بنی اسد بن خزیمه در تاریخ اسلامی

نسب بنی اسد

بنی اسد قبیله‌ای است بزرگ و مشهور از تبار اعراب عدنانی (شمالی) که نسب از اسد بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر می‌‌برند.[۱] اسد فرزندانی به نام دودان،کاهل، عمرو، صعب، حلمه و تغلب داشت که نسل او از آنها استمرار یافت.[۲] در میان فرزندان اسد، اولاد دودان از حیث کثرت و تعداد بیش از دیگر فرزندان اسدند؛ چندان که معظم بطون بنی أسد از نسل ایشان -به خصوص بنی ثعلبه بن دودان - هستند.[۳] بنی غنم بن دودان - که از حلفاء بنی عبدشمس بودند[۴]- هم، از دیگر بطون معروف بنی اسد به حساب آمده‌اند. علاوه بر آنها، بنی والبة بن حارث،[۵] بنی صیداء بن عمرو، بنی نصر بن قعین، بنی فقعس بن طریف،[۶] بنی جذیمة بن مالک بن نصر بن قعین،[۷] بنی جشم بن حرث بن سعد بن ثعلبة بن دودان،[۸] بنی سعد بن حارث - که در کثرت، در عرب ضرب المثل بودند[۹]- از معروفترین بطون قدیمی بنی اسد به شمار آمده‌اند. [۱۰] از مشهورترین بطون فعلی این قبیله هم می‌‌توان، از آل خیون، الحدادیون، آل غریج (غریق) و... یاد کرد.[۱۱] لازم به ذکر است که قبایل همنام دیگری نیز در عرب از جمله طایفه اسد بن شریک -از شاخه‌های قبیله قحطانی أزد- و نیز تیره ای از قریش به نام بنی اسد بن عبد العزی، وجود دارند که از حیث شهرت به پای بنی اسد بن خزیمه نمی‌رسند.[۱۲].[۱۳]

مساکن و منازل بنی اسد

با توجه به کثرت زیر مجموعه‌های بنی اسد و گستردگی این قبیله، می‌‌توان گفت آنان در مناطق متعددی سکونت داشتند. چنانکه به نقل یعقوبی بنی اسد از نزدیکی‌های قصرهای «حیره» در عراق کنونی تا سرزمین تهامه در سواحل دریای سرخ پراکنده بودند.[۱۴] اما عمده تمرکز آنان را می‌‌توان، حد فاصل قبیله تمیم در جنوب، کلب در شمال و طی در جنوب و قسمت اعلای سرزمین (نجد) دانست.[۱۵] گویا آنان در پی منازعات قبیله ای به مهاجرتهایی دست زده و در نجد و تهامه پراکنده شده بودند. نیز برخی از آنان، در پی اختلافات میان قبیله ای یا زد و خورد با قبایل مجاورشان به اجبار از نجد به یمن مهاجرت کردند.[۱۶]-[۱۷]برخی از ایشان، در شمال فلات نجد، مخصوصاً بین دو کوه أجا و سلمی -یعنی بین حائل و القصیم-منزل داشتند تا این که در درگیری با قبیله طی که از یمن به آنجا آمده بودند مغلوب شده مجبور به ترک محل سکونت خود گردیدند.[۱۸] پس متوجه عراق شدند و به سوی عراق حرکت کردند تا اینکه از سمت کربلا به فرات رسیدند و اکثر منازل راه کربلا و مکه را منزل خود قرار دادند. آنان در صدر اسلام در کوفه ساکن شدند[۱۹] و از آنجا به سایر بلاد و مناطق جهان گسترش یافتند. در این بین، "بنی ثعلبه بن دودان" در ثعلبیه-موضعی در بین کوفه و مکه- ساکن بودند.[۲۰] طایفه "سلامه" هم، در الشقوق در راه مکه منزل داشتند و همراه با بنی غاضره[۲۱] نزدیک کربلا سکونت داشتند.[۲۲] یاقوت حموی، علاوه بر ثعلبیه[۲۳] و غاضریه –که در نزدیک کربلا و به بنی غاضره منتسب است[۲۴]،- از التنانیر که دره ای است با زراعت بسیار بین زباله و الشقوق،[۲۵] الحزن[۲۶] و زباله –در بین مکه و کوفه- به عنوان منازل بنی اسد یاد کرده است.[۲۷]-[۲۸] همچنین از «أجبال» و «ذات الحناظل»[۲۹] به عنوان مواضع اجتماع این قبیله و از معروف‌ترین سرزمین‌های بنی اسد هم در نجد، از اماکنی نظیر آثال، احلیلی، اکبره، أیهب، بستان ابراهیم، ​​بنان، ترمد، توز، ثعلبیه، جفاف الطیر، حقیل، حومانة الدراج، الربائع، رقد، سمیراء، الشرکه، الصفیحه، الغمران، عرفة عیار، المَلا، ناجیه، و.... نام برده شده است. ضمن این که از آب‌ها و دره‌های آنها نیز می‌‌توان از اَبَرَق العزاف، البطاح، بزاخه، البعوضه، ثلاثان، جرثم، الخربه، الخوَّة، خیماء، ذو أحثال، ذو إراط، روضة الحزم، الشبکه، شیقان، صفیه، العلیبه، القلیب، منعج و دارة ملحوب و از جبال آنها: التینان، حبس، حبشی، ذو علق، قطن، القنان، قنة البقار و غیره یاد کرد.[۳۰]-[۳۱]

پس از انجام فتوحات اسلامی بسیاری از مردم بنی اسد در مناطق مفتوحه از جمله عراق و شهرهای نوبنیاد آن بخصوص کوفه سکونت اختیار کردند. بنا به گزارشی پس از بنای کوفه، اسدیان از نخستین قبایلی بودند که در یکی از اسباع آن، سکنا گرفتند[۳۲] و مسجدی را در این شهر به خود اختصاص دادند.[۳۳] گفته شده که بنی اسد از نظر جمعیت، دومین قبیله ساکن در این شهر پس از قبیله همدان بود.[۳۴] کوفه در آن زمان پذیرای هفت گروه عرب بود و بنی اسد نیز در کنار قبایل غطفان، محارب، نمیر، ضبیعه و تغلب یکی از این گروه‌های هفت گانه را تشکیل می‌‌داد.[۳۵] با ورود امیرالمؤمنین(ع) به کوفه، حضرت ضمن نگاهداری این گروه‌ها، تغییراتی در ترکیب و صورت خارجی آن از طریق ترکیب و جابجایی قبیله به ویژه از یک گروه به گروه دیگر انجام داد که در این جابجایی، بنی اسد با قریش، کنانه، تمیم، ضبه و رباب در یک گروه جای گرفتند.[۳۶]-[۳۷] برخی منابع در بیان حدود و ثغور جغرافیایی مواضع بنی اسد در عراق، این حد را از قادسیه تا شقوق[۳۸] در طول و در عرض تا نزدیک صحرای سماوه[۳۹] تا حد بادیه بصره دانسته‌اند.[۴۰] یعقوبی هم در" البلدان" در ذکر منزلگاه‌های بنی اسد آورده: «کسی که می‌‌خواهد از کوفه به حجاز برود، به سمت قبله در منزل‌هایی آباد و آبخورهایی دایر که بزرگان بنی هاشم را در آنها قصرهایی است بیرون رود. اول آن منازل، قادسیه است، سپس مغیثه، پس فرعاء، پس واقعه، پس عقبه، پس قاع سپس زباله و شقوق و بطان که این چهار محل دیار بنی اسد است».[۴۱]

"بنی غنم بن دودان" دسته ای دیگر از بنی اسد بودند که بیشترشان به غزه و سپس اندلس مهاجرت کردند.[۴۲] "بنی عکاشه" هم از دیگر اقوام این قبیله بودند که راهی اندلس شدند.[۴۳] ضمن این که "بنی ذی الخمار" -از بطون نصر بن قعین- هم، در جزیره ساکن شدند.[۴۴]-[۴۵] با این وصف، قاطبه اسدیان در عراق مستقر شدند و تا به امروز تبار ایشان در آنجا ماندگار است. امروزه تعداد زیادی از طوایف بنی اسد در عراق وجود دارد و در اکثر شهرهای عراق به ویژه جنوب این کشور، پراکنده شده‌اند که از معروف‌ترین قبایل آنها می‌‌توان به آل خیون و شعب آنها: آل شیخ، آل عباس، آل ونیس، آل عیسی یا عنیسی و آل ویس؛ آل الحدادیون و فروعاتش مانند: آل بو الشیخ علی، بیت الحجی، آل بو عبده، الرشیده و بیت زامل و نیز بنی عسکر، آل خاطر، المواجد، آل شبیب و آل غریج(غریق) و خاندان‌های اصلی آن: حاج یعقوب، آل شارع، آل هلال و آل حمودی با فروعاتی نظیر آل بو غانم، آل بو ضاحی، آل بو مجدی، آل بو بحر، آل بو مجزم و... اشاره کرد.[۴۶] ضمن این که جمعی از طوایف آن همچون الطریحیون دربرخی شهرهای ایران از جمله اهواز[۴۷] خرمشهر، آبادان، الفلاحیه (شادگان) و غیره زندگی می‌‌کنند.[۴۸]-[۴۹] همان گونه که گفته شد علاوه بر عراق، طوایفی از بنی اسد به ایران مهاجرت کردند و در مناطقی چون خوزستان ساکن شدند. محدوه ای که این قبیله جهت سکونت اختیار کردند را از نزدیکی‌های قادسیه در ساحل یسار (چپ) دجله تا جزیره بنی دبیس و هویزه ایران گفته‌اند.[۵۰] نقل است که در زمان حکومت آل بویه و فرمانروایی عضدالدوله دیلمی، عده ای از طوایف بنی اسد از زمین‌های بین النهرین به سمت ایران کوچ کردند و چون در آن زمان، پایتخت در سرزمین‌های شرقی مملکت قرار گرفته بود، این طایفه در سیرجان ساکن شدند. هنوز هم، نوادگان و بازماندگان آنان با نام‌های خانوادگی بنی اسد، بنی اسد آزادی، علیزاده، میرشاهی و عزت آبادی در این ناحیه زندگی می‌‌کنند.[۵۱].[۵۲]

بنی اسد در عصر جاهلی

بنی اسد از قبایل جنگجوی عرب بودند.[۵۳] آنها جنگ‌ها و تهاجمات زیادی در جاهلیت داشتند که از مشهورترین ایام آنان، مشارکت در نبرد با دولت بنی کنده[۵۴] در«یوم حُجر» است که طی آن، بنی اسد بر حجر پدر شاعر معروف امرؤ القيس، که از سوی امارت دست نشانده حیره، بر ایشان ولایت داشت، شوریده و پس از کشتن حجر از یوغ آل کنده رهایی یافته و بر سرزمینهایی که وی بر آنها گمارده شده مسلط شدند.[۵۵] دلایل این اقدام بنی اسد روشن نیست؛ اما در علت وقوع این حادثه مهم، فرضیه‌هایی مطرح شده است که از مهمترین آنها ممانعت حکومت بنی کنده از پیشروي قبایلی چون بنی اسد و طی و جلوگیري از توسعه‌طلبی آنان عنوان شده است. این فرضیه می‌‌تواند درست باشد،؛ چراکه در طول تاریخ، بین النهرین و عربستان همیشه قبایل صحراگرد و بیابانگرد را به سوي خود جذب می‌‌کردند. قبایلی که در شبه جزیره بودند مدام در پی نفوذ به داخل بین النهرین بودند. بنی اسد نیز از این قاعده مستثنی نبود و به همین دلیل، می‌‌توان نتیجه گرفت که بنی اسد و قبایل همانند آنها علاقه داشتند حکومت‌هایی که وظیفه شان نگهداري این مرز از ورود اعراب چادرنشین بود، هرچه بیشتر ضعیف شوند.[۵۶]

در پی قتل حجر بن حارث کندی، امرئ القیس کندی به انتقام خون پدر برخاست. وی از بکر و تغلب در سرکوب بنی اسد استمداد‌طلبید و با همراهی آنها، به بنی اسد تاخت و بسیاری از آنان را کشت. [۵۷] گفته شده در این جنگ، تیره بني حلمة بن أسد به کلی نابود شد و جز تنی چند از آنان کسی از این واقعه جان به در نبرد. از دیگر نبردها و ایام جاهلی مهم بنی اسد می‌‌توان به جنگ با قبیله طی با نام «يوم ظهر الدهناء»،[۵۸] نبرد با بنی تمیم در ذات الحناظل و کشتن عمرو بن أثير رئيس بنی تمیم،[۵۹] شبیخون بر بنی یربوع در یوم «خو»،[۶۰] يوم إراب،[۶۱] يوم بيسان،[۶۲] يوم ذي علق و نبرد با عامر بن صعصعه،[۶۳] يوم شِعب جبلة،[۶۴] يوم الجفار[۶۵] و يوم شمطة[۶۶]-[۶۷] نام برد. آنان همچنین در عصر جاهلی با قبایل طی، بنو عامر بن صعصعه و برخی از یهودیان حجاز هم پیمان بودند.[۶۸] ضمن این که بنوغنم بن دودان و بنو ثعلبة بن دودان از شاخه‌های بنی اسد نیز در مکه با بنی عبد شمس بن عبدمناف هم پیمان بودند.[۶۹]حتی برخی از آنان در درگیري بین دو شاخۀ قریش که بر سر قدرت در زمان عبدالمطلب انجام گرفت، وارد شده، جزء هم پیمانان عبدالمطلب و حلف مطیبین گردیدند.[۷۰]بنی اسد در این عصر به جهت اشتغال به آهنگری به عنوان «قيون» نیز شناخته می‌‌شدند.[۷۱] همچنین بسیاری از آنان در شمار سخنوران عرب یاد شده‌اند؛ چنانکه رسول خدا(ص) نیز آنان را با این عنوان مورد خطاب قرار داده است. [۷۲] از دیگر عوامل و مشخصه‌های شهرت این قوم می‌‌توان به چشم شوری آنان اشاره کرد چنانکه برخی مفسران ذیل آیه ۵۱ سوره قلم از آن یاد کرده آورده‌اند که برخی از آنان قصد چشم زنی به پیامبر(ص) را داشتند که خداوند رسولش را از شر آنان حفظ کرد.[۷۳]-[۷۴].[۷۵]

وضعیت فرهنگی و اجتماعی بنی اسد پیش از اسلام

قبیله بنی اسد نیز بمانند دیگر اعراب جاهلی عربستان بت می‌‌پرستیدند. آنان همانند دیگر قبایلِ مشرک عربستان در کعبه بتی داشتند و به هنگام مناسک حج در حالی که چنین تلبیه می‌‌گفتند: لبیک، اللهم لبیک یا رب اقبلت بنواسد؛ اهل التوانی و الوفاء والجلد الیک؛ لبیک خدایا لبیک، ای پروردگار! بنی اسدی که اهل رنج بردن و وفا و شکیبایی است به تو رو آورده است». به زیارت کعبه می‌‌رفتند.[۷۶] برخی هم، نام این قبیله (اسد) را یادگاری از آیین توتمی در بین اعراب جاهلی ارزیابی کرده‌اند.[۷۷] در این که چرا بنی اسد با وجود نزدیکی با مرزهای امپراطوری ساسانی و امپراطوری بیزانس تحت تأثیر مذاهب بزرگی، چون زردشتی و مسیحیت نسطوری قرار نگرفته است؟ دلایل چندی اقامه گردیده است که از جمله این دلایل، نوع و سبک زندگی قبیله بنی اسد است. بنی اسد قبیله ای صحراگرد بود و تا ظهور اسلام و دوران فتوحات اسلامی، هیچگاه در یک جا ساکن نبودند. این عدم یکجانشینی باعث می‌‌شد که کمتر تحت تأثیر فرهنگ و تمدن ملل مجاور قرار گیرند و به سوی آنان گرایش پیدا کنند. دلیل دیگر را در عدم علاقه دو امپراطوری در نفوذ به شبه جزیره عربستان باید جست.؛ چراکه عربستان منافع آن چنانی نداشت که طمع این حکومت‌ها را برانگیزد. تنها ناحیه جنوبی عربستان-یعنی یمن- جاذبه‌هایی تجاری داشت و معمولاً بیزانس و ساسانیان بر سر تصاحب آن با هم درگیری داشتند. این امر موجب شد تا ادیانی چون زردشتی و مسیحی در این ناحیه تبلیغ شود و در آن طرفدارانی بیابد. در واقع، حکومت‌های بیزانس و ساسانیان تبلیغات زیادی در میان قبایل جهت جذب آنان به دین خود نداشتند. قبایلی مانند بنی اسد هم معمولاً دارای تعصبات قبیله ای فراوانی بودند که مانع از گرایش آنان به مذاهب دیگر می‌‌شد و این مسئله بعد از ظهور اسلام یکی از موانع اصلی پیشرفت اسلام در شبه جزیره عربستان بود.[۷۸].[۷۹]

بنی اسد و تعامل با پیامبر(ص)

با توجه به گستردگی و پراکندگی این قبیله، طبیعی بود که آنان با ظهور اسلام، روابط و مناسبات یکسانی با رسول خدا(ص) نداشته باشند اما به طور کلی، آنان تا سال نهم هجری، از دعوت اسلامی روی برتافته و روابط خصمانه ای با دولت نبوی(ص) در پیش گرفته بودند. بنی غَنَم بن دُودان - از تیره‌های بنی اسد بن خزیمه - که در مکه زندگی می‌‌کردند و از متحدان بنی امیه به شمار می‌‌آمدند، با پیامبر(ص) به شدت دشمنی می‌‌ورزیدند. با این حال، این امر مانع از پذیرش دعوت اسلامی از سوی برخی از آنان نشد. چندان که برخی از ایشان، به جرم مسلمانی، همچون بقیه مسلمانان مکه، مورد آزار و اذیت کفار مکه قرار گرفتند و برخی از آنان مانند عبدالله و عبیدالله-برادران زینب بنت جحش-[۸۰] و قیس بن عبد الله[۸۱] به حبشه و بعضی دیگر از آنان به مدینه مهاجرت کردند[۸۲] و در قبا ساکن شدند.[۸۳]-[۸۴] هر چند از تعداد دقیق مردم بنی اسد که در مکه به اسلام گرویدند خبر دقیقی در دست نیست اما برخی منابع از حضور یازده[۸۵] و به نقلی دوازده تن[۸۶] از مهاجران این قوم از جمله عبدالله بن جحش، عکاشة بن محصن ابوسنان و سنان بن ابی سنان و شجاع بن وهب در غزوه بدر خبر داده‌اند. [۸۷] ضمن این که زینب دختر جحش اسدی -دختر عمه رسول خدا(ص)- نیز از جمله مسلمانان نخستین از قبیله بنی اسد بود که بعدها به افتخار همسری رسول خدا(ص) در آمد.[۸۸]

همچنان که گفته شد، بیشتر بنی اسد سیاست خصمانه ای در ارتباط با مسلمانان در پیش گرفتند و بارها به دسیسه پردازی ضد مسلمانان پرداختند. پس از غزوة أحد (سال سوم) و شکست تقریبی مسلمانان، بنی اسد با این اندیشه که دولت نبوی(ص) دچار ضعف شده، درصدد حمله به مدینه برآمدند. اما پیش از هر اقدامی، در مواجهه با گروهی از مسلمانان که پیامبر(ص) آنان را به سویشان فرستاده بود، غافلگیر شده، توطئه شان نقش بر آب گردید[۸۹]-[۹۰] پیامبر(ص) در سال پنجم و ششم هجری نیز، سرایایی به سوی بنی اسد ترتیب داد.[۹۱] برخی مفسران، بنی اسد را در شمار قبایلی که نسبت به اسلام از قبایلی همچون «غفار» و «أسلم» خرده می‌‌گرفتند، دانسته‌اند.[۹۲] از دیگر اقدامات خصمانه بنی اسد علیه مسلمانان، حضور جمعی از ایشان به فرماندهی طلیحة بن خویلد اسدی - از پیامبران دروغین- در جنگ خندق است. آنان با این حضور، دشمنی خویش را با پیامبر(ص) کاملاً نمایان ساختند.[۹۳] همچنین آنان به جهت هم پیمانی با یهودیان خیبر، آرزوی ناکامی مسلمانان در مواجهه با اهل خیبر را داشته و مسلمانان را از رویارویی با یهود بر حذر می‌‌داشتند. گویا بنی اسد از این واهمه داشتند که روابطشان با یهود قطع گردد.[۹۴]-[۹۵] همچنین گفته شده، آنان هنگامی که پیامبر(ص) جهت نبرد با یهودیان در خیبر حضور داشتند قصد حمله به مدینه و غارت آان را داشتند. برخی مفسران، شأن نزول آیه ٢٤ فتح را درباره بنی اسد و در ارتباط با تصمیم آنان دانسته‌اند.[۹۶] در پی فتح مکه در سال هشتم هجری و فرو ریختن پایگاه اصلی شرک، بنی اسد نیز همچون بیشتر قبائل جزیرة العرب در عام الوفود (سال نهم هجری)، طی وفدی شامل ده گروه و به ریاست ضرار بن أزور که طلیحة بن خویلد اسدی نیز آنان را همراهی می‌‌کرد، به حضور پیامبر(ص) رسیده و با آن حضرت بیعت نمودند.[۹۷]-[۹۸] بنا بر نقل برخی مفسران، بنی اسد حین قبول اسلام، بر پیامبر(ص) منت گذاشته، گفتند ما در خشکسالی و همراه اهل و عیال خود و بدون دعوت از ما و برخلاف دیگر قبایل که با تو جنگ کردند به حضورت رسیدیم. خداوند با نزول آیه ١٤ حجرات، آنان را مورد نکوهش قرار داد[۹۹] و از ظاهری بودن اسلام بنی اسد خبر داد.[۱۰۰] نیز برخی مفسران، از نفاق آنان ذیل برخی آیات سخن گفته‌اند.[۱۰۱] دیری نگذشت که بسیاری از آنان که شناخت درستی از اسلام نداشتند و موفقیت رسول خدا(ص) را از دریچه تنگ قبیله ای ارزیابی می‌‌کردند، هنوز مسلمان نشده در همان ایام حیات رسول خدا(ص) (سال دهم) مرتد شدند. طلیحة بن خویلد اسدی در «بزاخه»[۱۰۲] به دروغ خود را پیامبر خواند و توانست اسدیان و برخی تیره‌های دیگر چون بنی فزاره و بنی عبس را با خود همراه سازد و بر ضد دولت اسلامی مدینه قیام کند. پیامبر(ص) هم مجال دفع غائله آنان را نیافـت و بـه سرای باقی شتافت.[۱۰۳].[۱۰۴]

بنی اسد پس از رحلت پیامبر(ص)

بنی اسد و واقعه موسوم به رده

پس از رحلت پیامبر(ص) افرادی مدعی نبوت شدند که از جمله آنان طلیحة بن خویلد اسدی و طرفدارانش از قبیله غطفان و عده ای از بنی اسد بودند. اما به نظر می‌‌رسد مورخانی مانند خلیفه بن خیاط که در تاریخ خود، گزارش مشهور: «و ارتدت العرب، و منعوا الزکاة» را حکایت کرده‌اند،[۱۰۵]در مورد ارتداد برخی از قبایل از جمله بنی اسد دچار غلو شده‌اند. واقعه ارتداد قبایل، آن طور که غالب راویان ادعا می‌‌کردند، گسترده و وسیع نبود؛ چراکه هرکس از بیعت با ابوبکر امتناع ورزید به ارتداد متهم می‌‌گردید. چندان که می‌‌توان از ارتداد مالک بن نویرة یربوعی تمیمی و نیز ارتداد بنی اسد! به عنوان دو نمونه از موارد مشهور که بی‌دلیل برچسب ارتداد دریافت کردند، نام برد. آن سان که یعقوبی هم در تاریخ خود، عمده اتباع و پیروان طلیحة بن خویلد را نه از بنی اسد بلکه از غطفان به ریاست عیینة بن حصن فزاری دانسته است.[۱۰۶]-[۱۰۷] بر اساس داده‌های تاریخی در جریان جنگ‌های رده) خالد بن ولید که از سوی ابوبکر مأمور سرکوب مرتدان شده بود، عکاشة بن محصن اسدی را به نبرد هم قبیله‌های مرتدش فرستاد. اما او به دست یاران طلیحه کشته شد.[۱۰۸] همچنین نقل است که پس از شکست شورشیان در"ذی القصه"[۱۰۹] و با پیوستن قبایل عبس و ذبیان[۱۱۰] و بنی‌فزاره به سرکردگی عُیَیْنَة بن حِصن فَزاری همراه با قبایل هوازن و بنی‌سُلیم به طلیحه،[۱۱۱] خالد بن ولید از سوی ابوبکر، به مقابله با آنان فرستاده شد. دو لشکر در سال ۱۱ هجری در محلی به نام بُزاخه -آبگیری متعلق به بنی اسد در ناحیه نجد،- به هم رسیدند. در این جنگ که عیینه بن حصن فزاری با هفتصد نفر از بنی فزاره طلیحه[۱۱۲] را همراهی می‌‌کرد، به شکست طلیحه و فرار او به شام منجر شد و جمعی از ایشان از جمله عُیَیْنة بن حِصن فَزاری، از سران قبیله غَطَفان، و قُرَّة بن سَلَمة بن هُبَیْره قُشَیری، رئیس بنی عامر بن صَعصَعه به اسارت در آمدند.[۱۱۳] پس از شکست طلیحه، اهالی بزاخه (بنی اسد و غطفان) با خالد بن ولید بیعت کردند. همچنین خالد در ادامه تعقیب مخالفان در جنگی که بین او و گروهی از اجتماع کنندگان غطفان و بنی اسد و دیگر قبایل عرب در منطقه الغمر واقع شد، مخالفان شکست خوردند و گروهی از آنان کشته شدند.[۱۱۴].[۱۱۵]

بنی اسد و فتوحات اسلامی

با آغاز فتوحات اسلامی، برخی از مردم بنی اسد در فتوحات شام[۱۱۶]و عراق حضور یافتند. حضور جماعت بنی اسد در نبرد قادسیه در سال ۱۶ هجری بسیار چشمگیر بود؛ چندان که نقل شده در یکی از روزهای این جنگ که به "ارماث" شهرت دارد، ۵۰۰ تن از آنان مجروح شدند.[۱۱۷] پس از فتوحات، آنان حضور پر رنگ تری در عراق یافتند و به تدریج در شهرهای آن از جمله کوفه ساکن شدند و مسجدی را به خود اختصاص دادند.[۱۱۸]-[۱۱۹].[۱۲۰]

بنی اسد و حکومت امام علی(ع)

با آغاز خلافت امیرالمؤمنین(ع) دیر زمانی نگذشت که برخی، به رهبری طلحه و زبیر و همراهی عایشه همسر پیامبر(ص) بیعت شکستند و جهت مخالفت با امیرالمؤمنین(ع) از مکه خارج شده، بصره را مرکز فعالیت‌های خود قرار دادند. امیرالمؤمنین(ع) در مدینه برای مردم خطبه خواند و آنان را به نبرد با ناکثین تحریض کرد. یکی از کسانی که در این جمع حضور داشت، زفر بن زید بن حذیفه اسدی -از بزرگان بنی اسد- بود. وی پس از سخنان آن حضرت به پا خاست و گفت: «ای امیرالمؤمنین برادران و همسایگان ما عدی را اجابت کرده‌اند در قوم من هم کسانی هستند که از من اطاعت می‌‌کنند. پس به من اجازه دهید تا آنها را نزد شما حاضر کنم». حضرت هم اجازه فرمود. پس وی نزد قوم خود رفت و آنان را جمع کرد و از آنان خواست تا به یاری علی(ع) بشتابند. پس جمعی از ایشان دعوت زفر را اجابت کردند و همراه با وی در میانه راه بصره به سپاه امیرالمؤمنین(ع) ملحق شدند.[۱۲۱] در مقابل این گزارش، برخی دیگر از اخبار حاکی از آن است که هنگامی که امیرمؤمنان جهت رو در رویی با ناکثین به سمت بصره روان شد، در ناحیه "فید"، اسدیان ساکن آن مناطق آمادگی خود را برای همراهی آن حضرت اعلام کردند، اما امام ضمن کافی دانستن افرادی که در رکابش بودند، آنان را به ماندن در اقامتگاه شان امـر کـرد.[۱۲۲] برخی منابع تعداد نفرات بنی اسد و طی و دیگر قبایلی را که در راه بصره به سپاه علی(ع) ملحق شدند را تا هزار نفر نیز گفته‌اند.[۱۲۳] اسدیان ساکن کوفه نیز، پس از فراخوانی نمایندگان اعزامی امیرمؤمنان از مردم کوفه برای حضور در نبرد جمل، دعوت آن حضرت را اجابت کردند و همراه با سایر قبائل مضر، مزینه، کنانه، تمیم، قریش و رباب به فرماندهی معقل بن قیس ریاحی به سپاه امیرالمؤمنین(ع) پیوستند.[۱۲۴] امام(ع) در هنگام آرایش نظامی و مرتب کردن سلحشوران لشکر خویش قبیصة بن جابر اسدی را بر سواران بنی اسد و عکبر بن وائل اسدی –همان که محمد بن طلحه را در جمل کشت- را بر پیادگان آنان گماشت.[۱۲۵]

پس از پایان گرفتن جنگ جمل، امام علی(ع) به کوفه عزیمت و در آنجا استقرار یافت. کوفه در آن زمان پذیرای هفت گروه عرب بود و بنی اسد نیز در کنار قبایل غطفان، محارب، نمیر، ضبیعه و تغلب یکی از این گروه‌های هفت گانه را تشکیل می‌‌داد.[۱۲۶] با ورود امیرالمؤمنین(ع) به کوفه، حضرت ضمن نگاهداری این گروه‌ها، تغییراتی در ترکیب و صورت خارجی آن از طریق ترکیب و جابجایی قبیله به ویژه از یک گروه به گروه دیگر انجام داد که در این جابجایی، بنی اسد با قریش، کنانه، تمیم، ضبه و رباب در یک گروه جای گرفتند.[۱۲۷] به موجب نقلی، بنی اسد از نظر جمعیت، دومین قبیله ساکن در این شهر پس از قبیله همدان بود.[۱۲۸] با این وجود، اسدیان در قیاس با قبایلی چون همدان و ربیعه و برخی دیگر از قبایل، نمود چندانی در جریانات و رویدادها نداشتند؛ چنانکه در میان کارگزاران امام(ع) نامی از مردان اسدی دیده نمی‌شود.[۱۲۹] بنی اسد در جنگ صفین نیز حضوری چشمگیر در کنار امیرالمؤمنین(ع) داشتند. پس از اجتماع سپاه علی(ع) در نخیله، امام(ع)، هفت نفر از کوفیان را به سرداری هفت لشکر گماشت و معقل بن قیس یربوعی را بر قبایل تمیم، ضبّه، قریش و بنی اسد امیر کرد. با بسیج نیروها و اعلان جنگ و با رو در رو قرار گرفتن دو لشکر در برابر یکدیگر، امام(ع) در آرایش جنگی جدید، "عبدالله بن عباس"[۱۳۰]و به نقلی "کدام بن حضرمی اسدی" -صاحب شرطه امام علی(ع)- [۱۳۱] را به فرماندهی قریش، بنی اسد و کنانه گماشت. در این جنگ، در هر روز، بخشی از سپاه عهده دار نبرد بودند. چنان که در روز اول جنگ (اول صفر)، مالک اشتر از نخع به میسره سپاه شام به فرماندهی حبیب بن مسلمه فهری تاخت. در روز دوم جنگ، هاشم بن عتبة بن أبی وقاص -حامل لواء أمیر المؤمنین(ع)- همراه با بزرگانی از اصحاب علی(ع) وارد کارزار شد و با بخشی از سپاه معاویه به فرماندهی أبو الأعور سلمی از اهالی اردن درگیر شد. [۱۳۲] در پی جانفشانی‌ها و فداکاری بسیار بنی ربیعه در صفین و سرایش اشعاری از سوی مردی ربعی به نام حضین بن منذر [رقاشی] در باب برتری ربیعه بر مضر، جمعی از سران مضری از جمله ابوطفیل عامر بن واثله کنانی -از اصحاب رسول خدا(ص)[۱۳۳] و یاران خاص امیرالمؤمنین(ع)-[۱۳۴] عمیر بن عطارد بن حاجب بن زراره تمیمی و نامداران بنی تمیم، قبیصة بن جابر اسدی و بزرگان بنی اسد و عبدالله بن طفیل عامری و مهتران هوازن نزد حضرت رفتند و ضمن سخنانی از حضرت خواستند تا روزی را جهت نبرد به آنان اختصاص دهد. امام(ع) به آنان اجازه داد.[۱۳۵] پس صبحگاه روز شنبه قبیصة بن جابر اسدی با بنی اسدیانی که در کوفه استقرار داشتند به میدان آمد و گفت: «ای گروه بنی اسد، بدانید که من با جانبازی‌ای که کمتر از دیگران نیست، تلاش می‌‌کنم؛ اما کوشش شما بسته به همت خودتان است». سپس با پرچم خویش به پیشروی پرداخت و می‌گفت: «قد حافظت في حربها بنو أسدْ ما مثلها تحت العجاج من أحدْ أقرب من يُمْنٍ وأنأى من نَكَدْ كأننا ركنا ثبير أو أحُد لسنا بأوباش ولا بَيْضَ البلد لكننا المِحَّةُ من وُلْد مَعَد کنت ترانا فی العجاج کالاسد یا لیت روحی قد نأی عن الجسد بنی اسد در نبرد خویش دلیرانه پایداری کردند چنان که نظیرشان زیر گرد و غبار آوردگاه کس نباشد، با فرخندگی قرین و از شومی به دور، چنان که گویی بنیان استوار ما کوه ثبیر یا کوه احد است. ما مردمانی فرومایه چون تخم مرغ‌های گندیده و وانهاده نیستیم بلکه برگزیدگانی از فرزندان معد هستیم. ما را در میان خاک و خون آوردگاه چون شرزه شیران می‌دیدی. ای کاش روح از کالبدم پر بر کشد». [۱۳۶] به نقلی وی همچنان با شامیان می‌‌جنگید تا این که شب شد و بازگشت. [۱۳۷] به نقل دیگر، گروه بنی اسد جنگیدند ولی چنان که وی می‌خواست نکوشیدند، از این رو به نحوی که می‌سزید (و موجب تشویق می‌شد) آنان را نکوهش کرد تا سرانجام پیروز شد و سپس نزد علی(ع) آمد و گفت: «ای امیر مؤمنان، [[[ننگ]]] سست کوششی مردمان بدیشان بماند و نفوس سست‌کوش را کشته شدن آخرت بهتر».[۱۳۸]

آنها همچنین در روز هشتم جنگ، زمانی که امیرالمؤمنین(ع) همراه با قلب سپاه خود -که متشکل از مضریون که بنی اسد از جمله آنان بودند- به نبرد با سپاهیان شامی برخاسته بود، حضور داشتند. بنی اسد تا روز نهم جنگ هم که نشانه‌های پیروزی هویدا شد به امیرالمؤمنین(ع) وفادار ماندند و همراه ایشان با سپاه معاویه جنگیدند. تا این معاویه قرآنها را بر نیزه کرد و بخشی از سپاه امیرالمؤمنین(ع) را که بعدها خوارج نامیده شدند، فریفت. اما بنی اسد از جمله کسانی بودند که با امیرالمؤمنین(ع) هم نظر بودند و به حضرت وفادار ماندند. چندان که ابوجهمه اسدی در این باره گفت: «یجالد من دون ابن عم محمد من الناس شهباء المناکب شارفُ فما برحوا حتی رأی الله صبرهم و حتی أتیحت بالأکف المصاحفُ ما مردمان دلاوری داریم که سلاح بر شانه‌های خویش دارند و برای پسر عموی رسول اکرم شمشیر می‌‌زنند و در عرصة رزم پایداری افتخارآفرینی از خود بروز دادند تا آن زمان که فرصت طلبان، قرآنها را بر سر نیزه کردند».[۱۳۹]- [۱۴۰]

از جمله اسدیانی که در صفین حضور یافته بود، شهسوار بی‌رقیب کوفه، عکبر بن جدیر اسدی بود. او که سلحشوری سخت پارسا و سخنور بود از جای خود برخاست و خطاب به حضرت علی(ع) عرض کرد: «ما را از خداوند متعال عهدی در دست است که که با وجود آن به مردمان نیازی نداریم، ما بر شامیان گمان پایداری داشتیم و ایشان نیز از ما انتظار پافشاری داشتند، ما پافشاری کردیم و آنان نیز پایداری نمودند. من از مقاومت دنیاطلبان در برابر استقامت اهل آخرت، و شکیبایی اهل حق در برابر اهل باطل شگفت زده شدم. بعد نگاه کردم و چیزی که بیشتر مرا به عجب وامی‌داشت جهل و نادانی‌ام به این آیۀ شریفه است: الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ * وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ»[۱۴۱] پس از این سخنان امیرالمؤمنین علی(ع) او را ستود و در حق وی دعا کرد. وی در یکی از روزهای جنگ صفین، در پی هل من مبارز‌طلبیدن یکی از دلاوران سپاه معاویه به نام عوف بن مجزأه -معروف به ابواحمر- به میدان رفت و او را با ضربات نیزه کشت. وی سپس بلافاصله یکه و تنها به طرف جایگاه معاویه هجوم برد. اما محافظان و اطرافیان دور معاویه حلقه زده، مانع از پیشروی او به سوی معاویه شدند. عکبر پس از مواجه شدن با مانع، از دور صدا زد: «ای پسر هند! من غلام اسدی‌ام و تو سزاوار مرگ و هلاکت هستی» و سپس به سپاه امام(ع) بازگشت. امیرمؤمنان(ع) او را بواسطه این تک روی سرزنش کرد و از او خواست که دیگر خود را به هلاکت نیندازد. او نیز پاسخ داد که قصدم هلاکت و نابودی پسر هند بود اما بین من و او مانع شدند. [۱۴۲] گفته شده که شامی‌ها بعد از کشته شدن عوف بن مجزأه مرادی، در هم شکستند و ملول گردیدند. معاویه که سرافکندگی و پراکندگی لشکر خود را دید، خون عکبر را مباح شمرد. عکبر چون این سخن را شنید گفت: اگر وی را بر من تسلطی باشد؛ پس دست خدا برتر از آن است و پروردگار نگهبان مؤمنان است. [۱۴۳] در برابر این گروه از اسدیان که یاری گر امیرالمؤمنین(ع) در صفین بودند، در آن سوی میدان نیز، برخی از اسدیان در کنار معاویه حضور داشتند. از جمله این افراد، خزیمة بن ثابت اسدی بود که در این نبرد به دست یاران امام علی(ع) کشته شد.[۱۴۴] سماک بن مخرمه اسدی نیز از کسانی بود که در طاعت معاویه بود. او با حدود ۱۰۰ تن از بنی اسد از لشکر امیرالمؤمنین(ع) جدا شد. وی سپس از مقر لشکر معاویه با قومش مکاتبه نمود و بدین ترتیب حدود ۷۰۰ تن دیگر از بنی اسد را از سپاه امیرالمؤمنین(ع) جدا کرده به سپاه معاویه ملحق نمود.[۱۴۵].[۱۴۶]

بنی اسد و قیام کربلا

پس از مرگ معاویه برخی از بزرگان بنی اسد چون حبیب بن مظاهر و قیس بن مسهر همراه با بزرگانی دیگر از رجال شیعی کوفه در منزل سلیمان بن صرد خزاعی اجتماع کرده و طی نامه ای به امام حسین(ع) از آن حضرت خواستند تا به کوفه بیاید.[۱۴۷] با آمدن مسلم بن عقیل - سفیر اباعبدالله الحسین(ع) - به کوفه، جمعی از مردم بنی اسد با وی بیعت کردند. چنانکه پس از دستگیری هانی بن عروه توسط ابن زیاد، مسلم بن عقیل، به پشتوانه آنان و نیز قبیله مذحج لشکری آراست و آنان را تحت فرماندهی مسلم بن عوسجه اسدی جهت آزادی هانی گسیل داشت. [۱۴۸] هر چند که نتیجه ای از این اقدام به دست نیامد و ابن زیاد آنان را پراکنده ساخت. بنی اسد در خصوص قیام امام حسین(ع) به سه دسته تقسیم شدند: موافقان، مخالفان و بی‌طرفان. جمعی از آنان به یاری اباعبدالله الحسین(ع) شتافتند و در راه یاری او به شهادت رسیدندکه از معروفترین چهره‌هایشان می‌‌توان به نام حبیب بن مظاهر اشاره کرد. حبیب از صحابه ساکن در کوفه و از اصحاب امیر مؤمنان(ع) و در شمار گروه شرطة الخمیس بود. وی در روز عاشورا فرماندهی جناح چپ لشکر امام حسین(ع) را بر عهده داشت و شهادت او بر سیدالشهداء(ع) گران آمده بود.[۱۴۹]-[۱۵۰] مسلم بن عوسجه نیز از دیگر رجال معروف بنی اسد بود که در کربلا حضور یافته بود. او از بزرگان کوفه بود که به نقلی، مسلم بن عقیل پس از ورود به کوفه در منزل وی مستقر شد و او از جانب جناب مسلم بن عقیل، برای امام حسین(ع) بیعت می‌‌گرفت. [۱۵۱] قاسم بن حارث کاهلی، قیس بن مسهر صیداوی،[۱۵۲] إبراهیم بن حصین اسدی،[۱۵۳] مالک بن أنس کاهلی،[۱۵۴] عمرو بن خالد صیداوی، منهال بن عمرو صیداوی، عمرو بن خالد صیداوی و انس بن حارث کاهلی - از اصحاب پیامبر(ص) - و مالک بن دودان بن اسد از دیگر شهدای کربلا از قبیله بنی اسد بودند.[۱۵۵] ضمن این که موقع (مرقع) بن ثمامه صیداوی معروف به "مکبّل" (اسیر به غل و زنجیر بسته شده) هم از دیگر اسدیانی بود که در کربلا حضور داشت. [۱۵۶] او در عاشورا تیرهایش را ریخته بود و زانو زده بود و می‌‌جنگید. تا این که افرادی از قومش پیش وی آمدند و گفتند در صورتی که با آنها برود در امان است. از این رو وی با آنان رفت. ابن سعد موقع (مرقع) را نزد ابن زیاد برد و خبر او را به ابن زیاد داد. ابن زیاد هم وی را به زاره تبعید کرد.[۱۵۷]

در مقابل این گروه، جمعی از مردم بنی اسد هم، در مقابل سپاه اباعبدالله الحسین(ع) قرار گرفتند که بی‌شک حرملة بن کاهل اسدی (قاتل طفل شیر خواره امام(ع))[۱۵۸] مشهورترین این چهره هاست. گروه بنی اسد که به سرداری هلال بن اعور در کربلا حضور یافته بود، پس از واقعه کربلا، به پاس این خدمت، حمل شش سر از رؤوس مطهر شهدای کربلا را به کوفه عهده دار گردیدند که این امر حاکی از حضور زیاد طایفه بنی اسد در کربلا دارد.[۱۵۹] در کنار این دو گروه از اسدیان، دسته سومی هم بودند که بی‌طرفی اتخاذ کرده بودند. از جمله این افراد، اسدیانی بودند که در اطراف کربلا و در مناطقی همچون غاضریه سکونت داشتند. این افراد همان کسانی بودند که پس از حادثه عاشورا اجساد شهدای کربلا را به خاک سپرده[۱۶۰] و به جهت این اقدام، نزد شیعیان از احترام ویژه ای برخوردار گردیدند. البته نقل است که برخی از ایشان، با سخنان و ارشادات حبیب بن مظاهر برای پیوستن به سپاه امام(ع) اظهار آمادگی کردند اما پس از برخورد با نیروهای دشمن، متواری شده و به موطن خود بازگشتند.[۱۶۱]-[۱۶۲].[۱۶۳]

بنی اسد و قیام‌های شیعی پس از واقعه کربلا

در پی تسلط مجدد امویان بر عراق در زمان عبدالملک بن مروان و حکمرانی امرایی چون حجاج بن یوسف ثقفی، چنین به نظر می‌‌رسد که بنی اسد نیز همچون بیشتر قبایل ساکن در عراق، تسلیم شرایط زمان شده، نقش قابل توجهی از خود در جریانات و وقایع زمانه از خود بروز ندادند. چنانکه در قیام‌های علوی چون زید بن علی(ع) و یحیی بن زید، نمود چندانی ندارند هر چند در قیام مختار، از فردی به نام یزید بن انس اسدی سخن به میان رفته و آمده است که مختار وی را به همراه لشکری به منطقه جزیره فرستاد.[۱۶۴] نیز گفته شده پس از این قیام، گروهی از اسدیان با برخی از موالیان خود که شخصیت‌های بنامی چون قاسم بن حسن بن علی بن یقطین و سعید بن جبیر در میان آنان بودند، به قم مهاجرت کردند. [۱۶۵] شاید هواخواهان اسدی ائمه(ع) در این عصر - که اختناق بر همه جا حاکم بود - به پیروی از اهل بیت(ع) به تقیه روی آورده بودند.[۱۶۶].[۱۶۷]

بنی اسد و نقش آنان در گسترش تشیع

از نقش بنی اسد در قیام ضد عثمان گزارشی ارائه نشده است اما باید توجه داشت که بسیاری از کسانی که به صورت یاران امام علی(ع) در آمدند، جزء معترضان به عثمان بوده، و حتی متهم به قتل او شدند و این آغاز نضج‌گیری تشیع در میان کوفیان بـود.[۱۶۸]تا قبل از آمدن امام علی(ع) به کوفه، گرایش بارز هواخواهی از امام علی(ع) در میان اسدیان وجود نداشت. اما با خطابه‌ها و ذکر فضایل اهل بیت(ع) از سوی آن حضرت و نیز نوع سلوک ایشان، برخی از اسدیان جذب آن حضرت شده و همراهی با آن امام همام(ع)، زمینه تشیع را در میان بخشی از این قبیله فراهم کرد. همچنین کسانی چون حبیب بن مظاهر اسدی و مسلم بن عوسجه و برخی از موالیان ایشان چون میثم تمار اسدی، بذر دوستی علی(ع)را با توجه به نفوذ و اعتبارشان در میان بنی اسد، به تدریج پراکنده ساختند.[۱۶۹] البته در این میان، نباید از نقش برجسته بزرگانی چون کمیت بن زید اسدی غافل بود. وی شاعری توانا و حقیقت گو بود. آن سان که فرزدق شاعر، کمیت را شاعر بزرگ مضر قلمداد کرده است.[۱۷۰] نیز در حق کمیت گفته شده است که اگر شعر او نبود برای لغت ترجمان نبود.[۱۷۱] بزرگی و جلالت این مرد تا اندازه ای بود که گفته شده اگر بنی اسد را هیچ منقبتی نبود، کمیت آنان را کفایت می‌‌کرد.[۱۷۲]کمیت به شاعر اهل بیت(ع) مشهور است. او شیعی مذهب و به شاعر هاشمی معروف بود. کمیت سروده‌های خود را درباره اهل بیت(ع) به امام باقر(ع) و عبدالله بن حسن -نواده امام حسن(ع)- عرضه کرد.[۱۷۳]وی از اصحاب امام سجاد(ع)، امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بود و در زمرۀ راویان حدیث امام پنجم(ع) قرار دارد. [۱۷۴]-[۱۷۵] امام صادق(ع) سخنی را که رسول خدا(ص) درباره حسان بن ثابت شاعر فرمود را درباره کمیت تکرار کرد که «لا یزال معک روح القدس ما ذببت عنا».[۱۷۶] برخی کمیت را زیدی مذهب دانسته‌اند اما این مطلب با توجه به مشارکت نداشتن کمیت در قیام زید بعید به نظر می‌‌رسد. هر چند، گزارشی هم از اظهار ندامت کمیت در همراهی نکردن او با زید در دست است.[۱۷۷] از زنان شیعی برجسته بنی اسد در عصر ائمه(ع) هم می‌‌توان به نام حبابه والبیه اسدیه، ام البراء بنت صفوان یا ام النبیین بنت جعفر[۱۷۸] که محضر چندین امام را درک کرده بود، اشاره کرد.[۱۷۹] ضمن این که ناجیة بن عماره صیداوی از اصحاب امام باقر(ع) و امام صادق(ع) [۱۸۰]و ابو محمد یا ابو الحسین کلیب بن معاویة بن جبله صیداوی[۱۸۱] از دیگر اسدیان شیعه در عصر ائمه(ع) بودند.[۱۸۲].[۱۸۳]

موالی بنی اسد و نقش آنان در گسترش تشیع

موالیان بنی اسد بیشتر از خودشان با تشیع پیوند داشتند و کسان بسیاری از آنان در زمره صحابه ائمه اطهار(ع) بوده‌اند. آل یقطین از جمله این موالیان هستند که بی‌تردید، شاخص‌ترین فرد این خانواده، علی بن یقطین است.[۱۸۴] علی بر خلاف پدر از هواداران طالبیان و معتقد به امامت آنان بود و اموال فراوانی را برای امام صادق(ع) ارسال می‌‌کرد و بدین جهت، بارها سخن چینان منصور عباسی، نزد او از آن حضرت سخن چینی کردند. امام کاظم(ع) بارها برای او دعا کرده و شهادت داد که علی بن یقطین از اهل بهشت است. [۱۸۵] عبید بن یقطین اسدی کوفی، یعقوب بن یقطین، خزیمة بن یقطین، حسن بن علی بن یقطین - از اصحاب امام رضا(ع)- و ابو جعفر محمد بن عیسی بن یقطین - از اصحاب امام جواد(ع)- از دیگر رجال شیعی این خاندان بودند.[۱۸۶]-[۱۸۷]محمد بن عیسی بن عبید (م ٢۶٠ هجری) هم از دیگر شخصیت‌های مهم آل یقطین است که در دوران غیبت صغری می‌‌زیست. خاندان آل یقطین در تشکیل هسته اولیه جامعه شیعه در بغداد نقش اساسی داشتند.[۱۸۸] یونس بن عبدالرحمان از وابستگان قبیله بنی اسد و از موالیان علی بن یقطین (متوفی ۲۰۸ هجری) بود که امام رضا(ع) درباره وی فرمود: «یونس، سلمان زمانش و از قبیل انبیاء بنی اسرائیل بود». [۱۸۹] از دیگر موالیان بنی اسد، سعید بن جبیر مولای بنی والبة بن حارث اسدی است[۱۹۰] که به جرم شرکت در قیام ابن اشعث به دستور حجاج بن یوسف ثقفی به شهادت رسید. گویند سعید ابتدا به قم و پس از آن به آذربایجان رفت و از آنجا به مکه اما در نهایت دستگیر و کشته شد.[۱۹۱] حسین بن نعیم صحاف نیز از موالیان بنی اسد بود.[۱۹۲] ابوحسین محمد بن جعفر اسدی از دیگر موالیان این قوم است که از سوی امام زمان(ع) توقیعی دریافت کرده است.[۱۹۳] میثم تمار از اصحاب سه امام نخست بود. او برده زنی از بنی اسد بود و امیرمؤمنان(ع) او را خرید و آزاد کرد. [۱۹۴]دفاع میثم از امام علی(ع) و پافشاری در عقیده شیعی خویش، مشهور است.

بنی مزید مهمترین عشیره بنی اسد بودند که توانستند بر دیگر عشایر بنی اسد ریاست یافتند و بیش از یک قرن در نقاطی از خوزستان و جنوب عراق امارت موروثی یابند. آنان با متحد شدن با کردان، بر قدرت خود افزودند و با تأسیس دولتی در شهر حله، در «حلّه» و نواحی اهواز به حکومت پرداختند.[۱۹۵]-[۱۹۶] بنی مزید از شیعیان امامی و متعصب بودند و از شیعیان حمایت می‌‌کردند. آنان در یاری رساندن و پناه دادن به برخی از بزرگان شیعه و علویان در جریان درگیری سنیان و شیعیان در واسط از هیچ اقدامی فروگذار نکردند. نقل است که پس از به آتش کشیده شدن ضریح امام کاظم(ع) و امام جواد(ع)، بنی مزید در قلمرو خود نام خلیفۀ عباسی را از خطبه انداختند.[۱۹۷]در اسدآباد همدان نیز کسانی از اسدیان چون نورالدوله ابو الاعز و علی بن نورالدوله (م ۵۴۵ هجری) اقداماتی داشته‌اند و نباید از نقش آنان در گسترش تشیع در آن خطه غافل بود. بنی اسد هنوز هم از عشایر مهم و عمده نجف، کربلا کوفه و حلّه محسوب می‌‌شوند. بر اساس برخی از گزارش‌ها، آنان در حوادث اخیر عراق به یاری حضرت آیت‌الله سیستانی پرداختند. امروزه دسته عزاداری بنی اسد از دسته‌های معروف شیعیان در کربلاست.[۱۹۸].[۱۹۹]

امارت بنی مزید در عراق

بنی غاضره از طوایف قبیله بنی اسد بودند که قبل از اسلام در غاضریه ساکن شدند. بعد از فتوحات اسلامی، بطون دیگری از بنی اسد در عراق بخصوص در کوفه ساکن شدند. ضمن این که برخی از آنها در عین التمر،[۲۰۰]و تعداد بسیاری از ایشان بین واسط و بصره و میسان[۲۰۱] و نیز بصره،[۲۰۲] و برخی از آنان در خراسان سکونت یافتند. [۲۰۳] اما نقطه ثقل و اصلی‌ترین منطقه اجتماع این قوم در نعمانیه و میسان بود؛ از این رو آن منطقه را "جزیره بنی اسد" می‌‌نامیدند.[۲۰۴] پیشوایی این جمع را بنی ناشرة بن نصر - که مزیدیون و بنی دبیس بن عفیف از جمله آنها بودند - بر عهده داشتند. جماعت بنی اسد در سال ۳۷۳ هجری در دوران درگیری شاهزادگان آل بویه،[۲۰۵] به عنوان یک قدرت ظهور کرد.[۲۰۶] در سال ۴۰۱ هجری قمری، بنی اسد گسترده‌تر شد، از این رو، سندالدوله ابوالحسن علی بن مَزْیَد (م ۴٠٨ هجری) از میسان و هور الهویزه و اطراف آن، به شهر نیل در شمال حله رفت و آن را مرکز حکومت خود قرار داد. وی سپس، بنی اسد را از المشیخه به الامارة منتقل کرد. ابن مزید پس از بنیانگذاری حکومت خود، رابطه خود را با سلطان بهاءالدوله بویهی (۳۷۹-۴۰۳) مستحکم کرد و توانست اعتماد امرای آل بویه را جهت بر عهده گرفتن برقراری امنیت منطقه به خود جلب کند.[۲۰۷] پس از در گذشت علی بن مزید، پسر چهارده ساله‌اش دبیس بن علی به حکومت الامارة رسید و سلطان بویه هم با پذیرش حکومت او، وی را به "نور الدوله" ملقب نمود. امارت دبیس، شصت و هفت سال طول کشید. در این مدت، سلجوقیان که از قبایل غز ترکمن بودند، بغداد را در سال ۴۴۷ هجری تصرف کردند و دولت آل بویه را ساقط کردند. دبیس در سال ۴۷۴ هجری درگذشت و پسرش منصور ملقب به "بهاءالدوله" به حکومت رسید و تا سال ۴۷۹ هجری که درگذشت، همچنان در مسند قدرت باقی بود. پس از او پسرش سیف الدوله صدقة بن منصور به مدت بیست و دو سال حکومت کرد. او در صدد برآمد که امارت خود را به بصره، واسط، کوفه، هیت، عانه و حدیثه گسترش دهد و بدین منظور لشکری بزرگ و منسجم فراهم ساخت.[۲۰۸]وی در درگیری با سلطان ابن ملکشاه سلجوقی در سال ۵۰۱ هجری شکست خورد و کشته شد و پسرش به اسارت در آمد.[۲۰۹] دبیس بن صدقه پس از دوازده سال اسارت، آزاد شد و در سال ۵۱۲ هجری به عنوان حاکم به حله بازگشت. پس از او پسرش صدقه بن دوبیس به حکومت رسید تا این که در سال ۵۳۲ هجری کشته شد. پس از او برادرش محمد بن دوبیس به حکومت رسید و حکومتش توسط سلطان مسعود بن ملکشاه سلجوقی تنفیذ گردید. اما برادرش علی بن دوبیس در سال ۵۴۰ هجری علیه حکومتش کودتا نمود و حکومت را از دستش خارج نمود.[۲۱۰] سلاجقه علی را در سال ۵۴۴ هجری از حکومت عزل کردند و وی پس از یک سال از دنیا رفت. با مرگ او، امارت بنی اسد در حله منقرض شد. اما حضور بنی اسد در این سرزمین همچنان ادامه داشت.[۲۱۱] برخی از نقل‌ها هم حاکی از آن است که در سال ۵۵۸ هجری مستنجد عباسی به جنگ با بنی اسد در حله و کوچاندن شان از عراق فرمان داد. پس، جمعی از امراء، همراه با لشکری عظیم فراهم آمدند و به نبرد با بنی اسد پرداختند. اسدیان در این جنگ شکست خورده، دولت شان از هم پاشید و حدود ۴۰۰۰ تن از آنان کشته شدند. از آن زمان به بعد اثری از بنی اسد در عراق بر جای نمانده است.[۲۱۲].[۲۱۳]

اعلام و رجال بنی اسد

در قبیله بنی اسد نیز بسان دیگر قبایل مشهور عرب، اعلام و رجال کثیری نشو و نما یافتند. چندان که از جمع بسیار صحابیان این قوم می‌‌توان من باب نمونه از أیمن بن خزیم بن فاتک،[۲۱۴] ثور بن تلیده - از حاضران در بدر-[۲۱۵] خزیم بن فاتک الأسدی -از بدریون[۲۱۶]و از حاضران در صفین همراه با علی(ع)،-[۲۱۷] زفر بن یزید بن حذیفة أسدی -از اصحاب پیامبر(ص) و از بزرگان بنی أسد-[۲۱۸] عکاشة بن محصن بن حرثان بن قیس بن مرة أسدی -از بزرگان صحابه و از بدریون-[۲۱۹] و عبد الله بن جحش بن رئاب غنمی أسدی - پسر عمه پیامبر(ص) و از مهاجران به حبشه همراه با برادرش عبد و خواهرش زینب بنت جحش همسر گرامی رسول خدا(ص) و از شهدای احد-[۲۲۰]-[۲۲۱] و... یاد کرد. همچنین افراد بسیاری از این قوم در زمره اصحاب و یاران ائمه(ع) قرار گرفتند که از جمله آنها می‌‌توان از عکبر بن جدیر أسدی - تک سوار، خطیب و شاعری با ایمان قوی- [۲۲۲]خندف بن زهیر - از ثقات اصحاب أمیر المؤمنین(ع)- [۲۲۳] زر بن حبیش بن حباشة بن أوس بن هلال - از أصحاب أمیر المؤمنین(ع) و از فضلا و عالمان به قرآن -[۲۲۴] علی بن ربیعه والبی -از عُبَّاد بنام و از علاقمندان به ساحت مقدس علی(ع)- [۲۲۵] و أبو کدیبه اسدی -از خواص یاران أمیر المؤمنین(ع)- [۲۲۶]-[۲۲۷] در شمار اصحاب علی(ع) و از حبیب بن مظاهر اسدی – از اصحاب امام علی(ع) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع)،[۲۲۸] و نیز منهال بن عمرو اسدی،[۲۲۹] قیس بن مسهر صیداوی -از بزرگان قوم بنی أسد-[۲۳۰] و مسلم بن عوسجة أسدی -از اصحاب نبی اکرم(ص) و از راویان ایشان[۲۳۱] و از شجاعان و فاتحان اسلام-[۲۳۲] در عداد اصحاب ابی عبدالله الحسین(ع) نام برد. ضمن این که از دیگر اصحاب ائمه(ع) نیز می‌‌توان به نام بزرگانی چون ابو یحیی حبیب بن أبی ثابت (متوفای ۱۱۹ هجری[۲۳۳] حذیم بن سفیان الأسدی،[۲۳۴] حذیم بن شریک،[۲۳۵] بشر بن غالب[۲۳۶] از اصحاب امام سجاد(ع) نام برد. همچنین از یاران پرشمار امام باقر(ع) می‌‌توان از عبد الله بن غالب اسدی -از شعرا و فقهای زمانه-[۲۳۷] أبو نصر محمد بن قیس أسدی،[۲۳۸] کلیب بن معاویه صیداوی،[۲۳۹] إبراهیم بن حیان،[۲۴۰] حسن بن حبیش[۲۴۱] و ورد بن زید اسدی[۲۴۲] و از یاران و راویان امام صادق(ع) می‌‌توان از عبدالله بن زبیر اسدی،[۲۴۳] إسحاق بن غالب اسدی والبی،[۲۴۴] حسین بن موسی الحناط،[۲۴۵] حکم بن سعد،[۲۴۶] خالد بن عامر بن عداس،[۲۴۷] عبد الرحیم بن روح القصیر،[۲۴۸] محمد بن سهل[۲۴۹] و أبو قدامه محمد بن قیس[۲۵۰] یاد کرد. عبدالله بن یحیی کاهلی،[۲۵۱]عمر بن محمد[۲۵۲] و إبراهیم بن مهزم اسدی[۲۵۳] نیز از اصحاب نامدار اسدی امام موسی کاظم(ع) و محمد بن جعفر بن محمد بن عون اسدی[۲۵۴] و أبو الحسین محمد بن جعفر کوفی[۲۵۵] از اصحاب امام زمان(ع) نام برده شده‌اند. [۲۵۶] ضمن این که دو تن از سفرا و نائبان خاص امام زمان(ع) یعنی عثمان بن سعید عَمْری و محمد بن عثمان بن سعید عَمْری[۲۵۷] –سفرای اول و دوم حضرت- از بنی اسد بودند.

از جمع بسیار علمای بنی اسد هم از أحمد بن علی نجاشی - صاحب کتاب فهرست مؤلفی الشیعة و از أصول رجالی امامیه- مقداد بن عبدالله سیوری معروف به فاضل مقداد - فقیه، أصولی و متکلم شیعه متوفای سال ۸۲۶-[۲۵۸] یحیی بن بطریق - مؤلف کتب العمده و خصائص الوحی المبین و...- [۲۵۹] مفید الدین محمد بن علی بن محمد بن جهم أسدی –فقیه، شاعر و ادیب-[۲۶۰] فخر الدین طریحی -فقیه شاعر و مؤلف کتبی چون مجمع البحرین- متوفای ۱۰۸۵ هجری[۲۶۱]می توان یاد کرد.[۲۶۲] ضمن این که از دیگر اعلام و رجال برجسته شیعی این قبیله هم می‌‌توان از کمیت بن زید اسدی،[۲۶۳] محمد بن أحمد بن علی اسدی معروف به مؤید الدین بن علقمی وزیر المستعصم بالله -آخرین خلیفه عباسی-[۲۶۴] و زید بن أنس مالکی اسدی فرمانده بزرگ و از أرکان قیام مختار ثقفی[۲۶۵] نام برد.

از اشهر موالیان این قبیله هم می‌‌توان به اسامی بزرگی چون میثم تمار -از خوَّاص أمیر المؤمنین(ع) و حامل أسرار ایشان-نام برد که ده روز قبل از نزول امام حسین(ع) در کربلا به دست عبیدالله بن زیاد به شهادت رسید.[۲۶۶] از میان أولاد میثم تمار علماء و شخصیات بزرگی پا به عرصه وجود نهادند که از جمله ایشان می‌‌توان به نام عمران و شعیب و صالح فرزندان میثم تمار -از اصحاب امام محمد باقر(ع) و امام صادق(ع)-[۲۶۷] أحمد بن حسن بن إسماعیل بن شعیب - از أصحاب امام موسی کاظم(ع)-[۲۶۸] و علی بن إسماعیل بن شعیب بن میثم تمار -از أصحاب امام رضا(ع)-[۲۶۹] و دیگران اشاره کرد. ضمن این که أبو محمد سعید بن جبیر - مولی بنی والبه از تیره‌های بنی أسد و از أصحاب امام زین العابدین(ع) که توسط حجاج بن یوسف ثقفی به شهادت رسید -[۲۷۰] علی بن یقطین - از أصحاب امام کاظم(ع) و وزیر هارون الرشید-[۲۷۱] مفضل بن عمرو یا عمر - از شخصیت‌های معروف علمی زمان خود و از راویان حدیث امام حسین(ع) امام سجاد(ع)، امام باقر(ع) و امام صادق(ع)-[۲۷۲] صفوان بن مهران بن مغیره - معروف به "صفوان جمال" مولی بنی کاهل- از راویان امام صادق(ع)،[۲۷۳] أبو بکر بن عیاش - از مشاهیر علماء حدیث- متوفای سال ۱۹۳ هجری[۲۷۴] عبدالله بن زبیر الرسان شاعر[۲۷۵] و برادرش فضیل بن زبیر،[۲۷۶] أبو بصیر یحیی بن القاسم - از راویان امام باقر(ع) و امام صادق(ع)- [۲۷۷] داوود بن کثیر رقی - از أصحاب امام کاظم(ع) و امام رضا(ع)[۲۷۸] و سلیمان بن مهران أعمش[۲۷۹] هم، به عنوان دیگر مشاهیر موالی بنی اسد معرفی شده‌اند. همچنین از زنان بنی أسد هم می‌‌توان به اسامی افراد بزرگی چون زینب بنت حجش بن رئاب،[۲۸۰] حبابة والبیه -از زنان بزرگ تاریخ و از راویان امام حسن(ع) و به نقلی امام محمد باقر(ع)-[۲۸۱] و دخترش فاطمه –از صحابیات و از روات امام حسن(ع) و امام حسین(ع)-[۲۸۲]- [۲۸۳] اشاره کرد.[۲۸۴]

منابع

پانویس

  1. کلبی، جمهرة النسب، ص۱۶۸؛ ابن حزم اندلسی، جمهرة انساب العرب، ص۱۹۱.
  2. .یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۳۰؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۶۵.
  3. کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۱۴۴.
  4. ابن حبیب بغدادی، المنمق، ص۱۵۳.
  5. ابن حزم اندلسی، جمهرة انساب العرب، ص۴۶۵.
  6. ابن قتیبه، المعارف، ص۶۵؛ ابن درید، الاشتقاق، ص۱۸۰.
  7. ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الانساب، ج۱، ص۲۶۶.
  8. ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الانساب، ج۱، ص۲۸۰.
  9. ابن عبد البر، الإنباه علی قبائل الرواة، ص۵۱.
  10. علی الکَوْرانی العاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق (بنو أسد بن خزیمة)، ص۶-۱۰. برای مطالعه بیشتر ابن حزم اندلسی، جمهرة انساب العرب، ص۱۹۱ – ١٩۶.
  11. العزاوی، عشائر العراق، ج۴، ص۴۴؛ احمد العامری الناصری، القاموس العشائری العراقی، ج۱، ص۳۳.
  12. ابن سلام، کتاب النسب، ص۲۰۵؛ حموی، المقتضب، ص۴٣۴١؛ سمعانی، الانساب، ج۱، ص۱۳۸.
  13. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  14. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۳۰.
  15. حسین مونس، اطلس تاریخ اسلام، نقشه (۴٩).
  16. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۲، ص١۵۶.
  17. سید محمود سامانی، قبیله بنی اسد و تشیع، ص۴۲.
  18. کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۲۱.
  19. کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۲۱.
  20. ابن حزم اندلسی، جمهره الانساب العرب، ص۱۹۲.
  21. بنی غاضره بن مالک بن ثعلبه بن دودان بن اسد. (ابن حزم اندلسی، جمهره الانساب العرب، ص۱۹۴.) و آنان کسانی هستند که اجساد پاک شهدای کربلا را همراه امام زین العابدین(ع) دفن کردند.
  22. کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۵۳۱.
  23. .حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۲۹.
  24. حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۸۳.
  25. حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۴۷.
  26. حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۵۴.
  27. علی الکَوْرانی العاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق (بنو أسد بن خزیمة)، ص۶-۱۰.
  28. علی الکَوْرانی العاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق (بنو أسد بن خزیمة)، ص۱۱ -۱۲.
  29. بکری اندلسی، معجم ما استعجم، ج۱، ص۱۰۲، ۳۰۹ و ۱۱۲؛ ج۲، ص۱۰۲.
  30. کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۲۱ و ۲۲.
  31. علی الکَوْرانی العاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق (بنو أسد بن خزیمة)، ص۱۱ -۱۲.
  32. طبری، تاریخ، ج۴، ص۴۵-۴٨.
  33. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۱۸۷؛ خلیفة بن خیاط، طبقات، ص۲۳۷.
  34. منقری، وقعة صفین، ص۳۱۱.
  35. ماسینیون، خطط الکوفه و شرح خریطها، ص۱۹-۲۱.
  36. طبری، تاریخ، ج۴، ص۵٠٠ جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، ص۱۳۱-۱۳۰؛ ماسینیون، خطط الکوفه و شرح خریطها، ص۲۱-۲۲.
  37. سید محمود سامانی، قبیله بنی اسد و تشیع، ص۴۷.
  38. شقوق در لغت به معنای ناحیه است و به طور خاص نام محلی در سرزمین یمامه که دارای واحه ی کوچکی بود. (دهخدا، لغت نامه، ج۳۱، ص۴۴۷.)
  39. صحرای سماوه که این صحرا از بیابانهای جزیره در عراق محسوب می‌‌شود میان قادسیه تا (شقوق.((جیهانی، اشکال العالم، ص۴۹.)
  40. اصطخری، مسالک و ممالک، ص۲۴؛ جیهانی، اشکال العالم، ص۴۸-۴۹؛ نجیب بکران، جهان نامه، ص۱۰۶.
  41. یعقوبی، البلدان، ترجمه محمدابراهیم آیتی، ص۹۰-۹۱.
  42. ابن حزم اندلسی، جمهره الانساب العرب، ص۱۹۱-۱۹۲.
  43. ابن حزم اندلسی، جمهره الانساب العرب، ص۱۹۲.
  44. ابن حزم اندلسی، جمهره الانساب العرب، ص۱۹۴.
  45. علی الکَوْرانی العاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق (بنو أسد بن خزیمة)، ص۶-۱۰.
  46. العزاوی، عشائر العراق، ج۴، ص۴۴؛ احمد العامری الناصری، القاموس العشائری العراقی، ج۱، ص۳۳.
  47. السبهانی، أنساب القبائل العربیة فی إیران، ص۱۱۱؛ احمد العامری الناصری، القاموس العشائری العراقی، ج۱، ص۳۳.
  48. السبهانی، أنساب القبائل العربیة فی إیران، ص۱۱۱.
  49. علی الکَوْرانی العاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق (بنو أسد بن خزیمة)، ص۱۳-۱۴.
  50. قلقشندی، نهایه الارب فی معرفه الانساب العرب، ص۴۲؛ لین پل، طبقات سلاطین اسلام، ص۱۰۷.
  51. محسن مؤمنی و عباس زارعی مهرورز، تحولات قبیله بنی اسد پیش از امارت، ص۱۳۶.
  52. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  53. كحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۲۲.
  54. این اقدام از مهمترین حرکات سیاسی قبیله بنی اسد در قبل از اسلام بود که منجر به فروپاشی و شکست دولت بنی کنده گردید. (H.A.R. Gibb and other،the encyclopedia of islam، p۲۸۳.) دولت بنی کنده پادشاهی بود که خانوادهاي از قبیله بنی کندي در نجد و دومةالجندل را تشکیل داده بودند. بنی کنده نیز مانند لخمی هاي (حیره) و غسانی‌ها از مهاجران جنوبی بودند که بنابر روایات عرب، نخست حدود حضرموت در جنوب می‌‌زیستند و بعد به سبب فشار حضرموتی‌ها یا به واسطه آنکه پادشاه حمیري یمن امارت بعضی از قبایل شمال را به امیر بنی کنده واگذار کرده به شمال کوچیدند و در منطقه اي موسوم به بطن عاقل در نجد، ساکن شدند. این دولت، دست نشانده دولت حمیري یمن بود و با دو دولت معاصر خود، لخمی و غسانی، سرگذشت‌هایی داشت. مؤسس دولت کندي، حجر بن عمرو، ملقب به اکل المرار بود که در جنگ با لخمی‌ها کامیابی فراوانی به دست آورد. پس از او عمرو پسرش به قدرت رسید که به علت آنکه بر ملک پدر چیزي نیفزود، به مقصوره معروف شد. پسر عمرو، حارث، بزرگترین و آخرین پادشاه این دولت به شمار می‌‌آمد. این شخص با گرایش به آیین مزدکی در زمان قباد، پادشاه ساسانی به او نزدیک شد و قباد کشور حیره را از منذر پادشاه لخمی گرفت و به حارث داد و حارث بر تخت نشست. چهار پسر او هر یک امیر گروهی از قبایل بادیه شدند. حجر که بزرگترین فرزند حارث بود، فرمانرواي بنی اسد و کنانه شد. شرحبیل نیز حاکم قیس و تمیم شد و عدي بر ربیعه مستولی گردید. اما کمی بعد از آن منذر لخمی به حکم انوشیروان ساسانی به حکومت حیره برگردانده شد و حارث به میان قبایل گریخت و منذر با کمک اعرابِ خود، به تعقیب او و کسان شپرداخت. حارث در دیار بنی‌کلب درگذشت و بسیاري از بنی کنده کشته شدند و پسران حارث نیز به دلیل اختلافات داخلی از بین رفتند. بنی اسد، حجر را در نبرد یوم حجر به قتل رسانده و قیس و تمیم نیز شرحیبل را طرد کردند. (ابن اثیر، تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ترجمه ابوالقاسم حالت، ج۶، ص۲۵؛ ابن مسکویه، تجارب الامم فی اخبار ملوك العرب والعجم، ص۲۱۸.) محسن مؤمنی و عباس زارعی مهرورز، تحولات قبیله بنی اسد پیش از امارت، ص۱۲۶-۱۲۷.
  55. دینوری، الاخبار الطوال، ص۵۲ و ۵۳؛ بجاوی و.....، ايام العرب في الجاهليه، ص۱۱۲-۱۱۳.
  56. محسن مؤمنی و عباس زارعی مهرورز، تحولات قبیله بنی اسد پیش از امارت، ص۱۲۷. برای مطالعه دیگر فرضیه‌ها ر. ک. ص۱۳۸-۱۲۹.
  57. ابن اثیر، الكامل، ج۱، ص۵۱۱.
  58. ابن اثیر، الکامل، ج۱، ص٤٩٦.
  59. بکری، معجم ما استعجم، ج۲، ص۱۰۲.
  60. «خو» دره ای است در نجد. در این جنگ بنی اسد بر بنی یربوع هجوم آورد و شترانشان را به غارت بردند. (كحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۲۲.)
  61. آبی بود از آن بنی ریاح بن یربوع -از شاخه‌های قبیله بنی تمیم- در الحزن در غرب کربلا و نجف که در آن جنگی بین بنی اسد و بنی تغلب و نیز جنگی بین آنها و بنی عجل رخ داد و در آن اهبان اسدی کشته شد. (حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۱۳۳؛ مرزبانی، معجم الشعراء، ص۳۸۶.)
  62. کوهی بود در ديار بني سعد از تیره‌های هوازن که در آن جنگی میان آنان و بنی قشیر عامر بن صعصعه رخ داد. (بکری، معجم ما استعجم، ج۲، ص۲۵۰)
  63. در این نبرد، ابو لبید ربیعه بن مالک بن جعفر بن کلاب شاعر کشته شد (ابن اثیر، الکامل، ج۱، ص۶۴۱.)
  64. در این جنگ بنی أسد به حمایت از لقيط بن زرارة تميمي که به طلب خون برادرش معبد بن زرارة با بني عامر بن صعصعة و بني عبس درگیر شده بود، به مبارزه برخاستند. در جنگ سختی که در ابتدای شعب جبله روی داد بسیاری از تمیمیان کشته شدند. (ابن اثیر، الکامل، ج۱، ص۵۸۴)
  65. جایی است بین کوفه و بصره (حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۱۴۴) که در آن اسد و طی و غطفان متحد شدند و سپس به بنی عامر هجوم آوردند و از آنها کشتار سختی کردند. بنی تمیم با شنیدن این خبر به خشم آمدند و در یوم الجفار با قبایل طی و غطفان و متحدانش درگیر شدند. در این جنگ بنی تمیم بیش از افرادی که از بنی عامر هلاک شده بودند، کشته داد. (ابن عبد ربه، العقد الفريد، ج۲، ص۲۹۷.)
  66. از أيام جنگ فجار است. این جنگ بین قیس و گروه‌های هم‌پیمان آن مانند ثقیف و سلیم و دیگران و قریش و کنانه با قبایل هم‌پیمان آنها بنی‌اسد و احابیش (بنی المصطلق، بنی الحيا بن سعد بن عمرو و بنی الهون بن خزيمة برادر أسد بن خزيمه. المعارف، ابن قتيبه، ص۶۰۴) در گرفت، (معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۱۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۰۲؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۶، ص۱۰۶) دو لشکر در موعد مقرر در محلی به نام "شمطه" نزدیک عکاظ (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۳۶۳.) به هم رسیدند و جنگ آغاز شد. در ابتدای روز جنگ به نفع قیس و هم‌پیمانانش پیش می‌رفت؛ اما از نیم‌روز به بعد، ورق برگشت و قریش و کنانه پیروز شدند. (ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۸۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۰۲؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۹۴؛ معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۱۶.) 
  67. علي الكَوْراني العاملي، سلسلة القبائل العربية في العراق (بنو أسد بن خزيمة)، ص۱۴-۱۶.
  68. آلوسی، بلوغ الارب...، ج۲، ص۷۱۷۰؛ یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۳۰.
  69. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص١٦٨؛ خليفة بن خیاط، الطبقات، ص٦٢٣.
  70. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۳۲۲.
  71. آلوسی، بلوغ الارب....، ج۲، ص٦٢.
  72. بغدادی، المحبر، ص۸۷.
  73. واحدی، اسباب النزول، ص۲۹۳.
  74. سید محمود سامانی، قبیله بنی اسد و تشیع، ص۴۴-۴۵.
  75. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  76. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۳۳۳.
  77. زرین کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص۲۱۹؛ بیات، تاریخ ایران از ظهور اسلام تا دیالمه، ص۱۵.
  78. محسن مؤمنی و عباس زارعی مهرورز، تحولات قبیله بنی اسد پیش از امارت، ص۱۳۰-۱۳۱.
  79. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  80. ابن هشام، السیرة النبویـه ج۱، ص۳۲۴.
  81. ابن هشام، السیرة النبویـه ج۲، ص۳۶۳؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳ ص۱۲۹۶.
  82. ابن هشام، السیرة النبویـه ج۱، ص۳۲۴.
  83. ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۱۴.
  84. علی الکَوْرانی العاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق (بنو أسد بن خزیمة)، ص۱۷.
  85. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۷۹-۶۸۰.
  86. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص٤٨٩.
  87. واقدی، المغازی، ج۱، ص١٥٤؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص٦٧٩.
  88. ابن سلام النسب، ص۲۲۸؛ خلیفة بن خیاط، الطبقات ص۱۹۱.
  89. واقدی، المغازی، ج۲، ص٥٥٥؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۸.
  90. سید محمود سامانی، قبیله بنی اسد و تشیع، ص۴۴.
  91. واقدی، المغازی، ج۲، ص٥٥٥؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۴، ص٢٨٤.
  92. طبرسی، مجمع البیان، ج۹، ص۱۲۹؛ انصاری قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج١٦، ص١٢٦.
  93. واقدی، مغازی، ج۲، ص٤٤٣ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص٥٤.
  94. شیخ طوسی مجمع البیان، ج۹، ص١٨٦؛ بغوی، تفسیر، ج٤، ص۱۷۹.
  95. سید محمود سامانی، قبیله بنی اسد و تشیع، ص۴۵.
  96. بغوی، تفسیر، ج۴، ص١٧٤؛ میبدی، کشف الاسرار، ج۹، ص٢٢٦.
  97. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۲۳ و ۲۹۲؛ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۷۹.
  98. سید محمود سامانی، قبیله بنی اسد و تشیع، ص۴۵.
  99. طبری، جامع البیان، ج۱۳، ص۱۸۷.
  100. طبری، جامع البیان، ج٢٦، ص۱۸۲؛ واحدی، اسباب النزول ص۲۲۲؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۹، ص۲۰۷.
  101. به عنوان نمونه:رک قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج۵، ص۲۰۰؛ ابن عسکر، التکمیل و الاتمام، ص۱۰۰، ذیل آیه ۹۱ سوره نساء؛ زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۳۰۰.
  102. آبی بود متعلق به قبیله بنی اسد. (حموی، معجم البلدان، ج۱، ص٤٠٨.)
  103. سید محمود سامانی، قبیله بنی اسد و تشیع، ص۴۵-۴۶.
  104. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  105. خلیفه بن خیاط، تاریخ ص۶۴. نیز ر. ک. فرهنگ قبایل عرب، ج۱، ص۲۲.
  106. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۲۹.
  107. علی الکَوْرانی العاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق (بنو أسد بن خزیمة)، ص۲۵-۲۶.
  108. بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۰۵؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص٥٢-٥١.
  109. موضعی است که بین آن تا مدینه ۲۴ میل فاصله است. (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۳۶۶.)
  110. محمد ابوالفضل ابراهیم، ایّام العرب فی الاسلام، ص۱۴۱.
  111. واقدی، کتاب الردّه، ص۴۹-۵۰.
  112. نقل است مردم غطفان هم به تبعیت از عیینه بن حصن که می‌‌گفت پیامبری که از یکی از دو قبیله اسد یا غطفان باشد نزد ما دوست داشتنی‌تر از پیامبر قریش است؛ محمد از دنیا رفت و طلحه هنوز زنده است. در سلک مخالفان حکومت مدینه در آمدند. (ابن الأثیر، الکامل، ج۲، ص۳۴۲) در هنگامه نبرد خالد با طلیحه، عیینه که نگران سرنوشت نبرد بود، نزد طلیحه رفت تا از آیات نازل شده بر او سرانجام نبرد را دریابد. پاسخ طلیحه ادعای دروغین نبوّتش را بر او نمایاند. (ابن‌خلدون، تاریخ، ج۲، ص۴۹۶-۴۹۷.) بدین‌سان، عیینه و یارانش از او کناره‌گیری کردند.
  113. واقدی، کتاب الرِّدَّة، ص۴۹، ۶۹ـ۱۰۱؛ بَلاذری، فتوح البلدان، ص۹۵ـ۹۶؛ طبری، تاریخ، ج۳، ص۱۸۴ـ۱۸۶، ۲۴۱ـ ۲۴۲، ۲۴۴، ۲۵۳ـ۲۶۱؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۴۲ـ ۳۴۸..
  114. بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۰۴-۱۰۵؛ نیز ر. ک. خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۸۲.
  115. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  116. واقدی، فتوح الشام، ج۱، ص۱۲۵؛ ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص٤١٢
  117. طبری، تاریخ، ج۳، ص٥٠.
  118. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۱۸۷؛ خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۲۳۷.
  119. سید محمود سامانی، قبیله بنی اسد و تشیع، ص۴۶.
  120. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  121. دینوری، الإمامة والسیاسة، ج۱، ص۵۶.
  122. طبری، تاریخ، ج۳، ص٢٤.
  123. شیخ مفید، الجمل، ص۱۴۳.
  124. طبری، تاریخ، ج۳، ص٣٦؛ شیخ مفید، الجمل، ص۱۷۳.
  125. شیخ مفید، الجمل، ص۱۷۲.
  126. ماسینیون، خطط الکوفه و شرح خریطها، ص۱۹-۲۱.
  127. طبری، تاریخ، ج۴، ص٥٠٠؛ جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، ص۱۳۱-۱۳۰؛ ماسینیون، خطط الکوفه و شرح خریطها، ص۲۱-۲۲.
  128. منقری، وقعة صفین، ص۳۱۱.
  129. سید محمود سامانی، قبیله بنی اسد و تشیع، ص۴۷.
  130. دینوری، اخبار الطوال، ص۱۷۱؛ منقری، وقعة صفین، ص۲۰۵.
  131. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۱۸۳
  132. دینوری، الاخبار الطوال، ص۱۷۴.
  133. ابن قتیبه، المعارف، ص۳۴۱.
  134. ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۲۱۴.
  135. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۳، ص۹۹-۱۰۰؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۳۰۹-۳۱۰.
  136. منقری، وقعة صفین، ص۳۱۱-۳۱۲؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۵، ص۲۴۶.
  137. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۵، ص۲۴۵-۲۴۶.
  138. منقری، وقعة صفین، ص۳۱۱-۳۱۲؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۵، ص۲۴۶.
  139. منقری، وقعة صفین، ص۳۶۱؛ امین، أعیان الشیعه، ج۲، ص۳۱۸.
  140. علی الکَوْرانی العاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق (بنو أسد بن خزیمة)، ص۲۹.
  141. سوره عنکبوت، آیه ۱-۳.
  142. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۸۸؛ منقری، وقعة صفین، ص۴۵۰.
  143. منقری، وقعة صفین، ص۱۶۴، ۲۸۱، ۴۲۱، ۴۲۴، ۴۹۶، ۶۱۷ و ۶۱۹.
  144. منقری، وقعة صفین، ص٢٤٣.
  145. منقری، وقعة صفین، ص١٤٦.
  146. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  147. ر.ک دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۲۹؛ ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۲۲۰.
  148. دینوری، اخبار الطوال، ص۲۳۸.
  149. طبری، تاریخ، ج۵، ص۳۵۲.
  150. سید محمود سامانی، قبیله بنی اسد و تشیع، ص۴۹.
  151. دینوری، الاخبار الطوال، ص٣٣٦؛ مغزلی، شرح الاخبار، ج٤، ص٢٤٥.
  152. ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۲۲۱.
  153. ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج۳، ص۲۵۳.
  154. ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج۳، ص۲۵۱؛ شمس الدین، أنصار الحسین، ص۷۵.
  155. .ر.ک. ستایش و دیگران، پژوهشی در شهدای کربلا، ص١٣٩، ٣٥٤، ٢٨٤ و ۳۱۷.
  156. سید محمود سامانی، قبیله بنی اسد و تشیع، ص۴۹-۵۰
  157. طبری، تاریخ، ج۵، ص۴۵۴؛ ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص۸۰.
  158. خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص٣٦.
  159. .طبری، تاریخ، ج۵، ص٦٨؛ ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص٩١؛ ابن اعثم، الفتوح، ص۹۱۴.
  160. طبری، تاریخ، ج۴، ص۳۴۸.
  161. شمس الدین، أنصار الحسین، ص۶۷.
  162. سید محمود سامانی، قبیله بنی اسد و تشیع، ص۵۰.
  163. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  164. دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۹۲
  165. حسن بن محمد بن حسن، تاریخ قم، ص۳۸.
  166. سید محمود سامانی، قبیله بنی اسد و تشیع، ص۵۱.
  167. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  168. جعفریان، تاریخ تحول دولت و خلافت، ص۱۳۹.
  169. سید محمود سامانی، قبیله بنی اسد و تشیع، ص۴۷ -۴۸.
  170. مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۲۵۳.
  171. وفاء السندیون شعر قبیلة اسد و أخبارها فی الجاهلیة و الاسلام، ص۲۲.
  172. وفاء السندیون شعر قبیلة اسد و أخبارها فی الجاهلیة و الاسلام، ص۲۲؛ زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۳۳.
  173. مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص٢٥٣ – ٢٥٦.
  174. شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص٤٦٤ و ٤٦٦.
  175. سید محمود سامانی، قبیله بنی اسد و تشیع، ص۵۱.
  176. شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص٤٦٦.
  177. عطوی، کمیت بن زید اسدی بین العقیدة والسیاسة، ص٥٤.
  178. شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۸، ۳۳۲ -۳۳۱.
  179. مغزلی، شرح الاخبار ص٤٤٩؛ شیخ طوسی، الغیبه، ص۷۵؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۳۱۷.
  180. حلی، منتهی المطلب، ج۴، ص۱۳۷؛ شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص٤٧٨.
  181. شیخ طوسی، رجال، ص۲۷۴.
  182. سید محمود سامانی، قبیله بنی اسد و تشیع، ص۵۲.
  183. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  184. حلّی، منتهی المطلب، ج۱، ص۵٧.
  185. شیخ طوسی، رجال، ص۴٩٠ شوشتری، مجالس المؤمنین، ص۳۸۸.
  186. نجاشی، رجال ص۲۳۵.
  187. سید محمود سامانی، قبیله بنی اسد و تشیع، ص۵۲.
  188. ر.ک. موسوی زندگی سیاسی و فرهنگی شیعیان بغداد، ص۵۵-۵۴.
  189. کشی، رجال، ص۵۳۷، شماره ۹۱۵؛ شوشتری، مجالس المؤمنین ص۴١٠.
  190. مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص٢٧۴.
  191. حسن به محمد بن حسن، تاریخ قم، ص۳۹.
  192. شیخ طوسی، الغیبه، ص٣۵.
  193. مجلسی، بحار الانوار، ج۵١ ص٣۶٢.
  194. شیخ طوسی، رجال، ص۷۹.
  195. کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۰۸۳.
  196. سید محمود سامانی، قبیله بنی اسد و تشیع، ص۵۳.
  197. .ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۷۰۵؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج١٢، ص۶٧.
  198. سید محمود سامانی، قبیله بنی اسد و تشیع، ص۵۴.
  199. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  200. ابن اثیر، الکامل، ج۷، ص۵۴۳.
  201. یوسف کرکوش، تاریخ الحله، ج۱، ص۱۲.
  202. طبری، تاریخ، ج۷، ص۶۰۲.
  203. ابن اثیر، الکامل، ج۵، ص۱۶.
  204. ابن اثیر، الکامل، ج۹، ص۳۰۶.
  205. آل بویه دیلمانی بودند که در سال ۳۲۱ هجری ایران و سپس بغداد را در سال ۳۳۴ هجری تصرف کردند و حکومتشان تا سقوط دولتشان به دست ترکان سلجوقی در سال ۴۴۷ هجری قمری ادامه یافت.
  206. علی الکَوْرانی العاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق (بنو أسد بن خزیمة)، ص۹۱.
  207. یوسف کرکوش، تاریخ الحله، ج۱، ص۱۵.
  208. یوسف کرکوش، تاریخ الحله، ج۱، ص۲۳.
  209. علی الکَوْرانی العاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق (بنو أسد بن خزیمة)، ص۹۲.
  210. .زرکلی، الأعلام، ج۶، ص۱۲۱.
  211. علی الکَوْرانی العاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق (بنو أسد بن خزیمة)، ص۹۳.
  212. .ذهبی تاریخ الاسلام، ج۳۸، ص۳۸؛ ابن خلدون تاریخ، ج،۴، ص۲۹۲؛ بوسورث، سلسله‌های اسلامی ص۸۸-۹۰.
  213. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  214. شیخ طوسی، رجال، ص۲۵.
  215. ابن اثیر، أسد الغابه، ج۱، ص۲۵۰.
  216. ابن عبد البر، الإستیعاب، ج۲، ص۴۴۶.
  217. ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج۲، ص۲۶۵.
  218. ابن حجر، الإصابه، ج۲، ص۲۵۲.
  219. ابن عبد البر، الإستیعاب، ج۳، ص۸۸۳.
  220. ابن عبد البر، الإستیعاب، ج۳، ص۸۸۰.
  221. علی الکَوْرانی العاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق (بنو أسد بن خزیمة)، ص۱۸-۲۳.
  222. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۸۸؛ منقری، وقعة صفین، ص۴۵۰.
  223. امین، أعیان الشیعه، ج۶، ص۳۵۸.
  224. نمازی، مستدرک سفینة البحار، ج۸، ص۴۶۶.
  225. شیخ طوسی، رجال، ص۷۱.
  226. نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۸، ص۴۴۰.
  227. علی الکَوْرانی العاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق (بنو أسد بن خزیمة)، ص۴۷-۵۳.
  228. شیخ طوسی، رجال، ص۶۰، ۹۳، ۱۰۰.
  229. شیخ طوسی، رجال، ص۱۰۵.
  230. محمد مهدی شمس الدین، أنصار الحسین، ص۱۲۳.
  231. ابن اثیر، أسد الغابه، ج۴، ص۳۶۴.
  232. ر. ک. طبری، تاریخ، ج۴، ص۳۳۴.
  233. شیخ طوسی، رجال، ص۱۱۲.
  234. شیخ طوسی، رجال، ص۱۱۲.
  235. شیخ طوسی، رجال، ص۱۱۳.
  236. شیخ طوسی، رجال، ص۱۱۰.
  237. شیخ طوسی، رجال، ص۱۴۱.
  238. نجاشی، رجال، ص۳۲۲.
  239. نجاشی، رجال، ص۳۱۸.
  240. شیخ طوسی، رجال، ص۱۲۳.
  241. شیخ طوسی، رجال، ص۱۳۰.
  242. شیخ طوسی، رجال، ص۱۴۸.
  243. نجاشی، رجال، ص۲۲۰.
  244. شیخ طوسی، رجال، ص۱۶۲.
  245. شیخ طوسی، رجال، ص۱۸۳.
  246. شیخ طوسی، رجال، ص۱۹۶.
  247. شیخ طوسی، رجال، ص۱۹۹.
  248. شیخ طوسی، رجال، ص۲۳۷.
  249. شیخ طوسی، رجال، ص۲۸۴.
  250. شیخ طوسی، رجال، ص۲۹۳.
  251. شیخ طوسی، رجال، ص۳۴۱.
  252. شیخ طوسی، رجال، ص۳۴۱.
  253. شیخ طوسی، رجال، ص۳۳۱.
  254. .ر. ک. نجاشی، رجال، ص۳۷۳.
  255. شیخ طوسی، الغیبه، ص۴۱۵.
  256. علی الکَوْرانی العاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق (بنو أسد بن خزیمة)، ص۵۴-۵۸.
  257. .علامه حلی، خلاصة الاقوال، ص۲۵۰-۲۵۱؛ ابن داوود حلی، رجال، ص۱۷۸.
  258. آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج۱، ص۲۵۱.
  259. آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج۳، ص۲۲۲.
  260. شیخ حر عاملی، امل الآمل، ج۲، ص۲۵۳.
  261. نمازی، مستدرک سفینة البحار، ج۶، ص۵۱۷.
  262. علی الکَوْرانی العاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق (بنو أسد بن خزیمة)، ص۶۸-۸۷.
  263. ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۵، ص۳۸۸؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۵۰، ص۲۳۲.
  264. امین، أعیان الشیعه، ج۹، ص۸۴.
  265. ر. ک. طبری، تاریخ، ج۴، ص۴۹۴.
  266. ابن حجر، الإصابه، ج۶، ص۲۵۰.
  267. شیخ طوسی، رجال، ص۲۵۶، ۲۲۴ و ۲۲۵.
  268. .نجاشی، رجال، ص۷۴.
  269. شیخ طوسی، رجال، ص۳۶۲؛ نجاشی، رجال، ص۲۵۱.
  270. علامه حلی، خلاصة الأقوال، ص۱۵۷.
  271. امین، أعیان الشیعه، ج۸، ص۳۷۲.
  272. شیخ طوسی، رجال، ص۳۰۶.
  273. نجاشی، رجال، ص۱۹۸.
  274. شیخ عباس قمی، الکنی والألقاب، ج۱، ص۲۷.
  275. ابن داوود حلی، رجال، ص۲۵۴.
  276. نجاشی، رجال، ص۲۲۰.
  277. نجاشی، رجال، ص۴۴۱.
  278. نجاشی، رجال، ص۱۵۶.
  279. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۳۴۲.
  280. .ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۴۹.
  281. خویی، معجم رجال الحدیث، ج۲۴، ص۲۱۱-۲۱۲.
  282. شیخ طوسی، رجال، ص۹۶ و ۱۰۶.
  283. علی الکَوْرانی العاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق (بنو أسد بن خزیمة)، ص۸۸-۹۰.
  284. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.