مبارزه با طاغوت در سیره معصوم
- اين مدخل از زیرشاخههای بحث مبارزه با طاغوت است. "مبارزه با طاغوت" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل مبارزه با طاغوت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
پیشوایان معصوم در عصر حاکمیت جور در خط مقدم مبارزهای قرار داشتند که هدف آن اصلاح جامعه، پیاده ساختن احکام اسلام و برپا کردن عدالت بود. در این دوران، ایشان تنها محور و ملجأ امتی بودند که در مشکلات فکری، عقیدتی و سیاسی، پناهگاه مطمئنی را برای خود جستوجو میکردند. در این بخش افزون بر اشاره به خط مشی سیاسی - الهی اهلبیت(ع) اصول محوری حاکم بر سیره ایشان در میدان عمل سیاسی را مورد توجه قرار داده و سپس شیوههای مبارزه را در این جهاد مقدس مورد بررسی قرار خواهیم داد.
اصل «توکل بر خدا»
یکی از اصول زیربنایی در سیره رفتاری و سیاسی پیشوایان معصوم در برابر حاکمان ستمگر،توکل ایشان بر خدای متعال است. ایشان با استعانت و توکل بر خدا، در برابر جائران میایستادند و پیوسته با شیوههای مختلف با آنان به مبارزه برمی خاستند. خاندان اهلبیت(ع) در پرتو توحید و اعتقاد خالص و استواری که به خدای متعال و قدرت مطلق او داشتند، هرگز در برابر طاغوتهای ستمگر قد خم نکردند و تسلیم هوسهای دنیوی آنان نشدند. با تأمل در سیره ائمه اطهار(ع)، جایگاه این اصل به خوبی نمایان خواهد شد.[۱]
اصل «خشنودی به رضای الهی»
خاندان اهلبیت(ع) اسوه و نمونه کاملی برای انسان خشنود به رضای الهی هستند. امام باقر(ع) در روایتی فرمودهاند: شایستهترین خلق خدا کسی است که تسلیم فرمان خدا باشد، کسی که خدا را بشناسد و به فرمان و مقدرات او خشنود باشد، وقتی قضای الهی به سراغ او میآید، خداوند پاداش بزرگی به او عطا میفرماید و هر کس قضای الهی را نپسندد، قضای الهی بر او وارد شود و خدا اجرش را تباه میسازد[۲]. از این روایت میتوان دریافت که به هرحال قضا و قدر الهی به سراغ انسانها خواهد آمد و خشنود بودن یا عدم خشنودی انسان در وقوع آن دخالتی ندارد، اما چنانچه انسان با معرفت به حق، به فرمان و مقدرات الهی نیز خشنود باشد خداوند متعال نیز پاداش بزرگی نصیب او خواهد کرد و چنانچه به رضای الهی خشنود نباشد، اگرچه قضای الهی به سراغ او خواهد آمد، اما در این میان اجری نصیب او نخواهد شد. چنانکه امام صادق(ع) در روایتی فرمودهاند: خدای متعال میفرماید: بنده مؤمنم را به هر سو بگردانم، برایش خیر است. پس باید به قضای من راضی باشد و بر بلای من صبر کند و نعمتهایم را سپاس گذارد تا نام او را - ای محمد(ص) - در زمره صدیقان، در پیشگاه خود ثبت کنم[۳].
آن حضرت در روایتی دیگر فرمودهاند: نشاط و شادی در پرتو راضی بودن به رضای الهی و یقین به دست میآید و اندوه و غم، در شک و ناخشنودی به مقدرات الهی حاصل میشود[۴]. مولای متقیان علی(ع) نیز در بیان فرمودهاند: «ارْضَ تَسْتَرِحْ»[۵]. به خشنودی خدا خشنود باش و در نتیجه، شاد و راحت زندگی کن. شیوه و سیره زندگی پیشوایان معصوم جملگی بر محور رضایت بر قضای الهی است. ایثار و جانبازی سیدالشهداء در صحرای کربلا و تحمل تمامی مصیبتها و اسارتها، همه بر مبنای منطق رضایت به قضای خداوند پدید میآید. و این منطق، در سیره تمامی پیشوایان معصوم(ع) مشاهده میشود. پیش از این در روایتی از امام باقر(ع) چنین آمد: روزی آن حضرت بر بالین جابر بن عبدالله انصاری که در بستر بیماری افتاده بود، حاضر شده و از او احوالپرسی کرد، وی پاسخ داد: در حالی هستم که پیری را به جوانی دوست دارم، مرگ را به زندگی ترجیح میدهم و به بیماری بیش از سلامتی علاقهمندم. امام باقر(ع) فرمود: اما من آنچه را خدا بخواهد، دوست دارم. اگر جوانی هر را بخواهد، به همان علاقهمندم، بیماری یا سلامتی، زندگی یا مرگ، هر کدام را او بپسندد، من نیز همان را میپسندم[۶].
امام باقر(ع) با این سخن، به این پیر پاکدل و یار دیرین رسول خدا(ص) بیان کرد که خاندان اهلبیت(ع)، تنها به رضای الهی خشنودند و یاران و پیروان ایشان نیز در همه حال باید اینگونه باشند.[۷]
اصل «نامشروع دانستن حاکمیت طاغوت»
یکی از مبانی اعتقادی ائمه اطهار(ع) نامشروع دانستن حاکمیت طاغوت است. در این زمنیه شواهد فراوان و متعددی وجود دارد که در این پژوهش به آنها اشاره شده است. از جمله این شواهد، سخنان امام کاظم(ع) با هارون در مورد فدک است. دانستیم امام هفتم(ع) حدود فدک را چنان ترسیم نمود که تمام قلمرو خلافت هارون را در بر میگرفت[۸]. شاهد دیگر، رفتار امام حسن(ع) در داستان صلح تحمیلی ایشان با معاویه است. براساس قراردادی که معاویه تنظیم کرده بود، امام حسن(ع)، باید جانشین معاویه شده و اگر امام حسن(ع)، درگذشت، برادرش حسین(ع) جانشین شود[۹]. امام این شرط را نپذیرفت، زیرا پذیرش این شرط، به مفهوم مشروعیت بخشیدن به سلطه ظالمانه معاویه بود.
شاهد دیگر سخنان امام باقر(ع)، در مورد عمر بن عبدالعزیز است. میدانیم او یکی از معدود خلفای عادل در عصر ائمه اطهار(ع) است. این سخن امام باقر(ع) در مورد وی، حاکی از آن است که خلیفه غاصب، اگرچه عادل باشد، نامشروع خواهد بود. ابوبصیر نقل میکند که: در مجد با حضرت باقر(ع) بودم که عمر بن عبدالعزیز با غلامان خود وارد شد. امام فرمود: این جوان به سلطنت میرسد و و چهار سال زندگی میکند و میمیرد. اهل زمین بر او میگیرند و اهل آسمان لعنتش میکنند، چون در مجلسی نشسته که حقی در آن نداشته است[۱۰].
پیشوایان معصوم در مجموع با اعتقاد به نامشروع بودن حکومتهای عصر خویش، مسلمانان را از هرگونه همکاری با آنان - مگر در موارد ضرورت که خود ایشان اجازه میدادند - برحذر میداشتند و این موارد گواه بر این است که این بزرگواران تنها به نظام آرمانی حکومت اسلامی میاندیشیدند و هر حاکمیتی غیر از آن را نامشروع میدانستند.[۱۱]
اصل «پرهیز از انتقامگیری شخصی»
یکی از ویژگیهای ائمه اطهار(ع) چنان که در فصلهای پیشین بیان شد، حرکت در مسیر رضای الهی و خشنودی اوست. آنان در این مسیر مشکلات و مصائب گوناگون را با سعه صدر تحمل میکردند و هرگز اهداف و مقاصد شخصی را بر مقاصد الهی مقدم نمیشمردند. از اینرو اگر از ناحیه فرد یا افرادی مورد ستم واقع میشدند و اینان به هر دلیل از راه خطای خویش باز میگشتند، نه تنها در صدد انتقامگیری شخصی برنمیآمدند، که به سرعت عذر ایشان را میپذیرفتند و خطاهای گذشته را نیز فراموش میکردند. نمونههای فراوانی در این زمینه در عصر حضور ائمه اطهار(ع) به چشم میخورد که یک مورد از آنها رفتار بزرگوارانه امام سجاد(ع) با حاکم معزول مدینه است: عبدالملک بن مروان پس از بیست ویک سال حکومت جائرانه در سال ۸۶ هجری از دنیا رفت. پس از وی پسرش ولید بن عبدالملک جانشین او شد. ولید برای آنکه تا حدودی از نارضایتیهای مردم بکاهد و سرپوشی بر جنایتهای بیشمار پدرش گذارد، در صدد برآمد تا روش دستگاه خلافت را تعدیل و شیوه رفتار با مردم را اصلاح کند. به ویژه تصمیم گرفت رضایت مردم مدینه را بیشتر جلب کند؛ چراکه یکی از دو شهر مقدس مسلمانان و مرکز تابعین و همچنین محل سکونت بقایای صحابه پیامبر بود. از اینرو هشام بن اسماعیل مخزونی[۱۲]، پدر زن عبدالملک را - که پیش از این حاکم مدینه بود و ستمهای فراوان به مردم آن شهر و خاندان اهلبیت(ع) روا داشته بود - برکنار کرد و به جای وی، عمر بن عبدالعزیز که در میان مردم به حسن نیت و انصاف معروف بود، بر مدینه حاکم کرد. عمر بن عبدالعزیز دستور داد هشام بن اسماعیل را جلوی خانه مروان حَکَم جهت دادخواهی مردم نگاه دارند. مردم دسته دسته میآمدند بر ضد وی دادخواهی کرده، و انواع دشنامها و لعن و نفرینها را نثار او میساختند. میگویند: خود هشام، بیش از همه نگران امام علی بن الحسین(ع) و علویان بود و با خود فکر میکرد که انتقاد امام سجاد(ع) در مقابل آن همه ستمها و سب و لعنها نسبت به پدران بزرگوارش، کمتر از کشتن نخواهد بود، اما امام سجاد(ع) نه تنها بزرگوارانه او را بخشید، بلکه به علویان هم فرمود: روش ما این نیست که به افتاده آسیب رسانیم و از دشمن پس از آنکه ضعیف شد انتقام بگیریم؛ بلکه اخلاق ما این است که به افتادگان، کمک و مساعدت کنیم. امام وقتی به او رسید، با کمال بزرگواری نزد وی آمد، سلام کرد و از او دلجویی نمود. حتی در برخی منابع آمده است امام سجاد(ع) به او فرمود: به امور مالی خود رسیدگی کن، اگر دیدی به مردم بدهکار هستی، ما میتوانیم آن را بپردازیم. تو از ناحیه ما و دوستانمان، آرامش خاطر داشته باش[۱۳].[۱۴]
شجاعت و دلیری
شجاعت یک امر قلبی است که در اعماق روح انسان ریشه دارد و در برابر آن، جبن یا ترسویی است که به فرموده امام علی(ع) از ناتوانی نفس و ضعف یقین ناشی میشود: «شِدَّةُ الْجُبْنِ مِنْ عَجْزِ النَّفْسِ وَ ضَعْفِ الْيَقِينِ»[۱۵]؛ برخی روایات بیان میکند که شجاعت با صبر- که یکی از بارزترین ویژگیهای ائمه اطهار(ع) است - رابطه نزدیک دارد. به طوری که امیر مؤمنان علی(ع) در بیانی میفرماید: «الصَّبْرُ شَجَاعَةٌ»[۱۶]؛ صفت شجاعت همچون صبر، یکی از بارزترین صفات ائمه(ع) است که در همه حال به آن مزین بودند، زیرا لازمه هدایت مردم و نبرد بیامان با دشمنان اسلام، برخورداری از این صفت و روحیه است. دوست و دشمن به شجاعت و دلیری امام علی(ع) اعتراف داشتند. نبردهای قهرمانانه و پیروزمندانه ایشان در جنگهای عصر پیامبر(ص)، از شجاعت بیش از حد ایشان حکایت دارد. شجاعت آن حضرت جلوهای از شجاعت و دلیری رسول خدا(ص) در برابر مشرکان و ایستادگی در برابر آنان بود. امام علی(ع) خود میفرمود: سوگند به خدا! اگر همه عرب برای نبرد با من پشت به پشت یکدیگر بدهند، من پشت به آن نبرد نمیکنم[۱۷]. ایشان در پاسخ آنان که تأخیر در شروع جنگ صفین را نشانه ترس او از مرگ میپنداشتند فرمود: اما اینکه میگویید آیا (تأخیردر شروع جنگ) از ترس مرگ است؟ سوگند به خدا باک ندارم به سوی مرگ بروم یا او به سوی من بیاید[۱۸].
واقعه کربلا بارزترین جلوه شجاعت و دلیری خاندان اهلبیت(ع) است که جلوهای از آن را به پیروان و محبان واقعی خود نیز انتقال داده بودند. فرزند آن حضرت امام سجاد(ع) در مجلس ابنزیاد که از غلبه ظاهری سپاهش سرمست بود و امام را به قتل تهدید میکرد، فرمود: آیا مرا به کشته شدن تهدید میکنی؟ مگر نمیدانی که کشته شدن، عادت ما و شهادت، کرامت ماست؟[۱۹].[۲۰]
ذلتناپذیری، حفظ عزت و کرامت انسانی
ذلتناپذیری و عزتنفس داشتن، یک روحیه ذاتی است که انسان را از خضوع، سازش و خودباختگی در برابر ستمگران و صاحبان زر و زور و تزویر باز میدارد. چنین خصلتی از ویژگیهای ذاتی برای انسانهای غیور و الهی است. رمز برخورداری از این صفت، اطاعتپذیری محض از خدای متعال و عدم بندگی جز در برابر اوست. چنان که امام حسن مجتبی(ع) فرمودهاند: اگر خواستار عزت بدون داشتن قوم و خویش و یا طالب شکوه بدون سلطنتی، از ذلت نافرمانی خدا، به سوی عزت اطاعت او حرکت کن[۲۱]. در مکتب اسلام از هر آنچه که زمینهساز ذلت انسان شود، نهی شده است.
پیامبر اکرم(ص) روزی به اصحابش فرمود: با من بر این امر بیعت کنید که هیچ چیزی از مردم تقاضا نکنید[۲۲]. و یا امام صادق(ع) میفرماید: شیعیان ما از مردم چیزی را تقاضا نمیکنند، گرچه از گرسنگی بمیرند[۲۳]. و یا امام سجاد(ع) میفرمود: دوست ندارم دارای شتران سرخ مو (ثروت کلان) باشم ولی در برابر تحصیل آن، لحظهای تن به ذلت دهم[۲۴].
واقعه کربلا را میتوان به عنوان یکی از بارزترین جلوههای عزتمندی و ذلتناپذیری معرفی کرد: آن حضرت پس از ردّ بیعت با یزید درباره عزتمندی و ذلتناپذیری بسیار سخن گفت. در جایی فرمود: مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است[۲۵]. و یا در روز عاشورا فرمود: آگاه باشید این شخص فرومایه (یزید) مرا بین دو راهی مرگ و ذلت قرار داده است. هیهات که ما به ذلت تن دهیم[۲۶].
پیشوایان معصوم(ع) در حال صلح یا جنگ - بر همین روش عمل میکردند و هیچگاه حتی در بدترین و سختترین شرایط به ذلت تن نمیدادند. در زمانی که امام کاظم(ع) در سختترین شرایط زندان به سر میبرد روزی هارون، وزیرش یحیی بن خالد برمکی را به حضورطلبید و گفت: به زندان برو و موسی بن جعفر(ع) را از غل و زنجیر آزاد کن. سلام مرا به او برسان و بگو اگر از من درخواست عفو نمایی، تو را آزاد میکنم. امام کاظم(ع) در پاسخ یحیی فرمود: من بیش از یک هفته در این دنیا نخواهم ماند... از جانب من به هارون بگو تو به زودی در فردای قیامت در پیشگاه عدل الهی زانو میزنی و در آنجا معلوم میشود که ظالم و ستمگر کیست؟[۲۷]
به آن بزرگمرد الهی که سالیان طولانی در زندان هارون به سر میبرد، هر از گاهی از این درخواستها میرسید، اما همواره و با کمال صلابت در برابر حاکم ستمگر -هارون- ایستادگی میکرد و مرگ باعزت را در برابر زندگی با ذلت ترجیح میداد.[۲۸]
وفای به عهد و پیمان
وفای به عهد و پیمان که عهدهای سیاسی، تجاری، اخلاقی، حقوقی و اجتماعی را شامل میشود، همچون شیرازهای است که روابط اجتماعی و سیاسی و... را محکم نگاه میدارد. این امر به قدری دارای اهمیت است که خداوند در آیات مختلف بر آن تأکید فرموده است: ﴿وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا﴾[۲۹]. ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ﴾[۳۰]. و یا در آیات دیگر میخوانیم: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾[۳۱]. ﴿وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولًا﴾[۳۲]. پیشوایان معصوم بارزترین مصادیق عملکنندگان به عهد و پیمان بودند و همواره پیروان خود را نیز در عمل به عهد و پیمان سفارش میکردند. پیامبر اکرم(ص) تا اندازهای بر این اصل تأکید میکرد که میفرمود: «لَا دِينَ لِمَنْ لَا عَهْدَ لَهُ»[۳۳]:
امام رضا(ع) میفرمود: ما خاندانی هستیم که وعدههای خود را قرضی بر گردن خود میدانیم؛ چنان که رسول خدا(ص) چنین بود[۳۴]. امام صادق(ع) نیز در روایتی میفرماید: سه چیز است که برای هیچکس در مورد آن، عذر و بهانه پذیرفته نخواهد شد. بازگرداندن امانت به صاحبش، خواه نیکوکار باشد یا بدکار، وفای به عهد، خواه با شخص نیکوکاری عهد بسته باشد یا بدکار و نیکی به پدر و مادر خواه نیکوکار باشند یا بدکار[۳۵]. بر این اساس هنگامی که صلح تحمیلی میان امام حسن(ع) و معاویه بسته شد، ایشان به طور کامل به این پیمان و قرارداد وفا کرد. امام حسین(ع) نیز تا زمانی که معاویه زنده بود، به این قرارداد احترام گذاشت.[۳۶]
استقبال از شهادت
یکی از اصول شاخص در سیره سیاسی پیشوایان معصوم(ع)، عدم ترس از مرگ و استقبال از شهادت است. آنان در مبارزهای بیامان با حاکمان ستمگر یکی پس از دیگری به استقبال شهادت میرفتند و آن را بر زندگی با ذلت و سازش با حاکمان جور ترجیح میدادند. این امر گرچه در سیره سیاسی سیدالشهداء - امام حسین(ع) - مشهودتر است و تمام مبارزات و نهضتهای انقلابی و مکتبی پس از ایشان، با الهام از نهضت خونین حسینی شکل گرفته است، اما با تأمل در سیره سیاسی سایر پیشوایان معصوم(ع) بر محققان و پژوهشگران تاریخ اسلام آشکار میشود که آنان نیز ادامهدهنده همان نهضت حسینی و حماسه خونین کربلا بودهاند. ایشان اگرچه به شیوه امام حسین(ع) برضد حاکمان ستمگر عصر خویش قیام مسلحانه نکردند، اما به شیوههای دیگر، راه مبارزه با حاکمان ستمگر را در پیش گرفتند که در ادامه این بخش به مهمترین شیوههای مبارزه خاندان اهلبیت(ع)، با طاغوتیان زمان اشاره میشود.[۳۷]
شیوههای مبارزه با طاغوت
تقیه
مبارزه در قالب دعا و ندبه
در بخش دوم این پژوهش مطالبی درباره جنبههای مختلف مبارزاتی دعا بیان شد. با تأمل در سیره سیاسی و مبارزاتی خاندان پیامبر(ص) و پیشوایان معصوم، به وضوح میتوان جلوههای سیاسی دعا و ندبه ایشان را دریافت. حضرت زهرا(س)، پس از رحلت پیامبر(ص) مکرر کنار مزار شهدای احد به ویژه قبر حضرت حمزه سیدالشهدا حاضر میشد و در آنجا از فراق پدر بسیار میگریست، بسیار دور از ذهن است که گریه حضرت زهرا(س) را فقط یک گریه عاطفی بدانیم؛ بیتردید این گریه، اعتراض و انقلاب بر ضد ستمپیشگان و غاصبان منصب خلافت رسول خدا(ص) بود. به راستی اگر گریههای فاطمه(س) جنبه سیاسی نداشت، پس دلیل آن همه اصرار دستگاه حکومت مبنی بر خاتمه یافتن گریههای ایشان چه بود؟ آیا گریه عاطفی، زمینه آزار دستگاه حکومت را فراهم میآورد که با آن مخالفت میکردند؟ سران حکومت از چه امری احساس خطر میکردند که افرادی را نزد امیرالمؤمنین علی(ع) میفرستادند تا گریهها و عزاداریهای فاطمه(س) را کنترل کند؟[۳۸] سخنانی که میان حضرت زهرا(س) و محمود بن لبید در کنار مزار شهیدان احد ردّ و بدل میشود، جلوههای سیاسی گریههای فاطمه(س) را بیشتر آشکار میسازد: محمود بن لبید میگوید: کنار مزار شهیدان احد رفتم، دیدم حضرت زهرا(س) کنار قبر حضرت حمزه گریه میکند. عرض کردم: ای سرور زنان جهان! گریه شما رگ قلبم را پاره میکند... (سپس) گفتم اجازه میدهید سؤالی که در سینهام در جولان است بپرسم؟ فرمود: بپرس. گفتم آیا رسول خدا(ص) به امامت امام علی(ع) تصریح فرمودند: فرمود: شگفتا! آیا غدیر خم را فراموش کردید؟! گفتم: آن را میدانم، ولی میخواهم آنچه را پیامبر به خود شما فرموده، از زبان شما بشنوم. فرمود: از رسول خدا(ص) شنیدم: علی(ع) بهترین جانشین بعد از من است که در میان شما میگذارم. او امام و خلیفه پس از من است و دو سبط من (حسن و حسین) و نه نفر از فرزندان حسین(ع) امامان بعد از او هستند. اگر شما از آنها پیروی کنید، آنها را راهنمای راهیافته مییابید و اگر با آنها مخالفت کنید، اختلاف شما تا قیامت ادامه مییابد. گفتم: چرا علی(ع) کنار نشسته (قیام نمیکند؟) فرمود: مثل امام مثل کعبه است که باید به دور او بیایند، نه او به دور مردم بیاید. (یعنی باید امام یار و یاور داشته باشد) سپس فرمود: سوگند به خدا اگر حق را به صاحبش میدادند و از عترت نبی(ص) پیروی میکردند، حتی میان دو نفر اختلاف نمیشد و امامان یکی پس از دیگری میآمدند تا قائم ما که نهمین نفر از فرزندان حسین است، ظهور و قیام میکرد. ولی آنان آن را که خدا تأخیر انداخته مقدم داشتند و آن کس را که خدا مقدم داشته، به آخر افکندند. بعد از رحلت پیامبر به دنبال هوسهای نفسانی خود رفتند...[۳۹].
به طور کلی گریه و عزاداری در سیره سیاسی و مبارزاتی پیشوایان معصوم از جایگاه بلندی برخوردار است؛ چنان که ایشان به منظور زنده نگهداشتن یاد و خاطره مبارزات امام حسین(ع) و شهادت مظلومانه آن حضرت و یارانش سنت گریه و عزاداری را برای طول تاریخ اسلام پایهریزی کردند و با این روش، راه مبارزه با حاکمان ستمگر و غاصب را برای همیشه احیا ساختند. امام صادق(ع) فرمود: امام سجاد(ع) چهل سال برای مصائب پدرش گریست، روزها روزه میگرفت و هنگام افطار و مشاهده غذا اشک میریخت و میفرمود: فرزند رسول خدا(ص) را گرسنه و تشنه به قتل رساندند[۴۰].
ایشان از این طریق با بهرهبرداری عاطفی و سیاسی از نهضت امام حسین(ع)، عواطف مردم را بر میانگیخت و مبارزات قهرمانانه شهدای کربلا را در خاطرهها زنده میکرد. قطرات اشک آن حضرت هنگام نوشیدن آب یا مشاهده ذبح گوسفندان و... جلوهای از یک تدبیر سیاسی مبارزاتی با ظلم و ظالمان است تا نسل جدید عظمت حادثه را درک کند و از نسل گذشته، کسانی که آن واقعه را دیده با شنیدهاند، به دست فراموشی نسپارند. موضوع دعا نیز یکی دیگر از قالبهای مبارزاتی در سیره سیاسی پیشوایان معصوم به شمار میآید. چنان که پیوندی معنوی میان انسان و خالق برقرار میسازد، و سبب صیقل و جلای روح و تعالی جان انسان میشود و در القای مسائل تربیتی، سیاسی، اجتماعی و اخلاقی نیز نقش بینظیری دارد. با مطالعه ادعیه پیشوایان معصوم همچون دعاهای امام سجاد(ع) آشکار میشود که ایشان با زبان دعا تصویری روشن از جامعه مطلوب اسلامی و وظایف مسلمانان در شئون مختلف ارائه دادهاند و راه و روش مسلمانان را در طول تاریخ مشخص کردهاند. این ادعیه صرفنظر از جنبه راز و نیاز و مناجاتی که دارد، به برخی از مسائل سیاسی و اجتماعی نیز اشاره میکند. به عنوان نمونه به برخی از اشاراتی که نقش مؤثری در تربیت شیعیان و آگاه ساختن ایشان از معارف اهلبیت(ع) دارد اشاره میشود:
- ایجاد پیوند میان مردم و اهلبیت(ع): در دعاهای مختلفی که از ائمه اطهار(ع) به ما رسیده است، افزون بر درودهای پیاپی که محمد و آل محمد(ص) فرستاده شده، بر ارتباط تنگاتنگ میان امت با آل محمد نیز تکیه شده است: خداوندا بر محمد(ص) و آل او درود فرست و میان من و آنان در دنیا و آخرت جدایی میفکن و کردار مرا به سبب مقام آنان بپذیر[۴۱].
- تأکید بر جایگاه اهلبیت(ع) به منزله رهبر امت اسلامی: برای نمونه در این رابطه میتوان به زیاراتی که از امام هادی(ع) به ما رسیده است، اشاره کرد، زیرا در این زیارتها از اهلبیت(ع) با عناوینی چون «مَعْدِنَ الرَّحْمَةِ... قَادَةَ الْأُمَمِ... سَاسَةَ الْعِبَادِ... أَئِمَّةِ الْهُدَى... وَرَثَةِ الْأَنْبِيَاءِ... وَ حُجَجِ اللَّهِ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولَى» یاد شده است[۴۲].
- ایجاد تنفر از دشمنان اهلبیت(ع): در زیارت اربعین امام حسین(ع) میخوانیم: «فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ ظَلَمَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ...» این ابراز تنفر، تنها نسبت به قاتلان و ظالمان بر امام حسین(ع) ابراز نشده است، بلکه یک تنفر گسترده، به گستردگی کل تاریخ است و تمام کسانی را که همدل و همراه قاتلان و ظالمان باشند و یا به چنین ظلمی رضایت داشته باشند را شامل میشود.
- تأکید بر جانشینی حضرت علی(ع): در بخشی از دعای ندبه پس از طرح بعثت پیامبر اکرم(ص) آمده است:... پس چون عمرش سپری شد، به وصایت و جانشینی خود، علی بن ابیطالب را که صلوات تو بر آن دو و آل آن دو باد، برای هدایت مردم گماشت....[۴۳]
مبارزه در قالب نامگذاری فرزندان
یکی دیگر از شیوههای مبارزاتی در سیره سیاسی پیشوایان معصوم، توجه ایشان به نامگذاری برای فرزندان خود و انتخاب نامهایی در راستای احیای سنت اهلبیت(ع) و نام و یاد ایشان بود. ائمه اطهار(ع) حتی از طریق نامگذاری فرزندانشان که یکی از شئون مهم تربیتی است، سعی داشتند فرهنگ شیعه را زنده نگه دارند. آنان با این عمل، پیروانشان را نیز تشویق میکردند تا با تأسی بر ایشان، نامهای بزرگان تشیع را برای فرزندان خود انتخاب کنند تا ترفند دشمنان را که میکوشیدند نام و یاد خاندان اهلبیت(ع) را خاموش کنند، بیاثر سازند. به همین دلیل در میان فرزندان امامان نامهایی چون محمد، علی، احمد، فاطمه، حسن، حسین، زینب و... به طور فراوان مشاهده میشود و حتی گاهی در میان فرزندان یک امام، یک نام برای دو فرزند یا بیشتر تعیین میشد و این خود دلیل بر تأکید ایشان در این باره بود. مانند نام علی در مورد فرزندان امام حسین(ع) و یا نام فاطمه در مورد دو دختر امام کاظم (فاطمه کبری و فاطمه صغری)[۴۴]. انتخاب نام علی برای سه فرزند امام حسین از سوی آن حضرت، آن هم در زمانی که از سوی معاویه بر روی منابر ایشان را سب میکردند، بزرگترین مبارزه منفی با حاکمیت سیاسی بود.[۴۵]
قطع رابطه و عدم همکاری
قطع رابطه و عدم همکاری با طاغوت را میتوان یکی از بارزترین جلوههای مبارزاتی در سیره سیاسی پیشوایان معصوم برشمرد. آشکارترین دلیل این امر به رسمیت نشناختن دستگاه حاکم از سوی ایشان بود. امام علی(ع) در زمان خلافت خلفا، هرچند به خاطر حفظ مصالح مسلمانان رابطه خود را به طور کلی با حکومت قطع نکرد، اما هیچگونه مسئولیتی را نیز نپذیرفت[۴۶]. یعقوبی مینویسد: در جنگ با مرتدان، ابوبکر با عمروعاص مشورت کرد که آیا میتواند علی(ع) را در این جنگ با خود همراه سازد؟ عمروعاص گفت: او فرمان تو را نمیبرد[۴۷].
همچنین مسعودی در مروجالذهب آورده است: در فتح ایران (نبرد قادسیه) عمر با عثمان به رایزنی پرداخت که چه کسی را به امیری سپاه برگزیند. عثمان، علی(ع) را پیشنهاد کرد و مأموریت یافت با وی در این باره گفتوگو کند. عثمان نزد علی(ع) آمد و این مطلب را با او در میان گذاشت ولی حضرت آن را نپذیرفت[۴۸]. گفتنی است پس از ناامید شدن عمر از پذیرش فرماندهی جنگ از سوی امام علی مأموریت به دلیل مجروح بودن پایش در میدان جنگ حاضر نشد و فقط از دور بر جریان نظارت میکرد[۴۹].
اصل قطع رابطه و عدم همکاری با حاکمان ستمگر به طور معمول از سوی تمام پیشوایان معصوم رعایت میشد. امام حسن(ع) پس از صلح با معاویه هرگز با او رابطه همکاری برقرار نکرد. چنان که پس از این صلح که قیام خوارج نیز اتفاق افتاد، معاویه برای تثبیت موقعیت خود و برای آنکه وانمود کند امام مجتبی با او کنار آمده و پیرو اوست، به آن حضرت که راه مدینه را در پیش گرفته بود، پیام فرستاد که شورش حوثره اسدی - یکی از سران خوارج - را سرکوب کند و سپس به سفر خود ادامه دهد! امام در پاسخ او نوشت: من برای حفظ مصلحت و جان مسلمانان دست از سر تو برداشتم و این معنا، موجب نمیشود که از جانب تو با دیگران بجنگم. اگر قرار به جنگ باشد، پیش از هر کس باید با تو بجنگم، چه مبارزه با تو از جنگ با خوارج لازمتر است[۵۰].
منصور دوانیقی که از کنارهگیریهای امام صادق(ع) از دستگاه حاکم به ستوه آمده بود، در نامهای به آن حضرت گله خویش را ابراز کرد. امام صادق(ع) در پاسخ وی نوشت: در نزد ما چیزی نیست که به خاطر آن از تو بترسیم و در نزد تو از امر آخرت چیزی وجود ندارد که به خاطر آن به تو امیدوار باشیم و تو در نعمتی نیستی که به تو تبریک گوییم و آنچه را که در نزدت هست، بلا و عذاب نمیدانی تا به تو به خاطر آن، تسلیت بگوییم. بنابراین برای چه کار نزد تو آییم؟[۵۱]. آن حضرت در روایات متعدد شیعیان را از همکاری با دستگاه طاغوت برحذر میداشت. روزی یکی از یاران ایشان در زمان منصور دوانیقی نزد امام صادق(ع) آمد و گفت: بعضی از ما شیعیان گاهی در تنگنای سخت اقتصادی قرار میگیرد. به او پیشنهاد میشود که برای اینها (حاکمان بنیعباس) خانه بسازد، یا نهری از آنان را لایروبی کند یا سدی بسازد، نظر شما در این باره چیست؟ امام صادق(ع) در پاسخ فرمود: من دوست ندارم برای آنها گرهی بزنم، یا در مشکی را ببندم، هرچند در برابر آن ثروت زیادی به دستم برسد، نه حتی دوست ندارم قلمی برای آنها بر صفحهای بکشم. همانا کمککنندگان به ستمگران در روز قیامت، در سراپردهای از آتش قرار داده میشوند، تا خداوند میان بندگان حکم کند[۵۲].
امام کاظم(ع) از درون زندان در پاسخ به سؤال مخفیانه یکی از دوستان به نام علی بن سوید، با تأکید بر دوری از طاغوتیان و قطع رابطه با آنها فرمود: دستورهای دینت را از غیرشیعیان ما نگیر، چراکه اگر چنین کنی، دین خود را از خائنان گرفتهای. آنان که به خدا و رسولش و به امانتهای آنها خیانت کردهاند و قرآن را مورد تحریف قرار دادند، لعنت خدا و رسول خدا و فرشتگان و لعنت پدران ارجمند و گرامیم و لعنت من و همه شیعیانم تا روز قیامت بر آنها باد[۵۳]. در عصر هارونالرشید، سلیمان جعفری از حضرت رضا(ع) پرسید: نظر شما درباره کارمندی در دستگاه سلطان چیست؟ امام رضا(ع) چنین پاسخ داد: ورود در کارهای آنها و کمک به آنها و کوشش در تأمین نیازهای آنها همطراز کفر است و توجه عمدی به آنها از گناهان بزرگی است که سزای آن، آتش دوزخ است[۵۴].
البته به این نکته نیز باید توجه داشت که اصل قطع رابطه و عدم همکاری با حاکمان ستمگر به صورت مطلق نیست، بلکه در مواردی استثناءهایی نیز وجود دارد. چنان که در سیره اهلبیت(ع) گاهی مصالح ایجاب میکرد که ایشان همکاری محدودی با حاکمان غاصب داشته باشند و یا شیعیان را به طور محدود به انجام این عمل اجازه دهند. یکی از شیعیان به نام حسن بن حسین انباری میگوید: برای حضرت رضا(ع) در ضمن نامهای نوشتم: کارمند دولت عباسیان هستم آنها متوجه شدهاند که من از شیعیان شمایم و مرا تهدید کردهاند... امام رضا(ع) در پاسخ نوشت: از خوف و خطری که متوجه تو شده باخبر شدم، اگر تو میدانی که هرگاه در این شغل کارمندی، کاری که رسول خدا(ص) به آن امر کرده انجام میدهی و کمک و یاریات به شیعیان میرسد و نسبت به رسیدگی امور مؤمنان فقیر کوشا هستی؛ به طوری که در صف آنان به شمار میآیی، در این صورت [به تو اجازه داده میشود و] این کارهای نیکت، شومی کارمندی دولت عباسیان را جبران میکند و در غیر این صورت، هرگز اجازه ادامه کارمندی برای تو نیست[۵۵].[۵۶]
اعتراض و افشاگری
یکی دیگر از شیوههای مبارزه با طاغوت در سیره سیاسی پیشوایان معصوم، اعتراض و افشاگری برضد حاکمان و غاصبان است. در حیات سیاسی پیشوایان معصوم در دوره حاکمیت جور نمونههای فراوان از این مورد به چشم میخورد که به عنوان نمونه به مواردی اشاره میشود.
- اعتراض و افشاگری حضرت زهرا(س): پس از رحلت رسول خدا(ص) در جامعه اسلامی مصیبتهای جانسوزی رخ داد. در این شرایط حضرت زهرا(س) در مدت کوتاهی که پس از رحلت پدر در قید حیات بود، اعتراضات خود را اعلام میکرد. نخستین مصیبت، ماجرای سقیفه بود که برخلاف وصیت پیامبر(ص)، جانشین ایشان امام علی(ع) را کنار زدند و در شورای سقیفه ابوبکر را به رهبری امت اسلامی برگزیدند. حضرت زهرا(س) در برابر این رویداد ساکت و بیتفاوت نماند، بلکه در مقاطع مختلف اعتراضات و افشاگریهای خود را بیان میکرد. اتفاق دوم، واقعه غصب فدک بود که از سوی خلیفه اول و با حمایت خلیفه دوم انجام شد[۵۷]. پس از این اتفاق حضرت زهرا(س)، شخصاً نزد ابوبکر رفت و اعتراض خود را علنی ساخت. ابوبکر از آن حضرت درخواست کرد که برای گفته خود شاهد بیاورد و حضرت زهرا(س) نیز امایمن و حضرت علی(ع) را به عنوان شاهد حاضر کرد. در اینجا ابوبکر تسلیم شد و نامه ردّ فدک را به حضرت زهرا(س) تحویل داد، اما وقتی عمر از ماجرا مطلع شد، سخت عصبانی شده، نامه را گرفت و پاره کرد و با این عمل خود دختر رسول خدا(ص) را آزرده ساخت. روز بعد امام علی(ع) به مسجد آمد و درباره فدک با ابوبکر گفتوگو کرد، ولی اعتراضاتش به جایی نرسید[۵۸]. بعد از این جریانها، حضرت زهرا(س) تصمیم گرفت شخصاً به مسجد برود و با یک سخنرانی مشروح به احتجاج و افشاگری بپردازد[۵۹].
- انتقاد امام علی(ع) از خلفا: امام علی(ع) در نخستین واکنش به جریان سقیفه، بیعت با ابوبکر را غیرمشروع و خلافت را بر اساس سفارشهای پیامبر(ص) و امتیازات و شایستگیهای فراوان و بیمانندی که از آن برخوردار بود، حق مسلم خویش دانست. ایشان در این راستا و برای روشنگری اذهان عمومی از تلاشی فروگذار نکرد. امام با انتقاد خاص از ابوبکر در خطبه شقشقیه میفرماید: به خدا قسم پسر ابوقحافه پیراهن خلافت را به تن کرد در حالی که خود میدانست محور این سنگ آسیا، من هستم[۶۰]. در ادامه این خطبه از وی اعتراض میکند که چگونه از یک سو از مردم میخواهد که فسخ بیعت او را بپذیرد و او را از ریاست معاف دارند و از طرف دیگر خلیفه پس از خویش نیز را تعیین میکند؟![۶۱]. ایشان از عمر نیز در موارد گوناگون اعتراضاتی داشتهاند که افزون بر اعتراض به موضوع غصب خلافت، میتوان اعتراضات ایشان درباره ویژگیهای شخصیتی عمر مانند تندمزاج بودن و یا شتابزدگی در رأی و تصمیم اشاره کرد. چنانکه در یکجا میفرماید: ابوبکر زمام خلافت را در اختیار طبیعتی خشن قرار داد که آسیب رساندنهایش شدید و تماس با او دشوار بود... لغزشهایش بسیار و سپس عذرخواهی از آن لغزشها فراوان بود[۶۲]. شاید انتقاد امام از عثمان بیش از خلفای دیگر بود، زیرا اشتباهات وی و باز گذاشتن دست بستگان و نزدیکان خویش از بنیامیه در امر خلافت و حکومت، بیشتر از دو خلیفه پیشین بود و همین امر به شورشی منتهی شد که به قتل وی انجامید. در فرازهایی از خطبه شقشقیه آمده است: تا آنکه سومین آنها به پا خاست آکنده شکم، میان سرگین و چراگاهش، خویشاوندان وی نیز قد علم کردند و مال خدا را با تمام دهان، مانند شتر که علف بهاری را میخورد، خوردند. تا آنگاه که رشتهاش باز شد و کارهایش، مرگش را رساند...[۶۳]. یکی از نخستین اقدامات نادرست عثمان عفو عبیدالله بن عمر از قصاص بود. وی سه نفر را که شامل هرمزان ایرانی و زن و فرزند ابولؤلؤ بودند، به اتهام دست داشتن در قتل پدرش - عمر - کشته بود، ولی عثمان از قصاص وی درگذشت و آن را به دیه تبدیل کرد[۶۴]. امام علی(ع) بدین خاطر عثمان را مورد سرزنش قرار داد و فرمود در قیامت، درباره خون هرمزان مؤاخذه خواهی شد. سپس فرمود: اگر من چشمم بر عبیدالله بیفتد، حق خدا را از او خواهم گرفت ولو کسانی را خوش نیاید[۶۵]. امام علی(ع) باز نهادن دست بنیامیه در امر حکومت و بذل و بخششهای بیشمار عثمان را مورد سرزنش قرار میداد. در یک مورد به وی فرمود: آیا نمیخواهی دست بنیامیه را از آبرو و اموال مسلمانان کوتاه کنی؟ به خدا سوگند اگر یکی از عمال تو تا آنجا که خورشید غروب میکند به مردم ظلم کند، گناه او مشترک میان تو و او خواهد بود[۶۶]. به همین دلیل برخی عثمان را از نخستین کسانی میدانند که ظلم پیشه کرد[۶۷]؛ زیرا وی معاویه را در شامات ابقا کرد و از ظلم عمال خود به مردم ممانعت به عمل نیاورد و از این طریق، زمینه سلطه بنیامیه و تداوم غصب خلافت و حکومت را فراهم ساخت.
- افشاگری امام حسین(ع) بر ضد معاویه: یکی از نکات حساس در سیره سیاسی پیشوایان معصوم، اعتراض آشکار و افشاگری امام حسین(ع) در مراسم حج نسبت به حکومت معاویه است. در سال ۵۸ هجری، یعنی دو سال پیش از مرگ معاویه و بروز واقعه کربلا، امام حسین(ع) در مراسم حج و در سرزمین منی سخنان پرشوری در اعتراض به شرایط موجود و بر ضد حاکم ستمگر و مکار وقت - معاویه - ایراد فرمود. در این سخنرانی پس از حمد و ثنای الهی آمده است: ما بعد، این طاغوت (معاویه) برخوردهایی بر ما و شیعیان ما روا داشت که همه شما میدانید و دیدهاید و گواه بودهاید و اخبار آن به شما رسیده است. من میخواهم اموری را از شما بپرسم. اگر راست گفتم، مرا تصدیق کنید... سپس هنگام بازگشت به محل سکونت خود، گفتار مرا برای مردم بازگو کنید و آنها را نسبت به کارها (و ستمهای) معاویه آگاه و بر ضد او دعوت کنید. من ترس آن دارم که با ادامه این اوضاع حق، فرسوده و نابود شود. ولی خداوند نورش را تکمیل میکند هرچند کافران آن را نپسندند.... آنگاه امام حسین(ع) با بیان آیات قرآن به طور مشروح، شایستگی و برتری امام علی(ع) و فرزندش را برای امامت بیان کرد و در این راستا هر سخنی را که میفرمود، حاضران گفتار آن حضرت را تأیید میکردند[۶۸]. امام حسین(ع) در این سخنان افزون بر بهرهبرداری سیاسی از مراسم حج، مردم را بر ضد طاغوت عصرش - معاویه - فراخواند.
- اعتراضات و افشاگریهای امام سجاد(ع) در کوفه و شام: پس از واقعه کربلا دشمنان با بیرحمانهترین و توهینآمیزترین روش، بازماندگان شهدای کربلا یعنی زنان و کودکان را به کوفه، مقر حکومت عبیدالله بن زیاد روانه کردند. در این سفر، بر دست و پای مبارک امام سجاد(ع) غل و زنجیر انداخته بودند. ایشان را بر شتری بیجهاز سوار کردند. فشار زنجیرها گردن مبارک آن حضرت را مجروح ساخته بود و در حالی که از رگهای گردنش خون جاری شده بود، به کوفه وارد شد[۶۹]. امام نخستین افشاگری را در میان مردم کوفه بر ضد ظلمها و ستمهای دستگاه حاکم و مردمان پیمانشکن انجام داد. در شام نیز آنگونه برضد یزید افشاگری کرد که وی از ادامه سخنان امام جلوگیری کرده و سپس برای کسب وجهه و آبروی از دست رفته، گناه را به گردن عبیدالله بن زیاد انداخت. از اینگونه اعتراضات و افشاگریها در سیره سیاسی و مبارزاتی خاندان اهلبیت(ع) فراوان مشاهده میشود که به دلیل پرهیز از اطاله کلام به همین مقدار بسنده میکنیم.[۷۰]
پایهگذاری نهضت علمی و فقهی، فلسفی و کلامی
یکی دیگر از شیوههای مبارزه با طاغوت در سیره سیاسی پیشوایان معصوم(ع) پایهگذاری و تأسیس نهضت علمی، فکری و دینی به منظور تقویت بنیه علمی و نگرش اعتقادی امت اسلامی بود. ایشان با گستردن بساط علمی و بیان معارف اسلامی، در موضوعات مختلف به ویژه تفسیر قرآن کریم و ارائه مطالبی عمیق و برخلاف گفتههای عالمان درباری، در عمل به مبارزه مستقیم با دستگاه حکومت برمیخاستند. تشکیلات فقهی و مذهبی اهلبیت(ع)، در حقیقت، تشکیلات فقهی و مذهبی رسمی وابسته به حکومت و خلفای بنیامیه و بنیعباس را تخطئه میکرد و وجهه مذهبی دستگاه خلافت را تضعیف میساخت. از این نکته در مییابیم یکی از ابعاد مهم و استراتژیک در سیره سیاسی پیشوایان معصوم، بُعد فرهنگی آن است که هرکدام در عصر خود، فعالیتهای فرهنگی گستردهای داشتهاند و در مکتب فرهنگی خویش شاگردان برجستهای تربیت میکردند و سپس علوم و مقاصد خود را توسط آنان در جامعه منتشر میساختند. مناظرات متعدد ایشان و شاگردان تربیتیافته مکتب اهلبیت(ع)، با دشمنان و مخالفان، ضمن ناکام ساختن حاکمان جور اندیشهها و مبانی برحقّ شیعیان را نیز تقویت میکرد. مجالس مناظرهها را حاکمان جور به منظور تضعیف تشیع و بیاهمیت جلوهدادن مبانی تعلیم داده شده توسط خاندان اهلبیت(ع) ترتیب میدادند که نتیجهای خلاف آنچه در انتظارش بودند را برایشان در پی داشت.[۷۱]
نگارش وصیتنامههای سیاسی
یکی از ابعاد مبارزاتی در سیره سیاسی پیشوایان معصوم، مبارزه از طریق نگارش وصیتنامههای سیاسی و الهی است. در این بخش به چند نمونه اشاره میشود:
- وصیت نامه سیاسی حضرت زهرا(س): وصیت حضرت زهرا(س) در ساعات آخر عمر خود به حضرت علی(ع)، خط مبارزاتی آن حضرت برضد خلافت را که بلافاصله پس از رحلت پدر بزرگوارش آغاز شده بود تداوم بخشید. این وصیت، دارای جنبههای مختلف حقوقی، عاطفی، اجتماعی و سیاسی - مبارزاتی است. در بخشی از این وصیت به امام علی(ع) آمده است: «أُوصِيكَ أَنْ لَا يَشْهَدَ أَحَدٌ جِنَازَتِي مِنْ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ ظَلَمُونِي وَ أَخَذُوا حَقِّي فَإِنَّهُمْ أَعْدَائِي...»[۷۲].
- وصیتنامه سیاسی امام حسین(ع): امام حسین(ع) پیش از حرکت از مدینه، وصیتنامهای خطاب به برادرش محمد حنفیه نوشت و در آن علت قیام و نهضت خود را اصلاح امور امت اسلامی، اقامه امر به معروف و نهی از منکر و زنده کردن سیره جدش پیامبر(ص) و پدرش علی(ع) بیان فرمود: ... من نه از روی خودخواهی و سرکشی و هوسرانی خارج میشوم و نه برای ایجاد فساد و ستمگری؛ بلکه هدف من از این حرکت، اصلاح مفاسد امت جدم و منظورم امر به معروف و نهی از منکر است و میخواهم سیره جدّم [رسول خدا(ص)] و پدرم علی بن ابیطالب را در پیش گیرم. هر کس در این راه به پاس احترام حق، از من پیروی کند، راه خود را در پیش خواهم گرفت تا خداوند میان من و این قوم داوری کند که او بهترین داوران است...[۷۳].
- وصیتنامه سیاسی امام باقر(ع): شیخ کلینی به سند موثق مینویسد: امام صادق(ع) فرمود: پدرم امام باقر(ع) چنین وصیت کرد: بخشی از اموال مرا وقف کن تا ده سال در سرزمین منی در موسم حج برای عزاداری و گریه کنند و برای مظلومیت من زاری کنند[۷۴]. آنچه از ظاهر این وصیت به دست میآید، تأکید امام باقر(ع) بر انجام عزاداری در موسم حج در سرزمین منی است. اینکه آن حضرت برای انجام این کار چنین مکانی را در نظر گرفتند، از جلوههای سیاسی مراسم حج و بهرهبرداری سیاسی از این مراسم باشکوه حکایت دارد تا همه مسلمانان بر مظلومیت اهلبیت(ع) و ظلمی که از ناحیه حاکمان جور به ایشان رفته، آگاهی یابند و با عزاداری بر این امر، روحیه انتقامگیری از دشمنان ائمه(ع) و مبارزه با ظلم در ایشان تقویت شود.
- وصیتنامه سیاسی امام صادق(ع): شرایط سیاسی و خفقان حاکم در زمان امام صادق(ع) بیش از دوره امام باقر(ع) بود. به طوری که ایشان حتی به راحتی نمیتوانست وصی و امام پس از خود را معرفی کند و با صراحت و به طور خاص در وصیتنامه از او بیرد. بنابراین ایشان به گونهای عمل کرد که جان وصی آن حضرت یعنی امام کاظم(ع) از گزند دستگاه حاکم (منصور دوانیقی) مصون بماند. در منابع چنین مینویسند: ابوایوب نحوی میگوید: منصور در نیمههای شب مراطلبید، به نزدش رفتم. دیدم روی صندلی نشسته و شمعی در برابرش روشن است و نامهای در دست دارد. به او سلام کردم، نامه را به طرف من انداخت و گفت: این نامه محمد بن سلیمان (والی مدینه) است که در آن خبر داده جعفر بن محمد(ع) وفات کرده.... سپس به من گفت: (به محمد بن سلیمان بنویس اگر او [امام صادق(ع)] به شخص معینی وصیت کرده، او را احضار کن و گردنش را بزن. والی مدینه در پاسخ نامه نوشته بود: جعفر بن محمد(ع) به پنج نفر وصیت کرده است: ۱. منصور دوانیقی،۲. محمد بن سلیمان (والی مدینه)، ۳. عبدالله [فرزند امام صاق(ع)]، ۴. حمیده همسر امام صادق(ع)]، ۵. امام موسی کاظم(ع)[۷۵]. بخشی دیگر از وصیت سیاسی امام صادق(ع) مشابه همان وصیتی است که پدر بزرگوارشان نگاشتهاند. ایشان با توجه به خفقان حاکم بر جامعه که مانع گسترش آثار آن حضرت و بازگویی حقایق برای آیندگان میشد، وصیت کرد که پس از وفات ایشان، هفت سال در مراسم حج مجالس سوگواری برای وی تشکیل دهند[۷۶] و به این ترتیب، زمانی که مسلمانان از اطراف و اکناف سرزمینهای اسلامی در مکه اجتماع میکنند، از حقایق اهلبیت(ع) و ظلمی که به ایشان رفته، آگاهی یافته و آن را به اطلاع همگان برسانند.[۷۷]
مبارزه با مجموعه دربار و علمای درباری
یکی از جنبههای سیاسی و مبارزاتی در سیره سیاسی پیشوایان معصوم که پیش از این به مناسبت دیگر مورد اشاره قرار گرفت، مبارزه ائمه(ع) با عالمنمایان درباری است. دستگاه حاکم برای فریب مردم و جلب اعتماد ایشان و اینکه چهرهای اسلامگرا را از خود به نمایش گذارند، با تطمیع و تهدید، برخی عالمان را به درون دربار حکومت میکشاندند و از این طریق سعی میکردند فتاوی آنان را به عنوان فتاوی رسمی معرفی کنند. از آنجا که اینان با ورود به دستگاه حکومت و دربار حاکمان ستمگر، جزئی از مجموعه آنان به شمار میآمدند، به شدت مورد انتقاد و سرزنش ائمه اطهار(ع) واقع میشدند. مبارزه ائمه(ع) با ایشان، در واقع مبارزه با مجموعه دربار و وابستگان به دستگاه سلطنت قلمداد میشد. نامه سیاسی و سرزنشآمیز امام سجاد(ع) به دانشمندان درباری، از جمله این مبارزات است که در فرازهای پیشین مورد توجه قرار گرفت.[۷۸]
نفوذ به درون نظام حاکم
یکی از شیوههای مبارزاتی در سیره سیاسی ائمه(ع)، اینگونه بود که توسط افراد ورزیده و متعهد، در درون نظامهای حاکم نفوذ میکردند تا با هوشیاری و تدبیر لازم، از خط تشیع و حریم شیعیان حفاظت و حمایت کنند. این عمل که با اجازه، دستور و نظارت ائمه اطهار(ع) بود، با دقت و ژرفنگری ویژهای انجام میگرفت. دقت استراتژیک در انجام این عمل به گونهای بود که گاهی برخی از نفوذیهای ائمه(ع) در سطح وزیر، استاندار و امثال آنان انتخاب میشدند و طبق دستورات ائمه(ع) برخی وظایف سیاسی و اجتماعی را انجام میدادند. از جمله اینان میتوان به علی بن یقطین، محمد بن اسماعیل بن بزیع، یعقوب بن داود و جعفر بن محمد بن اشعث خزاعی (مربی امین و مأمون دو فرزند هارونالرشید) اشاره کرد. برخی از اینان در سطح وزیر بودند، مانند علی بن یقطین و برخی مانند عبدالله نجاشی، استاندار اهواز و فارس بودند. حسین بن عبدالله نیشابوری نیز حاکم سیستان بود و....
امامان(ع) از وجود این افراد مؤمن، باهوش و متعهد، به نفع خط تشیع و رسیدگی به وضعیت شیعیان استفاده فراوان میبردند[۷۹]. محمد بن اسماعیل بن بزیع، از شاگردان برجسته امام کاظم(ع) بود و در عین حال از وزرای حاکمان عباسی نیز به شمار میآمد. امام رضا(ع) در مورد او فرمود: برای خدا در دستگاه سلاطین کسی است که خداوند بهوسیله او برهان و حجت را بر مردم روشن کرده است و در بلاد، قدرت و امکانات به او داد تا به وسیله او از حریم اولیا خود دفاع و حمایت کند و خداوند بهوسیله او امور مسلمانان را اصلاح میکند و مؤمنان را از خطرها به او پناه میدهد...[۸۰].
بدیهی است از آنجا که این افراد با اذن و دستور شخص امام به درون دستگاه جور نفوذ میکردند، مصداق روایات متعدد ائمه(ع) درباره ممنوعیت همکاری با دستگاه جور قرار نمیگیرند. در مواردی این افراد پس از مدتی از امام اجازه میخواستند از دستگاه خارج شوند ولی امام بنا به مصالحی به ایشان اذن خروج نمیداد. علی بن یقطین از شیعیان مورد وثوق امام کاظم(ع) در دستگاه هارونالرشید، روزی مخفیانه نامهای برای امام نوشت تا از دستگاه هارون خارج شود. امام در پاسخ او فرمود: «آذَنُ لَكَ بِالْخُرُوجِ مِنْ عَمَلِهِمْ وَ اتَّقِ اللَّهَ»[۸۱]؛ همچنین عبدالله نجاشی استاندار اهواز نیز در نامهای به امام صادق(ع) چنین درخواستی را مطرح کرد و امام در پاسخ مفصلی توضیحات لازم را به او فرمود[۸۲].[۸۳]
تأیید و هدایت قیامهای مکتبی
یکی دیگر از شیوههای مبارزه با طاغوت در سیره سیاسی پیشوایان معصوم باز کردن مسیر مبارزات سیاسی مسلمانان از طریق تأیید و در مواردی هدایت قیامهای مکتبی بود. در طول تاریخ حیات سیاسی پیشوایان معصوم، زمانی که حاکمان ستمگر و غاصب در رأس قدرت سیاسی قرار داشتند، مخالفتها و شورشهای متعددی بهویژه پس از نهضت امام حسین(ع) در کربلا، از سوی مخالفان نظام سیاسی حاکم به وقوع پیوست که برخی از آنها نه برای کسب قدرت و شهرت، که به منظور انتقامگرفتن از حاکمان ستمگر و عمّال ایشان بود. پیشوایان معصوم پس از نهضت خونین حسینی در سال ۶۱ هجری به دلیل فراهم نبودن امکانات و شرایط، شخصاً در هیچ مبارزه مسلحانهای شرکت نداشتند، اما در موارد مقتضی از تأیید یا هدایت اینگونه قیامهای مکتبی نیز دریغ نمیکردند. پس از شهادت امام حسین(ع)، شرایط برای برافراشتن قیام جدیدی همچون قیام سیدالشهداء(ع) فراهم نبود، اما پیشوایان معصوم با تأیید آندسته از قیامهایی که در جهت دنیاطلبی و کسب قدرت و شهرت نبود، زمینه را برای ادامه مبارزه با حاکمان جور فراهم میساختند و به مبارزان مکتبی ارائه طریق میکردند[۸۴]. به عنوان نمونه در زمان امامت پیشوای چهارم، روزی جمعی از سران کوفه در مورد سؤال از قیام مختار به مدینه آمدند و همراه محمد حنفیه به حضور امام سجاد(ع) رسیدند و سؤال خود را مطرح کردند. آن حضرت به محمد حنفیه فرمود: ای عمو! اگر بردهای سیاهپوست، به دفاع از ما اهل بیت(ع) تعصب نمود، بر مردم واجب است که از او حمایت انجام کنند. من زمام این کار را به دست تو دادم، هر چه میخواهی انجام بده[۸۵].
به این ترتیب اگرچه امام سجاد(ع) با توجه به مصالحی که از جمله آنها حفظ محور اصلی قیامها یعنی وجود پیشوایان معصوم و خط اصیل تشیع بود، بهطور مستقیم در قیامهای پس از واقعه کربلا شرکت نکرد، اما راه صحیح را که همان راه مبارزه با طاغوت بود، به دوستدران اهلبیت(ع) نشان داد. ایشان پیش از قیام فرزندش -زید - که براساس تحصیل رضای الهی و خشنودی خاندان اهلبیت(ع) بر ضد هشام بن عبدالملک- دهمین طاغوت اموی - بود، از آن خبر داد و ضمن تأیید و ستودن آن فرمود: پدرم از پدرش امیر مؤمنان علی(ع) نقل کرد که در پشت کوفه مردی قیام میکند که او را زید میگویند... او و یارانش در قیامت با شکوه خاصی عبور میکنند. فرشتگان با اشاره به آنها میگویند: اینها جانشینان صالحان پیشین و دعوتکنندگان به حق هستند. آنگاه رسول خدا(ص) از آنان استقبال میکند و به زید میفرماید: ای فرزندم! شما وظیفه خود را انجام دادید، اکنون بدون آنکه از شما حساب بکشند، وارد بهشت شوید[۸۶].[۸۷]
زنده نگهداشتن یاد و خاطره نهضت عاشورا
یکی دیگر از راههای مبارزه با حاکمان طاغوت در سیره سیاسی معصومان(ع)، تداوم بخشیدن به این مبارزه از طریق زنده نگهداشتن یاد و خاطره عاشورا و رساندن پیام آن به جامعه انسانی در طول حیات تاریخ بوده است. آنان همواره سعی میکردند تا با ثبت این حادثه در تاریخ، آن را منشأ الهام آزادمردی و رشادت آزادیخواهان و حقطلبان قرار دهند. دستگاه حاکم در ابتدا میکوشید تا واقعه عاشوار را شورشی برضد خلیفه رسول خدا(ص) بنمایاند که سرکوبیِ آن، وظیفه خلیفه و دستگاه خلافت بوده است، اما از همان ابتدا در این توطئه ناکام ماند و با افشاگریهای امام سجاد(ع) و زینب کبری(س)، عاملان این جنایت در کوفه و شام رسوا شدند. پس از آن دستگاه حکومت تصمیم گرفت این واقعه را محو و بهدست فراموشی بسپارد. در مقابل نیز پیشوایان معصوم(ع) در طول تاریخ این حادثه را زنده نگه داشته و خاطرات آن را حفظ کردند. امام سجاد(ع) بارها داستان قومی از بنیاسرائیل را که حرمت حکم روز شنبه را شکسته و به صید ماهی پرداختند و به کیفر این گناه مسخ شدند، حکایت میکرد و سپس میفرمود: “خداوند آن قوم را بهخاطر صید ماهی مسخ کرد؛ پس چگونه است نزد خدا حال قومی که اولاد رسول خدا(ص) را کشتند و حریمش را شکستند”[۸۸]؟
امام سجاد(ع) و دیگر معصومان(ع) با گریه بر شهیدان این فاجعه و زنده نگهداشتن خاطره آنان، یک نوع مبارزه منفی بر ضد حکومت وقت به راه انداختند. این گریهها و عزاداریها، بزرگترین آثار و بازتاب سیاسی را بر ضد حاکمان طاغوت در میان مسلمانان و شیعیان بر جای گذاشت[۸۹]. این آثار و نتایج آنچنان در طول تاریخ اسلام اثربخش بود که هرجا قیام و نهضتی برضد جائران و طاغوتیان برپا میشد الهامبخش آن، نهضت خونین عاشورا بود.[۹۰]
قیام مسلّحانه برضد طاغوت
یکی از بارزترین شیوههای مبارزه با طاغوت، مبارزه از طریق قیام مسلّحانه است. این شیوه در زمان حضور ائمه اطهار(ع) در عصر حاکمیت جور، تنها یکبار توسط پیشوای معصوم -امام حسین(ع)- بهکار گرفته شد. وجود تفاوت در خطمشی سیاسی ائمه(ع) نه به دلیل تناقض، که بر اساس علم و انجام وظیفه با توجه به شرایط و موقعیت موجود در عصر ایشان بود. این موضوع واقعیتی است که در روایات مختلف به آن اشاره شده است. روزی شخصی به نام حُمران نزد امام باقر(ع) آمد و پرسید: نظر شما درباره عملکرد سیاسی علی بن ابیطالب و حسن بن علی و حسین بن علی(ع) و خروج و قیام آنان و مشکلاتی که در این مسیر تحمل کردند و تا مرز شهادت و کشتهشدن پیش رفتند، چیست؟
امام باقر(ع) در پاسخ وی فرمود: ای حمران خداوند از پیش برنامه آنان را طرحریزی کرده و بهموقع، آن را عملی ساخت. پیامبر از طریق وحی نسبت به برنامه الهی آگاه شده بود و اطلاعات خویش را در اختیار علی و حسن و حسین(ع) قرار داد. آنان نیز طبق وظیفه خویش و براساس رهنمود الهی، عمل کردند. هر کس از خاندان ما اهلبیت(ع) شیوه سکوت و بردباری در پیش گرفت و به نبرد خونین برضد طاغوتها نپرداخت، سکوت او نیز بر اساس علم و انجام وظیفه صورت گرفته است[۹۱].
از این سخن امام بهروشنی استفاده میشود که ائمه اطهار(ع)، هیچیک به اراده شخصی خود و بدون ملاک، به قیام یا سکوت تصمیم نگرفتهاند. اگر امام علی(ع) در ابتدا از قیام و مخالفت قطعی و شدید با خلفا اجتناب کرد و پس از بیستوچهار سال مدارا حکومت اسلامی برپا کرد، اگر آن حضرت با معاویه به نبرد برخاست و امام حسن(ع) صلح کرد، اگر حسین بن علی(ع) برضد یزید قیام کرده و این اقدام به شهادتی عظیم و بیسابقه منتهی شد، اگر امام سجاد(ع) از قیام آشکار برضد طاغوت پرهیز کرد و اگر... همه و همه نه براساس رأی و سلایق شخصی، که عمل به وظیفه و تکالیف الهی بوده است. بر این اساس نه قیام آنان قابل خدشه است و نه سکوت ایشان. زمان و مقتضیات هر دوره، مستلزم انتخاب خط مشی ویژهای بود که هر امامی که در آن دوره قرار میگرفت، همان شیوه را برمیگزید. بنابراین قیام خونین عاشورا، یکی از شیوههای مبارزاتی در سیره سیاسی پیشوایان معصوم است که اگر هر امامی به جای امام حسین(ع) بود نیز با توجه به وضعیت این دوره، همین شیوه را به کار میگرفت. بررسی و مرور وضعیت دوره امام حسین(ع)، ما را به علت انتخاب آن حضرت مبنی بر قیام برضد یزید رهنمون میسازد. با مرگ معاویه و خاتمهیافتن حکومت سراسر مکر و حیلهاش، پسرش یزید طبق وصیتنامه و تعهدی که معاویه از سران قبایل گرفته بود، در ماه رجب سال ۶۰ هجری به قدرت رسید. یزید را میتوان نماینده واقعی شیوه زندگی معمول جوانان دوران جاهلیت دانست. رفتار ضدّ اسلامی و فساد آشکارش در جهان اسلام مشهور است. حتی نویسندگانی از اهلسنّت که تلاش کردهاند اطلاعات نامطلوب و عملکرد ناپسند خاندان اموی را پنهان کنند، نمیتوانند از بیان این گزارش خودداری کنند که یزید نخستین خلیفه بادهگسار در حضور مردم است که در جهت ارضای امیال نفسانی و حیوانی خویش، از هیچ کردار وقیحانهای رویگردان نبود. بیشتر اوقاتش به خوشگذرانی در حال میگساری و آوازخوانی و بازی با میمونها و سگهای شکاری سپری میشد و... معاویه چنین شخصی را بر مسلمانان مسلط ساخت و اکنون او از امام حسین(ع) طلب بیعت میکرد. در برابر این موضوع، بهطور منطقی چند راه در پیشروی امام قرار داشت: نخست آنکه با یزید - یعنی شخصی که بهطور آشکار مبانی اسلام را به بازی گرفته بود -بیعت کند؛ راه دوم آن بود که امام حسین(ع) با یزید بیعت نمیکرد و در همان مکه یا مدینه باقی میماند؛ بلکه به منطقهای دور از جهان اسلام هجرت میکرد؛ و بالاخره راه چهارم آن بود که ضمن بیعت نکردن با یزید، به دعوت کوفیان که از وی مصرّانه خواسته بودند به آن منطقه سفر کند تا با حمایت ایشان حکومت اسلامی تشکیل دهد، پاسخ مثبت بدهد. میدانیم امام حسین(ع) راه چهارم را برگزید که البته این گزینش نیز با توجه به شرایط و وضعیت آن روز جهان اسلام، دور از انتظار هم نبود، زیرا حکومت فریبکارانه معاویه سالها وضعیت جهان اسلام و مسلمانان را به کلی تغییر داده بود. بیشتر مردم آن عصر اراده خود را در برابر ظلمها و بیعدالتیها و فساد دستگاه حاکم از دست داده بودند و انگیزهای برای مقابله با این وضعیت نداشتند. بسیاری در لهو و لعب و فساد حاکم هضم شدند؛ اگرچه به ظاهر ادعای مسلمانی و پیروی از آیین اسلام و حمایت از اهلبیت(ع) داشتند، ولی در عمل هرگز حاضر نبودند از دنیای خود به خاطر آخرتشان بگذرند. فریبکاری فرمانروایان بنیامیه به ویژه معاویه در بسیاری از سادهلوحان مؤثر افتاده بود و اینان بهراحتی سلطنت استبدادی را به جای خلافت اسلامی پذیرفته بودند. در چنین شرایطی امکان انتخاب موضع نخست یعنی بیعت با یزید وجود نداشت؛ چنانکه آن حضرت در برابر اصرارهای مروان مبنی بر بیعت ایشان با یزید فرمود: ما اهلبیت نبوت و خاستگاه رسالتیم و خانه ما محل رفتوآمد فرشتگان و جایگاه آسایش و رحمت است. آغاز و انجام تدابیر الهی به وسیله ماست. یزید مردی فاسق و شرابخوار و قاتل نفوس محترم بوده او کسی است که آشکارا به فسق میپردازد و شخصی چون من، با چون او بیعت نخواهد کرد[۹۲].
البته میدانیم بیعت با حاکم ناحق، پیش از امام حسین(ع) نیز سابقه داشت. چنانکه امام علی(ع) در نهایت با خلفا که استحقاق منصب خلافت را نداشتند، بیعت کرد، اما نباید فراموش کرد که موقعیت یزید با وضعیت سه خلیفه زمان امام علی(ع) متفاوت بود. حتی وضعیت یزید با پدرش معاویه که سعی میکرد از مخالفت آشکار با مبانی دینی پرهیز کند نیز تفاوت داشت.
امکان انتخاب دومین جایگاه برای امام حسین(ع) یعنی بیعت نکردن و باقی ماندن در مکه یا مدینه نیز ممکن نبود، زیرا شرایط آن روز بیتردید نشان میداد که اگر ایشان با یزید بیعت نمیکرد و در حجاز باقی میماند، بنیامیه او را به حال خود رها نمیکردند. به طور حتم این راه به شهادت امام ختم میشد، اما شهادتی که پیامدهای مثبت چندانی برای جامعه اسلامی به همراه نداشت. اگر قرار به شهادت بود، در آن شرایط حساس و خطیر امام باید بهگونهای شهید میشد که مسلمانان را از خوابهای سنگینشان بیدار ساخته و احساساتشان را بر میانگیخت.
اما چرا امام حسین(ع) راه سوم را برنگزید؟ یعنی چرا ضمن بیعت نکردن با یزید، به سمت یکی از مناطق دوردست سرزمین اسلامی مانند یمن حرکت نکرد؟ دلایل طبیعی این امر نیز واضح است، زیرا امام اگر این راه را انتخاب میکرد، از صحنه حوادث آن روز شام، عراق، مدینه و مکه جدا میشد و به هدف اصلی خود که ایجاد تغییر و اصلاح در جامعه آفتزده آن روز از طریق امر به معروف و نهی از منکر بود، دست نمییافت. امام باید قیام و انقلاب خود را در صحنه حوادث رهبری کند تا بتواند سراسر سرزمین اسلامی را در برگرفته و وضعیت بحرانی آن روز جامعه اسلامی را درمان کند و اساساً تضمینی نیز وجود نداشت که اگر ایشان به منطقهای چون یمن میرفت، موفق میشد در آنجا حکومت اسلامی برقرار سازد. چنین جامعهای در زمان پدر بزرگوارش امام علی(ع) در کوفه و در میان خیل پیروان خاندان اهل بیت(ع) بهوجود نیامد، پس چگونه ممکن بود در شرایط نامساعد آن روز که بسی بدتر از دوران امام علی(ع) شده بود، چنین جامعهای در یمنِ دورافتاده از مرکز جهان اسلام بهوجود آید؟ به این ترتیب امام حسین(ع) موضع چهارم را برگزید؛ موضعی که هر چه از تاریخ آن سپری میشود، ابعاد حقانیتش آشکارتر میشود[۹۳]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ ملکزاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص۲۳۸.
- ↑ ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۶۲.
- ↑ ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۶۱.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۱، ص۱۹۵.
- ↑ محمد محمدی ریشهری، میزان الحکمة، ج۴، ص۱۴۷.
- ↑ محسن الامین عاملی، اعیان الشیعه، ج۱۵، ص۱۴۱.
- ↑ ملکزاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص۲۳۸.
- ↑ شمسالدین ابوالمظفر ابنجوزی، تذکرة الخواص، ص۳۵۰.
- ↑ ابوجعفر محمد بن علی ابنشهر آشوب مازندرانی، مناقب آلابیطالب، ج۴، ص۳۲۰؛ احمد ابناعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۱۴.
- ↑ محمد بن حسن حر عاملی، اثبات الهداة النصوص و المعجزات، ج۵، ص۲۹۲.
- ↑ ملکزاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۲۴۰.
- ↑ هشام بن اسماعیل یکی از حاکمان ستمگر مدینه بود که نسبت به خاندان اهل بیت(ع) و پیروان ایشان از هیچ ستمی فروگذار نکرده بود، وی سعید بن مسیب، محدث معروف و محترم مدینه را به خاطر امتناع از بیعت، شصت تازیانه زد و با وضع نامناسبی سوار بر شتر دور مدینه چرخاند. او نسبت به خاندان علی(ع) به ویژه امام سجاد(ع) بیش از دیگران ستم روا داشت.
- ↑ ر.ک: ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۸، ص۶۱؛ ابوجعفر محمد بن علی ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل ابیطالب(ع)، ج۳، ص۳۰۱؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۱، ص۱۷-۲۷.
- ↑ ملکزاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص۲۴۱.
- ↑ «ترس زیاد از ناتوانی نفس و ضعف یقین، نشأت میگیرد.» عبدالواحد التمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص۱۵۰.
- ↑ «صبر، شجاعت است.» نهجالبلاغه، حکمت ۴.
- ↑ البلاغه، نامه ۴۵.
- ↑ البلاغه، خطبه ۵۵.
- ↑ عزالدین ابیالحسن علی بن محمد ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۴؛ احمد ابن اعثم کوفی، الفتوح، تحقیق علی شیری، ج۵، ص۱۲۳.
- ↑ ملکزاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۲۴۳.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۳۹.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۶، ص۱۵۸. امام صادق(ع) در روایتی میفرماید: «عِزُّ الْمُؤْمِنِ اسْتِغْنَاؤُهُ عَنِ النَّاسِ»؛ عزت مؤمن، بینیازی او از مردم است. (ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی (فروع کافی)، ج۵، ص۶۳).
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۶، ص۱۵۸.
- ↑ حسین نوری طبرسی، مستدرکالوسائل و مستنبطالمسائل، ج۲، ص۴۶۴.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۹۲.
- ↑ ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۶، ص۲۳۵.
- ↑ ابوجعفر محمد بن علی ابنشهر آشوب مازندرانی، مناقب آلابیطالب(ع)، ج۴، ص۲۹۰.
- ↑ ملکزاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۲۴۴.
- ↑ «چون پیمان بندند وفا کنند» سوره بقره، آیه ۱۷۷.
- ↑ «و آنان که سپردههای نزد خویش و پیمان خود را پاس میدارند» سوره مؤمنون، آیه ۸.
- ↑ «ای مؤمنان! به پیمانها وفا کنید» سوره مائده، آیه ۱.
- ↑ «و به پیمان وفا کنید که از پیمان خواهند پرسید» سوره اسراء، آیه ۳۴.
- ↑ «آنکه وفا ندارد دین ندارد.» محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۵، ص۹۶.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۵، ص۹۷.
- ↑ ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، الخصال، ج۱، ص۶۶.
- ↑ ملکزاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۲۴۶.
- ↑ ملکزاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۲۴۷.
- ↑ حضرت فاطمه(س) در پاسخ گروهی که از جانب حکومت به امام علی(ع) گفته بودند: فاطمه یا شب گریه کند یا روز! فرمود: ای اباالحسن! چقدر اندک است ماندن من در میان مردم و چقدر نزدیک است زمان پنهان شدن من از جمعشان! سوگند به خدا هرگز سکوت نمیکنم و نه در شب و نه در روز گریههای مداوم را تعطیل نمیکنم، تا اینکه به پدرم رسول خدا(ص) ملحق گردم. محمد دشتی، نهجالحیاة، ص۲۷۵.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۳۶، ص۳۵۳ و ۳۵۴.
- ↑ علی بن موسی ابنطاووس، اللهوف، ص۲۰۹.
- ↑ عزیزالله عطاردی، مسند الامام الهادی(ع)، کنگره جهانی امام رضا(ع)، ص۱۷۸.
- ↑ ر.ک: ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۶۰۹؛ ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، عیون اخبارالرضا(ع)، ج۲، ص۲۷۲؛ شهابالدین بن علی ابنحجر العسقلانی، تهذیب التهذیب، ج۶، ص۹۵؛ عزیزالله عطاردی، مسند الامام الهادی، ص۲۴۷.
- ↑ ملکزاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۲۵۵.
- ↑ امام سجاد(ع) به نقل از پدر بزرگوارش امام حسین(ع) میفرماید:... پدرم فرمود: هرگاه دارای صدپسر شوم، دوست دارم نام همه آنها را بدون استثنا علی بگذارم. (مهدی حائری مازندرانی، معالی السبطین فی احوال الامامین الحسن و الحسین(ع)، ج۱، ص۲۰۶).
- ↑ ملکزاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۲۵۸.
- ↑ تنها در برخی منابع اهلسنت آمده است که در جریان سفر عمر به شام و بیتالمقدس، خلیفه، امام علی(ع) را در مدینه به جانشینی خود گمارد و به مردم سفارش کرد در کارها و امور جاری خویش، به وی مراجعه کنند و نظر ایشان را هر چه باشد به کار بندند. اما در منابع شیعه ذکری از این داستان به میان نیامده است (ر.ک: احمد ابناعثم کوفی، الفتوح، ص۱۶۲-۱۶۳؛ ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۳، ص۶۰۸، ج۴، ص۶۳؛ عزالدین ابیالحسن علی بن محمد ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۰۰-۵۶۱).
- ↑ احمد بن ابی یعقوب بن جعفر یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۸۷.
- ↑ ابوالحسن علی بن الحسین مسعودی، مروجالذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۳۱۰-۳۲۶.
- ↑ رک: ابوحنیفه الدینوری، اخبارالطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، ص۱۲۱.
- ↑ ر.ک: عزالدین بن هبةالله ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهجالبلاغه، ج۵، ص۹۸؛ عزالدین ابیالحسن علی بن محمد ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۰۹.
- ↑ حسین نوری طبرسی، مستدرکالوسائل و مستنبطالمسائل، ج۲، ص۴۳۸؛ علی بن عیسی اربلی، کشفالغماء، ج۲، ص۲۰۹.
- ↑ محمد بن حسن الحر عاملی، وسائلالشیعه، ج۱۲، ص۱۲۹.
- ↑ محمد بن حسن الحر عاملی، وسائلالشیعه، ج۱۸، ص۱۰۹.
- ↑ محمد بن حسن الحر عاملی، وسائلالشیعه، ج۱۲، ص۱۳۸.
- ↑ محمد بن حسن الحر عاملی، وسائلالشیعه، ج۱۲، ص۱۴۵. در مواردی نیز برخی شیعیان مانند علی بن یقطین و دیگران با دستور خود امام در داخل دستگاه نفوذ کرده و به دستورات أمام عمل میکردند.
- ↑ ملکزاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۲۵۹.
- ↑ هنگامی که در سال هشتم هجرت قلعههای خیبر، یکی پس از دیگری به تصرف سپاه اسلام درآمد، دهکده آباد و حاصلخیز فدک در نزدیکی خیبر که از نظر اقتصادی یکی از منابع مهم مالی یهودیان بود، توسط ایشان به پیامبر واگذار شد. پس از تصرف خیبر، یهودیان منطقه فدک برای آنکه با پیامبر و سپاهش درگیر نشوند، نمایندهای نزد آن حضرت فرستادند و به عنوان مصالحه نیمی از فدک را تقدیم ایشان کردند. نظر به اینکه هرگاه ملکی بدون جنگ در اختیار پیامبر قرار گیرد، جزء غنایم جنگی نبوده و بلکه ملک شخصی پیامبر خواهد بود، ایشان این ملک را به دختر گرامیشان حضرت فاطمه زهرا(س) تقدیم کردند. مصالحی سبب شد تا پیامبر این ملک را به فاطمه(س) تقدیم کنند از جمله: ۱. بستگان پیامبر مرجع امور مردم و تهیدستان بودند. لازم بود اموالی در اختیارشان باشد تا مورد استفاده قرار دهند؛ ۲. خاندان پیامبر(ص) باید آبرومندانه زندگی کنند؛ ۳. مقام رهبری امت، شایسته ایشان بود و این امر به پشتوانه مالی نیاز داشت...؛ اما بلافاصله پس از رحلت رسول خدا(ص) و انتخاب ابوبکر، وی فدک را مصادره کرد و حضرت زهرا(س) و خاندان اهلبیت(ع) را از آن محروم ساخت.
- ↑ ر.ک: ابومنصور احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۱۱۹-۱۲۳.
- ↑ در فرازهای پیشین به بخشهایی از این خطبه اشاره شده است، ابومنصور احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۱۳۱ به بعد.
- ↑ نهجالبلاغه، ترجمه دکتر شهیدی، خطبه سوم، ص۹.
- ↑ نهجالبلاغه، ترجمه دکتر شهیدی، خطبه سوم، ص۱۰.
- ↑ نهجالبلاغه، ترجمه دکتر شهیدی، خطبه سوم، ص۱۰.
- ↑ نهجالبلاغه، ترجمه دکتر شهیدی، خطبه سوم، ص۱۰.
- ↑ ابوالحسن احمد بن یحیی بلاذری، انسابالاشراف، ج۲، ص۲۹۴-۲۹۵؛ احمد بن ابی یعقوب بن جعفر یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۴۱.
- ↑ ابوالحسن احمد بن یحیی بلاذری، انسابالاشراف، ج۵، ص۲۴.
- ↑ عزالدین بن هبةالله ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهجالبلاغه، ج۹، ص۱۵.
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۷، ص۱۵۲.
- ↑ ابومنصور احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۱۸-۱۹.
- ↑ المقرم، عبدالرزاق الموسوی، مقتل الحسین(ع)، ص۳۹۳.
- ↑ ملکزاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۲۶۳.
- ↑ ملکزاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۲۶۷.
- ↑ «به تو وصیت میکنم هیچیک از آن کسانی که به من ظلم کردند و حقم را گرفتند، در کنار جنازهام حاضر نشوند، زیرا آنها دشمن من و دشمن رسول خدا(ص) هستند و نگذار که هیچیک از آنها و پیروانشان بر جنازهام نماز بخواند، مرا شبانه در آن هنگام که چشمها را خواب فرا گرفته است، دفن کن...» محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۹۲؛ ابومنصور احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۱۴۷-۱۴۹.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۲۹.
- ↑ ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی (فروع کافی)، ج۵، ص۱۱۷؛ عباس قمی، منتهی الآمال، ج۲، ص۷۹.
- ↑ ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۱۰.
- ↑ محمد بن حسن الحر عاملی، وسائلالشیعه، ج۱۳، ص۲۹۴.
- ↑ ملکزاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۲۶۸.
- ↑ ملکزاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۲۷۱.
- ↑ در کتاب محمد بن حسن الحر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۱۳۹ بابی در این خصوص اختصاص یافته است.
- ↑ محمد بن حسن الحر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۱۳۹.
- ↑ «“به تو اجازه خروج از کار در دربار آنها را نمیدهم، تقوای الهی را پیشه خود ساز”» محمد بن حسن الحر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۱۴۳.
- ↑ محمد بن حسن الحر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۱۵۲.
- ↑ ملکزاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۲۷۲.
- ↑ در این زمینه به طور مشروح در بخش چهارم این پژوهش بحث خواهد شد.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص۳۶۵.
- ↑ علی بن الحسین بن محمد ابوالفرج اصفهانی، مقاتلالطالبیین، ص۹۴.
- ↑ ملکزاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۲۷۳.
- ↑ ر.ک: ابومنصور احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۱۲.
- ↑ امامان معصوم افزون بر گریه و نوحهسرایی، به چند طریق دیگر این حادثه را زنده نگهداشتند. از جمله میتوان به تأکید ایشان بر زیارت قبر امام حسین(ع) و ادای احترام بر تربت پاک آن حضرت اشاره کرد. به نوشته علامه مجلسی، امام سجاد(ع) دستمالی از دیبای زرد داشت که تربت مطهر امام حسین(ع) در آن بود و به هنگام نماز بر آن سجده میکرد. (محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۶، ص۷۹). آن حضرت همچنین انگشتر امام حسین(ع) را در دست داشت و روی انگشتر خود نیز این جمله را حک کرده بود: قاتل حسین بن علی، خوار و بدبخت است. ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۶ ص۷؛ ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی (فروع کافی)، ج۶، ص۴۷۴.
- ↑ ملکزاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۲۷۵.
- ↑ ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۳۰.
- ↑ ر.ک: احمد ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۱۷.
- ↑ ملکزاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۲۷۶.