صحابه در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۹۱: خط ۲۹۱:


برای نمونه به چند [[روایت]] اشاره می‌شود:
برای نمونه به چند [[روایت]] اشاره می‌شود:
# [[بخاری]] به نقل از ابی [[وائل]] از عبدالله از [[پیامبر اسلام]]{{صل}} نقل می‌کند که فرمود: {{متن حدیث|أَنَا فَرَطُكُمْ عَلَى الْحَوْضِ وَ لَيُرْفَعَنَّ رِجَالٌ مِنْكُمْ ثُمَّ لَيَخْتَلِجَنَّ دُونِي فَأَقُولُ يَا رَبِّ أَصْحَابِي فَيُقَالُ: إِنَّكَ لَا تَدْرِي مَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ}}؛ من کنار [[حوض]] به [[انتظار]] شما می‌مانم، مردانی از شما را نزد من می‌آورند، ولی از نزدیک شدن آنها به من جلوگیری می‌کنند، می‌گویم، پروردگارا! اینان [[اصحاب]] من‌اند! [[خداوند]] می‌فرماید: تو نمی‌دانی که بعد از تو چه کرده‌اند!»<ref>صحیح البخاری، ج۷، ص۲۰۶.</ref>.
# [[بخاری]] به نقل از [[ابی وائل]] از عبدالله از [[پیامبر اسلام]]{{صل}} نقل می‌کند که فرمود: {{متن حدیث|أَنَا فَرَطُكُمْ عَلَى الْحَوْضِ وَ لَيُرْفَعَنَّ رِجَالٌ مِنْكُمْ ثُمَّ لَيَخْتَلِجَنَّ دُونِي فَأَقُولُ يَا رَبِّ أَصْحَابِي فَيُقَالُ: إِنَّكَ لَا تَدْرِي مَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ}}؛ من کنار [[حوض]] به [[انتظار]] شما می‌مانم، مردانی از شما را نزد من می‌آورند، ولی از نزدیک شدن آنها به من جلوگیری می‌کنند، می‌گویم، پروردگارا! اینان [[اصحاب]] من‌اند! [[خداوند]] می‌فرماید: تو نمی‌دانی که بعد از تو چه کرده‌اند!»<ref>صحیح البخاری، ج۷، ص۲۰۶.</ref>.
مضمون این [[روایت]] ده‌ها بار با اندک اختلافی در [[صحیح بخاری]] و [[صحیح مسلم]] وارد شده است<ref>ر.ک: صحیح البخاری، ج۵، ص۲۴۰؛ ج۷، ص۱۹۵ و ۲۰۶. </ref>.
مضمون این [[روایت]] ده‌ها بار با اندک اختلافی در [[صحیح بخاری]] و [[صحیح مسلم]] وارد شده است<ref>ر.ک: صحیح البخاری، ج۵، ص۲۴۰؛ ج۷، ص۱۹۵ و ۲۰۶. </ref>.
# [[بخاری]] از [[ابوهریره]] روایت می‌کند که [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|يَرِدُ عَلَيَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ رَهْطٌ مِنْ أَصْحَابِي فَيُحَلَّئُونَ عَنِ الْحَوْضِ فَأَقُولُ يَا رَبِّ أَصْحَابِي أَصْحَابِي فَيُقَالُ إِنَّكَ لَا عِلْمَ لَكَ بِمَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ الْقَهْقَرَى}}؛ «گروهی از اصحابم [[روز قیامت]] بر من وارد می‌شوند؛ ولی آنها را از نزدیک شدن به [[حوض]] باز می‌دارند، من می‌گویم: خدایا! اینان اصحاب من‌اند، پس [[خدا]] می‌فرماید: تو به آنچه آنان پس از تو کرده‌اند خبر نداری، آنان به گذشته [[جاهلی]] خویش برگشته‌اند»<ref>صحیح البخاری، ج۷، ص۲۰۷.</ref>.
# [[بخاری]] از [[ابوهریره]] روایت می‌کند که [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|يَرِدُ عَلَيَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ رَهْطٌ مِنْ أَصْحَابِي فَيُحَلَّئُونَ عَنِ الْحَوْضِ فَأَقُولُ يَا رَبِّ أَصْحَابِي أَصْحَابِي فَيُقَالُ إِنَّكَ لَا عِلْمَ لَكَ بِمَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ الْقَهْقَرَى}}؛ «گروهی از اصحابم [[روز قیامت]] بر من وارد می‌شوند؛ ولی آنها را از نزدیک شدن به [[حوض]] باز می‌دارند، من می‌گویم: خدایا! اینان اصحاب من‌اند، پس [[خدا]] می‌فرماید: تو به آنچه آنان پس از تو کرده‌اند خبر نداری، آنان به گذشته [[جاهلی]] خویش برگشته‌اند»<ref>صحیح البخاری، ج۷، ص۲۰۷.</ref>.

نسخهٔ ‏۱۸ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۳۴

صحابه، به اشخاصی گفته می‌‌شود که همراه و ملازم حضرت محمد (ص) بوده‌اند. طبق آیات و روایات وضعیت تمام صحابه یکی نبوده و برخی از صحابه مورد ستایش و برخی دیگر مورد نکوهش خداوند متعال و پیامبر (ص) قرار گرفته‌اند. اهل سنت با استناد به آیات و روایات مورد ستایش صحابه، حکم به عدالت جمیع صحابه داده است، در حالی که شیعه به دلیل وجود دو دسته از آیات و روایات در مورد صحابه، حکم آنان را مانند باقی مردم می‌‌دانند که عدالت آنها باید مورد بررسی قرار بگیرد.

معناشناسی لغوی

صحابه در لغت

"صحابه" از واژه "صحبه" گرفته شده و به کسانی گفته می‌شود که همراه و ملازم و معاشر کسی یا چیزی باشند. و این واژه در مصاحبت و همراهی طولانی مدت نیز به کار رفته است[۱].[۲]

صحابه در اصطلاح

دانشمندان علم حدیث، درایه و سیره‌نویسان، تعریف‌های گوناگونی برای این اصطلاح بیان کرده‌اند؛ از جمله[۳]:

اهل سنت

  1. هر کس رسول خدا (ص) را دیده یا همراه و ملازم آن حضرت بوده، از صحابه است[۴].
  2. دانشمندان علم حدیث درباره هر کسی که حدیث یا سخنی از پیامبر (ص) نقل کند، اصطلاح صحابه را به کار می‌برند و این معنا را به اندازه‌ای گسترش داده‌اند که هر کسی را که یک‌بار (یک لحظه) آن حضرت را دیده باشد، شامل می‌شود. البته این مطلب به جهت شرافت و جایگاه والای رسول خدا (ص) است؛ از این رو، هر کسی که پیامبر (ص) را دیده باشد، اصطلاح صحابی درباره او به کار می‌رود[۵].
  3. ابوالمظفر سمعانی گوید: صحابه به کسی گفته می‌شود که همنشینی او با پیامبر (ص) طولانی مدت باشد و این هم‌نشینی بنابر پیروی از حضرت باشد و از او روایت و سخنی شنیده باشد[۶].
  4. سعید بن مسیب گوید: به جهت شرافت همراهی پیامبر (ص)، رسیدن به این مقام، همراهی طولانی مدت را می‌طلبد؛ در نتیجه، صحابه، کسی است که حداقل یک سال یا دو سال همنشین پیامبر (ص) باشد و نیز در یک غزوه یا دو غزوه حضرت را همراهی کرده باشد[۷].
  5. جاحظ و گروهی دیگر بر این باورند که هم‌نشینی طولانی مدت و روایت کردن از حضرت، شرافت صحابی بودن را نصیب فرد می‌کند[۸].
  6. ابن عبدالبر، ابن منده و یحیی بن عثمان بن صالح مصری، کسی را صحابی می‌دانند که مسلمان باشد و زمان پیامبر (ص) را درک کند؛ اگر چه حضرت را ندیده باشد[۹].
  7. ابن حجر می‌گوید: صحابی کسی است که رسول خدا (ص) را دیده و به او ایمان آورده و مسلمان از دنیا رفته باشد[۱۰].[۱۱]

شیعه

شیعه معتقد است که لفظ "صحابه" اصطلاح شرعی نیست که شارع خدا و پیامبر آن را وضع و جعل کرده باشد، بلکه مانند دیگر واژه‌ها و اصطلاحات لغوی است و واژه صحابی در روزگار رسول خدا نیز به معنای لُغوی آن به کار رفته است؛ لذا افراد ساکن در مسجد النبی "اصحاب الصفه" گفته می‌شد و به تدریج پس از درگذشت رسول خدا، واژه صحابی بدون نام رسول الله به کار می‌رفت که مرادشان اصحاب رسول الله بود.

جایگاه ارزشی این اصطلاح به مرور زمان شکل گرفت و به دلیل گسترش یافتن اصطلاح "صحابه" در کتاب‌های تاریخی، حدیثی و فقهی، برخی از دانشمندان شیعه به بیان مفهوم اصطلاحی آن پرداختند؛ از این رو گفته شده است: صحابی کسی است که در حال ایمانمسلمان بودن] پیامبر (ص) را دیده و مسلمان از دنیا رفته است؛ اگر چه در زمان زندگانی، مرتد شده باشد. مراد از دیدار پیامبر (ص)، یعنی یا با پیامبر (ص) هم‌نشین شده و با او رفت و آمد داشته است؛ یا اینکه تنها پیامبر (ص) را دیده است؛ هرچند گفت و گویی میان آن دو نشده باشد. با یکی دیگری را (به دلیل نابینایی) ندیده باشد [۱۲].

چنانکه ابن ام مکتوم، به دلیل نابینا بودن، پیامبر خدا (ص) را ندید ولی با آن حضرت دیدار کرد و در شمار صحابه بود.

همچنین ممکن است آن فرد به دلیل فراوانی جمعیت، پیامبر (ص) را دیده، ولی رسول خدا او را ندیده باشد؛ زیرا در تعریف دیگری از صحابه آمده است: صحابی به کسی گویند که در حال ایمان به اسلام با پیامبر (ص) هم‌نشین شده و با ایمان از دنیا رفته باشد[۱۳].

برای روشن شدن دیدگاه شیعه درباره صحابه باید گفت، شیعه به گروهی از صحابه مانند ابوذر، عمار یاسر، سلمان فارسی، ابو ایوب انصاری، مقداد، حذیفة، ذو الشهادتین و... ارادت بسیار دارند و آنان را بسیار ستایش می‌کنند و از برخی اصحاب فداکار در راه پیامبر (ص) و اسلام نیز به نیکی یاد می‌کنند؛ مانند ابودجانه و.... اما آنان بر منافقان و افرادی که بر اهل بیت: ستم روا داشتند، نفرین می‌کنند و از افراد فاسق به نیکی یاد نمی‌کنند و برای صحابی معمولی نیز آمرزش الهی را درخواست می‌کنند.

اهل سنت همه اصحاب پیامبر (ص) را صالح و به دور از اشتباه دانسته و ایشان را قابل نقد و انتقاد نمی‌دانند؛ از این رو، به عدالت همه ایشانحکم کرده سخن آنها را یکی از منابع شریعت برشمرده‌اند و پیروی از آنان را موجب رستگاری مسلمانان در دنیا و آخرت می‌دانند و با اتهامات نادرست و بیهوده، دیگر مسلمانان، به ویژه شیعیان را به دشمنی با صحابه متهم کرده و ایشان را بیرون از صراط مستقیم دانسته‌اند.

ابوزرعه رازی گفته است: اگر کسی را دیدید که بر هر یک از صحابه نقصی وارد می‌کند، او زندیق است؛ زیرا رسول خدا (ص) حق است و قرآن و آنچه او آورده نیز حق است و صحابه رسول خدا (ص) آن را به ما رسانده‌اند و معترضان بر ایشان، با اعتراض خود می‌خواهند کتاب و سنت را باطل کنند؛ در حالی که اصحاب، شواهد ما بر حقانیت رسول خدا (ص) و قرآن و... هستند[۱۴].

تعریف‌های اهل سنت درباره صحابه افراد منافق را نیز شامل می‌شود؛ زیرا ایشان آن حضرت را دیده و اسلام آورده‌اند (به ظاهر مسلمان می‌باشند و پیامبر را نیز قبول کرده‌اند)؛ در حالی که قرآن چنین نگرشی را نمی‌پذیرد و افراد فرمانبردار از خداوند و رسولش (ص) را ستایش و سرکشانی همانند منافقان را سرزنش کرده است. ولی نگرش افرادی چون ابوزرعه همه رفتار و موضع‌گیری اصحاب را درست و مطابقت با واقع می‌داند؛ حال آنکه بر مبنای قرآن و سنت رسول خدا (ص) اصحاب، این جایگاه والا را ندارند؛ زیرا گروهی از صحابه، رسول خدا (ص) را آزردند و اصحاب نیز پس از درگذشت پیامبر اکرم (ص) در رفتار با صحابه و اطرافیان پیامبر یکسان نبودند و رفتارهایی داشتند که به ما اجازه می‌دهد رفتار آنان را نقد کنیم و در بسیاری از موارد، راهنمای ما هستند[۱۵].

استاد یوسفی غروی این گونه می‌نویسد: "درباره جنگ تبوک، ابن هشام از اسحاق روایت می‌کند: هنگامی که مسلمانان شب را به صبح رساندند، در حالی که آبی در اختیار نداشتند، نزد رسول خدا (ص) شکوه کردند. رسول خدا (ص) دعا کرد و خداوند ابری را بر آنها فرو فرستاد و از آن باران بارید تا مردم سیراب شدند و به مقدار احتیاج خود آب برداشتند.

مسلم در صحیح خود رویداد تبوک را به گونه دیگری بازگو می‌کند و مطالب بسیاری بر آن معجزه می‌افزاید که سیرة ابن اسحاق آن را نگفته است. معاذ بن جبل روایت می‌کند: پیامبر اکرم (ص) به کسانی که با وی هم‌سفر بودند، فرمود: "شما به خواست خدا فردا به چشمه تبوک می‌رسید. هر کدام که به آن رسیدید، به آب دست نزنید تا من بیایم". ما به این چشمه رسیدیم در حالی که دو نفر از سپاهیان قبلا به آن رسیده بودند. رسول خدا (ص) از آن دو تن پرسید که آیا به آب دست زده‌اید؟ آنان گفتند: آری. پیامبر (ص) آن دو تن را نفرین کرد. اصحاب با دست‌هایشان آب چشمه را گرد آوردند. رسول خدا (ص) دست و صورتش را در آن شست. آن‌گاه بقیه آب را به درون چشمه ریخت؛ بی‌درنگ چشمه دارای آب فراوانی شد و مردم از آن سیراب شدند. آن‌گاه پیامبر (ص) می‌فرمودند: "ای معاذ! اگر زندگانی تو ادامه یابد، به زودی خواهی دید که این سرزمین پر از باغ خواهد شد".

همچنین ابن اسحاق خبر دیگری را در تأیید خبر اول بازگو می‌کند. او می‌گوید: عاصم بن عمر بن قتاده برای من روایت کرد که به محمود بن لبید گفتم: آیا مردم، منافقان روزگار خود را می‌شناختند؟ محمود گفت:"آری، به خدا سوگند بسیاری از مردم، نفاق برادر و پدر و عمو و عشیره خویش را می‌دانستند؛ ولی آن را پنهان می‌کردند و یکی از خویشاوندان برایم گفت: هنگامی که در راه تبوک، مسلمانان از جهت آب در تنگنا قرار گرفتند، رسول خدا (ص) دعا کرد تا خداوند ابری را فرستاد که مردم سیراب شدند. ما پیش یکی از کسانی که نفاقش آشکار بود و همیشه در کنار رسول خدا (ص) حرکت می‌کرد، رفته و گفتیم: وای بر تو! آیا پس از این معجزه دلیل دیگری (برای پیامبری رسول خدا) می‌خواهی؟ او گفت: این ابر، ابری گذرا بود".

نکته مهم آنکه گفتن واژه منافق درباره برخی صحابه از واژه‌هایی است که گفتن آن نارواست و برخی مردم را ناراحت می‌کند؛ با این حال ابن هشام آن واژه را حذف نکرده است؛ از این رو مسلم روایتی را گفته است که این واژه در آن روایت نباشد![۱۶].

نتیجه آنکه، در روزگار پیامبر خدا (ص) همه اصحاب دارای عقاید و رفتار الهی مطابق اسلام نبودند از این رو پروردگار و پیامبر نیز آنان را سرزنش و صحابه راستین نیز از صحابه دروغین کناره‌گیری می‌کردند. ولی افرادی چون ابوزرعه گزارش آن رویدادها را موجب خدشه‌دار شدن دین و نقص رسول خدا (ص) می‌دانند!!! و گزارشگران این رویدادها را زندیق و خارج از دین می‌پندارند.[۱۷]

تعریف صحابه از نگاه شیعه

برای واژگان صحابه و اصحاب در قرآن و روایات تعریف خاصی بیان نشده، از این‌رو، مسئله مهم معنای لغوی صحابه است.

به باور علمای شیعه همه کسانی که با پیامبر (ص) هم‌نشینی داشته‌اند (خواه در غزوات و سفرها، یا در مکه و مدینه و دیگر سرزمین‌ها) جزو صحابه به شمار میآیند؛ حتی کسانی که از نظر اعتقادی پیرو پیامبر اسلام (ص) می‌باشند، بدون اینکه حضور جسمانی در کنار پیامبر اکرم (ص) داشته باشند، جزو این گروه هستند. از این رو، صحابه و صاحب شامل افراد مؤمن، عادل، فاسق و منافق نیز می‌شود. شاهد این مدّعا آیات و روایاتی است که کلمه صحابه درباره این افراد به کار رفته است.

چنانکه برخی آیات را در تعریف لغوی صحابه شاهد آوردیم، روایاتی نیز همین مطلب را ثابت می‌کند که اکنون به چند مورد اشاره می‌کنیم:

  1. روزی خلیفه دوم از پیامبر اکرم (ص) خواست تا عبد الله بن أبی، منافق مشهور را بکشد. پیامبر (ص) فرمود: "ای عمر! با سخن مردم چه خواهی کرد که بگویند محمد (ص) اصحاب خود را می‌کشد"[۱۸].
  2. جبیر بن مطعمه می‌گوید: پیامبر (ص) می‌فرمود: "در میان اصحاب من منافقانی هستند"[۱۹]. مانند این روایت در صحیح مسلم نیز آمده است.
  3. صریح‌ترین روایت، سخن پیامبر (ص) است که فرمود: "در روز قیامت، گروهی از اصحاب را در نزد حوض کوثر می‌آورند؛ آن‌گاه آنان را به سوی آتش می‌برند، می‌گویم اینها از اصحاب من می‌باشند. در جواب گفته می‌شود: تو نمی‌دانی پس از تو چه بدعت‌هایی را پدید آوردند[۲۰]. در این روایت‌ها پیامبر اکرم (ص) واژه اصحاب را درباره افراد دوزخی به کار برده‌اند.

بخاری نقل می‌کند، پیامبر اسلام (ص) فرمود: "من بر حوض کوثر وارد می‌شوم؛ در حالی که گروهی از مردان شما را بیرون برده و از کنار من دور می‌کنند. آن‌گاه می‌گویم: خدایا! اینها اصحاب من هستند. گفته می‌شود: تو نمی‌دانی که اینها پس از تو چه رفتاری کرده‌اند[۲۱].[۲۲].

نتیجه آنکه واژه صحابی در روایات نیز به معنای لغوی آن است.

شرط لازم برای اینکه هر مسلمانی صحابه نامیده شود، ملازمت و هم‌نشینی پیوسته یا هم‌نشینی فراوان او با پیامبر (ص) است و دیدن اندک پیامبر برای نامیده شدن به این عنوان کفایت نمی‌کند و حداقل درباره کسی که اندکی پیامبر را دیده و به این عنوان نامیده شده، باید تردید داشت. بنابراین، مراد از هم‌نشینی فرد مسلمان با پیامبر (ص) به طور مطلق و بدون قید زمان و مکان، همراهی طولانی مدتی است که تصور می‌شود و اگر مصاحبت، مقید به زمان و مکان خاصی باشد؛ مانند ﴿يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ[۲۳] یا ﴿إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ...[۲۴]، در این صورت، مصاحبت، محدود به همان زمان و مکان می‌شود. از این‌رو "مازری"[۲۵] می‌نویسد: ما وقتی می‌گوییم صحابه، عادل هستند مقصود ما همه کسانی که روزی و یا گاه گاهی پیامبر (ص) را دیده‌اند، یا برای عرضی با وی همنشین شده‌اند و فوراً از نزد وی باز گشته‌اند، نیست؛ بلکه مقصود [از صحابه] کسانی هستند که با پیامبر ملازمت داشته و آن حضرت را یاری کرده و از نور نازل شده بر او پیروی کرده‌اند[۲۶].

از این تعریف دو مسئله دانسته می‌شود:

  1. طولانی بودن هم‌نشینی با پیامبر (ص)؛
  2. پیروی عملی از آن حضرت.

علامه مقبلی[۲۷] نظریه کسانی را که دیدن پیامبر (ص) را برای نامیده شدن به عنوان صحابه کافی می‌دانند، مردود دانسته و می‌نویسد: پیروان نظریه"عدالت همه صحابه" در سال‌های پس از صدر اسلام این اصطلاح را برگزیده و سپس قرآن و سنت را بر اساس آن اصطلاح تفسیر کردند؛ در صورتی که واژه صحبت، واژه شرعی نیست بلکه واژه‌ای لغوی است. چنانکه دیگر واژه‌ها درباره فضائل صحابه چنین است؛ یعنی آن واژه‌ها باید به معنای لغوی برگردانده شود لکن محدثان این اصطلاحات را بدون دلیل برگزیدند و گفتند واژه صحابه به هر کسی که پیامبر (ص) را دیده باشد یا آن حضرت او را دیده باشد، هر چند کودک باشد، به شرطی که او تا هنگام مرگ بر دین اسلام باقی باشد و از اسلام برنگردد، به کار برده می‌شود[۲۸].

شیعه درباره صحابه پیامبر (ص) دیدگاه یکسانی ندارد که همه را عادل یا فاسق بداند، بلکه درباره هر یک از آنان به طور جداگانه و با توجه به کردار او در طول زمان حیاتش، قضاوت می‌کند. در نگاه شیعه هم صحابی بودن، ارزشی معنوی و مقدس است، اما این ارزش نمی‌تواند عدالت را برای کسی ثابت کند. شیعه با توجه به قرآن و سنت و یا دلایل تاریخی و عقلی اصحاب پیامبر (ص) را به چند دسته تقسیم می‌کند:

  1. اصحاب مؤمن و پارسا که در اوج پارسائی و ایمان قرار دارند.
  2. اصحابی که پارسائی آنها در حد معمول بوده است.
  3. اصحاب فاسق و فاجر.
  4. اصحاب منافق.

برخلاف عقیده اهل سنت و با توجه به آیات قرآن دانسته می‌شود که اصحاب پیامبر (ص) همه یکسان نبوده‌اند؛ زیرا قرآن برخی اصحاب پیامبر را با عنوان منافق معرفی و به شدت سرزنش کرده است.

همچنین قرآن از فسق برخی صحابه خبر داده و برخی را ستایش کرده است.

اخبار متواتری نیز وجود دارد که ثابت می‌کند درباره برخی از مسلمانان مدینه، حکم حد زنا و حد شرب خمر و... اجرا شده است. این امور، موجب فاسق نامیده شدن صحابی می‌شود. اما نمی‌توان گفت این افراد حدّ خورده صحابی نبوده‌اند؛ چون طبق تعریف، صحابی کسی است که پیامبر (ص) را در حال اسلام خود درک کرده باشد و کسی که در مدینه است بدون تردید پیامبر (ص) را درک کرده است.

واقعیت آن است که اهل سنت تنها به دلیل محبت به برخی از اصحاب؛ مانند ابوبکر و عمر و برخی افراد ناشایست، مانند معاویه و طلحه و زبیر که با اهل بیت پیامبر ستیزه داشته‌اند، این حکم خلاف قرآن را صادر کرده‌اند که همه صحابه عادل و صالح‌اند و چشم خود را بر آیات قرآن و واقعیات تاریخی می‌بندند و گرنه با توجه به قرآن و سنت دانسته می‌شود که برخی صحابه، منافق و برخی از آنان فاسق و فاجر بوده‌اند. عقل نیز نمی‌پذیرد که اشخاص به صرف اینکه در شمار اصحاب پیامبر به حساب آمده‌اند، عادل و درستکار باشند. اگر اهل سنت، خود را تابع سنت پیامبر (ص) می‌دانند، باید بپذیرند که برخی اصحاب پیامبر (ص) نه تنها عادل نبوده‌اند بلکه ستمگر و فاسق بوده‌اند؛ حتی برخی از آنان پس از پیامبر (ص) مرتد شده‌اند.

بخاری می‌نویسد که پیامبر (ص) فرمود: "روز قیامت گروهی از اصحابم به نزد من می‌آیند؛ آن‌گاه از حوض کوثر رانده می‌شوند. پس می‌گویم: خدایا! اینها اصحاب من هستند. خداوند می‌فرماید: تو نمی‌دانی که آنان بعد از تو چه رفتاری کرده‌اند. آنان همواره از دین خدا بیرون رفته و به نیاکان خود (جاهلیت) باز می‌گشتند"[۲۹].

مسلم بن حجاج قشیری می‌نویسد که پیامبر (ص) می‌فرمود: "پس از من پیشوایانی به فرمانروایی خواهند رسید که نه در راه من گام برمی‌دارند و نه روش من را پیش خواهند گرفت. در میان ایشان کسانی برخواهند خاست که پیکرشان پیکر آدمی ولی قلبشان قلب شیطان است"[۳۰].

شرافت و بزرگی اصحاب پیامبران از جمله پیامبر اسلام (ص) به چند چیز است:

  1. یاری پیامبران؛
  2. داشتن اخلاص همراه با جهاد و مبارزه در راه دعوت آنان
  3. تحمل سختی‌ها.

می‌دانیم که پیشرفت رسالت پیامبر اسلام (ص) در سایه و تلاش اصحاب و یاران فداکار آن حضرت بوده است. گروهی از اصحاب در زمانی ایمان آوردند که مسلمانان، ناتوان و اندک بودند و در حالی به یاری پیامبر (ص) پرداختند که طمعی برای کسب غنیمت نداشتند. این رفتار ارزشمند موجب می‌شود تا هر کسی که به پیامبر (ص) و اسلام عشق می‌ورزد، چنین صحابه‌ای را دوست بدارد و الگوی زندگی خویش قرار دهد. چنانکه سخنان امام علی (ع) در نهج‌البلاغه و امام سجاد (ع) در صحیفه سجادیه بر این اساس است که زندگی پیامبر (ص) و یاران مؤمن و فداکارش را الگو قرار داده از آنان درس صبر و شکیبایی بیاموزیم.

بنابراین، نسبت دادن این مطلب به شیعه که عنوان صحابه را نمی‌پذیرند، دروغ و بلکه تهمت است. در کتاب‌های رجالی و تاریخی شیعه از صحابه پیامبر (ص) ستایش شده است. شیعه از همه صحابه شهید در جنگ‌های احد، بدر و جنگ‌های صدر اسلام به نیکی یاد می‌کند و برای آنان احترام ویژه‌ای قائل است؛ چنانکه دیگر صحابه‌ای را که در غزوات همراه پیامبر (ص) بوده و در عقیده و رفتار در زمان زندگانی یا پس از درگذشت پیامبر (ص) از سنت‌های حضرت جدا نشدند، و به توصیه‌های پیامبر اسلام عمل کردند، بزرگ می‌شمارد.

در روایات و دعاها اصحاب مؤمن و باوفای پیامبر (ص) به خوبی ستایش شده و بر آنان درود و سلام فرستاده می‌شود که به نمونه‌هایی از آنها اشاره می‌کنیم.

۱. در دعای روز سه‌شنبه چنین می‌خوانیم: "خدایا! بر محمد (ص) خاتم پیامبران و تمام‌کننده شماره رسولان و بر خاندان پاک او و بر اصحاب و یاران نجیب او درود فرست"[۳۱].

۲. امام سجاد در دعای چهارم صحیفه سجادیه پس از دعا و طلب رحمت برای پیامبران الهی و پیروانشان که به راستی و درستی آنان اقرار کرده و در پیشگاه خداوند پیشانی عبادت بر خاک نهاده‌اند، می‌فرماید: "بار خدایا پیروان پیغمبران و ایمان آورندگان به ایشان از اهل زمین که از روی غیب و پنهانی (در دل) ایمان آوردند (نه به زبان تنها مانند منافقین و مردم دو رو، و اینکه اهل زمین را اختصاص داده در صورتی که اهل آسمان نیز ایمان آورده‌اند، برای آن است که پیش از این درباره آنها دعا فرموده است) در آن هنگام که دشمنان به تکذیب و دروغ پنداشتن ایشان معارضه نموده، رو برو شدند، و آن هنگام که (ایمان آورندگان) به سبب حقائق ایمان به پیغمبران علاقه‌مند بودند. در هر روزگار و زمانی که در آن پیغمبری فرستادی و برای اهل آن دلیل و راهنمائی گماشتی؛ از زمان آدم تا محمّد از پیشوایان هدایت و رستگاری و جلوداران اهل تقوا و پرهیزکاری، که بر همه آنها سلام و درود باد، آنان را از خود به آمرزش و خوشنودی یاد فرما (تخصیص ده). بار خدایا و به خصوص اصحاب و یاران محمّد؛ آنان که همراه بودن (با آن حضرت) را نیکو به پایان بردند، و آنان که برای یاری او در جنگ، شجاعت و دلاوری برجسته‌ای آشکار ساختند، و او را یاری کردند، و به ایمان آوردن به او شتافتند. و به (پذیرفتن) دعوتش (از دیگران) پیشی گرفتند، و دعوت او را آن هنگام که برهان رسالت‌ها (پیغام‌ها)ی خود را به گوش‌شان رساند، پذیرفتند و در راه آشکار ساختن دعوت او (به راه حقّ) از زنان و فرزندان دوری نمودند، و در استوار کردن پیغمبری او با پدران و فرزندان (خودشان) جنگیدند، و به واسطه وجود (با برکت) آن حضرت پیروز گردیدند. و آنان که محبّت و دوستی آن بزرگوار را در دل داشتند، و در دوستی‌اش تجارت و بازرگانی (سعادت و نیکبختی) را آرزو داشتند که هرگز کسادی در آن راه نمی‌یابد. و آنان که چون به عروه و دسته آن حضرت خود را آویختند (پیرو دین او گشتند) قبیله‌ها(شان) از آنها دوری گزیدند، و چون در سایه خویشی با او جای گرفتند (فرمانبر او گردیدند) خویشان با آنان خود را بیگانه پنداشتند. پس خدایا! آنچه را که برای تو و در راه تو از دست داده‌اند، برای ایشان فراموش مکن (جزا و پاداش بسیار به آنان عطا فرما) و برای آنکه مردم را بر (دین) تو گرد آوردند، و برای (رضای) تو با پیغمبرت (همراه بوده) دعوت‌کنندگان به سوی تو بودند و ایشان را از خوشنودی (رحمت) خود خوشنود ساز. و ایشان را در برابر آنکه در راه تو از شهرها و خویشاوندان دوری گزیده از زندگی فراخ به تنگی و سختی رو آوردند (تا اینکه دین تو را گوشزد جهانیان نمودند) جزا و پاداش ده، و (نیز) جزا ده آنها را که در ارجمند ساختن دین خود مظلوم و ستم رسیده‌شان را فراوان گردانیدی. بار خدایا! بهترین پاداش خود را به تابعین و پیروان ایشان (پیروان صحابة پیغمبر از مهاجرین و انصار) که نیکو کردارند، برسان؛ آنان‌که میگویند: پروردگارا! ما و برادران (ایمانی) ما را که به ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز. آن تابعین و پیروانی که طریقة ایشان (صحابه) را قصد کردند و به آنجا که آنان رو آوردند، رو نمودند، و بر روش آنها رفتار کردند (در عقاند و گفتار و کردار پیرو آنها بودند) آنان را در بینائی (عقائد و ایمان) شان شکی بر نگردانید، و در پیروی آثار و اقتدا به نشانه‌های هدایت و رستگاری صحابه دو دلی آنها را نگران نساخت؛ در حالی‌که یاری‌کننده و کمک دهنده ایشانند (به اینکه) دین آنان را پیروانند و به راه آنها میروند و با ایشان یگانگی دارند و در بین‌شان اختلاف نیست (که یکی درباره صحابه گفتاری بگوید و دیگری خلاف آن را بیان نماید) و در آنچه (اخبار و احکامی را) که صحابه (از پیغمبر شنیده) و به آنها رسانده‌اند، تهمت به ایشان نمی‌زنند (در راستی بیان آنها شکّ نمی‌نمایند). بار خدایا! از امروز ما تا روز قیامت بر تابعین و زنان و فرزندان‌شان و بر هر کدام از ایشان که تو را اطاعت نموده، درود فرست؛ چنان درودی که به سبب آن ایشان را از نافرمانی خویش نگهداری، و در باغ‌های بهشت خود برای آنها فراخی دهی، و آنان را از مکر شیطان باز داری. و بر هر کار نیکی که از تو کمک خواستند آنها را یاری فرمائی، و آنان را از پیشامدهای شب و روز جز پیشامدی که نیکی در آن باشد، حفظ نمائی و چنان درودی که به سبب آن ایشان را بر اعتقاد به امید نیکوی به تو و طمع و آز در آنچه نزد تو است، (روزی که برای آنها مقدر ساخته‌ای) و بر تهمت نزدن در آنچه (فراوانی نعمت) که در دسترس بندگان است (نگویند چنین قسمت بر خلاف عدل است) برانگیزی تا آنان را خواهان به سوی (عبادت و بندگی) خود و ترس از (کیفر) خویش (بر اثر تقصیر در طاعات) باز گردانی، و در فراخی زندگی دنیا بی‌رغبت و پارساشان نمائید (به آن چشم ندوخته باشند که از بندگی تو باز مانند) و عمل برای آخرت (خدمت به خلق) و آمادگی برای پس از مرگ (توبه از گناه و بندگی) را محبوب آنها گردانی. و هر اندوهی را که روز بیرون شدن جان‌ها از تن‌ها روی میدهد، بر آنها آسان کنی و از آنچه را که آزمایش‌های ترسناک (بسیار سخت) به میان میآورد و از سختی آتش (دوزخ) و همیشه و جاوید ماندن در آن رهائی‌شان بخشی و (چنان درودی که به سبب آن) ایشان را به جایگاه آسودگی (بهشت) که آسایشگاه پرهیزکاران است، روانه گردانی[۳۲].

۳. با توجه به سخنان امام علی (ع) دانسته می‌شود که ایشان نیز این نظریه را نپذیرفته‌اند (چنانکه دیگر صحابه نیز بر این باور بودند). همچنین ایشان در خطبه ۱۵۰ نیز می‌فرمایند: "روزگار آنان به طول انجامید، تا رسوایی آنها به نهایت رسید و خود را سزاوار بلای زمانه گرداندند. و چون پایان مدت آنها نزدیک شد، گروهی در فتنه‌ها آسودند و گروهی دست به حمله و پیکار با فسادگران زدند و با شکیبایی که داشتند بر خدا منّت ننهادند، و جان دادن در راه خدا را بزرگ نشمردند، تا آنجا که اراده الهی به پایان [یافتن] روزگار جاهلیت موافق شد، شمشیرها در راه خدا کشیدند و بینش‌های خود را بر شمشیر نشاندند و طاعت پروردگار خود را پذیرفتند، و فرمان پنددهنده خود را شنیدند و در پیروزی و سربلندی زیستند، تا آنکه خدا، پیامبرش را نزد خود برد. (افسوس) که گروهی به گذشته جاهلی خود بازگشتند و با پیمودن راه‌های گوناگون به گمراهی رسیدند و به دوستان گمراه خود پیوستند و از دوستی با مؤمنان بریدند که به آن امر شده بودند و بنیان اسلامی را تغییر داده، در جای دیگری [بنیانی را] بنا نهادند. آنان کانون هر خطا و گناه و پناهگاه هر فتنه‌جو شدند. که سرانجام در سرگردانی فرو رفته و در غفلت و مستی به روش و آیین فرعونیان درآمدند، یا از همه بریدند و دل به دنیا بستند و یا پیوند خود را با دین گسستند"[۳۳].

امام (ع) در خطبه دیگری به مردم کوفه می‌فرماید: "ای مردم! به اهل بیت پیامبرتان بنگرید. از آن سو که گام برمی‌دارند، بروید و قدم جای قدمشان بگذارید. آنها هرگز شما را از راه هدایت بیرون نمی‌برند و به پستی و هلاکت باز نمی‌گردانند. اگر سکوت کردند، سکوت کنید و اگر قیام کردند، قیام کنید. از آنها پیشی نگیرید که گمراه می‌شوید، و از آنان عقب نمانید که نابود می‌گردید. من اصحاب محمد (ص) را دیدم، اما هیچ کدام از شما را همانند آنان نمی‌نگرم؛ آنها صبح می‌کردند در حالی که موهایی ژولیده و چهره‌های غبار آلوده داشتند؛ شب را تا صبح در حال سجده و قیام به عبادت می‌گذراندند، و پیشانی و گونه‌های صورت را در پیشگاه خدا بر خاک می‌ساییدند. با یاد معاد چنان ناآرام بودند گویا بر روی آتش ایستاده‌اند. بر پیشانی آنها از سجده‌های طولانی پینه بسته بود، و اگر نام خدا برده می‌شد، چنان می‌گریستند که گریبان‌های آنها‌تر می‌شد. و چون درخت در روز تندباد میلرزیدند؛ از کیفری که از آن بیم داشتند، یا برای پاداشی که به آن امیدوار بودند[۳۴].

ایشان در ستایش انصار نیز می‌فرمایند: "به خدا سوگند! آنان اسلام را پروراندند، چونان مادری که فرزندش را بپروراند؛ با توانگری، با دست‌های بخشنده و زبان‌های برنده و گویا"[۳۵].

۴. امام جعفر صادق (ع) می‌فرمایند: "یاران رسول الله (ص) دوازده هزار نفر بودند؛ هشت هزار از مدینه؛ دو هزار نفر از مکه و دو هزار نفر از آزادشدگان و در میان آنان کسی از گروه‌های قدری، مرجئه، معتزله و اهل رأی دیده نمی‌شود. آنان شب‌ها می‌گریستند و در دعا می‌گفتند: خدایا! جان ما را پیش از خوردن نان (فردا صبح) بگیر[۳۶].

در این روایت، امام صادق (ع) از دوازده هزار صحابه یاد می‌فرماید، در صورتی که یاران پیامبر بیش از صد هزار نفر بودند. آیا امام صادق (ع) در مفهوم صحابه تصرف کرده‌اند؟ یا همه یاران پیامبر (ص) را جزو صحابه نمی‌دانستند یا صحابه خوب را جزو صحابه پیامبر (ص) می‌دانستند؟ به نظر می‌رسد چون منظور آن حضرت صحابه خوب بوده است، از این‌رو به دوازده هزار تن اشاره کرده‌اند و این نشان می‌دهد که از نگاه امام صادق (ع) فقط گروهی از صحابه، صحابه عادل و عالم بوده‌اند و نظر شیعه هم همین است.

۵. علامه مجلسی از انس بن مالک روایت می‌کند که پیامبر (ص) می‌فرمود: "خوشا به حال کسی که مرا ببیند و خوشا به حال فردی که ببیند کسی را که مرا دیده است، و خوشا به حال کسی که کسی را که او فردی را که مرا دیده ببیند"[۳۷].

روایت دیگری به همین مضمون از أبی امامه که جزو صحابه است، نقل شده است.

۶. امیرمؤمنان فرمود: "به شما درباره صحابه پیامبرتان سفارش می‌کنم که به آنان دشنام ندهید؛ صحابه‌ای که پس از پیامبر (ص) بدعت پدید نیاوردند و بدعت‌گرایان را پناه ندادند؛ زیرا رسول خدا درباره آنان سفارش فرموده است"[۳۸].

این حدیث نشان میدهد که گروهی از صحابه پس از پیامبر (ص) گرفتار بدعت‌ها شدند؛ در نتیجه، سفارش پیامبر این افراد را در بر نمی‌گیرد.

٧. ابی عبدالرحمن جهنی روایت کرده است که ما در نزد رسول خدا (ص) بودیم که دو سوار آشکار شدند. وقتی رسول خدا (ص) آنان را دید، فرمود: "هر دو از قبیله کندیِ مُذحجی هستند". جلوتر که آمدند، دیدیم همان گونه‌اند که پیامبر (ص) فرموده‌اند پس یکی از آنان نزدیک آمد تا بیعت کند پس از آنکه رسول خدا دست او را گرفت تا بیعت کند، آن مرد پرسید: ای رسول خدا! پاداش کسی که تو را ببیند، سپس ایمان آورد و تو را تصدیق و از تو پیروی کند، چیست؟ پیامبر فرمود: "خوشا به حال او". سپس حضرت دست روی دست او کشید و وی بازگشت. آن‌گاه دیگری آمد. پس از آنکه پیامبر (ص) دست او را برای بیعت گرفت، آن مرد پرسید: پاداش کسی که به تو ایمان آورد و تو را تصدیق و از تو پیروی کند ولی تو را نبیند، چیست؟ پیامبر دوباره فرمود: "خوشا به حال او؛ خوشا به حال او". آن‌گاه پیامبر دست خودش را روی دست او کشید و او بازگشت[۳۹].

۸. عبدالله بن محیریز می‌گوید: به یکی از اصحاب پیامبر (ص) گفتم: برای ما حدیثی را بگو که خودت آن را از رسول خدا (ص) شنیده‌ای. او گفت: برای تو بهترین حدیث را بازگو خواهم کرد: همراه رسول خدا و ابو عبیده جراح شبی را صبح کردیم. ما از پیامبر (ص) پرسیدیم: ای رسول خدا! آیا کسی بهتر از ما خواهد بود که به وسیله شما اسلام را پذیرفته و همراه شما جهاد کردیم؟ پیامبر فرمود: "آری، گروهی از امت من که پس از من می‌آیند و به من ایمان می‌آورند".

از این روایت دانسته می‌شود کسانی که پیامبر اسلام را ندیده و به او ایمان آورده‌اند از کسانی که همراه پیامبر (ص) بوده و با دیدن معجزات آن حضرت ایمان آورده‌اند، برترند[۴۰].

۹. شیخ صدوق از امام صادق (ع) و پدران آن حضرت روایت می‌کند که رسول خدا (ص) فرمود: "آنچه شما (مسلمانان) در کتاب خدای عزّوجلّ یافتید باید بدان رفتار کنید و عذر و بهانه‌ای در ترک آن از شما پذیرفته نیست؛ و هرگاه حکم آن را در کتاب خدا نیافتید و حکم آن در سنت من وجود داشت، عذری برای ترک سنت من نیز پذیرفته نخواهد بود. و اگر حکم آن در سنت من نبود به گفتار اصحاب من مراجعه کنید که اصحاب من در میان شما مانند ستارگان‌اند؛ از هر کدام پیروی کنید، هدایت می‌یابید و گفتار هر کدام را بپذیرید، هدایت می‌شوید. و اختلاف آرای اصحاب من برای شما رحمت است. آن گاه گفته شد: ای رسول خدا! اصحاب شما چه کسانی هستند؟ پیامبر فرمود: اصحاب من، أهل بیت من هستند[۴۱].

با توجه به این روایات شیعه، فضائل گروهی از صحابه و تابعین فراوان است، اما هیچ یک از این روایات، "عدالت صحابه" را ثابت نمی‌کند.

بنابراین، نظریه شیعه؛ عادل نبودن همه صحابه، نه تنها موافق روایات شیعه و عقل است، بلکه این موضوع از روایات خود اهل سنت نیز استفاده می‌شود. صحابه نیز نظر شیعه را می‌پذیرند، چنانکه علاء بن مسیب از پدرش روایت می‌کند که براء بن عازب را دیدم و گفتم: خوشا به حال تو که پیامبر اسلام را دیدی و با او در زیر درخت، بیعت کردی. براء گفت: "ای پسر برادر، تو نمی‌دانی که پس از پیامبر، ما چه بدعت‌هایی آفریدیم[۴۲].

شیعه سخن صحابه‌ای را میپذیرد که افزون بر ایمان افراد تا پایان زندگی از کردار شایسته نیز بر خوردار باشند. البته این بدان معنا نیست که عادل بودن تنها شمار انگشت شماری را شامل شود.

از مجموع روایات این نتیجه‌ها به دست می‌آید:

  1. ادعای کسانی که می‌گویند از دیدگاه شیعه تنها سه یا پنج تن از صحابه عادل‌اند، مردود است؛ زیرا روایات فراوانی، دیدگاه شیعه را تأیید می‌کند.
  2. چنین نظری در کتاب‌های اعتقادی و کلامی شیعه نیامده است، بلکه این نظر به صورت خبر واحد در برخی کتاب‌های حدیثی شیعی آمده که درباره سند و دلالت آنها تردید هست و با فرض قبول درستی سند چنین روایاتی، دلالت و محتوای آن پذیرفته نشده است. این روایات، می‌گویند که ارتداد فقط معنای لغوی دارد و در لغت به معنای بازگشت است؛ هر چند در اصطلاح فقها به معنای ارتداد و بازگشت از اسلام به کار رفته است. از این رو، مقصود روایات آن است که پس از درگذشت پیامبر (ص) در بیعت و پایبندی به ولایت علی بن ابی‌طالب (ع) جز گروهی اندک از صحابه باقی نماندند. البته به مرور زمان بر این تعداد افزوده شد، چنانکه در برخی روایات به آن اشاره شده است.

از دیگر شواهدی که نشان می‌دهد از نظر شیعه تعداد صحابه عادل، بیش از آن شماری است که گاهی نویسندگان اهل سنت مدعی شده‌اند، افزون بر این روایات و دعاها، نوشته‌های بزرگان رجال و محدثان شیعه درباره صحابه است. از جمله شیخ حر عاملی در "رسالة فی معرفة الصحابه" گفتار رجالیون شیعه و برخی اهل سنت را درباره چهار صد و هشتاد و یک صحابی گرد آورده و دیدگاه شیعه را نیز بیان کرده است. او در مقدمه این رساله می‌نویسد: بسیاری از کسانی که در این رساله نام ‌برده شده‌اند، موثق نبوده و مدح خاصی ندارند، ولی از آنجا که پیامبر اکرم (ص) به صورت عمومی و کلی فرمود: "خوشا به حال کسانی که مرا دیدند و خوشا به حال کسانی که دیدند کسی را که مرا دیده است"؛ هر صحابه‌ای که درباره آنان سرزنشی وارد نشده و یا از آن آگاهی نداریم تا موجب جرح و قدح آنان شود، این حدیث پیامبر آنان را دربر می‌گیرد که خود نوعی مدح می‌باشد. اما روایات شیعه و اهل سنت در سرزنش، ویژه کسانی از صحابه است که پس از پیامبر (ص) در اسلام، بدعت و تحریف آفریدند.

محدث بزرگ در کتاب "أمل الآمل فی أحوال علماء جبل عامل" می‌نویسد: پس از درگذشت رسول خدا (ص) جز چهار تن از مخلصان، سلمان، مقداد، ابوذر و عمار شیعه علی (ع) باقی نماندند؛ پس تعداد کمی، دوازده تن، از آنها پیروی کردند و تعداد آنها به بیش از هزار تن رسید و در روزگار خلافت عثمان با تبعید ابوذر به شام، تشیع در آن سرزمین گسترش یافت[۴۳].

بنابراین، دیدگاه شیعه در ستایش نکردن و عادل ندانستن صحابه، مربوط به صحابه بدعت‌گذار می‌شود نه همه صحابه؛ زیرا صحابه از نگاه تشیع دور از خطا و لغزش نیستند، از این‌رو، قاعده جرح و تعدیل برای پذیرش یا مردود دانستن روایات صحابه به کار برده می‌شود و دلایل پیروان نظریه"عادل بودن همه صحابه" درباره صحابه بدعت‌گذار، مردود است.

با توجه به مطالب پیشین، روشن می‌شود که ادعای برخی نویسندگان اهل سنت که میگویند: اعتراضات و اشکالاتی که در کتاب‌های تاریخ بر اصحاب رسول الله (ص) وارد می‌شود، از دیدگاه اهل سنت مردود و بی‌پایه است؛ زیرا روایات نامعتبر و بدون مدرکی که عموماً راوی آنها افرادی مانند ابومخنف لوط بن یحیی کذاب هست، در مقابل آیات کلام الله و احادیث صحیح، پذیرفتنی نیستند... ؛ قابل قبول نیست. ما در این نوشته به بررسی دیدگاه و دلیل‌های اهل سنت و تشیع پرداختیم و روشن شد که هیچ کدام از دلیل‌ها بر "عدالت همه صحابه" دلالت ندارد؛ چنانکه روش صحابه در کتاب‌های حدیثی و رجالی گویای این مطلب است که صحابه نیز خودشان را عادل نمی‌دانستند. پس آیا روایات صحاح اهل سنت یا کتاب‌های تاریخی و رجالی آنان مبنی بر "عدالت همه صحابه" دروغ است؟! به گفته طاها حسین، کسانی که اخبار جنگ‌ها و سیره پیامبر (ص) را برای ما نقل کرده‌اند، همان‌ها اختلاف و جنگ‌های صحابه را نیز نقل کرده‌اند و سزاوار نیست که برخی را بپذیریم و برخی اخبار دیگر را نپذیریم و این رفتار دوگانه انگیزه‌ای ندارد جز آنکه برخی اخبار را می‌پسندیم و برخی را نمی‌پسندیم.

کدام یک از دلایل نقد "عدالت همه صحابه" از ابومخنف روایت شده که برخی نویسندگان، تنها او را کذاب می‌دانند؟ هیچ کتاب رجالی اهل سنت، ابومخنف را کذّاب ندانسته که برخی از اهل سنت بدون تحقیق، یک تاریخ‌نگار را کذاب می‌دانند. ابومخنف در قرن دوم هجری می‌زیسته و کتاب‌های فراوانی درباره رویدادهای پس از پیامبر (ص) نوشته است و طبری[۴۴] و ابن اثیر از مؤرخان اهل سنت به او اعتماد و از او روایت کرده‌اند. طبری از کتاب‌های او بدون واسطه نقل می‌کند و در بازگویی اخبار جنگ صفین به او اعتماد کرده است. تعداد روایات ابومخنف در تاریخ طبری سیصد و چهل و چهار حدیث است[۴۵]. آیا باید ابو مخنف را به صرف طرفداری از علویون و مخالفت با اموی‌ها کذّاب دانست؟

در کتاب‌های رجالی اهل سنت عباراتی مانند لا يوثق به[۴۶]، روي عن طائفة من المجهولين، متروك، ضعيف، ليس بثقة، شيعي محترق و صاحب اخبار هم آمده است ولی هیچ یک از او به عنوان دروغ‌گو بودن نام نبرده‌اند. این سخنان نشان میدهد که چون ابومخنف شیعه بوده و از سویی شیوه‌های بنی‌امیه را نپذیرفته، آنها روایت او را قبول نمی‌کنند. همان‌طور که اهل سنت افرادی مانند هشام بن محمد، جابر بن یزید و گروهی دیگر را به خاطر شیعه بودن ضعیف دانسته‌اند؛ در حالی که برخی مورخان اهل سنت مانند طبری به روایت ابومخنف اعتماد کرده‌اند.[۴۷]

جایگاه صحابه از منظر شیعه

شیعه با اینکه مصاحبت با رسول خدا (ص) را شرافتی عظیم می‌داند و به پیروی از آیات و روایات پیامبر (ص) و اهل بیت (ع)، احترام و جایگاهی خاص برای آنان، و حتی بر اساس آیه تطهیر، به عصمت برخی از صحابه قائل است، ولی این بدان معنا نیست که تنها به صرف دیدار با رسول خدا (ص) هر چند یک لحظه باشد، لباس تقدس عصمت و عدالت به تن هر صحابی کرده باشد، بلکه آنان را چون دیگران نگاه می‌‌کند که در برابر عدل و فسق مساوی هستند و هر کدام شرایط خاص خود را دارد.

این مطلب صرف‌نظر از تعریف دقیق صحابی نزد شیعه است؛ چراکه بنابر روایتی از دیدگاه امام رضا (ع) صحابه به کسانی اطلاق می‌‌شود که تا پیش از فتح مکه مسلمان شده و هجرت کرده‌اند. مستند فرمایش امام روایت متواتر رسول خدا (ص) بوده که فرموده‌اند: «لَا هِجْرَةَ بَعْدَ الْفَتْحِ». این تعریف خاص از صحابه، در منابع اهل سنت نقل شده است. صحابه‌نگاران ذیل نام مجاشع بن مسعود و برادرزاده‌اش آورده‌اند که پس از فتح مکه آن دو نزد رسول خدا (ص) آمده بودند تا مسلمان شوند. آن حضرت چنین افرادی را در شمار تابعین قرار داد و فرمود: «لَا هِجْرَةَ بَعْدَ الْفَتْحِ».

صحابه از سوی اهل بیت (ع)، هم به شکل اعلی تمجید شده‌اند و هم تضعیف و تنقیص. تمجید از آن اصحابی که شرافت مصاحبت با پیامبر را پاس داشته، بر همان ایمان و مجاهدت و پایداری و دفاع از دین خدا و رسولش استوار ماندند و تنقیص و انتقاد از آن دسته اصحابی است که این شرافت را به دنیاطلبی و ریاست‌خواهی فروختند. امام علی (ع) درباره گروه نخست، سخنان زیادی دارد. آن حضرت در خطبه ۹۷، اصحاب رسول خدا (ص) را چنین وصف می‌‌کند: «همانا یاران محمد (ص) را دیدم و کسی را نمی‌بینم که همانند آنان باشد. روز را ژولیده‌مو و گردآلود به شب می‌‌رساندند و شب را به نوبت در سجده و قیام به سر می‌‌بردند. گاه پیشانی بر زمین می‌‌سودند و گاه گونه بر خاک. از یاد معاد درازی چنان ناآرام می‌‌نمودند که گویی بر پاره آتش ایستاده بودند. میان دو چشمشان چون زانوی بزان پینه بسته بود، از درازی ماندن در سجود. اگر نام خدا برده می‌‌شد، چندان می‌‌گریستند که گریبان‌هاشان ‌تر می‌گشت، و می‌لرزیدند چنان که درخت، ‌ روز تندباد بلرزد، از کیفری که بیم آن داشتند یا به پاداشی که امید آن داشتند». آن حضرت در خطبه 56 نیز به مجاهدت‌های مخلصانه صحابه و صبر و بردباری آنان در برابر ناراحتی‌ها و جهاد سخن گفته است. این سخنان دقیقاً ترجمان همان آیه ۱۰ سوره حدید است که به یقین چنین توصیفاتی از نگاه علی (ع)، شامل گروه دیگری از صحابه نمی‌شود که در آن زمان زنده بودند و در خطبه‌های دیگر به شدت نکوهش شده‌اند.

امام سجاد (ع) در دعایی نسبتاً طولانی، پس از ستایش پیروان پیامبران به‌طور عموم، به تمجید صحابه رسول خدا (ص) به‌طور خصوص پرداخته و به انواع مجاهدت‌ها و گذشت‌های آنان در راه اسلام و پیشبرد اهداف پیامبر اشاره کرده و البته این توصیفات را مخصوص کسانی دانسته که همراه بودن با آن حضرت را نیکو به پایان بردند.

این‌چنین اصحابی که در قرآن، نهج‌البلاغه و صحیفه سجادیه ستایش شده‌اند، همان‌هایی هستند که وقتی ابن‌عباس نزد معاویه توصیفشان می‌‌کند، او مانند شب پره‌ای که از نور آفتاب آزرده شده باشد، تحمل شنیدن اوصاف صحابه را از کف می‌دهد و اجازه نمی‌دهد ابن‌عباس سخن خود را ادامه دهد و به او می‌‌گوید: این سخنان را رها کن و مطلب دیگری بگو.

در برابر این گروه از صحابه، گروه دیگری نیز هستند که امام علی (ع) از آنان انتقاد کرده است. خلفای پیش از خود؛ صحابه پیمان‌شکن (اصحاب جمل) و گروه ستمکار معاویه و دنیاطلبان و برخی از منافقان و غیره که در برابر آن حضرت صف‌آرایی و کارشکنی کردند. این انتقادها در خطبه‌ها، کلام‌ها و نامه‌ها آمده است. شیعیان نیز به پیروی از قرآن و اهل‌بیت (ع)، این تفاوت را میان صحابه پیامبر قائل‌اند و لباس عدالت و تقدس را به تن همه آنان مناسب نمی‌دانند. تهمت‌هایی نیز که برخی از تندروهای اهل سنت به شیعیان زده و آنان را به دشمنی با تمام صحابه متهم کرده‌اند، توهّم و ناشی از برداشت غلط از برخی روایات یا دشمنی با شیعه و یا ناظر به رفتار برخی از عوام و گفته‌های چند نفر است که نظر رسمی شیعیان اهل بیت (ع) نیست، چنان‌که همین موارد در میان گروه‌هایی از اهل سنت وجود دارد، ولی به عنوان سخن رسمی مذهب شناخته نمی‌شوند.

با تمام این مطالب، نمی‌توان این واقعیت را انکار کرد که تقابل اهل سنت با شیعه بر سر موضوع صحابه - چه ناشی از قانون عدالت صحابه باشد و چه ناظر بر افراد معدودی از صحابه - همیشه یکی از نزاع‌های دیرینه میان این دو گروه بوده است. توجه بیش از حدّ اهل سنت به صحابه‌نگاری، آن هم با گرایش فضائل‌نویسی و دفاع افراط‌گرایانه و مقدس‌مآبانه از موضوع عدالت صحابه و عملکرد آنان به منظور رویارویی با نگاه انتقادی شیعه، شیعه را به صورتی دیگر، که همانا باید آن را صحابه‌نگاری کلامی نام نهاد، به واکنش و نوعی تقابل با فضائل‌نویسی صحابه کشاند که به دو صورت مناقب‌نگاری اهل بیت (ع) و مثالب‌نویسی صحابه پدیدار شد، به‌طوری که مثالب‌نویسی، یکی از نشانه‌های رافضی و شیعی بودن اشخاص گردید. این تقابل ساختگی، نه اصل اعتقادی داشته و نه واقعیت خارجی و تاریخی، بلکه پس از چندین قرن عملاً «صحابه» را برای اهل سنت، و اهل بیت پیامبر را برای شیعه به عنوان هویت ملی و مذهبی جا انداخت و نتیجه آن، از یک‌سو القای شبهه دشمنی صحابه با اهل بیت پیامبر و از سوی دیگر، دشمنی شیعه با کل صحابه شد، حال آنکه تمام این مطلب خلاف واقع است؛ زیرا نه اهل بیت (ع) و نه شیعیان آنان چنین پنداری از تمام صحابه داشته و دارند، و نه عملکرد صحابه چنین بوده است. بسیاری از آنان - به جز تعداد اندکی که البته برخی از آنان از بزرگان صحابه نیز بوده‌اند - مدافع اهل بیت (ع) بوده و بسیاری از آنان، در رکاب امیرمؤمنان (ع) در جنگ‌های جمل و صفین و نهروان شرکت کردند و شهید شدند. اما نتایج منفی القا و نهادینه کردن چنین شبهه‌ای، بروز جنگ‌ها و کشتارهایی میان پیروان دو فرقه بود.[۴۸]

تهمت عدم اعتنا به صحابه در اندیشه شیعی

وهابیان ادعا می‌کنند: قرآن از صحابه پیامبر(ص) تمجید کرده، از آنان به بزرگی و عظمت یاد کرده و رضایت خویش را از همه صحابه اعلام نموده است؛ ولی شیعیان با نادیده گرفتن این آیات، هیچ حرمتی برای صحابه قائل نیستند، روایات آنان را تلقی به قبول نمی‌کنند و آنان را عادل نمی‌دانند.

تحلیل و بررسی: موضوع صحابه، مانند برخی از مباحث کلیدی از لایه‌های متعددی برخوردار است، به گونه‌ای که می‌توان هر یک از آن لایه‌ها را به صورت جداگانه مورد بحث و بررسی قرار داد. مهم‌ترین سؤالاتی که با این موضوع مرتبط است عبارت است از:

  1. صحابه چه کسانی‌اند؟
  2. آیا همه صحابه عادل‌اند؟ نظر شیعه در این باره چیست؟
  3. شیعه درباره آیاتی که از صحابه تمجید کرده است چه پاسخی دارد؟
  4. شیعه درباره روایاتی چون «أَصْحَابِي كَالنُّجُومِ‌» چه می‌گوید؟
  5. چرا شیعیان به روایات صحابه اعتنا نمی‌کنند؟

اینها سؤالاتی است که این نوشتار طی چند نکته در پی یافتن پاسخ به آنها است:

نکته نخست: «صحابه» در لغت به معنی ملازم و همراه است؛ ولی در اصطلاح حتی نزد دانشمندان اهل سنت از تعریف واحدی برخوردار نیست. بیشتر اهل سنت با نگاه حداکثری بر این باورند هر مسلمانی که پیامبر(ص) را دیده باشد، حتی اگر در یک روز یا یک ساعت از روز باشد «صحابه» محسوب می‌شود. بخاری می‌نویسد: من صحب رسول الله أو رآه من المسلمين فهو من أصحابه؛ «هر کس از مسلمانان با پیامبر(ص) مصاحبت داشته یا او را دیده باشد از اصحاب آن حضرت به شمار می‌آید»[۴۹]. احمد بن حنبل با توضیح بیشتری می‌گوید: أصحاب رسول الله كل من صحبه شهراً أو يوماً أو ساعة أو رآه؛ «صحابه کسی است که یک ماه یا یک روز یا حتی ساعتی (لحظه‌ای) با پیامبر(ص) مصاحبت کند یا او را ببیند»[۵۰].

عسقلانی می‌نویسد: إن الصحابي هو كل من لقي النبي(ص) مؤمناً و لو ساعة من نهار و مات على الإسلام؛ «هر کس پیامبر(ص) را در حال ایمان ملاقات کند، هرچند به میزان یک ساعت (لحظه) در روز باشد و بر اسلام بمیرد «صحابی» به شمار می‌آید»[۵۱]. در مقابل این دیدگاه، شمار کمتری از دانشمندان اهل سنت در تعریف صحابه با نگاه حداقلی قائل‌اند که تنها، دیدن یا مصاحبت مختصر برای عنوان صحابی کافی نیست، بلکه شخص صحابی باید مدت قابل ملاحظه‌ای در مصاحبت پیامبر(ص) به سر ببرد. قاضی ابوبکر محمد بن طیب از معتقدان به این نکته است. وی می‌گوید: «گرچه مفهوم صحابه در لغت عام است، ولی عرف امت این واژه را برای کسانی اطلاق می‌کند که مدت قابل توجهی با پیامبر(ص) مصاحبت داشته باشد»[۵۲].

«عینی» - نویسنده کتاب عمدة القاری - از سعید بن مسیب نقل می‌کند: «صحابه پیامبر(ص) کسی است که حداقل یک یا دو سال با آن حضرت بوده و در یک یا دو غزوه با رسول خدا(ص) در جنگ همراهی کرده باشد»[۵۳]. افزون بر اینها برخی از دانشمندان شیعه چون آیت‌الله معرفت، به جز از طول مصاحبت، شرط دیگری را نیز لازم می‌دانند و آن اینکه این مصاحبت باید به میزانی باشد که خلق و خوی پیامبر(ص) در شخص صحابی تجلی یابد و در رفتار و کردارش متبلور گردد[۵۴].

نکته دوم: در نگاه عموم اهل سنت، صحابه حتی با همان تعریف حداکثری از چنان جایگاه مقدسی برخوردارند که کوچک‌ترین ایرادی بر آنان وارد نیست، بلکه حتی گفت‌وگو درباره عدالت یا عدم عدالت آنان، خلاف نص قرآن است. گروهی پا را از این هم فراتر گذاشته بر این باورند هر کس درباره صحابه لب به انتقاد بگشاید و بر اساس معیارهای نقد دانش رجال، نسبت به آنان گفت‌وگو کند، از دین خارج شده و خونش مباح است. عسقلانی می‌نویسد: فإن جميع الصحابة عدول لا يتطرق إليهم الجرح؛ «همه صحابه عادلند و ایرادی بر آنان نیست»[۵۵]. ایشان حتی تا آنجا پیش رفت که معتقد است هر کس فردی از صحابه را تنقیص کند از زنادقه است[۵۶]. با نگاهی گذرا به آیات الهی به دست می‌آید که عنوان «صحابه» نمی‌تواند از حیث معنی به این گستردگی باشد و همچنین به دست می‌آید که فوق جرح و تعدیل دانستن صحابه با آیات قرآن سازگاری ندارد.

زیرا یکی از حکمت‌های مهم نزول تدریجی قرآن بدین دلیل بود تا آنان که در انواع آلودگی‌ها و زشتی‌ها غرق شده بودند به آرامی از آن وضعیت جدا گشته، تربیت شوند و زمینه لازم برای تکامل و تعالی معنوی آنان فراهم گردد. قرآن با اشاره به این واقعیت می‌فرماید: ما قرآن را یکباره بر تو نازل نکردیم تا تو آرام آرام آن را برای مردم بخوانی [تا تربیت شوند]: ﴿لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُكْثٍ[۵۷]. از سوی دیگر برابر نص قرآن در سال‌های آخر عصر رسالت، مردم فوج فوج به اسلام می‌گرویدند: ﴿يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا[۵۸].

بر اساس اسناد تاریخی، تعداد حاجیانی که در حجة الوداع پیامبر(ص) شرکت کرده بودند، از هشتاد هزار تا ۱۲۰ هزار نفر تخمین زده شدند. بسیاری از این حاجیان از قبایل دوری بودند که تنها یک بار، آن هم شاید با فاصله بسیار، توفیق دیدن چهره پیامبر اسلام(ص) را پیدا می‌کردند، حال چگونه می‌توان باور کرد اینان با همین یک بار دیدن به یکباره تطهیر شده و ملکه عدالت در جان آنان رسوخ کرده است؟ اگر چنین بود، پس حکمت نزول تدریجی قرآن برای چه بود؟ وانگهی اگر صرف دیدن یا مصاحبت لحظه‌ای دارای چنین خاصیت شگفت‌انگیزی است، پس چرا درباره زنان آن حضرت که بهترین مصادیق مصاحبت با پیامبرند چنین ویژگی گزارش نشده است؟ بلکه به عکس، قرآن درباره همسران پیامبر(ص) به صورت آشکارا می‌فرماید: اگر آنان مرتکب گناه شوند دو برابر مجازات می‌شوند: ﴿يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ[۵۹]. همچنین درباره همسران نوح و لوط (دو پیامبر بزرگ الهی) می‌فرماید: ﴿خَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئًا[۶۰]. اگر مصاحبت با پیامبران چنین خاصیتی دارد، به طریق اولی فرزند پیامبر بودن باید دارای چنین خاصیتی باشد، در حالی که قرآن درباره فرزند نوح می‌فرماید: ﴿إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ[۶۱].

حتی خداوند به نوح(ع) هشدار می‌دهد درباره فرزندش شفاعت نکند و تقاضای نجات وی را ننماید: ﴿فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ[۶۲]. حال با این نصوص قرآنی، چگونه باور کنیم هر کس پیامبر(ص) را حتی اگر تنها یکبار دیده باشد، صحابه محسوب شده و دیگر نمی‌توان درباره وی لب به انتقاد گشود؟!

نکته سوم: شیعیان و شماری از روشنفکران اهل سنت، صحابه را همانند دیگر روات می‌دانند که میان آنها چهره‌های ممتاز و برجسته بسیاری دیده می‌شود؛ ولی از آن سو، منافقانی نیز بودند که خود را در صفوف مسلمانان جا زده بودند، به گونه‌ای که حتی به تعبیر قرآن، پیامبر(ص) هم آنان را نمی‌شناخت. قرآن در این باره با خطاب به پیامبر(ص) می‌فرماید: ﴿وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ[۶۳]. به همین دلیل باید همه صحابه را با معیارهای علمی دانش رجال مورد سنجش قرار داد تا در مسائل دینی به جای صحابه، دین را از طریق منافقان تلقی نکرد که در آن صورت، ضربه بزرگی بر پیکر اسلام و فرهنگ دینی وارد خواهد شد.[۶۴]

در واقع دیدگاه شیعه درباره صحابه همان دیدگاه قرآن است. قرآن صحابه پیامبر(ص) را دست‌کم به سه گروه عمده، تقسیم کرده است:

شخصیت‌های صالح و برجسته

گروه نخست، چهره‌های مؤمن و فداکاری هستند که خداوند در مدح آنان فرمود: ﴿وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ[۶۵]. شایان ذکر است شاید از تعبیر به ﴿وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ استفاده شود که تابعان در صورتی اهل نجات‌اند که در نیکی‌ها از صحابه پیروی کنند. مفهومش این است: اولاً ممکن است صحابه مرتکب اعمال ناصالح شوند؛ ثانیاً تبعیت از اعمال ناصالح آنها، مایه نجات نیست؛ در واقع قید «احسان» در اینجا بیانگر آن است که قرآن به صورت کلی صحابه را تأیید نکرد بلکه به شرط احسان، تبعیت از آنان را امضا کرده است؛ به عبارت دیگر می‌توان گفت: «احسان» بیان وصف برنامه‌هایی است که از آن متابعت می‌شود. روشن است در این صورت «با» در «باحسان» به معنای «فی» است[۶۶].

قرآن در جای دیگر در وصف صحابه راستین پیامبر(ص) می‌فرماید: ﴿أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ[۶۷] در این آیه هر چند در ابتدا به گونه‌ای این اوصاف را برشمرد که به ظاهر همه صحابه را فراگرفت، ولی در ذیل آیه، آن‌گاه که سخن از وعده آمرزش و پاداش اخروی است، تنها از صحابه‌ای یاد کرد که دارای عمل صالح باشند؛ یعنی فرمود: ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا[۶۸].

تعبیر به ﴿مِنْهُمْ با توجه به تبعیضیه بودن واژه «من» در ﴿وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ نشان می‌دهد که وعده پاداش تنها اختصاص به برخی از صحابه دارد نه همه آنان؛ در واقع معنی آیه این است که همه صحابه دارای اعمال صالح نیستند بلکه تنها برخی از آنان، دارای چنین اعمالی هستند. به هر حال آنچه از این دست از آیات استفاده می‌شود این است که برخی از چهره‌های صحابه انسان‌های پاک و بزرگوار هستند که جایگاه خود را پاس داشته، حرمت این امتیاز ویژه را نگه داشته و به مدال ﴿رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ[۶۹] مفتخر شده‌اند چنان که در آیات دیگر هم با عنوان ﴿وَمِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الْآخِرَةَ[۷۰] مورد تمجید خدا قرار گرفتند. بنابر نظر شیعه، تمام آیات و روایاتی که در مدح صحابه رسیده، در ارتباط با همین دسته از صحابه است. اینها کسانی بودند که یا در زمان پیامبر(ص) بر عهد ایمانی خود بودند و با همان ایمان از دار دنیا رفتند یا در رکاب آن حضرت به درجه رفیع شهادت نائل آمدند یا آن‌که پس از پیامبر(ص)، بر عهد خود با امیر مؤمنان(ع) باقی ماندند و با همین اعتقاد از دنیا رفتند یا در رکاب امیر مؤمنان علی(ع) به شهادت رسیدند.

کم نبودند صحابه‌ای که یا از ابتدا با امیرمؤمنان(ع) بودند یا بعدها به آن حضرت پیوستند و در جنگ‌ها آن حضرت را یاری کردند. ذهبی، از قول سعید بن جبیر نقل می‌کند: «در جنگ جمل هشتصد تن از صحابه انصاری و چهارصد نفر از صحابه‌ای که در بیعت رضوان شرکت داشتند، در رکاب امیر مؤمنان علی(ع) در جنگ شرکت داشتند»[۷۱]. همچنین می‌نویسد: «در جنگ جمل ۱۳۰ نفر از صحابه‌ای که در جنگ بدر حضور داشتند و ۱۵۰۰ نفر از دیگر صحابه، در رکاب علی(ع) در جنگ شرکت داشتند»[۷۲]. مسعودی، تعداد صحابه‌ای را که در جنگ صفین در رکاب امیرمؤمنان(ع) حاضر شدند ۲۸۰۰ نفر می‌داند که ۸۷ تن از اصحاب جنگ بدر و نهصد تن از اصحاب بیعت رضوان بوده‌اند[۷۳]. روشن است که شیعه، این گروه عظیم از صحابه را از پاک‌ترین یاران پیامبر(ص) می‌داند که مدال افتخار ﴿رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ[۷۴] را از خداوند دریافت کرده‌اند.[۷۵]

مؤمنان خاطی و فاسق

گروهی دیگر از یاران پیامبر(ص) کسانی هستند که گاه دچار خطا و گناه می‌شد. جالب توجه آن‌که قرآن وقتی صحابه را با تعبیر ﴿رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ مورد تمجید قرار داد به فاصله دو آیه، به معرفی مؤمنان خاطی پرداخت و فرمود: ﴿وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا[۷۶]. قرآن حتی برخی از آنها را با واژه «فاسق» توصیف کرده می‌گوید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا[۷۷]. بنا بر نظر مفسران این آیه درباره «ولید بن عقبه» است که از صحابه پیامبر(ص) محسوب می‌شود. حتی پیامبر(ص) مأموریت جمع‌آوری زکات بنی المصطلق را به وی سپرد؛ ولی وی به دلیل عداوتی که با آن قبیله داشت خبر آورد که آنان حاضر به پرداخت زکات نیستند، با این خبر مسلمانان آماده پیکار شدند که خداوند با نزول این آیه، ولید بن عقبه را فاسق خواند[۷۸].[۷۹]

منافقان

گروه سوم از اطرافیان پیامبر(ص) کسانی بودند که چهره حقیقی خود را پنهان کرده، خویش را در صفوف مسلمانان به عنوان صحابه جا زدند؛ ولی همواره با انواع دسیسه‌ها از پیشرفت اسلام و مسلمانان جلوگیری می‌کردند. شایان توجه آن‌که قرآن در معرفی این چهره‌ها مزوّر، بی‌درنگ پس از یاد کرد ﴿رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ[۸۰] چنین می‌فرماید: ﴿وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ[۸۱]. گفتنی است سوره توبه به باور اکثر مفسران اهل سنت، آخرین سوره‌ای است که بر پیامبر(ص) نازل شده است. از آنجا که در زمان نزول سوره توبه منافق سرشناسی چون عبدالله بن أبی در قید حیات نبود، استفاده می‌شود که منظور از منافقان در این آیه، باید منافقان دیگری باشند که تا روزهای آخر عمر پیامبر(ص) در اطراف ایشان پرسه می‌زدند و به حسب ظاهر، آن حضرت آنان را نمی‌شناخت!!

حال اگر در آخرین سال نزول قرآن چنین چهره‌های پنهانی میان مسلمانان باشند آیا رواست که این حقیقت را نادیده گرفت و همه اطرافیان پیامبر(ص) را فوق جرح و تعدیل دانست؟ مگر پس از این سوره و آیه، مطلب جدیدی درباره این چهره‌های پنهان نازل شده است؟! با توجه به این واقعیت است که شیعه عقیده دارد از این سه گروه، تنها گروه نخست از ملکه عدالت برخوردارند و تنها آنان هستند که مدال افتخار ﴿رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ را از خدا به سینه آویخته‌اند و اما دو گروه دیگر، از چنین امتیازی برخوردار نیستند. از این رو لازم است پیش از هر چیز، صحابه را با معیارهای علمی دانش رجال سنجید تا ناخواسته گرفتار جهالت و نادانی نشد.[۸۲]

نکته چهارم: کسانی که به عدالت جمیع صحابه معتقدند برای اثبات ادعای خویش به آیاتی تمسک می‌کنند که نه تنها وافی به مقصودشان نیست، بلکه به عکس، آن آیات به خلاف ادعای آنان بیشتر دلالت دارد. مهم‌ترین آیاتی که برای عدالت صحابه به آن استدلال شده است همان دو آیه‌ای بود که در صفحات قبل به آنها اشاره شد؛ یعنی آیه ۱۰۰ سوره توبه که در آن صحابه با تعبیر ﴿رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ مفتخر گشته‌اند و آیه ۲۹ سوره فتح که با عبارت توصیفی ﴿وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ... مورد تمجید الهی قرار گرفته‌اند. ولی چنان که اشاره شد، قید «بإحسان» در فراز ﴿وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ و نیز «مِن» تبعیضیه در فراز ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ بیانگر آن است که ویژگی‌هایی چون ﴿رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ از آن برخی از صحابه است نه همه آنها. به علاوه اگر به فرض از این دو آیه استفاده عموم شود باز نمی‌توان عدالت جمیع صحابه را از این آیات اثبات کرد؛ زیرا دأب قرآن چنین نیست که همه حرف‌ها را یک جا بیان کند؛ بلکه چه بسا عمومات و اطلاقات را جایی و استثناها و قیدها را در جای دیگر می‌آورد.

با مرور اجمالی به دیگر آیات قرآن به دست می‌آید که آیات بسیاری در قرآن وارد شده است که از عدم رضایت خداوند از برخی صحابه حکایت دارد؛ بنابراین تعبیر به ﴿رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ نمی‌تواند برای جمیع صحابه باشد.

در هر حال حداقل می‌توان سه دسته آیات را در این ارتباط برشمرد که عبارت‌اند از:

آیات بیانگر اصناف صحابه

بررسی آیات قرآن در موضوع صحابه نشان می‌دهد غیر از صالحان و پاکان از صحابه، گروه‌های دیگری نیز در اجتماع مسلمان در عصر نزول قرآن حضور داشتند که عبارت‌اند از:

  1. منافقان: قرآن مکرر از این گروه یاد کرده است. گروهی که در صفوف مسلمانان رخنه می‌کنند و پیامبر(ص) و مسلمانان آنان را نمی‌شناسند: ﴿وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ[۸۳].
  2. بیماردلان (افراد ضعیف الایمان): قرآن در این باره می‌فرماید: ﴿وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا[۸۴].
  3. مسلمانانی که ایمان به قلب‌شان رسوخ نکرده است: قرآن در این زمینه می‌فرماید: ﴿قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ[۸۵].
  4. منفعت طلبانی که برای گرفتن زکات ایمان آورده‌اند: قرآن در این باره می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ...[۸۶].
  5. فرصت طلبانی که برای بازگشت به کفر، منتظر فرصت بودند: قرآن در این باره می‌فرماید: ﴿وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَنْ يَتَّخِذُ مَا يُنْفِقُ مَغْرَمًا وَيَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوَائِرَ[۸۷].

یادکرد قرآن از این اصناف و گروه‌ها بیانگر آن است که نمی‌توان همه صحابه را به یک چشم نگاه کرد و همه را فوق جرح و تعدیل دانست.[۸۸]

آیات توبیخی عام

در شماری از آیات، خطاها و اشتباهاتی به صورت جمعی نسبت به صحابه نسبت داده شد؛ از جمله:

  1. عصیان و خطا: قرآن در این مورد می‌فرماید: ﴿وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا[۸۹].
  2. تمرد از امر پیامبر(ص): قرآن در این باره می‌فرماید: ﴿وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَعَصَيْتُمْ[۹۰]. چنانچه ملاحظه می‌شود این آیه درباره رزمندگان جنگ احد است که خداوند در این آیه به آنان نسبت عصیان و نافرمانی داده است، آیا با وجود این، می‌توان در تعریف صحابه گفت: هر کس فقط پیامبر را هر چند برای مدت اندکی ببیند، فوق جرح و تعدیل است و کسی نباید درباره عدالت آنها شک کند؟!
  3. فرار از جنگ: قرآن با اشاره به فرار مسلمانان در جنگ حنین می‌فرماید: ﴿وَضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ[۹۱].
  4. بهانه برای ترک جهاد: قرآن با اشاره به موضوع جنگ تبوک که در سال نهم هجری اتفاق افتاده، می‌فرماید: ﴿وَيَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَارًا[۹۲].
  5. خیانت در موضوع آمیزش در ماه رمضان: قرآن به موضوع خیانت عده‌ای از صحابه اشاره می‌کند که در شب‌های ماه رمضان، برخی از محرمات را مرتکب شده بودند؛ ولی خداوند آن را به رخ کشیده، فرمود: ﴿عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتَانُونَ أَنْفُسَكُمْ[۹۳].
  6. دنیاطلبی در موضوع جنگ احد: قرآن به دنیاطلبی برخی از صحابه در جنگ احد اشاره کرده، می‌فرماید: ﴿مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الدُّنْيَا[۹۴].
  7. تنها گذاشتن پیامبر(ص) در حال خطبه نماز جمعه و رفتن به سراغ تجارت: قرآن در این مورد می‌فرماید: ﴿وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَيْهَا وَتَرَكُوكَ قَائِمًا[۹۵].
  8. ناهمسانی قلب و زبان: قرآن می‌فرماید: ﴿سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ شَغَلَتْنَا أَمْوَالُنَا وَأَهْلُونَا فَاسْتَغْفِرْ لَنَا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ مَا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ[۹۶].
  9. ناهمسانی گفتار و کردار: قرآن به مسلمانان خطاب کرده، می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ[۹۷].
  10. منت نهادن برای اسلام آوردن: قرآن با اشاره به این مطلب می‌فرماید: ﴿يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لَا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلَامَكُمْ بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَاكُمْ لِلْإِيمَانِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ[۹۸].
  11. چشم چرانی در نماز جماعت: برخی در شأن نزول آیه ﴿وَلَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنْكُمْ وَلَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِينَ[۹۹] روایت کرده‌اند که زنی زیبا در نماز جماعت پیامبر(ص) حاضر می‌شد، برخی از صحابه برای آن‌که چشمشان به آن زن نیفتد خود را به صف اول می‌رساندند؛ ولی برخی هم به عکس برای چشم‌چرانی خود را به آخر صف می‌رساندند تا بتوانند در حال رکوع از زیر دستان خود به آن زن بنگرند، که این آیه در توبیخ آنها نازل شد[۱۰۰].[۱۰۱]

آیات توبیخی خاص

شماری از آیات به صورت خاص در توبیخ برخی از اشخاص معلوم از صحابه نازل شده است؛ از جمله:

  1. ولید بن عقبه، همان کسی که بعدها از طرف عثمان والی کوفه شد و به حالت مستی نماز صبح را چهار رکعت خواند، ایشان در زمان پیامبر(ص) درباره قبیله‌ای به دروغ گزارشی داد که خداوند در آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ[۱۰۲] وی را فاسق خواند[۱۰۳].
  2. عبدالله بن ابی سرح، والی عثمان در مصر، کسی که پیامبر(ص) خونش را مباح شمرد، آیه ۹۳ سوره انعام درباره وی نازل شد. در آن آیه آمده است: ﴿مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ قَالَ أُوحِيَ إِلَيَّ وَلَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ[۱۰۴].
  3. ثعلبة بن حاطب، همان صحابی که همیشه در نماز جماعت پیامبر(ص) حاضر بود؛ ولی با اصرار، از پیامبر(ص) خواست تا دعا کند خداوند مال بسیار به وی دهد و چون مالش بسیار شد همه چیز را فراموش کرد، حتی حاضر به پرداخت زکات نشد، تا آن‌که آیه ذیل درباره‌اش نازل شد: ﴿وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتَانَا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ * فَلَمَّا آتَاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَتَوَلَّوْا وَهُمْ مُعْرِضُونَ[۱۰۵]
  4. سه تن از متخلفان از جنگ تبوک که مسلمانان به دستور پیامبر(ص) با آنان قطع رابطه کردند و این آیه درباره آنان نازل شد: ﴿وَعَلَى الثَّلَاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ[۱۰۶].

این موارد تنها بخشی از آیاتی است که درباره صحابه نازل شده است. بیگمان اگر در موضوع دیگری غیر از این موضوع (صحابه) تنها یک آیه خاص نازل می‌شد، کافی بود عمومیت عام را تخصیص بزند؛ ولی چون موضوع موضوع صحابه است، از این رو با وجود این همه آیه خاص، عمومیت ادعای ﴿رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ از دیدگاه برخی‌ها همچنان غیرقابل خدشه است!![۱۰۷]

نکته پنجم: مدعیان عدالت جمیع صحابه، افزون بر آیات قرآن، به روایات نیز تمسک کرده‌اند. از جمله، آنان از قول پیامبر اکرم(ص) نقل می‌کنند که فرمود: «أَصْحَابِي كَالنُّجُومِ بِأَيِّهِمْ اقْتَدَيْتُمْ اهْتَدَيْتُمْ»؛ «اصحابم همانند ستارگان‌اند به هر یک اقتدا کنید هدایت می‌شوید»[۱۰۸]. و فرمود: «الله الله في أصحابي لاتتخذوهم غرضا من بعدي، من أحبهم فبحبي أحبهم و من أبغضهم فيبغضي أبغضهم»؛ «خدا را خدا را درباره اصحابم، آنان را پس از من مورد هجوم قرار ندهید، هر کس آنان را دوست بدارد من آنان را دوست داشته و هر کس آنان را دشمن بدارد من آنان را دشمن بدارم»[۱۰۹]. همچنین فرمود: «لا تسبوا أصحابي فلو أن أحدكم أنفق مثل أحد ذهبا ما بلغ مد أحدهم و لا نصفه»؛ «به اصحابم دشنام ندهید اگر شما به اندازه کوه احد از طلا انفاق کنید برابر با انفاق یک مد یا نصف مد یکی از آنها نخواهد بود»

در پاسخ به این نوع از احادیث، چند نکته یادآوری می‌شود:

  1. از بررسی سندی این روایات که بگذریم این روایات تنها ناظر به یک دسته از صحابه پیامبر(ص) است؛ یعنی همان‌ها که ملکه عدالت در جان‌شان رسوخ کرده و مدال افتخار ﴿رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ را کسب کرده‌اند؛ ولی اصناف دیگر از صحابه را، که در سابق اشاره شد، شامل نمی‌شود.
  2. نوع خطاب پیامبر(ص) در همین احادیث بیانگر آن است که مخاطبان غیر از صحابه هستند؛ زیرا در این روایات پیامبر(ص) عده‌ای را مخاطب قرار داده و سفارش صحابه‌اش را به آنان فرموده است. این می‌رساند که مخاطبان آن حضرت، خودشان جزو صحابه نیستند. چه این که اگر مخاطبان هم از «صحابه» شمرده شوند، دیگر کسی باقی نمی‌ماند که پیامبر(ص) درباره صحابه به آنان سفارش کند. از این استفاده می‌شود که در محضر پیامبر، مخاطبان عامی حضور داشتند که از صحابه نبودند و پیامبر درباره صحابه خویش به آنان سفارش کرد؛ به عبارت دیگر، دقت در همین روایات به خوبی بیانگر آن است که صحابه غیر از مخاطبان‌اند و این می‌رساند که پیامبر اکرم(ص) مخاطبانی که در آن روز در محضرش شرف حضور داشتند، آنها را صحابه خویش به شمار نیاورد بلکه تنها سفارش صحابه‌اش را به آنان گوشزد کرد.
  3. اگر روایات ذکر شده به معنی عدالت جمیع صحابه باشد، در آن صورت با بسیاری از روایات دیگر در تعارض آشکار است. در منابع مهم اهل سنت روایات کثیری نقل شده است که از تغییر رفتار صحابه، بلکه ارتداد برخی از آنان پس از رحلت پیامبر(ص) حکایت دارد.

برای نمونه به چند روایت اشاره می‌شود:

  1. بخاری به نقل از ابی وائل از عبدالله از پیامبر اسلام(ص) نقل می‌کند که فرمود: «أَنَا فَرَطُكُمْ عَلَى الْحَوْضِ وَ لَيُرْفَعَنَّ رِجَالٌ مِنْكُمْ ثُمَّ لَيَخْتَلِجَنَّ دُونِي فَأَقُولُ يَا رَبِّ أَصْحَابِي فَيُقَالُ: إِنَّكَ لَا تَدْرِي مَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ»؛ من کنار حوض به انتظار شما می‌مانم، مردانی از شما را نزد من می‌آورند، ولی از نزدیک شدن آنها به من جلوگیری می‌کنند، می‌گویم، پروردگارا! اینان اصحاب من‌اند! خداوند می‌فرماید: تو نمی‌دانی که بعد از تو چه کرده‌اند!»[۱۱۰].

مضمون این روایت ده‌ها بار با اندک اختلافی در صحیح بخاری و صحیح مسلم وارد شده است[۱۱۱].

  1. بخاری از ابوهریره روایت می‌کند که پیامبر(ص) فرمود: «يَرِدُ عَلَيَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ رَهْطٌ مِنْ أَصْحَابِي فَيُحَلَّئُونَ عَنِ الْحَوْضِ فَأَقُولُ يَا رَبِّ أَصْحَابِي أَصْحَابِي فَيُقَالُ إِنَّكَ لَا عِلْمَ لَكَ بِمَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ الْقَهْقَرَى»؛ «گروهی از اصحابم روز قیامت بر من وارد می‌شوند؛ ولی آنها را از نزدیک شدن به حوض باز می‌دارند، من می‌گویم: خدایا! اینان اصحاب من‌اند، پس خدا می‌فرماید: تو به آنچه آنان پس از تو کرده‌اند خبر نداری، آنان به گذشته جاهلی خویش برگشته‌اند»[۱۱۲].
  2. جالب آن‌که برابر روایات، برخی از اصحاب، خودشان به این تغییر رویه اذعان کرده‌اند. بخاری از علا بن مسیب از پدرش نقل می‌کند که به براء بن عازب گفتم: طوبى لك صحبت النبي(ص) و بايعته تحت الشجرة؛ خوشا به حالت با پیامبر(ص) مصاحبت داشتی و در زیر درخت [در بیعت رضوان] با او بیعت کردی! او در پاسخ گفت: يا ابن أخي إنك لا تدري ما أحدثنا بعده؛ «برادرزاده! تو نمی‌دانی بعد از آن حضرت، ما چه کارهایی انجام داده‌ایم»[۱۱۳].

حتی ام المؤمنین عایشه، هنگامی که سخن از دفن وی نزد قبر پیامبر(ص) و پدرش به میان آمد گفت: إني أحدثت بعد رسول الله(ص) حدثا أدفنوني مع أزواجه فدفنت بالبقيع؛ «من پس از رسول خدا(ص) کارهای [ناروایی] انجام داده‌ام؛ از این رو مرا در بقیع نزد دیگر زنانش دفن کنید، پس او در بقیع دفن شد»[۱۱۴]. این روایات و ده‌ها متن و سند تاریخی دیگر، نشان می‌دهد روایاتی که در مدح و ثنای صحابه وارد شده، اولاً شامل حال همه آنان نمی‌شود و ثانیاً اگر هم شامل شود این مشروط به حفظ آن دستاورد و عدم تغییر رویه در آینده بوده است و ثالثاً خود صحابه همچنین برداشت مطلق و فراگیری از آیات و روایات نداشته‌اند، بلکه آن را مشروط به استمرار و ثبات قدم می‌دانسته‌اند.

نکته ششم: ادعای عدالت جمیع صحابه، از سوی برخی‌ها، هیچ سنخیتی با واقعیت‌های تاریخی ندارد؛ زیرا تاریخ به روشنی گواهی می‌دهد برخی از صحابه به انواع فسادها و تباهی‌ها دچار شده‌اند. جالب‌تر آن‌که بر اساس اسناد تاریخی، خود صحابه هم به عدالت یکدیگر اعتقادی نداشتند. آنان گاه در برابر هم صف‌آرایی کرده و خون یکدیگر را مباح شمرده و صدها تن از آنان به دست یکدیگر به خاک و خون کشیده شده‌اند! رخدادهایی که بیانگر عدم عدالت جمیع صحابه است بسیار متنوع و گسترده است که به چند مورد اشاره می‌شود:

  1. اجرای حدود توسط پیامبر(ص) یکی از شواهد روشن برای نفی عدالت جمیع صحابه است. ناگفته پیداست اگر همه صحابه عادل بودند و گناهی از آنان سر نمی‌زد، پس چگونه در زمان پیامبر(ص) حدود الهی بر آنان جاری می‌گشت؟ نعیمان از صحابه پیامبر(ص) پس از تحریم خمر، مبادرت به شرب آن نمود و پیامبر(ص) دستور داد او را با نعال زدند[۱۱۵]. بخاری از افرادی یاد می‌کند که پس از ارتکاب زنا خود را برای اجرای حدود به پیامبر معرفی می‌کردند؛ از جمله مردی از طایفه بنی اسلم، که مرتکب زنای محصنه شد و به دستور پیامبر(ص) سنگسار گردید[۱۱۶]. در ماجرای داستان افک که در سوره نور بیان شده است، اجرای حدّ قذف، بر تعدادی از معاصران پیامبر(ص) صادر شد[۱۱۷].

این نمونه اتفاقات نشان می‌دهد عدالت جمیع صحابه سخن بی‌پایه و اساس است.

  1. ولید بن عقبه - والی عثمان در کوفه - در عهد خلیفه سوم شراب نوشید و در حالت مستی نماز صبح را چهار رکعت خواند؛ ولی پس از آن به مدینه احضار شد و حد شرب خمر بر وی اجرا گشت[۱۱۸].
  2. خالد بن ولید - از همین تیره از صحابه - مالک بن نویره - دیگر صحابی پیامبر(ص) - را به بهانه‌ای واهی کشت و در همان شب با همسرش همبستر شد[۱۱۹].
  3. مغیرة بن شعبه مرتکب زنا شد و چند نفر بر زنای او شهادت دادند، در حالی که او افتخار شرکت در بیعت رضوان در صلح حدیبیه را در پرونده خویش داشت[۱۲۰].
  4. درگیری‌های ابوذر - صحابی بزرگ پیامبر(ص)- با خلیفه سوم و تبعید وی به ربذه[۱۲۱] از دیگر شواهد تاریخی است که می‌رساند صحابه یکدیگر را تخطئه می‌کردند و اعتقادی به پاکی و عدالت یکدیگر نداشتند.
  5. برخورد شدید خلیفه دوم و سوم با بزرگانی از صحابه پیامبر(ص) مانند ابن مسعود، ابودرداء، حذیفه، عمار یاسر و دیگران[۱۲۲]، سند گویای دیگری است که می‌رساند اعتقاد به عدالت جمیع صحابه، هیچ تناسبی با عملکرد صحابه ندارد.
  6. کسانی که در قتل خلیفه سوم شرکت کردند، غالباً از صحابه بودند[۱۲۳].
  7. طلحه و زبیر که جنگ خونینی را علیه امیرمؤمنان علی(ع) به راه انداختند به گونه‌ای که هزارن تن در آن جنگ کشته شدند، از صحابه پیامبر(ص) بوده‌اند[۱۲۴].
  8. معاویة بن ابی سفیان - خال المؤمنین - از دیگر کسانی است که نام «صحابه» را با خود یدک می‌کشد؛ ولی دستان وی به خون هزاران بی‌گناه آغشته است. حجر بن عدی - صحابه نزدیک پیامبر(ص) به اتفاق شش تن از یارانش، به دستور معاویه به شهادت رسیدند[۱۲۵]. معاویه از خلیفه به حق مسلمانان پیروی نکرد و جنگ صفین را با هزاران کشته و مجروح به راه انداخت. در این جنگ بزرگانی از صحابه چون عمار یاسر به شهادت رسیدند[۱۲۶].

جالب توجه آن‌که قرآن در وصف صحابه فرمود: ﴿رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ[۱۲۷]؛ بنابراین اگر بین دو گروه از صحابی جنگی اتفاق بیفتد، حداقل باید یکی از دو طرف را «صحابه» ندانست؛ زیرا با نشانه‌ای که قرآن داده اگر هر دو طرف از صحابه بودند، بین آنها جنگی رخ نمی‌داد، حال که بین آنان جنگی اتفاق افتاده است؛ پس به ناچار باید پذیرفت که عنوان صحابه نسبت به یکی از دو طرف مخاصمه صادق نیست. با این توضیح درباره جنگ جمل و صفین چه باید گفت؟ آیا خدا را تکذیب کنیم یا بپذیریم که یکی از دو طرف صحابی نیستند؟[۱۲۸]

توجیهات ناروا

برخی از وهابیان یا همفکران‌شان چون دیدگاه خود را در مورد صحابه در تعارض با عملکردهای ناپسند آنان دیده‌اند، به توجیهات شگفت‌انگیزی متوسل شده‌اند. آنان گاه می‌گویند صحابه همگی «مجتهد» بودند و چون مجتهد بودند اشتباهات آنها تنها یک اشتباه در اجتهاد است. ذهبی در توجیه جنگ جمل توسط برخی از چهره‌ها می‌نویسد: إنها (عائشة) ما فعلت إلا متأولة قاصدة للخير كما اجتهد طلحة عبيد الله و الزبير بن العوام و جماعة من الكبار؛ «او (عایشه) جنگ جمل را به راه نینداخت مگر آن‌که نظر اجتهادی‌اش چنین بود. او قصد خیر داشت همان گونه که طلحه و زبیر و جماعتی از بزرگان نظر اجتهادی‌شان چنین بود»[۱۲۹]. اینان با این توجیه، هر نوع جنایت و خیانت را از باب اجتهاد دانسته که نه تنها گناهی بر آنان نیست بلکه بر اساس قاعدة للمخطئ أجر واحد؛ «برای مجتهدی که در اجتهادش به خطا رفته، یک پاداش است» آنان، نزد خداوند دارای اجر و پادا‌ش‌اند. همچنین وهابیان گاه در توجیه عملکردهای صحابه، صورت مسئله را پاک کرده، می‌گویند: ما اساساً نباید درباره صحابه و عملکردشان سخن بگوییم؛ زیرا قرآن فرموده است: ﴿تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ[۱۳۰].

ولی این سخن نیز راه به جایی ندارد؛ زیرا اگر صحابه کسانی بودند که گفتار و رفتار آنان تأثیری در هدایت و ضلالت آیندگان نداشت و بنا نبود دین و اخلاق را از آنان آموخت این کلام، سخن حقی بود؛ ولی حال که آنان صحابه پیامبرند و آیندگان می‌خواهند از آنان الگو گرفته، معارف دینشان را بیاموزند، چگونه درباره آنها سخن گفته نشود؟! شگفت‌آور است وهابیان از یک سو، هر گونه جنایت و خیانت صحابه را از باب اجتهاد و فتوای علمی می‌دانند؛ ولی از آن سو، با چهارده قرائت آیات الهی را هر صبح و شام تلاوت می‌کنند که از پیامبران بزرگ یاد می‌کند که برای یک ترک اولی مؤاخذه شدند!! یونس(ع) با یک ترک اولی در شکم ماهی گرفتار شد[۱۳۱]؛ شفاعت نوح(ع) درباره فرزندش پذیرفته نشد[۱۳۲] و آدم(ع) با یک غفلت، از بهشت رانده شد[۱۳۳].

آیا از نظر وهابیان این پیامبران بزرگ الهی، مجتهد نبودند؟ چرا ترک اولی‌های آنان نزد خداوند از باب اجتهاد محسوب نشد؟ چرا به فرض، اگر خطا هم می‌کردند به جای این همه عتاب و خطاب، مستحق ثواب الهی نشدند؟ امتیازی که وهابیان برای صحابه پیامبر(ص) قائل شدند! اگر صحابی بودن دارای این همه امتیاز است، چرا وهابیان حاضر نیستند یک دهم این امتیازات را برای اهل بیت پیامبر(ص) قائل باشند؟! چرا آنان که آیه تطهیر درباره آنها نازل شد، این همه مورد بغض و کینه وهابیان هستند؟!! آیا جایگاه اهل بیت، از منظر وهابیان به اندازه صحابه هم نیست؟![۱۳۴]

نکته هفتم: هر چند تحلیل حدیث «أَصْحَابِي كَالنُّجُومِ‌» به صورت گذرا ضمن مبحث گذشته روشن شده است، از آنجا که این حدیث بیش از احادیث دیگر مورد استناد وهابیان است به صورت مستقل به آن پرداخته می‌شود: برابر نقل، پیامبر(ص) فرمود: «مثل أصحابي مثل النجوم يهتدي بها فبأيهم أخذتم بقوله اهتديتم»؛ «یاران من مانند ستارگان‌اند به سخن هر یک از آنان گوش فرا دهید، هدایت می‌شوید»[۱۳۵]. در این که اساساً چنین حدیثی از پیامبر اکرم(ص) صادر شده باشد یا نه، سخن بسیاری است، برخی از محققان در صدور چنین متنی به صورت جدی تردید دارند[۱۳۶]. ولی به فرض صدور، چنان که پیش‌تر گذشت، لحن سخن پیامبر(ص) نشان می‌دهد مخاطبان حدیث غیر از صحابه‌اند؛ زیرا آنانی که در آن روز مخاطب کلام پیامبر(ص) بودند، کسانی هستند که پیامبر(ص) سفارش صحابه‌اش را به آنها کرده بود.

روشن است اگر همه مخاطبان آن روز، جزو صحابه محسوب می‌شدند، دیگر کسی باقی نمی‌ماند که پیامبر سفارش صحابه را به آنها گوشزد کند؛ به عبارت دیگر، پیامبر(ص) در این کلامش به صحابه‌اش سفارش نکرد، بلکه درباره صحابه‌اش سفارش کرد و بین این دو تفاوت بسیاری است. تحلیل عباراتی چون «لا تسُبُّوا أَصحابي‌» نیز به همین نکته برمی‌گردد. پیامبر(ص) در این عبارت نیز گروهی را مخاطب قرار داده و درباره صحابه‌اش به آنان سفارش کرده است. قدر متیقن از این نوع خطاب‌ها آن است که مخاطبان موجود عصر پیامبر(ص) را در بر می‌گیرد و نمی‌توان برای این نوع از احادیث، مخاطبان فرضی در نظر گرفت. شبیه این تحلیل در سخنان امیرمؤمنان(ع) درباره ماجرای سقیفه آمده است. هنگامی که حضرت، کلام انصار به مهاجرین را که می‌گفتند: «مِنَّا أَمِيرٌ وَ مِنْكُمْ أَمِيرٌ» شنید: فرمود: چرا مهاجرین در پاسخ‌شان به حدیث پیامبر(ص) احتجاج نکردند که درباره انصار فرمود: «با نیکان آنان به نیکی رفتار کنید و از بدان آنان درگذرید»؟![۱۳۷]. حاضران عرض کردند: کلام رسول خدا(ص) چگونه پاسخ کلام انصار است؟ حضرت پاسخ داد: «لَوْ كَانَ الْإِمَامَةُ فِيهِمْ لَمْ تَكُنِ الْوَصِيَّةُ بِهِمْ‌»؛ «زیرا اگر امامت و زمامداری میان آنان (انصار) بود، سفارش درباره آنان معنی نداشت»[۱۳۸].

نکته ظریف در این روایت آن است که امام از سفارش پیامبر(ص) درباره انصار چنین نتیجه گرفت که بنابر این، سفارش شونده گروه دیگری هستند؛ زیرا هنگامی که سفارش کسی را به دیگری می‌کنند، مفهومش آن است که اختیار کارها به دست سفارش شونده است نه کسی که سفارش او را کرده‌اند. از این رو در عباراتی چون «لا تسُبُّوا أَصحابي‌» یا «أَصْحَابِي كَالنُّجُومِ فَبِأَيِّهِمْ اقْتَدَيْتُمْ اهْتَدَيْتُمْ‌» سفارش شدگان غیر از کسانی هستند که درباره آنها سفارش شده است. با اثبات این نکته، به دست می‌آید که صحابه پیامبر(ص) تنها بخشی از معاصران پیامبرند نه همه کسانی که پیامبر(ص) را دیده‌اند. در این صورت این حدیث نمی‌تواند دلیلی بر ادعای عدالت جمیع صحابه با تلقی حداکثری باشد؛ زیرا دلیل اخص از مدعا است. ناگفته نماند این تحلیل بنا بر فرض صحت صدور این نوع احادیث است وگرنه برخی از حدیث شناسان اساساً حدیث «أَصْحَابِي كَالنُّجُومِ‌» را جعلی دانسته[۱۳۹] یا درباره اسناد برخی از احادیث تشکیک کرده‌اند؛ البته از سند که بگذریم حدیث «أَصْحَابِي كَالنُّجُومِ‌» از حیث محتوا مشکل خاصی ندارد؛ زیرا منظور از صحابه در این حدیث همان افراد خاصی‌اند که خداوند در قرآن به آنان وعده بهشت برین داده است نه همه معاصران پیامبر(ص). ناگفته پیدا است اگر مخاطبان این حدیث واقعاً ندای همان صحابه واقعی را می‌شنیدند و به آنان اقتدا می‌کردند، به یقین به سرمنزل هدایت رهنمون می‌شدند؛ زیرا این دسته از صحابه جز در خانه امیرمؤمنان(ع)، خانه دیگری را به آنان نشان نمی‌دادند. ولی به گواهی تاریخ، این تعداد ویژه از صحابه، مانند مولای مظلوم‌شان پس از رحلت پیامبر(ص) در خانه نشستند و کسی صدای آنان را نشنید!

نکته هشتم: اگر همه صحابه از چنین جایگاه عظیمی برخوردارند، که ایشان ایمن از خطا و عصیان‌اند، پس چگونه است وهابیان همین میزان عصمت را برای خود پیامبر(ص) قائل نیستند؟ چرا آنان بر این باورند که پیامبر(ص) فقط هنگام ابلاغ وحی معصوم است؟ چگونه است کسی که قائل است خطا، نسیان و حتی معصیت در پیامبر راه دارد، مدعی می‌شود اگر کسی فقط یک بار پیامبر(ص) را ببیند، چنان عدالت وجودش را فرا می‌گیرد که از هر خبط و خطایی مصون می‌گردد؟ سؤال دیگر اینکه: اگر صحابه از چنین عدالت ممتازی برخوردار هستند که هیچ کس حتی حق گفت‌وگو درباره آنها را ندارد، پس چرا وهابیان همین میزان عدالت را برای اهل بیت پیامبر(ص) قائل نیستند؟

نکته نهم: در میزان حجیت روایات صحابه از منظر شیعه، گفتنی است که صحابه مانند بقیه راویان حدیث‌اند و فرقی بین آنها و دیگران نیست؛ زیرا وثاقت و عدالت همه آنان به اثبات نرسیده است؛ از این رو روایات آنها مانند سایر احادیث مورد نقد سندی و دلالی قرار می‌گیرد. به عبارت دیگر صحابی بودن راوی، اعتبار مضاعفی به روایت نمی‌بخشد، بلکه اگر جدای از آن، عدالت و وثاقت آنها ثابت شود، به آن حدیث اخذ می‌شود و در غیر این صورت به آن حدیث اعتنایی نمی‌شود. این قاعده، مربوط به آنجا است که صحابه به عنوان راوی حدیث، روایت را از قول پیامبر(ص) یا معصوم دیگر نقل کند و اما نسبت به آرا و اجتهادات شخصی صحابه که برخی‌ها آن را نیز به منزله حدیث مسند تلقی کرده‌اند[۱۴۰]، از منظر شیعه هیچ دلیلی بر اعتبار آن نیست.، زیرا حجیت و اعتبار قول صحابه، نه از قرآن قابل اثبات است و نه از احادیث پیامبر(ص)، آنچه از قرآن و احادیث پیامبر(ص) قابل اثبات است تنها حجیت کلام پیامبر(ص) و اهل بیت آن حضرت است.

علامه طباطبایی در تفسیر آیه ﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ[۱۴۱] می‌نویسد: «این آیه بر حجیت قول پیامبر(ص) در تبیین آیات قرآن دلالت دارد و تبیین اهل بیت(ع) نیز به دلیل حدیث متواتر ثقلین و ادله دیگر به آن ملحق می‌شود؛ اما سایر امت از صحابه، تابعان و علما در تفسیرشان حجتی نیست؛ زیرا آیه شامل آنان نمی‌شود و نص مورد اعتمادی در این زمینه وجود ندارد»[۱۴۲]. این نکته به اندازه‌ای روشن و مبرهن است که بسیاری از دانشمندان اهل سنت نیز به آن تصریح کرده‌اند. ابوزهره - از اندیشوران اهل سنت - می‌نویسد: «حق آن است که قول صحابی حجت نیست. خداوند سبحان برای این امت جز پیامبر ما محمد(ص) را نفرستاده و برای ما تنها یک پیامبر است. صحابه مکلف به پیروی از کتاب و سنت رسول خدایند و اگر کسی غیر از کتاب خدا و سنت رسول الله چیز دیگری را حجت بداند، در دین خدا چیزی گفته است که قابل اثبات نیست»[۱۴۳]. «غزالی» نیز از دیگر دانشمندان اهل سنت، همنوا با عقیده شیعه درباره صحابه می‌نویسد: «کسی که ممکن است غلط یا سهو داشته باشد، عصمت ندارد؛ از این رو قولش حجت نیست، در این صورت چگونه می‌توان به قول او احتجاج کرد؟ چگونه ممکن است برای گروهی عصمت قائل شد، در حالی که بین خودشان اختلافات بسیاری وجود داشته است؟ چگونه می‌توان احتمال داد در حالی که صحابه خود اتفاق نموده‌اند بر این که می‌توان با اقوال و رفتار صحابی مخالفت نمود»[۱۴۴].

شیعیان برابر آموزه‌های قرآنی، برای داوری درباره صلاحیت افراد، تنها معیارهای قرآنی را اصل و مبنا قرار داده‌اند و برای احدی معیاری غیر از تقوا نمی‌پذیرند؛ از این رو نزد آنان بین صحابی یا غیر صحابی فرقی نیست. بین صحابه انسان‌های ممتازی بودند که هرگز از مسیر حق منحرف نشدند؛ ولی از آن طرف، کسانی هم بودند که پس از ارتحال پیامبر(ص) به قهقرا برگشتند؛ بنابراین نمی‌توان همه آنان را به یک چشم نگاه کرد.[۱۴۵]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. صحب: الصَّاحِبُ الملازم... ، و لا يقال في العرف إلّا لمن كثرت ملازمته... ، و الْمُصَاحَبَةُ و الِاصْطِحَابُ أبلغ من الاجتماع، لأجل أنّ المصاحبة تقتضي طول لبثه... (مفردات، راغب، ماده «صحب»؛ لسان العرب، ابن منظور، ج۷، ص۲۸۶؛ تاج العروس، زبیدی، ج۱، ص۳۲.
  2. دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۵.
  3. برای آگاهی بیشتر، ر. ک: کتاب‌های علم رجال و درایه، به ویژه مقباس الهدایه، مامقانی، ج۳، ص۳۱۰ - ۲۹۶.
  4. صحیح بخاری، کتاب بدء الخلق، باب فضائل اصحاب النبی (ص).
  5. مقدمه اسدالغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۹.
  6. فتح المغیث، سخاوی، ج۴، ص۳۱؛ مقباس الهدایه، مامقانی، ج۳، ص۲۹۷.
  7. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۵، ص۸۸؛ الوافی بالوفیات، صفدی، ج۱، ص۲۰۶؛ حلیة الاولیاء، ابونعیم، ج۲، ص۱۶۱.
  8. الأمالی، سید مرتضی، ج۱، ص۱۳۸؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۱۲، ص۳۱۲؛ فتح المغیث، سخاوی، ج۳، ص۹۲-۹۳ و ۹۵.
  9. الجرح و التعدیل، ابن عبدالبر، ج۹، ص۱۷۵؛ میزان الاعتدال، ذهبی، ج۴، ص۳۹۶؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۱۱، ص۲۵۷؛ سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۱۳، ص۳۵۴.
  10. الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۴.
  11. دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۶-۱۸.
  12. الرعایة علی الدرایه، شهید ثانی، ص۳۳۹.
  13. نهایة الدرایه، سید حسن صدر، ص۳۴۱.
  14. إذا رأيت الرجل ينتقص أحدا من أصحاب رسول الله (ص) فاعلم أنه زنديق، و ذلك أن الرسول حقّ، و القرآن حق، و ما جاء به حق، و إنما أدى إلينا ذلك كلّه الصحابة، و هؤلاء يريدون أن يجرحوا شهودنا ليبطلوا الكتاب و السنّة، و الجرح بهم أولى، و هم زنادقة (الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۱۶۲).
  15. برای آگاهی از رفتار صحابه با یکدیگر، به کتاب «الغدیر» و کتاب‌های سیره و تاریخ رجوع کنید.
  16. موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۱، ص۳۶-۳۸.
  17. دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۸-۲۱.
  18. صحیح مسلم، مسلم، ج۴، باب نصر الاخ ظالماً أو مظلوماً، ح۲۵۸۴. قال عمر: دعني اضرب عنق هذا المنافق. فقال النبيّ (ص): دعه لا يتحدث الناس ان محمّدا يقتل أصحابه؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۳، ص۳۰۳؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۳، ص۲۹۹؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۴۰، ح۱۶۳۲۳؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج۲، ص۳۹۹.
  19. «إنّ في أصحابي منافقون»؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۴، ص۸۳.
  20. برای آگاهی بیشتر، ر. ک: کنز العمال، متقی هندی، ج۱، ص۲۲۱.
  21. «أنا فرطكم على الحوض، و ليرفعنّ رجال منكم ثمّ ليختلجنّ دوني فأقول: يا ربّ أصحابي! فيقال لأنّك لا تدري ما أحدثوا بعدك»؛ صحیح بخاری، کتاب الرقاق، ح۶۰۹۰؛ مسند احمد، کتاب مسند المکثرین من الصحابه، ح۳۹۶۶.
  22. جهت آگاهی بیشتر، ر. ک: صحیح بخاری، ج۴، ص۲۰۶، باب الحوض.
  23. «ای دو یار زندان!» سوره یوسف، آیه ۳۹.
  24. «آنگاه که آن دو در غار بودند همان هنگام که به همراهش می‌گفت.».. سوره توبه، آیه ۴۰.
  25. ذهبی درباره مازری می‌نویسد: مازری، استاد، امام، علامه، دریایی از علوم و فنون و آخرین دانشمند صاحب‌نظر از بزرگان آفریقا در فقه و اجتهاد و دقت نظر است (سیر اعلام النبلاء، ج۲۰، ص۱۰۴).
  26. لسنا نعني بقولنا الصحابة عدول كل من رآه النبيّ (ص) يوما أو زاره لماما، أو اجتمع به لغرض و انصرف عن كثب، و إنّما نعني به الذين لازموه و نصروه و اتّبعوا النور الذي أنزل معه أولئك هم المفلحون.
  27. از علما و دانشمندان یمن که در اصل زیدی مذهب بود و سرانجام، حق را در تقلید نکردن دانست و مذهب زیدی را رها کرد. شوکانی از او به عنوان مجتهد مطلق یاد کرده است.
  28. العلم الشامخ في تفضيل الحق على الآباء و المشايخ.
  29. «يَرِدُ عَلَيَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ رَهْطٌ مِنْ أَصْحَابِي فَيُجْلَوْنَ عَنِ الْحَوْضِ. فَأَقُولُ: يَا رَبِّ أَصْحَابِي! فَيَقُولُ: إِنَّكَ لَا تَدْرِي مَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ. مَا زَالُوا يَرْجِعُونَ عَلَى أَعْقَابِهِمْ»؛ صحیح بخاری، ج۸، ص۱۴۸.
  30. صحیح مسلم، ج۳، ص۱۱۷۳، باب الامر بلزوم الجماعة.
  31. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ تَمَامِ عِدَّةِ الْمُرْسَلِينَ وَ عَلَى آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ وَ أَصْحَابِهِ الْمُنْتَجَبِينَ»؛ کلیات مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، ص۴۳.
  32. «اللَّهُمَّ وَ أَتْبَاعُ الرُّسُلِ وَ مُصَدِّقُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ بِالْغَيْبِ عِنْدَ مُعَارَضَةِ الْمُعَانِدِينَ لَهُمْ بِالتَّكْذِيبِ وَ الِاشْتِيَاقِ إِلَى الْمُرْسَلِينَ بِحَقَائِقِ الْإِيمَانِ، فِي كُلِّ دَهْرٍ وَ زَمَانٍ أَرْسَلْتَ فِيهِ رَسُولًا وَ أَقَمْتَ لِأَهْلِهِ دَلِيلًا مِنْ لَدُنْ آدَمَ إِلَى مُحَمَّدٍ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ- مِنْ أَئِمَّةِ الْهُدَى، وَ قَادَةِ أَهْلِ التُّقَى، عَلَى جَمِيعِهِمُ السَّلَامُ، فَاذْكُرْهُمْ مِنْكَ بِمَغْفِرَةٍ وَ رِضْوَانٍ، اللَّهُمَّ وَ أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ خَاصَّةً الَّذِينَ أَحْسَنُوا الصَّحَابَةَ وَ الَّذِينَ أَبْلَوُا الْبَلَاءَ الْحَسَنَ فِي نَصْرِهِ، وَ كَانَفُوهُ، وَ أَسْرَعُوا إِلَى وِفَادَتِهِ، وَ سَابَقُوا إِلَى دَعْوَتِهِ، وَ اسْتَجَابُوا لَهُ حَيْثُ أَسْمَعَهُمْ حُجَّةَ رِسَالاتِهِ، وَ فَارَقُوا الْأَزْوَاجَ وَ الْأَوْلَادَ فِي إِظْهَارِ كَلِمَتِهِ، وَ قَاتَلُوا الْآبَاءَ وَ الْأَبْنَاءَ فِي تَثْبِيتِ نُبُوَّتِهِ، وَ انْتَصَرُوا بِهِ. وَ مَنْ كَانُوا مُنْطَوِينَ عَلَى مَحَبَّتِهِ يَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ فِي مَوَدَّتِهِ. وَ الَّذِينَ هَجَرَتْهُمْ الْعَشَائِرُ إِذْ تَعَلَّقُوا بِعُرْوَتِهِ، وَ انْتَفَتْ مِنْهُمُ الْقَرَابَاتُ إِذْ سَكَنُوا فِي ظِلِّ قَرَابَتِهِ. فَلَا تَنْسَ لَهُمُ اللَّهُمَّ مَا تَرَكُوا لَكَ وَ فِيكَ، وَ أَرْضِهِمْ مِنْ رِضْوَانِكَ، وَ بِمَا حَاشُوا الْخَلْقَ عَلَيْكَ، وَ كَانُوا مَعَ رَسُولِكَ دُعَاةً لَكَ إِلَيْكَ. وَ اشْكُرْهُمْ عَلَى هَجْرِهِمْ فِيكَ دِيَارَ قَوْمِهِمْ، وَ خُرُوجِهِمْ مِنْ سَعَةِ الْمَعَاشِ إِلَى ضِيقِهِ، وَ مَنْ كَثَّرْتَ فِي إِعْزَازِ دِينِكَ مِنْ مَظْلُومِهِمْ. اللَّهُمَّ وَ أَوْصِلْ إِلَى التَّابِعِينَ لَهُمْ بِإِحْسَانٍ، الَّذِينَ يَقُولُونَ: رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بِالْإِيمانِ خَيْرَ جَزَائِكَ. الَّذِينَ قَصَدُوا سَمْتَهُمْ، وَ تَحَرَّوْا وِجْهَتَهُمْ، وَ مَضَوْا عَلَى شَاكِلَتِهِمْ. لَمْ يَثْنِهِمْ رَيْبٌ فِي بَصِيرَتِهِمْ، وَ لَمْ يَخْتَلِجْهُمْ شَكٌّ فِي قَفْوِ آثَارِهِمْ، وَ الِائْتِمَامِ بِهِدَايَةِ مَنَارِهِمْ. مُكَانِفِينَ وَ مُوَازِرِينَ لَهُمْ، يَدِينُونَ بِدِينِهِمْ، وَ يَهْتَدُونَ بِهَدْيِهِمْ، يَتَّفِقُونَ عَلَيْهِمْ، وَ لَا يَتَّهِمُونَهُمْ فِيمَا أَدَّوْا إِلَيْهِمْ؛ اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَى التَّابِعِينَ مِنْ يَوْمِنَا هَذَا إِلَى يَوْمِ الدِّينِ وَ عَلَى أَزْوَاجِهِمْ وَ عَلَى ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ عَلَى مَنْ أَطَاعَكَ مِنْهُمْ. صَلَاةً تَعْصِمُهُمْ بِهَا مِنْ مَعْصِيَتِكَ، وَ تَفْسَحُ لَهُمْ فِي رِيَاضِ جَنَّتِكَ، وَ تَمْنَعُهُمْ بِهَا مِنْ كَيْدِ الشَّيْطَانِ، وَ تُعِينُهُمْ بِهَا عَلَى مَا اسْتَعَانُوكَ عَلَيْهِ مِنْ بِرٍّ، وَ تَقِيهِمْ طَوَارِقَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ إِلَّا طَارِقاً يَطْرُقُ بِخَيْرٍ. وَ تَبْعَثُهُمْ بِهَا عَلَى اعْتِقَادِ حُسْنِ الرَّجَاءِ لَكَ، وَ الطَّمَعِ فِيمَا عِنْدَكَ وَ تَرْكِ التُّهَمَةِ فِيمَا تَحْوِيهِ أَيْدِي الْعِبَادِ؛ لِتَرُدَّهُمْ إِلَى الرَّغْبَةِ إِلَيْكَ وَ الرَّهْبَةِ مِنْكَ، وَ تُزَهِّدَهُمْ فِي سَعَةِ الْعَاجِلِ، وَ تُحَبِّبَ إِلَيْهِمُ الْعَمَلَ لِلْآجِلِ، وَ الِاسْتِعْدَادَ لِمَا بَعْدَ الْمَوْتِ؛ وَ تُهَوِّنَ عَلَيْهِمْ كُلَّ كَرْبٍ يَحِلُّ بِهِمْ يَوْمَ خُرُوجِ الْأَنْفُسِ مِنْ أَبْدَانِهَا؛ وَ تُعَافِيَهُمْ مِمَّا تَقَعُ بِهِ الْفِتْنَةُ مِنْ مَحْذُورَاتِهَا، وَ كَبَّةِ النَّارِ وَ طُولِ الْخُلُودِ فِيهَا؛ وَ تُصَيِّرَهُمْ إِلَى أَمْنٍ مِنْ مَقِيلِ الْمُتَّقِينَ»؛ صحیفه سجادیه، ترجمه و شرح: فیض الاسلام؛ ص۶۴ – ۵۹.
  33. «وَ طَالَ الْأَمَدُ بِهِمْ لِيَسْتَكْمِلُوا الْخِزْيَ وَ يَسْتَوْجِبُوا الْغِيَرَ حَتَّى إِذَا اخْلَوْلَقَ الْأَجَلُ وَ اسْتَرَاحَ قَوْمٌ إِلَى الْفِتَنِ وَ [اشْتَالُوا] أَشَالُوا عَنْ لَقَاحِ حَرْبِهِمْ لَمْ يَمُنُّوا عَلَى اللَّهِ بِالصَّبْرِ وَ لَمْ يَسْتَعْظِمُوا بَذْلَ أَنْفُسِهِمْ فِي الْحَقِّ حَتَّى إِذَا وَافَقَ وَارِدُ الْقَضَاءِ انْقِطَاعَ مُدَّةِ الْبَلَاءِ حَمَلُوا بَصَائِرَهُمْ عَلَى أَسْيَافِهِمْ وَ دَانُوا لِرَبِّهِمْ بِأَمْرِ وَاعِظِهِمْ حَتَّى إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ (ص) رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الْأَعْقَابِ وَ غَالَتْهُمُ السُّبُلُ وَ اتَّكَلُوا عَلَى الْوَلَائِجِ وَ وَصَلُوا غَيْرَ الرَّحِمِ وَ هَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِي أُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ وَ نَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ أَسَاسِهِ فَبَنَوْهُ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ مَعَادِنُ كُلِّ خَطِيئَةٍ وَ أَبْوَابُ كُلِّ ضَارِبٍ فِي غَمْرَةٍ قَدْ مَارُوا فِي الْحَيْرَةِ وَ ذَهَلُوا فِي السَّكْرَةِ عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ مِنْ مُنْقَطِعٍ إِلَى الدُّنْيَا رَاكِنٍ أَوْ مُفَارِقٍ لِلدِّينِ مُبَايِنٍ»؛ نهج البلاغه، ترجمه: محمد دشتی.
  34. «انْظُرُوا أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ وَ اتَّبِعُوا أَثَرَهُمْ فَلَنْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ هُدًى وَ لَنْ يُعِيدُوكُمْ فِي رَدًى فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا وَ إِنْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا وَ لَا تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا وَ لَا تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِكُوا لَقَدْ رَأَيْتُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ ص فَمَا أَرَى أَحَداً يُشْبِهُهُمْ مِنْكُمْ لَقَدْ كَانُوا يُصْبِحُونَ شُعْثاً غُبْراً وَ قَدْ بَاتُوا سُجَّداً وَ قِيَاماً يُرَاوِحُونَ بَيْنَ جِبَاهِهِمْ وَ خُدُودِهِمْ وَ يَقِفُونَ عَلَى مِثْلِ الْجَمْرِ مِنْ ذِكْرِ مَعَادِهِمْ كَأَنَّ بَيْنَ أَعْيُنِهِمْ رُكَبَ الْمِعْزَى مِنْ طُولِ سُجُودِهِمْ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ هَمَلَتْ أَعْيُنُهُمْ حَتَّى تَبُلَّ جُيُوبَهُمْ وَ مَادُوا كَمَا يَمِيدُ الشَّجَرُ يَوْمَ الرِّيحِ الْعَاصِفِ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ وَ رَجَاءً لِلثَّوَابِ‏»؛ نهج‌البلاغه، ترجمه: محمد دشتی، خطبه ۹۷ (با اندکی تصرف).
  35. «هُمْ وَ اللَّهِ رَبَّوُا الْإِسْلَامَ كَمَا يُرَبَّى الْفِلْوُ مَعَ غَنَائِهِمْ بِأَيْدِيهِمُ السِّبَاطِ وَ أَلْسِنَتِهِمُ السِّلَاطِ»؛ نهج‌البلاغه، ترجمه: محمد دشتی، حکمت ۴۶۵.
  36. «كَانَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ (ص) اثْنَيْ عَشَرَ أَلْفاً ثَمَانِيَةُ آلَافٍ مِنَ الْمَدِينَةِ وَ أَلْفَانِ مِنْ مَكَّةَ وَ أَلْفَانِ مِنَ الطُّلَقَاءِ وَ لَمْ يُرَ فِيهِمْ قَدَرِيٌّ وَ لَا مُرْجِئٌ وَ لَا حَرُورِيٌّ وَ لَا مُعْتَزِلِيٌّ وَ لَا صَاحِبُ رَأْيٍ كَانُوا يَبْكُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ وَ يَقُولُونَ اقْبِضْ أَرْوَاحَنَا مِنْ قَبْلِ أَنْ نَأْكُلَ خُبْزَ الْخَمِيرِ»؛ الخصال، شیخ صدوق، ص۶۳۹-۶۴۰، باب الواحد الی مئة؛ خاتمه مستدرک الوسائل، میرزای نوری، ج۱، ص۲۱۲.
  37. «طُوبَى لِمَنْ رَآنِي وَ طُوبَى لِمَنْ رَأَى مَنْ رَآنِي وَ طُوبَى لِمَنْ رَأَى مَنْ رَأَى مَنْ رَآنِي»؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۳۰۵، ح۳.
  38. «أُوصِيكُمْ بِأَصْحَابِ نَبِيِّكُمْ لَا تَسُبُّوهُمْ وَ هُمُ الَّذِينَ لَمْ يُحْدِثُوا بَعْدَهُ حَدَثاً وَ لَمْ يُؤْوُوا مُحْدِثاً فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) أَوْصَى بِهِمْ»؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۳۰۵، ح۴.
  39. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۳۰۶، ح۶.
  40. مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۰۶.
  41. «مَا وَجَدْتُمْ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَالْعَمَلُ لَكُمْ بِهِ لَا عُذْرَ لَكُمْ فِي تَرْكِهِ وَ مَا لَمْ يَكُنْ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كَانَتْ فِيهِ سُنَّةٌ مِنِّي فَلَا عُذْرَ لَكُمْ فِي تَرْكِ سُنَّتِي وَ مَا لَمْ يَكُنْ فِيهِ سُنَّةٌ مِنِّي فَمَا قَالَ أَصْحَابِي فَقُولُوا بِهِ فَإِنَّمَا مَثَلُ أَصْحَابِي فِيكُمْ كَمَثَلِ النُّجُومِ بِأَيِّهَا أُخِذَ اهْتُدِيَ وَ بِأَيِّ أَقَاوِيلِ أَصْحَابِي أَخَذْتُمُ اهْتَدَيْتُمْ وَ اخْتِلَافُ أَصْحَابِي لَكُمْ رَحْمَةٌ فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ أَصْحَابُكَ قَالَ أَهْلُ بَيْتِي»؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۳۰۷، ح۸.
  42. صحیح بخاری، بخاری، کتاب الفتن، باب ما جاء فی قوله تعالی: ﴿وَاتَّقُوا فِتْنَةً لَا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً، ص۱۸۷۹.
  43. تأسیس الشیعه، حسن صدر، ص۳۵۱.
  44. ذهبی درباره طبری مینویسد: «ثقة صادق»؛ ر. ک: میزان الاعتدال، ج۳، ص۴۹۹.
  45. تحقیق مواقف الصحابة فی الفتنة من روایات الامام الطبری و المحدثین، محمد محزون، ج۱، ص۲۵۳.
  46. سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۷، ص۳۰۲.
  47. دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۵۴-۷۴.
  48. هدایت‌پناه، محمد رضا، مقاله «دانش صحابه‌نگاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص ۱۴.
  49. عمدة القاری، ج۱۶، ص۱۶۹؛ اسدالغابة، ج۱، ص۱۲.
  50. اسد الغابة، ج۱، ص۱۲.
  51. الاصابة، ج۱، ص۱۵۷.
  52. الجرح، اسدالغابة، ج۱، ص۱۲.
  53. عمدة القاری، ج۱۶، ص۱۶۹.
  54. ر.ک: التفسیر الاثری، ج۱، ص۹۸ - ۱۰۵.
  55. الإصابة، ج۱، ص۳.
  56. الإصابة، ج۱، ص۲۲.
  57. «و آن را قرآنی بخش‌بخش کرده‌ایم تا بر مردم با درنگ بخوانی و آن را خرده‌خرده فرو فرستاده‌ایم» سوره اسراء، آیه ۱۰۶.
  58. «و مردم را ببینی که دسته دسته به دین خداوند درمی‌آیند،» سوره نصر، آیه ۲.
  59. «ای زنان پیامبر! هر یک از شما دست به زشتکاری آشکاری زند عذاب او دو چندان می‌گردد و این (کار) بر خداوند آسان است» سوره احزاب، آیه ۳۰.
  60. «خداوند برای کافران، زن نوح و زن لوط را مثل زد که زیر سرپرستی دو بنده شایسته از بندگان ما بودند و به آن دو، خیانت ورزیدند اما آن دو (پیامبر) در برابر (عذاب) خداوند برای آنان سودی نداشتند و (به آنان) گفته شد که با (دیگر) واردشوندگان به آتش (دوزخ) درآیید» سوره تحریم، آیه ۱۰.
  61. «فرمود: ای نوح! او از خاندان تو نیست، بی‌گمان او کرداری ناشایسته است پس چیزی را که نمی‌دانی از من مخواه، من تو را اندرز می‌دهم که مبادا از نادانان باشی» سوره هود، آیه ۴۶.
  62. «فرمود: ای نوح! او از خاندان تو نیست، بی‌گمان او کرداری ناشایسته است پس چیزی را که نمی‌دانی از من مخواه، من تو را اندرز می‌دهم که مبادا از نادانان باشی» سوره هود، آیه ۴۶.
  63. «و از پیرامونیان شما از تازیان بیابان‌نشین و از اهل مدینه منافقانی هستند که به دورویی خو کرده‌اند؛ تو آنان را نمی‌شناسی ما آنها را می‌شناسیم؛ به زودی آنان را دوبار عذاب خواهیم کرد سپس به سوی عذابی سترگ برده می‌شوند» سوره توبه، آیه ۱۰۱.
  64. رستم‌نژاد، مهدی، پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه ص ۱۸۳-۱۸۸.
  65. «و خداوند از نخستین پیش‌آهنگان مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی از آنان پیروی کرده‌اند خشنود است و آنها نیز از وی خشنودند و او برای آنان بوستان‌هایی فراهم آورده که جویبارها در بن آنها روان است، هماره در آن جاودانند، رستگاری سترگ، این است» سوره توبه، آیه ۱۰۰.
  66. ر.ک: تفسیر نمونه، ج۸، ص۱۰۰.
  67. «محمد، پیامبر خداوند است و آنان که با وی‌اند، بر کافران سختگیر، میان خویش مهربانند؛ آنان را در حال رکوع و سجود می‌بینی که بخشش و خشنودی‌یی از خداوند را خواستارند؛ نشان (ایمان) آنان در چهره‌هایشان از اثر سجود، نمایان است، داستان آنان در تورات همین است و داستان آنان در انجیل مانند کشته‌ای است که جوانه‌اش را برآورد و آن را نیرومند گرداند و ستبر شود و بر ساقه‌هایش راست ایستد، به گونه‌ای که دهقانان را به شگفتی آورد تا کافران را با آنها به خشم انگیزد، خداوند به کسانی از آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند نوید آمرزش و پاداشی سترگ داده است» سوره فتح، آیه ۲۹.
  68. «خداوند به کسانی از آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند نوید آمرزش و پاداشی سترگ داده است» سوره فتح، آیه ۲۹.
  69. «خداوند فرمود: این روزی است که راستگویی راستگویان به آنان سود خواهد داد، آنان بوستان‌هایی خواهند داشت که از بن آنها جویبارها روان است، هماره در آنها جاودانند، خداوند از آنان خشنود است و آنان از خداوند خشنودند؛ این است رستگاری سترگ» سوره مائده، آیه ۱۱۹.
  70. «و به راستی خداوند به وعده خود وفا کرد که (در جنگ احد) به اذن وی آنان را از میان برداشتید؛ تا اینکه سست شدید و در کار (خود) به کشمکش افتادید و پس از آنکه آنچه را دوست می‌داشتید به شما نمایاند سرکشی کردید؛ برخی از شما این جهان را و برخی جهان واپسین را می‌خواستید؛ سپس شما را از (دنبال کردن) آنان روگردان کرد تا بیازمایدتان؛ و از شما در گذشت و خداوند به مؤمنان بخشش دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۲.
  71. تاریخ الاسلام، ج۳، ص۴۸۴: كان مع علي يوم وقعة الجمل ثمانمأة من الأنصار و أربعمأة ممن شهدوا بيعة الرضوان.
  72. تاریخ الاسلام، ج۳، ص۴۸۴.
  73. مروج الذهب، ج۱، ص۳۱۴.
  74. «خداوند از آنان خشنود است و آنان از خداوند خشنودند» سوره مائده، آیه ۱۱۹.
  75. رستم‌نژاد، مهدی، پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه ص ۱۸۸.
  76. «و دیگرانی هستند که به گناه خویش اعتراف دارند؛ کردار پسندیده‌ای را با کار ناپسندی دیگر آمیخته‌اند باشد که خداوند از آنان در گذرد که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۰۲.
  77. «ای مؤمنان! اگر بزهکاری برایتان خبری آورد بررسی کنید مبادا نادانسته به گروهی زیان رسانید، آنگاه از آنچه کرده‌اید پشیمان گردید» سوره حجرات، آیه ۶.
  78. تفسیر عبد الرزاق، ج۳، ص۲۳۱.
  79. رستم‌نژاد، مهدی، پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه ص ۱۹۱.
  80. «خداوند از آنان خشنود است و آنان از خداوند خشنودند» سوره مائده، آیه ۱۱۹.
  81. «و از پیرامونیان شما از تازیان بیابان‌نشین و از اهل مدینه منافقانی هستند که به دورویی خو کرده‌اند؛ تو آنان را نمی‌شناسی ما آنها را می‌شناسیم؛ به زودی آنان را دوبار عذاب خواهیم کرد سپس به سوی عذابی سترگ برده می‌شوند» سوره توبه، آیه ۱۰۱.
  82. رستم‌نژاد، مهدی، پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه ص ۱۹۲.
  83. «و از پیرامونیان شما از تازیان بیابان‌نشین و از اهل مدینه منافقانی هستند که به دورویی خو کرده‌اند؛ تو آنان را نمی‌شناسی ما آنها را می‌شناسیم؛ به زودی آنان را دوبار عذاب خواهیم کرد سپس به سوی عذابی سترگ برده می‌شوند» سوره توبه، آیه ۱۰۱.
  84. «و هنگامی که دو رویان و بیماردلان گفتند: خداوند و پیامبرش به ما جز وعده فریبنده نداده‌اند؛» سوره احزاب، آیه ۱۲.
  85. «تازی‌های بیابان‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم و هنوز ایمان در دل‌هایتان راه نیافته است و اگر از خداوند و پیامبرش فرمان برید از (پاداش) کردارهایتان چیزی کم نمی‌کند که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره حجرات، آیه ۱۴.
  86. «زکات، تنها از آن تهیدستان و بیچارگان و مأموران (دریافت) آنها و دلجویی‌شدگان و در راه (آزادی) بردگان و از آن وامداران و (هزینه) در راه خداوند و از آن در راه‌ماندگان است که از سوی خداوند واجب گردیده است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۶۰.
  87. «و برخی از تازیان بیابان‌نشین آنچه هزینه می‌کنند غرامت می‌شمارند و برای شما انتظار پیشامدها را می‌کشند؛ پیشامدهای بد بر (خود) آنان باد و خداوند شنوایی داناست» سوره توبه، آیه ۹۸.
  88. رستم‌نژاد، مهدی، پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه ص ۱۹۴.
  89. «و دیگرانی هستند که به گناه خویش اعتراف دارند؛ کردار پسندیده‌ای را با کار ناپسندی دیگر آمیخته‌اند باشد که خداوند از آنان در گذرد که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۰۲.
  90. «و به راستی خداوند به وعده خود وفا کرد که (در جنگ احد) به اذن وی آنان را از میان برداشتید؛ تا اینکه سست شدید و در کار (خود) به کشمکش افتادید و پس از آنکه آنچه را دوست می‌داشتید به شما نمایاند سرکشی کردید؛ برخی از شما این جهان را و برخی جهان واپسین را می‌خواستید؛ سپس شما را از (دنبال کردن) آنان روگردان کرد تا بیازمایدتان؛ و از شما در گذشت و خداوند به مؤمنان بخشش دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۲.
  91. «بی‌گمان خداوند در نبردهایی بسیار و در روز (جنگ) «حنین» شما را یاری کرده است؛ هنگامی که فزونیتان شما را به غرور واداشت اما هیچ سودی برای شما نداشت و زمین با گستردگیش بر شما تنگ شد سپس با پشت کردن (به دشمن) واپس گریختید» سوره توبه، آیه ۲۵.
  92. «و هنگامی که دسته‌ای از ایشان گفتند: ای مردم مدینه! جای ماندن ندارید پس بازگردید و دسته‌ای (دیگر) از آنان از پیامبر اجازه (بازگشت) می‌خواستند؛ می‌گفتند خانه‌های ما بی‌حفاظ است با آنکه بی‌حفاظ نبود، آنان جز سر گریز (از جنگ) نداشتند» سوره احزاب، آیه ۱۳.
  93. «خداوند معلوم داشت که شما با خود نادرستی می‌ورزیدید» سوره بقره، آیه ۱۸۷.
  94. «برخی از شما این جهان را و برخی جهان واپسین را می‌خواستید» سوره آل عمران، آیه ۱۵۲.
  95. «و چون داد و ستد یا سرگرمی‌یی ببینند، بدان سو شتاب می‌آورند و تو را ایستاده رها می‌کنند؛ بگو: آنچه نزد خداوند است از سرگرمی و داد و ستد، نکوتر است و خداوند بهترین روزی‌دهندگان است» سوره جمعه، آیه ۱۱.
  96. «جهادگریزان از تازی‌های بادیه‌نشین به زودی به تو خواهند گفت که دارایی‌ها و خانواده‌های ما، ما را مشغول داشت (و همراه شما نیامدیم) پس برای ما (از خداوند) آمرزش بخواه! به زبان، چیزی را می‌گویند که در دل ندارند؛ بگو: اگر خداوند بر آن باشد که زیانی یا سودی» سوره فتح، آیه ۱۱.
  97. «ای مؤمنان! چرا چیزی می‌گویید که (خود) انجام نمی‌دهید؟» سوره صف، آیه ۲.
  98. «بر تو منّت می‌نهند که اسلام آورده‌اند؛ بگو: برای اسلامتان بر من منّت ننهید، بلکه این خداوند است که بر شما منّت می‌نهد که شما را به ایمان رهنمون شده است، اگر راست می‌گویید» سوره حجرات، آیه ۱۷.
  99. «و به یقین پیشینیان شما را می‌شناسیم و بی‌گمان پسینیان شما را نیز می‌شناسیم» سوره حجر، آیه ۲۴.
  100. المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۳۵۳؛ سنن الکبری، ج۳، ص۹۸: «عن ابن عباس قال: كانت تصلي خلف رسول الله أمرأة حسناء من أحسن الناس و كان بعض القوم يستقدم في الصف الأول لأن لا يراها و يستأخر بعضهم حتى يكون في الصف المؤخر فإذا ركع، قال: هكذا، و نظر من تحت إبطه وجافي يديه، فأنزل الله عز و جل في شأنهما: ﴿وَلَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنْكُمْ وَلَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِينَ»، آن‌گاه حاکم می‌افزاید: هذا حديث صحيح الإسناد و لم يخرجاه.
  101. رستم‌نژاد، مهدی، پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه ص ۱۹۵.
  102. «ای مؤمنان! اگر بزهکاری برایتان خبری آورد بررسی کنید مبادا نادانسته به گروهی زیان رسانید، آنگاه از آنچه کرده‌اید پشیمان گردید» سوره حجرات، آیه ۶.
  103. تفسیر عبدالرزاق، ج۳، ص۲۳۱.
  104. «ستمگرتر از کسی که بر خداوند دروغی بندد کیست یا گوید به من وحی شده است در حالی که هیچ‌چیز به او وحی نشده است و (یا) آن کس که گوید: به زودی مانند آنچه خداوند فرو فرستاده است، فرو خواهم فرستاد؛ و کاش هنگامی را می‌دیدی که ستمگران در سختی‌های مرگند و فرشتگان دست گشوده‌اند که: جان‌هایتان را بسپارید! امروز به سبب آنچه ناحق درباره خداوند می‌گفتید و از آیات او سر برمی‌تافتید با عذاب خوارساز کیفر داده می‌شوید» سوره انعام، آیه ۹۳.
  105. «و از ایشان کسانی هستند که با خداوند پیمان بستند که اگر از بخشش خود به ما ارزانی دارد ما بی‌چون و چرا زکات خواهیم داد و بی‌گمان از شایستگان خواهیم بود * و چون (خداوند) از بخشش خود به آنان ارزانی داشت تنگ‌چشمی ورزیدند و با رویگردانی بازگشتند» سوره توبه، آیه ۷۵-۷۶.
  106. «و نیز بر آن سه تن که (از رفتن به جنگ تبوک) واپس نهاده شدند تا آنگاه که زمین با همه فراخنایش بر آنان تنگ آمد و جانشان به لب رسید و دریافتند که پناهگاهی از خداوند جز به سوی خود او نیست؛ آنگاه (خداوند) بر ایشان بخشایش آورد تا توبه کنند که خداوند بسیار توب» سوره توبه، آیه ۱۱۸.
  107. رستم‌نژاد، مهدی، پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه ص ۱۹۸.
  108. عمده الباری، ج۱۰، ص۲۰۲؛ مسند عبد بن حمید، ص۲۵۱.
  109. مسند احمد، ج۵، ص۵۴؛ سنن الترمذی، ج۵، ص۳۸۵.
  110. صحیح البخاری، ج۷، ص۲۰۶.
  111. ر.ک: صحیح البخاری، ج۵، ص۲۴۰؛ ج۷، ص۱۹۵ و ۲۰۶.
  112. صحیح البخاری، ج۷، ص۲۰۷.
  113. صحیح البخاری، ج۵، ص۶۵.
  114. المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۶؛ مسند ابن راهویه، ج۲، ص۴۳.
  115. صحیح البخاری، ج۸، ص۱۲ و ۱۳. «عن عقبة بن الحرث: إن النبي أتى بنعيمان أو بابن نعيمان و هو سكران فشق عليه و أمر من في البيت أن يضربوه فضربوه بالجريد و النعال».
  116. صحیح البخاری، ج۸، ص۲۲: «فقال النبي: اذهبوا به فارجموه، قال ابن شهاب: فأخبرني من سمع جابر بن عبد الله قال: فكنت في من رجمه فرجمناه بالمصلى».
  117. المعجم الکبیر، ج۲۳، ص۱۲۸.
  118. صحیح مسلم، ج۵، ص۱۲۶.
  119. تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۲؛ المواقف، ج۳، ص۶۱۱.
  120. فتح الباری، ج۵، ص۱۸۷.
  121. فتح الباری، ج۱، ص۱۴۸.
  122. ر.ک: تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۷.
  123. ر.ک: نقش عائشه در تاریخ اسلام، ص۲۴۱-۲۷۵.
  124. الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۲.
  125. تاریخ مدینه دمشق، ج۸، ص۲۷.
  126. الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۲.
  127. «میان خویش مهربانند» سوره فتح، آیه ۲۹.
  128. رستم‌نژاد، مهدی، پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه ص ۲۰۰-۲۰۶.
  129. سیر أعلام النبلاء، ج۲، ص١٩٣.
  130. «آن، امّتی بود که از میان برخاست؛ آنان راست آنچه کرده‌اند و شما راست آنچه کرده‌اید و بر آنچه آنان می‌کرده‌اند از شما پرسشی نخواهد شد» سوره بقره، آیه ۱۳۴.
  131. ﴿فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِيمٌ «و ماهی (بزرگی) او را به کام خود فرو برد در حالی که او سزاوار سرزنش بود» سوره صافات، آیه ۱۴۲.
  132. ﴿قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ «فرمود: ای نوح! او از خاندان تو نیست، بی‌گمان او کرداری ناشایسته است پس چیزی را که نمی‌دانی از من مخواه، من تو را اندرز می‌دهم که مبادا از نادانان باشی» سوره هود، آیه ۴۶.
  133. ﴿فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ «شیطان، آنان را از آن فرو لغزاند و از جایی که بودند بیرون راند و ما گفتیم: فرود آیید دشمن یکدیگر! و در زمین تا روزگاری، آرامشگاه و برخورداری خواهید داشت» سوره بقره، آیه ۳۶.
  134. رستم‌نژاد، مهدی، پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه ص ۲۰۶.
  135. منتخب مسند عبد بن حمید، ص۲۵۰.
  136. ر.ک: مقاله «بازخوانی حدیث اقتدا و اهتدا»، از محمد فاکر میبدی، دو فصلنامه حدیث‌پژوهی، سال اول، شماره اول، بهار و تابستان ۱۳۸۸.
  137. این روایت در صحیح مسلم آمده است که پیامبر(ص) درباره انصار فرمود: «فَاقْبَلُوا مِنْ مُحْسِنِهِمْ وَ اعْفُوا عَنْ مُسِيئِهِمْ»، (صحیح مسلم، ج۷، ص۱۷۴).
  138. نهج البلاغه، خطبه ۶۶.
  139. ر.ک: راهنمای حقیقت، ص۶۴۱ و ۶۴۲.
  140. معرفة علوم الحدیث، ص٢٠.
  141. «(آنان را) با برهان‌ها (ی روشن) و نوشته‌ها (فرستادیم) و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی و باشد که بیندیشند» سوره نحل، آیه ۴۴.
  142. المیزان، ج۱۲، ص۲۷۸.
  143. الحدیث و المحدثون، ص١٠٢.
  144. المستصفی، ج۱، ص۱۶۱.
  145. رستم‌نژاد، مهدی، پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه ص ۲۰۶-۲۱۳.