مساوات

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۸ ژوئیهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۸:۳۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مدخل‌های وابسته به این بحث:

معناشناسی

مساوات، از اصول بسیار مهم در تعاملات اجتماعی است و در سیره و کلام نبوی(ص) هم جلوه و جایگاه ویژه‌ای دارد. واژه مساوات، در لغت، به معنای یکسانی و برابری[۱] و در اصطلاح، بدین معناست که همه افراد جامعه از نظر حقوق اجتماعی برابر هستند و میان آنان از نظر نژاد، طبقات و جنسیت در حقوق اجتماعی و عمومی فرقی نیست[۲].[۳]

اهمیت مساوات در اسلام

در منطق قرآن کریم، نه سفید را بر سیاه مزیتی است و نه عرب را بر عجم؛ نه زمامداران بر شهروندان برتری دارند و نه حاکمان بر مردمان. همه انسان‌ها بی‌هیچ امتیازی در جامعه برابرند و از حقوق عمومی و اجتماعی یکسان بهره‌مندند، چنان که در سخن بلند و پیام‌آور مساوات، حضرت ختمی مرتبت آمده است: «مردمان چون دندانه‌های شانه مساوی‌اند»[۴].

این نگرش اسلام به انسان‌ها و نیز رفتار پیامبر و مؤمنان به او بر این مبنا، از عمده عوامل جذب دل‌ها به اسلام بود. به گفته جواهر لعل نهرو: «مسأله برادری و مساواتی که مسلمانان بدان ایمان دارند و بر آن اساس زندگی می‌کنند، روی افکار هندوها تأثیر عمیقی گذاشته است، به ویژه طبقات محرومی که مناسبات اجتماعی هند، آنان را از مساوات و برخورداری از حقوق انسانی محروم ساخته است»[۵].

البته مراد از مساوات مورد بحث، مساوات طبیعی از قبیل رنگ و شکل و اخلاق و امیال و استعدادها نیست، زیرا این اختلاف‌ها، اختلاف‌های طبیعی است و تساوی در آنها ممکن نیست، چنان که در حدیث علوی آمده است: «خیر مردم در تفاوت آنهاست و اگر همه مساوی باشند هلاک شوند»[۶].

اسلام کلیه تفاخرها و امتیازات نژادی و اختلاف‌های طبقاتی و برتری‌جویی‌های اجتماعی را نفی کرده و به صراحت اعلام کرده است: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ[۷]. قرآن کریم همه اختلاف‌های طبقاتی را نفی کرده است و هیچ انسانی بر انسان دیگر، هیچ برتری و تفاخری ندارد مگر به «تقوا». در شأن نزول آیه نیز مطالبی آمده است که بیانگر همین امر است. نقل شده است که یکی از موالی قبیله بنی بیاضه دختری از آنان را خواستار شده بود. پیامبر به بستگان دختر فرمود که با ازدواج ایشان موافقت کنند. آنان در پاسخ حضرت گفتند: ای رسول خدا آیا دختران خود را به موالی (بردگان) خود دهیم؟ و این آیه نازل شد و این‌گونه تفاخرهای طبقاتی را نفی کرد[۸] و نیز گفته‌اند "ثابت بن قیس بن شماس" به کسی که در مجلس برایش جا نگشوده بود، دشنام داد و او را «ابن فلانة» خطاب کرد (از جهت مادرش او را تحقیر کرد). پیامبر فرمود: چه کسی این سخن را گفت. ثابت عرض کرد: من، ای رسول خدا. حضرت فرمود: به شخصیت‌ها و بزرگان قوم بنگر! پس نگریست. فرمود: چه دیدی؟ گفت: سفید و سیاه و سرخ [در کنار هم]. فرمود: «فَإِنَّكَ لَا تَفْضُلُهُمْ إِلَّا بِالتَّقْوَى»، پس [بدان که] تو هیچ برتری بر ایشان جز به تقوا نداری و آنگاه این آیه نازل شد[۹].[۱۰]

خاستگاه مساوات

پیامبر خاتم(ص) بر اساس آموزه‌های قرآنی و اسلامی، اصل مساوات را در تمام امور حکومت مدینه برقرار ساخت و سعی کرد با همگان، یکسان رفتار شود و هیچ‌گونه فرقی بین آنان نباشد. آن حضرت تمام افراد جامعه اسلامی را مانند دندانه‌های شانه با هم برابر و مساوی می‌دانست و معتقد بود، انسان‌ها هیچ برتری بر یکدیگر جز به خاطر تقوا ندارند: «النَّاسُ سَوَاءٌ كَأَسْنَانِ الْمُشْطِ»[۱۱]؛ مردم چون دندانه‌های شانه مساوی‌اند.

دین مبین اسلام تمام انسان‌ها را برابر می‌داند و کلیه تفاخرها و امتیازات نژادی و اختلافات طبقاتی و برتری‌جویی‌های اجتماعی را نفی کرده و خداوند به صراحت اعلام کرده است: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ[۱۲]. این نگرش اسلام به انسان‌ها و نیز رفتار پیغمبر(ص) بر اساس آن، سبب جذب بسیاری به اسلام بود. در فتح مکه، زمانی که بلال به امر آن حضرت، مأمور گفتن اذان بر بالای کعبه شد، بسیاری از مشرکان به سبب رنگ پوست و برده بودن وی بر پیامبر(ص) ایراد گرفتند؛ عتاب بن اسید بن ابی عیص گفت: "خدا را سپاس که پدر من مرد و نیست تا این روز را ببیند". حارث بن هشام نیز ادامه داد: "محمد جز این کلاغ سیاه، مؤذن دیگری نیافت!" و سهیل بن عمرو گفت: "چون خدا چیزی را اراده کند، آن را تغییر دهد". ابوسفیان نیز افزود: "من چیزی نمی‌گویم؛ چون می‌ترسم پروردگار آسمان او را باخبر سازد". پس جبرئیل بر پیامبر(ص) نازل شد و آن حضرت را از آنچه گذشته بود، آگاه ساخت. پیامبر(ص) آنان را احضار کرد و از آنچه بر زبان رانده بودند، پرسیدند و آنان نیز بدان اعتراف کردند. پس از این عیب‌جویی آنان بر مؤذن پیامبر(ص)، آیه یاد شده نازل شد و خدا همه انسان‌ها را برابر دانست و انسان‌ها را تفاخر، تکاثر و کوچک شمردن فقرا منع کرد و اساس و ملاک برتری انسان‌ها را بر یکدیگر، فقط میزان پرهیزگاری دانست[۱۳]. پس، بر این اساس، همه انسان‌ها از یک اصل و ریشه‌اند و همین وحدت انسان‌ها اساس و ملاک مساوات و برابری آنهاست[۱۴].

اعلام مساوات همگانی

مشرکان قریش نسل، ثروت، حسب و نسب را مایه برتری و تفاخر می‌دانستند. آنان بر اساس همین تفکر جاهلی و بدون آگاهی از دستورهای اصیل اسلامی، به طعن و عیب‌جویی از مؤذن پیامبر(ص) لب گشودند و سبب نزول آیه ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ[۱۵] شدند. این مسائل، پیامبر(ص) را واداشت تا در این باره خطبه‌ای بخواند و مساوات اسلامی را به اطلاع همگان برساند. بنابراین، ایشان در حضور مردم چنین اعلام کرد:"مردم! آگاه باشید که پروردگارتان یکی است و پدرتان نیز یکی است. بنابراین، بدانید که عرب بر عجم، و عجم بر عرب، و سیاه بر سفید و سفید بر سیاه برتری ندارد؛ مگر به تقوا، آیا (این حقیقت) را ابلاغ کردم؟ گفتند: آری؛ فرمود: حاضران به غایبان برسانند" [۱۶]؛ همچنین پیامبر(ص) خطاب به آنان فرمود: "ای مردم! خداوند، تکبر و نخوت روزگار جاهلیت و تفاخر به پدران و نیاکان را از میان شما برانداخته است، شما همه فرزندان آدم‌اید و آدم(ع) از خاک آفریده شده است؛ پس بهترین بنده خدا بنده‌ای است که تقوا داشته باشد"[۱۷].

پیامبر(ص) با اعلام همگانی اصل مساوات، دیدگاه طبقاتی و نژادی و مناسبات مربوط به آن را که معیار عمل اهل مکه بود، باطل اعلام کرد و همه آنان را همانند هم دانست و در یک صف و برابر قرار داد و فرمود:" با هم در یک صف و به مساوات باشید و با هم مختلف نباشید که دل‌هایتان مختلف شود"[۱۸]؛ پیامبر(ص) می‌کوشید که مردم را با این حقیقت آشنا سازد و آن دیدگاه طبقاتی و برتری‌جویی‌های نژادی و نسبی را از میان بردارد.

پیامبر(ص) بر اساس همین آموزه‌ها و هدف عالی کسانی را که خود را از طبقه برتر می‌دانستند و به نژاد، قوم، قبیله، پدران و اجداد خود تفاخر می‌کردند و آن را مایه برتری بر دیگران می‌دانستند، به شدت نکوهش کرده، خطاب به آنان می‌فرمود: "همه شما فرزندان آدم‌اید و آدم از خاک آفریده شده است. گروهی که به پدران خویش مباهات می‌کنند، باید به این کار پایان دهند که در غیر این صورت، نزد خدا از سوسک سرگین غلتان نیز خوارتر و بی‌ارزش‌تر به شمار می‌آیند"[۱۹]؛ قریش، خود را از دیگر اعراب برتر می‌دانستند و به حسب و نسب خود مغرور بودند و آن را سبب منزلت بالاتر خود بر‌می‌شمردند، اما آن حضرت به آنان فرمود: «يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ أن أولی الناس المتقون فانظروا لایأتی يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ تَأْتُونَ بِالدُّنْيَا تَحْمِلُونَهَا فأصد عنکم بوجهی»[۲۰] و سپس آیه ﴿إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ[۲۱] را برای آنان قرائت می‌کرد [۲۲][۲۳].

پیامبر خاتم(ص) و مساوات

رسول اکرم(ص) علاوه بر بیان خطبه‌ها و سخنانی درباره مساوات، در رفتار خود نیز این مساوات را رعایت می‌کرد تا الگویی برای تمام مسلمانان باشد. پایبندی ایشان به رعایت مساوات به حدی بود که حتی در نگاه کردن به اصحاب و یارانش نیز آن را عملی می‌ساخت. مجالس وی چنان بود که هیچ تفاوتی میان او و اصحابش دیده نمی‌شد و در حلقه اصحابش چنان می‌نشست که هیچ برتری میان وی و یارانش وجود نداشته باشد؛ چنان که از ابوذر نقل شده است: "رسول خدا(ص) به گونه‌ای در حلقه اصحابش می‌نشست که اگر فرد بیگانه‌ای به مجلس وارد می‌شد، نمی‌دانست پیامبر(ص) کیست تا اینکه می‌پرسید"[۲۴].

آن حضرت در مقام پیامبر خدا(ص) بالاترین درجه و مقام را داشت؛ اما مانند همگان می‌زیست، بر زمین می‌نشست، روی زمین غذا می‌خورد، با بردگان هم‌غذا می‌شد، مانند دیگران نیازمندی‌های خانه‌اش را از بازار می‌خرید و به خانه می‌برد و به هر کس می‌رسید، بدون توجه به کوچکی یا بزرگی و یا توانگری و فقر او به او سلام و با توانگر و فقیر مصافحه می‌کرد[۲۵].

پیامبر(ص) در مناسبت‌های گوناگون دوره رسالت خود کوشید تا به روش‌های گوناگون، مردم را با مساوات آشنا سازد و در واقع، با عملکرد خود می‌کوشید تا این اصل مهم را در جامعه اسلامی آن روز، نهادینه و تمام فضیلت‌ها و برتری‌های بی‌اساس را نابود و همگان را به رعایت مساوات و برابری در تمامی امور اجتماعی وادار کند[۲۶].

برخی از اقسام مساوات در سیره نبوی(ص)

پیامبر(ص) در تمام جنبه‌های زندگی، اصل مساوات را به کار گرفت و همواره در تمام عملکردها به آن توجه داشت؛ مانند: اجرای قانون، تقسیم بیت المال، دریافت مالیات‌های اسلامی، تحصیل علم، تصدی مشاغل و مناصب و... که برای نمونه به مواردی اشاره می‌شود:

مساوات اجتماعی

مساوات اجتماعی، آن است که در یک جامعه، میان انسان‌ها از نظر نژاد، طبقه و حقوق اجتماعی، هیچ اختلافی نباشد و همه افراد از حقوق اجتماعی برابر بهره‌مند باشند و همگان یکسان دیده شوند. پیامبر(ص) برای از میان برداشتن بسیاری از رسوم جاهلی و برتری‌جویی‌های نادرست و اختلافات طبقاتی برجای‌مانده میان اعراب مسلمان اقدام‌های عملی زیادی در این باره انجام داد تا بر همگان روشن سازد که همه از نظر اجتماعی مساوی‌اند و فقیران و بردگان با بزرگان و ثروتمندان فرقی ندارند و همه با هم برابر‌اند که مهم‌ترین نمونه آن ازدواج "جویبر" و "زَلفا" است.

جویبر، اهل یمامه و مردی کوتاه قد، زشت و فقیر بود که پس از مسلمان شدن به مدینه آمده بود. پیامبر(ص) برای در هم شکستن رسوم جاهلی، وی را به خواستگاری دختر "زیاد بن لبید" از بزرگان قبیله بنی بیاضه (یکی از قبایل انصار) فرستاد. زیاد، جویبر را برای ازدواج با دختر خود، لایق نمی‌دانست؛ ولی پیامبر(ص) فرمود: "ای زیاد! جویبر، مؤمن است و مرد مؤمن، شایسته و همتای زن مؤمن است و مرد مسلمان، شایسته و همتای زن مسلمان است؛ پس، با این ازدواج موافقت کن و مخالفت نکن!" [۲۷].

همچنین پیامبر(ص) دختر عمه خود، زینب دختر جحش را که نوه عبدالمطلب بود، به ازدواج زید، یعنی همان غلام آزاد شده خویش در آورد. رسول خدا(ص) در این باره به خانه زینب رفت و او را برای زید خواستگاری کرد[۲۸].

پیامبر(ص) با این اعمال، اختلافات طبقاتی و خانوادگی و رسوم نادرست اجتماعی و برتری‌جویی‌های نادرست را در هم شکست و همه مسلمانان را چه سیاه و چه سفید، چه برده و چه آزاد و چه ثروتمند و فقیر را برابر و هم‌کفو اعلام کرد. آن بزرگوار این چنین مساوات را در جامعه عینیت بخشید تا همگان به او اقتدا کنند و بدانند که شرافت و برتری انسان‌ها فقط به تقوا و کمالات معنوی است و نه به پول، ثروت، نژاد و طبقه خاص[۲۹].

مساوات در برابر قانون

از نمونه‌های دیگر و بارز مساوات در سیره رسول الله(ص) برابری همگان در اجرای قانون بود. پیامبر(ص) به اجرای این نوع مساوات سخت پایبند بود. در این باره در توصیف آن حضرت آمده است: "همگان در قبال حق، در نظرش یکسان بودند"[۳۰].

پیامبر اکرم(ص) در اجرای قانون، جز به حق را توجه نمی‌کرد و اجازه هیچ گونه تخطی از آن را به کسی نمی‌داد و حفظ آن را از عوامل حفظ سلامت جامعه و حکومت و عدول از آن را مایه تباهی جامعه و هلاکت می‌دانست؛ به همین سبب، دیگران به‌شدت از تبعیض در اجرای قانون منع می‌کرد و می‌فرمود: "بنی اسرائیل، تنها به این سبب هلاک شدند که حدود را درباره زیردستان اجرا می‌کردند و بزرگان را معاف می‌داشتند"[۳۱]؛ بنابراین، رسول خاتم(ص) اجازه نمی‌داد، هیچ‌کس خود را فراتر از قانون بداند و چیزی سبب زیر پاگذاشتن قانون شود.

نقل شده است، روزی زنی از قبیله بنی مخزوم دزدی کرد و قریش درصدد برآمدند که نزد پیامبر(ص) درباره او شفاعت کنند و چون نبی اکرم(ص) را می‌شناختند، گفتند: "چه کسی جز اسامه که محبوب پیامبر(ص) است، شهامت این کار را دارد؟" سپس اسامه را شفیع قرار دادند و او در این باره با آن حضرت صحبت کرد. پس، پیامبر(ص) سخت خشمناک شد تا جایی که رنگ چهره‌اش برافروخته شد و به اسامه فرمود: "آیا درباره حدی از حدود الهی شفاعت می‌کنی؟"[۳۲] وی از سخن خویش پشیمان شد و پوزش خواست. پیامبر(ص) به دنبال این قضیه، خطبه‌ای خواند و فرمود: همانا پیشینیان هلاک شدند؛ زیرا اگر فرد بزرگی از ایشان دزدی می‌کرد. او را رها می‌کردند و اگر فرد ضعیفی دزدی می‌کرد، بر وی حد جاری می‌کردند. سوگند به آنکه جانم در دست اوست! اگر فاطمه، دختر محمد نیز دزدی کرده بود، دست او را می‌بریدم؛[۳۳]؛ آن گاه قانون را درباره آن زن بنی مخزوم اجرا کرد.

این پایبندی رسول خدا(ص) به اجرای قانون و مساوات همه افراد در برابر آن، به حدی بود که خود در آخرین روزهای زندگی‌اش در حالی که به شدت بیمار بود، به مسجد رفت و به جمع حاضر فرمود: ای مردم! من خدایی را که جز او خدایی نیست،‌ در برابر شما می‌ستایم. در میان شما هرکه حقی بر گردن من دارد، اکنون من حاضرم برای ادای آن؛ اگر تازیانه‌ای (به ناحق) بر پشت کسی زده‌ام، دهد این پشت من؛ بیاید و به جای آن تازیانه بزند و اگر به کسی دشنام داده‌ام، بیاید و دشنام دهد. زنهار که دشمنی در سرشت و شأن من نیست. بدانید! محبوب‌ترین شما نزد من کسی است که اگر حقی بر گردن من دارد، از من بستاند یا مرا حلال کند تا وقتی با خدا دیدار می‌کنم، پاک و پاکیزه باشم و چنین می‌بینم که این درخواست، کافی نیست و لازم است چند بار در میان شما برخیزم و آن را تکرار کنم"[۳۴].[۳۵]

مساوات در تقسیم بیت المال

حضرت رسول اکرم(ص) درباره حقوق مسلمانان تفاوتی قائل نمی‌شد و عرب و غیر عرب و سفید و سیاه و توانگر و ناتوان فرقی نمی‌گذاشت؛ بلکه در دادن حق و حقوق آنان، همگان را به یک دید می‌نگریست و بیت المال را به طور مساوی بین آنان تقسیم میکرد؛ چنان‌که در تقسیم غنایم جنگ بدر، هیچ امتیازی برای فرد خاصی قائل نشد و آنها را به طور مساوی میان مسلمانان تقسیم کرد[۳۶].[۳۷]

مساوات در گرفتن مالیات‌های اسلامی

از نمادهای دیگر مساوات در سیره پیامبر(ص) برابری همه در مالیات‌های اسلامی، مانند: خمس، زکات و صدقات بود. این مالیات‌های اسلامی از همه کسانی که در آمد و دارایی‌شان از مقدار مشخصی بالاتر می‌رفت، گرفته می‌شد و برای همه مسلمانان ثابت بود و امتیازات طبقاتی و نسبی در آن بی‌اثر بود. بخش زیادی از این مالیات‌ها برای تأمین ناتوانان و نیازمندان به کار می‌رفت تا به این طریق، از تمرکز قدرت و ثروت در دست عده‌ای و فقر و محرومیت عده‌ای دیگر جلوگیری و زمینه عدالت اجتماعی فراهم شود[۳۸].[۳۹]

مساوات در تحصیل علم

از مصادیق دیگر و مهم و اساسی مساوات، فراهم‌ بودن امکان تحصیل و تعلیم و تربیت برای همه است؛ یعنی در یک جامعه، هر فردی بدون توجه به طبقه‌ای خاص، فقط در سایه شایستگی و استعداد خود بتواند در راه تحصیل قدم بردارد و با تلاش خود به مراحل کمال برسد. بر اساس همین ویژگی‌های عصر پیامبر(ص) است که آن حضرت می‌فرماید: "طلب و فراگیری علم و دانش بر [نوع] مسلمانان واجب است"[۴۰].

پیامبر(ص) آن‌چنان به این امر توجه داشت که بهای آزادی اسیران باسواد را در جنگ بدر، آموزش‌ دادن به کودکان قرار داد[۴۱]؛ به این ترتیب، هم اسیرانی که فدیه نداشتند تا در قبال آزادی خود بپردازند، آزاد می‌شدند و هم تعداد زیادی از کودکان، خواندن و نوشتن می‌آموختند. آن حضرت به انداره‌ای به آموزش اهمیت می‌داد که می‌فرماید: "روز خود را در حالی آغاز کن که دانشمند یا دانشجو یا شنونده دانش یا دوستدار دانش باشی و از گروه پنجم (خارج از این چهار گروه) مباش که هلاک و نابود می‌شوی"[۴۲].

در اسلام، به هیچ‌کس اجازه داده نشده است که افراد را در فراگیری دانش بر مبنای ثروت و مکنت طبقه‌بندی کند و هیچ گونه تبعیض در تعلیم و تربیت و امکانات آن در سیره نبوی پذیرفته نیست. این حرکت همگانی و اعلام مساوات در تحصیل علم در اوضاع و احوالی عینیت می‌یافت که دیدگاه‌های طبقاتی به‌شدت بر جامعه آن روز، حاکم و دانش، خاص توانگران و قدرتمندان بود و محرومان و ناتوانان در کنار سایر محرومیت‌های اجتماعی از علم‌ آموزی نیز محروم بودند؛ ولی در مدینه، شهر پیامبر(ص) از این تبعیض‌ها، به ویژه محروم کردن افراد از فراگیری دانش خبری نبود[۴۳].

مساوات در سرپرستی شغل‌ها و انجام مسئولیت‌ها

از نمونه‌های دیگر مساوات در سیره رسول اکرم(ص) برابری در واگذاری مشاغل بر اساس شایستگی بود. آن حضرت در ابتدای ورود خود به مدینه، مسئولیت‌ها را تقسیم کرد؛ به گونه‌ای که همه، به ترتیب برای جهاد می‌رفتند و آن حضرت در این باره فرموده بود: «و إِنَّ كُلَّ غَازِيَةٍ غَزَتْ يَعْقُبُ بَعضُهَا بَعْضاً»[۴۴]؛ همه گروه‌های مسلمان، به ترتیب به جنگ می‌روند (و جنگ، به یک گروه، دو مرتبه پشت سر هم تحمیل نخواهد شد)". آن حضرت برای تعیین فرمانده در جنگ‌ها، تنها به شایستگی، توانایی و تدبیر افراد توجه می‌کرد و به سن، حسب و نسب بی‌توجه بود؛ همان‌گونه که در جنگ موته زید بن حارثه از فرماندهان جنگ بود[۴۵].[۴۶]

پرسش مستقیم

  1. جایگاه و اهمیت مساوات در اسلام چیست؟ (پرسش)
  2. سیره پیامبر خاتم در رعایت مساوات چه بوده است؟ (پرسش)

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج ۱، ص ۲۳۶ و الزبیدی، تاج العروس، ج ۱۹، ص ۵۴۸.
  2. مصطفی دلشاد تهرانی، سیره نبوی «منطق عملی»، ج ۲، ص ۵۰.
  3. حیدری، گلشاد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۱۴.
  4. «النَّاسُ‏ سَوَاءٌ كَأَسْنَانِ‏ الْمُشْطِ»؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۰۰؛ تاریخ بغداد، ج۷، ص۵۷؛ کنزالعمال، ج۹، ص۳۸؛ و نیز ر.ک: من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۷۹؛ تحف العقول، ص۲۷۴؛ مسند الشهاب، ج۱، ص۱۴۵؛ المبسوط، ج۵، ص۲۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۵، ص۴۷۸، ج۱۰، ص۳۶۳؛ صفة الصفوة، ج۱، ص۲۰۴؛ البیان و التعریف، ج۲، ص۱۴.
  5. باقر شریف القرشی، النظام السیاسی فی الاسلام، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، ۱۴۰۲ ق. ص۲۰۲.
  6. «لَا يَزَالُ‏ النَّاسُ‏ بِخَيْرٍ مَا تَفَاوَتُوا فَإِذَا اسْتَوَوْا هَلَكُوا»؛ امالی الصدوق، ص۳۶۲؛ بحارالانوار، ج۷۷، ص۳۸۳.
  7. «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروه‌ها و قبیله‌ها کردیم تا یکدیگر را باز‌شناسید، بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.
  8. الجامع لاحکام القرآن، ج۱۶، ص۳۴۰-۳۴۱.
  9. الجامع لاحکام القرآن، ج۱۶، ص۳۴۱.
  10. دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌، سیره نبوی، ج۲ ص ۴۶۳-۴۶۸.
  11. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۱۰۰؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۵۸، ص ۶۵؛ قاضی عیاض اندلسی، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ق، ج ۱، ص ۱۷۴ و شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۷۹.
  12. «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروه‌ها و قبیله‌ها کردیم تا یکدیگر را باز‌شناسید، بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست» سوره حجرات، آیه ۱۳.
  13. مقاتل بن سلیمان بلخی، تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج۴، ص۹۷؛ محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن،‌ ج۱۶، ص۳۴۱؛ حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل، ج ۴، ص۲۶۵ و فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج ۹، ص ۲۰۳ – ۲۰۴.
  14. حیدری، گلشاد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۱۵.
  15. «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروه‌ها و قبیله‌ها کردیم تا یکدیگر را باز‌شناسید، بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست» سوره حجرات، آیه ۱۳.
  16. «يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَلَا إِنَّ رَبِّكُمْ وَاحِدٌ وَ إِنَّ أَبَاكُمْ وَاحِدٌ لَا فَضْلَ لِعَرَبِيٍ عَلَى عَجَمِيٍ وَ لَا لِعَجَمِيٍ عَلَى عَرَبِيٍ وَ لَا لِأَحْمَرَ عَلَى أَسْوَدَ وَ لَا لِأَسْوَدَ عَلَى أَحْمَرَ إِلَّا بِالتَّقْوَى، أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ؟ قَالُوا: نَعَمْ، قَالَ: لِيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ»؛ ابوالفتح کراجکی، معدن الجواهر، ص ۲۱؛ الهیثمی، مجمع الزوائد، ج ۳، ص ۲۷۲؛ صالحی دمشقی، سبل الهدی و الرشاد، ج ۸، ص ۴۸۲ و احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۵، ص ۴۱۱.
  17. «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَذْهَبَ عَنْكُمْ نَخْوَةَ الْجَاهِلِيَّةِ وَ تَفَاخُرَهَا بِآبَائِهَا أَلَا إِنَّكُمْ مِنْ آدَمَ وَ آدَمُ مِنْ طِينٍ أَلَا إِنَّ خَيْرَ عِبَادِ اللَّهِ عَبْدٌ اتَّقَاهُ»؛ کلینی، الکافی، ج ۸، ص ۲۴۶؛ نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۱۹۹؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۶۳ و با اندکی اختلاف در: محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۳، ص ۶۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۱۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج ۲، ص ۸۳۶؛ تقی الدین مقریزی، امتاع الاسماع، ج ۱، ص ۳۹۳ و ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۴، ص ۳۰۱.
  18. «اسْتَوُوا وَ لَا تَخْتَلِفُوا فَتَخْتَلِفَ قُلُوبُكُمْ»؛ نووی دمشقی، ریاض الصالحین من کلام سید المرسلین، ص ۱۱۱؛ ورام بن ابی فراس، مجموعه ورام، ج ۲، ص ۲۶۶؛ محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج ۶، ص ۵۰۷؛ مسند احمد، ج ۴، ص ۱۲۲، مسلم نیشابوری، صحیح، ج ۲، ص ۳۰ و علی بن جعد، مسند ابن الجعد، ص ۳۴۷.
  19. «كُلُّكُمْ بَنُو آدَمَ وَ آدَمُ خُلِقَ مِنْ تُرَابٍ، لینتهین قوم یفتخرون بآبائهم او لیکونن أهون من العجلان»؛ مجمع الزوائد، ج ۸، ص ۸۶؛ جلال الدین سیوطی، الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۲۸۷ و المتقی الهندی، کنز العمال، ج ۳، ص ۵۲۷.
  20. ابوالفرج شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج ۳، ص ۱۷۶؛ ابویعلی الموصلی، المفارید عن رسول الله(ص)، ص ۹۱؛ الضحاک، الآحاد و المثانی، ج ۵، ص ۲۵۱ و ابن اثیر، اسد الغابه، ج ۱، ص ۵۲۰.
  21. «بی‌گمان نزدیک‌ترین مردم به ابراهیم همانانند که از وی پیروی کردند و نیز این پیامبر و مؤمنان؛ و خداوند سرپرست مؤمنان است» سوره آل عمران، آیه ۶۸.
  22. الآحاد و المثانی، ص ۲۵۱؛ المفارید عن رسول الله(ص)، ص ۹۱ و ابن اثیر، اسد الغابه، ج ۱، ص ۵۲۰.
  23. حیدری، گلشاد فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۱۶-۱۱۷.
  24. كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) يَجْلِسُ بَيْنَ ظَهْرَانَيْ أَصْحَابِهِ فَيَجِيءُ الْغَرِيبُ فَلَا يَدْرِي أَيُّهُمْ هُوَ حَتَّى يَسْأَلَ؛ ابن الاشعث السجستانی، سنن ابی داوود ، ج ۲، ص ۴۱۲؛ ابن حجر، فتح الباری، ج ۱، ص ۱۰۶ - ۱۰۷؛ حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۱۶؛ اسحاق بن راهویه، مسندابن راهویه، ج۱، ص۲۰۹ و النسائی، السنن الکبری، ج۳، ص۴۴۲.
  25. برگرفته از کتاب‌های ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج ۱۱، ص ۱۹۶؛ حسن دیلمی، ارشاد القلوب ج ۱، ص ۱۱۵؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۱، ص ۱۴۶؛ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۵. ص ۵۴.
  26. حیدری، گلشاد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۱۸.
  27. «يَا زِيَادُ جُوَيْبِرٌ مُؤْمِنٌ وَ الْمُؤْمِنُ كُفْوٌ لِلْمُؤْمِنَةِ وَ الْمُسْلِمُ كُفْوٌ لِلْمُسْلِمَةِ فَزَوِّجْهُ يَا زِيَادُ وَ لَا تَرْغَبْ عَنْهُ»؛ علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج ۲، ص ۶۰۵ و ۶۰۶، الکافی، ۵، ص ۳۴۱؛ وسائل الشیعه، ۲، ص ۶۸ و بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۱۱۹.
  28. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۸، ص ۸۰؛ امتاع الاسماع، ج ۶، ص ۵۹ و ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۱۷۷.
  29. حیدری، گلشاد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۱۹-۱۲۰؛ دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌، سیره نبوی، ج۲، ص ۵۰۱؛ دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌، سیره نبوی، ج۲، ص ۵۰۱.
  30. وَ صَارُوا عِنْدَهُ فِي الْحَقِّ سَوَاءً؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۸۸؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج ۲، ص ۳۵۰؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج ۱، ص ۲۹۰؛ الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج ۱، ص ۲۴۶ و شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۳۱۸.
  31. «إِنَّمَا هَلَكَ بَنُو إِسْرَائِيلَ لِأَنَّهُمْ كَانُوا يُقِيمُونَ الْحُدُودَ عَلَى الْوَضِيعِ دُونَ الشَّرِيفِ»؛ دعائم الاسلام ج ۲، ص ۴۴۲ و مستدرک الوسائل، ج ۱۸، ص ۸.
  32. البخاری، صحیح، ج ۴، ص ۱۵۰. - ۱۵۱؛ الطبقات الکبری، ج ۴، ص ۵۲؛ صحیح مسلم، ج ۵، ص ۱۱۴ و مسند ابن راهویه، ج۲، ص۲۳۵-۲۳۶.
  33. «إِنَّمَا أَهْلُكَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ أَنَّهُمْ كَانُوا إِذَا سَرَقَ فِيهِمْ الشَّرِيفُ تَرَكُوهُ وَ إِذَا سَرَقَ فِيهِمْ الضَّعِيفِ أَقَامُوا عَلَيْهِ الْحَدُّ وَ أَنِّي وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ ، لَوْ أَنَّ فاطمه بِنْتُ مُحَمَّدٍ سَرِقَةٍ فَقُطِعَتْ يَدُهَا »؛ صحیح البخاری، ج ۴، ص ۱۵۱؛ دلائل النبوه، ج ۵، ص ۸۸؛ صحیح مسلم، ج ۵، ص ۱۱۴ و مسند ابن راهویه، ج ۲، ص ۲۳۶.
  34. تاریخ مدینه دمشق، ج۴۸، ص۳۲۴؛ حمیری کلاعی، الإکتفاء، ج۲، ص۴۲؛ تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۸۹-۱۹۰؛ سبل الهدی و الرشاد، ج۱۲، ص۲۴۲؛ الطبرانی، المعجم الکبیر، ج ۲، ج ۱۸، ص ۲۸۰ و مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۲۶.
  35. حیدری، گلشاد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۲۰-۱۲۱.
  36. تاریخ الطبری، ص ۴۵۷ - ۴۵۸؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج ۱، ص ۳۰۷ و السیرة النبویه، ج ۱، ص ۶۴۱ - ۶۴۲.
  37. حیدری، گلشاد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۲۲.
  38. سیره نبوی، «منطق عملی»، ج ۲، ص ۵۳۷.
  39. حیدری، گلشاد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۲۲؛ دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌، سیره نبوی، ج۲، ص ۵۳۷.
  40. «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِ مُسْلِمٍ»؛ الکافی، ج۱، ص۳۰؛ حسن بن ابی الحسن دیلمی، اعلام الدین، ص ۸۱ و ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۱۶۵.
  41. امتاع الأسماع، ج ۱، ص ۱۱۹ و الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۶.
  42. «اغْدُ عَالِماً أَوْ مُتَعَلِّماً أَوْ مُسْتَمِعاً أَوْ مُحِبّاً وَ لَا تَكُنِ الْخَامِسَةَ فَتَهْلِكَ»؛ ابن ابی جمهور، عوالی اللآلی، ج ۴، ص ۷۵؛ مجموعه ورام، ج ۱، ص ۸۴؛ شهید ثانی، منیة المرید، ص ۱۰۶؛ الطبرانی، المعجم الاوسط، ج ۵، ص۲۳۱ و الجامع الصغیر، ج۱، ص۱۸۳.
  43. حیدری، گلشاد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۲۳.
  44. وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۶۸؛ الکافی، ج۵، ص۳۱؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج ۶، ص ۱۴۱؛ ابن کثیر، السیرة النبویه، ج ۲، ص ۳۲۱؛ السیرة النبویه (ابن هشام)، ج ۱، ص ۵۰۳ و عیون الاثر، ج ۱، ص ۲۲۷.
  45. مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج ۴، ص ۲۳۱؛ السیرة النبویة (ابن هشام)، ج ۲، ص ۳۷۳؛ تاریخ الطبری، ج ۳، ص ۳۶ و تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۶۵.
  46. حیدری، گلشاد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۲۳-۱۲۴.