تفسیر عصر حضور امامان معصوم

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۲ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۲۲:۲۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

این مدخل مرتبط با مباحث پیرامون دانش تفسیر است. "تفسیر عصر حضور امامان معصوم" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

با نگاهی به کتاب‌های علوم قرآنی، مانند البرهان زرکشی و الاتقان سیوطی و کتاب‌های تفسیری و روایی و رجالی شیعه و سنّی، پی می‌بریم که در عصر حضور امامان معصوم(ع) مفسران زیادی بوده‌اند که با توجه به ویژگی‌های آنان، می‌توان آنان را در چهار دسته قرار داد:

  1. تفسیر مأثور از معصوم؛
  2. تفسیر صحابه؛
  3. تفسیر تابعین؛
  4. تفسیر عصر پس از تابعین.[۱]

عصر حضور امامان معصوم

منظور از امامان معصوم، دوازده نفری می‌باشند که به دلیل نصوص فراوانی که در کتاب‌های شیعه و سنی نقل شده، پیامبر اکرم(ص) به فرمان خدا آنان را جانشینان خویش و رهبران امت معرفی کرده است[۲] و آنان به همۀ معانی و معارف قرآن و احکام دین آگاه و از هر گناه و خطایی مصون می‌باشند[۳] و خدا در قرآن کریم به اطاعت از آنان همانند اطاعت از رسول خدا(ص) فرمان داده[۴] و مردم را به پرسش و یادگیری معارف و احکام دین از آنان، وادار کرده است[۵].

دوران امامت آنان از رحلت پیامبر(ص) آغاز و تا قیامت ادامه دارد و همواره یکی از آنان به‌عنوان حجت و امام برگزیده خدا وجود داشته و هیچ‌گاه زمین از وجود آنان خالی نمانده و نمی‌ماند[۶]. از این دوازده نفر که اولین آنان حضرت علی بن ابی طالب(ع) و آخرین آنها حضرت مهدی(ع) است، یازده نفر آنان در بین امت حضور داشتند، مردم از محل زندگی آنان باخبر بودند، به محضر آنان شرفیاب می‌شدند، از علوم آنان استفاده و از انوار معنوی آنها کسب فیض می‌کردند و در حل مشکلات علمی و غیرعلمی خود از آنان یاری می‌جستند، ولی دوازدهمین آنان براساس حکمت الهی تا روزی که خدا بخواهد، از دیده‌ها پنهان است و مردم محل زندگی او را نمی‌دانند. در آغاز امامت وی تا سال ۳۲۹ ه‍.ق، برخی افراد به‌عنوان نایب خاص آن حضرت تعیین شده و مردم به واسطۀ آنان افراد در حل مشکلات علمی و غیرعلمی خویش از آن حضرت کمک می‌گرفتند که از آن دوران با عنوان «غیبت صغرا» یاد می‌شود، ولی از سال ۳۲۹ ه‍.ق غیبت کبرای آن حضرت آغاز گردید و از آن پس، نایب خاصی برای آن حضرت تعیین نشد و جز از طریق غیرعادی و ناشناخته تشرّف به حضور آن بزرگوار امکان ندارد؛ البته ممکن است آن حضرت به صورت غیر رسمی و نامعلوم در بین امت بیایند و احیاناً دخل و تصرف‌هایی نیز در امور مسلمانان و مؤمنان داشته باشند. به‌هرحال، منظور از عصر حضور امامان معصوم عصر امامت آن یازده امام است که از رحلت رسول خدا آغاز می‌شود و با رحلت امام حسن عسکری(ع) در سال ۲۶۰ ه‍.ق پایان می‌پذیرد و مدت آن حدود ۲۵۰ سال است.

بررسی منابع کتاب‌شناسی و رجال‌شناسی و کتاب‌های تفسیری و روایی نشان می‌دهد در آن ۲۵۰ سال عصر حضور امامان معصوم نیز تفسیر قرآن وجود و استمرار داشته و همواره افرادی آگاه به معانی قرآن و توانا بر تفسیر آن حضور داشته‌اند که مفاهیم و معانی آیات را به افراد مستعد و علاقه‌مند آموخته و پرسش‌های تفسیری را پاسخ می‌داده‌اند و برخی تفسیرهای آیات را می‌نوشته و کتاب‌های تفسیری تألیف می‌کرده‌اند و هیچ‌گاه تفسیر متوقف نشده است. سبب وجود و استمرار تفسیر در آن عصر این بوده است که مسلمانان آن عصر نیز مانند مسلمانان زمان‌های دیگر، قرآن کریم را تنها کتاب آسمانی مصون از تحریف می‌دانسته و خود را چه در معارف و چه در احکام به هدایت آن نیازمند می‌دیده‌اند و از این‌رو، در فهم معنا و مفاد آن اهتمام کامل داشته‌اند. از ابن مسعود روایت کرده‌اند که هرگاه شخصی از ما ده آیه از آیات قرآن را می‌آموخت، از آنها نمی‌گذشت تا اینکه معانی آنها را نیز بداند و به آنها عمل کند[۷]، به‌خصوص که پیامبر اکرم(ص) نیز به روی آوردن به قرآن و هدایت یافتن از آن فرمان داده[۸] و بارها تمسک به آن را توصیه فرموده بودند[۹] و امیر مؤمنان علی(ع) نیز بر فهم قرآن و نورانی شدن به نور آن تأکید داشته‌اند[۱۰]. از سوی دیگر، هرچند بخشی از معانی قرآن به تفسیر نیاز ندارد و با قرائت یا شنیدن آیات معنای آنها نیز فهمیده می‌شود، تردیدی نیست که در فهم بخش بزرگی از معانی قرآن به تفسیر نیاز است و در آن عصر مانند عصرهای دیگر و حتی در اوایل آن عصر نیز بیشتر افراد برای فهم بخش عظیمی از معانی و معارف و احکام قرآن به تفسیر نیازمند بودند؛ زیرا هرچند نیاز به تفسیری که پراثر فاصلۀ زمانی طولانی با نزول قرآن پدید آمده، برای مردم آن عصر وجود نداشت و در اوایل آن عصر صحابه‌ای بودند که شاهد نزول آیات بوده و با فضای نزول آیات آشنایی داشتند و تفسیر برخی آیات را از رسول خدا(ص) شنیده بودند، ولی؛

  1. علت نیازمندی به تفسیر منحصر به فاصلۀ زمانی طولانی با نزول قرآن نمی‌باشد، بلکه علتهای دیگر نیازمندی به تفسیر مانند ضعف دانش بشر، ویژگی‌های قرآن کریم از قبیل بیان معارف بسیار زیاد به وسیله الفاظ‍ محدود، بیان حقایق ماورای این جهان در قالب الفاظ‍ متداول، بیان مطالب در قالب استعارات، کنایات و تشبیهات ظریف، دربر داشتن معارف باطنی و غیر آن برای مردم آن عصر نیز وجود داشته است[۱۱].
  2. بدیهی است همه مردم آن عصر حتی همۀ افرادی که در اوایل آن عصر می‌زیستند، در عصر نزول قرآن نبودند تا خود شاهد نزول آیات و با فضای نزول آشنا باشند و نیز همۀ آنان رسول خدا(ص) را درک نکرده بودند تا تفسیر آیات را از آن حضرت فراگرفته باشند و نیازمند تفسیر نباشند.
  3. همۀ کسانی که در عصر نزول قرآن می‌زیستند و رسول خدا(ص) را درک کرده بودند نیز تفسیر همۀ آیات را از رسول خدا(ص) تلقی نکردند، بلکه قشر بزرگی از صحابه که در عصر نزول قرآن می‌زیستند و رسول خدا(ص) را درک کرده بودند نیز به تفسیر نیاز داشته‌اند. شاهد آن، روایاتی است که نشان می‌دهد حتی بعضی صحابۀ معروف معنای مفرداتی از قرآن را نمی‌دانسته و نیازمند تبیین بودند. روایت کرده‌اند که معنای «کلاله» را از ابو بکر پرسیدند، گفت: البته من به زودی با رأی خود دربارۀ آن سخن می‌گویم. اگر درست بود، از خدای یکتا و بی‌شریک و اگر خطا بود، از من و شیطان است و خدا از آن منزه می‌باشد. آن را وارثان میت جز پدر و فرزند می‌دانم[۱۲].

و نیز گفته‌اند: معنای «ابّا» را از ابو بکر پرسیدند، گفت: «کدام آسمان بر من سایه می‌افکند و کدام زمین مرا دربر می‌گیرد، اگر در معنای کتاب خدا چیزی را که نمی‌دانم، بگویم»[۱۳]. وی با این سخن آگاه نبودن خود را به‌معنای این کلمه قرآن بیان کرده است. از روایات استفاده می‌شود عمر نیز معنای «ابّا» را نمی‌دانسته است؛ زیرا روایت کرده‌اند عمر بر روی منبر آیات ﴿فَأَنْبَتْنَا فِيهَا حَبًّا * وَعِنَبًا وَقَضْبًا *... وَفَاكِهَةً وَأَبًّا[۱۴] را قرائت کرد. گفت همۀ اینها را می‌دانیم اما «ابّ» چیست‌؟ نمی‌دانم سپس عصایش را که در دستش بود، بلند کرد و گفت: به خدا سوگند این تکلّف است! چه اشکالی دارد که ندانی «ابّ‌«چیست‌؟ آنچه را از قرآن که هدایتش برای شما بیان شده است، پیروی کنید و آنچه را که نمی‌دانید، به پروردگارش واگذارید[۱۵].

همچنین روایت کرده‌اند: عمر بر روی منبر خطاب به حاضران در مجلس گفت: دربارۀ آیه ﴿أَوْ يَأْخُذَهُمْ عَلَى تَخَوُّفٍ...[۱۶] و کلمه ﴿تَخَوُّفٍ چه می‌گویید؟ همه سکوت کردند.

پیرمردی از قبیله «هذیل» برخاست و گفت: این، لغت ما است، ﴿تَخَوُّفٍ به‌معنای تنقّص کاهش تدریجی است[۱۷].

از ابن عباس نقل شده که گفت: نمی‌دانستم معنای ﴿فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ[۱۸] چیست، تا اینکه دو عرب که دربارۀ چاهی نزاع داشتند، به نزد من آمدند. یکی از آن دو گفت: "انا فطرتها" و منظورش این بود که من حفر آن را آغاز کرده‌ام[۱۹]. همچنین از وی نقل شده که گفت: به خدا سوگندا نمی‌دانم معنای ﴿وَحَنَانًا[۲۰] چیست‌؟[۲۱] و نیز نقل شده که گفت: نمی‌دانم معنای ﴿غِسْلِينٍ[۲۲] چیست‌؟ گمان می‌کنم که آن «زقّوم» است[۲۳].

بنابراین، با توجه به اهمیت و ضرورت فهم معارف و احکام قرآن برای مسلمانان و اهتمام کامل مؤمنان به فهم معنا و مفاد آن و نیاز به تفسیر در آن عصر، تردیدی نمی‌ماند که در آن عصر حتی در اوایل آنکه عصر صحابه بوده نیز تفسیر قرآن رواج داشته است. جمعی پرسش‌کننده و جمعی پاسخ‌دهندۀ مطالب تفسیری و در نتیجه، جمعی در پی دانش تفسیر و جمعی مفسر قرآن کریم بوده‌اند.

شاهد عینی بر وجود و استمرار تفسیر در آن عصر، یکی وجود مفسران بسیار در آن عصر است که در طبقات مفسران و منابع رجال‌شناسی و کتاب‌های علوم قرآنی و مقدمۀ برخی تفاسیر از آنها یاد شده است، و دوم، آثار تفسیری فراوانی است که در آن عصر پدید آمده و برخی مفقود و برخی به دست ما رسیده است.[۲۴]

کتاب‌های تفسیری مفقود

در برخی منابع، از کتاب‌های تفسیری مفقودی یاد شده که چون مؤلفان آنها در بحث مفسران عصر حضور معرفی شده‌اند و از خصوصیات خود آن کتاب‌ها به اطلاع قابل توجهی دست نیافته‌ام، به ذکر عناوین آن و آدرس منابعی که از وجود آنها خبر داده‌اند، اکتفا می‌شود:

  1. تفسیر القرآن وهب بن منبّه صنعانی (۱۲۰ ه‍‌.ق)[۲۵]؛
  2. تنزیل القرآن زهری (۱۲۴ ه‍‌.ق)[۲۶]؛
  3. تفسیر محمد بن سیف حدّانی (حدود ۱۳۰ ه‍‌.ق)[۲۷]؛
  4. تفسیر القرآن عیسی بن میمون جرشی (حدود ۱۳۰ ه‍‌.ق)[۲۸]؛
  5. معانی القرآن واصل بن عطا (۱۳۱ ه‍‌.ق)[۲۹]؛
  6. تفسیر سعید بن مهران (۱۵۶ ه‍‌.ق)[۳۰]؛
  7. التفسیر حسین بن واقد (۱۵۹ ه‍‌.ق)[۳۱]؛
  8. معانی القرآن ابن ابی سارۀ رؤاسی (...)[۳۲]؛
  9. اعراب القرآن ابن ابی سارۀ رؤاسی (...)[۳۳]؛۱
  10. تفسیر القرآن شبل بن عباد مکی (حدود ۱۶۰ ه‍‌.ق)، یکی از مصادر الکشف و البیان ثعلبی[۳۴]؛۲
  11. تفسیر ابو کدینه[۳۵]، هم‌طبقه مالک (۱۷۹ ه‍‌.ق) و ثوری (۱۶۱ ه‍‌.ق)؛
  12. تفسیر مخطوط‍ نافع مدنی (۱۶۹ ه‍‌.ق)[۳۶]؛۴
  13. تفسیر القرآن[۳۷] عبد الرحمان بن رستم (۱۷۱ ه‍‌.ق)؛
  14. معانی القرآن کوچک و بزرگ یونس بن حبیب (۱۸۲ ه‍‌.ق)[۳۸]؛
  15. تفسیر مسیب بن شریک (۱۸۶ ه‍‌.ق)؛ ثعلبی در الکشف و البیان از آن یاد کرده است[۳۹].
  16. تفسیر القرآن، موسی بن عبد الرحمان ثقفی (حدود ۱۹۰ ه‍‌.ق) (مخطوط‍ از سوره ۱۹ تا سوره ۳۷)؛ برخی گفته‌اند تفسیر یادشده از آن ابن عباس است[۴۰].
  17. التفسیر وکیع (۱۹۷ ه‍‌.ق)[۴۱]؛
  18. تفسیر القرآن ابن وهب (۱۹۷ ه‍‌.ق)[۴۲]؛
  19. کتاب فی تفسیر القرآن هواری[۴۳] (اواخر قرن ۲ یا اوائل قرن ۳)[۴۴]؛
  20. غریب القرآن نضر بن شمیّل (۲۰۳ ه‍‌.ق)[۴۵]؛
  21. لغات القرآن هیثم بن عدی (۲۰۶ ه‍‌.ق)[۴۶]؛
  22. اعراب القرآن قطرب (۲۰۶ ه‍‌.ق)[۴۷]؛
  23. تفسیر القرآن واقدی (۲۰۷ ه‍‌.ق)[۴۸]؛
  24. لغات القرآن سعید بن اوس (۲۱۵ ه‍‌.ق)[۴۹]؛
  25. غریب القرآن اصمعی (۲۱۶ ه‍‌.ق)[۵۰]؛
  26. تفسیر فضل بن دکین (۲۱۹ ه‍‌.ق)[۵۱]؛
  27. معانی القرآن قاسم بن سلّام (۲۲۲ ه‍‌.ق)؛ گفته‌اند آنچه در کتاب‌های ابو عبیده، قطرب، اخفش، کسائی و فرّاء بوده با آثار و اساتید و تفاسیر صحابه، تابعین و فقها در آن گرده آمده است[۵۲].
  28. مصادر القرآن ابراهیم بن یحیی یزیدی (۲۲۵ ه‍‌.ق)؛ ابن ندیم گفته است: به سورۀ حدید که رسیده از دنیا رفته است[۵۳].
  29. تفسیر ابن صبیح[۵۴] مروی عنه علی بن حسن بن علی بن فضال[۵۵]؛
  30. تفسیر القرآن سنید مصّیصی (۲۲۶ ه‍‌.ق)[۵۶]؛
  31. التفسیر یا تفسیر القرآن سعید خراسانی (۲۳۷ ه‍‌.ق)؛ یکی از مصادر ثعلبی در الکشف و البیان[۵۷]؛
  32. التفسیر عبد الغنی ثقفی (۲۳۹ ه‍‌. ق ه‍‌.ق)[۵۸]؛
  33. احکام القرآن یحیی بن آدم (۲۳۰ ه‍‌.ق)[۵۹]؛
  34. غریب القرآن محمد بن سلّام (۲۳۱ ه‍‌.ق)[۶۰]؛
  35. اسباب النزول مدینی (۲۳۴ ه‍‌.ق)[۶۱]؛
  36. تفسیر القرآن مقدّمی (۲۳۴ ه‍‌.ق)[۶۲]؛
  37. التفسیر فلّاس (۲۳۵ ه‍‌.ق)[۶۳]؛
  38. التفسیر سریج (۲۳۵ ه‍‌.ق)[۶۴]؛
  39. متشابه القرآن ابو الهذیل (۲۳۵ ه‍‌.ق)[۶۵]؛
  40. متشابه القرآن جعفر بن حرب همدانی (۲۳۶ ه‍‌.ق)[۶۶]؛
  41. اعراب القرآن عبد الملک بن حبیب (۲۳۸ ه‍‌.ق)؛
  42. تفسیر عبد الملک بن حبیب (۲۳۸ ه‍‌.ق)[۶۷]؛
  43. احکام القرآن احمد بن معذّل (۲۴۰ ه‍‌.ق)[۶۸]؛
  44. احکام القرآن ابراهیم بن خالد (۲۴۰ یا ۲۴۶ ه‍‌.ق)[۶۹]؛
  45. التفسیر احمد بن محمد بن حنبل (۲۴۱ ه‍‌.ق)[۷۰] مشتمل بر ۱۲۰۰۰۰ حدیث[۷۱]؛
  46. تفسیر القرآن بیکندی (۲۴۳ ه‍‌.ق)[۷۲]؛
  47. غریب القرآن ابن سکّیت (۲۴۴ ه‍‌.ق)؛
  48. التفسیر حمدویه (۲۴۴ ه‍‌.ق)[۷۳]؛
  49. احکام القرآن علی بن حجر (۲۴۴ ه‍‌.ق)[۷۴]؛
  50. تفسیر القرآن قاسم رسّی (۲۴۶ ه‍‌.ق)[۷۵]؛
  51. احکام القرآن حفص بن عمر (۲۴۶ ه‍‌.ق)[۷۶]؛
  52. اعراب القرآن سجستانی (۲۴۸ ه‍‌.ق)[۷۷]؛
  53. تفسیر ابراهیم بن حسین قرطبی (۲۴۹ ه‍‌.ق)[۷۸]؛
  54. التفسیر فلاس (۲۴۹ ه‍‌.ق)[۷۹]؛
  55. التفسیر جلفری (حدود ۲۵۰ ه‍‌.ق)[۸۰]؛
  56. تفسیر یوسف بن موسی (۲۵۲ ه‍‌.ق)[۸۱]؛
  57. تفسیر یعقوب بن ابراهیم (۲۵۲ ه‍‌.ق)[۸۲]؛
  58. لغات القرآن محمد بن یحیی (۲۵۳ ه‍‌.ق)[۸۳]؛
  59. التفسیر دارمی سمرقندی (۲۵۵ ه‍‌.ق)[۸۴]؛
  60. التفسیر الکبیر بخاری (۲۵۶ ه‍‌.ق)[۸۵]؛
  61. التفسیر اشجّ (۲۵۷ ه‍‌.ق)[۸۶]؛
  62. تفسیر القرآن ابن ابی الثلج (محمد بن عبد الله بغدادی) (متوفای ۲۵۷ ه‍‌.ق)[۸۷]؛
  63. التفسیر احمد بن فرات (۲۵۸ ه‍‌.ق)[۸۸]؛
  64. التفسیر قطّان (۲۶۰ ه‍‌. ق یا اندکی پیش از آن)[۸۹]؛
  65. تفسیر القرآن قاسم بن خلیل دمشقی (ق ۳)[۹۰]..[۹۱]

مآخذ و مستندات تفسیر در عصر حضور

منظور از مآخذ و مستندات تفسیر در عصر حضور اموری است که در عصر حضور امامان معصوم(ع) معنای آیات به کمک آنها یا با استناد به آنها بیان می‌شده و به تعبیر دیگر، تفسیر و ظهور آیات از آنها نشأت می‌گرفته است، اعم از اینکه آن امور مورد استناد مفسران برگزیدۀ خدا قرار گرفته باشد یا مورد استناد مفسران صحابه و تابعین یا مورد استناد سایر مفسران آن عصر.

با نگاهی به آثار تفسیری عصر حضور به‌دست می‌آید که بیشتر تفسیرهای آن عصر بیان معنا بدون استناد به چیزی است، ولی با این حال، در میان آنها کم‌وبیش استناد به اموری مانند قرآن، روایات نبوی، روایات نقل شده از امامان معصوم و... دیده می‌شود که می‌توان آن امور را به‌عنوان مآخذ تفسیر معرفی کرد.

برای پی بردن به اینکه در آن عصر در بیان معنا به چه اموری استناد می‌شده، راهی جز تتبع در آثار تفسیری باقی‌مانده از آن عصر و یا روایت و اثری که بیانگر شیوۀ تفسیری و امور مورد استناد مفسران آن عصر باشد، به نظر نمی‌رسد و باتوجه به اینکه همۀ آثار تفسیری آن عصر به ما نرسیده است و همۀ آثار موجود نیز سند معتبر ندارند، نمی‌توان ادعا کرد مآخذ تفسیری آن عصر عینا همین مآخذی است که از آثار تفسیری موجود به‌دست می‌آید، ولی چون راه دیگری وجود ندارد، اموری را که در آثار تفسیری باقی‌مانده از آن عصر مورد استناد قرار گرفته و معنای آیات با استناد به آنها بیان شده است، مآخذ تفسیر در عصر حضور معرفی می‌کنیم. این معرفی هرچند در مورد همۀ آن مآخذ براساس علم یا روایت و اثری که سند آن معتبر باشد، نیست و مآخذ تفسیر بودن همۀ آنها در آن عصر قطعی نمی‌باشد، باتوجه به اینکه مأخذ بودن آن امور در تفسیر آیات با سیرۀ عقلا در فهم متون مطابقت دارد و عقلا نیز در فهم معنای کلام آنها را مأخذ قرار می‌دهند، صحت مأخذ قرار گرفتن آنها در عصر حضور بعید نمی‌باشد. در هرصورت، اموری که در آثار تفسیری آن عصر مورد استناد قرار گرفته برخی پیوسته و همراه با آیات و برخی گسسته و جدای از آیات است؛ ازاین‌رو، می‌توان آنها را به دو دستۀ متصل و منفصل تقسیم و در دو عنوان «مآخذ و مستندات متصل» و «مآخذ و مستندات منفصل» بیان کرد.[۹۲]

مآخذ و مستندات متصل

طبق بیانی که گذشت، مآخذ متصل، اموری پیوسته و همراه با آیات هستند که در عصر حضور معنای آیات با استناد به آنها بیان می‌شده است. در این عنوان اموری از این قبیل که با تتبّع در روایات و آثار تفسیری عصر حضور شناسایی شده، معرّفی می‌شود.

ویژگی‌های ادبی کلام

در برخی روایات نقل شده از مفسران برگزیده دیده می‌شود که آنان برخی مطالب و نکات استفاده‌شده از آیات را با استناد به ویژگی‌های ادبی کلام بیان کرده‌اند؛ برای مثال: در روایتی که با سند صحیح[۹۳] از امام باقر(ع) نقل شده است، آن حضرت در پاسخ زراره که دلیل کفایت مسح به قسمتی از سر را از ایشان پرسیده، فرموده است: «لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ[۹۴] فَعَرَفْنَا أَنَّ الْوَجْهَ كُلَّهُ يَنْبَغِي أَنْ يُغْسَلَ ثُمَّ قَالَ- ﴿وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ[۹۵] ثُمَّ فَصَّلَ بَيْنَ الْكَلَامِ[۹۶] فَقَالَ ﴿وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ[۹۷]فَعَرَفْنَا حِينَ قَالَ- ﴿وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ أَنَّ الْمَسْحَ بِبَعْضِ الرَّأْسِ لِمَكَانِ الْبَاءِ...»[۹۸]؛ زیرا خدای عزّ و جلّ فرموده است: ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ؛ پس دانستیم که همۀ صورت می‌باید شسته شود؛ سپس فرمود: ﴿وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ بعد بین کلام فرق گذاشت و فرمود: ﴿وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ پس وقتی فرمود: ﴿بِرُءُوسِكُمْ به لحاظ‍ وجود باء دانستیم که مسح به بخشی از سر کافی است». در این روایت امام باقر(ع) کفایت مسح به قسمتی از سر را با استناد به اینکه خدای متعال در متعلّق ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ «باء» ذکر نکرده و در متعلق ﴿وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ «باء» آورده، بیان فرموده است. باتوجه به امثال این‌گونه روایات می‌توان یکی از مآخذ تفسیری متصل در عصر حضور را ویژگی‌های ادبی کلام معرفی کرد؛ زیرا برخی از مطالب و نکته‌های تفسیری با دقت و تدبر در ویژگی‌های ادبی آیات به‌دست می‌آمده است.[۹۹]

فضای نزول آیات

منظور از فضای نزول سبب، شأن، زمان و مکان نزول آیات و فرهنگ مردم در زمان نزول آیات است. در برخی روایات نقل شده از مفسران برگزیده و آثار تفسیری صحابه و تابعین دیده می‌شود که برای توضیح معنا و مقصود آیات به فضای نزول آیات استناد شده است و از آنجا که در وقت نزول آیات، عبارت آیات همراه با فضای نزول آنها ملاحظه و مراد خدای متعال از آن دریافت می‌شده است و اکنون نیز باید چنین باشد، می‌توان فضای نزول را نیز یکی از مآخذ تفسیری متصل در عصر حضور به شمار آورد. نمونۀ آن روایات و آثار چنین است:

در فروع الکافی روایت شده که از امام صادق(ع) پرسیدند: سعی بین صفا و مروه واجب است یا مستحب‌؟ آن حضرت فرمود: واجب است. راوی می‌گوید گفتم: آیا خدای عزّ و جلّ نفرموده است: ﴿فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا[۱۰۰] امام فرمود: آن در عمرۀ قضا بوده است که رسول خدا(ص) بر مشرکان شرط‍ کرد که بت‌ها را از صفا و مروه بردارند. شخصی به کاری مشغول شد و سعی را ترک کرد تا روزها گذشت و بت‌ها برگردانده شدند؛ پس به نزد آن حضرت آمدند و گفتند: ای رسول خدا، فلانی سعی بین صفا و مروه نکرده و بت‌ها برگردانده شده‌اند چه کند؟ پس خدای عزّ و جلّ ﴿فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا را نازل فرمود یعنی در حالی‌ که بر آن دو کوه، صفا و مروه بت‌ها وجود دارند، گناهی بر او نیست که بین آن دو طواف (سعی) به‌جا آورد[۱۰۱].

در این روایت دیده می‌شود که امام(ع) برای بیان اینکه آیۀ یادشده بر واجب نبودن سعی بین صفا و مروه دلالت ندارد به سبب نزول آن استناد کرده است.

در تفسیر قمی ذیل آیۀ ﴿وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا[۱۰۲] با سندی معتبر[۱۰۳]، روایتی از امام صادق(ع) نقل شده که نشان می‌دهد این آیه تا ﴿وَكَانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُورًا[۱۰۴] پس از آنکه حضرت علی(ع) غذای خود و خانواده‌اش را به مسکین، یتیم و اسیر عطا فرمود، نازل شده است[۱۰۵]. از این روایت نیز استفاده می‌شود امام صادق(ع) برای آشکار شدن مصادیق ابرار و کسانی که این آیات بازگوکنندۀ عمل و اخلاص آنان می‌باشد، سبب نزول آیه را ذکر کرده است.

در روایت دیگری که از آن حضرت نقل شده است، برای بیان اینکه در آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۱۰۶] منظور از ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۱۰۷] حضرت علی(ع) و امامان از اولاد او تا روز قیامت هستند، سبب نزول آن، که انفاق حضرت علی(ع) در حال نماز بوده، ذکر شده است[۱۰۸]. این‌گونه موارد در روایات نقل شده از مفسران برگزیده فراوان دیده می‌شود که برای اختصار به ذکر این سه مورد و آدرس مواردی دیگر[۱۰۹] در پاورقی اکتفا می‌شود.

از آثار تفسیری نقل شده از ابن عباس استفاده می‌شود که وی نیز در فهم معنای آیات از فضای نزول آیات کمک گرفته است.

طبری با سند خویش از عمرو بن حبیش نقل کرده است که در مورد آیۀ ﴿إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا[۱۱۰] از عبد الله بن عمر سؤال کردم، گفت: نزد ابن عباس برو و از او بپرس که او به آنچه بر محمد(ص) نازل شده، داناتر است نزد ابن عباس آمدم و از او پرسیدم. وی گفت: در صفا و مروه بتهایی بود، وقتی که افراد مسلمان شدند، از طواف سعی بین آن دو به لحاظ‍ وجود بتها خودداری کردند تا اینکه ﴿إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ نازل شد[۱۱۱]. ملاحظه می‌شود که وی پرسشی را که در مورد آیه مطرح بوده، با استفاده از سبب نزول آیه پاسخ داده است. همچنین در روایت طولانی پرسش‌های نافع بن ازرق، در پاسخ این سؤال که خدای متعال ﴿إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ[۱۱۲] را به سبب چه چیزی ذکر کرده است، از ابن عباس این‌گونه نقل شده است: رسول خدا(ص) از آن مکان نرفته بود که این سوره نازل شد. سپس در بیان معنای ﴿إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ[۱۱۳] گفته است: یعنی دشمنت عاص بن وائل سهمی ابتر از خیر است[۱۱۴]. طبق این روایت نیز وی از سبب نزول برای بیان مصداق ﴿إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ[۱۱۵] کمک گرفته است.

در آثار تفسیری زید بن اسلم، سعید بن جبیر و عکرمه نیز استفاده از سبب یا شأن نزول برای آشکار کردن معنا و مقصود آیات دیده می‌شود، ولی برای طولانی شدن سخن به ذکر آدرس کتابی که آن را دربر دارد، اکتفا می‌شود[۱۱۶].[۱۱۷]

سیاق

در بین آثار تفسیری عصر حضور اعم از آثار منسوب به مفسران برگزیده و آثار منسوب به غیر آنان استناد به سیاق نیز فراوان مشاهده می‌شود؛ ازاین‌رو، سیاق را نیز می‌توان یکی از مآخذ تفسیری متصل در عصر حضور به شمار آورد.

نمونۀ موارد استناد به سیاق در آن عصر را در همین کتاب، در تفسیر مأثور از امام حسن(ع) (تفسیر اقتراف حسنه به مودّت اهل بیت پیامبر(ع))، تفسیر مأثور از امام حسین(ع) در پاسخ آن حضرت به سؤال اهل بصره از معنای ﴿الصَّمَدُ، آثار تفسیری جابر بن عبد الله انصاری، و در کتاب مکاتب تفسیری، مکتب تفسیری مفسران آگاه به همۀ معانی قرآن (فهم معنا باتوجه به سیاق) بنگرید[۱۱۸].[۱۱۹]

ویژگی‌های گوینده، مخاطب و موضوع سخن

ویژگی‌های گویندۀ کلام و ویژگی‌های مخاطب و ویژگی‌ها و مشخصات خارجی موضوع سخن از قرائن تأثیرگذار در معنا و مفاد کلام است[۱۲۰]. در بین آثار تفسیری عصر حضور برای آشکار شدن معنا و مراد برخی آیات استناد به این قرائن نیز به چشم می‌خورد؛ پس می‌توان ویژگی‌های گوینده، مخاطب و موضوع سخن را نیز از مآخذ تفسیری متصل[۱۲۱] در عصر حضور به شمار آورد. نمونۀ استناد به این امور را نیز در همین کتاب در تفسیر مأثور از امام هادی(ع)[۱۲۲] و در مکاتب تفسیری در عنوان مکتب تفسیری مفسران آگاه به همۀ معانی قرآن (فهم معنا باتوجه به ویژگی‌های گویندۀ کلام، فهم معنا باتوجه به ویژگی‌های مخاطب، و فهم معنا باتوجه به مشخصات موضوع کلام) و برخی آثار تفسیری ابن عباس بنگرید[۱۲۳].[۱۲۴]

مآخذ و مستندات منفصل

منظور از مآخذ و مستندات منفصل، اموری جدای از آیات است که در عصر حضور، تفسیر آیات با استناد به آنها بیان شده است و در این عنوان مأخذ تفسیری منفصل در عصر حضور با ذکر شواهدی از آثار آن عصر معرفی می‌شود:

قرآن کریم

در آثار تفسیری عصر حضور، چه در آثار منسوب به مفسران برگزیده و چه در آثار منسوب به مفسران صحابه و تابعان، فراوان دیده می‌شود که در تفسیر آیات به آیات دیگر قرآن استناد شده و برخی آیات مأخذ تفسیر آیات دیگر قرار گرفته است؛ برای نمونه:

از امام حسن عسکری(ع) و امیر المؤمنین(ع) در تفسیر آیۀ ﴿صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ[۱۲۵] نقل شده است: «أَيْ قُولُوا اهْدِنَا صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ بِالتَّوْفِيقِ لِدِينِكَ وَ طَاعَتِكَ وَ هُمُ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- ﴿وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا[۱۲۶]»[۱۲۷]؛ در این حدیث از جملۀ ﴿فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ استفاده شده که مصادیق عینی ﴿الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ پیامبران، صدّیقان، شهیدان و صالحان هستند.

در تفسیر آیه ﴿وَشَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ[۱۲۸] روایت شده که امام حسن مجتبی(ع) فرموده است: شاهد محمّد(ص) و مشهود، روز قیامت است؛ آیا نشنیده‌ای که خدای سبحان می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا[۱۲۹] و فرموده است: ﴿لِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَذَلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ[۱۳۰][۱۳۱].

در جملۀ کریمۀ ﴿وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ[۱۳۲] کلمۀ عفو در معانی متعددی مانند زیادی و کثرت[۱۳۳]، ترک عقوبت[۱۳۴] و غیر آن[۱۳۵] کاربرد دارد. در تفسیر این آیۀ شریف، در معنای آن چهار قول (آنچه از مخارج اهل و عیال اضافه باشد، آنچه از مخارج سال اضافه باشد، پاکیزه‌ترین و برترین مال، و متوسط‍ بین اسراف و اقتار) اقتار: نفقه را بر عیال تنگ کردن [۱۳۶] سختگیری و تنگی دادن به خود و اهل و عیال (سیّاح، فرهنگ بزرگ جامع نوین، و الیاس، فرهنگ نوین واژه قتر). ذکر شده است[۱۳۷].

در روایتی که از امام صادق(ع) نقل شده، «العفو» در این آیه به استناد آیۀ ﴿وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا[۱۳۸] به وسط‍ (میانۀ بین اسراف و اقتار) تفسیر شده است[۱۳۹]. در تفسیر ﴿قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ[۱۴۰] از امام باقر(ع) روایت کرده‌اند که فرمود: «ید در کلام عرب به‌معنای قوّت و نعمت است». و در این معنا به آیات ﴿وَاذْكُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الْأَيْدِ[۱۴۱]، ﴿وَالسَّمَاءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ[۱۴۲] و ﴿وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ[۱۴۳] استناد نمود[۱۴۴]. در آیه ﴿وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ[۱۴۵] بحث و اختلاف است که آیا «من» در «منکم» برای تبعیض است و امر به معروف و نهی از منکر واجب کفایی است یا «من» بیانیّه می‌باشد و امر به معروف و نهی از منکر واجب عینی است[۱۴۶]. در روایتی که از امام صادق(ع) نقل شده، به استناد اینکه «من» در آیۀ ﴿وَمِنْ قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ[۱۴۷]ظهور در تبعیض دارد، در آیۀ فوق نیز «من» به تبعیض معنا شده و حکم آیه به گروهی از مسلمانان (نه همۀ آنان) اختصاص یافته و آیه دلیل قرار داده شده است بر اینکه امر به معروف و نهی از منکر بر همۀ امت واجب نیست، بلکه بر فرد قدرتمندی که فرمان او اطاعت می‌شود و معروف را از منکر تشخیص می‌دهد، واجب است[۱۴۸].

در روایتی که از امام رضا(ع) در ذیل آیۀ ﴿خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ...[۱۴۹] نقل شده که حضرت در بیان اینکه چرا بر دل‌های آنها مهر زده است و منظور از مهر زدن بر دل‌ها چیست، از آیۀ ﴿بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْهَا بِكُفْرِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا[۱۵۰] کمک گرفته است[۱۵۱].

در روایتی که از امام صادق(ع) در تفسیر آیۀ ﴿الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ[۱۵۲] نقل شده، آمده که حضرت برای بیان اینکه آنها از کجا نبیّ خاتم(ص) را مانند پسران‌شان می‌شناختند، به آیۀ ﴿مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ...[۱۵۳] استشهاد کرده است[۱۵۴].

گاهی برای پاسخ به پرسشی که از مضمون آیه‌ای پیدا شده، از آیۀ دیگر استفاده شده است؛ برای مثال، از آیۀ ﴿وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِنْ دُونِ الرَّحْمَنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ[۱۵۵]که در آن برحسب ظاهر پیامبر اکرم(ص) مأمور به پرسش از پیامبران پیش از خود شده است، باتوجّه به اینکه آن حضرت در عصر آنان نبوده و فاصلۀ آخرین آنها یعنی، حضرت عیسی(ع) با آن حضرت پانصد سال روایت شده است، این سؤال پیش می‌آید که پرسش آن حضرت از آنان به چه کیفیتی بوده است‌؟ اگر پاسخ آن داده نشود، درستی معنایی که از ظاهر آیه فهمیده می‌شود، مورد ابهام و تردید قرار می‌گیرد. در روایتی که از امام باقر(ع) نقل شده، با استفاده از آیۀ ﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا...[۱۵۶] و با بیان اینکه یکی از آن آیات ارائه شده اجتماع پیامبران پیشین به نزد آن حضرت بوده است، پاسخ آن سؤال داده شده است[۱۵۷].

تعیّن تفسیر آیۀ یادشده در معنایی که در این روایت بیان شده است، هرچند در گرو صحت سند این روایت است، ولی باتوجه به اینکه از روایات تعدّد و تکرار معراج پیامبر اکرم(ص) استفاده می‌شود[۱۵۸]، معنایی که در این روایت بیان شده، بعید نیست و احتمال اینکه از آیه همین معنا مراد باشد، منتفی نمی‌باشد.

گاهی برای رفع استبعاد از معنایی که برای آیه بیان شده، به نظیر آن در آیۀ دیگر توجه داده می‌شود؛ برای مثال، در تفسیر آیه ﴿وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلَاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا[۱۵۹] در روایتی از امام باقر(ع) برای بیان منافات نداشتن تعبیر ﴿فَلَا جُنَاحَ[۱۶۰] با وجوب شکسته خواندن نماز و بعید نبودن آن، به آیه ﴿إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا[۱۶۱][۱۶۲] استناد شده است[۱۶۳].

گاهی برای تبیین موضوع حکمی که مجمل می‌باشد، از آیه دیگر کمک گرفته شده است؛ مانند اینکه از امام جواد(ع) در ذیل آیه ﴿وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا...[۱۶۴] نقل شده حضرت برای تبیین اینکه دست دزد را باید از انتهای چهار انگشت برید، نه از مچ و نه از آرنج، به آیۀ ﴿وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا[۱۶۵] استناد کرده و فرموده است: مقصود از «مساجد» اعضای هفت‌گانه‌ای است که بر آنها سجده می‌شود و چیزی‌که برای خدا است، نباید قطع شود[۱۶۶].

در آثار تفسیری نقل شده از صحابه و تابعان نیز استناد به قرآن و مأخذ واقع شدن برخی آیات برای تفسیر آیات دیگر، دیده می‌شود، برای نمونه:

طبری در ذیل آیۀ ﴿وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ[۱۶۷] با سند خویش از ابن عباس چنین روایت کرده است: «می‌فرماید: در اسلام بر شما هیچ تنگی قرار نداده است، آن مثل قول خدا در سوره انعام است: ﴿فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا[۱۶۸] پس کسی را که خدا بخواهد هدایت کند، سینه‌اش را برای اسلام باز می‌کند و کسی را که بخواهد گمراه کند، سینه‌اش را بر او تنگ می‌کند تا اسلام را بر او تنگ بنمایاند و حال آنکه اسلام فراخ است»[۱۶۹].

همچنین در توضیح آیه ﴿قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ[۱۷۰] از وی روایت کرده است که آن مانند این قول خدا است: ﴿كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنْتُمْ أَمْوَاتًا...[۱۷۱][۱۷۲]؛ یعنی برای تعیین دو اماته و دو احیایی که در آیۀ اول آمده، از آیۀ دوم که فرموده است: «شما مرده بودید، پس خدا شما را زنده کرده است؛ سپس شما را می‌میراند؛ سپس شما زنده می‌کند» کمک گرفته و با این اشاره، دو اماته را به حالت انسان قبل از دمیده شدن روح و به میراندن انسان بعد از زندگی در این دنیا تفسیر کرده است و دو احیا را یکی زنده کردن انسان در رحم مادر و تولد او و دیگری زنده کردن او برای حضور در قیامت معرفی کرده است، و در جای دیگر نیز در معنای ﴿أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ[۱۷۳] از وی چنین روایت کرده است: قبل از اینکه شما را خلق کند، خاک بودید؛ این یک مردن است. پس شما را آفرید؛ این یک احیاست؛ سپس شما را می‌میراند و به قبرها برمی‌گردیم؛ این مردن دیگری است. سپس در روز قیامت شما را زنده می‌کند؛ این احیای دیگری است. پس آنها دو مرگ و دو زندگی و آن قول خدا ﴿كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنْتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ[۱۷۴] است[۱۷۵].

از عبیدة بن قیس نقل کرده‌اند که در تفسیر آیه ﴿وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ كِتَابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ...[۱۷۶] گفته است: ﴿كِتَابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ اشاره دارد به ﴿مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ[۱۷۷]که در آیه دیگر قرآن ثبت شده است[۱۷۸].

در ذیل ﴿وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ[۱۷۹] از سعید بن جبیر نقل کرده‌اند که لفظ‍ آیه عموم دارد و هر زن کافری را شامل می‌شود، ولی مراد خصوص زن‌های غیر کتابی است، و مخصّص آن آیه ﴿وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ[۱۸۰] می‌باشد؛ پس آن عموم شامل زن‌های کتابی نمی‌شود[۱۸۱].

از حسن بصری نقل کرده‌اند که در تفسیر واژه ﴿كَلِمَاتٍ در آیه ﴿فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ[۱۸۲] به آیۀ ﴿رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا[۱۸۳] استناد جسته و مراد از کلمات را همین جمله یادشده می‌داند[۱۸۴]. همچنین مراد از عهد در آیه ﴿وَأَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ[۱۸۵] را پیمان یادشده در آیۀ ﴿وَلَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ[۱۸۶] دانسته است[۱۸۷]. از زید بن اسلم در تفسیر آیه ﴿وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ[۱۸۸] چنین نقل کرده‌اند: "ذلك علی الولاة يعطوهم من الزكاة يقول الله وفي الرقاب"[۱۸۹]؛این اعطای مال به بردگانی که قرارداد مخصوصی برای آزاد شدن خود بسته‌اند وظیفه والیان است که از زکات به آنان عطا کنند؛ زیرا خدا در بیان مصارف زکات می‌فرماید: و در آزادی برده‌ها». وی در این تفسیر برای بیان اینکه فرمان آیه متوجه والیان است که می‌باید از زکات به بردگان مکاتب قرارداد بسته عطا کنند، به آیه ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ[۱۹۰] که یکی از مصارف صدقات (زکوات) را آزادی برده‌ها قرار داده، استناد کرده و این از باب تفسیر قرآن به قرآن است. در کتاب غریب القرآن منسوب به زید بن علی بن الحسین نیز در مواردی به آیات دیگر قرآن استناد شده است[۱۹۱].

گرچه برخی از این استنادها مانند استناد زید بن اسلم در تفسیر ﴿وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ[۱۹۲] به «فی الرقاب» و استناد حسن بصری در تفسیر «کلمات» به آیه ﴿رَبَّنَا ظَلَمْنَا...[۱۹۳] قابل مناقشه است[۱۹۴]، ولی در هرصورت این استنادها نشان می‌دهد که تفسیر آیات با کمک گرفتن از آیات دیگر سابقۀ دیرینه داشته و در عصر حضور امامان معصوم(ع) نیز یکی از مآخذ تفسیر خود قرآن کریم بوده است و به لحاظ‍ اینکه آیۀ مورد استناد جدا و منفصل از آیه‌ای است که به کمک آن تفسیر می‌شود، این مأخذ از مآخذ منفصل آن عصر به شمار آمد.[۱۹۵]

روایات نقل شده از پیامبر(ص)

در آثار تفسیری منسوب به امامان معصوم(ع) و صحابه و تابعان استناد به روایات و سخنان نقل شده از پیامبر(ص) نیز دیده می‌شود و ازاین‌رو، می‌توان یکی از مآخذ تفسیری منفصل در عصر حضور روایات نقل شده از آن حضرت به شمار آورد، برای نمونه:

با سند معتبر از امام باقر(ع) روایت شده است که در پاسخ زراره که از وی پرسید: «از کجا دانستی و فرمودی [در وضو] مسح به قسمتی از پاها [کافی] است‌؟» پس از بیان دلالت آیۀ وضو بر این حکم فرمود: «ثُمَّ فَسَّرَ ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) لِلنَّاسِ فَضَيَّعُوهُ...»؛ سپس رسول خدا(ص) آن را برای مردم تفسیر کرد ولی آن را ضایع کردند...».[۱۹۶].

در این روایت ملاحظه می‌شود که امام باقر(ع) در تفسیر آیه وضو به تفسیر رسول خدا(ص) نیز استشهاد کرده است.

در ضمن روایت مفصّلی که کلینی، در کافی آورده، از امام صادق(ع) چنین نقل شده است: «و نزلت ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۱۹۷] نَزَلَتْ فِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ فَقَالَ فِي عَلِيٍّ مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ وَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ بَارَكَ أُوصِيكُمْ بِكِتَابِ اَللَّهِ وَ أَهْلِ بَيْتِي إِنِّي سَأَلْتُ اَللَّهَ أَنْ لاَ يُفَرِّقَ بَيْنَهُمَا حَتَّى يُورِدَهُمَا عَلَيَّ اَلْحَوْضَ فَأَعْطَانِي ذَلِكَ فَلاَ تُعَلِّمُوهُمْ فَهُمْ [فَإِنَّهُمْ] أَعْلَمُ مِنْكُمْ إِنَّهُمْ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ بَابِ هُدًى وَ لَنْ يُدْخِلُوكُمْ فِي بَابِ ضَلاَلَةٍ وَ لَوْ سَكَتَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ لَمْ يُبَيِّنْ أَهْلَهَا لاَدَّعَاهَا آلُ عَبَّاسٍ وَ آلُ عَقِيلٍ وَ آلُ فُلاَنٍ وَ آلُ فُلاَنٍ وَ لَكِنَّ اَللَّهَ أَنْزَلَ فِي كِتَابِهِ ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۱۹۸] فَكَانَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ وَ فَاطِمَةُ عَلَيْهِمْ اَلسَّلاَمُ وَ اَلتَّحِيَّةُ وَ اَلْإِكْرَامُ تَأْوِيلَ هَذِهِ اَلْآيَةِ فَأَخَذَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِيَدِ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ فَأَدْخَلَهُمْ تَحْتَ اَلْكِسَاءِ فِي بَيْتِ أُمِّ سَلَمَةَ فَقَالَ اَللَّهُمَّ إِنَّ لِكُلِّ نَبِيٍّ ثَقَلاً وَ أَهْلاً فَهَؤُلاَءِ ثَقَلِي وَ أَهْلِي فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ أَلَسْتُ مِنْ أَهْلِكَ فَقَالَ إِنَّكِ إِلَى عَلَى خَيْرٍ وَ لَكِنَّ هَؤُلاَءِ ثَقَلِي وَ أَهْلِي»[۱۹۹]؛

آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ دربارۀ علی و حسن و حسین(ع) نازل شد پس رسول خدا(ص) دربارۀ علی(ع) فرمود: توجه کنید، هرکس که من مولای اویم علی نیز مولای او است و فرمود: شما را به کتاب خدا و اهل بیتم سفارش می‌کنم؛ به راستی که من از خدای عزّ و جلّ خواسته‌ام بین آن دو جدایی نیندازد تا آن دو را در کنار حوض کوثر بر من برگرداند؛ پس آن را به من عطا کرد، و فرمود: به آنان تعلیم ندهید؛ زیرا که آنان از شما داناترند و فرمود: به‌راستی که آنان هیچ‌گاه شما را از در هدایت خارج و از در گمراهی وارد نمی‌کنند. اگر رسول خدا(ص) سکوت کرده و بیان نکرده بود که اهل بیتش کیانند، آل فلان و آل فلان ادعا می‌کردند که آنها هستند؛ ولی خدای عزّ و جلّ برای تصدیق پیامبرش در کتابش ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا را نازل کرد؛ پس منظور علی و حسن و حسین و فاطمه(ع) بودند؛ ازاین‌روی رسول خدا(ص) آنان را در خائنة ام سلمه در زیر کسا وارد کرد و گفت: خدایا، همانا برای هر پیامبری اهل و اشخاص گرانقدری است و ایشان اهل بیت گرانقدر من هستند. ام سلمه گفت: آیا من از اهل تو نیستم‌؟ به او فرمود: همانا تو به سوی خوبی هستی، ولی آنها اهل بیت و اشخاص گرانقدر من هستند».

در این روایت که سند آن نیز معتبر است[۲۰۰]، دیده می‌شود امام صادق(ع) برای بیان مصادیق اولی الامر در آیة ﴿أُولِي الْأَمْرِ و مصادیق «اهل البیت» در آیة تطهیر به سخن و عملرسول خدا(ص) استناد کرده است. این همان مأخذ قرار دادن سنت پیامبر(ص) و تفسیر آیات به کمک سنت است.

در ضمن روایتی که صدوق از عبد العظیم حسنی روایت کرده، پس از ذکر جمله ﴿فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ[۲۰۱] عبدالعظیم از امام جواد(ع) می‌پرسد: چه زمانی برای مضطر، مردار حلال می‌شود؟ امام(ع) در پاسخ و ی از رسول خدا(ص) نقل می‌کند که فرموده است: «مَا لَمْ تَصْطَبِحُوا أَوْ تَغْتَبِقُوا أَوْ تَحْتَفِئُوا بَقْلًا فَشَأْنَكُمْ بِهَا»[۲۰۲]؛ وقتی صبح یا شب چیزی نخوردید یا به اندکی سبزی نیز دست نیافتید، در خوردن آن مجازید».

در این روایت نیز دیده می‌شود که امام(ع) برای تبیین اضطراری که مجوز خوردن مردار می‌شود و در آیة قرآن ذکر شده، سخنی رای از رسول خدا(ص) نقل می‌کند.

در روآیات دیگری که از امام باقر(ع) نقل شده، آن حضرت در تفسیر آیات ﴿مَنْ يَعْمَلْ سُوءًا يُجْزَ بِهِ...[۲۰۳] ﴿أُولَئِكَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ * فَوَاكِهُ وَهُمْ مُكْرَمُونَ[۲۰۴]. و ﴿لَكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِهَا غُرَفٌ مَبْنِيَّةٌ[۲۰۵] به سخن رسول خدا(ص) استناد کرده است[۲۰۶].

از ابی بن کعب نقل کرده‌اند که در تفسیر آیات ﴿يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ * تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ[۲۰۷] به اینکه رسول خدا(ص) هنگامی که دو ثلث شب میرفت میفرمود: «یا ایها الناس اذکروا الله، جائت الراجفة تتبعها الرادفة، جاء الموت بما فیه» استناد کرده است[۲۰۸].

همچنین از وی نقل کرده‌اند که در تفسیر ﴿الْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ[۲۰۹]از رسول خدا(ص) روایت کرده که فرمود: «القنطار الف اوقیة و مئتا اوقیة»[۲۱۰]؛

در تفسیر آیات ﴿وَإِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْمًا مَقْضِيًّا * ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيًّا[۲۱۱]. از زمرة همدانی روایت شده که در پاسخ سؤال سدی از معنای این آیه، با حدیثی که ابن مسعود از رسول خدا(ص) نقل کرده، معنای آیه رای توضیح داده است.

همچنین از جابر بن عبد الله روایت کرده‌اند که در تفسیر این آیات به سخنی که از رسول خدا(ص) شنیده بود، استناد کرده است[۲۱۲].

برخی روآیات گویای آن است که در زمان رسول خدا(ص) بعضی از صحابه معنا و مقصود برخی آیات رای از آن حضرت می‌پرسیده‌اند. سپس بعد از رحلت رسول خدا(ص) برخی برای روشن شدن معنا و مقصود آن آیه، پرسش آن صحابه و پاسخ پیامبر(ص) به و ی را بازگو کرده‌اند. نمونة این گونه روآیات روایتی است که از جابر جعفی نقل شده که گفته است: از جابر بن عبد الله انصاری شنیدم که می‌‌گفت: وقتی خدای عز و جل آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۲۱۳] را نازل کرد، از رسول خدا خواستم ﴿أُولِي الْأَمْرِ را که خدا اطاعتش رای بر ما و اجب کرده است، بیان کند. آن حضرت ﴿أُولِي الْأَمْرِ را به دوازده امام معصوم(ع) تفسیر فرمودند[۲۱۴]. از این گونه روآیات استفاده می‌شود همان گونه که در عهد رسالت شخص پیامبر اکرم(ص) از مآخذ تفسیر بوده است، یعنی افراد تفسیر آیات رای از شخص آن حضرت فرا میگرفته‌اند، پس از رحلت آن حضرت نیز پاسخ‌های و ی به پرسش‌های تفسیری، مآخذ تفسیر قرار میگرفته است و ازاین رو، این گونه روآیات نیز شاهدی دیگر است که یکی از مآخذ تفسیر در عصر حضور، روآیات نقل شده از پیامبر(ص) می‌باشد.

در آثار تفسیری نقل شده از ابن عباس، ابی بن کعب، جابر بن عبد الله انصاری، سعید بن جبیر، حسن بصائری، عطیة بن سعد کوفی، زید بن علی بن حسین و ابو حمزة ثمالی نیز استناد به سخن و روآیات پیامبر(ص) دیده می‌شود[۲۱۵] که برای اختصار به ذکر مصادر آنها اکتفا می‌شود.[۲۱۶]

روآیات نقل شده از امامان معصوم(ع)

در آثار تفسیری منسوب به صحابه و تابعان گاهی به روآیات نقل شده از امامان معصوم(ع) نیز استناد شده است و حتی در روآیات تفسیری منسوب به خود امامان نیز گاهی استناد به سخن و تفسیر امام پیشین دیده می‌شود؛ برای نمونه:

در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(ع) در ضمن روایتی نقل شده که شخصی از امام علی بن الحسین(ع) معنای ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ را پرسید. آن حضرت در پاسخ و ی حدیثی رای از پدرش و او هم از برادرش، و او هم از امیر مؤمنان(ع) در بیان معنای ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ بیان فرمود[۲۱۷]. برحسب این روایت، امام سجاد(ع) ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ را که نخستین آیة قرآن است، با حدیثی از امیر مؤمنان(ع) تفسیر کرده است.

در این تفسیر که منسوب به امام حسن عسکری(ع) می‌باشد و مطالب آن از آن حضرت نقل شده است، استناد به سخن و حدیث سایر ائمه(ع) فراوان به چشم می‌خورد.

در روایت دیگری که صدوق نقل کرده است، امام رضا(ع) در بیان معنای ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ[۲۱۸] به حدیثی از امیر مؤمنان علی(ع) استناد کرده و با نقل کلام و ی معنای ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ را تفسیر کرده است[۲۱۹].

در روایت دیگری که در عیون اخبار الرضا نقل شده است، امام رضا(ع) در تفسیر آیه ﴿لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ[۲۲۰] به حدیثی از امام صادق(ع) استناد فرموده است که در آن ﴿النَّعِيمِ به محبت و و لا یت اهل بیت پیامبر(ص) که خدا بعد از توحید و نبوت از آن سؤال می‌کند، تفسیر و شمول آن نسبت به نعمت‌های مادی رد شده است[۲۲۱].

در تفسیر ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ[۲۲۲] از عبیدة بن قیس نقل کرده‌اند که معنای این آیه رای از علی بن ابی طالب(ع) پرسیدم، فرمود: این آیه درباره زکات و اجب نازل شده است[۲۲۳].

در تفسیر ﴿كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ * ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ[۲۲۴]. از زر بن حبیش نقل کرده‌اند که به روایت از امام علی(ع) گفته است: «سوف تعلمون فی القبر ثم سوف تعلمون فی الحشر»؛ به زودی در قبر خواهید دانست؛ سپس در قیامت خواهید دانست»[۲۲۵].

از حسن بصائری نقل کرده‌اند که در تفسیر ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَى بِالْأُنْثَى...[۲۲۶] گفته است: امام علی(ع) دربارۀ مردی که همسر خود را کشته بود، فرمود: اگر اولیای زن بخواهند می‌توانند او را بکشند و نصف دیۀ مرد را غرامت دهند[۲۲۷].

در تفسیر القرآن الکریم ابو حمزۀ ثمالی نیز استناد به روایات تفسیری امام علی(ع)، امام سجاد(ع) امام باقر(ع) و امام صادق(ع) دیده می‌شود[۲۲۸]. بنابراین می‌توان گفت در عصر حضور امامان معصوم نیز یکی از مآخذ تفسیر روایات نقل شده از آن بزرگواران بوده است.[۲۲۹]

آرای صحابه

در آثار تفسیری مفسران برگزیده (امامان معصوم(ع)) استناد به روایات و آرای تفسیری صحابه دیده نمی‌شود، ولی در بین آثار تفسیری تابعین موارد استناد به روایات و آرای تفسیری صحابه فراوان است؛ برای نمونه:

برحسب نقل ابن کثیر، حسن بصری در تفسیر آیه ﴿...فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا[۲۳۰] از ابن عباس نقل کرده که فوم به معنی ثوم (سیر) است[۲۳۱].

در تفسیر سوره شمس از مجاهد به نقل از ابن عباس روایت شده است که مراد از ﴿وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا[۲۳۲] پیامبر(ص) ﴿وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا[۲۳۳] علی بن ابی طالب(ع) ﴿وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا[۲۳۴] امام حسن و امام حسین(ع) ﴿وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا[۲۳۵]بنی امیه است[۲۳۶].

در آثار تفسیری نقل شده از زر بن حبیش، استناد به سخن ابن مسعود و حذیفه و نقل روایت از ابی بن کعب و در آثار تفسیری نقل شده از زید بن وهب استناد به سخنان حذیفه، ابو ذر و سلمان، و در آثار تفسیری نقل شده از عامر بن شراحیل شعبی استناد به سخن ابن عباس دیده می‌شود. همچنین در غریب القرآن زید بن علی نیز گاهی از ابن عباس سخنی نقل شده است[۲۳۷].[۲۳۸]

اجماع امت

در بین آثار تفسیری عصر حضور گاهی استناد به اجماع امت نیز دیده می‌شود؛ برای مثال، از امام موسی بن جعفر(ع) نقل شده است که در مقام استدلال به آیه مباهله بر اینکه وی و پدران بزرگوارش فرزندان رسول خدا(ص) هستند، با استناد به اجماع امت بر اینکه در وقت مباهله کسی جز علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) همراه پیامبر نبوده‌اند، دلالت ﴿أَبْنَائِنَارا بر اینکه امام حسن و امام حسین(ع) پسران رسول خدا(ص) بوده‌اند، آشکار کرده و از آن نتیجه گرفته است که وی و سایر امامان معصوم که از فرزندان و نوادگان امام حسین(ع) می‌باشند، فرزندان رسول خدا(ص) هستند[۲۳۹].

البته در بین آثار تفسیری عصر حضور موارد استناد به اجماع امت اندک است و تاکنون جز به همین یک موردی که به آن اشاره شد، دست نیافته‌ام.[۲۴۰]

محاورات عرفی و اشعار عرب

در مواردی از آثار تفسیری عصر حضور دیده می‌شود که معنای کلمه یا آیه‌ای از قرآن با استناد به جمله‌ای که در محاورات عرف عرب به کار می‌رفته یا معنایی که عرف عرب از آن کلمه می‌فهمیده، بیان شده است؛ برای نمونه:

در تفسیر ﴿وَلَا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ[۲۴۱] از علی بن ابی طالب(ع) نقل کرده‌اند که فرمود: یعنی خدا با خیر و خوبی به آنان نظر نمی‌کند؛ یعنی به آنان رحم نمی‌کند و در این تفسیر به این مطلب استناد کرد که عرب گاهی به آقا یا پادشاه می‌گوید: و لا تنظر الینا و مقصودش این است که به ما خیری نمی‌رسانی...[۲۴۲].

در تفسیر ﴿قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ[۲۴۳] از امام باقر(ع) روایت کرده‌اند که فرمود: «ید» در کلام عرب به‌معنای قوّت و نعمت است و در بیان مستند این معنا پس از ذکر چند آیۀ قرآن فرمود: گفته می‌شود: "لفلان عندي ايادي كثيرة"؛ «یعنی برای فلانی در نزد من بخشش‌ها و احسان فراوانی است» و "وله عندي يد بيضاء"؛ برای او نزد من نعمتی آشکار است»[۲۴۴]. برحسب این روایت امام در بیان اینکه ید در کلام عرب به‌معنای نعمت نیز به کار می‌رود، به دو جمله‌ای که در محاورات عرب معمول بوده و ید در آن دو جمله به معنای نعمت به کار رفته، استناد کرده است.

از ابن عباس نقل کرده‌اند که گفت: نمی‌دانستم معنای ﴿فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ[۲۴۵] چیست‌؟ تا اینکه دو عرب که دربارۀ چاهی نزاع داشتند، نزد من آمدند. یکی از آن دو گفت: "انا فطرتها"؛ یعنی می‌گفت من حفر آن را آغاز کرده‌ام. در این اثر دیده می‌شود که ابن عباس از اینکه عرب از جملۀ "انا فطرتها" آغاز کردن حفر چاه را اداره کرده بود، به‌دست آورد که معنای ﴿فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ آغاز کننده آفرینش آسمان‌ها است[۲۴۶].

طبری از طریق قتاده از ابن عباس روایت کرده است که گفت: معنای ﴿رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ[۲۴۷] را نمی‌دانستم تا اینکه شنیدم دختر «ذی یزن» به شوهرش می‌گوید: تعال افاتحک[۲۴۸] و مقصودش این بود که بیا تا تو را نزد قاضی ببرم.

زمحشری در تفسیر آیه ﴿إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُورَ[۲۴۹] از ابن عباس نقل کرده است که معنای «یحور» را نمی‌دانستم تا اینکه شنیدم زن عرب بادیه‌نشینی به دخترش می‌گوید: «حوری» یعنی ارجعی[۲۵۰] (= برگرد).

روایت کرده‌اند که عمر بر روی منبر معنای «تخوف» در آیه ﴿أَوْ يَأْخُذَهُمْ عَلَى تَخَوُّفٍ...[۲۵۱] را از اهل مجلس پرسید، پیرمردی از قبیله هذیل برخاست و گفت: این لغت ما است؛ تخوّف به معنای تنقّص (به‌تدریج کم کردن، به‌تدریج از بین بردن) است[۲۵۲].

در تفسیر ﴿فَلَا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ[۲۵۳] از عمرو بن شرحبیل نقل کرده‌اند که عبد الله بن مسعود به من گفت: شما قوم عرب هستید، معنای ﴿بِالْخُنَّسِ چیست‌؟ گفتم: آن، گاو وحشی است گفت: نظر من نیز همین است[۲۵۴].

طبری در تفسیر آیه ﴿وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ[۲۵۵]روایت کرده که معنای «حرج» را از ابن عباس پرسیدند. وی گفت: هرگاه چیزی از قرآن پوشیده و مبهم به نظر آمد در شعر بنگرید؛ زیرا که شعر، عربی است؛ سپس عرب بادیه‌نشینی را فراخواند و از او پرسید: «حرج» چیست‌؟ گفت: «ضیق». ابن عباس گفت: راست گفتی[۲۵۶]. در تفسیر ﴿ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ[۲۵۷]از ابو العالیه و سدّی نقل شده که گفته‌اند: مسکنت در اینجا مسکنت فقر و نیاز است و آن خشوع و ذلّت آن است می‌گویی در بنی فلان مسکین‌تر از فلان نیست؛ یعنی فقیرتر از آن نیست[۲۵۸].

در مواردی از آن آثار استناد به اشعار عرب نیز دیده می‌شود، برای نمونه:

در کتاب غریب القرآن فی شعر العرب منسوب به ابن عباس که در شمار کتاب‌های موجود از آثار تفسیری عصر حضور از آن یاد شد، معنای حدود ۲۵۰ کلمه از مفردات قرآن بیان و در هریک از آن کلمات به شعری از اشعار عرب استشهاد شده است.

ابن سعد با سند خود از سعید بن جبیر و یوسف بن مهران روایت کرده است که در موارد بسیاری معنای قرآن را از ابن عباس می‌پرسیدند. در پاسخ می‌گفت: «آن، چنین و چنان است؛ آیا نمی‌شنوید که شاعر چنین و چنان می‌گوید؟»[۲۵۹] طبری نیز از او روایت کرده است: هرگاه چیزی از قرآن مبهم و پوشیده بود، در شعر بنگرید؛ زیرا که شعر، عربی است[۲۶۰].

سیوطی از او نقل کرده که گفته است: شعر دیوان عرب است؛ پس هرگاه معنای کلمه‌ای از قرآن که خدا آن را به لغت عرب نازل کرده است، بر ما پوشیده شود، به دیوان لغت عرب مراجعه می‌کنیم و معنای آن را از آن به‌دست می‌آوریم[۲۶۱]. همچنین از او نقل کرده که گفته است: هرگاه خواستید معنای لغات دشوار قرآن را از من بپرسید، آن را در شعر بجویید؛ زیرا شعر دیوان عرب است[۲۶۲]. از ابوبکر انباری نقل کرده که گفته است: استدلال به شعر بر معنای کلمات نامأنوس و دشوار قرآن، فراوان از صحابه و تابعان به ما رسیده است[۲۶۳].

براین اساس می‌توان گفت استناد به محاورات عرفی و اشعار عرب در تفسیر در عصر حضور امامان معصوم(ع) نیز سابقه داشته و این‌دو نیز از مآخذ تفسیری منفصل در عصر حضور می‌باشند. حتی در برخی از روایات نقل شده از امامان معصوم(ع) نیز برای روشن شدن معنا و مفاد برخی کلمات قرآن به معنایی که عرف عرب از آن کلمه می‌فهمد، استناد شده است؛ برای مثال ضمن روایتی که از امام صادق(ع) نقل شده، پس از بیان اینکه خدا به «قلم» فرمود: آنچه را بوده و تا قیامت خواهد بود، بنویس و قلم همۀ آنها را در پوستی (صفحه‌ای) از نقره سفیدتر و از یاقوت روشن‌تر نوشت، چنین آمده است: «فَهُوَ الْكِتَابُ الْمَكْنُونُ الَّذِي مِنْهُ النُّسَخُ كُلُّهَا، أَ وَ لَسْتُمْ عَرَباً فَكَيْفَ لَا تَعْرِفُونَ مَعْنَى الْكَلَامِ، وَ أَحَدُكُمْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ انْسَخْ ذَلِكَ الْكِتَابَ- أَ وَ لَيْسَ إِنَّمَا يُنْسَخُ مِنْ كِتَابٍ أُخِذَ مِنَ الْأَصْلِ- وَ هُوَ قَوْلُهُ: ﴿إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ[۲۶۴]»[۲۶۵]؛ پس آن - پوستی که قلم همه‌چیز را در آن نوشت - همان کتاب مکنون است که نسخه‌ها همه از آن است؛ آیا عرب نیستید؟ پس چگونه معنای کلام را نمی‌فهمید؟ در حالی‌که یکی از شما به همراهش می‌گوید: آن کتاب را نسخه‌برداری کن. آیا جز این است که از کتاب دیگری که اصل است، نسخه‌برداری می‌شود؟ و آن، قول او (خدای متعال) است:

به‌راستی ما آنچه را شما عمل می‌کردید، استنساخ می‌کردیم». در این حدیث برمبنای اینکه عرب از کلمۀ نسخ و استنساخ کتاب، معنای رونویسی از کتاب اصلی را می‌فهمد، به آیه ﴿إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ[۲۶۶] استدلال شده که کتاب مکنون، همان کتاب اصلی است که نسخه‌برداری‌ها و رونوشت‌ها از روی آن است.[۲۶۷]

معلومات عقلی

در برخی تفسیرهای مآثور از امامان معصوم(ع) استناد به معلوم عقلی دیده می‌شود؛ برای نمونه:

در روایتی از علی بن فضال و او از پدرش آمده است که مقصود خدای عزّ و جلّ از آیه ﴿وَجَاءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا[۲۶۸] را از امام رضا(ع) پرسیدم، فرمود: «ان الله سبحانه لا یوصف بالمجيئي والذهاب تعالى عن الانتقال يعني بذالك وجاء امر ربّك»؛ همانا خدای سبحان به آمدن و رفتن وصف نمی‌شود و از انتقال و جابه‌جایی برتر است؛ و جز این نیست که خدا از جملۀ ﴿وَجَاءَ رَبُّكَ «فرمان پروردگارت بیاید» را قصد کرده است» [۲۶۹]. برحسب این روایت، امام(ع) ﴿جَاءَ رَبُّكَ را که معنای لفظی آن با قطع نظر از قرینۀ عقلی «پروردگارت بیاید» است، به استناد این معلوم عقلی که خدای سبحان به آمدن و رفتن وصف نمی‌شود و منزه از انتقال می‌باشد به «فرمان پروردگارت بیاید» تفسیر کرده است.

در روایت دیگری که از امام صادق(ع) نقل شده است[۲۷۰] به استناد امتناع مکان داشتن ذات باری‌تعالی و لوازم آن، که از معلومات عقلی است، آیه ﴿وَهُوَ اللَّهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَفِي الْأَرْضِ به احاطۀ خدای متعال بر آسمان‌ها و زمین و سایر مخلوقات و کمتر نبودن علم خدا به آنچه در زمین است، از علم او به آنچه در آسمان است و دور نبودن چیزی از او و برابری اشیا در برابر علم، قدرت، ملک، سلطنت و احاطه او تفسیر شده است. - در روایتی که در تفسیر ﴿فَلَمَّا آسَفُونَا انْتَقَمْنَا مِنْهُمْ[۲۷۱] از امام صادق(ع) نقل شده نیز به استناد ممتنع بودن راه یافتن غضب به خدای متعال، اسناد «اسفوا» به «نا» اسناد مجازی و مجاز عقلی تلقّی شده و ﴿آسَفُونَا به اینکه «اولیای خدا را به خشم آوردند» معنا شده است[۲۷۲].

از امام باقر(ع) روایت شده که در تفسیر آیه ﴿وَمَنْ يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوَى[۲۷۳] فرموده است: منظور از غضب، کیفر است؛ زیرا کسی که گمان کند خدای متعال از حالتی به حالت دیگر تغییر می‌یابد، او را به صفت مخلوق توصیف کرده است؛ به‌راستی خدای عزّ و جلّ را هیچ‌چیز برنمی‌انگیزاند و او را تغییر نمی‌دهد[۲۷۴].

از آنچه در ذیل آیه ﴿إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ[۲۷۵]از مجاهد نقل شده، ممکن است استفاده شود که وی نیز با استناد به معلومات عقلی برخی آیات را تفسیر می‌کرده است. طبری در تفسیر این آیه از پنج طریق با الفاظی مختلف و نزدیک به‌هم از مجاهد نقل کرده که این آیه را به «انتظار ثواب پروردگار» نه دیدن خدای متعال معنا کرده است[۲۷۶]. در این تفسیر به مستند وی تصریح نشده، ولی به احتمال قوی مستند وی امتناع دیده شدن خدا با چشم سر بوده است؛ بنابراین، معلومات عقلی را نیز می‌توان یکی از مآخذ تفسیر در عصر حضور به شمار آورد[۲۷۷].[۲۷۸]

ویژگی‌های تفسیر در عصر حضور

با نگاهی گذرا و سریع به آثار تفسیری به‌جا مانده از عصر حضور ممکن است به نظر آید که تفسیر در آن عصر غالباً به صورت نقل روایت و اثر یا ذکر معنا و مصداق کلمات بدون مستند می‌باشد و ازاین‌رو، تفسیر آن عصر به «تفسیر به مأثور» یا «تفسیر روایی و نقلی» و «تفسیر ساده و بدون مستند» توصیف شود، ولی با دقت و تأمل بیشتر در آثار تفسیری آن عصر و با توجه به آنچه در مآخذ تفسیر در عصر حضور بیان شد، پی می‌بریم تفسیر در آن عصر، روایی یا نقلی محض نبوده است و اگر اجتهاد در تفسیر، به کوشش برای تحصیل قرائن و شواهد آشکارکنندۀ معنا و مراد آیات و تفسیر آیات به استناد آن، تعریف شود و منظور از تفسیر اجتهادی، تفسیر مستند به قرائن و شواهد آشکارکننده باشد، می‌توان گفت تفسیر اجتهادی در آن عصر نیز کم نبوده است و حتی تفسیر اجتهادی عقلی، یعنی تفسیری که با استناد یا اتّکا به معلومات عقلی حاصل می‌شود نیز در آن عصر وجود داشته است[۲۷۹]، البته استناد و اتّکا به معلومات عقلی در آیات مخصوصی بوده[۲۸۰] و گستره استناد به قراین و شواهد نقلی بیشتر بوده است، ولی باتوجه به اینکه تفسیر اجتهادی به تفسیر مستند و متکی به معلومات عقلی محدود نمی‌باشد، کمتر بودن تفسیر اجتهادی عقلی در آن عصر مانع از آن نیست که تفسیر اجتهادی را نیز در آن عصر رایج بدانیم؛ بنابراین، در بیان ویژگی تفسیر در عصر حضور می‌توان گفت تفسیر در آن عصر به سه صورت انجام می‌گرفته است:

  1. به صورت ساده و بیان معنا یا مصداق بدون مستند[۲۸۱]؛
  2. نقل روایت یا اثر بدون اجتهاد و بررسی[۲۸۲]؛
  3. با اجتهاد و استناد به قرائن و شواهد نقلی و عقلی[۲۸۳].

نکته دیگری که در بیان ویژگی تفسیر در عصر حضور درخور توجه است، ذکر تأویل و معنای اشاری برای آیات می‌باشد که در بین آثار تفسیری روایی و نقلی محض آن عصر به چشم می‌خورد، برای نمونه:

از امام باقر(ع) در تأویل آیه ﴿اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا[۲۸۴] نقل شده که فرمود: «يُحْيِيهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْقَائِمِ بَعْدَ مَوْتِهَا»؛«خدای عزّ و جلّ زمین را بعد از مردنش کافر شدن اهل آن به واسطۀ حضرت قائم(ع) زنده می‌کند» [۲۸۵].

از ابن عباس در تأویل آیۀ مزبور نقل شده که گفت: «یعنی زمین را بعد از مردنش، یعنی بعد از ستم اهل مملکتش، به واسطه قائم آل محمد عجل الله تعالی فرجه اصلاح می‌کند»[۲۸۶].

البته تأویل و معنای اشاری آیات بیشتر از مفسران برگزیده نقل شده است، ولی در بین آثار تفسیری غیر آنان نیز به‌ندرت دیده می‌شود که یک نمونۀ آن همین تأویلی است که از ابن عباس نقل شد.

نمونه دیگر آن تأویلی است که از مجاهد نقل شده که در ذیل آیات پایانی سوره نصر ﴿...فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا[۲۸۷] گفته است: "واعلم انك ستموت غداً"[۲۸۸] یعنی از این آیات، اشاره به نزدیک شدن رحلت رسول خدا(ص) را استفاده کرده است. نمونه‌های دیگری از تأویل‌های نقل شده از مفسران برگزیده را در مصادر یادشده در پاورقی بنگرید[۲۸۹].

در بین آثار تفسیری روایی و نقلی آن عصر، روایات مجعول و ناهمگون با عصمت انبیاء نیز دیده می‌شود که نمونه‌ای از آنها در مکاتب تفسیری در تفسیرهای نقل شده از سعید بن جبیر و حسن بصری آمده است[۲۹۰].

و ازاین‌رو برخی، یکی از ویژگی‌های تفسیر در عهد تابعین را آمیختگی به اسرائیلیات بیان کرده‌اند[۲۹۱].[۲۹۲]

راه یافتن اسرائیلیات به روایات تفسیری

«اسرائیلیات» جمع «اسرائیلیّه» و اسرائیلیّه منسوب به اسرائیل است[۲۹۳]. «اسرائیل» لقب حضرت یعقوب فرزند حضرت اسحاق است[۲۹۴]. و حضرت یعقوب یکی از پیامبرانی می‌باشد که نامش در قرآن بارها آمده است[۲۹۵]. بنی‌اسرائیل به‌معنای پسران یعقوب است، ولی به یهودیان (چه آنها که نسبشان به حضرت یعقوب می‌رسد و چه غیر آنان) به لحاظ‍ اینکه خود را از پیروان حضرت موسی - علی نبینا و آله و(ع) - می‌دانند و حضرت موسی از نوادگان حضرت یعقوب می‌باشد، بنی اسرائیل و اسرائیلی گفته می‌شود[۲۹۶] و از اینجا کلمۀ اسرائیلیّه با کلمۀ «یهودیّت» مرادف شده است، و در اصطلاح حدیث به روایات و اخباری که از دانشمندان یا کتاب‌های یهود به‌دست آمده باشد، اسرائیلیات گفته می‌شود[۲۹۷] و گاهی از باب تغلیب، این عنوان را به روایات و اخباری که از دانشمندان یا کتاب‌های مسیحیان دریافت شده باشد نیز تعمیم می‌دهند و از «اسرائیلیات» مطلق اخبار دریافت شده از دانشمندان یا کتاب‌های یهودیان و مسیحیان را اراده می‌کنند[۲۹۸] و مقصود از آن در عنوان فوق نیز همین معنا است.

از آنجا که قرآن کریم کتاب حکمت و هدایت است و در بیان مطالب به مقداری که برای هدایت و پندگیری انسان ضروری باشد، اکتفا می‌کند، بسیاری از داستان‌های پیامبران و امت‌های پیشین را موجز و سربسته یادآور شده است. کنجکاوی مسلمانان برای پی بردن به تفصیل و جزئیات آن داستان‌ها از یک‌سو و ایجاد موانع برای آشنایی و ارتباط‍ مسلمانان با اهل بیت خاص پیامبر(ص) که مفسران برگزیدۀ خدا بوده‌اند، از سوی دیگر و گمان برخی صحابه و تابعین به اینکه کتاب‌ها و دانشمندان یهودی و مسیحی منبعی برای شناخت جزئیات و تفصیل آن داستان‌ها است، از سوی سوم، موجب شد که برخی مسلمانان برای پی بردن به تفصیل و جزئیات آن داستان‌ها به دانشمندان یهودی و مسیحی و کتاب‌های آنان روی آورند و از این راه، اسرائیلیات به کتاب‌های مسلمانان وارد شود. در عصر رسالت به واسطۀ حضور پیامبر(ص) در بین مسلمانان و نهی آن حضرت از رجوع به اهل کتاب، تفسیر قرآن از آمیخته شدن به اسرائیلیات مصون ماند، ولی پس از رحلت آن حضرت با فاصله گرفتن مسلمانان از عصر رسالت و فراموش شدن نهی آن حضرت و اسلام آوردن برخی دانشمندان اهل کتاب و حضور آنان در بین مسلمانان، زمینه برای ورود اسرائیلیات به حوزۀ تفسیر فراهم شد. در آغاز به وسیلۀ برخی صحابه باب رجوع به دانشمندان اهل کتاب گشوده شد و سپس در عصر تابعین، استفادۀ از آنان گسترش یافت و به‌تدریج بخش زیادی از اسرائیلیات به روایات و کتاب‌های تفسیری راه یافت و این را نیز یکی از تحوّلات تفسیر در عصر تابعین که برهه‌ای از حضور امامان معصوم(ع) است، می‌توان به شمار آورد. اینک برخی روایات و شواهد تاریخی را که بر مطالب یادشده دلالت دارد، ذیل چند عنوان یادآور می‌شویم[۲۹۹]:

نهی پیامبر(ص) از پرسش از اهل کتاب

برخی بزرگان اهل تسنن روایت کرده‌اند: عمر بن خطاب کتابی را که از برخی اهل کتاب به دستش رسیده بود نزد پیامبر(ص) آورد. پیامبر(ص) آن را خواند و به خشم آمد و فرمود: ای پسر خطاب! آیا در اینها نادانی و کم‌عقلی می‌کنی‌؟! قسم به آن کسی که جانم در دست او است! آنها را برایتان روشن و پاکیزه آورده‌ام؛ از آنان چیزی را نپرسید؛ زیرا یا به شما حق را خبر می‌دهند و آن را تکذیب می‌کنید و یا باطل را و آن را تصدیق می‌کنید. قسم به آن کسی که جانم به دست او است! اگر موسی(ع) زنده می‌بود، جز اینکه از من پیروی کند، راه دیگری نداشت[۳۰۰]

دلالت این حدیث بر نهی شدید پیامبر اکرم(ص) از رجوع به کتاب‌های یهودی و مسیحی و پرسش از آنان صراحت دارد و به توضیح نیازی نیست. از ابن عباس نیز روایت کرده‌اند که مسلمانان را از رجوع به اهل کتاب و پرسش از آنان بازمی‌داشته است[۳۰۱].[۳۰۲]

پرسش و نقل روایت از کعب الاحبار

برحسب نقل ابن سعد، کعب الاحبار شخصی از یهود است که در زمان حکومت عمر اسلام آورد و در بین مسلمانان حضور پیدا کرد[۳۰۳].

ذهبی او را اهل یمن و دانشمندی که یهودی بوده و بعد از وفات پیامبر(ص) مسلمان شده، معرفی کرده و گفته است: در روزهای حکومت عمر از یمن به مدینه وارد شد و با اصحاب حضرت محمد(ص) مجالست داشت و برای آنان از کتاب‌های اسرائیلی سخن می‌گفت. از اخبار و روایات به دست می‌آید که وی در نزد حاکمان عصر صحابه منزلت علمی ویژه‌ای داشته و ازاین‌رو، گاهی مجهولات دینی یا تاریخی خود را از او می‌پرسیدند. در روایتی نقل شده که عمر معنای تقوا را از او پرسید[۳۰۴]. سیوطی در تفسیر ﴿رَبَّنَا وَأَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ[۳۰۵] آورده است:

عمر بن خطاب به کعب گفت: «عدن» چیست‌؟ کعب گفت: قصرهایی از طلا در بهشت که پیامبران، صدیقان و پیشوایان عدل در آن ساکن می‌شوند[۳۰۶].

در خبری دیگر آمده است که عثمان در زمان حکومت خود در پاسخ تحذیر ابوذر از گرد آمدن بخشی از بیت المال در نزد وی، به کعب الاحبار روی کرد و گفت: ای ابا اسحق، چه می‌گویی دربارۀ مردی که زکات واجب مالش را داده است، آیا بعد از آن چیزی بر او واجب می‌باشد؟ کعب الاحبار گفت: نه، حتّی اگر خشتی از طلا و خشتی از نقره برگیرد، چیزی بر او واجب نیست. ابو ذر با عصایش به سر کعب زد و گفت: ای یهودی‌زادۀ کافر! تو را چه به اینکه درباره احکام مسلمانان نظر دهی! قول خدا از سخن تو درست‌تر است که فرموده است: ﴿وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ[۳۰۷][۳۰۸].

برخی روایات گویای آن است که معاویه نیز برای پی بردن به خصوصیات داستان برخی از امم پیشین که در قرآن با اشاره از آن یاد شده، کعب الاحبار را دعوت و از وی پرسش می‌کرده است[۳۰۹]. گویا همین موجب شد که کعب نزد گروهی از مسلمانان موقعیت علمی ویژه‌ای پیدا کند و به‌تدریج پرسش و نقل روایت از وی زیاد شود و ازاین‌رو، اخبار و روایات زیادی از وی در کتاب‌های روایی و تفسیری سنّی و شیعه دیده می‌شود[۳۱۰] و از آنجا که وی سابقۀ یهودی بودن داشت و از مطالب تورات و سایر کتاب‌های یهود آگاه بود، بخشی از اسرائیلیات و اخبار و آرای یهود ضمن پاسخ‌ها و روایات وی به حوزۀ روایات و تفسیر مسلمانان راه یافت [۳۱۱] که یک نمونه از آن سجده کردن خانه کعبه برای بیت المقدس است که وقتی آن را برای امام باقر(ع) نقل کردند، حضرت آن را به شدت تخطئه فرمود[۳۱۲].

نمونۀ دیگر خبر کعب الاحبار درباره بریدن پاها و گردن‌های اسب‌ها به فرمان حضرت سلیمان - علی نبینا و آله و(ع) - است که امام علی(ع) آن را نیز دروغ و خلاف واقع توصیف کرده‌اند[۳۱۳].[۳۱۴]

تطوّرات کمّی و کیفی تفسیر در عصر حضور

با نگاهی به آثار تفسیری به‌جا مانده از عصر حضور به‌دست می‌آید که تفسیر در طول آن دوران از جهت کمّی و کیفی تطوراتی داشته است که در اینجا به برخی از آنها و عوامل آنها اشاره می‌شود:

گسترش تدریجی قلمرو تفسیر

یکی از تطورات تفسیری آن دوران که از بررسی آثار تفسیری به‌جا مانده از آن عصر به دست می‌آید، گسترش تدریجی قلمرو تفسیر می‌باشد؛ زیرا هرچند براساس روایات، در عصر صحابه که آغاز آن دوران بوده نیز قرآن تفسیر می‌شده است - میثم تمار، ابن عباس و ابن مسعود از امیر مؤمنان علی(ع) تفسیر و تأویل آیات را آموخته و خود نیز به دیگران تعلیم می‌داده‌اند[۳۱۵]. میثم تمار تنزیل و تأویلی را که از امام علی(ع) آموخته بود، برای ابن عباس بیان می‌کرد و ابن عباس آن را می‌نوشت[۳۱۶] و تمام تفسیر و تأویل‌هایی که امام علی(ع) از رسول خدا(ص) فراگرفته بود، در آن عصر به فرزندانش امام حسن و امام حسین(ع) انتقال داد[۳۱۷] - ولی در سطح عموم، همۀ آیات قرآن در قلمرو تفسیر قرار نداشته و تفسیر به بیان معنای برخی واژه‌ها، ذکر برخی اسباب و شأن نزول آیات، و بیان مقصود اندکی از آیات محدود بوده است و ازاین‌رو، تفسیر کاملی که شرح و توضیح معنا و مقصود تمام آیات را دربر داشته باشد، از آن عصر نقل نشده و به دست ما نرسیده است.

اما با فاصله گرفتن از عصر نزول، به‌تدریج آیات بیشتری تفسیر شد و قلمرو تفسیر گسترش یافت و تفسیرهایی که تدوین شد، حجم بیشتری از آیات قرآن را دربر گرفت و ازاین‌رو، در بین تفسیرهایی که به ما رسیده، تفسیر مقاتل بن سلیمان را که در اواسط‍ آن دوران می‌زیسته است، قدیمی‌ترین تفسیر کامل قرآن معرفی کرده[۳۱۸] و یکی از ویژگی‌های تفسیر در عصر صحابه را تفسیر نشدن تمام قرآن دانسته‌اند[۳۱۹].

علت این تطور شاید این باشد که در زمان نزدیک به عصر نزول قرآن:

  1. زبان عموم مسلمانان عربی بوده است و آنها با مفهوم عرفی بسیاری از واژه‌های قرآن آشنا بوده‌اند.
  2. بسیاری از آنان خود شاهد نزول آیات بوده و به فضای نزول آیات (اسباب، شأن، زمان و مکان نزول آیات و فرهنگ مردم در زمان نزول آیات) آگاه بوده‌اند.
  3. اختلافات مذهبی و فقهی دامنه‌دار در بین آنان نبوده تا در اثر برداشت‌های مختلف و متضاد فرقه‌ها نسبت به معنا و مقصود آیات، تردید و دشواری پدید آید.
  4. رشد فکری مردم آن عصر در حدی نبوده است که با تدبّر و تعمق در آیات پرسش‌های تفسیری گسترده و عمیق برایشان پیدا شود و به تفسیر گسترده و عمیق آیات احساس نیاز کنند؛ ازاین‌رو، در بسیاری از آیات به مرتبه‌ای از معنای آنها که آشکار بوده، اکتفا می‌کرده‌اند و تنها در آیاتی که از فضای نزول آنها آگاه نبوده‌اند و یا معنا و مفهوم برخی واژه‌های آنها برایشان غریب و نامأنوس بوده و یا در اثر علوّ معنا و یا ایجازگویی معنا و مقصود آنها نیاز به تبیین داشته، به تفسیر احساس نیاز می‌کرده‌اند؛ اما با فاصله گرفتن از زمان نزول:
  5. با گرویدن غیر عرب‌ها به اسلام و تغییر معنای برخی واژه‌ها، افراد ناآشنا به مفاهیم مفردات و مفردات غریب و نامأنوس بیشتر شد و با پدید آمدن نسل جدید، افراد ناآشنا به اسباب، زمان و مکان نزول و فرهنگ مردم در زمان نزول فزونی یافت.
  6. در اثر اختلافات مذهبی و استدلال‌های مختلف فرقه‌ها به آیات، تردید و دشواری بیشتری نسبت به آیات پدید آمد.
  7. به موازات پیشرفت دانش و رشد فکری مسلمانان پرسش‌های تفسیری عمیق و گسترده‌تری برای آنان پیدا شد و در اثر این امور، بیشتر به تفسیر احساس نیاز شد و دامنه و قلمرو و تفسیر گسترش یافت.[۳۲۰]

تطوّرات کمّی تعلیمات تفسیری امامان معصوم(ع)

باتوجه به روایاتی که جایگاه علمی امامان معصوم(ع) نسبت به قرآن کریم و تفسیر آن را تعیین کرده، تردیدی باقی نمی‌ماند که همۀ آن بزرگواران به تمامی معانی ظاهری و باطنی قرآن آگاه بوده و بر تفسیر همۀ معانی و معارف آن توانا بوده‌اند[۳۲۱]، ولی روایات تفسیری نقل شده از آنان از جهت کمیّت و برخی خصوصیات مختلف است. از امام صادق(ع) بیش از سایر امامان روایات تفسیری نقل شده و پس از آن حضرت، از امام علی و امام باقر و امام رضا(ع) روایات بیشتری به چشم می‌خورد[۳۲۲]. از این اختلاف آثار چه‌بسا بتوان پی برد که تعلیمات تفسیری آن بزرگواران در آن دوران یکسان نبوده و تطوّرات کمّی داشته است.

برخی، تعلیمات تفسیری بیشتری داشته‌اند و برخی کمتر؛ اما باید توجه داشت که علت این تطور و اختلاف، تفاوت سطح دانش و توانایی تفسیری آن بزرگواران نبوده، و علت و عوامل آن شرایط‍ ویژۀ دوران آن بزرگواران بوده است؛ برای مثال، در دوران امامت امام صادق(ع) بنی امیه و بنی عباس به جنگ و درگیری با یکدیگر مشغول بودند و فرصت نداشتند که از تعلیم و توسعۀ تفسیر به وسیلۀ آن حضرت جلوگیری کنند[۳۲۳]؛ ازاین‌رو، افراد بیشتری از آن حضرت تفسیر آموخته‌اند و از سوی دیگر، کتابت حدیث که در قرن اول هجری در نزد پیروان مکتب خلفا و فرمانروایان بنی امیه معمول نبود و آن را مکروه می‌دانستند، در اثر فرمان عمر بن عبد العزیز و فرمانروایان بعد از وی رواج و شیوع یافت[۳۲۴] و در نتیجه آزادی بیشتر برای نوشتن روایات تفسیری آن حضرت فراهم شد؛ و ازاین‌رو، روایات تفسیری بیشتری از ایشان به ما رسیده است و در زمان امام رضا(ع) چون مأمون به انگیزۀ سیاسی محافل علمی تشکیل می‌داد و دانشمندان مذاهب مختلف را در آن گرد می‌آورد و مطالب علمی گوناگون و از جمله تفسیر مشکل برخی آیات را از آن حضرت می‌پرسید، روایات تفسیری ویژه و نکته‌های تفسیری عمیق‌تری از آن حضرت بروز یافته است.[۳۲۵]

جستارهای وابسته

  1. تفسیر مأثور از معصوم
  2. تفسیر صحابه
  3. تفسیر تابعین
  4. تفسیر عصر پس از تابعین

منابع

پانویس

  1. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۵۵.
  2. ر.ک: بخاری، صحیح البخاری، ج۴، جزء ۹، ص۷۲۹ (کتاب الاحکام، باب ۱۱۴۸، ح۲۰۳۴)؛ نیشابوری، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۰۰، ح۱۸۲۱ (کتاب الامارة، باب ۱، ح۵-۹)؛ سنن الترمذی، ج۴، ص۵۰۱، ح۲۲۲۳ (کتاب الفتن، باب ما جاء فی الخلفاء)، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۶۱۸، ج۴، ص۵۰۱؛ ابو داوود، سنن ابی داوود، ج۲، ص۵۰۸، ح۴۲۷۹ و ۴۲۸۰ (کتاب المهدی، باب ۱)؛ بخاری، التاریخ الکبیر بخاری، ج۳، ص۱۸۵، ح۶۲۷ (خالد الجدلی)، ج۸، ص۴۱۰، ح۳۵۲۰ (یونس بن ابی یعفور العبدی)، ابن حجر عسقلانی، تعجیل المنفعة بزوائد رجال الأئمة الاربعة، ص۶۱۸، رقم ۱۴۸۷؛ ابو حاتم، کتاب الثقات، ج۷، ص۲۴۱ و ۲۴۲ (عمران بن سلیمان)؛ صدوق، کمال الدین، ج۱، ص۲۵۳ و ۲۵۶، ح۳ و ۴، ص۲۵۸، ح۳؛ شیخ حرّ عاملی در اثبات الهداة، ج۱، ص۴۳۳-۷۳۵، باب نهم، حدود ۹۲۴ روایت از طریق شیعه و ۲۷۸ روایت از طریق اهل تسنّن با عنوان نصوص عامّه بر امامت ائمه(ع) جمع‌آوری کرده که در بسیاری از آنها به وجود دوازده امام بعد از رسول خدا(ص) تصریح و یا حتی نام و بعضی از خصوصیات آنان ذکر شده است؛ برای نمونه، ر.ک: همان، ص۴۵۹-۴۶۱ حدیث‌های ۷۴-۸۶.
  3. حدیث معروف ثقلین که صحت آن مورد اتفاق شیعه و سنّی است، بر این مطلب دلالت دارد (برای توضیح دلالت آن ر.ک: مکاتب تفسیری، ج۱، ص۵۸-۶۶).
  4. ر.ک: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹؛ و روایات مفسر آن در بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۲۵۲-۲۶۵؛ کلینی، اصول الکافی، ج۱، ص۲۴۱-۲۴۶ (کتاب الحجة باب فرض طاعة الائمة(ع)).
  5. ر.ک: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ «و ما پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی می‌کردیم نفرستادیم؛ اگر نمی‌دانید از اهل ذکر (آگاهان) بپرسید» سوره نحل، آیه ۴۳؛ ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ «و ما پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی می‌کردیم نفرستادیم؛ اگر نمی‌دانید از اهل ذکر (آگاهان) بپرسید» سوره انبیاء، آیه ۷؛ و روایات مفسّر این دو آیه در بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۴۴۹-۴۵۵ و ج۵، ص۲۰۷ و ۲۰۸؛ کلینی، اصول الکافی، ج۱، ص۲۶۷-۲۷۰ بَابُ أَنَّ أَهْلَ الذِّكْرِ الَّذِينَ أَمَرَ اللَّهُ الْخَلْقَ بِسُؤَالِهِمْ هُمُ الْأَئِمَّةُ(ع).
  6. برای آگاهی از روایت‌های دلالت‌ کننده بر آن ر.ک: صدوق، کمال الدین، ص۲۱۱-۲۴۱، باب ۲۲، باب اتصال الوصیة من لدن آدم(ع) و ان الارض لا تخلوا من حجة الله عزّ و جلّ علی خلقه الی یوم القیامة.
  7. طبری، جامع البیان، ج۱، ص۶۰، مقدمه، ذکر الاخبار الّتی رؤیت فی الحضّ علی العلم بتفسیر القرآن و....
  8. «إِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ»؛ (کلینی، اصول الکافی، ج۲، ص۵۷۳، کتاب فضل القرآن، ح۲).
  9. «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي»، (حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج۱۸، ص۱۹، حدیث ۹) برای دیدن این حدیث با عبارت‌های دیگر ر.ک: سنن الترمذی، ج۵، ص۶۲۱، حدیث ۳۷۶۸، ص۶۲۲، حدیث ۳۷۸۸؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ط‍ دار صادر بیروت، ج۳، ص۱۴، ۱۷، ۲۶ و ۵۹ و ج۵، ص۱۸۱؛لجنة التحقیق فی مسئلة الامامة، کتاب الله و اهل البیت فی حدیث الثقلین، همه کتاب.
  10. «وَ تَعَلَّمُوا الْقُرْآنَ فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الْحَدِيثِ وَ تَفَقَّهُوا فِيهِ فَإِنَّهُ رَبِيعُ الْقُلُوبِ»؛ (نهج البلاغه، ص۳۳۹، خطبه ۱۰۹)، «فَانْظُرْ أَيُّهَا السَّائِلُ فَمَا دَلَّكَ الْقُرْآنُ عَلَيْهِ مِنْ صِفَتِهِ فَائْتَمَّ بِهِ وَ اسْتَضِئْ بِنُورِ هِدَايَتِهِ»؛ (همان، ص۲۳۴، خطبه ۹۰).
  11. برای آگاهی بیشتر ر.ک: بابایی و دیگران، روش‌شناسی تفسیر قرآن، ص۳۶-۴۰.
  12. سیوطی گفته است: اخرج عبد الرزاق و سعید بن منصور و ابن ابی شیبة و الدارمی و ابن جریر و ابن منذر و البیهقی فی سننه عن الشعبی قال: سئل ابو بکر عن الکلاله، فقال: انّی سأقول فیها برأیی فان کان صوابا فمن الله وحده لا شریک له و ان کان خطأ فمنّی و من الشیطان و الله منه بریء، اراه ما خلا الولد و الولد؛ (الدر المنثور، ج۲، ص۴۴۳، ذیل آیه ۱۷۶، سوره نساء. همچنین ر.ک: به الکشاف زمخشری، ج۱، ص۴۸۶ تفسیر آیه ۱۲ سورۀ نساء).
  13. أیّ سماء تظلنی و أیّ ارض تقلنی اذا قلت فی کتاب الله ما لا اعلم؛ (سیوطی، الدر المنثور، ج۶، ص۵۲۲).
  14. «و در آن دانه‌ای رویانده‌ایم * و انگور و سبزی *... و میوه و علف» سوره عبس، آیه ۲۷-۳۱.
  15. سیوطی، الدرّ المنثور، ج۶، ص۵۲۲. سیوطی خبر داده است که این روایت را چند تن از دانشمندان اهل تسنن مانند سعید بن منصور، ابن جریر، ابن سعد، عبد بن حمید، ابن منذر، ابن مردویه، بیهقی خطیب و حاکم در تألیفات خود آورده‌اند و حاکم آن را صحیح دانسته است (ر.ک: سیوطی، الدرّ المنثور، ج۶، ص۵۲۲).
  16. «یا آنان را در حال ترسیدن فرو گیرد؟ پس بی‌گمان پروردگارتان مهربانی بخشاینده است» سوره نحل، آیه ۴۷.
  17. ر.ک: آلوسی، روح المعانی، ج۷، جزء ۱۴، ص۱۵۲.
  18. این کلمه شش‌بار در قرآن به کار رفته است. انعام، ۱۴؛ یوسف، ۱۰۱؛ ابراهیم، ۱۰؛ فاطر، ۱؛ زمر، ۴۶ و شوری، ۱۱.
  19. و اخرج من طریق مجاهد عن ابن عباس قال: کنت لا ادری ما «فاطر السماوات» حتی اتانی اعرابیان یختصمان فی بئر فقال احدهما: "انا فطرتها" یقول انا ابتدءتها؛ (سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج۱، ص۳۵۴).
  20. «و از نزد خویش مهر و پاکیزگی ارزانی داشتیم و او پرهیزگار بود» سوره مریم، آیه ۱۳.
  21. سیوطی، الاتقان، ج۱، ص۳۵۴.
  22. «و خوراکی جز چرکاب ندارد،» سوره حاقه، آیه ۳۶.
  23. سیوطی، الاتقان، ج۱، ص۳۵۵.
  24. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۴۹-۵۳.
  25. نویهض، معجم المفسرین، ج۲، ص۷۲۱؛ بغدادی، هدیة العارفین، ج۶، ص۵۰۱.
  26. نویهض، معجم المفسرین، ج۲، ص۶۳۷.
  27. نویهض، معجم المفسرین، ج۲، ص۵۳۷؛ داوودی، طبقات المفسرین، ج۲، ص۱۵۴.
  28. نویهض، معجم المفسرین، ج۱، ص۴۰۹؛ بغدادی، هدیة العارفین، ج۵، ص۸۰۵.
  29. داوودی، طبقات المفسرین، ج۲، ص۳۵۶.
  30. نویهض، معجم المفسرین، ج۱، ص۲۱۱.
  31. داوودی، طبقات المفسرین، ج۱، ص۱۶۰، رقم ۱۵۶.
  32. ر.ک: داوودی، طبقات المفسرین، ج۲، ص۱۳۱.
  33. ر.ک: رجال النجاشی، ص۳۲۴، رقم ۸۸۳؛ خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۵، ص۲۰۵.
  34. ر.ک: نویهض، معجم المفسرین، ج۱، ص۲۲۵ و ۲۲۶؛ همین کتاب، ص۲۳۷، رقم ۲۷.
  35. داوودی، طبقات المفسرین، ج۲، ص۳۷۶، رقم ۶۹۲.
  36. نویهض، معجم المفسرین، ج۲، ص۶۹۹.
  37. نویهض، معجم المفسرین، ج۱، ص۲۶۵؛ زرکلی، الأعلام، ج۳، ص۳۰۶.
  38. داوودی، طبقات المفسرین، ج۲، ص۳۸۶.
  39. حاج خلیفة، کشف الظنون، ج۱، ص۴۵۸؛ نویهض، معجم المفسرین، ج۲، ص۶۷۳.
  40. نویهض، معجم المفسرین، ج۲، ص۶۹۲؛ سزگین، تاریخ التراث العربی، ج۱، جزء ۱، ص۹۰، رقم ۹.
  41. داوودی، طبقات المفسرین، ج۲، ص۳۵۷.
  42. نویهض، معجم المفسرین، ج۱، ص۳۲۸.
  43. ر.ک: داوودی، طبقات المفسرین، ج۱، ص۲۹۱. تفسیری با عنوان تفسیر کتاب الله العزیز از هوّاری چاپ شده و موجود است ولی معلوم نیست که آن تفسیر این کتاب باشد (ر.ک: همین کتاب، ص۴۸۵-۴۸۶).
  44. ر.ک: داوودی، طبقات المفسرین، ج۲، ص۲۹۱، رقم ۲۷۵؛ همچنین ر.ک: بغدادی، هدیة العارفین، ج۵، ص۵۱۲؛ همو، ایضاح المکنون، ج۳، ص۳۱۰.
  45. نویهض، معجم المفسرین، ج۲، ص۷۰۲.
  46. داوودی، طبقات المفسرین، ج۲، ص۳۵۵.
  47. ر.ک: ابن ندیم، الفهرست، ص۵۸؛ داوودی، طبقات المفسرین، ج۲، ص۲۵۵؛ بغدادی، هدیة العارفین، ج۶، ص۹ و ۱۰.
  48. نویهض، معجم المفسرین، ج۲، ص۵۹۴.
  49. داوودی، طبقات المفسرین، ج۱، ص۱۸۰.
  50. داوودی، طبقات المفسرین، ج۱، ص۳۵۵.
  51. داوودی، طبقات المفسرین، ج۲، ص۲۹.
  52. داوودی، طبقات المفسرین، ج۲، ص۳۶.
  53. داوودی، طبقات المفسرین، ج۱، ص۲۵؛ ابن ندیم، الفهرست، ص۵۶.
  54. آقا بزرگ تهرانی، الذریعة، ج۴، ص۲۴۳، رقم ۱۱۸۳؛ رجال النجاشی، ص۷۸، طوسی، الفهرست، ص۲۳.
  55. خویی، معجم رجال الحدیث، ج۲، ص۱۲۷-۱۲۸.
  56. بغدادی، هدیة العارفین، ج۱، ص۱۳۰۴؛ داوودی، طبقات المفسرین، ج۱، ص۲۰۹؛ نویهض، معجم المفسرین، ج۱، ص۱۵۲.
  57. حاج خلیفة، کشف الظنون، ج۱، ص۴۴۹؛ بغدادی، هدیة العارفین، ج۵، ص۳۸۸؛ نویهض، معجم المفسرین، ج۱، ص۲۱۱؛ سزگین، تاریخ التراث العربی، ج۱، ص۱۹۶.
  58. داوودی، طبقات المفسرین، ج۱، ص۳۲۴.
  59. داوودی، طبقات المفسرین، ج۲، ص۳۶۱.
  60. داوودی، طبقات المفسرین، ج۲، ص۱۵۱ و ۱۵۲.
  61. حاج خلیفة، کشف الظنون؛ ج۱، ص۷۶؛ کحاله، معجم المؤلفین، ج۷، ص۱۳۲؛ نویهض، معجم المفسرین، ج۱، ص۳۶۷.
  62. نویهض، معجم المفسرین، ج۲، ص۵۰۰؛ داوودی، طبقات المفسرین، ج۲، ص۹۷.
  63. نویهض، معجم المفسرین، ج۱، ص۲۲۶.
  64. داوودی، طبقات المفسرین، ج۱، ص۱۷۸.
  65. نویهض، معجم المفسرین، ج۲، ص۶۲۵.
  66. ابن ندیم، الفهرست، ص۳۹؛ داوودی، طبقات المفسرین، ج۱، ص۱۲۴.
  67. داوودی، طبقات المفسرین، ج۱، ص۳۴۹ و ۳۵۰.
  68. داوودی، طبقات المفسرین، ج۱، ص۹۳؛ نویهض، معجم المفسرین، ج۱، ص۸۰.
  69. داوودی، طبقات المفسرین، ج۱، ص۷؛ بغدادی، هدیة العارفین، ج۵، ص۲؛ نویهض، معجم المفسرین، ج۱، ص۱۳.
  70. ر.ک: داوودی، طبقات المفسرین، ج۱، ص۷۱؛ ابن ندیم با عنوان: کتاب التفسیر از این کتاب خبر داده است (ر.ک: الفهرست، ص۲۸۵؛ بغدادی با عنوان تفسیر القرآن از این تفسیر یاد کرده است (هدیة العارفین، ج۵، ص۴۸).
  71. داوودی، طبقات المفسرین، ج۱، ص۷۱.
  72. بغدادی، هدیة العارفین، ج۱، ص۵۱۵؛ نویهض، معجم المفسرین، ج۲، ص۷۲۷.
  73. داوودی، طبقات المفسرین، ج۲، ص۴۵، رقم ۴۱۸.
  74. داوودی، طبقات المفسرین، ج۱، ص۳۹۶.
  75. نویهض، معجم المفسرین، ج۱، ص۴۳۱.
  76. داوودی، طبقات المفسرین، ج۱، ص۱۶۲.
  77. ر.ک: داوودی، طبقات المفسرین، ج۱، ص۲۱۱.
  78. داوودی، طبقات المفسرین، ج۱، ص۶.
  79. داوودی، طبقات المفسرین، ج۲، ص۱۷.
  80. داوودی، طبقات المفسرین، ج۱، ص۹۱؛ نویهض، معجم المفسرین، ج۱، ص۵۸.
  81. داوودی، طبقات المفسرین، ج۲، ص۳۸۴.
  82. داوودی، طبقات المفسرین، ج۲، ص۳۷۷.
  83. داوودی، طبقات المفسرین، ج۲، ص۲۶۷، رقم ۵۹۶.
  84. داوودی، طبقات المفسرین، ج۱، ص۲۳۷.
  85. داوودی، طبقات المفسرین، ج۲، ص۱۰۴.
  86. داوودی، طبقات المفسرین، ج۱، ص۲۲۸.
  87. داوودی، طبقات المفسرین، ج۲، ص۱۵۷؛ نویهض، معجم المفسرین، ج۲، ص۵۵۶.
  88. داوودی، طبقات المفسرین، ج۱، ص۶۲.
  89. داوودی، طبقات المفسرین، ج۱، ص۱۱۴.
  90. ر.ک: نویهض، معجم المفسرین، ج۱، ص۴۳۲.
  91. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۳۹۲-۳۹۶.
  92. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۴۰۱-۴۰۲.
  93. رجال سند این روایت علی بن ابراهیم و پدرش ابراهیم بن هاشم و محمد بن اسماعیل و فضل بن شاذان و حماد بن عیسی و حریز و زراره است که همه آنها ثقه‌اند (ر.ک: تجلیل، معجم الثقات، ص۵، رقم ۳۰ و ص۳۱، رقم ۱۹۰ و ص۴۶، رقم ۲۹۵ و ص۵۵، رقم ۳۵۲ و ص۷۹، رقم ۵۲۶ و ص۹۵، رقم ۶۳۹ و ص۱۰۲، رقم ۶۸۴).
  94. «چهره و دست‌هایتان را تا آرنج بشویید» سوره مائده، آیه ۶.
  95. «و دست‌هایتان را تا آرنج بشویید» سوره مائده، آیه ۶.
  96. در بعضی از نسخه‌ها «بین الکلامین» است.
  97. «و بخشی از سرتان را مسح کنید» سوره مائده، آیه ۶.
  98. کلینی، فروع الکافی، ج۳، ص۳۹ (کتاب الطهارة، باب مسح الرأس و القدمین، ح۴).
  99. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۴۰۳.
  100. «بی‌گمان صفا و مروه از نشانه‌های (بندگی) خداوند است پس هر کس حج خانه (ی کعبه) بجای آورد یا عمره بگزارد بر او گناهی نیست که میان آن دو را بپیماید و هر که خود خواسته کاری نیک انجام دهد، خداوند سپاسگزاری داناست» سوره بقره، آیه ۱۵۸.
  101. کلینی، فروع الکافی، ج۴، ص۴۲۹ (کتاب الحج، باب ۱۴۲، ح۸).
  102. «و خوراک را با دوست داشتنش به بینوا و یتیم و اسیر می‌دهند» سوره انسان، آیه ۸.
  103. رجال سند علی بن ابراهیم و پدرش و عبد الله بن میمون است که هر سه ثقه هستند (ر.ک: تجلیل، معجم الثقات، ص۵۰، رقم ۳۰ و ص۷۶، رقم ۵۰۲ و ص۷۹، رقم ۵۲۶).
  104. «بی‌گمان این پاداش شماست و تلاشتان را سپاس می‌نهند» سوره انسان، آیه ۲۲.
  105. ر.ک: تفسیر القمی، ج۲، ص۴۲۲-۴۲۳.
  106. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  107. «آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  108. ر.ک: حویزی، نور الثقلین، ج۱، ص۶۴۳، رقم ۲۵۷؛ بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۸۰، ح۴.
  109. ر.ک: حویزی، نور الثقلین، ج۳، ص۹۶، ح۲۶۸ و ۲۶۹ و ج۴، ص۶۰۹، ح۷۱ و ص۶۱۹، ح۱۰۶ و ج۵، ص۱۴۵، ح۴ و ص۳۹۲، ح۳۰ و ص۴۷۷، ح۲۴.
  110. «بی‌گمان صفا و مروه از نشانه‌های (بندگی) خداوند است پس هر کس حج خانه (ی کعبه) بجای آورد یا عمره بگزارد بر او گناهی نیست که میان آن دو را بپیماید و هر که خود خواسته کاری نیک انجام دهد، خداوند سپاسگزاری داناست» سوره بقره، آیه ۱۵۸.
  111. طبری، جامع البیان، ج۲، ص۲۸.
  112. «ما به تو «کوثر» دادیم» سوره کوثر، آیه ۱.
  113. «بی‌گمان (دشمن) سرزنشگر تو خود بی‌پساوند است» سوره کوثر، آیه ۳.
  114. ابن عباس، غریب القرآن فی شعر العرب، ص۲۵۳-۲۵۴.
  115. «بی‌گمان (دشمن) سرزنشگر تو خود بی‌پساوند است» سوره کوثر، آیه ۳.
  116. ر.ک: بابایی، مکاتب تفسیری، ج۱، ص۲۱۵، ۲۱۶، ۲۵۱، ۲۵۲ و ۲۵۹.
  117. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۴۰۳-۴۰۶.
  118. ر.ک: همین کتاب، ص۶۲، ۶۳، ۱۰۳، ۱۰۴، ۱۳۹؛ بابایی، مکاتب تفسیری، ج۱، ص۱۰۵ و ۱۰۶.
  119. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۴۰۶.
  120. ر.ک: بابایی و دیگران، روش‌شناسی تفسیر قرآن، ص۱۶۵-۱۷۷.
  121. متصل بودن این امور نیز به این لحاظ‍ است که کلام پیوسته با این خصوصیات به مخاطب القا می‌شود و این خصوصیات در ظهور و مراد استعمالی آیات مؤثر است.
  122. ر.ک: همین کتاب، ص۷۹.
  123. ر.ک: بابایی، مکاتب تفسیری، ج۱، ص۱۱۰-۱۱۷ و ۱۶۳-۱۶۴.
  124. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۴۰۶-۴۰۷.
  125. «راه آنان که به نعمت پرورده‌ای؛ که نه بر ایشان خشم آورده‌ای و نه گمراه‌اند» سوره فاتحه، آیه ۷.
  126. «و آنان که از خداوند و پیامبر فرمان برند با کسانی که خداوند به آنان نعمت داده است از پیامبران و راستکرداران و شهیدان و شایستگان خواهند بود و آنان همراهانی نیکویند» سوره نساء، آیه ۶۹.
  127. صدوق، معانی الاخبار، ص۲۶ (باب معنی الصراط، ح۹) صدوق متن فوق را با سند متصل از امام حسن عسکری(ع) نقل کرده و به دنبال آن فرموده است: «وَ حُكِيَ هَذَا بِعَيْنِهِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع)».
  128. «و به گواهی‌دهنده و آنچه گواهی دهد (که از ستمکاران انتقام می‌کشیم)» سوره بروج، آیه ۳.
  129. «ای پیامبر! ما تو را گواه و نویدبخش و بیم‌دهنده فرستاده‌ایم؛» سوره احزاب، آیه ۴۵.
  130. «به راستی در این، نشانه‌ای است برای کسی که از عذاب جهان واپسین بیم دارد؛ آن روزی است که مردم در آن فراهمند و آن، روز حضور (مردم) است» سوره هود، آیه ۱۰۳.
  131. طبرسی، مجمع البیان، ج۱۰، ص۴۶۶-۴۶۷ (ذیل آیه ۴ سوره بروج).
  132. «از تو درباره شراب و قمار می‌پرسند، بگو در این دو، گناهی بزرگ و سودهایی برای مردم (نهفته) است. امّا گناه آنها از سود آنها بزرگ‌تر است و از تو می‌پرسند چه چیزی را ببخشند؟ بگو افزون بر نیاز (سالانه) را؛ این‌گونه خداوند برای شما آیات (خود) را روشن می‌گوید باشد که شما بیندیشید» سوره بقره، آیه ۲۱۹.
  133. ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۲، ص۳۱۵ (ذیل آیه ۲۱۹ سوره بقره، اللغة).
  134. ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۲، ص۳۱۵ (ذیل آیه ۲۱۹ سوره بقره، اللغة).
  135. عفا الاثر عفوا و عفوّا و عفاء: زال و امّحی... العفو من المال ما زاد علی النفقة... و خیار کل شیء و اجوده و المعروف؛ (المعجم الوسیط، ص۶۱۲).
  136. صفی‌پور، منتهی الارب، ج۳ و ۴، ص۹۹۶
  137. ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۲، ص۳۱۶ (تفسیر آیه ۲۱۹، سوره بقره).
  138. «و آنان که چون بخشش کنند نه گزافکاری می‌کنند و نه تنگ می‌گیرند و (بخشش آنها) میانگینی میان این دو، است» سوره فرقان، آیه ۶۷.
  139. «عن عبد الرحمان قال سألت ابا عبد الله(ع) عن قوله: ﴿وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ قال ﴿وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا قال: هذه بعد هذه هی الوسط‍»؛ (تفسیر العیاشی، ص۱۰۶، ح۳۱۵).
  140. «فرمود: ای ابلیس! چه چیز تو را از فروتنی برای چیزی که به دست خویش آفریدم، باز داشت؟ سرکشی کردی یا از والا رتبگانی؟» سوره ص، آیه ۷۵.
  141. «بر آنچه می‌گویند، شکیبا باش و از بنده ما داود توانمند یاد کن که اهل بازگشت (و توبه) بود» سوره ص، آیه ۱۷.
  142. «و آسمان را با دست‌هایی (توانا) بنا نهادیم و بی‌گمان ما (آن را) گسترنده‌ایم» سوره ذاریات، آیه ۴۷.
  143. «و با روحی از خویش تأییدشان کرده است» سوره مجادله، آیه ۲۲.
  144. صدوق، التوحید، ص۱۵۳ (باب تفسیر قول الله عزّ و جلّ ﴿يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ، ح۱).
  145. «و باید از میان شما گروهی باشند که (مردم را) به نیکی فرا می‌خوانند و به کار شایسته فرمان می‌دهند و از کار ناشایست باز می‌دارند و اینانند که رستگارند» سوره آل عمران، آیه ۱۰۴.
  146. ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۲، ص۴۸۳ (ذیل آیه ۱۰۴، سورۀ آل عمران، الاعراب)؛ رشید رضا، تفسیر المنار، ج۴، ص۲۶ و ۲۷.
  147. «و از قوم موسی گروهی هستند که به حق راهنمایی می‌کنند و به حق دادگری می‌ورزند» سوره اعراف، آیه ۱۵۹.
  148. «.... قال (مسعدة بن صدقة) سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) يَقُولُ وَ سُئِلَ عَنِ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ أَ وَاجِبٌ هُوَ عَلَى الْأُمَّةِ جَمِيعاً فَقَالَ لَا فَقِيلَ لَهُ وَ لِمَ قَالَ إِنَّمَا هُوَ عَلَى الْقَوِيِّ الْمُطَاعِ الْعَالِمِ بِالْمَعْرُوفِ مِنَ الْمُنْكَرِ لَا عَلَى الضَّعِيفِ الَّذِي لَا يَهْتَدِي سَبِيلًا إِلَىأَيٍّ مِنْ أَيٍّ يَقُولُ مِنَ الْحَقِّ إِلَى الْبَاطِلِ وَ الدَّلِيلُ عَلَى ذَلِكَ كِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَوْلُهُ ﴿وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَهَذَا خَاصٌّ غَيْرُ عَامٍّ كَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَمِنْ قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ وَ لَمْ يَقُلْ عَلَى أُمَّةِ مُوسَى وَ لَا عَلَى كُلِّ قَوْمِهِ وَ هُمْ يَوْمَئِذٍ أُمَمٌ مُخْتَلِفَةٌ...»؛ (کلینی، فروع الکافی، ج۵، ص۶۲، کتاب الجهاد، باب ۲۸، ح۱۶)، ممکن است این روایت به مرتبۀ خاصی از امر به معروف و نهی از منکر که متوقف بر قدرت و اوصاف یادشده در این روایت است، نظر داشته باشد و با اینکه برخی مراتب امر به معروف و نهی از منکر بر همه امت واجب باشد، منافات نداشته باشد.
  149. «خداوند بر دل‌ها و بر شنوایی آنان مهر نهاده و بر بینایی‌های آنها پرده‌ای است و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره بقره، آیه ۷.
  150. «آنگاه برای پیمان‌شکنی آنان و کفر ورزیدنشان به آیات خداوند و کشتن پیامبران به ناحق (لعنتشان کردیم) و (نیز برای این) گفتارشان که: دل‌های ما در پوشش‌هایی است- (در حالی که چنین نیست) بلکه برای کفرشان خداوند بر آن (دل)‌ها مهر نهاد، پس جز اندکی ایمان نمی‌آو» سوره نساء، آیه ۱۵۵.
  151. ر.ک: حویزی، نور الثقلین، ج۱، ص۳۳، ح۱۶.
  152. «کسانی که به آنان کتاب (آسمانی) داده‌ایم او را می‌شناسند همان‌گونه که فرزندانشان را می‌شناسند؛ و به راستی دسته‌ای از آنان حق را دانسته پنهان می‌دارند» سوره بقره، آیه ۱۴۶.
  153. «محمد، پیامبر خداوند است و آنان که با وی‌اند، بر کافران سختگیر، میان خویش مهربانند؛ آنان را در حال رکوع و سجود می‌بینی که بخشش و خشنودی‌یی از خداوند را خواستارند؛ نشان (ایمان) آنان در چهره‌هایشان از اثر سجود، نمایان است، داستان آنان در تورات همین است و داستان آنان در انجیل مانند کشته‌ای است که جوانه‌اش را برآورد و آن را نیرومند گرداند و ستبر شود و بر ساقه‌هایش راست ایستد، به گونه‌ای که دهقانان را به شگفتی آورد تا کافران را با آنها به خشم انگیزد، خداوند به کسانی از آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند نوید آمرزش و پاداشی سترگ داده است» سوره فتح، آیه ۲۹.
  154. ر.ک: حویزی، نور الثقلین، ج۱، ص۷۰۸، ح۳۷.
  155. «و از پیامبران ما که پیش از تو فرستاده‌ایم بپرس، آیا به جای (خداوند) بخشنده خدایانی را قرار داده‌ایم که پرستیده شوند؟» سوره زخرف، آیه ۴۵.
  156. «پاکا آن (خداوند) که شبی بنده خویش را از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی - که پیرامون آن را خجسته گردانده‌ایم- برد تا از نشانه‌هایمان بدو نشان دهیم، بی‌گمان اوست که شنوای بیناست» سوره اسراء، آیه ۱.
  157. ر.ک: حویزی، نور الثقلین، ج۴، ص۶۰۶؛ همچنین ر.ک: مجلسی، بحار الانوار، ج۱۸، ص۳۹۴، ح۹۹.
  158. ر.ک: مجلسی، بحار الانوار، ج۱۸، ص۳۰۶ و ۳۰۷، ح۱۳ و ص۳۸۷، ح۹۶.
  159. «و چون به سفر می‌روید اگر می‌هراسید کافران شما را بیازارند گناهی بر شما نیست که از نماز بکاهید؛ بی‌گمان کافران برای شما دشمنی آشکارند» سوره نساء، آیه ۱۰۱.
  160. «بر او گناهی نیست» سوره بقره، آیه ۱۵۸.
  161. «بی‌گمان صفا و مروه از نشانه‌های (بندگی) خداوند است پس هر کس حج خانه (ی کعبه) بجای آورد یا عمره بگزارد بر او گناهی نیست که میان آن دو را بپیماید و هر که خود خواسته کاری نیک انجام دهد، خداوند سپاسگزاری داناست» سوره بقره، آیه ۱۵۸.
  162. بقره، ۱۵۸؛ زیرا در این آیه نیز با اینکه وجوب سعی بین صفا و مروه قطعی و مورد اتفاق می‌باشد، تعبیر ﴿فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ به کار رفته است.
  163. ر.ک: صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۸۱، ح۱۲۶۶/۱. درخور ذکر است که سند این روایت نیز معتبر می‌باشد؛ زیرا صدوق آن را از زراره و محمد بن مسلم روایت کرده و سند صدوق به زراره صحیح است (ر.ک: تجلیل، معجم الثقات، ص۳۹۰ و ۳۹۳).
  164. «و دست مرد و زن دزد را به سزای آنچه کرده‌اند به کیفری از سوی خداوند ببرید و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره مائده، آیه ۳۸.
  165. «و اینکه سجده‌گاه‌ها از آن خداوند است پس با خداوند هیچ کس را (به پرستش) مخوانید» سوره جن، آیه ۱۸.
  166. حویزی، نورالثقلین، ج۱، ص۶۲۸ و ۶۲۹، ح۱۹۰، برای آگاهی از دو نمونه دیگر از این استنادها ر.ک: حویزی، نورالثقلین، ج۱، ص۱۲۱، ح۳۴۴ و ص۱۵۵، ح۳۹۳.
  167. «و در (راه) خداوند چنان که سزاوار جهاد (در راه) اوست جهاد کنید؛ او شما را برگزید و در دین- که همان آیین پدرتان ابراهیم است- هیچ تنگنایی برای شما ننهاد، او شما را پیش از این و در این (قرآن) مسلمان نامید تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید پس نماز را برپا دارید و زکات بپردازید و به (ریسمان) خداوند چنگ زنید؛ او سرور شماست که نیکو یار و نیکو یاور است» سوره حج، آیه ۷۸.
  168. «خداوند هر کس را که بخواهد راهنمایی کند دلش را برای (پذیرش) اسلام می‌گشاید و هر کس را که بخواهد در گمراهی وانهد دلش را تنگ و بسته می‌دارد گویی به آسمان فرا می‌رود؛ بدین گونه خداوند عذاب را بر کسانی که ایمان نمی‌آورند؛ برمی‌گمارد» سوره انعام، آیه ۱۲۵.
  169. طبری، جامع البیان، ج۱۷، ص۱۴۳.
  170. «می‌گویند: پروردگارا! ما را دو بار میراندی و دو بار زنده گرداندی، اینک ما به گناهان خویش اعتراف کرده‌ایم، آیا راه بیرون شدی از اینجا هست؟» سوره غافر، آیه ۱۱.
  171. «چگونه به خداوند کفر می‌ورزید با آنکه مرده بودید، شما را زنده گردانید؛ آنگاه شما را می‌میراند، دگرباره زنده می‌گرداند و سپس به سوی او بازگردانده می‌شوید» سوره بقره، آیه ۲۸.
  172. بقره، ۲۸؛ طبری، جامع البیان، ج۲۴، ص۳۱.
  173. «می‌گویند: پروردگارا! ما را دو بار میراندی و دو بار زنده گرداندی، اینک ما به گناهان خویش اعتراف کرده‌ایم، آیا راه بیرون شدی از اینجا هست؟» سوره غافر، آیه ۱۱.
  174. «چگونه به خداوند کفر می‌ورزید با آنکه مرده بودید، شما را زنده گردانید؛ آنگاه شما را می‌میراند، دگرباره زنده می‌گرداند و سپس به سوی او بازگردانده می‌شوید» سوره بقره، آیه ۲۸.
  175. طبری، جامع البیان، ج۱، ص۱۴۵ و ۱۴۶؛ ذیل آیه ۲۸ سوره بقره.
  176. «و (نیز حرام است ازدواج با) زنان شوهردار جز کنیزهاتان، بنابر حکم خداوند که مقرّر بر شماست و جز اینها برایتان حلال شده است که با دارایی خود به دست آورید در حالی که پاکدامن باشید و زناکار نباشید، کابین آن زنان را که از آنان (با ازدواج غیر دائم) بهره‌مند شده‌اید به عنوان واجب بپردازید و در آنچه پس از تعیین (کابین) واجب، هم‌داستان شوید بر شما گناهی نیست که خداوند دانایی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۲۴.
  177. «دو دو، و سه سه، و چهار چهار» سوره نساء، آیه ۳.
  178. قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۳، جزء ۵، ص۸۲.
  179. «با زنان مشرک ازدواج نکنید تا ایمان آورند» سوره بقره، آیه ۲۲۱.
  180. «امروز چیزهای پاکیزه بر شما حلال است و غذای اهل کتاب برای شما حلال است و غذای شما برای آنان حلال است و (نیز ازدواج با) زنان پاکدامن از زنان مؤمن (مسلمان) و زنان پاکدامن از آنان که پیش از شما به آنان کتاب آسمانی داده‌اند، اگر کابینشان را پرداخته و پاکدامن باشید نه پلیدکار و گزینندگان دوست پنهان، (بر شما حلال است) و هر کس گرویدن (به اسلام) را نپذیرد کردارش تباه می‌شود و او در جهان واپسین از زیانکاران است» سوره مائده، آیه ۵.
  181. طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۳۱۸.
  182. «آنگاه آدم از پروردگارش کلماتی فرا گرفت و (پروردگار) از او در گذشت که او بسیار توبه‌پذیر بخشاینده است» سوره بقره، آیه ۳۷.
  183. «گفتند: پروردگارا! ما به خویش ستم کردیم و اگر ما را نیامرزی و بر ما نبخشایی بی‌گمان از زیانکاران خواهیم بود» سوره اعراف، آیه ۲۳.
  184. ر.ک: سیوطی، الدر المنثور، ج۱، ص۵۹ (ذیل آیه ۳۷ بقره). سیوطی این تفسیر را از ضحاک مجاهد، محمد بن کعب قرظی و ابن عباس نیز نقل کرده است (ر.ک: سیوطی، الدر المنثور، ج۱، ص۵۹).
  185. «ای بنی اسرائیل! نعمت مرا که ارزانی شما داشتم به یاد آورید و به پیمان من وفا کنید تا به پیمان شما وفا کنم و تنها از من بهراسید» سوره بقره، آیه ۴۰.
  186. «و به راستی خداوند از بنی اسرائیل پیمان گرفت و از ایشان دوازده سرپرست را برانگیختیم و خداوند فرمود: من با شمایم؛ اگر نماز را بر پا داشتید و زکات پرداختید و به پیامبران من ایمان آوردید و آنان را یاری کردید و به خداوند وامی نکو پرداختید من از گناهان شما چشم می‌پوشم و شما را به بوستان‌هایی در می‌آورم که از بن آنها جویبارها روان است، پس از آن، هر یک از شما کفر ورزد بی‌گمان راه میانه را گم کرده است» سوره مائده، آیه ۱۲.
  187. ر.ک: ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۸۶.
  188. «و از مال خداوند که به شما بخشیده است به آنان (برای کمک به بازخرید) بدهید» سوره نور، آیه ۳۳.
  189. سیوطی، الدر المنثور (ط،‍ بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۳)، ج۵، ص۴۶ (تفسیر آیه ۳۳ سوره نور).
  190. «زکات، تنها از آن تهیدستان و بیچارگان و مأموران (دریافت) آنها و دلجویی‌شدگان و در راه (آزادی) بردگان و از آن وامداران و (هزینه) در راه خداوند و از آن در راه‌ماندگان است که از سوی خداوند واجب گردیده است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۶۰.
  191. ر.ک: زید بن علی بن الحسین، غریب القرآن، ص۱۲۰، ۱۲۶ و ۱۳۸.
  192. «و از مال خداوند که به شما بخشیده است به آنان (برای کمک به بازخرید) بدهید» سوره نور، آیه ۳۳.
  193. «گفتند: پروردگارا! ما به خویش ستم کردیم و اگر ما را نیامرزی و بر ما نبخشایی بی‌گمان از زیانکاران خواهیم بود» سوره اعراف، آیه ۲۳.
  194. برای اطلاع از مناقشه این دو استناد ر.ک: بابایی و دیگران، روش‌شناسی تفسیر قرآن، ص۱۹۹؛ بابایی، مکاتب تفسیری، ج۱، ص۲۵۲.
  195. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۴۰۷-۴۱۳.
  196. ر.ک: کلینی، فروع الکافی، ج۳، ص۳۹ (کتاب الطهارة، باب مسح الرأس و القدمین، ح۴)، متن کامل این حدیث در همین کتاب، ص۶۷ در تفسیرهای مأثور از امام باقر(ع) نیز آمده است.
  197. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  198. « جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  199. بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۸۲، قسمتی از ح۶.
  200. ر.ک: مجلسی، مرآة العقول، ج۳، ص۲۱۳.
  201. «پس کسی که ناگزیر (از خوردن این چیزها) شده باشد در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذّت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بر او گناهی نیست» سوره بقره، آیه ۱۷۳.
  202. حویزی، نور الثقلین، ج۱، ص۵۸۵، قسمتی از ح۱۸.
  203. «(کیفر و پاداش) به آرزوهای شما و آرزوهای اهل کتاب (وابسته) نیست، هر کس کار بدی کند کیفر آن را می‌بیند و در برابر خداوند برای خویش یار و یاوری نخواهد یافت» سوره نساء، آیه ۱۲۳.
  204. «که آنان را روزی شناخته‌ای است * میوه‌ها (ی بسیار)؛ و آنان را گرامی داشته‌اند» سوره صافات، آیه ۴۱-۴۲.
  205. «اما آنان که از پروردگارشان پروا کردند غرفه‌هایی خواهند داشت که بر فراز آنها غرفه‌هایی دیگر ساخته‌اند، از بن آنها جویبارها روان است؛ بنابر وعده خداوند، خداوند در وعده خلاف نمی‌ورزد» سوره زمر، آیه ۲۰.
  206. ر.ک: بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۱۶، ذیل آیه ۱۲۳ سورة نساء، ح۲؛ حویزی، نور الثقلین، ج۴، ص۴۰۳، ح۲۸ و ج۵، ص۲۱۷، ح۵۱.
  207. «روزی که آن بانگ لرزه‌افکن، به لرزه درآید * بانگی دیگر، از پی آن می‌آید» سوره نازعات، آیه ۶-۷.
  208. تفسیر الثعالبی، ج۵، ص۴۵۸.
  209. «و دارایی‌های فراوان» سوره آل عمران، آیه ۱۴.
  210. طبری، جامع البیان، ج۳، ص۱۹۹، ح۶۶۹۸.
  211. «و هر یک از شما در آن درخواهد آمد این، بر پروردگارت حکمی است ناگزیر انجام‌پذیر * سپس کسانی را که پرهیزگاری ورزیده‌اند رهایی می‌بخشیم و ستمگران را در آن درافتاده به زانو وا می‌نهیم» سوره مریم، آیه ۷۱.
  212. ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۵، ص۸۱۲ (ضمن تفسیر آیات ۷۱ و ۷۲ سوره مریم).
  213. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  214. برای دیدن متن کامل این روایت ر.ک: همین کتاب، ص۱۴۰.
  215. برای آگاهی از آن آثار تفسیری ر.ک: بابایی، مکاتب تفسیری، ج۱، ص۱۶۴ (آثار تفسیری ابن عباس)، ص۱۷۶ (آثار تفسیری ابی بن کعب)، ص۲۴۴ (آثار تفسیری حسن بصائری)، و ص۲۲۹ (آثار تفسیری ابو حمزة ثمالی)، همین کتاب، ص۱۶۷ (آثار تفسیری سعید بن جبیر)، ص۱۸۶-۱۸۷ (آثار تفسیری عطیه)، ص۱۹۹-۲۰۰ (آثار تفسیری زید)؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۲۴، ص۸۸، ح۴ و ج۸، ص۱۵۰، ح۸۷ (آثار تفسیری ابن عباس) و ج۸، ص۱۵۰، ح۸۵ (آثار تفسیری جابر) و ج۸، ص۱۴۹، ح۸۴ (آثار تفسیری حسن).
  216. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۴۱۳-۴۱۷.
  217. «قام رجل الی علی بن الحسین(ع) فقال: اخبرنی ما معنی ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ؟ فقال علی بن الحسین: حدثنی ابی، عن اخیه الحسن، عن امیر المؤمنین(ع) ان رجلا قام الیه فقال: یا امیر المؤمنین، اخبرنی عن ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ما معناه‌؟ فقال: ان قولک «الله» اعظم اسم من اسماء الله عز و جل و هو الاسم الذی لا ینبغی ان یسمی به غیر الله و لم یتسم به مخلوق فقال الرجل: فما تفسیر قول الله‌؟ قال: هو الذی یتأله الیه عند الحوائج و الشدائد کل مخلوق عند انقطاع الرجاء من جمیع من دونه و تقطع الاسباب من کل ما سواه و ذلک کل متانس فی هذه الدنیا و متعظم فیها و ان عظم غناه و طغیانه و کثر حوائج من دونه الیه فانهم سیحتاجون حوائج لا یقدر علیها فینقطع الی الله حین ضرورته و فاقته حتی اذا کفی همه عاد الی شرکه اما تسمع الله عز و جل یقول: ﴿قُلْ أَرَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَغَيْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ * بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِنْ شَاءَ وَتَنْسَوْنَ مَا تُشْرِكُونَ. فقال الله عز و جل لعباده: ایها الفقراء الی رحمتی، انی قد الزمتکم الحاجة الی فی کل حال و ذلة العبودیة فی کل و قت فالی فافزعوا فی کل امر تأخذون و ترجون تمامه و بلوغ غایته فانی ان اردت ان اعطیکم لم یقدر غیری علی منعکم و ان اردت ان امنعکم لم یقدر غیری علی اعطائکم فانا احق من یسئل و اولی من تضرع الیه فقولوا عند ا فتتاح کل امر صغیر او عظیم بسم الله الرحمن الرحیم؛ ای استعین علی هذا الامر الذی لا تحق العبادة لغیره الا له المجیب اذا دعی المغیث الرحمن الذی یرحم ببسط‍ الرزق علینا الرحیم بنا فی ادیاننا و دنیانا و آخرتنا خفف علینا الدین و جعله سهلا خفیفا و هو یرحمنا بتمییزنا من اعدائه...»؛ (بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۵، ح۱۲).
  218. «سپاس، خداوند، پروردگار جهانیان را» سوره فاتحه، آیه ۲.
  219. «ابن بابویه، قال: حدثنا محمد بن القسم الاسترآبادی المفسر رضی الله عنه قال: حدثنی یوسف بن محمد بن زیاد، و علی بن محمد بن سیار، عن ابویهما، عن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب، عن ابیه، عن جده(ع) قال: جاء رجل الی الرضا(ع) فقال له: یا ابن رسول الله، اخبرنی عن قول الله سبحانه ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ما تفسیره فقال: لقد حدثنی ابی عن جدی عن الباقر(ع) عن زین العابدین(ع) ان رجلا جاء الی امیر المؤمنین(ع) فقال(ع) اخبرنی عن قول الله تعالی ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ما تفسیره فقال الحمد لله هو ان عرف عباده بعض نعمه علیهم جملا اذ لا یقدرون علی معرفة جمیعها بالتفصیل لا نها اکثر من ان تحصی او تعرف فقال لهم قولوا الحمد لله علی ما انعم الله علینا رب العالمین و هو الجماعات من کل مخلوق من الجمدات و الحیوانات فاما الحیوان فهو یقلبها فی قدرته و یغذوها من رزقه و یحوطها بکنفه و یدبر کلا منها بمصلحته، و اما الجمادات فهو یمسکها بقدرته یمسک المتصل منها ان یتهافت، و یمسک المتهافت منها ان یتلاصق، و یمسک السماء ان تقع علی الارض الا باذنه، و یمسک المتصل الارض ان تنخسف الا بامره انه بعباده لرؤف رحیم قال(ع) و رب العالمین مالکهم و خالقهم و سائق ارزاقهم الیهم من حیث یعلمون و من حیث لا یعلمون فالرزق مقسوم و هو یأتی ابن آدم علی ای مسیرة سارها من الدنیا، لیس بتقوی متق بزائدة، و لا فجوز فاجربنا قصة و بینه و بینه ستر و هو طالبه فلو ان احدکم یفر من رزقه لطلبه نفقته کما یطلبه الموت قال الله جل جلاله: قولوا الحمد لله علی ما انعم علینا و ذکرنا به من خیر فی کتب الاولین قبل ان نکون، ففی هذا ایجاب علی محمد و آل محمد - صلوات الله علیهم و علی شیعتهم - ان یشکروه بما فضلهم...»؛ (بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۹، ح۱۸).
  220. «آنگاه در آن روز از نعمت (ناسپاسی شده) بازخواست خواهید شد» سوره تکاثر، آیه ۸.
  221. «فی عیون الاخبار باسناداه الی ابراهیم بن عباس الصوفی الکاتب قَالَ: كُنَّا يَوْماً بَيْنَ يَدَيْ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى(ع) فَقَالَ لِي لَيْسَ فِي الدُّنْيَا نَعِيمٌ حَقِيقِيٌ فَقَالَ لَهُ بَعْضُ الْفُقَهَاءِ مِمَّنْ يَحْضُرُهُ فَيَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ ﴿ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ أَ مَا هَذَا النَّعِيمُ فِي الدُّنْيَا وَ هُوَ الْمَاءُ الْبَارِدُ فَقَالَ لَهُ الرِّضَا(ع) وَ عَلَا صَوْتُهُ كَذَا فَسَّرْتُمُوهُ أَنْتُمْ وَ جَعَلْتُمُوهُ عَلَى ضُرُوبٍ فَقَالَتْ طَائِفَةٌ هُوَ الْمَاءُ الْبَارِدُ وَ قَالَ غَيْرُهُمْ هُوَ الطَّعَامُ الطَّيِّبُ وَ قَالَ آخَرُونَ هُوَ النَّوْمُ الطَّيِّبُ قَالَ الرِّضَا(ع)وَ لَقَدْ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ(ع) أَنَّ أَقْوَالَكُمْ هَذِهِ ذُكِرَتْ عِنْدَهُ فِي قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى ﴿ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ فَغَضِبَ(ع) وَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يَسْأَلُ عِبَادَهُ عَمَّا تَفَضَّلَ عَلَيْهِمْ بِهِ وَ لَا يَمُنُّ بِذَلِكَ عَلَيْهِمْ وَ الِامْتِنَانُ بِالْإِنْعَامِ مُسْتَقْبَحٌ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ فَكَيْفَ يُضَافُ إِلَى الْخَالِقِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا لَا يَرْضَى الْمَخْلُوقُ بِهِ وَ لَكِنَّ النَّعِيمَ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ مُوَالاتُنَا يَسْأَلُ اللَّهُ عِبَادَهُ عَنْهُ بَعْدَ التَّوْحِيدِ وَ النُّبُوَّةِ لِأَنَّ الْعَبْدَ إِذَا وَفَى بِذَلِكَ أَدَّاهُ إِلَى نَعِيمِ الْجَنَّةِ الَّذِي لَا يَزُولُ وَ لَقَدْ حَدَّثَنِي بِذَلِكَ أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) أَنَّهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) يَا عَلِيُّ إِنَّ أَوَّلَ مَا يُسْأَلُ عَنْهُ الْعَبْدُ بَعْدَ مَوْتِهِ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ(ص) وَ أَنَّكَ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ بِمَا جَعَلَهُ اللَّهُ وَ جَعَلْتُهُ لَكَ فَمَنْ أَقَرَّ بِذَلِكَ وَ كَانَ يَعْتَقِدُهُ صَارَ إِلَى النَّعِيمِ الَّذِي لَا زَوَالَ لَهُ» (حویزی، نور الثقلین، ج۵، ص۶۶۴، ح۱۸).
  222. «ای مؤمنان! از دستاوردهای پاکیزه خود و آنچه ما از زمین برای شما بر می‌آوریم ببخشید» سوره بقره، آیه ۲۶۷.
  223. سیوطی، الدر المنثور، ج۱، ص۶۱۱.
  224. «هرگز! به زودی خواهید دانست * دگر باره هرگز! به زودی خواهید دانست» سوره تکاثر، آیه ۳-۴.
  225. طبرسی، مجمع البیان، ج۱۰، ص۸۱۲ (تفسیر سوره تکاثر).
  226. «ای مؤمنان! قصاص کشتگان بر شما مقرّر شده است: آزاد در برابر آزاد و برده در برابر برده و زن در برابر زن، و اگر به کسی از جانب برادر (دینی)‌اش (یعنی ولیّ دم) گذشتی شود، (بر ولیّ دم است) که شایسته پیگیری کند و (بر قاتل است که) خون‌بها را به نیکی به او بپردازد، این آسانگیری و بخشایشی از سوی پروردگار شماست و هر که پس از آن از اندازه درگذرد عذابی دردناک خواهد داشت» سوره بقره، آیه ۱۷۸.
  227. طبری، جامع البیان، ج۲، ص۶۲.
  228. ر.ک: حرز الدین، تفسیر القرآن الکریم، ص۱۰۶، ۱۰۷، ۱۰۹، ۱۱۲، ۱۱۳، ۱۱۵، ۱۱۶، ۱۱۹، ۱۲۳، ۱۳۶، ۱۴۴، ۱۵۱، ۱۵۳، ۱۵۴، ۱۵۹، ۱۶۱، ۱۶۶، ۱۷۰، ۱۸۸.
  229. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۴۱۷-۴۱۹.
  230. «و (یاد کنید) آنگاه را که گفتید: ای موسی! هرگز یک (رنگ) خوراک را برنمی‌تابیم به خاطر ما از پروردگارت بخواه تا برای ما از آنچه زمین می‌رویاند، از سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز، بر آورد. او گفت: آیا چیز پست‌تر را به جای چیز بهتر می‌خواهید؟ به شهری فرود آیید که (آنجا) آنچه خواستید در اختیار شماست؛ و مهر خواری و تهیدستی بر آنان زده شد و سزاوار خشم خداوند شدند زیرا نشانه‌های خداوند را انکار می‌کردند و پیامبران را ناحقّ می‌کشتند؛ این بدان روی بود که سرکشی ورزیدند و از اندازه، می‌گذشتند» سوره بقره، آیه ۶۱.
  231. ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۱۰۵.
  232. «سوگند به خورشید و روشنایی آن» سوره شمس، آیه ۱.
  233. «و به ماه چون از پی آن درآید،» سوره شمس، آیه ۲.
  234. «و به روز چون آن (زمین) را روشن گرداند،؛» سوره شمس، آیه ۳.
  235. «و به شب چون آن را فرا پوشاند،» سوره شمس، آیه ۴.
  236. بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۴۶۷، ح۱۰؛ تفسیر فرات الکوفی، ص۵۶۲، ح۱۰.
  237. ر.ک: زید بن علی، غریب القرآن، ص۱۳۸.
  238. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۴۱۹-۴۲۰.
  239. این استدلال در پاسخ اعتراض هارون به اینکه چرا شیعیانتان را از اینکه به شما می‌گویند یابن رسول الله بازنمی‌دارید، بوده است (ر.ک: همین کتاب، ص۷۳؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۴۸، ص۱۲۲، ۱۲۳ و ۱۲۸ و ج۹۶، ص۲۴۱).
  240. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۴۲۰-۴۲۱.
  241. «و در روز رستخیز به آنان نمی‌نگرد» سوره آل عمران، آیه ۷۷.
  242. تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۸، ح۷۲.
  243. «فرمود: ای ابلیس! چه چیز تو را از فروتنی برای چیزی که به دست خویش آفریدم، باز داشت؟ سرکشی کردی یا از والا رتبگانی؟» سوره ص، آیه ۷۵.
  244. صدوق، التوحید، ص۱۵۳، ح۱.
  245. این کلمه شش‌بار در قرآن به کار رفته است: انعام، ۱۴، یوسف، ۱۰۱، ابراهیم، ۱۰، فاطر، ۱، زمر، ۴۶ و شوری، ۱۱.
  246. سیوطی گفته است: و اخرج [ابو عبید فی الفضائل] من طریق مجاهد عن ابن عباس قال: کنت لا أدری ما ﴿فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ حتی اتانی اعرابیان یختصمان فی بئر فقال احدهما: انا فطرتها؛ یقول انا ابتدأتها؛ (الاتقان فی علوم القرآن، ج۱، ص۳۵۴، نوع سی و ششم).
  247. «خداوندا! میان ما و قوم ما به حق داوری فرما» سوره اعراف، آیه ۸۹.
  248. طبری، جامع البیان، ج۹، ص۳.
  249. «او می‌پنداشت هرگز (به پیشگاه خداوند) باز نمی‌گردد» سوره انشقاق، آیه ۱۴.
  250. زمخشری، الکشاف، ج۴، ص۱۹۸.
  251. «یا آنان را در حال ترسیدن فرو گیرد؟ پس بی‌گمان پروردگارتان مهربانی بخشاینده است» سوره نحل، آیه ۴۷.
  252. آلوسی، روح المعانی، ج۷، جزء ۱۴، ص۱۵۲.
  253. «نه، سوگند به اختران فراگرد،» سوره تکویر، آیه ۱۵.
  254. قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۰، جزء ۱۹، ص۱۵۵.
  255. «و در دین- که همان آیین پدرتان ابراهیم است- هیچ تنگنایی برای شما ننهاد» سوره حج، آیه ۷۸.
  256. طبری، جامع البیان، ج۱۷، ص۱۴۳ و در نقل دیگر از ابن ابی یزید روایت کرده است که: وقتی معنای ﴿وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ را از ابن عباس پرسیدند، وی گفت: از قبیله هذیل در اینجا کسی هست‌؟ مردی گفت: آری، پرسید: «حرجة» را در بین خود چه‌چیز به شمار می‌آورید؟ گفت: شیء ضیّق. ابن عباس گفت: همان است.
  257. «و (یاد کنید) آنگاه را که گفتید: ای موسی! هرگز یک (رنگ) خوراک را برنمی‌تابیم به خاطر ما از پروردگارت بخواه تا برای ما از آنچه زمین می‌رویاند، از سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز، بر آورد. او گفت: آیا چیز پست‌تر را به جای چیز بهتر می‌خواهید؟ به شهری فرود آیید که (آنجا) آنچه خواستید در اختیار شماست؛ و مهر خواری و تهیدستی بر آنان زده شد و سزاوار خشم خداوند شدند» سوره بقره، آیه ۶۱.
  258. ر.ک: طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۷۸.
  259. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۶۷.
  260. طبری، جامع البیان، ج۱۷، ص۱۴۳.
  261. سیوطی، الاتقان، ج۱، ص۳۸۲، «نوع سی و ششم».
  262. سیوطی، الاتقان، ج۱، ص۳۸۲، «نوع سی و ششم».
  263. سیوطی، الاتقان، ج۱، ص۳۸۱ و ۳۸۲.
  264. «این کتاب ماست که به راستی (و درستی) با شما سخن می‌گوید، ما آنچه می‌کردید باز می‌نوشتیم» سوره جاثیه، آیه ۲۹.
  265. حویزی، نور الثقلین، ج۵، ص۲۲۶ (روایت ۹۴ سوره واقعه).
  266. «این کتاب ماست که به راستی (و درستی) با شما سخن می‌گوید، ما آنچه می‌کردید باز می‌نوشتیم» سوره جاثیه، آیه ۲۹.
  267. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۴۲۱-۴۲۴.
  268. «و (امر) پروردگارت برسد و فرشتگان صف در صف فرا رسند،» سوره فجر، آیه ۲۲.
  269. حویزی، نور الثقلین، ج۵، ص۵۷۴، ح۲۰.
  270. آن روایت چنین است: «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ أَظُنُّهُ مُحَمَّدَ بْنَ نُعْمَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- ﴿وَهُوَ اللَّهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَفِي الْأَرْضِ قَالَ كَذَلِكَ هُوَ فِي كُلِّ مَكَانٍ قُلْتُ بِذَاتِهِ قَالَ وَيْحَكَ إِنَّ الْأَمَاكِنَ أَقْدَارٌ فَإِذَا قُلْتَ فِي مَكَانٍ بِذَاتِهِ لَزِمَكَ أَنْ تَقُولَ فِي أَقْدَارٍ وَ غَيْرِ ذَلِكَ وَ لَكِنْ هُوَ بَائِنٌ مِنْ خَلْقِهِ مُحِيطٌ بِمَا خَلَقَ عِلْماً وَ قُدْرَةً وَ إِحَاطَةً وَ سُلْطَاناً وَ مُلْكاً وَ لَيْسَ عِلْمُهُ بِمَا فِي الْأَرْضِ بِأَقَلَّ مِمَّا فِي السَّمَاءِ لَا يَبْعُدُ مِنْهُ شَيْءٌ وَ الْأَشْيَاءُ لَهُ سَوَاءٌ عِلْماً وَ قُدْرَةً وَ سُلْطَاناً وَ مُلْكاً وَ إِحَاطَةً»؛ (صدوق، التوحید، ص۱۳۲-۱۳۳؛ باب القدرة، ح۱۵).
  271. «و چون ما را به خشم آوردند از آنان انتقام گرفتیم و همه را غرق کردیم» سوره زخرف، آیه ۵۵.
  272. ر.ک: صدوق، التوحید، ص۶۸ (باب معنی رضا، عزوجل و سخطه، ح۲).
  273. «از چیزهای پاکیزه‌ای که روزیتان کرده‌ایم بخورید و در آن از اندازه مگذرید که خشم من شما را فرا گیرد و هر که خشم من او را فرا گیرد بی‌گمان نابود خواهد شد» سوره طه، آیه ۸۱.
  274. حویزی، نور الثقلین، ج۳، ص۳۸۶، ح۸۹.
  275. «(که) به (پاداش و نعمت) پروردگارش می‌نگرد» سوره قیامه، آیه ۲۳.
  276. طبری، جامع البیان، ج۲۹، ص۱۲۰.
  277. معلومات عقلی دو دسته است: بدیهی، نظری. معلومات عقلی نظری به لحاظ‍ اینکه حصول آن به چینش مقدمات و فکر، نظر و استدلال نیاز دارد، تردیدی نیست که از مآخذ منفصل می‌باشد، ولی معلومات عقلی بدیهی ممکن است به لحاظ‍ اینکه هنگام تفسیر آیات در ذهن مفسر حضور دارد، از مآخذ متصل به شمار آید و ذکر نکردن آن در عنوان مآخذ متصل برای این است که اولا در آثار تفسیری عصر حضور موردی را پیدا نکردم که به معلوم بدیهی استناد شده باشد و مواردی که یافتم و در اینجا ذکر کردم، استناد به معلومات نظری است و ثانیاً دوبار ذکر کردن - معلومات عقلی (یک‌بار در مآخذ متصل به لحاظ‍ معلوم بدیهی و یک‌بار در مآخذ منفصل به لحاظ‍ معلوم نظری) موجب طولانی شدن سخن می‌شد، بدون اینکه فایده‌ای بر آن مترتب شود.
  278. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۴۲۴-۴۲۵.
  279. نمونه‌هایی از آن در بحث مآخذ تفسیر با عنوان «معلومات عقلی» بیان شد (ر.ک: همین کتاب، ص۴۲۴، ۴۲۵).
  280. مانند آیات بیان‌کننده صفات باری‌تعالی.
  281. برای آگاهی از نمونه‌های آن ر.ک: بابایی، مکاتب تفسیری، ج۱، ص۲۰۳، ۲۰۴، ۲۱۳-۲۱۵، ۲۲۴، ۲۲۵، ۲۵۰، ۲۵۱ و ۲۵۸.
  282. برای آگاهی از نمونه‌های آن ر.ک: ابو حمزه ثمالی، تفسیر القرآن الکریم، روایت‌های ۶۳، ۷۰، ۸۳، ۹۶، ۹۷، ۱۰۱، ۱۱۸، ۱۲۴، ۱۳۶، ۱۳۸، ۳۱۰، ۳۲۵، ۳۳۴، ۳۴۷ و ۳۶۸ [روایات نقل شده از رسول خدا(ص)] و روایت‌های ۱، ۲، ۳، ۶۸، ۷۴، ۱۲۱ و ۳۰۹ در روایات نقل شده از امام علی(ع)].
  283. برای آگاهی از نمونه‌هایی از آن ر.ک: همین کتاب، ص۴۰۲-۴۲۵ (بحث مآخذ تفسیر).
  284. «بدانید که خداوند زمین را پس از سترون شدن آن بارور می‌کند؛ به راستی که ما آیات را برایتان روشن بیان داشتیم باشد که خرد ورزید» سوره حدید، آیه ۱۷.
  285. مجلسی، بحار الانوار، ج۵۱، ص۵۴، ح۳۷.
  286. مجلسی، بحار الانوار، ج۵۱، ص۵۳، ح۳۲.
  287. «آنگاه، با سپاس، پروردگارت را به پاکی بستای و از وی آمرزش خواه که او بی‌گمان بسیار توبه‌پذیر است» سوره نصر، آیه ۳.
  288. سیوطی، الدر المنثور، منشور مکتبة آیة الله المرعشی، ج۶، ص۴۰۶.
  289. مجلسی، بحار الانوار، ج۵۱، ص۴۷-۶۴ (باب الآیات المؤوّلة بقیام القائم(ع)، ح۷، ۹، ۱۰، ۱۱، ۱۳، ۲۰، ۲۱، ۲۳ و ۶۵)؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۴۳۱ و ۴۳۵؛ صدوق، کمال الدین، ص۴۶۰-۴۶۱.
  290. رمزی، الاسرائیلیات فی التفسیر و الحدیث؛ ص۱۸ (برحسب نقل: مروّتی، سهراب، پژوهشی پیرامون تاریخ تفسیر قرآن کریم (سده نخست هجری) ص۱۶۱).
  291. ر.ک: بابایی، مکاتب تفسیری، ج۱، ص۲۱۷، ۲۴۴ و ۲۴۵.
  292. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۴۲۶-۴۲۷.
  293. ر.ک: لغت‌نامه دهخدا، ج۲، ص۱۹۲۴ (کلمه «اسرائیلیّه»).
  294. طوسی در تفسیر آیه ۹۳ آل عمران که کلمه «اسرائیل» را دربر دارد، گفته است: و کان اسرائیل و هو یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم نذر... (التبیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۵۳۲) در تفسیر آیه ۴۰ سوره بقره در توضیح کلمه اسرائیل گفته است: به زبان عربی «اسرا» به‌معنای عبد و «ئیل» به‌معنای الله است، پس [کلمه اسرائیل] مانند عبد الله [مضاف و مضاف الیه] می‌باشد (التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۸۰). در لغت‌نامۀ دهخدا در کلمۀ «بنی اسرائیل» آمده است: اسرائیل به زبان عبری لقب یعقوب(ع) است و «اسرا» به‌معنای برگزیده و «ئیل» اسم حق‌تعالی و بعضی گفته‌اند اسرائیل به‌معنای بنده خدا است (لغت‌نامه دهخدا، ج۳، ص۴۳۸۱) و در کلمه «اسرائیل» از «سفر پیدایش» نقل کرده که «اسرائیل در عبری به‌معنای کسی است که بر خدا مظفر گشت و آن لقب یعقوب بن اسحاق است که در هنگام مصارعه با فرشته خدا در فنیئل بدان ملقب گردید» (لغت‌نامه دهخدا، ج۳، ج۲، ص۱۹۲۱).
  295. نام یعقوب ۱۶ بار در قرآن ذکر شده است؛ از جمله در آیه ۱۳۶ بقره و آیه ۴۵ سوره ص.
  296. طوسی در تفسیر آیه ۴۰ سوره بقره که مشتمل بر کلمۀ «بنی اسرائیل» است: قال اکثر المفسرین ان المعنی یا بنی اسرائیل، احبار الیهود الذین کانوا بین ظهرانی مهاجر رسول الله(ص) و هو المحکی عن ابن عباس، و قال الجبائی: المعنی به بنو اسرائیل من الیهود و النصاری و نسبهم الاب الاعلی کما قال: ﴿يَا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ (التبیان، ج۱، ص۱۸۱) امین الاسلام طبرسی نیز در تفسیر «یا بنی اسرائیل» گفته است: یعنی یا بنی یعقوب، نسبهم الی الاب الاعلی کما قال: یا بنی آدم و الخطاب للیهود و النصاری و قیل هو خطاب للیهود الذین کانوا بالمدینة و ما حولها عن ابن عباس؛ (مجمع البیان، ج۱، ص۲۰۷).
  297. دهخدا گفته است: «اسرائیلیات روایات و اخباری است که از بنی اسرائیل در اخبار اسلامی آورده‌اند، تاریخ، اخبار و قصصی که از طریقۀ یهود داخل اسلام شده و غالباً خرافی دروغ و بی‌بنیان است» (لغت‌نامه دهخدا، ج۲، ص۱۹۲۴، کلمه «اسرائیلیات»).
  298. ر.ک: موسوی بجنوردی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۸، ص۲۹۰.
  299. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۴۳۱-۴۳۲.
  300. «أَنَّ عُمُرَ أَتَى النَّبِيَّ(ص) بِصَحِيفَةٍ بکتاب اصابه من بعض اهل الکتاب فقرأه علیه فغضب فقال: امتهوّ کون فیها یابن الخطاب! و الذی نفسی بیده! لقد جئتکم بها بیضاء نقیّة، لا تسألوهم عن شیء فیخبروکم بحق فتکذبوا به او بباطل فتصدقوا به و الذی نفسی بیده! لو ان موسی - صلی الله علیه و سلم - کان حیّا ما وسعه الا ان یتبعنی»؛ (مسند الامام احمد بن حنبل، ج۳، ص۳۸۷) ابن حجر عسقلانی این حدیث را با حذف برخی کلمات و جمله‌ها در شرح بخاری باب «قول النَّبِيُّ(ص) لَا تَسْأَلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ عَنْ شَيْءٍ» آورده و گفته است: رجال [سند] آن موثق‌اند جز اینکه در مجالد ضعفی است (فتح الباری فی شرح صحیح البخاری؛ ج۱۳، ص۴۱۲) ولی همو در تهذیب التهذیب مجالد را از رجال صحیح مسلم و چهار صحیح دیگر از صحاح سته اهل تسنن معرفی کرده و از یعقوب بن سفیان نقل کرده که درباره وی گفته است: تکلّم الناس فیه و هو صدوق و از بخاری نقل کرده که گفته است: صدوق (راستگو) است (ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۱۰، ص۳۷-۳۸).
  301. ر.ک: صحیح البخاری، ج۹، ص۷۷۳ (کتاب الاعتصام؛ باب ۱۱۹۰، «قول النَّبِيُّ(ص) لَا تَسْأَلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ عَنْ شَيْءٍ»، ح۲۱۶۶).
  302. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۴۳۳.
  303. ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۴۴۵ و ۴۴۶؛ ابن حجر، الاصابة، ج۴، ص۵۷۹؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۴۸۹، رقم ۱۱۱.
  304. ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۸۳ (تفسیر آیه ۲ سوره بقره).
  305. «پروردگارا! و آنان و شایستگان از پدران و همسران و فرزندانشان را در آن بهشت‌های جاودان که به آنان وعده فرموده‌ای درآور که بی‌گمان این تویی که پیروزمند فرزانه‌ای» سوره غافر، آیه ۸.
  306. سیوطی، الدر المنثور، ج۵، ص۶۴۹ (تفسیر آیات ۷-۹ سوره غافر).
  307. «ای مؤمنان! بسیاری از دانشوران دینی (اهل کتاب) و راهبان، دارایی‌های مردم را به نادرستی می‌خورند و (مردم را) از راه خداوند باز می‌دارند؛ (ایشان) و آنان را که زر و سیم را می‌انبارند و آن را در راه خداوند نمی‌بخشند به عذابی دردناک نوید ده!» سوره توبه، آیه ۳۴.
  308. حویزی، نور الثقلین، ج۱، ص۹۵ و ۹۶، قسمتی از روایت ۲۷۱.
  309. ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۱۰، ص۳۵۰ (ذیل ﴿إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ؛ طبری، جامع البیان، ج۸، ص۲۷۴، ح۲۳۲۹۷ (ذیل آیه ۸۶ سوره کهف).
  310. ر.ک: تفسیر فرات الکوفی، ص۱۸۳؛ طوسی، التبیان، ج۴، ص۷۵، ۵۰۰، ج۵، ص۳۰، ج۶، ص۹۰، ج۷، ص۴۳۷، ج۸، ص۵۷۵؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۵، ذیل آیه ۱۹ یوسف، ج۱۰، ذیل آیه‌های ۴۳ قلم، ۷ مطففین، ۱ و ۲ تین، طبری، جامع البیان (ط‍، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ ه‍‌.ق)، ج۱، ص۹۰، در تفسیر آیه ۲ سوره حمد)، ص۶۴۰ (تفسیر آیه ۱۰۲ بقره)، ج۳، ص۳۹۴-۳۹۵ (تفسیر آیه ۵۵ آل عمران)، و ج۸، ص۱۱۵ (تفسیر آیه ۱۵۱ انعام)، ج۱۳، ص۵۶، ج۱۶، ص۱۵، ج۱۷، ص۱۵۹ (تفسیر آیه ۶۹ انبیاء)، ص۱۴۰ (تفسیر آیه ۱۰۶ انبیاء)، ص۲۶۲ (تفسیر آیۀ ۴ زخرف)، ج۱۸، ص۱۸۲، ۱۸۳ (تفسیر آیۀ ۳۵ نور)، ج۲۲، ص۱۶۰ (تفسیر آیۀ ۳۲ فاطر)، ص۱۷۴ (تفسیر آیه ۴۱ فاطر)، ص۱۸۷، ۱۹۰ و ۱۹۱ (آیات اول سوره یس داستان انطاکیه)، ج۲۳، ص۹۷ و ۹۸ (تفسیر ۱۰۷ صافات)، ج۲۷، ص۶۹ (تفسیر ۱۴ نجم)، ص۱۷۰ (تفسیر ۲۲ الرحمن)، ج۳۰، ص۱۱۹ (تفسیر ۷ مطففین)، ص۱۲۷ و ۱۲۹ (تفسیر ۱۸ مطففین).
  311. برای نمونه می‌توان از نسبت معصیت به هاروت و ماروت (طبری، جامع البیان، ج۱، ص۵۰۲، ح۱۶۸۷ و ۱۶۸۸، تفسیر آیه ۱۰۲ بقره). مفدیّ عنه در آیه ﴿وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ را به اسحاق تفسیر کردن (طبری، جامع البیان، ج۱۰، ص۵۱۰، ح۲۹۴۹۷، تفسیر ۱۰۷ صافات) یاد کرد. ر.ک: طباطبایی، المیزان، ج۵، ص۳۲۱.
  312. ر.ک: حویزی، نور الثقلین، ج۲، ص۲۱۴-۲۱۵.
  313. ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۸، ص۷۴۱.
  314. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۴۳۳-۴۳۵.
  315. ر.ک: همین کتاب، ص۹۹، ۱۰۰، ۱۳۴، ۱۳۵؛ بابایی، مکاتب تفسیری، ج۱، ص۵۵، ۵۶ و ۱۴۲-۱۷۳.
  316. ر.ک: همین کتاب، ص۱۴۵، ۱۴۶.
  317. بابایی، مکاتب تفسیری، ج۱، ص۵۸.
  318. ر.ک: همین کتاب، ص۳۲۰؛ شحاته، علوم التفسیر، ص۲۴.
  319. ر.ک: ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج۱، ص۹۷.
  320. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۴۲۸-۴۲۹.
  321. برای توضیح این مطلب ر.ک: بابایی، مکاتب تفسیری، ج۱، ص۶۴-۷۵.
  322. برای نمونه، در بین روایاتی که سید هاشم بحرانی در تفسیر ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ و سایر آیات سورۀ حمد گرد آورده است، از امام صادق(ع) ۳۱ روایت و از امام علی و امام باقر و امام رضا(ع) هرکدام چهار روایت و از امام سجاد و امام حسن عسکری(ع) هرکدام سه روایت و از امام حسن مجتبی و امام کاظم(ع) هرکدام یک روایت نقل شده و از سایر امامان روایتی نقل نکرده است (ر.ک: بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن (ط‍، بیروت، مؤسسه اعلمی، ۱۴۱۹)، ج۱، ص۱۰۵-۱۲۲)، حویزی نیز در نورالثقلین، ج۱ و در تفسیر سوره حمد از امام صادق(ع) بیست حدیث (۴۲، ۴۴، ۴۵، ۴۶، ۴۷، ۵۲، ۵۴، ۶۰، ۷۵، ۸۳، ۸۸، ۸۹، ۹۰، ۹۱، ۹۴، ۹۶، ۱۰۱، ۱۰۵، ۱۰۶ و ۱۱۱) از امام رضا(ع) پنج حدیث (۷۴، ۸۱، ۸۵، ۱۰۸ و ۱۱۰) از امام علی(ع) سه حدیث (۵۱، ۷۳ و ۸۷) از امام عسکری(ع) سه حدیث (۵۰، ۹۵ و ۱۰۲) از امام باقر(ع) دو حدیث (۷۷ و ۱۰۴) از امام کاظم(ع) دو حدیث (۴۸ و ۱۰۰) و از امام سجاد(ع) یک حدیث (۹۷) آورده و از سایر امامان روایتی نیاورده است. البته منظور حدیث‌هایی است که در بیان معنای آیات و کلمات سوره حمد آورده است وگرنه شمار روایاتی را که وی در ذیل سوره حمد آورده، ۱۱۴ است، ولی همه آنها در بیان معنا و تفسیر سورۀ حمد نیست.
  323. دوران امامت امام صادق(ع) از سال ۱۱۴ تا سال ۱۴۸ ه‍‌. ق و انتقال حکومت از بنی امیه به بنی عباس در سال ۱۳۲ ه‍‌. ق بوده است (ر.ک: مفید، الإرشاد، ص۵۲۵-۵۲۶؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۲۳۵) در آن دوران حکومت بنی امیه در اثر رویارویی با شورش‌های متعدد، و حکومت بنی عباس به خاطر تازه تأسیس بودن، ضعیف بوده‌اند (ر.ک: طبری؛ تاریخ الطبری، اواخر ج۵ و اوائل ج۶؛ معارف، پژوهشی در تاریخ حدیث شیعه، ص۸۵-۹۰).
  324. ر.ک: دارمی، سنن الدارمی، ج۱، ص۱۲۶؛ قسطلانی، ارشاد الساری لشرح صحیح البخاری، ج۱، ص۱۶؛ ابوریّه، اضواء علی السنة المحمدیّه، ص۲۵۹-۲۶۳؛ اعظمی، دراسات فی الحدیث النبوی و تاریخ تدوینه، ج۱، ص۱۳۱-۱۳۲.
  325. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۴۲۹-۴۳۱.

جستارهای وابسته