عدالت اجتماعی در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۱ اکتبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۵:۵۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث عدالت اجتماعی است. "عدالت اجتماعی" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل عدالت اجتماعی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

مفهوم‌شناسی عدالت اجتماعی

  • معنای حقیقی عدالت اجتماعی که افراد بشر باید آن را محترم شمارند، رعایت حقوق افراد و عطا کردن حق به صاحبان حقوق است. عدالت به این مفهوم، بر دو چیز مبتنی است که نخستین آن حقوق و اولویت‌هایی است که افراد نسبت به یکدیگر پیدا می‌کنند. کسی که با تلاش خویش محصولی را تولید کرده است، نسبت به آن محصول نوعی اولویت پیدا می‌کند که منشأ آن، کار و فعالیت او است. مفروض دیگر اعطای حقوق، اندیشه‌های اعتباری است. انسان به گونه‌ای آفریده شده که برای رسیدن به مقاصد طبیعی خود، نوعی از اندیشه موسوم به اندیشه‌های اعتباری را استخدام کند. این اندیشه‌ها از نوع انشایی یا باید و نبایدی است. مانند این جمله که: برای دست یافتن به سعادت باید حقوق و اولویت‌ها رعایت شود.
  • با توجه به اینکه تعریف عدالت به اعطای حقوق، یکی از مبنایی‌ترین معانی عدالت معرفی شده است، فهم دقیق مفهوم حق و مبنا و منشأ ایجاد آن، اهمیت می‌یابد. این مطلب به برخی پرسش‌های جدی درباره حق و عدالت نیز پاسخ می‌دهد؛ مانند این سؤال که آیا حق مبنای عدالت است با عدالت مبنای حق به شمار می‌رود؟ یعنی آیا حقوق واقعی در عالم وجود دارد و عدالت عبارت از اعطای حقوق به صاحبان آنها است؟ و یا اینکه عدالت واقعیت دارد و حقوق نیز که با قانون وضع می‌شود، براساس عدالت است و در جامعه به حکم عقل و آثار مطلوبش و به لحاظ تکلیف و از جهت حقوقی که قانون وضع و جعل می‌کند، باید بین مردم مساوات باشد؟ از منظر اخیر، عدالت عبارت از مساوات در برابر قانون خواهد بود و قانون (که حقوق را وضع می‌کند) نیز بر اساس عدالت و مساوات وضع می‌کند و عدالت مبنای حقوق موضوعه می‌باشد[۵].
  • برای فهم بهتر مفهوم عدالت، باید مبانی اولیه حقوق اسلامی را از نظر قرآن و پیشوایان دین بدانیم. حق، عبارت است از نوعی علاقه و رابطه خاص میان انسان و یک شیء. علل ایجاد چنین رابطه‌ای، یا فاعلی است و یا غایی. یعنی چیزی که سبب به وجود آمدن چیزی دیگر می‌شود یا از آن جهت است که فاعل او است و یا غایت و مقصد آن فعل است و آن فعل، مقدمه و وسیله پدید آمدن آن غایت محسوب می‌شود. برای مثال، انسانی که سخن می‌گوید، از یک سو، فاعل سخن خویش است و از سوی دیگر، از سخن خود قصدی دارد و می‌خواهد مخاطب سخن خود را به انجام کاری وادارد یا مطلبی را به اطلاع او برساند و امثال این موارد؛ به گونه‌ای که اگر این هدف نبود و اگر هریک از دو علت فاعلی و غایی وجود نداشت، سخن نیز به وجود نمی‌آمد. مطابق مباحثی که بیان شد، میان بشر و مخلوقات عالم نیز علاقه و حقوق خاصی وجود دارد که به انسان‌شناسی و هستی‌شناسی هر مکتب وابسته است. در مکتب اسلام هر دو نوع علاقه و رابطه میان انسان و مخلوقات دیگر وجود دارد. علاقه غایی وجود دارد؛ زیرا از نظر قرآن کریم قبل از آنکه بشر فعالیتی در روی زمین انجام دهد و دستوری از جانب خدا فرستاده شود، ارتباطی میان او و مواهب خلقت وجود داشته است. برای مثال در زمین انواعی از مواد غذایی وجود دارد و از آن سوی، حیوانات به گونه‌ای آفریده شده‌اند که تنها با آن مواد غذایی امکان زیست دارند. از گفتارهای علی(ع) است که: هر صاحب رمق و حیاتی، قوتی دارد و برای هر دانه‌ای نیز خورنده‌ای است. همچنین در قرآن آمده است: ﴿هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا[۶]. نتیجه اینکه قانون خلقت که مقدم قانون شرع است، حق را قرار داده است و انسان نیز به عنوان جزئی از طبیعت و آفرینش از حقوقی بهره‌مند است. طبیعت دارای هدف و انسان نیز دارای حقوق خاصی است. برای تشخیص این حقوق که حقوق طبیعی نام دارند، بایستی به نظام خلقت مراجعه کرد، به این صورت که هر استعداد طبیعی مبنای یک حق طبیعی است و از آنجا که هر دو (قانون طبیعت و قانون شرع) از جانب خداوند است، قانون شرع هماهنگ با قوانین فطرت و خلقت مقرر شده است[۷]. این رابطه (رابطه غایی میان انسان و مواهب خلقت) رابطه‌ای کلی و عمومی است؛ یعنی کسی به صورت بالفعل حق اختصاصی ندارد و همه چون مخلوق خداوند هستند، بالقوه حق دارند و هیچ‌کس نمی‌تواند مانع استیفای حق دیگران شود و همه را به خود اختصاص دهد. پس از این مرحله، نحوه استیفای حقوق و بحث تکلیف به میان می‌آید که مرحله تبدیل حق از حالت بالقوه به بالفعل است. حقوق در اثر انجام تکلیف و وظیفه، فعلیت پیدا می‌کند و هر کس به حق خود می‌رسد. در آیه‌ای از قرآن آمده است: ﴿اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا[۸].
  • در این آیه اشاره شده است که تنها فرزند زمین بودن کافی نیست و حق انسان را به فعلیت نمی‌رساند، بلکه عمل، کوشش و آبادسازی لازم است. به انسان عقل و اراده و اختیار داده شده است تا محدوده عملش زیاد شود. عمران و آبادانی زمین، حق زمین است که بر عهده انسان قرار دارد. در برخی روایت‌ها نیز آمده است که نه تنها در برابر خداوند و مردم مسئول هستید، بلکه در برابر چهارپایان نیز مسئولیت دارید[۹][۱۰]

حقوق تکوینی و حقوق تشریعی

نسبت با مفاهیم دیگر

نسبت عدالت با آزادی

نسبت عدالت با ایمان

نسبت عدالت با حقوق

اهمیت و ضرورت عدالت اجتماعی

خاستگاه عدالت اجتماعی

مبانی عدالت اجتماعی

  1. اصل توحید: مبانی عدالت اجتماعی از دید امام خمینی از مبانی دینی و اعتقادی ایشان نشأت می‌گیرد. بر اساس اصول اعتقادی از جمله اعتقاد به "توحید"، جهت‌گیری مبانی سیاسی و اجتماعی امام خمینی قابل شناسایی است. ایشان در یکی از مصاحبه‌های خود درباره تبیین مواضع اسلام، اعتقاد خود و همه مسلمانان جهان را عبارت از مسائلی می‌داند که در قرآن آمده و یا توسط پیامبر اسلام و جانشینان آن حضرت بیان شده است که ریشه و اصل همه آن عقائد، اصل توحید است[۴۳]. از منظر امام خمینی انقلاب اسلامی بر مبنای اصل توحید استوار است که محتوای آن در همه شئون جامعه سایه می‌افکند؛ چرا که در اسلام تنها معبود انسان و بلکه کل جهان، خداوند متعال است که همه انسان‌ها باید برای رضای او عمل کنند. در جامعه‌ای که شخص‌پرستی‌ها، نفع‌پرستی‌ها و لذت‌پرستی‌ها محکوم شده و انسان تنها به پرستش خدا دعوت می‌شود، در این صورت همه روابط انسان‌ها در داخل جامعه و یا خارج از آن تغییر می‌یابد، همه امتیازات حذف می‌شود و فقط تقوا و پاکی ملاک برتری است. در چنین جامعه‌ای زمام‌دار با پایین‌ترین فرد جامعه برابر است[۴۴].
  2. تساوی ذاتی انسان‌ها: یکی دیگر از مهم‌ترین مبانی عدالت اجتماعی، اشتراک افراد جامعه از لحاظ شرافت و مقام انسانی است. پیامبر اکرم(ص) فرماید: «النَّاسُ سَوَاءٌ كَأَسْنَانِ الْمُشْطِ»[۴۵] (مردم چونان دندانه شانه برابرند). امام خمینی از اصل اعتقادی "توحید" این نتیجه را حاصل می‌دانند که همه انسان‌ها در پیشگاه خداوند متعال یکسان‌اند و تنها امتیاز فرد نسبت به فرد دیگر، بر معیار و قاعده تقوی و پاکی از انحراف و خطاست. بنابراین با هر چیزی که برابری را در جامعه مخدوش می‌سازد و امتیازات پوچ و بی‌محتوا را در جامعه حاکم می‌سازد، باید مبارزه کرد[۴۶]. امام خمینی در بیان دیگر به این نکته اشاره می‌کند که اسلام تمام تبعیض‌ها را محکوم کرده و در پناه جمهوری اسلامی، حق اداره امور داخلی و رفع هرگونه تبعیض فرهنگی، اقتصادی و سیاسی، متعلق به تمام قشرهای ملت می‌باشد[۴۷].
  3. یقین داشتن به آرمان عدالت و تدبیر عملی: بی‌تردید در ورای هر عملی، فکر و اندیشه و سپس عنصر یقین و باورمندی به آن نهفته است. ایمان و یقین داشتن، لازمه تحقق و ظهور و بروز هر عملی است. پیامبر(ص) می‌فرماید: «الْإِيمَانُ وَ الْعَمَلُ قَرِينَانِ لَا يَصْلُحُ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا إِلَّا مَعَ صَاحِبِهِ»[۴۸] (ایمان [باورمندی] و عمل همراه هم‌اند؛ هیچ یک بدون دیگری درستی و صلاح نمی‌پذیرد). بر طبق همین اصل مهم می‌توان گفت ایمان راستین و یقین داشتن به نیک بودن عدالت و آثار مبارک آن، فرد و جامعه را خواستار و آماده پذیرش عدالت می‌سازد. ثمره تعقل و باور صادقانه عدالت، شکوفایی اراده و همت و پشتکار نیروی انسانی است، تا عدالتی را که توسط فکر و اندیشه صحیح بدان راهبری شده و با عمق وجود خود به نیک و خیر بودن عدالت ایمان آورده است، اکنون به مرحله اجرا گذاشته و در زندگی فردی و اجتماعی خود آن را پیاده سازد. امام خمینی نقش باورها را در شکوفایی اراده‌ها بسیار مهم توصیف می‌کند و معتقد است در وهله اول باید باور کنیم که می‌توانیم. وقتی این باور شکل گرفت، اراده می‌کنیم و زمانی که این اراده در ملتی پیدا شد، همگان به فعالیت و تکاپو می‌افتند[۴۹][۵۰].

ارکان عدالت اجتماعی

  • از جمله مهم‌ترین ارکانی که به بحث عدالت اجتماعی مربوط می‌شود، عبارت‌اند از:
  1. توازن: توازن به معنای رعایت شرایط شرایط معین کمی و کیفی میان اجزای یک مجموعه است، به گونه‌ای که ضمن حفظ تداوم و استمرار، آن مجموعه بتواند اثر مطلوب خود را داشته باشد و نقش مورد نظر را ایفا کند. اجتماع انسانی همانند روح و بدن و سایر مجموعه‌های طبیعی، مجموعه‌ای نیازمند تعادل است که از آن به تعادل اجتماعی تعبیر می‌شود؛ این تعادل باید همه‌جانبه بوده و جنبه‌های مختلف حقوق، مواهب و وظایف را میان افراد در نظر داشته باشد. پایداری و دوام یک جامعه در این است که کارهای مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، قضایی، تربیتی و غیره که برای تداوم یک اجتماع ضروری است، به میزان لازم وجود داشته باشد و میان افراد توزیع شود؛ همچنین افراد به میزانی که مورد نیاز و ضروری است، به کار گماشته شوند. به عبارت دیگر، باید میزان نیازمندی‌های جامعه سنجیده و بودجه و نیروی متناسب با آن مصرف شود[۵۱]. برای نمونه، مناصب و افتخارات به طور مساوی تقسیم شود؛ همان‌گونه که پیامبر اسلام عمل می‌کرد، او تنابز به القاب را جایز نمی‌دانست[۵۲] و اگر در جمعی حضور می‌یافت، به صورت حلقه می‌نشست و اجازه نمی‌داد کسی جلو پایش بلند شود. برخلاف آنچه در زمان خلیفه سوم پیدا شد که مناصب را میان خویشاوندان خود تقسیم می‌کرد و بدعت‌های تازه‌ای در دین پدید آورد. در این مفهوم از عدالت، بحث مصلحت کل نیز مطرح می‌شود. توازن مربوط به اجتماع است نه فرد، و معنای متضاد عدالت در این مفهوم، عدم تناسب است که با یک مجموعه ارتباط می‌یابد. این مسئله سبب شده تا این مبحث، مرتبط با اندیشه اشتراکیت و اصالت اجتماع تعبیر شده و در تناقض با فردگرایی و اصالت فرد نمایانده شود. بحث‌های دیگری پیرامون این مطلب - به ویژه ارتباط یا عدم ارتباط آن با اندیشه‌های مارکسیستی - انجام شده که در مبانی عدالت اجتماعی بیان شده است.
  2. مساوات و برابری: برابری یا مساوات از مفاهیمی است که به‌رغم وضوح و تصویر روشنی که در اذهان دارد، با برداشت‌ها و تعبیرهای مختلفی مواجه شده است. بحث‌های مبسوطی درباره مساوات انجام شده و تلقی‌های مختلفی از آن بیان شده است تا مراد از مساوات در اندیشه اسلام روشن شود. همچنین لوازم و نیازمندی‌های برقراری مساوات در جامعه نیز مورد توجه قرار گرفته است. می‌توان در تعریفی جامع از مساوات چنین گفت: مساوات این است که امکانات مساوی برای همه افراد فراهم شود؛ میدان برای همه به طور مساوی باز باشد؛ زمینه برای همه فراهم باشد تا اگر کسی همت داشته باشد، در هر کجا که هست و در هر طبقه‌ای که هست، بتواند در پرتو لیاقت و استعداد و بروز فعالیت به کمال لایق خود برسد[۵۳]. این تعریف از برابری، مغایر با تعریفی است که آن را به معنای نادیده گرفتن تفاوت انسان‌ها در زمینه هوش، فعالیت و ویژگی‌های اخلاقی و غیره می‌داند و همه مردم را در یک حد و مرتبه و درجه قرار می‌دهد. این عقیده که مساوات را در هم‌سطح ساختن زندگی همه مردم می‌داند، اولاً شدنی نیست؛ زیرا همه موجبات سعادت در اختیار انسان قرار ندارد و حتی اگر از لحاظ مادی امکان چنین کاری وجود داشته باشد، به لحاظ معنوی امکان‌پذیر نیست؛ ثانیاً با عدالت بیگانه است و حتی خود به بی‌عدالتی می‌انجامد؛ و ثالثاً برهم‌زننده اجتماع است؛ زیرا تمامی انسان‌ها در شرایط روحی و جسمی همسان قرار ندارند و در خلقت نیز مساوی آفریده نشده‌اند[۵۴]. برای ارائه برداشت صحیح از مفهوم برابری، می‌توان مفهوم اعطای حقوق را به کار برد. مقتضای عدالت این است که تفاوت‌های موجود در اجتماع، تابع استعدادها و لیاقت افراد باشد. برای نمونه، اگر میان هنرمند و بی‌هنر فرقی نهاده نشود، ظلم صورت گرفته است. بنابراین، این رکن از عدالت به مؤلفه بعدی که مراعات حقوق و شایستگی‌های افراد است، ارجاع می‌شود. استنباط‌هایی که در باب برابری صورت گرفته است، برگرفته از آیات قرآن و روایت‌های معصومان(ع) است. پیامبر اکرم(ص) مردم را آفریدگانی خاکی، مخلوق یک خدا و برآمده از پدری واحد می‌داند که در نتیجه همچون دندانه‌های شانه با یکدیگر برابرند[۵۵]. از نظر قرآن، انسان‌ها در عین برابر بودن، با داشتن امتیازاتی از دیگران متمایز شده و برتری می‌یابند. ملاک‌های قرآنی، متفاوت از ملاک‌های برتری جاهلیت، رنگ، امتیاز طبقاتی، زبان، قومیت، ثروت و قدرت است. ملاک برتری انسان‌ها در قرآن، علم، تقوا، عمل صالح و جهاد در راه خدا است: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ[۵۶]. ﴿أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ[۵۷]. ﴿قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ[۵۸]. ﴿لَا يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً وَكُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا[۵۹]. ﴿أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِيًّا وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ[۶۰]. در برخی آیه‌های فوق، به دلایل خلقت متفاوت انسان‌ها و تمایز آنها در دنیا اشاره شده است؛ توان شناخت یکدیگر و اداره امور دنیا که با فرمانبری برخی از برخی دیگر میسر است، از جمله این مواردند[۶۱].
  3. اعطای حقوق: درباره حق، بحث‌های بسیاری انجام شده است در این باب، ضمن تأیید و اثبات حقوق فطری و تکوینی در اسلام، به بحث از انواع حقوق و مقایسه میان حقوق فطری در اسلام و اعلامیه حقوق بشر نیز پرداخته شده است. پرسش‌های اساسی درباره حق و عدالت مورد توجه قرار گرفته و دیدگاه اسلام در این موارد به خوبی تبیین شده است. ضمن بیان انواع حقوق و ویژگی‌های آنها، اعتباری بودن حق و لوازم این مسئله از نظر دور نمانده است[۶۲]

زمینه‌های تحقق عدالت اجتماعی

  1. ایمان: ایمان، پشتوانه و زمینه مهم عدالت اجتماعی فردی و اجتماعی است. این ویژگی توانایی روحی لازم را برای طلب و تحقق عدالت فراهم ساخته و دشواری‌ها و سختی‌های آن را قابل تحمل و پذیرش می‌کند. ایمان، نه تنها پشتوانه بزرگ عدالت اجتماعی است، بلکه باید گفت که تنها دین است که توان و صلاحیت صدور فرامینی مانند: ﴿كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ[۶۳] و اجرای آنها را دارد[۶۴]. اما دین چگونه چنین قدرتی را فراهم می‌سازد؟ تربیت دینی یکی از این راه‌ها است. بزرگ‌ترین فایده تربیت دینی، منصف و عدالت‌خواه ساختن مردم در باطن و ضمیرشان است. در آیات قرآن نیز عدالت اجتماعی با عادل شدن مردم تحقق یافتنی است[۶۵]. تأثیر عدالت بر اقویا از فواید دیگر دین‌داری است. علت نیاز به چنین پشتوانه‌ای این است که قبول عدالت برای اقویا مستلزم تحمل محرومیت است و اگر ایمان نباشد، تحمل چنین محرومیتی به سختی امکان‌پذیر است. توجه و تأکید فراوان به نماز نیز از همین رو است. نماز علاوه بر اینکه رقاء ملکوتی است، همواره انسان را از غفلت درآورده و متذکر خدا می‌سازد. نماز از اجتماع و سعادت زندگی بشر جدا نیست، بلکه پشتوانه آزادی و امنیت و عدالت است. نماز پشتوانه شهرداری خوب، شهربانی خوب، دادگستری خوب، ارتش خوب، اجتماع خوب، بازار خوب و غیره است. در صدر اسلام نیز نماز و اصلاح امور اجتماعی و جهاد و غیره باهم توأم بودند. نفوذ سریع و عمیق اسلام، با ایمان در ارتباط است. بنابراین دو عامل برای اجرای عدالت لازم است: یکی ایمان مردم به اینکه حقوق خود را حفظ کنند و از حد تجاوز ننمایند و دیگری ایمان اقویا، دین در کنار ایجاد ایمان در قلوب مردم، آنان را به اتحاد و کسب قدرت و تجمع و تشکل و نظم دعوت می‌کند و آنان را رقیب خودشان قرار می‌دهد. کنترل اجتماعی از لحاظ عدالت، تنها به وسیله ایمان به عدالت میسر است[۶۶]. از جمله عواملی که برای تحقق عدالت اجتماعی مورد توجه قرار گرفته، قانون است. قانون با تمام اهمیتی که دارد، تنها تکلیف افراد را روشن می‌کند. پایه و مبنای قانون، تعیین حدود و مرزها و حقوق افراد نسبت به یکدیگر است، اما از کنترل افراد ناتوان است؛ زیرا در عمل، بود و نبود این قوانین علی‌السویه بوده و بشر به جست‌و‌جوی برآوردن منافع خود می‌رود. پیروی از قوانین در گرو چشم‌پوشی از منافع شخصی است و این عمل بدون ایمان به قداست الهی عدل و مواخذه الهی ظلم، میسر نیست. به عبارت بهتر، ضامن اجرای عدالت و قانون، ایمان است[۶۷]. همین مسئله در صدر اسلام، مجرم را با پای خود برای مجازات حاضر می‌گرداند تا بر محاکمه و پاک شدن خود از گناه اصرار بورزد[۶۸].
  2. نظم و آزادی: آزادی نه یک حق، که فراتر است؛ زیرا حق را می‌توان تغییر داد، اما گذشتن از آزادی میسر نیست. علاوه بر جنبه باطنی آزادی که به نوعی زهد و وارستگی و در نتیجه آمادگی روحی منتهی می‌شود، جنبه اجتماعی آن نیز حائز اهمیت است.جامعه همانند موجود زنده‌ای مرکب از اعضا و جوارح است که هریک از اعضا، کار و وظیفه‌ای را بر عهده دارد. میان افراد جامعه نیز همچون اعضای یک موجود زنده، تقسیم کار وجود دارد و شغل‌ها و حرفه‌های گوناگون میان افراد تقسیم شده و متناسب با آن، مقامات و مراتب پدید آمده است. برخی فرمان‌ده و برخی فرمان‌برند، برخی در جایگاه عالی و برخی در رتبه پایینی قرار دارند، در نتیجه نمی‌توان میان افراد متفاوت، مساوات مطلق را برقرار کرد. اما این دو مجموعه، تفاوت‌هایی نیز با یکدیگر دارند؛ اعضای پیکر هر کدام برخوردار از محلی ثابت، مقامی معلوم و غیر قابل تخلف و وظیفه‌ای معین و مشخص‌اند و توان تخلف از آن را ندارند؛ اما افراد اجتماع نسبت به جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنند از مقام معینی برخوردار نبوده و محدود به وظیفه‌ای خاص نیستند، بلکه از اختیار، انتخاب و آزادی و سلیقه و در نتیجه مقام‌ها و شغل‌های قابل تعویض و تغییر برخوردارند. جامعه میدان وسیعی برای عمل و فعالیت افراد فراهم آورده است و بایستی چنان منظم و صحیح اداره شود که مواهب اجتماع به کسانی تعلق گیرد که در مسابقات اجتماعی، لیاقت و شایستگی بهتری از خود نشان داده‌اند. یافتن معیاری برای درجه‌بندی افراد در اجتماع به نحوی که با برابری آنان همراه باشد، بحثی با اهمیت و شایسته درنگ و تأمل است. با در نظر گرفتن شرایطی می‌توان مساوات به معنای صحیح و عادلانه آن را محقق ساخت. برای این کار باید حوزه عمومی جامعه را عرصه یک میدان مسابقه در نظر گرفت که همه شرکت‌کنندگان آن از شرایط حقوقی یکسان برخوردار بوده و همانند یک مسابقه، جز لیاقت و توانمندی آنان، مواردی همچون نژاد و طبقه مورد توجه قرار نگیرد. به عبارتی، قانون مساوات بر همه حاکم باشد. الزامات چنین مسابقه‌ای عبارت از آزادی و نظم اجتماعی خواهد بود. همه افراد باید حق شرکت در مسابقه را داشته باشند و هرکس متناسب با ذوق و استعداد و لیاقتش کار کند. آزاد گذاشتن همه مردم در ضمن فراهم ساختن زمینه فعالیت آنها و تأمین امکانات مساوی برای همه افراد، مشکل اختلاف طبیعی افراد با یکدیگر را تا حد زیادی حل کرده و به تحقق مساوات عادلانه یاری می‌رساند. برای نمونه، همه باید بتوانند از امکانات تحصیل علم تا سطوح عالی آن برخوردار شوند و علاوه بر این، با همه، عادلانه رفتار شده و هیچ‌گونه ملاحظه شخصی در میان نباشد. ارکان یک مسابقه عبارت‌اند از: موضوع مسابقه و جایزه و نصیب افراد. در جامعه نیز بایستی این دو مورد وجود داشته باشد. مسابقه بایستی در کارهای مفیدی مانند علم، تقوا، تولید و خدمت باشد؛ جایزه انسان‌ها نیز همان حقوق آنها است که بر حسب کار، لیاقت و استحقاق به آنها اعطا می‌شود. ملاک بودن تقوا برای برتری انسان‌ها در قرآن از این زاویه بهتر فهمیده می‌شود[۶۹]. همچنین برخی روایت‌ها از پیامبر بزرگ اسلام که همه را آفریده شده از خاک و همچون دندانه‌های شانه برابر فرض می‌کند[۷۰]، به این مسئله اشاره دارد. عدالت و آزادی عمدتاً ذیل بحث مساوات و اصالت فرد یا جمع مطرح شده است. آزادی یکی از شرایط ایجاد یک جامعه عادلانه است. در بحث از تضاد دیدگاه‌های کمونیستی و سرمایه‌داری درباره برابری و آزادی باید گفت: آزادی به فرد تعلق دارد و برابری به جامعه. آزادی، خواه ناخواه به نابرابری می‌انجامد. اگر خواهان برقراری مساوات کامل نیز باشیم، باید آزادی‌ها را محدود کرد. بنابراین نمی‌توان تنها به یک دیدگاه معتقد بود، بلکه ترکیبی از هر دو برای جامعه لازم است[۷۱].
  3. تربیت: اگر اعطای حقوق به صاحبان استحقاق را تعریف عدالت مطلق بدانیم، آشنایی با حقوق و مطالبه آن اهمیت بسیاری در بحث عدالت خواهد داشت. تربیت، عاملی است که می‌تواند زمینه تحقق عدالت را میسر سازد. اگر بشر به درستی تربیت شود و از تعالیم مربیان ماهر و توانا بهره‌مند گردد، به جایی می‌رسد که خود خواستار عدالت شده و سود جامعه را بر سود خود ترجیح خواهد داد آشنایی با حقوق و مطالبه آن اهمیت بسیاری در بحث عدالت خواهد. انسان از دو طریق به انحراف کشانده می‌شود: ظلم و ستمگری و پایمال کردن حقوق یکدیگر که به خروج از مسیر عدالت منتهی می‌شود، و جهالت و نادانی که به گمراهی و اشتباه می‌انجامد. خروج از عدالت و جهالت و نادانی، انسان را از تعادل خارج ساخته و به افراط و تفریط در امور سوق می‌دهد. او ریشه بسیاری از مصایب را که تاکنون بر مسلمین رفته است، در جهالت و جمود که همان تندروی و کندروی در امور است، می‌داند[۷۲] و در تحلیل بسیاری از مسائل، از این مسئله بسان چارچوبی استفاده می‌کند[۷۳]. برای جلوگیری از افراط و تفریط در تربیت انسان باید دو رکن را در نظر گرفت: نخست، معرفت بشر به حقوق خود و سپس آشنایی با حدودی که دارد؛ زیرا انسان با حقوق و حدود معینی در طبیعت آفریده شده است. برای نمونه، بشر حق دارد در سخن گفتن آزاد باشد، اما حق او حدی دارد و زبان آزاد نیست به دیگران دشنام دهد یا غیبت کند. آشنایی با حقوق سبب شور و حرکت و نشاط و مبارزه با سستی و تنبلی می‌شود، زیرا حق گرفتنی است نه دادنی و از این رو، زندگی تلاش برای گرفتن حقوق می‌شود. از سویی انسان به به دفاع از حقوق خویش ترغیب می‌شود که این موضوع، لزوم نیرومند بودن انسان را تقویت کرده و به انسان می‌فهماند که برای مقابله با متجاوزان به حقوق، باید نیرومند باشد. گرفتن حق، نه با مکر و فساد و حقه‌بازی و پایمال کردن حقوق دیگران، بلکه با نیرو و از طریق شرافت‌مندانه میسر است. این، نوعی حس غیرت و شجاعت را در انسان می‌پروراند و روحیه دفاع و قیام برای دفاع از حق را در وجود انسان راسخ می‌سازد. آشنایی به حدود که رکنی دیگر از تربیت به شمار می‌آید، با کمک به نفس لوامه و قیام بر نفس اماره، وجدان اخلاقی را در انسان تقویت می‌سازد. این موضوع به انسان می‌آموزد که از حدود خود تجاوز نکند و حقوق دیگران را احترام کند. آشنا ساختن انسان‌ها با حقوقشان از طریق خطابه و آشنایی با حدود، به وسیله موعظه صورت می‌گیرد. هدف خطابه، تکوین و ایجاد شور دفاع و قیام برای دفاع از حق است؛ از این رو، شور و حرکت و هیجان می‌آفریند و می‌خواهد حس غیرت و دفاع از حقوق را برانگیزاند؛ اما موعظه برای جلوگیری از تجاوز به مرز دیگران است و جنبه تسکین و فرونشاندن احساسات را دارد. یک جامعه متعادل بایستی هر دو جنبه تربیت را همزمان دارا باشد. اگر بی‌تحرکی و رکود در جامعه افزایش یابد، نیاز به خطابه در آن بیشتر می‌شود و باید با ایجاد غیرت و تعصب، آن را به جوش و خروش واداشت و اگر تحرک و تجاوز بیش از اندازه شود، موعظه درمان خوبی خواهد بود.

آثار و کارکردهای عدالت اجتماعی

  1. ایجاد الفت و نزدیکی بین انسان‌ها: امیرمؤمنان علی(ع) می‌فرماید: «الْإِنْصَافُ يَرْفَعُ الْخِلَافَ وَ يُوجِبُ الِائْتِلَافَ»[۱۰۶]. عدل و انصاف موجب رفع اختلاف و پیدایش الفت است. شهید مطهری در این باره می‌نویسد: مسلماً اگر جامعه، متعادل و موزون نباشد، اگر سازمان اجتماعی و مقررات اجتماعی و حقوق اجتماعی، موزون و متعادل نباشد، اخلاق شخصی و فردی موزون نخواهد ماند. وی در این باره به حدیثی از رسول اکرم(ص) استناد می‌کند که فرمود: «اِسْتَوَوا تَسْتَوِ قُلُوبُكُمْ»[۱۰۷] مستوی باشید؛ ناهمواری‌ها و تبعیض‌ها را از بین ببرید، تا دل‌های شما به هم نزدیک شود[۱۰۸]. امام خمینی معیار نزدیکی دل‌ها را اشتراک در بهره‌مندی از معنویت و عدالت توصیف می‌کند و بر این باور است که دو ملت اگر در معنویات نزدیک به هم باشند و در عدالت اجتماعی هر دو برابر باشند، اینها به هم نزدیک هستند؛ هرچند که در مکان دور باشند و اگر در معنویات از هم دور باشند و لو اینکه همسایه باشند، از هم دورند[۱۰۹]. از منظر امام خمینی چنانچه حکومت عدل اسلامی متحقق گردد، فواصل مردم را به هم نزدیک می‌کند[۱۱۰].
  2. رفع فقر و نیاز مادی: فقر، روح و روان را عاصی و اراده را ضعیف می‌کند و پریشانی و عدم تعادل فکر را نیز به دنبال دارد. در سایه ایجاد عدالت اجتماعی و از طریق اجرای برنامه‌های اقتصادی اسلام، فقر و فلاکت از سطح جامعه رخت بر می‌بندد. در حدیثی از امام کاظم(ع) میخوانیم: «لَوْ عُدِلَ فِي النَّاسِ لَاسْتَغْنَوْا»[۱۱۱]. اگر عدالت در بین مردم اجرا شود، بی‌نیاز میگردند. امام خمینی نیز در باب عدالت اقتصادی، نقش مالیات اسلامی (خمس) را در تأمین نیازهای مادی فقرا، بسیار تعیین‌کننده و مکفی می‌داند و معتقد است چنانچه راهکار اخذ خمس در مورد همه افراد جامعه اعمال شود، دیگر احتیاجی برای توسل به شیوه‌های دیگر برای تأمین نیازهای مادی مردم نیست[۱۱۲].
  3. ایجاد محیط مطلوب و توأم با آرامش: اگر حکومت عادله تشکیل و بر طبق قوانین عادلانه با مردم رفتار شود، در چنین جامعه‌ای فرصت‌ها و امکانات لازم برای شکوفایی استعدادها و توانایی‌های افراد فراهم می‌شود و مردم در پرتو اعتماد و اطمینان حاصله، امور زندگی خود را با آرامش به انجام می‌رسانند. از دیدگاه امام خمینی به تبع ایجاد عدالت فرصت پیدا می‌شود تا استعدادهای افراد شکوفا شود. اما در یک محیط آشفته چنین امری امکان‌پذیر نیست. وقتی حکومت عدل الهی حاکمیت یافت و عدالت را جاری کرد و فرصت‌طلب‌ها را از دستیابی به مقاصدشان باز داشت، یک محیط آرام پیدا می‌شود و در چنین محیط آرامی همه آرمان‌ها قابل دست‌یافتنی است[۱۱۳].
  4. حفظ و بقای نظام سیاسی: یکی از راه‌های حفظ و تداوم قدرت دولت‌ها برخورداری از حمایت‌های مردمی است و یگانه راه برخورداری از چنین حمایتی، اجرای عدالت در جامعه است. امام علی(ع) می‌فرماید: «مَا حَصَّنَ الدُّوَلَ مِثْلُ الْعَدْلِ»[۱۱۴]، هیچ چیز همانند عدالت، حکومت‌ها را حفظ نمی‌کند. امام خمینی همواره به مسئولان توصیه مینمود که کوشش کنید برای خود پایگاه ملی درست کنید. در این صورت همین پایگاه ملی، حافظ شما خواهد بود[۱۱۵]. امام خمینی راه ایجاد چنین پایگاهی را خدمت به مردم و اجرای عدالت در جامعه میداند و به عنوان مثال به عملکرد کلانتری‌ها استناد می‌کند که باید به گونه‌ای باشد که مردم زمانی که وارد کلانتری میشوند، احساس کنند که به منزل خودشان وارد شده‌اند یا به جایی رفته‌اند که عدالت در آن حکمفرماست و خبری از ظلم و اجحاف نیست[۱۱۶]. امام خمینی حکومت‌های مردمی را شکست‌ناپذیر توصیف کرده و معتقد بود اگر یک ملت، پشتیبان حکومتی باشند، آن حکومت از بین نخواهد رفت و دلیل اینکه رژیم سابق از بین رفت، برای اینکه حامی و پشتیبان نداشت[۱۱۷]. امام خمینی از جمله دلایل عدم حمایت حکومت پهلوی توسط مردم را اعمال ظلم و ستم‌های بی‌حساب و زیر پا گذاشتن حقوق مردم توسط شخص شاه قلمداد می‌کند[۱۱۸].
  5. توسعه معرفت الهی: گسترش عدالت و عدالت‌پروری در طول تاریخ هرچند هدف والا و مقدس مردان الهی و بزرگ بوده است اما هدف نهایی نیست؛ بلکه مقدمه‌ای برای رسیدن به هدف بالاتر و مقصد نهایی، یعنی انسان‌سازی و هدایت جامعه به سوی کمال حقیقی خویش است. امام خمینی تأسیس حکومت و ایجاد عدالت اجتماعی توسط پیامبر(ص) و سایر انبیاء را مقدمه‌ای جهت نیل به یک مقصد اعلاء می‌داند و معتقد است تمام زحمت‌هایی که ایشان کشیاند، به خاطر معرفی ذات مقدس حق و توسعه معرفت است[۱۱۹]. فلسفه جنگ‌ها و صلح‌ها این است و عدالت اجتماعی غایتش همین است[۱۲۰].
  6. مهار و اصلاح جامعه: بی‌تردید در سایه اجرای عدالت، همه کاستی‌ها و نقص‌هایی که ناشی از ظلم ستمکاران و عملکرد ناصحیح افراد فاسد بوده، جبران خواهد شد. برپایی و استقرار عدالت در بین اقشار مختلف مردم در تمامی عرصه‌های زندگی، راه را بر افراط‌ها و تفریط‌ها مسدود نموده و همگان را در مسیر اصلیِ هدایت یعنی راه میانه و اعتدال پیش خواهد برد.

موانع تحقق عدالت اجتماعی

  • هر چند با به کار بردن راهکارها و شیوه‌هایی که برای تحقق عدالت اجتماعی ذکر شد، میتوان عدالت را تا حد بسیار زیادی در جامعه بر پا نمود، اما از بررسی آسیب‌ها و موانع پیش‌روی این مقوله مهم نباید غفلت کرد. بی‌تردید شروع و به ثمر رساندن رسالت عظیم عدالت اجتماعی، دارای موانع و مشکلاتی است که در طول تاریخ همواره جوامع بشری را تهدید کرده و مانع استقرار کامل آن بین مردم شده است. در ادامه به برخی از این موانع اشاره می‌شود:
  1. وجود حاکمان مستبد و ظالم: به همان اندازه که یک حاکم عادل، کشورش را به سمت عدالت سوق می‌دهد؛ در مقابل، حاکم ظالم و فاسد نیز باعث گسترش فساد و انواع ظلم‌ها و بی‌عدالتی‌ها در جامعه شده و آن را به تباهی می‌کشاند. پیامبر(ص) فرمود: "اولین کسی که وارد آتش جهنم می‌گردد، فرمانروای استیلاگری است که عدالت نمی‌ورزد"[۱۲۳].دلیل اصلی عدم تحقق عدالت اجتماعی در طول این تاریخ، وجود حاکمان ظالم در رأس امور بوده است. امام خمینی در این باره علاوه بر رژیم اخیر پهلوی، اغلب سلاطین تاریخ را افرادی فاسد توصیف می‌کند و معتقد است حتی پادشاهانی که بین مردم معروف به "جنت مکان" هستند، آنها هم در واقع "دوزخ مکان" بودند و همان‌ها بودند که خودشان را به خاطر منافع دنیوی کور کردند[۱۲۴] و همان پادشاهی نیز که معروف به "انوشیروان عادل"[۱۲۵] است، وقتی ظلم‌هایش در تاریخ بازگو می‌شود، روی تاریخ را سیاه می‌کند[۱۲۶].
  2. فرهنگ استعماری: یکی دیگر از موانع بسیار مهم در باب تحقق عدالت در جامعه، حاکمیت فرهنگ استعماری و بیگانه است. وجود چنین فرهنگی به خصوص در میان جوانان، مانع رشد و شکوفایی استعدادها شده و راه را برای کج‌روی و انحراف آنها هموار می‌سازد. قبلاً گفتیم عدالت فردی مقدمه و سرمنشأ عدالت اجتماعی است و برای دستیابی به عدالت در سطحی وسیع‌تر، به افرادی مهذّب و عدالت‌خواه نیاز است. فرهنگ استعماری از این جهت که افراد را به سوی هرزگی و بی‌بندوباری سوق داده و نیروی ایمان و معنویت را در آنها به شدت تضعیف می‌سازد، به همین نحو یکی از ارکان مهم عدالت اجتماعی یعنی "عدالت فردی" را متزلزل کرده و از این طریق روند تحقق آرمان‌های یک جامعه عدالت‌خواه را با مشکل مواجه می‌سازد. امام خمینی از رواج روزافزون فرهنگ اجنبی استعماری، به "ام الأمراض" تعبیر می‌کند و از طبقات تحصیل کرده و روحانیون می‌خواهد که قشرهای جوان را با ماهیت حکومت اسلامی که حکومت عدل و انصاف است، آشنا سازند تا بساط حکومت‌های ظالمانه استعماری خود به خود برچیده شود[۱۲۷]. امام خمینی دانشگاه‌ها و مراکز تعلیم و تربیتی که توسط بیگانگان اداره می‌شود، را استعماری قلمداد کرده و بر این باور است که آنها فرزندان ما را به طرز صحیح تربیت نمی‌کنند؛ یعنی اولاً سطح تعلیم آنها یک حدّ معین دارد که اجازه صعود از این حد معین را نمی‌دهند و ثانیاً موانع متعددی را بر سر رشد علمی‌شان ایجاد می‌کنند و اگر در این راه موفق نشدند، آنها را غربزده و عمّال خود بار می‌آورند[۱۲۸].
  3. اختلاف طبقاتی: بدیهی است در جامعه‌ای که گروهی اندک، در ناز و نعمت غرق شده و انواع امکانات مادی و رفاهی برایشان مهیا باشد؛ و در مقابل، اکثریت مردم در فقر و فلاکت به سر برده و از تأمین ابتدایی‌ترین نیازهای خود ناتوان باشند، چنین جامعه‌ای هرگز روی عدالت را به خود نخواهید دید.امام خمینی وجود اختلاف طبقاتی در کشور را مخالف عدالت اجتماعی برمی‌شمرد و چنین پدیده شومی را در تعارض با منطق اسلامی و انسانی می‌دانست[۱۲۹]. البته این اختلاف طبقاتی مختص به جامعه ایران نیست؛ بلکه در کل جهان توسط سیاست اقتصادی جهانخواران ایجاد شده و فقر و تنگدستی را برای اکثریت مردم دنیا از جمله کشور ایران به ارمغان آورده است. بنابراین یکی از اقدامات برای رفع اختلاف طبقاتی در داخل کشور، مبارزه با سیاست‌های اقتصادی ناعادلانه‌ای است که از خارج بر ما تحمیل می‌شود. امام خمینی، مقابله جدی با فرهنگ ظالمانه و منحط اقتصادی شرق و غرب و مبارزه با سیاست‌های اقتصادی و اشتراکی در جامعه را از وظایف بسیار مهم علما و فقها و روحانیت دانسته و در عین حال معتقد است که پیاده کردن مقاصد اسلام در جهان و خصوصاً برنامه‌های اقتصادی آن و مقابله با اقتصاد بیمار سرمایه‌داری غرب و اشتراک شرق، بدون حاکمیت همه جانبه اسلام میسر نیست[۱۳۰].
  4. جهل و بی‌سوادی: اساس و بنیان ظلم و استعمار و استبداد، بر جهل بنا شده است و بزرگ‌ترین عامل پیدایش بی‌عدالتی‌ها، حکومت‌های خودکامه با افراد سودجویی هستند که برای رسیدن به منافع خود به جهل مردم دامن می‌زنند. امام خمینی ریشه تمام گرفتاری‌ها را در طول تاریخ، بهره‌برداری از جهالت مردم عنوان می‌کند و معتقد است مستکبران همواره جهالت مردم را آلت دست قرار داده و بر خلاف مصالح ملت‌ها عمل کرده‌اند. از منظر امام خمینی تنها علم جهت‌دار است که در کنار تربیت دینی و الهی می‌تواند ملت را با حقوق خود آشنا ساخته و از انواع تعدّی‌ها و بی‌عدالتی‌ها نجات دهد[۱۳۱]. تبلیغات غلط و بازگو نکردن واقعیات به مردم نیز شکل دیگری از نگه داشتن مردم در جهل است. تبلیغات پرطمطراق و آمیخته با دروغ، ابزار مناسبی در دست دشمنان و برخی سودجویان داخلی است تا مردم را در خواب غفلت نگه داشته و فریاد حق‌طلبی و عدالت‌خواهی را در آنان خاموش سازند. امام خمینی موضوع تبلیغات را مسأله‌ای پر اهمیت و حساس میداند و معتقد است که دنیای امروز با تبلیغات حرکت می‌کند و به اندازه‌ای که دشمنان ما از حربه تبلیغات بهره می‌گیرند، از طریق دیگری استفاده نمی‌کنند[۱۳۲]. امام خمینی به جنبه مثبت تبلیغات نیز عنایت ویژه‌ای داشتند و تبلیغات را یکی از راه‌های مؤثر در جهت افشاگری ظلم و ستم و نیز بیدارسازی و قیام مردم برای احقاق حقوق از دست رفته خود میداند که باید توسط مطبوعات دنبال شود[۱۳۳]. پنهان‌کاری و یا انعکاس وارونه یا ابهام‌گونه وقایع موجود در جامعه نیز باعث می‌شود مردم درک درستی از حقوق و مطالبات خود نداشته باشند و همین امر راه را بر بسیاری از حق‌کشی‌ها، تبعیض‌ها و بی‌عدالتی‌ها هموار میسازد. امام خمینی در این راستا به اهل قلم به‌خصوص به یک نویسندگان روزنامه‌ها توصیه می‌کند که سعی کنید وقتی انقلاب ملت ما یک انقلاب اسلامی است، روزنامه شما نیز آینه‌ای باشد که این انقلاب را بازگو کند. بنابراین تمام تلاش شما باید متوجه تنویر افکار از راه بیان کردن واقعیات اسلام و انقلاب ملت ایران باشد[۱۳۴][۱۳۵].

پیامدهای نبود عدالت اجتماعی

بایسته‌های عدالت اجتماعی

گستره عدالت اجتماعی

عدالت اقتصادی

عدالت سیاسی

عدالت فرهنگی

عدالت قضایی

عدالت اداری

منابع

  1. کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت

جستارهای وابسته

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. مطهری، مرتضی، پیرامون انقلاب اسلامی، ص۱۴۹-۱۵۳.
  2. مطهری، مرتضی، پیرامون انقلاب اسلامی، ص۵۱-۵۲.
  3. مطهری، مرتضی، پیرامون انقلاب اسلامی، ص۵۶.
  4. کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت
  5. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۳، ص۲۴۲.
  6. «اوست که همه آنچه را در زمین است برای شما آفرید» سوره بقره، آیه ۲۹.
  7. در آیه ۳۰ سوره روم نیز به این مطلب اشاره شده است: «چهره خود را به سوی این دین ثابت نگه‌دار. این دین مبنایی محکم و خلل‌ناپذیر دارد و آن فطرت و سرشتی است که خداوند مردم را بر آن سرشت آفریده. قانون آفرینش تغییرناپذیر است».
  8. «خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید، او شما را از زمین پدیدار کرد و شما را در آن به آبادانی گمارد» سوره هود، آیه ۶۱.
  9. نهج‌البلاغه، خطبه ۱۶۶.
  10. کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت
  11. کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت
  12. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۳، ص۲۴۴.
  13. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۳، ص۲۵۲.
  14. «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.
  15. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۳، ص۲۵۴.
  16. البته تکلیف شرایطی دارد که عبارت از امکان و قدرت است. ر.ک: مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۲، ص۲۳۹.
  17. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۲، ص۲۳۹.
  18. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۳، ص۲۴۳-۲۴۴.
  19. به نظر می‌رسد مراد از حق در اینجا، حقوق موضوعه است که قانون معین می‌نماید و یا حقوقی است که با فعالیت انسان‌ها به فعلیت می‌رسند؛ و الا حقوق طبیعی ثابت و غیرقابل تغییر است.
  20. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۱۵.
  21. کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت
  22. کلینی، الکافی، ج۷، ص۴۲۰.
  23. صحیفه امام، ج۷، ص۳۶۷.
  24. صحیفه امام، ج۳، ص۴۰۶.
  25. صحیفه امام، ج۷، ص۱۱۵.
  26. صحیفه امام، ج۸، ص۲۸۳.
  27. خاکبان، سلیمان، یوسفی، رقیه، "عدالت اسلامی"، منظومه فکری امام خمینی
  28. آمدی، غرر الحکم، ص۴۴۶، ح۱۰۲۰۶.
  29. صحیفه امام، ج۴، ص۴۰۳.
  30. صحیفه امام، ج۵، ص۵۱۰.
  31. صحیفه امام، ج۲، ص۳۶۱.
  32. خاکبان، سلیمان، یوسفی، رقیه، "عدالت اسلامی"، منظومه فکری امام خمینی
  33. نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶.
  34. صحیفه امام، ج۶، ص۹۱.
  35. صحیفه امام، ج۶، ص۴۳۷.
  36. خاکبان، سلیمان، یوسفی، رقیه، "عدالت اسلامی"، منظومه فکری امام خمینی
  37. امام خمینی، ولایت فقیه، ۷۶.
  38. امام خمینی، البیع، ج۲، ص۴۷۲.
  39. صحیفه امام، ج۱، ص۱۶۲.
  40. صحیفه امام، ج۵، ص۷۱-۷۲.
  41. صحیفه امام، ج۲۰، ص۳۶۲.
  42. خاکبان، سلیمان، یوسفی، رقیه، "عدالت اسلامی"، منظومه فکری امام خمینی
  43. صحیفه امام، ج۵، ص۳۸۷.
  44. صحیفه امام، ج۵، ص۱۱.
  45. نهج الفصاحه، ص۴۸۴، ح۳۱۴۹.
  46. صحیفه امام، ج۵، ص۳۸۸.
  47. صحیفه امام، ج۱۱، ص۵۶.
  48. نهج الفصاحه، ص۳۶۹، ح۱۰۷۱.
  49. صحیفه امام، ج۱۴، ص۱۱۷.
  50. خاکبان، سلیمان، یوسفی، رقیه، "عدالت اسلامی"، منظومه فکری امام خمینی
  51. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۷۸-۸۱.
  52. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۰۳.
  53. مطهری، مرتضی، بیست گفتار، ص۱۳۲-۱۳۳.
  54. مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۳۰۵-۳۱۰.
  55. ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول، ص۳۶۸.
  56. «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروه‌ها و قبیله‌ها کردیم تا یکدیگر را باز‌شناسید، بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست» سوره حجرات، آیه ۱۳.
  57. «آیا کسانی را که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند چون فسادانگیزان در زمین می‌شماریم؟ یا پرهیزگاران را چون گناهکاران می‌دانیم؟» سوره ص، آیه ۲۸.
  58. «بگو: آیا آنان که می‌دانند با آنها که نمی‌دانند برابرند؟ تنها خردمندان پند می‌پذیرند» سوره زمر، آیه ۹.
  59. «مؤمنان جهادگریز که آسیب دیده نباشند با جهادگران در راه خداوند به جان و مال، برابر نیستند، خداوند جهادگران به جان و مال را بر جهادگریزان به پایگاهی (والا) برتری بخشیده و به همگان وعده نیکو داده است و خداوند جهادگران را بر جهادگریزان به پاداشی سترگ، برتری بخشیده است» سوره نساء، آیه ۹۵.
  60. «آیا آنان بخشایش پروردگارت را تقسیم می‌کنند؟ ماییم که توشه زندگی آنان را در زندگانی این جهان میانشان تقسیم کرده‌ایم و برخی از آنان را بر دیگری به پایه‌هایی برتری داده‌ایم تا برخی، برخی دیگر را به کار گیرند و بخشایش پروردگارت از آنچه آنان فراهم می‌آورند» سوره زخرف، آیه ۳۲.
  61. برای مطالعه بیشتر از مباحث «برابری» در آثار استاد مطهری ر.ک: «ریشه عدالت»، پگاه حوزه، ۱۳۸۲، شماره ۹۳.
  62. کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت
  63. «ای مؤمنان! به دادگری بپاخیزید» سوره نساء، آیه ۱۳۵.
  64. مطهری، مرتضی، بیست گفتار، ص۲۲۶.
  65. مطهری، مرتضی، بیست گفتار، ص۲۸۵-۲۸۶.
  66. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۷۰-۲۷۱.
  67. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۶۹-۲۷۵.
  68. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۶۰.
  69. ابن‌شعبه حرانی، تحف‌العقول، ص۳۶۸.
  70. مطهری، مرتضی، سیری در سیره ائمه اطهار، ص۲۶۷.
  71. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۸، ص۱۵۸.
  72. مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۳۸ و ۶۹.
  73. شهید مطهری بحث خود را براساس همین دوگانگی‌ها و خروج از تعادل مطرح می‌سازد و برای نمونه افراد را در مقابل احتیاجات ثابت و متغیر دو دسته می‌داند که دسته‌ای از آنها (جامدها) معتقدند هیچ چیز تغیر نمی‌کند؛ اما دسته دیگر که جاهل‌ها هستند، همه چیز را متغیر می‌دانند که از جمله آنها اخلاق و عدالت است. وی با این چارچوب جریان‌های معاصر ایران همچون مشروطیت و جریان فقهی اخباری و اصولی و معتزله و اشاعره را نیز تحلیل می‌کند. ر.ک: مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۳۰۲.
  74. مطهری، مرتضی، تعلیم و تربیت در اسلام، ص۱ ۲.
  75. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۲، ص۲۳۰-۲۳۵.
  76. کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت
  77. امام خمینی، تحریر الوسیله، ج۱، ص۳۱۰.
  78. نراقی، جامع السعادات، ص۶۴.
  79. صحیفه امام، ج۸، ص۲۸۳-۲۸۴.
  80. ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ * وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ «آیا به (سرگذشت) بزرگان بنی اسرائیل پس از موسی ننگریسته‌ای که به پیامبری که داشتند گفتند: پادشاهی بر ما بگمار تا در راه خداوند کارزار کنیم. گفت: آیا گمان نمی‌کنید که اگر جنگ بر شما مقرّر شود، کارزار نکنید؟ گفتند: چرا در راه خداوند جنگ نکنیم در حالی که ما از سرزمینمان رانده و از فرزندانمان مانده‌ایم؛ اما چون بر آنان جنگ مقرر شد جز تنی چند رو گرداندند و خداوند به (احوال) ستمکاران داناست * و پیامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را به پادشاهی شما گمارده است، گفتند: چگونه او را بر ما پادشاهی تواند بود با آنکه ما از او به پادشاهی سزاوارتریم و در دارایی (هم) به او گشایشی نداده‌اند. گفت: خداوند او را بر شما برگزیده و بر گستره دانش و (نیروی) تن او افزوده است و خداوند پادشاهی خود را به هر که خواهد می‌دهد و خداوند نعمت‌گستری داناست» سوره بقره، آیه ۲۴۶-۲۴۷.
  81. ﴿قَالَ اجْعَلْنِي عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ «(یوسف) گفت: مرا بر گنجینه‌های این سرزمین بگمار که من نگاهبانی دانایم» سوره یوسف، آیه ۵۵.
  82. ابن الأثیر، اسد الغابة، ج۲، ص۲۳۸.
  83. مجلسی، بحارالأنوار، ج۲۱، ص۱۲۴.
  84. صحیفه امام، ج۹، ص۱۳۴-۱۳۵.
  85. صحیفه امام، ج۱۱، ص۴۴۸.
  86. امام خمینی، ولایت فقیه، ص۴۷-۴۹.
  87. ﴿مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ «شما به جای او جز نام‌هایی را نمی‌پرستید که خود و پدرانتان آنها را نامیده‌اید و خداوند بر آنها هیچ حجّتی نفرستاده است، داوری جز از آن خداوند نیست، فرمان داده است که جز وی را نپرستید؛ این، دین پا برجاست اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره یوسف، آیه ۴۰؛ ﴿ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعَاسًا يَغْشَى طَائِفَةً مِنْكُمْ وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ يَقُولُونَ هَلْ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَيْءٍ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ يُخْفُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ مَا لَا يُبْدُونَ لَكَ يَقُولُونَ لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ مَا قُتِلْنَا هَاهُنَا قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَلِيَبْتَلِيَ اللَّهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ وَلِيُمَحِّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ «آنگاه، (خداوند) پس از آن اندوه با خوابی سبک آرامشی بر شما فرو فرستاد که گروهی از شما را فرا گرفت و گروهی (دیگر) که در اندیشه جان خود بودند با پنداری جاهلی به خداوند گمان نادرست بردند؛ می‌گفتند: آیا ما در این کار (از خود) اختیاری داریم؟ بگو: بی‌گمان یکسره کار با خداوند است، (آنان) در خویش چیزی نهان می‌دارند که بر تو آشکار نمی‌کنند، می‌گویند: اگر ما در این کار اختیاری داشتیم اینجا کشته نمی‌شدیم، بگو: اگر در خانه‌هایتان (نیز) می‌بودید، آنان که کشته شدن بر آنها مقرر شده بود به سوی کشتارگاه‌های خویش بیرون می‌آمدند، و (چنین شد) تا خداوند آنچه در اندرون خود دارید بیازماید و آنچه در دل‌هایتان دارید بپالاید و خداوند به اندیشه‌ها داناست» سوره آل عمران، آیه ۱۵۴؛ ﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ «و در هر چیزی اختلاف پیدا کنید داوری آن با خداوند است؛ این است خداوند پروردگار من، بر او توکّل دارم و به سوی او باز می‌گردم» سوره شوری، آیه ۱۰؛ و....
  88. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
  89. ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا «هر که از پیامبر فرمانبرداری کند بی‌گمان از خداوند فرمان برده است و هر که رو گرداند (بگو بگرداند) ما تو را مراقب آنان نفرستاده‌ایم» سوره نساء، آیه ۸۰.
  90. «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.
  91. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۳، ص۳۷۱.
  92. صحیفه امام، ج۹، ص۴۲۵.
  93. صحیفه امام، ج۱۴، ص۳۷۷.
  94. صحیفه امام، ج۱۴، ص۳۷۸.
  95. صحیفه امام، ج۴، ص۴۰۶-۴۰۷.
  96. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۷، ص۲۵۳.
  97. امام خمینی، ولایت فقیه، ص۷۱ - ۷۳.
  98. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  99. صحیفه امام، ج۲۰، ص۵۵.
  100. صحیفه امام، ج۴، ص۳۹۵.
  101. «شما بهترین گروهی بوده‌اید که (به عنوان سرمشق) برای مردم پدیدار شده‌اید؛ به کار پسندیده فرمان می‌دهید و از (کار) ناپسند باز می‌دارید» سوره آل عمران، آیه ۱۱۰.
  102. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۵، ص۵۶.
  103. صحیفه امام، ج۸، ص۵.
  104. صحیفه امام، ج۹، ص۲۱۳.
  105. خاکبان، سلیمان، یوسفی، رقیه، "عدالت اسلامی"، منظومه فکری امام خمینی
  106. آمدی، غرر الحکم، ج۱، ص۶۴، ح۱۶۸۱.
  107. نهج الفصاحه، ص۷۹، ح۲۸۹.
  108. مطهری، مرتضی، بیست گفتار، ص۱۰۷.
  109. صحیفه امام، ج۸، ص۲۴۷.
  110. صحیفه امام، ج۸، ص۲۴۷.
  111. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۵۴۲.
  112. صحیفه امام، ج۸ ص۲۳۴.
  113. صحیفه امام، ج۲۰، ص۱۱۶.
  114. آمدی، غرر الحکم، ج۲، ص۷۴۳، ح۱۲۲.
  115. صحیفه امام، ج۷، ص۵۱۱.
  116. صحیفه امام، ج۷، ص۵۱۲.
  117. صحیفه امام، ج۸، ص۳۷۲.
  118. صحیفه امام، ج۴، ص۲۶۵.
  119. صحیفه امام، ج۲۰، ص۴۰۹.
  120. صحیفه امام، ج۱۹، ص۱۱۵.
  121. صحیفه امام، ج۱۶، ص۱۶۲.
  122. خاکبان، سلیمان، یوسفی، رقیه، "عدالت اسلامی"، منظومه فکری امام خمینی
  123. مجلسی، بحارالأنوار، ج۷۵، ص۳۴.
  124. اشاره به شاه عباس اول صفوی.
  125. انوشیروان عادل از شاهان سلسله سامانی (جلوس ۵۳۱ م) در آغاز سلطنت خود، تمام برادران و اولاد ذکور آنان را به قتل رساند.
  126. صحیفه امام، ج۱۰، ص۱۱۷-۱۱۸.
  127. صحیفه امام، ج۲، ص۳۴۶.
  128. صحیفه امام، ج۵، ص۲۶۳.
  129. صحیفه امام، ج۸، ص۴۷۰.
  130. صحیفه امام، ج۲۰، ص۳۴۰.
  131. صحیفه امام، ج۱۳، ص۴۵۲.
  132. صحیفه امام، ج۱۷، ص۲۴۳.
  133. صحیفه امام، ج۴، ص۵۹.
  134. صحیفه امام، ج۶، ص۳۹.
  135. خاکبان، سلیمان، یوسفی، رقیه، "عدالت اسلامی"، منظومه فکری امام خمینی
  136. صحیفه امام، ج۱۱، ص۳۱۵.
  137. صحیفه امام، ج۲، ص۲۸۲.
  138. خاکبان، سلیمان، یوسفی، رقیه، "عدالت اسلامی"، منظومه فکری امام خمینی