معاویه
معاویه، فرزند ابوسفیان و هند جگرخوار، بنیانگذار سلسله خلافت اموی، از دشمنان سرسخت امام علی (ع) و مردی دارای رذایل اخلاقی بود. به صورت ظاهری هنگام فتح مکه ایمان آورد و در زمان خلافت خلیفه دوم والی شام شد. امام علی (ع) او را برکنار کرد اما برعلیه امام جنگ به راه انداخت و سرانجام با فسخ صلحنامه خود با امام حسن (ع) به حکومت رسید. او با معرفی یزید به عنوان جانشینی حوادث آینده و شهادت امام حسین (ع) را رقم زد.
آشنایی اجمالی
نام و نسب
او معاویة بن صخر بن حرب بن امیة بن عبدشمس بن عبدمناف است. البته پدرش به ابوسفیان معروف است. مادر معاویه، هند دختر عتبة بن ربیعة بن عبدشمس بن عبدمناف گویند و کنیه معاویه، اباعبدالرحمن است[۱]. در بعضی از عبارات هند را آکلة الاکباد میگویند و معاویه را ابن اکلة الاکباد مینامند[۲]. پدر و مادر معاویه از سرسختترین دشمنان اسلام بودند[۳].
قبیله و خاندان
خصوصیات شخصی
بعضی از منابع، وی را سفید چهره معرفی میکنند که محاسنش را خضاب میکرده است[۴]. ولی عدهای دیگر از مورخان، وی را سیاه چهره معرفی میکنند[۵]. معاویه را جزء "دهاة العرب" میدانند[۶]. او در نقلها، به صورت شخص فقیری معرفی میشود که بعد از رسیدن به حکومت شام به شخصی ثروتمند تبدیل شد[۷].[۸]
نقشآفرینی تاریخی
معاویه، فرزند ابوسفیان، بنیانگذار سلسله خلافت اموی، از دشمنان سرسخت امام علی (ع)، مردی مزور، نیرنگباز، حیلهگر و دنیاطلب و دارای رذایل اخلاقی بود. او هرگز در دل ایمان نیاورد و در برابر اسلام آوردن ظاهری پدرش، ابوسفیان، وی را با اشعاری مورد نکوهش قرار داد و مایه رسوایی و تباهی دانست. او برای وصول به اهداف دنیوی از هیچ عملی فروگذار نمیکرد. امام علی (ع) در مورد رفتارهای معاویه میفرماید: به خدا سوگند، معاویه از من زیرکتر نیست. او پیمانشکنی میکند و گنهکاری. اگر پیمانشکنی را ناخوش نمیداشتم، من زیرکترین مردم میبودم، ولی پیمانشکنان، گنهکارند و گنهکاران، نافرمان. هر پیمانشکنی را در روز قیامت پرچمی است که بدان شناخته شود[۹].[۱۰]
معاویه در بیان پیامبر خاتم (ص)
سرگذشت زندگی
عصر نبوی
ورود به اسلام
زمان مسلمان شدن معاویه مشخص نیست؛ در کتب تاریخی نقل قولهای مختلفی در این باره آمده است:
- هنگام فتح مکه[۱۱]؛
- در یوم القضاء (عمرة القضاء)؛ هنگام دیدن رسول خدا (ص) مسلمان شده است اما اسلام خود را از والدینش مخفی میکرده است[۱۲].
اما طبق نقل مشهور، وی در فتح مکه مسلمان شده است و جزء "طلقاء و ابناء الطلقاء" قرار گرفته است[۱۳]. علی (ع) درباره آنها فرمودهاند: اینان به اجبار مسلمان شدهاند و جزء دشمنان رسول خدا (ص) و در پی بدعت و دشمنی با دین خدا هستند[۱۴].[۱۵]
کتابت برای پیامبر (ص)
معاویه که خواندن و نوشتن میدانست از جمله کاتبان پیامبر(ص) نیز شد، اما به گفته بعضی از سیرهنویسان کاتب وحی نبود، بلکه نامههای پادشاهان و رؤسای قبایل را مینوشت و امور روزانه و حساب اموال و صدقات و تقسیم آنان را برعهده داشت و در این امور، شخصی به نام حنظلة بن ربیع تمیمی با او شرکت داشت.
دوران خلفای سهگانه
معاویه پیش از دستیابی به خلافت، با حمایت گسترده عمر و عثمان، نزدیک بیست سال حکومت شام و شامات را به طور مطلق و بدون آنکه انتقادی بر او وارد شود، در اختیار داشت. خاندان اموی در جاهلیت، به همراه متحدان مخزومی خود و در رأس آنان ابوجهل، رهبری سیاسی - نظامی قریش را در مقابل اسلام در اختیار داشتند و تا آخرین لحظه، در برابر اسلام مقاومت کردند تا اینکه مجبور شدند ایمان بیاورند. از مجموعه آگاهیهایی که درباره ابوسفیان و بهویژه معاویه به خصوص نبرد وی با امام مشروع مسلمانان، بهترین و برگزیدهترین صحابی پیامبر (ص) علی بن ابیطالب (ع) در دست است، میتوان دریافت که آنان لحظهای به اسلام ایمان نیاوردند. امام علی (ع) بارها تأکید کرد که اینان تنها بر اساس مصلحت و نه از روی انتخاب، اسلام آوردند[۱۶]. زبیر هم، همین باور را درباره ابوسفیان داشت[۱۷]. معاویه در جنگ یمامه شرکت کرد و پس از آن به همراه برادرش (یزید) در سپاه ابوبکر، به شام رفت. وی در فتح شهرهای ساحلی [دریای مدیترانه] مثل صیدا، عرقه، جبیل، بیروت، عکا، صور و قبادیه حضور داشت[۱۸] ابوبکر در جریان فتح شامات، فرماندهی بخشی از سپاه عرب را به یزید بن ابیسفیان سپرد و برادرش معاویه را نیز در کنار او به کار گماشت[۱۹]. معاویه در دوره عمر و پس از مرگ برادرش یزید، به امارت شام منصوب شد. پیشتر بیان شد که سختگیری کردن عمر با معاویه، تعجب کسانی را برانگیخته بود[۲۰]. به تصریح ابنعساکر، عمر تمامی شامات را به معاویه سپرد[۲۱] و معاویه خود میگفت: به خدا سوگند! با منزلتی که نزد عمر داشتم این چنین بر مردم تسلّط یافتم[۲۲]. عمر بن خطاب معاویه را «کسرای عرب» میخواند[۲۳] معاویه میگفت: زمین از آن خداوند است و من خلیفةالله هستم[۲۴]. نقل است زمانی که عمر، معاویه را دید که با شکوه خاصی همراه خَدَم و حَشَم راه میرود. از او در این باره پرسش کرد؛ او گفت: در شام جاسوسان دشمن بسیارند و باید هیبت ما زیاد باشد؛ اکنون هر چه دستور بدهی اطاعت میکنم. عمر پاسخ داد: تو را امر و نهی نمیکنم[۲۵]. با به خلافت رسیدن عثمان، وی معاویه را در استانداری سرزمین شام منصوب ابقا نمود. [۳۰] عثمان در برابر اعتراضاتی که مردم به معاویه میکردند، میگفت: چگونه او را عزل کنم در حالی که عمر او را نصب کرده است. پاسخ امام علی (ع) نیز این بود که معاویه از عمر هراس داشت، اما اکنون، بدون مشورت تو هر کاری که بخواهد میکند[۲۶]. عمر میگفت: شما از قیصر و کسری سخن میگویید در حالی که معاویه در میان شما است[۲۷]. معاویه استحکام پایگاه خود را برخاسته از برخورد عمر با خود میدانست[۲۸]. وی پس از قتل عثمان در سخنان خود خطاب به مردم گفت: «میدانید که من خلیفه عمر و عثمان در میان شما بودهام»[۲۹]. او در ایام خلافت عثمان همچنان بر منصب خود پابرجا بود تا اینکه سرانجام، پس از کشته شدن عثمان، [ادعای] استقلال کرد[۳۰] در دوره عثمان، شام منطقه امن او به شمار میآمد. او قاریان کوفه را به شام تبعید کرد؛ گرچه معاویه برای حفظ موقعیت خود و جلوگیری از تأثیرگذاری اینان بر مردم، آنان را از شام بیرون راند[۳۱]. مردم شام تربیت شده معاویه بودند، امری که نتیجه آن طی حکومت بنیامیه، در وفاداری کامل مردم شام به امویان آشکار شد. گفتهاند که پس از سقوط امویان، شماری از سران خاندان اموی نزد «سفّاح» نخستین خلیفه عباسی شهادت دادند که جز بنیامیه اقوامی برای پیامبر (ص) نمیشناسند[۳۲]. از معاویه نقل است که گفته بود: نَحْنُ شَجَرةُ رَسُولُ اللّهِ[۳۳]. او همچنین با جعل عنوان «کاتب وحی» و لقب مسخرهآمیز خَالُ الْمُؤْمِنِينَ برای خود، کوشید موقعیت دینی خود را استوار کند. معاویه کسانی از روایان حدیث را نیز واداشت تا دهها حدیث در فضیلت او بسازند و در میان مردم شایع سازند[۳۴]
حکومت بر سرزمینهای شام
معاویه در سال پنجم قبل از بعثت به دنیا آمد[۳۵] و در ۳۶ سالگی، یعنی سال ۱۹ ه به فرمان خلیفه دوم، والی شام شد[۳۶]؛ عثمان بن عفان نیز وی را در مقامش باقی گذاشت. امام علی (ع) وی را برکنار کرد[۳۷] معاویه فرمان علی (ع) را نپذیرفت و بر ضد علی بن ابی طالب (ع) شورش کرد و جنگهای جمل[۳۸] و صفین[۳۹]، بدون شک آثار فعالیتهای او بر ضد امام زمانش بوده است.
همکاری نکردن با عثمان
نقش در قتل عثمان
درخواست حکومت خودمختار
دوران خلافت علوی
با خلافت امیرالمؤمنین علی (ع) که بیعت با آن حضرت، خارج از اراده بنی امیه و غالب قریشیان رقم خورد، سران بنی امیه نخست به مکه گریختند.[۴۰] آنگاه چون عایشه و طلحه و زبیر به بهانه خونخواهی عثمان، عَلَم مخالفت با حضرت علی (ع) را برداشتند،[۴۱] ایشان نیز با پیوستن به اصحاب جمل مجالی برای ضدیت با آن حضرت یافت.[۴۲] با این همه، اختلافات بنی امیه با آنان بر سر خلافت بر جای بود.[۴۳] حتی بر اساس برخی گزارشها، قتل طلحه در میدان جنگ به دست مروان بن حکم صورت گرفت.[۴۴] معاویه نیز در شام از بیعت با علی (ع) خودداری و او را متهم به قتل عثمان و پناه دادن قاتلان عثمان در میان سپاهیانش کرد. مردم شام به خونخواهی عثمان و جنگ با امام علی (ع) با او بیعت کردند. [۴۵]. پس از شکست سنگین مخالفان در نبرد جمل، بنیامیه بخت خویش را در شام و نزد والی پُر قدرت آنجا یافتند که امام علی (ع) از نخستین روزهای خلافت - به رغم توصیه سیاستبازانی چون مغیرة بن شعبه - عزم خود را در عزل او از ولایت شام استوار کرده بود.[۴۶] چنان که پیشتر گفته شد، معاویه از زمان عمر بر ولایات شام حکمرانی داشت و با قدرت و اختیارات وسیعی که به ویژه از حیث فتوح البلدان،[۴۷] در زمان عثمان به دست آورده بود، [۴۸] میتوان گفت که خلافت بنی امیه در این بخش از جهان اسلام از همان زمان آغاز شده بود. درست است که معاویه به بهانه خونخواهی عثمان مخالفت خود را آشکار کرد، اما در واقع او برای اشغال کرسی خلافت میجنگید. حتی از زمان محاصره عثمان - که معاویه از یاری رساندن به او دریغ کرده بود - برخی از طمع وی در کسب خلافت سخن به میان آورده بودند.[۴۹] معاویه که به سیاست و تدبیر بیش از ورع و تقوا و تمسک به دین اهمیت میداد، دستش در جلب قلوب و کسب طرفداران کارآمد و کاردان، بازتر از امیرالمؤمنین علی (ع) بود که به اهداف و اصول اسلامی سخت پایبند بود.
عزل از امارت شام
شورش بر خلیفه مسلمین
جنگیدن با علی بن ابی طالب (ع) معاویه را در ردیف اهل بغی و واجب القتل قرار داده است؛ چنانکه عبدالله بن عمر وی را واجب القتل میدانسته است، زیرا او با سرکشی در برابر خلیفه رسول خدا (ص) قرار گرفته است[۵۰]. اهل صفین باید توسط علی (ع) سرکوب شوند[۵۱]. اهل صفین باعث اختلاف در امت اسلام بودند پس قتلشان واجب است[۵۲]. حرکت اهل صفین معصیت و قتل آنها واجب بوده است[۵۳]. همچنین عمار بن یاسر در جنگ صفین و افرادی چون حجر بن عدی و عمرو بن الحمق خزاعی به دست او کشته شدند[۵۴].[۵۵]
نقشآفرینی در جنگ جمل
امیرالمؤمنین پس از پایان دادن به جنگ جمل در بصره، روی به جنگ با معاویه نهاد و در صفر سال ۳۷ هجری جنگ معروف صفین اتفاق افتاد و معاویه که شکست را آشکار میدید، توانست با حیله سیاسی در میان سپاه امام تفرقه بیندازد. فرسایشی شدن جنگ صفین نیز اگر هم هدف معاویه و متحدان او نبود، سرانجام به نفع وی تمام شد و در صفوف سپاهیان امام علی (ع) رخنه عمیقی ایجاد کرد و امام را وادار به تن دادن به حکمیت کردند و این به زیان امام تمام شد؛ امیرالمؤمنین مجبور شد تا با مخالفان در سپاه خود بستیزد، در صورتی که معاویه بیش از پیش موقعیت خود را مستحکمتر کرد و از یکسو دست به اغواء و فریفتن یاران امام زد و از سوی دیگر به قتل و غارت در شهرهای تحت سیطره امام زد و وضعیت دفاعی جبهه امام را تضعیف نمود.
علاوه بر ظهور خوارج، برخی از سران قبایل پرنفوذ در عراق، مانند اشعث بن قیس کندی نیز پنهانی با معاویه مراوده داشتند. معاویه پس از جنگ صفین، مناطقی از عراق و حجاز را با فرستادن بُسر بن ابیارطاة و دیگر عمال خونریز خود تا حدّ ممکن ناامن و آشفته کرده بود[۵۶] و در اختلافافکنی میان قبایل بصره دست داشت. به هر حال این دشواریها و اختلافات، نخست امام علی (ع) و پس از شهادت آن حضرت، امام حسن (ع) را از پیگیری کار معاویه بازداشت تا آنکه سرانجام در پی صلحی، خلافت در سال ۶۱ هجری کاملاً از آن معاویه شد.[۵۷]
در زمان خلافت او که نزدیک به ۲۰ سال طول کشید،[۵۸] حکومت اسلامی در شمال و غرب ادامه یافت و مسلمانان، مکران و سیستان و بلوچستان و قسمتی از سرزمین سند را تصرف کردند و از رود جیحون گذشتند و در میانه راه به سمرقند رسیدند. در غرب از مصر پا فراتر نهادند و به قسمتهایی از شمال آفریقا دست یافتند. در آسیای صغیر در زمستانها و تابستانها به بلاد بیزانس میتاختند و یکبار تا نزدیکی قسطنطنیه پیش رفتند.
سیاست داخلی معاویه همچنان به استوار ساختن حکومت خاندان بنیامیه و موروثی ساختن آن معطوف بود. مردان کارآمد را با هر وسیله ولو خلاف اصول اسلامی به خود جلب کرد. چنانکه برای جلب همکاری شخصی مانند زیاد که از کارآمدترین افراد زمان خود بود و به سبب شناخته نشدن نسبش به زیاد بن ابیه (پسر پدرش) اشتهار داشت، فرزند ابوسفیان و برادر ناتنی خویش خواند[۵۹] و این خلاف قاعده اسلامی بود گرچه این اقدام (استلحاق زیاد به ابوسفیان)، بنی امیه را در معرض توهین و استهزا قرار داد،[۶۰] ولی با انتصاب زیاد به ولایت عراق در سال ۴۵ هجری و به یاری استبداد او، ثبات اقتصادی و اداری را به عراق بازگرداند.[۶۱] زیاد با نداشتن اصل و نسب صحیح، با این عمل به یکی از خاندانهای اشراف عرب منتسب و برادر خلیفه شد. پس تمام تلاش خود را در استوار ساختن حکومت بنی امیه به کار انداخت و با آنکه در زمان امیر المؤمنین علی (ع) از جانب او والی فارس بود، در تظاهر به دشمنی با امام راه افراطی پیمود و از قتل و زجر پیروان آن حضرت دریغ نکرد.
راهاندازی جنگ صفین
بهشهادترساندن امام مجتبی
دوران پس از خلافت امام مجتبی
تسلط بر خلافت مسلمین
پس از شهادت علی (ع) معاویه به دشمنی با امام حسن (ع) پرداخت و سرانجام توانست در سال ۴۱ هم به حکومت برسد[۶۲]؛ از حکومت وی در ادبیات روایی، به سلطنت تعبیر میشود[۶۳]. او توانسته بود مردم شام را با خود همراه کند و آنها او را حاکمی عادل میپنداشتند[۶۴] و افرادی چون حسن بصری و عمر بن عبدالعزیز از او دفاع میکنند[۶۵].
او هنگام مرگ وصیت کرد که پیراهن، ناخن و مویی از محاسن رسول خدا (ص) با او دفن شود[۶۶] و با خود میگفت، کاش یکی از مردان قریشی بودم که در مکه میماندم و هرگز حکومتی برای من نبود[۶۷].[۶۸]
زمینهسازی برای خلافت یزید
امام حسین (ع) پیش از یزید، با پدرش معاویه و بنی امیه مخالف بود، آن هم نه نزاعی شخصی، بلکه نزاع مکتبی، وقتی از آن حضرت دربارۀ بنی امیه پرسیدند، فرمود: «إنّا و هم الخصمان اللّذان اختصما في ربّهم»[۶۹]. و این نزاع، پیوسته در گفتگوها و مجادلات، محسوس بود. خود معاویه هم میدانست که سید الشهدا (ع) هرگز سازش نخواهد کرد و در وصیتی که پیش از مرگ به یزید داشت، به او گفت که از مخالفت چهار نفر از قریش که مهمترین آنان حسین بن علی (ع) است بیم دارد و هشدار داد که اهل عراق، او را وادار به خروج بر ضدّ یزید میکنند و توصیه کرد که: واما الحسين... وإياك والمكاشفة له في محاربة سلّ سيف أو محاربة طعن رمح... وإياك يا بني أن تلقى الله بدمه فتكون من الهالكين[۷۰]. پس از مرگ معاویه در رجب سال ۶۰ هجری و هجرت امام به مکه، کوفیان نامه به آن حضرت نوشتند و ضمن سپاس خداوند بر مرگ دشمن جبار امام حسین (ع) از آن حضرت درخواست کردند به کوفه آید و محور حرکت و تجمع آنان در مبارزه بر ضدّ شامیان شود[۷۱].
معاویه در تحکیم سلطۀ بنی امیه بر مسلمانان و روی کار آمدن یزید و جنایتهای بعدی سهم عمده داشت. در زیارت عاشورا اشاره است به اینکه بنی امیه و پسر هند جگرخوار که به زبان خدا و رسول خدا ملعون است، روز عاشورا را روز شادمانی قرار دادند. آنگاه لعن بر آنان است: «اللَّهُمَّ الْعَنْ أَبَا سُفْيَانَ وَ مُعَاوِيَةَ وَ يَزِيدَ بْنَ مُعَاوِيَةَ» و آنان با کشتن پسر پیامبر در کربلا، به نظر خودشان انتقام کشتههای خود را در بدر و احد گرفتند و این چیزی بود که یزید در اوج قدرت پس از حادثۀ عاشورا، مستانه میخواند: لَيْتَ أَشْيَاخِي بِبَدْرٍ شَهِدُوا...[۷۲]. امام سجاد (ع) نیز در مجلس یزید، در رسواسازی او به کفر معاویه و ابوسفیان و جنگیدنشان با پیامبر خدا اشاره کرد و فرمود: جدّم علی (ع) در روز بدر و احد و احزاب پرچمدار رسول خدا (ص) بود، اما پدر و جدّ تو، پرچمدار کفر بودند: «وَ أَبُوكَ وَ جَدُّكَ فِي أَيْدِيهِمَا رَايَاتُ الْكُفَّارِ»[۷۳].[۷۴]
تحمیل خلافت یزید
موافقان و مخالفان ولایتعهدی یزید
بنا بر پارهای از روایات، وی از حدود سال ۵۰ هجری و پس از شهادت امام حسن (ع) کوششهایی در این راه به عمل آورد. یزید از جهت تمسک به اصول و فروع دین شهرت خوبی نداشت. معاویه در ولایت عهدی یزید بعد از شهادت امام حسن (ع) با دو مشکل عمده روبهرو بود. اول منش و کردار یزید و دوم حضور امام حسین (ع) و فرزندان صحابه بزرگ چون عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر، عبدالله بن عباس و عبدالرحمان بن ابیبکر. معاویه در وادار ساختن مردم به بیعت با یزید از هیچ چیزی فروگذاری نکرد. او نخست از مردم شام و دیگر متحدان خویش برای یزید بیعت گرفت.[۷۵] اگر چه بیشتر رجال با او بیعت کردند،[۷۶] اما اختلافات درون حاکمیت و وجود افرادی چون زیاد بن ابیه و مروان بن حکم که از ولایت عهدی یزید ناخشنود بودند، باعث میشد که معاویه با احتیاط فراوان حرکت کند و تمام وسایل مخصوص حکمرانی خود را که عبارت بودند از سیاستبازی، بخششِ هدایا، پرداختِ رشوه، تطمیع و سرانجام تهدید و سرکوبی بهکار گیرد. مروان بن حکم که شاید در خلافت طمع بسته بود، موضوع جانشینی یزید را ناخشنودی تلقی کرد.[۷۷] زیاد نیز در نامهای به معاویه چنین نوشت: ای امیر، همانا نامهات با دستوری که در آن بود به من رسید. مردم چه خواهند گفت وقتی که آنان را به بیعت یزید دعوت کنیم، در حالی که او با سگها و میمونها بازی میکند و جامههای رنگین میپوشد و پیوسته شراب مینوشد و شب را با ساز و آواز میگذراند و هنوز حسین بن علی (ع) و عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر در میان مردمند. لکن میشود که او را دستور دهی تا یک سال یا دو سال به اخلاق اینان در آید. شاید بتوانیم امر را بر مردم مشتبه سازیم. معاویه به زیاد پرخاش کرده بود که گمان کرده پس از من امیر میشود. به خدا سوگند که او را به مادرش سمیه و پدرش عبید باز میگردانم.[۷۸] چنانکه اشاره شد معاویه در شام هیچگونه مشکلی نداشت. شام کاملاً در اختیار او بود. در عراق هم از سیاست سرکوب استفاده میکرد. مصر هم در شرایطی نبود که تأثیر چندان مهمی در ولایت عهدی یزید داشته باشد. مشکل اصلی معاویه، حجاز و به ویژه مدینه بود. حجاز محلی بود که در آن نخبگان شرافت اسلامی و فرزندان اصحاب برجسته پیامبر (ص) زندگی میکردند. معاویه از مروان بن حکم حاکم مدینه خواست که زمینهچینی کند و یزید را به عنوان ولیعهد معرفی نماید. مروان این موضوع را در مسجد مطرح کرد اما با مخالفت فرزندان صحابه روبهرو شد. از این رو معاویه تصمیم گرفت خود شخصاً با تعدادی از سربازان شامی، برای رویارویی با مخالفتهای شدید آنان به مدینه برود. او به بهانه سفر حج و در واقع برای گرفتن بیعت از مردم مدینه و مکه در رجب سال ۵۶ به مدینه آمد. در مسجد النبی جلسهای تدارک شد. در آن مجلس و در حالیکه نظامیان در میان مردم با شمشیرهای برهنه پخش شده و موضع گرفته بودند، معاویه گفت: مردم! من با مشورت شما و بزرگان شما، یزید را به عنوان ولیعهد معرفی میکنم. پس با نام خدا با او بیعت کنید و مردم را مجبور به بیعت کرد. اما چهار فرزند صحابه بیعت نکرده بودند. به ظاهر مسأله مدینه حل شده و معاویه به جهت اعمال حج به سوی مکه حرکت کرد.
در مکه معاویه موضعگیری خود را تغییر داد و ابتدا کوشید تا با آن چهار تن رفتاری به غایت دوستانه داشته باشد و آرزوی خود را به حمایت آنان از یزید بیان داشت و این موضوع را توضیح داد که تقاضای زیادی از آنان نداشته و یزید حکمران رسمی خواهد بود و در حقیقت آنان هستند که در زیر نام یزید، تسلط واقعی بر حکومت را دارا خواهند بود. اما آنان مخالفت کردند[۷۹] و تمامی تلاش معاویه از رفتن به حجاز به منظور کوشش به ترغیب این اشخاص بود که با یزید مخالفت نکنند. معاویه در سایه شمشیر شامیان وارد مسجد الحرام شد و طوری وانمود کرد که هر چهار نفر با یزید بیعت کردهاند.[۸۰] سپس به شام برگشت.
معاویه بعد از سفر مکه فرصت زیادی پیدا نکرد، رنجور و بیمار شد. میراث پادشاهی او دگرگونی کامل در خلافت اسلامی بود. او بدون آنکه بتواند همه مخالفان را آرام کند و موافقت آنان را با بیعت فرزندش جلب کند، در نیمه رجب سال ۶۰ هجری از دنیا رفت.
مواضع و فعالیتهای تخریبی
عملکرد فرهنگی و رسانهای
عملکرد دینی و مذهبی
جعل احادیث
پایهگذاری پدیده قصاصان
اسلامستیزی
دشمنی با پیامبر و اهل بیت
دشمنی با امام علی (ع)
معاویه چون هدفی غیر از حکومت و اشباع غریزه جاهطلبی و کامیابی از لذایذ زندگی نداشت، برای رسیدن به هدف شوم خویش از هیچگونه جرم و جنایتی خودداری نمیکرد و چون با امام علی (ع) و خاندان وی دشمن بود، از هیچگونه ظلم و تجاوز نسبت به خاندان آن حضرت دریغ نمیورزید. سلفی از عبدالله بن احمد بن حنبل نقل میکند که از پدرم احمد درباره امیرالمؤمنین علی (ع) و معاویه پرسیدم، پدرم گفت: علی (ع) دشمنان زیادی داشت؛ دشمنانش هر چه جستجو کردند بلکه عیبی برای او پیدا کنند، نتوانستند کمترین عیبی در او ببینند؛ لذا مردی را که با او جنگید (معاویه)، تعریف کردند و این حیلهای بود که به راه انداختند.[۸۱] معاویه تهاجم گستردهای را آغاز و تلاش نمود تا روح و جسم جامعه را از یاد امیرالمؤمنین علی (ع) و خاندانش تهیکند. او احکام صریح و بیپردهای به والیان خود نوشت تا سب و لعن امیرالمؤمنین در هر شهر و دیار انجام شود.
اهانت به ارزشهای دینی
تبدیل مفهوم خلافت به سلطنت
شاید مهمترین تحولی که در پی خلافت معاویه پدید آمد، تبدیل مفهوم خلافت به سلطنت بود.[۸۲] واژه ملک (پادشاهی) و مشتقات آن بارها از زبان معاویه یا دیگر رجال آن عهد در حق او بهکار رفته است.[۸۳] به لحاظ تاریخی، سه نوع حکومت از زمان رسول خدا (ص) تا زمان معاویه شکل گرفت: نخست، حکومت ولایی، که حکومت رسول خدا (ص) بود. دوم، حکومت خلافتی، که حکومت سه خلیفه اول و از دید اهل سنت چهار خلیفه نخست بود و سوم، سلطنت، که معاویه مؤسس آن بود. این حکومت، در دنیای اسلام به عنوان یک حکومت سلطنتی و موروثی مرسوم شد. حکومت موروثی دو ویژگی دارد: یکی، تعیین جانشین با نظر سلطان پیشین و دیگری تعیین فرزند یا یکی از اعضای خاندان سلطان به نام جانشین. ویژگی دوم از زمان معاویه به بعد مطرح شد. او نه تنها برای اثبات خلافت خود، به دلیل خویشی با عثمان، ارث او را مطرح میکرد بلکه در شکل جدیتر، مسئله موروثی شدن خلافت را با تعیین فرزندش، بیآنکه کوچکترین خصلت دینی، سیاسی و نظامی مشخصی داشته باشد، مطرح کرد. این امری بود که مسلمانان کاملاً با آن بیگانه بوده و هیچ نوع پیشینهای در میانشان نبود؛ با این حال، پس از آن، خلافت موروثی، یکی از اصلیترین و اساسیترین ارکان انتخاب خلیفه درآمد.
انسجام داخلی بنیامیه که با بخششهای مالی عثمان و واگذاری اراضی (اقطاع) تقویت شده بود، سبب شد تا بنیامیه برای حفظ قدرت دست بهکار شوند. مسلمآ اگر اوضاع به طریق طبیعی پیش میرفت، عثمان، معاویه را به جانشینی خود برمیگزید. اما کشته شدن او کار قریش را به تعویق انداخت، پس از آن معاویه سرسختانه ایستاد و زمانی که براوضاع مسلط شد، طبیعی بود که سلطنت را از خانواده خود خارج نکند. در تمام عالم اسلام به جز شیعیان و خوارج، هیچ یک از سنّیان در برابر خلافت رسمی، نه تنها ادعای خلافت نکرد، بلکه نمیپذیرفت که دیگران با داشتن قدرت و پول، امکان خلیفه شدن را دارند. البته بعدها حوزههایی چون اندلس، شمال افریقا و مصر خلفای دیگری را نیز تجربه کردند. در زمان معاویه، پذیرفتن ولایتعهدی یزید نهتنها برای مردم شام مشکل نبود بلکه بر آن اصرار داشتند؛ زیرا موجودیت آنان در برابر مدعیانی که از حجاز یا عراق سر برمیافراشتند، در گرو حفظ امویان بر سریر قدرت بود. اما قبولاندن این امر به مردم مدینه که فرزندان صحابه بودند مشکل به نظر میآمد. عراق نیز به صورت طبیعی با شام مخالف بود و افزون بر شیعیان کوفه، خوارج عراق نیز از اساس با بنیامیه مخالف بودند. واقعیت آن بود که قبایل عراق هم مخالف تسلط شام و طبعاً قبائل شامی بودند. مروری بر استدلالهای معاویه و مخالفان، درباره موروثی شدن خلافت، برای شناخت فکر حکومتی مردم در آن شرایط مناسب مینماید. در اینکه نخستینبار چه کسی چنین مسئلهای را مطرح کرد، اختلاف نظر وجود دارد. بسیاری اشاره به مغیرة بن شعبه دارند. او در اواخر دهه چهل، زمانی که به واسطه سِنّزیاد، توانایی کمتری برای اداره شهر کوفه داشت و احساس کرد شاید معاویه او را عزل کند، برای جبران این ناتوانی به شام رفت و یزید را تحریک کرد تا ولایتعهدی را نزد پدرش مطرح کند، او نیز چنین کرد. مغیره به معاویه گفت: ترس آن دارم که فتنه و اختلاف دوره اخیر خلافت عثمان، بار دیگر تکرار شود؛ پس بهتر است کسی را پس از خود معین کنی و بهتر است آن شخص فرزندت یزید باشد[۸۴]. معاویه که خود طراح این فکر بود. سخن او را پذیرفت و مغیره را مأمور کرد تا به تدریج کوفه را برای پذیرش چنین امری آماده کند. او نیز تا آنجا پیش رفت که گروهی را به همین مناسبت به شام فرستاد[۸۵]. به طور مسلّم معاویه چنین امری را در ذهن خود داشت و گفته مغیره، آغاز علنی ساختن آن در میان مردم بود. هنگامی که زیاد بن ابیه حاکم کوفه شد، معاویه، مسئله ولایتعهدی را با او مطرح کرد؛ اما زیاد، که فکرش را نمیکرد معاویه چنین قصدی داشته باشد، با شگردی سعی کرد تا معاویه و حتی خود یزید را از این کار منصرف کند[۸۶].
به تدریج تلاش معاویه برای تثبیت موقعیت یزید بیشتر و بیشتر شد. او در سفری به مکه و مدینه (که مرکزیتی دینی داشت)، کوشید تا با بخششهای زیاد به مردم، آنان را به سوی خویش جلب کند. البته مردم نیز راضی به نظر میرسیدند! شاعرانی چون عقیبه اسدی و عبدالله بن همام سلولی، که از یزید نفرت داشتند، و اشعاری در ملامت و مذمّت او سروده بودند، با پول فراوان معاویه دهانشان بسته شد[۸۷]. معاویه در ادامه همین فعالیتها، با برگشتن به شام، گروههایی از مردم کوفه و بصره را نزد خود فراخواند. و در مجلسی ضحاک بن قیس را واداشت تا موضوع ولایتعهدی را مطرح کند. او با متهم کردن مردم عراق به اینکه آنان اهل نفاق و شقاق هستند عراقیان را مورد سرزنش قرار داد[۸۸]. در آن مجلس، احنف بن قیس گفت: اهل عراق و حجاز تا وقتی حسن بن علی (ع) زنده است بیعت نخواهند کرد و ضحاک بن قیس با مطرح کردن دوباره اتهام خود گفت: حسن و امثال حسن چه کار به «سلطان الله» دارند که او را در روی زمین جانشینی داده؛ خلافت از طریق کلاله (فرزند دختر) به ارث نمیرسد. احنف بن قیس در پاسخ، تعهدات معاویه به حسن بن علی (ع) را، یادآور شد و با اشاره به علاقه نداشتن اهل عراق به معاویه، او را از شمشیرهایی که ممکن است از عراق برآید هشدار داد. بعد از آن معاویه تا سال ۵۰، چندی پس از شهادت امام حسن (ع) در سال ۴۹، درباره بیعت با یزید سکوت کرد[۸۹]. معاویه، ضحاک بن قیس و عبدالرحمان بن عثمان را که در آن مجلس به شدّت از یزید دفاع کرده بودند، به سوی والی کوفه و جزیره فرستاد تا راه را هموار کنند[۹۰].
حدس معاویه آن بود که مشکل عمده از لحاظ دینی، مدینه است. عراق را به زور میتوان قانع کرد، اما قبل از آن به معاویه نوشته بود که «... مردم پیرو این چند نفر هستند و تا آنان بیعت نکنند، مردم نیز بیعت نخواهند کرد»[۹۱] ابن قتیبه نیز نوشته است: «جز اندکی، دیگران در بیعت سستی ورزیدند؛ بهخصوص بنیهاشم که هیچ کدام از آنان بیعت نکردند»[۹۲]. معاویه پیش از آمدن به مدینه، نامههای مختلفی همراه با تهدید و تطمیع، برای مخالفین با بیعت فرستاده بود[۹۳]. پس از آمدن هم با تمام وجود تلاش کرد تا موافقت مردم مدینه را به دست آورد.
در جلسهای که برگزار شد، عبدالله بن زبیر گفت: ای معاویه! این خلافت از آن قریش است. از خدای بترس این عبداللّه بن جعفر، عبداللّه بن عباس، من فرزند زبیر و حسن و حسین فرزندان علی (ع) هستند[۹۴]، تو جایگاه ما را میدانی!؟ عبداللّه بن عمر گفت: این خلافت، «هِرَقلی» و «کَسْروی» نیست که فرزندان از پدران به ارث برند، اگر چنین بود من باید بعد از پدرم قرار میگرفتم. این خلافت از آن قریش است، آن هم کسانی که مسلمانان، آنان را بپذیرند، کسانی که با تقواتر باشند. معاویه در پاسخ، بدون آنکه از بیعت یزید یاد کند تنها گفت: این «امر» از آن فرزندان عبدمناف است چون آنان «اهل رسول اللّه» هستند. پس از رحلت پیامبر (ص) مردم ابوبکر و عمر را سرکار آوردند، بدون آنکه برخاسته از معدن ملک و خلافت باشند، جز آنکه سیره خوبی داشتند؛ پس از آنان ملک به بنی عبدمناف رسید و تا قیام قیامت در میان آنان باقی خواهد ماند. و تو ای فرزند زبیر و فرزند عمر! خداوند شما را از این «امر» بیرون کرده است. معاویه پس از آن جلسه به شام بازگشت[۹۵]. به نقل از برخی منابع، معاویه در همان مجلس، ضمن خطابهای تهدید کرد که اگر بیعت نکنند فلان و فلان خواهم کرد:لافعلنّ کذا و کذا[۹۶].
یکی از مخالفان، عایشه بود، معاویه در باب درستی ولایتعهدی یزید بدو گفت: کار یزید، قضای الهی است که کسی را در آن اختیاری نیست، مردم بیعت او را بر عهده خود پذیرفته و عهد و پیمان با او بستهاند، آیا نظر تو این است که این عهد و پیمان را نقض کنند؟[۹۷]
زمانی که معاویه نتوانست در مدینه کاری از پیش ببرد، به سوی مکه حرکت کرد. در آنجا، معاویه حیله دیگری به کار گرفت. مردم را که از شهرهای مختلف برای مراسم حج گرد آمده بودند، جمع کرد و اعلام کرد که آن چند نفر، در خفا با او بر سر یزید بیعت کردهاند. گروهی از شامیان نیز با شمشیرهای از نیام برکشیده فریاد زدند که باید آنها به طور علنی بیعت کنند؛ اما معاویه آنها را ساکت کرد. پس از آن از منبر پایین آمد، هدایایی بین مردم تقسیم کرد و راهی شام شد. در آن جلسه، با اینکه این چند نفر حضور داشتند، نتوانستند مخالفت کنند. هرچند پس از آن به مردم گفتند که این امر حیلهای بیش نبوده و آنها بیعت نکردهاند[۹۸]. در عهدی که معاویه برای یزید نوشت، ضمن انتخاب او به عنوان خلیفه بعد از خود، به او گفت تا بنیامیّه و آل عبدشمس را بر بنیهاشم، آل عثمان را بر آل ابی تراب و ذریّه او مقدّم دارد[۹۹]، و بدین ترتیب خط مشی آینده امویان را هم ترسیم کرد.[۱۰۰].
تأسیس و تقویت انحرافات در دین
تأسیس و تقویت بدعتها
موارد مختلفی در تاریخ نقل شده که به برخی از آنها اشاره میشود:
- معاویه اولین کسی است که ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾[۱۰۱] را از نماز حذف کرد[۱۰۲]؛
- امام صادق (ع) درباره آیه شریفه ﴿سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ﴾[۱۰۳]. فرمود: "در مکه خانهها نباید در داشته باشد" و معاویه اولین کسی بود که برای خانههای مکه در گذاشت[۱۰۴]؛
- جعل احادیث بر ضد علی (ع) و منسوب کردن روایات به رسول خدا (ص)[۱۰۵]؛
- تحریم تلبیه در مراسم حج[۱۰۶]؛
- خطابه بر منبر رسول خدا (ص) بدعت است[۱۰۷]؛
- قرار دادن اذان و اقامه برای نمازهای عیدین[۱۰۸]؛
- انجام رمی به طور سواره[۱۰۹]؛
- قرار دادن پانزده پله برای منبر رسول خدا (ص)[۱۱۰] و فرستادن بت به سرزمین هندوستان[۱۱۱]؛
- او اولین کسی است که داخل محراب، اتاقکی بنا کرد که به آن داخل میشد و برای مردم نماز میخواند[۱۱۲].[۱۱۳]
- از بدعتهای معاویه، بیعت گرفتن اجباری از مردم و شخصیتها برای ولایتعهدی فرزند شرابخوار و نالایقش "یزید" بود. قویترین گروه مخالف با آن بیعت، بنیهاشم و در رأس آنان حسین بن علی (ع) بود که مخالفت خویش را آشکارا اعلام کرد. اغلب چهرههای سرشناس یا با تهدید یا با تطمیع، پذیرفته بودند ولی امام حسین (ع) حتی در برابر معاویه که به ستایش یزید پرداخت، به بیان زشتیهای یزید اشاره کرد و از کار معاویه نکوهش نمود و رسوایش ساخت[۱۱۴].[۱۱۵]
عملکرد سیاسی و اجتماعی
با بیعت امام حسن (ع) با معاویه، مرحله مهمی از تاریخ اسلام رقم خورد: دوران خلفای نخستین پایان یافت و عصر اموی آغاز شد. دیگر این که خاندان هاشمی به موضع حزب مخالف حکومت بازگشتند، آن هم بعد از مراحل طولانی درگیری به گونهای که دورِ دیگری به نفع امویان پایان یافت و با «عام الجماعه» دوران جدیدی از حکمرانی در حکومت اسلامی آغاز شد. با به خلافت رسیدن معاویه در دِمَشق - که پایتخت حکومت جدید شد - وحدت سیاسی به امت اسلامی بازگشت...[۱۱۶].
معاویه با توجه به اهدافی که داشت، کوشید ساختمان حکومتش را بر پایههایی استوار کند که شاید مهمترین آنها عبارت باشند از:
- تغییر در شالوده نظام سیاسی و محور قرار دادن نقش ارتش: وی از زمانی که استاندار شام بود، برای ایجاد امنیت در داخل و توسعه در خارج، آن را ایجاد و سازماندهی کرد.
- سیاست داخلی: که اداره و موازنه قبایلی و ایجاد ولایتعهدی و سرکوب مخالفان را دربرمیگیرد.
- خوشرفتاری با شخصیتهای بزرگ اسلامی: اعم از صحابه و فرزندانشان، بهویژه بنیهاشم. [باید افزود: بنیهاشم به دلیل قرارداد صلح، سکوت کردند و در این باره نامه امام حسین (ع) به معاویه را مرور خواهیم کرد. خوشرفتاری معاویه، به معنای بذل و بخشش بیحد و حصر بیتالمال به صحابه و فرزندانشان بود تا شاهد جنایات معاویه و سکوت در برابر ظلم و اجحاف او در حق امام علی (ع) و خاندان پیامبر (ص) باشند. آیا به شهادت رساندن سبط اکبر، امام مجتبی (ع) و حجر بن عدی، به معنای خوشرفتاری با اهل بیت و شیعیان آنهاست؟][۱۱۷].
- استقرار امنیت در سراسر جهان اسلام: برای نیل به این هدف، مردان مناسبی را برای اداره و سیاست برگزید تا یاور او در اداره حکومت و استقرار امنیت در آن باشند[۱۱۸].
- اداره مستقیم کارهای حکومتی: به گونهای که بیشتر وقت خود و تلاشش را برای انجام کارهای مسلمانان صرف کرد[۱۱۹].
- سیاست توسعهطلبانه[۱۲۰]: معاویه مردی سیاسی و انعطافپذیر بود. از این رو به منظور تحقق این سیاست، به استعدادهای سیاسی خود تکیه کرد. افزون بر آن وی پارهای روابط اجتماعی را برای همپیمانان و تضعیف دشمنان پیریزی کرد. اوضاع سیاسیای که حکومت نوپای او را احاطه کرده بود، وی را واداشت که در دو زمینه اقدام نماید: در زمینه همپیمانی با ساکنان اصلی سرزمین شام، بهویژه مسیحیان آنجا و در زمینه همپیمانی با قبایل نیرومند عرب، یعنی قبایل یمنی[۱۲۱] که او را در رسیدن به حکومت پشتیبانی کرده و بنیان حکومت او را تشکیل داده بودند. ازدواج وی با میسون کلبی و ازدواج پسرش یزید با یکی از زنان ایشان، این همپیمانی را تثبیت کرد. همچنین این پیمان، خطّ سیاسیای را که در روابط عمومیاش به آن اعتماد میکرد، نشان میدهد[۱۲۲].
اما معاویه، از عربهای قیسی و سیاستمداری با تجربه بود که به این تعصبات تا جایی که به منافعش خدمت میکرد، اهمیت میداد. هدف او این بود که عنصر عرب را تبدیل به پشتوانهای اساسی برای اهداف شخصی و آرمانهای طبقه حاکم اموی کند. به طور قطع، این روش سیاسی به اشکال گوناگون، از خلال سیر سازمانی خود، خلافت را - به زعم بیشتر مسلمانان - به نظام پادشاهی تبدیل کرد. روشن است که معاویه اگرچه به دنبال نظام پادشاهی بود، ولی علاقه داشت بیشتر به عنوان بزرگ عرب باقی بماند، نه به عنوان پادشاه. دیگر این که حکومت او با صفت دینی شناخته شود؛ زیرا قانون اساسی آن، اسلام بود که همان دین رسمی حکومت به شمار میرفت.[۱۲۳].
سیاست داخلی
- تفرقهافکنی و چندقطبیسازی جامعه
- اعمال زور و فشار بر مخالفان
- خشونت حداکثری با شیعیان
- ترویج ناسزاگویی به امیرمؤمنان(ع)
سیاست خارجی
عملکرد مالی و اقتصادی
جرم و جنایتهای کیفری
عملکرد معاویه که در تاریخ و کتب سیره و حدیث منقول است نشان میدهد اصلاً اعتقادی به اسلام نداشته، بلکه به خاطر کسب قدرت و ریاست، اظهار ایمان و اسلام نموده است و در آن زمان چارهای جز تسلیم در برابر قدرت اسلام نداشته است. معاویه برای دستیابی به اهداف خود، از انجام هیچ جنایتی فروگزار نکرده است:
١. او کسی بود که در مقابل خلیفه مسلمین، علی(ع)، ایستاد و با او جنگید و عده زیادی از مردم شام و کوفه[۱۲۴] را به هلاکت رساند که واقعه و جریان جنگ صفین را در شرح حال جریر بن عبدالله، ابوموسی، اشعث و ابن عباس به مناسبت وقایع خاص آن ذکر کردهایم و این جا ذکر نمیکنیم. فقط در باب اهمیت این جنگ و کار معاویه، به حکایتی که در یکی از شمارههای مکتب اسلام دیدم، اشاره میکنیم:
یکی از سفرای آلمان در دربار دولت عثمانی در زمان سابق که از شرفای مکه هم در آن جلسه حاضر بود، میگوید: ما برای قدردانی از معاویه باید مجسمه یادبودی به نام معاویه بسازیم و آن را در میدان «برلین» نصب کنیم؛ چراکه اگر معاویه نبود، عدل علی(ع) فراگیر شده، جهان را میگرفت و مسیحیت را از بین میبرد و تمام مردم جهان به اسلام گرایش پیدا میکردند و امروز خبری از مسیحیت نبود[۱۲۵].
پس بقای مسیحیت به تعبیر این شخص آلمانی، مرهون خدمات معاویه و جنگ او با علی(ع) است و چه جالب حضرت امیر(ع) فرمود: «فرزند هند نمیمیرد تا این که صلیب را به گردن خون آویزان کند». و این در تاریخ اتفاق افتاده است[۱۲۶].
جنایتهای معاویه درباره علی(ع) به این جنگ محدود نمیشود بلکه او در غارتهای مختلفی در قلمرو حکومت علی(ع)، عده زیادی از مردم بیگناه و حتی حیوانات را از بین برد و نابود کرد. افزون بر این که قضیه حکمیت - که باعث پراکندگی یاران علی(ع) شد - یکی از نیرنگهای معاویه و عمروعاص بود که نتیجه آن جنگ نهروان و تشتت مردم عراق بود و او بود که طلحه و زبیر را به طمع خلافت، به جنگ با علی(ع) دعوت و تشویق کرد.
۲. دشنام و اعلام برائت از علی(ع)، یکی از سنتهای ناپسند معاویه بود که دستور داد بالای منبرها و در دعای دست، حضرت را سبّ نمایند. احتمالاً این دعاها پس از خطبههای جمعه بوده است که در حق خلیفه و مؤمنین دعا میشود.
٣. او جزو «فئه باغیه» و رئیس آنها بود که عمار یاسر، صحابی رسول خدا(ص) را به شهادت رساند.
۴. او حجر بن عدی، عمرو بن حمق، مالک اشتر و محمد بن ابوبکر را به شهادت رساند که هر کدام جزو بزرگان صحابه و شیعیان علی(ع) محسوب میشدند.
۵. معاویه امام حسن(ع) نواده رسول خدا(ص) را خانهنشین کرد و سپس حضرت را به شهادت رساند.
۶. او بر خلاف دستور اسلام در سال چهل و چهارم هجری زیاد بن ابیه را به خاندان ابوسفیان ملحق کرد و زیاد را بر مردم کوفه مسلط نمود که عده زیادی از مردم بیگناه را به قتل رساند.
۷. او اولین کسی بود که خلافت را موروثی کرد و به سلطنت تبدیل نمود و به زور برای یزید بیعت گرفت.
۸. معاویه اولین کسی بود که خطبه نماز جمعه را نشسته خواند و برای نخستین بار خطبه نماز عید فطر و قربان را قبل از نماز ایراد کرد و گفتن اذان را در نماز عید بدعت گذارد و گفتن تکبیر را در نماز ترک کرد و نماز جمعه را در روز چهارشنبه به جا آورد[۱۲۷].
۹. او خلیفهای بود که شراب میخورد، ربا میگرفت و بین دو خواهر جمع میکرد[۱۲۸].
۱۰. او در باب دیه بدعت گذارده، حدود الهی را ترک نمود و تلبیه را در حج به فراموشی سپرد [۱۲۹].
این بود قسمتی از جنایتها و خیانتها و بدعتهای معاویه که اگر بخواهیم بیشتر از این ذکر کنیم، و برای اطلاع بیشتر به جلد ۱۰ و ۱۱ الغدیر مراجعه شود.
گرچه عدهای خواستهاند وانمود کنند که این کارهای معاویه بر اساس اجتهاد او بوده است و بنابراین معذور میباشد، مسلم است که اجتهاد در مقابل نص، باطل است و معاویه کسی است که بارها مورد لعن پیامبر(ص) واقع شده.[۱۳۰]
فضایل و افتخارات ساخنگی
مرگ و محل دفن
جستارهای وابسته
- بنی امیه (خاندان)
- ام جمیل (عمه)
- ابو سفیان صخر بن حرب (پدر)
- یزید بن معاویه (فرزند)
- ابوحذیفة بن عتبه (دایی)
منابع
پانویس
- ↑ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۳.
- ↑ فقال أمیر المؤمنین (ع): «قَاتَلَ اَللَّهُ اِبْنَ آكِلَةِ اَلْأَكْبَادِ...»؛ الخصال، شیخ صدوق، ص۴۴۰. قال (ع): «يَخْرُجُ اِبْنُ آكِلَةِ اَلْأَكْبَادِ...»؛ کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ص۶۵۱، لعن الله ابن آکلة الأکباد: تهذیب الاحکام، مزی، ص۶۲۶؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۵۲، ص۲۰۵.
- ↑ روحانی، سید حمید، مقاله «معاویة بن ابیسفیان اموی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷، ج۷، ص ۳۴۴؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۴۶۰.
- ↑ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۲۰؛ سیراعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۱۲۰.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۴۱۸.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، ج۵، ص۱۳۱؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۴۴۶ و اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۷۲.
- ↑ قال رسول الله (ص): «معاویة صلعوک لامال له»؛ الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۲۳۹؛ سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۱۲۲.
- ↑ روحانی، سید حمید، مقاله «معاویة بن ابیسفیان اموی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷، ج۷، ص ۳۴۵-۳۴۶.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ٢٠٠: «"وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِيَةُ بِأَدْهَى مِنِّي، وَ لَكِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ؛ وَ لَوْ لَا كَرَاهِيَةُ الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ، وَ لَكِنْ كُلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٌ وَ كُلُّ فُجَرَةٍ كُفَرَةٌ، وَ لِكُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ يُعْرَفُ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؛ وَ اللَّهِ مَا أُسْتَغْفَلُ بِالْمَكِيدَةِ وَ لَا أُسْتَغْمَزُ بِالشَّدِيدَة"»
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۷۲۷-۷۲۹.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۴۱۶.
- ↑ و کتم اسلامه من ابیه و أمه: اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۳؛ و کتم اسلامه... هذا یعارضه ما ثبت فی الصحیح: الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۲۰.
- ↑ معاویه از طلقاء است؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۴۰۱.
- ↑ الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری، ج۱، ص۱۷۸.
- ↑ روحانی، سید حمید، مقاله «معاویة بن ابیسفیان اموی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷، ج۷، ص ۳۴۴-۳۴۵.
- ↑ ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج۲۰، ص۲۹۸ - ۲۹۹؛ نهجالبلاغه، نامه ۴۵۴، علی (ع) خطاب به معاویه فرمود: «وَ مَا أَسْلَمَ مُسْلِمُكُمْ إِلَّا كَرْهاً». درباره حساسیت نداشتن معاویه به توهین یک یهودی به مسلمانان ر. ک: بلاذری، أنساب الأشراف، ج۴، ص۱۶۰.
- ↑ اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۶، ص۳۵۵؛ زمانی ابوسفیان بر سر قبر حمزه آمد و با پا بر آن کوبید و گفت: خدایت رحمت کناد؛ بر سر چیزی با ما جنگیدی که عاقبت در دست ما قرار گرفت؛ توحیدی، ابوحیان، الامتاع والمؤانسه، ج۲، ص۷۵.
- ↑ بلاذری، ابوالعباس احمد بن یحیی بن جابر، فتوح البلدان، ص۱۷۳.
- ↑ جاحظ، ابوعثمان عمرو، الرسائل السیاسیه، ص۳۴۴.
- ↑ قاضی عبدالجبار، تثبیت دلائل النبوة، ص۵۹۳. حسن بصری گوید: معاویه خود را از زمان عمر برای خلافت آماده کرده بود [لقد تصنّع معاوية للخلافة في ولاية عمر بن خطاب]؛ ابن منظور، مختصر تاریخ دمشق، ج۲۵، ص۲۴.
- ↑ ابنمنظور، مختصر تاریخ دمشق، ج۲۵، ص۱۷، ۱۸ و ۲۰؛ جاحظ، الرسائل السیاسیه، ص۳۴۴.
- ↑ ابنمنظور، مختصر تاریخ دمشق، ج۹، ص۱۶۱.
- ↑ جمل من انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت: ۱۴۱۷ قمری / ۱۹۹۶ میلادی، ج۵، ص۱۵۵؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی؛ طبری، ج۵، ص۳۳۰.
- ↑ جمل من انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت: ۱۴۱۷ قمری / ۱۹۹۶ میلادی. ، ج۵، ص۲۷.
- ↑ ابن عبدربه الاندلسی، العقد الفرید، ج۱، ص۱۵، ج۵، ص۱۱۴؛ ابنمنظور، مختصر تاریخ دمشق، ج۲۵، ص۱۸؛ زمانی، نزد عمر از معاویه شکایت شد، عمر گفت: از سرزنش جوان قریش و فرزند سیّد آن، ما را رها کنید؛ ر. ک: ابنمنظور، مختصر تاریخ دمشق، ج۲۵، ص۱۸. احتمال اینکه این مطالب را به عمر نسبت داده باشند وجود دارد.
- ↑ بلاذری، أنساب الأشراف، ج۴، ص۵۵۰.
- ↑ ابنالطقطقا، الفخری... ، ص۷۷؛ ابنمنظور، مختصر تاریخ دمشق، ج۲۵، ص۱۹.
- ↑ امینی، الغدیر، ج۹، ص۳۵ از: طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۵، ص۸۸، ۹۰؛ جاحظ گوید: از جمله احتجاجات «سفیانیّه» برای اثبات خلافت معاویه، سخن خود معاویه است که میگفت: این جایگاهی است که عمر مرا در آن قرار داد و از زمانی که مرا نصب کرد، عزل نکرد، در حالی که هیچ امیری را به کار نگرفت جز آنکه او را عوض کرد و لااقل به خاطر برخی اعمالش بر او غضب کرده، او را نزد خود فرا خواند. اما نه من را عزل کرد، و نه بر من غضب کرد؛ او همه شامات را به من سپرد و بعد از او عثمان مرا تقویت کرد؛ جاحظ، الرسائل السیاسیه، ص۳۸۵.
- ↑ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۳۲؛ ابنمنظور، مختصر تاریخ دمشق، ج۲۵، ص۳۰.
- ↑ ابنکثیر، البدایة والنهایه، ج۸، ص۲۱. (در واقع به طور نامشروع و بدون آنکه از خلیفه وقت حکمی داشته باشد، با طغیان و سرکشی به حکومتش ادامه داد).
- ↑ ر. ک: ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۹؛ امینی، الغدیر، ج۶، ص۳۰۴؛ ج۹، ص۳۷۳.
- ↑ مسعودی، ابوالحسن علی بن حسن، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۳۳؛ مقریزی، تقیالدین، النزاع و التخاصم... ، ص۲۸.
- ↑ ابنمنظور، مختصر تاریخ دمشق، ج۱۱، ص۸۷؛ گفتهاند در آن زمان کسانی در شام میگفتند: اگر معاویه پیغمبر نباشد دستکم نصف پیغمبر است؛ ر. ک: ابن عبدالبر قرطبی، بهجة المجالس، ج۱ ص۵۵۰ و زمانی یکی از علاقهمندان او از مصر بر وی وارد شد و خطاب به او گفت: سلام بر تو ای رسول خدا!؛ ر. ک: تستری، الاوائل، و احنف بن قیس درباره کسی که در حضور معاویه و او به علی (ع) دشنام داد، به معاویه گفت: به خدا سوگند! اگر او بداند رضایت تو در لعنت به همه انبیا است چنین خواهد کرد؛ ابن عبدربه، العقد الفرید، ج۴، ص۱۱۳.
- ↑ نمونه آن چنین است که از قول رسول خدا (ص) نقل شده: الأمناء عنداللَّه ثلاثة: جبرئيل و أنا و معاوية؛ این قبیل روایات را ابنعساکر به تفصیل یاد کرده است ر. ک: ابنمنظور، مختصر تاریخ دمشق، ج۲۵، ص۵ - ۱۶.
- ↑ الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۲۰؛ وی در سال ۶۰ هجری، در شام و در ۷۸ سالگی و به قول بعضی در ۸۲ سالگی از دنیا رفت: الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۱۸.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۱۶.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۱۷؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۵.
- ↑ مهمترین تأمین کننده منابع مالی اهل جمل، بنی امیه بودند که برای این کار از اموال مسلمانان استفاده میکردند؛ معاویه طی نامههایی به امویها از آنها خواست تا به اصحاب جمل بپیوندند و آنها را از نظر مالی کمک کنند. وی طی دو نامه محرمانه به طلحه و زبیر هر کدام را جداگانه امیر المؤمنین خواند و بدین ترتیب آنها را فریفت. (بهج الصباغه، شوشتری، ج۳، ص۵۳۳-۵۳۴).
- ↑ جنگ معاویه و قاسطین و فئة الباغیه با علی (ع) است.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی؛ طبری، ج۴، ص۴۴۸،۴۳۳.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری. ، ج۵، ص۳۸.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی؛ طبری، ج۴، ص۴۴۹-۴۵۰.
- ↑ طبری، ج۴، ص۴۵۳.
- ↑ ر. ک: جمل من انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت: ۱۴۱۷ قمری / ۱۹۹۶ میلادی. ، ج۳، ص۴۳، ج۱۰، ص۱۲۷.
- ↑ یعقوبی، احمد بن ابییعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۶؛ طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۴، ص۴۴۴.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. طبری، ج۴، ص۴۴۰-۴۴۱.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش دخویه، لیدن: ۱۸۶۶ میلادی.
- ↑ ر. ک: فتوح البلدان، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش دخویه، لیدن: ۱۸۶۶ میلادی. البدان، ص۱۵۲-۱۵۳.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. طبری، ج۴، ص۴۳۴.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۹۵۳.
- ↑ المجموع، نووی، ج۱۹، ص۱۹۸.
- ↑ المغنی، ابن قدامه، ج۱۰، ص۴۹؛ الشرح الکبیر، ابن قدامه، ج۱۰، ص۴۹؛ کشف القناع، بهوتی، ج۶، ص۲۰۱.
- ↑ المسبوط، سرخسی، ج۱۰، ص۱۲۴.
- ↑ تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۲۵۷.
- ↑ روحانی، سید حمید، مقاله «معاویة بن ابیسفیان اموی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷، ج۷، ص ۳۴۸.
- ↑ ر. ک: جمل من انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت: ۱۴۱۷ قمری / ۱۹۹۶ میلادی. ، ج۳، ص۱۹۷ به بعد؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی. ، ج۲، ص۲۳۱؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی. ، ج۳، ص۲۱۱.
- ↑ جمل من انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت: ۱۴۱۷ قمری / ۱۹۹۶ میلادی. ، ج۳، ص۲۸۶-۲۸۷.
- ↑ فتوح البلدان، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش دخویه، لیدن: ۱۸۶۶ میلادی
- ↑ ر. ک: جمل من انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت: ۱۴۱۷ قمری / ۱۹۹۶ میلادی، ج۵، ص۲۰۲؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی. ، ج۲، ص۲۵۹-۲۶۰؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. طبری، ج۵، ص۲۱۴-۲۱۵.
- ↑ ر. ک: الدولة العربیة و سقوطها، ولهاوزن، یولیوس، ترجمه یوسف عش، دمشق: ۱۳۷۶ قمری / ۱۹۵۶ میلادی، ص۱۰۰-۱۰۱.
- ↑ ر. ک: تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ –۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی، ج۲، ص۲۷۹؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. طبری، ج۵، ص۲۹۲،۲۱۷.
- ↑ ابن عبد البر سال به حکومت رسیدن وی را عام الجماعه مینامد. (الاستیعاب، ج۳، ص۱۴۱۸).
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۲۰. قال رسول الله: «اَلْخِلاَفَةُ بَعْدِي ثَلاَثُونَ ثُمَّ تَكُونُ مِلْكاً»؛ (فتح الباری، ابن حجر، ج۱۲، ص۵۴).
- ↑ امتاع الاسماع، مقریزی، ج۱۲، ص۱۱۱ (پاورقی).
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۲۲. ترجیحا دفاع حسن بصری از ترس و تقیه بوده است نه واقعی و حقیقی (یوسفی غروی).
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۱۹.
- ↑ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۵. با تظاهر به این زهد میخواسته است از زهد علی (ع) و حتی عمر عقب نماند. (یوسفی غروی).
- ↑ روحانی، سید حمید، مقاله «معاویة بن ابیسفیان اموی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷، ج۷، ص ۳۴۶-۳۴۷؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۴۶۰.
- ↑ حیاة الامام الحسین بن علی، ج۲، ص۲۳۴.
- ↑ حیاة الامام الحسین بن علی، ج۲، ص۲۳۷؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، ج۴، ص۳۳۲.
- ↑ مع الحسین فی نهضته، ص۷۶ به نقل از مقتل خوارزمی.
- ↑ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۳۳.
- ↑ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۳۶.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۴۶۰.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی؛ تاریخ خلیفة بن خیاط، خلیفة بن خیاط، ابنعمر، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ قمری. ، ج۱، ص۲۵۱؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی؛ طبری، ج۵، ص۳۰۱-۳۰۲، ۳۲۲.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی، ج۲، ص۲۷۱؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲– ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی؛ طبری، ج۵، ص۳۰۳.
- ↑ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی، ج۳، ص۲۱۸-۲۱۹.
- ↑ مقدمه مرآة العقول، ج۲، ص۱۴۷.
- ↑ تشیع در مسیر تاریخ، ص۱۵۰.
- ↑ برای آگاهی بیشتر ر. ک: الفتوح البلدان، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش دخویه، لیدن: ۱۸۶۶ میلادی. ، ص۷۹۹-۸۰۷؛الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری. ، ج۳، ص۵۰۸-۵۱۱.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی. الخلفاء، ص۱۹۹.
- ↑ ر. ک: الادراة فی العصرالاموی، خماش، نجده، دمشق: ۱۴۰۰ قمری/ ۱۹۸۰ میلادی، ص۲۹-۳۱.
- ↑ ر. ک: جمل من انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت: ۱۴۱۷ قمری / ۱۹۹۶ میلادی، امویج۵، ص۵۴،۳۱،۲۸، ۲۳۲-۲۳۳؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی، ج۲، ص۲۷۶؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی؛ طبری، ج۵، ص۳۳۶،۳۲۸.
- ↑ ابن قتیبه، الامامة و السیاسه ج۱ ص۱۸۷.
- ↑ طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۴، ص۲۲۴؛ ابن قتیبه، الامامة والسیاسه، ج۱، ص۱۶۵؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۳، ص۵۰۳.
- ↑ طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۴، ص۲۲۴ و ۲۲۵.
- ↑ ابناعثم، الفتوح، ج۴، ص۲۲۵ و ۲۲۶؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۵۰۸.
- ↑ مسعودی، مروج الذهب... ، ج۳، ص۲۸؛ ابناعثم، الفتوح، ج۴، ص۲۳۱؛ ابن قتیبه، الامامة والسیاسة، ج۱، ص۱۶۶ - ۱۶۹.
- ↑ ابن قتیبه، الامامة و السیاسه ج۱، ص۱۸۷ - ۱۹۴.
- ↑ ابن قتیبه، الامامة و السیاسه ج۱، ص۱۷۱؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۵۰۷.
- ↑ ابن قتیبه، الامامة و السیاسه ج۱، ص۱۸۲.
- ↑ ابن قتیبه، الامامة و السیاسه ج۱، ص۱۷۷.
- ↑ ابن قتیبه، الامامة و السیاسه ج۱، ص۱۷۸، ۱۷۹، ۱۸۰ و ۱۸۱.
- ↑ یاد از امام حسن (ع) نباید در اینجا درست باشد. چون خبر مربوط به سال بعد از شهادت امام حسن (ع) است.
- ↑ ابن قتیبه، الامامة والسیاسه، ج۱، ص۱۹۴ – ۱۹۶.
- ↑ ابناعثم، الفتوح، ج۴، ص۲۳۶.
- ↑ ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ج۱، ص۲۰۵.
- ↑ ابناعثم، الفتوح، ج۴، ص۲۴۸- ۲۴۹.
- ↑ ابناعثم، الفتوح، ج۴، ص۲۵۷.
- ↑ طقوش و جعفریان، دولت امویان ص۳۷.
- ↑ «به نام خداوند بخشنده بخشاینده» سوره فاتحه، آیه ۱.
- ↑ کتاب الام، شافعی، ج۱، ص۱۳۰؛ المسند، شافعی، ص۳۷؛ نیل الاوطار، شوکانی، ج۲، ص۲۱۷؛ السنن الکبری، بیهقی، ج۲،ص۵۰.
- ↑ «آن را برای بومی و غیر بومی یکسان قرار دادهایم» سوره حج، آیه ۲۵.
- ↑ الجامع للشرایع، ابن سعید، ص۲۲۹.
- ↑ رسائل الکرکی، محقق کرکی، ج۲، ص۲۲۵.
- ↑ واقع التقیة عند المذاهب و الفرق الاسلامیة من غیر الشیعة الامامیه، عمیدی، ص۱۱۴.
- ↑ مغنی المحتاج، شربینی، ج۱، ص۲۸۹.
- ↑ المجموع، نووی، ج۳، ص۷۷.
- ↑ الموطأ، مالک، ج۱، ص۴۰۷.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۲۰؛ امتاع الاسماع، مقریزی، ج۱۲، ص۱۱۲.
- ↑ امتاع الاسماع، مقریزی، ج۵، ص۱۳۰.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج۱۰، ص۳۳۳.
- ↑ روحانی، سید حمید، مقاله «معاویة بن ابیسفیان اموی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷، ج۷، ص ۳۴۸-۳۴۹.
- ↑ مع الحسین فی نهضته، ص۵۴.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۴۶۰.
- ↑ بیضون، ابراهیم، ملامح التیارات السیاسیة فی القرن الأول الهجری، ص۱۴۷.
- ↑ مطلبِ داخل کروشه از مترجم است.
- ↑ امثال عُتْبَة بن ابیسفیان، مروان بن حَکَم، سعید بن عاص، عمرو بن عاص، مُغیرة بن شعبه، مَسْلَمَة بن مخلد و زیاد بن ابیه؛ امنیت مورد نظر معاویه متناسب با جلادان منتخبش بود. سمرة بن جُندب در پگاه روزی چهل و هفت نفر از بستگان ابوسوار عدوی را که همه از حافظان قرآن بودند، کُشت؛ طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۶، ص۱۳۲ (ج).
- ↑ مسعودی یک روز کاری کامل از دوران معاویه را بیان میکند که وی چگونه وقتش را صرف رسیدگی دقیق به کارهای مسلمانان نمود. مسعودی، مروج الذهب... ، ج۳، ص۴۱.
- ↑ بیضون، ملامح التیارات السیاسیة فی القرن الأول الهجری، ص۱۵۰.
- ↑ از ویژگیهای جامعه جاهلی تقسیم آن به دو دسته قیسی و یمنی بود، بدین شکل که قبائل نزار، تمیم، ربیعه و مضر که عرب شمالی بودند، قیسی و قبائل دیگری که از جنوب شبه جزیره عربستان مهاجرت کرده و در بلاد شام و دیگر سرزمینهای مفتوحه سکونت گزیدند، یمنی نامیده شدند، از جمله یمنیها قبیله ازد بود. قبیله کلب، یمنیها را در شام رهبری میکرد. این تعصبات در عصر نبوت و خلفای نخستین فروکش کرد. اما در پی انتشار قبائل عرب در شهرهای فتح شده این تعصب جاهلی میان عربهای شمالی که به جدشان عدنان منتسب بودند و عدنانی خوانده میشدند و عربهای جنوب که به جدشان قحطان منتسب بودن و قحطانی خوانده میشدند، رونق گرفت و با گذشت روزگار این دوگروه به دو حزب سیاسی رقیب تبدیل شدند که تاحد زیادی در گرایشهای سیاسی خلافت اموی تأثیر گذاشتند.
- ↑ . ازدواج معاویه یک پیمان سیاسی با قبیله کلب بود. از این جهت افراد قبیله کلب همگی خود را داییهای ولیعهد جدید و در نتیجه حامیان طبیعی خانواده حاکم به حساب میآوردند.
- ↑ طقوش و جعفریان، دولت امویان ص۱۶.
- ↑ در جنگ صفین ۴۵ هزار نفر از شامیان و ۲۵ تن از مردم عراق و حدود هزار نفر از یاران علی(ع) کشته شدند. (منقری، وقعة صفین، ص۵۵۸).
- ↑ در کتاب الوحی المحمدی، ص۲۰۱ و مترجم ص۲۸۶، تألیف رشید رضا این داستان را چنین نقل میکند: «چون معاویه نظام حکومتی اسلام را از دمکراسی به عصبیت غالب تبدیل کرد لازم است مجسمه طلایی وی را در یکی از میادین برلین نصب کنیم چون اگر وی نبود اسلام فراگیر شده و ما مردم آلمان و سایر مردم اروپا امروز عرب مسلمان بودیم».
- ↑ بحارالأنوار، ج۴۱، ص۳۰۵.
- ↑ تاریخ الخلفاء، ص۲۰۰؛ امینی، الغدیر، ج۱۰، ص۱۹۱، ۱۹۵، ۲۰۱ و ۲۱۱.
- ↑ الغدیر، ج۱۰، ص۱۷۹، ۱۸۴، و ۱۹۹.
- ↑ الغدیر، ج۱۰، ص۱۹۹، ۲۱۳ و ۲۰۵.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 611-614.