حدیث غدیر در کلام اسلامی
پیامبر خدا(ص) روز هجدهم ذی حجه سال دهم هجرت بعد از اعمال حجة الوداع در محلی به نام غدیر خم دستور دادند همه حاجیان جمع شوند؛ حضرت بعد از ایراد خطبهای فرمودند: « مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاه» و دوستداران و یاوران او را دعا کرد. حدیث غدیر که حدیثی متواتر هست، مهمترین، مؤثرترین و ممتازترین حدیثی است که در جوامع شیعه و سنّی از رسول خدا(ص) بر امامت و ولایت حضرت علی(ع) نقل شده است.
جایگاه حدیث غدیر در تفکر اسلامی
حدیث غدیر در تفکر اسلامی جایگاه ممتازی دارد، تا آنجا که در اکثر شاخههای علوم اسلامی از قبیل لغت، تاریخ، شعر، حدیث، تفسیر و کلام به آن توجه شده است. لغتشناسان عرب، هنگام بیان معنای واژگانی چون “مولی”، “ولی”، “غدیر” و “خم” از آن یاد کردهاند. مورخان اسلامی آنجا که از حوادث سال دهم هجری گزارش دادهاند، به واقعه غدیر خم پرداخته و از حدیث غدیر سخن گفتهاند. شاعران بلندآوازهای از نخستین لحظهای که حدیث غدیر از رسول اکرم(ص) صادر شد تا زمان حاضر به زبانهای گوناگون درباره واقعه و حدیث غدیر، اشعار بسیاری را سرودهاند[۱].
محدثان اسلامی نیز از دیر زمان به نقل حدیث غدیر در کتابهای حدیثی خود پرداختهاند. مفسران اسلامی در تفسیر آیاتی از قرآن کریم، به ویژه دو آیه سوم و شصت و هفتم سوره مائده، درباره حدیث غدیر سخن گفتهاند. متکلمان اسلامی در مبحث امامت، آنجا که درباره دلایل امامت امیرالمؤمنین(ع) بحث کردهاند، درباره حدیث غدیر به بحث پرداختهاند[۲].
حدیث غدیر در کتاب و سنت
نخستین عنایت ویژه به حدیث غدیر به خداوند سبحان و قرآن کریم باز میگردد. آیههای “اکمال دین”[۳] و “تبلیغ”[۴] به حدیث غدیر نظر دارند، چنانکه در فصل پیشین، روایاتی بازگو شد که شأن نزول این آیات را واقعه و حدیث غدیر بیان کردهاند. این اهتمام الهی، پیامبر اکرم(ص) را مأمور کرد تا با تدبیر و طراحی حکیمانه و معناداری حدیث غدیر را برای مسلمانان ابلاغ و تبیین کند. آن تدبیر و طراحی حکیمانه سبب شد هزاران نفر از مسلمانان حاضر در غدیر خم، حدیث غدیر را در شهرها و سرزمینهای مختلف دنیای اسلام در آن زمان تبلیغ کنند، تا راه هرگونه تلاشی برای فراموش شدن آن، مسدود شود، و چنین شد[۵].
حدیث غدیر در قرآن
حدیث غدیر در سیره و معارف معصومان
حدیث غدیر در سیره و معارف صحابه
====حدیث غدیر از دیدگاه اهل سنت===}
اولویت نبی و امامت علی
یکی از قراین روشن و گویا بر اینکه مقصود از مولی در حدیث غدیر، امامت است این است که پیامبر اکرم(ص) قبل از آنکه جمله «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» را بیان کند خطاب به مسلمانان حاضر در غدیر خم فرمود: «ألست اولی بکم من انفسکم»؛ آیا من نسبت به شما از خود شما برتر نیستم؟” و برابر برخی نقلها فرمود: «ألست اولی بالمؤمنین من انفسهم»؛ آیا من نسبت به مؤمنان از خود آنان برتر نیستم؟” مسلمانان حاضر در غدیر گفتند: “آری ای رسول الله(ص)” پیامبر(ص) پس از اینکه آنان به اولویت او نسبت به مؤمنان اذعان کردند، بیدرنگ فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ»؛ هر کس که من مولای وی هستم؛ یعنی بر او اولویت دارم، علی مولای او است؛ یعنی بر وی اولویت دارد. بدون شک مقصود از این اولویت، آن است که پیامبر اکرم(ص) بر مسلمانان ولایت دارد و هرگاه او درباره آنان تصمیمی بگیرد که با میل و خواست آنان سازگاری نداشته باشد، بر آنان واجب است که تابع تصمیم پیامبر(ص) باشند.
این سخن پیامبر(ص) در غدیر خم که ولایت خود بر مسلمانان را به آنان یادآور شد و از آنان بر آن اقرار گرفت خاستگاه قرآنی دارد، خداوند در آیه ۶ سوره احزاب فرموده است: “ ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾[۶]. مفسران اسلامی تصریح کردهاند که این آیه بیانگر آن است که رأی و دستور پیامبر اکرم(ص) بر خواست و رأی مسلمانان حاکم است و آنان باید بیچون و چرا تسلیم رأی و فرمان پیامبر(ص) باشند.
ابنکثیر در تفسیر آیه گفته است: “خداوند از مهربانی و خیرخواهی پیامبر(ص) نسبت به مسلمانان آگاه بود، بدین سبب او را نسبت به آنان از خودشان برتر قرار داد و حکم او درباره آنان را در اختیار آنها مقدم ساخت، چنانکه فرمود: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا﴾[۷]؛ در حدیث صحیح آمده است که پیامبر(ص) فرمود: “سوگند به خدا یکی از شما ایمان نمیآورد، مگر اینکه من نزد او از جان و مال و فرزند و همه انسانها محبوبتر باشم”. بخاری درباره این آیه از ابوهریره روایت کرده است که پیامبر(ص) فرمود: “هیچ مؤمنی نیست، مگر اینکه من در دنیا و آخرت بر او اولی هستم، اگر میخواهید آیه ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾[۸] را قرائت کنید، بنابراین، اگر مؤمنی از دنیا برود و مالی را بر جای بگذارد، آن مال به ورثه او تعلق دارد، و اگر دینی بر ذمه داشته باشد من مولای او هستم”. احمد بن حنبل نیز آن را از جابر بن عبدالله انصاری روایت کرده است[۹].
زمخشری و بیضاوی گفتهاند: “مقصود از اولویت در آیه، اولویت در همه امور است، زیرا پیامبر(ص) مؤمنان را به کاری فرمان نمیدهد، و چیزی را از آنان نمیپسندد، مگر اینکه به صلاح آنان است، بر خلاف نفس انسان که چه بسا انسان را به کاری بر میانگیزد که به صلاح او نیست. بنابراین، واجب است که پیامبر از نفس آنان نزد آنها محبوبتر باشد، و امر او درباره آنان از دستور خود آنها نافذتر باشد، و مهربانی آنان نسبت به پیامبر(ص) از مهربانی آنها نسبت به خودشان بیشتر باشد. روایت شده است که پیامبر(ص) مردم را به غزوه تبوک فراخواند، گروهی گفتند: “از پدران و مادرانمان در این باره اجازه میگیریم”. آیه مزبور در این باره نازل شد[۱۰]. دیگر مفسران اسلامی نیز همین معنا را از آیه کریمه استفاده کردهاند[۱۱].
از آنچه بیان شد نادرستی سخن عبدالعزیز دهلوی روشن میشود. وی گفته است: جمله «ألست اولی بکم من انفسکم» از آیه ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾ گرفته شده است و از سیاق آیه به دست میآید که مقصود، اولویت درتصرف نیست، زیرا آیه در صدد بیان این حکم است که پسر خوانده، فرزند واقعی نیست، بنابراین، زید بن حارثه را نباید فرزند پیامبر(ص) دانست، چون نسبت پیامبر(ص) به مؤمنان مانند نسبت پدری مهربان به فرزندان خویش است، همانگونه که همسران او به منزله مادران مسلماناناند[۱۲].
شاید دهلوی در این باره به روایات و تفاسیر رجوع نکرده، و شاید هم رجوع کرده است، ولی برای مخالفت با عقیده شیعه درباره استقلال به حدیث غدیر بر امامت امیرالمؤمنین(ع) منطق را زیر پا گذاشته است[۱۳].
تلازم امامت و محبت
امامت و محبّت دو معنای ناسازگار و غیرقابل جمع نیستند تا اینکه ما در تفسیر مولی در حدیث غدیر ناچار از انتخاب یکی از آن دو باشیم، بلکه محبّت از لوازم امامت است؛ یعنی در جهانبینی الهی کسی که عهدهدار امر رهبری مردم است باید دوستدار آنان نیز باشد و به آنان مهر بورزد، چنان که خداوند پیامبر اکرم(ص) را پیشوایی معرفی کرده است که ناگواریهای مردم بر او گران بود، بر هدایت و سعادت آنان حریص بود، و با آنان مهربان و رحیم بود[۱۴].
از سوی دیگر، پیامبر اکرم(ص) علاوه بر مقام نبوت و رسالت، دارای مقام امامت بود[۱۵]، چنان که ناصر و یاور مسلمانان نیز بود، و در این باره، میان مسلمانان اختلافی وجود ندارد. بر این اساس میگوییم در جمله «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» نخست، مولی بودن پیامبر(ص) بیان شده، آنگاه مولی بودن علی(ع) بر آن متفرع شده است. بنابراین، مقصود از مولی درباره علی(ع) همان است که درباره پیامبر(ص) مقصود است. پیامبر(ص) هم محب و ناصر مسلمانان، و هم رهبر و صاحب اختیار در امور آنان بود، یعنی ولایت پیامبر(ص) بر مسلمانان، دارای ابعاد سهگانه محبت، نصرت و زعامت بود. این ابعاد سهگانه، در حدیث غدیر برای علی(ع) اثبات شده است[۱۶]. این مطلب را دو گونه میتوان تقریر کرد: مولی مشترک معنوی است و همه کاربردهای آن یک معنای جامع و مشترک دارد که با توجه به ریشه کلمه مولی (و - ل -ی) قرب و نزدیکی خاصی است میان دو انسان که مستلزم محبت، نصرت و حق تصرف یکی در امور دیگری است[۱۷].
به عبارتی دیگر، معنای مشترک میان همه کاربردهای مولی، اولویت داشتن نسبت به فرد یا چیزی است که در هر یک از کاربردهای آن ویژگی خاصی دارد؛ ولایت محبت اقتضا میکند که دوست یک فرد رابطه نزدیکتری از دیگران به او داشته باشد و در حل مشکلات او نسبت به وی از دیگران برتر و سزاوارتر باشد. همین گونه است ولایت نصرت، یعنی کسی که با دیگری پیمان نصرت بسته است، در یاری کردن و مقابله با دشمنان او از دیگران سزاوارتر است، و در ولایت زعامت و رهبری، زعیم و رهبر مردم در تصمیمگیری نسبت به امور آنان از دیگران سزاوارتر است[۱۸].
بنابراین که کلمه مولی مشترک لفظی است یکی از معانی سهگانه محبت، نصرت و زعامت مدلول مطابقی، و معانی دیگر مدلول التزامی آن است. بنابر اینکه معنای مطابقی مولی در حدیث غدیر رهبری و زعامت است، رهبر امت اسلامی دوستدار مسلمانان است، چنانکه خداوند درباره پیامبر(ص) میفرماید: ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ﴾[۱۹].
پیشوایی که نسبت به مردم چنین مهر و محبتی دارد، در یاری آنان نیز دریغ نخواهد کرد. بنابراین، محبت و نصرت از لوازم آشکار رهبری اسلامی است و بنابر اینکه مدلول مطابقی مولی در حدیث غدیر، محبت یا نصرت باشد[۲۰]، محبت و نصرتی خواهد بود که در عالیترین درجه ممکن، پس از محبت و نصرت خداوند است؛ محبت و نصرتی که در پیامبر(ص) تجسم و تبلور یافته است، چنین محبت و نصرتی از شئون و لوازم رهبری و زعامت دینی است. بر این اساس، اثبات آن برای علی(ع) مستلزم امامت و رهبری اوست[۲۱].
شبهات مرتبط با حدیث غدیر
پاسخ به مناقشات ابنتیمیه
ابنتیمیه، گزارش مربوط به حارث بن نعمان را ساختگی و بیاساس دانسته و بر این مطلب به وجوهی استدلال کرده است. در این جا مناقشات وی را نقل و نقد میکنیم:
مناقشه اول: حارث در أبطح بر پیامبر وارد شد: واقعه غدیر خم در حجه الوداع و هنگامی که پیامبر(ص) از مکه رهسپار مدینه بود در خارج از سرزمین مکه رخ داد، ولی در حدیث حارث آمده است که وی در أبطح بر پیامبر(ص) وارد شد، و ابطح سرزمین مکه است[۲۲].
پاسخ ابطح در لغت به سرزمینی گویند که محل جریان سیل است، و ریگهای ریز سطح آن را پوشانده است. این معنا به سرزمین مکه اختصاص ندارد[۲۳]. در روایت غدیر از طریق حذیفه بن أسید و عامر بن لیلی آمده است که وقتی پیامبر(ص) از حجه الوداع به سوی مدینه بازگشت و به ذیالحلیفه رسید، دستور داد کسی زیر درختانی که در بطحاء نزدیک هم بودند منزل نگیرد.
از عبدالله بن عمر روایت شده که پیامبر اکرم(ص) در سرزمین بطحا در ذی الحلیفه توقف کرد و نماز خواند[۲۴].
مناقشه دوم: سوره معارج، مکی است: سوره معارج، مکی است و نزول آن، حداقل ده سال قبل از واقعه غدیر بوده است[۲۵].
پاسخ: مکی بودن سوره معارج با این منافات ندارد که آیاتی از آن مکی نباشد. این مطلب در قرآن، نظایر بسیاری دارد، مانند سوره عنکبوت که مکی است غیر از دو آیه آغاز آن[۲۶]. سوره کهف مکی است جز هفت آیه اول آن[۲۷]. سوره هود مکی است مگر آیه ﴿وَأَقِمِ الصَّلَاةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِنَ اللَّيْلِ...﴾[۲۸][۲۹] سوره مریم مکی است، ولی آیه ﴿وَإِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا﴾[۳۰] مکی نیست[۳۱]. سوره ابراهیم مکی است، ولی آیه ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرًا﴾[۳۲] مکی نیست[۳۳] و نمونههای بسیار دیگر[۳۴].
علاوه بر این، نزول مکرر آن نیز محتمل است، از جمله آیاتی که به صورت مکرر نازل شدهاند، عبارتاند از: آیه ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾[۳۵]، آیه اول سوره روم، آیه روح و سوره فاتحه الکتاب[۳۶].
مناقشه سوم: درخواست عذاب از سوی کافران بود: آیة ﴿وَإِذْ قَالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ﴾[۳۷] بیانگر درخواست عذاب الهی از سوی کافران است، که پس از جنگ بدر نازل شده و سالها قبل از واقعه غدیر خم بوده است، در حالی که این درخواست در سخن حارث بن نعمان نقل شده است[۳۸].
پاسخ حارث بن نعمان آیه مزبور را قرائت و بدین طریق از خداوند درخواست عذاب کرد، این مطلب دلیل بر این نیست که آیه در همان وقت نازل شده است، بلکه او همان چیزی را درخواست کرد که کافران قبل از او درخواست کرده بودند.
مناقشه چهارم: آیه عذاب مربوط به کافران مکه است: آیه درخواست عذاب، مربوط به کافران مکه است، و عذاب نیز هیچگاه بر آنان نازل نشده است، چنانکه فرموده است: “ ﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ﴾[۳۹][۴۰].
پاسخ میان عذاب نشدن مشرکان در مکه و عذاب نشدن این فرد، ملازمهای نیست. عذاب نکردن مشرکان، حکمتی داشته، و عذاب کردن فرد مزبور حکمتی دیگر. شاید عذاب نکردن مشرکان بدین علت بوده است که از نسل آنان، کسانی ایمان خواهند آورد، و این وجه درباره حارث بن نعمان وجود نداشته است. حقایق تاریخی، بیانگر این مطلب است که افرادی به عنوان مخالفت با پیامبر دچار نفرین او و عذاب الهی شدهاند، چنان که روایت شده که وقتی قریش از اسلام آوردن سرپیچی کردند و با پیامبر به مخالفت برخاستند، آن حضرت، آنان را نفرین کرد و از خدا خواست که آنها را به قحطی گرفتار کند و این عذاب بر آنان نازل شد[۴۱].
بنابراین، مراد از نفی عذاب در آیه یاد شده، نفی فیالجمله است نه بالجمله، و این مطلب، مطابق با حکمت الهی است که از طریق مصالح و مفاسد تبلور مییابد، و در نتیجه، مظاهر آن متفاوت خواهد بود. خداوند، قریش را به صاعقهای مانند صاعقه عاد و ثمود وعید داده است که اگر از پیامبر روی برگردانند به آن مبتلا خواهند شد: ﴿فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صَاعِقَةً مِثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ﴾[۴۲]. اگر قریش، همگی از پیامبر اعراض میکردند، گرفتار آن عذاب میشدند، ولی چون عدهای ایمان آوردند، این عذاب بر آنان نازل نشد. اگر وجود پیامبر(ص) در میان قریش مانع از نزول عذاب بود، چنین وعیدی داده نمیشد.
مناقشه پنجم: حارث بن نعمان مسلمان بود: طبق حدیث، حارث بن نعمان مسلمان بود، زیرا به اصول پنجگانه معتقد بود، و بدیهی است که در عصر پیامبر هیچ مسلمانی مبتلا به عذاب نشده است[۴۳].
پاسخ طبق حدیث، حارث قبلاً مسلمان بود، ولی با انکار سخن پیامبر(ص) و حکم او مرتد شد، و عذاب پس از ارتداد بر وی نازل شد. گذشته از این، برخی از مسلمانان نیز که حرمت پیامبر(ص) را نگاه نمیداشتند گرفتار عذاب شدند. سلمه بن اکوع نقل کرده است که فردی نزد پیامبر(ص) با دست چپ غذا میخورد. پیامبر(ص) به او فرمود: “با دست راست غذا بخور”. وی گفت: “نمیتوانم”. پیامبر(ص) فرمود: “نخواهی توانست”. پس از آن، وی نتوانست دست راست خود را بالا ببرد[۴۴].
مناقشه ششم: واقعه مربوط به حارث، مشهور نیست: اگر چنین حادثهای رخ داده بود مانند واقعه اصحاب فیل مورد توجه همگان قرار میگرفت و نقل میشد، ولی نویسندگان مسانید، صحاح، فضایل، تفسیر و تاریخ آن را نقل نکردهاند، و جز با نقلی که سندش منکر است نقل نشده است. بنابراین، چنین مطلبی دروغ است[۴۵].
پاسخ اولاً: مقایسه این واقعه با واقعه اصحاب فیل مع الفارق است. این واقعه، واقعهای فردی بود، در حالی که واقعه فیل اقدامی برای ویران کردن کعبه از طرف زمامدار و امپراتوری روم بود. رویارویی قدرتی عظیم با مردمی اندک و فاقد تجهیزات و نابود شدن آنان به صورت خارقالعاده، حادثهای بسیار عظیم بود که توجه همگان را به خود جلب کرد.
ثانیاً: مورخان، محدثان و مفسران اسلامی این واقعه را نیز – چنانکه گذشت - نقل کردهاند، و منکر دانستن سند نقل آن از سوی ابنتیمیه، گزافهگویی است. نقلهای این واقعه به حذیفه بن یمان صحابی جلیلالقدر، و سفیان بن عیینه شخصیت برجسته علمی نزد اهلسنت منتهی میشود، و سند آن نیز به گونهای است که مورد توجه و اعتماد مفسران، محدثان و حفاظ اهلسنت قرار گرفته، و بدون دغدغه و مناقشه، آن را در تفسیر آیهای قرآنی نقل کردهاند.
مناقشه هفتم: حارث بن نعمان به عنوان صحابی شناخته نشده است: حارث بن نعمان به عنوان صحابی پیامبر(ص) شناخته شده نیست، ابن عبدالبر در استیعاب و ابنمنده، ابونعیم اصفهانی و ابوموسی در تألیفات خود درباره صحابه، از او یاد نکردهاند[۴۶].
پاسخ معاجم صحابه، مشتمل بر نام همه صحابه نیست، بلکه هر یک از مؤلفان، آنچه را که خود به آن دست یافته نقل کرده است. ابنحجر در مقدمه الإصابه، پس از اشاره به کتابهایی که پیشینیان درباره اسامی صحابه نوشتهاند، ولی جامع همه صحابه نیست، از تصمیم خود بر نوشتن کتابی که مشتمل بر کسانی باشد که گذشتگان، آنها را نام نبردهاند، یاد کرده و افزوده است که کتاب او حتی یک دهم اسامی صحابه را هم در بر ندارد، زیرا ابوزرعه گفته است: “پیامبر(ص) در حالی از دنیا رفت که بیش از یکصد هزار مرد و زن او را دیده، و سخنان او را شنیده، و از او روایت کردهاند”[۴۷].[۴۸]
کمال دین و نومیدی کافران
قرآن کریم از روزی یاد کرده است که خداوند، دین اسلام را در آن کامل کرده و نعمت خود را بر مسلمانان تمام نموده، و دین اسلام را – که کامل شده است – پسندیده است: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا﴾[۴۹].
ویژگی دیگر آن روز، این است که کافران از اینکه بتوانند دین اسلام را دگرگون کنند یا نابود سازند ناامید شدند، و مسلمانان نباید از این بابت نگران باشند، بلکه باید از این جهت نگران باشند که مبادا بر اثر ناسپاسی نعمت الهی مستوجب عذاب خداوند شوند: ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ﴾[۵۰].
نکته در خور توجه این است که دو فقره مزبور، بخش میانی آیه سوم سوره مائده است. بخش آغاز آیه مربوط به برخی از خوردنیهای حرام، و بخش پایانی آن بیانگر جواز استفاده از آنها در شرایط اضطرار است[۵۱]. بنابراین، مفاد دو فقره یادشده از مدلول صدر و ذیل آیه مستقل است و به اصطلاح “جمله معترضه” است:. در اینکه چگونه و چه کسی ساختار آیه را اینگونه شکل داده است، سه فرض است:
- آیه از آغاز از سوی خداوند، اینگونه نازل شده است.
- پیامبر اکرم(ص) دستور داده است که آیه اینگونه تنظیم شود.
- صحابه، هنگام تدوین قرآن کریم آیه را اینگونه نظم دادهاند.
روایاتی که درباره سبب نزول دو فقره میانی آیه نقل شده است، به دست میآید که این دو فقره به صورت مستقل نازل شدهاند، زیرا در این روایات، هیچ اشارهای به صدر و ذیل آیه نشده است.
نکته در خور توجه دیگر این است که مفاد دو فقره میانی آیه به یکدیگر ارتباط وثیقی دارند، زیرا ناامیدی کافران از دین مسلمانان با کامل شدن دین اسلام، پیوند استواری دارد، یعنی آنچه مایه کامل شدن دین اسلام شده است، سبب یأس کافران از دین اسلام گردیده است. بدین علت است که مفسران اسلامی از صحابه و تابعین گرفته تا متأخران و معاصران این دو جمله را مرتبط به یکدیگر شمردهاند[۵۲].[۵۳]
احادیث شأن نزول
روایات شأن نزول آیه اکمال دین دو دستهاند:
- آیه در روز عرفه نازل شده است. این روایت از طریق امامیه، از امام باقر(ع) و امام صادق(ع)[۵۴] و از طریق اهلسنت از عدهای از صحابه مانند: امیرالمؤمنین(ع)، عمر بن خطاب، قیس بن مسلم، ابنعباس و سمرة بن جندب نقل شده است.
- آیه در روز غدیر خم نازل شده است. این روایت نیز از طریق شیعه از امام باقر(ع) و امام رضا(ع)[۵۵] و از طریق اهلسنت از عدهای از صحابه مانند ابیسعید خدری، ابیهریرة، جابر بن عبدالله انصاری و زید بن ارقم نقل شده است[۵۶].
درباره جمع میان این دو دسته روایات، وجوهی گفته شده است:
- آیه دو بار نازل شده است، مانند آیات دیگری که بیش از یک بار نازل شدهاند، از قبیل آیه ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾[۵۷]، آیه اول سوره روم، آیه روح (اسراء / ۸۵)، آیات پایانی سوره نحل (۱۲۶-۱۲۸)، سوره فاتحه الکتاب و آیات دیگر[۵۸]. این وجه را سبط ابنجوزی در تذکرة الخواص بیان کرده است[۵۹].
- ترجیح دسته دوم بر دسته اول به دلیل روایاتی که بیانگر این است که پیامبر اکرم(ص) پس از نزول این آیه، هشتاد و یک روز یا هشتاد و دو روز در دنیا باقی ماند[۶۰]. از سوی دیگر بر اساس نقل مورخان اهلسنت، وفات پیامبر(ص) روز دوازدهم ربیعالاول بوده است[۶۱]. این وجه را علامه امینی ذکر کرده و یادآور شده است اگر چه مجموع روزهای زندگی پیامبر(ص) پس از روز غدیر، بنابر اینکه دوازدهم ربیع الاول رحلت کرده باشد، هشتاد و سه روز است، ولی یک یا دو روز اضافی را میتوان بر مسامحه در نقل، حمل کرد، اما اگر در روز عرفه نازل شده باشد مجموع روزهای زندگی پیامبر(ص) پس از عرفه نود و دو روز خواهد بود و نمیتوان آن را بر تسامح در نقل، حمل کرد[۶۲].
- آیه در روز عرفه نازل شده است و پیامبر اکرم(ص)، آن را روز غدیر مقارن با اعلان ولایت امیرالمؤمنین(ع) بر مردم تلاوت کرد، و مقصود از نزول آن در غدیر همین معناست. آنچه این وجه را تأیید میکند، روایاتی است که بیانگر این است که دستور اعلان امامت امیرالمؤمنین(ع) از سوی خداوند به پیامبر اکرم(ص) قبل از غدیر خم نازل شد، و پیامبر اکرم(ص) منتظر فراهم شدن فرصت مناسبی برای انجام آن بود، تا اینکه آیه تبلیغ (مائده / ۶۷) نازل شد و پیامبر اکرم(ص) در غدیر خم دستور الهی را اجرا کرد. این وجه را علامه طباطبایی بیان کرده است[۶۳].
- روایاتی که نزول آیه اکمال دین را مربوط به روز عرفه دانسته از نظر سند معتبر نیستند، ولی روایاتی که بیانگر نزول آیه اکمال دین در روز غدیر خم است، از نظر سند معتبرند. بنابراین، دسته اول نمیتوانند با روایات دسته دوم معارضه کنند. علامه مجلسی پس از نقل روایتی که محدث کلینی از ابیالجارود از امام باقر(ع) روایت کرده و مدلول آن این است که آیه اکمال دین در روز عرفه نازل شده گفته است: “این روایت از نظر سند، ضعیف است و مدلول آن با روایات بسیاری که بیانگر این است که آیه اکمال دین، در روز غدیر یا پس از آن نازل شده مخالف است، و آن روایات با ظاهر آیه سازگارترند”[۶۴].[۶۵]
معنای اکمال دین
در این باره که مقصود از کمال دین در آیه مورد بحث چیست؟ وجوهی گفته شده است:
- مقصود این است که با حضور پیامبر(ص) در حج، احکام حج به صورت کامل به مردم تعلیم داده شد. اما تعلیم کامل احکام را نمیتوان به عنوان اکمال دین به شمار آورد، به ویژه اینکه میان تعلیم احکام حج و نومیدی کافران از دین اسلام رابطه معقولی وجود ندارد.
- مقصود از اکمال دین، این است که باقیمانده احکام مربوط به حلال و حرام در سوره مائده نازل شده و پس از آن درباره حلال و حرام حکمی نازل نشده است. این وجه نیز با روایات بسیاری که از طریق اهلسنت درباره نزول احکامی پس از حجهالوداع نقل شده است سازگاری ندارد، مانند نزول آیه کلاله در آخر سوره نساء، و آیه ربا، چنانکه در صحیح بخاری از ابنعباس روایت شده است که آیه ربا آخرین آیه نازل شده بر پیامبر اکرم(ص) است.
- مقصود این است که مشرکان حق ورود به مسجد الحرام را نداشتند و مسلمانان بدون اختلاط با مشرکان میتوانستند در خانه خدا عبادت کنند. این وجه نیز نادرست است، زیرا اولاً: این مطلب، یک سال قبل از حجهالوداع تحقق یافته بود و ثانیاً: خالص شدن مسجد الحرام از وجود مشرکان و یأس آنان از عبادت در آن مکان مقدس، مستلزم یأس عموم مشرکان و کافران از دین اسلام نبود، در حالی که – همانگونه که در آغاز بیان شد - نومیدی کافران از دین اسلام با کامل شدن دین اسلام پیوند استواری دارد[۶۶].
- مقصود این است که با اعلان ولایت و امامت امیرالمؤمنین(ع) در غدیر خم از سوی پیامبر اکرم(ص) بقای دین اسلام تضمین شد. این وجه در احادیثی از امامان اهلبیت(ع) وجود دارد. در این روایات از ولایت امیرالمؤمنین(ع) و اهلبیت معصوم پیامبر(ص) به عنوان آخرین فریضه الهی یاد شده است[۶۷]. مقصود از فرایض در این روایات، فرایض مهم و اساسی اسلام است، چنانکه در روایات اهلبیت(ع) از ولایت به عنوان پنجمین فریضه مهم اسلامی در کنار نماز، روزه، زکات و حج یاد شده است. بنابراین، بر فرض صحت روایات نقل شده از طریق اهلسنّت مبنی بر نزول برخی احکام پس از حجهالوداع، منافاتی با این روایات مشاهده نمیشود. کمال یک نظام یا یک مجموعه در گرو آن است که اولاً: اجزا و عناصر لازم در شکلگیری آن تحقق یابد و ثانیاً: عامل و ضامن بقا و استمرار آن مشخص گردد. اجزای تشکیل دهنده شریعت اسلامی از آغاز تا روز غدیر بیان شده بود و عامل بقا و استمرار آن در غدیر خم مشخص و اعلان شد، و همین امر سبب یأس و نومیدی کافران از این شد که بتوانند از استمرار دین اسلام جلوگیری کنند[۶۸].
از سوی دیگر، برای آنکه مسلمانان پس از رسول خدا(ص) و در زمانهای دیگر از احکام اسلام به صورت کامل آگاه شوند، باید پیشوای معصومی در میان آنان وجود داشته باشد که از همه آنچه پیامبر اکرم(ص) در تبیین معارف و احکام اسلام باز گفته است، آگاه باشد و باب علم و حکمت پیامبر(ص) به شمار آید. او کسی جز امیرالمؤمنین(ع) نبود که پیامبر اکرم(ص) در غدیر خم، ولایت و امامت وی را به مسلمانان اعلام کرد[۶۹] و[۷۰].[۷۱]
نومیدی کافران از دین اسلام
تا این جا درباره سبب و زمان اکمال دین سخن گفتیم، اکنون به بررسی نومیدی کافران از دین اسلام میپردازیم که سبب آن، چه بوده و کی واقع شده است؟ در این باره احتمالات و اقوالی نقل شده است:
روز ظهور اسلام
احتمال اول این است که کافران از آغاز ظهور اسلام و بعثت پیامبر اکرم(ص) از آیین شرک ناامید شدند.
نقد: این وجه مردود است، زیرا مفاد آیه، این است که مسلمانان دارای دین مخصوص خود بودند و کافران به ابطال یا تغییر آن امید داشتند، و مسلمانان هم از اینکه آنان به دین اسلام صدمهای وارد کنند بیمناک بودند، اما خداوند با حکم ویژهای دین را کامل، و نعمت خود را بر مسلمانان تمام کرد و در نتیجه کافران را از اینکه بتوانند دین اسلام را باطل سازند یا آن را تغییر دهند ناامید کرد[۷۲].
روز فتح مکه
خداوند در فتح مکه، قدرت مشرکان را درهم شکست و مکر آنان را باطل کرد. پیامبر اکرم(ص) دستور داد تا بتها را شکستند و پایههای شرک متزلزل شد. در نتیجه، امید مشرکان از اینکه بتوانند آیین شرک را بر پا دارند و با اسلام معارضه کنند و از نفوذ اسلام در جزیرة العرب و مناطق دیگر جلوگیری کنند، به یأس تبدیل شد.
نقد: آیه کریمه بیانگر این است که روز نومیدی کافران، دین اسلام کامل شد، در حالی که در سال فتح مکه (سال هشتم هجری) دین اسلام کامل نشده بود و چه بسیار احکام و فرایض که پس از آن نازل شد. مضافاً بر اینکه ﴿الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ عموم مشرکان عرب را شامل میشود و با فتح مکه، عموم آنان از مقابله با اسلام و مسلمانان ناامید نشده بودند، به گواه اینکه بسیاری از پیمانهایی که میان مسلمانان و مشرکان بسته شده بود، همچنان باقی بود و آنان طبق رسوم جاهلیت، مراسم حج را انجام میدادند تا اینکه پیامبر اکرم(ص) علی(ع) را با آیات برائت به مکه فرستاد و بقایای رسوم جاهلیت را باطل کرد[۷۳].
روز نزول آیات برائت
روزی که آیات برائت نازل شد دین اسلام بر جزیرة العرب بسط یافت و آثار شرک از بین رفت و سنتهای جاهلی منسوخ شد، از آن پس، مسلمانان در مراسم حج، نشانی از مناسک جاهلی را مشاهده نمیکردند و از امنیت کامل برخوردار شدند.
نقد: مشرکان عرب پس از نزول آیات برائت از دین اسلام ناامید شدند، ولی دین کامل نشده بود، و پس از آن فرایض و احکامی نازل شده است که به اتفاق مفسران در اواخر دوران رسالت نازل شده است؛ از آن جمله است بسیاری از احکام حلال و حرام و حدود و قصاص در این سوره[۷۴].
روز عرفه
در برخی روایات آمده است و بسیاری از مفسران نیز گفتهاند که مقصود از روز نومیدی کافران از دین اسلام، روز عرفه است.
نقد: اگر مقصود از نومیدی کافران از دین اسلام، ناامیدی مشرکان قریش است، آنان در روز فتح مکه (سال هشتم هجری) ناامید شدند، نه در روز عرفه در سال دهم هجری، و اگر مقصود، ناامیدی مشرکان عرب است، این ناامیدی با نزول آیات برائت برائت حاصل شد، و اگر مقصود، ناامیدی عموم کافران و مشرکان است که شامل یهود و نصاری و مجوس و دیگران نیز میشود - چنان که اطلاق ﴿الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ نیز همین مطلب را میرساند – چنین ناامیدی فراگیری تا آن روز حاصل نشده بود، زیرا قوت و شوکت اسلام به بیرون از جزیرة العرب نفوذ نکرده بود[۷۵].
سخن مؤلف المنار: مؤلف المنار وجه پیشین را برگزیده و در توجیه آن گفته است در این آیه خوردنیهای حرام به تفصیل آمده است، ولی در سورههای مکی به صورت مجمل، بازگو شده است، و حکمت آن این بوده است که این محرمات به تدریج بیان شود، چنان که همین روش در تحریم خمر به کار گرفته شده است تا عرب از پذیرش اسلام سرباز نزند. بر این اساس، تفصیل محرماتی که اجمال آنها در سورههای مکی آمده است، پس از قدرت یافتن و توسعه اسلام بیان شد؛ پس از اینکه کافران از مقابله با دین اسلام ناامید شدند. بنابراین، مقصود از روز یأس کافران، روز عرفه در سال حجهالوداع (سال دهم هجری) است، و آن روزی است که این آیه در آن نازل شد و احکام باقیمانده جاهلی را باطل کرد و به سلطه کامل مسلمانان بر مشرکان بشارت داد و با این سلطه، مسلمانان به مدارا کردن با کافران نیازی نداشتند[۷۶].
نقد: فرضیه تدریج در بیان خوردنیهای حرام که مؤلف المنار مطرح کرده و آن را به تدریج در تحریم خمر مقایسه کرده است، از دو حال بیرون نیست:
- مقصود، تدریج در بیان مصادیق مأکولات حرام است؛ یعنی در آیه مائده چیزهایی حرام شده است که در آیههای قبل از آن[۷۷] حرام نشده بود. این فرض باطل است، زیرا در آیه مائده، حرمت چیز جدیدی بیان نشده است، به این دلیل که ﴿مُنْخَنِقَةُ﴾، ﴿مُتَرَدِّيَةُ﴾، ﴿نَّطِيحَةُ﴾ و ﴿مَا أَكَلَ السَّبُعُ﴾ همگی مصادیق میتهاند، و جمله ﴿إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ﴾؛ مگر آنچه تذکیه کردهاید”، گواه این مطلب است. همین گونه است آنچه با عنوان ﴿وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ﴾ بیان شده است، زیرا اگر چه قبلاً از آنها نامی برده نشده است، ولی حرمت آنها بدان علت است که مصداق فسقاند: ﴿ذَلِكُمْ فِسْقٌ﴾ و حرمت فسق در آیه انعام بیان شده است[۷۸]. همچنین عبارت: ﴿غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ﴾ در آیه مائده[۷۹] بیانگر این است که آنچه در این آیه تحریم شده است به علت “اثم” بودن آن است و تحریم “اثم” در آیه بقره[۸۰] بیان شده است، چنانکه در آیه دیگری فرموده است: ﴿وَذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ﴾[۸۱] و نیز فرموده است: ﴿قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالْإِثْمَ﴾[۸۲]. از نکات یاد شده روشن شد که آیه مائده بیانگر حرام جدیدی نسبت به موارد مطرح شده در آیات قبل از آن، نیست.
- مقصود، تدریج در بیان اجمالی و تفصیلی است، یعنی آنچه قبلاً بیان شده بود، اجمالی بود و آنچه در آیه مائده آمده است بیان تفصیلی است، و فلسفه این تدریج، آن بوده که قبلاً شرایط فراهم نبود، ولی در اواخر دوران رسالت که اسلام بسط یافته بود شرایط فراهم شده بود و از بیان تفصیلی حرمت مأکولات، نگرانی وجود نداشت.
فرض نیز بیاساس است، زیرا بیان حرمت مردار، خون، گوشت خوک و آنچه هنگام ذبح نام غیر خدا بر آن برده شود که در آیات قبل از آیه مائده مطرح شده است نسبت به مواردی چون: منخنقه، موقوذه و متردیه، مصادیق بیشتری دارد و بیشتر مورد ابتلای مردم است، و طبعاً طبعا بیشتر با مخالفت مشرکان مواجه بوده است، تا موارد نادر الوقوعی که در آیه مائده نام برده شده است. بر این اساس، این فرض صحیح نیست که تأخیر بیان حرمت این موارد بدان علت بود که قبلاً زمینه بیان آنها فراهم نبوده، و ممکن بود با مخالفت مشرکان مواجه شود. مضافاً بر اینکه ـ همانگونه که پیش از این یاد آور شدیم ـ یأس کافران از دین اسلام با کامل شدن دین اسلام ملازمه دارد، پس این پرسش مطرح میشود که بیان محرمات مذکور در این آیه، چه نقشی در اکمال دین اسلام داشته است؟ و اگر مقصود، این است که این احکام، آخرین احکام دین اسلام بوده است، این فرض نیز باطل است، زیرا طبق برخی روایات، در فاصله میان سفر حجهالوداع و رحلت پیامبر اکرم(ص) احکام دیگری نازل شده است که آیه کلاله[۸۳] و آیه ربا از آن جمله است. در صحیح بخاری از ابنعباس روایت شده است آخرین آیهای که بر پیامبر(ص) نازل شد، آیه ربا بود[۸۴].
روز غدیر خم
این کلام الهی که فرموده است: ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ﴾[۸۵] بیانگر این مطلب است که کافران نسبت به دین اسلام طمع میورزیدند و امیدوار بودند که روزی آن را محو و نابود کنند یا آن را تغییر دهند، و در فرصتهای مناسب مسلمانان را تهدید میکردند و اسلام و مسلمانان از خطر آنان در امان نبودند، و جمله ﴿فَلَا تَخْشَوْهُمْ﴾ بیانگر این است که در روز نزول این آیه، واقعهای رخ داده است که امید آنان را به یأس مبدل کرده و دیگر لازم نیست مسلمانان از خطر آنان بیمناک باشند.
اکنون اگر به تاریخ اسلام رجوع کنیم روشن میشود که کافران در آغاز میکوشیدند تا از راه تطمیع و مداهنه، پیامبر(ص) را از هدفش منصرف کنند[۸۶]، اما این نیرنگها برای آنان سودی نداشت، سپس از راه جنگ وارد شدند، ولی آن نیز مقصودشان را برآورده نساخت. آخرین امید آنان این بود که سر انجام پیامبر اکرم(ص) از دنیا خواهد رفت و چون فرزند پسری ندارد که جانشین او شود و راهش را ادامه دهد، آنان خواهند توانست از آن فرصت استفاده کنند و آیین اسلام را از بین ببرند، زیرا نگرانی آنان نسبت به پیامبر(ص) نگرشی دینی نبود و آنها به نبوت رسول خدا(ص) اعتقاد نداشتند، بلکه رهبری او را از مقوله رهبری رئیس یک قبیله و زمامدار یک جامعه میدانستند که هرگاه از دنیا برود و جانشین نداشته باشد، آیین و روش او نیز با مرگش دفن خواهد شد[۸۷]. بدین علت بود که پیامبر را “ابتر” میخواندند، و آیه ﴿إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ﴾[۸۸] به آن اشاره کرده است.
بنابراین، قوت و شوکت و گسترش اسلام همه امیدهای کافران را به یأس مبدل کرده بود، جز یک امید و آن، امید به مرگ پیامبر(ص) بود که چون فرزند پسری ندارد که راه او را ادامه دهد، آیین وی نیز با مرگ او پایان خواهد یافت.
بر این اساس، یأس کامل کافران به این بود که پیامبر اکرم(ص) فردی شایسته و توانمند را جانشین خود کند تا پس از رحلت او راهش را ادامه دهد و از آیینش پاسداری کند. این کار، هم کافران را به طور کامل مأیوس میکرد و هم مایه کمال دین بود، زیرا بقای آن را تضمین میکرد و هم نعمت الهی را بر مسلمانان تمام میکرد، زیرا دین اسلام که نعمت عظیم خداوندی است، ادامه و استمرار مییافت. این امر مهم، همان است که در هیجدهم ذیالحجه سال دهم هجری در غدیر خم واقع شد، چنانکه روایات شأن نزول آیه نیز، آن را تأیید میکند.
بنابراین، ولایت و امامت امیرالمؤمنین(ع) که به دستور خداوند و به دست پیامبر اکرم(ص) در غدیر خم اعلان شد، هم سببِ به کمال رسیدن دین اسلام و هم عاملِ تمام شدن نعمت الهی بر مسلمانان، و سببِ یأس کامل کافران از نابودی دین اسلام بود. روشن است که خداوند از دین اسلام با این ویژگیها، رضایت کامل دارد. جمله ﴿وَاخْشَوْنِ﴾ بیانگر هشدار مهمی به مسلمانان است و آن اینکه با اکمال دین بر اساس ولایت و امامت امیرالمؤمنین(ع) مسلمانان نباید نسبت به دین اسلام، از کافران بیمناک باشند، ولی باید نسبت به خداوند بیمناک باشند، زیرا سنت خداوند، این است که اگر در برابر نعمتهای او ناسپاسی شود، ناسپاسان را عقوبت خواهد کرد و نعمت خود را از آنان باز خواهد گرفت، چنانکه فرموده است: ﴿وَمَنْ يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ﴾[۸۹] و نیز فرموده است: ﴿لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ﴾[۹۰] بنابراین، معنای خشیت از خداوند این است که مبادا بر اثر ناسپاسی در برابر نعمت عظیم دین اسلام به عقوبت کفران نعمت گرفتار شوند[۹۱].[۹۲]
پاسخهای ابن قبه رازی درباره شبهات حدیث غدیر
اشکال اول
شاید منظور رسول خدا(ص) از بیان حدیث غدیر بیان فضیلتی برای امام علی(ع) بوده، نه مقام امامت. ابن قبه رازی در پاسخ میگوید در نخستین برخورد با حدیث غدیر چنین احتمالی در ذهن پدید میآید؛ ولی پس از شرح و بیان احتمالات در معنای لفظ مولی این نتیجه حاصل شد که هیچ یک از آن معانی مد نظر پیامبر نبود و تنها معنایی که مراد و مقصود پیامبر بود، حق اطاعت و حق فرمانبرداری مسلمانهاست؛ از اینرو میتوان فهمید پیامبر در مقام اثبات امامت امیرالمؤمنین بوده است نه صرفاً بیان فضیلتی برای ایشان[۹۳].
اشکال دوم
شاید رسول خدا معنایی را قصد کرده است که در کتب لغت یافت نمیشود؛ زیرا دامنه لغت عرب بسیار گسترده است و احاطه بر آن امکانپذیر نیست؟ بر این اساس نمیتوان به طور حتم معنای اثباتی شما برای کلمه مولی را پذیرفت. ابن قبه رازی میگوید اگر عدم احاطه بر لغت عرب موجب شود دلیل و برهان از اعتبار ساقط شود، شایسته است این احتمال نه تنها تمام فرمایشهای رسول خدا بلکه تمام آیات قرآن را نیز در بر گیرد؛ از اینرو طبیعی است فرمایشهای رسول خدا و توصیههای آن حضرت اعتبار چندانی نداشته باشد و نتوان به آنها استناد کرد. همچنین میتوان گفت آن معنایی که در صدر اسلام رایج بوده، ممکن است در کتابهای لغت امروزین یافت نشود؛ از اینرو میتوان حجیت کتاب و سنت را با دودلی نگریست. ابن قبه رازی در پایان این شبهه میگوید این گونه اشکالتراشیها نوعی درپوش گذاشتن بر حقایق و خود را به نادانی زدن است. او در ادامه تلاش میکند با تکیه بر عرف و بیان مثالهایی معنای کلمه مولی را تبیین کند[۹۴].
اشکال سوم
ابن قبه رازی اشکال سوم را اینگونه شروع میکند که در منابع روایی اهل سنت آمده رسول خدا مولای زید بن حارثه به شمار میرفت، اما به دست امیرالمؤمنین آزاد شد؛ از اینرو پیامبر ولایت خود بر زید را به امام علی واگذار کرده است. از طرفی اخبار دیگری هم نقل شده که پیامبر جانشینی امام علی را انکار کرده است. از اینرو نمیتوان حدیث غدیر را بر آن معنایی که امامیان میگویند حمل کرد. ابن قبه رازی بیان میکند که مخالفان امامیه تلاش کردهاند با این دو دسته اخبار موضوع خلافت امیرالمؤمنین را با تردید روبهرو کنند که بر فرض پیامبر در غدیر خم علی را ولی قرار داده باشد، منظور پیامبر ولایت او بر زیدبن حارثه است نه بر همه مسلمانان. او در پاسخ به این اشکال عقیده میگوید طرح اینگونه مباحث هیچ کمکی به اثبات ادعای مخالفان عقیده امامیه نخواهد کرد؛ زیرا در حوزه نقد اخبار اگر یکی از طرفین بحث بخواهد خبر مورد استناد طرف مقابل را بر اساس خبر دیگری نقد کند باید آن خبر مورد توافق روایی دو طرف بحث باشد، نه اینکه راویان آن خبر تنها از مذهب مدعی باشند.
ابن قبه رازی در تبیین این اصل مینویسد اهل سنت خبری را که در نقل آن با امامیه اتفاق دارند، با اخباری شرح و تفسیر میکنند که تنها در منابع رواییشان آمده است. اگر این روش صحیح باشد، امامیه نیز اخبار بسیاری در تأیید حدیث غدیر دارد که میتواند به آنها استناد جوید، ولی چون مقبول خودشان است، در فرایند استدلال آنها را نادیده میگیرند. در واقع نصوصی که ویژه امامیه است در برابر نصوصی قرار میگیرد که تنها اهل سنت نقل کردهاند و از اینرو استدلال به اینگونه روایات نمیتواند صحیح باشد و هیچگونه حجیتی ندارد؛ در نتیجه خبر مورد اتفاق «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌ مَوْلَاهُ» باقی میماند که برای فهم صحیح آن هر دو گروه امامیه و اهل سنت باید به لغت و عرف رجوع کنند تا بر اساس آنچه که لغتشناسان بیان کردهاند یا بر پایه استعمال شایع در عرف با یکدیگر به بحث بپردازند. ابن قبه رازی معتقد است در صورت اجرای صحیح این روش برداشت امامیه به اثبات میرسد. او بیان میکند اهل سنت خبری ندارد که در آن اتفاق باشد یا دلالستش همچون خبر مورد ادعای امامیه روشن باشد. در ضمن آنچه درباره ولای علی(ع) بر زید بن حارثه بر زبانشان جاری است، بیاساس بودن آن را مشخص میسازد؛ زیرا بر اساس روایاتی که در کتب اهل سنت نقل شده، زید در غزوه موته (سال هشت هجرت و دو سال قبل از جریان غدیر خم) با جعفر بن ابی طالب به شهادت رسید[۹۵] پس چگونه پیامبر میتواند ولای علی(ع) را بر زید بن حارثه که مدتی از وفات او میگذرد، ثابت کند. غیر از آن میتوان گفت هیچ دلیلی برای اثبات ولای علی(ع) بر زید بن حارثه از طرف پیامبر وجود ندارد. ابن قبه رازی معتقد است خبر زید بن حارثه با اشکالی که بر پایه منابع اهل سنت به آن وارد است، هیچگاه شأنیت مقابله با خبری را که مورد اتفاق مسلمانان است (خبر غدیر) ندارد.
او احتمال دیگری را برای مدعای اهل سنت مطرح میکند که فرض از دنیا نرفتن زید پیش از جریان غدیر و حضور در روز غدیر و شنیدن فرمایشهای رسول خدا چیزی را اثبات نمیکند؛ زیرا تمامی عرب میدانستند زید بن حارثه غلام آزاده پیامبر و غلام آزاده کرده خاندان او نیز آزاد شده پسر عموی اوست. چنین امری در لغت و عرف آن جامعه دارای شهرت بود و دلیل نداشت که ایشان در آن موقع و شرایط مردم را جمع کند و بگوید آنچه را شناختهاید و در میان شما شهرت دارد، دوباره بشناسید. مثل اینکه کسی گفته باشد پسر برادر پدر پیامبر امام علی پسر عموی وی نیست، آنگاه رسول خدا در بازگشت از حج در غدیر خم مسلمانان را جمع کند و بگوید مردم بدانید هر که پسر برادر پدر من است، او عموزاده من میباشد. بدیهی است این گفتار و رفتار شایسته مقام پیامبر خدا نیست و نمیتواند مقبول باشد. این عمل هیچگاه از ساحت نبی خدا سر نمیزد[۹۶].
اشکال چهارم
همچنان که امامیه برای اثبات ادعایش درباره حدیث غدیر به روایاتی استدلال میکند که خود نقل کرده، اهل سنت نیز مجازند در اخباری که نقل میکنند، آن مطالبی را روایت نمایند که بر اساس حدیث غدیر برخلاف مدعای امامیه تغییر یابد[۹۷]. ابن قبه رازی بر این باور است که این اظهار نظر نمیتواند صحیح باشد؛ چون بر اهل سنت لازم است آنچه از اخبار امامیه را که به معنای حدیث غدیر دلالت دارد، بیان کنند. با این توضیح که عقیده امامیه که «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌ مَوْلَاهُ» را مختص به امامت علی میداند، با خبر شما که خبر غدیر را بر اساس آن به معنایی دیگر حمل کردهاید معارض میشود. این حدیث از آن جهت که نقلش مورد اتفاق است، برای امامیه حجت خواهد بود بر پایه همان دلالتی که پیش از این درباره مولی تبیین شد (اولی به تصرف بودن) و این سخن درخور تردید و کم و زیادکردن نیست[۹۸].
اشکال پنجم
چرا رسول خدا با صراحت و فصاحت جانشینی علی را اعلام نفرمود؟ چرا پیامبر جملهای فرمود که تأویلبردار باشد و باعث این همه بحث و جدل شود؟ ابن قبه رازی در پاسخ به این پرسش میگوید به صرف احتمال تأویل در خبر نمیتوان آن را از معنای اصلی دور کرد و لزوم اطاعت از امام علی را در نظر رسول خدا منتفی دانست. ابن قبه رازی در ادامه چند مثال از اندیشههای معتزله، اشاعره و اصحاب همراه با ادله قرآنی یا روایی آنها را با احتمالهای رقیب بیان میکند... ابن قبه رازی سپس میگوید هیچ کس به صرف احتمالات مخالف از اندیشههای خود دست بر نمیدارد. او معتقد است اینگونه ایرادگیری خود را به سختی انداختن است که هیچ فایدهای ندارد؛ زیرا هر دلیل چه از قرآن یا از سنت که عدهای از مسلمانان به آن تمسک میکنند مورد اختلاف است. با این حال آن را دلیل قاطع میدانند و به مجرد احتمال خلاف دست از حجیت آن برنمی دارند[۹۹].
ابن قبه رازی سپس به پاسخ علامه حلی اشکال روی میآورد. او بر این باور است که برای فهم سخن رسول خدا در روز غدیر خم، باید فضای آن موقع را در نظر گرفت و در چارچوب همان مقتضیات، سخن ایشان را تفسیر کرد. او در تبیین این بحث اشاره میکند که کلمات قرآن و اخبار رسول خدا به لغت عربی است؛ همچنین در روز غدیر خم مخاطبان سخن پیامبر مردم عرب فصیحی بودند که با توجه به اوضاع و احوال (قرائن حالیه و مقامیه) حاکم بر آن جلسه به راحتی منظور پیامبر را فهمیدند؛ از اینرو نیاز به لفظ صریحتری نبود تا ایشان مقصود خود را بیان کند و باید گفت که این احتمال تأویل بعدها به وجود آمد.
ابن قبه رازی در پاسخ به این قسمت از اشکال که چرا پیامبر سخن را به گونهای ادا نکردهاند تا روشن باشد، میگوید شاید بدین علت باشد که معنای آن را به خردها و عقلها واگذاشتهاند؛ زیرا بهترین دلیل برای برداشت وجوب اطاعت از کلمه "مولی" این دو پاره کلام رسول خداست: «أَ لَسْتُ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» و «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌ مَوْلَاهُ». معنای جمله دوم همان مفاد جمله اول است و در واقع «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ» استمرار معنایی «أَ لَسْتُ أَوْلى» است؛ به عبارتی "مولا"ی اول همان بار معناییای را دارد که کلمه «أَوْلى» دارد و از آنجا که بر سر "مولا"ی دوم فای عاطفه آمده، از لحاظ ادبی، "مولا"ی دوم نمیتواند معنایی غیر از "مولا"ی اول داشته باشد، چون در غیر این صورت کلام هرگز نه نظم و مفهوم خواهد داشت و نه صحیح است، بلکه نوعی هذیانگویی است و هر کس چنین نسبتی به رسول خدا بدهد به خداوند بزرگ کفر ورزیده است. چنین سخن مختلط، فاسد، بیمفهوم و بیمعنا را هم هیچ انسان عاقل و حکیمی بر زبان نمیآورد، چه برسد به پیامبر اسلام که فرستاده خداست[۱۰۰].[۱۰۱]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ علامه امینی نام بیش از یکصد نفر از آنان را با سرودههایشان در کتاب گرانسنگ الغدیر آورده است.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۲۱۵.
- ↑ ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا﴾ «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ﴾ «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۶۷.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۲۱۶.
- ↑ «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.
- ↑ «پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمیآورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کردهای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.
- ↑ «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.
- ↑ تفسیر ابنکثیر، ج۵، ص۴۲۵.
- ↑ تفسیر کشاف، ج۳، ص۵۲۳؛ تفسیر بیضاوی، ج۳، ص۳۷۳.
- ↑ ر.ک: معالم التنزیل، بغوی، ج۵، ص۱۹۱؛ مدارک التنزیل، نسفی، ج۳، ص۲۹۴؛ غرائب القرآن، نظامالدین نیشابوری، ج۲۱، ص۷۷-۷۸؛ تفسیر جلالین، ص۵۵۲؛ تفسیر تبیان، ج۸، ص۳۱۷؛ مجمعالبیان، ج۷-۸، ص۳۳۸؛ تفسیر ابوالفتوح، ج۱۵، ص۳۴۶-۳۴۷؛ روحالمعانی، ج۲۸، ص۲۲۸-۲۲۹.
- ↑ مختصر التحفة الاثنی عشریه، ج۲۸، ص۲۲۸-۲۲۹.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۲۲۵.
- ↑ ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ﴾ «بیگمان پیامبری از (میان) خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید بر او گران است، بسیار خواستار شماست، با مؤمنان مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۲۸.
- ↑ ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾ «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.
- ↑ إن لفظة مولی لو کانت مشترکة بین سائر الأقسام و غیر مختصة ببعضها لوجب حمل خطابه(ص) بها علی جمیع محتملاته الا ما منع مانع، کوجوب مثل ذلک فی خطاب مشترک فقدت الدلالة من المخاطب به علی تخصیص مراده ببعض محتملاته. تقریب المعارف، ص۱۵۴.
- ↑ الواو و اللام و الیاء اصل صحیح یدل علی قرب، من ذالک الولی: القرب، یقال تباعد بعد ولی، ای قرب، وجلس مما یلینی، ای یقارینی... و من الباب المولی: المعتق والمعتق، و الصاحب، و الحلیف و ابن العم و الناصر، و الجار، کل هؤلاء من الولی و هو القرب، و کل من ولی امر آخر فهو ولیه. معجم المقاییس فی اللغة، ص۱۱۰۴. الولاء و التوالی ان یحصل شیئان فصاعدا حصولا لیس بینهما ما لیس منها، و یستعار ذلک للقرب من حیث النسبة و من حیث الدین و من حیث الصداقة و النصرة و الاعتقاد. المفردات فی غریب القرآن، ص۵۳۳. ولی مثل فلس القرب، و جلست مما یلیه ای یقاربه، و قیل: الولی حصول الثانی بعد الأول من غیر فصل. المصباح المنیر، ج۲، ص۳۹۶. فالمحصل من معنی الولایة فی موارد استعمالها هو نحو من القرب یوجب نوعا من حق التصرف و مالکیة التدبیر. المیزان فی التفسیر القرآن، ج۶، ص۱۲.
- ↑ ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۶۴۸-۶۵۱، لیس للمولی الا معنی واحد و هو الأولی بالشیء و تختلف هذه الاولویة بحسب الاستعمال فی کل من موارده. شایان ذکر است که این مطلب را برخی از محققان قبل از علامه امینی بیان کردهاند چنان که علامه کراجکی گفته است: ان الأولی هی الأصل و الیها یرجع معنی کل قسم، لان مالک الرق لما کان اولی بتدبیر عبده من غیره کان لذلک مولاه، و المعتق لما کان اولی بمعنقه فی تحمله لجریرته و ألصق به من غیره کان مولاه، و ابن العم لما کان اولی بالمیراث ممن هو ابعد منه فی نسبه و اولی ایضا من الأجنبی بنصرة ابن عمه کان مولی، و الناصر لما اختص بالنصرة و صار بها اولی کان لذلک مولی. و اذا تأملت فی بقیة الأقسام وجدتها جاریة هذا المجری، و عائدة بمعناها الی الأولی. کنز الفوائد، ج۲، ص۹۱. ابوالصلاح حلبی نیز این مطلب را در تقریب المعارف، ص۱۵۴ بیان کرده است.
- ↑ «بیگمان پیامبری از (میان) خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید بر او گران است، بسیار خواستار شماست، با مؤمنان مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۲۸.
- ↑ اینکه معنای محبت و نصرت مدلول مطابقی مولی در حدیث غدیر باشد به این است که مولی را به مُحِبّ و ناصر (دوست و یاور) معنا کنیم، نه محبوب و منصور، زیرا محبوب و منصور از معانی با کاربردهای مولی نیست، آنچه از معانی یا کاربردهای مولی است، مُحبّ و ناصر است، و محبوب و منصور از لوازم معنای محبّ و ناصر است، بنابراین، مفاد و مدلول مطابقی حدیث بنابر فرض یاد شده این است که هر کس من ناصر یا محب او هستم، علی(ع) ناصر یا مُحبّ اوست و لازمه این محبّت و نصرت- به حکم ﴿هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ﴾ محبت و نصرت مؤمنان در حق پیامبر(ص) و علی(ع) است. بنابراین، تفسیر معروفی که از حدیث غدیر میشود و مورد نظر اهلسنت است؛ یعنی اینکه هر کس مرا دوست دارد باید علی را دوست بدارد، یا هرکس یاور من است باید یاور علی باشد، در حقیقت، مدلول التزامی حدیث غدیر است، نه مدلول مطابقی آن. از کسانی که به این مطلب تفطن یافته، محبّ الدین طبری است، وی پس از نقل این دیدگاه که معنای حدیث غدیر این است که هر کس مرا دوست دارد، علی را دوست بدارد گفته است: این معنا بعید است، زیرا اگر این معنا مقصود بود مناسب بود پیامبر بفرماید: من کان مولی فهو مولی علی در آن صورت مولی به معنای ولی نقطه مقابل عدو بود، ولی چون لفظ حدیث برعکس است، معنای حدیث این است که: “هرکس را من دوست دارم، علی دوستدار او است”. الریاض النضرة، ج۱، ص۱۹۶؛ نیز ر.ک: تقریب المعارف، ص۱۵۵.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۲۳۹.
- ↑ منهاج السنة، ج۲، ص۱۰۱؛ النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج۱، ص۱۳۴.
- ↑ الفصول المهمة، ص۴۱.
- ↑ صحیح مسلم، ج۲، ص۹۸۱، کتاب الحج، حدیث ۴۳۰.
- ↑ منهاج السنة، ج۷، ص۲۶.
- ↑ تفسیر طبری، ج۲۰، ص۱۵۰.
- ↑ الاتقان فی علوم القرآن، ج۱، ص۵۶.
- ↑ «و نماز را در دو سوی روز و ساعتی از آغاز شب بپا دار.».. سوره هود، آیه ۱۱۴.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج۹، ص۵.
- ↑ «و هر یک از شما در آن درخواهد آمد این، بر پروردگارت حکمی است ناگزیر انجامپذیر» سوره مریم، آیه ۷۱.
- ↑ الاتقان، ج۱، ص۶۱.
- ↑ «آیا در (کار) کسانی که ناسپاسی را جایگزین نعمت خداوند کردند و قوم خود را به “سرای نابودی” درآوردند ننگریستهای؟» سوره ابراهیم، آیه ۲۸.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج۹، ص۲۸۸.
- ↑ ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۴۸۵-۴۸۸.
- ↑ «به نام خداوند بخشنده بخشاینده» سوره فاتحه، آیه ۱.
- ↑ ر.ک: الاتقان، ج۱، ص۱۳۰-۱۳۱.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که گفتند: بار خداوندا! اگر این (آیات) که از سوی توست راستین است بر ما از آسمان سنگ ببار یا بر (سر) ما عذابی دردناک بیاور» سوره انفال، آیه ۳۲.
- ↑ منهاج السنة، ج۷، ص۲۷.
- ↑ «و خداوند بر آن نیست تا تو در میان آنان هستی آنان را عذاب کند و تا آمرزش میخواهند خداوند بر آن نیست که عذاب کننده آنها باشد» سوره انفال، آیه ۳۳.
- ↑ منهاج السنة، ج۷، ص۲۷.
- ↑ تفسیر رازی، ج۲۷، ص۲۴۲.
- ↑ «پس اگر روی بگردانند بگو: شما را به آذرخشی از گونه آذرخش عاد و ثمود بیم میدهم» سوره فصلت، آیه ۱۳.
- ↑ منهاج السنة، ج۷، ص۲۷.
- ↑ صحیح مسلم، ج۳، ص۴۵۹۹، کتاب الأشربة، حدیث ۱۰۷.
- ↑ منهاج السنة، ج۷، ص۲۷.
- ↑ منهاج السنة، ج۷، ص۲۷.
- ↑ الاصابة فی تمیز الصحابة، ج۱، ص۴.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۲۴۹-۲۵۵.
- ↑ «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ «امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید!» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ «مردار و خون و گوشت خوک و آنچه جز به نام خداوند ذبح شده باشد و مرده با خفگی و مرده با ضربه و مرده با افتادن از بلندی و مرده از شاخ زدن حیوان دیگر و آنچه درندگان نیمخور کرده باشند- جز آن را که (تا زنده است) ذبح کردهاید- و آنچه بر روی سنگهای مقدّس (برای بتها) قربانی شود و آنچه با تیرهای بختآزمایی قسمت کنید (خوردن گوشت همه اینها) بر شما حرام و آنها (همه) گناه است؛ امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بیآنکه گراینده به گناه باشد بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۱۶۷-۱۶۸.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۳۱۳.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج۱، ص۲۹۳؛ اصول کافی، ج۱، ص۲۳۰، باب ما نص الله عزوجل و رسوله علی الائمة(ع)، حدیث ۶.
- ↑ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۳۴-۴۴۴.
- ↑ الدر المنثور، ج۳، ص۲۱؛ تفسیر ابنکثیر، ج۲، ص۴۹۱؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۵۷-۱۵۸، حدیث ۲۱۱-۲۱۳؛ مناقب خطیب خوارزمی، ص۱۳۵، حدیث ۱۵۲؛ فرائد السمطین، ج۱ ص۷۲، حدیث ۳۹. نیز ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۴۴۸-۴۵۷.
- ↑ «به نام خداوند بخشنده بخشاینده» سوره فاتحه، آیه ۱.
- ↑ الاتقان فی علوم القرآن، ج۱، ص۱۳۰-۱۳۱.
- ↑ تذکرة الخواص، ص۵۷.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱۱، ص۱۳۹. قال اصحاب الآثار: انه لما نزلت هذه الآیة علی النبی(ص) لم یعمر بعد نزولها الا احدا و ثمانین یوما، أو اثنین و ثمانین یوما.
- ↑ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۹.
- ↑ الغدیر، ج۱، ص۴۴۷.
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۱۹۶.
- ↑ مرآة العقول، ج۳، ص۲۶۱.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۳۱۴.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۱۷۱-۱۷۳؛ نیز ر.ک: مجمع البیان، ج۳، ص۱۵۹؛ مفاتیح الغیب، ج۱۱، ص۱۳۸؛ تفسیر ابوالفتوح رازی، ج۶، ص۲۴۵.
- ↑ رک: تفسیر عیاشی.، ج۱، ص۲۹۲-۲۹۳؛ اصول کافی، ج۱، ص۲۲۹، باب ما نص الله عزوجل و رسوله علی الائمة(ع) واحدا بعد واحد، حدیث۴.
- ↑ ر. ک: المیزان، ج۵، ص۱۷۹-۱۸۱؛ تفسیر ابوالفتوح رازی، ج۶، ص۲۴۴.
- ↑ انما أکملت الفرائض بالولایة لأن النبی(ص) أنهی جمیع ما استودعه الله من العلم الی علی صلوات الله علیه، ثم الی ذریته الأوصیاء واحدا بعد واحد، فلما اقامهم مقامه و تمکن الناس من الرجوع الیهم فی حلالهم و حرامهم و استمر ذلک بقیام واحد به بعد واحد کمال الدین وتمت النعمة والحمد لله. تفسیر صافی، ج۲، ص۳۷۵.
- ↑ المراد باکمال الدین بالولایة أن دین النبی(ص) انما یحفظ و یبقی و یوضح بالوصی، فمع عدم تعیین الوصی یکون الدین ناقصة فی معرض الزوال والضیاع (مرآة العقول، ج۳، ص۲۵۸)؛ و کان کمال الدین بولایة علی لانه لما نصب للناس ولیا و اقیم لهم اماما صار معولهم علی اقواله و افعاله فی جمیع ما یحتاجون الیه فی أمر دینهم ثم علی خلیفته من بعده، و هکذا الی یوم القیامة، فلم یبق لهم من امر دینهم ما لا یمکنهم الوصول إلی علمه، فکمل الدین بهم و تمت من بعده النعمة بوجودهم واحدا بعد واحد (مرآة العقول، ج۳، ص۲۶۱).
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۳۱۶.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۱۶۸-۱۶۹.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۱۶۸-۱۶۹.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۱۶۹-۱۷۰.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۱۷۰.
- ↑ تفسیر المنار، ج۱، ص۱۵۳-۱۵۴.
- ↑ یعنی آیههای: ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ «جز این نیست که (خداوند)، مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را جز به نام خداوند ذبح شده باشد بر شما حرام کرده است؛ پس کسی که ناگزیر (از خوردن این چیزها) شده باشد در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذّت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بر او گناهی نیست، که خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره بقره، آیه ۱۷۳؛ ﴿قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنْزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ «بگو: در آنچه به من وحی شده است چیزی نمییابم که برای خورندهای که آن را میخورد حرام باشد؛ مگر مردار و یا خون ریخته یا گوشت خوک که پلید است و یا (آنچه) از سر نافرمانی جز به نام خداوند ذبح شده باشد اما کسی که (از خوردن آنها) ناگزیر شده است در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بیگمان پروردگارت آمرزنده بخشاینده است» سوره انعام، آیه ۱۴۵؛ ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ «جز این نیست که (خداوند) مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را به نام جز خداوند ذبح شده باشد بر شما حرام کرده است؛ پس هر کس ناگزیر (از خوردن آنها) شود در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذّت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره نحل، آیه ۱۱۵.
- ↑ ﴿قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنْزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ﴾ «بگو: در آنچه به من وحی شده است چیزی نمییابم که برای خورندهای که آن را میخورد حرام باشد؛ مگر مردار و یا خون ریخته یا گوشت خوک که پلید است و یا (آنچه) از سر نافرمانی جز به نام خداوند ذبح شده باشد» سوره انعام، آیه ۱۴۵.
- ↑ ﴿فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ «پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بیآنکه گراینده به گناه باشد بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ «جز این نیست که (خداوند)، مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را جز به نام خداوند ذبح شده باشد بر شما حرام کرده است؛ پس کسی که ناگزیر (از خوردن این چیزها) شده باشد در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذّت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بر او گناهی نیست، که خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره بقره، آیه ۱۷۳.
- ↑ «و گناه آشکار و پنهان را رها کنید» سوره انعام، آیه ۱۲۰.
- ↑ «بگو جز این نیست که پروردگارم زشتکاریهای آشکار و پنهان و گناه و افزونجویی ناروا را حرام کرده است» سوره اعراف، آیه ۳۳.
- ↑ ﴿يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلَالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَهُوَ يَرِثُهَا إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهَا وَلَدٌ فَإِنْ كَانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ وَإِنْ كَانُوا إِخْوَةً رِجَالًا وَنِسَاءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾ «از تو نظر میخواهند بگو: خداوند برای شما درباره کلاله نظر میدهد که اگر مردی مرد و دارای فرزندی نبود و خواهری داشت، نصف میراث او به این خواهر میرسد و برادر نیز از خواهر (تمام دارایی را) ارث میبرد، اگر خواهر فرزندی نداشته باشد و اگر خواهران (مرد مرده) دو تن باشند دو سوم از میراث را میبرند و اگر (میراثبران) گروهی برادر و خواهر باشند هر مرد برابر با بهره دو زن ارث میبرد؛ خداوند (این احکام را) برای شما بیان میدارد مبادا که گمراه شوید و خداوند به هر چیزی داناست» سوره نساء، آیه ۱۷۶.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۱۷۱-۱۷۳.
- ↑ «امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ ﴿وَانْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ يُرَادُ﴾ «و سرکردگان آنان راه افتادند (و به همراهان خود گفتند): بروید و در (پرستش) خدایان خود شکیبا باشید که این چیزی است که (از شما) میخواهند» سوره ص، آیه ۶؛ ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ﴾ «دوست دارند نرمی پیشه کنی تا نرمی پیش گیرند» سوره قلم، آیه ۹؛ ﴿وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا﴾ «و اگر ما تو را پابرجا نمیداشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۴.
- ↑ در اخبار آمده است که چون رسول خدا(ص) از مرگ خود خبر میداد... مشرکان و منافقان... شنیدند و اندیشه کردند و میگفتند: اگر محمد بمیرد ما دین او را خراب کنیم و اصحاب او را بکشیم و آواره کنیم. چون رسول خدا(ص) در آن موقف باستاد و آن تقریر کرد و امیرالمؤمنین علی(ع) را بازو گرفت و آن خطبه کرد و آن سخن گفت، ایشان گفتند: انداخت و کید ما باطل شد، نومید شدند از آنچه انداخته بودند. خدای تعالی آیت فرستاد: ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...﴾ «امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم» سوره مائده، آیه ۳. (تفسیر ابوالفتوح رازی، ج۶ ص۲۴۴).
- ↑ «بیگمان (دشمن) سرزنشگر تو خود بیپساوند است» سوره کوثر، آیه ۳.
- ↑ «و هر کس نعمت خداوند را پس از آنکه به وی رسید دگرگون سازد (بداند که) بیگمان خداوند سخت کیفر است» سوره بقره، آیه ۲۱۱.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارتان اعلام داشت: اگر سپاسگزار باشید به یقین بر (نعمت) شما میافزایم و اگر ناسپاسی کنید بیگمان عذاب من سخت است» سوره ابراهیم، آیه ۷.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۱۷۴-۱۷۷.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۳۱۸-۳۲۵.
- ↑ ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۰.
- ↑ ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۰.
- ↑ برای نمونه ر.ک: ابنسعد، طبقات الکبری، ج۲، ص۱۲۹؛ تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۵۲.
- ↑ ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۱.
- ↑ ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۱.
- ↑ ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۱-۷۲.
- ↑ ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۲.
- ↑ ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۲-۷۳.
- ↑ میرزایی، عباس، ابن قبه رازی، ص۱۷۹-۱۸۴.