نیرنگ‌های دشمنان امام علی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Admin (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۵ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۲۰:۱۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

این مدخل مرتبط با مباحث پیرامون امام علی(ع) است. "امام علی" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل امام علی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

جلوگیری از یادکردِ فضایل او

جعل احادیث در مذمت وی‌

گسترش دشنامگویی به او

شکنجه کردن دوستداران او و آواره ساختن و کشتن آنان‌

شرح نهج البلاغة: روایت شده است که محمد بن علی باقر(ع) به یکی از یاران خود گفت: "فلانی! چقدر از قریش و حمایت آنان از هم علیه ما ستم دیدیم و شیعیان و دوستداران ما چه قدر ستم دیدند! پیامبر خدا در گذشت و به مردم، خبر داده بود که ما سزاوارترینِ مردم [در سرپرستی‌] بر آنان هستیم. قریش، علیه ما همدست شدند تا آنکه حکومت را از سر جای خودش بیرون بردند و با همان حق و حجت ما، بر ضد انصارْ استدلال نمودند. آن گاه، حکومت را دست به دست گرداندند تا این که به ما باز گشت؛ ولی باز، بیعت ما را شکستند و علیه ما جنگ به راه انداختند؛ و صاحب حکومت (علی(ع))، همواره در سختی فزاینده بود تا آنکه کشته شد. آن گاه با پسرش حسن(ع) بیعت شد و با او پیمانْ بسته شد؛ ولی بعداً به وی نیرنگ زدند و او را تسلیم کردند. عراقیان به وی هجوم آوردند، تا آنجا که خنجری در پهلویش فرو بردند و اردوگاهش را غارت کردند و خلخال مادران فرزندانش را بردند تا این که با معاویه مصالحه کرد و خون خود و خاندان بسیار اندک خویش را حفظ کرد. آن گاه، بیست هزار نفر از عراقیان با حسین(ع) بیعت کردند؛ ولی بعداً به او نیرنگ زدند و در حالی که بیعتش بر گردنشان بود، بر وی خروج کردند و او را کشتند. پس از آن، ما اهل بیت، همواره خوار گشته‌ایم و مورد ستم قرار گرفته‌ایم، کنار زده شده‌ایم، اهانت شده‌ایم، محروم گشته‌ایم، کشته شده‌ایم، ترسانده شده‌ایم و بر خون خود و خون دوستدارانمان در امان نبوده‌ایم. و دروغگویان منکر منزلت ما، به خاطر دروغ و انکارشان، جایگاهی به دست آوردند که به وسیله آن، در هر شهری به حاکمان خویش و قاضیان جور و کارگزاران نابه‌کار، تقرب می‌جویند و احادیث ساختگی و دروغ برایشان خوانند و از ما چیزهایی نقل می‌کنند که نگفته‌ایم و انجام نداده‌ایم تا ما را در بین مردم، مبغوض سازند.

شدت و اوج این کارها در زمان معاویه، پس از شهادت حسن(ع) بود که شیعیان ما در هر شهری کشته شدند و با صِرف گمان، دست‌ها و پاهایشان قطع شد و هر کس که از او به عنوان دوستدار ما یا مرتبط با ما یاد می‌شد، زندانی گشت یا اموالش به غارت رفت و یا خانه‌اش ویران شد. و پیوسته گرفتاری‌های ما، تا زمان عبید الله بن زیاد (قاتل حسین(ع)) رو به شدت و افزایش بود. سپس حَجاجْ سر رسید و با شدت تمام شیعیان را کشت و با هر گمان و تهمتی آنان را به مجازات رساند. کار به جایی رسید که اگر به کسی "زِندیق" یا "کافر" می‌گفتند، برایش دوست‌داشتنی‌تر از آن بود که به وی "شیعه علی" بگویند. نیز چنان شد که افراد خوش‌نام- که شاید به واقع، پرهیزگار و راستگو هم بودند- در فضیلت برخی از زمامداران گذشته، احادیثی بزرگ و شگفتْ نقل می‌کردند، حالْ آنکه خداوند متعال، هرگز چنین فضیلت‌هایی را برای ایشان نیافریده بود و نه آنان چنین بودند و نه چنین اتفاق افتاده بود. آنان می‌پنداشتند که این احادیث، حق‌اند؛ زیرا بسیاری از کسانی که به دروغگویی و یا کم‌پَروایی شناخته نمی‌شدند، آنها را روایت کرده بودند".

ابو الحسن، علی بن محمد بن ابی سیف مداینی، در کتاب الأحداث آورده است‌ که: پس از عام الجماعه، معاویه در بخش نامه‌ای یکسان به همه کارگزارانش نوشت: [حکومت‌] نسبت به کسی که چیزی از فضایل ابو تراب و خاندانش را نقل کند، تعهدی ندارد. پس، خطیبان در هر روستا و بر هر منبر، علی(ع) را لعن می‌کردند، از او برائت می‌جستند و درباره او و خاندانش بد می‌گفتند. در آن زمان، کوفیان، به خاطر بسیار بودن شیعیان علی(ع) در کوفه، گرفتارترینِ مردم بودند. معاویه، زیاد بن سمیه را بر آنجا گمارد و بصره را هم به قلمرو وی افزود. او به جستجوی شیعیان پرداخت- و او آنان را می‌شناخت؛ زیرا در روزگار علی(ع) از آنان بود- و آنان را در زیر هر سنگ و کلوخی [یافت و] کشت، و ترساند. او دست‌ها و پاها را برید، چشم‌ها را میل کشید، آنان را بر شاخه درختان به دار آویخت، تبعیدشان نمود و از عراقْ آواره کرد، تا جایی که در کوفه شیعه شناخته شده‌ای نمانْد. معاویه به همه کارگزاران خود نوشت که گواهی هیچ یک از شیعیان علی(ع) و خاندان وی را نپذیرند. [نیز] نوشت: "در اطرافتان، پیروان عثمان و دوستداران و وابستگان او و نیز آنان را که فضایل (برتری‌ها) و مناقب (بزرگی‌های) او را روایت می‌کنند، بنگرید و به نشست‌هایشان نزدیک شوید و مقربشان بدارید و بزرگشان بشمارید و هر چیزی را که فردی از آنان روایت می‌کند، به همراه نام وی، نام پدر و نام خاندانش برایم بنویسید". آنان چنین کردند و در باب برتری‌ها و بزرگی‌های عثمان، بسیار نقل کردند، به خاطر این که معاویه برای آنان پاداش، لباس، هدیه و زمین می‌فرستاد و آنها را در بین عرب و غیر عرب (مَوالی) تقسیم می‌نمود. این کار به همه شهرها گسترش یافت و [گروهی‌] برای به دست آوردن منزلت و دنیا، با هم مسابقه می‌دادند. چنین نبود که یکی از مردم، پیش کارگزاری از کارگزاران معاویه بیاید و فضیلت و منقبتی برای عثمانْ نقل کند، ولی نام وی نوشته نشود و مقرب نگردد و مورد توجه قرار نگیرد. تا مدت‌ها کار، چنین بود.

سپس معاویه به کارگزارانش نوشت: "درباره عثمان، حدیث، بسیار شده و در هر کوی و برزن، پراکنده گشته است. وقتی نامه من به دست شما رسید، مردم را به روایت نمودن در فضایل صحابه و دو خلیفه اول، فرا بخوانید و هیچ حدیثی را که یکی از مسلمانان درباره فضایل ابو ترابْ نقل می‌کند، رها مکنید، مگر آنکه در برابرش، حدیثی در فضیلت یکی از صحابه بیاورید، که این کار برای من دوست‌داشتنی‌تر و چشم‌نوازتر، و در برابر استدلال‌های ابو تراب و شیعیانش کوبنده‌تر، و برای آنان از احادیث فضایل و مناقب عثمان، کوبنده‌تر است". نامه وی برای مردم، خوانده شد. از آن پس، روایت‌های ساختگی و بی‌پایه بسیاری در فضایل صحابه نقل شد و مردم در نقل این دستْ خبرها، کوشش بسیار نمودند و با نقل آنها بر منبرها به تعریف و تمجید از صحابه [ی مورد نظر] پرداختند و این اخبار ساختگی به معلمان مکتب‌خانه‌ها نیز دیکته شد و آنان به کودکان و نوجوانان نوآموز، از این احادیث بی‌حد و حصر دروغین آموختند، تا آنکه آنها این احادیث را همچون قرآن، یاد گرفتند و روایت کردند. آنان حتی به دختران و زنان و خدمتکاران و بردگان خود هم آموختند و تا آنجا که در توانشان بود، به این کار ادامه دادند.

سپس معاویه، در بخش نامه‌ای به کارگزارانش در همه شهرها نوشت: "بنگرید و هر کس را که علیه وی دلیلی (مبنی بر این که وی علی و خاندانش را دوست دارد) اقامه شد، نامش را از دیوان، پاک کنید و عطا و سهمش [از بیت المال‌] را قطع کنید". او نامه‌ای دیگر، ضمیمه آن ساخت که: "هر کس را به دوستداری این قوم (علی و خاندانش) متهم دانستید، تنبیهش کنید و خانه‌اش را ویران سازید". در هیچ جا، گرفتاری و بدبختی، بیشتر از عراق و به‌ویژه کوفه نبود، به طوری که اگر شخص مورد اطمینانی نزد یکی از شیعیان علی(ع) می‌آمد، او وی را به اندرون خانه‌اش می‌برد و در آنجا اسرارش را می‌گفت و از خدمتکاران و بردگانش می‌ترسید و تا هنگامی که از وی برای کتمان سخن، سوگندهای شدیدی نمی‌گرفت، با وی حرف نمی‌زد.

از این رو، حدیث‌های ساختگی، فراوان شد و بُهتان، منتشر گشت و فقیهان، قاضیان و کارگزاران بر همین روش، پیش رفتند. در این مصیبت، قاریان ریاکار و افراد ضعیف‌نما که به خداترسی و عبادتْ تظاهر می‌کردند، بیشترین نقش را داشتند. آنان احادیث بسیاری ساختند تا بدین وسیله، پیش حاکمانشان بهره‌مند شوند و به مجالس ایشان نزدیک گردند و به اموال، اثاثیه و منزل، دست یابند. این اخبار و احادیث، کم‌کم به دست دیندارانی رسید که دروغ و بهتان را حلال نمی‌شمردند. آنان با این پندار که این اخبار و احادیث، درست‌اند، آنها را قبول کردند و روایت نمودند، که اگر می‌دانستند این روایاتْ ساختگی‌اند، هرگز آنها را روایت نمی‌نمودند و قبول نمی‌کردند. روزگار، چنین گذشت تا آنکه حسن بن علی(ع) در گذشت و بلا و فتنه فزون شد و هیچ کس از این قبیل مردم (شیعه علی(ع)) باقی نماند، جز آنکه بر خون خود، نگران و یا در زمین، آواره بود. پس از شهادت حسین(ع)، کار، سخت‌تر شد و عبد الملک بن مروان به حکومت رسید. او بر شیعه سخت گرفت و حَجاج بن یوسف را بر آنان گمارد. اهل عبادت و صلاح و دین، از طریق دشمنی با علی(ع) و دوستی با دشمنان وی و همچنین دوستی با آن گروه از مردم که مدعی بودند دشمن علی(ع) هستند، به حَجاج، تقرب جستند و درباره فضل و سابقه و بزرگواری ایشان (دشمنان واقعی و ادعایی علی(ع))، بسیار روایت کردند و در به کوچک شمردن، عیبجویی طعن علی(ع) و ابراز دشمنی با او افراط کردند، به گونه‌ای که [روزی،] فردی- که گفته می‌شود پدر بزرگ عبد الملک بن قریب اصمعی بوده است- در مقابل حَجاج ایستاد و فریاد زد و گفت: ای امیر! خانواده من درباره‌ام ستم روا داشته‌اند و نام مرا "علی" گذاشته‌اند. من، فقیر و بیچاره‌ام و به عطای امیر، نیازمند.

حَجاج، به وی خندید و گفت: به خاطر ظرافت آنچه بِدان متوسل شدی، تو را زمامدار فلان منطقه گردانیدم. ابن عرفه- مشهور به نفْطویه، که یکی از محدثان بزرگ و برجسته است- در تاریخ خود، مطلبی نقل کرده که مؤید این خبر است. او گفته است: بسیاری از احادیث ساختگی درباره فضایل صحابیان، در روزگار بنی امیه با انگیزه تقرب جُستن به ایشان جعل شده است؛ چرا که آنها می‌پنداشتند با این کار، بنی هاشم را منکوب [و از میدان به در] می‌کنند[۱۱].

انگیزه سیاسی در پس نیرنگ‌های دشمنان وی‌

  1. آخرین خطبه امام علی
  2. شهادت آرزوی امام علی
  3. پدر امام علی
  4. از ذو قار تا بصره‌
  5. ازدواج امام علی
  6. امارت امام علی در حدیث
  7. امامت امام علی در حدیث
  8. انواع دانش‌های امام علی
  9. انگیزه‌های دشمنی با امام علی
  10. ایثار امام علی در شب هجرت
  11. بازگشت خورشید برای امام علی
  12. اقدامات امام علی در جنگ بدر
  13. بیعت با امام علی
  14. اقدامات امام علی در جنگ تبوک
  15. ترور امام علی
  16. توطئه برای ترور امام علی
  17. جایگاه علمی امام علی
  18. اقدامات امام علی در جنگ احد
  19. اقدامات امام علی در جنگ بنی قریظه
  20. اقدامات امام علی در جنگ بنی نضیر
  21. اقدامات امام علی در جنگ حنین
  22. خبر دادن پیامبر از شهادت علی
  23. خلافت امام علی در حدیث
  24. اقدامات امام علی در جنگ خندق
  25. اقدامات امام علی در جنگ خیبر
  26. داوری‌های امام علی
  27. دشمنان امام علی
  28. دعاهای پیامبر خاتم برای امام علی
  29. دلایل تنهایی امام علی
  30. حب امام علی
  31. رویارویی امام علی با ناکثین
  32. زیان‌های دشمنی با امام علی
  33. سیاست‌های اجتماعی امام علی
  34. سیاست‌های اداری امام علی
  35. سیاست‌های اقتصادی امام علی
  36. سیاست‌های امنیتی امام علی
  37. سیاست‌های جنگی امام علی
  38. سیاست‌های حکومتی امام علی
  39. سیاست‌های فرهنگی امام علی
  40. سیاست‌های قضایی امام علی
  41. سیمای امام علی
  42. شکست بت‌ها توسط امام علی
  43. شکایت امام علی از نافرمانی یارانش
  44. عصمت امام علی در حدیث
  45. علم امام علی در حدیث
  46. امام علی از زبان اهل بیت
  47. امام علی از زبان دشمنانش
  48. امام علی از زبان قرآن
  49. امام علی از زبان همسران پیامبر
  50. امام علی از زبان پیامبر
  51. امام علی از زبان یارانش
  52. امام علی از زبان یاران پیامبر
  53. امام علی از زبان خودش
  54. غلو در دوست داشتن امام علی
  55. اقدامات امام علی در ماجرای فتح مکه
  56. فرزندان امام علی
  57. لقب‌های امام علی
  58. مأموریت امام علی
  59. محبوبیت امام علی
  60. محدودیت‌های امام علی در انتخاب کارگزاران
  61. هشدار امام علی به یارانش درباره نافرمانی
  62. نافرمانی سپاه امام علی
  63. نام‌های امام علی
  64. نسب امام علی
  65. نیرنگ‌های دشمنان امام علی
  66. هدایت امام علی در حدیث
  67. وراثت امام علی در حدیث
  68. وصایت امام علی در حدیث
  69. ولادت امام علی
  70. ولایت امام علی در حدیث
  71. ویژگی‌های اخلاقی امام علی
  72. ویژگی‌های اعتقادی امام علی
  73. ویژگی‌های امام علی
  74. ویژگی‌های جنگی امام علی
  75. ویژگی‌های دشمنان امام علی
  76. ویژگی‌های دوستداران امام علی
  77. ویژگی‌های سیاسی امام علی
  78. ویژگی‌های عملی امام علی
  79. پذیرفته شدن دعاهای امام علی
  80. پرورش امام علی
  81. پس از شهادت امام علی
  82. پیشگویی امام علی
  83. کارگزاران امام علی
  84. کنیه‌های امام علی
  85. کین‌ورزی به امام علی
  86. یاران امام علی
  87. یاری خواستن امام علی از کوفیان‌
  88. یوم‌الدار

پرسش‌های وابسته

منابع

پانویس

  1. مقصود، پرچمِ (درفشِ) مخصوص پیامبر خداست که در جنگ‌ها، آن را به علی(ع) می‌سپرد و آن را «لِواءُ الحمد (درفش ستایش)» می‌خواندند. (م)
  2. المناقب، ابن شهر آشوب، ج ۲، ص ۳۵۱.
  3. الإرشاد، ج ۱، ص ۳۱۰.
  4. الإرشاد، ج ۱، ص ۳۱۱.
  5. الکامل، مبرد، ج ۲، ص ۷۵۶.
  6. شرح نهج البلاغة، ج ۴، ص ۶۳.
  7. «الإمام علی(ع)- فی وَصفِ مُعاوِیةَ-: أما إنهُ سَیظهَرُ عَلَیکم بَعدی رَجُلٌ رَحبُ البُلعومِ، مُندَحِقُ البَطنِ، یأکلُ ما یجِدُ، ویطلُبُ ما لا یجِدُ، فَاقتُلوهُ، ولَن تَقتُلوهُ! ألا وإنهُ سَیأمُرُکم بِسَبی، وَالبَراءَةِ مِنی! فَأَما السب فَسُبونی؛ فَإِنهُ لی زَکاةٌ، ولَکم نَجاةٌ، وأما البرَاءَةُ فَلا تَتَبَرؤوا مِنی؛ فَإِنی وُلِدتُ عَلَی الفِطرَةِ، وسَبَقتُ إلَی الإیمانِ وَالهِجرَةِ» (نهج البلاغة، خطبه ۵۷).
  8. المناقب، ابن شهر آشوب، ج ۳، ص ۲۲۲.
  9. واسِط، شهری است که حَجاج، آن را بنیان گذاشت و آن بین بصره و کوفه قرار دارد و از هر کدام، پنجاه‌فرسنگْ فاصله دارد (معجم البلدان، ج ۵، ص ۳۴۷).
  10. المناقب، ابن مغازلی، ص ۳۹۱، ح ۴۴۵.
  11. شرح نهج البلاغة، ج ۱۱، ص ۴۳.
  12. «الإمام زین العابدین(ع): قالَ مَروانُ بنُ الحَکمِ: ما کانَ فِی القَومِ أحَدٌ أدفَعَ عَن صاحِبِنا مِن صاحِبِکم- یعنی عَلِیاً عَن عُثمانَ- قالَ: قُلتُ: فَما لَکم تَسُبونَهُ عَلَی المِنبَرِ؟! قالَ: لا یستَقیمُ الأمرُ إلابِذلِک» (تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۴۳۸).
  13. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۷۸۹-۷۹۹.