اسلام در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۵: | خط ۵: | ||
| پرسش مرتبط = | | پرسش مرتبط = | ||
}} | }} | ||
'''اسلام''' [[دین توحید]] و معنای آن [[تسلیم شدن]] در برابر [[خداوند متعال]] است. این [[دین]] کاملترین دین بوده و تا [[قیامت]] پابرجاست. [[اسلام ناب]] همیشه از ظهور تاکنون در [[تقابل]] با دیگر اسلامهاست. [[منافقین]] و عالمانی که [[تفسیر]] [[درستی]] از دین ندارند، از مصادیق [[اسلام امریکایی]] هستند. [[وحدت اسلامی]]، [[پیشرفت]]، [[تمدن اسلامی]] و [[بیداری اسلامی]] از [[راهبردهای کلان اسلام]] و مبدا [[الهی]]، [[منطق]] محکم اسلام و [[خاتمیت]]، از عوامل [[پذیرش اسلام]] است. | |||
== مقدمه == | == مقدمه == |
نسخهٔ ۱۶ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۹:۱۷
اسلام دین توحید و معنای آن تسلیم شدن در برابر خداوند متعال است. این دین کاملترین دین بوده و تا قیامت پابرجاست. اسلام ناب همیشه از ظهور تاکنون در تقابل با دیگر اسلامهاست. منافقین و عالمانی که تفسیر درستی از دین ندارند، از مصادیق اسلام امریکایی هستند. وحدت اسلامی، پیشرفت، تمدن اسلامی و بیداری اسلامی از راهبردهای کلان اسلام و مبدا الهی، منطق محکم اسلام و خاتمیت، از عوامل پذیرش اسلام است.
مقدمه
«اسلام» به معنای تسلیم شدن و فرمانبرداری است[۱]. چنان که امیرمؤمنان(ع) میفرمایند: «الْإِسْلَامُ هُوَ التَّسْلِيمُ»[۲]. این معنای لغوی اسلام است و در عرف قرآن هم اسلام به این معنی آمده است: ﴿بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ﴾[۳] «آری، هرکس که صورت خود را با تمام وجود، به خدا تسلیم کند و نیکوکار باشد، پس مزد وی پیش پروردگار اوست».
پس اسلام یعنی دین توحید که دین همه پیامبران الهی است و آن تسلیم شدن در برابر خداوند سبحان[۴] و محو شدن در اوامر اوست[۵]. به این معنی همه ادیان آسمانی دین اسلام هستند[۶]. اسلام در تعریف اصطلاحی، نظامی به هم پیوسته از اعتقادات و رفتار و کردار است که خداوند متعال به وسیله آخرین پیامبر خود حضرت محمد(ص) برای بشریت نازل کرده تا بشریت تسلیم محض خدا شود و تنها او را پرستش و فرمانبرداری کند[۷].
بنابراین، اسلام، مجموعهای وحیانی شامل معارف، احکام و اخلاق است[۸] که لازمه زیست انسانی است[۹]. اگر بشر زیست انسانی نداشت و فقط محدود به حیات حیوانی بود، نیازی به دین نداشت[۱۰]. از سوی دیگر دین لازمه زیست فردی و اجتماعی اوست و تنها امری فردی نیست، بلکه جنبه دیگر آن بنای زندگی اجتماعی و عمومی انسان است که پایههای سعادت دنیا و آخرت بشریت را تأمین میکند و همه شئون زندگی اجتماعی بشر را که برایش در اجتماع لازم و ضروری است، همانند عدالت، علم، پیشرفت، صنعت، ثروت، رفاه، عزت و جز آنها را فراهم میکند[۱۱]. این دین تا «قیامت» پابرجاست. همیشگی بودن شریعت اسلامی یکی از تفاوتهای کلیدی آن با شرایع دیگر است. شریعت پیامبران پیشین تا مقطع زمانی خاص ادامه داشت و با آمدن شریعت دیگر نسخ میشد، تنها شریعت اسلام است که به کمال نهایی رسیده و نسخ پذیر نیست و تا قیامت پابرجاست[۱۲].
نکته کلیدی در دین و اسلام آنکه مبنا و رکن اساسی اسلام و محور تعالیم اسلامی، خدا و تسلیم شدن در برابر او و فرمانبرداری از خدای یگانه است. بنابراین اسلام و توحید اسلامی فقط امر ذهنی نیستند؛ بلکه امری واقعی و مبنای نظام اسلامی و دستورالعمل زندگی است[۱۳].[۱۴]
اسلام از نگاه نظریهپردازان انقلاب اسلامی
اسلام از نگاه حضرت امام خمینی، برای صعود انسان از عالم طبیعت به عوالم بالاست. به همین دلیل، ایشان بعثت رسول الله (ص) را بزرگترین و شریفترین حادثه از ازل تا ابد میداند[۱۵]. چنین باوری ضرورت شناخت اسلام را روشن میسازد. اسلام از نگاه ایشان، برنامهای برای رشد فرد و جامعه انسانی است. احکام، مبارزه، سیاست و... اینها جزء اسلام هستند؛ ولی به تنهایی اسلام نیستند[۱۶]. این تعریف، نشانگرِ نگاه فراگیر و گسترده امام به اسلام است.
اسلام، تنها دغدغه امام بوده است از اینرو، شناخت او از اسلام نقش اساسی در منظومه فکری و اجتماعی ایشان دارد. اسلامشناسی امام، یکی از برجستگیهای ایشان نسبت به سایر علما و فقهاست. ایشان، اسلام را دارای ابعاد مادی، معنوی، عبادی و سیاسی میداند و این گستره وسیع را به زمان حضور امام معصوم (ع) محدود و محصور نمیکند. از سوی دیگر، ایشان علیرغم اینکه خود فیلسوف و فلاسفه و عارف است، اما اسلام را در حصار نحلههای فکری گوناگون نظیر فلاسفه و عارفان، محصور نمیکند و اسلامی جامع برای همه سطوح مختلف بیان میکند[۱۷].
جریانشناسی شناخت اسلام
تقابل دو اسلام
«اسلام ناب» و «اسلام آمریکایی»، از جمله واژههایی است که امام خمینی آنها را وارد عرصه دین و سیاست کرد و همه اندیشمندانِ در دین را به تأمل و دقت در دینشناسی را داشت. حضرت امام برای معرفی اسلام ناب علامتها و نشانههای بسیاری بیان فرمود. در ذیل تلاش میکنیم این علائم را بر شماریم:
اسلام ناب
«اسلام ناب» گاه با سران و پرچمدارانِ آن معرفی میشود. پرچمداران اسلام ناب پابرهنگان، مظلومین و فقرای جهاناند. رنجدیدگان تاریخ، عارفان مبارزهجو و پاکطینتان در رأسِ اسلام ناب قرار میگیرند. در مقابل آن، اسلام سرمایهداری، مرفهین بیدرد، راحتطلبان و اسلام مستکبرین و منافقین، در زیر یک کلمه به نام اسلام آمریکایی جمع میشود[۱۸].
از نگاه حضرت امام، راحتطلبی و دوری از خطر کردن از شاخصهای اصلی است که از صدر اسلام تاکنون بخش قابل توجهی از مسلمانان را در فعالیتهای محدود عبادی، حصر کرده است. اسلامِ این گروه با طبع راحتطلبی اینها عجین شده و مولودی به دست میدهد که با اسلام رسول الله و ائمه معصومین (ع) فاصله میگیرد؛ چراکه زندگی معصومین (ع) سرتاسر تلاش و فعالیت بوده است[۱۹]. قیام و مبارزه از ارکان اسلام ناب است. ؛ چراکه اسلام مکتبی است که اجازه تسلیم در برابر غیر خداوند را نمیدهد[۲۰]. اسلام، مانع هر نوع زور و دیکتاتوری است[۲۱].
یکی از مشخصههای اسلام از نظر امام، سیاسی دانستنِ اسلام است. ایشان تصریح میکند که احکام سیاسی اسلام بیشتر از احکام عبادی آن است و از پنجاه و چند باب فقهی تنها هفت، هشت باب مربوط به عبادت است و بقیه مربوط به مسائلِ اجتماعی، سیاسی و مانندِ آن است. از اینرو، کسانی که اسلام را از سیاست جدا میانگارند، در واقع اسلام را نشناختهاند[۲۲]. ایشان برای بیان روشنتر این نکته که ما چقدر از اسلام واقعی فاصله گرفتیم، رسالههای عملیه را با قرآن و کتب حدیث مقایسه میکند. رسالهها بیشتر صبغه عبادی دارند در حالی که امور اجتماعی در قرآن نسبت به امور عبادی از نسبت صد به یک هم بیشتر است، حتی آنچه در اسلام در ظاهر به عنوان وظائف شخصی بیان شده و رابطه بین شخص و خداوند را ترسیم میکند، باز هم جنبه سیاسی و اجتماعی دارد[۲۳] همچنین آنچه ظاهرش یک مسأله اخلاقی است در واقع مسأله سیاسی نیز هست مثلاً در قرآن آمده مؤمنین با هم برادرند[۲۴]. این آموزه اسلام همانطور که یک آموزه اخلاقی است، آموزه سیاسی و اجتماعی نیز هست و نتایج و فوائد اجتماعی و سیاسی بسیاری دارد[۲۵].
ایشان علاوه بر قرآن و حدیث، به سیره انبیاء و اولیاء پرداخته و یادآور میشود که هیچ یک از انبیاء نه تنها فارغ از کارهای اجتماعی و سیاسی نبودهاند؛ بلکه سیاست در رأس تعلیمات آنان قرار داشته است[۲۶]. اینکه ابراهیم (ع) تبر برداشت و بتها را شکست و اینکه موسی (ع) به سوی فرعون رفت تا او را هدایت کند و مانع ظلمهایش بشود؛ اینکه رسول الله (ص) حکومت تشکیل داد و با شرک و ظلم به مبارزه پرداخت و اینکه امامان معصوم (ع) به عبادت بسنده نکردند و تا جایی که توانستند در امور سیاسی و اجتماعی وارد شدند، اینها همه منطق انبیاء و اولیاء را به ما نشان میدهد[۲۷].
یکی از ویژگیهای اسلام ناب، نگاه خاص به فریضه حج است. در نگاه امام، جوامع اسلامی فلسفه واقعی بسیاری از احکام الهی از جمله حج را درک نکردهاند. حج همچون قرآن مهجور مانده است. حج اتصال انسان به خداست و این مهم با حرکات، اعمال، و الفاظِ تنها حاصل نمیشود. حج واقعی، وحدت آفرین، منسجم کننده مسلمین، کفر و شرک شکن است[۲۸]. لبیک حج هجرت به سوی خدا و نه گفتن به همه بتها و طاغوتهاست و در زمان ما طاغوتی بزرگتر از آمریکا وجود ندارد. طواف کعبه نشانه عشق به خداست تا به موازاتِ آن عشق، از بتهای بزرگ و کوچک دوری جوییم. لمس حجرالاسود بیعت با خداست تا با دشمنان خدا و رسولان خدا دشمن باشیم. در صفا و مروه، سعی در یافتن محبوب میکنیم تا از اسارت شیطان و طاغوت رها شویم و در مشعر و عرفات، با معرفت به دست آمده، اطمینان قلبی بر وعدههای خداوند پیدا میکنیم که از جمله وعدههای خداوند حکومت مستضعفان است[۲۹]. در حجِ اسلام ناب، برائت از مشرکین از ارکان توحید و از واجبات سیاسی است[۳۰].
در اسلام ناب، مسجد و منبر، نماز جمعه و جماعت، نقش اساسی ایفا میکنند. مسجد در صدر اسلام مرکز فعالیتهای سیاسی بوده است، بسیاری از جنگها در مسجد برنامهریزی شده است. منبر هم جایی بوده برای ایراد خطبههای سازنده. از نگاه امام خمینی باید مساجد به همان نقش اولیه خود در صدر اسلام باز گردند[۳۱].
از نگاه امام خمینی محرم، کربلا و عزاداری برای امام حسین (ع) کاملاً رنگ سیاسی دارد. این گریهها صرفاً برای ثواب بردن نیست؛ بلکه در کنارِ آن وسیلهای است برای از بین بردنِ مستکبران و یزیدهای زمان[۳۲].
حضرت امام شرط برقراری اسلام ناب را تشکیل حکومت میداند. ایشان ارزش غدیر را در این میداند که اگر توصیة رسول الله (ص) در آن روز عملی میشد و حکومت اسلامی به دست امیرالمؤمنین (ع) تداوم مییافت، در آن صورت اسلام از انواع انحرافات مصون میماند[۳۳].
«معنویت»، «عدالت» و «عقلانیت» سه شاخصه و مؤلفه اسلام ناب و اصیل است. معنویت، روح اسلام ناب، و عقلانیت ابزار کارآمد فهم اهداف و راهکارهاست. اسلام ناب محمدی دعوت کننده به گونهای متفاوت از زندگی است که در خدمت اربابان قدرت قرار نمیگیرد. اسلام ناب از آن رو که ظلمستیز، عدالتخواه، مدافع حقوق رنجدیدگان و پابرهنگان است، امیدبخش مظلومان و مستضعفان و مایه ترس و نگرانی ابوجهلها و ابوسفیانهاست. در واقع آن دینی که نتواند آرزوهای فروخفته اقشار مظلوم را در سطح دنیا احیا کند، اسلام ناب نیست بلکه اسلام آمریکایی است که در برابر ظلم، زیادهخواهی و دستاندازی به حقوق مظلومان بیتفاوت میماند، به زورگویان کمک میرساند و تهدیدی برای قدرتهای سلطهجو به شمار نمیرود[۳۴].
حضرت آیتالله خامنهای، اهمیت تشکیل و حفظ نظام اسلامی را در اندیشه امام خمینی، چنین تقریر میفرمایند: «اسلام ناب محمدی برای مبارزه با قدرتهای سلطهجو نیازمند اقتدار سیاسی است. بدون حاکمیت اسلام و تشکیل نظام اسلامی تحقق اسلام ناب میسر نیست. اگر نظام سیاسی مبتنی بر شریعت اسلام، بر جامعه حاکم نباشد، نمیتواند با زورگویان و سلطهگران داخلی و خارجی به شکل مؤثری مبارزه کند، ضرورت و اولویت تشکیل و حفظ نظام سیاسی اسلام برخاسته از همین تفکر است؛ زیرا صیانت از اسلام ناب در گرو حفظ نظام حکومتی اسلامی است»[۳۵].
از دیگر مؤلفهها و شاخصههای اسلام ناب، پیوستگی وثیق آن با منافع و سرنوشت توده مردم است. مکتب اسلام ناب از مردم جداییپذیر نیست؛ زیرا در پی رهایی تودههای مردم و تأمین سعادت ایشان است. آن مکتبی که از صلاح خیل مردم منصرف باشد، اسلام تحریف شده است. انحرافی که متحجران بدان دچارند آن است که به گمان حفظ اسلام، به سرنوشت مردم بیتوجهاند و دیگران را نیز از دخالت در این امور باز میدارند[۳۶].[۳۷]
اسلام آمریکایی
«اسلام آمریکایی» در نقطه مقابل اسلام ناب قرار دارد. از نظر امام، این نوع نگاه پدیداری تازه نبوده بلکه از همان دوران بنیامیه و بنیعباس طراحی و شکل گرفته است. در سدههای اخیر با بیشتر شدن ارتباط شرق و غرب با کشورهای اسلامی، این تفکر در اوج خود قرار گرفته است. شاه بیت اسلام آمریکایی در آثار امام خمینی، شخصیسازی دین و جدانگاری آن از سیاست است[۳۸]. این نوع اسلام با انواعِ حکومتها همچون رژیم شاهنشاهی منافاتی پیدا نمیکند[۳۹]. امام، بنیامیه را نکته آغازینِ این نوع نگاه میداند و با تأسف، باورِ بعضی از متدینین و روحانیون را گوشزد میکند[۴۰]. ایشان ضمن اینکه نیت خیر این افراد را یادآور میشود، تبلیغات فراگیرِ دشمن را علتِ اشتباهِ آنان میداند[۴۱]. سازش یا سکوت در برابر دشمنانِ اسلام، و راحتطلبی از دیگر ویژگیهای اسلام آمریکایی است[۴۲].[۴۳]
آنچه به عنوان اسلام در خدمت حاکمان قلدر برخی کشورهای اسلامی قرار گرفته، دکانی برای قدرتطلبی ایشان شده است. اسلام قرآنی نمیتواند تسلط مستکبران بینالمللی بر منافع کشورهای اسلامی را تأیید کند یا در برابر آن سکوت نماید. این اسلام آمریکایی است که با هرگونه فساد و انحطاط و عیش و طرب سازگار است و در خدمت قدرتهای شرق و غرب قرار میگیرد و مطابق میل دشمنان اسلام بر مسلمانان فشار وارد میکند[۴۴]. اگرچه به برکت انقلاب اسلامی تحولی در روحانیت پدید آمد که اندیشه جدایی دین از سیاست را در حوزهها کمرنگ کرد، اما خطر بازگشت تحجر به حوزهها همچنان باقی است. هنوز هم در حوزه و در کسوت روحانیت کسانی هستند که به جای دشمنی با ابرقدرتها، کینه مجاهدان فی سبیل الله را در دل دارند. این جماعت مخاطبان اعتراضهای امام خمینی در دوران نهضت و پس از پیروزی انقلاب بودند[۴۵].
در برداشت اول ممکن است اینگونه به ذهن مبتادر شود که اسلام آمریکایی گونه خاصی از فهم ناصواب آموزههای اسلام، همنوا با اندیشههای سرمایهداری است. اما هرگونه انحراف از فهم اسلام ناب محمدی، گونهای از اسلام آمریکایی محسوب میشود. بر این اساس، اسلام تحجر، اسلام سلطنتی، اسلام سوسیالیستی و اسلام سرمایهداری گونههای مختلف اسلام آمریکاییاند که در مقابل نظام اسلامی صفآرایی میکنند[۴۶].[۴۷]
جریانهای همسو با اسلام آمریکایی
امام خمینی در کنار طرحِ ایده اسلام آمریکایی، جریانهای همسو با این تفکر را در دوره معاصر تبیین میکند. حاکمان کشورهای اسلامی که طرفدار آمریکا هستند و در ظاهر تظاهر به اسلام میکنند و خود را به عنوان اسلامشناس معرفی میکنند. این گروه از مروجین اسلام آمریکایی هستند[۴۸].
منافقین از دیگر گروههای به ظاهر اسلامی هستند که همسو با اسلام آمریکایی عمل میکنند. اینان تاریخی به درازای تاریخ اسلام دارند و قرآن با آیات بسیاری از جمله سورهای به همین نام درون آنها را بر ملا میسازد[۴۹]. در سخنانشان از قرآن و نهج البلاغه صحبت میکنند؛ ولی در عمل با همین اسم اسلام میخواهند خود اسلام را از ریشه قطع کنند[۵۰]. تحریف و تفسیر نادرست از اسلام، و برخورد گزینشی با آموزههای اسلام از خصوصیات این گروه است. اینان اسلام بدونِ حدود و قصاص را قبول دارند[۵۱].
ملیگرایان و لیبرالها از دیگر جریانهایی هستند که در تعارض با اسلام ناب قرار گرفتهاند. اینان در اموری همچون جنگ، شعار «مرگ بر آمریکا» و «نه شرقی نه غربی»، اجرای برخی احکام اسلامی مانندِ حدود و قصاص، تسخیر لانه جاسوسی، دفاع از مصالح مسلمین جهان، از اسلامِ ترسیم شده از سوی امام خمینی، فاصله گرفتند و امام سرانجامِ مسیر آنان را آمریکا میداند[۵۲].
امام خمینی، انجمن حجتیه و ولایتیها را از جمله جریانهایی معرفی میکند که در تعارض کامل با اسلام ناب محمدی (ص) است. از جمله ویژگیهای این گروه در کلام حضرت امام، تغییر موضعِ آنان در قبل و بعد از انقلاب است. اینان، قبل از انقلاب دین را از سیاست جدا میدانستند و رواجِ فساد و فحشا را برای ظهور امام زمان (ع) راهگشا قلمداد میکردند؛ اما بعد از انقلاب خلاف شرع در گوشهای از کشور را بر نمیتابند و فریاد وا اسلاما میدهند[۵۳]. ولایتیهای دیروز که عنوان ولایت بر ایشان جز تکسب و تعیش نبوده است، امروز خود را بانی و وارث ولایت معرفی میکنند[۵۴].
اسلام متحجرانه از دیگر جریانهایی است که همزمان با انقلاب اسلامی، در مقابل اسلام ناب قد علم میکند و حضرت امام با بیان و بنان خویش سعی میکند تا مسلمانان را از ماهیت و خطراتِ این گروه آگاه سازد. امام تحریم نبرد با دشمنان اسلام، و مسخره کردنِ فرهنگ شهادت و طعنه زدن به نظام جمهوری اسلامی را از کارهای این گروه میشمارد[۵۵]. در کلام حضرت امام، ریشه متحجرین در برخی از حوزهها نمایان شده است[۵۶]. امام، کوتاه فکری، ساده لوحی، مقدس مآبی و تفسیرهای سطحی و بیخطر نسبت به منافع دنیوی از اسلام را از علائم این گروه، شماره میکند[۵۷]. تقدّس نمایی و حرام دانستن همه چیز از علائم دیگر این گروه در بیان امام است[۵۸].
ایشان، ضمن اعلام خون دل خوردن از گروه متحجران، این طایفه را به دو دسته ناآگاه و آگاهِ وابسته تقسیم میکند. این گروه، همان کسانی هستند که در زمان رسول الله (ص) به بهانههایی مختلف از شرکت در جنگ امتناع میکردند[۵۹] و در زمان امیرالمؤمنین (ع) با پیشانیهای پینهبسته ظاهر گشتند و حَکمیت را بر امیرالمؤمنین (ع) تحمیل کردند و سپس او را تکفیر کردند[۶۰] و همین نوع آدمها در زمان ظهور حضرت ولی عصر (ع) طبق روایات در مقابل آن حضرت میایستند و تکفیرش میکنند[۶۱]. ایشان برای جدا کردن این گروه، از روحانیانِ متعهد، علائمی نظیرِ ایستادگی در برابر ظلم و کفر و شرک و در معرض تیرهای دشمنان بودن را بیان میکنند[۶۲].
گروه دیگر از جریانهای انحرافی که به نام اسلام، فعالیت میکنند؛ برخی از عالمان دیگر کشورهای اسلامی هستند که با تفسیر ناروا از اسلام و قرآن به تکفیر شیعیان و عالمانِ آنها و به تحریف حقایقِ حج پرداخته و در برابر استکبار و اسرائیل سکوت میکنند[۶۳].[۶۴]
حقانیت اسلام
از نظر حضرت امام بعد از اثبات نبوت عامه، برای اثباتِ حقانیت اسلام نیاز به هیچ مقدمه دیگر نداریم؛ زیرا نگاهی به اساس شرایع (اعتقادات، اخلاق و تکالیف) کافی است تا ما با علمِ ضروری و آشکار به حق بودنِ اسلام پی ببریم. آموزههای اسلام در بخش باورها، اخلاق و اعمال و تکالیفِ فردی و اجتماعی، قابل مقایسه با دیگر ادیان نیست[۶۵]. و این معنا از حدیث «الاسلام یعلوا و لا یعلی علیه» نیز قابل برداشت است[۶۶]. امام خمینی، وحدت حقیقی همه شرایع الهی را میپذیرد و آنها را نتیجه تجلیات مختلف الهی به قلوب انبیاء میداند. تجلیات نازل شده بر پیامبران اگرچه به اشکال متفاوت و به صورت ادیان و شرایع مختلف بوده، اما چون همه آنها از مبدأ واحدی نشأت گرفتهاند، هیچ تعارضی در میان آنها نیست[۶۷]. و اینک به صورت امروزی، ادیان موجود مانند یهودیت و مسیحیت، دستخوش تحریف واقع شدهاند[۶۸].
ایشان در مورد تحریف لفظی قرآن بر این باور است که از صدر اسلام تا به امروز، قرآن یک کلمه و حتی یک حرف، کم یا زیاد نشده است[۶۹]. اما در مورد تحریف معنوی، امام بر آن است که در طول تاریخ، بسیاری از آموزههای اسلام به فراموشی سپرده شده، یا کم رنگ شده، و یا به گونهای دیگر معنا و تفسیر شده است[۷۰].
منطق فهم اسلام
منطق فهم اسلام از دیدگاه امام به تفصیل بحث شد؛ لکن برای یادآوری لازم است اشاره کنیم که حضرت امام در کنار دیگر حکیمان الهی، معرفت را امری دست یافتنی میداند. ایشان به عنوان فیلسوف تلاش دارد تا از نظریات به بدیهیات برسد و با رسیدن به بدیهیات، خود را در ساحلِ أمنِ یقین بیابد. ایشان از یک سو علم را درجهبندی کرده و علم به خدا را با فضیلتتر دانسته است و از سوی دیگر، همین علم به خدا را از دو طریقِ برهانی و عرفانی ممکن میداند[۷۱]. انسان از نگاه امام، همچون عالَمِ هستی دارای سه مرتبه وجودی است، جسم و ماده، مثال و برزخ، و عقل و تجرد. انسان توسطِ هر کدام از این سه لایه وجودی میتواند با سه مرتبه مناسبِ آن در عالمِ هستی مرتبط شده و به شناختِ آن مرتبه نائل شود[۷۲].
عقل، قرآن، احادیث و سنت معصومین (ع)، گاه به عنوانِ منبع و گاه به عنوان ابزاری برای فهم دین مورد استفاده قرار میگیرند، عقل ضمن اینکه خود احکامی مستقل صادر میکند[۷۳]، در فهم و درک قرآن و حدیث نیز نقش اساسی دارد. فطرت در نگاه امام نقش مهم در فهم دین دارد. از نظر ایشان همه فطریات به دو فطرت اصلی و تبعی برمیگردد، فطرت عشق به کمال و فطرتِ نفرت از عیب و نقص. از اینرو باورهایی مانند اصل وجود خداوند، یگانگی و صفات خداوند و معاد، از فطریات انسان شمرده میشود[۷۴].
همچنین آیاتِ قرآن و احادیث ضمن اینکه خود منبعی برای فهمِ معرفتِ دینی هستند، گاه در فهم دیگر احادیث و آیات به عنوان ابزار استفاده میشوند و به اصطلاح عامها با خاصها و مطلقها با مقیدها و متشابهها با محکمات، معنا و تفسیر میشوند. در نگاه حضرت امام، اسلام نباید در بُعد و جهتِ خاصی خلاصه شود ایشان، ضمن اینکه ارزش بالایی برای علومی نظیرِ فقه، فلسفه و عرفان قایل است؛ در عین حال معتقد است که متخصصین این رشتهها، نباید خود را اسلامشناسِ کامل بدانند. ایشان، غربت اسلام را در گذشته و حال ناشی از آن میداند که اسلام آنطور که باید، شناخته نشده است[۷۵].[۷۶]
اهداف و مقاصد اسلام
حضرت امام، دو فطرت را برای انسان ترسیم میکند؛ فطرت عشق به کمال و فطرت تنفر از نقص[۷۷]. ایشان در عین حال اشتباه کردن فطرت را امری ممکن میداند به این معنا که ممکن است فطرت انسان در تعیین مصداقِ کمال و مصداق نقص اشتباه بکند؛ از اینرو، یکی از اهداف ادیان الهی جلوگیری از منحرف شدن فطرت انسان است[۷۸].
اصلاح بیماریهای نفس از اهداف شریعت است که در نگاه امام جز از طریق وحی امکانپذیر نیست،؛ چراکه رابطه عالمِ ملک با ملکوت و نیز تأثیرگذاری صورتهای مُلکی در باطن نفسِ انسان، خارج از توانِ درک انسانهاست و دین در این مورد نقش منحصر به فرد دارد[۷۹]. توضیح اینکه از نگاه امام، نفس انسان در عینِ وحدتش دارای مراتب سهگانه است، مرتبه مُلک و دنیا، مرتبه خیال و مثال، و مرتبه عقل و تجرد. این سه مرتبه همچون ظاهر و باطن هستند و آثار، خواص و فعل و انفعالات، یکی در دیگری تأثیر میگذارد. مثلاً اگر چشمِ مُلکی منظرهای را ببیند، چشم برزخی نیز از آن متأثر خواهد شد[۸۰]. نتیجه اینکه دین از طریق تبیین رابطه تأثیر و تأثر در مراتب انسان، به اصلاح نفس انسان میپردازد. گرچه انسان به واسطه عقل از توان ادراکی بالایی برخوردار است، اما از نگاه امام، قوه ادراکی عقل با میل هرچه بیشتر به طبیعت، ضعیف میشود و یکی از اهدافِ دین، جلوگیری از میلِ بیشترِ عقل به طبیعت است[۸۱].
راه رسیدن به کمالات عالیه، بندگی و عبودیت است. خداوند با فرستادن دین خود، راهی از غیب گشود تا بدینوسیله راه عروج بندگان به سوی کمال مطلق باز باشد[۸۲]. تزکیه انسان از آلودگیها[۸۳]، تعلیم انسان به اینکه چه بوده، چه هست، چه خواهد بود و نسبتش با خدا چگونه است، تشکیل حکومت[۸۴] مبارزه با ظلم[۸۵]، از اهداف دین به شمار میآید. ایشان با تکیه بر آیه ﴿لیقوم الناس بالقسط﴾[۸۶] قیام به قسط و عدالت اجتماعی را هدف دین معرفی میکند[۸۷].
با مراجعه به آثار امام متوجه میشویم که بسیاری از اهداف پیش گفته، اهداف متوسط بوده و صرفاً مقدمهای برای رسیدن به مقصد اصلی هستند. از اینرو ایشان تصریح میکند که تشکیل حکومت، عمل صالح و حتی تهذیب نفس همه مقدمه است برای رسیدن به معرفت الهی[۸۸]. ایشان در جایی دیگر با بیان حدیث «کنت کنزا مخفیا فأحببت أن أعرف، فخلقت الخلق لکی أعرف»[۸۹] و با استناد به حدیث «أول الدین معرفته»[۹۰] کمال حقیقت معرفت را تبدیل انسان مادی به انسان لاهوتی دانسته و با تعابیری نظیر اتصالِ «افق کثرت به افق وحدت» و پیوند آخر و اول، مقصد نهایی را ترسیم میکند[۹۱].
اهداف و مقاصد اسلام، مربوط به کدامیک از دو مرحله زندگی انسانهاست؟ دنیا، آخرت و یا هر دو مقصود پیامبران بوده است. با نگاهی به آرای اندیشمندان، سه نظرِ عمده به دست میآید. گروهی که تنها امورِ مربوط به دنیا را هدفِ انبیاء قلمداد کردهاند. گروه دوم، آخرت را تنها مقصد دین میدانند. این گروه حتی فعالیتهای صورت گرفته نبی خاتم (ص) در امور دنیوی را خارج از دین و وظائف پیامبری او میدانند. گروه سوم: کسانی هستند که دنیا و آخرت را جزء اهداف پیامبران میدانند. برخی از تعابیر امام خمینی بر اخروی بودن هدف انبیاء دلالت دارند و تخطئه میکند کسانی را که دنیا و آخرت را جزءِ اهداف دین قلمداد میکند و آنها را بیخبر از دیانت دانسته و تصریح میکند که دعوت به دنیا از مقصد انبیاء عظام به کلی خارج است؛ زیرا که حس شهوت و غضب و شیطان باطن و ظاهر برای دعوت به دنیا کفایت میکند و نیازی به فرستادن نبی برای دعوت به دنیا نیست و انبیاء برای باز داشتن مردم از دنیا و برای کنترل کردن شهوت و غضب مبعوث شدهاند[۹۲].
برخی دیگر از عبارتهای حضرت امام نیز تصریح دارد که دنیا، منظور و مقصود پیامبران نیز بوده است. وی با این نگرش، اسلام را به عنوان مکتبی که در تمام شئون فردی و اجتماعی، مادی و معنوی، فرهنگی، سیاسی، نظامی و اقتصادی دخالت و نظارت دارد، معرفی میکند[۹۳]. وی، محدود کردن اسلام به اداره دنیا و نیز محدود کردن آن به آخرت را نادرست میخواند و با استشهاد به محتوای قرآن همه چیز اعم از عالم طبیعت، غیب و عالم تجرد را در محدوده دین میداند[۹۴]. شاید وجه جمع این دو تعبیر این باشد که باید بین بحث قلمرو دین و هدف دین تفکیک کرد. امام، امور دنیوی همچون حکومت، سیاست، اقتصاد و... را داخل قلمرو دین میداند[۹۵]. و البته هدف اصلی دین اسلام را سعادت آخرت معرفی میکند. پس میتوان رسیدگی به امور دنیوی را از اهداف متوسط دین برشمرد. امام خمینی، نفس انسان را دارای سه مرتبه طبیعت، مثال و تجرد میداند و نیز برای جهان هستی همین سه مرتبه را قائل است[۹۶] و رابطه بین آن مراتب را رابطه ظاهریت و باطنیت، و جلوه و متجلی میداند به نحوی که آثار و فعل و انفعالات یک مرتبه به دیگری منتقل میشود[۹۷].[۹۸]
قلمرو و جامعیت اسلام
قوانین دین اسلام از پیش از تولد انسان تا مردن و دفن شدن در قبر را شامل است. برای امور اجتماعی و حکومتی همانندِ امور عبادی قانون اسلامی وجود دارد و هیچ امرِ مهم و حیاتی نیست که اسلام درباره آن تکلیفی و حُکمی نداده باشد[۹۹]. اسلام هم به معنویت و تربیت نفس انسان میپردازد و هم به امور مادی و دنیوی انسانها توجه دارد. اسلام بدون آنکه بخواهد مادیات را حذف کند، با تعدیل آن، انسان را به اهداف متعالی میرساند[۱۰۰].
یکی از راههای اثبات جامعیت اسلام در پاسخگویی به نیازهای متنوع بشر، خداشناسی است. توجه به علم و قدرت خداوند، روشن خواهد ساخت که او بر همه نیازهای بشر احاطه دارد و قوانینی که از طرف او آمده پاسخگوی همه خواهد بود[۱۰۱].
امام به استناد اینکه قرآن خودش را ﴿تبیانا لکل شیء﴾ معرفی نموده و نیز به استناد احادیثی همچون حدیثهای وارد شده در کافی[۱۰۲] بر این باور است که اسلام، شامل همه آنچه است که بشر برای سعادت و کمال خود نیاز دارد[۱۰۳].
حضرت امام در کتاب کشف الأسرار، این شبهه در موضوع جامعیت را مطرح میکند که بشرِ امروز نیازمند قوانین بسیاری است که در شریعت از آن قوانین خبری نیست مانند قوانین مربوط به بانک، آیین دادرسی، گمرک و... با استناد به آیه «آمادگی در برابر دشمن»[۱۰۴] درباره قوانین مورد نیاز در دوران معاصر راه حلی ارایه میکند به این بیان که این قوانین اگر مخالف شریعت نباشد، میتوان با توجه به مصالح کشور آنها را به جریان انداخت؛ هر چند اسمی از آنها در میان قوانین اسلام نباشد[۱۰۵].
حضرت امام در تفسیر حدیث معروفی که علم را در سه بخش ترسیم میکند[۱۰۶]؛ قلمرو شریعت اسلام را ترسیم مینماید. ایشان، انسان را دارای سه مرتبه عقل و روح، برزخ و مثال، و دنیا و ملک، معرفی میکند و آنگاه سه علم مذکور در حدیث شریف را منطبق بر سه مرتبه انسان میداند. مبدأ و معاد مربوط به قسم اول علم و مرتبه عقل انسان است و علوم مربوط به قلب و اعمال قلبی و ریاضتهای مربوط به آن، قسمِ دوم علم و مرتبه دوم وجود انسان است، و فقه و آداب معاشرت و تدبیر منزل و جوامع، علم قسم سوم و مربوط به پایینترین نشئه وجودی انسان است. ایشان قلمرو علوم شریعت را منحصر به این سه دانستهاند[۱۰۷].
برخی دانشمندان علوم انسانی، کارکردهای گوناگونی را برای دین بیان کردهاند[۱۰۸]. اسلام نزد امام خمینی، دغدغه هر دو بُعدِ زندگی بشر را دارد. تقوا و باور به توحید منجر به تکامل روح انسان میشود و نتیجه آن کمال و عظمتِ زندگی اجتماعی و سیاسی جامعه خواهد بود. از سوی دیگر قوانین مالی طوری تنظیم شده است که در زندگی معنوی انسان نیز کارایی داشته باشد. این دو وجهی بودن کم و بیش در ادیان آسمانی پیشین بوده است اما اسلام بهواسطه کامل بودنش، کاملترین ویژگی را در این زمینه دارد[۱۰۹][۱۱۰]
جاودانگی و جهانی بودن اسلام
امام با توجه به ادله درون دینی، به صراحت از جاودانگی و جهانی بودن اسلام یاد میکند و این مسأله را با طرح ثابتات و متغیرات اسلام، به گونهای مطرح میکند که انعطافپذیری اسلام با مقتضیات زمان روشن گردد[۱۱۱] و همراهی اسلام با پیشرفت و تمدن[۱۱۲]، دموکراسی[۱۱۳] و فراگیری زمانی و مکانی همه ابعاد اسلام را نتیجه بدهد.
جاودانگی اسلام
امام با استفاده از آیات قرآن به اثبات جاودانگی اسلام میپردازد. وی در ترجمه آیه ۴۲ سوره فصلت میفرماید: «همانا قرآن کتابی است که نه در زمان خود و نه پس از خود خط باطل بر آن کشیده نمیشود و قانونی آن را باطل نمیکند. چطور چنین نباشد در حالی که این قانون را خدای حکیم فرو فرستاده است». همچنین آیات ۴۴ - ۴۵ - ۴۷ سوره مائده بیان میدارد که هیچ کس حق ندارد به غیر از احکام نازل شده از سوی خداوند حکمی بکند. آیه ۸۵ از سوره آل عمران بیان میدارد که هر کس دینی غیر از اسلام اختیار کند هرگز از وی پذیرفته نمیشود. توجه به این آیات، مستلزم پذیرش جاودانگی اسلام است. ایشان از آیه ﴿ولن تجد لسنت الله تحویلا﴾[۱۱۴] استفاده کرده و هر گونه تبدیل و تغییر سنت و دستور الهی را منتفی میداند. آیه اول از سوره فرقان، رسول الله (ص) را نذیر عالمیان میخواند و آیه ۱۰۷ از سوره انبیاء، ایشان را رحمت بر جهانیان معرفی میکند و آیه ۹۰ از سوره انعام قرآن را تذکر بر عالمیان اعلام میدارد و این همه بیانگر جاودانگی اسلام است. ایشان با بیان آیه ختم نبوت[۱۱۵] و با ضمیمه نمودن این نکته که قانونی به جز قانون الهی مشروعیت ندارد، نتیجه میگیرند که قوانین اسلام همیشگی است[۱۱۶].
یکی از رموز جاودانگی قوانین اسلام، تنظیم قانونهایی است که ناظر بر دیگر قانونها هستند. مانند قانونِ حرج، ضرر، اضطرار، اکراه و امثال آن. به وسیله این قوانین میتوان با اقتضائات زمانی، مکانی و اشخاص، تغییراتی در قوانین اولیه داد[۱۱۷]. حضرت امام در نزاع بین دو رویکردِ پویا و سنتی به فقه، ضمن تأکید بر فقه سنتی، زمان و مکان را به عنوان دو عامل تأثیرگذار در فقع بیان کردند[۱۱۸].
یکی دیگر از رموز جاودانگی اسلام از منظر امام خمینی، فطری دانستن آموزهها و احکامِ دین است. در نگاه ایشان همه احکام الهی منطبق بر عمق جان انسانهاست. دو فطرت میل به کمال و نفرت از عیب و نقص، مبنای همه احکام دین بوده است[۱۱۹]. از این رو تا انسان، انسان است و فطرت او پابرجاست سازگاری با احکام دینی نیز وجود خواهد داشت. البته تذکر این نکته بجاست که حضرت امام احکام همه ادیان آسمانی را منطبق بر فطرت دانستهاند[۱۲۰].
امام در پاسخ به این پرسش که چگونه میتوان ارزشهای به وجود آمده در صدر اسلام را با جوامع مدرن امروز منطبق کرد، ارزشها را در دو قسم معنوی و مادی ترسیم میکند و آنگاه بیان میکند که ارزشهای معنوی همچون توحید، جهاد، عدالت، ارزشهایی معنوی و غیر قابل تغییرند به گونهای که با گذر زمان عوض نمیشوند، اما قسم دوم که امور مادی است عوض میشود و هدف حکومت اسلامی ارزشهای معنوی است[۱۲۱].[۱۲۲]
جهانی بودن اسلام
تعابیر به کار رفته در قرآن مانند ﴿یا ایها الناس﴾ و ﴿یا ایها المؤمنون﴾ نشانگرِ این است که اسلام برای یک کشور با نژادِ خاص نیست، بلکه همه انسانها مخاطب اسلام است[۱۲۳]. در نگاه حضرت امام، اسلام دغدغه همه انسانها را دارد و میخواهد که همه آنها را از انحراف و کجروی نجات دهد[۱۲۴].
دین جاودانه باید سخنی جاودانه داشته باشد که بتواند در همه اعصار، هدایتگر انسان به سوی سعادت باشد. حضرت امام قرآن را نه تنها فراتر از زمان و مکان خاص، بلکه از نگاه ایشان قرآن ترجمان تمام دایره وجود است[۱۲۵]. امام خمینی با تکیه بر آیه اکمال دین و اتمام نعمت، جاودانه بودن و غیر قابل نسخ بودنِ اسلام را ثابت میکند[۱۲۶].
وقتی اندیشه ختم نبوت، با استناد به آیه ﴿ما کان محمد أبا احد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبیین و کان الله بکل شیء علیما﴾ (احزاب / ۱۴) به عنوان اصل مسلم پذیرفته شود؛ جاودانگی و فراگیر بودن اسلام نیز نتیجه گرفته میشود[۱۲۷][۱۲۸]
اسلام و تعقّل و تعلّم
امام خمینی به عنوان اسلامشناس و فقیه و اصولی، عقل را یکی از منابع دین میداند[۱۲۹] همچنین در فهم دین از منابع نقلی، بهکارگیری عقل را لازم میداند. ایشان با قبول حسن و قبح عقلی، بر این باور است که اگر انسان متوجه امر و یا نهی الهی نشود اما با عقل خویش حسن یا قبحِ یک فعل را درک کند، در این صورت اگر با حکمِ عقل موافقت کند مستحق ثواب و اگر مخالفت کند مستحق عقوبت خواهد بود[۱۳۰]. امام علاوه بر ارج نهادن به حکم عقل، گاه از حکم عقلا نیز در اقامه استدلال استفاده میکند. مثلاً ایشان برای اثبات مختار بودن انسانها از عقلای عالم که قوانینی برای مجازاتِ مجرمین و پاداشِ نیکو رفتاران وضع کردهاند کمک میگیرد[۱۳۱]. یکی از پایههای اصلی اسلام ناب، تعمق و تعقل است. در عرصه شکلگیری اسلام در میان جامعه و آحادِ آن نیز از نظر امام خمینی یکی از علتهای اصلی به وجود آمدن نگرشهای تک بعدی، انحرافی و خرافی به اسلام، به کار نگرفتن عقل در فهم دین بوده است. به همین دلیل ایشان کارهایی همچون چاپ قرآن توسط رژیم پهلوی و آلسعود را فریبکارانه[۱۳۲] و نیز ادعای کرامت و دیدن امام زمان توسط شاه را به سخره میگیرد[۱۳۳].
مسلح شدن به سلاح علم، از نیازهای اساسیِ جامعه اسلامی است،؛ چراکه خالی شدن کشور از علم راه را برای ورود دشمنان و تسلط آنان باز میکند[۱۳۴]. ایشان، مخالفت اسلام با علم را به شدت نفی میکند و یادآور میشود که حکومت اسلامی صرفاً با تعلیم و تربیتهایی که جوانان را به فساد بکشد، مخالف است[۱۳۵]. از نگاه ایشان، اسلام، علمآموزی را به زمان و مکان خاصی محدود نکرده است و یادگیری را حتی از کافران توصیه کرده است[۱۳۶].[۱۳۷]
خاتمیت و نقش اهل بیت (ع)
امام خمینی، خاتمیت را از روشنترین باورهای اسلام میداند که همه مسلمانان به آن معتقدند و هیچ نیازی به اقامه دلیل ندارد در عین حال برخی از متون دینی را به عنوان دلیل بر خاتمیت مطرح کردهاند. از جمله: ایشان با استناد به آیه ﴿ما کان محمد ابا احد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبیین﴾[۱۳۸] پیامبر اسلام را ختم پیامبران دانسته است[۱۳۹]. همچنین با طرح حدیث منزلت[۱۴۰] آن را به عنوان حدیثی متواتر در میان شیعه و سنی، از محکمترین ادله بر خاتمیت دانستهاند[۱۴۱].
امامانِ معصوم (ع) در کلام امام خمینی، بالاترین مقام را دارا هستند. ایشان با نگاهی عرفانی اهل بیت (ع) را با عناوینی چون خلیفه خداوند، انسان کامل، کاملترین مظهر خداوند، ظل الله معرفی میکند. آنان بر همه مراتب هستی احاطه دارند و شروع و ختم عالمِ هستی هستند[۱۴۲]. اما مراد در این نوشتار تبیین جایگاه اهل بیت (ع) در اسلام است. در نگاه امام خمینی، صاحب دین قطعاً استمرار دین را خواهان است و تداوم و استمرار دین بعد از رسول الله (ص)، نیازمند کسانی است که بیکم و کاست اسلام را بشناسد و از سهو، خطا، دروغ، ستم، طمع و انواع رذائل به دور باشد. به همین دلیل، امامت برای تداوم دین امری ضروری است[۱۴۳] و در همه مواردی که پیامبر (ص) مرجعیت داشت، ائمه (ع) نیز مرجعیت دارند. و اطاعت از ائمه همان اطاعت از رسول الله (ص) است[۱۴۴]. امام معصوم، حافظ نظم جامعه و عامل وحدت در میان مسلمین است همانطور که جامعهای بدون ناظم، قانون و رهبر نمیتواند به حیات خود ادامه بدهد، همچنین مسلمانان نیز بدون امام با شرایط خاص امامت، متشتت و از هم پاشیده خواهد شد[۱۴۵]. به همین دلیل همانطور که خلافت رسول خدا با ابلاغ حکم از ناحیه خدا بود؛ خلافت علی (ع) نیز با ابلاغ حکم از ناحیه خداوند صورت گرفت[۱۴۶]. امام خمینی، سر حلقه پاکان را همان کسانی میداند که آیه تطهیر درباره آنان نازل شده است، آنان دسترسی به قرآن دارند[۱۴۷]. تأویل آموزههای دین به شکلِ کاملِ آن در اختیار انبیاء (ص) و اولیای معصوم (ع) است[۱۴۸]. ایشان در مقام تبیین علتِ اختلاف اهل سنت با شیعیان در احکام تأکید میکند که اهل بیت (ع) اهتمام خاصی به ضبط احکام و آموزههای دین داشتند و به خاطر امتیاز ذاتی که داشتهاند از هر بابی که پیامبر (ص) برای امّت میگشود، هزار باب بر ایشان گشوده میشد[۱۴۹] به همین دلیل حقیقت کتاب خدا و سنت رسول الله (ص) در نزد آنان است. به عبارتی دیگر، منبع أخذ احکام الهی در پیامبر و امام یکی است؛ لکن پیامبر بالاصاله، و امام با وساطت پیامبر از منبع دریافت میکنند[۱۵۰]. ایشان با استناد به آیات و روایات به ویژه روایاتی که از طریق اهل سنت وارد شده است هر کدام از نبوت و امامت را جزء دین میشمارد و اشتباه برخی از اهل سنت را در اینباره گوشزد میکند[۱۵۱]. ایشان، ادله بسیاری را به ویژه در کتابهای کشفالأسرار و ولایت فقیه درباره امامت ائمه معصومین (ع) بیان داشتهاند. شخصیت والای امیرالمؤمنین (ع) و حضرت زهرا (س)، حماسه کربلا و تحریف در بحث انتظار فرج، از جمله موارد مهمی بوده که امام خمینی بدان پرداخته است[۱۵۲].[۱۵۳]
اسلام و عالمان دین
عالمان دین از زمان صدر اسلام نقش مرزبانی از دین را داشتهاند و ابعاد مختلف دین را ثبت و ضبط کردهاند. ایشان یادآور میشود که اگر فقهای عزیز نبودند معلوم نبود امروز چه علومی به عنوان علوم قرآن و اسلام و اهل بیت (ع) به خورد تودهها داده بودند. جمعآوری و نگهداری علوم قرآن و اسلام و آثار و احادیث پیامبر بزرگوار و سنت و سیره معصومین (ع) و ثبت و تبویب و تنقیح آنان در شرایطی که امکانات بسیار کم بوده و حاکمان ستمگر در محو آثار رسالت همه امکانات خود را به کار میگرفتند، کار آسانی نبوده است. امام خمینی تدوین کتبی همچون کتب اربعه و شکلگیری علومی نظیرِ فقه، فلسفه اسلامی، ریاضیات، نجوم، کلام، اصول، حدیث، رجال، تفسیر، ادب، عرفان و لغت، را نتیجه تلاشهای عالمان دین دانسته و این کار آنها را جهاد فی سبیل الله مینامد[۱۵۴].
حضرت امام خمینی در پیام به روحانیت، مجاهدات علمی و فرهنگی را در جهانی افضل از خون شهیدان میشمارد و یادآور میشود که نقش روحانیت به همین مقدار محدود نمیشود؛ بلکه آنان در هر عصری از اعصار برای دفاع از مقدسات دینی و میهنی خود مرارتها و تلخیهایی متحمل شدهاند و همواره با تحمل اسارتها و تبعیدها، زندانها و اذیت و آزارها و زخم زبانها مواجه بودهاند و در این راه شهدای گرانقدری را به پیشگاه مقدس حق تقدیم نمودهاند[۱۵۵]. همچنین تبلیغ و انتشار احکام اسلام و تعلیم و تربیت اسلامی، نیازمند انسانهای عادل و فقیه است؛ چراکه غیر عادل خیانت میکند و غیر فقیه نمیتواند حکم اسلام را تشخیص دهد. ایشان این خطر را گوشزد میکند که گاه به خاطر نبودِ این دو شرط، با دو سه روایت ضعیف، مسلّماتِ قرآن را کنار زدهاند[۱۵۶]. بخشی از احیاگران در طول تاریخ، برای احیای دین، یا به فقه بیتوجه بودهاند و یا معتقد به تضعیف آن. به نظر آنان فقه موجب شده است که ابعادی از دین مورد بیتوجهی قرار گیرد[۱۵۷]. برخلاف این گروه، امام احیای دین را در توجه به فقه و اقتدار فقیهان میدانستند[۱۵۸].
امام به برجسته بودن نقش روحانیون در پیروزی انقلاب اسلامی تصریح میکند[۱۵۹] و حفظ اسلام را موقوف به این طبقه میداند[۱۶۰]. ایشان از روحانیون و عالمان دین با عناوینی همچون پشتوانه ملت[۱۶۱] و پدر ملت[۱۶۲] یاد کرده و حفظ مردم در مقابل تفرقهافکنان را از مسئولیتهای روحانیون میداند[۱۶۳][۱۶۴]
راهبردهای کلان اسلام
امام خمینی برای تحقق خارجی اسلام، به بیان راهبردهای مهمی پرداخته که به شرح ذیل اشاره میشود:
وحدت اسلامی
وحدت اسلامی و وحدت میان مسلمانان، یکی از راهبردهای کلان تحقق اسلام ناب محمدی (ص) است. این نوع وحدت از دیدگاه امام خمینی، فراتر از وحدتهایی است که در جوامع بین گروهها، احزاب، اقوام و... مطرح میشود. ایشان، وحدت همه انسانها را در زیر سایه برادری، الفت، صداقت و صفای باطنی و ظاهری، از مقاصد شرایع آسمانی دانسته و این امر را تأثیرگذار در تشکیل مدینه فاضله و در دفع فساد میداند. امام، کل جامعه را به منزله یک شخص و آحاد جامعه را به منزله اعضای آن میداند[۱۶۵]. اهمیت این نگاه در دوران معاصر که صحبت از جهانی شدن و کمرنگ شدن حدود و ثغور جغرافیایی است، بیشتر قابل درک است.
امام خمینی با استناد به حکم لزوم برادری بین مؤمنین[۱۶۶]، گرفتاری مسلمین را ناشی از بیتوجهی آنان به این دستور خداوند میداند[۱۶۷]. ایشان، مرکز این وحدت را مراسم سالانه حج میداند[۱۶۸]. با توجه به اینکه امام موضوع وحدت را بر پایه آموزههای دینی و یک تکلیف الهی میداند؛ از این رو، وحدت حاصل از آن، وحدتی واقعی و دارای تعهدی درونی خواهد بود.[۱۶۹]
پیشرفت اسلامی
یکی دیگر از راهبردهای تحقق اسلام، مسأله پیشرفت است، پیشرفت و توسعه یافتگی، رسیدن به وضعیت مطلوب است. اما اینکه وضعیت مطلوب چیست و راه رسیدن به آن چگونه است، پرسشی است که نحلههای گوناگون فکری پاسخهای گوناگون به آن دادهاند. ثروت بیشتر، رفاه بیشتر، قدرت بیشتر و... ، هرکدام مدّ نظرِ گروهی برای رسیدن به پیشرفت و توسعه بوده است. امام خمینی به وسیله انقلاب اسلامی و با طرحِ اسلام ناب، اسلامی جامع را میشناساند. در این نگاه از یک سو همه ابعاد انسان اعم از دنیوی و اخروی، مادی و معنوی، شناسایی میشوند و از سوی دیگر سیاست و امور اجتماعی بخشِ لاینفک دین محسوب میشود. در نتیجه پیشرفت انسان به معنای پرداختن به همه ابعاد انسان و راهنمایی او از این طریق برای رسیدن به بُعدِ متعالی است[۱۷۰]. در مجموع مؤلفههای پیشرفت در نگاه امام را میتوان در چند مورد خلاصه کرد: رهایی از سلطه بیگانگان و حاکمیت اسلام، برابری همه در برابر قانون، رفع ظلم و نابرابری[۱۷۱]، رشد علمی فرهنگی[۱۷۲]، تقوی و جهاد[۱۷۳]، رفع فقر و توزیع عادلانه ثروت[۱۷۴] و رشد اقتصادی[۱۷۵].[۱۷۶]
تمدن اسلامی
با ترسیم پیشرفت از نگاه اسلام ناب، تمدنِ مورد نظر اسلام نیز روشن میشود. در این نوع تمدن، علاوه بر عظمت و شکوه دنیوی یک امت، ارزشهای معنوی و انسانی آن، بخش اساسی تمدن را تشکیل خواهد داد. امام، پیشرفتهای صنعتی و اقتصادی در قالب آبادانی و تأسیس نهادها و ساخت ابزارهای جدید را از مصادیق تمدن به شمار میآورد[۱۷۷]. با مروری اجمالی به بیانات آن حضرت شاخصهایی چند برای تمدنِ مطلوب میتوان یافت: مذهب، قانون[۱۷۸]، استقلال، آزادی[۱۷۹]، آزادی مطبوعات و آزادی اظهار عقیده[۱۸۰]، و آزادی احزاب و گروهها[۱۸۱]، از جمله شاخصهای تمدن به حساب میآیند. در یک کلمه تفاوت تمدن اسلامی با غیرِ آن این است که تمدن اسلامی در کنار پرداختن به امور دنیوی میخواهد انسان را به طرف توحید بکشاند[۱۸۲][۱۸۳]
بیداری اسلامی
بیداری اسلامی یکی دیگر از راهبردهای کلان اسلامی است. نهضتهای اخیر در کشورهای اسلامی، نشان از یک آگاهی و بیداری فراگیر در میان ملتهای اسلامی است. امام خمینی در این موج عظیم بیداری، نقش آغازگر را داشته است. سخنان ایشان در مقاطع مختلف تاریخی نشان از آن دارد که بیداری اسلامی جزءِ آرزوهای ایشان بوده است[۱۸۴][۱۸۵]
منابع
پانویس
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۱/۳/۱۳۷۰.
- ↑ الکافی، ج۲، ص۴۵.
- ↑ «آری، آن کسان که روی (دل) خویش به (سوی) خداوند نهند در حالی که نکوکار باشند، بیگمان پاداش آنان نزد پروردگارشان است» سوره بقره، آیه ۱۱۲.
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۲۰۴ و ۲۷۹؛ همچنین نک: علامه شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۲۶، ص۲۳۲؛ ج۲۷، ص۷۹۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در آیین گشایش کنگره جهانی حافظ، ۲۸/۸/۱۳۶۷.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۳۴۳.
- ↑ المیزان، ج۲، ص۱۲۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۸/۱/۱۳۸۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۱/۴/۱۳۶۸ و ۱۹/۱۰/۱۳۶۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۹/۱/۱۳۷۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۳/۲/۱۳۷۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲/۲/۱۳۸۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۱/۴/۱۳۷۷.
- ↑ لواسانی، سید سعید، مقاله «منطق فهم اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱، ص۸۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۱۲، ص۱۶۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۴، ص۵۳.
- ↑ سهرابیفر، محمد تقی، مقاله «اسلامشناسی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۱۸۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۲۱، ص۵۹؛ ج۲۰، ص۱۹۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۱۵، ص۴۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۱۵، ص۲۶۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۴، ص۲۷۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۱، ص۲۳۹ و ۲۴۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۱۸، ص۲۷۴؛ ج۵، ص۲۱؛ ولایت فقیه، ص۵.
- ↑ حجرات: ۱۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۱۳، ص۲۳ و ۲۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۱۵، ص۷ و ۵۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۱۹، ص۹۵ و ۹۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۲۰، ص۲۲۸ و ۲۲۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۲۰، ص۱۷-۱۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۲۰، ص۱۱۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۶، ص۴۹؛ ج۱۷، ص۵۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۳، ص۲۲۶؛ ج۱۸، ص۱۴۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۲۰، ص۲۸-۳۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با پاسداران در میلاد امام حسین(ع)، ۱۰/۱۲/۱۳۶۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، خطبههای نماز جمعه تهران در حرم امام خمینی، ۱۴/۳/۱۳۸۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام، ۹/۱۱/۱۳۶۸.
- ↑ حاج سید جوادی، سید فرید، مقاله «اسلامشناسی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱، ص۲۱۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۱۶، ص۲۳۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۱۸، ص۳۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۱۶، ص۲۴۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۱۵، ص۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۱۵، ص۴۵ - ۴۷.
- ↑ سهرابیفر، محمد تقی، مقاله «اسلامشناسی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۱۸۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دریدار با جمعی از مردم و ائمه جمعه سراسر کشور، ۱/۹/۱۳۶۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با جمعی از طلاب و علمای حوزههای علمیه قم و تهران، ۲/۱۲/۱۳۶۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اعضای مجلس خبرگان رهبری، ۲/۷/۱۳۸۸.
- ↑ حاج سید جوادی، سید فرید، مقاله «اسلامشناسی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱، ص۲۱۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۱۵، ص۱۲۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۱۲، ص۲۰۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۱۵، ص۲۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۸ ص۲۶۶؛ ج۱۷، ص۲۶۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۲۱، ص۹۵ و ۹۶؛ ج۲۰، ص۱۶ و ۱۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۲۰، ص۱۹۹.
- ↑ ر.ک: امام خمینی، صحیفه نور، ج۲۰، ص۱۹۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۲۱، ص۹۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۲۱، ص۹۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۱، ص۱۷۴؛ ج۱۹، ص۴۱ و ۴۲؛ ج۲۱، ص۹۲ و ۹۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۲۱، ص۹۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۱۶، ص۹۲ و ۹۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۲۰، ص۳۲؛ ج۱۶، ص۹۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۱۸، ص۲۶۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۲۱، ص۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۱۲، ص۲۸۶؛ ج۱۵، ص۱۰۷ و ۱۰۸؛ ج۲۰، ص۲۲۸ و ۲۲۹؛ ج۱۹، ص۴۴.
- ↑ سهرابیفر، محمد تقی، مقاله «اسلامشناسی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۱۸۴.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۲۰۱.
- ↑ وسائل الشیعة، ج۱۷، ص۳۷۶. ترجمه: «اسلام برتر است و چیزی بر آن برتری نیابد».
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ص۳۰۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۳، ص۱۲۱ و ج۲، ص۲۲۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۱۸، ص۲۷۵.
- ↑ سهرابیفر، محمد تقی، مقاله «اسلامشناسی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۱۸۶.
- ↑ امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۲۶۱.
- ↑ ر.ک: امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ص۶۸؛ ج۲، ص۲۶۶؛ ج۳، ص۳۲۰ - ۳۱۷ و ۴۰۳.
- ↑ به عنوان مثال امام در اثبات اصل برائت به قاعده عقلی قبح عقاب بلا بیان تمسک میکند. ر.ک به: تهذیب الاصول، تقریرات علم اصولِ امام خمینی به قلم آیتالله سبحانی، ج۳، ص۸۶.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۸۲ - ۱۸۷.
- ↑ مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، ابواب معرفت، ص۱۱۷.
- ↑ سهرابیفر، محمد تقی، مقاله «اسلامشناسی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۱۸۷.
- ↑ ر.ک: امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۷۹.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۳۹.
- ↑ ر.ک: امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۲۰۰.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۰۱؛ و نیز آداب الصلاة، ص۸۵-۸۶.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۱.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۲۲۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۴، ص۳۸۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۹، ص۲۸۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۱۶۲.
- ↑ حدید: ۲۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۵، ص۲۱۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۲۰، ص۱۶-۱۷.
- ↑ موسوعة أطراف الحدیث النبوی الشریف، ج۶، ص۵۰۷.
- ↑ نهج البلاغه، ص۳۹، خطبه ۱.
- ↑ امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۲۹۷-۲۹۸.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ص۴۵ - ۴۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۲۱، ص۴۰۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۲، ص۴۲۲.
- ↑ به عنوان نمونه یک عبارت را از ایشان نقل میکنیم: «همه جهات در اسلام هست، یعنی آن چیزی که مربوط به رشد فرد است، آنکه مربوط به رشد جامعه است، آنکه مربوط به سیاستی است که بین آن و سایر ملل هست، آنکه مربوط به اقتصاد است، آنکه مربوط به فرهنگ است، تمام اینها در اسلام هست». (امام خمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۲۱۸).
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۰۵؛ و نیز آداب الصلاة، ص۸۵.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ص۸۵.
- ↑ سهرابیفر، محمد تقی، مقاله «اسلامشناسی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۱۸۸.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ص۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۵، ص۲۴۱.
- ↑ امام خمینی، کشف الأسرار، ص۲۹۳ و ۲۹۴.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۷۶، کتاب العلم، باب الرد إلی الکتاب و السنة....
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ص۲۱.
- ↑ ﴿وأعدوا لهم ما استطعتم من قوة﴾ (انفال: ۶۰).
- ↑ امام خمینی، کشف الأسرار، ص۲۹۴-۲۹۷.
- ↑ إنما العلم ثلاثة آیة محکمة، أو فریضة عادلة، أو سنة قائمة وماخلاهن فهو فضل (اصول کافی، ج۱، ص۳۲، کتاب فضل العلم، باب صفة العلم وفضله، ح۱).
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۳۸۶-۳۸۹.
- ↑ خسروپناه، عبدالحسین، انتظارات بشر از دین، ص۱۶.
- ↑ امام خمینی، کشف الأسرار، ص۳۱۰ به بعد.
- ↑ سهرابیفر، محمد تقی، مقاله «اسلامشناسی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۱۹۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۲، ص۲۲۱ و ۲۲۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۸، ص۳ و ۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۴، ص۱۴۴.
- ↑ فاطر: ۴۳.
- ↑ احزاب: ۴۰.
- ↑ امام خمینی، کشف الأسرار، ص۳۰۵ به بعد.
- ↑ رک: امام خمینی، کشف الأسرار، ص۳۱۰ - ۳۱۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۲۱، ص۹۸.
- ↑ امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۷۹.
- ↑ امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۷۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۱۰، ص۱۶۸.
- ↑ سهرابیفر، محمد تقی، مقاله «اسلامشناسی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۱۹۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۱۱، ص۲۸ و ۲۹.
- ↑ اسلام ناب در کلام و پیام امام خمینی (تبیان، دفتر پنجم) ص۳؛ و نیز: صحیفه نور، ج۱۱، ص۴.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ص۲۷۴.
- ↑ امام خمینی، کشف الأسرار، ص۳۰۸ به بعد.
- ↑ امام خمینی، کشف الأسرار، بیجا، ص۳۰۷.
- ↑ سهرابیفر، محمد تقی، مقاله «اسلامشناسی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۱۹۵.
- ↑ از جمله رک: کتابهای اصولی امام خمینی.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۳۲۸.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۳۳۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۲۱، ص۳۹۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱، ص۲۰۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۳، ص۳۲۶ و ۳۲۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۲۶۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۳، ص۱۷۲؛ ج۱۴، ص۳۶۰.
- ↑ سهرابیفر، محمد تقی، مقاله «اسلامشناسی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۱۹۶.
- ↑ احزاب: ۴۰.
- ↑ امام خمینی، کشف الاسرار، ص۳۰۷.
- ↑ «انت منی بمنزلة هارون من موسی إلا أنه لا نبی بعدی».
- ↑ کشف الاسرار، ص۳۰۷.
- ↑ امامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (تبیان، دفتر چهل و دو).
- ↑ امام خمینی، کشف الأسرار، ۱۳۴ - ۱۳۶.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ص۷۶.
- ↑ ر.ک: امام خمینی، ولایت فقیه، ص۲۷ - ۳۱.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ص۳۴ - ۳۵.
- ↑ امام خمینی، ره عشق، ح۲۸.
- ↑ امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۶۱.
- ↑ اشاره به حدیثی که در این مورد وارد شده است. ر.ک: مجلسی، بحار الأنوار، ج۲، ص۲۷۲.
- ↑ امام خمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ص۱۷۹.
- ↑ کشف الأسرار، ص۱۷۴ - ۱۷۹.
- ↑ جهت تفصیل مطلب مزبور ر.ک: امامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (تبیان چهل و دوم).
- ↑ سهرابیفر، محمد تقی، مقاله «اسلامشناسی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۱۹۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۷۴ و ۲۷۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۷۵.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ص۵۲ - ۵۴.
- ↑ غزالی، احیاء علومالدین، ج۴، ص۴۰۱، ج۱، ص۱۸.
- ↑ «کوشش کنید آقایان... در تحکیم فقه اسلام، در بسط فقه اسلام، این فقه غنی است. در عالم مثل فقه شما چیزی نیست، این فقه غنی را بسطش بدهید.»...
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۴۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۳۲۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱، ص۱۱۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱، ص۱۲۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۷، ص۵۳۹.
- ↑ سهرابیفر، محمد تقی، مقاله «اسلامشناسی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۲۰۱.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۳۰۹.
- ↑ إنما المؤمنون إخوة.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۱۱، ص۱۴۸؛ ج۱۴، ص۱۴۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۱۸، ص۹۰.
- ↑ سهرابیفر، محمد تقی، مقاله «اسلامشناسی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۲۰۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۴، ص۱۵.
- ↑ وصینامه امام خمینی، بند ب.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۴، ص۱۸۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۲۰، ص۱۲۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۸ ص۳۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۱۹، ص۲۰۴.
- ↑ سهرابیفر، محمد تقی، مقاله «اسلامشناسی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۲۰۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۳، ص۳۶۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۱، ص۱۱۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۵، ص۳۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۵، ص۳۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۵، ص۱۸۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۸، ص۳ و ۴.
- ↑ سهرابیفر، محمد تقی، مقاله «اسلامشناسی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۲۰۲.
- ↑ از جمله ر.ک به: امام خمینی، صحیفه نور، ج۷، ص۳۹۲ و ۳۹۳.
- ↑ سهرابیفر، محمد تقی، مقاله «اسلامشناسی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۲۰۳.