علم: تفاوت میان نسخهها
(←پانویس) |
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{ویرایش غیرنهایی}} +)) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{امامت}} | {{امامت}} | ||
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> |
نسخهٔ ۲۲ آوریل ۲۰۲۱، ساعت ۰۳:۰۴
- اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل علم (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
- در این مدخل از چند جهت مسئله علم نسبت به پیامبر توجه شده است. یکی این که پیامبر به علومی دست یافته که پیش از آن نمیدانسته و آگاهی نداشته است: ﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ﴾[۱] منشأ هدایت او علوم اوست و پس از این علوم بوده که به او بارها گفته میشود: که حجت بر تو تمام شده است: ﴿مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ﴾[۲]. از سوی دیگر پیامبر معلم و مربّی داشته و دانستههای او توسط همین معلم حاصل شده است. همچنین این پیامبر هر مقام و دانشی دارد، باید بداند که معلم مخصوص دارد: ﴿عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى﴾[۳] و این معلم دارای ویژگیهایی است: ﴿ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ﴾[۴] و همواره باید در مسیر علم تکاملی باشد، و از خدا بخواهد که دانش او را افزون کند، هر چند این علم از قبیل اکتسابی آن نباشد: ﴿وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا﴾[۵] یا باید بداند که آنچه میداند، در برابر آنچه نمیداند ناچیز است: ﴿وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا﴾[۶] البته آنچه میداند و تعلیم یافته دیگران نمیدانند: ﴿فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا﴾[۷] زیرا منشأ علم او از قبیل علوم دیگران نیست؛ زیرا دانش او مرزی دارد و آن مرز علم غیب است که بارها به او یادآوری میشوند، که بگو: ﴿وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ﴾[۸] حتی شاهد میآورد که اگر میدانست بسیاری از کارهای خیر و اموال را جذب کرده و به دست آورده بود: ﴿وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ﴾[۹]. از همه اینها گذشته، روش پیامبر در تبلیغ دین اهتمام به آموزش و دانستن است. این کار به طور مستقیم و غیر مستقیم انجام میگرفته و موضوع علم و مقابل آن ندانستن را مورد توجه قرار داده و با تعبیرهای گوناگون مانند: نداشتن کری، کوری، جهل، اهمیت علم را در زبان وحی بازگو کرده است. مثلاً، آیاتی که به صورت غیر مستقیم بیان جایگاه علم کرده است: ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ﴾[۱۰] قطعاً بدترین جنبندگان نزد خدا کران و لالانی هستند که نمیاندیشند. بخشی از اندیشیدن به استفاده ازحواس است و این حواس از طریق علم به دست میآید. یا در جایی دیگر میگوید: ﴿أَفَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ﴾[۱۱]. از سوی دیگر پس از اندیشیدن، و بستر اندیشیدن و تعقل، تشویق به علم و اهتمام به کسب علم، یکی از روشهای تبلیغ پیامبر است. بیگمان عقل با چراغ علم رونق میگیرد. عقاید صحیح و منطقی در تعامل عقل و منطق علمی حاصل میگردد. بخشی از معارف و آموزههای دین به ویژه آیات قرآن کریم، آیاتی هستند که تشویق به کسب علم و دانش میکنند. یکی از هدفهای قرآن کریم در دعوت مردم به تفکر، تشویق به آموزش و افزایش سطح دانش آنها است تا بتواند در بستری از علم و دانش عقایدش را مطرح و با خرافات و عقاید سخیف مبارزه کند. به حق میتوان یکی از روشهای پیامبر را در طرح عقاید و معارف و احکام را تشویق به علم دانست. با چراغ علم هم میتوان به سراغ صحیح رفت، هم میتوان توسعه و تعمیق بخشید. و دیگری اهمیت عمل به علم و تشویق به آن و دیگری مبتنی بودن دین به اندیشهورزی و علمآموزی و در نهایت حوزه خانوادگی علم چون یقین و اطمینان و یا عقل و تدبر و تفکر و نظر و رؤیت در مسائل و امور و تدبر در آیات کتاب تکوین و تدوین است.
پیامبر همواره نیازمند افزایش علم
- ﴿فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا﴾[۱۲].
نتیجه: در آیه فوق دو نکته مطرح گردیده است:
- دعا برای ازدیاد علم، از توصیههای خداوند به پیامبر ﴿وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا﴾؛
- نقش قرآن، در ازدیاد علم پیامبر و از آنجا که گاه پیامبر(ص) به خاطر عشق به فراگیری قرآن و حفظ آن برای مردم به هنگام دریافت وحی عجله میکرد و کاملا مهلت نمیداد تا جبرئیل سخن خود را تمام کند، خداوند به او چنین تذکر میدهد: و نسبت به تلاوت قرآن عجله مکن پیش از آنکه وحی آن بر تو تمام شود ﴿وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ﴾ و بگو: پروردگارا علم مرا افزون کن ﴿وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا﴾ جایی که پیامبر با آن علم سرشار و روح مملو از آگاهی مأمور باشد که تا پایان عمر، از خدا افزایش علم بطلبد، وظیفه دیگران کاملاً روشن است، در حقیقت از نظر اسلام، علم هیچ حد و مرزی را نمیشناسد، افزونطلبی در بسیاری از امور مذموم است، ولی در علم ممدوح است، افراط بد است ولی افراط در علم معنی ندارد. و علامه طباطبایی مینویسد جمله ﴿لَا تَعْجَلْ... وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا﴾ میرساند که مراد استبدال است، یعنی به جای اینکه در آیهای که هنوز به تو وحی نشده عجله کنی علم بیشتری طلب کن. و برگشت معنا به این میشود که اگر تو به قرائت آیهای که هنوز بر تو نازل نشده عجله میکنی، برای این است که تا اندازهای بدان علم پیدا کردهای، ولی تو به آن مقدار علم اکتفاء مکن، و از خدا علم جدید بخواه، و بخواه که صبر و حوصلهات دهد تا بقیه وحی را بشنوی[۱۳] هرچند درخواست همیشگی را تعلیم میدهد و یک اصل برای دعا برای پیامبر و پیروان او میشود.
لزوم تواضع در برابر دانستنیهای خود
- ﴿قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ﴾[۱۴].
- ﴿وَلَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَلَا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْرًا اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنْفُسِهِمْ إِنِّي إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ﴾[۱۵].
- ﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا﴾[۱۶].
- ﴿قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ﴾[۱۷].
نکات: در آیات فوق این موضوعات مطرح گردیده است:
- درمقابل خوی امتیازطلبی و نگاه اشرافی مخالفان دعوت توحیدی پیامبرگرامی اسلام و نوح نبی خداوند میفرماید: به آنها بگو اگر شما خیال میکنید و انتظار دارید من امتیازی جز از طریق وحی و اعجاز بر شما داشته باشم اشتباه است، با صراحت باید بگویم که: من نه به شما میگویم خزائن الهی در اختیار من است و نه هر کاری بخواهم میتوانم انجام دهم ﴿قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ﴾، ﴿وَلَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ﴾ و نه میگویم من فرشتهام ﴿وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ﴾ اینگونه ادعاهای بزرگ و دروغین مخصوص مدّعیان کاذب است، و هیچ گاه یک پیامبر راستین چنین ادّعاهایی نخواهد کرد. و درباره ایمان آورندگان مستضعف تأکید میکند که: “من هرگز نمیتوانم درباره این افرادی که در چشم شما حقیرند بگویم: خداوند خیر و پاداش نیکی به آنها نخواهد داد ﴿وَلَا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْرًا﴾ بلکه به عکس خیر این جهان و آن جهان مال آنهاست، هر چند دستشان مال و ثروت تهی است، این شما هستید که بر اثر خیالات خام، خیر را در مال و مقام منحصر ساختهاید و از حقیقت و معنی به کلی بیخبرید. و به فرض که گفته شما راست باشد و آنها اراذل و اوباش باشند خدا از درون جان آنها و نیاتشان آگاهتر است ﴿أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنْفُسِهِمْ﴾ من که جز ایمان و صداقت از آنها چیزی نمیبینم، و به همین دلیل وظیفه دارم آنان را بپذیرم، و اگر غیر از این کاری کنم مسلما در این صورت از ستمکاران خواهم بود﴿إِنِّي إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ﴾؛
- سئوال از پیامبر درباره روح و دستور خداوند به پیامبر که در پاسخ بگوید روح از امر پروردگار است ﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي﴾ و آموزش تواضع به پیامبر و مردم و دوری از غرور علمی با تأکید بر این مسئله که دانش بسیار کم از سوی خدا به انسانها اعطا شده است: آن علم به روح که خداوند به شما داده اندکی از بسیار است، زیرا روح موقعیتی در عالم وجود دارد و آثار و خواصی در این عالم بروز میدهد که بسیار بدیع و عجیب است، و شما از آن آثار بیخبرید ﴿وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا﴾ دانشی که به انسان داده شده کم است و اطلاعات زیادی در مورد ماورای طبیعت و حتی روح خود ندارد. این واقعیتی است که پس از قرنها به اثبات رسیده که دانش ما در مورد اسرار کل جهان به ویژه حقیقت روح بسیار اندک است، چرا که حواس انسان مادیات و محسوسات را درک میکند و مسائل ماوراء طبیعت از دسترس انسان تقریباً خارج است؛
- در مقابل سؤال جدلی کافران که برای انکار، از زمان وقوع رستاخیز سئوال میکردند خداوند به رسول گرامیاش میفرماید: بگو که علم به اینکه قیامت چه وقت میرسد نزد خدا است ﴿قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ﴾ و غیر از خدای تعالی کسی را از آن آگاهی نیست همچنان که خودش در جای دیگر قرآن فرموده: ﴿لَا يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلَّا هُوَ﴾[۱۸] کسی جز او آن را به موقع خود آشکار نمیکند و من به جز اینکه نذیری آشکار هستم ﴿وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ﴾ مسئولیت و اختیاری ندارم، من تنها مأمورم به شما خبر دهم که به زودی به سوی خدا محشور میشوید، و اما اینکه چه وقت محشور میشوید، نمیدانم. در این جا خداوند به پیامبر میآموزد که به محدویت علمش و ندانستن بعضی از امور از جمله زمان وقوع قیامت که علم به آن اختصاصی خداوند است متواضعانه اعتراف کند.
نادانی دلیل مخالفت با پیامبر
- ﴿وَقَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ لَوْلَا يُكَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِينَا آيَةٌ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ﴾[۱۹].
- ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّكُمْ فَآمِنُوا خَيْرًا لَكُمْ وَإِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا﴾[۲۰].
- ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاحْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ﴾[۲۱].
- ﴿وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آيَةٌ قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَعَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُوا يَمْكُرُونَ﴾[۲۲].
- ﴿يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ قُلْ لَا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبَارِكُمْ وَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾[۲۳].
- ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْوَاهِهِمْ وَقَالُوا إِنَّا كَفَرْنَا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَإِنَّا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَنَا إِلَيْهِ مُرِيبٍ﴾[۲۴].
- ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۲۵].
- ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[۲۶].
نتیجه: در آیات فوق این موضوعات مطرح گردیده است:
- خداوند میفرماید: مردمی ناآگاه ﴿وَقَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ﴾ از کوتهاندیشی رستگاری را تنها برای خود میپندارند و دیگران را به چیزی از حق نمیشمارند و خدا را در معابد خود محصور و برای او فرزند ساختهاند. مردمی هم از نادانی و کوتهبینان فکری میخواهند که خداوند با آنها روبهرو سخن گوید، یا نشانه خاصی برای آنها فرستد ﴿لَوْلَا يُكَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِينَا آيَةٌ﴾ اینها چون در علم و نظر پیش نرفتهاند در نادانی و کوتهبینان نظری چون گذشتگانند، همانسان میاندیشند که یهود چند قرن پیش اندیشه داشتند: که از پیمبرشان گاه درخواست دیدن خدا و سخن گفتن او را داشتند، گاه آیات مخصوص میخواستند ﴿كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ﴾ با آنکه باید خردهای اینها پیش رفته باشد و اندیشههاشان از گذشتگان برتر آمده باشد. باز مانند همانها میاندیشند. ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ آن خردهایی که برتر آمده و بر پایه نظر و علم و یقین پیش رفتهاند آیات خداوند را در سراسر هستی مینگرند و راز جهان و بیان رسای آیات را بدل میشنوند: ﴿قَدْ بَيَّنَّا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ﴾ آنها که میگویند چرا خدا با ما سخن نمیگوید یا آیهای برای ما نمیآورد؟ چون دید عقل و گوش هوششان از وهم و گمان پوشیده است و رو به یقین نیستند (ظاهر یوقنون رو به یقین بودن است، نه خبر از آینده)، نه سخن خدا را از زبان آیات میشنوند نه آیات او را میبینند، و گرنه خداوند به زبان آیات خود که نمایاننده قدرت و حکمت و مبین مقصود از خلقتند، به فراخور فهم هر کس با وی سخن میگوید بر طبق این بیان - ﴿قَدْ بَيَّنَّا الْآيَاتِ﴾- هم جواب: ﴿لَوْلَا يُكَلِّمُنَا اللَّهُ﴾ و هم ﴿أَوْ تَأْتِينَا آيَةٌ﴾ میباشد[۲۷]؛
- خداوند میفرماید: ای مردم همان پیامبری که در انتظار او بودید و در کتب آسمانی پیشین به او اشاره شده بود با آیین حق به سوی شما آمده است ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ﴾ و این پیامبر از طرف آن کس که پرورش و تربیت شما را بر عهده دارد آمده است ﴿مِنْ رَبِّكُمْ﴾ اگر ایمان بیاورید به سود شماست به دیگری خدمت نکردهاید، بلکه به خودتان خدمت نمودهاید ﴿فَآمِنُوا خَيْرًا لَكُمْ﴾ و شما با ناآگاهی فکر نکنید اگر شما راه کفر پیش گیرید به خدا زیانی میرسد چنین نیست، زیرا خداوند مالک آنچه در آسمانها و زمین است میباشد ﴿وَإِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ و چون خداوند، عالم و حکیم است ﴿وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا﴾ دستورهایی را که به شما داده و برنامههایی را که تنظیم کرده همگی روی فلسفه و مصالحی بوده و به سود شماست؛
- لزوم علم و توجه به رسالت وپیامهای الهی پیامبر بر هر انسان و آدمی ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاحْذَرُوا...﴾ و مخالفتها با دعوت پیامبر ازروی ناآگاهی و بیتأثیر در تداوم آگاهانه رسالت پیامبر ﴿فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ﴾؛
- زورمندان زرمدار، سردمداران باطل با ناآگاهی به معیارهای رسالت انبیاء هنگامی که آیهای از طرف خدا برای هدایت آنها فرستاده شد گفتند: ما هرگز ایمان نمیآوریم مگر اینکه به ما نیز همان مقامات و آیاتی که به فرستادگان خدا اعطا شده است داده شود ﴿وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آيَةٌ قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ﴾ سخنی از روی نادانی که از نهایت انحطاط فکری و عدم درک مفهوم نبوت و رهبری مردم سرچشمه میگیرد. و خداوند به آنها پاسخ میدهد که لازم نیست شما به خدا درس بدهید که چگونه پیامبران و رسولان خویش را اعزام دارد و از میان چه افرادی انتخاب کند! زیرا خداوند از همه بهتر میداند رسالت خود را در کجا قرار دهد و علم خداوند محیط بر هستی و فراگیراست ﴿اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾؛
- منافقان در حال توجیه و عذرخواهی برای شرکت نکردنشان درجنگ “تبوک” ﴿يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ﴾ و ناآگاه از این که خداوند پیامبر و مسلمین را از دروغ بودن توجیههای آنان باخبر کرده ﴿قُلْ لَا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبَارِكُمْ﴾ و به زودی نتیجه اعمال خود را در روز رستاخیز خواهند دید ﴿وَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾؛
- مخالفان دعوت توحیدی موسی و پیامبرگرامی اسلام از سرنوشت و فرجام امتهای پیشین که تلاش کردند ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ﴾ پیامبران را ساکت کنند ﴿فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْوَاهِهِمْ﴾ و آنان را وادار کنند که از رسالتشان دست بکشند بیخبر و ناآگاهند و از فرجام کار آنان کسی جز خداوند آگاه نیست ﴿لَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ﴾؛
- بشارت و انذار کار پیامبر است ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا﴾ و بسیار کسانی که مخالفت میکنند، در اثر جهل و نادانی است ﴿وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾؛
- لزوم رعایت احکام خدا و پیامبر و نگاه داشتن ادب حضور خدای متعال و پیامبر(ص) و پیشی نگرفتن بر خدا و رسول به دلیل ناآگاهی ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ﴾ خودنگهدار و پارسا باشید ﴿وَاتَّقُوا اللَّهَ﴾ که خدا از سخنان و کردار شما آگاه است ﴿إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾.
قلمرو علم پیامبر
مراد این است که خداوند چه علومی را به پیامبر خود میدهد و پیامبر چه دانستنیهایی از سوی خدا برای انجام رسالت و هدایت مردم گرفته و علوم قدسی و غیر کسبی است. این مسئله به این جهت دارای اهمیت است که معلوم شود، چه توقعی از پیامبر داشته باشیم و او از چه مسائلی ما را باید مطلع کند و اگر نکرد نقص حساب شود. تردیدی نیست که خدا علم کتاب را به پیامبر خود داده و او از وظایفش تعلیم کتاب به مردم است.
- ﴿رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾[۲۸].
- ﴿كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[۲۹].
- ﴿وَلَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ بِكُلِّ آيَةٍ مَا تَبِعُوا قِبْلَتَكَ وَمَا أَنْتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَمَا بَعْضُهُمْ بِتَابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ﴾[۳۰].
- ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾[۳۱].
- ﴿وَكَذَلِكَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ وَلِيَقُولُوا دَرَسْتَ وَلِنُبَيِّنَهُ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾[۳۲].
- ﴿عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ﴾[۳۳].
- ﴿وَكَذَلِكَ أَنْزَلْنَاهُ حُكْمًا عَرَبِيًّا وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَمَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا وَاقٍ﴾[۳۴].
- ﴿إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ﴾[۳۵].
نتیجه: در آیات فوق این موضوعات مطرح گردیده است:
- دعای ابراهیم برای بعثت پیامبر ﴿رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا﴾ نزول وحی بر پیامبر و برخورداری وی از کتاب : ﴿يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ﴾ و آگاهی به حکمت ﴿وَالْحِكْمَةَ﴾ و قلمرو علم پیامبر، آگاهیبخشی -تعلیم – و تربیت -تزکیه - مردم (﴿وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ *... كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ ﴾؛
- پیامبر دارای علمی عطا شده از جانب خداوند و موظف به عمل بر اساس آگاهی داده شده از طرف خدا و دوری از عمل بر اساس هواهای نفسانی و گمانهای دیگران که اگر چنین کند از ستمگران خواهد شد ﴿وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ﴾ به سیاق آیات، این خطاب تهدیدآمیز و شدید، راجع به مسئله قبله است. این تهدید متوجه کسی است که هیچگاه پیروی از هوای دیگران و خواست خود نمینمود - و همیشه، به خصوص راجع به قبله چشم به آسمان وحی دوخته بود: ﴿قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ﴾ - تا پیروان او و پیشوایان آیینش - پس از علم به حق و تشخیص آن، از هواهای امتیازجویان و عوام پیروی ننمایند - و در گفتن حق و عمل به آن صریح و قاطع باشند. چه رسد به اینکه هواهای هواپرستان را به رنگ دین درآورند و زیر سرپوش مصلحت اندیشی آنها را توجیه و اثبات کنند. حق از جانب پروردگار و برای تربیت و رشد خلق، و سوای آن هوا و باطل و ستم است ﴿إِنَّكَ إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ﴾[۳۶]؛
- خداوند به پیامبر میگوید بعد از آنکه حق از سوی پروردگارت بیان شده و علم یقین - درباره مسیح - به تو رسیده و آن را دریافتهای ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ﴾ باز کسانی با تو در آن به محاجه و ستیز برخاستند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت میکنیم و شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت مینماییم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود کسانی که به منزله جان هستند دعوت میکنیم، شما هم از نفوس خود دعوت کنید، ﴿فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ﴾ سپس مباهله میکنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار میدهیم ﴿ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾؛
- خداوند میگوید این چنین ما آیات و دلائل را در شکلهای گوناگون و قیافههای مختلف بیان کردیم ﴿وَكَذَلِكَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ﴾ ولی جمعی به مخالفت برخاستند و بدون مطالعه و هیچگونه دلیل، گفتند این درسها را از دیگران از یهود و نصاری و کتابهای آنها فرا گرفتهای ﴿وَلِيَقُولُوا دَرَسْتَ﴾ ولی جمع دیگری که آمادگی پذیرش حق را دارند، و عالم و آگاهند، به وسیله آن چهره حقیقت را میبینند و میپذیرند ﴿وَلِنُبَيِّنَهُ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾ و این آیه به این نکته توجه میدهد که بیان آیات در قلمرو وحی و علم الهی است که خدا به پیامبر آموخته و سخن مخالفان دعوت بیپایه و اساس است و بدون مبنای علمی و آگاهی و تهمت به پیامبر(ص) از نظر فراگیری تعلیماتش از یهود و نصاری، مطلبی است که بارها از طرف مشرکان عنوان شد و هنوز هم مخالفان لجوج آن را تعقیب میکنند: در حالی که اصولاً در محیط جزیره عربستان، درس و مکتب و علمی نبود که پیامبر(ص) آن را فرا گیرد، و مسافرتهای پیامبر(ص) به خارج شبه جزیره به قدری کوتاه بود که جای اینگونه احتمال ندارد؛
- گروهی از منافقان نزد پیامبر آمدند و پس از بیان عذرهای گوناگون و حتی سوگند خوردن، اجازه خواستند که آنها را از شرکت در میدان “تبوک” معذور دارد، و پیامبر به این عده اجازه داد. خداوند پیامبرش را مورد عتاب قرار میدهد و میگوید: خداوند تو را بخشید، چرا به آنها اجازه دادی که از شرکت در میدان جهاد خودداری کنند ﴿عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ﴾ چرا نگذاشتی آنها که راست میگویند از آنها که دروغ میگویند شناخته شوند و به ماهیت آنها پی بری ﴿حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ﴾ از این آیه دو نکته استفاده میشود یک: برخورد پیامبر در امور اجتماعی و با مردم از طریق قلمرو علم عادی است و علم غیب و دانستنهای ماورایی برای قضاوت درباره موضوعات کافی نیست، بلکه باید از طریق مدارک عادی وضع آنها روشن گردد، دوم هدف تنها این نبوده که پیامبر(ص) بداند بلکه ممکن است هدف این بوده که همه مسلمانان آگاه شوند، هر چند روی سخن به پیامبر(ص) است؛
- خداوند میفرماید همانگونه که بر اهل کتاب و پیامبران پیشین کتاب آسمانی فرستادیم این قرآن را نیز بر تو نازل کردیم در حالی که مشتمل بر احکام روشن و آشکار است ﴿وَكَذَلِكَ أَنْزَلْنَاهُ حُكْمًا عَرَبِيًّا﴾ و پیامبر دارای علمی عطا شده از جانب خداوند است {{متن قرآن|وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَمَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ...} } و موظف به عمل به آن علم و دوری از دنبالهروی و عمل به هواها و دیدگاههای منفعتطلبانه اهل کتاب دیگران و در آخر آیه خداوند خطاب به پیامبر میگوید: اگر از هوا و هوسهای آنها بعد از آنکه حقیقت بر تو آشکار شد پیروی کنی به کیفر الهی مجازات خواهی شد و هیچکس در برابر خدا قدرت حمایت از تو و نگهداریت را نخواهد داشت ﴿وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَمَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا وَاقٍ﴾ گر چه احتمال انحراف، مسلماً در پیامبر(ص) با آن مقام عصمت و معرفت و آگاهی وجود نداشته، اما این تعبیر اولاً روشن میسازد که خدا با هیچکس ارتباط خصوصی و به اصطلاح خویشاوندی ندارد، و حتی اگر پیامبر، مقامش والا است به خاطر تسلیم و عبودیت و ایمان و استقامت او است، ثانیاً تأکیدی است برای دیگران، زیرا جایی که پیامبر(ص) در صورت انحراف از مسیر حق و گرایش به خط باطل، مصونیتی از مجازات الهی نداشته باشد حساب دیگران آشکار است؛
- دو نوع هدایت داریم یک: هدایت به معنای ارائه راه به مردم و راهنمایی آنان، که این کار پیامبران الهی است و از طریق وحی الهی ودانش دریافت شده از طرف خداوند انجام میشود ﴿إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ﴾ دوم: هدایت به معنای رساندن افراد به سرمنزل مقصود و رهنمون کردن آنها به مطلوب، که این کار تنها توسط خداست ﴿وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ﴾ و در قلمرو علم اوست و از قلمرو دانش پیامبر خارج است ﴿وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ﴾ این هدایت تکوینی و یا توسط الهام و فیوضات ربانی است.
عدم آگاهی پیامبر از مسائل بسیار
منظور آن دسته از آیاتی است که نشان از محدودیت علم پیامبر به صراحت بیان قرآن و ذکر شواهد خاص دارد و افزون بر این که نشان میدهد علوم پیامبر اکتسابی نبوده، اگر وحیی نیامده بود، او نمیدانست و غافل از حقیقت آن بود.
- ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ﴾[۳۷].
- ﴿وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ﴾[۳۸].
- ﴿وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَكِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۳۹].
- ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ وَاتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخْرُجْنَ إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ لَا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَلِكَ أَمْرًا﴾[۴۰].
- ﴿قُلْ كَفَى بِاللَّهِ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ شَهِيدًا يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالَّذِينَ آمَنُوا بِالْبَاطِلِ وَكَفَرُوا بِاللَّهِ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ﴾[۴۱].
- ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا﴾[۴۲].
نتیجه: در آیات فوق این موضوعات مطرح گردیده است:
- خداوند به پیامبر میگوید ما نیکوترین قصهها را از طریق وحی و فرستادن این قرآن برای تو بازگو میکنیم ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ﴾ هر چند پیش از آن، از آن غافل و از بیخبران بودی ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ﴾؛
- خداوند پیامبرش را مخاطب قرار داده و میگوید تو هرگز پیش از این کتابی را نمیخواندی و عادت تو کتاب خواندن نبود و نمیدانستی کتاب چیست و ایمان کدام است ﴿وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ...﴾، ﴿مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ﴾ و با دست خود چیزی نمینوشتی مبادا دشمنانی که در صدد تکذیب و ابطال سخنان تو هستند شک و تردید کنند و بگویند آنچه را او آورده نتیجه مطالعه کتب پیشین و نسخهبرداری از آنهاست ﴿وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ﴾ سپس خداوند میفرماید تو پیش از این از کتاب و ایمان آگاه نبودی، ولی ما آن را نوری قرار دادیم که به وسیله آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت میکنیم ﴿وَلَكِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا﴾ این لطف خدا بود که شامل حال تو شد، و این وحی آسمانی بر تو نازل گشت و ایمان به تمام محتوای آن پیدا کردی. در پایان آیه میافزاید: طور مسلّم تو به سوی راه مستقیم مردم را هدایت میکنی ﴿وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ نه تنها قرآن نوری برای توست که نوری برای همگان است، و وسیله هدایتی برای جهانیان به سوی صراط مستقیم، این یک موهبت عظیم الهی است برای رهروان راه حق و آب حیاتی است برای همه تشنهکامان.
- خداوند خطاب به رسول گرامیش میفرماید ای پیامبر! هنگامی که زنان را طلاق میدهید، پس آنان را با عده در زمانی - که پاک شدهاند - طلاق دهید ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ﴾ و عدّه را شمارش کنید؛ ﴿وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ﴾ آنها را از خانههایشان بیرون نرانید و آنان نیز در زمان عدّه بیرون نروند، مگر آنکه کار زشت آشکاری به بار آورند؛ ﴿لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخْرُجْنَ إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ﴾ و اینها مرزهای قوانین خداست و هرکس از مرزهای خدا تعدّی کند، پس یقیناً، به خودش ستم کرده است ﴿وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ﴾ و در پایان آیه ضمن اشاره به فلسفه عده، و عدم خروج زنان از خانه و اقامتگاه اصلی، میفرماید: تو نمیدانی ﴿لَا تَدْرِي﴾ شاید خداوند بعد از این ماجرا وضع تازه و وسیله اصلاحی فراهم سازد ﴿لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَلِكَ أَمْرًا﴾ با گذشتن زمان، طوفان خشم و غضب که غالباً موجب تصمیمهای ناگهانی در امر طلاق و جدایی میشود فرو مینشیند، و حضور دائمی زن در خانه در کنار مرد در مدت عده، و یادآوری عواقب شوم طلاق، مخصوصاً در آنجا که پای فرزندانی در کار است، و اظهار محبت هر یک نسبت به دیگری، زمینهساز رجوع میگردد، و ابرهای تیره و تار دشمنی و کدورت را غالباً از آسمان زندگی آنها دور میسازد؛
- خداوند خطاب به پیامبر در مقابل مخالفان دعوت که از او گواهی بر رسالت میخواستند میگوید: بگو همین بس که خدا میان من و شما گواه است ﴿قُلْ كَفَى بِاللَّهِ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ شَهِيدًا﴾ بدیهی است درمقابل علم محدود مردم و پیامبر هر قدر آگاهی شاهد و گواه بیشتر باشد ارزش شهادت او بیشتر است، لذا بر علم نامحدود خداوند تأکید میکند: خدایی گواه من است که تمام آنچه را در آسمانها و زمین است میداند بدون اینکه چیزی از او پوشیده باشد، و همین شهادت او، در دلالت بر صدق دعوی من کافی است. ﴿يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾؛
- خداوند خطاب به پیامبر در حقیقت مردم را هم مورد خطاب قرارداده و میگوید از آنچه که هیچ علمی بدان نداری، پیروی مکن ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾ چرا که گوش و چشم و دل همگی آنها از آن پرسیده میشوند ﴿إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا﴾ و در زندگی فردی و اجتماعی - اعتقادات، سخن گفتن، گواهی دادن، داوری کردن - فقط از یقین و علم تبعیت کنید نه حدسها و شایعات و توهمات و شک و گمان خود. علامه طباطبایی مینویسد: این آیه از پیروی و متابعت هر چیزی که بدان علم و یقین نداریم نهی میکند، و چون مطلق و بدون قید و شرط است پیروی اعتقاد غیر علمی و همچنین عمل غیر علمی را شامل گشته و معنایش چنین میشود: به چیزی که علم به صحت آن نداری معتقد مشو، و چیزی را که نمیدانی مگو، و کاری را که علم بدان نداری مکن، زیرا همه اینها پیروی از غیر علم است، پیروی نکردن از چیزی که بدان علم نداریم و همچنین پیروی از علم در حقیقت حکمی است که فطرت خود بشر آن را امضاء میکند. آری انسان فطرتاً در مسیر زندگیاش - در اعتقاد و عملش - جز رسیدن به واقع و متن خارج، هدفی ندارد، او میخواهد اعتقاد و علمی داشته باشد که بتواند قاطعانه بگوید واقع و حقیقت همین است و بس، و این تنها با پیروی از علم محقق میشود، گمان و شک و وهم چنین خاصیتی ندارد، به مظنون و مشکوک و موهوم نمیتوان گفت که عین واقع است. انسانی که سلامت فطرت را از دست نداده و در اعتقاد خود پیرو آن چیزی است که آن را حق و واقع در خارج مییابد، و در عملش هم آن عملی را میکند که خود را در تشخیص آن محق و مصیب میبیند، چیزی که هست در آنچه که خودش قادر بر تحصیل علم هست علم خود را پیروی میکند، و در آنچه که خود قادر نیست مانند پارهای از فروع اعتقادی نسبت به بعضی از مردم و غالب مسائل عملی نسبت به غالب مردم از اهل خبره آن مسائل تقلید میکند، آری همان فطرت سالم او را به تقلید از علم عالم و متخصص آن فن، وا میدارد و علم آن عالم را علم خود میداند، و پیروی از او را در حقیقت پیروی از علم خود میشمارد، شاهد این مدعا همان اعمال فطری و ارتکازی مردم است، میبینیم که شخصی که راهی را بلد نیست به قول راهنما اعتماد نموده و به راه میافتد، مریضی که درد و درمان خود را نمیشناسد کورکورانه به دستور طبیب عمل میکند، و ارباب حاجت به اهل فن صنعت مورد احتیاج خود، اعتماد نموده و به ایشان مراجعه میکنند، البته این در صورتی است که به علم و معرفت آن راهنما و آن طبیب و آن مهندس و مکانیسین اعتماد داشته باشد[۴۳].
دانستنیهای پیامبر از سوی خدا
در این مدخل آن دسته از آیاتی اشاره میشود که به صراحت علم پیامبر را منتسب به خدا میداند و عنایت دارد که به مردم بگوید و تکرار کنند و این تعبیرها گاه به صیغه ماضی: ﴿عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى﴾[۴۴] و گویی در غیاب پیامبر و برای مردم بیان میشود و گاهی در خطاب به خود پیامبر: ﴿تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ﴾[۴۵] که او خود همواره متوجه باشد که دانستنیهای او از خودش نیست و از خداوند است.
- ﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا﴾[۴۶].
- ﴿وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى بَشَرٍ مِنْ شَيْءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتَابَ الَّذِي جَاءَ بِهِ مُوسَى نُورًا وَهُدًى لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ كَثِيرًا وَعُلِّمْتُمْ مَا لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَلَا آبَاؤُكُمْ قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ﴾[۴۷].
- ﴿وَكَذَلِكَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ وَلِيَقُولُوا دَرَسْتَ وَلِنُبَيِّنَهُ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾[۴۸].
- ﴿وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ﴾[۴۹].
- ﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ﴾[۵۰].
- ﴿قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ﴾[۵۱].
- ﴿لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُءُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ لَا تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذَلِكَ فَتْحًا قَرِيبًا﴾[۵۲].
- ﴿عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى * وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى * مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى * وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى﴾[۵۳].
- ﴿الرَّحْمَنِ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ﴾[۵۴].
- ﴿إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ * ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ * وَلَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ﴾[۵۵].
- ﴿اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ * الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾[۵۶].
نتیجه: در آیات فوق این موضوعات مطرح گردیده است:
- خداوند در مقابل کسانی که سعی داشتند با فریب پیامبر، بیگناهی را متهم کنند و به شخصیت اجتماعی و معنوی ایشان آسیب بزنند میفرماید: خدا، کتاب و حکمت بر تو نازل کرد ﴿وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾ و آنچه را نمیدانستی به تو آموخت ﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ﴾ و در پایان آیه میفرماید: “فضل خداوند بر تو بسیار بزرگ بوده است” ﴿وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا﴾ علامه طباطبایی مینویسد: از ظاهر این آیه بر میآید، آن چیزی که عصمت به وسیله آن تحقق مییابد و شخص معصوم به وسیله آن معصوم میشود نوعی از علم است. علمی است که نمیگذارد صاحبش مرتکب معصیت و خطا گردد. و به عبارتی دیگر علمی است که مانع از ضلالت میشود. همچنان که (در جای خود مسلم شده) که سایر اخلاق پسندیده از قبیل شجاعت و عفت و سخاء نیز هر کدامش صورتی است علمی که در نفس صاحبش راسخ شده و باعث میشود آثار آن بروز کند. و مانع میشود از اینکه صاحبش متصف به ضد آن صفات گردد. مثلاً آثار جبن و تهور و خمود و شره و بخل و تبذیر از او بروز کند[۵۷].
- خداوند درباره منکران وحی میفرماید: آنها خدا را آن چنانکه شایسته است نشناختند زیرا گفتند: خدا هیچ کتابی بر هیچ انسانی نازل نکرده است ﴿وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى بَشَرٍ مِنْ شَيْءٍ﴾ خداوند به پیامبرش دستور میدهد که در جواب آنها بگو: “چه کسی کتابی را که موسی آورد و نور و هدایت برای مردم بود نازل گردانید” ﴿قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتَابَ الَّذِي جَاءَ بِهِ مُوسَى نُورًا وَهُدًى لِلنَّاسِ﴾ “همان کتابی که آن را به صفحات پراکندهای تبدیل کردهاید، بعضی را که به سود شماست آشکار میکنید و بسیاری را که به زبان خود میدانید پنهان میدارید ﴿تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ كَثِيرًا﴾ و در این کتاب آسمانی مطالبی به شما تعلیم داده شده که نه شما و نه پدرانتان از آن باخبر نبودید و بدون تعلیم الهی نمیتوانستید باخبر شوید ﴿وَعُلِّمْتُمْ مَا لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَلَا آبَاؤُكُمْ﴾ در پایان آیه به پیامبر(ص) دستور میدهد که تنها خدا را یاد کن و آنها را در اباطیل و لجاجت و بازیگری خود رها ساز” زیرا آنها جمعیتی هستند که کتاب الهی و آیات او را به بازی گرفتهاند ﴿قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ﴾؛
- خداوند میگوید این چنین ما آیات و دلایل را در شکلهای گوناگون و قیافههای مختلف بیان کردیم ﴿وَكَذَلِكَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ﴾ ولی جمعی به مخالفت برخاستند و بدون مطالعه و هیچگونه دلیل، گفتند این درسها را از دیگران از یهود و نصاری و کتابهای آنها فرا گرفتهای ﴿وَلِيَقُولُوا دَرَسْتَ﴾ ولی جمع دیگری که آمادگی پذیرش حق را دارند، و عالم و آگاهند، بهوسیله آن چهره حقیقت را میبینند و میپذیرند که از طرف خداوند به پیامبر وحی گردیده است ﴿وَلِنُبَيِّنَهُ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾؛
- خداوند به افترای مخالفین به پیامبر اسلام، که میگفتند قرآن وحی از طرف خداوند نیست اشاره نموده و چنین میگوید: و ما میدانیم آنها میگویند: این آیات را بشری به او تعلیم میدهد ﴿وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ﴾ و قرآن با یک پاسخ محکم خط بطلان بر این ادعاهای بیپایه میکشد و میگوید: اینها توجه ندارد، زبان کسی که قرآن را به او نسبت میدهند عجمی است، در حالی که این قرآن به زبان عربی فصیح و آشکار نازل شده است ﴿لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ﴾؛
- سیر شبانه پیامبر که اینگونه در قرآن مطرح میشود منزّه است آن خداوندی که بندهاش را در یک شب از مسجد الحرام به مسجد اقصی - که گرداگردش را پربرکت ساختهایم - برد ﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا﴾ این سیر شبانه خارقالعاده به خاطر آن بود که بخشی از آیات عظمت خود را به او نشان دهیم ﴿لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا﴾ پیامبر گرچه عظمت خدا را شناخته بود، اما سیر در آسمانها به روح پرعظمت او در پرتو مشاهده آن آیات بیّنات عظمت بیشتری داد تا آمادگی فزونتری برای هدایت انسانها پیدا کند؛
- خداوند پیامبر را مخاطب ساخته، میفرماید: بگو: آیا کسانی که میدانند با کسانی که نمیدانند یکسانند ﴿قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ﴾ نه، یکسان نیستند تنها خردمندان متذکر میشوند ﴿إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ﴾ یعنی از این تذکر تنها کسانی متذکر میشوند که صاحبان عقلند، و این جمله در مقام تعلیل مساوی نبودن دو طایفه است، میفرماید: اینکه گفتیم مساوی نیستند، علتش آن است که اولی به حقایق امور متذکر میشود و دومی نمیشود، پس برابر نیستند، بلکه آنها که علم دارند بر دیگران رجحان دارند؛
- علم شهودی پیامبر نسبت به برخی حقایق و شهود ورود مسلمانان به مسجدالحرام، در آرامش و امنیت کامل “فتح مکه” از سوی پیامبر در رؤیا ﴿لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ...﴾؛
- خداوند میفرماید: آن کس که قدرت عظیمی دارد او را تعلیم داده است ﴿عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى﴾ معلم وحی خداوند است به وسیله جبرائیل این تعالیم را به او داد در حالی که در افق اعلی قرار داشت ﴿وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى﴾ قلب پاک او در آنچه دید هرگز دروغ نگفت ﴿مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى﴾ و معنا چنین باشد که فؤاد رسول خدا(ص) دروغ نگفت به رسول خدا(ص) آنچه را که دیده بود. و خلاصه رؤیت فؤاد رسول خدا(ص) در آنچه که دید رؤیتی صادق بود. و بنابراین، مراد از فؤاد، فؤاد رسول خدا(ص)، و ضمیر فاعلی در “رأی” هم به فؤاد آن جناب برمیگردد، و رؤیت هم رؤیت فؤاد او خواهد بود. و این تازگی ندارد که رؤیت را که در اصل به معنای دیدن چشم است به فؤاد نسبت داده شود، چون برای انسان یک نوع ادراک شهودی هست که ورای ادراکهایی است که با یکی از حواس ظاهری و یا باطنی خود دارد، ادراکی است که نه چشم و گوش و سایر حواس ظاهری واسطهاند، و نه تخیل و فکر و سایر قوای باطنی، مانند این که مشاهده میکنیم که ما موجودی هستیم که میبینیم که در این درک عیانی و شهودی نه چشم ما واسطه است و نه فکر ما، و همچنین از خود میبینیم که ما میشنویم و میبوییم و میچشیم و لمس میکنیم و خیال میکنیم و فکر میکنیم، که در هیچ یک از این ادراکهای شهودی ما با اینکه رؤیت و شهود است، اما نه چشمی در کار است و نه هیچ حواس ظاهری و باطنی دیگر. آری ما همانطور که محسوسات هر یک از این حواس ظاهری و باطنی را درک میکنیم این را هم درک میکنیم که فلان محسوس را با فلان حس درک میکنیم، و این درک دیگر ربطی به آن حس ندارد، بلکه کار نفس است که قرآن کریم از آن تعبیر به فؤاد فرموده[۵۸]؛
- در سوره الرحمن که بیانگر انواع نعمتها و مواهب بزرگ الهی است و با نام مقدس - رحمن - که رمزی از رحمت واسعه اوست آغاز میشود، چرا که اگر صفت - رحمانیت - او نبود این چنین خوان نعمت را برای دوست و دشمن نمیگستراند. خداوند سرآغاز نعمتهای خود را تعلیم و آموختن قرآن - به پیامبر و سپس به مردم توسط ایشان - ذکر میکند ﴿الرَّحْمَنِ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ﴾؛
- علم شهودی پیامبر به جبرئیل و نازل شدن وحی از طرف خداوند توسط جبرئیل: ﴿إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ * ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ﴾؛
- خداوند درآغاز وحی به پیامبر میفرماید بخوان ﴿اقْرَأْ﴾ به نام پروردگارت که ارجمندترین ارجمندان است ﴿اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ﴾ همان پروردگار اکرمی که دانشها را بهوسیله قلم، یا نوشتن با قلم را به انسان آموخت. ﴿الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ﴾ و همان پروردگار، خود یا به وسیله قلم آموخت، آنچه را که انسان خود نمیدانست. ﴿عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾ به هر تقدیر نسبت تعلیم مطلق یا تعلیم کتابت به ربک الاکرم، میرساند که سرچشمه و اصول معارف و علوم و خط و ثبت آنها، به وسیله دریافتهای فطری و وحی و الهام از جانب ربک اکرم و در دوره تکامل انسان و کمال ربوبیت بوده. و بهوسیله قلم و نوشتن معلومات و دریافتها وسعت یافته و ثبت شده است. نسخه اصلی و منشأ الهامات و کشفها، کتاب عظیم خلقت و کتاب مرموز انسان است که به قلم ربوبی نوشته شده ﴿رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ﴾[۵۹]. و انسان در مدرسه فطرت و عقل ادراک و تکامل فردی و اجتماعی، خود از این دو کتاب و اشارات و رموز آنها درسهایی آموخته و تجربههایی اندوخته و به انگیزه حب بقاء کوشیده است تا خلاصهای از فراگرفته و دریافتها و فشردهای از تجربههای خود را به هر صورت ثبت و ضبط نماید. تا علائم خطوط تکامل یافته و نوشتن آسان شده و راه اندیشه و تفکر و ربط با گذشته و آینده و دیگران بازگردیده و اندیشهها به سبب نوک قلم به هم پیوسته. خلاصه و محصول جوامع و تمدنها و نظامات و قدرتها همین آثار و نوشتههایی است که نوک قلم آنها را ثابت نموده، و اعمال نیک و بد و تجربههابی است که باقی گذارده تا راه اندیشه و پیشرفت را به روی آیندگان باز نماید و جز آن، همه قدرتها و سرکشیها و ساختمانهای چشمگیر، چون حبابی محو شده است[۶۰]. و به هر حال تعبیر این آیه در حقیقت پاسخی است به گفتار پیامبر(ص) در جواب جبرئیل که گفت: من قرائت کننده نیستم، یعنی از برکت پروردگار فوقالعاده کریم و بزرگوار تو توانایی بر قرائت و تلاوت داری و خداوند به تو آموخته است.
برخوردار نبودن پیامبر از علم غیب
تأکید بر نادانایی نسبت به علم غیب، بخشی از آیاتی است که قلمرو علم پیامبر را مشخص میکند و نشان میدهد که علم پیامبر نامحدود نیست و او علم به خزائن الله ندارد و از جهان پنهان هستی و آینده و علم ساعت باخبر نیست، حتی تأکید میشود که اگر جز این بگویم و ادعایی دیگر و بیشتر داشته باشم، از ستمگران خواهم بود.
- ﴿قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ﴾[۶۱].
- ﴿قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾[۶۲].
- ﴿وَلَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَلَا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْرًا اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنْفُسِهِمْ إِنِّي إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ﴾[۶۳].
- ﴿تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَلَا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هَذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ﴾[۶۴].
- ﴿وَلَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ * وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ﴾[۶۵]
نکات: در آیات فوق این موضوعات مطرح گردیده است:
- پیامبر مأمور به اعلام ندانستن علم غیب ﴿قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ﴾ ﴿وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ...﴾ ﴿وَلَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ﴾و این که فقط آنچه را از طریق وحی الهی دریافت کرده پیروی و ابلاغ میکند ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ﴾؛
- خداوند پس از نقل سرگذشت پیامبران و اقوام پیشین خطاب به پیامبر میفرماید: اینها همه از اخبار غیب است که به تو وحی میکنیم ﴿تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ﴾ هیچگاه نه تو و نه قوم تو قبل از این از آن آگاهی نداشتید ﴿مَا كُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَلَا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هَذَا﴾ با توجه به آنچه درباره نوح به تو وحی شد و آن همه مشکلاتی که نوح در دعوتش با آن روبهرو بود، و با این حال استقامت ورزید تو هم صبر و استقامت کن، چرا که سر انجام پیروزی برای پرهیزکاران است ﴿فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ﴾.
- شخصیت محمد(ص) که بر غیب اطلاع و تفوق یافته چنین نیست که خوددار در بیان و ابلاغ آن باشد و او نسبت به آنچه از طریق وحی دریافت داشته بخل ندارد ﴿وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ﴾ همه را بیکم و کاست در اختیار بندگان خدا مینهد، او مانند بسیاری از مردم نیست که وقتی به حقیقت مهمی دست مییابند اصرار در کتمان آن دارند، و غالباً از بیان آن بخل میورزند. اگر دیگران به خاطر علوم محدودشان چنین صفتی را دارند پیامبر که سرچشمه علمش اقیانوس بیکران علم خداست از اینگونه صفات مبراست: او هیچگونه خوددار بر غیب نیست، -روح او برای اطلاع به غیب و اسرار آن، شیفته و منجذب است - و هیچگونه موانع نفسانی در وجود او نیست تا از این سیر و کمال روحی و عقلی بازش دارد. این آیه نیز مبیّن امتیاز روحی و خلقی رسول اکرم(ص) از دیگر اهل کشف و شهود و کاهنان و دانشمندان است، اینها هر چه دارای استعداد عقلی و نفسانی و ممتاز از دیگر مردم باشند، چون مغرور به معلومات و اوهام، و مجذوب هواها و شهوات نفسانیاند، نمیتوانند بیپرده اصول و حقایق پشت پرده محسوسات را چنانکه هست دریابند، و آنچه درمییابند صریح و روشن بیان نمیکنند یا نمیتوانند بیان کنند، و آنچه بیان میکنند برای گروه خاص و در لفّافه اصطلاحات خاصی است، و آنچه از معارف و حقایق اصول اعتقادی و اخلاقی و اجتماعی درک میکنند، برای حفظ مقام و شهوات خود و عواطف و امیال عامه مردم کتمان یا تأویل مینمایند، این شخصیت عالی و مقدس به هیچ یک از این اشخاص ممتاز شباهت ندارد، آنچه از حقایق پوشیده و نهان که پروردگارش خواسته دریابد، دریافته و آن چنان مقهور وحی است که صریح و بیپرده و بر خلاف عقاید و امیال مردم و مصلحت شخص خود آن را ابلاغ و اعلام مینماید. ﴿وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ﴾[۶۶][۶۷].
علم در فرهنگ مطهر
علم، یعنی حضور[۶۸]، یعنی آگاهی. علم عبارت است از حضور شیئی برای شیئی[۶۹]، پس علم، یعنی تصدیقاتی که روی کلیات بنا میشود[۷۰]. بینش وسیع و گسترده انسان درباره جهان، محصول کوشش جمعی بشر است که در طیّ قرون و اعصار روی هم انباشته شده و تکامل یافته است. این بینش که تحت ضوابط و قواعد و منطق خامی درآمده نام “علم” یافته است. علم به معنی اعمّ - یعنی مجموع تفکّرات بشری درباره جهان که شامل فلسفه هم میشود- محصول کوشش جمعی بشر است که نظم خاصّ منطقی یافته است[۷۱]. علم به یک معنا همان حکمت است که علم به حقایق اشیاء است[۷۲]. هر علمی عبارت است از یک سلسله مسائلی که در زمینه معیّن و در اطراف موضوع معیّنی گفتگو میکند و بین مسایل هر علم رابطه خاصی وجود دارد که آنها را به یکدیگر پیوسته و از مسائل علوم دیگر جدا میسازد[۷۳]. اساساً خود علم، شناسایی است. آن خودش عین شناختن است. اصلاً علم یعنی شناختن همان طور که به نحو علم حصولی کنهش در غایت خفاء است و بلکه باید به آن لایُکْتَنَه گفت. یعنی هر چه را که شما به عنوان تصوّر و از راه تصوّر در ذهن دارید از تیپ ماهیت است، اما به نحو علم حضوری عین شناختن است[۷۴]. “علم” صورتی است از معلوم در ذهن[۷۵]. آن قسمت از مطالعات ما که مربوط میشود به عضوشناسی جهان هستی، “علم” است[۷۶]. علم عبارت است از قوانینی که بر اجتماع حاکم است، نه خود اجتماع؛ همان طوری که قبلاً گفتیم که اگر علمی داریم به نام جنینشناسی که تحوّلات جنینی را بیان میکند تا آخرین مرحله، دلیل نمیشود. پس خود جنین یا طفل، علم است[۷۷].
علم عبارت است از کشف قوانین کلّی حاکم بر موضوع آن. علم طب میتواند علم باشد زیرا میتوان قوانین کلّی حاکم بر بدن انسان را از نظر صحت و مرض به دست آورد[۷۸]. یعنی تحقیق درباره موضوعاتی خاص از قبیل اجسام بیجان، گیاه، حیوان، تن انسان، روان انسان، جامعه و غیره[۷۹]. پس علم، یعنی کشف وقایع آنچنان که بود[۸۰]. علم با “ثبات” سر و کار دارد، یعنی علم در مورد اشیاء ثابت میتواند علم باشد. علم به قول اینها عبارت است از اثر متقابل فرضیه و تجربه، یعنی عالم ابتدا فرضیهای میسازد، بعد فرضیهاش را در عمل تجربه میکند. اگر دید آنچه که فرض کرده در عمل درست از آب درآمد آن را “قانون علمی” مینامند[۸۱]. علم یعنی کشف قوانین کلّی درباره هر چیزی[۸۲]. علم این است که انسان به یک حقیقت و یک قانون که در متن هستی واقعیت دارد آگاه گردد. علوم طبیعی، منطق، ریاضیات علم است، زیرا بشر در این علوم یک رابطه واقعی و تکوینی و علّی و معلولی را میان اشیاء خارجی یا ذهنی کشف میکند[۸۳]. هر علمی عبارت است از بیان مجموعهای از قواعد و نظامات جهان و اگر پیدایش یک حادثه بلاجهت و بلاعلت جایز باشد، در همه وقت و تحت هر شرطی وقوع هر حادثهای را میتوان انتظار داشت و در هیچ وقت و تحت هیچ گونه شرایطی اطمینان به عدم وقوع هیچ حادثهای نمیتوان پیدا کرد[۸۴]. علم عبارت است از “بیان قوانین و نوامیس و روابط واقعی بین اشیاء” و اگر بین هیچ چیزی با چیز دیگر رابطهای وجود نداشته باشد علمی هم وجود نخواهد داشت. غرض از علم، معرفت و شناخت به معنی وسیع کلمه است نه علم تجربی که در ترجمه کلمه " SCience" غربی به کار میرود[۸۵][۸۶]
علم (مسأله علم)
مسأله هر علم عبارت است از قضیهای که رابطه موضوع آن علم را با یکی از عوارض و احکام وی بیان میکند؛ و از این رو هر علمی عبارت است از مجموعهای از مسائل که مشتمل است بر موضوع و محمول و نسبتی، و هنگامی آن مسأله صورت “قانون” به خود میگیرد که اولاً کلی باشد و ثانیاً حالتی پیدا کند که ذهن “جبراً” اذعان به ثبوت محمول از برای موضوع پیدا کند[۸۷].[۸۸]
علم (موضوع علم)
منطقیین و فلاسفه بعد از تحقیق و جستجوی بسیار به این نتیجه رسیدهاند که هیچ علمی خالی از موضوع نیست و آن چیزی که مسائل هر علمی را به صورت افراد یک خانواده در میآورد و همان “موضوع” آن علم است و آن چیزی هم که منشأ قرابتهای فامیلی و نژادی علوم است همانا قرابتهایی است که بین موضوعات علوم برقرار است و اگر برای همه علوم جدّ اعلایی قایل شویم همانا آن جدّ اعلا نیز مربوط به موضوعات علوم است[۸۹]. پس موضوع هر علمی عبارت است از آن چیزی که در آن علم از احوال و عوارض او گفتگو میشود و قضایای مربوط به او حل میشود. تدبیر و تدقیق در مسائل هر علمی و تجزیه مسائل آن روشن میکند که همه آن مسائل بیان احکام و آثار و عوارض و حالات یک شیء بخصوص است و همان شیء بخصوص است که همه آن مسائل را به صورت افراد یک خانواده درآورده است و ما آن را موضوع آن علم مینامیم[۹۰]. به عبارت دیگر موضوع هر علم و فنی نماینده استقلال و تعیین کننده روش و اسلوب تحقیق و منشأ اختصاص اصول متعارفه و مبانی اولیه آن علم به آن علم است[۹۱].[۹۲]
علم
مراجعه به حقیقت علم[۹۳]. مبادی علم[۹۴]. ارزش علم[۹۵]. زیبایی و علم[۹۶]. ارزش نظری علم[۹۷]. ارزش عملی علم[۹۸]. اصول متعارف و موضوع علم[۹۹]. اسلوب و روش فکری علم[۱۰۰].[۱۰۱]
علم از نظر بوعلی
بوعلی در “اشارات” در بعضی کلماتش و در “شفا” در بعضی جاها تصریح میکند که علم و ادراک عبارت است از تمثیل حقیقت شیء در نزد عقل[۱۰۲].[۱۰۳]
علم از نظر حکما
علم عبارت است از حضور ماهیت معلوم در نزد عالم[۱۰۴]. در قرن ششم برای اولین بار این فکر مطرح شد که مقصود حکما از اینکه علم عبارت است از تمثل صورت معلوم در ذهن، این نیست که واقعاً ماهیت معلوم در ذهن وجود پیدا میکند. بلکه مقصود این است که شبحی از معلوم نظیر سایهای که از شخص در آفتاب پیدا میشود و یا عکسی که از وی در آب میافتد، در ذهن وجود پیدا میکند[۱۰۵]. حکما از قدیم علم را صورت حاصله از ماهیت شیء در نزد عقل میدانستهاند[۱۰۶]. به عبارت دیگر علم و ادراک عبارت است از نوعی وجود برای ادراک شده در ادراک ک[۱۰۷].[۱۰۸]
علم از نظر فارابی
علم عبارت است از تجرید صورت شیء در نزد عقل[۱۰۹].[۱۱۰]
علم از نظر فخرالدین رازی
علم عبارت است از نسبت و اضافهای میان عالم و معلوم. در کتاب دیگر خود الملخّص میگوید: “چه صورتی در ذهن باشد و چه نباشد حقیقت علم عبارت است از اضافه میان عالم و معلوم”[۱۱۱].[۱۱۲]
علم از نظر فلاسفه
فلاسفه که اکثراً تعبیرشان این بوده است که علم عبارت است از صورت شیء معلوم در ذهن یا حصول صورت شیء معلوم در ذهن[۱۱۳].[۱۱۴]
علم از نظر قرآن
قرآن علم را نور و جهل را ظلمت میداند[۱۱۵].[۱۱۶]
علم از نظر متقدمین حکمای اسلامی
علم عبارت است از وجود تجرید شده ماهیت معلوم در نفس عالم[۱۱۷].[۱۱۸]
علم اعلی (فلسفه اُولی)
۱. امور عامّه ۲. الهیات بالمعنی الأخص یا “فن مفارقات” که شامل مباحث مربوط به خدا و عوالم ماوراء الطبیعی است. و البته الهیات بالمعنی الاعم که مشتمل بر مجموع این دو قسمت است، “علم اعلی” و “علم مابعدالطبیعه” و “فلسفه اولی” نیز نامیده میشود[۱۱۹].[۱۲۰]
علم افاضی
یعنی علمی که از درون میجوشد[۱۲۱].[۱۲۲]
علم اقتصاد
از لحاظ روابط اعتباری، علم اقتصاد علم به روابط است آنچنان که باید باشد[۱۲۳]. مقصود از علم اقتصاد، علم به قوانین طبیعی خارج از اختیار بشر در روابط تولیدی است[۱۲۴].[۱۲۵]
علم الهی
علم الهی علمی است که از اسباب و مبادی اولی وجودات طبیعی و تعلیمی(ریاضی) و متعلقات آنها و از اولین سبب و نخستین مبدأ یعنی خدای متعال گفتگو میکند[۱۲۶].[۱۲۷]
علم الحیات
علم الحیات عبارت است از مطلق علم شناخت موجودات زنده که به دو بخش گیاهشناسی و حیوانشناسی منقسم میشود[۱۲۸].[۱۲۹]
علم بسیط
انسان آگاه است نسبت به طبیعت و حتی آگاه است نسبت به خود، علم به خود دارد، علم به طبیعت دارد، ولی ممکن است که علم به علم خودش نداشته باشد. به طبیعت آگاه است اما به آگاهی خودش به طبیعت آگاه نیست. حتی به خودش آگاه است ولی به آگاهی خودش به خودش آگاه نیست که این را در اصطلاح قدما “علم بسیط” میگویند! قدما میگفتند: “علم بسیط و جهل “بسیط”، “علم مرکّب و جهل مرکّب”. گفتند یکی جاهل است به جهل بسیط. یعنی نمیداند ولی میداند که نمیداند. مثل اینکه من ریاضیات نمیدانم ولی میدانم که ریاضیّات نمیدانم ولی یکی دیگر جهلش مرکب است. نمیداند و نمیداند هم که نمیداند. اولی یک آگاهی آمیخته به ناآگاهی است. ریاضیات نمیدانم، ناآگاهم، ولی میدانم که نمیدانم، یعنی آگاهم به ناآگاهی خود. آگاهی به ناآگاهی هم به اندازه آگاهی به آگاهی ارزش دارد. آن کس که نداند و بداند که نداند لنگان خرک خویش به منزل برساند[۱۳۰] بوعلی میگوید: العلم البسیط الاجمالی خلاق للصور التفصیلیه یعنی علم بسیط اجمالی که در باطن نفس است آفریننده صور تفصیلی است. در اینجا بوعلی به نکته مهمی اشاره میکند و آن اینکه نفس دارای دو مرتبه است، مرتبه باطن و مرتبه ظاهر و به عبارت دیگر شعور باطن و شعور ظاهر[۱۳۱].[۱۳۲]
علم تاریخ
علم تاریخ، علم تکامل جامعههاست از مرحلهای به مرحلهای. نه علم زیست آنها در یک مرحله خاص و یا در همه مراحل[۱۳۳]. پس علم تاریخ، یعنی علم پیشرفت به سوی ادراک آزادی علمی که بتواند ادراک ما را نسبت به آزادی بیشتر کند (چون جریان تاریخ همان جریان آزادی است) به این جهت علم و ادراک ما پیشرفت بیشتر بدهد. قهراً باید گفت هدف تاریخ آزادی است. (آکتون چنین حرفی زده است) [۱۳۴]. علم بودن تاریخ، به این است که ضوابطی در کار باشد، و در کار بودن ضوابط بستگی به این دارد که روابط علّی و معلولی در کار باشد و اگر روابط علّی و معلولی در کار نباشد و در نتیجه ضوابطی در کار نباشد، قهراً پای تصادف به میان میآید و اگر پای تصادف به میان بیاید در اینجا علم معنی ندارد[۱۳۵].[۱۳۶]
علم تصوری
علم تصوری همان است که تصور کردهاید و در ذهن شما هست[۱۳۷].[۱۳۸]
علم تفسیر
علم تفسیر مربوط به مفاهیم و معانی کلام الله مجید است[۱۳۹].[۱۴۰]
علم حصولی
ما غیر خود را به صورت علم حصولی ادراک میکنیم؛ یعنی آگاهی ما از اشیاء به این نحو است که صوری از آنها در ذهن ما نقش میبندد. ما آنچه را مستقیماً و بلاواسطه مییابیم و با ما اتصال وجودی دارد همین صور است ولی این صور طوری هستند که واقع نما میباشند؛ یعنی ظهور اینها بر نفس ما عین ظهور واقعیات خارجی است و پیدایش اینها در ذهن ما کشف اشیاء بیرون است[۱۴۱]. پس علم حصولی عبارت است از حضور نقش و صورتی از معلوم در نزد عالم[۱۴۲]. یک وقت حضور وجود ذهنی چیزی نزد چیزی است، این میشود “علم حصولی” که آن هم باز حضور خود شیء است ولی به تبع وجود ذهنی[۱۴۳].
علم حصولی یک قوّه مخصوصی از قوای مختلف نفسانی که کارش صورتگیری و تصویرسازی است دخالت میکند و صورتی تهیه خود مینماید و نفس به وساطت آن قوه عالم میشود. مثلاً در حالی که شخص اراده میکند و اراده خود را حضوراً مییابد؛ یا ذات و واقعیت خود واقعیت اراده را مییابد؛ یعنی آن چیزی که اراده را مییابد همان خود “من” است بلاواسطه، و نفس تمام واقعیتهای نفسانی مربوط به جنبههای مختلف ادراکی و شوقی و تحریکی از قبیل عواطف و شهوات و هیجانات و تحریکات و اشتیاق و اراده و افکار و احکام همه را یکسان مییابد و اما هنگامی که به یک واقعیت خارجی با علم حصولی علم پیدا میکند، به وسیله یک قوه مخصوص از قوای مختلف نفسانی، یعنی قوه خیال، صورتی از آن واقعیت تهیه کرده است علم حصولی مربوط به یک دستگاه مخصوص است که به عنوان “دستگاه ذهن” یا “دستگاه ادراکی” خوانده میشود[۱۴۴]. علم حصولی، یعنی علمی که واقعیت علم با واقعیت معلوم دوتاست، مثل علم ما به زمین و آسمان و درخت و انسانهای دیگر. ما به این اشیاء علم داریم یعنی از هر یک از آنها تصوری پیش خود داریم و به وسیله آن تصورات که صورتهایی مطابق آن واقعیتها هستند آن واقعیتها را مییابیم. در اینجا واقعیت علم، تصویری است که در ذهن ما موجود است و واقعیت معلوم، ذاتی است که مستقل از وجود ما در خارج موجود است. مثلاً ما صورتی از چهره فلان رفیق در حافظه خود داریم و هر وقت بخواهیم به وسیله احضار و مورد توجه قرار دادن آن صورت، چهره رفیق خود را ملاحظه میکنیم. بدیهی است که آن چیزی که پیش ما حاضر است و در حافظه ما جا دارد صورتی است از چهره رفیق ما نه واقعیت چهره رفیق ما[۱۴۵]. علم حصولی، یعنی علمی که واقعیت معلوم پیش عالم حاضر نیست. فقط مفهوم و تصویری از معلوم پیش عالم حاضر است؛ مثل علم نفس به موجودات خارجی از قبیل زمین، آسمان، درخت، انسانهای دیگر، اعضای بدن خود شخص ادراک کننده[۱۴۶].[۱۴۷]
علم حضوری
علم حضوری عبارت است از حضور خود معلوم در نزد عالم[۱۴۸]. یک وقت حضور وجود عینی چیزی نزد چیزی است، این میشود علم حضوری[۱۴۹]. علم حضوری آن است که واقعیت معلوم عین واقعیت علم است و شیء ادراک کننده بدون وساطت تصویر ذهنی شخصیت واقعی معلوم را مییابد، مثل آن وقتی که اراده کاری میکنیم و تصمیم میگیریم یا آن وقتی که لذت یا اندوهی به ما دست میدهد. واقعیت اراده و تصمیم و لذت بر ما هویداست و ما در آن حال بدون وساطت تصویر ذهنی، آن حالات مخصوص را مییابیم[۱۵۰]. علم حضوری، یعنی علمی که عین واقعیت معلوم پیش عالم (نفس یا ادراک کننده دیگری) حاضر است و عالم شخصیت معلوم را مییابد، مانند علم نفس به ذات خود و حالات وجدانی و ذهنی خود[۱۵۱]. خلاصه اینکه علم حضوری یعنی انسان درون خودش را مستقیماً میبیند. ادراک مستقیم درون خود[۱۵۲].[۱۵۳]
علم حیل
“علم حیل” همان علم مکانیک است، یعنی همان کاری که با تدابیر مکانیکی اجسام سنگین را جابه جا میکنند و چون نوعی تدابیر بود آن را “علم حیل” میگفتند. همه اینها را چون با ریاضیات مربوط میشود یعنی با حساب ریاضیات کار میکنند ذکر میکند[۱۵۴].[۱۵۵]
علم رجال
“علم رجال”، یعنی علم تحقیق در احوال کسانی که راویان این احادیث میباشند که آیا قابل اعتماد میباشند و یا نمیباشند[۱۵۶]. به عبارت دیگر علم رجال یعنی معرفت به احوال روات احادیث[۱۵۷].[۱۵۸]
علم شیمی
علم شیمی، علمی که خواص ترکیبات اجسام را نشان میدهد و بشر را قادر میکند که بتواند از عناصر، ترکیبات عجیبی بسازد مانند دواها[۱۵۹].[۱۶۰]
علم علل
مطابق آنچه تاریخ فلسفه نشان میدهد در دورههای بسیار قدیم که فلسفه دوران کودکی خود را طی میکرده و با سایر رشتههای علمی آمیخته بوده، آن را به نام “علم علل” میخواندهاند و در دورههای نسبتاً نزدیک به ما نیز که فلسفه رسماً از سایر رشتهها جدا شد و دانشمندان در تمام فرق و تمیز فلسفه از سایر رشتهها برآمدند احیاناً میبینیم که فلسفه را به عنوان “علم علل اولیه” تعریف کردهاند. ما هر چند این تعریف را از لحاظ فنی صحیح ندانیم ولی تردیدی نداریم که بزرگترین انتظاری که بشر از فلسفه دارد این است که او را به علل اولیه دستگاه هستی آشنا نماید و رمز اوّلی جهان را بر وی مکشوف سازد[۱۶۱].[۱۶۲]
علم فقه
علم فقه یک علم نظری است، برخلاف حدیث که صرفاً نقلی و حفظی است. فقه به معنی فن استنباط و استخراج و تطبیق اصول و کلیات بر جزئیات. از صدر اول هم در میان شیعه وجود داشته و هم در میان اهل سنت، با اختلافات اساسی که از نظر منابع فقه و اعتماد یا عدم اعتماد به رأی و قیاس میان این دو فرقه اسلامی وجود داشته است[۱۶۳]. چیزهایی که مربوط است به عمل و کار انسان “فقه” نام گرفته است[۱۶۴].[۱۶۵]
علم قرائت
علم قرائت مربوط به لفظ قرآن است که چگونه خوانده شود. در علم قرائت، اصول و قواعد وقف، وصل، مد، تشدید، ادغام و غیره بیان میشود، به علاوه بعضی از کلمات قرآن کریم که به شکلهای مختلف قرائت شده است، شکلهای مختلف قرائت آنها بیان میشود[۱۶۶].[۱۶۷]
علم کلام
علم کلام ۔ خصوصاً کلام قدیم - به ارزش عملی کاری ندارد، فقط دنبال ارزش نظری است، دنبال راهها و استدلالهایی است. مثلاً بر یگانگی خدا، نبوت، عدل، امامت و معاد ادلّهای ذکر میکند بر اینکه اینها حقیقت است[۱۶۸]. به عبارت دیگر علم کلام، نیز یک علم صد در صد اسلامی است. کلام مربوط است به تحقیق در اصول عقاید اسلامی و دفاع از آنها، اعم از آنکه امر مورد اعتقاد از عقلیات محض باشد مانند مسائل مربوط به توحید و صفات خداوند و یا از نقلیاتی باشد که اعتقاد و عدم اعتقاد به آن در سرنوشت انسان مؤثر باشد. مانند مسئله امانت از نظر شیعه[۱۶۹]. چیزهایی که مربوط است به عقل و اندیشه انسان “عقاید” خوانده شده است. علم کلام، علم عقاید اسلامی است. در گذشته به آن “علم اصول دین” یا “علم توحید و صفات” هم میگفتهاند[۱۷۰]. پس علم کلام علمی است که درباره عقاید اسلامی، یعنی آنچه از نظر اسلام باید بدان معتقد بود و ایمان داشت، بحث میکند به این نحو که آنها را توضیح میدهد و درباره آنها استدلال میکند و از آنها دفاع مینماید[۱۷۱]. خلاصه اینکه علم کلام اسلامی علمی است که درباره اصول دین اسلام بحث میکند. به این نحو که چه چیز از اصول دین است و چگونه و با چه دلیل اثبات میشود و جواب شکوک و شبهاتی که در مورد آن وارد میشود چیست؟[۱۷۲][۱۷۳]
علم مطبوع
علم مطبوع، یعنی آن علمی که از طبیعت و سرشت انسان سرچشمه میگیرد، علمی که انسان از دیگری یاد نگرفته و معلوم است که همان قوه ابتکار شخص است[۱۷۴].[۱۷۵]
علم منطق
علم منطق، علم میزان نامیده میشود[۱۷۶]؛ زیرا ما با این میزانهای منطقی افکار را میسنجیم[۱۷۷]. علم منطق، علمی است که [پایه] نظریه شناخت است[۱۷۸].[۱۷۹]
علم نافع
علم نافع، علمی که دانستن آن فایده برساند و ندانستن آن ضرر برساند. هر علمی که متضمن فایده و اثری باشد و آن فایده و اثر را اسلام به رسمیّت بشناسد - یعنی آن اثر را خوب و مفید بداند - آن علم از نظر اسلام خوب و مورد توصیه و تشویق است[۱۸۰].[۱۸۱]
علم واحد
علم واحد این است که مسائل آن علم در حکم افراد نوع واحد به شمار میروند، که دارای یک ماهیّتاند و تفاوت در مشخصات فردی است[۱۸۲].[۱۸۳]
علم و ادراک از نظر فخر رازی
علم و ادراک عبارت است از اضافه بین شخص و آن صورت. (مباحث المشرقیه، ص۳۳۱)[۱۸۴].[۱۸۵]
علم و فلسفه
در عصر جدید که تحوّلی در روش و سبک تحقیق علمی رخ داد و روش تجربی جانشین روش قیاسی و استدلالی شد، عدهای از دانشمندان، آن دسته از علوم را که با روش عینی و تجربی قابل تحقیق بود نام “علم” نهادند و آن دسته دیگر علوم را که قابل تحقیق تجربی نبود “فلسفه” خواندند و از این پس “فلسفه” و “علم” دو مفهوم جداگانه یافتند و در مقابل یکدیگر قرار گرفتند. علم اعلی، اخلاق، منطق، زیباشناسی، سیاست تحت عنوان “فلسفه” باقی ماند و اما علوم طبیعی عموماً و همچنین ریاضیّات - گرچه استدلالی است ولی چون قابل آزمایش عملی میباشد- تحت عنوان “علم” از آنها یاد شد. علیهذا کلمه “فلسفه” که در گذشته عموم و شمول بیشتری داشت، محدود و از آن تاریخ، دیگر مجموع معارف بشری تحت عنوان “فلسفه” یاد نمیشود[۱۸۶]. معمولاً آنان که هم اسلوب تجربی و هم اسلوب برهان و قیاس عقلی را صحیح و معتبر میدانند به آن رشته از مسائل که محصول تجربیات بشر است “علم” میگویند و به آنها که صرفاً جنبه تعقلی و نظری دارد “فلسفه” میگویند[۱۸۷].[۱۸۸]
علم و معرفت
علم و معرفت و آگاهی، یعنی علم من به اشیاء خارج، معرفت من نسبت به اشیاء خارج، آگاهی من از اشیاء خارج[۱۸۹].[۱۹۰]
علم و معلوم
علم را وقتی در مقابل شیء خارجی قرار میدهیم به آن میگوییم “علم” و به شیء خارجی میگوییم “معلوم”. ولی وقتی که به مرحله دیگر توجه میکنیم و میبینیم آن شیء خارجی که برای من معلوم است به تبع “این” معلوم است[۱۹۱].[۱۹۲]
جستارهای وابسته
- آثار عقل
- حکمت
- تفکر
- علم به حقیقت انسان
- علم به حقیقت مرگ
- علم بی عمل
- علم حاکم
- علم مقرون به عمل
- فهم
- معرفت
- یقظه
- علم اصیل
- علم مقدمی
- علم مباح
- علم واجب
- علم دنیوی
- یقین
- علم شرعی
- علم غیر شرعی
- علم غیر نافع
- علم نافع
- علم مسموع
- علم مطبوع
- علم اکتسابی
- علم الهامی
- ایتاء علم
- آثار علم
- آداب تعلیم و تعلم
- از بین رفتن علم
- ازدیاد علم
- آفات علم
- برتری فضیلت علم
- پای علم
- پس انداز علم
- پناهگاه علم
- تجرد نفس
- تعلم از اهل
- تقوا
- جمع حلم با علم
- جهل
- چشم علم
- حفظ علم
- حکمت علم
- دست علم
- دلیل علم
- راحتی حقیقی
- رأس علم
- رشد
- رفیق علم
- زاد و توشه علم
- زبان علم
- زینت علم
- زهد
- ستایش تعلم
- ستایش تعلیم
- ستایش عالم
- سلاح علم
- شمشیر علم
- طلب علم
- عقل علم
- علایم عالم
- عمل
- غذای روحانی
- غرور
- فرح به علم
- فضیلت علم
- قائد علم
- قرارگاه علم
- قلب علم
- قوای ادراکی
- کمان علم
- گوش علم
- مرکب علم
- همت علم
منابع
پانویس
- ↑ «و به تو چیزی آموخت که نمیدانستی» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
- ↑ «و اگر تو پس از (وحی و) دانشی که به تو رسیده است» سوره بقره، آیه ۱۴۵.
- ↑ «آن (فرشته) بسیار توانمند به او آموخته است» سوره نجم، آیه ۵.
- ↑ «توانمندی که نزد آن دارنده اورنگ (فرمانفرمایی جهان)، جایگاهی بلند دارد،» سوره تکویر، آیه ۲۰.
- ↑ «و بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!» سوره طه، آیه ۱۱۴.
- ↑ «و به شما از دانش جز اندکی ندادهاند» سوره اسراء، آیه ۸۵.
- ↑ «بنابراین او چیزی را میدانست که شما نمیدانید» سوره فتح، آیه ۲۷.
- ↑ «و غیب نمیدانم» سوره انعام، آیه ۵۰.
- ↑ «و اگر غیب میدانستم خیر بسیار مییافتم» سوره اعراف، آیه ۱۸۸.
- ↑ «بدترین جنبندگان نزد خداوند ناشنوایانی گنگند که خرد نمیورزند» سوره انفال، آیه ۲۲.
- ↑ «آیا کسی که میداند آنچه از پروردگارت بر تو فرو فرستاده شده حقّ است همگون کسی است که کوردل است؟ تنها خردمندان پند میپذیرند» سوره رعد، آیه ۱۹.
- ↑ «پس، فرابرترا که خداوند است، آن فرمانفرمای راستین و در قرآن پیش از آنکه وحی آن به تو پایان پذیرد شتاب مکن و بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!» سوره طه، آیه ۱۱۴.
- ↑ ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۳۰۰.
- ↑ «بگو: من به شما نمیگویم که گنجینههای خداوند نزد من است و غیب نمیدانم و به شما نمیگویم که من فرشتهام؛ جز از آنچه به من وحی میشود پیروی نمیکنم؛ بگو: آیا نابینا و بینا برابر است پس آیا نمیاندیشید؟» سوره انعام، آیه ۵۰.
- ↑ «و من به شما نمیگویم که گنجینههای خداوند نزد من است؛ و غیب نمیدانم، و نمیگویم که من فرشتهام و درباره کسانی که در چشم شما خوارند نمیگویم که خداوند هیچگاه به آنان خیری نمیرساند، خداوند از درون آنان آگاهتر است (اگر جز این بگویم) در آن صورت از ستمگران خواهم بود» سوره هود، آیه ۳۱.
- ↑ «از تو درباره روح میپرسند بگو روح از امر پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکی ندادهاند» سوره اسراء، آیه ۸۵.
- ↑ «بگو: دانش (آن) نزد خداوند است و من تنها بیمدهندهای آشکارم» سوره ملک، آیه ۲۶.
- ↑ «هیچ کس جز او در زمان آن از آن پرده بر نمیدارد» سوره اعراف، آیه ۱۸۷.
- ↑ «و نادانان گفتند: چرا خداوند با ما سخن نمیگوید یا برای ما نشانه ای نمیآید؟ کسانی که پیش از اینان بودند نیز همانند گفتار آنان را گفتند، دلهاشان همگون است؛ ما نشانههای (خود) را برای گروهی که یقین دارند روشن گرداندهایم» سوره بقره، آیه ۱۱۸.
- ↑ «ای مردم! این پیامبر حقیقت را از سوی پروردگارتان برای شما آورده است پس ایمان بیاورید که برایتان بهتر است و اگر انکار کنید (بدانید که) بیگمان آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداوند است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۷۰.
- ↑ «و از خداوند فرمانبرداری کنید و از پیامبر فرمان برید و (از بدی) بپرهیزید؛ بنابراین اگر رو بگردانید بدانید که تنها پیامرسانی روشن بر عهده فرستاده ماست» سوره مائده، آیه ۹۲.
- ↑ «و هنگامی که نشانهای (از سوی خداوند) نزدشان آید میگویند ما هرگز ایمان نمیآوریم تا به ما نیز همانند آنچه به پیامبران خداوند داده شده است داده شود. خداوند داناتر است که رسالت خود را کجا قرار دهد؛ به زودی به گناهکاران برای نیرنگی که میورزیدند نزد خداوند خواری و عذابی سخت خواهد رسید» سوره انعام، آیه ۱۲۴.
- ↑ «چون نزد آنان باز گردید، برای شما عذر میآورند؛ بگو عذر نیاورید که هرگز باورتان نخواهیم داشت؛ خداوند ما را از اخبار شما آگاه کرده است و به زودی خداوند و پیامبرش کردار شما را خواهند دید سپس به سوی دانای پنهان و آشکار برگردانده میشوید آنگاه او شما را از آنچه انجام میدادید آگاه میگرداند» سوره توبه، آیه ۹۴.
- ↑ «آیا خبر کسان پیش از شما چون قوم نوح و عاد و ثمود و کسان پس از ایشان که جز خداوند کسی آنان را نمیشناسد به شما نرسیده است؟ پیامبران آنان برهانها برای آنها آوردند اما آنان (از خشم) دست بر دهان بردند و گفتند: هر چه را که شما برای آن فرستاده شدهاید انکار میکنیم و بیگمان به آنچه ما را بدان فرا میخوانید در دودلی گمانانگیزی هستیم» سوره ابراهیم، آیه ۹.
- ↑ «و تو را جز مژدهبخش و بیمدهنده برای همه مردم نفرستادهایم اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره سبأ، آیه ۲۸.
- ↑ «ای مؤمنان! از خداوند و پیامبرش پیش نیفتید و از خداوند پروا کنید که خداوند شنوایی داناست» سوره حجرات، آیه ۱.
- ↑ پرتوی از قرآن، ج۱، ص۲۷۹.
- ↑ «پروردگارا! و در میان آنان از خودشان پیامبری را که آیههایت را برای آنها میخواند و به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی میآموزد و به آنها پاکیزگی میبخشد، برانگیز! بیگمان تویی که پیروزمند فرزانهای» سوره بقره، آیه ۱۲۹.
- ↑ «چنان که از خودتان پیامبری در میان شما فرستادیم که آیههای ما را بر شما میخواند و (جان) شما را پاکیزه میگرداند و به شما کتاب آسمانی و فرزانگی میآموزد و آنچه را نمیدانستید به شما یاد میدهد» سوره بقره، آیه ۱۵۱.
- ↑ «و اگر برای اهل کتاب هر نشانهای بیاوری از قبله تو پیروی نخواهند کرد و تو هم پیرو قبله آنان نخواهی بود و آنها نیز پیرو قبله یکدیگر نخواهند بود؛ و اگر تو پس از (وحی و) دانشی که به تو رسیده است، از خواست آنان پیروی کنی، در آن صورت بیگمان از ستمکارانی» سوره بقره، آیه ۱۴۵.
- ↑ «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
- ↑ «و بدینگونه آیات را گونهگون میآوریم و (بگذار) تا بگویند (تو در نزد اهل کتاب) درس آموختهای و تا آن را برای گروهی که میدانند روشن بیان داریم» سوره انعام، آیه ۱۰۵.
- ↑ «خداوند از تو در گذراد! چرا پیشتر از آنکه راستگویان بر تو آشکار گردند و دروغگویان را بشناسی به آنان اجازه دادی؟» سوره توبه، آیه ۴۳.
- ↑ «و بدینگونه ما آن (قرآن) را حکمتی عربی فرو فرستادیم و پس از دانشی که به تو رسیده است اگر از خواستههای آنان پیروی کنی در برابر خداوند هیچ یاور و نگهدارندهای نداری» سوره رعد، آیه ۳۷.
- ↑ «بیگمان تو هر کس را که دوست داری راهنمایی نمیتوانی کرد امّا خداوند هر کس را بخواهد راهنمایی میکند و او به رهیافتگان داناتر است» سوره قصص، آیه ۵۶.
- ↑ پرتوی ازقرآن، ج۲، ص۹.
- ↑ «ما با این قرآن که به تو وحی کردهایم، به بهترین (شیوه) داستانسرایی برای تو داستان میگوییم و بیگمان تو پیش از آن از ناآگاهان بودی» سوره یوسف، آیه ۳.
- ↑ «و تو پیش از آن (قرآن) نه کتابی میخواندی و نه به دست خویش آن را مینوشتی که آنگاه، تباهاندیشان، بدگمان میشدند» سوره عنکبوت، آیه ۴۸.
- ↑ «و بدینگونه ما روحی از امر خویش را به تو وحی کردیم؛ تو نمیدانستی کتاب و ایمان چیست ولی ما آن را نوری قرار دادیم که بدان از بندگان خویش هر که را بخواهیم راهنمایی میکنیم و بیگمان تو، به راهی راست راهنمایی میکنی» سوره شوری، آیه ۵۲.
- ↑ «ای پیامبر! چون زنان را طلاق میدهید، هنگام (آغاز) عدهشان طلاق دهید و حساب عده را نگاه دارید و از خداوند- پروردگارتان- پروا کنید؛ آنان را از خانههاشان بیرون نرانید- و خود نیز بیرون نروند- مگر کار ناشایسته آشکاری کرده باشند و اینها احکام خداوند است و هر که از احکام خداوند پا فراتر نهد بیگمان به خویش ستم کرده است؛ تو نمیدانی، شاید خداوند پس از آن فرمانی (تازه) پیش آورد» سوره طلاق، آیه ۱.
- ↑ «بگو: خداوند، میان من و شما گواه بس (که) آنچه را در آسمانها و زمین است میداند و آنان که به باطل ایمان آورده و به خداوند کفر ورزیدهاند زیانکارند» سوره عنکبوت، آیه ۵۲.
- ↑ «و آنچه تو را بدان دانشی نیست، پی مگیر که از گوش و چشم و دل، هر یک، خواهند پرسید» سوره اسراء، آیه ۳۶.
- ↑ ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۱۲۶.
- ↑ «آن (فرشته) بسیار توانمند به او آموخته است» سوره نجم، آیه ۵.
- ↑ «این از خبرهای غیب است که ما به تو وحی میکنیم؛ تو و قومت پیش از این آنها را نمیدانستید» سوره هود، آیه ۴۹.
- ↑ «و به تو چیزی آموخت که نمیدانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
- ↑ «و خداوند را سزاوار ارجمندی وی ارج ننهادند که گفتند: خداوند بر هیچ بشری چیزی فرو نفرستاده است؛ بگو: کتابی را که موسی آورد چه کسی فرو فرستاد؟ که فروغی و رهنمودی برای مردم بود، آن را بر کاغذهایی مینگارید، (برخی از) آن را آشکار میدارید و بسیاری (دیگر) را پنهان میکنید؛ و آنچه شما و پدرانتان نمیدانستید به شما آموخته شد. بگو: خداوند (این قرآن را فرستاده است)؛ سپس آنان رها کن در بیهودگیشان به بازی پردازند» سوره انعام، آیه ۹۱.
- ↑ «و بدینگونه آیات را گونهگون میآوریم و (بگذار) تا بگویند (تو در نزد اهل کتاب) درس آموختهای و تا آن را برای گروهی که میدانند روشن بیان داریم» سوره انعام، آیه ۱۰۵.
- ↑ «و خوب میدانیم که آنان میگویند: جز این نیست که بشری به او آموزش میدهد؛ (چنین نیست، زیرا) زبان آن کس که (قرآن را) به او میبندند غیر عربی است و این (قرآن به) زبان عربی روشنی است» سوره نحل، آیه ۱۰۳.
- ↑ «پاکا آن (خداوند) که شبی بنده خویش را از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی - که پیرامون آن را خجسته گرداندهایم- برد تا از نشانههایمان بدو نشان دهیم، بیگمان اوست که شنوای بیناست» سوره اسراء، آیه ۱.
- ↑ «بگو: آیا آنان که میدانند با آنها که نمیدانند برابرند؟ تنها خردمندان پند میپذیرند» سوره زمر، آیه ۹.
- ↑ «خداوند، به حق رؤیای پیامبرش را راست گردانیده است؛ شما اگر خداوند بخواهد با ایمنی، در حالی که سرهای خود را تراشیده و موها را کوتاه کردهاید، بیآنکه بهراسید به مسجد الحرام وارد میشوید بنابراین او چیزی را میدانست که شما نمیدانید، از این رو پیش از آن پیروزی نزدیکی پدید آورد» سوره فتح، آیه ۲۷.
- ↑ «آن (فرشته) بسیار توانمند به او آموخته است * و او در افق فراتر بود * دل، آنچه میدید، دروغ نگفت، * و به یقین او را در فرودی دیگر، (نیز) دیده بود» سوره نجم، آیه ۵، ۷، ۱۱ و ۱۳.
- ↑ «به نام خداوند بخشنده بخشاینده * قرآن را آموخت» سوره فاتحه، آیه ۱-۲.
- ↑ «که این (قرآن) بازخوانده فرستادهای گرامی است * توانمندی که نزد آن دارنده اورنگ (فرمانفرمایی جهان)، جایگاهی بلند دارد، * و بیگمان او (- جبرئیل) را در افق روشن دیدار کرده است» سوره تکویر، آیه۱۹-۲۰ و ۲۳.
- ↑ «بخوان و (بدان که) پروردگار تو گرامیترین است * همان که با قلم آموزش داد * به انسان آنچه نمیدانست آموخت» سوره علق، آیه ۳-۵.
- ↑ ترجمه تفسیر المیزان، ج۵، ص۱۲۴.
- ↑ ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۴۶.
- ↑ «بخوان به نام پروردگار خویش که آفرید * آدمی را از خونپارهای فروبسته آفرید» سوره علق، آیه ۱-۲.
- ↑ پرتوی از قرآن، ج۴، ص۱۸۱.
- ↑ «بگو: من به شما نمیگویم که گنجینههای خداوند نزد من است و غیب نمیدانم و به شما نمیگویم که من فرشتهام؛ جز از آنچه به من وحی میشود پیروی نمیکنم؛ بگو: آیا نابینا و بینا برابر است پس آیا نمیاندیشید؟» سوره انعام، آیه ۵۰.
- ↑ «بگو من برای خود سود و زیانی در دست ندارم جز آنچه خداوند بخواهد و اگر غیب میدانستم خیر بسیار مییافتم و (هیچ) بلا به من نمیرسید؛ من جز بیمدهنده و مژدهآور برای گروهی که ایمان میآورند نیستم» سوره اعراف، آیه ۱۸۸.
- ↑ «و من به شما نمیگویم که گنجینههای خداوند نزد من است؛ و غیب نمیدانم، و نمیگویم که من فرشتهام و درباره کسانی که در چشم شما خوارند نمیگویم که خداوند هیچگاه به آنان خیری نمیرساند، خداوند از درون آنان آگاهتر است (اگر جز این بگویم) در آن صورت از ستمگران خواهم بود» سوره هود، آیه ۳۱.
- ↑ «این از خبرهای غیب است که ما به تو وحی میکنیم؛ تو و قومت پیش از این آنها را نمیدانستید پس شکیبا باش که سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره هود، آیه ۴۹.
- ↑ «و بیگمان او (- جبرئیل) را در افق روشن دیدار کرده است، * و او در (رساندن) وحی، تنگچشمی نمیورزد» سوره تکویر، آیه ۲۳-۲۴.
- ↑ پرتوی از قرآن، ج۳، ص۲۰۵.
- ↑ سعیدیانفر و ایازی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۲۶۵-۲۸۶.
- ↑ شرح مبسوط منظومه، ج۲، ص۲۸.
- ↑ شرح مبسوط منظومه، ج۲، ص۲۴.
- ↑ مقالات فلسفی (۳)، ص۱۱۹.
- ↑ مجموعه آثار، ج۲، ص۲۴.
- ↑ تکامل اجتماعی انسان، ص۱۶۲.
- ↑ مجموعه آثار، ج۶، ص۶۳؛ فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۱۶.
- ↑ شرح مبسوط منظومه، ج۱، ص۲۹.
- ↑ مجموعه آثار، ج۵، ص۵۲.
- ↑ مجموعه آثار، ج۵، ص۱۳۲.
- ↑ نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۱۸۷.
- ↑ فلسفه تاریخ، جلد اول، ص۱۷۳.
- ↑ مجموعه آثار، ج۳، ص۲۷.
- ↑ فلسفه تاریخ، ج۱، ص۱۲۵.
- ↑ فلسفه تاریخ، ج۱، ص۱۷۴.
- ↑ فلسفه تاریخ، ج۱، ص۱۸۵.
- ↑ مجموعه آثار، ج۳، ص۲۳۸.
- ↑ مجموعه آثار، ج۶، ص۵۴۲- ۵۷۷.
- ↑ مقالات فلسفی (۱)، ص۲۶۸.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۷۱.
- ↑ مجموعه آثار، ج۶، ص۴۷۳.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۷۳.
- ↑ مجموعه آثار، ج۶، ص۴۷۰.
- ↑ مجموعه آثار، ج۵، ص۴۸.
- ↑ مجموعه آثار، ج۶، ص۲۷۹.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۷۳.
- ↑ شرح مبسوط منظومه، ج۱، ص۲۵۹.
- ↑ مجموعه آثار، ج۶، ص۴۷۳.
- ↑ فلسفه اخلاق، ص۸۰.
- ↑ آشنایی با قرآن، ج۱-۲، ص۲۳۹.
- ↑ مجموعه آثار، ج۳، ص۳۱.
- ↑ مجموعه آثار، ج۳، ص۳۱.
- ↑ مجموعه آثار، ج۶، ص۴۷۸.
- ↑ منبع قبلی ص۴۷۸.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۷۴.
- ↑ شرح مبسوط منظومه، ج۱، ص۲۷۲.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۷۴.
- ↑ مقالات فلسفی، ج۳، ص۱۴۸.
- ↑ مقالات فلسفی، ج۳، ص۶۰.
- ↑ مقالات فلسفی، ج۳، ص۱۸۱.
- ↑ مجموعه آثار، ج۵، ص۱۶۴.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۷۴.
- ↑ شرح مبسوط منظومه، ج۱، ص۲۷۲.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۷۵.
- ↑ مقالات فلسفی (۳)، ص۵۸.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۷۵.
- ↑ شرح مبسوط منظومه، ج۱، ص۲۸۱.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۷۵.
- ↑ بیست گفتار، ص۲۶۱.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۷۵.
- ↑ مقالات فلسفی، ج۳، ص۱۵۱.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۷۵.
- ↑ مجموعه آثار، ج۵، ص۴۶۸.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۷۵.
- ↑ انسان کامل، ص۱۷۹.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۷۶.
- ↑ نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۳۷.
- ↑ منبع قبلی، ص۴۰.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۷۶.
- ↑ مقالات فلسفی (۲)، ص۱۷۸.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۷۶.
- ↑ منبع قبلی، ص۴۶۸.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۷۶.
- ↑ فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۸۹.
- ↑ مقالات فلسفی، ج۱، ص۱۹۳.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۷۶.
- ↑ مجموعه آثار، ج۲، ص۳۷۱.
- ↑ فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۴۴.
- ↑ فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۱۶.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۷۷.
- ↑ شرح مبسوط منظومه، ج۱، ص۲۰.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۷۸.
- ↑ خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۴۵۰.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۷۸.
- ↑ مجموعه آثار، ج۵، ص۲۲۲.
- ↑ سیری در نهج البلاغه، ص۱۰۹.
- ↑ شرح مبسوط منظومه، ج۲، ص۲۴.
- ↑ مجموعه آثار، ج۶، ص۲۷۳.
- ↑ مقالات فلسفی (۶)، ص۲۷۲.
- ↑ مجموعه آثار، ج۶، ص۸۸ و ۱۰۳.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۷۸.
- ↑ مقالات فلسفی (۲)، ص۱۰۹؛ مجموعه آثار، ج۶، ص۸۸.
- ↑ شرح مبسوط منظومه، ج۴، ص۲۴.
- ↑ مجموعه آثار، ج۶، ص۲۷۲.
- ↑ مجموعه آثار، ج۶، ص۱۰۳.
- ↑ فلسفه اخلاق، ص۷۳.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۷۹.
- ↑ مجموعه آثار، ج۸، ص۲۲۱.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۸۰.
- ↑ حکمتها و اندرزها، ص۵۶.
- ↑ تکامل اجتماعی انسان.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۸۰.
- ↑ اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۴۴.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۸۰.
- ↑ مجموعه آثار، ج۶، ص۶۴۶.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۸۰.
- ↑ خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۴۷۷.
- ↑ مجموعه آثار، ج۳، ص۵۸.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۸۰.
- ↑ خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۴۵۰.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۸۱.
- ↑ فلسفه اخلاق، ص۲۲۶.
- ↑ خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۵۱۷.
- ↑ مجموعه آثار، ج۳، ص۵۸.
- ↑ منبع قبلی، ص۵۷.
- ↑ منبع قبلی، ص۶۲.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۸۱.
- ↑ تعلیم و تربیت در اسلام، ص۱۹.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۸۲.
- ↑ بیست گفتار، ص۲۰۸.
- ↑ شرح مبسوط منظومه، ج۴، ص۳۲.
- ↑ شناخت، ص۲۵.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۸۲.
- ↑ بیست گفتار، ص۲۵۹.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۸۲.
- ↑ مقالات فلسفی، ج۲، ص۱۹۴.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۸۲.
- ↑ مقالات فلسفی، ج۳، ص۱۵۸.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۸۲.
- ↑ مجموعه آثار، ج۵، ص۴۷۶.
- ↑ مجموعه آثار، ج۵، ص۶۰.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۸۳.
- ↑ شرح مبسوط منظومه، ج۲، ص۹۴.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۸۳.
- ↑ شرح مبسوط منظومه، ج۲، ص۳۹.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۸۳.