فلسفه غیبت

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۸ ژوئن ۲۰۱۹، ساعت ۱۸:۵۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

این مدخل مرتبط با مباحث پیرامون امام مهدی(ع) است. "امام مهدی" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل امام مهدی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

  • امام صادق (ع) فرمود: "موضوع غیبت سری است از اسرار خداوند و غیبی است از غیوب الهی، چون خدا را حکیم می‌دانیم باید اعتراف کنم که کارهایش از روی حکمت صادر می‌شود؛ گرچه تفصیلش برای ما مجهول باشد"[۱]. از این حدیث به خوبی آشکار می‌شود که علت و فلسفه اصلی غیبت، جزء اسرار الهی است و جز ائمه اطهار (ع) کسی نمی‌داند؛ آن‌ها هم مأذون به بازگو کردن آن نبودند. ولی در پاره‌ای روایات[۲]، بعضی از حکمت‌های آن بیان شده که به آن‌ها اشاره می‌کنیم:
  1. آزمایش و امتحان: امام موسی بن جعفر (ع) می‌فرماید: "برای صاحب الامر ناچار غیبتی خواهد بود، به‌طوری که گروهی از مؤمنین از عقیده برمی‌گردند. خدا به وسیله غیبت، بندگانش را امتحان می‌کند"[۳].
  2. بیعت نکردن با ستمکاران: علی بن موسی الرضا (ع) فرمود: "گویا شیعیانم را می‌بینم که هنگام مرگ سومین فرزندم (امام عسکری (ع)) در جست و جوی امام خود همه‌جا را می‌گردند، اما او را نمی‌یابند. عرض کردم برای چه‌؟ فرمود: برای این‌که امامشان غایب می‌شود. عرض کردم چرا غایب می‌شود؟ فرمود: برای این‌که وقتی با شمشیر قیام کرد، بیعت احدی در گردنش نباشد"[۴].
  3. نجات از قتل: زراره از امام باقر (ع) نقل می‌کند که آن حضرت فرمود: قائم باید غایب شود، عرض کردم چرا؟ فرمود: از کشته شدن می‌ترسد..."[۵].
  4. آمادگی پذیرش[۶]: برای تحقق یک انقلاب همه‌جانبه در سطح جهان، علاوه بر وجود رهبری شایسته، آمادگی عمومی نیز لازم است[۷].

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۹۱.
  2. بحار الانوار، ج ۵۲، باب علة الغیبة.
  3. بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۱۳.
  4. بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۱۵۲.
  5. بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۱۵۲.
  6. مهدی انقلابی بزرگ، آیت الله مکارم شیرازی، ص ۲۴۰.
  7. مجتبی تونه‌ای، موعودنامه، ص۵۴۶.