وظایف امت نسبت به امام

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۷ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۳۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

امّت در قبال امام تکالیف و وظایفی دارد که اگر آنها به این تکالیف عمل می‌کردند هرگز رهبری و حکومت بر آنها به دست ستمکاران و طاغوت‌ها نمی‌افتاد. امامان معصوم هرگز از انجام تکالیف خود تخطّی نکردند؛ ولی مردم در انجام وظایف خود کوتاهی کردند. اینک برخی از وظایف امّت مورد بررسی قرار می‌گیرد[۱].

وظایف امت در برابر امام

اول: وظایف فردی

معرفت

لزوم شناخت حقوق اهل بیت در قرآن و روایات و رعایت آن، حقیقتی است که توجه به آن موجب سعادت دنیا و آخرت و غفلت از آن موجب شقاوت و هلاکت ابدی انسان است. معرفت اهل بیت نخستین حق ایشان و اساس حیات طیبه و معنوی انسانی است و راز اصلی حرکت تکاملی انسان یا همان هدایت الهی و ارتباط او با خداست: ﴿وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۲]. امام باقر(ع) نیز فرمودند: "کسی خداوند (عزوجل) را شناخته و پرستش کرده که خدا و امام او را، که از ما اهل بیت است، بشناسد"[۳]. این وجوب از جمله تکالیفی است که در هیچ حالی از انسان ساقط نمی‌گردد.

پایین‌ترین مرتبه معرفت اهل بیت، این است که آنها همتای پیامبرند و همه شئون ایشان، بجز مقام را دارا می‌باشند. پیامبر اکرم در این مورد می‌فرمایند: "اولین ما، مانند آخرین و آخرین ما، مانند اولین ما است"[۴].[۵]

برخی از ساحت های شناخت اهل بیت (ع) عبارت‌اند از: شناخت شخصیت اهل بیت (ع)؛ شناخت حقوق اهل بیت و شناخت معارف اهل بیت[۶].

محبت

محبت، به معنای دوست داشتن امری قلبی در برابر بغض است[۷]. امیر مؤمنان (ع) محبّت به خاندان پیامبر (ص) را حق خدا بر انسان می‌داند[۸] و از سویی محبّت اهل بیت (ع) با محبّت خدا گره خورده است: «فَمَنْ أَحَبَّنَا فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ»[۹].

تأثیر و جایگاه محبّت اهل بیت (ع) در ایمان انسان به گونه‌ای است که بدون محبّت اهل بیت (ع) ایمان انسان تمام و کمال نمی‌یابد، رسول خدا (ص) می‌فرمایند: ایمان تمام و کمال نمی‌یابد مگر به محبت با ما اهل بیت (ع)[۱۰].

محبّت پیامبر و خاندان او (ع) با عمل انسان‌ها به دستورات الهی و پیروی از رسول خدا (ص) پیوند خورده است، به گونه‌ای که محبّت بی‌تبعیت، کارساز نخواهد بود: ﴿قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ[۱۱].[۱۲]

ترفیع بیوت

از جمله حقوقی که مصداق تکریم اهل بیت است، حق ترفیع بیوت: ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ[۱۳]. امام کاظم (ع) از پدر گرامیش نقل کرده که "مقصود آیه، خانه‌های آل محمد (ص) و خانه علی و فاطمه و حسن و حسین و حمزه و جعفر (ع) است"[۱۴].

اذن در هر چیز، به معنای اعلام این معنا است که مانعی از انجام آن نیست و مراد از رفع، بالا بردن قدر، منزلت است و آن تعظیم (تکریم) است، در اینجا این عظمت و علو، مال خدای تعالی است که در این رفع، بالا بردن، کسی با خدا شریک نمی‌شود الا اینکه به الله تعالی منتسب شود[۱۵] و مراد از رفع، تعظیم و رفع کثیفی و زشتی است و تطهیر معاصی و چیزهای پست. "بنابراین آیه دلایت می‌کند بر جواز تزیئن بیوت انبیاء و تعمیر بیوت در زمان حیاتشان و بعد از ممات ایشان و یا مراد رفع معنوی و عظمت معنوی است و بنابراین آیه به تکریم آن بیوت و تعظیم و ضیافت و تطهیر بیوت از آن چیزهایی که درشان آنها نیست دلالت می‌کند"[۱۶].[۱۷]

زیارت

زیارت پیامبر و ائمّه (ع) هم در حال حیاتشان ارزشمند و تأثیرگذار است، هم پس از رحلت یا شهادتشان سازنده و الهام بخش است و تأکید زیارت، نسبت به حضرت رسول (ص)، حضرت زهرا، امامان معصوم، شهدای آل محمّد، علما و صلحاست. امام صادق (ع) فرمود: «هر کس ما را پس از مرگمان زیارت کند، گویا در حال حیات، زیارتمان کرده است»[۱۸]. اینگونه زیارت‌ها، علاوه بر آنکه برای خود زائر، اثر تربیتی و تزکیه روح دارد و دلیل حق‌شناسی او نسبت به اولیاء خدا و پیشوایان دین است، در زمینه احیاء امر امامان و ترویج مکتب انسانی و تربیتی آن اسوه‌ها در جوامع بشری و توجّه دادن به خط صحیح رهبری و ولایت در جامعه مؤثّر است[۱۹].

توسل

هدف از خلقت، رسیدن به کمال و مقام قرب الهی است؛ اما از آنجا که برای برقراری ارتباط با هر کسی نیاز به واسطه و وسیله هست، لذا برای پیوند و اتصال به آستان قدس ربوبی نیز محتاج به واسطه و وسیله هستیم. خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ[۲۰]. تمسک به اهل بیت (ع) از لوازم سیر الی الله و دریافت فیض الهی است، حال این فیض معنوی باشد مثل علم و بصیرت یا هر رزق و روزی مادی دیگر. پس انکار "توسل" و تقرب جستن به وسیله‌ای در نزد خداوند انکار یکی از اصول است و نادیده گرفتن یکی از قوانین فطرت است. شیعه در توسل به اهل بیت (ع) منظوری جز "ابتغاء وسیله" و "اعتصمام بحبل الله و العروة الوثقی" ندارد که این امر صریحاً در قرآن کریم مورد ترغیب بلکه واجب شده است (امر شده)، شیعه نه کسی را جز خدا می‌پرستد و نه کسی را شریک خدا می‌داند بلکه اهل بیت را با اذن الهی اسباب و وسیله تقرب می‌داند پس همه به جز خداوند "ممکن الوجودند" و فقط اوست که واجب الوجود بالذات است[۲۱].

سلام

بهترین ادب و سلام به درگاه حضرت احدیت، سلام به مقربین درگاهش، معصومین (ع) است، لذا هر روزی را به سلام و زیارت آن بزرگواران اختصاص داده‌اند. خداوند در سوره صافات می‌فرماید: ﴿سَلَامٌ عَلَى إِلْ يَاسِينَ[۲۲]، بر سایر انبیای عظام سلام می‌فرستد مانند: ﴿سَلَامٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ[۲۳]، ﴿سَلَامٌ عَلَى نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ[۲۴] و ... . واضح است که در این آیات، نوح، ابراهیم، موسی و هارون جملگی پیامبران الهی هستند و بر آنها سلام گفته است[۲۵].

سلام، ابراز دوستی و خیرخواهی و طلب سلامتی و رمز محبت و علاقه و پیوند و چراغ سبز آشنایی است و نشان دهنده پیوند بین زائر و مزور و ارتباط ایمانی و فکری میان آن دو است. حضور بر مزار امام و سلام دادن، نوعی شعار به نفع جبهه حق است که در وجود امام، تجلّی یافته و نوعی تقویت جناح ایمان و همبستگی با خط پاکی و تقواست[۲۶].

صلوات

خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا[۲۷] در این آیه، مقام پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت (ع) به بهترین وجه ترسیم شده است؛ چرا که خداوند متعال در کنار فرشتگان مقربش بر ایشان صلوات و درود می‌فرستد و به مؤمنان هم دستور می‌دهد آنها نیز این کار را بکنند. در واقع این آیه علاقۀ خاص خداوند متعال و فرشتگان نسبت به پیامبر و حفظ حرمت پیامبر را نشان می‌دهد. مقام پیامبر آنقدر والاست که خداوند و تمام فرشتگانی که تدبیر جهان بر عهده آنها گذاشته شده است، بر او درود می‌فرستند، اکنون که چنین است شما نیز با این پیام جهان هستی هماهنگ شوید[۲۸].[۲۹]

تکریم

یکی از اصول الهی و انسانی قرآن، تکریم است. خداوند متعال محور کرامت را کمال انسانی دانسته است: ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ[۳۰] و هر چقدر میزان تقوا و کمال انسانی بیشتر باشد تکریم او به همان اندازه بیشتر است. پس انسان کامل، شایسته بیشترین تکریم از ناحیه خداوند است.

ابن عباس می‌گوید: "رسول خدا (ص) بر منبر رفت و برایمان سخنرانی کرد و مردم جمع شدند. آن حضرت فرمود: ای مردم! شما (در روز قیامت) گرد آورده خواهید شد و دربارۀ ثقلین از شما پرسیده خواهد شد پس مواظب باشید که پس از من با آنان چگونه عمل می‌کنید آنان اهل بیت من هستند هر که ایشان را آزار دهد مرا آزار داده و هرکه به ایشان ستم کند، به من ستم کرده است هر که ایشان را خوار دارد مرا خوار داشته و هر که ایشان را تنها و بی‌یاور گذارد مرا تنها و بی‌یاور گذاشته است"[۳۱]. در این حدیث شریف نبوی (ص) تکریم اهل بیت (ع)، تکریم پیامبر شمرده شده است و ما می‌دانیم که تکریم پیامبر آثار و فوائد دنیوی و اخروی زیادی دارد.

اکرام و تکریم اهل بیت صورت‌های مختلفی دارد احترام ذریة ایشان، ترفیع بیوت ایشان، صله رحم با آنها، زنده نگه داشتن سخنانشان، صلوات بر آنها و سایر حقوق ایشان، یعنی ما اگر حقوق ایشان را شناخته و به آن عمل کنیم در واقع نوعی تکریم آنهاست. این نه به جهت فرمان خداوند و حضرت رسول، بلکه آنان شایستگی این مقام را دارند چون که همین "اصطفاء" و "اجتباء" توسط خداوند نیز نوعی تکریم الهی از آنان است[۳۲].

صله رحم

منظور از صله رحم با اهل بیت (ع) رحم، رحم و نسب نیست، بلکه پیوند معنوی با اهل بیت مراد است، چون در حدیث آمده که خداوند ارواح شیعیان را از ماده‌ای که جسم آنان را خلق کرده، آفرید. مثل این روایت: رسول اکرم (ص) فرمودند: "من و علی پدران این امت هستیم"[۳۳]. حضرت علی بن الحسین (ع) فرمود: "اگر حق پدر و مادر به واسطۀ نیکی و احسان آنها به فرزند زیاد است، احسان و نیکی محمد و علی به امت بیشتر از آنهاست. آن دو شایسته‌ترند که دو پدر امت باشند"[۳۴]. اهل بیت برترین اهل بیت و علی (ع) برترین فرد آنان است، پس حقوق آنان هم بر عهده مردم، برترین حقوق و وجوب ادایش مقدم برهمه حقوق‌هاست[۳۵].

دعا

دعا و نیایش یکی از نیازهای اصیل فطری انسان و بال پرواز برای اوست. دعا سلاح پیامبران است، آنان هنگام سختی‌ها و روبرو شدن با جهالت‌ها و آزارهای مردم، دعا می‌کردند و خدا را می‌خواندند. در فضیلت دعا همین بس که در حدیثی از پیامبر آمده است: "دعا مغز عبادت و پرستش خدا است"[۳۶].

یکی از مصادیق دعا برای اهل بیت صلوات فرستادن برای ایشان است؛ اما منظور ما از دعا، عملی عبادی است که برخاسته از انتظار است به همین دلیل جزء تکالیف بندگان می‌باشد که بالخصوص در مورد امام عصر (ع) محقق می‌شود. امام عصر (ع) در توقیعی که خطاب به اسحاق بن یعقوب صادر شده می‌فرمایند: "برای تعجیل در فرج بسیار دعا کنید، همانا در آن، گشایش کار شما هست"[۳۷]. برکات دعا برای فرج به خود ما برمی‌گردد.

دعاکننده برای فرج و گشایش امر تمام مؤمنین و اولیاء خدا را می‌خواهد؛ زیرا گشایش امر امام، فرج اولیای الهی نیز هست. غیبت به معنای عدم شناخت است، نه به معنای ممکن نبودن ملاقات و ندیدن امام زمان (ع)[۳۸].

ذکر

یکی از حقوق اهل بیت (ع) ذکر ایشان است. ذکر به معنای غافل نبودن و یادآور بودن (در مقابل غفلت و فراموشی) است از این جهت است اجعلني منك على ذكر یعنی فراموشم نکن، پس از آن، یاد کردن زبانی را نیز ذکر نامیده‌اند[۳۹].

یاد خوبان و اولیای الهی یاد خداست و از این‌رو خداوند یاد برخی از انبیا را از پیامبر گرامی خواسته است: ﴿وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ[۴۰]. در مورد اهل بیت نیز این‌گونه است؛ چرا که یاد ایشان هم یاد خداست چون که ایشان تجلی اسماء و صفات الهی می‌باشند؛ پس برای یاد ایشان توجه و عنایت خداوند ضروری است و بدون توجه او کسی موفق به یادش نمی‌شود: "شیعیان ما با خود مهربان‌اند، چون تنها باشند خدا را یاد کنند همانا یاد ما یاد خداست هرگاه ما یاد شویم خدا یاد شود"[۴۱].

ذکر اهل بیت نوعی تکریم و توسل به آنهاست این ذکر هم شامل ذکر مصائب و رنج‌ها، سختی‌ها و ظلم‌هایی است که بعد از رحلت پیامبر اکرم بر آنها گذشت و هم شامل ذکر فضائل و مناقب آنها است که در شأن آنهاست[۴۲].

شکرگزاری

شکر نعمت عبارت از شناخت آن است، شناخت اینکه آنچه در دست اوست نعمت است و معنای نعمت نیز طبق حدیث مذکور عبارت است از آنچه که از ناحیه خدا به انسان رسیده باشد. گاهی شکر عقلی و قلبی است و گاهی زبانی، گاهی نیز عملی است. هر نعمتی که به ما می‌رسد از خداست ولی خداوند اراده فرموده که کارها را از راه اسبابش فراهم آورد پس برای هر چیزی سبب و وسیله‌ای قرار داد و برای هر سبب شرح و گشایشی مقرر داشته است[۴۳]. در این میان اهل بیت مطابق آنچه در فرازهایی از زیارت جامعه کبیره و روایات متعدد آمده، واسطه در رسیدن فیض تکوینی و تشریعی به بندگان هستند پس باید ابتدا از خدا و سپس از اهل بیت(ع) تشکر کرد.

ذیل آیۀ ﴿ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ[۴۴]، طبق روایتی امام صادق(ع) می‌‌فرمایند: «نحنُ مِنَ النَّعِیمِ»، ما از آن نعمت‌ها هستیم که می‌پرسند[۴۵]. در قرآن به دنبال هر نعمتی شکر مطرح است و حقی که نعمت برای انسان می‌‌آورد این است که نسبت به نعمت دهنده شاکر باشد و شکر نعمت وجود اهل بیت در اطاعت و پیروی از ایشان است[۴۶].

دوم: وظایف اجتماعی

وصایت

حق وصایت به تنهایی، از جمله حقوق اجتماعی نیست، بلکه از حقوق فردی است که مربوط به شخص امام می‌شود، یعنی حقی است اختصاصی که فقط ائمه از آن برخوردارند نه دیگران، اما از آنجا که وصایت مقدمه است برای تحقق حق امامت که از جمله مهم‌ترین حقوق اجتماعی اهل بیت است؛ از این‌رو این حق مقدم بر حق امامت و مقدمه آن است. از منظر شیعه وصایت از جمله حقوقی است که فقط اهل بیت از آن برخوردارند. اهل سنت، وصایت را قبول ندارند[۴۷].

پیامبر خدا در سال دهم هجرت همگی را به حج دعوت کرد و این دعوت به دوردست‌ترین بلاد رسانید. در بازگشت از حج و روز هیجدهم ذی‌الحجه به غدیرخم از منطقه جحفه رسیدند؛ اینجا بود که جبرئیل امین از طرف خداوند متعال نازل شد و آیه ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ...[۴۸] را بر او ابلاغ کرد و به او فرمان داد تا علی (ع) را به امامت و ولایت معرفی نماید و به همه مسلمانان اعلام کند که اطاعت و فرمان‌برداری از علی (ع) بر همگان واجب و فریضه است. رسول خدا دستور توقف داد و به منادی خویش فرمان داد تا در میان مردم فریاد بزند و آنان را گرد آورد، پس همگی گرد آمدند. پیامبر بعد از نماز فرمود: "من به زودی دعوت خدا را اجابت کرده و از میان شما می‌روم...". سپس فرمود: ... خدایا تو شاهد باش. پس هرکس را که من مولای او هستم و نسبت به خودش اولی هستم، پس این علی مولای و اولی به اوست"...[۴۹].[۵۰]

امامت و ولایت

امامت در لغت به معنای قصد، توجه و آهنگ چیزی کردن است[۵۱].[۵۲] امام در اصطلاح شیعه به کسی می‌گویند که پیشوا و مقتدای عالمیان است. خداوند به وی در جمیع امور مصونیت و عصمت بخشیده است[۵۳].

امام دارای سه ویژگی است: ویژگی نخست، جانشینی پیامبر گرامی اسلام است. امام کسی است که پس از پیامبر اسلام (ص) بر مسند او می‌نشیند. ولایت و سرپرستی بر همۀ مکلفان، از دیگر ویژگی‌های امام است. ویژگی دیگر، واجب‌الاطاعه بودن امام است. امام، جانشین پیامبر (ص) و ولیّ امت است؛ به گونه‌ای که اطاعت از فرمان او در حد اطاعت از فرمان پیامبر (ص) وجوب دارد. امام، تنها یک راهنما و هدایت‌گر نیست که امت در قبال وی هیچ وظیفه‌ای نداشته باشد، بلکه امت، هم در امور دین و هم در امور دنیا باید از وی اطاعت کند[۵۴].

امامت، ولایت و رهبری از حقوق اجتماعی ـ سیاسی اهل بیت(ع) است که برعهدۀ امت اسلامی است و تاثیر و رابطۀ مستقیمی با سرنوشت امت اسلامی دارد. همچنین امامت یکی از ارکان و عوامل مهم حفظ دین است به طوری که شرط قبول همه اعمال، ولایت اهل بیت(ع) بیان شده است. ادله‌ای که امامت اهل بیت را اثبات می‌نماید همان ادلۀ اثبات‌گر حق امامت و ولایت برای ایشان است[۵۵].

مرجعیت علمی

مرجعیت علمی بدین‌معناست که ائمه (ع) به عنوان خلفای راستین پیامبر اسلام (ص)، مفسر و مبیّن دین و بیان‌کنندۀ معارف و احکام الهی و حافظان و شارحان دین هستند[۵۶]. از آنجایی که اهل بیت (ع) دارای مقام عصمت هستند لذا محل رجوع علمی دیگران بوده و کلام آنان حجت است، زیرا تنها مجرای القاء کنندۀ علم و حیات از سوی خدا، امام است و بدون امام، قرآن یا هر کتاب یا علمی ﴿لَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا[۵۷] است[۵۸].

در نگاه امام علی (ع) اهل بیت، درهای دانش و کلیدداران علوم الهی هستند. از این رو، فرمود: «به خدا سوگند، رساندن پیام‌ها و وفای به وعده‌ها و معنای کلمات را به من آموختند. ابواب حکمت نزد ما اهل‌بیت است و چراغ دین به دست ما افروخته. بدانید راه‌های دین همه یک راه است، راهی هموار و مستقیم. هر که قدم در آن نهد به مقصد رسد و غنیمت برد و هر که بدان راه نرود گمراه شود و پشیمانی برد»[۵۹].[۶۰]

درباره امیرالمؤمنین (ع) آمده است که حضرت رسول (ص) فرمودند: "من شهر علمم و علی دروازه آن، هر کس علم طلب کند از دروازه شهر علم وارد شود"[۶۱]. یعنی تنها راه ورودی به معارف ناب نبوی از طریق امیرالمؤمنین (ع) است. در زمان زنده بودن من علی (ع) درب ورود شما به معارف ناب است بنابراین می‌توان گفت به طریق اولی در زمان رحلت آن حضرت، علی (ع) باب علم پیامبر خواهد بود. پس بر همه لازم است طبق این حدیث علوم نبوی را از این خاندان اخذ نمایند حتی اگر قائل به امامت آنها نباشند[۶۲].

تقدیم (حق افضلیت)

افضلیت به معنای افضل بودن در امور دنیوی و اخروی، از صفات و ویژگی‌های مهم امام است. امامیه معتقدند امام از تمام افراد کامل‌تر و فاضل‌تر است[۶۳]. هم‌چنین شیعه امامیه می‌گوید: واجب است امام، افضل باشد از همه مردم در تمامی صفات کمالی، از جمله علم و فهم و رأی و دوراندیشی و کرامت و حسن خلق و عفت و زهد و عدل و تقوی و سیاست شرعیه و امثال اینها"[۶۴].

باید توجه داشت افضلیت دارای دو جنبه است. از یک جنبه حق فردی است و آن اینکه وجود کمالات علمی و عملی در ائمه (ع) اقضا می‌کند آنان برتر از دیگران باشند یعنی برتری، حق آنان است که خداوند متعال برای آنها قرار داده است؛ اما جنبه دیگر آنکه نسبت به مکلفین ایجاد حق و به تبع آن ایجاد تکلیف می‌نماید. برتری دانستن و برتری دادن اهل بیت (ع) در تمامی عرصه‌های علمی، معنوی، اجتماعی و سیاسی در مقایسه با افراد دیگر است[۶۵].

اسوه بودن

الگو یا اسوه کسی یا چیزی است که مورد توجه همه قرار می‌گیرد و ویژگی‌ها یا کمالاتی در او هست که باعث می‌شود دیگران نسبت به راه و مقصدی که در پیش گرفته‌اند از آنان نمونه و الگو بگیرند و راه و روش آنان را بپیمایند. تکامل شخصیت انسان‌ها و ادب آنها در الگو و اسوه‌ای است که انتخاب کرده‌اند و همچنین والایی هدف و غایتی که در زندگی خود دارند از الگوهای آنان فهمیده می‌شود. هر چه قدر الگوهای انسان بالاتر و والاتر و از نظر عبودیت در مرحله عالی قرار داشته باشند، ارزش شخصیت انسان بیشتر خواهد شد.

اسلام دینی است که با توجه به کمال نهایی انسان، الگوهای کامل و عینی و دست یافتنی برای بشریت قرار داده است. در زمان حیات پیامبر شخص آن حضرت طبق نص قرآنی اسوه مسلمانان بود اما پس از پیامبر طبق سفارش متواتر و قطعی پیامبر مثل حدیث ثقلین و حدیث سفینه اهل بیت آن حضرت بعد از پیامبر الگو و اسوه مردم خواهد بود. در روایات فراوانی از اسوه بودن پیامبر و اهل بیت یاد شده است. طبق احادیثی که زمین هیچ گاه از وجود حجت خالی نمی‌شود؛ بعد از پیامبر اکرم اهل بیت ایشان الگو و راهنمای بشریت به سوی خداوند هستند. حضرت رسول (ص) می‌فرمایند: "اهل بیت من حق را از باطل جدا میکنند و هم ایشان‌اند آن امامانی که باید به آنها اقتدا کرد"[۶۶].[۶۷]

اطاعت

حق اطاعت اهل بیت مانند سایر حقوقشان، منشأ الهی دارد و مثل اطاعت از خدا و رسول واجب است[۶۸] زیرا که اطاعت آنان در ردیف اطاعت الهی است. هدف از اطاعت آنها، اطاعت از خداوند است؛ آنان مردم را به اطاعت از خدا دعوت می‌کنند نه به اطاعت از خود[۶۹]. قرآن کریم اطاعت از اهل بیت را در ردیف اطاعت خداوند و رسولش قرار می‌دهد و می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۷۰].

ابوحمزه ثمالی گوید: "از امام باقر (ع) پرسیدم: حق امام بر مردم چیست؟ فرمود: حق او بر آنها این است که سخنش را بشنوند و اطاعتش کنند"[۷۱]. در روایتی دیگر آمده: "رضایت خداوند در اطاعت از امام است البته کسی می‌تواند از او اطاعت کند که او را بشناسد"[۷۲].

ولایت اهل بیت جز با اطاعت از آنان به دست نمی‌آید. ولایت بدون اطاعت تنها موجب تخفیف عذاب اخروی است نه موجب تقرب به خداوند. اهل بیت (ع) مکرر در سخنانشان به شیعیان و یاران توصیه می‌کردند که ولایت ما با اطاعت همراه است تنها به ولایت ما امیدوار نباشید بلکه اهل عمل نیز باشید[۷۳].

نصرت

نصرت به معنی یاری کردن است؛ یاری کردن دارای مراتبی است که از مرتبه یاری قلبی یعنی همفکر بودن و همراهی قلبی تا مرتبه یاری زبانی و در نهایت یاری عملی در عرصه‌های مختلف فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی؛ به صورت فردی و اجتماعی را شامل می‌گردد.

خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ[۷۴]. از جمله مصادیق نصرت خداوند، نصرت پیامبر و اوصیای ایشان در امر تبلیغ دین است و با توجه به براهین قطعی عقلی و اخبار متواتره نقلی؛ ولایت الهی از وجود پیامبر (ص) به اهل بیت اختصاص دارد، بنابراین؛ اگر کسی بخواهد مورد نصرت و یاری خداوند قرار گیرد باید سعی در یاری و کمک به وجود مقدس آن حضرات نماید تا به این وسیله برای کمک و یاری از جانب خداوند قابل و لایق شود. هر قدر نصرت و یاری انسان نسبت به اهل بیت بیشتر باشد؛ نتیجه آنکه نصرت خداوند در حق او بیشتر خواهد بود[۷۵].

انتظار

از جمله موارد نصرت عملی اهل بیت انتظار برای آنان است، انتظار برای بازگشت آنان به عرصه معنوی، سیاسی و اجتماعی جامعه است.در تفکر شیعی انتظار موعود، به عنوان یکی از آموزه مهم شیعی مطرح بوده و در بسیاری از روایات شیعه بر ضرورت انتظار قائم آل محمد (ص) تصریح شده است. حق انتظار در دو جنبه مطرح است؛ فردی و اجتماعی[۷۶].

وظایف مالی

حق مالی امتیازی است که نظام حقوقی برای اشخاص می‌شناسد. این دسته از حقوق قابل مبادله و قیمت‌ گذاری به پول است مانند حق مالکیت و حق انتفاع[۷۷]. مسلم است که سیاست و اقتصاد، رابطۀ تنگاتنگ دارند. ضعف سیاست، موجب ضعف اقتصاد است و ضعف اقتصاد، دلیل ضعف سیاست است. یکی از حربه‌های برنده و مهم طاغوت‌ها در هر عصری این بوده که رگ و ریشۀ اقتصاد را به دست می‌گرفتند و مردان خدا را در فشار و تنگنای اقتصادی قرار می‌دادند تا آنان را نیازمند و تسلیم خود کنند[۷۸]. غصب فدک پس از رحلت پیامبر نیز در همین راستا توجیه می‌شود، لذا اگر اقتصاد در زمان اهل بیت (ع) در دست آنان بود، حکومت نیز به دست آنان می‌شد، لکن دشمنان و غاصبان حقوق آنان، ابتدا این حق آنان را گرفتند و بعد سایر حقوق ایشان را غصب کردند. با توجه به آنچه ذکر شد و با توجه به منبع درآمد اهل بیت (ع) که در موارد زیادی به عهدۀ مسلمین است و با توجه به آثاری که پرداخت حقوق مالی می‌تواند داشته باشد، حقوق مالی در زمره حقوق اجتماعی ذکر می‌شود[۷۹].

انفال

انفال به‌معنای غنیمت، بخشش[۸۰]، افزون بر مقدار واجب[۸۱] یا زیاده بر اصل[۸۲]، در اصطلاح فقه امامیه به اموال خاص معصوم[۸۳] و به تعبیری دیگر اموالی که مالک خصوصی ندارد و به امام و حاکم اسلامی تعلق دارد[۸۴] انفال اطلاق می‌شود[۸۵].

پس از پیروزی مسلمانان در جنگ بدر میان آنان بر سر تقسیم غنایم اختلاف به‌وجود آمد، از رسول خدا در این باره پرسیدند[۸۶] و آیه نخست سوره انفال نازل شد و قانون انفال را تشریع کرد: ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الأَنفَالِ قُلِ الأَنفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَأَصْلِحُواْ ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَأَطِيعُواْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ[۸۷].

انفال ملک رسول خدا (ص) و پس از آن حضرت، ملک ائمه (ع) است. از این رو، هر گونه تصرف در آن، بدون اذن آنان جایز نیست؛ لکن در زمان غیبت، تصرف در انفال و تملّک آن، برای شیعه بنابر قول مشهور مباح است[۸۸].

فیء

«فیء» به معنای رجوع و بازگشت سایه است[۸۹] و در اصطلاح، به بخشی از انفال گفته می‌شود که بدون رنج و زحمت، در اختیار جامعه اسلامی قرار گیرد[۹۰]. فی‌ء از اموال دولت اسلامی و بیت المال محسوب می‌شود و برای تأمین زندگی اقشار آسیب‌پذیر اجتماعی و در راه خدا مصرف می‌شود. فیء، یکی از منابع مهم بیت المال در نظام اسلامی است.

فیء در اسلام، از زمان یهودیان "بنی نضیر" و بیرون رفتن آنها از مدینه آغاز شده است. به همین مناسبت، آیه ﴿وَمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ وَلَكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ نازل و اموال و مستغلات بر جای مانده از یهودیان را از آن رسول خدا (رئیس حکومت) دانست[۹۱].

خمس
صله (هدیه دادن)

وظیفه امت در برابر امام

لزوم پیروی از امام

در لزوم پیروی از امام و حاکم و خلیفه، اختلافی بین مسلمانان وجود ندارد و همه پیروی از او را لازم و واجب می‌دانند. البته اهل سنت، اعتقادی به امامت و خلافت الهی ندارند. از این‌رو، پیروی از هر شخصی را که بر مسند حکومت تکیه زند، لازم می‌دانند؛ ولی شیعه که امامت و خلافت را الهی، و حاکمیت را حق مسلم امام منصوب از ناحیه خدا می‌داند، اطاعت او را حتی در غیر مسند حکومت، واجب و لازم دانسته، مخالفت با او را مخالفت با خدا و رسول می‌شمارد. خدای تعالی می‌فرماید: ای کسانی که ایمان آورده‌اید، اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولوا الامر را، و هرگاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید[۹۲].

لزوم پیروی از خداوند، چیزی نیست که کسی با توجه به سلطنت و مالکیت او آن را انکار کند، و روشن است که پیروی از خدای تعالی حق او است و هیچ کسی در عرض او چنین حقی ندارد؛ پس با توجه به این امر، هیچ کس از آفریدگان حق فرماندهی و سلطنت بر دیگری را ندارد و بر هیچ یک از بندگان، پیروی از دیگری واجب و لازم نیست، جز آنکه خدای تعالی به اطاعت از او امر کرده و مقام سلطنت و فرماندهی و امامت را به او عطا کرده باشد. امیر مؤمنان(ع) می‌فرماید: خدای تعالی، خلق را آن گونه که می‌خواست، آفرید و فعل برخی از امور را به دست برخی از امنای برگزیده جاری ساخت؛ پس فعل آنها فعل او، و امرشان امر او است؛ چنان‌که خداوند می‌فرماید: «کسی که رسول را اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است»[۹۳]... و مقام ارجمند اولیایش را به خلایق معرفی کرد و اطاعت و پیروی از آنان را بر ایشان واجب ساخت؛ چنان‌که اطاعت خودش بر آنها واجب بود.... سائل پرسید: این حجت‌های الهی چه کسانی‌اند؟ حضرت فرمود: آنان رسول خدا و برگزیدگان خدای تعالی هستند که در جای رسول خدا قرار می‌گیرند؛ آنان که خداوند قرین خود و رسولش ذکر کرده و طاعتشان را چون طاعت خود بر بندگان فرض شمرده است. آنان والیان امرند که خدای متعال درباره‌شان می‌فرماید: «از خدا اطاعت کنید و از رسول و اولواالامر از خودتان فرمان برید»، و نیز می‌فرماید: «اگر به رسول و صاحبان امر از خودشان برمی‌گرداندند، آنان که از میان آنها توان استنباط علوم را دارند، می‌دانستند»[۹۴].

از این کلام مولا برمی‌آید که وجوب اطاعت از اولواالامر که در آیه ذکر شده، بدان سبب است که خدای تعالی اطاعت از ایشان را اطاعت از خود شمرده و فرمانبری از آنها را چون فرمانبری از خود واجب و لازم دانسته است؛ پس منشأ وجوب اطاعت از اولواالامر، در حقیقت امر الهی است، و اگر خدای تعالی به آنان ولایت و سرپرستی امور بندگانش را نمی‌داد و به اطاعتشان امر نمی‌کرد، اطاعت از آنها بر بندگان واجب نمی‌شد؛ و این، غیر از وجوب اطاعت سلاطین و حکمرانان است که از باب دفع ضرر و برای حفظ نفس لازم است. رسول خدا(ص) درباره وجوب اطاعت سلطان می‌فرماید: اطاعت سلطان واجب است و هر کس از سلطان پیروی نکند، خداوند را اطاعت نکرده و حرام الهی را مرتکب شده است؛ زیرا خدای تعالی می‌فرماید: «خود را با دستان خود به هلاکت نیفکنید»[۹۵]و[۹۶]. پیامبر در این سخن خود، با بیان حکمت وجوب اطاعت از سلطان، این نکته را یادآوری کرده است که اگر پیروی از سلطان، موجب حفظ نفس شود، واجب است؛ پس اگر انسان بداند که ترک اطاعت او پیامد بدی ندارد، ترک آن هیچ اشکالی نخواهد داشت. بنابراین، پیروی سلطان، از جهت اینکه سلطان است، واجب نیست؛ بلکه بدین سبب واجب است که ترک طاعت او نابودی را در پی دارد، و این امر، در مورد امامان و خلفای الهی چنین نیست؛ زیرا اطاعت از آنها به طور مطلق و به سبب اینکه امام و خلیفه خدایند، واجب است، و روشن است که خدای تعالی به انسان‌ها از نفس خودشان سزاوارتر است و پیامبران و اولیایش را هم به انسان‌ها از نفس خود آنها سزاوارتر قرار داده است؛ پس ترک فرمان آنها در هیچ حالی و به هیچ وجه جایز نیست، مگر در مواردی که خود آنان اجازه داده باشند. بدیهی است که وجوب اطاعت از امام به طور مطلق، دلیل روشنی بر عصمت او، و بیانگر این است که هیچ‌گاه امری بر خلاف اوامر الهی از او سر نمی‌زند. امیرمؤمنان(ع) در این باره می‌فرماید: «أَوْلِيَاءَ تَجْرِي أَفْعَالُهُمْ وَ أَحْكَامُهُمْ مَجْرَى فِعْلِهِ فَهُمُ الْعِبَادُ الْمُكْرَمُونَ ﴿لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ[۹۷]»[۹۸]؛ «خدا اولیایی دارد که افعال و احکامشان، همان فعل او است؛ پس آنان بندگانی گرامی هستند که در گفتار، بر خدای متعال سبقت نمی‌گیرند و به فرموده او عمل می‌کنند».

با این بیان، روشن شد که از دید امام علی(ع) منظور از صاحبان امر که اطاعت از آنها به طور مطلق واجب شده است، امامان معصوم هستند. با وجود این، خود ایشان در تفسیر آیه مذکور به این امر تصریح کرده، می‌فرماید: آیه شریفه فقط برای ما است، نه دیگران؛ پس شما بر پاشنه‌های خود برگشتید و مرتد شدید و امر را نقض کردید و پیمان شکستید، و شما هیچ ضرری به خدا نمی‌رسانید، و او شما را امر کرده بود که امر را به خدا و رسول و صاحبان امر از خودتان که علم را استنباط می‌کنند، برگردانید، و شما اقرار کردید، سپس منکر شدید[۹۹]. در این جا لازم است به برخی از نظریات دانشمندان عامه اشاره‌ای کوتاه کنیم تا دیدگاه به حق امیرمؤمنان روشن‌تر شود. زمخشری می‌گوید: منظور از صاحبان امر، امیران به حق هستند؛ زیرا خدا و رسولش از امیران ستمگر بیزارند؛ پس وجوب اطاعت آنها را نمی‌توان با رسول و خدا همسان کرد[۱۰۰].

همچنین بیضاوی می‌گوید: خدای تعالی حاکمان را ابتدا به عدل امر کرده، آن‌گاه مردم را به اطاعت از آنها فرمان داده است؛ و این، بدان سبب است که تا وقتی حاکمان بر حق باشند، اطاعت از آنها واجب است[۱۰۱]. طبری نیز درباره معنای اولواالامر می‌نویسد: بر اساس قول حق، مراد از اولواالامر، امیران و والیان است؛ زیرا رسول خدا(ص) به طاعت امامان و والیان امر کرده است، مشروط به اینکه امر آنها، طاعت حق و مصلحت مسلمانان باشد[۱۰۲]. در این میان، برخی مفسران عصمت اولواالامر را قطعی و برهانی دانسته‌اند؛ ولی مراد از اولواالامر را اجماع اهل حل و عقد دانسته و عصمت را برای آنها اثبات کرده‌اند[۱۰۳].

با توجه به اینکه اولواالامر در آیه عطف بر رسول است، طاعت آنها نیز چون طاعت رسول خواهد بود. در نتیجه، خلیفه رسول هم کسی جز آنان نخواهد بود، و این اقتضا دارد که مراد از اولواالامر شخصی خاص و معصوم باشد، و آشکار است که کسی از علمای دین، اعم از عامه و خاصه، به وجود خلفایی در عصر واحد قائل نشده است. پس تعبیر جمع برای عصرهای گوناگون است، نه عصر واحد. افزون بر اینکه عصمت اجماع اهل حل و عقد، با وجود عدم عصمت افراد آن، امری معقول نیست.[۱۰۴].

لزوم شناخت امام

امامت از نظر شیعه، از اصول اساسی دین به شمار می‌رود، و روشن شد که پیروی از امام بر همه امت به طور مطلق واجب است و اطاعت و دوستی او اطاعت خدا، و مخالفت و دشمنی با او مخالفت و دشمنی با خدا به شمار می‌رود. بدیهی است که این امر از دیگر وظیفه مهم این امت حکایت می‌کند، و آن اینکه بر تمام افراد این امت واجب است امام زمان خویش را به خوبی بشناسند تا کردارشان را مطابق فرمان‌های او قرار دهند. البته با توجه به اینکه شیعه معتقد است اختیار و گزینش امام، حق مسلم خدای متعال است، در مرحله نخست بر عهده خداوند است امامی را که برای امتش برگزیده، به آنها معرفی کند. به عبارت دیگر، بر امت لازم است پس از آنکه به اجمال دانست یا احتمال داد خدای تعالی گروهی را به امامت برگزیده، در شناخت آنان تحقیق و تفحص کند تا امر بر او مشتبه نشود. از نظر امام علی(ع) معرفت امام چون معرفت خدا و رسول در مرتبه نخست ایمان قرار دارد، و که اگر کسی امام را نشناسد، طعم ایمان را نخواهد چشید. حضرت می‌فرماید: پایین‌ترین مرتبه ایمان آن است که خدای متعال خود را به بنده‌اش بشناساند و بنده به طاعتش اقرار کند، پیامبرش را به او بشناساند و او به پیروی از پیامبر اقرار کند، و امام و حجتش بر روی زمین و شاهدش بر خلق را به او معرفی کند و او به اطاعتش اقرار نماید... و کم‌ترین چیزی که بنده با آن گمراه می‌شود، این است که حجت خدای تعالی و گواه او بر بندگانش را که خداوند به اطاعت او امر، و ولایت او را فرض کرده، نشناسد[۱۰۵].

امام علی(ع) در قسمت نخست این روایت، پایین‌ترین درجه ایمان را به سه امر مشروط کرده است: نخست اقرار به طاعت خداوند؛ دوم اقرار به طاعت پیامبر؛ سوم اقرار به طاعت امام و حجت خدا بر خلق. در قسمت اخیر روایت، فقط عدم شناخت حجت خدا را برای گمراه بودن کافی دانسته است، و این، بدان جهت است که اطاعت خدا و رسول وقتی تحقق می‌یابد که با اقرار به اطاعت امام همراه باشد؛ زیرا چنان‌که گفتیم، اطاعت از امام، در حقیقت، اطاعت از خدا و رسول است. بنابراین، کسی که امام را نشناسد، به اطاعت او اقرار ندارد. در نتیجه، به اطاعت خدا و رسول نیز اقرار نخواهد داشت و از گمراهان به شمار خواهد آمد. حضرت در حدیثی دیگر تصریح دارد که امام، راه شناخت خدا است. وی در تفسیر آیه ﴿وَعَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيمَاهُمْ[۱۰۶] می‌فرماید: «نَحْنُ الْأَعْرَافُ الَّذِينَ لَا يُعْرَفُ اللَّهُ إِلَّا بِسَبِيلِ مَعْرِفَتِنَا»[۱۰۷]؛ «اعراف ما هستیم که خداوند فقط با شناخت ما شناخته می‌شود». بنابراین، کسی که در امام‌شناسی مشکل داشته باشد، در خداشناسی و نبی‌شناسی نیز چنین خواهد بود. امام باقر(ع) می‌فرماید: همانا کسی خدا را می‌شناسد و عبادتش می‌کند که او و امامش را شناخته باشد، و کسی که خدای تعالی و امامش را نمی‌شناسد، به طور قطع، غیرخدا را می‌شناسد و عبادت می‌کند. به خدا سوگند، گمراهی همین است[۱۰۸].

پس، میان معرفت خدا و معرفت امام، ارتباط محکمی وجود دارد. از این رو، کسی که خدا را نشناسد، گمراه است. این امر در مورد شناخت امام نیز وجود دارد؛ یعنی کسی که امام را نشناسد گمراه است. امام علی(ع) می‌فرماید: «مَنْ مَاتَ وَ لَا إِمَامَ لَهُ مَاتَ مَيْتَةً جَاهِلِيَّةً»[۱۰۹]؛ «کسی که بی‌امام بمیرد، همچون مرگ جاهلیت مرده است». در کنزالعمال از پیامبر نیز همین مضمون نقل شده است: کسی که بدون امام بمیرد، همچون مرده جاهلی مرده است، و کسی که دست از اطاعت امام بکشد، روز قیامت بی‌حجت خواهد بود[۱۱۰]. بنابراین، عمل بدون امام هم فایده‌ای برای انسان نخواهد داشت و او را از عذاب رها نخواهد کرد. امام علی(ع) یکی از شرط‌های داخل شدن به بهشت را شناخت امامان می‌داند: وارد بهشت نمی‌شود جز کسی که آنان را بشناسد، و آنان او را بشناسند، و داخل آتش نمی‌شود جز کسی که آنان را انکار کند و آنان او را انکار کنند[۱۱۱]. پس، همان طور که پیروی از امام وظیفه هر مسلمان است، اقرار و التزام به او نیز از وظایف مهم وی به شمار می‌آید، و بدون التزام به ولایت و امامت امام منصوب از ناحیه خداوند، طعم ایمان را نخواهد چشید.[۱۱۲].

منابع

جستارهای وابسته

پانویس

  1. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص۹۰.
  2. «و هر کس به خداوند پناه آورد به راهی راست راهنمایی شده است» سوره آل عمران، آیه ۱۰۱.
  3. الکافی، ج۱، ص۱۸۱.
  4. «...أَوَّلُنَا كَآخِرِنَا وَ آخِرُنَا كَأَوَّلِنَا»؛ کراجکی، الرسالة العلویة، ص۴۴؛ بحارالأنوار، ج۲۵، ص۳۶۰؛ ج۲۶، ص۳۱۶.
  5. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۷۶- ۸۱.
  6. مقامی، مهدی، وظایف امت نسبت به قرآن و عترت، ص ۶۲ ـ ۷۱.
  7. «وَ الْحُبُّ وَ ضِدَّهُ الْبُغْضَ»؛کافی، ج۱، ص۲۰.
  8. «عَلَيْكُمْ بِحُبِّ آلِ نَبِيِّكُمْ فَإِنَّهُ حَقُّ اللَّهِ عَلَيْكُمْ»؛ غررالحکم، ص۱۱۷.
  9. صدوق، أمالی، ص۴۷۶.
  10. «لَا يَتِمُّ الْإِيمَانُ إِلَّا بِمَحَبَّتِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ»؛ قمی‌خزاز رازی، علی بن محمد، کفایة الأثر فی النص علی الأئمة الإثنی عشر، ص۱۱۰.
  11. «بگو اگر خداوند را دوست می‌دارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد» سوره آل عمران، آیه ۳۱.
  12. مقامی، مهدی، وظایف امت نسبت به قرآن و عترت، ص ۷۷ ـ ۸۰؛ شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۸۶- ۸۸.
  13. «(این چراغ) در خانه‌هایی (است) که خداوند رخصت داده است تا والایی یابند و نامش در آنها برده شود» سوره نور، آیه ۳۶-۳۷.
  14. استرآبادی، تأویل الآیات الظاهرة، ص۳۵۹.
  15. المیزان، ج۱۵، ص۱۲۶؛ فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۴، ص۳۹۶.
  16. جعفر سبحانی، مفاهیم القرآن، ج۱۰، ص۲۹۶.
  17. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۹۳- ۱۰۰.
  18. «مَنْ زَارَنَا فِي مَمَاتِنَا فَكَأَنَّمَا زَارَنَا فِي حَيَاتِنَا»، بحار الأنوار، ج۹۷، ص۱۲۴.
  19. محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۲۱۹.
  20. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و به سوی او راه جویید» سوره مائده، آیه ۳۵.
  21. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص ۱۰۴ ـ ۱۰۹.
  22. «و درود بر ال یاسین» سوره صافات، آیه ۱۳۰.
  23. «و درود بر پیامبران» سوره صافات، آیه ۱۸۱.
  24. «در میان جهانیان بر نوح درود باد!» سوره صافات، آیه ۷۹.
  25. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۱۰۹- ۱۱۰.
  26. محدثی، جواد، فرهنگ زیارت، ص۲۸۹-۲۹۳.
  27. «خداوند و فرشتگانش بر پیامبر درود می‌فرستند، ای مؤمنان! بر او درود فرستید و به شایستگی (بدو) سلام کنید» سوره احزاب، آیه ۵۶.
  28. ر.ک: حبیب الله صمیمی، فضائل و شناخت معصومین با لسان اهل بیت (ع)، ص۵۰.
  29. ر.ک: شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۱۱۰- ۱۱۳.
  30. «بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست» سوره حجرات، آیه ۱۳.
  31. شیخ صدوق، الأمالی، ص۶۵؛ عماد الدین طبری، بشارة المصطفی، ص۱۷.
  32. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۱۱۶- ۱۱۹.
  33. «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ»؛ عیون أخبارالرضا (ع)، ج۲، ص۸۵؛ ابن شهرآشوب، مناقب، ج۳، ص۱۰۵.
  34. تفسیر الإمام العسکری، ص۳۳۰.
  35. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۱۱۹- ۱۲۱.
  36. «الدُّعَاءُ مُخُّ الْعِبَادَةِ»؛ قطب الدین راوندی، الدعوات، ص۱۸؛ ابن فهد حلی، عدة الداعی، ص۲۹.
  37. «...وَ أَكْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِيلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِكَ فَرَجُكُمْ»؛ شیخ طوسی، الغیبة، ص۲۹۳؛ کمال الدین، ج۲، ص۴۸۵.
  38. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۱۲۱- ۱۲۵.
  39. جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان ج۳، ص۳۲.
  40. «و از بنده ما ایّوب یاد کن» سوره ص، آیه ۴۱.
  41. «أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) يَقُولُ: شِيعَتُنَا الرُّحَمَاءُ بَيْنَهُمُ الَّذِينَ إِذَا خَلَوْا ذَكَرُوا اللَّهَ إِنَّ ذِكْرَنَا مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ إِنَّا إِذَا ذُكِرْنَا ذُكِرَ اللَّهُ...»؛ الکافی، ج۲، ص۱۸۶، ترجمه سید جواد مصطفوی، ج۳، ص۲۶۸.
  42. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۱۲۷- ۱۳۲.
  43. الکافی، ج۱، ص۱۸۳.
  44. سوره تکاثر، آیه ۸: سپس در آن روز قطعاً از نعمت‌ها بازپرسی خواهید شد.
  45. شیخ طوسی، الأمالی، ص۲۷۲ و شبیه آن حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج ۲، ص۶.
  46. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۱۳۳- ۱۳۷.
  47. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۱۴۴.
  48. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان.».. سوره مائده، آیه ۶۷.
  49. علامه امینی، الغدیر، ج، ص۲۹ تا ۳۴.
  50. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۱۴۴- ۱۵۴.
  51. خلیل، العین، ج۱، ص۱۰۵؛ ابن منظور، لسان العرب، ص۲۱۴.
  52. ر.ک: صافی گلپایگانی، لطف‌الله، نظام امامت و رهبری، ص۱۱-۱۲.
  53. ر.ک: حسینی تهرانی، سید محمد حسین، امام‌شناسی، ج۱۸، ص۲۰۶.
  54. ر.ک: میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۴۴.
  55. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۱۶۳- ۱۶۴.
  56. ر.ک: سبحانی، سید محمد جعفر، مرجعیت علمی امامان، صراط، ش۱۱، زمستان ۱۳۹۲.
  57. «و بر ستمکاران جز زیان نمی‌افزاید» سوره اسراء، آیه ۸۲.
  58. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۱۶۴- ۱۶۶.
  59. نهج البلاغه، خطبه ۲۱۹.
  60. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص ۱۵۵- ۱۵۶.
  61. حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۰۴؛ عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۲۳۳؛ إبن شهرآشوب، مناقب، ج۲، ۳۴، تحف العقول، ۴۳۰؛ الإرشاد، ج۱، ص۳۳.
  62. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۱۷۳- ۱۷۴.
  63. ر.ک: کشف المراد، ص۲۱۲-۲۳۸.
  64. علی بامیانی، خلافة الإمام علی، ص۱۹.
  65. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۱۷۵ ـ ۱۸۲؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱ ص ۱۳۷-۱۴۲.
  66. «أَهْلُ بَيْتِي يَفْرُقُونَ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ وَ هُمُ الْأَئِمَّةُ الَّذِينَ يُقْتَدَى بِهِم»؛ الخصال، ج۲، ص۴۶۴.
  67. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۱۸۲- ۱۸۹.
  68. "وجوب طاعة الإمام كوجوب طاعة النبي و وجوب طاعة الله تعالی"؛ علامه حلی، الألفین، ص۲۸.
  69. "طاعة الإمام هي عبارة عن أمتثال أوامر الله تعالی و نواه"؛ علامه حلی، الألفین، ص۵۳.
  70. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
  71. الکافی، ج۱، ص۴۰۵.
  72. «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) قَالَ:... رِضَا الرَّحْمَنِ الطَّاعَةُ لِلْإِمَامِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ...» الکافی، ج۲، ص۱۹.
  73. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۱۸۹- ۱۹۱.
  74. «ای مؤمنان! اگر (دین) خداوند را یاری کنید او نیز شما را یاری می‌کند و گام‌هایتان را استوار می‌دارد» سوره محمد، آیه ۷.
  75. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۱۹۵-۱۹۸.
  76. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۱۹۹ ـ ۲۰۴.
  77. علی محمد یثربی، مقدمه علم حقوق، ص۱۲۱ (ماده ۴۰ ق ۲۰).
  78. محمدتقی عبدوس، محمد محمدی اشتهاردی، آموزه‌های اخلاقی رفتاری امامان شیعه، ص۷۰.
  79. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص ۲۰۴ ـ ۲۰۵.
  80. لسان‌العرب، ج۱۴، ص۲۴۴؛ القاموس‌المحیط، ج‌۴، ص‌۷۹، «نفل».
  81. مفردات، ص‌۸۲۰‌؛ لسان العرب، ج‌۱۴، ص‌۲۴۵، «نفل».
  82. التبیان، ج۵‌، ص‌۷۲؛ لسان‌العرب، ج۱۴، ص‌۲۴۵، «نفل».
  83. شرایع‌الاسلام، ج‌۱، ص‌۱۸۳؛ جواهر الکلام، ج‌۱۶، ص‌۱۱۵‌ـ‌۱۱۶.
  84. دراسات فی ولایة الفقیه، ج‌۱، ص‌۱۰۳‌ـ‌۱۰۴؛ انفال و آثار آن در اسلام، ص‌۴۰.
  85. القاموس‌الفقهی، ص‌۳۵۸؛ الفقه الاسلامی، ج‌۸‌، ص‌۵۸۹۱‌.
  86. جامع البیان، مج‌۶‌، ج‌۹، ص‌۲۲۸؛ مجمع البیان، ج‌۴، ص‌۷۹۶؛ تفسیر قرطبی، ج‌۷، ص‌۲۲۹.
  87. از تو از انفال می‌پرسند بگو: انفال از آن خداوند و پیامبر است پس، از خداوند پروا کنید و میانه خود را سازش دهید و اگر مؤمنید از خداوند و پیامبرش فرمان برید؛ سوره انفال، آیه۱.
  88. حسینی، صادقی فدکی، انفال، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵، ص۱۵ ـ ۲۳؛ هاشمی شاهرودی، سید محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت ج۱، ص ۷۳۳-۷۳۵؛ نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص۱۲۷؛ فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژه‌نامه فقه سیاسی، ص ۵۳.
  89. لغت‌نامه دهخدا، ج۱۱، ص۱۷۲۴۸؛ فرهنگ معین، ج۲، ص۲۵۹۰؛ ابن‌فارس، معجم مغائیس اللغه، ج۴، ص۴۳۵.
  90. ابن‌منظور، لسان العرب، ج۱، ص۱۲۶.
  91. فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژه‌نامه فقه سیاسی، ص ۱۴۴؛ نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص ۴۵۰.
  92. نساء، آیه ۵۹.
  93. نساء، آیه ۸۰.
  94. نساء، آیه ۸۳.
  95. بقره، آیه ۱۹۵.
  96. حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۲۲۱.
  97. «در گفتار بر او پیشی نمی‌جویند و آنان به فرمان وی کار می‌کنند» سوره انبیاء، آیه ۲۷.
  98. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۱، ص۳۷۰.
  99. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۱، ص۳۷۱-۳۷۰.
  100. زمخشری، الکشاف، ج۱، ص۵۱۴.
  101. بیضاوی، انوار التنزیل، ج۱، ص۲۲۰.
  102. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر آی القرآن، ج۵، ص۹۵.
  103. ر.ک: رازی، فخرالدین، التفسیر الکبیر، ج۱۰، ص۱۴۱؛ نیسابوری، حسن بن محمد، تفسیر غرائب القرآن، ج۵، ص۸۰.
  104. بیابانی اسکوئی، محمد، مقاله «امامت و خلافت»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۱۴۹.
  105. کلینی، الکافی، ج۲، ص۴۱۵.
  106. «و بر آن پشته‌ها کسانی هستند که هر گروه (از آنان) را از چهره‌شان باز می‌شناسند» سوره اعراف، آیه ۴۶.
  107. کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۸۴.
  108. کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۸۱.
  109. ابن طاووس، علی بن موسی، الملاحم والفتن، ص۳۲۷.
  110. متقی هندی، کنز العمال، ج۶، ص۶۵.
  111. نهج البلاغه، خطبه ۱۵۲.
  112. بیابانی اسکوئی، محمد، مقاله «امامت و خلافت»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۱۵۳.