ولایت فقیه در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی
ولایت فقیه به معنای حاکمیت فقیه جامعالشرایط بر جامعه اسلامی از مهمترین و اساسیترین موضوعات در عصر غیبت بوده است که پس از غیبت امام دوازدهم (ع) مطرح شده است. این موضوع پیشینه علمی و عملی دارد، از بُعد عملی به زمان حضرات معصومین (ع) میرسد که افرادی مانند مالک اشتر را برای ولایت در سرزمینی انتخاب میکردند و از بُعد علمی به زمان علمای سلف همچون شیخ مفید و محقق کرکی و ضرورت این مسأله بدین جهت است که حضور کامل دین در جامعۀ انسانی در گرو برپایی حکومت اسلامی است.
منشأ مشروعیت ولایت فقیه امری الهی بوده و به نصب عام است، هرچند مقبولیت مردمی شرط اعمال ولایت در جامعه است. برای اثبات ولایت فقیه ادله مختلف عقلی مانند: لزوم رهبری شایسته برای اداره حکومت اسلامی؛ استمرار جریان امامت و ادله نقلی مانند مفهوم برخی آیات مانند: آیه اولی الامر و روایاتی همچون: حدیث و اما الحوادث الواقعه؛ مقبوله عمر بن حنظله؛ روایت اللهم ارحم خلفائی ... و سیره معصومان (ع) مورد استناد قرار گرفته است. ولی فیه دارای شرایطی همچون بلوغ، عقل، ایمان، عدالت، مرد بودن، اجتهاد اعلمیّت، تدبیر و مدیریت است.
معناشناسی
ولایت از ریشه «ولی»، در اصل به معنای قرب و نزدیکی است که هم با کسر واو و هم با فتح آن به کار رفته است[۱]. برای ولایت معانی چندی بیان شده است، از جمله سرپرستی و سلطنت[۲]. به گفته برخی ولایت با سه عنصر تدبیر، قدرت و فعل همراه است[۳].
واژه ولایت و ولیّ در علوم مختلف مانند عرفان[۴]، کلام[۵] و فقه کاربرد دارند. ولایت در فقه به همان معنای لغوی تسلّط و سرپرستی بر شخص یا چیزی به کار رفته است[۶] و از ولایت برای افراد متعددی سخن گفته شده که یکی از آنان فقیه است[۷]. تعریف دقیق از ولایت فقیه، زعامت و رهبری فقیه در اداره امور جامعه است. این تعریف از گفتار برخی که شأن و وظایف والیان و حاکمان را برای ولیّ فقیه ثابت دانستهاند قابل برداشت است[۸].
به نظر امام خمینی ولایت فقیه به معنای حکومت، اداره کشور و اجرای قوانین شرع است. این ولایت، امری قراردادی و اعتباری است، نه از نوع ولایت تکوینی الهی که در میان عرفا و برخی فیلسوفان معروف است[۹].[۱۰]
پیشینه
در اندیشه سیاسی، نظریات مختلفی از فیلسوفان درباره حق حاکمیت و ویژگیهای حاکمان گزارش شده است[۱۱]. در قرآن کریم آیاتی در زمینه حاکمیت رسول اکرم (ص) و لزوم اطاعت از ایشان وجود دارد[۱۲]. با توجه به آیات صریح قرآن درباره اصل ولایت رسول خدا (ص)، میان مسلمانان اختلافی نبوده است؛ اما پس از رحلت ایشان، درباره نصب و تعیین رهبر جامعه دچار اختلاف و انشعاب شدند. اهل سنت با انکار یا چشمپوشی یا توجیه دلایل نقلی و عقلی و شواهد تاریخی، این را نپذیرفتند که پیامبر (ص) فرد خاصی را برای رهبری جامعه تعیین کرده باشد، بلکه آن را حق و تکلیفی واگذار شده به امّت تلقی کردند[۱۳]. به باور برخی از آنان هر حاکم و صاحب قدرتی در جامعه ـ هرچند مستبد و ظالم باشد ـ مصداق «اولیالامر» بوده و اطاعت از او واجب است[۱۴]. این در حالی است که اندیشمندان شیعه با استناد به ادله مختلف عقلی و نقلی، جانشینی پیامبر اکرم (ص)، ولایت و حاکمیت بر جامعه اسلامی را برای امیرمؤمنان (ع) و دیگر امامان معصوم (ع) اثبات کردهاند و آن را امری الهی و در ادامه ولایت رسول خدا (ص) دانستهاند[۱۵].
در دوران حضور معصومان (ع)، شیعیان درباره رهبری جامعه، از نگاه نظری با مشکلی مواجه نبودند؛ هرچند در عرصه عملی، جامعه اسلامی به غیر از مدتی کوتاه، از ولایت همه جانبه ائمه (ع) محروم بوده است. به گفته امام خمینی امامان معصوم (ع) مانند امام صادق (ع) از سالها پیش طرح عظیم حکومت اسلامی را برای مذهب تشیع پیریزی کردند؛ هرچند برای خودشان چنین امری امکان نداشت[۱۶]؛ چنانکه در برخی روایات، فقها جانشینان معصومان (ع) معرفی شدهاند که در حوادث پیشآمده باید به آنان مراجعه کرد[۱۷]. فقها در عصر غیبت باتوجه به دلایل موجود در طول تاریخ، به افتا و قضاوت اقدام کردهاند و اختلافی در این زمینه دیده نمیشود؛ البته در جواز اجرای حدود در عصر غیبت اختلاف نظر وجود داشته که نظر بسیاری بر جواز اجرای آن است[۱۸].
از این گذشته فقها در ابواب مختلفی مانند نماز جمعه، زکات، جهاد، امربه معروف و نهی از منکر، به اصل موضوع ولایت فقیه توجه کردهاند[۱۹]. در این میان مسئله نیابت عامه از امام معصوم (ع) و جواز تصدی حکومت توسط فقها در عصر غیبت محل بحث و نظر بوده است. به علت فراهم نبودن شرایط آن فقها طی قرون به جز طرح برخی از مسائل و فتاوا، به طور گسترده به آن نپرداختهاند؛ اما با گذشت زمان و افزایش نقش اجتماعی فقیهان در سدههای اخیر، این موضوع مورد توجه فقیهان واقع شده است[۲۰]. در این دوران، فقها در برخی امور حکومتی دخالت کردهاند؛ مانند دخالتهای گسترده محقق کرکی در امور حکومتی از جمله اصلاح قوانین و اجرای حدود و تعزیرات به گونهای که حتی شاه طهماسب خود را فرمانبر او میدانست[۲۱] و اذن جعفر کاشف الغطاء به فتحعلی شاه قاجار در تجهیز لشکر و فرماندهی جنگ[۲۲].
به نظر میرسد نخستین فقیهانی که به صورت گسترده و مبسوط این موضوع را بررسی جامع کردهاند، ملااحمد نراقی[۲۳] و "میر عبدالفتاح مراغی"[۲۴] هستند. محمد حسن نجفی، معروف به صاحب جواهر هم در مواردی به این بحث پرداخته است[۲۵]، فقیهانی مانند محمد رسول کاشانی و فاضل دربندی به صورت مستقل رسالههایی در اینباره تألیف کردند[۲۶]. شیخ مرتضی انصاری بحث ولایت فقیه را در کتاب بیع المکاسب، ضمن شرایط متعاقدین بررسی کرده است[۲۷]. فقیهان بعدی نیز این روش را کمابیش پذیرفتهاند.
نخستین اثر امام خمینی در اینباره که بیشتر به ابعاد اجتماعی و سیاسی توجه کرده، کشف اسرار (۱۳۲۲ش) است. ایشان سپس در رساله الاجتهاد و التقلید در سال ۱۳۲۹ و در کتاب فتوایی خود تحریر الوسیله در سال ۱۳۴۳ در خاتمه کتاب امر به معروف و نهی از منکر[۲۸] و پس از آن با تفصیل کامل در سیزده جلسه درسی در سال ۱۳۴۸ در ضمن مباحث بیع، ولایت فقیه را از جنبه فقهی بررسی کرده است[۲۹]. این مجموعه مباحث، با عنوان ولایت فقیه نیز در همان سال در مجموعهای جداگانه گردآوری و منتشر شد. مطالب این کتاب تأثیر فراوانی بر جامعه علمی حوزوی و نیز گروههای سیاسی پیش از انقلاب[۳۰] و پس از آن داشت و آثار فراوانی در بررسی و تبیین آن نگاشته شد. امام خمینی همین مباحث را در کتاب البیع نیز آورده است[۳۱]. همچنین پیش از آن امام خمینی در المکاسب المحرمه درباره ولایت جائر و حکم قبول ولایت از طرف او با تفصیل بحث کرده است[۳۲]. ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سخنان و پیامهای متعددی از جمله طی ماههایی که قانون اساسی در مجلس خبرگان در دست بررسی بود ابعاد مختلف ولایت فقیه را مورد توجه قرار داد و به تبیین و دفاع از آن پرداخت[۳۳]. در پی تلاشهای امام خمینی و بسیاری از اندیشمندان و انقلابیان و حمایت مردم، اصل ولایت فقیه یکی از اصول قانون اساسی قرار داده شد. این بحث در چارچوب فقه سیاسی همچنان مورد توجه محافل علمی و سیاسی است.[۳۴]
ولایت فقیه موضوعی کلامی
بعد کلامی ولایت فقیه با مسئله امامت گره خورده است؛ زیرا اگر مسئله ولایت فقیه از همان زاویهای که به مسئله امامت نگاه میشود، مطرح گردد، بعد کلامی آن آشکار گردیده، همانند مسئله امامت، مبحثی کلامی تلقی خواهد شد؛ اما این سؤال مطرح است که چرا شیعه بحث امامت را مسئلهای کلامی میداند؟ پاسخ آن است که شیعه امامت را همانند نبوت مربوط به فعل الله میداند و مسئله امامت را نیز همچون ارسال رسل، در قلمرو فعل الهی قرار میدهد و به این سؤالات که آیا خداوند پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) کسانی را برای هدایت امت تعیین کرده است و آیا نصب امام بر خداوند واجب میباشد، پاسخ مثبت میدهد.
بنابراین، اگر مسئله ولایت فقیه را در امتداد ولایت معصومان ببینیم و پرسش از انتصاب فقیه عادل به ولایت را - همچون انتصاب امام معصوم به ولایت و امامت - از زاویه فعل الهی بحث کنیم، این بحث کلامی خواهد بود.
امام خمینی از زمره فقیهانی است که به مسئله ولایت فقیه از منظر کلامی نگریست. ایشان بر این نکته اصرار میورزد که نفس ادلهای که نصب امام معصوم را اقتضا میدارد و در باب امامت به آنها استشهاد میشود، در زمان غیبت نیز نصب والی و تشکیل حکومت را اقتصا میکند: "همان دلایلی که لزوم امامت پس از نبوت را اثبات میکند عیناً لزوم حکومت در دوران غیبت ولی عصر (ع) را در بر دارد. آیا از خداوند حکیم معقول است که امت اسلامی را رها کند و تکلیف آنها را تعیین نکند؟ آیا خداوند حکیم به هرج و مرج و اختلال در نظام امت اسلامی راضی است؟"[۳۵].
آیتالله جوادی آملی نیز در زمینه تطور و تکامل نظریه ولایت فقیه قائل است که اوج تکامل نظریه ولایت فقیه توسط امام خمینی صورت گرفت؛ زیرا ایشان بود که این مسئله را در علم کلام مطرح کرد و از دیدگاه کلامی به فقه نگریست: "... ایشان امام خمینی کاری را که در محور فقه انجام دادند، این بود که دست «ولایت فقیه» را که تا آن زمان مظلوم واقع شده بود و در محدوده مسائل فرعی محبوس بود، گرفتند و از قلمرو فقه بیرون آوردند و در جایگاه اصلی خود یعنی علم کلام نشاندند و سپس این مسئله را با براهین عقلی و کلامی شکوفا ساختند. به نحوی که بر همه مسائل فقه سایه افکند و نتایج فراوانی به بار آورد که یکی پس از دیگری شاهد آن بودیم"[۳۶].
ایشان در خصوص جایگاه کلامی ولایت فقیه مینویسد: "هنگامی که «ولایت فقیه» به عنوان یک مسئله کلامی و در قلمرو علم کلام مطرح شد و روشن گردید که تعیین ولی و سرپرست جامعه اسلامی مربوط به فعل خداوند است، این کلام فقه را مشروب میکند و بر آن سایه میافکند و آنگاه است که انسان، سراسر فقه را با دیدگاه کلام مینگرد"[۳۷].[۳۸]
استمرار ولایت ائمه
به نظر امام خمینی، ولایت فقیه، در چارچوب ولایت خدا قرار دارد و در مقابل آن، ولایت طاغوت قرار دارد. اگر ولایت فقیه در کار نباشد، ولایت طاغوت برقرار خواهد بود؛ زیرا ولایت به طور کلی یا ولایت خداست، یا ولایت طاغوت. اگر حاکمیت با امر خدا نباشد، حاکمیت طاغوت خواهد بود و مشروعیت رئیس جمهور، با نصب فقیه، تحقق مییابد و اگر نصب ولی فقیه یا به عبارت دیگر تنفیذ آراء توسط ولی فقیه صورت نگیرد، ریاست او نامشروع بوده و مصداق طاغوت خواهد بود و اطاعت از او، اطاعت از طاغوت است و وارد شدن در حوزه او وارد شدن در حوزه طاغوت است. از دیدگاه ایشان کسانی که ولایت فقیه را فاجعه میدانند، در حقیقت اسلام را فاجعه میدانند؛ زیرا ولایت فقیه، تَبَع اسلام است. به نظر امام، آن عده از نمایندگان مجلس که با ولایت فقیه مخالفت کنند، وکالتشان باطل است[۳۹].
از منظر امام خمینی، ولایت فقیه در راستای ولایت رسول الله (ص) است. این اندیشه که ولایت فقیه را مجلس خبرگان ایجاد کرده باشد، خطاست؛ زیرا ولایت فقیه، همان ولایت رسول الله است[۴۰].
امام به استناد اخبار به اثبات ولایت فقیه پرداخته و فقهای عادل را جانشینان رسول اکرم (ص) به شمار آورده است. ایشان دلالت روایت نبوی (ص): «اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفَائِي- ثَلَاثَ مَرَّاتٍ- قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ خُلَفَاؤُكَ؟ قَالَ: الَّذِينَ يَأْتُونَ مِنْ بَعْدِي، يَرْوُونَ حَدِيثِي وَ سُنَّتِي فَيُعَلِّمُونَ النَّاسَ مِنْ بَعْدِي»[۴۱] را بر ولایت فقیه تامّ دانسته[۴۲] و بر این باور است که منظور از «خلفا» فقهای عادلاند[۴۳] و در دلالت حدیث شریف بر «ولایت فقیه» جای تردید نیست؛ زیرا «خلافت» همان جانشینی در تمام شئون نبوت است[۴۴].
روایت دیگری که امام خمینی برای اثبات ولایت فقیه به آن استناد کرده است، این روایت نبوی (ص) است: «الْفُقَهَاءُ أُمَنَاءُ الرُّسُلِ مَا لَمْ يَدْخُلُوا فِي الدُّنْيَا قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا دُخُولُهُمْ فِي الدُّنْيَا قَالَ اتِّبَاعُ السُّلْطَانِ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ فَاحْذَرُوهُمْ عَلَى دِينِكُمْ»[۴۵].
امام بر این باور است که به حکم عقل و بیان ضرورت ادیان، هدف بعثت انبیاء (ع) و خلافت جانشینانشان، تنها مسألهگویی و بیان احکام نبوده است، بلکه در حقیقت، مهمترین وظیفه انبیاء (ع) برقرار کردن یک نظام عادلانه اجتماعی از طریق اجرای قوانین و احکام بوده است که البته با بیان احکام و نشر تعالیم و عقاید الهی ملازمه دارد. از نظر امام حمینی، فقها در اجرای قوانین و فرماندهی سپاه و اداره جامعه و دفاع از کشور و دادرسی و قضاوت، مورد اعتماد پیامبرند و «الْفُقَهَاءُ أُمَنَاءُ الرُّسُلِ» بیانگر این معنی است که کلیه اموری که به عهده پیغمبران است، برعهده فقهای عادل است[۴۶]. فقط فقهای عادل هستند که باید احکام اسلام را اجرا کرده و نظامات آن را مستقر گردانند و حدود و قصاص را جاری نمایند و از تمامیت ارضی وطن مسلمانان پاسداری کنند و خلاصه، اجرای تمام قوانین مربوط به حکومت به عهده فقهاست[۴۷].
از روایت میفهمیم که «فقها» اوصیای دست دوم رسول شده اکرم (ص) هستند، و اموری که از طرف رسول الله (ص) به ائمه (ع) واگذار شده، برای آنان نیز ثابت است و باید تمام کارهای رسول خدا را انجام دهند[۴۸].[۴۹]
ادله ولایت فقیه
دلایل مختلفی اعم از عقلی و نقلی بر اثبات ولایت فقیه بیان شده است. از جمله دلایل عقلی میتوان به لزوم رهبری شایسته برای اداره حکومت اسلامی؛ استمرار جریان امامت و لزوم قانون الهی و مجری قانون اشاره کرد. و از دلایل نقلی، آیات و روایات مطرح شده است که مهمترین آنها آیاتی است که مفاد آنها بر ولایت فقیه تطبیق شده است، مانند آیه اولی الامر و روایاتی که بررسی آنها دال بر اثبات ولایت فقیه است. برخی از روایات در این زمینه عبارتاند از: حدیث و اما الحوادث الواقعه؛ مقبوله عمر بن حنظله؛ روایت اللهم ارحم خلفائی؛ روایت علی بن حمزه؛ خطبه امام حسین در مکه؛ روایت سکونی و حدیث وراثت انبیا. علاوه بر اینها بر این مسآله ادعای اجماع شده و تجربه تاریخی نیز مؤید آن است[۵۰].
شرایط ولی فقیه
وظایف حاکم اسلامی و جایگاه آن اقتضاء میکند شرایطی برای ولی فقیه در نظر گرفته شود. ولی فقیه باید از شرایط مناسب علمی و اخلاقی و مدیریتی برخوردار باشد. برخی از این شرایط عبارت است از: فقاهت؛ اعلم بودن؛ عدالت؛ توانایی و تدبیر؛ زهد و بیتوجهی به دنیا و...[۵۱].
اختیارات ولی فقیه
اختیارات و وظایف رهبری در سه دسته مود بحث قرار میگیرد: ۱. سطح توسعه و تکامل نظام و در مقیاس جهانی، ۲. مسؤولیتها، در چارچوبه حکومت خاص، ۳. حقوقی که مردم به عنوان شهروندان جامعه اسلامی بر رهبری دارند. همچنین در زمینه اختیارات ولی فقیه بحث میشود که آیا این اختیارات به صورت مطلق است یا مقید؟[۵۲]
ارتباط ولایت فقیه با امامت
چنانچه گذشت مهدویت و اعتقاد به راهبرد الهی حضرت مهدی(ع) دنباله اعتقاد به نبوت و امامت و تکمیل کننده راه ایشان است. در دوران غیبت حضرت مهدی(ع) که امکان حکومت ظاهری امام معصوم وجود ندارد؛ ولایت فقیه جبران کننده است. به عبارت دیگر ولایت فقیه در پرتو توجه به فلسفه ولایت در اسلام و نبوت و امامت معنای بسیار روشن و عقلایی مییابد. حضرت آیتالله خامنهای با همین نگاه جامع به حقیقت ولایت در اسلام، مسأله ولایت فقیه را تحلیل کرده و تصریح میکنند ولایت فقیه رشحهای از ولایت در اسلام[۵۳] و از مسلمات فقه شیعه است[۵۴]. رهبر معظم انقلاب معتقدند در اسلام، سرپرستی جامعه، متعلق به خدای متعال است که خالق، عالم به مصالح و مالک انسانهاست و هیچ انسانی حق ندارد اداره امور انسانهای دیگر را به عهده بگیرد. خدای متعال، این ولایت و حاکمیت را از مجاری خاصی اعمال میکند. کسی که ولایت را از طرف خداوند عهدهدار میشود، باید پرتو و سایهای از آن ولایت الهی را تحقق ببخشد؛ لذا در جامعه و نظام اسلامی، عدالت، علم، دین و رحمت باید حاکم باشد. بهترین شکل ممکن، حکومت معصومین است و در صورتی که حاکمیت معصوم میسر نیست باید دین و تقوا و عدالت بر مردم حکومت کند که از آن با عنوان ولایت فقیه یاد میشود یعنی انسان دینشناسی که دارای ملکه عدالت و تقواست[۵۵]. بر همین اساس ایشان در توضیح ولایت فقیه به این نکته اشاره میکنند که ولایت فقیه ولایت یک شخص نیست، بلکه ولایت معیارها و ارزشهاست و همان طور که در حقیقت ولایت گفته شد ولایت در اسلام، ناشی از ارزشهایی چون عدالت و تقواست که موجب مصونیت سمت و نیز جامعه اسلامی میگردد. در ولایت فقیه معیارها و خصوصیاتی مطرح است که سبب ولایت فرد صاحب این معیارها شده است از سوی دیگر این شرط سبب میگردد کوچکترین ظلمی از سوی حاکم صورت نگیرد و در صورت ارتکاب کمترین ظلم، حاکم منعزل شود[۵۶].[۵۷]
ولایت فقیه، پیشروترین مدل حکومت
مقام معظم رهبری، ولایت فقیه را جزو پیشرفتهترین مسائل سیاسی و اجتماعی روز دانسته و معتقدند تز جمهوری اسلامی از پیشروترین تزهاست. این نظریه صرفاً مربوط به حوزههای علمیه نیست، بلکه مترقیترین و مدرنترین تزهای حکومتی امروز است[۵۸]. رهبر جمهوری اسلامی معتقدند این روش که در آن پارساترین انسانها حکومت میکند عاقلانهترین شیوه حکومت است که در صورت تفهیم مناسب، مورد تصدیق تمام عقلای جهان خواهد بود. در این شیوه حکومتی بیشترین ضمانت برای استیفای حقوق مردم همراه با بهترین شکل نظارت مردمی موجود است[۵۹]. بر همین اساس ایشان ولایت فقیه را به معنای حاکمیت دین و تقوا[۶۰] یا حاکمیت معیارهای اسلامی بر مجموعه جامعه تعبیر نموده و آن را سبب افتخار میدانند[۶۱]. ایشان این شیوه حکومتی را شیوهای نوین میدانند که شباهتی با مدلهای دیگر حکومتی ندارد[۶۲].
به اعتقاد ایشان یکی از مشکلات حکومتهای بشری این است که حاکمیتهای بشری حالتی غیر قابل خدشه و نقد دارند در حالیکه در الگوی ولایت فقیه به محض سلب معیارهای لازم خود به خود صلاحیت حاکمیت سلب میگردد[۶۳].[۶۴]
ولایت فقیه، بینیاز از استدلال
مقام معظم رهبری معتقدند ولایت فقیه یعنی اینکه در جامعه اسلامی، فردی دینشناس اداره کننده جامعه باشد، این امر احتیاج به دلیل نقلی ندارد. هرچند دلایل نقلی متعددی موجود است، اگر هیچ دلیل نقلی هم نداشتیم، عقل و اعتبار عقلی کفایت میکند که بفهمیم برای اجرای احکام الهی باید افرادی دین شناس و دارای ملکه عدالت عهدهدار حکومت باشند. جامعهای که توحید، نبوت و شریعت را پذیرفته است هیچ چارهای ندارد جز اینکه در رأس جامعه کسی را بپذیرد که شریعت اسلام را میداند و از اخلاق فاضل برخوردار است[۶۵].[۶۶]
ولایت فقیه، انسجامبخش نیروها
حضرت آیتالله خامنهای مهمترین نقش ولایت فقیه را پاسداری و دیدهبانی حرکت نظام به سوی اهداف آرمانی آن میدانند. به اعتقاد ایشان ولایت فقیه نه مسئولیت دستگاههای مختلف را سلب میکند و نه صرفاً به عنوان یک نقش نمادین و تشریفاتی محض و نصیحت کننده است؛ بلکه ولایت فقیه جایگاه مهندسی نظام و جلوگیری از انحراف به سمت چپ و راست است. بنابراین ضمن محفوظ ماندن وظیفه و اختیارات دستگاههای اجرایی، قانونگذاری و قضایی، جایگاه ولی فقیه نیز روشن میشود[۶۷].[۶۸]
معنای ولایت مطلقه فقیه
رهبر انقلاب در تبیین مفهوم «ولایت مطلقه فقیه» ضمن اشاره به این نکته که ولایت مطلقه فقیه به معنای مطلق العنان بودن رهبر نیست خاطر نشان میسازند رهبری موظف به اجرای مو به موی قوانین و تسلیم و احترام به آنهاست لکن گاهی عمل به قوانین مشکلاتی برای مسئولان پدید میآورد که این امر نیز از اقتضائات قوانین بشری است. در چنین مواردی قانون اساسی رهبری را مرجع دانسته تا بنبستهای نظام گشوده شود و این امر در زمان رهبری امام خمینی نیز مسبوق بوده است[۶۹]. شاید توجه به این کارکرد عظیم ولایت فقیه سبب شده تا مقام معظم رهبری ولایت فقیه را ذخیره پایان ناپذیری بدانند که در سختترین لحظات و خطرناکترین گردنهها مشکلات نظام اسلامی را حل مینماید[۷۰].[۷۱]
ولایت و رهبری در اسلام
اگر بخواهیم برای رهبری و مدیریت، با همه گسترش و شمولی که دارد، مترادفی در اصطلاحات اسلامی پیدا کنیم، همان ارشاد و رشد یا هدایت و رشد است، قدرت رهبری، همانا قدرت بر هدایت و ارشاد است. در اصطلاحات اسلامی، قدرت مدیریت، همان است که در اصطلاح فقه اسلامی، «رشد» نامیده شده است. «رشد» در اصطلاحات عرفی و معمولی، کیفیتی جسمی و صفتی برای اندام است. قامتها و اندامها در اصطلاح و زبان فارسی امروزی، متصف به صفت رشد میشوند؛ ولی در اصطلاح فقه اسلامی، کیفیتی روحی، یعنی نوعی بلوغ است، در مقابل بلوغ جنسی. از این رو، گفته میشود که کودک پس از بلوغ جسمی، باید بلوغ روحی نیز پیدا کند تا بتوان اموال او را در اختیارش گذاشت. یا گفته میشود که تنها بلوغ جنسی برای ازدواج کافی نیست، بلکه رشد و بلوغ روحی نیز لازم است. مقصود از رشد و بلوغ روحی، شایستگی و توانایی تشخیص، درک سود و زیان و لیاقت اداره و رهبری است. به بیان دیگر، رشد عبارت است از شایستگی و لیاقت برای نگهداری و استفاده و بهرهبرداری درست از وسایل و سرمایههای زندگی[۷۲]. یکی از سرمایهها و بلکه مهمترین آنها، سرمایه انسانی است و اداره این سرمایه و نگهداری آن و هدرندادن آن و استفاده و بهرهبرداری صحیح از آن، رشد است. بهرهبرداری از سرمایههای انسانی، به کار گرفتن آنها، پرورش دادن آنها و بهرهبرداری از آنها و سامان دادن به آنها، آزاد کردن، حرارت بخشیدن و از سردی و خمودی خارج کردن آنها و باز کردن آنها، یعنی پاره کردن زنجیرهای معنوی و روحی آنها، یعنی ﴿يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ﴾[۷۳][۷۴]. این چنین رشدی همان است که امروز به نام «مدیریت» و یا «رهبری» نامیده میشود[۷۵].
اهمیت فوقالعاده رهبری بر سه اصل مبتنی است: اصل اول مربوط است به اهمیت انسان و ذخایر و نیروهایی که در او نهفته است[۷۶]. اصل دوم مربوط است به تفاوت انسان و حیوان. اصل سوم مربوط به قوانین خاصّ زندگی بشر است[۷۷]. مقام معظم رهبری در فرازی از سخنان خود چنین میفرمایند: مدیریت اجتماعی، رهبری یعنی مجهز کردن نیروها، تحریک نیروها، آزاد کردن نیروها و در عین حال کنترل نیروها و در مجرای صحیح انداختن آنها، سامان دادن، سازمان بخشیدن و حرارت بخشیدن به آنها، مدیریت صحیح از ضعیفترین ملتهای دنیا، قویترین ملتها را میسازد آنچنان که رسول اکرم(ص) کرد و این معجزه رهبری بود[۷۸]. رهبری و مدیریت که موضوع اصلی بحث است خود مستلزم نوعی از رشد است؛ زیرا رهبری در حقیقت عبارت است از بسیج کردن نیروی انسانها و بهرهبرداری صحیح از نیروهای انسانی[۷۹].[۸۰]
رابطه ولایت با ولایت فقیه
از دیدگاه مقام معظم رهبری، اساسیترین مسأله دین، مسأله ولایت است؛ چون ولایت، نشانه و سایه توحید است. ولایت، یعنی حکومت؛ چیزی که در جامعه اسلامی متعلق به خداست[۸۱]، در اسلام، سرپرستی جامعه، متعلق به خدای متعال است. این حق، مخصوص خدای متعال است که خالق و منشئ و عالم به مصالح و مالک امور انسانها، بلکه مالک امور همه ذرات عالم وجود است. خود این احساس در جامعه اسلامی، منشأ قدرت کمنظیری است. هیچ قدرتی، هیچ ثروتی، حتی هیچ قدرت، علم و تدبیری، به کسی این حق را نمیدهد که مالک و تصمیمگیرنده درباره سرنوشت انسانهای دیگر باشد[۸۲]. حق تولیت امور و زمامداری مردم را به کسی اعطا نمیکند. این حق، متعلق به خداست. خدای متعال، این ولایت و حاکمیت را از مجاری خاصی اعمال میکند. یعنی وقتی که حاکم اسلامی و ولیّ امور مسلمین، چه بر اساس تعیین شخص، آنچنان که طبق عقیده ما، در مورد امیرالمؤمنین و ائمه(ع) تحقق پیدا کرد و چه بر اساس معیارها و ضوابط انتخاب شد، وقتی اختیار به او داده میشود که امور مردم را اداره کند، باز این ولایت، ولایت خداست؛ این حق، حق خداست و این قدرت و سلطان الهی است که بر مردم اعمال میشود[۸۳]. پیامبر اکرم(ص)، معنای ولایت را چنین تبیین کردهاند. به طور خلاصه معنایش این است که اسلام در نماز، روزه، زکات، اعمال فردی و عبادات خلاصه نمیشود. اسلام دارای نظام سیاسی است و در آن حکومتی بر مبانی مقررات اسلامی پیش بینی شده است. در اصطلاح و عرف اسلامی، نام حکومت، «ولایت» است. ولایت، چطور حکومتی است؟ ولایت، حکومتی است که در آن، شخص حاکم با آحاد مردم دارای پیوندهای محبتآمیز و عاطفی و فکری و عقیدتی است. ولایت، یعنی حکومتی که در آن، ارتباطات حاکم با مردم، ارتباطات فکری، عقیدتی، عاطفی، انسانی و محبتآمیز است؛ مردم به او متصل و پیوستهاند؛ به او علاقهمندند و او منشأ همه این نظام سیاسی است و وظایف خود را از خدا میداند و خود را عبد و بنده خدا میانگارد. استکبار در ولایت وجود ندارد. حکومتی که اسلام معرفی میکند، از دموکراسیهای رایج دنیا مردمیتر است؛ با دلها و افکار و احساسات و عقاید و نیازهای فکری مردم ارتباط دارد؛ حکومت در خدمت مردم است[۸۴].
مهمترین و حساسترین مسأله هر ملت، حکومت و ولایت و مدیریت جامعه است، اسلام که دین خداست و میخواهد زندگی مردم را بر اساس ارزشهای الهی اداره کند، دستگاه اداره کننده و مدیریت و حاکمیت، باید یک نظام معنوی و الهی باشد[۸۵]. بر این اساس ولایت فقیه، جایگاه مهندسی نظام و حفظ خط و جهت نظام و جلوگیری از انحراف است؛ این اساسیترین و محوریترین مفهوم و معنای ولایت فقیه است. بنابراین، ولایت فقیه نه یک امر نمادین و تشریفاتیِ محض و احیاناً نصیحتکننده است- آنطوری که بعضی از اول انقلاب این را میخواستند و ترویج میکردند- نه نقش حاکمیت اجرایی در ارکان حکومت دارد؛ چون کشور مسئولان اجرایی، قضائی و تقنینی دارد و همه باید بر اساس مسئولیت خود کارهایشان را انجام دهند و پاسخگوی مسئولیتهای خود باشند. پاسداری و دیدهبانیِ حرکت کلی نظام به سمت هدفهای آرمانی و عالیاش، مهمترین و اساسیترین نقش ولایت فقیه است[۸۶].[۸۷]
شیوه رهبری ولایی
روش و شیوه رهبری در نظام ولایی از منظر مقام معظم رهبری از سیره معصومین(ع) به ویژه امیرالمؤمنین علی(ع) قابل استنباط است، ایشان در این خصوص میفرماید: «از خصوصیات امیرالمؤمنین، استغفار آن بزرگوار است... دعا و توبه و انابه و استغفار امیر المؤمنین خیلی مهم است. شخصیتی که جنگ و مبارزه میکند، میدانهای جنگ را میآراید، میدانهای سیاست را میآراید، نزدیک به پنج سال بر بزرگترین کشورهای آن روز دنیا حکومت میکند (اگر امروز قلمرو حکومت امیرالمؤمنین را نگاه کنید، مثلاً شاید ده کشور یا چیزی در این حدود باشد) در چنین قلمرو وسیعی با آن همه کار و با آن همه تلاش، امیر المؤمنین یک سیاستمدار کامل و بزرگ است و دنیایی را در واقع اداره میکند؛ آن میدان سیاستش، آن میدان جنگش، آن میدان اداره امور اجتماعیاش، آن قضاوتش در بین مردم و حفظ حقوق انسانها در این جامعه. اینها کارهای خیلی بزرگی است، خیلی اشتغال و اهتمام میطلبد و همه وقت انسان را به خودش مشغول میکند. در این طور جاها، آدمهای یک بعدی میگویند، دعا و عبادت ما همین است. ما در راه خدا کار میکنیم و کارمان برای خده است، اما امیرالمؤمنین اینطور نمیفرماید. آن کارها را دارد، عبادت هم دارد»[۸۸].
از دیدگاه معظمله کسی که ولایت را از طرف خداوند عهدهدار میشود، باید نمونه ضعیف و پرتو و سایهای از ولایت الهی را تحقق بخشد و نشان بدهد. خصوصیات ولایت الهی، قدرت و حکمت و عدالت و رحمت و امثال اینهاست. آن شخص یا آن دستگاهی که اداره امور مردم را به عهده میگیرد، باید مظهر قدرت و عدالت و رحمت و حکمت الهی باشد. این خصوصیت، فارق بین جامعه اسلامی و همه جوامع دیگری است که به شکلهای دیگر اداره میشوند. جهالتها، شهوات نفسانی، هوی و هوس و سلایق شخصیِ متکیِ به نفع و سود شخصی یا گروهی، این حق را ندارند که زندگی و مسیر امور مردم را دستخوش خود قرار بدهند؛ لذا در جامعه و نظام اسلامی، عدالت و علم و دین و رحمت باید حاکم باشد، خودخواهی نباید حاکم بشود، هوی و هوس از هرکس و در رفتار و گفتار هر شخص و شخصیتی نباید حکومت کند[۸۹].
در جامعه اسلامی، رابطه بین ولیّ و مردم، یک رابطه ولایتی است و ارتباط و اتصال آنها، غیر قابل انفکاک میباشد و تمام اجزای این جامعه، با یکدیگر متصلاند و از هم جدا نیستند[۹۰]. این، رشحهای از رشحات ولایت در اسلام است و دموکراسیهای جاری عالم از آن بینصیباند. این، از برکات اسلام است؛ لذا از اول انقلاب هم همین عنوان ولایت و ولایت فقیه که دو مفهوم است؛ یکی خود مفهوم ولایت، یکی اینکه این ولایت متعلق به فقیه و دین شناس و عالم دین است[۹۱]. مردان خدا بر دلها حکومت میکنند؛ و بر اثر همین اتصال به خداست که سلطان دلها میشوند. ولایت مردان خدا، ولایت معنوی و باطنی است؛ ولایت ظاهری آنها هم اگر به ولایت ظاهری دست پیدا کنند- ناشی از معنویت و ولایت باطنی آنهاست. خدا قدرت خلاقیت خود را به مردان خدا و پیغمبران خود و اوصیاء پیغمبران میبخشد و آنها را بر دلها حاکم میکند[۹۲]. رهبر معظم انقلاب، سه خصوصیت برای توفیق مدیریتی در نظام اسلامی بر میشمارند: ۱) کار و تلاش، ۲) کار شجاعانه و با رشادت، ۳) جهتگیری خدایی[۹۳]. از نظر ایشان ویژگی اصلی رهبران در نظام ولایتمدار با الگوبرداری از امام علی(ع) دو عنصر صراحت و صداقت است[۹۴]. پاکدستی و مبارزه با ثروتاندوزی از ویژگیهای مورد تأکید ایشان است[۹۵].[۹۶]
ولایت فقیه در قانون اساسی
با توجه به بحثهایی که در جریان تصویب قانون اساسی درباره ولایت فقیه و اختیارات آن وجود داشت، آنچه در نهایت در ۱۳۵۸/۸/۲۴ به تصویب مجلس خبرگان قانون اساسی رسید، ولایت فقیه به عنوان یکی از اصول نظام جمهوری اسلامی بود که قوای سهگانه تحت نظر آن به انجام امور میپردازند و در اصل ۱۱۰ قانون اساسی وظایف و اختیارات رهبر ذکر شده است. امام خمینی پس از آن، بر این نکته تأکید کرد که آنچه در قانون اساسی ذکر شده، تنها بعضی از شئون ولایت فقیه است؛ ولی چون ملّت به این قانون رأی داده و آن را خواسته، همه تابع آن هستند[۹۷]. بعدها برخی شاگردان ایشان در جریان بازنگری قانون اساسی مبنای فقهی این نظریه را روشن کردند. بر اساس آن، ولی فقیه هرچند بر اساس مبانی دینی، از ولایت گسترده برخوردار است، اگر در عقد بیعت با مردم بپذیرد که ولایت خود را بر اساس ساز و کاری که در بیعت مشخص شده، اعمال کند، شرعاً مکلف است همانگونه که با مردم پیمان بسته عمل کند[۹۸]. با وجود محدودیتهای مذکور، امام خمینی آنجا که به نظرش، مصلحت نظام و اسلام اقتضا میکرد تا گرههای کور قانونی سریعاً به نفع مردم و اسلام باز شود، در امور دخالت میکرد[۹۹].
وجود خلأهایی در قانون اساسی که گاه با تفسیرهای نادرست از ولایت فقیه همراه بود، امام خمینی را بر آن داشت در موارد متعدد به روشنگری اذهان عمومی درباره گستردگی اختیارات ولی فقیه بپردازد. مهمترین آن، نامه مورخ ۱۳۶۶/۱۰/۱۶ به رئیس]جمهور وقت بود که در آن به صراحت از ولایت مطلقه سخن گفته است[۱۰۰].
طرح مسئله ولایت مطلقه فقیه و تأکید بر آن از سوی امام خمینی، در فاصله سالهای ۱۳۶۶ - ۱۳۶۸ بازتابهای فراوانی در جامعه داشت و در جریان بازنگری قانون اساسی موضوع اختیارات ولی فقیه در دستور کار قرار گرفت. با وجود روشنبودن نظریه امام خمینی در موضوع ولایت مطلقه، بحثهای فراوانی میان اعضای شورای بازنگری قانون اساسی، درباره چگونگی گنجاندن این موضوع در ضمن اصول قانون اساسی درگرفت که در نهایت با گنجاندن عبارت ولایت مطلقه به جای ولایت امر در اصل ۵۷ قانون اساسی موافقت شد[۱۰۱].[۱۰۲]
پرسش مستقیم
جستارهای وابسته
- اسباب بقای حکومت
- اسباب زوال حکومت
- اسقاط حکومت
- تشکیل حکومت الهی
- تغلب
- حفظ حکومت
- حق حکومت
- حکومت استبدادی
- حکومت اسلامی
- حکومت الهی
- حکومت باطل
- حکومت جمهوری
- حکومت حق
- حکومت در زمان غیبت
- حکومت دینی
- حکومت فقهی
- حکومت مردم بر مردم
- حکومت مطلقه
- حکومت پارلمانی
- دارالحکومة
- شورا در حکومت
- فقه حکومتی
- قضاوت
- قهر در حکومت
- قیام بر ضد حکومت
- کارگزاران حکومت
- مدارا در حکومت
- منصب حکومت
- هدف حکومت
- وظایف حکومت
- ولایت از نائب سلطان عادل
- مشروعیت حکومت
منابع
- ایزدهی، سید سجاد، فقه سیاسی امام خمینی
- روحانینژاد، حسین، مقاله «ولایتشناسی»، منظومه فکری امام خمینی
- مهدیزاده آری، احمد، مقاله «ولایت فقیه»، دانشنامه امام خمینی ج۱۰
- باباپور، محمد مهدی، رویکرد کلامی به نظریه ولایت فقیه
- محمدی، عبدالله، مقاله «ولایت در منظومه فکری مقام معظم رهبری»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱
- نظرزاده، عبدالله، مقاله «نظام مدیریت اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱
پانویس
- ↑ جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، ج۶، ص۲۵۲۸؛ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۶، ص۱۴۱.
- ↑ جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، ج۶، ص۲۵۳۰؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ص۸۸۵؛ طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج۱، ص۴۵۵.
- ↑ ابن اثیر، مبارک بن محمد، النهایة، ج۵، ص۲۲۷؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷.
- ↑ ابن عربی، محیالدین، الفتوحات المکیه، ج۱، ص۱۵۰ و ۱۸۱؛ ج۲، ص۹ و ۲۴؛ قیصری، داوود بن محمود، شرح فصوص الحکم، ص۱۴۵ – ۱۴۸.
- ↑ طوسی، محمد بن حسن، تلخیص الشافی، ج۲، ص۱۰ - ۱۷؛ آمدی، سیف الدین، ابکار الأفکار فی اصول الدین، ج۵، ص۱۵۰ – ۱۵۲.
- ↑ مشکینی، علی، مصطلحات الفقه، ص۵۷۲.
- ↑ نراقی، ملااحمد، عوائد الایام، ص۵۲۹.
- ↑ نایینی، میرزا محمدحسین، المکاسب، ج۲، ص۳۳۴ – ۳۳۵.
- ↑ امام خمینی، البیع، ج۲، ص۶۴۶؛ همو، ولایت فقیه، ص۵۱.
- ↑ مهدیزاده آری، احمد، مقاله «ولایت فقیه»، دانشنامه امام خمینی ج۱۰ ص ۳۱۲.
- ↑ خواجه نصیر طوسی، محمد بن محمد، اخلاق ناصری، ص۲۵۷ - ۲۷۱؛ کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه: یونان و روم، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، ج۱، ص۲۶۲ - ۲۶۳، ۲۶۶، ۲۶۸ و ۴۰۶.
- ↑ ﴿قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ﴾ «بگو از خداوند و پیامبر فرمان برید و اگر پشت کردند (بدانند که) بیگمان خداوند کافران را دوست نمیدارد» سوره آل عمران، آیه ۳۲؛ ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾ «و از خداوند و فرستاده (او) پیروی کنید باشد که بر شما بخشایش آورند» سوره آل عمران، آیه ۱۳۲؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا﴾ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹؛ ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ فخررازی، محمد بن عمر، الاربعین فی اصول الدین، ج۲، ص۲۵۶ – ۳۱۸؛ آمدی، سیف الدین، ابکار الأفکار فی اصول الدین، ج۵، ص۱۲۱ – ۲۵۵.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۵، ص۹۴؛ ماوردی، علی بن محمد، الأحکام السلطانیة والولایات الدینیة، ج۱، ص۲۳.
- ↑ طوسی، محمد بن حسن، تلخیص الشافی، ج۲، ص۵؛ ج۴، ص۱۶۷؛ نراقی، ملااحمد، عوائد الایام، ص۵۳۶ - ۵۳۷؛ شیخ انصاری، المکاسب، ج۳، ص۵۴۶ و به بعد.
- ↑ امام خمینی، البیع، ج۲، ص۶۴۴ – ۶۴۵.
- ↑ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج۲۷، ص۱۳۶ – ۱۴۰؛ نراقی، ملااحمد، عوائد الایام، ص۵۳۱ – ۵۳۶.
- ↑ مفید، محمد بن محمد، المقنعه، ص۸۱۰؛ طوسی، محمد بن حسن، النهایه، ص۳۰۱؛ علامه حلی، حسن بن یوسف، تحریر الاحکام، ج۲، ص۲۴۲.
- ↑ مفید، محمد بن محمد، المقنعه، ص۲۵۲ و ۶۷۵؛ طوسی، محمد بن حسن، النهایه، ص۳۰۱؛ ابن فهد حلی، احمد بن محمد، المهذب البارع، ج۱، ص۴۱۴؛ نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۱، ص۳۳۵ و ۳۳۶.
- ↑ محقق کرکی، علی بن حسین، رسائل المحقق الکرکی، ج۱، ص۱۴۲ - ۱۴۳؛ اردبیلی، احمد بن محمد، مجمع الفائدة و البرهان، ج۱۲، ص۲۸؛ کاشف الغطاء، جعفر بن خضر، کشف الغطاء، ج۴، ص۴۲۶ و ۴۳۰.
- ↑ محقق کرکی، علی بن حسین، رسائل المحقق الکرکی، ج۱، ص۲۸ – ۳۱.
- ↑ کاشف الغطاء، جعفر بن خضر، کشف الغطاء، ج۴، ص۳۳۳ – ۳۳۴.
- ↑ نراقی، ملااحمد، عوائد الایام، ص۵۲۹ – ۵۸۲.
- ↑ مراغی، سید میر عبدالفتاح، العناوین الفقهیة، ج۲، ص۵۶۱ – ۵۷۸.
- ↑ نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۹۶ – ۳۹۷.
- ↑ رحمان ستایش، محمدکاظم، رسائل فی ولایة الفقیه، ص۱۳۱ – ۳۱۱.
- ↑ ج۳، ص۵۴۵ – ۵۶۰.
- ↑ ج۱، ص۴۵۹ – ۴۶۱.
- ↑ البیع، ج۲، ص۶۱۵ – ۶۶۹.
- ↑ جعفریان، ج۲، ص۶۵۱ – ۶۷۸.
- ↑ ج۲، ص۶۱۵ – ۶۷۰.
- ↑ ج۲، ص۱۵۹ – ۲۵۴.
- ↑ صحیفه، ج۹، ص۵۲۸؛ ج۱۰، ص۵۸ - ۵۹، ۶۴، ۷۰، ۲۲۱ - ۲۲۴، ۳۰۷، ۳۱۱.
- ↑ مهدیزاده آری، احمد، مقاله «ولایت فقیه»، دانشنامه امام خمینی ج۱۰ ص ۳۱۲.
- ↑ امام خمینی، البیع، ج۲، ص۴۶۲ – ۴۶۱.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه، ص۲۷۸ – ۲۷۷.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه، ص۲۷۸.
- ↑ باباپور، محمد مهدی، رویکرد کلامی به نظریه ولایت فقیه، ص ۳۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۰، ص۲۲۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۰، ص۳۰۸.
- ↑ الصدوق، أمالی، ص۱۸۰، المجلس الرابع و الثلاثون «خدایا، جانشینان مرا رحمت کن». و این سخن را سه بار تکرار فرمود، پرسیده شد که ای پیغمبر خدا، جانشینانت چه کسانی هستند. فرمود: «کسانی که بعد از من میآیند، حدیث و سنت مرا نقل میکنند، و آن را پس از من به مردم میآموزند».
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه (حکومت اسلامی)، ص۵۹.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه (حکومت اسلامی)، ص۶۳.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه (حکومت اسلامی)، ص۶۵.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۴۶؛ ولایت فقیه (حکومت اسلامی)، ص۷۰؛ فقها امین و مورد اعتماد پیامبراناند تا هنگامی که وارد (مطلع و لذایذ و ثروتهای ناروای) دنیا نشده باشند. گفته شد: ای پیغمبر خدا، وارد شدنشان به دنیا چیست؟ میفرماید: پیروی کردن از قدرت حاکمه. بنابراین اگر چنان کردند، بایستی از آنها بر دینتان بترسید و پرهیز کنید.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه (حکومت اسلامی)، ص۷۱-۷۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ص۷۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ص۷۷.
- ↑ روحانینژاد، حسین، مقاله «ولایتشناسی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۱۷۷.
- ↑ مهدیزاده آری، احمد، مقاله «ولایت فقیه»، دانشنامه امام خمینی ج۱۰ ص ۳۱۴ ـ ۳۱۶؛ ایزدهی، سید سجاد، فقه سیاسی امام خمینی، ص ٢٢٦ ـ ۲۳۸.
- ↑ مهدیزاده آری، احمد، مقاله «ولایت فقیه»، دانشنامه امام خمینی ج۱۰ ص ۳۱۶؛ ایزدهی، سید سجاد، فقه سیاسی امام خمینی، ص ۲۴۲ ـ ۲۵۱.
- ↑ مهدیزاده آری، احمد، مقاله «ولایت فقیه»، دانشنامه امام خمینی ج۱۰ ص ۳۱۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با مسئولان نظام در سالروز عید غدیر، ۱۰/۴/۱۳۷۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، ۱۴/۳/۱۳۷۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با مسئولان نظام در سالروز عید غدیر، ۲۰/۴/۱۳۶۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در سخنرانی و پرسش و پاسخ با مدیران نشریات دانشجویی، ۴/۱۲/۱۳۷۷.
- ↑ محمدی، عبدالله، مقاله «ولایت در منظومه فکری مقام معظم رهبری»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص۲۰۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در تاریخ ۲۹/۴/۱۳۶۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، دیدار با مسئولان نظام در سالروز عید غدیر، ۱۰/۴/۱۳۷۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، پیام معظم له به مجلس خبرگان، ۱/۱۲/۱۳۶۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، سخنرانی و پرسش و پاسخ معظم له با مدیران نشریات دانشجویی، ۴/۱۲/۱۳۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، دیدار با اعضای هیأت علمی کنگره امام خمینی، ۴/۱۱/۱۳۷۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، دیدار با اعضای هیأت علمی کنگره امام خمینی، ۴/۱۱/۱۳۷۸.
- ↑ محمدی، عبدالله، مقاله «ولایت در منظومه فکری مقام معظم رهبری»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص۲۰۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در تاریخ ۳۰/۲/۱۳۶۲.
- ↑ محمدی، عبدالله، مقاله «ولایت در منظومه فکری مقام معظم رهبری»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱، ص۲۰۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، سخنرانی در سالروز رحلت امام خمینی، ۱۴/۳/۱۳۸۳.
- ↑ محمدی، عبدالله، مقاله «ولایت در منظومه فکری مقام معظم رهبری»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص۲۰۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، سخنرانی در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه قزوین، ۲۶/۹/۱۳۸۲.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، پیام به نمایندگان مجلس شورای اسلامی و مردم ایران، ۱۸/۱۰/۱۳۶۸.
- ↑ محمدی، عبدالله، مقاله «ولایت در منظومه فکری مقام معظم رهبری»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص۲۰۸.
- ↑ مرتضی مطهری، مدیریت و رهبری، ص۲۰۹- ۲۲۸.
- ↑ «و بار (تکلیف)های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمیدارد» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
- ↑ مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۳، ص۳۱۴.
- ↑ مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۳، ص۳۲۲.
- ↑ مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۳، ص۳۲۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اقشار مختلف مردم (روز بیستونهم ماه مبارک رمضان)، سال ۱۳۷۰.
- ↑ مجموعه آثار استادشهید مطهری، ج۳، ص۳۲۴.
- ↑ مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۳، ص۳۱۴.
- ↑ نظرزاده، عبدالله، مقاله «نظام مدیریت اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۷۲۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اقشار مختلف مردم (روز بیستونهم ماه مبارک رمضان)، سال ۱۳۷۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران، به مناسبت عید سعید غدیر، سال ۱۳۶۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران، به مناسبت عید سعید غدیر، سال ۱۳۶۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در اجتماع بزرگ زائران و مجاوران حضرت رضا(ع) در مشهد مقدس، سال ۱۳۷۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران، به مناسبت عید سعید غدیر، سال ۱۳۶۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در مراسم پانزدهمین سالگرد ارتحال امام خمینی (ره)، سال ۱۳۸۳.
- ↑ نظرزاده، عبدالله، مقاله «نظام مدیریت اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۷۳۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، سال ۱۳۷۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران، به مناسبت عید سعید غدیر، سال ۱۳۶۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام به مناسبت عید سعید غدیر، سال ۱۳۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران، به مناسبت عید سعید غدیر، سال ۱۳۷۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در مراسم شانزدهمین سالگرد ارتحال امام خمینی (ره)، سال ۱۳۸۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با رئیس جمهور و هیأت وزیران به مناسبت آغاز هفته دولت، سال ۱۳۷۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در اجتماع بزرگ مردم مشهد و زائران حرم محله امام رضا(ع)، سال ۱۳۸۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اقشار مختلف مردم به مناسبت نیمه شعبان در مصلای تهران، سال ۱۳۸۱.
- ↑ نظرزاده، عبدالله، مقاله «نظام مدیریت اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۷۳۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۹، ص۵۲۹؛ ج۱۱، ص۴۶۴ – ۴۶۵.
- ↑ صورت مشروح مذاکرات شورای بازنگری قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، ج۳، ص۱۳۱۲ – ۱۳۱۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۰۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۲۰، ص۴۵۱ – ۴۵۲.
- ↑ صورت مشروح مذاکرات شورای بازنگری قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، ج۳، ص۱۶۳۴ – ۱۶۳۹.
- ↑ مهدیزاده آری، احمد، مقاله «ولایت فقیه»، دانشنامه امام خمینی ج۱۰ ص ۳۲۱.