محمد (امام مهدی)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۷ فوریهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۱۱:۲۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

این مدخل مرتبط با مباحث پیرامون امام مهدی(ع) است. "امام مهدی" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل امام مهدی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

  • حضرت مهدی(ع) بیشتر با لقب یاد می‌‏شود، در برخی روایات نام‌‏هایی برای آن حضرت ذکر شده است.

یکی از این نام‏‌ها محمد است. بر خلاف معمول، در روایاتی چند گفته شده است نام بردن آن حضرت به این نام جایز نیست. البته این، در حالی است که برخی روایات به روشنی از آن حضرت با این نام یاد کرده است.

  • این روایات متعارض، سبب دیدگاه‏‌های مختلفی شده است؛ گروهی با استناد به روایات حرمت، بردن این نام را ممنوع و حرام دانسته‏‌اند؛ عده‌‏ای جواز را مقید به زمان غیر از تقیه و ترس دانسته و برخی نیز با استناد به روایاتی که در آن‏ها نام آن حضرت به صراحت ذکر شده است، قائل به جواز شده‌‏اند؛ بنابراین می‏‌توان مستند روایی دیدگاه‌‏های فوق را چنین بیان کرد:
  1. روایاتی که حرمت را مربوط به هر زمان و هر مکان دانسته است؛
  2. روایاتی که حرمت را تا زمان ظهور حضرت مهدی(ع) دانسته است؛
  3. روایاتی که نام بردن را فقط در شرایط تقیه و ترس بر آن حضرت جایز نمی‌‏داند؛
  4. روایاتی که بدون هیچ قیدی، نام بردن را جایز می‌‏داند و امامان(ع) و یارانشان نیز در آن‏ها به نام آن حضرت تصریح کرده‌‏اند.

انواع روایات درباره نام بردن حضرت مهدی(ع)‏ به نام محمد

روایات عدم جواز به صورت مطلق‏

  • روایات دسته اول را می‌‏توان به گروه‌‏هایی چند تقسیم کرد:
  1. نام بردن حضرت با نام مخصوص برابر کفر است: امام صادق(ع) فرمود: "صاحب این امر، کسی است که جز کافر، نام او را به اسم خودش نبرد"[۱] این حدیث را شیخ صدوق[۲] و مسعودی[۳] نیز نقل کرده‏‌اند و اگر در منابع بعدی نیز ذکر شده، به طور عمده از این منابع است. این روایت صریح در حرمت است؛ اگرچه عده‌‏ای آن را حمل بر مبالغه کرده‌‏اند. برخی از شارحان کافی، درباره این حدیث گفته‌‏اند: شاید مراد از کافر در این روایت، کسی باشد که اوامر الهی را ترک و نواهی او را انجام می‌‏دهد؛ نه کسی که منکر پروردگار یا مشرک به او است. همچنین شاید این، مختص به زمان تقیه باشد؛ چرا که روایات فراوانی، به نام آن حضرت تصریح کرده است[۴]. برخی دیگر از شارحان، همچنان بر استفاده حرمت از این‏گونه روایات پافشاری کرده‏‌اند[۵].
  2. نام بردن آن حضرت جایز نیست؛ همان‏گونه که ولادت او، مخفی است: امام کاظم(ع) فرمود: "او، فرزند سرور کنیزان است؛ کسی که ولادتش بر مردمان پوشیده و ذکر نامش بر آن‏ها روا نیست ...."[۶].
  3. نام بردن آن حضرت، جایز نیست؛ همان‏گونه که جسم او دیدنی نیست: داود بن قاسم جعفری گوید: از امام هادی(ع) شنیدم که فرمود: "جانشین پس از من فرزندم حسن است و شما با جانشین پس از جانشین من چگونه خواهید بود؟ گفتم: فدای شما شوم! چرا؟ فرمود: زیرا شما شخص او را نمی‌‏بینید و بردن نام او به اسمش بر شما روا نباشد. گفتم: پس چگونه او را یاد کنم؟» فرمود: بگویید: حجّت از آل محمد(ص)"[۷] در این دسته از روایات نیز به سبب وجود ضمایر مخاطب در " يَغِيبُ‏ عَنْكُمْ‏ ‏‏" و " لَا يَحِلُ‏ لَكُمْ ‏‏"، ممکن است گفته شود: حرمت، فقط متوجه مخاطبان آن حضرت بود و این، به دلیل فشارهایی است که ظالمان به سبب نام بردن حضرت بر شیعیان وارد می‏‌کردند[۸]. از این دسته روایات، به دلیل وجود احتمالات، نمی‌‏توان حرمت را برای همگان به طور قطعی استفاده کرد.
  4. کسی که آن حضرت را بین مردم نام ببرد، ملعون است: با این مضمون، توقیعی از امام عصر(ع) صادر شده است که می‏‌فرماید: "لعنت خدا بر کسی که مرا در میان جمعی از مردم نام برد!"[۹] در این روایت نیز احتمالاتی وجود دارد. ممکن است مقصود روایت، دوران غیبت صغرا باشد؛ یعنی، زمانی که آن حضرت میان جمعی حضور می‏‌یافتند و اگر کسی نام او را افشا می‌‏کرد، موجب فاش شدن اسرار می‌‏شد و خطری متوجه آن حضرت می‌‏گردید؛ وگرنه صرف نام بردن- بدون اشاره به وجود ظاهری آن حضرت ایشان- مایه ضرر و زیانی نخواهد شد. احتمال دیگر این‏که مقصود از " فِي‏ مَجْمَعٍ‏ مِنَ‏ النَّاسِ‏‏ ‏‏" مخالفان و اهل سنت باشد.

روایات عدم جواز تا هنگام ظهور

  • محمد بن زیاد ازدی از امام موسی بن جعفر(ع) درباره امام غایب(ع) نقل کرده است: " کسی که ولادتش بر مردمان پوشیده و ذکر نامش بر آن‏ها روا نیست، تا آن‏گاه که خدای تعالی او را ظاهر ساخته و زمین را از عدل و داد آکنده سازد؛ همان‏گونه که پر از ظلم و جور شده باشد"[۱۰].
  • عبد العظیم حسنی گوید: امام هادی(ع) فرمود:"... و پس از من، پسرم حسن است و مردم، با جانشین او چگونه باشند؟ گفتم: فدای شما شوم برای چه؟ فرمود: زیرا شخص او را نمی‌‏بینند و بردن نام او روا نباشد، تا آن‏که قیام کند و زمین را پر از عدل ‏و داد نماید ...."[۱۱]

روایات جواز بدون بیم خطر

  • در این دسته از روایات، به علت نام نبردن حضرت اشاره شده است. در این صورت، اگر آن علت وجود نداشته باشد، نهی نیز ساقط است.
  • امام باقر(ع) در پاسخ ابو خالد کابلی که از نام حضرت مهدی(ع)‏ پرسیده بود، فرمود:

به خدا سوگند ای ابا خالد! پرسش سختی پرسیدی که مرا به تکلیف و زحمت می‏‌اندازد؛ همانا از امری پرسیدی که هرگز آن را به هیچ کس نگفته‏‌ام و اگر آن را به کسی گفته بودم، به طور مسلم، به تو می‏‌گفتم. همانا تو از من چیزی را پرسیدی که اگر بنی فاطمه او را بشناسند، حرص ورزند که او را قطعه قطعه کنند[۱۲].

  • از این روایت استفاده می‌‏شود که اگر خطری برای حضرت پیش نیاید، دانستن و نقل نام آن حضرت، بی‌‏اشکال است. از حضرت مهدی(ع)‏ در توقیعی آمده است: پس به درستی که آنان اگر اسم را بدانند، آن را رایج ساخته و اگر بر مکان آگاهی یابند، آن را نشان خواهند داد[۱۳].
  • شیخ حر عاملی ذیل این روایت نوشته است: "این دلالت می‌‏کند نهی، به ترس و ترتب مفسده اختصاص دارد[۱۴]. این دسته از روایات، در مورد ترس و تقیه است و با منتفی شدن آن، حرمت نام بردن نیز منتفی خواهد شد".

روایات جواز نام بردن‏

  • در روایات فراوانی وقتی سخن از حضرت مهدی(ع)‏ به میان آمده، به نام آن حضرت تصریح شده است. در این‏جا به بعضی از این روایات، اشاره می‏‌کنیم:
  • شیخ صدوق از حضرت علی(ع)، نقل کرده است: "رسول گرامی اسلام(ص)، نام امامان بعد از حضرت علی(ع) را یکی پس از دیگری برای آن حضرت برشمرد، تا این‏که فرمود: مهدی امتم در میان ایشان محمد است که زمین را از عدل ‏وداد آکنده سازد ...."[۱۵]
  • شیخ صدوق آورده است که حضرت علی(ع) بر فراز منبر درباره حضرت مهدی(ع)‏ فرمود: "برای او دو نام است: یکی نهان و دیگری آشکار؛ اما نهان، احمد و نام آشکار، محمد است"[۱۶].
  • از موارد دیگری که قائلان به جواز نام بردن حضرت، بدان اشاره کرده‌‏اند، حدیث لوح حضرت زهرا(س) است[۱۷].
  • از امام عسکری(ع) در موارد فراوانی نقل شده که به نام آن حضرت تصریح کرده است. زمانی که مادر حضرت مهدی(ع)‏ به ایشان حامله شد، امام عسکری(ع) به او فرمود: "تو حامل پسری هستی که نامش محمد است و او قائم پس از من است"[۱۸].
  • افزون بر روایت‏‌های یاد شده در دعاهای فراوانی نیز از حضرت مهدی(ع)‏ با عنوان محمد یاد شده است[۱۹].
  • برخی از بزرگان معاصر، پس از نقل چهار گروه روایات یاد شده، نوشته است: شکی نیست که قول به منع نام بردن از روی تعبّد، خالی از تحقیق است؛ اگرچه برخی از بزرگان بدان تصریح کرده‏‌اند ... ظاهر این است که منع، دایر مدار وجود ملاک تقیه است. بنابراین نام بردن از آن حضرت به این نام در زمان ما هیچ منعی ندارد. به علاوه دسته چهارم روایات که بر جواز دلالت می‌‏کرد، از دسته‌‏های دیگر به مراتب، هم از نظر عدد بیشتر و هم از نظر دلالت اقوا است.
  • آن‏گاه نتیجه می‏‌گیرد: حرمت تنها هنگام تقیه بوده و تنها راه جمع بین روایات همین قول است؛ وگرنه باید هردو دسته روایت را قبول نکنیم و به اصطلاح، از اعتبار ساقط بدانیم یا قائل به تخییر شویم- اگر بگوییم روایات ظنی هستند- و حاصل این هم چنین می‏شود که به جواز قائل شویم.
  • در پایان قوی‏‌ترین قرینه بر نظر خود "جواز نام بردن" را همان دسته چهارم از روایات دانسته، احتیاط را نیز لازم نمی‌‏داند[۲۰].
  • با توجه به آنچه ذکر شد به نظر می‌‏رسد، در زمان غیبت کبرا اگر نام بردن آن حضرت موجب ضرر و زیان نشود، جایز است[۲۱].

محمد در موعودنامه

  • اسم اصلی و نام اولی الهی آن حضرت است. در اخبار متواتره خاصه و عامه است که رسول خدا (ص) فرمود: "مهدی، همنام من است". در خبر لوح، متواتر معنوی است که جابر برای حضرت باقر (ع) نقل کرد که آن -لوح- را نزد صدیقه طاهره (س) دید. آن را خدای عز و جل برای رسول خدا (ص) هدیه کرده بود و در آن، اسامی اوصیای آن حضرت ثبت بود. به روایت صدوق در "کمال الدین" و "عیون الاخبار" اسامی حضرت مهدی (ع)، این‌چنین ضبط‍‌ شده بود: "ابوالقاسم محمد بن الحسن، هو حجة الله القائم"[۲۲][۲۳].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. " صَاحِبُ‏ هذَا الْأَمْرِ لَايُسَمِّيهِ‏ بِاسْمِهِ‏ إِلَّا كَافِر‏ ‏‏"، محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۳۳۳، ح ۴
  2. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۶۴۸، ح ۱
  3. مسعودی، اثبات الوصیة، ص ۲۸۰
  4. ر.ک: مولی صالح مازندرانی، شرح اصول الکافی، ج ۶، ص ۲۲۴
  5. ر.ک: محمد باقر مجلسی، مرآة العقول، ج ۴، صص ۱۸- ۱۶
  6. " ذَلِكَ‏ ابْنُ‏ سَيِّدَةِ الْإِمَاءِ الَّذِي‏ تَخْفَى‏ عَلَى‏ النَّاسِ‏ وِلَادَتُهُ‏ وَ لَا يَحِلُ‏ لَهُمْ‏ تَسْمِيَتُهُ‏‏‏"، شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۳۶۸، ح ۶
  7. " الْخَلَفُ‏ مِنْ‏ بَعْدِيَ‏ ابْنِيَ‏ الْحَسَنُ‏ فَكَيْفَ‏ لَكُمْ‏ بِالْخَلَفِ‏ مِنْ‏ بَعْدِ الْخَلَفِ‏ فَقُلْتُ وَ لِمَ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ فَقَالَ لِأَنَّكُمْ لَا تَرَوْنَ شَخْصَهُ وَ لَا يَحِلُّ لَكُمْ ذِكْرُهُ بِاسْمِهِ قُلْتُ وَ كَيْفَ نَذْكُرُهُ قَالَ قُولُوا الْحُجَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (ص) ‏‏"، شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۳۸۱، ح ۵؛ کتاب الغیبة، ص ۲۰۲، ح ۱۶۹؛ مسعودی، اثبات الوصیة، ص ۲۷۸؛ فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص ۲۶۲؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۳۲۸، ح ۱۳
  8. ر. ک: مولی صالح مازندرانی، شرح اصول الکافی، ج ۶، ص ۲۲۴
  9. " مَنْ‏ سَمَّانِي‏ فِي‏ مَجْمَعٍ‏ مِنَ‏ النَّاسِ‏ فَعَلَيْهِ‏ لَعْنَةُ اللَّهِ‏ ‏‏"، مولی صالح مازندرانی، شرح اصول الکافی، ج ۲، ص ۴۸۳، ح ۳
  10. " تَخْفَى‏ عَلَى‏ النَّاسِ‏ وِلَادَتُهُ‏ وَ لَا تَحِلُ‏ لَهُمْ‏ تَسْمِيَتُهُ‏ حَتَّى‏ يُظْهِرَهُ‏ اللَّهُ‏ فَيَمْلَأَ الْأَرْضَ‏ عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ‏ جَوْراً وَ ظُلْماً‏ ‏‏"، شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۳۶۸، ح ۶.
  11. " وَ مِنْ بَعْدِي الْحَسَنُ ابْنِي فَكَيْفَ لِلنَّاسِ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ قَالَ فَقُلْتُ وَ كَيْفَ ذَاكَ يَا مَوْلَايَ قَالَ لِأَنَّهُ لَا يُرَى شَخْصُهُ وَ لَا يَحِلُّ ذِكْرُهُ بِاسْمِهِ‏ حَتَّى‏ يَخْرُجَ‏ فَيَمْلَأَ الْأَرْضَ‏ قِسْطاً وَ عَدْلًا ‏‏"، شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۳۷۹، ح ۱
  12. " سَأَلْتَنِي‏ وَ اللَّهِ‏ يَا أَبَا خَالِدٍ عَنْ‏ سُؤَالٍ‏ مُجْهِدٍ وَ لَقَدْ سَأَلْتَنِي عَنْ أَمْرٍ مَا كُنْتُ مُحَدِّثاً بِهِ أَحَداً وَ لَوْ كُنْتُ مُحَدِّثاً بِهِ أَحَداً لَحَدَّثْتُكَ وَ لَقَد سَأَلْتَنِي عَنْ أَمْرٍ لَوْ أَنَّ بَنِي فَاطِمَةَ عَرَفُوهُ حَرَصُوا عَلَى أَنْ يَقْطَعُوهُ بَضْعَةً بَضْعَة"، نعمانی، الغیبة، ص ۲۸۸، ح ۲ و نیز ر.ک: شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۳۳، ح ۲۸۸
  13. " فَإِنَّهُمْ إِنْ وَقَفُوا عَلَى الِاسْمِ أَذَاعُوهُ وَ إِنْ‏ وَقَفُوا عَلَى‏ الْمَكَانِ‏ دَلُّوا عَلَيْهِ‏"، شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۶۴، ح ۳۳۱
  14. حر عاملی، وسائل الشیعة، ج ۱۶، ص ۲۴۰
  15. " مَهْدِيُ‏ أُمَّتِي‏ مُحَمَّدٌ الَّذِي‏ يَمْلَأُ الْأَرْضَ‏ قِسْطاً وَ عَدْلًا ‏"، شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۱، ص ۲۸۴، ح ۳۷
  16. " لَهُ اسْمَانِ اسْمٌ‏ يَخْفَى‏ وَ اسْمٌ‏ يَعْلُنُ‏ فَأَمَّا الَّذِي يَخْفَى فَأَحْمَدُ وَ أَمَّا الَّذِي يَعْلُنُ فَمُحَمَّدٌ ‏"، شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۶۵۳، ح ۱۷؛ ر. ک: طبرسی، اعلام الوری، ص ۴۶۵؛ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج ۱۶، ص ۲۴۴
  17. " وَ أُكْمِلُ‏ ذَلِكَ‏ بِابْنِهِ‏ م‏ح‏م‏د رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ‏ عَلَيْهِ‏ كَمَالُ‏ مُوسَى‏ وَ بَهَاءُ عِيسَى‏ وَ صَبْرُ أَيُّوب‏‏"، محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۵۲۷، ح ۳
  18. اربلی، کشف الغمة، ج ۲، ص ۴۷۵
  19. سید بن طاووس، اقبال الاعمال، ص ۵۸
  20. ر. ک: ناصر مکارم شیرازی، القواعد الفقهیة، ج ۱، ص ۵۰۴
  21. سلیمیان، خدامراد،فرهنگ‌نامه مهدویت، ص:۳۷۶ ۳۸۱.
  22. نجم الثاقب، باب دوم.
  23. مجتبی تونه‌ای، موعودنامه، ص:۶۱۷.