حبة بن جوین عرنی بجلی: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «{{مدخل مرتبط| موضوع مرتبط = اصحاب امام علی| عنوان مدخل = حبة بن جوین عرنی بجلی| مداخل مرتبط = حبة بن جوین عرنی بجلی در تراجم و رجال - حبة بن جوین عرنی بجلی در تاریخ اسلامی| پرسش مرتبط = }} {{جعبه اطلاعات اصحاب | نام = حبة بن جوین عرنی | مشهور به = | نا...» ایجاد کرد) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
'''حَبَّة بن جُوَین عُرَنی'''<ref>نسب کامل حبه چنین نقل شده است: حبه بن جوین بن علی بن فهم (عبدنهم) بن مالک بن غانم بن مالک بن هوازن بن عرینه بن نذیر بن قسر (مالک) بن عبقر بن أنمار بن اراش بن عمر بن الغوث بن نبت بن مالک بن زید بن کهلان بن سبأ. (تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۸، ص۲۷۰(و نیز ر. ک: اسدالغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۴۴۰؛ الإصابه، ابن حجر، ج۲، ص۱۴۱؛ تهذیب الکمال، مزی، ج۵، ص۳۵۱؛ جمهره انساب العرب، ابن حزم، ص۳۸۸؛ طبقات خلیفه، خلیفه بن خیاط، ص۲۵۴؛ المسترشد فی الإمامة، طبری، ص۹۶. نام پدرش را اغلب، جوین نقل کردهاند. نیز ر. ک: رجال الطوسی، طوسی، ص۶۰؛ تاج العروس، زبیدی، ج۱، ص۴۰۱؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۷۷؛ اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج۲، ص۴۱۹.</ref> از [[اصحاب امام علی]]<ref>رجال الطوسی، ص۶۰؛ رجال البرقی، برقی، ص۶؛ رجال ابن داوود، ابن داوود، ص۹۸؛ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۲۱۴.</ref> و [[امام حسن]]<ref>رجال الطوسی، ص۹؛ معجم رجال الحدیث، خویی، ج۵، ص۱۹۲.</ref>{{عم}} دانسته و [[کنیه]]اش، [[ابوقدامه]]<ref>رجال الطوسی، ص۶۰؛ رجال البرقی، ص۶؛ تاج العروس، زبیدی، ج۱، ص۴۰۱؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۴۵۹؛ شرح الأخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۲، ص۳۶۹؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۲، ص۱۵۴؛ الجرح والتعدیل، ابن ابی حاتم الطوسی رازی، ج۳، ص۲۵۳؛ لسان المیزان، ابن حجر، ص۱۹۳.</ref>، [[ابن حویه]]<ref>رجال الطوسی، ص۶۰؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۷۶-۷۷؛ نقد الرجال، تفرشی، ج۱، ص۳۹۶ (پاورقی).</ref> یا [[ابن جویه]]<ref>معجم رجال الحدیث، ج۵، ص۱۹۲.</ref> [[نقل]] شده است. نام پدرش را به [[اختلاف]]، جویه<ref>رجال الطوسی، ص۶۰؛ رجال ابن داود، ص۹۸؛ معجم رجال الحدیث، ج۵، ص۱۹۲؛ منهج المقال، استرآبادی، ج۳، ص۳۰۸؛ قاموس الرجال، ج۳، ص۷۴. البته شوشتری در جای دیگری مینویسد: و قول شیخ که میگوید: و کنیه حبه ابوقدامه نیست؛ زیرا به روشنی بیان نمیکند که کنیهاش چیست؛ اگر میگفت: و کنیته ابوقدامه؛ کنیته زائد بود، ولی اگر میگفت: حبه بن جوین العرنی ابوقدامه، مراد را خوب میرساند و اما درباره این قولش: و قیل جویه العرنی که مصنف نقل کرده و این قولش: و قیل: ابن حویه العرنی که وسیط نقل کرده است؛ باید بگوییم، اگر نقل اول، صحیح باشد؛ معنایش این است که اسمش حبه و به نقلی جویه است و اگر نقل دوم، صحیح باشد؛ معنایش این است که کنیهاش ابوقدامه یا ابن حویه است. (ر. ک: قاموس الرجال، ج۳، ص۷۶-۷۷).</ref>، حویه<ref>رجال الطوسی، ص۶۰؛ جامع الرواه، اردبیلی، ج۱، ص۱۷۷.</ref>، حوبه<ref>المعیار و الموازنه، اسکافی، ص۱۳۶ (با عنوان حرمه بن حوبه العرنی آورده است).</ref>، جویر<ref>رجال الطوسی، ص۹۴، پاورق؛ معجم رجال الحدیث، خویی، ج۵، ص۱۹۲.</ref> [[نقل]] کردهاند. | '''حَبَّة بن جُوَین عُرَنی'''<ref>نسب کامل حبه چنین نقل شده است: حبه بن جوین بن علی بن فهم (عبدنهم) بن مالک بن غانم بن مالک بن هوازن بن عرینه بن نذیر بن قسر (مالک) بن عبقر بن أنمار بن اراش بن عمر بن الغوث بن نبت بن مالک بن زید بن کهلان بن سبأ. (تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۸، ص۲۷۰(و نیز ر. ک: اسدالغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۴۴۰؛ الإصابه، ابن حجر، ج۲، ص۱۴۱؛ تهذیب الکمال، مزی، ج۵، ص۳۵۱؛ جمهره انساب العرب، ابن حزم، ص۳۸۸؛ طبقات خلیفه، خلیفه بن خیاط، ص۲۵۴؛ المسترشد فی الإمامة، طبری، ص۹۶. نام پدرش را اغلب، جوین نقل کردهاند. نیز ر. ک: رجال الطوسی، طوسی، ص۶۰؛ تاج العروس، زبیدی، ج۱، ص۴۰۱؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۷۷؛ اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج۲، ص۴۱۹.</ref> از [[اصحاب امام علی]]<ref>رجال الطوسی، ص۶۰؛ رجال البرقی، برقی، ص۶؛ رجال ابن داوود، ابن داوود، ص۹۸؛ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۲۱۴.</ref> و [[امام حسن]]<ref>رجال الطوسی، ص۹؛ معجم رجال الحدیث، خویی، ج۵، ص۱۹۲.</ref>{{عم}} دانسته و [[کنیه]]اش، [[ابوقدامه]]<ref>رجال الطوسی، ص۶۰؛ رجال البرقی، ص۶؛ تاج العروس، زبیدی، ج۱، ص۴۰۱؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۴۵۹؛ شرح الأخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۲، ص۳۶۹؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۲، ص۱۵۴؛ الجرح والتعدیل، ابن ابی حاتم الطوسی رازی، ج۳، ص۲۵۳؛ لسان المیزان، ابن حجر، ص۱۹۳.</ref>، [[ابن حویه]]<ref>رجال الطوسی، ص۶۰؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۷۶-۷۷؛ نقد الرجال، تفرشی، ج۱، ص۳۹۶ (پاورقی).</ref> یا [[ابن جویه]]<ref>معجم رجال الحدیث، ج۵، ص۱۹۲.</ref> [[نقل]] شده است. نام پدرش را به [[اختلاف]]، جویه<ref>رجال الطوسی، ص۶۰؛ رجال ابن داود، ص۹۸؛ معجم رجال الحدیث، ج۵، ص۱۹۲؛ منهج المقال، استرآبادی، ج۳، ص۳۰۸؛ قاموس الرجال، ج۳، ص۷۴. البته شوشتری در جای دیگری مینویسد: و قول شیخ که میگوید: و کنیه حبه ابوقدامه نیست؛ زیرا به روشنی بیان نمیکند که کنیهاش چیست؛ اگر میگفت: و کنیته ابوقدامه؛ کنیته زائد بود، ولی اگر میگفت: حبه بن جوین العرنی ابوقدامه، مراد را خوب میرساند و اما درباره این قولش: و قیل جویه العرنی که مصنف نقل کرده و این قولش: و قیل: ابن حویه العرنی که وسیط نقل کرده است؛ باید بگوییم، اگر نقل اول، صحیح باشد؛ معنایش این است که اسمش حبه و به نقلی جویه است و اگر نقل دوم، صحیح باشد؛ معنایش این است که کنیهاش ابوقدامه یا ابن حویه است. (ر. ک: قاموس الرجال، ج۳، ص۷۶-۷۷).</ref>، حویه<ref>رجال الطوسی، ص۶۰؛ جامع الرواه، اردبیلی، ج۱، ص۱۷۷.</ref>، حوبه<ref>المعیار و الموازنه، اسکافی، ص۱۳۶ (با عنوان حرمه بن حوبه العرنی آورده است).</ref>، جویر<ref>رجال الطوسی، ص۹۴، پاورق؛ معجم رجال الحدیث، خویی، ج۵، ص۱۹۲.</ref> [[نقل]] کردهاند. | ||
حبّه، به [[بجلی عرنی]]<ref>ابن داوود مینویسد: به عرینه بن عرین بن بدر بن قسر منسوب است. (رجال ابن داوود، ص۹۸). زبیدی نوشته است: عرینه مثل جهینه قبیلهای از عرب در بجیله است و ایشان همان عرینه بن نذیر بن قسر بن عبقر هستند و عرنیون مرتدی از ایشان هستند که شتر پیامبر را راندند و چشم ساربان را کور کردند و پیامبر چشمشان را کور کرد(تاج العروس، ج۱۸، ص۳۷۶). فیروزآبادی مینویسد: احتمال دارد عرنی به ضم عین، نسبت به عُرنه باشد؛ مثل هُمزه و جایی در عرفات است که جزو موقف نیست. (قاموس المحیط، ص۲۴۷(. همچنین وی به عرینه (تیرهای از قبیله بجیله(منسوب، و از این رو به غرنی و بجلی مشهور است. (رجال الطوسی، ص۶۰؛ الانساب، سمعانی، ج۴، ص۱۸۲؛ جمهره انساب العرب، ابن حزم، ص۳۸؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۶، ص۲۱۶؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۲، ص۱۵۴؛ الجرح والتعدیل، ابن ابی حاتم رازی، ج۳، ص۲۵۳؛ لسان المیزان، ابن حجر، ج۷، ص۱۹۳).</ref> [[کوفی]]<ref>وی اهل کوفه بوده و کوفی نیز لقب گرفته است ر. ک: رجال الطوسی، ص۶۰؛ رجال ابن داوود، ص۹۸؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۸، ص۲۷۰؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۴۵۹؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۲، ص۱۵۴؛ لسان المیزان، ابن حجر، ج۷، ص۱۹۳.</ref> و حتی [[یمنی]]<ref>نیاکان و تبار حبه فرزند جوین از سرزمین یمناند و بدین سبب، به او | حبّه، به [[بجلی عرنی]]<ref>ابن داوود مینویسد: به عرینه بن عرین بن بدر بن قسر منسوب است. (رجال ابن داوود، ص۹۸). زبیدی نوشته است: عرینه مثل جهینه قبیلهای از عرب در بجیله است و ایشان همان عرینه بن نذیر بن قسر بن عبقر هستند و عرنیون مرتدی از ایشان هستند که شتر پیامبر را راندند و چشم ساربان را کور کردند و پیامبر چشمشان را کور کرد(تاج العروس، ج۱۸، ص۳۷۶). فیروزآبادی مینویسد: احتمال دارد عرنی به ضم عین، نسبت به عُرنه باشد؛ مثل هُمزه و جایی در عرفات است که جزو موقف نیست. (قاموس المحیط، ص۲۴۷(. همچنین وی به عرینه (تیرهای از قبیله بجیله(منسوب، و از این رو به غرنی و بجلی مشهور است. (رجال الطوسی، ص۶۰؛ الانساب، سمعانی، ج۴، ص۱۸۲؛ جمهره انساب العرب، ابن حزم، ص۳۸؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۶، ص۲۱۶؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۲، ص۱۵۴؛ الجرح والتعدیل، ابن ابی حاتم رازی، ج۳، ص۲۵۳؛ لسان المیزان، ابن حجر، ج۷، ص۱۹۳).</ref> [[کوفی]]<ref>وی اهل کوفه بوده و کوفی نیز لقب گرفته است ر. ک: رجال الطوسی، ص۶۰؛ رجال ابن داوود، ص۹۸؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۸، ص۲۷۰؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۴۵۹؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۲، ص۱۵۴؛ لسان المیزان، ابن حجر، ج۷، ص۱۹۳.</ref> و حتی [[یمنی]]<ref>نیاکان و تبار حبه فرزند جوین از سرزمین یمناند و بدین سبب، به او «یمنی» گفته میشود. (رجال البرقی، ص۶ (با عنوان و أصحابه من الیمن)، الخلاصة، حلی، ص۱۹۴؛ معجم رجال الحدیث، خویی، ص۱۹۲(.</ref> معروف است<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[حبه بن جوین (مقاله)|مقاله «حبه بن جوین»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۶۹-۲۷۰.</ref>. | ||
== حبّه [[صحابی]] یا [[تابعی]]؟ == | == حبّه [[صحابی]] یا [[تابعی]]؟ == | ||
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
== حبّه و [[نقل حدیث]] سد الأبواب == | == حبّه و [[نقل حدیث]] سد الأبواب == | ||
[[حبه عرنی]] [[روایت]] میکند که چون [[رسول خدا]] {{صل}} [[امر]] فرمود که [[اصحاب]] درهای [[خانه]] خود را که به [[مسجد]] باز میشد، ببندند، این امر بر ایشان مشکل آمد؛ حبّه میگوید: من دیدم [[حمزة بن عبدالمطلب]]<ref>یعنی او صحابی بوده و تابعی نبوده و حمزه در سال سوم شهید شده و ماجرای سد الأبواب در آن زمان رخ نداده و در سالهای آخر عهد نبوی رخ دادهاست. (استاد یوسفی غروی) همچنین بیشتر، عباس، عموی پیامبر اعتراض میکرده است و نه حمزه (ر. ک: موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۳، ص۵۲۹).</ref> را که [[جامه]] سرخی پوشیده و [[اشک]] از هر دو چشمش روان بود، در حالی که میگفت: | [[حبه عرنی]] [[روایت]] میکند که چون [[رسول خدا]] {{صل}} [[امر]] فرمود که [[اصحاب]] درهای [[خانه]] خود را که به [[مسجد]] باز میشد، ببندند، این امر بر ایشان مشکل آمد؛ حبّه میگوید: من دیدم [[حمزة بن عبدالمطلب]]<ref>یعنی او صحابی بوده و تابعی نبوده و حمزه در سال سوم شهید شده و ماجرای سد الأبواب در آن زمان رخ نداده و در سالهای آخر عهد نبوی رخ دادهاست. (استاد یوسفی غروی) همچنین بیشتر، عباس، عموی پیامبر اعتراض میکرده است و نه حمزه (ر. ک: موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۳، ص۵۲۹).</ref> را که [[جامه]] سرخی پوشیده و [[اشک]] از هر دو چشمش روان بود، در حالی که میگفت: «عموی خودت و [[ابوبکر]] و [[عمر]] و [[عباس]] را از [[مسجد]] بیرون کردی و پسر عمویت را در آن ساکن گردانیدی؟» [[رسول خدا]] {{صل}} دانست که این امر بر ایشان دشوار است، پس [[دستور]] داد همه برای [[نماز جماعت]] حاضر شوند سپس به [[منبر]] رفت و خطبهای خواند که کسی خطبهای کاملتر از آن در [[توحید الهی]] از آن [[حضرت]] نشنیده بود، و چون از [[خطبه]] فارغ شد، فرمود: «ای [[مردم]]! من به خواست خود هیچ دری را به [[مسجد]] نمیبندم و نمیگشایم و کسی را از آن بیرون نمیکنم و کسی را در آن ساکن نمیگردانم»<ref>کشف الغمة فی معرفة الائمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۲۷؛ مناقب امام امیر المؤمنین، کوفی، ج۲، ص۴۳.</ref><ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[حبه بن جوین (مقاله)|مقاله «حبه بن جوین»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۷۵-۲۷۶.</ref>. | ||
== حبّه و [[نقل]] [[ماجرای غدیر]] == | == حبّه و [[نقل]] [[ماجرای غدیر]] == | ||
حبّه از [[راویان حدیث غدیر]] شمرده شده است؛ اما برخی در صحت این [[روایت]] تردید کردهاند؛ زیرا در بخش پایانی [[روایت]] به [[نقل]] از حبّه آمده که او در [[روز غدیر]] [[مشرک]] بوده است؛ [[ابن اثیر]] مینویسد: حبّه گوید: چون [[روز غدیر]] [[خم]] رسید، به امر [[پیامبر]] {{صل}} در وسط روز [[مردم]] جمع شدند و [[پیامبر]] [[حمد]] و ثنای [[خداوند]] را به جای آورد و پس از آن خطاب به [[مردم]] فرمود: | حبّه از [[راویان حدیث غدیر]] شمرده شده است؛ اما برخی در صحت این [[روایت]] تردید کردهاند؛ زیرا در بخش پایانی [[روایت]] به [[نقل]] از حبّه آمده که او در [[روز غدیر]] [[مشرک]] بوده است؛ [[ابن اثیر]] مینویسد: حبّه گوید: چون [[روز غدیر]] [[خم]] رسید، به امر [[پیامبر]] {{صل}} در وسط روز [[مردم]] جمع شدند و [[پیامبر]] [[حمد]] و ثنای [[خداوند]] را به جای آورد و پس از آن خطاب به [[مردم]] فرمود: «آیا میدانید که من به شما از خود شما اولی (سزاوارتر) هستم؟» گفتند: «بله»؛ فرمود: «پس هر کس که من مولای اویم، [[علی]] مولای او است؛» خدایا! [[دوستان]] او را [[دوست]] دار و [[دشمنان]] او را [[دشمن]] دار و سپس دست [[علی]] {{ع}} را گرفت و او را به اندازهای بلند کرد که زیر بغل هر دو را دیدم و من در آن روز [[مشرک]] بودم. اما درباره [[مشرک]] بودنش باید گفت، [[پیامبر]] {{صل}} در حجةالوداع این موضوع را فرموده است و در آن سال، هیچ مشرکی [[حج]] به جای نیاورده است؛ زیرا [[پیامبر]] {{صل}} در [[سال نهم هجری]] [[علی]] {{ع}} را به [[مکه]] فرستاد تا [[اعلان]] کند که بعد از آن سال هیچ مشرکی [[حق]] به جا آوردن [[حج]] را ندارد و [[پیامبر]] {{صل}} عنوان در سال دهم [[حجة الوداع]] را به جای آورد، در حالی که [[اسلام]] تمام [[جزیرة العرب]] را در برگرفته بود<ref>اسدالغابه، ج۱، ص۲۸۵.</ref>. شوشتری این احتمال را مطرح کرده که او نه در موسم [[حج]]، بلکه در میانه راه به کاروان ملحق شده و در [[غدیر]] حضور یافته است<ref>قاموس الرجال، ج۳، ص۷۶.</ref>. | ||
[[قندوزی]] هم مینویسد: [[حبة بن جوین]] [[بجلی]]، [[حذیفة بن اسید]]، [[عامر بن لیلی بن ضمرة]] و [[عبدالله بن یامیل]] [[نقل]] کردهاند: در روز [[غدیرخم]] [[پیامبر]] {{صل}} [[مردم]] را برای [[نماز]] جمع کرد و سپس دست [[علی]] {{ع}} را بالا برد تا آنجا که ما زیر بغل هر دو را دیدیم؛ سپس فرمود:{{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌ مَوْلَاهُ}}<ref>ینابیع الموده، قندوزی، ج۱، ص۱۰۹.</ref>. [[سید ابن طاووس]] مینویسد: واقعه [[غدیرخم]] از آغاز وقوع آن، از قرنهای نخست تا عصر حاضر، پیوسته از اصول مسلم و حوادث تردید ناپذیر بوده است، به طوری که [[مخالف]] و موافق، بدون تردید و [[انکار]] آن را [[روایت]] کردهاند. طبق آنچه ما تحقیق کردیم، نخستین کسی که در این باره کتاب مستقل نوشته، [[حافظ ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید همدانی]]، معروف به [[ابن عقده]] است. طبق [[نقل]] [[ابن عقده]] [[اسامی]] کسانی که [[حدیث غدیر]] از آنها [[نقل]] شده، چنین است: | [[قندوزی]] هم مینویسد: [[حبة بن جوین]] [[بجلی]]، [[حذیفة بن اسید]]، [[عامر بن لیلی بن ضمرة]] و [[عبدالله بن یامیل]] [[نقل]] کردهاند: در روز [[غدیرخم]] [[پیامبر]] {{صل}} [[مردم]] را برای [[نماز]] جمع کرد و سپس دست [[علی]] {{ع}} را بالا برد تا آنجا که ما زیر بغل هر دو را دیدیم؛ سپس فرمود:{{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌ مَوْلَاهُ}}<ref>ینابیع الموده، قندوزی، ج۱، ص۱۰۹.</ref>. [[سید ابن طاووس]] مینویسد: واقعه [[غدیرخم]] از آغاز وقوع آن، از قرنهای نخست تا عصر حاضر، پیوسته از اصول مسلم و حوادث تردید ناپذیر بوده است، به طوری که [[مخالف]] و موافق، بدون تردید و [[انکار]] آن را [[روایت]] کردهاند. طبق آنچه ما تحقیق کردیم، نخستین کسی که در این باره کتاب مستقل نوشته، [[حافظ ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید همدانی]]، معروف به [[ابن عقده]] است. طبق [[نقل]] [[ابن عقده]] [[اسامی]] کسانی که [[حدیث غدیر]] از آنها [[نقل]] شده، چنین است: | ||
خط ۸۶: | خط ۸۶: | ||
# [[حبه بن جوین]]<ref>الطرائف، سید بن طاووس، ص۱۴۱. وهذه أسماء من روی عنهم حدیث یوم الغدیر ونص النبی {{صل}} علی علی علیهما الصلاة والسلام والتحیة و الإکرام بالخلافة و إظهار ذلک عند الکافة و منهم من هنأة بذلک: [۱] أبوبکر عبدالله بن عثمان؛ [۲] عمر بن الخطاب؛ [۳] عثمان بن عفان؛ [۴] علی بن ابیطالب {{ع}}؛... [۸۰] حبة بن جوین العرنی. (الولایه، ابن عقده کوفی، ص۱۵۰- ۱۵۲).</ref>. | # [[حبه بن جوین]]<ref>الطرائف، سید بن طاووس، ص۱۴۱. وهذه أسماء من روی عنهم حدیث یوم الغدیر ونص النبی {{صل}} علی علی علیهما الصلاة والسلام والتحیة و الإکرام بالخلافة و إظهار ذلک عند الکافة و منهم من هنأة بذلک: [۱] أبوبکر عبدالله بن عثمان؛ [۲] عمر بن الخطاب؛ [۳] عثمان بن عفان؛ [۴] علی بن ابیطالب {{ع}}؛... [۸۰] حبة بن جوین العرنی. (الولایه، ابن عقده کوفی، ص۱۵۰- ۱۵۲).</ref>. | ||
همچنین از حبّه [[روایت]] شده است که روزی [[علی]] {{ع}} [[مردم]] را درباره [[غدیر خم]] [[سوگند]] داد که [[دوازده نفر]] برخاستند و [[شهادت]] دادند که [[رسول خدا]] فرمود: | همچنین از حبّه [[روایت]] شده است که روزی [[علی]] {{ع}} [[مردم]] را درباره [[غدیر خم]] [[سوگند]] داد که [[دوازده نفر]] برخاستند و [[شهادت]] دادند که [[رسول خدا]] فرمود: «هر کس که من مولای او هستم، پس [[علی]] {{ع}} مولای او است»<ref>مناقب الإمام أمیر المؤمنین، کوفی، ج۲، ص۳۸۰؛ و نیز برای توضیح بیشتر، ر. ک: الغدیر، علامه امینی، ج۱، ص۱۶۸.</ref><ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[حبه بن جوین (مقاله)|مقاله «حبه بن جوین»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۷۶-۲۷۷.</ref>. | ||
== حبّه در زمان [[عمر بن خطاب]] == | == حبّه در زمان [[عمر بن خطاب]] == | ||
خط ۹۸: | خط ۹۸: | ||
== حبّه از اعضای [[شرطة الخمیس]] == | == حبّه از اعضای [[شرطة الخمیس]] == | ||
[[برقی]] مینویسد: [[اصحاب]] [[امیر المؤمنین]] {{ع}} که [[شرطة الخمیس]] نامیده میشدند، شش هزار نفر بودند. [[علی بن حکم]] میگوید: آنها کسانی بودند که [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} به ایشان فرمود: من شرط میکنم با شما درباره [[بهشت]] شرط میکنم و بر طلا و نقره شرط نمیکنم، زیرا [[پیامبر]] {{صل}} ما به اصحابش فرمود: | [[برقی]] مینویسد: [[اصحاب]] [[امیر المؤمنین]] {{ع}} که [[شرطة الخمیس]] نامیده میشدند، شش هزار نفر بودند. [[علی بن حکم]] میگوید: آنها کسانی بودند که [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} به ایشان فرمود: من شرط میکنم با شما درباره [[بهشت]] شرط میکنم و بر طلا و نقره شرط نمیکنم، زیرا [[پیامبر]] {{صل}} ما به اصحابش فرمود: «من نیز [[بهشت]] را برای شما شرط میکنم و در روز [[جنگ جمل]] به [[عبدالله بن یحیی حضرمی]] فرمودند: «[[بشارت]] باد بر تو ای پسر [[یحیی]]! که تو و [[پدر]] تو به تحقیق از [[شرطه الخمیس]] [[اید]] و [[پیامبر]] {{صل}} به من از نام تو و [[پدر]] تو خبر داده و [[خدای تعالی]] شما را به زبان [[مبارک]] [[پیامبر]] {{صل}} خود [[شرطة الخمیس]] نام نهاده است». [[برقی]] نام [[ابوبکر بن حزم]]، [[حجر بن عدی کندی]]، [[اصبغ بن نباتة]]، [[کمیل بن زیاد نخعی]]، [[مالک بن حارث اشتر نخعی]] و [[حبة بن جوین]] را جزو [[شرطة الخمیس]] آورده است<ref>رجال البرقی، ص۶.</ref><ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[حبه بن جوین (مقاله)|مقاله «حبه بن جوین»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۷۹-۲۸۰.</ref>. | ||
== [[جنگ جمل]] == | == [[جنگ جمل]] == | ||
[[حبه عرنی]] گوید: | [[حبه عرنی]] گوید: «یک سال پیش [[کشته شدن عثمان|کشته شدن عثمان بن عفان]] از [[حذیفة بن الیمان]] شنیدم که میگفت: گویا میبینم که گروهی [[مادر]] شما حمیرا ([[عائشه]]) را بر شتر سوار نموده، پیش میرانند، و شما هم اطراف و جوانب آن شتر را گرفته [[اید]]، و [[قبیله]] [[ازد]] که [[خدا]] آنها را به [[دوزخ]] برد- با او هستند، و بنوضبّه که [[خدا]] قدمهایشان را بشکند [[یاران]] اویند». | ||
چون روز [[جنگ جمل]] فرا رسید و [[مردم]] به [[کارزار]] پرداختند، جارچی [[امیر المؤمنین]] {{ع}} صدا زد: | چون روز [[جنگ جمل]] فرا رسید و [[مردم]] به [[کارزار]] پرداختند، جارچی [[امیر المؤمنین]] {{ع}} صدا زد: «([[امام]] میفرماید) هیچ یک از شما [[جنگ]] را آغاز نکند تا من به شما [[فرمان]] دهم»؛ گوید: [[دشمن]] به طرف ما تیر انداخت، پس ما گفتیم: ای [[امیر مؤمنان]] ما را [[هدف]] تیر ساختهاند؛ | ||
فرمود: | فرمود: «دست نگه دارید!» دوباره به سوی ما تیر انداختند و چند نفر از ما را کشتند؛ گفتم: ای [[امیر مؤمنان]] ما را کشتند! [[حضرت]] فرمود: {{متن حدیث|احْمِلُوا عَلَى بَرَكَةِ اللَّهِ}}؛ با [[پشتیبانی]] و [[برکت]] [[خدا]] حمله کنید. پس ما به حمله پرداختیم و نیزهها را در [[بدن]] یکدیگر فرو میبردیم تا جایی که اگر کسی راه میرفت، بر روی نیزه پا میگذاشت؛ سپس جارچی [[علی]] {{ع}} صدا زد: {{متن حدیث|عَلَيْكُمْ بِالسُّيُوفِ}}؛ با [[شمشیر]] حمله کنید. و ما چنان با [[شمشیر]] بر کلاه خودشان میکوفتیم که تیزی شمشیرمان کند میشد؛ سپس جارچی [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} صدا زد: {{متن حدیث|عَلَيْكُمْ بِالْأَقْدَامِ}}؛ پاهایشان را بزنید و قدمهایشان را بشکنید؛ | ||
گوید: هیچ روزی مانند آن روز ندیدیم که ساقهای پا [[قطع]] شده باشد، و من یاد سخن [[حذیفه]] افتادم که گفت: | گوید: هیچ روزی مانند آن روز ندیدیم که ساقهای پا [[قطع]] شده باشد، و من یاد سخن [[حذیفه]] افتادم که گفت: «[[یاران]] او بنی ضبّهاند و گفت: [[خدا]] قدمهایشان را بشکند» و دانستم که دعایش [[مستجاب]] شده است. سپس جارچی [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} صدا زد:{{متن حدیث|عَلَيْكُمْ بِالْبَعِيرِ فَإِنَّهُ شَيْطَانٌ}} کار شتر را تمام کنید که آن [[شیطان]] است، و مردی با نیزهاش به آن زد، و دیگری یکی از دستهایش را برید و شتر به [[زمین]] نشست و نعرهای کشید، و [[عائشه]] فریاد بلندی برآورد و همه [[مردم]] از اطرافش گریختند. سپس جارچی [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} صدا زد: «زخمیها را نکشید، و فراریان را دنبال نکنید، و هر کس به [[خانه]] رفت و در را بر روی خود بست، در [[امان]] است، و هر کس [[اسلحه]] خود را [[زمین]] گذارد، در [[امان]] است»<ref>الامالی، شیخ مفید، ص۵۸-۵۹.</ref>. | ||
[[منصور بن أبی الأسود]] نیز از [[مسلم اعور]]، از [[حبه عرنی]] [[نقل]] میکند که گفته است: به [[خدا]] [[سوگند]] گویی من اکنون آن مردی را که به شتر [[عایشه]] ضربه زد، میبینم؛ [[شمشیر]] را به پاشنه شتر زد و شتر به پهلو خوابید و گویی اکنون صدای نعره آن شتر را میشنوم و هرگز نعرهای آن چنان نشنیده بودم و چون شتر پی شد و بندهای هودج را بریدند، آن را از پشت شتر برداشتند و [[مردم بصره]] از هر سو گریختند و پراکنده شدند. سپس [[عمار بن یاسر]] و [[محمد بن ابی بکر]] پس از آنکه بندها را بریدند، هودج را برداشتند و بر [[زمین]] نهادند. | [[منصور بن أبی الأسود]] نیز از [[مسلم اعور]]، از [[حبه عرنی]] [[نقل]] میکند که گفته است: به [[خدا]] [[سوگند]] گویی من اکنون آن مردی را که به شتر [[عایشه]] ضربه زد، میبینم؛ [[شمشیر]] را به پاشنه شتر زد و شتر به پهلو خوابید و گویی اکنون صدای نعره آن شتر را میشنوم و هرگز نعرهای آن چنان نشنیده بودم و چون شتر پی شد و بندهای هودج را بریدند، آن را از پشت شتر برداشتند و [[مردم بصره]] از هر سو گریختند و پراکنده شدند. سپس [[عمار بن یاسر]] و [[محمد بن ابی بکر]] پس از آنکه بندها را بریدند، هودج را برداشتند و بر [[زمین]] نهادند. | ||
پس [[علی]] {{ع}} آمد و کنار هودج ایستاد و در حالی که [[عایشه]] همچنان در آن بود با ته نیزه به هودج زد و گفت: | پس [[علی]] {{ع}} آمد و کنار هودج ایستاد و در حالی که [[عایشه]] همچنان در آن بود با ته نیزه به هودج زد و گفت: «ای حمیراء! آیا [[پیامبر]] {{صل}} به تو [[فرمان]] داده بودند که این راه را بپیمایی؟» و [[عمار بن یاسر]] فریاد میزد که هیچ زخمی را نکشید و هیچ گریخته و پشت به [[جنگ]] کرده را تعقیب نکنید. و دیدم که ابان و سعید، [[پسران]] [[عثمان بن عفان]] را به حضور [[علی]] {{ع}} آوردند و چون برابر [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} ایستادند، یکی از حاضران گفت: «ای [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} این دو را بکش!» | ||
فرمود: | فرمود: «چه بد سخنی میگویید! من که به همه [[مردم]] [[امان]] دادهام، این دو را بکشم؟» سپس به آن دو رو کرد و فرمود: «از [[گمراهی]] خود باز گردید و هر کجا میخواهید، بروید و اگر [[دوست]] داشته باشید میتوانید پیش من بمانید و من [[خویشاوندی]] شما را پاس خواهم داشت»؛ آن دو گفتند: «ای [[امیرالمؤمنین]]! ما با تو [[بیعت]] میکنیم»، و [[بیعت]] کردند و برگشتند<ref>الجمل و النصره لسید العتره فی حرب البصره، ص۳۸۲.</ref><ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[حبه بن جوین (مقاله)|مقاله «حبه بن جوین»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۸۰-۲۸۲.</ref>. | ||
== حبّه و [[جنگ صفین]] == | == حبّه و [[جنگ صفین]] == | ||
[[نصر بن مزاحم]] مینویسد: از [[حبه عرنی]] برایم [[نقل]] کردهاند که حبّه گفته است: به [[فرمان]] [[علی بن ابی طالب]] {{ع}}، [[حارث اعور]] در میان [[مردم]] [[مدائن]] چنین ندا داد: | [[نصر بن مزاحم]] مینویسد: از [[حبه عرنی]] برایم [[نقل]] کردهاند که حبّه گفته است: به [[فرمان]] [[علی بن ابی طالب]] {{ع}}، [[حارث اعور]] در میان [[مردم]] [[مدائن]] چنین ندا داد: «هر که از [[رزمندگان]] است، هنگام [[نماز عصر]] به [[امیر مؤمنان]] {{ع}} بپیوندد»؛ پس در همان [[ساعت]]، همه به او پیوستند. سپس [[خدا]] را [[سپاس]] گفت و [[ستایش]] کرد و گفت: «اما بعد؛ من از تأخیر شما در [[پذیرفتن]] [[دعوت]] [[بسیج عمومی]] که گفته بودم و جدایی شما از دیگر همشهریانتان شگفت زده شدم که چرا در این خانهها که اهلش مردمانی ستمگرند و بیشتر ساکنانش راه هلاک میسپارند، ماندهاید. (از خود میپرسیدم چرا اینان) به معروفی، [[امر]]، و از منکری [[نهی]] نمیکنند؟» [[مردم]] گفتند: ای [[امیر مؤمنان]]، ما [[منتظر]] [[رأی]] و [[فرمان]] شما بودیم، (اینک) هر دستوری که میخواهی بفرما!« | ||
آن گاه ([[علی]] {{ع}}) رهسپار شد و [[عدی بن حاتم]] را به [[سرپرستی]] ایشان گمارد که او نیز سه روز ماند و سپس با هشتصد نفر از آنان از [[شهر]] بیرون آمد، و فرزندش [[یزید]] را به جای خود گذارد که او نیز بعدها با چهارصد نفر دیگر از آنان خود را به وی رساند و با هم به [[علی]] {{ع}} پیوستند، و [[علی]] {{ع}} همچنان آمد تا به [[انبار]]<ref>شهری در کرانه فرات در ده فرسنگی غرب بغداد که ایرانیان آن را | آن گاه ([[علی]] {{ع}}) رهسپار شد و [[عدی بن حاتم]] را به [[سرپرستی]] ایشان گمارد که او نیز سه روز ماند و سپس با هشتصد نفر از آنان از [[شهر]] بیرون آمد، و فرزندش [[یزید]] را به جای خود گذارد که او نیز بعدها با چهارصد نفر دیگر از آنان خود را به وی رساند و با هم به [[علی]] {{ع}} پیوستند، و [[علی]] {{ع}} همچنان آمد تا به [[انبار]]<ref>شهری در کرانه فرات در ده فرسنگی غرب بغداد که ایرانیان آن را «فیروز شاپور» مینامیدند. نخستین کسی که آن را بنیان نهاد، شاپور ذو الاکتاف، پسر هرمز بود و نخستین خلیفه عباسی، أبو العباس سفاح آن را نوسازی کرد و کاخها در آن ساخت و در آنجا زندگی کرد تا در گذشت. گویند، به این دلیل آن را «انبار» آن را نامیدهاند که چون بخت النصر با عربهای وحشی جنگید، اسیرانشان را در آنجا زندانی کرد. ابوالقاسم گوید: انبار مرز بابل است و بدین جهت به آن انبار گویند؛ زیرا انبارهای گندم، جو و کاه که خسروان ساسانی برای فرماندارانشان میفرستادند، در آنجا بود. نام آن «اهراء» بود و چون عربها به آنجا وارد شدند؛ آن را معرب کرده، «انبار» گفتند. (معجم البلدان، یاقوت حموی، ج۱، ص۲۵۷).</ref> رسید و دهقانان آن [[سرزمین]]، خوشحال به استقبالش آمدند. آن دهقانان چون ایشان را دیدند، پیاده شدند و به دویدن در رکابش پرداختند؛ پس [[امام]] {{ع}} به ایشان گفت: «این چارپایان که با خود آورده [[اید]] برای چیست؟ و از این کار که میکنید (و پیاده شدن و دویدن) چه قصدی دارید؟» گفتند: «این کار رسم ماست و ما با این کار [[فرمانروایان]] خود را بزرگ میداریم و به ایشان [[احترام]] میگذاریم. اما این چارپایان، پیشکش برای شماست و ما برای شما و [[مسلمانان]] [[غذا]] و برای چارپایانتان علوفه بسیار فراهم کردهایم»؛ [[امام]] {{ع}} گفت: «اما اینکه میگویید: رسم شماست که [[فرمانروایان]] را بدین گونه گرامی و بزرگ میدارید؛ به [[خدا]] [[سوگند]] که این دویدن شما برای [[فرمانروایان]] سودی ندارد و فقط شما پیکر خویش را به [[رنج]] میاندازید؛ دیگر چنین کاری نکنید. اما اگر [[دوست]] دارید ما این چار پایان را از شما بستانیم، ما آنها را به حساب [[خراج]] از شما میپذیریم. اما درباره خوراکی که برای ما تهیه کردهاید؛ ما [[دوست]] نداریم که چیزی از [[مال]] شما را جز با پرداخت بهای آن بخوریم»؛ | ||
گفتند: | گفتند: «ای [[امیرمؤمنان]]! ما آن را ارزیابی میکنیم و سپس بهایش را خواهیم گرفت»؛ | ||
گفت: | گفت: «اگر بهایش را معلوم نکنید، ما به همان آذوقهای که با خود داریم، اکتفا میکنیم». | ||
گفتند: | گفتند: «ای [[امیرمؤمنان]]، ما سرپرستانی نامدار از [[اعراب]] داریم، آیا تو ما را از اینکه به ایشان پیشکشی بدهیم و آنان را از این که چیزی از ما بپذیرند، نیز منع میفرمایی؟» | ||
فرمود: | فرمود: «همه [[اعراب]] شما را [[دوست]] دارند، اما بر هیچ یک از [[مسلمانان]] روا نیست که پیشکش شما را بپذیرد. و اگر کسی چیزی از شما به [[زور]] [[غصب]] کند، به ما خبر دهید»؛ | ||
گفتند: | گفتند: «ای [[امیرمؤمنان]]، ما [[دوست]] داریم که پیشکش و [[بزرگداشت]] ما پذیرفته شود»؛ پس به ایشان گفت: «آفرین بر شما! ولی ما را بدان نیازی نیست». پس ایشان را ترک کرد و به راه خود ادامه داد<ref>واقعه صفین، ص۱۴۳-۱۴۴، با اندکی تلخیص.</ref><ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[حبه بن جوین (مقاله)|مقاله «حبه بن جوین»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۸۲-۲۸۳.</ref>. | ||
== حبّه و [[نقل]] ماجرای [[راهب]] == | == حبّه و [[نقل]] ماجرای [[راهب]] == | ||
حبّه [[روایت]] کرده است: چون [[علی]] {{ع}} در [[رقه]] فرود آمد، در جایی بر ساحل [[فرات]] که آن را بلیخ میخواندند، اردوگاه زد و در آنجا راهبی از دیر خویش پایین آمد و به [[علی]] گفت: | حبّه [[روایت]] کرده است: چون [[علی]] {{ع}} در [[رقه]] فرود آمد، در جایی بر ساحل [[فرات]] که آن را بلیخ میخواندند، اردوگاه زد و در آنجا راهبی از دیر خویش پایین آمد و به [[علی]] گفت: «نزد ما نوشتهای است که از [[پدران]] خود به [[ارث]] بردهایم و آن را [[یاران]] [[عیسی بن مریم]] {{ع}} نوشتهاند؛ آن را به تو عرضه میدارم»؛ [[علی]] {{ع}} فرمود: «بسیار خوب، در آن چه نوشته است؟» | ||
[[راهب]] گفت: | [[راهب]] گفت: «به [[نام خداوند]] [[بخشنده]] [[مهربان]] که قضایش را چنین راند و بر) [[لوح]]) مسطور چنین رقم زد که در میان مردمی درس ناخوانده، [[پیامبری]] از خودشان بر میانگیزد که کتاب و [[حکمت]] را به ایشان میآموزد و آنان را به [[راه خدا]] [[راهنمایی]] میکند، ([[پیامبری]] (که [[درشتی]] نمیکند، و در بازارها عربده نمیکشد (و غوغا نمیکند(، و [[بدی]] را به [[بدی]] [[پاداش]] نمیدهد، ولی) در عوض) میبخشاید و درمیگذرد. [[امّت]] او [[خداوند]] را در هر حالی و در هر فراز و نشیبی میستایند و زبانشان به [[تهلیل]] و [[تکبیر]] و [[تسبیح]] رام و هموار است. [[خداوند]] او را بر هر چه قصد کند، [[یاری]] میدهد، و چون [[خدا]] او را به سوی خود خواند، امّتش [[اختلاف]] میکنند و سپس [[متحد]] میشوند، و چنانکه [[خدا]] بخواهد؛ بر آن ([[همبستگی]]) بمانند تا اینکه (به [[حشر]] پراکنده شوند؛ پس مردی از [[امّت]] او بر ساحل این آب رود [[فرات]] بگذرد؛ او [[امر به معروف و نهی از منکر]] میکند، به [[حق]] [[داوری]] میراند و در [[حکمرانی]] [[رشوه]] نمیستاند. [[دنیا]] به دیده او از (مشتی) خاکستر (در معرض تندباد) به روزی طوفانی، پستتر و ناچیزتر است، و [[مرگ]] برای او از [[نوشیدن آب]] به هنگام [[تشنگی]] شدید آسانتر و گواراتر؛ در [[نهان]] از [[خدا]] میترسد و در آشکار [[خیرخواه]] اوست؛ در [[راه خدا]] از [[سرزنش]] هیچ ملامتگری نمیهراسد؛ هر کس از [[مردم]] این [[سرزمین]] آن [[پیامبر]] {{صل}} را ببیند و به او [[ایمان]] آورد، [[خرسندی]] و [[بهشت]] من [[پاداش]] اوست، و هر کس این [[بنده]] [[صالح]] را دریابد باید او را [[یاری]] کند؛ زیرا کشته شدن در کنار او [[شهادت]] است». آن گاه [[راهب]] گفت: «پس من همراه تو هستم و از تو جدا نمیشوم تا آنچه تو میرسد، به من نیز رسد». | ||
[[راوی]] گوید: پس [[علی]] {{ع}} گریست و سپس گفت: | [[راوی]] گوید: پس [[علی]] {{ع}} گریست و سپس گفت: «[[سپاس]] خدایی را که مرا نزد خود فراموش شده نگذاشته و [[سپاس]] خدایی را که مرا جزو [[نیکان]] و [[صالحان]] نوشته و یاد کرده است». سپس [[راهب]] با آن [[حضرت]] همراه شد و روز و [[شب]] با [[علی]] {{ع}} به سر میبرد تا اینکه روز [[صفّین]] کشته شد. چون افراد به [[دفن]] کشتگان خود پرداختند، [[علی]] {{ع}} فرمود: «او را بجویید!» چون او را یافتند، بر او [[نماز]] خواند و او را به [[خاک]] سپرد و فرمود: «او این از ما و از [[اهل بیت]] ماست» و بارها برای او آمرزش طلبید<ref>واقعه صفین، نصر بن مزاحم، ص۱۴۷-۱۴۸؛ شرح الأخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۲، ص۳۶۷- ۳۶۹؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۳، ص۲۰۵؛ موسوعة التاریخ الإسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۹۴.</ref><ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[حبه بن جوین (مقاله)|مقاله «حبه بن جوین»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۸۴-۲۸۵.</ref>. | ||
== حبّه و [[نقل]] ماجرای [[شهادت]] [[عمار]] == | == حبّه و [[نقل]] ماجرای [[شهادت]] [[عمار]] == | ||
حبة بن جوین عرنی گوید: | حبة بن جوین عرنی گوید: «روزی من به [[حذیفه بن یمان]] ([[یار]] [[پیامبر]] {{صل}}) گفتم: برای ما [[حدیث]] بگو زیرا ما از [[فتنه]] و [[فساد]] میترسیم (که [[مردم]] به [[فتنه]] و [[اختلاف]] دچار شوند)؛ [[حذیفه]] گفت: «شما به فرقهای که [[ابن سمیه]] ([[عمار]] که مادرش [[سمیه]] نام داشت) در صف آن قرار گرفته است، بگروید؛ زیرا [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: «گروه متجاوز [[ستمگر]] [[گمراه]] و [[منحرف]] از راه راست او را خواهند کشت و آخرین روزی او هم شیر آمیخته به آب خواهد بود». | ||
حبّه گوید: من [[شاهد]] بودم که در همان روز که [[عمار]] کشته شد، گفت: | حبّه گوید: من [[شاهد]] بودم که در همان روز که [[عمار]] کشته شد، گفت: «آخرین روزی مرا در این [[دنیا]] بیاورید». پس برای او یک قدح بزرگ شیر آوردند که آن قدح دسته سرخ فام داشت و [[حذیفه]] در [[نقل حدیث]] [[پیامبر]] {{صل}} به اندازه سر موئی [[خطا]] نکرد؛ آن گاه [[عمار]] (هنگام حمله) گفت: «به [[خدا]] [[سوگند]] اگر آنها ما را بزنند تا به نخلستان [[هجر]] برسیم، باز هم من [[معتقد]] هستم و خواهم بود که ما بر [[حق]] هستیم و آنها بر [[باطل]] هستند»؛ و بعد از آن کشته شد. [[قاتل]] او [[ابوالغازیه]] بود و کسی که سر او را برید، [[ابن حوی سکسکی]] بود و درباره [[قتل]] و [[قاتلان]] او چیزهای دیگری هم گفته شده است»<ref>الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج۳، ص۳۱۰؛ کشف الغمه فی معرفة الائمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۲۲؛ مناقب علی بن ابی طالب، ابن مردویه، ص۱۶۷؛ الدرجات الرفیعه فی طبقات الشیعه، سید علی خان مدنی شیرازی، ص۲۷۹.</ref>. | ||
[[ابن عساکر]] نیز به [[نقل]] از [[حبه بن جوین]] مینویسد: هنگامی که [[عمار]] به [[شهادت]] رسید، منادی ندا داد: | [[ابن عساکر]] نیز به [[نقل]] از [[حبه بن جوین]] مینویسد: هنگامی که [[عمار]] به [[شهادت]] رسید، منادی ندا داد: «کسانی که در [[جنگ]] با [[اهل شام]] [[شک]] داشتند، کجایند؟» [[عمار]] کشته شد<ref>تاریخ مدینه دمشق، ج۴۳، ص۴۸۰.</ref>. او در جای دیگری مینویسد: [[حبه بن جوین]] به [[نقل]] از [[حذیفه]] میگوید: از [[پیامبر]] {{صل}} شنیدم که به [[عمار]] فرمود: [[عمار]]! تو را گروه [[ظالم]] خواهد کشت<ref>تاریخ مدینه دمشق، ج۴۳، ص۴۲۸.</ref>. | ||
[[شیخ مفید]] به [[نقل]] از [[حبه عرنی]] مینویسد: [[عبدالله بن عمر]] دو مرد را دید که درباره [[عمار]] با هم [[نزاع]] میکنند و هر کدام خود را [[قاتل]] او میداند؛ پس گفت: | [[شیخ مفید]] به [[نقل]] از [[حبه عرنی]] مینویسد: [[عبدالله بن عمر]] دو مرد را دید که درباره [[عمار]] با هم [[نزاع]] میکنند و هر کدام خود را [[قاتل]] او میداند؛ پس گفت: «درباره این [[نزاع]] دارند که کدام زودتر به [[دوزخ]] میروند!» و سپس گفت: از [[رسول خدا]] {{صل}} شنیدم که فرمود: «کشنده و لخت کننده [[عمار]] در [[دوزخ]] است». این خبر به [[معاویه]] رسید، گفت: «ما او را نکشتیم؛ آنکه او را به [[جبهه]] آورد، او را کشت!»<ref>الامالی، شیخ صدوق، ص۴۰۴.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[حبه بن جوین (مقاله)|مقاله «حبه بن جوین»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۸۵-۲۸۶.</ref> | ||
== حبّه و [[جنگ نهروان]] == | == حبّه و [[جنگ نهروان]] == | ||
[[ذهبی]] مینویسد: حبّه از [[شیعیان علی]] {{ع}} بود که همراه او در [[نهروان]] حضور<ref>المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ابن جوزی، ج۶، ص۱۸۴؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۵، ص۳۹۲.</ref> داشت. [[خطیب بغدادی]] مینویسد: حبّه همراه با [[علی]] {{ع}} در [[جنگ نهروان]] شرکت کرد. سپس به [[نقل]] از [[حبه عرنی]] مینویسد: هنگامی که از [[جنگ نهروان]] فارغ شدیم، مردی گفت: | [[ذهبی]] مینویسد: حبّه از [[شیعیان علی]] {{ع}} بود که همراه او در [[نهروان]] حضور<ref>المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ابن جوزی، ج۶، ص۱۸۴؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۵، ص۳۹۲.</ref> داشت. [[خطیب بغدادی]] مینویسد: حبّه همراه با [[علی]] {{ع}} در [[جنگ نهروان]] شرکت کرد. سپس به [[نقل]] از [[حبه عرنی]] مینویسد: هنگامی که از [[جنگ نهروان]] فارغ شدیم، مردی گفت: «به [[خدا]] قسم! بعد از امروز هیچ حروری<ref>فرقهای از خوارج منسوب به حروراء. (فرهنگ لاروس، خلیل جر (ترجمه: طبیبیان(، ج۱، ص۸۲۴(.</ref> زاده نخواهد شد»؛ [[علی]] {{ع}} فرمود: «[[صبر]] کن و چنین حرفی نزن! به آن کسی که دانه را شکافت، و [[انسان]] را آفرید، ایشان در صلب مردان و رحم [[زنان]] هستند و زایل نمیشوند تا اینکه طایفهای از ایشان در [[بین النهرین]] [[خروج]] کنند و مردی از [[اولاد]] من بر ایشان [[خروج]] میکند و آنان را نابود میکند؛ پس از آن هرگز برنمیگردند»<ref>تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۸، ص۲۶۹.</ref><ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[حبه بن جوین (مقاله)|مقاله «حبه بن جوین»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۸۶-۲۸۷.</ref>. | ||
== حبّه و [[نقل]] [[مناجات امام علی]] {{ع}} == | == حبّه و [[نقل]] [[مناجات امام علی]] {{ع}} == | ||
[[سید ابن طاووس]] با واسطه از [[حبة بن جوین]] [[نقل]] میکند که گفته است: شبی من و نوف در محوطه [[دارالاماره]] خوابیده بودیم که ناگهان در اواخر [[شب]]، [[امیر المؤمنین]] {{ع}} را دیدیم که که مانند شخص سرگشته دست خویش را بر دیوار گذاشته و این [[آیه]] را تا آخر [[تلاوت]] میکند: {{متن قرآن|إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ...}}<ref>«بیگمان در آفرینش آسمانها و زمین و پیاپی آمدن شب و روز نشانههایی برای خردمندان است» سوره آل عمران، آیه ۱۹۰.</ref><ref>{{متن قرآن|إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَآيَاتٍ لِأُولِي الْأَلْبَابِ * الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ * رَبَّنَا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَارٍ * رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِي لِلْإِيمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ * رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدْتَنَا عَلَى رُسُلِكَ وَلَا تُخْزِنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّكَ لَا تُخْلِفُ الْمِيعَادَ}} «بیگمان در آفرینش آسمانها و زمین و پیاپی آمدن شب و روز نشانههایی برای خردمندان است * (همان) کسان که خداوند را ایستاده و نشسته و آرمیده بر پهلو یاد میکنند و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند: پروردگارا! این (ها) را بیهوده نیافریدهای، پاکا که تویی! ما را از عذاب آتش (دوزخ) باز دار * پروردگارا! هر که را به آتش (دوزخ) درآوری، خوار کردهای و ستمگران را یاوری نخواهد بود * پروردگارا! ما شنیدیم فرا خوانندهای به ایمان فرا میخواند که به پروردگار خود ایمان آورید! و ایمان آوردیم؛ پروردگارا، گناهان ما را بیامرز و از بدیهای ما چشم بپوش و ما را با نیکان بمیران * پروردگارا! و آنچه با پیامبرانت به ما وعده کردی عطا کن و روز رستخیز ما را خوار مگردان؛ بیگمان تو در وعده (خود) خلاف نمیورزی» سوره آل عمران، آیه ۱۹۰-۱۹۴.</ref>. وی میگوید: [[حضرت]] این [[آیات]] را میخواند و به سان شخص سرگشته راه میرفت. تا اینکه فرمود: | [[سید ابن طاووس]] با واسطه از [[حبة بن جوین]] [[نقل]] میکند که گفته است: شبی من و نوف در محوطه [[دارالاماره]] خوابیده بودیم که ناگهان در اواخر [[شب]]، [[امیر المؤمنین]] {{ع}} را دیدیم که که مانند شخص سرگشته دست خویش را بر دیوار گذاشته و این [[آیه]] را تا آخر [[تلاوت]] میکند: {{متن قرآن|إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ...}}<ref>«بیگمان در آفرینش آسمانها و زمین و پیاپی آمدن شب و روز نشانههایی برای خردمندان است» سوره آل عمران، آیه ۱۹۰.</ref><ref>{{متن قرآن|إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَآيَاتٍ لِأُولِي الْأَلْبَابِ * الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ * رَبَّنَا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَارٍ * رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِي لِلْإِيمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ * رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدْتَنَا عَلَى رُسُلِكَ وَلَا تُخْزِنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّكَ لَا تُخْلِفُ الْمِيعَادَ}} «بیگمان در آفرینش آسمانها و زمین و پیاپی آمدن شب و روز نشانههایی برای خردمندان است * (همان) کسان که خداوند را ایستاده و نشسته و آرمیده بر پهلو یاد میکنند و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند: پروردگارا! این (ها) را بیهوده نیافریدهای، پاکا که تویی! ما را از عذاب آتش (دوزخ) باز دار * پروردگارا! هر که را به آتش (دوزخ) درآوری، خوار کردهای و ستمگران را یاوری نخواهد بود * پروردگارا! ما شنیدیم فرا خوانندهای به ایمان فرا میخواند که به پروردگار خود ایمان آورید! و ایمان آوردیم؛ پروردگارا، گناهان ما را بیامرز و از بدیهای ما چشم بپوش و ما را با نیکان بمیران * پروردگارا! و آنچه با پیامبرانت به ما وعده کردی عطا کن و روز رستخیز ما را خوار مگردان؛ بیگمان تو در وعده (خود) خلاف نمیورزی» سوره آل عمران، آیه ۱۹۰-۱۹۴.</ref>. وی میگوید: [[حضرت]] این [[آیات]] را میخواند و به سان شخص سرگشته راه میرفت. تا اینکه فرمود: «ای حبّه، آیا خوابیدهای یا [[بیداری]]؟»، گفتم: بیدارم؛ شما که چنین میکنید، پس ما چگونه باید باشیم؟ چشمان [[حضرت]] پر از [[اشک]] شد و گریست و سپس فرمود: «ای حبّه، برای [[خداوند]] مقامی است، و برای ما در پیشگاه او جایگاهی است و هیچ کدام از [[اعمال]] ما بر او پوشیده نیست. ای حبّه، [[خداوند]] نسبت به تو و من از رشته رگ گردن نزدیکتر است؛ ای حبّه، هیچ چیز نمیتواند من و تو را از دید [[خداوند]] پنهان دارد». سپس فرمود: «ای نوف، آیا خوابیدهای؟» نوف که خوابیده بود، از [[خواب]] بیدار شد و گفت: «خیر، یا [[امیرالمؤمنین]]، بیدار نیستم؛ امشب بسیار گریستم»؛ پس آن [[حضرت]] فرمود: «ای نوف، اگر در این [[شب]] از [[خوف]] [[خداوند]] بسیار بگویی، فردای [[قیامت]] در پیشگاه [[خداوند]] چشمانت روشن خواهد شد؛ ای نوف، هیچ قطرهای از چشم [[انسان]] به خاطر [[ترس]] از [[عظمت خدا]] به [[زمین]] نمیریزد، مگر اینکه دریاهای [[آتش جهنم]] را خاموش میسازد؛ ای نوف، [[مقام]] و [[منزلت]] هیچ کس از [[مقام]] کسی که از [[ترس]] [[عظمت خدا]] بگرید، و در راه [[خشنودی خدا]] [[دوست]] و یا [[دشمن]] بدارد، بزرگتر و والاتر نیست؛ ای نوف، هر کس در راه [[خرسندی]] [[خدا]] [[دوست]] بدارد، هیچ کس را بر [[محبت]] او مقدّم نخواهد داشت، و هر کس در راه [[خشنودی خدا]] [[دشمن]] بدارد، خیری به [[دشمنان]] خویش نمیرساند. و در این حال، کاملاً به حقایق [[ایمان]] [[دست]] خواهد یافت»؛ سپس [[حضرت]] چنین فرمود: «از [[خداوند]] [[بیم]] داشته و بپرهیزید، که من شما را [[بیم]] دادم».سپس در حال عبور میفرمود: «خداوندا! ای کاش میدانستم که در حال غفلتهایم آیا از من روی میگردانی، یا به من مینگری؟ و ای کاش میدانستم که در [[خواب]] طولانی و [[شکر]] و [[سپاس]] اندکم در برابر نعمتهایت، حالم چگونه است؟» | ||
* حبّه میگوید: به [[خدا]] [[سوگند]]، [[حضرت]] پیوسته بر این حال بود، تا اینکه سپیده دم طلوع کرد<ref>فلاح السائل و نجاح المسائل، سید بن طاووس، ص۶۶ ۲ - ۲۶۷.</ref><ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[حبه بن جوین (مقاله)|مقاله «حبه بن جوین»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۸۷-۲۸۸.</ref>. | * حبّه میگوید: به [[خدا]] [[سوگند]]، [[حضرت]] پیوسته بر این حال بود، تا اینکه سپیده دم طلوع کرد<ref>فلاح السائل و نجاح المسائل، سید بن طاووس، ص۶۶ ۲ - ۲۶۷.</ref><ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[حبه بن جوین (مقاله)|مقاله «حبه بن جوین»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۸۷-۲۸۸.</ref>. | ||
== حبّه و [[نقل روایات]] از [[امام علی]] {{ع}} == | == حبّه و [[نقل روایات]] از [[امام علی]] {{ع}} == | ||
=== [[اسلام]] آمدن [[امام علی]] {{ع}} === | === [[اسلام]] آمدن [[امام علی]] {{ع}} === | ||
از [[حبه عرنی]] [[نقل]] شده است: در یکی از روزها که [[حضرت امیرالمؤمنین]] {{ع}} بر فراز [[منبر]] بود، چنان خندید که دندانهای مبارکش ظاهر شد، من تا آن روز آن [[حضرت]] را چنین خندان ندیده بودم؛ سپس فرمود: | از [[حبه عرنی]] [[نقل]] شده است: در یکی از روزها که [[حضرت امیرالمؤمنین]] {{ع}} بر فراز [[منبر]] بود، چنان خندید که دندانهای مبارکش ظاهر شد، من تا آن روز آن [[حضرت]] را چنین خندان ندیده بودم؛ سپس فرمود: «در این هنگام، به یاد [[ابوطالب]] افتادم؛ روزی هنگامی که در زیر درخت خرما همراه با [[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[نماز]] میگزاردم، [[ابوطالب]] ظاهر شد و گفت: «ای [[برادر]] زاده چه میکنی؟» [[پیامبر]] {{صل}} او را به [[پذیرش اسلام]] [[دعوت]] کرد؛ [[ابوطالب]] گفت: «در آن چه انجام میدهید، ایرادی نیست». سپس [[علی]] {{ع}} سه بار فرمود: «پروردگارا! سراغ ندارم کسی از این [[امت]] را جز [[رسول خدا]] {{صل}} که پیش از من که برای [[اطاعت]] و [[عبادت]] در برابر تو سر به [[خاک]] گذاشته باشد». پس از آن، [[علی]] {{ع}} فرمود: «همانا هفت سال<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۱، ص۹۹؛ و نیز ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۹۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۳۰؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۲، ص۲۷۲؛ مناقب امیر المؤمنین، کوفی، ج۱، ص۶ ۲۵.</ref> و به [[نقلی]] پنج سال<ref>الذریه الطاهره، دولابی، ص۶۳؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۹۲؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر؛ ج۴۲، ص۳۰.</ref>) پیش از دیگران، به [[عبادت خدا]] پرداختم». همچنین از [[حبه عرنی]] [[روایت]] شده است که گفت: [[پیامبر]] {{صل}} روز [[دوشنبه]] [[مبعوث]] شد و [[علی]] {{ع}} روز سه [[شنبه]] به آن [[حضرت]] [[ایمان]] آورد <ref>إعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۳۱۲؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۸۵. برای توضیح بیشتر، ر. ک: المصنف، ابن ابی شیبه، ج۷، ص۴۹۸ و ج۸، ص۴۳؛ مناقب آل ابی طالب، ابنشهرآشوب، ج۱، ص۲۹۱ و ۲۹۷ و ۲۹۹؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۲۹؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۱، ص۳۸۴-۳۸۷.</ref><ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[حبه بن جوین (مقاله)|مقاله «حبه بن جوین»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۸۸-۲۸۹.</ref>. | ||
=== [[سعد بن ابی وقاص]] و [[مناقب امام علی]] {{ع}} === | === [[سعد بن ابی وقاص]] و [[مناقب امام علی]] {{ع}} === | ||
از [[حبة بن جوین]] [[نقل]] شده است که مردی به [[سعد بن ابی وقاص]] گفت: | از [[حبة بن جوین]] [[نقل]] شده است که مردی به [[سعد بن ابی وقاص]] گفت: «آیا [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} تو را برای [[جنگ جمل]] [[دعوت]] کرد اما تو نپذیرفتی؟» | ||
[[سعد بن ابی وقاص]] گفت: | [[سعد بن ابی وقاص]] گفت: «نمیدانستم کار خطایی میکنم، یا راه درست را [[انتخاب]] کردهام، ولی در هر حال، به [[علی]] {{ع}} سه [[خصلت]] عطا شده است که اگر یکی از آنها به من عطا میشد، برایم از [[دنیا]] و هر آن چه در آن است، دوست داشتنیتر بود: [[پیامبر]] {{صل}} در [[روز غدیر]] [[خم]] از او [[دعوت]] کرد و او را ستود و فرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ اَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ}}؛ و او در روز [[خیبر]] چشم درد داشت و نمیدید؛ پس [[پیامبر]] {{صل}} آب دهان خود را بر چشمش مالید و [[خیبر]] به دست او [[فتح]] شد؛ و [[پیامبر]] {{صل}} [[منزل]] [[علی]] {{ع}} را در [[مسجد]] نگه داشت و [[عباس]] و [[حمزه بن عبدالمطلب]] را از [[مسجد]] بیرون کرد؛ پس گفتند: «ما عموهای تو هستیم؛ ما را [[اخراج]] کردی و [[علی]] {{ع}} را نگه داشتی؟» [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: «من شما را [[اخراج]] نکردم و او را ساکن نگردانیدم، بلکه این کار [[خدا]] بود»<ref>مناقب أمیر المؤمنین، کوفی ۲، ص۴۰۱.</ref><ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[حبه بن جوین (مقاله)|مقاله «حبه بن جوین»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۸۹-۲۹۰.</ref>. | ||
=== [[گناهان]]، سه گونهاند === | === [[گناهان]]، سه گونهاند === | ||
[[عبدالرحمن بن حماد]] در [[حدیثی]] مرفوع [[نقل]] میکند که [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در [[کوفه]] و روی [[منبر]] [[خدا]] را ستود و سپس فرمود: | [[عبدالرحمن بن حماد]] در [[حدیثی]] مرفوع [[نقل]] میکند که [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در [[کوفه]] و روی [[منبر]] [[خدا]] را ستود و سپس فرمود: «ای [[مردم]]! همانا [[گناهان]] سه گونهاند» و از [[سخن گفتن]] خودداری فرمود؛ پس [[حبه عرنی]] به ایشان گفت: «ای [[امیر مؤمنان]]! فرمودی [[گناهان]] سه گونهاند و ساکت شدی؟» فرمود: میخواستم آنها را شرح دهم ولی تنگی نفسی بر من عارض شد که میان من و سخنم حائل شد؛ آری [[گناهان]] سه گونهاند: گناهی که آمرزیده است، و گناهی که آمرزیده نشود، و گناهی که من بر صاحبش هم [[امیدوار]] و هم بیمناکم»<ref>اصول کافی، کلینی، ج۲، ص۴۴۳؛ المحاسن، برقی، ج۱، ص۷.</ref>؛ | ||
حبّه گفت: | حبّه گفت: «ای [[امیر مؤمنان]]، آنها را برای ما بیان فرما!» | ||
فرمود: | فرمود: «آری؛ اما [[گناه]] آمرزیده [[گناه]] آن بندهای است که [[خداوند]] او را در [[دنیا]] به خاطر گناهش [[عقوبت]] کند؛ پس [[خدا]] بردبارتر و کریمتر از آن است که [[بنده]] خود را دو بار [[عقوبت]] کند؛ و اما گناهی که آمرزیده نشود، ستمکاریهایی است که برخی [[بندگان]] به برخی میکنند؛ زیرا چون خواست [[خداوند]] تبارک و تعالی با [[فرستادن پیامبران]] و [[احکام]] بر خلقش عیان شد، به خودش [[سوگند]] یاد کرد و فرمود: «به [[عزت]] و جلالم [[سوگند]] که [[ستم]] هیچ [[ستمکاری]] بدون [[کیفر]] نخواهد ماند؛ گرچه زدن مشتی به مشتی یا مالیدن دستی به دستی و یا شاخ زدن شاخداری به بیشاخی باشد؛ پس [[بندگان]] را به خاطر یکدیگر، [[قصاص]] کند تا ستمی از کسی بر کسی نماند؛ سپس آنها را برای حساب برانگیزد؛ و اما [[گناه]] سوم گناهی است که [[خداوند]] بر خلقش پنهان داشته، و [[توبه]] از آن را بر [[گنهکار]] روزی کرده، و او به وضعی در آمده که از گناهش بیمناک و به پروردگارش [[امیدوار]] است؛ پس ما برای او (یعنی این شخص [[گنهکار]]) همان حال را داریم که خودش آن حال را برای خود دارد؛ برای او [[امید]] [[رحمت]] داریم، و نیز بر او از [[عذاب]] بیمناکیم»<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[حبه بن جوین (مقاله)|مقاله «حبه بن جوین»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۹۰-۲۹۱.</ref>. | ||
=== [[ارواح مؤمنین]] و [[وادی السلام]] === | === [[ارواح مؤمنین]] و [[وادی السلام]] === | ||
[[حبه عرنی]] گوید: | [[حبه عرنی]] گوید: «روزی با [[امیر المؤمنین علی]] {{ع}} از [[کوفه]] خارج شدیم و به [[وادی السلام]] رسیدیم؛ [[امام]] {{ع}} آنجا ایستاد، مثل اینکه با گروهی صحبت میکرد؛ پس من هم ایستادم؛ آن [[قدر]] که خسته شدم؛ پس نشستم و از نشستن نیز خسته شدم؛ دوباره آن [[قدر]] ایستادم که خسته شدم؛ پس دوباره نشستم به طوری که خسته شدم؛ پس ردایم را جمع کردم و گفتم: یا [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} دلم به حال شما سوخت که اینقدر ایستادی؛ ساعتی استراحت کن؛ پس ردایم را انداختم تا بر آن بنشیند. [[امام علی]] {{ع}} فرمود: «حبّه! این، [[انس]] و [[الفت]] [[مؤمن]] است با یکدیگر»؛ گفتم: آنها هم چنین هستند؟ فرمود: «آری؛ اگر پرده از چشم تو برداشته شود، خواهی دید که دسته دسته با هم نشستهاند و به صحبت مشغول هستند»؛ گفتم: اینها [[جسم]] هستند یا [[روح]]؟ | ||
فرمود: | فرمود: «[[روح]] هستند؛ هر مؤمنی که در هر گوشه [[زمین]] از [[دنیا]] برود، به [[روح]] او میگویند، برو به [[وادیالسلام]]؛ این [[سرزمین]]، بقعهای از جنّت عدن است»<ref>فروع کافی، کلینی، ج۳، ص۲۴۳.</ref><ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[حبه بن جوین (مقاله)|مقاله «حبه بن جوین»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۹۱.</ref>. | ||
== دو چیز نگرانکننده == | == دو چیز نگرانکننده == | ||
[[حبه عرنی]] گوید: از [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} شنیدم که میفرمود: | [[حبه عرنی]] گوید: از [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} شنیدم که میفرمود: «من از دو چیز بر شما نگرانم: داشتن [[آرزوی دراز]] و [[پیروی]] از خواهش [[دل]]؛ اما [[آرزوی دراز]] [[آخرت]] را از یاد [[انسان]] میبرد، و [[پیروی]] از خواهش [[انسان]] را از [[پذیرش حق]] باز میدارد؛ به [[راستی]] که [[دنیا]] پشت کرده و در حال رفتن است و [[آخرت]] رو کرده، در حال آمدن است، و هر کدام فرزندانی دارند؛ پس، از [[فرزندان]] [[آخرت]] باشید، نه از [[فرزندان]] [[دنیا]]، که امروز روز عمل است، نه [[پاداش]]، و فردا روز [[پاداش]] است، نه عمل<ref>الامالی، شیخ مفید، ص۹۳.</ref><ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[حبه بن جوین (مقاله)|مقاله «حبه بن جوین»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۹۲.</ref>. | ||
== [[قیام قائم]] {{ع}} == | == [[قیام قائم]] {{ع}} == | ||
[[مزنی]] از [[حارث بن حصیره]] از [[حبه عرنی]] [[نقل]] میکند: [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} فرمود: گوئی هم اکنون به شیعیانمان در [[مسجد کوفه]] مینگرم که خیمهها زدهاند و [[قرآن]] را بدانگونه که نازل شده است، به [[مردم]] میآموزند؛ بدانید: چون آن [[حضرت]] [[قیام]] کند، خرابی آن را بازسازی و [[قبله]] آن را [[استوار]] خواهد | [[مزنی]] از [[حارث بن حصیره]] از [[حبه عرنی]] [[نقل]] میکند: [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} فرمود: گوئی هم اکنون به شیعیانمان در [[مسجد کوفه]] مینگرم که خیمهها زدهاند و [[قرآن]] را بدانگونه که نازل شده است، به [[مردم]] میآموزند؛ بدانید: چون آن [[حضرت]] [[قیام]] کند، خرابی آن را بازسازی و [[قبله]] آن را [[استوار]] خواهد ساخت»<ref>{{متن حدیث|إِذَا قَامَ كَسَّرَهُ وَ سَوَّى قِبْلَتَهُ}}؛ الغیبه، نعمانی، ص۳۱۸، با تلخیص.</ref><ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[حبه بن جوین (مقاله)|مقاله «حبه بن جوین»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۹۲.</ref>. | ||
=== [[فضیلت]] [[مسجد کوفه]] === | === [[فضیلت]] [[مسجد کوفه]] === | ||
[[حبه عرنی]] و [[میثم تمار]] گویند: روزی مردی [[خدمت]] [[علی]] {{ع}} آمد و گفت: | [[حبه عرنی]] و [[میثم تمار]] گویند: روزی مردی [[خدمت]] [[علی]] {{ع}} آمد و گفت: «یا [[امیرالمؤمنین]]، من مقداری توشه، تهیه و راحلهای هم آماده کردهام، و کارهایم را هم انجام دادهام و میخواهم به [[بیت المقدس]] بروم»؛ [[علی]] {{ع}} به او فرمودند: «مرکب سواری خود را بفروش و توشهات را هم بخور و به [[مسجد کوفه]] برو و در آنجا [[عبادت]] کن؛ [[مسجد کوفه]] یکی از [[مساجد]] چهارگانه است که خواندن دو رکعت [[نماز]] در آن معادل ده رکعت است که در سایر [[مساجد]] خوانده شود؛ [[خیرات]] و [[برکات]] آن [[مسجد]] تا دوازده میل ادامه دارد، و همانجا را که شما از آن آمدهاید نیز شامل میشود. و این [[مسجد]]، بزرگتر بوده و در حدود هزار زرع آن از بین رفته است. [[طوفان نوح]] {{ع}} از زاویه آن [[مسجد]] شروع شد و آب از [[زمین]] آن فوران کرد و همه جا را فرا گرفت. [[ابراهیم]] {{ع}} در کنار ستون پنجم آن [[نماز]] گذارده و [[عصای موسی]] {{ع}} در آن [[مسجد]] است، و درخت کدو در آنجا روئید؛ [[یغوث]] و [[یعوق]] که [[فاروق]] نامیده میشوند، در آنجا هلاک شدند؛ کوههای [[اهواز]] از آنجا پیدا شدند؛ [[مسجد کوفه]] نمازگاه [[نوح]] {{ع}} است و [[روز قیامت]] هفتاد هزار نفر از آنجا [[محشور]] میشوند که حساب و عذابی ندارند؛ وسط آن یکی از باغهای [[بهشت]] است و در آنجا سرچشمههائی هستند که میدرخشند و چشمههای پلیدیها را از بین میبرند، و [[مؤمنان]] را [[پاک]] میکنند چشمهای از شیر، چشمهای از روغن و چشمهای از آب است. سمت راست [[مسجد]] محل [[ذکر خدا]] است، و سمت چپ آن محل [[مکر]] و [[فریب]] و [[شیطنت]]. اگر [[مردم]] میدانستند در [[مسجد کوفه]] چه خیری است، با خزیدن روی [[زمین]] هم خود را به آنجا میرسانیدند»<ref>الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۴۱۴؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۹۷، ص۱۳۹۴.</ref><ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[حبه بن جوین (مقاله)|مقاله «حبه بن جوین»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۹۲-۲۹۳.</ref>. | ||
=== نشان [[مؤمن]] و [[منافق]] === | === نشان [[مؤمن]] و [[منافق]] === | ||
[[حبه عرنی]] گوید: | [[حبه عرنی]] گوید: [[علی]] {{ع}} فرمود: «[[خداوند]] [[پیمان]] هر [[مؤمن]] را به [[محبت]] من و [[پیمان]] هر [[منافق]] را هم به [[بغض]] من گرفته است؛ اگر من [[مؤمن]] را با [[شمشیر]] بزنم، مرا [[دشمن]] نخواهد گرفت و اگر [[دنیا]] را در کام [[منافق]] بریزم، مرا [[دوست]] نخواهد داشت»<ref>الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۵۲۰؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۴، ص۸۳.</ref><ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[حبه بن جوین (مقاله)|مقاله «حبه بن جوین»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۹۳.</ref>. | ||
=== [[محبت امام علی]] {{ع}} === | === [[محبت امام علی]] {{ع}} === | ||
[[حبه عرنی]] گوید: [[امام علی]] {{ع}} فرمود: | [[حبه عرنی]] گوید: [[امام علی]] {{ع}} فرمود: «ای حبّه! هر کس مرا [[دوست]] بدارد، در [[قیامت]] با من خواهد بود؛ همانا اگر همه روزها [[روزه]] بگیری و همه شبها را به [[نماز]] و [[عبادت]] بایستی و میان [[صفا و مروه]] (یا [[رکن و مقام]]) کشته شوی، [[خداوند]] تو را در عطا [[قیامت]] با همان کسی که در هوای او هستی، [[محشور]] خواهد کرد؛ اگر او بهشتی است، در [[بهشت]] و اگر [[جهنمی]] است، در [[جهنم]] خواهی بود»<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۴، ص۱۰۵. {{متن حدیث|وَ رَوَى جَعْفَرٌ الْأَحْمَرُ عَنْ مُسْلِمٍ الْأَعْوَرِ عَنْ حَبَّةَ الْعُرَنِيِّ قَالَ قَالَ عَلِيٌّ {{ع}}مَنْ أَحَبَّنِي كَانَ مَعِي أَمَا إِنَّكَ لَوْ صُمْتَ الدَّهْرَ كُلَّهُ وَ قُمْتَ اللَّيْلَ كُلَّهُ ثُمَّ قُتِلْتَ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ أَوْ قَالَ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ لَمَا بَعَثَكَ اللَّهُ إِلَّا مَعَ هَوَاكَ بَالِغاً مَا بَلَغَ إِنْ فِي جَنَّةٍ فَفِي جَنَّةٍ وَ إِنْ فِي نَارٍ فَفِي نَارٍ}}.</ref><ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[حبه بن جوین (مقاله)|مقاله «حبه بن جوین»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۹۳-۲۹۴.</ref>. | ||
=== [[الواح زمردین]] === | === [[الواح زمردین]] === | ||
[[حبه عرنی]] گوید: | [[حبه عرنی]] گوید: «از [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} شنیدم که میفرمود: [[یوشع بن نون]]، [[وصی]] [[موسی بن عمران]]{{ع}} بود، [[الواح موسی]] {{ع}} از زمرد سبز بود. و وقتی [[موسی]] {{ع}} (به خاطر کار [[سامری]]) [[خشمگین]] شد، [[الواح]] را از دست خود انداخت که بعضی از آنها [[شکست]] و بعضی باقی ماند و بعضی نیز بالا رفت؛ پس از تسکین [[خشم]] [[موسی]] {{ع}} [[یوشع بن نون]] گفت: «آیا در نزد تو توضیح آنچه در [[الواح]] بود، هست؟ [[موسی]] گفت: «آری»؛ پس آن را پیوسته گروهی از گروهی دیگر به [[ارث]] میبرند تا اینکه به دست چهار دسته از [[اهل یمن]] رسید؛ پس [[خداوند]] [[محمد]] {{صل}} را [[مبعوث]] کرد؛ این خبر به آنها رسید، گفتند: «این [[پیامبر]] چه میگوید؟» | ||
[[مردم]] گفتند: | [[مردم]] گفتند: «او شراب و [[زنا]] را [[حرام]] کرده است و به داشتن [[اخلاق]] خوب و خوش [[رفتاری]] با [[همسایه]] [[دستور]] میدهد»؛ گفتند: «او شایستهتر است به داشتن این الواحی که در دست ماست» پس قرار گذاشتند آنها را در فلان ماه به نزد ایشان ببرند. پس [[خداوند]] به [[جبرئیل]] [[وحی]] کرد که به نزد [[پیامبر]] {{صل}} راه برو و جریان را به ایشان بگو؛ [[جبرئیل]] آمد و به [[پیامبر اسلام]] {{صل}} گفت: « فلان کس و فلان کس [[وارث]] [[الواح موسی]] {{ع}} شدهاند؛ آنها در فلان ماه و فلان [[شب]] [[الواح]] را برای شما میآورند». آن [[شب]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} بیدار بود تا اینکه آنها آمدند و در [[خانه]] را کوبیدند، در حالی که میگفتند: یا [[محمد]]! [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: «آری؛ فلان کس پسر فلان کس و فلان کس پسر فلانی و یا فلان کس پسر فلان کس، کجاست آن کتابی که به [[ارث]] از [[یوشع بن نون]] [[وصی]] [[موسی بن عمران]] {{ع}} به شما رسیده است؟» | ||
گفتند: | گفتند: «ما [[شهادت]] میدهیم به اینکه خدائی جز [[خدای یکتا]] نیست {{متن حدیث|وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ}} و اینکه [[محمد]] {{صل}} [[پیامبر]] اوست؛ به [[خدا]] قسم! از وقتی که آن در [[اختیار]] ما قرار گرفته تا کنون کسی جز شما از آن اطلاع نداشته است؛ پس [[پیامبر]] {{صل}} کتاب را از آنها گرفت و آن، کتابی به زبان [[عبرانی]] دقیق است؛ [[پیامبر]] {{صل}} آن را به من داد و من آن را زیر سر خود قرار دادم و تا صبح با من بود، در حالی که به [[زبان عربی]] تبدیل شده بود و آن، کتابی است که [[علم]] هر آنچه [[خداوند]] [[خلق]] کرده، از [[آسمانها]] و [[زمین]]، تا [[روز قیامت]]، در آن است»<ref>بصائرالدرجات، حسن صفار، ص۱۶۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۱۳، ص۲۲۵ (به نقل از بصائرالدرجات)؛ مکاتیب الرسول، احمدی میانجی، ج۲، ص۲۰.</ref><ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[حبه بن جوین (مقاله)|مقاله «حبه بن جوین»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۹۴-۲۹۵.</ref>. | ||
=== [[حزب خدا]] و [[شیطان]] === | === [[حزب خدا]] و [[شیطان]] === | ||
[[حبة بن جوین]] گوید: [[امیرمؤمنان]] {{ع}} فرمود: | [[حبة بن جوین]] گوید: [[امیرمؤمنان]] {{ع}} فرمود: «ما [[اهل بیت]] [[برگزیدگان خدا]] هستیم؛ پیشینیان ما پیامبراناند؛ [[حزب]] ما [[حزب الله]] است و گروه متجاوز و [[ستمپیشه]] [[حزب]] شیطاناند؛ هر کس ما و [[دشمن]] ما را یکسان بداند، از ما نیست»<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۲۷۰.</ref><ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[حبه بن جوین (مقاله)|مقاله «حبه بن جوین»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۹۵.</ref>. | ||
=== [[خلقت آدم]] {{ع}} === | === [[خلقت آدم]] {{ع}} === | ||
از [[حبه عرنی]] [[نقل]] شده است که [[امام]] {{ع}} فرمودند: | از [[حبه عرنی]] [[نقل]] شده است که [[امام]] {{ع}} فرمودند: «[[خداوند]] عز و جل [[آدم]] {{ع}} را از سطح روی [[زمین]] آفرید، پس در او شوره و نمک و بوی خوش بود و همانطور در فرزندانش نیز [[صالح]] و طالح دیده میشود»<ref>علل الشرائع، شیخ صدوق، ج۱، ص۸۳.</ref><ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[حبه بن جوین (مقاله)|مقاله «حبه بن جوین»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۹۵.</ref>. | ||
== حبّه و سؤال درباره [[عمر]] و [[ابوبکر]] == | == حبّه و سؤال درباره [[عمر]] و [[ابوبکر]] == | ||
[[عبدالرحمان بن جندب]] از پدرش [[روایت]] میکند: روزی [[عمرو بن حمق]]، [[حجر بن عدی]]، [[حبه بن جوین]]، [[حارث اعور]] و [[عبدالله بن سبا]] نزد [[امیر المؤمنین]] {{ع}} آمدند و این [[ملاقات]] هنگامی صورت گرفت که [[مصر]]، [[فتح]] و [[محمد بن ابی بکر]] کشته شده بود، و [[علی]] {{ع}} بسیار [[اندوهگین]] بودند. پس آنها از [[امیر المؤمنین]] {{ع}} پرسیدند: | [[عبدالرحمان بن جندب]] از پدرش [[روایت]] میکند: روزی [[عمرو بن حمق]]، [[حجر بن عدی]]، [[حبه بن جوین]]، [[حارث اعور]] و [[عبدالله بن سبا]] نزد [[امیر المؤمنین]] {{ع}} آمدند و این [[ملاقات]] هنگامی صورت گرفت که [[مصر]]، [[فتح]] و [[محمد بن ابی بکر]] کشته شده بود، و [[علی]] {{ع}} بسیار [[اندوهگین]] بودند. پس آنها از [[امیر المؤمنین]] {{ع}} پرسیدند: «نظرت درباره [[ابوبکر]] و [[عمر]] چیست؟» | ||
[[علی]] {{ع}} فرمودند: | [[علی]] {{ع}} فرمودند: «مگر اکنون از همه [[کارها]] فارغ شدهاید که فقط داشتن پاسخ این سؤال باقی مانده است؛ اینک [[مصر]] از دست رفته است و [[شیعیان]] من در آنجا کشته شدهاند؛ اما من درباره سؤال شما مطالبی خواهم نوشت و مسائل را در آنجا توضیح خواهم داد، و از شما میخواهم که [[حق]] مرا [[حفظ]] کنید، و آن را ضایع نسازید؛ آن نوشته را برای [[شیعیان]] من بخوانید و همواره با [[حق]] باشید و [[حق]] را [[یاری]] کنند»<ref>برای مطالعه متن کامل این نامه، ر. ک: الغارات، ثقفی کوفی، ج۱، ص۳۰۲- ۳۲۲؛ کشف المحجه لتمره المهجه، ابن طاووس، ص۱۷۳، باب ۱۵۵، المسترشد، طبری امامی، ص۴۰۹-۴۲۷ به نقل از شعبی و شریح بن هانی؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۵، ص۳۰۹-۳۱۷.</ref><ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[حبه بن جوین (مقاله)|مقاله «حبه بن جوین»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۹۵-۲۹۶.</ref>. | ||
== سرانجام == | == سرانجام == |
نسخهٔ ۱۵ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۹:۵۵
حبة بن جوین عرنی | |
---|---|
نام کامل | حبة بن جوین عرنی |
جنسیت | مرد |
کنیه | أبو قدامة |
از قبیله | بجیله |
درگذشت | ۷۹ هجری |
از اصحاب | |
حضور در جنگ | |
فعالیتهای او | عضو شرطة الخمیس |
نسب شناسی
حَبَّة بن جُوَین عُرَنی[۱] از اصحاب امام علی[۲] و امام حسن[۳](ع) دانسته و کنیهاش، ابوقدامه[۴]، ابن حویه[۵] یا ابن جویه[۶] نقل شده است. نام پدرش را به اختلاف، جویه[۷]، حویه[۸]، حوبه[۹]، جویر[۱۰] نقل کردهاند.
حبّه، به بجلی عرنی[۱۱] کوفی[۱۲] و حتی یمنی[۱۳] معروف است[۱۴].
حبّه صحابی یا تابعی؟
طبرانی نقل میکند: گفته شده که حبّه پیامبر (ص) را دیده است[۱۵]. ابن اثیر در این باره نوشته است: حبه بن جوین از اصحاب علی (ع) است. ابوعباس بن عقده وی را از صحابه شمرده و با واسطه از حبة بن جوین عرنی بجلی خبر روز غدیر را نقل کرده است[۱۶]. ابن حجر مینویسد: طبرانی میگوید: گفته شده که او پیامبر (ص) را دیده و ابن عقده در کتاب موالاة، به اسناد بسیار ضعیف از حبه بن جوین حدیث غدیر را نقل کرده است. اگر بودن صحابی صحیح باشد، باید بگوییم، او به طور اتفاقی پیامبر (ص) را دیده و قصد حج نداشته است و لکن سندش ضعیف است[۱۷]. اما بنا بر اقوالی، حبّه از کسانی است که داستان سد الأبواب را نقل کرده است؛ که در این صورت او بایست در آن زمان زنده بوده و از صحابه پیامبر (ص) باشد[۱۸]. اما طبق نقل مشهور، حبه عرنی از شیعیان و یاران خاص امام علی (ع) بوده است[۱۹]. یعقوبی، نام او را در زمره اصحاب دانشمند آن حضرت آورده، مینویسد: صحابه علی (ع) که علم از او فرا میگرفتند؛ حارث اعور، ابوالطفیل عامر بن واثله، حبه عرنی، رشید هجری، جویریة بن مسهر، اصبغ ابن نباته، میثم تمار و حسن بن علی (ع) بودند[۲۰]. شیخ طوسی نیز نام وی را در شمار اصحاب امام حسن (ع) نقل کرده است[۲۱]. ابن اثیر مینویسد: ابوموسی گوید: حبة بن جوین صحابی نیست و وی از اصحاب علی (ع) و ابن مسعود است [۲۲]. ابن درید هم مینویسد: حبة بن جوین از اصحاب علی (ع) بود و در جنگهای او شرکت داشت[۲۳]. خطیب بغدادی نیز گفته است که حبه بن جوین از تابعین است[۲۴][۲۵].
حبّه از دیدگاه علمای رجال
برخی از رجالیون اهل سنت حبّه را از یاران علی بن ابی طالب (ع) میشمارند که درباره منقبتهای مولایش باورهای غلو آمیزی داشته است. ذهبی[۲۶] و ابن حجر[۲۷] تصریح کردهاند، او در شیعه از غلو کنندگان است. ابن حبان هم با اینکه نام حبّه را در کتاب الثقات خود آورده، او را ضعیف دانسته است [۲۸]. ذهبی در جای دیگری مینویسد: یحیی بن معین او را ضعیف شمرده است و نسایی نیز مینویسد: او قوی نیست[۲۹]. ابن حجر مینویسد: ساجی گوید: در ضعف او این سخنش کافی است که میگوید: در صفین هشتاد بدری با علی (ع) حضور داشتند و حدیث دیگری از جنس حدیث اول از او نقل شده که گفته است: هنگامی که رسول خدا (ص) امر کرد به درهای مشرف به مسجد بسته شود، حمزه بن عبدالمطلب را دیدم که زیر قطیفة حمراء و چشمانش گریان بود و به پیامبر (ص) میگفت عمویت را اخراج کردی... ! سپس بعد از نقل ماجرای غدیر به نقل از حبّه مینویسد: بر ضعف حبّه همه به غیر از عجلی که او را موثق میداند، اتفاق نظر دارند [۳۰].
ابن ابی حاتم به نقل از یحیی بن معین مینویسد: حبه عرنی ضعیف بوده است[۳۱]. خطیب بغدادی هم به نقل از یحیی بن معین مینویسد: شعبی، رشید هجری، حبه عرنی و اصبغ بن نباته را دیده و میگوید، این سه نفر یکسان نیستند و حبه عرنی هم ثقه نیست.
ابراهیم بن یعقوب جوزجانی میگوید: حبه بن جوین غیر ثقه است و عبدالرحمن بن یوسف بن خراش گوید: حبه بن جوین ضعیف است[۳۲]. در حالی که در کتب اهل سنت چنین آمده است سلمة بن کهیل از پدرش چنین نقل میکند: من هر زمان که حبة بن جوین را میدیدم، به یکی از این سه امر مشغول بود: یا ذکر خدا بر لب داشت؛ به ویژه ذکر «سُبْحَانَ اَللَّهِ وَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ اَللَّهُ أَكْبَرُ »؛ یا در حال خواندن نماز بود؛ و یا به بازگویی احادیث میپرداخت[۳۳].
برخی علمای اهل سنت هم به تکریم حبّه پرداخته، گفتهاند که او انسانی با صداقت، راستگو و موثق است. ابن حجر مینویسد: حبة بن جوین عرنی، مردی راستگو است، اگر چه اغلاطی دارد[۳۴]. و عجلی او را ثقه میداند[۳۵]. ابن عدی گفته است: در روایت حبّه به ندرت حدیث منکری دیده است و با اینکه علی در ضعف او اجماع دارند، ولی روایاتش نوشته میشده است[۳۶]. حافظ هیثمی[۳۷]و طبرانی[۳۸] حبّه را موثق و قابل اعتماد معرفی کردهاند و خطیب بغدادی موثق بودن حبّه را از صالح بن احمد، به نقل از پدرش؛ در تاریخ خود آورده است[۳۹].
از دیدگاه رجالیون شیعه، حبّه، محدثی والامقام و موجه بوده است. ابن داوود حلی به نقل از رجال شیخ طوسی و کشی، او را ممدوح دانسته است؛ هر چند در رجال کشی موجود، از وی ذکری نیامده است [۴۰]. سید ابن طاوس در کتاب فلاح السائل پس از نقل ماجرای حبّه و نوف بکالی، مینویسد: این مسئله بر نزدیکی او به امام (ع) و عطوفت امام نسبت به او دلالت دارد[۴۱]. علامه مجلسی هم ایشان را ممدوح دانسته است[۴۲].
درباره غالی بودن حبّه و اینکه چرا علمای عامه حبّه را غالی گفتهاند، در کتابهای اهل سنت چنین آمده است: از حبه بن جوین نقل شده است که: هشتاد نفر از کسانی که در غزوه بدر با علی (ع) شرکت داشتند، در جنگ صفین هم بودند. ذهبی پس از نقل این حدیث، آن را محال دانسته، به همین دلیل حبّه را از غلاه شیعه معرفی کرده است[۴۳] و ابن حجر به نقل از ابن جوزی آورده که او به دلیل حدیث یاد شده حبّه را دروغگو پنداشته است[۴۴]. ابن حجر عسقلانی نیز همین روایت را عامل ضعف وی شمرده است[۴۵]. ثقفی کوفی مینویسد: علمای رجال اهل سنت هم نام او را در کتابهای رجال آوردهاند ولی به خاطر اینکه او فضائل علی (ع) را نقل میکرده است، طبق روش خود به او نسبت غلو دادهاند و اخبار او را مردود اعلام کردهاند[۴۶]. سید محسن امین عاملی نیز پس از نقل قول علمای اهل سنت، مینویسد: این مرد (حبّه(گناهی جز شیعه بودن ندارد و برای علی (ع) نیز بلند مقامی نیست که گفته شود هشتاد بدری با او در صفین بودهاند؛ بلکه این حدیث مقام و مرتبه کسانی را بالا میبرد که با علی (ع) در صفین بودهاند؛ زیرا علی (ع) بر حق است و حق با علی (ع) است و هر کجا علی (ع) باشد، حق هم با او در گردش خواهد بود و علی (ع) در فضائل و مناقب فقیر نیست تا با بودن بدریون در صفین فضیلتش زیاد شود؛ مگر غزوه بدر با حضور او به پیروزی نرسید[۴۷][۴۸].
حبّه و نقل روایت
حبه عرنی از امام علی (ع)[۴۹]، عبداللّه بن مسعود[۵۰]، حذیفه بن یمان[۵۱]، عمار یاسر[۵۲] و ابن عباس[۵۳] روایاتی نقل کرده است و سلمة بن کهیل[۵۴]، ابوالمقدام ثابت بن هرمز[۵۵]، مسلم ملائی[۵۶]، حکم بن عتیبه[۵۷] یا عتبه[۵۸] ابوحیان التیمی[۵۹] و مسلم الأعور[۶۰] نیز از او روایت نقل کردهاند. حبّه روایات زیادی از امام علی (ع) نقل کرده است[۶۱].
حبّه و نقل حدیث سد الأبواب
حبه عرنی روایت میکند که چون رسول خدا (ص) امر فرمود که اصحاب درهای خانه خود را که به مسجد باز میشد، ببندند، این امر بر ایشان مشکل آمد؛ حبّه میگوید: من دیدم حمزة بن عبدالمطلب[۶۲] را که جامه سرخی پوشیده و اشک از هر دو چشمش روان بود، در حالی که میگفت: «عموی خودت و ابوبکر و عمر و عباس را از مسجد بیرون کردی و پسر عمویت را در آن ساکن گردانیدی؟» رسول خدا (ص) دانست که این امر بر ایشان دشوار است، پس دستور داد همه برای نماز جماعت حاضر شوند سپس به منبر رفت و خطبهای خواند که کسی خطبهای کاملتر از آن در توحید الهی از آن حضرت نشنیده بود، و چون از خطبه فارغ شد، فرمود: «ای مردم! من به خواست خود هیچ دری را به مسجد نمیبندم و نمیگشایم و کسی را از آن بیرون نمیکنم و کسی را در آن ساکن نمیگردانم»[۶۳][۶۴].
حبّه و نقل ماجرای غدیر
حبّه از راویان حدیث غدیر شمرده شده است؛ اما برخی در صحت این روایت تردید کردهاند؛ زیرا در بخش پایانی روایت به نقل از حبّه آمده که او در روز غدیر مشرک بوده است؛ ابن اثیر مینویسد: حبّه گوید: چون روز غدیر خم رسید، به امر پیامبر (ص) در وسط روز مردم جمع شدند و پیامبر حمد و ثنای خداوند را به جای آورد و پس از آن خطاب به مردم فرمود: «آیا میدانید که من به شما از خود شما اولی (سزاوارتر) هستم؟» گفتند: «بله»؛ فرمود: «پس هر کس که من مولای اویم، علی مولای او است؛» خدایا! دوستان او را دوست دار و دشمنان او را دشمن دار و سپس دست علی (ع) را گرفت و او را به اندازهای بلند کرد که زیر بغل هر دو را دیدم و من در آن روز مشرک بودم. اما درباره مشرک بودنش باید گفت، پیامبر (ص) در حجةالوداع این موضوع را فرموده است و در آن سال، هیچ مشرکی حج به جای نیاورده است؛ زیرا پیامبر (ص) در سال نهم هجری علی (ع) را به مکه فرستاد تا اعلان کند که بعد از آن سال هیچ مشرکی حق به جا آوردن حج را ندارد و پیامبر (ص) عنوان در سال دهم حجة الوداع را به جای آورد، در حالی که اسلام تمام جزیرة العرب را در برگرفته بود[۶۵]. شوشتری این احتمال را مطرح کرده که او نه در موسم حج، بلکه در میانه راه به کاروان ملحق شده و در غدیر حضور یافته است[۶۶].
قندوزی هم مینویسد: حبة بن جوین بجلی، حذیفة بن اسید، عامر بن لیلی بن ضمرة و عبدالله بن یامیل نقل کردهاند: در روز غدیرخم پیامبر (ص) مردم را برای نماز جمع کرد و سپس دست علی (ع) را بالا برد تا آنجا که ما زیر بغل هر دو را دیدیم؛ سپس فرمود:«مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌ مَوْلَاهُ»[۶۷]. سید ابن طاووس مینویسد: واقعه غدیرخم از آغاز وقوع آن، از قرنهای نخست تا عصر حاضر، پیوسته از اصول مسلم و حوادث تردید ناپذیر بوده است، به طوری که مخالف و موافق، بدون تردید و انکار آن را روایت کردهاند. طبق آنچه ما تحقیق کردیم، نخستین کسی که در این باره کتاب مستقل نوشته، حافظ ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید همدانی، معروف به ابن عقده است. طبق نقل ابن عقده اسامی کسانی که حدیث غدیر از آنها نقل شده، چنین است:
همچنین از حبّه روایت شده است که روزی علی (ع) مردم را درباره غدیر خم سوگند داد که دوازده نفر برخاستند و شهادت دادند که رسول خدا فرمود: «هر کس که من مولای او هستم، پس علی (ع) مولای او است»[۶۹][۷۰].
حبّه در زمان عمر بن خطاب
سلمة بن کهیل از حبه عرنی نقل کرده است که عمر بن خطاب برای مردم کوفه نوشت: ای مردم کوفه! شما سرور و سالار اعراباید و شما تیر من هستید که با آن هر که را که به من سو قصد کند، نشانه قرار میدهم: اینک عبدالله بن مسعود را برای شما برگزیدم و پیش شما گسیل داشتم و شما را برای استفاده از او بر خود ترجیح دادم[۷۱][۷۲].
حبّه در زمان عثمان
حبه عرنی در زمان کشته شدن عثمان از کسانی بود که در مدینه حضور داشت و از نخستین بیعت کنندگان با امام علی (ع) بود[۷۳]. همچنین شیخ مفید به نقل از حبّه درباره جنگ جمل چنین مینویسد: یک سال پیش از آن کشته شدن عثمان، حادثه او را از حذیفة بن الیمان شنیدم[۷۴][۷۵].
حبّه و بیعت با امام (ع)
شیخ مفید مینویسد: از کسان دیگری که باید به بیعت ایشان اشاره کرد و آنان اهل دین، ایمان، علم، فقه و قرآن و فقط به عبادت خداوند و جهاد و تمسک به حقایق ایمان مشغول بودند؛ محمد بن ابی بکر، محمد بن ابی حذیفه، مالک بن حارث اشتر نخعی، ثابت بن قیس نخعی، کمیل بن زیاد... و حبة بن جوین عرنی و دیگران هستند که هنگام کشته شدن عثمان در مدینه بودند و همگی با کمال رضایت به پیشوایی امیرالمؤمنین (ع) تسلیم شدند و با او بیعت کردند، که با هر کس بجنگند، ایشان هم بجنگند و با هر کس صلح کند، ایشان هم با او صلح کنند، و اینکه در یاری دادن او هرگز به جنگ پشت نکنند. و آنان در همه جنگهای امیرالمؤمنین (ع) همراهش بودند و حتی یک تن از ایشان از شرکت در جنگ خودداری نکرد و برخی از آنان در راه یاری دادن علی (ع) شهید شدند و برخی همچنان بر راه خود پایدار ماندند تا هنگامی که علی (ع) به شهادت رسید و آنان که پس از آن حضرت باقی ماندند، همچنان بر ولایت او بودند و اعتقاد داشتند که علی (ع) برای امامت از همگان برتر بوده است[۷۶][۷۷].
حبّه از اعضای شرطة الخمیس
برقی مینویسد: اصحاب امیر المؤمنین (ع) که شرطة الخمیس نامیده میشدند، شش هزار نفر بودند. علی بن حکم میگوید: آنها کسانی بودند که امیرالمؤمنین (ع) به ایشان فرمود: من شرط میکنم با شما درباره بهشت شرط میکنم و بر طلا و نقره شرط نمیکنم، زیرا پیامبر (ص) ما به اصحابش فرمود: «من نیز بهشت را برای شما شرط میکنم و در روز جنگ جمل به عبدالله بن یحیی حضرمی فرمودند: «بشارت باد بر تو ای پسر یحیی! که تو و پدر تو به تحقیق از شرطه الخمیس اید و پیامبر (ص) به من از نام تو و پدر تو خبر داده و خدای تعالی شما را به زبان مبارک پیامبر (ص) خود شرطة الخمیس نام نهاده است». برقی نام ابوبکر بن حزم، حجر بن عدی کندی، اصبغ بن نباتة، کمیل بن زیاد نخعی، مالک بن حارث اشتر نخعی و حبة بن جوین را جزو شرطة الخمیس آورده است[۷۸][۷۹].
جنگ جمل
حبه عرنی گوید: «یک سال پیش کشته شدن عثمان بن عفان از حذیفة بن الیمان شنیدم که میگفت: گویا میبینم که گروهی مادر شما حمیرا (عائشه) را بر شتر سوار نموده، پیش میرانند، و شما هم اطراف و جوانب آن شتر را گرفته اید، و قبیله ازد که خدا آنها را به دوزخ برد- با او هستند، و بنوضبّه که خدا قدمهایشان را بشکند یاران اویند».
چون روز جنگ جمل فرا رسید و مردم به کارزار پرداختند، جارچی امیر المؤمنین (ع) صدا زد: «(امام میفرماید) هیچ یک از شما جنگ را آغاز نکند تا من به شما فرمان دهم»؛ گوید: دشمن به طرف ما تیر انداخت، پس ما گفتیم: ای امیر مؤمنان ما را هدف تیر ساختهاند؛
فرمود: «دست نگه دارید!» دوباره به سوی ما تیر انداختند و چند نفر از ما را کشتند؛ گفتم: ای امیر مؤمنان ما را کشتند! حضرت فرمود: «احْمِلُوا عَلَى بَرَكَةِ اللَّهِ»؛ با پشتیبانی و برکت خدا حمله کنید. پس ما به حمله پرداختیم و نیزهها را در بدن یکدیگر فرو میبردیم تا جایی که اگر کسی راه میرفت، بر روی نیزه پا میگذاشت؛ سپس جارچی علی (ع) صدا زد: «عَلَيْكُمْ بِالسُّيُوفِ»؛ با شمشیر حمله کنید. و ما چنان با شمشیر بر کلاه خودشان میکوفتیم که تیزی شمشیرمان کند میشد؛ سپس جارچی امیرالمؤمنین (ع) صدا زد: «عَلَيْكُمْ بِالْأَقْدَامِ»؛ پاهایشان را بزنید و قدمهایشان را بشکنید؛
گوید: هیچ روزی مانند آن روز ندیدیم که ساقهای پا قطع شده باشد، و من یاد سخن حذیفه افتادم که گفت: «یاران او بنی ضبّهاند و گفت: خدا قدمهایشان را بشکند» و دانستم که دعایش مستجاب شده است. سپس جارچی امیرالمؤمنین (ع) صدا زد:«عَلَيْكُمْ بِالْبَعِيرِ فَإِنَّهُ شَيْطَانٌ» کار شتر را تمام کنید که آن شیطان است، و مردی با نیزهاش به آن زد، و دیگری یکی از دستهایش را برید و شتر به زمین نشست و نعرهای کشید، و عائشه فریاد بلندی برآورد و همه مردم از اطرافش گریختند. سپس جارچی امیرالمؤمنین (ع) صدا زد: «زخمیها را نکشید، و فراریان را دنبال نکنید، و هر کس به خانه رفت و در را بر روی خود بست، در امان است، و هر کس اسلحه خود را زمین گذارد، در امان است»[۸۰].
منصور بن أبی الأسود نیز از مسلم اعور، از حبه عرنی نقل میکند که گفته است: به خدا سوگند گویی من اکنون آن مردی را که به شتر عایشه ضربه زد، میبینم؛ شمشیر را به پاشنه شتر زد و شتر به پهلو خوابید و گویی اکنون صدای نعره آن شتر را میشنوم و هرگز نعرهای آن چنان نشنیده بودم و چون شتر پی شد و بندهای هودج را بریدند، آن را از پشت شتر برداشتند و مردم بصره از هر سو گریختند و پراکنده شدند. سپس عمار بن یاسر و محمد بن ابی بکر پس از آنکه بندها را بریدند، هودج را برداشتند و بر زمین نهادند.
پس علی (ع) آمد و کنار هودج ایستاد و در حالی که عایشه همچنان در آن بود با ته نیزه به هودج زد و گفت: «ای حمیراء! آیا پیامبر (ص) به تو فرمان داده بودند که این راه را بپیمایی؟» و عمار بن یاسر فریاد میزد که هیچ زخمی را نکشید و هیچ گریخته و پشت به جنگ کرده را تعقیب نکنید. و دیدم که ابان و سعید، پسران عثمان بن عفان را به حضور علی (ع) آوردند و چون برابر امیرالمؤمنین (ع) ایستادند، یکی از حاضران گفت: «ای امیرالمؤمنین (ع) این دو را بکش!»
فرمود: «چه بد سخنی میگویید! من که به همه مردم امان دادهام، این دو را بکشم؟» سپس به آن دو رو کرد و فرمود: «از گمراهی خود باز گردید و هر کجا میخواهید، بروید و اگر دوست داشته باشید میتوانید پیش من بمانید و من خویشاوندی شما را پاس خواهم داشت»؛ آن دو گفتند: «ای امیرالمؤمنین! ما با تو بیعت میکنیم»، و بیعت کردند و برگشتند[۸۱][۸۲].
حبّه و جنگ صفین
نصر بن مزاحم مینویسد: از حبه عرنی برایم نقل کردهاند که حبّه گفته است: به فرمان علی بن ابی طالب (ع)، حارث اعور در میان مردم مدائن چنین ندا داد: «هر که از رزمندگان است، هنگام نماز عصر به امیر مؤمنان (ع) بپیوندد»؛ پس در همان ساعت، همه به او پیوستند. سپس خدا را سپاس گفت و ستایش کرد و گفت: «اما بعد؛ من از تأخیر شما در پذیرفتن دعوت بسیج عمومی که گفته بودم و جدایی شما از دیگر همشهریانتان شگفت زده شدم که چرا در این خانهها که اهلش مردمانی ستمگرند و بیشتر ساکنانش راه هلاک میسپارند، ماندهاید. (از خود میپرسیدم چرا اینان) به معروفی، امر، و از منکری نهی نمیکنند؟» مردم گفتند: ای امیر مؤمنان، ما منتظر رأی و فرمان شما بودیم، (اینک) هر دستوری که میخواهی بفرما!«
آن گاه (علی (ع)) رهسپار شد و عدی بن حاتم را به سرپرستی ایشان گمارد که او نیز سه روز ماند و سپس با هشتصد نفر از آنان از شهر بیرون آمد، و فرزندش یزید را به جای خود گذارد که او نیز بعدها با چهارصد نفر دیگر از آنان خود را به وی رساند و با هم به علی (ع) پیوستند، و علی (ع) همچنان آمد تا به انبار[۸۳] رسید و دهقانان آن سرزمین، خوشحال به استقبالش آمدند. آن دهقانان چون ایشان را دیدند، پیاده شدند و به دویدن در رکابش پرداختند؛ پس امام (ع) به ایشان گفت: «این چارپایان که با خود آورده اید برای چیست؟ و از این کار که میکنید (و پیاده شدن و دویدن) چه قصدی دارید؟» گفتند: «این کار رسم ماست و ما با این کار فرمانروایان خود را بزرگ میداریم و به ایشان احترام میگذاریم. اما این چارپایان، پیشکش برای شماست و ما برای شما و مسلمانان غذا و برای چارپایانتان علوفه بسیار فراهم کردهایم»؛ امام (ع) گفت: «اما اینکه میگویید: رسم شماست که فرمانروایان را بدین گونه گرامی و بزرگ میدارید؛ به خدا سوگند که این دویدن شما برای فرمانروایان سودی ندارد و فقط شما پیکر خویش را به رنج میاندازید؛ دیگر چنین کاری نکنید. اما اگر دوست دارید ما این چار پایان را از شما بستانیم، ما آنها را به حساب خراج از شما میپذیریم. اما درباره خوراکی که برای ما تهیه کردهاید؛ ما دوست نداریم که چیزی از مال شما را جز با پرداخت بهای آن بخوریم»؛
گفتند: «ای امیرمؤمنان! ما آن را ارزیابی میکنیم و سپس بهایش را خواهیم گرفت»؛
گفت: «اگر بهایش را معلوم نکنید، ما به همان آذوقهای که با خود داریم، اکتفا میکنیم».
گفتند: «ای امیرمؤمنان، ما سرپرستانی نامدار از اعراب داریم، آیا تو ما را از اینکه به ایشان پیشکشی بدهیم و آنان را از این که چیزی از ما بپذیرند، نیز منع میفرمایی؟»
فرمود: «همه اعراب شما را دوست دارند، اما بر هیچ یک از مسلمانان روا نیست که پیشکش شما را بپذیرد. و اگر کسی چیزی از شما به زور غصب کند، به ما خبر دهید»؛
گفتند: «ای امیرمؤمنان، ما دوست داریم که پیشکش و بزرگداشت ما پذیرفته شود»؛ پس به ایشان گفت: «آفرین بر شما! ولی ما را بدان نیازی نیست». پس ایشان را ترک کرد و به راه خود ادامه داد[۸۴][۸۵].
حبّه و نقل ماجرای راهب
حبّه روایت کرده است: چون علی (ع) در رقه فرود آمد، در جایی بر ساحل فرات که آن را بلیخ میخواندند، اردوگاه زد و در آنجا راهبی از دیر خویش پایین آمد و به علی گفت: «نزد ما نوشتهای است که از پدران خود به ارث بردهایم و آن را یاران عیسی بن مریم (ع) نوشتهاند؛ آن را به تو عرضه میدارم»؛ علی (ع) فرمود: «بسیار خوب، در آن چه نوشته است؟»
راهب گفت: «به نام خداوند بخشنده مهربان که قضایش را چنین راند و بر) لوح) مسطور چنین رقم زد که در میان مردمی درس ناخوانده، پیامبری از خودشان بر میانگیزد که کتاب و حکمت را به ایشان میآموزد و آنان را به راه خدا راهنمایی میکند، (پیامبری (که درشتی نمیکند، و در بازارها عربده نمیکشد (و غوغا نمیکند(، و بدی را به بدی پاداش نمیدهد، ولی) در عوض) میبخشاید و درمیگذرد. امّت او خداوند را در هر حالی و در هر فراز و نشیبی میستایند و زبانشان به تهلیل و تکبیر و تسبیح رام و هموار است. خداوند او را بر هر چه قصد کند، یاری میدهد، و چون خدا او را به سوی خود خواند، امّتش اختلاف میکنند و سپس متحد میشوند، و چنانکه خدا بخواهد؛ بر آن (همبستگی) بمانند تا اینکه (به حشر پراکنده شوند؛ پس مردی از امّت او بر ساحل این آب رود فرات بگذرد؛ او امر به معروف و نهی از منکر میکند، به حق داوری میراند و در حکمرانی رشوه نمیستاند. دنیا به دیده او از (مشتی) خاکستر (در معرض تندباد) به روزی طوفانی، پستتر و ناچیزتر است، و مرگ برای او از نوشیدن آب به هنگام تشنگی شدید آسانتر و گواراتر؛ در نهان از خدا میترسد و در آشکار خیرخواه اوست؛ در راه خدا از سرزنش هیچ ملامتگری نمیهراسد؛ هر کس از مردم این سرزمین آن پیامبر (ص) را ببیند و به او ایمان آورد، خرسندی و بهشت من پاداش اوست، و هر کس این بنده صالح را دریابد باید او را یاری کند؛ زیرا کشته شدن در کنار او شهادت است». آن گاه راهب گفت: «پس من همراه تو هستم و از تو جدا نمیشوم تا آنچه تو میرسد، به من نیز رسد».
راوی گوید: پس علی (ع) گریست و سپس گفت: «سپاس خدایی را که مرا نزد خود فراموش شده نگذاشته و سپاس خدایی را که مرا جزو نیکان و صالحان نوشته و یاد کرده است». سپس راهب با آن حضرت همراه شد و روز و شب با علی (ع) به سر میبرد تا اینکه روز صفّین کشته شد. چون افراد به دفن کشتگان خود پرداختند، علی (ع) فرمود: «او را بجویید!» چون او را یافتند، بر او نماز خواند و او را به خاک سپرد و فرمود: «او این از ما و از اهل بیت ماست» و بارها برای او آمرزش طلبید[۸۶][۸۷].
حبّه و نقل ماجرای شهادت عمار
حبة بن جوین عرنی گوید: «روزی من به حذیفه بن یمان (یار پیامبر (ص)) گفتم: برای ما حدیث بگو زیرا ما از فتنه و فساد میترسیم (که مردم به فتنه و اختلاف دچار شوند)؛ حذیفه گفت: «شما به فرقهای که ابن سمیه (عمار که مادرش سمیه نام داشت) در صف آن قرار گرفته است، بگروید؛ زیرا پیامبر (ص) فرمود: «گروه متجاوز ستمگر گمراه و منحرف از راه راست او را خواهند کشت و آخرین روزی او هم شیر آمیخته به آب خواهد بود».
حبّه گوید: من شاهد بودم که در همان روز که عمار کشته شد، گفت: «آخرین روزی مرا در این دنیا بیاورید». پس برای او یک قدح بزرگ شیر آوردند که آن قدح دسته سرخ فام داشت و حذیفه در نقل حدیث پیامبر (ص) به اندازه سر موئی خطا نکرد؛ آن گاه عمار (هنگام حمله) گفت: «به خدا سوگند اگر آنها ما را بزنند تا به نخلستان هجر برسیم، باز هم من معتقد هستم و خواهم بود که ما بر حق هستیم و آنها بر باطل هستند»؛ و بعد از آن کشته شد. قاتل او ابوالغازیه بود و کسی که سر او را برید، ابن حوی سکسکی بود و درباره قتل و قاتلان او چیزهای دیگری هم گفته شده است»[۸۸].
ابن عساکر نیز به نقل از حبه بن جوین مینویسد: هنگامی که عمار به شهادت رسید، منادی ندا داد: «کسانی که در جنگ با اهل شام شک داشتند، کجایند؟» عمار کشته شد[۸۹]. او در جای دیگری مینویسد: حبه بن جوین به نقل از حذیفه میگوید: از پیامبر (ص) شنیدم که به عمار فرمود: عمار! تو را گروه ظالم خواهد کشت[۹۰].
شیخ مفید به نقل از حبه عرنی مینویسد: عبدالله بن عمر دو مرد را دید که درباره عمار با هم نزاع میکنند و هر کدام خود را قاتل او میداند؛ پس گفت: «درباره این نزاع دارند که کدام زودتر به دوزخ میروند!» و سپس گفت: از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: «کشنده و لخت کننده عمار در دوزخ است». این خبر به معاویه رسید، گفت: «ما او را نکشتیم؛ آنکه او را به جبهه آورد، او را کشت!»[۹۱].[۹۲]
حبّه و جنگ نهروان
ذهبی مینویسد: حبّه از شیعیان علی (ع) بود که همراه او در نهروان حضور[۹۳] داشت. خطیب بغدادی مینویسد: حبّه همراه با علی (ع) در جنگ نهروان شرکت کرد. سپس به نقل از حبه عرنی مینویسد: هنگامی که از جنگ نهروان فارغ شدیم، مردی گفت: «به خدا قسم! بعد از امروز هیچ حروری[۹۴] زاده نخواهد شد»؛ علی (ع) فرمود: «صبر کن و چنین حرفی نزن! به آن کسی که دانه را شکافت، و انسان را آفرید، ایشان در صلب مردان و رحم زنان هستند و زایل نمیشوند تا اینکه طایفهای از ایشان در بین النهرین خروج کنند و مردی از اولاد من بر ایشان خروج میکند و آنان را نابود میکند؛ پس از آن هرگز برنمیگردند»[۹۵][۹۶].
حبّه و نقل مناجات امام علی (ع)
سید ابن طاووس با واسطه از حبة بن جوین نقل میکند که گفته است: شبی من و نوف در محوطه دارالاماره خوابیده بودیم که ناگهان در اواخر شب، امیر المؤمنین (ع) را دیدیم که که مانند شخص سرگشته دست خویش را بر دیوار گذاشته و این آیه را تا آخر تلاوت میکند: ﴿إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ...﴾[۹۷][۹۸]. وی میگوید: حضرت این آیات را میخواند و به سان شخص سرگشته راه میرفت. تا اینکه فرمود: «ای حبّه، آیا خوابیدهای یا بیداری؟»، گفتم: بیدارم؛ شما که چنین میکنید، پس ما چگونه باید باشیم؟ چشمان حضرت پر از اشک شد و گریست و سپس فرمود: «ای حبّه، برای خداوند مقامی است، و برای ما در پیشگاه او جایگاهی است و هیچ کدام از اعمال ما بر او پوشیده نیست. ای حبّه، خداوند نسبت به تو و من از رشته رگ گردن نزدیکتر است؛ ای حبّه، هیچ چیز نمیتواند من و تو را از دید خداوند پنهان دارد». سپس فرمود: «ای نوف، آیا خوابیدهای؟» نوف که خوابیده بود، از خواب بیدار شد و گفت: «خیر، یا امیرالمؤمنین، بیدار نیستم؛ امشب بسیار گریستم»؛ پس آن حضرت فرمود: «ای نوف، اگر در این شب از خوف خداوند بسیار بگویی، فردای قیامت در پیشگاه خداوند چشمانت روشن خواهد شد؛ ای نوف، هیچ قطرهای از چشم انسان به خاطر ترس از عظمت خدا به زمین نمیریزد، مگر اینکه دریاهای آتش جهنم را خاموش میسازد؛ ای نوف، مقام و منزلت هیچ کس از مقام کسی که از ترس عظمت خدا بگرید، و در راه خشنودی خدا دوست و یا دشمن بدارد، بزرگتر و والاتر نیست؛ ای نوف، هر کس در راه خرسندی خدا دوست بدارد، هیچ کس را بر محبت او مقدّم نخواهد داشت، و هر کس در راه خشنودی خدا دشمن بدارد، خیری به دشمنان خویش نمیرساند. و در این حال، کاملاً به حقایق ایمان دست خواهد یافت»؛ سپس حضرت چنین فرمود: «از خداوند بیم داشته و بپرهیزید، که من شما را بیم دادم».سپس در حال عبور میفرمود: «خداوندا! ای کاش میدانستم که در حال غفلتهایم آیا از من روی میگردانی، یا به من مینگری؟ و ای کاش میدانستم که در خواب طولانی و شکر و سپاس اندکم در برابر نعمتهایت، حالم چگونه است؟»
حبّه و نقل روایات از امام علی (ع)
اسلام آمدن امام علی (ع)
از حبه عرنی نقل شده است: در یکی از روزها که حضرت امیرالمؤمنین (ع) بر فراز منبر بود، چنان خندید که دندانهای مبارکش ظاهر شد، من تا آن روز آن حضرت را چنین خندان ندیده بودم؛ سپس فرمود: «در این هنگام، به یاد ابوطالب افتادم؛ روزی هنگامی که در زیر درخت خرما همراه با پیامبر اکرم (ص) نماز میگزاردم، ابوطالب ظاهر شد و گفت: «ای برادر زاده چه میکنی؟» پیامبر (ص) او را به پذیرش اسلام دعوت کرد؛ ابوطالب گفت: «در آن چه انجام میدهید، ایرادی نیست». سپس علی (ع) سه بار فرمود: «پروردگارا! سراغ ندارم کسی از این امت را جز رسول خدا (ص) که پیش از من که برای اطاعت و عبادت در برابر تو سر به خاک گذاشته باشد». پس از آن، علی (ع) فرمود: «همانا هفت سال[۱۰۱] و به نقلی پنج سال[۱۰۲]) پیش از دیگران، به عبادت خدا پرداختم». همچنین از حبه عرنی روایت شده است که گفت: پیامبر (ص) روز دوشنبه مبعوث شد و علی (ع) روز سه شنبه به آن حضرت ایمان آورد [۱۰۳][۱۰۴].
سعد بن ابی وقاص و مناقب امام علی (ع)
از حبة بن جوین نقل شده است که مردی به سعد بن ابی وقاص گفت: «آیا علی بن ابی طالب (ع) تو را برای جنگ جمل دعوت کرد اما تو نپذیرفتی؟»
سعد بن ابی وقاص گفت: «نمیدانستم کار خطایی میکنم، یا راه درست را انتخاب کردهام، ولی در هر حال، به علی (ع) سه خصلت عطا شده است که اگر یکی از آنها به من عطا میشد، برایم از دنیا و هر آن چه در آن است، دوست داشتنیتر بود: پیامبر (ص) در روز غدیر خم از او دعوت کرد و او را ستود و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ اَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ»؛ و او در روز خیبر چشم درد داشت و نمیدید؛ پس پیامبر (ص) آب دهان خود را بر چشمش مالید و خیبر به دست او فتح شد؛ و پیامبر (ص) منزل علی (ع) را در مسجد نگه داشت و عباس و حمزه بن عبدالمطلب را از مسجد بیرون کرد؛ پس گفتند: «ما عموهای تو هستیم؛ ما را اخراج کردی و علی (ع) را نگه داشتی؟» پیامبر (ص) فرمود: «من شما را اخراج نکردم و او را ساکن نگردانیدم، بلکه این کار خدا بود»[۱۰۵][۱۰۶].
گناهان، سه گونهاند
عبدالرحمن بن حماد در حدیثی مرفوع نقل میکند که امیرالمؤمنین (ع) در کوفه و روی منبر خدا را ستود و سپس فرمود: «ای مردم! همانا گناهان سه گونهاند» و از سخن گفتن خودداری فرمود؛ پس حبه عرنی به ایشان گفت: «ای امیر مؤمنان! فرمودی گناهان سه گونهاند و ساکت شدی؟» فرمود: میخواستم آنها را شرح دهم ولی تنگی نفسی بر من عارض شد که میان من و سخنم حائل شد؛ آری گناهان سه گونهاند: گناهی که آمرزیده است، و گناهی که آمرزیده نشود، و گناهی که من بر صاحبش هم امیدوار و هم بیمناکم»[۱۰۷]؛
حبّه گفت: «ای امیر مؤمنان، آنها را برای ما بیان فرما!»
فرمود: «آری؛ اما گناه آمرزیده گناه آن بندهای است که خداوند او را در دنیا به خاطر گناهش عقوبت کند؛ پس خدا بردبارتر و کریمتر از آن است که بنده خود را دو بار عقوبت کند؛ و اما گناهی که آمرزیده نشود، ستمکاریهایی است که برخی بندگان به برخی میکنند؛ زیرا چون خواست خداوند تبارک و تعالی با فرستادن پیامبران و احکام بر خلقش عیان شد، به خودش سوگند یاد کرد و فرمود: «به عزت و جلالم سوگند که ستم هیچ ستمکاری بدون کیفر نخواهد ماند؛ گرچه زدن مشتی به مشتی یا مالیدن دستی به دستی و یا شاخ زدن شاخداری به بیشاخی باشد؛ پس بندگان را به خاطر یکدیگر، قصاص کند تا ستمی از کسی بر کسی نماند؛ سپس آنها را برای حساب برانگیزد؛ و اما گناه سوم گناهی است که خداوند بر خلقش پنهان داشته، و توبه از آن را بر گنهکار روزی کرده، و او به وضعی در آمده که از گناهش بیمناک و به پروردگارش امیدوار است؛ پس ما برای او (یعنی این شخص گنهکار) همان حال را داریم که خودش آن حال را برای خود دارد؛ برای او امید رحمت داریم، و نیز بر او از عذاب بیمناکیم»[۱۰۸].
ارواح مؤمنین و وادی السلام
حبه عرنی گوید: «روزی با امیر المؤمنین علی (ع) از کوفه خارج شدیم و به وادی السلام رسیدیم؛ امام (ع) آنجا ایستاد، مثل اینکه با گروهی صحبت میکرد؛ پس من هم ایستادم؛ آن قدر که خسته شدم؛ پس نشستم و از نشستن نیز خسته شدم؛ دوباره آن قدر ایستادم که خسته شدم؛ پس دوباره نشستم به طوری که خسته شدم؛ پس ردایم را جمع کردم و گفتم: یا امیرالمؤمنین (ع) دلم به حال شما سوخت که اینقدر ایستادی؛ ساعتی استراحت کن؛ پس ردایم را انداختم تا بر آن بنشیند. امام علی (ع) فرمود: «حبّه! این، انس و الفت مؤمن است با یکدیگر»؛ گفتم: آنها هم چنین هستند؟ فرمود: «آری؛ اگر پرده از چشم تو برداشته شود، خواهی دید که دسته دسته با هم نشستهاند و به صحبت مشغول هستند»؛ گفتم: اینها جسم هستند یا روح؟
فرمود: «روح هستند؛ هر مؤمنی که در هر گوشه زمین از دنیا برود، به روح او میگویند، برو به وادیالسلام؛ این سرزمین، بقعهای از جنّت عدن است»[۱۰۹][۱۱۰].
دو چیز نگرانکننده
حبه عرنی گوید: از امیرالمؤمنین علی (ع) شنیدم که میفرمود: «من از دو چیز بر شما نگرانم: داشتن آرزوی دراز و پیروی از خواهش دل؛ اما آرزوی دراز آخرت را از یاد انسان میبرد، و پیروی از خواهش انسان را از پذیرش حق باز میدارد؛ به راستی که دنیا پشت کرده و در حال رفتن است و آخرت رو کرده، در حال آمدن است، و هر کدام فرزندانی دارند؛ پس، از فرزندان آخرت باشید، نه از فرزندان دنیا، که امروز روز عمل است، نه پاداش، و فردا روز پاداش است، نه عمل[۱۱۱][۱۱۲].
قیام قائم (ع)
مزنی از حارث بن حصیره از حبه عرنی نقل میکند: امیرالمؤمنین (ع) فرمود: گوئی هم اکنون به شیعیانمان در مسجد کوفه مینگرم که خیمهها زدهاند و قرآن را بدانگونه که نازل شده است، به مردم میآموزند؛ بدانید: چون آن حضرت قیام کند، خرابی آن را بازسازی و قبله آن را استوار خواهد ساخت»[۱۱۳][۱۱۴].
فضیلت مسجد کوفه
حبه عرنی و میثم تمار گویند: روزی مردی خدمت علی (ع) آمد و گفت: «یا امیرالمؤمنین، من مقداری توشه، تهیه و راحلهای هم آماده کردهام، و کارهایم را هم انجام دادهام و میخواهم به بیت المقدس بروم»؛ علی (ع) به او فرمودند: «مرکب سواری خود را بفروش و توشهات را هم بخور و به مسجد کوفه برو و در آنجا عبادت کن؛ مسجد کوفه یکی از مساجد چهارگانه است که خواندن دو رکعت نماز در آن معادل ده رکعت است که در سایر مساجد خوانده شود؛ خیرات و برکات آن مسجد تا دوازده میل ادامه دارد، و همانجا را که شما از آن آمدهاید نیز شامل میشود. و این مسجد، بزرگتر بوده و در حدود هزار زرع آن از بین رفته است. طوفان نوح (ع) از زاویه آن مسجد شروع شد و آب از زمین آن فوران کرد و همه جا را فرا گرفت. ابراهیم (ع) در کنار ستون پنجم آن نماز گذارده و عصای موسی (ع) در آن مسجد است، و درخت کدو در آنجا روئید؛ یغوث و یعوق که فاروق نامیده میشوند، در آنجا هلاک شدند؛ کوههای اهواز از آنجا پیدا شدند؛ مسجد کوفه نمازگاه نوح (ع) است و روز قیامت هفتاد هزار نفر از آنجا محشور میشوند که حساب و عذابی ندارند؛ وسط آن یکی از باغهای بهشت است و در آنجا سرچشمههائی هستند که میدرخشند و چشمههای پلیدیها را از بین میبرند، و مؤمنان را پاک میکنند چشمهای از شیر، چشمهای از روغن و چشمهای از آب است. سمت راست مسجد محل ذکر خدا است، و سمت چپ آن محل مکر و فریب و شیطنت. اگر مردم میدانستند در مسجد کوفه چه خیری است، با خزیدن روی زمین هم خود را به آنجا میرسانیدند»[۱۱۵][۱۱۶].
نشان مؤمن و منافق
حبه عرنی گوید: علی (ع) فرمود: «خداوند پیمان هر مؤمن را به محبت من و پیمان هر منافق را هم به بغض من گرفته است؛ اگر من مؤمن را با شمشیر بزنم، مرا دشمن نخواهد گرفت و اگر دنیا را در کام منافق بریزم، مرا دوست نخواهد داشت»[۱۱۷][۱۱۸].
محبت امام علی (ع)
حبه عرنی گوید: امام علی (ع) فرمود: «ای حبّه! هر کس مرا دوست بدارد، در قیامت با من خواهد بود؛ همانا اگر همه روزها روزه بگیری و همه شبها را به نماز و عبادت بایستی و میان صفا و مروه (یا رکن و مقام) کشته شوی، خداوند تو را در عطا قیامت با همان کسی که در هوای او هستی، محشور خواهد کرد؛ اگر او بهشتی است، در بهشت و اگر جهنمی است، در جهنم خواهی بود»[۱۱۹][۱۲۰].
الواح زمردین
حبه عرنی گوید: «از امیرالمؤمنین (ع) شنیدم که میفرمود: یوشع بن نون، وصی موسی بن عمران(ع) بود، الواح موسی (ع) از زمرد سبز بود. و وقتی موسی (ع) (به خاطر کار سامری) خشمگین شد، الواح را از دست خود انداخت که بعضی از آنها شکست و بعضی باقی ماند و بعضی نیز بالا رفت؛ پس از تسکین خشم موسی (ع) یوشع بن نون گفت: «آیا در نزد تو توضیح آنچه در الواح بود، هست؟ موسی گفت: «آری»؛ پس آن را پیوسته گروهی از گروهی دیگر به ارث میبرند تا اینکه به دست چهار دسته از اهل یمن رسید؛ پس خداوند محمد (ص) را مبعوث کرد؛ این خبر به آنها رسید، گفتند: «این پیامبر چه میگوید؟»
مردم گفتند: «او شراب و زنا را حرام کرده است و به داشتن اخلاق خوب و خوش رفتاری با همسایه دستور میدهد»؛ گفتند: «او شایستهتر است به داشتن این الواحی که در دست ماست» پس قرار گذاشتند آنها را در فلان ماه به نزد ایشان ببرند. پس خداوند به جبرئیل وحی کرد که به نزد پیامبر (ص) راه برو و جریان را به ایشان بگو؛ جبرئیل آمد و به پیامبر اسلام (ص) گفت: « فلان کس و فلان کس وارث الواح موسی (ع) شدهاند؛ آنها در فلان ماه و فلان شب الواح را برای شما میآورند». آن شب پیامبر اکرم (ص) بیدار بود تا اینکه آنها آمدند و در خانه را کوبیدند، در حالی که میگفتند: یا محمد! پیامبر (ص) فرمود: «آری؛ فلان کس پسر فلان کس و فلان کس پسر فلانی و یا فلان کس پسر فلان کس، کجاست آن کتابی که به ارث از یوشع بن نون وصی موسی بن عمران (ع) به شما رسیده است؟»
گفتند: «ما شهادت میدهیم به اینکه خدائی جز خدای یکتا نیست «وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ» و اینکه محمد (ص) پیامبر اوست؛ به خدا قسم! از وقتی که آن در اختیار ما قرار گرفته تا کنون کسی جز شما از آن اطلاع نداشته است؛ پس پیامبر (ص) کتاب را از آنها گرفت و آن، کتابی به زبان عبرانی دقیق است؛ پیامبر (ص) آن را به من داد و من آن را زیر سر خود قرار دادم و تا صبح با من بود، در حالی که به زبان عربی تبدیل شده بود و آن، کتابی است که علم هر آنچه خداوند خلق کرده، از آسمانها و زمین، تا روز قیامت، در آن است»[۱۲۱][۱۲۲].
حزب خدا و شیطان
حبة بن جوین گوید: امیرمؤمنان (ع) فرمود: «ما اهل بیت برگزیدگان خدا هستیم؛ پیشینیان ما پیامبراناند؛ حزب ما حزب الله است و گروه متجاوز و ستمپیشه حزب شیطاناند؛ هر کس ما و دشمن ما را یکسان بداند، از ما نیست»[۱۲۳][۱۲۴].
خلقت آدم (ع)
از حبه عرنی نقل شده است که امام (ع) فرمودند: «خداوند عز و جل آدم (ع) را از سطح روی زمین آفرید، پس در او شوره و نمک و بوی خوش بود و همانطور در فرزندانش نیز صالح و طالح دیده میشود»[۱۲۵][۱۲۶].
حبّه و سؤال درباره عمر و ابوبکر
عبدالرحمان بن جندب از پدرش روایت میکند: روزی عمرو بن حمق، حجر بن عدی، حبه بن جوین، حارث اعور و عبدالله بن سبا نزد امیر المؤمنین (ع) آمدند و این ملاقات هنگامی صورت گرفت که مصر، فتح و محمد بن ابی بکر کشته شده بود، و علی (ع) بسیار اندوهگین بودند. پس آنها از امیر المؤمنین (ع) پرسیدند: «نظرت درباره ابوبکر و عمر چیست؟»
علی (ع) فرمودند: «مگر اکنون از همه کارها فارغ شدهاید که فقط داشتن پاسخ این سؤال باقی مانده است؛ اینک مصر از دست رفته است و شیعیان من در آنجا کشته شدهاند؛ اما من درباره سؤال شما مطالبی خواهم نوشت و مسائل را در آنجا توضیح خواهم داد، و از شما میخواهم که حق مرا حفظ کنید، و آن را ضایع نسازید؛ آن نوشته را برای شیعیان من بخوانید و همواره با حق باشید و حق را یاری کنند»[۱۲۷][۱۲۸].
سرانجام
درباره سال وفات حبّه نقلهای متعددی نقل شده است، وفات او را بین سالهای[۱۲۹]۷۰،[۱۳۰]۷۱، ۷۵[۱۳۱]، ۷۶[۱۳۲]،[۱۳۳]۷۷ و ۷۹ ق[۱۳۴] نقل کردهاند. مسجدی نیز به نام وی معروف بوده است[۱۳۵][۱۳۶].
منابع
پانویس
- ↑ نسب کامل حبه چنین نقل شده است: حبه بن جوین بن علی بن فهم (عبدنهم) بن مالک بن غانم بن مالک بن هوازن بن عرینه بن نذیر بن قسر (مالک) بن عبقر بن أنمار بن اراش بن عمر بن الغوث بن نبت بن مالک بن زید بن کهلان بن سبأ. (تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۸، ص۲۷۰(و نیز ر. ک: اسدالغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۴۴۰؛ الإصابه، ابن حجر، ج۲، ص۱۴۱؛ تهذیب الکمال، مزی، ج۵، ص۳۵۱؛ جمهره انساب العرب، ابن حزم، ص۳۸۸؛ طبقات خلیفه، خلیفه بن خیاط، ص۲۵۴؛ المسترشد فی الإمامة، طبری، ص۹۶. نام پدرش را اغلب، جوین نقل کردهاند. نیز ر. ک: رجال الطوسی، طوسی، ص۶۰؛ تاج العروس، زبیدی، ج۱، ص۴۰۱؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۷۷؛ اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج۲، ص۴۱۹.
- ↑ رجال الطوسی، ص۶۰؛ رجال البرقی، برقی، ص۶؛ رجال ابن داوود، ابن داوود، ص۹۸؛ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۲۱۴.
- ↑ رجال الطوسی، ص۹؛ معجم رجال الحدیث، خویی، ج۵، ص۱۹۲.
- ↑ رجال الطوسی، ص۶۰؛ رجال البرقی، ص۶؛ تاج العروس، زبیدی، ج۱، ص۴۰۱؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۴۵۹؛ شرح الأخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۲، ص۳۶۹؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۲، ص۱۵۴؛ الجرح والتعدیل، ابن ابی حاتم الطوسی رازی، ج۳، ص۲۵۳؛ لسان المیزان، ابن حجر، ص۱۹۳.
- ↑ رجال الطوسی، ص۶۰؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۷۶-۷۷؛ نقد الرجال، تفرشی، ج۱، ص۳۹۶ (پاورقی).
- ↑ معجم رجال الحدیث، ج۵، ص۱۹۲.
- ↑ رجال الطوسی، ص۶۰؛ رجال ابن داود، ص۹۸؛ معجم رجال الحدیث، ج۵، ص۱۹۲؛ منهج المقال، استرآبادی، ج۳، ص۳۰۸؛ قاموس الرجال، ج۳، ص۷۴. البته شوشتری در جای دیگری مینویسد: و قول شیخ که میگوید: و کنیه حبه ابوقدامه نیست؛ زیرا به روشنی بیان نمیکند که کنیهاش چیست؛ اگر میگفت: و کنیته ابوقدامه؛ کنیته زائد بود، ولی اگر میگفت: حبه بن جوین العرنی ابوقدامه، مراد را خوب میرساند و اما درباره این قولش: و قیل جویه العرنی که مصنف نقل کرده و این قولش: و قیل: ابن حویه العرنی که وسیط نقل کرده است؛ باید بگوییم، اگر نقل اول، صحیح باشد؛ معنایش این است که اسمش حبه و به نقلی جویه است و اگر نقل دوم، صحیح باشد؛ معنایش این است که کنیهاش ابوقدامه یا ابن حویه است. (ر. ک: قاموس الرجال، ج۳، ص۷۶-۷۷).
- ↑ رجال الطوسی، ص۶۰؛ جامع الرواه، اردبیلی، ج۱، ص۱۷۷.
- ↑ المعیار و الموازنه، اسکافی، ص۱۳۶ (با عنوان حرمه بن حوبه العرنی آورده است).
- ↑ رجال الطوسی، ص۹۴، پاورق؛ معجم رجال الحدیث، خویی، ج۵، ص۱۹۲.
- ↑ ابن داوود مینویسد: به عرینه بن عرین بن بدر بن قسر منسوب است. (رجال ابن داوود، ص۹۸). زبیدی نوشته است: عرینه مثل جهینه قبیلهای از عرب در بجیله است و ایشان همان عرینه بن نذیر بن قسر بن عبقر هستند و عرنیون مرتدی از ایشان هستند که شتر پیامبر را راندند و چشم ساربان را کور کردند و پیامبر چشمشان را کور کرد(تاج العروس، ج۱۸، ص۳۷۶). فیروزآبادی مینویسد: احتمال دارد عرنی به ضم عین، نسبت به عُرنه باشد؛ مثل هُمزه و جایی در عرفات است که جزو موقف نیست. (قاموس المحیط، ص۲۴۷(. همچنین وی به عرینه (تیرهای از قبیله بجیله(منسوب، و از این رو به غرنی و بجلی مشهور است. (رجال الطوسی، ص۶۰؛ الانساب، سمعانی، ج۴، ص۱۸۲؛ جمهره انساب العرب، ابن حزم، ص۳۸؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۶، ص۲۱۶؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۲، ص۱۵۴؛ الجرح والتعدیل، ابن ابی حاتم رازی، ج۳، ص۲۵۳؛ لسان المیزان، ابن حجر، ج۷، ص۱۹۳).
- ↑ وی اهل کوفه بوده و کوفی نیز لقب گرفته است ر. ک: رجال الطوسی، ص۶۰؛ رجال ابن داوود، ص۹۸؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۸، ص۲۷۰؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۴۵۹؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۲، ص۱۵۴؛ لسان المیزان، ابن حجر، ج۷، ص۱۹۳.
- ↑ نیاکان و تبار حبه فرزند جوین از سرزمین یمناند و بدین سبب، به او «یمنی» گفته میشود. (رجال البرقی، ص۶ (با عنوان و أصحابه من الیمن)، الخلاصة، حلی، ص۱۹۴؛ معجم رجال الحدیث، خویی، ص۱۹۲(.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «حبه بن جوین»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۶۹-۲۷۰.
- ↑ المعجم الکبیر، ج۴، ص۸.
- ↑ اسد الغابه، ج۲، ص۲۸۵.
- ↑ الاصابة، ج۲، ص۱۴۱؛ و نیز ر. ک: تهذیب التهذیب، ج۲، ص۱۵۴ - ۱۵۵.
- ↑ کشف الغمه فی معرفه الائمه، ج۱، ص۳۲۰؛ مناقب امیر المؤمنین، کوفی، ج۲، ص۴۶۳. شرح کامل این حدیث در جای خود خواهد آمد.
- ↑ رجال الطوسی، ص۶۰؛ رجال البرقی، ص۶؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۵، ص۳۹۱؛ موسوعه التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۲، ص۵۲۷.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۱۴.
- ↑ رجال الطوسی، ص۹۴.
- ↑ اسدالغابه، ج۳، ص۲۸۵.
- ↑ الاشتقاق، ابن درید، ج۱، ص۵۱۸.
- ↑ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۸، ص۲۷۰ (حبة العرنی کوفی تابعی) و نیز ر. ک: معرفه الثقات، عجلی، ج۱، ص۲۸۱؛ میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ذهبی، ج۱، ص۴۵۰.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «حبه بن جوین»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۷۰-۲۷۱.
- ↑ میزان الاعتدال، ج۱، ص۴۵۰ (من غلاه الشیعه).
- ↑ تقریب التهذیب، ج۱، ص۱۸۲. (و کان غالیا فی التشیع).
- ↑ الثقات، ابن حبان، ج۴، ص۱۸۲.
- ↑ تاریخ الإسلام، ذهبی، ج۵، ص۳۹۱.
- ↑ الاصابة، ج۲، ص۱۴۱.
- ↑ الجرح والتعدیل، ابن ابی حاتم رازی، ج۳، ص۲۵۳؛ عبارت او درباره حبه چنین است: حبه العرنی لیس بشئ.
- ↑ تاریخ بغداد، ج۸، ص۲۷۱-۲۷۰.
- ↑ تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۲، ص۱۵۴ - ۱۵۵؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۸، ص۲۷۱-۲۷۰.
- ↑ تقریب التهذیب، ج۱، ص۱۸۲.
- ↑ معرفه الثقات، عجلی، ج۱، ص۲۸۱. (حبه العرنی الکوفی تابعی ثقه).
- ↑ الکامل. ابن عدی جرجانی، ج۲، ص۴۳۰.
- ↑ مجمع الزواید، ج۹، ص۱۰۳.
- ↑ کتاب الاوائل، ص۷۸.
- ↑ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۸، ص۲۷۰.
- ↑ رجال ابن داوود، ص۹۸؛ مرحوم خویی مینویسد: نسخه کشی از ذکر و مدح حبه خالی است؛ یا سهوی اتفاق افتاده و یا در نسخهای با عنوان حبة عرنی موجود بوده است. (معجم رجال الحدیث، ج۵، ص۱۹۲(.
- ↑ فلاح السائل، ص۲۶۶.
- ↑ الوجیزه فی الرجال، ص۵۱؛ و نیز ر. ک: خاتمه المستدرک، میرزا حسین نوری، ج۱۷، ص۲۳۷؛ منهج المقال، استرآبادی، ج۳، ص۳۰۸؛ تنقیح المقال، مامقانی، ج۱۷، ص۳۲۶.
- ↑ میزان الاعتدال فی نقدالرجال، ذهبی، ج۱، ص۴۵۰.
- ↑ تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۲، ص۱۵۵.
- ↑ الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۱۴۰.
- ↑ الغارات، ج۲، ص۷۹۵.
- ↑ اعیان الشیعه، ج۴، ص۳۸۷: و الرجل (ع) ذنب له الا تشیعه و علی (ع) یرتفع قدره بان یکون معه یوم صفین ثمانون بدریا بل یرتفع قدر من کان معه بکونه معه انی و هو مع الحق و الحق معه یدور معه کیفما دار و لیس فقیرا فی فضله و مناقبه حتی یضاف إلیها کثرة البدریین معه بصفین و هل کانت بدر الا له و به.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «حبه بن جوین»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۷۱-۲۷۴.
- ↑ تاریخ الإسلام، ذهبی، ج۵، ص۳۹۲؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۲، ص۱۵۴ - ۱۵۵؛ خلاصة تذهیب تهذیب الکمال، لخزرجی انصاری یمنی، ص۷۰؛ الجرح والتعدیل، ابن ابی حاتم رازی، ج۳، ص۲۵۳.
- ↑ تاریخ الإسلام، ذهبی، ج۵، ص۳۹۲؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۲، ص۱۵۴-۱۵۵؛ الجرح والتعدیل، ابن ابی حاتم رازی، ج۳، ص۲۵۳.
- ↑ تاریخ الإسلام، ذهبی، ج۵، ص۳۹۲.
- ↑ تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۲، ص۱۵۴- ۱۵۵.
- ↑ جمهرة أنساب العرب، ابن حزم، ص۳۸۸.
- ↑ تاریخ الإسلام، ذهبی، ج۵، ص۳۹۲؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۲، ص۱۵۴ – ۱۵۵؛ الجرح والتعدیل، ابن ابی حاتم رازی، ج۳، ص۲۵۳.
- ↑ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۸، ص۲۶۹؛ معجم رجال الحدیث، خویی، ج۵، ص۱۹۲. (با عنوان ابوالمقذام بدون ذکر نام).
- ↑ تاریخ الإسلام، ذهبی، ج۵، ص۳۹۲.
- ↑ تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۲، ص۱۵۴ – ۱۵۵؛ الجرح والتعدیل، ابن ابی حاتم رازی، ج۳، ص۲۵۳.
- ↑ تاریخ الإسلام، ذهبی، ج۵، ص۳۹۲.
- ↑ تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۲، ص۱۵۴ – ۱۵۵.
- ↑ الجرح والتعدیل، ابن ابی حاتم رازی، ج۳، ص۲۵۳.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «حبه بن جوین»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۷۵.
- ↑ یعنی او صحابی بوده و تابعی نبوده و حمزه در سال سوم شهید شده و ماجرای سد الأبواب در آن زمان رخ نداده و در سالهای آخر عهد نبوی رخ دادهاست. (استاد یوسفی غروی) همچنین بیشتر، عباس، عموی پیامبر اعتراض میکرده است و نه حمزه (ر. ک: موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۳، ص۵۲۹).
- ↑ کشف الغمة فی معرفة الائمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۲۷؛ مناقب امام امیر المؤمنین، کوفی، ج۲، ص۴۳.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «حبه بن جوین»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۷۵-۲۷۶.
- ↑ اسدالغابه، ج۱، ص۲۸۵.
- ↑ قاموس الرجال، ج۳، ص۷۶.
- ↑ ینابیع الموده، قندوزی، ج۱، ص۱۰۹.
- ↑ الطرائف، سید بن طاووس، ص۱۴۱. وهذه أسماء من روی عنهم حدیث یوم الغدیر ونص النبی (ص) علی علی علیهما الصلاة والسلام والتحیة و الإکرام بالخلافة و إظهار ذلک عند الکافة و منهم من هنأة بذلک: [۱] أبوبکر عبدالله بن عثمان؛ [۲] عمر بن الخطاب؛ [۳] عثمان بن عفان؛ [۴] علی بن ابیطالب (ع)؛... [۸۰] حبة بن جوین العرنی. (الولایه، ابن عقده کوفی، ص۱۵۰- ۱۵۲).
- ↑ مناقب الإمام أمیر المؤمنین، کوفی، ج۲، ص۳۸۰؛ و نیز برای توضیح بیشتر، ر. ک: الغدیر، علامه امینی، ج۱، ص۱۶۸.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «حبه بن جوین»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۷۶-۲۷۷.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۶، ص۸۸-۸۷؛ المصنف، ابن ابی شیبه، ج۷، ص۵۵۴.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «حبه بن جوین»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۷۸.
- ↑ الجمل و النصره لسید العتره فی حرب البصره، شیخ مفید، ص۱۰۹.
- ↑ الامالی، شیخ مفید، ص۵۸. ادامه سخن حبه در بحث جنگ جمل نقل خواهد شد.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «حبه بن جوین»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۷۸.
- ↑ الجمل و النصره لسید العتره فی حرب البصره، ص۱۰۹-۱۱۰. دیگر افرادی که او نام میبرد: صعصعة بن صوحان عبدی، عمر بن زراره نخعی، عبدالله بن ارقم، زید بن الملفق، سلیمان بن صرد خزاعی، قبیصه، جابر، عبدالله، محمد بن بدیل خزائی، عبدالرحمن بن عدیس سلولی، اویس قرنی، هند جملی، جندب ازدی، اشعث بن سوار، حکیم بن جبله، رشید هجری، معقل بن قیس بن حنظله، سوید بن حارث، سعد بن مبشر، عبدالله بن وال، مالک بن ضمره و حارث همدانی هستند.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «حبه بن جوین»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۷۸-۲۷۹.
- ↑ رجال البرقی، ص۶.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «حبه بن جوین»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۷۹-۲۸۰.
- ↑ الامالی، شیخ مفید، ص۵۸-۵۹.
- ↑ الجمل و النصره لسید العتره فی حرب البصره، ص۳۸۲.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «حبه بن جوین»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۸۰-۲۸۲.
- ↑ شهری در کرانه فرات در ده فرسنگی غرب بغداد که ایرانیان آن را «فیروز شاپور» مینامیدند. نخستین کسی که آن را بنیان نهاد، شاپور ذو الاکتاف، پسر هرمز بود و نخستین خلیفه عباسی، أبو العباس سفاح آن را نوسازی کرد و کاخها در آن ساخت و در آنجا زندگی کرد تا در گذشت. گویند، به این دلیل آن را «انبار» آن را نامیدهاند که چون بخت النصر با عربهای وحشی جنگید، اسیرانشان را در آنجا زندانی کرد. ابوالقاسم گوید: انبار مرز بابل است و بدین جهت به آن انبار گویند؛ زیرا انبارهای گندم، جو و کاه که خسروان ساسانی برای فرماندارانشان میفرستادند، در آنجا بود. نام آن «اهراء» بود و چون عربها به آنجا وارد شدند؛ آن را معرب کرده، «انبار» گفتند. (معجم البلدان، یاقوت حموی، ج۱، ص۲۵۷).
- ↑ واقعه صفین، ص۱۴۳-۱۴۴، با اندکی تلخیص.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «حبه بن جوین»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۸۲-۲۸۳.
- ↑ واقعه صفین، نصر بن مزاحم، ص۱۴۷-۱۴۸؛ شرح الأخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۲، ص۳۶۷- ۳۶۹؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۳، ص۲۰۵؛ موسوعة التاریخ الإسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۹۴.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «حبه بن جوین»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۸۴-۲۸۵.
- ↑ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج۳، ص۳۱۰؛ کشف الغمه فی معرفة الائمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۲۲؛ مناقب علی بن ابی طالب، ابن مردویه، ص۱۶۷؛ الدرجات الرفیعه فی طبقات الشیعه، سید علی خان مدنی شیرازی، ص۲۷۹.
- ↑ تاریخ مدینه دمشق، ج۴۳، ص۴۸۰.
- ↑ تاریخ مدینه دمشق، ج۴۳، ص۴۲۸.
- ↑ الامالی، شیخ صدوق، ص۴۰۴.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «حبه بن جوین»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۸۵-۲۸۶.
- ↑ المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ابن جوزی، ج۶، ص۱۸۴؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۵، ص۳۹۲.
- ↑ فرقهای از خوارج منسوب به حروراء. (فرهنگ لاروس، خلیل جر (ترجمه: طبیبیان(، ج۱، ص۸۲۴(.
- ↑ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۸، ص۲۶۹.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «حبه بن جوین»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۸۶-۲۸۷.
- ↑ «بیگمان در آفرینش آسمانها و زمین و پیاپی آمدن شب و روز نشانههایی برای خردمندان است» سوره آل عمران، آیه ۱۹۰.
- ↑ ﴿إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَآيَاتٍ لِأُولِي الْأَلْبَابِ * الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ * رَبَّنَا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَارٍ * رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِي لِلْإِيمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ * رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدْتَنَا عَلَى رُسُلِكَ وَلَا تُخْزِنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّكَ لَا تُخْلِفُ الْمِيعَادَ﴾ «بیگمان در آفرینش آسمانها و زمین و پیاپی آمدن شب و روز نشانههایی برای خردمندان است * (همان) کسان که خداوند را ایستاده و نشسته و آرمیده بر پهلو یاد میکنند و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند: پروردگارا! این (ها) را بیهوده نیافریدهای، پاکا که تویی! ما را از عذاب آتش (دوزخ) باز دار * پروردگارا! هر که را به آتش (دوزخ) درآوری، خوار کردهای و ستمگران را یاوری نخواهد بود * پروردگارا! ما شنیدیم فرا خوانندهای به ایمان فرا میخواند که به پروردگار خود ایمان آورید! و ایمان آوردیم؛ پروردگارا، گناهان ما را بیامرز و از بدیهای ما چشم بپوش و ما را با نیکان بمیران * پروردگارا! و آنچه با پیامبرانت به ما وعده کردی عطا کن و روز رستخیز ما را خوار مگردان؛ بیگمان تو در وعده (خود) خلاف نمیورزی» سوره آل عمران، آیه ۱۹۰-۱۹۴.
- ↑ فلاح السائل و نجاح المسائل، سید بن طاووس، ص۶۶ ۲ - ۲۶۷.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «حبه بن جوین»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۸۷-۲۸۸.
- ↑ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۱، ص۹۹؛ و نیز ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۹۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۳۰؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۲، ص۲۷۲؛ مناقب امیر المؤمنین، کوفی، ج۱، ص۶ ۲۵.
- ↑ الذریه الطاهره، دولابی، ص۶۳؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۹۲؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر؛ ج۴۲، ص۳۰.
- ↑ إعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۳۱۲؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۸۵. برای توضیح بیشتر، ر. ک: المصنف، ابن ابی شیبه، ج۷، ص۴۹۸ و ج۸، ص۴۳؛ مناقب آل ابی طالب، ابنشهرآشوب، ج۱، ص۲۹۱ و ۲۹۷ و ۲۹۹؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۲۹؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۱، ص۳۸۴-۳۸۷.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «حبه بن جوین»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۸۸-۲۸۹.
- ↑ مناقب أمیر المؤمنین، کوفی ۲، ص۴۰۱.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «حبه بن جوین»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۸۹-۲۹۰.
- ↑ اصول کافی، کلینی، ج۲، ص۴۴۳؛ المحاسن، برقی، ج۱، ص۷.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «حبه بن جوین»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۹۰-۲۹۱.
- ↑ فروع کافی، کلینی، ج۳، ص۲۴۳.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «حبه بن جوین»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۹۱.
- ↑ الامالی، شیخ مفید، ص۹۳.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «حبه بن جوین»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۹۲.
- ↑ «إِذَا قَامَ كَسَّرَهُ وَ سَوَّى قِبْلَتَهُ»؛ الغیبه، نعمانی، ص۳۱۸، با تلخیص.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «حبه بن جوین»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۹۲.
- ↑ الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۴۱۴؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۹۷، ص۱۳۹۴.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «حبه بن جوین»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۹۲-۲۹۳.
- ↑ الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۵۲۰؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۴، ص۸۳.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «حبه بن جوین»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۹۳.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۴، ص۱۰۵. «وَ رَوَى جَعْفَرٌ الْأَحْمَرُ عَنْ مُسْلِمٍ الْأَعْوَرِ عَنْ حَبَّةَ الْعُرَنِيِّ قَالَ قَالَ عَلِيٌّ (ع)مَنْ أَحَبَّنِي كَانَ مَعِي أَمَا إِنَّكَ لَوْ صُمْتَ الدَّهْرَ كُلَّهُ وَ قُمْتَ اللَّيْلَ كُلَّهُ ثُمَّ قُتِلْتَ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ أَوْ قَالَ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ لَمَا بَعَثَكَ اللَّهُ إِلَّا مَعَ هَوَاكَ بَالِغاً مَا بَلَغَ إِنْ فِي جَنَّةٍ فَفِي جَنَّةٍ وَ إِنْ فِي نَارٍ فَفِي نَارٍ».
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «حبه بن جوین»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۹۳-۲۹۴.
- ↑ بصائرالدرجات، حسن صفار، ص۱۶۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۱۳، ص۲۲۵ (به نقل از بصائرالدرجات)؛ مکاتیب الرسول، احمدی میانجی، ج۲، ص۲۰.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «حبه بن جوین»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۹۴-۲۹۵.
- ↑ الامالی، شیخ طوسی، ص۲۷۰.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «حبه بن جوین»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۹۵.
- ↑ علل الشرائع، شیخ صدوق، ج۱، ص۸۳.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «حبه بن جوین»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۹۵.
- ↑ برای مطالعه متن کامل این نامه، ر. ک: الغارات، ثقفی کوفی، ج۱، ص۳۰۲- ۳۲۲؛ کشف المحجه لتمره المهجه، ابن طاووس، ص۱۷۳، باب ۱۵۵، المسترشد، طبری امامی، ص۴۰۹-۴۲۷ به نقل از شعبی و شریح بن هانی؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۵، ص۳۰۹-۳۱۷.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «حبه بن جوین»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۹۵-۲۹۶.
- ↑ الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۱۴۱ (ابن حجر مینویسد: حبه در سال ۷۰ و به نقلی۷۱ هجری و به نقلی پس از آن از دنیا رفت).
- ↑ الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۱۴۱.
- ↑ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۸، ص۲۷۱.
- ↑ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۸، ص۲۷۱ (بغدادی مینویسد: حبه در دوره خلافت عبدالملک بن مروان و هم زمان با ورود حجاج به عراق درگذشت)؛ تاریخ الإسلام، ذهبی، ج۵، ص۳۹۲ (ذهبی از ابن سعد نقل کرده است)؛ طبقات خلیفة، خلیفة بن خیاط، ص۲۵۴؛ الکامل فی التاریخ، ابن الأثیر، ج۴، ص۴۱۸.
- ↑ تاریخ الإسلام، ذهبی، ج۵، ص۳۲۷.
- ↑ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۸، ص۲۷۱؛ طبقات خلیفه، خلیفة بن خیاط، ص۲۵۴.
- ↑ میزانالاعتدال فی نقد الرجال، ذهبی، ج۱، ص۴۸۴؛ تاریخ مدینه دمشق، ابنعساکر، ج۴۲، ص۳۵۹.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «حبه بن جوین»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۹۶.