ویژگی امام: تفاوت میان نسخهها
(←منابع) |
(←منابع) |
||
خط ۳۵۶: | خط ۳۵۶: | ||
# [[پرونده:1379151.jpg|22px]] [[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|'''ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱''']] | # [[پرونده:1379151.jpg|22px]] [[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|'''ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱''']] | ||
# [[پرونده:1368987.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|'''فرهنگ غدیر''']]. | # [[پرونده:1368987.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|'''فرهنگ غدیر''']]. | ||
# [[پرونده:991395.jpg|22px]] [[محمد امین بالادستیان|بالادستیان، محمد امین]]، [[محمد مهدی حائریپور|حائریپور، محمد مهدی]] و [[مهدی یوسفیان|یوسفیان، مهدی]]، [[نگین آفرینش ج۱ (کتاب)|'''نگین آفرینش ج۱''']] | # [[پرونده:991395.jpg|22px]] [[محمد امین بالادستیان|بالادستیان، محمد امین]]، [[محمد مهدی حائریپور|حائریپور، محمد مهدی]] و [[مهدی یوسفیان|یوسفیان، مهدی]]، [[نگین آفرینش ج۱ (کتاب)|'''نگین آفرینش ج۱''']] | ||
# [[پرونده:1379780.jpg|22px]] [[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|'''بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان''']] | # [[پرونده:1379780.jpg|22px]] [[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|'''بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان''']] | ||
# [[پرونده:1100697.jpg|22px]] [[مصطفی فرخی|فرخی، مصطفی]]، [[اهل بیت - فرخی (مقاله)| مقاله «اهل بیت»]]، [[مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی (کتاب)|'''مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی''']] | # [[پرونده:1100697.jpg|22px]] [[مصطفی فرخی|فرخی، مصطفی]]، [[اهل بیت - فرخی (مقاله)| مقاله «اهل بیت»]]، [[مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی (کتاب)|'''مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی''']] |
نسخهٔ ۱ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۲۱:۴۶
ویژگی امام به معنای صفاتی است که امام معصوم بدان متصف میشود.
صفات خلیفه الهی
انسانها در پذیرش خلافت الهی دارای ویژگیهایی میباشند که در ذیل به پارهای از این ویژگیها، پرداخته میشود:
- جعل الهی: خداوند انسان را جانشین خود در زمین قرار داده است و این جانشنی با هدف رشد، تعالی و حرکت انسان به سوی سعادت و کمال جاودانی صورت گرفته است. بنابراین از این دیدگاه انسان نمیتواند ادعا کند که ذاتاً دارای حاکمیت و خلافت است، زیرا انسان جایگاه "خلافت" و پایگاه، امانت و مسئولیت الهی است به همین جهت در قرآن نیز خلافت انسان در زمین با فعل "جعل" بیان شده است. بنابراین از این نظر که منشأ و سرچشمه آن بیرون از جامعه انسانی است جعلی است. از اینرو خلافت، طرحی الهی است و خلیفه تنها به اذن او به این مقام میرسد که در آیه شریفه ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً﴾[۱] معیار خلیفه بودن برای انسان، جعل الهی است یعنی کسی میتواند خلیفه الهی باشد که به جعل الهی خلیفه بودن وی صورت پذیرد[۲].
- محدودیت و نسبیت: با توجه به اینکه خلافت در زمین به دست انسانها تحقق مییابد و تواناییها، امکانات و تلاشهای بشری محدود و نسبی است لذا خلافت او نیز همینگونه خواهد بود؛ بنابراین خلیفه الهی، اختیارات نامحدودی ندارد. همچنین انسانها بر حسب تقربی که به درگاه خداوند دارند، درجات خلافتشان متفاوت میشود. از اینرو بسیاری از انسانها هیچگونه صلاحیتی برای خلیفه بودن را ندارند. افرادی که در کفر و فساد غوطهورند و صلاحیت نام انسان بودن را ندارند چه برسد به اینکه: ﴿أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ﴾[۳].
- تکوینی و فطری: ولایت و خلافت انسان در زمین امری طبیعی و تکوینی است؛ یعنی مطابق با ساخت و سرشت طبیعی اوست و تشریعی، وضعی و قانونی نمیباشد؛ یعنی به عنوان وظیفه و تکلیف به او عرضه نشده است بلکه به خاطر تناسب وهمآهنگی که با سرشت و ساختار طبیعیاش داشته است به او عرضه شده و او نیز آن را پذیرفته است و اگر فعل "جعل" را در مورد آن به کار میبرد، جعلش تکوینی و فطری است نه تشریعی و وضعی. جعل در اینجا چیزی شبیه به "خلق" یا تکمیل خلق میباشد. همانگونه که در قرآن ابتدا از خلق آسمانها و زمین سخن میگوید و بعد با جعل ظلمات و نور آن را کامل میکند[۴]. خلافت بنا به تفسیر آیه ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا﴾[۵]، بر انسان عرضه شده است و انسان هم آن را پذیرفته و زیر بار مسئولیت آن رفته است، اما خلافت بر موجودات دیگر عرضه شد ولی آن را نپذیرفتند از اینروست که این جعل و عرضه، جعل تشریعی و قانونی نیست بلکه تکوینی و فطری است و با جعلهای تشریعی نظیر ارسال رسل تفاوت دارد. شهید صدر میفرماید: "این عرضه تکوینی است نه تشریعی" مقصود این است که این عطای پروردگار در جستجوی جایی متناسب با طبیعتش، متناسب با فطرت و سرشتش گردش کرد، کوهها با این خلافت هماهنگی نداشتند، آسمانها و زمین با آن تناسبی نداشتند تا بتوانند بار امانت و خلافت الهی را بردارند ولی تنها موجودی که بر حسب ساختمان و بافت خود و به حکم فطرت الهیاش با این خلافت تناسب دارد انسان است بنابراین عرضه امانت و خلافت الهی فطری و تکوینی است[۶].
- سنت الهی: خلافت انسان در زمین چون امری فطری و واقعی است و ریشه در طبیعت انسان و جهان دارد از آن به "سنت" یا "قانون" الهی تعبیر میشود. بنابراین تمام خصوصیات سنتهای الهی را دارد. منتها سنتی است از نوع سنتهای گروه سوم یعنی گرایشهای طبیعی و فطری، بدین معنا که انسان به عنوان موجودی اجتماعی - سیاسی (یا به تعبیر ابونصر فارابی "مدنی") بدون خلافت و حاکمیت انسان - به معنای واقعی - نخواهد بود و این ویژگی را نمیتوان از او جدا کرد، هرچند که میتوان موقتا با فطرت و سرشت انسان به مقابله برخاست و در مقابل سنتهای فطری ایستاد.
- عمومیت و همگانی: خلافت انسان موضوعی عمومی، انسانی و همگانی است. فراگیرنده جهان شمول و عام است و به هیچ فرد، گروه یا طبقه خاصی تعلق ندارد و هیچ فرد یا گروه یا طبقهای نمیتواند ادعا کند که دیگران فاقد آن هستند. همانگونه که انسانها همه در پیشگاه حق برابرند، در دارا بودن حق ولایت و خلافت در زمین نیز برابرند؛ زیرا آنچه که فرشتگان الهی از آن بیم داشتند که آدم در زمین خونریزی و فساد میکند، یقیناً شخص آدم نبود بلکه آدمیت و انسانیت در طول تاریخ میباشد بنابراین جعل خلافت مخصوص او نبود بلکه تمامی انسانها در آن شریک و مشترک بودند.
- گستردگی و شمول: حوزه و دایره خلافت انسان در زمین بسیار گسترده است و تمام ابعاد زندگی او را دربر میگیرد. در سیاست، در اقتصاد، جامعه، فرهنگ، اخلاق، دانش و... انسان جانشین خداست. مثلا در اقتصاد انسان به عنوان خلیفه خدا وظیفه دارد ثروتی را که خداوند در اختیار او گذارده براساس فرمانها و دستورهای مالک اصلی اداره نماید[۷]. در قرآن نیز به این نوع استخلاف اقتصادی اشاره شده است: ﴿أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ﴾[۸]. در سیاست نیز قوانین و زندگی اجتماعی را در مدار اراده تشریعی او اجرا کند. بنابراین خلافت انسان تنها یک خلافت سیاسی محض نیست بلکه ابعاد گوناگونی دارد و راهی است برای رسیدن بشر به مقام عبودیت محض الهی و خداگونه شدن. به تعبیر شهید صدر: "... خداوند پروردگار زمین و همه خیرات آن است و نیز پروردگار انسان و حیوان و هر جنبندهای بدینسان خلیفةالله در زمین یعنی جانشین خداوند در تمام این امور و اشیا و..."[۹].
- برابری در خلافت: تمام انسانها در دارا بودن حقوق مربوط به خلافت با هم برابرند و حق خلافت هیچ کس طبیعتا بیشتر از دیگری نیست، یعنی همان حق و سهمی که شخص الف برای تحقق خلافت خدا در زمین دارد، شخص ب نیز داراست و از اینجاست که در این نظریه برتری طلبی و سلطهجویی افراد و اقوام بر یکدیگر منتفی است. "همانگونه که گذشت مردم صاحب حق و عهدهدار حمل این امانت هستند و همگی نسبت به این حق در پیشگاه قانون با هم برابرند و تمام آنها در جهت تحقق آن، حق بیان آرا و افکار و انجام فعالیتهای سیاسی به گونههای مختلف را دارند، همانگونه که در انجام مراسم و شعائر دینی و مذهبی خود آزاد هستند"[۱۰].
- امانت بودن: امانت آن چیزی است که امانتدار باید در آن بر اساس رضایت و توافق صاحب امانت دخل و تصرف نماید. خلافت انسان در زمین از نوع امانت است؛ یعنی جامعه و طبیعت مورد امانت هستند و انسان امانتدار آنها. به همین جهت امانت، مسئولیت و تعهد را به دنبال دارد.
- توحیدی بودن: مرکز و محور اصلی خلافت انسان را "توحید" تشکیل میدهد و مبنا و اساس آن در اعتقاد به مبادی توحیدی قرار دارد و لذا بدون پذیرش توحید، تحقق آن بعید به نظر میرسد.
- غیر قابل سلب بودن: همانگونه که قبلاً بیان شد "خلافت انسان" در زمین جنبه عمومی و همگانی دارد و همگان در دارا بودن آن و حقوق مربوط به آن با هم برابرند. از این دو مقدمه میتوان نتیجه گرفت که نمیتوان حق خلافت در زمین را در هیچ یک از ابعاد آن (سیاسی، حقوقی، اقتصادی و...) از کسی سلب کرد. به عنوان نمونه یکی از ابعاد آن استخلاف در طبیعت و ثروت است که حق مالکیت خصوصی را به دنبال دارد، نمیتوان حق مالکیت خصوصی را از کسی سلب کرد. در امور سیاسی نیز همینگونه است. مثلا یکی از جنبههای آن حق نظارت و مشارکت در حکومت است و این حق را نمیتوان از کسی سلب نمود.
- غیر قابل انتقال بودن: این خلافت به دو دلیل غیر قابل انتقال است، اولاً همه دارای حق خلافت برابرند و حق دخالت آنها در امور جامعه یکسان میباشد. پس انتقال آن از کسی به دیگری بیمعنا است و ثانیاً انتقال حق خلافت از کسی به دیگری به معنای این است که او دیگر بر سرنوشت خود، جامعه و طبیعت حاکم نیست و تحت سلطه دیگران قرار دارد و این امر برابر است با از بین رفتن آزادی او.
- زیربنا و اساس حکومت: مردم با دارا بودن حق خلافت در زمین است که میتوانند با تشکیل حکومت اداره امور جامعه را به دست گیرند، زیرا مادامی که مردم همه، حق دخالت در سرنوشت جامعه خود را نداشته باشند، نمیتوانند به تشکیل حکومت اقدام کنند: "از همین رو مسئله خلافت انسان، از دیدگاه قرآن، در حقیقت شالوده حکومت انسان بر هستی است. بدین ترتیب حکومت انسان بر خود هم بر این پایه درست میشود. چنانکه حکومت مردم بر مردم، یعنی حق حاکمیت ملی نیز به عنوان خلیفةالله بودن انسانها میتواند مشروع و قانونی باشد: ...و شرعية ممارسة الجماعة البشرية حكم نفسها بوصفها خليفة عن الله[۱۱].[۱۲]
مقدمه
امامِ واجب النصب - خواه واجب النصب علی الله و خواه واجب النصب علی الناس - چه صفاتی باید داشته باشد؟ به عبارت دیگر، نصب امام با چه صفاتی عقلاً و شرعاً یا فقط شرعاً واجب است؟[۱۳].
در مناقب ابنشهرآشوب، مباحث سودمند و نکات جالبی دربارۀ امامت و ائمه (ع) است. از جمله با عنوان "صفات الأئمّه"، فهرستی از صفات امامان را براساس آنچه در روایات شیعه آمده برشمرده و پنجاه صفت ذکر کرده است، از جمله این اوصاف و ویژگیها: [۱۴] عصمت، نص بر امامت، داناترین، فصیحترین، بردبارترین، دادگرترین، باتقواترین، شجاعترین، باشرافتترین، خیرخواهترین، وفادارترین، شکیباترین، پارساترین، بخشندهترین، عابدترین، مهربانترین مردم، متواضعترین آنان در برابر خدا باشند، بیش از همه مطیع امر و نهی الهی باشند، از همه به خودشان سزاوارترند، ختنه شده و پاک به دنیا میآیند، عهدهدار ولادت و وفاتشان امام معصوم است، اموال در اختیار آنان است، به خاطر فراست و تیزهوشی از روبهرو پشت سر میبینند، چون از نور خدا آفریده شدهاند سایه ندارند، هرکه از آنان متولد شود مؤمن میشود، چون از شکم مادر بر روی زمین قرار گیرند، با کف دو دست بر زمین میآیند و صدایشان به گفتن "شهادتین" بلند است، قلبشان نمیخوابد، محدث میشوند، دعایشان مستجاب میشود، بویشان معطّر است، دارای وصیّت آشکارند، با خرق عادات، دلیل و معجزه دارند، از حوادث پیش از وقوع خبر میدهند، سلاح و شمشیر پیامبر نزد آنان است، زره او برایشان اندازه است، صحیفهای در اختیار دارند که نام شیعیانشان تا روز قیامت در آن است، و صحیفهای که نام دشمنانشان تا روز قیامت در آن است، نزد آنان "جامعه" است که صحیفهای است به طول هفتاد ذراع که همۀ نیازهای بنی آدم در آن است، به املای پیامبر و خطّ امیر المؤمنین (ع) است، نیز جفر احمر نزد آنان است، جعبهای که سلاح پیامبر در آن است و تا خروج حضرت قائم (ع) بیرون نخواهد آمد و جفر ابیض نزد آنان است، جعبهای که تورات موسی و انجیل عیسی و زبور داود و کتب آسمانی در آن است، دارای الهام و شنیدن صدای غیبیاند و آنچه بر دلهایشان میافتد و صدایی میشنوند، همچون صدای زنجیر در طشت، و گاهی چهرهای بزرگتر از جبرائیل و میکائیل و اسرافیل نزد آنان آشکار میشود و گاهی آن را میبینند و مورد خطاب قرار میدهند و گفتهاند از صفات امام، شناخت همۀ احکام است[۱۵].
جانشین پیامبر (ص) که ضامن تداوم حیات دین و نیز پاسخگویی نیازهای بشر است، تناسب جایگاه والای پیشوایی و رهبری، ویژگیهای دارد که مهمترین آنها عبارتند از:
- تقوا و پرهیزکاری و برخورداری از ملکه عصمت به گونهای که کوچکترین گناهی از او سر نمیزند.
- علم و دانش که از علم پیامبر (ص) سرچشمه گرفته و متصل به علم الهی است؛ بنابراین پاسخگوی همه نیازها در همۀ زمینههای مادی و معنوی، دینی و دنیایی است.
- آراستگی به فضائل و سجایای اخلاقی در بالاترین درجات؛
- توان اداره جامعه بشری و مدیریت صحیح آن بر اساس آموزههای دینی.
با توجه به صفات یادشده برای امام، بدیهی است که انتخاب چنین فردی از توان و دانش مردم، بیرون است و تنها خداوند است که به سبب علم بینهایت خود میتواند پیشوایان و جانشینان پیامبر (ص) را برگزیند.
اصلیترین وصف امام در برهان لطف، علم لدنّی و عصمت اوست که هر دو میباید به ضمانت و تأیید الهی باشد؛ و الا در میان انسانهای عادّی، افرادی یافت میشوند که به دلیل وارستگی روحی، صاحب کرامات و مکاشفات و یا علوم غیر اکتسابی میشوند، ولی کلام آنها برای دیگران حجت نیست؛ زیرا عصمت آنان از خطا و یا اطلاع آنان از عالم غیب، به تأیید و تضمین الهی نیست. بنابراین امام باید:
- مستقیماً مهتدی به هدایت الهی باشد و محتاج هدایت هیچ مخلوقی نباشد؛ چنانکه خداوند در این باره میفرماید: ﴿أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ﴾[۱۶]
- معصوم به عصمت الهی باشد؛ تا بتواند مقتدای مطلق امّت در قول و فعل و تقریر قرار گیرد.
- در علم و معارف توحیدی، در مقام حقّالیقین، مطّلع از ملکوت عالم و مشرِف بر کتاب خدا و احکام الهی باشد و در همه فضائل اخلاقی و کمالات توحیدی، افضل خلایق محسوب گردد. او در یک کلام، باید مصداق تامّ انسان کامل و در مقام مخلَصین قرار داشته باشد[۱۷].
با توجه به اهمیت این ویژگیها، به اختصار درباره هر یک توضیح میدهیم:
- علم: امام که سِمت پیشوایی و رهبری مردم را بر عهده دارد، لازم است دین را در تمام زوایای خود بشناسد و به قوانین آن آگاهی کامل داشته باشد. نیز با دانستن تفسیر آیات قرآن و احاطه کامل به سنّت پیامبر (ص) به تبیین معارف دین پرداخته، به همه سؤالات مردم در موضوعات مختلف پاسخ دهد و آنها را به بهترین شیوه، راهنمایی کند. بدیهی است که چنین مرجع علمیای میتواند مورد اعتماد و تکیهگاه تودهها قرار گیرد. چنین پشتوانه علمیای تنها به واسطه اتّصال به علم الهی میتواند وجود داشته باشد؛ به همین دلیل، شیعه معتقد است علم امامان و جانشینان واقعی پیامبر (ص) برگرفته از علم بیکران خدایی است. امیر المؤمنین (ع) درباره علامتهای امام بر حق میفرماید: "امام، آگاهترین فرد است به حلال و حرام خدا، و احکام گوناگون، و اوامر و نواهی او و هر چه مردم نیازمند آن هستند.[۱۸]
- عصمت: یکی از صفات مهم امام و شرایط اساسی امامت، "عصمت" است و آن، ملکهای است که از علم به حقایق و ارادهای قوی به وجود میآید. امام به سبب برخورداری از این دو، از ارتکاب هر گناه و خطایی خودداری میکند. هم در شناخت و تبیین معارف دینی و هم در عمل به آنها و هم در تشخیص مصالح و مفاسد جامعه اسلامی، معصوم از لغزش است. برای عصمت امام، دلائل عقلی و نقلی از قرآن و روایات، وجود دارد. مهمترین دلیلهای عقلی عبارتند از:
- حفظ دین و راه و رسم دینداری، در گروه عصمت امام است؛ چون امام مسئولیت حفظ دین از تحریف و هدایت دینی مردم را بر عهده دارد و نه تنها سخن او، که رفتاراو و تأیید و عدم تأییدش نسبت به عمل دیگران، در رفتار جامعه تأثیر میگذارد؛ پس باید در فهم دین و عمل به آن از هر لغزشی محفوظ باشد تا پیروان خود را به گونه صحیح، هدایت کند.
- یکی از دلایل نیاز جامعه به امام، این است که مردم در شناخت دین و اجرای آن، ### 313### نیستند. حال اگر پیشوای مردم نیز چنین باشد، چگونه میتواند مورد اعتماد کامل آنها قرار گیرد؟ به بیان دیگر، اگر امام نباشد، مردم در پیروی از او و انجام همه دستوراتش، دچار تردید خواهند شد.[۱۹] آیاتی از قرآن نیز بر لزوم عصمت امام دلالت دارد که یکی از آنها آیۀ ۱۲۴ سوره بقره است. در این آیه شریف آمده است که پس از مقام نبوت، خداوند مقام والای امامت را نیز به حضرت ابراهیم (ع) عطا فرمود. آنگاه حضرت ابراهیم از خداوند درخواست کرد که مقام امامت را در نسل او نیز قرار دهد. خداوند فرمود: "عهد من امامت به ستمکاران و ظالمان نمیرسد"؛ یعنی منصب امامت، مخصوص آن دسته از ذرّیه حضرت ابراهیم (ع) است که ظالم نباشند. حال با توجه به اینکه قرآن کریم، شرک به خدا را ظلم بزرگ دانسته است و هرگونه تجاوز از دستورات الهی را ظلم به نفس برشمرده است، هر کس در برههای از زندگی خود، مرتکب گناهی شده، مصداق ظالم است و شایسته مقام امامت نخواهد بود. به بیان دیگر، بدون شک حضرت ابراهیم (ع) "امامت" را برای آن دسته از ذریّه خود که در تمام عمر گناه کار بوده و یا در آغاز، نیکوکار بوده و سپس بدکار شدهاند، درخواست نکرده است. بنابراین دو دسته باقی میماند:
- مدیریتِ اجتماعی: از آنجا که انسان، موجودی اجتماعی است و اجتماع بر روح و روان و رفتار او تأثیر فراوانی دارد، لازم است برای تربیت صحیح و رشد او به سوی قرب الهی، زمینههای اجتماعی مناسب پدید آید و این در سایه تشکیل یک حکومت الهی، ممکن خواهد بود. بنابراین امام و پیشوای مردم باید توان اداره امور جامعه را دارا باشد و با استفاده از تعالیم قرآن و سنّت نبوی (ص) و بهرهگیری از عناصر کار آمد، حکومتی اسلامی را پیریزی کند.
- آراستگی به کمالات اخلاقی: امام که پیشوا و راهبر جامعه است باید از همه بدیها و رذائل اخلاقی دور باشد و در مقابل، همه کمالات اخلاقی را در عالیترین حدّ آن دارا باشد؛ زیرا او به عنوان انسان کامل بهترین الگو برای پیروان خود به شمار میرود. امام رضا (ع) فرمود: "برای امام نشانههایی است: او داناترین،... پرهیزکارترین، بردبارترین، شجاعترین، سخاوتمندترین و عابدترینِ مردم است.[۲۱] به علاوه او در مقام جانشینی پیامبر (ص)، در پی تعلیم و تربیت انسانهاست. بنابراین خود باید پیش از همگان و بیشتر از مردمان، به اخلاق الهی آراسته باشد. امیرالمؤمنین (ع)میفرماید: "کسی که خود را امام مردم قرار داده است، بر اوست که پیش از تعلیم دیگران به تعلیم خود همّت گمارد، و باید دیگران را به وسیله رفتار خود تربیت کند پیش از آنکه با گفتار تربیت کند.[۲۲]
- نصب از سوی خدا: از دیدگاه شیعه، تعیین امام و جانشین پیامبر تنها به دستور خدا و انتخاب او انجام میگیرد و پیامبر، امام پس از خود را معرفی میکند. بنابراین هیچ فرد یا گروهی حق دخالت در این امر را ندارند. ضرورت نصب امام از سوی خداوند دلیلهایی دارد؛ از جمله:
- به فرموده قرآن، حاکم مطلق بر همه چیز خداوند است و همه باید تنها از او اطاعت کنند. بدیهی است این حاکمیت میتواند از سوی خداوند به هر کسی که شایستگی دارد، داده شود. بنابراین، همان گونه که پیامبر به وسیله خدا انتخاب میشود، امام نیز به تعیین الهی، بر مردم ولایت مییابد.
- پیش از این برای امام، ویژگیهایی را از قبیل عصمت، علم و... بیان کردیم. روشن است که یافتن و شناختن کسی که دارای این صفات –آن هم در عالیترین درجه- باشد تنها به وسیله خداوندِ دانای به آشکار و نهان، امکانپذیر است. همان گونه که خداوند در قرآن کریم به ابراهیم میفرماید: "من تو را پیشوای مردم قرار دادم".[۲۳]. از سیرۀ پیامبر اکرم استفاده میشود که آن حضرت امامت را امری الهی دانسته و انتخاب امام را در اختیار خدا میدانست. در سیرۀ ابن هشام آمده است: "بنی عامر بن صعصعه خدمت رسول خدا (ص) رسیدند. حضرت آنان را به سوی خدا دعوت کرد. در این هنگام یک نفر از آن گروه به نام بحیرة بن فراس گفت: اگر با تو بر اسلام بیعت کردیم و خداوند تو را بر مخالفینت غلبه داد، آیا ما در خلافت بعد از تو سهمی داریم؟ پیامبر فرمود: امر خلافت به دست خداست و هر جا بخواهد، قرار میدهد. در این هنگام بحیرة گفت: آیا ما جان خود را برای دفاع از تو بدهیم؛ ولی وقتی خداوند تو را بر دشمنان غلبه داد، خلافت به غیر ما برسد؟ ما احتیاجی به اسلام تو نداریم.[۲۴]
بیانی جامع و زیبا از امام رضا (ع): حضرت رضا (ع) درباره مقام و ویژگیهای امام را بیاوریم: آنها که در امر امامت اختلاف کردند و گمان کردند که امامت، امری انتخابی است نادانی کردند... مگر مردم، مقام و منزلت امامت در میان امت را میدانند تا روا باشد که به اختیار و انتخاب ایشان واگذار شود؟ همانا امامت، قدرتش والاتر و شأنش بزرگتر و منزلتش عالیتر و مکانش رفیعتر و عمیقش ژرفتر از آن است که مردم با عقل خود به آن برسند یا با آرای خود، آن را دریابند... همانا امامت، مقامی است که خدای عزوجل، بعد از رتبه نبوت و خُلّت [۲۵] در مرتبه سوم به حصرت ابراهیم (ع) اختصاص داد.... امامت، خلافت خدا و خلافت رسول خدا (ص) و مقام امیرالمؤمنین (ع) و میراث حسن و حسین (ع) است. به راستی که امامت، زمام دین و مایه نظام مسلمین و صلاح دنیا و عزّت مؤمنان است.... کامل شدن نماز، روزه، حج، جهاد و... نیز حفظ مرزها به سبب امام و پذیرفتن ولایت است. امام، حلال خدا را حلال، و حرام او را حرام میکند و مطابق حکم واقعی پروردگار، حکم میکند. و حدود الهی را به پا میدارد و از دین خدا حمایت کرده، با حکمت و موعظه نیکو و دلیل رسا به راه پروردگار دعوت مینماید. امام مانند خورشید طلوع کننده است که نورش عالم را فرا میگیرد و خودش در افق است؛ به گونهای که دستها و دیدگان به او نرسد. امام، ماه تابان، چراغ فروزان، نور درخشان، و ستاره راهنما در شدت تاریکیها و در راههای شهرها و کویرها و در گرداب دریاها و نجات دهنده از انواع فتنهها و نادانیها است. امام، انیسی همراه، پدری مهربان، برادری تنی، مادری نیکوکار به فرزند کوچک و پناهگاه بندگان در مصیبتهای بزرگ است. امام، کسی است که از گناهان پاک و از عیبها برکنار است. او به دانش، مخصوص و به خویشتن داری و حلم، نشانه دار است.... امام، یگانه روزگار خویش است؛ کسی به ساحت او نزدیک نمیشود و هیچ دانشمندی با او برابر نمیگردد. نه کسی جای او را میگیرد و نه برای او مثل و مانندی یافت میشود. پس کیست که بتواند امام را بشناسد یا انتخاب امام برای او ممکن باشد؟ هیهات هیهات![۲۶] اینجا خردها گم گشته و عقلها سرگردان و حیران شده است. اینجا دیدهها بینور، بزرگان کوچک، حکیمان متحیّر... و سخن دانان درماندهاند از اینکه بتوانند یکی از شئون یا فضیلتهای امام را توصیف کنند و آنان همگی به عجز و ناتوانی اعتراف میکنند!....[۲۷].[۲۸]
تقسیم صفات امام
نخست: صفات ثبوتی امام
دوم: صفات سلبی امام
اوصاف و ویژگیهای عام امام
عصمت و علم امام دو صفت اصلی است که سایر اوصاف از آن قابل استنتاج است. در اینجا سایر اوصاف امام به طور اجمال مورد بحث قرار میگیرد:
واجد همه صفات کمالی
ابنمیثم بحرانی پس از استدلال در مورد عصمت امام، بر همین مبنا برتری امام را به تضمین الهی در همه صفات حمیده اثبات مینماید. بیان او چنین است: "نیز واجب است اتّصاف امام به جمیع صفات کمال و اخلاق حمیده، و شمایل پسندیده و علوّ نسب و طهارت مولد و کرامت آباء و شرافت قبیله و بالجمله تفرّد ذات در جمیع کمالات؛ بلکه اعتبار این امور در امام نسبت به پیامبر اولی باشد؛ زیرا نبیّ مبدأ فیضان کمالات است در همه مؤمنان و لذا همه تلامذه نبیّ باشند و طاعت و انقیاد مفید و معلّم به هر نحو که باشد در طباع مرکوز است؛ به خلاف امام، که عوام از امّت او را در رده خود میدانند و رغبتی به اطاعت از او، جز نصّ صریح شارع مقدّس ندارند.
و نیز ترتیب کمالات و فنون علوم و مکارم در اهل اسلام شایع، و مردم روز به روز در شرافت وکرامت و علوّ منزلت لامحاله بیفزایند و نفوس به سبب کمالات قویتر گردد و داعیه معالی امور عظیمتر و اطاعت و انقیاد امثال و اشباه به غایت دشوارتر. پس لابدّ است که امام در غایت تفرّد و یگانگی باشد در استجماع انواع کمالات و فنون فضائل؛ تا طبقات اشراف اهل اسلام و علماء و حکماء و جمیع ذوی الشّرف اطاعت او توانند کرد و احدی را ننگی و عاری در انقیاد وی پیرامون اندیشه نتواند گشت.
اگرچه این مرتبه از عصمت، یعنی اتّصاف به همه کمالات و نزاهت از مطلق نقایص، عرفاً داخل در مفهوم عصمت نیست، لکن چون برهان لطف اقتضای آن را مینماید، پس بدون تردید اعتبار این معنی را در مفهوم عصمت لحاظ مینماییم.
نتیجه آنکه: عصمت در برهان لطف عبارت است از آنکه امام صاحب غریزه مانعه از حدوث داعیه ذنب به طور مطلق و نزاهت از همه نقائص به طور مطلق است و نیز حصول آنچه موجب اتّصاف به مطلق کمالات است. و در بیان عصمت به این معنی، گوییم شک نیست که هرگاه امام به صفت مذکوره باشد، نزدیک شوند مکلّفین به اطاعت او و دور شوند از مخالفت او؛ پس لطف باشد بودن امام به صفت مذکوره و لطف واجب بوَد. پس بودن امام به صفت مذکوره واجب باشد و هو المطلوب"[۲۹].
افضل امت
از جمله نتایج برهان لطف آن است که امام باید افضل افراد امّت در زمان خود باشد؛ زیرا حکمت الهی اقتضا میکند که طریق هدایت الهی در هر زمان از اکمل و اشرف افراد امّت در هدایت سرچشمه گیرد و اگر فردی در میان امّت افضل از امام باشد، او به امامت سزاوارتر است[۳۰]. در زمینه افضلیّت و برتری امام میتوان گفت:
- مراد از افضلیّت، افضلیّت در صفات و کمالات توحیدی است که همه انسانها فطرتاً آن را کمال میدانند و در فرهنگ دینی، در طریق هدایت به توحید و سعادت اخروی، ارزش محسوب میشود.
- اصلیترین وصفی که از برهان لطف برای هادیان الهی -انبیاء و ائمه (ع) -ثابت میگردد، علم و عصمت الهی ایشان است. در این راستا، امام علاوه برآنکه باید معصوم از همه گناهان صغیره و کبیره باشد و از اوّل عمر و قبل از بلوغ تا هنگام احراز مقام امامت، مرتکب هیچ گناهی نشده باشد، میباید دچارنسیان و خطای عرفی و یا شخصی نیز نشود. او همچنین باید صاحب علوم لدنّی و حکمت الهی و مقام حقّالیقین باشد و در نتیجه، به ظاهر و باطن کتاب الهی و امّالکتاب اشراف داشته و در همه ادیان توحیدی، از آدم (ع) تا خاتم (ع)، راسخ باشد.
- لازم است که امام در سجایای اخلاقی، زهد، تقوا، سخاوت و سایر صفات حمیده که در قرآن اشاره شده، در اعلی مرتبه باشد.
- امام باید در صفات ظاهری، مثل شجاعت، اصالت خانوادگی و طهارت نسب، در اعلی مرتبه کمال باشد.
- در یک جمعبندی، همه صفات حمیدهای که در برهان لطف برای مقام نبوّت به اثبات میرسد، میباید تماماً در امام موجود باشد.
در زمینه افضلیّت و برتری امام بر مردم، جا دارد در اینجا بیان زیبا و کامل ابنمیثم بحرانی، با اندکی تغییر ذکر شود: "خلاف است در اینکه واجب است امام افضل امّت باشد یا نه؟ مذهب اکثر اهل سنّت عدم وجوب است و مذهب جمهور امامیّه وجوب افضلیّت امام است؛ زیرا تقدیم مفضول بر فاضل و تقدیم احد المتساویین در فضل بر دیگری عقلاً قبیح است و صدور قبیح از خدای تعالی ممتنع است.
پس به طریق قیاس استثنائی گوییم: اگر عقلاً تقدیم مفضول بر فاضل (و یا تقدیم احد المتساویین بر دیگری) قبیح باشد، واجب است که امام مقدّم بر همه امت در خلافت باشد. و مقدّم در قیاس حق است؛ پس تالی (تقدّم امام برامّت) حق باشد و هو المطلوب"[۳۱].
علوم لدنّی امام در ارتباط با عالم غیب
هر چند نتیجه برهان لطف درکلام، اثبات وجود همیشگی امام در میان امّت برای هدایت آنهاست، ولی مؤدّای برهان لطف، بنا بر مبانی عقلی، مقام بالاتری را برای این مقام رفیع ثابت میکند و آن ضرورت وجود دایمی انسانی است که منشأ رحمت رحیمیّه پروردگار در میان مردم باشد. امام از یک سو با عالم غیب در ارتباط است و دائماً مستفیض به علوم الهی به اذن خداوند است و از سوی دیگر، برای هدایت خلق باید قالبی جسمانی مانند سایر انسانها داشته باشد. پس طبعاً لازم است که چنین مقامی دارای ویژگیهایی باشد که اصولاً قابل اکتساب برای انسانهای عادّی نیست. بنابراین، بهرهمندی از علوم غریبه و خرق عادات و آگاهی امام از علوم اوّلین و آخرین و کلام خلایق (اعمّ از صنوف مختلف جنّ و انس و حیوانات) نتیجه چنین نگرشی به مسئله امامت است. هرچند که این مطالب در براهین فلسفی و یا عرفانی در مسئله امامت طرح و اثبات میشود، ولی در نصوص دینی نیز به برخی مصادیق آن اشاره شده است[۳۲][۳۳].
ضرورت منصوص بودن امام
در برهان لطف کلامی، منصوص بودن امام با براهین گوناگون ثابت شد. ابنمیثم بحرانی، همان تقریرها را به صورت برهانی بیان مینماید. ایشان بعد از اثبات علم لدنّی و عصمت الهی امام، متذکر میشود: "بدان که چون نصب امام واجب است بر خدای تعالی، پس واجب است که منصوصٌ علیه باشد از جانب خدای تعالی؛ به سبب آنکه اگر خدای تعالی کسی را امام کرده باشد و تنصیص بر او نکند، اگرچه ممکن است تحصیل علم به امام از راه ثبوت عصمت که به دلیل ثابت شود، لکن چون تحقّق عصمت خفی است و محتاج به نصّ یا به دلیل، پس اگر نصّ واقع نشود، اغلب این است که رعیّت از دلیل غافل شوند و اهمال نظر کنند و راهی به امام حقّ پیدا نکنند و گمراه گردند.
به خلاف اینکه نصّ واقع شود؛ چه، نصّ امری است ظاهر و غفلت از آن قلیلالتحقّق؛ مگر از روی غرض و تغافل و تعامی که آن را چاره نتوان کرد. پس از وجود نصّ لطفی است عظیم برای مکلّف در معرفت امام و خالی است از مفسده بالضروره. پس قبیح است که از خدای تعالی نص بر امام صادر نشود و ممتنع است از او قبیح، پس تنصیص بر امام واجب باشد بر خدای تعالی.
پس به طریق شکل اوّل گوییم: تنصیص بر امام لطف است در معرفت امام؛ و لطف برخدا واجب؛ نتیجه دهد که پس تنصبص بر امام بر خدای تعالی واجب باشد. پس هرگاه تنصیص بر امام از جانب خدا صادر شود، قبیح است که پیغمبر تبلیغ آن نکند. پس اظهار تنصیص و تبلیغ آن بر پیغمبر نیز واجب باشد. پس تنصبص بر امام بر سبیل وجوب واقع شده باشد و اگر بر بعضی مخفی باشد، به سبب تقصیر امّت باشد که اخفاء آن کردهاند. پس آنچه بر خدا و پیغمبر واجب است، البته صادر شده و ممتنع است که صادر نشده باشد"[۳۴][۳۵].
بیان علامه مجلسی در مورد صفات امام
در کتب کلامی، بنا بر مؤدّای برهان لطف، صفات دیگری برای امام بیان شده. در یک نگاه کلّی، مقام امامت واجد همه مکارم و فضائل توحیدی به نحو اتمّ و اعلی است. علامه مجلسی به نقل از خواجه نصیرالدین طوسی، شروطی را برای مقام امامت ذکر مینماید که به دلیل جامعیّت و استحکام، عبارات ایشان را عیناً نقل میکنیم:
علامه مجلسی مرقوم داشته است: "سلطان المحققین، نصیر المله و الدین رحمه الله، در بعضی از رسائلش گفته است که در امام هشت شرط معتبر است:
- معصوم بودن او است از گناهان صغیره و کبیره به معنی که مذکور شد.
- آنکه عالم باشد به هر چه در امامت محتاج به آن است از علوم دینی و دنیوی؛ مثل احکام شرعیه و سیاسات مدنیّه و آداب حسنه و دفع دشمنان دین و رفع شبهات ایشان؛ زیرا که غرض از امامت بدون اینها حاصل نمیشود.
- شجاعت برای دفع دشمنان و فتنهها و برانداختن اهل باطل و غالب گردانیدن حق؛ زیرا که اگر او که سرکرده است بگریزد، ضرر عظیم به دین میخورد، به خلاف گریختن بعضی از رعایا.
- در جمیع صفات کمالی، مانند شجاعت و سخاوت و مروّت؛ و کرم و علم و هر چه از صفات کمال باشد، از همه رعیت خود کاملتر باشد و الا تفضیل مفضول لازم آید و آن قبیح است عقلاً.
- پاک باشد از عیوبی که باعث نفرت مردم گردد؛ خواه در خلقت، مانند کوری و خوره و پیسی و خواه در خُلق، مانند بخل و حرص و کجخلقی و خواه در اصل، مانند دنائت نسب و ولدالزنا بودن و تهمت در نسب او یا پدران او و خواه در فرع، مثل صنعتهای پست و افعال رکیکی که اینها منافات با لطف دارند.
- قرب و منزلت او نزد حق تعالی از همه کس عاجز باشند.
- معجزهها از او ظاهر شود که دیگران از او عاجز باشند؛ تا آنکه در وقت ضرورت دلیل حقیقت او باشد.
- امامت او عام باشد و امامت منحصر در او باشد؛ و الا موجب میان فساد میان رعیّت گردد و اثبات این مدّعا به اجماع و احادیث متواتره اولی است"[۳۶].
نتیجه آنکه: عقلاً باید بعد از رسول خدا (ص) کسی در میان اصحاب، جانشین آن حضرت و عهدهدار منصب ولایت باشد که افضل آنان درصفات کمالی و اشبه آنها به پیامبر (ص) میباشد[۳۷].
ویژگی امام
اهل بیت(ع) به علت جایگاه ویژهای که نزد خداوند متعال دارند و همچنین نقشی که در اجتماع ایفا میکنند دارای ویژگیهای منحصر به فردی هستند:
عصمت
ولایت
علم ویژه الهی
صفات و شروط امامت
برخی از این ویژگیها شرط امامت یا ولايت امامند و برخی دیگر قابل تقسیم به اقسام زیرند:
- صفات در حوزه سیره اخلاقی؛
- صفات در حوزه سیره عرفانی؛
- صفات در حوزه سیره فردی؛
- صفات در حوزه سیره خانوادگی؛
- صفات در حوزه سیره اجتماعی؛
- صفات در حوزه سیره عبادی (سیره معنوی)؛
- صفات در حوزه سیره اقتصادی؛
- صفات در حوزه سیره فرهنگی؛
- صفات در حوزه سیره علمی؛
- صفات در حوزه سیره آموزشی؛
- صفات در حوزه سیره تبلیغی؛
- صفات در حوزه سیره نگارشی؛
- صفات در حوزه سیره تربیتی؛
- صفات در حوزه سیره مدیریتی؛
- صفات در حوزه سیره سیاسی؛
- صفات در حوزه سیره قضایی؛
- صفات در حوزه سیره امنیتی؛
- صفات در حوزه سیره نظامی.
برای رسیدن به محتوای اين مدخل، به مصداقهای ذیل مراجعه شود:
زیرشاخه ها
صفات مرتبط با خدا
- اسماء الله
- باب الله
- وجه الله
- نور الله
- جنب الله
- اذن الله
- عین الله
- سر الله
- معدن علم الله (مخزن علم الله و موضع علم الله)
- مهبط وحی (تراجم وحی الله)
- محبت خدا به امام
- مهبط مشیه الله (مهبط ارادة الله)
- محل معرفت الله
- محل برکت الله
صفات مرتبط با پیامبر
- واجد صفات پیامبر
- وصایت از پیامبر
- خلیفه پیامبر
- قضا کننده دیون پیامبر
- باب علم پیامبر
- مشارک علمی پیامبر
- حافظ میراث حدیثی پیامبر
- مبین سنت پیامبر
- ادامه دهنده نسل پیامبر
صفات مرتبط با قرآن
- قرآن ناطق
- مبین قرآن (مفسر قرآن و تأویل کننده قرآن)
- عالم به تمامی کتاب خدا
- حافظ قرآن
- تراجم وحی الهی
- رابطه آیات قرآن و صدر امام
- شب قدر و امام
- امام و نزول تدریجی قرآن بر قلب پیامبر
- گستره و کیفیت اخذ علم از قرآن
- ثقلین
- ثقل اکبر یا اصغر
- قرآن و تبیین امامت
صفات مرتبط با خلایق
- حق حاکمیت بر انسان و جن
- اولیت در تصرفات
- واسطه و حجت بین خدا و انسان و جن
- نجات انسان و جن در دست امام
- یاور پناه و فریاد رس انسان و جن
- پدری برای بشر (محبت به بشر)
- راهنمای زندگی دنیایی بشر
- الگو برای بشر
- آمرزش گناهکاران (پذیرش توبه کننده گان)
- هدایتگر
- حجیت امام برای جنیان
صفات مرتبط با قیامت
- تقسیم کننده بهشت و جهنم
- نجات دهنده از عقاب
- فریاد رس اهوال پس از مرگ (نجات دهنده در مواقف قیامت)
- آرامش دهنده در لحظه مرگ و قبر
- شفاعت
- میزان
صفات مرتبط با فرشتگان
- معلم ملائکه در عوالم پیشین
- نجات ملائکه
- ایمان ملائکه به امام
- محل نزول ملائکه
- پیام آوری برای امام
- نزول ملائکه بر امام
صفات مرتبط با عالم تکوین
- نگهدارنده زمین
- جلوگیری از عذاب
- بارش باران
- سرسبزی و خرمی زمین
- نگهدارنده سیارات
- حجیت امام برای پدیده ها تکوینی
نیازمند تقسیم
- صفات واجبه امام (صفات)
- صفات کمالیه امام (صفات)
- صفات سلبیه امام (صفات)
- اراده امام (اراده)
- زهد امام (زهد)
- ازهد الناس (زهد)
- شجاعت امام (شجاعت)
- اشجع الناس (شجاعت)
- عدالت امام (عدل)
- اعدل الناس (عدل)
- اقضی الناس (قضاوت)
- هدایتگری امام (هدایت، هدایتگری)
- اهدی الناس (هدایت، هدایتگری)
- عبادت امام (عبادت)
- اعبد الناس (عبادت)
- علم امام (علم)
- اعلم الناس (اعلمیت)
- خزانهداری علم الهی (مخزن علم الهی، خزنة علم الله)
- عیبة علم الله (علم)
- حبیب الله (حب الهی)
- حجه الله (حجت الهی)
- ولی الله (ولایت الهی)
- امین الله (امانت الهی)
- وارث تورات (وراثت موسی)
- انجیل (وراثت عیسی)
- زبور (وراثت داوود)
- شریک القرآن (معیت با قرآن)
- عمودالدین (عمود دین)
- موضع سر الله (رازداری خدا)
- باب حطة الله (بابیت)
- راسخ در علم (رسوخ در علم)
- معدن العلم (معدن علم)
- عیش العلم (علم)
- افضلیت امام (افضلیت)
- افضل اهل زمان خود (افضلیت)
- ایثار امام (ایثار)
- تبشیر امام (تبشیر)
- بشیر (تبشیر)
- تحمل امام (تحمل)
- تحمل متاعب (تحمل)
- تنزه امام از منفرات (تنزه)
- تنزه امام از عیوب (تنزه)
- حسن سیرت (سیرت)
- حسن تدبیر (تدبیر)
- خلق امام (خلق)
- خلق کریم (خلق، کرامت)
- ذکاوت امام (ذکاوت)
- رأفت امام (رأفت)
- رحمت امام (رحمت)
- سلامت خلقت امام (سلامت خلقت، سلامت، خلقت)
- حدس امام (حدس)
- شدید الحدس (حدس)
- شرافت امام (شرافت)
- شرافت قبیله (شرافت)
- صفای نفس امام (صفای نفس)
- صافی النفس (صفای نفس)
- صحت فطرت امام (فطرت)
- صحیح الفطرة (فطرت)
- صدق امام (صدق)
- عزم امام (عزم)
- عزم راسخ (عزم)
- عصمت امام (عصمت)
- عفت امام (عفت)
- قاطعیت امام (قاطعیت)
- قدرت امام (قدرت)
- کرم امام (کرم)
- کمال امام (کمال)
- کمال خلق امام (کمال خلق، کمال، اخلاق)
- کمال ذکاء امام (کمال ذکاء، کمال، ذکاوت)
- کمال عقل امام (کمال عقل، کمال، عقل)
- کمال فطنت امام (کمال فطنت، کمال، فطنت)
- مبلغ شرع (تبلیغ، شریعت)
- مبلغ وحی (تبلیغ، وحی)
- حافظ کتاب (حفظ کتاب)
- حافظ شریعت (حفظ شریعت)
- مذکر (تذکیر)
- مصدق یکدیگر (تصدیق شرایع)
- اعتدال امام (اعتدال)
- معتدل المزاج (اعتدال)
- تنزیه امام (تنزیه)
- منزه از معصیت (تنزه، عصمت)
- نذیر (انذار)
جستارهای وابسته
- هدایت
- ولایت (ولایت تکوینی؛ ولایت تشریعی؛ ولایت امر)
- خلافت
- شهادت
- ملک
- حکم
- وراثت (وراثت زمین؛ وراثت کتاب)
- حجت
- تمکین فی الارض
- امت وسط
- اصطفا
- اجتبا
- امامت در قرآن
- آیات امامت
- امامت در حدیث
- امامت در کلام اسلامی
- امامت در فلسفه اسلامی
- امامت در عرفان اسلامی
- امامت از دیدگاه بروندینی
- امامت امامان دوازدهگانه
- شؤون امام
- صفات امام
- راه تعیین امام
- امامان دوازدهگانه
- امامت امام على
- امامت امام حسن مجتبى
- امامت امام حسين
- امامت امام سجاد
- امامت امام باقر
- امامت امام صادق
- امامت امام كاظم
- امامت امام رضا
- امامت امام جواد
- امامت امام هادى
- امامت امام حسن عسکری
- امامت امام مهدى
- امامان از اهل بیت امام خاتم
منابع
- اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ربانی گلپایگانی، علی، امامت، دانشنامه کلام اسلامی ج۱
- فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱
- محدثی، جواد، فرهنگ غدیر.
- بالادستیان، محمد امین، حائریپور، محمد مهدی و یوسفیان، مهدی، نگین آفرینش ج۱
- زیوری کبیرنیا، فاطمه، بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان
- فرخی، مصطفی، مقاله «اهل بیت»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی
- اسعدی، علی رضا، هشام بن حکم
- فرهنگ شیعه
پانویس
- ↑ «میخواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰.
- ↑ محمدباقر صدر، نهادهای اقتصادی اسلام، ترجمه: غلامرضا بیات، ص۴۰.
- ↑ «آنان چون چارپایانند بلکه گمراهترند؛ آنانند که ناآگاهند» سوره اعراف، آیه ۱۷۹.
- ↑ ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ﴾ «سپاس خداوند را که آسمانها و زمین را آفرید و تاریکیها و روشنایی را پدید آورد؛ آنگاه کافران برای پروردگار خود همتا میتراشند» سوره انعام، آیه ۱.
- ↑ «ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بیگمان او ستمکارهای نادان است» سوره احزاب، آیه ۷۲.
- ↑ محمد باقر صدر، المدرسة القرأنیه، ص۴۳۱-۵۳۱.
- ↑ محمدباقر صدر، نهادهای اقتصادی اسلام، ترجمه: غلامرضا بیات، ص۴۰.
- ↑ «و از آنچه شما را در آن جانشین کرده است ببخشید» سوره حدید، آیه ۷.
- ↑ محمدباقر صدر، خلافت انسان و گواهی فرشتگان، ترجمه: سید جمال موسوی، ص۱۰.
- ↑ محمدباقر صدر، الاسلام یقود الحیاة، ص۴۱.
- ↑ محمدباقر صدر، خلافت انسان و گواهی فرشتگان، ترجمه: سید جمال موسوی، ص۱۰.
- ↑ زیوری کبیرنیا، فاطمه، بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان، ص:۷۷-۸۳.
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ مناقب، ج ۱ ص ۲۵۳
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۶۴.
- ↑ «آیا آنکه به حقّ رهنمون میگردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمییابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری میکنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۱۹۱-۱۹۲.
- ↑ بحار الانوار، ج ۲۵، ح ۳۲، ص ۱۶۵.
- ↑ به علاوه اگر امام مصون از خطا نباشد، باید به دنبال امام دیگری بود تا نیاز مردم را پاسخ دهد و اگر او نیز محفوظ از خطا نباشد، امام دیگری لازم است و این رشته همچنان تا بینهایت ادامه خواهد یافت و چنین امری از نظر فلسفی، باطل است.
- ↑ عیون اخبار الرضا، ج ۲، باب فی علامات الامام، ح ۱، ص ۱۹۲.
- ↑ تفسیر المیزان، ذیل آیۀ ۱۲۴ سوره بقره.
- ↑ «مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً- [فَعَلَيْهِ أَنْ يَبْدَأَ] فَلْيَبْدَأْ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ وَ لْيَكُنْ تَأْدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِيبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِم»؛ نهج البلاغه، (صبحی صالح)، حکمت ٧٣
- ↑ سوره بقره: ۱۲۴.
- ↑ سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۱۳۲؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۸۴؛ سیره ابن کثیر، ج ۲، ص ۱۵۸.
- ↑ مقام خلیل اللّهی
- ↑ «هیهات» در عربی برای دور شمردم و بعید دانستن یک کار استفاده میشود.
- ↑ کافی، ج ۱، کتاب الحجه، باب نادر جامع فی فضل الامام و صفاته، ح ۱، ص ۱۹۸.
- ↑ بالادستان، محمد امین؛ حائریپور، محمد مهدی؛ یوسفیان، مهدی، نگین آفرینش، ج۱، ص ۳۲ - ۳۸.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۲۰۴-۲۰۵.
- ↑ ممکن است اشکال شود که: اگر لازم است که امام افضل افراد امّت خود باشد، پس چگونه حضرت خضر (ع) به تصریح قرآن، اعلم از حضرت موسی (ع) بود؟ جواب آنکه: اوّلاً، امام و یا نبیّ هر دوران، افضل افراد امّت خود است و امّت به کسانی گفته میشود که تحت تربیت و ولایت نبیّ آن دوران باشند؛ در حالی که حضرت خضر (ع) قبل از موسای کلیم (ع) وجود داشته و عرفاً او از امّت موسی (ع) محسوب نمیشود؛ چنانکه حضرت ادریس (ع) نیز تا قیامت زنده است، ولی از امّت موسی (ع) محسوب نمیشود. ثانیاً، اعلمیّت در بخشی از مطالب، دلیل اعلمیّت مطلق نیست. ثالثاً، امام یا نبی هرگاه بخواهد بداند، به اذن الهی میداند و اگر نخواهد، نمیداند؛ چه بسا عدم دانایی حضرت موسی (ع) در ماجرای ملاقات با حضرت خضر (ع) ازاین قبیل بوده است.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۲۰۵-۲۰۶.
- ↑ برای آگاهی بیشتر، رجوع کنید به کتاب: بصائرالدرجات فی فضائل آل محمد (ص) ط. مکتبه آیة الله، المرعشی النجفی، ۱۴۰۴ ﻫ.ق)، ص۵۰۰ به بعد و اختصاص (شیخ مفید) (ط. المؤتمر العالمی لألفیه الشیخ مفید، ۱۴۱۳ ﻫ.ق)، ص۲۶۹ به بعد.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۲۰۶-۲۰۷.
- ↑ ابنمیثم در ادامه، درباره اینکه پس چرا با توجّه به وجوب نص بر امامت از سوی خداوند و رسول خدا (ص)، بود، برخی مدّعیاند که چنین نضی به آنها نرسیده است، چنین پاسخ میدهد: «و آنچه واجب است بر امّت، یعنی رسانیدن نصّی که از پیغمبر (ص) بدیشان رسیده باشد به دیگران، واجب الصدور نیست؛ بنابر آنکه جمیع امّت معصوم نیستند؛ پس اخفاء نصّ با وجود نصّ ممکن باشد. و عدم ظهور، دلالت بر عدم نکند. پس باطل باشد اعتراض مخالفین که اگر نصّ صادر میشد، هرآینه ظاهر میبود و به ما میرسید و صحابه نیز در امر خلافت توقّف و تردید نمیکردند و در تحقّق خلافت محتاج به بیعت نمیشدند. و وجه بطلان ظاهر است؛ چه صحابه غیر معصوم بودند بالاتّفاق، و حال آنکه خلافت و سلطنت منزلتی است عظیم که همه کس را هوای آن هست؛ بعضی برای نفس خود و بعضی برای آن کس که نفع از او مر او را بیشتر ممکن باشد؛ و بعضی برای آنکه شاید وقتی نوبت به او یا به سلسله او یا به عزیزان او یا به کسی که انتفاع از او بیشتر ممکن باشد تواند رسید. و بسا اتقیاء متورّعین از اهل ظاهر مشاهده میشود که از سر امری که اندک غرض نفسانی یا جاهی یا مالی در او باشد نمیتوانند گذشت؛ پس چه تعجّب از جماعتی که ظاهر از حال ایشان آن است که از اسلام و ایمان ندانسته و نفهمیده بودند، سوای مصلحت نظام ملک و انتظام امور دنیوی؛ و از نبوّت تصوّر نکرده بودند به غیر از سلطنت و پادشاهی؛ و لهذا بسیار بود که در بعضی امور، از اکابر و اعیان آن طائفه، اعتراضات بر حضرت رسالت (ص) صدور مییافت و این معنی را غمخواری و دولت خواهی نام میکردند. و بسیار میبود که اوامر و نواهی آن سرور را تغییر میدادند؛ چنانکه بر صاحبان ادنی تتبّع درسیر و احوال صحابه پوشیده نیست که آن جماعت اخفاء نصّ کنند به سبب طمع در خلافت، که اعظم مراتب ملک و سلطنت است و دیگران نیز اتّفاق کرده همراهی با ایشان کنند، و بعضی دیگر اهمال کنند و تغافل ورزند، همه بنا براغراضی که مذکور شد. بلکه نزد ما ثابت شده که اصلاً قبول اسلام بعضی از آن طایفه نبود، مگربه سبب طمع در خلافت. و بالجمله هرگاه به دلیل قطعی ثابت شد وجوب صدور نصّ، پس نفی آن کردن به چنین احتمال «که اگر میبود صحابه پنهان نمیکردند، یا از کمال ساده لوحی و کمخردی است، یا از نهایت عصبیّت و عناد. و هیچ کدام را چاره نتوان کرد!» (سرمایه ایمان در اصول اعتقادات (ط. الزهراء، ۱۳۷۲ ه. ش.)، ص۱۱۷).
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۲۰۷-۲۰۸.
- ↑ حق الیقین (ط. اسلامیه): مقصد دوم در بیان شرایط امامت است بنابر قول متکلّمین.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۲۰۹-۲۱۰.