت تکوینی]] به معنای [[تصرف در عالم وجود]] و یا ولایت تشریعی آنان. اما برخی از [[مراتب ولایت]] همانند ولایت بر افتا، [[قضاوت]] و یا [[حکومت]]، مختص به آن بزرگوران نیست و فقیه می‌تواند ‌آن را داشته باشد<ref>{{عربی|فاعلم أنّ للولایة مرتبةً علیا مختصّةً بالنبیّ صلَّی اللَّه علیه و آله و سلَّم وأوصیائه الطاهرین وغیر قابلة للتفویض إلی أحد، وهی بین تکوینیّة یعبّر عنها بالولایة التکوینیّة التی بها یتصرف النبیّ صلَّی اللَّه علیه و آله و سلَّم فی الکون.. وبین التشریعیّة التی یشیر إلیها قوله سبحانه: {{متن قرآن|النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ}} وهی مختصّة بالنبیّ وأوصیائه المعصومین، فهم أولی بالمؤمنین من أنفسهم وأموالهم. وأمّا غیر المختصّ بهم، فإنّما هو مقام الافتاء والقضاء، والولایة؛ التی أظهر مصادیقها نظم البلاد والجهاد والدفاع وسدّ الثغور وإجراء الحدود، وأخذ الزکاة وإقامة الجمعة وغیرها. فالأوّلان من هذه المناصب (الثلاثة) ثابتان للفقیه- باتفاق الکلمة- کما سیوافیک بیانه عند بیان السلطات الثلاث}}، سبحانی، شیخ جعفر، مفاهیم القرآن، ج‏۲، ص۲۲۳.</ref>.


در محدوده و [[قلمرو ولایت]] [[فقیه]]، دو نظریه وجود دارد:
بسیاری از مسائل هستند که در [[جهان اسلام]] [[اختلافات]] دامنه‌داری را ایجاد کرده‌اند؛ درحالی‌که [[قرآن]] به آنان اشاره‌ای نکرده است؛ برای مثال در معرفی [[خدا]]، که از معرفی [[ائمه]] و [[ولایت]] آنها بالاتر و والاتر است، به‌گونه‌ای عمل نکرده است که بین [[مسلمانان]] [[اختلاف]] به وجود نیاید؛ مثلاً آیا اصلاً [[خداوند]] صفت دارد یا ندارد؟ اگر فرضاً دارد، [[متحد]] با ذات است یا نه؟ آیا ممکن است خدا [[جسم]] و مکان داشته باشد؟ [[کلام خدا]] و [[اراده خدا]] حادث است یا نه؟ و... اینها مباحثی است که موجب اختلافات زیادی بین مسلمانان شده است؛ حال آیا می‌شود اشکال کرد که چرا قرآن اینها را به‌گونه‌ای واضح بیان نکرده است تا [[مردم]] در آن اختلاف نکنند؟! درحالی‌که با [[تدبر در قرآن]] و [[رجوع]] به [[سنت رسول خدا]]{{صل}} همه این مسائل، از جمله [[امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}}، قابل [[اثبات]] و حل است<ref>[[رضا باذلی|باذلی، رضا]]، [[پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال (مقاله)| مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۶ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۶]]، ص۱۲۱-۱۲۹.</ref>.
# نظریه نخست آن است که برخی [[فقیهان]]، [[ولایت فقیه]] را به موارد خاصی محدود می‌دانند؛ همچون [[ولایت در امور حسبیه]]؛ افعالی است که [[شارع]] [[راضی]] به ترک آن نیست که به این امور، [[حسبه]] گفته می‌شود. هرچند درباره [[امور حسبه]] هم [[اختلاف]] وجود دارد؛ زیرا عوامل بسیاری سبب می‌شود که یک امر از امور حسبه قرار گیرد<ref> [[اصغرآقا مهدوی|مهدوی، اصغرآقا]] و [[سید محمد صادق کاظمی|کاظمی، سید محمد صادق]]، [[کلیات فقه سیاسی (کتاب)|کلیات فقه سیاسی]]، ص۱۹۰ ـ ۱۹۱.</ref>.
# بسیاری از [[فقها]] و بزرگان دائره اختیارات او را گسترده می‌دانند و با طرح [[وراثت]] و [[نیابت عامه]] فقیه از [[پیامبر اسلام]]{{صل}} و [[ائمه طاهرین]]{{ع}} بر این [[باور]] هستند که در هر موردی‌که آن بزرگواران [[ولایت]] داشته‌اند، [[ولی فقیه]] در [[روزگار غیبت]] ولایت دارد و [[حکم]] او اثر گذار است<ref>{{عربی|اتفق أصحابنا رضوان الله علیهم علی أن الفقیه العدل الإمامی الجامع لشرائط الفتوی، المعبر عنه بالمجتهد فی الأحکام الشرعیة نائب من قبل أئمة الهدی صلوات الله وسلامه علیهم فی حال الغیبة فی جمیع ما للنیابة فیه مدخل ـ وربما استثنی الأصحاب القتل والحدود مطلقا ـ فیجب التحاکم إلیه، والانقیاد إلی حکمه وله أن یبیع مال الممتنع من أداء الحق إن احتیج إلیه، ویلی أموال الغیاب والأطفال والسفهاء والمفلسین ویتصرف علی المحجور علیهم، إلی آخر ما یثبت للحاکم المنصوب من قبل الإمام{{ع}}}}، محقق کرکی، الرسائل الکرکی، ج۱، ص۱۴۳.</ref>.


=== [[قلمرو ولایت]] [[حاکم]] ===
== [[شبهه]] سوم: اهمیت ولایت و [[نماز]] در [[اسلام]] ==
مقصود از حاکم، [[حاکم شرع]] است. در [[کتب فقهی]] محدوده [[ولایت حاکم]] [[شرع]] بیان شده است؛ [[ولایت]] بر [[خمس]] و [[زکات]]، [[مال امام]]، [[میراث]] بدون [[وارث]]، [[اجرای حدود]] و [[قضاوت]]، پرداخت [[دین]] [[ناتوان]]، ولایت اجازه در بسیاری از [[اجرای احکام]] [[شرعی]]، ولایت در [[ازدواج]] برخی موارد، ولایت در [[طلاق]] دادن زنی که شوهرش مفقود شده و بسیاری از موارد دیگر<ref>{{عربی|الأصل فی کل شئ لا ولی له معین من الشرع أن یکون الحاکم ولیا له، وهو المعبر عنه بعموم ولایة الحاکم الذی یشیر إلیه الفقهاء فی کثیر من المباحث، کما فی وجوب دفع ما بقی من الزکاة فی ید ابن السبیل بعد الوصول إلی بلده إلیه، وفی وجوب دفع الزکاة ابتداءا أو بعد الطلب إلیه، وتخیره فی أخذ خمس أرض الذمی أو منفعتها، وولایته فی مال الإمام ومیراث من لا وارث له، وفی توقف إخراج الودعی الحقوق علی إذنه، وولایته فی إجراء الحدود وفی القضاء بین الناس، وفی أداء دین الممتنع من ماله، وتوقف حلف الغریم علی إذنه، وفی القبض فی الوقف علی الجهات العامة وفی نظارته لذلک، وتوقف التقاص من مال الغائب علی إذنه ومن الحاضر فی وجه، وفی بیع الوقف حیث یجوز ولا ولی له، وفی قبض الثمن إذا امتنع البائع وقبضه عن کل ممتنع عن قبض حقه، وفی الدین المأیوس عن صاحبه، وبیع الرهن المتسارع إلیه الفساد بإذنه، وتولیه إجارة الرهن لو امتنعا، وتعیین عدل یقبض الرهن لو لم یرضیا، وتعیینه ما یباع به الرهن مع تعدد النقد، وفی باب الحجر علی المفلس أو علی السفیه فی قول، وفی قبض ودیعة الغائب لو احتیج إلی الأخذ، وفی إجبار الوصیین علی الاجتماع الاستبدال بهما، وفی ضم المعین إلی الوصی العاجز، وفی عزل الخائن علی القول بعدم انعزاله بنفسه، وفی إقامة الوصی فیمن لا وصی له أو مات وصیه أو کان وانعزل، وفی تزویج المجنون والسفیه البالغین، وفی فرض المهر لمفوضة البضع وضرب أجل العنین وبعث الحکمین من أهل الزوجین وإجبار الممتنع علی أداء النفقة وفی طلاق زوجة المفقود وفی إجبار المظاهر علی أحد الأمرین وفی إجبار المولی کذلک واحتیاج إنفاق الملتقط علی اللقیط علی إذنه ونحو ذلک من المقامات الاخر التی لا تخفی علی من تتبع الفقه، فإنهم یقولون بهذه الأمور}}، حسینی مراغی، میر عبد الفتاح، العناوین الفقهیة، ج۲، ص۵۶۲.</ref>. نکته مهم در تفاوت [[حاکم شرع]] با [[ولی فقیه]] آن است، طبق آنچه در [[اختیارات حاکم]] [[شرع]] گفته شد، مصادیق حاکم شرع می‌‌تواند شامل [[قاضی]]، [[مرجع تقلید]]، [[امام جمعه]] یک [[شهر]] یا منطقه باشد. بر این اساس دایره و قلمرو اختیارات و [[ولایت حاکم]] شرع به واسطه اینکه عنان [[حکومت]] در اختیارش نیست محدودتر از ولی فقیه است ـ با این حال ولی فقیه هم مصداقی از حاکم شرع است.
از جمله اظهارات [[دکتر قفاری]] این است که [[شیعیان]] [[گمان]] کرده‌اند ولایت مهم‌تر و اساسی‌تر از نماز و سایر [[ارکان اسلام]] است؛ درحالی‌که نماز در قرآن به صورت صریح و واضح بیش از هشتاد بار ذکر شده؛ ولی حتی یک‌بار هم به ولایت اشاره نشده است. در این صورت آیا [[اراده خداوند]] بر [[گمراهی]] [[بندگان]] خود تعلق گرفته و برای آنها طریق وصول به ولایت را بیان نکرده است؟ {{متن قرآن|وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْمًا بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُمْ مَا يَتَّقُونَ}}<ref>«و خداوند بر آن نیست که گروهی را پس از راهنمایی گمراه گذارد تا برای آنها روشن گرداند از چه پرهیز کنند» سوره توبه، آیه ۱۱۵.</ref><ref>قفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ص۲۵.</ref>.<ref>[[رضا باذلی|باذلی، رضا]]، [[پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال (مقاله)| مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۶ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۶]]، ص۱۳۰.</ref>


=== [[قلمرو ولایت]] پدر و جد پدری ===
===نقد و بررسی===
بر اساس [[ادله]] [[قرآن]]، [[سنت]] و [[اجماع]]، چند گروه بر برخی [[مردم]] [[ولایت]] دارند که [[فقها]] در کتاب‌های بیع، [[حجر]]، [[طلاق]] و [[نکاح]] و غیر آن از آنها نامبرده‌اند<ref>{{عربی|وقد ورد الدلیل کتابا وسنة وإجماعا علی ولایة جملة من الناس علی بعض منهم، وقد ذکره الفقهاء فی البیع وفی کتاب الحجر وفی کتاب النکاح وفی الطلاق وغیر ذلک من المباحث علی حسب ما یقتضیه المقام}}، حسینی مراغی، العناوین الفقهیة،ج۲، ص۵۵۶.</ref>. از جمله آنها پدر و جد پدری است<ref>{{عربی|أن الولی علی مال الغیر أو علی نفسه.. إنما هو الأب والجد للأب}}، حسینی مراغی، العناوین الفقهیة، ج۲، ص۵۵۷.</ref>.
اولاً همان‌طور که در [[پاسخ شبهه]] پیشین ذکر شد، هرچند [[ولایت]] و [[امامت ائمه]]{{عم}} به‌صورت صریح و با اسامی آنان در [[قرآن]] ذکر نشده، ولی اصل [[امامت]] و ولایت و برخی [[ویژگی‌های ائمه]]{{عم}} در قرآن بیان شده که با پیوست [[تفاسیر]] و بیانات [[رسول خدا]]{{صل}}، [[امامت ائمه اثناعشر]]{{عم}} به صورت صریح و روشن [[اثبات]] می‌شود.
این دو گروه، بر طفل صغیر، [[مجنون]]، شخص غایب، کسی‌که از اداء [[حق]] [[ناتوان]] باشد و فرزند بکر هرچند رشیده باشد، ولایت دارند<ref>{{عربی|أن المولی علیهم ـ علی ما یظهر من التتبع ـ: الصغیر، ذکرا أو أنثی، عاقلا أو مجنونا، رشیدا أو سفیها. والمجنون، مطبقا کان أو أدواریا، بالغا أو صغیرا. والسفیه، بالغا أو صغیرا، ذکرا أو أنثی. والغائب فی بعض الأمور. والممتنع عن أداء الحق الذی علیه. والبکر وإن کانت بالغة رشیدة علی قول}}، حسینی مراغی، العناوین الفقهیة، ج۲، ص۵۵۸؛ {{عربی|والحاصل: أنّه لا ریب فی ثبوت الولایة للأب والجدّ للأب علی الصغیر فی أمر التزویج والتصرف فی أمواله وغیر ذلک ممّا یرتبط بشؤونه، بلا فرق بین کون الولد ذکراً أو أُنثی}}، مازندرانی، علی اکبر، دلیل تحریر الوسیلة، ص۲۱۴.</ref>. در بحث [[نکاح]] گفته‌اند [[رأی]] جد پدری مقدم بر نظر [[پدر]] دختر است ولی اگر پدر جلوتر از جد نظر داده باشد، جد [[پدری]] [[حق اعتراض]] ندارد<ref>{{عربی|ومما انفردت به الإمامیة: أن لولایة الجد من قبل الأب علی الصغیرة رجحانا علی ولایة الأب علیها، فإذا حضر أب وجد فاختار کل واحد منهما رجلا لنکاحها کان اختیارا الجد مقدما علی اختیار الأب. وإن سبق الأب إلی العقد لم یکن للجد اعتراض علیه. وخالف باقی الفقهاء فی ذلک}}، سید مرتضی، علم الهدی، الانتصار، ص۲۸۶.</ref>.


=== [[قلمرو ولایت]] [[زنان]] ===
از جمله [[آیات]] دیگری که بر [[ولایت ائمه]]{{عم}}، به‌ویژه [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}}، دلالت دارد، [[آیه ولایت]] است: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}<ref>«سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref>. این [[آیه مبارکه]] به صورت واضح بر [[ولایت امیرمؤمنان]] علی{{ع}} دلالت دارد؛ هرچند نامی از ایشان برده نشده است؛ زیرا «إِنَّما» در [[آیه]] برای [[حصر]] است و گویا [[خداوند]] فرموده: هیچ ولی‌ای نیست مگر [[خدا]] و [[رسول]] و مؤمنانی که [[اقامه نماز]] می‌کنند و در حال [[رکوع]]، [[زکات]] می‌پردازند. «ولی» در آیه نیز به معنای [[سرپرست]] و اولی در [[تصرف]] است<ref>محقق حلی، المسلک فی أصول الدین، ص۲۴۸؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب{{ع}}، ج۳، ص۵.</ref>. این ولایت برای [[امام علی]]{{ع}} به این دلیل ثابت است که مصداق {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا}}، به اتفاق [[شیعه]]<ref>مناقب آل أبی‌طالب{{ع}}، ج۳، ص۲؛ بحرانی، البرهان، ج۲، ص۳۲۶.</ref> و نظر اغلب [[مفسران]] [[اهل تسنن]] امیرمؤمنان علی{{ع}} است<ref>ر.ک: جصاص، أحکام القرآن، ج۴، ص۱۰۲؛ حویزی، نورالثقلین، ج۱، ص۶۴۳-۶۴۷؛ سیوطی، الدرالمنثور، ج۲، ص۲۹۳ و ۲۹۴، آلوسی، روح المعانی، ج۳، ص۳۳۴؛ زمخشری، الکشاف، ج۱، ص۶۴۹.</ref>. به [[اجماع]] شیعه و [[اهل سنت]]، [[تصدق]] در حالت رکوع از غیر [[امام علی]]{{ع}} صادر نشده است<ref>کاشانی، منهج الصادقین، ج۳، ص۲۶۵؛ قمی، کنزالدقائق و بحر الغرائب، ج۴، ص۱۵۱. برای آگاهی از روایات دال بر زکات دادن حضرت علی{{ع}} در حال رکوع ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۳۲۴-۳۲۶؛ بحرانی، البرهان، ج۲، ص۳۱۵-۳۲۶؛ فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۲، ص۴۴-۴۶؛ مناقب آل أبی‌طالب، ج۳، ص۲-۶؛ فخررازی، مفاتیح الغیب ج۱۲، ص۳۸۳؛ الدرالمنثور، ج۲، ص۲۹۳ و ۲۹۴؛ تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۱۲۶ و ۱۲۷، زمخشری، الکشاف، ج۱، ص۶۴۹. برای آگاهی از آیات دیگری که بر ولایت و امامت ائمه{{عم}} به‌ویژه امیرمؤمنان علی{{ع}} دلالت دارند. ر.ک: حسینی میلانی، نفحات الازهار، ج۲۰. کل این جلد از کتاب درباره آیات دال بر ولایت و امامت ائمه{{عم}} است.</ref>. [[ولایت]] سایر [[ائمه]]{{عم}} نیز از طریق [[روایات]] مذکور در ذیل [[آیه شریفه]] [[اثبات]] می‌شود<ref>حویزی، نور الثقلین، ج۱، ص۶۴۳-۶۴۷؛ قمی، کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج۴، ص۱۴۶-۱۵۱. {{متن حدیث|عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ{{ع}}فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا}} قَالَ إِنَّمَا يَعْنِي أَوْلَى بِكُمْ أَيْ أَحَقُ بِكُمْ وَ بِأُمُورِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَمْوَالِكُمُ {{متن قرآن|اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا}} يَعْنِي عَلِيّاً وَ أَوْلَادَهُ الْأَئِمَّةَ{{عم}} إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ}}؛ (کلینی، کافی، ج۲، ص۱۱؛ ج۱، ص۳۵۵، ۴۵۷ و ۴۶۵).</ref>. بنابراین [[اراده خداوند]] هرگز بر [[گمراهی]] [[بندگان]] خود تعلق نگرفته و طریق وصول به ولایت را هم از طریق [[آیات قرآن]] و هم [[سنت]] رسولش{{صل}} بیان کرده است.
پیش از این ثابت شد که بحث جواز [[ولایت زنان]] در [[امور سیاسی]] و [[قضاوت]]، مورد [[اختلاف]] است، بنابراین اصل در مسئله، [[عدم ولایت]] و عدم [[وجوب اطاعت]] است، مگر آنکه دلیلی بر آن اقامه شود. مثل: [[اصلح]] بودن [[زن]] برای [[تصدی]] قضاوت یا [[تفویض ولایت]] از جانب مردان به زنان<ref>ر ک: ارسطا، محمدجواد، فصلنامه علمی پژوهشی، حقوق اسلامی، ولایت زن، ص۱۳۰، سال یازدهم، شماره۴۲.</ref>. با توجه به این نکته، قلمرو ولایت زن مشخص می‌شود. گفتنی است [[فلسفه]] عدم ولایت زنان، نقصان ذاتی آنها نیست بلکه رعایت [[مصالح]] زن و مرد است که از جمله آن، اجتناب از اختلاط مردان و زنان است<ref>ارسطا، محمد جواد، ولایت زن،‌ ص۱۳۹.</ref>.


== منشأ [[ولایت]] ==
ثانیاً از آنجا که ولایت و [[امامت]] مربوط به [[عقیده]] و [[اصول دین]]، و [[نماز]] از [[فروع دین]] است، هرگاه فروع دین با اصول دین و آنچه مربوط به عقیده است، مقایسه شوند، اصول دین بر فروعات مقدم شده و ترجیح داده می‌شوند؛ لذا اگر میان نماز یا سایر فروعات با [[توحید]] یا [[نبوت]] مقایسه شود، روشن است که توحید و نبوت مقدم است؛ چون این دو مربوط به عقیده و از اصول دین هستند. همچنین است اگر بین نماز یا سایر فروعات و ولایت و [[امامت]] مقایسه شود؛ یعنی [[ولایت]] مقدم بر [[نماز]] و دیگر فروعات خواهد بود؛ زیرا مربوط به [[عقیده]] و از [[اصول دین]] است<ref>عابدی، توحید و شرک در نگاه شیعه و وهابیت، ص۱۴۲.</ref>.
مسأله دیگر در بحث ولایت،‌ تحقیق و توجه به منشأ و سبب ولایت است؛ سبب یا اسبابی‌که ولایت را برای صاحبان آن در خارج محقق می‌سازد. این مسأله را می‌توان در دو فرضیه‌ «[[ولایت خداوند]]»‌ و «ولایت غیر [[خدا]]» تبیین کرد.


=== در [[خداوند]] (ذاتی) ===
ثالثاً در پاسخ به این‌گونه اظهارات می‌توان پاسخ نقضی نیز ارائه کرد؛ چراکه بسیاری از [[اعتقادات]] [[اهل سنت]] و [[وهابیان]] نیز - که بدان‌ها سخت پای‌بندند و مهم‌تر از فروعات، از جمله نماز، است - در هیچ آیه‌ای از [[قرآن]] نه به‌صورت صریح و نه حتی اشاره و ضمنی نیامده است<ref>عابدی، توحید و شرک در نگاه شیعه و وهابیت، ص۱۴۳.</ref>! از جمله [[عصمت پیامبر اسلام]]{{صل}}<ref>از دیدگاه اندیشمندان اهل تسنن، عصمت انبیا و در رأس آنها پیامبر اسلام{{صل}} از ضروریات دینی به شمار می‌رود؛ (شربینی، رد شبهات حول عصمة النبی{{صل}}، ص۷) اما در حدود و ثغور آن میان آنان اختلاف وجود دارد و آنان دیدگاه‌های مختلفی در این زمینه ارائه کرده‌اند؛ (ر.ک: فخررازی، عصمة الأنبیاء، ص۲۶-۲۸) البته آنها اجماع دارند که پیامبران در دریافت و ابلاغ وحی و احکام الهی معصوم هستند و تحریف و خیانت در این باره نه عمداً و نه سهواً جایز نیست. (ر.ک: عصمة الأنبیاء، ص۲۶؛ رد شبهات حول عصمة النبی{{صل}}، ص۷۴۶) کتاب اخیر در خصوص عصمت پیامبر اسلام{{صل}} و نقد و بررسی شبهات پیرامون آن نگارش شده است. در این کتاب مؤلف دایره عصمت را گسترش داده و در خاتمه، عصمت پیامبر{{صل}} از هر سوء و شری در عقیده و قلب قبل و بعد نبوت، عصمت از تسلط و وسوسه‌های شیطانی، عصمت از هر ضرر و سوئی درباره عقل پیامبر، حتی قبل از نبوت، عصمت از سوء خلق و اخلاق بد، عصمت در اجتهاد و سلوک و رفتار و گفتار و... را نتیجه گرفته است. (ر.ک: رد شبهات حول عصمة النبی{{صل}}، ۷۴۵-۷۴۷).</ref>، [[خلافت]] خلفای ثلاثه یا مسئله [[عدالت]] صحابه<ref>اهل [[تسنن]] با اندک اختلافی همه [[صحابه]] را [[عادل]] می‌دانند. (ر.ک: [[ابن عبدالبر]]، [[الاستیعاب]] فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۲؛ [[ابن حجر عسقلانی]]، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج۱، ص۱۷و ۲۲؛ [[عسکری]]، الصحابی و عدالته، ص۱۹-۲۳؛ شربینی، [[عدالة]] الصحابة [[رضی]] [[الله]] عنهم و دفع الشبهات، ص۶، ۱۹ و ۲۳؛ [[حسینی]] میلانی، محاضرات فی الاعتقادات، ج۲، ص۱۶۳ و ۱۶۴).
از آنجایی که [[ولایت]] برای خداوند، ذاتی و اصلی است<ref> [[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت (کتاب)|ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت]]، ص۱۳۲.</ref>؛ بحث منشأ و سبب ولایت درباره خداوند معنایی نداشته باشد؛ چون همان‌طوری‌که ولایتش ذاتی است، سببش نیز ذاتی‌ خواهد بود. مسأله مهم تبیین سبب در ولایت غیر [[الهی]] است.


=== در غیر خداوند (عرضی) از طریق [[تقرب به خداوند]] ===
مسئله [[عدالت صحابه]] به‌قدری برای [[اهل تسنن]] مهم است که معتقدند هرگونه [[انتقاد]] و [[عیب‌جویی]] و [[بدزبانی]] ([[طعن]] و [[جرح]]) درباره عدالت صحابه، موجب [[تزلزل]] بنای [[اسلام]]، ویرانی ارکان [[شریعت]]، تردید در [[صحت]] [[قرآن]] و از بین رفتن [[اعتماد]] به [[سنت رسول خدا]]{{صل}} است. (عدالة الصحابة رضی الله عنهم و دفع الشبهات، ص۱۱۸) شاید به همین جهت است که آنان طاعن به [[صحابه]] را [[زندیق]] یا ملحد و سابّ صحابه را [[کافر]] یا [[فاسق]] و [[گمراه]] می‌دانند. (عدالة الصحابة رضی الله عنهم و دفع الشبهات، ص۱۱۸-۱۲۱).</ref> که از اصول اساسی [[اهل سنت]] و از [[نماز]] مهم‌تر است<ref>[[رضا باذلی|باذلی، رضا]]، [[پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال (مقاله)| مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۶ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۶]]، ص۱۳۰.</ref>.
همان‌طوری که ولایت برای [[انسان]]، عرضی است نه ذاتی، منشأ و سبب آن نیز عرضی خواهد بود. بدین جهت باید دانست که سبب آن چیست؟ [[خداوند متعال]] راه‌های متعددی را نشان داده که اگر کسی آن را بپیماید، نتیجه‌اش تقرب به خداوند می‌شود و این [[تقرب]] سبب اعطای [[ولایت الهی]] به او خواهد شد. بهترین راه وصول به [[مقام]] والای ولایت، [[معرفت]] و [[اخلاص]] در عمل است<ref> [[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن - جوادی آملی (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ج۱، ص۱۱۱.</ref>. از آنجایی‌که ولایت از راه [[قرب به خدا]] حاصل می‌‌شود، باید [[قرب]] از طرف [[عبد]] شروع بشود؛ چون از طرف [[خدای سبحان]] خواه ناخواه این قرب حاصل است. خدای سبحان که {{متن قرآن|بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطً}}<ref>«و خداوند به هر چیزی، نیک داناست» سوره نساء، آیه ۱۲۶.</ref> است، معقول نیست از چیزی دور باشد. پس اگر انسان بخواهد این اضافه را برقرار کند، باید به وسیله [[اعمال شایسته]]، خود را به خدا نزدیک گرداند<ref> [[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن - جوادی آملی (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ج۱، ص۵۸.</ref>.


== مراتب [[ولایت پیامبر]] و [[ائمه]] ==
==[[شبهه]] چهارم: تناقض در [[روایات]]==
ولایتی‌که از سوی خداوند برای [[پیامبر]] و [[ائمه طاهرین]]{{ع}} [[تفویض]] شده، دارای مراتب ذیل است:
برخی [[وهابیون]] با استناد به روایتی از [[امام علی]]{{ع}}، به نقل از [[پیامبر]]{{صل}}، مبنی بر اصل بودن شهادت به توحید و فرعیت [[ولایت]]، این [[روایت]] را نقیض و مخالف روایات دال بر [[پذیرش ولایت]]، به عنوان شرط [[قبولی اعمال]]، معرفی کرده‌اند؛ زیرا در این روایت، [[توحید]] اصل و [[اساس دین]] به شمار رفته و [[محبت]] و [[ولایت اهل بیت]]{{ع}} فرع و مشروط به توحید دانسته شده است<ref>قفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ص۲۵ و ۲۶؛ الشثری، عقاید الشیعة الاثنی عشریة، ص۵۸.</ref>.<ref>[[رضا باذلی|باذلی، رضا]]، [[پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال (مقاله)| مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۶ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۶]]، ص۱۳۴.</ref>
=== [[ولایت تصرف]] ([[تکوینی]]) ===
ولایت تصرف یا [[ولاء]] [[معنوی]] بالاترین مراحل ولایت و نوعی [[اقتدار]] و [[تسلط فوق العاده تکوینی]] است. مقصود از [[ولایت تکوینی]] این است که انسان در اثر پیمودن [[صراط]] [[عبودیت]] به [[مقام قرب الهی]] نائل می‌گردد و اثر وصول به [[مقام قرب]] این است که [[معنویت]] انسانی‌که خود [[حقیقت]] و واقعیتی است، در وی متمرکز می‌شود و با داشتن آن معنویت، قافله سالار [[معنویات]]، مسلط بر ضمائر و [[شاهد]] بر [[اعمال]] و [[حجت]] [[زمان]] می‌شود. [[زمین]] هیچگاه از ولیی که حامل چنین معنویتی باشد و به عبارت دیگر از «[[انسان کامل]]» خالی نیست<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[مجموعه آثار (کتاب)|مجموعه آثار]]، ج۳، ص۲۸۴-۲۸۵.</ref>.


برای [[درک]] صحیح این معنا لازم است به چند نکته توجه گردد:
===نقد و بررسی===
# مقصود از [[ولایت تصرف]] یا [[تکوینی]] این نیست که برخی [[انسان‌ها]] سمت [[سرپرستی]] و [[قیمومیت]] [[جهان]] را پیدا کنند و گرداننده زمین و [[آسمان]]، [[خالق]] و [[رازق]] و [[محیی]] و [[ممیت]] من جانب [[الله]] باشند.
همان‌طور که از مطالب پیشین روشن شد، [[شیعه]] هرگز قائل نیست که ولایت اصل و اساس دین و مهم‌تر و اساسی‌تر از توحید و [[شهادتین]] است؛ بلکه به [[اعتقاد شیعه]]، توحید اصل و [[اساس دین]] بوده و [[نبوت]] و [[ولایت]] از توابع آن و در طول و ادامه آن است<ref>حسینی میلانی، الإمامة فی أهم الکتب الکلامیة، ص۱۵۳.</ref>. اساساً بدون [[توحید]] و نبوت، ولایت معنایی ندارد. استناد این مطلب که [[شیعه]] ولایت را اصل و اساس دین می‌شمارد، [[تهمت]] و افترایی بیش نیست.
# تعیین حدود ولایت تصرف یا تکوینی یک انسان کامل از عهده ما خارج است.
# ولایت تصرف [[شأن]] بنده‌ای است که از هوای [[نفسانی]] به کلی [[پاک]] شده است<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[مجموعه آثار (کتاب)|مجموعه آثار]]، ج۳، ص۲۸۷-۲۸۹.</ref>.<ref>[[هادی اکبری ملک‌آبادی|اکبری]] و [[رقیه یوسفی سوته|یوسفی]]، [[ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)| ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی]]، ص۲۲۸-۲۲۹.</ref>


=== [[ولایت تشریعی]] ===
روایتی که [[وهابیون]] برای نشان دادن تناقض با [[روایات]] دال بر [[پذیرش ولایت]]، به عنوان شرط قبولی، بدان [[تمسک]] کرده‌اند، چنین است: {{متن حدیث|حَدَّثَنَا أَيُّوبُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سِمْطٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبِي يَقُولُ سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ{{ع}} يَقُولُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} يَقُولُ لَمَّا نَزَلَتِ الْآيَةُ {{متن قرآن|قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى}}<ref>«بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.</ref> قَالَ جَبْرَئِيلُ{{ع}} يَا مُحَمَّدُ إِنَّ لِكُلِّ دِينٍ أَصْلًا وَ دِعَامَةً وَ فَرْعاً وَ بُنْيَاناً وَ إِنَّ أَصْلَ الدِّينِ وَ دِعَامَتَهُ قَوْلُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ إِنَّ فَرْعَهُ وَ بُنْيَانَهُ مَحَبَّتُكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ فِيمَا وَافَقَ الْحَقَّ وَ دَعَا إِلَيْهِ}}<ref>کوفی، تفسیر فرات الکوفی، ص۳۹۷؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج۲۳، ص۲۴۷.</ref>.
مقصود از ولایت تشریعی، آن است که شخصی از سوی [[خداوند]] که ولایتش ذاتی است، زمام [[امور شرعی]] را در دست داشته و هرگونه که بخواهد در آن [[تصرف]] نماید. بر این اساس، [[اطاعت]] از او [[واجب]] و فرمانبردای از [[دستورات]] او در [[امور دینی]]، [[سیاسی]]، [[اجتماعی]] و [[اداری]] و همه اموری که پیرامون [[حیات انسان]] پدید می‌آید، لازم است<ref>سید علی عاشور، الولایة التکوینیة لآل محمد{{ع}}، ص۲۷۹.</ref>. خداوند این نوع [[ولایت]] را برای برخی [[اولیاء]] شایسته‌اش [[افاضه]] می‌نماید و ولایت تشریعی او از این طریق [[اثبات]] می‌شود<ref> [[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[ادب فنای مقربان ج۷ (کتاب)|ادب فنای مقربان ج۷]]، ص۳۱-۳۲، (نقل مضمون کلام ایشان).</ref>.  
برخی [[مفسران]] «[[هدایت]] و [[ارشاد]] و [[توفیق]]» را نیز از مصادیق ولایت تشریعی گرفته‌اند که بر همه [[بشر]] عرضه می‌شود ولی تنها [[مؤمنان]] آن را می‌پذیرند؛ از این جهت خداوند فرموده: خداوند ولی مؤمنان و [[متقیان]] است.


=== [[ولای زعامت]] ===
هنگامی [[آیه مودت]] نازل شد، [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود که [[جبرئیل]] گفت: «ای محمد{{صل}} برای هر [[دینی]] اصل و رکن و اساسی است و نیز فرع و بنیان (بنایی) است. به‌راستی اصل و اساس دین کلمه {{متن قرآن|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ}} است و فرع و بنیان آن، [[محبت]] شما [[اهل بیت]]{{عم}} در آنچه موافق [[حق]] و [[دعوت]] به سوی آن است.
مقصود از «ولایت [[زعامت]]»، [[حق]] [[رهبری اجتماعی]] و سیاسی است. [[اجتماع]] نیازمند به [[رهبر]] است. آن کسی‌که باید زمام امور اجتماع را به دست گیرد و [[شؤون]] اجتماعی [[مردم]] را اداره کند و مسلط بر مقدرات مردم است، «[[ولی امر مسلمین]]» است. [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} در زمان [[حیات]] خودشان ولی امر مسلمین بودند و این [[مقام]] را خداوند به ایشان عطا فرموده بود و پس از ایشان طبق دلائل غیر قابل [[انکار]]، به [[اهل البیت]] رسیده است. [[آیات]] کریمه «[[اولی الامر]]<ref>{{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}، «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند  فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>‏، [[ولایت]]<ref>{{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}، «سرور  شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع  زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref> و عموم آیه‌: {{متن قرآن|النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ}}<ref>«پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.</ref> ناظر به چنین [[ولایتی]] است<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[مجموعه آثار (کتاب)|مجموعه آثار]]، ج۳، ص۲۸۰-۲۸۱.</ref>.


=== [[ولای امامت]] ===
بر اساس این [[روایت]]، اصل و اساس [[دین توحید]]، و فرع و بنای آن [[محبت اهل بیت]]{{عم}} است. این همان [[عقیده]] صحیح شیعه است و غیر از این [[افترا]] و تهمت به شیعه یا [[غلو]] در [[حق اهل بیت]]{{عم}} است که از آن [[نهی]] شده است.
مقصود از ولای امامت، [[مرجعیت]] و [[زعامت دینی]] است؛ به این معنا که دیگران [[امامان]] را الگوی [[اعمال]] و رفتارشان قرا دهند، دستورات‌شان را [[اطاعت]] و از آنان [[پیروی]] نمایند. مسلما چنین مقامی مستلزم [[عصمت]] آنان است؛ زیرا شخصی که [[معصوم]] باشد قول و عملش [[حجت]] خواهد بود<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[مجموعه آثار (کتاب)|مجموعه آثار]]، ج۳، ص۲۷۷.</ref>.


براساس [[آیات قرآن]]<ref>{{متن قرآن|لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ}} (سوره احزاب، آیه۲۱)؛ {{متن قرآن|قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ}}‏ (سوره آل عمران، آیه ۳۱).</ref>، [[رسول خدا]]{{صل}} به عنوان [[الگو]] معرفی شده که [[مردم]] باید [[رفتار]] و اخلاقشان با رفتار و [[اخلاق]] او تطبیق دهند و او را مقتدای خویش قرار دهند. این [[مقام]] پس از [[پیامبر]] به [[اهل بیت]] ایشان رسید. برپایه [[حدیث شریف ثقلین]]<ref>{{متن حدیث|إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی أَلَا وَ هُمَا الْخَلِیفَتَانِ مِنْ بَعْدِی وَ لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ}}؛ شیخ صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۴۱۵.</ref>، پیامبر، اهل بیت را [[پیشوای امت]] برگزید و قرین [[قرآن]] و توأم با آن قرار داد که همچون پیامبر{{صل}} معصوم و [[منزه]] از [[خطا]] هستند<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[مجموعه آثار (کتاب)|مجموعه آثار]]، ج۳، ص۲۷۹.</ref>. [[آیه ولایت]] نیز ناظر به «[[ولاء]] [[امامت]] و [[پیشوایی]] و [[مرجعیت دینی]]» اهل بیت است<ref>[[هادی اکبری ملک‌آبادی|اکبری]] و [[رقیه یوسفی سوته|یوسفی]]، [[ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)| ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی]]، ص۱۹۶-۲۰۲.</ref>.
این‌گونه [[شبهات]] ناشی از عدم [[درک]] و تبیین صحیح روایات دال بر شرطیت ولایت برای [[قبولی اعمال]] است. روایات مذکور هرگز ولایت را اصل و اساس دین معرفی نمی‌کنند؛ بلکه همان‌طور که در نوشتار حاضر بارها تأکید شد، [[ولایت]] را در طول و ادامه [[توحید]] و [[نبوت]] معرفی و معنا می‌کنند؛ نه مقدم بر آنها.


=== ولاء [[محبت]] یا [[قرابت]] ===
وهابیون پنداشته‌اند که [[شیعیان]] معتقدند ولایت و [[محبت اهل بیت]]{{عم}} اصل و [[اساس دین]] و مقدم بر توحید است. ازاین‌رو [[روایت]] فوق را متناقض با [[عقیده]] آنان دانسته‌اند؛ درحالی‌که این تناقض ناشی از عدم [[درک]] صحیح آنان از [[روایات]] مزبور است.
این نوع ولایت به این معناست که [[اهل‌بیت]]، ذوی القربای [[پیامبر اکرم]]{{صل}} هستند و به مردم توصیه شده است نسبت به آنها به طور خاص محبت بورزند و آنها را [[دوست]] بدارند. [[آیات قرآن]]<ref>{{متن قرآن|قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى}}، «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.</ref>‏ و [[روایات]] [[فریقین]]<ref>{{متن حدیث|من مات علی حب آل محمد مات شهیداً، ألا ومن مات علی حب آل محمد مات مغفوراً له، ألا ومن مات علی حب آل محمد مات تائباً، ألا ومن مات علی حب آل محمد مات مؤمناً مستکمل الإیمان، ألا ومن مات علی حب آل محمد بشره ملک الموت بالجنة و..}}، زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق التنزیل، ج ۴، ص۲۲۵.</ref>، [[محبت اهل بیت]] و از جمله [[امیرمؤمنان]]{{ع}} را یکی از مسائل اساسی [[اسلامی]] قرار داده است.  


درباره این نوع [[ولایت]] سه نکته مورد توجه است:
چطور شیعیان و [[پیروان اهل بیت]]{{عم}} می‌توانند ولایت را اصل و اساس دین و مقدم بر توحید به شمار آورند، درحالی‌که خود [[ائمه]]{{عم}} در روایات فراوانی خط بطلان بر این عقیده کشیده‌اند؛ از جمله: [[امام باقر]]{{ع}} فرمود: «ای [[جماعت]] شیعیان [[آل محمد]]{{صل}} شما تکیه‌گاه به میانه باشید تا آن‌که [[غلو]] کرده به شما [[رجوع]] کند و آن‌که عقب مانده به شما ملحق شود».... پس از آن، رو به ما کرد و فرمود: «به [[خدا]] قسم که با ما [[برائت]] و [[آزادی]] از [[خداوند]] (یعنی از [[سخط]] و [[عذاب]] او) نیست، بین ما و خداوند [[خویشاوندی]] نیست، ما بر خداوند حجتی نداریم و [[تقرب به خدا]] حاصل نکنیم مگر به [[اطاعت]] و [[فرمانبرداری]]. هر کس از شما [[مطیع]] خداوند باشد، ولایت و [[دوستی]] ما برای او سودمند است و هر کس از شما [[فرمانبردار]] خدا نباشد، ولایت ما برای او نفعی نرساند. وای بر شما، [[مغرور]] نشوید؛ وای بر شما، مغرور نشوید»<ref>{{متن حدیث|عَنْ عَمْرِو بْنِ خَالِدٍ: عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ{{ع}} قَالَ: «يَا مَعْشَرَ الشِّيعَةِ- شِيعَةِ آلِ مُحَمَّدٍ- كُونُوا النُّمْرُقَةَ الْوُسْطى‌، يَرْجِعُ إِلَيْكُمُ الْغَالِي، وَ يَلْحَقُ بِكُمُ التَّالِي... ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَيْنَا، فَقَالَ: «وَ اللَّهِ، مَا مَعَنَا مِنَ اللَّهِ بَرَاءَةٌ، وَ لَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَ اللَّهِ قَرَابَةٌ، وَ لَا لَنَا عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ، وَ لَا نَتَقَرَّبُّ إِلَى اللَّهِ إِلَّا بِالطَّاعَةِ، فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مُطِيعاً لِلَّهِ، تَنْفَعُهُ وَلَايَتُنَا؛ وَ مَنْ كَانَ مِنْكُمْ عَاصِياً لِلَّهِ، لَمْ تَنْفَعْهُ وَلَايَتُنَا، وَيْحَكُمْ لَاتَغْتَرُّوا، وَيْحَكُمْ لَاتَغْتَرُّوا}}، کلینی، کافی، ج۳، ص۱۹۲ و ۱۹۳.</ref>.
# [[ولای محبت]] مقدمه برای سایر [[ولایت‌ها]] است که بیان شد و ثمره‌اش به خود شخص بر می‌گردد؛ چون رشته [[محبت]] است که [[مردم]] را به [[اهل بیت]] پیوند می‌زند.
# این نوع محبت ویژه [[شیعیان]] نیست بلکه سایر [[فرق اسلامی]] نیز به آن اهمیت می‌دهند و این نوع محبت در اشعاری که از [[شاعران]] و بزرگان آنها نقل شده، به چشم می‌خورد. اما [[ناصبی‌ها]] خط شان از [[شیعه]] و [[اهل سنت]] جداست که این نوع محبت را ندارند.
# این نوع ولایت اگر به [[اهل البیت]] نسبت داده شود و آنها را «صاحب ولا» بخوانیم، باید بگوییم «ولایت [[قرابت]]» و اگر به [[مسلمانان]] از نظر وظیفه‌ای که درباره علاقه به اهل البیت دارند نسبت دهیم باید بگوییم «[[ولاء]] محبت»<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[مجموعه آثار (کتاب)|مجموعه آثار]]، ج۳، ص۲۷۱-۲۷۶ خلاصه این صفحات در اینجا نقل شد.</ref>.<ref>[[هادی اکبری ملک‌آبادی|اکبری]] و [[رقیه یوسفی سوته|یوسفی]]، [[ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)| ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی]]، ص۱۸۶-۱۹۶.</ref>


== ویژگی‌های صاحبان ولایت ==
طبق این گونه [[احادیث]]، [[ولایت]] در رتبه بعد از [[توحید]] و [[اطاعت خداوند]] قرار دارد و بدون توحید و [[اطاعت از خدا]] سودی ندارد. بنابراین ولایت و [[امامت ائمه اثنا عشر]]{{عم}} در طول و ادامه توحید و [[نبوت]] است و هرگز مقدم بر آنها نیست.
مقصود از صاحبان ولایت، [[پیامبران]] و [[ائمه طاهرین]]{{ع}} هستند؛ از این رو، برخی ویژگی‌های مهم آنان را که در اعطای [[ولایت تکوینی]] و [[تشریع]] آنها نقش دارد و [[شایستگی]] آنها را ثابت می‌کند، به صورت مختصر مرور می‌کنیم.


=== [[نصب الهی]] ===
[[شیعیان]] معتقدند که [[قبولی اعمال]] افزون بر اینکه مشروط به [[باور]] به توحید و نبوت است، مشروط به [[اعتقاد]] به ولایت نیز هست و تا [[ولایت ائمه]]{{عم}} پذیرفته نشود، شرایط قبولی اعمال کامل نبوده و لذا [[اعمال]] مقبول نخواهد شد<ref>[[رضا باذلی|باذلی، رضا]]، [[پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال (مقاله)| مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۶ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۶]]، ص۱۳۴.</ref>.
نخستین ویژگی آنها این است که [[نبوت]] یا امامتشان [[الهی]] است. درباره [[انتصاب الهی]] پیامبران تمام [[فِرق]] اسلامی [[اتفاق نظر]] دارند و [[آیات قرآن کریم]] نیز این مطلب را بیان می‌کند. از جمله این [[آیه]] که می‌فرماید: {{متن قرآن|اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ}}<ref>«خدا بهتر مى‏‌داند رسالتش را كجا قرار دهد» سوره انعام، آیه ۱۲۴.</ref>؛ «[[خداوند]] آگاهتر است که [[رسالت]] خویش را کجا قرار دهد».. اما [[انتصاب الهی]] [[امام]] از دیدگاه [[شیعه]] و [[اهل سنت]] اختلافی است. شیعه آن را [[انتصابی]] و اهل سنت انتخابی می‌دانند. [[نصب الهی امامت]]، از آیاتی چند استفاده می‌شود که از میان آنها می‌توان [[آیات]]: «[[آیه ابتلاء|ابتلاء]]»<ref>{{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}} «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>، «[[آیه ولایت|ولایت]]»<ref>{{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}؛ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref> و «[[آیه اولی‌الامر|اولی الامر]]»<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ}}؛ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>» را نام برد. جز [[آیات قرآن]]، [[روایات]] [[فریقین]] نیز بر انتصاب الهی [[پیامبر]] و امام دلالت دارند<ref>این ادله در مدخل «راه تعیین امام» بحث شده است و نیاز به تکرار ندارد.</ref>.


=== [[علم الهی]] ===
==[[شبهه]] پنجم: امم سابقه و [[ولایت اهل بیت]]{{عم}}==
آیات زیادی از جمله آیه {{متن قرآن|وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ}}<ref>«بگو: آیا خداوند را از دینتان آگاه می‌کنید؟ در حالی که خداوند آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است می‌داند و خداوند به هر چیزی داناست» سوره حجرات، آیه ۱۶.</ref>، علم ذاتی الهی را بازگو می‌نماید. علم الهی یعنی خداوند به همه چیز عالِم است، این آگاهی اول از ذات خودش شروع شده و بعد شامل ظاهر و باطن و آغاز و پایان همۀ موجودات می‌‌شود. به بیان دیگر علم خداوند، علم حضوری به تمام موجودات عالم است و خداوند برای آگاهی پیدا کردن به موجودات عالم نیازی به ابزار و وسیله ندارد؛ چراکه سیطرۀ این دانش به قدری وسیع و گسترده است که نه تنها به ابزار و وسایل احتیاجی ندارد، بلکه هیچگونه اشتباه و خطایی هم برای این علم قابل تصور نیست<ref>ر.ک: [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص۱۴۶.</ref>. اما علم پیامبران و امامان{{ع}}، ذاتی نیست؛ بلکه نشأت گرفته از [[علم الهی]] است که در این [[آیه]] منعکس شده است: {{متن قرآن|مَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَإِنْ تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ}}<ref>«خداوند بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمی‌گزیند؛ پس به خداوند و فرستادگانش ایمان آورید و اگر ایمان آورید و پرهیزگاری ورزید پاداشی سترگ خواهید داشت» سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.</ref>.
برخی از [[وهابیون]] این شبهه را مطرح کرده‌اند که بنا بر اعتقاد شیعه به ولایت اهل بیت{{عم}} و شرطیت آن برای قبولی اعمال، [[گناه]] امم سابقه که اطلاعی از ولایت و [[امامت اهل بیت]]{{عم}} نداشتند، چیست<ref>شثری، عقائد الشیعة الاثنی عشریة، ص۵۹.</ref>؟


=== [[عصمت]] ===
===نقد و بررسی===
یکی دیگر از ویژگی‌های ولی، عصمت او از هرگونه [[خطا]]، [[اشتباه]] و [[آلودگی]] است. [[خواجه نصیر]] [[طوسی]] در شرح تجرید می‌گوید: در [[پیامبر]] عصمت شرط است به دلیل اینکه [[اطمینان]] به گفته‌های او حاصل شود، در این صورت است که غرض حاصل می‌شود<ref>{{عربی|و یجب فی النبی العصمة لیحصل الوثوق فیحصل الغرض}}، علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد (تحقیق الآملی)، ص۴۷۱.</ref>. این [[عقیده شیعه]] است، ولی گروهی از [[مسلمانان]] عصمت را برای [[انبیا]] در برخی موارد قائل نیستند<ref>{{عربی|ونعتقد أن الأنبیاء معصومون قاطبة وکذلک الأئمة ـ علیهم جمیعا التحیات الزاکیات ـ وخالفنا فی ذلک بعض المسلمین فلم یوجبوا العصمة فی الأنبیاء فضلا عن الأئمة}}، خرازی، محسن، بدایة المعارف الإلهیة فی شرح عقائد الإمامیة، ج۱، ص۲۴۷.</ref>.
به نظر می‌رسد این سؤال و شبهه به صورت ابتدایی و بسیار ناشیانه مطرح شده است؛ چراکه با اندک تأملی پاسخ آن روشن می‌شود. پاسخ این [[پرسش]] این است که امم سابقه هیچ تکلیفی نسبت به ولایت و امامت اهل بیت{{عم}} ندارند؛ چراکه اصل [[امامت]] و ولایت اهل بیت{{عم}}، فرع [[نبوت پیامبر اسلام]]{{صل}} و در ادامه آن است. در واقع هر پاسخی که درباره [[تکلیف]] امم سابقه به نبوت و [[رسالت پیامبر اسلام]]{{صل}} و اصل [[دین اسلام]] ارائه شود، همان پاسخ درباره ولایت و امامت نیز قابل ارائه خواهد بود.


از دیدگاه [[شیعه]] [[عصمت پیامبر خاتم]]{{صل}} و [[ائمه طاهرین]]{{ع}} از دلائل فراوانی ثابت می‌شود. از جمله [[آیه تطهیر]] می‌فرماید: {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت  هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref>؛ به همین جهت [[شیخ مفید]] از علمای بزرگ شیعه می‌گوید: "عصمت، تفضلی است از جانب [[خدا]] برای کسی که می‌داند آن شخص [[معصوم]] به عصمت خود [[تمسک]] می‌کند"<ref>{{عربی|العصمة من اللّه تعالی لحججه هی التوفیق و اللطف و الاعتصام من الحجج بها عن الذنوب و الغلط فی دین اللّه تعالی و العصمة [تفضل من اللّه] تعالی علی من علم أنّه یتمسک بعصمته}}، مفید، محمد بن محمد. تصحیح إعتقادات الإمامیة، ص۱۲۸.</ref>.
در [[حقیقت]] این اشکال و سؤال، از [[فهم]] غلط و [[تفسیرهای نادرست]] نسبت به ولایت و امامت اهل بیت{{عم}} نشئت گرفته است. اشکال‌کننده پنداشته است که ولایت [[اصل دین]] است و توحید و نبوت فرع آن است. در این صورت امم سابقه که اطلاعی از آن نداشتند، به اصل دین دسترسی نداشته و از آن [[محروم]] بوده‌اند. ازاین‌رو اعمالشان نیز پذیرفته نیست؛ درحالی‌که [[شیعه]] هرگز چنین [[تفسیری]] از [[ولایت]] و [[توحید]] نداشته و ندارد و این [[تهمت]] و افترایی است که [[وهابیون]] نسبت به شیعه مطرح کرده‌اند.


=== [[افضلیت]] ===
اساساً امم سابقه، به [[حکم عقل]] مبنی بر قُبح [[تکلیف]] و [[عقاب]] بدون بیان<ref>مفاد قاعده قبح تکلیف و عقاب بلابیان اجمالاً آن است که مادام که عملی توسط شرع واجب نشده و امر شارع به مکلف ابلاغ نشده، چنانچه شخصی آن را ترک کند، مجازات او بر ترک فعل مزبور عقلاً قبیح و زشت است و مادام که عملی توسط شرع نهی نشده و آن نهی به مکلف ابلاغ نشده، چنانچه شخصی آن را مرتکب شود، مجازات او عقلاً قبیح و زشت است؛ به تعبیر دیگر، مجازات شخص جاهل به حکم عقل ظلم و قبیح است (محقق داماد، قواعد فقه، ج۴، ص۱۵).</ref>، هیچ تکلیفی نسبت به [[ولایت اهل بیت]]{{عم}} ندارند؛ چراکه ولایت اهل بیت برای آنها مطرح و بیان نشده و به دست آنها نرسیده بود تا آنها [[مکلف]] به آن باشند. ازاین‌رو تکلیف به ولایت نسبت به امم سابقه، تکلیف بلابیان خواهد بود که به حکم عقل [[قبیح]] است. بر اساس عدم تکلیف امم سابقه به ولایت، عقاب و [[مجازات]] آنها بر عدم [[اعتقاد]] به ولایت نیز عقاب بلابیان خواهد بود که آن هم به [[حکم]] صریح [[عقل]] قبیح و [[ظلم]] است<ref>ر.ک: وحید بهبهانی، الفوائد الحائریة، ص۲۴۰ و ۲۴۱.</ref>.<ref>[[رضا باذلی|باذلی، رضا]]، [[پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال (مقاله)| مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۶ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۶]]، ص۱۳۷.</ref>
یکی دیگر از ویژگی‌های صاحبان [[ولایت]]، افضلیت آنها بر سایرین است.
# افضلیت [[انبیا]]: به [[اعتقاد شیعه]]، [[پیامبران الهی]] باید بر همه [[مردم]] [[زمان]] و عصرشان [[برتری]] داشته باشند؛ زیرا آنها به عنوان [[پیام]] آوران [[وحی الهی]]، [[مأموریت]] ویژه‌ای برای [[تبلیغ پیام]] [[دین]] به مردم و [[ولایت تشریعی]] در [[هدایت]] [[انسان‌ها]] دارند. بدین جهت از هر نگاهی باید [[برتر]] از دیگران باشند وگرنه [[تفضیل]] [[مفضول]] [[قبیح]] است<ref>{{عربی|یجب ان یکون الأنبیاء اعلم وأفضل أهل زمانهم، لان تفضیل المفضول قبیح}}، قاضی ابن البراج، عبد العزیز، جواهر الفقه، ص۲۴۸.</ref>.
# [[افضلیت پیامبر خاتم]]: علاوه بر اینکه متعقدیم [[پیامبر خاتم]]{{صل}} بر سایر افراد [[امت]] خود برتری دارد، بر این باوریم که آن [[حضرت]] بر سایر انبیا نیز برتری دارد و اساساً [[خداوند]] همانند ایشان در میان [[مخلوقات]] [[الهی]]، شخص برتری را نیافریده است<ref>{{عربی|ویجب أن یعتقد أن الله تعالی لم یخلق خلقا أفضل من محمد{{صل}}}}، شیخ صدوق، محمد بن علی، الهدایة، ص۲۳.</ref>. در روایتی‌که از ایشان نقل شده، خود را برتر از [[پیامبران]] و [[مرسلین]] و [[فرشتگان مقرب]] الهی<ref>{{متن حدیث|أنا سید الأنبیاء والمرسلین وأفضل من الملائکة المقربین}}، شیخ صدوق، محمد بن علی، الأمالی، ص۳۷۴.</ref> و در [[روایت]] دیگر برتر از [[فرزندان آدم]] معرفی نموده است<ref>{{متن حدیث|أنا سید ولد آدم}}، شیخ صدوق، الأمالی، ص۵۶۳.</ref>.
# [[افضلیت امام]]: افضلیت امام گاهی در مقایسه با دیگر افراد [[امت اسلام]] مطرح می‌شود. در این فرض، [[اعتقاد]] بر آن است که آنها [[برترین]] افراد [[اهل]] زمان و [[سید]] قوم‌شان هستند و در احراز [[مقام عصمت]] و [[کمالات]]، همانند [[انبیاء]]{{عم}} هستند<ref>{{عربی|ویعتقد إمامته وفرض طاعته وأنه أفضل أهل عصره وسید قومه وأنهم فی العصمة والکمال کالأنبیاء{{عم}}}}، شیخ مفید، محمد بن محمد، المقنعة، ص۳۲.</ref>. البته [[اهل سنت]] با این دیدگاه [[شیعه]] [[اختلاف]] نظر دارند و افضلیت را شرط نمی‌دانند<ref>{{عربی|المبحث الثانی: فی أن الإمام یجب أن یکون أفضل من رعیته. اتفقت الإمامیة علی ذلک... وخالف فیه الجمهور، فجوزوا تقدیم المفضول علی الفاضل. وخالفوا مقتضی العقل ونص الکتاب، فإن العقل یقبح تقدیم المفضول وإهانة الفاضل، ورفع مرتبة المفضول، وخفض مرتبة الفاضل، والقرآن نص علی إنکار ذلک، فقال تعالی: {{متن قرآن|أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ}}}}، نهج الحق وکشف الصدق ـ العلامة الحلی ـ ص۱۶۸.</ref>.


گاهی [[برتری]] [[امامان]] در مقایسه با [[پیامبران الهی]] است. در این فرض نیز بر اساس برخی [[آیات]]<ref>{{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}، (بقره/۱۲۴)؛ این آیه دلالت می‌کند که حضرت ابراهیم پس از رسیدن به مقام نبوت، به امامت دست یافت، بنابراین، مرتبه امامت برتر از مرتبه نبوت و امام برتر از نبی است. همچنین آیه مباهله می‌تواند دلیل دیگری باشند؛ چون در این آیه امام علی{{ع}} نفس پیامبر{{صل}} خوانده شده از آنجا که پیامبر اسلام افضل از همه انبیاست، نفس پیامبر نیز برتر از آنان است. (پژوهشکده حج و زیارت، موسوعه رد شبهات، رحمت الله ضیایی، مقاله برتری ائمه بر انبیاء ص۵۹-۶۲).</ref> و [[روایات]]<ref>نمونه از روایات این است که پیامبر فرمود: {{متن حدیث|من أراد أن یری آدم فی علمه ونوحا فی طاعته وإبراهیم فی خلته وموسی فی قربته وعیسی فی صفوته فلینظر إلی علی بن أبی طالب}}. یکی از عالمان شیعه به نام محمود بن حسن خصیمی در دلالت این روایت بر افضلیت امیرمؤمنان گفته است: {{عربی|فالحدیث دل علی أنه اجتمع فیه ما کان متفرقا فیهم وذلک یدل علی أن علیا أفضل من جمیع الأنبیاء سوی محمد{{صل}}}}؛ این روایت دلالت دارد که این صفاتی‌که در پیامبران به طور پراکنده موجود است، یکجا در وجود علی گرد آمده است. به همین دلیل، آن حضرت از همه پیامبران جز پیامبر خاتم، برتری دارد. بحار الانوار، ج۲۱، ص۲۸۱.</ref>، بر آنان برتری دارند.
== نتیجه‌گیری ==
با توجه به مطالبی که بیان شد، روشن شد که مراد از شرطیت ولایت برای قبولی اعمال، به هیچ وجه به معنای تقدم و ترجیح ولایت بر توحید یا [[نبوت]] نیست؛ بلکه به این معناست که پذیرش اعمال، به غیر از اعتقاد به [[توحید]] و نبوت [[رسول اکرم]]{{صل}} شرط دیگری نیز دارد که اعتقاد و [[باور]] به ولایت و [[امامت ائمه]] [[اثنا عشری]]{{عم}} است و این مطلب به صراحت از منابع روایی قابل [[استنباط]] و [[درک]] است. اما معاندان و مخالفان شیعه، به‌ویژه [[وهابیت]]، این [[روایات]] را یا به‌صورت صحیح و دقیق درک و فهم نکردند یا به‌جهت عنادشان [[تفسیر]] و تبیین غیرصحیحی از آن ارائه کردند. به همین جهت، شبهاتی را مطرح و به زعم خود، مکتب شیعه را زیر سؤال برده و آن را متهم به [[بدعت]] و [[افترا]] و [[کذب]] کردند. البته با بررسی این [[شبهات]] روشن شد که همه آنها از تبیین غلط و عدم درک صحیح این‌گونه روایات ناشی شده است و هیچ یک بر اعتقاد شیعه، مبنی بر شرطیت [[اعتقاد]] به [[ولایت]] برای قبولی اعمال وارد نیست<ref>[[رضا باذلی|باذلی، رضا]]، [[پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال (مقاله)| مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۶ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۶]]، ص۱۳۸.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:11146.jpg|22px]] [[امام خمینی|امام خمینی]]، [[ولایت فقیه - امام خمینی (کتاب)|'''ولایت فقیه''']]
# [[پرونده:11146.jpg|22px]] [[امام خمینی|امام خمینی]]، [[ولایت فقیه - امام خمینی (کتاب)|'''ولایت فقیه''']]
# [[پرونده:11146.jpg|22px]] [[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[مجموعه آثار (کتاب)|'''مجموعه آثار''']]، ج۳
# [[پرونده:152051.jpg|22px]] [[لطف‌الله صافی گلپایگانی|صافی گلپایگانی، لطف‌الله]]، [[ولایت تکوینی و ولایت تشریعی (کتاب)|'''ولایت تکوینی و ولایت تشریعی''']]
# [[پرونده:IM010365.jpg|22px]] [[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[در پرتو ولایت (کتاب)|'''در پرتو ولایت''']]
# [[پرونده:IM010365.jpg|22px]] [[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[در پرتو ولایت (کتاب)|'''در پرتو ولایت''']]
# [[پرونده:IM010361.jpg|22px]] [[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[حکیمانه‌ترین حکومت (کتاب)|'''حکیمانه‌ترین حکومت''']]
# [[پرونده:IM010361.jpg|22px]] [[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[حکیمانه‌ترین حکومت (کتاب)|'''حکیمانه‌ترین حکومت''']]
# [[پرونده:33456.jpg|22px]] [[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[راه و راهنماشناسی (کتاب)|'''راه و راهنماشناسی''']]
# [[پرونده:33456.jpg|22px]] [[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[راه و راهنماشناسی (کتاب)|'''راه و راهنماشناسی''']]
# [[پرونده:Adab-7.jpg|22px]] [[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[ادب فنای مقربان ج۷ (کتاب)|'''ادب فنای مقربان ج۷''']]
# [[پرونده:IM010362.jpg|22px]] [[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن - جوادی آملی (کتاب)|'''ولایت در قرآن''']]
# [[پرونده:IM010362.jpg|22px]] [[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن - جوادی آملی (کتاب)|'''ولایت در قرآن''']]
# [[پرونده:IM010364.jpg|22px]] [[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[توحید در قرآن (کتاب)|'''توحید در قرآن''']]
# [[پرونده:IM010364.jpg|22px]] [[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[توحید در قرآن (کتاب)|'''توحید در قرآن''']]
# [[پرونده:IM010366.jpg|22px]] [[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[ولایت فقیه - جوادی آملی (کتاب)|'''ولایت فقیه''']]
# [[پرونده:IM010366.jpg|22px]] [[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[ولایت فقیه - جوادی آملی (کتاب)|'''ولایت فقیه''']]
# [[پرونده:1414.jpg|22px]] [[فرهنگ شیعه (کتاب)|'''فرهنگ شیعه''']]
# [[پرونده:11119.jpg|22px]] [[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[محمد رضا مصطفی‌پور|مصطفی‌پور، محمد رضا]]، [[وحی و نبوت در قرآن ۱ (مقاله)|'''وحی و نبوت در قرآن''']]، [[پاسدار اسلام (نشریه)|ماهنامه پاسدار اسلام]]
# [[پرونده:10119661.jpg|22px]] [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|'''فرهنگ اصطلاحات علم کلام''']]
# [[پرونده:136892.jpg|22px]] [[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[منشور جاوید ج۳ (کتاب)|'''منشور جاوید ج۳''']]
# [[پرونده: 1100453.jpg|22px]] [[هادی اکبری ملک‌آبادی|اکبری]] و [[رقیه یوسفی سوته|یوسفی]]، [[ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)|''' ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی ''']]
# [[پرونده:426310763.jpg|22px]] [[عبدالحسین خسروپناه|خسروپناه، عبدالحسین]]، [[کلام نوین اسلامی (کتاب)|'''کلام نوین اسلامی''']]
# [[پرونده:Imamat.jpg|22px]] جمعی از نویسندگان، [[امامت‌پژوهی (کتاب)|'''امامت‌پژوهی''']]
# [[پرونده:11677.jpg|22px]] [[اباصلت فروتن|فروتن، اباصلت]]، [[علی اصغر مرادی|مرادی، علی اصغر]]، [[واژه‌نامه فقه سیاسی (کتاب)|'''واژه‌نامه فقه سیاسی''']]
# [[پرونده:1100672.jpg|22px]] [[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|'''نظام سیاسی اسلام''']]
# [[پرونده:1100672.jpg|22px]] [[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|'''نظام سیاسی اسلام''']]
# [[پرونده: 1100770.jpg|22px]] [[اصغرآقا مهدوی|مهدوی، اصغرآقا]] و [[سید محمد صادق کاظمی|کاظمی، سید محمد صادق]]، [[کلیات فقه سیاسی (کتاب)|'''کلیات فقه سیاسی''']]
# [[پرونده:21254.jpg|22px]] [[محمد ابراهیم ضرابی‌ها|ضرابی‌ها، محمد ابراهیم]]، [[مقام ولایت و نسبت آن با نبوت و رسالت در عرفان (مقاله)|'''مقام ولایت و نسبت آن با نبوت و رسالت در عرفان''']]، فصلنامه علمی پژوهشی پژوهش‌های اعتقادی ـ کلامی، زمستان ۱۳۹۷
# [[پرونده:21254.jpg|22px]] [[محمد ابراهیم ضرابی‌ها|ضرابی‌ها، محمد ابراهیم]]، [[مقام ولایت و نسبت آن با نبوت و رسالت در عرفان (مقاله)|'''مقام ولایت و نسبت آن با نبوت و رسالت در عرفان''']]، فصلنامه علمی پژوهشی پژوهش‌های اعتقادی ـ کلامی، زمستان ۱۳۹۷
# [[پرونده:IM010373.jpg|22px]] [[سید محمد نجفی|نجفی، سید محمد]]، [[ولایت زن در کتاب و سنت (مقاله)|'''ولایت زن در کتاب و سنت''']]، فصلنامه تخصصی طهورا، سال سوم بهار ۱۳۸۹ شماره ۵
# [[پرونده:IM010373.jpg|22px]] [[سید محمد نجفی|نجفی، سید محمد]]، [[ولایت زن در کتاب و سنت (مقاله)|'''ولایت زن در کتاب و سنت''']]، فصلنامه تخصصی طهورا، سال سوم بهار ۱۳۸۹ شماره ۵
# [[پرونده:IM010375.jpg|22px]] [[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[نقش امام در تشریع دریافت و تفسیر دین (مقاله)|'''نقش امام در تشریع، دریافت و تفسیر دین''']]، مطالعات اسلامی، فلسفه و کلام، سال ۴۷، شماره ۹۴، بهار و تابستان ۱۳۹۴
# [[پرونده:IM009895.jpg|22px]] [[رضا باذلی|باذلی، رضا]]، [[پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال (مقاله)|مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۶ (کتاب)|'''موسوعه رد شبهات ج۱۶''']]
# [[پرونده:9030760879.jpg|22px]] [[عبدالله امیدی فرد|امیدی فرد، عبدالله]]، [[حق تشریع (مقاله)|'''حق تشریع''']]، فصلنامه علمی پژوهشی دانشگاه قم، سال هشتم، شماره دوم
# [[پرونده:10119661.jpg|22px]] [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|'''فرهنگ اصطلاحات علم کلام''']]
# [[پرونده:Imamat.jpg|22px]] جمعی از نویسندگان، [[امامت‌پژوهی (کتاب)|'''امامت‌پژوهی''']]
# [[پرونده:1414.jpg|22px]] [[فرهنگ شیعه (کتاب)|'''فرهنگ شیعه''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


خط ۳۱۲: خط ۲۸۷:
[[رده:ولایت]]
[[رده:ولایت]]
[[رده:مفاهیم در کلام اسلامی]]
[[رده:مفاهیم در کلام اسلامی]]
[[رده:مدخل‌های تلخیص شده]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱ مهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۸:۳۳

ولایت از واژه‌های پرکاربرد در کلام اسلامی است که در حوزه امامت و رهبری نقش به‌سزایی را در معناشناسی و تبیین قلمرو ولایت صاحبان ولایت (پیامبران و ائمه معصومین (ع) ایفا می‌نماید. این واژه که به معنای سرپرستی، تدبیر، تصرف در امور مخلوقات، قانون‌گذاری و جعل احکام است، در کلام اسلامی به ولایت تکوینی و تشریعی تقسیم می‌شود. ولایت به معانی مذکور، منحصراً ویژه پروردگار است؛ اما از آنجایی که اجرای تدبیر و قوانین در میان بشر نیازمند به یک مجری از جنس خود آنهاست، خداوند مرتبه‌ای از ولایت تکوینی و تشریعی خویش را به برخی از بندگان برگزیده‌اش که شایستگی دریافت ولایت الهیه را دارند، ‌ افاضه نموده‌ است. سرآمد چنین انسان‌هایی، پیامبران و اوصیای‌ آنها و امامان معصوم (ع) هستند. آنان در قلمروهایی که برایشان مشخص شده به اذن الهی، بر انسان‌ها ولایت دارند. بنابراین، ولایت آنان در طول ولایت ذاتی و مطلقه الهی است. از این رو، اطاعت از آنان در حقیقت اطاعت از خداوند محسوب می‌گردد. مراتب پایین‌تر ولایت نیز برای برخی دیگر همچون، فقها، حاکمان، پدر و جد پدری ثابت است.

معناشناسی

تبیین معنای کلامی ولایت از طریق شناخت معنای لغوی آن میسور خواهد بود.

معنای لغوی

واژه‌ «ولایت» از ریشه (وَلْیْ) گرفته شده‌؛ اما ساختار افعال ماضی و مضارع این ریشه به دو صورت ذکر شده است:

  1. وَلِیَه یَلِیهِ، به کسر لام در هر دو مورد.
  2. وَلَیَ یَلِی، بر وزن وَعَدَ یَعِدُ[۱].

برای واژه «وَلْی» دو معنا ذکر کرده‌اند: یکی به معنای قرب و نزدیک شدن و دیگری به معنای آمدن چیزی است در پی چیز دیگر؛ بدون آنکه فاصله‌ای میان آن دو باشد[۲] که می‌توان از آن به «اتصال و پیوند دو شیء» تعبیر کرد[۳].

اما کلمۀ «ولایت» که به فتح و کسر واو استعمال شده، در هر دو صورت مصدر است؛ چنان که گفته می‌شود: ولی الشیء و علیه وَلایة و وِلایة[۴] منتهی «وِلایت» به کسر واو، مصدر «والی» به معنای امارت و سلطنت است، اما وَلایت به فتح واو، مصدر «ولیّ‌» ضدّ «عدوّ» است[۵].[۶]. ولایت به معانی صاحب اختیار، سرپرست، سلطان، نصرت، محبّت، دوستی، قرابت و خطّه و بلاد سلطان، به‌کار برده می‌شود. در اینکه کدام یک از این معانی، معنای حقیقی کلمۀ ولایت به فتح واو و یا به کسر واو می‌باشد، اختلاف است[۷]. برخی واژه شناسان، سرپرستی و تصدی امر را معنای حقیقی این کلمه می‌دانند[۸].

معنای اصطلاحی

متکلمان واژه‌ «ولایت» را به معنای «سرپرستی و صاحب اختیار و تصرف» گرفته‌اند که اطاعت، از لوازم معنای آن است. نمونه‌ آن را در تبیین معنای کلمه «ولی» که یکی از مشتقات ریشه «وَلْیْ» است مشاهده می‌کنیم. مثلا علامه حلی ذیل آیه ولایت درباره معنای «ولی» می‌گوید: ولی به معنی کسی ‌است که حق تصرف دارد و خداوند آن را برای حضرت ثابت کرده همان طوری‌ که آن را برای خود و پیامبر ثابت کرده است[۹].

به هر حال گسترده‌ترین کاربرد مصطلح ولایت در متون عربی و محاورات عرفی همان «امامت» و «حاکمیت سیاسی» است. به گونه‌ای که هرگاه این واژه بدون قید و قرینه استعمال شود، به ولایت سیاسی، امارت و حاکمیت انصراف دارد که مقصود همان مدیریت و تنظیم امور کلان اجتماعی است[۱۰].

واژه‌های همسو

نبوت

واژۀ «نبوت» از نظر لغوی در چهار معنا استعمال شده است: خبر، ارتفاع، طریق و صوت خفی[۱۱]. و در اصطلاح، به معنای دریافت خبر از سوی خداوند به صورت وحی است که برای هدایت افراد بشر برای پیامبر می‌رسد[۱۲] و نبی در اصطلاح علم کلام، بر شخصی اطلاق می‌شود که از راه وحی پیامی را از خدای متعال دریافت می‌کند و آن را به مردم می‌رساند[۱۳]. پیامبر (ص) دارای دو بُعد ولایت و نبوت است. با توجه به آیه ولایت[۱۴]، ولایت ایشان از ولایت الهی سرچشمه می‌گیرد. از نظر علم کلام، به نظر می‌رسد نبوت و ولایت پیامبر هر کدام مستقل است ولی از نظر عرفانی، عرفا در پیوند همدیگر سخن گفته‌اند[۱۵].

امامت

«امام» از ریشۀ «أم» به معنای اصل، مرجع، جماعت و دین است و امام به معنای هر کسی است که به او اقتدا می‌شود و در کارها و امور پیشوا بوده و مقدم می‌گردد؛ از این رو پیامبر (ص) امام پیشوایان و خلیفه امام امت و قرآن امام مسلمانان است[۱۶]. متکلمان برای واژه «امامت» تعریف‌های مختلف و متفاوتی ذکر کرده‌اند که در یک جمع‌بندی می‌توان آن را به تعریف عام و خاص تقسیم‌بندی کرد. تعریف عام آنکه شامل نبوت هم می‌شود این است: الإمامة رئاسة عامة لشخص من الناس فی أمور الدین والدنیا[۱۷]، این تعریف چون قید خلافة و نیابة عن النبی را ندارد، شامل مقام نبوت هم می‌شود. در دستۀ دیگر از تعاریف قیود بیشتری به کار رفته است: «امامت ریاست عام و فراگیر در امور دین و دنیای مردم برای یک شخص به نیابت از پیامبر ثابت است»[۱۸]؛ این تعریف و امثال آنکه قیود در آنها به کار رفته[۱۹]، تعریف خاص امامت است و نشان می‌دهد که امام جانشین پیامبر است. با توجه به همه تعاریف، تعریف امامت به رهبری امت اسلامی در امور دینی و دنیوی آنان به عنوان جانشین پیامبر (ص) مورد قبول همۀ فرق اسلامی است[۲۰].

خلافت

واژه «خلیفه» از ریشه «خلف» اخذ شده و حروف «خ ل ف» به معنای چیزی است که در پشت چیز دیگری قرار دارد. یکی از واژه شناسان می‌گوید: خلیفه کسی است که به جای شخص پیش از خود می‌‌نشیند و جای او را می‌گیرد[۲۱]. واژه‌ «خلافة» نیز که مصدر این ریشه است، به معنای نیابت و جانشینی از غیر می‌آید، حال ممکن است آن شخص منوب عنه، غایب باشد، یا از دنیا رفته، یا ناتوان باشد و همچنین ممکن است جانشینی به خاطر ترفیع جایگاه و بزرگداشت جانشین، صورت گرفته باشد[۲۲]. از بررسی معنای لغوی خلیفه به دست می‌آید که خلافت و جانشنینی در دو فرایند زیر محقق می‌شود: نخست شخصی بر کنار شده و شخص دیگر جانشین او می‌گردد. دوم آنکه شخصی تدبیر و اداره کاری را از سوی شخص دیگر برعهده گیرد. در هر دو صورت همان سلطه و حقی که برای فرد اول بود، برای او نیز ثابت می‌شود. و در اصطلاح متکلمان شیعه «خلافت» به معنای نیابت از خدا و پیامبر او در میان امت است. پس بدون نیابت از کسی که دارای حکم و امر است، کسی نمی‌تواند خلیفه باشد[۲۳] برخی از عالمان اهل سنت نیز گفته‌اند: "حقیقت خلافت، همان نیابت از صاحب شرع در حفظ دین و سیاست دنیاست"[۲۴]. از آنجایی که خلافت، به معنای نیابت از پیامبر در عموم مصالح مسلمانان است، مثل اقامه دین و حفظ مسلمانان، پیروی نمودن از او بر همه واجب و مخالفت با او حرام است[۲۵] و طبعا قلمرو ولایت او، همان قلمرو ولایت پیامبر جز دریافت وحی، خواهد بود.

وزارت

واژه‌ «وزارت» اسم مصدر از ریشه «وزر» است[۲۶]؛ چنانچه کلمۀ «وزیر» نیز از این ریشه مشتق شده است[۲۷]. حروف «و ز ر» دو معنای اصلی دارد: یکی ملجأ و پناهگاه و دیگری سنگینی در یک چیز. «وَزرَ» به معنای ملجأ و «وِزرْ» به معنای دوم است[۲۸]. بدین مناسبت است که وزیر را «وزیر» گفته‌اند؛ چون او کسی است که بر رأی او در امور اعتماد می‌شود، به او پناه برده می‌شود. به وزیر پادشاه که وزیر گفته‌اند بدین جهت است که او تدبیر مملکت را از سوی پادشاه بر دوش می‌کشد[۲۹] و او را بر امور ممکت داری کمک می‌کند[۳۰].

در اصطلاح کلامی نیز همین دو معنا در واژه «وزارت» مد نظر است. به گفته ابن خلدون، وزارت که همان خطوط اصلی سلطنت و رتبه‌های پادشاهی است، بر مطلق اعانت و همکاری دلالت دارد؛ چون وزات از موازره به معنای معاونت می‌آید و اگر از «وَزرَ» گرفته شده باشد به معنای سنگینی است. گویا وزیر سنگینی کار را بر دوش می‌کشد، در این صورت باز هم به همان مطلق معاونت بر می‌گردد[۳۱].

متکلمان و مفسران درباره معنای وزارت، در آیه ﴿وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي[۳۲] و روایاتی که جمله "وزیری"[۳۳] از سوی پیامبر در مورد امیرمؤمنان (ع) وارد شده، همین دو معنا را اعمال کرده‌اند[۳۴]؛ چنانچه ابوالصلاح حلبی آن را به معنای خلافت گرفته و به آیه مذکور استدلال نموده است[۳۵]. یکی از عالمان شیعه ذیل روایت اهل سنت که ابوبکر و عمر را وزیر رسول خدا (ص) معرفی کرده می‌گوید: "وزارت در لغت به معنای معاونت است. معاونت رسول خدا (ص) تنها در دو جهت است: یکی اداء رسالت و ابلاغ دین به مردم و دیگری مجاهدت در مقابل کافران و دشمنان دین. آن دو نفر در این دو جهت هیج سهمی نداشتند و تنها امیرمؤمنان (ع) بود که حضرت را یاری نمود[۳۶].

وصایت

واژه‌ «وصایت»، مصدر باب «وَصَی یَصِی‏» است[۳۷]. حروف (و، ص، ی) در اصل بر وصل و پیوند چیزی بر چیزی دیگر دلالت می‌کند[۳۸]. اما وصایت که به فتح واو نیز خوانده شده در لغت، به معنای نائب گرفتن شخصی غیر از خود است تا بعد از مردنش در آنچه که خودش تصرف می‌کند، حق تصرف داشته باشد. مثل اخراج و استیفای حق، یا ولایت بر کودک و مجنون[۳۹]. برخی که «وصایت را مرادف «ایصاء» دانسته‌اند آن را به درخواست نمودن چیزی از غیر معنا کرده‌اند تا آن را در زمان غیبت او یا بعد از وفاتش انجام دهد[۴۰]. با توجه به کلام لغویان که ذکر شد، ارتباط این واژه به کلمه «ولایت» روشن می‌شود و آن اینکه در وصایت نیز یک نوع ولایت دادن از سوی موصی برای وصی وجود دارد و به او اجازه می‌دهد تا در محدوده تصرفات او، تصرف نماید.

وصایت در ابعاد فقهی، اخلاقی و کلامی کاربرد دارد و از نظر کلامی به معنای تعیین جانشین پیامبر و امامان است[۴۱]. از آنجایی‌که امام به عنوان وصی پیامبرتعیین شده، طبعا همه اختیارات پیامبر را در امور دینی و دنیایی مردم دارند.

اقسام ولایت

واژه «ولایت» را از جهات مختلف می‌توان تقسیم کرد:

به لحاظ رتبی (ذاتی و جعلی)

با در نظر داشتن رتبه و مراتب این مفهوم، ولایت دارای اقسام زیر است که برای خداوند ذاتی و برای غیر خدا عرضی خواهد بود.

ولایت مطلقه الهی

مطلق در مقابل مقید[۴۲]، به معنای رها، آزاد و عام[۴۳] است. مقصود از ولایت مطلقه در اینجا این است که ولایت الهی بدون قید و شرط و گستره شمول آن وسیع است. این نوع ولایت، اصیل و مستقل و ویژه خداوند متعال است[۴۴]. برخی آیات قدرت مطلقه الهی را دلیل انحصار ولایت الهی می‌داند و می‌فرماید: ﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۴۵].

انسان به عنوان جزئی از موجودات آفرینش، تحت حاکمت مطلقه الهی و مشمول ولایت و تدبیر اوست. با این تفاوت که موجودات دیگر به صورت تکوینی، ولی انسان با اراده و اختیار خود ولایت الهی را می‌پذیرد. به همین جهت برخی از تحت ولایت الهی خارج شده و در زمره اولیاء شیطان قرار می‌گردند[۴۶].

ولایت انبیاء الهی

همان‌طوری‌که در ولایت مطلقه الهی گفته شد، ولایت خداوند اصلی و ذاتی است؛ اما ولایت سایر صاحبان ولایت، از جمله ولایت انبیاء الهی، عارضی، جعلی و اعطایی از سوی خداوند است و در طول ولایت الهی قرار می‌گیرد.

ولایت پیامبر خاتم (ص)

ولایت حضرت پیامبر اکرم (ص) نیز از ولایت مطلقه الهی سرچشمه می‌گیرد: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۴۷]. براساس این آیه شریفه، ولایت پیامبر (ص) در طول ولایت الهی است که از سوی خداوند به ایشان اعطا گردیده است[۴۸].

ولایت امامان معصوم (ع)

در آیه ولایت، ولایت امام معصوم بیان شده است: ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۴۹]. عطف این جمله بر ماقبل ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ، می‌رساند که ولایت امام نیز ولایت اعطایی از سوی خداوند و از جنس ولایت الهی است.

در آیه دیگر نیز می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۵۰].[۵۱]

ولایت فقیه

در این باره که «ولایت فقیه» بحث کلامی است یا فقهی، میان عالمان و دانشمندان اختلاف نظر است. معیار تشخیص کلامی یا فقهی بودن یک مسأله، موضوع آن است. اگر موضوع مسأله، فعل خداوند باشد کلامی و اگر بایدها و نباید و مربوط به فعل مکلف باشد، فقهی خواهد بود. با این معیار می‌توان بحث ولایت فقیه را نیز تشیخص داد.

ولایت فقیه هر دو معیار را دارد. از آنجایی‌که اثبات ولایت فقیه و برهانی که بر آن اقامه می‌شود، مربوط به علم کلام است، کلامی؛ اما از آن جهت که بر فقیه جامع الشرایط واجب است وظیفه‌اش را انجام و سایر ملکفین نیز باید در زمینه‌های احکام، قضاوت و لایت شرعی از او متابعت نمایند، مسألۀ فقهی است[۵۲].

بنابراین، ولایت فقیه هنگامی‌ مطرح می‌شود که مردم در شناخت امور زندگی و اجتماعی خود به امام معصوم (ع) دسترسی نداشته باشند؛ یعنی ولایت فقیه، در حقیقت، نیابت عامّ از امام معصوم (ع) را دارد و به معنای سرپرستی امور شیعیان در عصر غیبت کبری است. این بدان سبب است که حضور کامل دین در جامعۀ انسانی در گرو برپایی حکومت اسلامی است و ضرورت وجود حکومت اسلامی، محدود به عصر پیامبر (ص) یا روزگار حضور امام معصوم (ع) نیست[۵۳]. بدین جهت ولایت فقیه یکی از مهم‏ترین مسائل جامعۀ شیعی است؛ به گونه‌‏ای که اندیشۀ سیاسی پیروان مکتب اهل بیت (ع) در عصر غیبت کبری با آن گره خورده است.

نکته‌ لازم به ذکر آن است که مشروعیت ولایت فقیه همانند ولایت معصومین از راه نصب است؛ با این تفاوت که معصومین (ع) به نصب خاص الهی برگزیده شده‌اند، اما فقهاء به نصب عام، واجد چنین مقامی می‌شوند و نصب عام بدین معناست که شرایط و ویژگی‌های ولی فقیه، بدون تعیین مصداق آن در سخن معصومین آمده است[۵۴].

ولایت حاکم

مقصود از حاکم، فقیه جامع الشرایطی است که در نزاع‌ها و اختلاف‌های بین مؤمنان قضاوت می‌کند[۵۵]. بر این اساس، فقیه جامع‌الشرایط علاوه بر صدور فتوا به‌عنوان مرجع تقلید، وظیفه صدور حکم به عنوان حاکم شرع را نیز دارد[۵۶].

ولایت پدر و جد پدری

پدر و جد پدری از جمله کسانی‌ هستند که بر افرادی که در کتب فقهی نامبرده شده، ولایت دارند[۵۷]. مقصود از ولایت پدر و جدّ پدری، همان مسئؤلیّتی شرعی است که شارع مقدّس به‌منظور نگهداری، مواظبت، تربیت و اداره امور مالی و غیر مالیِ کودک یا سفیه و یا مجنون، به پدر و جدّ پدری اعطا کرده است[۵۸].

ولایت زنان

ولایت زنان را می‌توان در دو حوزه مطرح کرد:

  1. حوزه نخست ولایت زنان بر امور نفسی خود که از جمله آن رضایت در ازدواج است. هرچند اذن ولی در نکاح شرط است ولی از آن طرف رضایت خود او نیز اهمیت دارد و این دلیل بر آن است که او بر امور نفسانی خویش ولایت دارد[۵۹]
  2. حوزه دوم، رهبری، قضاوت و مشارکت در امور کلان کشور است. طرفداران جواز ولایت زن، به سیره عقلاء و عموم برخی روایات تمسک کرده‌اند[۶۰]، اما در مقابل، مخالفین به چهار آیه از جمله: ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء، احادیث متعددی مثل احادیث باب القضاء، روایاتی مانند «المراه ریحانه و لیست قهرمانه» یا روایاتی که حکومت زنان را از علائم فساد زمان می‌شمرد و روایتی‌که جامعه‌ای را که زن بر آن حاکم باشد، موفق یا رستگار نمی‌داند (صحیحه حمران بن اعین) استناد کرده‌اند.

از جمله ادله مخالفین ولایت زن، مذاق شریعت است که این خواسته‌ها و دستورات از احکام گوناگون شارع در مورد زنان مثل تاکید بر جدایی زن و مرد اجنبی و خانه نشینی زن و یا روایاتی که از نقصان عقل و رأی زن سخن گفته و یا اطاعت از زن و مشورت با او را نهی می‌کند، به دست می‌‌آید[۶۱].

به لحاظ نوعی

ولایت به لحاظ نوعی، تکوینی است یا تشریعی؛ چراکه امور جهان حقیقی است یا اعتباری. امور حقیقی اموری است که عمل اختیاری انسان در بود و نبود آنها دخیل نباشد و منظور از امور اعتباری اموری است که در حوزه حیات انسانی یافت می‌شود، به گونه‌ای که اگر انسان نباشد نباشد از آنها خبری نیست. مانند ملکیت، ریاست، زوجیت و اموری از این سنخ که انسان برای گذران زندگی خود آنها را اعتبار کرده است[۶۲].

ولایت تکوینی

ولایت تشریعی

قلمرو ولایت

ولایت تشریعی (به معنای حق تصرف) در حقیقت منحصر به خداوند است، برخی مراتب آن برای بعضی انبیاء، پیامبر اسلام (ص)، امامان معصوم (ع) و در عصر غیبت برای فقیه عادل آگاه به مسائل زمان نیز ثابت است[۶۳].

منشأ ولایت

از جمله مباحث مهم وابسته به موضوع «ولایت»، ‌ تحقیق و توجه به منشأ و سبب ولایت است؛ سبب یا اسبابی که ولایت را برای صاحبان آن در خارج محقق می‌سازد. این مسأله را می‌توان در دو فرضیه‌ «ولایت خداوند» ‌ و «ولایت غیر خدا» تبیین کرد.

مراتب ولایت

شرایط و بایستگی‌های صاحبان ولایت

مقصود از صاحبان ولایت، پیامبران و ائمه طاهرین (ع) هستند؛ از این رو، برخی ویژگی‌های مهم آنان را که در اعطای ولایت تکوینی و تشریع آنها نقش دارد و شایستگی آنها را ثابت می‌کند، به صورت مختصر مرور می‌کنیم.

نصب الهی

نخستین ویژگی آنها این است که نبوت یا امامتشان الهی است. درباره انتصاب الهی پیامبران تمام فِرق اسلامی اتفاق نظر دارند و آیات قرآن کریم نیز این مطلب را بیان می‌کند. از جمله این آیه که می‌فرماید: ﴿اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ[۶۴]؛ «خداوند آگاهتر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد».. اما انتصاب الهی امام از دیدگاه شیعه و اهل سنت اختلافی است. شیعه آن را انتصابی و اهل سنت انتخابی می‌دانند. نصب الهی امامت، از آیاتی چند استفاده می‌شود که از میان آنها می‌توان آیات: «ابتلاء»[۶۵]، «ولایت»[۶۶] و «اولی الامر»[۶۷]» را نام برد. جز آیات قرآن، روایات فریقین نیز بر انتصاب الهی پیامبر و امام دلالت دارند[۶۸].

علم لدنی

عصمت

یکی دیگر از ویژگی‌های ولی، عصمت او از هرگونه خطا، اشتباه و آلودگی است. خواجه نصیر طوسی در شرح تجرید می‌گوید: در پیامبر عصمت شرط است به دلیل اینکه اطمینان به گفته‌های او حاصل شود، در این صورت است که غرض حاصل می‌شود[۶۹]. این عقیده شیعه است، ولی گروهی از مسلمانان عصمت را برای انبیا در برخی موارد قائل نیستند[۷۰].

از دیدگاه شیعه عصمت پیامبر خاتم (ص) و ائمه طاهرین (ع) از دلائل فراوانی ثابت می‌شود. از جمله آیه تطهیر می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۷۱]؛ به همین جهت شیخ مفید از علمای بزرگ شیعه می‌گوید: "عصمت، تفضلی است از جانب خدا برای کسی که می‌داند آن شخص معصوم به عصمت خود تمسک می‌کند"[۷۲].

افضلیت

یکی دیگر از ویژگی‌های صاحبان ولایت، افضلیت آنها بر سایرین است.

  1. افضلیت انبیا: به اعتقاد شیعه، پیامبران الهی باید بر همه مردم زمان و عصرشان برتری داشته باشند؛ زیرا آنها به عنوان پیام آوران وحی الهی، مأموریت ویژه‌ای برای تبلیغ پیام دین به مردم و ولایت تشریعی در هدایت انسان‌ها دارند. بدین جهت از هر نگاهی باید برتر از دیگران باشند وگرنه تفضیل مفضول قبیح است[۷۳].
  2. افضلیت پیامبر خاتم: علاوه بر اینکه متعقدیم پیامبر خاتم (ص) بر سایر افراد امت خود برتری دارد، بر این باوریم که آن حضرت بر سایر انبیا نیز برتری دارد و اساساً خداوند همانند ایشان در میان مخلوقات الهی، شخص برتری را نیافریده است[۷۴]. در روایتی‌که از ایشان نقل شده، خود را برتر از پیامبران و مرسلین و فرشتگان مقرب الهی[۷۵] و در روایت دیگر برتر از فرزندان آدم معرفی نموده است[۷۶].
  3. افضلیت امام: افضلیت امام گاهی در مقایسه با دیگر افراد امت اسلام مطرح می‌شود. در این فرض، اعتقاد بر آن است که آنها برترین افراد اهل زمان و سید قوم‌شان هستند و در احراز مقام عصمت و کمالات، همانند انبیاء (ع) هستند[۷۷]. البته اهل سنت با این دیدگاه شیعه اختلاف نظر دارند و افضلیت را شرط نمی‌دانند[۷۸].

گاهی برتری امامان در مقایسه با پیامبران الهی است. در این فرض نیز بر اساس برخی آیات[۷۹] و روایات[۸۰]، بر آنان برتری دارند.

شبهات

برخی از وهابیون شرطیت ولایت اهل بیت(ع) را برای قبولی اعمال انکار و درباره آن اشکالات و شبهاتی ایراد کرده‌اند که آنها را در پنج شبهه طبقه‌بندی و بررسی می‌کنیم.

شبهه اول: انحصار قبولی اعمال در توحید

دکتر ناصر] القفاری ادعا کرده است که تنها شرط و اصل قبولی اعمال، توحید و تنها سبب بطلان آنها، شرک به خدای متعال است و برای ادعای خود به آیه ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ[۸۱] استناد کرده است. اما شیعه اصل قبولی اعمال را در ولایت ائمه دوازده‌گانه(ع) منحصر کرده است. شیعیان، مغفرت و رضوان و بهشت را منحصر به معتقدان به امامت و ولایت قرار داده‌اند؛ هرچند دارای گناهان فراوان باشند. در مقابل، جهنم و ذلت و گمراهی برای کسی است که به امامت و ولایت ائمه(ع) اعتقاد ندارد؛ هرچند دارای اعمال و عبادت‌های فراوان باشد[۸۲]. وی برای اثبات مدعای خود، روایاتی از کتب شیعه نقل کرده[۸۳] و سپس می‌نویسد: «از نظر شیعه توحید تنها با ولایت پذیرفته می‌شود. طبق روایتی از بحارالانوار[۸۴] ولایت مقدمه و در حقیقت اساس شهادت ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ است. از این رو شهادت تنها از شیعیان علی(ع) پذیرفته است»[۸۵].

به ادعای او، شیعیان اعتقاد و باور به امامت را مناط عفو و مغفرت الهی و انکار آن را سبب سخط و عقاب الهی می‌دانند. وی برای این مطلب روایاتی از کتب شیعه نقل می‌کند[۸۶].[۸۷]

نقد و بررسی

اولاً باید از آقای قفاری پرسید: چه ارتباطی بین ادعای ایشان و آیه شریفه وجود دارد؟! ادعا آن است که پذیرش اعمال فقط مشروط به توحید و بطلان اعمال نیز تنها مشروط به شرک است؛ اما آیه‌ای که بدان استناد شده است، هیچ ربطی به ادعای مذکور ندارد. بر اساس آیه شریفه، خداوند گناه شرک را نمی‌آمرزد؛ ولی کسی که مشرک نیست، آیا اعمال او مقبول است یا باطل؟ آیا شرط یا سبب دیگری برای قبولی یا بطلان اعمال وجود دارد یا خیر؟ این آیه از این جهت ساکت است[۸۸]. اساساً آیه شریفه تنها در مقام بیان آثار سوء شرک است، نه انحصار قبولی یا بطلان اعمال در توحید و شرک[۸۹]!

ثانیاً اگر آن‌گونه که آقای قفاری ادعا کرده است، تنها سبب قبولی اعمال توحید، و تنها سبب بطلان اعمال شرک باشد، باید گناهانی مثل انکار نبوت یا ضروریات دین و... موجب بطلان اعمال نباشد و فقط و فقط شرک سبب بطلان اعمال باشد؛ درحالی‌که روشن است شرک یک سبب از اسباب متعدد برای عدم قبولی اعمال است؛ همچنان که توحید یک شرط از شرایط متعدد قبولی اعمال است؛ نه آن‌که توحید تنها شرط قبول اعمال باشد؛ برای مثال اگر شخص موحدی در اعمال خود ریا کرد، آیا آقای قفاری معتقد است عمل چنین شخصی صحیح و پذیرفته است؟ آیا در قبولی اعمال، اخلاص شرط نیست؟ یا شخص موحدی که معتقد به نبوت و شریعت نیست[۹۰]، آیا اعمال او صحیح و پذیرفته است؟ بر اساس ادعای آقای قفاری، تنها شرط قبولی اعمال توحید بوده که این شخص آن را دارد. پس طبق نظر ایشان اعمال او مقبول است! درحالی‌که باید گفت چنین شخصی یک شرط قبولی اعمال را داراست؛ اما سایر شرایط قبولی اعمال را ندارد[۹۱].

مسئله ولایت نیز چنین است؛ یعنی کسی که به توحید معتقد است، اما به ولایت اعتقاد ندارد؛ یک شرط قبولی عمل را دارد و سایر شرایط را ندارد. روشن است که تا وقتی تمام شرایط قبولی عمل جمع نباشد، آن عمل مقبول نخواهد بود. پس توحید شرط لازم و اساسی قبولی اعمال است؛ ولی شرط کافی و منحصر نیست.

آقای عبدالله بن باز صریحاً در فتوایی اظهار کرده است: کسی که گواهی به توحید و شهادت به رسالت پیامبر(ص) دهد، ولی یکی از نواقض اسلام را به جا آورد، مثل آن‌که خدا یا رسولش را ناسزا گوید یا دین را مسخره کرده یا منکر وجوب نماز یا تحریم زنا یا مثل آن گردد، به اجماع مسلمانان تکفیر می‌شود؛ گرچه به وحدانیت و رسالت محمد از جانب خدا شهادت دهد و نماز بخواند و روزه بگیرد؛ زیرا این گواهی، گوینده آن را هنگامی نگه می‌دارد و خونش را محفوظ دارد که به معنای آن عمل کند و حق آن را ادا نماید؛ ولی اگر با آن مخالفت کرده و حقش را ادا ننماید، خون و مالش محفوظ نخواهد بود[۹۲].

طبق این فتوا، غیر از توحید، موارد دیگری نیز در قبولی یا بطلان اعمال شرط است و انحصار آنها در توحید یا شرک وجهی ندارد؛ مگر آن‌که دایره معنایی توحید و شرک را گسترش داده و شامل موارد فوق هم بدانیم! به اعتقاد شیعه، ولایت و امامت نیز جزء اصول و ضروریات دین است. ازاین‌رو برای قبولی اعمال، افزون بر اعتقاد به توحید و نبوت و سایر ضروریات دین، باور به آن نیز شرط است.

ثالثاً باید از آقای قفاری پرسید: مراد از انحصار قبولی اعمال در ولایت ائمه(ع) چیست؟ اگر مراد ایشان این است که تنها سبب قبولی اعمال، ولایت ائمه(ع) است و اعتقاد به توحید و نبوت شرط نیست، قطعاً چنین مطلبی تهمت و افترایی به شیعه است و شیعیان هرگز به چنین چیزی اعتقاد ندارد. اساساً ولایت بدون توحید و نبوت از اساس بی‌معناست. اما اگر مقصود ایشان این است که در قبولی اعمال، افزون بر اعتقاد به توحید و نبوت، اعتقاد به ولایت ائمه(ع) نیز شرط است، این همان اعتقاد شیعه و صحیح است و برای آن روایات فراوانی وارد شده است که به برخی از آنها اشاره شد.

رابعاً روایتی که آقای قفاری از بحار الانوار نقل کرده، در معنا همانند روایاتی است که در بخش تبیین مسئله ذکر شد و همان‌گونه تبیین و تفسیر می‌شود. این روایت و روایات مشابه دلالت دارند همان‌گونه که توحید بدون نبوت پذیرفته نیست، بدون ولایت و امامت نیز پذیرفته نخواهد بود.

در واقع هر پاسخی که در عدم قبولی اعمال شخص خداباوری که به نبوت پیامبر(ص) معتقد نیست، گفته شود، درباره امامت نیز جاری خواهد بود؛ چراکه به باور شیعه، امامت و ولایت ائمه(ع) تالی تلو و ادامه نبوت پیامبر اسلام(ص) است[۹۳]. همان‌طور که اعمال کسی که به نبوت باور ندارد، پذیرفته نیست، اعمال شخصی که اعتقاد به ولایت و امامت ندارد نیز پذیرفته نخواهد بود.

بنابراین هر یک از شهادتین و ولایت، مشروط به دیگری است و تا آنها یکجا جمع نباشند، اسلام واقعی محقق نخواهد شد؛ زیرا همان‌گونه که در بخش تبیین مسئله بیان شد، اسلام مرکبی است که با انتفای هر جزئی از آن، کل منتفی می‌شود. اگر ولایت نباشد آن اسلام و ایمانی که پیامبر(ص) از سوی خداوند آورده است، منتفی می‌شود؛ همچنین ولایت بدون ایمان و توحید، ولایت نخواهد بود و سودی نخواهد داشت[۹۴].[۹۵]

شبهه دوم: عدم وجود مدعیات شیعه در قرآن

آقای قفاری در بخش دیگری از اظهارات خود ادعا کرده است: از آنجا هیچ از یک مدعیات شیعه درباره شرطیت ولایت برای قبولی اعمال در قرآن یافت نمی‌شود و با توجه به اینکه قرآن مرجع اول و اصلی در مسائل اختلافی است، ازاین‌رو این مدعیات و روایات مرتبط با آنها جزء تعالیم اسلامی نیست. در حقیقت از نظر ایشان این قبیل اعتقادات جزء بدعت‌ها و افزونه‌های شیعیان به اسلام است؛ زیرا قرآن اصل و اساس قبولی اعمال را توحید قرار داده و سبب حرمان و بطلان اعمال را شرک:

  1. ﴿إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ[۹۶].
  2. ﴿مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ[۹۷].

خداوند در این آیه و نیز آیات دیگر[۹۸] تنها ایمان به خدا و قیامت و عمل صالح را ذکر کرده و به ولایت اشاره‌ای نکرده است[۹۹].[۱۰۰]

نقد و بررسی

همان‌طور که در پاسخ به شبهه پیشین بیان شد، آیات مذکور اساساً در مقام بیان انحصار قبولی یا بطلان اعمال در توحید یا شرک نیستند و ربطی به مدعا ندارند. افزون بر این، می‌توان به این شبهه پاسخ نقضی و حلی به شرح ذیل ارائه کرد:

پاسخ نقضی

در پاسخ به این‌گونه اظهارات باید گفت: بسیاری از اعتقادات اهل سنت و وهابیان نیز، که بدان‌ها سخت پای‌بندند، در هیچ آیه‌ای از قرآن نه صراحتاً و نه حتی به صورت اشاره و ضمنی نیامده است؛ از جمله خلافت خلفای سه‌گانه و مسئله عدالت صحابه[۱۰۱].[۱۰۲]

پاسخ حلّی

اساساً اگر بخواهیم تنها ملاک و معیار را قرآن قرار دهیم و تفسیر و تبیین آن را توسط پیامبر(ص) کنار گذاریم، بسیاری از مسائل و تعالیم اسلام را باید کنار نهیم؛ چراکه در قرآن ذکر نشده است یا به صورت مجمل و کلی بیان شده است.

باید از آقای قفاری پرسید: مگر نه این است که خداوند در قرآن می‌فرماید: ﴿أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ[۱۰۳]. این قرآن را به سوی تو فرود آوردیم تا برای مردم آنچه را به سوی ایشان نازل شده است توضیح دهی. این آیه دلالت دارد بر حجیت قول رسول خدا(ص) در بیان و تفسیر آیات قرآن؛ چه آن آیاتی که نسبت به مدلول خود صراحت یا ظهور دارند، چه آنهایی که متشابه‌اند و چه آنهایی که مربوط به اسرار الهی هستند. افزون بر این، روایات فراوانی دال بر تبعیت از رسول خدا(ص) و سنت او نقل شده است؛ از جمله: در منابع اهل سنت در باب «لزوم السنة» از کتاب السنة چنین آمده است: از مقدام بن معدی کرب روایت شده است که رسول خدا(ص) فرمود:... آگاه باشید که دور نیست مردی که شکمش سیر شده، راحت بر جایگاه خود تکیه داده، بگوید: «تنها قرآن را دریابید و هر آنچه را در آن حلال دیدید، حلال بدانید و آنچه را حرام یافتید، حرام بشمارید»؛ درحالی‌که بی‌گمان هرچه را رسول خدا(ص) حرام کرده، مثل آن است که خدا حرام کرده است[۱۰۴].

بر اساس این روایات، حلال و حرام پیامبر(ص) همان حلال و حرام خداوند بوده و تبعیت از آن ضروری و واجب است. علاوه بر حجیت بیان و تفسیر رسول خدا(ص)، در ملحقات بیان آن علاوه بر حضرت، که همان بیانات ائمه هدی(ع) است، نیز مطلب از این قرار است؛ زیرا به حکم حدیث ثقلین - که شیعه و سنی آن را تواتراً نقل کرده‌اند[۱۰۵] - بیان ایشان هم بیان رسول خدا(ص) و ملحق به آن است؛ به خلاف سایر افراد[۱۰۶]. امام و خلیفه پیامبر(ص) از نظر مسلمانان کسی است که وظایف پیامبر اکرم(ص) - به استثنای آوردن شریعت - را بر عهده دارد. از جمله وظایف پیامبر(ص)، بر اساس آیه شریفه ۴۴ سوره نحل، تبیین مفاهیم قرآن کریم و حل معضلات و متشابهات آن است. این وظیفه پس از پیامبر(ص) به جانشین و خلیفه وی می‌رسد که به اعتقاد شیعه و به دلایل فراوان، همان ائمه اثناعشر(ع) هستند.

بنا بر آیه شریفه فوق، ممکن است مطلبی در قرآن بیان نشده یا به صورت مجمل بیان شده باشد، اما پیامبر(ص) به آن مطلب تصریح یا آن را تبیین کرده باشد. در این صورت وظیفه هر مسلمان است که نسبت به فرمایشات پیامبر(ص) سر تسلیم فرود آورده و آنها را با جان و دل بپذیرد.

مسئله ولایت و امامت ائمه(ع) و شرطیت آن برای قبولی اعمال هم این‌گونه است؛ یعنی هرچند صراحتاً اسامی ائمه(ع) و ولایت و امامت ایشان در قرآن نیامده است، ولی ذیل برخی از آیات، بیانات و تفسیرهایی از پیامبر اسلام(ص) یا اهل بیت(ع) نقل شده است که صراحتاً ولایت و امامت ائمه(ع) را اثبات می‌کند. ما که نام مسلمانی را بر دوش می‌کشیم، موظفیم که بیانات و تفسیرهای پیامبر(ص) را نسبت به آن آیات با جان و دل بپذیریم؛ در غیر این صورت سزاوار نام مسلمانی نخواهیم بود.

از جمله آیاتی که توسط پیامبر اکرم(ص) به ولایت اهل بیت(ع) تفسیر شده است، آیه شریفه ۵۹ سوره مبارکه نساء است. این آیه شریفه اطاعت ائمه(ع) – اولی‌الامر در آیه - را به صورت مطلق و بی‌قید و بند هم‌ردیف و دوشادوش اطاعت خدا و رسولش قرار داده است. روشن است که در صورت وجوب اطاعت ائمه(ع)، نافرمانی آنها و عدم پذیرش ولایت و امامت آنها موجب بطلان اعمال خواهد بود[۱۰۷].

از جابر بن عبدالله انصاری نقل شده که وقتی خدای عزوجل آیه شریفه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۱۰۸] را بر پیامبر گرامی‌اش محمد(ص) نازل کرد، من به آن جناب عرضه داشتم: «یا رسول الله خدا و رسولش را شناختیم؛ اولی‌الأمر کیست که خدای تعالی طاعت آنان را دوشادوش طاعت تو قرار داده است»؟ فرمود: ای جابر، آنان جانشینان من و امامان مسلمین بعد از من هستند. اولشان علی بن ابی‌طالب و پس از او به ترتیب حسن، حسین، علی بن الحسین، محمد بن علی - که در تورات معروف به باقر است و تو به زودی او را درک خواهی کرد؛ چون او را دیدار کردی از طرف من سلامش برسان - صادق جعفر بن محمد، موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمد بن علی، علی بن محمد، حسن بن علی و در آخر همنام من، محمد، است که هم نامش نام من است و هم کنیه‌اش کنیه من است. او حجت خدا روی زمین است؛ بقیةالله و یادگار الهی است در بین بندگان خدا. او پسر حسن بن علی است...[۱۰۹].

منابع اهل سنت درباره تفسیر «اولی‌الامر» دیدگاه‌های مختلفی ارائه شده است[۱۱۰]. در برخی روایات، امام علی(ع) جزء اولی‌الامر و نخستین آنان بیان شده است؛ از جمله: حاکم حسکانی - از دانشمندان و محدثان حنفی قرن پنجم - با سند خود از امام علی(ع) و او از رسول خدا(ص) چنین نقل کرده است: شریکان من کسانی‌اند که خداوند [[[اطاعت]]] آنان را با [اطاعت] خود و من کنار هم آورد و درباره آنان چنین نازل کرد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۱۱۱] من گفتم: «ای رسول خدا(ص) آنان چه کسانی‌اند؟ فرمود: «تو نخستین آنان هستی»[۱۱۲].

حاکم حسکانی به نقل از مجاهد بن جبر تابعی، شأن نزول آیه را نیز درباره جانشینی امام علی(ع) به جای رسول خدا(ص) در مدینه آورده و می‌نویسد: «﴿وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ قَالَ: نَزَلَتْ فِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) حِينَ خَلَّفَهُ رَسُولُ اللَّهِ(ص) بِالْمَدِينَةِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ تُخَلِّفُنِي بَيْنَ النِّسَاءِ وَ الصِّبْيَانِ فَقَالَ يَا عَلِيُّ أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»[۱۱۳].

... اولی‌الامر درباره امیرمؤمنان نازل شد؛ هنگامی که رسول خدا(ص) ایشان را در مدینه به جای خود گماشتند و علی عرض کرد: «آیا مرا میان زنان و کودکان وامی‌گذارید؟ فرمود: «آیا خشنود نیستی برای اینکه نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی باشی؟» افزون بر این، روایات مختلفی از اهل سنت نقل شده است که تعداد خلفا و برخی از ویژگی‌های آنها مانند قریشی بودن همه ایشان بیان شده است؛ از جمله از جابر بن سمره نقل شده است که از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: «این دین همیشه تا قیام قیامت و تا هنگامی که دوازده نفر خلیفه بر سر شما باشند، استوار و پابرجاست. این خلفا همگی از قریش هستند»[۱۱۴].

در صحیح بخاری از پیامبر(ص) روایت شده که فرمود: «دوازده نفر امیر و فرمانده‌اند». روای گوید: «پیامبر(ص) پس از آن سخنانی فرمود که من نفهمیدم؛ پدرم گفت حضرت فرمود: همگی آنان از قریش‌اند»[۱۱۵].

از آنجا که اسامی این دوازده خلیفه و جانشین پیامبر(ص) در این روایات ذکر نشده است، ازاین‌رو شارحان اهل تسنن در اینکه این دوازده خلیفه کسانی هستند، دچار حیرت و اختلاف شده و دیدگاه‌های متفاوتی ارائه کرده‌اند[۱۱۶] که هیچ‌یک از آنها قانع‌کننده نیست؛ مگر آنچه قندوزی از برخی محققان نقل کرده است که خلاصه آن از این قرار است: مراد از احادیث نبوی مربوط به دوازده خلیفه، که از راه‌های فراوان نقل شده و مشهور است، ائمه دوازده‌گانه از اهل بیت و عترت رسول خدا(ص) است؛ زیرا این احادیث بر کسانی دیگر قابل حمل نیست؛ نه بر خلفای پس از پیامبر(ص)، چون تعداد آنان کمتر از دوازده نفر بود و نه بر حاکمان بنی‌امیه، چون تعداد آنان بیشتر از دوازده نفر بود. افزون بر اینکه آنان به جز عمر بن عبدالعزیز اهل ظلم و ستم بوده و نیز از بنی‌هاشم نبودند؛ درحالی‌که پیامبر(ص) - در روایت عبدالملک از جابر[۱۱۷] - فرمود: «همه آنها از بنی‌هاشم‌اند». همچنین خلفای دوازده‌گانه بر خلفای بنی‌عباس هم قابل حمل نیست؛ چون هم تعدادشان بیش از دوازده نفر است و هم به جهت اینکه مفاد آیه مودت[۱۱۸] و حدیث کساء را کمتر مراعات کردند. بنابراین ناگزیر این احادیث نبوی باید بر ائمه دوازده‌گانه از اهل بیت پیامبر(ص) حمل و تطبیق شوند؛ زیرا آنان از نظر علم و جلالت و ورع و تقوا و علوّ نسب و علم، برتر از همگان بوده‌اند. حدیث ثقلین و احادیث فراوان دیگر نیز مؤید و شاهد این مدعاست که مراد پیامبر(ص) از خلفای دوازده‌گانه، امامان دوازده‌گانه از اهل بیت اویند[۱۱۹].

بنابراین هرچند اسامی ائمه(ع) در روایات اهل تسنن ذکر نشده است، اما روایاتی از رسول خدا(ص) نقل شده است که جز بر ایشان قابل تطبیق و تفسیر نیست. بر این اساس از طریق قرآن و تفسیر و سنت رسول خدا(ص) می‌توان ولایت و امامت ائمه اثناعشر(ع) را اثبات کرد.

ظاهراً دکتر قفاری و هم‌مسلکانش این روایات را ندیده‌اند یا به عمد نادیده گرفته‌اند یا شاید سنت پیامبر(ص) را حجت نمی‌دانند! از ایشان باید پرسید: چرا در آیات مربوط به فروعات، مانند نماز و روزه، به سنت و روایات پیامبر(ص) استناد می‌کنند، ولی در آیات مرتبط با اصول اساسی دین، مانند مسئله ولایت و امامت، سنت پیامبر(ص) را نادیده می‌گیرند؟! با وجود این حجم از روایات انکار ولایت و امامت جای بسی شگفتی و عجب است!

افزون بر مطالب فوق، درباره عدم وجود مدعیات شیعه در قرآن می‌توان گفت: قرآن کتابی است که به بیان کلیات می‌پردازد، نه جزئیات؛ هرچند اصل امامت به صراحت در قرآن ذکر شده است؛ اما جزئیات و مصادیق آن، از جمله شرطیت ولایت در پذیرش اعمال، به خاطر مصالحی به صراحت نیامده است.

کلیات امامت در آیاتی از قبیل این آیات مطرح شده است: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱۲۰]؛ ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا[۱۲۱]؛ ولی تبیین مصادیق آن به پیامبر(ص) واگذار شده است.

بسیاری از مسائل هستند که در جهان اسلام اختلافات دامنه‌داری را ایجاد کرده‌اند؛ درحالی‌که قرآن به آنان اشاره‌ای نکرده است؛ برای مثال در معرفی خدا، که از معرفی ائمه و ولایت آنها بالاتر و والاتر است، به‌گونه‌ای عمل نکرده است که بین مسلمانان اختلاف به وجود نیاید؛ مثلاً آیا اصلاً خداوند صفت دارد یا ندارد؟ اگر فرضاً دارد، متحد با ذات است یا نه؟ آیا ممکن است خدا جسم و مکان داشته باشد؟ کلام خدا و اراده خدا حادث است یا نه؟ و... اینها مباحثی است که موجب اختلافات زیادی بین مسلمانان شده است؛ حال آیا می‌شود اشکال کرد که چرا قرآن اینها را به‌گونه‌ای واضح بیان نکرده است تا مردم در آن اختلاف نکنند؟! درحالی‌که با تدبر در قرآن و رجوع به سنت رسول خدا(ص) همه این مسائل، از جمله امامت امیرالمؤمنین(ع)، قابل اثبات و حل است[۱۲۲].

شبهه سوم: اهمیت ولایت و نماز در اسلام

از جمله اظهارات دکتر قفاری این است که شیعیان گمان کرده‌اند ولایت مهم‌تر و اساسی‌تر از نماز و سایر ارکان اسلام است؛ درحالی‌که نماز در قرآن به صورت صریح و واضح بیش از هشتاد بار ذکر شده؛ ولی حتی یک‌بار هم به ولایت اشاره نشده است. در این صورت آیا اراده خداوند بر گمراهی بندگان خود تعلق گرفته و برای آنها طریق وصول به ولایت را بیان نکرده است؟ ﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْمًا بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُمْ مَا يَتَّقُونَ[۱۲۳][۱۲۴].[۱۲۵]

نقد و بررسی

اولاً همان‌طور که در پاسخ شبهه پیشین ذکر شد، هرچند ولایت و امامت ائمه(ع) به‌صورت صریح و با اسامی آنان در قرآن ذکر نشده، ولی اصل امامت و ولایت و برخی ویژگی‌های ائمه(ع) در قرآن بیان شده که با پیوست تفاسیر و بیانات رسول خدا(ص)، امامت ائمه اثناعشر(ع) به صورت صریح و روشن اثبات می‌شود.

از جمله آیات دیگری که بر ولایت ائمه(ع)، به‌ویژه امیرمؤمنان علی(ع)، دلالت دارد، آیه ولایت است: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۱۲۶]. این آیه مبارکه به صورت واضح بر ولایت امیرمؤمنان علی(ع) دلالت دارد؛ هرچند نامی از ایشان برده نشده است؛ زیرا «إِنَّما» در آیه برای حصر است و گویا خداوند فرموده: هیچ ولی‌ای نیست مگر خدا و رسول و مؤمنانی که اقامه نماز می‌کنند و در حال رکوع، زکات می‌پردازند. «ولی» در آیه نیز به معنای سرپرست و اولی در تصرف است[۱۲۷]. این ولایت برای امام علی(ع) به این دلیل ثابت است که مصداق ﴿الَّذِينَ آمَنُوا، به اتفاق شیعه[۱۲۸] و نظر اغلب مفسران اهل تسنن امیرمؤمنان علی(ع) است[۱۲۹]. به اجماع شیعه و اهل سنت، تصدق در حالت رکوع از غیر امام علی(ع) صادر نشده است[۱۳۰]. ولایت سایر ائمه(ع) نیز از طریق روایات مذکور در ذیل آیه شریفه اثبات می‌شود[۱۳۱]. بنابراین اراده خداوند هرگز بر گمراهی بندگان خود تعلق نگرفته و طریق وصول به ولایت را هم از طریق آیات قرآن و هم سنت رسولش(ص) بیان کرده است.

ثانیاً از آنجا که ولایت و امامت مربوط به عقیده و اصول دین، و نماز از فروع دین است، هرگاه فروع دین با اصول دین و آنچه مربوط به عقیده است، مقایسه شوند، اصول دین بر فروعات مقدم شده و ترجیح داده می‌شوند؛ لذا اگر میان نماز یا سایر فروعات با توحید یا نبوت مقایسه شود، روشن است که توحید و نبوت مقدم است؛ چون این دو مربوط به عقیده و از اصول دین هستند. همچنین است اگر بین نماز یا سایر فروعات و ولایت و امامت مقایسه شود؛ یعنی ولایت مقدم بر نماز و دیگر فروعات خواهد بود؛ زیرا مربوط به عقیده و از اصول دین است[۱۳۲].

ثالثاً در پاسخ به این‌گونه اظهارات می‌توان پاسخ نقضی نیز ارائه کرد؛ چراکه بسیاری از اعتقادات اهل سنت و وهابیان نیز - که بدان‌ها سخت پای‌بندند و مهم‌تر از فروعات، از جمله نماز، است - در هیچ آیه‌ای از قرآن نه به‌صورت صریح و نه حتی اشاره و ضمنی نیامده است[۱۳۳]! از جمله عصمت پیامبر اسلام(ص)[۱۳۴]، خلافت خلفای ثلاثه یا مسئله عدالت صحابه[۱۳۵] که از اصول اساسی اهل سنت و از نماز مهم‌تر است[۱۳۶].

شبهه چهارم: تناقض در روایات

برخی وهابیون با استناد به روایتی از امام علی(ع)، به نقل از پیامبر(ص)، مبنی بر اصل بودن شهادت به توحید و فرعیت ولایت، این روایت را نقیض و مخالف روایات دال بر پذیرش ولایت، به عنوان شرط قبولی اعمال، معرفی کرده‌اند؛ زیرا در این روایت، توحید اصل و اساس دین به شمار رفته و محبت و ولایت اهل بیت(ع) فرع و مشروط به توحید دانسته شده است[۱۳۷].[۱۳۸]

نقد و بررسی

همان‌طور که از مطالب پیشین روشن شد، شیعه هرگز قائل نیست که ولایت اصل و اساس دین و مهم‌تر و اساسی‌تر از توحید و شهادتین است؛ بلکه به اعتقاد شیعه، توحید اصل و اساس دین بوده و نبوت و ولایت از توابع آن و در طول و ادامه آن است[۱۳۹]. اساساً بدون توحید و نبوت، ولایت معنایی ندارد. استناد این مطلب که شیعه ولایت را اصل و اساس دین می‌شمارد، تهمت و افترایی بیش نیست.

روایتی که وهابیون برای نشان دادن تناقض با روایات دال بر پذیرش ولایت، به عنوان شرط قبولی، بدان تمسک کرده‌اند، چنین است: «حَدَّثَنَا أَيُّوبُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سِمْطٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبِي يَقُولُ سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ(ع) يَقُولُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) يَقُولُ لَمَّا نَزَلَتِ الْآيَةُ ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى[۱۴۰] قَالَ جَبْرَئِيلُ(ع) يَا مُحَمَّدُ إِنَّ لِكُلِّ دِينٍ أَصْلًا وَ دِعَامَةً وَ فَرْعاً وَ بُنْيَاناً وَ إِنَّ أَصْلَ الدِّينِ وَ دِعَامَتَهُ قَوْلُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ إِنَّ فَرْعَهُ وَ بُنْيَانَهُ مَحَبَّتُكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ فِيمَا وَافَقَ الْحَقَّ وَ دَعَا إِلَيْهِ»[۱۴۱].

هنگامی آیه مودت نازل شد، رسول خدا(ص) فرمود که جبرئیل گفت: «ای محمد(ص) برای هر دینی اصل و رکن و اساسی است و نیز فرع و بنیان (بنایی) است. به‌راستی اصل و اساس دین کلمه ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ است و فرع و بنیان آن، محبت شما اهل بیت(ع) در آنچه موافق حق و دعوت به سوی آن است.

بر اساس این روایت، اصل و اساس دین توحید، و فرع و بنای آن محبت اهل بیت(ع) است. این همان عقیده صحیح شیعه است و غیر از این افترا و تهمت به شیعه یا غلو در حق اهل بیت(ع) است که از آن نهی شده است.

این‌گونه شبهات ناشی از عدم درک و تبیین صحیح روایات دال بر شرطیت ولایت برای قبولی اعمال است. روایات مذکور هرگز ولایت را اصل و اساس دین معرفی نمی‌کنند؛ بلکه همان‌طور که در نوشتار حاضر بارها تأکید شد، ولایت را در طول و ادامه توحید و نبوت معرفی و معنا می‌کنند؛ نه مقدم بر آنها.

وهابیون پنداشته‌اند که شیعیان معتقدند ولایت و محبت اهل بیت(ع) اصل و اساس دین و مقدم بر توحید است. ازاین‌رو روایت فوق را متناقض با عقیده آنان دانسته‌اند؛ درحالی‌که این تناقض ناشی از عدم درک صحیح آنان از روایات مزبور است.

چطور شیعیان و پیروان اهل بیت(ع) می‌توانند ولایت را اصل و اساس دین و مقدم بر توحید به شمار آورند، درحالی‌که خود ائمه(ع) در روایات فراوانی خط بطلان بر این عقیده کشیده‌اند؛ از جمله: امام باقر(ع) فرمود: «ای جماعت شیعیان آل محمد(ص) شما تکیه‌گاه به میانه باشید تا آن‌که غلو کرده به شما رجوع کند و آن‌که عقب مانده به شما ملحق شود».... پس از آن، رو به ما کرد و فرمود: «به خدا قسم که با ما برائت و آزادی از خداوند (یعنی از سخط و عذاب او) نیست، بین ما و خداوند خویشاوندی نیست، ما بر خداوند حجتی نداریم و تقرب به خدا حاصل نکنیم مگر به اطاعت و فرمانبرداری. هر کس از شما مطیع خداوند باشد، ولایت و دوستی ما برای او سودمند است و هر کس از شما فرمانبردار خدا نباشد، ولایت ما برای او نفعی نرساند. وای بر شما، مغرور نشوید؛ وای بر شما، مغرور نشوید»[۱۴۲].

طبق این گونه احادیث، ولایت در رتبه بعد از توحید و اطاعت خداوند قرار دارد و بدون توحید و اطاعت از خدا سودی ندارد. بنابراین ولایت و امامت ائمه اثنا عشر(ع) در طول و ادامه توحید و نبوت است و هرگز مقدم بر آنها نیست.

شیعیان معتقدند که قبولی اعمال افزون بر اینکه مشروط به باور به توحید و نبوت است، مشروط به اعتقاد به ولایت نیز هست و تا ولایت ائمه(ع) پذیرفته نشود، شرایط قبولی اعمال کامل نبوده و لذا اعمال مقبول نخواهد شد[۱۴۳].

شبهه پنجم: امم سابقه و ولایت اهل بیت(ع)

برخی از وهابیون این شبهه را مطرح کرده‌اند که بنا بر اعتقاد شیعه به ولایت اهل بیت(ع) و شرطیت آن برای قبولی اعمال، گناه امم سابقه که اطلاعی از ولایت و امامت اهل بیت(ع) نداشتند، چیست[۱۴۴]؟

نقد و بررسی

به نظر می‌رسد این سؤال و شبهه به صورت ابتدایی و بسیار ناشیانه مطرح شده است؛ چراکه با اندک تأملی پاسخ آن روشن می‌شود. پاسخ این پرسش این است که امم سابقه هیچ تکلیفی نسبت به ولایت و امامت اهل بیت(ع) ندارند؛ چراکه اصل امامت و ولایت اهل بیت(ع)، فرع نبوت پیامبر اسلام(ص) و در ادامه آن است. در واقع هر پاسخی که درباره تکلیف امم سابقه به نبوت و رسالت پیامبر اسلام(ص) و اصل دین اسلام ارائه شود، همان پاسخ درباره ولایت و امامت نیز قابل ارائه خواهد بود.

در حقیقت این اشکال و سؤال، از فهم غلط و تفسیرهای نادرست نسبت به ولایت و امامت اهل بیت(ع) نشئت گرفته است. اشکال‌کننده پنداشته است که ولایت اصل دین است و توحید و نبوت فرع آن است. در این صورت امم سابقه که اطلاعی از آن نداشتند، به اصل دین دسترسی نداشته و از آن محروم بوده‌اند. ازاین‌رو اعمالشان نیز پذیرفته نیست؛ درحالی‌که شیعه هرگز چنین تفسیری از ولایت و توحید نداشته و ندارد و این تهمت و افترایی است که وهابیون نسبت به شیعه مطرح کرده‌اند.

اساساً امم سابقه، به حکم عقل مبنی بر قُبح تکلیف و عقاب بدون بیان[۱۴۵]، هیچ تکلیفی نسبت به ولایت اهل بیت(ع) ندارند؛ چراکه ولایت اهل بیت برای آنها مطرح و بیان نشده و به دست آنها نرسیده بود تا آنها مکلف به آن باشند. ازاین‌رو تکلیف به ولایت نسبت به امم سابقه، تکلیف بلابیان خواهد بود که به حکم عقل قبیح است. بر اساس عدم تکلیف امم سابقه به ولایت، عقاب و مجازات آنها بر عدم اعتقاد به ولایت نیز عقاب بلابیان خواهد بود که آن هم به حکم صریح عقل قبیح و ظلم است[۱۴۶].[۱۴۷]

نتیجه‌گیری

با توجه به مطالبی که بیان شد، روشن شد که مراد از شرطیت ولایت برای قبولی اعمال، به هیچ وجه به معنای تقدم و ترجیح ولایت بر توحید یا نبوت نیست؛ بلکه به این معناست که پذیرش اعمال، به غیر از اعتقاد به توحید و نبوت رسول اکرم(ص) شرط دیگری نیز دارد که اعتقاد و باور به ولایت و امامت ائمه اثنا عشری(ع) است و این مطلب به صراحت از منابع روایی قابل استنباط و درک است. اما معاندان و مخالفان شیعه، به‌ویژه وهابیت، این روایات را یا به‌صورت صحیح و دقیق درک و فهم نکردند یا به‌جهت عنادشان تفسیر و تبیین غیرصحیحی از آن ارائه کردند. به همین جهت، شبهاتی را مطرح و به زعم خود، مکتب شیعه را زیر سؤال برده و آن را متهم به بدعت و افترا و کذب کردند. البته با بررسی این شبهات روشن شد که همه آنها از تبیین غلط و عدم درک صحیح این‌گونه روایات ناشی شده است و هیچ یک بر اعتقاد شیعه، مبنی بر شرطیت اعتقاد به ولایت برای قبولی اعمال وارد نیست[۱۴۸].

منابع

پانویس

  1. وَ فِی الْفِعْلِ لُغَتَانِ أَکْثَرُهُمَا (وَلِیَه) (یَلِیهِ) بِکَسْرَتَیْنِ و الثَّانِیَةُ مِنْ بَابِ وَعَدَ وَ هِیَ قَلِیلَةُ الاسْتِعْمَالِ، فیومی، المصباح المنیر، ج‏۲، ص۶۷۲.
  2. الوَلْیُ: مِثْلُ فَلْسِ الْقُرْبُ... وَ قِیلَ (الْوَلْیُ) حُصُولُ الثَّانِی بَعْدَ الْأَوَّلِ مِنْ غَیْرِ فَصْل‏، فیومی، المصباح المنیر، ج‏۲، ص۶۷۲.
  3. از این رو کلمه «ولایت» غیر از مفهوم قرب، معنای ارتباط، پیوند پیدا کردن، با هم جوش خوردن و رابطه پیدا کردن را نیز می‌رساند. در موجودات مادی، شرط تأثیر و تأثر این است که نزدیک هم باشند. وقتی نزدیکی برقرار شد زمینه تأثیر و تأثر هم فراهم می‌شود و یکی در دیگری تصرف می‌کند یا هر دو در هم تصرف می‌کنند. این معنای دیگری است که علاوه بر قرب، از کلمه «ولایت» فهمیده می‌شود. مصباح یزدی، محمد تقی، در پرتو ولایت، ص۲۶۴.
  4. ابن منظور، لسان العرب، ج ۱۵، ص۴۰۷، به نقل از ابن سید؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص۱۲۰۹؛ زبیدی، تاج العروس، ج ۲۰، ص۳۱۰؛ بستانی، محیط المحیط، ص۱۲۰۹.
  5. فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص۱۲۰۹؛ زبیدی، تاج العروس، ج ۲۰؛ به‌ هرحال، عنصر اصلی در معنای واژه ولایت «نزدیک‌بودن» است و معانی دیگر این واژه به همین معنا بازمی‌گردد. واژه‏‌هایی همچون «ارتباط»، «پیوند» و «اتصال» می‌تواند تا حدی هم‌معنای آن واژه باشد؛ اما باز هیچ‌یک‌ معادل دقیق آن نیستند.
  6. مصباح یزدی، محمد تقی، حکیمانه‌ترین حکومت، ص۳۸.
  7. ر.ک: جمعی از نویسندگان، امامت‌پژوهی، ص۱۸۱.
  8. وحقیقته تولی الأمر؛ راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۵۳۳.
  9. والولی هو المتصرف، وقد أثبت له الولایة فی الآیة، کما أثبتها الله تعالی لنفسه ولرسوله (ص)؛ حلی، حسن بن یوسف، منهاج الکرامة، ص۱۱۷.
  10. جوادی آملی، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۶۴.
  11. ابن منظور، لسان العرب، ج۱، ص۱۶۲؛ فراهیدی، کتاب العین، ج۸، ص۳۸۲؛ راغب اصفهانی، مفردات، ص۷۸۸.
  12. ر.ک: مصباح یزدی، محمد تقی، راه و راهنماشناسی، ص۵۶؛ جوادی آملی، عبدالله، مصطفی‌پور، محمد رضا، وحی و نبوت در قرآن، ماهنامه پاسدار اسلام، ص۴۴؛ سبحانی، جعفر، منشور جاوید ج۳، ص۸۷؛ خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ص۲۷ ـ ۲۸.
  13. ر.ک: مصباح یزدی، محمد تقی، راه و راهنماشناسی، ص۵۶.
  14. ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  15. ضرابی‌ها، محمد ابراهیم، مقام ولایت و نسبت آن با نبوت و رسالت در عرفان، فصلنامه علمی پژوهشی پژوهش‌های اعتقادی ـ کلامی، زمستان ۱۳۹۷.
  16. ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ص۳۳.
  17. بحرانی، ‌ مثیم بن علی بن میثم، النجاة فی القیامة فی تحقیق أمر الإمامة، ‌ ص۴۱.
  18. الإمامة رئاسة عامة فی أمور الدین والدنیا لشخص من الأشخاص نیابة عن النبی (ص)، علامه حلی، ‏ الباب الحادی عشر مع شرحیه النافع یوم الحشر و مفتاح الباب، ص۴۰، با شرح: فاضل مقداد، ابوالفتح بن مخدوم حسینی.
  19. والإمامة ریاسة عامة فی أمر الدین والدنیا خلافة عن النبی علیه الصلاة والسلام، تفتازانی، سعد الدین مسعود بن عمر، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۲، ص۲۷۲.
  20. لاهیجی، عبد الرزاق، گوهر مراد، ص۴۶۱-۴۶۲.
  21. فراهیدی، خلیل، معجم مقایس اللغة، ج۲، ص۲۱۰.
  22. و الْخِلَافَةُ النّیابة عن الغیر إمّا لغیبة المنوب عنه، و إمّا لموته، و إمّا لعجزه، و إمّا لتشریف المستخلف. و علی هذا الوجه الأخیر استخلف اللّه أولیاءه فی الأرض، اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۹۳.
  23. الخلافة نیابة عن اللّه و رسوله فی الأمّة، فلا تکون بدون إنابة من له الحکم و الأمر، مظفر، شیخ حسن، دلائل الصدق، ج۷، ص۱۰.
  24. ابن خلدون، عبد الرحمن، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۲۱۸.
  25. (الْخِلَافَةُ) هِیَ النِّیَابَةُ عنه فی عُمُومِ مَصَالِحَ الْمُسْلِمِینَ من إقَامَةِ الدِّینِ وَصِیَانَةِ الْمُسْلِمِینَ بِحَیْثُ یَجِبُ علی کَافَّةِ الْخَلْقِ الِاتِّبَاعُ لهم وَیَحْرُمُ علیهم مُخَالَفَتُهُمْ، صعیدی عدوی مالکی، علی، حاشیة العدوی علی شرح کفایة الطالب الربانی، ج ۱، ص۱۴۸.
  26. [الوَزارة]: لغةٌ فی الوِزارة، بکسر الواو. و هی مصدر الوزیر، شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، ج‏۱۱، ص۷۱۴۵.
  27. الوزیر فی اللغة اشتقاقهُ من الوزر، و الوزر تهذیب اللغة، ج‏۱۳، ص۱۶۶.
  28. وزر: الواو و الزاء و الراء أصلانِ صحیحان: أحدهما* الملجأ، و الآخَر الثِّقَل فی الشَّی‏ء. الأوَّل الوَزَر: الملجأ. قال اللَّه تعالی: ﴿كَلاَّ لا وَزَرَ.. [و] الوِزْر: حِمْل الرَّجل إذا بَسَطَ ثوبَه فجعل فیه المتاعَ و حَمَله، و لذلک سمِّی الذَّنْب وِزْراً، معجم مقاییس اللغة، ج‏۶، ص۱۰۸.
  29. و الوزر: الجَبل الذی یُعتَصم به لیُنجی من الهلکة و کذلک وزیرُ الخلیفة معناه الذی یَعتمِد علی رأیه فی أمورِه و یلتَجی‏ء إلیه.... قیل لوَزِیر السلطان وزیرُ، لأنّه یَزِر عن السّلطان أَعْباءَ تدبیر المملکة، أی: یَحْمل ذلک. و قد وَزَرْتُ الشی‏ءَ أَزِره وَزْرا، أی:حملتَه، تهذیب اللغة، ج‏۱۳، ص۱۶۶.
  30. [وزیر] الملک: الذی یؤازره علی الأمور، و قیل: سمی وزیراً لتحمله أثقال الملک. قال اللَّه تعالی: ﴿وَاجْعَل لِّي وَزِيرًا مِّنْ أَهْلِي، شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، ج‏۱۱، ص۷۱۴۵.
  31. (الوزارة) و هی أم الخطط السلطانیّة و الرتب الملوکیّة، لأنّ اسمها یدلّ علی مطلق الإعانة؛ فإنّ الوزارة مأخوذة إمّا من الموازرة و هی المعاونة، أو من الوزر و هو الثّقل کأنّه یحمل مفاعله أوزاره و أثقاله، و هو راجع إلی المعاونة المطلقة، ابن خلدون، عبد الرحمن، تاریخ ابن خلدون، ج ۱، ص۲۳۶.
  32. «و از خانواده‌ام دستیاری برایم بگمار» سوره طه، آیه ۲۹.
  33. از جمله در حدیث یوم الدار آمده است: «هذا أخی و وارثی و وصیی و وزیری و خلیفتی فیکم بعدی»، صدوق، محمد بن علی، علل الشرائع، ج۱، ص۱۷۰.
  34. برای نمونه مرحوم طبرسی از مفسران شیعه می‌گوید: وإنما سمی الوزیر وزیرا لأنه یعین الأمیر علی ما هو بصدده من الأمور، أخذ من المؤازرة التی هی المعاونة. وقیل: إنما سمی وزیرا لأنه یتحمل الثقل عن الأمیر من الوزر الذی هو الثقل. وقیل: لأنه یلتجئ الأمیر إلیه فیما یعرض له من الأمور من الوزر الذی هو الملجأ، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۱۹.
  35. و الوزارة فی عرف النبوة خلافة بغیر إشکال بدلیل قوله ﴿وَاجْعَل لِّي وَزِيرًا مِّنْ أَهْلِي أی خلیفة و إماما باتفاق المفسرین و لأن اللفظ الذی تضمن الوزارة و الأخوة هو اللفظ الذی تضمن الخلافة، حلبی، ابو الصلاح، تقریب المعارف، ص۱۹۴.
  36. وأما ما زعموا من قولهم أن أبابکر وعمر وزراء رسول الله (ص) فلسنا نعرف الوزارة فی اللغة إلا المعونة لا غیر فمعونة رسول الله صلا تکون إلا من جهتین لا ثالث لهما، فی المعونة فی التأدیة والابلاغ إلی الناس من دین الله الذی جاء به من عنده... والوجه الثانی هو المعونة بمجاهدة الکفار ومحاربتهم...، ابوالقاسم الکوفی، علی بن احمد، الاستغاثة، ج۲، ص۲۶.
  37. و الوِصَایَةُ و الوِصَاءَةُ: مَصْدَرُ الوَصِیِّ، المحیط فی اللغة، ج‏۸، ص۲۱۷.
  38. الواو و الصاد و الحرف المعتلّ: أصلٌ یدلُّ علی وَصلِ شی‏ءٍ بشی‏ء. و وَصَیْتُ الشَّی‏ءَ: وصَلْتُه، ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج‏۶، ص۱۱۶.
  39. و الاسم «الْوِصَایَةُ» بالکسر و الفتح، و هی استنابة الْمُوصِی غیره بعد موته فی التصریف فیما کان له التصرف فیه من إخراج حق و استیفائه أو ولایة علی طفل أو مجنون یملک الولایة علیه، طریحی، مجمع البحرین، ج‏۱، ص۴۴۰.
  40. و (الوِصایة) بالکسر: مصدر الوَصیّ. و قیل: (الإیصاء) طلب شی‏ء من غیره لیفعله علی غیْبٍ منه حالَ حیاته و بعد وفاته، مطرزی، ناصر الدین، المغرب فی ترتیب المعرب، ج‏۲، ص۳۵۸.
  41. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص۴۵۵.
  42. و المُطْلَق من الروی: خلاف المقید، شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، ج‏۷، ص۴۱۳۳.
  43. و قال ابن الأعرابی: یقال: هو طَلِیقٌ و طُلُقٌ و طَالِقٌ و مُطْلَق إذا خُلِّی عَنْهُ، تهذیب اللغة، ج‏۹، ص۱۸.
  44. جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه، ص۱۳۲.
  45. «آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است و او مردگان را زنده می‌گرداند و او بر هر کاری تواناست» سوره شوری، آیه ۹.
  46. ﴿وَمَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطَانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُبِينًا، «و هر که به جای خداوند، شیطان را به یاوری برگزیند زیانی آشکار کرده است» سوره نساء، آیه ۱۱۹.
  47. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  48. فرهنگ شیعه، ص ۴۶۱.
  49. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  50. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  51. فرهنگ شیعه، ص۴۶۲.
  52. جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه، ص۱۴۱.
  53. امام خمینی، ولایت فقیه، ص۱۹.
  54. ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۱۹۷؛ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص۲۶۳.
  55. مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامی، فرهنگ فقه، ج۳، ص۱۹۸-۱۹۹.
  56. کاشف الغطاء، النور الساطع، ج۱، ص۳۸۹- ۳۹۵.
  57. أن الولی علی مال الغیر أو علی نفسه.. إنما هو الأب والجد للأب، حسینی مراغی، العناوین الفقهیة، ج۲، ص۵۵۷.
  58. لأن ولایة الأب والجد شرعیة، بحرانی، الحدائق الناضرة، ج۲۲، ص۴۱۶.
  59. ومهما یکن من خلاف فی ولایة المرأة، فإنه یجب علی الولی أن یبدأ بأخذ رأی المرأة. ویعرف رضاها قبل العقد، إذ أن الزواج معاشرة دائمة وشرکة قائمة بین الرجل والمرأة ولا یدوم الوئام ویبقی الود والانسجام ما لم یعلم رضاها ومن ثم منع الشرع إکراه المرأة ـ بکرا کانت أو ثیبا ـ علی الزواج وإجبارها علی من لارغبة لها فیه وجعل العقد علیه قبل استئذانها غیر صحیح ولها حق المطالبة بالفسخ إبطالا لتصرفات الولی المستبد إذا عقد علیها، شیخ سید سابق، فقه السنة، ج۲، ص۱۲۹.
  60. برای اطلاع بیشتر: ر.ک، نجفی، سید محمد، ولایت زن در کتاب و سنت، ص۶۹-۷۵.
  61. ر.ک: نجفی، سید محمد، ولایت زن در کتاب و سنت، ص۷۶-۹۴.
  62. جوادی آملی، عبدالله، توحید در قرآن، ص۴۳۳.
  63. والولایة التشریعیة فی الواقع منحصرة بالله تعالی، بید انه سبحانه أسندها إلی أولیائه وأنبیائه،... ولایة الله التشریعیة علی أقسام، وإن شئت قلت علی مظاهر: فولایة النبی وآله الأطهار مظهر من مظاهر هذه الولایة. وولایة الفقهاء والعلماء مظهر أخر من مظاهر هذه الولایة. وولایة الوالدین علی الأولاد مظهر منها أیضا، وولایة الزوج علی زوجته وقیومیته کذلک، سید علی عاشور، الولایة التکوینیة لآل محمد (ع)، ص۲۸۱.
  64. «خدا بهتر مى‏‌داند رسالتش را كجا قرار دهد» سوره انعام، آیه ۱۲۴.
  65. ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  66. ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ؛ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  67. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ؛ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  68. این ادله در مدخل «راه تعیین امام» بحث شده است و نیاز به تکرار ندارد.
  69. و یجب فی النبی العصمة لیحصل الوثوق فیحصل الغرض، علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد (تحقیق الآملی)، ص۴۷۱.
  70. ونعتقد أن الأنبیاء معصومون قاطبة وکذلک الأئمة ـ علیهم جمیعا التحیات الزاکیات ـ وخالفنا فی ذلک بعض المسلمین فلم یوجبوا العصمة فی الأنبیاء فضلا عن الأئمة، خرازی، محسن، بدایة المعارف الإلهیة فی شرح عقائد الإمامیة، ج۱، ص۲۴۷.
  71. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  72. العصمة من اللّه تعالی لحججه هی التوفیق و اللطف و الاعتصام من الحجج بها عن الذنوب و الغلط فی دین اللّه تعالی و العصمة [تفضل من اللّه] تعالی علی من علم أنّه یتمسک بعصمته، مفید، محمد بن محمد. تصحیح إعتقادات الإمامیة، ص۱۲۸.
  73. یجب ان یکون الأنبیاء اعلم وأفضل أهل زمانهم، لان تفضیل المفضول قبیح، قاضی ابن البراج، عبد العزیز، جواهر الفقه، ص۲۴۸.
  74. ویجب أن یعتقد أن الله تعالی لم یخلق خلقا أفضل من محمد (ص)، شیخ صدوق، محمد بن علی، الهدایة، ص۲۳.
  75. «أنا سید الأنبیاء والمرسلین وأفضل من الملائکة المقربین»، شیخ صدوق، محمد بن علی، الأمالی، ص۳۷۴.
  76. «أنا سید ولد آدم»، شیخ صدوق، الأمالی، ص۵۶۳.
  77. ویعتقد إمامته وفرض طاعته وأنه أفضل أهل عصره وسید قومه وأنهم فی العصمة والکمال کالأنبیاء (ع)، شیخ مفید، محمد بن محمد، المقنعة، ص۳۲.
  78. المبحث الثانی: فی أن الإمام یجب أن یکون أفضل من رعیته. اتفقت الإمامیة علی ذلک... وخالف فیه الجمهور، فجوزوا تقدیم المفضول علی الفاضل. وخالفوا مقتضی العقل ونص الکتاب، فإن العقل یقبح تقدیم المفضول وإهانة الفاضل، ورفع مرتبة المفضول، وخفض مرتبة الفاضل، والقرآن نص علی إنکار ذلک، فقال تعالی: ﴿أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ، نهج الحق وکشف الصدق ـ العلامة الحلی ـ ص۱۶۸.
  79. ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ، (بقره/۱۲۴)؛ این آیه دلالت می‌کند که حضرت ابراهیم پس از رسیدن به مقام نبوت، به امامت دست یافت، بنابراین، مرتبه امامت برتر از مرتبه نبوت و امام برتر از نبی است. همچنین آیه مباهله می‌تواند دلیل دیگری باشند؛ چون در این آیه امام علی (ع) نفس پیامبر (ص) خوانده شده از آنجا که پیامبر اسلام افضل از همه انبیاست، نفس پیامبر نیز برتر از آنان است. (پژوهشکده حج و زیارت، موسوعه رد شبهات، رحمت الله ضیایی، مقاله برتری ائمه بر انبیاء ص۵۹-۶۲).
  80. نمونه از روایات این است که پیامبر فرمود: «من أراد أن یری آدم فی علمه ونوحا فی طاعته وإبراهیم فی خلته وموسی فی قربته وعیسی فی صفوته فلینظر إلی علی بن أبی طالب». یکی از عالمان شیعه به نام محمود بن حسن خصیمی در دلالت این روایت بر افضلیت امیرمؤمنان گفته است: فالحدیث دل علی أنه اجتمع فیه ما کان متفرقا فیهم وذلک یدل علی أن علیا أفضل من جمیع الأنبیاء سوی محمد (ص)؛ این روایت دلالت دارد که این صفاتی‌که در پیامبران به طور پراکنده موجود است، یکجا در وجود علی گرد آمده است. به همین دلیل، آن حضرت از همه پیامبران جز پیامبر خاتم، برتری دارد. بحار الانوار، ج۲۱، ص۲۸۱.
  81. «بی‌گمان خداوند این را که بدو شرک ورزند نمی‌آمرزد؛ و (گناه) پایین‌تر از آن را برای هر کس که بخواهد می‌بخشاید و هر کس برای خداوند شریک بتراشد گناهی سترگ را بربافته است» سوره نساء، آیه ۴۸.
  82. القفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ص٢٢.
  83. القفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ص۲۲ و ۲۳.
  84. القفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ص۲۴؛ به نقل از: بحار الأنوار، ج۲۷، ص۲۰۱.
  85. اصول مذهب الشیعة الامامیة، ص۲۴؛ به نقل از: بحار الأنوار، ج۲۷، ص۲۰۱.
  86. اصول مذهب الشیعة الامامیة، ص۲۴.
  87. باذلی، رضا، مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»، موسوعه رد شبهات ج۱۶، ص۱۱۵.
  88. عابدی، توحید و شرک از نگاه وهابیت و شیعه، ص۱۴۳.
  89. ر.ک: طباطبایی، المیزان، ج۴، ص۳۷۰.
  90. اصطلاحاً به چنین شخصی دئیست (Deist) گفته می‌شود که خدا را قبول دارد؛ ولی دین و نبوت را نمی‌پذیرد.
  91. ر.ک: عابدی، توحید و شرک از نگاه وهابیت و شیعه، ص۱۴۴.
  92. پایگاه تخصصی وهابیت‌پژوهی و جریان‌های سلفی؛ به نقل از: موسوعة امام المسلمین فی القرن العشرین، ج۴، ص۵۰۹.
  93. ر.ک: مطهری، مجموعه آثار، ج۴، ص۹۱۸.
  94. ر.ک: کلینی، کافی، ج۳، ص۱۸۷-۱۹۳.
  95. باذلی، رضا، مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»، موسوعه رد شبهات ج۱۶، ص۱۱۶.
  96. «بی‌گمان هر که برای خداوند شریک آورد خداوند بهشت را بر او حرام می‌گرداند و جایگاهش آتش (دوزخ) است» سوره مائده، آیه ۷۲.
  97. «بی‌گمان از کسانی که (به اسلام) ایمان آورده‌اند و یهودیان و مسیحیان و صابئان، کسانی که به خداوند و روز بازپسین باور دارند و کاری شایسته می‌کنند، پاداششان نزد پروردگارشان است و نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند» سوره بقره، آیه ۶۲.
  98. ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئُونَ وَالنَّصَارَى مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ «بی‌گمان (از) مؤمنان و یهودیان و صابئان و مسیحیان، کسانی که به خداوند و روز بازپسین ایمان آورند و کار شایسته کنند، نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند» سوره مائده، آیه ۶۹.
  99. القفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ص۲۴ و ۲۵.
  100. باذلی، رضا، مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»، موسوعه رد شبهات ج۱۶، ص۱۱۹.
  101. ر.ک: حسینی میلانی، محاضرات فی الاعتقادات، ج۲، ص۱۶۳ و ۱۶۴. این مطلب در پاسخ به شبهه سوم، بیشتر بررسی خواهد شد.
  102. باذلی، رضا، مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»، موسوعه رد شبهات ج۱۶، ص۱۲۰.
  103. «بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی» سوره نحل، آیه ۴۴.
  104. در این باره ر.ک: عسکری، ولایت علی در قرآن و سنت، ص۳۸-۴۵.
  105. حدیث ثقلین با سندهای مختلف و با عبارات متعدد از زبان چندین صحابی پیامبر(ص) هم از طریق شیعه و هم اهل تسنن، نقل شده است: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا وَ مَنْ تَمَسَّكَ بِعِتْرَتِي مِنْ بَعْدِي كَانَ مِنَ الْفَائِزِينَ وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُمْ كَانَ مِنَ الْهَالِكِينَ‌...»؛ (ر.ک: کلینی، کافی، ج۲، ص۲۵؛ خزاز رازی، کفایة الأثر، ص۸۷، ۱۶۳ و ۲۶۵؛ صفار، بصائر الدرجات، ص۴۱۳ و ۴۱۴؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۲۷، ص۳۴ و ۱۸۹. در منابع اهل سنت نیز ر.ک: مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۳؛ ابن حنبل، مسند أحمد، ج۳، ص۱۴، ۱۷، ۲۶، ۵۹؛ ج۴، ص۳۶۷؛ نسائی، السنن الکبری، ج۵، ص۵۱؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۱۴۸). همان‌طور که اشاره شد، الفاظ و عبارات این روایت در منابع مختلف بوده و یکسان نیست. ازاین‌رو تواتر این روایت معنوی است، نه لفظی؛ یعنی این روایت با الفاظ مختلف و نه یکسان از راویان متعدد نقل شده است؛ ولی مضمون و محتوای آنها یکی است(ر.ک: بحرانی، الحدائق الناضرة، ج۹، ص۳۶۰). ملاصالح مازندرانی در این باره می‌نویسد: اتفقت العامة و الخاصة على مضمون هذا الحديث و صحته؛ (مازندرانی، شرح الکافی (الأصول و الروضة)، ج۶، ص۱۲۴). برای آگاهی از عبارات و الفاظ و سندها و طرق مختلف این روایت (ر.ک: میر حامدحسین، عبقات الأنوار، جلدهای ۱۸-۲۲) میرسید حامدحسین در جلد ۱۸ و ۱۹ از این کتاب، سند و راویان این حدیث شریف را به صورت مبسوط ذکر و بررسی می‌کند و در جلد ۲۰-۲۲ نیز به دلالت و محتوای این روایت پرداخته است. در صحت و عظمت این حدیث همین بس که برخی بر این باورند که هیچ کس جز جاهل یا معاند در این حدیث شک نمی‌کند (جعفر سبحانی، سیمای عقاید شیعه، ص۲۳۲). بر اساس این حدیث، عصمت ائمه(ع) و در نتیجه الحاق بیانات آنان به قرآن و پیامبر(ص) اثبات و تبیین می‌شود.
  106. طباطبایی، المیزان، ج۱۲، ص۲۶۱.
  107. ر.ک: ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب(ع)، ج۳، ص۱۴.
  108. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  109. صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۵۳؛ خزاز رازی، کفایة الأثر، ص۵۳ و ۵۴؛ بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۱۰۳. روایات دیگری مشابه همین روایت و با ذکر اسامی ائمه(ع) یا صفات و تعداد آنها از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است (ر.ک: کفایة الأثر، ص۵۷-۵۹، ۸۶ و ۸۷؛ کلینی، کافی، ج۲، ص۷-۱۹؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب، ج۱، ص۲۹۳-۳۱۰؛ قندوزی، ینابیع المودة لذوی القربی، ج۲، ص۳۱۴-۳۱۹).
  110. ر.ک: نجارزادگان، بررسی تفسیر تطبیقی آیات ولایت اهل بیت(ع)، ص۹۰-۱۰۴.
  111. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  112. حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۸۹.
  113. حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۹۰. این شأن نزول را دیگران، مانند ابن شهرآشوب، نیز نقل کرده‌اند. (ر.ک: ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب(ع)، ج۳، ص۱۵).
  114. مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۶، ص۳ و ۴.
  115. بخاری، صحیح البخاری، ج۸، ص۱۲۷. روایات مشابه دیگری نیز در این باره نقل شده است: «لَا يَزَالُ هَذَا الدِّينُ عَزِيزاً مَنِيعاً إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً َ كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ»؛ (ر.ک: ابن حنبل، مسند احمد، ج۵، ص۹۰، ۹۳، ۹۸، ۹۹، ۱۰۰ و ۱۰۶؛ ترمذی، سنن ترمذی، ج۳، ص۳۴۰؛ ابوداود سجستانی، سنن ابی‌داود، ج۲، ص۳۰۹؛ طیالسی، مسند أبی‌داود الطیالسی، ص۱۰۵ و ۱۸۰) ابن شهرآشوب همه این روایات را گردآورده است (ر.ک: ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب(ع)، ج۱، ص۲۸۹-۲۹۳).
  116. ر.ک: عسکری، ولایت علی در قرآن و سنت، ص۸۷-۹۹.
  117. «عَنْ زِيَادِ بْنِ عِلَاقَةَ وَ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ عُمَيْرٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ: كُنْتُ مَعَ أَبِي عِنْدَ النَّبِيِّ(ص) فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ: يَكُونُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ خَلِیفَةً ثُمَّ أَخْفَى صَوْتَهُ فَقُلْتُ لِأَبِي مَا الَّذِي أَخْفَى صوته؟ قال: قال: كلهم من بني هاشم» و عن سماک ابن حرب مثل ذلک (قندوزی، ینابیع المودة لذوی القربی، ج۲، ص۳۱۵ و ج۳، ص۲۹۰).
  118. ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
  119. قندوزی، ینابیع المودة لذوی القربی، ج۳، ص۲۹۲ و ۲۹۳.
  120. «من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  121. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  122. باذلی، رضا، مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»، موسوعه رد شبهات ج۱۶، ص۱۲۱-۱۲۹.
  123. «و خداوند بر آن نیست که گروهی را پس از راهنمایی گمراه گذارد تا برای آنها روشن گرداند از چه پرهیز کنند» سوره توبه، آیه ۱۱۵.
  124. قفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ص۲۵.
  125. باذلی، رضا، مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»، موسوعه رد شبهات ج۱۶، ص۱۳۰.
  126. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  127. محقق حلی، المسلک فی أصول الدین، ص۲۴۸؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب(ع)، ج۳، ص۵.
  128. مناقب آل أبی‌طالب(ع)، ج۳، ص۲؛ بحرانی، البرهان، ج۲، ص۳۲۶.
  129. ر.ک: جصاص، أحکام القرآن، ج۴، ص۱۰۲؛ حویزی، نورالثقلین، ج۱، ص۶۴۳-۶۴۷؛ سیوطی، الدرالمنثور، ج۲، ص۲۹۳ و ۲۹۴، آلوسی، روح المعانی، ج۳، ص۳۳۴؛ زمخشری، الکشاف، ج۱، ص۶۴۹.
  130. کاشانی، منهج الصادقین، ج۳، ص۲۶۵؛ قمی، کنزالدقائق و بحر الغرائب، ج۴، ص۱۵۱. برای آگاهی از روایات دال بر زکات دادن حضرت علی(ع) در حال رکوع ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۳۲۴-۳۲۶؛ بحرانی، البرهان، ج۲، ص۳۱۵-۳۲۶؛ فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۲، ص۴۴-۴۶؛ مناقب آل أبی‌طالب، ج۳، ص۲-۶؛ فخررازی، مفاتیح الغیب ج۱۲، ص۳۸۳؛ الدرالمنثور، ج۲، ص۲۹۳ و ۲۹۴؛ تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۱۲۶ و ۱۲۷، زمخشری، الکشاف، ج۱، ص۶۴۹. برای آگاهی از آیات دیگری که بر ولایت و امامت ائمه(ع) به‌ویژه امیرمؤمنان علی(ع) دلالت دارند. ر.ک: حسینی میلانی، نفحات الازهار، ج۲۰. کل این جلد از کتاب درباره آیات دال بر ولایت و امامت ائمه(ع) است.
  131. حویزی، نور الثقلین، ج۱، ص۶۴۳-۶۴۷؛ قمی، کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج۴، ص۱۴۶-۱۵۱. «عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع)فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا قَالَ إِنَّمَا يَعْنِي أَوْلَى بِكُمْ أَيْ أَحَقُ بِكُمْ وَ بِأُمُورِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَمْوَالِكُمُ ﴿اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا يَعْنِي عَلِيّاً وَ أَوْلَادَهُ الْأَئِمَّةَ(ع) إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»؛ (کلینی، کافی، ج۲، ص۱۱؛ ج۱، ص۳۵۵، ۴۵۷ و ۴۶۵).
  132. عابدی، توحید و شرک در نگاه شیعه و وهابیت، ص۱۴۲.
  133. عابدی، توحید و شرک در نگاه شیعه و وهابیت، ص۱۴۳.
  134. از دیدگاه اندیشمندان اهل تسنن، عصمت انبیا و در رأس آنها پیامبر اسلام(ص) از ضروریات دینی به شمار می‌رود؛ (شربینی، رد شبهات حول عصمة النبی(ص)، ص۷) اما در حدود و ثغور آن میان آنان اختلاف وجود دارد و آنان دیدگاه‌های مختلفی در این زمینه ارائه کرده‌اند؛ (ر.ک: فخررازی، عصمة الأنبیاء، ص۲۶-۲۸) البته آنها اجماع دارند که پیامبران در دریافت و ابلاغ وحی و احکام الهی معصوم هستند و تحریف و خیانت در این باره نه عمداً و نه سهواً جایز نیست. (ر.ک: عصمة الأنبیاء، ص۲۶؛ رد شبهات حول عصمة النبی(ص)، ص۷۴۶) کتاب اخیر در خصوص عصمت پیامبر اسلام(ص) و نقد و بررسی شبهات پیرامون آن نگارش شده است. در این کتاب مؤلف دایره عصمت را گسترش داده و در خاتمه، عصمت پیامبر(ص) از هر سوء و شری در عقیده و قلب قبل و بعد نبوت، عصمت از تسلط و وسوسه‌های شیطانی، عصمت از هر ضرر و سوئی درباره عقل پیامبر، حتی قبل از نبوت، عصمت از سوء خلق و اخلاق بد، عصمت در اجتهاد و سلوک و رفتار و گفتار و... را نتیجه گرفته است. (ر.ک: رد شبهات حول عصمة النبی(ص)، ۷۴۵-۷۴۷).
  135. اهل تسنن با اندک اختلافی همه صحابه را عادل می‌دانند. (ر.ک: ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۲؛ ابن حجر عسقلانی، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج۱، ص۱۷و ۲۲؛ عسکری، الصحابی و عدالته، ص۱۹-۲۳؛ شربینی، عدالة الصحابة رضی الله عنهم و دفع الشبهات، ص۶، ۱۹ و ۲۳؛ حسینی میلانی، محاضرات فی الاعتقادات، ج۲، ص۱۶۳ و ۱۶۴). مسئله عدالت صحابه به‌قدری برای اهل تسنن مهم است که معتقدند هرگونه انتقاد و عیب‌جویی و بدزبانی (طعن و جرح) درباره عدالت صحابه، موجب تزلزل بنای اسلام، ویرانی ارکان شریعت، تردید در صحت قرآن و از بین رفتن اعتماد به سنت رسول خدا(ص) است. (عدالة الصحابة رضی الله عنهم و دفع الشبهات، ص۱۱۸) شاید به همین جهت است که آنان طاعن به صحابه را زندیق یا ملحد و سابّ صحابه را کافر یا فاسق و گمراه می‌دانند. (عدالة الصحابة رضی الله عنهم و دفع الشبهات، ص۱۱۸-۱۲۱).
  136. باذلی، رضا، مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»، موسوعه رد شبهات ج۱۶، ص۱۳۰.
  137. قفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ص۲۵ و ۲۶؛ الشثری، عقاید الشیعة الاثنی عشریة، ص۵۸.
  138. باذلی، رضا، مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»، موسوعه رد شبهات ج۱۶، ص۱۳۴.
  139. حسینی میلانی، الإمامة فی أهم الکتب الکلامیة، ص۱۵۳.
  140. «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
  141. کوفی، تفسیر فرات الکوفی، ص۳۹۷؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج۲۳، ص۲۴۷.
  142. «عَنْ عَمْرِو بْنِ خَالِدٍ: عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: «يَا مَعْشَرَ الشِّيعَةِ- شِيعَةِ آلِ مُحَمَّدٍ- كُونُوا النُّمْرُقَةَ الْوُسْطى‌، يَرْجِعُ إِلَيْكُمُ الْغَالِي، وَ يَلْحَقُ بِكُمُ التَّالِي... ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَيْنَا، فَقَالَ: «وَ اللَّهِ، مَا مَعَنَا مِنَ اللَّهِ بَرَاءَةٌ، وَ لَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَ اللَّهِ قَرَابَةٌ، وَ لَا لَنَا عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ، وَ لَا نَتَقَرَّبُّ إِلَى اللَّهِ إِلَّا بِالطَّاعَةِ، فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مُطِيعاً لِلَّهِ، تَنْفَعُهُ وَلَايَتُنَا؛ وَ مَنْ كَانَ مِنْكُمْ عَاصِياً لِلَّهِ، لَمْ تَنْفَعْهُ وَلَايَتُنَا، وَيْحَكُمْ لَاتَغْتَرُّوا، وَيْحَكُمْ لَاتَغْتَرُّوا»، کلینی، کافی، ج۳، ص۱۹۲ و ۱۹۳.
  143. باذلی، رضا، مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»، موسوعه رد شبهات ج۱۶، ص۱۳۴.
  144. شثری، عقائد الشیعة الاثنی عشریة، ص۵۹.
  145. مفاد قاعده قبح تکلیف و عقاب بلابیان اجمالاً آن است که مادام که عملی توسط شرع واجب نشده و امر شارع به مکلف ابلاغ نشده، چنانچه شخصی آن را ترک کند، مجازات او بر ترک فعل مزبور عقلاً قبیح و زشت است و مادام که عملی توسط شرع نهی نشده و آن نهی به مکلف ابلاغ نشده، چنانچه شخصی آن را مرتکب شود، مجازات او عقلاً قبیح و زشت است؛ به تعبیر دیگر، مجازات شخص جاهل به حکم عقل ظلم و قبیح است (محقق داماد، قواعد فقه، ج۴، ص۱۵).
  146. ر.ک: وحید بهبهانی، الفوائد الحائریة، ص۲۴۰ و ۲۴۱.
  147. باذلی، رضا، مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»، موسوعه رد شبهات ج۱۶، ص۱۳۷.
  148. باذلی، رضا، مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»، موسوعه رد شبهات ج۱۶، ص۱۳۸.