وظایف حکومت اسلامی در معارف و سیره علوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

وظایف حکومت در قبال مردم در حاکمیت علوی

تأمین رضایت عمومی

بیشتر حکومت‌ها در تلاش‌اند به نحوی «رضایت مردم» را جلب کند که البته روش و عملکرد حکومت‌های اموی (نامشروع) و علوی (حق) در این خصوص متفاوت است. فرق ریشه‌ای «حکومت علوی» از دیگر نظام‌های سیاسی، در شیوه‌های کسب رضایت عامه را می‌توان در حقیقتِ بینش الهی سیاسی مکتب علوی، در مورد اساس حقانیت و مشروعیت حکومت جست‌وجو کرد؛ چنان که در بیشتر سیستم‌های حکومتی و نیز نظریه‌های مختلفی که اندیشوران علوم سیاسی و اجتماعی درباره شیوه اداره جامعه ارائه داده‌اند، عنصر پذیرش و اقبال مردم، به عنوان یگانه خاستگاه مشروعیت نظام و جهت نفی استبدادی بودن آن، مدّ نظر قرار می‌گیرد و براین اساس، در هر یک از این روش‌ها تلاش می‌شود شیوه‌ای اتخاذ گردد که با تأمین رضایت مردم، حداکثر پذیرش و اقبال آنان، برای کسب حقانیت و مشروعیت نظام سیاسی و بقا و تحکیم پایه‌های آن تضمین شود. در حکومت علوی، تلاش برای تأمین رضایت مردم، برای کسب صحت یا حقانیت حاکمیت نیست - چنان که حقانیت و مشروعیت در نظام علوی، صرفاً برخاسته از اذن الهی است - بلکه تأمین رضایت مردم در حکومت علوی، «تکلیف الهی» و وظیفه اساسی حکومت در قبال مردم تلقی می‌شود و هرگز از آن به عنوان ابزاری برای تثبیت مشروعیت حاکمیت یا دست‌یابی به قدرت بیشتر بهره‌گیری نمی‌شود.

براین اساس شیوه تأمین رضایت مردم در حکومت علوی با حکومت‌های غیردینی متفاوت است. در حکومت علوی که الگویی برجسته و کامل از حکومت دینی می‌باشد، هرگز رضایت مردم در گرو برآورده کردن هرچه بیشتر خواهش‌های نفسانی و شهوانی نیست؛ بلکه این مهم با توجه به هدف والای آفرینش انسان - که همانا تکامل او و دست‌یابی به قرب الهی است - مورد توجه قرار گرفته و تمام تلاش‌ها و برنامه‌ریزی‌ها در مسیر تأمین نیاز‌های انسانی و خواسته‌های فطرت خدایی انسان‌ها متمرکز می‌گردد. از این رو، چنین حکومتی می‌تواند جامعه‌ای تعالی خواه و کمال‌طلبی ایجاد کند که رضایت خود را جز در گرو تأمین سعادت حقیقی نمی‌داند. در این فصل، خواهیم کوشید تا با بهره‌گیری از سیره و سخنان امیرمؤمنان(ع) راهکار‌های کلی برای تأمین رضایت مردم را شناسایی و بررسی کنیم.[۱]

وظایف کلی حکومت در جلب رضایت عمومی

در اندیشه علوی برای حکومت اسلامی، برای تحصیل رضایت عامه اصول و وظایف کلی و عمومی ترسیم شده است که در محورهای زیر به شرح آنها می‌پردازیم:

مردم‌داری

تمایل زمام‌داران به مشارکت دادن مردم در عرصه‌های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و نیز رسیدگی به مشکلات مردم و دفاع از حقوق اساسی و عمومی مشروع آنان نشانه مردمی بودن حاکمان و از مهم‌ترین امتیازهای یک نهاد سیاسی تلقی می‌شود. برای تحقق این مهم، بینش علوی حاکمان و مدیران حکومت اسلامی را به اصول مردم‌داری ویژه‌ای توصیه می‌کند:

الف) ارتباط پیوسته با مردم: در بینش امیرمؤمنان(ع) رهبران باید روابط نزدیک، صمیمی و رویارو با مردم داشته باشند. آنها باید در مورد عملکرد خود، بدون واسطه پاسخگوی مردم بوده و مردم قادر باشند از آنان آزادانه سؤال کرده یا حل مشکلات خود را از آنها بخواهند. از منظر امام(ع) در حکومت دینی، مدیران موظف‌اند مردم را در جریان امور قرار دهند و با توجیه اصولی و منطقی، ذهن‌های امت اسلامی را روشن، اعتمادشان را جلب و ابهام‌شان را مرتفع سازند، تا مردم درباره آنان خوش بین و دل‌گرم شده و عوامل فرصت‌طلب - که در صدد خیانت و فساد هستند - نتوانند مردم یا مدیران جامعه را به هم دیگر بدبین نموده و رو در روی یک دیگر قرار دهند. از این رو، حضرت علی(ع) به مالک تأکید می‌کند که با مردم همیشه در ارتباط مستقیم باشد. آن حضرت در بیان مفاسد جدایی حاکم از مردم می‌فرماید: هیچ‌گاه خود را فراوان از مردم پنهان مدار که غیبت زمام‌دار از ملت، موجب بی‌اطلاعی او از جریان‌های کشور می‌شود و [از دیگر سو] نهان شدن از مردم، آنان را از آن چه در پشت پرده [مسائل کشور] است باز می‌دارد. پس کار بزرگ در نظرشان کوچک و مسائل کوچک در نظرشان بزرگ جلوه می‌کند. زیبا، زشت و زشت، زیبا نماید و باطل به لباس حق درمی‌آید.[۲]؛ از سوی دیگر، در نگاه امام(ع) کارگزاران نظام اسلامی باید درباره مردم از هر دین و آیینی، وجود خویش را از رحمت، لطف و محبت واقعی آکنده سازند و افرادی که مانع چنین روحیه‌ای می‌شوند، از خود دور کنند، تا زمینه ظهور و بروز اصل ارتباط پیوسته و صمیمانه با مردم در سیره و منش آنان هر چه بیشتر و بهتر فراهم شود؛ لذا در توصیه‌های خود به مالک می‌فرماید: مهربانی با مردم را پوشش دل خویش قرار ده، تا قلبت آکنده از دوستی و لطف به آنان باشد... از مردم، آنان که عیب‌جوترند، از خود دور کن؛ زیرا مردم عیوبی دارند که زمام‌دار در پنهان داشتن آن از همه سزاوارتر است... در تصدیق سخن‌چین شتاب مکن؛ زیرا سخن‌چین گرچه در لباس خیرخواه ظاهر می‌شود؛ اما خیانت‌کار است.[۳]؛ بنابراین در بینش امام علی(ع) در پرتو «ارتباط مستقیم با مردم» و لازمه آن یعنی «دل‌بستگی و مهر و علاقه» به آنان، یکی از علل و نشانه‌های «مردم‌داری» به منصه ظهور خواهد رسید.

ب) خدمت خالصانه به مردم: به طور اساسی، داشتن روحیه خدمت‌رسانی به مردم و تلاش در برطرف کردن مشکلات آنان، از ارزش‌های پسندیده و بسیار مؤکد دین مبین اسلام است. و زمام‌داران از هر جهت اولی هستند که در این زمینه خالصانه عمل کنند و به طور جدی همت خویش را برای خدمت به مردم به کار بندند؛ چراکه در بینش اسلام، حاکمیت و اقتدار نظام، امانتی الهی است و بر آنان که امین الله می‌باشند، شایسته است که از این توان برای خدمت گزاری خالصانه به مردم در برآوردن نیازها و تأمین خواسته‌های مشروع آنان بکوشند. حضرت علی(ع) در توصیه‌های خود به مالک، متذکر می‌شود که اگر اوقات تو در ادایِ وظایف زمام‌داری با انگیزه‌ای شایسته توأم باشد و مردم از آن انگیزه در سلامت بوده باشند، خود عبادتی بزرگ تلقی خواهد شد[۴]. بر این اساس، در بینش مولا علی(ع) لازم است که خدمت با اخلاص و نیت الهی انجام گیرد و حاکم باید با تمام وجود مشکلات مردم را حل نموده به درخواست‌های آنها پاسخ مناسب دهد و حق ندارد خدمات و رسیدگی‌های خود را بزرگ شمرده بر مردم منتی گذارد، یا وعده‌هایی دهد که توان عملی کردن آنها را ندارد. امام علی(ع) مالک را در این مورد این گونه هشدار می‌دهد: مبادا هرگز! با خدمت‌هایی که انجام دادی بر مردم منت گذاری، یا آن چه را انجام دادی بزرگ شماری، یا مردم را وعده‌ای داده، سپس خلف وعده نمایی. منت نهادن، پاداش نیکوکاری را از بین می‌برد و کاری را بزرگ شمردن، نور حق را خاموش گرداند و خلاف وعده عمل کردن، خشم خدا و مردم را بر می‌انگیز‌اند که خدای بزرگ فرمود: نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنی بگویید که عمل نمی‌کنید![۵]؛

در روایات اسلامی سفارش‌های زیادی در مورد خدمت به مردم و گشودن گره از مشکلات آنان وارد شده است که اگر با تمام شرایط صحت و قبول انجام گیرد از والاترین فضایل و عملی کمال آفرین خواهد بود. حضرت علی(ع) در بیان شرایط کمال و بالندگی تلاش برای رفع نیازهای مردم، می‌فرماید: «لَا يَسْتَقِيمُ قَضَاءُ الْحَوَائِجِ إِلَّا بِثَلَاثٍ بِاسْتِصْغَارِهَا لِتَعْظُمَ وَ بِاسْتِكْتَامِهَا لِتَظْهَرَ وَ بِتَعْجِيلِهَا لِتَهْنَأَ»[۶]؛ برآوردن نیازهای مردم پایدار نیست، مگر به سه شرط: کوچک شمردن آن تا خود ببالد و بزرگ نماید، پنهان داشتن آن تا خود آشکار شود و شتاب در برآوردن آن، تا گوارا باشد. بنابراین، در اندیشه امیرمؤمنان(ع)، خدمت به مردم با نیتی خالص و انگیزه‌های شایسته در واقع اظهار عبودیت در برابر خداوند و فضیلتی ارزشمند است و نمودی از مردم‌داری حاکمان در راستای جلب رضایت عمومی به شمار می‌آید که موجب اعتماد مردم و همکاری آنان با مسئولان خواهد شد.

ج) مدارا با مردم: مدارا و پرهیز از هرگونه سخت‌گیری، به ویژه تلاش برای رفع تنگناهای معیشتی و اقتصادی مردم، از جمله شاخص‌های مردم‌داری در حاکمیت علوی است. این اصل علاوه بر این که خود تکلیفی بر عهده حاکمان است، موجب جلب حمایت و پشتیبانی مردم از حکومت و رمز استقامت و پیروزی آن در برابر چالش‌ها و تجاوزهای بیگانگان نیز خواهد بود. امام علی(ع) مالک را درباره مدارا با مردم در اخذ مالیات و آثار آن، این گونه سفارش می‌کند: اگر مردم از سنگینی مالیات، یا آفت‌زدگی، یا خشک شدن آب چشمه‌ها، یا کمی باران، یا خراب شدن زمین در سیلاب‌ها، یا خشک‌سالی شکایت کردند، در گرفتن مالیات به میزانی تخفیف ده تا امورشان سامان گیرد و هرگز تخفیف دادن در خراج، تو را نگران نسازد؛ زیرا آن، اندوخته‌ای است که در آبادانی شهرهای تو، و آراستن قلمرو فرمانروایی تو نقش دارد، و سودش ثنایی است که نثارت می‌کنند.[۷]؛

آن حضرت در سفارشی دیگر به کارگزاران اقتصادی، در خصوص مدارا با مردم این گونه می‌فرماید: «وَ لَا تُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً وَ لَا تَجْتَازَنَّ عَلَيْهِ كَارِهاً وَ لَا تَأْخُذَنَّ مِنْهُ أَكْثَرَ مِنْ حَقِّ اللَّهِ فِي مَالِهِ»[۸]؛ مبادا هرگز! مسلمانی را بیمناک سازی، یا به زور بر قلمرو او بگذری و یا از او چیزی بیشتر از آن چه حق خدا در مال اوست، بگیری. در حاکمیت علوی - که ظهور و نمود ولایت و حاکمیت الله است - مردم انتظار دارند که حاکمان و والیانِ امر در برابر تندی‌ها و رفتارهای ناصحیح‌شان، نه درصدد انتقام بلکه توأم با سعه صدر، برخوردی بزرگوارانه داشته باشند و تحمل و بردباری از خود نشان دهند. حضرت امیر(ع) مالک را در این مورد، چنین سفارش می‌کند: «ثُمَّ احْتَمِلِ الْخُرْقَ مِنْهُمْ وَ الْعِيَّ وَ نَحِّ عَنْهُمُ الضِّيقَ وَ الْأَنَفَ يَبْسُطِ اللَّهُ عَلَيْكَ بِذَلِكَ أَكْنَافَ رَحْمَتِهِ وَ يُوجِبُ لَكَ ثَوَابَ طَاعَتِهِ»[۹]؛ پس بکوش تا درشتی و ناهمواری سخنان آنان را بر خود هموار کنی و از هر نوع سخت‌گیری و خشونتی درباره آنان مانع شوی، تا خدا درهای رحمت خود را به روی تو بگشاید و تو را پاداش اطاعت ببخشاید.

این توصیه‌ها، نشانه تعالی اندیشه علوی است و نشئت یافته از تعالیم وحیانی مکتب اسلام است که در آن، اصل بر رحمت، عطوفت و اغماض است. امام(ع) در فرازی دیگر از سفارش‌هایش به مالک، درباره مدارا با مردم چنین می‌فرماید: مردم دو دسته‌اند! دسته‌ای برادر دینی تو و دسته دیگر، همانند تو در آفرینش می‌باشند. اگر از راه می‌لغزند یا به آفت‌ها دچار می‌شوند، یا خواسته و ناخواسته اشتباهی مرتکب می‌گردند. آنان را ببخشای و بر آنان آسان گیر، آن گونه که دوست داری خدا تو را ببخشاید و بر تو آسان گیرد... بر بخشش دیگران پشیمان مباش و از کیفر کردن شادی مکن و از خشمی که می‌توانی از آن رها گردی شتاب مکن. به مردم مگو به من فرمان دادند و من نیز فرمان می‌دهم و باید اطاعت شود، که این گونه خود بزرگ‌بینی، دل را فاسد و دین را پژمرده و موجب دگرگونی‌ها و زوال نعمت‌هاست... در دگرگونی نعمت خدا و شتاب در قهر و خشمش چیزی چون پای فشردن بر ستم نیست؛ چراکه خدا دعای ستم‌دیدگان را می‌شنود و در کمین ستمکاران است.[۱۰]؛ انعطاف، نرمش و مدارا آنگاه ارزشمند و مورد سفارش در اندیشه علوی است که در راستای مصالح مردم و منافع عمومی امت اسلامی بوده باشد؛ و اما اگر مسامحه و عطوفت باعث شود که مجرمان و خلافکاران جری شوند و اقتدار حکومت حق را تهدید کرده و امنیت جامعه را به مخاطره افکنند، نادرست و ناشایست خواهد بود. واقع اعمال تندی و خشونت در این مواقع، بسان تیغ جرّاحی مهربان و درد آشنا خواهد بود که صرفاً در برابر تباهی‌ها و محافظت از ارزش‌های الهی و انسانی به کار گرفته می‌شود.

مولا علی(ع) می‌فرماید: «إِذَا كَانَ الرِّفْقُ خُرْقاً كَانَ الْخُرْقُ رِفْقاً رُبَّمَا كَانَ الدَّوَاءُ دَاءً وَ الدَّاءُ دَوَاءً»[۱۱]؛ آنجا که مدارا و نرمش موجب درشتی و خشونت شود، خشوت خود گونه نرمش است: چه بسا درمان که به نوعی درد است و بسا دردی که به گونه‌ای درمان باشد. حضرت(ع) در نامه‌ای، یکی از کارگزاران را به توأم ساختن سختی و قاطعیت با عطوفت و انعطاف توصیه می‌کند: «وَ اخْلِطِ الشِّدَّةَ بِضِغْثٍ مِنَ اللِّينِ وَ ارْفُقْ مَا كَانَ الرِّفْقُ أَرْفَقَ وَ اعْتَزِمْ بِالشِّدَّةِ حِينَ لَا تُغْنِي عَنْكَ إِلَّا الشِّدَّةُ»[۱۲]؛ سختی و قاطعیت را با نرمش و انعطاف در هم آمیز، تا جایی که نرمش کارساز است نرمش کن و آنجا که جز سخت‌گیری و قاطعیت کارساز نیست، مصمم و با قدرت دست به کار شو. به هر حال، اصل در حکومت علوی، عشق به مردم و جلب رضایت آنان از طریق عطوفت و مدارا کردن است که در مواقعی نیز به اقتضای همین محبت و علاقه، اعمال قاطعیت امری لازم و ضروری خواهد بود.[۱۳]

سازمان‌دهی و مدیریت حکومت در راستای جلب رضایت عامه

مدیریت از لوازم و بلکه ارکان سازمان‌ها و نهادهای اجتماعی در جوامع بشری است،؛ چراکه «هر سازمان اجتماعی برای نیل به اهدافی طراحی شده و با توجه با ساختارش، نیازمند نوعی مدیریت می‌باشد»[۱۴]. از ظهور اولین فرضیه‌های مدیریت تاکنون، همواره کارشناسان امور سیاسی، اجتماعی و انتظامی بر این مهم اصرار داشته‌اند که چگونه باید «فرد» و «جامعه» را اداره کرد که همگان به حقوق خویش رسیده، جامعه انسانی به خوبی اداره گردد و به سوی رشد و تکامل در حرکت باشد[۱۵]. امروزه اگرچه مطالعات انسان‌شناسی، بعضی صاحب‌نظران غربی را متوجه این امر کرده که در تحلیل‌های «مهندسی انسانی» وی را تنها عاملِ صرف در ردیف ماشین و دیگر منابع محسوب نکنند؛ اما متأسفانه هم‌چنان صدای خرد شدن «ارزش‌های الهی انسان» در لابه‌لای چرخ‌های ماشینیسم غربی و شرقی طنین‌انداز گوش تاریخ است[۱۶]. علت این ناکامی‌ها و انحراف‌ها، عدم شناخت واقعی انسان و پی نبردن به نیازها و خواسته‌های حقیقی اوست. تفاوت عمده مدیریت سیاسی و اجتماعی در مکتب اسلام با مدیریت‌های بشری، در این واقعیت نهفته است که محور مدیریت در اسلام برخلاف مدیریت‌های بشری، ارزش‌ها و معیارهای الهی و انسانی است و هدف آن تأمین سعادت حقیقی انسان‌هاست که طبعاً در روند چنین مدیریتی، نیازهای انسان برآورده شده و رضایت عامه قابل تحصیل خواهد بود. دوران خلافت امیرمؤمنان(ع) نمونه و الگویی از شیوه مدیریتی در اسلام است. حضرت علی(ع) در نامه خود به مالک اشتر، اصول مدیریت و شیوه رهبری را متذکر می‌شود و در اولین سفارش، او را به تقوا و اطاعت از فرامین الهی و خودسازی توصیه می‌کند، تا هرگونه جهت‌گیری‌های ناشایست و شیطانی توان راه‌یابی به اداره جامعه اسلامی را نداشته باشد. اصول مدیریتی در سیره امام علی(ع) - که مؤثر در جلب رضایت عامه می‌باشد - را می‌توان چنین برشمرد:

التزام به حق

در بینش امام(ع) حق بر همه چیز مقدم و بر هر مصلحتی حاکم است و اصولاً مدیریت علوی بر اساس حق‌گرایی و حق‌محوری استوار گردیده است. آن امام همام، در بیانات درربار خود می‌فرماید: «مَنْ جَاهَدَ عَلَى إِقَامَةِ الْحَقِّ وُفِّقَ، بِلُزُومِ الْحَقِّ يَحْصُلُ الِاسْتِظْهَارُ»[۱۷]؛ هر کس در راه اقامه حق تلاش و مجاهده کند موفق می‌شود و پشتیبانی و نیروی غلبه بر هر مشکلی، با التزام به حق حاصل می‌آید. حضرت در فرازی دیگر از فرمایشات خود فرمود: «إِنَّ أَفْضَلَ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ مَنْ كَانَ الْعَمَلُ بِالْحَقِّ أَحَبَّ إِلَيْهِ وَ إِنْ نَقَصَهُ وَ كَرَثَهُ مِنَ الْبَاطِلِ وَ إِنْ جَرَّ إِلَيْهِ فَائِدَةً وَ زَادَهُ»[۱۸]؛ بی‌گمان در پیش‌گاه خداوند، برترین مردم کسی است که به اجرای حق بیش از باطل دل سپارد؛ هرچند که از قدر او بکاهد و به او زیان رساند و باطل به او سود رساند و بر قدر او بیفزاید.

در منظر امیرمؤمنان(ع) ارزش حکومت در حق‌محوری آن بوده و اگر لحظه‌ای بر محور باطل باشد، حتی از کفش بی‌ارزش وصله‌دار نیز بی‌مقدار‌تر است. ابن‌عباس می‌گوید: به هنگام عزیمت برای جنگ با ناکثین، در «ذی قار» به حضور امام(ع) رسیدم که در حال پینه زدن بر کفش خود بود. مرا گفت: «ارزش این کفش چه قدر است؟» گفتم بهایی ندارد. فرمود: «وَ اللَّهِ لَهِيَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ إِمْرَتِكُمْ إِلَّا أَنْ أُقِيمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلًا»[۱۹]؛ به خدا سوگند! همین کفش بی‌ارزش نزد من از حکومت بر شما محبوب‌تر است، مگر اینکه حقی را با آن به پا دارم، یا باطلی را دفع کنم. از این رو، در سفارش به مالک اشتر می‌فرماید: «وَ أَلْزِمِ الْحَقَّ مَنْ لَزِمَهُ مِنَ الْقَرِيبِ وَ الْبَعِيدِ وَ كُنْ فِي ذَلِكَ صَابِراً مُحْتَسِباً وَ افْعَلْ ذَلِكَ بِقَرَابَتِكَ حَيْثُ وَقَعَ وَ ابْتَغِ عَاقِبَتَهُ بِمَا يَثْقُلُ عَلَيْهِ مِنْهُ فَإِنَّ مَغَبَّةَ ذَلِكَ مَحْمُودَةٌ»[۲۰]؛ حق را در هر کجا و در مورد هر کس که لازم بود دور یا نزدیک اجرا کن و در این کار شکیبا باش و این شکیبایی را به حساب خدا بگذار. گرچه اجرای حق مشکلاتی برای نزدیکانت فراهم آورد، تحمل سنگینی آن را به یاد قیامت بر خود هموار ساز.

حق‌مداری امام(ع) موجب شد که عده‌ای پیمان شکسته از اطراف حضرت پراکنده شوند؛ اما این رفتارها و مشکلات فراروی آن، هرگز امام(ع) را از التزام به حق باز نداشت. علی(ع) در شکایت از آنان که حق‌مداری وی را تحمل نکرده و به معاویه پیوستند، فرمود: «يا ويحهم، مع من يميلون و يدعونني! فوالله ما أردتهم إلا على إقامة حق، و لايريدهم غيري إلا على باطل»[۲۱]؛ وای بر آنها! به سمت چه کسی می‌روند و مرا وا می‌گذارند؟ به خدا سوگند! من آنان را جز برای اقامه حق نخواسته‌ام؛ ولی دیگران آنان را برای باطل و حق‌ستیزی خواهند. حضرت در نامه‌ای به کارگزار مدینه در مورد گروهی از مردم مدینه که به معاویه گرویدند، چنین نوشت: «عَلِمُوا أَنَّ النَّاسَ عِنْدَنَا فِي الْحَقِّ أُسْوَةٌ فَهَرَبُوا إِلَى الْأَثَرَةِ»[۲۲]؛ آنان دانستند که همه مردم در نزد ما در حق یک سانند. پس به سوی انحصارطلبی گریختند.[۲۳]

صداقت و پرهیز از نیرنگ و فریب

امیرمؤمنان علی(ع) که حکومت خویش را بر اساس رضایت خداوند و عمل به سیره و سنت پیامبر(ص) سامان داده بود، سیاست حاکم بر ارکان مدیریتی خود را بر صداقت و یک رنگی استوار نموده و از هرگونه تطمیع، تهدید و اغفال برای تحکیم پایه‌های آن پرهیز می‌کرد. در منطق مولا علی(ع) دین‌مداری و انقیاد در برابر اوامر و نواهی خداوند حقیقتی است که فرد را به یک رنگی و خلوص سوق داده و در برابر دروغ و نیرنگ، مقاوم و استوار می‌سازد. آن حضرت در تبیین این مطلب فرمود: «قَدْ يَرَى الْحُوَّلُ الْقُلَّبُ وَجْهَ الْحِيلَةِ وَ دُونَهَا مَانِعٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْيِهِ فَيَدَعُهَا رَأْيَ عَيْنٍ بَعْدَ الْقُدْرَةِ عَلَيْهَا وَ يَنْتَهِزُ فُرْصَتَهَا مَنْ لَا حَرِيجَةَ لَهُ فِي الدِّينِ»[۲۴]؛ چه بسا شخص تمام پیش‌آمدهای آینده را می‌داند و راه‌های مکر و حیله را می‌شناسد؛ ولی امر و نهی پروردگار مانع اوست. پس حیله را با آن‌که می‌بیند وا می‌نهد، در حالی که بر انجام دادنش توانایی دارد؛ اما کسی‌که از انجام دادن گناه و مخالفت با دین پروا ندارد، فرصت حیله ورزی را غنیمت می‌شمارد.

برخی ساده‌لوحان، یک رنگی و پرهیز از نیرنگ در رهبری امام(ع) را ناشی از عدم تدبیر و سیاست آن حضرت تلقی می‌کردند و معاویه را سیاست‌مدار‌تر از ایشان دانستند. آن حضرت در برابر این گونه تصورها می‌فرمودند: «وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِيَةُ بِأَدْهَى مِنِّي وَ لَكِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ وَ لَوْ لَا كَرَاهِيَةُ الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ وَ لَكِنْ كُلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٌ وَ كُلُّ فُجَرَةٍ كُفَرَةٌ»[۲۵]؛ به خدا سوگند! که معاویه [در امور سیاست] هوش‌مندتر از من نمی‌باشد؛ اما او از نیرنگ بازی و جنایت‌کاری باکی ندارد و اگر نیرنگ ناپسند نبود، من زیرک‌ترین افراد بودم؛ ولی هر نیرنگی گناه و هر گناهی، نوعی کفر و انکار است. امام(ع) در بیانی دیگر فرمود: «لَوْ لَا الدِّینُ وَ التُّقَى لَكُنْتُ أَدْهَى الْعَرَبِ‌»[۲۶]؛ اگر دین و تقوا نبود، من زیرک‌ترین عرب در نیرنگ و حیله بودم.

در بینش حضرت علی(ع) صداقت و یک‌رنگی و شفاف بودن سیاست‌گزاری‌ها از اصول مدیریت و از وظایف پیشوای امت اسلامی در برابر مردم محسوب می‌شود که خود مولا(ع) در این خصوص می‌فرماید: «وَ لْيَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ وَ لْيَجْمَعْ شَمْلَهُ وَ لْيُحْضِرْ ذِهْنَهُ»[۲۷]؛ رهبر جامعه، باید با مردم به راستی سخن گوید و پراکندگی مردم را به وحدت تبدیل کند و ذهن خویش را [برای هدایت و نجات مردم از گمراهی و پذیرفتن حق] متمرکز سازد.[۲۸]

حاکمیت قانون برای همه

در دستگاه مدیریتی امام علی(ع) می‌بایست همه افراد، حتی حاکم اسلامی، در برابر قانون و قضاوت آن یکسان باشند و نباید کسی خود را برتر و بالاتر از قانونی که بر اساس احکام الهی است، تصور کند. اصلی که تلاش برای نهادینه کردن آن از سیره‌های شاخص پیامبر اکرم(ص) است. آن حضرت در برابر اعتراض برخی توانگران و اشراف به هنگام اجرای اصل «حاکمیت قانون برای همه» فرمودند: «إِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ بِمِثْلِ هَذَا كَانُوا يُقِيمُونَ الْحُدُودَ عَلَى ضُعَفَائِهِمْ وَ يَتْرُكُونَ أَقْوِيَاءَهُمْ وَ أَشْرَافَهُمْ فَهَلَكُوا!»[۲۹]؛ آنان که پیش از شما بودند، تنها بدان سبب برافتادند و نابود شدند که این‌گونه رفتاری داشتند: بر ناتوان اقامه حدود می‌کردند و توانایان را رها می‌ساختند. و نیز فرمودند: «إِنَّمَا هَلَكَ بَنُو إِسْرَائِيلَ لِأَنَّهُمْ كَانُوا يُقِيمُونَ الْحُدُودَ عَلَى الْوَضِيعِ دُونَ الشَّرِيفِ»[۳۰]؛ بنی‌اسرائیل از آن روی نابود شدند که حدود را بر فرودستان اقامه می‌کردند و از شریفان و بزرگان درمی‌گذشتند.

تا آنجا که برای تحقق کامل این اصل و تشویق و تحریک مردم در مطالبه حقوقشان و اعمال قانون الهی نسبت به همه افراد فرمودند: «من قتل دون حقه فهو شهيد»[۳۱]؛ کسی که در گرفتن حق خویش کشته شود، شهید است. بدین رو تساوی در برابر قانون از ویژگی‌های مبنایی در حکومت نبوی و علوی است و کسی حتی، شخص حاکم یا نخبگان جامعه نیز نباید خود را برتر از حاکمیت قانون تصور نمایند. امیرمؤمنان(ع) در زمان خلافتش - که قلمرو گسترده‌ای را در اختیار داشت - در دادگاه شریح قاضی حاضر می‌شود و در کنار یک مسیحی - طرف دعوای خویش - نشسته و تسلیم حکم قاضی - که به نفع مسیحی بود - می‌شود. و همین امر باعث می‌شود که او مسلمان شده و اعتراف کند که زره مورد نزاع، از آنِ حضرت علی(ع) است[۳۲].

امام علی(ع) مالک را در این خصوص چنین سفارش می‌کند: «وَ لَا يَكُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِي‌ءُ عِنْدَكَ بِمَنْزِلَةٍ سَوَاءٍ فَإِنَّ فِي ذَلِكَ تَزْهِيداً لِأَهْلِ الْإِحْسَانِ فِي الْإِحْسَانِ وَ تَدْرِيباً لِأَهْلِ الْإِسَاءَةِ عَلَى الْإِسَاءَةِ وَ أَلْزِمْ كُلًّا مِنْهُمْ مَا أَلْزَمَ نَفْسَهُ‌»[۳۳]؛ هرگز نیکوکار و بدکار در نظرت یکسان نباشند؛ زیرا نیکوکاران در نیکوکاری بی‌رغبت و بدکاران در بدکاری تشویق می‌گردند. پس هرکدام از آنان را بر اساس کردارشان پاداش ده. نجاشی یمنی که از شاعران معروف و صحابی امام(ع) بود و در جنگ صفین با اشعار خود سپاهیان امام(ع) را برای نبرد تشویق می‌کرد، مرتکب خلافی شد و براساس آن، حضرت بر او حدّ الهی را جاری کرد. این کار باعث به خشم آمدن یمنی‌ها شد و از بین آنها «طارق بن عبدالله» نزد حضرت آمد و گفت: ای امیرمؤمنان(ع)! ما نمی‌پنداشتیم که مطیع و نافرمان و اهل وحدت و تفرقه‌افکنان در پیشگاه والیان دادگر و محور فضیلت‌ها، در پاداش یکسان باشند، تا آنکه عملی را دیدیم که در حق نجاشی انجام دادی و سینه‌های ما را از کینه شعله‌ور و کار ما را پراکنده ساختی. امام(ع) آیه: وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ[۳۴] را بر روی تلاوت کرده و آن گاه فرمود: ای طارق نهدی! مگر او فردی غیر از مسلمانان است؟ او حرمت آن‌چه را که خدا حرام کرده بود شکست، ما هم حدّ الهی را که کفاره عملش بود، جاری کردیم[۳۵]. آری، در سیره امیرمؤمنان(ع) همه افراد در هر پست و مقامی که باشند باید قانون و حدود الهی را رعایت کنند و در اجرای قانون الهی، کوچک‌ترین اغماض و رعایت مصالح خواص پذیرفته نیست.[۳۶]

نظارت و کنترل دایمی کارگزاران و مدیران

مناطقی که تحت رهبری امام علی(ع) و به واسطه کارگزاران آن حضرت اداره می‌شد، امروزه در حدود پنجاه کشور اسلامی را تشکیل می‌دهد. و همه مدیران این کشور پهناور با نظارت مستقیم امیرمؤمنان(ع) حکومت می‌کردند و اگر کوچک‌ترین خطایی یا اشتباهی مرتکب می‌شدند، با عکس العمل امام رو به رو می‌شدند[۳۷]. حضرت علی(ع) در مورد این اصل به مالک این‌گونه تذکر می‌دهد: سپس در امور کارگزارانت ژرف بنگر و بر مبنای ارزیابی درست به کار شان بگمار... و با فرستادن مأموران مخفی که راستگو و وفادار باشند، کار‌های آنان را زیر نظر بگیر؛ زیرا بازرسی مداومِ پنهانی، سبب می‌شود که آنها به امانت‌داری و مدارا کردن با زیردستان ترغیب شوند. پس همکارانت را سخت زیر نظر بگیر، که اگر یکی از آنها دست به خیانت زند و گزارش بازرسانت چنین خبری را تأیید نماید، به همین مقدار از شهادت قناعت کن و او را به اندازه خیانتی که انجام داده با تازیانه کیفر کن و سپس او را خوار دار و خیانت‌کار بشمار و طوق بدنامی به گردنش بیفکن.[۳۸]؛[۳۹]

افزایش کارایی و پرهیز از تشریفات و هزینه‌های غیر ضروری

در اندیشه امام علی(ع) کارایی و تلاش خالصانه برای خدمت به جامعه اسلامی از وظایف مقدس مدیران است و در مقابل، تجمل‌گرایی و تحمیل هزینه‌های غیر ضروری از آفات مدیریت و امری مطرود به شمار می‌رود. سراسر زندگی امیرمؤمنان(ع)، به ویژه دوران حاکمیت آن حضرت، سرشار از ظهور این اصل مهم است. از اصول مؤثر و انکارناپذیر در ایجاد کارایی و توان مدیریتی و اجرایی کارگزاران شرح دقیقِ وظایف و تبیین تکالیف آنان می‌باشد. بر اساس بینش قرآنی این امر شاخصه مهم در ربوبیت تشریعی خداوند بوده و انبیای الهی شرح وظایف مشخصی داشته‌اند: مثلاً وظایف رسول خدا(ص) عبارتند از: تعلیم حقایقی که مردم نمی‌دانند یا نمی‌توانند بدانند[۴۰]؛ تزکیه و پاک‌سازی انسان‌ها از بدی‌ها و سوق دادن آنان به سوی خوبی‌ها[۴۱]؛ یاد آوری بینش‌ها و گرایش‌های فطری متعالی، نهفته در وجود بشر[۴۲]؛ آزادی انسان از اسارت قدرت‌های سلطه جو و برداشتن زنجیر‌هایی که پیروی از هوا و هوس، بر دست و پای روح او بسته است[۴۳]؛ امر به معروف و نهی از منکر[۴۴]؛ حلال کردن طیبات و حرام کردن خبائث و پلیدی‌ها[۴۵]؛ گرفتن مالیات و صدقات از توانمندان[۴۶]؛ بسیج نیروها برای جنگ و جهاد در راه خدا[۴۷]؛ تهجّد و بیداری شبانه[۴۸]؛ ابلاغ پیام الهی و آسمانی به مردم[۴۹]؛ بشارت دادن به مؤمنان و عاملان صالح[۵۰]؛ همراهی و همنوایی با محرومان جامعه[۵۱]؛ بازگو کردن نعمت‌های پروردگار[۵۲]؛ استقامت در راه خدا[۵۳]؛ توکل کردن بر خدا[۵۴]؛ مشورت کردن با مردم در امر حکومت[۵۵]؛ بخشش خطاهای مردم و استغفار برای آنان[۵۶]؛ برقراری عدالت اجتماعی[۵۷]؛ اسوه و الگو بودن برای طالبان کمال[۵۸]؛ انذار و بیم دادن به مردم[۵۹]. به طور مسلّم بیان دقیق وظایف و مسئولیت‌ها برای کارگزاران اتمام حجتی است که پاسخ‌گو بودن و افزایش کارایی آنان را در پی خواهد داشت. در همین زمینه، امیرمؤمنان(ع) و نیز وظایف و مسئولیت‌های کارگزاران خود را به گونه‌ای مشروح بیان می‌فرمود که نمونه کامل آن، شرح وظایف مالک اشتر است که در میان نامه‌های آن حضرت، در نهج‌البلاغه برجستگی خاص خود را دارد.

از عوامل مهم در افزایش کارآیی، انتظام بخشیدن به برنامه‌ها و نظم در کارهاست که امیرمؤمنان(ع) در وصیت‌های خود به فرزندشان این مهم را متذکر شده و می‌فرماید: «أُوصِيكُمَا وَ جَمِيعَ وَلَدِي وَ أَهْلِي وَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِكُمْ»[۶۰]؛ شما را و تمام فرزندان و خاندانم را و کسانی را که این وصیت به آنها می‌رسد، به ترس از خدا و نظم در جریان کارها توصیه می‌کنم. با نظم بخشیدن به کارها افزایش کارایی حاصل می‌شود؛ زیرا هر عملی در فرصت مناسب خود انجام می‌گیرد و از هرگونه سستی و کاهلی در کارها و مسئولیت‌هایی که زمان و امکان عمل آنها فراهم شده است، اجتناب می‌گردد. امیرمؤمنان(ع) در جمله‌های درر بارشان می‌فرمایند: «مِنَ الْخُرْقِ الْمُعَاجَلَةُ قَبْلَ الْإِمْكَانِ، وَ الْأَنَاةُ بَعْدَ الْفُرْصَةِ»[۶۱]؛ شتاب در انجام [دادن] کار، پیش از آنکه امکان آن فراهم آید و سستی، پس از آنکه فرصت به دست آید، هر دو از بی‌خردی است.

امام(ع) در توصیه‌های خود به مالک اشتر در مورد انتظام بخشیدن به امور می‌فرماید: «وَ أَمْضِ لِكُلِّ يَومٍ عَمَلَهُ فَإنَّ لِكُلِّ يَومٍ مَا فِيهِ... وَ إِيَّاكَ وَ الْعَجَلَةَ بِالْأُمُورِ قَبْلَ أَوَانِهَا أَوِ التَّسَقُّطَ فِيهَا عِنْدَ إِمْكَانِهَا أَوِ اللَّجَاجَةَ فِيهَا إِذَا تَنَكَّرَتْ أَوِ الْوَهْنَ عَنْهَا إِذَا اسْتَوْضَحَتْ فَضَعْ كُلَّ أَمْرٍ مَوْضِعَهُ وَ أَوْقِعْ كُلَّ [عَمَلٍ‌] أَمْرٍ مَوْقِعَهُ»[۶۲]؛ کار هر روز را در همان روز انجام ده؛ زیرا هر روز کاری مخصوص به خود دارد... از عجله در مورد کارهایی که وقت‌شان نرسیده، یا سستی در کار‌هایی که امکان عمل آن فراهم شده، یا لجاجت در اموری که [از حیث زمان و امکان عمل] مبهم است، یا سستی در کارها هنگامی که واضح و روشن است، بر حذر باش و هر امری را در جای خود و هر کاری را به موقع خود انجام ده.

در واقع حضرت(ع) در این فرمایش، مالک را به برنامه‌ریزی عاقلانه در امور سفارش می‌کنند، که بر آگاهی از فرصت‌ها، سنجش تهدیدهای آتی و چگونگی استفاده از فرصت‌ها و امکانات استوار است و افزایش احتمال دست‌یابی به اهداف مورد نظر و پرهیز از انحراف از آنها را در پی دارد. تقسیم کار‌ها از جمله عواملی است که باعث کارایی بیشتر و ارائه خدمات بهتر می‌شود. امیرمؤمنان(ع) در وصیت خود به فرزندش امام مجتبی(ع) در این خصوص چنین توصیه می‌کند: «وَ اجْعَلْ لِكُلِّ إِنْسَانٍ مِنْ خَدَمِكَ عَمَلًا تَأْخُذُهُ بِهِ فَإِنَّهُ أَحْرَى أَلَّا يَتَوَاكَلُوا فِي خِدْمَتِكَ‌»[۶۳]؛ کارها را تقسیم کن و به هر یک از خدمت‌گزارانت کاری ویژه تعیین نما، که او را در برابر آن کار مسئول بدانی که تقسیم کار سبب می‌شود کارها را به یک دیگر وانگذارند و در خدمت سستی نکنند.

یکی از موانع عمده در ارائه خدمات و کارایی مطلوب مدیران، تمایل به تشریفات و افزودن به هزینه‌های غیر ضروری است. این امر مسئولان را از ادایِ شایسته وظایف‌شان به امور جانبی مشغول کرده و باعث می‌شود که از مشکلات مردم و اولویت‌های زندگی آنان غافل شوند و موفق به برنامه‌ریزی‌ها و سیاست‌گذاری‌های اصولی و کارآمد نگردند. علاوه بر آن، حاکمیت فرهنگ تجمل‌گرایی بر مجموعه مدیران جامعه - که باعث به هدر رفتن اموال عمومی جامعه می‌شود - مردم را به سمت زندگی تجملی سوق می‌دهد و موجب بالا رفتن هزینه‌های زندگی و دشوار شدن معاش آنان خواهد شد؛ چنان که امیرمؤمنان(ع) فرمودند: «النَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِمْ»[۶۴]؛ مردم در منش و رفتارشان به امیران خود بیشتر شبیه‌اند تا به پدران‌شان. حضرت علی(ع) به مالک اشتر در پرهیز از تحمیل هزینه‌های غیر ضروری بر دوش ملت، چنین سفارش می‌کند: «واعْلَمْ أَنَّهُ لَيْسَ شَيْ‌ءٌ بِأَدْعَى إلى حُسْنِ ظَنِّ رَاعٍ بِرَعِيَّتِهِ مِن إِحْسَانِهِ إِلَيْهِمْ، وتَخْفِيفِهِ الْمؤونَاتِ عَلَيْهِمْ، وتَرْك اسْتِكْرَاهِهِ إِيَّاهُمْ عَلَى ما لَيْسَ لَهُ قِبَلَهُمْ»[۶۵]؛ بدان ای مالک! که در خوش‌بینی زمام‌دار به ملتش، چیزی از خدمت به آنان، کاستن هزینه‌های زندگی‌شان و حذف تحمیل‌ها کارسازتر نباشد.[۶۶]

انتخاب افرادی اصلح و ارزشی برای تصدی امور

مطالعه سیره نبوی این امر را واضح می‌نماید که رسول گرامی اسلام(ص) در واگذاری امور به حریصان و قدرت طلبان و تشخّص خواهان به شدّت اجتناب می‌کردند. در این رابطه اخبار زیادی نقل شده است، در روایت نقل است که: ابوبکر به همراه دو نفر از پسر عموهایش بر پیامبر(ص) وارد شدند. یکی از آن دو گفت: ای رسول خدا! ما بر قسمتی از آن چه خداوند تو را بر آن ولایت و حکومت داده، زمامداری ده. دیگری نیز سخنی نظیر این را گفت. حضرت فرمود: «إِنَّا وَاللَّهِ لَا نُوَلِّي عَلَى هَذَا العَمَلِ أَحَدًا سَأَلَهُ، وَ لَا أَحَدًا أَحْرَص عَلَيْهِ»[۶۷]؛ به خدا سوگند! ما بر این کار، کسی را که خواستار و حریص باشد متصدی و متولّی نمی‌کنیم. ابن‌قتیبه دینوری، در کتاب خود آورده است که طلحه و زبیر پس از بیعت همگانی با حضرت علی(ع) نزد آن حضرت آمده و گفتند: با تو بیعت کرده‌ایم بر این که در زمامداری با تو شریک باشیم. پس از گفت و گوی آنان با امام، آن حضرت از ابن‌عباس نظر خواست. ابن عباس گفت: به نظر من آن دو خواهان حکومت هستند. پس زبیر را به حکومت بصره و طلحه را به حکومت کوفه بگمار. حضرت خندید و فرمود: «... لولا ما ظهر لي من حرصهما على الولاية لكان لي فيها رأي»[۶۸]؛ اگر حرص این دو بر زمامداری، بر من آشکار نشده بود، ممکن بود به آنان نظری می‌داشتم.

چنین سیره‌ای در پی مذموم و مردود انگاشتن صرف داوطلبی برای احراز سمت‌های حکومتی نیست؛ و لازم است بین داوطلبی منصبی برای خدمت خالصانه به مردم و اعلای کلمه حق و بین داوطلبی با هدف جاه‌طلبی و حرص بر مقام تفصیل قائل شد[۶۹]. بنابراین لزوم سلامت نظام اسلامی، اقتضا می‌کند که متولیان امور از شایسته‌ترین و لایق‌ترین افراد به عنوان نخبگان ملت بوده و با نیتی الهی مدیریت عرصه‌های اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی و... را بر عهده گیرند و مدیریت کشور از انسان‌های نالایق و پست، تصفیه و پاک‌سازی شود. حضرت در این خصوص فرمود: «لا يخص بالولايات إلا أهل الديانات و الأمانات»[۷۰]؛ کارگزاری حکومت اسلامی، جز به افراد متدین و امین واگذار نمی‌شود. امیرمؤمنان(ع) معیارها و خصوصیات افراد لایق برای مدیریت برخی امور را این‌گونه به مالک متذکر می‌شود: ای مالک! مشاوران و وزرای خود را از کسانی انتخاب کن که:

  1. بخیل، ترسو و حریص نباشند: «وَ لَا تُدْخِلَنَّ فِي مَشُورَتِكَ بَخِيلًا يَعْدِلُ بِكَ عَنِ الْفَضْلِ وَ يَعِدُكَ الْفَقْرَ وَ لَا جَبَاناً يُضْعِفُكَ عَنِ الْأُمُورِ وَ لَا حَرِيصاً يُزَيِّنُ لَكَ الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ فَإِنَّ الْبُخْلَ وَ الْجُبْنَ وَ الْحِرْصَ غَرَائِزُ شَتَّى يَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللَّهِ»؛ بخیل را در مشورت کردن دخالت نده که تو را از نیکوکاری باز می‌دارد و از تنگ‌دستی می‌ترساند. ترسو را در مشورت کردن دخالت نده که در انجام [دادن] کارها روحیه تو را سست می‌کند. حریص را در مشورت کردن دخالت نده که حرص را با ستم‌کاری در نظرت زینت می‌دهد. همانا بخل و ترس و حرص غرایز گوناگونی هستند که ریشه آنها بدگمانی به خدای بزرگ است.
  2. در حکومتِ اشرارِ قبلی صاحب منصب و وزارت نباشند و در عین حال از مدیریت و توان کافی برخوردار باشند: «إِنَّ شَرَّ وُزَرَائِكَ مَنْ كَانَ لِلْأَشْرَارِ قَبْلَكَ وَزِيراً وَ مَنْ شَرِكَهُمْ فِي الْآثَامِ فَلَا يَكُونَنَّ لَكَ بِطَانَةً فَإِنَّهُمْ أَعْوَانُ الأئمة [الْأَثَمَةِ] وَ إِخْوَانُ الظَّلَمَةِ وَ أَنْتَ وَاجِدٌ مِنْهُمْ خَيْرَ الْخَلَفِ مِمَّنْ لَهُ مِثْلُ آرَائِهِمْ وَ نَفَاذِهِمْ وَ لَيْسَ عَلَيْهِ مِثْلُ آصَارِهِمْ وَ أَوْزَارِهِمْ وَ آثَامِهِمْ»؛ بدترین وزیران تو کسی است که پیش از تو وزیر بدکاران بوده و در گناهان آنان شرکت داشته، پس مبادا چنین افرادی مَحرم راز تو باشند؛ زیرا که آنان یاوران گناه‌کاران و یاری دهندگان ستم‌کاران‌اند، تو باید جانشینانی بهتر از آنان داشته باشی که قدرت فکری امثال آنها را داشته، اما گناهان و کردار زشت آنها را نداشته باشند.
  3. حق‌گویی صریح، اهل تقوا و ورع و صداقت و راستی باشند: «ثُمَّ لْيَكُنْ آثَرُهُمْ عِنْدَكَ أَقْوَلَهُمْ بِمُرِّ الْحَقِّ لَكَ وَ أَقَلَّهُمْ مُسَاعَدَةً فِيمَا يَكُونُ مِنْكَ مِمَّا كَرِهَ اللَّهُ لِأَوْلِيَائِهِ وَاقِعاً ذَلِكَ مِنْ هَوَاكَ حَيْثُ وَقَعَ وَ الْصَقْ بِأَهْلِ الْوَرَعِ وَ الصِّدْقِ ثُمَّ رُضْهُمْ عَلَى أَلَّا يُطْرُوكَ وَ لَا يَبْجَحُوكَ بِبَاطِلٍ لَمْ تَفْعَلْهُ فَإِنَّ كَثْرَةَ الْإِطْرَاءِ تُحْدِثُ الزَّهْوَ وَ تُدْنِي مِنَ الْعِزَّةِ»؛ سپس از میان آنان افرادی را برگزین که در حق‌گویی از همه صریح‌ترند و در آن چه خدا برای دوستانش نمی‌پسندد تو را مددگار نباشند، چه خوشایند تو باشد یا ناخوشایند. تا می‌توانی به پرهیزکاران و راست‌گویان بپیوند و آنان را چنان پرورش ده که تو را فراوان نستایند و تو را برای اعمال زشتی که انجام نداده‌ای تشویق نکنند، که ستایش بی‌اندازه خودپسندی می‌آورد و انسان را به سرکشی وا می‌دارد.

کارگزاران امور نظامی و فرماندهان سپاه را از افرادی برگزین که:

  1. از همه خیرخواه‌تر و دل‌سوز‌تر باشند. «فَوَلِّ مِنْ جُنُودِكَ أَنْصَحَهُمْ فِي نَفْسِكَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِإِمَامِكَ‌»؛ برای فرماندهی سپاه، کسی را برگزین که خیرخواهی او برای خدا و پیامبر(ص) و امام تو بیشتر باشد.
  2. پاک‌دامن‌ترین و برجسته‌ترین افراد باشند: «أَنْقَاهُمْ جَيْباً وَ أَفْضَلَهُمْ حِلْماً»؛ افرادی که پاک‌دامن‌ترین و در متانت برجسته‌ترین کسان‌اند.
  3. دیر به خشم آیند و عذر پذیر باشند: «مِمَّنْ يُبْطِئُ عَنِ الْغَضَبِ وَ يَسْتَرِيحُ إِلَى الْعُذْرِ»؛ کسی که دیر به خشم آید و با شنیدن پوزشی آرام گیرد.
  4. رئوف و مهربان به ضعفا و قوی و نیرومند به زورمندان باشند: «وَ يَرْأَفُ بِالضُّعَفَاءِ وَ يَنْبُو عَلَى الْأَقْوِيَاءِ»؛ بر ناتوان رحمت آورد و با قدرتمندان با قدرت برخورد نماید.
  5. در برابر درشتی و خشونت خویشتن‌دار و در مقابل ضعف همراهان با صلابت باشند. «مِمَّنْ لَا يُثِيرُهُ الْعُنْفُ وَ لَا يَقْعُدُ بِهِ الضَّعْفُ»؛ درشتی، او را به تجاوز نکشاند و ناتوانی، او را از حرکت باز ندارد.

برای امر قضاوت کسانی را انتخاب کن که:

  1. از برترین افراد بوده و مراجعه‌های فراوان، آنها را در تنگنا قرار ندهد: «ثُمَّ اخْتَرْ لِلْحُكْمِ بَيْنَ النَّاسِ أَفْضَلَ رَعِيَّتِكَ فِي نَفْسِكَ مِمَّنْ لَا تَضِيقُ بِهِ الْأُمُورُ وَ لَا تُمَحِّكُهُ الْخُصُومُ»؛ از میان مردم برترین فرد را برای قضاوت انتخاب کن؛ کسانی که مراجعه فراوان، آنها را به ستوه نیاورد و برخورد مخالفان با یکدیگر، او را خشمناک نسازد.
  2. در اشتباه‌هایش پافشاری نکند و بازگشت به حق را دشوار نبیند: «وَ لَا يَتَمَادَى فِي الزَّلَّةِ وَ لَا يَحْصَرُ مِنَ الْفَيْ‌ءِ إِلَى الْحَقِّ إِذَا عَرَفَهُ»؛ در اشتباهاتش پافشاری نکند و بازگشت به حق پس از آگاهی برای او دشوار نباشد.
  3. طمع را از دل بیرون کرده و در فهم مطالب به اندک تحقیق اکتفا نکند: «وَ لَا تُشْرِفُ نَفْسُهُ عَلَى طَمَعٍ وَ لَا يَكْتَفِي بِأَدْنَى فَهْمٍ دُونَ أَقْصَاهُ»؛ طمع را از دل ریشه‌کن کند و در شناخت مطالب با تحقیقی اندک رضایت ندهد.
  4. از کسانی که در شبهات از همه محتاط‌تر، در یافتن و تمسک به حجت از همه مصرتر، در کشف امور از همه شکیباتر و در داوری از همه قاطع‌تر باشند. «وَ أَوْقَفَهُمْ فِي الشُّبُهَاتِ وَ آخَذَهُمْ بِالْحُجَجِ... وَ أَصْبَرَهُمْ عَلَى تَكَشُّفِ الْأُمُورِ وَ أَصْرَمَهُمْ عِنْدَ اتِّضَاحِ الْحُكْمِ»؛ و در شبهات، از همه بااحتیاط‌تر عمل کند و در یافتن دلیل، اصرار او از همه بیشتر باشد و در کشف امور از همه شکیباتر و پس از آشکار شدن حقیقت در داوری از همه برنده‌تر باشد.
  5. در برابر ستایش‌ها و چرب‌زبانی‌ها مقاوم‌تر باشد: «مِمَّنْ لَا يَزْدَهِيهِ إِطْرَاءٌ وَ لَا يَسْتَمِيلُهُ إِغْرَاءٌ»؛ کسی که ستایش فراوان، او را فریب ندهد و چرب‌زبانی، او را منحرف نسازد.

کارگزاران و مجریان دولتی را از افرادی برگزین که:

  1. باتجربه و با حیا باشند: «وَ تَوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَ الْحَيَاءِ»؛ برای کارهای دولتی، کسانی را برگزین که از تجربه و نجابت بهره‌مندند.
  2. از خاندان‌های ریشه‌دار و با سابقه نیک باشند: «مِنْ أَهْلِ الْبُيُوتَاتِ الصَّالِحَةِ وَ الْقَدَمِ فِي الْإِسْلَامِ الْمُتَقَدِّمَةِ فَإِنَّهُمْ أَكْرَمُ أَخْلَاقاً وَ أَصَحُّ أَعْرَاضاً وَ أَقَلُّ فِي الْمَطَامِعِ [إِشْرَافاً] إِشْرَاقاً وَ أَبْلَغُ فِي عَوَاقِبِ الْأُمُورِ نَظَراً»؛ از میان خانواده‌های پاکیزه که در مسلمانی سابقه درخشانی دارند انتخاب کن؛ زیرا اخلاق آنان گرامی‌تر و آبروی‌شان محفوظ‌تر و طمع‌ورزی‌شان کمتر و آینده‌نگری آنان بیشتر است.
  3. از کسانی که بزرگی و فراوانی کار او را درمانده و آشفته نکند: «وَ اجْعَلْ لِرَأْسِ كُلِّ أَمْرٍ مِنْ أُمُورِكَ رَأْساً مِنْهُمْ لَا يَقْهَرُهُ كَبِيرُهَا وَ لَا يَتَشَتَّتُ عَلَيْهِ كَثِيرُهَا»؛ برای هر یک از کارهایت سرپرستی برگزین که بزرگی کار بر او چیرگی نیابد و فراوانی کار او را در مانده نسازد.

همان‌گونه که پیامبر اکرم(ص) در راستای همین معیار به ابوذر - صحابه مخلص و صدیق - که درخواست امارت و منصبی کرده بود فرمود: «تو ضعیفی و این امانت است و در قیامت خزی و ندامت» و برای این که ابوذر ناراحت نشود فرمود: «من آن چه را برای خود دوست دارم، برای تو نیز دوست دارم [ولی به تو مسئولیت نمی‌دهم]»[۷۱]. ویژگی‌های فوق، از جمله نشان می‌دهد که در «حکومت علوی» برای هواخواهان و سوء‌پیشینه‌داران و عده‌ای که به دلیل مطامع شخصی یا گروهی خود را به ارکان حاکمیت نزدیک کرده و با ظاهرسازی، خود را افرادی کارا و موجه جلوه می‌دهند، هیچ جای گاهی وجود ندارد؛ لذا امیرمؤمنان(ع) در ابتدای خلافت الهی خود کوشیدند دستگاه اداری را از وجود انسان‌های ناشایست تصفیه کنند[۷۲]. از جمله این افراد - که سالیانی به ناحق بر بخشی از جامعه اسلامی چنگ تعدی انداخته بود و با انواع نیرنگ‌ها و خدعه‌ها موقعیت خود را تحکیم بافته می‌دید - «معاویة بن ابی‌سفیان» بود که حضرت او را از امارت شام عزل نمود.[۷۳]

پرهیز از هم‌سویی با خواص

در اندیشه امام علی(ع) خواص اغلب کسانی هستند که می‌کوشند به عنوان امین و حامی، خود را در سیاست‌گذاری‌ها و تصمیم‌گیری‌ها سهیم نموده و با به دست آوردن اعتماد و اطمینان حاکمان، بین آنان و توده مردم جدایی و شکاف ایجاد کنند. این افراد تلاش می‌کنند با هم‌سو نمودن فکر و اندیشه حاکمان و طرز نگرش آنها، با صلاح دید خود به بهره‌برداری و چپاول امکانات و ثروت ملی دست یازند، از این‌رو حضرت علی(ع) مالک را درباره این دسته افراد هشدار داده و می‌فرماید: همانا زمام‌دار را خواص و نزدیکانی است که خودخواه و چپاول‌گرند و در معاملات انصاف ندارند. پس بر توست که اسباب چنین خصلت‌هایی را ریشه‌کن کنی و به هیچ‌کدام از اطرافیان و خویشاوندانت زمینی واگذار مکن و به گونه‌ای با آنان رفتار کن که قرار دادی به سودشان منعقد نگردد که به مردم زیان رساند.[۷۴]؛

عادت خواص این است که تحمل عدالت را ندارند، خشنودی و رضایت خود را بر مصالح عموم مقدم می‌دانند و اگر در موردی، مطابق با رضایت عموم تصمیمی گرفته شود که خلاف خواست آنها باشد، به شکایت و کارشکنی می‌پردازند. امیرمؤمنان(ع) در بیان اوصاف آنها می‌فرماید: «ولَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الرَّعِيَّةِ أَثْقَلَ علَى الْوَالِي مَؤونَةً فِي الرَّخَاءِ، وأَقَلَّ مَعُونَةً لَهُ في الْبَلاءِ، وأَكْرَهَ لِلانْصَافِ، وأَسْأَلَ بِالالْحَافِ، وأَقَلَّ شُكْراً عِنْدَ الاعْطَاءِ، وأَبْطَأَ عُذْراً عِنْدَ الْمَنْعِ، وأَضْعَفَ صَبْراً عِنْدَ مُلِمَّاتِ الدَّهْر، مِن أَهْلِ الْخَاصَّةِ، وإِنَّمَا عِمَادُ الدِّينِ، وجِمَاعُ الْمُسْلِمِينَ، والْعُدَّةُ لِلاعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الامَّةِ، فَلْيَكُنْ صِغْوُك لَهُمْ، ومَيْلُك مَعَهُمْ»[۷۵]؛ خواص کسانی هستند که: ۱. از همه گران بارترند؛ ۲. در گرفتاری‌ها یاری‌شان کمتر است؛ ۳. به عدالت و انصاف بی‌رغبت‌اند؛ ۴. در برآورده شدن خواهش‌های خود اصرار می‌ورزند؛ ۵. در مقابل نعمت‌ها و بخشش‌ها ناسپاس هستند؛ ۶. عذرپذیری در آنها وجود ندارد؛ ۷. در سختی‌ها ناشکیبا و کم صبر و تحمل هستند. شایسته است که حاکم اسلامی، مصالح امت را بر رضایت این گروه ترجیح داده، حامی و پشتیبان ملت باشد و همیشه انبوه مردم را پشتوانه خود انگاشته، از تکیه زدن به توانایی‌های بی‌پایه خواص بپرهیزد.

امیرمؤمنان(ع) در خصوص توجه به خواسته‌های توده مردم و تأمین رضایت آنان در برابر گروه خواص، جهاتی را به مالک یادآور می‌شود: باید محبوب‌ترین کارها نزد تو اموری باشند که با حق و عدالت موافق‌تر و با رضایت توده مردم هم‌آهنگ‌تر است؛ چراکه خشم توده مردم، خشنودی خواص را بی‌اثر می‌سازد، اما خشم خواص بارضایت عموم جبران‌پذیر است... و این تنها توده مردم هستند که پایه دین و اجتماعات پرشور مسلمین و نیروهای ذخیره دفاعی در برابر دشمنان هستند. بنابراین باید گوش تو ویژه آنان و گرایش‌ات هم سری‌شان باشد.[۷۶]؛

باری پیام خدا محوری و حق‌گرایی در مدیریتی که حاکمیت قوانین الهی و ارزش سالاری و تلاش و کوشش صادقانه توأم با تمایل جدی در به‌کارگیری انسان‌های خود ساخته و شایسته و پرهیز از هم‌نوایی با تمایلات خواص اصل تلقی می‌شود، جز این نخواهد بود که آرمان‌های اصیل انسانی نظیر عدالت، توسعه و تکامل حقیقی، استقلال و آزادی و بالاخره نیل به حیات طیبه سامان‌پذیر بوده و به حکومتی هدفمند منجر خواهد شد که رسالت آن، پیشرفت در تمامی عرصه‌های دینی و دنیوی جامعه بوده باشد. از این رو، در حاکمیت علوی، حاکمان موظف‌اند که با سامان بخشیدن به مدیریت جامعه، بر اساس این اصول هفت‌گانه، نوید بخش پیشرفت و ترقی جامعه بوده و امت اسلامی را با تمام توان و با صلابت به خیر و سعادت رهبری کنند.[۷۷]

حقوق اجتماعی و سیاسی مردم بر حکومت

در این قسمت، به حقوق و وظایف حکومت در برابر مردم می‌پردازیم. همان طور که پیش‌تر گفتیم، برخی از وظایف، اصل است و به رابطه حاکم و مردم ارتباطی ندارد؛ یعنی حکومت آن وظایف را صرف نظر از چگونگی رابطه‌اش با مردم، باید به انجام برساند. بعضی از این وظایف به اقتصاد یا فرهنگ مربوط‌اند و بررسی آنها در اینجا، با توجه به جنبه اجتماعی یا سیاسی آنهاست و توضیح مقتضی در جای خود داده می‌شود. دیگر اینکه در سخنان امام علی(ع) به برخی از کارویژه‌های رهبری اشاره شده و در جای دیگر، بعضی از همان کارویژه‌ها درباره زمامداران نیز آمده است. در نتیجه، می‌توان همان کارویژه‌های رهبری را به زمامداران نیز سرایت داد. از این رو، بیان وظایف رهبر و زمامداران به طور مشترک آمده و جداگانه بحث نشده است.

برپا داشتن حدود الهی

از آنجا که محتوای دولت اسلامی را دین تشکیل می‌دهد، مرزو حدود، هنجارها و ارزش‌های آن را نیز مشخص می‌سازد و تجاوز از آن حدود، خسارت‌های سنگینی نه تنها به فرد، بلکه به جامعه وارد می‌کند. برپا داشتن حدود الهی یکی از اهداف و وظایفی است که حکومت با اجرای قاطع آنها، مانع از هم‌پاشیدگی، گسست، بحران‌زایی و تباهی جامعه می‌شود. از این رو، امام علی(ع) در خطبه ۱۳۱ فرمود: «وَ لَكِنْ... وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِكَ‌»؛ «بلکه... و آن حدود که مقرر داشته‌ای، جاری گردد». حضرت در خطبه ۱۰۵، خاستگاه وظایف را خدا می‌داند و سپس وظایف امام و پیشوا را بیان می‌دارد که یکی از آنها اقامه حدود بر مجرمان است: «إِنَّهُ لَيْسَ عَلَى الْإِمَامِ إِلَّا مَا حُمِّلَ مِنْ أَمْرِ رَبِّهِ... وَ إِقَامَةُ الْحُدُودِ عَلَى مُسْتَحِقِّيهَا»؛ «امام و پیشوا غیر از آنچه از طرف خدا مأمور است، وظیفه‌ای ندارد... و بر آن کس که مستحق کیفر است، اقامه حدود نماید». در اندیشه امام، باید حدود و قوانین الهی بر کسی که خلافی مرتکب شده، اجرا شود، بدون اینکه میان غنی و فقیر، توانا و ناتوان و آشنا و بیگانه تفاوتی گذاشته شود. حضرت، اجرای قوانین را حتی در مورد نزدیک‌ترین بستگان خود در صورت انحراف، جاری می‌داند و سوگند می‌خورد اگر فرزندش حسن(ع) نیز مرتکب خلافی شده بود، درباره او نیز حد جاری می‌کرد. چنین رفتار مساوات طلبانه‌ای، موجب ترس از مجازات می‌شود و از کج‌روی‌ها در جامعه می‌کاهد و همواره خرسندی مردم را در پی دارد.[۷۸]

ابلاغ در موعظه

علامه جعفری در معنای «ابلاغ در موعظه» می‌نویسد: این است که پند و اندرز با همه شرایطش تبلیغ شود و کمترین ابهامی، نه برای گوینده داشته باشد و نه برای شنونده. موقعیت برای وعظ مناسب باشد. حال مغزی و روانی شنونده مساعد و آماده پذیرش بوده باشد. گوینده به گفته خود ایمان داشته باشد و آن را از روی صدق و خلوص ابراز نماید[۷۹]. امیر مؤمنان، علی(ع) یکی از وظایف مهم رهبری را موعظه می‌داند و پیش از آن نیز به مردم سفارش می‌کند از شعله چراغ واعظی که خود وعظش را پذیرفته باشد، فروغ بگیرند و از آب زلال چشمه‌ای بکشند که از تیرگی و آلودگی تصفیه شده و پاک است: «أَيُّهَا النَّاسُ اسْتَصْبِحُوا مِنْ شُعْلَةِ مِصْبَاحٍ وَاعِظٍ مُتَّعِظٍ وَ امْتَاحُوا مِنْ صَفْوِ عَيْنٍ قَدْ رُوِّقَتْ مِنَ الْكَدَرِ»[۸۰]؛ «شما ای مردم! چراغ دل را از شعله گفتار گویندگان باعمل، روشن سازید. ظرف‌های خویش را از آب زلال چشمه‌هایی که از آلودگی‌ها پاک است، پرکنید».[۸۱]

خیرخواهی (نصیحت)

وظیفه مهم دیگری که امام پیش از هر وظیفه دیگر بیان می‌دارد، نصیحت مردم است. نصیحت، به خیرخواهی خالصانه و خالی از غل‌وغش گفته می‌شود؛ چراکه نصیحت در اصل به معنای «خلوص» است و به همین دلیل به عسل خالص «ناصح» می‌گویند. این واژه در مورد خدا، پیامبر، قرآن کریم، مردم، امام و امت به کار می‌رود و معنای آن در مورد مردم «همان برنامه‌ریزی کامل و همه‌جانبه برای پیشرفت و تعالی مردم در تمام جنبه‌های معنوی و مادی است؛ چراکه نخستین گام در خیرخواهی امت، چیزی جز برنامه‌ریزی صحیح نیست و به این ترتیب، امام و والی و زمامدار و رهبر در درجه نخست باید برنامه صحیح و جامعی را که تضمین و تأمین کننده منافع معنوی و مادی توده‌های مردم و سبب رسیدن به کمال مطلوب است، با حداقل ضایعات تنظیم کند»[۸۲]. از آنجا که اعضای جامعه (اعم از حاکم و مردم) پیوسته در ارتباط با یکدیگر هستند، دگرگونی در برخی از اعضا، سبب تغییر در دیگران می‌شود و همه افراد (جامعه) از دگرگونی تأثیر می‌پذیرند. خیرخواهی رهبر، گذشته از آنکه به نفع مردم است، به سود رهبر و حاکمان نیز می‌باشد و آنها از منافع آن بهره‌مند می‌شوند. خیرخواهی، پیوند زمامداران و مردمان را دوستانه و خیرخواهانه می‌کند و فاصله‌های میان ایشان را برطرف می‌سازد. نصیحت، جلوه رحمت و محبت است و همه در سایه آن از کجی‌ها جدا می‌شوند و به سوی هدایت ره می‌پویند. امام در خطبه ۱۰۵، دومین وظیفه را نصیحت بیان می‌کند و می‌فرماید: «وَ الِاجْتِهَادُ فِي النَّصِيحَةِ»؛ «و تلاش در خیرخواهی» در خطبه ۳۴ نیز نخستین حق مردم را، نصیحت عنوان نمود و فرمود: «فَأَمَّا حَقُّكُمْ عَلَيَّ فَالنَّصِيحَةُ»؛ «اما حق شما بر من، خیرخواهی شماست». بنابراین، هدایت و ارشاد مردم به دست رهبر و حاکم است. پس کسی که طبق شرایطی معین از سوی دین، رهبر جامعه مسلمانان شده، شایستگی ارشاد و هدایت مردم را دارد و باید آن را به صورت نیکو به جا آورد.[۸۳]

احیای سنت

در خطبه ۱۰۵، سومین وظیفه، احیای سنت ذکر شده است «وَ الْإِحْيَاءُ لِلسُّنَّةِ». منظور از سنت، همان سنت پیامبر اعظم(ص) است که محتوای صلاح و فساد زندگی انسان‌ها را در دو بعد مادی و معنوی بیان داشت. زنده نگه داشتن سنت پیامبر، به معنای زدودن سنت‌های غلط جاهلی، خرافه‌ها، بدعت‌ها و قانون‌گریزی است. هنگامی که امام علی(ع) به خلافت رسید، وظیفه خود را عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر اعلام کرد. ایشان در خطبه ۱۶۴ طی سخنانی فرمود: «فَاعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ عِبَادِ اللَّهِ عِنْدَ اللَّهِ إِمَامٌ عَادِلٌ هُدِيَ وَ هَدَى فَأَقَامَ سُنَّةً مَعْلُومَةً وَ أَمَاتَ بِدْعَةً مَجْهُولَةً وَ إِنَّ السُّنَنَ لَنَيِّرَةٌ لَهَا أَعْلَامٌ»؛ «بدان که بهترین مردم نزد خداوند، پیشوای دادگری است که خود هدایت یافته و مردم را هدایت کند. سنت شناخته شده را بر پای دارد و بدعت ناشناخته را بمیراند. سنت‌ها روشن است و نشانه‌هایش برپاست».[۸۴]

توزیع عادلانه در آمدها

یکی از عوامل مهم ایجاد طبقات اجتماعی و تشدید فاصله طبقاتی، برنامه‌های اقتصادی دولت در توزیع درآمدهاست. امیر مؤمنان، علی(ع) برای اینکه تبعیض را در توزیع درآمدها از بین ببرد، بر اساس روش و سنت پیامبر عمل کرد و کوشید درآمدها را به نسبت مساوی میان همه توزیع کند تا همگان بهره یکسانی از بیت المال و درآمدها دریافت دارند. از این رو فرمود یکی از فرمان‌های خدا به امام امت و رهبر، رساندن سهم‎های بیت المال به طبقات مردم است: «وَ إِصْدَارُ السُّهْمَانِ عَلَى أَهْلِهَا»[۸۵]؛ «و حق مظلومان را به آنها بازگرداند». همان‌گونه که در خطبه ۳۴ فرمود: «فَأَمَّا حَقُّكُمْ عَلَيَّ... وَ تَوْفِيرُ فَيْئِكُمْ عَلَيْكُمْ‌»؛ «اما حق شما بر من آن است که... بیت المال شما را در راه شما صرف کنم». «فیء» در کلام امام، اشاره به تمام اموال بیت المال است. معنای جمله آن است که وظیفه حاکم، قرار دادن اموال عمومی به طور کامل در اختیار نیازمندان و تمام صاحبان حق است حضرت این مسئله مهم را به کارگزاران خود در دیگر سرزمین‌های اسلامی نیز ابلاغ کرد تا روش پیامبر اجرا شود و تبعیض‌ها از میان رود و امور اقتصادی و معیشتی مردم سامان یابد.[۸۶]

آموزش مردم

حضرت امیر(ع) آموزش و بالا بردن سطح آگاهی مردم را از وظایفی می‌داند که بر عهده زمامدار است، نه امر شایسته‌ای که در صورت انجام آن، زمامدار میان مردم محبوب می‌شود. به این تکلیف در خطبه ۳۴ اشاره شده است: «فَأَمَّا حَقُّكُمْ عَلَيَّ... وَ تَعْلِيمُكُمْ كَيْلَا تَجْهَلُوا»؛ «اما حق شما بر من آن است که... تعلیمتان دهم تا از نادانی نجات یابید». اما در خطبه ۱۰۵ پس از شرح وظایف، مردم را به فراگیری دانش فرامی‌خواند که از معدن علوم، دانش استخراج کنند. مبارزه با نادانی و آموزش درست و سالم مردم، دامن فرهنگ عمومی جامعه را از آلودگی‌های خرافه‌پرستی‌ها پاک می‌گرداند و بستری مناسب برای تحقق اهداف دولت اسلامی فراهم می‌سازد. آموزش مردم در تمام جوانب اهمیت دارد، ولی دست‌کم می‌توان قدر متیقنی را در نظر گرفت که دولت اسلامی برای پایداری حکومت و زدودن نادانی باید به آن بپردازد و آن، آموزش مسائلی است که در هدایت آنان مؤثر است. این مطلب را از فرمایش امام علی(ع) می‌توان فهمید: «وَ عَلَى الْإِمَامِ أَنْ يُعَلِّمَ أَهْلَ وَلَايَتِهِ حُدُودَ الْإِسْلَامِ وَ الْإِيمَانِ»[۸۷]؛ «بر امام است که بر اهل ولایت خویش، حدود اسلام و ایمان را آموزش دهد».[۸۸]

تربیت مردم

امام علی(ع) آموزش و پرورش را از هم جدا می‌سازد و هر دو را از تکالیف زمامدار می‌داند؛ یعنی زمامدار، گذشته از آموزش و آگاهاندن مردم، باید در پرورش و تربیت آنان نیز بکوشد و راه و رسم زندگی درست را به آنان بیاموزد. این وظیفه را در خطبه ۳۴ بیان کرد: «فَأَمَّا حَقُّكُمْ عَلَيَّ... وَ تَأْدِيبُكُمْ كَيْمَا تَعْلَمُوا»؛ «اما حق شما بر من آن است که... تربیتتان کنم تا فراگیرید». امام در سخنانش، نتیجه آموزش را آگاهی و پیامد تربیت را پرورش صفات اخلاقی می‌داند. «در حالی که نتیجه تعلیم، گرچه آگاهی است، ولی نتیجه تأدیب، پرورش صفات اخلاقی است و نه مسئله آگاهی، ولی منظور امام این است که از آثار فضایل و زیان‌های رذایل آگاهی پیدا کنید تا فضایل را در وجود خود پیاده و با رذایل مبارزه کنید»[۸۹]. بنابراین، آموزش که تنها به آگاهی افراد می‌افزاید، در رسیدن انسان به کمال مطلوب کافی نیست و بر عهده زمامدار است که مردم را به فضیلت‌ها و رذیلت‌های اخلاقی آگاهی دهد و راه تربیت و رشد را بنمایاند و بسترهای آن را فراهم سازد، اسلام، آموزش تنها را کافی ندانسته، عمل را نیز بال دومی می‌داند که انسان به وسیله آن دو می‌تواند به پرواز درآید. علامه جعفری می‌نویسد: با نظر دقیق در سه حق (خیرخواهی، تعلیم و تربیت) به این نتیجه قطعی می‌رسیم که سیاست در اسلام، با سیاست‌های معمولی که در جوامع غیر اسلامی متداول است، قابل مقایسه نمی‌باشد؛ زیرا از حقوق سه‎گانه‌ای که بر عهده زمامدار دارد، معلوم می‌شود سیاست در اسلام، فقط برای تنظیم روابط مادی افراد جامعه نیست، بلکه این سیاست با کمال جدیت، پیشبرد روحی پیروان خود را هم در متن خود تضمین کرده است. این سیاست، زندگی مادی چند روزه فرزندان آدم را هدف خلقت انسان‌ها نمی‌داند که همه نیروهای خود را در راه تنظیم آن صرف نماید؛ بلکه هدف اعلایی را برای انسان‌ها اثبات می‌کند و «حیات معقول» را که تحقق یافتن آن هدف اعلا را به عهده می‌گیرد، به وجود می‌آورد. به همین جهت است که همه شئون حیاتی بشری مانند اخلاق و اقتصاد و علم و هنر و صنعت و مقررات و قوانین زندگی مادی را با یکدیگر متشکل و متحد می‌سازد. این تشکل و اتحاد که پاسخ‌گوی همه مشکلات و دردهای بشری است، به تربیت جدی احتیاج دارد که اعضای جامعه را بتواند آماده پذیرش چنین اتحاد و تشکل عظیم و ایدئال نماید[۹۰]. در عهدنامه به مالک اشتر می‌فرماید که نزدیکان خود را طوری پرورش ده که خیرخواه باشند، نه چاپلوس: «وَ الْصَقْ بِأَهْلِ الْوَرَعِ وَ الصِّدْقِ ثُمَّ رُضْهُمْ عَلَى أَلَّا يُطْرُوكَ وَ لَا يَبْجَحُوكَ بِبَاطِلٍ لَمْ تَفْعَلْهُ فَإِنَّ كَثْرَةَ الْإِطْرَاءِ تُحْدِثُ الزَّهْوَ وَ تُدْنِي مِنَ الْعِزَّةِ»[۹۱]؛ «به پرهیزکاران و راست‌گویان بپیوند، سپس از آنان بخواه تو را فراوان نستایند و به باطلی که مرتکب آن نشده‌ای، شادمانت ندارند؛ زیرا ستایش آمیخته به تملق، سبب خودپسندی شود و آدمی را به سرکشی وادارد».[۹۲]

برطرف کردن نیازهای مردم

وظیفه زمامدار، برآوردن نیازهای مردم است، ولی برخی از نیازها نیز وجود دارد که تنها از عهده رهبر یا زمامدار بر می‌آید و انجام آنها از عهده کارمندان جزء، بیرون است. امام علی(ع) در نامه ۵۳ منشور حکومتی را به مالک اشتر بیان می‌دارد و در بخشی از آن، یکی از وظایف زمامدار را برآوردن نیازهای مردم در سریع‌ترین فرصت می‌داند: «ثُمَّ أُمُورٌ مِنْ أُمُورِكَ لَا بُدَّ لَكَ مِنْ مُبَاشَرَتِهَا... وَ مِنْهَا إِصْدَارُ حَاجَاتِ النَّاسِ يَوْمَ وُرُودِهَا عَلَيْكَ بِمَا تَحْرَجُ بِهِ صُدُورُ أَعْوَانِكَ»؛ «سپس کارهایی است که باید خود به انجام دادنشان پردازی.... از آن جمله برآوردن نیازهای مردم است در روزی که بر تو عرضه می‌شوند، ولی دستیارانت در ادای آنها درنگ و گرانی می‌کنند». علامه جعفری در توضیح این عبارت، به سه مطلب مهم اشاره می‌کند:

  1. منظور از نیازها، تمام نیازهای مردم نیست؛ زیرا انجام تمام کارها از عهده یک نفر برنمی‌آید (تقسیم کار) و به ویژه که مدیریت جامعه، نیازمند اندیشه و تعقل عمیق است. پس منظور از نیازهای مردم، آنهایی است که پس از بررسی و تحقیق کارشناسان، برای چاره‌جویی به زمامدار ارجاع می‌شود.
  2. مقصود از رفع نیازهای مردم در همان روزی که به اطلاع زمامدار رسید، به معنای سریع‌ترین وقت است؛ یعنی زمامدار در نخستین فرصت مناسب و ممکن، با تدبر، به برآوردن نیازها تصمیم بگیرد و اقدام کند. گاهی معاونان زمامداران در رفع نیازها، سینه تنگی و اختلال درونی دارند و همواره می‌خواهند خودنمایی کنند، قدرت خود را به مردم بنمایانند، رشوه بگیرند یا در ساعت‌های معینی از کار دست بکشند. بنابراین، بر زمامدار لازم است آن‌گونه نیازها را بر آورد.
  3. همه معاونان، دستیاران و متصدیان مقام‌های مدیریت جامعه، مشمول این وظیفه هستند؛ زیرا ملاک این دست‌اندرکاران عبارت است از سرعت در برطرف ساختن نیازهای مردم، بدون اختصاص به زمان و مکان و محیط و مقام و اداره‌ای مخصوص[۹۳].[۹۴]

منابع

پانویس

  1. کریمی والا، محمد رضا، وظایف متقابل مردم و حکومت در حاکمیت علوی ص ۱۹.
  2. «فَلَا تُطَوِّلَنَّ احْتِجَابَكَ عَنْ رَعِيَّتِكَ فَإِنَّ احْتِجَابَ الْوُلَاةِ عَنِ الرَّعِيَّةِ شُعْبَةٌ مِنَ الضِّيقِ وَ قِلَّةُ عِلْمٍ بِالْأُمُورِ وَ الِاحْتِجَابُ يَقْطَعُ عَنْهُمْ عِلْمَ مَا احْتَجَبُوا دُونَهُ فَيَصْغُرُ عِنْدَهُمُ الْكَبِيرُ وَ يَعْظُمُ الصَّغِيرُ وَ يَقْبُحُ الْحَسَنُ وَ يَحْسُنُ الْقَبِيحُ وَ يُشَابُ الْحَقُّ بِالْبَاطِلِ» نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  3. «وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ... وَ لْيَكُنْ أَبْعَدَ رَعِيَّتِكَ مِنْكَ وَ أَشْنَأَهُمْ عِنْدَكَ أَطْلَبُهُمْ لِمَعَايِبِ النَّاسِ فَإِنَّ فِي النَّاسِ عُيُوباً الْوَالِي أَحَقُّ مَنْ سَتَرَهَا... فَإِنَّ السَّاعِيَ غَاشٌ وَ إِنْ تَشَبَّهَ بِالنَّاصِحِينَ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  4. «واجْعَلْ لِنَفْسِك فِيمَا بَيْنَك وبَيْنَ اللَّه أَفْضَلَ تِلْك الْمَوَاقِيتِ، وأَجْزَلَ تِلْك الأقْسَامِ، وإِنْ كَانَتْ كُلُّهَا لِلَّهِ، إِذَا صَلَحَتْ فِيهَا النِّيَّةُ، وسَلِمَتْ مِنْهَا الرَّعِيَّةُ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  5. «وَ إِيَّاكَ وَ الْمَنَّ عَلَى رَعِيَّتِكَ بِإِحْسَانِكَ أَوِ التَّزَيُّدَ فِيمَا كَانَ مِنْ فِعْلِكَ أَوْ أَنْ تَعِدَهُمْ فَتُتْبِعَ مَوْعِدَكَ بِخُلْفِكَ فَإِنَّ الْمَنَّ يُبْطِلُ الْإِحْسَانَ وَ التَّزَيُّدَ يَذْهَبُ بِنُورِ الْحَقِّ وَ الْخُلْفَ يُوجِبُ الْمَقْتَ عِنْدَ اللَّهِ وَ النَّاسِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  6. نهج البلاغه، حکمت ۱۰۱.
  7. «فَإِنْ شَكَوْا ثِقَلًا أَوْ عِلَّةً أَوِ انْقِطَاعَ شِرْبٍ أَوْ بَالَّةٍ أَوْ إِحَالَةَ أَرْضٍ اغْتَمَرَهَا غَرَقٌ أَوْ أَجْحَفَ بِهَا عَطَشٌ خَفَّفْتَ عَنْهُمْ بِمَا تَرْجُو أَنْ يَصْلُحَ بِهِ أَمْرُهُمْ وَ لَا يَثْقُلَنَّ عَلَيْكَ شَيْ‌ءٌ خَفَّفْتَ بِهِ الْمَئُونَةَ عَنْهُمْ فَإِنَّهُ ذُخْرٌ يَعُودُونَ بِهِ عَلَيْكَ فِي عِمَارَةِ بِلَادِكَ وَ تَزْيِينِ وِلَايَتِكَ مَعَ اسْتِجْلَابِكَ حُسْنَ ثَنَائِهِمْ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  8. نهج البلاغه، نامه ۲۵.
  9. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  10. «فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ يَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ وَ يُؤْتَى عَلَى أَيْدِيهِمْ فِي الْعَمْدِ وَ الْخَطَإِ فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِكَ وَ صَفْحِكَ مِثْلِ الَّذِي تُحِبُّ وَ تَرْضَى أَنْ يُعْطِيَكَ اللَّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ... وَ لَا تَنْدَمَنَّ عَلَى عَفْوٍ وَ لَا تَبْجَحَنَّ بِعُقُوبَةٍ وَ لَا تُسْرِعَنَّ إِلَى بَادِرَةٍ وَجَدْتَ مِنْهَا مَنْدُوحَةً وَ لَا تَقُولَنَّ إِنِّي مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ فَإِنَّ ذَلِكَ إِدْغَالٌ فِي الْقَلْبِ وَ مَنْهَكَةٌ لِلدِّينِ وَ تَقَرُّبٌ مِنَ الْغِيَرِ... وَ لَيْسَ شَيْ‌ءٌ أَدْعَى إِلَى تَغْيِيرِ نِعْمَةِ اللَّهِ وَ تَعْجِيلِ نِقْمَتِهِ مِنْ إِقَامَةٍ عَلَى ظُلْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ يَسْمَعُ دَعْوَةَ الْمُضْطَهَدِينَ وَ هُوَ لِلظَّالِمِينَ بِالْمِرْصَادِ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  11. نهج البلاغه، نامه ۳۱.
  12. نهج البلاغه، نامه ۴۶.
  13. کریمی والا، محمد رضا، وظایف متقابل مردم و حکومت در حاکمیت علوی ص ۲۰-۲۷.
  14. علی رضائیان، اصول مدیریت، ص۳.
  15. محمد دشتی، امام علی(ع) و مدیریت اسلامی، ص۸۲۰.
  16. علی رضائیان، اصول مدیریت، ص۴.
  17. محمدی ری‌شهری، موسوعة الامام علی بن ابی طالب(ع)، ج۴، ص۲۳۰.
  18. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۵.
  19. نهج البلاغه، خطبه ۳۳.
  20. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  21. محمدی ری‌شهری، موسوعة الامام علی بن ابی طالب(ع)، ج۴، ص۱۲۹.
  22. نهج البلاغه، نامه ۷۰.
  23. کریمی والا، محمد رضا، وظایف متقابل مردم و حکومت در حاکمیت علوی ص ۲۸.
  24. نهج البلاغه، خطبه ۴۱.
  25. نهج البلاغه، خطبه ۲۰۰.
  26. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۷: «لَوْ لَاأَنَّ الْمَكْرَ وَ الْخَدِيعَةَ فِي النَّارِ لَكُنْتُ أَمْكَرَ النَّاسِ»؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۴۱، ص۱۰۹.
  27. نهج البلاغه، خطبه ۱۰۸.
  28. کریمی والا، محمد رضا، وظایف متقابل مردم و حکومت در حاکمیت علوی ص ۳۰.
  29. القاضی النعمان المغربی، دعائم الاسلام، ج۲، ص۴۴۲؛ حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۸، ص۷.
  30. القاضی النعمان المغربی، دعائم الاسلام، ج۲، ص۴۴۲.
  31. ابی‌یعلی الموصلی، مسند، ج۱۲، ص۱۴۶.
  32. ر.ک: محمدی ری‌شهری، موسوعة الامام علی بن ابی طالب(ع)، ج۲، ص۲۶۲.
  33. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  34. «از شکیبایی و نماز یاری بجویید و بی‌گمان این کار جز بر فروتنان دشوار است» سوره بقره، آیه ۴۵.
  35. ر.ک: ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۸۹؛ محمدرضا حکیمی، الحیاة، ترجمه احمد آرام، ج۲، ص۷۱۴.
  36. کریمی والا، محمد رضا، وظایف متقابل مردم و حکومت در حاکمیت علوی ص ۳۲.
  37. ر.ک: نهج البلاغه، نامه‌های ۲۰، ۴۰، ۴۱ و ۴۳ و ۴۴–۴۵.
  38. «ثُمَّ انْظُرْ فِي أُمُورِ عُمَّالِكَ فَاسْتَعْمِلْهُمُ اخْتِبَاراً... ثُمَّ تَفَقَّدْ أَعْمَالَهُمْ وَ ابْعَثِ الْعُيُونَ مِنْ أَهْلِ الصِّدْقِ وَ الْوَفَاءِ عَلَيْهِمْ فَإِنَّ تَعَاهُدَكَ فِي السِّرِّ لِأُمُورِهِمْ حَدْوَةٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِعْمَالِ الْأَمَانَةِ وَ الرِّفْقِ بِالرَّعِيَّةِ وَ تَحَفَّظْ مِنَ الْأَعْوَانِ فَإِنْ أَحَدٌ مِنْهُمْ بَسَطَ يَدَهُ إِلَى خِيَانَةٍ اجْتَمَعَتْ بِهَا عَلَيْهِ عِنْدَكَ أَخْبَارُ عُيُونِكَ اكْتَفَيْتَ بِذَلِكَ شَاهِداً فَبَسَطْتَ عَلَيْهِ الْعُقُوبَةَ فِي بَدَنِهِ وَ أَخَذْتَهُ بِمَا أَصَابَ مِنْ عَمَلِهِ ثُمَّ نَصَبْتَهُ بِمَقَامِ الْمَذَلَّةِ وَ وَسَمْتَهُ بِالْخِيَانَةِ وَ قَلَّدْتَهُ عَارَ التُّهَمَةِ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  39. کریمی والا، محمد رضا، وظایف متقابل مردم و حکومت در حاکمیت علوی ص ۳۴.
  40. رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «پروردگارا! و در میان آنان از خودشان پیامبری را که آیه‌هایت را برای آنها می‌خواند و به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی می‌آموزد و به آنها پاکیزگی می‌بخشد، برانگیز! بی‌گمان تویی که پیروزمند فرزانه‌ای» سوره بقره، آیه ۱۲۹؛ سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ بِمَا أَشْرَكُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَبِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِينَ «به زودی در دل کافران بیم خواهیم افکند زیرا برای خداوند چیزی را شریک قرار می‌دهند که (خداوند) حجّتی بر آن فرو نفرستاده است و سرای آنان دوزخ است و سرای ستمکاران، بد (جایگاهی) است» سوره آل عمران، آیه ۱۵۱؛ هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ «اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره جمعه، آیه ۲.
  41. رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «پروردگارا! و در میان آنان از خودشان پیامبری را که آیه‌هایت را برای آنها می‌خواند و به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی می‌آموزد و به آنها پاکیزگی می‌بخشد، برانگیز! بی‌گمان تویی که پیروزمند فرزانه‌ای» سوره بقره، آیه ۱۲۹؛ سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ بِمَا أَشْرَكُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَبِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِينَ «به زودی در دل کافران بیم خواهیم افکند زیرا برای خداوند چیزی را شریک قرار می‌دهند که (خداوند) حجّتی بر آن فرو نفرستاده است و سرای آنان دوزخ است و سرای ستمکاران، بد (جایگاهی) است» سوره آل عمران، آیه ۱۵۱.
  42. فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ «پس پند بده که تنها تو پند دهنده‌ای» سوره غاشیه، آیه ۲۱.
  43. وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ «و بار (تکلیف)‌های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمی‌دارد» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
  44. يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ «آنان را به نیکی فرمان می‌دهد و از بدی باز می‌دارد» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
  45. وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ «و چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام می‌گرداند» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
  46. خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ «از دارایی‌های آنان زکاتی بردار که با آن آنها را پاک می‌داری و پاکیزه می‌گردانی و برای آنها (به نیکی) دعا کن که دعای تو (مایه) آرامش آنان است و خداوند شنوایی داناست» سوره توبه، آیه ۱۰۳.
  47. يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَفْقَهُونَ «ای پیامبر! مؤمنان را به کارزار برانگیز، اگر از شما بیست تن شکیبا باشند بر دویست تن پیروز می‌گردند و اگر از شما صد تن باشند بر هزار تن از کافران پیروز می‌شوند زیرا آنان گروهی هستند که درنمی‌یابند» سوره انفال، آیه ۶۵.
  48. قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا «شب را- جز اندکی- بپای خیز» سوره مزمل، آیه ۲؛ وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا «و پاره‌ای از شب را بدان (نماز شب) بیدار باش که (نمازی) افزون برای توست باشد که پروردگارت تو را به جایگاهی ستوده برانگیزد» سوره اسراء، آیه ۷۹.
  49. يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  50. وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ كُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقًا قَالُوا هَذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا وَلَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِيهَا خَالِدُونَ «و به کسانی که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند نوید ده که بوستان‌هایی خواهند داشت که جویبارهایی از بن آنها روان است. هرگاه میوه‌ای از آن بوستان‌ها روزی آنان گردد، می‌گویند این همان است که از پیش روزی ما شده بود و همانند آن برای آنان آورده می‌شود و آنها در آن همسرانی پاکیزه دارند و در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۵.
  51. أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا فَآوَى * وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَى «آیا یتیمت نیافت و در پناه گرفت؟ * و تو را گم‌گشته یافت و راه نمود» سوره ضحی، آیه ۶-۷.
  52. وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ «و نعمت پروردگارت را باز گوی!» سوره ضحی، آیه ۱۱.
  53. وَإِنَّ كُلًّا لَمَّا لَيُوَفِّيَنَّهُمْ رَبُّكَ أَعْمَالَهُمْ إِنَّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ خَبِيرٌ «و بی‌گمان پروردگارت (پاداش) کارهای هر یک از آنان را تمام خواهد داد که او از آنچه انجام می‌دهند آگاه است» سوره هود، آیه ۱۱۱.
  54. وَتَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ «و بر آن پیروزمند بخشاینده توکل کن» سوره شعراء، آیه ۲۱۷.
  55. وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ «و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
  56. فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل می‌بودی از دورت می‌پراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
  57. لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری می‌کند؛ بی‌گمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵.
  58. لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا «بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد می‌کند» سوره احزاب، آیه ۲۱.
  59. قُمْ فَأَنْذِرْ «برخیز و هشدار بده!» سوره مدثر، آیه ۲.
  60. نهج البلاغه، نامه ۴۷.
  61. نهج البلاغه، حکمت ۳۶۳.
  62. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  63. نهج البلاغه، نامه ۳۱.
  64. ابن‌شعبه حرانی، تحف‌العقول، ترجمه کمره‌ای، ص۲۰۷، قصار ۵۶.
  65. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  66. کریمی والا، محمد رضا، وظایف متقابل مردم و حکومت در حاکمیت علوی ص ۳۵.
  67. صحیح مسلم، ج۳، حدیث ۱۶۵۲.
  68. ابن قتیبه دینوری، الامامة والسیاسة المعروف بتاریخ الخلفاء، ج۱، ص۷۱.
  69. ر.ک: صمصام الدین قوامی، مدیریت از منظر کتاب و سنت، ص۱۲۹.
  70. محمدی ری‌شهری، موسوعة الامام علی بن ابی طالب(ع)، ج۴، ص۱۵۱.
  71. «عَنْ أَبِي ذَرٍّ أَنَّ النَّبِيَّ(ص) قَالَ: يَا بَا ذَرٍّ إِنِّي أُحِبُّ لَكَ مَا أُحِبُّ لِنَفْسِي إِنِّي أَرَاكَ ضَعِيفاً فَلَا تَأَمَّرَنَّ عَلَى اثْنَيْنِ وَ لَا تَوَلَّيَنَ مَالَ يَتِيمٍ‌»؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۲، ص۴۰۶.
  72. در تاریخ یعقوبی در مورد عزل کارگزاران عثمان به دست علی(ع) چنین آمده است: عزل علي عمال عثمان على البلدان خلا أبي موسى الأشعري، كلمه فيه الأشتر فأقره؛ احمد بن ابی‌یعقوب المعروف بالیعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۹.
  73. کریمی والا، محمد رضا، وظایف متقابل مردم و حکومت در حاکمیت علوی ص ۳۹.
  74. «إِنَّ لِلْوَالِي خَاصَّةً وَ بِطَانَةً فِيهِمُ اسْتِئْثَارٌ وَ تَطَاوُلٌ وَ قِلَّةُ إِنْصَافٍ فِي مُعَامَلَةٍ فَاحْسِمْ مَادَّةَ أُولَئِكَ بِقَطْعِ أَسْبَابِ تِلْكَ الْأَحْوَالِ وَ لَا تُقْطِعَنَّ لِأَحَدٍ مِنْ حَاشِيَتِكَ وَ حَامَّتِكَ قَطِيعَةً وَ لَا يَطْمَعَنَّ مِنْكَ فِي اعْتِقَادِ عُقْدَةٍ تَضُرُّ بِمَنْ يَلِيهَا مِنَ النَّاسِ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  75. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  76. «وَ لْيَكُنْ أَحَبَّ الْأُمُورِ إِلَيْكَ أَوْسَطُهَا فِي الْحَقِّ وَ أَجْمَعُهَا لِطَاعَةِ الرَّبِّ وَ رِضَى الْعَامَّةِ فَإِنَّ سَخَطَ الْعَامَّةِ يُجْحِفُ بِرِضَى الْخَاصَّةِ وَ إِنْ سَخَطَ الْخَاصَّةِ يَحْتَمِلُ رِضَى الْعَامَّةِ... وَ إِنَّمَا عَمُودُ الدِّينِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِينَ وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ فَلْيَكُنْ صِغْوُكَ لَهُمْ وَ مَيْلُكَ مَعَهُمْ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  77. کریمی والا، محمد رضا، وظایف متقابل مردم و حکومت در حاکمیت علوی ص ۴۵.
  78. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۹۵.
  79. محمدتقی جعفری، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج۱۸، ص۲۶۱، ۲۶۲.
  80. نهج البلاغه، خطبه ۱۰۵.
  81. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۹۶.
  82. ناصر مکارم شیرازی، پیام امام امیرالمؤمنین، ج۲، ص۳۴۵.
  83. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۹۷.
  84. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۹۸.
  85. نهج البلاغه، خطبه ۱۰۵.
  86. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۹۸.
  87. جمال الدین محمد خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج۴، ص۳۱۸.
  88. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۹۹.
  89. ناصر مکارم شیرازی، پیام امام امیرالمؤمنین، ج۲، ص۳۴۷.
  90. محمد تقی جعفری، ترجمه و شرح البلاغه، ج۹، ص۳۶، ۳۷.
  91. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  92. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۱۰۰.
  93. ر.ک: محمد تقی جعفری، حکم اصول سیاسی اسلام، ص۲۴۶، ۲۴۷.
  94. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۱۰۲.