اسلام در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'ه. ق.' به 'ﻫ.ق')
 
(۱۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = اسلام
| موضوع مرتبط = اسلام
| عنوان مدخل  = [[اسلام]]
| عنوان مدخل  = اسلام
| مداخل مرتبط = [[اسلام در لغت]] - [[اسلام در قرآن]] - [[اسلام در نهج البلاغه]] - [[اسلام در کلام اسلامی]] - [[اسلام در فقه اسلامی]] - [[اسلام در معارف مهدویت]] - [[اسلام در فقه سیاسی]] - [[اسلام در معارف دعا و زیارات]] - [[اسلام در معارف و سیره سجادی]] - [[اسلام در معارف و سیره رضوی]] - [[اسلام در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]
| مداخل مرتبط = [[اسلام در لغت]] - [[اسلام در قرآن]] - [[اسلام در نهج البلاغه]] - [[اسلام در کلام اسلامی]] - [[اسلام در فقه اسلامی]] - [[اسلام در معارف مهدویت]] - [[اسلام در فقه سیاسی]] - [[اسلام در معارف دعا و زیارات]] - [[اسلام در معارف و سیره سجادی]] - [[اسلام در معارف و سیره رضوی]] - [[اسلام در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]
| پرسش مرتبط  =  
| پرسش مرتبط  =  
}}
}}


'''[[اسلام]]''' به معنای [[انقیاد]] و [[گردن نهادن]] است<ref>لسان العرب، واژه «اسلام».</ref>. این واژه در [[قرآن]] به معنای [[تسلیم]] بودن در برابر [[دین]] ([[اراده]] و [[فرمان]]) [[خداوند]] که به واسطه [[پیامبران الهی]] به [[انسان‌ها]] [[ابلاغ]] شده آمده است<ref>المیزان، ج‌۳، ص‌۱۲۰ و ۱۲۱.</ref>. واژه [[اسلام]] پس از [[بعثت]] [[پیامبراکرم]]{{صل}} به تدریج در مورد [[دین]] و [[شریعت]] آن [[حضرت]] به‌کار رفته و اکنون همین معنا از آن فهمیده می‌شود. در این مدخل، همین معنا مدّ نظر است؛ همان‌طور که برخی از [[مفسّران]] احتمال داده‌اند که مقصود از این واژه در [[قرآن]]، (در برخی موارد) همین معنا باشد<ref>روح‌المعانی، ج‌۳، ص‌۱۷۲ و ۳۴۵.</ref>. در این مدخل از واژه‌های «[[اسلام]]»، «[[ایمان]]»، «[[حق]]»، «[[دین]]»، «[[سبیل]]»، «[[نور]]» و‌... استفاده شده است<ref>[[فرهنگ قرآن (کتاب)|فرهنگ قرآن]]، واژه «اسلام».</ref>.
'''اسلام''' به معنای [[اطاعت]] کلی و بی‌قید و شرط و [[تسلیم محض]] بودن، در اصطلاح بر [[دین]] [[پیامبر خاتم]]{{صل}} اطلاق می‌شود. این واژه با مشتقات در [[آیات]] فراوانی آمده است و در دو معنای [[شریعت پیامبر خاتم]] و نیز دین و [[سیره]] همه [[انبیای الهی]] به کار رفته است. مجموعه تعلیمات اسلام از یک لحاظ به سه بخش تقسیم می‌گردد: [[اصول عقاید]]؛ [[اخلاقیات]] و [[احکام]].


==مقدمه==
برخی از مشخصاتی که برای اسلام نام برده شده عبارت است از: منطبق بودن با [[فطرت]]؛ [[اعتدال]] و [[میانه‌روی]]؛ [[جامعیت]] و [[خاتمیت]] و... .
کلمۀ اسلام هشت بار و مشتقات آن ۱۳۴ مرتبه در [[قرآن]] به کار رفته است. [[اسلام در قرآن]] با "[[دین]]" و "[[ملت]]" مترادف آمده است. برخی [[آیات]]، [[اسلام]] را "[[دین]]"، برخی "[[دین الله]]" و برخی "[[دین قیم]]" خوانده‌اند<ref>ر.ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۲۵۰.</ref>.  


دین اسلام [[آیین]] [[صلح]]، [[سلامت]] و [[امنیت]] است<ref>آل عمران، آیۀ ۱۰۳.</ref>. برخی صاحب‌نظران با توجه به آیۀ {{متن قرآن|فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا}}<ref>«پس کسانی که فرمانبرداری کنند، رهیافتی را می‌جویند» سوره جن، آیه ۱۴.</ref> [[اسلام]] را کوشش برای جست و جوی [[رستگاری]] تعریف کرده‌اند<ref>دائرة المعارف الاسلامیة، ج ۳، ص ۳۴۹.</ref><ref>ر.ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۲۴۸.</ref>  
== معناشناسی ==
واژه [[اسلام]] مصدر باب اِفعال از ماده "س‌ ـ‌ ل‌ ـ‌ م"<ref>لسان‌العرب، ج‌۶، ص‌۳۴۵، «سلم»؛ تفسیر ماوردی، ج‌۱، ص‌۳۷۹‌ـ‌۳۸۰؛ مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۷۱۵.</ref> به معنای صحت و [[عافیت]] و دوری از هرگونه [[عیب]] و [[نقص]] و [[فساد]]<ref>مقاییس اللغه، ج‌۳، ص‌۹۰‌ـ ۹۱؛ مجمع البیان، ج‌۲، ص‌۷۱۵؛ التحقیق، ج‌۵ ص‌۱۹۱‌ـ ۱۹۲، «سلم».</ref> و در بابِ [[افعال]] به معانی: انقیاد<ref>لسان العرب، ج‌۶، ص‌۳۴۵؛ مجمع البحرین، ج‌۲، ص‌۴۰۷؛ مقاییس اللغه، ج‌۳، ص‌۹۰، «سلم».</ref>، [[امتثال]] [[امر و نهی]] بدون هیچ‌گونه [[اعتراض]]<ref>تفسیر ماوردی، ج۱، ص۳۷۹‌ـ‌۳۸۰؛ مبادی‌الاسلام، ص‌۷.</ref>، [[اطاعت]] کلی و بی قید و شرط و [[تسلیم محض]] بودن<ref>خدا وانسان در قرآن، ص‌۲۵۶.</ref>، [[اذعان]] به [[حکم]] [[الهی]]، [[اخلاص]] در [[عبادت]]<ref>مجمع البحرین، ج‌۲، ص‌۴۰۷، «سلم».</ref> و ادای [[طاعات]] به دور از هرگونه [[فریب]] است<ref>مجمع البیان، ج‌۲، ص‌۷۱۵؛ تفسیر مراغی، مج‌۱، ج‌۳، ص‌۱۱۷.</ref>.


*اسلام در لغت از ماده [[سلم]] و مشتقات آن به صورت [[تسلیم]]، [[سلام]]، مُسَلَّمه، اِستِسْلام و سَلَم نیز به معنی [[صلح]]، [[آشتی]]، [[مسالمت]]، [[تسلیم شدن]] و [[خضوع]] به کار رفته است.
برخی اصل واحد در این ماده را موافقت کامل ظاهری و [[باطنی]] دانسته‌اند. به‌گونه‌ای که مخالفتی در کار نباشد و معانی دیگری مانند [[انقیاد]]، [[صلح]] و [[رضا]] را از لوازم این معنا به شمار آورده‌اند<ref>التحقیق، ج‌۵، ص‌۱۹۱، «سلم».</ref>. [[اسلام]] در اصطلاح، بر [[شریعت]] [[پیامبر‌ خاتم]] {{صل}} اطلاق شده است<ref>الوجوه و النظائر، ج‌۱، ص‌۲۴۶.</ref>.<ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ ـ ۲۶۰؛ [[فرهنگ قرآن (کتاب)|فرهنگ قرآن]]، واژه «اسلام».</ref>
* [[اسلام]]، اصطلاحاً به آخرین [[دینی]] اطلاق می‌شود که بر [[محمد بن عبدالله]]{{صل}} یعنی [[آخرین پیامبر]] نازل شده است. بنابراین، مراد از [[اسلام]] همان آخرین [[شریعت الهی]] است که در [[آیات]] زیر از آن سخن به میان آمده است:
:*{{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا}}<ref>«امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.</ref>؛
:*{{متن قرآن|وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ}}<ref>«و هر کس جز اسلام  دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمی‌شود و او در جهان واپسین از زیانکاران است» سوره آل عمران، آیه ۸۵.</ref>؛
:*{{متن قرآن|إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ... أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا}}<ref>«بی‌گمان خداوند برای مردان و زنان مسلمان... آمرزش و پاداشی سترگ آماده کرده است» سوره احزاب، آیه ۳۵.</ref>؛
:*{{متن قرآن|وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ}}<ref>«و فرمان یافته‌ام که نخستین فرمانبردار  باشم» سوره زمر، آیه ۱۲.</ref>؛
:*{{متن قرآن|وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا}}<ref>«و اینکه برخی از ما فرمانبردارند و برخی رویگردان از راه درست، پس کسانی که فرمانبرداری کنند، رهیافتی را می‌جویند» سوره جن، آیه ۱۴.</ref>؛
:*{{متن قرآن|قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ}}<ref>«بگو فرمان یافته‌ام که نخستین کس باشم که تسلیم (خداوند) می‌شود و (به من گفته‌اند) هرگز از مشرکان مباش!» سوره انعام، آیه ۱۴.</ref>؛
:*{{متن قرآن|يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لَا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلَامَكُمْ بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَاكُمْ لِلْإِيمَانِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ}}<ref>«بر تو منّت می‌نهند که اسلام آورده‌اند؛ بگو: برای اسلامتان بر من منّت ننهید، بلکه این خداوند است که بر شما منّت می‌نهد که شما را به ایمان رهنمون شده است، اگر راست می‌گویید» سوره حجرات، آیه ۱۷.</ref>؛
:*{{متن قرآن|قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ}}<ref>«تازی‌های بیابان‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم و هنوز ایمان در دل‌هایتان راه نیافته است» سوره حجرات، آیه ۱۴.</ref>؛
:*{{متن قرآن|وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ}}<ref>«و در دین -که همان آیین پدرتان ابراهیم است- هیچ تنگنایی برای شما ننهاد، او شما را پیش از این و در این (قرآن) مسلمان نامید تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید» سوره حج، آیه ۷۸.</ref>؛
:*{{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ}}<ref>«بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، هر که رهیاب شد به سود خویش رهیاب می‌شود و هر که گمراه گشت بی‌گمان به زیان خویش گمراه می‌گردد و من کارگزار شما نیستم» سوره یونس، آیه ۱۰۸.</ref>
:*{{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«بنابراین با درستی آیین  روی (دل) را برای این دین راست بدار!  بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره روم، آیه ۳۰.</ref>.
*و همین [[اسلام]]، اصطلاحی است که در [[قرآن]] به عنوان [[ناسخ]] [[ادیان پیشین]] معرفی شده است: {{متن قرآن|إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ}}<ref>«بی‌گمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است» سوره آل عمران، آیه ۱۹.</ref>. {{متن قرآن|وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ}}<ref>«و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمی‌شود» سوره آل عمران، آیه ۸۵.</ref>.
*بنابراین، [[خداوند]] یکتا، تنها [[اسلام]] را که [[ناسخ]] [[ادیان پیشین]] است می‌پذیرد، هرچند جوهر همه [[ادیان آسمانی]] و [[اصول دین]] و امور [[اخلاقی]] آنها یکی است، اما [[دین اسلام]] چون [[کامل‌ترین دین]] از جهت [[احکام]] و [[شریعت]] است و مرحله عالی کلاس [[ادیان]] به شمار می‌رود و حتی از جهت اصول و [[اخلاق]] نیز به خاطر تبیین صحیح و بدون [[تحریف]] آن از طریق [[سنت]] و [[اهل بیت پیامبر]] کامل عرضه گردیده است از جهت [[عقل]] و [[نقل]] بر همه [[ادیان پیشین]] مزیّت و [[برتری]] دارد، لذا با بودن [[دین]] کامل‌تر، هرگز پذیرفته نیست که کسی آن را نپذیرد و بر [[ادیان پیشین]] باقی بماند.
*واژه [[اسلام]] یکی از اصطلاحات کلیدی [[قرآن]] است که این کلمه کلیدی یکی از میدان‌های معناشناختی [[قرآن]] شامل: "[[تسلیم]]"، "سِلم"، "[[اسلام]]"، "[[استسلام]]"، "سَلم و سِلم"، "[[طاعت]]"، "[[اطاعت]]"، "[[تبعیت]]"، "[[سجده]]"، "[[رکوع]]" و "[[عبادت]]" می‌شود. کلمه ضد آن "[[کفر]]"، "[[شرک]]" و "عناد" است. این میدان معناشناختی بر "[[توحید]]" مبتنی است.
*ورود افراد به [[دین اسلام]] با گفتن [[شهادتین]] {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ}} تحقق می‌یابد و با گفتن آن، شخص گوینده در جرگه [[مسلمان‌ها]] قرار می‌گیرد و [[احکام اسلامی]] نسبت به او، [[اجرا]] می‌شود. در آغاز [[دعوت پیامبر]] هم، گفتن [[شهادتین]] سبب [[مسلمانی]] افراد می‌شد و پس از ورود به [[اسلام]]، آنگاه [[روح]] و [[حقیقت اسلام]] بر آنان عرضه می‌شد. از جمله اینکه [[حقیقت اسلام]] چیزی فراتر از الفاظ و امور ظاهری است و آن این است که فراتر از بیان ظاهری قلباً نیز آن را [[تصدیق]] کنند تا آنچه را که به آن [[اقرار]] کرده‌اند جزو [[عقیده]] آنها گردد. به این معنا که وقتی به [[یگانگی خدا]] و [[رسالت]] [[حضرت محمد]] [[شهادت]] میدهد [[معتقد]] شود که [[خالق]] هستی در ذات و صفات یگانه است و [[پرستش]] تنها برای او و از آنِ اوست و از جهت دیگر هم ملتزم به [[اجرای احکام الهی]] باشد و چنین [[اسلامی]] که همراه با [[تصدیق]] وجدانی و [[نفسانی]] توأم با [[پایبندی]] عملی به [[احکام]] آن است "[[ایمان]]" نامیده می‌شود چنان که در [[آیه]] {{متن قرآن|قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ}}<ref>«تازی‌های بیابان‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم و هنوز ایمان در دل‌هایتان راه نیافته است» سوره حجرات، آیه ۱۴.</ref> آمده است. [[آیه]] بعد از آن در معرفی [[مؤمنان]] است: {{متن قرآن|إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ}}<ref>«تنها مؤمنانند که به خداوند و پیامبرش ایمان آورده‌اند سپس تردید نورزیده‌اند و با دارایی‌ها و جان‌هایشان در راه خداوند جهاد کرده‌اند، آنانند که راستگویند» سوره حجرات، آیه ۱۵.</ref>.
*بنابراین مرحله آغازین [[پذیرش اسلام]] گفتن [[شهادتین]] و مرحله عالی آن [[اعتقادات]] [[قلبی]] و [[تعهد]] عملی در مقابل [[خدا]] و [[رسول]] و [[پایبندی]] به [[ما انزل الله]] است.
*نقطه مقابل "[[اسلام]]"، "[[کفر]]"، "[[شرک]]" و "[[مخالفت]] عملی" با آن است. البته تجسم واقعی [[اسلام]] و عینیت آن در [[جامعه]]، در [[کامل‌ترین]] مصداقش در عمل به این [[آیه]] است: {{متن قرآن|أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> آنگاه است که با [[پذیرش]] چنین [[ولایتی]]، [[دین]] به مرحله عالی [[ظهور]] و کمال خود می‌رسد: {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا}}<ref>«امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.</ref>. از [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ...}}<ref>«مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان مؤمن» سوره احزاب، آیه ۳۵.</ref> دانسته می‌شود که مفهوم "[[اسلام]]" عام است اما مفهوم "[[ایمان]]" خاص.
*بنابراین [[مسلمان]] [[گناه‌کار]] در هنگام [[گناه]] از دایره [[ایمان]] خارج می‌شود نه از [[اسلام]] و شخص [[گناهکار]] به [[اجماع]] [[مسلمانان]] [[کافر]] نیست. پس هر جا که [[ایمان]] باشد [[اسلام]] نیز هست، ولی ممکن است کسی [[اسلام]] آورده باشد اما [[ایمان]] در [[قلب]] و [[روح]] او [[رسوخ]] و [[نفوذ]] ننموده باشد. در میان [[خوارج نهروان]] که در کار و مخالفت‌شان، [[انگیزه]] [[سیاسی]] متحجرانه بر هر چیزی [[غلبه]] داشت، برای توجیه [[کشتار]] بی‌گناهان [[مسلمان]] که از جانب آنان با بی‌رحمی تمام انجام می‌گرفت، گفتند: [[اسلام]] و [[ایمان]] مفهوماً یکی هستند و لذا هر کسی که [[مرتکب گناه]] شود از [[اسلام]] خارج شده و [[قتل]] او جایز است! گفته‌اند پس از آنان بین [[معتزله]] و [[قدریه]] نیز چنین [[اعتقادی]] شکل گرفته است<ref>تفسیر قرطبی، ج۲، ص۱۳۴؛ دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳، ص۲۴۴.</ref>؛ آنان [[معتقد]] بودند که هرکس واجبی را ترک کند یا حرامی را مرتکب شود از [[اسلام]] خارج شده است، [[اشاعره]] گفتند گرچه در برخی [[آیات]]، [[اسلام]] و [[ایمان]] به گونه‌ای آمده که بیانگر نوعی [[یگانگی]] میان آن دو است، اما مضمون این [[آیات]] می‌تواند تنها ناظر به [[وحدت]] مصداقی [[اسلام]] و [[ایمان]] باشد و لزوماً تساوی مفهومی را نمی‌رساند<ref>شرح المقاصد، ج۵، ص۲۰۷؛ دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳، ص۲۴۵.</ref>؛ مثل [[آیه]] {{متن قرآن|فَأَخْرَجْنَا مَنْ كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ}}<ref>«آنگاه هر کس از مؤمنان را که در آن (شهر) بود بیرون بردیم و در آن (شهر) جز یک خانواده از فرمانبرداران نیافتیم» سوره ذاریات، آیه ۳۵-۳۶.</ref> که میان "[[مؤمنین]]" و "[[مسلمین]]" در این [[آیه]] [[وحدت]] مصداقی وجود دارد نه اینکه مفهوماً هر دو یکی باشند وگرنه با [[آیه]] {{متن قرآن|قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا}}<ref>«بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم» سوره حجرات، آیه ۱۴.</ref> در [[تعارض]] خواهد بود.
* [[دین اسلام]] آن‌گونه که [[قرآن کریم]] آن را معرفی کرده [[دینی]] است که با [[فطرت انسان]] هماهنگ است {{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref> «بنابراین با درستی آیین  روی (دل) را برای این دین راست بدار!  بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره روم، آیه ۳۰.</ref>؛ تعالیم‌اش [[متعادل]] و به دور از [[افراط]] و [[تفریط]] است و در نتیجه [[امت اسلامی]] هم امتی در [[حد وسط]] و به دور از [[افراط]] و [[تفریط]] باید باشد{{متن قرآن|وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا}}<ref> «و بدین گونه شما را امّتی میانه کرده‌ایم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر بر شما گواه باشد» سوره بقره، آیه ۱۴۳.</ref>؛
*این [[دین]] به دور از [[سستی]] و [[فتور]] و [[ضعف]] و ناروایی است و سرتاسر آن [[حق]] و [[حقیقت]] است:
:*{{متن قرآن|قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ يُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ}}<ref> «با آن دسته از اهل کتاب که به خداوند و به روز بازپسین ایمان نمی‌آورند و آنچه را خداوند و پیامبرش حرام کرده‌اند حرام نمی‌دانند و به دین حق نمی‌گروند جنگ کنید تا به دست خود با خواری  جزیه بپردازند یهودیان گفتند عزیر پسر خداوند است و مسیحیان گفتند: مسیح پسر خداوند است؛ این گفتار، سر زبان آنهاست که با گفته کافران پیشین همانندی می‌کند؛ خداوندشان بکشاد! چگونه (از حقّ) باز گردانیده می‌شوند؟ آنان دانشوران دینی و راهبان خود را به جای خداوند پروردگاران خویش برگزیده‌اند و نیز مسیح پسر مریم را در حالی که جز این فرمان نیافته‌اند که خدایی یگانه را بپرستند که خدایی جز او نیست؛ پاکا که اوست از شرکی که می‌ورزند برآنند که نور خداوند را با دهان‌هاشان  خاموش گردانند و خداوند جز این نمی‌خواهد که نورش را کمال بخشد هر چند کافران نپسندند اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند» سوره توبه، آیه ۲۹-۳۳.</ref>؛
:*{{متن قرآن|هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا}}<ref>«اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد و خداوند، گواه بس» سوره فتح، آیه ۲۸</ref>؛
:*{{متن قرآن|هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ}}<ref>«اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند» سوره صف، آیه ۹</ref>؛
:*{{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ}}<ref>«بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، هر که رهیاب شد به سود خویش رهیاب می‌شود و هر که گمراه گشت بی‌گمان به زیان خویش گمراه می‌گردد و من کارگزار شما نیستم» سوره یونس، آیه ۱۰۸.</ref>؛
* [[دین]] [[استوار]] و پابرجاست و از هر جهت [[مردمان]] را به [[قیام]] و [[هدایت]] وا می‌دارد:
:*{{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْقَيِّمِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لَا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ يَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ}}<ref>«پس، روی (دل) برای این دین استوار راست بدار  پیش از آنکه روزی فرا رسد که از سوی خداوند بازگشتی ندارد؛ در آن روز (مردم) پراکنده  می‌شوند» سوره روم، آیه ۴۳.</ref>
:*{{متن قرآن|مَنْ يُصْرَفْ عَنْهُ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَذَلِكَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ}}<ref>«هر کس که عذاب را در چنین روزی از سر وی گذرانده باشند بی‌گمان (خداوند) به او رحم کرده است و رستگاری روشن این است» سوره انعام، آیه ۱۶.</ref>
:*{{متن قرآن|إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا}}<ref>«بی‌گمان این قرآن به آیین استوارتر رهنمون می‌گردد و به مؤمنانی که کارهای شایسته انجام می‌دهند مژده می‌دهد که پاداشی بزرگ دارند» سوره اسراء، آیه ۹.</ref>.
* [[اسلام]] [[جامع‌ترین]] و [[کامل‌ترین]] [[معارف]] و [[احکام]] را عرضه می‌کند:
:*{{متن قرآن|حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ}}<ref>«مردار و خون و گوشت خوک و آنچه جز به نام خداوند ذبح شده باشد و مرده با خفگی و مرده با ضربه و مرده با افتادن از بلندی و مرده از شاخ زدن حیوان دیگر و آنچه درندگان نیم‌خور کرده باشند- جز آن را که (تا زنده است) ذبح کرده‌اید- و آنچه بر روی سنگ‌های مقدّس (برای بت‌ها) قربانی شود و آنچه با تیرهای بخت‌آزمایی قسمت کنید (خوردن گوشت همه اینها) بر شما حرام و آنها (همه) گناه است؛ امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بی‌آنکه گراینده به گناه باشد بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳.</ref>؛
:*{{متن قرآن|وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلَاءِ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ}}<ref>«و (یاد کن) روزی را که در هر امّتی گواهی از خودشان بر آنان برانگیزیم و تو را بر اینان  گواه آوریم و بر تو این کتاب  را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز و رهنمود و بخشایش و نویدبخشی برای مسلمانان است» سوره نحل، آیه ۸۹.</ref>.
*این [[دین]] برای همه مکان‌ها و همه زمان‌ها است و در واقع [[دینی]] جهانی برای تمام ساکنان کره خاکی است:
:*{{متن قرآن|قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِيدٌ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ أَئِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرَى قُلْ لَا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ}}<ref>«بگو: چه چیزی در گواهی بزرگ‌تر است؟ بگو: خداوند که میان من و شما گواه است و به من این قرآن وحی شده است تا با آن به شما و به هر کس که (این قرآن به او) برسد، هشدار دهم، آیا شما گواهی می‌دهید که با خداوند خدایان دیگری هست؟ بگو: من گواهی نمی‌دهم؛ بگو: تنها او خدایی یگانه است و من از شرکی که می‌ورزید بیزارم» سوره انعام، آیه ۱۹.</ref>؛
:*{{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ}}<ref>«بگو: ای مردم! به راستی من فرستاده خداوند به سوی همه شمایم، همان که فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین از آن اوست، هیچ خدایی جز او نیست که زنده می‌دارد و می‌میراند، پس به خداوند و فرستاده او پیامبر درس ناخوانده‌ای که به خداوند و قرآن  او ایمان دارد ایمان بیاورید و از او پیروی کنید باشد که راهیاب گردید» سوره اعراف، آیه ۱۵۸.</ref>؛
:*{{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«و تو را جز مژده‌بخش و بیم‌دهنده برای همه مردم نفرستاده‌ایم اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره سبأ، آیه ۲۸.</ref>
:*{{متن قرآن|نَذِيرًا لِلْبَشَرِ}}<ref>«بیم‌دهنده‌ای است برای آدمیان» سوره مدثر، آیه ۳۶.</ref>
:*{{متن قرآن|أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ}}<ref>«به کسانی که بر آنها جنگ تحمیل می‌شود اجازه (ی جهاد) داده شد زیرا ستم دیده‌اند و بی‌گمان خداوند بر یاری آنان تواناست» سوره حج، آیه ۳۹.</ref>
:*{{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ}}<ref>«و تو را جز رحمتی برای جهانیان، نفرستاده‌ایم» سوره انبیاء، آیه ۱۰۷.</ref>
:*{{متن قرآن|تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا}}<ref>«بزرگوار است آن (خداوند) که فرقان را بر بنده خویش فرو فرستاد تا جهانیان را بیم‌دهنده باشد» سوره فرقان، آیه ۱.</ref>
:* {{متن قرآن|إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ}}<ref>«و تو از آنان برای این (رسالت خویش) پاداشی نمی‌خواهی؛ این (قرآن) جز یادکردی برای جهانیان نیست» سوره یوسف، آیه ۱۰۴.</ref>
:*{{متن قرآن|وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا}}<ref>«و اینکه برخی از ما فرمانبردارند و برخی رویگردان از راه درست ، پس کسانی که فرمانبرداری کنند، رهیافتی را می‌جویند» سوره جن، آیه ۱۴.</ref>
*کتاب این [[دین]] به نام [[قرآن]] [[معجزه]] جاودانه آن است و هیچ کس [[قادر]] نیست که مانند آن به جهانیان عرضه کند:
:*{{متن قرآن|قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا}}<ref>«بگو: اگر آدمیان و پریان فراهم آیند تا مانند این قرآن آورند هر چند یکدیگر را پشتیبانی کنند همانند آن نمی‌توانند آورد» سوره اسراء، آیه ۸۸.</ref>
:*{{متن قرآن|إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ}}<ref>«بی‌گمان ما خود قرآن را فرو فرستاده‌ایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود» سوره حجر، آیه ۹.</ref>
:*{{متن قرآن|وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلَاءِ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ}}<ref>«و (یاد کن) روزی را که در هر امّتی گواهی از خودشان بر آنان برانگیزیم و تو را بر اینان  گواه آوریم و بر تو این کتاب  را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز و رهنمود و بخشایش و نویدبخشی برای مسلمانان است» سوره نحل، آیه ۸۹.</ref>
:*{{متن قرآن|فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ}}<ref>«و اگر چنین نکردید- که هرگز نمی‌توانید کرد- پس، از آتشی پروا کنید که هیزم آن آدمیان و سنگ‌هاست؛ برای کافران آماده شده است» سوره بقره، آیه ۲۴.</ref>
*کتاب چنین [[دینی]] پایدار و [[استوار]] دعوتگر [[مردم]] به [[تعقل]] و [[تفکر]] است و بیش از پنجاه [[آیه]] درباره [[اندیشه]] و اندیشیدن دارد:
:*{{متن قرآن|وَقَالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ}}<ref>«و گفتند هرگز کسی جز یهودی و مسیحی به بهشت در نمی‌آید، این آرزوی آنهاست، بگو: اگر راست می‌گویید هر برهانی  دارید بیاورید» سوره بقره، آیه ۱۱۱.</ref>
:*{{متن قرآن|إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ}}<ref>«بدترین جنبندگان نزد خداوند ناشنوایانی گنگند که خرد نمی‌ورزند» سوره انفال، آیه ۲۲.</ref>
:*{{متن قرآن|وَكَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ}}<ref>«و بسا پیامبرانی که همراه آنان توده‌های انبوه به نبرد (با دشمنان خداوند) پرداختند و در راه خداوند هر چه به ایشان رسید نه سست و نه ناتوان شدند و نه تن به زبونی سپردند؛ و خداوند شکیبایان را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۴۶.</ref>
:*{{متن قرآن|لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ}}<ref>«در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بی‌گمان به دستاویز استوارتر چنگ زده است که هرگز گسستن  ندارد و خداوند شنوای داناست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.</ref>
* [[اسلام]] [[مردمان]] را به [[کسب علم]] و [[معرفت]] [[دعوت]] کرده و آنان را از [[جهل]] و [[نادانی]] بر [[حذر]] داشته است:
:*{{متن قرآن|وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا}}<ref>«و آنچه تو را بدان دانشی نیست، پی مگیر که از گوش و چشم و دل، هر یک، خواهند پرسید» سوره اسراء، آیه ۳۶.</ref>
:*{{متن قرآن|أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاء اللَّيْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا يَحْذَرُ الآخِرَةَ وَيَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُوا الأَلْبَابِ}}<ref>«آیا (آن کافر ناسپاس بهتر است یا) کسی که هر دم از شب در سجده و ایستاده با فروتنی به نیایش می‌پردازد از جهان واپسین می‌هراسد و به بخشایش پروردگارش امید می‌برد؟ بگو: آیا آنان که می‌دانند با آنها که نمی‌دانند برابرند؟ تنها خردمندان پند می‌پذیرند» سوره زمر، آیه ۹.</ref>.
*در این [[دین]]، [[دنیا]] وسیله مناسبی برای تعالی و [[تکامل]] و دستیابی به مراتب و درجات [[آخرت]] قرار داده شده و جمع میان [[دنیا]] و [[آخرت]] ممکن دانسته شده است:
:*{{متن قرآن|اللَّهُ الَّذِي سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ فِيهِ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ وَسَخَّرَ لَكُم مَّا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ جَمِيعًا مِّنْهُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ}}<ref>«خداوند، همان است که دریا را برای شما رام کرد تا کشتی‌ها در آن به فرمان وی روان گردند و تا شما از بخشش وی (روزی) به دست آورید و باشد که سپاس گزارید و آنچه را در آسمان‌ها و در زمین است که همه از اوست برای شما رام کرد؛ بی‌گمان در این نشانه‌هایی است برای گروهی که می‌اندیشند» سوره جاثیه، آیه ۱۲-۱۳.</ref>
:*{{متن قرآن|اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّكُمْ وَسَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَكُمُ الأَنْهَارَ  وَسَخَّر لَكُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَائِبَيْنَ وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ}}<ref>«خداوند است که آسمان‌ها و زمین را آفرید و از آسمان آبی فرو فرستاد که با آن از میوه‌ها برای شما روزی بر آورد و کشتی را برای شما رام کرد تا به فرمان او در دریا روان گردد و رودها را برای شما رام گردانید و خورشید و ماه را که همواره روانند و نیز شب و روز را رام شما کرد» سوره ابراهیم، آیه ۳۲-۳۳.</ref>
:*{{متن قرآن|كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ}}<ref>«بر شما مقرر شده است که هرگاه مرگ یکی از شما فرا رسد، اگر مالی بر جای نهد برای پدر و مادر و خویشان وصیّت شایسته کند؛ بنا به حقّی بر گردن پرهیزگاران» سوره بقره، آیه ۱۸۰.</ref>
:* {{متن قرآن|لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَاكُمْ وَإِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ}}<ref>«بر شما گناهی نیست که (در ایام حج) بخششی از پروردگار خود بخواهید  پس چون از عرفات رهسپار شدید در مشعر الحرام خداوند را یاد کنید و او را همان‌گونه که رهنمودتان داده است فرا یاد آورید و بی‌گمان پیش از آن از گمراهان بودید» سوره بقره، آیه ۱۹۸.</ref>
:*{{متن قرآن|لَيْسَ عَلَيْكَ هُدَاهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَلِأَنْفُسِكُمْ وَمَا تُنْفِقُونَ إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ}}<ref>«رهنمود آنان با تو نیست بلکه خداوند است که هر کس را بخواهد راهنمایی می‌کند و هر دارایی که ببخشید به سود خود شماست و جز برای خشنودی خداوند، نمی‌بخشید» سوره بقره، آیه ۲۷۲.</ref>
:*{{متن قرآن|قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ}}<ref>«بگو: چه کسی زیوری را که خداوند برای بندگانش پدید آورده و (نیز) روزی‌های پاکیزه را، حرام کرده است؟ بگو: آن (ها) در زندگی این جهان برای کسانی است که ایمان آورده‌اند، در روز رستخیز (نیز) ویژه (ی مؤمنان) است؛ این چنین ما آیات خود را برای گروهی که دانشورند روشن می‌داریم» سوره اعراف، آیه ۳۲.</ref>
* [[اسلام]] [[دین]] [[اجتماعی]] است و در کتاب آن به [[اتحاد]] میان [[مسلمانان]] سخت سفارش شده است:
:*{{متن قرآن|وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَأُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ}} <ref>و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپرا کنید  و نعمت‌های خداوند را بر خود فرا یاد آورید که دشمنان (همدیگر) بودید و خداوند دل‌های شما را الفت داد و به نعمت او با هم برادر شدید و در لبه پرتگاهی از آتش بودید که شما را از آن رهانید؛ بدین‌گونه خداوند آیات خود را برای شما روشن می‌گوید باشد که شما راهیاب گردید. و باید از میان شما گروهی باشند که (مردم را) به نیکی فرا می‌خوانند و به کار شایسته فرمان می‌دهند و از کار ناشایست باز می‌دارند و اینانند که رستگارند. و مانند کسانی نباشید که پراکندند و پس از آنکه برهان‌ها (ی روشن) برای آنان آمد، اختلاف کردند و آنان را عذابی سترگ خواهد بود؛ سوره آل عمران، آیه:۱۰۳-۱۰۵.</ref>.
:*{{متن قرآن|إِذْ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ}}<ref>«(یاد کن) آنگاه را که همسر عمران گفت: پروردگارا! من نذر کرده‌ام آنچه در شکم دارم آزاد (از هر شرطی) تو را باشد پس (نذر مرا) از من بپذیر که تویی که شنوای دانایی» سوره آل عمران، آیه ۳۵.</ref>.
:*{{متن قرآن|أَوَلَا يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ}}<ref>«آیا نمی‌دانند که خداوند از آنچه پنهان و آنچه آشکار می‌دارند آگاه است؟» سوره بقره، آیه ۷۷.</ref>
:*{{متن قرآن|وَلَا تَهِنُوا فِي ابْتِغَاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَمَا تَأْلَمُونَ وَتَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لَا يَرْجُونَ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا}}<ref>«و در پیجویی  گروه (مشرکان) سست نشوید، اگر شما (در پیکار با آنها) به رنج افتاده‌اید آنان نیز چون شما به رنج افتاده‌اند و شما به خداوند امیدی دارید که آنان ندارند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۰۴.</ref>
:*{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّهِ وَلَا الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلَا الْهَدْيَ وَلَا الْقَلَائِدَ وَلَا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْوَانًا وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ}}<ref>«ای مؤمنان! (حرمت) شعائر خداوند را و نیز (حرمت) ماه حرام و قربانی‌های بی‌نشان و قربانی‌های دارای گردن‌بند و (حرمت) زیارت‌کنندگان بیت الحرام را که بخشش و خشنودی پروردگارشان را می‌جویند؛ نشکنید و چون از احرام خارج شدید می‌توانید شکار کنید و نباید دشمنی با گروهی که شما را از (ورود به) مسجد الحرام باز داشتند، وادارد که به تجاوز دست یازید؛ و یکدیگر را در نیکی و پرهیزگاری یاری کنید و در گناه و تجاوز یاری نکنید و از خداوند پروا کنید، بی‌گمان خداوند سخت کیفر است» سوره مائده، آیه ۲.</ref>
:*{{متن قرآن|لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَيَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ}}<ref>«تا خداوند آنان را بهتر از آنچه انجام داده‌اند پاداش دهد و با بخشش خویش به آنان پاداشی افزون بخشد؛ و خداوند به هر که بخواهد بی‌شمار روزی می‌رساند» سوره نور، آیه ۳۸.</ref>
*در [[اسلام]]، [[احکام]] سخت و [[خشن]] وجود ندارد، بلکه سراسر آن سهولت و [[سماحت]] و [[دستورات]] آن متناسب با توان و ظرفیت [[انسان‌ها]] است:
:*{{متن قرآن|وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ}}<ref>«و در (راه) خداوند چنان که سزاوار جهاد (در راه) اوست جهاد کنید؛ او شما را برگزید و در دین- که همان آیین پدرتان ابراهیم است- هیچ تنگنایی برای شما ننهاد، او شما را پیش از این و در این (قرآن) مسلمان نامید تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید پس نماز را برپا دارید و زکات بپردازید و به (ریسمان) خداوند چنگ زنید؛ او سرور شماست که نیکو یار و نیکو یاور است» سوره حج، آیه ۷۸.</ref>؛
:*{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! چون برای نماز برخاستید چهره و دست‌هایتان را تا آرنج بشویید و بخشی از سرتان را مسح کنید و نیز پاهای خود را تا برآمدگی روی پا و اگر جنب بودید غسل کنید و اگر بیمار یا در سفر بودید و یا از جای قضای حاجت آمدید یا با زنان آمیزش کردید و آبی نیافتید به خاکی پاک تیمّم کنید، با آن بخشی از چهره و دست‌های خود را مسح نمایید، خداوند نمی‌خواهد شما را در تنگنا افکند ولی می‌خواهد شما را پاکیزه گرداند و نعمت خود را بر شما تمام کند باشد که سپاس گزارید» سوره مائده، آیه ۶.</ref>
*این [[دین]] به عنوان [[دین]] [[پیامبر خاتم]] و [[ناسخ]] تمام [[ادیان پیشین]] و [[پیامبر]] آن پایان‌بخش [[پیامبران]] است؛ {{متن قرآن|مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا}}<ref>«محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین  پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست» سوره احزاب، آیه ۴۰.</ref>.
*این [[دین]] به مرور زمان تمام کره خاکی را [[تسخیر]] خواهد کرد و بر تمام [[دین‌ها]] غالب خواهد آمد:
:*{{متن قرآن|هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ}}<ref>«اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند» سوره توبه، آیه ۳۳.</ref>
:*{{متن قرآن|هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا}}<ref>«اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد و خداوند، گواه بس» سوره فتح، آیه ۲۸.</ref>.
*ویژگی‌های [[پیامبر اسلام]] در [[تورات]] و [[انجیل]] یاد شده است {{متن قرآن|الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ}}<ref>«همان کسان که از فرستاده پیام‌آور درس ناخوانده پیروی می‌کنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته می‌یابند؛ آنان را به نیکی فرمان می‌دهد و از بدی باز می‌دارد و چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام می‌گرداند و بار (تکلیف) های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمی‌دارد، پس کسانی که به او ایمان آورده و او را بزرگ داشته  و بدو یاری رسانده‌اند و از نوری که همراه وی فرو فرستاده شده است پیروی کرده‌اند رستگارند» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.</ref>.
* [[اسلام]] به عنوان [[دین]] [[رأفت]] و [[رحمت]] و [[پیامبر]] آن به عنوان [[بهترین]] [[الگو]] و [[سرمشق]] برای [[انسان‌ها]]، عملاً ثابت کرد که [[قدرت]] [[تغییر]] و [[تحول]] را دارد و از [[مردمان]] [[جاهلی]] که دچار انواع [[انحطاط]] و [[خرافات]] و [[عقب‌ماندگی]] بودند، انسان‌هایی با [[فضیلت]] و سرشار از [[کرامت]] و [[شرافت]] [[تربیت]] نمود و تمدنی پرشکوه و بادوام را به وجود آورد که در [[تاریخ]] بی‌نظیر است. [[اسلام]] [[کینه‌ها]] را زدود و آلودگی‌های [[اخلاقی]] را برطرف نمود و به انسان‌های عصر [[نزول وحی]] گفت: {{متن حدیث|الْإِسْلَامُ يَجُبُ مَا قَبْلَهُ}} یعنی کارهای خلاف گذشته را نادیده می‌گیرد و کسی را به سبب انجام خلاف‌های پیشین [[کیفر]] نمی‌دهد <ref>بحار الانوار، ج۶، ص۲۳؛ ج۹، ص۲۲۲.</ref>.
* [[ارزش]] [[اسلام]] آنگاه نمایان‌تر می‌شود که آن را با دوران قبل از پیدایش آن مقایسه نماییم؛ یعنی به گونه مفصل [[تاریخ]] [[جزیرة العرب]] و دوران سیاه [[جاهلیت]] را مطالعه کنیم، آنگاه ارج و اعتبار این [[دین]] روشن‌گر را بهتر متوجه خواهیم شد. در این بعد تحقیق و بررسی و مراجعه به دو اثر معتبر ضرور می‌نماید:
#"[[المفصل فی تاریخ العرب (کتاب)|المفصل فی تاریخ العرب]]" تألیف [[جواد علی عبیدی]] در ۱۱ مجلد؛
#"[[تاریخ عرب قبل از اسلام (کتاب)|تاریخ عرب قبل از اسلام]]" تألیف [[عبدالعزیز سالم]].
* [[جامع‌ترین]] تعبیر درباره [[جاهلیت]] را از زبان [[امام علی]]{{ع}} در [[نهج‌البلاغه]] بشنویم: "[[خداوند]] [[پیامبر]]{{صل}} را هنگامی فرستاد که [[مردم]] در وادی [[گمراهی]] سرگردان بودند و در بیابان [[فتنه]] کوکورانه می‌رفتند؛ [[هواهای نفسانی]] بر لب پرتگاه هلاکتشان برده، بلند پروازی و [[خودپسندی]] دچار لغزششان نموده و [[جاهلیت]] تاریک سبک‌سرشان ساخته بود. در ناآرامی کار و بار و بلای [[جهل]] گرفتار بودند. آن [[حضرت]]{{صل}} [[خیرخواهی]] را در [[حق]] آنان به نهایت رساند به راه [[حق]] رفت و به [[حکمت]] و [[اندرز]] [[نیکو]] [[دعوت]] فرمود"<ref>نهج البلاغه، خطبه ۹۵.</ref>.
*در معرفی [[اسلام]] نیز زیباترین تعریف از [[امام علی]]{{ع}} است که فرمود: "[[اسلام]] را چنان وصفی کنم که کسی پیش از من [[وصف]] نکرده باشد: "[[اسلام]] همان [[تسلیم]] است و [[تسلیم]] همان [[یقین]] و [[یقین]] همان [[تصدیق]] کردن و [[تصدیق]] کردن همان [[اقرار]] نمودن و [[اقرار]] نمودن همان به جای آوردن و به جای آوردن همان پرداختن به عمل است"<ref> {{متن حدیث|الْإِسْلَامُ هُوَ التَّسْلِيمُ، وَ التَّسْلِيمُ هُوَ الْيَقِينُ، وَ الْيَقِينُ هُوَ التَّصْدِيقُ، فَالتَّصْدِيقُ هُوَ الْإِقْرَارُ، وَ الْإِقْرَارُ هُوَ الْأَدَاءُ، وَ الْأَدَاءُ هُوَ الْعَمَلُ}}؛ نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۲۵.</ref>.
* [[حقیقت اسلام]] که همان [[تسلیم]] مطلق در برابر [[خدای یکتا]] است در نگاه [[عرفانی]] نیز [[شایسته]] بیان است: "[[تسلیم]] بالاترین درجات راه عموم [[مردم]] است و برای آن سه [[درجه]] است: [[درجه]] نخست، آن است که سالک آنچه از [[غیب]] رسد و بر اوهام او گران آید چون بداند که با خواست و [[اراده]] و [[مشیت الهی]] تحقق یافته است هرگز به آن اعتراضی روا ندارد، بلکه کاملاً نسبت به آن منقاد و [[مطیع]] باشد. [[درجه]] دوم، آن است که سالک را به حال [[تسلیم]] کند و قصد را به [[کشف]] [[تسلیم]] کند و رسم را به [[حقیقت]] [[تسلیم]] کند یعنی ذات خود را [[تسلیم]] کند تا در [[شهود]] [[حقیقت]] فانی گردد. [[درجه]] سوم، آن است که ما سوی [[الله]] را به [[حق]] [[تسلیم]] کند به گونه‌ای که از [[مشاهده]] این [[تسلیم]]، سالم و منزّه باشد به این نحو که [[مشاهده]] کند این [[حق تعالی]] است که او را به خویش [[تسلیم]] کرده است<ref>شرح منازل السائرین، ص۱۰۴ و ۱۰۵.</ref><ref>[[محمد علی کوشا|کوشا، محمد علی]]، [[اسلام - کوشا (مقاله)|مقاله «اسلام»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|دانشنامه معاصر قرآن کریم]]</ref>


==واژه‌شناسی لغوی==
رابطه میان معنای اصطلاحی و معانی لغوی [[اسلام]] این است که [[دین اسلام]] سراسر [[طاعت]] در برابر [[خداوند]] و [[پذیرش]] و [[انقیاد]] [[اوامر]]، بدون هیچ‌گونه [[اعتراض]] است<ref>مبادی الاسلام، ص‌۷.</ref> و در آن، [[سلامت]] از [[امتناع]] و [[سرکشی]] وجود دارد<ref>مقاییس اللغه، ج‌۳، ص‌۹۰، ۹۱.</ref>؛ [[انسان]] [[مسلمان]] با اظهار [[فروتنی]] و ابراز [[پذیرش]] [[شریعت]]، به آنچه [[پیامبر اکرم]] {{صل}} آورده، ملتزم شده است<ref>لسان العرب، ج‌۶، ص‌۳۴۵.</ref>.
*واژه [[اسلام]] مصدر باب اِفعال از ماده "س‌ ـ‌ ل‌ ـ‌ م"<ref>لسان‌العرب، ج‌۶، ص‌۳۴۵، «سلم»؛ تفسیر ماوردی، ج‌۱، ص‌۳۷۹‌ـ‌۳۸۰؛ مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۷۱۵.</ref> به معنای صحت و [[عافیت]] و دوری از هرگونه [[عیب]] و [[نقص]] و [[فساد]]<ref>مقاییس اللغه، ج‌۳، ص‌۹۰‌ـ ۹۱؛ مجمع البیان، ج‌۲، ص‌۷۱۵؛ التحقیق، ج‌۵ ص‌۱۹۱‌ـ ۱۹۲، «سلم».</ref> و در بابِ [[افعال]] به معانی زیر است: [[انقیاد]]<ref>لسان العرب، ج‌۶، ص‌۳۴۵؛ مجمع البحرین، ج‌۲، ص‌۴۰۷؛ مقاییس اللغه، ج‌۳، ص‌۹۰، «سلم».</ref>، [[امتثال]] [[امر و نهی]] بدون هیچ‌گونه [[اعتراض]]<ref>تفسیر ماوردی، ج۱، ص۳۷۹‌ـ‌۳۸۰؛ مبادی‌الاسلام، ص‌۷.</ref>، [[اطاعت]] کلی و بی قید و شرط و [[تسلیم محض]] بودن<ref>خدا وانسان در قرآن، ص‌۲۵۶.</ref>، [[اذعان]] به [[حکم]] [[الهی]]، [[اخلاص]] در [[عبادت]]<ref>مجمع البحرین، ج‌۲، ص‌۴۰۷، «سلم».</ref> و ادای [[طاعات]] به دور از هرگونه [[فریب]]<ref>مجمع البیان، ج‌۲، ص‌۷۱۵؛ تفسیر مراغی، مج‌۱، ج‌۳، ص‌۱۱۷.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
*برخی اصل واحد در این ماده را موافقت کامل ظاهری و [[باطنی]] دانسته‌اند. به‌گونه‌ای که مخالفتی در کار نباشد و معانی دیگری مانند [[انقیاد]]، [[صلح]] و [[رضا]] را از لوازم این معنا به شمار آورده‌اند<ref>التحقیق، ج‌۵، ص‌۱۹۱، «سلم».</ref>. [[اسلام]] در اصطلاح، بر [[شریعت]] [[پیامبر‌ خاتم]]{{صل}} اطلاق شده است<ref>الوجوه و النظائر، ج‌۱، ص‌۲۴۶.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
*رابطه میان معنای اصطلاحی و معانی لغوی [[اسلام]] این است که [[دین اسلام]] سراسر [[طاعت]] در برابر [[خداوند]] و [[پذیرش]] و [[انقیاد]] [[اوامر]]، بدون هیچ‌گونه [[اعتراض]] است<ref>مبادی الاسلام، ص‌۷.</ref>، و در آن، [[سلامت]] از [[امتناع]] و [[سرکشی]] وجود دارد<ref>مقاییس اللغه، ج‌۳، ص‌۹۰، ۹۱.</ref>؛ [[انسان]] [[مسلمان]] با اظهار [[فروتنی]] و ابراز [[پذیرش]] [[شریعت]]، به آنچه [[پیامبر اکرم]]### [[313]]### آورده، ملتزم شده است<ref>لسان العرب، ج‌۶، ص‌۳۴۵.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
*ایزوتسو با ریشه‌یابی کلمه [[اسلام]] در میان اعرابِ پیش از [[اسلام]] بر این [[باور]] است که این واژه مانند بیشتر اصطلاحات کلیدی [[قرآن]] پیشینه‌ای خاص در [[جاهلیت]] دارد. به [[عقیده]] وی این اصطلاح در آن دوران به‌طور کلی به معنای ترک کردن و دست کشیدن بوده است و [[عربها]] هنگامی فعل "اَسْلَمَ" را به‌کار می‌بردند که شخص از چیزی که برای او بسیار [[عزیز]] و گرانبها بود دست می‌کشید و آن را به دیگری که خواستار آن بود وا‌می‌گذاشت و در صورتی که آن چیز خودِ شخصِ وی باشد که گرانبهاترین موجودی [[انسان]] است، در این حالت [[اسلام]] به معنای [[اطاعت]] کلی و بی قید و شرط و [[تسلیم محض]] بودن است<ref>خدا و انسان در قرآن، ص‌۲۵۶.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
*وی [[حقیقت اسلام]] را در [[فرهنگ قرآن]] حاکی از پیدایش دوره‌ای [[جدید]] در [[زندگی]] [[عربها]] پس از گذراندن [[دوران جاهلیت]] می‌داند. به [[عقیده]] وی واژه [[اسلام]] در برابر [[جاهلیت]] است؛ [[مسلمان]] بودن این است که [[انسان]] از همه خودپسندیها و [[مغرور]] بودن به [[قدرت]] [[دست]] کشیده، در برابر [[خداوند]] همچون [[بنده]] [[خدمتگزاری]] حالت [[خضوع]] و [[اطاعت]] و [[فروتنی]] را برگزیند<ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
*این حالت، پایان دوره [[جاهلیت]] است که در آن، [[مغرور]] بودن به [[قدرت]] بشری، [[اعتماد به نفس]] نامحدود، [[استقلال]] مطلق و [[تصمیم]] تزلزل‌ناپذیر برای سر فرود نیاوردن در برابر هیچ قدرتی جزء لاینفک [[زندگی]] بوده است<ref>خدا و انسان در قرآن، ص‌۲۵۷‌ـ‌۲۷۷.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.


==[[اسلام]] در [[قرآن کریم]]==
ایزوتسو با ریشه‌یابی کلمه [[اسلام]] در میان اعرابِ پیش از [[اسلام]] بر این [[باور]] است که این واژه مانند بیشتر اصطلاحات کلیدی [[قرآن]] پیشینه‌ای خاص در [[جاهلیت]] دارد. به [[عقیده]] وی این اصطلاح در آن دوران به‌طور کلی به معنای ترک کردن و دست کشیدن بوده است و عرب‌ها هنگامی فعل "اَسْلَمَ" را به‌کار می‌بردند که شخص از چیزی که برای او بسیار [[عزیز]] و گران‌بها بود دست می‌کشید و آن را به دیگری که خواستار آن بود وا‌می‌گذاشت و در صورتی که آن چیز خودِ شخصِ وی باشد که گران‌بهاترین موجودی [[انسان]] است، در این حالت [[اسلام]] به معنای [[اطاعت]] کلی و بی قید و شرط و [[تسلیم محض]] بودن است<ref>خدا و انسان در قرآن، ص‌۲۵۶.</ref>.
*واژه [[اسلام]] در [[قرآن کریم]] افزون بر معنای لغوی به دو معنای دیگر دانسته شده است: یکی خصوص [[شریعت]] [[پیامبر خاتم]]{{صل}}<ref>کشف الاسرار، ج‌۲، ص‌۵۲، ۱۹۶؛ منهج الصادقین، ج‌۲، ص‌۱۹۴؛ روح‌المعانی، مج۳، ج‌۳، ص‌۲۸۸.</ref> و دیگری [[دین]] و [[سیره]] همه [[انبیای الهی]] و به عبارت دیگر "دین‌ [[الله]]"<ref>تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۲، ص‌۴۲۶؛ الملل و النحل، ج‌۱، ص‌۳۹؛ المیزان، ج‌۳، ص‌۱۲۰‌ـ‌۱۲۱.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
*بسیاری از [[مفسران]] به رغم التفات به وجود دو معنا برای "[[اسلام]]"، به تعیین معنای آن در [[قرآن]] نپرداخته‌اند و در مواردی که آن را بر [[شریعت]] [[پیامبر‌ خاتم]]{{صل}} [[تطبیق]] کرده‌اند روشن نشده که این [[تطبیق]] به لحاظ استعمال "[[اسلام]]" به معنای عام خود در [[کامل‌ترین]] مصداق است یا مراد از [[اسلام]] معنای خاص و اصطلاحی آن است. برخی استعمال این واژه را در خصوص [[شریعت]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}}امری [[مسلم]] و [[بدیهی]] دانسته و کاربردهای دیگر را در غیر معنای اصلی خود دانسته‌اند<ref>الفرقان، ج‌۳، ص‌۲۳۶‌ـ‌۲۳۷؛ التحریر و التنویر، ج‌۳، ص‌۱۸۹‌ـ‌۱۹۰.</ref>؛ ولی برخی دیگر بر این باورند که کلمه [[اسلام]] به معنای [[شریعت]] [[قرآن]]، اصطلاحی است که پس از دوران [[نزول قرآن]] و گسترش آوازه [[دین]] محمّدی پیدا شده است<ref>المیزان، ج‌۳، ص‌۲۵۳.</ref>. برخی نیز به‌ صورت قاعده‌ای کلی گفته‌اند: هرجا در [[آیات قرآن]] کلمه [[اسلام]] به همراه واژه "[[احسان]]" آمده منظور [[شریعت]] [[نبی اکرم]]{{صل}} است<ref>الملل و النحل، ج‌۱، ص‌۴۱.</ref>؛ اما در مورد معنای دوم "[[دین]] و [[سیره]] همه [[پیامبران الهی]]" باید گفت با وجود تعدد [[پیامبران]]، در سراسر [[قرآن]] تأکید و [[اصرار]] فراوانی بر [[وحدت]] [[دین الهی]] دیده می‌شود و در [[فرهنگ قرآن]] این [[حقیقت]] و روش واحد، [[اسلام]] نام دارد. [[دعوت به اسلام]] و [[ترغیب]] [[انسان‌ها]] به [[پیروی]] از آن به‌صورت اصلی کلی در بسیاری از [[آیات]]، با صراحت و وضوح تمام آمده است. در بعضی از [[آیات]]، [[انبیای الهی]] خود و [[پیروان]] خود را "[[مُسْلِم]]" نامیده‌اند و حتی برخی پژوهشهای لغت‌شناسانه حاکی از آن است که کلمه [[اسلام]] با معنای پیشگفته، در سایر [[شرایع]]، به زبانهای [[عبری]]، [[سریانی]] و آکادی نیز یافت می‌شود. برخی بر این عقیده‌اند که این واژه به‌صورت یک اصطلاح از [[شرایع]] کهن‌تر گرفته شده است<ref>واژه‌های دخیل، ص‌۱۲۰‌ـ‌۱۲۱.</ref>. این تحقیقات با مضمون بسیاری از [[آیات]] که در آنها [[انبیای پیشین]] و [[پیروان]] ایشان [[مسلمان]] خوانده شده‌اند سازگار است<ref>تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۲، ص‌۴۲۶؛ دقائق التفسیر، ج‌۱، ص‌۲۱۵.</ref>{{متن قرآن|وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِن كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُم مَّقَامِي وَتَذْكِيرِي بِآيَاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُواْ أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُواْ إِلَيَّ وَلاَ تُنظِرُونِ فَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَمَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ}}<ref> و داستان نوح را برای آنان بخوان آنگاه که به قوم خود گفت: ای قوم من! اگر ماندن من و پند دادنم با آیات خداوند بر شما گران است، باری، بر خداوند توکل کرده‌ام بنابراین با شریک‌هایتان هم‌داستان شوید به گونه‌ای که کارتان بر شما پوشیده نباشد سپس کار مرا تمام کنید و مهلتم ندهید.و اگر رو بگردانید (می‌دانید که) من از شما پاداشی نخواسته‌ام، پاداش من جز با خداوند نیست و فرمان یافته‌ام که از گردن نهادگان (به خداوند) باشم؛ سوره یونس، آیه: ۷۱- ۷۲.</ref>؛ {{متن قرآن|إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ}}<ref> آنگاه که پروردگارش بدو فرمود: فرمانبردار باش، او گفت: فرمانبردار پروردگار جهانیانم.و ابراهیم آن را به پسران خود سفارش کرد و یعقوب نیز: که ای فرزندان من! خداوند برای شما این دین را برگزیده است پس، جز در فرمانبرداری (از او) از این جهان نروید؛ سوره بقره، آیه: ۱۳۱- ۱۳۲.</ref>؛ {{متن قرآن|وَقَالَ مُوسَى يَا قَوْمِ إِن كُنتُمْ آمَنتُم بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُواْ إِن كُنتُم مُّسْلِمِينَ}}<ref> و موسی گفت: ای قوم من! اگر به خداوند ایمان آورده‌اید، چنانچه گردن نهاده‌اید بر او توکّل کنید؛ سوره یونس، آیه:۸۴.</ref>؛ {{متن قرآن|وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُواْ آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ}}<ref> و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستاده‌ام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهاده‌ایم؛ سوره مائده، آیه:۱۱۱.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
* [[حقیقت اسلام]] به معنای [[انقیاد]] و [[گردن نهادن]] در برابر [[خداوند]] به عنوان حقیقتی مستمر در طول [[تاریخ]] [[شرایع]] همواره وجود داشته است و پیامبران‌الهی همگی دارای [[دین]] واحدی به نام [[اسلام]] بوده‌اند<ref>من وحی القرآن، ج‌۵، ص‌۲۷۶؛ تفسیر المنار، ج‌۳، ص‌۳۶۱؛ المیزان، ج‌۳، ص‌۱۲۰‌ـ‌۱۲۱.</ref>. این [[حقیقت]] به‌صورت یک اصل [[حاکم]] در [[تعالیم]] همه [[رسولان الهی]] وجود داشته و به [[شریعت]] خاص و تنها انبیای [[اولواالعزم]] اختصاص ندارد، زیرا گرچه نخستین [[شریعت الهی]] چنان که برخی [[مفسران]] از [[آیه]] ۱۳ [[سوره]] [[شوری]] استظهار کرده‌اند، از زمان [[حضرت نوح]]{{ع}} آغاز گردیده<ref>المیزان، ج‌۱۸، ص‌۲۹.</ref>؛ لکن [[تعالیم]] [[پیامبران الهی]] از زمان [[حضرت نوح]]{{ع}} و [[حضرت شیث]]{{ع}} و [[حضرت ادریس]]{{ع}} نیز وجود داشته<ref>الملل و النحل، ج‌۱، ص‌۳۹.</ref> و [[اسلام]] به منزله رکن اساسی همه آنها بوده است<ref>تفسیر موضوعی، ج‌۱۲، ص‌۱۴۶.</ref>. البته باید توجه داشت که [[اسلام]] در معنای مذکور طیف وسیعی از [[عقاید]]، [[احکام]] و [[اخلاق]] را شامل می‌گردد که مصداق آن به اقتضای هر مرحله زمانی ویژگیهای خاص همان مرحله را دارد. به عبارت دیگر [[اسلام]] به معنای [[انقیاد]] و [[تسلیم]] و [[فروتنی]]، صفت کلی [[شرایع]] است که در هر مرحله به شکلی خاص و به تناسب همان دوره تجلی یافته است<ref>من وحی القرآن، ج‌۵، ص‌۲۷۴.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
*برخی [[مفسران]] با [[اذعان]] به اینکه [[اسلام]] همان [[دین الهی]] است که همه [[انبیا]] بر اساس آن مشی کرده‌اند [[اختلاف]] [[شرایع]] را در [[فروع]] می‌دانند<ref>تفسیر المنار، ج‌۳، ص‌۳۶۱.</ref> برخی دیگر می‌گویند: گرچه ماهیت [[اسلام]] به معنای عام آن [[تسلیم]] شدن در برابر [[اوامر الهی]] در زمینه [[عقاید]] و [[اعمال]] یا [[معارف]] و [[احکام]] است که این [[حقیقت]] در همه [[شرایع]] یکی است؛ اما به لحاظ کمیت و کیفیت و نیز کمال و [[نقص]] در [[شرایع]] گوناگون متغیر است و در [[حقیقت اسلام]] [[دین]] واحدی است در همه [[شرایع]] که درجات آن به سبب استعداد قومهای گوناگون متفاوت می‌گردد<ref>المیزان، ج‌۳، ص‌۱۲۰‌ـ‌۱۲۱.</ref>، بر این اساس می‌توان تفاوت [[دین]] و [[شریعت]] را هنگامی که در‌تقابل با یکدیگر به‌کار رود این گونه بیان کرد که [[دین]] همان خطوط کلی [[اسلام]] و ثابت است<ref>تفسیر موضوعی، ج‌۱۲، ص‌۱۴۶؛ الملل و النحل، ج‌۱، ص‌۳۸‌ـ‌۳۹؛ تفسیر المنار، ج‌۳، ص‌۳۶۱.</ref>: {{متن قرآن|إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الإِسْلامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ }}<ref> بی‌گمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است و اهل کتاب، اختلاف نیافتند مگر پس از آنکه به دانش دست یافتند، از سر افزونجویی که در میان ایشان بود و هر کس به آیات خداوند کفر ورزد (بداند که) خداوند حسابرس سریع است؛ سوره آل عمران، آیه:۱۹.</ref>، چون این [[دین]] {{متن قرآن|عِندَ اللَّهِ}} است و هرچه {{متن قرآن|عِندَ اللَّهِ}} باشد از دگرگونی و زوال مصون است: {{متن قرآن|مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ وَلَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُواْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ }}<ref> آنچه نزد شماست پایان می‌یابد و آنچه نزد خداوند است پایاست و البته ما پاداش شکیبایان را نیکوتر از آنچه انجام می‌دادند خواهیم داد؛ سوره نحل، آیه:۹۶.</ref> و [[دینی]] غیر از آن از کسی پذیرفته نمی‌شود: {{متن قرآن|وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلامِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ}}<ref> و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمی‌شود و او در جهان واپسین از زیانکاران است؛ سوره آل عمران، آیه:۸۵.</ref>؛ ولی [[شریعت]]، همان [[فروع]] و جزئیاتی است که برای هر [[پیامبر]] به‌طور مشخص بیان شده و نسبت به امت‌های مختلف متفاوت است<ref>تفسیر المنار، ج‌۳، ص‌۳۶۱؛ تفسیر موضوعی، ج‌۱۲، ص‌۱۴۶؛ مجموعه آثار، ج‌۳، ص‌۱۵۶، «ختم نبوت».</ref>، بنابراین، خطوط کلی [[دین]] ثابت و لایتغیر است و به همین سبب تعددناپذیر بوده، جمع و تثنیه در آن روا نیست<ref>تفسیر موضوعی، ج‌۱۲، ص‌۱۴۶.</ref>، بنابراین، می‌توان گفت [[دین الهی]] واحد و دارای مراتبی است که در هر زمانی به تناسب همان زمان، مرتبه‌ای از آن [[ظهور]] پیدا کرده است<ref>من وحی القرآن، ج‌۵، ص‌۲۷۴‌ـ‌۲۷۵.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
*در [[قرآن کریم]] واژه‌هایی است که مقصود از آنها، آخرین [[شریعت الهی]] دانسته شده است؛ مانند: "[[اسلام]]" {{متن قرآن|حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالأَزْلامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ }}<ref>مردار و خون و گوشت خوک و آنچه جز به نام خداوند ذبح شده باشد و مرده با خفگی و مرده با ضربه و مرده با افتادن از بلندی و مرده از شاخ زدن حیوان دیگر و آنچه درندگان نیم‌خور کرده باشند- جز آن را که (تا زنده است) ذبح کرده‌اید- و آنچه بر روی سنگ‌های مقدّس (برای بت‌ها) قربانی شود و آنچه با تیرهای بخت‌آزمایی قسمت کنید (خوردن گوشت همه اینها) بر شما حرام و آنها (همه) گناه است؛ امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بی‌آنکه گراینده به گناه باشد بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است؛ سوره مائده، آیه: ۳.</ref>؛ {{متن قرآن|وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلامِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ}}<ref> و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمی‌شود و او در جهان واپسین از زیانکاران است؛ سوره آل عمران، آیه: ۸۵.</ref><ref>الفرقان، ج‌۳، ص‌۲۳۶‌ـ‌۲۳۷؛ الکشاف، ج‌۱، ص‌۶۰۵؛ التحریر و التنویر، ج‌۶، ص‌۱۰۸.</ref> و مشتقات آن همچون "[[مسلمین]]" {{متن قرآن|إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيرًا وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا}}<ref>بی‌گمان خداوند برای مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان مؤمن و مردان و زنان فرمانبردار و مردان و زنان راست‌گفتار و مردان و زنان شکیبا و مردان و زنان فرمانبردار و مردان و زنان بخشنده و مردان و زنان روزه‌دار و مردان و زنان پاکدامن و مردان و زنانی که خداوند را بسیار یاد می‌کنند، آمرزش و پاداشی سترگ آماده کرده است؛ سوره احزاب، آیه:۳۵.</ref>؛ {{متن قرآن|وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ}}<ref> و فرمان یافته‌ام که نخستین فرمانبردار باشم؛ سوره زمر، آیه:۱۲.</ref><ref>المیزان، ج‌۱۷، ص‌۲۴۷.</ref>؛ "مسلمون"{{متن قرآن|وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا}}<ref> و اینکه برخی از ما فرمانبردارند و برخی رویگردان از راه درست، پس کسانی که فرمانبرداری کنند، رهیافتی را می‌جویند؛ سوره جن، آیه:۱۴.</ref><ref>التحریر والتنویر، ج‌۲۹، ص‌۲۳۶؛ المنیر، ج‌۲۹، ص‌۱۷۰.</ref>، "اَسْلَمَ" {{متن قرآن|قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَهُوَ يُطْعِمُ وَلاَ يُطْعَمُ قُلْ إِنِّيَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ}}<ref> بگو آیا جز خداوند آفریننده آسمان‌ها و زمین را سرور گزینم و اوست که (روزی) می‌خوراند و به او نمی‌خورانند؟ بگو فرمان یافته‌ام که نخستین کس باشم که تسلیم (خداوند) می‌شود و (به من گفته‌اند) هرگز از مشرکان مباش!؛ سوره انعام، آیه: ۱۴.</ref><ref>المیزان، ج‌۷، ص‌۳۲.</ref>، "أسلموا"{{متن قرآن|يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُل لّا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُم بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَاكُمْ لِلإِيمَانِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ}}<ref> بر تو منّت می‌نهند که اسلام آورده‌اند؛ بگو: برای اسلامتان بر من منّت ننهید، بلکه این خداوند است که بر شما منّت می‌نهد که شما را به ایمان رهنمون شده است، اگر راست می‌گویید؛ سوره حجرات، آیه:۱۷.</ref>، "إسلامکم" {{متن قرآن|يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُل لّا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُم بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَاكُمْ لِلإِيمَانِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ}}<ref> بر تو منّت می‌نهند که اسلام آورده‌اند؛ بگو: برای اسلامتان بر من منّت ننهید، بلکه این خداوند است که بر شما منّت می‌نهد که شما را به ایمان رهنمون شده است، اگر راست می‌گویید؛ سوره حجرات، آیه:۱۷.</ref><ref>جامع البیان، مج‌۱۳، ج‌۱۶، ص‌۱۸۷؛ مجمع البیان، ج‌۹، ص‌۲۰۹.</ref>، "أسلمنا" {{متن قرآن|قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِن تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لا يَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ}}<ref> تازی‌های بیابان‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم و هنوز ایمان در دل‌هایتان راه نیافته است و اگر از خداوند و پیامبرش فرمان برید از (پاداش) کردارهایتان چیزی کم نمی‌کند که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است؛ سوره حجرات، آیه:۱۴.</ref><ref>المیزان، ج‌۱۶، ص‌۳۱۳.</ref> و نیز واژه‌هایی مانند "[[دین]]" {{متن قرآن|وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ}}<ref> و در (راه) خداوند چنان که سزاوار جهاد (در راه) اوست جهاد کنید؛ او شما را برگزید و در دین- که همان آیین پدرتان ابراهیم است- هیچ تنگنایی برای شما ننهاد، او شما را پیش از این و در این (قرآن) مسلمان نامید تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید پس نماز را برپا دارید و زکات بپردازید و به (ریسمان) خداوند چنگ زنید؛ او سرور شماست که نیکو یار و نیکو یاور است؛ سوره حج، آیه: ۷۸.</ref><ref>جامع البیان، مج‌۱۰، ج‌۱۷، ص‌۲۶۸‌ـ‌۲۷۰.</ref>، "[[حق]]" {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَاْ عَلَيْكُم بِوَكِيلٍ}}<ref> بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، هر که رهیاب شد به سود خویش رهیاب می‌شود و هر که گمراه گشت بی‌گمان به زیان خویش گمراه می‌گردد و من کارگزار شما نیستم؛ سوره یونس، آیه:۱۰۸.</ref><ref>المیزان، ج‌۱۰، ص‌۱۳۳.</ref> و "[[دین]] [[قیم]]"{{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ}}<ref> بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند؛ سوره روم، آیه:۳۰.</ref><ref>المیزان، ج‌۱۶، ص‌۱۷۸.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.


==[[حقیقت اسلام]]==
وی [[حقیقت اسلام]] را در فرهنگ قرآن حاکی از پیدایش دوره‌ای [[جدید]] در [[زندگی]] [[عرب‌ها]] پس از گذراندن [[دوران جاهلیت]] می‌داند. به [[عقیده]] وی واژه [[اسلام]] در برابر [[جاهلیت]] است؛ [[مسلمان]] بودن این است که [[انسان]] از همه خودپسندی‌ها و [[مغرور]] بودن به [[قدرت]] دست کشیده، در برابر [[خداوند]] همچون [[بنده]] [[خدمتگزاری]] حالت [[خضوع]] و [[اطاعت]] و [[فروتنی]] را برگزیند.
* [[اسلام]] مکتبی جامع و واقع‌گراست که در آن به همه جوانب نیازهای [[انسانی]] توجه شده است<ref>مجموعه آثار، ج‌۲، ص‌۶۳، «مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی».</ref>. مجموعه تعلیمات [[اسلام]] از یک لحاظ به سه بخش تقسیم می‌گردد<ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>:
# [[اصول عقاید]]؛ یعنی چیزهایی که هر [[مسلمان]] باید بدانها [[معتقد]] شود. کاری که در این زمینه بر عهده [[انسان]] است از نوع کار تحقیقی و از [[اعمال]] [[جوانحی]] و [[قلبی]] است<ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
# [[اخلاقیات]]؛ یعنی خصلتهایی که هر [[مسلمان]] باید خود را به آنها بیاراید و خویشتن را از اضداد آنها دور نگه دارد<ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
# [[احکام]]؛ یعنی دستورهایی که به فعالیتهای خارجی و [[عینی]] [[انسان]]، اعم از معاش و [[معاد]] و امور فردی و [[اجتماعی]] وی مربوط است<ref>مجموعه آثار، ج‌۲، ص‌۶۳؛ «مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی».</ref>. این سه‌ بخش خود نیز با یکدیگر مرتبط است؛ به این معنا که [[اعتقادات]] مناسب زمینه ساز پیدایش [[اخلاق]] فاضله و [[اخلاق]] فاضله نیز با [[احکام]] و [[تکالیف شرعی]] مسانخ است و این رابطه از طرف مقابل نیز وجود دارد؛ یعنی عمل به [[تکالیف شرعی]] زمینه را برای دستیابی به مراحل [[برتر]] [[اخلاق]] و به تبع آن مرتبه بالاتری از [[اعتقاد]] فراهم می‌کند<ref>المیزان، ج‌۱۱، ص‌۱۵۵‌ـ‌۱۵۸؛ قرآن در اسلام، ص‌۱۳‌ـ‌۱۴.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
*در بیان [[حقیقت اسلام]] و ویژگیهای آن آرای گوناگونی از سوی [[مفسران]] ارائه شده که منشأ آنها در بسیاری از موارد برداشتهای متفاوت از [[آیات]] یا مبانی خاص [[کلامی]] است. برخی [[حقیقت اسلام]] را صرفاً اظهار [[شهادتین]] و امری صوری دانسته‌اند. بر این اساس [[وصف]] [[اسلام]] برای هر فردی به صرف ادای الفاظی خاص "[[شهادتین]]" حاصل می‌شود: {{متن قرآن|قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِن تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لا يَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ}}<ref> تازی‌های بیابان‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم و هنوز ایمان در دل‌هایتان راه نیافته است و اگر از خداوند و پیامبرش فرمان برید از (پاداش) کردارهایتان چیزی کم نمی‌کند که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است؛ سوره حجرات، آیه:۱۴.</ref> مفاد این [[آیه]] با نقلهای [[تاریخی]] که افراد با [[شهادت]] به [[وحدانیت]] [[خداوند]] و [[رسالت]] [[نبی اکرم]]{{صل}} در شمار [[مسلمانان]] قرار می‌گرفتند کاملا مطابق است<ref>جامع‌البیان، مج‌۱۳، ج‌۲۶، ص‌۱۸۲‌ـ‌۱۸۴؛ التحریر والتنویر، ج‌۲، ص‌۲۷۷.</ref> برخی [[مفسران]] در بیان [[حکمت]] اینکه چرا [[خداوند]] دروازه‌های ورودی به [[اسلام]] را چنین فراخ و گسترده قرار داده است گفته‌اند: [[هدف]] از آن تقویت و توسعه و شکوه هرچه بیشتر [[امت اسلامی]] است<ref>من وحی القرآن، ج‌۲۱، ص‌۱۶۴‌ـ‌۱۶۵.</ref> برخی دیگر [[حقیقت اسلام]] را امری فراتر از الفاظ و امور ظاهری دانسته، می‌گویند: آنچه به عنوان [[اسلام]] در [[آیه]] ۱۴ [[سوره]] حجرات آمده "[[اسلام]]" به معنای لغوی است<ref>تفسیر المنار، ج‌۳، ص‌۳۵۸.</ref>. به [[عقیده]] این گروه [[اسلام]] عبارت است از [[اذعان]] عملی به [[شریعت]] [[نبی‌ اکرم]]{{صل}}، و این [[اذعان]] هنگامی [[اسلام]] صحیح و پذیرفته [[خداوند]] است که [[تصدیقی]] وجدانی و [[نفسانی]] بوده، [[ایمان]] به [[نبوت]] [[نبی‌ اکرم]]{{صل}} آن را [[همراهی]] کند. البته [[اذعان]] عملی به [[احکام اسلام]]، با ترک برخی [[واجبات]]، که گاهی بر اثر [[جهالت]] صورت می‌پذیرد و [[پشیمانی]] و [[توبه]] را در پی دارد منافاتی ندارد<ref>تفسیر المنار، ج‌۱۰، ص‌۱۷۰.</ref> گروهی دیگر [[حقیقت اسلام]] را دارای مراتب می‌دانند که پایین‌ترین مرتبه آن اظهار [[شهادتین]] و بالاترین مرتبه آن [[تسلیم محض]] در برابر [[خداوند]] متعال‌است<ref>المیزان، ج‌۱، ص‌۳۰۱‌ـ‌۳۰۲.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
*از آنچه در بیان [[حقیقت اسلام]] گفته شد به دست می‌آید که "[[اسلام]]" وصفی خاص با مفهومی مستقل در کنار اوصافی چون [[ایمان]] و [[احسان]] است. این [[وصف]] گرچه به لحاظ کمی و معنای خاص خود در برابر مفاهیمی چون "[[کفر]]" یا "[[جاهلیت]]" قرار می‌گیرد؛ ولی در [[قرآن]] مشخصاً گاهی در برابر [[وصف]] [[قاسط]] "[[ظالم]]": {{متن قرآن|وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا}}<ref> و اینکه برخی از ما فرمانبردارند و برخی رویگردان از راه درست، پس کسانی که فرمانبرداری کنند، رهیافتی را می‌جویند؛ سوره جن، آیه:۱۴.</ref><ref>التحریر والتنویر، ج‌۲۹، ص‌۲۳۶؛ المنیر، ج‌۲۹، ص‌۱۷۰.</ref> و گاهی در مقابل [[وصف]] [[مجرم]] آمده است: {{متن قرآن|أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ}}<ref> آیا فرمانبرداران را مانند گناهکاران (یکسان) می‌گردانیم؟؛ سوره قلم، آیه:۳۵.</ref><ref>مجمع البیان، ج‌۱۰، ص‌۵۰۸.</ref>، به‌ هر‌حال در هر دو [[وصف]] [[قاسط]] و [[مجرم]] به‌نحوی عدم [[انقیاد]] مطرح است که آن را در برابر [[وصف]] [[اسلام]] قرار می‌دهد<ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.


==[[اسلام]]، تنها [[دین]] پذیرفته [[خداوند]]==
این حالت، پایان دوره [[جاهلیت]] است که در آن، [[مغرور]] بودن به [[قدرت]] بشری، [[اعتماد به نفس]] نامحدود، [[استقلال]] مطلق و [[تصمیم]] تزلزل‌ناپذیر برای سر فرود نیاوردن در برابر هیچ قدرتی جزء لاینفک [[زندگی]] بوده است<ref>خدا و انسان در قرآن، ص‌۲۵۷‌ـ‌۲۷۷.</ref>.<ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ ـ ۲۶۰.</ref>
* [[قرآن کریم]] [[دین اسلام]] را تنها [[دین]] مقبول نزد [[خداوند]] می‌داند: {{متن قرآن|وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلامِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ}}<ref> و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمی‌شود و او در جهان واپسین از زیانکاران است؛ سوره آل عمران، آیه: ۸۵.</ref>، {{متن قرآن|إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الإِسْلامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ }}<ref> بی‌گمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است و اهل کتاب، اختلاف نیافتند مگر پس از آنکه به دانش دست یافتند، از سر افزونجویی که در میان ایشان بود و هر کس به آیات خداوند کفر ورزد (بداند که) خداوند حسابرس سریع است؛ سوره آل عمران، آیه:۱۹.</ref> گروهی از [[مفسران]] بدون هیچ تردیدی مفهوم [[اسلام]] را در این [[آیات]] بر خصوص [[شریعت]] [[نبی‌ اکرم]]{{صل}} [[تطبیق]] کرده و تنها [[دین]] مقبول نزد [[خداوند]] را همین [[دین]] دانسته‌اند<ref>کشف الاسرار، ج‌۲، ص‌۱۹۰؛ منهج الصادقین، ج‌۲، ص‌۲۸۶؛ الکشاف، ج‌۱، ص‌۳۴۵.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
*برخی نیز با [[اذعان]] به عام بودن معنای [[اسلام]]، یعنی [[انقیاد]] و [[تسلیم]] در برابر [[خداوند]]، در [[آیه]] ۸۵ [[سوره]] آل‌عمران گفته‌اند: [[اسلام]] به معنای عام خود هنگامی تحقق می‌یابد که شخص در برابر همه حقایقی که از سوی [[خداوند]] آمده [[تسلیم]] و پذیرا باشد، و کسی که به [[تعالیم]] [[پیامبر اسلام]] [[ایمان]] نیاورد [[اسلام]] به معنای عام نیز در [[حق]] او محقق نخواهد شد<ref>من وحی القرآن، ج‌۶، ص‌۱۳۸‌ـ‌۱۳۹.</ref>، ازاین‌رو کسانی که در گفتار و [[رفتار]]، [[پیامبر اسلام]]{{صل}} را [[تصدیق]] نکنند [[وصف]] [[اسلام]] را به هیچ یک از معانی آن نخواهند داشت<ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
*بر این اساس برخی [[مفسران]] اصولا اطلاق [[اسلام]] را پس از [[نسخ]] سایر [[شرایع]] بر آنها صحیح ندانسته<ref>الفرقان، ج‌۳، ص‌۲۳۶‌ـ‌۲۳۷.</ref>، آنها را [[مرضی]] [[خداوند]] نمی‌دانند؛ ولی برخی دیگر با توجه به سیاق [[آیات]]، مراد از [[اسلام]] را در این [[آیات]] [[تسلیم]] شدن در برابر [[حق]] و همان [[دین]] واحد و مشترک همه [[انبیا]] دانسته‌اند<ref>المیزان، ج‌۳، ص‌۳۳۸‌ـ‌۳۳۹.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
*با فرض [[پذیرش]] این قول نیز می‌توان گفت که [[کامل‌ترین]] مصداق چنین [[تسلیم]] و انقیادی در [[شریعت]] [[پیامبر|محمد]]{{صل}} وجود دارد. با استفاده از [[آیه‌ولایت]] می‌توان گفت [[کامل‌ترین]] مصداق این [[انقیاد]] و [[تسلیم]] هنگامی محقق می‌شود که [[مسلمان]] پس از [[ولایت]] [[رسول خدا]]{{صل}}، [[ولایت]] [[اولواالامر]] را پذیرفته باشد: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً }}<ref> ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است؛ سوره نساء، آیه:۵۹.</ref> با [[ولایت]]، [[دین]] تمام و [[نعمت]] کامل می‌گردد: {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِينًا }}<ref>امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم؛ سوره مائده، آیه: ۳.</ref><ref>المیزان، ج‌۵، ص‌۱۸۱‌ـ‌۱۸۲؛ نمونه، ج‌۴، ص‌۲۶۳‌ـ‌۲۶۹.</ref> و شاید از‌همین‌روست که در برخی [[روایات]] نیز [[اسلام]] در [[آیات]] گذشته بر خصوص [[مذهب شیعه]] [[تطبیق]] شده است<ref>التبیان، ج۲، ص۵۲۱؛ بحارالانوار، ج‌۶۶، ص۱۲۸.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
*در [[آیات قرآن]] [[سبقت]] جستن در اتصاف به [[اسلام]]، [[فضیلت]] و ارزشی مهم برای [[پیامبر اسلام]]{{صل}} شمرده شده است: {{متن قرآن|قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَهُوَ يُطْعِمُ وَلاَ يُطْعَمُ قُلْ إِنِّيَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ}}<ref> بگو آیا جز خداوند آفریننده آسمان‌ها و زمین را سرور گزینم و اوست که (روزی) می‌خوراند و به او نمی‌خورانند؟ بگو فرمان یافته‌ام که نخستین کس باشم که تسلیم (خداوند) می‌شود و (به من گفته‌اند) هرگز از مشرکان مباش!؛ سوره انعام، آیه: ۱۴.</ref> و نیز {{متن قرآن|لاَ شَرِيكَ لَهُ وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ}}<ref> که او را شریکی نیست و به این فرمان یافته‌ام و من نخستین مسلمانم؛ سوره انعام، آیه:۱۶۳.</ref>؛ {{متن قرآن|وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ}}<ref> و فرمان یافته‌ام که نخستین فرمانبردار باشم؛ سوره زمر، آیه:۱۲.</ref>. برخی [[مفسران]] [[سبقت]] و تقدم [[رسول خدا]]{{صل}} را در [[اسلام]] دلیلی بر [[شرافت]] [[اسلام]] دانسته‌اند<ref>التبیان، ج‌۴، ص‌۳۳۶.</ref> و بعضی بر این عقیده‌اند که اگر این [[سبقت]] و تقدم در میان [[امت]] [[نبی‌ اکرم]]{{صل}} باشد زمانی و رتبی است؛ ولی اگر به‌طور مطلق و در میان همه [[انسان‌ها]] باشد اول بودن فقط به لحاظ رتبه خواهد بود<ref>المیزان، ج‌۷، ص‌۳۳.</ref>؛ همچنین افزون بر [[فضیلت]] و [[ارزش]] [[سبقت]] جستن و تقدم در [[اسلام]]، [[حفظ]] و استمرار این [[وصف]] تا هنگام [[مرگ]] نیز در آیاتی چند مورد تأکید قرار گرفته است. نمونه آن خطاب [[قرآن]] به [[امت]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} است: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ }}<ref> ای مؤمنان! از خداوند چنان که سزاوار پروا از اوست پروا کنید و جز در مسلمانی نمیرید؛ سوره آل عمران، آیه:۱۰۲.</ref> برخی [[مفسران]] در ذیل این [[آیه]] تأکید کرده‌اند که مراد از‌این امر، [[وجوب]] [[حفظ]] و استمرار بخشیدن به [[وصف]] [[اسلام]] است؛ نه تنها تحصیل آن در هنگام‌ [[مرگ]]<ref>تفسیر بیضاوی، ج‌۱، ص‌۱۴۳؛ تفسیر ابی‌السعود، ج‌۱، ص۳۹۴.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.


==رابطه [[اسلام]] با [[ایمان]]==
== [[اسلام]] در [[قرآن کریم]] ==
* بسیاری از محققان، [[مفسران]] و [[متکلمان]] به بررسی رابطه [[اسلام]] با [[ایمان]] پرداخته‌اند. در این میان [[متکلمان]] به لحاظ تناسب قسمتی از این مباحث با بحثهای [[کلامی]] در فصلی با عنوان "اسماء و [[احکام]]" دو اسم [[ایمان]] و [[اسلام]] را بررسی کرده‌اند<ref>شرح المقاصد، ج‌۵، ص‌۱۷۵، ۲۰۶‌ـ‌۲۱۰.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
کلمۀ اسلام هشت بار و مشتقات آن ۱۳۴ مرتبه در [[قرآن]] به کار رفته است. واژه [[اسلام]] در [[قرآن کریم]] افزون بر معنای لغوی به دو معنای دیگر دانسته شده است: یکی خصوص [[شریعت]] [[پیامبر خاتم]] {{صل}}<ref>کشف الاسرار، ج‌۲، ص‌۵۲، ۱۹۶؛ منهج الصادقین، ج‌۲، ص‌۱۹۴؛ روح‌المعانی، مج۳، ج‌۳، ص‌۲۸۸.</ref> و دیگری [[دین]] و [[سیره]] همه [[انبیای الهی]] و به عبارت دیگر "دین‌ الله"<ref>تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۲، ص‌۴۲۶؛ الملل و النحل، ج‌۱، ص‌۳۹؛ المیزان، ج‌۳، ص‌۱۲۰‌ـ‌۱۲۱.</ref>.
#بسیاری از متفکران [[امامیه]] و گروهی فراوان از [[مفسران]] و [[متکلمان]] [[اهل سنت]] با استناد به [[آیه]] ۱۴ [[سوره]] حجرات و [[ادله]] دیگری مفهوم [[اسلام]] را با مفهوم [[ایمان]] مغایر و نسبت آن‌دو را عموم و خصوص دانسته، [[اسلام]] را نسبت به [[ایمان]] عام می‌دانند<ref>نور الثقلین، ج‌۵، ص‌۱۰۱‌ـ‌۱۰۳؛ المیزان، ج‌۱۸، ص‌۳۲۸؛ المنیر، ج‌۱، ص‌۳۱۸.</ref>. در روایاتی در قالب [[تمثیل]] نسبت [[اسلام]] و [[ایمان]] به موقعیت [[کعبه]] در [[مسجدالحرام]]<ref>نورالثقلین، ج‌۵، ص‌۱۰۲.</ref> یا به نسبت دو دایره که یکی در درون دیگری است [[تشبیه]] شده، که در هر دو مثال، [[اسلام]] عام‌تر و شامل‌تر نسبت به [[ایمان]] فرض شده است<ref>نورالثقلین، ج‌۱، ص‌۳۲۳؛ دعائم الاسلام، ج‌۱، ص‌۱۲.</ref> عمومیت [[اسلام]] نسبت به [[ایمان]] از آن‌روست که [[اسلام]] مرحله ابتدایی و ظاهری در [[پذیرش]] شریعت‌ خاتم با اظهار [[شهادتین]] است؛ اما [[ایمان]] افزون بر این، [[اعتقاد]] [[باطنی]] را نیز به همراه دارد<ref>مجمع‌البیان، ج‌۹، ص‌۲۰۷؛ نورالثقلین، ج‌۵، ص‌۱۰۲‌ـ‌۱۰۳؛ المیزان، ج‌۱۸، ص‌۳۲۸.</ref>. در [[روایات]] نیز [[اسلام]] قبل از [[ایمان]] و دارای آثار [[دنیوی]] مطرح‌ شده است؛ مانند اینکه به وسیله آن [[ارث]] برده می‌شود و [[نکاح]] جایز می‌گردد، در حالی‌ که [[ایمان]] حقیقتی است که بر اساس آن [[ثواب]] و [[اجر]] داده می‌شود<ref>المیزان، ج‌۱۸، ص‌۳۳۰.</ref>. برخی گفته‌اند: [[اسلام]] اظهار [[خضوع]] و قبول است؛ اما [[ایمان]] [[تصدیق]] [[باطنی]] است<ref>مجمع البیان، ج‌۹، ص‌۲۰۷.</ref>. به‌عبارت دیگر [[اسلام]] متابعت زبانی و [[جوارحی]] است؛ خواه همراه با [[اعتقاد]] باشد یا نه؛ اما [[ایمان]] [[انقیاد]] توأم با [[اعتقاد]] [[قلبی]] است<ref>المیزان، ج‌۱۸، ص‌۳۲۸.</ref>: {{متن قرآن|قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِن تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لا يَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ}}<ref> تازی‌های بیابان‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم و هنوز ایمان در دل‌هایتان راه نیافته است و اگر از خداوند و پیامبرش فرمان برید از (پاداش) کردارهایتان چیزی کم نمی‌کند که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است؛ سوره حجرات، آیه:۱۴.</ref>. [[باقلانی]] از این [[آیات]] چنین نتیجه می‌گیرد که [[اسلام]] نسبت به [[ایمان]] عام و [[جایگاه]] [[ایمان]] [[قلب]] و محل [[اسلام]] جوارح‌ است<ref>الانصاف، ص‌۸۹‌ـ‌۹۰.</ref>. از دیگر آیاتی که برای عام بودن مفهوم [[اسلام]] به آن [[استدلال]] شده [[آیه]] ۳۵ [[سوره]] [[احزاب]] است که [[وصف]] [[مؤمن]] در آن پس از [[مسلم]] ذکر شده است: {{متن قرآن|إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيرًا وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا}}<ref>بی‌گمان خداوند برای مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان مؤمن و مردان و زنان فرمانبردار و مردان و زنان راست‌گفتار و مردان و زنان شکیبا و مردان و زنان فرمانبردار و مردان و زنان بخشنده و مردان و زنان روزه‌دار و مردان و زنان پاکدامن و مردان و زنانی که خداوند را بسیار یاد می‌کنند، آمرزش و پاداشی سترگ آماده کرده است؛ سوره احزاب، آیه:۳۵.</ref>. [[ابن‌ کثیر]] از قرار گرفتن [[وصف]] [[ایمان]] پس از [[اسلام]] چنین نتیجه می‌گیرد که [[اسلام]] نسبت به [[ایمان]] عام است. او افزون بر این، به روایاتی استشهاد می‌کند که بر اساس آن شخص [[گناهکار]] از دایره [[ایمان]] خارج شمرده شده و چنین [[استدلال]] می‌کند که این شخص به [[اجماع]] [[مسلمانان]] [[کافر]] نیست و هنوز [[مسلمان]] است، پس [[اسلام]] می‌تواند بدون [[ایمان]] تحقق یابد؛ اما قطعاً هرجا [[ایمان]] باشد [[اسلام]] هم خواهد بود<ref>تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۳، ص‌۴۹۶.</ref>. [[ابن‌ تیمیه]] با استناد به روایتی از [[رسول اکرم]]{{صل}} نسبت میان مفهوم [[اسلام]]، [[ایمان]] و [[احسان]] را چنین بیان می‌کند که هرکس دارای [[مقام احسان]] باشد [[ایمان]] نیز دارد و هرکه [[ایمان]] داشته باشد [[اسلام]] را هم داراست؛ ولی عکس این نسبتها صادق نیست<ref>الایمان، ص‌۸.</ref>. [[شهرستانی]] نیز [[اسلام]] را نقطه شروع حرکت [[انسان]] برای کسب [[کمالات]] دانسته، می‌گوید: پس از این مرحله [[انسان]] به وسیله [[اخلاص]] و [[تصدیق قلبی]] به [[قضا و قدر الهی]] به [[مقام ایمان]] رسیده، پس از آن با [[مجاهده]] و [[مشاهده]]، [[مقام احسان]] را درمی‌یابد<ref>الملل و النحل، ص‌۴۱.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
#ابتدا در میان [[خوارج]] و بعدها بین [[معتزله]] نیز چنین [[شهرت]] یافت که [[ایمان]] و [[اسلام]] تساوی و [[وحدت]] مفهومی دارد. این قول را به [[قدریه]] نیز نسبت داده‌اند<ref>المنیر، ج‌۱، ص‌۳۱۸؛ تفسیر قرطبی، ج‌۲، ص‌۱۳۴.</ref>. می‌توان گفت [[انگیزه]] اصلی [[خوارج]] در [[انتخاب]] این [[عقیده]] رنگ و صبغه‌ای [[سیاسی]] داشته و [[هدف]] نهایی آنان [[تکفیر]] دشمنانشان و خارج کردن آنها از جرگه [[مسلمانان]] و در مواردی مهدور‌الدم دانستن آنان بوده است. آنان چنین [[استدلال]] می‌کردند که انجام [[تکالیف شرعی]] در تحقق [[حقیقت]] [[ایمان]] نقش دارد و [[حقیقت]] [[ایمان]] هم با [[اسلام]] یکی است، از این‌رو هرکس واجبی را ترک کند یا حرامی را مرتکب شود [[کافر]] شده، از دایره [[مسلمانان]] خارج می‌شود<ref>مجموعه آثار، ج‌۱۶، ص‌۶۰۴‌ـ‌۶۰۵، «مشکلات علی{{ع}}».</ref> آنان برای [[اثبات]] [[عقیده]] خود به آیاتی از جمله ۸۵ [[سوره]] آل‌عمران [[استدلال]] کرده‌اند. [[شهید ثانی]] [[استدلال]] ایشان را به شکل قیاسی منطقی چنین [[نقل]] می‌کند: بر اساس [[آیه]] {{متن قرآن|وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلامِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ}}<ref> و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمی‌شود و او در جهان واپسین از زیانکاران است؛ سوره آل عمران، آیه: ۸۵.</ref> می‌توان گفت که [[ایمان]]، دین‌است؛ چون [[ایمان]] نزد [[خداوند متعال]] امری مقبول است. از سوی دیگر بر اساس [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الإِسْلامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ }}<ref> بی‌گمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است و اهل کتاب، اختلاف نیافتند مگر پس از آنکه به دانش دست یافتند، از سر افزونجویی که در میان ایشان بود و هر کس به آیات خداوند کفر ورزد (بداند که) خداوند حسابرس سریع است؛ سوره آل عمران، آیه:۱۹.</ref> [[دین]] نیز [[اسلام]] است. حال با ضمیمه کردن این دو‌مقدمه بر هم که [[ایمان]] [[دین]] است و [[دین]] هم [[اسلام]] است می‌توان نتیجه گرفت که [[ایمان]] همان اسلام‌ است<ref>حقائق الایمان، ص‌۱۲۲.</ref>. این [[استدلال]] دارای اشکالاتی فراوان است؛ از‌ جمله اینکه صحت حمل [[اسلام]] بر [[ایمان]] (نتیجه [[قیاس]]) لزوماً به این معنا نیست که این دو حقیقتاً یکی باشند، زیرا در قضایای منطقی، حمل اعم بر اخص نیز جایز است؛ همچنین اگر مراد از صغرای [[قیاس]] "[[ایمان]]، [[دین]] است" آن باشد که [[ایمان]] خود [[دین]] است پذیرفته نیست، زیرا [[ایمان]] تنها می‌تواند جزئی از [[دین]] یا شرط [[دین]] باشد<ref>حقائق الایمان، ص‌۱۲۲‌ـ‌۱۲۳.</ref>. این گروه برای [[اثبات]] مدعای خود به آیاتی دیگر [[استدلال]] کرده‌اند که در آنها دو [[وصف]] [[ایمان]] و [[اسلام]] به‌گونه‌ای آمده است که گویا هیچ تفاوت معنایی میان آن دو نیست؛ مانند [[آیات]]<ref>تفسیر نسفی، ج‌۴، ص‌۱۸۰.</ref>{{متن قرآن|فَأَخْرَجْنَا مَن كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِّنَ الْمُسْلِمِينَ}}<ref> آنگاه هر کس از مؤمنان را که در آن (شهر) بود بیرون بردیم. و در آن (شهر) جز یک خانواده از فرمانبرداران  نیافتیم؛ سوره ذاریات، آیه: ۳۵- ۳۶.</ref>. گرچه در برخی [[آیات قرآن]]، [[اسلام]] و [[ایمان]] به‌گونه‌ای آمده که بیانگر نوعی [[یگانگی]] میان آن دو است؛ اما چنان که برخی [[متکلمان اشعری]] گفته‌اند مضمون این [[آیات]] می‌تواند تنها ناظر به [[وحدت]] مصداقی [[اسلام]] و [[ایمان]] باشد و لزوماً تساوی مفهومی را نمی‌رساند<ref>شرح مقاصد، ج‌۵، ص‌۲۰۷.</ref>، گذشته از این، [[پذیرش]] این [[عقیده]] به‌طور مطلق با توجه به ظاهر بسیاری از [[آیات]]، نظیر [[آیه]] ۱۴ [[سوره]] حجرات مشکل است، زیرا در این [[آیه]] گروهی خود را "[[مؤمن]]" خوانده‌اند و [[خداوند]] با ردّ این ادعا آنان را "[[مسلمان]]" دانسته و روشن است که [[خداوند]] در این [[مقام]] در پی بیان حدود مفهومی [[اسلام]] و [[ایمان]] بوده؛ نه استعمال لفظ [[اسلام]] تنها به معنای لغوی. [[علامه‌ طباطبایی]] افزون بر [[آیه]] مذکور، [[آیه]] ۳۵ [[سوره]] [[احزاب]] را که [[وصف]] "[[مؤمنین]] و مؤمنات" را از عنوان "[[مسلمین]] و مسلمات" تفکیک کرده [[دلیل]] محکمی بر تغایر این دو [[وصف]] قلمداد می‌کند<ref>المیزان، ج‌۱۶، ص‌۳۱۳‌ـ‌۳۱۴.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
#گروهی از [[مفسران]] با توجه به [[اختلاف]] معنای [[اسلام]] در موارد گوناگون یا به سبب [[نقل]] لغوی و اشتراک [[معنوی]] یا لفظی یا به سبب مرتبه‌دار بودن آن، نسبت واحدی را در بیان رابطه [[اسلام]] و [[ایمان]] تصویر نکرده‌اند، بلکه در موارد گوناگون کاربرد [[اسلام]]، نسبتهایی متفاوت را برای آن در رابطه با [[ایمان]] طرح کرده‌اند. این گروه دو‌دسته‌اند: '''دسته نخست''' بدون توجه به تفاوت مراتب، رابطه [[اسلام]] و [[ایمان]] را بیان کرده‌اند. [[غزالی]] می‌گوید: [[اسلام]] و [[ایمان]] گاهی مترادف است؛ مانند: {{متن قرآن|وَقَالَ مُوسَى يَا قَوْمِ إِن كُنتُمْ آمَنتُم بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُواْ إِن كُنتُم مُّسْلِمِينَ}}<ref> و موسی گفت: ای قوم من! اگر به خداوند ایمان آورده‌اید، چنانچه گردن نهاده‌اید بر او توکّل کنید؛ سوره یونس، آیه:۸۴.</ref> و گاهی متغایر؛ مانند: {{متن قرآن|قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِن تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لا يَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ}}<ref> تازی‌های بیابان‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم و هنوز ایمان در دل‌هایتان راه نیافته است و اگر از خداوند و پیامبرش فرمان برید از (پاداش) کردارهایتان چیزی کم نمی‌کند که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است؛ سوره حجرات، آیه:۱۴.</ref> و گاهی با هم تداخل دارد؛ نظیر روایتی که در آن از [[نبی اکرم]]{{صل}} پرسیده شد: [[برترین عمل]] کدام است؟ پاسخ دادند: "الاسلام" و باز سؤال شد: چه [[اسلامی]] [[برتر]] است؟ پاسخ دادند: "الایمان"<ref>احیاء علوم الدین، ج‌۱، ص‌۲۰۳‌ـ‌۲۰۵.</ref>. [[قرطبی]] نیز می‌گوید: [[اسلام]] گاهی به لحاظ مفهومی بر معنایی بیش از [[ایمان]] یعنی [[ایمان]] توأم با [[طاعت]] دلالت دارد و گاهی مترادف‌اند و گاهی تداخل معنایی دارند<ref>تفسیر قرطبی، ج‌۲، ص‌۱۳۳.</ref>. بعضی دیگر از [[مفسران]] بین معنای لغوی و اصطلاحی [[اسلام]] فرق گذاشته و سپس به بیان نسبت بین آن دو پرداخته‌اند. در [[تفسیر]] المنار آمده است: [[اسلام]] در معنای اصطلاحی به معنای [[اخلاص]] در [[توحید]] و [[عبادت]] است که این همان [[دین]] [[انبیا]] و [[مرسلین]] است و [[ایمان]] نیز [[تصدیق]] [[یقینی]] به [[وحدانیت خدا]] و [[حقانیت]] [[رسول]]{{صل}} است و بر این اساس، [[ایمان]] و [[اسلام]] حقیقتی واحد هستند؛ چنان‌که در [[آیات]] ۱۶‌ـ‌۱۷ [[سوره]] حجرات همین گونه است؛ یعنی [[اسلام]] و [[ایمان]] به یک معنا به‌کار رفته است؛ امّا این دو به لحاظ معنای لغوی متغایر است و در مواردی که در [[قرآن]] بین [[اسلام]] و [[ایمان]] تغایر معنایی وجود دارد ناظر به معنای لغوی اسلام‌ است<ref>تفسیر المنار، ج‌۳، ص‌۳۵۸‌ـ‌۳۵۹.</ref>. '''دسته دوم''' از این گروه [[اختلاف]] معنایی [[اسلام]] را نتیجه آن می‌دانند که [[اسلام]] مراتبی دارد و به لحاظ هر مرتبه از آن، نسبتی خاص با [[ایمان]] پیدا می‌شود. راغب اصفهانی می‌گوید: [[اسلام]] به لحاظ [[اختلاف]] رتبه دو معنا دارد که مرتبه اول آن همان امر صوری و ظاهری است که در [[آیه]] ۱۴ [[سوره]] حجرات طرح گردیده و این معنا پایین‌تر از رتبه [[ایمان]] است و مرتبه بالای [[اسلام]] آن است که در [[آیات]] {{متن قرآن|إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ}}<ref> آنگاه که پروردگارش بدو فرمود: فرمانبردار باش، او گفت: فرمانبردار پروردگار جهانیانم؛ سوره بقره، آیه:۱۳۱.</ref> و {{متن قرآن|إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الإِسْلامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ }}<ref> بی‌گمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است و اهل کتاب، اختلاف نیافتند مگر پس از آنکه به دانش دست یافتند، از سر افزونجویی که در میان ایشان بود و هر کس به آیات خداوند کفر ورزد (بداند که) خداوند حسابرس سریع است؛ سوره آل عمران، آیه:۱۹.</ref> آمده و این مرتبه فوق [[ایمان]] است<ref>مفردات، ص‌۴۲۳.</ref>؛ به عبارت دیگر، [[اسلام]] دو گونه است: یکی [[اقرار زبانی]] که نسبت به [[ایمان]] عام است، چون [[ایمان]]، [[معرفت قلبی]] توأم با [[اقرار زبانی]] و [[عمل به ارکان]] است و دومی [[اسلام]] [[انبیا]] و اصفیاست و این اخص از [[ایمان]] و [[برتر]] از آن است<ref>الفرقان، ج‌۲۶‌ـ‌۲۷، ص‌۲۶۰.</ref>. البته همیشه همراه چنین [[اسلامی]]، [[ایمان]] نیز هست. بعضی برای [[اسلام]] مراتب بیشتری ذکر کرده‌اند و [[ایمان]] را هم مانند آن دارای مراتبی مشابه می‌دانند. در مناهج‌المعارف آمده است که [[حقیقت اسلام]] و [[ایمان]] یکی است؛ ولی همواره مرتبه [[اسلام]] از [[ایمان]] پایین‌تر است و به عبارت دیگر هر [[حقیقت]] نسبت به مرتبه بالاتر [[اسلام]] و نسبت به مرتبه پایین‌تر از خود [[ایمان]] است<ref>مناهج المعارف، ص‌۸۶۹‌ـ‌۸۷۰.</ref>. [[علامه طباطبایی]] هر یک از [[اسلام]] و [[ایمان]] را به ۴‌ مرتبه تقسیم کرده و هر مرتبه از [[اسلام]] را با مرتبه‌ای از [[ایمان]] ملازم می‌داند<ref>المیزان، ج‌۳، ص‌۲۰۴.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.


==[[مشخصات اسلام]]==
بسیاری از [[مفسران]] به رغم التفات به وجود دو معنا برای "[[اسلام]]"، به تعیین معنای آن در [[قرآن]] نپرداخته‌اند و در مواردی که آن را بر [[شریعت]] [[پیامبر‌ خاتم]] {{صل}} [[تطبیق]] کرده‌اند روشن نشده که این [[تطبیق]] به لحاظ استعمال "[[اسلام]]" به معنای عام خود در [[کامل‌ترین]] مصداق است یا مراد از [[اسلام]] معنای خاص و اصطلاحی آن است. برخی استعمال این واژه را در خصوص [[شریعت]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}}امری [[مسلم]] و [[بدیهی]] دانسته و کاربردهای دیگر را در غیر معنای اصلی خود دانسته‌اند<ref>الفرقان، ج‌۳، ص‌۲۳۶‌ـ‌۲۳۷؛ التحریر و التنویر، ج‌۳، ص‌۱۸۹‌ـ‌۱۹۰.</ref>؛ ولی برخی دیگر بر این باورند که کلمه [[اسلام]] به معنای [[شریعت]] [[قرآن]]، اصطلاحی است که پس از دوران [[نزول قرآن]] و گسترش آوازه [[دین]] محمّدی پیدا شده است<ref>المیزان، ج‌۳، ص‌۲۵۳.</ref>.  
#'''[[انطباق با فطرت]]: '''[[تشریع]] و قانونگذاری [[اسلام]] با [[تکوین]] و [[آفرینش انسان]] هماهنگ است: {{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ}}<ref> بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند؛ سوره روم، آیه: ۳۰.</ref> [[انسان]] مانند سایر انواع مخلوقات فطرتی دارد که او را به سوی رفع نواقص و نیازهایش [[هدایت]] می‌کند. این [[فطرت]] ویژه، [[انسان]] را در [[زندگی]] به سوی سنّتی خاص و راهی معین، با غایتی مشخص [[هدایت]] می‌کند و [[انسان]] نمی‌تواند راهی جز آن را بپیماید: {{متن قرآن|فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا}} و افراد مختلف [[انسان]]، در نوع یکسان‌اند و [[منافع]] و مضارّ مشترکی دارند، بنابراین، [[انسان]] از آن جهت که [[انسان]] است دارای [[سعادت]] و [[شقاوت]] واحدی است و بر همین اساس، لازم است در [[زندگی]] روش واحدی داشته باشد که [[هدایت]] کننده‌ای او را به آن روش [[هدایت]] کند و آن [[هدایت کننده]] همان [[فطرت]] و نوع [[خلقت]] اوست، از این‌رو در [[آیه]] فوق پس از اشاره به [[فطرت]] فرموده‌است: {{متن قرآن|لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ}}<ref>المیزان، ج‌۱۶، ص‌۱۷۸‌ـ‌۱۷۹.</ref> و چون [[فطرت]] تغییرناپذیر است، خطوط و اصول کلی [[دین]] نیز ثابت است<ref>تفسیر موضوعی، ج‌۱۲، ص‌۱۴۵؛ المیزان، ج‌۴، ص‌۱۲۰‌ـ‌۱۲۱.</ref>. در [[حدیثی]] از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} آمده‌است: هرکس در ابتدا بر [[فطرت]] [[اسلام]] متولد می‌شود. سپس [[پدر]] و [[مادر]] وی او را به سوی [[یهودیت]]، [[نصرانیت]] و‌... می‌کشانند<ref>الکافی، ج‌۶، ص‌۱۳؛ سنن ابی‌داود، ج‌۳، ص‌۲۳۴؛ الخلاف، ج‌۳، ص‌۵۹۱.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص ۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
#'''[[اعتدال]] و [[میانه‌روی]]: '''یکی از ویژگیهای [[اسلام]] [[متعادل]] بودن [[تعالیم]] آن است: {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنتَ عَلَيْهَا إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَن يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّن يَنقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ وَإِن كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلاَّ عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ}}<ref> و بدین گونه شما را امّتی میانه کرده‌ایم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر بر شما گواه باشد؛ و قبله‌ای که بر سوی آن بودی بر نگرداندیم مگر بدین روی که معلوم داریم چه کسی از پیامبر پیروی می‌کند و چه کسی واپس می‌گراید، و بی‌گمان آن جز بر آنان که خداوند رهنمونشان شد، گران بود و خداوند بر آن نیست که ایمانتان را تباه گرداند که خداوند با مردم، به راستی مهربانی است بخشاینده؛ سوره بقره، آیه: ۱۴۳.</ref> [[میانه‌روی]] [[امت اسلامی]] برخاسته از [[متعادل]] بودن [[دین]] است و [[اسلام]] برنامه‌ای [[متعادل]] برای امتی [[متعادل]] و میانه‌رو است<ref>ویژگیهای کلی اسلام، ص‌۲۰۳.</ref>. برخی [[مفسران]] این [[اعتدال]] را تنها در توازن میان ماده و [[روح]] طرح کرده و بر این باورند که در این [[آیه]] [[امت اسلامی]] حد وسط بین [[اهل کتاب]] و [[مشرکان]] قرار گرفته‌اند. [[مشرکان]] و [[بت‌پرستان]] تنها جانب [[جسم]] را تقویت می‌کنند و به [[فضایل]] [[معنوی]] و [[روحی]] توجهی ندارند و [[مسیحیان]] با [[رهبانیت]] و ترک [[کمالات]] جسمانی فقط به تقویت [[روح]] می‌پردازند<ref>المیزان، ج‌۱، ص‌۳۱۹.</ref>؛ اما بعضی دیگر از متفکران [[اسلامی]] این [[اعتدال]] و توازن را در همه [[شئون]] [[اسلامی]] طرح کرده‌اند و به [[عقیده]] ایشان مظاهر این [[میانه‌روی]] در [[اعتقادات]]، [[عبادات]]، [[شعائر]]، [[اخلاق]]، قانونگذاری و نیز هماهنگی میان فردگرایی و [[جامعه]]‌گرایی نیز قابل طرح است<ref>ویژگیهای کلی اسلام، ص‌۲۰۹‌ـ‌۲۴۴.</ref>. در [[تفسیر]] "[[امت]] وسط" اقوال دیگری نیز وجود دارد که بر اساس آنها [[آیه]] فوق چندان ارتباطی با [[اعتدال]] [[اسلام]] ندارد<ref>جامع البیان، مج‌۲، ج‌۲، ص‌۱۰‌ـ ۱۱؛ تفسیر قرطبی، ج‌۲، ص‌۱۵۳.</ref> بنا به برخی از [[تفاسیر]] نیز، مراد از [[امت]] وسط [[امت اسلامی]] نیست<ref>المیزان، ج‌۱، ص‌۳۱۹، ۳۲۳.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص ۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
#'''[[حق|حق بودن]]: '''تعبیر {{متن قرآن|دِينَ الْحَقِّ}} در آیات‌ ۲۹، ۳۳ [[سوره]] [[توبه]]، ۲۸ [[سوره]] [[فتح]] و ۹ [[سوره]] صف ذکر شده و در بعضی [[آیات]] نیز این تعبیر به صورتهای دیگری آمده است؛ مانند [[آیه]] ۱۰۸ [[سوره]] [[یونس]]: {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَاْ عَلَيْكُم بِوَكِيلٍ}}<ref> بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، هر که رهیاب شد به سود خویش رهیاب می‌شود و هر که گمراه گشت بی‌گمان به زیان خویش گمراه می‌گردد و من کارگزار شما نیستم؛ سوره یونس، آیه: ۱۰۸.</ref> برخی [[مفسران]] [[وصف]] کردن [[اسلام]] را به "[[حق]]" از آن رو می‌دانند که [[معارف]] آن دارای [[حقانیت]] و [[اخلاق]] و [[عقاید]] و [[احکام]] آن بر واقعیت و [[حقیقت]] منطبق بوده، از [[خرافات]] و امور خلاف واقع به دور است<ref>المیزان، ج‌۹، ص‌۲۴۷.</ref>. گاهی نیز گفته شده که [[قوانین]] و [[اصول اسلام]] بر خلاف [[هواهای نفسانی]] و [[امیال حیوانی]] [[انسان]] همواره تابع [[حق]] است؛ نه تابع هوای [[انسان‌ها]] و ازاین‌رو [[اسلام]]، [[دین حق]] است<ref>المیزان، ج‌۴، ص‌۱۰۲.</ref>. بعضی دیگر بر این عقیده‌اند که [[اسلام]] از آن رو [[دین حق]] است که به وسیله آن [[استحقاق]] [[ثواب]] پیدا می‌شود و سایر [[ادیان]] [[باطل]] است، زیرا به موجب آنها [[انسان]] مستحق [[کیفر]] می‌شود<ref>التبیان، ج‌۵، ص‌۲۰۹.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص ۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
#'''[[قیم|قیم بودن]]: '''{{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْقَيِّمِ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لّا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ يَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ}}<ref> پس، روی (دل) برای این دین استوار راست بدار پیش از آنکه روزی فرا رسد که از سوی خداوند بازگشتی ندارد؛ در آن روز (مردم) پراکنده می‌شوند؛ سوره روم، آیه: ۴۳.</ref>، {{متن قرآن|قُلْ إِنَّنِي هَدَانِي رَبِّي إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ دِينًا قِيَمًا مِّلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ}}<ref> بگو: بی‌گمان پروردگارم مرا به راهی راست راهنمایی کرده است، به دینی استوار، آیین ابراهیم درست‌آیین و (او) از مشرکان نبود؛ سوره انعام، آیه: ۱۶۱.</ref> [[قیام]] در لغت به معنای [[ایستاده]] و بر پا بودن [[بدن]] است که در این حالت با [[تسلط]] و قوتی بیشتر می‌توان به‌کار پرداخت. [[اسلام]] نیز از آن رو که با قوت به [[اصلاح]] [[امور دینی]] و [[اخروی]] [[انسان‌ها]] [[قیام]] کرده و با احاطه کامل و با قوت به همه [[شئون]] فردی و [[اجتماعی]] [[انسان]] پرداخته و هیچ جهتی را مبهم رها نکرده [[دین]] [[قیم]] است<ref>المیزان، ج‌۱۳، ص‌۴۶‌ـ‌۴۷.</ref>{{متن قرآن|إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا }}<ref> بی‌گمان این قرآن به آیین استوارتر رهنمون می‌گردد و به مؤمنانی که کارهای شایسته انجام می‌دهند مژده می‌دهد که پاداشی بزرگ دارند؛ سوره اسراء، آیه: ۹.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص ۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
#'''[[جامعیت اسلام|جامعیت]] و [[کمال اسلام|کمال]]: '''[[اسلام]] [[جامع‌ترین]] و [[کامل‌ترین]] [[شریعت آسمانی]] است؛ [[معارف]] و [[احکام]] [[شریعت اسلام]] در همه حوزه‌های هدایتی که قلمرو نقش آفرینی و کارکرد [[دین]] است، عالی‌ترین [[معارف]] و [[احکام]] ممکن است، به‌گونه‌ای که کامل‌تر از آن قابل فرض نیست<ref>جامعیت و کمال دین، ص‌۵۵.</ref>، بر این اساس [[قرآن]] می‌فرماید: {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِينًا }}<ref>امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم؛ سوره مائده، آیه: ۳.</ref>، در نتیجه [[اسلام]] جامع همه [[معارف]] و احکامی است که [[انسان]] در پیمودن مسیر [[زندگی]] و [[راه کمال]] به آنها نیاز دارد و هیچ شأنی از [[شئون]] گوناگون [[زندگی]] [[بشر]] بدون برنامه رها نشده است: {{متن قرآن|وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلاء وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ}}<ref> و (یاد کن) روزی را که در هر امّتی گواهی از خودشان بر آنان برانگیزیم و تو را بر اینان  گواه آوریم و بر تو این کتاب  را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز و رهنمود و بخشایش و نویدبخشی برای مسلمانان است؛ سوره نحل، آیه: ۸۹.</ref> [[روایات]] فراوانی نیز به همین معنا اشاره دارد، از جمله [[حدیث]] [[پیامبر]]{{صل}} که فرمود: هیچ چیزی نیست که شما را به [[بهشت]] نزدیک و از [[دوزخ]] دور می‌کند، مگر اینکه شما را به آن [[فرمان]] دادم و هیچ چیزی نیست که شما را از [[بهشت]] دور و به [[دوزخ]] نزدیک می‌کند، مگر اینکه شما را از آن نهی‌ کردم<ref>وسائل الشیعه، ج‌۱۷، ص‌۴۵.</ref>. این در حالی است که در برخی [[شرایع]]، مانند [[مسیحیت]] دو محدوده جداگانه در [[شئون]] [[زندگی]] [[انسان]] ترسیم می‌شود که در یک بخش [[دین]] و [[کلیسا]] حضور دارد و در بخش دیگر [[دولت]] و [[قوانین]] بشری [[حکومت]] می‌کند<ref>ویژگیهای کلی اسلام، ص‌۱۷۴.</ref>. با مروری اجمالی بر [[تعالیم قرآن]] و تنوع مباحث مطرح شده برای دوره‌های گوناگون [[زندگی]] [[انسان]] و امور مختلف آن فراگیر بودن این [[تعالیم]] واضح می‌گردد. این [[تعالیم]] و [[قوانین]] از نخستین روزهای [[زندگی]]، یعنی دوران شیرخوارگی شروع و تا آخرین لحظات [[حیات]] [[دنیوی]] ادامه دارد<ref>ویژگیهای کلی اسلام، ص‌۱۷۱.</ref>. [[قرآن]] همه اصولی را که [[بشر]] در زمینه [[عقاید]]، [[اخلاق]] و [[احکام عملی]] به آنها نیاز دارد فراروی او قرار داده است<ref>مجمع البیان، ج‌۶، ص‌۵۸۶؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۲، ص‌۶۰۳.</ref>، زیرا [[دین حق]] و آخرین [[دینی]] است که [[بشریت]] با داشتن آن نیازی به هدایتی دیگر ندارد<ref>تفسیر المنار، ج‌۱۰، ص‌۳۹۰.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص ۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
#'''[[دعوت اسلامی|عمومیت دعوت اسلامی]]: '''یکی از مهم‌ترین [[مشخصات اسلام]] فرا‌زمانی و فرا‌مکانی‌بودن آن است؛ [[دعوت]] [[اسلام]] همه [[انسان‌ها]] را از عصر [[بعثت]] [[نبی اکرم]]{{صل}} تا [[قیامت]] در برمی‌گیرد و در محدوده جغرافیایی خاصی نیز محصور نمی‌گردد. این ویژگی در [[آیات]] متعددی آمده است: در [[آیه]] ۱۹ [[سوره]] انعام شمول [[دعوت]] [[قرآنی]] به هرکس که تا [[قیامت]] [[پیام]] [[قرآن]] به او برسد طرح شده است: {{متن قرآن|قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهِ شَهِيدٌ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ أَئِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرَى قُل لاَّ أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ}}<ref> بگو: چه چیزی در گواهی بزرگ‌تر است؟ بگو: خداوند که میان من و شما گواه است و به من این قرآن وحی شده است تا با آن به شما و به هر کس که (این قرآن به او) برسد، هشدار دهم، آیا شما گواهی می‌دهید که با خداوند خدایان دیگری هست؟ بگو: من گواهی نمی‌دهم؛ بگو: تنها او خدایی یگانه است و من از شرکی که می‌ورزید بیزارم؛ سوره انعام، آیه: ۱۹.</ref>. [[شیخ طبرسی]] می‌گوید: از این [[آیه]] چنین استفاده می‌شود که هرکس، [[قرآن]] به او رسیده باشد به‌منزله آن است که [[پیام]] [[اسلام]] را از [[نبی‌ اکرم]]{{صل}} مستقیماً دریافت کرده است<ref>مجمع البیان، ج‌۴، ص‌۴۳۶‌ـ‌۴۳۷.</ref>. در [[آیات]] دیگر نیز [[اسلام]] [[دین]] همه [[بشر]] معرفی شده است؛ در آیه‌ ۱۵۸ [[سوره اعراف]] با توجه به واژه {{متن قرآن|جَمِيعًا}} [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[مأمور]] شده تا عمومیت [[دعوت]] خویش را به [[مردم]] اطلاع دهد: {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ فَآمِنُواْ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ}}<ref> بگو: ای مردم! به راستی من فرستاده خداوند به سوی همه شمایم، همان که فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین از آن اوست، هیچ خدایی جز او نیست که زنده می‌دارد و می‌میراند، پس به خداوند و فرستاده او پیامبر درس ناخوانده‌ای که به خداوند و قرآن او ایمان دارد ایمان بیاورید و از او پیروی کنید باشد که راهیاب گردید؛ سوره اعراف، آیه: ۱۵۸.</ref> از آیاتی دیگر بر‌می‌آید که [[پیامبر]]{{صل}} برای همه جهانیان [[مبعوث]] شده است: {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ}}<ref> و تو را جز مژده‌بخش و بیم‌دهنده برای همه مردم نفرستاده‌ایم اما بیشتر مردم نمی‌دانند؛ سوره سبأ، آیه: ۲۸.</ref> و نیز {{متن قرآن|نَذِيرًا لِّلْبَشَرِ }}<ref> بیم‌دهنده‌ای است برای آدمیان؛ سوره مدثر، آیه: ۳۶.</ref><ref>جامع‌البیان، مج‌۱۲، ج‌۲۲، ص‌۱۱۷؛ مج‌۱۴، ج‌۲۹، ص‌۲۰۵.</ref>. [[آیه]] {{متن قرآن|تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا }}<ref> بزرگوار است آن (خداوند) که فرقان را بر بنده خویش فرو فرستاد تا جهانیان را بیم‌دهنده باشد؛ سوره فرقان، آیه: ۱.</ref> و نیز {{متن قرآن|إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ }}<ref> و پندارتان درباره پروردگار جهانیان چیست؟؛ سوره ص، آیه: ۸۷.</ref> [[قرآن]] را کتابی برای همه جهانیان معرفی می‌کند: {{متن قرآن|تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا }}، {{متن قرآن|إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ }} [[علامه طباطبایی]] افزون بر [[آیات]] فوق به [[تاریخ]] [[حیات]] [[نبوی]] و فعالیتهای [[تبلیغی]] آن‌حضرت استناد کرده است. به [[عقیده]] ایشان [[دعوت]] [[پیامبر]]{{صل}} از [[روم]] و [[عجم]] و [[حبشه]] و [[مصر]] که هیچ یک [[عرب]] نبودند و نیز [[ایمان]] آوردن [[صهیب رومی]] و [[سلمان]] [[ایرانی]] و [[بلال حبشی]] [[بهترین]] [[دلیل]] بر [[جهانی بودن]] [[دعوت]] [[اسلام]] است<ref>المیزان، ج‌۴، ص‌۱۵۹‌ـ‌۱۶۰.</ref>، افزون بر این، از [[آیات قرآن]] عمومیت [[دعوت اسلامی]] نسبت به جنّ نیز استفاده می‌شود؛ مانند {{متن قرآن|قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهِ شَهِيدٌ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ أَئِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرَى قُل لاَّ أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ}}<ref> بگو: چه چیزی در گواهی بزرگ‌تر است؟ بگو: خداوند که میان من و شما گواه است و به من این قرآن وحی شده است تا با آن به شما و به هر کس که (این قرآن به او) برسد، هشدار دهم، آیا شما گواهی می‌دهید که با خداوند خدایان دیگری هست؟ بگو: من گواهی نمی‌دهم؛ بگو: تنها او خدایی یگانه است و من از شرکی که می‌ورزید بیزارم؛ سوره انعام، آیه: ۱۹.</ref><ref>روح المعانی، مج‌۵، ج‌۷، ص‌۱۷۲.</ref> و [[آیات]] نخستین و {{متن قرآن|وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا}}<ref> و اینکه برخی از ما فرمانبردارند و برخی رویگردان از راه درست، پس کسانی که فرمانبرداری کنند، رهیافتی را می‌جویند؛ سوره جن، آیه: ۱۴.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص ۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
#'''[[خاتمیت]]: '''یکی دیگر از ویژگیهای [[اسلام]] که در [[ارتباط]] با دو ویژگی پیشین نیز هست [[خاتمیت دین اسلام]] و [[پیامبری]] [[نبی اکرم]]{{صل}} است: {{متن قرآن|مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا}}<ref> و اینکه برخی از ما فرمانبردارند و برخی رویگردان از راه درست، پس کسانی که فرمانبرداری کنند، رهیافتی را می‌جویند؛ سوره احزاب، آیه: ۴۰.</ref>. عموم [[مفسران]] با استفاده از کلمه {{متن قرآن|خَاتَمَ}} بر این عقیده‌اند که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} آخرین [[پیامبر]] [[الهی]] است و لازمه [[خاتمیت]] [[پیامبر]]{{صل}} آن است که پس از [[اسلام]] [[دینی]] نخواهد آمد، زیرا با توجه به اینکه [[نبوت]] اعم از [[رسالت]] است با پایان یافتن [[نبوت]]، [[رسالت]] نیز پایان می‌پذیرد<ref>المیزان، ج‌۱۶، ص‌۳۲۵.</ref>. [[عارفان]] ملاک ختم [[نبوت]] را آن دانسته‌اند که همه مراحل و منازل فردی و [[اجتماعی]] [[انسان]] و راهی که باید بپیماید، یکجا برای [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[کشف]] شد و پس از آن هر بشری هر چه دریافت کند بیشتر از آن نخواهد بود: {{عربی|" الخاتمُ مَن خَتَم المَراتِبَ بأَسرها‏‏"}}<ref>مجموعه آثار، ج‌۲، ص‌۱۹۳، «مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی»؛ اصطلاحات الصوفیه، ص‌۳۱.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص ۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
#'''برخورداری از [[معجزه جاوید]]: '''[[قرآن]] [[معجزه]] [[اسلام]] است: {{متن قرآن|قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا }}<ref> بگو: اگر آدمیان و پریان فراهم آیند تا مانند این قرآن آورند هر چند یکدیگر را پشتیبانی کنند همانند آن نمی‌توانند آورد؛ سوره اسراء، آیه: ۸۸.</ref> و این [[معجزه]] جاودانه است: {{متن قرآن|إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ }}<ref> بی‌گمان ما خود قرآن را فرو فرستاده‌ایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود؛ سوره حجر، آیه: ۹.</ref> [[قرآن کریم]] [[سند]] [[شریعت]] جاودان [[اسلام]] است<ref>علوم قرآنی، ص‌۲۰۴.</ref> که با شیواترین سبک و رساترین بیان و استوارترین محتوا نازل شده<ref>علوم قرآنی، ص‌۲۱۱.</ref>، و همه اصولی را که [[بشر]] در زمینه [[عقاید]]، [[اخلاق]] و [[احکام]] به آن نیاز دارد فرا‌روی او قرار داده است<ref>جامع البیان، مج‌۸، ج‌۱۴، ص‌۲۱۱.</ref>: {{متن قرآن|وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلاء وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ}}<ref> و (یاد کن) روزی را که در هر امّتی گواهی از خودشان بر آنان برانگیزیم و تو را بر اینان  گواه آوریم و بر تو این کتاب  را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز و رهنمود و بخشایش و نویدبخشی برای مسلمانان است؛ سوره نحل، آیه: ۸۹.</ref> این بلندای شیوه [[قرآنی]] ـ‌ چه از‌ لحاظ [[نظم]] و چه از لحاظ محتوا‌ ـ همچنان پابرجاست<ref>علوم قرآنی، ص‌۲۱۱.</ref>. [[علامه طباطبایی]] می‌گوید: الفاظ [[قرآن]] همه آنچه را که به [[هدایت]] [[انسان‌ها]] مربوط است، بیان کرده است؛ اما با استفاده از [[روایات]] می‌توان گفت [[قرآن]] بیان کننده هر چیزی است و علمِ آنچه بوده و هست و تا [[روز قیامت]] خواهد بود در [[قرآن]] وجود‌دارد<ref>المیزان، ج‌۱۲، ص‌۳۲۵.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص ۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
#'''[[دعوت به تعقل]] و [[دعوت به تفکر|تفکر]]: '''در متون [[اسلامی]]، اعم از [[قرآن]] و [[روایات]] به [[تعقل]] و [[تفکر]] اهمیت فراوانی داده شده است. در [[قرآن]] واژه‌های "[[عقل]]"، "[[فکر]]" و "نظر" و مشتقات آنها در مواردی متعدد مورد استفاده قرار گرفته است. در بسیاری از موارد پس از طرح [[معارف]] [[اسلام]] [[انسان‌ها]] به [[تفکر]] و [[تعقل]] فرا خوانده شده‌اند و [[قرآن]] افزون بر آنکه بر ادعاهای خویش [[دلیل عقلی]] می‌آورد و به روشنی [[استدلال]] می‌کند از [[منکران]] و [[دشمنان]] نیز [[برهان]] طلب کرده: {{متن قرآن|وَقَالُواْ لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَن كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ}}<ref> و گفتند هرگز کسی جز یهودی و مسیحی به بهشت در نمی‌آید، این آرزوی آنهاست، بگو: اگر راست می‌گویید هر برهانی  دارید بیاورید؛ سوره بقره، آیه: ۱۱۱.</ref>، بدترین موجودات را جنبنده‌ای می‌داند که [[تعقل]] نمی‌کند: {{متن قرآن|إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ}}<ref> بدترین جنبندگان نزد خداوند ناشنوایانی گنگند که خرد نمی‌ورزند؛ سوره انفال، آیه: ۲۲.</ref> در کتب [[روایی]] نیز [[احادیث]] فراوانی در اهمیت [[جایگاه]] [[عقل]] دیده می‌شود و در [[جوامع حدیثی]] [[شیعه]]، اولین فصل به همین امر اختصاص یافته است، درحالی‌که بسیاری از مکاتب و [[ادیان]] در قلمرو [[ایمان]]، برای [[عقل]] [[حق]] مداخله قائل نیستند<ref>انسان کامل، ص‌۸۵‌ـ‌۹۲.</ref>. بر اثر این ویژگی هرجا [[معارف اسلامی]] به‌صورت روشن و دقیق برای قلبهای [[پاک]] و عقلهای غیر [[آلوده]] به [[شبهات]] طرح گردیده پذیرفته شده و همین، از عوامل [[پیشرفت]] سریع [[اسلام]] در [[جهان]] است. [[اسلام]] هیچ گاه برای گشودن قلبها [[نیازمند]] [[زور]] و [[اجبار]] نبوده است؛ اما متأسفانه برخی [[مستشرقان]] بدون توجه به این واقعیت ونیز بدون تتبع و بررسی کافی در [[تاریخ اسلام]] ادعا کرده‌اند که [[گسترش اسلام]] با [[جنگ]] و [[خونریزی]] بوده و [[اسلام]] [[دین]] [[شمشیر]] است. [[علامه طباطبایی]] با طرح این مسئله که [[جنگ]] در [[اسلام]] تنها هنگام [[اضطرار]] روا دانسته شده، به تبیین [[حکمت]] [[تشریع]] آن پرداخته است. به [[عقیده]] ایشان چون برنامه‌های [[توحیدی]] [[اسلام]] و [[قرآن]] متضمن [[سعادت]] [[بشر]] است، هر [[انسانی]] [[حق]] دارد از [[سعادت]] خویش [[دفاع]] کند و ازاین‌رو اگر در زمانی [[حفظ اسلام]] بر [[دفاع]] مسلحانه متوقف باشد این امر رواست. البته [[اسلام]] با [[حفظ]] [[اعتدال]] و مرحله به مرحله، اجازه [[دفاع]] از حدود [[اسلام]] و [[حفظ]] [[عقاید]] و [[اعراض]] و جانها و [[اموال]] را می‌دهد و چنین [[دفاعی]] در میان همه [[ملل]] و [[اقوام]] پذیرفته شده است و ادعای نبودن [[جنگ]] در سایر [[شرایع]] خلاف [[آیه]] ۱۴۶ [[سوره]] آل‌عمران است: {{متن قرآن|وَكَأَيِّن مِّن نَّبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُواْ لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا اسْتَكَانُواْ وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ }}<ref> و بسا پیامبرانی که همراه آنان توده‌های انبوه به نبرد (با دشمنان خداوند) پرداختند و در راه خداوند هر چه به ایشان رسید نه سست و نه ناتوان شدند و نه تن به زبونی سپردند؛ و خداوند شکیبایان را دوست می‌دارد؛ سوره آل عمران، آیه: ۱۴۶.</ref> و جای شگفتی است که کسانی که [[اسلام]] را به سبب [[دفاع]] از [[توحید]] و [[سعادت]] [[انسان‌ها]] و [[تطهیر]] [[جهان]] از [[فساد]]، به [[خشونت]] متهم می‌کنند خود برای [[دفاع]] از [[خرافات]] و هیئت بطلمیوس "بطلیموس" و [[فلسفه]] اسکولاستیک بسیاری از [[دانشمندان]] را مجازات کرده و کشته‌اند و خود بی‌جهت [[جنگ‌های صلیبی]] را به راه انداخته‌اند<ref>المیزان، ج۲، ص۶۷‌ـ‌۶۸؛ ج‌۴، ص۱۶۲‌ـ‌۱۶۳.</ref>. برخی [[مفسران]] نیز با [[استدلال]] به [[آیه]] {{متن قرآن|لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ}}<ref> در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بی‌گمان به دستاویز استوارتر چنگ زده است که هرگز گسستن ندارد و خداوند شنوای داناست؛ سوره بقره، آیه: ۲۵۶.</ref> بر این عقیده‌اند که پیش از [[نزول]] این [[آیه]] [[مسلمانان]] چنان نیرومند نبودند که با [[جنگ]] [[اسلام]] را [[ترویج]] کنند و پس از آن هم به [[حکم]] این [[آیه]] اجازه چنین کاری را نداشتند<ref>المنیر، ج‌۳، ص‌۲۱.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص ۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
#'''[[ترغیب به علم]] و [[ترغیب به معرفت|معرفت]]: '''در [[دین اسلام]] توجه ویژه‌ای به [[علم]] و [[معرفت]] شده است. برخی [[مفسران]] بر این باورند که [[تجلیل]] و احترامی که [[اسلام]] از [[علم]] و [[معرفت]] کرده و تحریص و ترغیبی که در تحصیل آن به‌کار بسته در هیچ آیینی اعم از آیینهای آسمانی و غیر آسمانی یافت نمی‌شود. [[قرآن]] هیچ‌گاه دانایان و غیر دانایان را یکسان نمی‌داند: {{متن قرآن|أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاء اللَّيْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا يَحْذَرُ الآخِرَةَ وَيَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُوا الأَلْبَابِ}}<ref> آیا (آن کافر ناسپاس بهتر است یا) کسی که هر دم از شب در سجده و ایستاده با فروتنی به نیایش می‌پردازد از جهان واپسین می‌هراسد و به بخشایش پروردگارش امید می‌برد؟ بگو: آیا آنان که می‌دانند با آنها که نمی‌دانند برابرند؟ تنها خردمندان پند می‌پذیرند؛ سوره زمر، آیه: ۹.</ref> و [[پیروان]] خویش را از [[پیروی]] [[ظن]] و [[گمان]] باز می‌دارد: {{متن قرآن|وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً}}<ref> و آنچه تو را بدان دانشی نیست، پی مگیر که از گوش و چشم و دل، هر یک، خواهند پرسید؛ سوره اسراء، آیه: ۳۶.</ref><ref>محمد در آینه اسلام، ص۲۷‌ـ‌۲۸؛ تفسیر مراغی، ج‌۱۵، ص‌۴۵.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص ۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
#'''[[جمع بین زندگی دنیوی و اخروی]]: '''[[اسلام]] اصالت را به [[زندگی]] [[اخروی]] می‌دهد؛ ولی [[زندگی دنیوی]] را نیز مقدمه [[حیات]] [[اخروی]] و [[جایگاه]] کسب [[کمالات انسانی]] دانسته، برای آن اهمیت قائل است. [[دنیا]] و [[آخرت]] آن گونه که در [[اسلام]] با‌هم جمع شده، در هیچ [[شریعت]] و آیینی جمع نشده است <ref>محمد در آینه اسلام، ص‌۲۰‌ـ‌۲۵؛ المنیر، ج‌۳، ص‌۱۶۸‌ـ‌۱۶۹؛ ج‌۸، ص‌۱۸۸‌ـ‌۱۸۹.</ref>. از دیدگاه [[قرآن]]، [[جهان هستی]] برای [[انسان]] مسخر شده است. این مطلب در برخی [[آیات]] به‌صورت کلی آمده: {{متن قرآن|اللَّهُ الَّذِي سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ فِيهِ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ وَسَخَّرَ لَكُم مَّا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ جَمِيعًا مِّنْهُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ}}<ref> خداوند، همان است که دریا را برای شما رام کرد تا کشتی‌ها در آن به فرمان وی روان گردند و تا شما از بخشش وی (روزی) به دست آورید و باشد که سپاس گزارید.و آنچه را در آسمان‌ها و در زمین است که همه از اوست برای شما رام کرد؛ بی‌گمان در این نشانه‌هایی است برای گروهی که می‌اندیشند؛ سوره جاثیه، آیه: ۱۲- ۱۳.</ref> و در برخی [[آیات]] بر موارد جزئی تأکید شده است: {{متن قرآن|اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّكُمْ وَسَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَكُمُ الأَنْهَارَ وَسَخَّر لَكُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَائِبَيْنَ وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ }}<ref> خداوند است که آسمان‌ها و زمین را آفرید و از آسمان آبی فرو فرستاد که با آن از میوه‌ها برای شما روزی بر آورد و کشتی را برای شما رام کرد تا به فرمان او در دریا روان گردد و رودها را برای شما رام گردانید.و خورشید و ماه را که همواره روانند و نیز شب و روز را رام شما کرد؛ سوره ابراهیم، آیه: ۳۲- ۳۳.</ref>. در آیاتی از [[قرآن]] بر [[مال]] واژه "خیر" اطلاق شده<ref>المیزان، ج‌۱، ص‌۴۳۹.</ref>{{متن قرآن|كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ}}<ref> بر شما مقرر شده است که هرگاه مرگ یکی از شما فرا رسد، اگر مالی بر جای نهد برای پدر و مادر و خویشان وصیّت شایسته کند؛ بنا به حقّی بر گردن پرهیزگاران؛ سوره بقره، آیه: ۱۸۰.</ref>، {{متن قرآن|لَّيْسَ عَلَيْكَ هُدَاهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يَشَاء وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَيْرٍ فَلأنفُسِكُمْ وَمَا تُنفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغَاء وَجْهِ اللَّهِ وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ}}<ref> رهنمود آنان با تو نیست بلکه خداوند است که هر کس را بخواهد راهنمایی می‌کند و هر دارایی که ببخشید به سود خود شماست و جز برای خشنودی خداوند، نمی‌بخشید؛ سوره بقره، آیه: ۲۷۲.</ref> و آیاتی خرید و فروش را طلب "[[فضل]]" [[الهی]] دانسته است: {{متن قرآن|لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَبْتَغُواْ فَضْلاً مِّن رَّبِّكُمْ فَإِذَا أَفَضْتُم مِّنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُواْ اللَّهَ عِندَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَاكُمْ وَإِن كُنتُم مِّن قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ}}<ref> بر شما گناهی نیست که (در ایام حج) بخششی از پروردگار خود بخواهید پس چون از عرفات رهسپار شدید در مشعر الحرام خداوند را یاد کنید و او را همان‌گونه که رهنمودتان داده است فرا یاد آورید و بی‌گمان پیش از آن از گمراهان بودید؛ سوره بقره، آیه: ۱۹۸.</ref><ref>المیزان، ج‌۲، ص‌۷۹.</ref> در آیه‌ای نیز آمده است که چه کسی [[زینت]] [[الهی]] و روزیهای [[پاکیزه]] را [[حرام]] کرده است؟{{متن قرآن|قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِيَ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِي لِلَّذِينَ آمَنُواْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ}}<ref> بگو: چه کسی زیوری را که خداوند برای بندگانش پدید آورده و (نیز) روزی‌های پاکیزه را، حرام کرده است؟ بگو: آن (ها) در زندگی این جهان برای کسانی است که ایمان آورده‌اند، در روز رستخیز (نیز) ویژه (ی مؤمنان) است؛ این چنین ما آیات خود را برای گروهی که دانشورند روشن می‌داریم؛ سوره اعراف، آیه: ۳۲.</ref>. [[قرآن]] به [[مسلمانان]] توصیه می‌کند: هم در پی [[صلاح]] [[اخروی]] خویش باشند و هم [[سعادت دنیوی]] را بطلبند: {{متن قرآن|فَإِذَا قَضَيْتُم مَّنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُواْ اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرًا فَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا وَمَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَمِنْهُم مَّن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ}}<ref> پس چون آیین‌های ویژه حجّتان را انجام دادید خداوند را یاد کنید چونان یادکردتان از پدرانتان یا یادکردی بهتر؛ از مردم کسانی هستند که می‌گویند: پروردگارا! (هر چه می‌خواهی) در این جهان به ما ببخش و آنان را در جهان واپسین بهره‌ای نیست.و از ایشان کسانی هستند که می‌گویند: پروردگارا! در این جهان به ما نکویی بخش و در جهان واپسین هم نکویی ده و ما را از عذاب آتش نگاه دار؛ سوره بقره، آیه: ۲۰۰- ۲۰۱.</ref>. برخی [[مفسران]] در ذیل [[آیه]] ۳۲ [[سوره اعراف]]، پس از بیان برنامه [[اسلام]] در [[زندگی دنیوی]]، عامل اصلی [[مجد]] و شکوه [[تمدن اسلامی]] را در برهه‌ای از [[تاریخ]]، [[تشویق]] [[اسلام]] به بهره‌گیری از نیروی [[عقل]] در جهت توسعه [[مصالح دنیوی]] و [[عمل]] [[مسلمانان]] به این توصیه‌ها و نیز فتاوای [[عالمان]] به [[وجوب]] [[تعلیم و تعلّم]] [[فنون]] و صناعات مورد نیاز [[جامعه]] می‌دانند و به [[عقیده]] ایشان آنچه که باعث توقف و [[رجوع]] این [[تمدن]] به قهقهرا گردیده [[نفوذ]] [[افکار]] افراطی گروهی بوده که [[زهد]] و [[توکل]] را به اهمال [[مصالح دنیوی]] [[تفسیر]] کرده‌اند<ref>المنیر، ج۳، ص۱۶۵ـ۱۶۹؛ ج‌۸، ص‌۱۸۸‌ـ‌۱۸۹.</ref>. این [[فکر]] در زمان [[پیامبر]]{{صل}} نیز با عنوان "[[رهبانیت]]" مطرح شد و [[نبی اکرم]]{{صل}} در مواردی متعدد با آن [[مخالفت]] کرد<ref>النهایه، ج‌۲، ص‌۲۸۰‌ـ‌۲۸۱؛ بحار الانوار، ج‌۱، ص‌۲۰۶؛ الفصول المهمه، ج‌۱، ص‌۶۹۲.</ref>. [[مفسران]] در ذیل بعضی از [[آیات]] به ذکر این موارد پرداخته‌اند<ref>تفسیر قرطبی، ج‌۱۷، ص۱۷۱‌ـ‌۱۷۲.</ref>. در [[روایات]] [[اهل بیت]]{{عم}} نیز این [[مخالفت]] به چشم می‌خورد<ref>الکافی، ج‌۵، ص‌۴۹۴‌ـ‌۴۹۶.</ref> [[مذمت]] [[قرآن کریم]] از [[دنیا]] نیز در مواردی است که [[انسان]] به‌گونه‌ای مجذوب [[زندگی دنیوی]] شود که از [[خدا]] و [[آخرت]] [[غافل]] شده، آن را بر معنویات و [[زندگی]] [[اخروی]] ترجیح دهد<ref>المیزان، ج‌۳، ص‌۱۰۴.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص ۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
#'''[[اجتماعی بودن اسلام|اجتماعی بودن]]: '''هیچ [[دینی]] مانند [[اسلام]] به [[اجتماع]] توجه نکرده است: {{متن قرآن|وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَأُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ }}<ref> و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپرا کنید  و نعمت‌های خداوند را بر خود فرا یاد آورید که دشمنان (همدیگر) بودید و خداوند دل‌های شما را الفت داد و به نعمت او با هم برادر شدید و در لبه پرتگاهی از آتش بودید که شما را از آن رهانید؛ بدین‌گونه خداوند آیات خود را برای شما روشن می‌گوید باشد که شما راهیاب گردید.و باید از میان شما گروهی باشند که (مردم را) به نیکی فرا می‌خوانند و به کار شایسته فرمان می‌دهند و از کار ناشایست باز می‌دارند و اینانند که رستگارند.و مانند کسانی نباشید که پراکندند و پس از آنکه برهان‌ها (ی روشن) برای آنان آمد، اختلاف کردند و آنان را عذابی سترگ خواهد بود.؛ سوره آل عمران، آیه: ۱۰۳- ۱۰۵.</ref> [[اسلام]] به‌رغم گستردگی و تنوع مسائل [[اجتماعی]]، به‌صورت روشن و گسترده به این مسائل پرداخته است، تا آنجا که در میان فرهنگها و تمدنهای [[انسانی]] در طول [[تاریخ]] چنین عنایتی به [[شئون]] [[اجتماع]] یافت نمی‌شود<ref>المیزان، ج‌۴، ص‌۹۴‌ـ‌۹۵.</ref>. در [[قوانین اسلامی]] آنجا که میان [[حق]] [[جامعه]] و [[حق]] فرد تزاحم پیدا شود همواره [[حق]] [[جامعه]] بر [[حق]] فرد تقدم می‌یابد<ref>مجموعه آثار، ج‌۲، ص‌۲۴۲، «پیامبر امّی».</ref>. در [[قرآن کریم]] آیاتی متعدد به اصول کلی [[روابط اجتماعی]] و [[قوانین]] [[حقوق]] [[مدنی]] و [[حقوق]] جزایی نظر دارد؛ مانند {{متن قرآن|وَأَنفِقُواْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُواْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ }}<ref> و در راه خداوند هزینه کنید و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید و نیکوکار باشید که خداوند نیکوکاران را دوست می‌دارد؛ سوره بقره، آیه: ۱۹۵.</ref>؛ {{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّواْ أَيْدِيَكُمْ وَأَقِيمُواْ الصَّلاةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً وَقَالُواْ رَبَّنَا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتَالَ لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ وَالآخِرَةُ خَيْرٌ لِّمَنِ اتَّقَى وَلاَ تُظْلَمُونَ فَتِيلاً }}<ref> آیا به (حال و روز) کسانی ننگریسته‌ای که به آنان گفته شد (چندی) دست (از جنگ) بکشید و نماز را بر پا دارید و زکات را بپردازید (ولی آنان آرزومند جهاد بودند) و چون بر آنان کارزار مقرر شد ناگهان دسته‌ای از آنان (چنان) از مردم (کافر) ترسیدند چون ترسیدن از خداوند یا فراتر از آن و گفتند: پروردگارا! چرا نبرد را بر ما مقرر کردی؟ چرا زمانی کوتاه ما را مهلت ندادی؟ (به اینان) بگو: بهره این جهان، اندک است و سرای واپسین برای آن کس که پرهیزگاری ورزد بهتر است و سر مویی بر شما ستم نخواهد رفت؛ سوره نساء، آیه: ۷۷.</ref>؛ {{متن قرآن|وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ}}<ref> و باید از میان شما گروهی باشند که (مردم را) به نیکی فرا می‌خوانند و به کار شایسته فرمان می‌دهند و از کار ناشایست باز می‌دارند و اینانند که رستگارند؛ سوره آل عمران، آیه: ۱۰۴.</ref>؛ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُواْ فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ}}<ref> ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و به سوی او راه جویید و در راه او جهاد کنید باشد که رستگار گردید؛ سوره مائده، آیه: ۳۵.</ref>. این [[قوانین]] و اصول پس از [[گذشت]] قرون متمادی از عصر [[نزول]] [[قرآن کریم]] هم‌اکنون به‌طور کامل پاسخگوی نیازهای [[انسان]] کنونی است، زیرا این قواعد بر اساس اصول [[فطری]] و مطابق [[سعادت واقعی بشر]] است که این امور همیشگی و ثابت است و با [[تغییر]] دوره‌های [[تمدن]] [[انسانی]] متغیر‌ نمی‌شود<ref>المیزان، ج‌۴، ص‌۱۲۰.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص ۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
#'''[[سماحت اسلام|سماحت]] و [[سهولت اسلام|سهولت]]: '''هیچ دشواری خارج از [[طاقت]] [[انسان‌ها]] در [[احکام]] و [[تعالیم]] [[اسلام]] نیست: {{متن قرآن|وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ}}<ref> و در (راه) خداوند چنان که سزاوار جهاد (در راه) اوست جهاد کنید؛ او شما را برگزید و در دین- که همان آیین پدرتان ابراهیم است- هیچ تنگنایی برای شما ننهاد، او شما را پیش از این و در این (قرآن) مسلمان نامید تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید پس نماز را برپا دارید و زکات بپردازید و به (ریسمان) خداوند چنگ زنید؛ او سرور شماست که نیکو یار و نیکو یاور است؛ سوره حج، آیه: ۷۸.</ref> و در آیاتی متعدد هرگونه [[سختی]] در [[احکام]] [[نفی]] شده است؛ برای مثال در [[آیه]] ۱۸۵ [[سوره]] بقره [[وجوب]] [[روزه]] [[ماه رمضان]] از [[بیمار]] و مسافر برداشته و سپس به این نکته اشاره شده که [[خداوند]] [[راحتی]] [[مؤمنان]] را می‌خواهد؛ نه زحمت آنان را: {{متن قرآن|شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِيَ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَن كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُواْ الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُواْ اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ}}<ref> روزهای روزه گرفتن در) ماه رمضان است که قرآن را در آن فرو فرستاده‌اند؛ به  رهنمودی برای مردم و برهان‌هایی (روشن) از راهنمایی و جدا کردن حقّ از باطل. پس هر کس از شما این ماه را دریافت (و در سفر نبود)، باید (تمام) آن را روزه بگیرد و اگر بیمار یا در سفر بود، شماری از روزهایی دیگر (روزه بر او واجب است)؛ خداوند برای شما آسانی می‌خواهد و برایتان دشواری نمی‌خواهد و (می‌خواهد) تا شمار (روزه‌ها) را کامل کنید و تا خداوند را برای آنکه راهنمایی‌تان کرده است به بزرگی یاد کنید و باشد که سپاس گزارید؛ سوره بقره، آیه: ۱۸۵.</ref>. و در آیه‌ ۶‌ [[سوره]] [[مائده]] پس از بیان [[احکام]] [[غسل]] و [[وضو]] به این مطلب اشاره شده که [[خدا]] نمی‌خواهد برای [[مؤمنان]] [[سختی]] قرار دهد، بلکه می‌خواهد آنان را [[پاکیزه]] کند{{متن قرآن|مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُم مِّنْ حَرَجٍ وَلَكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ}}<ref> خداوند نمی‌خواهد شما را در تنگنا افکند ولی می‌خواهد شما را پاکیزه گرداند؛ سوره مائده، آیه: ۶.</ref>. در [[احادیث نبوی]] نیز به این معنا تصریح شده است؛ [[نبی‌ اکرم]]{{صل}} در گفتوگو با مردی که [[تصمیم]] گرفته بود با غارنشینی به خود [[سختی]] دهد فرمود: {{عربی|" أنّی لم‌أُبعث بالیهودیة و لاالنصرانیة و لکنّی بعثت بالحنیفیة السمحة‏‏‏"}}<ref>تفسیر قرطبی، ج‌۱۷، ص‌۱۷۲؛ الدرالمنثور، ج‌۳، ص‌۱۴۳‌ـ‌۱۴۶.</ref> مشابه این جمله را [[اهل بیت]]{{عم}} از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[نقل]] کرده‌اند<ref>الکافی، ج‌۵، ص‌۴۹۴.</ref> بسیاری از [[مفسران]] این ویژگی [[اسلام]] را به سبب واقع‌نگری و منطقی بودن [[اسلام]] دانسته و بر این باورند که [[اسلام]] [[دین]] واقعیت و [[عقل]] است و ازاین‌رو در موارد عذر و دشواری، [[تکلیف]] برداشته‌ می‌شود<ref>المنیر، ج‌۱۱، ص‌۶.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص ۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
#'''[[تدریجی بودن دعوت]]: '''از [[آیات قرآن]] و نقلهای [[تاریخی]] بر می‌آید که [[دعوت]] [[اسلام]] و [[پیشرفت]] آن به شکل تدریجی بوده است؛ [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در ابتدای [[بعثت]] [[مأمور]] شد تا [[دعوت]] خویش را از [[نزدیکان]] خود آغاز کند: {{متن قرآن|وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ }}<ref> و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!؛ سوره شعراء، آیه: ۲۱۴.</ref>. بر اساس [[روایات]] صحیح [[پیامبر]] [[نزدیکان]] خود را به [[اسلام]] فرا‌خواند و فرمود: اولین کسی که [[دعوت]] مرا [[اجابت]] کند [[خلیفه]] من نیز خواهد بود. در این میان [[امام علی]]{{ع}} [[دعوت]] [[اسلام]] را پذیرفت و مورد استهزای برخی قرار گرفت. پس از ایشان [[حضرت خدیجه]] و [[حمزه]] و [[عبید]] و [[ابوطالب]] به [[اسلام]] گرویدند<ref>بحارالانوار، ج‌۱۸، ص‌۴۴، ۱۶۳‌ـ‌۱۶۴.</ref> پس از این مرحله قلمرو [[دعوت]]، گسترش یافت و محدوده آن [[مکه]] و اطراف آن را شامل شد: {{متن قرآن|كَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لا رَيْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ}}<ref> و بدین‌گونه ما به تو قرآنی عربی وحی کردیم تا (مردم) امّ القری و پیرامون آن را بیم دهی و (نیز) از روز گرد آمدن (همگان در رستخیز) که تردیدی در آن نیست بیم دهی؛ سوره شوری، آیه: ۷.</ref>؛ امّا پس از این، محدوده [[دعوت اسلامی]] حدّ و مرز جغرافیایی و زمانی ندارد و همه [[انسان‌ها]] را در هر جا و هر وقت شامل می‌گردد<ref>المیزان، ج‌۴، ص‌۱۶۰‌ـ‌۱۶۱.</ref>، {{متن قرآن|قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهِ شَهِيدٌ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ أَئِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرَى قُل لاَّ أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ}}<ref> بگو: چه چیزی در گواهی بزرگ‌تر است؟ بگو: خداوند که میان من و شما گواه است و به من این قرآن وحی شده است تا با آن به شما و به هر کس که (این قرآن به او) برسد، هشدار دهم، آیا شما گواهی می‌دهید که با خداوند خدایان دیگری هست؟ بگو: من گواهی نمی‌دهم؛ بگو: تنها او خدایی یگانه است و من از شرکی که می‌ورزید بیزارم؛ سوره انعام، آیه: ۱۹.</ref> بعضی از [[مفسران]] آیاتی را که بر نامحدود بودن محدوده [[دعوت]] [[پیامبر]]{{صل}} دلالت دارد بر ابتدای زمان [[بعثت]] نیز [[تطبیق]] کرده‌اند<ref>تفسیر ابی‌السعود، ج‌۴، ص‌۵۴.</ref>؛ امّا نقلهای [[تاریخی]] و [[عقل]] [[سلیم]] [[تأیید]] می‌کند که [[پیامبر]] همانند هر [[اصلاحگر]] سیاستمداری [[دعوت]] خویش را به تدریج گسترش داده است. پس از فراگیر شدن [[اسلام]] در شبه [[جزیره عربستان]] [[نبی اکرم]]{{صل}} به مقتضای [[رسالت]] [[جهانی]] خود مناطق و کشورهای مجاور را به [[اسلام]] فرا‌خواند که بخشی از این مناطق در زمان [[حیات]] و بخشهایی پس از [[رحلت]] آن [[حضرت]] به سرزمینهای [[اسلامی]] ملحق گردید. در این دوره‌ها [[اسلام]] در [[آسیا]] و سواحل بحرالروم و [[هندوستان]] تا کنار اقیانوس اطلس گسترش یافت<ref>لغت نامه، ج‌۲، ص‌۲۰۹۲.</ref>. [[حکومت]] و [[ولایت]] پس از [[نبی اکرم]]{{صل}} از مسیر طبیعی خود که در [[آیه اکمال]] آمده [[ولایت]] [[امام علی]]{{ع}} و [[اولاد]] آن [[حضرت]] خارج گردید و در دوره [[امویان]] و [[عباسیان]] کاملا به‌صورت [[حکومتی]] [[دنیوی]] درآمد؛ اما به رغم این [[مشکلات]] [[اسلام]] به [[پیشرفت]] و گسترش خود ادامه داد و امروز [[جهان اسلام]] از ساحل دریای آتلانتیک در [[غرب]] [[آفریقا]] آغاز می‌شود و تا مرزهای [[ناحیه]] سینکیانگ یعنی ترکستان چین در [[شرق]] امتداد می‌یابد و در شمال، مرزهای آن از شمال ترکستان شوروی آغاز‌و به سومالی یعنی خط استوا در آفریقا‌ منتهی‌ می‌گردد<ref>اسلام از دیدگاه ژول لابوم، ص‌۱۴۴.</ref>. به [[عقیده]] [[علامه طباطبایی]] [[تدریجی بودن دعوت]] [[اسلام]] افزون بر محدوده مخاطبان در دو‌ زمینه دیگر نیز بوده است: نخست در ارائه و [[تعلیم]] [[معارف اسلامی]] و [[تکالیف شرعی]] که در این زمینه با مراجعه به [[آیات قرآن]] می‌توان تدریجی بودن این [[تعالیم]] را به خوبی دریافت. در این خصوص با مقایسه [[آیات مکی و مدنی]] معلوم می‌شود که در [[آیات]] مکی تنها [[توحید]] و [[معاد]]، آن‌هم به‌صورت اجمالی در زمینه [[اعتقادات]] و معدودی از [[اعمال عبادی]] در زمینه [[احکام]] طرح گردیده، در حالی‌ که در [[آیات]] [[مدنی]] مسائل [[اعتقادی]] و [[احکام]] با تفصیل و گستردگی بیشتری مطرح شده است. به [[عقیده]] برخی [[مفسران]]، [[اسلام]] در ابتدای عصر [[بعثت]] با توجّه به واقعیتهای [[اجتماعی]] و محیطی و [[آداب]] [[انسان‌ها]] در آن دوره [[احکام]] خود را به شکل مرحله‌ای طرح کرد، تا [[تشریع]] دفعی آنها موجب [[عسر]] و حرج نگردد. نگاهی به نحوه [[تشریع]] [[حرمت]] [[خمر]] یا [[احکام]] [[نماز]] و [[احکام]] [[ارث]] به خوبی مسیر تدریجی بودن [[تشریع احکام]] را در [[قرآن]] و [[روایات]] ثابت می‌کند<ref>المیزان، ج‌۴، ص‌۱۵۷‌ـ‌۱۶۱؛ ویژگیهای کلی اسلام، ص‌۲۵۲‌ـ‌۲۹۱.</ref>. دومین زمینه، [[شیوه]] [[ارشاد]] است که ابتدا تنها با‌دعوت زبانی و در صورت عدم تأثیر، با کناره‌گرفتن از [[معاشرت]] و در صورت عناد و [[لجاجت]] با [[مبارزه]] مستقیم بوده است. این مراحل و شیوه‌های [[تبلیغ]] به شکل روشنی در [[آیات]] {{متن قرآن|قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلا صَالِحًا وَلا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا}}<ref> بگو: جز این نیست که من هم بشری چون شمایم (جز اینکه) به من وحی می‌شود که خدای شما خدایی یگانه است؛ پس هر کس به لقای پروردگارش امید دارد باید کاری شایسته کند و در پرستش پروردگارش هیچ کس را شریک نسازد؛ سوره کهف، آیه: ۱۱۰.</ref>، {{متن قرآن|وَلا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ}}<ref> نیکی با بدی برابر نیست؛ به بهترین شیوه (دیگران را از چالش با خود) باز دار، ناگاه آن کس که میان تو و او دشمنی است چون دوستی مهربان می‌گردد؛ سوره فصلت، آیه: ۳۴.</ref>، {{متن قرآن|وَلاَ تَرْكَنُواْ إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاء ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ}}<ref> و به ستمگران مگرایید که آتش (دوزخ) به شما رسد در حالی که شما را در برابر خداوند، سروری نباشد، آنگاه یاری نخواهید شد؛ سوره هود، آیه: ۱۳.</ref> و {{متن قرآن|لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ }}<ref> دین شما از شما و دین من از من؛ سوره کافرون، آیه: ۶.</ref> طرح گردیده است<ref>المیزان، ج‌۴، ص‌۱۶۱.</ref>. درباره تدریجی بودن [[اسلام]] می‌توان به تدریجی بودن [[نزول قرآن]] اشاره کرد. به تصریح [[قرآن]] و [[تأیید]] [[سنت]] و [[تاریخ]]، [[آیات قرآن]] به‌صورت تدریجی نازل شده است: {{متن قرآن|وَقُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُكْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنزِيلاً }}<ref> و آن را قرآنی بخش‌بخش کرده‌ایم تا بر مردم با درنگ بخوانی و آن را خرده‌خرده فرو فرستاده‌ایم؛ سوره اسراء، آیه: ۱۰۶.</ref><ref>تاریخ قرآن، ص‌۱۸۵، ۲۰۰.</ref> آیه‌ای در پاسخ به این [[اعتراض]] [[کافران]] که چرا [[قرآن]] به یکباره نازل نشده، [[نزول]] تدریجی [[قرآن]] را برای تقویت [[قلب]] [[پیامبر]]{{صل}} و در نتیجه فزونی [[بصیرت]] ایشان دانسته است: {{متن قرآن|وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلا }}<ref> و کافران گفتند: چرا قرآن بر او یکجا فرو فرستاده نشده است؟ این چنین (فرو فرستاده‌ایم) تا دلت را بدان استوار داریم و آن را (بر تو) بسیار آرام خواندیم؛ سوره فرقان، آیه: ۳۲.</ref><ref>مجمع البیان، ج‌۷، ص‌۲۶۵.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص ۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
#'''[[غلبه بر دیگر ادیان]]: '''در [[قرآن کریم]] افزون بر آنکه [[اسلام]]، [[خاتم ادیان]] معرفی شده چنین [[وعده]] داده شده که سرانجام بر سایر [[شرایع]] و مکاتب غالب شده، همه عالم را فرا خواهد گرفت. این مضمون با عبارت{{متن قرآن|لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ }}<ref> اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند؛ سوره توبه، آیه: ۳۳.</ref> آمده است. به [[عقیده]] [[بیضاوی]] مضمون این [[آیات]] با [[آیه]] ۳۲ [[سوره]] [[توبه]]: {{متن قرآن|يُرِيدُونَ أَن يُطْفِؤُواْ نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ}}<ref> برآنند که نور خداوند را با دهان‌هاشان خاموش گردانند و خداوند جز این نمی‌خواهد که نورش را کمال بخشد هر چند کافران نپسندند؛ سوره توبه، آیه: ۳۲.</ref> یکسان است<ref>تفسیر بیضاوی، ج‌۲، ص‌۱۸۰.</ref>. این [[غلبه]] به [[خذلان]] [[پیروان]] سایر [[شرایع]] یا [[نسخ شرایع]] آنها [[تفسیر]] شده است<ref>روح المعانی، مج‌۶، ج‌۱۰، ص‌۱۲۵.</ref>. برخی گفته‌اند: سیطره بر چیزی یا با [[حجت]] و [[دلیل]] است یا به واسطه [[کثرت]] یا بر اثر [[استیلا]] و [[غلبه]]. در مورد [[بشارت]] به [[سیطره اسلام]] بر دیگر [[شرایع]] احتمال نخست موجه نیست، زیرا این [[بشارت]] متوجه امری در [[آینده]] است و [[حجّت]] و [[دلیل]] [[اسلام]] از همان اول [[برتری]] و تفوّق داشته است. احتمال دوم و سوم نیز ممکن است ناموجّه معرفی شود، زیرا تاکنون [[اسلام]] در [[هند]] و چین و [[روم]] و سایر بلاد [[کفر]] [[غلبه]] نیافته؛ ولی در پاسخ می‌توان گفت اولا [[اسلام]] هرجا با دیگر [[شرایع]] روبرو شده بر آنها [[غلبه]] کرده است؛ نظیر [[یهودیت]] در [[عربستان]] و [[مسیحیت]] در [[شام]] و [[مجوسیت]] در [[ایران]]. ثانیاً ممکن است زمان این [[وعده الهی]] هنوز فرا نرسیده باشد. [[حدیثی]] از [[نبی‌ اکرم]]{{صل}} زمان این [[غلبه]] را [[هنگام قیام]] [[حضرت مهدی]]{{ع}} می‌داند<ref>التفسیر الکبیر، ج‌۱۶، ص‌۳۹‌ـ‌۴۰.</ref>. [[طبری]] با [[نقل]] [[کلامی]] از [[ابن‌ عباس]] احتمال دیگری را نیز طرح کرده که مراد از این [[آیه]]، روشن شدن همه امور [[دین]] بر [[پیامبر اکرم]]{{صل}} است، به‌گونه‌ای که هیچ چیزی از [[دین]] برایشان مخفی نماند<ref>جامع البیان، مج‌۶، ج‌۱۰، ص‌۱۵۱.</ref>؛ امّا این معنا برای [[آیه]] با توجه به سیاق [[آیات]] مذکور و [[روایات]] [[شأن نزول]] چندان موجّه به نظر نمی‌رسد. از میان [[مفسران]] [[امامیه]] [[شیخ طوسی]] [[آیه]] ۳۳ [[سوره]] [[توبه]] را [[دلیل]] [[حقانیت]] و [[صدق]] [[نبی اکرم]]{{صل}} می‌داند، زیرا به‌ مقتضای عبارت {{متن قرآن|لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ}} [[خداوند]] [[پیروزی اسلام]] را بر همه [[شرایع]] [[بشارت]] داده است. ایشان همچنین روایتی از‌ [[امام باقر]]{{ع}} [[نقل]] می‌کند که زمان این [[غلبه]] و‌ پیروزی‌ نهایی [[اسلام]] هنگام خروج [[قائم‌ آل‌ محمد]]{{ع}} است<ref>التبیان، ج‌۵، ص‌۲۰۹.</ref>. [[اسلام]] ویژگیهای دیگری نیز دارد؛ در [[آیه]] ۱۵۷ [[سوره اعراف]] خصوصیاتی برای [[اسلام]] و [[نبی اکرم]]{{صل}} ذکر شده که این اوصاف قبل از [[قرآن]] در [[تورات]] و [[انجیل]] به عنوان نشانه‌های [[دین خاتم]] ذکر شده است: {{متن قرآن|الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُواْ بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِيَ أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ}}<ref> همان کسان که از فرستاده پیام‌آور درس ناخوانده پیروی می‌کنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته می‌یابند؛ آنان را به نیکی فرمان می‌دهد و از بدی باز می‌دارد و چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام می‌گرداند و بار (تکلیف)‌های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمی‌دارد، پس کسانی که به او ایمان آورده و او را بزرگ داشته  و بدو یاری رسانده‌اند و از نوری که همراه وی فرو فرستاده شده است پیروی کرده‌اند رستگارند؛ سوره اعراف، آیه: ۱۵۷.</ref> در این [[آیه]] افزون بر ویژگی "امّی بودن" برای [[پیامبر اسلام]]، خصوصیاتی نیز برای [[دین]] آن [[حضرت]] ذکر شده است. به [[عقیده]] [[علامه طباطبایی]] ۵ خصوصیت ویژه برای [[اسلام]] در این [[آیه]] آورده شده است: [[امر به معروف]]، [[نهی از منکر]]، [[حلال]] شدن طیبات، [[حرمت]] خبائث و آزاد‌سازی [[انسان]] از قید و بندهای مادی و [[معنوی]]. به [[اعتقاد]] ایشان بعضی از این ویژگیها به نوعی در برخی از [[شرایع]] دیگر هم بوده است؛ ولی در هیچ شریعتی جز [[اسلام]] به‌ شکل کامل و جامع تحقق نیافته است<ref>المیزان، ج‌۸، ص‌۲۸۰، ۲۸۷.</ref>. برخی [[مفسران]]، یکی از ویژگیها و امتیازات [[اسلام]] را داشتن [[تاریخ]] روشن دانسته‌اند. در [[تاریخ اسلام]] به‌روشنی، سابقه [[پیامبر]]{{صل}} [[پیش از بعثت]] و پس از آن با نقلهای [[متواتر]] و مستند وجود دارد. نحوه [[نزول]] [[وحی]]، آغاز و انجام آن، چگونگی جمع آوری [[قرآن]]، فعالیتهای [[اجتماعی]]، [[سیاسی]] و مکاتبات [[پیامبر]]{{صل}} به شکل روشن و دقیق در [[تاریخ]] ثبت‌شده و این در حالی است که مستند بودن [[تاریخ]] سایر [[شرایع]] و کتابهای آنها از جهاتی گوناگون دچار اشکال‌است<ref>تفسیر المنار، ج‌۱۰، ص‌۳۸۹.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص ۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.


==نقش [[ولایت]] در [[اسلام]]==
برخی نیز به‌ صورت قاعده‌ای کلی گفته‌اند: هرجا در [[آیات قرآن]] کلمه [[اسلام]] به همراه واژه "[[احسان]]" آمده منظور [[شریعت]] [[نبی اکرم]] {{صل}} است<ref>الملل و النحل، ج‌۱، ص‌۴۱.</ref>؛ اما در مورد معنای دوم "[[دین]] و [[سیره]] همه [[پیامبران الهی]]" باید گفت با وجود تعدد [[پیامبران]]، در سراسر [[قرآن]] تأکید و [[اصرار]] فراوانی بر [[وحدت]] [[دین الهی]] دیده می‌شود و در [[فرهنگ قرآن]] این [[حقیقت]] و روش واحد، [[اسلام]] نام دارد. [[دعوت به اسلام]] و [[ترغیب]] [[انسان‌ها]] به [[پیروی]] از آن به‌صورت اصلی کلی در بسیاری از [[آیات]]، با صراحت و وضوح تمام آمده است.  
*یکی از [[ارکان اسلام]]، [[ولایت]] است که [[حقیقت اسلام]] با آن کامل و تمام می‌گردد: {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِينًا }}<ref>امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم؛ سوره مائده، آیه: ۳.</ref> این [[آیه]] که درباره [[واقعه غدیر]] است [[ولایت]] را عامل کمال و تمام [[دین]] می‌داند. واژه "کمال" در مواردی به‌کار می‌رود که مجموعه‌ای دارای اجزای مختلف باشد و هر جزء آن اثری خاص داشته باشد و پیدا شدن همه اجزای مقصود و غرض اصلی از مجموعه پیدا می‌شود؛ مانند [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|وَلِتُكْمِلُواْ الْعِدَّةَ}}<ref> سوره بقره، آیه:۱۸۵.</ref> در مقابل، واژه "تمام" در مواردی است که اجزا به‌صورت جدا اثری ندارد و با جمع همه آنها اثر مورد نظر یافت می‌شود؛ نظیر [[آیه]] {{متن قرآن|أَتِمُّواْ الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ }}<ref> سوره بقره، آیه: ۱۸۷.</ref> بر‌ اساس [[آیه]] ۳ [[سوره]] [[مائده]] [[ولایت]] همانند سایر [[ارکان اسلام]] در کمال این [[دین]] نقش دارد و بدون آن این مجموعه ناقص است. از سوی دیگر [[اسلام]] به‌عنوان [[نعمت الهی]] هنگامی اثر واقعی خود را می‌یابد که همراه [[ولایت]] باشد و به بیان دیگر، [[اسلام]] بدون [[ولایت]] در [[حقیقت اسلام]] نیست<ref>المیزان، ج‌۵، ص‌۱۷۹‌ـ‌۱۸۱.</ref>. سرّ اهمیت [[ولایت]] هنگامی آشکار می‌گردد که به [[شئون]] گوناگون [[دین اسلام]] ـ‌ که دارای ابعاد [[اجتماعی]] و عمومی، آن هم در سطح جهانی و در همه زمانهاست‌ ـ توجه کنیم. با نگاهی به وقایع تاریخ‌ [[اسلام]] پس از [[رحلت]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و اهمال مسئله [[ولایت]] از سوی [[مسلمانان]] و [[مشکلات]] و آسیب‌هایی که از این [[ناحیه]] به [[جامعه اسلامی]] رسید اهمیت این مسئله روشن‌تر می‌گردد. به [[عقیده]] [[علامه طباطبایی]] [[ولایت]] همچون سایر اصول و [[فروع]] [[اسلام]] با [[فطرت]] هماهنگ است و [[ولایت]] و [[انتصاب]] شخصی برای [[اداره امور]] [[جامعه]] از بدیهیات [[فطرت]] است که هیچ [[اجتماعی]] در هیچ شرایطی از آن بی‌نیاز نیست<ref>المیزان، ج‌۶، ص‌۴۸.</ref>. این [[وظیفه]] و امر مهم در زمان [[حیات]] [[رسول اکرم]]{{صل}} بر عهده خود آن [[حضرت]] بود. [[انتصاب]] [[والی]]، اعزام مبلغ و [[مأمور]] مالیاتی و دیگر [[شئون]] [[ولایت]] از اموری است که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به عنوان [[ولی امر]] [[مسلمانان]] عهده‌دار اداره آن بودند<ref>المیزان، ص‌۴۹.</ref>. به [[عقیده شیعه]] پس از [[رسول‌ اکرم]]{{صل}}، امیرالمؤمنین علی{{ع}} برای این [[مقام]] [[برگزیده]] شده‌اند و پس از ایشان ۱۱‌ نفر از [[اولاد]] گرامی ایشان برای این [[مقام]] تعیین گردیده‌اند<ref>المیزان، ج‌۵، ص‌۱۷۶‌ـ‌۱۸۱.</ref> [[شیعه]] برای [[اثبات]] این [[عقیده]] خود در برابر [[اهل سنت]] که این [[حقیقت]] را نمی‌پذیرند، به [[دلایل عقلی]] و نیز [[آیات قرآن]] و [[اخبار]] [[متواتر]] که از طریق [[شیعه]] و [[سنی]] [[نقل]] شده [[تمسک]] جسته‌اند<ref>المیزان، ص‌۱۶۷‌ـ‌۲۰۱.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
*در روایاتی متعدد از [[شیعه]] و [[اهل سنت]] برای [[اسلام]] ارکان دیگری نیز ذکر شده است. [[روایات]] [[اهل سنت]] غالباً به ۵ رکن اشاره دارد: [[توحید]]، برپایی [[نماز]]، پرداخت [[زکات]]، [[روزه]] [[ماه رمضان]] و [[حجّ]]<ref>صحیح البخاری، ج‌۱، ص‌۹‌ـ‌۱۰؛ صحیح مسلم، ج‌۱، ص‌۴۵.</ref> و در بعضی از [[روایات]] [[شهادت]] به [[رسالت]] [[نبی‌ اکرم]]{{صل}} در کنار [[شهادت]] به [[وحدانیت خدا]] ذکر شده است<ref>صحیح البخاری، ج‌۱، ص‌۱۰.</ref> در برخی از [[روایات شیعه]] نیز [[ارکان اسلام]] همین ۵‌ رکن شمرده شده<ref>الکافی، ج‌۲، ص‌۳۱.</ref> و در غالب روایاتی که از [[اهل بیت]]{{صل}} [[نقل]] شده عنصر "[[ولایت]]" از ارکان و مهم‌ترین آنها دانسته شده است: {{عربی|" وَ لَمْ‏ يُنَادَ بِشَيْ‏ءٍ كَمَا نُودِيَ‏ بِالْوَلَايَة‏‏‏"}}<ref>الکافی، ص‌۱۸.</ref> در [[حدیثی]] [[ولایت]] به منزله کلید و راه ورود به دیگر ارکان معرفی شده<ref>الکافی، ص‌۱۸.</ref>، و [[اسلام]] بدون [[ولایت]]، [[اسلام]] تهی از [[حقیقت]] شمرده شده است. در برخی از [[روایات]] در [[مقام]] بیان فرق بین [[ولایت]] و دیگر ارکان گفته شده: در برخی حالات ممکن است رخصت در ترک سایر ارکان یعنی [[نماز]]، [[زکات]]، [[روزه]] و [[حجّ]] پیدا شود؛ ولی در ترک [[ولایت]] هیچ‌گاه رخصت پیدا‌ نمی‌شود<ref>بحارالانوار، ج‌۶۵، ص‌۳۷۶.</ref>. در برخی [[روایات]] افزون بر ذکر [[ولایت]] به‌ صورت کلی، [[ولایت]] هر یک از [[امامان‌ معصوم]]{{عم}} به تفصیل مطرح شده‌ است<ref>بحارالانوار، ج‌۶۶، ص‌۲.</ref> در برخی دیگر پس از ذکر [[ولایت]] گفته شده که بدون [[اعتقاد]] به آن، [[مرگ]] [[انسان]] [[مرگ جاهلی]] است<ref>الکافی، ج۱، ص۳۷۷؛ بحارالانوار، ج۶۵، ص۳۸۷.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.


==آثار [[اسلام]]==
در بعضی از [[آیات]]، [[انبیای الهی]] خود و [[پیروان]] خود را "[[مُسْلِم]]" نامیده‌اند و حتی برخی پژوهش‌های لغت‌شناسانه حاکی از آن است که کلمه [[اسلام]] با معنای پیشگفته، در سایر [[شرایع]]، به زبانهای [[عبری]]، [[سریانی]] و آکادی نیز یافت می‌شود. برخی بر این عقیده‌اند که این واژه به‌صورت یک اصطلاح از [[شرایع]] کهن‌تر گرفته شده است<ref>واژه‌های دخیل، ص‌۱۲۰‌ـ‌۱۲۱.</ref>. این تحقیقات با مضمون بسیاری از [[آیات]] که در آنها [[انبیای پیشین]] و [[پیروان]] ایشان [[مسلمان]] خوانده شده‌اند سازگار است<ref>تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۲، ص‌۴۲۶؛ دقائق التفسیر، ج‌۱، ص‌۲۱۵.</ref>{{متن قرآن|وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِن كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُم مَّقَامِي وَتَذْكِيرِي بِآيَاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُواْ أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُواْ إِلَيَّ وَلاَ تُنظِرُونِ فَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَمَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ}}<ref>و داستان نوح را برای آنان بخوان آنگاه که به قوم خود گفت: ای قوم من! اگر ماندن من و پند دادنم با آیات خداوند بر شما گران است، باری، بر خداوند توکل کرده‌ام بنابراین با شریک‌هایتان هم‌داستان شوید به گونه‌ای که کارتان بر شما پوشیده نباشد سپس کار مرا تمام کنید و مهلتم ندهید. و اگر رو بگردانید (می‌دانید که) من از شما پاداشی نخواسته‌ام، پاداش من جز با خداوند نیست و فرمان یافته‌ام که از گردن نهادگان (به خداوند) باشم؛ سوره یونس، آیه ۷۱- ۷۲.</ref>؛ {{متن قرآن|إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ}}<ref> آنگاه که پروردگارش بدو فرمود: فرمانبردار باش، او گفت: فرمانبردار پروردگار جهانیانم. و ابراهیم آن را به پسران خود سفارش کرد و یعقوب نیز: که ای فرزندان من! خداوند برای شما این دین را برگزیده است پس، جز در فرمانبرداری (از او) از این جهان نروید؛ سوره بقره، آیه ۱۳۱- ۱۳۲.</ref>؛ {{متن قرآن|وَقَالَ مُوسَى يَا قَوْمِ إِن كُنتُمْ آمَنتُم بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُواْ إِن كُنتُم مُّسْلِمِينَ}}<ref> و موسی گفت: ای قوم من! اگر به خداوند ایمان آورده‌اید، چنانچه گردن نهاده‌اید بر او توکّل کنید؛ سوره یونس، آیه۸۴.</ref>؛ {{متن قرآن|وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُواْ آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ}}<ref> و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستاده‌ام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهاده‌ایم؛ سوره مائده، آیه۱۱۱.</ref>.
* [[اسلام]] آثاری دارد که مهم‌ترین آنها زدودن کدورت‌ها و آلودگی‌های [[دوران جاهلیت]] است و به‌طور کلی همه [[گناهان]]، پس از [[اسلام آوردن]] بخشیده می‌شود: {{متن قرآن|قُل لِلَّذِينَ كَفَرُواْ إِن يَنتَهُواْ يُغْفَرْ لَهُم مَّا قَدْ سَلَفَ وَإِنْ يَعُودُواْ فَقَدْ مَضَتْ سُنَّةُ الأَوَّلِينَ}}<ref> به کافران بگو: اگر (از کفر) باز ایستند گذشته‌هایشان بخشوده می‌گردد و اگر (به آن) باز گردند، (بدانند که) سنّت پیشینیان گذشته است؛ سوره انفال، آیه:۳۸.</ref><ref>جامع البیان، مج‌۶، ج‌۹، ص‌۳۲۶؛ تفسیر قرطبی، ج‌۷، ص‌۲۵۵.</ref>.
*در [[روایات]] فراوانی از [[اهل‌ سنت]] و [[امامیه]] آمده است: {{عربی|"فإنّ الإسلام يجبّ ما قبله‏"}}<ref>بحارالانوار، ج‌۷، ص‌۲۷۲؛ ج‌۹، ص‌۲۲۲.</ref> و در برخی [[روایات]] این امر چنین تعلیل شده که [[خداوند متعال]] پس از [[اسلام آوردن]] شخص بزرگ‌ترین [[گناه]] را که [[شرک]] است می‌آمرزد؛ پس [[گناهان]] دیگر به طریق اولی بخشیده می‌شود<ref>بحارالانوار، ج‌۶، ص‌۲۳.</ref>. مضمون این [[حدیث]] به‌ صورت قاعده‌ای [[فقهی]] به‌کار گرفته شده است. در [[تفسیر]] [[قرطبی]] از این قاعده با تعبیر {{عربی|"الْإِسْلَام‏ يَهْدِمُ مَا قَبْلَه‏‏‏‏"}} یاد شده است<ref>تفسیر قرطبی، ج‌۷، ص‌۲۵۵.</ref>.
* [[ابن‌ مسعود]] نیز از [[نبی اکرم]]{{صل}} [[نقل]] کرده است: اگر کسی [[عمل]] [[نیکی]] در حال [[اسلام]] به جا آورد [[خداوند متعال]] او را به هیچ گناهی از زمان [[جاهلیت]] [[مؤاخذه]] نمی‌کند<ref>المنیر، ج‌۹، ص‌۳۲۱.</ref>.
*در [[روایات]] آثار دیگری نیز از قبیل [[حفظ جان]] و [[مال]] و جواز [[ازدواج]] و [[ارث‌بری]] برای [[اسلام آوردن]] ذکر شده است<ref>جامع البیان، مج‌۶، ج‌۱۰، ص‌۲۳۴؛ کشف الاسرار، ج‌۳، ص‌۶۱۴؛ نورالثقلین، ج‌۵، ص‌۱۰۲.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.


==اسلام در ولایت و امامت از منظر عقل و نقل==
[[حقیقت اسلام]] به معنای انقیاد و [[گردن نهادن]] در برابر [[خداوند]] به عنوان حقیقتی مستمر در طول [[تاریخ]] [[شرایع]] همواره وجود داشته است و پیامبران‌الهی همگی دارای [[دین]] واحدی به نام [[اسلام]] بوده‌اند<ref>من وحی القرآن، ج‌۵، ص‌۲۷۶؛ تفسیر المنار، ج‌۳، ص‌۳۶۱؛ المیزان، ج‌۳، ص‌۱۲۰‌ـ‌۱۲۱.</ref>. این [[حقیقت]] به‌صورت یک اصل [[حاکم]] در [[تعالیم]] همه [[رسولان الهی]] وجود داشته و به [[شریعت]] خاص و تنها انبیای [[اولواالعزم]] اختصاص ندارد، زیرا گرچه نخستین [[شریعت الهی]] چنان که برخی [[مفسران]] از [[آیه]] ۱۳ [[سوره]] [[شوری]] استظهار کرده‌اند، از زمان [[حضرت نوح]] {{ع}} آغاز گردیده<ref>المیزان، ج‌۱۸، ص‌۲۹.</ref>؛ لکن [[تعالیم]] [[پیامبران الهی]] از زمان [[حضرت نوح]] {{ع}} و [[حضرت شیث]] {{ع}} و [[حضرت ادریس]] {{ع}} نیز وجود داشته<ref>الملل و النحل، ج‌۱، ص‌۳۹.</ref> و [[اسلام]] به منزله رکن اساسی همه آنها بوده است<ref>تفسیر موضوعی، ج‌۱۲، ص‌۱۴۶.</ref>. البته باید توجه داشت که [[اسلام]] در معنای مذکور طیف وسیعی از [[عقاید]]، [[احکام]] و [[اخلاق]] را شامل می‌گردد که مصداق آن به اقتضای هر مرحله زمانی ویژگیهای خاص همان مرحله را دارد. به عبارت دیگر [[اسلام]] به معنای انقیاد و [[تسلیم]] و [[فروتنی]]، صفت کلی [[شرایع]] است که در هر مرحله به شکلی خاص و به تناسب همان دوره تجلی یافته است<ref>من وحی القرآن، ج‌۵، ص‌۲۷۴.</ref>.
===مرتبه اول [[اسلام]]===
[[پذیرفتن]] [[ظواهر]] [[اوامر و نواهی]] خداست؛ به این صورت که با زبان [[شهادتین]] را بگوید؛ خواه موافق با قلبش باشد یا نباشد. در این باره [[خدای تعالی]] فرموده: {{متن قرآن|قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ}}<ref>«تازی‌های بیابان‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم و هنوز ایمان در دل‌هایتان راه نیافته است و اگر از خداوند و پیامبرش فرمان برید از (پاداش) کردارهایتان چیزی کم نمی‌کند که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره حجرات، آیه ۱۴.</ref>. در مقابل اسلام به این معنا، اولین مرتبه [[ایمان]] قرار دارد و آن عبارت است از [[اذعان]] و [[باور قلبی]] به مضمون اجمالی شهادتین که لازمه‌اش عمل به [[غالب]] [[فروع]] است.


===مرتبه دوم اسلام===
برخی [[مفسران]] با [[اذعان]] به اینکه [[اسلام]] همان [[دین الهی]] است که همه [[انبیا]] بر اساس آن مشی کرده‌اند [[اختلاف]] [[شرایع]] را در [[فروع]] می‌دانند<ref>تفسیر المنار، ج‌۳، ص‌۳۶۱.</ref>، برخی دیگر می‌گویند: گرچه ماهیت [[اسلام]] به معنای عام آن [[تسلیم]] شدن در برابر [[اوامر الهی]] در زمینه [[عقاید]] و [[اعمال]] یا [[معارف]] و [[احکام]] است که این [[حقیقت]] در همه [[شرایع]] یکی است؛ اما به لحاظ کمیت و کیفیت و نیز کمال و [[نقص]] در [[شرایع]] گوناگون متغیر است و در [[حقیقت اسلام]] [[دین]] واحدی است در همه [[شرایع]] که درجات آن به سبب استعداد قومهای گوناگون متفاوت می‌گردد<ref>المیزان، ج‌۳، ص‌۱۲۰‌ـ‌۱۲۱.</ref>، بر این اساس می‌توان تفاوت [[دین]] و [[شریعت]] را هنگامی که در ‌تقابل با یکدیگر به‌کار رود این گونه بیان کرد که [[دین]] همان خطوط کلی [[اسلام]] و ثابت است<ref>تفسیر موضوعی، ج‌۱۲، ص‌۱۴۶؛ الملل و النحل، ج‌۱، ص‌۳۸‌ـ‌۳۹؛ تفسیر المنار، ج‌۳، ص‌۳۶۱.</ref>: {{متن قرآن|إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الإِسْلامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ}}<ref>بی‌گمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است و اهل کتاب، اختلاف نیافتند مگر پس از آنکه به دانش دست یافتند، از سر افزونجویی که در میان ایشان بود و هر کس به آیات خداوند کفر ورزد (بداند که) خداوند حسابرس سریع است؛ سوره آل عمران، آیه۱۹.</ref>، چون این [[دین]] {{متن قرآن|عِندَ اللَّهِ}} است و هرچه {{متن قرآن|عِندَ اللَّهِ}} باشد از دگرگونی و زوال مصون است: {{متن قرآن|مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ وَلَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُواْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ}}<ref>آنچه نزد شماست پایان می‌یابد و آنچه نزد خداوند است پایاست و البته ما پاداش شکیبایان را نیکوتر از آنچه انجام می‌دادند خواهیم داد؛ سوره نحل، آیه۹۶.</ref> و [[دینی]] غیر از آن از کسی پذیرفته نمی‌شود: {{متن قرآن|وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلامِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ}}<ref>و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمی‌شود و او در جهان واپسین از زیانکاران است؛ سوره آل عمران، آیه۸۵.</ref>؛ ولی [[شریعت]]، همان [[فروع]] و جزئیاتی است که برای هر [[پیامبر]] به‌طور مشخص بیان شده و نسبت به امت‌های مختلف متفاوت است<ref>تفسیر المنار، ج‌۳، ص‌۳۶۱؛ تفسیر موضوعی، ج‌۱۲، ص‌۱۴۶؛ مجموعه آثار، ج‌۳، ص‌۱۵۶، «ختم نبوت».</ref>، بنابراین، خطوط کلی [[دین]] ثابت و لایتغیر است و به همین سبب تعددناپذیر بوده، جمع و تثنیه در آن روا نیست<ref>تفسیر موضوعی، ج‌۱۲، ص‌۱۴۶.</ref>، بنابراین، می‌توان گفت [[دین الهی]] واحد و دارای مراتبی است که در هر زمانی به تناسب همان زمان، مرتبه‌ای از آن [[ظهور]] پیدا کرده است<ref>من وحی القرآن، ج‌۵، ص‌۲۷۴‌ـ‌۲۷۵.</ref>.
 
در [[قرآن کریم]] واژه‌هایی است که مقصود از آنها، آخرین [[شریعت الهی]] دانسته شده است؛ مانند: "[[اسلام]]": {{متن قرآن|حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالأَزْلامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ }}<ref>مردار و خون و گوشت خوک و آنچه جز به نام خداوند ذبح شده باشد و مرده با خفگی و مرده با ضربه و مرده با افتادن از بلندی و مرده از شاخ زدن حیوان دیگر و آنچه درندگان نیم‌خور کرده باشند- جز آن را که (تا زنده است) ذبح کرده‌اید- و آنچه بر روی سنگ‌های مقدّس (برای بت‌ها) قربانی شود و آنچه با تیرهای بخت‌آزمایی قسمت کنید (خوردن گوشت همه اینها) بر شما حرام و آنها (همه) گناه است؛ امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بی‌آنکه گراینده به گناه باشد بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است؛ سوره مائده، آیه ۳.</ref>؛ {{متن قرآن|وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلامِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ}}<ref>و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمی‌شود و او در جهان واپسین از زیانکاران است؛ سوره آل عمران، آیه ۸۵.</ref>.<ref>الفرقان، ج‌۳، ص‌۲۳۶‌ـ‌۲۳۷؛ الکشاف، ج‌۱، ص‌۶۰۵؛ التحریر و التنویر، ج‌۶، ص‌۱۰۸.</ref> و مشتقات آن همچون "[[مسلمین]]": {{متن قرآن|إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيرًا وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا}}<ref>بی‌گمان خداوند برای مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان مؤمن و مردان و زنان فرمانبردار و مردان و زنان راست‌گفتار و مردان و زنان شکیبا و مردان و زنان فرمانبردار و مردان و زنان بخشنده و مردان و زنان روزه‌دار و مردان و زنان پاکدامن و مردان و زنانی که خداوند را بسیار یاد می‌کنند، آمرزش و پاداشی سترگ آماده کرده است؛ سوره احزاب، آیه۳۵.</ref>؛ {{متن قرآن|وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ}}<ref>و فرمان یافته‌ام که نخستین فرمانبردار باشم؛ سوره زمر، آیه۱۲.</ref><ref>المیزان، ج‌۱۷، ص‌۲۴۷.</ref>؛ "مسلمون": {{متن قرآن|وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا}}<ref>و اینکه برخی از ما فرمانبردارند و برخی رویگردان از راه درست، پس کسانی که فرمانبرداری کنند، رهیافتی را می‌جویند؛ سوره جن، آیه۱۴.</ref>.<ref>التحریر والتنویر، ج‌۲۹، ص‌۲۳۶؛ المنیر، ج‌۲۹، ص‌۱۷۰.</ref>، "اَسْلَمَ": {{متن قرآن|قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَهُوَ يُطْعِمُ وَلاَ يُطْعَمُ قُلْ إِنِّيَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ}}<ref> بگو آیا جز خداوند آفریننده آسمان‌ها و زمین را سرور گزینم و اوست که (روزی) می‌خوراند و به او نمی‌خورانند؟ بگو فرمان یافته‌ام که نخستین کس باشم که تسلیم (خداوند) می‌شود و (به من گفته‌اند) هرگز از مشرکان مباش!؛ سوره انعام، آیه ۱۴.</ref>.<ref>المیزان، ج‌۷، ص‌۳۲.</ref>، "أسلموا": {{متن قرآن|يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُل لّا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُم بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَاكُمْ لِلإِيمَانِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ}}<ref>بر تو منّت می‌نهند که اسلام آورده‌اند؛ بگو: برای اسلامتان بر من منّت ننهید، بلکه این خداوند است که بر شما منّت می‌نهد که شما را به ایمان رهنمون شده است، اگر راست می‌گویید؛ سوره حجرات، آیه۱۷.</ref>، "إسلامکم": {{متن قرآن|يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُل لّا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُم بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَاكُمْ لِلإِيمَانِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ}}<ref>بر تو منّت می‌نهند که اسلام آورده‌اند؛ بگو: برای اسلامتان بر من منّت ننهید، بلکه این خداوند است که بر شما منّت می‌نهد که شما را به ایمان رهنمون شده است، اگر راست می‌گویید؛ سوره حجرات، آیه۱۷.</ref>.<ref>جامع البیان، مج‌۱۳، ج‌۱۶، ص‌۱۸۷؛ مجمع البیان، ج‌۹، ص‌۲۰۹.</ref>، "أسلمنا": {{متن قرآن|قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِن تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لا يَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ}}<ref> تازی‌های بیابان‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم و هنوز ایمان در دل‌هایتان راه نیافته است و اگر از خداوند و پیامبرش فرمان برید از (پاداش) کردارهایتان چیزی کم نمی‌کند که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است؛ سوره حجرات، آیه۱۴.</ref>.<ref>المیزان، ج‌۱۶، ص‌۳۱۳.</ref> و نیز واژه‌هایی مانند "[[دین]]": {{متن قرآن|وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ}}<ref> و در (راه) خداوند چنان که سزاوار جهاد (در راه) اوست جهاد کنید؛ او شما را برگزید و در دین- که همان آیین پدرتان ابراهیم است- هیچ تنگنایی برای شما ننهاد، او شما را پیش از این و در این (قرآن) مسلمان نامید تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید پس نماز را برپا دارید و زکات بپردازید و به (ریسمان) خداوند چنگ زنید؛ او سرور شماست که نیکو یار و نیکو یاور است؛ سوره حج، آیه ۷۸.</ref>.<ref>جامع البیان، مج‌۱۰، ج‌۱۷، ص‌۲۶۸‌ـ‌۲۷۰.</ref>، "[[حق]]": {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَاْ عَلَيْكُم بِوَكِيلٍ}}<ref>بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، هر که رهیاب شد به سود خویش رهیاب می‌شود و هر که گمراه گشت بی‌گمان به زیان خویش گمراه می‌گردد و من کارگزار شما نیستم؛ سوره یونس، آیه۱۰۸.</ref>.<ref>المیزان، ج‌۱۰، ص‌۱۳۳.</ref> و "[[دین]] [[قیم]]": {{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ}}<ref>بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند؛ سوره روم، آیه۳۰.</ref>.<ref>المیزان، ج‌۱۶، ص‌۱۷۸.</ref>.<ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ ـ ۲۶۰.</ref>
 
== آیات و اسلام ==
[[اسلام]]، اصطلاحاً به آخرین [[دینی]] اطلاق می‌شود که بر [[محمد بن عبدالله]] {{صل}} یعنی [[آخرین پیامبر]] نازل شده است. بنابراین، مراد از [[اسلام]] همان آخرین [[شریعت الهی]] است که در [[آیات]] زیر از آن سخن به میان آمده است:
# {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا}}<ref>«امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.</ref>؛
# {{متن قرآن|وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ}}<ref>«و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمی‌شود و او در جهان واپسین از زیانکاران است» سوره آل عمران، آیه ۸۵.</ref>؛
# {{متن قرآن|إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ... أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا}}<ref>«بی‌گمان خداوند برای مردان و زنان مسلمان... آمرزش و پاداشی سترگ آماده کرده است» سوره احزاب، آیه ۳۵.</ref>؛
# {{متن قرآن|وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ}}<ref>«و فرمان یافته‌ام که نخستین فرمانبردار باشم» سوره زمر، آیه ۱۲.</ref>؛
# {{متن قرآن|وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا}}<ref>«و اینکه برخی از ما فرمانبردارند و برخی رویگردان از راه درست، پس کسانی که فرمانبرداری کنند، رهیافتی را می‌جویند» سوره جن، آیه ۱۴.</ref>؛
# {{متن قرآن|قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ}}<ref>«بگو فرمان یافته‌ام که نخستین کس باشم که تسلیم (خداوند) می‌شود و (به من گفته‌اند) هرگز از مشرکان مباش!» سوره انعام، آیه ۱۴.</ref>؛
# {{متن قرآن|يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لَا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلَامَكُمْ بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَاكُمْ لِلْإِيمَانِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ}}<ref>«بر تو منّت می‌نهند که اسلام آورده‌اند؛ بگو: برای اسلامتان بر من منّت ننهید، بلکه این خداوند است که بر شما منّت می‌نهد که شما را به ایمان رهنمون شده است، اگر راست می‌گویید» سوره حجرات، آیه ۱۷.</ref>؛
# {{متن قرآن|قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ}}<ref>«تازی‌های بیابان‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم و هنوز ایمان در دل‌هایتان راه نیافته است» سوره حجرات، آیه ۱۴.</ref>؛
# {{متن قرآن|وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ}}<ref>«و در دین -که همان آیین پدرتان ابراهیم است- هیچ تنگنایی برای شما ننهاد، او شما را پیش از این و در این (قرآن) مسلمان نامید تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید» سوره حج، آیه ۷۸.</ref>؛
# {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ}}<ref>«بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، هر که رهیاب شد به سود خویش رهیاب می‌شود و هر که گمراه گشت بی‌گمان به زیان خویش گمراه می‌گردد و من کارگزار شما نیستم» سوره یونس، آیه ۱۰۸.</ref>؛
# {{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که
خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره روم، آیه ۳۰.</ref>.
 
و همین [[اسلام]]، اصطلاحی است که در [[قرآن]] به عنوان [[ناسخ]] [[ادیان پیشین]] معرفی شده است: {{متن قرآن|إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ}}<ref>«بی‌گمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است» سوره آل عمران، آیه ۱۹.</ref>، {{متن قرآن|وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ}}<ref>«و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمی‌شود» سوره آل عمران، آیه ۸۵.</ref>.
 
بنابراین، [[خداوند]] یکتا، تنها [[اسلام]] را که [[ناسخ]] [[ادیان پیشین]] است می‌پذیرد، هرچند جوهر همه [[ادیان آسمانی]] و [[اصول دین]] و امور [[اخلاقی]] آنها یکی است، اما [[دین اسلام]] چون [[کامل‌ترین دین]] از جهت [[احکام]] و [[شریعت]] است و مرحله عالی کلاس [[ادیان]] به شمار می‌رود و حتی از جهت اصول و [[اخلاق]] نیز به خاطر تبیین صحیح و بدون [[تحریف]] آن از طریق [[سنت]] و [[اهل بیت پیامبر]] کامل عرضه گردیده است از جهت [[عقل]] و [[نقل]] بر همه [[ادیان پیشین]] مزیّت و [[برتری]] دارد، لذا با بودن [[دین]] کامل‌تر، هرگز پذیرفته نیست که کسی آن را نپذیرد و بر [[ادیان پیشین]] باقی بماند.
 
واژه [[اسلام]] یکی از اصطلاحات کلیدی [[قرآن]] است که این کلمه کلیدی یکی از میدان‌های معناشناختی [[قرآن]] شامل: "[[تسلیم]]"، "سِلم"، "[[اسلام]]"، "[[استسلام]]"، "سَلم و سِلم"، "[[طاعت]]"، "[[اطاعت]]"، "[[تبعیت]]"، "[[سجده]]"، "[[رکوع]]" و "[[عبادت]]" می‌شود. کلمه ضد آن "[[کفر]]"، "[[شرک]]" و "عناد" است. این میدان معناشناختی بر "[[توحید]]" مبتنی است.
 
ورود افراد به [[دین اسلام]] با گفتن [[شهادتین]] {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ}} تحقق می‌یابد و با گفتن آن، شخص گوینده در جرگه [[مسلمان‌ها]] قرار می‌گیرد و [[احکام اسلامی]] نسبت به او، [[اجرا]] می‌شود. در آغاز [[دعوت پیامبر]] هم، گفتن [[شهادتین]] سبب [[مسلمانی]] افراد می‌شد و پس از ورود به [[اسلام]]، آنگاه [[روح]] و [[حقیقت اسلام]] بر آنان عرضه می‌شد. از جمله اینکه [[حقیقت اسلام]] چیزی فراتر از الفاظ و امور ظاهری است و آن این است که فراتر از بیان ظاهری قلباً نیز آن را [[تصدیق]] کنند تا آنچه را که به آن [[اقرار]] کرده‌اند جزو [[عقیده]] آنها گردد. به این معنا که وقتی به [[یگانگی خدا]] و [[رسالت]] [[حضرت محمد]] [[شهادت]] میدهد [[معتقد]] شود که [[خالق]] هستی در ذات و صفات یگانه است و [[پرستش]] تنها برای او و از آنِ اوست و از جهت دیگر هم ملتزم به [[اجرای احکام الهی]] باشد و چنین [[اسلامی]] که همراه با [[تصدیق]] وجدانی و [[نفسانی]] توأم با [[پایبندی]] عملی به [[احکام]] آن است "[[ایمان]]" نامیده می‌شود چنان که در [[آیه]] {{متن قرآن|قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ}}<ref>«تازی‌های بیابان‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم و هنوز ایمان در دل‌هایتان راه نیافته است» سوره حجرات، آیه ۱۴.</ref> آمده است. [[آیه]] بعد از آن در معرفی [[مؤمنان]] است: {{متن قرآن|إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ}}<ref>«تنها مؤمنانند که به خداوند و پیامبرش ایمان آورده‌اند سپس تردید نورزیده‌اند و با دارایی‌ها و جان‌هایشان در راه خداوند جهاد کرده‌اند، آنانند که راستگویند» سوره حجرات، آیه ۱۵.</ref>.
 
بنابراین مرحله آغازین [[پذیرش اسلام]] گفتن [[شهادتین]] و مرحله عالی آن [[اعتقادات]] [[قلبی]] و [[تعهد]] عملی در مقابل [[خدا]] و [[رسول]] و [[پایبندی]] به [[ما انزل الله]] است.
 
نقطه مقابل "[[اسلام]]"، "[[کفر]]"، "[[شرک]]" و "[[مخالفت]] عملی" با آن است. البته تجسم واقعی [[اسلام]] و عینیت آن در [[جامعه]]، در [[کامل‌ترین]] مصداقش در عمل به این [[آیه]] است: {{متن قرآن|أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> آنگاه است که با [[پذیرش]] چنین [[ولایتی]]، [[دین]] به مرحله عالی [[ظهور]] و کمال خود می‌رسد: {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا}}<ref>«امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.</ref>. از [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ...}}<ref>«مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان مؤمن» سوره احزاب، آیه ۳۵.</ref> دانسته می‌شود که مفهوم "[[اسلام]]" عام است اما مفهوم "[[ایمان]]" خاص.
 
بنابراین [[مسلمان]] [[گناه‌کار]] در هنگام [[گناه]] از دایره [[ایمان]] خارج می‌شود نه از [[اسلام]] و شخص [[گناهکار]] به [[اجماع]] [[مسلمانان]] [[کافر]] نیست. پس هر جا که [[ایمان]] باشد [[اسلام]] نیز هست، ولی ممکن است کسی [[اسلام]] آورده باشد اما [[ایمان]] در [[قلب]] و [[روح]] او [[رسوخ]] و [[نفوذ]] ننموده باشد. در میان [[خوارج نهروان]] که در کار و مخالفت‌شان، [[انگیزه]] [[سیاسی]] متحجرانه بر هر چیزی [[غلبه]] داشت، برای توجیه [[کشتار]] بی‌گناهان [[مسلمان]] که از جانب آنان با بی‌رحمی تمام انجام می‌گرفت، گفتند: [[اسلام]] و [[ایمان]] مفهوماً یکی هستند و لذا هر کسی که [[مرتکب گناه]] شود از [[اسلام]] خارج شده و [[قتل]] او جایز است! گفته‌اند پس از آنان بین [[معتزله]] و [[قدریه]] نیز چنین [[اعتقادی]] شکل گرفته است<ref>تفسیر قرطبی، ج۲، ص۱۳۴؛ دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳، ص۲۴۴.</ref>؛ آنان [[معتقد]] بودند که هرکس واجبی را ترک کند یا حرامی را مرتکب شود از [[اسلام]] خارج شده است، [[اشاعره]] گفتند گرچه در برخی [[آیات]]، [[اسلام]] و [[ایمان]] به گونه‌ای آمده که بیانگر نوعی [[یگانگی]] میان آن دو است، اما مضمون این [[آیات]] می‌تواند تنها ناظر به [[وحدت]] مصداقی [[اسلام]] و [[ایمان]] باشد و لزوماً تساوی مفهومی را نمی‌رساند<ref>شرح المقاصد، ج۵، ص۲۰۷؛ دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳، ص۲۴۵.</ref>؛ مثل [[آیه]] {{متن قرآن|فَأَخْرَجْنَا مَنْ كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ}}<ref>«آنگاه هر کس از مؤمنان را که در آن (شهر) بود بیرون بردیم و در آن (شهر) جز یک خانواده از فرمانبرداران نیافتیم» سوره ذاریات، آیه ۳۵-۳۶.</ref> که میان "[[مؤمنین]]" و "[[مسلمین]]" در این [[آیه]] [[وحدت]] مصداقی وجود دارد نه اینکه مفهوماً هر دو یکی باشند وگرنه با [[آیه]] {{متن قرآن|قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا}}<ref>«بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم» سوره حجرات، آیه ۱۴.</ref> در [[تعارض]] خواهد بود.
 
[[دین اسلام]] آن‌گونه که [[قرآن کریم]] آن را معرفی کرده [[دینی]] است که با [[فطرت انسان]] هماهنگ است {{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref> «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره روم، آیه ۳۰.</ref>؛ تعالیم‌اش [[متعادل]] و به دور از [[افراط]] و [[تفریط]] است و در نتیجه [[امت اسلامی]] هم امتی در [[حد وسط]] و به دور از [[افراط]] و [[تفریط]] باید باشد{{متن قرآن|وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا}}<ref> «و بدین گونه شما را امّتی میانه کرده‌ایم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر بر شما گواه باشد» سوره بقره، آیه ۱۴۳.</ref>.
 
این [[دین]] به دور از [[سستی]] و [[فتور]] و [[ضعف]] و ناروایی است و سرتاسر آن [[حق]] و [[حقیقت]] است:
# {{متن قرآن|قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ يُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ}}<ref> «با آن دسته از اهل کتاب که به خداوند و به روز بازپسین ایمان نمی‌آورند و آنچه را خداوند و پیامبرش حرام کرده‌اند حرام نمی‌دانند و به دین حق نمی‌گروند جنگ کنید تا به دست خود با خواری جزیه بپردازند یهودیان گفتند عزیر پسر خداوند است و مسیحیان گفتند: مسیح پسر خداوند است؛ این گفتار، سر زبان آنهاست که با گفته کافران پیشین همانندی می‌کند؛ خداوندشان بکشاد! چگونه (از حقّ) باز گردانیده می‌شوند؟ آنان دانشوران دینی و راهبان خود را به جای خداوند پروردگاران خویش برگزیده‌اند و نیز مسیح پسر مریم را در حالی که جز این فرمان نیافته‌اند که خدایی یگانه را بپرستند که خدایی جز او نیست؛ پاکا که اوست از شرکی که می‌ورزند برآنند که نور خداوند را با دهان‌هاشان خاموش گردانند و خداوند جز این نمی‌خواهد که نورش را کمال بخشد هر چند کافران نپسندند اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند» سوره توبه، آیه ۲۹-۳۳.</ref>؛
# {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا}}<ref>«اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد و خداوند، گواه بس» سوره فتح، آیه ۲۸</ref>؛
# {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ}}<ref>«اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند» سوره صف، آیه ۹</ref>؛
# {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ}}<ref>«بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، هر که رهیاب شد به سود خویش رهیاب می‌شود و هر که گمراه گشت بی‌گمان به زیان خویش گمراه می‌گردد و من کارگزار شما نیستم» سوره یونس، آیه ۱۰۸.</ref>؛
 
[[دین]] [[استوار]] و پابرجاست و از هر جهت [[مردمان]] را به [[قیام]] و [[هدایت]] وا می‌دارد:
# {{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْقَيِّمِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لَا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ يَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ}}<ref>«پس، روی (دل) برای این دین استوار راست بدار پیش از آنکه روزی فرا رسد که از سوی خداوند بازگشتی ندارد؛ در آن روز (مردم) پراکنده می‌شوند» سوره روم، آیه ۴۳.</ref>؛
# {{متن قرآن|مَنْ يُصْرَفْ عَنْهُ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَذَلِكَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ}}<ref>«هر کس که عذاب را در چنین روزی از سر وی گذرانده باشند بی‌گمان (خداوند) به او رحم کرده است و رستگاری روشن این است» سوره انعام، آیه ۱۶.</ref>؛
# {{متن قرآن|إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا}}<ref>«بی‌گمان این قرآن به آیین استوارتر رهنمون می‌گردد و به مؤمنانی که کارهای شایسته انجام می‌دهند مژده می‌دهد که پاداشی بزرگ دارند» سوره اسراء، آیه ۹.</ref>.
 
[[اسلام]] [[جامع‌ترین]] و [[کامل‌ترین]] [[معارف]] و [[احکام]] را عرضه می‌کند:
# {{متن قرآن|حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ}}<ref>«مردار و خون و گوشت خوک و آنچه جز به نام خداوند ذبح شده باشد و مرده با خفگی و مرده با ضربه و مرده با افتادن از بلندی و مرده از شاخ زدن حیوان دیگر و آنچه درندگان نیم‌خور کرده باشند- جز آن را که (تا زنده است) ذبح کرده‌اید- و آنچه بر روی سنگ‌های مقدّس (برای بت‌ها) قربانی شود و آنچه با تیرهای بخت‌آزمایی قسمت کنید (خوردن گوشت همه اینها) بر شما حرام و آنها (همه) گناه است؛ امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بی‌آنکه گراینده به گناه باشد بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳.</ref>؛
# {{متن قرآن|وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلَاءِ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ}}<ref>«و (یاد کن) روزی را که در هر امّتی گواهی از خودشان بر آنان برانگیزیم و تو را بر اینان گواه آوریم و بر تو این کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز و رهنمود و بخشایش و نویدبخشی برای مسلمانان است» سوره نحل، آیه ۸۹.</ref>.
 
این [[دین]] برای همه مکان‌ها و همه زمان‌ها است و در واقع [[دینی]] جهانی برای تمام ساکنان کره خاکی است:
# {{متن قرآن|قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِيدٌ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ أَئِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرَى قُلْ لَا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ}}<ref>«بگو: چه چیزی در گواهی بزرگ‌تر است؟ بگو: خداوند که میان من و شما گواه است و به من این قرآن وحی شده است تا با آن به شما و به هر کس که (این قرآن به او) برسد، هشدار دهم، آیا شما گواهی می‌دهید که با خداوند خدایان دیگری هست؟ بگو: من گواهی نمی‌دهم؛ بگو: تنها او خدایی یگانه است و من از شرکی که می‌ورزید بیزارم» سوره انعام، آیه ۱۹.</ref>؛
# {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ}}<ref>«بگو: ای مردم! به راستی من فرستاده خداوند به سوی همه شمایم، همان که فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین از آن اوست، هیچ خدایی جز او نیست که زنده می‌دارد و می‌میراند، پس به خداوند و فرستاده او پیامبر درس ناخوانده‌ای که به خداوند و قرآن او ایمان دارد ایمان بیاورید و از او پیروی کنید باشد که راهیاب گردید» سوره اعراف، آیه ۱۵۸.</ref>؛
# {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«و تو را جز مژده‌بخش و بیم‌دهنده برای همه مردم نفرستاده‌ایم اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره سبأ، آیه ۲۸.</ref>؛
# {{متن قرآن|نَذِيرًا لِلْبَشَرِ}}<ref>«بیم‌دهنده‌ای است برای آدمیان» سوره مدثر، آیه ۳۶.</ref>؛
# {{متن قرآن|أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ}}<ref>«به کسانی که بر آنها جنگ تحمیل می‌شود اجازه (ی جهاد) داده شد زیرا ستم دیده‌اند و بی‌گمان خداوند بر یاری آنان تواناست» سوره حج، آیه ۳۹.</ref>؛
# {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ}}<ref>«و تو را جز رحمتی برای جهانیان، نفرستاده‌ایم» سوره انبیاء، آیه ۱۰۷.</ref>؛
# {{متن قرآن|تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا}}<ref>«بزرگوار است آن (خداوند) که فرقان را بر بنده خویش فرو فرستاد تا جهانیان را بیم‌دهنده باشد» سوره فرقان، آیه ۱.</ref>؛
# {{متن قرآن|إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ}}<ref>«و تو از آنان برای این (رسالت خویش) پاداشی نمی‌خواهی؛ این (قرآن) جز یادکردی برای جهانیان نیست» سوره یوسف، آیه ۱۰۴.</ref>؛
# {{متن قرآن|وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا}}<ref>«و اینکه برخی از ما فرمانبردارند و برخی رویگردان از راه درست، پس کسانی که فرمانبرداری کنند، رهیافتی را می‌جویند» سوره جن، آیه ۱۴.</ref>.
 
کتاب این [[دین]] به نام [[قرآن]] [[معجزه]] جاودانه آن است و هیچ کس [[قادر]] نیست که مانند آن به جهانیان عرضه کند:
# {{متن قرآن|قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا}}<ref>«بگو: اگر آدمیان و پریان فراهم آیند تا مانند این قرآن آورند هر چند یکدیگر را پشتیبانی کنند همانند آن نمی‌توانند آورد» سوره اسراء، آیه ۸۸.</ref>؛
# {{متن قرآن|إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ}}<ref>«بی‌گمان ما خود قرآن را فرو فرستاده‌ایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود» سوره حجر، آیه ۹.</ref>؛
# {{متن قرآن|وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلَاءِ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ}}<ref>«و (یاد کن) روزی را که در هر امّتی گواهی از خودشان بر آنان برانگیزیم و تو را بر اینان گواه آوریم و بر تو این کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز و رهنمود و بخشایش و نویدبخشی برای مسلمانان است» سوره نحل، آیه ۸۹.</ref>؛
# {{متن قرآن|فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ}}<ref>«و اگر چنین نکردید- که هرگز نمی‌توانید کرد- پس، از آتشی پروا کنید که هیزم آن آدمیان و سنگ‌هاست؛ برای کافران آماده شده است» سوره بقره، آیه ۲۴.</ref>.
 
کتاب چنین [[دینی]] پایدار و [[استوار]] دعوتگر [[مردم]] به [[تعقل]] و [[تفکر]] است و بیش از پنجاه [[آیه]] درباره [[اندیشه]] و اندیشیدن دارد:
# {{متن قرآن|وَقَالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ}}<ref>«و گفتند هرگز کسی جز یهودی و مسیحی به بهشت در نمی‌آید، این آرزوی آنهاست، بگو: اگر راست می‌گویید هر برهانی دارید بیاورید» سوره بقره، آیه ۱۱۱.</ref>؛
# {{متن قرآن|إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ}}<ref>«بدترین جنبندگان نزد خداوند ناشنوایانی گنگند که خرد نمی‌ورزند» سوره انفال، آیه ۲۲.</ref>؛
# {{متن قرآن|وَكَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ}}<ref>«و بسا پیامبرانی که همراه آنان توده‌های انبوه به نبرد (با دشمنان خداوند) پرداختند و در راه خداوند هر چه به ایشان رسید نه سست و نه ناتوان شدند و نه تن به زبونی سپردند؛ و خداوند شکیبایان را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۴۶.</ref>؛
# {{متن قرآن|لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ}}<ref>«در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بی‌گمان به دستاویز استوارتر چنگ زده است که هرگز گسستن ندارد و خداوند شنوای داناست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.</ref>.
 
[[اسلام]] [[مردمان]] را به [[کسب علم]] و [[معرفت]] [[دعوت]] کرده و آنان را از [[جهل]] و [[نادانی]] بر [[حذر]] داشته است:
# {{متن قرآن|وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا}}<ref>«و آنچه تو را بدان دانشی نیست، پی مگیر که از گوش و چشم و دل، هر یک، خواهند پرسید» سوره اسراء، آیه ۳۶.</ref>؛
# {{متن قرآن|أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاء اللَّيْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا يَحْذَرُ الآخِرَةَ وَيَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُوا الأَلْبَابِ}}<ref>«آیا (آن کافر ناسپاس بهتر است یا) کسی که هر دم از شب در سجده و ایستاده با فروتنی به نیایش می‌پردازد از جهان واپسین می‌هراسد و به بخشایش پروردگارش امید می‌برد؟ بگو: آیا آنان که می‌دانند با آنها که نمی‌دانند برابرند؟ تنها خردمندان پند می‌پذیرند» سوره زمر، آیه ۹.</ref>.
 
در این [[دین]]، [[دنیا]] وسیله مناسبی برای تعالی و [[تکامل]] و دستیابی به مراتب و درجات [[آخرت]] قرار داده شده و جمع میان [[دنیا]] و [[آخرت]] ممکن دانسته شده است:
# {{متن قرآن|اللَّهُ الَّذِي سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ فِيهِ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ وَسَخَّرَ لَكُم مَّا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ جَمِيعًا مِّنْهُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ}}<ref>«خداوند، همان است که دریا را برای شما رام کرد تا کشتی‌ها در آن به فرمان وی روان گردند و تا شما از بخشش وی (روزی) به دست آورید و باشد که سپاس گزارید و آنچه را در آسمان‌ها و در زمین است که همه از اوست برای شما رام کرد؛ بی‌گمان در این نشانه‌هایی است برای گروهی که می‌اندیشند» سوره جاثیه، آیه ۱۲-۱۳.</ref>؛
# {{متن قرآن|اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّكُمْ وَسَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَكُمُ الأَنْهَارَ وَسَخَّر لَكُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَائِبَيْنَ وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ}}<ref>«خداوند است که آسمان‌ها و زمین را آفرید و از آسمان آبی فرو فرستاد که با آن از میوه‌ها برای شما روزی بر آورد و کشتی را برای شما رام کرد تا به فرمان او در دریا روان گردد و رودها را برای شما رام گردانید و خورشید و ماه را که همواره روانند و نیز شب و روز را رام شما کرد» سوره ابراهیم، آیه ۳۲-۳۳.</ref>؛
# {{متن قرآن|كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ}}<ref>«بر شما مقرر شده است که هرگاه مرگ یکی از شما فرا رسد، اگر مالی بر جای نهد برای پدر و مادر و خویشان وصیّت شایسته کند؛ بنا به حقّی بر گردن پرهیزگاران» سوره بقره، آیه ۱۸۰.</ref>؛
# {{متن قرآن|لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَاكُمْ وَإِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ}}<ref>«بر شما گناهی نیست که (در ایام حج) بخششی از پروردگار خود بخواهید پس چون از عرفات رهسپار شدید در مشعر الحرام خداوند را یاد کنید و او را همان‌گونه که رهنمودتان داده است فرا یاد آورید و بی‌گمان پیش از آن از گمراهان بودید» سوره بقره، آیه ۱۹۸.</ref>؛
# {{متن قرآن|لَيْسَ عَلَيْكَ هُدَاهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَلِأَنْفُسِكُمْ وَمَا تُنْفِقُونَ إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ}}<ref>«رهنمود آنان با تو نیست بلکه خداوند است که هر کس را بخواهد راهنمایی می‌کند و هر دارایی که ببخشید به سود خود شماست و جز برای خشنودی خداوند، نمی‌بخشید» سوره بقره، آیه ۲۷۲.</ref>؛
# {{متن قرآن|قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ}}<ref>«بگو: چه کسی زیوری را که خداوند برای بندگانش پدید آورده و (نیز) روزی‌های پاکیزه را، حرام کرده است؟ بگو: آن (ها) در زندگی این جهان برای کسانی است که ایمان آورده‌اند، در روز رستخیز (نیز) ویژه (ی مؤمنان) است؛ این چنین ما آیات خود را برای گروهی که دانشورند روشن می‌داریم» سوره اعراف، آیه ۳۲.</ref>.
 
[[اسلام]] [[دین]] [[اجتماعی]] است و در کتاب آن به [[اتحاد]] میان [[مسلمانان]] سخت سفارش شده است:
# {{متن قرآن|وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَأُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ}} <ref>و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپرا کنید و نعمت‌های خداوند را بر خود فرا یاد آورید که دشمنان (همدیگر) بودید و خداوند دل‌های شما را الفت داد و به نعمت او با هم برادر شدید و در لبه پرتگاهی از آتش بودید که شما را از آن رهانید؛ بدین‌گونه خداوند آیات خود را برای شما روشن می‌گوید باشد که شما راهیاب گردید. و باید از میان شما گروهی باشند که (مردم را) به نیکی فرا می‌خوانند و به کار شایسته فرمان می‌دهند و از کار ناشایست باز می‌دارند و اینانند که رستگارند. و مانند کسانی نباشید که پراکندند و پس از آنکه برهان‌ها (ی روشن) برای آنان آمد، اختلاف کردند و آنان را عذابی سترگ خواهد بود؛ سوره آل عمران، آیه:۱۰۳-۱۰۵.</ref>؛
# {{متن قرآن|إِذْ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ}}<ref>«(یاد کن) آنگاه را که همسر عمران گفت: پروردگارا! من نذر کرده‌ام آنچه در شکم دارم آزاد (از هر شرطی) تو را باشد پس (نذر مرا) از من بپذیر که تویی که شنوای دانایی» سوره آل عمران، آیه ۳۵.</ref>؛
# {{متن قرآن|أَوَلَا يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ}}<ref>«آیا نمی‌دانند که خداوند از آنچه پنهان و آنچه آشکار می‌دارند آگاه است؟» سوره بقره، آیه ۷۷.</ref>؛
# {{متن قرآن|وَلَا تَهِنُوا فِي ابْتِغَاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَمَا تَأْلَمُونَ وَتَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لَا يَرْجُونَ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا}}<ref>«و در پیجویی گروه (مشرکان) سست نشوید، اگر شما (در پیکار با آنها) به رنج افتاده‌اید آنان نیز چون شما به رنج افتاده‌اند و شما به خداوند امیدی دارید که آنان ندارند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۰۴.</ref>؛
# {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّهِ وَلَا الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلَا الْهَدْيَ وَلَا الْقَلَائِدَ وَلَا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْوَانًا وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ}}<ref>«ای مؤمنان! (حرمت) شعائر خداوند را و نیز (حرمت) ماه حرام و قربانی‌های بی‌نشان و قربانی‌های دارای گردن‌بند و (حرمت) زیارت‌کنندگان بیت الحرام را که بخشش و خشنودی پروردگارشان را می‌جویند؛ نشکنید و چون از احرام خارج شدید می‌توانید شکار کنید و نباید دشمنی با گروهی که شما را از (ورود به) مسجد الحرام باز داشتند، وادارد که به تجاوز دست یازید؛ و یکدیگر را در نیکی و پرهیزگاری یاری کنید و در گناه و تجاوز یاری نکنید و از خداوند پروا کنید، بی‌گمان خداوند سخت کیفر است» سوره مائده، آیه ۲.</ref>؛
# {{متن قرآن|لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَيَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ}}<ref>«تا خداوند آنان را بهتر از آنچه انجام داده‌اند پاداش دهد و با بخشش خویش به آنان پاداشی افزون بخشد؛ و خداوند به هر که بخواهد بی‌شمار روزی می‌رساند» سوره نور، آیه ۳۸.</ref>.
 
در [[اسلام]]، [[احکام]] سخت و [[خشن]] وجود ندارد، بلکه سراسر آن سهولت و [[سماحت]] و [[دستورات]] آن متناسب با توان و ظرفیت [[انسان‌ها]] است:
# {{متن قرآن|وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ}}<ref>«و در (راه) خداوند چنان که سزاوار جهاد (در راه) اوست جهاد کنید؛ او شما را برگزید و در دین- که همان آیین پدرتان ابراهیم است- هیچ تنگنایی برای شما ننهاد، او شما را پیش از این و در این (قرآن) مسلمان نامید تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید پس نماز را برپا دارید و زکات بپردازید و به (ریسمان) خداوند چنگ زنید؛ او سرور شماست که نیکو یار و نیکو یاور است» سوره حج، آیه ۷۸.</ref>؛
# {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! چون برای نماز برخاستید چهره و دست‌هایتان را تا آرنج بشویید و بخشی از سرتان را مسح کنید و نیز پاهای خود را تا برآمدگی روی پا و اگر جنب بودید غسل کنید و اگر بیمار یا در سفر بودید و یا از جای قضای حاجت آمدید یا با زنان آمیزش کردید و آبی نیافتید به خاکی پاک تیمّم کنید، با آن بخشی از چهره و دست‌های خود را مسح نمایید، خداوند نمی‌خواهد شما را در تنگنا افکند ولی می‌خواهد شما را پاکیزه گرداند و نعمت خود را بر شما تمام کند باشد که سپاس گزارید» سوره مائده، آیه ۶.</ref>.
 
این [[دین]] به عنوان [[دین]] [[پیامبر خاتم]] و [[ناسخ]] تمام [[ادیان پیشین]] و [[پیامبر]] آن پایان‌بخش [[پیامبران]] است؛ {{متن قرآن|مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا}}<ref>«محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست» سوره احزاب، آیه ۴۰.</ref>.
 
این [[دین]] به مرور زمان تمام کره خاکی را [[تسخیر]] خواهد کرد و بر تمام [[دین‌ها]] غالب خواهد آمد:
# {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ}}<ref>«اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند» سوره توبه، آیه ۳۳.</ref>؛
# {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا}}<ref>«اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد و خداوند، گواه بس» سوره فتح، آیه ۲۸.</ref>.
 
ویژگی‌های [[پیامبر اسلام]] در [[تورات]] و [[انجیل]] یاد شده است {{متن قرآن|الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ}}<ref>«همان کسان که از فرستاده پیام‌آور درس ناخوانده پیروی می‌کنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته می‌یابند؛ آنان را به نیکی فرمان می‌دهد و از بدی باز می‌دارد و چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام می‌گرداند و بار (تکلیف) های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمی‌دارد، پس کسانی که به او ایمان آورده و او را بزرگ داشته و بدو یاری رسانده‌اند و از نوری که همراه وی فرو فرستاده شده است پیروی کرده‌اند رستگارند» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.</ref>.
 
[[اسلام]] به عنوان [[دین]] [[رأفت]] و [[رحمت]] و [[پیامبر]] آن به عنوان [[بهترین]] [[الگو]] و [[سرمشق]] برای [[انسان‌ها]]، عملاً ثابت کرد که [[قدرت]] [[تغییر]] و [[تحول]] را دارد و از [[مردمان]] [[جاهلی]] که دچار انواع [[انحطاط]] و [[خرافات]] و [[عقب‌ماندگی]] بودند، انسان‌هایی با [[فضیلت]] و سرشار از [[کرامت]] و [[شرافت]] [[تربیت]] نمود و تمدنی پرشکوه و بادوام را به وجود آورد که در [[تاریخ]] بی‌نظیر است. [[اسلام]] [[کینه‌ها]] را زدود و آلودگی‌های [[اخلاقی]] را برطرف نمود و به انسان‌های عصر [[نزول وحی]] گفت: {{متن حدیث|الْإِسْلَامُ يَجُبُ مَا قَبْلَهُ}} یعنی کارهای خلاف گذشته را نادیده می‌گیرد و کسی را به سبب انجام خلاف‌های پیشین [[کیفر]] نمی‌دهد <ref>بحار الانوار، ج۶، ص۲۳؛ ج۹، ص۲۲۲.</ref>.
 
[[ارزش]] [[اسلام]] آنگاه نمایان‌تر می‌شود که آن را با دوران قبل از پیدایش آن مقایسه نماییم؛ یعنی به گونه مفصل [[تاریخ]] [[جزیرة العرب]] و دوران سیاه [[جاهلیت]] را مطالعه کنیم، آنگاه ارج و اعتبار این [[دین]] روشن‌گر را بهتر متوجه خواهیم شد. در این بعد تحقیق و بررسی و مراجعه به دو اثر معتبر ضرور می‌نماید:
# "[[المفصل فی تاریخ العرب (کتاب)|المفصل فی تاریخ العرب]]" تألیف [[جواد علی عبیدی]] در ۱۱ مجلد؛
# "[[تاریخ عرب قبل از اسلام (کتاب)|تاریخ عرب قبل از اسلام]]" تألیف [[عبدالعزیز سالم]].
 
[[جامع‌ترین]] تعبیر درباره [[جاهلیت]] را از زبان [[امام علی]] {{ع}} در [[نهج‌البلاغه]] بشنویم: "[[خداوند]] [[پیامبر]] {{صل}} را هنگامی فرستاد که [[مردم]] در وادی [[گمراهی]] سرگردان بودند و در بیابان [[فتنه]] کوکورانه می‌رفتند؛ [[هواهای نفسانی]] بر لب پرتگاه هلاکتشان برده، بلند پروازی و [[خودپسندی]] دچار لغزششان نموده و [[جاهلیت]] تاریک سبک‌سرشان ساخته بود. در ناآرامی کار و بار و بلای [[جهل]] گرفتار بودند. آن [[حضرت]] {{صل}} [[خیرخواهی]] را در [[حق]] آنان به نهایت رساند به راه [[حق]] رفت و به [[حکمت]] و [[اندرز]] [[نیکو]] [[دعوت]] فرمود"<ref>نهج البلاغه، خطبه ۹۵.</ref>.
 
در معرفی [[اسلام]] نیز زیباترین تعریف از [[امام علی]] {{ع}} است که فرمود: "[[اسلام]] را چنان وصفی کنم که کسی پیش از من وصف نکرده باشد: "[[اسلام]] همان [[تسلیم]] است و [[تسلیم]] همان [[یقین]] و [[یقین]] همان [[تصدیق]] کردن و [[تصدیق]] کردن همان [[اقرار]] نمودن و [[اقرار]] نمودن همان به جای آوردن و به جای آوردن همان پرداختن به عمل است"<ref> {{متن حدیث|الْإِسْلَامُ هُوَ التَّسْلِيمُ، وَ التَّسْلِيمُ هُوَ الْيَقِينُ، وَ الْيَقِينُ هُوَ التَّصْدِيقُ، فَالتَّصْدِيقُ هُوَ الْإِقْرَارُ، وَ الْإِقْرَارُ هُوَ الْأَدَاءُ، وَ الْأَدَاءُ هُوَ الْعَمَلُ}}؛ نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۲۵.</ref>.
 
[[حقیقت اسلام]] که همان [[تسلیم]] مطلق در برابر [[خدای یکتا]] است در نگاه [[عرفانی]] نیز [[شایسته]] بیان است: "[[تسلیم]] بالاترین درجات راه عموم [[مردم]] است و برای آن سه [[درجه]] است: [[درجه]] نخست، آن است که سالک آنچه از [[غیب]] رسد و بر اوهام او گران آید چون بداند که با خواست و [[اراده]] و [[مشیت الهی]] تحقق یافته است هرگز به آن اعتراضی روا ندارد، بلکه کاملاً نسبت به آن منقاد و [[مطیع]] باشد. [[درجه]] دوم، آن است که سالک را به حال [[تسلیم]] کند و قصد را به [[کشف]] [[تسلیم]] کند و رسم را به [[حقیقت]] [[تسلیم]] کند یعنی ذات خود را [[تسلیم]] کند تا در [[شهود]] [[حقیقت]] فانی گردد. [[درجه]] سوم، آن است که ما سوی [[الله]] را به [[حق]] [[تسلیم]] کند به گونه‌ای که از [[مشاهده]] این [[تسلیم]]، سالم و منزّه باشد به این نحو که [[مشاهده]] کند این [[حق تعالی]] است که او را به خویش [[تسلیم]] کرده است<ref>شرح منازل السائرین، ص۱۰۴ و ۱۰۵.</ref>.<ref>[[محمد علی کوشا|کوشا، محمد علی]]، [[اسلام - کوشا (مقاله)|مقاله «اسلام»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|دانشنامه معاصر قرآن کریم]].</ref>
 
== [[حقیقت اسلام]] ==
[[اسلام]] مکتبی جامع و واقع‌گراست که در آن به همه جوانب نیازهای [[انسانی]] توجه شده است<ref>مجموعه آثار، ج‌۲، ص‌۶۳، «مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی».</ref>. مجموعه تعلیمات [[اسلام]] از یک لحاظ به سه بخش تقسیم می‌گردد:
# [[اصول عقاید]]؛ یعنی چیزهایی که هر [[مسلمان]] باید بدان‌ها [[معتقد]] شود. کاری که در این زمینه بر عهده [[انسان]] است از نوع کار تحقیقی و از [[اعمال]] [[جوانحی]] و [[قلبی]] است.
# [[اخلاقیات]]؛ یعنی خصلت‌هایی که هر [[مسلمان]] باید خود را به آنها بیاراید و خویشتن را از اضداد آنها دور نگه دارد.
# [[احکام]]؛ یعنی دستورهایی که به فعالیت‌های خارجی و [[عینی]] [[انسان]]، اعم از معاش و [[معاد]] و امور فردی و [[اجتماعی]] وی مربوط است<ref>مجموعه آثار، ج‌۲، ص‌۶۳؛ «مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی».</ref>.
 
این سه‌ بخش خود نیز با یکدیگر مرتبط است؛ به این معنا که [[اعتقادات]] مناسب زمینه ساز پیدایش [[اخلاق]] فاضله و [[اخلاق]] فاضله نیز با [[احکام]] و [[تکالیف شرعی]] مسانخ است و این رابطه از طرف مقابل نیز وجود دارد؛ یعنی عمل به تکالیف شرعی زمینه را برای دستیابی به مراحل [[برتر]] [[اخلاق]] و به تبع آن مرتبه بالاتری از [[اعتقاد]] فراهم می‌کند<ref>المیزان، ج‌۱۱، ص‌۱۵۵‌ـ‌۱۵۸؛ قرآن در اسلام، ص‌۱۳‌ـ‌۱۴.</ref>.
 
در بیان [[حقیقت اسلام]] و ویژگی‌های آن آرای گوناگونی از سوی [[مفسران]] ارائه شده که منشأ آنها در بسیاری از موارد برداشت‌های متفاوت از [[آیات]] یا مبانی خاص [[کلامی]] است. برخی [[حقیقت اسلام]] را صرفاً اظهار [[شهادتین]] و امری صوری دانسته‌اند. بر این اساس وصف [[اسلام]] برای هر فردی به صرف ادای الفاظی خاص "[[شهادتین]]" حاصل می‌شود: {{متن قرآن|قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِن تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لا يَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ}}<ref> تازی‌های بیابان‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم و هنوز ایمان در دل‌هایتان راه نیافته است و اگر از خداوند و پیامبرش فرمان برید از (پاداش) کردارهایتان چیزی کم نمی‌کند که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است؛ سوره حجرات، آیه۱۴.</ref>. مفاد این [[آیه]] با نقل‌های [[تاریخی]] که افراد با [[شهادت]] به [[وحدانیت]] [[خداوند]] و [[رسالت]] [[نبی اکرم]] {{صل}} در شمار [[مسلمانان]] قرار می‌گرفتند کاملا مطابق است<ref>جامع‌البیان، مج‌۱۳، ج‌۲۶، ص‌۱۸۲‌ـ‌۱۸۴؛ التحریر والتنویر، ج‌۲، ص‌۲۷۷.</ref>.
 
برخی [[مفسران]] در بیان [[حکمت]] اینکه چرا [[خداوند]] دروازه‌های ورودی به [[اسلام]] را چنین فراخ و گسترده قرار داده است گفته‌اند: [[هدف]] از آن تقویت و توسعه و شکوه هرچه بیشتر [[امت اسلامی]] است<ref>من وحی القرآن، ج‌۲۱، ص‌۱۶۴‌ـ‌۱۶۵.</ref>، برخی دیگر [[حقیقت اسلام]] را امری فراتر از الفاظ و امور ظاهری دانسته، می‌گویند: آنچه به عنوان [[اسلام]] در [[آیه]] ۱۴ [[سوره]] حجرات آمده "[[اسلام]]" به معنای لغوی است<ref>تفسیر المنار، ج‌۳، ص‌۳۵۸.</ref>. به [[عقیده]] این گروه [[اسلام]] عبارت است از [[اذعان]] عملی به [[شریعت]] [[نبی‌ اکرم]] {{صل}} و این [[اذعان]] هنگامی [[اسلام]] صحیح و پذیرفته [[خداوند]] است که [[تصدیقی]] وجدانی و [[نفسانی]] بوده، [[ایمان]] به [[نبوت]] [[نبی‌ اکرم]] {{صل}} آن را [[همراهی]] کند. البته [[اذعان]] عملی به [[احکام اسلام]]، با ترک برخی [[واجبات]]، که گاهی بر اثر [[جهالت]] صورت می‌پذیرد و [[پشیمانی]] و [[توبه]] را در پی دارد منافاتی ندارد<ref>تفسیر المنار، ج‌۱۰، ص‌۱۷۰.</ref>. گروهی دیگر [[حقیقت اسلام]] را دارای مراتب می‌دانند که پایین‌ترین مرتبه آن اظهار [[شهادتین]] و بالاترین مرتبه آن [[تسلیم محض]] در برابر [[خداوند]] متعال است<ref>المیزان، ج‌۱، ص‌۳۰۱‌ـ‌۳۰۲.</ref>.
 
از آنچه در بیان [[حقیقت اسلام]] گفته شد به دست می‌آید که "[[اسلام]]" وصفی خاص با مفهومی مستقل در کنار اوصافی چون [[ایمان]] و [[احسان]] است. این وصف گرچه به لحاظ کمی و معنای خاص خود در برابر مفاهیمی چون "[[کفر]]" یا "[[جاهلیت]]" قرار می‌گیرد؛ ولی در [[قرآن]] مشخصاً گاهی در برابر وصف [[قاسط]] "[[ظالم]]": {{متن قرآن|وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا}}<ref>و اینکه برخی از ما فرمانبردارند و برخی رویگردان از راه درست، پس کسانی که فرمانبرداری کنند، رهیافتی را می‌جویند؛ سوره جن، آیه۱۴.</ref>.<ref>التحریر والتنویر، ج‌۲۹، ص‌۲۳۶؛ المنیر، ج‌۲۹، ص‌۱۷۰.</ref> و گاهی در مقابل وصف [[مجرم]] آمده است: {{متن قرآن|أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ}}<ref>آیا فرمانبرداران را مانند گناهکاران (یکسان) می‌گردانیم؟؛ سوره قلم، آیه۳۵.</ref>.<ref>مجمع البیان، ج‌۱۰، ص‌۵۰۸.</ref>، به‌ هر‌حال در هر دو وصف [[قاسط]] و [[مجرم]] به‌نحوی عدم [[انقیاد]] مطرح است که آن را در برابر وصف [[اسلام]] قرار می‌دهد<ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ ـ ۲۶۰.</ref>.
 
== [[اسلام]]، تنها [[دین]] پذیرفته [[خداوند]] ==
[[قرآن کریم]] [[دین اسلام]] را تنها [[دین]] مقبول نزد [[خداوند]] می‌داند: {{متن قرآن|وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلامِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ}}<ref>و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمی‌شود و او در جهان واپسین از زیانکاران است؛ سوره آل عمران، آیه ۸۵.</ref>، {{متن قرآن|إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الإِسْلامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ }}<ref>بی‌گمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است و اهل کتاب، اختلاف نیافتند مگر پس از آنکه به دانش دست یافتند، از سر افزونجویی که در میان ایشان بود و هر کس به آیات خداوند کفر ورزد (بداند که) خداوند حسابرس سریع است؛ سوره آل عمران، آیه۱۹.</ref>؛ گروهی از [[مفسران]] بدون هیچ تردیدی مفهوم [[اسلام]] را در این [[آیات]] بر خصوص [[شریعت]] [[نبی‌ اکرم]] {{صل}} [[تطبیق]] کرده و تنها [[دین]] مقبول نزد [[خداوند]] را همین [[دین]] دانسته‌اند<ref>کشف الاسرار، ج‌۲، ص‌۱۹۰؛ منهج الصادقین، ج‌۲، ص‌۲۸۶؛ الکشاف، ج‌۱، ص‌۳۴۵.</ref>.
 
برخی نیز با [[اذعان]] به عام بودن معنای [[اسلام]]، یعنی انقیاد و [[تسلیم]] در برابر [[خداوند]]، در [[آیه]] ۸۵ [[سوره]] آل‌عمران گفته‌اند: [[اسلام]] به معنای عام خود هنگامی تحقق می‌یابد که شخص در برابر همه حقایقی که از سوی [[خداوند]] آمده [[تسلیم]] و پذیرا باشد، و کسی که به [[تعالیم]] [[پیامبر اسلام]] [[ایمان]] نیاورد [[اسلام]] به معنای عام نیز در [[حق]] او محقق نخواهد شد<ref>من وحی القرآن، ج‌۶، ص‌۱۳۸‌ـ‌۱۳۹.</ref>، ازاین‌رو کسانی که در گفتار و [[رفتار]]، [[پیامبر اسلام]] {{صل}} را [[تصدیق]] نکنند وصف [[اسلام]] را به هیچ یک از معانی آن نخواهند داشت.
 
بر این اساس برخی [[مفسران]] اصولا اطلاق [[اسلام]] را پس از [[نسخ]] سایر [[شرایع]] بر آنها صحیح ندانسته<ref>الفرقان، ج‌۳، ص‌۲۳۶‌ـ‌۲۳۷.</ref>، آنها را [[مرضی]] [[خداوند]] نمی‌دانند؛ ولی برخی دیگر با توجه به سیاق [[آیات]]، مراد از [[اسلام]] را در این [[آیات]] [[تسلیم]] شدن در برابر [[حق]] و همان [[دین]] واحد و مشترک همه [[انبیا]] دانسته‌اند<ref>المیزان، ج‌۳، ص‌۳۳۸‌ـ‌۳۳۹.</ref>.
 
با فرض پذیرش این قول نیز می‌توان گفت که کامل‌ترین مصداق چنین [[تسلیم]] و انقیادی در [[شریعت]] [[پیامبر|محمد]] {{صل}} وجود دارد. با استفاده از [[آیه ولایت]] می‌توان گفت کامل‌ترین مصداق این انقیاد و [[تسلیم]] هنگامی محقق می‌شود که [[مسلمان]] پس از [[ولایت]] [[رسول خدا]] {{صل}}، [[ولایت]] [[اولواالامر]] را پذیرفته باشد: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً}}<ref>ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است؛ سوره نساء، آیه۵۹.</ref>. با [[ولایت]]، [[دین]] تمام و [[نعمت]] کامل می‌گردد: {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِينًا }}<ref>امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم؛ سوره مائده، آیه ۳.</ref>.<ref>المیزان، ج‌۵، ص‌۱۸۱‌ـ‌۱۸۲؛ نمونه، ج‌۴، ص‌۲۶۳‌ـ‌۲۶۹.</ref> و شاید از‌همین روست که در برخی [[روایات]] نیز [[اسلام]] در [[آیات]] گذشته بر خصوص [[مذهب شیعه]] [[تطبیق]] شده است<ref>التبیان، ج۲، ص۵۲۱؛ بحارالانوار، ج‌۶۶، ص۱۲۸.</ref>.
 
در [[آیات قرآن]] [[سبقت]] جستن در اتصاف به [[اسلام]]، [[فضیلت]] و ارزشی مهم برای [[پیامبر اسلام]] {{صل}} شمرده شده است: {{متن قرآن|قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَهُوَ يُطْعِمُ وَلاَ يُطْعَمُ قُلْ إِنِّيَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ}}<ref>بگو آیا جز خداوند آفریننده آسمان‌ها و زمین را سرور گزینم و اوست که (روزی) می‌خوراند و به او نمی‌خورانند؟ بگو فرمان یافته‌ام که نخستین کس باشم که تسلیم (خداوند) می‌شود و (به من گفته‌اند) هرگز از مشرکان مباش!؛ سوره انعام، آیه ۱۴.</ref> و نیز: {{متن قرآن|لاَ شَرِيكَ لَهُ وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ}}<ref> که او را شریکی نیست و به این فرمان یافته‌ام و من نخستین مسلمانم؛ سوره انعام، آیه۱۶۳.</ref>؛ {{متن قرآن|وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ}}<ref>و فرمان یافته‌ام که نخستین فرمانبردار باشم؛ سوره زمر، آیه۱۲.</ref>.
 
برخی [[مفسران]] [[سبقت]] و تقدم [[رسول خدا]] {{صل}} را در [[اسلام]] دلیلی بر [[شرافت]] [[اسلام]] دانسته‌اند<ref>التبیان، ج‌۴، ص‌۳۳۶.</ref> و بعضی بر این عقیده‌اند که اگر این [[سبقت]] و تقدم در میان [[امت]] [[نبی‌ اکرم]] {{صل}} باشد زمانی و رتبی است؛ ولی اگر به‌طور مطلق و در میان همه [[انسان‌ها]] باشد اول بودن فقط به لحاظ رتبه خواهد بود<ref>المیزان، ج‌۷، ص‌۳۳.</ref>؛ همچنین افزون بر [[فضیلت]] و [[ارزش]] [[سبقت]] جستن و تقدم در [[اسلام]]، [[حفظ]] و استمرار این وصف تا هنگام [[مرگ]] نیز در آیاتی چند مورد تأکید قرار گرفته است. نمونه آن خطاب [[قرآن]] به [[امت]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} است: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ}}<ref>ای مؤمنان! از خداوند چنان که سزاوار پروا از اوست پروا کنید و جز در مسلمانی نمیرید؛ سوره آل عمران، آیه۱۰۲.</ref> برخی [[مفسران]] در ذیل این [[آیه]] تأکید کرده‌اند که مراد از‌این امر، [[وجوب]] [[حفظ]] و استمرار بخشیدن به وصف [[اسلام]] است؛ نه تنها تحصیل آن در هنگام‌ [[مرگ]]<ref>تفسیر بیضاوی، ج‌۱، ص‌۱۴۳؛ تفسیر ابی‌السعود، ج‌۱، ص۳۹۴.</ref>.<ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ ـ ۲۶۰.</ref>.
 
== رابطه [[اسلام]] با [[ایمان]] ==
بسیاری از محققان، [[مفسران]] و [[متکلمان]] به بررسی رابطه [[اسلام]] با [[ایمان]] پرداخته‌اند. در این میان [[متکلمان]] به لحاظ تناسب قسمتی از این مباحث با بحثهای [[کلامی]] در فصلی با عنوان "اسماء و [[احکام]]" دو اسم [[ایمان]] و [[اسلام]] را بررسی کرده‌اند<ref>شرح المقاصد، ج‌۵، ص‌۱۷۵، ۲۰۶‌ـ‌۲۱۰.</ref>
# بسیاری از متفکران [[امامیه]] و گروهی فراوان از [[مفسران]] و [[متکلمان]] [[اهل سنت]] با استناد به [[آیه]] ۱۴ [[سوره]] حجرات و [[ادله]] دیگری مفهوم [[اسلام]] را با مفهوم [[ایمان]] مغایر و نسبت آن‌دو را عموم و خصوص دانسته، [[اسلام]] را نسبت به [[ایمان]] عام می‌دانند<ref>نور الثقلین، ج‌۵، ص‌۱۰۱‌ـ‌۱۰۳؛ المیزان، ج‌۱۸، ص‌۳۲۸؛ المنیر، ج‌۱، ص‌۳۱۸.</ref>. در روایاتی در قالب [[تمثیل]] نسبت [[اسلام]] و [[ایمان]] به موقعیت [[کعبه]] در [[مسجدالحرام]]<ref>نورالثقلین، ج‌۵، ص‌۱۰۲.</ref> یا به نسبت دو دایره که یکی در درون دیگری است [[تشبیه]] شده، که در هر دو مثال، [[اسلام]] عام‌تر و شامل‌تر نسبت به [[ایمان]] فرض شده است<ref>نورالثقلین، ج‌۱، ص‌۳۲۳؛ دعائم الاسلام، ج‌۱، ص‌۱۲.</ref> عمومیت [[اسلام]] نسبت به [[ایمان]] از آن‌روست که [[اسلام]] مرحله ابتدایی و ظاهری در [[پذیرش]] شریعت‌ خاتم با اظهار [[شهادتین]] است؛ اما [[ایمان]] افزون بر این، [[اعتقاد]] [[باطنی]] را نیز به همراه دارد<ref>مجمع‌البیان، ج‌۹، ص‌۲۰۷؛ نورالثقلین، ج‌۵، ص‌۱۰۲‌ـ‌۱۰۳؛ المیزان، ج‌۱۸، ص‌۳۲۸.</ref>. در [[روایات]] نیز [[اسلام]] قبل از [[ایمان]] و دارای آثار [[دنیوی]] مطرح‌ شده است؛ مانند اینکه به وسیله آن [[ارث]] برده می‌شود و [[نکاح]] جایز می‌گردد، در حالی‌ که [[ایمان]] حقیقتی است که بر اساس آن [[ثواب]] و [[اجر]] داده می‌شود<ref>المیزان، ج‌۱۸، ص‌۳۳۰.</ref>. برخی گفته‌اند: [[اسلام]] اظهار [[خضوع]] و قبول است؛ اما [[ایمان]] [[تصدیق]] [[باطنی]] است<ref>مجمع البیان، ج‌۹، ص‌۲۰۷.</ref>. به‌عبارت دیگر [[اسلام]] متابعت زبانی و [[جوارحی]] است؛ خواه همراه با [[اعتقاد]] باشد یا نه؛ اما [[ایمان]] [[انقیاد]] توأم با [[اعتقاد]] [[قلبی]] است<ref>المیزان، ج‌۱۸، ص‌۳۲۸.</ref>: {{متن قرآن|قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِن تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لا يَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ}}<ref> تازی‌های بیابان‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم و هنوز ایمان در دل‌هایتان راه نیافته است و اگر از خداوند و پیامبرش فرمان برید از (پاداش) کردارهایتان چیزی کم نمی‌کند که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است؛ سوره حجرات، آیه۱۴.</ref>. [[باقلانی]] از این [[آیات]] چنین نتیجه می‌گیرد که [[اسلام]] نسبت به [[ایمان]] عام و [[جایگاه]] [[ایمان]] [[قلب]] و محل [[اسلام]] جوارح‌ است<ref>الانصاف، ص‌۸۹‌ـ‌۹۰.</ref>. از دیگر آیاتی که برای عام بودن مفهوم [[اسلام]] به آن [[استدلال]] شده [[آیه]] ۳۵ [[سوره]] [[احزاب]] است که وصف [[مؤمن]] در آن پس از [[مسلم]] ذکر شده است: {{متن قرآن|إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيرًا وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا}}<ref>بی‌گمان خداوند برای مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان مؤمن و مردان و زنان فرمانبردار و مردان و زنان راست‌گفتار و مردان و زنان شکیبا و مردان و زنان فرمانبردار و مردان و زنان بخشنده و مردان و زنان روزه‌دار و مردان و زنان پاکدامن و مردان و زنانی که خداوند را بسیار یاد می‌کنند، آمرزش و پاداشی سترگ آماده کرده است؛ سوره احزاب، آیه۳۵.</ref>. [[ابن‌ کثیر]] از قرار گرفتن وصف [[ایمان]] پس از [[اسلام]] چنین نتیجه می‌گیرد که [[اسلام]] نسبت به [[ایمان]] عام است. او افزون بر این، به روایاتی استشهاد می‌کند که بر اساس آن شخص [[گناهکار]] از دایره [[ایمان]] خارج شمرده شده و چنین [[استدلال]] می‌کند که این شخص به [[اجماع]] [[مسلمانان]] [[کافر]] نیست و هنوز [[مسلمان]] است، پس [[اسلام]] می‌تواند بدون [[ایمان]] تحقق یابد؛ اما قطعاً هرجا [[ایمان]] باشد [[اسلام]] هم خواهد بود<ref>تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۳، ص‌۴۹۶.</ref>. [[ابن‌ تیمیه]] با استناد به روایتی از [[رسول اکرم]] {{صل}} نسبت میان مفهوم [[اسلام]]، [[ایمان]] و [[احسان]] را چنین بیان می‌کند که هرکس دارای [[مقام احسان]] باشد [[ایمان]] نیز دارد و هرکه [[ایمان]] داشته باشد [[اسلام]] را هم داراست؛ ولی عکس این نسبتها صادق نیست<ref>الایمان، ص‌۸.</ref>. [[شهرستانی]] نیز [[اسلام]] را نقطه شروع حرکت [[انسان]] برای کسب [[کمالات]] دانسته، می‌گوید: پس از این مرحله [[انسان]] به وسیله [[اخلاص]] و [[تصدیق قلبی]] به [[قضا و قدر الهی]] به [[مقام ایمان]] رسیده، پس از آن با [[مجاهده]] و [[مشاهده]]، [[مقام احسان]] را درمی‌یابد<ref>الملل و النحل، ص‌۴۱.</ref>.
# ابتدا در میان [[خوارج]] و بعدها بین [[معتزله]] نیز چنین [[شهرت]] یافت که [[ایمان]] و [[اسلام]] تساوی و [[وحدت]] مفهومی دارد. این قول را به [[قدریه]] نیز نسبت داده‌اند<ref>المنیر، ج‌۱، ص‌۳۱۸؛ تفسیر قرطبی، ج‌۲، ص‌۱۳۴.</ref>. می‌توان گفت [[انگیزه]] اصلی [[خوارج]] در [[انتخاب]] این [[عقیده]] رنگ و صبغه‌ای [[سیاسی]] داشته و [[هدف]] نهایی آنان [[تکفیر]] دشمنانشان و خارج کردن آنها از جرگه [[مسلمانان]] و در مواردی مهدور‌الدم دانستن آنان بوده است. آنان چنین [[استدلال]] می‌کردند که انجام [[تکالیف شرعی]] در تحقق [[حقیقت]] [[ایمان]] نقش دارد و [[حقیقت]] [[ایمان]] هم با [[اسلام]] یکی است، از این‌رو هرکس واجبی را ترک کند یا حرامی را مرتکب شود [[کافر]] شده، از دایره [[مسلمانان]] خارج می‌شود<ref>مجموعه آثار، ج‌۱۶، ص‌۶۰۴‌ـ‌۶۰۵، «مشکلات علی {{ع}}».</ref> آنان برای [[اثبات]] [[عقیده]] خود به آیاتی از جمله ۸۵ [[سوره]] آل‌عمران [[استدلال]] کرده‌اند. [[شهید ثانی]] [[استدلال]] ایشان را به شکل قیاسی منطقی چنین [[نقل]] می‌کند: بر اساس [[آیه]] {{متن قرآن|وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلامِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ}}<ref> و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمی‌شود و او در جهان واپسین از زیانکاران است؛ سوره آل عمران، آیه ۸۵.</ref> می‌توان گفت که [[ایمان]]، دین‌است؛ چون [[ایمان]] نزد [[خداوند متعال]] امری مقبول است. از سوی دیگر بر اساس [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الإِسْلامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ }}<ref> بی‌گمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است و اهل کتاب، اختلاف نیافتند مگر پس از آنکه به دانش دست یافتند، از سر افزونجویی که در میان ایشان بود و هر کس به آیات خداوند کفر ورزد (بداند که) خداوند حسابرس سریع است؛ سوره آل عمران، آیه۱۹.</ref> [[دین]] نیز [[اسلام]] است. حال با ضمیمه کردن این دو‌مقدمه بر هم که [[ایمان]] [[دین]] است و [[دین]] هم [[اسلام]] است می‌توان نتیجه گرفت که [[ایمان]] همان اسلام‌ است<ref>حقائق الایمان، ص‌۱۲۲.</ref>. این [[استدلال]] دارای اشکالاتی فراوان است؛ از‌ جمله اینکه صحت حمل [[اسلام]] بر [[ایمان]] (نتیجه [[قیاس]]) لزوماً به این معنا نیست که این دو حقیقتاً یکی باشند، زیرا در قضایای منطقی، حمل اعم بر اخص نیز جایز است؛ همچنین اگر مراد از صغرای [[قیاس]] "[[ایمان]]، [[دین]] است" آن باشد که [[ایمان]] خود [[دین]] است پذیرفته نیست، زیرا [[ایمان]] تنها می‌تواند جزئی از [[دین]] یا شرط [[دین]] باشد<ref>حقائق الایمان، ص‌۱۲۲‌ـ‌۱۲۳.</ref>. این گروه برای [[اثبات]] مدعای خود به آیاتی دیگر [[استدلال]] کرده‌اند که در آنها دو وصف [[ایمان]] و [[اسلام]] به‌گونه‌ای آمده است که گویا هیچ تفاوت معنایی میان آن دو نیست؛ مانند [[آیات]]<ref>تفسیر نسفی، ج‌۴، ص‌۱۸۰.</ref>{{متن قرآن|فَأَخْرَجْنَا مَن كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِّنَ الْمُسْلِمِينَ}}<ref> آنگاه هر کس از مؤمنان را که در آن (شهر) بود بیرون بردیم. و در آن (شهر) جز یک خانواده از فرمانبرداران نیافتیم؛ سوره ذاریات، آیه ۳۵- ۳۶.</ref>. گرچه در برخی [[آیات قرآن]]، [[اسلام]] و [[ایمان]] به‌گونه‌ای آمده که بیانگر نوعی [[یگانگی]] میان آن دو است؛ اما چنان که برخی [[متکلمان اشعری]] گفته‌اند مضمون این [[آیات]] می‌تواند تنها ناظر به [[وحدت]] مصداقی [[اسلام]] و [[ایمان]] باشد و لزوماً تساوی مفهومی را نمی‌رساند<ref>شرح مقاصد، ج‌۵، ص‌۲۰۷.</ref>، گذشته از این، [[پذیرش]] این [[عقیده]] به‌طور مطلق با توجه به ظاهر بسیاری از [[آیات]]، نظیر [[آیه]] ۱۴ [[سوره]] حجرات مشکل است، زیرا در این [[آیه]] گروهی خود را "[[مؤمن]]" خوانده‌اند و [[خداوند]] با ردّ این ادعا آنان را "[[مسلمان]]" دانسته و روشن است که [[خداوند]] در این [[مقام]] در پی بیان حدود مفهومی [[اسلام]] و [[ایمان]] بوده؛ نه استعمال لفظ [[اسلام]] تنها به معنای لغوی. [[علامه‌ طباطبایی]] افزون بر [[آیه]] مذکور، [[آیه]] ۳۵ [[سوره]] [[احزاب]] را که وصف "[[مؤمنین]] و مؤمنات" را از عنوان "[[مسلمین]] و مسلمات" تفکیک کرده [[دلیل]] محکمی بر تغایر این دو وصف قلمداد می‌کند<ref>المیزان، ج‌۱۶، ص‌۳۱۳‌ـ‌۳۱۴.</ref>.
# گروهی از [[مفسران]] با توجه به [[اختلاف]] معنای [[اسلام]] در موارد گوناگون یا به سبب [[نقل]] لغوی و اشتراک [[معنوی]] یا لفظی یا به سبب مرتبه‌دار بودن آن، نسبت واحدی را در بیان رابطه [[اسلام]] و [[ایمان]] تصویر نکرده‌اند، بلکه در موارد گوناگون کاربرد [[اسلام]]، نسبتهایی متفاوت را برای آن در رابطه با [[ایمان]] طرح کرده‌اند. این گروه دو‌دسته‌اند: '''دسته نخست''' بدون توجه به تفاوت مراتب، رابطه [[اسلام]] و [[ایمان]] را بیان کرده‌اند. [[غزالی]] می‌گوید: [[اسلام]] و [[ایمان]] گاهی مترادف است؛ مانند: {{متن قرآن|وَقَالَ مُوسَى يَا قَوْمِ إِن كُنتُمْ آمَنتُم بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُواْ إِن كُنتُم مُّسْلِمِينَ}}<ref> و موسی گفت: ای قوم من! اگر به خداوند ایمان آورده‌اید، چنانچه گردن نهاده‌اید بر او توکّل کنید؛ سوره یونس، آیه۸۴.</ref> و گاهی متغایر؛ مانند: {{متن قرآن|قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِن تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لا يَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ}}<ref> تازی‌های بیابان‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم و هنوز ایمان در دل‌هایتان راه نیافته است و اگر از خداوند و پیامبرش فرمان برید از (پاداش) کردارهایتان چیزی کم نمی‌کند که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است؛ سوره حجرات، آیه۱۴.</ref> و گاهی با هم تداخل دارد؛ نظیر روایتی که در آن از [[نبی اکرم]] {{صل}} پرسیده شد: [[برترین عمل]] کدام است؟ پاسخ دادند: "الاسلام" و باز سؤال شد: چه [[اسلامی]] [[برتر]] است؟ پاسخ دادند: "الایمان"<ref>احیاء علوم الدین، ج‌۱، ص‌۲۰۳‌ـ‌۲۰۵.</ref>. [[قرطبی]] نیز می‌گوید: [[اسلام]] گاهی به لحاظ مفهومی بر معنایی بیش از [[ایمان]] یعنی [[ایمان]] توأم با [[طاعت]] دلالت دارد و گاهی مترادف‌اند و گاهی تداخل معنایی دارند<ref>تفسیر قرطبی، ج‌۲، ص‌۱۳۳.</ref>. بعضی دیگر از [[مفسران]] بین معنای لغوی و اصطلاحی [[اسلام]] فرق گذاشته و سپس به بیان نسبت بین آن دو پرداخته‌اند. در [[تفسیر]] المنار آمده است: [[اسلام]] در معنای اصطلاحی به معنای [[اخلاص]] در [[توحید]] و [[عبادت]] است که این همان [[دین]] [[انبیا]] و [[مرسلین]] است و [[ایمان]] نیز [[تصدیق]] [[یقینی]] به [[وحدانیت خدا]] و [[حقانیت]] [[رسول]] {{صل}} است و بر این اساس، [[ایمان]] و [[اسلام]] حقیقتی واحد هستند؛ چنان‌که در [[آیات]] ۱۶‌ـ‌۱۷ [[سوره]] حجرات همین گونه است؛ یعنی [[اسلام]] و [[ایمان]] به یک معنا به‌کار رفته است؛ امّا این دو به لحاظ معنای لغوی متغایر است و در مواردی که در [[قرآن]] بین [[اسلام]] و [[ایمان]] تغایر معنایی وجود دارد ناظر به معنای لغوی اسلام‌ است<ref>تفسیر المنار، ج‌۳، ص‌۳۵۸‌ـ‌۳۵۹.</ref>. '''دسته دوم''' از این گروه [[اختلاف]] معنایی [[اسلام]] را نتیجه آن می‌دانند که [[اسلام]] مراتبی دارد و به لحاظ هر مرتبه از آن، نسبتی خاص با [[ایمان]] پیدا می‌شود. راغب اصفهانی می‌گوید: [[اسلام]] به لحاظ [[اختلاف]] رتبه دو معنا دارد که مرتبه اول آن همان امر صوری و ظاهری است که در [[آیه]] ۱۴ [[سوره]] حجرات طرح گردیده و این معنا پایین‌تر از رتبه [[ایمان]] است و مرتبه بالای [[اسلام]] آن است که در [[آیات]] {{متن قرآن|إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ}}<ref> آنگاه که پروردگارش بدو فرمود: فرمانبردار باش، او گفت: فرمانبردار پروردگار جهانیانم؛ سوره بقره، آیه۱۳۱.</ref> و {{متن قرآن|إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الإِسْلامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ }}<ref> بی‌گمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است و اهل کتاب، اختلاف نیافتند مگر پس از آنکه به دانش دست یافتند، از سر افزونجویی که در میان ایشان بود و هر کس به آیات خداوند کفر ورزد (بداند که) خداوند حسابرس سریع است؛ سوره آل عمران، آیه۱۹.</ref> آمده و این مرتبه فوق [[ایمان]] است<ref>مفردات، ص‌۴۲۳.</ref>؛ به عبارت دیگر، [[اسلام]] دو گونه است: یکی [[اقرار زبانی]] که نسبت به [[ایمان]] عام است، چون [[ایمان]]، [[معرفت قلبی]] توأم با [[اقرار زبانی]] و [[عمل به ارکان]] است و دومی [[اسلام]] [[انبیا]] و اصفیاست و این اخص از [[ایمان]] و [[برتر]] از آن است<ref>الفرقان، ج‌۲۶‌ـ‌۲۷، ص‌۲۶۰.</ref>. البته همیشه همراه چنین [[اسلامی]]، [[ایمان]] نیز هست. بعضی برای [[اسلام]] مراتب بیشتری ذکر کرده‌اند و [[ایمان]] را هم مانند آن دارای مراتبی مشابه می‌دانند. در مناهج‌المعارف آمده است که [[حقیقت اسلام]] و [[ایمان]] یکی است؛ ولی همواره مرتبه [[اسلام]] از [[ایمان]] پایین‌تر است و به عبارت دیگر هر [[حقیقت]] نسبت به مرتبه بالاتر [[اسلام]] و نسبت به مرتبه پایین‌تر از خود [[ایمان]] است<ref>مناهج المعارف، ص‌۸۶۹‌ـ‌۸۷۰.</ref>. [[علامه طباطبایی]] هر یک از [[اسلام]] و [[ایمان]] را به ۴‌ مرتبه تقسیم کرده و هر مرتبه از [[اسلام]] را با مرتبه‌ای از [[ایمان]] ملازم می‌داند<ref>المیزان، ج‌۳، ص‌۲۰۴.</ref>.<ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>
 
== [[مشخصات اسلام]] ==
# '''انطباق با فطرت: '''[[تشریع]] و قانونگذاری [[اسلام]] با [[تکوین]] و [[آفرینش انسان]] هماهنگ است: {{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ}}<ref> بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند؛ سوره روم، آیه ۳۰.</ref> [[انسان]] مانند سایر انواع مخلوقات فطرتی دارد که او را به سوی رفع نواقص و نیازهایش [[هدایت]] می‌کند. این [[فطرت]] ویژه، [[انسان]] را در [[زندگی]] به سوی سنّتی خاص و راهی معین، با غایتی مشخص [[هدایت]] می‌کند و [[انسان]] نمی‌تواند راهی جز آن را بپیماید: {{متن قرآن|فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا}} و افراد مختلف [[انسان]]، در نوع یکسان‌اند و [[منافع]] و مضارّ مشترکی دارند، بنابراین، [[انسان]] از آن جهت که [[انسان]] است دارای [[سعادت]] و [[شقاوت]] واحدی است و بر همین اساس، لازم است در [[زندگی]] روش واحدی داشته باشد که [[هدایت]] کننده‌ای او را به آن روش [[هدایت]] کند و آن [[هدایت کننده]] همان [[فطرت]] و نوع [[خلقت]] اوست، از این‌رو در [[آیه]] فوق پس از اشاره به [[فطرت]] فرموده‌است: {{متن قرآن|لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ}}<ref>المیزان، ج‌۱۶، ص‌۱۷۸‌ـ‌۱۷۹.</ref> و چون [[فطرت]] تغییرناپذیر است، خطوط و اصول کلی [[دین]] نیز ثابت است<ref>تفسیر موضوعی، ج‌۱۲، ص‌۱۴۵؛ المیزان، ج‌۴، ص‌۱۲۰‌ـ‌۱۲۱.</ref>. در [[حدیثی]] از [[پیامبر اکرم]] {{صل}} آمده‌است: هرکس در ابتدا بر [[فطرت]] [[اسلام]] متولد می‌شود. سپس [[پدر]] و [[مادر]] وی او را به سوی [[یهودیت]]، [[نصرانیت]] و‌... می‌کشانند<ref>الکافی، ج‌۶، ص‌۱۳؛ سنن ابی‌داوود، ج‌۳، ص‌۲۳۴؛ الخلاف، ج‌۳، ص‌۵۹۱.</ref>.
# '''[[اعتدال]] و [[میانه‌روی]]: '''یکی از ویژگیهای [[اسلام]] [[متعادل]] بودن [[تعالیم]] آن است: {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنتَ عَلَيْهَا إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَن يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّن يَنقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ وَإِن كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلاَّ عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ}}<ref> و بدین گونه شما را امّتی میانه کرده‌ایم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر بر شما گواه باشد؛ و قبله‌ای که بر سوی آن بودی بر نگرداندیم مگر بدین روی که معلوم داریم چه کسی از پیامبر پیروی می‌کند و چه کسی واپس می‌گراید، و بی‌گمان آن جز بر آنان که خداوند رهنمونشان شد، گران بود و خداوند بر آن نیست که ایمانتان را تباه گرداند که خداوند با مردم، به راستی مهربانی است بخشاینده؛ سوره بقره، آیه ۱۴۳.</ref> [[میانه‌روی]] [[امت اسلامی]] برخاسته از [[متعادل]] بودن [[دین]] است و [[اسلام]] برنامه‌ای [[متعادل]] برای امتی [[متعادل]] و میانه‌رو است<ref>ویژگیهای کلی اسلام، ص‌۲۰۳.</ref>. برخی [[مفسران]] این [[اعتدال]] را تنها در توازن میان ماده و [[روح]] طرح کرده و بر این باورند که در این [[آیه]] [[امت اسلامی]] حد وسط بین [[اهل کتاب]] و [[مشرکان]] قرار گرفته‌اند. [[مشرکان]] و [[بت‌پرستان]] تنها جانب [[جسم]] را تقویت می‌کنند و به [[فضایل]] [[معنوی]] و [[روحی]] توجهی ندارند و [[مسیحیان]] با [[رهبانیت]] و ترک [[کمالات]] جسمانی فقط به تقویت [[روح]] می‌پردازند<ref>المیزان، ج‌۱، ص‌۳۱۹.</ref>؛ اما بعضی دیگر از متفکران [[اسلامی]] این [[اعتدال]] و توازن را در همه [[شئون]] [[اسلامی]] طرح کرده‌اند و به [[عقیده]] ایشان مظاهر این [[میانه‌روی]] در [[اعتقادات]]، [[عبادات]]، [[شعائر]]، [[اخلاق]]، قانونگذاری و نیز هماهنگی میان فردگرایی و [[جامعه]]‌گرایی نیز قابل طرح است<ref>ویژگیهای کلی اسلام، ص‌۲۰۹‌ـ‌۲۴۴.</ref>. در [[تفسیر]] "[[امت]] وسط" اقوال دیگری نیز وجود دارد که بر اساس آنها [[آیه]] فوق چندان ارتباطی با [[اعتدال]] [[اسلام]] ندارد<ref>جامع البیان، مج‌۲، ج‌۲، ص‌۱۰‌ـ ۱۱؛ تفسیر قرطبی، ج‌۲، ص‌۱۵۳.</ref> بنا به برخی از [[تفاسیر]] نیز، مراد از [[امت]] وسط [[امت اسلامی]] نیست<ref>المیزان، ج‌۱، ص‌۳۱۹، ۳۲۳.</ref>.
# '''[[حق|حق بودن]]: '''تعبیر {{متن قرآن|دِينَ الْحَقِّ}} در آیات‌ ۲۹، ۳۳ [[سوره]] [[توبه]]، ۲۸ [[سوره]] [[فتح]] و ۹ [[سوره]] صف ذکر شده و در بعضی [[آیات]] نیز این تعبیر به صورتهای دیگری آمده است؛ مانند [[آیه]] ۱۰۸ [[سوره]] [[یونس]]: {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَاْ عَلَيْكُم بِوَكِيلٍ}}<ref> بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، هر که رهیاب شد به سود خویش رهیاب می‌شود و هر که گمراه گشت بی‌گمان به زیان خویش گمراه می‌گردد و من کارگزار شما نیستم؛ سوره یونس، آیه ۱۰۸.</ref> برخی [[مفسران]] وصف کردن [[اسلام]] را به "[[حق]]" از آن رو می‌دانند که [[معارف]] آن دارای [[حقانیت]] و [[اخلاق]] و [[عقاید]] و [[احکام]] آن بر واقعیت و [[حقیقت]] منطبق بوده، از [[خرافات]] و امور خلاف واقع به دور است<ref>المیزان، ج‌۹، ص‌۲۴۷.</ref>. گاهی نیز گفته شده که [[قوانین]] و [[اصول اسلام]] بر خلاف [[هواهای نفسانی]] و [[امیال حیوانی]] [[انسان]] همواره تابع [[حق]] است؛ نه تابع هوای [[انسان‌ها]] و ازاین‌رو [[اسلام]]، [[دین حق]] است<ref>المیزان، ج‌۴، ص‌۱۰۲.</ref>. بعضی دیگر بر این عقیده‌اند که [[اسلام]] از آن رو [[دین حق]] است که به وسیله آن [[استحقاق]] [[ثواب]] پیدا می‌شود و سایر [[ادیان]] [[باطل]] است، زیرا به موجب آنها [[انسان]] مستحق [[کیفر]] می‌شود<ref>التبیان، ج‌۵، ص‌۲۰۹.</ref>.
# '''[[قیم|قیم بودن]]: '''{{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْقَيِّمِ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لّا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ يَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ}}<ref> پس، روی (دل) برای این دین استوار راست بدار پیش از آنکه روزی فرا رسد که از سوی خداوند بازگشتی ندارد؛ در آن روز (مردم) پراکنده می‌شوند؛ سوره روم، آیه ۴۳.</ref>، {{متن قرآن|قُلْ إِنَّنِي هَدَانِي رَبِّي إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ دِينًا قِيَمًا مِّلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ}}<ref> بگو: بی‌گمان پروردگارم مرا به راهی راست راهنمایی کرده است، به دینی استوار، آیین ابراهیم درست‌آیین و (او) از مشرکان نبود؛ سوره انعام، آیه ۱۶۱.</ref> [[قیام]] در لغت به معنای [[ایستاده]] و بر پا بودن [[بدن]] است که در این حالت با [[تسلط]] و قوتی بیشتر می‌توان به‌کار پرداخت. [[اسلام]] نیز از آن رو که با قوت به [[اصلاح]] [[امور دینی]] و [[اخروی]] [[انسان‌ها]] [[قیام]] کرده و با احاطه کامل و با قوت به همه [[شئون]] فردی و [[اجتماعی]] [[انسان]] پرداخته و هیچ جهتی را مبهم رها نکرده [[دین]] [[قیم]] است<ref>المیزان، ج‌۱۳، ص‌۴۶‌ـ‌۴۷.</ref>{{متن قرآن|إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا }}<ref> بی‌گمان این قرآن به آیین استوارتر رهنمون می‌گردد و به مؤمنانی که کارهای شایسته انجام می‌دهند مژده می‌دهد که پاداشی بزرگ دارند؛ سوره اسراء، آیه ۹.</ref>.
# '''[[جامعیت اسلام|جامعیت]] و [[کمال اسلام|کمال]]: '''[[اسلام]] [[جامع‌ترین]] و [[کامل‌ترین]] [[شریعت آسمانی]] است؛ [[معارف]] و [[احکام]] [[شریعت اسلام]] در همه حوزه‌های هدایتی که قلمرو نقش آفرینی و کارکرد [[دین]] است، عالی‌ترین [[معارف]] و [[احکام]] ممکن است، به‌گونه‌ای که کامل‌تر از آن قابل فرض نیست<ref>جامعیت و کمال دین، ص‌۵۵.</ref>، بر این اساس [[قرآن]] می‌فرماید: {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِينًا }}<ref>امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم؛ سوره مائده، آیه ۳.</ref>، در نتیجه [[اسلام]] جامع همه [[معارف]] و احکامی است که [[انسان]] در پیمودن مسیر [[زندگی]] و [[راه کمال]] به آنها نیاز دارد و هیچ شأنی از [[شئون]] گوناگون [[زندگی]] [[بشر]] بدون برنامه رها نشده است: {{متن قرآن|وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلاء وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ}}<ref> و (یاد کن) روزی را که در هر امّتی گواهی از خودشان بر آنان برانگیزیم و تو را بر اینان گواه آوریم و بر تو این کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز و رهنمود و بخشایش و نویدبخشی برای مسلمانان است؛ سوره نحل، آیه ۸۹.</ref> [[روایات]] فراوانی نیز به همین معنا اشاره دارد، از جمله [[حدیث]] [[پیامبر]] {{صل}} که فرمود: هیچ چیزی نیست که شما را به [[بهشت]] نزدیک و از [[دوزخ]] دور می‌کند، مگر اینکه شما را به آن [[فرمان]] دادم و هیچ چیزی نیست که شما را از [[بهشت]] دور و به [[دوزخ]] نزدیک می‌کند، مگر اینکه شما را از آن نهی‌ کردم<ref>وسائل الشیعه، ج‌۱۷، ص‌۴۵.</ref>. این در حالی است که در برخی [[شرایع]]، مانند [[مسیحیت]] دو محدوده جداگانه در [[شئون]] [[زندگی]] [[انسان]] ترسیم می‌شود که در یک بخش [[دین]] و [[کلیسا]] حضور دارد و در بخش دیگر [[دولت]] و [[قوانین]] بشری [[حکومت]] می‌کند<ref>ویژگیهای کلی اسلام، ص‌۱۷۴.</ref>. با مروری اجمالی بر [[تعالیم قرآن]] و تنوع مباحث مطرح شده برای دوره‌های گوناگون [[زندگی]] [[انسان]] و امور مختلف آن فراگیر بودن این [[تعالیم]] واضح می‌گردد. این [[تعالیم]] و [[قوانین]] از نخستین روزهای [[زندگی]]، یعنی دوران شیرخوارگی شروع و تا آخرین لحظات [[حیات]] [[دنیوی]] ادامه دارد<ref>ویژگیهای کلی اسلام، ص‌۱۷۱.</ref>. [[قرآن]] همه اصولی را که [[بشر]] در زمینه [[عقاید]]، [[اخلاق]] و [[احکام عملی]] به آنها نیاز دارد فراروی او قرار داده است<ref>مجمع البیان، ج‌۶، ص‌۵۸۶؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۲، ص‌۶۰۳.</ref>، زیرا [[دین حق]] و آخرین [[دینی]] است که [[بشریت]] با داشتن آن نیازی به هدایتی دیگر ندارد<ref>تفسیر المنار، ج‌۱۰، ص‌۳۹۰.</ref>.
# '''[[دعوت اسلامی|عمومیت دعوت اسلامی]]: '''یکی از مهم‌ترین [[مشخصات اسلام]] فرا‌زمانی و فرا‌مکانی‌بودن آن است؛ [[دعوت]] [[اسلام]] همه [[انسان‌ها]] را از عصر [[بعثت]] [[نبی اکرم]] {{صل}} تا [[قیامت]] در برمی‌گیرد و در محدوده جغرافیایی خاصی نیز محصور نمی‌گردد. این ویژگی در [[آیات]] متعددی آمده است: در [[آیه]] ۱۹ [[سوره]] انعام شمول [[دعوت]] [[قرآنی]] به هرکس که تا [[قیامت]] [[پیام]] [[قرآن]] به او برسد طرح شده است: {{متن قرآن|قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهِ شَهِيدٌ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ أَئِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرَى قُل لاَّ أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ}}<ref> بگو: چه چیزی در گواهی بزرگ‌تر است؟ بگو: خداوند که میان من و شما گواه است و به من این قرآن وحی شده است تا با آن به شما و به هر کس که (این قرآن به او) برسد، هشدار دهم، آیا شما گواهی می‌دهید که با خداوند خدایان دیگری هست؟ بگو: من گواهی نمی‌دهم؛ بگو: تنها او خدایی یگانه است و من از شرکی که می‌ورزید بیزارم؛ سوره انعام، آیه ۱۹.</ref>. [[شیخ طبرسی]] می‌گوید: از این [[آیه]] چنین استفاده می‌شود که هرکس، [[قرآن]] به او رسیده باشد به‌منزله آن است که [[پیام]] [[اسلام]] را از [[نبی‌ اکرم]] {{صل}} مستقیماً دریافت کرده است<ref>مجمع البیان، ج‌۴، ص‌۴۳۶‌ـ‌۴۳۷.</ref>. در [[آیات]] دیگر نیز [[اسلام]] [[دین]] همه [[بشر]] معرفی شده است؛ در آیه‌ ۱۵۸ [[سوره اعراف]] با توجه به واژه {{متن قرآن|جَمِيعًا}} [[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[مأمور]] شده تا عمومیت [[دعوت]] خویش را به [[مردم]] اطلاع دهد: {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ فَآمِنُواْ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ}}<ref> بگو: ای مردم! به راستی من فرستاده خداوند به سوی همه شمایم، همان که فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین از آن اوست، هیچ خدایی جز او نیست که زنده می‌دارد و می‌میراند، پس به خداوند و فرستاده او پیامبر درس ناخوانده‌ای که به خداوند و قرآن او ایمان دارد ایمان بیاورید و از او پیروی کنید باشد که راهیاب گردید؛ سوره اعراف، آیه ۱۵۸.</ref> از آیاتی دیگر بر‌می‌آید که [[پیامبر]] {{صل}} برای همه جهانیان [[مبعوث]] شده است: {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ}}<ref> و تو را جز مژده‌بخش و بیم‌دهنده برای همه مردم نفرستاده‌ایم اما بیشتر مردم نمی‌دانند؛ سوره سبأ، آیه ۲۸.</ref> و نیز {{متن قرآن|نَذِيرًا لِّلْبَشَرِ}}<ref> بیم‌دهنده‌ای است برای آدمیان؛ سوره مدثر، آیه ۳۶.</ref><ref>جامع‌البیان، مج‌۱۲، ج‌۲۲، ص‌۱۱۷؛ مج‌۱۴، ج‌۲۹، ص‌۲۰۵.</ref>. [[آیه]] {{متن قرآن|تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا }}<ref> بزرگوار است آن (خداوند) که فرقان را بر بنده خویش فرو فرستاد تا جهانیان را بیم‌دهنده باشد؛ سوره فرقان، آیه ۱.</ref> و نیز {{متن قرآن|إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ }}<ref> و پندارتان درباره پروردگار جهانیان چیست؟؛ سوره ص، آیه ۸۷.</ref> [[قرآن]] را کتابی برای همه جهانیان معرفی می‌کند: {{متن قرآن|تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا }}، {{متن قرآن|إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ }} [[علامه طباطبایی]] افزون بر [[آیات]] فوق به [[تاریخ]] [[حیات]] [[نبوی]] و فعالیتهای [[تبلیغی]] آن‌حضرت استناد کرده است. به [[عقیده]] ایشان [[دعوت]] [[پیامبر]] {{صل}} از [[روم]] و [[عجم]] و [[حبشه]] و [[مصر]] که هیچ یک [[عرب]] نبودند و نیز [[ایمان]] آوردن [[صهیب رومی]] و [[سلمان]] [[ایرانی]] و [[بلال حبشی]] [[بهترین]] [[دلیل]] بر [[جهانی بودن]] [[دعوت]] [[اسلام]] است<ref>المیزان، ج‌۴، ص‌۱۵۹‌ـ‌۱۶۰.</ref>، افزون بر این، از [[آیات قرآن]] عمومیت [[دعوت اسلامی]] نسبت به جنّ نیز استفاده می‌شود؛ مانند {{متن قرآن|قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهِ شَهِيدٌ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ أَئِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرَى قُل لاَّ أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ}}<ref> بگو: چه چیزی در گواهی بزرگ‌تر است؟ بگو: خداوند که میان من و شما گواه است و به من این قرآن وحی شده است تا با آن به شما و به هر کس که (این قرآن به او) برسد، هشدار دهم، آیا شما گواهی می‌دهید که با خداوند خدایان دیگری هست؟ بگو: من گواهی نمی‌دهم؛ بگو: تنها او خدایی یگانه است و من از شرکی که می‌ورزید بیزارم؛ سوره انعام، آیه ۱۹.</ref><ref>روح المعانی، مج‌۵، ج‌۷، ص‌۱۷۲.</ref> و [[آیات]] نخستین و {{متن قرآن|وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا}}<ref> و اینکه برخی از ما فرمانبردارند و برخی رویگردان از راه درست، پس کسانی که فرمانبرداری کنند، رهیافتی را می‌جویند؛ سوره جن، آیه ۱۴.</ref>.
# '''[[خاتمیت]]: '''یکی دیگر از ویژگیهای [[اسلام]] که در [[ارتباط]] با دو ویژگی پیشین نیز هست [[خاتمیت دین اسلام]] و [[پیامبری]] [[نبی اکرم]] {{صل}} است: {{متن قرآن|مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا}}<ref> و اینکه برخی از ما فرمانبردارند و برخی رویگردان از راه درست، پس کسانی که فرمانبرداری کنند، رهیافتی را می‌جویند؛ سوره احزاب، آیه ۴۰.</ref>. عموم [[مفسران]] با استفاده از کلمه {{متن قرآن|خَاتَمَ}} بر این عقیده‌اند که [[پیامبر اکرم]] {{صل}} آخرین [[پیامبر]] [[الهی]] است و لازمه [[خاتمیت]] [[پیامبر]] {{صل}} آن است که پس از [[اسلام]] [[دینی]] نخواهد آمد، زیرا با توجه به اینکه [[نبوت]] اعم از [[رسالت]] است با پایان یافتن [[نبوت]]، [[رسالت]] نیز پایان می‌پذیرد<ref>المیزان، ج‌۱۶، ص‌۳۲۵.</ref>. [[عارفان]] ملاک ختم [[نبوت]] را آن دانسته‌اند که همه مراحل و منازل فردی و [[اجتماعی]] [[انسان]] و راهی که باید بپیماید، یکجا برای [[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[کشف]] شد و پس از آن هر بشری هر چه دریافت کند بیشتر از آن نخواهد بود: {{عربی|" الخاتمُ مَن خَتَم المَراتِبَ بأَسرها‏‏"}}<ref>مجموعه آثار، ج‌۲، ص‌۱۹۳، «مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی»؛ اصطلاحات الصوفیه، ص‌۳۱.</ref>.
# '''برخورداری از [[معجزه جاوید]]: '''[[قرآن]] [[معجزه]] [[اسلام]] است: {{متن قرآن|قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا }}<ref> بگو: اگر آدمیان و پریان فراهم آیند تا مانند این قرآن آورند هر چند یکدیگر را پشتیبانی کنند همانند آن نمی‌توانند آورد؛ سوره اسراء، آیه ۸۸.</ref> و این [[معجزه]] جاودانه است: {{متن قرآن|إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ }}<ref> بی‌گمان ما خود قرآن را فرو فرستاده‌ایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود؛ سوره حجر، آیه ۹.</ref> [[قرآن کریم]] [[سند]] [[شریعت]] جاودان [[اسلام]] است<ref>علوم قرآنی، ص‌۲۰۴.</ref> که با شیواترین سبک و رساترین بیان و استوارترین محتوا نازل شده<ref>علوم قرآنی، ص‌۲۱۱.</ref>، و همه اصولی را که [[بشر]] در زمینه [[عقاید]]، [[اخلاق]] و [[احکام]] به آن نیاز دارد فرا‌روی او قرار داده است<ref>جامع البیان، مج‌۸، ج‌۱۴، ص‌۲۱۱.</ref>: {{متن قرآن|وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلاء وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ}}<ref> و (یاد کن) روزی را که در هر امّتی گواهی از خودشان بر آنان برانگیزیم و تو را بر اینان گواه آوریم و بر تو این کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز و رهنمود و بخشایش و نویدبخشی برای مسلمانان است؛ سوره نحل، آیه ۸۹.</ref> این بلندای شیوه [[قرآنی]] ـ‌ چه از‌ لحاظ [[نظم]] و چه از لحاظ محتوا‌ ـ همچنان پابرجاست<ref>علوم قرآنی، ص‌۲۱۱.</ref>. [[علامه طباطبایی]] می‌گوید: الفاظ [[قرآن]] همه آنچه را که به [[هدایت]] [[انسان‌ها]] مربوط است، بیان کرده است؛ اما با استفاده از [[روایات]] می‌توان گفت [[قرآن]] بیان کننده هر چیزی است و علمِ آنچه بوده و هست و تا [[روز قیامت]] خواهد بود در [[قرآن]] وجود‌دارد<ref>المیزان، ج‌۱۲، ص‌۳۲۵.</ref>.
# '''[[دعوت به تعقل]] و [[دعوت به تفکر|تفکر]]: '''در متون [[اسلامی]]، اعم از [[قرآن]] و [[روایات]] به [[تعقل]] و [[تفکر]] اهمیت فراوانی داده شده است. در [[قرآن]] واژه‌های "[[عقل]]"، "[[فکر]]" و "نظر" و مشتقات آنها در مواردی متعدد مورد استفاده قرار گرفته است. در بسیاری از موارد پس از طرح [[معارف]] [[اسلام]] [[انسان‌ها]] به [[تفکر]] و [[تعقل]] فرا خوانده شده‌اند و [[قرآن]] افزون بر آنکه بر ادعاهای خویش [[دلیل عقلی]] می‌آورد و به روشنی [[استدلال]] می‌کند از [[منکران]] و [[دشمنان]] نیز [[برهان]] طلب کرده: {{متن قرآن|وَقَالُواْ لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَن كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ}}<ref> و گفتند هرگز کسی جز یهودی و مسیحی به بهشت در نمی‌آید، این آرزوی آنهاست، بگو: اگر راست می‌گویید هر برهانی دارید بیاورید؛ سوره بقره، آیه ۱۱۱.</ref>، بدترین موجودات را جنبنده‌ای می‌داند که [[تعقل]] نمی‌کند: {{متن قرآن|إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ}}<ref> بدترین جنبندگان نزد خداوند ناشنوایانی گنگند که خرد نمی‌ورزند؛ سوره انفال، آیه ۲۲.</ref> در کتب [[روایی]] نیز [[احادیث]] فراوانی در اهمیت [[جایگاه]] [[عقل]] دیده می‌شود و در [[جوامع حدیثی]] [[شیعه]]، اولین فصل به همین امر اختصاص یافته است، درحالی‌که بسیاری از مکاتب و [[ادیان]] در قلمرو [[ایمان]]، برای [[عقل]] [[حق]] مداخله قائل نیستند<ref>انسان کامل، ص‌۸۵‌ـ‌۹۲.</ref>. بر اثر این ویژگی هرجا [[معارف اسلامی]] به‌صورت روشن و دقیق برای قلبهای [[پاک]] و عقلهای غیر [[آلوده]] به [[شبهات]] طرح گردیده پذیرفته شده و همین، از عوامل [[پیشرفت]] سریع [[اسلام]] در [[جهان]] است. [[اسلام]] هیچ گاه برای گشودن قلبها [[نیازمند]] [[زور]] و [[اجبار]] نبوده است؛ اما متأسفانه برخی [[مستشرقان]] بدون توجه به این واقعیت ونیز بدون تتبع و بررسی کافی در [[تاریخ اسلام]] ادعا کرده‌اند که [[گسترش اسلام]] با [[جنگ]] و [[خونریزی]] بوده و [[اسلام]] [[دین]] [[شمشیر]] است. [[علامه طباطبایی]] با طرح این مسئله که [[جنگ]] در [[اسلام]] تنها هنگام [[اضطرار]] روا دانسته شده، به تبیین [[حکمت]] [[تشریع]] آن پرداخته است. به [[عقیده]] ایشان چون برنامه‌های [[توحیدی]] [[اسلام]] و [[قرآن]] متضمن [[سعادت]] [[بشر]] است، هر [[انسانی]] [[حق]] دارد از [[سعادت]] خویش [[دفاع]] کند و ازاین‌رو اگر در زمانی [[حفظ اسلام]] بر [[دفاع]] مسلحانه متوقف باشد این امر رواست. البته [[اسلام]] با [[حفظ]] [[اعتدال]] و مرحله به مرحله، اجازه [[دفاع]] از حدود [[اسلام]] و [[حفظ]] [[عقاید]] و [[اعراض]] و جانها و [[اموال]] را می‌دهد و چنین [[دفاعی]] در میان همه [[ملل]] و [[اقوام]] پذیرفته شده است و ادعای نبودن [[جنگ]] در سایر [[شرایع]] خلاف [[آیه]] ۱۴۶ [[سوره]] آل‌عمران است: {{متن قرآن|وَكَأَيِّن مِّن نَّبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُواْ لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا اسْتَكَانُواْ وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ }}<ref> و بسا پیامبرانی که همراه آنان توده‌های انبوه به نبرد (با دشمنان خداوند) پرداختند و در راه خداوند هر چه به ایشان رسید نه سست و نه ناتوان شدند و نه تن به زبونی سپردند؛ و خداوند شکیبایان را دوست می‌دارد؛ سوره آل عمران، آیه ۱۴۶.</ref> و جای شگفتی است که کسانی که [[اسلام]] را به سبب [[دفاع]] از [[توحید]] و [[سعادت]] [[انسان‌ها]] و [[تطهیر]] [[جهان]] از [[فساد]]، به [[خشونت]] متهم می‌کنند خود برای [[دفاع]] از [[خرافات]] و هیئت بطلمیوس "بطلیموس" و [[فلسفه]] اسکولاستیک بسیاری از [[دانشمندان]] را مجازات کرده و کشته‌اند و خود بی‌جهت [[جنگ‌های صلیبی]] را به راه انداخته‌اند<ref>المیزان، ج۲، ص۶۷‌ـ‌۶۸؛ ج‌۴، ص۱۶۲‌ـ‌۱۶۳.</ref>. برخی [[مفسران]] نیز با [[استدلال]] به [[آیه]] {{متن قرآن|لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ}}<ref> در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بی‌گمان به دستاویز استوارتر چنگ زده است که هرگز گسستن ندارد و خداوند شنوای داناست؛ سوره بقره، آیه ۲۵۶.</ref> بر این عقیده‌اند که پیش از [[نزول]] این [[آیه]] [[مسلمانان]] چنان نیرومند نبودند که با [[جنگ]] [[اسلام]] را [[ترویج]] کنند و پس از آن هم به [[حکم]] این [[آیه]] اجازه چنین کاری را نداشتند<ref>المنیر، ج‌۳، ص‌۲۱.</ref>.
# '''[[ترغیب به علم]] و [[ترغیب به معرفت|معرفت]]: '''در [[دین اسلام]] توجه ویژه‌ای به [[علم]] و [[معرفت]] شده است. برخی [[مفسران]] بر این باورند که [[تجلیل]] و احترامی که [[اسلام]] از [[علم]] و [[معرفت]] کرده و تحریص و ترغیبی که در تحصیل آن به‌کار بسته در هیچ آیینی اعم از آیینهای آسمانی و غیر آسمانی یافت نمی‌شود. [[قرآن]] هیچ‌گاه دانایان و غیر دانایان را یکسان نمی‌داند: {{متن قرآن|أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاء اللَّيْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا يَحْذَرُ الآخِرَةَ وَيَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُوا الأَلْبَابِ}}<ref> آیا (آن کافر ناسپاس بهتر است یا) کسی که هر دم از شب در سجده و ایستاده با فروتنی به نیایش می‌پردازد از جهان واپسین می‌هراسد و به بخشایش پروردگارش امید می‌برد؟ بگو: آیا آنان که می‌دانند با آنها که نمی‌دانند برابرند؟ تنها خردمندان پند می‌پذیرند؛ سوره زمر، آیه ۹.</ref> و [[پیروان]] خویش را از [[پیروی]] [[ظن]] و [[گمان]] باز می‌دارد: {{متن قرآن|وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً}}<ref> و آنچه تو را بدان دانشی نیست، پی مگیر که از گوش و چشم و دل، هر یک، خواهند پرسید؛ سوره اسراء، آیه ۳۶.</ref>.<ref>محمد در آینه اسلام، ص۲۷‌ـ‌۲۸؛ تفسیر مراغی، ج‌۱۵، ص‌۴۵.</ref>.
# '''جمع بین زندگی دنیوی و اخروی: '''[[اسلام]] اصالت را به [[زندگی]] [[اخروی]] می‌دهد؛ ولی [[زندگی دنیوی]] را نیز مقدمه [[حیات]] [[اخروی]] و جایگاه کسب [[کمالات انسانی]] دانسته، برای آن اهمیت قائل است. [[دنیا]] و [[آخرت]] آن گونه که در [[اسلام]] با‌هم جمع شده، در هیچ [[شریعت]] و آیینی جمع نشده است <ref>محمد در آینه اسلام، ص‌۲۰‌ـ‌۲۵؛ المنیر، ج‌۳، ص‌۱۶۸‌ـ‌۱۶۹؛ ج‌۸، ص‌۱۸۸‌ـ‌۱۸۹.</ref>. از دیدگاه [[قرآن]]، [[جهان هستی]] برای [[انسان]] مسخر شده است. این مطلب در برخی [[آیات]] به‌صورت کلی آمده: {{متن قرآن|اللَّهُ الَّذِي سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ فِيهِ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ وَسَخَّرَ لَكُم مَّا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ جَمِيعًا مِّنْهُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ}}<ref> خداوند، همان است که دریا را برای شما رام کرد تا کشتی‌ها در آن به فرمان وی روان گردند و تا شما از بخشش وی (روزی) به دست آورید و باشد که سپاس گزارید. و آنچه را در آسمان‌ها و در زمین است که همه از اوست برای شما رام کرد؛ بی‌گمان در این نشانه‌هایی است برای گروهی که می‌اندیشند؛ سوره جاثیه، آیه ۱۲- ۱۳.</ref> و در برخی [[آیات]] بر موارد جزئی تأکید شده است: {{متن قرآن|اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّكُمْ وَسَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَكُمُ الأَنْهَارَ وَسَخَّر لَكُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَائِبَيْنَ وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ }}<ref> خداوند است که آسمان‌ها و زمین را آفرید و از آسمان آبی فرو فرستاد که با آن از میوه‌ها برای شما روزی بر آورد و کشتی را برای شما رام کرد تا به فرمان او در دریا روان گردد و رودها را برای شما رام گردانید. و خورشید و ماه را که همواره روانند و نیز شب و روز را رام شما کرد؛ سوره ابراهیم، آیه ۳۲- ۳۳.</ref>. در آیاتی از [[قرآن]] بر [[مال]] واژه "خیر" اطلاق شده<ref>المیزان، ج‌۱، ص‌۴۳۹.</ref>{{متن قرآن|كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ}}<ref> بر شما مقرر شده است که هرگاه مرگ یکی از شما فرا رسد، اگر مالی بر جای نهد برای پدر و مادر و خویشان وصیّت شایسته کند؛ بنا به حقّی بر گردن پرهیزگاران؛ سوره بقره، آیه ۱۸۰.</ref>، {{متن قرآن|لَّيْسَ عَلَيْكَ هُدَاهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يَشَاء وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَيْرٍ فَلأنفُسِكُمْ وَمَا تُنفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغَاء وَجْهِ اللَّهِ وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ}}<ref> رهنمود آنان با تو نیست بلکه خداوند است که هر کس را بخواهد راهنمایی می‌کند و هر دارایی که ببخشید به سود خود شماست و جز برای خشنودی خداوند، نمی‌بخشید؛ سوره بقره، آیه ۲۷۲.</ref> و آیاتی خرید و فروش را طلب "[[فضل]]" [[الهی]] دانسته است: {{متن قرآن|لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَبْتَغُواْ فَضْلاً مِّن رَّبِّكُمْ فَإِذَا أَفَضْتُم مِّنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُواْ اللَّهَ عِندَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَاكُمْ وَإِن كُنتُم مِّن قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ}}<ref> بر شما گناهی نیست که (در ایام حج) بخششی از پروردگار خود بخواهید پس چون از عرفات رهسپار شدید در مشعر الحرام خداوند را یاد کنید و او را همان‌گونه که رهنمودتان داده است فرا یاد آورید و بی‌گمان پیش از آن از گمراهان بودید؛ سوره بقره، آیه ۱۹۸.</ref><ref>المیزان، ج‌۲، ص‌۷۹.</ref> در آیه‌ای نیز آمده است که چه کسی [[زینت]] [[الهی]] و روزیهای [[پاکیزه]] را [[حرام]] کرده است؟{{متن قرآن|قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِيَ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِي لِلَّذِينَ آمَنُواْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ}}<ref> بگو: چه کسی زیوری را که خداوند برای بندگانش پدید آورده و (نیز) روزی‌های پاکیزه را، حرام کرده است؟ بگو: آن (ها) در زندگی این جهان برای کسانی است که ایمان آورده‌اند، در روز رستخیز (نیز) ویژه (ی مؤمنان) است؛ این چنین ما آیات خود را برای گروهی که دانشورند روشن می‌داریم؛ سوره اعراف، آیه ۳۲.</ref>. [[قرآن]] به [[مسلمانان]] توصیه می‌کند: هم در پی [[صلاح]] [[اخروی]] خویش باشند و هم [[سعادت دنیوی]] را بطلبند: {{متن قرآن|فَإِذَا قَضَيْتُم مَّنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُواْ اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرًا فَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا وَمَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَمِنْهُم مَّن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ}}<ref> پس چون آیین‌های ویژه حجّتان را انجام دادید خداوند را یاد کنید چونان یادکردتان از پدرانتان یا یادکردی بهتر؛ از مردم کسانی هستند که می‌گویند: پروردگارا! (هر چه می‌خواهی) در این جهان به ما ببخش و آنان را در جهان واپسین بهره‌ای نیست. و از ایشان کسانی هستند که می‌گویند: پروردگارا! در این جهان به ما نکویی بخش و در جهان واپسین هم نکویی ده و ما را از عذاب آتش نگاه دار؛ سوره بقره، آیه ۲۰۰- ۲۰۱.</ref>. برخی [[مفسران]] در ذیل [[آیه]] ۳۲ [[سوره اعراف]]، پس از بیان برنامه [[اسلام]] در [[زندگی دنیوی]]، عامل اصلی [[مجد]] و شکوه [[تمدن اسلامی]] را در برهه‌ای از [[تاریخ]]، [[تشویق]] [[اسلام]] به بهره‌گیری از نیروی [[عقل]] در جهت توسعه مصالح دنیوی و [[عمل]] [[مسلمانان]] به این توصیه‌ها و نیز فتاوای [[عالمان]] به [[وجوب]] [[تعلیم و تعلّم]] [[فنون]] و صناعات مورد نیاز [[جامعه]] می‌دانند و به [[عقیده]] ایشان آنچه که باعث توقف و [[رجوع]] این [[تمدن]] به قهقهرا گردیده [[نفوذ]] [[افکار]] افراطی گروهی بوده که [[زهد]] و [[توکل]] را به اهمال مصالح دنیوی [[تفسیر]] کرده‌اند<ref>المنیر، ج۳، ص۱۶۵ـ۱۶۹؛ ج‌۸، ص‌۱۸۸‌ـ‌۱۸۹.</ref>. این [[فکر]] در زمان [[پیامبر]] {{صل}} نیز با عنوان "[[رهبانیت]]" مطرح شد و [[نبی اکرم]] {{صل}} در مواردی متعدد با آن مخالفت کرد<ref>النهایه، ج‌۲، ص‌۲۸۰‌ـ‌۲۸۱؛ بحار الانوار، ج‌۱، ص‌۲۰۶؛ الفصول المهمه، ج‌۱، ص‌۶۹۲.</ref>. [[مفسران]] در ذیل بعضی از [[آیات]] به ذکر این موارد پرداخته‌اند<ref>تفسیر قرطبی، ج‌۱۷، ص۱۷۱‌ـ‌۱۷۲.</ref>. در [[روایات]] [[اهل بیت]] {{عم}} نیز این مخالفت به چشم می‌خورد<ref>الکافی، ج‌۵، ص‌۴۹۴‌ـ‌۴۹۶.</ref> [[مذمت]] [[قرآن کریم]] از [[دنیا]] نیز در مواردی است که [[انسان]] به‌گونه‌ای مجذوب [[زندگی دنیوی]] شود که از [[خدا]] و [[آخرت]] [[غافل]] شده، آن را بر معنویات و [[زندگی]] [[اخروی]] ترجیح دهد<ref>المیزان، ج‌۳، ص‌۱۰۴.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص ۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
# '''[[اجتماعی بودن اسلام|اجتماعی بودن]]: '''هیچ [[دینی]] مانند [[اسلام]] به [[اجتماع]] توجه نکرده است: {{متن قرآن|وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَأُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ }}<ref> و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپرا کنید و نعمت‌های خداوند را بر خود فرا یاد آورید که دشمنان (همدیگر) بودید و خداوند دل‌های شما را الفت داد و به نعمت او با هم برادر شدید و در لبه پرتگاهی از آتش بودید که شما را از آن رهانید؛ بدین‌گونه خداوند آیات خود را برای شما روشن می‌گوید باشد که شما راهیاب گردید. و باید از میان شما گروهی باشند که (مردم را) به نیکی فرا می‌خوانند و به کار شایسته فرمان می‌دهند و از کار ناشایست باز می‌دارند و اینانند که رستگارند. و مانند کسانی نباشید که پراکندند و پس از آنکه برهان‌ها (ی روشن) برای آنان آمد، اختلاف کردند و آنان را عذابی سترگ خواهد بود. ؛ سوره آل عمران، آیه ۱۰۳- ۱۰۵.</ref> [[اسلام]] به‌رغم گستردگی و تنوع مسائل [[اجتماعی]]، به‌صورت روشن و گسترده به این مسائل پرداخته است، تا آنجا که در میان فرهنگها و تمدنهای [[انسانی]] در طول [[تاریخ]] چنین عنایتی به [[شئون]] [[اجتماع]] یافت نمی‌شود<ref>المیزان، ج‌۴، ص‌۹۴‌ـ‌۹۵.</ref>. در [[قوانین اسلامی]] آنجا که میان [[حق]] [[جامعه]] و [[حق]] فرد تزاحم پیدا شود همواره [[حق]] [[جامعه]] بر [[حق]] فرد تقدم می‌یابد<ref>مجموعه آثار، ج‌۲، ص‌۲۴۲، «پیامبر امّی».</ref>. در [[قرآن کریم]] آیاتی متعدد به اصول کلی [[روابط اجتماعی]] و [[قوانین]] [[حقوق]] [[مدنی]] و [[حقوق]] جزایی نظر دارد؛ مانند {{متن قرآن|وَأَنفِقُواْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُواْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ }}<ref> و در راه خداوند هزینه کنید و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید و نیکوکار باشید که خداوند نیکوکاران را دوست می‌دارد؛ سوره بقره، آیه ۱۹۵.</ref>؛ {{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّواْ أَيْدِيَكُمْ وَأَقِيمُواْ الصَّلاةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً وَقَالُواْ رَبَّنَا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتَالَ لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ وَالآخِرَةُ خَيْرٌ لِّمَنِ اتَّقَى وَلاَ تُظْلَمُونَ فَتِيلاً }}<ref> آیا به (حال و روز) کسانی ننگریسته‌ای که به آنان گفته شد (چندی) دست (از جنگ) بکشید و نماز را بر پا دارید و زکات را بپردازید (ولی آنان آرزومند جهاد بودند) و چون بر آنان کارزار مقرر شد ناگهان دسته‌ای از آنان (چنان) از مردم (کافر) ترسیدند چون ترسیدن از خداوند یا فراتر از آن و گفتند: پروردگارا! چرا نبرد را بر ما مقرر کردی؟ چرا زمانی کوتاه ما را مهلت ندادی؟ (به اینان) بگو: بهره این جهان، اندک است و سرای واپسین برای آن کس که پرهیزگاری ورزد بهتر است و سر مویی بر شما ستم نخواهد رفت؛ سوره نساء، آیه ۷۷.</ref>؛ {{متن قرآن|وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ}}<ref> و باید از میان شما گروهی باشند که (مردم را) به نیکی فرا می‌خوانند و به کار شایسته فرمان می‌دهند و از کار ناشایست باز می‌دارند و اینانند که رستگارند؛ سوره آل عمران، آیه ۱۰۴.</ref>؛ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُواْ فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ}}<ref> ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و به سوی او راه جویید و در راه او جهاد کنید باشد که رستگار گردید؛ سوره مائده، آیه ۳۵.</ref>. این [[قوانین]] و اصول پس از [[گذشت]] قرون متمادی از عصر [[نزول]] [[قرآن کریم]] هم‌اکنون به‌طور کامل پاسخگوی نیازهای [[انسان]] کنونی است، زیرا این قواعد بر اساس اصول [[فطری]] و مطابق سعادت واقعی بشر است که این امور همیشگی و ثابت است و با [[تغییر]] دوره‌های [[تمدن]] [[انسانی]] متغیر‌ نمی‌شود<ref>المیزان، ج‌۴، ص‌۱۲۰.</ref>.
# '''سماحت و سهولت اسلام:''' هیچ دشواری خارج از [[طاقت]] [[انسان‌ها]] در [[احکام]] و تعالیم [[اسلام]] نیست: {{متن قرآن|وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ}}<ref> و در (راه) خداوند چنان که سزاوار جهاد (در راه) اوست جهاد کنید؛ او شما را برگزید و در دین- که همان آیین پدرتان ابراهیم است- هیچ تنگنایی برای شما ننهاد، او شما را پیش از این و در این (قرآن) مسلمان نامید تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید پس نماز را برپا دارید و زکات بپردازید و به (ریسمان) خداوند چنگ زنید؛ او سرور شماست که نیکو یار و نیکو یاور است؛ سوره حج، آیه ۷۸.</ref> و در آیاتی متعدد هرگونه [[سختی]] در [[احکام]] [[نفی]] شده است؛ برای مثال در [[آیه]] ۱۸۵ [[سوره]] بقره [[وجوب]] [[روزه]] [[ماه رمضان]] از [[بیمار]] و مسافر برداشته و سپس به این نکته اشاره شده که [[خداوند]] [[راحتی]] [[مؤمنان]] را می‌خواهد؛ نه زحمت آنان را: {{متن قرآن|شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِيَ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَن كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُواْ الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُواْ اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ}}<ref> روزهای روزه گرفتن در) ماه رمضان است که قرآن را در آن فرو فرستاده‌اند؛ به رهنمودی برای مردم و برهان‌هایی (روشن) از راهنمایی و جدا کردن حقّ از باطل. پس هر کس از شما این ماه را دریافت (و در سفر نبود)، باید (تمام) آن را روزه بگیرد و اگر بیمار یا در سفر بود، شماری از روزهایی دیگر (روزه بر او واجب است)؛ خداوند برای شما آسانی می‌خواهد و برایتان دشواری نمی‌خواهد و (می‌خواهد) تا شمار (روزه‌ها) را کامل کنید و تا خداوند را برای آنکه راهنمایی‌تان کرده است به بزرگی یاد کنید و باشد که سپاس گزارید؛ سوره بقره، آیه ۱۸۵.</ref>. و در آیه‌ ۶‌ [[سوره]] [[مائده]] پس از بیان [[احکام]] [[غسل]] و [[وضو]] به این مطلب اشاره شده که [[خدا]] نمی‌خواهد برای [[مؤمنان]] [[سختی]] قرار دهد، بلکه می‌خواهد آنان را [[پاکیزه]] کند{{متن قرآن|مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُم مِّنْ حَرَجٍ وَلَكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ}}<ref> خداوند نمی‌خواهد شما را در تنگنا افکند ولی می‌خواهد شما را پاکیزه گرداند؛ سوره مائده، آیه ۶.</ref>. در احادیث نبوی نیز به این معنا تصریح شده است؛ [[نبی‌ اکرم]] {{صل}} در گفت و گو با مردی که تصمیم گرفته بود با غارنشینی به خود [[سختی]] دهد فرمود: {{متن حدیث|أنّی لم‌أُبعث بالیهودیة و لاالنصرانیة و لکنّی بعثت بالحنیفیة السمحة‏‏‏}}<ref>تفسیر قرطبی، ج‌۱۷، ص‌۱۷۲؛ الدرالمنثور، ج‌۳، ص‌۱۴۳‌ـ‌۱۴۶.</ref> مشابه این جمله را [[اهل بیت]] {{عم}} از [[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[نقل]] کرده‌اند<ref>الکافی، ج‌۵، ص‌۴۹۴.</ref> بسیاری از [[مفسران]] این ویژگی [[اسلام]] را به سبب واقع‌نگری و منطقی بودن [[اسلام]] دانسته و بر این باورند که [[اسلام]] [[دین]] واقعیت و [[عقل]] است و ازاین‌رو در موارد عذر و دشواری، [[تکلیف]] برداشته‌ می‌شود<ref>المنیر، ج‌۱۱، ص‌۶.</ref>.
# '''[[تدریجی بودن دعوت]]:''' از [[آیات قرآن]] و نقلهای [[تاریخی]] بر می‌آید که [[دعوت]] [[اسلام]] و [[پیشرفت]] آن به شکل تدریجی بوده است؛ [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در ابتدای [[بعثت]] [[مأمور]] شد تا [[دعوت]] خویش را از [[نزدیکان]] خود آغاز کند: {{متن قرآن|وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ }}<ref> و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!؛ سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref>. بر اساس [[روایات]] صحیح [[پیامبر]] [[نزدیکان]] خود را به [[اسلام]] فرا‌خواند و فرمود: اولین کسی که [[دعوت]] مرا [[اجابت]] کند [[خلیفه]] من نیز خواهد بود. در این میان [[امام علی]] {{ع}} [[دعوت]] [[اسلام]] را پذیرفت و مورد استهزای برخی قرار گرفت. پس از ایشان [[حضرت خدیجه]] و [[حمزه]] و [[عبید]] و [[ابوطالب]] به [[اسلام]] گرویدند<ref>بحارالانوار، ج‌۱۸، ص‌۴۴، ۱۶۳‌ـ‌۱۶۴.</ref> پس از این مرحله قلمرو [[دعوت]]، گسترش یافت و محدوده آن [[مکه]] و اطراف آن را شامل شد: {{متن قرآن|كَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لا رَيْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ}}<ref> و بدین‌گونه ما به تو قرآنی عربی وحی کردیم تا (مردم) امّ القری و پیرامون آن را بیم دهی و (نیز) از روز گرد آمدن (همگان در رستخیز) که تردیدی در آن نیست بیم دهی؛ سوره شوری، آیه ۷.</ref>؛ امّا پس از این، محدوده [[دعوت اسلامی]] حدّ و مرز جغرافیایی و زمانی ندارد و همه [[انسان‌ها]] را در هر جا و هر وقت شامل می‌گردد<ref>المیزان، ج‌۴، ص‌۱۶۰‌ـ‌۱۶۱.</ref>، {{متن قرآن|قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهِ شَهِيدٌ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ أَئِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرَى قُل لاَّ أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ}}<ref> بگو: چه چیزی در گواهی بزرگ‌تر است؟ بگو: خداوند که میان من و شما گواه است و به من این قرآن وحی شده است تا با آن به شما و به هر کس که (این قرآن به او) برسد، هشدار دهم، آیا شما گواهی می‌دهید که با خداوند خدایان دیگری هست؟ بگو: من گواهی نمی‌دهم؛ بگو: تنها او خدایی یگانه است و من از شرکی که می‌ورزید بیزارم؛ سوره انعام، آیه ۱۹.</ref> بعضی از [[مفسران]] آیاتی را که بر نامحدود بودن محدوده [[دعوت]] [[پیامبر]] {{صل}} دلالت دارد بر ابتدای زمان [[بعثت]] نیز [[تطبیق]] کرده‌اند<ref>تفسیر ابی‌السعود، ج‌۴، ص‌۵۴.</ref>؛ امّا نقلهای [[تاریخی]] و [[عقل]] [[سلیم]] [[تأیید]] می‌کند که [[پیامبر]] همانند هر [[اصلاحگر]] سیاستمداری [[دعوت]] خویش را به تدریج گسترش داده است. پس از فراگیر شدن [[اسلام]] در [[شبه جزیره عربستان]] [[نبی اکرم]] {{صل}} به مقتضای [[رسالت]] [[جهانی]] خود مناطق و کشورهای مجاور را به [[اسلام]] فرا‌خواند که بخشی از این مناطق در زمان [[حیات]] و بخشهایی پس از [[رحلت]] آن [[حضرت]] به سرزمینهای [[اسلامی]] ملحق گردید. در این دوره‌ها [[اسلام]] در [[آسیا]] و سواحل بحرالروم و [[هندوستان]] تا کنار اقیانوس اطلس گسترش یافت<ref>لغت نامه، ج‌۲، ص‌۲۰۹۲.</ref>. [[حکومت]] و [[ولایت]] پس از [[نبی اکرم]] {{صل}} از مسیر طبیعی خود که در [[آیه اکمال]] آمده [[ولایت]] [[امام علی]] {{ع}} و [[اولاد]] آن [[حضرت]] خارج گردید و در دوره [[امویان]] و [[عباسیان]] کاملا به‌صورت [[حکومتی]] [[دنیوی]] درآمد؛ اما به رغم این [[مشکلات]] [[اسلام]] به [[پیشرفت]] و گسترش خود ادامه داد و امروز [[جهان اسلام]] از ساحل دریای آتلانتیک در [[غرب]] [[آفریقا]] آغاز می‌شود و تا مرزهای [[ناحیه]] سینکیانگ یعنی ترکستان چین در [[شرق]] امتداد می‌یابد و در شمال، مرزهای آن از شمال ترکستان شوروی آغاز‌و به سومالی یعنی خط استوا در آفریقا‌ منتهی‌ می‌گردد<ref>اسلام از دیدگاه ژول لابوم، ص‌۱۴۴.</ref>. به [[عقیده]] [[علامه طباطبایی]] [[تدریجی بودن دعوت]] [[اسلام]] افزون بر محدوده مخاطبان در دو‌ زمینه دیگر نیز بوده است: نخست در ارائه و [[تعلیم]] [[معارف اسلامی]] و [[تکالیف شرعی]] که در این زمینه با مراجعه به [[آیات قرآن]] می‌توان تدریجی بودن این [[تعالیم]] را به خوبی دریافت. در این خصوص با مقایسه [[آیات مکی و مدنی]] معلوم می‌شود که در [[آیات]] مکی تنها [[توحید]] و [[معاد]]، آن‌هم به‌صورت اجمالی در زمینه [[اعتقادات]] و معدودی از [[اعمال عبادی]] در زمینه [[احکام]] طرح گردیده، در حالی‌ که در [[آیات]] [[مدنی]] مسائل [[اعتقادی]] و [[احکام]] با تفصیل و گستردگی بیشتری مطرح شده است. به [[عقیده]] برخی [[مفسران]]، [[اسلام]] در ابتدای عصر [[بعثت]] با توجّه به واقعیتهای [[اجتماعی]] و محیطی و [[آداب]] [[انسان‌ها]] در آن دوره [[احکام]] خود را به شکل مرحله‌ای طرح کرد، تا [[تشریع]] دفعی آنها موجب [[عسر]] و حرج نگردد. نگاهی به نحوه [[تشریع]] [[حرمت]] [[خمر]] یا [[احکام]] [[نماز]] و [[احکام]] [[ارث]] به خوبی مسیر تدریجی بودن [[تشریع احکام]] را در [[قرآن]] و [[روایات]] ثابت می‌کند<ref>المیزان، ج‌۴، ص‌۱۵۷‌ـ‌۱۶۱؛ ویژگیهای کلی اسلام، ص‌۲۵۲‌ـ‌۲۹۱.</ref>. دومین زمینه، [[شیوه]] [[ارشاد]] است که ابتدا تنها با‌دعوت زبانی و در صورت عدم تأثیر، با کناره‌گرفتن از [[معاشرت]] و در صورت عناد و [[لجاجت]] با [[مبارزه]] مستقیم بوده است. این مراحل و شیوه‌های [[تبلیغ]] به شکل روشنی در [[آیات]] {{متن قرآن|قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلا صَالِحًا وَلا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا}}<ref> بگو: جز این نیست که من هم بشری چون شمایم (جز اینکه) به من وحی می‌شود که خدای شما خدایی یگانه است؛ پس هر کس به لقای پروردگارش امید دارد باید کاری شایسته کند و در پرستش پروردگارش هیچ کس را شریک نسازد؛ سوره کهف، آیه ۱۱۰.</ref>، {{متن قرآن|وَلا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ}}<ref> نیکی با بدی برابر نیست؛ به بهترین شیوه (دیگران را از چالش با خود) باز دار، ناگاه آن کس که میان تو و او دشمنی است چون دوستی مهربان می‌گردد؛ سوره فصلت، آیه ۳۴.</ref>، {{متن قرآن|وَلاَ تَرْكَنُواْ إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاء ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ}}<ref> و به ستمگران مگرایید که آتش (دوزخ) به شما رسد در حالی که شما را در برابر خداوند، سروری نباشد، آنگاه یاری نخواهید شد؛ سوره هود، آیه ۱۳.</ref> و {{متن قرآن|لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ }}<ref> دین شما از شما و دین من از من؛ سوره کافرون، آیه ۶.</ref> طرح گردیده است<ref>المیزان، ج‌۴، ص‌۱۶۱.</ref>. درباره تدریجی بودن [[اسلام]] می‌توان به تدریجی بودن [[نزول قرآن]] اشاره کرد. به تصریح [[قرآن]] و [[تأیید]] [[سنت]] و [[تاریخ]]، [[آیات قرآن]] به‌صورت تدریجی نازل شده است: {{متن قرآن|وَقُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُكْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنزِيلاً }}<ref> و آن را قرآنی بخش‌بخش کرده‌ایم تا بر مردم با درنگ بخوانی و آن را خرده‌خرده فرو فرستاده‌ایم؛ سوره اسراء، آیه ۱۰۶.</ref>.<ref>تاریخ قرآن، ص‌۱۸۵، ۲۰۰.</ref> آیه‌ای در پاسخ به این [[اعتراض]] [[کافران]] که چرا [[قرآن]] به یکباره نازل نشده، [[نزول]] تدریجی [[قرآن]] را برای تقویت [[قلب]] [[پیامبر]] {{صل}} و در نتیجه فزونی [[بصیرت]] ایشان دانسته است: {{متن قرآن|وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلا }}<ref> و کافران گفتند: چرا قرآن بر او یکجا فرو فرستاده نشده است؟ این چنین (فرو فرستاده‌ایم) تا دلت را بدان استوار داریم و آن را (بر تو) بسیار آرام خواندیم؛ سوره فرقان، آیه ۳۲.</ref>.<ref>مجمع البیان، ج‌۷، ص‌۲۶۵.</ref>.
# '''غلبه بر دیگر ادیان:''' در [[قرآن کریم]] افزون بر آنکه [[اسلام]]، [[خاتم ادیان]] معرفی شده چنین [[وعده]] داده شده که سرانجام بر سایر [[شرایع]] و مکاتب غالب شده، همه عالم را فرا خواهد گرفت. این مضمون با عبارت{{متن قرآن|لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ }}<ref> اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند؛ سوره توبه، آیه ۳۳.</ref> آمده است. به [[عقیده]] [[بیضاوی]] مضمون این [[آیات]] با [[آیه]] ۳۲ [[سوره]] [[توبه]]: {{متن قرآن|يُرِيدُونَ أَن يُطْفِؤُواْ نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ}}<ref> برآنند که نور خداوند را با دهان‌هاشان خاموش گردانند و خداوند جز این نمی‌خواهد که نورش را کمال بخشد هر چند کافران نپسندند؛ سوره توبه، آیه ۳۲.</ref> یکسان است<ref>تفسیر بیضاوی، ج‌۲، ص‌۱۸۰.</ref>. این [[غلبه]] به [[خذلان]] [[پیروان]] سایر [[شرایع]] یا [[نسخ شرایع]] آنها [[تفسیر]] شده است<ref>روح المعانی، مج‌۶، ج‌۱۰، ص‌۱۲۵.</ref>. برخی گفته‌اند: سیطره بر چیزی یا با [[حجت]] و [[دلیل]] است یا به واسطه [[کثرت]] یا بر اثر [[استیلا]] و [[غلبه]]. در مورد [[بشارت]] به [[سیطره اسلام]] بر دیگر [[شرایع]] احتمال نخست موجه نیست، زیرا این [[بشارت]] متوجه امری در [[آینده]] است و [[حجّت]] و [[دلیل]] [[اسلام]] از همان اول [[برتری]] و تفوّق داشته است. احتمال دوم و سوم نیز ممکن است ناموجّه معرفی شود، زیرا تاکنون [[اسلام]] در [[هند]] و چین و [[روم]] و سایر بلاد [[کفر]] [[غلبه]] نیافته؛ ولی در پاسخ می‌توان گفت اولا [[اسلام]] هرجا با دیگر [[شرایع]] روبرو شده بر آنها [[غلبه]] کرده است؛ نظیر [[یهودیت]] در [[عربستان]] و [[مسیحیت]] در [[شام]] و [[مجوسیت]] در [[ایران]]. ثانیاً ممکن است زمان این [[وعده الهی]] هنوز فرا نرسیده باشد. [[حدیثی]] از [[نبی‌ اکرم]] {{صل}} زمان این [[غلبه]] را [[هنگام قیام]] [[حضرت مهدی]] {{ع}} می‌داند<ref>التفسیر الکبیر، ج‌۱۶، ص‌۳۹‌ـ‌۴۰.</ref>. [[طبری]] با [[نقل]] [[کلامی]] از [[ابن‌ عباس]] احتمال دیگری را نیز طرح کرده که مراد از این [[آیه]]، روشن شدن همه امور [[دین]] بر [[پیامبر اکرم]] {{صل}} است، به‌گونه‌ای که هیچ چیزی از [[دین]] برایشان مخفی نماند<ref>جامع البیان، مج‌۶، ج‌۱۰، ص‌۱۵۱.</ref>؛ امّا این معنا برای [[آیه]] با توجه به سیاق [[آیات]] مذکور و [[روایات]] [[شأن نزول]] چندان موجّه به نظر نمی‌رسد. از میان [[مفسران]] [[امامیه]] [[شیخ طوسی]] [[آیه]] ۳۳ [[سوره]] [[توبه]] را [[دلیل]] [[حقانیت]] و [[صدق]] [[نبی اکرم]] {{صل}} می‌داند، زیرا به‌ مقتضای عبارت {{متن قرآن|لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ}} [[خداوند]] [[پیروزی اسلام]] را بر همه [[شرایع]] [[بشارت]] داده است. ایشان همچنین روایتی از‌ [[امام باقر]] {{ع}} [[نقل]] می‌کند که زمان این [[غلبه]] و‌ پیروزی‌ نهایی [[اسلام]] هنگام خروج [[قائم‌ آل‌ محمد]] {{ع}} است<ref>التبیان، ج‌۵، ص‌۲۰۹.</ref>. [[اسلام]] ویژگیهای دیگری نیز دارد؛ در [[آیه]] ۱۵۷ [[سوره اعراف]] خصوصیاتی برای [[اسلام]] و [[نبی اکرم]] {{صل}} ذکر شده که این اوصاف قبل از [[قرآن]] در [[تورات]] و [[انجیل]] به عنوان نشانه‌های [[دین خاتم]] ذکر شده است: {{متن قرآن|الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُواْ بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِيَ أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ}}<ref> همان کسان که از فرستاده پیام‌آور درس ناخوانده پیروی می‌کنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته می‌یابند؛ آنان را به نیکی فرمان می‌دهد و از بدی باز می‌دارد و چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام می‌گرداند و بار (تکلیف)‌های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمی‌دارد، پس کسانی که به او ایمان آورده و او را بزرگ داشته و بدو یاری رسانده‌اند و از نوری که همراه وی فرو فرستاده شده است پیروی کرده‌اند رستگارند؛ سوره اعراف، آیه ۱۵۷.</ref> در این [[آیه]] افزون بر ویژگی "امّی بودن" برای [[پیامبر اسلام]]، خصوصیاتی نیز برای [[دین]] آن [[حضرت]] ذکر شده است. به [[عقیده]] [[علامه طباطبایی]] ۵ خصوصیت ویژه برای [[اسلام]] در این [[آیه]] آورده شده است: [[امر به معروف]]، [[نهی از منکر]]، [[حلال]] شدن طیبات، [[حرمت]] خبائث و آزاد‌سازی [[انسان]] از قید و بندهای مادی و [[معنوی]]. به [[اعتقاد]] ایشان بعضی از این ویژگیها به نوعی در برخی از [[شرایع]] دیگر هم بوده است؛ ولی در هیچ شریعتی جز [[اسلام]] به‌ شکل کامل و جامع تحقق نیافته است<ref>المیزان، ج‌۸، ص‌۲۸۰، ۲۸۷.</ref>. برخی [[مفسران]]، یکی از ویژگیها و امتیازات [[اسلام]] را داشتن [[تاریخ]] روشن دانسته‌اند. در [[تاریخ اسلام]] به‌روشنی، سابقه [[پیامبر]] {{صل}} [[پیش از بعثت]] و پس از آن با نقلهای [[متواتر]] و مستند وجود دارد. نحوه [[نزول]] [[وحی]]، آغاز و انجام آن، چگونگی [[جمع‌آوری قرآن]]، فعالیتهای [[اجتماعی]]، [[سیاسی]] و مکاتبات [[پیامبر]] {{صل}} به شکل روشن و دقیق در [[تاریخ]] ثبت‌شده و این در حالی است که مستند بودن [[تاریخ]] سایر [[شرایع]] و کتابهای آنها از جهاتی گوناگون دچار اشکال‌است<ref>تفسیر المنار، ج‌۱۰، ص‌۳۸۹.</ref>.<ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>
 
== نقش [[ولایت]] در [[اسلام]] ==
یکی از [[ارکان اسلام]]، [[ولایت]] است که [[حقیقت اسلام]] با آن کامل و تمام می‌گردد: {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِينًا}}<ref>امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم؛ سوره مائده، آیه ۳.</ref> این [[آیه]] که درباره [[واقعه غدیر]] است [[ولایت]] را عامل کمال و تمام [[دین]] می‌داند. واژه "کمال" در مواردی به‌کار می‌رود که مجموعه‌ای دارای اجزای مختلف باشد و هر جزء آن اثری خاص داشته باشد و پیدا شدن همه اجزای مقصود و غرض اصلی از مجموعه پیدا می‌شود؛ مانند [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|وَلِتُكْمِلُواْ الْعِدَّةَ}}<ref>سوره بقره، آیه۱۸۵.</ref> در مقابل، واژه "تمام" در مواردی است که اجزا به‌صورت جدا اثری ندارد و با جمع همه آنها اثر مورد نظر یافت می‌شود؛ نظیر [[آیه]] {{متن قرآن|أَتِمُّواْ الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ}}<ref>سوره بقره، آیه ۱۸۷.</ref> بر‌ اساس [[آیه]] ۳ [[سوره]] [[مائده]] [[ولایت]] همانند سایر [[ارکان اسلام]] در کمال این [[دین]] نقش دارد و بدون آن این مجموعه ناقص است. از سوی دیگر [[اسلام]] به‌عنوان [[نعمت الهی]] هنگامی اثر واقعی خود را می‌یابد که همراه [[ولایت]] باشد و به بیان دیگر، [[اسلام]] بدون [[ولایت]] در [[حقیقت اسلام]] نیست<ref>المیزان، ج‌۵، ص‌۱۷۹‌ـ‌۱۸۱.</ref>. سرّ اهمیت [[ولایت]] هنگامی آشکار می‌گردد که به [[شئون]] گوناگون [[دین اسلام]] ـ‌ که دارای ابعاد [[اجتماعی]] و عمومی، آن هم در سطح جهانی و در همه زمانهاست‌ ـ توجه کنیم. با نگاهی به وقایع تاریخ‌ [[اسلام]] پس از [[رحلت]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} و اهمال مسئله [[ولایت]] از سوی [[مسلمانان]] و [[مشکلات]] و آسیب‌هایی که از این [[ناحیه]] به [[جامعه اسلامی]] رسید اهمیت این مسئله روشن‌تر می‌گردد. به [[عقیده]] [[علامه طباطبایی]] [[ولایت]] همچون سایر اصول و [[فروع]] [[اسلام]] با [[فطرت]] هماهنگ است و [[ولایت]] و [[انتصاب]] شخصی برای [[اداره امور]] [[جامعه]] از بدیهیات [[فطرت]] است که هیچ [[اجتماعی]] در هیچ شرایطی از آن بی‌نیاز نیست<ref>المیزان، ج‌۶، ص‌۴۸.</ref>. این [[وظیفه]] و امر مهم در زمان [[حیات]] [[رسول اکرم]] {{صل}} بر عهده خود آن [[حضرت]] بود. [[انتصاب]] [[والی]]، اعزام مبلغ و [[مأمور]] مالیاتی و دیگر [[شئون]] [[ولایت]] از اموری است که [[پیامبر اکرم]] {{صل}} به عنوان [[ولی امر]] [[مسلمانان]] عهده‌دار اداره آن بودند<ref>المیزان، ص‌۴۹.</ref>. به [[عقیده شیعه]] پس از [[رسول‌ اکرم]] {{صل}}، امیرالمؤمنین علی {{ع}} برای این [[مقام]] برگزیده شده‌اند و پس از ایشان ۱۱‌ نفر از [[اولاد]] گرامی ایشان برای این [[مقام]] تعیین گردیده‌اند<ref>المیزان، ج‌۵، ص‌۱۷۶‌ـ‌۱۸۱.</ref> [[شیعه]] برای [[اثبات]] این [[عقیده]] خود در برابر [[اهل سنت]] که این [[حقیقت]] را نمی‌پذیرند، به [[دلایل عقلی]] و نیز [[آیات قرآن]] و [[اخبار]] [[متواتر]] که از طریق [[شیعه]] و [[سنی]] [[نقل]] شده [[تمسک]] جسته‌اند<ref>المیزان، ص‌۱۶۷‌ـ‌۲۰۱.</ref>.
 
در روایاتی متعدد از [[شیعه]] و [[اهل سنت]] برای [[اسلام]] ارکان دیگری نیز ذکر شده است. [[روایات]] [[اهل سنت]] غالباً به ۵ رکن اشاره دارد: [[توحید]]، برپایی [[نماز]]، پرداخت [[زکات]]، [[روزه]] [[ماه رمضان]] و [[حجّ]]<ref>صحیح البخاری، ج‌۱، ص‌۹‌ـ‌۱۰؛ صحیح مسلم، ج‌۱، ص‌۴۵.</ref> و در بعضی از [[روایات]] [[شهادت]] به [[رسالت]] [[نبی‌ اکرم]] {{صل}} در کنار [[شهادت]] به [[وحدانیت خدا]] ذکر شده است<ref>صحیح البخاری، ج‌۱، ص‌۱۰.</ref> در برخی از [[روایات شیعه]] نیز [[ارکان اسلام]] همین ۵‌ رکن شمرده شده<ref>الکافی، ج‌۲، ص‌۳۱.</ref> و در غالب روایاتی که از [[اهل بیت]] {{صل}} [[نقل]] شده عنصر "[[ولایت]]" از ارکان و مهم‌ترین آنها دانسته شده است: {{عربی|" وَ لَمْ‏ يُنَادَ بِشَيْ‏ءٍ كَمَا نُودِيَ‏ بِالْوَلَايَة‏‏‏"}}<ref>الکافی، ص‌۱۸.</ref> در [[حدیثی]] [[ولایت]] به منزله کلید و راه ورود به دیگر ارکان معرفی شده<ref>الکافی، ص‌۱۸.</ref>، و [[اسلام]] بدون [[ولایت]]، [[اسلام]] تهی از [[حقیقت]] شمرده شده است. در برخی از [[روایات]] در [[مقام]] بیان فرق بین [[ولایت]] و دیگر ارکان گفته شده: در برخی حالات ممکن است رخصت در ترک سایر ارکان یعنی [[نماز]]، [[زکات]]، [[روزه]] و [[حجّ]] پیدا شود؛ ولی در ترک [[ولایت]] هیچ‌گاه رخصت پیدا‌ نمی‌شود<ref>بحارالانوار، ج‌۶۵، ص‌۳۷۶.</ref>. در برخی [[روایات]] افزون بر ذکر [[ولایت]] به‌ صورت کلی، [[ولایت]] هر یک از [[امامان‌ معصوم]] {{عم}} به تفصیل مطرح شده‌ است<ref>بحارالانوار، ج‌۶۶، ص‌۲.</ref> در برخی دیگر پس از ذکر [[ولایت]] گفته شده که بدون [[اعتقاد]] به آن، [[مرگ]] [[انسان]] [[مرگ جاهلی]] است<ref>الکافی، ج۱، ص۳۷۷؛ بحارالانوار، ج۶۵، ص۳۸۷.</ref>.<ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ ـ ۲۶۰.</ref>
 
== آثار [[اسلام]] ==
[[اسلام]] آثاری دارد که مهم‌ترین آنها زدودن کدورت‌ها و آلودگی‌های [[دوران جاهلیت]] است و به‌طور کلی همه [[گناهان]]، پس از [[اسلام آوردن]] بخشیده می‌شود: {{متن قرآن|قُل لِلَّذِينَ كَفَرُواْ إِن يَنتَهُواْ يُغْفَرْ لَهُم مَّا قَدْ سَلَفَ وَإِنْ يَعُودُواْ فَقَدْ مَضَتْ سُنَّةُ الأَوَّلِينَ}}<ref>به کافران بگو: اگر (از کفر) باز ایستند گذشته‌هایشان بخشوده می‌گردد و اگر (به آن) باز گردند، (بدانند که) سنّت پیشینیان گذشته است؛ سوره انفال، آیه۳۸.</ref>.<ref>جامع البیان، مج‌۶، ج‌۹، ص‌۳۲۶؛ تفسیر قرطبی، ج‌۷، ص‌۲۵۵.</ref>
 
در [[روایات]] فراوانی از [[اهل‌ سنت]] و [[امامیه]] آمده است: {{متن حدیث|فإنّ الإسلام يجبّ ما قبله‏}}<ref>بحارالانوار، ج‌۷، ص‌۲۷۲؛ ج‌۹، ص‌۲۲۲.</ref> و در برخی [[روایات]] این امر چنین تعلیل شده که [[خداوند متعال]] پس از [[اسلام آوردن]] شخص بزرگ‌ترین [[گناه]] را که [[شرک]] است می‌آمرزد؛ پس [[گناهان]] دیگر به طریق اولی بخشیده می‌شود<ref>بحارالانوار، ج‌۶، ص‌۲۳.</ref>. مضمون این [[حدیث]] به‌ صورت قاعده‌ای [[فقهی]] به‌کار گرفته شده است. در [[تفسیر]] [[قرطبی]] از این قاعده با تعبیر {{عربی|"الْإِسْلَام‏ يَهْدِمُ مَا قَبْلَه‏‏‏‏"}} یاد شده است<ref>تفسیر قرطبی، ج‌۷، ص‌۲۵۵.</ref>.
 
[[ابن‌ مسعود]] نیز از [[نبی اکرم]] {{صل}} [[نقل]] کرده است: اگر کسی [[عمل]] [[نیکی]] در حال [[اسلام]] به جا آورد [[خداوند متعال]] او را به هیچ گناهی از زمان [[جاهلیت]] [[مؤاخذه]] نمی‌کند<ref>المنیر، ج‌۹، ص‌۳۲۱.</ref>.
 
در [[روایات]] آثار دیگری نیز از قبیل [[حفظ جان]] و [[مال]] و جواز [[ازدواج]] و [[ارث‌بری]] برای [[اسلام آوردن]] ذکر شده است<ref>جامع البیان، مج‌۶، ج‌۱۰، ص‌۲۳۴؛ کشف الاسرار، ج‌۳، ص‌۶۱۴؛ نورالثقلین، ج‌۵، ص‌۱۰۲.</ref>.<ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ ـ ۲۶۰.</ref>
 
== مراتب اسلام ==
=== مرتبه اول ===
[[پذیرفتن]] [[ظواهر]] [[اوامر و نواهی]] خداست؛ به این صورت که با زبان [[شهادتین]] را بگوید؛ خواه موافق با قلبش باشد یا نباشد. در این باره [[خدای تعالی]] فرموده: {{متن قرآن|قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ}}<ref>«تازی‌های بیابان‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم و هنوز ایمان در دل‌هایتان راه نیافته است و اگر از خداوند و پیامبرش فرمان برید از (پاداش) کردارهایتان چیزی کم نمی‌کند که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره حجرات، آیه ۱۴.</ref>. در مقابل اسلام به این معنا، اولین مرتبه [[ایمان]] قرار دارد و آن عبارت است از [[اذعان]] و [[باور قلبی]] به مضمون اجمالی شهادتین که لازمه‌اش عمل به غالب [[فروع]] است.
 
=== مرتبه دوم ===
دنباله و لازمه همان [[ایمان قلبی]] است که در مقابل مرتبه اول اسلام قرار داشت؛ یعنی [[تسلیم]] و [[انقیاد]] [[قلبی]] نسبت به نوع [[اعتقادات]] حقه تفصیلی و [[اعمال]] صالحه‌ای که از توابع آن است؛ هرچند که در بعضی موارد تخطی شود. داشتن این مرحله از اسلام منافاتی با ارتکاب بعضی [[گناهان]] ندارد. خدای تعالی درباره این مرحله از اسلام می‌فرماید: {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا مُسْلِمِينَ}}<ref>«آنان که به آیات ما ایمان آوردند و مسلمان بودند؛» سوره زخرف، آیه ۶۹.</ref>. {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً}}<ref>«ای مؤمنان! همگی به فرمانبرداری (خداوند) درآیید و از گام‌های شیطان پیروی نکنید که او برای شما دشمنی آشکار است» سوره بقره، آیه ۲۰۸.</ref>.
دنباله و لازمه همان [[ایمان قلبی]] است که در مقابل مرتبه اول اسلام قرار داشت؛ یعنی [[تسلیم]] و [[انقیاد]] [[قلبی]] نسبت به نوع [[اعتقادات]] حقه تفصیلی و [[اعمال]] صالحه‌ای که از توابع آن است؛ هرچند که در بعضی موارد تخطی شود. داشتن این مرحله از اسلام منافاتی با ارتکاب بعضی [[گناهان]] ندارد. خدای تعالی درباره این مرحله از اسلام می‌فرماید: {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا مُسْلِمِينَ}}<ref>«آنان که به آیات ما ایمان آوردند و مسلمان بودند؛» سوره زخرف، آیه ۶۹.</ref>. {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً}}<ref>«ای مؤمنان! همگی به فرمانبرداری (خداوند) درآیید و از گام‌های شیطان پیروی نکنید که او برای شما دشمنی آشکار است» سوره بقره، آیه ۲۰۸.</ref>.


بنابراین، یک مرتبه از اسلام وجود دارد که بعد از ایمان پدیدار می‌شود؛ از آنجا که می‌فرماید: «ای کسانی که ایمان آوردید، داخل در [[سلم]] شوید». پس معلوم می‌شود این اسلام، غیر اسلام مرتبه اول است که قبل از ایمان بود. آن گاه در مقابل این اسلام، مرتبه دوم از ایمان قرار دارد و آن عبارت است از [[اعتقاد]] تفصیلی به [[حقایق]] [[دینی]] که خدای تعالی درباره‌اش می‌فرماید:
بنابراین، یک مرتبه از اسلام وجود دارد که بعد از ایمان پدیدار می‌شود؛ از آنجا که می‌فرماید: «ای کسانی که ایمان آوردید، داخل در [[سلم]] شوید». پس معلوم می‌شود این اسلام، غیر اسلام مرتبه اول است که قبل از ایمان بود. آن گاه در مقابل این اسلام، مرتبه دوم از ایمان قرار دارد و آن عبارت است از [[اعتقاد]] تفصیلی به [[حقایق]] [[دینی]] که خدای تعالی درباره‌اش می‌فرماید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ}}<ref>«ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر او و کتابی که بر پیامبرش فرو فرستاده و کتابی که پیش از آن فرود آورده است ایمان بیاورید» سوره نساء، آیه ۱۳۶.</ref>، {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان! (ندای) خداوند و پیامبر را هر گاه شما را به چیزی فرا خوانند که به شما زندگی می‌بخشد پاسخ دهید و بدانید که خداوند میان آدمی و دل او میانجی می‌شود و (بدانید که) به نزد وی گرد آورده می‌شوید» سوره انفال، آیه ۲۴.</ref>.
{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ}}<ref>«ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر او و کتابی که بر پیامبرش فرو فرستاده و کتابی که پیش از آن فرود آورده است ایمان بیاورید» سوره نساء، آیه ۱۳۶.</ref>.


{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان! (ندای) خداوند و پیامبر را هر گاه شما را به چیزی فرا خوانند که به شما زندگی می‌بخشد پاسخ دهید و بدانید که خداوند میان آدمی و دل او میانجی می‌شود و (بدانید که) به نزد وی گرد آورده می‌شوید» سوره انفال، آیه ۲۴.</ref>.
[[خداوند]] در این دو [[آیه]] دارندگان [[ایمان]] را به داشتن ایمان بالاتر [[ارشاد]] می‌کند؛ پس معلوم می‌گردد که [[ایمان دوم]] غیر از اول است.
[[خداوند]] در این دو [[آیه]] دارندگان [[ایمان]] را به داشتن ایمان بالاتر [[ارشاد]] می‌کند؛ پس معلوم می‌گردد که [[ایمان دوم]] غیر از اول است.


===مرتبه سوم [[اسلام]]===
=== مرتبه سوم ===
مرتبه سوم از اسلام، دنباله و لازمه همان مرتبه دوم ایمان است. وقتی [[نفس آدمی]] با ایمان ذکر شده [[انس]] گرفت و متخلق به [[اخلاق]] آن شد، خود به خود سایر قوای منافی با آن، از قبیل [[قوای حیوانی]] و سبعی، برای نفس رام و منقاد می‌شود و آن قوایی که متمایل به هوس‌های [[دنیایی]] و زینت‌های فانی و ناپایدار آن می‌شوند، آرام گرفته و نفس به آسانی می‌تواند از [[سرکشی]] آنها جلوگیری کند. اینجاست که [[آدمی]] آن چنان [[خدا]] را [[بندگی]] می‌کند که گویی او را می‌بیند و اگر خدا را نمی‌بیند، به این [[باور]] و [[یقین]] رسیده است که خدا او را می‌بیند. این مرتبه، همان «[[مقام احسان]]» در [[روایات]] است؛ چنان که [[رسول اکرم]]{{صل}} به جناب [[ابوذر]] فرمود:
مرتبه سوم از اسلام، دنباله و لازمه همان مرتبه دوم ایمان است. وقتی [[نفس آدمی]] با ایمان ذکر شده [[انس]] گرفت و متخلق به [[اخلاق]] آن شد، خود به خود سایر قوای منافی با آن، از قبیل [[قوای حیوانی]] و سبعی، برای نفس رام و منقاد می‌شود و آن قوایی که متمایل به هوس‌های [[دنیایی]] و زینت‌های فانی و ناپایدار آن می‌شوند، آرام گرفته و نفس به آسانی می‌تواند از [[سرکشی]] آنها جلوگیری کند. اینجاست که [[آدمی]] آن چنان [[خدا]] را [[بندگی]] می‌کند که گویی او را می‌بیند و اگر خدا را نمی‌بیند، به این [[باور]] و [[یقین]] رسیده است که خدا او را می‌بیند. این مرتبه، همان «[[مقام احسان]]» در [[روایات]] است؛ چنان که [[رسول اکرم]] {{صل}} به جناب [[ابوذر]] فرمود: {{متن حدیث|يَا أَبَا ذَرٍّ، اعْبُدِ اللَّهَ كَأَنَّكَ‏ تَرَاهُ‏، فَإِنْ كُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) يَرَاكَ}}<ref>الأمالی (للطوسی) (ط. دار الثقافة، ۱۴۱۴ .ق)، ص۵۲۶.</ref>.
{{متن حدیث|يَا أَبَا ذَرٍّ، اعْبُدِ اللَّهَ كَأَنَّكَ‏ تَرَاهُ‏، فَإِنْ كُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) يَرَاكَ}}<ref>الأمالی (للطوسی) (ط. دار الثقافة، ۱۴۱۴ ه.)، ص۵۲۶.</ref>.
 
چنین کسی دیگر در [[باطن]] و سرّخود هیچ نیروی سرکشی نمی‌بیند که [[مطیع]] [[اوامر و نواهی الهی]] نباشد یا در نظر [[راضی]] به [[تقدیر الهی]] نباشد. چنین فردی سراپای وجودش [[تسلیم]] خدا می‌شود.
چنین کسی دیگر در [[باطن]] و سرّخود هیچ نیروی سرکشی نمی‌بیند که [[مطیع]] [[اوامر و نواهی الهی]] نباشد یا در نظر [[راضی]] به [[تقدیر الهی]] نباشد. چنین فردی سراپای وجودش [[تسلیم]] خدا می‌شود.


درباره این [[اسلام]] است که [[خدای تعالی]] می‌فرماید:
درباره این [[اسلام]] است که [[خدای تعالی]] می‌فرماید: {{متن قرآن|فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا}}<ref>«پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمی‌آورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کرده‌ای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.</ref>.
{{متن قرآن|فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا}}<ref>«پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمی‌آورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کرده‌ای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.</ref>.
 
یعنی ایمانشان کامل نمی‌شود، مگر وقتی که هم در اختلافاتی که بینشان پدید می‌آید، تو را [[حَکَم]] کنند و هم وقتی حُکمی راندی، در [[دل]] هیچ گونه [[ناراحتی]] از [[حُکم]] تواحساس نکنند و به تمام معنا [[تسلیم]] شوند».
یعنی ایمانشان کامل نمی‌شود، مگر وقتی که هم در اختلافاتی که بینشان پدید می‌آید، تو را [[حَکَم]] کنند و هم وقتی حُکمی راندی، در [[دل]] هیچ گونه [[ناراحتی]] از [[حُکم]] تواحساس نکنند و به تمام معنا [[تسلیم]] شوند».


این اسلام در مرتبه سوم است که [[ایمان]] مرتبه سوم در ادامه آن قرار دارد و آن [[ایمانی]] است که [[آیات]] زیر و آیاتی دیگر به آن اشاره می‌کند:
این اسلام در مرتبه سوم است که [[ایمان]] مرتبه سوم در ادامه آن قرار دارد و آن [[ایمانی]] است که [[آیات]] زیر و آیاتی دیگر به آن اشاره می‌کند: {{متن قرآن|قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ *... وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ}}<ref>«بی‌گمان مؤمنان رستگارند *... و آنان که از یاوه رویگردانند» سوره مؤمنون، آیه ۱-۳.</ref>، {{متن قرآن|إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ}}<ref>«آنگاه که پروردگارش بدو فرمود: فرمانبردار باش، او گفت: فرمانبردار پروردگار جهانیانم» سوره بقره، آیه ۱۳۱.</ref>.
{{متن قرآن|قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ *... وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ}}<ref>«بی‌گمان مؤمنان رستگارند *... و آنان که از یاوه رویگردانند» سوره مؤمنون، آیه ۱-۳.</ref>
 
{{متن قرآن|إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ}}<ref>«آنگاه که پروردگارش بدو فرمود: فرمانبردار باش، او گفت: فرمانبردار پروردگار جهانیانم» سوره بقره، آیه ۱۳۱.</ref>.
[[اخلاق فاضله]] مانند [[رضا]]، تسلیم، سوداگری با [[خدا]]، [[صبر]] در خواسته خدا، [[زهد]] به تمام معنا، [[تقوی]] و [[حب]] و [[بغض]] به خاطر خدا، همه از لوازم این مرتبه از ایمان است.
[[اخلاق فاضله]] مانند [[رضا]]، تسلیم، سوداگری با [[خدا]]، [[صبر]] در خواسته خدا، [[زهد]] به تمام معنا، [[تقوی]] و [[حب]] و [[بغض]] به خاطر خدا، همه از لوازم این مرتبه از ایمان است.


===مرتبه چهارم از اسلام===
=== مرتبه چهارم ===
این مرتبه از اسلام، دنباله و لازمه همان مرحله سوم از ایمان است. حال [[انسانی]] که در مرتبه قبلی بود، در برابر پروردگارش، [[عبد]] مملوک در مقابل مولای مالکش می‌باشد؛ یعنی دائماً مشغول [[انجام وظیفه]] [[عبودیت]] به طور [[شایسته]] است و به تسلیم کامل در برابر [[اراده]] [[مولی]] رسیده است. همه اینها مربوط به عبودیت در برابر [[مالک]] عرفی و بشری است و عبودیت در [[ملک]] خدای [[رب العالمین]] به مراتب عظیم‌تر از آن است. [[مالکیت خدا]] [[حقیقی]] است و سایر مالکیت‌ها اعتباری است و هیچ موجودی در برابرش [[استقلال]] ندارد؛ نه استقلال ذاتی، نه وصفی و نه عملی؛ ملکیتی که لایق [[مقام]] کبریایی خدای [[عزیز]] و قدیر است.
این مرتبه از اسلام، دنباله و لازمه همان مرحله سوم از ایمان است. حال [[انسانی]] که در مرتبه قبلی بود، در برابر پروردگارش، [[عبد]] مملوک در مقابل مولای مالکش می‌باشد؛ یعنی دائماً مشغول [[انجام وظیفه]] [[عبودیت]] به طور [[شایسته]] است و به تسلیم کامل در برابر [[اراده]] [[مولی]] رسیده است. همه اینها مربوط به عبودیت در برابر [[مالک]] عرفی و بشری است و عبودیت در [[ملک]] خدای [[رب العالمین]] به مراتب عظیم‌تر از آن است. [[مالکیت خدا]] [[حقیقی]] است و سایر مالکیت‌ها اعتباری است و هیچ موجودی در برابرش [[استقلال]] ندارد؛ نه استقلال ذاتی، نه وصفی و نه عملی؛ ملکیتی که لایق [[مقام]] کبریایی خدای [[عزیز]] و قدیر است.
برای [[انسانی]] که در مرتبه سابق از [[اسلام]] و [[تسلیم]] است، قابلیت و احتمال آن است که [[عنایت]] ربّانی شامل حالش گشته، این معنا برایش مشهود شود که [[مُلک]] تنها برای خداست و غیر [[خدا]] هیچ چیزی نه [[مالک]] خویش است و نه مالک چیز دیگر؛ مگر آنکه [[خداوند]] اعتباراً تملیکش کرده باشد؛ پس ربّی هم سوای او ندارد. این معنا امری موهبتی و افاضه‌ای [[الهی]] است که خداوند به آنان که لایق بداند عنایت می‌کند. چه بسا دعای [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} درباره قرارگرفتن خود و فرزندانش در زمره [[مسلمین]]، درخواست این مرحله از اسلام و [[ایمان]] بوده باشد:
{{متن قرآن|رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا}}<ref>«پروردگارا! و ما را فرمانبردار خود بگمار و از فرزندان ما خویشاوندانی را فرمانبردار خویش (برآور) و شیوه‌های پرستشمان را به ما بنما و توبه ما را بپذیر بی‌گمان تویی که توبه‌پذیر مهربانی» سوره بقره، آیه ۱۲۸.</ref>.


در ابتدا، حضرت ابراهیم{{ع}} مخاطب این امر قرار گرفته بود که:
برای [[انسانی]] که در مرتبه سابق از [[اسلام]] و [[تسلیم]] است، قابلیت و احتمال آن است که [[عنایت]] ربّانی شامل حالش گشته، این معنا برایش مشهود شود که [[مُلک]] تنها برای خداست و غیر [[خدا]] هیچ چیزی نه [[مالک]] خویش است و نه مالک چیز دیگر؛ مگر آنکه [[خداوند]] اعتباراً تملیکش کرده باشد؛ پس ربّی هم سوای او ندارد. این معنا امری موهبتی و افاضه‌ای [[الهی]] است که خداوند به آنان که لایق بداند عنایت می‌کند. چه بسا دعای [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} درباره قرارگرفتن خود و فرزندانش در زمره [[مسلمین]]، درخواست این مرحله از اسلام و [[ایمان]] بوده باشد: {{متن قرآن|رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا}}<ref>«پروردگارا! و ما را فرمانبردار خود بگمار و از فرزندان ما خویشاوندانی را فرمانبردار خویش (برآور) و شیوه‌های پرستشمان را به ما بنما و توبه ما را بپذیر بی‌گمان تویی که توبه‌پذیر مهربانی» سوره بقره، آیه ۱۲۸.</ref>.
{{متن قرآن|إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ}}<ref>«آنگاه که پروردگارش بدو فرمود: فرمانبردار باش، او گفت: فرمانبردار پروردگار جهانیانم» سوره بقره، آیه ۱۳۱.</ref>.
 
در ابتدا، حضرت ابراهیم {{ع}} مخاطب این امر قرار گرفته بود: {{متن قرآن|إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ}}<ref>«آنگاه که پروردگارش بدو فرمود: فرمانبردار باش، او گفت: فرمانبردار پروردگار جهانیانم» سوره بقره، آیه ۱۳۱.</ref>.  


ظاهر عبارت این است که امر {{متن قرآن|أَسْلِمْ}} امر تشریفی باشد نه [[تکوینی]] و [[ابراهیم]]{{ع}} [[دعوت]] [[پروردگار]] خود را [[اجابت]] نمود، تا به [[اختیار]] خود تسلیم خدا شده باشد. این هم مسلم است که این امر از اوامری بوده که در ابتدای کار حضرت ابراهیم{{ع}} متوجه او شده؛ پس اینکه ایشان در اواخر [[عمر]] از [[خدای تعالی]] برای خود و فرزندشان [[اسماعیل]]{{ع}} تقاضای اسلام و [[فهم]] [[دستورات]] [[عبادی]] می‌کند، این معنا را به [[ذهن]] متبادر می‌سازد که ایشان چیزی را تقاضا کرده که تنها با [[موهبت الهی]]، به [[بندگان]] خاصی که در امتحانات سربلند بیرون می‌آیند، عنایت می‌شود؛ یا درخواست [[ثبات]] برامری بوده که باز ثابت بودنش به [[اختیار]] خودش نبوده است. پس [[اسلامی]] که [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} در این [[آیه]] درخواست کرده، [[اسلام]] مرتبه چهارم است.
ظاهر عبارت این است که امر {{متن قرآن|أَسْلِمْ}} امر تشریفی باشد نه [[تکوینی]] و [[ابراهیم]] {{ع}} [[دعوت]] [[پروردگار]] خود را [[اجابت]] نمود، تا به [[اختیار]] خود تسلیم خدا شده باشد. این هم مسلم است که این امر از اوامری بوده که در ابتدای کار حضرت ابراهیم {{ع}} متوجه او شده؛ پس اینکه ایشان در اواخر [[عمر]] از [[خدای تعالی]] برای خود و فرزندشان [[اسماعیل]] {{ع}} تقاضای اسلام و [[فهم]] [[دستورات]] [[عبادی]] می‌کند، این معنا را به [[ذهن]] متبادر می‌سازد که ایشان چیزی را تقاضا کرده که تنها با [[موهبت الهی]]، به [[بندگان]] خاصی که در امتحانات سربلند بیرون می‌آیند، عنایت می‌شود؛ یا درخواست [[ثبات]] برامری بوده که باز ثابت بودنش به [[اختیار]] خودش نبوده است. پس [[اسلامی]] که [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} در این [[آیه]] درخواست کرده، [[اسلام]] مرتبه چهارم است.


در ادامه این مرتبه از اسلام، مرتبه چهارم از [[ایمان]] قرار دارد که عبارت از این است که حالات فوق، تمامی وجود [[آدمی]] را فرا بگیرد، [[خداوند]] متولی امور او شود و خود [[تدبیر]] [[هدایت]] آنان را به عهده گیرد. [[خدای تعالی]] درباره این مرتبه از ایمان می‌فرماید:
در ادامه این مرتبه از اسلام، مرتبه چهارم از [[ایمان]] قرار دارد که عبارت از این است که حالات فوق، تمامی وجود [[آدمی]] را فرا بگیرد، [[خداوند]] متولی امور او شود و خود [[تدبیر]] [[هدایت]] آنان را به عهده گیرد. [[خدای تعالی]] درباره این مرتبه از ایمان می‌فرماید: {{متن قرآن|أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ * الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ}}<ref>«آگاه باشید که دوستان خداوند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌شوند * آنان که ایمان آوردند و پرهیزگاری می‌ورزیدند» سوره یونس، آیه ۶۲-۶۳.</ref>.
{{متن قرآن|أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ * الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ}}<ref>«آگاه باشید که دوستان خداوند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌شوند * آنان که ایمان آوردند و پرهیزگاری می‌ورزیدند» سوره یونس، آیه ۶۲-۶۳.</ref>.


مؤمنینی که در این آیه ذکر شده‌اند، باید این [[یقین]] را داشته باشند که غیر از خداوند هیچ کس از خود استقلالی ندارد و هیچ سببی تأثیر و سببیت ندارد، مگر به [[اذن خدا]]. وقتی چنین [[یقینی]] برای کسی دست داد، دیگر از هیچ پیشامد [[ناگواری]] ناراحت و اندوهناک نمی‌شود و از هیچ محذوری که احتمالش را بدهد نمی‌ترسد؛ این است معنای {{متن قرآن لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ}}. وگرنه معنا ندارد که [[انسان]] حالتی پیدا کند که از هیچ چیز نترسد و هیچ پیشامدی اندوهناکش نسازد. بنابراین، مراد از آیه همان ایمان مرتبه چهارم است که در [[قلب]] کسانی پیدا می‌شود که دارای اسلام مرتبه چهارم باشند<ref>برگرفته از المیزان فی تفسیر القرآن (ط. جامعه مدرسین، ۱۴۱۷ ه.ق)، ج۱، ص۳۰۰.</ref>.
مؤمنینی که در این آیه ذکر شده‌اند، باید این [[یقین]] را داشته باشند که غیر از خداوند هیچ کس از خود استقلالی ندارد و هیچ سببی تأثیر و سببیت ندارد، مگر به [[اذن خدا]]. وقتی چنین [[یقینی]] برای کسی دست داد، دیگر از هیچ پیشامد [[ناگواری]] ناراحت و اندوهناک نمی‌شود و از هیچ محذوری که احتمالش را بدهد نمی‌ترسد؛ این است معنای {{متن قرآن| لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ}}. وگرنه معنا ندارد که [[انسان]] حالتی پیدا کند که از هیچ چیز نترسد و هیچ پیشامدی اندوهناکش نسازد. بنابراین، مراد از آیه همان ایمان مرتبه چهارم است که در [[قلب]] کسانی پیدا می‌شود که دارای اسلام مرتبه چهارم باشند<ref>برگرفته از المیزان فی تفسیر القرآن (ط. جامعه مدرسین، ۱۴۱۷ .ق)، ج۱، ص۳۰۰.</ref>.


در همه آیاتی که خداوند به [[انبیا]] و اولیای [[معصوم]] خود{{عم}} نسبت اسلام و ایمان می‌دهد، این [[مقام]] مدّنظر است؛ چنان‌که خداوند درباره حضرت ابراهیم{{ع}} می‌فرماید:
در همه آیاتی که خداوند به [[انبیا]] و اولیای [[معصوم]] خود {{عم}} نسبت اسلام و ایمان می‌دهد، این [[مقام]] مدّنظر است؛ چنان‌که خداوند درباره حضرت ابراهیم {{ع}} می‌فرماید: {{متن قرآن|إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ}}<ref>«آنگاه که پروردگارش بدو فرمود: فرمانبردار باش، او گفت: فرمانبردار پروردگار جهانیانم» سوره بقره، آیه ۱۳۱.</ref>، {{متن قرآن|وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا}}<ref>«و بهدین‌تر از آن کس که روی (دل) خویش به (سوی) خداوند نهد در حالی که نکوکار باشد و از آیین ابراهیم درست‌آیین پیروی کند، کیست؟ و خداوند، ابراهیم را دوست (خود) گرفت» سوره نساء، آیه ۱۲۵.</ref>.
{{متن قرآن|إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ}}<ref>«آنگاه که پروردگارش بدو فرمود: فرمانبردار باش، او گفت: فرمانبردار پروردگار جهانیانم» سوره بقره، آیه ۱۳۱.</ref>، {{متن قرآن|وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا}}<ref>«و بهدین‌تر از آن کس که روی (دل) خویش به (سوی) خداوند نهد در حالی که نکوکار باشد و از آیین ابراهیم درست‌آیین پیروی کند، کیست؟ و خداوند، ابراهیم را دوست (خود) گرفت» سوره نساء، آیه ۱۲۵.</ref>.


بر همین مبناست که همه [[انبیا]]{{عم}} به فرزندانشان توصیه می‌کردند خود را به این مرتبه از [[اسلام]] برسانند و از [[پروردگار]] نیز این [[مقام]] را برای خود و فرزندانشان درخواست می‌نمودند:
بر همین مبناست که همه [[انبیا]] {{عم}} به فرزندانشان توصیه می‌کردند خود را به این مرتبه از [[اسلام]] برسانند و از [[پروردگار]] نیز این [[مقام]] را برای خود و فرزندانشان درخواست می‌نمودند: {{متن قرآن|وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ}}<ref>«و ابراهیم آن را به پسران خود سفارش کرد و یعقوب نیز: که ای فرزندان من! خداوند برای شما این دین را برگزیده است پس، جز در فرمانبرداری (از او) از این جهان نروید» سوره بقره، آیه ۱۳۲.</ref>.
{{متن قرآن|وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ}}<ref>«و ابراهیم آن را به پسران خود سفارش کرد و یعقوب نیز: که ای فرزندان من! خداوند برای شما این دین را برگزیده است پس، جز در فرمانبرداری (از او) از این جهان نروید» سوره بقره، آیه ۱۳۲.</ref>.


[[خداوند]] به همه [[امت اسلام]] نیز در [[اجابت]] [[دعوت]] [[رسول اکرم]]{{صل}}، امر به رسیدن به این مقام می‌نماید:
[[خداوند]] به همه [[امت اسلام]] نیز در [[اجابت]] [[دعوت]] [[رسول اکرم]] {{صل}}، امر به رسیدن به این مقام می‌نماید:
{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! از خداوند چنان که سزاوار پروا از اوست پروا کنید و جز در مسلمانی نمیرید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۲.</ref>.
{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! از خداوند چنان که سزاوار پروا از اوست پروا کنید و جز در مسلمانی نمیرید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۲.</ref>.


نتیجه آنکه: در امت اسلام، [[مقام ولایت]] [[نبوی]]{{صل}} و [[علوی]]{{ع}} همان مقام [[سلمی]] است که [[برائت]] از همه [[عیوب]] و کاستی‌های [[شرک‌آلود]] را در خود دارد. در [[آیه]] مورد [[استدلال]] نیز، امر به ورود به این مقام، یعنی امر به [[تبعیت]] از چنین اولیایی برای رسیدن به عالی‌ترین مراتب اسلام و [[ایمان]].<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۵ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۵ ص ۱۶۹ - ۱۷۴.</ref>
نتیجه آنکه: در امت اسلام، [[مقام ولایت]] [[نبوی]] {{صل}} و [[علوی]] {{ع}} همان مقام [[سلمی]] است که [[برائت]] از همه [[عیوب]] و کاستی‌های [[شرک‌آلود]] را در خود دارد. در [[آیه]] مورد [[استدلال]] نیز، امر به ورود به این مقام، یعنی امر به [[تبعیت]] از چنین اولیایی برای رسیدن به عالی‌ترین مراتب اسلام و [[ایمان]]<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۵ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۵ ص۱۶۹ ـ ۱۷۴.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
خط ۲۲۱: خط ۲۶۶:
# [[پرونده:10524027.jpg|22px]] [[محمد علی کوشا|کوشا، محمد علی]]، [[اسلام - کوشا (مقاله)|مقاله «اسلام»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|'''دانشنامه معاصر قرآن کریم''']]
# [[پرونده:10524027.jpg|22px]] [[محمد علی کوشا|کوشا، محمد علی]]، [[اسلام - کوشا (مقاله)|مقاله «اسلام»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|'''دانشنامه معاصر قرآن کریم''']]
# [[پرونده:1379153.jpg|22px]] [[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۵ (کتاب)|'''ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۵''']]
# [[پرونده:1379153.jpg|22px]] [[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۵ (کتاب)|'''ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۵''']]
# [[پرونده:1100559.jpg|22px]] [[عبدالنبی امامی|امامی، عبدالنبی]]، [[فرهنگ قرآن (کتاب)|'''فرهنگ قرآن''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}



نسخهٔ کنونی تا ‏۳۰ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۳۸

اسلام به معنای اطاعت کلی و بی‌قید و شرط و تسلیم محض بودن، در اصطلاح بر دین پیامبر خاتم(ص) اطلاق می‌شود. این واژه با مشتقات در آیات فراوانی آمده است و در دو معنای شریعت پیامبر خاتم و نیز دین و سیره همه انبیای الهی به کار رفته است. مجموعه تعلیمات اسلام از یک لحاظ به سه بخش تقسیم می‌گردد: اصول عقاید؛ اخلاقیات و احکام.

برخی از مشخصاتی که برای اسلام نام برده شده عبارت است از: منطبق بودن با فطرت؛ اعتدال و میانه‌روی؛ جامعیت و خاتمیت و... .

معناشناسی

واژه اسلام مصدر باب اِفعال از ماده "س‌ ـ‌ ل‌ ـ‌ م"[۱] به معنای صحت و عافیت و دوری از هرگونه عیب و نقص و فساد[۲] و در بابِ افعال به معانی: انقیاد[۳]، امتثال امر و نهی بدون هیچ‌گونه اعتراض[۴]، اطاعت کلی و بی قید و شرط و تسلیم محض بودن[۵]، اذعان به حکم الهی، اخلاص در عبادت[۶] و ادای طاعات به دور از هرگونه فریب است[۷].

برخی اصل واحد در این ماده را موافقت کامل ظاهری و باطنی دانسته‌اند. به‌گونه‌ای که مخالفتی در کار نباشد و معانی دیگری مانند انقیاد، صلح و رضا را از لوازم این معنا به شمار آورده‌اند[۸]. اسلام در اصطلاح، بر شریعت پیامبر‌ خاتم (ص) اطلاق شده است[۹].[۱۰]

رابطه میان معنای اصطلاحی و معانی لغوی اسلام این است که دین اسلام سراسر طاعت در برابر خداوند و پذیرش و انقیاد اوامر، بدون هیچ‌گونه اعتراض است[۱۱] و در آن، سلامت از امتناع و سرکشی وجود دارد[۱۲]؛ انسان مسلمان با اظهار فروتنی و ابراز پذیرش شریعت، به آنچه پیامبر اکرم (ص) آورده، ملتزم شده است[۱۳].

ایزوتسو با ریشه‌یابی کلمه اسلام در میان اعرابِ پیش از اسلام بر این باور است که این واژه مانند بیشتر اصطلاحات کلیدی قرآن پیشینه‌ای خاص در جاهلیت دارد. به عقیده وی این اصطلاح در آن دوران به‌طور کلی به معنای ترک کردن و دست کشیدن بوده است و عرب‌ها هنگامی فعل "اَسْلَمَ" را به‌کار می‌بردند که شخص از چیزی که برای او بسیار عزیز و گران‌بها بود دست می‌کشید و آن را به دیگری که خواستار آن بود وا‌می‌گذاشت و در صورتی که آن چیز خودِ شخصِ وی باشد که گران‌بهاترین موجودی انسان است، در این حالت اسلام به معنای اطاعت کلی و بی قید و شرط و تسلیم محض بودن است[۱۴].

وی حقیقت اسلام را در فرهنگ قرآن حاکی از پیدایش دوره‌ای جدید در زندگی عرب‌ها پس از گذراندن دوران جاهلیت می‌داند. به عقیده وی واژه اسلام در برابر جاهلیت است؛ مسلمان بودن این است که انسان از همه خودپسندی‌ها و مغرور بودن به قدرت دست کشیده، در برابر خداوند همچون بنده خدمتگزاری حالت خضوع و اطاعت و فروتنی را برگزیند.

این حالت، پایان دوره جاهلیت است که در آن، مغرور بودن به قدرت بشری، اعتماد به نفس نامحدود، استقلال مطلق و تصمیم تزلزل‌ناپذیر برای سر فرود نیاوردن در برابر هیچ قدرتی جزء لاینفک زندگی بوده است[۱۵].[۱۶]

اسلام در قرآن کریم

کلمۀ اسلام هشت بار و مشتقات آن ۱۳۴ مرتبه در قرآن به کار رفته است. واژه اسلام در قرآن کریم افزون بر معنای لغوی به دو معنای دیگر دانسته شده است: یکی خصوص شریعت پیامبر خاتم (ص)[۱۷] و دیگری دین و سیره همه انبیای الهی و به عبارت دیگر "دین‌ الله"[۱۸].

بسیاری از مفسران به رغم التفات به وجود دو معنا برای "اسلام"، به تعیین معنای آن در قرآن نپرداخته‌اند و در مواردی که آن را بر شریعت پیامبر‌ خاتم (ص) تطبیق کرده‌اند روشن نشده که این تطبیق به لحاظ استعمال "اسلام" به معنای عام خود در کامل‌ترین مصداق است یا مراد از اسلام معنای خاص و اصطلاحی آن است. برخی استعمال این واژه را در خصوص شریعت پیامبر اسلام (ص)امری مسلم و بدیهی دانسته و کاربردهای دیگر را در غیر معنای اصلی خود دانسته‌اند[۱۹]؛ ولی برخی دیگر بر این باورند که کلمه اسلام به معنای شریعت قرآن، اصطلاحی است که پس از دوران نزول قرآن و گسترش آوازه دین محمّدی پیدا شده است[۲۰].

برخی نیز به‌ صورت قاعده‌ای کلی گفته‌اند: هرجا در آیات قرآن کلمه اسلام به همراه واژه "احسان" آمده منظور شریعت نبی اکرم (ص) است[۲۱]؛ اما در مورد معنای دوم "دین و سیره همه پیامبران الهی" باید گفت با وجود تعدد پیامبران، در سراسر قرآن تأکید و اصرار فراوانی بر وحدت دین الهی دیده می‌شود و در فرهنگ قرآن این حقیقت و روش واحد، اسلام نام دارد. دعوت به اسلام و ترغیب انسان‌ها به پیروی از آن به‌صورت اصلی کلی در بسیاری از آیات، با صراحت و وضوح تمام آمده است.

در بعضی از آیات، انبیای الهی خود و پیروان خود را "مُسْلِم" نامیده‌اند و حتی برخی پژوهش‌های لغت‌شناسانه حاکی از آن است که کلمه اسلام با معنای پیشگفته، در سایر شرایع، به زبانهای عبری، سریانی و آکادی نیز یافت می‌شود. برخی بر این عقیده‌اند که این واژه به‌صورت یک اصطلاح از شرایع کهن‌تر گرفته شده است[۲۲]. این تحقیقات با مضمون بسیاری از آیات که در آنها انبیای پیشین و پیروان ایشان مسلمان خوانده شده‌اند سازگار است[۲۳]وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِن كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُم مَّقَامِي وَتَذْكِيرِي بِآيَاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُواْ أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُواْ إِلَيَّ وَلاَ تُنظِرُونِ فَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَمَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ[۲۴]؛ إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ[۲۵]؛ وَقَالَ مُوسَى يَا قَوْمِ إِن كُنتُمْ آمَنتُم بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُواْ إِن كُنتُم مُّسْلِمِينَ[۲۶]؛ وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُواْ آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ[۲۷].

حقیقت اسلام به معنای انقیاد و گردن نهادن در برابر خداوند به عنوان حقیقتی مستمر در طول تاریخ شرایع همواره وجود داشته است و پیامبران‌الهی همگی دارای دین واحدی به نام اسلام بوده‌اند[۲۸]. این حقیقت به‌صورت یک اصل حاکم در تعالیم همه رسولان الهی وجود داشته و به شریعت خاص و تنها انبیای اولواالعزم اختصاص ندارد، زیرا گرچه نخستین شریعت الهی چنان که برخی مفسران از آیه ۱۳ سوره شوری استظهار کرده‌اند، از زمان حضرت نوح (ع) آغاز گردیده[۲۹]؛ لکن تعالیم پیامبران الهی از زمان حضرت نوح (ع) و حضرت شیث (ع) و حضرت ادریس (ع) نیز وجود داشته[۳۰] و اسلام به منزله رکن اساسی همه آنها بوده است[۳۱]. البته باید توجه داشت که اسلام در معنای مذکور طیف وسیعی از عقاید، احکام و اخلاق را شامل می‌گردد که مصداق آن به اقتضای هر مرحله زمانی ویژگیهای خاص همان مرحله را دارد. به عبارت دیگر اسلام به معنای انقیاد و تسلیم و فروتنی، صفت کلی شرایع است که در هر مرحله به شکلی خاص و به تناسب همان دوره تجلی یافته است[۳۲].

برخی مفسران با اذعان به اینکه اسلام همان دین الهی است که همه انبیا بر اساس آن مشی کرده‌اند اختلاف شرایع را در فروع می‌دانند[۳۳]، برخی دیگر می‌گویند: گرچه ماهیت اسلام به معنای عام آن تسلیم شدن در برابر اوامر الهی در زمینه عقاید و اعمال یا معارف و احکام است که این حقیقت در همه شرایع یکی است؛ اما به لحاظ کمیت و کیفیت و نیز کمال و نقص در شرایع گوناگون متغیر است و در حقیقت اسلام دین واحدی است در همه شرایع که درجات آن به سبب استعداد قومهای گوناگون متفاوت می‌گردد[۳۴]، بر این اساس می‌توان تفاوت دین و شریعت را هنگامی که در ‌تقابل با یکدیگر به‌کار رود این گونه بیان کرد که دین همان خطوط کلی اسلام و ثابت است[۳۵]: إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الإِسْلامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ[۳۶]، چون این دین عِندَ اللَّهِ است و هرچه عِندَ اللَّهِ باشد از دگرگونی و زوال مصون است: مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ وَلَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُواْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ[۳۷] و دینی غیر از آن از کسی پذیرفته نمی‌شود: وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلامِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ[۳۸]؛ ولی شریعت، همان فروع و جزئیاتی است که برای هر پیامبر به‌طور مشخص بیان شده و نسبت به امت‌های مختلف متفاوت است[۳۹]، بنابراین، خطوط کلی دین ثابت و لایتغیر است و به همین سبب تعددناپذیر بوده، جمع و تثنیه در آن روا نیست[۴۰]، بنابراین، می‌توان گفت دین الهی واحد و دارای مراتبی است که در هر زمانی به تناسب همان زمان، مرتبه‌ای از آن ظهور پیدا کرده است[۴۱].

در قرآن کریم واژه‌هایی است که مقصود از آنها، آخرین شریعت الهی دانسته شده است؛ مانند: "اسلام": حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالأَزْلامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ [۴۲]؛ وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلامِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ[۴۳].[۴۴] و مشتقات آن همچون "مسلمین": إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيرًا وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا[۴۵]؛ وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ[۴۶][۴۷]؛ "مسلمون": وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا[۴۸].[۴۹]، "اَسْلَمَ": قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَهُوَ يُطْعِمُ وَلاَ يُطْعَمُ قُلْ إِنِّيَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۵۰].[۵۱]، "أسلموا": يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُل لّا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُم بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَاكُمْ لِلإِيمَانِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ[۵۲]، "إسلامکم": يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُل لّا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُم بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَاكُمْ لِلإِيمَانِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ[۵۳].[۵۴]، "أسلمنا": قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِن تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لا يَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ[۵۵].[۵۶] و نیز واژه‌هایی مانند "دین": وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ[۵۷].[۵۸]، "حق": قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَاْ عَلَيْكُم بِوَكِيلٍ[۵۹].[۶۰] و "دین قیم": فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ[۶۱].[۶۲].[۶۳]

آیات و اسلام

اسلام، اصطلاحاً به آخرین دینی اطلاق می‌شود که بر محمد بن عبدالله (ص) یعنی آخرین پیامبر نازل شده است. بنابراین، مراد از اسلام همان آخرین شریعت الهی است که در آیات زیر از آن سخن به میان آمده است:

  1. الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا[۶۴]؛
  2. وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ[۶۵]؛
  3. إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ... أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا[۶۶]؛
  4. وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ[۶۷]؛
  5. وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا[۶۸]؛
  6. قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۶۹]؛
  7. يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لَا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلَامَكُمْ بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَاكُمْ لِلْإِيمَانِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ[۷۰]؛
  8. قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ[۷۱]؛
  9. وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ[۷۲]؛
  10. قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ[۷۳]؛
  11. فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ[۷۴].

و همین اسلام، اصطلاحی است که در قرآن به عنوان ناسخ ادیان پیشین معرفی شده است: إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ[۷۵]، وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ[۷۶].

بنابراین، خداوند یکتا، تنها اسلام را که ناسخ ادیان پیشین است می‌پذیرد، هرچند جوهر همه ادیان آسمانی و اصول دین و امور اخلاقی آنها یکی است، اما دین اسلام چون کامل‌ترین دین از جهت احکام و شریعت است و مرحله عالی کلاس ادیان به شمار می‌رود و حتی از جهت اصول و اخلاق نیز به خاطر تبیین صحیح و بدون تحریف آن از طریق سنت و اهل بیت پیامبر کامل عرضه گردیده است از جهت عقل و نقل بر همه ادیان پیشین مزیّت و برتری دارد، لذا با بودن دین کامل‌تر، هرگز پذیرفته نیست که کسی آن را نپذیرد و بر ادیان پیشین باقی بماند.

واژه اسلام یکی از اصطلاحات کلیدی قرآن است که این کلمه کلیدی یکی از میدان‌های معناشناختی قرآن شامل: "تسلیم"، "سِلم"، "اسلام"، "استسلام"، "سَلم و سِلم"، "طاعت"، "اطاعت"، "تبعیت"، "سجده"، "رکوع" و "عبادت" می‌شود. کلمه ضد آن "کفر"، "شرک" و "عناد" است. این میدان معناشناختی بر "توحید" مبتنی است.

ورود افراد به دین اسلام با گفتن شهادتین «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ» تحقق می‌یابد و با گفتن آن، شخص گوینده در جرگه مسلمان‌ها قرار می‌گیرد و احکام اسلامی نسبت به او، اجرا می‌شود. در آغاز دعوت پیامبر هم، گفتن شهادتین سبب مسلمانی افراد می‌شد و پس از ورود به اسلام، آنگاه روح و حقیقت اسلام بر آنان عرضه می‌شد. از جمله اینکه حقیقت اسلام چیزی فراتر از الفاظ و امور ظاهری است و آن این است که فراتر از بیان ظاهری قلباً نیز آن را تصدیق کنند تا آنچه را که به آن اقرار کرده‌اند جزو عقیده آنها گردد. به این معنا که وقتی به یگانگی خدا و رسالت حضرت محمد شهادت میدهد معتقد شود که خالق هستی در ذات و صفات یگانه است و پرستش تنها برای او و از آنِ اوست و از جهت دیگر هم ملتزم به اجرای احکام الهی باشد و چنین اسلامی که همراه با تصدیق وجدانی و نفسانی توأم با پایبندی عملی به احکام آن است "ایمان" نامیده می‌شود چنان که در آیه قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ[۷۷] آمده است. آیه بعد از آن در معرفی مؤمنان است: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ[۷۸].

بنابراین مرحله آغازین پذیرش اسلام گفتن شهادتین و مرحله عالی آن اعتقادات قلبی و تعهد عملی در مقابل خدا و رسول و پایبندی به ما انزل الله است.

نقطه مقابل "اسلام"، "کفر"، "شرک" و "مخالفت عملی" با آن است. البته تجسم واقعی اسلام و عینیت آن در جامعه، در کامل‌ترین مصداقش در عمل به این آیه است: أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۷۹] آنگاه است که با پذیرش چنین ولایتی، دین به مرحله عالی ظهور و کمال خود می‌رسد: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا[۸۰]. از آیه إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ...[۸۱] دانسته می‌شود که مفهوم "اسلام" عام است اما مفهوم "ایمان" خاص.

بنابراین مسلمان گناه‌کار در هنگام گناه از دایره ایمان خارج می‌شود نه از اسلام و شخص گناهکار به اجماع مسلمانان کافر نیست. پس هر جا که ایمان باشد اسلام نیز هست، ولی ممکن است کسی اسلام آورده باشد اما ایمان در قلب و روح او رسوخ و نفوذ ننموده باشد. در میان خوارج نهروان که در کار و مخالفت‌شان، انگیزه سیاسی متحجرانه بر هر چیزی غلبه داشت، برای توجیه کشتار بی‌گناهان مسلمان که از جانب آنان با بی‌رحمی تمام انجام می‌گرفت، گفتند: اسلام و ایمان مفهوماً یکی هستند و لذا هر کسی که مرتکب گناه شود از اسلام خارج شده و قتل او جایز است! گفته‌اند پس از آنان بین معتزله و قدریه نیز چنین اعتقادی شکل گرفته است[۸۲]؛ آنان معتقد بودند که هرکس واجبی را ترک کند یا حرامی را مرتکب شود از اسلام خارج شده است، اشاعره گفتند گرچه در برخی آیات، اسلام و ایمان به گونه‌ای آمده که بیانگر نوعی یگانگی میان آن دو است، اما مضمون این آیات می‌تواند تنها ناظر به وحدت مصداقی اسلام و ایمان باشد و لزوماً تساوی مفهومی را نمی‌رساند[۸۳]؛ مثل آیه فَأَخْرَجْنَا مَنْ كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ[۸۴] که میان "مؤمنین" و "مسلمین" در این آیه وحدت مصداقی وجود دارد نه اینکه مفهوماً هر دو یکی باشند وگرنه با آیه قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا[۸۵] در تعارض خواهد بود.

دین اسلام آن‌گونه که قرآن کریم آن را معرفی کرده دینی است که با فطرت انسان هماهنگ است فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ[۸۶]؛ تعالیم‌اش متعادل و به دور از افراط و تفریط است و در نتیجه امت اسلامی هم امتی در حد وسط و به دور از افراط و تفریط باید باشدوَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا[۸۷].

این دین به دور از سستی و فتور و ضعف و ناروایی است و سرتاسر آن حق و حقیقت است:

  1. قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ يُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ[۸۸]؛
  2. هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا[۸۹]؛
  3. هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ[۹۰]؛
  4. قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ[۹۱]؛

دین استوار و پابرجاست و از هر جهت مردمان را به قیام و هدایت وا می‌دارد:

  1. فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْقَيِّمِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لَا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ يَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ[۹۲]؛
  2. مَنْ يُصْرَفْ عَنْهُ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَذَلِكَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ[۹۳]؛
  3. إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا[۹۴].

اسلام جامع‌ترین و کامل‌ترین معارف و احکام را عرضه می‌کند:

  1. حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۹۵]؛
  2. وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلَاءِ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ[۹۶].

این دین برای همه مکان‌ها و همه زمان‌ها است و در واقع دینی جهانی برای تمام ساکنان کره خاکی است:

  1. قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِيدٌ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ أَئِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرَى قُلْ لَا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ[۹۷]؛
  2. قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ[۹۸]؛
  3. وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ[۹۹]؛
  4. نَذِيرًا لِلْبَشَرِ[۱۰۰]؛
  5. أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ[۱۰۱]؛
  6. وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ[۱۰۲]؛
  7. تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا[۱۰۳]؛
  8. إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ[۱۰۴]؛
  9. وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا[۱۰۵].

کتاب این دین به نام قرآن معجزه جاودانه آن است و هیچ کس قادر نیست که مانند آن به جهانیان عرضه کند:

  1. قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا[۱۰۶]؛
  2. إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ[۱۰۷]؛
  3. وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلَاءِ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ[۱۰۸]؛
  4. فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ[۱۰۹].

کتاب چنین دینی پایدار و استوار دعوتگر مردم به تعقل و تفکر است و بیش از پنجاه آیه درباره اندیشه و اندیشیدن دارد:

  1. وَقَالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ[۱۱۰]؛
  2. إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ[۱۱۱]؛
  3. وَكَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ[۱۱۲]؛
  4. لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ[۱۱۳].

اسلام مردمان را به کسب علم و معرفت دعوت کرده و آنان را از جهل و نادانی بر حذر داشته است:

  1. وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا[۱۱۴]؛
  2. أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاء اللَّيْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا يَحْذَرُ الآخِرَةَ وَيَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُوا الأَلْبَابِ[۱۱۵].

در این دین، دنیا وسیله مناسبی برای تعالی و تکامل و دستیابی به مراتب و درجات آخرت قرار داده شده و جمع میان دنیا و آخرت ممکن دانسته شده است:

  1. اللَّهُ الَّذِي سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ فِيهِ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ وَسَخَّرَ لَكُم مَّا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ جَمِيعًا مِّنْهُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ[۱۱۶]؛
  2. اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّكُمْ وَسَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَكُمُ الأَنْهَارَ وَسَخَّر لَكُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَائِبَيْنَ وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ[۱۱۷]؛
  3. كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ[۱۱۸]؛
  4. لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَاكُمْ وَإِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ[۱۱۹]؛
  5. لَيْسَ عَلَيْكَ هُدَاهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَلِأَنْفُسِكُمْ وَمَا تُنْفِقُونَ إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ[۱۲۰]؛
  6. قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ[۱۲۱].

اسلام دین اجتماعی است و در کتاب آن به اتحاد میان مسلمانان سخت سفارش شده است:

  1. وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَأُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ [۱۲۲]؛
  2. إِذْ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ[۱۲۳]؛
  3. أَوَلَا يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ[۱۲۴]؛
  4. وَلَا تَهِنُوا فِي ابْتِغَاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَمَا تَأْلَمُونَ وَتَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لَا يَرْجُونَ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا[۱۲۵]؛
  5. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّهِ وَلَا الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلَا الْهَدْيَ وَلَا الْقَلَائِدَ وَلَا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْوَانًا وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ[۱۲۶]؛
  6. لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَيَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ[۱۲۷].

در اسلام، احکام سخت و خشن وجود ندارد، بلکه سراسر آن سهولت و سماحت و دستورات آن متناسب با توان و ظرفیت انسان‌ها است:

  1. وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ[۱۲۸]؛
  2. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ[۱۲۹].

این دین به عنوان دین پیامبر خاتم و ناسخ تمام ادیان پیشین و پیامبر آن پایان‌بخش پیامبران است؛ مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا[۱۳۰].

این دین به مرور زمان تمام کره خاکی را تسخیر خواهد کرد و بر تمام دین‌ها غالب خواهد آمد:

  1. هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ[۱۳۱]؛
  2. هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا[۱۳۲].

ویژگی‌های پیامبر اسلام در تورات و انجیل یاد شده است الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[۱۳۳].

اسلام به عنوان دین رأفت و رحمت و پیامبر آن به عنوان بهترین الگو و سرمشق برای انسان‌ها، عملاً ثابت کرد که قدرت تغییر و تحول را دارد و از مردمان جاهلی که دچار انواع انحطاط و خرافات و عقب‌ماندگی بودند، انسان‌هایی با فضیلت و سرشار از کرامت و شرافت تربیت نمود و تمدنی پرشکوه و بادوام را به وجود آورد که در تاریخ بی‌نظیر است. اسلام کینه‌ها را زدود و آلودگی‌های اخلاقی را برطرف نمود و به انسان‌های عصر نزول وحی گفت: «الْإِسْلَامُ يَجُبُ مَا قَبْلَهُ» یعنی کارهای خلاف گذشته را نادیده می‌گیرد و کسی را به سبب انجام خلاف‌های پیشین کیفر نمی‌دهد [۱۳۴].

ارزش اسلام آنگاه نمایان‌تر می‌شود که آن را با دوران قبل از پیدایش آن مقایسه نماییم؛ یعنی به گونه مفصل تاریخ جزیرة العرب و دوران سیاه جاهلیت را مطالعه کنیم، آنگاه ارج و اعتبار این دین روشن‌گر را بهتر متوجه خواهیم شد. در این بعد تحقیق و بررسی و مراجعه به دو اثر معتبر ضرور می‌نماید:

  1. "المفصل فی تاریخ العرب" تألیف جواد علی عبیدی در ۱۱ مجلد؛
  2. "تاریخ عرب قبل از اسلام" تألیف عبدالعزیز سالم.

جامع‌ترین تعبیر درباره جاهلیت را از زبان امام علی (ع) در نهج‌البلاغه بشنویم: "خداوند پیامبر (ص) را هنگامی فرستاد که مردم در وادی گمراهی سرگردان بودند و در بیابان فتنه کوکورانه می‌رفتند؛ هواهای نفسانی بر لب پرتگاه هلاکتشان برده، بلند پروازی و خودپسندی دچار لغزششان نموده و جاهلیت تاریک سبک‌سرشان ساخته بود. در ناآرامی کار و بار و بلای جهل گرفتار بودند. آن حضرت (ص) خیرخواهی را در حق آنان به نهایت رساند به راه حق رفت و به حکمت و اندرز نیکو دعوت فرمود"[۱۳۵].

در معرفی اسلام نیز زیباترین تعریف از امام علی (ع) است که فرمود: "اسلام را چنان وصفی کنم که کسی پیش از من وصف نکرده باشد: "اسلام همان تسلیم است و تسلیم همان یقین و یقین همان تصدیق کردن و تصدیق کردن همان اقرار نمودن و اقرار نمودن همان به جای آوردن و به جای آوردن همان پرداختن به عمل است"[۱۳۶].

حقیقت اسلام که همان تسلیم مطلق در برابر خدای یکتا است در نگاه عرفانی نیز شایسته بیان است: "تسلیم بالاترین درجات راه عموم مردم است و برای آن سه درجه است: درجه نخست، آن است که سالک آنچه از غیب رسد و بر اوهام او گران آید چون بداند که با خواست و اراده و مشیت الهی تحقق یافته است هرگز به آن اعتراضی روا ندارد، بلکه کاملاً نسبت به آن منقاد و مطیع باشد. درجه دوم، آن است که سالک را به حال تسلیم کند و قصد را به کشف تسلیم کند و رسم را به حقیقت تسلیم کند یعنی ذات خود را تسلیم کند تا در شهود حقیقت فانی گردد. درجه سوم، آن است که ما سوی الله را به حق تسلیم کند به گونه‌ای که از مشاهده این تسلیم، سالم و منزّه باشد به این نحو که مشاهده کند این حق تعالی است که او را به خویش تسلیم کرده است[۱۳۷].[۱۳۸]

حقیقت اسلام

اسلام مکتبی جامع و واقع‌گراست که در آن به همه جوانب نیازهای انسانی توجه شده است[۱۳۹]. مجموعه تعلیمات اسلام از یک لحاظ به سه بخش تقسیم می‌گردد:

  1. اصول عقاید؛ یعنی چیزهایی که هر مسلمان باید بدان‌ها معتقد شود. کاری که در این زمینه بر عهده انسان است از نوع کار تحقیقی و از اعمال جوانحی و قلبی است.
  2. اخلاقیات؛ یعنی خصلت‌هایی که هر مسلمان باید خود را به آنها بیاراید و خویشتن را از اضداد آنها دور نگه دارد.
  3. احکام؛ یعنی دستورهایی که به فعالیت‌های خارجی و عینی انسان، اعم از معاش و معاد و امور فردی و اجتماعی وی مربوط است[۱۴۰].

این سه‌ بخش خود نیز با یکدیگر مرتبط است؛ به این معنا که اعتقادات مناسب زمینه ساز پیدایش اخلاق فاضله و اخلاق فاضله نیز با احکام و تکالیف شرعی مسانخ است و این رابطه از طرف مقابل نیز وجود دارد؛ یعنی عمل به تکالیف شرعی زمینه را برای دستیابی به مراحل برتر اخلاق و به تبع آن مرتبه بالاتری از اعتقاد فراهم می‌کند[۱۴۱].

در بیان حقیقت اسلام و ویژگی‌های آن آرای گوناگونی از سوی مفسران ارائه شده که منشأ آنها در بسیاری از موارد برداشت‌های متفاوت از آیات یا مبانی خاص کلامی است. برخی حقیقت اسلام را صرفاً اظهار شهادتین و امری صوری دانسته‌اند. بر این اساس وصف اسلام برای هر فردی به صرف ادای الفاظی خاص "شهادتین" حاصل می‌شود: قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِن تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لا يَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ[۱۴۲]. مفاد این آیه با نقل‌های تاریخی که افراد با شهادت به وحدانیت خداوند و رسالت نبی اکرم (ص) در شمار مسلمانان قرار می‌گرفتند کاملا مطابق است[۱۴۳].

برخی مفسران در بیان حکمت اینکه چرا خداوند دروازه‌های ورودی به اسلام را چنین فراخ و گسترده قرار داده است گفته‌اند: هدف از آن تقویت و توسعه و شکوه هرچه بیشتر امت اسلامی است[۱۴۴]، برخی دیگر حقیقت اسلام را امری فراتر از الفاظ و امور ظاهری دانسته، می‌گویند: آنچه به عنوان اسلام در آیه ۱۴ سوره حجرات آمده "اسلام" به معنای لغوی است[۱۴۵]. به عقیده این گروه اسلام عبارت است از اذعان عملی به شریعت نبی‌ اکرم (ص) و این اذعان هنگامی اسلام صحیح و پذیرفته خداوند است که تصدیقی وجدانی و نفسانی بوده، ایمان به نبوت نبی‌ اکرم (ص) آن را همراهی کند. البته اذعان عملی به احکام اسلام، با ترک برخی واجبات، که گاهی بر اثر جهالت صورت می‌پذیرد و پشیمانی و توبه را در پی دارد منافاتی ندارد[۱۴۶]. گروهی دیگر حقیقت اسلام را دارای مراتب می‌دانند که پایین‌ترین مرتبه آن اظهار شهادتین و بالاترین مرتبه آن تسلیم محض در برابر خداوند متعال است[۱۴۷].

از آنچه در بیان حقیقت اسلام گفته شد به دست می‌آید که "اسلام" وصفی خاص با مفهومی مستقل در کنار اوصافی چون ایمان و احسان است. این وصف گرچه به لحاظ کمی و معنای خاص خود در برابر مفاهیمی چون "کفر" یا "جاهلیت" قرار می‌گیرد؛ ولی در قرآن مشخصاً گاهی در برابر وصف قاسط "ظالم": وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا[۱۴۸].[۱۴۹] و گاهی در مقابل وصف مجرم آمده است: أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ[۱۵۰].[۱۵۱]، به‌ هر‌حال در هر دو وصف قاسط و مجرم به‌نحوی عدم انقیاد مطرح است که آن را در برابر وصف اسلام قرار می‌دهد[۱۵۲].

اسلام، تنها دین پذیرفته خداوند

قرآن کریم دین اسلام را تنها دین مقبول نزد خداوند می‌داند: وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلامِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ[۱۵۳]، إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الإِسْلامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ [۱۵۴]؛ گروهی از مفسران بدون هیچ تردیدی مفهوم اسلام را در این آیات بر خصوص شریعت نبی‌ اکرم (ص) تطبیق کرده و تنها دین مقبول نزد خداوند را همین دین دانسته‌اند[۱۵۵].

برخی نیز با اذعان به عام بودن معنای اسلام، یعنی انقیاد و تسلیم در برابر خداوند، در آیه ۸۵ سوره آل‌عمران گفته‌اند: اسلام به معنای عام خود هنگامی تحقق می‌یابد که شخص در برابر همه حقایقی که از سوی خداوند آمده تسلیم و پذیرا باشد، و کسی که به تعالیم پیامبر اسلام ایمان نیاورد اسلام به معنای عام نیز در حق او محقق نخواهد شد[۱۵۶]، ازاین‌رو کسانی که در گفتار و رفتار، پیامبر اسلام (ص) را تصدیق نکنند وصف اسلام را به هیچ یک از معانی آن نخواهند داشت.

بر این اساس برخی مفسران اصولا اطلاق اسلام را پس از نسخ سایر شرایع بر آنها صحیح ندانسته[۱۵۷]، آنها را مرضی خداوند نمی‌دانند؛ ولی برخی دیگر با توجه به سیاق آیات، مراد از اسلام را در این آیات تسلیم شدن در برابر حق و همان دین واحد و مشترک همه انبیا دانسته‌اند[۱۵۸].

با فرض پذیرش این قول نیز می‌توان گفت که کامل‌ترین مصداق چنین تسلیم و انقیادی در شریعت محمد (ص) وجود دارد. با استفاده از آیه ولایت می‌توان گفت کامل‌ترین مصداق این انقیاد و تسلیم هنگامی محقق می‌شود که مسلمان پس از ولایت رسول خدا (ص)، ولایت اولواالامر را پذیرفته باشد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً[۱۵۹]. با ولایت، دین تمام و نعمت کامل می‌گردد: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِينًا [۱۶۰].[۱۶۱] و شاید از‌همین روست که در برخی روایات نیز اسلام در آیات گذشته بر خصوص مذهب شیعه تطبیق شده است[۱۶۲].

در آیات قرآن سبقت جستن در اتصاف به اسلام، فضیلت و ارزشی مهم برای پیامبر اسلام (ص) شمرده شده است: قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَهُوَ يُطْعِمُ وَلاَ يُطْعَمُ قُلْ إِنِّيَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۱۶۳] و نیز: لاَ شَرِيكَ لَهُ وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ[۱۶۴]؛ وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ[۱۶۵].

برخی مفسران سبقت و تقدم رسول خدا (ص) را در اسلام دلیلی بر شرافت اسلام دانسته‌اند[۱۶۶] و بعضی بر این عقیده‌اند که اگر این سبقت و تقدم در میان امت نبی‌ اکرم (ص) باشد زمانی و رتبی است؛ ولی اگر به‌طور مطلق و در میان همه انسان‌ها باشد اول بودن فقط به لحاظ رتبه خواهد بود[۱۶۷]؛ همچنین افزون بر فضیلت و ارزش سبقت جستن و تقدم در اسلام، حفظ و استمرار این وصف تا هنگام مرگ نیز در آیاتی چند مورد تأکید قرار گرفته است. نمونه آن خطاب قرآن به امت پیامبر اکرم (ص) است: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ[۱۶۸] برخی مفسران در ذیل این آیه تأکید کرده‌اند که مراد از‌این امر، وجوب حفظ و استمرار بخشیدن به وصف اسلام است؛ نه تنها تحصیل آن در هنگام‌ مرگ[۱۶۹].[۱۷۰].

رابطه اسلام با ایمان

بسیاری از محققان، مفسران و متکلمان به بررسی رابطه اسلام با ایمان پرداخته‌اند. در این میان متکلمان به لحاظ تناسب قسمتی از این مباحث با بحثهای کلامی در فصلی با عنوان "اسماء و احکام" دو اسم ایمان و اسلام را بررسی کرده‌اند[۱۷۱]

  1. بسیاری از متفکران امامیه و گروهی فراوان از مفسران و متکلمان اهل سنت با استناد به آیه ۱۴ سوره حجرات و ادله دیگری مفهوم اسلام را با مفهوم ایمان مغایر و نسبت آن‌دو را عموم و خصوص دانسته، اسلام را نسبت به ایمان عام می‌دانند[۱۷۲]. در روایاتی در قالب تمثیل نسبت اسلام و ایمان به موقعیت کعبه در مسجدالحرام[۱۷۳] یا به نسبت دو دایره که یکی در درون دیگری است تشبیه شده، که در هر دو مثال، اسلام عام‌تر و شامل‌تر نسبت به ایمان فرض شده است[۱۷۴] عمومیت اسلام نسبت به ایمان از آن‌روست که اسلام مرحله ابتدایی و ظاهری در پذیرش شریعت‌ خاتم با اظهار شهادتین است؛ اما ایمان افزون بر این، اعتقاد باطنی را نیز به همراه دارد[۱۷۵]. در روایات نیز اسلام قبل از ایمان و دارای آثار دنیوی مطرح‌ شده است؛ مانند اینکه به وسیله آن ارث برده می‌شود و نکاح جایز می‌گردد، در حالی‌ که ایمان حقیقتی است که بر اساس آن ثواب و اجر داده می‌شود[۱۷۶]. برخی گفته‌اند: اسلام اظهار خضوع و قبول است؛ اما ایمان تصدیق باطنی است[۱۷۷]. به‌عبارت دیگر اسلام متابعت زبانی و جوارحی است؛ خواه همراه با اعتقاد باشد یا نه؛ اما ایمان انقیاد توأم با اعتقاد قلبی است[۱۷۸]: قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِن تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لا يَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ[۱۷۹]. باقلانی از این آیات چنین نتیجه می‌گیرد که اسلام نسبت به ایمان عام و جایگاه ایمان قلب و محل اسلام جوارح‌ است[۱۸۰]. از دیگر آیاتی که برای عام بودن مفهوم اسلام به آن استدلال شده آیه ۳۵ سوره احزاب است که وصف مؤمن در آن پس از مسلم ذکر شده است: إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيرًا وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا[۱۸۱]. ابن‌ کثیر از قرار گرفتن وصف ایمان پس از اسلام چنین نتیجه می‌گیرد که اسلام نسبت به ایمان عام است. او افزون بر این، به روایاتی استشهاد می‌کند که بر اساس آن شخص گناهکار از دایره ایمان خارج شمرده شده و چنین استدلال می‌کند که این شخص به اجماع مسلمانان کافر نیست و هنوز مسلمان است، پس اسلام می‌تواند بدون ایمان تحقق یابد؛ اما قطعاً هرجا ایمان باشد اسلام هم خواهد بود[۱۸۲]. ابن‌ تیمیه با استناد به روایتی از رسول اکرم (ص) نسبت میان مفهوم اسلام، ایمان و احسان را چنین بیان می‌کند که هرکس دارای مقام احسان باشد ایمان نیز دارد و هرکه ایمان داشته باشد اسلام را هم داراست؛ ولی عکس این نسبتها صادق نیست[۱۸۳]. شهرستانی نیز اسلام را نقطه شروع حرکت انسان برای کسب کمالات دانسته، می‌گوید: پس از این مرحله انسان به وسیله اخلاص و تصدیق قلبی به قضا و قدر الهی به مقام ایمان رسیده، پس از آن با مجاهده و مشاهده، مقام احسان را درمی‌یابد[۱۸۴].
  2. ابتدا در میان خوارج و بعدها بین معتزله نیز چنین شهرت یافت که ایمان و اسلام تساوی و وحدت مفهومی دارد. این قول را به قدریه نیز نسبت داده‌اند[۱۸۵]. می‌توان گفت انگیزه اصلی خوارج در انتخاب این عقیده رنگ و صبغه‌ای سیاسی داشته و هدف نهایی آنان تکفیر دشمنانشان و خارج کردن آنها از جرگه مسلمانان و در مواردی مهدور‌الدم دانستن آنان بوده است. آنان چنین استدلال می‌کردند که انجام تکالیف شرعی در تحقق حقیقت ایمان نقش دارد و حقیقت ایمان هم با اسلام یکی است، از این‌رو هرکس واجبی را ترک کند یا حرامی را مرتکب شود کافر شده، از دایره مسلمانان خارج می‌شود[۱۸۶] آنان برای اثبات عقیده خود به آیاتی از جمله ۸۵ سوره آل‌عمران استدلال کرده‌اند. شهید ثانی استدلال ایشان را به شکل قیاسی منطقی چنین نقل می‌کند: بر اساس آیه وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلامِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ[۱۸۷] می‌توان گفت که ایمان، دین‌است؛ چون ایمان نزد خداوند متعال امری مقبول است. از سوی دیگر بر اساس آیه إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الإِسْلامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ [۱۸۸] دین نیز اسلام است. حال با ضمیمه کردن این دو‌مقدمه بر هم که ایمان دین است و دین هم اسلام است می‌توان نتیجه گرفت که ایمان همان اسلام‌ است[۱۸۹]. این استدلال دارای اشکالاتی فراوان است؛ از‌ جمله اینکه صحت حمل اسلام بر ایمان (نتیجه قیاس) لزوماً به این معنا نیست که این دو حقیقتاً یکی باشند، زیرا در قضایای منطقی، حمل اعم بر اخص نیز جایز است؛ همچنین اگر مراد از صغرای قیاس "ایمان، دین است" آن باشد که ایمان خود دین است پذیرفته نیست، زیرا ایمان تنها می‌تواند جزئی از دین یا شرط دین باشد[۱۹۰]. این گروه برای اثبات مدعای خود به آیاتی دیگر استدلال کرده‌اند که در آنها دو وصف ایمان و اسلام به‌گونه‌ای آمده است که گویا هیچ تفاوت معنایی میان آن دو نیست؛ مانند آیات[۱۹۱]فَأَخْرَجْنَا مَن كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِّنَ الْمُسْلِمِينَ[۱۹۲]. گرچه در برخی آیات قرآن، اسلام و ایمان به‌گونه‌ای آمده که بیانگر نوعی یگانگی میان آن دو است؛ اما چنان که برخی متکلمان اشعری گفته‌اند مضمون این آیات می‌تواند تنها ناظر به وحدت مصداقی اسلام و ایمان باشد و لزوماً تساوی مفهومی را نمی‌رساند[۱۹۳]، گذشته از این، پذیرش این عقیده به‌طور مطلق با توجه به ظاهر بسیاری از آیات، نظیر آیه ۱۴ سوره حجرات مشکل است، زیرا در این آیه گروهی خود را "مؤمن" خوانده‌اند و خداوند با ردّ این ادعا آنان را "مسلمان" دانسته و روشن است که خداوند در این مقام در پی بیان حدود مفهومی اسلام و ایمان بوده؛ نه استعمال لفظ اسلام تنها به معنای لغوی. علامه‌ طباطبایی افزون بر آیه مذکور، آیه ۳۵ سوره احزاب را که وصف "مؤمنین و مؤمنات" را از عنوان "مسلمین و مسلمات" تفکیک کرده دلیل محکمی بر تغایر این دو وصف قلمداد می‌کند[۱۹۴].
  3. گروهی از مفسران با توجه به اختلاف معنای اسلام در موارد گوناگون یا به سبب نقل لغوی و اشتراک معنوی یا لفظی یا به سبب مرتبه‌دار بودن آن، نسبت واحدی را در بیان رابطه اسلام و ایمان تصویر نکرده‌اند، بلکه در موارد گوناگون کاربرد اسلام، نسبتهایی متفاوت را برای آن در رابطه با ایمان طرح کرده‌اند. این گروه دو‌دسته‌اند: دسته نخست بدون توجه به تفاوت مراتب، رابطه اسلام و ایمان را بیان کرده‌اند. غزالی می‌گوید: اسلام و ایمان گاهی مترادف است؛ مانند: وَقَالَ مُوسَى يَا قَوْمِ إِن كُنتُمْ آمَنتُم بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُواْ إِن كُنتُم مُّسْلِمِينَ[۱۹۵] و گاهی متغایر؛ مانند: قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِن تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لا يَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ[۱۹۶] و گاهی با هم تداخل دارد؛ نظیر روایتی که در آن از نبی اکرم (ص) پرسیده شد: برترین عمل کدام است؟ پاسخ دادند: "الاسلام" و باز سؤال شد: چه اسلامی برتر است؟ پاسخ دادند: "الایمان"[۱۹۷]. قرطبی نیز می‌گوید: اسلام گاهی به لحاظ مفهومی بر معنایی بیش از ایمان یعنی ایمان توأم با طاعت دلالت دارد و گاهی مترادف‌اند و گاهی تداخل معنایی دارند[۱۹۸]. بعضی دیگر از مفسران بین معنای لغوی و اصطلاحی اسلام فرق گذاشته و سپس به بیان نسبت بین آن دو پرداخته‌اند. در تفسیر المنار آمده است: اسلام در معنای اصطلاحی به معنای اخلاص در توحید و عبادت است که این همان دین انبیا و مرسلین است و ایمان نیز تصدیق یقینی به وحدانیت خدا و حقانیت رسول (ص) است و بر این اساس، ایمان و اسلام حقیقتی واحد هستند؛ چنان‌که در آیات ۱۶‌ـ‌۱۷ سوره حجرات همین گونه است؛ یعنی اسلام و ایمان به یک معنا به‌کار رفته است؛ امّا این دو به لحاظ معنای لغوی متغایر است و در مواردی که در قرآن بین اسلام و ایمان تغایر معنایی وجود دارد ناظر به معنای لغوی اسلام‌ است[۱۹۹]. دسته دوم از این گروه اختلاف معنایی اسلام را نتیجه آن می‌دانند که اسلام مراتبی دارد و به لحاظ هر مرتبه از آن، نسبتی خاص با ایمان پیدا می‌شود. راغب اصفهانی می‌گوید: اسلام به لحاظ اختلاف رتبه دو معنا دارد که مرتبه اول آن همان امر صوری و ظاهری است که در آیه ۱۴ سوره حجرات طرح گردیده و این معنا پایین‌تر از رتبه ایمان است و مرتبه بالای اسلام آن است که در آیات إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ[۲۰۰] و إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الإِسْلامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ [۲۰۱] آمده و این مرتبه فوق ایمان است[۲۰۲]؛ به عبارت دیگر، اسلام دو گونه است: یکی اقرار زبانی که نسبت به ایمان عام است، چون ایمان، معرفت قلبی توأم با اقرار زبانی و عمل به ارکان است و دومی اسلام انبیا و اصفیاست و این اخص از ایمان و برتر از آن است[۲۰۳]. البته همیشه همراه چنین اسلامی، ایمان نیز هست. بعضی برای اسلام مراتب بیشتری ذکر کرده‌اند و ایمان را هم مانند آن دارای مراتبی مشابه می‌دانند. در مناهج‌المعارف آمده است که حقیقت اسلام و ایمان یکی است؛ ولی همواره مرتبه اسلام از ایمان پایین‌تر است و به عبارت دیگر هر حقیقت نسبت به مرتبه بالاتر اسلام و نسبت به مرتبه پایین‌تر از خود ایمان است[۲۰۴]. علامه طباطبایی هر یک از اسلام و ایمان را به ۴‌ مرتبه تقسیم کرده و هر مرتبه از اسلام را با مرتبه‌ای از ایمان ملازم می‌داند[۲۰۵].[۲۰۶]

مشخصات اسلام

  1. انطباق با فطرت: تشریع و قانونگذاری اسلام با تکوین و آفرینش انسان هماهنگ است: فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ[۲۰۷] انسان مانند سایر انواع مخلوقات فطرتی دارد که او را به سوی رفع نواقص و نیازهایش هدایت می‌کند. این فطرت ویژه، انسان را در زندگی به سوی سنّتی خاص و راهی معین، با غایتی مشخص هدایت می‌کند و انسان نمی‌تواند راهی جز آن را بپیماید: فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا و افراد مختلف انسان، در نوع یکسان‌اند و منافع و مضارّ مشترکی دارند، بنابراین، انسان از آن جهت که انسان است دارای سعادت و شقاوت واحدی است و بر همین اساس، لازم است در زندگی روش واحدی داشته باشد که هدایت کننده‌ای او را به آن روش هدایت کند و آن هدایت کننده همان فطرت و نوع خلقت اوست، از این‌رو در آیه فوق پس از اشاره به فطرت فرموده‌است: لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ[۲۰۸] و چون فطرت تغییرناپذیر است، خطوط و اصول کلی دین نیز ثابت است[۲۰۹]. در حدیثی از پیامبر اکرم (ص) آمده‌است: هرکس در ابتدا بر فطرت اسلام متولد می‌شود. سپس پدر و مادر وی او را به سوی یهودیت، نصرانیت و‌... می‌کشانند[۲۱۰].
  2. اعتدال و میانه‌روی: یکی از ویژگیهای اسلام متعادل بودن تعالیم آن است: وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنتَ عَلَيْهَا إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَن يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّن يَنقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ وَإِن كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلاَّ عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ[۲۱۱] میانه‌روی امت اسلامی برخاسته از متعادل بودن دین است و اسلام برنامه‌ای متعادل برای امتی متعادل و میانه‌رو است[۲۱۲]. برخی مفسران این اعتدال را تنها در توازن میان ماده و روح طرح کرده و بر این باورند که در این آیه امت اسلامی حد وسط بین اهل کتاب و مشرکان قرار گرفته‌اند. مشرکان و بت‌پرستان تنها جانب جسم را تقویت می‌کنند و به فضایل معنوی و روحی توجهی ندارند و مسیحیان با رهبانیت و ترک کمالات جسمانی فقط به تقویت روح می‌پردازند[۲۱۳]؛ اما بعضی دیگر از متفکران اسلامی این اعتدال و توازن را در همه شئون اسلامی طرح کرده‌اند و به عقیده ایشان مظاهر این میانه‌روی در اعتقادات، عبادات، شعائر، اخلاق، قانونگذاری و نیز هماهنگی میان فردگرایی و جامعه‌گرایی نیز قابل طرح است[۲۱۴]. در تفسیر "امت وسط" اقوال دیگری نیز وجود دارد که بر اساس آنها آیه فوق چندان ارتباطی با اعتدال اسلام ندارد[۲۱۵] بنا به برخی از تفاسیر نیز، مراد از امت وسط امت اسلامی نیست[۲۱۶].
  3. حق بودن: تعبیر دِينَ الْحَقِّ در آیات‌ ۲۹، ۳۳ سوره توبه، ۲۸ سوره فتح و ۹ سوره صف ذکر شده و در بعضی آیات نیز این تعبیر به صورتهای دیگری آمده است؛ مانند آیه ۱۰۸ سوره یونس: قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَاْ عَلَيْكُم بِوَكِيلٍ[۲۱۷] برخی مفسران وصف کردن اسلام را به "حق" از آن رو می‌دانند که معارف آن دارای حقانیت و اخلاق و عقاید و احکام آن بر واقعیت و حقیقت منطبق بوده، از خرافات و امور خلاف واقع به دور است[۲۱۸]. گاهی نیز گفته شده که قوانین و اصول اسلام بر خلاف هواهای نفسانی و امیال حیوانی انسان همواره تابع حق است؛ نه تابع هوای انسان‌ها و ازاین‌رو اسلام، دین حق است[۲۱۹]. بعضی دیگر بر این عقیده‌اند که اسلام از آن رو دین حق است که به وسیله آن استحقاق ثواب پیدا می‌شود و سایر ادیان باطل است، زیرا به موجب آنها انسان مستحق کیفر می‌شود[۲۲۰].
  4. قیم بودن: فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْقَيِّمِ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لّا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ يَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ[۲۲۱]، قُلْ إِنَّنِي هَدَانِي رَبِّي إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ دِينًا قِيَمًا مِّلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۲۲۲] قیام در لغت به معنای ایستاده و بر پا بودن بدن است که در این حالت با تسلط و قوتی بیشتر می‌توان به‌کار پرداخت. اسلام نیز از آن رو که با قوت به اصلاح امور دینی و اخروی انسان‌ها قیام کرده و با احاطه کامل و با قوت به همه شئون فردی و اجتماعی انسان پرداخته و هیچ جهتی را مبهم رها نکرده دین قیم است[۲۲۳]إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا [۲۲۴].
  5. جامعیت و کمال: اسلام جامع‌ترین و کامل‌ترین شریعت آسمانی است؛ معارف و احکام شریعت اسلام در همه حوزه‌های هدایتی که قلمرو نقش آفرینی و کارکرد دین است، عالی‌ترین معارف و احکام ممکن است، به‌گونه‌ای که کامل‌تر از آن قابل فرض نیست[۲۲۵]، بر این اساس قرآن می‌فرماید: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِينًا [۲۲۶]، در نتیجه اسلام جامع همه معارف و احکامی است که انسان در پیمودن مسیر زندگی و راه کمال به آنها نیاز دارد و هیچ شأنی از شئون گوناگون زندگی بشر بدون برنامه رها نشده است: وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلاء وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ[۲۲۷] روایات فراوانی نیز به همین معنا اشاره دارد، از جمله حدیث پیامبر (ص) که فرمود: هیچ چیزی نیست که شما را به بهشت نزدیک و از دوزخ دور می‌کند، مگر اینکه شما را به آن فرمان دادم و هیچ چیزی نیست که شما را از بهشت دور و به دوزخ نزدیک می‌کند، مگر اینکه شما را از آن نهی‌ کردم[۲۲۸]. این در حالی است که در برخی شرایع، مانند مسیحیت دو محدوده جداگانه در شئون زندگی انسان ترسیم می‌شود که در یک بخش دین و کلیسا حضور دارد و در بخش دیگر دولت و قوانین بشری حکومت می‌کند[۲۲۹]. با مروری اجمالی بر تعالیم قرآن و تنوع مباحث مطرح شده برای دوره‌های گوناگون زندگی انسان و امور مختلف آن فراگیر بودن این تعالیم واضح می‌گردد. این تعالیم و قوانین از نخستین روزهای زندگی، یعنی دوران شیرخوارگی شروع و تا آخرین لحظات حیات دنیوی ادامه دارد[۲۳۰]. قرآن همه اصولی را که بشر در زمینه عقاید، اخلاق و احکام عملی به آنها نیاز دارد فراروی او قرار داده است[۲۳۱]، زیرا دین حق و آخرین دینی است که بشریت با داشتن آن نیازی به هدایتی دیگر ندارد[۲۳۲].
  6. عمومیت دعوت اسلامی: یکی از مهم‌ترین مشخصات اسلام فرا‌زمانی و فرا‌مکانی‌بودن آن است؛ دعوت اسلام همه انسان‌ها را از عصر بعثت نبی اکرم (ص) تا قیامت در برمی‌گیرد و در محدوده جغرافیایی خاصی نیز محصور نمی‌گردد. این ویژگی در آیات متعددی آمده است: در آیه ۱۹ سوره انعام شمول دعوت قرآنی به هرکس که تا قیامت پیام قرآن به او برسد طرح شده است: قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهِ شَهِيدٌ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ أَئِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرَى قُل لاَّ أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ[۲۳۳]. شیخ طبرسی می‌گوید: از این آیه چنین استفاده می‌شود که هرکس، قرآن به او رسیده باشد به‌منزله آن است که پیام اسلام را از نبی‌ اکرم (ص) مستقیماً دریافت کرده است[۲۳۴]. در آیات دیگر نیز اسلام دین همه بشر معرفی شده است؛ در آیه‌ ۱۵۸ سوره اعراف با توجه به واژه جَمِيعًا پیامبر اکرم (ص) مأمور شده تا عمومیت دعوت خویش را به مردم اطلاع دهد: قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ فَآمِنُواْ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ[۲۳۵] از آیاتی دیگر بر‌می‌آید که پیامبر (ص) برای همه جهانیان مبعوث شده است: وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ[۲۳۶] و نیز نَذِيرًا لِّلْبَشَرِ[۲۳۷][۲۳۸]. آیه تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا [۲۳۹] و نیز إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ [۲۴۰] قرآن را کتابی برای همه جهانیان معرفی می‌کند: تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا ، إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ علامه طباطبایی افزون بر آیات فوق به تاریخ حیات نبوی و فعالیتهای تبلیغی آن‌حضرت استناد کرده است. به عقیده ایشان دعوت پیامبر (ص) از روم و عجم و حبشه و مصر که هیچ یک عرب نبودند و نیز ایمان آوردن صهیب رومی و سلمان ایرانی و بلال حبشی بهترین دلیل بر جهانی بودن دعوت اسلام است[۲۴۱]، افزون بر این، از آیات قرآن عمومیت دعوت اسلامی نسبت به جنّ نیز استفاده می‌شود؛ مانند قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهِ شَهِيدٌ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ أَئِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرَى قُل لاَّ أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ[۲۴۲][۲۴۳] و آیات نخستین و وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا[۲۴۴].
  7. خاتمیت: یکی دیگر از ویژگیهای اسلام که در ارتباط با دو ویژگی پیشین نیز هست خاتمیت دین اسلام و پیامبری نبی اکرم (ص) است: مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا[۲۴۵]. عموم مفسران با استفاده از کلمه خَاتَمَ بر این عقیده‌اند که پیامبر اکرم (ص) آخرین پیامبر الهی است و لازمه خاتمیت پیامبر (ص) آن است که پس از اسلام دینی نخواهد آمد، زیرا با توجه به اینکه نبوت اعم از رسالت است با پایان یافتن نبوت، رسالت نیز پایان می‌پذیرد[۲۴۶]. عارفان ملاک ختم نبوت را آن دانسته‌اند که همه مراحل و منازل فردی و اجتماعی انسان و راهی که باید بپیماید، یکجا برای پیامبر اکرم (ص) کشف شد و پس از آن هر بشری هر چه دریافت کند بیشتر از آن نخواهد بود: " الخاتمُ مَن خَتَم المَراتِبَ بأَسرها‏‏"[۲۴۷].
  8. برخورداری از معجزه جاوید: قرآن معجزه اسلام است: قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا [۲۴۸] و این معجزه جاودانه است: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ [۲۴۹] قرآن کریم سند شریعت جاودان اسلام است[۲۵۰] که با شیواترین سبک و رساترین بیان و استوارترین محتوا نازل شده[۲۵۱]، و همه اصولی را که بشر در زمینه عقاید، اخلاق و احکام به آن نیاز دارد فرا‌روی او قرار داده است[۲۵۲]: وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلاء وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ[۲۵۳] این بلندای شیوه قرآنی ـ‌ چه از‌ لحاظ نظم و چه از لحاظ محتوا‌ ـ همچنان پابرجاست[۲۵۴]. علامه طباطبایی می‌گوید: الفاظ قرآن همه آنچه را که به هدایت انسان‌ها مربوط است، بیان کرده است؛ اما با استفاده از روایات می‌توان گفت قرآن بیان کننده هر چیزی است و علمِ آنچه بوده و هست و تا روز قیامت خواهد بود در قرآن وجود‌دارد[۲۵۵].
  9. دعوت به تعقل و تفکر: در متون اسلامی، اعم از قرآن و روایات به تعقل و تفکر اهمیت فراوانی داده شده است. در قرآن واژه‌های "عقل"، "فکر" و "نظر" و مشتقات آنها در مواردی متعدد مورد استفاده قرار گرفته است. در بسیاری از موارد پس از طرح معارف اسلام انسان‌ها به تفکر و تعقل فرا خوانده شده‌اند و قرآن افزون بر آنکه بر ادعاهای خویش دلیل عقلی می‌آورد و به روشنی استدلال می‌کند از منکران و دشمنان نیز برهان طلب کرده: وَقَالُواْ لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَن كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ[۲۵۶]، بدترین موجودات را جنبنده‌ای می‌داند که تعقل نمی‌کند: إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ[۲۵۷] در کتب روایی نیز احادیث فراوانی در اهمیت جایگاه عقل دیده می‌شود و در جوامع حدیثی شیعه، اولین فصل به همین امر اختصاص یافته است، درحالی‌که بسیاری از مکاتب و ادیان در قلمرو ایمان، برای عقل حق مداخله قائل نیستند[۲۵۸]. بر اثر این ویژگی هرجا معارف اسلامی به‌صورت روشن و دقیق برای قلبهای پاک و عقلهای غیر آلوده به شبهات طرح گردیده پذیرفته شده و همین، از عوامل پیشرفت سریع اسلام در جهان است. اسلام هیچ گاه برای گشودن قلبها نیازمند زور و اجبار نبوده است؛ اما متأسفانه برخی مستشرقان بدون توجه به این واقعیت ونیز بدون تتبع و بررسی کافی در تاریخ اسلام ادعا کرده‌اند که گسترش اسلام با جنگ و خونریزی بوده و اسلام دین شمشیر است. علامه طباطبایی با طرح این مسئله که جنگ در اسلام تنها هنگام اضطرار روا دانسته شده، به تبیین حکمت تشریع آن پرداخته است. به عقیده ایشان چون برنامه‌های توحیدی اسلام و قرآن متضمن سعادت بشر است، هر انسانی حق دارد از سعادت خویش دفاع کند و ازاین‌رو اگر در زمانی حفظ اسلام بر دفاع مسلحانه متوقف باشد این امر رواست. البته اسلام با حفظ اعتدال و مرحله به مرحله، اجازه دفاع از حدود اسلام و حفظ عقاید و اعراض و جانها و اموال را می‌دهد و چنین دفاعی در میان همه ملل و اقوام پذیرفته شده است و ادعای نبودن جنگ در سایر شرایع خلاف آیه ۱۴۶ سوره آل‌عمران است: وَكَأَيِّن مِّن نَّبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُواْ لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا اسْتَكَانُواْ وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ [۲۵۹] و جای شگفتی است که کسانی که اسلام را به سبب دفاع از توحید و سعادت انسان‌ها و تطهیر جهان از فساد، به خشونت متهم می‌کنند خود برای دفاع از خرافات و هیئت بطلمیوس "بطلیموس" و فلسفه اسکولاستیک بسیاری از دانشمندان را مجازات کرده و کشته‌اند و خود بی‌جهت جنگ‌های صلیبی را به راه انداخته‌اند[۲۶۰]. برخی مفسران نیز با استدلال به آیه لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ[۲۶۱] بر این عقیده‌اند که پیش از نزول این آیه مسلمانان چنان نیرومند نبودند که با جنگ اسلام را ترویج کنند و پس از آن هم به حکم این آیه اجازه چنین کاری را نداشتند[۲۶۲].
  10. ترغیب به علم و معرفت: در دین اسلام توجه ویژه‌ای به علم و معرفت شده است. برخی مفسران بر این باورند که تجلیل و احترامی که اسلام از علم و معرفت کرده و تحریص و ترغیبی که در تحصیل آن به‌کار بسته در هیچ آیینی اعم از آیینهای آسمانی و غیر آسمانی یافت نمی‌شود. قرآن هیچ‌گاه دانایان و غیر دانایان را یکسان نمی‌داند: أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاء اللَّيْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا يَحْذَرُ الآخِرَةَ وَيَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُوا الأَلْبَابِ[۲۶۳] و پیروان خویش را از پیروی ظن و گمان باز می‌دارد: وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً[۲۶۴].[۲۶۵].
  11. جمع بین زندگی دنیوی و اخروی: اسلام اصالت را به زندگی اخروی می‌دهد؛ ولی زندگی دنیوی را نیز مقدمه حیات اخروی و جایگاه کسب کمالات انسانی دانسته، برای آن اهمیت قائل است. دنیا و آخرت آن گونه که در اسلام با‌هم جمع شده، در هیچ شریعت و آیینی جمع نشده است [۲۶۶]. از دیدگاه قرآن، جهان هستی برای انسان مسخر شده است. این مطلب در برخی آیات به‌صورت کلی آمده: اللَّهُ الَّذِي سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ فِيهِ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ وَسَخَّرَ لَكُم مَّا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ جَمِيعًا مِّنْهُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ[۲۶۷] و در برخی آیات بر موارد جزئی تأکید شده است: اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّكُمْ وَسَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَكُمُ الأَنْهَارَ وَسَخَّر لَكُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَائِبَيْنَ وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ [۲۶۸]. در آیاتی از قرآن بر مال واژه "خیر" اطلاق شده[۲۶۹]كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ[۲۷۰]، لَّيْسَ عَلَيْكَ هُدَاهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يَشَاء وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَيْرٍ فَلأنفُسِكُمْ وَمَا تُنفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغَاء وَجْهِ اللَّهِ وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ[۲۷۱] و آیاتی خرید و فروش را طلب "فضل" الهی دانسته است: لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَبْتَغُواْ فَضْلاً مِّن رَّبِّكُمْ فَإِذَا أَفَضْتُم مِّنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُواْ اللَّهَ عِندَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَاكُمْ وَإِن كُنتُم مِّن قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ[۲۷۲][۲۷۳] در آیه‌ای نیز آمده است که چه کسی زینت الهی و روزیهای پاکیزه را حرام کرده است؟قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِيَ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِي لِلَّذِينَ آمَنُواْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ[۲۷۴]. قرآن به مسلمانان توصیه می‌کند: هم در پی صلاح اخروی خویش باشند و هم سعادت دنیوی را بطلبند: فَإِذَا قَضَيْتُم مَّنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُواْ اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرًا فَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا وَمَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَمِنْهُم مَّن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ[۲۷۵]. برخی مفسران در ذیل آیه ۳۲ سوره اعراف، پس از بیان برنامه اسلام در زندگی دنیوی، عامل اصلی مجد و شکوه تمدن اسلامی را در برهه‌ای از تاریخ، تشویق اسلام به بهره‌گیری از نیروی عقل در جهت توسعه مصالح دنیوی و عمل مسلمانان به این توصیه‌ها و نیز فتاوای عالمان به وجوب تعلیم و تعلّم فنون و صناعات مورد نیاز جامعه می‌دانند و به عقیده ایشان آنچه که باعث توقف و رجوع این تمدن به قهقهرا گردیده نفوذ افکار افراطی گروهی بوده که زهد و توکل را به اهمال مصالح دنیوی تفسیر کرده‌اند[۲۷۶]. این فکر در زمان پیامبر (ص) نیز با عنوان "رهبانیت" مطرح شد و نبی اکرم (ص) در مواردی متعدد با آن مخالفت کرد[۲۷۷]. مفسران در ذیل بعضی از آیات به ذکر این موارد پرداخته‌اند[۲۷۸]. در روایات اهل بیت (ع) نیز این مخالفت به چشم می‌خورد[۲۷۹] مذمت قرآن کریم از دنیا نیز در مواردی است که انسان به‌گونه‌ای مجذوب زندگی دنیوی شود که از خدا و آخرت غافل شده، آن را بر معنویات و زندگی اخروی ترجیح دهد[۲۸۰][۲۸۱].
  12. اجتماعی بودن: هیچ دینی مانند اسلام به اجتماع توجه نکرده است: وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَأُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ [۲۸۲] اسلام به‌رغم گستردگی و تنوع مسائل اجتماعی، به‌صورت روشن و گسترده به این مسائل پرداخته است، تا آنجا که در میان فرهنگها و تمدنهای انسانی در طول تاریخ چنین عنایتی به شئون اجتماع یافت نمی‌شود[۲۸۳]. در قوانین اسلامی آنجا که میان حق جامعه و حق فرد تزاحم پیدا شود همواره حق جامعه بر حق فرد تقدم می‌یابد[۲۸۴]. در قرآن کریم آیاتی متعدد به اصول کلی روابط اجتماعی و قوانین حقوق مدنی و حقوق جزایی نظر دارد؛ مانند وَأَنفِقُواْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُواْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ [۲۸۵]؛ أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّواْ أَيْدِيَكُمْ وَأَقِيمُواْ الصَّلاةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً وَقَالُواْ رَبَّنَا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتَالَ لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ وَالآخِرَةُ خَيْرٌ لِّمَنِ اتَّقَى وَلاَ تُظْلَمُونَ فَتِيلاً [۲۸۶]؛ وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[۲۸۷]؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُواْ فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ[۲۸۸]. این قوانین و اصول پس از گذشت قرون متمادی از عصر نزول قرآن کریم هم‌اکنون به‌طور کامل پاسخگوی نیازهای انسان کنونی است، زیرا این قواعد بر اساس اصول فطری و مطابق سعادت واقعی بشر است که این امور همیشگی و ثابت است و با تغییر دوره‌های تمدن انسانی متغیر‌ نمی‌شود[۲۸۹].
  13. سماحت و سهولت اسلام: هیچ دشواری خارج از طاقت انسان‌ها در احکام و تعالیم اسلام نیست: وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ[۲۹۰] و در آیاتی متعدد هرگونه سختی در احکام نفی شده است؛ برای مثال در آیه ۱۸۵ سوره بقره وجوب روزه ماه رمضان از بیمار و مسافر برداشته و سپس به این نکته اشاره شده که خداوند راحتی مؤمنان را می‌خواهد؛ نه زحمت آنان را: شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِيَ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَن كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُواْ الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُواْ اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ[۲۹۱]. و در آیه‌ ۶‌ سوره مائده پس از بیان احکام غسل و وضو به این مطلب اشاره شده که خدا نمی‌خواهد برای مؤمنان سختی قرار دهد، بلکه می‌خواهد آنان را پاکیزه کندمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُم مِّنْ حَرَجٍ وَلَكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ[۲۹۲]. در احادیث نبوی نیز به این معنا تصریح شده است؛ نبی‌ اکرم (ص) در گفت و گو با مردی که تصمیم گرفته بود با غارنشینی به خود سختی دهد فرمود: «أنّی لم‌أُبعث بالیهودیة و لاالنصرانیة و لکنّی بعثت بالحنیفیة السمحة‏‏‏»[۲۹۳] مشابه این جمله را اهل بیت (ع) از پیامبر اکرم (ص) نقل کرده‌اند[۲۹۴] بسیاری از مفسران این ویژگی اسلام را به سبب واقع‌نگری و منطقی بودن اسلام دانسته و بر این باورند که اسلام دین واقعیت و عقل است و ازاین‌رو در موارد عذر و دشواری، تکلیف برداشته‌ می‌شود[۲۹۵].
  14. تدریجی بودن دعوت: از آیات قرآن و نقلهای تاریخی بر می‌آید که دعوت اسلام و پیشرفت آن به شکل تدریجی بوده است؛ پیامبر اکرم (ص) در ابتدای بعثت مأمور شد تا دعوت خویش را از نزدیکان خود آغاز کند: وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ [۲۹۶]. بر اساس روایات صحیح پیامبر نزدیکان خود را به اسلام فرا‌خواند و فرمود: اولین کسی که دعوت مرا اجابت کند خلیفه من نیز خواهد بود. در این میان امام علی (ع) دعوت اسلام را پذیرفت و مورد استهزای برخی قرار گرفت. پس از ایشان حضرت خدیجه و حمزه و عبید و ابوطالب به اسلام گرویدند[۲۹۷] پس از این مرحله قلمرو دعوت، گسترش یافت و محدوده آن مکه و اطراف آن را شامل شد: كَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لا رَيْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ[۲۹۸]؛ امّا پس از این، محدوده دعوت اسلامی حدّ و مرز جغرافیایی و زمانی ندارد و همه انسان‌ها را در هر جا و هر وقت شامل می‌گردد[۲۹۹]، قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهِ شَهِيدٌ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ أَئِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرَى قُل لاَّ أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ[۳۰۰] بعضی از مفسران آیاتی را که بر نامحدود بودن محدوده دعوت پیامبر (ص) دلالت دارد بر ابتدای زمان بعثت نیز تطبیق کرده‌اند[۳۰۱]؛ امّا نقلهای تاریخی و عقل سلیم تأیید می‌کند که پیامبر همانند هر اصلاحگر سیاستمداری دعوت خویش را به تدریج گسترش داده است. پس از فراگیر شدن اسلام در شبه جزیره عربستان نبی اکرم (ص) به مقتضای رسالت جهانی خود مناطق و کشورهای مجاور را به اسلام فرا‌خواند که بخشی از این مناطق در زمان حیات و بخشهایی پس از رحلت آن حضرت به سرزمینهای اسلامی ملحق گردید. در این دوره‌ها اسلام در آسیا و سواحل بحرالروم و هندوستان تا کنار اقیانوس اطلس گسترش یافت[۳۰۲]. حکومت و ولایت پس از نبی اکرم (ص) از مسیر طبیعی خود که در آیه اکمال آمده ولایت امام علی (ع) و اولاد آن حضرت خارج گردید و در دوره امویان و عباسیان کاملا به‌صورت حکومتی دنیوی درآمد؛ اما به رغم این مشکلات اسلام به پیشرفت و گسترش خود ادامه داد و امروز جهان اسلام از ساحل دریای آتلانتیک در غرب آفریقا آغاز می‌شود و تا مرزهای ناحیه سینکیانگ یعنی ترکستان چین در شرق امتداد می‌یابد و در شمال، مرزهای آن از شمال ترکستان شوروی آغاز‌و به سومالی یعنی خط استوا در آفریقا‌ منتهی‌ می‌گردد[۳۰۳]. به عقیده علامه طباطبایی تدریجی بودن دعوت اسلام افزون بر محدوده مخاطبان در دو‌ زمینه دیگر نیز بوده است: نخست در ارائه و تعلیم معارف اسلامی و تکالیف شرعی که در این زمینه با مراجعه به آیات قرآن می‌توان تدریجی بودن این تعالیم را به خوبی دریافت. در این خصوص با مقایسه آیات مکی و مدنی معلوم می‌شود که در آیات مکی تنها توحید و معاد، آن‌هم به‌صورت اجمالی در زمینه اعتقادات و معدودی از اعمال عبادی در زمینه احکام طرح گردیده، در حالی‌ که در آیات مدنی مسائل اعتقادی و احکام با تفصیل و گستردگی بیشتری مطرح شده است. به عقیده برخی مفسران، اسلام در ابتدای عصر بعثت با توجّه به واقعیتهای اجتماعی و محیطی و آداب انسان‌ها در آن دوره احکام خود را به شکل مرحله‌ای طرح کرد، تا تشریع دفعی آنها موجب عسر و حرج نگردد. نگاهی به نحوه تشریع حرمت خمر یا احکام نماز و احکام ارث به خوبی مسیر تدریجی بودن تشریع احکام را در قرآن و روایات ثابت می‌کند[۳۰۴]. دومین زمینه، شیوه ارشاد است که ابتدا تنها با‌دعوت زبانی و در صورت عدم تأثیر، با کناره‌گرفتن از معاشرت و در صورت عناد و لجاجت با مبارزه مستقیم بوده است. این مراحل و شیوه‌های تبلیغ به شکل روشنی در آیات قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلا صَالِحًا وَلا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا[۳۰۵]، وَلا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ[۳۰۶]، وَلاَ تَرْكَنُواْ إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاء ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ[۳۰۷] و لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ [۳۰۸] طرح گردیده است[۳۰۹]. درباره تدریجی بودن اسلام می‌توان به تدریجی بودن نزول قرآن اشاره کرد. به تصریح قرآن و تأیید سنت و تاریخ، آیات قرآن به‌صورت تدریجی نازل شده است: وَقُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُكْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنزِيلاً [۳۱۰].[۳۱۱] آیه‌ای در پاسخ به این اعتراض کافران که چرا قرآن به یکباره نازل نشده، نزول تدریجی قرآن را برای تقویت قلب پیامبر (ص) و در نتیجه فزونی بصیرت ایشان دانسته است: وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلا [۳۱۲].[۳۱۳].
  15. غلبه بر دیگر ادیان: در قرآن کریم افزون بر آنکه اسلام، خاتم ادیان معرفی شده چنین وعده داده شده که سرانجام بر سایر شرایع و مکاتب غالب شده، همه عالم را فرا خواهد گرفت. این مضمون با عبارتلِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ [۳۱۴] آمده است. به عقیده بیضاوی مضمون این آیات با آیه ۳۲ سوره توبه: يُرِيدُونَ أَن يُطْفِؤُواْ نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ[۳۱۵] یکسان است[۳۱۶]. این غلبه به خذلان پیروان سایر شرایع یا نسخ شرایع آنها تفسیر شده است[۳۱۷]. برخی گفته‌اند: سیطره بر چیزی یا با حجت و دلیل است یا به واسطه کثرت یا بر اثر استیلا و غلبه. در مورد بشارت به سیطره اسلام بر دیگر شرایع احتمال نخست موجه نیست، زیرا این بشارت متوجه امری در آینده است و حجّت و دلیل اسلام از همان اول برتری و تفوّق داشته است. احتمال دوم و سوم نیز ممکن است ناموجّه معرفی شود، زیرا تاکنون اسلام در هند و چین و روم و سایر بلاد کفر غلبه نیافته؛ ولی در پاسخ می‌توان گفت اولا اسلام هرجا با دیگر شرایع روبرو شده بر آنها غلبه کرده است؛ نظیر یهودیت در عربستان و مسیحیت در شام و مجوسیت در ایران. ثانیاً ممکن است زمان این وعده الهی هنوز فرا نرسیده باشد. حدیثی از نبی‌ اکرم (ص) زمان این غلبه را هنگام قیام حضرت مهدی (ع) می‌داند[۳۱۸]. طبری با نقل کلامی از ابن‌ عباس احتمال دیگری را نیز طرح کرده که مراد از این آیه، روشن شدن همه امور دین بر پیامبر اکرم (ص) است، به‌گونه‌ای که هیچ چیزی از دین برایشان مخفی نماند[۳۱۹]؛ امّا این معنا برای آیه با توجه به سیاق آیات مذکور و روایات شأن نزول چندان موجّه به نظر نمی‌رسد. از میان مفسران امامیه شیخ طوسی آیه ۳۳ سوره توبه را دلیل حقانیت و صدق نبی اکرم (ص) می‌داند، زیرا به‌ مقتضای عبارت لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ خداوند پیروزی اسلام را بر همه شرایع بشارت داده است. ایشان همچنین روایتی از‌ امام باقر (ع) نقل می‌کند که زمان این غلبه و‌ پیروزی‌ نهایی اسلام هنگام خروج قائم‌ آل‌ محمد (ع) است[۳۲۰]. اسلام ویژگیهای دیگری نیز دارد؛ در آیه ۱۵۷ سوره اعراف خصوصیاتی برای اسلام و نبی اکرم (ص) ذکر شده که این اوصاف قبل از قرآن در تورات و انجیل به عنوان نشانه‌های دین خاتم ذکر شده است: الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُواْ بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِيَ أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[۳۲۱] در این آیه افزون بر ویژگی "امّی بودن" برای پیامبر اسلام، خصوصیاتی نیز برای دین آن حضرت ذکر شده است. به عقیده علامه طباطبایی ۵ خصوصیت ویژه برای اسلام در این آیه آورده شده است: امر به معروف، نهی از منکر، حلال شدن طیبات، حرمت خبائث و آزاد‌سازی انسان از قید و بندهای مادی و معنوی. به اعتقاد ایشان بعضی از این ویژگیها به نوعی در برخی از شرایع دیگر هم بوده است؛ ولی در هیچ شریعتی جز اسلام به‌ شکل کامل و جامع تحقق نیافته است[۳۲۲]. برخی مفسران، یکی از ویژگیها و امتیازات اسلام را داشتن تاریخ روشن دانسته‌اند. در تاریخ اسلام به‌روشنی، سابقه پیامبر (ص) پیش از بعثت و پس از آن با نقلهای متواتر و مستند وجود دارد. نحوه نزول وحی، آغاز و انجام آن، چگونگی جمع‌آوری قرآن، فعالیتهای اجتماعی، سیاسی و مکاتبات پیامبر (ص) به شکل روشن و دقیق در تاریخ ثبت‌شده و این در حالی است که مستند بودن تاریخ سایر شرایع و کتابهای آنها از جهاتی گوناگون دچار اشکال‌است[۳۲۳].[۳۲۴]

نقش ولایت در اسلام

یکی از ارکان اسلام، ولایت است که حقیقت اسلام با آن کامل و تمام می‌گردد: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِينًا[۳۲۵] این آیه که درباره واقعه غدیر است ولایت را عامل کمال و تمام دین می‌داند. واژه "کمال" در مواردی به‌کار می‌رود که مجموعه‌ای دارای اجزای مختلف باشد و هر جزء آن اثری خاص داشته باشد و پیدا شدن همه اجزای مقصود و غرض اصلی از مجموعه پیدا می‌شود؛ مانند آیه شریفه وَلِتُكْمِلُواْ الْعِدَّةَ[۳۲۶] در مقابل، واژه "تمام" در مواردی است که اجزا به‌صورت جدا اثری ندارد و با جمع همه آنها اثر مورد نظر یافت می‌شود؛ نظیر آیه أَتِمُّواْ الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ[۳۲۷] بر‌ اساس آیه ۳ سوره مائده ولایت همانند سایر ارکان اسلام در کمال این دین نقش دارد و بدون آن این مجموعه ناقص است. از سوی دیگر اسلام به‌عنوان نعمت الهی هنگامی اثر واقعی خود را می‌یابد که همراه ولایت باشد و به بیان دیگر، اسلام بدون ولایت در حقیقت اسلام نیست[۳۲۸]. سرّ اهمیت ولایت هنگامی آشکار می‌گردد که به شئون گوناگون دین اسلام ـ‌ که دارای ابعاد اجتماعی و عمومی، آن هم در سطح جهانی و در همه زمانهاست‌ ـ توجه کنیم. با نگاهی به وقایع تاریخ‌ اسلام پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) و اهمال مسئله ولایت از سوی مسلمانان و مشکلات و آسیب‌هایی که از این ناحیه به جامعه اسلامی رسید اهمیت این مسئله روشن‌تر می‌گردد. به عقیده علامه طباطبایی ولایت همچون سایر اصول و فروع اسلام با فطرت هماهنگ است و ولایت و انتصاب شخصی برای اداره امور جامعه از بدیهیات فطرت است که هیچ اجتماعی در هیچ شرایطی از آن بی‌نیاز نیست[۳۲۹]. این وظیفه و امر مهم در زمان حیات رسول اکرم (ص) بر عهده خود آن حضرت بود. انتصاب والی، اعزام مبلغ و مأمور مالیاتی و دیگر شئون ولایت از اموری است که پیامبر اکرم (ص) به عنوان ولی امر مسلمانان عهده‌دار اداره آن بودند[۳۳۰]. به عقیده شیعه پس از رسول‌ اکرم (ص)، امیرالمؤمنین علی (ع) برای این مقام برگزیده شده‌اند و پس از ایشان ۱۱‌ نفر از اولاد گرامی ایشان برای این مقام تعیین گردیده‌اند[۳۳۱] شیعه برای اثبات این عقیده خود در برابر اهل سنت که این حقیقت را نمی‌پذیرند، به دلایل عقلی و نیز آیات قرآن و اخبار متواتر که از طریق شیعه و سنی نقل شده تمسک جسته‌اند[۳۳۲].

در روایاتی متعدد از شیعه و اهل سنت برای اسلام ارکان دیگری نیز ذکر شده است. روایات اهل سنت غالباً به ۵ رکن اشاره دارد: توحید، برپایی نماز، پرداخت زکات، روزه ماه رمضان و حجّ[۳۳۳] و در بعضی از روایات شهادت به رسالت نبی‌ اکرم (ص) در کنار شهادت به وحدانیت خدا ذکر شده است[۳۳۴] در برخی از روایات شیعه نیز ارکان اسلام همین ۵‌ رکن شمرده شده[۳۳۵] و در غالب روایاتی که از اهل بیت (ص) نقل شده عنصر "ولایت" از ارکان و مهم‌ترین آنها دانسته شده است: " وَ لَمْ‏ يُنَادَ بِشَيْ‏ءٍ كَمَا نُودِيَ‏ بِالْوَلَايَة‏‏‏"[۳۳۶] در حدیثی ولایت به منزله کلید و راه ورود به دیگر ارکان معرفی شده[۳۳۷]، و اسلام بدون ولایت، اسلام تهی از حقیقت شمرده شده است. در برخی از روایات در مقام بیان فرق بین ولایت و دیگر ارکان گفته شده: در برخی حالات ممکن است رخصت در ترک سایر ارکان یعنی نماز، زکات، روزه و حجّ پیدا شود؛ ولی در ترک ولایت هیچ‌گاه رخصت پیدا‌ نمی‌شود[۳۳۸]. در برخی روایات افزون بر ذکر ولایت به‌ صورت کلی، ولایت هر یک از امامان‌ معصوم (ع) به تفصیل مطرح شده‌ است[۳۳۹] در برخی دیگر پس از ذکر ولایت گفته شده که بدون اعتقاد به آن، مرگ انسان مرگ جاهلی است[۳۴۰].[۳۴۱]

آثار اسلام

اسلام آثاری دارد که مهم‌ترین آنها زدودن کدورت‌ها و آلودگی‌های دوران جاهلیت است و به‌طور کلی همه گناهان، پس از اسلام آوردن بخشیده می‌شود: قُل لِلَّذِينَ كَفَرُواْ إِن يَنتَهُواْ يُغْفَرْ لَهُم مَّا قَدْ سَلَفَ وَإِنْ يَعُودُواْ فَقَدْ مَضَتْ سُنَّةُ الأَوَّلِينَ[۳۴۲].[۳۴۳]

در روایات فراوانی از اهل‌ سنت و امامیه آمده است: «فإنّ الإسلام يجبّ ما قبله‏»[۳۴۴] و در برخی روایات این امر چنین تعلیل شده که خداوند متعال پس از اسلام آوردن شخص بزرگ‌ترین گناه را که شرک است می‌آمرزد؛ پس گناهان دیگر به طریق اولی بخشیده می‌شود[۳۴۵]. مضمون این حدیث به‌ صورت قاعده‌ای فقهی به‌کار گرفته شده است. در تفسیر قرطبی از این قاعده با تعبیر "الْإِسْلَام‏ يَهْدِمُ مَا قَبْلَه‏‏‏‏" یاد شده است[۳۴۶].

ابن‌ مسعود نیز از نبی اکرم (ص) نقل کرده است: اگر کسی عمل نیکی در حال اسلام به جا آورد خداوند متعال او را به هیچ گناهی از زمان جاهلیت مؤاخذه نمی‌کند[۳۴۷].

در روایات آثار دیگری نیز از قبیل حفظ جان و مال و جواز ازدواج و ارث‌بری برای اسلام آوردن ذکر شده است[۳۴۸].[۳۴۹]

مراتب اسلام

مرتبه اول

پذیرفتن ظواهر اوامر و نواهی خداست؛ به این صورت که با زبان شهادتین را بگوید؛ خواه موافق با قلبش باشد یا نباشد. در این باره خدای تعالی فرموده: قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ[۳۵۰]. در مقابل اسلام به این معنا، اولین مرتبه ایمان قرار دارد و آن عبارت است از اذعان و باور قلبی به مضمون اجمالی شهادتین که لازمه‌اش عمل به غالب فروع است.

مرتبه دوم

دنباله و لازمه همان ایمان قلبی است که در مقابل مرتبه اول اسلام قرار داشت؛ یعنی تسلیم و انقیاد قلبی نسبت به نوع اعتقادات حقه تفصیلی و اعمال صالحه‌ای که از توابع آن است؛ هرچند که در بعضی موارد تخطی شود. داشتن این مرحله از اسلام منافاتی با ارتکاب بعضی گناهان ندارد. خدای تعالی درباره این مرحله از اسلام می‌فرماید: الَّذِينَ آمَنُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا مُسْلِمِينَ[۳۵۱]. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً[۳۵۲].

بنابراین، یک مرتبه از اسلام وجود دارد که بعد از ایمان پدیدار می‌شود؛ از آنجا که می‌فرماید: «ای کسانی که ایمان آوردید، داخل در سلم شوید». پس معلوم می‌شود این اسلام، غیر اسلام مرتبه اول است که قبل از ایمان بود. آن گاه در مقابل این اسلام، مرتبه دوم از ایمان قرار دارد و آن عبارت است از اعتقاد تفصیلی به حقایق دینی که خدای تعالی درباره‌اش می‌فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ[۳۵۳]، يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ[۳۵۴].

خداوند در این دو آیه دارندگان ایمان را به داشتن ایمان بالاتر ارشاد می‌کند؛ پس معلوم می‌گردد که ایمان دوم غیر از اول است.

مرتبه سوم

مرتبه سوم از اسلام، دنباله و لازمه همان مرتبه دوم ایمان است. وقتی نفس آدمی با ایمان ذکر شده انس گرفت و متخلق به اخلاق آن شد، خود به خود سایر قوای منافی با آن، از قبیل قوای حیوانی و سبعی، برای نفس رام و منقاد می‌شود و آن قوایی که متمایل به هوس‌های دنیایی و زینت‌های فانی و ناپایدار آن می‌شوند، آرام گرفته و نفس به آسانی می‌تواند از سرکشی آنها جلوگیری کند. اینجاست که آدمی آن چنان خدا را بندگی می‌کند که گویی او را می‌بیند و اگر خدا را نمی‌بیند، به این باور و یقین رسیده است که خدا او را می‌بیند. این مرتبه، همان «مقام احسان» در روایات است؛ چنان که رسول اکرم (ص) به جناب ابوذر فرمود: «يَا أَبَا ذَرٍّ، اعْبُدِ اللَّهَ كَأَنَّكَ‏ تَرَاهُ‏، فَإِنْ كُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) يَرَاكَ»[۳۵۵].

چنین کسی دیگر در باطن و سرّخود هیچ نیروی سرکشی نمی‌بیند که مطیع اوامر و نواهی الهی نباشد یا در نظر راضی به تقدیر الهی نباشد. چنین فردی سراپای وجودش تسلیم خدا می‌شود.

درباره این اسلام است که خدای تعالی می‌فرماید: فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا[۳۵۶].

یعنی ایمانشان کامل نمی‌شود، مگر وقتی که هم در اختلافاتی که بینشان پدید می‌آید، تو را حَکَم کنند و هم وقتی حُکمی راندی، در دل هیچ گونه ناراحتی از حُکم تواحساس نکنند و به تمام معنا تسلیم شوند».

این اسلام در مرتبه سوم است که ایمان مرتبه سوم در ادامه آن قرار دارد و آن ایمانی است که آیات زیر و آیاتی دیگر به آن اشاره می‌کند: قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ *... وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ[۳۵۷]، إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ[۳۵۸].

اخلاق فاضله مانند رضا، تسلیم، سوداگری با خدا، صبر در خواسته خدا، زهد به تمام معنا، تقوی و حب و بغض به خاطر خدا، همه از لوازم این مرتبه از ایمان است.

مرتبه چهارم

این مرتبه از اسلام، دنباله و لازمه همان مرحله سوم از ایمان است. حال انسانی که در مرتبه قبلی بود، در برابر پروردگارش، عبد مملوک در مقابل مولای مالکش می‌باشد؛ یعنی دائماً مشغول انجام وظیفه عبودیت به طور شایسته است و به تسلیم کامل در برابر اراده مولی رسیده است. همه اینها مربوط به عبودیت در برابر مالک عرفی و بشری است و عبودیت در ملک خدای رب العالمین به مراتب عظیم‌تر از آن است. مالکیت خدا حقیقی است و سایر مالکیت‌ها اعتباری است و هیچ موجودی در برابرش استقلال ندارد؛ نه استقلال ذاتی، نه وصفی و نه عملی؛ ملکیتی که لایق مقام کبریایی خدای عزیز و قدیر است.

برای انسانی که در مرتبه سابق از اسلام و تسلیم است، قابلیت و احتمال آن است که عنایت ربّانی شامل حالش گشته، این معنا برایش مشهود شود که مُلک تنها برای خداست و غیر خدا هیچ چیزی نه مالک خویش است و نه مالک چیز دیگر؛ مگر آنکه خداوند اعتباراً تملیکش کرده باشد؛ پس ربّی هم سوای او ندارد. این معنا امری موهبتی و افاضه‌ای الهی است که خداوند به آنان که لایق بداند عنایت می‌کند. چه بسا دعای حضرت ابراهیم (ع) درباره قرارگرفتن خود و فرزندانش در زمره مسلمین، درخواست این مرحله از اسلام و ایمان بوده باشد: رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا[۳۵۹].

در ابتدا، حضرت ابراهیم (ع) مخاطب این امر قرار گرفته بود: إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ[۳۶۰].

ظاهر عبارت این است که امر أَسْلِمْ امر تشریفی باشد نه تکوینی و ابراهیم (ع) دعوت پروردگار خود را اجابت نمود، تا به اختیار خود تسلیم خدا شده باشد. این هم مسلم است که این امر از اوامری بوده که در ابتدای کار حضرت ابراهیم (ع) متوجه او شده؛ پس اینکه ایشان در اواخر عمر از خدای تعالی برای خود و فرزندشان اسماعیل (ع) تقاضای اسلام و فهم دستورات عبادی می‌کند، این معنا را به ذهن متبادر می‌سازد که ایشان چیزی را تقاضا کرده که تنها با موهبت الهی، به بندگان خاصی که در امتحانات سربلند بیرون می‌آیند، عنایت می‌شود؛ یا درخواست ثبات برامری بوده که باز ثابت بودنش به اختیار خودش نبوده است. پس اسلامی که حضرت ابراهیم (ع) در این آیه درخواست کرده، اسلام مرتبه چهارم است.

در ادامه این مرتبه از اسلام، مرتبه چهارم از ایمان قرار دارد که عبارت از این است که حالات فوق، تمامی وجود آدمی را فرا بگیرد، خداوند متولی امور او شود و خود تدبیر هدایت آنان را به عهده گیرد. خدای تعالی درباره این مرتبه از ایمان می‌فرماید: أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ * الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ[۳۶۱].

مؤمنینی که در این آیه ذکر شده‌اند، باید این یقین را داشته باشند که غیر از خداوند هیچ کس از خود استقلالی ندارد و هیچ سببی تأثیر و سببیت ندارد، مگر به اذن خدا. وقتی چنین یقینی برای کسی دست داد، دیگر از هیچ پیشامد ناگواری ناراحت و اندوهناک نمی‌شود و از هیچ محذوری که احتمالش را بدهد نمی‌ترسد؛ این است معنای لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ. وگرنه معنا ندارد که انسان حالتی پیدا کند که از هیچ چیز نترسد و هیچ پیشامدی اندوهناکش نسازد. بنابراین، مراد از آیه همان ایمان مرتبه چهارم است که در قلب کسانی پیدا می‌شود که دارای اسلام مرتبه چهارم باشند[۳۶۲].

در همه آیاتی که خداوند به انبیا و اولیای معصوم خود (ع) نسبت اسلام و ایمان می‌دهد، این مقام مدّنظر است؛ چنان‌که خداوند درباره حضرت ابراهیم (ع) می‌فرماید: إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ[۳۶۳]، وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا[۳۶۴].

بر همین مبناست که همه انبیا (ع) به فرزندانشان توصیه می‌کردند خود را به این مرتبه از اسلام برسانند و از پروردگار نیز این مقام را برای خود و فرزندانشان درخواست می‌نمودند: وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ[۳۶۵].

خداوند به همه امت اسلام نیز در اجابت دعوت رسول اکرم (ص)، امر به رسیدن به این مقام می‌نماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ[۳۶۶].

نتیجه آنکه: در امت اسلام، مقام ولایت نبوی (ص) و علوی (ع) همان مقام سلمی است که برائت از همه عیوب و کاستی‌های شرک‌آلود را در خود دارد. در آیه مورد استدلال نیز، امر به ورود به این مقام، یعنی امر به تبعیت از چنین اولیایی برای رسیدن به عالی‌ترین مراتب اسلام و ایمان[۳۶۷].

منابع

پانویس

  1. لسان‌العرب، ج‌۶، ص‌۳۴۵، «سلم»؛ تفسیر ماوردی، ج‌۱، ص‌۳۷۹‌ـ‌۳۸۰؛ مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۷۱۵.
  2. مقاییس اللغه، ج‌۳، ص‌۹۰‌ـ ۹۱؛ مجمع البیان، ج‌۲، ص‌۷۱۵؛ التحقیق، ج‌۵ ص‌۱۹۱‌ـ ۱۹۲، «سلم».
  3. لسان العرب، ج‌۶، ص‌۳۴۵؛ مجمع البحرین، ج‌۲، ص‌۴۰۷؛ مقاییس اللغه، ج‌۳، ص‌۹۰، «سلم».
  4. تفسیر ماوردی، ج۱، ص۳۷۹‌ـ‌۳۸۰؛ مبادی‌الاسلام، ص‌۷.
  5. خدا وانسان در قرآن، ص‌۲۵۶.
  6. مجمع البحرین، ج‌۲، ص‌۴۰۷، «سلم».
  7. مجمع البیان، ج‌۲، ص‌۷۱۵؛ تفسیر مراغی، مج‌۱، ج‌۳، ص‌۱۱۷.
  8. التحقیق، ج‌۵، ص‌۱۹۱، «سلم».
  9. الوجوه و النظائر، ج‌۱، ص‌۲۴۶.
  10. دیبا، حسین، اسلام، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۳، ص۲۳۷ ـ ۲۶۰؛ فرهنگ قرآن، واژه «اسلام».
  11. مبادی الاسلام، ص‌۷.
  12. مقاییس اللغه، ج‌۳، ص‌۹۰، ۹۱.
  13. لسان العرب، ج‌۶، ص‌۳۴۵.
  14. خدا و انسان در قرآن، ص‌۲۵۶.
  15. خدا و انسان در قرآن، ص‌۲۵۷‌ـ‌۲۷۷.
  16. دیبا، حسین، اسلام، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۳، ص۲۳۷ ـ ۲۶۰.
  17. کشف الاسرار، ج‌۲، ص‌۵۲، ۱۹۶؛ منهج الصادقین، ج‌۲، ص‌۱۹۴؛ روح‌المعانی، مج۳، ج‌۳، ص‌۲۸۸.
  18. تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۲، ص‌۴۲۶؛ الملل و النحل، ج‌۱، ص‌۳۹؛ المیزان، ج‌۳، ص‌۱۲۰‌ـ‌۱۲۱.
  19. الفرقان، ج‌۳، ص‌۲۳۶‌ـ‌۲۳۷؛ التحریر و التنویر، ج‌۳، ص‌۱۸۹‌ـ‌۱۹۰.
  20. المیزان، ج‌۳، ص‌۲۵۳.
  21. الملل و النحل، ج‌۱، ص‌۴۱.
  22. واژه‌های دخیل، ص‌۱۲۰‌ـ‌۱۲۱.
  23. تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۲، ص‌۴۲۶؛ دقائق التفسیر، ج‌۱، ص‌۲۱۵.
  24. و داستان نوح را برای آنان بخوان آنگاه که به قوم خود گفت: ای قوم من! اگر ماندن من و پند دادنم با آیات خداوند بر شما گران است، باری، بر خداوند توکل کرده‌ام بنابراین با شریک‌هایتان هم‌داستان شوید به گونه‌ای که کارتان بر شما پوشیده نباشد سپس کار مرا تمام کنید و مهلتم ندهید. و اگر رو بگردانید (می‌دانید که) من از شما پاداشی نخواسته‌ام، پاداش من جز با خداوند نیست و فرمان یافته‌ام که از گردن نهادگان (به خداوند) باشم؛ سوره یونس، آیه ۷۱- ۷۲.
  25. آنگاه که پروردگارش بدو فرمود: فرمانبردار باش، او گفت: فرمانبردار پروردگار جهانیانم. و ابراهیم آن را به پسران خود سفارش کرد و یعقوب نیز: که ای فرزندان من! خداوند برای شما این دین را برگزیده است پس، جز در فرمانبرداری (از او) از این جهان نروید؛ سوره بقره، آیه ۱۳۱- ۱۳۲.
  26. و موسی گفت: ای قوم من! اگر به خداوند ایمان آورده‌اید، چنانچه گردن نهاده‌اید بر او توکّل کنید؛ سوره یونس، آیه۸۴.
  27. و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستاده‌ام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهاده‌ایم؛ سوره مائده، آیه۱۱۱.
  28. من وحی القرآن، ج‌۵، ص‌۲۷۶؛ تفسیر المنار، ج‌۳، ص‌۳۶۱؛ المیزان، ج‌۳، ص‌۱۲۰‌ـ‌۱۲۱.
  29. المیزان، ج‌۱۸، ص‌۲۹.
  30. الملل و النحل، ج‌۱، ص‌۳۹.
  31. تفسیر موضوعی، ج‌۱۲، ص‌۱۴۶.
  32. من وحی القرآن، ج‌۵، ص‌۲۷۴.
  33. تفسیر المنار، ج‌۳، ص‌۳۶۱.
  34. المیزان، ج‌۳، ص‌۱۲۰‌ـ‌۱۲۱.
  35. تفسیر موضوعی، ج‌۱۲، ص‌۱۴۶؛ الملل و النحل، ج‌۱، ص‌۳۸‌ـ‌۳۹؛ تفسیر المنار، ج‌۳، ص‌۳۶۱.
  36. بی‌گمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است و اهل کتاب، اختلاف نیافتند مگر پس از آنکه به دانش دست یافتند، از سر افزونجویی که در میان ایشان بود و هر کس به آیات خداوند کفر ورزد (بداند که) خداوند حسابرس سریع است؛ سوره آل عمران، آیه۱۹.
  37. آنچه نزد شماست پایان می‌یابد و آنچه نزد خداوند است پایاست و البته ما پاداش شکیبایان را نیکوتر از آنچه انجام می‌دادند خواهیم داد؛ سوره نحل، آیه۹۶.
  38. و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمی‌شود و او در جهان واپسین از زیانکاران است؛ سوره آل عمران، آیه۸۵.
  39. تفسیر المنار، ج‌۳، ص‌۳۶۱؛ تفسیر موضوعی، ج‌۱۲، ص‌۱۴۶؛ مجموعه آثار، ج‌۳، ص‌۱۵۶، «ختم نبوت».
  40. تفسیر موضوعی، ج‌۱۲، ص‌۱۴۶.
  41. من وحی القرآن، ج‌۵، ص‌۲۷۴‌ـ‌۲۷۵.
  42. مردار و خون و گوشت خوک و آنچه جز به نام خداوند ذبح شده باشد و مرده با خفگی و مرده با ضربه و مرده با افتادن از بلندی و مرده از شاخ زدن حیوان دیگر و آنچه درندگان نیم‌خور کرده باشند- جز آن را که (تا زنده است) ذبح کرده‌اید- و آنچه بر روی سنگ‌های مقدّس (برای بت‌ها) قربانی شود و آنچه با تیرهای بخت‌آزمایی قسمت کنید (خوردن گوشت همه اینها) بر شما حرام و آنها (همه) گناه است؛ امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بی‌آنکه گراینده به گناه باشد بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است؛ سوره مائده، آیه ۳.
  43. و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمی‌شود و او در جهان واپسین از زیانکاران است؛ سوره آل عمران، آیه ۸۵.
  44. الفرقان، ج‌۳، ص‌۲۳۶‌ـ‌۲۳۷؛ الکشاف، ج‌۱، ص‌۶۰۵؛ التحریر و التنویر، ج‌۶، ص‌۱۰۸.
  45. بی‌گمان خداوند برای مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان مؤمن و مردان و زنان فرمانبردار و مردان و زنان راست‌گفتار و مردان و زنان شکیبا و مردان و زنان فرمانبردار و مردان و زنان بخشنده و مردان و زنان روزه‌دار و مردان و زنان پاکدامن و مردان و زنانی که خداوند را بسیار یاد می‌کنند، آمرزش و پاداشی سترگ آماده کرده است؛ سوره احزاب، آیه۳۵.
  46. و فرمان یافته‌ام که نخستین فرمانبردار باشم؛ سوره زمر، آیه۱۲.
  47. المیزان، ج‌۱۷، ص‌۲۴۷.
  48. و اینکه برخی از ما فرمانبردارند و برخی رویگردان از راه درست، پس کسانی که فرمانبرداری کنند، رهیافتی را می‌جویند؛ سوره جن، آیه۱۴.
  49. التحریر والتنویر، ج‌۲۹، ص‌۲۳۶؛ المنیر، ج‌۲۹، ص‌۱۷۰.
  50. بگو آیا جز خداوند آفریننده آسمان‌ها و زمین را سرور گزینم و اوست که (روزی) می‌خوراند و به او نمی‌خورانند؟ بگو فرمان یافته‌ام که نخستین کس باشم که تسلیم (خداوند) می‌شود و (به من گفته‌اند) هرگز از مشرکان مباش!؛ سوره انعام، آیه ۱۴.
  51. المیزان، ج‌۷، ص‌۳۲.
  52. بر تو منّت می‌نهند که اسلام آورده‌اند؛ بگو: برای اسلامتان بر من منّت ننهید، بلکه این خداوند است که بر شما منّت می‌نهد که شما را به ایمان رهنمون شده است، اگر راست می‌گویید؛ سوره حجرات، آیه۱۷.
  53. بر تو منّت می‌نهند که اسلام آورده‌اند؛ بگو: برای اسلامتان بر من منّت ننهید، بلکه این خداوند است که بر شما منّت می‌نهد که شما را به ایمان رهنمون شده است، اگر راست می‌گویید؛ سوره حجرات، آیه۱۷.
  54. جامع البیان، مج‌۱۳، ج‌۱۶، ص‌۱۸۷؛ مجمع البیان، ج‌۹، ص‌۲۰۹.
  55. تازی‌های بیابان‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم و هنوز ایمان در دل‌هایتان راه نیافته است و اگر از خداوند و پیامبرش فرمان برید از (پاداش) کردارهایتان چیزی کم نمی‌کند که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است؛ سوره حجرات، آیه۱۴.
  56. المیزان، ج‌۱۶، ص‌۳۱۳.
  57. و در (راه) خداوند چنان که سزاوار جهاد (در راه) اوست جهاد کنید؛ او شما را برگزید و در دین- که همان آیین پدرتان ابراهیم است- هیچ تنگنایی برای شما ننهاد، او شما را پیش از این و در این (قرآن) مسلمان نامید تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید پس نماز را برپا دارید و زکات بپردازید و به (ریسمان) خداوند چنگ زنید؛ او سرور شماست که نیکو یار و نیکو یاور است؛ سوره حج، آیه ۷۸.
  58. جامع البیان، مج‌۱۰، ج‌۱۷، ص‌۲۶۸‌ـ‌۲۷۰.
  59. بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، هر که رهیاب شد به سود خویش رهیاب می‌شود و هر که گمراه گشت بی‌گمان به زیان خویش گمراه می‌گردد و من کارگزار شما نیستم؛ سوره یونس، آیه۱۰۸.
  60. المیزان، ج‌۱۰، ص‌۱۳۳.
  61. بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند؛ سوره روم، آیه۳۰.
  62. المیزان، ج‌۱۶، ص‌۱۷۸.
  63. دیبا، حسین، اسلام، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۳، ص۲۳۷ ـ ۲۶۰.
  64. «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
  65. «و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمی‌شود و او در جهان واپسین از زیانکاران است» سوره آل عمران، آیه ۸۵.
  66. «بی‌گمان خداوند برای مردان و زنان مسلمان... آمرزش و پاداشی سترگ آماده کرده است» سوره احزاب، آیه ۳۵.
  67. «و فرمان یافته‌ام که نخستین فرمانبردار باشم» سوره زمر، آیه ۱۲.
  68. «و اینکه برخی از ما فرمانبردارند و برخی رویگردان از راه درست، پس کسانی که فرمانبرداری کنند، رهیافتی را می‌جویند» سوره جن، آیه ۱۴.
  69. «بگو فرمان یافته‌ام که نخستین کس باشم که تسلیم (خداوند) می‌شود و (به من گفته‌اند) هرگز از مشرکان مباش!» سوره انعام، آیه ۱۴.
  70. «بر تو منّت می‌نهند که اسلام آورده‌اند؛ بگو: برای اسلامتان بر من منّت ننهید، بلکه این خداوند است که بر شما منّت می‌نهد که شما را به ایمان رهنمون شده است، اگر راست می‌گویید» سوره حجرات، آیه ۱۷.
  71. «تازی‌های بیابان‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم و هنوز ایمان در دل‌هایتان راه نیافته است» سوره حجرات، آیه ۱۴.
  72. «و در دین -که همان آیین پدرتان ابراهیم است- هیچ تنگنایی برای شما ننهاد، او شما را پیش از این و در این (قرآن) مسلمان نامید تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید» سوره حج، آیه ۷۸.
  73. «بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، هر که رهیاب شد به سود خویش رهیاب می‌شود و هر که گمراه گشت بی‌گمان به زیان خویش گمراه می‌گردد و من کارگزار شما نیستم» سوره یونس، آیه ۱۰۸.
  74. «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره روم، آیه ۳۰.
  75. «بی‌گمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است» سوره آل عمران، آیه ۱۹.
  76. «و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمی‌شود» سوره آل عمران، آیه ۸۵.
  77. «تازی‌های بیابان‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم و هنوز ایمان در دل‌هایتان راه نیافته است» سوره حجرات، آیه ۱۴.
  78. «تنها مؤمنانند که به خداوند و پیامبرش ایمان آورده‌اند سپس تردید نورزیده‌اند و با دارایی‌ها و جان‌هایشان در راه خداوند جهاد کرده‌اند، آنانند که راستگویند» سوره حجرات، آیه ۱۵.
  79. «و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  80. «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
  81. «مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان مؤمن» سوره احزاب، آیه ۳۵.
  82. تفسیر قرطبی، ج۲، ص۱۳۴؛ دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳، ص۲۴۴.
  83. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۰۷؛ دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳، ص۲۴۵.
  84. «آنگاه هر کس از مؤمنان را که در آن (شهر) بود بیرون بردیم و در آن (شهر) جز یک خانواده از فرمانبرداران نیافتیم» سوره ذاریات، آیه ۳۵-۳۶.
  85. «بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم» سوره حجرات، آیه ۱۴.
  86. «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره روم، آیه ۳۰.
  87. «و بدین گونه شما را امّتی میانه کرده‌ایم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر بر شما گواه باشد» سوره بقره، آیه ۱۴۳.
  88. «با آن دسته از اهل کتاب که به خداوند و به روز بازپسین ایمان نمی‌آورند و آنچه را خداوند و پیامبرش حرام کرده‌اند حرام نمی‌دانند و به دین حق نمی‌گروند جنگ کنید تا به دست خود با خواری جزیه بپردازند یهودیان گفتند عزیر پسر خداوند است و مسیحیان گفتند: مسیح پسر خداوند است؛ این گفتار، سر زبان آنهاست که با گفته کافران پیشین همانندی می‌کند؛ خداوندشان بکشاد! چگونه (از حقّ) باز گردانیده می‌شوند؟ آنان دانشوران دینی و راهبان خود را به جای خداوند پروردگاران خویش برگزیده‌اند و نیز مسیح پسر مریم را در حالی که جز این فرمان نیافته‌اند که خدایی یگانه را بپرستند که خدایی جز او نیست؛ پاکا که اوست از شرکی که می‌ورزند برآنند که نور خداوند را با دهان‌هاشان خاموش گردانند و خداوند جز این نمی‌خواهد که نورش را کمال بخشد هر چند کافران نپسندند اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند» سوره توبه، آیه ۲۹-۳۳.
  89. «اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد و خداوند، گواه بس» سوره فتح، آیه ۲۸
  90. «اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند» سوره صف، آیه ۹
  91. «بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، هر که رهیاب شد به سود خویش رهیاب می‌شود و هر که گمراه گشت بی‌گمان به زیان خویش گمراه می‌گردد و من کارگزار شما نیستم» سوره یونس، آیه ۱۰۸.
  92. «پس، روی (دل) برای این دین استوار راست بدار پیش از آنکه روزی فرا رسد که از سوی خداوند بازگشتی ندارد؛ در آن روز (مردم) پراکنده می‌شوند» سوره روم، آیه ۴۳.
  93. «هر کس که عذاب را در چنین روزی از سر وی گذرانده باشند بی‌گمان (خداوند) به او رحم کرده است و رستگاری روشن این است» سوره انعام، آیه ۱۶.
  94. «بی‌گمان این قرآن به آیین استوارتر رهنمون می‌گردد و به مؤمنانی که کارهای شایسته انجام می‌دهند مژده می‌دهد که پاداشی بزرگ دارند» سوره اسراء، آیه ۹.
  95. «مردار و خون و گوشت خوک و آنچه جز به نام خداوند ذبح شده باشد و مرده با خفگی و مرده با ضربه و مرده با افتادن از بلندی و مرده از شاخ زدن حیوان دیگر و آنچه درندگان نیم‌خور کرده باشند- جز آن را که (تا زنده است) ذبح کرده‌اید- و آنچه بر روی سنگ‌های مقدّس (برای بت‌ها) قربانی شود و آنچه با تیرهای بخت‌آزمایی قسمت کنید (خوردن گوشت همه اینها) بر شما حرام و آنها (همه) گناه است؛ امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بی‌آنکه گراینده به گناه باشد بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳.
  96. «و (یاد کن) روزی را که در هر امّتی گواهی از خودشان بر آنان برانگیزیم و تو را بر اینان گواه آوریم و بر تو این کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز و رهنمود و بخشایش و نویدبخشی برای مسلمانان است» سوره نحل، آیه ۸۹.
  97. «بگو: چه چیزی در گواهی بزرگ‌تر است؟ بگو: خداوند که میان من و شما گواه است و به من این قرآن وحی شده است تا با آن به شما و به هر کس که (این قرآن به او) برسد، هشدار دهم، آیا شما گواهی می‌دهید که با خداوند خدایان دیگری هست؟ بگو: من گواهی نمی‌دهم؛ بگو: تنها او خدایی یگانه است و من از شرکی که می‌ورزید بیزارم» سوره انعام، آیه ۱۹.
  98. «بگو: ای مردم! به راستی من فرستاده خداوند به سوی همه شمایم، همان که فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین از آن اوست، هیچ خدایی جز او نیست که زنده می‌دارد و می‌میراند، پس به خداوند و فرستاده او پیامبر درس ناخوانده‌ای که به خداوند و قرآن او ایمان دارد ایمان بیاورید و از او پیروی کنید باشد که راهیاب گردید» سوره اعراف، آیه ۱۵۸.
  99. «و تو را جز مژده‌بخش و بیم‌دهنده برای همه مردم نفرستاده‌ایم اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره سبأ، آیه ۲۸.
  100. «بیم‌دهنده‌ای است برای آدمیان» سوره مدثر، آیه ۳۶.
  101. «به کسانی که بر آنها جنگ تحمیل می‌شود اجازه (ی جهاد) داده شد زیرا ستم دیده‌اند و بی‌گمان خداوند بر یاری آنان تواناست» سوره حج، آیه ۳۹.
  102. «و تو را جز رحمتی برای جهانیان، نفرستاده‌ایم» سوره انبیاء، آیه ۱۰۷.
  103. «بزرگوار است آن (خداوند) که فرقان را بر بنده خویش فرو فرستاد تا جهانیان را بیم‌دهنده باشد» سوره فرقان، آیه ۱.
  104. «و تو از آنان برای این (رسالت خویش) پاداشی نمی‌خواهی؛ این (قرآن) جز یادکردی برای جهانیان نیست» سوره یوسف، آیه ۱۰۴.
  105. «و اینکه برخی از ما فرمانبردارند و برخی رویگردان از راه درست، پس کسانی که فرمانبرداری کنند، رهیافتی را می‌جویند» سوره جن، آیه ۱۴.
  106. «بگو: اگر آدمیان و پریان فراهم آیند تا مانند این قرآن آورند هر چند یکدیگر را پشتیبانی کنند همانند آن نمی‌توانند آورد» سوره اسراء، آیه ۸۸.
  107. «بی‌گمان ما خود قرآن را فرو فرستاده‌ایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود» سوره حجر، آیه ۹.
  108. «و (یاد کن) روزی را که در هر امّتی گواهی از خودشان بر آنان برانگیزیم و تو را بر اینان گواه آوریم و بر تو این کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز و رهنمود و بخشایش و نویدبخشی برای مسلمانان است» سوره نحل، آیه ۸۹.
  109. «و اگر چنین نکردید- که هرگز نمی‌توانید کرد- پس، از آتشی پروا کنید که هیزم آن آدمیان و سنگ‌هاست؛ برای کافران آماده شده است» سوره بقره، آیه ۲۴.
  110. «و گفتند هرگز کسی جز یهودی و مسیحی به بهشت در نمی‌آید، این آرزوی آنهاست، بگو: اگر راست می‌گویید هر برهانی دارید بیاورید» سوره بقره، آیه ۱۱۱.
  111. «بدترین جنبندگان نزد خداوند ناشنوایانی گنگند که خرد نمی‌ورزند» سوره انفال، آیه ۲۲.
  112. «و بسا پیامبرانی که همراه آنان توده‌های انبوه به نبرد (با دشمنان خداوند) پرداختند و در راه خداوند هر چه به ایشان رسید نه سست و نه ناتوان شدند و نه تن به زبونی سپردند؛ و خداوند شکیبایان را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۴۶.
  113. «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بی‌گمان به دستاویز استوارتر چنگ زده است که هرگز گسستن ندارد و خداوند شنوای داناست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
  114. «و آنچه تو را بدان دانشی نیست، پی مگیر که از گوش و چشم و دل، هر یک، خواهند پرسید» سوره اسراء، آیه ۳۶.
  115. «آیا (آن کافر ناسپاس بهتر است یا) کسی که هر دم از شب در سجده و ایستاده با فروتنی به نیایش می‌پردازد از جهان واپسین می‌هراسد و به بخشایش پروردگارش امید می‌برد؟ بگو: آیا آنان که می‌دانند با آنها که نمی‌دانند برابرند؟ تنها خردمندان پند می‌پذیرند» سوره زمر، آیه ۹.
  116. «خداوند، همان است که دریا را برای شما رام کرد تا کشتی‌ها در آن به فرمان وی روان گردند و تا شما از بخشش وی (روزی) به دست آورید و باشد که سپاس گزارید و آنچه را در آسمان‌ها و در زمین است که همه از اوست برای شما رام کرد؛ بی‌گمان در این نشانه‌هایی است برای گروهی که می‌اندیشند» سوره جاثیه، آیه ۱۲-۱۳.
  117. «خداوند است که آسمان‌ها و زمین را آفرید و از آسمان آبی فرو فرستاد که با آن از میوه‌ها برای شما روزی بر آورد و کشتی را برای شما رام کرد تا به فرمان او در دریا روان گردد و رودها را برای شما رام گردانید و خورشید و ماه را که همواره روانند و نیز شب و روز را رام شما کرد» سوره ابراهیم، آیه ۳۲-۳۳.
  118. «بر شما مقرر شده است که هرگاه مرگ یکی از شما فرا رسد، اگر مالی بر جای نهد برای پدر و مادر و خویشان وصیّت شایسته کند؛ بنا به حقّی بر گردن پرهیزگاران» سوره بقره، آیه ۱۸۰.
  119. «بر شما گناهی نیست که (در ایام حج) بخششی از پروردگار خود بخواهید پس چون از عرفات رهسپار شدید در مشعر الحرام خداوند را یاد کنید و او را همان‌گونه که رهنمودتان داده است فرا یاد آورید و بی‌گمان پیش از آن از گمراهان بودید» سوره بقره، آیه ۱۹۸.
  120. «رهنمود آنان با تو نیست بلکه خداوند است که هر کس را بخواهد راهنمایی می‌کند و هر دارایی که ببخشید به سود خود شماست و جز برای خشنودی خداوند، نمی‌بخشید» سوره بقره، آیه ۲۷۲.
  121. «بگو: چه کسی زیوری را که خداوند برای بندگانش پدید آورده و (نیز) روزی‌های پاکیزه را، حرام کرده است؟ بگو: آن (ها) در زندگی این جهان برای کسانی است که ایمان آورده‌اند، در روز رستخیز (نیز) ویژه (ی مؤمنان) است؛ این چنین ما آیات خود را برای گروهی که دانشورند روشن می‌داریم» سوره اعراف، آیه ۳۲.
  122. و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپرا کنید و نعمت‌های خداوند را بر خود فرا یاد آورید که دشمنان (همدیگر) بودید و خداوند دل‌های شما را الفت داد و به نعمت او با هم برادر شدید و در لبه پرتگاهی از آتش بودید که شما را از آن رهانید؛ بدین‌گونه خداوند آیات خود را برای شما روشن می‌گوید باشد که شما راهیاب گردید. و باید از میان شما گروهی باشند که (مردم را) به نیکی فرا می‌خوانند و به کار شایسته فرمان می‌دهند و از کار ناشایست باز می‌دارند و اینانند که رستگارند. و مانند کسانی نباشید که پراکندند و پس از آنکه برهان‌ها (ی روشن) برای آنان آمد، اختلاف کردند و آنان را عذابی سترگ خواهد بود؛ سوره آل عمران، آیه:۱۰۳-۱۰۵.
  123. «(یاد کن) آنگاه را که همسر عمران گفت: پروردگارا! من نذر کرده‌ام آنچه در شکم دارم آزاد (از هر شرطی) تو را باشد پس (نذر مرا) از من بپذیر که تویی که شنوای دانایی» سوره آل عمران، آیه ۳۵.
  124. «آیا نمی‌دانند که خداوند از آنچه پنهان و آنچه آشکار می‌دارند آگاه است؟» سوره بقره، آیه ۷۷.
  125. «و در پیجویی گروه (مشرکان) سست نشوید، اگر شما (در پیکار با آنها) به رنج افتاده‌اید آنان نیز چون شما به رنج افتاده‌اند و شما به خداوند امیدی دارید که آنان ندارند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۰۴.
  126. «ای مؤمنان! (حرمت) شعائر خداوند را و نیز (حرمت) ماه حرام و قربانی‌های بی‌نشان و قربانی‌های دارای گردن‌بند و (حرمت) زیارت‌کنندگان بیت الحرام را که بخشش و خشنودی پروردگارشان را می‌جویند؛ نشکنید و چون از احرام خارج شدید می‌توانید شکار کنید و نباید دشمنی با گروهی که شما را از (ورود به) مسجد الحرام باز داشتند، وادارد که به تجاوز دست یازید؛ و یکدیگر را در نیکی و پرهیزگاری یاری کنید و در گناه و تجاوز یاری نکنید و از خداوند پروا کنید، بی‌گمان خداوند سخت کیفر است» سوره مائده، آیه ۲.
  127. «تا خداوند آنان را بهتر از آنچه انجام داده‌اند پاداش دهد و با بخشش خویش به آنان پاداشی افزون بخشد؛ و خداوند به هر که بخواهد بی‌شمار روزی می‌رساند» سوره نور، آیه ۳۸.
  128. «و در (راه) خداوند چنان که سزاوار جهاد (در راه) اوست جهاد کنید؛ او شما را برگزید و در دین- که همان آیین پدرتان ابراهیم است- هیچ تنگنایی برای شما ننهاد، او شما را پیش از این و در این (قرآن) مسلمان نامید تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید پس نماز را برپا دارید و زکات بپردازید و به (ریسمان) خداوند چنگ زنید؛ او سرور شماست که نیکو یار و نیکو یاور است» سوره حج، آیه ۷۸.
  129. «ای مؤمنان! چون برای نماز برخاستید چهره و دست‌هایتان را تا آرنج بشویید و بخشی از سرتان را مسح کنید و نیز پاهای خود را تا برآمدگی روی پا و اگر جنب بودید غسل کنید و اگر بیمار یا در سفر بودید و یا از جای قضای حاجت آمدید یا با زنان آمیزش کردید و آبی نیافتید به خاکی پاک تیمّم کنید، با آن بخشی از چهره و دست‌های خود را مسح نمایید، خداوند نمی‌خواهد شما را در تنگنا افکند ولی می‌خواهد شما را پاکیزه گرداند و نعمت خود را بر شما تمام کند باشد که سپاس گزارید» سوره مائده، آیه ۶.
  130. «محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست» سوره احزاب، آیه ۴۰.
  131. «اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند» سوره توبه، آیه ۳۳.
  132. «اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد و خداوند، گواه بس» سوره فتح، آیه ۲۸.
  133. «همان کسان که از فرستاده پیام‌آور درس ناخوانده پیروی می‌کنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته می‌یابند؛ آنان را به نیکی فرمان می‌دهد و از بدی باز می‌دارد و چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام می‌گرداند و بار (تکلیف) های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمی‌دارد، پس کسانی که به او ایمان آورده و او را بزرگ داشته و بدو یاری رسانده‌اند و از نوری که همراه وی فرو فرستاده شده است پیروی کرده‌اند رستگارند» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
  134. بحار الانوار، ج۶، ص۲۳؛ ج۹، ص۲۲۲.
  135. نهج البلاغه، خطبه ۹۵.
  136. «الْإِسْلَامُ هُوَ التَّسْلِيمُ، وَ التَّسْلِيمُ هُوَ الْيَقِينُ، وَ الْيَقِينُ هُوَ التَّصْدِيقُ، فَالتَّصْدِيقُ هُوَ الْإِقْرَارُ، وَ الْإِقْرَارُ هُوَ الْأَدَاءُ، وَ الْأَدَاءُ هُوَ الْعَمَلُ»؛ نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۲۵.
  137. شرح منازل السائرین، ص۱۰۴ و ۱۰۵.
  138. کوشا، محمد علی، مقاله «اسلام»، دانشنامه معاصر قرآن کریم.
  139. مجموعه آثار، ج‌۲، ص‌۶۳، «مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی».
  140. مجموعه آثار، ج‌۲، ص‌۶۳؛ «مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی».
  141. المیزان، ج‌۱۱، ص‌۱۵۵‌ـ‌۱۵۸؛ قرآن در اسلام، ص‌۱۳‌ـ‌۱۴.
  142. تازی‌های بیابان‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم و هنوز ایمان در دل‌هایتان راه نیافته است و اگر از خداوند و پیامبرش فرمان برید از (پاداش) کردارهایتان چیزی کم نمی‌کند که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است؛ سوره حجرات، آیه۱۴.
  143. جامع‌البیان، مج‌۱۳، ج‌۲۶، ص‌۱۸۲‌ـ‌۱۸۴؛ التحریر والتنویر، ج‌۲، ص‌۲۷۷.
  144. من وحی القرآن، ج‌۲۱، ص‌۱۶۴‌ـ‌۱۶۵.
  145. تفسیر المنار، ج‌۳، ص‌۳۵۸.
  146. تفسیر المنار، ج‌۱۰، ص‌۱۷۰.
  147. المیزان، ج‌۱، ص‌۳۰۱‌ـ‌۳۰۲.
  148. و اینکه برخی از ما فرمانبردارند و برخی رویگردان از راه درست، پس کسانی که فرمانبرداری کنند، رهیافتی را می‌جویند؛ سوره جن، آیه۱۴.
  149. التحریر والتنویر، ج‌۲۹، ص‌۲۳۶؛ المنیر، ج‌۲۹، ص‌۱۷۰.
  150. آیا فرمانبرداران را مانند گناهکاران (یکسان) می‌گردانیم؟؛ سوره قلم، آیه۳۵.
  151. مجمع البیان، ج‌۱۰، ص‌۵۰۸.
  152. دیبا، حسین، اسلام، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۳، ص۲۳۷ ـ ۲۶۰.
  153. و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمی‌شود و او در جهان واپسین از زیانکاران است؛ سوره آل عمران، آیه ۸۵.
  154. بی‌گمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است و اهل کتاب، اختلاف نیافتند مگر پس از آنکه به دانش دست یافتند، از سر افزونجویی که در میان ایشان بود و هر کس به آیات خداوند کفر ورزد (بداند که) خداوند حسابرس سریع است؛ سوره آل عمران، آیه۱۹.
  155. کشف الاسرار، ج‌۲، ص‌۱۹۰؛ منهج الصادقین، ج‌۲، ص‌۲۸۶؛ الکشاف، ج‌۱، ص‌۳۴۵.
  156. من وحی القرآن، ج‌۶، ص‌۱۳۸‌ـ‌۱۳۹.
  157. الفرقان، ج‌۳، ص‌۲۳۶‌ـ‌۲۳۷.
  158. المیزان، ج‌۳، ص‌۳۳۸‌ـ‌۳۳۹.
  159. ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است؛ سوره نساء، آیه۵۹.
  160. امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم؛ سوره مائده، آیه ۳.
  161. المیزان، ج‌۵، ص‌۱۸۱‌ـ‌۱۸۲؛ نمونه، ج‌۴، ص‌۲۶۳‌ـ‌۲۶۹.
  162. التبیان، ج۲، ص۵۲۱؛ بحارالانوار، ج‌۶۶، ص۱۲۸.
  163. بگو آیا جز خداوند آفریننده آسمان‌ها و زمین را سرور گزینم و اوست که (روزی) می‌خوراند و به او نمی‌خورانند؟ بگو فرمان یافته‌ام که نخستین کس باشم که تسلیم (خداوند) می‌شود و (به من گفته‌اند) هرگز از مشرکان مباش!؛ سوره انعام، آیه ۱۴.
  164. که او را شریکی نیست و به این فرمان یافته‌ام و من نخستین مسلمانم؛ سوره انعام، آیه۱۶۳.
  165. و فرمان یافته‌ام که نخستین فرمانبردار باشم؛ سوره زمر، آیه۱۲.
  166. التبیان، ج‌۴، ص‌۳۳۶.
  167. المیزان، ج‌۷، ص‌۳۳.
  168. ای مؤمنان! از خداوند چنان که سزاوار پروا از اوست پروا کنید و جز در مسلمانی نمیرید؛ سوره آل عمران، آیه۱۰۲.
  169. تفسیر بیضاوی، ج‌۱، ص‌۱۴۳؛ تفسیر ابی‌السعود، ج‌۱، ص۳۹۴.
  170. دیبا، حسین، اسلام، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۳، ص۲۳۷ ـ ۲۶۰.
  171. شرح المقاصد، ج‌۵، ص‌۱۷۵، ۲۰۶‌ـ‌۲۱۰.
  172. نور الثقلین، ج‌۵، ص‌۱۰۱‌ـ‌۱۰۳؛ المیزان، ج‌۱۸، ص‌۳۲۸؛ المنیر، ج‌۱، ص‌۳۱۸.
  173. نورالثقلین، ج‌۵، ص‌۱۰۲.
  174. نورالثقلین، ج‌۱، ص‌۳۲۳؛ دعائم الاسلام، ج‌۱، ص‌۱۲.
  175. مجمع‌البیان، ج‌۹، ص‌۲۰۷؛ نورالثقلین، ج‌۵، ص‌۱۰۲‌ـ‌۱۰۳؛ المیزان، ج‌۱۸، ص‌۳۲۸.
  176. المیزان، ج‌۱۸، ص‌۳۳۰.
  177. مجمع البیان، ج‌۹، ص‌۲۰۷.
  178. المیزان، ج‌۱۸، ص‌۳۲۸.
  179. تازی‌های بیابان‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم و هنوز ایمان در دل‌هایتان راه نیافته است و اگر از خداوند و پیامبرش فرمان برید از (پاداش) کردارهایتان چیزی کم نمی‌کند که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است؛ سوره حجرات، آیه۱۴.
  180. الانصاف، ص‌۸۹‌ـ‌۹۰.
  181. بی‌گمان خداوند برای مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان مؤمن و مردان و زنان فرمانبردار و مردان و زنان راست‌گفتار و مردان و زنان شکیبا و مردان و زنان فرمانبردار و مردان و زنان بخشنده و مردان و زنان روزه‌دار و مردان و زنان پاکدامن و مردان و زنانی که خداوند را بسیار یاد می‌کنند، آمرزش و پاداشی سترگ آماده کرده است؛ سوره احزاب، آیه۳۵.
  182. تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۳، ص‌۴۹۶.
  183. الایمان، ص‌۸.
  184. الملل و النحل، ص‌۴۱.
  185. المنیر، ج‌۱، ص‌۳۱۸؛ تفسیر قرطبی، ج‌۲، ص‌۱۳۴.
  186. مجموعه آثار، ج‌۱۶، ص‌۶۰۴‌ـ‌۶۰۵، «مشکلات علی (ع)».
  187. و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمی‌شود و او در جهان واپسین از زیانکاران است؛ سوره آل عمران، آیه ۸۵.
  188. بی‌گمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است و اهل کتاب، اختلاف نیافتند مگر پس از آنکه به دانش دست یافتند، از سر افزونجویی که در میان ایشان بود و هر کس به آیات خداوند کفر ورزد (بداند که) خداوند حسابرس سریع است؛ سوره آل عمران، آیه۱۹.
  189. حقائق الایمان، ص‌۱۲۲.
  190. حقائق الایمان، ص‌۱۲۲‌ـ‌۱۲۳.
  191. تفسیر نسفی، ج‌۴، ص‌۱۸۰.
  192. آنگاه هر کس از مؤمنان را که در آن (شهر) بود بیرون بردیم. و در آن (شهر) جز یک خانواده از فرمانبرداران نیافتیم؛ سوره ذاریات، آیه ۳۵- ۳۶.
  193. شرح مقاصد، ج‌۵، ص‌۲۰۷.
  194. المیزان، ج‌۱۶، ص‌۳۱۳‌ـ‌۳۱۴.
  195. و موسی گفت: ای قوم من! اگر به خداوند ایمان آورده‌اید، چنانچه گردن نهاده‌اید بر او توکّل کنید؛ سوره یونس، آیه۸۴.
  196. تازی‌های بیابان‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم و هنوز ایمان در دل‌هایتان راه نیافته است و اگر از خداوند و پیامبرش فرمان برید از (پاداش) کردارهایتان چیزی کم نمی‌کند که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است؛ سوره حجرات، آیه۱۴.
  197. احیاء علوم الدین، ج‌۱، ص‌۲۰۳‌ـ‌۲۰۵.
  198. تفسیر قرطبی، ج‌۲، ص‌۱۳۳.
  199. تفسیر المنار، ج‌۳، ص‌۳۵۸‌ـ‌۳۵۹.
  200. آنگاه که پروردگارش بدو فرمود: فرمانبردار باش، او گفت: فرمانبردار پروردگار جهانیانم؛ سوره بقره، آیه۱۳۱.
  201. بی‌گمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است و اهل کتاب، اختلاف نیافتند مگر پس از آنکه به دانش دست یافتند، از سر افزونجویی که در میان ایشان بود و هر کس به آیات خداوند کفر ورزد (بداند که) خداوند حسابرس سریع است؛ سوره آل عمران، آیه۱۹.
  202. مفردات، ص‌۴۲۳.
  203. الفرقان، ج‌۲۶‌ـ‌۲۷، ص‌۲۶۰.
  204. مناهج المعارف، ص‌۸۶۹‌ـ‌۸۷۰.
  205. المیزان، ج‌۳، ص‌۲۰۴.
  206. دیبا، حسین، اسلام، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.
  207. بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند؛ سوره روم، آیه ۳۰.
  208. المیزان، ج‌۱۶، ص‌۱۷۸‌ـ‌۱۷۹.
  209. تفسیر موضوعی، ج‌۱۲، ص‌۱۴۵؛ المیزان، ج‌۴، ص‌۱۲۰‌ـ‌۱۲۱.
  210. الکافی، ج‌۶، ص‌۱۳؛ سنن ابی‌داوود، ج‌۳، ص‌۲۳۴؛ الخلاف، ج‌۳، ص‌۵۹۱.
  211. و بدین گونه شما را امّتی میانه کرده‌ایم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر بر شما گواه باشد؛ و قبله‌ای که بر سوی آن بودی بر نگرداندیم مگر بدین روی که معلوم داریم چه کسی از پیامبر پیروی می‌کند و چه کسی واپس می‌گراید، و بی‌گمان آن جز بر آنان که خداوند رهنمونشان شد، گران بود و خداوند بر آن نیست که ایمانتان را تباه گرداند که خداوند با مردم، به راستی مهربانی است بخشاینده؛ سوره بقره، آیه ۱۴۳.
  212. ویژگیهای کلی اسلام، ص‌۲۰۳.
  213. المیزان، ج‌۱، ص‌۳۱۹.
  214. ویژگیهای کلی اسلام، ص‌۲۰۹‌ـ‌۲۴۴.
  215. جامع البیان، مج‌۲، ج‌۲، ص‌۱۰‌ـ ۱۱؛ تفسیر قرطبی، ج‌۲، ص‌۱۵۳.
  216. المیزان، ج‌۱، ص‌۳۱۹، ۳۲۳.
  217. بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، هر که رهیاب شد به سود خویش رهیاب می‌شود و هر که گمراه گشت بی‌گمان به زیان خویش گمراه می‌گردد و من کارگزار شما نیستم؛ سوره یونس، آیه ۱۰۸.
  218. المیزان، ج‌۹، ص‌۲۴۷.
  219. المیزان، ج‌۴، ص‌۱۰۲.
  220. التبیان، ج‌۵، ص‌۲۰۹.
  221. پس، روی (دل) برای این دین استوار راست بدار پیش از آنکه روزی فرا رسد که از سوی خداوند بازگشتی ندارد؛ در آن روز (مردم) پراکنده می‌شوند؛ سوره روم، آیه ۴۳.
  222. بگو: بی‌گمان پروردگارم مرا به راهی راست راهنمایی کرده است، به دینی استوار، آیین ابراهیم درست‌آیین و (او) از مشرکان نبود؛ سوره انعام، آیه ۱۶۱.
  223. المیزان، ج‌۱۳، ص‌۴۶‌ـ‌۴۷.
  224. بی‌گمان این قرآن به آیین استوارتر رهنمون می‌گردد و به مؤمنانی که کارهای شایسته انجام می‌دهند مژده می‌دهد که پاداشی بزرگ دارند؛ سوره اسراء، آیه ۹.
  225. جامعیت و کمال دین، ص‌۵۵.
  226. امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم؛ سوره مائده، آیه ۳.
  227. و (یاد کن) روزی را که در هر امّتی گواهی از خودشان بر آنان برانگیزیم و تو را بر اینان گواه آوریم و بر تو این کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز و رهنمود و بخشایش و نویدبخشی برای مسلمانان است؛ سوره نحل، آیه ۸۹.
  228. وسائل الشیعه، ج‌۱۷، ص‌۴۵.
  229. ویژگیهای کلی اسلام، ص‌۱۷۴.
  230. ویژگیهای کلی اسلام، ص‌۱۷۱.
  231. مجمع البیان، ج‌۶، ص‌۵۸۶؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۲، ص‌۶۰۳.
  232. تفسیر المنار، ج‌۱۰، ص‌۳۹۰.
  233. بگو: چه چیزی در گواهی بزرگ‌تر است؟ بگو: خداوند که میان من و شما گواه است و به من این قرآن وحی شده است تا با آن به شما و به هر کس که (این قرآن به او) برسد، هشدار دهم، آیا شما گواهی می‌دهید که با خداوند خدایان دیگری هست؟ بگو: من گواهی نمی‌دهم؛ بگو: تنها او خدایی یگانه است و من از شرکی که می‌ورزید بیزارم؛ سوره انعام، آیه ۱۹.
  234. مجمع البیان، ج‌۴، ص‌۴۳۶‌ـ‌۴۳۷.
  235. بگو: ای مردم! به راستی من فرستاده خداوند به سوی همه شمایم، همان که فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین از آن اوست، هیچ خدایی جز او نیست که زنده می‌دارد و می‌میراند، پس به خداوند و فرستاده او پیامبر درس ناخوانده‌ای که به خداوند و قرآن او ایمان دارد ایمان بیاورید و از او پیروی کنید باشد که راهیاب گردید؛ سوره اعراف، آیه ۱۵۸.
  236. و تو را جز مژده‌بخش و بیم‌دهنده برای همه مردم نفرستاده‌ایم اما بیشتر مردم نمی‌دانند؛ سوره سبأ، آیه ۲۸.
  237. بیم‌دهنده‌ای است برای آدمیان؛ سوره مدثر، آیه ۳۶.
  238. جامع‌البیان، مج‌۱۲، ج‌۲۲، ص‌۱۱۷؛ مج‌۱۴، ج‌۲۹، ص‌۲۰۵.
  239. بزرگوار است آن (خداوند) که فرقان را بر بنده خویش فرو فرستاد تا جهانیان را بیم‌دهنده باشد؛ سوره فرقان، آیه ۱.
  240. و پندارتان درباره پروردگار جهانیان چیست؟؛ سوره ص، آیه ۸۷.
  241. المیزان، ج‌۴، ص‌۱۵۹‌ـ‌۱۶۰.
  242. بگو: چه چیزی در گواهی بزرگ‌تر است؟ بگو: خداوند که میان من و شما گواه است و به من این قرآن وحی شده است تا با آن به شما و به هر کس که (این قرآن به او) برسد، هشدار دهم، آیا شما گواهی می‌دهید که با خداوند خدایان دیگری هست؟ بگو: من گواهی نمی‌دهم؛ بگو: تنها او خدایی یگانه است و من از شرکی که می‌ورزید بیزارم؛ سوره انعام، آیه ۱۹.
  243. روح المعانی، مج‌۵، ج‌۷، ص‌۱۷۲.
  244. و اینکه برخی از ما فرمانبردارند و برخی رویگردان از راه درست، پس کسانی که فرمانبرداری کنند، رهیافتی را می‌جویند؛ سوره جن، آیه ۱۴.
  245. و اینکه برخی از ما فرمانبردارند و برخی رویگردان از راه درست، پس کسانی که فرمانبرداری کنند، رهیافتی را می‌جویند؛ سوره احزاب، آیه ۴۰.
  246. المیزان، ج‌۱۶، ص‌۳۲۵.
  247. مجموعه آثار، ج‌۲، ص‌۱۹۳، «مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی»؛ اصطلاحات الصوفیه، ص‌۳۱.
  248. بگو: اگر آدمیان و پریان فراهم آیند تا مانند این قرآن آورند هر چند یکدیگر را پشتیبانی کنند همانند آن نمی‌توانند آورد؛ سوره اسراء، آیه ۸۸.
  249. بی‌گمان ما خود قرآن را فرو فرستاده‌ایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود؛ سوره حجر، آیه ۹.
  250. علوم قرآنی، ص‌۲۰۴.
  251. علوم قرآنی، ص‌۲۱۱.
  252. جامع البیان، مج‌۸، ج‌۱۴، ص‌۲۱۱.
  253. و (یاد کن) روزی را که در هر امّتی گواهی از خودشان بر آنان برانگیزیم و تو را بر اینان گواه آوریم و بر تو این کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز و رهنمود و بخشایش و نویدبخشی برای مسلمانان است؛ سوره نحل، آیه ۸۹.
  254. علوم قرآنی، ص‌۲۱۱.
  255. المیزان، ج‌۱۲، ص‌۳۲۵.
  256. و گفتند هرگز کسی جز یهودی و مسیحی به بهشت در نمی‌آید، این آرزوی آنهاست، بگو: اگر راست می‌گویید هر برهانی دارید بیاورید؛ سوره بقره، آیه ۱۱۱.
  257. بدترین جنبندگان نزد خداوند ناشنوایانی گنگند که خرد نمی‌ورزند؛ سوره انفال، آیه ۲۲.
  258. انسان کامل، ص‌۸۵‌ـ‌۹۲.
  259. و بسا پیامبرانی که همراه آنان توده‌های انبوه به نبرد (با دشمنان خداوند) پرداختند و در راه خداوند هر چه به ایشان رسید نه سست و نه ناتوان شدند و نه تن به زبونی سپردند؛ و خداوند شکیبایان را دوست می‌دارد؛ سوره آل عمران، آیه ۱۴۶.
  260. المیزان، ج۲، ص۶۷‌ـ‌۶۸؛ ج‌۴، ص۱۶۲‌ـ‌۱۶۳.
  261. در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بی‌گمان به دستاویز استوارتر چنگ زده است که هرگز گسستن ندارد و خداوند شنوای داناست؛ سوره بقره، آیه ۲۵۶.
  262. المنیر، ج‌۳، ص‌۲۱.
  263. آیا (آن کافر ناسپاس بهتر است یا) کسی که هر دم از شب در سجده و ایستاده با فروتنی به نیایش می‌پردازد از جهان واپسین می‌هراسد و به بخشایش پروردگارش امید می‌برد؟ بگو: آیا آنان که می‌دانند با آنها که نمی‌دانند برابرند؟ تنها خردمندان پند می‌پذیرند؛ سوره زمر، آیه ۹.
  264. و آنچه تو را بدان دانشی نیست، پی مگیر که از گوش و چشم و دل، هر یک، خواهند پرسید؛ سوره اسراء، آیه ۳۶.
  265. محمد در آینه اسلام، ص۲۷‌ـ‌۲۸؛ تفسیر مراغی، ج‌۱۵، ص‌۴۵.
  266. محمد در آینه اسلام، ص‌۲۰‌ـ‌۲۵؛ المنیر، ج‌۳، ص‌۱۶۸‌ـ‌۱۶۹؛ ج‌۸، ص‌۱۸۸‌ـ‌۱۸۹.
  267. خداوند، همان است که دریا را برای شما رام کرد تا کشتی‌ها در آن به فرمان وی روان گردند و تا شما از بخشش وی (روزی) به دست آورید و باشد که سپاس گزارید. و آنچه را در آسمان‌ها و در زمین است که همه از اوست برای شما رام کرد؛ بی‌گمان در این نشانه‌هایی است برای گروهی که می‌اندیشند؛ سوره جاثیه، آیه ۱۲- ۱۳.
  268. خداوند است که آسمان‌ها و زمین را آفرید و از آسمان آبی فرو فرستاد که با آن از میوه‌ها برای شما روزی بر آورد و کشتی را برای شما رام کرد تا به فرمان او در دریا روان گردد و رودها را برای شما رام گردانید. و خورشید و ماه را که همواره روانند و نیز شب و روز را رام شما کرد؛ سوره ابراهیم، آیه ۳۲- ۳۳.
  269. المیزان، ج‌۱، ص‌۴۳۹.
  270. بر شما مقرر شده است که هرگاه مرگ یکی از شما فرا رسد، اگر مالی بر جای نهد برای پدر و مادر و خویشان وصیّت شایسته کند؛ بنا به حقّی بر گردن پرهیزگاران؛ سوره بقره، آیه ۱۸۰.
  271. رهنمود آنان با تو نیست بلکه خداوند است که هر کس را بخواهد راهنمایی می‌کند و هر دارایی که ببخشید به سود خود شماست و جز برای خشنودی خداوند، نمی‌بخشید؛ سوره بقره، آیه ۲۷۲.
  272. بر شما گناهی نیست که (در ایام حج) بخششی از پروردگار خود بخواهید پس چون از عرفات رهسپار شدید در مشعر الحرام خداوند را یاد کنید و او را همان‌گونه که رهنمودتان داده است فرا یاد آورید و بی‌گمان پیش از آن از گمراهان بودید؛ سوره بقره، آیه ۱۹۸.
  273. المیزان، ج‌۲، ص‌۷۹.
  274. بگو: چه کسی زیوری را که خداوند برای بندگانش پدید آورده و (نیز) روزی‌های پاکیزه را، حرام کرده است؟ بگو: آن (ها) در زندگی این جهان برای کسانی است که ایمان آورده‌اند، در روز رستخیز (نیز) ویژه (ی مؤمنان) است؛ این چنین ما آیات خود را برای گروهی که دانشورند روشن می‌داریم؛ سوره اعراف، آیه ۳۲.
  275. پس چون آیین‌های ویژه حجّتان را انجام دادید خداوند را یاد کنید چونان یادکردتان از پدرانتان یا یادکردی بهتر؛ از مردم کسانی هستند که می‌گویند: پروردگارا! (هر چه می‌خواهی) در این جهان به ما ببخش و آنان را در جهان واپسین بهره‌ای نیست. و از ایشان کسانی هستند که می‌گویند: پروردگارا! در این جهان به ما نکویی بخش و در جهان واپسین هم نکویی ده و ما را از عذاب آتش نگاه دار؛ سوره بقره، آیه ۲۰۰- ۲۰۱.
  276. المنیر، ج۳، ص۱۶۵ـ۱۶۹؛ ج‌۸، ص‌۱۸۸‌ـ‌۱۸۹.
  277. النهایه، ج‌۲، ص‌۲۸۰‌ـ‌۲۸۱؛ بحار الانوار، ج‌۱، ص‌۲۰۶؛ الفصول المهمه، ج‌۱، ص‌۶۹۲.
  278. تفسیر قرطبی، ج‌۱۷، ص۱۷۱‌ـ‌۱۷۲.
  279. الکافی، ج‌۵، ص‌۴۹۴‌ـ‌۴۹۶.
  280. المیزان، ج‌۳، ص‌۱۰۴.
  281. دیبا، حسین، اسلام، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۳، ص ۲۳۷ - ۲۶۰.
  282. و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپرا کنید و نعمت‌های خداوند را بر خود فرا یاد آورید که دشمنان (همدیگر) بودید و خداوند دل‌های شما را الفت داد و به نعمت او با هم برادر شدید و در لبه پرتگاهی از آتش بودید که شما را از آن رهانید؛ بدین‌گونه خداوند آیات خود را برای شما روشن می‌گوید باشد که شما راهیاب گردید. و باید از میان شما گروهی باشند که (مردم را) به نیکی فرا می‌خوانند و به کار شایسته فرمان می‌دهند و از کار ناشایست باز می‌دارند و اینانند که رستگارند. و مانند کسانی نباشید که پراکندند و پس از آنکه برهان‌ها (ی روشن) برای آنان آمد، اختلاف کردند و آنان را عذابی سترگ خواهد بود. ؛ سوره آل عمران، آیه ۱۰۳- ۱۰۵.
  283. المیزان، ج‌۴، ص‌۹۴‌ـ‌۹۵.
  284. مجموعه آثار، ج‌۲، ص‌۲۴۲، «پیامبر امّی».
  285. و در راه خداوند هزینه کنید و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید و نیکوکار باشید که خداوند نیکوکاران را دوست می‌دارد؛ سوره بقره، آیه ۱۹۵.
  286. آیا به (حال و روز) کسانی ننگریسته‌ای که به آنان گفته شد (چندی) دست (از جنگ) بکشید و نماز را بر پا دارید و زکات را بپردازید (ولی آنان آرزومند جهاد بودند) و چون بر آنان کارزار مقرر شد ناگهان دسته‌ای از آنان (چنان) از مردم (کافر) ترسیدند چون ترسیدن از خداوند یا فراتر از آن و گفتند: پروردگارا! چرا نبرد را بر ما مقرر کردی؟ چرا زمانی کوتاه ما را مهلت ندادی؟ (به اینان) بگو: بهره این جهان، اندک است و سرای واپسین برای آن کس که پرهیزگاری ورزد بهتر است و سر مویی بر شما ستم نخواهد رفت؛ سوره نساء، آیه ۷۷.
  287. و باید از میان شما گروهی باشند که (مردم را) به نیکی فرا می‌خوانند و به کار شایسته فرمان می‌دهند و از کار ناشایست باز می‌دارند و اینانند که رستگارند؛ سوره آل عمران، آیه ۱۰۴.
  288. ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و به سوی او راه جویید و در راه او جهاد کنید باشد که رستگار گردید؛ سوره مائده، آیه ۳۵.
  289. المیزان، ج‌۴، ص‌۱۲۰.
  290. و در (راه) خداوند چنان که سزاوار جهاد (در راه) اوست جهاد کنید؛ او شما را برگزید و در دین- که همان آیین پدرتان ابراهیم است- هیچ تنگنایی برای شما ننهاد، او شما را پیش از این و در این (قرآن) مسلمان نامید تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید پس نماز را برپا دارید و زکات بپردازید و به (ریسمان) خداوند چنگ زنید؛ او سرور شماست که نیکو یار و نیکو یاور است؛ سوره حج، آیه ۷۸.
  291. روزهای روزه گرفتن در) ماه رمضان است که قرآن را در آن فرو فرستاده‌اند؛ به رهنمودی برای مردم و برهان‌هایی (روشن) از راهنمایی و جدا کردن حقّ از باطل. پس هر کس از شما این ماه را دریافت (و در سفر نبود)، باید (تمام) آن را روزه بگیرد و اگر بیمار یا در سفر بود، شماری از روزهایی دیگر (روزه بر او واجب است)؛ خداوند برای شما آسانی می‌خواهد و برایتان دشواری نمی‌خواهد و (می‌خواهد) تا شمار (روزه‌ها) را کامل کنید و تا خداوند را برای آنکه راهنمایی‌تان کرده است به بزرگی یاد کنید و باشد که سپاس گزارید؛ سوره بقره، آیه ۱۸۵.
  292. خداوند نمی‌خواهد شما را در تنگنا افکند ولی می‌خواهد شما را پاکیزه گرداند؛ سوره مائده، آیه ۶.
  293. تفسیر قرطبی، ج‌۱۷، ص‌۱۷۲؛ الدرالمنثور، ج‌۳، ص‌۱۴۳‌ـ‌۱۴۶.
  294. الکافی، ج‌۵، ص‌۴۹۴.
  295. المنیر، ج‌۱۱، ص‌۶.
  296. و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!؛ سوره شعراء، آیه ۲۱۴.
  297. بحارالانوار، ج‌۱۸، ص‌۴۴، ۱۶۳‌ـ‌۱۶۴.
  298. و بدین‌گونه ما به تو قرآنی عربی وحی کردیم تا (مردم) امّ القری و پیرامون آن را بیم دهی و (نیز) از روز گرد آمدن (همگان در رستخیز) که تردیدی در آن نیست بیم دهی؛ سوره شوری، آیه ۷.
  299. المیزان، ج‌۴، ص‌۱۶۰‌ـ‌۱۶۱.
  300. بگو: چه چیزی در گواهی بزرگ‌تر است؟ بگو: خداوند که میان من و شما گواه است و به من این قرآن وحی شده است تا با آن به شما و به هر کس که (این قرآن به او) برسد، هشدار دهم، آیا شما گواهی می‌دهید که با خداوند خدایان دیگری هست؟ بگو: من گواهی نمی‌دهم؛ بگو: تنها او خدایی یگانه است و من از شرکی که می‌ورزید بیزارم؛ سوره انعام، آیه ۱۹.
  301. تفسیر ابی‌السعود، ج‌۴، ص‌۵۴.
  302. لغت نامه، ج‌۲، ص‌۲۰۹۲.
  303. اسلام از دیدگاه ژول لابوم، ص‌۱۴۴.
  304. المیزان، ج‌۴، ص‌۱۵۷‌ـ‌۱۶۱؛ ویژگیهای کلی اسلام، ص‌۲۵۲‌ـ‌۲۹۱.
  305. بگو: جز این نیست که من هم بشری چون شمایم (جز اینکه) به من وحی می‌شود که خدای شما خدایی یگانه است؛ پس هر کس به لقای پروردگارش امید دارد باید کاری شایسته کند و در پرستش پروردگارش هیچ کس را شریک نسازد؛ سوره کهف، آیه ۱۱۰.
  306. نیکی با بدی برابر نیست؛ به بهترین شیوه (دیگران را از چالش با خود) باز دار، ناگاه آن کس که میان تو و او دشمنی است چون دوستی مهربان می‌گردد؛ سوره فصلت، آیه ۳۴.
  307. و به ستمگران مگرایید که آتش (دوزخ) به شما رسد در حالی که شما را در برابر خداوند، سروری نباشد، آنگاه یاری نخواهید شد؛ سوره هود، آیه ۱۳.
  308. دین شما از شما و دین من از من؛ سوره کافرون، آیه ۶.
  309. المیزان، ج‌۴، ص‌۱۶۱.
  310. و آن را قرآنی بخش‌بخش کرده‌ایم تا بر مردم با درنگ بخوانی و آن را خرده‌خرده فرو فرستاده‌ایم؛ سوره اسراء، آیه ۱۰۶.
  311. تاریخ قرآن، ص‌۱۸۵، ۲۰۰.
  312. و کافران گفتند: چرا قرآن بر او یکجا فرو فرستاده نشده است؟ این چنین (فرو فرستاده‌ایم) تا دلت را بدان استوار داریم و آن را (بر تو) بسیار آرام خواندیم؛ سوره فرقان، آیه ۳۲.
  313. مجمع البیان، ج‌۷، ص‌۲۶۵.
  314. اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند؛ سوره توبه، آیه ۳۳.
  315. برآنند که نور خداوند را با دهان‌هاشان خاموش گردانند و خداوند جز این نمی‌خواهد که نورش را کمال بخشد هر چند کافران نپسندند؛ سوره توبه، آیه ۳۲.
  316. تفسیر بیضاوی، ج‌۲، ص‌۱۸۰.
  317. روح المعانی، مج‌۶، ج‌۱۰، ص‌۱۲۵.
  318. التفسیر الکبیر، ج‌۱۶، ص‌۳۹‌ـ‌۴۰.
  319. جامع البیان، مج‌۶، ج‌۱۰، ص‌۱۵۱.
  320. التبیان، ج‌۵، ص‌۲۰۹.
  321. همان کسان که از فرستاده پیام‌آور درس ناخوانده پیروی می‌کنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته می‌یابند؛ آنان را به نیکی فرمان می‌دهد و از بدی باز می‌دارد و چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام می‌گرداند و بار (تکلیف)‌های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمی‌دارد، پس کسانی که به او ایمان آورده و او را بزرگ داشته و بدو یاری رسانده‌اند و از نوری که همراه وی فرو فرستاده شده است پیروی کرده‌اند رستگارند؛ سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
  322. المیزان، ج‌۸، ص‌۲۸۰، ۲۸۷.
  323. تفسیر المنار، ج‌۱۰، ص‌۳۸۹.
  324. دیبا، حسین، اسلام، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.
  325. امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم؛ سوره مائده، آیه ۳.
  326. سوره بقره، آیه۱۸۵.
  327. سوره بقره، آیه ۱۸۷.
  328. المیزان، ج‌۵، ص‌۱۷۹‌ـ‌۱۸۱.
  329. المیزان، ج‌۶، ص‌۴۸.
  330. المیزان، ص‌۴۹.
  331. المیزان، ج‌۵، ص‌۱۷۶‌ـ‌۱۸۱.
  332. المیزان، ص‌۱۶۷‌ـ‌۲۰۱.
  333. صحیح البخاری، ج‌۱، ص‌۹‌ـ‌۱۰؛ صحیح مسلم، ج‌۱، ص‌۴۵.
  334. صحیح البخاری، ج‌۱، ص‌۱۰.
  335. الکافی، ج‌۲، ص‌۳۱.
  336. الکافی، ص‌۱۸.
  337. الکافی، ص‌۱۸.
  338. بحارالانوار، ج‌۶۵، ص‌۳۷۶.
  339. بحارالانوار، ج‌۶۶، ص‌۲.
  340. الکافی، ج۱، ص۳۷۷؛ بحارالانوار، ج۶۵، ص۳۸۷.
  341. دیبا، حسین، اسلام، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۳، ص۲۳۷ ـ ۲۶۰.
  342. به کافران بگو: اگر (از کفر) باز ایستند گذشته‌هایشان بخشوده می‌گردد و اگر (به آن) باز گردند، (بدانند که) سنّت پیشینیان گذشته است؛ سوره انفال، آیه۳۸.
  343. جامع البیان، مج‌۶، ج‌۹، ص‌۳۲۶؛ تفسیر قرطبی، ج‌۷، ص‌۲۵۵.
  344. بحارالانوار، ج‌۷، ص‌۲۷۲؛ ج‌۹، ص‌۲۲۲.
  345. بحارالانوار، ج‌۶، ص‌۲۳.
  346. تفسیر قرطبی، ج‌۷، ص‌۲۵۵.
  347. المنیر، ج‌۹، ص‌۳۲۱.
  348. جامع البیان، مج‌۶، ج‌۱۰، ص‌۲۳۴؛ کشف الاسرار، ج‌۳، ص‌۶۱۴؛ نورالثقلین، ج‌۵، ص‌۱۰۲.
  349. دیبا، حسین، اسلام، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۳، ص۲۳۷ ـ ۲۶۰.
  350. «تازی‌های بیابان‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم و هنوز ایمان در دل‌هایتان راه نیافته است و اگر از خداوند و پیامبرش فرمان برید از (پاداش) کردارهایتان چیزی کم نمی‌کند که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره حجرات، آیه ۱۴.
  351. «آنان که به آیات ما ایمان آوردند و مسلمان بودند؛» سوره زخرف، آیه ۶۹.
  352. «ای مؤمنان! همگی به فرمانبرداری (خداوند) درآیید و از گام‌های شیطان پیروی نکنید که او برای شما دشمنی آشکار است» سوره بقره، آیه ۲۰۸.
  353. «ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر او و کتابی که بر پیامبرش فرو فرستاده و کتابی که پیش از آن فرود آورده است ایمان بیاورید» سوره نساء، آیه ۱۳۶.
  354. «ای مؤمنان! (ندای) خداوند و پیامبر را هر گاه شما را به چیزی فرا خوانند که به شما زندگی می‌بخشد پاسخ دهید و بدانید که خداوند میان آدمی و دل او میانجی می‌شود و (بدانید که) به نزد وی گرد آورده می‌شوید» سوره انفال، آیه ۲۴.
  355. الأمالی (للطوسی) (ط. دار الثقافة، ۱۴۱۴ ﻫ.ق)، ص۵۲۶.
  356. «پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمی‌آورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کرده‌ای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.
  357. «بی‌گمان مؤمنان رستگارند *... و آنان که از یاوه رویگردانند» سوره مؤمنون، آیه ۱-۳.
  358. «آنگاه که پروردگارش بدو فرمود: فرمانبردار باش، او گفت: فرمانبردار پروردگار جهانیانم» سوره بقره، آیه ۱۳۱.
  359. «پروردگارا! و ما را فرمانبردار خود بگمار و از فرزندان ما خویشاوندانی را فرمانبردار خویش (برآور) و شیوه‌های پرستشمان را به ما بنما و توبه ما را بپذیر بی‌گمان تویی که توبه‌پذیر مهربانی» سوره بقره، آیه ۱۲۸.
  360. «آنگاه که پروردگارش بدو فرمود: فرمانبردار باش، او گفت: فرمانبردار پروردگار جهانیانم» سوره بقره، آیه ۱۳۱.
  361. «آگاه باشید که دوستان خداوند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌شوند * آنان که ایمان آوردند و پرهیزگاری می‌ورزیدند» سوره یونس، آیه ۶۲-۶۳.
  362. برگرفته از المیزان فی تفسیر القرآن (ط. جامعه مدرسین، ۱۴۱۷ ﻫ.ق)، ج۱، ص۳۰۰.
  363. «آنگاه که پروردگارش بدو فرمود: فرمانبردار باش، او گفت: فرمانبردار پروردگار جهانیانم» سوره بقره، آیه ۱۳۱.
  364. «و بهدین‌تر از آن کس که روی (دل) خویش به (سوی) خداوند نهد در حالی که نکوکار باشد و از آیین ابراهیم درست‌آیین پیروی کند، کیست؟ و خداوند، ابراهیم را دوست (خود) گرفت» سوره نساء، آیه ۱۲۵.
  365. «و ابراهیم آن را به پسران خود سفارش کرد و یعقوب نیز: که ای فرزندان من! خداوند برای شما این دین را برگزیده است پس، جز در فرمانبرداری (از او) از این جهان نروید» سوره بقره، آیه ۱۳۲.
  366. «ای مؤمنان! از خداوند چنان که سزاوار پروا از اوست پروا کنید و جز در مسلمانی نمیرید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۲.
  367. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۵ ص۱۶۹ ـ ۱۷۴.