پاسداری از دین

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از حراست از حوزه اسلام)

پاسداری از دین یکی از وجوه ضرورت امامت

همه مردم از توانایی لازم برای فهم کامل و تفسیر صحیح آیات قرآن و روایات نبوی برخوردار نیستند. همچنین در برخی آیات الهی صرفاً کلیاتی آمده که نیازمند تفصیل است. پس ضرورتاً باید امامی باشد تا رفع این مشکلات نماید. شاهد بر این ضرورت نیز وجود اختلاف‌نظری در امور مهمی است که پس از رحلت پیامبر به وجود آمد. بر اساس سخن نبی مکرم اسلام در حدیث ثقلین، پاسداری از دین و رسیدن به رستگاری منوط به وجود امام است[۱].

رابطه وظیفه پاسداری از دین با علم غیب معصوم

به شهادت آیات قرآن، احادیث و تاریخ، ادیان و کتب آسمانی در گذر زمان توسط افرادی سودجو و هواپرست مبتلا به تحریف لفظی یا معنوی گردیده است[۲] و اگر پیامبران جانشینانی نداشته باشند که آیین آنان را از تحریف حفظ نمایند، یافتن صراط مستقیم غیر ممکن می‌شود. و این نقض غرض الهی از خلقت انسان‌هاست. که با حکمت خدا سازگار نیست. البته این به معنای وجود مقتضی هدایت از سوی خداست، در حالی که ممکن است مردم عموما یا خصوصا موانعی را ایجاد کنند که از دسترسی به هدایت‌گران الهی و تبیین‌های دینی آنان محروم گردند. در دین اسلام نیز هر چند امکان تحریف لفظی قرآن وجود ندارد اما بدلیل تحریف‌های معنوی قرآن و سنت نبوی و نیز تولید روایات جعلی فراوان، فرقه‌های متعددی در میان مسلمانان تشکیل شده که هر یک به آیاتی از قرآن و دسته‌ای از احادیث منسوب به پیامبر (ص) تمسک می‌جویند. از این رو ضرورت وجود اوصیایی برای پیامبر (ص) در طول تاریخ، بدیهی است تا صراط مستقیم در میان هواپرستی‌ها، بدعت‌ها و نسبت‌های دروغین، برای طالبان حق مفتوح بماند. لازم به ذکر است که این اوصیاء -که در دوران آخرالزمان همان ائمه اثنا عشر (ع) می‌باشند در صورتی می‌توانند دین را از این تحریف‌ها حفظ نمایند که مقتضی آن را داشته باشند یعنی خودشان دارای علمی الهی از منبع غیب باشند، تا هیچ زاویه‌ای از زوایای دین بر آنها پنهان نمانده و تمام مراد خدای متعال و پیامبر (ص) را درک نموده و برای خلق بیان نمایند. و چنین تسلطی بر دین الهی مستلزم علم غیب ائمه (ع) می‌باشد؛ همانطور که خود پیامبر اسلام (ص) برای تبیین دین محتاج علم غیب است. از نمونه‌های پاسداری از دین از تحریف، تفسیرهایی بوده که ائمه (ع) برای قرآن و روایات نبوی ارائه می‌نمودند و یا ردیّه‌هایی که با تعابیری مانند "لَيْسَ حَيْثُ تَذْهَبُ "[۳] یا "كَذَبُوا أَعْدَاءُ اللَّهِ " بر نظر دیگران می‌زدند. همچنین با فدا کردن جان یا آبروی خویش به پاسداری از دین همت می‌گماردند همانطور که امام حسین (ع) با علم غیب خویش به تقدیر الهی برای پاسداری از دین به مقتل رفتند و امام حسن (ع) با علم غیب به تقدیر خدا و این که در صورت صلح با معاویه، اصل دین و شیعه حفظ می‌گردد آبروی خویش را در معرض خطر قرار داده و ندای "یا مذل المؤمنین" را به جان خریدند[۴].[۵]

از دیگر شئونی که می‌توان برای امام مطرح کرد، شأن پاسداری از دین است؛[۶] بدین معنا که امام (ع) باید به لحاظ سیاسی و اجتماعی به‌گونه‌ای رفتار کند که نگذار دین نابود شود. بر اساس سیره و سخنان معصومان (ع) این شأن و وظیفه به گونه‌های مختلف انجام می‌شود[۷].

پاسداری از دین یکی از وظایف امام

از جمله مصادیق اقدام‌های امامان (ع) برای پاسداری از دین موارد ذیل اند:

همکاری با خلفا

شواهد تاریخی از همکاری امامان معصوم (ع) با خلفای وقت پرده برمی‌دارد که در‌این‌باره سهم امام علی (ع) بیش از دیگران است. بی‌گمان امام علی (ع) از چهره‌های شاخص میان اصحاب و از گزینه‌های اصلی خلافت در نگاه مردم بود که پیش‌تر نصوص بر امامت ایشان بیان شد. با وجود این، پس از رحلت رسول اکرم (ص) شرایط به‌گونه‌ای دیگر رقم خورد و افراد دیگری بر حکومت تکیه زدند. روشن است که جامعه نوپای اسلامی تحمل جنگی داخلی میان طرف‌داران حاکم وقت با طرف‌داران آن حضرت را نداشت و خطر از‌هم‌پاشیدگی، کیان اسلام را تهدید می‌کرد. در چنین شرایطی است که امام علی (ع) به ظاهر راضی به خلافت دیگران شده، و حتی به یاری آنان می‌شتابد. ایشان می‌فرماید: "سوگند به خدا، نه در فکرم می‌گذشت، و نه در خاطرم می‌آمد که عرب، خلافت را پس از رسول خدا (ص) از اهل بیت او بگرداند، یا مرا پس از وی از عهده‌دار شدن حکومت بازدارد. تنها چیزی که نگرانم کرد، شتافتن مردم به سوی فلان شخص بود که با او بیعت کردند. ایشان همچنین می‌فرماید: من دست باز کشیدم، تا آنجا که دیدم گروهی از اسلام باز گشته، می‌خواهند دین محمد (ص) را نابود سازند. پس ترسیدم که اگر اسلام و طرف‌دارانش را یاری نکنم، رخنه‌ای در آن بینم یا شاهد نابودی آن باشم، که مصیبت آن بر من سخت‌تر از رها کردن حکومت بر شماست؛ که کالای چند روزه دنیاست... پس در میان آن آشوب و غوغا به‌پا خاستم تا آنکه باطل از میان رفت، و دین استقرار یافته، آرام شد"[۸].

امام علی (ع) که حفظ اسلام را وظیفه خود می‌داند، به همین مقدار بسنده نکرده، در مواضعی پرشمار به همکاری با خلفا می‌پردازد. در حقیقت، همکاری ایشان با خلفا به منظور تقویت حاكم جائر نیست، بلکه به منظور حفظ جبهه اسلام در برابر کفر است. براساس منابع حدیثی و تاریخی، وقتی لشکر مرتدان، خود را برای حمله به مدینه آماده می‌کردند، ابوبکر از امام علی (ع)، ابن مسعود، طلحه و زبیر می‌خواهد که از گذرگاه‌های اصلی شهر حراست کنند و آن حضرت این مسئولیت را می‌پذیرند[۹]. همچنین آن‌گاه که ابوبکر در رفتن به جنگ با رومیان مردد بود، با اصحاب مشورت کرد. امام علی (ع) به او سفارش کردند که دستور پیامبر مبنی بر حمله به روم را اجرا کند و به او بشارت داد که در جنگ با رومیان پیروز خواهد شد[۱۰].

در دوران خلافت عمر بن خطاب نیز در جریان نبرد شام، خلیفه دوم با نظر مشورتی امام علی (ع) خود به سوی شام حرکت کرد و آن حضرت را نیز به عنوان سرپرست شهر قرار داد[۱۱]. ایشان در جای دیگر، آن‌گاه که خلیفه دوم به منظور فتح ایران تصمیم گرفت مدینه را ترک کند، ضمن رد دیدگاه کسانی که خلیفه را به این کار تشویق می‌کردند، به وی سفارش کردند که در مدينه بماند تا به عنوان رهبر کشور اسلامی مانند رشته بین مهره‌ها از متلاشی شدن مهره‌ها جلوگیری کند[۱۲] وی در جریان شورش مردم مناطق همدان، اصفهان، ری، قومس و نهاوند نیز از مهاجران و انصار درخواست راهنمایی کرد و از میان تمام نظرها، نظر امام علی (ع) را ترجیح داد.[۱۳] در جریان شورش مردم بر ضد عثمان، امام علی (ع) کمک‌های فراوانی به وی کردند. گاهی به دستور او از شهر خارج شدند. گاهی به درخواست او دوباره به شهر برگشتند و.... امام علی (ع) در‌این‌باره خطاب به ابن عباس می‌فرماید: "ای پسر عباس، عثمان جز این نمی‌خواهد که مرا سرگردان نگه دارد؛ گاهی بروم، و زمانی برگردم. یک بار پیغام فرستاد از مدینه خارج شوم، دوباره خبر داد که بازگردم. هم‌اکنون تو را فرستاده که از شهر خارج شوم. به خدا سوگند، آن‌قدر از او دفاع کردم که ترسیدم گناهکار باشم!"[۱۴]. همکاری امام در آن لحظات تا آنجا بود که ایشان حسنین (ع) را برای محافظت از منزل عثمان و حفظ جانش به منزل وی فرستاد[۱۵].

امام باقر (ع) نیز در مواردی، به همکاری با حاکمان وقت می‌پرداخت. چنان‌که براساس گزارش‌های تاریخی، عمر بن عبدالعزيز با ایشان مشورت می‌کرد.[۱۶] همچنین آن‌گاه که جامعه اسلامی در مقابل رومیان قرار گرفت و بر سر حذف شعار نصرانیت از روی پول‌های رایج در مملکت اسلامی نزاع درگرفت، پادشاه روم تهدید کرد که اگر آن شعارها را دوباره به کار نگیرند و رواج ندهند، بر روی سکه‌ها دشنام به پیامبر اسلام (ص) را حک خواهد کرد. عبدالملک بن مروان در این مسئله از امام باقر (ع) چاره‌جویی کرد. ایشان برای تأمين مصالح جامعه مسلمانان با وی همکاری کرد و پیشنهاد داد حکومت اسلامی، سکه‌هایی مستقل ضرب کند. عبدالملک نیز چنین کرد و از این مخمصه نجات یافت[۱۷].[۱۸]

صلح با حاکم جائر

بی‌گمان قانون و اصل نخستین در اسلام جنگ و نبرد با دشمن نیست. شاهد آن، سیره رسول الله (ص) است که سیزده سال در مکه و دو سال در مدینه از پیکار با مشرکان امتناع ورزید و سپس به نبرد با آنها پرداخت. از آن بالاتر، آن‌گاه که حکومت اسلامی تثبیت شد و موقعیت به مراتب مناسب‌تری نسبت به مشرکان مکه پیدا کرد، رسول الله (ص) به جای ورود نظامی به آن شهر، صلح حدیبیه را پذیرفت و بدون انجام مراسم حج تمتع به مدینه بازگشت. گاه با وجود آنکه رهبری سیاسی حقی است که خداوند به امام (ع) داده و مردم نیز با وی بیعت کرده‌اند، شرایط به‌گونه‌ای رقم می‌خورد که وظیفه‌ای جز حفظ حکومت متوجه او می‌شود. در این هنگام است که وی برای حفظ نظام اجتماعی مسلمانان و جلوگیری از به هدر رفتن خون خود و مسلمانان، دست از حکومت شسته، به صلح با دشمن خود تن می‌دهد. صلح امام حسن (ع) با معاویه بهترین نمونه در‌این‌باره است؛ چنان‌که رسول گرامی اسلام (ص) پیش‌تر از این واقعه خبر داده بود: "همانا این فرزندم، سرور است. باشد که خداوند به واسطه او میان دو گروه از مسلمانان صلح ایجاد کند"[۱۹].[۲۰]

قیام در برابر حکومت جائر

از مواردی که می‌توان از آن به عنوان وظیفه و شأن امام یاد کرد، قیام در برابر طاغوت زمان است؛ بدین معنا که وقتی امام ببیند اصل و جوهر اسلام در خطر است و ادامه این روند، نتیجه‌ای جز نابودی دین در پی نخواهد داشت، لازم است در برابر این وضعیت قیام کرده، تا پای جان پیش رود. قیام خونین عاشورا از همین موارد است. بی‌گمان، هر امامی در آن شرایط به جای اباعبدالله الحسین (ع) بود، چنین قیامی را به راه می‌انداخت. سخن در فساد و فحشای علنی یزید و از میان برداشتن مظاهر توحیدی از سوی او فراوان است. در چنین وضعیت اسفناکی است که امام (ع) فریاد برمی‌آورد: "آیا نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود و از باطل جلوگیری به عمل نمی‌آید؟"[۲۱] امام حسین (ع) خطر نابودی اسلام را احساس می‌کند که قیام علیه این وضعیت را بر خود لازم دانسته، می‌فرماید: "ما از خداییم و به سوی او بازمی‌گردیم. آن‌گاه که امت، به رهبری مانند یزید گرفتار شود، باید با اسلام خداحافظی کرد"[۲۲] در همین راستاست که ایشان هدف خود از قیام را اصلاح امت جد خود اعلام می‌کند[۲۳].[۲۴]

ضرورت وجود حافظ دین

بعد از قبول ضرورت وجود شریعت و وجوب تعبّد نسبت به همه فرامین الهی و نیز قبول خاتمیت دین مبین اسلام، می‌توان نتیجه گرفت که امّت اسلام در همه ادوار موظّف به اتیان مجموعه فرامین الهی، همانند مسلمین زمان رسول خدا (ص) هستند.

ضرورت حفظ دین از تحریف

به حکم عقل، دین الهی باید برای همیشه از تحریف حفظ گردد، تا امّت اسلام:

  1. دچار اعوجاج و انحراف و در نتیجه، ضایع شدن اصل شریعت - که سعادت انسان‌ها در گرو آن است- نگردد.
  2. مطمئن باشد که به همه آنچه خداوند امر فرموده و نبیّ اکرم (ص) آورده، عمل نموده است. در صورت نبود چنین حافظی، امّت دچار تحیّر و سردرگمی می‌شود؛ زیرا نمی‌داند آیا به همه آنچه مأمور بوده عمل کرده است و یا خیر. اساساً امر به مأمورٌبه مبهمی که راهی برای امتثال آن وجود ندارد، از خداوند قبیح و محال است.
  3. در قبال انحراف و اختلاف در دین که از طریق تحریف و جعل صورت می‌پذیرد، گمراه نگردد؛ زیرا تحریف ممکن است از طریق تفاسیر ناصحیح و یا با جعل مطالب خلاف واقع انجام شود. منظور از تحریف این است که شخص به جای از بین بردن اصل مطلب، با روشی پیچیده‌تر، ضمن حفظ اصل موضوع، آن را به گونه‌ای که مورد نظر خودش است تفسیر نماید؛ در مقابل، منظور از جعل آن است که با بیان مطالبی کذب و انتساب آن به خدا و رسول (ص)، امری غیردینی به نام دین ارائه شود[۲۵].

ضرورت حفظ دین پس از پیامبر (ص)

در زمان حیات رسول اکرم (ص)، وجود حضرتش تضمینی بر عدم تحریف کتاب آسمانی است؛ چنان‌که خداوند نیز خود عدم تحریف قرآن در مراحل مختلف نزول تا ابلاغ آن به مردم را تضمین نموده است: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا[۲۶].

این آیات به خوبی نشانگر عنایت پروردگار در عدم تحریف و یا جعل آیات قرآن و مصونیّت آن تا مرحله ابلاغ به مردم است. رسول اکرم (ص) نیز در زمان حیات خود، همین حساسیت را در خصوص حفظ قرآن از تحریف داشتند.

از سوی دیگر، خداوند مسئولیّت تبیین و تفسیر آیات قرآن و یا تفصیل احکام دین و سایر امور مجمل قرآن را به عهده رسول خدا (ص) قرارداد و فرمود: ﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ[۲۷].

به این ترتیب، با وجود حضرتش (ص)، راه تحریف معنوی قرآن نیز بسته شد. بر این اساس، خداوند صحّت بیانات و تفصیل رسول خدا (ص) را در حدّ آیات الهی ضمانت نمود و با صراحت فرمود: ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى[۲۸]. لذا بیانات رسول خدا (ص) در زمان حیات ایشان، حجّتی مستقل و هم‌طراز قرآن در تفصیل شریعت قرارگرفت[۲۹].

امام؛ حافظ دین الهی پس از پیامبر (ص)

با ظهور اسلام، دشمنان ابتدا با جنگ و رویارویی نظامی و ضرب و شتم مسلمانان و اخراج و تبعید و یا محاصره اقتصادی آنان، وارد میدان شدند؛ تا جایی که در زمان حیات رسول خدا (ص)، طمع به ترور و از بین بردن شخص نبیّ اکرم (ص) داشتند. با قدرت گرفتن اسلام، به ویژه پس از فتح مکّه، هرچند دشمنان اسلام به ظاهر مسلمان شدند، ولی در عین حال، منافقانه برای رحلت ایشان (ص) لحظه‌ شماری می‌کردند تا با پرچم اسلام‌خواهی، قرآن و سنّت نبوی را تحریف نمایند و گروه تازه مسلمانان را - که آگاهی عمیقی از قرآن و معارف دینی نداشتند - نیز فریب دهند و از این طریق به امیال خود دست پیدا کنند. چنین افرادی می‌خواستند که بعد از رحلت رسول خدا (ص)، به هر قیمت، از یک سو کتاب خدا را تحریف نمایند و از سوی دیگر، مانعی برای اجرای نقشه‌هایشان در زمینه تحریف دین وجود نداشته باشد﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ لَا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قَالُوا آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَمِنَ الَّذِينَ هَادُوا سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِينَ لَمْ يَأْتُوكَ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَوَاضِعِهِ يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هَذَا فَخُذُوهُ وَإِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا وَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا أُولَئِكَ الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ[۳۰]. در این میان، علمای اهل کتاب نقشی کلیدی داشتند؛ آنها همان‌گونه که کتاب آسمانی خود را به نفع اغراضشان تحریف کردند و قرن‌ها از امّت خود بهره‌برداری نمودند، با همه توان در تضعیف و تحریف قرآن و دین اسلام کوشیدند. آنان حتّی بشارت ظهور دین خاتم و رسالت نبیّ مکرّم اسلام (ص) را که خود قبل از بعثت پیامبر (ص) به اعراب جاهلی می‌دادند، منکر شدند[۳۱]، ﴿أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ[۳۲].

بنابراین، چنانچه موضوع امامت و جانشینی پیامبر (ص) را نادیده بگیریم، در این صورت نه تنها احتمال تحریف لفظی و یا معنوی قرآن بعد از رحلت رسول اکرم (ص) دور از انتظار نیست، بلکه امری قابل پیش‌بینی است. اگر این‌گونه تحریف‌ها در کتب آسمانی پیشین پیش می‌آمد، سعادت ابدی بشریّت خدشه‌دار نمی‌شد؛ زیرا همه امیدها به دین خاتم بود. اما اگر دین خاتم جعل و یا تحریف شود، چه راهی برای اصلاح آن و بیان حقیقت و هدایت انسان به سعادت ابدی فراروی مردم باقی می‌ماند؟[۳۳].

انحصار حفظ شریعت در وجود امام معصوم زنده

با توجّه به خطراتی که در تحریف دین بعد از رحلت رسول خدا (ص) وجود دارد، به روش استقرائی می‌توان اسباب حفظ شریعت را در پنج مورد قابل تصور دانست: اوّل قرآن، دوم سنّت مقطوع که با نقل متواتر رسیده باشد، سوم اجماع امّت، چهارم عقل و پنجم وجود معصوم زنده در میان امّت.

اکنون لازم است در ابتدا، دامنه حفظ هریک از امور فوق سنجش شود و سپس میزان اعتبار آنها در حجیّت حفاظت از شرع مقدّس بررسی گردد[۳۴].

تمسّک به قرآن

قرآن، حجّت مستقل الهی و مرجع سایر امور است و همه احکام عملی و نظری شرع مقدس و نیازهای امّت اسلام تا روز قیامت در آن موجود است: ﴿وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ[۳۵]؛ و نیز: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُون[۳۶]. امّا این کتاب ارجمند، به دلایل زیر نمی‌تواند به تنهایی و بدون مبیّن، حافظ شریعت از تحریف و نیز مبیّن آن باشد؛ زیرا:

  1. کلیّات امور در آن ذکر شده، ولی تفاصیل احکام دین در آن نیست. قرآن از این جهت مانند قانون اساسی است که بر اساس آن، می‌باید در قوه مقنّنه احکام جزئیات مطرح گردد. لذا هرچند قرآن تبیان همه امور است، ولی به این شرط که مبیّنی الهی و معصوم در کنار آن قرار گیرد و از گنج‌های آن، گوهرهای ناب استخراج کند؛ وگرنه قرآن کتاب صامتی است که هرکس می‌تواند در جهت اغراض خود از آن سوء استفاده کند.
  2. هرچند قرآن قطعی الصّدور است، ولی چون دردلالت بر مطالب خود، احتمالات گوناگون از آن استنباط می‌شود و مانند اخبار صادره از رسول خدا (ص) ظنّی الدّلاله است، هر اشکالی در دلالت بر سنّت وارد گردد، عیناً به استنباط از قرآن نیز وارد است.
  3. چون قرآن حجّت صامت است، خود نیز مانند سایر حجّت‌های صامت، در معرض تحریف و تدسیس قرار دارد. اصولاً تحریف هر آیین آسمانی، با تحریف درکتاب دینی آن آغاز شد و سپس به همه ارکان دین سرایت کرد[۳۷].

تمسّک به سنّت نبوی (ص)

حافظ دیگر در دین اسلام سنّت نبوی (ص) است. به این ترتیب که اگر قرآن - به تصریح خود - نیازمند، مبیّن است، رسول خدا (ص) از یک سو معلّم کتاب الهی است و از سوی دیگر، مبیّن و مفسّر قرآن است. همچنین از آنجا که بعد از آن حضرت، هیچ حکمی از احکام الهی تغییر نمی‌پذیرد[۳۸]، بنابراین، آنچه حضرتش (ص) فرمودند، ملاک اساسی در تفصیل آیات و تبیین متشابهات قرآن است. ولی مشکل در انتقال سنّت نبوی (ص) به نسل‌های بعدی است؛ که این امر یا از طریق نقل متواتر و یا غیرمتواتر (که اصطلاحاً به آن خبر واحد گفته می‌شود) صورت می‌پذیرد. چنانچه خبر دارای تواتر لفظی باشد (که در مورد آن یقین به صدور کلام از رسول خدا (ص) وجود دارد)، در این صورت حجیّت صدور کلام از رسول خدا (ص) قطعی است و از این جهت مانند آیات قرآن، واجب الاتّباع برای آحاد امّت است؛ ولی:

  1. تعداد این‌گونه اخبار که همه شرایط صدور در تمام طبقات را داشته باشد، عملاً بسیار محدود است و منحصر به چند خبر معیّن می‌باشد و در نتیجه، مبیّن و حافظ همه آیات قرآن نخواهد بود.
  2. در آن نیز احتمال خطای عمدی، یعنی تبانی در کذب یا سهو، وجود دارد.
  3. به فرض وقوع همه این شرایط، روایت نبوی از نظر حجّیّت نهایتاً در رتبه آیات قرآن قرار می‌گیرد که قطعی‌الصدور و ظنی‌الدلاله است و جز در مواردی که نصّ بر امر خاصّی است و قطعی‌الدّلاله است، در بقیه موارد نیازمند مفسّر و مبیّن است. همچنین، چنانچه تواتر معنوی باشد، در این صورت نیز علاوه بر محدود بودن، قابل خدشه در اخبار معارض است و در مرتبه خبر واحد قرار می‌گیرد[۳۹].

تمسّک به خبر واحد

تمسّک به خبر واحد، به دلایل زیر نمی‌تواند برای حفظ شریعت از انحراف راه‌گشا باشد:

  1. خبر واحد فی حدّ ذاته یقین‌آور نیست و خداوند از عمل به ظنّ و گمان در احکام و اصول شریعت نهی فرموده است[۴۰]؛ مگر آنکه شارع مقدس در محدوده‌ای خاصّ و با ضوابط معیّن، گمان حاصل از آن را نازل‌منزله یقین فرض کند و آن را حجّت بداند.
  2. به فرض یقین‌آوربودن، چون سنّت نبوی حجّت صامت است، مانند آیات قرآن محکم و متشابه دارد و خود نیازمند مبیّن و مفسّر است؛ چنان‌که ابی‌الجارود از امام صادق (ع) نقل کرده:«إِنَّ حَدِيثَ آلِ مُحَمَّدٍ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ ثَقِيلٌ مُقَنَّعٌ أَجْرَدُ ذَكْوَانُ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ»[۴۱].

بنابراین، احتمال برداشت‌های گوناگون و تفسیر به رأی در خبر واحد نیز وجود دارد. در نتیجه، آن نیز مانند قرآن نیازمند حافظی است تا به درستی تفسیرش نماید و از تحریف لفظی و معنوی حفظ گرداند. بنابراین، تمام نقدهایی که در استفاده از ظاهر قرآن و سنّت در محل خود وارد شده[۴۲]، درباره خبر متواتر و خبر واحد نیز وارد است و آن دو نیز مثل قرآن، قابل جعل و تحریف می‌باشند[۴۳].

تمسّک به اجماع

اجماع امّت بر یک موضوع، نمی‌تواند ما را در برابر خطر انحراف در دین بیمه نماید؛ زیرا:

  1. اجماع نیز مانند خبر متواتر دارای شرایط سختی است و تنها در مسائل بسیار محدودی در شریعت واقع شده است. لذا همان ایرادات و مضیقه‌هایی که در مورد خبر متواتر وجود داشت، در مورد اجماع نیز وجود دارد.
  2. در محل خود ثابت شده که اجماع تنها زمانی حجّت است که در میان مجمعین، امام معصوم حضور داشته باشد و حجیّت آن عملاً به وجود امام معصوم باز می‌گردد.

مرحوم فیاض لاهیجی، استدلال فوق را طیّ تحلیلی عقلی و با قیاس استثنایی به این ترتیب بیان نموده است[۴۴]: "دلیل دیگر بر وجوب وجود امام و وجوب عصمتش معاً، آن است که بقای شریعت با عدم نبوّت، موقوف است به حافظی که معصوم باشد. چه اگر هیچ‌یک از مکلّفین معصوم نباشند، لامحاله قوانین شریعت و کتاب و سنّت را تواند بود که همگی فراموش کنند یا اهمال نمایند. و تحریف و تغییر، بنابر اغراض فاسده، در او دهند و در اندک زمانی شریعت مرتفع شود؛ و حال آنکه تکلیف باقی باشد؛ و این ممتنع است عقلاً. پس واجب است که در هر زمانی، وجود معصومی که حافظ شریعت باشد از زوال و حافظ کتاب و سنت باشد از تبدیل و تحریف؛ و مراد از امام، نیست مگر معصوم حافظ شریعت. پس به طریق قیاس استثنایی گوییم: اگر وجود امام معصوم واجب نباشد، بقای شریعت واجب نباشد. لکن بقای شریعت واجب است، پس وجود امام معصوم نیز واجب است و هو المطلوب"[۴۵].[۴۶].

تمسّک به عقل

جایگاه عقل نیز در تبیین آیات قرآن و کلمات اهل بیت (ع)، کشف از واقع است و نه تقنین؛ توضیح آنکه، چون حقیقت قرآن در کتاب مکنون و مقامی علیّ و حکیم قراردارد، کسی می‌تواند به این حقیقت راه یابد که به تصریح قرآن مطهّر به عصمت الهی باشد﴿فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ[۴۷] و چون عقول متعارف بشری آلودگی‌ها و نواقص عدم عصمت را دارد و در حجاب از رسیدن به بطون قرآن است، همیشه در فهم قرآن و تبیین آیات الهی محتاج عقل کسانی است که مستقیماً با امّ‌الکتاب و حقیقت قرآن مرتبط‌اند و چنین ذوات مقدّسی نیز به تصریح قرآن، منحصر در اهل بیت عصمت و طهارت (ع) هستند: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۴۸].

بنابراین، فهم علماء دینی، کشف ظنّی از کلام معصوم است. چنین کشفی، هرچند در زمان غیبت امام عصر (ع) (به دلیل اضطرار امّت به تبیین احکام الهی از کتاب و سنّت) حجّت است، ولی در عین حال می‌باید مشمول قواعدی باشد که مورد تأیید قرآن و اهل بیت (ع) قرار گیرد. همان‌طور که سیر استدلالی این مباحث در اصول فقه شیعه به تفصیل بیان شده[۴۹]، قواعد عقلی از قبیل قیاس و استحسان و یا مصالح مرسله، ذاتاً نه تنها حجّت نیست، بلکه طریقیّت برای کاشفیّت کلام معصوم نیز ندارد؛، به همین دلیل در بیانات حضراتشان (ع) از آن نهی شده‌ایم. مثلاً امام صادق (ع) ابان بن تغلب را به شدّت از قیاسی که در مسئله حکمی کرد نهی نمودند. امیرالمؤمنین (ع) راز و رمز این مطلب را معیّن نبودن طریق حلال و حرام الهی برای مردم عادّی بیان فرمودند[۵۰].[۵۱]

تمسّک به حجّت معصوم خدا

با بررسی و استقراء از آموزه‌ها و احکام مختلف، مشخص می‌گردد که تنها راه حفظ شریعت از انحراف، که حجیّت آن قطعی است، تمسّک به امام زنده می‌باشد. بنابراین، به عنوان نتیجه‌گیری باید گفت:

  1. عقلاً هیچ راهی برای حفظ شریعت از تحریف و نیز برای تبیین کتاب الهی و احکام دینی بعد از رسول خدا (ص)، جز با حضور امام زنده که در علم و عصمت مانند رسول خدا (ص) باشد، وجود ندارد.
  2. چون علم و عصمت امری باطنی است و با توجّه به آنکه گزینش امام در زندگی از اهمّ واجبات است و اعمال امّت بدون معرفت و ائتمار به امام معصوم باطل می‌باشد، پس واگذاری انتخاب امام بر عهده مردم، تکلیف آنان به امر ما لایطاق است و از خداوند چنین تکلیفی قبیح می‌باشد. لذا بنا بر قاعده لطف، با رحلت نبی اکرم (ص)، بر خداوند لازم است که امامی را برای مردم معیّن نماید.
  3. بنابر اصل فوق، اگر در زمانی کسی از شناخت امام خود محروم ماند، باید در شناسایی او تلاش نماید و نمی‌تواند به صرف اینکه او معرّفی نشده، مسئله امامت را - که از اصول دین است - نادیده بگیرد[۵۲].[۵۳]

عدم کفایت علماء برای جلوگیری کامل از انحراف و اختلاف در دین

اصولاً نمی‌توان ضمانت عدم تحریف دین و کتب آسمانی را بر عهده علمای دینی واگذار کرد؛ زیرا تا شخصی معصوم از خطا و آگاه از عالم غیب و مصدر وحی نباشد، نمی‌توان به تبیین و تفسیرش از کتاب خدا اطمینان کامل داشت؛ زیرا بدین ترتیب زمینه تردید و اختلاف در دین تا ابد باقی می‌ماند. علاوه براین، اصولاً به نصّ صریح قرآن: ﴿كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۵۴] و بنا بر شواهد تاریخی، این علما بودند که مرتکب تحریف در کتب آسمانی پیشین می‌شدند و اگر مردم عادّی بخواهند تغییری در کتب آسمانی دهند، اوّلاً توان آن را ندارند و ثانیاً، کسی از آنها نمی‌پذیرد.

همچنین اگر ادّعا شود که می‌توان نظر جمع و اکثریّت علماء را مبنا قرارداد، پاسخ آن است که:

  1. این راه حلّی برای حلّ مشکل و یا رفع آن نیست؛ بلکه نهایتاً تلاشی است برای تقلیل آن سخن در این مقال، اساساً بر سر سد کردن راه انحراف در دین خاتم است. امّت اسلام باید راه حلی بیابد که بتواند تا قیامت و با اطمینان به آن رجوع کند و مطمئن باشد که آنچه از احکام شرع و اوامر و نواهی قرآن انجام می‌دهد، قطعاً همان حکمی است که خداوند امر نموده؛ در حالی که امتثال حقیقی، هرگز با شک و تردید حاصل نمی‌شود.
  2. چنانچه در جمع علماء، معصومی وجود نداشته باشد، چه تضمینی بر عدم اجتماع آنان بر باطل وجود دارد. در این صورت، امّت اسلام برای همیشه اجتماع بر باطل خواهند کرد و هیچ امید نجاتی در خلاصی از اشتباه برای آنها متصوّر نیست.
  3. ممکن است عوامل دیگری پیش آید که اجتماع علماء را از مسیر صحیح منحرف سازد؛ عواملی از جمله ورود عناصر ناباب و یا اعمال نظر و سلیقه افراد ذی‌نفوذی که تلاش می‌کنند جمع را مطابق امیالشان جهت دهند. این عوامل ممکن است نظرات صحیح را در اقلیّت قرار دهد و یا مردود نماید.
  4. تاریخ نشان داده که لغزش برخی از علماء و مثلاً وابستگی یا دلبستگی آنان به مراکز قدرت و ثروت، ممکن است به سهولت و یا سرعت مکشوف نگردد و یا منکشف شدن آن با تحمیل هزینه و خسارات فراوان باشد؛ چنان‌که شریح قاضی از علمای امّت بود و قریب هفتاد سال - از جمله در دوران امیرالمؤمنین علی (ع) - بر مسند قضاوت نشست؛ ولی در واقعه عاشورا، طرف ابن‌زیاد را گرفت و شهادت دروغ درباره هانی بن عروه داد و بنا بر برخی نقل‌ها، فتوا بر حلّیّت خون سیدالشهداء (ع) صادر کرد[۵۵]. بنابراین، چنین روشی در مسیر هدایت بشریت، حاصلی جز نقض غرض نخواهد داشت.

نتیجه آنکه: برای حفظ دین و کتاب الهی، ضروری است که بعد از نبی اکرم (ص)، کسانی در جامعه اسلامی در مرتبه عصمت و علم حضرتش باشند تا با ارائه تفسیر صحیح از دین، آن را از تحریف حفظ نمایند.

البته از آنجا که مسئله مراجعه به علمای دین، به ویژه در عصر غیبت امام عصر (ع)، از موضوعات مهم و بحث‌برانگیز است، این مطلب در ادامه مباحث و در فصلی مستقل طیّ این برهان، مورد بررسی قرار می‌گیرد[۵۶].

منابع

پانویس

  1. ر.ک: الهی راد، صفدر، انسان‌شناسی، ص ۲۰۳؛ سبحانی، جعفر، پیشوائی از نظر اسلام، ص ۴۵.
  2. سوره آل ‏عمران آیه ۷۵ و ۷۸؛ احمد طبرسی، الإحتجاج، ج‏۱، ص۱۹۵، خطبة أمیرالمؤمنین (ع) بعد فتح البصرة.
  3. المحاسن، ج‏۱، ص۱۰۴، باب۴۳؛ محمد صفار، بصائر الدرجات، ج‏۱، ص ۵۰۵، باب ۱۸؛ کلینی، محمد، الکافی، ج‏۱، ص۲۱۵؛ و غیره
  4. کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۶۲؛ ابن شعبه، حسن‏، تحف العقول، ص۳۰۷؛ مفید، محمد، الاختصاص، ص۸۲.
  5. جزائری، سید محمود، کارکردهای علم غیب امامان معصوم در شئون ایشان، ص۱۳۴-۱۳۶.
  6. البته می‌توان گفت گاه پاسداری از دین به بیان صحیح آن است که این مسئله را در شأن مرجعیت دینی به تفصیل بررسی کردیم. آنچه در اینجا در پی آن هستیم، بیشتر اقدامات سیاسی و اجتماعی است که موجب می‌شود تا دین از نابودی حفظ شود.
  7. ر.ک: فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص۲۴۲ تا ۲۴۷.
  8. «فَوَاللَّهِ مَا كَانَ يُلْقَى فِي رُوعِي وَ لَا يَخْطُرُ بِبَالِي أَنَّ الْعَرَبَ تُزْعِجُ هَذَا الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ (ص) عَنْ أَهْلِ بَيْتِهِ، وَ لَا أَنَّهُمْ مُنَحُّوهُ عَنِّي مِنْ بَعْدِهِ؛ فَمَا رَاعَنِي إِلَّا انْثِيَالُ النَّاسِ عَلَى فُلَانٍ يُبَايِعُونَهُ؛ فَأَمْسَكْتُ [بِيَدِي] يَدِي حَتَّى رَأَيْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلَامِ يَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دَيْنِ مُحَمَّدٍ (ص)؛ فَخَشِيتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِيهِ ثَلْماً أَوْ هَدْماً تَكُونُ الْمُصِيبَةُ بِهِ عَلَيَّ أَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلَايَتِكُمُ الَّتِي إِنَّمَا هِيَ مَتَاعُ أَيَّامٍ... فَنَهَضْتُ فِي تِلْكَ الْأَحْدَاثِ حَتَّى زَاحَ الْبَاطِلُ وَ زَهَقَ وَ اطْمَأَنَّ الدِّينُ وَ تَنَهْنَه»؛ نهج البلاغه، نامه ۶۲.
  9. علی بن محمد بن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۴۴.
  10. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۳۹.
  11. احمد بن اعثم کوفی، الفتوح، ج۱، ص۲۲۴ و ۲۲۵؛ علی بن محمد بن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۰۰. جالب آنکه عمر تصریح کرد که نظر امام علی (ع) برای اهل اسلام مفید است؛ احمد بن اعثم کوفی، الفتوح، ج۱، ص۲۲۴ و ۲۲۵. این نکته روشن می‌سازد که مهم برای امام (ع)، تقویت جبهه اسلام بود.
  12. نهج البلاغه، خطبه ۱۴۶؛ احمد بن داوود دینوری، الاخبار الطوال، ص۱۳۴. گفتنی است اصحاب امام على (ع) نیز به پیروی از امام خویش، گاه با دستگاه خلافت همکاری می‌کردند؛ چنان‌که سلمان، استانداری مدائن را پذیرفت (علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۳۰۶). عمار نیز استانداری و سرپرستی کوفه را قبول کرد (محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۴، ص۱۴۵). عثمان بن حنیف نیز در عصر عمر مسئول جمع‌آوری مالیات کوفه بود.
  13. شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۲۰۷.
  14. «يَا ابْنَ عَبَّاسٍ، مَا يُرِيدُ عُثْمَانُ إِلَّا أَنْ يَجْعَلَنِي جَمَلًا نَاضِحاً بِالْغَرْبِ أَقْبِلْ وَ أَدْبِرْ، بَعَثَ إِلَيَّ أَنْ أَخْرُجَ ثُمَّ بَعَثَ إِلَيَّ أَنْ أَقْدُمَ، ثُمَّ هُوَ الْآنَ يَبْعَثُ إِلَيَّ أَنْ أَخْرُجَ؛ وَ اللَّهِ لَقَدْ دَفَعْتُ عَنْهُ حَتَّى خَشِيتُ أَنْ أَكُونَ آثِماً»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۸.
  15. علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۳۴۴ و ۳۴۵؛ عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۶۳.
  16. محمد بن مکرم بن منظور، مختصر تاریخ دمشق، ج۷، ص۷۴.
  17. در‌این‌باره ر.ک: ائمتنا، به نقل از احمد ترابی، امام باقر (ع) جلوه امامت در افق دانش، ص۱۵۱.
  18. ر.ک: فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص۲۴۲ تا ۲۴۷.
  19. محمد بن علی بن شهرآشوب مازندرانی، مناقب آل ابی طالب (ع)، ج۴، ص۲۰؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة، ج۱، ص۵۱۹؛ علی بن موسی بن طاووس حسنی، التشريف بالمنن، ص۷۴؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۴۳، ص۳۰۵.
  20. ر.ک: فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص۲۴۲ تا ۲۴۷.
  21. نعمان بن محمد بن حیون، شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار (ع)، ج۳، ص۱۵۰.
  22. جعفر بن محمد بن نما حلی، مثیر الاحزان، ص۲۵؛ علی بن موسی بن طاووس حسنی، اللهوف، ص۲۴؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۲۶.
  23. جعفر بن محمد بن نما حلی، مثیر الاحزان، ص۴؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۲۹.
  24. ر.ک: فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص۲۴۲ تا ۲۴۷.
  25. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص ۴۰۹-۴۱۰.
  26. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد تا معلوم دارد که رسالت‌های پروردگارشان را رسانده‌اند؛ و (خداوند) آنچه را نزد آنهاست، از همه سو فرا می‌گیرد و شمار هر چیز را دارد» سوره جن، آیه ۲۶-۲۸.
  27. «(آنان را) با برهان‌ها (ی روشن) و نوشته‌ها (فرستادیم) و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی و باشد که بیندیشند» سوره نحل، آیه ۴۴.
  28. «و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۳-۴.
  29. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص ۴۱۰-۴۱۱.
  30. «ای پیامبر! آنان که در کفر شتاب می‌ورزند تو را اندوهگین نکنند، همان کسانی که به زبان می‌گفتند ایمان آورده‌ایم در حالی که دل‌هاشان ایمان نیاورده است و یهودیانی که به دروغ گوش می‌سپارند جاسوسان گروهی دیگرند که نزد تو نیامده‌اند؛ عبارات (کتاب آسمانی) را از جایگاه آنها پس و پیش می‌کنند؛ (به همدیگر) می‌گویند اگر به شما این (حکمی که ما می‌خواهیم از سوی پیامبر) داده شد بپذیرید و اگر داده نشد، (از او) دوری گزینید- و از تو در برابر خداوند، برای کسی که عذاب وی را بخواهد، هیچ‌گاه کاری ساخته نیست- آنان کسانی هستند که خداوند نخواسته است دل‌هایشان را پاکیزه گرداند؛ در این جهان، خواری و در جهان واپسین عذابی سترگ دارند» سوره مائده، آیه ۴۱.
  31. خداوند درباره تحریف‌های علمای اهل کتاب، در موارد متعدّد به امّت اسلام هشدار داده است؛ مثلاً در سوره بقره، آیه ۸۹، انکار رسول خدا (ص) را- که آنها قبلاً وعده بعثت حضرتش را می‌دادند- بیان می‌دارد و می‌فرماید: ﴿وَلَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَكَانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكَافِرِينَ «و چون کتابی از سوی خداوند نزدشان آمد که آنچه را با خود داشتند، راست می‌شمرد؛ با آنکه پیش‌تر، (به مژده آمدن آن) در برابر کافران یاری می‌خواستند؛ همین که آنچه می‌شناختند نزدشان رسید، بدان کفر ورزیدند پس لعنت خداوند بر کافران باد» سوره بقره، آیه ۸۹.
  32. «آیا امید دارید که (آن یهودیان) به (خاطر دعوت) شما ایمان بیاورند با آنکه دسته‌ای از آنان سخن خداوند را می‌شنیدند و آن را پس از آنکه در می‌یافتند آگاهانه دگرگون می‌کردند؟» سوره بقره، آیه ۷۵.
  33. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص ۴۱۱-۴۱۲.
  34. تقریر برهان در بیان فاضل اللازم مقداد به این شرح است: «أنه کلما وجب أن یکون للشرع حافظ وجب عصمه الإمام، لکن الملزوم ثابت إجماعا فکذا اللازم. بیان الملازمه: أنّ الحافظ لیس هو الکتاب و لا السنه لکونهما غیر وافیین بکل الأحکام. و أیضا هما حمالان للوجوه المختلفه، و ذلک یؤدّی إلی الاختلاف، ولا الإجماع؛ لعدم حصوله فی الکل، فلأنه إن لم یشتمل علی المعصوم فلیس بحافظ، لجواز الخطإ علی کل واحد فیجوز علی المجموع، و إن اشتمل فهو الحافظ فی الحقیقه و غیره هدر، و لان الاجماع حجه نقلی و الا لکان کل اجماع حجه، فیتوقف النقل علی حافظ فیدور، و لا القیاس؛ لابتناء شرعنا علی تفریق المتماثل و جمع المختلف، و لا البراءه الأصلیه و إلا لارتفعت الأحکام، فیتعین الإمام فیکون معصوما و إلا لما أمن التغییر و التبدیل. (اللوامع الإلهیه فی المباحث الکلامیه (ط. دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۴۲۲ ﻫ.ق)، ص۳۳۲).
  35. «و بر تو این کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز و رهنمود و بخشایش و نویدبخشی برای مسلمانان است» سوره نحل، آیه ۸۹.
  36. «و تو را جز مژده‌بخش و بیم‌دهنده برای همه مردم نفرستاده‌ایم اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره سبأ، آیه ۲۸.
  37. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص ۴۱۳.
  38. این مطلب در بیانات مختلف ائمّه هدی (ع) بیان شده؛ چنان‌که زراره از امام صادق (ع) نقل می‌کند: «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) عَنِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ فَقَالَ حَلَالُ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ أَبَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَا يَكُونُ غَيْرُهُ وَ لَا يَجِي‌ءُ غَيْرُهُ» (الکافی (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ﻫ.ق)، ج۱، ص۵۸: باب البدع والرأی والمقاییس...).
  39. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص ۴۱۴.
  40. خبر واحد قطع‌آور نیست و حجّت ظنّی نیز فی حدّ ذاته معتبر نیست؛ زیرا خداوند در مذمّت کسانی که در امور دینی خود به ظن عمل می‌کنند، می‌فرماید: ﴿وَمَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا. لذا در کتب اصولی، پیرامون حد و حدود حجیّت خبر واحد، مباحث مبسوطی مطرح شده؛ برای نمونه به این دو کتاب معروف مراجعه کنید: اوّل، اصول الفقه (مرحوم مظفر) (ط. اسماعیلیان، ۱۳۸۷ ﻫ.ق)، ج۲، ص۷۰ به بعد و دوم: فرائد الاصول (شیخ انصاری) (ط. جامعه مدرسین، ۱۴۰۷ﻫ.ق)، ج۱، ص۱۰۸ به بعد.
  41. بصائرالدرجات فی فضائل آل محمد (ص) (ط. مکتبه آیة الله المرعشی النجفی، ۱۴۰۴ ﻫ.ق)، ج۱، ص۲۱، باب ۱۱.
  42. برای توضیح بیشتر رجوع شود به براهین قرآنی، برهان «تأویل».
  43. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص ۴۱۵.
  44. سرمایه ایمان در اصول اعتقادات (ط. الزهراء، ۱۳۷۲ ه. ش.)، ص۱۱۴.
  45. سرمایه ایمان در اصول اعتقادات (ط. الزهراء، ۱۳۷۲ ه. ش.)، ص۱۱۵.
  46. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص ۴۱۶.
  47. «در نوشته‌ای فرو پوشیده که جز پاکان را به آن دسترس نیست فرو فرستاده‌ای از سوی پروردگار جهانیان است» سوره واقعه، آیه ۷۸-۸۰.
  48. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  49. برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به کتاب منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، اثر آیت‌الله جوادی آملی؛ نیز کتاب اصول الفقه مرحوم محمد رضا مظفّر (ط. اسماعیلیان، ۱۳۸۶ ﻫ.ق)، ج۱، ص۲۱۶.
  50. «عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: إِنَّ السُّنَّةَ لَا تُقَاسُ أَ لَا تَرَى أَنَّ امْرَأَةً تَقْضِي صَوْمَهَا وَ لَا تَقْضِي صَلَاتَهَا يَا أَبَانُ إِنَّ السُّنَّةَ إِذَا قِيسَتْ مُحِقَ الدِّينُ» و نیز امام صادق (ع) در بیان دیگری فرمودند: «أَنَّ عَلِيّاً (ع) قَالَ: مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلْقِيَاسِ لَمْ يَزَلْ دَهْرَهُ فِي الْتِبَاسٍ وَ مَنْ دَانَ اللَّهَ بِالرَّأْيِ لَمْ يَزَلْ دَهْرَهُ فِي ارْتِمَاسٍ- قَالَ وَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) مَنْ أَفْتَى النَّاسَ بِرَأْيِهِ فَقَدْ دَانَ اللَّهَ بِمَا لَا يَعْلَمُ وَ مَنْ دَانَ اللَّهَ بِمَا لَا يَعْلَمُ فَقَدْ ضَادَّ اللَّهَ حَيْثُ أَحَلَّ وَ حَرَّمَ فِيمَا لَا يَعْلَمُ» (الکافی (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ﻫ.ق)، ج۱، ص۵۸).
  51. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص ۴۱۷.
  52. الذخیره فی علم الکلام (ط. مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۱ ﻫ.ق)، ص۴۲۴؛ المنقذ من التقلید (ط. مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۲ﻫ.ق)، ج۲، ص۲۶۲.
  53. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص ۴۱۸.
  54. «مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژده‌آور و بیم‌دهنده برانگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند و در آن جز کسانی که به آنها کتاب داده بودند، اختلاف نورزیدند (آن هم) پس از آنکه برهان‌های روشن به آنان رسید (و) از سر افزونجویی که در میانشان بود؛ آنگاه خداوند به اراده خویش مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند رهنمون شد و خداوند هر که را بخواهد به راه راست رهنمایی می‌کند» سوره بقره، آیه ۲۱۳.
  55. دانشنامه امام حسین (ع) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ (ط. مؤسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، ۱۳۸۸ ه. ش.) ج۴، ص۱۸۹.
  56. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص ۴۱۸-۴۲۰.