ولایت در کلام اسلامی
ولایت از واژههای پرکاربرد در کلام اسلامی است که در حوزه امامت و رهبری نقش بهسزایی را در معناشناسی و تبیین قلمرو ولایت صاحبان ولایت (پیامبران و ائمه معصومین(ع) ایفا مینماید. این واژه که به معنای سرپرستی، تدبیر، تصرف در امور مخلوقات، قانونگذاری و جعل احکام است، در کلام اسلامی به ولایت تکوینی و تشریعی تقسیم میشود. ولایت به معانی مذکور، منحصراً ویژه پروردگار است؛ اما از آنجایی که اجرای تدبیر و قوانین در میان بشر نیازمند به یک مجری از جنس خود آنهاست، خداوند مرتبهای از ولایت تکوینی و تشریعی خویش را به برخی از بندگان برگزیدهاش که شایستگی دریافت ولایت الهیه را دارند، افاضه نموده است. سرآمد چنین انسانهایی، پیامبران و اوصیای آنها و امامان معصوم(ع) هستند. آنان در قلمروهایی که برایشان مشخص شده به اذن الهی، بر انسانها ولایت دارند. بنابراین، ولایت آنان در طول ولایت ذاتی و مطلقه الهی است. از این رو، اطاعت از آنان در حقیقت اطاعت از خداوند محسوب میگردد. مراتب پایینتر ولایت نیز برای برخی دیگر همچون، فقها، حاکمان، پدر و جد پدری ثابت است.
معناشناسی
ولایت
تبیین معنای کلامی ولایت از طریق شناخت معنای لغوی آن میسور خواهد بود.
معنای لغوی
واژه «ولایت» از ریشه (وَلْیْ) گرفته شده؛ اما ساختار افعال ماضی و مضارع این ریشه به دو صورت ذکر شده است:
برای واژه «وَلْی» دو معنا ذکر کردهاند: یکی به معنای قرب و نزدیک شدن و دیگری به معنای آمدن چیزی است در پی چیز دیگر؛ بدون آنکه فاصلهای میان آن دو باشد[۲] که میتوان از آن به «اتصال و پیوند دو شیء» تعبیر کرد[۳].
اما کلمۀ «ولایت» که به فتح و کسر واو استعمال شده، در هر دو صورت مصدر است؛ چنان که گفته میشود: ولی الشیء و علیه وَلایة و وِلایة[۴] منتهی «وِلایت» به کسر واو، مصدر «والی» به معنای امارت و سلطنت است، اما وَلایت به فتح واو، مصدر «ولیّ» ضدّ «عدوّ» است[۵]. ولایت به معانی صاحب اختیار، سرپرست، سلطان، نصرت، محبّت، دوستی، قرابت و خطّه و بلاد سلطان، بهکار برده میشود. در اینکه کدام یک از این معانی، معنای حقیقی کلمۀ ولایت به فتح واو و یا به کسر واو میباشد، اختلاف است[۶]. برخی واژه شناسان، سرپرستی و تصدی امر را معنای حقیقی این کلمه میدانند[۷].
معنای اصطلاحی
متکلمان واژه «ولایت» را به معنای «سرپرستی و صاحب اختیار و تصرف» گرفتهاند که اطاعت، از لوازم معنای آن است. نمونه آن را در تبیین معنای کلمه «ولی» که یکی از مشتقات ریشه «وَلْیْ» است مشاهده میکنیم. مثلا علامه حلی ذیل آیه ولایت درباره معنای «ولی» میگوید: ولی به معنی کسی است که حق تصرف دارد و خداوند آن را برای حضرت ثابت کرده همان طوری که آن را برای خود و پیامبر ثابت کرده است[۸].
به هر حال گستردهترین کاربرد مصطلح ولایت در متون عربی و محاورات عرفی همان «امامت» و «حاکمیت سیاسی» است. به گونهای که هرگاه این واژه بدون قید و قرینه استعمال شود، به ولایت سیاسی، امارت و حاکمیت انصراف دارد که مقصود همان مدیریت و تنظیم امور کلان اجتماعی است[۹].
واژههای همسو
نبوت
واژۀ «نبوت» از نظر لغوی در چهار معنا استعمال شده است: خبر، ارتفاع، طریق و صوت خفی[۱۰]. و در اصطلاح، به معنای دریافت خبر از سوی خداوند به صورت وحی است که برای هدایت افراد بشر برای پیامبر میرسد[۱۱] و نبی در اصطلاح علم کلام، بر شخصی اطلاق میشود که از راه وحی پیامی را از خدای متعال دریافت میکند و آن را به مردم میرساند[۱۲]. پیامبر(ص) دارای دو بُعد ولایت و نبوت است. با توجه به آیه ولایت[۱۳]، ولایت ایشان از ولایت الهی سرچشمه میگیرد. از نظر علم کلام، به نظر میرسد نبوت و ولایت پیامبر هر کدام مستقل است ولی از نظر عرفانی، عرفا در پیوند همدیگر سخن گفتهاند[۱۴].
امامت
«امام» از ریشۀ «أم» به معنای اصل، مرجع، جماعت و دین است و امام به معنای هر کسی است که به او اقتدا میشود و در کارها و امور پیشوا بوده و مقدم میگردد؛ از این رو پیامبر(ص) امام پیشوایان و خلیفه امام امت و قرآن امام مسلمانان است[۱۵]. متکلمان برای واژه «امامت» تعریفهای مختلف و متفاوتی ذکر کردهاند که در یک جمع بندی میتوان آن را به تعریف عام و خاص تقسیمبندی کرد. تعریف عام آنکه شامل نبوت هم میشود این است: الإمامة رئاسة عامة لشخص من الناس فی أمور الدین والدنیا[۱۶]، این تعریف چون قید خلافة و نیابة عن النبی را ندارد، شامل مقام نبوت هم میشود. در دستۀ دیگر از تعاریف قیود بیشتری به کار رفته است: «امامت ریاست عام و فراگیر در امور دین و دنیای مردم برای یک شخص به نیابت از پیامبر ثابت است»[۱۷]؛ این تعریف و امثال آنکه قیود در آنها به کار رفته[۱۸]، تعریف خاص امامت است و نشان میدهد که امام جانشین پیامبر است. با توجه به همه تعاریف، تعریف امامت به رهبری امت اسلامی در امور دینی و دنیوی آنان به عنوان جانشین پیامبر(ص) مورد قبول همۀ فرق اسلامی است[۱۹].
خلافت
واژه «خلیفه» از ریشه «خلف» اخذ شده و حروف «خ ل ف» به معنای چیزی است که در پشت چیز دیگری قرار دارد. یکی از واژه شناسان میگوید: خلیفه کسی است که به جای شخص پیش از خود مینشیند و جای او را میگیرد[۲۰]. واژه «خلافة» نیز که مصدر این ریشه است، به معنای نیابت و جانشینی از غیر میآید، حال ممکن است آن شخص منوب عنه، غایب باشد، یا از دنیا رفته، یا ناتوان باشد و همچنین ممکن است جانشینی به خاطر ترفیع جایگاه و بزرگداشت جانشین، صورت گرفته باشد[۲۱]. از بررسی معنای لغوی خلیفه به دست میآید که خلافت و جانشنینی در دو فرایند زیر محقق میشود: نخست شخصی بر کنار شده و شخص دیگر جانشین او میگردد. دوم آنکه شخصی تدبیر و اداره کاری را از سوی شخص دیگر برعهده گیرد. در هر دو صورت همان سلطه و حقی که برای فرد اول بود، برای او نیز ثابت میشود. و در اصطلاح متکلمان شیعه «خلافت» به معنای نیابت از خدا و پیامبر او در میان امت است. پس بدون نیابت از کسی که دارای حکم و امر است، کسی نمیتواند خلیفه باشد[۲۲] برخی از عالمان اهل سنت نیز گفتهاند: "حقیقت خلافت، همان نیابت از صاحب شرع در حفظ دین و سیاست دنیاست"[۲۳]. از آنجایی که خلافت، به معنای نیابت از پیامبر در عموم مصالح مسلمانان است، مثل اقامه دین و حفظ مسلمانان، پیروی نمودن از او بر همه واجب و مخالفت با او حرام است[۲۴] و طبعا قلمرو ولایت او، همان قلمرو ولایت پیامبر جز دریافت وحی، خواهد بود.
وزارت
واژه «وزارت» اسم مصدر از ریشه «وزر» است[۲۵]؛ چنانچه کلمۀ «وزیر» نیز از این ریشه مشتق شده است[۲۶]. حروف «و ز ر» دو معنای اصلی دارد: یکی ملجأ و پناهگاه و دیگری سنگینی در یک چیز. «وَزرَ» به معنای ملجأ و «وِزرْ» به معنای دوم است[۲۷]. بدین مناسبت است که وزیر را «وزیر» گفتهاند؛ چون او کسی است که بر رأی او در امور اعتماد میشود، به او پناه برده میشود. به وزیر پادشاه که وزیر گفتهاند بدین جهت است که او تدبیر مملکت را از سوی پادشاه بر دوش میکشد[۲۸] و او را بر امور ممکت داری کمک میکند[۲۹].
در اصطلاح کلامی نیز همین دو معنا در واژه «وزارت» مد نظر است. به گفته ابن خلدون، وزارت که همان خطوط اصلی سلطنت و رتبههای پادشاهی است، بر مطلق اعانت و همکاری دلالت دارد؛ چون وزات از موازره به معنای معاونت میآید و اگر از «وَزرَ» گرفته شده باشد به معنای سنگینی است. گویا وزیر سنگینی کار را بر دوش میکشد، در این صورت باز هم به همان مطلق معاونت بر میگردد[۳۰].
متکلمان و مفسران درباره معنای وزارت، در آیه ﴿وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي﴾[۳۱] و روایاتی که جمله "وزیری"[۳۲] از سوی پیامبر در مورد امیرمؤمنان(ع) وارد شده، همین دو معنا را اعمال کردهاند[۳۳]؛ چنانچه ابوالصلاح حلبی آن را به معنای خلافت گرفته و به آیه مذکور استدلال نموده است[۳۴]. یکی از عالمان شیعه ذیل روایت اهل سنت که ابوبکر و عمر را وزیر رسول خدا(ص) معرفی کرده میگوید: "وزارت در لغت به معنای معاونت است. معاونت رسول خدا(ص) تنها در دو جهت است: یکی اداء رسالت و ابلاغ دین به مردم و دیگری مجاهدت در مقابل کافران و دشمنان دین. آن دو نفر در این دو جهت هیج سهمی نداشتند و تنها امیرمؤمنان(ع) بود که حضرت را یاری نمود[۳۵].
وصایت
واژه «وصایت»، مصدر باب «وَصَی یَصِی» است[۳۶]. حروف (و، ص، ی) در اصل بر وصل و پیوند چیزی بر چیزی دیگر دلالت میکند[۳۷]. اما وصایت که به فتح واو نیز خوانده شده در لغت، به معنای نائب گرفتن شخصی غیر از خود است تا بعد از مردنش در آنچه که خودش تصرف میکند، حق تصرف داشته باشد. مثل اخراج و استیفای حق، یا ولایت بر کودک و مجنون[۳۸]. برخی که «وصایت را مرادف «ایصاء» دانستهاند آن را به درخواست نمودن چیزی از غیر معنا کردهاند تا آن را در زمان غیبت او یا بعد از وفاتش انجام دهد[۳۹]. با توجه به کلام لغویان که ذکر شد، ارتباط این واژه به کلمه «ولایت» روشن میشود و آن اینکه در وصایت نیز یک نوع ولایت دادن از سوی موصی برای وصی وجود دارد و به او اجازه میدهد تا در محدوده تصرفات او، تصرف نماید.
وصایت در ابعاد فقهی، اخلاقی و کلامی کاربرد دارد و از نظر کلامی به معنای تعیین جانشین پیامبر و امامان است[۴۰]. از آنجاییکه امام به عنوان وصی پیامبرتعیین شده، طبعا همه اختیارات پیامبر را در امور دینی و دنیایی مردم دارند.
اقسام ولایت
واژه «ولایت» را از جهات مختلف میتوان تقسیم کرد:
به لحاظ رتبی (ذاتی و جعلی)
با در نظر داشتن رتبه و مراتب این مفهوم، ولایت دارای اقسام زیر است که برای خداوند ذاتی و برای غیر خدا عرضی خواهد بود.
ولایت مطلقه الهی
مطلق در مقابل مقید[۴۱]، به معنای رها، آزاد و عام[۴۲] است. مقصود از ولایت مطلقه در اینجا این است که ولایت الهی بدون قید و شرط و گستره شمول آن وسیع است. این نوع ولایت، اصیل و مستقل و ویژه خداوند متعال است[۴۳]. برخی آیات قدرت مطلقه الهی را دلیل انحصار ولایت الهی میداند و میفرماید: ﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[۴۴].
انسان به عنوان جزئی از موجودات آفرینش، تحت حاکمت مطلقه الهی و مشمول ولایت و تدبیر اوست. با این تفاوت که موجودات دیگر به صورت تکوینی، ولی انسان با اراده و اختیار خود ولایت الهی را میپذیرد. به همین جهت برخی از تحت ولایت الهی خارج شده و در زمره اولیاء شیطان قرار میگردند[۴۵].
ولایت انبیاء الهی
همانطوریکه در ولایت مطلقه الهی گفته شد، ولایت خداوند اصلی و ذاتی است؛ اما ولایت سایر صاحبان ولایت، از جمله ولایت انبیاء الهی، عارضی، جعلی و اعطایی از سوی خداوند است و در طول ولایت الهی قرار میگیرد.
ولایت پیامبر خاتم(ص)
ولایت حضرت پیامبر اکرم(ص) نیز از ولایت مطلقه الهی سرچشمه میگیرد: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾[۴۶]. براساس این آیه شریفه، ولایت پیامبر(ص) در طول ولایت الهی است که از سوی خداوند به ایشان اعطا گردیده است[۴۷].
ولایت امامان معصوم(ع)
در آیه ولایت ـ ۵۵ سوره مائده ـ، ولایت امام معصوم نیز بیان شده است: ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾[۴۸]. عطف این جمله بر ماقبل ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ﴾، میرساند که ولایت امام نیز ولایت اعطایی از سوی خداوند و از جنس ولایت الهی است.
در آیه دیگر نیز میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[۴۹].[۵۰]
ولایت فقیه
در این باره که «ولایت فقیه» بحث کلامی است یا فقهی، میان عالمان و دانشمندان اختلاف نظر است. معیار تشخیص کلامی یا فقهی بودن یک مسأله، موضوع آن است. اگر موضوع مسأله، فعل خداوند باشد کلامی و اگر بایدها و نباید و مربوط به فعل مکلف باشد، فقهی خواهد بود. با این معیار میتوان بحث ولایت فقیه را نیز تشیخص داد.
ولایت فقیه هر دو معیار را دارد. از آنجاییکه اثبات ولایت فقیه و برهانی که بر آن اقامه میشود، مربوط به علم کلام است، کلامی؛ اما از آن جهت که بر فقیه جامع الشرایط واجب است وظیفهاش را انجام و سایر ملکفین نیز باید در زمینههای احکام، قضاوت و لایت شرعی از او متابعت نمایند، مسألۀ فقهی است[۵۱].
بنابراین، ولایت فقیه هنگامی مطرح میشود که مردم در شناخت امور زندگی و اجتماعی خود به امام معصوم(ع) دسترسی نداشته باشند؛ یعنی ولایت فقیه، در حقیقت، نیابت عامّ از امام معصوم(ع) را دارد و به معنای سرپرستی امور شیعیان در عصر غیبت کبری است. این بدان سبب است که حضور کامل دین در جامعۀ انسانی در گرو برپایی حکومت اسلامی است و ضرورت وجود حکومت اسلامی، محدود به عصر پیامبر(ص) یا روزگار حضور امام معصوم(ع) نیست[۵۲]. بدین جهت ولایت فقیه یکی از مهمترین مسائل جامعۀ شیعی است؛ به گونهای که اندیشۀ سیاسی پیروان مکتب اهل بیت(ع) در عصر غیبت کبری با آن گره خورده است.
نکته لازم به ذکر آن است که مشروعیت ولایت فقیه همانند ولایت معصومین از راه نصب است؛ با این تفاوت که معصومین(ع) به نصب خاص الهی برگزیده شدهاند، اما فقهاء به نصب عام، واجد چنین مقامی میشوند و نصب عام بدین معناست که شرایط و ویژگیهای ولی فقیه، بدون تعیین مصداق آن در سخن معصومین آمده است[۵۳].
ولایت حاکم
مقصود از حاکم، فقیه جامع الشرایطی است که در نزاعها و اختلافهای بین مؤمنان قضاوت میکند[۵۴]. بر این اساس، فقیه جامعالشرایط علاوه بر صدور فتوا بهعنوان مرجع تقلید، وظیفه صدور حکم به عنوان حاکم شرع را نیز دارد[۵۵].
ولایت پدر و جد پدری
پدر و جد پدری از جمله کسانی هستند که بر افرادی که در کتب فقهی نامبرده شده، ولایت دارند[۵۶]. مقصود از ولایت پدر و جدّ پدری، همان مسئؤلیّتی شرعی است که شارع مقدّس بهمنظور نگهداری، مواظبت، تربیت و اداره امور مالی و غیر مالیِ کودک یا سفیه و یا مجنون، به پدر و جدّ پدری اعطا کرده است[۵۷].
ولایت زنان
ولایت زنان را میتوان در دو حوزه مطرح کرد:
- حوزه نخست ولایت زنان بر امور نفسی خود که از جمله آن رضایت در ازدواج است. هرچند اذن ولی در نکاح شرط است ولی از آن طرف رضایت خود او نیز اهمیت دارد و این دلیل بر آن است که او بر امور نفسانی خویش ولایت دارد[۵۸]
- حوزه دوم، رهبری، قضاوت و مشارکت در امور کلان کشور است. طرفداران جواز ولایت زن، به سیره عقلاء و عموم برخی روایات تمسک کردهاند[۵۹]، اما در مقابل، مخالفین به چهار آیه از جمله: ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء﴾، احادیث متعددی مثل احادیث باب القضاء، روایاتی مانند «المراه ریحانه و لیست قهرمانه» یا روایاتی که حکومت زنان را از علائم فساد زمان میشمرد و روایتیکه جامعهای را که زن بر آن حاکم باشد، موفق یا رستگار نمیداند (صحیحه حمران بن اعین) استناد کردهاند.
از جمله ادله مخالفین ولایت زن، مذاق شریعت است که این خواستهها و دستورات از احکام گوناگون شارع در مورد زنان مثل تاکید بر جدایی زن و مرد اجنبی و خانه نشینی زن و یا روایاتی که از نقصان عقل و رأی زن سخن گفته و یا اطاعت از زن و مشورت با او را نهی میکند، به دست میآید[۶۰].
به لحاظ نوعی
ولایت به لحاظ نوعی، تکوینی است یا تشریعی؛ چراکه امور جهان حقیقی است یا اعتباری. امور حقیقی اموری است که عمل اختیاری انسان در بود و نبود آنها دخیل نباشد و منظور از امور اعتباری اموری است که در حوزه حیات انسانی یافت میشود، به گونهای که اگر انسان نباشد نباشد از آنها خبری نیست. مانند ملکیت، ریاست، زوجیت و اموری از این سنخ که انسان برای گذران زندگی خود آنها را اعتبار کرده است[۶۱].
ولایت تکوینی
واژه «تکوین» مصدر باب تفعیل از ریشه «کَوَّنَ» گرفته شده به معنای به وجود آوردن و به هستی درآوردن[۶۲] اِحداث، گردانیدن، آفریدن، نوپدیدی، ساختن و صورت دادن است. پس تکوین شیء، عملی است که به موجب آن، شیء احداث میشود و به حالت موجود میرسد و یا به معنی مجموع صوری است که نسبت به شرایطی که برای نمود شیء لازم است، پی در پی بر شیء وارد میشود. از این قبیل است تکوین موجودات، تکوین وظایف، تکوین مؤسسات و غیره[۶۳]. «ولایت تکوینی»، به معنای تصرف در امور تکوینی است به گونهای که حقیقتی را به حقیقت دیگر یا صورتی را به صورت دیگر بدون اسباب طبیعی تبدیل نماید و تفصیلا به تمام مشخصات شیء مورد تصرف و اسباب آن علم داشته باشد و از همه جهات شیء مورد تصرف در اختیار صاحب ولایت باشد[۶۴]. چنین ولایتی، اصالتاً از آنِ خداست؛ زیرا تمام موجودات، تحت اراده و قدرت او هستند. اصل پیدایش و تغییرات و بقای همۀ موجودات به دست خداست؛ ازاینرو بر تمام موجودات عالم ولایت تکوینی دارد[۶۵]. ولایت تکوینی را به لحاظ ذاتی و عرضی بودن، برای خداوند و انسانها میشود اینگونه تبیین کرد:
ولایت تکوینی خداوند
ولایت تکوینی به معنای تسلط بر جهان هستی[۶۶]، سرپرستی موجودات جهان[۶۷] و عهده گرفتن تدبیر امر آنهاست[۶۸]. این ولایت زمانی محقق است که رابطه بین سرپرست و سرپرست شدهها رابطه علت و معلول باشد. این نوع ولایت که ذاتا ویژه خداست، به تکوین موجودات عینی جهان مربوط میشود و این نوع رابطه از سرپرستی حقیقی و به عبارتی ضروری است. از این رو هیچ گاه تخلف بردار نیست[۶۹] که در این آیه منعکس شده است: ﴿إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ﴾[۷۰] یعنی: چون اراده آفریدن چیزی بفرماید، به محض اینکه بگوید موجود باش، ایجاد میشود. در ولایت تکوینی، اراده خداوند، مساوی با تحقق شیء متعلّق اراده است و تخلّف در آن راه ندارد[۷۱].
در انسان نیز نوعی از این ولایت تکوینی وجود دارد. مانند ولایت انسان بر قوای درونی خودش و همچنین بر اعضاء و جوارح سالم خود که به آنها فرمان میدهد و باز میدارد[۷۲].
ولایت تکوینی پیامبر و ائمه (معجزات و کرامات)
هرچند ولایت تکوینی بالذات و استقلالاً از آن خداست، از نظر عقلی و شرعی امکان دارد خداوند به بندگان خاصش (از فرشته و انسان) جهت علو شأن و یا اتمام حجت بر دیگران، ولایت تکوینی (قدرت در تصرف عالم امکان) یا تدبیر برخی امور را به آنها اعطا نماید. به عبارت دیگر مرتبهای از این ولایت را به برخی بندگانش عطا میکند. معجزات و کرامات انبیاء و اولیاء از آثار همین ولایت تکوینی است[۷۳].
ادله ولایت تکوینی پیامبر و ائمه(ع)
- ادله ولایت تکوینی پیامبر خاتم(ص): رسول خدا(ص) به خاطر ولایتی که خداوند برایش قرار داده، درکائنات و عالم خلقت و نیز شأنی از شؤون بندگان تصرف میکند. این مطلب در آیات متعدد بیان شده جهت رعایت اختصار، به ذکر چند نمونه اکتفا میشود:
- آیه اول: ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾[۷۴]؛ این جمله مطلق است و شامل تمام امور دین و دنیا میشود[۷۵]. پس او میتواند در تمام امور زندگی مؤمنان تصرف نماید. برخی تصریح کردهاند که ممکن است مقصود از اولویت، اولویت عامه الهی بر تمام بشر باشد؛ چون پیامبر خلیفة الله در روی زمین است و همان ولایت الهی به ایشان تفویض شده است، واژه «مؤمنین» در آیه که ذکر شده به خاطر شرافتشان است[۷۶].
- آیه دوم: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ﴾[۷۷]. سیاق جمله ﴿إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًاً﴾ شهادت میدهد که مقصود از «قضاء»، تصرف در شؤون مردم است که خداوند برایش جعل کرده است نه جعل تشریعی ویژه خداوند؛ چون امر واحدی را متعلق قضاء خدا و رسولش قرار داده است[۷۸].
- ادله ولایت تکوینی ائمه(ع): ولایت تکوینی ائمه طاهرین(ع)، از آیات زیادی قابل اثبات است. برای نمونه دو آیه را ذکر میکنیم:
- آیه اول: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾[۷۹]. در این آیه، اولاً: کلمه ﴿إِنَّمَا﴾ از ادات حصر است و ولایت را منحصر به خدا، رسول و الذین آمنوا کرده است. ثانیاً: کلمه ﴿وَالَّذِينَ﴾ بر ﴿وَرَسُولُهُ﴾ عطف شده و نشان میدهد ﴿وَلِيُّكُمُ﴾ بر سر او نیز میآید و در نتیجه ثابت میشود که ولایت در هر سه مورد، یک نوع ولایت میّباشد. ثالثاً: مراد از ولایت خدا و رسول، همان تصرف در شؤون مسلمانان است و صرفا ولایت در محبت و نصرت مراد نیست. آیه ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ ولایت آیه مورد بحث را تفسیر میکند. پس معنای جمله ﴿وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾ این میشود، همان ولایتیکه برای خدا و رسول ثابت است، برای کسی که بین زکات و نماز جمع کرده، نیز ثابت خواهد بود[۸۰].
- آیه دوم: ﴿وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ﴾[۸۱]. پیش از ذکر استدلال توجه به این نکته ضروری است که مصداق ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا﴾، همه افراد با ایمان نیستند بلکه شخصی است که در آیه قبل با اوصاف معینی به او اشاره شد[۸۲] و او وجود مبارک امیرمؤمنان(ع) است. از اینجا ثابت میشود که این آیه مربوط به امامت نیز هست. اما برای اثبات ولایت تکوینی ائمه باید گفت: از آنجاییکه این آیه بلافاصله پس از آیه ولایت ذکر شده، ولایتی که درباره آن سخن گفته شده، از جهت معنی و مقصود مرتبط با آیه قبل است. بدین جهت برخی مفسران گفتهاند، این آیه به دور از هر گونه تأویل، نص صریح است بر اینکه مقصود از ولایت خدا، رسول و مؤمنین ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾، یکی است. بنابراین، هر کسیکه بین ولایت خدا، رسول و امام تفاوت قائل نشده، از جمله حزب الله است[۸۳] و در آیه ولایت که ولایت خدا، رسول و مصداق ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ یعنی امام ذکر شده، ولایت در هر سه مورد به معنای تصرف در امور است[۸۴]. بنابراین، آیه محل بحث نیز بر ولایت تکوینی ائمه(ع) نیز دلالت دارد.
ولایت تشریعی
واژۀ «تشریع» مصدر باب شَرَّعَ یشَرِّعُ است. ثلاثی مجرد آن «شَرَعَ» و کلمه «شَرْع» مصدر اوست که به معنای راه آشکار میآید[۸۵]. برای واژه «شریعت» دو معنا ذکر کردهاند: یکی راه رسیدن به آب (آبشخور). دوم به معنای امور دینی (احکام حلال و حرام، واجبات و مستحبات و...) است که خداوند برای بندگان تشریع کرده است[۸۶]. برخی میگویند: علت اینکه احکام دینی شریعت نامیده میشود به جهت تشبیه به آبشخور است؛ چون دستورات الهی آبشخور حیات انساناند هرکس به آن دست پیدا کند، سیراب و پاکیزه میشود[۸۷]. برخی مفسران احتمال دادهاند معنای دوم از معنای اول گرفته شده باشد؛ زیرا راه آب در اثر زیادی رفت و آمد روشن و معلوم است[۸۸]. واژه «تشریع» نیز در اصل به معنای «خیلی بالا بردن» چیزی است[۸۹] و در جایی که آب نهر بسیار بالا آمده باشد که حیوانات به راحتی از آن آب بخورند، به کار میرود و به صورت ضرب المثل میگویند: اهون السقی التشریع؛ راحتترین آب دادن تشریع است[۹۰]. اما این کلمه امروزه به معنای قانونگذاری است[۹۱] و بیشتر در مورد قانونگذاری در حوزه دین به کار میرود. «ولایت تشریعی»، آن است که شخصی زمام امور شرعی را در دست داشته و هرگونه که بخواهد در آن تصرف نماید. اطاعت چنین شخصی به عنوان صاحب اختیار واجب و فرمانبردای از دستورات او در امور دینی، سیاسی، اجتماعی و اداری و همه اموری که پیرامون حیات انسان پدید میآید، لازم است. چنین ولایتی، ذاتاً ویژه خداوند است[۹۲]، ولی از آنجاییکه عالم، عالم واسطه است، خداوند این نوع از ولایتش را نیز برای برخی اولیاء شایستهاش افاضه مینماید و ولایت تشریعی او از این طریق اثبات میشود[۹۳]. برخی مفسران «هدایت و ارشاد و توفیق» را نیز از مصادیق ولایت تشریعی گرفتهاند که بر همه بشر عرضه میشود ولی تنها مؤمنان آن را میپذیرند؛ از این جهت خداوند فرموده: خداوند ولی مؤمنان و متقیان است[۹۴].
ولایت تشریعی خداوند
ولایت تشریعی به معنای سرپرستی بر تمام شؤون و قوانین زندگی انسان، به طور ذاتی و استقلالی از آن خداست؛ همانطوریکه ولایت تکوینی بر عالم هستی از آن خداست؛ اما تفاوت اراده تکوینی و تشریعی در آن است که اراده تکوینی خداوند تخلفبردار نیست برخلاف اراده تشریعی که احتمال تخلف در آن وجود دارد؛ چون در اراده تشریعی خداوند بین اراده مولی و فعل خارجی که توسط مکلف انجام میشود فاصله است و خداوند عمل را از مکلف خواسته است. از سوی دیگر، انسان فاعل مختار است گاهی تمرد میکند و گاهی اطاعت لذا تخلف محقق میشود[۹۵].
ولایت تشریعی پیامبر و ائمه
ولایت تشریعی را خداوند برای پیامبر و ائمه(ع) نیز قرار داده است؛ چون وجود یک حاکم در رأس جامعه انسانی ضروری است، اما از طرفی، شأن وجود خداوند اقتضا نمیکند که مستقیما بر مردم حکومت کند، از این رو باید از جنس مُوَلّی علیه[۹۶] ولایت بر مردم را از سوی خداوند بر عهده بگیرد[۹۷]. بدین جهت پیامبر(ص) بر امت اسلامی ولایت دارد که آنان را به سوی خداوند رهنمون ساخته و در میان آنان حکم نماید و در تمام شؤون آنان داوری نماید. در نتیجه اطاعت ایشان بر همه علی الاطلاق واجب است؛ چون ولایت او همان ولایت الهی است[۹۸].
ولایت تشریعی یعنی واگذاری ولایت اجرای تشریعیات و عمل به آنها از سوی خداوند میتواند در دو عنوان زیر تقسیم شود:
ولایت بر تشریع
این واژه به معنای «حق قانونگذاری و جعل و تشریع احکام و پایهگذاری قوانین حیات بشری» منحصر به خداوند متعال است[۹۹]. ولایت به این معنا، به «توحید در تقنین و تشریع» بر میگردد[۱۰۰] که شاخهای از توحید در ربوبیت است[۱۰۱]. این ولایت که در محدوده قوانین است در مقام امتثال قابل تخلف و عصیان خواهد بود؛ یعنی ممکن است افراد بشر قوانین این قانونگذاری را اطاعت کند و یا از آن تخلف نماید[۱۰۲].
ولایت در تشریع
این نوع ولایت، که تکویناً اعتباری و قراردادی است، در محدوده شریعت و تابع قانون آن است. برای اجرای قوانین الهی تکویناً لازم است تا افرادی اعم از معصوم و غیر معصوم این ولایت را از سوی خداوند بر عهده داشته باشند[۱۰۳]. خداوند این نوع ولایت را برای معصومین در حوزههای زیر تفویض نموده است:
- تفویض تدبیر[۱۰۴]؛
- تفویض تبیین احکام[۱۰۵].
یکی از اقسام ولایت تشریعی، ولایت بر تشریع به معنای قانونگذاری و جعل دستور و انشای حکم است. بر اساس آیه ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ﴾[۱۰۶]، حق تقنین و وضع احکام ویژه خداوند است؛ اما اگر خداوند به برخی اجازه دهد که بتواند در مواردی احکام وضع کند، حق ولایت بر تشریع را برای او داده است[۱۰۷]. قلمرو ولایت بر تشریع، فعل خداوند (شارع حقیقی) است و از آن به عنوان "ارادة التشریع" تعبیر میشود، از این حیث با وجود اینکه از امور اعتباری و قراردادی است از نوع ولایت تکوینی شمرده میشود[۱۰۸].
اثبات این نوع از ولایت تشریعی برای پیامبران و ائمه(ع) مورد اختلاف علماء است و هرکدام برای اثبات و یا احیانا نفی آن استدلال کردهاند؛ اما پیش از ذکر ادله توجه به دو نکته الزامی است:
- محل اختلاف و نزاع، حق قانونگذاری و تشریع در احکام کلی و دایمی (اعم از اولی و ثانوی) است نه وضع قوانین حکومتی[۱۰۹].
- در بحث حق تشریع برای غیر خداوند سه نظریه وجود دارد:
- یکم: برخی معتقدند، پیامبر و امام، شأن جعل حکم شرعی را ندارند و این حق تنها ویژۀ خداوند است[۱۱۰].
- دوم: برخی دیگر ولایت تشریعی را تنها برای خداوند متعال و بهطور جزئی برای پیامبر اکرم(ص) پیش از اتمام دین ثابت میدانند[۱۱۱].
- سوم: به باور برخی، امامان معصوم(ع) خود مصدر تشریع بوده و احکامی جدید را پس از پیامبر اکرم(ص) وضع میکنند[۱۱۲]. نگاهی به منابع حدیثی برخی محدثان امامیه همانند محمد بن حسن صفار[۱۱۳]، محمد بن یعقوب کلینی[۱۱۴] میتوان دریافت که آنها نیز طرفدار نظریه ولایت بر تشریع پیامبر و امامان(ع) بودهاند.
ادله اثبات ولایت تشریعی امامان(ع)
ادله پرشماری وجود دارد که میتواند مورد استناد باورمندان به برخورداری امامان(ع) از شأن ولایت تشریعی قرار گیرد. این ادله را میتوان به ادله قرآنی و روایی تقسیمبندی کرد:
- ادله قرآنی: آیه ولایت: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾[۱۱۵]؛ این آیه میتواند شائبه از جعل حکم تشریعی را با این بیان برای امامان ثابت کند: ولایت خداوند عام است و شامل حوزههای تکوین و تشریع میشود. از طرفی، ولایت خداوند، پیامبر و امامان ﴿الذین آمنوا﴾ در سیاق واحد بیان شدهاند. پس قلمرو ولایت آنان یکسان است در نتیجه آنها نیز شأن تشریع احکام را دارند[۱۱۶].[۱۱۷]
- ادله روایی:
- تفویض امر دین به امام: روایاتیکه تفویض امر دین را به امام بیان میکنند دو دسته اند: یک دسته از روایت میگویند، امر تشریع دین را به پیامبر واگذار کرده است. مثل معین کردن سهم جد میت[۱۱۸]، وضع دیه چشم، وضع حکم حرمت شراب[۱۱۹] و غیر این موارد. دسته دوم میگویند، آنچه را خداوند به پیامبر واگذار کرده، به امامان نیز واگذار کرده است[۱۲۰].[۱۲۱]
- تحقق جعل احکام از سوی امامان: در برخی روایات تعبیرهایی به کار رفته که تشریع حکم توسط امام از آنها استفاده میشود. برای نمونه از امام جواد(ع) در نامهای به سند صحیح نقل شده که خطاب به علی بن مهزیار میفرماید: "من امسال بر آنها خمس را فقط در طلا و نقرهای که یک سال از به دست آوردنشان گذشته است، واجب کردم و آن (خمس) را نه در لباس واجب کردم و نه در ظرفها و نه حیوانات و نه خدمتگزاران و نه سودی که در تجارت به دست آوردهاند و نه املاک جز یک ملک که بهزودی برای تو امر آن [یک ملک که بر آن خمس واجب کردم] را تفسیر خواهم کرد. [و این کار] تخفیفی است از جانب من به شیعیانم و منّتی است از جانب من بر آنها، به خاطر اینکه سلطان اموال آنها را میدزدد به این خاطر بدیهایی در ذات آنها است"[۱۲۲]؛ در این روایت کلمه «اوجبت» به کار رفته و از آن تشریع حکم استفاده میشود. همچنین روایات دیگری که مفید جعل احکام توسط ائمه است[۱۲۳].
- سیره امامان در موضوعات جدید: در دوران ائمه طاهرین(ع) موضوعات جدیدی پدید آمد که نمونه آن زیارت قبور ائمه است. مثل سفارش آن بزرگواران به زیات حضرت سید الشهداء[۱۲۴] و یا امام رضا (ع) که در لسان روایات بیان شده است. ممکن است مسأله زیارت قبور چون موضوع نوظهور است، حکم تشریعی از سوی امامان محسوب شود[۱۲۵]
ادله منکران ولایت بر تشریع امامان(ع)
منکران ولایت تشریعی ائمه(ع) نیز به آیات و روایاتی استدلال کردهاند:
- ادله قرآنی: آیه اولی الأمر: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ﴾[۱۲۶]. در قسمت نخست آیه، وجوب اطاعت از خدا، پیامبر و اولی الأمر که مصداق آن ائمه هستند، به صورت یکسان بیان شده است. اما در قسمت دوم که بحث حل نزاع پیش آمده، مرجع تنها خداوند و رسول معرفی شده است. این نکته نشان میدهد که خدا و پیامبر شأن تشریع احکام را دارند ولی ائمه ندارند از این رو، آنها حق وضع حکم جدید و یا نسخ حکم را ندارند. تنها چیزی که از طریق نفوذ ولایت شان انجام میدهند، کشف حکم الهی و پیامبر است[۱۲۷].
- روایات: استناد به مضمون روایات متعددی است که امام هر آنچه میگوید از قرآن و سنت نبوی است و از نزد خود چیزی اضافه نمیکند. برای نمونه:
- امام باقر(ع) به جابر فرمود: "به خدا سوگند اگر ما بر اساس نظر خود با مردم سخن گوییم و یا گفته باشیم، یقینا از هلاک شدگان خواهم بود و به وسیله آنچه از رسول خدا نسل اندر نسل به ما رسیده با مردم سخن میگوییم"[۱۲۸].
- همچنین در روایت دیگر سماعه میگوید: به امام کاظم(ع) عرض کردم: «آیا همه چیز در کتاب خدا و سنّت پیغمبرش موجود است یا شما این مطالب را از علم خودتان میگویید»؟ فرمود: «همه چیز در کتاب خدا و سنّت پیغمبرش است».[۱۲۹].[۱۳۰]
به هر روی، در برخورداری پیامبر و امام از ولایت تشریعی به معنای اجرای تشریعیات کسی اختلاف ندارند؛ نزاع در ولایت تشریعی به معنای وضع قانون وحکم شرعی است و در این باره سه نظریه وجود داشت. نظریه اول نفی این ولایت از پیامبر و ائمه، نظریه دوم اثبات حق جزئی این نوع ولایت برای پیامبر و نظریه سوم اثبات آن برای ائمه طاهرین(ع) بود.
ولایت فقیه
این اصطلاح ترکیبی از دو کلمۀ «ولایت» و «فقیه» است. بدین جهت ابتدا باید معنای هر کدام را مشخص نمود و آنگاه تعریفی از آن به دست آورد. همانطوریکه در بحث لغوی بیان شد، واژه «ولایت» معانی متعددی دارد ولی در این ترکیب، معنای سرپرستی[۱۳۱] و حکومت آن مراد است که با عالم تشریعیات ارتباط دارد؛ یعنی حاکمیت فقیه به نیابت از امام معصوم(ع) بر جامعۀ اسلامی. بنابراین مفاهیم دیگر آن همچون محبت، نصرت، مودت، سرپرستی و ولایت تکوینی، اصلاً محل بحث نیست[۱۳۲]. واژه «فقیه» از ریشه «فقه» گرفته شده که به معنای فهم و دانایی است[۱۳۳]. مقصود از «فقیه» در بحث ولایت فقیه، مجتهد جامع الشرایطی است که دارای این سه ویژگی باشد: «اجتهاد مطلق»، «عدالت مطلق»، و «قدرت مدیریت و استعداد رهبری»[۱۳۴]. در مجموع ولایت فقیه به معنای حاکمیت فقیه جامعالشرایط بر جامعه اسلامی و سرپرستی کلیه شؤون زندگی اجتماعی، توسط ایشان است[۱۳۵].
قلمرو ولایت
ولایت تشریعی (به معنای حق تصرف) در حقیقت منحصر به خداوند است، برخی مراتب آن برای بعضی انبیاء، پیامبر اسلام(ص)، امامان معصوم(ع) و در عصر غیبت برای فقیه عادل آگاه به مسائل زمان نیز ثابت است[۱۳۶].
قلمرو ولایت پیامبران
ولایت انبیاء را میتوان در دو حوزه تکوین و تشریع بررسی کرد:
قلمرو ولایت تکوینی پیامبران
ولایت تکوینی پیامبران به این معناست که آنها به اذن خداوند در جهان آفرینش و تکوین تصرف کنند و برخلاف عادت و جریان طبیعی عالم اسباب، حوادثی را به وجود آورند. مثل درمان بیمار غیر قابل علاج، زنده کردن مردگان و کارهای دیگری از این قبیل و هرگونه تصرف معنوی غیر مادی در نفوس و اجسام انسانها، و جهان طبیعت[۱۳۷]. نمونه این نوع ولایت را میتوان در مورد حضرت عیسی(ع) ﴿أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ﴾[۱۳۸] و سلیمان(ع) ﴿فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْثُ أَصَابَ﴾[۱۳۹] و پیامبر اسلام(ص) ﴿اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ﴾[۱۴۰] جستجو کرد.
سؤال این است که آیا همه انبیاء از چنین ولایتی برخوردارند یا برخی از آنان؟ در پاسخ این سؤال یکی از مفسران ذیل آیاتیکه ولایت تکوینی حضرت عیسی(ع)، موسی(ع) و آصف بن برخیا را بیان میکنند، میگوید: "کوتاه سخن اینکه این آیات به روشنی مسأله «ولایت تکوینی» را در محدوده خاصی برای حضرت مسیح(ع) اثبات میکند و هیچ دلیلی بر انحصار آن به حضرت مسیح نیست و به مقتضای حُکْمُ الامْثالِ فی ما یَجُوزُ وَ ما لایَجُوزُ واحِدٌ در مورد سایر پیامبران یا امامان معصوم(ع)، نیز میتواند صادق باشد[۱۴۱].
قلمرو ولایت تشریعی پیامبران
انبیاء از جهات مختلف ولایت تشریعی دارند:
- ولایت در ابلاغ رسالت: براساس آیات: ﴿فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ﴾[۱۴۲]، ﴿وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ﴾[۱۴۳]، نخستین مقام ولایی انبیاء(ع)، ابلاغ احکام و دستورات الهی و تبیین آن برای مردم است.
- مرجعیت دینی: از مرجعیت دینی به ولایت تفسیری نیز تعبیر کردهاند[۱۴۴]. بر اساس آیه ﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ﴾[۱۴۵]، یکی از شؤون ولایت پیامبر، علاوه بر ابلاغ پیام الهی، تبیین و تفسیر آن نیز هست. در مورد سایر پیامبران نیز باید گفت: انبیاء اولوالعزم، صاحب کتاب و شریعت بودند. آنها علاوه بر ابلاغ پیامبر، تبین نیز میکردند، اما سایر پیامبرانی که دارای کتاب نبودند، از پیامبر صاحب کتاب قبلی پیروی نموده و شریعیت آنان تبلیغ و تبیین میکردند و مرجع دینی مردم زمان خودشان بودند.
- ولایت در شؤون سیاسی و اجتماعی: یکی از محدودههای ولایت پیامبران، ولایت زعامت و رهبری سیاسی و اجتماعی آنان بر مردم است. آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[۱۴۶]، این آیه شأن ولایت پیامبر اسلام(ص) را بیان میکند و او را به عنوان ولی مسلمین معرفی مینماید.
دو نکته را در باب ولایت تشریعی پیامبران باید توجه داشت: نکته اول اینکه همه پیامبران ولایت تشریعی به معنای قانونگذاری را نداشتند، بلکه برخی از آنان وظیفه داشتند از شرایع قبل (شرایع پیامبران اولو العزم) تبلیغ نمایند؛ نکته دوم اینکه همه پیامبران ولایت در زعامت سیاسی را هم نداشتند، نمونه آن پیامبر زمان طالوت است که خودش از خداوند خواست برای بنی اسرائیل ملک و فرمانروایی را مبعوث نماید ﴿وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾[۱۴۷].
قلمرو ولایت پیامبر خاتم
قلمرو ولایت پیامبر را میتوان در دو حوزه تکوینی و تشریعی بیان کرد.
قلمرو ولایت تکوینی پیامبر خاتم
ایشان همانند سایر انبیا، ولایت تکوینی دارند به این معنا که میتوانند به اذن خداوند در عالم هستی تصرف نمایند. نمونه آن، نصف کردن ماه ﴿اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ﴾[۱۴۸] و همچنین حرکت درخت به فرمان پیامبر است[۱۴۹].
براساس آیات[۱۵۰] و روایاتی[۱۵۱] که حیات برزخی پیامبر و ائمه طاهرین(ع) را ثابت میکنند، ولایت تکوینی پیامبر و همچنین ائمه(ع) پس از حیات آنان نیز استمرار دارد[۱۵۲].
قلمرو ولایت تشریعی پیامبر خاتم
پیامبر اسلام(ص) به دلیل اینکه افضل انبیا و خاتم آنان بودند، همه اقسام ولایتی را که در قلمرو ولایت پیامبران ذکر شد، دارا بود و به همه آنها در جامعه اسلامی عینیت بخشید و آنها را پیاده کرد. ابلاغ رسالت، تبیین احکام و مرجعیت دینی و همچنین ولایت در شؤون سیاسی و اجتماعی ایشان در آیات بیان شده است که نمونه آنها ذکر شد.
قلمرو ولایت اهل بیت(ع)
ائمه طاهرین(ع) همانند پیامبر(ص) دارای ولایت تکوینی و تشریعی هستند.
قلمرو ولایت تکوینی اهل بیت
ولایت تکوینی ایشان یا به معنای تصرف در امور عالم هستی است، به این بیان که خداوند اراده آنان را در موجودات هستی نافذ قرار داده است. یا به معنای آن است که آنها همانند فرشتگان در سلسه علل و اسباب آفرینش قرار گرفته اند[۱۵۳]. در منابع روایی، نمونههای فراوانی نقل شده است که ولایت تکوینی به این دو معنا را برای ائمه ثابت میکنند:
- امیرمؤمنان(ع) از نزدیک کوفه عبور میکردند، گروهی از یهود نزدش آمدند و گفتند: شما امام علی بن ابیطالب هستی؟ فرمود: آری منم. عرض کردند: در کتابهای ما سخن از صخره ای به میان آمده که نام شش نفر از انبیاء روی آن نوشته شده. هر چه دنبال آن میگردیم، نمییابیم؛ اگر تو امامی آن را برای ما پیدا کن. فرمود: به دنبال من بیائید. جمعیّت به دنبال آن حضرت حرکت کردند. هنگامی که به صحرا رسید تپّه بزرگی از شن در آنجا بود، امام فرمود: «اَیَّتُهَا الرَّیحُ اِنسِفی الرَّمْلَ عَنِ الصَّخْرَةِ بِحَقِّ اسْمِ اللهِ الاَعْظَمِ»؛ (ای باد! شنها را از روی صخره کنار بزن به حق اسم اعظم خدا! چیزی نگذشت باد وزیدن گرفت و شنها کنار رفت و صخره آشکار شد)[۱۵۴].
- در زیارت جامعه کبیره مقامات ائمه طاهرین(ع) مفصل بیان شده در قسمتی از زیارتنامه آمده است: «بِکُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِکُمْ یَخْتِمُ وَ بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ بِکُمْ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ بِکُمْ یُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ بِکُمْ یَکْشِفُ الضُّر»[۱۵۵]. این قسمت از زیارت نامه، علت بودن آنها را در افاضه نعمات و برکات الهی و دفع بلیات از موجودات عالم، ثابت میکند.
قلمرو ولایت تشریعی اهل بیت
پیش از این گفته شد که ائمه طاهرین(ع) ولایت تشریعی به معنای تبیین و تفسیر احکام و همچنین ولایت بر هدایت ایصالی را دارا هستند، هرچند برخی از امامان معصوم(ع) زعامت سیاسی شان (ولایت تدبیر) به معنای تشکیل حکومت محقق نگردید ولی در واقع دارای این ولایت هستند؛ اما در مقابل برخی از حوزههای ولایی آنان ظهور و نمود بیشتری داشت. مثل ولایت فرهنگی (در واقع مرجعیت دینی) آنان که میتوان در محورهای زیر به صورت خلاصه بیان کرد: ۱. تربیت شاگردان دانشمند در زمان امامین صادقین(ع)؛ ۲. پاسخ به پرسشها و مناظره با دانشمندان ملل جهان (مثل مناظره امام صادق(ع) با اسقف مسیحیان)[۱۵۶]؛ ۳. بهرهگیری از موعظه و ارشاد برای انتقال اندیشه درست اسلامی؛ ۴. برخورد با دانشمندان دنیا پرست؛ مانند نامه امام سجاد(ع) به زهری[۱۵۷]؛ ۵. نشر آثار تربیتی و اخلاقی (مانند رساله حقوق و صحیفه سجادیه)؛ ۶. دفاع از مبانی اسلامی در برابر امواج فکری بیگانگان (مانند مناظره امام رضا(ع) با بزرگان یهودی، مسیحی، زردشتی و منکران خدا)[۱۵۸]؛ ۷. مبارزه با انحرافات فکری چون غلو، مانند تبرّی امام هادی(ع) از غلات و طرد آنان از جامعه شیعی[۱۵۹].
قلمرو ولایت فقیه
از مطالب گفته شده به دست آمد که ولایت دارای مراتبی است، بالاترین مرتبه آن ویژه پیامبر و اوصیای طاهرین آن حضرت که قابل تفویض به دیگران نیست. مثل ولایت تکوینی به معنای تصرف در عالم وجود و یا ولایت تشریعی آنان. اما برخی از مراتب ولایت همانند ولایت بر افتا، قضاوت و یا حکومت، مختص به آن بزرگوران نیست و فقیه میتواند آن را داشته باشد[۱۶۰].
در محدوده و قلمرو ولایت فقیه، دو نظریه وجود دارد:
- نظریه نخست آن است که برخی فقیهان، ولایت فقیه را به موارد خاصی محدود میدانند؛ همچون ولایت در امور حسبیه؛ افعالی است که شارع راضی به ترک آن نیست که به این امور، حسبه گفته میشود. هرچند درباره امور حسبه هم اختلاف وجود دارد؛ زیرا عوامل بسیاری سبب میشود که یک امر از امور حسبه قرار گیرد[۱۶۱].
- بسیاری از فقها و بزرگان دائره اختیارات او را گسترده میدانند و با طرح وراثت و نیابت عامه فقیه از پیامبر اسلام(ص) و ائمه طاهرین(ع) بر این باور هستند که در هر موردیکه آن بزرگواران ولایت داشتهاند، ولی فقیه در روزگار غیبت ولایت دارد و حکم او اثر گذار است[۱۶۲].
قلمرو ولایت حاکم
مقصود از حاکم، حاکم شرع است. در کتب فقهی محدوده ولایت حاکم شرع بیان شده است؛ ولایت بر خمس و زکات، مال امام، میراث بدون وارث، اجرای حدود و قضاوت، پرداخت دین ناتوان، ولایت اجازه در بسیاری از اجرای احکام شرعی، ولایت در ازدواج برخی موارد، ولایت در طلاق دادن زنی که شوهرش مفقود شده و بسیاری از موارد دیگر[۱۶۳]. نکته مهم در تفاوت حاکم شرع با ولی فقیه آن است، طبق آنچه در اختیارات حاکم شرع گفته شد، مصادیق حاکم شرع میتواند شامل قاضی، مرجع تقلید، امام جمعه یک شهر یا منطقه باشد. بر این اساس دایره و قلمرو اختیارات و ولایت حاکم شرع به واسطه اینکه عنان حکومت در اختیارش نیست محدودتر از ولی فقیه است ـ با این حال ولی فقیه هم مصداقی از حاکم شرع است.
قلمرو ولایت پدر و جد پدری
بر اساس ادله قرآن، سنت و اجماع، چند گروه بر برخی مردم ولایت دارند که فقها در کتابهای بیع، حجر، طلاق و نکاح و غیر آن از آنها نامبردهاند[۱۶۴]. از جمله آنها پدر و جد پدری است[۱۶۵].
این دو گروه، بر طفل صغیر، مجنون، شخص غایب، کسیکه از اداء حق ناتوان باشد و فرزند بکر هرچند رشیده باشد، ولایت دارند[۱۶۶]. در بحث نکاح گفتهاند رأی جد پدری مقدم بر نظر پدر دختر است ولی اگر پدر جلوتر از جد نظر داده باشد، جد پدری حق اعتراض ندارد[۱۶۷].
قلمرو ولایت زنان
پیش از این ثابت شد که بحث جواز ولایت زنان در امور سیاسی و قضاوت، مورد اختلاف است، بنابراین اصل در مسئله، عدم ولایت و عدم وجوب اطاعت است، مگر آنکه دلیلی بر آن اقامه شود. مثل: اصلح بودن زن برای تصدی قضاوت یا تفویض ولایت از جانب مردان به زنان[۱۶۸]. با توجه به این نکته، قلمرو ولایت زن مشخص میشود. گفتنی است فلسفه عدم ولایت زنان، نقصان ذاتی آنها نیست بلکه رعایت مصالح زن و مرد است که از جمله آن، اجتناب از اختلاط مردان و زنان است[۱۶۹].
منشأ ولایت
مسأله دیگر در بحث ولایت، تحقیق و توجه به منشأ و سبب ولایت است؛ سبب یا اسبابیکه ولایت را برای صاحبان آن در خارج محقق میسازد. این مسأله را میتوان در دو فرضیه «ولایت خداوند» و «ولایت غیر خدا» تبیین کرد.
در خداوند (ذاتی)
از آنجایی که ولایت برای خداوند، ذاتی و اصلی است[۱۷۰]؛ بحث منشأ و سبب ولایت درباره خداوند معنایی نداشته باشد؛ چون همانطوریکه ولایتش ذاتی است، سببش نیز ذاتی خواهد بود. مسأله مهم تبیین سبب در ولایت غیر الهی است.
در غیر خداوند (عَرَضی)
همانطوری که ولایت برای انسان، عرضی است نه ذاتی، منشأ و سبب آن نیز عرضی خواهد بود. بدین جهت باید دانست که سبب آن چیست؟ خداوند متعال راههای متعددی را نشان داده که اگر کسی آن را بپیماید، نتیجهاش تقرب به خداوند میشود و این تقرب سبب اعطای ولایت الهی به او خواهد شد. بهترین راه وصول به مقام والای ولایت، معرفت و اخلاص در عمل است[۱۷۱]. از آنجاییکه ولایت از راه قرب به خدا حاصل میشود، باید قرب از طرف عبد شروع بشود؛ چون از طرف خدای سبحان خواه ناخواه این قرب حاصل است. خدای سبحان که ﴿بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطً﴾[۱۷۲] است، معقول نیست از چیزی دور باشد. پس اگر انسان بخواهد این اضافه را برقرار کند، باید به وسیله اعمال شایسته، خود را به خدا نزدیک گرداند[۱۷۳].
مراتب ولایت پیامبر و ائمه
ولایتیکه از سوی خداوند برای پیامبر و ائمه طاهرین(ع) تفویض شده، دارای مراتب ذیل است:
ولایت تصرف (تکوینی)
ولایت تصرف یا ولاء معنوی بالاترین مراحل ولایت و نوعی اقتدار و تسلط فوق العاده تکوینی است. مقصود از ولایت تکوینی این است که انسان در اثر پیمودن صراط عبودیت به مقام قرب الهی نائل میگردد و اثر وصول به مقام قرب این است که معنویت انسانیکه خود حقیقت و واقعیتی است، در وی متمرکز میشود و با داشتن آن معنویت، قافله سالار معنویات، مسلط بر ضمائر و شاهد بر اعمال و حجت زمان میشود. زمین هیچگاه از ولیی که حامل چنین معنویتی باشد و به عبارت دیگر از «انسان کامل» خالی نیست[۱۷۴].
برای درک صحیح این معنا لازم است به چند نکته توجه گردد:
- مقصود از ولایت تصرف یا تکوینی این نیست که برخی انسانها سمت سرپرستی و قیمومیت جهان را پیدا کنند و گرداننده زمین و آسمان، خالق و رازق و محیی و ممیت من جانب الله باشند.
- تعیین حدود ولایت تصرف یا تکوینی یک انسان کامل از عهده ما خارج است.
- ولایت تصرف شأن بندهای است که از هوای نفسانی به کلی پاک شده است[۱۷۵].[۱۷۶]
ولایت تشریعی
مقصود از ولایت تشریعی، آن است که شخصی از سوی خداوند که ولایتش ذاتی است، زمام امور شرعی را در دست داشته و هرگونه که بخواهد در آن تصرف نماید. بر این اساس، اطاعت از او واجب و فرمانبردای از دستورات او در امور دینی، سیاسی، اجتماعی و اداری و همه اموری که پیرامون حیات انسان پدید میآید، لازم است[۱۷۷]. خداوند این نوع ولایت را برای برخی اولیاء شایستهاش افاضه مینماید و ولایت تشریعی او از این طریق اثبات میشود[۱۷۸].
برخی مفسران «هدایت و ارشاد و توفیق» را نیز از مصادیق ولایت تشریعی گرفتهاند که بر همه بشر عرضه میشود ولی تنها مؤمنان آن را میپذیرند؛ از این جهت خداوند فرموده: خداوند ولی مؤمنان و متقیان است.
ولای زعامت
مقصود از «ولایت زعامت»، حق رهبری اجتماعی و سیاسی است. اجتماع نیازمند به رهبر است. آن کسیکه باید زمام امور اجتماع را به دست گیرد و شؤون اجتماعی مردم را اداره کند و مسلط بر مقدرات مردم است، «ولی امر مسلمین» است. پیغمبر اکرم(ص) در زمان حیات خودشان ولی امر مسلمین بودند و این مقام را خداوند به ایشان عطا فرموده بود و پس از ایشان طبق دلائل غیر قابل انکار، به اهل البیت رسیده است. آیات کریمه «اولی الامر[۱۷۹]، ولایت[۱۸۰] و عموم آیه: ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾[۱۸۱] ناظر به چنین ولایتی است[۱۸۲].
ولای امامت
مقصود از ولای امامت، مرجعیت و زعامت دینی است؛ به این معنا که دیگران امامان را الگوی اعمال و رفتارشان قرا دهند، دستوراتشان را اطاعت و از آنان پیروی نمایند. مسلما چنین مقامی مستلزم عصمت آنان است؛ زیرا شخصی که معصوم باشد قول و عملش حجت خواهد بود[۱۸۳].
براساس آیات قرآن[۱۸۴]، رسول خدا(ص) به عنوان الگو معرفی شده که مردم باید رفتار و اخلاقشان با رفتار و اخلاق او تطبیق دهند و او را مقتدای خویش قرار دهند. این مقام پس از پیامبر به اهل بیت ایشان رسید. برپایه حدیث شریف ثقلین[۱۸۵]، پیامبر، اهل بیت را پیشوای امت برگزید و قرین قرآن و توأم با آن قرار داد که همچون پیامبر(ص) معصوم و منزه از خطا هستند[۱۸۶]. آیه ولایت نیز ناظر به «ولاء امامت و پیشوایی و مرجعیت دینی» اهل بیت است[۱۸۷].
ولاء محبت یا قرابت
این نوع ولایت به این معناست که اهلبیت، ذوی القربای پیامبر اکرم(ص) هستند و به مردم توصیه شده است نسبت به آنها به طور خاص محبت بورزند و آنها را دوست بدارند. آیات قرآن[۱۸۸] و روایات فریقین[۱۸۹]، محبت اهل بیت و از جمله امیرمؤمنان(ع) را یکی از مسائل اساسی اسلامی قرار داده است.
درباره این نوع ولایت سه نکته مورد توجه است:
- ولای محبت مقدمه برای سایر ولایتها است که بیان شد و ثمرهاش به خود شخص بر میگردد؛ چون رشته محبت است که مردم را به اهل بیت پیوند میزند.
- این نوع محبت ویژه شیعیان نیست بلکه سایر فرق اسلامی نیز به آن اهمیت میدهند و این نوع محبت در اشعاری که از شاعران و بزرگان آنها نقل شده، به چشم میخورد. اما ناصبیها خط شان از شیعه و اهل سنت جداست که این نوع محبت را ندارند.
- این نوع ولایت اگر به اهل البیت نسبت داده شود و آنها را «صاحب ولا» بخوانیم، باید بگوییم «ولایت قرابت» و اگر به مسلمانان از نظر وظیفهای که درباره علاقه به اهل البیت دارند نسبت دهیم باید بگوییم «ولاء محبت»[۱۹۰].[۱۹۱]
ویژگیهای صاحبان ولایت
مقصود از صاحبان ولایت، پیامبران و ائمه طاهرین(ع) هستند؛ از این رو، برخی ویژگیهای مهم آنان را که در اعطای ولایت تکوینی و تشریع آنها نقش دارد و شایستگی آنها را ثابت میکند، به صورت مختصر مرور میکنیم.
نصب الهی
نخستین ویژگی آنها این است که نبوت یا امامتشان الهی است. درباره انتصاب الهی پیامبران تمام فِرق اسلامی اتفاق نظر دارند و آیات قرآن کریم نیز این مطلب را بیان میکند. از جمله این آیه که میفرماید: ﴿اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[۱۹۲]؛ «خداوند آگاهتر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد».. اما انتصاب الهی امام از دیدگاه شیعه و اهل سنت اختلافی است. شیعه آن را انتصابی و اهل سنت انتخابی میدانند. نصب الهی امامت، از آیاتی چند استفاده میشود که از میان آنها میتوان آیات: «ابتلاء»[۱۹۳]، «ولایت»[۱۹۴] و «اولی الامر»[۱۹۵]» را نام برد. جز آیات قرآن، روایات فریقین نیز بر انتصاب الهی پیامبر و امام دلالت دارند[۱۹۶].
علم الهی
آیات زیادی از جمله آیه ﴿وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾[۱۹۷]، علم ذاتی الهی را بازگو مینماید. علم الهی یعنی خداوند به همه چیز عالِم است، این آگاهی اول از ذات خودش شروع شده و بعد شامل ظاهر و باطن و آغاز و پایان همۀ موجودات میشود. به بیان دیگر علم خداوند، علم حضوری به تمام موجودات عالم است و خداوند برای آگاهی پیدا کردن به موجودات عالم نیازی به ابزار و وسیله ندارد؛ چراکه سیطرۀ این دانش به قدری وسیع و گسترده است که نه تنها به ابزار و وسایل احتیاجی ندارد، بلکه هیچگونه اشتباه و خطایی هم برای این علم قابل تصور نیست[۱۹۸]. اما علم پیامبران و امامان(ع)، ذاتی نیست؛ بلکه نشأت گرفته از علم الهی است که در این آیه منعکس شده است: ﴿مَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَإِنْ تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ﴾[۱۹۹].
عصمت
یکی دیگر از ویژگیهای ولی، عصمت او از هرگونه خطا، اشتباه و آلودگی است. خواجه نصیر طوسی در شرح تجرید میگوید: در پیامبر عصمت شرط است به دلیل اینکه اطمینان به گفتههای او حاصل شود، در این صورت است که غرض حاصل میشود[۲۰۰]. این عقیده شیعه است، ولی گروهی از مسلمانان عصمت را برای انبیا در برخی موارد قائل نیستند[۲۰۱].
از دیدگاه شیعه عصمت پیامبر خاتم(ص) و ائمه طاهرین(ع) از دلائل فراوانی ثابت میشود. از جمله آیه تطهیر میفرماید: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾[۲۰۲]؛ به همین جهت شیخ مفید از علمای بزرگ شیعه میگوید: "عصمت، تفضلی است از جانب خدا برای کسی که میداند آن شخص معصوم به عصمت خود تمسک میکند"[۲۰۳].
افضلیت
یکی دیگر از ویژگیهای صاحبان ولایت، افضلیت آنها بر سایرین است.
- افضلیت انبیا: به اعتقاد شیعه، پیامبران الهی باید بر همه مردم زمان و عصرشان برتری داشته باشند؛ زیرا آنها به عنوان پیام آوران وحی الهی، مأموریت ویژهای برای تبلیغ پیام دین به مردم و ولایت تشریعی در هدایت انسانها دارند. بدین جهت از هر نگاهی باید برتر از دیگران باشند وگرنه تفضیل مفضول قبیح است[۲۰۴].
- افضلیت پیامبر خاتم: علاوه بر اینکه متعقدیم پیامبر خاتم(ص) بر سایر افراد امت خود برتری دارد، بر این باوریم که آن حضرت بر سایر انبیا نیز برتری دارد و اساساً خداوند همانند ایشان در میان مخلوقات الهی، شخص برتری را نیافریده است[۲۰۵]. در روایتیکه از ایشان نقل شده، خود را برتر از پیامبران و مرسلین و فرشتگان مقرب الهی[۲۰۶] و در روایت دیگر برتر از فرزندان آدم معرفی نموده است[۲۰۷].
- افضلیت امام: افضلیت امام گاهی در مقایسه با دیگر افراد امت اسلام مطرح میشود. در این فرض، اعتقاد بر آن است که آنها برترین افراد اهل زمان و سید قومشان هستند و در احراز مقام عصمت و کمالات، همانند انبیاء(ع) هستند[۲۰۸]. البته اهل سنت با این دیدگاه شیعه اختلاف نظر دارند و افضلیت را شرط نمیدانند[۲۰۹].
گاهی برتری امامان در مقایسه با پیامبران الهی است. در این فرض نیز بر اساس برخی آیات[۲۱۰] و روایات[۲۱۱]، بر آنان برتری دارند.
منابع
- امام خمینی، ولایت فقیه
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۳
- صافی گلپایگانی، لطفالله، ولایت تکوینی و ولایت تشریعی
- مصباح یزدی، محمد تقی، در پرتو ولایت
- مصباح یزدی، محمد تقی، حکیمانهترین حکومت
- مصباح یزدی، محمد تقی، راه و راهنماشناسی
- جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان ج۷
- جوادی آملی، عبدالله، ولایت در قرآن
- جوادی آملی، عبدالله، توحید در قرآن
- جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه
- فرهنگ شیعه
- محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام
- اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی
- جمعی از نویسندگان، امامتپژوهی
- فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژهنامه فقه سیاسی
- نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام
- مهدوی، اصغرآقا و کاظمی، سید محمد صادق، کلیات فقه سیاسی
- ضرابیها، محمد ابراهیم، مقام ولایت و نسبت آن با نبوت و رسالت در عرفان، فصلنامه علمی پژوهشی پژوهشهای اعتقادی ـ کلامی، زمستان ۱۳۹۷
- نجفی، سید محمد، ولایت زن در کتاب و سنت، فصلنامه تخصصی طهورا، سال سوم بهار ۱۳۸۹ شماره ۵
- فاریاب، محمد حسین، نقش امام در تشریع، دریافت و تفسیر دین، مطالعات اسلامی، فلسفه و کلام، سال ۴۷، شماره ۹۴، بهار و تابستان ۱۳۹۴
- امیدی فرد، عبدالله، حق تشریع، فصلنامه علمی پژوهشی دانشگاه قم، سال هشتم، شماره دوم
پانویس
- ↑ وَ فِی الْفِعْلِ لُغَتَانِ أَکْثَرُهُمَا (وَلِیَه) (یَلِیهِ) بِکَسْرَتَیْنِ و الثَّانِیَةُ مِنْ بَابِ وَعَدَ وَ هِیَ قَلِیلَةُ الاسْتِعْمَالِ، فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۶۷۲.
- ↑ الوَلْیُ: مِثْلُ فَلْسِ الْقُرْبُ... وَ قِیلَ (الْوَلْیُ) حُصُولُ الثَّانِی بَعْدَ الْأَوَّلِ مِنْ غَیْرِ فَصْل، فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۶۷۲.
- ↑ از این رو کلمه «ولایت» غیر از مفهوم قرب، معنای ارتباط، پیوند پیدا کردن، با هم جوش خوردن و رابطه پیدا کردن را نیز میرساند. در موجودات مادی، شرط تأثیر و تأثر این است که نزدیک هم باشند. وقتی نزدیکی برقرار شد زمینه تأثیر و تأثر هم فراهم میشود و یکی در دیگری تصرف میکند یا هر دو در هم تصرف میکنند. این معنای دیگری است که علاوه بر قرب، از کلمه «ولایت» فهمیده میشود. مصباح یزدی، محمد تقی، در پرتو ولایت، ص۲۶۴.
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج ۱۵، ص۴۰۷، به نقل از ابن سید؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص۱۲۰۹؛ زبیدی، تاج العروس، ج ۲۰، ص۳۱۰؛ بستانی، محیط المحیط، ص۱۲۰۹.
- ↑ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص۱۲۰۹؛ زبیدی، تاج العروس، ج ۲۰؛ به هرحال، عنصر اصلی در معنای واژه ولایت «نزدیکبودن» است و معانی دیگر این واژه به همین معنا بازمیگردد. واژههایی همچون «ارتباط»، «پیوند» و «اتصال» میتواند تا حدی هممعنای آن واژه باشد؛ اما باز هیچیک معادل دقیق آن نیستند. مصباح یزدی، محمد تقی، حکیمانهترین حکومت، ص۳۸.
- ↑ ر.ک: جمعی از نویسندگان، امامتپژوهی ، ص۱۸۱.
- ↑ وحقیقته تولی الأمر؛ راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۵۳۳.
- ↑ والولی هو المتصرف، وقد أثبت له الولایة فی الآیة، کما أثبتها الله تعالی لنفسه ولرسوله(ص)؛ حلی، حسن بن یوسف، منهاج الکرامة، ص۱۱۷.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۶۴.
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج۱، ص۱۶۲؛ فراهیدی، کتاب العین، ج۸، ص۳۸۲؛ راغب اصفهانی، مفردات، ص۷۸۸.
- ↑ ر.ک: مصباح یزدی، محمد تقی، راه و راهنماشناسی، ص۵۶؛ جوادی آملی، عبدالله، وحی و نبوت در قرآن، ص۴۴؛ سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج ۳، ص۸۷؛ خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ص۲۷ ـ ۲۸.
- ↑ ر.ک: مصباح یزدی، محمد تقی، راه و راهنماشناسی، ص۵۶.
- ↑ ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ ضرابیها، محمد ابراهیم، مقام ولایت و نسبت آن با نبوت و رسالت در عرفان، فصلنامه علمی پژوهشی پژوهشهای اعتقادی ـ کلامی، زمستان ۱۳۹۷.
- ↑ ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ص۳۳.
- ↑ بحرانی، مثیم بن علی بن میثم، النجاة فی القیامة فی تحقیق أمر الإمامة، ص۴۱.
- ↑ الإمامة رئاسة عامة فی أمور الدین والدنیا لشخص من الأشخاص نیابة عن النبی(ص)، علامه حلی، الباب الحادی عشر مع شرحیه النافع یوم الحشر و مفتاح الباب، ص۴۰، با شرح: فاضل مقداد، ابوالفتح بن مخدوم حسینی.
- ↑ والإمامة ریاسة عامة فی أمر الدین والدنیا خلافة عن النبی علیه الصلاة والسلام، تفتازانی، سعد الدین مسعود بن عمر، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۲، ص۲۷۲.
- ↑ لاهیجی، عبد الرزاق، گوهر مراد، ص۴۶۱-۴۶۲.
- ↑ فراهیدی، خلیل، معجم مقایس اللغة، ج۲، ص۲۱۰.
- ↑ و الْخِلَافَةُ النّیابة عن الغیر إمّا لغیبة المنوب عنه، و إمّا لموته، و إمّا لعجزه، و إمّا لتشریف المستخلف. و علی هذا الوجه الأخیر استخلف اللّه أولیاءه فی الأرض، اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۹۳.
- ↑ الخلافة نیابة عن اللّه و رسوله فی الأمّة، فلا تکون بدون إنابة من له الحکم و الأمر، مظفر، شیخ حسن، دلائل الصدق، ج۷، ص۱۰.
- ↑ ابن خلدون، عبد الرحمن، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۲۱۸.
- ↑ (الْخِلَافَةُ) هِیَ النِّیَابَةُ عنه فی عُمُومِ مَصَالِحَ الْمُسْلِمِینَ من إقَامَةِ الدِّینِ وَصِیَانَةِ الْمُسْلِمِینَ بِحَیْثُ یَجِبُ علی کَافَّةِ الْخَلْقِ الِاتِّبَاعُ لهم وَیَحْرُمُ علیهم مُخَالَفَتُهُمْ، صعیدی عدوی مالکی، علی، حاشیة العدوی علی شرح کفایة الطالب الربانی، ج ۱، ص۱۴۸.
- ↑ [الوَزارة]: لغةٌ فی الوِزارة، بکسر الواو. و هی مصدر الوزیر، شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، ج۱۱، ص۷۱۴۵.
- ↑ الوزیر فی اللغة اشتقاقهُ من الوزر، و الوزر تهذیب اللغة، ج۱۳، ص۱۶۶.
- ↑ وزر: الواو و الزاء و الراء أصلانِ صحیحان: أحدهما* الملجأ، و الآخَر الثِّقَل فی الشَّیء. الأوَّل الوَزَر: الملجأ. قال اللَّه تعالی: ﴿كَلاَّ لا وَزَرَ..﴾ [و] الوِزْر: حِمْل الرَّجل إذا بَسَطَ ثوبَه فجعل فیه المتاعَ و حَمَله، و لذلک سمِّی الذَّنْب وِزْراً، معجم مقاییس اللغة، ج۶، ص۱۰۸.
- ↑ و الوزر: الجَبل الذی یُعتَصم به لیُنجی من الهلکة و کذلک وزیرُ الخلیفة معناه الذی یَعتمِد علی رأیه فی أمورِه و یلتَجیء إلیه.... قیل لوَزِیر السلطان وزیرُ، لأنّه یَزِر عن السّلطان أَعْباءَ تدبیر المملکة، أی: یَحْمل ذلک. و قد وَزَرْتُ الشیءَ أَزِره وَزْرا، أی:حملتَه، تهذیب اللغة، ج۱۳، ص۱۶۶.
- ↑ [وزیر] الملک: الذی یؤازره علی الأمور، و قیل: سمی وزیراً لتحمله أثقال الملک. قال اللَّه تعالی: ﴿وَاجْعَل لِّي وَزِيرًا مِّنْ أَهْلِي﴾، شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، ج۱۱، ص۷۱۴۵.
- ↑ (الوزارة) و هی أم الخطط السلطانیّة و الرتب الملوکیّة، لأنّ اسمها یدلّ علی مطلق الإعانة؛ فإنّ الوزارة مأخوذة إمّا من الموازرة و هی المعاونة، أو من الوزر و هو الثّقل کأنّه یحمل مفاعله أوزاره و أثقاله، و هو راجع إلی المعاونة المطلقة، ابن خلدون، عبد الرحمن، تاریخ ابن خلدون، ج ۱، ص۲۳۶.
- ↑ «و از خانوادهام دستیاری برایم بگمار» سوره طه، آیه ۲۹.
- ↑ از جمله در حدیث یوم الدار آمده است: «هذا أخی و وارثی و وصیی و وزیری و خلیفتی فیکم بعدی»، صدوق، محمد بن علی، علل الشرائع، ج۱، ص۱۷۰.
- ↑ برای نمونه مرحوم طبرسی از مفسران شیعه میگوید: وإنما سمی الوزیر وزیرا لأنه یعین الأمیر علی ما هو بصدده من الأمور، أخذ من المؤازرة التی هی المعاونة. وقیل: إنما سمی وزیرا لأنه یتحمل الثقل عن الأمیر من الوزر الذی هو الثقل. وقیل: لأنه یلتجئ الأمیر إلیه فیما یعرض له من الأمور من الوزر الذی هو الملجأ، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۱۹.
- ↑ و الوزارة فی عرف النبوة خلافة بغیر إشکال بدلیل قوله ﴿وَاجْعَل لِّي وَزِيرًا مِّنْ أَهْلِي﴾ أی خلیفة و إماما باتفاق المفسرین و لأن اللفظ الذی تضمن الوزارة و الأخوة هو اللفظ الذی تضمن الخلافة، حلبی، ابو الصلاح، تقریب المعارف، ص۱۹۴.
- ↑ وأما ما زعموا من قولهم أن أبابکر وعمر وزراء رسول الله(ص) فلسنا نعرف الوزارة فی اللغة إلا المعونة لا غیر فمعونة رسول الله صلا تکون إلا من جهتین لا ثالث لهما، فی المعونة فی التأدیة والابلاغ إلی الناس من دین الله الذی جاء به من عنده... والوجه الثانی هو المعونة بمجاهدة الکفار ومحاربتهم...، ابوالقاسم الکوفی، علی بن احمد، الاستغاثة، ج۲، ص۲۶.
- ↑ و الوِصَایَةُ و الوِصَاءَةُ: مَصْدَرُ الوَصِیِّ، المحیط فی اللغة، ج۸، ص۲۱۷.
- ↑ الواو و الصاد و الحرف المعتلّ: أصلٌ یدلُّ علی وَصلِ شیءٍ بشیء. و وَصَیْتُ الشَّیءَ: وصَلْتُه، ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۶، ص۱۱۶.
- ↑ و الاسم «الْوِصَایَةُ» بالکسر و الفتح، و هی استنابة الْمُوصِی غیره بعد موته فی التصریف فیما کان له التصرف فیه من إخراج حق و استیفائه أو ولایة علی طفل أو مجنون یملک الولایة علیه، طریحی، مجمع البحرین، ج۱، ص۴۴۰.
- ↑ و (الوِصایة) بالکسر: مصدر الوَصیّ. و قیل: (الإیصاء) طلب شیء من غیره لیفعله علی غیْبٍ منه حالَ حیاته و بعد وفاته، مطرزی، ناصر الدین، المغرب فی ترتیب المعرب، ج۲، ص۳۵۸.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص۴۵۵.
- ↑ و المُطْلَق من الروی: خلاف المقید، شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، ج۷، ص۴۱۳۳.
- ↑ و قال ابن الأعرابی: یقال: هو طَلِیقٌ و طُلُقٌ و طَالِقٌ و مُطْلَق إذا خُلِّی عَنْهُ، تهذیب اللغة، ج۹، ص۱۸.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، ص۱۳۲.
- ↑ «آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است و او مردگان را زنده میگرداند و او بر هر کاری تواناست» سوره شوری، آیه ۹.
- ↑ ﴿وَمَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطَانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُبِينًا﴾، «و هر که به جای خداوند، شیطان را به یاوری برگزیند زیانی آشکار کرده است» سوره نساء، آیه ۱۱۹.
- ↑ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۴۶۱.
- ↑ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص۴۶۲.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، ص۱۴۱.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ص۱۹.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۱۹۷؛ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص۲۶۳.
- ↑ مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامی، فرهنگ فقه، ج۳، ص۱۹۸-۱۹۹.
- ↑ کاشف الغطاء، النور الساطع، ج۱، ص۳۸۹- ۳۹۵.
- ↑ أن الولی علی مال الغیر أو علی نفسه.. إنما هو الأب والجد للأب، حسینی مراغی، العناوین الفقهیة، ج۲، ص۵۵۷.
- ↑ لأن ولایة الأب والجد شرعیة، بحرانی، الحدائق الناضرة، ج۲۲، ص۴۱۶.
- ↑ ومهما یکن من خلاف فی ولایة المرأة، فإنه یجب علی الولی أن یبدأ بأخذ رأی المرأة. ویعرف رضاها قبل العقد، إذ أن الزواج معاشرة دائمة وشرکة قائمة بین الرجل والمرأة ولا یدوم الوئام ویبقی الود والانسجام ما لم یعلم رضاها ومن ثم منع الشرع إکراه المرأة ـ بکرا کانت أو ثیبا ـ علی الزواج وإجبارها علی من لارغبة لها فیه وجعل العقد علیه قبل استئذانها غیر صحیح ولها حق المطالبة بالفسخ إبطالا لتصرفات الولی المستبد إذا عقد علیها، شیخ سید سابق، فقه السنة، ج۲، ص۱۲۹.
- ↑ برای اطلاع بیشتر: ر ک، نجفی، سید محمد، ولایت زن در کتاب و سنت، طهورا، فصلنامه تخصصی، سال سوم بهار ۱۳۸۹ شماره ۵، ص۶۹-۷۵.
- ↑ ر.ک: نجفی، سید محمد، ولایت زن در کتاب و سنت، ص۷۶-۹۴.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، توحید در قرآن، ص۴۳۳.
- ↑ فرهنگ ابجدی الفبایی عربی فارسی: ترجمه کامل المنجد الابجدی، ص۲۵۳.
- ↑ صلیبا، جمیل و صانعی دره بیدی، منوچهر، فرهنگ فلسفه، ۱۳۶۶ش، ص۲۵۲.
- ↑ ولایة التصرف فی الأمور التکوینیة تبدیلا من حقیقة إلی أخری، أو من صورة إلی غیرها، بغیر أسباب طبیعیة متعارفة، مع علم المتصرف بکل تفاصیل المتصرف وأسبابه، من غیر تحدی ونبوة، بحیث تکون اختیاراتها بید المتصرف فیها من هذه الجهات؛ سید علی عاشور، الولایة التکوینیة لآل محمد(ع)، ص۲۷.
- ↑ مصباح یزدی، محمد تقی، حکیمانهترین حکومت، ص۴۴.
- ↑ همتی، ولایت تکوینی، ص۸۱.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، ص۱۲۳.
- ↑ علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۶، ص۱۵.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، ص۱۳۲.
- ↑ سوره بقره، آیه ۱۱۷؛ سوره آل عمران، آیه ۴۷؛ سوره غافر، آیه ۶۸؛ سوره مریم، آیه ۲۵.
- ↑ امامت پژوهی، ص۲۳۰.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، ص۱۳۲.
- ↑ مصباح یزدی، محمد تقی، حکیمانهترین حکومت، ص۴۴؛ امام رضا(ع) درباره امام واجد مقام ولایت در نظام تکوین میفرماید: "اگر زمین لحظهای و به اندازه یک چشم برهم زدن از حجت و امام خالی بماند، زمین درهم فرو ریزد و اهلش را فرود برد: «لو خلت الأرض طرفة عین من حجة لساخت باهلها»، صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات، ص۵۰۹؛ وجود پیامبر، ولی و امام در بقای عالم و نظام آن، همان اثری را دارد که منظومه شمسی و جاذبه آن در بقای نظام منظومه و جاذبه زمین در حیات و بقای موجودات ارضی وقلب در بقای حیات انسان دارد. صافی گلپایگانی، لطفالله، ولایت تکوینی و ولایت تشریعی، ص۸۶.
- ↑ سوره احزاب، آیه۶؛ پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاواتر است.
- ↑ و قال فی الکشاف: النبی أولی بالمؤمنین فی کل شیء من أمور الدین و الدنیا من أنفسهم، و لهذا أطلق و لم یقید، فیجب علیهم أن یکون أحب إلیهم من أنفسهم و حکمه أنفذ علیهم من حکمها، و حقه آثر لدیهم من حقوقها، و شفقتهم علیه أقدم من شفقتهم علیها، و أن یبذلوها دونه، و یجعلوها فداءه، اذا أعضل خطب و وقاءه، موسوی شفتی، اسد الله، الامامة، ص۴۱۶.
- ↑ یحتمل أن یکون المراد بالأولویّة فی الکریمة هو الأولویّة العامّة الإلهیّة علی جمیع البشر، لأنّ النبیّ(ص) خلیفة اللّه فی الأرض ففوّض ما کان له تعالی من الولایة علی جمیع البشر إلیه صلوات اللّه علیه. و المؤمنون خصّوا بالذکر لفضلهم و شرافتهم علی غیرهم. و کذلک فهذه الولایة عامّة لجمیع الأمور الدّینیة و الدنیویّة، و قد انتقلت الأولویة بعد النبیّ لخلفائه المکرمین و أوصیائه المعصومین صلوات اللّه علیهم، سبزواری، محمد، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، ج۵، ص۴۲۱.
- ↑ سوره احزاب، آیه۳۶؛ هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامیکه خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند، اختیاری از خود داشته باشد و هرکس نافرمانی خدا و رسولش را کند، به گمراهی آشکاری گرفتار شده است.
- ↑ ویشهد سیاق قوله: ﴿إذا قضی الله ورسوله أمرا﴾ حیث جعل الامر الواحد متعلقا لقضاء الله ورسوله معا، علی أن المراد بالقضاء التصرف فی شؤون الناس دون الجعل التشریعی المختص بالله، طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القران، ج ۱۶، ص۳۲۱.
- ↑ سوره مائده، آیه۵۵، فقط خدا و پیامبر او وکسانی که ایمان آورده و نماز به پا داشته و زکات (صدقه) را در حال رکوع میدهند، ولی و سرپرست شما هستند.
- ↑ و لا یختلف اثنان فی المراد بولایة اللّه و الرسول و انها التصرف فی شئون المسلمین، و لیس مجرد المحبة و النصرة، قال تعالی: ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾، و الولایة فی هذه الآیة تفسیر و بیان للولایة فی الآیة التی نحن بصددها. ﴿وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾. أی ان الولایة التی للّه و الرسول ثابتة أیضاً لمن جمع بین الزکاة و الرکوع، مغنیه، محمد جواد، التفسیر الکاشف، ج۳، ص۸۲.
- ↑ «و هر کس سروری خداوند و پیامبرش و آنان را که ایمان دارند بپذیرد (از حزب خداوند است) بیگمان حزب خداوند پیروز است» سوره مائده، آیه ۵۶.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۴، ص۴۳۳.
- ↑ هذه الآیة نص صریح لا یقبل التأویل بحال علی أن المعنی المراد من ولایة اللَّه والرسول والمؤمنین واحد لا اختلاف فیه، وان من حافظ علی هذه الولایة، ولم یفرق بین اللَّه ورسوله ومن جمع بین الزکاة والرکوع فهو من حزب اللَّه الغالب بمنطق الحق وحجته، مغنیه، محمد جواد، التفسیر الکاشف، ج۳، ص۸۲؛ التفسیر المبین، ص۱۴۸.
- ↑ وقال الشیعة: إن لفظ الجلالة والرسول ومن جمع بین الزکاة والرکوع جاء فی آیة واحدة، وولایة اللَّه والرسول معناها التصرف فیجب أیضاً أن یکون هذا المعنی بالذات مرادا من ولایة من جمع بین الوصفین، وإلا لزم أن یکون لفظ الولایة مستعملا فی معنیین مختلفین فی آن واحد، وهو غیر جائز، مغنیة، محمد جواد، التفسیر الکاشف، ج ۳، ص۸۲.
- ↑ الشَّرْعُ: نهج الطّریق الواضح؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۵۰.
- ↑ و الشَّرِیْعَةُ و الشِّراعُ و المَشْرَعَةُ و المَشْرُعَةُ: مَوْضِعٌ یُهَیَّأُ للشُّرْب...و الشَّرِیْعَةُ و الشِّرْعَةُ: ما شَرَعَ اللَّهُ لِعبادِه من أمْر الدِّین؛ صاحب بن عباد، اسماعیل، المحیط فی اللغة، ج۱، ص۲۸۶.
- ↑ قال بعضهم: سمّیت الشَّرِیعَةُ شَرِیعَةً تشبیها بشریعة الماء من حیث إنّ من شرع فیها علی الحقیقة المصدوقة روی و تطهّر؛ راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۵۰.
- ↑ و لعل الشریعة بالمعنی الثانی مأخوذ من المعنی الأول لوضوح طریق الماء عندهم بکثرة الورود و الصدور؛ طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۳۵۰.
- ↑ [التشریع]: شَرَّع الشیءَ: إِذا رفعه جدّاً؛ حمیری، نشوان بن سعید، شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، ج۶، ص۳۴۴۶.
- ↑ التَّشریع: إیرادُ الإبلِ شَریعَةً لا یُحتاجُ معها، أی مع ظهورِ مائِها إلی نَزْعٍ بالعَلَقِ، ولا سَقْیٍ فی الحَوضِ، وفی المثَل: أَهْوَنُ السَّقْیِ التَّشْریعُ، وذلک لأنّ مُورِدَ الإبلِ إذا وَرَدَ بها الشَّریعَةَ لم یَتْعَبْ فی إسْقاءِ الماءِ لها، کما یتعبُ إذا کان الماءُ بعیداً؛ زبیدی، تاج العروس، ج۱۱، ص۲۴۱.
- ↑ التَّشْرِیع ـ [شرع]: قانون گذاری؛ سُلْطَةُ التَّشْریع: هیأت قانون گذاری. فرهنگ ابجدی الفبایی عربی فارسی، ص۲۳۱.
- ↑ الولایة التشریعیة تعریفها: هی کون زمام الأمور الشرعیة بید شخص یمکنه التصرف به متی أراد وشاء، فیکون الولی مالکا ومتسلطا علی الغیر فی نفسه وماله. وینتج عن ذلک وجوب طاعة الولی، وامتثال أوامره فی الحیاة الدینیة، الإداریة والسیاسیة والاجتماعیة، بل وکل الأشیاء والأمور التی تحصل فی محیط حیاة الانسان بشکل لو لم یکن الانسان لما طرحت هذه الأمور أصلا.... والولایة التشریعیة فی الواقع منحصرة بالله تعالی؛ سید علی عاشور، الولایة التکوینیة لآل محمد(ع)، ص۲۷۹.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان ج۷، ص۳۱-۳۲، (نقل مضمون کلام ایشان).
- ↑ و ذکر تعالی أیضاً لنفسه الولایة علی المؤمنین فیما یرجع إلی أمر دینهم من تشریع الشریعة و الهدایة و الإرشاد و التوفیق و نحو ذلک کقوله تعالی: ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ﴾، سوره بقره، آیه ۲۵۷؛ طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ج۶، ص۱۳.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۲۱۷.
- ↑ یعنی کسانی که مورد سرپرستی قرار گرفتهاند که مقصود مردم هستند.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان ج۷، ۳۱-۳۴.
- ↑ و یجمع الجمیع أن له(ص) الولایة علی الأمة فی سوقهم إلی الله و الحکم فیهم و القضاء علیهم فی جمیع شئونهم فله علیهم الإطاعة المطلقة فترجع ولایته(ص) إلی ولایة الله سبحانه بالولایة التشریعیة، طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۱۴.
- ↑ إنّ حقّ التقنین و التشریع - هو الآخر - مختص باللّه فی نظر القرآن الکریم فلیس لأحد سوی «اللّه» حقّ التقنین و التشریع و جعل الأحکام و سنّ القوانین للحیاة البشریة؛ سبحانی، جعفر، الفکر الخالد فی بیان العقائد، ص۵۲.
- ↑ التوحید فی التقنین والتشریع: إنه لا مقنن ولا مشرع إلا هو، ولیس لأحد حق التشریع، سبحانی، شیخ جعفر، رسائل ومقالات، ص۱۷.
- ↑ التوحید فی التشریع من فروع التوحید فی الربوبیة؛ مکی عاملی شیخ حسن، الإلهیات علی هدی الکتاب والسنة والعقل، تقریر بحث الشیخ السبحانی، ص۴۲۵.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، ص۱۲۴.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، ص۱۲۴-۱۲۵.
- ↑ با توجه به روایت «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَی نَبِیِّهِ صأَمْرَ خَلْقِهِ لِیَنْظُرَ کَیْفَ طَاعَتُهُم»، کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۶۶، تفویض امر خلق، همان تفویض تشریع به معنای تفویض در کیفیت تدبیر انسانهاست که شامل تعلیم و تلاوت، تهذیب و تزکیه و امور سیاسی حکومتی است. جوادی آملی، عبد الله، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج۸، ص۱۰۴-۱۰۵.
- ↑ به این معنا که خداوند به معصومین(ع) توانایی تفسیر قرآن داده و به آنها اجازه بیان احکامی الهی را عنایت فرموده است. جوادی آملی، عبد الله، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج۱، ص۳۸-۳۹.
- ↑ انعام، آیه ۵۷.
- ↑ فصلنامه، امامت پژوهی، گونههای ولایت تشریعی امامان در روایات، ص۱۰۸، سال سوم، شماره ۹.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، ص۱۲۵.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، نقش امام در تشریع، دریافت و تفسیر دین، ص۶۸.
- ↑ سید مرتضی عنوان یک فصل کتابش را اینگونه آورده است: فی القول فی أنه لا یجوز أن یفوض الله تعالی إلی النبی(ص) أو العالم أن یحکم فی الشرعیات بما شاء، إذا علم أنه لا یختار إلا الصواب. پس از آن میگوید: اعلم أن الصحیح أن ذلک لا یجوز...، علم الهدی، سید مرتضی، الذریعة إلی أصول الشریعة، ج۲، ص۶۵۸؛ ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۲۷۰-۲۷۴.
- ↑ ناصر مکارم شیرازی، انوار الفقاهة (کتاب البیع)، ص۵۵۰. همچنین، ر.ک: صافی گلپایگانی، لطف الله، امامت و مهدویت، ج۱، ص۷۱؛ جعفر سبحانی، ولایت تشریعی و تکوینی، ص۲۰-۲۲؛ محمد باقر ملکی میانجی، بدائع الکلام، ص۱۰۳ و ۱۰۴.
- ↑ آقابزرگ طهرانی، توضیح الرشاد فی تاریخ حصر الاجتهاد، ص۳۴. نیز، ر.ک: شهاب الدین مرعشی نجفی، القصاص علی ضوء القرآن و السنة، ج۱، ص۱۱۳؛ سید محمد صدر آنجا که به دنبال بیان اعتقادات است، مینویسد: وکذلک الإیمان... بعصمة المعصومین وبأنهم مصدر التشریع، سید محمد صدر، ماوراء الفقه، ج۱۰، ص۲۸۸.
- ↑ ایشان در کتابش عناوینی همچون باب التفویض إلی رسول الله(ص)، باب فی أن ما فوض إلی رسول الله صفقد فوض إلی الأئمة(ع)، باب فی الأئمة انهم یوفقون ویسددون فیما لا یوجد فی الکتاب والسنة آورده است. صفار، بصائر الدرجات، ص۳۹۸.
- ↑ ایشان نیز بابی را با این عنوان آورده است: بَابُ التَّفْوِیضِ إِلَی رَسُولِ اللَّه صوإِلَی الأَئِمَّةِ(ع)فِی أَمْرِ الدِّینِ، کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۶۵.
- ↑ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، نقش امام در تشریع، دریافت و تفسیر دین، ص۷۱.
- ↑ در نقد این برداشت گفتهاند، هرچند اطلاق آیه، ولایت تشریعی را برای امام ثابت میکند اما باید دید که مانعی برای آن وجود دارد یا خیر؟ تنها مانع آن آموزه ختم نبوت تشریعی و تبلیغی است. بنابراین، سخن از حق تشریع امامان به میان آوردن خواسته یا ناخواسته ما را به نقض ختم نبوت میکشاند در نتیجه نمیتوان آن بزرگواران را از حق تشریع دین برخوردار دانست. فاریاب، محمد حسین، نقش امام در تشریع، دریافت و تفسیر دین، ص۹۳-۹۴؛ علاوه بر آن، پذیرفتن این معنا منافات با اکمال دین دارد که در آیهسوم سوره مائده بیان شدهاست؛ زیرا با پذیرفتن آنکه امام عصر(ع) میتواند احکامی را وضع نماید که تا کنون در اسلام نبوده معنایش آن است که هنوز اسلام به کمال خود نرسیده است. امیدی فرد، عبدالله، حق تشریع، ص۲۲۰.
- ↑ «وإِنَّ اللَّه عَزَّ وجَلَّ فَرَضَ الْفَرَائِضَ ولَمْ یَقْسِمْ لِلْجَدِّ شَیْئاً وإِنَّ رَسُولَ اللَّه صأَطْعَمَه السُّدُسَ فَأَجَازَ اللَّه جَلَّ ذِکْرُه لَه ذَلِکَ»، کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۶۷.
- ↑ «وَضَعَ رَسُولُ اللَّه صدِیَةَ الْعَیْنِ ودِیَةَ النَّفْسِ وحَرَّمَ النَّبِیذَ وکُلَّ مُسْکِرٍ»، کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۶۷.
- ↑ یک نمونه از روایات این است: «أَبُو عَبْدِ اللَّه(ع)لَا واللَّه مَا فَوَّضَ اللَّه إِلَی أَحَدٍ مِنْ خَلْقِه إِلَّا إِلَی رَسُولِ اللَّه صوإِلَی الأَئِمَّةِ»، کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۶۸.
- ↑ در نقد این روایات باید گفت: اولا همانطوری که در نقد آیه ولایت اشاره شد، مسأله ختم نبوت مانع جدی برای پذیرش اطلاق این دوسته از روایات بر اثبات ولایت تشریعی امام است. بدین جهت تشریع دین از گستره اطلاق روایات خارج میشود. ثانیا: ذیل آیه اولوالامر ﴿فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ﴾، «و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹. نیز مانع دیگری برای این روایات خواهد بود. فاریاب، محمد حسین، نقش امام در تشریع، دریافت و تفسیر دین، ص۷۷.
- ↑ «وَإِنَّمَا أَوْجَبْتُ عَلَیْهِمُ الْخُمُسَ فِی سَنَتِی هَذِهِ فِی الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ الَّتِی قَدْ حَالَ عَلَیْهَا الْحَوْلُ وَ لَمْ أُوجِبْ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ فِی مَتَاعٍ وَ لَا آنِیَةٍ وَ لَا دَوَابَّ وَ لَا خَدَمٍ وَ لَا رِبْحٍ رَبِحَهُ فِی تِجَارَةٍ وَ لَا ضَیْعَةٍ إِلَّا ضَیْعَةً سَأُفَسِّرُ لَکَ أَمْرَهَا تَخْفِیفاً مِنِّی عَنْ مَوَالِیَّ وَ مَنّاً مِنِّی عَلَیْهِمْ لِمَا یَغْتَالُ السُّلْطَانُ مِنْ أَمْوَالِهِم»، طوسی، محمد بن الحسن، تهذیب الأحکام، ج۴، ص۱۴۱.
- ↑ در نقد روایت این نکته حایز اهمیت است که حکم موقت را صادر فرموده است؛ چون سخن از وجوب خمس در همان سال است. آنچه موجب میشود که برای امام شأن ولایت تشریعی تصور کرد، صدور حکم دائمی است که در این روایت چنین چیزی به چشم نمیخورد. فاریاب، محمد حسین، نقش امام در تشریع، دریافت و تفسیر دین، ص۷۸.
- ↑ برای نمونه این روایت را بنگیرید: «حَدَّثَنِی أَبِی وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَتِّیلٍ وَ قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ وَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ جَمِیعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو أَیُّوبَ إِبْرَاهِیمُ بْنُ عُثْمَانَ الْخَزَّازُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(ع)قَالَ: مُرُوا شِیعَتَنَا بِزِیَارَةِ قَبْرِ الْحُسَیْنِ(ع)فَإِنَّ إِتْیَانَهُ مُفْتَرَضٌ عَلَی کُلِّ مُؤْمِنٍ- یُقِرُّ لِلْحُسَیْنِ(ع)بِالْإِمَامَةِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»، ابن قولویه، کامل الزیارات، ص۱۲۱.
- ↑ در بررسی این گونه روایات باید گفت: گاهی در لسان روایات به زیارت دستور داده شده اما این لزوما به معنای جعل حکم به وسیله امام نیست، چه بسا حکم قبلا جعل شده و امام اکنون از آن خبر میدهد. گاهی در لسان روایات، ثواب زیارت بیان شده است. در این صورت نمیتوان آن را به معنای جعل حکم گرفت بلکه بیان ثواب قرینه است که این عمل، مطلوب و محبوب شارع است. فاریاب، محمد حسین، نقش امام در تشریع، دریافت و تفسیر دین، ص۷۹-۸۰.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ وأما اولوا الامر فهم کائنین من کانوا لا نصیب لهم من الوحی وإنما شأنهم الرأی الذی یستصوبونه فلهم افتراض الطاعة نظیر ما للرسول فی رأیهم وقولهم ولذلک لما ذکر وجوب الرد والتسلیم عند المشاجرة لم یذکرهم بل خص الله والرسول فقال فإن تنازعتم فی شئ فردوه إلی الله والرسول... ومن هنا یظهر أن لیس لاولی الامر هؤلاء کائنین من کانوا أن یضعوا حکما جدیدا ولا أن ینسخوا حکما ثابتا فی الکتاب والسنة وإلا لم یکن لوجوب ارجاع موارد التنازع إلی الکتاب والسنة والرد إلی الله والرسول معنی علی ما یدل علیه قوله ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالا مُّبِينًا﴾ فقضاء الله هو التشریع وقضاء رسوله إما ذلک وإما الأعم وإنما الذی لهم أن یروا رأیهم فی موارد نفوذ الولایة وأن یکشفوا عن حکم الله ورسوله فی القضایا والموضوعات العامة. وبالجملة لما لم یکن لاولی الامر هؤلاء خیرة فی الشرائع ولا عندهم إلا ما لله ورسوله من الحکم أعنی الکتاب والسنة لم یذکرهم الله سبحانه ثانیا عند ذکر الرد بقوله فإن تنازعتم فی شئ فردوه إلی الله والرسول فلله تعالی إطاعة واحدة وللرسول واولی الامر إطاعة واحدة ولذلک قال ﴿أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ﴾، طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۳۸۸- ۳۸۹.
- ↑ «حدثنا أحمد بن محمد عن الحسن بن محبوب عن أبی حمزة الثمالی عن جابر قال أبو جعفر(ع) یا جابر والله لو کنا نحدث الناس أو حدثناهم برأینا لکنا من الهالکین ولکنا نحدثهم باثار عندنا من رسول الله صلی الله علیه وآله یتوارثها کابر عن کابر نکنزها کما یکنز هؤلاء ذهبهم وفضتهم»، صفار قمی، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص۳۲۰.
- ↑ «حدثنا أحمد بن محمد عن البرقی عن إسماعیل بن مهران عن سیف بن عمیرة عن أبی المعزا عن سماعة عن أبی الحسن(ع) قال قلت له کل شئ تقول به فی کتاب الله وسنته أو تقولون فیه برأیکم قال بل کل شئ نقوله فی کتاب الله وسنة نبیه»، صفار قمی، محمد بن حسن، بصائر الدرجات ص۳۲۱.
- ↑ منظور از روایت اول این است که اهل بیت از پیش خود چیزی به مردم نمیگویند و آنچه میگویند سخن خداست نه اینکه مراد نفی ولایت تشریعی باشد. روایت دوم نیز شبیه همین مطلب را بیان میکند.
- ↑ مقصود از واژه «ولایت» در بحث ولایت فقیه، آخرین معنای مذکور یعنی «سرپرستی» است. جوادی آملی، عبد الله، ولایت فقیه، ص۱۲۲.
- ↑ مصباح یزدی، محمد تقی، حکیمانهترین حکومت، ص۳۹ ـ ۴۶.
- ↑ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۳، مادۀ فقه.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، ص۱۳۶.
- ↑ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص۲۲۳؛ فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژهنامه فقه سیاسی، ص۱۸۴.
- ↑ والولایة التشریعیة فی الواقع منحصرة بالله تعالی، بید انه سبحانه أسندها إلی أولیائه وأنبیائه،... ولایة الله التشریعیة علی أقسام، وإن شئت قلت علی مظاهر: فولایة النبی وآله الأطهار مظهر من مظاهر هذه الولایة. وولایة الفقهاء والعلماء مظهر أخر من مظاهر هذه الولایة. وولایة الوالدین علی الأولاد مظهر منها أیضا، وولایة الزوج علی زوجته وقیومیته کذلک، سید علی عاشور، الولایة التکوینیة لآل محمد(ع)، ص۲۸۱.
- ↑ مکارم، ناصر، پیام قرآن، ج۹، ص۱۵۴.
- ↑ «من برای شما از گل، (انداموارهای) به گونه پرنده میسازم و در آن میدمم، به اذن خداوند پرندهای خواهد شد و به اذن خداوند نابینای مادرزاد و پیس را شفا خواهم داد و به اذن خداوند مردگان را زنده خواهم کرد و شما را از آنچه میخورید یا در خانه میانبارید آگاه خواهم ساخت» سوره آل عمران، آیه ۴۹.
- ↑ «پس ما باد را رام او کردیم که به فرمان او هر جا میخواست به نرمی روان میشد» سوره ص، آیه ۳۶.
- ↑ «رستخیز بسی نزدیک شد و ماه از میان شکافت» سوره قمر، آیه ۱؛ درباره این آیه نقل شده است که مشرکان نزد رسول خدا(ص) آمدند و گفتند: اگر تو راست میگویی پیامبر خدایی، ماه را برای ما دوپاره کن. فرمود: اگر این کار را انجام دهم ایمان میآورید؟ گفتند: اری. آن شب چهاردهم ماه بود. رسول خدا از پیشگاه خداوند درخواست نمود ناگهان ماه از وسطش نصف شد. طبرسی، مجمع البیان، ج۹، ص۲۸۱.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج۹، ص۱۶۰.
- ↑ «بدانید که تنها پیامرسانی روشن بر عهده فرستاده ماست» سوره مائده، آیه ۹۲.
- ↑ «و بر (عهده) پیامبر جز پیامرسانی آشکار نیست» سوره نور، آیه ۵۴.
- ↑ صادقی، در آمدی بر کلام جدید، ص۳۶۵.
- ↑ «(آنان را) با برهانها (ی روشن) و نوشتهها (فرستادیم) و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستادهاند روشن گردانی و باشد که بیندیشند» سوره نحل، آیه ۴۴.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ «و پیامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را به پادشاهی شما گمارده است، گفتند: چگونه او را بر ما پادشاهی تواند بود با آنکه ما از او به پادشاهی سزاوارتریم و در دارایی (هم) به او گشایشی ندادهاند. گفت: خداوند او را بر شما برگزیده و بر گستره دانش و (نیروی) تن او افزوده است و خداوند پادشاهی خود را به هر که خواهد میدهد و خداوند نعمتگستری داناست» سوره بقره، آیه ۲۴۷.
- ↑ «رستخیز بسی نزدیک شد و ماه از میان شکافت» سوره قمر، آیه ۱.
- ↑ حضرت علی(ع) در خطبه قاصعه نقل میکند روزی گروهی از بزرگان قریش نزد پیامبر آمدند و از او خواستند برای اثبات نبوت خویش، از درخت بخواهد که به سمت آنان بیاید. رسول خدا نیز به درخت امر کرد که به اذن خداوند به سمت آنان بیاید. ناگاه، ریشههای درخت از دل خاک بیرون آمد و درخت به سمت وی حرکت کرد. با وجود این معجزه آشکار، آن عده به پیامبر ایمان نیاوردند و او را جادوگر خطاب کردند. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲(خطبه قاصعه.
- ↑ ﴿وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾«و بگو (آنچه در سر دارید) انجام دهید، به زودی خداوند و پیامبرش و مؤمنان کار شما را خواهند دید و به سوی داننده پنهان و آشکار بازگردانده خواهید شد و او شما را از آنچه انجام میدادهاید آگاه خواهد ساخت» سوره توبه، آیه ۱۰۵.
- ↑ نمونهای از روایات این است: «أَنَّ أَعْمَالَ اَلْعِبَادِ تُعْرَضُ عَلَی رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ عَلَی اَلْأَئِمَّةِ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ کُلَّ یَوْمٍ أَبْرَارِهَا وَ فُجَّارِهَا فَاحْذَرُوا وَ ذَلِکَ قَوْلُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ»، من لا یحضره الفقیه، ج۱،ص۱۹۱؛ اعمال بندگان اعمّ از نیکوکاران و بدکاران همه روزه بر رسول خدا(ص) و بر ائمّۀ معصومین(ع) عرضه میشود پس از کردار ناشایست بپرهیزید تا رسوا نشوید و این به موجب فرمایش خداوند عزّوجلّ است که: ﴿وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾ یعنی: ای رسول ما امت خود را بگوی هر آنچه میخواهید انجام دهید که خداوند تبارک و تعالی و رسول او و مؤمنان اعمال ایشان را میبیننند.
- ↑ گروه فقه و حقوق پژوهشکده حج و زیارت، ولایت تکوینی ائمه معصومین، ص۱۹۴.
- ↑ طاهری، حبیب الله، تحقیق پیرامون ولایت فقیه؛ فصل دوم ولایت تکوینی و تشریعی پیامبر و ائمه، ص۸۴.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ج۴۱، ص۲۵۷، (باب ۱۱۲ ما ظهر من معجزاته علیه الصلاة و السلام فی الجمادات و النباتات) (با تلخیص).
- ↑ ابن بابویه، محمد بن علی، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۷۶.
- ↑ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۴۶، ص۳۰۷-۳۱۳.
- ↑ حرانی، تحف العقول، ص۲۷۴-۲۷۷.
- ↑ صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۱۵۴-۱۷۸.
- ↑ عاملی، وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص۱۲۴؛ ج۲۸، ص۳۱۹.
- ↑ فاعلم أنّ للولایة مرتبةً علیا مختصّةً بالنبیّ صلَّی اللَّه علیه و آله و سلَّم وأوصیائه الطاهرین وغیر قابلة للتفویض إلی أحد، وهی بین تکوینیّة یعبّر عنها بالولایة التکوینیّة التی بها یتصرف النبیّ صلَّی اللَّه علیه و آله و سلَّم فی الکون.. وبین التشریعیّة التی یشیر إلیها قوله سبحانه: ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ وهی مختصّة بالنبیّ وأوصیائه المعصومین، فهم أولی بالمؤمنین من أنفسهم وأموالهم. وأمّا غیر المختصّ بهم، فإنّما هو مقام الافتاء والقضاء، والولایة؛ التی أظهر مصادیقها نظم البلاد والجهاد والدفاع وسدّ الثغور وإجراء الحدود، وأخذ الزکاة وإقامة الجمعة وغیرها. فالأوّلان من هذه المناصب (الثلاثة) ثابتان للفقیه- باتفاق الکلمة- کما سیوافیک بیانه عند بیان السلطات الثلاث، سبحانی، شیخ جعفر، مفاهیم القرآن، ج۲، ص۲۲۳.
- ↑ مهدوی، اصغرآقا و کاظمی، سید محمد صادق، کلیات فقه سیاسی، ص۱۹۰ ـ ۱۹۱.
- ↑ اتفق أصحابنا رضوان الله علیهم علی أن الفقیه العدل الإمامی الجامع لشرائط الفتوی، المعبر عنه بالمجتهد فی الأحکام الشرعیة نائب من قبل أئمة الهدی صلوات الله وسلامه علیهم فی حال الغیبة فی جمیع ما للنیابة فیه مدخل ـ وربما استثنی الأصحاب القتل والحدود مطلقا ـ فیجب التحاکم إلیه، والانقیاد إلی حکمه وله أن یبیع مال الممتنع من أداء الحق إن احتیج إلیه، ویلی أموال الغیاب والأطفال والسفهاء والمفلسین ویتصرف علی المحجور علیهم، إلی آخر ما یثبت للحاکم المنصوب من قبل الإمام(ع)، محقق کرکی، الرسائل الکرکی، ج۱، ص۱۴۳.
- ↑ الأصل فی کل شئ لا ولی له معین من الشرع أن یکون الحاکم ولیا له، وهو المعبر عنه بعموم ولایة الحاکم الذی یشیر إلیه الفقهاء فی کثیر من المباحث، کما فی وجوب دفع ما بقی من الزکاة فی ید ابن السبیل بعد الوصول إلی بلده إلیه، وفی وجوب دفع الزکاة ابتداءا أو بعد الطلب إلیه، وتخیره فی أخذ خمس أرض الذمی أو منفعتها، وولایته فی مال الإمام ومیراث من لا وارث له، وفی توقف إخراج الودعی الحقوق علی إذنه، وولایته فی إجراء الحدود وفی القضاء بین الناس، وفی أداء دین الممتنع من ماله، وتوقف حلف الغریم علی إذنه، وفی القبض فی الوقف علی الجهات العامة وفی نظارته لذلک، وتوقف التقاص من مال الغائب علی إذنه ومن الحاضر فی وجه، وفی بیع الوقف حیث یجوز ولا ولی له، وفی قبض الثمن إذا امتنع البائع وقبضه عن کل ممتنع عن قبض حقه، وفی الدین المأیوس عن صاحبه، وبیع الرهن المتسارع إلیه الفساد بإذنه، وتولیه إجارة الرهن لو امتنعا، وتعیین عدل یقبض الرهن لو لم یرضیا، وتعیینه ما یباع به الرهن مع تعدد النقد، وفی باب الحجر علی المفلس أو علی السفیه فی قول، وفی قبض ودیعة الغائب لو احتیج إلی الأخذ، وفی إجبار الوصیین علی الاجتماع الاستبدال بهما، وفی ضم المعین إلی الوصی العاجز، وفی عزل الخائن علی القول بعدم انعزاله بنفسه، وفی إقامة الوصی فیمن لا وصی له أو مات وصیه أو کان وانعزل، وفی تزویج المجنون والسفیه البالغین، وفی فرض المهر لمفوضة البضع وضرب أجل العنین وبعث الحکمین من أهل الزوجین وإجبار الممتنع علی أداء النفقة وفی طلاق زوجة المفقود وفی إجبار المظاهر علی أحد الأمرین وفی إجبار المولی کذلک واحتیاج إنفاق الملتقط علی اللقیط علی إذنه ونحو ذلک من المقامات الاخر التی لا تخفی علی من تتبع الفقه، فإنهم یقولون بهذه الأمور، حسینی مراغی، میر عبد الفتاح، العناوین الفقهیة، ج۲، ص۵۶۲.
- ↑ وقد ورد الدلیل کتابا وسنة وإجماعا علی ولایة جملة من الناس علی بعض منهم، وقد ذکره الفقهاء فی البیع وفی کتاب الحجر وفی کتاب النکاح وفی الطلاق وغیر ذلک من المباحث علی حسب ما یقتضیه المقام، حسینی مراغی، العناوین الفقهیة،ج۲، ص۵۵۶.
- ↑ أن الولی علی مال الغیر أو علی نفسه.. إنما هو الأب والجد للأب، حسینی مراغی، العناوین الفقهیة، ج۲، ص۵۵۷.
- ↑ أن المولی علیهم ـ علی ما یظهر من التتبع ـ: الصغیر، ذکرا أو أنثی، عاقلا أو مجنونا، رشیدا أو سفیها. والمجنون، مطبقا کان أو أدواریا، بالغا أو صغیرا. والسفیه، بالغا أو صغیرا، ذکرا أو أنثی. والغائب فی بعض الأمور. والممتنع عن أداء الحق الذی علیه. والبکر وإن کانت بالغة رشیدة علی قول، حسینی مراغی، العناوین الفقهیة، ج۲، ص۵۵۸؛ والحاصل: أنّه لا ریب فی ثبوت الولایة للأب والجدّ للأب علی الصغیر فی أمر التزویج والتصرف فی أمواله وغیر ذلک ممّا یرتبط بشؤونه، بلا فرق بین کون الولد ذکراً أو أُنثی، مازندرانی، علی اکبر، دلیل تحریر الوسیلة، ص۲۱۴.
- ↑ ومما انفردت به الإمامیة: أن لولایة الجد من قبل الأب علی الصغیرة رجحانا علی ولایة الأب علیها، فإذا حضر أب وجد فاختار کل واحد منهما رجلا لنکاحها کان اختیارا الجد مقدما علی اختیار الأب. وإن سبق الأب إلی العقد لم یکن للجد اعتراض علیه. وخالف باقی الفقهاء فی ذلک، سید مرتضی، علم الهدی، الانتصار، ص۲۸۶.
- ↑ ر ک: ارسطا، محمدجواد، فصلنامه علمی پژوهشی، حقوق اسلامی، ولایت زن، ص۱۳۰، سال یازدهم، شماره۴۲.
- ↑ ارسطا، محمد جواد، ولایت زن، ص۱۳۹.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، ص۱۳۲.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، ولایت در قرآن، ج۱، ص۱۱۱.
- ↑ «و خداوند به هر چیزی، نیک داناست» سوره نساء، آیه ۱۲۶.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، ولایت در قرآن، ج۱، ص۵۸.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۳، ص۲۸۴-۲۸۵.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۳، ص۲۸۷-۲۸۹.
- ↑ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۲۲۸-۲۲۹.
- ↑ سید علی عاشور، الولایة التکوینیة لآل محمد(ع)، ص۲۷۹.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان ج۷، ص۳۱-۳۲، (نقل مضمون کلام ایشان).
- ↑ ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾، «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾، «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۳، ص۲۸۰-۲۸۱.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۳، ص۲۷۷.
- ↑ ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ (سوره احزاب، آیه۲۱)؛ ﴿قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ﴾ (سوره آل عمران، آیه ۳۱).
- ↑ «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی أَلَا وَ هُمَا الْخَلِیفَتَانِ مِنْ بَعْدِی وَ لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ»؛ شیخ صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۴۱۵.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۳، ص۲۷۹.
- ↑ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۱۹۶-۲۰۲.
- ↑ ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾، «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمیخواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
- ↑ «من مات علی حب آل محمد مات شهیداً، ألا ومن مات علی حب آل محمد مات مغفوراً له، ألا ومن مات علی حب آل محمد مات تائباً، ألا ومن مات علی حب آل محمد مات مؤمناً مستکمل الإیمان، ألا ومن مات علی حب آل محمد بشره ملک الموت بالجنة و..»، زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق التنزیل، ج ۴، ص۲۲۵.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۳، ص۲۷۱-۲۷۶ خلاصه این صفحات در اینجا نقل شد.
- ↑ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۱۸۶-۱۹۶.
- ↑ «خدا بهتر مىداند رسالتش را كجا قرار دهد» سوره انعام، آیه ۱۲۴.
- ↑ ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾؛ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ﴾؛ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ این ادله در مدخل «راه تعیین امام» بحث شده است و نیاز به تکرار ندارد.
- ↑ «بگو: آیا خداوند را از دینتان آگاه میکنید؟ در حالی که خداوند آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است میداند و خداوند به هر چیزی داناست» سوره حجرات، آیه ۱۶.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۱۴۶.
- ↑ «خداوند بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمیگزیند؛ پس به خداوند و فرستادگانش ایمان آورید و اگر ایمان آورید و پرهیزگاری ورزید پاداشی سترگ خواهید داشت» سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.
- ↑ و یجب فی النبی العصمة لیحصل الوثوق فیحصل الغرض، علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد (تحقیق الآملی)، ص۴۷۱.
- ↑ ونعتقد أن الأنبیاء معصومون قاطبة وکذلک الأئمة ـ علیهم جمیعا التحیات الزاکیات ـ وخالفنا فی ذلک بعض المسلمین فلم یوجبوا العصمة فی الأنبیاء فضلا عن الأئمة، خرازی، محسن، بدایة المعارف الإلهیة فی شرح عقائد الإمامیة، ج۱، ص۲۴۷.
- ↑ «جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ العصمة من اللّه تعالی لحججه هی التوفیق و اللطف و الاعتصام من الحجج بها عن الذنوب و الغلط فی دین اللّه تعالی و العصمة [تفضل من اللّه] تعالی علی من علم أنّه یتمسک بعصمته، مفید، محمد بن محمد. تصحیح إعتقادات الإمامیة، ص۱۲۸.
- ↑ یجب ان یکون الأنبیاء اعلم وأفضل أهل زمانهم، لان تفضیل المفضول قبیح، قاضی ابن البراج، عبد العزیز، جواهر الفقه، ص۲۴۸.
- ↑ ویجب أن یعتقد أن الله تعالی لم یخلق خلقا أفضل من محمد(ص)، شیخ صدوق، محمد بن علی، الهدایة، ص۲۳.
- ↑ «أنا سید الأنبیاء والمرسلین وأفضل من الملائکة المقربین»، شیخ صدوق، محمد بن علی، الأمالی، ص۳۷۴.
- ↑ «أنا سید ولد آدم»، شیخ صدوق، الأمالی، ص۵۶۳.
- ↑ ویعتقد إمامته وفرض طاعته وأنه أفضل أهل عصره وسید قومه وأنهم فی العصمة والکمال کالأنبیاء(ع)، شیخ مفید، محمد بن محمد، المقنعة، ص۳۲.
- ↑ المبحث الثانی: فی أن الإمام یجب أن یکون أفضل من رعیته. اتفقت الإمامیة علی ذلک... وخالف فیه الجمهور، فجوزوا تقدیم المفضول علی الفاضل. وخالفوا مقتضی العقل ونص الکتاب، فإن العقل یقبح تقدیم المفضول وإهانة الفاضل، ورفع مرتبة المفضول، وخفض مرتبة الفاضل، والقرآن نص علی إنکار ذلک، فقال تعالی: ﴿أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ﴾، نهج الحق وکشف الصدق ـ العلامة الحلی ـ ص۱۶۸.
- ↑ ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾، (بقره/۱۲۴)؛ این آیه دلالت میکند که حضرت ابراهیم پس از رسیدن به مقام نبوت، به امامت دست یافت، بنابراین، مرتبه امامت برتر از مرتبه نبوت و امام برتر از نبی است. همچنین آیه مباهله میتواند دلیل دیگری باشند؛ چون در این آیه امام علی(ع) نفس پیامبر(ص) خوانده شده از آنجا که پیامبر اسلام افضل از همه انبیاست، نفس پیامبر نیز برتر از آنان است. (پژوهشکده حج و زیارت، موسوعه رد شبهات، رحمت الله ضیایی، مقاله برتری ائمه بر انبیاء ص۵۹-۶۲).
- ↑ نمونه از روایات این است که پیامبر فرمود: «من أراد أن یری آدم فی علمه ونوحا فی طاعته وإبراهیم فی خلته وموسی فی قربته وعیسی فی صفوته فلینظر إلی علی بن أبی طالب». یکی از عالمان شیعه به نام محمود بن حسن خصیمی در دلالت این روایت بر افضلیت امیرمؤمنان گفته است: فالحدیث دل علی أنه اجتمع فیه ما کان متفرقا فیهم وذلک یدل علی أن علیا أفضل من جمیع الأنبیاء سوی محمد(ص)؛ این روایت دلالت دارد که این صفاتیکه در پیامبران به طور پراکنده موجود است، یکجا در وجود علی گرد آمده است. به همین دلیل، آن حضرت از همه پیامبران جز پیامبر خاتم، برتری دارد. بحار الانوار، ج۲۱، ص۲۸۱.