ولایت: تفاوت میان نسخهها
جز (←پانویس) |
جز (←پانویس) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۲۳۱: | خط ۲۳۱: | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
{{ | {{امامت شناسی}} | ||
{{حکومت}} | {{حکومت}} | ||
نسخهٔ ۱۳ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۰۴
ولایت در لغت به معانی گوناگونی به کار رفته است؛ از جمله: داشتن حقّ سرپرستی، اولویّت در تصرّف، حکومت، به دست گرفتن کاری، فرماندهی داشتن، دوستیکردن، یاری دادن، همبستگی و معانی دیگری. آنچه در کاربردهای مرتبط با امامت و حاکمیت معمولاً از آن اراده میشود، نسبت به کسی یا چیزی و نوعی حقّ حاکمیّت و ادارۀ امور است. صاحب این حق را "ولیّ" و "مولی" گویند و طبق این تعریف، لزوم اطاعت از حرفها و اوامر صاحب ولایت نیز روشن است. انواع ولایتها عبارت است از: ولای محبت و قرابت، ولای امامت، ولای زعامت و ولای تصرّف[۱][۲].
معنای لغوی ولایت
ولایت در اصطلاح
- مراد از "امامت" و "ولایت"، "ولایت امر" است؛ به این معنا که اینکه فرمان دست چه کسی باید باشد؛ بازگشت همۀ نزاعها، چه داخل و چه بیرون از جامعه اسلامی، به این است که چه کسی دستور بدهد. در عصر ما نیز، هر کدام از طاغوتها و سردمداران استکبار جهانی ادعا میکند که باید فرمان دست من باشد و اگر ملتی یا کشوری بیابد که روزبهروز مقتدرتر میشود، درصدد شکستن و بهزانودرآوردن آن برمیآید تا خود را ابرقدرت جلوه دهد. اساس جنگها و کشمکشهای این مستکبران با رقبای خود در دنیا همین است که زیر بار فرمان آنان نمیروند. بنابراین، نزاع و دعوا بر سر همان چیزی است که در منابع دینی اسلام از آن به "ولایت امر" تعبیر شده است. "امامت" همان "ولایت امر" است؛ یعنی چه کسی باید صاحب دستور باشد[۳].
- با توجه به معنای واژههای امام و ولی، ارتباط معنایی تنگاتنگ و بسیار نزدیک این دو واژه آشکار میشود؛ و در پرتو همین ارتباط تنگاتنگ معنایی است که در اصطلاح نیز این دو به طور مترادف به کار رفتهاند.
- بر این اساس، واژه مولی در روایت مشهور و متواتر نبوی(ص) در غدیر خم: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» که اعلام رسمی نصب حضرت علی(ع) به امامت و جانشینی بلافصل رسول خدا(ص) از سوی خداست، از ریشه "ولی" و به معنای سرپرستی است که توضیح بیشتر آن در جای خودش خواهد آمد.
- از آنچه در معنای لغوی امام و ولی و قرابت معنایی این دو واژه آورده شد، بیاعتباری سخن برخی مخالفان شیعه آشکار میشود که گفتهاند، مولی به لحاظ لغت، ربطی به امام "مفترض الطاعة" مورد ادعای شیعه ندارد. این ادعای بدون دلیل و سند آنان بود که موجب شد تا شیخ مفید، رسالهای[۴] در ردّ دیدگاه آنها بنویسد و با استناد به سرودههای شاعران مُخضرم (شعرایی که دوره جاهلیت و اسلام را درک کردهاند)، نظیر اخطل، کمیت، قیس بن سعد بن عباده و حسان بن ثابت، ثابت کند که معنای ولی در حدیث یادشده، فقط امام است[۵][۶].
- اصل معنای این واژه، شدّت قرب و نزدیکی دو شیء یا بیشتر به یکدیگر است[۷]؛ به گونهای که هیچ حدّ فاصلی میان آنان نباشد[۸]. از اینجا روشن میشود، که سایر معانی در باب ولایت، از قبیل دوستی، رابطه نَسَبی، یاری و همکیشی، معنای لازم و استعاری قرب است.
- بنابراین، سایر معانی که در واژه ولایت گفته شده، با توجّه به معنای اصلی، یعنی شدّت قرابت و نزدیکی، باید ترجمه شود[۹]. هنگامی که این واژه درباره روابط انسانی و امور اجتماعی به کار میرود، بیانگر تدبیر و ولایت ولی امر بر مولَّیعلیه خود است. چنانکه ابناثیر، معنای اصلی ولایت را مقیّد به سه قید مینماید که اگر با هم جمع نشوند، معنای ولایت محقّق نمیگردد؛ آن سه شرط عبارتنداز: تدبیر، قدرت بر اعمال تدبیر و فعلیّت آن[۱۰]. به همین دلیل است که ابنمنظور "ولیّ" را به معنای مدبّر و متصرّف درامور عالم میداند و میگوید: الْوَلِيُّ؛ المُتَوَلِّي لأُمورِ العالَمِ و الخلائق، القائمُ بها، و من أسمائه عزّ و جلّ: الوَالِي: و هو مالِكُ الأَشْياءِ جَمِيعها المُتَصَرِّفُ فيها[۱۱].
- نتیجه آنکه: واژه ولایت، با وجود معانی فراوانی که برای آن ذکر شده، یک معنای اصلی دارد که سایر معانی به آن باز میگردد و آن "شدّت قرابت" میان دوشیء است؛ به گونهای که چیزی میان آن دو حائل نباشد؛ و الا او ولی خواهد بود[۱۲]. سایر معانی ولایت، با قرائن دیگر بر آن میشود؛ از جمله: ولاء حبّ، ولاء عتق، نصرت، قرابت، سلطنت و تدبیر[۱۳].
- وِلایت، وَلایت، ولی، مولی و... همه از مادۀ "و، ل، ی"، اشتقاق یافتهاند. راغب در مفردات گفته است "قرار گرفتن چیزی در کنار چیز دیگری به نحوی که فاصله در کار نباشد را ولایه میگویند، به همین مناسبت طبعاً این کلمه دربارۀ قرب و نزدیکی به کار رفته است اعم از قرب مکانی و قرب معنوی و باز به همین مناسبت دربارۀ دوستی، یاری و معانی دیگری استعمال شده است چون در همۀ اینها نوعی مباشرت و اتصال وجود دارد".
- راغب راجع به کلمۀ "ولایت" از نظر استعمال میگوید: "ولایت به کسر واو به معنای نصرت است و اما وَلایت به فتح واو به معنای تصدی و صاحب اختیاری یک کار است و گفته شده است که معنای هر دو یکی است و حقیقت آنها، همان تصدی و صاحب اختیاری است"[۱۴].
- تفلیسی معتقد است که واژۀ "ولی" در قرآن به شش معنی آمده است:
- فرزند: ﴿فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا﴾[۱۵] یعنی ولداً.
- یار: ﴿وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ﴾[۱۶] یعنی و لم یکن صاحب ینتصر به من ذل اصابه و نیز ﴿ومن یضلل فلن تجد له ولیا مرشدا﴾[۱۷] یعنی صاحب مرشداً.
- خویشاوند: ﴿وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ﴾[۱۸] یعنی من قریب ینفعکم ولا ناصر ینصرکم.
- پروردگار: ﴿قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[۱۹] یعنی أتخذ رباً و نیز ﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ﴾[۲۰] یعنی هو الرب از این معنی در قرآن بسیار است.
- ولی به معنای خدا و جمعش اولیاء است به معنای خدایان: ﴿مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ﴾[۲۱] یعنی الالهه.
- نصیحت کننده: ﴿لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ﴾[۲۲] یعنی في النصيحه و نیز در سورۀ نبأ و ممتحنه به همین معنی آمده است[۲۳].
- آنچه از استعمالات کلمه ولی به دست میآید، نوعی قرب و نزدیکی در مفهوم این کلمه اخذ شده است که به حسب موارد آن متفاوت است به عنوان مثال کسی که عهدهدار حکومت و سرپرستی مردم میشود بین او و حکومت نزدیکی حاصل میشود و فاصله برداشته میشود که لازمه آن تقرب در نزد ذهن و فکر مردم نیز میباشد. اگر آن والی شخصی الهی و منصوب از ناحیه خداوند باشد این تقرب بیشتر خواهد بود و تا عمق دلها نفوذ خواهد داشت و سبب محبت مردم به او میگردد. ولایت عهدهدار شدن و سرپرستی امور مادی و معنوی جامعه توسط امام است، که عالیترین مرتبه سرپرستی امامت است[۲۴].
جایگاه ولایت در نظام تکوین
- در نظام تکوین، چنین قربی، به ارتباط وجودی میان علّت و معلول ختم میشود و چون خداوند خالق هستی است و هرگز مخلوق از خالق خود جدا نیست، بنابراین خداوند ولیّ همه موجودات در نظام آفرینش است و اقرب به آنها نسبت به خودشان است. در آیات مختلف قرآن، ضمن اشاره به این مقام، به دلیل آن نیز اشاره شده است. در سوره مبارکه نساء، مقام مالکیّت و فرمانروایی الهی، دیل بر شدّت قرابت پروردگار بیان شده: ﴿وَلِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطًا﴾[۲۵]
- در سوره ق به مقام خالقیّت خداوند اشاره شده و اینکه خالق به مخلوق خود از همه موجودات نزدیکتر است:﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ﴾[۲۶].
- در یک معنای جامع، خداوند مقام ولایت و احاطه و قرب خود بر انسان را به قدری عالی و کامل اعلان میفرماید که خالق و صاحب هستی، از خود انسان به او نزدیکتر است؛ خداوند با تعبیری لطیف میفرماید: ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ﴾[۲۷].
- زیرا اگر هستی و حقیقت همه موجودات از خداوند است، هستیبخش آنان احاطه بیشتری بر آنها از خودشان دارد.
- نتیجه آنکه: ولایت الهی بر موجودات، قرابت مدبّرانه آنها است و چون اصل در معنای ولایت، شدّت قرابت است و خداوند اقرب و برتر و مقدّمتر از همه نزدیکان و دلسوزان به موجودات است، ولایت الهی فوق همه ولایتها بر خلایق میباشد؛ ﴿هُنَالِكَ الْوَلَايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَوَابًا وَخَيْرٌ عُقْبًا﴾[۲۸][۲۹].
مقدمه
- در کتابهای لغت، معانی متعددی برای واژه ولایت آوردهاند که بیشتر آنها به معنای قرب و نزدیکی، محبت، تصرف و تأثیرگذاری، یاری کردن و سرپرستی اشاره کردهاند[۳۰]
- اما در اینکه آیا ولایت در این معانی مختلف، به صورت اشتراک لفظی به کار رفته استیا مشترک معنوی، اتفاق نظر وجود ندارد. اما آنچه مسلم است این است که تمام کسانی که در باره حکومت دینی بحث کردهاند ولایت را به معنای سرپرستی گرفتهاند[۳۱] که با معنای حاکمیت و حکومت مترادف است.
- در قرآن نیز حکومت و حاکمیت با واژه ولایت آمده است. بنابراین، ولایت در معانی مختلف؛ خواه مشترک لفظی باشد یا معنوی، تأثیری در بحث ما ندارد چون در اینکه ولایت به معنای سرپرستی میآید، اتفاق نظر وجود دارد. هر چند برخی منکر ریشه لغوی و تاریخی ولایت به معنای حکومت وسرپرستی شدهاند [۳۲][۳۳]
- نکتهای که باید در معنای ولایت به آن توجه کرد این است که اگر چه ولایت در لغت به معنای سرپرستی است اما از قرائن و شواهد استفاده میشود که ولایت در بحث حکومت دینی به معنای سرپرستی صرف نیست بلکه به معنای حق سرپرستی است. علامه طباطبایی میفرمایند: " فالمحصل من معنی الولایة فی موارد استعمالها هو نحو من القرب یوجب نوعا من حق التصرف و مالکیة التدبیر" [۳۴].
- علت آن نیز این است که فرق است میان سرپرستی و حق سرپرستی؛ زیرا ممکن است کسی سرپرستی کند اما حق سرپرستی نداشته باشد؛ مانند حکام جائر و ممکن است فردی سرپرستی کند و در عین حال حق سرپرستی هم داشته باشد مانند پیامبر(ص) و ائمه(ع). یا ممکن است کسی حق سرپرستی داشته باشد اما امکان اعمال سرپرستی برای او فراهم نگردد؛ مانند بیشتر ائمه(ع). بنابراین، حق سرپرستی امری اعتباری است. به خلاف خود سرپرستی که امری حقیقی است و هر کس که حق سرپرستی را انجام دهد متصف به والی یا ولی میشود اما هر والی لزوما حق ولایت و سرپرستی را ندارد[۳۵]
- بنابراین، وقتی از حکومت دینی بحث میکنیم پرسش اساسی ما این است که آیا حق ولایت و سرپرستی و حق حاکمیت برای غیر خدا هم اعتبار شده استیا خیر؟ به تعبیر دیگر آیا سرپرستی و حاکمیت پیامبر(ص) و امام(ع) و یا فقیه جامع الشرایط مشروع است یا خیر؟ [۳۶].
- حق ولایت در درجۀ نخست، از آن خداست، او ولیّ و مولای اهل ایمان است ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم﴾[۳۷] در درجۀ بعد ولایت از آن پیامبر خدا(ص) است و قرآن او را از خود مؤمنان نسبت به خودشان سزاوارتر میشمارد ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾[۳۸] و در مقابل حکم و داوری و تصمیم پیامبر خدا کسی اختیار ندارد که مخالفت کند و همه باید تسلیم محض باشند ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ...﴾[۳۹] در نوبت بعد، این ولایت به امامان معصوم میرسد که جانشینان پیامبرند و اطاعت آنان به عنوان اولو الأمر، در کنار اطاعت خدا و رسول، واجب است.
- در عصر غیبت امام زمان(ع) نیز آنچه به نام ولایت فقیه مطرح است، ریشه در ولایت امام دارد و رهبری جامعه با فقیه جامع الشرایط عادل و آگاه است و اطاعت از او نیز لازم است. آنچه امامت ائمه را استوار میسازد، همان ولایت ایشان است و حقّی است که خدا برای آنان قرار داده و پیوند امامت و ولایت را نشان میدهد. ولایت، به معنای محبت قلبی و علاقهمندی تنها نیست، نوعی پیوند مستحکم مرامی و همخطی و همسویی در فکر و عمل میان مجموعهای از انسانها و میان آنان و رهبرشان است که به جبههگیری و صفآرایی فکری و عملی در مقابل مخالفان تفکّر توحیدی و امّت اسلامی میانجامد. "جبهۀ واحد و پیوستهای که در حقیقت، بانی مدینۀ فاضله اسلامی است، پس از تشکیل واحد عظیم "امّت"، در سطح عمومی مؤمنین و معتقدین به دین گسترش مییابد و اصل "ولایت" در موضعگیریهای داخلی و خارجی امت اسلام تجلّی میکند... حفظ و رعایت این هردو رویۀ ولایت (اتصال و ارتباط و وابستگی داخلی و جدایی و تأثیر ناپذیری و عدم وابستگی خارجی) مستلزم وجود یک قدرت متمرکز و مسلّط است که در حقیقت، واحد تبلور یافتهای از همۀ عناصر مثبت و سازندۀ اسلام باشد (امام) و نیز مستلزم آن است که رابطهای عمیق و نیرومند همۀ آحاد امت را به شخص حاکم (امام) یعنی محور اساسی فعالیت و نشاط عمومی جامعه پیوند زند و آنان را با او وابسته سازد... یک جامعه در صورتی دارای ولایت است که در آن "ولیّ" مشخص بوده و عملاً مصدر و الهامبخش همۀ نشاطها و فعالیّتهای زندگی باشد و یک فرد در صورتی دارای ولایت است که شناخت درستی از "ولی" داشته و برای هرچه بیشتر وابسته و مرتبط ساختن خود به او (که مظهر ولایت خدا ست) دائما در تلاش و کوشش به سر برد... "ولیّ" جامعۀ اسلامی (یعنی آن قدرتی که همۀ فعالیتها و نشاطهای فکری و عملی را رهبری و اداره میکند) خداست، و هرآنکه خدا وی را به نام یا به نشان به ولایت بگمارد[۴۰][۴۱].
ولایت خداوند
- با توجه به معنای ولایت در لغت و اصطلاح، معنای ولایت خداوند عبارت است از اینکه: خداوند حق سرپرستی بر تمام موجودات و مخلوقات "مدبر علیه و مربوب" خود را داراست و به انحای گوناگون، ربوبیت خود را اعمال میکند.
- ولایت به این معنا از شؤون توحید در ربوبیت است؛ چون رب که همان صاحب و مالک مربوب و نیز خالق مربوب، از عدم به وجود است، حق تصرف و تسلط در تمام شؤون آن را داراست و میتواند ربوبیت خود را به اشکال گوناگون اعمال کند. در نتیجه ولایت حقیقی از آن خداست که مالک و خالق حقیقی عالم است.
- یکی از محققان در این باره مینویسد: "ان التوحيد في الحاكمية من شؤون التوحيد في الربوبية فان الرب بما انه صاحب المربوب و مالكه و بعبارة ثانية خالقه و موجده من العدم له حق التصرف و التسليط على النفوس و الاموال و ايجاد الحدود تصرفاته..." [۴۲][۴۳].
اقسام ولایت خداوند
- ولایت به معنای حق سرپرستی و اعمال ربوبیت توسط خداوند به دو شکل تحقق مییابد:
- به شکل ولایت تکوینی (حقیقی)
- به شکل ولایت تشریعی (اعتباری)
- اگر خداوند در طبیعت، با اسباب گوناگون تصرف کند و تأثیر بگذارد، ولایت او تکوینی است.
- علامه طباطبایی میفرماید: "اگر تصرف و تأثیر گذاری خداوند بر افعال و رفتار و انسانها باشد، ولایت او تشریعی خواهد بود"[۴۴]، " الولاية التشريعة هي القيام بالتشريع و الدعوة و التربية و الامة و الحكم فيهم و قضاء في امرهم"[۴۵]. به عبارت دیگر: ولایت، که همان اعمال حق ربوبیتخداست، اگر در اموری حقیقی باشد که به انسان مربوط نمیشود، ولایت خدا تکوینی است که به ربوبیت تکوینی خدا باز میگردد. و اگر در امور اعتباری باشد که به انسان و حیات انسانی مربوط میشود، در اینصورت ولایت او تشریعی خواهد بود که به ربوبیت تشریعی باز میگردد.
- یکی از محققان مینویسد: "تقسیم ولایت به تشریعی و تکوینی، در واقع تقسیمی است که به تبع تقسیم مولی علیه انجام میشود؛ اگر مولی علیه امر تکوینی باشد ولایت ولی، ولایت بر تکوین و اگر امر تشریعی باشد ولایت ولی ولایت بر تشریع است"[۴۶][۴۷].
ولایت تشریعی خداوند
- ولایت تشریعی عبارت است از تصرف در نفوس و اموال و افعال انسانها توسط کسی که حق این تصرف را دارد.
- خداوند بواسطه ولایت تشریعی که بر مردم دارد، امر دین مردم را تشریع کرده و آنها را هدایت و ارشاد میکند﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[۴۸].
- اما تحقق ولایت تشریعی خدا و کسی که حق ولایت تشریعی را دارا است، مشروط به پذیرش ولایت و حق سرپرستی آنان توسط مردم است؛ چون ولایت تشریعی، با طبیعت یا اشیای خارجی سر و کار ندارد بلکه مربوط به افعال و رفتار انسانها است، انسانی که دارای آزادی و اختیار است؛ یعنی ولایت تشریعی در ظرف اختیار مکلف اعمال میشود و قبول و پذیرش اختیاری مولی علیه شرط تحقق این ولایت است.
- البته این بدان معنا نیست که خداوند سرپرست مردمی که او را نپذیرفتند نیست؛ چون او اصالتا حق سرپرستی بر همه مردم را دارد و همه را ملزم به پذیرش ولایت خود کرده است اما این سرپرستی را در ظرف اختیار انسان اعمال میکند نه تکوین؛ از این رو، حق حاکمیت خدا با آزادی انسانها منافات ندارد؛ زیرا انسانها در پذیرش ولایت خداوند مختارند؛ همچنانکه راه گمراهی نیز به روی آنان گشوده است[۴۹].
نقش ولایت در اسلام
- یکی از ارکان اسلام، ولایت است که حقیقت اسلام با آن کامل و تمام میگردد: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِينًا ﴾[۵۰] این آیه که درباره واقعه غدیر است ولایت را عامل کمال و تمام دین میداند. واژه "کمال" در مواردی بهکار میرود که مجموعهای دارای اجزای مختلف باشد و هر جزء آن اثری خاص داشته باشد و پیدا شدن همه اجزای مقصود و غرض اصلی از مجموعه پیدا میشود؛ مانند آیه شریفه ﴿وَلِتُكْمِلُواْ الْعِدَّةَ﴾[۵۱] در مقابل، واژه "تمام" در مواردی است که اجزا بهصورت جدا اثری ندارد و با جمع همه آنها اثر مورد نظر یافت میشود؛ نظیر آیه ﴿أَتِمُّواْ الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ ﴾[۵۲].
- بر اساس آیه ۳ سوره مائده ولایت همانند سایر ارکان اسلام در کمال این دین نقش دارد و بدون آن این مجموعه ناقص است. از سوی دیگر اسلام بهعنوان نعمت الهی هنگامی اثر واقعی خود را مییابد که همراه ولایت باشد و به بیان دیگر، اسلام بدون ولایت در حقیقت اسلام نیست[۵۳].
- سرّ اهمیت ولایت هنگامی آشکار میگردد که به شئون گوناگون دین اسلام ـ که دارای ابعاد اجتماعی و عمومی، آن هم در سطح جهانی و در همه زمانهاست ـ توجه کنیم. با نگاهی به وقایع تاریخ اسلام پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) و اهمال مسئله ولایت از سوی مسلمانان و مشکلات و آسیبهایی که از این ناحیه به جامعه اسلامی رسید اهمیت این مسئله روشنتر میگردد.
- به عقیده علامه طباطبایی ولایت همچون سایر اصول و فروع اسلام با فطرت هماهنگ است و ولایت و انتصاب شخصی برای اداره امور جامعه از بدیهیات فطرت است که هیچ اجتماعی در هیچ شرایطی از آن بینیاز نیست[۵۴]. این وظیفه و امر مهم در زمان حیات رسول اکرم(ص) بر عهده خود آن حضرت بود. انتصاب والی، اعزام مبلغ و مأمور مالیاتی و دیگر شئون ولایت از اموری است که پیامبر اکرم(ص) به عنوان ولی امر مسلمانان عهدهدار اداره آن بودند[۵۵].
- به عقیده شیعه پس از رسول اکرم(ص)، امیرالمؤمنین علی(ع) برای این مقام برگزیده شدهاند و پس از ایشان ۱۱ نفر از اولاد گرامی ایشان برای این مقام تعیین گردیدهاند [۵۶]. شیعه برای اثبات این عقیده خود در برابر اهل سنت که این حقیقت را نمیپذیرند، به دلایل عقلی و نیز آیات قرآن و اخبار متواتر که از طریق شیعه و سنی نقل شده تمسک جستهاند[۵۷][۵۸].
- در روایاتی متعدد از شیعه و اهل سنت برای اسلام ارکان دیگری نیز ذکر شده است. روایات اهل سنت غالباً به ۵ رکن اشاره دارد: توحید، برپایی نماز، پرداخت زکات، روزه ماه رمضان و حجّ[۵۹] و در بعضی از روایات شهادت به رسالت نبی اکرم(ص) در کنار شهادت به وحدانیت خدا ذکر شده است[۶۰]. در برخی از روایات شیعه نیز ارکان اسلام همین ۵ رکن شمرده شده[۶۱] و در غالب روایاتی که از اهل بیت(ص) نقل شده عنصر "ولایت" از ارکان و مهمترین آنها دانسته شده است: «وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلَايَة»[۶۲] در حدیثی ولایت به منزله کلید و راه ورود به دیگر ارکان معرفی شده[۶۳]، و اسلام بدون ولایت، اسلام تهی از حقیقت شمرده شده است.
- در برخی از روایات در مقام بیان فرق بین ولایت و دیگر ارکان گفته شده: در برخی حالات ممکن است رخصت در ترک سایر ارکان یعنی نماز، زکات، روزه و حجّ پیدا شود؛ ولی در ترک ولایت هیچگاه رخصت پیدا نمیشود[۶۴]. در برخی روایات افزون بر ذکر ولایت به صورت کلی، ولایت هر یک از امامان معصوم(ع) به تفصیل مطرح شده است[۶۵] در برخی دیگر پس از ذکر ولایت گفته شده که بدون اعتقاد به آن، مرگ انسان مرگ جاهلی است[۶۶][۶۷].
ولایت و تولی
- ولایت و تولی، رابطهای دو جانبه است، چرا که ولاء و تولی، نوعی همبستگی و نزدیکی بین دو چیز است، بهنحویکه فاصلهای میان آن دو نباشد. "ولایت علی را پذیرفتن"، یعنی التزام به حکومت علوی با همۀ ابعاد و ضوابط و شرایطش با پیروی از او به عنوان یک سرمشق و الگو، تسلیم بودن تنها در برابر او، پیوند با او و گسستن و رها شدن از هر ولایتی دیگر و دفع نیروها و قطبها و عوامل مخرّب و ناهمساز با ولایت امام. در این ولایت دوجانبه، از یکسو امامان معصوم و حجتهای الهی بر امت ولایت دارند، از سویی پذیرش ولایت آنان و تبعیت و تسلیم بودن و موالات و تولی با آنان، تکلیف و وظیفه است و چنین ولایتی، هم موجب سعادت اخروی و ورود به بهشت است، هم مایۀ نجات و وحدت و قدرت امت اسلام در دنیاست و قطعا ولایت باید همراه با برائت از دشمنان هم باشد. به فرمودۀ امام رضا(ع): «كَمَالُ الدِّينِ وَلَايَتُنَا وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ عَدُوِّنَا»[۶۸] آنچه حضرت رسول(ص) در غدیر خم و موارد متعدد دیگر با عبارتهای گوناگون بر آن تأکید داشت، بیان همین حقیقت بود و حدیث ولایت که آن روز از زبان آن حضرت شنیده شد، اثبات امامت علی بن ابی طالب(ع) بود که فرمود: "خداوند مولای من است و من مولای مؤمنانم و من از خود آنان برایشان شایستهترم، پس هرکه را من مولای او بودم، علی(ع) مولای اوست، خدایا هرکه را با او دوستی و ولایت داشته باشد دوست بدار و با هرکس که با او دشمنی کند دشمنی کن"[۶۹]، نیز فرمود: « مَنْ آمِنْ بِي وَ صدقني فَلْيَتَوَلَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ، فَإِنْ وَلَايَتِهِ وَلَايَتِي وَ وَلَايَتِي وَلَايَةُ اللَّهِ »[۷۰] بحث ولایت، بحثی گسترده است، ولایت تکوینی و ولایت تشریعی نیز در این موضوع میگنجد[۷۱].
- رابطۀ ولایت با محبت و عمل نیز از نکات مهمّ است، معنای ولایت و مولی از دیرباز مورد مناقشۀ بسیار میان شیعه و اهل سنت در کتابهای کلامی بوده است که باید به منابع مفصّلتر رجوع کرد[۷۲][۷۳].
مبنا و مشروعیت امور اعتباری
- ولایت الهی، آثار فراوانی در ولایتهای فردی و اجتماعی و خصوصاً صفات والی از سوی خداوند دارد. از جمله آنکه، هر قانونی که به نحوی اجازه تصرّف و اعمال ولایت را به کسی میدهد، میباید به اعتبار شارع اصلی، یعنی خداوند باشد. در این زمینه، هیچ کس، حتّی رسول خدا(ص)، حقّ اظهارنظر شخصی ندارد. چنانکه در حکم تغییر قبله، رسول خدا(ص) مدتها در انتظار حکم الهی بود تا فرمان تغییر قبله از بیتالمقدس به مسجدالحرام نازل شود: ﴿قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ﴾[۷۴].
- همچنین هنگامی که کفّار پیشنهاد تغییر احکام الهی را به رسول اکرم(ص) دادند، خداوند با قاطعیّت به آنان فرمود: ﴿وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ﴾[۷۵].
- بنابراین، تشریعکننده و قانونگذار اصلی در امور فردی و اجتماعی انسان، تنها خداوند است و بقیه میباید تابع فرامین الهی باشند.
- طبیعت زندگی اجتماعی انسان، الزاماً اعتبارات اجتماعی را میطلبد؛ مثلاً، انسانها برای تعیین محدوده تصرّفات ولایی خود، مالکیّت را تعریف میکنند؛ مردم همچنین برای تعیین محدوده روابط اجتماعی و مراتب فرماندهی و امتثال آن از سوی دیگران و تسخیر طرفینی برای اداره جامعه، ریاست و حدود آن را تعریف مینمایند و به همین قرینه، سایر اعتبارات اجتماعی با همه گستردگی خود، شکل میگیرد. ولی همه میدانند که در این پیچ و تاب اعتباریّات بشری، هیچ واقعیّتی در خارج وجود ندارد؛ چنانکه با یک تغییر قانون و یا تحوّلی در نظام اجتماعی و یا حکومتی، بسیاری از عزیزها ذلیل و ذلیلها عزیز میشوند.
- از سوی دیگر، دین الهی نیز مانند سایر نظامها، دارای قوانین و اعتباریّاتی برای اداره زندگی فردی و اجتماعی مردم است. ولی تفاوتی اساسی بین قوانین و سنن اجتماعی و اعتبارات عرفی با قوانین و سنن الهی وجود دارد؛ به این ترتیب که دین دارای مراتب و حقایقی است که پایینترین مرتبه آن، به صورت کتابی حرفی مانند قرآن در میان مردم ظاهر شده است، از همین رو، همه احکام و سنّتهای آن برگرفته از مصالح و مفاسد واقعی است؛ این سنّتها کشف از آن واقعیّات میکنند.
- توضیح آنکه، خداوند در آیات متعدّد، خبر از واقعیّت داشتن دین خود و کتاب الهی در عالم میدهد و میفرماید: ﴿الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُنْ مِنَ الْمُمْتَرِينَ﴾[۷۶]. همچنین میفرماید: ﴿وَبِالْحَقِّ أَنْزَلْنَاهُ وَبِالْحَقِّ نَزَلَ وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا مُبَشِّرًا وَنَذِيرًا﴾[۷۷].
- بنابراین، آنچه از سوی خداوند بر مردم نازل شده، حق است و باطل در آن راه ندارد. در نتیجه، گرچه دین الهی و احکام آن به صورت یک سلسله دستورهای اعتباری در قرآن بیان شده، ولی حقیقت قرآن امری واقعی و اصیل است که در عوالم ملکوت و در کتاب مکنون موجود است: ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾[۷۸]
- بیان ژرف و پرمعنای حضرت امام خمینی در این باره چنین است: "حقیقت قرآن شریف الهی، قبل از تنزّل به منازل خلقیّه و تطوّر به اطوار فعلیّه، از شئون ذاتیّه و حقائق علمیّه درحضرت واحدیّت است وآن حقیقت "کلام نفسی" است که مقارعه ذاتیّه در حضرات اسمائیّه است. و این حقیقت برای احدی حاصل نشود به علوم رسمیّه و نه به معارف قلبیّه و نه به مکاشفه غیبیّه، مگر به مکاشفه تامّه الهیّه برای ذات مبارک نبیّ ختمی(ص) در محفل انس "قاب قوسین"، بلکه در خلوتگاه سرّ مقام "اوادنی". و دست آمال عائله بشریّه از آن کوتاه است، مگر خلّص از اولیاء الله که به حسب انوار معنویّه و حقایق الهیّه، با روحانیّت آن ذات مقدس مشترک و به واسطه تبعیّت تامّه فانی در آن حضرت شدند؛ که علوم مکاشفه را بالوراثه از آن حضرت تلقّی کنند و حقیقت قرآن به همان نورانیّت و کمال که در قلب مبارک آن حضرت تجلّی کند، به قلوب آنها منعکس شود، بدون تنزّل به منازل و تطوّر به اطوار، و آن قرآن بیتحریف و تغییر است و ازکتاب وحی الهی. کسی که تحمل این قرآن را میتواند کند، وجود شریف ولی الله مطلق، علی بن ابی طالب(ع) است؛ و سایرین نتوانند اخذ این حقیقت کنند، مگر با تنزّل از مقام غیب به موطن شهادت و تطوّر به اطوار ملکیّه و تکسّی به کسوه الفاظ و حروف دنیاویّه. و این یکی از معانی "تحریف" است که در جمیع کتاب الهی و قرآن شریف واقع شده و تمام آیات شریفه با تحریف بلکه تحریفات بسیار، به حسب منازل و مراحلی که از حضرت اسماء تا اخیره عوالم شهادت و ملک طی نموده، در دسترس بشر گذاشته شده. و عدد مراتب تحریف، مطابق با عدد مراتب بطون قرآن است طابق النّعل بالنّعل؛ الا آنکه تحریفْ تنزّل از غیب مطلق به شهادت مطلقه است به حسب مراتب عوالم، و بطونْ رجوع از شهادت مطلقه به غیب مطلق است. پس، مبدأ تحریف و مبدأ بطون متعاکس است. و سالک الی الله به هر مرتبه از مراتب بطون که نائل شد، از یک مرتبه تحریف تخلّص پیدا کند؛ تابه بطون مطلق، که بطن سابع است به حسب مراتب کلیّه که رسید، از تحریف مطلقاً متخلّص شود. پس، ممکن است قرآن شریف برای کسی محرّف به جمیع انواع تحریف باشد، و برای کسی به بعض مراتب، و برای کسی محرّف نباشد، و ممکن است برای یک نفر درحالی محرّف و در حالی غیر محرّف باشد، و در حالی محرّف به بعض انواع تحریف باشد"[۷۹].
- نتیجه آنکه، رابطه حقیقت قرآن با ظاهر آن، رابطه روح با جسم و باطن با ظاهر و تأویل با تنزیل است. لذا خداوند در قرآن، اگر به احکام شرعی اشارهای مینماید، در واقع در قالب حکمی اعتباری و سنّتی شرعی، به کشف مصلحتی از نظام تکوین میپردازد؛ زیرا چنانکه اشاره شد، عالم غیب و شهادت مخلوق خداوند حکیم است و سنن حاکم بر آنها، خواه در نظام تکوین باشد و یا تشریع، از مبدأ واحد سرچشمه گرفته و رابطه تنگاتنگی با یکدیگر دارند. مثلاً، محرّمات شرعی خبر از مفاسدی میدهد که پایبندی به آن، از ضررهای آن مفاسد در دنیا و آخرت جلوگیری میکند؛ چنانکه درباره حرمت شراب و قمار میفرماید: ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا﴾[۸۰].
- همچنین درباره آثار اجتماعی انفاق مال میفرماید: ﴿مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ﴾[۸۱].
- و درباره آثار معنوی آن میفرماید: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[۸۲].
- خلاصه آنکه، احکام الهی در قالب اعتباریّات، کشف از حسن و قبحی حقیقی مینماید که عامل به آن، بهرهمند از محاسن و ایمن از مفاسد آن میشود[۸۳].
تولّی؛ تنها راه امتثال ولایت الهی
- فرامین الهی در احکام دینی، مانند دستورهای فرمانروایان عرفی نیست که اعتبار محض باشد و امتثال یا عدم امتثال آن، هیچ اثر خارجی و حقیقی نداشته باشد؛ بلکه همانطور که امر الهی در پدیدههای عینی و تکوین یافته، به مخلوقات حیات و هستی میبخشد و بر این اساس، رابطه ولایی خداوند در تکوینیّات، رابطه حقیقی خالق با مخلوق در ارائه هستی به آنها است، در اعتباریّات نیز امر الهی به آنها حیات و هستی باطنی میبخشد؛ به این معنا که امتثال آن به قصد اطاعت و تعبّد از فرمان خداوند، انسان را تحت ولایت خداوند وارد میکند و رابطهای حقیقی بین ولیّ و موَلّیعلیه در هدایتهای بیشتر برقرار میسازد؛ درنتیجه، مؤمن تحت رحمت رحیمیّه پروردگار، از حیات معنوی برخوردار میگردد.
- بنابراین، در چنین بینشی، اصل عمل خیر در درجه دوم اهمیت قرار دارد و به اصطلاح، "ظرف" ولایت الهی است و آنچه مهم است، تعبّد و نیّت پاک است. بدین ترتیب، مؤمن به دنبال تقوایی میگردد که او را دائماً تحت ولایت و تربیت پروردگار قرار دهد و در این مسیر، اعمال صالح را - که همان اعتبارات شرعی هستند - نردبانی برای ارتقاء ولایت خود قرار میدهد.﴿لَنْ يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَكِنْ يَنَالُهُ التَّقْوَى مِنْكُمْ﴾[۸۴].
- چنین تعبّدی، اثری حقیقی در روح مؤمن دارد و نفس را در مراتب ایمان، و حیات طیّبه بالا و بالاتر میبرد[۸۵]؛ چنانکه در فرمان سجده پروردگار به فرشتگان، هرچند موضوعٌله حکم سجده بر آدم(ع) بود، ولی خداوند در بازخواست از شیطان سؤال میکند: ﴿قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ﴾[۸۶].
- یعنی چه چیز موجب شد که فرمان الهی را امتثال نکردی و به عبارت دیگر، چرا از ولایت الهی استکبار ورزیدی و طوق بندگی را از گردن خود به دور افکندی؟ خداوند نمیفرماید که چرا سجده نکردی؟ زیرا سجده ظرف امتثال امر و ابزاری برای ابراز بندگی در درگاه الهی است و بنده در هر صورت، باید امر مولی را امتثال نماید؛ خواه مأمورٌبه را بپسندد و خوشایندش باشد و یا نپسندد. لذا اگر او قصد جدّی در امتثال امر داشته باشد، ولو موفّق به انجام امر نشود، چون روح تعبّد و تولّی به ولایت الهی را ابراز نموده است، مأجور است. چنانکه در جریان امرالهی به حضرت ابراهیم(ع) در ذبح فرزندش، حضرت اسماعیل(ع)، هرچند مأمورٌبه انجام نشد، ولی خداوند امتثال امر را از حضرت ابراهیم(ع) پذیرفت؛ زیرا عزم جدّی بر امتثال امر و تعبّد به ولایت الهی در او وجود داشت: ﴿فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ﴾[۸۷].
- همچنین روایات فراوانی که نشان میدهد مؤمنین و شیعیانی که قرنها بعد از شهادت امیرالمؤمنین علی(ع) و یا واقعه عاشورا به دنیا میآیند، در زمره مجاهدان و اصحاب آن حضرات هستند، از همین قبیل است؛ چون تنها مانع حضور آنان در رکاب حضراتشان، فاصله زمانی بوده؛ و الا روح تعبّد به امتثال امر امامشان در آنها وجود داشته است[۸۸].
- در یک نگاه جامع، روایاتی که نیّت مؤمن را برتر از عمل او و نیّت کافر را بدتر از عمل او بیان میدارد، از همین دسته است؛ چون همه این امور، ظهور روح تعبّد و یا استکبار در مقابل مقام ولایت الهی است[۸۹].
- نتیجه آنکه، اگر اوامر الهی در تکوینیّات به آنها حیات و هستی ظاهری میبخشد، در اعتباریّات به آنها نورانیّت و حیات معنوی و طیّبه میبخشد. و چون عامل از عمل جدا نیست، امتثال فرمان الهی به نیّت تولّی و اطاعت از ولایت خداوند، نورانیّت عمل را به عامل منتقل میکند و شخص را از مردگی کفر به زندگی ایمانی و ارتقاء روحی وارد مینماید: ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾[۹۰]
- چنانکه خداوند، اصل در ارتقاء روحی را (که حقیقتی خارجی است) به نیّتهای پاک و اعتقادات خالص عاملین به آن نسبت میدهد و نفس عمل عبادی (که اعتباری بیش نیست)، حاوی ارزش ذاتی نمیداند و تنها آن را نمود ظاهری فرمان الهی برمیشمارد.﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ﴾[۹۱].
- در مباحث قبل گذشت که طریق ولایت الهی در تکوینیّات، مقام ولایت و امامت بر خلایق است. نیز اشاره شد که احکام نظام تشریع هم برخواسته از احکام و سنن الهی در نظام تکوین است و لذا طریق ولایت الهی درتشریعیّات نیز مقام ولایت و امامت بر خلائق خواهد بود. بر این اساس، احکام اعتباری شارع مقدّس در صورتی نورانیّت دارد که به قصد امتثال فرمان خداوند (که همان فرامین ولی الله است) انجام شود. در این میان، آنچه مهم است، نه ظاهر عمل، بلکه نیّت اطاعت و کرنش در برابر ولایت پروردگار است؛ که عیناً همان ولایت اولیاء الهی(ع) است؛ چنانکه خداوند به رسول اکرم(ص) میفرماید: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا﴾[۹۲].
- بنا بر آیه شریفه، ایمان این دسته مقبول نیست، مگر هنگامی که به طور کامل در اطاعت پیامبر(ص) باشند و ذرّهای در احکام و قضاوتهایی که ایشان بیان میدارد تردید نکنند. اصولاً تفاوت مبنایی میان منافق از مؤمن و عمل ریائی از خالصانه، در احکام اعتباری شرعی، در همین نکته ظریف است که مؤمن به واسطه نیّت امتثال فرمان الهی و تولّی به ولایت خدا و اولیائش، عمل را انجام میدهد و به خواص و آثار دیگر عمل توجّه چندانی ندارد؛ ولی در عمل ریائی و منافقانه، ظاهر عمل، بدون نیّت الهی و تولّی به ولایت پروردگار انجام میگیرد. لذا گرچه ظاهر هر دو عمل یکسان است، ولی یکی تهی از محتوای نورانی و اثر حقیقی است، ولی دیگری بالابرنده است[۹۳].
- نتیجه آنکه، در بیان اوّل، امتثال فرامین الهی، مصالح و کمال برای زندگی عادّی میآورد؛ خواه نیّت امتثال امر مولی در آن باشد و یا نباشد؛ مثلاً، عمل به احکام کسب و یا دستورات اخلاقی دینی، زندگی آرام و کمالبخشی را برای جامعه به ارمغان میآورد. ولی در بیان دوم، سخن از کسب حیات باطنی و نورانیّت دل با امتثال اوامر مولی است و چنین نورانیّتی، تنها با خالص کردن دل و قصد امتثال امر مولی و قرارگرفتن ظاهر و باطن در تحت ولایت خداوند و اولیاء او(ع) حاصل میشود؛ در چنین صورتی است که حیات طیّبه - که هدف از خلقت است- برای انسانها به ارمغان میآید.
- بر این اساس، اعتباریّات شرعی که رابطه تنگاتنگ با مصالح و مفاسد حقیقی دارند، زمانی اثر مطلوب خود را بر جای میگذارند که مکلّفان، عمل را دقیقاً منطبق با امر مولی انجام دهند؛ تا مصالح حقیقی را کسب کرده باشند. و چون آگاهی بر این اوامر برای افراد عادّی ممکن نیست، همیشه میباید امام معصومی در میان خلق وجود داشته باشد تا احکام را دقیقاً منطبق بر مصالح حقیقیاش برای مردم تبیین نماید. بنابراین، برای بهرهمندی مؤمنین از نورانیّت و باطن فرامین الهی، همیشه میباید ولیّالله و امام معصوم در جامعه وجود داشته باشد؛ تا مردم با رجوع به او، به قصد پیروی از فرمانهای او (که تبیین فرمان الهی است)، از نورانیّت و آثار حقیقی اعمال عبادی خود بهرهمند شوند[۹۴].
دیدگاه شیعه دربارۀ ولایت
- از جنبۀ سیاسی که احق و الیق به خلافت پیغمبر کسی بوده و پیغمبر از جانب خداوند علی(ع) را برای پست و مقام اجتماعی تعیین کرده بود.
- در بیان احکام دین بعد از پیغمبر به چه کسانی باید رجوع کرد؟ آن افراد علم خود را از چه طریق کسب کردهاند و آیا آنها در بیان احکام معصومند یا نه؟ چنانچه میدانیم اعتقاد شیعه به امامت ائمۀ معصومین(ع) هم جنبۀ اعتقادی دارد و هم عملی.
- از جنبۀ معنوی و باطنی از نظر شیعه در هر زمان یک انسان کامل که نفوذ غیبی دارد بر جهان و انسان و ناظر بر ارواح، نفوس و قلوب است و دارای نوعی تسلط تکوینی بر جهان و انسان است همواره وجود دارد و به این اعتبار تام "خلیفه" است[۹۵].
- ولایت به معنای "سرپرستی" دارای اقسامی است که به اعتبارا "مولی علیه" یعنی کسی که سرپرستی شده بر او، به سه قسم تقسیم میشود:
- ولایت تکوینی: این نوع از ولایت مربوط به علت و معلول است پس هیچ گاه تخلف بردار نیست و یک رابطۀ حقیقی و واقعی بین آنها برقرار است یعنی معلول همیشه و در همه حال و در همه جا تحت ولایت علت خود است مثل تمام ممکنات به واجب تعالی.
- ولایت بر تشریع: این نوع ولایت در محدودۀ جعل و تشریع قانون است که اگر چه این ولایت از طرف خود شارع یا جاعل قانون تخلفپذیر نیست ولی از طرف کسی که قانون مجعول اوست قابل تخلف است؛ مثل تمامی قوانینی که خداوند برای هدایت بشر میفرستد. این قوانین از طرف انسان قابل طاعت هستند و کذا قابل عصیان. چون که مقتضای مختار بودن انسان است این نوع از ولایت به ولایت تکوینی بر میگردد و یک نوع ولایت اعتباری و قرار دادی نیز است.
- ولایت تشریعی: ولایت تشریعی ولایتی است که نه تکوینی میباشد و نه ولایت بر تشریع، بلکه ولایت و مدیریتی در چارچوب تشریع و قوانین آن. مثل ولایت ائمه[۹۶].
- باطن امامت همان ولایت است که یکی از بزرگترین حقوق اجتماعی اهل بیت(ع) بر ماست که ولایت آنها را بپذیریم و تحت ولایت ایشان زندگی کنیم.
- امام رضا(ع) از پدران گرامیش روایت کرده که فرمودند: "حضرت رسول این آیه را تلاوت کردند که اصحاب آتش و اصحاب بهشت برابر نیستند اصحاب بهشت رستگاراناند، بعد فرمودند: اصحاب بهشت کسی است که من را اطاعت کند و تسلیم علی بن ابی طالب بعد از من باشد و اقرار به ولایت او بکند و اصحاب آتش کسی است که خشمگین بر ولایت اوست و نقض پیمان میکند و او را بعد از من میکشد"[۹۷].
- امام باقر(ع) فرمود: "... اگر مردی تمام عمرش ما بین رکن و مقام عبادت کند سپس بمیرد و ایمان به ولایت ما نیاورده باشد حتماً خداوند او را با روی در آتش خواهد افکند"[۹۸].
- عبدالرحمن بن کثیر میگوید: شنیدم از امام صادق(ع) که میفرمود: "ما ولی امر (امامت و خلافت) خدا هستیم"[۹۹]. از امام علی(ع) روایت است که فرمودند: "ما را بر عهدۀ مردم حق فرمانبرداری و حق ولایت است و برای این کار از خداوند سبحان پاداش نیک خواهند گرفت"[۱۰۰].
- رسول خدا(ص) به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: "هر که خوشحال میشود (دوست دارد) که خدا را در حال ایمان و پاک دیدار کند و وحشت بسیار بزرگ قیامت او را اندوهگین نسازد، باید رهبری و ولایت و مقتدایی تو و دو فرزندت حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد و علی و حسن و نهایتاً مهدی را که خاتم آنان است از جان و دل بپذیرد"[۱۰۱][۱۰۲].
ولایت ذاتی
ولایت خداوند جهان به موجودات عالم که در تمام معانی فراگیرش به حضرت احدیت اختصاص دارد و بر حسب مصلحت و مشیتش، بخشی از آن را برای بندگان با در نظر گرفتن ارزشها و قابلیتها قرار داده است [۱۰۳][۱۰۴].
ولایت جعلی
ولایتی است که به جعل الهی به بندگانش عطا گردیده، مانند ولایت مطلقه (تکوینی و تشریعی) که به حضرت رسول اکرم(ص) و ائمه هدی(ع) تفویض شده و همچنین ولایت فقیه و حاکم منصوب از جانب امام در امور مذهبی و اجتماعی[۱۰۵][۱۰۶].
ولایت غیر خدا
ولایت خدا
ولایت پیامبر
ولایت پیامبر خاتم
ولایت اهل بیت
ولایت اولی الامر
ولایت امام
ولایت اوصیای انبیا
ولایت فقیه
ولایت حاکم
مصداقشناسی ولی
ویژگیهای ولی
عوامل بهرهمندی از ولایت الهی
موانع بهرهمندی از ولایت الهی
آثار بهرهمندی از ولایت الهی
ولایت در فرهنگ مطهر
امامت و پیشوایی و مقتدایی دینی، به طوریکه آنچه پیشوا میگوید و هر طور عمل میکند سند و حجت الهی تلقّی میشود، نوعی ولایت است، زیرا نوعی حقّ تسلط و تدبیر و تصرّف در شؤون مردم است[۱۰۷]. ولایت به معنی حجت زمان که هیچ زمانی خالی از حجت نیست[۱۰۸]. ولایت، یعنی تسلّط و سرپرستی[۱۰۹].[۱۱۰]
ولایت تکوینی
مقصود از ولایت تکوینی این است که انسان در اثر پیمودن صراط عبودیت به مقام قرب الهی نائل میگردد و اثر وصول به مقام قرب - البته در مراحل عالی آن - این است که معنویت انسانی که خود حقیقت و واقعیتی است، در وی متمرکز میشود و با داشتن آن معنویت، قافله سالار معنویّات، مسلّط بر ضمائر و شاهد بر اعمال و حجت زمان میشود. زمین هیچگاه از ولیّی که حامل چنین معنویتی باشد، و به عبارت دیگر از انسان کامل خالی نیست...[۱۱۱].[۱۱۲]
ولایت حاکم
«ولایت حاکم»، یعنی حاکم شرعی در بسیاری از موارد حق ولایت دارد[۱۱۳].[۱۱۴]
ولایت زعامت
ولایت زعامت، یعنی حق رهبری اجتماعی و سیاسی[۱۱۵].[۱۱۶]
ولایت سیاسی و اجتماعی
پیامبر(ص) گذشته از این که مبیّن و مبلّغ احکام بود و گذشته از این که قاضی مسلمین بود، سائس و مدیر اجتماع مسلمین بود، ولیّ امر مسلمین و اختیاردار اجتماع مسلمین بود. همچنانکه قبلاً گفته شد، آیه کریمه ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾[۱۱۷] و همچنین آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[۱۱۸] ناظر به این قسمت است[۱۱۹].[۱۲۰]
ولایت قضایی
پیامبر(ص) ولایت قضایی داشت، یعنی حکمش در اختلافات حقوقی و مخاصمات داخلی نافذ بود: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا﴾[۱۲۱].[۱۲۲].[۱۲۳]
ولایت معنوی
حتی امام، حیّ و میّت ندارد. وقتی شما به زیارت امام رضا(ع) میروید میگویید: «السَّلَامُ عَلَيْكَ» در حد این است که شما با انسان زندهای در این دنیا روبرو میشوید و میگویید: «السَّلَامُ عَلَيْكَ»، همانمقدار شما را شهود میکند. این همان مسئله ولایت است، ولایت معنوی[۱۲۴].[۱۲۵]
ولی
ولاء، وَلایت (به فتح «واو»)، وِلایت (به کسر «واو»)، ولی، مولی، اولی و امثال اینها همه از ماده «ولی» - و، ل، ی - اشتقاق یافتهاند. این واژه از پر استعمالترین واژههای قرآن کریم است که به صورتهای مختلفی بهکار رفته است؛ میگویند در ۱۲۴ مورد به صورت اسم و ۱۱۲ مورد در قالب فعل در قرآن کریم آمده است. معنای اصلی این کلمه همچنانکه راغب در مفرداتالقرآن گفته است، قرارگرفتن چیزی در کنار چیز دیگر است به نحوی که فاصلهای در کار نباشد؛ یعنی اگر دو چیز آنچنان به هم متصل باشند که هیچچیز دیگر در میان آنها نباشد، مادۀ «ولی» استعمال میشود. مثلاً اگر چند نفر پهلوی هم نشسته باشند و ما بخواهیم وضع و ترتیب نشستن آنها را بیان کنیم، میگوییم: زید در صدر مجلس نشسته است وَیَلیهِ عمرو وَیَلی عمراً بَکرٌ یعنی بلافاصله در کنار زید عمرو نشسته است و در کنارعمرو بدون هیچ فاصلهای بکر نشسته است. به همین مناسبت طبعاً این کلمه در مورد قرب و نزدیکی به کار رفته است اعم از قرب مکانی و قرب معنوی، و باز به همین مناسبت در مورد دوستی، یاری، تصدی امر، تسلط و معانی دیگر از این قبیل استعمال شده است؛ چون در همه اینها نوعی مباشرت و اتّصال وجود دارد[۱۲۶].
ولی معنایش دوست نیست، حمایت و سرپرستی است. گاهی «ولی» اسم فاعل است، یعنی سرپرست، و گاهی اسم مفعول است، یعنی سرپرستشده. بر وزن فعیل است که در لغت عرب هم فاعل میآید و هم به معنی مفعول. ﴿الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ﴾[۱۲۷] مردان مؤمن و زنان مؤمن برخی نسبت به برخی سرپرستی دارند[۱۲۸]. معنی اصلی «ولی» سرپرست است[۱۲۹].
ولی امر مسلمین اجتماع نیازمند به رهبر است. آنکس که باید زمام امور اجتماع را بهدست گیرد و شؤون اجتماعی مردم را اداره کند و مسلّط بر مقدّرات مردم است، ولی امر مسلمین است[۱۳۰].[۱۳۱]
جستارهای وابسته
- تفاضل ولایتها
- عموم ولایت
- مرتبه ولایت
- مقام ولایت
- ولایت الهی
- ولایت امام
- ولایت انسان کامل
- ولایت اهل کتاب
- ولایت تام
- ولایت تشریعی
- ولایت تکوینی
- ولایت حاکم
- ولایت خاصه
- ولایت خلیفه الهى
- ولایت شعبیه
- ولایت شیطان
- ولایت ظالمان
- ولایت عامه
- ولایت مؤمنین
- ولایت مطلقه
- ولایت معنوی
- ولایت ملائکه
- ولایت ولىّ دَم
- ولایت ولىّ سفیه
- ولایت ولىّ نکاح
- ولایت کافران
منبعشناسی جامع ولایت
منابع
- اراکی، محسن، درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»
- شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی
- محدثی، جواد، فرهنگ غدیر.
- محدثی، جواد، فرهنگ زیارت.
- دیبا، حسین، اسلام، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳
- فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱
- شکری، آرزو، حقوق اهل بیت
- ابراهیمزاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری
- حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن
- زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر
پانویس
- ↑ برای توضیح بیشتر، ر.ک: «ولاءها و ولایتها» از شهید مطهری
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۵۹۴.
- ↑ اراکی، محسن، درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ رسالة فی معنی المولی، شیخ مفید، نسخه خطی، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، قم، مجموعه شماره ۲۴۳.
- ↑ به نقل از امامتپژوهی، محمود یزدی مطلق و جمعی دیگر، ج۴۸.
- ↑ ابراهیمزاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری، ص:۱۶-۱۷.
- ↑ معجم مقاییس اللغه (ط. مکتب الاعلام الإسلامی، ۱۴۰۴ ه.ق.)، ج۶، ص۱۴۱.
- ↑ المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی (مؤسسه دارالهجره، ۱۴۱۴ ه.ق.)، ج۲، ص۶۷۲.
- ↑ مفردات الفاظ القرآن (ط. دارالقلم - الدار الشامیه، ۱۴۱۲ ه.ق.)، ص۸۸۵.
- ↑ النهایه فی غریب الحدیث و الاثر (ط. مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، ۱۳۶۷ ه.ش.)، ج۵، ص۲۲۷.
- ↑ لسان العرب (ط. دارالفکر للطباعه و النشر و التوزیع - دار صادر، ۱۴۱۴ ه.ق.)، ج۱۵، ص۴۰۷.
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن (ط. جامعه مدرسین، ۱۴۱۷ق)، ج۱۰، صص ۸۸ و ۸۹ و ج۱۳، صص ۳۱۷ و ۳۱۸.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۴۵۲.
- ↑ مفردات، ج۱، ص۸۸۵.
- ↑ «بنابراین از نزد خویش به من وارثی ببخش!» سوره مریم، آیه ۵.
- ↑ «و نه او را از سر زبونی، سرپرستی است» سوره اسراء، آیه ۱۱۱.
- ↑ کهف: ۱۷ و هرکه را در گمراهی وانهد، پس هیچ سرپرست راهنمایی برای او نخواهی یافت.
- ↑ «و جز خداوند یار و یاوری ندارید» سوره بقره، آیه ۱۰۷.
- ↑ «بگو آیا جز خداوند آفریننده آسمانها و زمین را سرور گزینم» سوره انعام، آیه ۱۴.
- ↑ «آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است» سوره شوری، آیه ۹.
- ↑ «داستان کسانی که به جای خداوند سرورانی (به پرستش) گزیدند» سوره عنکبوت، آیه ۴۱.
- ↑ «مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوست گیرند» سوره آل عمران، آیه ۲۸.
- ↑ تفلیسی، وجوه قرآن، ص۳۰۹ تا ۳۱۱؛ النیشابوری، وجوه القرآن، ص۵۸۲. البته *ایشان دو وجه دیگر نیز قائل است: ۱. الولی القریب؛ ۲.الولی فی الدین.
- ↑ شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۱۵۶- ۱۵۸.
- ↑ «و آنچه در آسمانها و در زمین است از آن خداوند است و خداوند به هر چیزی، نیک داناست» سوره نساء، آیه ۱۲۶.
- ↑ «و همانا ما انسان را آفریدهایم و آنچه درونش به او وسوسه میکند میدانیم و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم» سوره ق، آیه ۱۶.
- ↑ «و بدانید که خداوند میان آدمی و دل او میانجی میشود» سوره انفال، آیه ۲۴.
- ↑ «آنجا، سروری از آن خداوند راستین است، او در پاداش دادن نیکوتر و در بخشیدن بهتر است» سوره کهف، آیه ۴۴.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۴۵۳.
- ↑ شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص۳۲۹ تا ۳۶۹.
- ↑ ر. ک: دراسات فی ولایة الفقیه، ج۱، ص۷۲: انَّ حَقِيقَتَهَا تَرْجِعُ الَىَّ تُوَلِّي الامر وَ التَّصَرُّفِ وَ التَّدْبِيرِ وَ يشتق مِنْهَا لَفْظَ الْوَالِي بِهِ معناي الْحَاكِمِ وَ الامير
- ↑ ر. ک: حکمت و حکومت مهدی حائری، ص۱۷۸.
- ↑ شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص۳۲۹ تا ۳۶۹.
- ↑ تفسیر المیزان، ج۶، ص۱۲.
- ↑ شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص۳۲۹ تا ۳۶۹.
- ↑ سید مسعود معصومی، نگاه نو به حکومت دینی، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ص۲۳ (تلخیص).
- ↑ سوره بقره، آیه ۲۵۷، نیز سوره محمّد، آیه ۱۱ دربارۀ مولی و سوره مائده آیه ۵۵ دربارۀ ولایت خدا و رسول و آنانکه در حال رکوع انفاق میکنند
- ↑ سوره احزاب، آیه ۶
- ↑ سوره احزاب، آیه ۳۶
- ↑ طرح کلّی اندیشه اسلامی در قرآن، سیدعلی حسینی (خامنهای)، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۷، صفحات ۱۱۱، ۱۱۶، ۱۲۶ (با تلخیص)
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۵۹۴.
- ↑ الالهیات، ج۲، ص۷۳.
- ↑ شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص۳۲۹ تا ۳۶۹.
- ↑ " الولایة التکوینیة التی تصح له التصرف فی کل شیء و تدبیر امر الخلق بماشاء و کیف شاء"؛ المیزان (عربی)، ج۶، ص۱۲.
- ↑ المیزان (عربی)، ج۶، ص۱۳.
- ↑ جوادی آملی، ولایت در قرآن، مرکز فرهنگی رجاء، چاپ اول، ۱۳۶۷. ص۲۱۵؛ یعنی روح ولایت تکوینی به ولایت بر تکوین و ولایت تشریع به ولایت بر تشریع باز میگردد.
- ↑ شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص۳۲۹ تا ۳۶۹.
- ↑ آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است و او مردگان را زنده میگرداند و او بر هر کاری تواناست؛ سوره شوری، آیه: ۹.
- ↑ شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص۳۲۹ تا ۳۶۹.
- ↑ امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم؛ سوره مائده، آیه: ۳.
- ↑ سوره بقره، آیه:۱۸۵.
- ↑ سوره بقره، آیه: ۱۸۷.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۱۷۹ـ۱۸۱.
- ↑ المیزان، ج۶، ص۴۸.
- ↑ المیزان، ص۴۹.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۱۷۶ـ۱۸۱.
- ↑ المیزان، ص۱۶۷ـ۲۰۱.
- ↑ دیبا، حسین، اسلام، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.
- ↑ صحیح البخاری، ج۱، ص۹ـ۱۰؛ صحیح مسلم، ج۱، ص۴۵.
- ↑ صحیح البخاری، ج۱، ص۱۰.
- ↑ الکافی، ج۲، ص۳۱.
- ↑ الکافی، ص۱۸.
- ↑ الکافی، ص۱۸.
- ↑ بحارالانوار، ج۶۵، ص۳۷۶.
- ↑ بحارالانوار، ج۶۶، ص۲.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۳۷۷؛ بحارالانوار، ج۶۵، ص۳۸۷.
- ↑ دیبا، حسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.
- ↑ اهل البيت فی الكتاب والسنّه، ص ۳۷۸
- ↑ «إِنَّ اللَّهَ مَوْلَايَ وَ أَنَا مَوْلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَنَا أَوْلَى بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ»؛ الغدير، ج ۱ ص ۱۱
- ↑ کنز العمّال، ج ۱۱ ص ۶۱۱
- ↑ درباره ولایت تکوینی به بحث مبسوطی در «امامشناسی» علامه حسینی طهرانی، ج ۱ مراجعه کنید
- ↑ از جمله: «الغدیر» ج ۱ ص ۳۶۲، «نفحات الأزهار» (خلاصه عبقات) ج ۱۵ و ۱۶، «موسوعة الإمام علی بن ابیطالب»، ج ۲ ص ۱۹۷، «فیض القدیر» (خلاصه عبقات) شیخ عباس قمی
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۵۹۴.
- ↑ «گرداندن رؤیت را به آسمان، میبینیم پس رؤیت را به قبلهای که میپسندی خواهیم گرداند؛ اکنون به سوی مسجد الحرام رو کن و (همه) هرجا هستید به سوی آن روی کنید» سوره بقره، آیه ۱۴۴.
- ↑ «و چون آیات روشن ما برای آنان خوانده شود کسانی که لقای ما را امید نمیبرند میگویند: قرآن دیگری جز این بیاور یا آن را دگرگون کن! بگو: مرا نسزد که از پیش خود آن را دگرگون کنم. من جز از آنچه به من وحی میشود پیروی نمیکنم؛ بیگمان من اگر با پروردگارم نافرمانی کنم از عذاب روزی سترگ میهراسم» سوره یونس، آیه ۱۵.
- ↑ «حق از آن پروردگار توست پس، از دودلان مباش!» سوره آل عمران، آیه ۶۰.
- ↑ «و آن (قرآن) را راستین فرو فرستادهایم و راستین فرود آمده است و تو را جز نویدبخش و بیمدهنده نفرستادهایم» سوره اسراء، آیه ۱۰۵.
- ↑ «به راستی ما آن را قرآنی عربی قرار دادیم باشد که خرد ورزید و بیگمان آن نزد ما در اصل کتاب، فرازمندی فرزانه است» سوره زخرف، آیه ۳-۴.
- ↑ آداب الصلوة (ط. مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۷۰ ه.ش.)، ص۱۸۱.
- ↑ «از تو درباره شراب و قمار میپرسند، بگو در این دو، گناهی بزرگ و سودهایی برای مردم (نهفته) است. امّا گناه آنها از سود آنها بزرگتر است» سوره بقره، آیه ۲۱۹.
- ↑ «آنچه خداوند از (داراییهای) اهل این شهرها بر پیامبرش (به غنیمت) بازگرداند از آن خداوند و پیامبر و خویشاوند و یتیمان و مستمندان و در راه مانده است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد» سوره حشر، آیه ۷.
- ↑ «از داراییهای آنان زکاتی بردار که با آن آنها را پاک میداری و پاکیزه میگردانی و برای آنها (به نیکی) دعا کن که دعای تو (مایه) آرامش آنان است و خداوند شنوایی داناست» سوره توبه، آیه ۱۰۳.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۴۶۴-۴۶۸.
- ↑ «هرگز گوشت و خون آنها به خداوند نمیرسد اما پرهیزگاری شما (در قربانی کردن آنها) به او میرسد» سوره حج، آیه ۳۷.
- ↑ «يَا أَبَا ذَرٍّ، إِذَا دَخَلَ النُّورُ الْقَلْبَ انْفَتَحَ الْقَلْبُ وَ اسْتَوْسَعَ. قُلْتُ: فَمَا عَلَامَةُ ذَلِكَ، بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: الْإِنَابَةُ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ، وَ التَّجَافِي عَنْ دَارِ الْغُرُورِ، وَ الِاسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِهِ» (الأمالی (للطوسی) (ط. دارالثقافه، ۱۴۱۴ ه.ق.)، ص۵۳۲: مجلس ۱۹).
- ↑ «(خداوند) فرمود: آنگاه که به تو فرمان دادم. چه چیز تو را از فروتنی بازداشت؟» سوره اعراف، آیه ۱۲.
- ↑ «و چون هر دو (بدین کار) تن دادند و (ابراهیم) او را به روی درافکند (او را از آن کار بازداشتیم)؛ و بدو ندا کردیم که: ای ابراهیم! تو خواب خود را راست شمردی؛ ما بدینگونه نکوکاران را پاداش میدهیم» سوره صافات، آیه ۱۰۳.
- ↑ در زیارتنامه سیدالشهداء(ع) میخوانیم: «لَبَّيْكَ دَاعِيَ اللَّهِ لَبَّيْكَ دَاعِيَ اللَّهِ إِنْ كَانَ لَمْ يُجِبْكَ بَدَنِي فَقَدْ أَجَابَكَ قَلْبِي وَ شَعْرِي وَ بَشَرِي وَ رَأْيِي وَ هَوَايَ- عَلَى التَّسْلِيمِ لِخَلَفِ النَّبِيِّ الْمُرْسَلِ» (کامل الزیارات (ط. دار المرتضویه، ۱۳۵۶ ه.ش)، ص۲۱۸) همچنین امیرالمؤمنین(ع) به فردی که ابراز تأسف میکرد که برادرش میخواست در جنگ جمل در رکاب حضرتش باشد، ولی نتوانست، فرمودند: «قَدْ قَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ وَدِدْتُ أَنَّ أَخِي فُلَاناً كَانَ شَاهِدَنَا لِيَرَى مَا نَصَرَكَ اللَّهُ بِهِ عَلَى أَعْدَائِكَ فَقَالَ لَهُ(ع) [عَلِيٌّ(ع)] أَ هَوَى أَخِيكَ مَعَنَا فَقَالَ نَعَمْ قَالَ فَقَدْ شَهِدَنَا وَ لَقَدْ شَهِدَنَا فِي عَسْكَرِنَا هَذَا [قَوْمٌ] أَقْوَامٌ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ سَيَرْعَفُ بِهِمُ الزَّمَانُ وَ يَقْوَى بِهِمُ الْإِيمَانُ». «سَيَرْعَفُ بِهِمُ الزَّمَانُ» یعنی روزگار آنان را از ارحام مادرانشان خارج خواهد کرد. (نهجالبلاغه (للصبحی صالح) (ط. هجرت، ۱۴۱۴ ه.ق)، ص۴۹۵.
- ↑ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): نِيَّةُ الْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ وَ نِيَّةُ الْكَافِرِ شَرٌّ مِنْ عَمَلِهِ وَ كُلُّ عَامِلٍ يَعْمَلُ عَلَى نِيَّتِهِ»(الکافی (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ه.ق.)، ج۲، ص۸۴).
- ↑ «خداوند سرور مؤمنان است که آنان را به سوی روشنایی از تیرگیها بیرون میبرد اما سروران کافران، طاغوتهایند که آنها را از روشنایی به سوی تیرگیها بیرون میکشانند؛ آنان دمساز آتشند، آنها در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۵۷.
- ↑ «سخن پاک به سوی او بالا میرود و کردار نیکو آن را فرا میبرد» سوره فاطر، آیه ۱۰.
- ↑ «پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمیآورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کردهای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.
- ↑ چنانکه پروردگار میفرماید: ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئًا﴾ «و کردارهای کافران چون سرابی است در بیابانی خشک که تشنه آن را آب میپندارد تا چون بدان رسد آن را چیزی نیابد و (کافر) خداوند را نزد آن (کارهای خویش) فرا مییابد که به حسابش تمام میرسد» سوره نور، آیه ۳۹. همچنین رسول خدا(ص) میفرمایند: «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ، وَ لِكُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى، فَمَنْ غَزَا ابْتِغَاءَ مَا عِنْدَ اللَّهِ، فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ، وَ مَنْ غَزَا يُرِيدُ عَرَضَ الدُّنْيَا أَوْ نَوَى عِقَالًا لَمْ يَكُنْ لَهُ إِلَّا مَا نَوَى» (الأمالی (للطوسی) (ط. دار الثقافه، ۱۴۱۴ ه.ق.)، ص۶۱۸: مجلس ۲۹).
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۴۸۱-۴۸۵.
- ↑ محمد مقیمی، منشور مقدس ولایت، ص۱۴۶ تا ۱۴۸.
- ↑ عبد الله جوادی آملی، ولایت فقیه (فقاهت، عدالت)، ص۱۲۲ با تغییر اندکی.
- ↑ عیون أخبارالرضا(ع)، ج۱، ص۲۸۰، شیخ طوسی، الأمالی، ص۳۶۳.
- ↑ «وَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا عَبَدَ اللَّهَ عُمُرَهُ مَا بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ ثُمَّ مَاتَ وَ لَمْ يَجِئْ بِوَلَايَتِنَا لَأَكَبَّهُ اللَّهُ فِي النَّارِ عَلَى وَجْهِهِ»؛استرآبادی، تأویل الآیات الظاهرة، ص۳۰۹.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۱۹۲؛ بصائرالدرجات، ص۱۰۵.
- ↑ «لَنَا عَلَى النَّاسِ حَقُّ الطَّاعَةِ وَ الْوَلَايَةِ وَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ حُسْنُ الْجَزَاءِ»؛ غرر الحکم، ص۵۷۲.
- ↑ شیخ طوسی، الغیبة، ص۱۳۶؛ ابن شهرآشوب، المناقب، ج۱، ص۲۹۳.
- ↑ شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۱۶۰- ۱۶۳.
- ↑ احمد محسنی گرکانی، جلوههایی از ولایت، ص۹۴.
- ↑ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۱۴۳.
- ↑ احمد محسنی گرکانی، جلوههایی از ولایت، ص۹۴.
- ↑ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۱۴۳.
- ↑ مجموعه آثار، ج۳، ص۲۸۰.
- ↑ امامت و رهبری، ص۵۶.
- ↑ امامت و رهبری، ص۶۰.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۸۵۰.
- ↑ مجموعه آثار، ج۳، ص۲۸۵.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۸۵۰.
- ↑ اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۲۴۶.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۸۵۱.
- ↑ مجموعه آثار، ج۳، ص۲۸۰.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۸۵۱.
- ↑ «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.
- ↑ «از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ مجموعه آثار، ج۳، ص۲۸۲.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۸۵۱.
- ↑ «پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمیآورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کردهای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.
- ↑ مجموعه آثار، ج۳، ص۲۸۲.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۸۵۱.
- ↑ امامت و رهبری، ص۸۲.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۸۵۱.
- ↑ مجموعه آثار، ج۳، ص۲۵۵.
- ↑ «و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند» سوره توبه، آیه ۷۱.
- ↑ تعلیم و تربیت در اسلام، ص۱۷۵.
- ↑ امامت و رهبری، ص۶۰.
- ↑ مجموعه آثار، ج۳، ص۲۸۰.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۸۵۲.