عدل: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۱۰۵: خط ۱۰۵:
*[[صحابه]] گروهی از [[مردم]] بودند که مانند دیگر [[مردم]]، [[رفتار]] درست یا نادرست‌شان به حساب خودشان می‌باشد، و ما هر کس از [[صحابه]] را که [[رفتار]] [[بدی]] را به جا آورد، [[نکوهش]] و هر کسی را که [[رفتار]] [[نیکی]] به جا آورد، [[ستایش]] می‌کنیم و آنان جز امتیاز [[دیدار]] [[پیامبر]]، [[امتیاز]] دیگری نداشتند. چه بسا [[گناهان]] آنان بزرگ‌تر از [[گناهان]] دیگران بود؛ چون آنان بیننده [[معجزات]] و نشانه‌های [[پیامبری]] [[پیامبر]]{{صل}} بودند. بنابراین، [[گناهان]] ما سبک‌تر از آنان خواهد بود؛ چون عذر ما پذیرفته‌تر است.
*[[صحابه]] گروهی از [[مردم]] بودند که مانند دیگر [[مردم]]، [[رفتار]] درست یا نادرست‌شان به حساب خودشان می‌باشد، و ما هر کس از [[صحابه]] را که [[رفتار]] [[بدی]] را به جا آورد، [[نکوهش]] و هر کسی را که [[رفتار]] [[نیکی]] به جا آورد، [[ستایش]] می‌کنیم و آنان جز امتیاز [[دیدار]] [[پیامبر]]، [[امتیاز]] دیگری نداشتند. چه بسا [[گناهان]] آنان بزرگ‌تر از [[گناهان]] دیگران بود؛ چون آنان بیننده [[معجزات]] و نشانه‌های [[پیامبری]] [[پیامبر]]{{صل}} بودند. بنابراین، [[گناهان]] ما سبک‌تر از آنان خواهد بود؛ چون عذر ما پذیرفته‌تر است.
*بنابر آنچه [[نقل]] شد، دانسته می‌شود که در میان [[اهل سنت]] هرگز [[وحدت]] نظری درباره [[عدالت]] همه [[صحابه]] نبوده است<ref>ضحی الاسلام، ج۳، ص۷۶ – ۷۵.</ref>.<ref>[[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۳۳-۳۷.</ref>
*بنابر آنچه [[نقل]] شد، دانسته می‌شود که در میان [[اهل سنت]] هرگز [[وحدت]] نظری درباره [[عدالت]] همه [[صحابه]] نبوده است<ref>ضحی الاسلام، ج۳، ص۷۶ – ۷۵.</ref>.<ref>[[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۳۳-۳۷.</ref>
==[[مخالفت]] [[رفتار]] معتقدان به نظریه [[عدالت]] همه [[صحابه]] با این نظریه==
*آیا [[پیروان]] این نظریه به این [[عقیده]] و لوازم آن پایبند هستند؟ با نگاهی به زندگانی [[صحابه]] و بررسی نوشته‌های [[کلامی]] و [[اعتقادی]] [[اهل سنت]] می‌فهمیم که این نظریه‌پردازان به تضاد و [[آشفتگی]] شگفت‌انگیزی گرفتار شده‌اند و گاه توجیهات [[سستی]] را مطرح می‌کنند. این ناسازگاری بین گفتار و [[رفتار]] آنان، گویای این واقعیت است که [[پیروان]] این نظریه نمی‌توانند به آثار و لوازم آن پایبند باشند. اکنون بخشی از این گونه تضادها را بیان می‌کنیم.
*[[ابو جعفر طحاوی]] درباره این نظریه می‌نویسد: ما همراهان [[رسول خدا]]{{صل}} او را [[دوست]] داریم، و در این [[دوستی]] درباره هیچ یک، [[زیاده‌روی]] نمی‌کنیم، و از هیچ یک [[بیزاری]] نمی‌جوییم. و [[کینه]] هر کسی را که [[کینه]] آنان را در [[دل]] داشته باشد، در [[دل]] داریم و از [[صحابه]] جز به خوبی یاد نمی‌کنیم. [[دوستی]] آنان همان [[دین]]، [[ایمان]] و [[احسان]] است و [[دشمنی]] آنان موجب [[کفر]] و [[نفاق]] و [[سرکشی]] می‌شود <ref>شرح عقاید طحاوی، ابوعز حنفی، ص۴۶۶.</ref>.
*[[ابوالعز حنفی]] در شرح گفتار [[طحاوی]] می‌نویسد: از [[اعتقادات]] ما [[دوستی]] عدالت‌ پیشگان و امانتداران، و [[دشمنی]] و [[کینه]] ستم‌پیشگان و خیانتکاران است. و این [[عقیده]] نشان کمال [[ایمان]] و کامل بودن [[بندگی]] است؛ زیرا [[عبادت]]، کمال [[محبت]] و نهایت آن را در بردارد.
*پس [[دوستی]] فرستادگان [[الهی]] و [[پیامبر]] و [[مؤمنان]] از [[دوستی خدا]] سرچشمه می‌گیرد.... و هر عاشقی آنچه را [[معشوق]] او [[دوست]] می‌دارد، و آنچه را او [[دشمن]] می‌دارد، [[دشمن]] می‌داند. [[عاشق]] با [[خشنودی]] [[معشوق]]، [[خشنود]] و با آزردگی [[معشوق]] آزرده می‌شود. [[عاشق]] [[دستور]] می‌دهد به آنچه [[معشوق]] [[دستور]] داده و [[نهی]] می‌کند از آنچه او [[نهی]] کرده است. و چون [[خداوند]] والامقام، [[نیکوکاران]]، [[پرهیزکاران]]، توبه‌کنندگان و پاکیزگان دور از [[گناه]] را [[دوست]] دارد، ما هم آنان را [[دوست]] می‌داریم. و [[خداوند]] خیانتکاران، فسادکنندگان و کبرورزان را [[دوست]] ندارد پس ما هم آنان را [[دوست]] نداریم... *بنابراین، [[دوستی]] کامل آن است که آنچه [[محبوب]] [[دوست]] دارد [[عاشق]] نیز [[دوست]] داشته باشد و آنچه را [[محبوب]] [[ناپسند]] دارد [[عاشق]] نیز [[ناپسند]] بدارد.
*این [[عقیده]] ما برخاسته از [[قرآن]] و [[سنت پیامبر]] و مورد [[پذیرش]] [[عقل]] و [[فطرت]] است و کسی نمی‌تواند آن را [[انکار]] کند. از این‌رو هر کس از بستگان [[پیامبر]]{{صل}} یا [[نزدیکان]] و [[صحابه]] یا دیگر [[مؤمنان]] [[شیوه]] خود را [[تغییر]] داده، [[خیانت]] یا [[ستم]] و [[فساد]] و [[فتنه]] را پیشه خود سازد، منفور و مبغوض [[مؤمنان]] خواهد بود. نیز هر یک از [[نزدیکان]] و [[صحابه پیامبر]]{{صل}} [[تقوا]]، [[احسان]] و [[عمل صالح]] را پیشه خود سازد، [[محبوب]] [[خداوند بزرگ]] قرار خواهد گرفت و [[مسلمانان]] نیز او را [[دوست]] خواهند داشت. این [[عقیده]] همگانی است و هیچ دلیلی در [[قرآن]] و [[سنت]] وجود ندارد که [[گناه‌کاران]] هر چند از [[صحابه پیامبر]]{{صل}} می‌باشند، [[محبوب]] [[خداوند]] شوند؛ بلکه هیچ [[خردمندی]] نمی‌پذیرد که [[خداوند]] فلان [[صحابه]] را که [[گناه کبیره]] به جا آورده و حد [[الهی]] بر او جاری شده، یا جاری نشده را [[دوست]] بدارد. و بر اساس [[روایات]] و [[تاریخ]]، گروهی از [[صحابه]] دچار [[گناه]]، [[خیانت]]، [[قتل]]، [[دروغ]]، [[فتنه]] و... شدند<ref>شرح عقاید طحاوی، ص۳۷۰.</ref>.
*حال باید پرسید که معتقدان به این نظریه چگونه این [[عقیده]] را با [[عقیده]] نخست که صرف [[صحابی]] بودن را موجب [[محبت]] و [[دوستی]] آنان می‌دانند، جمع می‌کنند؟ از سویی می‌گویند، هر کس [[دشمنی]] و [[کینه]] آنان را در [[دل]] داشته باشد، ما [[دشمن]] او بوده و از او [[کینه]] خواهیم داشت و [[دوستی]] آنان به طور مطلق جزو [[دین]] و [[ایمان]] است. اگر [[دوستی]] [[صحابه]] [[گناه]] کار جزو [[ایمان]] است، این [[دوستی]] چگونه با [[دوستی خدا]] جمع می‌شود؟
*بنابراین، اگر [[خداوند]]؛ [[خیانت‌کاران]]، [[ستم]] پیشگان و [[گناه‌کاران]] را [[دوست]] ندارد، چرا [[دوست داشتن]] [[صحابه]] [[خیانت‌کار]]، [[گناه‌کار]] و [[ستم‌کار]] جزو [[ایمان]] باشد؟ آیا این دو [[دوستی]] با یکدیگر جمع می‌شود؟!
*افزون بر این، اگر [[دشمنی]] کردن با [[صحابه]] برابر با [[کفر]] و [[نفاق]] است، آیا خود [[صحابه]] نسبت به یکدیگر [[دشمنی]] و [[کینه]] نداشته‌اند؟ روشن است که [[صحابه]] نسبت به یکدیگر [[دشمنی]] و [[کینه]] داشته‌اند و [[بهترین]] [[گواه]] این سخن، کشتن یکدیگر در [[جنگ‌ها]] است.
*آیا خود [[اهل سنت]] همه [[صحابه]] را [[ستایش]] می‌کنند؟ آیا آنان به برخی از [[صحابه]] نسبت‌های ناروا نمی‌دهند؟
*ما نمونه‌هایی از [[کشمکش]] [[صحابه]] را با یکدیگر یادآور می‌شویم، تا [[مخالفت]] این دو [[عقیده]] با یکدیگر روشن شود. و نیز روشن شود که خود [[پیروان]] این نظریه نمی‌توانند به لوازم آن پایبند باشند.
#[[ابن قتیبه]]، [[ابوالطفیل]] را که از [[صحابه پیامبر]]{{صل}} است، از روافض دانسته است<ref>المعارف، ص۶۲۴.</ref>. [[ذهبی]]<ref>شمس الدین محمد ذهبی از بزرگان اهل سنت است و نوشته‌های فراوانی در علم رجال و تاریخ دارد. همچنین ابن‌حجر از معروف‌ترین علمای اهل سنت است که بهترین شرح را بر صحیح بخاری و درباره رجال نیز کتاب‌های لسان المیزان و تهذیب التهذیب را نوشته است.</ref> نیز می‌نویسد: [[دروغ]]، شعار و [[نفاق]]، [[پوشش]] روافض است. بر اساس گفته [[ذهبی]]، [[ابوالطفیل]]، [[دروغگو]] و [[منافق]] بود<ref>میزان الاعتدال، ج۱، ص۶.</ref>.
#[[ذهبی]] در کتاب دیگرش می‌نویسد: ما [[دوست]] دار [[علی]]، [[عثمان]]، [[طلحه]] و [[زبیر]] هستیم و چهار نفری که اینها را کشتند، [[دشمن]] می‌داریم<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۶۲.</ref>. در صورتی که کشندگان [[عثمان]] جزو [[صحابه]] بودند. کسانی که در کشتن [[عثمان]] [[دست]] داشتند، عبارت‌اند از: [[کنامة بن بشر]]، [[عبدالرحمن بن عدیس]]، [[عمرو بن حمق]]، [[حکیم بن جبله]]، [[محمد بن ابی‌بکر]]، [[عمرو بن بدیل]] و [[عبد الله بن بدیل]]. چگونه می‌توان به گفته [[ذهبی]]، از کشندگان [[عثمان]] [[بیزاری]] جست در حالی که آنان از [[اصحاب پیامبر]] بودند و [[پیروان]] این نظریه تمام آنان را [[دوست]] می‌دارند؟!
#[[عمار یاسر]] از بزرگان [[صحابه]] و از نخستین گروندگان به [[اسلام]] است که در جنگ‌های [[بدر]]، [[احد]]، [[خندق]] و [[بیعت رضوان]] همراه [[پیامبر]]{{صل}} بوده است. پس از [[رفتار]] [[خشن]] [[خالد بن ولید]] با [[عمار]]، [[پیامبر]]{{صل}} به خالد فرمود: {{متن حدیث|مَنْ عَادَى عَمَّاراً عَادَاهُ اللَّهُ وَ مَنْ أَبْغَضَ عَمَّاراً أَبْغَضَهُ اللَّهُ}}؛ کسی که با [[عمار]] [[دشمنی]] کند، [[خدا]] [[دشمن]] او خواهد بود و کسی که [[کینه]] [[عمار]] را در [[دل]] داشته باشد [[خداوند]] نسبت به او [[کینه]] خواهد داشت.
#دو تن از کشندگان [[عمار]] از [[صحابه]] بودند که عبارت‌اند از: [[عقبة بن عامر]] و [[ابو الغادیه مزنی]]. [[ذهبی]] درباره [[عقبة بن عامر]] می‌نویسد: [[عقبه]] پیش از [[هجرت پیامبر]]{{صل}} از [[مکه]] به [[مدینه]] در [[عقبه]] اولی با [[رسول خدا]]{{صل}} [[بیعت]] کرد و پیش از [[فتح مکه]] [[اسلام]] را پذیرفت و در همه [[جنگ‌های پیامبر]] [[شرکت]] داشته است<ref>تاریخ الاسلام، ج۲، ص۷۱.</ref>. اما وی یکی از [[صحابه]] بزرگ [[پیامبر]]{{صل}} یعنی [[عمار]] را می‌کشد و مصداق سخن [[رسول خدا]] می‌شود که به [[عمار]] فرمود: "ای [[عمار]]! تو را گروه [[ستمگر]] خواهند کشت"<ref>صحیح بخاری، بخاری، ج۴، ص۲۲۵.</ref>. و همچنین [[پیامبر]]{{صل}} درباره [[عمار]] فرمود: "کشنده و برنده [[لباس]] او در [[آتش]] است"<ref>{{متن حدیث|قَاتِلُهُ وَ سَالِبُهُ فِي النَّارِ}}؛ سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۱، ص۴۲۰.</ref>؛ .
#[[ذهبی]] درباره [[ابوموسی اشعری]] [[نقل]] می‌کند که [[حذیفة بن یمان]]، او را جزو [[منافقان]] دانسته است <ref>سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۲، ص۳۹۳.</ref>. [[حذیفه]] از کسانی بوده که [[رسول خدا]]{{صل}} نام [[منافقان]] را به او گفته بود و او از رازداران [[حضرت]] بوده است. از این رو، روزی [[عمر بن خطاب]] به [[حذیفه]] گفت: "تو را به [[خدا]] [[سوگند]]، بگو آیا من جز [[منافقان]] هستم یا نه؟" همچنین هرگاه [[حذیفه]] بر پیکر [[مسلمانی]] [[نماز]] می‌خواند و در [[خاکسپاری]] او شرکت می‌کرد [[عمر بن خطاب]] نیز مانند [[حذیفه]] [[رفتار]] می‌کرد و اگر [[حذیفه]] در [[آیین]] [[خاکسپاری]] [[مسلمانی]] [[شرکت]] نمی‌کرد، [[عمر]] هم شرکت نمی‌کرد و می‌گفت اینها جزو منافقان‌اند<ref>تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۴۹۴؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۳۹۱.</ref>. [[ذهبی]] از [[عمار یاسر]] [[روایت]] می‌کند که [[حذیفه]] به [[عمار]] گفته است: [[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرمود: "[[دوازده نفر]] از [[اصحاب]] من منافق‌اند، که هشت تن از ایشان به [[بهشت]] نمی‌روند، مگر آنکه شتر در سوراخ سوزن وارد شود (یعنی بعضی [[صحابه]] به [[بهشت]] نمی‌روند)"<ref>{{متن حدیث|فِي أَصْحَابِي اثْنَا عَشَرَ مُنَافِقاً فَمِنْهُمْ ثَمَانِيَةٌ لا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِياطِ}}؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۲، ص۶۴۹؛ صحیح مسلم، مسلم، ج۴، ص۲۷۰، کتاب صفات المنافقین و احکامهم.</ref>؛ .
#[[دشنام]] دادن [[خالد بن ولید]]: [[بخاری]] [[نقل]] می‌کند: میان [[خالد بن ولید]] و [[عبدالرحمن بن عوف]] [مجادله‌ای] بود که سبب شد، [[خالد بن ولید]] به [[عبدالرحمن بن عوف]] [[دشنام]] دهد<ref>صحیح بخاری، بخاری، ج۴، ص۱۹۵.</ref>.
#[[طبری]] از [[ابی عمار]] [[نقل]] می‌کند: من نزد [[واثلة بن اسقع]] بودم که درباره [[علی]]{{ع}} گفته شد. پس کسانی به آن [[حضرت]] [[دشنام]] دادند. پس از آنکه بلند شدند، واثله به من گفت: بنشین تا درباره [[مقام]] کسی که به او [[دشنام]] دادند. تو را [[آگاه]] کنم. روزی در نزد [[پیامبر اکرم]]{{صل}} بودم که [[علی]]، [[فاطمه]]، [[حسن]] و [[حسین]]{{عم}} به نزد [[پیامبر]]{{صل}} آمدند. [[پیامبر]]{{صل}} کسایی را بر روی آنان انداخت و گفت: [[خدا]] اینها [[اهل بیت]] من هستند...<ref>{{متن حدیث|اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِيَ...}}؛ جامع البیان فی تفسیر القرآن، طبری، ج۱۰، ص۲۹۷.</ref>.
#[[بخاری]] درباره رویداد [[سقیفه]] می‌نویسد: پس از [[بیعت]] [[عمر]] با [[ابوبکر]]، کسانی که در آنجا حضور داشتند با [[ابوبکر]] [[بیعت]] کردند جز [[سعد بن عباده]] که به [[مخالفت]] پرداخت. فردی گفت: "شما سعد را کشتید" [[عمر]] گفت: "[[خداوند]] او را کشت"<ref>صحیح بخاری، بخاری، کتاب فضائل اصحاب النبی.</ref>.
#[[ترمذی]]، از [[محدثان]] [[اهل سنت]] به [[نقل]] از [[عمران بن حصین]] [[روایت]] می‌کند: چهار تن از [[صحابه]] [[رسول خدا]] هم [[پیمان]] شدند تا پس از [[دیدار]] با آن [[پیامبر]]، رویداد سفری را که همراه [[علی]] بودند، گزارش دهند. پس از ورود به حضور [[پیامبر]]{{صل}} و [[سلام]] بر آن [[حضرت]] یکی از چهار نفر بلند شد و گفت: "ای [[رسول خدا]]! آیا نمی‌دانی که [[علی بن ابی طالب]] فلان [[رفتار]] را انجام داده است؟" [[رسول خدا]] از او روی گرداند. سپس نفر دوم و سوم به ترتیب ایستادند و همان سخن را تکرار کردند. [[پیامبر]] از آنان نیز روی گردانید تا اینکه نفر چهارم برخاست و همان سخن را گفت. آن‌گاه [[خشم]] و [[ناراحتی]] در چهره [[رسول خدا]] [[آشکار]] شد. سپس دو مرتبه فرمود: "شما از [[علی]] چه می‌خواهید؟" و در ادامه فرمود: "[[علی]] از من است و من از [[علی]] هستم؛ او پس از من، [[رهبر]] هر مؤمنی است<ref>سنن ترمذی، ترمذی، ج۵، ص۳۷۱۲.</ref>.
#[[ابن أعثم کوفی]]، [[تاریخ‌نگار]] معروف، می‌نویسد: [[ولید بن عقبه]] [[دشمن]] [[علی]]{{ع}}، بود؛ زیرا [[علی]]{{ع}} به [[عثمان]] فرمود: "حدّ شراب‌خواری را باید بر [[ولید]] جاری کنی؛ زیرا او در [[کوفه]] شراب نوشیده است". [[ولید]] در حالی که مست بود، [[نماز صبح]] را چهار رکعت خواند و به [[مردم]] گفت: آیا [[نماز]] را زیادتر بخوانم؟!
*سپس می‌نویسد: پیش از این نیز در هنگام [[زندگانی رسول خدا]]{{صل}} بین [[ولید]] و [[علی]]{{ع}} [[گفتگو]] پیش آمده بود که [[علی]]{{ع}} در پاسخ [[ستایش]] [[ولید]] از خودش، فرمود: ساکت باش، تو مردی [[فاسق]] هستی.<ref>{{متن حدیث|اسْكُتْ! فَإِنَّمَا أَنْتَ فَاسِقٌ}}</ref>؛ [[ولید]] [[خشمگین]] شد و به [[رسول خدا]] [[شکایت]] کرد، آن‌گاه این [[آیه]] نازل شد: {{متن قرآن|أَفَمَنْ كَانَ مُؤْمِنًا كَمَنْ كَانَ فَاسِقًا لَا يَسْتَوُونَ}}<ref>«آیا آنکه مؤمن است همگون کسی است که نافرمان است؟ (هرگز) برابر نیستند» سوره سجده، آیه ۱۸.</ref><ref>تفسیر قرطبی، قرطبی، ج۱۴، ص۱۹۵.</ref>.<ref>[[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۳۸-۴۴.</ref>


==جستارهای وابسته==
==جستارهای وابسته==

نسخهٔ ‏۲۰ اوت ۲۰۲۰، ساعت ۱۹:۰۶


این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل عدل (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

عدالت و دادگری به معنای رفتار برابر نسبت به حقوق دیگران است، چه از سوی یک حاکم نسبت به مردم، یا از سوی قاضی نسبت به دو طرف نزاع و دعوا، یا از سوی داور در یک مسابقه یا آزمون. خداوند در قرآن فرمان به عدالت می‌‌دهد. عدالت، به معنای پرهیز از ظلم و تعدی به حقوق دیگران نیز به کار می‌‌رود. در بعضی موارد، مثل قاضی، پیشنماز، شاهد، "عدالت" شرط است و در اینگونه امور به معنای نداشتن هوای نفس و اهل گناه و معصیبت نبودن و رعایت تقوا است و حالتی است که کمال نفس انسان را می‌رساند و از والاترین فضایل است.در مباحث اعتقادی، "عدل" یکی از اصول دین و مذهب است، یعنی خدا را عادل دانستن و اینکه خداوند، براساس بدی‌ها و خوبی‌های بندگان و استحقاق آنان کیفر و پاداش می‌دهد و در حکم و حساب و پاداش او کم‌ترین ظلمی به بندگان انجام نمی‌شود. بر اساس این بحث‌ها فرقه‌هایی به نام معتزله و اشاعره پدید آمد. به پیروان عقیده به عدل خدا "عدلیه" هم می‌گویند. عدل و قسط گاهی با هم به کار برده می‌شود. در حکومت جهانی امام زمان(ع) عدالت اجتماعی در عالم تحقق کامل خواهد یافت و در آن دوران به کسی ظلم نخواهد شد[۱].

مقدمه

  1. نخستین وظیفه مردم نسبت به حق تعالی و آنچه بین آنها و خالق آنهاست که واهب الخیرات و منشأ فیوضات است و عدالت اقتضاء می‌کند که هر فردی به قدر طاقت و وسع بین خود و مولای خود با آنچه وظیفه بندگی است، عمل نماید.
  2. حقوقی که بعضی افراد نسبت به یکدیگر دارند که بایستی مراعات گردد.
  3. حقوقی که بایستی نسبت به آباء و گذشتگان مراعات کرد[۹].

واژه‌شناسی لغوی

  1. عدالت در برابر ستم؛ به معنای رعایت انصاف و ادای حقوق کسانی که شایستگی آن حقوق را دارند.
  2. عدالت در برابر سرکشی و فسق؛ به معنای پرهیز از گناه و به سخن دیگر، رعایت تقوای الهی در ابعاد گوناگون است.
  3. عدالت به معنای وجود ملکه و نیرویی که پرهیز از سرکشی و نابهنجاری را در پی دارد.
  4. عدالت به معنای پرهیز از دروغ‌گویی در نقل روایت و ایجاد انحراف در آن است؛ به عبارت دیگر، پرهیز از آنچه که موجب نپذیرفتن نقل روایت می‌شود[۲۳].

دیدگاه‌ها درباره عدالت صحابه

  1. یاران پیامبر(ص) را هم‌چون شخص پیامبر(ص)، معصوم از گناه بدانیم و معتقد باشیم که آنان از هرگونه لغزشی پاک بوده‌اند. چنین دیدگاهی با آیات قرآن و کردار صحابه در تضاد است و در واقع، معصوم دانستن مسلمانان پس از پیامبر خاتم است.
  2. شمار اندکی از اصحاب را عادل دانسته و معتقد باشیم که بقیه اصحاب در زندگی‌شان بر خلاف احکام اسلامی رفتار کرده و گناهانی داشته‌اند؛ تا آنجا که بتوان آنان را مرتد، منافق یا فاسق خواند!
  3. عدالت اصحاب را به دو بخش عدالت روایی و عدالت اخلاقی تقسیم کنیم.
  4. اصحاب از نظر ایمان و رفتار بر دیگر مسلمانان برتری داشته‌اند؛ زیرا آنان نخستین کسانی بودند که دعوت پیامبر اسلام(ص) را پذیرفتند و در سخت‌ترین شرایط در یاری دین اسلام کوشیدند.[۳۳]

پیشینه نظریه "عادل بودن همه صحابه"

اهل سنت و نظریه "عادل بودن همه صحابه"

  1. سعدالدین تفتازانی، از علمای بزرگ کلامی اشاعره، می‌نویسد: رویدادها، جنگ‌ها و مشاجراتی که بین صحابه پدید آمد - چنانکه در کتاب‌های تاریخی آمده است و افراد قابل اطمینان یاد کرده‌اند - حاکی از این واقعیت است که برخی صحابه از راه حق منحرف گشته تا جایی که دچار ستم و فسق شدند و ریشه این انحراف و ستم آنان کینه و دشمنی، حسادت و خصومت، حکومت‌خواهی، ریاست‌طلبی و تمایل به لذت‌ها و شهوت‌ها بوده است[۴۷].
  2. سیوطی در ذیل بحث عدالت صحابه می‌نویسد: گفته شده که در پذیرش نظریه عدالت همه صحابه جستجو و تحقیق لازم است. برخی دیگر گفته‌اند: عدالت همه صحابه پس از پدید آمدن فتنه‌ها باید بررسی شود و گروه معتزله (از مهم‌ترین فرقه‌های اهل سنت در قرن دوم و سوم) می‌گویند: همه اصحاب، عادل هستند جز کسانی که با علی جنگیدند.
  3. طه حسین درباره فتنه روزگار خلافت عثمان می‌نویسد: مردم دیدگاه‌های ناهماهنگ و متضادی دارند؛ گروهی خود را راحت کرده و گفته‌اند: بسیاری از این پدیده‌ها ساختگی است. برخی رخدادها نیز پذیرفتنی و قابل توجیه و تأویل است؛ زیرا آنان [[[صحابه]]] بر پایه اجتهاد رفتار کرده و جز خیر و خوبی برای مسلمانان چیزی دیگر را در نظر نداشته‌اند. این گروه از این جهت، به چنین باوری گرایش پیدا کرده‌اند که آن زمان را با قداست ویژه‌ای می‌نگرند و دوست ندارند که باران پیامبر(ص) را به روی آوردن به دنیا و امور نفسانی متهم کنند. پس امکان ندارد صحابه رسول خدا(ص) که برای برپایی دولت اسلامی با خون و دارایی خویش جهاد کردند، در گناهان کبیره فرو روند؛ البته یاران پیامبر(ص) اهل خطا و صوابند، ولی همواره در اجتهادند. گروه دیگری، خویش را آسوده خاطر کرده و می‌گویند: بسیار بعید است که این فتنه‌ها و بدعت‌ها را اصحاب پیامبر(ص) به پا کرده باشند، بلکه این آشوب‌ها حیله‌های دشمنان اسلام و افرادی مانند عبدالله بن سبا و برخی اهل کتاب و غیر آنان بود.

مخالفت رفتار معتقدان به نظریه عدالت همه صحابه با این نظریه

  1. ابن قتیبه، ابوالطفیل را که از صحابه پیامبر(ص) است، از روافض دانسته است[۵۳]. ذهبی[۵۴] نیز می‌نویسد: دروغ، شعار و نفاق، پوشش روافض است. بر اساس گفته ذهبی، ابوالطفیل، دروغگو و منافق بود[۵۵].
  2. ذهبی در کتاب دیگرش می‌نویسد: ما دوست دار علی، عثمان، طلحه و زبیر هستیم و چهار نفری که اینها را کشتند، دشمن می‌داریم[۵۶]. در صورتی که کشندگان عثمان جزو صحابه بودند. کسانی که در کشتن عثمان دست داشتند، عبارت‌اند از: کنامة بن بشر، عبدالرحمن بن عدیس، عمرو بن حمق، حکیم بن جبله، محمد بن ابی‌بکر، عمرو بن بدیل و عبد الله بن بدیل. چگونه می‌توان به گفته ذهبی، از کشندگان عثمان بیزاری جست در حالی که آنان از اصحاب پیامبر بودند و پیروان این نظریه تمام آنان را دوست می‌دارند؟!
  3. عمار یاسر از بزرگان صحابه و از نخستین گروندگان به اسلام است که در جنگ‌های بدر، احد، خندق و بیعت رضوان همراه پیامبر(ص) بوده است. پس از رفتار خشن خالد بن ولید با عمار، پیامبر(ص) به خالد فرمود: «مَنْ عَادَى عَمَّاراً عَادَاهُ اللَّهُ وَ مَنْ أَبْغَضَ عَمَّاراً أَبْغَضَهُ اللَّهُ»؛ کسی که با عمار دشمنی کند، خدا دشمن او خواهد بود و کسی که کینه عمار را در دل داشته باشد خداوند نسبت به او کینه خواهد داشت.
  4. دو تن از کشندگان عمار از صحابه بودند که عبارت‌اند از: عقبة بن عامر و ابو الغادیه مزنی. ذهبی درباره عقبة بن عامر می‌نویسد: عقبه پیش از هجرت پیامبر(ص) از مکه به مدینه در عقبه اولی با رسول خدا(ص) بیعت کرد و پیش از فتح مکه اسلام را پذیرفت و در همه جنگ‌های پیامبر شرکت داشته است[۵۷]. اما وی یکی از صحابه بزرگ پیامبر(ص) یعنی عمار را می‌کشد و مصداق سخن رسول خدا می‌شود که به عمار فرمود: "ای عمار! تو را گروه ستمگر خواهند کشت"[۵۸]. و همچنین پیامبر(ص) درباره عمار فرمود: "کشنده و برنده لباس او در آتش است"[۵۹]؛ .
  5. ذهبی درباره ابوموسی اشعری نقل می‌کند که حذیفة بن یمان، او را جزو منافقان دانسته است [۶۰]. حذیفه از کسانی بوده که رسول خدا(ص) نام منافقان را به او گفته بود و او از رازداران حضرت بوده است. از این رو، روزی عمر بن خطاب به حذیفه گفت: "تو را به خدا سوگند، بگو آیا من جز منافقان هستم یا نه؟" همچنین هرگاه حذیفه بر پیکر مسلمانی نماز می‌خواند و در خاکسپاری او شرکت می‌کرد عمر بن خطاب نیز مانند حذیفه رفتار می‌کرد و اگر حذیفه در آیین خاکسپاری مسلمانی شرکت نمی‌کرد، عمر هم شرکت نمی‌کرد و می‌گفت اینها جزو منافقان‌اند[۶۱]. ذهبی از عمار یاسر روایت می‌کند که حذیفه به عمار گفته است: پیامبر اکرم(ص) فرمود: "دوازده نفر از اصحاب من منافق‌اند، که هشت تن از ایشان به بهشت نمی‌روند، مگر آنکه شتر در سوراخ سوزن وارد شود (یعنی بعضی صحابه به بهشت نمی‌روند)"[۶۲]؛ .
  6. دشنام دادن خالد بن ولید: بخاری نقل می‌کند: میان خالد بن ولید و عبدالرحمن بن عوف [مجادله‌ای] بود که سبب شد، خالد بن ولید به عبدالرحمن بن عوف دشنام دهد[۶۳].
  7. طبری از ابی عمار نقل می‌کند: من نزد واثلة بن اسقع بودم که درباره علی(ع) گفته شد. پس کسانی به آن حضرت دشنام دادند. پس از آنکه بلند شدند، واثله به من گفت: بنشین تا درباره مقام کسی که به او دشنام دادند. تو را آگاه کنم. روزی در نزد پیامبر اکرم(ص) بودم که علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) به نزد پیامبر(ص) آمدند. پیامبر(ص) کسایی را بر روی آنان انداخت و گفت: خدا اینها اهل بیت من هستند...[۶۴].
  8. بخاری درباره رویداد سقیفه می‌نویسد: پس از بیعت عمر با ابوبکر، کسانی که در آنجا حضور داشتند با ابوبکر بیعت کردند جز سعد بن عباده که به مخالفت پرداخت. فردی گفت: "شما سعد را کشتید" عمر گفت: "خداوند او را کشت"[۶۵].
  9. ترمذی، از محدثان اهل سنت به نقل از عمران بن حصین روایت می‌کند: چهار تن از صحابه رسول خدا هم پیمان شدند تا پس از دیدار با آن پیامبر، رویداد سفری را که همراه علی بودند، گزارش دهند. پس از ورود به حضور پیامبر(ص) و سلام بر آن حضرت یکی از چهار نفر بلند شد و گفت: "ای رسول خدا! آیا نمی‌دانی که علی بن ابی طالب فلان رفتار را انجام داده است؟" رسول خدا از او روی گرداند. سپس نفر دوم و سوم به ترتیب ایستادند و همان سخن را تکرار کردند. پیامبر از آنان نیز روی گردانید تا اینکه نفر چهارم برخاست و همان سخن را گفت. آن‌گاه خشم و ناراحتی در چهره رسول خدا آشکار شد. سپس دو مرتبه فرمود: "شما از علی چه می‌خواهید؟" و در ادامه فرمود: "علی از من است و من از علی هستم؛ او پس از من، رهبر هر مؤمنی است[۶۶].
  10. ابن أعثم کوفی، تاریخ‌نگار معروف، می‌نویسد: ولید بن عقبه دشمن علی(ع)، بود؛ زیرا علی(ع) به عثمان فرمود: "حدّ شراب‌خواری را باید بر ولید جاری کنی؛ زیرا او در کوفه شراب نوشیده است". ولید در حالی که مست بود، نماز صبح را چهار رکعت خواند و به مردم گفت: آیا نماز را زیادتر بخوانم؟!

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۴۷-۱۴۸.
  2. راغب اصفهانی، المفردات، ماده عدل.
  3. احمد نراقی، معراج السعاده، ص۳۶۲ – ۳۶۳.
  4. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۴۹.
  5. ر.ک: اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۳.
  6. اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۳. در محاورات افلاطون آمده است که سوفسطائیان به خشایارشاه حق داده‌اند که از ایران لشکر کشید و یونان را شکست داد؛ زیرا او فرد قدرتمندی بود... در بین فلاسفه اخیر هم نیچه بر این باور است و می‌گوید: «زور حق است».
  7. اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۳.
  8. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۰.
  9. ابن مسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیرالاعراق، ترجمه حاجیه خانم امین، ص۲۱۹ - ۲۲۰؛ احمد نراقی، معراج السعاده، ص۵۱ - ۵۳.
  10. ر.ک: نجمه کیخا، مناسبات اخلاق و سیاست در اندیشه اسلامی، ص۱۳۵، ۱۳۷، ۱۳۸.
  11. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۱.
  12. السدیر مک اینتایر، فلسفه اخلاق در تفکر غرب، ترجمه حمید شهریاری، ص۸۷ – ۸۸.
  13. ر.ک: حمیدرضا حق شناس، رویکرد صحیفه سجادیه به اخلاق اجتماعی (پایان‌نامه کارشناسی ارشد رشته علوم قرآن و حدیث، دانشکده الهیات، دانشگاه قم، ۱۳۸۶)، ص۸۰.
  14. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۲.
  15. نهج البلاغه، حکمت ۴۲۹
  16. غرر الحکم، ج ۲ ص ۵۰۸
  17. میزان الحکمه، ج ۶ ص ۸۱
  18. غرر الحکم، ج ۶ ص ۶۸، مستدرک الوسائل، باب جهاد النفس، باب ۳۷ ح ۸
  19. «الْمُلْكُ يَبْقَى مَعَ الْكُفْرِ وَ لَا يَبْقَى مَعَ الظُّلْمِ»
  20. تعبیر از مرحوم نراقی در «جامع السعادات»، ج ۱ ص ۵۱
  21. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۸۳.
  22. النهایة فی غریب الحدیث، ج۳، ص۱۹۰؛ و ر.ک: لسان العرب، ابن‌منظور، ج۹ (واژه عدل).
  23. پاورقی تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، جلال‌الدین سیوطی، ص۳۷۸.
  24. المستصفی، ج۱، ص۱۵۷؛ و ر.ک: الاحکام، آمدی، ج۲، ص۲۴۵.
  25. تدریب الراوی، سیوطی، ص۳۷۸.
  26. تدریب الراوی، سیوطی، ص۳۷۸.
  27. تحقیق مواقف الصحابة الفتنه، ج۱، ص۱۲۹.
  28. التقریب (مقدمه ج۱).
  29. مقصود از عدل و ضابط، عادل بودن راوی است و اینکه او اگر از حفظ حدیث را میگوید، آن را فراموش نکند و یا کتابش را مصون از تحریف و تصحیف و غلط بدارد و بداند که چه عواملی موجب اخلال به معنا می‌شود و از آنها پرهیز کند. (مقباس الهدایه، مامقانی، ج۲، ص۴۳)
  30. نزهة النظر فی توضیح نخبة الفکر، ص۳۲.
  31. من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۳، ص۲۴ (باب ۱۷ العداله، ح۱)؛ الاستبصار، شیخ طوسی، ج۳، ص۱۲؛ التهذیب، همو، ج۶، ص۲۴۱؛ وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج۲۷، ص۳۹۱.
  32. دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۵-۲۸.
  33. دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۸.
  34. المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۵۰۶؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۳۶۴؛ الصحبة و الصحابه، حسن بن فرحان مالکی، ص۲۳۲.
  35. المستدرک، حاکم نیشابوری، ص۷۷۱؛ ذهبی نیز این حدیث را صحیح دانسته است.
  36. صحیح مسلم، مسلم، ج۴، باب فضائل اهل بدر و قصة حاطب بن ابی بلتعه.
  37. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۲۹۵. ابن اثیر در شرح حال مالک مینویسد: هیچ نشانه‌ای درباره ارتداد وی یافت نمی‌شد، بلکه نشانه‌ها بر مسلمان بودن وی گواه بوده است؛ مانند نماز خواندن در شبی که به قتل رسید. سخن عمر درباره خالد که مسلمانی را به قتل رساندی! اقرار مالک و همراهان بر اینکه ما مسلمان هستیم و چهارمین نشانه، پرداخت دیه مالک از بیت المال است. نکته دیگر در اسدالغابه این است که خالد پس از کشتن مالک با همسر وی ازدواج کرد!
  38. الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۱۶۲، فصل سوم مقدمه.
  39. آراء علما المسلمین فی الشیعة و الصحابه، سید مرتضی رضوی، ص۸۵.
  40. رسالة التوحید، ص۷-۸؛ و ر.ک: شیخ المضیره، محمود ابوریه، ص۱۲۰.
  41. ضحی الاسلام، ج۲، ص۱۲۳.
  42. بررسی نظریه عدالت صحابه، احمد حسین یعقوب أردنی (ترجمه: مالک محمودی)، ص۱۱۸.
  43. دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۹-۳۳.
  44. الاصابه، فصل سوم از مقدمه، ج۱، ص۱۶۲.
  45. المختصر فی علل الحدیث، ابن حزم، ج۲، ص۶۷.
  46. المختصر فی علل الحدیث، ابن حزم، ج۲، ص۶۷.
  47. شرح المقاصد، تفتازانی، ص۴-۵؛ تدریب الراوی، سیوطی، ص۳۷۷.
  48. الفتنة الکبری، طه حسین، ص۱۷۰-۱۷۳؛ و ر.ک: اضواء علی السنة المحمدیه، محمود ابوریه، ص۳۶۰.
  49. ضحی الاسلام، ج۳، ص۷۶ – ۷۵.
  50. دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۳۳-۳۷.
  51. شرح عقاید طحاوی، ابوعز حنفی، ص۴۶۶.
  52. شرح عقاید طحاوی، ص۳۷۰.
  53. المعارف، ص۶۲۴.
  54. شمس الدین محمد ذهبی از بزرگان اهل سنت است و نوشته‌های فراوانی در علم رجال و تاریخ دارد. همچنین ابن‌حجر از معروف‌ترین علمای اهل سنت است که بهترین شرح را بر صحیح بخاری و درباره رجال نیز کتاب‌های لسان المیزان و تهذیب التهذیب را نوشته است.
  55. میزان الاعتدال، ج۱، ص۶.
  56. سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۶۲.
  57. تاریخ الاسلام، ج۲، ص۷۱.
  58. صحیح بخاری، بخاری، ج۴، ص۲۲۵.
  59. «قَاتِلُهُ وَ سَالِبُهُ فِي النَّارِ»؛ سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۱، ص۴۲۰.
  60. سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۲، ص۳۹۳.
  61. تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۴۹۴؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۳۹۱.
  62. «فِي أَصْحَابِي اثْنَا عَشَرَ مُنَافِقاً فَمِنْهُمْ ثَمَانِيَةٌ لا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِياطِ»؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۲، ص۶۴۹؛ صحیح مسلم، مسلم، ج۴، ص۲۷۰، کتاب صفات المنافقین و احکامهم.
  63. صحیح بخاری، بخاری، ج۴، ص۱۹۵.
  64. «اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِيَ...»؛ جامع البیان فی تفسیر القرآن، طبری، ج۱۰، ص۲۹۷.
  65. صحیح بخاری، بخاری، کتاب فضائل اصحاب النبی.
  66. سنن ترمذی، ترمذی، ج۵، ص۳۷۱۲.
  67. «اسْكُتْ! فَإِنَّمَا أَنْتَ فَاسِقٌ»
  68. «آیا آنکه مؤمن است همگون کسی است که نافرمان است؟ (هرگز) برابر نیستند» سوره سجده، آیه ۱۸.
  69. تفسیر قرطبی، قرطبی، ج۱۴، ص۱۹۵.
  70. دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۳۸-۴۴.