ازد در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:
| پرسش مرتبط  =  
| پرسش مرتبط  =  
}}
}}
'''ازد''' بزرگترین [[قبیله]] قحطانی در یمن است که [[ادیان]] آنها قبل از [[اسلام]]، [[بت پرستی]]، [[مسیحیت]]، [[یهودیت]] و زرتشتی بود و با ظهور [[اسلام]] [[مسلمان]] شدند و پس از [[رحلت پیامبر اسلام]]{{صل}} برخی [[مرتد]] شده و برخی بر اسلام باقی ماندند. آنان در فتوحات [[شام]] نقش پررنگی داشتند. در [[جنگ جمل]] و [[صفین]] در هر دو طرف افرادی از این قبیله حضور داشتند. شعرا و شخصیت‌های زیادی از این قبیله در [[تاریخ]] ثبت شده که مشهورترین چهره [[شیعی]] ازد [[فضل بن شاذان]] است.


== مقدمه ==
== مقدمه ==

نسخهٔ ‏۱ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۲۰:۰۸

ازد بزرگترین قبیله قحطانی در یمن است که ادیان آنها قبل از اسلام، بت پرستی، مسیحیت، یهودیت و زرتشتی بود و با ظهور اسلام مسلمان شدند و پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) برخی مرتد شده و برخی بر اسلام باقی ماندند. آنان در فتوحات شام نقش پررنگی داشتند. در جنگ جمل و صفین در هر دو طرف افرادی از این قبیله حضور داشتند. شعرا و شخصیت‌های زیادی از این قبیله در تاریخ ثبت شده که مشهورترین چهره شیعی ازد فضل بن شاذان است.

مقدمه

ازد را از بزرگترین قبایل قحطانی گفته‌اند. مردم این قبیله پس از هجرت از خاستگاه اولیه خود مأرب، در سرتاسر جزیرة العرب متفرق شدند و به سه گروه اصلی: "ازد شنوءه"، "ازد سرات" و "ازد عمان" تقسیم گردیدند.[۱] برخی نیز بر این جمع قسم چهارمی نیز افزودند و "غسان" را هم در شمار قبایل و شعب اصلی ازد عنوان کرده‌اند.[۲]

این قبیله بسیار بزرگ با تیره‌ها و شاخه‌های بسیار متنوعش با آن قلمرو سکونتی وسیع، پیش و پس از ظهور اسلام، ایفاگر نقش‌های مهمی در تاریخ منطقه بودند که از جمله این نقش‌ها در دوران اسلامی می‌توان به حضور پر رنگ آنان در رویدادهای دوران حیات رسول خدا (ص) و فتوح اسلامی و نیز روزگار خلافت امام علی (ع) و نیز برخی از حوادث پس از شهادت حضرت اشاره کرد. با این وجود، این نکته را نیز نباید فراموش کرد که به هنگام بعثت نبوی (ص)، تنها قبایل ازد عمان و سرات با عنوان ازد شناخته می‌شده‌اند و کاربرد عنوان ازد بر شعبه‌هایی چون غسان، اوس و خزرج و خزاعه آن قدر به فراموشی سپرده شده بود که آنها تنها خویشاوندان دور این قوم برشمرده می‌شدند[۳].

نسب ازد

ازد نام نیای مشترک مجموعه قبایل موسوم به ازد بوده که با سلسله نسبی خود: ازد بن غوث بن نبت بن مالک بن زید بن کهلان بن سبأ به قحطان منتهی می‌گردد.[۴] در برخی از منابع واژه "ازد"، لقبی برای این جد تلقی گشته، نام اصلی او را "دِرَأ"، "دِرأ"، "دَرّا"، "ذری" و "ذِرّاء"[۵] گفته‌اند.[۶]

ازد که در بعضی از مصادر "أسْد" (به سکون سین)[۷] خوانده شده است،[۸] دارای بطون بسیاری است که تعداد آن را بیش از بیست و شش بطن بزرگ برشمرده‌اند.[۹]

گفته‌اند که ازد را هفت پسر بود که نسب جمیع قبایل و بطون این قبیله به آنها یعنی: «مازن»، «عمرو»، «نصر»، «عمر»، «عبدالله»، «قُدار»، «اهیوب» و «هِنو»، فرزندان أزد منتهی می‌شود.[۱۰] مشهورترین این قبایل از نسل مازن بن أزد پدید آمدند که از جمله آن می‌توان به: «أَوس و خَزْرَج»، «بارِق»، «خُزاعة»، «عَتیک»، «کعب»، «شُقران»، «زِمَّان» و «جَفنه» - که امرا و ملوک غساسنه بدان منسوبند - اشاره کرد.

از نسل نصر بن أزد نیز قبایلی همچون: «زَهران»، «أسلَم»، «قَرن»، «غامد»، «أحجن» و در مراتب و شاخه‌های پایین‌تر قبایل «دَوْس بن عُدثان»، «نصر بن زهران» و «لهب» مشهور به عیافه بوجود آمدند. ضمن این که عک بن عدنان بن عبدالله بن أزد نیز از دیگر قبایل ازد به شمار آمده است[۱۱].

مواطن ازد قبل از اسلام

موطن اصلی این قبیله بزرگ که برخی آن را شاخص‌ترین نماینده تیره کهلان بن سبأ گفته، [۱۲] و از آن همواره به عنوان رقیب حمیر، دیگر فرزند سبأ یاد کرده‌اند[۱۳] را "مأرب" در جنوب یمن دانسته‌اند.[۱۴]

گفته شده که در پی آشفتگی‌های اقتصادی و سیاسی حاصل از کشمکش‌های حمیریان و قحطانیان و تغییر راه‌های تجاری یمن که شریان اصلی اقتصاد یمن بسته بدان بود و سرانجام با تخریب سد مأرب[۱۵] در حدود قرن اول و دوم میلادی[۱۶] و وارد شدن آسیب شدید بر شبکه آبیاری مأرب، ازدیان - جز اندکی که در یمن ماندند-،[۱۷] به رهبری عمرو بن عامر مُزَیقیاء جلای وطن کرده، به امید یافتن زیستگاهی دائمی روی به شمال آوردند، در نجد و تهامه وارد شدند.[۱۸] اما دیری نپایید که با وقوع افتراقی بزرگ، طوایف ازد به چند جانب متفرق شدند و سرنوشتی مستقل در پیش گرفتند. چندان که بر اساس قصیده جماعة بارقی -از شعرای متقدم ازدی-، گروهی از ازدیان به عراق و گروهی به شام و جماعتی به عمان، یمامه و بحرین روی آوردند و گروهی نیز در تهامه، بخشی در سراة و بخشی در نواحی مکه اقامت گزیدند. [۱۹]

همدانی در توضیح این افتراق، ازدیان مهاجر به عراق (حیره) را از تیره دوس، مهاجران به شام را از آل حارث محرَّق و آل جَفنه -دو پسر عمرو بن عامر-، ازدیان راهی عمان را از شاخه دوس و از تیره‌هایی چون «یحمد»، «حدّان»، «عتیک» و «جُدید» دانسته و در ادامه از سکنای تیره‌های اوس و خزرج – فرزندان ثعلبة بن عمرو مزیقیاء- در یثرب، تیره خزاعه در مکه و نواحی آن –از جمله «مَرالظهران»، «تنعیم»، «جعرانه»، «سرف»، «فَخ»، «عصم»، «عسفان»، «قدید»[۲۰] و تهامه مکه-،[۲۱] گروهی در منطقه طائف و سرانجام تیره‌هایی چون حجر بن هنو، «لهب» و «غامد» در سرات یاد کرده است. او حتی می‌‌افزاید که بخشی از اخلاف نصر بن ازد به مناطق ساحلی «شِحر» و «ریسوت» در جنوب و نیز به اطراف سرزمین فارس کوچیده‌اند.[۲۲] سپس بخشی از آنان با هجرت از شِحر عُمان در بحرین و هَجَر پراکنده شدند.[۲۳] ضمن این که دسته‌ای از ازدیان هم، از تیره «بارق» و «بنی‌راسب»[۲۴] در «سراة» ساکن شدند که به «اَزد شَنُوءَة» معروف بوده،[۲۵] مخلاف آنان نیز به همین نام، شناخته می‌شده است.

گذری بر تاریخ ازد تا پیش از اسلام

گروه بزرگی از ازد سراة به رهبری مالک بن فهم دوسی در دوره "ملوک الطوایفی اشکانیان"[۲۶] و یا "دوره فترت"[۲۷] به عراق مهاجرت کردند.[۲۸] آنها توانستند با بهره‌گیری از ضعف حکام آنجا -به ویژه در دوره فترت میان انحطاط و سقوط اشکانیان و روی کار آمدن ساسانیان- و نیز فرصتی که بواسطه جنگ‌های داخلی حکام منطقه دست داد،[۲۹] با شکست فرمانداران تابع ایران در عمان و بحرین، بر حیره مسلط شوند و پادشاهی مستقلی را در آنجا بنیان نهند که پس از مالک به فرزندش جذیمة بن مالک ملقب به ابرش رسید.[۳۰] وی مدتی طولانی بر مناطق تحت نفوذ ازدی‌ها در عراق -که منطقه‌ای وسیع مابین حیره و انبار، بقه، هیت و اطراف آن، عین التمر حدود دشت تا غُمیر و قطقطانه و خفیّه و مجاور آن بود را در بر می‌گرفت، -[۳۱] حکومت کرد.

جذیمه بواسطه نداشتن فرزند به هنگام مرگ وصیت کرد که بعد او خواهرزاده‌اش عمرو بن عدی از قبیله لخم، حکومت حیره را به‌دست گیرد؛ بدین ترتیب پادشاهی از قبیله ازد خارج شد و به خاندان لخم رسید. از آن پس، سرنوشت ازدیان مهاجر به عراق به سرنوشت سلسله مشهور آل لخم گره خورد.

حیره بخصوص در قرون پنجم و ششم میلادی موقعیت خاصی یافت. این سرزمین که موقفی میانی و حایل داشت با قرار دادن نیروهای جنگی خویش در اختیار شاهان، تکیه‌گاهی برای دولت ساسانی به شمار می‌رفت.[۳۲]

ازدیان مهاجر به شام هم، سلسله پادشاهی مهمی را در تاریخ آن سرزمین، توسط جفنه پسر عمرو بن عمر برپا کردند[۳۳] که تا قرن‌ها این پادشاهی در نسل او باقی ماند.[۳۴] این دولت قدرتمند که به واسطه فرود آمدن مهاجران ازدی در کنار برکه آبی به نام غسان و به دلیل استفاده از آن آب در مدت اقامتشان در آنجا، غسانی نامیده شدند،[۳۵] به تدریج در نظر امپراطور روم ارج و قربی یافتن و از آن پس نقطه مقابل لخمیان حیره همان نقشی را که لخمیان برای ایرانیان ایفا می‌کردند برای رومیان در مبارزه با اعراب بیابانگرد و حکومت ساسانی ایفا می‌کردند.

در تهامه نیز پس از جریان افتراق بزرگ ازد، طوایفی از آنان در این سرزمین باقی ماندند. این گروه که از فرزندان ربیعه[۳۶] و أفصی پسران حارثة بن عمرو بن عامر بودند[۳۷] و به واسطه امتناع از همراهی سایر ازدی‌ها و جدایی از قبیله اصلی‌شان در امر مهاجرت به خزاعه خوانده شده‌اند، در مر الظهران –در نزدیکی مکه- اقامت گزیدند.[۳۸] آنان موفق شدند در پی درگیری‌هایی، منطقه تحت نفوذ خود را تا دو شهر مهم منطقه یعنی مکه و طائف گسترش دهند.

ازدیان تیره خزاعه با شکست قبیله جرهم در مکه، حاکمیت خود را بر این شهر و نواحی اطراف آن تثبیت کردند و پس از راندن جرهم از مکه، از نیمه دوم سده سوم میلادی پرده‌داری و اداره رسوم خانه کعبه را که پیش از آن در دست جرهمیان بود در اختیار گرفتند[۳۹] و این چیرگی را به مدت ۳۰۰ سال یعنی تا آغاز اقتدار قریش در مکه در نیمه نخست سده پنج میلادی ادامه دادند.[۴۰] در این زمان، در کشمکش‌های بین قریش و خزاعه، قریشیان به فرماندهی قصی بن کلاب با شکست ازدیان، امور مکه را به‌دست گرفتند. بدین ترتیب خزاعه با وجود رقیبانی چون قریش و بنی‌کنانه در سده شش میلادی به طور جدی نفوذ خود را در مکه از کف داد و تنها در ابعادی محدود حضور خود را در آن دیار تا هنگام ظهور اسلام و پس از آن حفظ نمود.[۴۱]

در قرن شش میلادی، ازدیان در راستای تحکیم قدرت خود در مکه، پیمان‌های حلفی با قریش برقرار نمودند که از جمله آن می‌توان به حلف تیره ازدی اسلم با شعبه‌ای از قریش،[۴۲] حلف بخشی از ازدیان با بنی‌عبدالدار[۴۳] و حلف برخی از ازدیان از تیره دوس و غیر آن با بنی‌عبدشمس[۴۴] اشاره کرد.[۴۵]

علاوه بر این حلف‌ها، ازدواج متعدد ازدیان با منسوبان قبیله قریش، خود دلیل دیگر برگستردگی این تعاملات و بده بستان‌های سیاسی است. ازدواج کنانة بن خزیمه با هاله دختر سُوَید بن غطریف از ازد شنؤه،[۴۶] ازدواج مرة بن کعب با بارقیه از ازد بارق،[۴۷] ازدواج کلاب بن مره با فاطمه دختر سعد بن سیل از تیره ازدی جدره،[۴۸] پیوند ازدواج میان ازد شنوءه و بنی‌نوفل بن عبدمناف بن قصی[۴۹] و ازدواج ابوسفیان بن حرب با عاتکه دختر ابی‌ازَیهِر از ازد سراة[۵۰] از جمله این موارد است.[۵۱]

به نظر می‌رسد که خزاعه با تیره بنی‌هاشم مناسبات دوستانه‌تری داشتند؛ روشن‌ترین دلیل بر این مدعا، وجود حلف میان خزاعه و عبدالمطلب است.[۵۲] این هم‌پیمانی بین خزاعه و بنی‌هاشم به دنبال ستم و بی‌عدالتی نوفل بن عبدمناف، میان عبدالمطلب با تنی چند از مردان خزاعه در خانه کعبه انجام گرفت.[۵۳] نزدیکی خزاعه به عبدالمطلب چنان بود که مطرود بن کعب خزاعی در سوگ مرگ وی، مرثیه‌ای سرود.[۵۴]

افزون بر آن، باید به ازدواج‌های مکرر میان دو طایفه مانند ازدواج هاشم بن عبدمناف با "قیله بنت عامر" از خزاعه و عبدالمطلب بن هاشم با "لبنی بنت هاجر" از خزاعه[۵۵] و اجحم بن دندنه خزاعی با حیه بنت هاشم[۵۶] اشاره کرد.

گزارش‌هایی هم از حضور ازدیانی در طائف[۵۷] و نیز سکونت شمار اندکی از آنان در شهر نجران در دست است.[۵۸] ضمن این که درباره سکنای ازدیان در یثرب، روایات سخن از آن دارند که حاکمیت در آن دیار پیش‌تر با مهاجران یهود بوده که پس از کشمکش‌هایی میان آنان و ازدیان تازه وارد، به ویژه دو تیره اوس و خزرج -فرزندان حارثة بن ثعلبة بن عمرو بن عامر -، سرانجام یهودیان مغلوب شده میدان را به ازدیان وانهادند.[۵۹] از آن پس، اوس و خزرج جایگزین آنها در شهر شدند و یهودیان در خارج شهر اقامت گزیدند. [۶۰]

اما سرزمین‌ "سراة" که سلسله ارتفاعاتی است میان تهامه و نجد که از سرزمین یمن به سمت شام امتداد یافته است، پذیرای گسترده‌ترین مهاجرت ازدیان بود. این ارتفاعات، خود به چند قسمت تقسیم می‌‌شود و به مجموع آنها سَرَواة اطلاق می‌شود.[۶۱] از آن پس به ازدیانی که ساکن سراة شدند، ازد سراة گفته شده است.

همدانی در کتاب خود، طوایف و تیره‌های ازدی را که به سرات مهاجرت کرده بودند را قبایل «حجر بن هنو»، «لهب»، «ناه»، «غامد»، گروه‌هایی از «دوس»، «شکر»، «بارق»، «حاء»، «علی بن عثمان»، «نمر»، «حوالة ثمالة»، «سلامان»، «بقوم»، «شمران» و «عمرو» عنوان کرده[۶۲]، سپس در بیان سکونت هر یک از آنان، به سراة خاص آنان اشاره کرده است. [۶۳]

سرات در قرن چهارم میلادی دچار تفرقه شدند و طوایف آن به چهار شاخه:

  1. غطاریف یا همان فرزندان عامر بن بکر بن یشکر بن مبشر مشهور به غِطرِیف اکبر که تا اواخر سده پنجم میلادی ریاست پر نفوذترین قطب ازد را در دست داشتند و نسل اندر نسل سدانت بت منات -بت اصلی ازدیان- را عهده‌دار بودند؛[۶۴].
  2. بنی‌جُعثُمه یا همان منتسبین به جعثمة بن یشکر بن مبشر که عامر بن عمرو بن جعثمه چهره شاخص آنان، پس از ازدواج با دختر حارث بن مضاض جرهمی که در آن زمان عهده‌دار امور کعبه بودند، در بازسازی خانه کعبه اهتمام ورزید و از این‌رو به وی "جادِر" و فرزندانش به "جَدَره" شهرت یافته بودند؛[۶۵].
  3. خاندان حارث بن یشکر بن مبشر که به پرستش بتی قبیله‌ای به نام "ذوالشری" روی آورده بودند.[۶۶]
  4. بنی‌مُنهب که بتی به نام "ذوالکفین" را عبادت می‌‌کردند، تقسیم شدند.

به نظر می‌رسد که تا اواخر قرن پنج میلادی اقتدار دیگر طوایف ازد سرات کم و بیش تحت الشعاع ریاست دینی و سیاسی غطریفان بود تا حدی که بر پایه برخی روایات، طوایف گوناگون ازد سرات ملزم بودند تا ربعی از غنایم خود را به آنان بپردارزند [۶۷]

در سده پنج میلادی منازعات داخلی و فشار فزاینده قبایل همسایه به ویژه طوایفی از قیس عیلان، زیستگاه‌های ازدیان در سرات را به شدت محدود کرد. پیشروی طوایف قیس عیلان، به ویژه عدوان و ثقیف که جمعیت آنان در شمال تهامه به سرعت روی به افزایش بود به تدریج ازدیان را از سرات شمالی و سپس سرات میانی دور راند و قلمرو آنان را در سرات جنوبی محدود نمود.[۶۸] استیلای عدوان بر طائف و به طور کلی سرات شمالی در قرن پنجم میلادی، در واقع به مفهوم پایان یافتن نفوذ ازدیان در سرزمین‌های واقع در شمال طائف و مکه نیز بود. در این حین، بخشی از ازدیان سرات شمالی در پی فشارهای فزاینده دیگر قبایل روی به خاور نهادند و در نیمه دوم قرن پنج میلادی مهاجرت بزرگی از ازدیان سرات به شمال عمان به رهبری عبد عز بن معوله اتفاق افتاد. [۶۹]

در سده شش میلادی سرات جنوبی نیز برای ازدیان، دیگر مسکنی آرام نبود؛ چراکه دو قبیله برادر -خثعم و بجیله- که خاستگاهی یمانی داشتند، عرصه را بر ازد دوس تنگ کرده بودند،[۷۰] از سویی وجود بت "ذوالخَلَصه" معبود مشترک ازدیان (به ویژه دوس)، خثعم و بجیله، خود عاملی برای استحکام دوستی بین تیره‌هایی از ازدیان با آنان شده بود. [۷۱]

ازد سرات از مدتها پیش از ظهور اسلام - شاید از سده پنج میلادی که بیشتر به سرات جنوبی محدود شده بود-، ازد شنوئه خوانده می‌‌شد که در آثار عصر نخستین اسلامی گاه به عنوان معادلی برای ازد سرات و گاه به عنوان بخشی از آن به کار رفته است.[۷۲]

همچنین بر اساس روایات، همزمان با آغاز نخستین مهاجرت‌های ازدیان در پی خروج عمرو بن عامر از مأرب، گروهی محدود از تیره بنی‌نصر ازد حدود سال ۱۲۰ میلادی روی به عمان نهادند و با پذیرش تابعیت حکمرانان ایرانی، در آن دیار اقامت گزیدند.[۷۳] این همان کوچی است که همدانی با اشاره از آن یاد کرده و خاطرنشان کرده است که بخشی از اخلاف نصر بن ازد در جریان خروج به مناطق ساحلی شِحر و ریسوت تا اطراف سرزمین فارس کوچیده بودند.[۷۴]

نخستین مهاجرت گسترده ازدیان به عمان و سرزمین‌های شمالی آن، که طبق روایات به ریاست مالک بن فهم از رؤسای تیره دوس صورت گرفت، به چند گاهی پس از درنگ ازدیان در تهامه باز می‌‌گردد.[۷۵] طبری زمان آن را روزگار ملوک طوایف (یعنی اشکانیان) و پیش از ظهور اردشیر بابکان دانسته است.[۷۶] صاحب کشف الغمه هم ضمن پرداختن به مهاجرت ازدیان به منطقه عمان، در آن از جنگ‌های ازدیان با حکمرانان ایرانی عمان سخن گفته است.[۷۷] وی پس از پرداختن به استقرار حاکمیت مالک بر عمان به تفضیل به مهاجرت‌های پیایی طوایف ازدی به عمان پرداخته و یادآور شده است که پس از انبوهی جمعیت آنان در عمان، بخشی از ایشان در نواحی بحرین و هجر سکنی یافتند.[۷۸] برخی از آنان از جمله سلیمة بن مالک بن فهم نیز به کرمان روی آوردند و اولادشان در آن دیار فزونی گرفت.[۷۹] برخی از پادشاهی فردی از تبار سلیمه به نام جلندی بن کرکر در «سواحل کرمان» خبر داده‌اند.[۸۰] ضمن این که در روایات از پادشاهی فرزند جلندی به نام مندله یا منواه یا مسدله نیز سخن به میان آمده است.[۸۱] پادشاهی آل‌جلندی که مورد تأیید ساسانیان نیز قرار داشت، حکومتی دیرپا بوده که با تغییراتی در وسعت قلمرو و افت و خیزی در اقتدار تا ظهور اسلام و حتی چند سده پس از آن دوام یافت.[۸۲]

در اواخر قرن چهارم میلادی گروه‌های دیگری از ازد شنوءه از سمت یمامه و بحرین وارد عمان شدند. این مهاجران تازه وارد، که رهبری‌شان را طایفه معاول از بنوشمس در دست داشت، گروه‌هایی از تیره یحمد، معاول و حُدّان بودند که رشته کوه‌های مرکزی را به سمت شمال تصرف کردند.[۸۳] آنان حکومت مستقل، جوان و مقتدر بنی شُمس را به مرکزیت شهر "تُوام" در منطقه عمان بنیان نهادند و توانستند با جلب حمایت ساسانیان، در منطقه دبا حکم برانند.[۸۴] بدین ترتیب، عمان به دو قطب آل جلندی و بنو شمس تقسیم شد. رقابت‌های این دو دولت ادامه داشت تا اینکه اسلام طلوع کرد. جیفر بن جلندی در پی دریافت نامه‌ای از نبی اکرم (ص) به حضرت ایمان آورد و ازدیان ساکن "دبا" نیز به طور مستقل وفدی را برای اعلام پذیرش اسلام به محضر پیامبر (ص) گسیل داشتند.[۸۵]

نکته: لازم به ذکر است که در هنگام بعثت نبوی، تنها قبایل ازدی در عمان و سرات با عنوان ازد شناخته می‌شده‌اند و کاربرد عنوان ازد بر شعبه‌هایی چون غسان، اوس و خزرج و خزاعه آن اندازه به فراموشی سپرده شده بود که آنها تنها خویشاوندان دور محسوب می‌شدند[۸۶].

ادیان ازد پیش از اسلام

ازد در پیش از اسلام آیین وثنیت و بت‌پرستی برگزیده بودند. آنان بت‌های زیادی را به خدایی گرفته بودند که از قدیمی‌ترین آنها بت "منات" بود که در منطقه حجاز و تهامه و در ساحل دریای سرخ میان مکه و مدینه در محلی به نام "مشلّل" نصب شده بود و معبود شعب گوناگون ازدی اعم از اوس و خزرج، خزاعه، غسان (نه غسانیان مسیحی) و ازد شنوءه بوده است.[۸۷] ازدیان این بت را بزرگ می‌داشتند و برایش قربانی کرده، هدایایشان را نثارشان می‌کردند.

أوس و خزرج پس از بازگشت از حج سرهای خود را نزد این بت می‌تراشیدند.[۸۸] ضمن این که نباید فراموش کرد که نخستین مروج بت‌پرستی در نواحی مکه هم عمرو بن لحیّ خزاعی ازدی بوده است.[۸۹]

از دیگر بتان ازد باید به "ذوالشری"، "ذوالخلصه"، "ذوالکفین"، "عائم" از بتان ازد سرات،[۹۰] "سعیده" معبود برخی از ازدیان از جمله بنی‌عجلان در اُحد،[۹۱] "باجَر" یا باجِر از بتان مشترک ازد عمان با مجاوران ایشان از قبیله طی و قضاعه [۹۲] و بت "رئام"[۹۳] اشاره کرد. ازدیان به هنگام قصد زیارت کعبه، نزد بتان خود می‌ایستادند و به نیایش می‌پرداختند؛ سپس تا ورود به مکه تلبیه خاص خود را می‌گفتند و وارد این شهر می‌شدند. [۹۴] ازدیان بت‌پرست بر مرام خود تا مدت‌ها پس از ظهور اسلام، پایبند بودند.

علاوه بر بت‌پرستی، گزارش‌هایی هم حکایت از رواج آیین مسیح در میان گروه‌هایی از ازدیان در نقاط گوناگون شبه جزیره عربستان دارند. در شمال، غسانیان از اواخر سده سوم میلادی دین مسیحیت را پذیرفته بودند و تحت نفوذ کلیسای روم بودند. در جنوب جزیرة العرب، نجران یکی از مراکز مسیحیت با گرایش نسطوری بود و ازدیان ماندگار در نجران این آیین را پذیرفته بودند.[۹۵]

برخی منابع از رواج مسیحیت در میان ازدیان عمان نیز سخن به میان آورده و "جیفر بن جلندی" -پادشاه ازدی عمان- را نیز مسیحی برشمردند.[۹۶] دو تن از کاهنان معمر مسیحی به نام‌های "سطیح" و "عبدالمسیح" که در جریان إخبارها به بعثت پیامبر اکرم (ص) در منابع کهن اسلامی از آنان یاد می‌شود، از قبیله ازد بودند.[۹۷]

همچنین اقلیتی از ازدیان ساکن در نواحی یثرب به دین یهود در آمده بودند که از جمله آنان می‌توان به برخی از افراد قبیله اوس و خزرج به جهت مجاورت با یهودیان[۹۸] و نیز اسامی "سموأل بن حیا" –فرمانروای تیماء- و "فطیون" که چندی بر یثرب فرمان رانده بود، اشاره کرد.[۹۹] ضمن آنکه جن‌پرستی طوایفی از ازد همچون بنی‌مُلَیح خزاعه[۱۰۰] و خورشید‌پرستی قبایل ازد به هنگام مهاجرت از مأرب[۱۰۱] و رواج آیین زرتشتی در سرزمین‌هایی از ازد به مانند حیره، عمان و بحرین که در آن ارتباط تنگاتنگی با ایرانیان داشتند را نباید از نظر دور داشت. بهترین دلیل بر این مدعا، تصریح به وجود معابد زرتشتی در این مناطق است. چنانچه که بلاذری در روایتی به نقل از ابن‌کلبی به معبد بنومازن در حیره اشاره دارد که متعلق به بنوعمرو بن مازن بن ازد بوده است[۱۰۲].[۱۰۳]

ازد پس از اسلام

اسلام ازد

حضور شاخه‌هایی از قبیله ازد در حجاز از جمله مکه و مدینه پیشینه‌ای دیرینه داشت. از این‌رو جای شگفتی نیست که در پی بعثت نبی اکرم (ص) برخی از افراد این قبیله به اسلام گرویده باشند. از چهره‌های پیشتاز این قوم در اسلام می‌توان به نام ابوفکیهه ازدی اشاره کرد که به جرم مسلمانی، در مکه مورد آزار و شکنجه مشرکان قریش قرار گرفت. [۱۰۴] همچنین مُعَیقَیب بن ابی‌فاطمه دوسی،[۱۰۵] و نیز معتب بن عوف بن عامر،[۱۰۶] أُمَینة دختر خلف بن اسعد بن عامر، ام‌حرمله دختر عبدالاسود بن جذیمه[۱۰۷] همگی از قبیله خزاعه را از دیگر ازدیانی گفته‌اند که پس از پذیرش اسلام به حبشه هجرت کردند.[۱۰۸]

اما نخستین پذیرش جمعی ازدیان به اسلام را باید در میان قبایل اوس و خزرج که بعدها انصار نام گرفتند جست. نقل شده که به دنبال بعثت نبی مکرم اسلام (ص) در مکه و در پی دعوت ایشان از قبایل عرب در موسم حج، گروهی شش نفره از خزرجیان در سال یازدهم بعثت ضمن دیدار با حضرت در محلی به نام "عقبه"، به رسول خدا (ص) ایمان آوردند.[۱۰۹] این تعداد از ازدیان یثرب در سال بعد - یعنی سال دوازدهم بعثت - به دوازده نفر از قبایل اوس و خزرج افزایش یافت. این گروه که متشکل از دو اوسی و ده خزرجی بود پس از دیدار با حضرت در عقبه با ایشان بیعت کردند و از آنجا که در شرایط آن، جنگ مقرر نشده بود، این بیعت به "بیعت النساء" معروف گردید.[۱۱۰] پس از این بیعت که در تاریخ به "پیمان عقبه اول" موسوم است، پیامبر (ص) مصعب بن عمیر را جهت تبلیغ و تعلیم دین اسلام به مدینه فرستاد.[۱۱۱] با گسترش اسلام در مدینه، گروهی هفتاد و سه نفره از حجاج اوس و خزرج در موسم حج سال سیزدهم بعثت در عقبه با رسول خدا (ص) دیدار و با ایشان بیعت کردند.[۱۱۲] پس از بیعت عقبه دوم، مسلمانان به دستور نبی خاتم (ص)، به تدریج مکه را به قصد مدینه ترک کردند و به این شهر هجرت کردند.

"بنی‌المصطلق" هم از دیگر تیره‌های خزاعه بود که در پی غزوه مریسیع در شعبان سال ششم هجری اسلام آوردند. این جنگ که با شکست بنی‌ا‌لمصطلق به رهبری حارث بن ابی‌ضرار خاتمه یافت منجر به اسارت بسیاری از آنان از جمله جویریه دختر حارث گردید. جویریه جهت دریافت کمک برای پرداخت مبلغ مقرر که منجر به آزادی او می‌شد به رسول خدا (ص) پناه برد و با دریافت این مبلغ، آزاد شد. او پس از آزادی با پیامبر (ص) ازدواج کرد و این امر سرانجام آزادی همه اسرای بنی‌المصطلق و سپس پذیرش اسلام همه آنان را در پی داشت.[۱۱۳]

تیره "اسلم" هم دیگر طایفه خزاعه بودند که قبل از فتح مکه و زودتر از دیگر ازدیانی که پس از فتح مکه در سال نهم هجری (عام الوفود) به حضرت ایمان آوردند، اسلام پذیرفتند.[۱۱۴] نقل است که عمیرة بن افصی در این سال به همراه گروهی از اسلمیان به مدینه نزد پیامبر (ص) رفتند و پس از اظهار اطاعت از آن حضرت، اسلام آوردند و خود را برادران انصار نامیدند. [۱۱۵]

اما در باب اسلام آوردن دیگر اقوام ازد، روایات مختلف است. بر پایه این روایات، شاید طفیل بن عمرو دَوسی را بتوان از نخستین مسلمانان قبیله ازد برشمرد. وی که مردی شاعر و خردمند بود به مکه آمد و علی‌رغم سفارش قریش که او را از ملاقات با رسول خدا (ص) برحذر می‌داشتند، با حضرت ملاقات کرد و خلعت مسلمانی به تن کرد. وی پس از اسلام به قبیله خود بازگشت، ولی هر چه کوشید جز پدر و همسرش کسی اسلام نیاورد. از این رو، پس از مدتی مجدداً به مکه آمد و گزارش اسلام نیاوردن قبیله خود را به اطلاع رسول‌ خدا (ص) رساند. سپس طفیل بار دیگر به قبیله خود بازگشت و به دعوت قبیله خود ادامه داد. وی هنگام جنگ خیبر با هفتاد یا هشتاد خانوار دوسی در خیبر به رسول خدا (ص) ملحق شد و آن حضرت نیز در غنایم، آنان را سهیم کرد.[۱۱۶]

از دیگر مسلمانان نخستین قبیله ازد به نام فردی به نام ضماد ازدی اشاره شده است. وی که با خواندن دعا و دمیدن آن به بیماران به مداوای آنان می‌پرداخت، به مکه رفت و چون از قریش شنید که پیامبر اکرم (ص) مجنون شده، تصمیم به مداوای ایشان گرفت. اما در دیداری که بین او و رسول خدا (ص) اتفاق افتاد، ضماد مسلمان شد و از طرف خود و قومش با رسول خدا (ص) بیعت کرد. قوم ضماد نزد امام علی (ع) و اصحاب پیامبر (ص) از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بودند. [۱۱۷] با درگذشت ضماد و به ریاست رسیدن خالد بن ضماد، رسول خدا (ص) طی نامه‌ای به خالد بن ضِماد أزدی متذکر شدند که آنان «تا هنگامی که نماز بگزارند و زکات بپردازند و خدای و رسول را فرمان برند و از غنایم، سهم خدا و رسول را بپردازند و از مشرکان دوری جویند در پناه خدا و رسول او خواهند بود». [۱۱۸]

نقل است که در ذی‌قعده سال هشتم هجری عمرو بن عاص همراه با نامه‌ای از رسول خدا (ص)، از سوی حضرت به نزد جَیفَر پادشاه عمان و برادرش عبد فرستاده شد. آنان اسلام آوردند و عمرو بن عاص نیز تا زمان رحلت رسول خدا (ص) نزد آنان باقی ماند و به جمع‌آوری صدقات و زکات ازدیان در عمان مشغول بود.[۱۱۹]

همچنین، در برخی منابع گزارشاتی از حضور عبدالله بن عَلَس ثُمالی و مسیلمة بن هزّان حدّانی در مدینه پس از فتح مکه وجود دارد که همراه گروهی از مردم قوم خود به حضور رسول خدا (ص) رسیدند و اسلام آوردند. به دستور حضرت نوشته‌ای متضمن نصاب اموال آنان برای پرداخت زکات برای قوم آنان مرقوم گردید. [۱۲۰]

در سال نهم هجری نیز، صُرَد بن عبدالله ازدی با گروهی از قوم خود در رأس هیأتی به حضور نبی اکرم (ص) رسیدند و اسلام آوردند و حضرت او را جهت اشاعه اسلام در منطقه خود مأمور کرد.[۱۲۱] صُرد به دستور آن حضرت با همراهان خود به جُرش رفت و آن را فتح کرد.[۱۲۲] در ماه رمضان سال دهم هجری نیز ده نفر از نمایندگان غامد به مدینه آمدند و در حضور رسول خدا (ص) اسلام پذیرفتند. حضرت برای آنان فرمانی صادر کرد که متضمن احکام و شرایع اسلام بود و جوایزی نیز به آنان اهداء فرمود.[۱۲۳]

همچنین در روایتی دیگر آمده که پیامبر (ص) به ابوظبیان ازدی نامه‌ای نوشت و وی و قومش را به اسلام دعوت کرد. ابوظبیان همراه عده‌ای از قوم خود - از جمله مخنف بن سلیم - نزد پیامبر (ص) در مدینه رفت و اسلام پذیرفت و پیامبر (ص) برای وی فرمانی نوشت.[۱۲۴]

بنابر روایت دیگر، هیأتی از ازدیان شهر "دَبا" در عمان[۱۲۵] بر پیامبر (ص) وارد شدند و چون اسلام آوردند، پیامبر (ص) حذیفة بن یمان ازدی را با ایشان گسیل داشت.[۱۲۶] همچنین جُلیحة بن شَجار بن صُحار غافقی و عَوز بن سُرَیر غافقی همراه مردانی از قوم خود[۱۲۷] و نیز نمایندگانی از تیره "بارق"،[۱۲۸] ضمن حضور در مدینه با رسول خدا (ص) دیدار کرده، اسلام پذیرفتند.

علاوه بر این موارد، برخی منابع از وفد ازد عمان به ریاست أسَد بن یَبْرَح و وفدی دیگر به ریاست سَلَمة بن عِیاذ أزدی خبر داده‌اند آورده‌اند که در وفد اخیر رسول خدا (ص) از سلمة بن عیاض خواست که بقیه رؤسای ازد را به اسلام بخواند و نامه‌ای به دست ابی بن کعب برایشان نوشت. از دیگر نامه‌های پیامبر (ص) به ازدیان شبه جزیره عربستان می‌توان به نامه‌های حضرت به بدیل بن ورقاء خزاعی و دعوت او به اسلام،[۱۲۹] «جَیْفر» و «عَبَّاد» فرزندان «جُلنْدی» در صُحار و دعوت آنها به اسلام و نیز نامه‌ای مشابه به جُناده أزدی و قومش، همچنین نامه به ازدیان بارِقی و برشمردن حقوق ایشان اشاره کرد. [۱۳۰]

نکته حائز اهمیت در باب وفد قبایل ازد، حضور متعدد هیئات نمایندگی این قوم در شهر مدینه است. این حضور متعدد نمایندگان، حاکی از وجود اختلاف و دو دستگی شدید بین قبایل ازد –حتی ازدیان ساکن در سراة یمن- و گویای عدم اتحاد و همبستگی و رهبری واحد بین آنهاست.[۱۳۱] گرچه قوم ازد در احادیث نبوی بسیار مورد ستایش قرار گرفته‌ و از آنان با تعابیر بلندی یاد شده است، [۱۳۲] لکن بسیاری از آنان پس از پذیرش اسلام و در همان قرن نخست اسلامی، رفته رفته به مذهب خوارج درآمدند که از چهره‌های نامدار آنان در عراق می‌توان به نام عبدالله بن وهب راسبی ازدی[۱۳۳] اشاره کرد. برخی از منابع هم، یکی از عوامل ترویج مذهب خارجی اباضی در منطقه مصر را حضور ازدیان در فتوحات مصر و سکونت آنان در این سرزمین بعد از فتح آن گفته‌اند[۱۳۴].

ازدیان و وقایع ارتداد قبایل

در جریان ارتداد، قوم ازد نیز همچون بسیاری دیگر از قبایل، نقش‌های متفاوت از خود بروز دادند. گروهی با حمایت از دولت مدینه در نبرد با مرتدین و پیامبران دروغین کوشیدند چندان که طفیل بن عمرو دوسی[۱۳۵] و عاصی بن ثعلبه دوسی[۱۳۶] از کشته شدگان این قوم در نبرد یمامه (سال یازدهم هجری) برشمرده شدند. برخی هم به مشارکت و همراهی با متنبئین پرداختند که "یزید بن افکل ازدی" از سران سپاه اسود عنسی[۱۳۷] از جمله آنان بودند.

از ارتداد قوم ازد هم، تنها به ارتداد ازد عمان در منابع اشاره شده است. نقل است که پس از وفات رسول خدا (ص) ازدیان عمان به سرکردگی ذوالتاج لقیط بن مالک أزدی بمانند بسیاری دیگر از قبایل عرب سر به شورش نهادند. جَیْفَر وعبَّاد -فرزندان جلندی امیران عمان- و دیگر ازدیانی که پایبند اسلام بودند، به کوه‌ها و دریا پناه بردند. ابوبکر سپاهی را به فرماندهی حُذیفة بن مِحصن غَلْفانی حمیری و عَرْفَجه بارقی ازدی فرستاد و عِکْرِمة بن أبی جهل را نیز با گروهی دیگر بدانان ملحق نمود. با پیروزی سپاه اسلام، "دبا" به تصرف مسلمین درآمد و اموال بسیار به غنیمت گرفته شد و شماری نیز به اسارت درآمدند.[۱۳۸] عکرمه آنان را همراه با عرفجه[۱۳۹] یا حذیفة بن یمان به مدینه فرستاد. آنان در مدینه منکر بازگشت خود از اسلام شدند و گفتند که تنها از پرداخت زکات به خلیفه خودداری کرده‌اند. این گروه اندکی در مدینه ماندند تا اینکه در دوران خلافت عمر برخی از آنان به بصره کوچیند و هسته نخستین ازدیان را در این شهر شکل دادند.[۱۴۰] ضمن این که در برخی منابع تجمعی از ازدیان در یمن همراه با بَجیلة وخثعم در شنوءه به فرماندهی حُمیضة بن یمان علیه حکومت مرکزی مدینه گزارش شده است. در پی این تجمع، عامل طائف گروهی را برای سرکوبی‌شان فرستاد. این سپاه، با متفرق کردن جماعت اطراف حمیضه، بار دیگر آنان را به اسلام بازگرداند[۱۴۱].

قبیله ازد و فتوحات اسلامی

در جریان فتوحات اسلامی، علی‌رغم حضور گسترده ازدیان در فتوحات عراق و شام، اخبار چندانی از این حضور به دست ما نرسیده است. یکی از دلایل این امر را نقل اعظم اخبار فتوح بخصوص فتوحات عراق و ایران از سوی سیف بن عمر تمیمی دانسته‌اند. و از آنجا که ازد رقیب اصلی و دیرینه تمیم به شمار می‌آمده است، از این‌رو نقش ازد کمرنگ جلوه داده شده است. با این حال برخی از اخبار سیف بن عمر حاکی از آن است که در سال سیزدهم هجری ازدیان خواستار حضور در فتوحات شام بودند اما عمر با تشویق آنان به حضور در عراق، آنان را همراه با سعد بن ابی‌وقاص به این سرزمین فرستاد. [۱۴۲]

ازدی‌ها در فتوحات شام به ویژه جنگ یرموک (۱۳ هجری) حضوری گسترده داشتند چندان که گفته‌اند ازدیان در این جنگ به تنهایی ثلث سپاه مسلمین را تشکیل می‌دادند.[۱۴۳] آنان در میمنه سپاه اسلام بودند و همراه با ابوهریره به سختی می‌جنگیدند. از این‌رو تعداد بسیاری از آنان از جمله عامر بن طفیل – رئیس قبیله دوس - در این نبرد کشته شدند؛ چندان که کشتگان هیچ قومی به پایه تعداد کشتگان ازد نمی‌رسید.[۱۴۴] حضور در فتوحات بهنساء،[۱۴۵] حلب،[۱۴۶] عزاز[۱۴۷] نیز از دیگر مواضعی بود که حضور ازدیان در آن گزارش شده است.

حضور فرماندهان بزرگی همچون سفیان بن عوف غامدی به عنوان فرمانده نبردهای تابستانه در ایام خلافت عثمان[۱۴۸] و نیز فتح طرابلس به دست سفیان بن حبیب ازدی در ایام حکومت معاویه[۱۴۹] از دیگر مواردی است که حضور ازدیان در صحنه‌های گوناگون فتوحات نشان می‌دهد.[۱۵۰] ضمن این که از مشارکت ازدیان در فتوحات مصر نیز نباید غافل شد[۱۵۱].

مواطن جدید ازدیان در دوره اسلامی

بیشترین حضور و نقش ازدیان را پس از اسلام، باید در دو شهر بصره و کوفه جست. در بصره، بقایای اسرایی که عکرمة بن ابوجهل در جریان ارتداد ازدیان عمان و بحرین، از آنجا به مدینه فرستاده بود، نخستین ساکنان ازدی این شهر نام گرفتند. این گروه که نیاکان آل مهلّب نیز از جمله آنان به شمار می‌رفتند، نخستین هسته‌های ساکنان ازدی این شهر را شکل ‌دادند.[۱۵۲]

ازدیان این شهر که تا سال ۱۷ هجری حضور چشمگیری در بصره نداشتند،[۱۵۳] بر شمارشان در دوران حکومت معاویه بن ابوسفیان -از حدود نیمه دوم سده اول هجری- با مهاجرت ازدیان عمان افزوده شد[۱۵۴] تا جایی که ازدیان بصره در عصر اموی یکی از اخماس بصره را تشکیل می‌دادند. [۱۵۵]

در کوفه نیز ازدیان بخش قابل توجهی از جمعیت شهر را به خود اختصاص داده بودند چندان که در دوران خلافت عمر جایگاهشان "از همه قدیمی‌تر و قلمروشان از همه وسیع‌تر" بود. [۱۵۶] ازدیان کوفه متشکل از قبایل اوس، خزرج، خزاعه و اسلم در کنار گروه‌هایی از «بارق»، «غافق»، «ثماله» و «غامد» بخشی از جمعیت اسباع کوفه را تشکیل داده بودند.[۱۵۷]

تجمع ازدیان در دو شهر عمده عراق – یعنی بصره و کوفه- رفته رفته پیامدهایی را به ارمغان آورد که از جمله این پیامدها می‌توان به بروز تدریجی تفاوت‌های آشکار میان ازدیان بصره و کوفه اشاره کرد. چندان که در بصره تعصبات شدید قبیلگی رفته رفته رنگ باخت و جای خود را به تعصبات بومی داد آن سان که احنف بن قیس –بزرگ بنی‌تمیم بصره- در جریان یکی از درگیری‌های قبیله‌ای، ازد بصره را از منظر خود بهتر از تمیم کوفه برشمرد.[۱۵۸] از تفاوت مشهود دیگر ازد بصره و ازد کوفه، طرفداری غالب ازدیان کوفه از علی (ع) بود[۱۵۹] و حال آنکه چنین گرایشی در ازد بصره دیده نمی‌شد.

علاوه بر بصره و کوفه، ازدیانی هم پس از فتوحات مصر، در این سرزمین سکنی گزیدند [۱۶۰] که از جمله آن می‌توان به سکونت جماعتی از ازدیان از جمله طوایفی از خزاعه و اسلم و دوس همراه با جمعی دیگر از قبایل دیگر در شهر تازه تأسیس فسطاط (سال ۲۱ هجری) اشاره کرد.[۱۶۱] این حضور هم پیامدهایی به همراه داشت که از جمله این پیامدها، ترویج مذهب خارجی اباضی در منطقه مصر و اطراف آن است.[۱۶۲] همچنین پس از دستیابی معاویه به خلافت و امارت یافتن زیاد بر بصره و کوفه، وی به سال ۴۵ هجری برای تقویت موضع اعراب در مناطق فتح شده به ویژه شرق ایران و به دنبال انگیزه‌های گوناگون، برخی از قبایل از جمله گروهی از ازدیان را به خراسان کوچ داد[۱۶۳].

نقش ازدیان در دوران عثمان

علاوه بر نقش ازدیان در فتوحات دوران عثمان،[۱۶۴] آنان حضوری بسیار چشمگیر در اعتراضات علیه عثمان و والیان او بخصوص در کوفه داشتند. قتل فردی یهودی به نام زراره در دوران امارت ولید بن عقبة بن ابی‌ا‌لمعیط بر کوفه که به ساحری و شعبده بازی شهرت داشت و خواست با هنرنمایی در صحن مسجد، اسباب تفریح حاضران را فراهم نماید توسط جندب بن کعب ازدی[۱۶۵] اوج نارضایتی کوفیان هنگامی بود که ولید نماز صبح را در حالت مستی چهار رکعت اقامه کرد و از مردم خواست در صورت تمایل برایشان بیشتر بخواند. این امر موجب شد تا گروهی از نمازگزاران که ابوزینب بن عوف ازدی و جندب بن زهیر ازدی از جمله آنان بودند، بر او که از شدت مستی از هوش رفته بود، هجوم برند و انگشتر از دستش خارج کرده جهت عرض شکایت نزد عثمان در مدینه بروند[۱۶۶].

تعاملات سیاسی - اجتماعی ازدیان با اهل بیت (ع)

ازدیان و خلافت امیرالمؤمنین (ع)

کشته شدن عثمان در ذی‌الحجه سال سی و پنج هجری، بیعت عمومی مردم با علی (ع) را به عنوان خلیفه مسلمین به همراه داشت. قاطعیت حضرت در اجرای عدالت در کنار دیگر عوامل، مخالفت و بیعت‌شکنی جمعی که بعدها در تاریخ به ناکثین مشهور شدند را در پی داشت. آنان با حضور در جمل به غائله‌ای دست زدند که به "جمل" شهره است. با برپایی جنگ جمل در سال ۳۶ هجری علیه خلیفه بحق مسلمین، کوفیان که هفت گروه از قبایل ازد، بجیله و خثعم نیز در میانشان بودند،[۱۶۷] علی‌رغم کارشکنی‌های ابوموسی اشعری، با تلاش امام حسن مجتبی (ع) و مالک اشتر و عمار به کمک سپاه علی (ع) شتافتند. اما از آن سو، ازد بصره علی‌رغم دریافت هشدارهایی مبنی بر عدم حمایت از ناکثین،[۱۶۸] به رهبری صرة بن شیمان ازدی[۱۶۹] به حمایت از عایشه و دیگر پیمانشکنان برخاستند و همراه با آنان، رودرروی سپاه علی (ع) و اقوام دیگر خویش از ازدیان کوفه به فرماندهی مخنف بن سلیم [۱۷۰] قرار گرفتند.

در این جنگ حضرت علی (ع) پرچمی را برای مخنف بن سلیم ازدی قرار داد و جندب بن زهیر ازدی را فرمانده پیادگان سپاه خود قرار داد.[۱۷۱] در مقابل، طلحه و زبیر نیز با آرایش سپاه خود، پرچم ازدیان را در دست کعب بن سور ازدی قرار دادند و او را فرمانده جناح راست لشکر خود قرار دادند.[۱۷۲]

در این جنگ، ازدیان بصره در حمایت از عایشه تلاش بسیار کردند اما علی‌رغم پایداری‌ها و مقاومت‌های بسیار آنان، سرانجام این جنگ با پیروزی سپاه علی (ع) به پایان رسید. تعداد کشته شدگان ازد بصره را در این جنگ ۱۳۵۰ و به نقلی ۲۰۰۰[۱۷۳] و بر اساس نقل‌های دیگر ۲۵۵۲،[۱۷۴] ۲۷۰۰ [۱۷۵] و حتی تا ۴۰۰۰ [۱۷۶] گفته‌اند.[۱۷۷] بعدها ازدیان بصره از ورود خود به پیکار جمل و نبرد علیه امام علی (ع) ابراز ناخشنودی کرده،[۱۷۸] به حامیان خلافت امیرالمؤمنین (ع) پیوستند به گونه‌ای که با صراحت می‌گفتند که ترجیح می‌دهند با علی (ع) کنار بیایند نه با معاویه. [۱۷۹] از این‌رو آنان در نبرد صفین با سپاه علی (ع) همراه شدند و در کنار ازدیان کوفه –البته با فرماندهانی جداگانه[۱۸۰]- رودرروی سپاه شام قرار گرفتند.[۱۸۱] در این جنگ علی (ع)، مخنف بن سلیم ازدی را به فرماندهی ازد، بجیله، خثعم، انصار و خزاعه منصوب نمود. [۱۸۲] و در ادامه این جنگ در صفر سال ۳۷ هجری، حضرت پس از سازماندهی سپاه عراق، فرماندهی ازدیان را به جندب بن زهیر سپرد[۱۸۳] و ازد و خثعم را در کنار خود قرار داد فرمود: اکفونی الازد. و سپس به هریک از قبایل عراقی دستور داد تا با قبیله همتای خود از اهل شام رویارو شوند. [۱۸۴] بدین ترتیب ازد کوفه و بصره با ازدیان شام رودررو شدند. سرانجام این جنگ با کشته شدن هزاران تن[۱۸۵] از ازدیان دو سپاه و با شهادت بزرگانی همچون جندب بن زهیر ازدی، ابوزینب بن عوف، و نیز شخصیت‌هایی از این قبیله به مانند عبدالله بن ناجد، عبدالله بن حجاج جهم راسبی و دیگران در حالی به پایان رسید [۱۸۶] که علی‌رغم موضع بی‌تفاوت برخی افراد و قبایل، در موضع راسخ ازدیان در حمایت از علی (ع) خللی وارد نشد[۱۸۷].

شاید همین استواری و پایمردی در عهد و پیمان ازدیان بود که موجب شد حضرت ضمن اشعاری ایشان را ستون ایوان خلافت خود بخواند و در تمجید و ستایش این قوم این قطعه بی‌نظیر را بسرایند:

اَلْأَزْدُ سَيْفِي عَلَى اَلْأَعْدَاءِ كُلِّهِمْوَ سَيْفُ أَحْمَدَ مَنْ دَانَتْ لَهُ اَلْعَرَبُ
قَوْمٌ إِذَا فَاجَئوا أَوْفَوْا وَ إِنْ غُلِبُوا'لاَ يَحْجَمُونَ وَ لاَ يَدْرُونَ مَا اَلْهَرَبُ
قَوْمٌ لَبُوسُهُمْ فِي كُلِّ مُعْتَرَكٍبِيضٌ رِقَاقٌ وَ دَاوُدِيَّةٌ سُلَبُ[۱۸۸]

پس از جنگ صفین و پایان اعلام نظر حکمین، بنی‌راسب ازد به نحو بارزی به مشارکت در خوارج پرداخت چندان که می‌توان گفت نخستین انتظام خوارج به عنوان یک حزب سیاسی تحت رهبری بنی‌راسب صورت گرفت. بدین صورت که پس از اعلان رأی داوران، خوارج به نزد عبدالله بن وهب راسبی رفتند و در دهم شوال با وی بیعت کردند.[۱۸۹] با خروج خوارج و تجمع آنان در نهروان، علی (ع) با سپاهش آماده نبرد با آنان شدند و همراه سپاه خود از جمله گروهی از ازدیان با خوارج به نبرد پرداختند تا این که عبدالله بن وهب راسبی توسط هانی بن حاطب ازدی و زیاد بن حفصه به هلاکت رسید.[۱۹۰]

حضور ازدیان و نقش‌آفرینی آنان در شورش خرّیت بن راشد[۱۹۱] و ماجرای ابن‌حضرمی نیز از دیگر وقایعی است که گویای نقش مثبت ازدیان - بخصوص ازدیان بصره- در حمایت از خلافت امیرالمؤمنین (ع) است. نقل است که پس از جنگ صفین و تسلط بر مصر، معاویه در صدد به‌دست گرفتن امور بصره و جدا کردن آن از تسلط خلافت علوی (ع) برآمد از این‌رو ابن‌حضرمی را جهت جلب نظر قبایل به خصوص ازدیان به بصره فرستاد. اما ازدیان بدو وقعی ننهادند.[۱۹۲] حضور ابن‌حضرمی در بصره و موفقیت او در جلب نظر بنی‌تمیم، موجب فرار زیاد بن ابیه –جانشین ابن عباس والی بصره- و پناه او به صبرة بن شیمان -بزرگ ازدیان شهر- شد. [۱۹۳] وی در نامه‌ای به ابن‌عباس در گزارش این واقعه، آورده است که بیشتر اهالی بصره از ابن‌حضرمی حمایت کرده‌اند و او به ناچار به ازدیان پناه آورده است. وی تأکید کرد که ازدیان بصره در این جریان از موضع علویان حمایت می‌کنند و در برابر ابن‌حضرمی و خونخواهان عثمان از قبایل دیگر صف‌آرایی کرده‌اند. [۱۹۴] حمایت ازدیان، سرانجام موجب بازگشت زیاد به دارالعماره بصره و شکست غائله ابن‌حضرمی شد. [۱۹۵] امری که قدردانی علی (ع) از ازدیان را در پی داشت.[۱۹۶]

حضور ازدیان در جریان غارات و نقش آنان در این حادثه نیز از دیگر وقایعی است که حضور مردان این قبیله را در هر دو سوی میدان در خود نمایانده است. مقابله ازدیان سپاه علی (ع) با غارتگران اموی به فرماندهی نعمان بن بشیر انصاری و فراری دادن او،[۱۹۷] غارت سفیان بن عوف غامدی همراه با سپاه شش هزار نفری‌اش در ناحیه فرات غربی، هیت انبار و مداین[۱۹۸] و حضور افرادی همچون ابوهریره دوسی ازدی در غارت بسر بن ابی‌ارطاة[۱۹۹] از جمله مواردی است که از نقش ازدیان در هر دو سوی واقعه غارات خبر می‌دهد.

تعلل و سستی عراقی‌ها در برابر خواست امیرالمؤمنین (ع) در مواجهه با معاویه موجب گردید تا حضرت بارها آنان را مورد سرزنش قرار داده، بخصوص پس از حمله سفیان بن عوف غامدی، ضمن خطبه‌ای نهایت نارضایتی خود را از آنان ابراز دارند.[۲۰۰] این امر موجب شد تا جندب بن عفیف ازدی دست برادرزاده خود –عبدالرحمن بن عبدالله بن عفیف ازدی- را گرفته نزد حضرت آورد و چنین گفت: یا امیرالمؤمنین، این منم که جز مالک و برادرم نیستم، ما را فرمان ده تا هر چه گویی آن را به جای آریم، اگرچه میان ما و مقصد بیابانی باشد پر از خار مغیلان. در این راه می‌میریم یا فرمان تو را اجرا می‌کنیم. علی (ع) در حقشان دعا کرد و فرمود: شما دو تن چگونه می‌توانید نیاز ما را برآورید[۲۰۱].

ازدیان و خلافت امام حسن مجتبی (ع)

ازدیان در دوران خلافت کوتاه امام حسن (ع) نیز نقش‌آفرین برخی حوادث بودند. برخی همچون جندب بن عبدالله ازدی [[پیام‌رسان امام حسن (ع) به معاویه شدند[۲۰۲] و پس از بازگشت از شام با تحلیل وقایع این سفر، امام را از حمله قریب الوقوع معاویه به عراق آگاه ساخته، حضرت را بر پیشدستی بر او و آغاز حمله تشویق نمودند[۲۰۳] و برخی از آنان نیز با آنکه از سپاهیان لشکر امام حسن (ع) بودند، مقهور شایعات شامیان شدند و تحت تأثیر آن، با تعرض به ساحت مقدس امام (ع)، با تندی و خشونت، عبا از دوش حضرتش کشیدند[۲۰۴].

ازدیان و دوران خلافت اموی

با مرگ معاویه در سال ۶۰ و به خلافت رسیدن پسرش یزید، اوضاع در سرزمین‌های عراق و شام دستخوش ناآرامی شد. در این اوضاع آشفته، بزرگان کوفه از جمله سلیمان بن صرد خزاعی، به امام حسین (ع) نامه نوشتند و از حضرت جهت ورود به کوفه دعوت کردند. [۲۰۵] امام هم مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد[۲۰۶] و نامه‌ای به سران بصره از جمله مسعود بن عمرو عتکی -رئیس ازد- نوشت و آنان را به احیاء سنت الهی دعوت کرد.[۲۰۷]

از مشارکت ازدیان در جریان بیعت و قیام مسلم بن عقیل خبری در دست نیست و گزارش‌ها تنها حکایت از حضور قبایل کنده، ربیعه، مذحج، بنی‌اسد، تمیم و همدان در این واقعه دارند. [۲۰۸]

در جریان واقعه کربلا هم ازدیان نقشی بیشتر و پر رنگ‌تر از دیگر قبایل ایفا نکردند. برخی از آنان به مانند عمرو بن خالد ازدی [۲۰۹] و پسرش خالد بن عمرو بن خالد ازدی،[۲۱۰] حلاس بن عمرو راسبی، نعمان بن عمرو راسبی، مسلم بن کثیر ازدی، قاسم بن حبیب ازدی و زهیر بن سلیم ازدی[۲۱۱] در سپاه امام حسین (ع) حضور یافتند و نامشان در شمار شهدای کربلا ثبت گردید و تعدادی هم در آن سوی میدان، یاری‌گر اعوان و انصار بنی‌امیه در سپاه عمر بن سعد بودند. از این گروه نیز -که به نظر می‌رسد تعداد آنان در قیاس با دیگر قبایل، اندک بوده باشد، - اسامی چندی در دست است که از جمله آنان می‌توان به نام‌های کعب بن جابر بن عمرو ازدی قاتل بریر بن حضیر،[۲۱۲] عمرو بن سعید بن نوفیل ازدی ضارب قاسم بن حسن (ع)، [۲۱۳] ابومرهم ازدی قاتل محمد بن مسلم بن عقیل،[۲۱۴] حمید بن مسلم ازدی،[۲۱۵] عبیدالله بن ابی‌حصین ازدی، [۲۱۶] جابر بن یزید ازدی رباینده عمامه امام حسین (ع) در کربلا[۲۱۷] و... اشاره کرد. ازدیان سپاه کوفه پس از به شهادت رساندن سرور و سالار شهیدان (ع)، به پاس خدمت‌شان، عهده‌دار انتقال پنج سر از شهدای کربلا نزد عبیدالله بن زیاد گردیدند.[۲۱۸]

قیام عبدالله بن عفیف غامدی ازدی -جانباز سرفراز سپاه علی (ع)، - در برابر عبیدالله بن زیاد پس از شهادت امام حسین (ع) و بازگشت سپاهیان به کوفه[۲۱۹] و شرکت در قیام توابین به رهبری بزرگانی چون سلیمان بن صرد خزاعی[۲۲۰] را می‌توان از عمده عرصه‌های نقش‌آفرینی‌های ازدیان در کوفه پس از واقعه تلخ کربلا برشمرد.

در قیام توابین همراهی ازدیان با حضور فعالانه عبدالله بن عوف بن احمر ازدی که با سرودن اشعاری در رثای اباعبدالله الحسین (ع) مردم را تحریض به نبرد می‌کرد [۲۲۱] و عبدالله بن سعد بن نفیل ازدی از رهبران نخستین نهضت و فرمانده جناح راست سپاه توابین[۲۲۲] و برادرش خالد بن سعد بن نفیل که اموال خود را وقف نیروهای نهضت کرده بود[۲۲۳] بسیار چشمگیر بود. ضمن این که از حضور ازدیان در جمع مخالفان قیام مختار به سرکردگی اشرافی چون نعمان بن صهبان راسبی و عبدالرحمن بن مخنف ازدی[۲۲۴] نیز نباید غافل بود. [۲۲۵]

اما ازدیان بصره از سال ۶۰ هجری به بعد ازد در عراق چندان قدرت یافته بودند که کمتر حرکت سیاسی بی‌یاری آنان امکان‌پذیر بود. با مرگ یزید و اغتشاش در شام در سال ۶۴، ابن‌زیاد -والی بصره و کوفه- که موقعیت خویش را در بصره متزلزل یافت بنا بر سنت خانوادگی به ازدیان پناه برد[۲۲۶] تا تکلیف خلافت مشخص شود. مسعود بن عمرو عتکی –رئیس ازدیان بصره- با ناخشنودی او را پذیرفت.[۲۲۷] وضع بر این منوال بود تا اینکه با انتخاب عبدالله بن حارث هاشمی به امارت بصره توسط بصریان،[۲۲۸] عبیدالله نیز مخفیانه به شام گریخت. [۲۲۹]

نزاع‌های قبیلگی ازدیان با جناح‌های متخاصم ادامه داشت تا اینکه رأی قبایل بصره و از آن جمله ازد بر آن قرار گرفت تا مدعی خلافت یعنی عبدالله بن زبیر، کسی را به امارت شهر مأمور کند.[۲۳۰] و این، زمانی بود که مختار بن ابی‌عبیده ثقفی توانسته بود به انگیزه خونخواهی شهدای کربلا، رؤسای کوفه را با خود همراه کند.[۲۳۱] اما تکیه بیش از حد مختار به موالی، اعراب کوفه را بر او برانگیخت و ایشان از جمله عبدالرحمان بن مخنف ازدی -از بزرگان ازد کوفه- به مخالفت با او برخاستند.[۲۳۲] با آمدن مصعب بن زبیر به بصره، وی مهلب بن ابی‌صفره ازدی را که مشغول فرو نشاندن فتنه ازارقه در فارس بود به بصره خواند و با فراهم آوردن سپاهی گران، قیام مختار را در هم کوبید.[۲۳۳] اما چندی نپایید که سران کوفه و بصره و به خصوص ازدیان – به جز مهلب – با عبدالملک بن مروان -خلیفه اموی – بنای مکاتبه گذاشتند و او را به تسخیر عراق ترغیب کردند و مالی که مصعب به اشاره احنف بن قیس به زیاد بن عمرو عتکی – بزرگ ازدیان – رساند تا دست از مکاتبه و فتنه‌جویی بردارد سوی نبخشید.[۲۳۴] تا اینکه سرانجام مصعب از عبدالملک شکست خورد و به قتل رسید[۲۳۵].

ازدیان و نقش آنان در تحولات خراسان

با امارت یافتن زیاد بن ابیه بر بصره و کوفه در سال ۴۵ هجری، وی جهت تقویت مواضع اعراب در مناطق فتح شده به ویژه شرق ایران، قبایلی از عرب از جمله گروهی از ازدیان را به خراسان کوچ داد.[۲۳۶] کوچ این قبایل در کنار قبایل دیگری که در منطقه بودند، علاوه بر تقویت موضع اعراب در خراسان، بواسطه تعصبات قبیلگی اعراب، رفته رفته مشکلات و درگیری‌هایی را بین آنان در مواجهه با مسائل گوناگون موجب شد. تا این که در ایام امارت حجاج بن یوسف ثقفی، وی به منظور کاهش نفوذ تمیمیان در خراسان که اکثریت عرب منطقه را تشکیل می‌دادند، مهلب بن ابی‌صفره ازدی را به امارت خراسان گماشت.[۲۳۷] به تدریج، با امارت یافتن مهلب بن ابی‌صفره بر سرزمین خراسان به سال ۷۸ هجری و به ویژه در دوران امارت فرزندش یزید بن مهلب، جمعیت و نفوذ ازد در خراسان فزونی گرفت. بدین‌سان، این قبیله در حوادث و رویدادهای ایران، به ویژه خراسان بزرگ، نقش عمده یافت. خراسان که از نظر حکومتی زیر نظر والی بصره اداره می‌شد از نظر قبایل و درگیری‌های قبیلگی به بصره شباهت داشت و در آن سه قبیله ازد و تمیم و بنی‌نزار مشغول کشاکش با یکدیگر بودند؛ این کشمکش‌ها و اختلافات روز افزون یمانی و مضری بخصوص از سال ۱۰۰هجری به بعد در خراسان اوج گرفته بود.[۲۳۸]

چندان که هر بار با ورود والی جدید هر یک از آنها که به قدرت می‌رسیدند با دیگری به نزاع برمی‌خاستند.[۲۳۹] تا این که سرانجام، همین تعصبات و رقابت‌های قبیله‌ای میان اعراب مضری و یمانی که دستگاه خلافت را نیز بازیچه خویش نموده بود، یکی از عوامل عمده ایجاد بحران سیاسی در خلافت امویان گردید. و از آنجا که خراسان نیز یکی از مراکز عمده مهاجرت اعراب به داخل ایران بود، طبعاً بحران‌های مذکور در آن سرزمین نیز بازتاب گسترده‌ای داشت. در نتیجه ازدی‌ها نیز به عنوان عناصر مهم اجتماع عرب در خراسان، به صحنه این بحران‌ها کشیده شدند. خشم و نارضایتی ازدی‌ها در خراسان که ناشی از تفوق اعراب عدنانی بر یمانی‌ها، تسلط آنان بر امور مختلف و برکناری ازد و دیگر قبایل یمانی از امور سیاسیاداری خراسان که سیاست خلفا را نیز تحت تاثیر خود قرار داده بود، -به ویژه پس از هلاکت خاندان مهلب، - موجبات نزدیکی هر چه بیشتر آنان را به عناصر ناراضی به ویژه ایرانیان تحقیر شده از سوی اعراب، فراهم آورد. این مسأله نه تنها موجب همراهی ازدی‌ها با عباسیان و سقوط قطعی امویان گردید، بلکه زمینه‌های آشنایی هر چه بیشتر آنان را با فرهنگ ایرانی فراهم کرد.

اعلام و رجال ازد

از قبیله ازد نیز چونان دیگر قبایل بزرگ عرب بزرگان و شخصیت‌های بارز بسیاری در عرصه‌های مختلف علمی و سیاسی و اجتماعی چه در جاهلیت و چه در اسلام پدید آمدند که از مهمترین آنان می‌توان به اسامی ذیل اشاره کرد:

از شعرای آنان در عصر جاهلی شَنْفَری است[۲۴۰] که در شمار صعالیک[۲۴۱] و در عین حال از دوندگان شهیر عرب[۲۴۲] به شمار می‌رفت. از دیگر شعرای آنان می‌توان به نام فرّاص بن عتیبه،[۲۴۳] ابوغنیش،[۲۴۴] عبدالله بن مسروح،[۲۴۵] حاجز بن عوف،[۲۴۶] ربیعة بن مُهرب[۲۴۷] و قیس بن حدادیه[۲۴۸] اشاره کرد.

همچنان که از شعرای عصر اسلامی آنان هم می‌توان از: وهب بن عبدالله بن دوس،[۲۴۹] جنذب بن طَریف،[۲۵۰] سراقه بارقی،[۲۵۱] ابوظبیان اعرج،[۲۵۲] حسان بن ثابت خَزرجی،[۲۵۳] قیس بن خَطیم أوسی،[۲۵۴] کُثیِّر بن عبدالرحمن خُزاعی،[۲۵۵] أحوص بن محمد أَوسی،[۲۵۶] کعب أشقری[۲۵۷] و... یاد کرد.

عوف بن عبدالله بن احمر ازدی که ابن‌درید از او با نام عبدالله بن عوف بن احمر از او نام برده[۲۵۸] هم از شعرایی بود که در صفین در کنار علی (ع) جنگید و پس از شهادت امام حسین (ع) در قیام توابین ضمن سرودن اشعاری در رثای آن حضرت، مردم را به خونخواهی حضرت تحریض می‌کرد.[۲۵۹]

ضمن این که اطباء بزرگی نیز از این قوم بخصوص ازد شنوءه برخاستند که در رأس آنان می‌توان به نام ضماد بن ثعلبه ازدی که معاصر نبی اکرم (ص) بود[۲۶۰] اشاره کرد.

کما این که از اصحاب، علماء و محدِّثان آنان نیز همچون جندب بن زهیر از اصحاب و شهدای صفین،[۲۶۱] عبدالله بن قُرط ازدی ثمالی،[۲۶۲] أبو هُریره،[۲۶۳] جریر بن حازم محدِّث،[۲۶۴] سعید بن زید بن درهم ازدی جَهضَمی معروف به ابوالحسن بصری[۲۶۵] و معیقب ابی فاطمه دوسی[۲۶۶] نباید غفلت کرد.[۲۶۷]

همچنین از میان چهره‌های برجسته ازد می‌‌توان به نام بسیاری از امرا و فرماندهان بزرگ این قبیله همچون سفیان بن عوف ازدی -از اصحاب و فرماندار ولات صوائف و شواتی در زمان معاویهصَبْرَة بن شَیْمان رئیس أزد بصره و فرمانده آنان در جنگ جمل،[۲۶۸] مخنف بن سلیم بن حارث صحابی رسول خدا (ص) و از یاران علی (ع) و والی آن حضرت در اصفهان،[۲۶۹] قدامة بن عجلان ازدی کارگزار علی (ع) بر کسگر،[۲۷۰] مسعود بن عمرو عَتکی بزرگ أهل بصره [۲۷۱] و... اشاره کرد

ضمن این که بی‌تردید مشهورترین چهره فرماندهی این قبیله مهلب بن أبی‌صُفره و پسرش یزید بن مهلب از أزد عُمان[۲۷۲] هستند. همچنین بواسطه داخل شدن بسیاری از ازدیان به مذهب خوارج، از عبدالله بن وهب راسبی ازدی[۲۷۳] به عنوان چهره برتر این فرقه نام برده شده است.

از دانشمندان متأخرتر ازد نیز می‌توان به اسامی ابوداود سجستانی،[۲۷۴] ابوالعباس مبرد،[۲۷۵] ابن درید،[۲۷۶] خلیل بن احمد فراهیدی[۲۷۷] اشاره کرد.

همچنین از ابوحمزه ثمالی،[۲۷۸] سفیان بن خالد ازدی،[۲۷۹]حسین بن محمد بن علی ازدی[۲۸۰] و احمد بن محمد بن حسین ازدی[۲۸۱] هم به عنوان بخشی از چهره‌های ممتاز شیعی این قبیله نام برده شده است.[۲۸۲] ضمن این که از ذکر نام مشهورترین چهره شیعی ازد یعنی فضل بن شاذان[۲۸۳] نیز نباید غفلت کرد.

منابع

پانویس

  1. خیرالدین زرکلی، الأعلام، ج۱، ص۲۹۰.
  2. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۳۶۹.
  3. ابوداود سجستانی، سنن، ج۳، ص۱۳۴. احمد پاکتچی، ازد پیش از اسلام، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ص۳۰.
  4. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۶۲.
  5. به ترتیب: هشام بن محمد کلبی، جمهرة النسب، ج۲، ص۲۶۲؛ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۴۱۹؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۴، ص۱۴۱.
  6. ضمن این که دیگر منابع اسامی او را دِراء، دِرء و دَرّه نیز گفته‌اند. ر. ک. سمعانی، الانساب، ج۱، ص۲۱۳؛ شهاب‌الدین احمد نویری، نهایة الأرب، ج۲، ص۳۱۱؛ عبدالرحمن سهیلی، الروض الأنف فی شرح السیرة النبویه، ج۱، ص۱۱۱.
  7. این غیر از "أسَد" (به فتح سین) است که نام قبیله‌ای معروف است.
  8. هشام بن محمد کلبی، جمهرة النسب، ج۲، ص۲۶۲؛ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۲؛ ابوعبید قاسم بن ‌سلاّم، کتاب النسب، چاپ اول، ۱۴۱۰.
  9. خیرالدین زرکلی، الأعلام، ج۲، ص۲۹۰.
  10. هشام بن محمد کلبی، جمهرة النسب، ج۲، ص۲۶۲؛ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۲.
  11. أمینة بیطار، مقاله "ازد"، موسوعه عربیه.
  12. عمر بن رسول، طرفة الاصحاب فی معرفة الاصحاب، ص۱۹
  13. ر. ک. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۱۹۵؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۴۸-۴۹
  14. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۳۴.
  15. ر. ک. احمد امین؛ پرتو اسلام، ص۲۹؛ غلام حسین مصاحب، دائرة المعارف فارسی، جلد اول، ص۱۲۵۶؛ فیلیپ خلیل حتّی، تاریخ عرب، ص۸۳ و...
  16. احمد پاکتچی، ازد [پیش از اسلام]، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۸، ص۲۴-۲۵.
  17. عبدالملک بن هشام، التیجان فی ملوک حمیر، ج ۱،ص۱۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ۳۸۲
  18. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۳۲۸-۳۲۹
  19. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۳۲۸-۳۲۹. احمد پاکتچی، ازد [پیش از اسلام]، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۸، ص۲۴.
  20. عبدالقادر فیاض حرفوش، قبیلة خزاعه فی الجاهلیة والاسلام، ص۳۹
  21. ابن‌هشام، السیرة النبویه، القسم الأول، ص۹۱؛ یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۴۸.
  22. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۳۳۰-۳۳۱. احمد پاکتچی، ازد پیش از اسلام، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ص۲۴-۲۵.
  23. یعقوبی، تاریخ، جلد ۱، ص۲۵۰.
  24. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۱۱۱ (ذیل کلمه راسب)
  25. یعقوبی، تاریخ، جلد ۱، ص۲۴۹؛ حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۳۲۶ الی ۳۳۰.
  26. محمد بن جریر طبری، تاریخ، ج ۱، ص۶۰۹؛ یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۰۸؛ ابوعلی مسکویه؛ تجارب الامم، ج۱، ص۱۰۳.
  27. مطهر بن طاهر مقدسی، آفرینش و تاریخ، مجلد اول تا سوم، ص۵۳۷.
  28. ابن قتیبه، المعارف، ۶۴۵؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۱، ص۲۸۸؛ یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۰۸
  29. عبدالعزیز سالم، تاریخ العرب قبل الاسلام، ص۱۷۴.
  30. محمد بن جریر طبری، تاریخ، ج ۱، ص۶۱۱-۶۱۲؛ عمر بن رسول، طرفة الاصحاب فی معرفة الاصحاب، ص۳۳
  31. محمد بن جریر طبری، تاریخ، ج۱، ص۶۱۳؛ حمزه اصفهانی، سنی ملوک الارض و الانبیاء، ص۱۰۰.
  32. بیگولوسکایا، اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران، ص۱۴۳. خامسی پور، لیلا؛ قبیله ازد و نقش آن در تاریخ اسلام و ایران، ص۲۸-۲۹.
  33. عمر بن رسول، طرفة الاصحاب فی معرفة الاصحاب، ص۲۰.
  34. عبدالملک بن هشام، التیجان فی ملوک حمیر، ص۲۸۳-۲۸۶؛ یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۰۴-۲۰۵؛ حمزه اصفهانی، سنی ملوک الارض و الانبیاء، ۸۹ به بعد.
  35. قاسم بن سلّام، کتاب النسب، ص۲۹۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۸-۹.
  36. ربیعه همان لحیّ است. و فرزند او عمر نخستین کسی بود که با تحریف دین حنیف ابراهیم (ع)، بت پرستی را در مکه رواج داد. هشام بن محمد کلبی، الاصنام، ص۸.
  37. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۱۱۶.
  38. خامسی پور، لیلا؛ قبیله ازد و نقش آن در تاریخ اسلام و ایران، ص۱۶.
  39. ازرقی، اخبار مکه، ج۱، ص۹۰ به بعد؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص۳۰؛ یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۰۳-۲۰۴
  40. رک. ازرقی، اخبار مکه، ج۱،ص۱۰۳
  41. ازرقی، اخبار مکه، ج۱،ص۱۰۳؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص۳۰
  42. ابن ندیم، الفهرست، ۱۰۸
  43. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۴، ص۹۱
  44. واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۳۸، ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ۸۶
  45. احمد پاکتچی، ازد [پیش از اسلام]، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ص۲۵-۲۶.
  46. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۸۴.
  47. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۹۴.
  48. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۹۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ، ج۲، ص۲۵۴.
  49. خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۳۸.
  50. خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۴۰۶.
  51. خامسی پور، لیلا؛ قبیله ازد و نقش آن در تاریخ اسلام و ایران، ص۴۳.
  52. ابن‌ندیم، الفهرست، ص۱۰۸.
  53. طبری، تاریخ، ج ۲، ص۲۵۰-۲۵۱.
  54. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۵۴-۱۵۵.
  55. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱،ص۹۸ و ۱۰۰.
  56. عبدالرحمن سهیلی، الروض الأنف فی شرح السیرة النبویه، ج۱،ص۴۳۲-۴۳۵.
  57. ابن عبدربه، العقد الفرید، ج۲، ص۳۷؛ حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ۳۳۰-۳۳۱.
  58. بلاذری، فتوح البلدان، ص۳۰؛ حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۳۲۶.
  59. ازرقی، اخبار مکه، ج۱، ص۹۶؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص۳۰؛ یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۰۳-۲۰۴.
  60. بلاذری، فتوح البلدان، ص۳۰.
  61. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۲۰۴-۲۰۵.
  62. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۳۳۰.
  63. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۳۰-۱۳۱. خامسی پور، لیلا؛ قبیله ازد و نقش آن در تاریخ اسلام و ایران، ص۳۱.
  64. ابن حبیب، المحبر، ص۳۱۶
  65. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۹۷؛ ازرقی، اخبار مکه، ج۱، ص۸۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۶؛ یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۰۴
  66. هشام بن محمد کلبی، الاصنام، ۳۸.
  67. ر. ک. یاقوت حموی، معجم البلدان،، ۳، ص۶۶-۶۷.
  68. ر. ک. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۶۶-۶۷.
  69. احمد پاکتچی، ازد [پیش از اسلام]، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ص۲۷.
  70. قلقشندی، صبح الاعشی، ج۱، ص۳۳۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ، ج۳، ص۳۲۰.
  71. هشام بن محمد کلبی، الاصنام، ص۳۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۷۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ، ج۳، ص۳۲۲.
  72. من باب نمونه ر. ک. مبرد، الکامل فی اللغة و الادب، ج۴، ص۳۳؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۹، ص۹۵.
  73. Badger, g. ، introd. History of the imams and seyyids of oman, Page ۶.
  74. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۳۳۰-۳۳۱.
  75. عبدالملک بن هشام، التیجان فی ملوک حمیر، ص۸۲؛ یعقوبی، تاریخ، ج۱، ۲۰۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ، ج۱، ص۶۰۹-۶۱۲. به طور کلی، می‌توان گفت ازدیان مهاجر عمان را تیره‌هایی از یحمد، حدان، مالک، حارث، عتیک و جُدَید تشکیل داده بودند. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۳۳۰.
  76. محمد بن جریر طبری، تاریخ، ج۱،ص۶۱۰.
  77. علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ص۲۱۱-۲۱۹.
  78. علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ص۲۱۹-۲۲۰.
  79. علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ص۲۲۴-۲۳۰؛ یزید ازدی، تاریخ الموصل، ص۹۹-۱۰۱.
  80. علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ص۲۲۳.
  81. احمد ثعلبی، عرائس المجالس، ص۲۲۷؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ص۲۱۳.
  82. اصطخری، مسالک الممالک، ص۱۴۰-۱۴۱؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۷۱۱؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۸۴. احمد پاکتچی، ازد [پیش از اسلام]، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ص۲۸-۲۹.
  83. ویلکینسون، الجلندی فی عمان، ص۷۷-۷۸.
  84. ویلکینسون، الجلندی فی عمان، ص۷۸.
  85. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۷۲؛ ابن‌حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۳۱۸.
  86. ابوداود سجستانی، سنن، ج۳، ص۱۳۴. احمد پاکتچی، ازد [پیش از اسلام]، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ص۳۰.
  87. هشام بن محمد کلبی، الاصنام، ص۱۳-۱۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۷۹؛ محمد ازرقی، اخبار مکه، ج۱، ص۱۲۵.
  88. هشام بن محمد کلبی، الاصنام، ص۱۴؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۲۰۵.
  89. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۷۰-۷۱
  90. هشام بن محمد کلبی، الاصنام، ص۴۰
  91. ابن‌حبیب، المحبر، ص۳۱۶-۳۱۷
  92. هشام بن محمد کلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۲۰۹؛ ابن اثیر، مبارک، ج۱، ص۹۷؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ص۲۳۳
  93. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ۲۵۵.
  94. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ۲۵۵-۲۵۶.
  95. هشام بن محمد کلبی، جمهرة النسب، ص۶۱۷؛ ابن درید، الاشتقاق، ص۴۳۵؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۳۱
  96. حارثی، العقود الفضیه، ص:۸.
  97. سطیح: ابوحاتم سجستانی، المعمرون و الوصایا ص۶؛ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۸. عبدالمسیح: ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، ج۵، ص۱۶۶. احمد پاکتچی، ازد [پیش از اسلام]، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ص۳۰.
  98. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ۲۵۷.
  99. هشام بن محمد کلبی، جمهرة النسب، ص۶۱۹-۶۲۰؛ ابن درید، الاشتقاق، ص۴۳۶، ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۷۲
  100. هشام بن محمد کلبی، الاصنام، ص۳۴.
  101. مسعودی، مروج الذهب، ج۱، ص۳۴۷-۳۴۸.
  102. بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۸۰.
  103. خامسی پور، لیلا؛ قبیله ازد و نقش آن در تاریخ اسلام و ایران، ص۴۶.
  104. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۸.
  105. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۷۴.
  106. ابن‌اسحاق، ص۱۷۷؛ ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۷۷.
  107. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۷۴-۲۷۵.
  108. خامسی پور، لیلا؛ قبیله ازد و نقش آن در تاریخ اسلام و ایران، ص۵۹-۶۰.
  109. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۵-۶۶
  110. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۶-۶۸.
  111. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۹-۷۱.
  112. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۷۲-۸۴. خامسی پور، لیلا؛ قبیله ازد و نقش آن در تاریخ اسلام و ایران، ص۵۰-۵۱.
  113. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۲۲۶-۲۳۲؛ واقدی، مغازی، ترجمه محمود مهدی دامغانی، ج۱، ص۳۰۶-۳۰۷.
  114. شهاب‌الدین احمد نویری، نهایة الأرب، ج۳، ص۲۵.
  115. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۵۴؛ شهاب‌الدین احمد نویری، نهایة الأرب، ج۳، ص۳۵. خامسی پور، لیلا؛ قبیله ازد و نقش آن در تاریخ اسلام و ایران، ص۵۲-۵۳.
  116. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۸۲
  117. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۴۱؛ شهاب‌الدین احمد نویری، نهایة الأرب، ج۳، ص۱۷.
  118. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۶۷ و ۲۷۰
  119. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۶۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ، ج۲، ص۲۶۲.
  120. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۵۳-۳۵۴ و ۲۸۶؛ شهاب‌الدین احمد نویری، نهایة الأرب، ج۳، ص۱۰۳-۱۰۴.
  121. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۳۷-۳۳۸
  122. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۴، ص۲۴۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۸۸.
  123. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۴۵؛ شهاب‌الدین احمد نویری، نهایة الأرب، ترجمه محمود مهدوی، جلد ۳، ص۹۶.
  124. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۸۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱،ص۲۸۰ و ابن‌حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۴۲۷-۴۲۸
  125. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۵۴۳-۵۴۴
  126. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۱۰۱، کلاعی، ص۱۴۷
  127. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۵۲؛ شهاب‌الدین احمد نویری، نهایة الأرب، ترجمه محمود مهدوی، جلد ۳، ص۱۰۲.
  128. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۵۲
  129. قاسم بن سلّام، کتاب النسب، ص۲۹۰.
  130. أمینة بیطار، مقاله "ازد"، موسوعه عربیه.
  131. منتظرالقائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص۹۱.
  132. ر. ک. متقی هندی، کنز العمال، ج۱۲، ص۵۶-۵۸.
  133. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۶۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ، ج۵، ص۷۵.
  134. عبدالحلیم، الاباضیه فی مصر و المغرب، ص۳۹.
  135. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۰؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۰۰
  136. بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۰۱.
  137. محمد بن جریر طبری، تاریخ، ج۳، ص۲۲۷-۲۳۰.
  138. محمد بن جریر طبری، تاریخ، ج۳، ص۳۱۴-۳۱۶؛ الکامل، ج۲، ص۳۷۲-۳۷۳. أمینة بیطار، مقاله "ازد"، موسوعه عربیه.
  139. محمد بن جریر طبری، تاریخ، ج۳، ص۳۱۵
  140. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۱۰۱؛ کلاعی، تاریخ الرده، ص۱۴۷-۱۵۰.
  141. أمینة بیطار، مقاله "ازد"، موسوعه عربیه.
  142. محمد بن جریر طبری، تاریخ، ج۳، ص۴۶۳. علی بهرامیان، ازد در دوره اسلامی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ص۳۲.
  143. ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲، ص۱۴۸.
  144. واقدی، فتوح شام، ج۱، ص۱۹۵-۲۰۱.
  145. واقدی، فتوح شام، ج۲، ص۲۲۷ و ۲۷۸.
  146. ابن اعثم، الفتوح، ترجمه مستوفی هروی، ص۱۳۸.
  147. واقدی، فتوح شام، ج۱، ص۲۷۲.
  148. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۱۶۹.
  149. ابن اعثم، الفتوح، ترجمه مستوفی هروی، ص۲۰۴-۲۰۵.
  150. خامسی پور، لیلا؛ قبیله ازد و نقش آن در تاریخ اسلام و ایران، ص۷۲-۷۳.
  151. ابن عبدالحکم، فتوح مصر و اخبارها، ص۱۱۷ و ۱۱۹؛ عبدالحلیم، الاباضیه فی مصر و المغرب، ص۳۹-۴۰.
  152. واقدی، الرده، ص۲۹۷-۲۹۹؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۳۹۹.
  153. بلاذری، فتوح البلدان، ص۳۷۳
  154. ر. ک. محمد بن جریر طبری، تاریخ، ج۵، ص۵۱۶؛ شارل بلات، الجاحظ فی البصرة و بغداد و سامراء، ص۵۴-۵۵.
  155. شارل بلات، الجاحظ فی البصرة و بغداد و سامراء، ص۵۴.
  156. ر. ک. مسعودی، مروج الذهب، ج۱، ص۴۲۹-۴۳۰.
  157. خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۲۵۲-۲۵۳.
  158. جاحظ، البیان و التبیین، ج۲، ص۱۱۲؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۴، ص۱۱۴
  159. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۸۲-۴۸۶
  160. ابن عبدالحکم، فتوح مصر و اخبارها، ص۱۱۷ و ۱۱۹؛ عبدالحلیم، الاباضیه فی مصر و المغرب، ۳۹-۴۰
  161. مقریزی، امتاع الاسماع بما للنبی من الاحوال و الاموال و الحفدة و المتاع، ج۱، ص۲۹۷.
  162. عبدالحلیم، الاباضیه فی مصر و المغرب، ص۳۹
  163. بلاذری، فتوح البلدان، ص۴۱۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ، ج۵، ص۲۲۶؛ شعبان، الثورة العباسیه، ص۷۵
  164. ر. ک. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۱۶۹؛ ابن اعثم، الفتوح، ترجمه مستوفی هروی، ص۲۰۴-۲۰۵.
  165. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۱۶۵؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۱، ص۴۳۷-۴۳۸.
  166. مسعودی، مروج الذهب، ج۱، ص۴۳۵. خامسی پور، لیلا؛ قبیله ازد و نقش آن در تاریخ اسلام و ایران، ص۱۸۰-۱۸۱.
  167. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۴۴.
  168. محمد بن جریر طبری، تاریخ، ج۴، ص۵۰۳-۵۰۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۴۶-۱۴۷.
  169. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۰۰
  170. محمد بن جریر طبری، تاریخ، ج۴، ص۵۰۰
  171. احمد ین داود دینوری، اخبار الطوال، ص۱۴۶.
  172. احمد ین داود دینوری، اخبار الطوال، ص۱۴۶.
  173. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۱۸. محمد بن جریر طبری، تاریخ، ج۴، ص۵۳۹ و ۵۴۵.
  174. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۵۷.
  175. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۱۸۲.
  176. ابن اعثم، الفتوح، ترجمه مستوفی هروی، ص۴۴۱.
  177. خامسی پور، لیلا؛ قبیله ازد و نقش آن در تاریخ اسلام و ایران، ص۸۴-۸۸.
  178. ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ص۲۷۹
  179. ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ص۲۷۹
  180. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۱۱۷ و ۲۰۵؛ احمد ین داود دینوری، اخبار الطوال، ص۱۷۲
  181. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۲۷ -۲۲۹؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۰۵.
  182. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۱۱۷-۱۱۸.
  183. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۰۵؛ احمد ین داود دینوری، اخبار الطوال، ص۱۷۲.
  184. محمد بن جریر طبری، تاریخ، ج۵، ص۱۴؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۲۹.
  185. ر. ک. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۳۲۹.
  186. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۶۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ، ج۵، ص۲۷.
  187. خامسی‌پور، لیلا؛ قبیله ازد و نقش آن در تاریخ اسلام و ایران، ص۹۴-۹۶.
  188. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج۳۴، ص۴۰۳؛ شیخ عباس قمی، الکنی و الالقاب، ج۲، ص۴۴۷-۴۴۸.
  189. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۶۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ، ج۵، ص۷۵.
  190. ابن‌اعثم، الفتوح، ج۲، ص۲۷۲.
  191. ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ص۱۲۰-۱۳۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۶، ۲۶۵۵-۲۶۶۴.
  192. ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ص۲۶۶
  193. ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ص۲۶۷
  194. ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ص۲۶۸
  195. ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ص۲۸۰-۲۸۱
  196. ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ص۲۸۳. علی بهرامیان، ازد [در دوره اسلامی]، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ص۳۲-۳۳.
  197. محمد بن جریر طبری، تاریخ، ج۵، ص۱۳۳؛ ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ص۱۷۱.
  198. محمد بن جریر طبری، تاریخ، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ص۲۶۷۱؛ ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ص۱۷۷-۱۷۹
  199. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۵۱-۳۵۲؛ ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ص۲۱۵-۲۲۰.
  200. نهج البلاغه، خطبه۲۷، ص۲۸.
  201. ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ص۱۸۱؛ جاحظ، البیان و التبیین، ج۲، ص۵۱-۵۴. خامسی پور، لیلا؛ قبیله ازد و نقش آن در تاریخ اسلام و ایران، ص۱۰۷-۱۰۹.
  202. ابن‌اعثم، الفتوح، ج۲، ص۲۸۶-۲۸۷.
  203. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۵۱.
  204. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۵۶-۵۷.
  205. احمد ین داود دینوری، اخبار الطوال، ص۲۲۹؛ ابن‌اعثم، الفتوح، ج۵، ص۲۷.
  206. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۷۷.
  207. احمد ین داود دینوری، اخبار الطوال، ص۳۳۱
  208. محمد بن جریر طبری، تاریخ، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۷، ص۲۹۴۵.
  209. ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ص۲۸۰-۲۸۱
  210. ابن‌اعثم، الفتوح، ج۳، ص۱۱۸-۱۱۹؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۱۰۲.
  211. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۱۰۱-۱۱۳؛ شیخ طوسی، رجال، ص۷۱-۸۱.
  212. محمد بن جریر طبری، تاریخ، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۷، ص۳۰۳۴-۳۰۳۵.
  213. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۸۵-۸۶.
  214. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۹۱.
  215. محمد بن جریر طبری، تاریخ، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۷، ص۳۰۶۴-۳۰۶۵.
  216. محمد بن جریر طبری، تاریخ، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۷، ص۳۰۰۶.
  217. ابن‌اعثم، الفتوح، ج۳، ص۱۳۷.
  218. احمد ین داود دینوری، اخبار الطوال، ص۲۵۹؛ ابن‌اعثم، الفتوح، ترجمه مستوفی، ص۹۱۴.
  219. محمد بن جریر طبری، تاریخ، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۷، ص۳۰۶۹؛ ابن‌اعثم، الفتوح، ج۳، ص۱۴۴-۱۴۶.
  220. محمد بن جریر طبری، تاریخ، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۷، ص۳۲۱۸؛ ابن‌اعثم، الفتوح، ج۳، ص۲۲۷.
  221. مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۱۱۱.
  222. محمد بن جریر طبری، تاریخ، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۷، ص۳۲۳۹-۳۲۴۱؛ ابن‌اعثم، الفتوح، ج۳، ص۳۴۶.
  223. محمد بن جریر طبری، تاریخ، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۷، ص۳۲۴۱.
  224. محمد بن جریر طبری، تاریخ، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۷، ص۳۳۳۳-۳۳۳۹؛ احمد ین داود دینوری، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ص۳۳۵-۳۴۴
  225. خامسی پور، لیلا؛ قبیله ازد و نقش آن در تاریخ اسلام و ایران، ص۱۱۴-۱۳۰.
  226. بلاذری، انساب الاشراب، ج۴، ۹۷-۹۸.
  227. بلاذری، انساب الاشراف، ج۴، ۱۰۳.
  228. بلاذری، انساب الاشراف، ج۴، ص۱۲۰.
  229. محمد بن جریر طبری، تاریخ، ج۵، ص۵۲۱-۵۲۲؛ و ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۳۹-۱۴۰.
  230. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵،ص۱۸۸.
  231. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ۲۱۸ به بعد.
  232. بلاذری، انساب الاشراف، ص۲۳۱-۲۳۳. علی بهرامیان، ازد [در دوره اسلامی]، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ص۳۳.
  233. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵،ص۲۷۳.
  234. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵،ص۳۳۲-۳۳۷
  235. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۱. علی بهرامیان، ازد در دوره اسلامی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ص۳۴.
  236. بلاذری، فتوح البلدان، ص۴۱۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ، ج۵، ص۲۲۶؛ شعبان، الثورة العباسیه، ص۷۵
  237. شعبان، الثورة العباسیه، ص۷۴و۱۰۷
  238. ر. ک ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۱۲۷-۳۴۷
  239. علی بهرامیان، ازد [در دوره اسلامی]، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ص۳۴.
  240. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۲۱، ص۱۱۸.
  241. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۲۰، ص۲۶۴.
  242. خیرالدین زرکلی، الأعلام، الأعلام، ج۵، ص۸۵.
  243. ابن درید، الاشتقاق، ص۴۹۳.
  244. ابن درید، الاشتقاق، ص۴۹۴.
  245. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۳، ۲۳۳.
  246. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۳، ۲۳۳.
  247. ابن درید، الاشتقاق، ص۴۹۴
  248. ابن درید، الاشتقاق، ص۴۹۳.
  249. ابن درید، الاشتقاق، ص۵۰۵.
  250. ابن درید، الاشتقاق، ص۵۰۵.
  251. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۹، ص۱۸-۱۹.
  252. ابن درید، الاشتقاق، ص۴۹۳.
  253. ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۳۴۱.
  254. ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۴۲
  255. جمحی، طبقات فحول الشعراء، ج۲، ص۵۳۴؛ خیرالدین زرکلی، الأعلام، ج۵، ص۲۱۹.
  256. جمحی، طبقات فحول الشعراء، ج۲، ص۶۶۶.
  257. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۴، ص۲۷۴.
  258. ابن درید، الاشتقاق، ص۴۹۴.
  259. مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۱۱۱، ابن‌حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۱۲۳.
  260. ابن‌اثیر، اسدالغابه، ج۲، ص۴۳۸.
  261. ابن‌اثیر، اسدالغابه، ج۱، ص۳۵۹
  262. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۴۴۱.
  263. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۴۲.
  264. ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۱۰، ص۱۰۱.
  265. ابن‌حجر عسقلانی، تقریب التهذیب، ج۱، ص۲۹۶.
  266. ابن‌قتیبه، المعارف، ص۳۱۶.
  267. أمینة بیطار، مقاله "ازد"، موسوعه عربیه.
  268. خیرالدین زرکلی، الأعلام، ج۳، ص۲۰۰.
  269. ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۴، ص۱۴۶۷.
  270. احمد ین داود دینوری، اخبار الطوال، ص۱۵۳. نصر بن مزاحم از او با نام قدامة بن مظعون ازدی یاد کرده است. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ۴۴-۴۵.
  271. خیرالدین زرکلی، الأعلام، ج۷، ص۲۱۹.
  272. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۷۶؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۸۷.
  273. احمد ین داود دینوری، اخبار الطوال، ص۲۰۲
  274. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱۳، ص۲۰۳.
  275. صفدی، الوافی بالوفیات، ج۵، ص۱۴۱.
  276. ابن‌اثیر، لباب الانساب، ج۱، ص۴۹۹
  277. شهاب‌الدین عبدالحی بن احمد حنبلی دمشقی، شذرات الذهب، ج۲، ص۳۲۱.
  278. خیرالدین زرکلی، الأعلام، ج۲، ص۹۷.
  279. تفرشی، نقد الرجال، ج۲، ص۳۳۳.
  280. ابن داود حلی، رجال ابن داود، ص۸۲؛ ابن‌غضائری، رجال ابن الغضائری، ص۱۳۳.
  281. شیخ طوسی، رجال، ص۴۰۶
  282. نجاشی، رجال النجاشی، ص۲۵، ۶۵،۸۰
  283. خیرالدین زرکلی، الأعلام، ج۵، ص۱۴۹.