عصمت در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط فرقانی (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۵۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

معناشناسی

عصمت

معنای لغوی

عصمت در لغت به معنای منع و دفع شرّ و بدی از انسان از ناحیه خداوند است[۱].[۲]

اصطلاح قرآنی

در قرآن مجموعاً سیزده بار طی دوازده آیه مشتقات ماده عصم به کار برده شده است؛ در دو مورد امر به «اعتصام» شده است که در یک مورد آن به اعتصام به حبل خداوند امر شده است و در مورد دیگر اعتصام به خود خداوند مورد امر واقع شده است:

  1. ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا[۳]. اعتصام در این آیه به معنای اصلی عصمت ـ که همان حبل، قلّاده و بند مشک است ـ بسیار نزدیک است و درضمن با معنای «وسیله بازداشتن و محافظت» سازگارتر است. علامه طبرسی حبل را به معنای سببی می‌داند که انسان به کمک آن به مقصود خود می‌رسد؛ مانند طنابی که برای نجات از چاه مورد استفاده قرار می‌گیرد. به امان نامه در جنگ نیز حبل و حبال گفته می‌شود؛ چون سبب نجات است و نیز به بند ناف جنین حبل گویند[۴]. در بعضی روایات حضرت علی بن ابی طالب (ع)، به حبل الله المتین معرفی شده است[۵]. در روایت دیگری آل محمد (ص)، حبل الهی معرفی شده‌اند که ما مأمور به اعتصام به آنان هستیم[۶]. صاحب تفسیر المیزان مراد از حبل را برقرارکننده اتصال میان عبد و رب معرفی می‌کند. این اتصال دهنده آسمان و زمین، همان کتاب خدا که از سوی او نازل شده است و نیز خود پیامبر (ص) و مآل هر دو یکی است[۷]. به هر روی آیه شریفه به درآویختن و تمسک به آنچه مایه نجات انسان است امر کرده است.
  2. در آیه دوم که امر به اعتصام شده است، اعتصام به خداوند متعال مورد امر قرار گرفته است: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ[۸].
  3. آیه دیگری در قرآن آمده است که نتیجه اعتصام به خداوند را متذکر می‌شود: ﴿فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَاعْتَصَمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِنْهُ وَفَضْلٍ وَيَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا[۹].
  4. آیه دوم از این سنخ، در مورد منافقان است که سرانجام آنان فروترین درجات دوزخ است، مگر این دسته‌ای که در این آیه معرفی شده است: ﴿إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَاعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَأَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلَّهِ...[۱۰]. مرحوم طبرسی در ذیل آیه قبل، بحث لغوی دارند: الاعتصام الامتناع و اعتصم فلان باللّه اي امتنع من الشر به و العصمة من اللّه دفع الشر عن عبده و اعتصمت فلاناً، هيّات له ما يعتصم به و العصمة من الله تعالى على وجهين (أحدهما) بمعنى الحفظ و هو أن يمنع عبده كيد الكائدين كما قال سبحانه لنبيه (ص) و الله يعصمك من الناس، (والآخر) أن يلطف بعبده بشئ يمتنع عنده من المعاصي[۱۱]. طبرسی اعتصام را به معنای خودداری ورزیدن گرفته است. اعتصام به خداوند یعنی آدمی به کمک خدا از شرّ خودداری می‌کند؛ عصمت از سوی خداست و اعتصام از جانب بنده. بنده به خداوند پناه می‌برد، به دامن او درمی‌آویزد و خداوند در حق او به دو معنا عصمت را اعمال می‌کند:
    1. دفع شرّ مستقیم؛ همان‌گونه که در ﴿وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ[۱۲] خداوند رسول خدا را از شرّ دشمنان محفوظ می‌دارد.
    2. ایجاد زمینه و سببی که بنده به کمک آن و با تلاش خود از شرّ ایمنی پیدا می‌کند.
  5. اما آیه سومی که نتیجه اعتصام به خداوند متعال را بیان می‌کند: ﴿وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۱۳]. علامه طباطبائی، مراد از هدایت به صراط مستقیم را که در این آیه پاداش اعتصام به خدا قرار داده شده است، هدایت به ایمان ثابتی که اختلاف‌بردار و تخلف‌بردار نیست، می‌داند[۱۴].
  6. ﴿وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ[۱۵]. ﴿فَاسْتَعْصَمَ در مجمع البیان این‌گونه معنا شده است: امتنع عنه و قيل معناه امتنع باللّه و سأله العصمة من فعل القبيح[۱۶]: خودداری ورزید و گفته شده است به کمک خدا خودداری ورزید، یعنی از خداوند طلب عصمت و خودداری از کار زشت کرد. زمخشری می‌نویسد: فاستعصم اي أبى و طلب العصمة منه[۱۷]. ابن منظور نیز همین‌گونه می‌نویسد: استعصم: امتنع و أبى[۱۸]. در مفردات نیز شبیه این معنا وجود دارد: فاستعصم اي تحرّي ما يعصمه[۱۹] به جستجوی چیزی رفت تا عصمتش حفظ شود.
  7. ﴿وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ[۲۰]. مجمع البحرین این‌گونه معنا می‌کند: اي يمنعك منهم فلا يقدرون عليك[۲۱] خدا آنها را از تو منع می‌کند درنتیجه بر تو قدرت ندارند.
  8. ﴿مَنْ ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءًا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً[۲۲]. مرحوم طبرسی این‌گونه معنا می‌کند: اي يدفع عنكم قضاء الله و يمنعكم من الله[۲۳].
  9. ﴿... مَا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ...[۲۴].
  10. ﴿... مَا لَكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ...[۲۵]. هر دو آیه خطاب به کسانی است که مرتکب بدی می‌شوند و خداوند آنها را به جزای اعمالشان می‌رساند. در مقابل خدا هیچ محافظ، حمایت‌کننده و پناه‌دهنده‌ای ندارند.
  11. ﴿قَالَ سَآوِي إِلَى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ[۲۶]. ممکن است در این آیه عاصم به معنای معصوم باشد؛ یعنی هیچ کس از فرمان خدا در این روز در امان نیست[۲۷].
  12. ﴿وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ[۲۸]. در کتاب‌های لغت آیه را این‌گونه معنا کرده‌اند: و ما يعتصم به من عقد و سبب اي لاتتمسكوا بنكاح الكافرات و يسمى النكاح عصمة لانّها لغة المنع و المرأة بالنكاح ممنوعة من غير زوجها[۲۹]. شبیه این معنا را مجمع البیان گفته است: ای لاتتمسكوا بنكاح الكافرات و اصل العصمة المنع و سمي النكاح عصمة لان المنكوحة تكون في حبال الزّوج[۳۰]. سپس گفته است: طبق این معنا حرمت نکاح با زنان کافر استنباط می‌شود. دلیل عصمت نامیده شدن عقد نکاح این است. عصمت به معنای منع است و زن با ازدواج و نکاح نسبت به غیر زوج خود ممنوع می‌شود. علامه طباطبائی، در ذیل این آیه می‌نویسد: کلمه ﴿عِصَم جمع عصمت است که به معنای عقد و ازدواج دایمی است و بدین سبب آن را عصمت نامیده‌اند که زن را حفظ و ناموسش را نگهداری می‌کند و امساک عصمت به معنای این است که در صورت کافر بودن زن باز هم عقد ازدواج او را ابقا دارند. پس به حکم این جمله مردان مسلمان باید در نخستین روزی که به اسلام درمی‌آیند، زنان کافر خود را رها کنند؛ چه اینکه زنان مشرک باشند یا یهود یا نصارا یا مجوس[۳۱].

در همه مواردی که ماده عصم در قرآن به کار رفته است، همان معنای لغوی اراده شده است؛ یعنی معانی حفظ، نگهداری، منع و التجا اراده شده است[۳۲].

با نگاهی کلی به کاربردهای واژه عصمت و مشتقات آن در قرآن کریم و مقایسه آن با معنای لغوی و عرفی، به این نتیجه می‌رسیم که خداوند در قرآن کریم به همان زبان قوم با مردم سخن گفته است؛ به گونه‌ای که در همه موارد، می‌توان واژه عصمت و مشتقات آن را به مفهوم کلی بازدارندگی و نگه داشتن از چیزی یا کسی دانست. از توجه به این مسئله، این نکته برمی‌آید که مفهوم عصمت حقیقتی شرعیه نیست؛ افزون بر آنکه فهم معنای اصطلاحی نیز برای عرب آن دوران، امری آسان بوده است. موارد کاربرد واژه عصمت و مشتقات آن را می‌توان به لحاظ متعلق آن، در چند محور بررسی کرد:

عصمت و بازدارندگی از خطر

از جست‌و‌جوی موارد کاربرد مفهوم عصمت این نکته برمی‌آید که خداوند متعال در مواردی، این مفهوم را برای بازدارندگی از خطر به کار برده است: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ[۳۳]. بسیاری از مفسران اهل سنت و نیز مورخان نخستین اسلام، عباراتی را در تفسیر آیه نقل می‌کنند که از آنها برمی‌آید از آیه همان مصونیت و محافظت پیامبر از خطرات جانی ناشی از سوءقصد مخالفان را فهمیده‌اند.

مجاهد، از مفسران قرن اول و دوم هجری، از ابوهریره نقل می‌کند که در مسافرتی همراه با پیامبر بودیم و زیر سایه درختی به استراحت مشغول. آن حضرت شمشیر خود را به شاخه درختی آویزان کرده بودند که ناگاه مردی سر رسید و شمشیر را برداشت و با حالتی تهدیدآمیز به پیامبر (ص) گفت: چه کسی تو را از من نجات خواهد داد؟ پیامبر به گونه‌ای شمشیر را از او ستاند. در این هنگام آیه ﴿وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ نازل شد[۳۴].

بسیاری از مفسران اهل سنت و نیز مورخان آنها از عایشه نقل کرده‌اند که همواره از پیامبر گرامی اسلام (ص) محافظت می‌شد، تا اینکه آیه ﴿وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ نازل شد. آن‌گاه پیامبر اکرم (ص) به مردم دستور داد خداوند او را نگه خواهد داشت و دیگر نیازی به حراست آنها نیست[۳۵]. همچنین نقل شده است که عباس، عموی پیامبر (ص) از جمله کسانی بود که از آن حضرت محافظت می‌کرد. هنگامی که این آیه نازل شد، وی نیز از محافظت آن حضرت دست کشید[۳۶].

در نقل‌های دیگری نیز آمده است ابوطالب، عموی بزرگوار پیامبر اکرم (ص) همیشه کسی را با عنوان محافظ آن حضرت به همراه ایشان می‌فرستاد، تا اینکه آیه مزبور نازل شد و پیامبر اکرم (ص) به ابوطالب (ع) فرمودند: «عموجان، خداوند، خود مرا محافظت می‌کند. نیازی نیست کسی را [در پی] من بفرستی»[۳۷].

از ابوذر و نیز برخی دیگر از صحابه نقل کرده‌اند که وقتی پیامبر اکرم (ص) می‌خوابیدند، ما نگهبان ایشان بودیم، تا اینکه آیه یاد شده نازل شد. عصمة بن مالک خطمی از دیگر محافظان آن حضرت نیز نقل می‌کند که ما همواره از ایشان محافظت می‌کردیم، تا اینکه آیه مزبور نازل شد[۳۸].

نخستین مفسران اسلام نیز درباره این آیه نظریات گوناگونی را مطرح کرده‌اند. برای نمونه مقاتل بن سلیمان بر این باور است که مراد از «الناس» در این آیه قوم یهود است و هنگامی که این آیه نازل شد، پیامبر اکرم (ص) از تهدید قوم یهود و کشته شدن به وسیله آنها در امان ماند[۳۹].

گروهی دیگر از مفسران شیعه نیز افزون بر نقل نظریات یاد شده به وسیله اهل سنت، به تطبیق این مسئله بر واقعه غدیرخم و مسئله جانشینی امام علی (ع) پرداخته‌اند. اغلب مفسران شیعه روایتی را از امام باقر و امام صادق (ع) نقل کرده‌اند که بر اساس آن، پیامبر اکرم (ص) از اینکه امام علی (ع) را جانشین خود معرفی کند، هراس داشت و خداوند به وسیله این آیه وی را به چنین اقدامی تشویق و محفوظ ماندن از مردم را به وی اعلام کرد[۴۰].[۴۱]

عصمت و بازدارندگی از عذاب

در برخی دیگر از آیات قرآن کریم، به مواردی برمی‌خوریم که عصمت، به معنای محافظت و بازدارندگی از عذاب به کار رفته است. چنین مفهومی گاه درباره محافظت از عذاب دنیوی است؛ چنان که در داستان طوفان نوح (ع) و گفت‌و‌گوی آن پیامبر با فرزندش می‌خوانیم: ﴿قَالَ سَآوِي إِلَى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ[۴۲]. در این آیه واژگان ﴿يَعْصِمُنِي و ﴿عَاصِمَ به کار رفته است که بر اساس آن، فرزند حضرت نوح (ع) در برابر درخواست پدر برای ایمان به خدا و نجات از طوفان گفت: «به زودی به کوهی پناه می‌برم تا مرا از آب حفظ کند. [نوح] گفت: امروز هیچ نگه‌داری در برابر فرمان خدا نیست، مگر آنکه او به کسی رحم کند. در این هنگام، موج در میان آن دو حایل شد، و او در زمره غرق شدگان قرار گرفت».

به گفته مفسران شیعه و سنی، دو واژه مزبور در همان معنای لغوی خود، یعنی بازدارندگی و حفظ کردن، به کار رفته‌اند[۴۳].

گاهی نیز مفهوم عصمت برای نگهداری و محافظت از عذاب اخروی به کار رفته است: ﴿يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ مَا لَكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ[۴۴]. در این آیه مؤمن آل فرعون، قوم بنی اسرائیل را از عاقبت کفر و نافرمانی در برابر فرمان‌های خداوند می‌ترساند.

مفسران شیعه و سنی واژه عاصم در آیه را «مانع از عذاب الهی» معنا کرده‌اند[۴۵].[۴۶]

عصمت و بازدارندگی از گناه

در برخی دیگر از آیات نورانی قرآن کریم، مفهوم عصمت و مشتقات آن به معنای بازدارندگی و محافظت از گناه به کار رفته‌اند؛ چنان که در داستان حضرت یوسف (ع) می‌خوانیم: ﴿قَالَتْ فَذَلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُونًا مِنَ الصَّاغِرِينَ[۴۷]. در این آیه واژه ﴿فَاسْتَعْصَمَ به طور لازم ـ و نه متعدی ـ به معنای خودداری کردن و خود را حفظ کردن به کار رفته است؛ اما از مقایسه آن با آیه بعد به نکته ظریفی پی خواهیم برد: ﴿قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُنْ مِنَ الْجَاهِلِينَ[۴۸].

حضرت یوسف (ع) در مناجات و گفت‌وگوی خود با خداوند به این حقیقت زیبا و عرفانی اعتراف می‌کند که خودداری او از گناه تنها با یاری خداوند است، و اگر خداوند چنین عنایتی نمی‌کرد، یقیناً یوسف (ع) در ورطه گناه و جهالت می‌افتاد. به دیگر بیان، در حقیقت ﴿عَاصِمَ، خداوند است، و یوسف (ع) تنها «مستعصم» است.

زیباتر آنکه خداوند در آیه بعد، اجتناب حضرت یوسف (ع) از گناه را به خود نسبت می‌دهد و می‌فرماید: ﴿فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ[۴۹]. با توجه به این سه آیه می‌توان به طور قطع مدعی شد واژه ﴿فَاسْتَعْصَمَ در آیه نخست به طور لازم به کار رفته است؛ اما با ملاحظه آیات بعد از آن روشن می‌شود که در آنجا نیز پشتوانه اجتناب یوسف (ع)، عنایت الهی بوده است: ﴿وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ[۵۰]. قرآن کریم از عنایت خداوند به حضرت یوسف (ع) با عنوان «برهان» یاد می‌کند.

همچنین در غالب آیات قرآن کریم، فعل «عصم» به انسان نسبت داده نشده است، افزون بر آنکه در همه آیاتی که مربوط به هدایت او یا اجتناب از گناهان است، آنچه به وی نسبت داده شده، اموری همچون «اعتصام» و «استعصام» است؛ چنان که می‌فرماید: ﴿وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۵۱]، ﴿فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَاعْتَصَمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِنْهُ وَفَضْلٍ وَيَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا[۵۲].

همچنین خداوند متعال، به مؤمنان دستور «اعتصام» ـ و نه «عصم» ـ داده است: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا[۵۳]، ﴿وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ[۵۴].

بر اساس آنچه گذشت، می‌توان مدعی شد که واژه عصمت و مشتقات آن در قرآن کریم به همان معنای لغوی، یعنی بازدارندگی و نگه‌داری و محافظت از کسی یا چیزی با همه مؤلفه‌های معنایی آن به کار رفته است[۵۵].

واژگان معادل

  1. اخلاص
  2. اصطفاء
  3. اجتباء
  4. اختیار
  5. نزاهت
  6. تطهیر
  7. توفیق، تسدید و تأیید
  8. صدق، امانت، تبلیغ، فطانت

واژگان مشابه

  1. عدالت
  2. ذکاء و فطانت
  3. حجیت

جمع‌بندی

به صورت خلاصه در تعریف عصمت می‌توان گفت: «عصمت عبارت است از آن چه که انسان را از گناه و اشتباه مصون می‌دارد». این تعریف حاوی نکات لازم هست و محاسن تعاریف فوق را در بردارد. البته تعریف‌های دیگری نیز ارائه شده است که هریک در جای خود قابل توجه و تأمل است:

  1. گناه عبارت است از ترک واجب یا فعل حرام. بنابراین، ترک و فعل امور مباح (در بعض موارد) و یا فعل مکروه و یا ترک مستحب خلاف عصمت محسوب نمی‌شود، بلکه به اصطلاح «ترک اولی» است، و لطمه‌ای به عصمت معصوم نمی‌زند.
  2. مصونیت از خطا و گناه مطلق است چه عمدی باشد و چه سهوی، چه قبل از نبوت و امامت باشد و چه بعد از آن. همچنین شامل قبل از بلوغ و بعد از آن می‌شود. چنان که تمام گناهان را به طور مطلق شامل می‌شود؛ چه کبیره و چه صغیره، چه کذب و زنا و چه سایر گناهان.
  3. مصونیّت غیر از عدم ارتکاب است. توضیح آنکه ممکن است کسی در طول عمر خود، به ویژه اگر کوتاه باشد. زمینه ارتکاب گناه یا وقوع در خطا را پیدا نکند، امّا چنین شخصی را معصوم نمی‌گویند، چون در مقابل گناه و اشتباه مصونیّت ندارد. چه بسا اگر در شرایط حادّی قرار گیرد مرتکب گناه و خلاف شود. به عبارت دیگری معصوم کسی است که عدم ارتکاب گناه و خطا در او «تضمین شده» است نه کسی که عملاً گناه و اشتباه نکرده باشد.
  4. مراتب پایین‌تر عصمت در انسان‌های عادی نیز وجود دارد، به عبارت دیگر عصمت عبارت است از مراحل عالی تقوا. چون انسان با تقوا کسی است که در حد خود گناه نمی‌کند و از اشتباه به دور است. در واقع تقوا وقایه‌ای (سپری) است که شخصی را از گناه و اشتباه حفظ می‌کند. چون به انسان باتقوا وسیله تشخیص حق از باطل و حرکت در مسیر حق عنایت می‌شود، قرآن کریم می‌فرماید: ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا[۵۶]، یعنی اگر تقوای الهی را پیشه کنید برای شما فرقانی (وسیله تشخیص حق از باطل) قرار می‌دهد. و بنابراین، عصمت را می‌توان به عصمت مطلق که فقط شامل حال گروه خاصی می‌شود و عصمت نسبی (تقوا) تقسیم کرد، که دومی محدودیّتی ندارد و می‌تواند شامل حال انسان‌های عادی نیز بشود. اینان نیز می‌توانند با کسب تقوا به حدّی برسند که به نوعی از ارتکاب گناه و خطا مصونیّت پیدا کنند، گرچه این مصونیت تضمین شده نیست. هرچه ملکه تقوا در انسان نیرومندتر شود، امکان ارتکاب گناه در او ضعیف‌تر می‌شود، بدین ترتیب انسان‌های عادی نیز به مراحلی از مصونیت دست پیدا می‌کنند. ‌
  5. چنان که از این تعریف روشن می‌شود، عصمت دارای دو شاخه است: مصونیّت از گناه یا عصمت عملی و مصونیت از خطا یا عصمت علمی[۵۷].

پیشینه عصمت در قرآن

صفت عصمت به مفهوم عام آن با قطع‌نظر از موصوفش که کتاب باشد یا ملائکه یا پیامبران، در قرآن مطرح شده است و همین ثابت می‌کند که نظریه عصمت ابتکار ائمه (ع) یا هشام بن حکم و غالیان در قرن دوم نیست؛ برای نمونه توجه به این آیات راه‌گشاست:

  1. ﴿لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ[۵۸]؛ این آیه درباره عصمت فرشتگان است و شاید عبارتی واضح‌تر از ﴿لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ درباره عصمت پیدا نشود که با عموم و اطلاقش دلالت بر عصمت ملائکه دارد.
  2. ﴿وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ[۵۹]؛ این آیه درباره عصمت حضرت یوسف (ع) است.
  3. ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى[۶۰]. ؛ این آیه گفتار پیامبر عظیم‌الشأن را با حصری که از نکره در سیاق نفی و استثناء فهمیده می‌شود معصوم از هر سخن باطل و نفسانی و گناه‌آلود معرفی می‌کند.
  4. ﴿قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ[۶۱]؛ این آیه پیروی مطلق از پیامبر را نتیجه دوست داشتن خداوند و شرط محبوب شدن در نزد خداوند دانسته است و معلوم است که اگر پیامبر در مواردی گناه کند تبعیت از پیامبر در آن موارد سبب نزدیکی به خداوند نمی‌شود، زیرا گناه مبغوض خداوند است و در نتیجه به اطلاق و عموم آیه خلل وارد می‌شود.
  5. ﴿وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ[۶۲]؛ این آیه درباره معصوم ماندن پیامبر از اضلال دیگران و ضرر آنهاست.
  6. ﴿إِنَّكَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۶۳]؛ ﴿لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ * وَأَنِ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ[۶۴]؛ ﴿لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ[۶۵]؛ ﴿إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ[۶۶]. این آیات می‌فهمانند اطاعت خداوند بر صراط مستقیم بودن است و پیامبر همیشه بر صراط مستقیم قرار دارد و از آن منحرف نمی‌شود و اطاعت شیطان گمراهی است و شیطان بر مخلصین و متوکلین سلطه ندارد و اهل بیت (ع) مصداق واقعی مخلصین و متوکلین می‌باشند. که عدم عصمت با روح این آیات سازگار نیست.
  7. ﴿فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ[۶۷]؛ ﴿قَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ[۶۸]؛ ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ[۶۹]؛ ﴿يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ[۷۰]. این آیات مربوط به عصمت پیامبر در دریافت و ابلاغ وحی است.
  8. ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ[۷۱] و ﴿وَمَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُضِلٍّ[۷۲]. این آیات انبیاء را هدایت شده الهی معرفی کرده و کسی را که خداوند هدایت کرده دیگری نمی‌تواند گمراه کند.
  9. ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ[۷۳]؛ ﴿يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَعَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّى بِهِمُ الْأَرْضُ[۷۴]؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ[۷۵]. این آیات و آیات متعدد دیگر (بیش از ۲۰ آیه) بر اطاعت مطلق از پیامبر، اسوه حسنه بودن پیامبر، ارجاع دادن اختلافات و تنازعات به پیامبر، ناراحت نشدن از قضاوت‌ها و احکام پیامبر و... دلالت دارند و اطاعت نکردن از پیامبر را باعث پشیمانی در قیامت معرفی می‌کنند؛ که بی‌اعتقادی به عصمت با روح این آیات تناسب ندارد، زیرا با برهان خلف واضح است که اگر از پیامبر گناه صادر شود اطاعت از ایشان باعث نقض غرض فرستادن پیامبران و تشریع دین می‌شود و به عموم و اطلاق این آیات خلل وارد می‌شود.
  10. ﴿إنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۷۶]؛ ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۷۷]. این دو مورد آیه تطهیر و آیه امامت هستند که یکی با نفی، رسیدن امامت به غیرمعصوم را نفی می‌کند و دیگری با اثبات، عصمت را برای اهل بیت (ع) ثابت می‌کند، و بارها در روایات و استدلالات متکلمین به این دو آیه برای اثبات عصمت اهل بیت (ع) استدلال شده است و کتاب‌ها و مقالات متعددی در این‌باره نوشته شده است. و با مراجعه به تفاسیر اهل سنت و شیعه و کتب روایی مشخص می‌شود که پیامبر (ص)، علی (ع) و فاطمه (س) و حسنین (ع) را به عنوان اهل بیت خود معرفی نمودند که دوازده نفر از صحابه مثل ابوسعید خدری، امّ‌سلمه، انس بن مالک و عایشه و هجده‌نفر از تابعین همچون حسن بصری، مجاهد، سدی و مقاتل بن سلیمان که همگی در قرن اول می‌زیسته‌اند این قضیه را نقل کرده‌اند، و دانشمندان رجس را به معنی شیطان، شرک، گناه، و بدی تفسیر کرده‌اند، و بارها خود ائمه (ع) به این آیه بر پاکی و طهارت خود استدلال کرده‌اند[۷۸]. فخررازی هم که به امام‌المشککین معروف است و عادت به ایجاد شک و شبهه در معارف دینی حتی در توحید دارد دلالت آیه امامت بر عصمت را پذیرفته و می‌گوید: «این آیه دلالت بر عصمت نبی دارد، زیرا وقتی که آیه می‌فرماید امامت (عهد) به ظالم نمی‌رسد، پس نبوت که مهم‌تر است قطعاً به ظالم نمی‌رسد و کسی که یک لحظه به خداوند کافر شده باشد شایستگی برای نبوت ندارد»[۷۹]. و همچنین درباره آیه دیگر می‌گوید: «این آیه دلالت دارد که انبیاء معصوم از معاصی و گناهان می‌باشند، زیرا آیه دلالت بر وجوب اطاعت مطلق از پیامبران دارد، پس اگر آنها معصیتی را انجام دهند بر ما واجب است که در آن گناه به آنها اقتدا کنیم پس آن گناه بر ما واجب است و این محال است»[۸۰].

پس همان‌طوری که مشاهده شد، صفت عصمت در خود قرآن مطرح شده و نمی‌توان آن را ساخته و پرداخته غلات یا دیگران در قرن دوم یا یک نظریه وارداتی از ادیان دیگر در بین مسلمانان دانست[۸۱].

گستره عصمت در قرآن

گستره عصمت پیامبران

گستره عصمت پیامبر خاتم

گستره عصمت امامان

مصادیق عصمت

عصمت پیامبران

همه امّت اسلامی بر عصمت پیامبران (ع) نسبت به چیزهایی مانند کفر به خدا، دروغ عمدی و به طور کلّی گناهان کبیره اتّفاق نظر دارند؛ زیرا چنین گناهانی موجب فسق می‌شود و خبر فاسق به اتّفاق حجّت نیست. اما مشهور علمای شیعه بر آن است که پیامبران (ع) از مطلق گناهان معصوم هستند و با تقوای والای خود و توفیق الهی هیچ‌گاه از روی عمد یا سهو مرتکب گناه یا لغزشی نمی‌شوند.

قرآن کریم در آیات فراوانی به ستایش پیامبران پرداخته و آنان را از فریب شیطان برکنار شمرده و آنان را از بندگان پاک و منزه (مُخلَص) خود شمرده است: ﴿إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ[۸۲] و دارای ویژگی‌های اخلاقی بلندی دانسته که از شر شیطان برحذر هستند و معنای آن چیزی جز عصمت آنان نیست: ﴿إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ[۸۳].[۸۴]

عصمت پیامبر خاتم

عصمت اهل بیت

عصمت امامان

عصمت حضرت فاطمه

عصمت قرآن

مراحل و مراتب عصمت قرآن

عصمت از ناحیۀ نازل کننده (خداوند)
عصمت از ناحیه حاملان وحی و فرشتگان رساننده وحی به پیامبر
عصمت در دریافت وحی از سوی پیامبر
عصمت در حفظ و نگهداری وحی از سوی پیامبر
عصمت در ابلاغ وحی به مردم از سوی پیامبر
عصمت در تبیین و تفسیر توسط پیامبر و دیگر حجت‌های الهی
عصمت در بقا، تا پایان تاریخ بشر

ابعاد عصمت قرآن

عصمت معنوی یا تفسیری
عصمت لفظی (مصونیت از تحریف)

عصمت فرشتگان

آثار عصمت

آثار عصمت در آیات زیر قابل توجه است: ﴿وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ[۸۵]، ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۸۶]، ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ[۸۷]، ﴿اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ[۸۸]، ﴿يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ[۸۹]، ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا[۹۰]، ﴿إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا[۹۱]، ﴿لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا[۹۲].[۹۳]

اثبات عصمت

اثبات عصمت پیامبران

آیات منحصر در عصمت پیامبران

عدم تسلط شیطان بر پیامبران

اصطفای الهی پیامبران

دسته دیگر آیاتی از قرآن است که پیامبران الهی را برگزیدگان و برترین‌های خلق خدا می‌خوانند و از تعبیر اصطفا و اختیار در مورد آنها استفاده شده است و یا آنها را در رده مخلَصین جای داده‌اند: ﴿وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَالْأَبْصَارِ * إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ * وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ * وَاذْكُرْ إِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَذَا الْكِفْلِ وَكُلٌّ مِنَ الْأَخْيَارِ[۹۴].

علی بن ابراهیم در تفسیر خود روایتی از امام باقر (ع) درباره صاحبان ایدی و ابصار آورده است که در آن اولی الایدی به نیرومندی و قوت در عبادت و ابصار به داشتن بصیرت در عبادت تفسیر شده است[۹۵]. اینها توانمند و صاحب بصیرت‌اند؛ چون ما آنان را به خصلتی خالص و غیرمشوب خالص گرداندیم؛ خصلتی بس بزرگ و آن یاد خانه آخرت است و اینها از برگزیدگان نیکان‌اند. اصطفا ملازم با اسلام و تسلیم شدن به تمام معنا برای خداوند سبحان است[۹۶].

تعبیر اصطفا و اختیار دلالت می‌کند که نعمت نبوت و عصمت از موهبت‌های الهی به انبیا و اوصیا است که خداوند به علم خود نسبت به احوال آنها چنین گزینشی را در مورد عده‌ای خاص انجام داده است. خداوند تعبیر اختیار درباره بنی اسرائیل که مقصود انبیا و پیامبران آنها باشد آورده است[۹۷]: ﴿وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِينَ[۹۸].

البته باید توجه داشت آیه فوق درباره اختیار و گزینش بنی اسرائیل است نه انبیای آن و لذا دلالتی بر عصمت ندارد. از گروه آیات اصطفا، آیه‌ای است که درباره برگزیدن حضرت مریم (س) است: ﴿وَإِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ[۹۹]. در این آیه افزون بر صفت اصطفا و تطهیر درباره مریم، محدثّه بودن او و مخاطب ملائکه قرارگرفتن و شنیدن کلام ملائکه را مورد توجه قرار داده است[۱۰۰].

﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ[۱۰۱]. اصطفا به معنای گرفتن صفوه و خالص هر چیز و جداکردن آن از چیزهایی است که آن را کدر نموده است و این با معنای ولایی «اسلام» منطبق است که بنده در مقام اسلام خود را تسلیم محض امر مولای خود می‌داند و همواره آنچه را موجب خشنودی اوست، انجام می‌دهد[۱۰۲]. علامه طباطبائی، در ذیل این آیه نکات اختصاصی حضرت آدم، نوح و ابراهیم و آل آنها را بر جهانیان یادآور شده است[۱۰۳]. چند آیه دیگر در مورد اصطفای موسی و ابراهیم و دیگر پیامبران الهی وجود دارد: ﴿قَالَ يَا مُوسَى إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِرِسَالَاتِي وَبِكَلَامِي فَخُذْ مَا آتَيْتُكَ وَكُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ[۱۰۴]. یا در مورد حضرت ابراهیم چنین می‌گوید: ﴿وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ * إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ[۱۰۵].

﴿وَسَلَامٌ عَلَى عِبَادِهِ الَّذِينَ اصْطَفَى[۱۰۶]. این گفتار بعد از نقل قصه‌های انبیا می‌باشد. شبیه این تعبیر درباره اجتبا و موارد آن در قرآن نیز مشاهده می‌شود[۱۰۷].

از مفاهیم مرتبط با عصمت اصطفا، ارتضی و انعم است که خداوند در برگزیدن از میان انسان‌ها و رضایت داشتن و دادن نعمت به آنان یاد کرده است. باید دلیل اصطفا و ارتضی مشخص شود که چه ویژگی را بیان می‌کند.

  1. ﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ[۱۰۸].
  2. ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا[۱۰۹].
  3. ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِنْ ذُرِّيَّةِ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْرَائِيلَ وَمِمَّنْ هَدَيْنَا وَاجْتَبَيْنَا إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّدًا وَبُكِيًّا[۱۱۰].

نکته: از ادله بر عصمت مصطفا و مرتضا و مجتبا و منعم بودن پیامبران خاص متفاوت از نعمت‌های عام است. این سه صفت عالی برای پیامبران نکته مهم اثبات عصمت است؛ زیرا اگر آنان مانند انسان‌های معمولی بودند، دلیل بر انتخاب و رضایت دادن بر القای وحی نبود. به همه مردم وحی می‌شد. این که از میان مردم تنها عده‌ای انتخاب می‌شوند، و به آنان نعمت ویژه داده می‌شود، باید دارای ویژگی خاص برای قبول وحی و ایجاد اعتماد و تأثیرگذاری باشند، لذا می‌فرماید: "همانا خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل‌عمران را بر تمام عالمیان برگزید". همچنین خداوند "دانای نهان است و کسی بر عالم غیب او آگاه نیست، جز پیامبری که از او خشنود باشد، که (در این‌صورت) برای او از پیش‌رو و پشت‌سرش نگاهبانانی برخواهد گماشت، تا معلوم بدارد که پیام‌های پروردگار خود را می‌فرستند، (تا بداند که آن رسولان پیام‌های پروردگار خود را رسانیده‌اند) و خدا به آن‌چه نزد ایشان است احاطه دارد و هر چیزی را به عدد شماره کرده است". همچنین پیامبران مجتبا و برگزیده بودن است: "آنان کسانی از پیامبران بودند که خداوند بر ایشان نعمت ارزانی داشت، از فرزندان آدم بودند و از کسانی که همراه نوح بر کشتی سوار کردیم و از فرزندان ابراهیم و اسرائیل و از کسانی که آنان را هدایت نمودیم و برگزیدیم و هرگاه آیات خدای رحمان برایشان خوانده می‌شد، سجده‌کنان و گریان بر خاک می‌افتادند"[۱۱۱].

امر به اطاعت تام و مطلق از پیامبران

آیه‌ای که به تبعیت محض از رسول خدا (ص) امر کرده، آن را مساوق دوستی خدا قرار داده است: ﴿قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۱۱۲]. لازمه صدور گناه از پیامبر اجتماع ضدین خواهد بود؛ چون از یک سو متابعت او طبق این آیه لازم است و از سوی دیگر در گناه باید مخالفت او را کرد[۱۱۳]. همچنین بعضی دیگر از راه لزوم نقض غرض، لزوم عصمت را از آیه استنتاج می‌کنند[۱۱۴].

در تأیید این برداشت روایتی است از امیرالمؤمنین علی (ع) که سلیم بن قیس آن را روایت کرده است: «إِنَّمَا الطَّاعَةُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِوُلَاةِ الْأَمْرِ وَ إِنَّمَا أُمِرَ بِطَاعَةِ أُولِي الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا يَأْمُرُونَ بِمَعْصِيَتِهِ»[۱۱۵]: همانا اطاعت از آنِ خداوند عزیز و بلندمرتبه است و برای رسول اوست و برای اولیای امر است و همانا به اطاعت از اولیای امر، امر شده است؛ به دلیل آنکه آنها معصوم و پاک می‌باشند و هیچ گاه به معصیت فرمان نمی‌دهند[۱۱۶].

در این زمینه یکی دیگر از آیاتی که می‌تواند دلیلی بر عصمت پیامبران به شمار آید، آیه شریفه‌ای است که می‌فرماید: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ[۱۱۷]. تردیدی نیست که لزوم اطاعت مطلق از پیامبران الهی با عصمت آنان ملازمه و ارتباط مستقیم دارد؛ زیرا ممکن نیست خداوند متعال کسی را که ممکن است سهواً یا عمداً مرتکب معصیت و انحراف از مسیر الهی شود برای اطاعت فرستاده باشد. گذشته از حکم نقل، این یک حکم عقلی غیر قابل تردید است که سفیران الهی باید از هر گونه گناه و خطا مصون باشند تا دل به پیروی از آنان آرام گیرد و اطاعت از آنان نتایج زیان‌باری نداشته باشد[۱۱۸].

عصمت به دلیل مطیع فرامین الهی بودن پیامبران

از دیگر ادله عصمت پیامبران، آن دسته از آیاتی است که خدا در اوصاف آنان مطیع و گوش به فرمان بودن را به تعبیرهای مستقیم و یا غیرمستقیم بیان می‌کند.

  1. ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ[۱۱۹].
  2. ﴿وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ[۱۲۰].

نکته: "ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر آن‌که به دستور خداوند از او اطاعت ‌کنند". چنان‌که باز می‌فرماید: و چون آیات روشنِ ما بر آنان خوانده شود، آنان که به دیدار ما امید ندارند می‌گویند: "قرآن دیگری جز این بیاور، یا آن را عوض کن". بگو: مرا نرسد که آن را از پیش خود عوض کنم. جز آن‌چه را که به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم. اگر پروردگارم را نافرمانی کنم، از عذاب روزی بزرگ می‌ترسم"[۱۲۱].

آیات نفی گناه از پیامبران

منظور آن دسته از آیاتی است که با همه توبیخ‌ها و هشدارها و تذکرات تربیتی و تعلیمی باز می‌گوید که اراده بر بردن رجس و پلیدی از شما اهل بیت و خانواده است.

  1. ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۱۲۲].
  2. ﴿قُلْ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ[۱۲۳].
  3. ﴿وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ[۱۲۴].
  4. ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱۲۵].
  5. ﴿عَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا[۱۲۶].

نکات:

  1. تعلق اراده الهی مایه عصمت پیامبر و اهل بیت: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا؛
  2. خوف و هراس پیامبر از عذاب الهی، بازدارنده آن حضرت از هرگونه عصیان و نافرمانی: ﴿إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ؛
  3. مفسرین علم آموخته خداوند را مبنی عصمت می‌دانند. بنابراین پیامبر دارای عصمت در مراحل گوناگون از دریافت وحی و ابلاغ آن گرفته تا در حیات عادی و زندگی روزمره عصمت از معصیت و گناه است، چون اگر چنین عصمتی نداشته باشد، به جایگاه تبلیغ و تأثیر او آسیب می‌رساند. این مسئله شامل عصمت از خطا در امور فردی و اجتماعی نیز می‌گردد؛
  4. از آنجا که در آیه اخیر می‌فرماید: چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتی بیاموخت، و وی آن همه را به انجام رسانید، خدا به او فرمود: "من تو را پیشوای مردم قرار دادم". ابراهیم پرسید: "از دودمانم چطور؟" فرمود: پیمان من به بیدادگران نمی‌رسد".

در نتیجه مردم درباره ظلم یعنی ستم بر خود، دیگران و بر خدا، بر چهار دسته‌اند:

  1. کسانی که در طول عمر خود ظالمند؛
  2. کسانی که در طول عمر خود طاهر و منزّه از گناهند؛
  3. کسانی که در ابتدای عمر خود ظالم ولی در پایان عمر توبه می‌کنند؛
  4. کسانی که در ابتدای عمر طاهر و از گناه منزهند، ولی در آخر عمر ظالمند. چگونه ممکن است حضرت ابراهیم (ع) برای دسته اول و چهارم از ذریه خود عهد و مقام امامت را طلب کند، تنها قسم دوّم و سوّم باقی می‌ماند و ظالمی که خداوند عهد امامت را از او نفی می‌کند، باید قسم باشد؛ یعنی کسی که در ابتدای عمرش ظالم بوده، ولی در آخر عمر توبه کرده است. در نتیجه قسم دوّم باقی می‌ماند، یعنی همان کسی که در طول عمرش از هر گونه گناه و آلودگی پاک بوده است و این بر کسی غیر معصوم منطبق نیست؛
  5. منظور از این علم آن دانشی است که وسیله راهنمایی او و نگهداری او می‌شود. از سوی دیگر این که می‌فرماید: ﴿عَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ منشأ تمام افعال ارادی و اختیاری انسان صورت‌های علمی است که در وجود انسان نقش می‌بندد؛ که اگر آنها نبود هرگز از انسان فعلی با اختیار صادر نمی‌گشت، زیرا انسان قبل از آن‌که از او فعلی صادر شود آن را در ذهن خود تصور می‌کند، غرض و اهداف را نیز در نظر می‌گیرد؛ آن‌گاه در او شوق به فعل حاصل شده، سپس آن را انجام می‌دهد. هم‌چنین کسی که می‌خواهد فعلی را ترک کند، ابتدا آن را در ذهن خود تصور کرده، غایت آن را ملاحظه می‌کند؛ آن‌گاه آن فعل را ترک می‌کند؛ همانند خوردن سمّ، اتصال با برق. بدین جهت از این آیه به خوبی استفاده می‌شود که حتمیّت و ضرورت فعل یا ترک با اختیار منافاتی ندارد، زیرا کسی که سمّ را می‌شناسد و عواقب شرب آن را نیز می‌داند، هرگز از آن نمی‌خورد، با آن‌که در خوردنش مختار است. هم‌چنین از آیه استفاده می‌شود که سبب عصمت، علم قطعی به عواقب اخروی معاصی و اخلاق رذیله است. قرآن در آیه‌ای دیگر در داستان یکی دیگر از پیامبران نیز بر این حقیقت تأکید می‌کند که منشأ عصمت علم راسخ و یقینی به عواقب و حقایق امور است: قول حضرت یوسف (ع) می‌فرماید: ﴿قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُنْ مِنَ الْجَاهِلِينَ[۱۲۷] چون آیه تصریح دارد به اینکه منشأ میل به گناه و معصیت جهل است. ﴿وَأَكُنْ مِنَ الْجَاهِلِينَ پس در نتیجه، منشأ عصمت، همان علم است که در مقابل جهل قرار دارد[۱۲۸].[۱۲۹]

معرفی پیامبران به عنوان الگوی حسنه

اتمام حجت هدف از بعثت انبیا

جمع بندی

آنچه که از مجموع آیات می‌توان به دست آورد، این است که پیامبران، به دلیل داشتن شأن هدایت‌گری، انسان‌هایی معصوم‌اند. بدین بیان که پیامبر اکرم (ص) براساس آیات قرآن کریم، الگوی مطلق مردم است[۱۳۰] و سخنی از روی هوا و هوس نمی‌گوید، بلکه آنچه بر زبان می‌آورده وحی است[۱۳۱]. همچنین، مردم به اطاعت از اوامر و نواهی او مأمورند[۱۳۲]؛ اطاعت از او، به منزله اطاعت از خداوند به شمار می‌رود[۱۳۳]؛ فرمانبرداری او، موجب همراهی با پیامبران، صدیقان، شهدا و صالحان[۱۳۴] و نیز ورود به بهشت خواهد شد[۱۳۵].

تمام مطالب یاد شده، نشان از عصمت پیامبر (ص) دارد. خداوند متعال رسول اکرم (ص) را به پیروی از هدایت‌های پیامبران هدایت‌گر پیشین و اقتدای به آنها فرمان می‌دهد؛ پیامبرانی که خداوند متعال آنها را هدایت کرده است: ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ... * أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ...[۱۳۶].

به نظر می‌رسد، مجموع آیات، بر عصمت هادیان (پیامبران) دلالت دارد؛ در غیر این صورت، پیروی رسول گرامی اسلام (ص) که خود معصوم‌اند، از ایشان، چندان موجه به نظر نمی‌آید.

افزون بر آن، یکی از شاخه‌های هدایت هادیان (پیامبرانتزکیه انسان‌هاست. پیش‌تر بیان شد که تزکیه مربوط به بخش اعمال انسان است. در حقیقت، پیامبر می‌آید تا انسان‌ها را از طریق پاک‌سازی اعمالشان، از پلیدی‌ها برهاند و به تکامل برساند. کسی که برای تزکیه و تکامل انسان‌ها و رساندن ایشان به هدف آفرینش، برانگیخته شده است، چگونه می‌شود که خود دارای اعمالی ناپاک و انسانی تزکیه نشده باشد؟

آیه دیگری نیز که می‌تواند مؤید این مدعا باشد، آیات ۸۰ تا ۸۳ سوره انعام است که در شأن حضرت ابراهیم (ع) نازل شده است. پس از آن‌که ایشان به هدایت قوم خود پرداخت، با مخالفت آن قوم مواجه شد: ﴿وَحَاجَّهُ قَوْمُهُ قَالَ أَتُحَاجُّونِّي فِي اللَّهِ وَقَدْ هَدَانِ[۱۳۷].

در این آیه، حضرت ابراهیم (ع) خود را هدایت شده به وسیله خداوند متعال معرفی می‌کند. در آیه ۸۱ قسمتی از احتجاجات حضرت ابراهیم (ع) با آن قوم بیان شده است و در آیه ۸۲ و ۸۳ چنین می‌آید: ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ * وَتِلْكَ حُجَّتُنَا آتَيْنَاهَا إِبْرَاهِيمَ عَلَى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَنْ نَشَاءُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ[۱۳۸].

بلافاصله، پس از این دو آیه، خداوند متعال از پیامبرانی همچون اسحاق، یعقوب، داوود، سلمان و ایوب (ع) یاد کرده است و آنها را هدایت شده به وسیله خود معرفی می‌کند و در پایان می‌فرماید: ﴿وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ * ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ[۱۳۹].

براساس این آیات، ﴿مُهْتَدُونَ، البته آن‌گاه که این واژه برای پیامبران به کار رود[۱۴۰]، کسانی‌اند که ایمان آنها هرگز با ظلم همراه نشده است و در جایگاهی امن و در مسیر هدایت قرار دارند.

روشن است که گناهکار نمی‌تواند خود را در امنیت ببیند؛ ضمن آن‌که در این آیه، واژه نکره و در سیاق فعل نفی آمده است و به لحاظ ادبی، بر نفی مطلق ظلم دلالت می‌کند؛ از این‌رو، باید گفت: ایمان ﴿مُهْتَدُونَ به هیچ ظلم و گناهی آلوده نشده است. بنابراین، ویژگی دیگر پیامبرِ هادی معصوم بودن اوست[۱۴۱].

اثبات عصمت پیامبر خاتم

جدا از دلیل عقلی در اثبات عصمت که بدون آن جایگاه نبوت شکل نمی‌گیرد، در آیات بسیاری خداوند پیامبر اسلام (ص) را از هرگونه اشتباه و گناه و سهو و خطا مصون داشته است. این عصمت در معانی مختلفی دلالت می‌کند که مهم‌ترین آن عصمت دریافت وحی و ابلاغ آن است:

  1. ﴿لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ[۱۴۲].
  2. ﴿وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى[۱۴۳].

نکته: خداوند می‌فرماید: سوگند به ستاره هنگامی که افول می‌کند ﴿وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى که هرگز دوست و همراه شما ـ که در میان شما زندگی می‌کند ـ محمّد (ص) منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى، او همیشه در مسیر حق گام برمی‌دارد و در گفتار و کردارش کم‌ترین انحرافی نیست. آنچه می‌گوید از سوی خداست، می‌افزاید: و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى آن‌چه می‌گوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى از این آیه عصمت پیامبر در گرفتن وحی و ابلاغ آن استفاده می‌شود هر چند بعضی مفسرین گفته‌اند این آیات سوره نجم با صراحت تمام می‌گوید: او از خودش چیزی نمی‌گوید، و قرآن ساخته و پرداخته فکر او نیست، همه از ناحیه خداست، و دلیل این ادعا در خودش نهفته است.

از سوی دیگر، بررسی آیات قرآن نیز گواهی می‌دهد که هرگز یک انسان هر قدر عالم و متفکر باشد ـ تا چه رسد به انسان درس نخوانده‌ای که در محیطی مملو از جهل و خرافات پرورش یافته ـ قادر نیست سخنانی چنین پرمحتوا بیاورد که بعد از گذشتن قرن‌ها الهام‌بخش مغزهای متفکر جهان است، و می‌تواند پایه‌ای برای ساختن اجتماع صالح، سالم، مؤمن و پیشرو گردد. ضمناً این سخن تنها در مورد آیات قرآن نیست، بلکه به قرینه آیات گذشته سنت پیامبر (ص) را نیز شامل می‌شود چرا که این آیه با صراحت می‌گوید: او از روی هوی سخن نمی‌گوید هر چه می‌گوید وحی است. حدیث جالب زیر شاهد دیگری بر این مدعاست. "سیوطی" که از دانشمندان معروف اهل سنت است در تفسیر در المنثور چنین نقل می‌کند: روزی رسول خدا (ص) دستور داد درهای خانه‌هایی که به داخل مسجد پیامبر (ص) گشوده می‌شد جز در خانه علی (ع) بسته شود، این امر به مسلمانان گران آمد تا آنجا که حمزه عموی پیغمبر (ص) از این کار گله کرد که چگونه در خانه عمویت و ابوبکر و عمر و عباس را بستی، اما در خانه پسر عمویت را بازگذاردی‌؟ و او را بر دیگران ترجیح دادی؟ هنگامی که پیامبر (ص) متوجه شد که این امر بر آنها گران آمده است مردم را به مسجد دعوت فرمود، و خطبه بی‌نظیری در تمجید و توحید خداوند ایراد کرد. سپس افزود: ای مردم! من شخصاً درها را نبستم و نگشودم، و من شما را از مسجد بیرون نکردم، و علی را ساکن ننمودم آن‌چه بود وحی الهی و فرمان خدا بود سپس این آیات را تلاوت کرد: ﴿وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى[۱۴۴]، ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى[۱۴۵] این حدیث که بیان‌گر مقام والای امیر مؤمنان علی (ع) در میان تمام امت اسلامی بعد از شخص پیامبر است، نشان می‌دهد که نه تنها گفته‌های پیامبر (ص) بر طبق وحی است بلکه اعمال و کردار او نیز چنین است[۱۴۶]. البته برخی از مفسران معاصر شیعه نظر دیگری دارند و این آیه را تنها ناظر به وحی قرآنی می‌دانند[۱۴۷].

  1. ﴿قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ[۱۴۸].
  2. ﴿وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآيَةٍ قَالُوا لَوْلَا اجْتَبَيْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا يُوحَى إِلَيَّ مِنْ رَبِّي هَذَا بَصَائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ[۱۴۹].

نکته: در این آیه خداوند عصمت پیامبر را در دریافت و ابلاغ پیام وحی این‌گونه مطرح می‌کند: و هنگامی که آیه‌ای برای آنها نیاوری و در نزول وحی تأخیری افتد می‌گویند پس این آیات چه شد؟ چرا از پیش خود آنها را تنظیم نمی‌کنی؟ مگر همه اینها وحی آسمانی است‌؟ ﴿وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآيَةٍ قَالُوا لَوْلَا اجْتَبَيْتَهَا[۱۵۰] اما به آنها بگو من تنها از آن‌چه به سویم وحی می‌شود پیروی می‌کنم، و جز آن‌چه خدا نازل می‌کند، چیزی نمی‌گویم ﴿قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا يُوحَى إِلَيَّ مِنْ رَبِّي[۱۵۱] این قرآن و آیات نورانیش وسیله بیداری و بینایی از طرف پروردگار است، که به هر انسان آماده‌ای دید و روشنایی و نور می‌دهد از این جمله به خوبی استفاده می‌شود که پیامبر (ص) هر چه داشت و هر چه کرد از وحی آسمانی سر چشمه گرفته بود، و آن‌گونه که بعضی پنداشته‌اند به اجتهاد خود عمل نمی‌کرد و نه به قیاس و نه به غیر آن، بلکه برنامه او در امور دینی تنها پیروی از وحی بود.

  1. ﴿وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ[۱۵۲].
  2. ﴿وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى[۱۵۳].
  3. ﴿أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا فَإِنْ يَشَإِ اللَّهُ يَخْتِمْ عَلَى قَلْبِكَ وَيَمْحُ اللَّهُ الْبَاطِلَ وَيُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ[۱۵۴].
  4. ﴿قُلْ مَا كُنْتُ بِدْعًا مِنَ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلَا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ[۱۵۵].

نتیجه: در آیات فوق این محورها پیرامون عصمت پیامبر و دلائل آن مطرح گردیده است:

  1. خداوند به توصیف مهم و گویایی در باره عظمت این کتاب آسمانی پرداخته، می‌گوید: هیچ‌گونه باطلی، نه از پیش رو، نه از پشت سر، به سراغ قرآن نمی‌آید ﴿لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ[۱۵۶] یعنی؛ نه تناقضی در مفاهیم آن است. نه کسی می‌تواند حقایق آن را ابطال کند، و نه در آینده منسوخ می‌گردد. نه در معارف و قوانین و اندرزها و خبرهایش خلافی وجود دارد و نه خلافی بعداً کشف می‌شود. نه آیه و حتی کلمه‌ای از آن کم شده، و نه چیزی بر آن افزون می‌شود، و به تعبیر دیگر دست تحریف‌کنندگان از دامان بلندش کوتاه بوده و هست. چرا که از سوی خداوند حکیم و حمید نازل شده است ﴿تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ[۱۵۷] خداوندی که افعالش روی حکمت و در نهایت کمال و درستی است و لذا شایسته هر گونه حمد و ستایش می‌باشد. و از این آیه عصمت پیامبر در ابلاغ پیام وحی استفاده می‌شود؛
  2. در مقابل درخواست‌های نامعقول و بهانه‌جویی‌های مخالفان دعوت توحیدی پیامبر، در سه آیه بر متابعت و پیروی از وحی تأکید می‌کند ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ[۱۵۸] و این خود دلیل آن است که رسول گرامی اسلام نه از هواها و تمایلات نفسانی مشرکان پیروی نمی‌کند و از این که خود تحت تأثیر تمایلات و هواهای نفسانی خویش حرکتی بکند و آیه‌ای نازل کند و یا معجزه‌ای خارق‌العاده انجا م دهد از طرف خداوند معصوم و مصون است؛
  3. پس از این که در آیه ۲۳ شوری در زمینه رسالت و اجر رسالت، مودت ذی القربی و اهل بیت مطرح می‌شود ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى[۱۵۹]. در آیه ۲۴ این نکته مورد تأکید خداوند قرار می‌گیرد و می‌فرماید: آنها - مخالفان دعوت مشرکان و منافقان - این وحی الهی را پذیرا نمی‌شوند بلکه می‌گویند: او بر خدا دروغ و افترا بسته، و اینها زاییده فکر خود او است که به خدا نسبت می‌دهد ﴿أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا[۱۶۰] در حالی که اگر خدا بخواهد بر قلب تو مهر می‌نهد و قدرت اظهار این آیات را از تو می‌گیرد ﴿فَإِنْ يَشَإِ اللَّهُ يَخْتِمْ عَلَى قَلْبِكَ[۱۶۱] این در حقیقت اشاره به دو پیام است که از این قسمت آیه دریافت می‌شود یک) استدلال منطقی معروفی است که اگر کسی دعوی نبوت کند و معجزات و آیات بینات بر دست و زبان او ظاهر شود، و مورد حمایت و نصرت الهی قرار گیرد، اما او بر خدا دروغ بندد حکمت خداوند ایجاب می‌کند که آن معجزات و حمایتش را از او بگیرد، و رسوایش سازد، همان‌گونه که در آیه ۴۴ تا ۴۶ سوره حاقه آمده است ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ[۱۶۲] هر گاه او دروغی بر ما ببندد ما او را با قوت و قدرت می‌گیریم، و مجازات می‌کنیم، و رگ قلب او را می‌بریم.

عصمت پیامبر و اینکه خداوند ساحت پیامبر برگزیده خودش را منزه می‌داند که تحت تأثیر هواهای نفسانی و عواطف خویشاوندی در امر دریافت وحی و ابلاغ آن و تبلیغ رسالت الهی حرکتی انجام دهد. این نکته نیز قابل توجه است که یکی از نسبت‌های ناروا که مشرکان و کفار به پیغمبر گرامی اسلام (ص) می‌دادند این بود که او اجر رسالت خود را مودت خویشاوندانش شمرده، و این را بر خدا دروغ بسته است (به تناسب آیه ۲۳ شوری) و آیه فوق (۲۴) این نسبت را نیز نفی می‌کند ولی با این حال مفهوم آیه منحصر در این معنی نیست، زیرا طبق آیات دیگر قرآن دشمنان پیامبر (ص) این تهمت را درباره کل قرآن و وحی به ساحت قدس پیامبر (ص) می‌بستند[۱۶۳].

عصمت پیامبر با عنایت خداوند

  1. ﴿وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ[۱۶۴].
  2. ﴿وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا[۱۶۵].
  3. ﴿وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى *... فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى * مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى[۱۶۶].

نکته: از این بخش آیاتی استفاده می‌شود که نفس پیامبر (ص) بدون تأیید و فضل الهی، به هیچ‌وجه از اشتباه و سهو و خطا در امان نیست. فضل و رحمت خاص الهی بر پیامبر، موجب عصمت و مصونیت وی ازخطا و لغزش است ﴿وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ و عنایت خاص و حفظ و نگهداری خدا، عامل عصمت و مصونیت از انحراف پیامبر: ﴿وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا[۱۶۷].

عصمت از طریق شاهد بودن نبی

یکی از دلایل عصمت پیامبر در قرآن حضور و شهود پیامبر بر مردم است. این معنا به این دلیل دلالت بر عصمت دارد که شاهد الگوی جامعه است و الگو نمی‌تواند گناهکار و خطاکار باشد، و الا نمی‌تواند شاهد باشد. چنان‌که در برخی از آیات خداوند پیامبر (ص) را به عنوان شهید و شاهد بر این امّت معرفی کرده، امتی که خود بر امت گذشته شاهد بوده است: و چون این امت وسط و عدل است، لذا هر دو طرف افراط و تفریط باید با آن سنجش شود، پس به همین دلیل شهید بر سایر مردم هم که در دو طرف قرار دارند:

  1. ﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا[۱۶۸]. * نکته: "و همچنین مسلمانان را به آیین اسلام هدایت کردیم و به اخلاق معتدل و سیرت نیکو بیاراستیم تا گواه مردم باشید چنان‌که پیامبر را گواه شما کردیم. و چون رسول اسلام (ص) مثل اعلای این امت است، لذا او شهید و معصوم بر امت است، و افراد امت باید کارهای خود را با او بسنجند، و او میزانی است که حال آحاد و تک تک امت با آن وزن می‌شود، و امت میزانی است که حال سایر امت‌ها با آن وزن می‌شود. اگر مبرای از خطا نباشد، نمی‌تواند میزان و مثل اعلا باشد و مردم کارهای خود را با او بسنجند".
  2. ﴿فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِيدًا[۱۶۹].
  3. ﴿وَكُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ[۱۷۰]
  4. ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا[۱۷۱].
  5. ﴿إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا[۱۷۲]
  6. ﴿إِنَّا أَرْسَلْنَا إِلَيْكُمْ رَسُولًا شَاهِدًا عَلَيْكُمْ كَمَا أَرْسَلْنَا إِلَى فِرْعَوْنَ رَسُولًا[۱۷۳]. ای پیامبر! ما تو را به عنوان شاهد و گواه فرستادیم ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا او از یکسو گواه اعمال امت است، چرا که اعمال آنها را می‌بیند و از سوی دیگر شاهد و گواه بر انبیای پیشین است که آنها خود گواه امت خویش بودند و از سوی سوم وجود تو با اوصاف و اخلاقت، الگو و با برنامه‌های سازنده‌، با سوابق درخشان و با عملکرد نیک شاهد و گواه بر حقانیت مکتب، و شاهد و گواه بر عظمت و قدرت پروردگار است[۱۷۴].

عصمت با توجه به حجت و اسوه بودن پیامبر

  1. ﴿رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا[۱۷۵].
  2. ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا[۱۷۶].

نکته: دلیل بر این که این آیه دلالت بر عصمت می‌کند، این است که خداوند می‌فرماید: "تا آن‌که پس از فرستادن این‌همه پیامبران، مردم را بر خدا حجتی نباشد". پیامبران با قول و فعل خود مردم را راهنمای می‌کنند، حال اگر قول آنان خطایی و متخذ از هوا و هوس باشد، یا به خطا امری را که واقع نیست، واقع نما کنند، دیگر حجت خدا بر خلق تمام نشده است. نکته دیگر: در بیان اسوه بودن پیامبر است که می‌فرماید: "همانا برای شما رسول خدا الگوی خوبی است". اگر الگوی خوبی باشد، نباید به گناه آلوده بشود و گرنه نمی‌تواند الگو باشد. الگو آن وقتی اسوه است که مبرای از خطا و عصیان باشد[۱۷۷].

هشدارها به پیامبر دلیل بر عصمت

منظور آن دسته از آیاتی است که به پیامبر هشدار داده شده که معنای آن هشدارها و یا حتی توبیخ‌ها این نبوده که پیامبر خلافی انجام داده، بلکه به این معناست که از گناه و یا عمل ناروا و غیر مناسب با شخصیت پیامبر پیشگیری کرده و با هشدار از ارتکاب آن جلوگیری کرده است.

  1. ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ وَلَا تَكُنْ لِلْخَائِنِينَ خَصِيمًا[۱۷۸].
  2. ﴿وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ[۱۷۹].
  3. ﴿وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ[۱۸۰].
  4. ﴿وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا * وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا[۱۸۱].

نکات:

  1. هشدار از این که ﴿وَلَا تَكُنْ لِلْخَائِنِينَ خَصِيمًا پیامبر به نفع خیانتکاران به خصومت برخیزد، نکته‌ای است که در آیه نخست می‌دهد: "ما به سوی تو قرآن را به حق فرستادیم تا به آن‌چه خدا به وحی خود بر تو پدید آرد میان مردم حکم کنی و نباید به نفع خیانتکاران به خصومت بر خیزی"؛
  2. و نیز می‌فرماید: ﴿وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ در مقابل یهودیانی و مسیحیانی که تلاش می‌کنند و بسا ممکن است که پیامبر در جهت رضایت آنان گام بردارد، لذا می‌گوید: و هرگز یهودیان و ترسایان از تو راضی نمی‌شوند، مگر از کیش آنان پیروی کنی. بگو: "در حقیقت، تنها هدایتِ خداست که هدایت [واقعی] است". و چنان‌چه پس از آن علمی که تو را حاصل شد، باز از هوس‌های آنان پیروی کنی، در برابر خدا سرور و یاوری نخواهی داشت؛
  3. تفاوت آیه دوم که می‌گفت: ﴿مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ با سوم این است که در آیه سوم می‌گوید اگر از هواهای آنان پیروی کنی: ﴿إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ و اگر هر گونه معجزه‌ای برای اهل کتاب بیاوری [باز] قبله تو را پیروی نمی‌کنند، و تو [نیز] پیرو قبله آنان نیستی، و خود آنان پیرو قبله یکدیگر نیستند، و پس از علمی که تو را [حاصل] آمده، اگر از هوس‌های ایشان پیروی کنی، در آن صورت جدّاً از ستمکاران خواهی بود؛
  4. عنایت خاص و حفظ و نگهداری خدا، عامل عصمت و مصونیت از انحراف پیامبر: ﴿وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا زیرا در این آیه به طوری که از سیاق بر می‌آید ﴿ثَبَّتْنَاكَ به معنای عصمت و حفظ الهی است و اگر جواب لولا را خود رکون قرار نداده و نفرمود “ترکن” بلکه نزدیک شدن به رکون را قرار داده و فرمود: ﴿لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ برای این بوده که با در نظر داشتن اینکه رکون به معنای کم‌ترین میل است، دلالت می‌کند بر اینکه رسول خدا (ص) میل به کفار که نکرد، سهل است؛ بلکه نزدیک به میل آنان هم نشد، و اینکه فرمود ﴿إِلَيْهِمْ و در اجابت خواسته‌های آنان رکون را به مشرکین نسبت داد، تا این معنا را تأکید کند. و معنای آیه این است: اگر ما با عصمت خود تو را پایداری نمی‌دادیم، نزدیک می‌شدی به اینکه به سوی آنان اندکی میل کنی، لکن ما تو را استوار ساختیم، و در نتیجه به آنان کم‌ترین میلی نکردی تا چه رسد به اینکه به آنان پاسخ مثبت بدهی، پس رسول خدا (ص) ایشان را اجابت نکرد و ذره‌ای میل به ایشان هم ننمود و نه نزدیک بود میل کند[۱۸۲]. نکته این آیه این است که خدا پیشگیری می‌کند، می‌آموزاند و طرح نگرانی می‌کند و به دیگران خبر می‌دهد که پیامبر چنین بود و ما چنین کردیم[۱۸۳].

خبر از دوری پیامبر از گمراهی و هوای نفس

مورد دیگر، آیاتی است که درباره توصیف پیامبر اکرم (ص) و سخن اوست: ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى * عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى[۱۸۴]. در این دسته از آیات، خداوند اراده کرده است هرگونه جهل، انحراف، گمراهی و اشتباه را از پیامبرش نفی کند. در تأکید اینکه هرچه می‌گوید از سوی خداست، می‌فرماید: پیامبر هرگز از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید؛ آنچه او آورده است از سوی خداوند به او وحی شده است؛ او از خودش چیزی نمی‌گوید؛ قرآن سراسر از ناحیه خداست و توسط فرشته شدیدالقوی بر قلب مبارک او نازل شده است. این آیات، دست‌کم مراتبی از عصمت، یعنی عصمت در اخذ، تلقّی وحی، ابلاغ و بازخوانی را اثبات می‌کند[۱۸۵].

امر به اطاعت مطلق از پیامبر

دلیل عصمت از وجوب اطاعت استفاده می‌شود، زیرا اگر پیامبر هر کاری انجام داد، سیره و روش عملی او حجت است. و پیامبر اگر خطا کند، با وجوب اطاعت سازگار نیست، لذا باید مبرا از خطا باشد. این مسئله شامل آیاتی می‌شود که محبت رسول را محبت خدا دانسته و یا از سوی خدا امر شده که آن‌چه پیامبر بگوید خدا گفته است که با خطا و نسیان و گناه پیامبر ناسازگار می‌شود.

  1. ﴿قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ[۱۸۶].
  2. ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ[۱۸۷].
  3. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا[۱۸۸].
  4. ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاحْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ[۱۸۹]
  5. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ[۱۹۰].
  6. ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ[۱۹۱].
  7. ﴿قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ وَإِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ[۱۹۲].
  8. ﴿قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ[۱۹۳]
  9. ﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا[۱۹۴]
  10. ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ[۱۹۵]

نکته: در این آیات آمده "اطاعت کنید خدا و رسول را". پیروی از رسول با فرض گناه و خطا ناسازگار است. چون در صورت خطا مردم آن را به معنای درست آن می‌گیرند و خود باعث خطاهای بی‌شمار می‌گردد، پس باید پیامبر خطا و گناه نکند تا پیروی از او در کنار پیروی از خدا الزامی باشد. در آیه بعد می‌گوید: "بگو اگر شما خدا را دوست می‌دارید، مرا پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد". یا در آیه سوم می‌گوید: "آنچه را که رسول بر شما آورد بگیرید و آن‌چه را که از او نهی کرده دست بردارید". یا باز می‌فرماید: "آنان کسانی بودند که خدا خود آنان را هدایت کرد پس از راه آنان پیروی کن"[۱۹۶].

معرفی پیامبر به عنوان الگوی حسنه

تاکید بر عدم صدور فراموشی از پیامبر

اثبات عصمت امامان اثنی عشر

در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که برخی ناظر به مقام امامت است و برخی درباره شأن و جایگاه اهل بیت(ع) نازل شده است. از این دو دسته آیات می‌توان بر لزوم عصمت برای ائمه اهل بیت(ع) استفاده نمود و آنها را دلایل قرآنی برای عصمت ائمه(ع) محسوب نمود[۱۹۷].

آیه ابتلا

یکی از آیاتی که مفهوم عصمت را افاده می‌کند آیه ابتلا است. آیه‌ای که ضرورت عصمت امامان و پیشوایان منصوب از سوی خداوند متعال را تأکید می‌کند: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱۹۸].

این آیه یکی از مهم‌ترین بخش‌های زندگی حضرت ابراهیم (ع) و پیروزی او در صحنه آزمایش‌های بزرگ را به تصویر می‌کشد. بعد از اینکه از عهده آزمایش‌ها برآمد و خداوند در پاداش این موفقیت ابراهیم (ع) را امام مردم قرار داد، ابراهیم (ع) تقاضا کرد که از خاندانش نیز امامانی قرار دهد تا رشته نبوت و امامت در نسل او قطع نشود. خداوند در پاسخ او فرمود: عهد من یعنی مقام امامت به ظالمان نمی‌رسد؛ یعنی تقاضای تو تنها در آن دسته از ذریه تو که پاک و معصوم باشند، پذیرفته است. مقام امامت همان ریاست در امور دین و دنیا، تشکیل حکومت، اجرای حدود و احکام خدا و تربیت و پرورش خلق خداست. امامت آخرین حلقه تکاملی سیر کمالی ابراهیم (ع) بود. مقصود از ظالم در آیه مطلق گناهکار است در مقابل عدالت به معنای گذاردن هر چیزی به جای خویش. مقام امامت و رهبری ظاهری و باطنی خلق ایجاب می‌کند که یک لحظه گناه و سوء سابقه در زندگی امام (ع) مشاهده نشود. از این جهت امامان اهل بیت (ع) برای اثبات خلافت امام علی (ع) به همین آیه استدلال می‌کردند.

عبدالله بن مسعود از پیامبر اکرم (ص) نقل می‌کند که خداوند به ابراهیم (ع) فرمود: "من پیمان امامت را به ستمکاران از خاندان تو نمی‌بخشم. ابراهیم (ع) عرض کرد: ستمکارانی که این پیمان به آنها نمی‌رسد کیان‌اند؟ خداوند فرمود: «کسی که برای بتی سجده کرده است هرگز او را امام نخواهم کرد و شایسته نیست که امام باشد"[۱۹۹]. در این روایت خود پیامبر اکرم (ص) ظالم را به گونه‌ای معنا کرد که بر معنای دینی و کلامی عصمت و لزوم آن برای مقام امامت دلالت کند.

علامه طباطبائی، در ذیل این آیه از اساتید خود بیانی را برای دلالت این آیه بر عصمت امام نقل می‌کند: مردم به حکم عقل از یکی از چهار قسم بیرون نیستند و قسم پنجمی هم برای این تقسیم نیست؛ یا در تمامی عمر ظالم‌اند یا در تمامی عمر ظالم نیستند؛ یا در آغاز عمر ظالم و در آخر توبه‌کارند یا به عکس، در آغاز صالح و در آخر ظالم‌اند. شأن ابراهیم (ع) اجل از این است که از خدای تعالی درخواست کند که مقام امامت را به دسته یکم و چهارم از ذرّیه‌اش بدهد، پس به طور قطع دعای ابراهیم (ع) شامل حال این دو دسته نیست. باقی می‌ماند [دسته‌های] دوم و سوم؛ یعنی آن کس که در تمامی عمرش ظلم نمی‌کند و آن کسی که در آغاز عمر ظلم کرده و در آخر توبه کرده است. از این دو قسم، قسم دوم را خدا نفی کرده است و باقی می‌ماند تنها یک قسم و آن کسی است که در همه عمرش هیچ ظلمی مرتکب نشده است؛ پس از چهار قسم بالا دو قسم را ابراهیم (ع) نخواست و از دو قسمی که خواست یک قسم مستجاب شد و او کسی است که در همه عمر معصوم است[۲۰۰].[۲۰۱]

آیه اولی الامر

آیه دیگری که دلالت بر عصمت امام دارد، آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۲۰۲] است. در این آیه خداوند متعال امر به اطاعت از خدا و رسول و صاحبان امر (کسانی که سرپرستی امور مردم را به عهده دارند) نموده است. با توجه به اینکه امر به اطاعت در این آیه مطلق ذکر شده است و از سوی دیگر وجوب اطاعت و پیروی از هر کدام از این سه مرجع، یعنی خدا و رسول و صاحبان امر که زمام امور را به دست دارند، مساوی و یکسان ذکر شده است، آیه دلالت روشن بر عصمت اولوالامر دارد؛ زیرا امر مطلق به اطاعت، با امکان گناه و لغزش عملی اولوالامر قابل جمع نیست؛ چون اگر اولوالامر حتی در یک مورد دچار گناه و خطا شوند، مستلزم امر به اطاعت از عاصی و گناهکار خواهد بود و چنین چیزی بر خدا محال است که به اطاعت از گناهکار امر کند[۲۰۳].[۲۰۴]

آیه تطهیر

آیه‌ای از قرآن که به معنای دینی بر عصمت (عصمت از گناه) به شکل صریح دلالت دارد، آیه تطهیر است: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۲۰۵]. با اینکه آیه در سیاق آیات مربوط به زنان پیامبر اکرم (ص) آمده است؛ اما بیش از هفتاد حدیث از فریقین آمده است و نیز با استدلال دلالی در آیه می‌توان نشان داد که آیه در شأن رسول خدا (ص)، علی (ع)، فاطمه (س) و حسنین (ع) نازل شده است. مقصود از رِجس هر نوع پلیدی اعتقادی، اخلاقی و نفسانی است. خداوند اراده کرده است که آنها را از اهل بیت (ع) بردارد. مقصود از اراده، اراده تکوینی است نه تشریعی؛ چون اراده تشریعی خدا در مورد پاکیِ تمام آدمیان آمده است و اختصاصی به اهل بیت (ع) ندارد. با توجه به تخلّف ناپذیربودن اراده تکوینی و حصر و تأکید در آیه، آیه دلالت می‌کند که اراده قطعی خداوند بر این موضوع تعلق گرفته است که اهل بیت (ع) از هرگونه رجس و پلیدی و گناه پاک باشند و این چیزی جز عصمت نیست. اراده مستمر خداوند امدادی الهی است که اهل بیت (ع) را بر عصمت و استمرار آن یاری می‌دهد. مضمون این آیه در زیارت جامعه چنین آمده است: «عَصَمَكُمُ اللَّهُ مِنَ الزَّلَلِ وَ آمَنَكُمْ مِنَ الْفِتَنِ وَ طَهَّرَكُمْ مِنَ الدَّنَسِ وَ أَذْهَبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ طَهَّرَكُمْ تَطْهِيراً»: خداوند شما را از لغزش‌ها حفظ کرد و از فتنه‌ها در امان داشت و از آلودگی‌ها پاک ساخت و پلیدی را از شما دور و کاملاً تطهیر کرد. روایات زیادی نیز از فریقین وارد شده است که از ام سلمه و عایشه روایت می‌کنند که رسول خدا (ص) در خانه خود عبایی به روی خود کشیده و خوابیده بود که فاطمه (س) از در آمد درحالی که ظرفی غذا با خود آورده بود. رسول خدا (ص) فرمود: همسرت و دو پسرانت حسن و حسین را صدا بزن. فاطمه برگشت و ایشان را با خود آورد. هنگام غذا خوردن این آیه نازل شد: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا پس رسول خدا (ص) عبای خود را بر سر آنان کشید؛ آن‌گاه دست خود را از زیر کسا بیرون آورده، به آسمان اشاره کرد و عرضه داشت: بارالها! اینها اهل بیت من و خاصّان من هستند؛ پس پلیدی را از ایشان ببر و تطهیرشان کن و این سخن را سه بار تکرار کرد. ام سلمه می‌گوید: من سر خود را زیر جامه بردم و عرضه داشتم: یا رسول الله! من هم با شما هستم؟ آن حضرت دو بار فرمود: تو عاقبت به خیری[۲۰۶].

و نیز ابن جریر و ابن مردویه از ابوالحمراء نقل کرده‌اند که چنین گفت: من از رسول خدا (ص) حفظ کردم. درست هشت ماه در مدینه بر آن جناب گذشت که حتی یک روز برای نماز صبح بیرون نشد مگر آنکه به در خانه علی (ع) می‌آمد و دست خود را بر دو طرف در می‌گذاشت و سپس می‌فرمود: «نماز، نماز، ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»[۲۰۷].[۲۰۸]

آیه صادقین

اثبات عصمت حضرت زهرا

آیه تطهیر

آیه مباهله

اثبات عصمت فرشتگان

شبهات عصمت

عصمت و اراده

ممکن است گفته شود عصمت موهبتی است الهی که در نتیجه توفیق و لطف و عنایت خداوند برای شخص معصوم حاصل می‌شود. ولی باید دانست که این موهیت، عبث و بیهوده و بی‌ملاک و بدون ضابطه نیست و چنین نیست که به هر کسی چنین موهبتی داده شود، بلکه ﴿اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ[۲۰۹]. این نعمت بزرگ الهی فقط به کسی تعلق می‌گیرد که با اراده و انتخاب خود، اعمال صالح را انجام دهد و از گناه بپرهیزد.

عصمت معصومین، معلول اراده و انتخاب آنها و نتیجه تلاش‌های پیگیر و فداکاری‌های بی‌دریغ آنان در راه خدای تعالی است. و وقتی که آنها با اراده و اختیار خود به سوی خوبی‌ها حرکت کردند، طبیعی است که توفیق الهی شامل حالشان گردد و در نتیجه از علم سرشار و ایمان فوق العاده کامل برخوردار شوند و این موهبت بزرگ الهی نصیب‌شان گردد. و چون خداوند به علم خود می‌دانست که آنان به اراده و اختیار خویش به سوی خوبی‌ها میروند، این گونه آنان را مشمول موهبت خاص خود قرار داده است[۲۱۰].

نسبت دادن ظلم و گناه به پیامبران

ممکن است این سؤال مطرح شود که اگر پیامبران معصوم‌اند؛ پس چرا گاهی در قرآن، نسبت ظلم و گناه به آنان داده شده است؟ در جواب گفته‌اند: گناه بر دو قسم است: گناه مطلق و گناه نسبی. مراد از گناه مطلق، کارهایی است که اگر از هر انسان مکلّفی صادر شود مستحق عِقاب الهی است. مانند شراب‌خواری، دروغگویی، خیانت و... که قطعاً پیامبران و اولیا و جانشینان آنان از این نوع کارها صد در صد به دوراند و در مقابل آنها مصونیت دارند که آلوده بدان‌ها نشوند. اما گناه نسبی کارهایی است که اگر از سایر مردم سر بزند نه تنها گناه محسوب نمی‌شود بلکه چه بسا باعث افتخار هم باشد. اما همین کارها نسبت به مقام پیامبران و امامان، لغزش و گناه به شمار می‌آید. پیامبران و امامان در اثر این که با مبدأ جهان هستی ارتباط دارند در عالی‌ترین درجه ایمان به خدا هستند، از این رو اقتضای مقام‌شان این است که حتی یک لحظه از خدای متعال غافل نباشند. گاهی انجام ندادن مستحبات و انجام دادن مکروهات برای آنان «ترک اَولی» به حساب می‌آید. ولی ترک اولی منافی مقام عصمت نیست، و استغفار معصومان از ترک اولی بوده است نه از گناه مطلق[۲۱۱].


آیات نافی عصمت

منظور آن دسته از آیاتی است که حکایت از گناه پیامبر به صورت غیر مستقیم می‌کند، مانند طلب بخشش از گناه؛ زیرا مفهوم آن پذیرش ارتکاب گناه و اخلال به عصمت برای شخص نبی و دریافت‌های وحی است، به این جهت بسیاری از مفسرین این دسته از آیات را به گونه‌ای شرح داده تا مخل به این عقیده کلامی نباشد که آن‌چه او عرضه کرده عین حق و حقیقت است.

  1. ﴿فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكَ لَقَدْ جَاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ[۲۱۲].
  2. ﴿وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ[۲۱۳].
  3. ﴿وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ[۲۱۴].
  4. ﴿وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا[۲۱۵].
  5. ﴿إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا * لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا * وَيَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِيزًا[۲۱۶].

نکات:

  1. سخن درباره امکان شک و تردید پیامبر در سوره یونس و کمک گرفتن از اهل کتاب و ارتباط آن موضوع عصمت است. چون در این آیه: ﴿فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنَا دو احتمال می‌رود. یکی: این که مراد از شک در مما انزلنا خطاب به پیامبر شده باشد، یعنی خود پیامبر به آن‌چه وحی شده، ایمان و اطمینان نداشته، در نتیجه اعتقاد او کامل و درست نبوده است. اما گویی به دیگران می‌گویند که تردید نداشته باش، و ﴿فِي در ظرفیت به معنای حقیقی آن است؛ زیرا آنان در وقوع این داستان‌ها شک داشته‌اند و این هشدار به صورت غیر مستقیم داده شده است. در نتیجه جمله: ﴿فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكَ سؤال از اهل کتاب برای تقریر و رفع تردید آنان است که بپرسند تا بدانند که واقعاً چنین اتفاقاتی افتاده است. احتمال دیگر این است که ﴿فِي در ظرفیت مجازی باشد و از باب به در می‌گویند تا دیوار بشنود. و این شیوه اسلوب قرآنی است که پیامبر را مخاطب قرار می‌دهد، اما نه این که واقعاً او مخاطب باشد، بلکه می‌خواهد که مردم متوجه شوند و شک خود را با مطالعه و پرسش از بین ببرند[۲۱۷]؛
  2. جمله: ﴿وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ به آن جناب دستور استغفار می‌دهد، البته استغفار از عملی که نسبت به ساحت قدس آن جناب گناه باشد، هر چند که گناه به معنای معروف یعنی مخالفت امر مولوی نباشد؛
  3. از سوی دیگر می‌توان به تعبیر دیگری گفته که استغفار در نظر پیامبر مناسب با مقام و موقعیت آن حضرت است که کاری انجام داده که جای طلب بازگشت به خدا کند. کلام معروفی را هم که به رسول خدا (ص) نسبت می‌دهند که فرمود: «لَيُغَانُ عَلَى قَلْبِي وَ إِنِّي لَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فِي كُلِّ يَوْمٍ سَبْعِينَ مَرَّةً»[۲۱۸]؛ گاه دلم را کدورتی می‌پوشاند و من به راستی هر روز هفتاد بار از خداوند درخواست آمرزش می‌کنم، باید به امثال این معانی حمل کرد و هم چنین آیه شریفه: ﴿وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَالْإِبْكَارِ که فرمان به استغفار می‌کند[۲۱۹]؛
  4. فضل و رحمت خاص الهی بر پیامبر، موجب عصمت و مصونیت وی از خطا و لغزش. ﴿وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ؛
  5. مراد از فتح در آیه: صلح حدیبیه است و با این که جنگی نبوده که فتحی باشد، اما خداوند از آن فتح یاد کرده، زیرا کسر شوکت قریش، و عدم استطاعت برخورد با پیامبر با همه آمادگی بود که موجب گردید که از آن به گشایش بزرگ یاد شود. راغب: درباره معنای ذنب گفته، مراد دُم چیزی است: اصل اخذ به ذنب، یعنی چیزی که در پی کاری نتیجه می‌دهد و گناه را به این جهت ذنب می‌گویند. و تأویل این آیه به این جهت است که نزول سوره در صلح حدیبیه و ناظر به آن چیزی بوده است که مشرکین آن را در کشتن مردم مکه در جنگ بدر و به هم ریختن نظم پیشین آن مطرح کرده و چالشی ایجاد شده بود و فاصله‌ای میان او و عشیره و همشهری‌هایش اتفاق افتاده است و یا در نظر آنان آن رفتارها را گناه می‌دانستند و جمله: ﴿مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ مانند این سخن حضرت موسی است که در پاسخ خدا فرمود که من گناهی انجام داده که می‌ترسم مرا به وسیله آن بکشند: ﴿وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخَافُ أَنْ يَقْتُلُونِ[۲۲۰].[۲۲۱]

جمع‌بندی

منابع

پانویس

  1. العین، ج۱، ص۳۱۳؛ لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
  2. کوشا، محمد علی، مقاله «عصمت»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص۹۳۲-۹۳۴؛ محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص۶-۱۴.
  3. «و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و پراکنده نشوید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
  4. ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۲، ص۸۰۳ - ۸۰۴.
  5. ر.ک: محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۹۴.
  6. ر.ک: محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۰۲.
  7. سید محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۳۹۶.
  8. «و به (ریسمان) خداوند چنگ زنید؛ او سرور شماست که نیکو یار و نیکو یاور است» سوره حج، آیه ۷۸.
  9. «اما آن کسان که به خداوند ایمان آوردند و به او چنگ در زدند، (خداوند) آنان را در بخشایش و بخششی از خویش در خواهد آورد و ایشان را به راهی راست به سوی خود راهنمایی خواهد کرد» سوره نساء، آیه ۱۷۵.
  10. «مگر آنان که توبه کنند و به راه آیند و به خداوند توسّل جویند و دینشان را برای خداوند، ناب گردانند.».. سوره نساء، آیه ۱۴۶.
  11. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۲۲۶.
  12. «و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد» سوره مائده، آیه ۶۷.
  13. «و هر کس به خداوند پناه آورد به راهی راست راهنمایی شده است» سوره آل عمران، آیه ۱۰۱.
  14. ر.ک: سید محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۳۶۹.
  15. «آری، از او کام خواستم که خویشتنداری کرد» سوره یوسف، آیه ۳۲.
  16. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۵، ص۳۵۳.
  17. زمخشری، اساس البلاغه، ص۳۰۴.
  18. ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۴.
  19. حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات فی غریب القرآن، ص۳۴۹.
  20. «و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد» سوره مائده، آیه ۶۷.
  21. فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۶، ص۱۱۶.
  22. «کیست که شما را از خداوند اگر برای شما گزند یا بخشایشی خواسته باشد نگه دارد؟» سوره احزاب، آیه ۱۷.
  23. فضل بن حسن طبرسی، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۵۴۶.
  24. «... در برابر خداوند هیچ پناهی ندارند.».. سوره یونس، آیه ۲۷.
  25. «... در برابر خداوند، شما را پناهی نیست.».. سوره غافر، آیه ۳۳.
  26. «او گفت: آنک به کوهی پناه می‌جویم که مرا از آب نگاه می‌دارد؛ (نوح) گفت: امروز هیچ پناهی از «امر» خداوند نخواهد بود» سوره هود، آیه ۴۳.
  27. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۵، ص۲۴۶؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۶، ص۱۱۶؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۴.
  28. «و به پیوند (پیشین خود با) زنان کافر پایبند نباشید» سوره ممتحنه، آیه ۱۰.
  29. فخرالدین طریحی، مجمع البحرین؛ ابن منظور، لسان العرب.
  30. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۹، ص۴۱۲.
  31. سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۲۴۱.
  32. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص۴۷-۵۳.
  33. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد» سوره مائده، آیه ۶۷.
  34. مجاهد بن جبر بن مصباح، تفسیر مجاهد، تحقیق عبدالرحمان بن محمد اسورتی، ج۱، ص۲۰۰-۲۰۱.
  35. محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، تحقیق عبدالوهاب بن عبداللطیف، ج۴، ص۱۳۷؛ عبدالرحمن بن محمد بن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۱۱۷۳؛ محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۶، ص۴۱۵؛ محمد بن محمد حاکم نیسابوری، المستدرک، تحقیق یوسف مرعشلی، ج۲، ص۳۱۳؛ جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر سیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص۲۹۸؛ محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق عمر بن عبدالسلام تدمری، ج۱، ص۱۵۰؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق عبدالمعطی قلعجی، ج۲، ص۱۸۴؛ محمدبن سعد هاشمی، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، ج۱، ص۱۳۵.
  36. جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر سیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص۲۹۸.
  37. «يا عم ان الله قد عصمني لا حاجة لي إلى من تبعث»؛ جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر سیوطی، الدرالمنثور، ج۲، ص۲۹۸.
  38. جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر سیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص۲۹۸.
  39. مقاتل بن سلیمان بلخی، تفسیر مقاتل، ج۱، ص۴۹۲.
  40. علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج۱، ص۱۷۳-۱۷۵؛ فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات کوفی، ج۱، ص۱۳۱؛ محمدبن محمدبن نعمان (شیخ مفید)، تفسیر القرآن المجید، ج۱، ص۱۸۵؛ محمدبن حسن طوسی، التبیان، ج۳، ص۵۸۷-۵۸۸؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۳۴۴-۳۴۵.
  41. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۴۹.
  42. «او گفت: آنک به کوهی پناه می‌جویم که مرا از آب نگاه می‌دارد؛ (نوح) گفت: امروز هیچ پناهی از «امر» خداوند نخواهد بود جز (برای) آن کس که (خداوند بر او) بخشایش آورده باشد و موج میان آن دو افتاد و او از غرق‌شدگان گشت» سوره هود، آیه ۴۳.
  43. عبدالرحمن بن محمد بن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۶، ص۲۰۳۵؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۵، ص۴۹۰؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۲۴۹؛ اسماعیل بن عمرو بن کثیر قرشی دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۲۸۰.
  44. «روزی که پشت‌کنان روی می‌گردانید؛ در برابر خداوند، شما را پناهی نیست و هر که را خداوند گمراه گذارد رهنمونی ندارد» سوره غافر، آیه ۳۳.
  45. مقاتل بن سلیمان بلخی، تفسیر مقاتل، ج۳، ص۷۱۲؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۹، ص۷۶؛ عتیق بن محمد سورآبادی، تفسیر سورآبادی، ج۴، ص۲۱۹۶؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۸۱۴؛ ابوالفتوح حسین بن علی رازی، روض الجنان، ج۱۷، ص۳۱؛ اسماعیل بن عمرو بن کثیر قرشی دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج۷، ص۱۳۰.
  46. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۵۲.
  47. «(آن زن) گفت: این همان است که مرا درباره او سرزنش کردید؛ آری، از او کام خواستم که خویشتنداری کرد و اگر آنچه به او فرمان می‌دهم انجام ندهد بی‌گمان به زندان افکنده می‌شود و از خوارشدگان خواهد بود» سوره یوسف، آیه ۳۲.
  48. «(یوسف) گفت: پروردگارا! زندان از آنچه مرا به آن فرا می‌خواند خوش‌تر است و اگر فریبشان را از من نگردانی به آنان می‌گرایم و از نادانان خواهم بود» سوره یوسف، آیه ۳۳.
  49. «پروردگار وی دعایش را اجابت کرد و فریب آن زنان را از او بگرداند، بی‌گمان اوست که شنوای داناست» سوره یوسف، آیه ۳۴.
  50. «و بی‌گمان آن زن آهنگ وی کرد و وی نیز اگر برهان پروردگار خویش را نمی‌دید آهنگ او می‌کرد بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم که او از بندگان ناب ما بود» سوره یوسف، آیه ۲۴.
  51. «و هر کس به خداوند پناه آورد به راهی راست راهنمایی شده است» سوره آل عمران، آیه ۱۰۱.
  52. «اما آن کسان که به خداوند ایمان آوردند و به او چنگ در زدند، (خداوند) آنان را در بخشایش و بخششی از خویش در خواهد آورد و ایشان را به راهی راست به سوی خود راهنمایی خواهد کرد» سوره نساء، آیه ۱۷۵.
  53. «و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپرا کنید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
  54. «و به (ریسمان) خداوند چنگ زنید؛ او سرور شماست که نیکو یار و نیکو یاور است» سوره حج، آیه ۷۸.
  55. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۵۳.
  56. «ای مؤمنان! اگر از خداوند پروا کنید در شما نیروی شناخت درستی از نادرستی می‌نهد» سوره انفال، آیه ۲۹.
  57. محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص۶-۱۴.
  58. «از آنچه خداوند به آنان فرمان دهد سر نمی‌پیچند و آنچه فرمان یابند بجای می‌آورند» سوره تحریم، آیه ۶.
  59. «آری، از او کام خواستم که خویشتنداری کرد» سوره یوسف، آیه ۳۲.
  60. «و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۳-۴.
  61. «بگو اگر خداوند را دوست می‌دارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد» سوره آل عمران، آیه ۳۱.
  62. «و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر تو نبود گروهی از ایشان به بیراه کردن تو کوشیده بودند حال آنکه جز خودشان را بیراه نمی‌کنند و به تو هیچ زیانی نمی‌رسانند» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
  63. «که بی‌گمان تو بر راهی راست هستی» سوره زخرف، آیه ۴۳.
  64. «که شیطان را نپرستید که او دشمن آشکار شماست؟ * و اینکه مرا بپرستید که این راهی است راست؟» سوره یس، آیه ۶۰-۶۱.
  65. «و همگان را از راه به در خواهم برد * بجز از میان آنان بندگان نابت را» سوره حجر، آیه ۳۹-۴۰.
  66. «که او را بر آنان که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل می‌کنند چیرگی نیست» سوره نحل، آیه ۹۹.
  67. «جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد * تا معلوم دارد که رسالت‌های پروردگارشان را رسانده‌اند؛ و (خداوند) آنچه را نزد آنهاست، از همه سو فرا می‌گیرد و شمار هر چیز را دارد» سوره جن، آیه ۲۷-۲۸.
  68. «و چون آیات روشن ما برای آنان خوانده شود کسانی که لقای ما را امید نمی‌برند می‌گویند: قرآن دیگری جز این بیاور یا آن را دگرگون کن! بگو: مرا نسزد که از پیش خود آن را دگرگون کنم. من جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم؛ بی‌گمان من اگر با پروردگارم نافر» سوره یونس، آیه ۱۵.
  69. «و اگر (این پیامبر) بر ما برخی سخنان را می‌بست، * دست راستش را می‌گرفتیم * سپس شاهرگش را می‌بریدیم» سوره حاقه، آیه ۴۴-۴۶.
  70. «و خوب می‌دانیم که آنان می‌گویند: جز این نیست که بشری به او آموزش می‌دهد؛ (چنین نیست، زیرا) زبان آن کس که (قرآن را) به او می‌بندند غیر عربی است و این (قرآن به) زبان عربی روشنی است» سوره نحل، آیه ۱۰۳.
  71. «آنان کسانی هستند که خداوند رهنمایی‌شان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن!» سوره انعام، آیه ۹۰.
  72. «و هر کس را خداوند رهنمایی کند گمراه‌کننده‌ای نخواهد داشت؛ آیا خداوند پیروزمندی دادستاننده نیست؟» سوره زمر، آیه ۳۷.
  73. «بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست» سوره احزاب، آیه ۲۱.
  74. «در آن روز، آنان که کفر ورزیده‌اند و از پیامبر سرپیچی کرده‌اند دوست دارند کاش با خاک یکسان می‌شدند و هیچ سخنی را از خداوند پنهان نمی‌توانند داشت» سوره نساء، آیه ۴۲.
  75. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  76. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  77. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  78. التبیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۳۳۹ تا ۳۴۱؛ نفحات الأزهار، ج۲۰، ص۷۰ تا ۱۰۰.
  79. تفسیر کبیر، ج۴، ص۴۲.
  80. تفسیر کبیر، ج۱۰، ص۱۶۱.
  81. سلیمانیان، م‍ص‍طف‍ی‌، مقامات امامان، ص۲۱۲.
  82. «که او از بندگان ناب ما بود» سوره یوسف، آیه ۲۴.
  83. «بجز از میان آنان بندگان نابت را» سوره حجر، آیه ۴۰.
  84. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص۲۴۱-۲۵۷.
  85. «و بی‌گمان آن زن آهنگ وی کرد و وی نیز اگر برهان پروردگار خویش را نمی‌دید آهنگ او می‌کرد بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم که او از بندگان ناب ما بود» سوره یوسف، آیه ۲۴.
  86. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  87. «و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو می‌کرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) می‌افکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان می‌افکند، از میان برمی‌دارد سپس آیات خود را استوار می‌گرداند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره حج، آیه ۵۲.
  88. «خداوند از فرشتگان و از مردم فرستادگانی برمی‌گزیند؛ به راستی خداوند شنوایی بیناست» سوره حج، آیه ۷۵.
  89. «آنچه را پیش روی و پس پشت آنان است می‌داند و کارها به سوی خداوند بازگردانده می‌شود» سوره حج، آیه ۷۶.
  90. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند» سوره جن، آیه ۲۶.
  91. «جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد» سوره جن، آیه ۲۷.
  92. «تا معلوم دارد که رسالت‌های پروردگارشان را رسانده‌اند؛ و (خداوند) آنچه را نزد آنهاست، از همه سو فرا می‌گیرد و شمار هر چیز را دارد» سوره جن، آیه ۲۸.
  93. کوشا، محمد علی، مقاله «عصمت»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص۹۳۲-۹۳۴.
  94. «و از بندگان توانمند و روشن‌بین ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب، یاد کن * و ما آنان را به ویژگی‌یی که یادکرد رستخیز است، ویژه ساختیم * و آنان نزد ما از گزیدگان نیکان بودند * و از اسماعیل و الیسع و ذو الکفل یاد کن و همه از نیکان بودند» سوره ص، آیه ۴۵-۴۸.
  95. علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۲۴۲.
  96. سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج۱۷، ص۲۱۲.
  97. جعفر سبحانی، عصمة الانبیاء فی القرآن الکریم، ص۳۱.
  98. «و به یقین آنان را با دانایی بر جهانیان برگزیدیم» سوره دخان، آیه ۳۲.
  99. «و آنگاه فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را برگزید و پاکیزه داشت و بر زنان جهان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۴۲.
  100. سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۱۸۸.
  101. «خداوند، آدم، نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۳۳.
  102. سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج۳، ص۱۶۴.
  103. سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج۳، ص۱۶۵ - ۱۶۸.
  104. «فرمود: ای موسی! بی‌گمان من با پیام‌هایم و با سخنم تو را بر مردم برگزیده‌ام پس آنچه به تو داده‌ام بگیر و از سپاسگزاران باش!» سوره اعراف، آیه ۱۴۴.
  105. «ما او [ابراهیم] را در این جهان برگزیده‌ایم و بی‌گمان او در جهان واپسین از شایستگان است * آنگاه که پروردگارش بدو فرمود: فرمانبردار باش، او گفت: فرمانبردار پروردگار جهانیانم» سوره بقره، آیه ۱۳۰-۱۳۱.
  106. «و درود بر آن بندگان وی که برگزیده است» سوره نمل، آیه ۵۹.
  107. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص۵۳-۶۴.
  108. «خداوند، آدم، نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۳۳.
  109. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند * جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد * تا معلوم دارد که رسالت‌های پروردگارشان را رسانده‌اند؛ و (خداوند) آنچه را نزد آنهاست، از همه سو فرا می‌گیرد و شمار هر چیز را دارد» سوره جن، آیه ۲۶-۲۸.
  110. «آنان کسانی از پیامبرانند از فرزندان آدم که خداوند به آنان نعمت بخشیده است و از (فرزندان) آن کسانند که با نوح (در کشتی) برداشتیم و از فرزندان ابراهیم و اسرائیل‌اند و از آنانند که رهیاب کردیم و برگزیدیم؛ چون بر آنان آیات (خداوند) بخشنده خوانده می‌شد سجده‌کنان و گریان به خاک می‌افتادند» سوره مریم، آیه ۵۸.
  111. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص۲۴۱-۲۵۷.
  112. «بگو اگر خداوند را دوست می‌دارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره آل عمران، آیه ۳۱.
  113. ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۱، ص۹۴.
  114. ر. ک: علامه حلّی، الالفین، ص۱۰۰، ۲۸۴ و ۳۹۸.
  115. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۰۰.
  116. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص۵۳-۶۴.
  117. «و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه به اذن خداوند از او فرمانبرداری کنند» سوره نساء، آیه ۶۴.
  118. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص۲۴۱-۲۵۷.
  119. «و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه به اذن خداوند از او فرمانبرداری کنند» سوره نساء، آیه ۶۴.
  120. «و چون آیات روشن ما برای آنان خوانده شود کسانی که لقای ما را امید نمی‌برند می‌گویند: قرآن دیگری جز این بیاور یا آن را دگرگون کن! بگو: مرا نسزد که از پیش خود آن را دگرگون کنم. من جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم؛ بی‌گمان من اگر با پروردگارم نافرمانی کنم از عذاب روزی سترگ می‌هراسم» سوره یونس، آیه ۱۵.
  121. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص۲۴۱-۲۵۷.
  122. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گردان» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  123. «بگو اگر من از (فرمان) پروردگارم سرپیچی کنم از عذاب روزی سترگ بیم دارم» سوره انعام، آیه ۱۵.
  124. «و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  125. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستم‌کاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  126. «و به تو چیزی آموخت که نمی‌دانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
  127. «(یوسف) گفت: پروردگارا! زندان از آنچه مرا به آن فرا می‌خواند خوش‌تر است و اگر فریبشان را از من نگردانی به آنان می‌گرایم و از نادانان خواهم بود» سوره یوسف، آیه ۳۳.
  128. المیزان، ج۱۱، ص۲۲۲.
  129. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص۲۴۱-۲۵۷.
  130. ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا «بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد می‌کند» سوره احزاب، آیه ۲۱.
  131. ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى «که همنشین شما گمراه و بیراه نیست * و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۲-۴.
  132. ﴿...وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا... «...و آنچه پیامبر به شما می‌دهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز می‌دارد دست بکشید.».. سوره حشر، آیه ۷.
  133. ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ «هر که از پیامبر فرمانبرداری کند بی‌گمان از خداوند فرمان برده است» سوره نساء، آیه ۸۰.
  134. ﴿وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا «و آنان که از خداوند و پیامبر فرمان برند با کسانی که خداوند به آنان نعمت داده است از پیامبران و راستکرداران و شهیدان و شایستگان خواهند بود و آنان همراهانی نیکویند» سوره نساء، آیه ۶۹.
  135. ﴿تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ «اینها حدود خداوند است و آنان که از خداوند و رسول او فرمانبرداری کنند، (خداوند) آنها را به بوستان‌هایی درمی‌آورد که از بن آنها جویبارها روان است؛ در آنها جاودانند و این است رستگاری سترگ» سوره نساء، آیه ۱۳.
  136. «آنان کسانی هستند که به آنها کتاب و داوری و پیامبری دادیم... * آنان کسانی هستند که خداوند رهنمایی‌شان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن!.».. سوره انعام، آیه ۸۹-۹۰.
  137. «و قوم او با وی به چالش برخاستند؛ او گفت: آیا با من درباره خداوند چالش می‌ورزید در حالی که مرا راهنمایی کرده است؟» سوره انعام، آیه ۸۰.
  138. «آنان که ایمان آورده‌اند و ایمانشان را به هیچ ستمی نیالوده‌اند، امن (و آرامش) دارند و رهیافته‌اند * و این برهان ماست که آن را به ابراهیم در برابر قومش دادیم. هر کس را بخواهیم به پایه‌هایی فرا می‌بریم؛ بی‌گمان پروردگار تو، فرزانه‌ای داناست» سوره انعام، آیه ۸۲-۸۳.
  139. «و آنان را برگزیدیم و به راهی راست رهنمون شدیم * این رهنمود خداوند است که هر یک از بندگان خود را بخواهد با آن رهنمون می‌شود» سوره انعام، آیه ۸۷-۸۸.
  140. گفتنی است، مفهوم ﴿مُهْتَدُونَ یا ﴿مُهْتَدِي برای دیگر مؤمنان نیز به کار رفته است: ﴿أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ («بر آنان از پروردگارشان درودها و بخشایشی است و آنانند که رهیافته‌اند» سوره بقره، آیه ۱۵۷). از این‌رو، ممکن است گفته شود مفهوم مهتدون دلالتی بر عصمت ندارد. پاسخ این اشکال با توجه به آنچه در متن آمده است، روشن می‌شود؛ بدین بیان که مفهوم مهتدون، به خودیِ خود، بر عصمت دلالتی ندارد و می‌تواند دارای مراتبی باشد؛ چنان‌که می‌توان به کسی که از کفر وارد حوزه ایمان به خدا می‌شود نیز مهتدی گفت. با وجود این، چنین کسی به صرف ایمان به خدا، از آتش جهنم ایمن نیست. بالاترین مرتبه مهتدون، چنان‌که در آیه ۸۱ سوره انعام بیان شد، از آنِ کسانی است که در حاشیه امن قرار دارند؛ چنین مفهومی از مهتدون است که مساوق با معصوم است و خداوند متعال چنین مفهومی را بر پیامبران خود اطلاق کرده است.
  141. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۴۴.
  142. «در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستوده‌ای است» سوره فصلت، آیه ۴۲.
  143. «سوگند به ستاره چون فرو افتد؛ که همنشین شما گمراه و بیراه نیست و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود آن (فرشته) بسیار توانمند به او آموخته است» سوره نجم، آیه ۱-۵.
  144. «سوگند به ستاره چون فرو افتد؛» سوره نجم، آیه ۱.
  145. «آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۴.
  146. برگزیده تفسیر نمونه، ج۴، ص۵۷۷.
  147. ر. ک: المیزان، ذیل آیه.
  148. «بگو: من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است و غیب نمی‌دانم و به شما نمی‌گویم که من فرشته‌ام؛ جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم؛ بگو: آیا نابینا و بینا برابر است پس آیا نمی‌اندیشید؟» سوره انعام، آیه ۵۰.
  149. «و چون برای آنان آیه‌ای (دلخواه آنان) نیاورده‌ای می‌گویند: چرا خود آیه‌ای برنگزیدی؟ بگو من تنها از آنچه از سوی پروردگارم به من وحی می‌شود پیروی می‌کنم؛ این (ها) بینش‌هایی است از سوی پروردگارتان و رهنمود و بخشایشی است برای مردمی که ایمان دارند» سوره اعراف، آیه ۲۰۳.
  150. «و چون برای آنان آیه‌ای (دلخواه آنان) نیاورده‌ای می‌گویند: چرا خود آیه‌ای برنگزیدی؟» سوره اعراف، آیه ۲۰۳.
  151. «می‌گویند: چرا خود آیه‌ای برنگزیدی؟» سوره اعراف، آیه ۲۰۳.
  152. «و چون آیات روشن ما برای آنان خوانده شود کسانی که لقای ما را امید نمی‌برند می‌گویند: قرآن دیگری جز این بیاور یا آن را دگرگون کن! بگو: مرا نسزد که از پیش خود آن را دگرگون کنم. من جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم؛ بی‌گمان من اگر با پروردگارم نافرمانی کنم از عذاب روزی سترگ می‌هراسم» سوره یونس، آیه ۱۵.
  153. «و من تو را برگزیده‌ام پس به آنچه وحی می‌شود گوش فرا ده» سوره طه، آیه ۱۳.
  154. «یا می‌گویند: (پیامبر) بر خداوند دروغی بسته است، اگر خداوند بخواهد بر دل تو مهر می‌نهد: و خداوند باطل را از میان برمی‌دارد و حقّ را با کلمات خویش استوار می‌دارد که او به اندیشه‌ها داناست» سوره شوری، آیه ۲۴.
  155. «بگو من در میان پیامبران، نوپدید نیستم و نمی‌دانم با من و شما چه خواهند کرد، جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم و من جز بیم‌دهنده‌ای آشکار نیستم» سوره احقاف، آیه ۹.
  156. «در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستوده‌ای است» سوره فصلت، آیه ۴۲.
  157. «در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستوده‌ای است» سوره فصلت، آیه ۴۲.
  158. «جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم» سوره انعام، آیه ۵۰.
  159. «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
  160. «یا می‌گویند: (پیامبر) بر خداوند دروغی بسته است» سوره شوری، آیه ۲۴.
  161. «اگر خداوند بخواهد بر دل تو مهر می‌نهد» سوره شوری، آیه ۲۴.
  162. «و اگر (این پیامبر) بر ما برخی سخنان را می‌بست * دست راستش را می‌گرفتیم * سپس شاهرگش را می‌بریدیم» سوره حاقه، آیه ۴۴-۴۶.
  163. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص۲۴۱-۲۵۷.
  164. «و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر تو نبود گروهی از ایشان به بیراه کردن تو کوشیده بودند حال آنکه جز خودشان را بیراه نمی‌کنند و به تو هیچ زیانی نمی‌رسانند» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
  165. «و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۴.
  166. «سوگند به ستاره چون فرو افتد؛ * که همنشین شما گمراه و بیراه نیست * و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود *... پس (خداوند) به بنده خود وحی کرد، آنچه وحی کرد * دل، آنچه می‌دید، دروغ نگفت» سوره نجم، آیه ۱-۵ و ۱۰-۱۱.
  167. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص۲۴۱-۲۵۷.
  168. «و بدین گونه شما را امّتی میانه کرده‌ایم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر بر شما گواه باشد» سوره بقره، آیه ۱۴۳.
  169. «پس آن هنگام که از هر امّتی گواهی آوریم و تو را (نیز) بر آنان، گواه گیریم (حالشان) چگونه خواهد بود؟» سوره نساء، آیه ۴۱.
  170. «و تا در میان ایشان به‌سر می‌بردم بر آنها گواه بودم و چون مرا (نزد خود) فرا بردی تو خود مراقب آنان بودی و تو بر هر چیزی گواهی» سوره مائده، آیه ۱۱۷.
  171. «ای پیامبر! ما تو را گواه و نویدبخش و بیم‌دهنده فرستاده‌ایم؛» سوره احزاب، آیه ۴۵.
  172. «ای پیامبر! ما تو را گواه و نویدبخش و بیم‌دهنده فرستاده‌ایم» سوره احزاب، آیه ۴۵.
  173. «ما به سویتان پیامبری که گواه بر شماست فرستاده‌ایم چنان که به سوی فرعون پیامبری فرستادیم» سوره مزمل، آیه ۱۵.
  174. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص۲۴۱-۲۵۷.
  175. «پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵.
  176. «بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد می‌کند» سوره احزاب، آیه ۲۱.
  177. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص۲۴۱-۲۵۷.
  178. «ما این کتاب (آسمانی) را بر تو، به حق فرو فرستاده‌ایم تا در میان مردم بدانچه خداوند به تو نمایانده است داوری کنی و طرفدار خائنان مباش» سوره نساء، آیه ۱۰۵.
  179. «و یهودیان و مسیحیان هرگز از تو خشنود نخواهند شد تا آنکه از آیین آنها پیروی کنی. بگو تنها رهنمود خداوند، رهنمود است و اگر تو پس از دانشی که بدان دست یافته‌ای از خواسته‌های آنان پیروی کنی از سوی خداوند هیچ یار و یاوری نخواهی داشت» سوره بقره، آیه ۱۲۰.
  180. «و اگر تو پس از (وحی و) دانشی که به تو رسیده است، از خواست آنان پیروی کنی، در آن صورت بی‌گمان از ستمکارانی» سوره بقره، آیه ۱۴۵.
  181. «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند * و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۳-۷۴.
  182. ترجمه المیزان، ج۱۳، ص۲۳۸.
  183. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص۲۴۱-۲۵۷.
  184. «که همنشین شما گمراه و بیراه نیست * و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود * آن (فرشته) بسیار توانمند به او آموخته است» سوره نجم، آیه ۲-۵.
  185. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۵۳-۶۴.
  186. «بگو از خداوند و پیامبر فرمان برید و اگر پشت کردند (بدانند که) بی‌گمان خداوند کافران را دوست نمی‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۳۲.
  187. «و از خداوند و فرستاده (او) پیروی کنید باشد که بر شما بخشایش آورند» سوره آل عمران، آیه ۱۳۲.
  188. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
  189. «و از خداوند فرمانبرداری کنید و از پیامبر فرمان برید و (از بدی) بپرهیزید؛ بنابراین اگر رو بگردانید بدانید که تنها پیام‌رسانی روشن بر عهده فرستاده ماست» سوره مائده، آیه ۹۲.
  190. «ای مؤمنان! از خداوند و پیامبر او فرمان برید و در حالی که سخن او را می‌شنوید از او رو مگردانید» سوره انفال، آیه ۲۰.
  191. «و از خداوند و پیامبرش فرمانبرداری کنید و در هم نیفتید که سست شوید و شکوهتان از میان برود و شکیبا باشید که خداوند با شکیبایان است» سوره انفال، آیه ۴۶.
  192. «بگو: از خداوند فرمانبرداری کنید و از پیامبر فرمان برید و اگر رو بگردانید جز این نیست که آنچه بر گردن او نهاده‌اند بر اوست و آنچه بر گردن شما نهاده‌اند بر شماست و اگر از او فرمان برید راهیاب می‌شوید و بر (عهده) پیامبر جز پیام‌رسانی آشکار نیست» سوره نور، آیه ۵۴.
  193. «بگو اگر خداوند را دوست می‌دارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد» سوره آل عمران، آیه ۳۱.
  194. «و آنچه پیامبر به شما می‌دهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز می‌دارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷.
  195. «آنان کسانی هستند که خداوند رهنمایی‌شان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن!» سوره انعام، آیه ۹۰.
  196. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص۲۴۱-۲۵۷.
  197. مقاله «عصمت ائمه و استغفار از گناه»، موسوعه رد شبهات ج۱۷ ص ۱۲۶.
  198. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  199. «لَا أُعْطِيكَ عَهْداً لِظَالِمٍ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ قَالَ يَا رَبِّ وَ مَنِ الظَّالِمُ مِنْ وُلْدِي لَا يَنَالُ عَهْدِي قَالَ مَنْ سَجَدَ لِصَنَمٍ مِنْ دُونِي لَا أَجْعَلُهُ إِمَاماً أَبَداً وَ لَا يَصِحُّ أَنْ يَكُونَ إِمَاماً»، محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۳۸، ص۱۴۳؛ شیخ طوسی، الامالی، ص۳۷۸؛ حاکم حسکانی، شواهدالتنزیل، ص۴۱۱؛ شرف الدین حسینی استرآبادی، تأویل الآیات، ص۸۳.
  200. سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۷۴.
  201. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۵۳-۶۴؛ فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۱۱۱.
  202. «از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  203. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۰، ص۱۱۳.
  204. مقاله «عصمت ائمه و استغفار از گناه»، موسوعه رد شبهات ج۱۷، ص۱۲۶؛ مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۵۳-۶۴.
  205. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  206. سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۳۱۸ - ۳۱۹.
  207. سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۳۱۹.
  208. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص۵۳-۶۴؛ مقاله «عصمت ائمه و استغفار از گناه»، موسوعه رد شبهات ج۱۷ ص ۱۲۶.
  209. «خداوند داناتر است که رسالت خود را کجا قرار دهد» سوره انعام، آیه ۱۲۴.
  210. کوشا، محمد علی، مقاله «عصمت»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص ۹۳۲-۹۳۴.
  211. کوشا، محمد علی، مقاله «عصمت»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص ۹۳۲-۹۳۴.
  212. «پس اگر در برخی از آنچه به سوی تو فرو فرستاده‌ایم شک داری از آنان که پیش از تو کتاب آسمانی را می‌خواندند بپرس، به راستی حق از سوی پروردگارت نزد تو آمده است پس هرگز از دودلان مباش!» سوره یونس، آیه ۹۴.
  213. «و از گناه خویش و برای مردان و زنان مؤمن آمرزش بخواه» سوره محمد، آیه ۱۹.
  214. «و از گناه خویش آمرزش بخواه و در پایان روز و پگاهان با سپاس پروردگارت را به پاکی بستای!» سوره غافر، آیه ۵۵.
  215. «و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر تو نبود گروهی از ایشان به بیراه کردن تو کوشیده بودند حال آنکه جز خودشان را بیراه نمی‌کنند و به تو هیچ زیانی نمی‌رسانند و خداوند کتاب و فرزانگی بر تو فرو فرستاد و به تو چیزی آموخت که نمی‌دانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
  216. «بی‌گمان ما به تو پیروزی آشکاری دادیم * تا خداوند گناه پیشین و پسین تو را بیامرزد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهی راست رهنمون گردد * و خداوند تو را با یاری کردنی بی‌همتا یاری کند» سوره فتح، آیه ۱-۳.
  217. تفسیر من وحی القرآن، ج۱۱، ص۳۶۴.
  218. نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، ج۵، ص۳۲۰؛ کتاب الصلاة، ابواب الذکر، باب ۲۲، حدیث ۲؛ ابن ابی جمهور، عوالی اللئالی، ج۱، ص۳۲.
  219. المیزان، ج۶، ص۵۲۵.
  220. «و در چشم آنان به گردن من گناهی است که می‌هراسم مرا بکشند» سوره شعراء، آیه ۱۴.
  221. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص۲۴۱-۲۵۷.