اطاعت از حاکم جائر: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۲: | خط ۲: | ||
{{امامت}} | {{امامت}} | ||
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | ||
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;"> | : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخههای بحث '''[[حاکم جائر]]''' است. "'''[[اطاعت از حاکم جائر]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:</div> | ||
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | ||
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[اطاعت از حاکم جائر در قرآن]] | [[اطاعت از حاکم جائر در حدیث]] | [[اطاعت از حاکم جائر در فقه اسلامی]] | [[اطاعت از حاکم جائر از دیدگاه اهل سنت]]</div> | : <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[اطاعت از حاکم جائر در قرآن]] | [[اطاعت از حاکم جائر در حدیث]] | [[اطاعت از حاکم جائر در فقه اسلامی]] | [[اطاعت از حاکم جائر از دیدگاه اهل سنت]]</div> |
نسخهٔ ۳۰ سپتامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۳:۱۵
- اين مدخل از زیرشاخههای بحث حاکم جائر است. "اطاعت از حاکم جائر" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل اطاعت از حاکم جائر (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
گفتار نخست ادله حرمت اطاعت از حاکم جائر
در منابع و متون اسلامی، آیات و روایات فراوانی بر حرمت اطاعت از حاکم جائر و ضرورت مبارزه با وی دلالت دارد که هریک از آنها را به طور مفصل بررسی میکنیم.
آیات
مشروعیت نداشتن حاکمیت جائر
آیات بسیاری در قرآن حاکمیت حکام جائر را نامشروع میدانند و نفی میکنند. دستهای از آیات، حاکمان یاغی چون فرعون را سرزنش کردهاند: ﴿وَقَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَتَذَرُ مُوسَى وَقَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَيَذَرَكَ وَآلِهَتَكَ قَالَ سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ وَنَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ * قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ وَاصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾[۱]. برخی آیات دیگر مشروعیت حاکمان متغلب را نفی میکند. آیه دیگر حکومت فرعون را به سبب طغیان، سرکشی و فساد بر روی زمین مطرود میداند و سرزنش میکند و موسی و قومش را به حکومت صالحان که ظلم از آنان سر نمیزند، بشارت میدهد: ﴿إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ * وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ﴾[۲]همانگونه که اشاره شد، این دسته از آیات حاکمیت کسانی را که بر مردم ستم روا میدارند و یاغی به شمار میروند، به منزله یکی از مصادیق حاکم جائر سرزنش میکند[۳].
نفی رهبری سیاسی حاکمان ظالم
دستهای از آیات قرآن بر این مسئله تأکید دارد که رهبری سیاسی جامعه از آنِ صالحان است و به هیچروی به ظالمان نمیرسد. خداوند خطاب به حضرت ابراهیم(ع) میفرماید: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۴]. بنابر این آیه شریف، عهد الهی که همانا مقام امامت و رهبری رهب مادی و معنوی جامعه است، به افراد ستمپیشه و گنهکار نمیرسد. ظلم معنای عام دارد و بنابر فرمایش امام صادق(ع) خطاب به هشام بن سالم شامل بتپرستی نیز میشود: من عبد صنما أو وثنا لا یکون إماما؛ “آنان که بتی را پرستش کردند، امام نخواهند بود”[۵]. خداوند در آیهای دیگر، پایداری در برابر ظلم را به یاران حضرت سفارش میکند و آنان را از نزدیکی و همدستی با ظالمان برحذر میدارد: ﴿فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ وَلَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ * وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ﴾[۶]. مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر این آیه شریفه میفرماید: رکون به سوی ستمکاران، یک نوع اعتمادی است که ناشی از میل و رغبت به آنان باشد؛ حال چه این رکون در اصل دین باشد، مثل اینکه پارهای از حقایق دین را که به نفع آنان است بگوید، و از آنچه که به ضررایشان است دم فرو بندد و افشا نکند، و چه اینکه در حیات دینی باشد، مثل اینکه به ستمکاران اجازه دهد تا به نوعی که دلخواه ایشان است در اداره امور مجتمع دینی مداخله کنند و ولایت امور عامه را به دست گیرند، و چه اینکه ایشان را دوست بدارد و دوستیاش منجر به مخالطت و آمیزش با آن شود و در نتیجه در شئون حیاتی جامعه و یا فردی از افراد اثر سوء بگذارد[۷]. به هر حال، یکی از معانی رکون پذیرش ولایت و حاکمیت ستمکاران است که قرآن آن را نهی و نکوهش کرده است. آیات دیگری مردم را از مراجعه به حاکمیت ظلم برحذر میدارند: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلَالًا بَعِيدًا﴾[۸]. از مجموع آیات بیان شده برداشت میشود که رهبری و هدایت جامعه هرگز به ستمگران نمیرسد[۹].
مبارزه با حاکم ستمگر
از آنجا که ستم، جوامع بشری را از اهداف اصلی آفرینش که همانا بندگی و قرب الی الله است دور میکند و انسانها را به سراشیبی سقوط میافکند[۱۰]، قرآن کریم به مقابله با آن بسیار توصیه کرده است. از نظر قرآن کریم، ستمدیده حق دارد با همه توان در برابر فزونخواهی ظالمان بایستد و برای رهایی خود و دیگران از ستم، به هر نحو اقدام کند. چنین مبارزهای کاملاً مشروع خواهد بود: ﴿إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَيَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[۱۱]. در جایی دیگر، قرآن به مقابله با کسانی که از طریق جنگ برای اعمال سلطه بر دیگران میکوشند، دستور میدهد: ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ﴾[۱۲][۱۳].
نافرمانی از حاکم جائر
بسیاری از آیات قرآن کریم اطاعت از حاکم ستمگر را نهی کرده است. کسی که شرایط لازم را برای حکمرانی ندارد و رهبری جامعه اسلامی را به دست گرفته است، حاکم ستمگر به شمار میرود. در آیاتی از قرآن کریم اطاعت از کذابین، گنهکاران، مسرفین، مفسدین فی الأرض، غافلین از یاد خدا و... نهی شده است. بیشک حاکم جائر مصداق بارز موارد یادشده خواهد بود. در اینجا برخی از آیات مربوط را نقل میکنیم: در برخی از آیات اطاعت از کذابین نهی شده است: ﴿فَلَا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ﴾[۱۴]. حاکم جائر چون به دروغ حاکمیت مسلمانان را به دست گرفته است، از کذابین به شمار میرود. در آیهای دیگر خداوند متعال اطاعت از افراد گنهکار و کافر را حرام دانسته است: ﴿وَلَا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِمًا أَوْ كَفُورًا﴾[۱۵]. این آیه نورانی به مفهوم اولویت شامل حکام جائر میشود. همچنین خداوند پیروی از مسرفانی را که روی زمین افساد میکنند و قصد اصلاح ندارند نهی کرده است: ﴿وَلَا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ * الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ﴾[۱۶]. آیا مصداق بارز این آیه نورانی حاکم جائر نیست؟ در آیهای دیگر، خداوند متعال اطاعت از تبهکارانی را که از یاد خداوند غافلاند، نهی کرده است که بیشک حاکم جائر را نیز در بر میگیرد: ﴿وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا﴾[۱۷]. ﴿وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا﴾[۱۸]. در این آیه، خداوند متعال نتیجه اطاعت از حکام فاسد را گمراهی معرفی کرده و بدین ترتیب آن را نکوهیده دانسته است. آیات بیان شده نمونهای از آیاتی است که پیروی از ظالم را با هر عنوانی حرام کرده و ممنوع دانسته است. از مجموع این آیات برداشت میشود که اطاعت از کسانی که شرایط فرمان دادن ندارند، چه در مسائل فردی و چه در مسائل اجتماعی و نیز خواه در مسند حکومت باشند یا نه، در هیچ وضعیتی جایز نیست. گرچه برخی از این آیات عام است و برخی دیگر خاص منافقان و کفار، در مجموع از همه آیات یادشده چنین برداشت میشود که به طور عام هرکس که شرایط و شایستگی اطاعت را نداشته باشد، نباید از او پیروی کرد که شامل حکام جائر نیز میشود[۱۹].
روایات
درباره اطاعت نکردن از حاکم جائر روایات بسیاری وارد شده است. از طریق فریقین نقل شده است: معاذ از پیامبر خدا(ص) پرسید: “یا رسولالله! هرگاه بر ما امرا و فرمانروایانی باشند که به سنت تو عمل نمیکنند و فرمان تو را به کار نمیگیرند، درباره اطاعت از آنها چه میفرمایید؟” رسول خدا(ص) فرمود: “کسی که فرمانبری خدا را نمیکند، اطاعتی برای او نیست و مردم نباید از او پیروی کنند”[۲۰]. همچنین پیامبر(ص) در روایت دیگری فرمود: “از کسی که خدا را معصیت میکند، نباید پیروی کرد”[۲۱]. امام حسین(ع) به نقل از پیامبر خدا(ص) فرمود: هرکسی سلطان ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال میگرداند و پیمان خدا را میشکند و با سنت و روش پیامبر خدا مخالفت میورزد و در جامعه به بندگان خدا گناه و تعدی روا میدارد، آنگاه علیه او با کردار و گفتار خویش و جهاد با سلاح و زبان قیام نکند، سزاوار است خدا او را با همان ستمگر محشور سازد[۲۲]. در روایت دیگری، بیان سخن حق در برابر حاکم جائر، بالاترین جهاد شمرده شده است: “بالاترین و بافضیلتترین جهاد، گفتن سخن حق در برابر پادشاه جائر است”[۲۳]. امام صادق(ع) فرمود: “آن کس که زمامدار جائری را خشنود کند و در اثر راضی کردن او، خدا غضبآلود شود، از دین خدا خارج شده است”[۲۴]. نقل شده است که حضرت امام باقر(ع) فرمود: “کسی که از معصیتکاران اطاعت کند، دین ندارد”[۲۵]. حضرت علی(ع) فرمود: “هر نوع اطاعتی در مسیر نافرمانی خدا مذموم و ممنوع است”[۲۶]. در کتاب ارشاد القلوب دیلمی نیز نزدیک به همین مضمون وارد شده است[۲۷]. امیر مؤمنان، علی(ع) در روایت دیگری خطاب به امام حسن و امام حسین(ع) میفرماید: “دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید”[۲۸].
نقل شده که عمر بن خطاب در خطبهای از حاضران پرسید: “اگر شما را از آنچه میدانید بازداشتم و شما را به انجام آنچه نزدتان پذیرفته نیست مجبور کردم چه خواهید کرد؟” حضار سکوت کردند. عمر سه بار این پرسش را تکرار کرد تا اینکه علی بن ابیطالب(ع) برخاست و در پاسخ فرمود: “در این هنگام تو را به توبه فرامی خوانیم؛ اگر توبه کردی میپذیریم”. عمر گفت: “اگر توبه نکردم؟” حضرت فرمود: “در این هنگام کاسه سری را که چشمان تو در آن واقعاند با شمشیر میزنیم”. عمر گفت: “خدای را سپاس که در این امت کسانی را مقرر داشته که اگر کج شدیم راستمان کنند”[۲۹]. از این روایت برداشت میشود چنانچه حاکمی دچار کژی شد، نه تنها نباید از او اطاعت کرد، بلکه باید او را به هر طریق از انحرافها بازداشت.
حضرت علی(ع) در نهجالبلاغه نه تنها اطاعت از ظالمان را جایز ندانسته، بلکه مبارزه با آنان را تکلیفی الهی شمرده که خداوند آن را بر عهده علما قرار داده است[۳۰]. امام باقر(ع) فرمود: “کسی که از معصیتکاران اطاعت کند، دین ندارد”[۳۱]. از مجموعه این روایات چنین برداشت میشود در مواردی که حاکم از اوامر الهی سرپیچی و نافرمانی میکند، نباید از او اطاعت کرد. اما در برخی روایات، اطاعت از چنین حاکمانی به کلی نفی شده است. به طور مثال، در روایتی از امام علی بن ابی طالب(ع) آمده است: “نباید کسی را که گناه خدا کرده است اطاعت کرد؛ فقط اطاعت خدا و پیغمبر و ولاة امر واجب است”[۳۲]. بنابر این روایت، اولیالامر لزوماً کسی است که از انحراف و نافرمانی از دستورهای خدا به دور است. تنها اطاعت از او با این شرایط و صفات، جایز است و اگر کسی جز این باشد، نباید از او اطاعت کرد[۳۳].
مبارزه با حاکم جائر
با تأملی اندک در آموزهها و منابع اسلامی به این نتیجه میرسیم که نه تنها فرمانگریزی و اطاعتگریزی از حاکم جائر تجویز و توصیه شده، بلکه مبارزه با او یکی از مصادیق جهاد به شمار میرود. یکی از مصادیق نهی از منکر، مقابله با حاکم جائر است. سیره اهل بیت(ع)، به ویژه امام حسین(ع) نیز بر این مسئله دلالت دارد که در اینجا به بررسی آن میپردازیم:
وجوب جهاد با حاکم جائر
مرحوم نجفی، محمد حسن در کتاب مهم و معروف خود جواهر الکلام، پس از ذکر موارد جهاد و بیان اهمیت آن در اسلام، مبارزه با حکام سرکش و ستمگر را با هر مذهب و مسلکی، از اقسام جهاد برشمرده است. وی معتقد است: واژه باغی همه ستمگران و همه کسانی را که از راه حق بیرون روند و از اطاعت امام(ع) سرپیچی و بر او خروج کنند، شامل میشود[۳۴]. مرحوم نجفی به نقل از رسول خدا(ص) مینویسد: “خداوند بر مؤمنان واجب کرده که در فتنهها جهاد کنند، همانگونه که بر آنها واجب کرده همراه من با مشرکان بجنگند”. پرسشکنندهای عرض کرد: “ای پیامبر خدا، فتنههایی که جهاد در آنها واجب شده کداماند؟” فرمود: “فتنه گروهی که بر یگانگی خداوند و پیامبری من گواهی میدهند، درحالی که با سنت من مخالفت میورزند، و از دین من منحرف میشوند”. عرض کرد: “ای پیامبر خدا، به چه دلیلی با آنها بجنگیم، حال اینکه آنها بر یگانگی خداوند و پیامبری تو گواهی میدهند؟” فرمود: با آنها بجنگید به دلیل بدعتهای آنها در دین من و دوری کردن آنها از دستورهای من و حلال شمردن ریختن خون فرزندان من”[۳۵]. در واقع این روایت شامل حال همه کسانی است که قدرت را به دست دارند و در دین بدعت میآورند. پیامبر(ص) در روایت دیگری فرموده است: “اگر امتم را دیدی که از ستمکاری دارد که به او بگوید تو ستمگری، از امت من بودن وداع کرده است”[۳۶]. در حدیث دیگری، کسانی را که در راه مبارزه با ظلم کشته شوند شهید دانسته است: “هیچ مسلمانی نیست که ستمی بر او شده باشد، و برای رفع آن بجنگد تا کشته شود، مگر اینکه شهید شده است”[۳۷]. برخی از فقها تعرض به سلطان جائر را از جمله مصادیق جهاد با او شمرده و کشته شدن در این مسیر را شهادت در راه خدا دانستهاند[۳۸]. در کتب فقهی،جهاد و مقابله با حاکم جائر ذیل دو عنوان خاص جهاد با بغات و طغات بررسی شده که در اینجا به بررسی اجمالی آن میپردازیم[۳۹].
جهاد با بغات
یکی از انواع جهاد در اسلام، جهاد با اهل بغی است که در قرآن کریم نیز به آن اشاره شده است: ﴿وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾[۴۰] بارزترین مصداق بغی، شورش و طغیان علیه حاکم عادل است. با این حال، مصادیق متعددی دارد که از جمله مصادیق آن، تجاوز یک کشور اسلامی به کشور اسلامی دیگر است[۴۱]. بیشک یکی از مصادیق قطعی اهل بغی، حاکم جائری است که به حدود الهی و حقوق مردم تجاوز میکند. بنابر این آیه نورانی جهاد و مقابله با چنین حاکمی واجب است[۴۲].
امر به کفر ورزیدن به طاغوت
در آیه شصتم سوره نساء آمده است: ﴿يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ﴾[۴۳]. کفر ورزیدن به کفار تنها به مخالفت نظری و قلبی محدود نمیشود، بلکه مخالفت عملی و مبارزه مسلحانه با کفار را نیز دربر میگیرد. روایات بسیاری بر وجوب جهاد با حکام طاغوت و جائر دلالت دارد. مرحوم کلینی به سند خود از جابر بن عبدالله انصاری، از امام باقر(ع) روایت کرده است که فرمود: بدیهایشان را در دل زشت شمارید و بر زبان آورید... و در راه خدا از ملامت هیچ ملامتکنندهای نهراسید. اگر پند گرفتند و به حق بازگشتند ایرادی بر آنان نیست. اشکال بر کسانی وارد است که به مردم ستم میکنند و در زمین ستمگرانه فتنه میانگیزند. عذابی دردناک در انتظار ایشان است. پس به تن با آنان بجنگید و در دل آنان را دشمن دارید، و در این کلمه نه طالب قدرت و مال باشید و نه خواهان پیروزی ستم تا به امر خدا بازگردند و به طاعت او گردن نهند[۴۴]. بنابر این روایت، چنانچه عدهای به ناحق بر مردم ظلم روا دارند و بر زمین بغی و ستم کنند، افزون بر آنکه عذاب سختی در انتظار آنان است امر شده که با آنان جهاد و قتال کنید. بیشک بارزترین مصداق این روایت، حکام جائرند که جهاد با آنان واجب است. در روایت دیگر، سید رضی در نهجالبلاغه نقل کرده است: ابن جریر طبری (سنّی) از عبدالرحمن بن ابییعلی فقیه که [از بزرگان اصحاب امام(ع) و] از کسانی است که برای پیکار با حجاج بن یوسف با ابناشعث بیرون شده بود، روایت کرده است: او در جمله سخنانی که مردم را برای انگیزش بر پیکار تحریص مینمود گفته است: من از علی بن ابیطالب که خداوند در مرتبه نیکانش قرار دهد و ثواب شهدا و درستکاران را به وی عطا فرماید، شنیدم روزی که با مردم شام برخورد کردیم، میفرمود: ای مؤمنان، هر آنکه ستمی را بنگرد که به کار افتاده است، و کار ناپسندی را ببیند که مردم را بدان میخوانند و او در دل آن ناپسند را زشت پندارد، البته رهایی یافته است، و هرکس به زبان آن را بد داند او مأجور و از رفیقش برتر است، اما آنکه آن را با شمشیر انکار کند، تا آنکه سخن خدا را والاتر و ستمکاران را سخن پایینتر آورد، این مرد کسی است که به راه رستگاری رسیده، و بر طریق ایستاده و یقین به حق در درونش نورافشانی آغاز کرده است[۴۵]. امام حسین(ع) در منطقه البیضه بر کتیبه حر بن یزید تمیمی به خطبه ایستاد و فرمود: “ای مردم، رسول خدا(ص) فرمود: هر کس از شما سلطان ستمگری را دید که حرام خدا را حلال کرده،پیمان خداوند را شکسته، با سنت رسول خدا مخالفت میکند، و میان بندگان خدا به گناه و تجاوزگری عمل میکند، اما با عمل یا گفتار با او مخالفت نکند، بر خداوند حق است که او را وارد جایگاهش (آتش) کند”[۴۶]. البته روایات در این زمینه بسیار است؛ به گونهای که برخی ادعا کردهاند به حد تواتر میرسد[۴۷][۴۸].
امر به معروف و نهی از منکر و مقابله با حاکم جائر
درباره امر به معروف و نهی از منکر و شرایط وجوب آن، دو نظریه عمده وجود دارد. برخی معتقدند همه مراحل امربه معروف و نهی از منکر هنگامی واجب خواهد بود که توانایی بر انجام آن باشد و زیان جانی نداشته باشد، وگرنه وجوب آن ساقط خواهد شد[۴۹]. در برابر این نظریه، دیدگاه دیگری مطرح است که وجوب آن را دایرمدار ترتب زیان بر آن نمیکند، بلکه وجوب آن را به احتمال تأثیر مشروط دانسته و بر فرض احتمال تأثیرناگذاری، وجوب آن ساقط خواهد شد[۵۰]. در واقع، طرفداران این نظریه وجوب این فریضه را به مؤثر واقع شدن مشروط میکنند و معتقدند امربه معروف و نهی از منکر در صورت تأثیرگذاری، هرچند با ضرر مالی و جانی همراه باشد، واجب است. این دسته از فقها به دستهای از روایات و فعل امام حسین(ع) استناد میکنند. از پیامبر(ص) به تواتر نقل شده که فرمودند: “برترین جهاد، بیان کلمه حقی در برابر حاکم ستمگر است”[۵۱]. در این حدیث، پیامبر بیان سخن حق را در برابر سلطان جائر برترین جهاد و اعمال دانسته است؛ زیرا گفتن سخن حق در برابر حاکم ستمگر، اغلب با خطر مالی و جانی همراه خواهد بود، و گرنه صاحبان قدرت با افراد عادی چه فرقی خواهند داشت تا گفتن سخن حق در برابر آنان جهاد به شمار آید. پیشوایان دینی ما، از جمله پیامبر اکرم(ص)، علی و امام حسین(ع) هریک بنا به مقتضیات زمان و مکان، به طور مطلق در برابر دستگاه جور به وظیفه خود که همانا امر به معروف و نهی از منکر بود عمل کردند و در این راه دشواریهای بسیاری را تحمل کردند و تا بذل جان و مرز شهادت پیش رفتند. البته فقهای شیعه مراحلی را برای امر به معروف و نهی از منکر در نظر گرفتهاند. نخستین مرحله را انکار قلبی دانستهاند که پایینترین مرحله است. مرحله بعدی، انکار زبانی است که با زبان و گفتار و نوشتار باید مانع شیوع و انجام منکرات شد. آخرین مرحله را انکار با دست و اعضا میدانند که منظور توسل به شیوههایی چون زور و خشونت است. بسیاری از فقها مرحله سوم را چنانچه مفسدهای در پی نداشته باشد و موجب هرجومرج نگردد جایز دانستهاند و گفتهاند اذن امام را لازم ندارد. اما فقها در انجام امر به معروف و نهی از منکری که قتل و خونریزی در پی داشته باشد اختلاف نظر دارند[۵۲]. هریک از این مراحل خود مراتبی دارد[۵۳]. البته در مرحله سوم، برخی اجازه امام را شرط میدانند. شیخ طوسی برای دفع منکر، در صورت نیاز، حمل سلاح را نیز جایز دانسته است؛ زیرا خداوند به دفع منکرامر کرده است و اگر این کار با موعظه و تخویف و دست خالی پیش نرفت، به سبب وجوب نهی از منکر حمل سلاح واجب است. تا زمانی که امکان انجام دادن این کار هست، از مکلف ساقط نمیشود[۵۴]. ابومحمدبن حزم اندلسی نیز معتقد است: چنانچه حاکمی مرتکب منکری شد و بازداشتن وی جز از راه قیام مسلحانه مردمی ممکن نبود، به کار گرفتن این روش واجب میشود، و بدین ترتیب به قیام مسلحانه علیه حاکم جائر فتوا میدهد. او این دستور را به دستهای از اهل سنت و همه معتزله و نیز خوارج و زیدیه نسبت میدهد و به حدیثی از علی بن ابیطالب در این باره استناد میجوید. سپس در رد ادعای کسانی که گفتهاند باید در برابر ستم حاکم بردباری و سکوت پیشه کرد مینویسد: همه احادیث و آیاتی که طرفداران جبر و سکوت در برابر امام جائر بدان استناد جستهاند و به امربه معروف و نهی از منکر قلبی بسنده کردهاند، هیچ حجت و دلیل معینی برای اثبات نظرشان نیست؛ زیرا با آیه ﴿وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ﴾[۵۵] منافات دارد[۵۶]. حضرت امام دراینباره نوشتهاند: “چنانچه مراحل اول و دوم در جلوگیری از منکر مؤثر واقع نشد، اعمال قدرت و زور و تنبیه با دست و سلاح تجویز میشود. در این مرحله نیز باید رعایت مراحل سبکتر شود و شایسته است در خصوص ضرب و جرح از فقیه جامعالشرایط اجازه گرفته شود”[۵۷]. مسلم است که امر به معروف و نهی از منکر دایره عامی دارد که بخشی از آن شامل دفع ظلم و مبارزه با حاکمان ظالم میشود. در این باره دستهای از روایات دلالت دارد که باید برای ریشهکنی و نابودی منکر با اعمال قدرت اقدام کرد. ترمذی در کتاب سنن از طارق بن شهاب روایت کرده است: از رسول خدا(ص) شنیدم که میفرمود: “هرکس منکری را دید باید با دست آن را انکار کند و آنکه نتوانست به زبان، و آنکه نتوانست در قلبش، و این سستترین مراتب ایمان است”[۵۸]. این روایت را مسلم نیز در صحیح خود به سند ابوسعید خدری از رسول خدا روایت کرده است. ابن جریر طبری در کتاب تاریخ خود نزدیک به همین مضمون را از عبدالرحمن بن ابیلیلی فقیه نقل میکند. او در زمره کسانی بود که در حال رفتن به سوی معرکه جنگ حجاج با ابناشعث مردم را بر جهاد تشویق میکرد. عبدالرحمن از امام علی(ع) درباره دیدار ایشان با اهل شام روایتی با این مضمون نقل میکند که نهی از منکر با شمشیر، بالاترین مرتبه این فریضه به شمار میرود؛ زیرا موجب هدایت و تابش نور یقین در قلب ناهی میشود[۵۹]. حضرت علی(ع) در معرفی کاملترین و جامعترین نهی از منکر که دربردارنده همه خصلتهای خیر باشد فرموده است: “بهترین نوع آن ایراد سخن حق در برابر حاکم جائر است”[۶۰]. از پیامبر(ص) نیز در این باره نقل شده است: “گفتن سخن عدل نزد سلطان ستمگر، بزرگترین جهاد به شمار میرود”[۶۱]. دستهای از روایات، تارک امر به معروف و نهی از منکر را مستوجب عذاب الهی دانسته است. از خالد نقل شده است: از پیامبر(ص) شنیدیم که فرمود: “هرگاه مردم ظالم را ببینند، اما دستانش را نگیرند (مانع ستمگری او نشوند)، نزدیک باشد که به واسطه او خداوند همه را عقاب کند”[۶۲]. عمروبن هشیم نقل میکند: از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: “هیچ قومی نیست که در میانشان نافرمانی و معصیت خدا کنند، و آنان بتوانند تغییر ندهند، مگر اینکه نزدیک باشد که خداوند همه را به واسطه او عقاب کند”[۶۳]. در روایت دیگری نیز نزدیک به همین مضمون آمده است: “هیچ مردی نیست که میان مردمی باشد که در آن نافرمانی و معصیت خدا کنند، و آنان بتوانند تغییر دهند، اما تغییر ندهند، مگر اینکه خداوند آنان را پیش از مرگ به عذاب دچار کند”[۶۴]. عبدبن حمید از معاذبن جبل نقل کرده است که پیامبر(ص) فرمود: “پس آنجا که قرآن بچرخد، پیرامونش بچرخید. زود باشید که سلطان و قرآن با هم مقاتله کنند و از هم فاصله بگیرند. به زودی شاهانی بر شما سلطنت کنند که بر شما حکمی کنند و برای خود حکمی دیگر. اگر از آنان فرمان برید، شما را گمراه کنند و اگر نافرمانی کنید، شما را بکشند”. گفتند: “یا رسولالله! اگر این زمان را درک کردیم چه کنیم؟” فرمود: همانند یاران عیسی باشید که با ارّهها بریده شدند و بر چوبها به دار آویخته. مرگ در اطاعت بهتر است از زندگی در معصیت خداوند”[۶۵]. این دسته از روایات دلالت دارد که نباید در برابر ستمگران و گردنکشان خاموش و اطاعتپذیر بود. دستهای از روایات دیگر، آثار ترک امر به معروف و نهی از منکر را تسلط ظالمان و اشرار بر مردم دانسته است. امام علی(ع) میفرماید: “امربه معروف و نهی از منکر را ترک نکنید که در نتیجه، پروردگار امور شما را به اشرارتان بسپارد. آنگاه لب به دعا میگشایید، ولی دعایتان مستجاب نمیگردد”[۶۶]. روایت دیگری نزدیک به همین مضمون از امام رضا(ع) نقل شده است: “امر به معروف و نهی از منکر کنید، وگرنه اشرارتان، شما را به کار خواهند کشید [و بر شما حاکم خواهند شد]. آنگاه خوبان شما [برای رهایی از ظلم و جور اشرار] دعا میکنند، ولی دعایشان مستجاب نمیشود”[۶۷]. مرحوم شهید مطهری ذیل جمله فیدعوا خیارکم فلا یستجاب لهم، فرمودهاند: اغلب اینگونه معنا کردهاند که بعد از آنکه اشرار بر شما مسلط شدند، نیکان شما به درگاه الهی ناله میکنند و خداوند دعای آنان را مستجاب نمیکند. غزالی دراین باره نکته لطیفی را بیان کرده، میگوید: وقتی که امتی امربه معروف و نهی از منکر را ترک کند آنقدر پست میشوند و رعبشان، مهابتشان، عزتشان، کرامتشان از بین میرود که وقتی به درگاه همان ظلمه میروند، هرچه ندا میکنند به آنها اعتنا نمیشود[۶۸]. در تأیید بیان غزالی، روایتی از پیامبر اکرم(ص) وارد شده است: “هرگاه مسلمانان امر به معروف و نهی از منکر را ترک کنند و از خوبان خاندانم (ائمه)پیروی نکنند خداوند اشرار و اوباش را بر آنان مسلط میکند. در این هنگام انسانهای خوب از برگزیدگان خود میخواهند، اما دعایشان مستجاب نمیشود”[۶۹]. بنابراین کسانی که امر به معروف و نهی از منکر نکنند، سهم زیادی در به قدرت رسیدن ستمگران دارند[۷۰].
امام حسین(ع) و مبارزه با حاکم جائر
امام حسین(ع) در پاسخ یکی از کوفیان به نام قیس بن اشعث که گفت: با پسرعموهایت صلح کن و حکومت آنان را بپذیر، فرمود: همانند بندگان و افراد ذلیل تسلیم نخواهم شد[۷۱]. در جای دیگر، امام خطاب به مردم کوفه فرمود: “ما هرگز زیر بار ذلت نمیرویم. خداوند و رسول او و مؤمنان و نیاکان وارسته و دامنهای پاک و بزرگان غیرتمند و انسانهای بزرگوار آن را برای ما نمیپسندند که پیروی از فرومایگان بر قتلگاه افراد بزرگوار و باکرامت ترجیح داده شود”[۷۲]. طبری در تاریخ خود و ابناثیر در الکامل فی التاریخ روایت کردهاند: امام حسین(ع) میان یاران خود و نیروهای حر خطبه خواند و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: ای مردم! رسول خدا(ص) فرمود: “هرکس از شما سلطان ستمگری را دید که حرام خدا را حلال کرده؛پیمان خداوند را شکسته؛ با سنت رسول خدا(ص) مخالفت میورزد؛ و میان بندگان خدا بر پایه گناه و تجاوزگری رفتار میکند اما به کردار و گفتار آن را تغییر ندهد، بر خداوند حق است که او را به جایگاهش وارد کند”. آگاه باشید! اینان فرمان شیطان را بر خود ملازم دانسته و طاعت خدای رحمان را ترک کردهاند، و فساد آشکار ساخته و حدود را تعطیل کردهاند، و اموال مردم را ویژه خود کرده و حرام خدا را حلال، و حلال خدا را حرام کردهاند، و من سزاوارترین تغییر دهندگان هستم[۷۳]. درباره قیام امام حسین(ع) نظرهای متفاوتی میان فقها و اندیشمندان اهل سنت دیده میشود. برخی با آن موافقاند و از آن تأییدی برای خروج علیه حاکم جائر گرفتهاند. برخی نیز فعل امام حسین(ع) را تقبیح و فعل یزید را تأیید کردهاند. گروهی نیز معتقدند چون هر دو از صحابه بودند و به رأی خود عمل نمودند، بنابراین هر دو خطا کردهاند و هیچیک گناهکار نیستند و فاسق به شمار نمیآیند. در اینجا برخی از آرائی که قیام امام حسین(ع) بر ضد یزید را تأیید کردهاند و یا آن را دلیل بر خروج حاکمان جور گرفتهاند، نقل میکنیم. ابنخلدون دراینباره مینویسد: قاضی ابوبکر بن العربی مالکی اشتباه کرد و راه خطا را برگزیده است که در کتاب خود موسوم به العواصم و القواصم میگوید: حسین موافق قانون شریعت جد خود کشته شده است، و آنچه گوینده را بدین گفتار غلط واداشته، غفلت وی از اشتراط امام عادل برای نبرد با صاحبان عقاید است [و در آن زمان چه کسی را عادلتر از حسین(ع) در امامت و عدالت میتوان یافت؟][۷۴]. ابنخلدون فسق یزید را دلیل مشروعیت فعل امام دانسته است. فقها اجماع دارند که یزید فاسق بود. بنابراین شایستگی امامت نداشت[۷۵]. ابنحزم میگوید: قیام یزید بن معاویه فقط به غرض دنیا بود. بنابراین تأویلپذیر نیست و بغی مجرد است[۷۶]. شوکانی نیز میگوید: “برخی از اهل علم افراط ورزیده و حکم کردهاند که حسین سبط باغی بر شرابخوار همیشه مست، و هتککننده حرمت شریعت مطهره، یزید بن معاویه بود. شگفتا از سخنانی که از شنیدن آن موی بر بدن سیخ و هر صخرهای متلاشی میشود!” [۷۷] ابنعقیل و ابنجوزی به دلیل قیام حسین علیه یزید برای اقامه حق، خروج بر امام غیرعادل را جایز دانستهاند. ابنجوزی در کتاب خود السر المصون بیان کرده است: از جمله اعتقادات عامیانهای که بر جماعتی از علمای منسوب به اهل سنت غلبه نموده، این است که میگویند: یزید بر جاده صواب بود و حسین در خروج بر ضد او اشتباه کرد. اگر در کتابهای سیره نظر میکردند، میدانستند که چگونه با او بیعت کردند و مردم بر آن ملزم شدند؛ یزید در این کار، هر گونه فعل قبیحی با مردم انجام داد. حتی اگر خلافت یزید را بپذیریم، کارهای ناشایستی که انجام داد – از قبیل غارت مدینه، کوبیدن کعبه با منجنیق، قتل حسین و خاندان او، زدن با نی بر دندانهای حسین و حمل سر او بر روی چوب - هر یک میتوانست موجب فسخ عقد بیعت او شود[۷۸][۷۹].
امام عصر و مبارزه با حاکم جائر
یکی از ویژگیهای مؤمنان بنابر آیه ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا... يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا﴾[۸۰]شرک نورزیدن به خداست. طبرسی ذیل این آیه مینویسد: “... امام چهارم این آیه را خواند و فرمود: بر اساس روایاتی که در ذیل این آیه شریفه وارد شده است، به خدا آنها شیعیان ما هستند که خداوند به دست مردی از ما که مهدی این امت است، این وعدهها را درباره آنها انجام میدهد”[۸۱]. بر پایه بخششهای پایانی دعای افتتاح[۸۲]. مقصود از شاخص مؤمن در این آیه، حضرت مهدی موعود(ع) است، یا دستکم یکی از مصادیق بارز آن، حضرت حجت به شمار میرود. همچنین مراد از شرک بالله، که دامن ولیاش را از آن مبرّا دانسته است، پذیرش بیعت و اطاعت حاکمان جائر است؛ چنانکه به فرموده خود حضرت[۸۳]،بیعت حاکمان جور بر ذمه ایشان نیست[۸۴]. بنابراین، شیعه معتقد است که نه تنها امام عصر زیر بار ستم و بیعت طاغوتهای زمان نمیرود، بلکه آن امام همام نظم و ساختار جهان را دگرگون خواهد کرد و آن را از ظلم و بیعدالتی نجات خواد داد. شیعه در انتظار چنین روزی به سر میبرد و برای فرارسیدن چنین روزی مبارزه میکند. در واقع، این انتظار،پیروزی حکومت عدل الهی بر حکومتهای کفر و ستم و تحقیق آرمانهای بزرگ عدالتخواهی، اصلاحطلبی و ظلمستیزی است. این انتظار، انتظار قیام و انقلابی جهانی برای ظهور قدرت اسلام است. به فرموده امام خمینی “انتظار فرج، انتظار قدرت اسلام است”[۸۵][۸۶].
سیره مسلمانان
سیره مسلمانان امروز و صدر اسلام نشان آن است که ایشان با حاکم جائر مبارزه میکردند و در برابر اعمال و خواستههای غیر مشروع آنان تسلیم نمیشدند. در اینجا تنها به چند نمونه آن، اشاره میکنیم. در واقعه حره که یزید بن معاویه حرم رسول خدا(ص) را مباح کرد، برگزیدههای مسلمانان و تابعان و فرزندان صحابه همچون عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه، عبدالله بن ابی عمرو بن حفص، منذر بن زبیر و عبدالله بن مطیع بر ضد یزید خروج کردند. عبدالله بن حنظله دراینباره میفرمود: “به خدا سوگند! ما بر یزید خروج نکردیم تا اینکه ترسیدیم از آسمان بر ما سنگ ببارد؛ مردی که مادران، دختران و خواهران را به نکاح میآورد و شراب مینوشد و نماز نمیخواند و فرزندان پیغمبران را میکشد”[۸۷]. مسلمانان در زمان خلیفه سوم نیز بر حاکم جائر خروج کردند. مردم پس از آنکه دریافتند خلیفه مسلمانان به آنان ظلم میکند، علیه او اجماع و خروج کردند و او را کشتند[۸۸]. محمد عبده نیز با استناد به سیره امام حسین(ع) دراینباره میگوید: رأی غالب امتها در این روزگار، وجوب خروج بر ملوک مستبد و مفسد است. امت عثمانی بر سلطان خود خروج کرد و سلطنت را از او گرفت، و به موجب فتوای شیخالاسلام او را از خلافت خلع کرد[۸۹]. بدین ترتیب، مسلمانان در هر عصر و دورهای به خواری در برابر پادشاهان جائر خویش تن نداده و در برابر ظلم و ستم آنان مقاومت کردهاند و او را خلع میکردند یا با وی میجنگیدند. بنابراین، دستکم سیره مسلمانان صدر اسلام بر این نکته دلالت دارد که اگر شرایط فراهم بود، نه تنها با حکام جائر بیعت نمیکردند، بلکه از اوامر آنان سر میپیچیدند و با آنها مبارزه میکردند[۹۰].
روش اهل بیت(ع) در رویارویی با حاکمان جائر
مبارزه و جهاد
در رفتار سیاسی و سخنان اهل بیت(ع)، اغلب میتوان مبارزه با حاکمان جور را دید؛ مگر در موارد خاصی که شرایط و مقتضیاتی آنان را از انجام این اقدام باز میداشته است. برای مثال، وقتی مردم پس از مدت طولانی نزد حضرت علی(ع) آمدند و خواهان بیعت با امام شدند، ایشان پذیرش این حاکمیت را بر اقامه حدود الهی و بازستاندن حقوق مظلومان از ظالمان مبتنی دانستند. امام در این راه با منحرفانی چون ناکثین، قاسطین و مارقین پیکاری گسترده کردند. قیام امام حسین(ع) علیه دستگاه حکومتی یزید بن معاویه، یکی دیگر از نمونههای مبارزه با حاکمان جور به شمار میآید که سرمنشأ بسیاری از قیامها در طول تاریخ تشیع شده است. یزید که خود را ولی امر مسلمانان و جانشین رسول خدا(ص) میدانست، به دلیل ماهیت ظالمانهاش، با قیام حسین بن علی، تخطئه شد؛ قیام مسلحانهای که زعامت یزید را بزرگترین فتنه عالم اسلامی میدانست[۹۱]. امام(ع) این قیام را با صراحت تمام، واجب شرعی اعلام کرد[۹۲].
چنان که ائمه(ع) بنا به دلایلی در مواردی خود به قیام علیه دستگاه جور موفق نمیشدند، کسانی را که توفیق آن را مییافتند تشویق و حمایت میکردند. یکی از این نمونهها، قیام زید بن علی بن الحسین(ع) بر ضد خلیفه مروانی، هشام بن عبدالملک است که با مشورت و حمایت امام صادق(ع) انجام شد. امام صادق(ع) دراینباره میفرماید: “زید در قیام خود با من مشورت کرد، و وای بر کسی که فریاد او را بشنود و اجابتش نکند”[۹۳]. امام همچنین او را چون شهدای کربلا شهید دانست: “او برای دنیا و آخرت ما نافع بود. به خدا سوگند او شهید از دنیا رفت؛ مانند شهیدانی که در خدمت حضرت رسول و امام علی و حسن و حسین(ع) شهید شدند”[۹۴]. امام صادق(ع) پس از شهادت زید خانوادهاش را سرپرستی کرد و به واسطه یکی از یاران خود، به همه خانوادههای شهدای قیام زید کمک مالی میرساند[۹۵]. شیخ مفید درباره حقانیت زید مینویسد: “زید بن علی بن الحسین پس از امام محمد باقر(ع) از دیگر برادران خود بهتر و از همگی برتر بود. او عابد، پرهیزکار، فقیه، سخی و شجاع بود و با شمشیر خروج کرد؛ امر به معروف و نهی از منکر نمود و خون حسین راطلبید. او را "حلیف القرآن" میگفتند؛ یعنی کسی که پیوسته مشغول قرائت قرآن است”[۹۶]. البته روایات بسیاری درباره “حلیف القرآن” بودن وی وارد شده است[۹۷]. قیام توابین در کوفه، حسین بن علی بن حسین صاحب فخ در مدینه، محمد بن عبدالله بن حسن مثنی در حجاز و ابراهیم بن عبدالله بن حسن در عراق، در شمار قیامهایی هستند که پیشینه شیعی داشتند، و گاه از تأیید و حمایت ائمه(ع) بهرهمند بودهاند[۹۸][۹۹].
همکاری
علی بن یقطین با آنکه از پذیرش پستهای دولتی سر باز میزد، به سفارش امام موسی بن جعفر(ع) ناگزیر راه دربار مهدی، خلیفه عباسی را پیش گرفت. او پس از آنکه وارد کارزار سیاست شد، جانب احتیاط را رها نکرد و به دستور امام تا آنجا که میتوانست در بسیاری از امور حکومتی تقیه و احتیاط میکرد. ابراهیم بن محمود از علی بن یقطین اینگونه نقل میکند: از امام موسی بن جعفر(ع) پرسیدم: “دربارۀ کردار آنان [گرفتن اموال مردم] چه میگویید؟” امام فرمود: “اگر به انجامش ناگزیر شدید، از اموال شیعیان بپرهیز”[۱۰۰]. ابراهیم بن محمود میگوید: علی بن یقطین پس از بازگویی این روایت اظهار داشت: “من ناگزیر ثروتهای پیروان اهل بیت(ع) را آشکارا میگرفتم و پنهانی به آنان باز میگرداندم”[۱۰۱][۱۰۲].
همکاری نکردن
همانگونه که پیشتر نیز اشاره شد، راهبرد اصلی و رفتار سیاسی ائمه(ع) در برابر خلفای جور - در حد ممکن ۔ مبارزه با حاکمان جور بود؛ اما زمانی که شرایط برای تحقق آن فراهم نبود، با ایشان همکاری نمیکردند. برای مثال، در عصر هارونالرشید شخصی به نام صفوان شترهایش را برای حملونقل اجاره میداد. هارون شترهای او را برای رفتن به زیارت اجاره کرد. روزی صفوان نزد امام موسی کاظم(ع) شرفیاب شد. حضرت به او فرمود: “همه کارهای تو خوب است. تنها یک عمل شما شایسته نیست”. صفوان پرسید: “کدام کار، جانم فدای شما؟” امام فرمودند: “کرایه دادن شترهای خود به هارون”. صفوان گفت: “به خدا سوگند، من شترهای خود را به جهت ظلم کردن یا شکار و خوشگذرانی به او اجاره ندادم، بلکه برای زیارت خانه خدا کرایه دادهام و خودم متصدی آنها نیستم، بلکه نوکران من همراه شترها هستند”. امام(ع) فرمود: “آیا کرایه تو بر عهده اوست؟” صفوان پاسخ داد: “جانم فدای شما! بلی، بر عهده اوست”. امام(ع) فرمود: “آیا دوست داری که زنده بماند و کرایه تو را بدهد؟” صفوان پاسخ داد: “بلی، قربانت گردم! مایل هستم زنده بماند و کرایه مرا بدهد”. امام(ع) فرمود: “کسی که دوست بدارد آنها باقی بمانند از آنان شمرده میشود و کسی که از آنان باشد داخل آتش جهنم خواهد سوخت”. صفوان پس از فرمایش امام(ع) همه شتران خود را فروخت. وقتی هارون باخبر شد، از صفوان چرایی آن را پرسید. صفوان در پاسخ گفت: “پیرمرد شدهام و نمیتوانم دنبال شترهای خود بروم و خدمتگزاران نیز نمیتوانند به خوبی از شترها مواظبت کنند”. هارون گفت: “چنین نیست. من میدانم که موسی بن جعفر به تو سفارش کرده که شترهایت را بفروشی. به خدا سوگند! اگر حساب خوبی رفاقت و حسن همنشینی با تو نبود، هرآینه تو را میکشتم”[۱۰۳]. نمونه دیگری که امام معصوم بر همکاری نکردن با خلفای جور - حتی به اندازه همصحبتی - تأکید داشتند، به امام صادق(ع) مربوط است. روزی منصور به امام صادق(ع) نوشت: “چرا مانند دیگر مردم به دیدار ما نمیآیی؟” حضرت برای وی نوشتند: “ما چیزی نداریم که بترسیم تصرف کنی، و پیش تو مطلبی که به درد آخرت بخورد پیدا نمیشود، و تو در نعمتی نیستی که به تو تبریک بگوییم و در مصیبتی نیستی که تسلیت بگوییم”. منصور بار دیگر نوشت: “بیا ما را نصیحت کن”. حضرت نیز در پاسخ نوشت: “آنکس که طالب دنیاست، تو را نصیحت نمیکند و آنکس که طالب آخرت است با تو رفاقت نمیکند”[۱۰۴]. منصور گفت: “به خدا سوگند موقعیتهای اشخاص را برای من روشن ساخت و طالبان دنیا و آخرت را به من معرفی کرد”. سفارش به همکاری نکردن با خلفای جور در سخنان ائمه(ع) موج میزند. علی بن یقطین که از پافشاری پدرش بر اینکه به خدمت حکومت عباسیان درآید و از این طریق منافعی کسب کند، به تنگ آمده بود، نزد امام موسی بن جعفر(ع) شرفیاب شد و در این باره کسب تکلیف کرد. وی ماجرا را اینگونه شرح میدهد: از سرورم حضرت ابوابراهیم، موسی بن جعفر(ع) اجازه خواستم تا به خدمت عباسیان درآیم و در اموری که به آیینم گزندی نمیرساند کوشش کنم. حضرت پاسخ داد: “نه! حتی به اندازه نقطهای بر کاغذ روا نیست، مگر برای گرامیداشت و آزادی مؤمنی از اسارت”[۱۰۵]. سپس فرمود: “بیتردید باید کارهایتان به برآوردن نیاز برادران و نیکی بدانها - در حد امکان - بینجامد، وگرنه هیچ کرداری از شما پذیرفته نمیشود. بر برادرانتان مهر ورزید و رحم آورید تا به ما بپیوندید”. بر همین اساس، علی(ع) از نشستن بر سر سفره خلیفه خودداری کرد[۱۰۶]. ائمه(ع)، یاران و دوستان خویش را از همنشینی با سلاطین وقت پرهیز میدادند[۱۰۷] و به مردم توصیه میکردند از اندیشمندانی که به دربار سلاطین رفتوآمد داشتند فاصله بگیرند[۱۰۸]. ائمه(ع) به همکاری نکردن با حکام جور، به منظور جلوگیری از تقویت و مرجعیت یافتن آنان بسیار سفارش میکردند؛ تا آنجا که حتی امام صادق(ع) به یاران خود میفرمود از داوری نزد آنان نیز بپرهیزند[۱۰۹]. کسی که داوری را نزد آنان ببرد، هرچند حق با او باشد، به طاغوت مراجعه کرده، که در روایات دیگری به شدت از آن نهی شده است[۱۱۰].
تقیه
ائمه(ع) گاهی برای حفظ جان خود و یارانشان در برابر ستم حاکمان جور تقیه میکردند. ایشان به گونهای وانمود میکردند که گویا هیچگونه اختلاف و ناسازگاری با سلاطین ندارند و در پی براندازی و اقدام علیه حاکمیت آنان نیستند. البته روشن است که تقیه به معنای تعطیلی فعالیت علیه نظام جور نیست، بلکه به معنای حرکت سرّی علیه حاکمیت ظالم است. در واقع، تقیه تنها تغییر تاکتیک و راهبرد است، نه سازش با مخالف و تسلیم شدن در برابر او. البته تقیه خود انواع و اقسامی چون خوفیه، مداراتیه و کتمانیه دارد که بحث ما بیشتر ناظر به نوع اخیر آن است[۱۱۱]. امام صادق(ع) در حدیثی به این مطلب اشاره کردهاند: “مؤمن در هر حال مجاهد است؛ زیرا او در دولت باطل به وسیله تقیه با دشمنان خدا میجنگد و در دولت حق با شمشیر”[۱۱۲]. در واقع، این حدیث شریف آشکارا دلالت میکند که تقیه نه تنها به معنای سکوت، رکود، چاپلوسی و مداحی ظالمان و فرصتطلبی نیست، بلکه خود نوعی جهاد و امر به معروف و نهی از منکر پنهانی است. در حقیقت، مؤمن با این اقدام زمینه پیدایش دولت حق را فراهم میکند که سرانجام در سایه آن، جهاد با کفار و دشمنان اسلام علنی خواهد شد[۱۱۳]. به هر حال، تقیه یکی از شیوههای ائمه(ع) در برابر حکومت حاکمان جور بوده است. امام صادق(ع) دراین باره میفرماید: “تقیه شیوه من و شیوه نیاکان من است و کسی که تقیه نمیکند ایمان ندارد”[۱۱۴]. اهل بیت(ع) افزون بر اینکه خود تقیه میکردند به پیروانشان نیز تقیه را سفارش میکردند. از امام موسی بن جعفر(ع) نقل شده که فرمودند: “فرمانبرداریِ سلطان از سَرِ تقیه واجب است”[۱۱۵]. ائمه هنگام وجود خطر مالی و جانی، افزون بر امور سیاسی در امور عبادی نیز به تقیه توصیه میکردند. گاهی نیز به افراد خاصی که در حکومت منسبهای کلیدی داشتند، دستور میدادند که همانند دیگران وضو بگیرند و نماز بخوانند تا کسی به شیعه بودن آنان شک نبرد. هدف ایشان این بود که بتوانند به شیعیان خدمتی کنند. برای مثال، امام موسی بن جعفر(ع) در مقطعی به علی بن یقطین دستور دادند که برخی از تکالیف شرعی خود را همچون نماز و وضو همانند اهل سنت انجام دهد تا کسی به شیعه بودن او مشکوک نشود[۱۱۶]. امام این تکلیف را پس از آنکه خطر مرتفع شد، برداشتند. بسیاری از روایات نیز از سر تقیه صادر شده است. ائمه(ع) گاهی بنا به مصالحی، از جمله مصلحت حفظ جان شیعیان میکوشیدند حکم واقعی را آشکارا اظهار نکنند. بنابراین احکام را به گونهای بیان میفرمودند که مخاطب میپنداشت حکم واقعی است. البته این نوع تقیه علل و عوامل متعددی داشته است که ما در این مجال خواهان بررسی آن نیستیم[۱۱۷]. آنچه بیان شد درباره تقیه کتمانیه بود؛ یعنی ائمه(ع) در واقع علیه حکام جائر، نه آشکارا، بلکه پنهانی فعالیت میکردند. اما گاهی ائمه(ع) بنا به مصالح و مقتضیات زمانی و مکانی خاصی، تقیه مداراتی پیشه میکردند. امیرالمؤمنین(ع) با آنکه مشروعیت خلفای زمان خود را مخدوش میدانست و معتقد بود خلافت از آن اوست و دیگران این حق را از وی سلب کردهاند، بردباری پیشه ساخت. ایشان در خطبه سوم نهجالبلاغه دلیل آن را اینگونه بیان میکند: “به خدا وگند، فلان (ابوبکر) جامه خلافت را پوشید و میدانست خلافت جز مرا نشاید... چون چنین دیدم دامن از خلافت در چیدم... ژرف بیندیشیدم که چه باید، و از این دو کدام شاید؟ با دست تنها بستیزم یا صبر پیش گیرم و از ستیز بپرهیزم؟... چون نیک سنجیدم، شکیبایی را خردمندانهتر دیدم و به صبرگراییدم”[۱۱۸]. البته اینگونه نبود که امام علی(ع) در طول مدت ۲۵ سال کنارهگیری از قدرت در همه امور با خلفای وقت همکاری کند. ایشان در رفتار با خلفا سیاستهای مختلفی را پیش گرفت؛ برای مثال از منتقدان سیاسی حمایت میکرد. خود نیز از عملکرد خلفا انتقاد میکرد. حتی از بیعت داوطلبانه خودداری ورزید، اما از مبارزه مستقیم با خلفا منصرف شد. به طور کلی ائمه(ع) در رفتار سیاسی خود از شیوه تقیه بنا به مصالحی استفاده کردهاند[۱۱۹].
روایات مروج انزوای سیاسی و اطاعتپذیری از سلطان جائر
گفتمان شیعه، چنانکه در منابع و متون دینی آمده است و سیره پیشوایان دینی نیز آن را تأیید میکند، گفتمان مبارزه با حاکم جائر و نافرمانی مدنی از اوست. با این حال، پارهای روایات در ظاهر برخلاف مدعای ماست که در اینجا به نقد و بررسی هر یک میپردازیم[۱۲۰]. دستهای از این روایات مسلمانان را به بردباری و سکوت در برابر حاکمان جائر دعوت میکند و هرگونه مبارزه و قیام را پیش از ظهور حضرت مهدی(ع) مذموم میداند: “هر پرچمی که پیش از قیام قائم برافراشته شود، صاحب آن طاغوت است”[۱۲۱]. دسته دیگری از روایات بر این نکته تأکید دارند که هر قیام و مبارزهای پیش از قیام حضرت حجت(ع) محکوم به شکست خواهد بود، و از این جهت، این دسته از روایات مانع رشد و حرکت انقلابی و مبارزاتی میشود؛ برای مثال، امام باقر(ع) میفرماید: “هرکس از ما اهل بیت پیش از قیام حضرت مهدی(ع) برای دفع ظلم یا احقاق حق دعوت کند، به بلا و مصیبت دچار میشود و قیام او موجب رنجش ما و شیعیانمان خواهد شد”[۱۲۲]. یا در روایت دیگری، قیام هر قائمی را به جوجهای تشبیه کرده است که هنگام پرواز به زمین بیفتد و کودکان با او بازی کنند[۱۲۳]. بنابر دسته دیگری از روایات شیعیان باید در خانه بنشینند و منتظر وقوع نشانههای ظهور باشند، و اگر کسی از اهل بیت پیش از وقوع این نشانهها ظهور کرد، نباید با او همراه شد. چنانچه فردی پیش از آن ظهور کرد، نباید او را یاری داد، بلکه باید تا موعد مقرر سکوت اختیار کرد[۱۲۴]. امام صادق(ع) سدیر را پیش از خروج سفیانی به صبر و بردباری در منزل خود توصیه میکنند و پس از آن، وی را به تعجیل فرمان میدهد[۱۲۵]. برخی روایات نیز افراد را به بردباری و انتظار تا فرارسیدن موعد اضمحلال حکومت توصیه کردهاند و تلاش برای از بین بردن این نوع حکومتها را پیش از آنکه زمان آنها فرارسد، بیفایده دانستهاند. گویا این دسته از روایات برای حکومتها موعد و زمانی خاص مقرر کرده است که کوشش برای براندازی آنها، پیش از فرارسیدن موعد بیفایده خواهد بود[۱۲۶].
بررسی و نقد
گفتنی است که بیان و بررسی همه این دسته از روایات، مجال و فرصتی مستقل میطلبد، اما نکات عامی درباره مجموعه این دسته از روایات خواهیم داشت.
- شواهد و قرائنی وجود دارد که مراد از پرچم برافراشته شده پیش از قیام قائم(ع) هر پرچمی نیست، بلکه منظور علمی است که در مقابل خدا و رسول و امام برافراشته شود و صاحب آن پرچم، مردم را به نفس خویش دعوت کند. بنابراین نمیتوان قیام فقهایی را که به نیابت از امام زمان(ع) مبارزه کردهاند در زمره این دسته از روایات دانست. بهترین شاهد این مدعا آن است که امام صادق و امام رضا(ع) قیام زید بن علی را بسیار تأیید کردهاند. امام صادق(ع) درباره زید میفرماید: “زید مردی عالم و راستگو بود و هرگز به سوی خود دعوت نکرد، بلکه به امام مقبول و مرضی از آل رسول(ص) دعوت کرد و اگر موفق شده بود به عهد خود وفا میکرد. او برای شکستن قدرت منسجم طاغوتی و غیرخدایی بنیامیه خروج کرد”[۱۲۷]. همچنین در روایتی، امام صادق(ع) وی را شهید خوانده است. در روایت دیگری، هدف قیام زید اجرای فریضه امر به معروف و نهی از منکر معرفی شده است[۱۲۸]. بنابراین از دیدگاه این روایات، هر قیامی مردود نیست و قیامهایی که در خدمت دین و اهل بیت باشد، پذیرفته است.
- برخی افراد با عنوان مهدی موعود قیام کرده و با سوء استفاده از فرهنگ انتظار شیعه، ادعای مهدویت نمودهاند. برای مثال، از بحث مهدویت در زمان امام باقر و امام صادق(ع) سوءاستفادههای بسیار شد. حتی پدر مختار به مهدویت محمد بن حنفیه معتقد بود. در روایاتی نیز آمده است که گاهی برخی اصحاب ائمه(ع) به آنان قیام و مبارزه مسلحانه را با عنوان مهدویت پیشنهاد میدادند، ولی آن بزرگواران این فکر را به شدت رد میکردند و میفرمودند: امامی که باید قیام کند و حکومت جهانی را تشکیل دهد ما نیستیم؛ بلکه از فرزندان ماست و هنوز متولد نشده است[۱۲۹]. پس منظور از طاغوت در این گروه روایات کسی است که لباس مهدویت را به باطل میپوشد و خود را جای آن حضرت به مردم معرفی میکند. بنابراین این دسته از روایات را نمیتوان به طور عام شامل هر قیامی، از جمله فقها که به حق و به نیابت از امام زمان(ع) برمی خیزند، دانست.
- سند بسیاری از این روایات ضعیف و مخدوش است و در تحقیق جداگانهای باید تکتک آنها بررسی شود. همچنین این دسته از روایات با عقل، روایات دیگر، سیره ائمه(ع) و آیات محکم قرآن که درباره ظلم و استکبارستیزی و کوشش برای برپایی قسط و داد بر روی زمین آمده، تعارض دارد. افزون بر این، خطاب برخی از این روایات خاص است، نه عام، و درباره واقعهای خاص وارد شده است و حکمی عام را برای همه قیامها صادر نمیکند. در پاسخِ آخرین دسته از روایات باید گفت که این روایات ناظر به آن است که در مبارزه با حاکمان جور باید تدبیر و تأمل داشت و بدون آن، نیرو و توان خود را هدر نداد تا با موفقیت همراه شود. همچنین برخی از این روایات از سر تقیه صادر شده است[۱۳۰].
همکاری با حاکم جائر
پذیرش ولایت حاکم جائر
جمعبندی
از آنچه گفته شد این نتیجه به دست میآید که در دیدگاه شیعه، حاکمیت از آن خداوند و کسانی است که منصوب خاص و عام او هستند. بیشک کسی که از هر راه دیگری برگزیده شود و یا شرایط لازم را نداشته باشد، از دیدگاه شیعه نامشروع است و حاکم جائر شمرده میشود. بنابراین در پی آن مسائلی مانند الزام سیاسی و اطاعتپذیری شهروندان از فرامین حکومتی وی به چالش کشیده میشود و پذیرش مناصب حکومتی بر فرد حرام خواهد بود. بالاتر اینکه در منابع و متون شیعه ادلهای وجود دارد که مبارزه با چنین حکامی را ضروری شمرده است. آیات، روایات و سیره اهل بیت(ع) هریک بر این امر دلالت دارد. کمک و همکاری با چنین حکامی در قالبهای مختلف آن حرام شمرده شده است. فقهای شیعه به لحاظ اهمیت این بحث، بابی را با عنوان “معونة الظالمین” در متون فقهی گشوده و مسائل مربوط به آن را بررسی کردهاند. از جمله مسائلی که در فروع فقهی آنان بررسی شده، مسافرت با نیت کمک به حاکم جائر است که آن را حرام و سفر معصیت دانستهاند. جهاد در رکاب حاکم جائر، یکی دیگر از مسائلی است که فقها آن را جایز ندانستهاند؛ گرچه برخی جهاد در دفاع از وطن را مستثنا کردهاند. قضاوت با نصب حاکم جائر، یکی دیگر از مسائلی است که مشروع دانسته نشده است. احکام مالی حاکم جائر مانند قبول هدایا و جوایز او، خراج، مقاسمه و زکات، هرکدام مسائلی دارد که فقها بررسی کردهاند. بهرغم وجود اختلاف در کموکیف و میزان آن، نظر مشهور فقهای شیعه، جز در مسائل مالی، همکاری نکردن و مبارزه است. البته نباید غفلت کرد که موارد یادشده بنابر اصل اولی و شرایط عادی است؛ اما در برخی از موارد، فقها همکاری و تعامل را با حاکم جائر نه تنها جایز، بلکه گاه واجب دانستهاند. با وجود این، نباید غافل شد که فقهای شیعه همکاری با حاکم جائر را نیز یکی از روشهای مبارزه به شمار میآورند. در واقع، همکاری با حکام جور یکی از روشهای موقتی مبارزه است و تا زمانی این همکاری جایز است که شرایط مبارزه به خوبی فراهم شود. همکاری در واقع به منزله رضا دادن به حاکمیت جور نیست، بلکه نوعی تسلیم شدن در برابر واقعیت موجود تا برقراری زمینه مبارزه است. میتوان نتیجه گرفت که در شیعه، اصل، مبارزه با حاکم جائر است. این مبارزه در دورهها و زمانهای مختلف متناسب و متناظر با وضعیت موجود با روشهای مختلفی چون مبارزه مستقیم و محدود، همکاری کردن و همکاری نکردن در قالبهای سکوت و انزوای سیاسی بروز یافته است. با تأمل در حیات سیاسی اهل بیت(ع) این روشها را به خوبی میتوان دید که به تفصیل بررسی گردید[۱۳۱].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ «و سرکردگان قوم فرعون گفتند: آیا موسی و قومش را وا مینهی تا در این سرزمین تبهکاری کنند و (موسی) تو و خدایانت را رها کند؟ گفت: پسرانشان را خواهیم کشت و زنانشان را زنده باز خواهیم نهاد و بیگمان ما بر آنان چیرهایم * موسی به قوم خود گفت: از خداوند یاری بخواهید و شکیبا باشید، بیگمان زمین از آن خداوند است، به هر کس از بندگان خویش که بخواهد به میراث میدهد و سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره اعراف، آیه ۱۲۷-۱۲۸.
- ↑ «بیگمان فرعون در زمین (مصر) گردنکشی ورزید و مردم آنجا را دستهدسته کرد. دستهای از آنان را به ناتوانی میکشاند، پسرانشان را سر میبرید و زنانشان را زنده وا مینهاد، به یقین او از تبهکاران بود * و برآنیم که بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شدهاند منّت گذاریم و آنان را پیشوا گردانیم و آنان را وارثان (روی زمین) کنیم» سوره قصص، آیه ۴-۵.
- ↑ میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۹۸.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ ر.ک: جمعی از فضلا، تفسیر نمونه، ج۱۵، ص۱۶.
- ↑ «پس چنان که فرمان یافتهای پایداری کن و (نیز) آنکه همراه تو (به سوی خداوند) بازگشته است (پایداری کند) و سرکشی نورزید که او به آنچه انجام میدهید بیناست * و به ستمگران مگرایید که آتش (دوزخ) به شما رسد در حالی که شما را در برابر خداوند، سروری نباشد، آنگاه یاری نخواهید شد» سوره هود، آیه ۱۱۲-۱۱۳.
- ↑ محمدباقر موسوی همدانی، ترجمه تفسیر المیزان، ج۲، ص۲۵۱.
- ↑ «آیا به آن کسان ننگریستهای که گمان میبرند به آنچه به سوی تو و آنچه پیش از تو فرو فرستاده شده است ایمان دارند (اما) بر آنند که داوری (های خود را) نزد طاغوت برند با آنکه به آنان فرمان داده شده است که به آن کفر ورزند و شیطان سر آن دارد که آنان را به گمراهی ژرفی درافکند» سوره نساء، آیه ۶۰.
- ↑ میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۱۰۰.
- ↑ ﴿وَتِلْكَ الْقُرَى أَهْلَكْنَاهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَعَلْنَا لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِدًا﴾ «و این شهرهاست که چون ستم ورزیدند نابودشان کردیم و برای نابودی آنها موعدی نهادیم» سوره کهف، آیه ۵۹.
- ↑ «ایراد تنها بر کسانیست که به مردم ستم میورزند و ناحقّ در زمین گردنکشی میکنند، آنان عذابی دردناک خواهند داشت» سوره شوری، آیه ۴۲.
- ↑ «به کسانی که بر آنها جنگ تحمیل میشود اجازه (ی جهاد) داده شد زیرا ستم دیدهاند و بیگمان خداوند بر یاری آنان تواناست» سوره حج، آیه ۳۹.
- ↑ میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۱۰۲.
- ↑ «پس، از دروغانگاران پیروی مکن!» سوره قلم، آیه ۸.
- ↑ «پس برای فرمان پروردگارت شکیبا باش و از هیچ گناهکار یا ناسپاس آنان فرمان نبر» سوره انسان، آیه ۲۴.
- ↑ «و از فرمان گزافکاران پیروی نکنید * آنان که در زمین فساد بر میانگیزند و به (نیکی و) شایستگی روی نمیآورند» سوره شعراء، آیه ۱۵۱-۱۵۲.
- ↑ «و از آن کس که دلش را از یاد خویش غافل کردهایم و از هوای (نفس) خود پیروی کرده و کارش تباه است پیروی مکن» سوره کهف، آیه ۲۸.
- ↑ «و میگویند: پروردگارا! ما از سرکردگان و بزرگانمان فرمان بردیم و آنان ما را از راه به در بردند» سوره احزاب، آیه ۶۷.
- ↑ میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۱۰۳.
- ↑ «لَا طَاعَةَ لِمَنْ عَصَى اللَّهَ» (ر.ک: علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة، ج۱، ص۲۶۴؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۲۹، ص۱۲۹).
- ↑ «لا طَاعَةَ لمخلوق في معصية اللّه» (محمد بن علی بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۶۲۱؛ ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، الاستبصار، ج۲، ص۳۱۷).
- ↑ «مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاكِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ(ص)...» (ابیجعفر محمد بن جریرالطبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۰۴).
- ↑ «أَفْضَلُ الْجِهَادِ كَلِمَةُ حَقٍّ عِنْدَ سُلْطَانٍ جَائِرٍ» (ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، التهذیب، ج۱، ص۱۷۷؛ ابن ابیجمهور احسائی، عوالی اللئالی، ج۱، ص۴۳۲؛ ابوالفضل علی بن حسن طبرسی، مشکاة الأنوار، ج۱، ص۵۶).
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۳۷۳.
- ↑ «لَا دِينَ لِمَنْ دَانَ بِطَاعَةِ مَنْ عَصَى اللَّهَ» (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۳۷۳).
- ↑ «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ» (محمد بن علی بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۶۲۱).
- ↑ «لَا طَاعَةَ لِمَنْ عَصَى اللَّهَ» (حسن بن ابیالحسن دیلمی، ارشاد القلوب، ج۲، ص۶۴۲.
- ↑ «وَ كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ نَاصِراً» (علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة، ج۱، ص۴۳۱؛ محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص۱۳۶؛ نهج البلاغه، ص۴۲۱).
- ↑ «لَوْ صَرَفْنَاكُمْ عَمَّا تَعْرِفُونَ إِلَى مَا تُنْكِرُونَ مَا كُنْتُمْ صَانِعِينَ» (ر.ک: السید هاشم البحرانی، غایة المرام، تحقیق السیدعلی عاشور، ج۵، ص۲۶۲؛ السید شهابالدین المرعشی، شرح احقاق الحق، تعلیق السیدشهابالدین المرعشی النجفی، تصحیح السیدابراهیم المیانجی، ج۸، ص۶۳۷؛ عبدالرحمن احمد البکری، من حیاة الخلیفة عمر بن الخطاب، ص۵۳۶؛ حسن بن یوسف بن مطهر اسدی (العلامة الحلی)، کشف الیقین، تحقیق حسین درگاهی، ص۶۴؛ الموفق الخوارزمی، المناقب، تحقیق الشیخ مالک محمودی، ص۹۹).
- ↑ «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقِرُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ...» اگر حضور مردم نبود و به سبب وجود یاریدهنده، حجت بر من تمام نشده بود و خداوند از علما پیمان نگرفته بود که بر ظالمان بتازند و به کمک مظلومان بشتابند همانا ریسمان شتر حکومت را بر گردنش میانداختم (ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان مفید، الإفصاح الإمامة، ص۴۶؛ سیدعلی بن موسی بن طاووس، الطرائف، ج۲، ص۴۱۷؛ اویس کریم محمد، المعجم الموضوعی لنهج البلاغه، ص۳۸۰؛ نهج البلاغه، ص۴۹).
- ↑ «لَا دِينَ لِمَنْ دَانَ بِطَاعَةِ مَنْ عَصَى اللَّهَ» محمد بن ادریس حلی، مستطرفات السرائر، ص۵۹۱؛ محمد بن علی بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۹ و ۴۳).
- ↑ «لَا طَاعَةَ لِمَنْ عَصَى اللَّهَ إِنَّمَا الطَّاعَةُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِوُلَاةِ الْأَمْرِ» (محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۲۷، ص۱۲۹؛ محمد بن علی بابویه قمی (شیخ صدوق)، الخصال، ج۱، ص۱۳۹).
- ↑ میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۱۰۴.
- ↑ ر.ک: نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، ج۱۸، ص۱۳۲.
- ↑ «قال رسول الله(ص): إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ كَتَبَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ الْجِهَادَ فِي الْفِتْنَةِ مِنْ بَعْدِي كَمَا كَتَبَ عَلَيْهِمُ الْجِهَادَ مَعَ الْمُشْرِكِينَ مَعِي فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا الْفِتْنَةُ الَّتِي كُتِبَ عَلَيْنَا فِيهَا الْجِهَادُ قَالَ فِتْنَةُ قَوْمٍ يَشْهَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ وَ هُمْ مُخَالِفُونَ لِسُنَّتِي وَ طَاعِنُونَ فِي دِينِي فَقُلْتُ فَعَلَامَ نُقَاتِلُهُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ- وَ هُمْ يَشْهَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ فَقَالَ عَلَى إِحْدَاثِهِمْ فِي دِينِهِمْ وَ فِرَاقِهِمْ لِأَمْرِي وَ اسْتِحْلَالِهِمْ دِمَاءَ عِتْرَتِي» (محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۲۹۶).
- ↑ «إِذا رَأَيْتَ أُمَّتِي تَهابُ الظّالِمَ أَنْ تَقُولَ لَهُ إِنَّكَ ظالِمٌ، فقَدْ تُوُدِّعَ مِنْهُم» (محمد محمدی ریشهری، میزان الحکمه، ج۶، ص۲۹۰).
- ↑ «ما من مسلم یظلم مظلمه فیقاتل فیقتل الا قتل شهیدا» (به نقل از: هاشم معروف الحسنی، جنبشهای شیعی در تاریخ اسلام، ترجمه سیدمحمدصادق عارف، ص۱۳۸).
- ↑ و التعرض لسخطه [سلطان جائر] و القتل فی هذا الطریق شهادة فی سبیل الله لا التهلکة و هذا من أفضل الجهاد کما جاء به الحدیث: أفضل الجهاد کلمة عدل عند إمام جائر (ر.ک: یحیی بن سعید الحلی الهذلی، الجامع للشرائع، تحقیق و تخریج ثلة من الفضلاء، ص۶۲۶).
- ↑ میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۱۰۷.
- ↑ «و اگر دو دسته از مؤمنان جنگ کنند، میان آنان را آشتی دهید پس اگر یکی از آن دو بر دیگری ستم کرد با آن کس که ستم میکند جنگ کنید تا به فرمان خداوند باز گردد و چون بازگشت، میان آن دو با دادگری آشتی دهید و دادگری ورزید که خداوند دادگران را دوست میدارد» سوره حجرات، آیه ۹.
- ↑ برای مطالعه بیشتر در این باره، ر.ک: محمدتقی مصباح یزدی، جنگ و جهاد در قرآن، تدوین و نگارش محمدحسین اسکندری و محمدمهدی نادری قمی، ص۱۳۲-۱۳۳.
- ↑ میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۱۰۹.
- ↑ «(اما) بر آنند که داوری (های خود را) نزد طاغوت برند با آنکه به آنان فرمان داده شده است که به آن کفر ورزند» سوره نساء، آیه ۶۰.
- ↑ «فَأَنْكِرُوا بِقُلُوبِكُمْ وَ الْفِظُوا بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ صُكُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ وَ لَا تَخَافُوا فِي اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ فَإِنِ اتَّعَظُوا وَ إِلَى الْحَقِّ رَجَعُوا فَلَا سَبِيلَ عَلَيْهِمْ ﴿إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَيَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾ هُنَالِكَ فَجَاهِدُوهُمْ بِأَبْدَانِكُمْ وَ أَبْغِضُوهُمْ بِقُلُوبِكُمْ غَيْرَ طَالِبِينَ سُلْطَاناً وَ لَا بَاغِينَ مَالًا وَ لَا مُرِيدِينَ بِظُلْمٍ ظَفَراً حَتَّى يَفِيئُوا إِلَى أَمْرِ اللَّهِ وَ يَمْضُوا عَلَى طَاعَتِهِ» (محمد بن یعقوب کلینی، الاصول من الکافی، ج۵، باب الأمر بالمعروف والنهی عن المنکر، ص۸۴).
- ↑ «وَ رَوَى ابْنُ جَرِيرٍ الطَّبَرِيُّ فِي تَارِيخِهِ: عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي لَيْلَى الْفَقِيهِ وَ كَانَ مِمَّنْ خَرَجَ لِقِتَالِ الْحَجَّاجِ مَعَ ابْنِ الْأَشْعَثِ أَنَّهُ قَالَ فِيمَا كَانَ يَحُضُّ بِهِ النَّاسَ عَلَى الْجِهَادِ إِنِّي سَمِعْتُ عَلِيّاً رَفَعَ اللَّهُ دَرَجَتَهُ فِي الصَّالِحِينَ وَ أَثَابَهُ ثَوَابَ الشُّهَدَاءِ وَ الصِّدِّيقِينَ يَقُولُ يَوْمَ لَقِينَا أَهْلَ الشَّامِ: أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ إِنَّهُ مَنْ رَأَى عُدْوَاناً يُعْمَلُ بِهِ وَ مُنْكَراً يُدْعَى إِلَيْهِ فَأَنْكَرَهُ بِقَلْبِهِ فَقَدْ سَلِمَ وَ بَرِئَ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِرَ وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنْ صَاحِبِهِ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِالسَّيْفِ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا وَ كَلِمَةُ الظَّالِمِينَ هِيَ السُّفْلَى فَذَلِكَ الَّذِي أَصَابَ سَبِيلَ الْهُدَى وَ قَامَ عَلَى الطَّرِيقِ وَ نَوَّرَ فِي قَلْبِهِ الْيَقِينُ» (نهج البلاغه، مقدمه شریف رضی بر نهج البلاغه، ترجمه انصاریان، ص۳۶۳)..
- ↑ «عن أبي مخنف، عن عقبة بن أبي العيزار قال: إن الحسين(ع) خطب أصحابه و أصحاب الحرّ بالبيضة، فحمد اللّه و أثنى عليه، ثمّ قال: “أيها الناس إن رسول اللّه(ص) قال: “من رأى سلطانا جائرا مستحلا لحرم اللّه ناكثا لعهد اللّه مخالفا لسنة رسول اللّه(ص) يعمل في عباد اللّه بالاثم و العدوان فلم يغيّر عليه بفعل و لا قول كان حقّا على اللّه أن يدخله مدخله”» (محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۴۴، ص۳۸۱).
- ↑ ر.ک: آصفی، محمد مهدی، مبانی نظری حکومت اسلامی (بررسی فقهی تطبیقی)، ترجمه محمد سپهری، ص۲۸۶.
- ↑ میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۱۰۹.
- ↑ برای مطالعه بیشتر درباره اقوال مختلف فقها دراینباره، ر.ک: نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۲۴۵.
- ↑ ر.ک امام خمینی، المکاسب المحرمه، ج۱، ص۱۰۵.
- ↑ سید رضی، خصائص الأئمة(ع)، ص۱۱۳؛ ابنبطریق یحیی بن حسن حلی، العمدة، ص۳۲۹.
- ↑ برای مطالعه بیشتر در این باره، ر.ک: محسن الخرازی، الامر بالمعروف والنهی عن المنکر، ص۱۴۶-۱۵۲.
- ↑ ر.ک: شمسالدین، محمد مهدی، التاریخ و حرکة التقدم البشری و نظرة الاسلام، ص۱۱۷.
- ↑ «فان قیل هل یجب فی إنکار المنکر حمل السلاح؟ قلنا: نعم إذا احتیج إلیه بحسب الإمکان، لأن الله تعالی قد أمر به، فإذا لم ینجح فیه الوعظ والتخویف، ولا التناول بالید وجب حمل السلاح، لأن الفریضة لا تسقط مع الإمکان إلا بزوال المنکر الذی لزم به الجهاد إلا أنه لا یجوز أن یقصد القتال إلا و غرضه إنکار المنکر» (ر.ک: ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، التبیان فی القرآن، ج۲، ص۵۴۹).
- ↑ «و یکدیگر را در نیکی و پرهیزگاری یاری کنید و در گناه و تجاوز یاری نکنید» سوره مائده، آیه ۲.
- ↑ «ذهبت طوائف من اهل السنة و جمیع المعتزله و جمیع الخوارج و الزیدیة إلی ان سل السیوف فی الامر بالمعروف و النهی عن المنکر واجب اذا لم یمکن دفع المنکر الا بذلک... و هذا قول علی بن ابیطالب وکل من معه من الصحابه...» (ر.ک: أبومحمد علی بن أحمد بن سعید بن حزم الظاهری، الفصل فی الملل و الأهواء و النحل، ج۲، ص۱۳۲).
- ↑ امام خمینی، تحریر الوسیله، ج۱، ص۴۸۱.
- ↑ «مَنْ رَأَى مُنْكَراً فَلْيُنْكِرْهُ بِيَدِهِ وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِلِسَانِهِ وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِهِ وَ لِذَلِكَ اضعف كَارِهٌ.» (محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۹۷، ص۸۵).
- ↑ «رَوَى ابْنُ جَرِيرٍ الطَّبَرِيُّ فِي تَارِيخِهِ: عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي لَيْلَى الْفَقِيهِ وَ كَانَ مِمَّنْ خَرَجَ لِقِتَالِ الْحَجَّاجِ مَعَ ابْنِ الْأَشْعَثِ أَنَّهُ قَالَ فِيمَا كَانَ يَحُضُّ بِهِ النَّاسَ عَلَى الْجِهَادِ إِنِّي سَمِعْتُ عَلِيّاً رَفَعَ اللَّهُ دَرَجَتَهُ فِي الصَّالِحِينَ وَ أَثَابَهُ ثَوَابَ الشُّهَدَاءِ وَ الصِّدِّيقِينَ يَقُولُ يَوْمَ لَقِينَا أَهْلَ الشَّامِ أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ إِنَّهُ مَنْ رَأَى عُدْوَاناً يُعْمَلُ بِهِ وَ مُنْكَراً يُدْعَى إِلَيْهِ فَأَنْكَرَهُ بِقَلْبِهِ فَقَدْ سَلِمَ وَ بَرِئَ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِرَ وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنْ صَاحِبِهِ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِالسَّيْفِ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا وَ كَلِمَةُ الظَّالِمِينَ هِيَ السُّفْلَى فَذَلِكَ الَّذِي أَصَابَ سَبِيلَ الْهُدَى وَ قَامَ عَلَى الطَّرِيقِ وَ [نُوِّرَ] نَوَّرَ فِي قَلْبِهِ الْيَقِينُ» (ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۹۷، ص۸۹).
- ↑ «فَمِنْهُمُ الْمُنْكِرُ لِلْمُنْكَرِ بِيَدِهِ وَ لِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ فَذَلِكَ الْمُسْتَكْمِلُ لِخِصَالِ الْخَيْرِ وَ مِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ التَّارِكُ بِيَدِهِ فَذَلِكَ مُتَمَسِّكٌ بِخَصْلَتَيْنِ مِنْ خِصَالِ الْخَيْرِ وَ مُضَيِّعٌ خَصْلَةً وَ مِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِقَلْبِهِ وَ التَّارِكُ بِيَدِهِ وَ لِسَانِهِ- [فَذَاكَ] فَذَلِكَ الَّذِي ضَيَّعَ أَشْرَفَ الْخَصْلَتَيْنِ مِنَ الثَّلَاثِ وَ تَمَسَّكَ بِوَاحِدَةٍ... وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ لَا يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ كُلِّهِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ» (محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۱۶، ص۱۳۴).
- ↑ «إِنَّ أَفْضَلَ الْجِهَادِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ» (ابو جعفر محمد بن حسن طوسی، التهذیب، ج۶، ص۱۷۷).
- ↑ «إنّ النّاس إذا رأوا الظّالم فلم يأخذوا على يديه أوشك أن يعمّهم اللَّه بعقاب» (محمد محمدی ریشهری، میزان الحکمة، ج۳، ص۲۱۳ و ج۱، ص۲۷۳).
- ↑ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) مَا مِنْ قَوْمٍ يَكُونُ بَيْنَ أَظْهُرِهِمْ رَجُلٌ يَعْمَلُ بِالْمَعَاصِي هُمْ أَعَزُّ مِنْهُ وَ أَمْنَعُ لَا يُعَيِّرُونَ عَلَيْهِ إِلَّا أَصَابَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِعِقَابٍ» (ورام بن ابی فراس، مجموعة ورام، ج۲، ص۱۹۸).
- ↑ «ما من رجل یکون فی قوم یعمل فیهم بالمعاصی یقدرون علی ان یغیروا علیه فلا یغیروا الا اصابهم الله بعذاب من قبل ان یموتوا» (ابوالقاسم سلیمان بن احمد بن ایوب الطبرانی، المعجم الکبیر، تحقیق حمدی بن عبدالحمید السلفی، ج۲، ص۳۳۳).
- ↑ «قال رسول الله(ص)... فحیث ما دار القرآن فدوروا به، یوشک السلطان و القرآن أن یقتتلا و یتفرقا، إنه سیکون علیکم ملوک یحکمون لکم بحکم و لهم بغیره، فإن أطعتموهم أضلوکم، وإن عصیتموهم قتلوکم، قالوا: یا رسول الله فکیف بنا أن أدرکنا ذلک؟ قال: تکونون کأصحاب عیسی، نشروا بالمناشیر، ورفعوا علی الخشب موت فی طاعة خیر من حیاة فی معصیة » (عبدالرحمن بن أبیبکر جلالالدین السیوطی، الدر المنثور فی التأویل بالمأثور، ج۳، ص۴۲۵: موقع التفاسیر:.(http://www.altafsir.com
- ↑ «لَا تَتْرُكُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَيُوَلِّيَ اللَّهُ أُمُورَكُمْ شِرَارَكُمْ ثُمَ تَدْعُونَ فَلَا يُسْتَجَابُ لَكُمْ دُعَاؤُكُمْ» (علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ج۱، ص۴۳۱؛ محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۲، ص۲۴۸).
- ↑ «لَتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْكَرِ أَوْ لَيُسْتَعْمَلَنَ عَلَيْكُمْ شِرَارُكُمْ فَيَدْعُو خِيَارُكُمْ فَلَا يُسْتَجَابُ لَهُمْ» (امام حسن عسکری(ع)، تفسیر امام عسکری(ع)، ص۴۸۰؛ ابوالفضل علی بن حسن طبرسی، مشکاة الأنوار، ص۵۰).
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۷ (حماسه حسینی، ج۲)، ص۲۱۶.
- ↑ «وَ إِذَا لَمْ يَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ لَمْ يَنْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لَمْ يَتَّبِعُوا الْأَخْيَارَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ شِرَارَهُمْ فَيَدْعُوا خِيَارُهُمْ فَلَا يُسْتَجَابُ لَهُمْ» (ابوالفتح کراجکی، معدن الجواهر، ص۶۶؛ محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج۲، ص۴۲۰؛ میرزاحسین النوری الطبرسی، مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۳۳۴).
- ↑ میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۱۱۲.
- ↑ «لَا أُعْطِيكُمْ بِيَدِي إِعْطَاءَ الذَّلِيلِ وَ لَا أُقِرُّ لَكُمْ إِقْرَارَ الْعَبِيدِ» (ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۴۵، ص۷).
- ↑ «هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ أَبَى اللَّهُ ذَلِكَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ طَهُرَتْ وَ جُدُودٌ طَابَتْ أَنْ يُؤْثَرَ طَاعَةُ اللِّئَامِ عَلَى مَصَارِعِ الْكِرَامِ أَلَا وَ إِنِّي زَاحِفٌ بِهَذِهِ الْأُسْرَةِ عَلَى قِلَّةِ الْعَدَدِ وَ كَثْرَةِ الْعَدُوِّ » (ابننما حلی، مثیر الأحزان ص۵۴؛ سیدعلی بن موسی بن طاووس، اللهوف، ص۹۷؛ ابومنصور احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۰۰).
- ↑ «أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) قَدْ قَالَ فِي حَيَاتِهِ مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاكِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ يَعْمَلُ فِي عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمْ يُغَيِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ كَانَ حَقِيقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّيْطَانِ وَ تَوَلَّوْا عَنْ طَاعَةِ الرَّحْمَنِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسَادَ وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفَيْءِ وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ وَ حَرَّمُوا حَلَالَهُ وَ إِنِّي أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ لِقَرَابَتِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ(ص)» (محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۸۲؛ محمود شریفی و دیگران، موسوعة کلمات الامام الحسین، ج۱، ص۳۷۵.
- ↑ عبدالرحمن بن خلدون، مقدمه ابنخلدون، ترجمه محمدپروین گنابادی، ج۱، ص۴۷۱-۴۱۸.
- ↑ عبدالرحمن بن خلدون، مقدمه ابنخلدون، ترجمه محمدپروین گنابادی، ج۱، ص۴۱۷.
- ↑ ر.ک: ابو محمد علی بن احمد بن سعید بن حزم الأندلسی القرطبی الظاهری، المحلی بالآثار، ج۱۱، ص۳۳۵.
- ↑ محمد بن علی بن محمد بن الشوکانی، نیل الاوطار من احادیث سید الاخبار شرح منتقی الأخبار، ج۷، تعلیقات سیرة لمحمد منیر الدمشقی، ص۱۴۷.
- ↑ به نقل از: آصفی، محمد مهدی، مبانی نظری حکومت اسلامی (بررسی فقهی تطبیقی)، ترجمه محمد سپهری، ص۳۳۱.
- ↑ میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۱۱۸.
- ↑ «خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردهاند وعده داده است... (آنان) مرا میپرستند و چیزی را شریک من نمیگردانند» سوره نور، آیه ۵۵.
- ↑ «المروی عن اهل البیت(ع) أنها فی المهدی من آل محمد(ص) وَ رَوَى الْعَيَّاشِيُّ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ(ع) أَنَّهُ قَرَأَ هَذِهِ الْآيَةَ وَ قَالَ هُمْ وَ اللَّهِ شِيعَتُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ يَفْعَلُ اللَّهُ ذَلِكَ بِهِمْ عَلَى يَدَيْ رَجُلٍ مِنَّا وَ هُوَ مَهْدِيُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ الَّذِي قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) فِيهِ لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّى يَأْتِيَ رَجُلٌ مِنْ عِتْرَتِي اسْمُهُ اسْمِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً وَ قَالَ وَ رَوَى مِثْلَ ذَلِكَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع)». (امین الاسلام ابی علی الفضل بن الحسن الطبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه جمعی از مترجمان، ج۷، ص۲۴۰).
- ↑ «اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ الدَّاعِيَ إِلَى كِتَابِكَ وَ الْقَائِمَ بِدِينِكَ... لَا يُشْرِكُ بِكَ شَيْئاً» (ر.ک: سیدعلی بن موسی بن طاووس، إقبال الاعمال، ص۶۰؛ ابیجعفر محمد بن حسن طوسی، مصباح المتهجد، ص۵۸۰).
- ↑ لیس فی عنقی بیعه طاغیه زمانی کلینی از اسحاق بن یعقوب نقل کرده که محمد بن عثمان از ناحیه مقدسه وارد کرده است: «... إِنَّهُ لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنْ آبَائِي إِلَّا وَ قَدْ وَقَعَتْ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ لِطَاغِيَةِ زَمَانِهِ وَ إِنِّي أَخْرُجُ حِينَ أَخْرُجُ وَ لَا بَيْعَةَ لِأَحَدٍ مِنَ الطَّوَاغِيتِ فِي عُنُقِي» (ر.ک: ابومنصور، احمد بن علی طبرسی، الإحتجاج، ج۲، ص۴۷۰؛ قطبالدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۳، ص۱۱۱۳؛ ابیجعفر محمد بن حسن طوسی، الغیبة، ص۲۹۰).
- ↑ ر.ک: میرزا محمد حسین نایینی، تنبیه الامه و تنزیه المله، تصحیح و تحقیق سیدجواد ورعی، ص۵۶-۵۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۸، ص۳۷۴.
- ↑ میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۱۲۰.
- ↑ تذکره الخواص، ص۲۸۹؛ به نقل از: آصفی، محمد مهدی، مبانی نظری حکومت اسلامی (بررسی فقهی تطبیقی)، ترجمه محمد سپهری، ص۳۴۰-۳۴۱.
- ↑ ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۲۸، ص۴۰۵.
- ↑ ر.ک: محمد رشید رضا، المنار، ج۶، ص۲۶۸؛ به نقل از: آصفی، محمد مهدی، مبانی نظری حکومت اسلامی (بررسی فقهی تطبیقی)، ترجمه محمد سپهری، ص۳۳۹.
- ↑ میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۱۲۱.
- ↑ ر.ک: ابنقتیبه الدینوری، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۸۱.
- ↑ ر.ک: ابوالحسن علی بن ابی الکرم محمد بن محمد بن عبدالکریم بن عبدالواحد الشیبانی الجزری، عزالدین ابنالأثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۱.
- ↑ «وَ لَقَدِ اسْتَشَارَنِي فِي خُرُوجِهِ... وَيْلٌ لِمَنْ سَمِعَ وَاعِيَتَهُ فَلَمْ يُجِبْهُ» (محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۵۲).
- ↑ ر.ک: عبدالحسین امینی، الغدیر، به همت حسن ایرانی، ج۳، ص۶۹.
- ↑ برای مطالعه بیشتر درباره شخصیت زید بن علی، ر.ک: زندگینامه زید بن علی، در سایت مرکز پژوهشهای صدا و سیما:.http://pajuhesh.ir
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۶، ص۱۸۶.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۶، ص۱۸۶؛ محمد بن محمد بن نعمان مفید، الإرشاد، ج۲، ص۱۷۰.
- ↑ برای مطالعه بیشتر دراینباره، ر.ک: ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، تقدیم و اشراف کاظم المظفر.
- ↑ میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۱۲۲.
- ↑ «قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ(ع): مَا تَقُولُ فِي أَعْمَالِ هؤُلَاءِ؟ قَالَ(ع): “إِنْ كُنْتَ لَابُدَّ فَاعِلًا، فَاتَّقِ أَمْوَالَ الشِّيعَةِ» (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۱۰؛ ابیجعفر محمد بن حسن طوسی، التهذیب، ج۶، ص۳۳۵).
- ↑ ر.ک: الفاضل القطیفی، السراج الوهاج، تحقیق مؤسسة النشر الاسلامی، ص۱۲۱.
- ↑ میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۱۲۴.
- ↑ «فَوَ اللَّهِ لَوْ لَا حُسْنُ صُحْبَتِكَ لَقَتَلْتُكَ» (ر.ک: محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ص۴۴۰؛ ابیجعفر محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال، تحقیق السید مهدی الرجایی، ج۲، ص۷۴؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۷۲، ص۳۷۶؛ محمد جواد مغنیه، شیعه و زمامداران خودسر، ترجمه مصطفی زمانی، ص۴۷-۴۸).
- ↑ «مَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا لَا يَنْصَحُكَ وَ مَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ لَا يَصْحَبُكَ» (میرزاحسین النوری الطبرسی، مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۳۰۷؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة، ج۲، ص۲۰۸).
- ↑ «فَقَالَ(ع): لَا وَ لَا نُقْطَةُ قَلَمٍ إِلَّا بِإِعْزَازِ مُؤْمِنٍ وَ فَكِّهِ مِنْ أَسْرِهِ» (محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، تحقیق ابراهیم المیانجی و محمدباقر البهبودی، ج۷۲، ص۳۷۹).
- ↑ ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، تحقیق ابراهیم المیانجی و محمدباقر البهبودی، ج۷۲، ص۳۷۹. برای مطالعه بیشتر درباره علی بن یقطین و رفتار ایشان در برابر حاکمان جور، ر.ک: عباس عبیری، علی بن یقطین.
- ↑ «وَ إِيَّاكُمْ وَ مُجَالَسَةَ الْمُلُوكِ» (ر.ک: میرزاحسین النوری الطبرسی، مستدرک الوسائل، ج۸ ص۳۳۷).
- ↑ «الْفُقَهَاءُ أُمَنَاءُ الرُّسُلِ فَإِذَا رَأَيْتُمُ الْفُقَهَاءَ قَدْ رَكِبُوا إِلَى السَّلَاطِينِ فَاتَّهِمُوهُمْ» (ر.ک: علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة، ج۲، ص۱۸۴).
- ↑ «مَنْ تَحَاكَمَ إِلَيْهِمْ فِي حَقٍ أَوْ بَاطِلٍ فَإِنَّمَا تَحَاكَمَ إِلَى الطَّاغُوتِ» (ر.ک: ا بن ابیجمهور احسائی، عوالی اللئالی، ج۴، ص۱۳۳؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۷).
- ↑ میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۱۲۵.
- ↑ برای مطالعه بیشتر در این باره، ر.ک: علی تهرانی، تقیه در اسلام.
- ↑ «وَ الْمُؤْمِنُ مُجَاهِدٌ لِأَنَّهُ يُجَاهِدُ أَعْدَاءَ اللَّهِ تَعَالَى فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ بِالتَّقِيَّةِ وَ فِي دَوْلَةِ الْحَقِ بِالسَّيْفِ» (محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، علل الشرائع، ج۲، ص۴۶۷؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۱۶، ص۲۰۹).
- ↑ ر.ک: سیداحمد طیبی شبستری، تقیه، امر به معروف و نهی از منکر در اسلام، ص۱۲-۱۳؛ به نقل از: محمدرضا خاتمی، نظریه انقلاب در اسلام، ص۷۲.
- ↑ «التَّقِيَّةُ دِينِي وَ دِينُ آبَائِي وَ لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ» (تاجالدین شعیری، جامع الأخبار، ص۹۵؛ احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج۱، ص۲۵۵؛ علی بن یونس نباطی بیاضی، الصراط المستقیم، ج۳، ص۷۱).
- ↑ «أَنَّ طَاعَةَ السُّلْطَانِ لِلتَّقِيَّةِ وَاجِبَةٌ» (محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۷۶؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۱۶، ص۲۲۱).
- ↑ «وَ الَّذِي آمُرُكَ بِهِ فِي ذَلِكَ أَنْ... تَغْسِلَ رِجْلَيْكَ إِلَى الْكَعْبَيْنِ ثَلَاثاً وَ لَا تُخَالِفَ ذَلِكَ إِلَى غَيْرِهِ» (ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، تحقیق السید حسن الخراسانی، محمدباقر البهبودی و السیدابراهیم المیانجی، ج۴۸، ص۳۹؛ مهدی حجازی و محمد خسروشاهی، دررالاخبار، ص۳۶۰).
- ↑ برای مطالعه بیشتر دراین باره، ر.ک: محمدحسین واثقی راد، مبانی و جایگاه تقیه در استدلالهای فقهی و گذری بر شرائط فقهی- سیاسی عصر امامان فقه، قم، ۱۳۷۸.
- ↑ نهجالبلاغه، ترجمه جعفر شهیدی، ص۹-۱۰.
- ↑ میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۱۲۷.
- ↑ این دسته از روایات را مرحوم شیخ حر عاملی در کتاب وسائل الشیعه و مرحوم حاجی نوری در کتاب جهاد باب “حکم الخروج بالسیف قبل قیام القائم” گردآوری کردهاند. برای مطالعه بیشتر در این باره، ر.ک: محمد بن حسن حر عاملی، ج۱۵، ص۵۲.
- ↑ «وَ أَخْبَرَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ رَبَاحٍ الزُّهْرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ بْنِ عِيسَى الْحُسَيْنِيُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مَالِكِ بْنِ أَعْيَنَ الْجُهَنِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ(ع) أَنَّهُ قَالَ: كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ رَايَةِ الْقَائِمِ(ع) صَاحِبُهَا طَاغُوتٌ» در برخی نسخ... ففی النار او صاحبها طاغوت وارد شده است (محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبة، ص۱۱۴).
- ↑ «قَالَ: ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع): مَا خَرَجَ وَ لَا يَخْرُجُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ إِلَى قِيَامِ قَائِمِنَا أَحَدٌ لِيَدْفَعَ ظُلْماً أَوْ يَنْعَشَ حَقّاً إلَّا اصْطَلَمَتْهُ الْبَلِيَّةُ، وَ كَانَ قِيَامُهُ زِيَادَةً فِي مَكْرُوهِنَا وَ شِيعَتِنَا» (امام سجاد(ع)، الصحیفة السجادیة، ص۱۰).
- ↑ «وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ رِبْعِيٍّ رَفَعَهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ(ع) قَالَ: وَ اللَّهِ لَا يَخْرُجُ أَحَدٌ مِنَّا قَبْلَ خُرُوجِ الْقَائِمِ- إِلَّا كَانَ مَثَلُهُ كَمَثَلِ فَرْخٍ طَارَ مِنْ وَكْرِهِ قَبْلَ أَنْ يَسْتَوِيَ جَنَاحَاهُ فَأَخَذَهُ الصِّبْيَانُ فَعَبِثُوا بِهِ» (ر.ک: محمد بن حسن حر عاملی، وسلئل الشیعه، ج۱۵، ص۵۱).
- ↑ «وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) يَقُولُ خَمْسُ عَلَامَاتٍ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ الصَّيْحَةُ وَ السُّفْيَانِيُّ وَ الْخَسْفُ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّكِيَّةِ- وَ الْيَمَانِيُّ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنْ خَرَجَ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ قَبْلَ هَذِهِ الْعَلَامَاتِ أَ نَخْرُجُ مَعَهُ قَالَ لَا الْحَدِيثَ» (ر.ک: محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۵۲).
- ↑ «وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ بَكْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سَدِيرٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) يَا سَدِيرُ الْزَمْ بَيْتَكَ وَ كُنْ حِلْساً مِنْ أَحْلَاسِهِ وَ اسْكُنْ مَا سَكَنَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ فَإِذَا بَلَغَكَ أَنَّ السُّفْيَانِيَّ قَدْ خَرَجَ فَارْحَلْ إِلَيْنَا وَ لَوْ عَلَى رِجْلِكَ» (ر.ک: محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۵۱).
- ↑ میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۱۳۰.
- ↑ «مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ(ع): أَنَّهُ سَمِعَ أَبَاهُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ يَقُولُ رَحِمَ اللَّهُ عَمِّي زَيْداً إِنَّهُ دَعَا إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لَوْ ظَفِرَ لَوَفَى بِمَا دَعَا إِلَيْهِ وَ قَدِ اسْتَشَارَنِي فِي خُرُوجِهِ» (محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۶، ص۱۷۴).
- ↑ «إِنَّ زَيْدَ بْنَ عَلِيٍّ(ع) خَرَجَ عَلَى سَبِيلِ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ- لَا عَلَى سَبِيلِ الْمُخَالَفَةِ لِابْنِ أَخِيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(ع)» (ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۶، ص۱۹۸).
- ↑ برای مطالعه بیشتر در این زمینه، ر.ک: احمد آذری قمی، “انقلابهای قبل از انقلاب مهدی(ع)”، مجله نور علم، ش۹، فروردین ۱۳۶۴، ص۵۹-۶۵.
- ↑ میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۱۳۲.
- ↑ میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۱۷۷.