امام حسین در قرآن
متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
سوگواری امام حسین |
رویدادها |
---|
واقعه عاشورا • اسیران کربلا • روز شمار واقعه عاشورا • روز عاشورا • نامه های کوفیان به امام حسین • واقعه عاشورا (از نگاه آمار) |
افراد |
علی اکبر • علی اصغر • عباس بن علی • زینب کبری • سکینه بنت حسین • فاطمه دختر امام حسین • مسلم بن عقیل • شهیدان کربلا • اسیران کربلا |
جایها |
حرم امام حسین • تل زینبیه • حرم عباس بن علی • گودال قتلگاه • بین الحرمین • نهر علقمه |
مناسبتها |
تاسوعا • عاشورا • اربعین |
مراسم |
مرثیهخوانی • نوحه • تعزیه • روضه • زنجیرزنی • سینهزنی • سقاخانه • سنج و دمام • دسته عزاداری • شام غریبان • تشتگذاری • نخلگردانی • قمه زنی • راهپیمایی اربعین • تابوتگردانی • مراسم تابوت |
- این مدخل از زیرشاخههای بحث اهل بیت پیامبر خاتم است. "امام حسین" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل امام حسین (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
- ابو عبدالله، حسین بن علی بن ابی طالب، دومین فرزند حضرت علی و فاطمه دختر پیامبر(ع)، تولد وی نزدیک دو سال و اندی پس از ازدواج آن دو و در منابع روایی شیعه، سوم[۱] یا پنجم[۲] شعبان سال چهارم یاد شده است[۳]؛ ولی بیشتر منابع اهل تسنن چند شب گذشته از شعبان سال چهارم[۴] و برخی آن را پنجم شعبان[۵] همان سال دانستهاند.
- پیکر حسین بن علی(ع) فراوان به پیامبر(ص) شباهت داشت[۶] و آن حضرت وی را حسین نامید و برایش عقیقه کرد و به مناسبتهای گوناگونی در مسجد نبوی و برابر مؤمنان، علاقه خود را به حسین که در آن اوان کودک بود، نشان میداد و از گریه او بسیار آزرده خاطر میشد. پیامبر(ص) در بیان احساس خود به حسین(ع) آن را به بوییدن گل خوشبو مانند کرده[۷] و از علی بن ابیطالب(ع) میخواست مراقب وی باشد[۸] و برای دفع حسادت دیگران به امام حسین و امام حسن(ع) از دعاهایی بهره میگرفت[۹].
- رسول خدا(ص) فراوان به حسنین(ع) علاقه داشت و آن دو را فرزندان خود میخواند[۱۰]. نسبت دادن فرزندان دختر به خود، برخلاف عرف پدر سالارانه نظام شبانی آن زمانه عرب بود؛ لیکن آیات الهی نیز بر این انتساب تأکید داشتند.
- در رویداد مشهور مباهله، مسیحیان نجران در رویارویی با آیین اسلام، ابتدا پذیرفتند که با مسلمانان مباهله کنند و برپایه آیه ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾[۱۱] که در آن هنگام نازل شد، پیامبر(ص) از مسیحیان خواست که برای مباهله، همسر و فرزندان را همراه خود بیاورند؛ سپس حضرت همراه با علی بن ابیطالب، فاطمه و حسنین(ع) برای مباهله حاضر شدند. مسیحیان نجران، با دیدن چهرههای نورانی همراهان پیامبر(ص) از مباهله خودداری و به پرداخت جزیه رضایت دادند. پس ﴿أَبْنَاءَنَا﴾ اشاره به حسنین(ع) است. مفسران[۱۲] و محدثان[۱۳] در تفسیر این آیه آن را بیانگر روابط پدر و فرزندی ایشان و پیامبر(ص) دانستهاند[۱۴]. این امر در عرصه سیاسی میتواند نتایج درخور توجهی داشته باشد.
- هرچند در باور شیعه، جانشینی را خدا و نماینده او تعیین میکنند و انتخابی نیست، تعیین امامان پس از پیامبر(ص) با فرهنگ سیاسی عرب نیز هماهنگی داشت که بستگان نزدیک حاکم (برادر، فرزند) جانشین او میشدند. ضمن آنکه جانشینی در میان انبیای بنیاسرائیل نیز برپایه چنین فرهنگی بود[۱۵]، از اینرو قبایل عرب برابر فرهنگ مشترکشان، اولویت بیشتری برای جانشینی حسین بن علی(ع) باور داشتند؛ به ویژه که سفارشهای پیامبر(ص) و ویژگیهای شخصی وی، او را در این عرصه بیرقیب میساخت.
- افزون بر آیه ﴿فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ...﴾، که برپایه آن امام حسین(ع) فرزند پیامبر دانسته شده آیات ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلًّا هَدَيْنَا وَنُوحًا هَدَيْنَا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى وَعِيسَى وَإِلْيَاسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ﴾[۱۶] نیز حضرت عیسی را از تبار حضرت ابراهیم(ع) دانسته، و چون عیسی(ع) پدر نداشت، قطعاً رابطه وی با ابراهیم(ع) از طرف مادر است. این آیه نیز ناقض اصلی است که تنها فرزندان پسر را فرزندان هر شخص میشمرد، در نتیجه مفسران شیعه[۱۷] و سنی[۱۸] از این آیه برای اثبات رابطه پدر و فرزندی پیامبر(ص) با امام حسین(ع) استفاده کردهاند. بهگزارشی، حجاج بن یوسف ثقفی، والی امویان بر عراق امام حسین را از ذریه رسول اکرم(ص) نمیدانست و امام باقر(ع)[۱۹] براساس همین آیات به وی پاسخ داد.
- همچنین حجاج به یحیی بن یعمر، فقیه و قاضی خراسان، نامه نوشت که من با قرائت قرآن از آغاز تا پایانش آیهای که برساند حسین(ع) از ذریه پیامبر(ص) است نیافتم، در حالی که تو بدان باور داری و یحیی بن یعمر نیز آیات یاد شده را پایه اعتقاد خود دانست[۲۰]. به روایت شعبی، یحیی بن یعمر را دست بسته نزد حجاج آوردند و حجاج او را تهدید کرد چنانچه دلیلی روشن برای اثبات باور خود نیاورد، همه اعضای بدن او را خواهد برید؛ ضمناً حجاج از وی خواست که به آیه مباهله استناد نکند؛ در این هنگام، یحیی بن یعمر به آیات مذکور اشاره کرد که تعجب حجاج را برانگیخت و اظهار داشت که گویا این آیات را تاکنون نخوانده است و سپس دستور داد بندهای یحیی را باز کرده و به او صله دهند[۲۱].
- فخر رازی نیز در تفسیر این آیه افزوده که گفته شده محمد بن علی باقر(ع) نیز بر اساس این آیه ضد حجاج دلیل آورد[۲۲].
- عباسیان نیز که از قاعده ارث بردن از پیامبر(ص)، جد خود، عباس را وارث حضرت و شایسته خلافت میدانستند، با وارث بودن حسنین(ع) مخالفت میکردند.
- در گفت و گوی امام کاظم(ع) با هارون الرشید خلیفه عباسی نیز از این آیات برای اثبات این مدعا بهرهگیری شده بود[۲۳]. به گزارشی، ابوالجارود در پاسخ به پرسش امام باقر(ع) در مقابله با کسانی که رابطه پدر و فرزندی پیامبر(ص) و امام حسین(ع) را انکار میکنند، چگونه استدلال میکنی، گفت: در مباحث خود از این دو آیه برای اثبات این پیوند استفاده میکنم[۲۴].
- فخر رازی از علمای متعصب اهل تسنن در ادامه تفسیر آیه مباهله گفته که پس از مباهله، پیامبر(ص) علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) را گرد آورده و آنان را اهل بیت خود دانست که آیه تطهیر نازل شد: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾[۲۵]. وی درستی این سخن را به همه محدثان و مفسران نسبت داده است[۲۶].
- علامه حلی نیز طُرق اختصاص آیه تطهیر به اهل بیت را بیش از ۱۰۰ طریق دانسته است[۲۷]. برپایه این آیه، پاک شدن اهل بیت از هر گونه پلیدی همواره خواست الهی است.
- نظیر این آیه برای دیگران نازل نشده است[۲۸]، پس میتوان آن را یکی از ادله متنی و قاطع در اثبات عصمت سیدالشهداء و دیگر اهل بیت(ع) دانست. قرار گرفتن امام حسین(ع) در گردونه مفهوم "اهل بیت" از افتخارات دیگر سالار شهیدان است و آن، هنگامی بود که پیامبر(ص) پس از استراحت در خانه همسرش امسلمه، حضرت فاطمه، علی و حسنین(ع) را فرا خواندند و پوششی روی آنان نهادند و رو به آسمان دعا کرده و از خدا خواستند تا آنان را از ناپاکیها پاک گرداند و در این هنگام، آیه تطهیر نازل شد[۲۹].
- برپایه گزارشها امام حسین(ع) در دوره پیامبر(ص) در امور خیر شرکت میکرد؛ برای نمونه شبی وی و دیگر اعضای خانواده، سهم خود از نان جوی را که پدر از آبیاری باغ خرمایی گرفته بود، به یک فقیر، یک یتیم و یک اسیر هدیه کردند؛ به اینگونه که نخست از یک سوم جوها، خمیری تهیه و چند قرص نان پخته شد؛ اما با در خواست فقیر نانها را به او دادند و در همان شب، دو سوم دیگر جو در دو مرحله پخته شد؛ ولی بر اثر درخواست یتیم و سپس اسیر به آنها انفاق گردید و در پی آن، آیه ﴿وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا﴾[۳۰] نازل شد و کار خیر آنان را برخاسته از عشق الهی[۳۱] و در کمال اخلاص[۳۲] دانست. بر اساس روایت دیگری از این رخداد، اهل بیت(ع) سه روز روزه گرفتند و به جهت انفاقهایشان در این سه شب نانی نخوردند و تنها با آب افطار کردند[۳۳]. برپایه ادامه سوره تا آیه ۲۴ ایشان از پروردگار از روز عبوسی سخت، در هراساند؛ خدا [هم] آنان را از آسیب آن روز نگاه و شادابی و شادمانی به آنان ارزانی داشت و به [پاس] صبرشان بهشت و پرنیان پاداش داد. آنها در آن بهشت بر تختها [ی خویش] تکیه میزنند؛ نه آفتابی بینند و نه سرمایی؛ سایهها به آنان نزدیک است و میوهها برایشان آماده و ظروف سیمین و جامهای بلورین، پیرامون آنان گردانده میشوند؛ جامهایی از سیم که درست به اندازه ساخته شدهاند؛ از جامی که آمیزه زنجبیل دارد به آنان مینوشانند و از چشمهای به نام "سلسبیل" و بر گردِ آنان پسرانی همچون مرواریدهای پراکنده میچرخند؛ آنجا نعمت و سلطنتی پهناور میبینی؛ بهشتیان را جامههای ابریشمی سبز، دیبای ستبر، دستبندهای سیمین پوشیدهاند؛ پروردگارشان بادهای پاک به آنان مینوشاند؛ این پاداش آنهاست و کارشان پذیرفته شده است.
- در گفتمان کلامی شیعه برای اثبات اولویت ائمه برای خلافت، اینگونه از این آیه استفاده شده که ائمه(ع) در صفات اخلاقی، اشخاصی برجسته هستند و این آیات بیانگر انفاق و سخاوت بسیار فراوان آنان است[۳۴]، چنان که علی(ع) پس از مرگ عمر، از مردم پرسید: شما را به خدا سوگند! آیا جز من در میان شما کسی هست که آیه ﴿إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ﴾[۳۵] تا پایان سوره درباره او و فرزندانش نازل شده باشد؟ گفتند نه[۳۶].[۳۷]
امام حسین(ع) پس از پیامبر(ص)
- به استناد محاسبات تقویمی، حسین بن علی(ع) هنگام وفات پیامبر(ص) نزدیک ۷ سال داشت. آن حضرت هنگام به قدرت رسیدن عمر، ۱۰ ساله، زمان انتخاب عثمان ۲۰ ساله، تا ۳۲ سالگی در مدینه و از ۳۲ - ۳۷ سالگی یعنی از خلافت پدرش امیرمؤمنان تا صلح برادرش حسن بن علی(ع)، در کوفه بود. حدود ۴۷ سالگیاش برادر خود، امام حسن(ع) را از دست داد و خود به امامت رسید و در ۵۷ سالگی به شهادت رسید. روی هم ۲۰ سال در دوره معاویه و چند ماه در روزگار یزید، در مدینه زیست.
- بیشترین گزارشها از ایشان در دوره پس از پیامبر(ص) درباره فضائل او، مسائل سیاسی آن دوره و شهادت وی در کربلاست و از زندگانی شخصی حضرت اطلاعات کمتری در دست است؛ یکی از آنها درخواست از خلیفه دوم است که از منبر پدرش پیامبر(ص) پایین آید تا وی بر منبر پدر خود بنشیند[۳۸] که بسا در نوجوانی حضرت و آغاز دوره خلافت عمر انجام گرفته است؛ همچنین در ثبت میزان دریافتی حسین بن علی(ع) در دیوان عطا که در سالهای پایانی خلافت عمربن خطاب تأسیس گردید، سهم آن حضرت به جهت نسبتشان با رسول خدا(ص) ۵ هزار درهم تعیین شد[۳۹]. در نبرد جمل، فرماندهی بخش چپ سپاه امام علی(ع) را ضد طلحه و زبیر به عهده داشت[۴۰].[۴۱]
امام حسین(ع) در دوره معاویه
- امامت امام حسین(ع) تقریبا با ۱۰ سال پایانی حکومت معاویه معاصر بود؛ امام حسن در سال ۴۹[۴۲] یا ۵۰ به شهادت رسید[۴۳]. زمانی که شیعیان کوفه در اعتراض ضد معاویه، نزد امام حسن(ع) در مدینه رفته، تا ایشان را به قیام ترغیب کنند و امام(ع) اوضاع را نامناسب دانست، آنها که بر قیام خود پای میفشردند، خدمت امام حسین(ع) رسیدند و ایشان نیز تأکید کردند تا معاویه بر سر قدرت است، شیعیان در خانه خود بمانند[۴۴]. نامهنگاری شیعیان کوفه با امام(ع) پس از شهادت امام حسن(ع) نیز ادامه یافت؛ ولی امام حسین(ع) میبایست تا زمان مرگ معاویه به مفاد پیمان صلح وفادار میماند[۴۵]. در چنین اوضاعی، معاویه کوشید روابط خود با امام حسین(ع) را بهبود بخشد، از اینرو از والی خود در مدینه خواست ام کلثوم، دختر زینب(س) خواهر امام حسین را برای یزید خواستگاری کند و این ازدواج را عامل زدودن ناراحتیهای پیشین و گشودن فصلی نو دانست؛ ولی امام(ع) با این خواستگاری مخالفت کرده و ام کلثوم را به عقد قاسم بن محمد بن جعفر درآورد و یکی از زمینهای زراعی خود را به آنان بخشید[۴۶].
- معاویه پیشتر حتی پیش از شهادت امام حسن(ع) بسا تصمیم گرفته بود یزید را جانشین خود سازد[۴۷]؛ ولی بر اثر برخی موانع چنین نکرد؛ تعهد معاویه در پیمان صلحش در سال ۴۱ به واگذاری جانشینی به امام حسن(ع)[۴۸]، مخالفت زیاد بن ابیه با جانشینی یزید[۴۹] و بسا نوجوانی و سن اندک یزید، برخی از این موانع بودند.
- خرسندی معاویه از شهادت امام حسن(ع)، در منابع بازتاب یافته است[۵۰]. وی در قدم دوم در پی حذف مخالفان شیعی خود در کوفه برآمد، زیرا در میان شهرهایی که اقامتگاه قبایل مهاجر عرب شده بودند، کوفه، گرایشهای شیعی درخور توجهی داشته و کوفیان برای هرگونه اقدام، با امام حسین(ع) مکاتبه میکردند. حجر بن عدی کندی، رهبر شیعیان کوفه در آن دوره، اعتبار و نفوذ فراگیری داشت[۵۱]، به گونهای که قتل او اعتراض عایشه و دیگران را برانگیخت [۵۲]. معاویه در سال ۵۱ دستور داد حجر بن عدی کندی و دیگر سران شیعه پیرو او را دستگیر کرده و به شام بیاورند و در آنجا به قتل برسانند[۵۳]. دیگر سران شیعه کوفه، از جمله عمرو بن حمق نیز که از آنجا گریختند، گرفتار شده و به شهادت رسیدند[۵۴]. اینگونه معاویه سعی کرد زمینههای قیام شیعیان کوفه به رهبری امام حسین(ع) را از میان ببرد. از نگاه معاویه، حذف نشدن حجر بن عدی میتوانست به قیام و درگیری و کشتن ۱۰۰۰۰۰ نفر انجامد[۵۵].
- در سال ۵۶ معاویه از ولایتعهدی یزید سخن گفت[۵۶] و همه مردم شهرها با وی بیعت کردند و تنها اهل مدینه[۵۷] به ویژه تنی چند از بزرگان صحابه که عموما از قریش بودند، از این بیعت سرباز زدند؛ امام حسین(ع) و ابنعباس از بنیهاشم، عبدالله بن زبیر از بنیاسد، عبدالله بن عمر از بنیعدی و عبدالرحمن بن ابوبکر از بنیتمیم[۵۸].
- معاویه در مرحله نخست به مخالفان جانشینی یزید نامه نوشت؛ به امام حسین(ع) نگاشت که کارهایی را از شما به من گزارش دادهاند که گمان ندارم شما انجام داده باشی؛ شما با هر که بیعت کنید، مردم به او روی میآورند، زیرا خدا ارزش و برتری و جایگاه تو را بالا برده است، پس تقوای الهی پیشه کرده و مردم را به فتنه نیفکن و خود، دین و امت محمد(ص) را در نظر داشته باش و مراقب باش دیگران تو را زبون نکنند[۵۹].
- امام در پاسخ، طرفداران معاویه را گروه شیطان، بیرون از دین و ستمکار خواند و او را به جهت قتل مؤمنانی چون حجر بن عدی و عمرو بن حمق و حضرمی، همچنین برادر خواندن زیاد بن ابیه و اینکه بسیار مسلمانان را میکشت و دست و پای آنها را میبرید، سرزنش کرد و بیرون از اسلام دانست. امام حکومت معاویه را بزرگترین فتنه و جهاد بر ضد آن را برترین امر دانست و سپس او را از عذاب الهی در قیامت برحذر داشت و فرجام جانشینی یزید را نابودی کار دنیای خود و ضایع کردن رعیت دانست[۶۰]؛ ولی اعلام کرد که قصد ندارد با او جنگ کند[۶۱]. براین اساس، معاویه در رجب سال ۵۶ به قصد عمره، همراه ۱۰۰۰ جنگجو به حجاز آمد و سپس به مدینه رفت و در بدو ورود با امام حسین(ع) رویارو شد؛ ولی گفت و گویی میان آن دو درنگرفت. رایزنیهای معاویه با مخالفان جانشینی یزید پس از آن آغاز شد و او کوشید آنان را راضی کند؛ ولی هریک خشنودی خود را به رضایت دیگران وابسته دانست، تا اینکه این برنامه بینتیجه به پایان رسید.
- معاویه در روز دوم، امام حسین(ع) و عبدالله بن عباس را که هر دو از بنیهاشم بودند فراخواند و ضمن اعتراف به فضیلت آنها، ادعا کرد که یزید میتواند مردم را هدایت کند. امام حسین(ع) در پاسخ به او گفت که یزید به معرفی نیازی ندارد و شناخته شده است و ضمن نزدیک دانستن مرگ معاویه، از وی خواست نیکوکار گردد. گفت و گوی معاویه با دیگر مخالفان نیز نتیجهای نداشت و آنگاه بود که وی سه روز در خانه ماند و ملاقاتی با مردم نداشت و روز بعد به دستورش همه مردم در مسجد گرد آمدند و او سخنان خود را با این عبارت آغاز کرد که "همه روستاها باید با یزید بیعت کنند" و سپس دلیل این امر را برتری یزید از همه مسلمانان دانست. در این هنگام، امام حسین(ع) به اعتراض برخاست و فرمود کسان دیگری از یزید بهترند. معاویه که مراد امام را میدانست، پاسخ داد برای امت محمد(ص) یزید بهتر است؛ آنگاه امام به شرابخواری و لهو و لعب یزید اشاره کرد.
- مخالفت امام و اعتراضهای دیگران سبب شدند معاویه از منبر پایین آمده و دستور دهد تارکان بیعت را نزد او بیاورند و به نیروهای خود فرمان داد شب هنگام که عازم مکه هستند، شایعه کنند که همه بیعت کردهاند و چنانچه کسی سخنی گفت، گردن او را بزنند. وی همچنین در کنار هر فرد مخالفی دو نفر مسلح گمارد، تا چنانچه در برابر سخنان او اعتراض کردند، در دم گردن او را بزنند؛ همچنین از سرباز زنندگان از بیعت با یزید خواست مخالفت خود را به دیگران سرایت ندهند. ترس از کشته شدن به دست نیروهای شامی سبب شد در آن شب هیچکس در برابر این ادعا که مخالفان نیز به بیعت تن دادهاند، سخنی نگوید؛ ولی پس از رفتن سپاهیان شام، مشخص شد که اینان بیعت نکردهاند[۶۲]. اقدامات معاویه در مدینه به گونهای بود که گفته شد معاویه با تهدید به قتل از مردم بیعت گرفت[۶۳].[۶۴]
امام حسین در دوران یزید
- معاویه در نیمه رجب سال ۶۰ از دنیا رفت[۶۵]. در پی رسیدن نامه یزید و دیدار شبانه امام با والی مدینه، عمرو بن سعید اموی، امام دو شب مانده به پایان رجب (۲۷ یا ۲۸ رجب) همان سال از راه اصلی عازم مکه شد و این مسیر ۵۰۰ کیلومتری را با شتاب و در ۵ روز پیمود، تا در حرم مکه بیشتر مصونیت یابد[۶۶]. امام حسین(ع) در ماههای شعبان، رمضان، شوال، ذی قعده برنامههای خود را پی گرفت. نزدیک ۴۰ روز طول کشید تا نخستین دعوت نامههای اهالی کوفه، در مکه به امام برسد[۶۷] و دعوت نامههای دیگر کوفیان اندکی پس از آن به امام رسید[۶۸]؛ گویا نامههای دریافتی از کوفه به گونهای نبودند که امام عزم کوفه کند. به هر روی، خلأ رهبران و شخصیتهای با نفوذ برای بسیج کردن قبایل کوفه پس از قتل عمرو بن حمق و حجر بن عدی مشهود بود و امام(ع) برای دریافت جزئیات بیشتر و مطمئن تر، پسر عموی خود مسلم بن عقیل را در نیمه رمضان، حدود ۵۰ روز پس از حرکت از مدینه، به کوفه فرستاد[۶۹]. مسلم بن عقیل بر اثر رخدادهایی در مسیر کوفه، مدتی از حرکت بازایستاد و پس از مکاتبه با امام، دوباره عازم کوفه شد[۷۰]. به گزارشی، ۵ شوال به کوفه رسید؛ نزدیک ۲۰ روز پس از اعزامش از مکه و ۷۰ روز پس از حرکت امام از مدینه[۷۱]. روشن نیست که مسلم بن عقیل پس از چند روز اقامت در کوفه، از حمایت قبایل کوفه اطمینان یافت و آن را در نامهای برای امام(ع) فرستاد[۷۲]. به گزارشی، ۲۷ شب پس از نوشتن و فرستادن نامه به امام(ع) مسلم در کوفه به شهادت رسید[۷۳]. همزمان با حرکت امام از مکه، در ۸ ذیحجه[۷۴] یا ۹ ذیحجه[۷۵] - روز عرفه -سال ۶۰ قمری. بر این اساس، مسلم باید تقریبا در ۱۱ ذیقعده یعنی ۳۵ روز پس از آمدن به کوفه و ۱۰۵ روز پس از حرکت امام از مدینه، به وی نامه نوشته باشد که همه کوفیان با اویند و دل در گرو بنیامیه ندارند[۷۶]. در ذیحجه همان سال حوادثی در مکه روی دادند که امام(ع) ادامه ماندن در آنجا را مناسب ندانست. یزید برای کنترل اوضاع حجاز، حکم ولایت مدینه، مکه و امارت حج را در رمضان همان سال برای عمرو بن سعید اموی صادر کرد [۷۷]. پدر عمرو در دوره معاویه مدتها والی مدینه[۷۸] و جدش عاص از دشمنان پیامبر(ص) بود که در نبرد بدر به دست امام علی(ع) کشته شد[۷۹]. به محض آمدن عمرو بن سعید به مکه، امام آنجا را ترک گفت، زیرا با حضور وی، حرم مکی برای او امن نبود؛ ولی عمرو بن سعید کوشید امام را به مکه بازگرداند. با وجود درگیری دو طرف و آسیب دیدن برخی، همراهان امام حسین(ع) کوتاه نیامده و ایستادگی سختی از خود نشان دادند و عمرو بن سعید نیز نتوانست بر اثر فشار جوّ عمومی حاجیان، سختگیری بیشتری از خود نشان دهد و پس از آن امام(ع) به حرکت خود ادامه داد[۸۰]. آن حضرت تقریبا ۱۳۲ روز پس از حرکتشان از مدینه از مکه بیرون رفت.
- از مکه تا کوفه حدود ۲۷ - ۳۰ منزل راه است[۸۱]. در منزلگاه الحاجر (منزل دوازدهم یا سیزدهم) امام(ع) نامهای به اهل کوفه فرستادند و در آن به تاریخ حرکت خود اشاره کردند، تا برای آنها زمان احتمالی رسیدن ایشان مشخص گردد [۸۲] و در توقفگاه ثعلبیه(منزل هفدهم یا نوزدهم) خبر شهادت مسلم به امام رسید[۸۳]. پس از آنکه اوضاع برای امام روشن شد، در زباله (منزل بیست و یکم یا بیست و دوم و ۷ منزل مانده به کوفه) در سخنانی برای همراهان خود، وضعیت را به اطلاع آنان رساند و اجازه داد او را ترک گویند[۸۴] و بیشتر کسانی که در راه به او پیوسته بودند، جدا شدند[۸۵]. گذر کردن امام از منزل شَراف مینمایاند که پس از پیمایش مسافتی نزدیک به ۱۴۰۰ کیلومتر، حدود سه منزل و ۵۷ میل (معادل یکصد و اندی کیلومتر) تا کوفه فاصله داشتند.
- پس از آن بود که نیروهای حر آن حضرت را محاصره کردند، تا نزد ابن زیاد، والی کوفه ببرند؛ ولی امام تسلیم خواسته حر نشد و توافق شد حضرت(ع) جز مسیر کوفه یا مدینه، به هر سمت که میخواهد برود، تا حر پاسخنامه خود به ابن زیاد را دریافت کند[۸۶]. مسیر کوفه در جهت شمال بود و امام(ع) مسیر خود را به سمت شمال با اندکی انحراف به سمت غرب ادامه داد و از غرب کوفه گذشت تا آنکه در هفتاد و اندی کیلومتر شمال کوفه و در پی آمدن پیک ابن زیاد از حرکت باز ایستاد[۸۷]. به دستور ابن زیاد، حضرت در دوم محرم، ۲۴ روز پس از حرکت کاروان در منطقهای خشک و دور از قلعهها و برجهایی که روستاها از آن برخوردار بودند متوقف شد[۸۸]. ابنسعد و ۴۰۰۰ نیروی او که عازم ری بودند، برپایه مأموریت جدیدشان، در سوم محرم به نینوا آمدند[۸۹] و در روز هفتم و به دستور والی اموی کوفه و به انتقام خون عثمان که تشنه کشته شد، از دسترسی کاروان امام حسین(ع) به آب جلوگیری کردند[۹۰]. ابنسعد، فرمانده سپاهیان اموی، در پی گفت و گوهای چند باره خود با امام(ع) بارها با ابنزیاد والی اموی کوفه مکاتبه کرد، تا شاید به درگیری پایان دهد[۹۱]؛ ولی وی جز به تسلیم امام رضایت نداد و در برابر تسلیم ایشان هیچ تعهدی را نپذیرفت[۹۲]. اگر امام خود را تسلیم میکرد، او را به جرم قیام، ناامنی و آشوب محاکمه کرده و میکشتند و بسا همین شد که امام به نبرد تن داد، زیرا در آن وضعیت تسلیم، زبونی شمرده میشد[۹۳]. در روز نبرد در ۱۰ محرم، چند تن از سپاهیان اموی، مانند حر بن یزید ریاحی و یزید بن زیاد مهاصر، به حضرت پیوستند[۹۴]. امام و یارانش تا بعدازظهر روز ۱۰ محرّم به شهادت رسیدند[۹۵]. رفتار سپاهیان اموی با جنازه شهدا و اسرای بازمانده بسیار خصمانه و کینهتوزانه بود[۹۶]. ابن سعد، ۱۱ محرم نیز در اردوگاه خود ماند و سپس همراه اسرا و ۷۲ سر از شهدای کربلا به کوفه بازگشت[۹۷]. این رخداد از بزرگترین حوادث جهان اسلام به شمار میآید و روایتهای گوناگونی از آن به دست داده شده است.[۹۸]
گفتمان جبرگرا
- گفتمان جبرگرا در گذشته، همواره از راههای کسب مشروعیت حاکمان بوده است و براساس آن، همه اقدامهای حاکم بر اساس مشیت الهی انجام و رضایت خدا به این تعلق گرفته که آن رویداد رخ دهد و آیات و روایات این باب را در راستای تضمین صیانت مقبولیت و مشروعیت وی تفسیر میکردند. این در حالی است که برپایه قرآن، مانند ﴿وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ﴾[۹۹] و روایات[۱۰۰]، تمام حوادث جهان از جمله افعال انسان متأثر از تقدیر و مشیت الهیاند؛ لیکن اعتقاد به تقدیر هرگز نافی اختیار انسان و تدبیر وی در امور نخواهد بود. گفتمان جبرگرا پیشینه داشت، چنانکه معاویه نیز ولایتعهدی یزید را که بسیاری آن را مخالف اصول اسلامی میدانستند، به مشیت الهی نسبت داد که مردم در آن نقش ندارند[۱۰۱]. نخستین گزارشها پس از حادثه عاشورا در گفتمان جبرگرا، اندکی پس از این رویداد و پس از انتقال اسرا به کوفه بود: والی آنجا رو به زینب دختر امام علی(ع) خدایی را سپاس گفت که مایه بیآبرویی، قتل و رسوایی امام حسین(ع) شده بود و خطاب به امام سجاد(ع) شهادت علی بن الحسین (علی اکبر) را خواست خدا دانست [۱۰۲]. او در نخستین سخنرانی عمومیاش پس از عاشورا نیز با تکیه بر ایده مشیت، حادثه عاشورا را حمایت الهی از یزید و خواست خدا برای پیروزی حقیقت دانست. در شام و در مجلس یزید نیز سخن از مشیت به میان آمد و یزید سرنوشت امام حسین(ع) را خواست الهی برای ایشان دانست که بر اثر به چالش کشیدن حکومت اموی مقدّر شده بود[۱۰۳]. به نظر، روایت رسمی نظام اموی که چه بسا بتوان آن را روایت عثمانی تاریخ در برابر روایت شیعی از تاریخ دانست، گفتمان جبرگرا را چنان فراگیر به تصویر کشیده، به گونهای که برداشت نادرست خود را به سخنان امام حسین(ع) نیز مستند میکردند. به روایت دینوری امام در پاسخ به ابن مطیع که سعی داشت امام را از رفتن به کوفه بازدارد، کار را به قضای الهی و سرنوشت محتوم خود سپرد[۱۰۴]؛ همچنین برپایه روایت دیگری، امام حسین(ع) در پاسخ به واکنش یکی از زنان انصاری به نام عمره، پاسخ دادند که از سرنوشت چارهای نیست[۱۰۵]. حضرت در گزارش دیگری، در پاسخ به برخی دیگر، علت حرکت خود را رؤیایی میدانست که در همین اواخر دیده بود[۱۰۶].[۱۰۷]
گفتمان مصلحتاندیش
- همراه با روایتهای گفتمان جبرگرا، گفتمان دیگری در منابع سدههای نخست به تولید روایت پرداخته و اقدام امام حسین(ع) را عملی نادرست، ناقض وحدت و قدرتطلبانه مینمایاند که میتوان آن را گفتمان مصلحتاندیش نامید. بخشی از مصلحتاندیشی انجام گرفته در این روایات، درباره تهدیدهایی است که حاکمیت قریش در آن دوره با آن روبه رو شده بود که برجستهترین آنها تهدید خوارج بود که ضمن رد شرط قریشی بودن حاکم، دنبال انتقال قدرت به غیر قریشیان بودند و بدین هدف، قیامهای خود را بیش از دو دهه پیش از قیام امام حسین(ع) آغاز کردند. قیامهای عبدالله بن وهب راسبی در حروراء در سال ۳۷ ق[۱۰۸]، هلال بن علفه در ماسبذان در سال ۳۸ق[۱۰۹]، مستورد بن علفه در کوفه در سال ۴۳ق[۱۱۰]، یزید بن مالک و سهم بن غالب در سال ۴۶[۱۱۱]، زیاد بن خراش عجلی در عراق در سال ۵۲ ق[۱۱۲]، عروة بن ادیه در کوفه در سال ۵۸ ق[۱۱۳] و مرداس بن حدیر در اهواز در سال ۵۸ ق[۱۱۴] نمونهای از این اعتراضات بودند. در چنین اوضاعی، قیام امام حسین(ع) در سال ۶۱ هجری برای امویان و هواداران آنها نزاعی درونی و نابود کننده انسجام قریش بود.
- در این گفتمان و در واکنش به اقدام امام حسین(ع) سه گونه روایت در اختیار است:
- روایاتی که اقدام امام را تفرقهافکنی شناسانده است؛ مانند روایت عمره انصاریه که وی حضرت را از تفرقهافکنی باز داشت و به فرمانبرداری از یزید فراخواند[۱۱۵]. این روایت در منابع متقدم نیست و برای نخستین بار در تاریخ دمشق ثبت شده است که از منابع سده ششم است؛ همچنین عبدالله بن مطیع عَدوی قریشی (از طایفه عمر بن خطاب) که در مسیر امام از مدینه به مکه با او روبه رو شد، به امام توصیه کرد که با رها کردن قیام، حرمت عرب را پاس دارد[۱۱۶]. مرادش از عرب، قریش بود. نهی از تفرقه افکنی در دو روایت از بزرگان انصار چون جابر بن عبدالله انصاری[۱۱۷] و ابوسعید خدری[۱۱۸] نیز نقل شده است؛ ولی این سخنان را نمیتوان به آنها نسبت داد، زیرا آنان قرشی نبودند تا نگران انشعاب در درون قریش یا لرزش حاکمیت قریش باشند. افزون بر این، انصار از امویان (قریش) ستمهای فراوانی دیده بودند و نمیتوان آنان را هوادار حکومت اموی دانست، چنانکه در نبرد صفین در کنار امیرمؤمنان(ع) ضد معاویه جنگ کردند[۱۱۹] و انتقام از انصار، خواست معاویه از یزید بود[۱۲۰] که به نبرد حره در سال ۶۳ و قتل و غارت اهالی آن انجامید[۱۲۱]؛ همچنین سالها بعد حجاج ثقفی بر بدن بسیاری از آنان داغ نهاد[۱۲۲]؛
- روایاتی که در گفتمان مصلحتاندیشانه درباره مصلحت قریش در ارتباطش با دیگر قبایل عرب نیستند، بلکه در مورد رقابت سیاسی طوایف قریش با یکدیگرند؛ برای نمونه مصلحتاندیشی و مخالفت عبدالله بن عمر با قیام امام[۱۲۳] را باید نسبت به سهم طایفه بنی عَدی، طایفه عبدالله بن عمر در اداره حکومت اسلامی در نظر گرفت. طایفه بنیعدی یک بار در دوره عمر بن خطاب قدرت را به دست آورده بود، در حالیکه طایفه بنیهاشم دو بار (در دوره پیامبر(ص) و امام علی(ع)) به قدرت رسید و در صورت موفقیت امام حسین(ع) بنیهاشم برای سومین بار به قدرت میرسیدند و بسا پس از آن نیز قدرت در میان بنیهاشم میماند، از این رو عبدالله بن عمر در سخنان خود به امام(ع) روایتی از پیامبر نقل کرد که در آن پیشگویی شده بود خدا مصلحت نمیداند دنیا را بهره آنها کند[۱۲۴]. دیدگاه ابنعمر درباره قدرت یافتن بنیهاشم در این گزارش، شبیه سخنان معاویه است که معتقد بود پیامبری به بنیهاشم رسید؛ ولی جانشینی به آنان نمیرسد[۱۲۵]. هرچند عبدالله بن عمر از طایفه بنی عدی بود، سخن او بیانگر مصلحت اندیشی و خواسته دیگر طوایف قریشی رقیب با بنیهاشم نیز هست؛
- روایتهای مصلحتاندیشانه هاشمی تباران که واکنشهایی براساس حدس و گمان نسبت به فرجام این قیام بود. برپایه این رویکرد، بهتر آن بود که امام حسین(ع) قیام نکند و از عرصه حیات اجتماعی و علمی حذف نشود؛ همان اقدامی که خود انجام داده بودند؛ یعنی بیعت با حاکم جدید و حفظ وضع موجود. در این باره میتوان از توصیههای تنی چند از بنیهاشم چون ابنعباس[۱۲۶] و عبدالله بن جعفر[۱۲۷] یاد کرد. محمد حنفیه برادر امام در این گفتمان قرار ندارد، زیرا وی ایشان را از قیام بازنداشت[۱۲۸].[۱۲۹]
گفتمان پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- گفتمان سوم، رویکرد شیعی است: شواهد و نشانههای فراوانی در سخنان پیامبر(ص) نشان میدهند ایشان میخواسته جایگاه امام حسین(ع) را نزد خدا و پیامبرش مشخص کند و از وی الگویی برای پیروی و هواداری بسازد. امام(ع) فرزند رسول اکرم(ص) و از اهل بیت ایشان بود که از هرگونه ناپاکی پیراسته شده بود. رسول خدا(ص) امام حسین(ع) را از شاخصهای درستی و راستی خواند تا در روزگار سردرگمی مؤمنان، راهنمایشان باشد و بر بهشتی بودن آن حضرت تأکید ورزید و او و برادرش امام حسن(ع) را سرور جوانان بهشت دانست[۱۳۰]؛ همچنین امام حسین(ع) را یکی از ۴ تنی دانست که پیش از همه وارد بهشت میشوند و در قیامت در کنار پیامبرند[۱۳۱]. این در حالی بود که حسین بن علی(ع) در دوره رسول اکرم(ص) چند سال بیشتر نداشت که به چنین امتیازهایی دست یافته بود.
- در عرصه سیاسی و اجتماعی نیز پیامبر(ص) عنایت ویژهای به حسین(ع) داشت: براساس مفاهیم اجتماعی روزگار خود، حسین(ع) را از خود دانست و خود را از حسین(ع)[۱۳۲]. این عبارت به حریم مشترکی اشاره دارد که آن دو بزرگوار در آن قرار میگیرند و به سخن دیگر، تجاوز به حریم امام حسین(ع)، تعدی به حریم رسول اکرم(ص) است. با این حال، پیامبر(ص) به این سخن بسنده نکرد و به صراحت فرمود هرکه با حسین(ع) پیکار کند، با پیامبر(ص) نبرد کرده و هرکه با حسین(ع) روابط دوستانه داشته باشد، با پیامبر(ص) دوستانه رفتار کرده است[۱۳۳]؛ همچنین محبت و دشمنی با حسین(ع) را با محبت و دشمنی با خود برابر شمرد[۱۳۴]. افزون بر سخنان رسول اکرم(ص) آیات قرآنی نیز برای احترام و ابراز محبت به اهل بیت از جمله امام حسین(ع) نازل شدند: آیه ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾[۱۳۵] مؤمنان را به ابراز محبت به حسین بن علی(ع) در ازای سختیها و تلاشهای پیامبر(ص) در دوره رسالتش فراخوانده است[۱۳۶]. به نظر، روایات نبوی و آیات قرآنی برای تربیت مخاطبان خود، ضمن ارائه ارزشهای اسلامی، در پی آن هستند از وی شخصیتی برتر و الگو بسازند و از انگیزههای سیاسی و اجتماعی برای رویارویی با حسین بن علی(ع) بکاهند.
- پیامبر(ص) با وجود علم به شهادت امام حسین(ع) نمیتوانست جبرگرا باشد، زیرا به تربیت و شکلگیری شخصیت انسانها و رفتارهای سیاسی و اجتماعی برخاسته از آن فراوان اهتمام داشت و چنانچه خواست الهی را منافی با اراده انسان و امری تغییرناپذیر میدانست، نیازی به بیان چنین سخنانی نبود، زیرا سرنوشت حسین(ع) مشخص شده بود و گریزی از آن نداشت و تشویق و تنبیه رسول خدا(ص) بر مؤمنان نمیتوانست اثر داشته باشد؛ همچنین اگر پیامبر(ص) مصلحتاندیش بود، به حسین(ع) سفارش میکرد که خود را در برابر منافع قریش یا طوایف آن قرار ندهد.
- سخنان امام علی بن ابیطالب(ع) با یکی از سپاهیانش در نبرد صفین، بیست و اندی سال پیش از قیام حسین(ع) نیز بیانگر مخالفت آشکار او با تقدیرگرایی منتهی به جبرگرایی است: در پاسخ به یکی از جنگجویانش که از صفین باز میگشت و رفتن به جبهه جنگ، نبرد با دشمن و بازگشت از جنگ را نتیجه جبر و تقدیر الهی دانسته بود، فرمود که اگر قضایی لازم و قَدَری محتوم همه امور را پیش میبرد و اختیار انسان نادیده گرفته میشد، ثواب و عقاب، نهی و پیشگیری نادرست بود و توبیخ عصیانگر و تأیید پرهیزکار معنایی نداشت؛ گناهکار بیش از نیکوکار شایسته احسان بود و نیکوکار شایستهتر به تنبیه. آن حضرت این نگرش را شیطانی و برخاسته از باورهای بتپرستان دانست[۱۳۷]. امام سجاد(ع) در پاسخ به سخنان والی کوفه - که میپنداشت آن حضرت در کربلا کشته شده و در حمایت از نظام اموی کشتن وی را به خدا نسبت داد - فرمود: برادری داشتم که او نیز نامش علی بن الحسین بود؛ اما مردم (یزید، ابنزیاد، ابنسعد، شمر،...) - او را کشتند؛ سپس در ارائه تعریف خود از اراده الهی به دو آیه ﴿وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ كِتَابًا مُؤَجَّلًا...﴾[۱۳۸] و ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى...﴾[۱۳۹] استناد کردند و اراده الهی را فراتر از خواست امویان دانست. در پی این سخنان، والی کوفه خواست وی را بکشد که با دخالت زینب خواهر امام حسین(ع) ایشان جان سالم به در برد [۱۴۰]. امام سجاد(ع) در پاسخ به یزید نیز شبیه همین سخنان را بازگو کرد [۱۴۱] و اقدام او برای به شهادت رساندن حسین(ع) را مخالفت با قرآن و آیه مودّت دانست که برپایه آن، مؤمنان بایستی به اهل بیت پیامبر(ع) احترام بگذارند[۱۴۲]. ادعیه و زیارتنامههای موجود نیز درون همین گفتمان تولید شدهاند و بر عامل شخصیتهای مؤثر این رویداد تأکید دارند: در زیارت امام حسین(ع) در روز عاشورا معاویه و فرزندش یزید، حاکمان جائر اموی یاد شدهاند و از عبیدالله بن زیاد والی کوفه و عمر بن سعد فرمانده نظامیان اعزامی از کوفه اعلان برائت و از خدا خواسته شده که از رحمت الهی محرومشان سازد[۱۴۳].
- عملکرد امام حسین(ع) نیز با گفتمان جبرگرایی ناهمخوان است: برپایه گزارشهای موجود، باوجود علم امام(ع) به شهادتش عامل قیام وی یک اندیشه و برنامهریزی برای عمل به تکلیف بوده است و چنانچه اراده و اختیار در حرکت ایشان مؤثر نبود، نیازی به برخی تدابیر در قیام ایشان نبود؛ برای نمونه هنگامی که خبر به قدرت رسیدن یزید به مدینه رسید و والی مدینه شبانه امام(ع) را فرا خواند، ایشان جماعتی از هواداران را با خود همراه کردند، تا مانع شوند که والی مدینه وی را به جرم بیعت نکردن دستگیر کرده یا به قتل برساند؛ همچنین پیمایش مسیر ۵۰۰ کیلومتری مدینه به مکه در ۵ روز، انتخاب شهر مکه و حرمت آن، نیز حرمت ماههای حرام برای صیانت از خود، نامهنگاری با مردم کوفه و بصره، فرستادن نماینده به کوفه، همگی مینمایانند که امام(ع) امور خود را به تدبیر انجام میدادند و تقدیر را مانع از تدبیر و عمل به تکلیف نمیدانستند.
- سخنان امام(ع) در راه کوفه نیز درون گفتمان اهل بیت ارائه شده است: در پاسخ به حر و همراهانش، درخواست آنان (کوفیان از جمله حرّ و سپاهیان او) را برای رهبری اهل کوفه، دلیل حرکتشان به سمت کوفه[۱۴۴]؛ همچنین پس از اقامه نماز برای یاران حر، اهل بیت پیامبر(ع) را شایسته خلافت دانست و به بیعدالتی و دشمنی حاکمان اموی با اهل کوفه اشاره کردند[۱۴۵]. در منزلگاه دیگری، خطاب به همانها نخست از عذاب الهی برای کسانی سخن گفت که در برابر سلطان جائر تماشاچی بمانند و حاکمان اموی را پیرو شیطان، رها کنندگان پرستش الله، تغییر دهندگان حلال و حرام و عاملان تباهی خواند[۱۴۶]. امام(ع) تأکید کرد که شما نامه نوشتید و در نامه خود به بیعت با من اشاره کردید [۱۴۷]؛ اگر بر بیعت خود بمانید، من حسین فرزند علی(ع) و فاطمه(س) هستم و خودم با شما و خانوادهام با خانواده شمایند. ایشان سپس آیه ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا﴾[۱۴۸] را قرائت کردند که بدین معناست: اگر بیعت خود با من را بشکنید، به خود بد کردهاید[۱۴۹]. امام در این سخنان به صراحت به مسئولیت فردی کوفیان در برابر حاکمان نامشروع بنیامیه اشاره دارد.
- امام(ع) در پاسخ فرزدق که گفته بود این مشیت الهی است که از آسمان فرود میآید، کوشید دید وی را به مشیت تصحیح کند و اینگونه میان مشیت و برنامه و تکلیف خود سخن گفت: چنانچه مشیت الهی مطابق خواست ما بود، سپاسگزار خدا هستیم و از او برای سپاس از نعمتهایش کمک میگیریم و اگر مشیت الهی با خواست ما هماهنگی نداشت، اهل تقوا و کسانی که با نیت درست کار میکنند (خود امام)، کار خطایی نکردهاند[۱۵۰]. امام در این سخن به خوبی نشان دادهاند که بر اساس ایمان، اندیشه و باورهای اصولی، شایست را از ناشایست تشخیص داده و اهمیت و اولویت اقدام بر ضد نادرستی را سنجیده و براساس فرصتها و امکانات خود، قیامی را مدیریت میکند و اینگونه نیست که اعتقاد به مشیت الهی او را از انجام تکلیف باز دارد.[۱۵۱]
منابع
پانویس
- ↑ مصباح المتهجد، ص۸۲۶، ۸۲۸؛ اقبال الاعمال، ج۳، ص۳۰۳.
- ↑ الارشاد، ج۲، ص۲۷؛ اللهوف، ص۱۲؛ مناقب، ج۳، ص۲۳۱.
- ↑ المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۱۷؛ مصباح المتهجد، ص۸۵۲؛ مناقب، ج۳، ص۲۳۱.
- ↑ الطبقات، خامسه ۱، ص۳۶۹؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۳۲؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۵۵.
- ↑ مقاتل الطالبیین، ص۵۱؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۱۷.
- ↑ سنن الترمذی، ج۵، ص۳۲۵؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۹۶؛ صحیح ابن حبان، ج۱۵، ص۴۳۱.
- ↑ صحیح البخاری، ج۴، ص۲۱۷؛ سنن الترمذی، ج۵، ص۳۲۲؛ المعجم الکبیر، ج۴، ص۱۵۶.
- ↑ الامالی، ص۱۹۸؛ معرفة الصحابه، ج۱، ص۲۶۶؛ میزان الاعتدال، ج۴، ص۷۶.
- ↑ صحیح البخاری، ج۴، ص۱۱۹؛ سنن ابی داوود، ج۲، ص۴۲۱؛ الکافی، ج۲، ص۵۶۹.
- ↑ مسند احمد، ج۵، ص۳۸، ۴۴، ۴۷؛ صحیح البخاری، ج۴، ص۲۱۶؛ سنن النسائی، ج۵، ص۱۴۹.
- ↑ «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
- ↑ اسباب النزول، ص۶۷ - ۶۸؛ التبیان، ج۲، ص۴۸۴؛ زادالمسیر، ج۱، ص۳۳۹.
- ↑ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۰ - ۱۲۱؛ سنن الترمذی، ج۴، ص۲۹۳ - ۲۹۴؛ السنن الکبری، ج۷، ص۶۳.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج۴، ص۱۰۴ - ۱۰۵؛ البحرالمحیط، ج۳، ص۱۸۹.
- ↑ ر.ک: جانشینی حضرت محمد، ص۳۱ - ۴۸.
- ↑ «و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را راهنمایی کردیم -نوح را پیشتر راهنمایی کرده بودیم- و داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را که از فرزندزادگان وی بودند (نیز راهنمایی کردیم)؛ و این چنین نیکوکاران را پاداش میدهیم * و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را (نیز)؛ آنان همه از شایستگان بودند» سوره انعام، آیه ۸۴-۸۵.
- ↑ تفسیر قمی، ج۱، ص۲۰۹؛ التبیان، ج۴، ص۱۹۴؛ مجمع البیان، ج۴، ص۵۱۱.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۵، ص۵۲ - ۵۳؛ تفسیر قرطبی، ج۷، ص۳۱؛ البحر المحیط، ج۴، ص۵۷۵.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱۳، ص۵۳ - ۵۴؛ البحر المحیط، ج۴، ص۵۷۵.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱۳، ص۲۶۵ - ۲۶۶؛ البحر المحیط، ج۴، ص۵۷۵.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۲، ص۴۱۲.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱۳، ص۵۴.
- ↑ عیون الاخبار، ج۲، ص۷۹ - ۸۲؛ الاختصاص، ص۵۶.
- ↑ الکافی، ج۸، ص۳۱۷ - ۳۱۸.
- ↑ «جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ ر.ک: التفسیر الکبیر، ج۸، ص۲۴۷.
- ↑ کشف الیقین، ص۴۰۵.
- ↑ نک: اعلام الوری، ج۱، ص۲۹۳ - ۲۹۴؛ الفصول المختاره، ص۵۴؛ منهاج الکرامه، ص۱۲۰ - ۱۲۱.
- ↑ مسند احمد، ج۶، ص۲۹۲؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۵۴؛ اسباب النزول، ص۲۳۹.
- ↑ «و خوراک را با دوست داشتنش به بینوا و یتیم و اسیر میدهند» سوره انسان، آیه ۸.
- ↑ زاد المسیر، ج۸، ص۱۴۵؛ تفسیر بغوی، ج۵، ص۱۹۱ - ۱۹۲.
- ↑ مجمع البیان، ج۱۰، ص۶۱۷.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۳۰، ص۷۴۶ - ۷۴۷؛ اسد الغابه، ج۶، ص۲۳۷.
- ↑ مناهج الیقین، ص۳۹۳ - ۳۹۷.
- ↑ «نیکان از پیالهای مینوشند که آمیخته به بوی خوش است» سوره انسان، آیه ۵.
- ↑ الاحتجاج، ج۱، ص۳۲۶؛ الفرقان، ج۲۹، ص۳۰۶.
- ↑ اسماعیلی، مهران، مقاله «حسین بن علی»،دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱.
- ↑ تاریخ المدینه، ج۳، ص۷۹۸ - ۷۹۹؛ تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۵۱ - ۱۵۲؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۸۵.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۲۹۷؛ فتوح البلدان، ص۴۳۶.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص۱۱۱؛ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۴۸۵.
- ↑ اسماعیلی، مهران، مقاله «حسین بن علی»،دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲۵؛ عقد الفرید، ج۵، ص۱۱۰.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۹۹؛ تاریخ الاسلام، ج۴، ص۴۰ - ۴۱.
- ↑ الاخبار الطوال، ص۲۲۰ - ۲۲۱؛ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۹۰ - ۲۹۱.
- ↑ الاخبار الطوال، ص۲۲۱؛ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۹۱.
- ↑ سیره ابن اسحاق، ج۵، ص۲۳۵ - ۲۳۶؛ مناقب، ج۳، ص۱۹۹ - ۲۰۰.
- ↑ الاستیعاب، ج۱، ص۳۹۱.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۹۵؛ تاریخ طبری، ج۵،ص ۱۶۷.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۰۳؛ المنتظم، ج۵، ص۲۸۵ - ۲۸۶.
- ↑ العقد الفرید، ج۵، ص۱۱۰؛ مروج الذهب، ج۲، ص۴۳۰.
- ↑ الطبقات، ج۶، ص۲۴۱ - ۲۴۲؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۲۵۳ - ۲۵۴.
- ↑ البدایة والنهایه، ج۸، ص۵۴.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۲۷۴ - ۲۷۵.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۲۷۹ - ۲۸۱؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۲۶۵.
- ↑ البدایة والنهایه، ج۸، ص۵۴.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۰۱.
- ↑ الامامة والسیاسه، ج۱، ص۲۰۴؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۷۹.
- ↑ البدایة والنهایه، ج۸، ص۷۹ - ۸۰.
- ↑ الامامة والسیاسه، ج۱، ص۲۰۰ - ۲۰۱.
- ↑ الامامة والسیاسه، ج۱، ص۲۰۱ - ۲۰۳.
- ↑ الامامة والسیاسه، ج۱، ص۲۰۲؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۱۲۸ - ۱۳۰.
- ↑ العقد الفرید، ج۵، ص۱۲۳؛ الامامة والسیاسه، ج۱، ص۲۰۴ - ۲۰۷؛ الکامل، ج۳، ص۵۰۳ - ۵۱۲.
- ↑ نک: تاریخ خلیفه، ص۱۳۳؛ الکامل، ج۳، ص۵۱۰ - ۵۱۱.
- ↑ اسماعیلی، مهران، مقاله «حسین بن علی»،دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۲۴.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۲۴، ۳۸۱.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۲.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۲.
- ↑ مروج الذهب، ج۳، ص۵۴.
- ↑ الاخبار الطوال، ص۲۳۰؛ الفتوح، ص۳۲ - ۳۳.
- ↑ الاخبار الطوال، ص۲۳۰؛ الفتوح، ص۳۲ - ۳۳.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۷۵.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۵.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۱، ۳۹۵ – ۳۹۷.
- ↑ الارشاد، ج۲، ص۶۶.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۷۵، ۳۹۵.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص۱۴۲؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۲۶ - ۳۲۷؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۴۳.
- ↑ البدایة والنهایه، ج۸، ص۴۵، ۶۱، ۶۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۵۵؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۷۰۸.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۵؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۶۶.
- ↑ المسالک والممالک، ص۱۸۵؛ الاعلاق النفیسه، ص۱۷۴ - ۱۷۷؛ البلدان، ص۱۵۰.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۴ - ۳۹۵.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۷.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۸ - ۳۹۹.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۹.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۲ - ۴۰۳.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۸.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۸.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۰.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۲.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۴.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۵.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۵ - ۴۲۶.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۷، ۴۴۵.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۲.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۳ - ۴۵۵.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۲ - ۴۵۳؛ تاریخ الطوال، ص۲۵۹.
- ↑ اسماعیلی، مهران، مقاله «حسین بن علی»،دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱.
- ↑ «و جز آنچه خواست خداوند است، مخواهید» سوره انسان، آیه ۳۰.
- ↑ الاخبار الطوال، ص۲۲۸ - ۲۲۹؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۶۳.
- ↑ الامامة والسیاسه، ج۱، ص۲۰۵.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۷ - ۴۵۸.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۶۱.
- ↑ الاخبار الطوال، ص۲۲۸ - ۲۲۹.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۰۹؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۶۳؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۹۶ - ۲۹۷.
- ↑ الطبقات، خامسه ۱، ص۴۴۷؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۸؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۶۳.
- ↑ اسماعیلی، مهران، مقاله «حسین بن علی»،دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۷۵.
- ↑ الکامل، ج۳، ص۳۷۲.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۱۸۱.
- ↑ الکامل، ج۳، ص۴۵۴.
- ↑ الکامل، ج۳، ص۴۹۱.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۱۲.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۱۴.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۰۹؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۶۳؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۹۶ - ۲۹۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۳۶۷ - ۳۶۸؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۵. الارشاد، ج۲، ص۷۲.
- ↑ الطبقات، خامسه ۱، ص۴۴۵؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۶۳.
- ↑ الطبقات الکبری، خامسه ۱، ص۴۴۵؛ تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۰۵؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۶۳.
- ↑ الاخبار الطوال، ص۱۸۲، ۱۸۴؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۷۲.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۲؛ تاریخ خلیفه، ص۱۴۸؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۲۲۱.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۸۷، ۴۹۴.
- ↑ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۳۵؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۹.
- ↑ مناقب امیرالمؤمنین، ج۲، ص۲۶۱؛ صحیح ابن حبان، ج۱۵، ص۴۲۴.
- ↑ الطبقات، خامسه ۱، ص۴۴۴.
- ↑ اخبار الدولة العباسیه، ص۵۱.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۳۷۳؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۳.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۷؛ الفتوح، ج۵، ص۶۷.
- ↑ تجارب الامم، ج۲، ص۳۹؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۴۱ - ۳۴۲.
- ↑ اسماعیلی، مهران، مقاله «حسین بن علی»،دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱.
- ↑ سنن النسائی، ج۵، ص۸۱؛ صحیح ابن حبان، ج۱۵، ص۴۱۲ - ۴۱۳؛ البدایة والنهایه، ج۲، ص۵۱.
- ↑ المعجم الکبیر، ج۳، ص۴۱؛ تفسیر قرطبی، ج۱۶، ص۲۲.
- ↑ المصنف، ج۷، ص۵۱۵؛ صحیح ابن حبان، ۱۵، ص۴۲۸؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۲۰۶.
- ↑ المعجم الکبیر، ج۳، ص۴۰؛ تاریخ دمشق، ج۱۳، ص۲۱۸؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۳۶.
- ↑ سنن ابنماجه، ج۱، ص۵۱؛ المستدرک، ج۳، ص۱۶۶، ۱۷۱؛ السنن الکبری، ج۴، ص۲۹.
- ↑ «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمیخواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
- ↑ تفسیر ابن ابی حاتم، ج۱۰، ص۳۲۷۶؛ التبیان، ج۹، ص۱۵۸ - ۱۵۹؛ زادالمسیر، ج۷، ص۷۹.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۱۵۵.
- ↑ «و هیچ کس جز به اذن خداوند نخواهد مرد؛ که سرنوشتی است با هنگا»؛ سوره آل عمران، آیه ۱۴۵.
- ↑ «خداوند، جانها را هنگام مرگشان و آن (جان) را که نمرده است هنگام خوابیدن آن میگیرد و آن را که مرگش را رقم زده است نگاه میدارد و دیگری را تا زمانی معیّن رها میکند» سوره زمر، آیه ۴۲.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۸.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۶۱.
- ↑ جامع البیان، ج۲۵، ص۱۶؛ تفسیر ابن کثیر، ج۷، ص۱۸۳؛ الدرالمنثور، ج۶، ص۷.
- ↑ کامل الزیارات، ص۳۲۸ - ۳۲۹.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۱ - ۴۰۲.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۲.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۳.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۲ - ۴۰۳.
- ↑ «بیگمان آنان که با تو بیعت میکنند جز این نیست که با خداوند بیعت میکنند؛ دست خداوند بالای دستهای آنان است؛ از این روی هر که پیمان شکند به زیان خویش میشکند و هر کس به آنچه با خداوند پیمان بسته است وفا کند به زودی به او پاداشی سترگ خواهد داد» سوره فتح، آیه ۱۰.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۲ - ۴۰۳.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۶.
- ↑ اسماعیلی، مهران، مقاله «حسین بن علی»،دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱.