بحث:حج: تفاوت میان نسخه‌ها

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: برگردانده‌شده
برچسب: برگردانده‌شده
خط ۱۱۶: خط ۱۱۶:


== اهمیت حج ==
== اهمیت حج ==
حج در اسلام * جایگاه و اهمیت والایى دارد. قرآن در آیه 97 آل عمران / 3 حج را حق خاص خداوند دانسته است: « ولِلّهِ عَلَىالنّاسِ حِجُّ البَیتِ » که بر همه انسان‌ها اعم از زن و مرد (1) و کافر و مسلمان (2) واجب است، هرچند راه آنان بسیار دور باشد یا پیاده این راه را بپیمایند: « یَأتوکَ رِجالاً وعَلى کُلِّ ضامِرٍ یَأتینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمیق ». ( حجّ / 22، 27 ) در آیاتى دیگر قرآن کعبه را عامل هدایت جهانیان: « اِنَّ اَوَّلَ بَیتٍ ... وهُدًى لِلعــلَمین » ( آل عمران / 3، 96 ) و سبب قوام و سامان یافتن امور انسان‌ها شمرده است: « جَعَلَ اللّهُ الکَعبَةَ ... قِیـمـًا لِلنّاسِ والشَّهرَ الحَرامَ والهَدىَ والقَلدَ ». ( مائده / 5، 97 ) به نظر برخى مفسران مراد از « قِیـمـًا لِلنّاسِ » هم اصلاح زندگى دنیوى انسان‌ها (3) و هم اصلاح دین و امر آخرت آنان است .(4) در آیه‌اى دیگر، خداوند از دو پیامبر بزرگ الهى، حضرت ابراهیم و اسماعیل عهد گرفته است که این خانه را براى طواف‌کنندگان، مجاوران و نمازگزاران در آن پاک کنند: « وعَهِدنا اِلى اِبرهیمَ واِسمـعیلَ اَن طَهِّرا بَیتِىَ لِلطّافینَ والعـکِفینَ والرُّکَّعِ السُّجود ». ( بقره / 2، 125؛ نیز حجّ / 22، 26 ) افزون بر این، محل انجام دادن این عبادت را امن قرار داده است: « واِذ جَعَلنَا البَیتَ مَثابَةً لِلنّاسِ واَمنـًا » ( بقره / 2، 125 ) تا حجگزاران با خاطرى آسوده حج بگزارند؛ همچنین در آیاتى دیگر از اعمال حج به عنوان شعائر الهى یاد (5) و مسلمانان به بزرگ شمردن و احترام آن‌ها ترغیب شده‌اند: « ذلِکَ ومَن یُعَظِّم شَعـرَ اللّهِ فَاِنَّها مِن تَقوَى القُلوب » ( حجّ / 22، 32 ) و در آیه‌اى دیگر آنان را از هتک حرمت و تعرض به شعائر الهى در حج، حرمت شکنى حجگزاران خانه خدا منع کرده است: « یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتُحِلّوا شَعرَ اللّهِ ... ولا ءامّینَ البَیتَ ». ( مائده / 5، 2 ) در آیاتى دیگر به روزهاى حج، حتى به حیواناتى که با آن‌ها حج گزارده مى‌شود سوگند یاد شده است؛ از جمله قرآن در آیات 1 - 4 فجر / 89 به فجر و شب‌هاى دهگانه و شَفْع و وَتْر سوگند یاد کرده است: « والفَجر * ولَیالٍ عَشر * والشَّفعِ والوَتر * والَّیلِ اِذا یَسر ». طبق یک نظر مراد از « فجر » پگاه ذیحجه یا روز قربانى و مقصود از « ولَیالٍ عَشر » شب‌هاى دهه ذیحجه و مراد از « شفع » روز قربانى و از « وتر » روز عرفه است .(6) این مطلب در روایتى از پیامبر نیز آمده است .(7) بر اساس روایتى دیگر شفع روز ترویه و وتر روز عرفه است .(8) برخى نیز گفته‌اند: مراد از شفع و وتر کوچ اول و دوم حاجیان است که در آیه 203 بقره / 2 به آن اشاره شده است: « فَمَن تَعَجَّلَ فى یَومَینِ فَلاَ اِثمَ عَلَیهِ »، زیرا کوچ اول پس از دو روز است که زوج است و کوچ دوم پس از روز سوم است که فرد است (9) و مراد از شبى که مى‌گذرد: « والَّیلِ اِذا یَسر » طبق یک رأى شب مزدلفه دانسته شده که حاجیان از عرفه به سوى مزدلفه سیر مى‌کنند .(10) در آیه‌اى دیگر قرآن به شهادت دهنده و شهادت داده شده سوگند یاد کرده است: « وشاهِدٍ ومَشهود ». ( بروج / 85، 3 ) طبق برخى اقوال، شاهد روز جمعه و مشهود روز عرفه است .(11) این نظر در روایاتى از پیامبر و اهل بیت نیز آمده است ،(12) زیرا روز جمعه بر هر عملى که در آن روز از سوى افراد انجام شده گواهى مى‌دهد و در روز عرفه مردم و ملائکه الهى براى مناسک حج حضور مى‌یابند ؛(13) نیز گفته شده است که « شاهد » روز ترویه، روز عید قربان، شب‌ها و روزها، ملائکه الهى، حجرالاسود *، امت اسلامى، و پیامبر اکرم صلى‌الله‌علیه‌و‌آله است و « مشهود » قرآن، روز قیامت، حاجیان، سایر پیامبران و امیرمؤمنان است .(14) در آیاتى دیگر قرآن به حیوانات نفس زننده و سم‌هایشان و گرد و غبارى که بر مى‌انگیزند سوگند یاد کرده است: « والعـدِیـتِ ضَبحـا * فَالمورِیـتِ قَدحـا * فَالمُغیرتِ صُبحـا * فَاَثَرنَ بِهِ نَقعـا ». ( عادیات / 100، 1 - 4 ) بیشتر مفسران مراد از آیه را حیواناتى دانسته‌اند که در جهاد شرکت مى‌کنند ؛(15) ولى به نظر برخى، مراد شترانى‌اند که حاجیان را از عرفه به مزدلفه و از آنجا به منا مى‌برند ؛(16) همچنین قرآن کریم در آیاتى دیگر، حج را داراى پاداش و آثار زیادى شمرده تا آنجا که خداوند را شکرگزار عمل حاجیان و اعمال خیر دیگر آنان دانسته :(17) « فَمَن حَجَّ البَیتَ اَوِ اعتَمَرَ ... ومَن تَطَوَّعَ خَیرًا فَاِنَّ اللّهَ شَاکِرٌ عَلیم » ( بقره / 2، 158 ) و گناهان حجگزاران را بخشوده شده شمرده است؛ چه زنده بازگردند (18) و چه در حج از دنیا بروند :(19) « فَمَن تَعَجَّلَ فى یَومَینِ فَلاَ اِثمَ عَلَیهِ ومَن تَاَخَّرَ فَلاَ اِثمَ عَلَیه ». ( بقره / 2، 203 ) بر اساس برخى نقل‌ها، میقات حضرت موسى که 40 روز به طول انجامید: « ووعَدنا موسى ثَلـثینَ لَیلَةً واَتمَمنـها بِعَشرٍ » ( اعراف / 7، 142 ) در ماه ذیقعده و 10 روز نخست ذیحجه بود .(20) حج از عباداتى است که بسیارى از اصول و فروع دین و کارهاى نیک را در خود جمع کرده است ؛(21) مانند توحید و نفى شرک که در نخستین عمل حج ( تلبیه احرام: لبیک اللهم لبیک، لبیک لاشریک لک لبیک ) متبلور بوده، تا پایان اعمال نیز وجود دارد و نبوت که در حج یاد ابراهیم و دیگر پیامبران الهى از جمله پیامبر اکرم صلى‌الله‌علیه‌و‌آله زنده مى‌شود، به ویژه اینکه در برخى روایات، اتمام حج در آیه 196 بقره / 2 به دیدار پیامبر و امامان علیهم‌السلام تفسیر شده است (22) و معاد که حاجیان با پوشیدن لباس احرام به یاد مرگ و قبر، حشر و قیامت مى‌افتند (23) و نیز بسیارى از عبادات و اعمال نیک؛ همچون نماز: « واتَّخِذوا مِن مَقامِ اِبرهیمَ مُصَلًّى » ( بقره / 2، 125 )، روزه: « فَصِیامُ ثَلـثَةِ اَیّامٍ فِى الحَجِّ » ( بقره / 2، 196 )، هجرت در راه خدا و تحمل سختى: « یَأتینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمیق » ( حجّ / 22، 27 )، جهاد که در روایات، حج جهاد ضعیفان شمرده شده است ،(24) قربانى کردن: « والهَدىَ والقَلدَ » ( مائده / 5، 97 )، اطعام به فقیران: « واَطعِموا الباسَ الفَقیر » ( حجّ / 22، 28 )، تبرى از شیطان با رمى جمرات و نیز تبرى از مشرکان و دشمنان خدا: « یَومَ الحَجِّ الاَکبَرِ اَنَّ اللّهَ بَرِى‌ءٌ مِنَ المُشرِکینَ » ( توبه / 9، 3 )، تولى و دوستى با اولیاى الهى و امامان علیهم‌السلام: « فَاجعَل اَفـ ٔ دَةً مِنَ النّاسِ تَهوى اِلَیهِم » ( ابراهیم / 14، 37 ) که در روایات مراد آیه اهل بیت علیهم‌السلام دانسته شده است که از نسل ابراهیم‌اند ،(25) توبه و استغفار: « ثُمَّ اَفیضوا ... واستَغفِروا اللّهَ » ( بقره / 2، 199 )، دعا و درخواست حاجت از خداوند: « فَاذکُروا اللّهَ ... فَمِنَ النّاسِ مَن یَقولُ رَبَّنا » ( بقره / 2، 200 ) و انجام دادن کارهاى خیر دیگر: « فَمَن حَجَّ البَیتَ ... ومَن تَطَوَّعَ خَیرًا فَاِنَّ اللّهَ شَاکِرٌ عَلیم ». ( بقره / 2، 158 ) در روایات اسلامى نیز حج از جایگاه و اهمیت فراوانى برخوردار است؛ از جمله در روایتى حج یکى از 5 رکن اسلام شمرده شده است .(26) در روایاتى دیگر حج برتر از نماز و روزه (27) [ مستحب ] و انفاق در راه خدا شمرده شده است، هرچند طلاى سرخ و به اندازه کوه ابوقبیس باشد؛ همچنین 10 روز نخست ذیحجه، پاک‌ترین روزها نزد خدا و عمل صالح در این روزها از محبوب‌ترین اعمال و داراى عظیم‌ترین پاداش شمرده شده است ،(28) از این‌رو معصومان علیهم‌السلام در بهترین زمان یعنى ماه رمضان (29) و پس از هر نماز در این ماه، توفیق انجام حج در همان سال و بلکه همه سال‌ها را از خداوند مى‌خواستند (30) و مؤمنان را به تکرار حج حتى تا 50 بار و بیشتر از آن (31) هرچند با قرض گرفتن باشد توصیه مى‌کردند .(32) البته بر اساس روایاتى دیگر در صورتى این کار شایسته است که فرد توان پرداخت بدهى خود را پس از حج داشته باشد .(33) خود نیز مکرر این عبادت را به جاى مى‌آوردند؛ از جمله نقل شده که آدم علیه‌السلام 700 بار ،(34) حضرت خضر در همه سال‌ها ،(35) پیامبراکرم 10 یا 20 بار ،(36) امام حسن مجتبى 15 یا 25 بار (37) و امام زین‌العابدین 20، 22 یا 25 بار حج گزارده‌اند (38) و صاحب عصر علیه‌السلام حضورى هر ساله در حج دارند .(39) از دیگر نشانه‌هاى اهمیت حج آن است که بر اساس برخى روایات، حاکمان اسلامى مأمور شده‌اند که در صورت ترک حج از سوى مسلمانان، آنان را با اجبار راهى حج کنند (40) و در صورت نداشتن هزینه سفر، آن را از بیت‌المال مسلمانان، بپردازند .(41) بر اساس برخى روایات، حج از مصادیق « سبیل‌اللّه ‌» در آیه 60 توبه / 9 است که بر اساس آن حاکم اسلامى مى‌تواند از زکات براى حج فقیران هزینه کند ؛(42) همچنین ترک این عمل از سوى مستطیع، مساوى با کفر (43) و مردن به دین یهود یا نصارا (44) و سبب هلاک شدن فرد ،(45) محروم شدن وى از شفاعت و حوض کوثر، قرار گرفتن در زمره زیانکارترین مردم، پشیمان شدن هنگام مرگ و کور گردیدن در قیامت دانسته شده است .(46)
حج در اسلام * جایگاه و اهمیت والایى دارد. قرآن در آیه 97 آل عمران / 3 حج را حق خاص خداوند دانسته است: « ولِلّهِ عَلَىالنّاسِ حِجُّ البَیتِ » که بر همه انسان‌ها اعم از زن و مرد <ref>الخلاف، ج 2، ص 432 - 433.</ref> و کافر و مسلمان <ref> تذكرة الفقهاء، ج 7، ص 92.</ref> واجب است، هرچند راه آنان بسیار دور باشد یا پیاده این راه را بپیمایند: « یَأتوکَ رِجالاً وعَلى کُلِّ ضامِرٍ یَأتینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمیق ». ( حجّ / 22، 27 ) در آیاتى دیگر قرآن کعبه را عامل هدایت جهانیان: « اِنَّ اَوَّلَ بَیتٍ ... وهُدًى لِلعــلَمین » ( آل عمران / 3، 96 ) و سبب قوام و سامان یافتن امور انسان‌ها شمرده است: « جَعَلَ اللّهُ الکَعبَةَ ... قِیـمـًا لِلنّاسِ والشَّهرَ الحَرامَ والهَدىَ والقَلدَ ». ( مائده / 5، 97 ) به نظر برخى مفسران مراد از « قِیـمـًا لِلنّاسِ » هم اصلاح زندگى دنیوى انسان‌ها <ref>مجمع البيان، ج 3، ص 424؛ التفسير الكبير، ج 12، ص 100.</ref> و هم اصلاح دین و امر آخرت آنان است .<ref>احكام القرآن، جصاص ، ج 2، ص 603 ـ 604؛ مجمع البيان، ج 3، ص 424؛ فقه القرآن، ج 1، ص 86.</ref> در آیه‌اى دیگر، خداوند از دو پیامبر بزرگ الهى، حضرت ابراهیم و اسماعیل عهد گرفته است که این خانه را براى طواف‌کنندگان، مجاوران و نمازگزاران در آن پاک کنند: « وعَهِدنا اِلى اِبرهیمَ واِسمـعیلَ اَن طَهِّرا بَیتِىَ لِلطّافینَ والعـکِفینَ والرُّکَّعِ السُّجود ». ( بقره / 2، 125؛ نیز حجّ / 22، 26 ) افزون بر این، محل انجام دادن این عبادت را امن قرار داده است: « واِذ جَعَلنَا البَیتَ مَثابَةً لِلنّاسِ واَمنـًا » ( بقره / 2، 125 ) تا حجگزاران با خاطرى آسوده حج بگزارند؛ همچنین در آیاتى دیگر از اعمال حج به عنوان شعائر الهى یاد <ref>جامع البيان، ج 17، ص 206؛ مجمع البيان، ج 7، ص 150.</ref> و مسلمانان به بزرگ شمردن و احترام آن‌ها ترغیب شده‌اند: « ذلِکَ ومَن یُعَظِّم شَعـرَ اللّهِ فَاِنَّها مِن تَقوَى القُلوب » ( حجّ / 22، 32 ) و در آیه‌اى دیگر آنان را از هتک حرمت و تعرض به شعائر الهى در حج، حرمت شکنى حجگزاران خانه خدا منع کرده است: « یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتُحِلّوا شَعرَ اللّهِ ... ولا ءامّینَ البَیتَ ». ( مائده / 5، 2 ) در آیاتى دیگر به روزهاى حج، حتى به حیواناتى که با آن‌ها حج گزارده مى‌شود سوگند یاد شده است؛ از جمله قرآن در آیات 1 - 4 فجر / 89 به فجر و شب‌هاى دهگانه و شَفْع و وَتْر سوگند یاد کرده است: « والفَجر * ولَیالٍ عَشر * والشَّفعِ والوَتر * والَّیلِ اِذا یَسر ». طبق یک نظر مراد از « فجر » پگاه ذیحجه یا روز قربانى و مقصود از « ولَیالٍ عَشر » شب‌هاى دهه ذیحجه و مراد از « شفع » روز قربانى و از « وتر » روز عرفه است .<ref>جامع البيان، ج 30، ص 211 ـ 213؛ مجمع البيان، ج 10، ص 347؛ فقه القرآن، ج 1، ص 280.</ref> این مطلب در روایتى از پیامبر نیز آمده است .<ref> مجمع الزوائد، ج 7، ص 137؛ المستدرك، ج 4، ص 220.</ref> بر اساس روایتى دیگر شفع روز ترویه و وتر روز عرفه است .<ref>مجمع البيان، ج 10، ص 347؛ الصافى، ج 7، ص 473.</ref> برخى نیز گفته‌اند: مراد از شفع و وتر کوچ اول و دوم حاجیان است که در آیه 203 بقره / 2 به آن اشاره شده است: « فَمَن تَعَجَّلَ فى یَومَینِ فَلاَ اِثمَ عَلَیهِ »، زیرا کوچ اول پس از دو روز است که زوج است و کوچ دوم پس از روز سوم است که فرد است <ref>جامع البيان، ج 30، ص 213؛ مجمع البيان، ج 10، ص 348.</ref> و مراد از شبى که مى‌گذرد: « والَّیلِ اِذا یَسر » طبق یک رأى شب مزدلفه دانسته شده که حاجیان از عرفه به سوى مزدلفه سیر مى‌کنند .<ref>جامع البيان، ج 30، ص 216؛ مجمع البيان، ج 10، ص 348.</ref> در آیه‌اى دیگر قرآن به شهادت دهنده و شهادت داده شده سوگند یاد کرده است: « وشاهِدٍ ومَشهود ». ( بروج / 85، 3 ) طبق برخى اقوال، شاهد روز جمعه و مشهود روز عرفه است .<ref>مجمع البيان، ج 10، ص 315؛ التفسير الكبير، ج 31، ص 115 ـ 116؛ تفسير قرطبى، ج 19، ص 283.</ref> این نظر در روایاتى از پیامبر و اهل بیت نیز آمده است ،<ref>مسند احمد، ج 2، ص 298؛ وسائل الشيعه، ج 13، ص 548 ـ 549؛ جامع احاديث الشيعه، ج 11، ص 466.</ref> زیرا روز جمعه بر هر عملى که در آن روز از سوى افراد انجام شده گواهى مى‌دهد و در روز عرفه مردم و ملائکه الهى براى مناسک حج حضور مى‌یابند ؛<ref>مجمع البيان، ج 10، ص 315.</ref> نیز گفته شده است که « شاهد » روز ترویه، روز عید قربان، شب‌ها و روزها، ملائکه الهى، حجرالاسود *، امت اسلامى، و پیامبر اکرم صلى‌الله‌علیه‌و‌آله است و « مشهود » قرآن، روز قیامت، حاجیان، سایر پیامبران و امیرمؤمنان است .<ref> التفسير الكبير، ج 31، ص 115 ـ 117؛ تفسير قرطبى، ج 19، ص 284 ـ 286.</ref> در آیاتى دیگر قرآن به حیوانات نفس زننده و سم‌هایشان و گرد و غبارى که بر مى‌انگیزند سوگند یاد کرده است: « والعـدِیـتِ ضَبحـا * فَالمورِیـتِ قَدحـا * فَالمُغیرتِ صُبحـا * فَاَثَرنَ بِهِ نَقعـا ». ( عادیات / 100، 1 - 4 ) بیشتر مفسران مراد از آیه را حیواناتى دانسته‌اند که در جهاد شرکت مى‌کنند ؛<ref>جامع البيان، ج 30، ص 345؛ مجمع البيان، ج 10، ص 423.</ref> ولى به نظر برخى، مراد شترانى‌اند که حاجیان را از عرفه به مزدلفه و از آنجا به منا مى‌برند ؛<ref>مجمع البيان، ج 10، ص 423؛ التفسير الكبير، ج 32، ص 63.</ref> همچنین قرآن کریم در آیاتى دیگر، حج را داراى پاداش و آثار زیادى شمرده تا آنجا که خداوند را شکرگزار عمل حاجیان و اعمال خیر دیگر آنان دانسته : « فَمَن حَجَّ البَیتَ اَوِ اعتَمَرَ ... ومَن تَطَوَّعَ خَیرًا فَاِنَّ اللّهَ شَاکِرٌ عَلیم » ( بقره / 2، 158 )<ref>جامع البيان، ج 2، ص 71.</ref> و گناهان حجگزاران را بخشوده شده شمرده است؛ چه زنده بازگردند <ref>من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 215؛ وسائل الشيعه، ج 14، ص 276.</ref> و چه در حج از دنیا بروند : « فَمَن تَعَجَّلَ فى یَومَینِ فَلاَ اِثمَ عَلَیهِ ومَن تَاَخَّرَ فَلاَ اِثمَ عَلَیه ». ( بقره / 2، 203 )<ref>من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 480؛ وسائل الشيعه، ج 14، ص 281.</ref> بر اساس برخى نقل‌ها، میقات حضرت موسى که 40 روز به طول انجامید: « ووعَدنا موسى ثَلـثینَ لَیلَةً واَتمَمنـها بِعَشرٍ » ( اعراف / 7، 142 ) در ماه ذیقعده و 10 روز نخست ذیحجه بود .<ref>تفسير قمى، ج 1، ص 239؛ جامع البيان، ج 1، ص 400؛ مجمع البيان، ج 1، ص 212.</ref> حج از عباداتى است که بسیارى از اصول و فروع دین و کارهاى نیک را در خود جمع کرده است ؛<ref>جواهرالكلام، ج 17، ص 214؛ فرهنگنامه اسرار و معارف حج، ص 23.</ref> مانند توحید و نفى شرک که در نخستین عمل حج ( تلبیه احرام: لبیک اللهم لبیک، لبیک لاشریک لک لبیک ) متبلور بوده، تا پایان اعمال نیز وجود دارد و نبوت که در حج یاد ابراهیم و دیگر پیامبران الهى از جمله پیامبر اکرم صلى‌الله‌علیه‌و‌آله زنده مى‌شود، به ویژه اینکه در برخى روایات، اتمام حج در آیه 196 بقره / 2 به دیدار پیامبر و امامان علیهم‌السلام تفسیر شده است <ref>الكافى، ج 4، ص 549؛ من لايحضره الفقيه، ج 2، ص578.</ref> و معاد که حاجیان با پوشیدن لباس احرام به یاد مرگ و قبر، حشر و قیامت مى‌افتند <ref>بحارالانوار، ج 96، ص 125؛ مستدرك الوسائل، ج 10، ص 174.</ref> و نیز بسیارى از عبادات و اعمال نیک؛ همچون نماز: « واتَّخِذوا مِن مَقامِ اِبرهیمَ مُصَلًّى » ( بقره / 2، 125 )، روزه: « فَصِیامُ ثَلـثَةِ اَیّامٍ فِى الحَجِّ » ( بقره / 2، 196 )، هجرت در راه خدا و تحمل سختى: « یَأتینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمیق » ( حجّ / 22، 27 )، جهاد که در روایات، حج جهاد ضعیفان شمرده شده است ،<ref>الكافى، ج 4، ص 259؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 100.</ref> قربانى کردن: « والهَدىَ والقَلدَ » ( مائده / 5، 97 )، اطعام به فقیران: « واَطعِموا الباسَ الفَقیر » ( حجّ / 22، 28 )، تبرى از شیطان با رمى جمرات و نیز تبرى از مشرکان و دشمنان خدا: « یَومَ الحَجِّ الاَکبَرِ اَنَّ اللّهَ بَرِى‌ءٌ مِنَ المُشرِکینَ » ( توبه / 9، 3 )، تولى و دوستى با اولیاى الهى و امامان علیهم‌السلام: « فَاجعَل اَفـ ٔ دَةً مِنَ النّاسِ تَهوى اِلَیهِم » ( ابراهیم / 14، 37 ) که در روایات مراد آیه اهل بیت علیهم‌السلام دانسته شده است که از نسل ابراهیم‌اند ،<ref>نورالثقلين، ج 2، ص 550؛ بحارالانوار، ج 65، ص 85 ـ 86.</ref> توبه و استغفار: « ثُمَّ اَفیضوا ... واستَغفِروا اللّهَ » ( بقره / 2، 199 )، دعا و درخواست حاجت از خداوند: « فَاذکُروا اللّهَ ... فَمِنَ النّاسِ مَن یَقولُ رَبَّنا » ( بقره / 2، 200 ) و انجام دادن کارهاى خیر دیگر: « فَمَن حَجَّ البَیتَ ... ومَن تَطَوَّعَ خَیرًا فَاِنَّ اللّهَ شَاکِرٌ عَلیم ». ( بقره / 2، 158 ) در روایات اسلامى نیز حج از جایگاه و اهمیت فراوانى برخوردار است؛ از جمله در روایتى حج یکى از 5 رکن اسلام شمرده شده است .<ref> الكافى، ج 2، ص 18؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 74؛ صحيح البخارى، ج 1، ص 8.</ref> در روایاتى دیگر حج برتر از نماز و روزه <ref> من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 221؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 111 ـ 112.</ref> [ مستحب ] و انفاق در راه خدا شمرده شده است، هرچند طلاى سرخ و به اندازه کوه ابوقبیس باشد؛ همچنین 10 روز نخست ذیحجه، پاک‌ترین روزها نزد خدا و عمل صالح در این روزها از محبوب‌ترین اعمال و داراى عظیم‌ترین پاداش شمرده شده است ،<ref> وسائل الشيعه، ج 14، ص 273؛ جامع احاديث الشيعه، ج 12، ص 193.</ref> از این‌رو معصومان علیهم‌السلام در بهترین زمان یعنى ماه رمضان <ref> الكافى، ج 4، ص 74؛ وسائل الشيعه، ج 10، ص 325.</ref> و پس از هر نماز در این ماه، توفیق انجام حج در همان سال و بلکه همه سال‌ها را از خداوند مى‌خواستند <ref> اقبال الاعمال، ج 1، ص 79؛ بحارالانوار، ج 84، ص 318.</ref> و مؤمنان را به تکرار حج حتى تا 50 بار و بیشتر از آن <ref> من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 217؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 127.</ref> هرچند با قرض گرفتن باشد توصیه مى‌کردند .<ref> تهذيب، ج 5، ص 441 - 442؛ وسائل‌الشيعه، ج 11، ص 140.</ref> البته بر اساس روایاتى دیگر در صورتى این کار شایسته است که فرد توان پرداخت بدهى خود را پس از حج داشته باشد .<ref> تهذيب، ج 5، ص 442؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 141.</ref> خود نیز مکرر این عبادت را به جاى مى‌آوردند؛ از جمله نقل شده که آدم علیه‌السلام 700 بار ،<ref>من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 229.</ref> حضرت خضر در همه سال‌ها ،<ref> مستدرك الوسائل، ج 10، ص 43؛ جامع احاديث الشيعه، ج 10، ص 200.</ref> پیامبراکرم 10 یا 20 بار ، <ref>الكافى، ج 4، ص 244 - 245 ، 252؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 124 - 125.</ref> امام حسن مجتبى 15 یا 25 بار <ref>المستدرك، ج 3، ص 169؛ مستدرك الوسائل، ج 8، ص 29 - 30.</ref> و امام زین‌العابدین 20، 22 یا 25 بار حج گزارده‌اند <ref>وسائل الشيعه، ج 11، ص 125؛ مستدرك الوسائل، ج 8، ص 30، 48 ـ 49.</ref> و صاحب عصر علیه‌السلام حضورى هر ساله در حج دارند .<ref>من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 520؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 135.</ref> از دیگر نشانه‌هاى اهمیت حج آن است که بر اساس برخى روایات، حاکمان اسلامى مأمور شده‌اند که در صورت ترک حج از سوى مسلمانان، آنان را با اجبار راهى حج کنند <ref>الكافى، ج 4، ص 260؛ تهذيب، ج 5، ص 23.</ref> و در صورت نداشتن هزینه سفر، آن را از بیت‌المال مسلمانان، بپردازند .<ref>الكافى، ج 4، ص 272؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 420.</ref> بر اساس برخى روایات، حج از مصادیق « سبیل‌اللّه ‌» در آیه 60 توبه / 9 است که بر اساس آن حاکم اسلامى مى‌تواند از زکات براى حج فقیران هزینه کند ؛<ref>تفسير قمى، ج 1، ص 299؛ وسائل الشيعه، ج 9، ص 212؛ جامع احاديث الشيعه، ج 8، ص 172.</ref> همچنین ترک این عمل از سوى مستطیع، مساوى با کفر <ref>من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 356؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 31.</ref> و مردن به دین یهود یا نصارا <ref>وسائل الشيعه، ج 11، ص 30؛ مستدرك الوسائل، ج 8، ص 18.</ref> و سبب هلاک شدن فرد ،<ref>وسائل الشيعه، ج 11، ص 23؛ بحارالانوار، ج 96، ص 19.</ref> محروم شدن وى از شفاعت و حوض کوثر، قرار گرفتن در زمره زیانکارترین مردم، پشیمان شدن هنگام مرگ و کور گردیدن در قیامت دانسته شده است .<ref>الحج والعمره، ص 169 ـ 173.</ref>
1. <ref>الخلاف، ج ص 432 - 433.</ref>
2. <ref> تذكرة الفقهاء، ج 7، ص 92.</ref>
3. <ref>مجمع البيان، ج 3، ص 424؛ التفسير الكبير، ج 12، ص 100.</ref>
4. <ref>احكام القرآن، جصاص ، ج 2، ص 603 ـ 604؛ مجمع البيان، ج 3، ص 424؛ فقه القرآن، ج 1، ص 86.</ref>
5. <ref>جامع البيان، ج 17، ص 206؛ مجمع البيان، ج 7، ص 150.</ref>
6. <ref>جامع البيان، ج 30، ص 211 ـ 213؛ مجمع البيان، ج 10، ص 347؛ فقه القرآن، ج 1، ص 280.</ref>
7.<ref> مجمع الزوائد، ج 7، ص 137؛ المستدرك، ج 4، ص 220.</ref>
8. <ref>مجمع البيان، ج 10، ص 347؛ الصافى، ج 7، ص 473.</ref>
9. <ref>جامع البيان، ج 30، ص 213؛ مجمع البيان، ج 10، ص 348.</ref>
10. <ref>جامع البيان، ج 30، ص 216؛ مجمع البيان، ج 10، ص 348.</ref>
11. <ref>مجمع البيان، ج 10، ص 315؛ التفسير الكبير، ج 31، ص 115 ـ 116؛ تفسير قرطبى، ج 19، ص 283.</ref>
12. <ref>مسند احمد، ج 2، ص 298؛ وسائل الشيعه، ج 13، ص 548 ـ 549؛ جامع احاديث الشيعه، ج 11، ص 466.</ref>
13. <ref>مجمع البيان، ج 10، ص 315.</ref>
14. <ref> التفسير الكبير، ج 31، ص 115 ـ 117؛ تفسير قرطبى، ج 19، ص 284 ـ 286.</ref>
15. <ref>جامع البيان، ج 30، ص 345؛ مجمع البيان، ج 10، ص 423.</ref>
16. <ref>مجمع البيان، ج 10، ص 423؛ التفسير الكبير، ج 32، ص 63.</ref>
17. <ref>جامع البيان، ج 2، ص 71.</ref>
18. <ref>من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 215؛ وسائل الشيعه، ج 14، ص 276.</ref>
19. <ref>من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 480؛ وسائل الشيعه، ج 14، ص 281.</ref>
20. <ref>تفسير قمى، ج 1، ص 239؛ جامع البيان، ج 1، ص 400؛ مجمع البيان، ج 1، ص 212.</ref>
21. <ref>جواهرالكلام، ج 17، ص 214؛ فرهنگنامه اسرار و معارف حج، ص 23.</ref>
22. <ref>الكافى، ج 4، ص 549؛ من لايحضره الفقيه، ج 2، ص578.</ref>
23. <ref>بحارالانوار، ج 96، ص 125؛ مستدرك الوسائل، ج 10، ص 174.</ref>
24. <ref>الكافى، ج 4، ص 259؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 100.</ref>
25. <ref>نورالثقلين، ج 2، ص 550؛ بحارالانوار، ج 65، ص 85 ـ 86.</ref>
26.<ref> الكافى، ج 2، ص 18؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 74؛ صحيح البخارى، ج 1، ص 8.</ref>
27.<ref> من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 221؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 111 ـ 112.</ref>
28.<ref> وسائل الشيعه، ج 14، ص 273؛ جامع احاديث الشيعه، ج 12، ص 193.</ref>
29.<ref> الكافى، ج 4، ص 74؛ وسائل الشيعه، ج 10، ص 325.</ref>
30.<ref> اقبال الاعمال، ج 1، ص 79؛ بحارالانوار، ج 84، ص 318.</ref>
31.<ref> من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 217؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 127.</ref>
32.<ref> تهذيب، ج 5، ص 441 - 442؛ وسائل‌الشيعه، ج 11، ص 140.</ref>
33.<ref> تهذيب، ج 5، ص 442؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 141.</ref>
34. <ref>من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 229.</ref>
35.<ref> مستدرك الوسائل، ج 10، ص 43؛ جامع احاديث الشيعه، ج 10، ص 200.</ref>
36. <ref>الكافى، ج 4، ص 244 - 245 ، 252؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 124 - 125.</ref>
37. <ref>المستدرك، ج 3، ص 169؛ مستدرك الوسائل، ج 8، ص 29 - 30.</ref>
38. <ref>وسائل الشيعه، ج 11، ص 125؛ مستدرك الوسائل، ج 8، ص 30، 48 ـ 49.</ref>
39. <ref>من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 520؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 135.</ref>
40. <ref>الكافى، ج 4، ص 260؛ تهذيب، ج 5، ص 23.</ref>
41. <ref>الكافى، ج 4، ص 272؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 420.</ref>
42. <ref>تفسير قمى، ج 1، ص 299؛ وسائل الشيعه، ج 9، ص 212؛ جامع احاديث الشيعه، ج 8، ص 172.</ref>
43. <ref>من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 356؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 31.</ref>
44. <ref>وسائل الشيعه، ج 11، ص 30؛ مستدرك الوسائل، ج 8، ص 18.</ref>
45. <ref>وسائل الشيعه، ج 11، ص 23؛ بحارالانوار، ج 96، ص 19.</ref>
46. <ref>الحج والعمره، ص 169 ـ 173.</ref>


==حکمت ها و اهداف حج ==
==حکمت ها و اهداف حج ==

نسخهٔ ‏۴ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۲۹

مقدمه

حج در لغت به معناى قصد ،(1) قصد امر عظیم ،(2) روى آوردن ،(3) بازگشت (4) و بازداشتن (5) آمده است. برخى معناى اصلى این ماده را قصدى همراه با حرکت و عمل دانسته و گفته‌اند: به حج خانه خدا از آن جهت حج گفته شده که با حرکت و اعمال مخصوص همراه است (6) و در اصطلاح فقه اسلامى به قصد خانه خدا در وقت خاص با هدف به جاى آوردن اعمال مخصوص گفته مى‌شود .(7) به مجموع مناسک و اعمالى که در این سفر انجام مى‌گیرد نیز حج گفته شده است .(8) حج از جهات گوناگون به اقسام متعددى قسمت شده است؛ از جهت حجم و شمار اعمال، به حج اکبر و حج اصغر قسمت شده است. حج اکبر ( حج بزرگ‌تر ) به حجى گفته شده است که داراى اعمال بیشتر از جمله وقوف در عرفات، مشعر و اعمال مناست و حج اصغر ( حج کوچک‌تر )، حجى است که این اعمال در آن نیست و به آن عمره * گفته مى‌شود .(9) از جهت چگونگى انجام اعمال و نیز حجگزار به تمتع، قِران و اِفراد قسمت شده است .(10) حج تمتع حجى است که حجگزار در آن ابتدا براى اعمال عمره محرم شده، پس از خروج از احرام، دوباره براى اعمال حج احرام مى‌بندد .(11) حج قِران حجى است که عمره آن پس از حج است و حجگزار هنگام احرام حج، قربانى خود را به همراه مى‌آورد .(12) حج اِفراد نیز حجى است که حجگزار تنها براى حج محرم شده، عمره را پس از آن به جاى مى‌آورد .(13) تعاریف دیگرى نیز براى این سه‌گونه حج بیان شده است. ( ادامه مقاله، اقسام حج ) از جهت حکم شرعى نیز به حج واجب و غیر واجب قسمت شده است. حج واجب گاه به اصل شرع واجب مى‌گردد که به آن « حَجّة الاسلام » مى‌گویند (14) و گاه با اسباب عارضى همچون نذر، قسم و عللى دیگر واجب مى‌شود و حج غیر واجب آن است که شرایط وجوب حج را ندارد که به آن « حج استحبابى » گفته مى‌شود ؛(15) همچنین حجگزار، گاه براى خود حج مى‌گزارد و گاه به نیابت از شخصى دیگر که به آن « حج نیابى » یا « حج استنابه‌اى » گویند. قسم اخیر نیز به « حج بَلَدى » و « حج میقاتى » قسمت مى‌شود. حج بلدى آن است که حجگزار از بلد منوب عنه نیت حج کند و حج میقاتى آن است که از میقات به نیابت منوب عنه به جا آورده شود .(16) قرآن از حج با واژه‌ها و تعبیرهاى گوناگون یاد کرده است؛ از جمله: 1. ماده « حجّ » که 8 بار به صورت اسم و مفرد « واَتِمُّوا الحَجَّ » ( بقره / 2، 196 - 197 و ...) و یک بار به صورت جمع: « ثَمـنِىَ حِجَجٍ » ( قصص / 28، 27 ) و یک بار به صورت فعل: « فَمَن حَجَّ البَیتَ » ( بقره / 2، 158 ) و یک بار به صورت مصدر: « حِجُّ البَیتِ » ( آل عمران / 3، 97 ) و یک بار نیز با تعبیر « حج اکبر » آمده است: « یَومَ الحَجِّ الاَکبَرِ » ( توبه / 9، 3 ) که برخى مراد از آن را اعمال حج در برابر عمره دانسته‌اند که حج اصغر است ؛(17) ولى برخى مقصود از آن را روز عید قربان (18) یا روز عرفه (19) یا همه روزهاى حج (20) یا تنها عید قربان سال نهم هجرى دانسته‌اند، زیرا پس از آن روز دیگر به مشرکان اجازه انجام اعمال حج داده نشد .(21) در دو آیه نیز از حجگزاران یاد شده است که در یک آیه با تعبیر « الحاجّ » آمده: « اَجَعَلتُم سِقایَةَ الحاجِّ » ( توبه / 9، 19 ) و در آیه‌اى دیگر از آنان با تعبیر قصد کنندگان خانه خدا (22) یاد شده است: « ءامّینَ البَیتَ ». ( مائده / 5، 2 ) 2. مناسک که جمع مَنْسک به معناى اعمال حج (23) یا جاى اعمال (24) است: « فَاِذا قَضَیتُم مَنـسِکَکُم ». ( بقره / 2، 200 ) برخى مراد از آن را خصوص قربانى و ریختن خون دانسته‌اند .(25) 3. « شعائر * اللّه ‌» که در 4 آیه آمده و در برخى از این آیات مراد مناسک و اعمال حج است :(26) « لاتُحِلّوا شَعرَ اللّهِ ». ( مائده / 5، 2 ) در آیاتى دیگر نیز قرآن از برخى اعمال حج همچون طواف: « ولیَطَّوَّفوا بِالبَیتِ العَتیق » ( حّج / 22، 29 )، کوچ از عرفات: « اَفَضتُم مِن عَرَفـتٍ » ( بقره / 2، 198 )، نماز پشت مقام ابراهیم: « واتَّخِذوا مِن مَقامِ اِبرهیمَ مُصَلًّى » ( بقره / 2، 125 ) و سعى میان صفا * و مروه *: « اِنَّ الصَّفا والمَروةَ ... فَلا جُناحَ عَلَیهِ اَن یَطَّوَّفَ بِهِما » ( بقره / 2، 158 ) یاد کرده است. در این آیات، قرآن کریم از برخى مباحث مربوط به حج از جمله حج در شرایع پیشین، اهمیت حج، فلسفه حج و برخى احکام و آداب آن سخن به میان آورده است. 1. [۱] 2. [۲] 3. [۳] 4. [۴] 5.[۵] 6. [۶] 7. [۷] 8. [۸] 9. [۹] 10. [۱۰] 11. [۱۱] 12.[۱۲] 13.[۱۳] 14. [۱۴] 15. [۱۵] 16. [۱۶] 17.[۱۷] 18. [۱۸] 19. [۱۹] 20. [۲۰] 21. [۲۱] 22. [۲۲] 23. [۲۳] 24. [۲۴] 25.[۲۵] 26. [۲۶]

پیشینه حج

از برخى آیات قرآن بر مى‌آید که خانه کعبه * و حج، پیشینه‌اى بسیار طولانى پیش از اسلام دارند؛ از جمله در آیه 33 حّج / 22 از کعبه با نام خانه کهن یاد شده است: « ثُمَّ مَحِلُّها اِلَى البَیتِ العَتیق ». در برخى روایات آمده است که بدان جهت به این نام ( عتیق ) نامیده شده که خداوند این خانه را پیش از آفرینش انسان‌ها و حتى قبل از خلقت زمین آفریده است ؛(1) بدین معنا که خداوند ابتدا کعبه را آفرید. سپس کره زمین از زیر کعبه گسترش یافت. در آیه‌اى دیگر کعبه نخستین خانه‌اى دانسته شده که خداوند آن را براى انسان‌ها در زمین قرار داده است: « اِنَّ اَوَّلَ بَیتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذى بِبَکَّةَ مُبارَکـًا » ( آل‌عمران / 3، 96 ) و در آیه‌اى دیگر قرآن همه امت‌ها را داراى مناسک و عباداتى دانسته است: « ولِکُلِّ اُمَّةٍ جَعَلنا مَنسَکـًا » ( حجّ / 22، 34، 67 ) که مناسک حج از جمله آن‌هاست ؛(2) اما درباره زمان بنیانگذارى کعبه و اعمال حج، روایات مختلفى نقل شده است؛ از برخى روایات بر مى‌آید که ملائکه الهى بنیانگذاران کعبه و نخستین حجگزاران بوده‌اند. در روایاتى نقل شده که خداوند در زیر عرش خانه‌اى به نام « بیت المعمور » براى طواف و زیارت فرشتگان بنا کرد و سپس ملائکه را به زمین فرستاد تا کعبه را براى زیارت و طواف انسان‌ها بنا کنند .(3) پس از بناى کعبه، جبرئیل نخستین حجگزار بود .(4) بر پایه روایتى دیگر زمان این عمل 3000 سال پیش از آدم بوده است .(5) در روایتى امام صادق علیه‌السلام کعبه را خانه‌اى شمرد که 2000 سال پیش از آدم زیارت مى‌شده است (6) که بر اساس حدیثى دیگر این حجگزاران ملائکه الهى دانسته شده‌اند .(7) برخى نخستین حجگزار کعبه را حضرت آدم دانسته‌اند .(8) این مطلب در برخى روایات نیز آمده است .(9) با توجه به روایات گذشته که نخستین حجگزاران را ملائکه دانسته‌اند ممکن است مراد این روایات، نخستین حجگزار از انسان‌ها باشد، از این‌رو با هم منافاتى ندارند. در مورد حج آدم علیه‌السلام روایت شده که پس از خروج از بهشت، وى بر کوه صفا فرود آمد. سپس جبرئیل مناسک حج را به او آموخت و آدم علیه‌السلام همه اعمال حج از جمله طواف، رمى جمرات، قربانى، حلق، سعى و طواف نساء را انجام داد .(10) بر اساس برخى روایات، آدم 1000 بار پیاده به مکه آمد و 700 حج و 300 عمره به جاى آورد .(11) پس از آدم، شیث فرزند و وصى او کعبه را بازسازى کرد (12) و حج و عمره به جاى آورد .(13) در روایاتى دیگر نقل شده که نوح علیه‌السلام نیز حج به جا مى‌آورد (14) و نیز روایت شده که در زمان طوفان و غرق شدن زمین، کشتى نوح پیرامون کعبه طواف کرد، سپس به منا آمد و در بازگشت نیز دوباره به امر خداوند بر گرد کعبه طواف کرد (15) و نیز روایت شده که میان صفا و مروه 7 دور سعى انجام داد .(16) پس از طوفان نوح بر اثر از میان رفتن آثار کعبه، پیامبران الهى بدون آنکه مکان دقیق کعبه را بدانند حج را به جا مى‌آوردند (17) تا اینکه خداوند مکان آن را به ابراهیم علیه‌السلام نشان داد: « واِذ بَوَّأنا لاِِبرهیمَ مَکانَ البَیتِ » ( حجّ / 22، 26 ) و آن حضرت با کمک اسماعیل کعبه را تجدید بنا کردند: « واِذ یَرفَعُ اِبرهیمُ القَواعِدَ مِنَ البَیتِ واِسمـعیلُ » ( بقره / 2، 127 ) و نیز آن حضرت از خداوند خواست که اعمال حج یا جایگاه آن‌ها را به آن حضرت نشان دهد :(18) « واَرِنا مَناسِکَنا ». ( بقره / 2، 128 ) در روایات آمده است که پس از اتمام ساختمان کعبه جبرئیل نزد آن حضرت آمد و مناسک حج را به وى آموخت (19) و نیز نقل شده که آن حضرت در حالى که اسماعیل * همراه وى بود حج را سوار بر شترى سرخ موى انجام دادند و جبرئیل نیز اعمال واجب و مستحب حج را به آنان مى‌آموخت .(20) برپایه نقلى دیگر خانواده و فرزندان ابراهیم * نیز حج به جاى آوردند .(21) افزون بر این، خدا به حضرت ابراهیم و فرزندش فرمان داد تا خانه کعبه را از هرگونه آلودگى براى دیگر حجگزاران پاک کنند: « وعَهِدنا اِلى اِبرهیمَ واِسمـعیلَ اَن طَهِّرا بَیتِىَ لِلطّافینَ والعـکِفینَ والرُّکَّعِ السُّجود » ( بقره / 2، 125 ) و همه انسان‌ها را به انجام حج فرا خواند: « واَذِّن فِى‌النّاسِ بِالحَجِّ ».( حجّ / 22، 27 ) پس از این فرمان، ابراهیم بر روى مقام قرار گرفت و همه انسان‌ها را به حج فرا خواند (22) و مردم نداى ابراهیم را براى حج از هر سو لبیک گفتند .(23) پس از ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام دیگر پیامبران الهى و پیروان آنان نیز حج خانه خدا را به جاى مى‌آوردند؛ از جمله از آیه 27 قصص / 28 که از قرار دادن حج به عنوان مبدأ سال در شریعت شعیب یاد کرده :(24) « قالَ اِنّى اُریدُ اَن اُنکِحَکَ اِحدَى ابنَتَىَّ هـتَینِ عَلى اَن تَأجُرَنى ثَمـنِىَ حِجَجٍ » بر مى‌آید که حج در شریعت آن حضرت وجود داشته است .(25) در روایتى این آیه دلیل بر وجود حج در شرایع پیش از اسلام دانسته شده است ؛(26) همچنین در روایتى نقل شده که حضرت موسى همراه 70 پیامبر الهى حج گزارد .(27) در حدیثى دیگر از محرم شدن حضرت موسى از فلسطین و گذشتن وى از منطقه « صفاح الروحاء » در حال لبیک گویى یاد شده است .(28) پس از موسى پیروان آن حضرت با انحراف از شریعت الهى و انشعاب به گروه‌هاى مختلف هر یک مکان خاصى را براى زیارت و عبادت‌هاى خود به جاى کعبه برگزیدند که از جمله این مکان‌ها مى‌توان از بیت المقدس و هیکل سلیمان، طور سینا و بئرحى نزدیک شهر الخلیل یاد کرد .(29) بر اساس روایاتى از پیامبر اکرم صلى‌الله‌علیه‌و‌آله (30) و امام صادق علیه‌السلام (31) حضرت عیسى نیز حج گزارد؛ اما پیروان شریعت آن حضرت نیز همانند یهود پس از وى منحرف شدند و به جاى کعبه مکان‌هایى دیگر از جمله بیت‌المقدس، کلیساى روم، کلیساى فاطیما و دیگر اماکن را براى زیارت و مراسم عبادى برگزیدند .(32) در روایاتى نیز از حجگزارى برخى پیامبران دیگر و پیروانشان از جمله حضرت یونس ،(33) حضرت سلیمان با انسان‌ها و جنیان ،(34) حضرت داود (35) و حضرت خضر (36) یاد شده است.

اعراب جاهلى نیز چون خود را پیرو شریعت ابراهیم علیه‌السلام مى‌شمردند برخى از قوانین شریعت آن حضرت از جمله اصل حج را حفظ کردند ؛(37) ولى بیشتر دستورها و آداب آن را تغییر داده بودند ؛(38) از جمله اینکه گاهى حج را در غیر ماه‌هاى مخصوص آن انجام مى‌دادند .(39) گاه نیز ماه‌هاى * حرام را که ماه‌هاى حج از جمله آن‌هاست جابه جا مى‌کردند: « اِنَّمَاالنَّسِى‌ءُ زیادَةٌ فِى الکُفرِ ... یُحِلّونَهُ عامـًا ویُحَرِّمونَهُ عامـًا لِیواطِـ ٔ ا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللّهُ » ( توبه / 9، 37 ) تا بدین وسیله بتوانند به جنگ که در این ماه‌ها حرام بود ادامه دهند .(40) آنان همچنین تلبیه حج را تغییر داده، به جاى آن جمله « لبیک اللهم لبیک لاشریک لک إلاّ شریکا هو لک » را مى‌گفتند .(41) افزون بر این، بسیارى از قبایل عرب نیز تلبیه‌هاى خاص خود را داشتند .(42) به نظر برخى آیه « شـهِدینَ عَلى اَنفُسِهِم بِالکُفرِ » ( توبه / 9، 17 ) به این سخن کفرآمیز آنان اشاره دارد ؛(43) همچنین برخى از مفسران نهى قرآن از سخن زور در آیه « واجتَنِبوا قَولَ الزّور » ( حجّ / 22، 30 ) را اشاره به این تلبیه مى‌دانند ؛(44) نیز روایت شده که مشرکان قریش ابتدا همان تلبیه ابراهیم را مى‌گفتند که شیطان با داخل کردن جملات کفرآمیز در آن، به آنان القا کرد که تلبیه اجداد آنان چنین بوده است که آیه 28 روم / 30 نازل شد و با نفى شرکت مملوک با مالک چنین تلبیه‌اى را باطل شمرد :(45) « ضَرَبَ لَکُم مَثَلاً مِن اَنفُسِکُم هَل لَکُم مِن ما مَلَکَت اَیمـنُکُم مِن شُرَکاءَ فیما رَزَقنـکُم فَاَنتُم فیهِ سَواءٌ ». برخى از قبایل جاهلى پس از محرم شدن در حج، به جاى وارد شدن از در خانه‌ها، از پشت خانه یا دیوار آن وارد یا خارج مى‌شدند که قرآن کریم آنان را از این کار باز داشت :(46) « ولَیسَ البِرُّ بِاَن تَأتوا البُیوتَ مِن ظُهورِها ولـکِنَّ البِرَّ مَنِ اتَّقى وَأتوا البُیوتَ مِن اَبوبِها » ( بقره / 2، 189 )؛ همچنین برخى از آنان برهنه طواف مى‌کردند و این حکم را از جانب خدا مى‌دانستند :(47) « واِذا فَعَلوا فـحِشَةً قالوا وجَدنا عَلَیها ءاباءَنا واللّهُ اَمَرَنا بِها ». ( اعراف / 7، 28 ) آنان مى‌پنداشتند در لباسى که گناه کرده‌اند نباید طواف کنند (48) یا بدان جهت بود که معتقد بودند کسى که براى نخستین بار به حج مى‌آید باید در لباس اهل حُمس طواف کند و اگر نیافت عریان طواف کند .(49) به نظر برخى این کار را قبیله‌اى در یمن (50) یا همه قبایل عرب جاهلى به جز قریش (51) انجام مى‌دادند. به نقلى آیه « یـبَنى ءادَمَ خُذوا زینَتَکُم عِندَ کُلِّ مَسجِدٍ » ( اعراف / 7، 31 ) که به پوشیدن لباس و زینت فرمان داده، در این باره نازل شده است .(52) همچنین نماز آنان کنار خانه خدا نیز چیزى جز سوت و کف زدن نبود: « وما کانَ صَلاتُهُم عِندَ البَیتِ اِلاّ مُکاءً وتَصدِیَةً ». ( انفال / 8، 35 ) آنان همچنین بر روى دو کوه صفا و مروه دو بت به نام‌هاى « اساف » و « نائله » نهاده بودند و هنگام سعى بر آن‌ها دست مى‌کشیدند ،(53) از این رو مسلمانان در صدر اسلام از سعى * میان آن دو کوه اکراه داشتند که آیه 158 بقره / 2 این عمل را بدون گناه شمرد :(54) « اِنَّ الصَّفا والمَروةَ مِن شَعارِ اللّهِ ... فَلا جُناحَ عَلَیهِ اَن یَطَّوَّفَ بِهِما »؛ همچنین قبیله قریش و حُمس از اعراب جاهلى با این بهانه که ما اهل حرم هستیم به جاى وقوف در عرفات، در مزدلفه وقوف مى‌کردند و از آنجا به سوى منا کوچ مى‌کردند که قرآن به آنان فرمان داد تا مانند دیگران از عرفات کوچ کنند :(55) « ثُمَّ اَفیضوا مِن حَیثُ اَفاضَ النّاسُ ». ( بقره / 2، 199 ) این مطلب در روایتى از امام صادق علیه‌السلام نیز آمده است .(56) از دیگر آداب اعراب جاهلى آن بود که خون قربانى را به کعبه مى‌مالیدند و گوشت آن را از خانه کعبه مى‌آویختند و مسلمانان نیز به پیروى از آنان در ابتدا قصد چنین کارى داشتند که خداوند آنان را از این کار منع کرد :(57) « لَن یَنالَ اللّهَ لُحومُها ولا دِماؤُها ولـکِن یَنالُهُ التَّقوى مِنکُم ».( حجّ / 22، 37 ) آنان پس از اعمال حج در عرفات یا منا یا نزدیک کعبه گرد مى‌آمدند و با بیان آثار و افتخارات نیاکان خود، همچون سخاوت و مهمان‌نوازى آنان، بر یکدیگر تفاخر مى‌کردند (58) که قرآن آنان را به ذکر خدا همانند یادآورى از پدران خویش و بلکه بهتر فرمان داد: « فَاِذا قَضَیتُم مَنـسِکَکُم فَاذکُروا اللّهَ کَذِکرِکُم ءاباءَکُم اَو اَشَدَّ ذِکرًا » ( بقره / 2، 200 )؛ همچنین آنان از برخى امور حلال مانند خوردن گوشت و روغن و استفاده از گیاه حرم و پوشیدن لباس پشمین و مویین و نیز لباس جدید در ایام حج اجتناب مى‌کردند که آیه 32 اعراف / 7 این عادت باطل را مذموم و ناروا شمرد :(59) « قُل مَن حَرَّمَ زینَةَ اللّهِ الَّتى اَخرَجَ لِعِبادِهِ والطَّیِّبـتِ مِنَ الرِّزقِ ». از دیگر عادت‌هاى اعراب جاهلى آن بود که تجارت در حج را گناه مى‌شمردند (60) و به تاجران در حج به جاى « حاج » « داج » به معناى کرایه کش و تاجر مى‌گفتند (61) و معتقد بودند که حجگزار باید تنها به کار خیر بپردازد .(62) آنان تا بدان حد در این کار افراط مى‌کردند که حتى از کمک به افراد ضعیف و ناتوان و اطعام گرسنگان و کسى که دیگران را به فریادرسى مى‌طلبید امتناع مى‌کردند ؛(63) ولى خداوند با نزول آیه « لَیسَ عَلَیکُم جُناحٌ اَن تَبتَغوا فَضلاً مِن رَبِّکُم » ( بقره / 2، 198 ) این توهم را باطل و تجارت در حج را مباح شمرد.

حج در میان اعراب جاهلى و مشرکان تا سال نهم هجرى ادامه داشت تا اینکه در این سال با نزول آیه 28 توبه / 9 مشرکان از نزدیک شدن به مسجد الحرام و انجام حج براى همیشه منع گردیدند :(64) « یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِنَّمَا المُشرِکونَ نَجَسٌ فَلا یَقرَبُوا المَسجِدَ الحَرامَ بَعدَ عامِهِم هـذا ». در اسلام نیز حج همانند شرایع گذشته به عنوان یکى از عبادات الهى تشریع شد؛ اما درباره زمان تشریع آن میان عالمان اسلامى اختلاف است؛ برخى تشریع آن را پیش از هجرت و برخى وجوب آن را پس از هجرت دانسته‌اند که هر یک از سال‌هاى یکم تا دهم هجرى، پیروانى در میان این گروه دارد .(65) برخى از پیروان این نظریه گفته‌اند: حج با نزول آیه « واَذِّن فِى‌النّاسِ بِالحَجِّ ...» ( حجّ / 22، 27 ) در سال سوم هجرى تشریع شد؛ ولى پیامبراکرم صلى‌الله‌علیه‌و‌آله برگزارى آن را به تأخیر انداخت .(66) در مقابل، برخى نزول این آیه را در سال نهم یا دهم و در حجة الوداع دانسته‌اند .(67) این مطلب در برخى روایات اهل بیت علیهم‌السلام نیز آمده است .(68) قول دیگر آن است که حج در سال ششم هجرى با نزول آیه « واَتِمُّوا الحَجَّ والعُمرَةَ لِلّهِ » ( بقره / 2، 196 ) تشریع شد .(69) در این سال پیامبر براى انجام حج به همراه 1400 نفر از مدینه خارج شد؛ ولى مشرکان با بستن راه در حدیبیه مانع حج آنان شدند، از این‌رو پیامبر و مسلمانان با ذبح قربانى از احرام خارج شدند و در سال بعد بر طبق قرارداد منعقد میان طرفین، تنها قضاى عمره را به جاى آورد .(70) پس از فتح مکه و در سال نهم هجرى پیامبر اکرم ابوبکر را به همراه عمر و گروهى از مسلمانان به مکه فرستاد تا آیات برائت را بر مشرکان در مراسم حج ابلاغ کند؛ ولى پیش از رسیدن وى به مکه با نزول جبرئیل پیامبر مأمور شد تا به جاى وى على علیه‌السلام را براى ابلاغ این آیات به مشرکان اعزام کند .(71) از جمله پیام‌هاى آن حضرت در این مراسم، منع مشرکان از نزدیک شدن به خانه خدا و طواف کردن با بدن برهنه بود .(72) آیه 28 توبه / 9 که مشرکان را پلید شمرده و آنان را از نزدیک شدن به مسجدالحرام منع کرده نیز در این سال نازل شد .(73) در سال دهم هجرى آیه 27 حجّ / 22 نازل شد و به پیامبر فرمان داد تا مسلمانان را به حج فرا خواند .(74) در پى آن پیامبر با فرستادن مأمورانى به همه سرزمین‌هاى اسلامى به مسلمانان اعلام کرد که هرکس قصد حجگزارى و فرا گرفتن مناسک آن را دارد با پیامبر همراه شود .(75) طبق برخى نقل‌ها، آن حضرت این حج را که به حجه‌الوداع شهرت یافت همراه بیش از 100000 مسلمان انجام داد (76) ( حجة الوداع ) برخى برآن‌اند که پیامبر تنها همین یک حج را به جاى آورده است ؛(77) ولى از نامیدن آن به حجه‌الوداع به دست مى‌آید که آن حضرت پیش از آن نیز حج به جاى آورده است ؛(78) اما درباره تعداد آن‌ها روایات و اقوال مختلف‌اند؛ برخى برآن‌اند که پیامبر پیش از این سال، سه حج به جاى آورده که دو حج را قبل از هجرت و یک حج را پس از هجرت انجام داده است ؛(79) اما در روایات دیگر آمده است که آن حضرت 10 یا 20 حج را پنهانى پیش از هجرت انجام داده است .(80) 1.[۲۷] 2. [۲۸] 3. [۲۹] 4. [۳۰] 5.[۳۱] 6. [۳۲] 7. [۳۳] 8. [۳۴] 9. [۳۵] 10. [۳۶] 11. [۳۷] 12. [۳۸] 13. [۳۹] 14. [۴۰] 15.[۴۱] 16.[۴۲] 17. [۴۳] 18. [۴۴] 19. [۴۵] 20. [۴۶] 21. [۴۷] 22.[۴۸] 23. [۴۹] 24.[۵۰] 25. [۵۱] 26. [۵۲] 27. [۵۳] 28. [۵۴] 29. [۵۵] 30.[۵۶] 31. [۵۷] 32. [۵۸] 33. [۵۹] 34. [۶۰] 35. [۶۱] 36. [۶۲] 37. [۶۳] 38. [۶۴] 39. [۶۵] 40. [۶۶] 41. [۶۷] 42. [۶۸] 43.[۶۹] 44. [۷۰] 45. [۷۱] 46. [۷۲] 47. [۷۳] 48. [۷۴] 49. [۷۵] 50. [۷۶] 51.[۷۷] 52. [۷۸] 53. [۷۹] 54. [۸۰] 55. [۸۱] 56. [۸۲] 57. [۸۳] 58. [۸۴] 59. [۸۵] 60. [۸۶] 61. [۸۷] 62. [۸۸] 63.[۸۹] 64. [۹۰] 65. [۹۱] 66. [۹۲] 67.[۹۳] 68. [۹۴] 69. [۹۵] 70. [۹۶] 71. [۹۷] 72. [۹۸] 73.[۹۹] 74. [۱۰۰] 75. [۱۰۱] 76.[۱۰۲] 77. [۱۰۳] 78. [۱۰۴] 79. [۱۰۵] 80. [۱۰۶]

اهمیت حج

حج در اسلام * جایگاه و اهمیت والایى دارد. قرآن در آیه 97 آل عمران / 3 حج را حق خاص خداوند دانسته است: « ولِلّهِ عَلَىالنّاسِ حِجُّ البَیتِ » که بر همه انسان‌ها اعم از زن و مرد [۱۰۷] و کافر و مسلمان [۱۰۸] واجب است، هرچند راه آنان بسیار دور باشد یا پیاده این راه را بپیمایند: « یَأتوکَ رِجالاً وعَلى کُلِّ ضامِرٍ یَأتینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمیق ». ( حجّ / 22، 27 ) در آیاتى دیگر قرآن کعبه را عامل هدایت جهانیان: « اِنَّ اَوَّلَ بَیتٍ ... وهُدًى لِلعــلَمین » ( آل عمران / 3، 96 ) و سبب قوام و سامان یافتن امور انسان‌ها شمرده است: « جَعَلَ اللّهُ الکَعبَةَ ... قِیـمـًا لِلنّاسِ والشَّهرَ الحَرامَ والهَدىَ والقَلدَ ». ( مائده / 5، 97 ) به نظر برخى مفسران مراد از « قِیـمـًا لِلنّاسِ » هم اصلاح زندگى دنیوى انسان‌ها [۱۰۹] و هم اصلاح دین و امر آخرت آنان است .[۱۱۰] در آیه‌اى دیگر، خداوند از دو پیامبر بزرگ الهى، حضرت ابراهیم و اسماعیل عهد گرفته است که این خانه را براى طواف‌کنندگان، مجاوران و نمازگزاران در آن پاک کنند: « وعَهِدنا اِلى اِبرهیمَ واِسمـعیلَ اَن طَهِّرا بَیتِىَ لِلطّافینَ والعـکِفینَ والرُّکَّعِ السُّجود ». ( بقره / 2، 125؛ نیز حجّ / 22، 26 ) افزون بر این، محل انجام دادن این عبادت را امن قرار داده است: « واِذ جَعَلنَا البَیتَ مَثابَةً لِلنّاسِ واَمنـًا » ( بقره / 2، 125 ) تا حجگزاران با خاطرى آسوده حج بگزارند؛ همچنین در آیاتى دیگر از اعمال حج به عنوان شعائر الهى یاد [۱۱۱] و مسلمانان به بزرگ شمردن و احترام آن‌ها ترغیب شده‌اند: « ذلِکَ ومَن یُعَظِّم شَعـرَ اللّهِ فَاِنَّها مِن تَقوَى القُلوب » ( حجّ / 22، 32 ) و در آیه‌اى دیگر آنان را از هتک حرمت و تعرض به شعائر الهى در حج، حرمت شکنى حجگزاران خانه خدا منع کرده است: « یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتُحِلّوا شَعرَ اللّهِ ... ولا ءامّینَ البَیتَ ». ( مائده / 5، 2 ) در آیاتى دیگر به روزهاى حج، حتى به حیواناتى که با آن‌ها حج گزارده مى‌شود سوگند یاد شده است؛ از جمله قرآن در آیات 1 - 4 فجر / 89 به فجر و شب‌هاى دهگانه و شَفْع و وَتْر سوگند یاد کرده است: « والفَجر * ولَیالٍ عَشر * والشَّفعِ والوَتر * والَّیلِ اِذا یَسر ». طبق یک نظر مراد از « فجر » پگاه ذیحجه یا روز قربانى و مقصود از « ولَیالٍ عَشر » شب‌هاى دهه ذیحجه و مراد از « شفع » روز قربانى و از « وتر » روز عرفه است .[۱۱۲] این مطلب در روایتى از پیامبر نیز آمده است .[۱۱۳] بر اساس روایتى دیگر شفع روز ترویه و وتر روز عرفه است .[۱۱۴] برخى نیز گفته‌اند: مراد از شفع و وتر کوچ اول و دوم حاجیان است که در آیه 203 بقره / 2 به آن اشاره شده است: « فَمَن تَعَجَّلَ فى یَومَینِ فَلاَ اِثمَ عَلَیهِ »، زیرا کوچ اول پس از دو روز است که زوج است و کوچ دوم پس از روز سوم است که فرد است [۱۱۵] و مراد از شبى که مى‌گذرد: « والَّیلِ اِذا یَسر » طبق یک رأى شب مزدلفه دانسته شده که حاجیان از عرفه به سوى مزدلفه سیر مى‌کنند .[۱۱۶] در آیه‌اى دیگر قرآن به شهادت دهنده و شهادت داده شده سوگند یاد کرده است: « وشاهِدٍ ومَشهود ». ( بروج / 85، 3 ) طبق برخى اقوال، شاهد روز جمعه و مشهود روز عرفه است .[۱۱۷] این نظر در روایاتى از پیامبر و اهل بیت نیز آمده است ،[۱۱۸] زیرا روز جمعه بر هر عملى که در آن روز از سوى افراد انجام شده گواهى مى‌دهد و در روز عرفه مردم و ملائکه الهى براى مناسک حج حضور مى‌یابند ؛[۱۱۹] نیز گفته شده است که « شاهد » روز ترویه، روز عید قربان، شب‌ها و روزها، ملائکه الهى، حجرالاسود *، امت اسلامى، و پیامبر اکرم صلى‌الله‌علیه‌و‌آله است و « مشهود » قرآن، روز قیامت، حاجیان، سایر پیامبران و امیرمؤمنان است .[۱۲۰] در آیاتى دیگر قرآن به حیوانات نفس زننده و سم‌هایشان و گرد و غبارى که بر مى‌انگیزند سوگند یاد کرده است: « والعـدِیـتِ ضَبحـا * فَالمورِیـتِ قَدحـا * فَالمُغیرتِ صُبحـا * فَاَثَرنَ بِهِ نَقعـا ». ( عادیات / 100، 1 - 4 ) بیشتر مفسران مراد از آیه را حیواناتى دانسته‌اند که در جهاد شرکت مى‌کنند ؛[۱۲۱] ولى به نظر برخى، مراد شترانى‌اند که حاجیان را از عرفه به مزدلفه و از آنجا به منا مى‌برند ؛[۱۲۲] همچنین قرآن کریم در آیاتى دیگر، حج را داراى پاداش و آثار زیادى شمرده تا آنجا که خداوند را شکرگزار عمل حاجیان و اعمال خیر دیگر آنان دانسته : « فَمَن حَجَّ البَیتَ اَوِ اعتَمَرَ ... ومَن تَطَوَّعَ خَیرًا فَاِنَّ اللّهَ شَاکِرٌ عَلیم » ( بقره / 2، 158 )[۱۲۳] و گناهان حجگزاران را بخشوده شده شمرده است؛ چه زنده بازگردند [۱۲۴] و چه در حج از دنیا بروند : « فَمَن تَعَجَّلَ فى یَومَینِ فَلاَ اِثمَ عَلَیهِ ومَن تَاَخَّرَ فَلاَ اِثمَ عَلَیه ». ( بقره / 2، 203 )[۱۲۵] بر اساس برخى نقل‌ها، میقات حضرت موسى که 40 روز به طول انجامید: « ووعَدنا موسى ثَلـثینَ لَیلَةً واَتمَمنـها بِعَشرٍ » ( اعراف / 7، 142 ) در ماه ذیقعده و 10 روز نخست ذیحجه بود .[۱۲۶] حج از عباداتى است که بسیارى از اصول و فروع دین و کارهاى نیک را در خود جمع کرده است ؛[۱۲۷] مانند توحید و نفى شرک که در نخستین عمل حج ( تلبیه احرام: لبیک اللهم لبیک، لبیک لاشریک لک لبیک ) متبلور بوده، تا پایان اعمال نیز وجود دارد و نبوت که در حج یاد ابراهیم و دیگر پیامبران الهى از جمله پیامبر اکرم صلى‌الله‌علیه‌و‌آله زنده مى‌شود، به ویژه اینکه در برخى روایات، اتمام حج در آیه 196 بقره / 2 به دیدار پیامبر و امامان علیهم‌السلام تفسیر شده است [۱۲۸] و معاد که حاجیان با پوشیدن لباس احرام به یاد مرگ و قبر، حشر و قیامت مى‌افتند [۱۲۹] و نیز بسیارى از عبادات و اعمال نیک؛ همچون نماز: « واتَّخِذوا مِن مَقامِ اِبرهیمَ مُصَلًّى » ( بقره / 2، 125 )، روزه: « فَصِیامُ ثَلـثَةِ اَیّامٍ فِى الحَجِّ » ( بقره / 2، 196 )، هجرت در راه خدا و تحمل سختى: « یَأتینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمیق » ( حجّ / 22، 27 )، جهاد که در روایات، حج جهاد ضعیفان شمرده شده است ،[۱۳۰] قربانى کردن: « والهَدىَ والقَلدَ » ( مائده / 5، 97 )، اطعام به فقیران: « واَطعِموا الباسَ الفَقیر » ( حجّ / 22، 28 )، تبرى از شیطان با رمى جمرات و نیز تبرى از مشرکان و دشمنان خدا: « یَومَ الحَجِّ الاَکبَرِ اَنَّ اللّهَ بَرِى‌ءٌ مِنَ المُشرِکینَ » ( توبه / 9، 3 )، تولى و دوستى با اولیاى الهى و امامان علیهم‌السلام: « فَاجعَل اَفـ ٔ دَةً مِنَ النّاسِ تَهوى اِلَیهِم » ( ابراهیم / 14، 37 ) که در روایات مراد آیه اهل بیت علیهم‌السلام دانسته شده است که از نسل ابراهیم‌اند ،[۱۳۱] توبه و استغفار: « ثُمَّ اَفیضوا ... واستَغفِروا اللّهَ » ( بقره / 2، 199 )، دعا و درخواست حاجت از خداوند: « فَاذکُروا اللّهَ ... فَمِنَ النّاسِ مَن یَقولُ رَبَّنا » ( بقره / 2، 200 ) و انجام دادن کارهاى خیر دیگر: « فَمَن حَجَّ البَیتَ ... ومَن تَطَوَّعَ خَیرًا فَاِنَّ اللّهَ شَاکِرٌ عَلیم ». ( بقره / 2، 158 ) در روایات اسلامى نیز حج از جایگاه و اهمیت فراوانى برخوردار است؛ از جمله در روایتى حج یکى از 5 رکن اسلام شمرده شده است .[۱۳۲] در روایاتى دیگر حج برتر از نماز و روزه [۱۳۳] [ مستحب ] و انفاق در راه خدا شمرده شده است، هرچند طلاى سرخ و به اندازه کوه ابوقبیس باشد؛ همچنین 10 روز نخست ذیحجه، پاک‌ترین روزها نزد خدا و عمل صالح در این روزها از محبوب‌ترین اعمال و داراى عظیم‌ترین پاداش شمرده شده است ،[۱۳۴] از این‌رو معصومان علیهم‌السلام در بهترین زمان یعنى ماه رمضان [۱۳۵] و پس از هر نماز در این ماه، توفیق انجام حج در همان سال و بلکه همه سال‌ها را از خداوند مى‌خواستند [۱۳۶] و مؤمنان را به تکرار حج حتى تا 50 بار و بیشتر از آن [۱۳۷] هرچند با قرض گرفتن باشد توصیه مى‌کردند .[۱۳۸] البته بر اساس روایاتى دیگر در صورتى این کار شایسته است که فرد توان پرداخت بدهى خود را پس از حج داشته باشد .[۱۳۹] خود نیز مکرر این عبادت را به جاى مى‌آوردند؛ از جمله نقل شده که آدم علیه‌السلام 700 بار ،[۱۴۰] حضرت خضر در همه سال‌ها ،[۱۴۱] پیامبراکرم 10 یا 20 بار ، [۱۴۲] امام حسن مجتبى 15 یا 25 بار [۱۴۳] و امام زین‌العابدین 20، 22 یا 25 بار حج گزارده‌اند [۱۴۴] و صاحب عصر علیه‌السلام حضورى هر ساله در حج دارند .[۱۴۵] از دیگر نشانه‌هاى اهمیت حج آن است که بر اساس برخى روایات، حاکمان اسلامى مأمور شده‌اند که در صورت ترک حج از سوى مسلمانان، آنان را با اجبار راهى حج کنند [۱۴۶] و در صورت نداشتن هزینه سفر، آن را از بیت‌المال مسلمانان، بپردازند .[۱۴۷] بر اساس برخى روایات، حج از مصادیق « سبیل‌اللّه ‌» در آیه 60 توبه / 9 است که بر اساس آن حاکم اسلامى مى‌تواند از زکات براى حج فقیران هزینه کند ؛[۱۴۸] همچنین ترک این عمل از سوى مستطیع، مساوى با کفر [۱۴۹] و مردن به دین یهود یا نصارا [۱۵۰] و سبب هلاک شدن فرد ،[۱۵۱] محروم شدن وى از شفاعت و حوض کوثر، قرار گرفتن در زمره زیانکارترین مردم، پشیمان شدن هنگام مرگ و کور گردیدن در قیامت دانسته شده است .[۱۵۲]

حکمت ها و اهداف حج

تشریع حج حکمت‌هایى دارد که مهم‌ترین آن‌ها عبارت‌اند از:

1. تقویت دین از مهم‌ترین حکمت‌ها و اهداف حج برپایى دین الهى است: « جَعَلَ اللّهُ الکَعبَةَ البَیتَ الحَرامَ قِیـمـًا لِلنّاسِ ». ( مائده / 5، 97 ) در روایتى مراد از « قِیـمـًا لِلنّاس » استوارى و سامان بخشیدن به دین و دنیا دانسته شده است .[۱۵۳] در حدیثى دیگر نیز برپایى دین منوط به پابرجا بودن کعبه دانسته شده است ؛[۱۵۴] همچنین در روایاتى دیگر حج سبب تقویت [۱۵۵] و رفعت و بلندى دین[۱۵۶] و پرچم اسلام شمرده شده است .[۱۵۷] ممکن است حکمت این امر آن باشد که در حج افزون بر احیاى اصول عقاید یعنى توحید، نبوت و معاد [۱۵۸] به بسیارى از فروع دین نیز عمل مى‌شود.

2. توبه و آمرزش گناهان حکمت دیگر حج، توبه و رفتن به سوى خداست. در روایاتى از اهل بیت مراد از فرار به سوى خدا در آیه « فَفِرّوا اِلَى اللّهِ » ( ذاریات / 51، 50 ) رفتن به حج دانسته شده است .[۱۵۹] در حدیثى از امام رضا علیه‌السلام علت وجوب حج، کوچ کردن به سوى خدا و بازگشت از وضع گذشته و آغاز زندگى جدید دانسته شده است ؛[۱۶۰] همچنین در روایتى دیگر آمده است که پس از اعتراض فرشتگان به خلقت انسان و سپس ندامت آنان از این امر، خداوند بیت‌المعمور را براى توبه آنان و خانه کعبه را براى توبه انسان‌ها بنا نهاد .[۱۶۱] در روایتى مراد از مشاهده منافع انسان در آیه 28 حجّ / 22: « لِیَشهَدوا مَنـفِعَ لَهُم » مغفرت و بخشش الهى دانسته شده است [۱۶۲].

3. خودسازى حکمت دیگر حج خودسازى و غلبه بر هواهاى نفسانى [۱۶۳] است، بر این اساس خداوند افزون بر تأکید بر تحریم برخى محرمات، بسیارى از امور حلال همچون لذتجویى از همسر را نیز بر انسان حرام کرده است: « فَلا رَفَثَ ولا فُسوقَ ولا جِدالَ فِى الحَجِّ » ( بقره / 2، 197 )؛ همچنین براى از میان بردن روحیه امتیازطلبى به قریش فرمان داد تا همچون دیگر حاجیان در عرفات * وقوف کرده، از آنجا به سوى مشعر کوچ کنند : « ثُمَّ اَفیضوا مِن حَیثُ اَفاضَ النّاسُ ». ( بقره / 2، 199 )[۱۶۴] تشریع دیگر محرمات احرام همچون کندن گیاه حرم، استفاده از بوى خوش، آزار رساندن به حیوانات حتى شپش، حمل سلاح و خودآرایى نیز براى از میان بردن برخى رذایل نفسانى یا آراسته شدن حجگزار به برخى فضایل دیگر است [۱۶۵]

4. ایجاد تقوا هدف دیگر تشریع حج ایجاد ملکه تقوا در انسان است: « الحَجُّ اَشهُرٌ مَعلومـتٌ ... وتَزَوَّدوا فَاِنَّ خَیرَ الزّادِ التَّقوى واتَّقونِ یـأولِى الاَلبـب » ( بقره / 2، 197 )؛ همچنین از آیات متعدد دیگر از جمله 196 و 189 بقره / 2، و 2 و 96 مائده / 5 که در آن حجگزاران به تقوا توصیه شده‌اند این حکمت استفاده مى‌شود.

5. منافع مادى حکمت دیگر حج رسیدن نفع مادى به انسان‌هاست: « واَذِّن فِى‌النّاسِ بِالحَجِّ ... لِیَشهَدوا مَنـفِعَ لَهُم ». ( حجّ / 22، 27 - 28 ) در روایات اهل بیت، یکى از مصادیق منفعت در آیه، منافع مادى دانسته شده است .[۱۶۶] از جمله این منافع، درآمدهایى‌اند که از راه تجارت نصیب حجگزاران و نیز غیر حجگزاران اعم از خریداران و فروشندگان، کرایه دهندگان وسائل نقلیه و منازل، و نیز تولید کنندگانى مى‌شوند که در دیگر سرزمین‌ها ساکن‌اند، چنان‌که این امر در روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام به صراحت آمده است .[۱۶۷] از آیاتى که از جواز تجارت در حج یاد کرده مانند 198 بقره / 2 و 2 مائده / 5 نیز این امر استفاده مى‌شود. از دیگر منافع مادى حج، گوشت قربانى است که بهره حجگزاران و تهیدستان مى‌شود: « فَکُلوا مِنها واَطعِموا الباسَ الفَقیر ... واَطعِموا القانِعَ والمُعتَرَّ ». ( حجّ / 22، 28، 36 )


6. پیوند با رهبرى الهى (تولى) هدف دیگر تشریع حج پیوند با رهبرى الهى یعنى پیامبران و امامان علیهم‌السلام است. قرآن در آیه 27 حجّ / 22 به حضرت ابراهیم فرمان مى‌دهد تا انسان‌ها را به حج فرا خواند تا به سوى او آیند: « واَذِّن فِى‌النّاسِ بِالحَجِّ یَأتوکَ ». قرار دادن مقام ابراهیم میان نمازگزار و کعبه در حج: « واتَّخِذوا مِن مَقامِ اِبرهیمَ مُصَلًّى » ( بقره / 2، 125 ) نیز نشان پیوند حج با مقام نبوت و امامت است .[۱۶۸] در روایاتى از جمله مصادیق قضاى « تَفَث » در آیه 29 حجّ / 22: « ثُمَّ لیَقضوا تَفَثَهُم » دیدار با امام ( معصوم ) دانسته شده است ؛[۱۶۹] همچنین در تفسیر آیه « واَتِمُّوا الحَجَّ والعُمرَةَ لِلّهِ » ( بقره / 2، 196 ) آمده است که کامل کردن حج با دیدار پیامبر [۱۷۰] و امام علیه‌السلام [۱۷۱] حاصل مى‌شود، چنان‌چه در برخى روایات، یکى از اهداف تشریع حج، دیدار با امامان و اعلام ولایت و حجگزار با آنان و یارى آن‌ها دانسته شده است .[۱۷۲] در حدیثى دیگر با اشاره به این حکمت، دلیل آن آیه « فَاجعَل اَفـ ٔ دَةً مِنَ النّاسِ تَهوى اِلَیهِم » ( ابراهیم / 14، 37 ) دانسته شده است که بر اساس آن ابراهیم علیه‌السلام پس از بناى کعبه، دوستى و توجه قلوب مردم به ذریه‌اش را از خداوند خواست .[۱۷۳] در روایاتى دیگر، مصداق اصلى این آیه، اهل بیت علیهم‌السلام دانسته شده است .[۱۷۴]


7. دورى از شیطان و دشمنان خدا (تبرى) حکمت دیگر تشریع حج، تبرى از شیطان و دیگر دشمنان خداست. در برخى روایات از مصادیق « لیَقضوا تَفَثَهُم » ( حجّ / 22، 29 ) که از اهداف حج شمرده شده، رمى جمرات دانسته شده است ؛[۱۷۵] همچنین قرآن در آیه 3 توبه / 9 برائت از مشرکان را که شیطان‌هاى بشرى‌اند از دستورات اسلام در حج دانسته است: « واَذنٌ مِنَ اللّهِ ورَسولِهِ اِلَى النّاسِ یَومَ الحَجِّ الاَکبَرِ اَنَّ اللّهَ بَرِى‌ءٌ مِنَ المُشرِکینَ ورَسولُهُ » و بیزارى از دشمنان خدا، ویژه عصر پیامبر نیست، بلکه در همه زمان‌ها باید حجگزاران در کنار دوستى اولیاى الهى از همه دشمنان خدا ـ اعم از شیاطین جن و انس ـ بیزارى بجویند.

8. تفقه و نقل اخبار از دیگر حکمت‌هاى حج آشنایى حجگزاران با احکام دین و نقل آن براى دیگران است، چنان که امام رضا علیه‌السلام با اشاره به این امر، مستند آن را آیه « فَلَولا نَفَرَ مِن کُلِّ فِرقَةٍ مِنهُم طَـافَةٌ لِیَتَفَقَّهوا فِى الدّینِ ولِیُنذِروا قَومَهُم اِذا رَجَعوا اِلَیهِم » ( توبه / 9، 122 ) و نیز آیه « لِیَشهَدوا مَنـفِعَ لهم » ( حجّ / 22، 28 ) دانست .[۱۷۶] در حدیثى دیگر از جمله علل تشریع حج آشنایى با آثار و اخبار پیامبر اکرم صلى‌الله‌علیه‌و‌آله و نقل آن براى دیگران شمرده شده است .[۱۷۷]

9. آشنایى مسلمانان با یکدیگر از اینکه اسلام حج را در ماه‌هایى خاص: « الحَجُّ اَشهُرٌ مَعلومـتٌ » ( بقره / 2، 197 ) و مکانى خاص قرار داده است: « ولِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ البَیتِ » ( آل عمران / 3، 97 ) و به انسان‌ها فرمان داده است تا همه از مناطق دور و نزدیک در آن مکان گرد آیند ( حجّ / 22، 27 ) برمى‌آید که یکى از حکمت‌هاى این عبادت الهى آشنا شدن مسلمانان با یکدیگر و رفع مشکلات و نیازهاى یکدیگر است. این حکمت در برخى روایات اهل بیت نیز ذکر شده است .[۱۷۸] از جمله این نیازها، کمک به تهیدستان مسلمان است که حاجیان مى‌توانند از گوشت قربانى نیاز آنان را برطرف کنند: « واَطعِموا القانِعَ والمُعتَرَّ ». ( حجّ / 22، 36 )

10. پاداش الهى هدف عمده دیگر تشریع حج دستیابى بندگان به پاداش اخروى است. در روایتى یکى از مصادیق منفعت در آیه 28 حجّ / 22 پاداش و منافع اخروى دانسته شده است .[۱۷۹] در آیه 2 مائده / 5 نیز جست و جوى فضل و رضوان الهى از اهداف حجگزاران شمرده شده است: « ءامّینَ البَیتَ الحَرامَ یَبتَغونَ فَضلاً مِن رَبِّهِم ورِضونـًا ». برخى مراد از « فضل » در آیه را پاداش الهى و مراد از « رضوان » را رضایت خداوند دانسته‌اند .[۱۸۰] در روایتى، یکى از رازهاى قرار داده شدن کعبه در سخت‌ترین و خشک‌ترین مکان روى زمین، پاداش بیشتر حجگزاران در پى تحمل سختى بیشتر از سوى آنان دانسته شده است .[۱۸۱] افزون بر موارد یاد شده، در روایات اسلامى حکمت‌ها و اهداف دیگرى از جمله یاد مرگ و قبر و حشر از قبور و آماده شدن براى آن ،[۱۸۲] زدودن تکبر از قلب و خضوع و خشوع در برابر پروردگار [۱۸۳] ذکر شده است. البته حکمت‌ها و اهداف ذکر شده، همه علل و اهداف تشریع حج نیستند، بلکه ممکن است اهداف دیگرى نیز در تشریع این عبادت مقصود باشند که در آیات و روایات ذکر نشده‌اند و عقل بشر توانایى درک و فهم آن‌ها را نداشته باشد.

اقسام حج

حج بر سه قسم است :[۱۸۴] تمتع، قِران و اِفراد. تمتع حجى است که حجگزار در ماه‌هاى حج ( شوال، ذیقعده و ذیحجه ) ابتدا اعمال عمره را انجام داده، پس از خروج از احرام دوباره براى حج محرم مى‌شود [۱۸۵] و از این رو به آن تمتع گفته‌اند که تمتع ( بهره بردن ) از بسیارى محرمات احرام از جمله زنان، میان عمره و حج حلال مى‌شود. از آنجا که ارتباط میان این عمره و حج تمتع به گونه‌اى است که به منزله یک عمل محسوب مى‌شوند، گویا این بهره‌بردارى در حج تمتع واقع شده است .[۱۸۶] به نظر بسیارى از فقیهان آیه 196 بقره / 2 بر مشروعیت این حج دلالت دارد : « فَمَن تَمَتَّعَ بِالعُمرَةِ اِلَى الحَجِّ فَمَا استَیسَرَ مِنَ الهَدىِ ».[۱۸۷] در روایات متعددى از پیامبر و اهل‌بیت علیهم‌السلام [۱۸۸] نیز حج تمتع جایز شمرده شده است. در مقابل، از عمر و عثمان نقل شده است که از حج تمتع نهى کرده و آن را حرام شمرده‌اند ؛[۱۸۹] ولى این نهى و تحریم برخلاف نص صریح قرآن کریم و سنت پیامبر صلى‌الله‌علیه‌و‌آله [۱۹۰] و صحابه است ،[۱۹۱] بر این اساس، بسیارى از مسلمانان از جمله فرزند عمر با این رأى مخالفت کرده، تمتع در حج را جایز شمرده‌اند .[۱۹۲] فقیهان پیرو مذاهب چهارگانه اهل سنت نیز حج تمتع را جایز شمرده‌اند .[۱۹۳] بر اساس آیه 196 بقره / 2: « ذلِکَ لِمَن لَم یَکُن اَهلُهُ حاضِرِى المَسجِدِ الحَرامِ » و برخى روایات ،[۱۹۴] این حج وظیفه غیر مکیان است. رأى فقیهان شیعه [۱۹۵] و برخى از فقهاى اهل سنت [۱۹۶] نیز همین است؛ ولى بیشتر فقهاى اهل سنت انجام دادن حج تمتع را براى اهل مکه جایز دانسته‌اند .[۱۹۷] رأى فقهاى شیعه و اهل سنت درباره مراد از « حاضِرىِ المَسجِد الحَرامِ » در آیه مذکور متفاوت است؛ نظر برخى از فقیهان شیعه آن است که آن‌ها کسانى‌اند که میان آنان و مسجدالحرام * از 4 جانب 12 میل ( هر میل یک سوم فرسخ )[۱۹۸] یا کمتر از آن باشد ؛[۱۹۹] ولى مشهور فقهاى امامیه برآن‌اند که مراد کسانى‌اند که فاصله آنان با مسجدالحرام 48 میل و کمتر از آن باشد .[۲۰۰] در برابر، فقهاى اهل سنت آراى متفاوتى بیان کرده و گفته‌اند: اینان تنها ساکنان محدوده حرم [۲۰۱] یا اهل مکه یا کسانى‌اند که از محل سکونت آنان تا مکه نماز شکسته نمى‌شود، یا کسانى که در فاصله میان مواقیت احرام تا مکه ساکن‌اند [۲۰۲] یا ساکنان مکه و ذى طوى یا کسانى که از محل سکونت آنان تا مکه یک روز یا دو شب راه است .[۲۰۳] حج قِران، حجى است که حجگزار ابتدا حج و سپس عمره را انجام مى‌دهد و هنگام احرام حج، قربانى را به همراه خود مى‌آورد ؛[۲۰۴] ولى فقهاى اهل سنت برآن‌اند که حج قران آن است که حجگزار حج و عمره را با یک نیت و احرام انجام داده، محرمات احرام میان آن دو بر وى حلال نمى‌گردد .[۲۰۵] به نظر برخى از آنان آیه « واَتِمُّوا الحَجَّ والعُمرَةَ لِلّهِ » ( بقره / 2، 196 ) که حج و عمره را قرین هم ذکر کرده اشاره به این نوع از حج دارد ؛[۲۰۶] ولى عده‌اى دیگر دلالت آیه را بر این حج نفى کرده و گفته‌اند: جمع و قرین قرار دادن این دو در آیه، دلیلى بر وجوب جمع آن‌ها در عمل نیست .[۲۰۷] فقهاى اهل سنت جمع میان حج و عمره را با یک احرام جایز دانسته‌اند ؛[۲۰۸] اما فقهاى شیعه این عمل را جایز ندانسته و در صورت انجام دادن آن گفته‌اند که تنها حج منعقد مى‌گردد .[۲۰۹] دلیل برخى از فقهاى شیعه آیه مذکور است که مسلمانان را به کامل کردن هریک از حج و عمره فرمان داده و معناى کامل کردن حج این است که حجگزار ابتدا اعمال آن را انجام داده، از احرام خارج گردد و سپس به عمل دیگرى بپردازد .[۲۱۰] به روایاتى از پیامبر و اهل بیت علیهم‌السلام نیز در این باره استناد شده است .[۲۱۱] به نظر فقیهان شیعه، حج قران وظیفه ساکنان و مجاوران مکه ـ در محدوده یاد شده ـ است .[۲۱۲] دلیل این امر آیه 196 بقره / 2 است که حج تمتع را وظیفه غیر مجاوران شمرده است .[۲۱۳] در این‌باره به روایات نیز استناد شده است ؛[۲۱۴] ولى بسیارى از فقهاى اهل سنت برآن‌اند که انجام هریک از سه نوع حج براى مجاوران مکه جایز است .[۲۱۵]حج افراد، آن است که ابتدا حجگزار براى حج محرم شده، پس از خروج از احرام، عمره را به جا مى‌آورد .[۲۱۶] البته برخى انجام عمره پس از حج را مشروط به عدم انجام آن پیش از حج و نیز داشتن استطاعت آن دانسته‌اند .[۲۱۷] برخى از فقهاى اهل سنت گفته‌اند: اِفراد آن است که حجگزار ابتدا قبل از ماه‌هاى حج، عمره را انجام دهد و سپس در ماه‌هاى حج، تنها حج را به جاى آورد [۲۱۸] یا ابتدا حج را به جا آورده، عمره را در غیر ماه‌هاى حج انجام دهد .[۲۱۹] به نظر برخى آیه « ولِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ البَیتِ مَنِ استَطاعَ اِلَیهِ سَبیلاً » ( آل عمران / 3، 97 ) به این نوع از حج اشاره دارد ؛[۲۲۰] ولى این رأى صحیح به نظر نمى‌رسد، زیرا آیه مذکور بر اصل وجوب حج بر مسلمانان دلالت دارد و از نوع حج سخنى به میان نیاورده است. به نظر علماى امامیه این نوع از حج وظیفه اهل مکه و مجاوران آن است .[۲۲۱] دلیل این امر آیه 196 بقره / 2 و برخى روایات است ؛[۲۲۲] ولى اهل سنت انجام این حج را نیز براى همه افراد جایز شمرده‌اند .[۲۲۳] این سه نوع حج هرچند در اصل اعمال با هم اشتراک دارند، تفاوت‌هاى متعددى با یکدیگر دارند ؛[۲۲۴] همچنین در اینکه کدام یک از حج‌هاى یاد شده افضل و داراى پاداش بیشترى است علماى اسلامى آراى متفاوتى دارند؛ به نظر علماى امامیه [۲۲۵] و برخى از فقیهان اهل سنت [۲۲۶] تمتع برتر از قران و افراد است. دلیل این امر به نظر برخى آن است که قرآن به صراحت از حج تمتع یاد کرده است: «... فَمَن تَمَتَّعَ بِالعُمرَةِ اِلَى الحَجِّ فَمَا استَیسَرَ مِنَ الهَدىِ » ( بقره / 2، 196 )، در حالى که دیگر انواع حج به صراحت در قرآن نیامده‌اند [۲۲۷] و نیز به روایتى از پیامبر اکرم استناد شده است که پس از محرم شدن براى حج و نزول وحى بر آن حضرت فرمود: اگر قربانى * به همراه نیاورده بودم ابتدا عمره و سپس حج مى‌گزاردم .[۲۲۸] افزون بر این، در روایات اهل بیت علیهم‌السلام به صراحت بر برتر بودن حج تمتع تصریح شده است ؛[۲۲۹] از جمله امام صادق فرمود: اگر 1000 حج به جا آورم همه آن‌ها را به گونه تمتع به جا مى‌آورم .[۲۳۰] در روایتى راز مأمور شدن مکلفان به تمتع و برترى آن، آسانگیرى خداوند بر حجگزاران و حفظ آنان از گناه با طولانى نشدن مدت احرام *، و انجام دادن طواف مستحب در بین اعمال حج دانسته شده است .[۲۳۱] برخى حج قران را داراى فضیلت بیشتر دانسته‌اند، زیرا قرآن در آیه « واَتِمُّوا الحَجَّ والعُمرَةَ لِلّهِ » از حج قران یاد کرده و نیز بدان جهت که پیامبر صلى‌الله‌علیه‌و‌آله حج قران انجام داد [۲۳۲] و برخى نیز حج افراد را افضل شمرده‌اند. برخى نیز هر سه حج را داراى فضیلت یکسان دانسته‌اند[۲۳۳] و برخى گفته‌اند: اگر حجگزار قربانى به همراه آورده قران و گرنه تمتع بهتر است، زیرا پیامبر چون قربانى به همراه آورده بود حج قران به جا آورد .[۲۳۴]

اعمال و اجزاى حج

حج، اعم از تمتع، قران و افراد اعمال خاصى دارد که در عمده آن‌ها اشتراک دارند و تفاوت آن‌ها تنها در برخى موارد جزئى یا شیوه انجام این اعمال است. البته از مجموع اعمال عمره و حج گاه به عنوان اعمال حج یاد مى‌شود؛ لیکن از آنجا که عمره خود مدخل مستقل دارد در این بحث تنها به اعمال حج اشاره شده است .[۲۳۵] این اعمال از نظر فقه امامیه به ترتیب عبارت‌اند از:

احرام

نخستین عمل حج در هریک از سه قسم یاد شده، احرام [۲۳۶] است که به معناى وارد شدن به اعمال حج با پوشیدن دو لباس ندوخته براى مردان و نیت و تلبیه است و بدان جهت به آن احرام گفته شده که حجگزار با این عمل، برخى مباحات را بر خود حرام مى‌کند .[۲۳۷] این نوع احرام ویژه حج تمتع و اِفراد است؛ اما در حج قران حجگزار میان احرام با تلبیه یا اِشعار و تقلید مخیر است .[۲۳۸] به نظر برخى مراد از واجب کردن حج بر خود که در آیه 197 بقره / 2 از آن یاد شده: « فَمَن فَرَضَ فیهِنَّ الحَجَّ » احرام است .[۲۳۹]

وقوف در عرفات

دومین عمل حج، ماندن در عرفات است .[۲۴۰] به نظر برخى دلیل وجوب وقوف در عرفات آیه 198 بقره / 2 است که از کوچ کردن از عرفات یاد کرده است: « فَاِذا اَفَضتُم مِن عَرَفـتٍ »، با این استدلال که کوچ کردن از عرفات فرع بر وقوف در آن مکان است .[۲۴۱] زمان وقوف در عرفات به نظر فقهاى امامیه از ظهر روز نهم ذیحجه تا غروب شرعى آن روز است .[۲۴۲]

وقوف در مشعر الحرام

پس از کوچ کردن از عرفات واجب است حجگزاران به سوى مشعرالحرام رفته، در آنجا وقوف کنند : « فَاِذا اَفَضتُم مِن عَرَفـتٍ فَاذکُروا اللّهَ عِندَ المَشعَرِ الحَرامِ ». ( بقره / 2، 198 )[۲۴۳] زمان وقوف در مشعرالحرام * از طلوع فجر روز دهم تا طلوع خورشید است .[۲۴۴]

رمى جمره عقبه

چهارمین عمل واجب حج، رمى جمره عقبه در مناست .[۲۴۵] به نظر برخى رمى جمره که نماد رمى شیطان است از اعمالى است که خداوند حضرت ابراهیم را با آن آزمود : « و اِذِ ابتَلى اِبرهیمَ رَبُّهُ بِکَلِمـتٍ فَاَتَمَّهُنَّ » ( بقره / 2، 124 )[۲۴۶]؛ همچنین به نظر برخى یکى از مصادیق « تَفَث » در آیه « ثُمَّ لیَقضوا تَفَثَهُم » ( حجّ / 22، 29 ) رمى جمرات است ،[۲۴۷] چنان که در روایات اهل بیت علیهم‌السلام نیز آمده است .[۲۴۸] برخى از مفسران گفته‌اند: شاید سر تصریح نکردن قرآن به رمى جمرات، اکتفا به آیه « قال فَاخرُج مِنها فَاِنَّکَ رَجیم » ( ص / 38، 77 ) باشد که شامل همه انحاى رجم شیطان اعم از قول و عمل مى‌شود [۲۴۹]. در رمى جمره عقبه حاجیان 7 سنگریزه به جمره عقبه مى‌زنند که این عمل باید با نیت انجام شده، به جمره نیز اصابت کند .[۲۵۰] زمان رمى جمره عقبه به نظر بیشتر فقهاى شیعه بین طلوع خورشید تا غروب آن در روز عید قربان است .[۲۵۱] به نظر مشهور فقیهان این عمل واجب است ؛[۲۵۲] اما برخى از فقهاى شیعه آن را مستحب شمرده‌اند [۲۵۳].

قربانى

واجب دیگر حج، قربانى‌است : « فَمَن تَمَتَّعَ بِالعُمرَةِ اِلَى الحَجِّ فَمَا استَیسَرَ مِنَ الهَدىِ » ( بقره / 2، 196؛ نیز مائده / 5، 2 و حجّ / 22، 36 )[۲۵۴] که حجگزار به اندازه توان خود یک یا چند شتر، گاو یا گوسفند را در روز عید قربان ذبح مى‌کند. ( قربانى )

حلق یا تقصیر

ششمین عمل واجب بر حجگزاران حلق یا تقصیر است :« مُحَلِّقینَ رُءوسَکُم ومُقَصِّرینَ » ( فتح / 48، 27 ) [۲۵۵] که باید پس از قربانى در منا در روز عید قربان انجام گیرد : « ولا تَحلِقوا رُءوسَکُم حَتّى یَبلُغَ الهَدىُ مَحِلَّهُ ». ( بقره / 2، 196 ) [۲۵۶]

طواف حج

عمل دیگر واجب در حج، طواف حج است [۲۵۷] که به آن طواف زیارت [۲۵۸] و طواف افاضه [۲۵۹] نیز گفته شده است: « ولیَطَّوَّفوا بِالبَیتِ العَتیق ». ( حجّ / 22، 29 ) در این عمل حجگزار باید 7 دور به نیت طواف حج بر گِرد کعبه طواف * و هر دور از حجرالاسود آغاز و به آن ختم کند .[۲۶۰]

نماز طواف

پس از طواف، بر حاجیان واجب است دو رکعت نماز طواف در مقام ابراهیم بگزارند : « واتَّخِذوا مِن مَقامِ اِبرهیمَ مُصَلًّى » ( بقره / 2، 125 )[۲۶۱]؛ ولى برخى از فقهاى شیعه و اهل سنت آن را مستحب دانسته‌اند [۲۶۲]

سعى بین صفا و مروه

پس از اقامه نماز طواف بر حجگزار واجب است میان دو کوه صفا و مروه رفت و آمد کند : « اِنَّ الصَّفا والمَروةَ مِن شَعارِ اللّهِ فَمَن حَجَّ البَیتَ اَوِ اعتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیهِ اَن یَطَّوَّفَ بِهِما ». ( بقره / 2، 158 )[۲۶۳] در این عمل حاجیان باید 7 شوط با نیت میان این دو کوه طواف کنند که دور اول از صفا آغاز و دور آخر به مروه ختم مى‌گردد .[۲۶۴]

طواف و نماز طواف نساء

دو عمل واجب دیگر در حج به نظر فقیهان شیعه طواف نساء و نماز آن است .[۲۶۵] در برخى روایات اهل بیت، آیه 29 حجّ / 22 که به طواف خانه خدا فرمان داده: « ولیَطَّوَّفوا بِالبَیتِ العَتیق » تنها مربوط به طواف نساء دانسته شده است .[۲۶۶] ( طواف، نماز طواف ) زمان انجام اعمال مکه به نظر مشهور فقیهان شیعه روز عید یا روز یازدهم است ؛[۲۶۷] اما عده‌اى از فقها گفته‌اند حجگزار مى‌تواند آن‌ها را تا پایان اعمال منا و حتى پایان ذیحجه به تأخیر اندازد، گرچه انجام دادن آن در روز عید و یازدهم افضل است .[۲۶۸]

بیتوته در منا

واجب دیگر حج بیتوته کردن در منا از ابتداى شب تا نیمه آن یا از نیمه شب تا طلوع فجر ،[۲۶۹] در شب‌هاى یازدهم و دوازدهم براى همه و شب سیزدهم ذیحجه براى برخى است .[۲۷۰] برخى فقها وجوب بیتوته را از آیه 203 بقره / 2 استفاده کرده‌اند که در آن حجگزاران به ذکر خدا در روزهایى خاص و جواز کوچ کردن پس از دو روز مأمور شده‌اند: « واذکُروا اللّهَ فى اَیّامٍ مَعدودتٍ فَمَن تَعَجَّلَ فى یَومَینِ فَلاَ اِثمَ عَلَیهِ »، زیرا لازمه مأمور شدن حاجیان به ذکر و خارج نشدن آنان قبل از دو روز، ماندن در این سرزمین است .[۲۷۱] بر اساس روایات، مراد از این ایام، ایام تشریق در مناست .[۲۷۲]

رمى جمرات سه گانه

واجب دیگر حج رمى جمره اُولى، وُسْطى و عَقَبه در روزهایى است که حجگزار شب‌هاى آن‌ها را در منا بیتوته کرده است [۲۷۳] که حجگزار باید به نیت حج به هر جمره به ترتیب 7 ریگ بزند .[۲۷۴] براى وجوب این عمل افزون بر آیاتى که در رمى جمره عقبه ذکر شده، به روایات اسلامى نیز استناد شده است .[۲۷۵] به نظر بیشتر فقهاى شیعه رمى جمرات سه گانه از طلوع خورشید تا غروب آن جایز است؛ ولى بهتر آن است که نزدیک ظهر انجام شود .[۲۷۶] اعمال و اجزاى اصلى حج با اندک تفاوت‌هایى از جهت حکم، ترتیب، شرایط و چگونگى انجام آن‌ها در فقه اهل سنت نیز همین اعمال‌اند [۲۷۷] که به تفصیل در مدخل‌هاى خاص خود بررسى مى‌شوند.

احکام و آداب حج

اسلام براى حج و حجگزاران احکام متعددى تشریع کرده است که قرآن کریم به بسیارى از آن‌ها اشاره کرده است؛ از جمله:

وجوب حج

به نظر همه فقهاى شیعه [۲۷۸] و اهل سنت ،[۲۷۹] حج از ارکان دین است که با داشتن شرایطى بر همه مکلفان واجب است. دلیل وجوب آن، آیه 97 آل‌عمران / 3 است که این عمل را تکلیف شرعى انسان‌ها از سوى خداوند دانسته است : « ولِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ البَیتِ ».[۲۸۰] افزون بر این، مساوى شمردن ترک حج با کفر در این آیه: « ومَن کَفَرَ فَاِنَّ اللّهَ غَنِىٌّ عَنِ العــلَمین » مؤید دیگرى بر وجوب این تکلیف است ؛[۲۸۱] همچنین درخواست این عمل به صورت خبر و آوردن آن با جمله اسمیه و بیان آن به صورت عموم: « ولِلّهِ عَلَى النّاسِ » و نیز حق خداوند شمردن حج بر ذمه مردم، مؤیدهایى دیگر بر وجوب حج به شمار رفته‌اند .[۲۸۲] دلیل دیگر وجوب به نظر برخى، آیه 196 بقره / 2 است که به اتمام حج و عمره فرمان داده است: « واَتِمُّوا الحَجَّ والعُمرَةَ لِلّهِ »، با این استدلال که آیه، اتمام حج را واجب دانسته و لازمه وجوب اتمام، آن است که اصل آن نیز واجب باشد .[۲۸۳] افزون بر آیات قرآن، به روایات نیز براى وجوب حج استناد شده است ؛[۲۸۴] همچنین برخى با استناد به آیه 97 آل عمران / 3 و آیه 196 بقره / 2 که در آن‌ها امر به انجام دادن حج شده و امر نیز مقتضى فوریت است، وجوب حج را فورى دانسته‌اند، از این‌رو مکلفان باید بدون تأخیر، این عمل را انجام دهند .[۲۸۵] به روایات متعددى نیز در این‌باره استناد شده است ؛[۲۸۶] ولى برخى از فقهاى اهل سنت وجوب حج را فورى نمى‌دانند .[۲۸۷] مستند این رأى سیره رسول خدا صلى‌الله‌علیه‌و‌آله است که با وجود نزول آیات حج و استطاعت مالى، آن را به تأخیر انداختند .[۲۸۸]

شرایط وجوب حج

فقهاى اسلامى با استناد به آیات قرآن و روایات، وجوب حج را به تحقق شرایطى مشروط دانسته‌اند که عبارت‌اند از:

ا. بلوغ یکى از شرایط حج بلوغ است .[۲۸۹] دلیل این شرط روایاتى است که تکلیف را از کودک ساقط دانسته است، بنابراین تکلیف « ولِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ البَیتِ » ( آل‌عمران / 3، 97 ) شامل آنان نمى‌شود .[۲۹۰]

ب. عقل از این‌رو بر مجنون حج واجب نیست ،[۲۹۱] زیرا بر اساس برخى روایات، آیه « مَنِ استَطاعَ اِلَیهِ سَبیلاً » استطاعت * بدنى را نیز دربرمى‌گیرد و مجنون از این جهت سالم نیست .[۲۹۲]

ج. حریت بر این اساس، حج بر بردگان واجب نیست ،[۲۹۳] زیرا یکى از شرایط حج توانایى مالى و قدرت تصرف در آن است و برده چنین توانایى را ندارد : « عَبدًا مَملوکـًا لا یَقدِرُ عَلى شَى‌ءٍ ». ( نحل / 16، 75 )[۲۹۴] این شرط از آیه 97 آل عمران / 3 که استطاعت را شرط وجوب دانسته نیز استفاده شده است .[۲۹۵]

د. اسلام از این‌رو بر کافران حج واجب نیست، بدان سبب که حج عبادت است و کافران به عبادات اسلامى مکلف نیستند .[۲۹۶] برخى این شرط را از آیه 97 آل عمران / 3 نیز استفاده کرده‌اند؛ با این توضیح که از جمله « ومَن کَفَرَ » استفاده مى‌شود که مراد از « وللّه‌على الناس » مؤمنان‌اند، زیرا در غیر این صورت کافر شدن آنان معنا نداشت ؛[۲۹۷] ولى در مقابل، فقهاى شیعه و برخى فقیهان اهل سنت اسلام را تنها شرط صحت دانسته‌اند نه شرط وجوب، از این‌رو معتقدند که حج گزاردن بر کافران نیز واجب است، هرچند در صورت انجام دادن صحیح نیست .[۲۹۸] مستند این دیدگاه کلمه « الناس » در آیه 97 آل‌عمران / 3 است که شامل کافران نیز مى‌شود و نیز آیه 196 بقره / 2 که به طور عموم، همگان را به اتمام حج مکلف کرده است. به روایات نیز براى این مدعا استناد شده است ،[۲۹۹] بر همین اساس برخى گفته‌اند: کفر در اینجا، کفر در اصول دین نیست، بلکه کفر در فروع دین و مراد از آن « ترک حج » است .[۳۰۰]

ه . استطاعت یکى دیگر از شرایط وجوب حج استطاعت است : « ولِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ البَیتِ مَنِ استَطاعَ اِلَیهِ سَبیلاً ». ( آل‌عمران / 3، 97 )[۳۰۱] این شرط در روایات اسلامى نیز آمده است .[۳۰۲] فقهاى اسلامى با استناد به آیه و روایات، استطاعت را داراى 4 قسم دانسته‌اند. مصداق اصلى استطاعت در آیه مذکور، توانایى مالى یعنى توشه و مرکب براى سفر حج است ،[۳۰۳] چنان‌که در برخى روایات نیز آمده است ؛[۳۰۴] اما آراى فقیهان درباره محدوده توانایى مالى متفاوت است؛ به نظر فقیهان شیعه و برخى فقیهان اهل سنت مراد از استطاعت مالى، داشتن هزینه رفت و برگشت حج افزون بر نیازهاى عادى زندگى مانند مسکن، اثاث منزل، و دیگر مخارج زندگى است .[۳۰۵] مقدار و کیفیت زاد و راحله در هر مکان و براى هر شخص به توانایى و شأن افراد و عرف حاکم بر آن جامعه بستگى دارد .[۳۰۶] به نظر بسیارى از فقیهان وجود زاد و راحله لازم نیست، بلکه توانایى تهیه آن کافى است ؛[۳۰۷] اما در مقابل، برخى از فقهاى اهل سنت توانایى هزینه رفت و برگشت سفر حج را در استطاعت کافى دانسته‌اند، هرچند حجگزار پس از بازگشت براى خود و اهلش نفقه‌اى نداشته باشد .[۳۰۸] به نظر فقهاى امامى استطاعت مالى در صورت بذل آن از سوى دیگرى نیز محقق شده، با وجود آن حج واجب مى‌گردد .[۳۰۹] دلیل وجوب، آیه 97 آل عمران / 3 و برخى روایات است که حج را به طور عام بر مستطیع واجب شمرده است ؛[۳۱۰] ولى فقهاى اهل سنت برآن‌اند که در این صورت، شخص مستطیع نشده و حج بر او واجب نمى‌گردد. برخى نیز گفته‌اند: تنها در صورت بذل مال از سوى فرزند، فرد مستطیع مى‌گردد، زیرا در بذل فرزند منتى نیست .[۳۱۱] مصداق دیگر استطاعت، استطاعت بدنى است، از این‌رو بر اساس آیه مذکور حج بر ناتوان‌ها و بیماران واجب نیست .[۳۱۲] در مقابل، برخى گفته‌اند: بر افراد زمین‌گیر و ناتوان داراى توان مالى نیز حج واجب است، از این‌رو آنان باید کسى را به نیابت از خود به حج بفرستند .[۳۱۳] مصداق دیگر استطاعت، استطاعت طریقى و باز بودن راه و امن بودن آن است که افزون بر آیه 97 آل عمران / 3 و روایات، ادلّه نفى عسر و حرج نیز بر اشتراط آن دلالت دارد ،[۳۱۴] بر این اساس، کسى که راه برایش مسدود یا جان یا آبرو و مالش در خطر است مستطیع نبوده، حج بر او واجب نیست .[۳۱۵] مصداق دیگر استطاعت، استطاعت زمانى است؛ به این معنا که باید مکلّف پس از تحقق دیگر شرایط، زمان و فرصت کافى براى اعمال حج داشته باشد و گرنه حج بر او در آن سال واجب نیست .[۳۱۶]

ترک یا تاخیر انداختن حج

ترک حج بر مستطیع حرام و از گناهان کبیره شمرده شده است .[۳۱۷] قرآن در آیه 97 آل عمران / 3 پس از امر به حج، ترک آن را با واژه کفر بیان کرده است: « ومَن کَفَرَ فَاِنَّ اللّهَ غَنِىٌّ عَنِ العــلَمین » که چنین تعبیرى نشان آن است که ترک حج، عمل کافران است .[۳۱۸] در روایتى نیز پیامبر اکرم صلى‌الله‌علیه‌و‌آله با استناد به این آیه ترک کننده حج را کافر شمرد .[۳۱۹] البته در صورتى ترک حج سبب کفر مى‌شود که مسلمان اعتقادى به وجوب حج نداشته باشد ،[۳۲۰] چنان که در روایات اهل بیت نیز به این امر اشاره شده است ؛[۳۲۱] ولى برخى کفر در آیه را به کفر عملى یعنى ترک حج تفسیر کرده‌اند .[۳۲۲] در حدیثى دیگر تارکان حج از جمله کسانى دانسته شده‌اند که پس از مرگ بازگشت به دنیا و انجام اعمال صالح از جمله حج را تقاضا مى‌کنند ؛[۳۲۳] همچنین پس از واجب شدن حج بر مکلف، تأخیر انداختن آن حرام است .[۳۲۴] در روایتى یکى از مصادیق زیانکارترین انسان‌ها در آیه 103 کهف / 18: « قُل هَل نُنَبِّئُکُم بِالاَخسَرینَ اَعمـلا » کسانى شمرده شده‌اند که پس از وجوب حج آن را به تأخیر مى‌اندازند .[۳۲۵] در روایتى نقل شده است که خداوند تأخیر کننده یا تارک حج را یهودى یا نصرانى محشور خواهد کرد .[۳۲۶] در حدیثى دیگر تأخیرکننده حج [۳۲۷] یا تارک آن [۳۲۸] مصداق کسانى دانسته شده‌اند که خداوند آنان را در قیامت کور محشور مى‌کند: « ومَن کانَ فى هـذِهِ اَعمى فَهُوَ فِى الأخِرَةِ اَعمى واَضَلُّ ». ( اسراء / 17، 72 )

تمام و کامل کردن حج

پس از شروع حج، بر حجگزار واجب است آن را به پایان برساند : « واَتِمُّوا الحَجَّ والعُمرَةَ لِلّهِ » ( بقره / 2، 196 )[۳۲۹]، از این‌رو وى حق ندارد تنها برخى اعمال حج را انجام داده، برخى را رها کند[۳۳۰] یا در بین اعمال حج از احرام خارج شده، دوباره محرم گردد .[۳۳۱] بیشتر فقهاى اسلامى با استناد به آیه یاد شده گفته‌اند: در صورت فاسد شدن حج نیز بر مکلف واجب است حج فاسد را به پایان رساند ؛[۳۳۲] همچنین فقیهان بر اساس این آیه گفته‌اند: اتمام حج استحبابى نیز پس از شروع، بر مکلف واجب است .[۳۳۳] افزون بر آیه مذکور، این وظیفه از آیاتى که قرآن در آن‌ها مسلمانان را به تعظیم شعائر الهى توصیه کرده: « ومَن یُعَظِّم شَعـرَ اللّهِ فَاِنَّها مِن تَقوَى القُلوب » ( حجّ / 22، 32 ) یا آنان را از حلال شمردن این شعائر نهى کرده است: « لاتُحِلّوا شَعرَ اللّهِ » ( مائده / 5، 2 ) استفاده مى‌شود؛ با این بیان که مراد از « شعائر اللّه ‌» در این آیات، مناسک حج [۳۳۴] و مقصود از حلال شمردن آن‌ها تضییع و فاسد کردن آن‌هاست ؛[۳۳۵] اما چنانچه حجگزار پس از شروع اعمال حج، به سبب مانع شدن دشمن یا بیمارى نتواند اعمال حج را به پایان رساند وظایف خاصى برایش تشریع شده است.

تکرار حج

حج در عمر تنها یک بار واجب است ،[۳۳۶] زیرا امر مستفاد از آیه « ولِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ البَیتِ » ( آل‌عمران / 3، 97 ) و آیات دیگر، تنها بر ایجاد ماهیت حج دلالت دارند و ایجاد ماهیت با انجام یک بار حج محقق مى‌شود؛ همچنین در این مورد به روایات [۳۳۷] و سیره پیامبر که پس از نزول آیات حج تنها یک بار این عمل را انجام دادند [۳۳۸] استناد شده است. در روایتى نیز نقل شده که پس از نزول آیات حج از پیامبر سؤال شد که آیا حج هر سال واجب است که آیه « لا تَسـ ٔ لوا عَن اَشیاءَ اِن تُبدَ لَکُم تَسُؤکُم » ( مائده / 5، 101 ) نازل شد و مسلمانان را از پرسش بیشتر در این باره نهى کرد .[۳۳۹] در مقابل، در روایتى در تفسیر آیه 97 آل عمران / 3 نقل شده است که خداوند در این آیه حج را بر توانگران در هر سال واجب کرده است [۳۴۰] یا نقل شده که در هر 5 سال یک بار حج واجب مى‌گردد ؛[۳۴۱] ولى دیگر فقیهان این روایات را بر وجوب على البدل [۳۴۲] یا وجوب کفایى [۳۴۳] حمل کرده‌اند؛ به این معنا که در هر سال گروهى از توانگران باید حج گزارده، خانه کعبه را از زائر خالى نگذارند یا بر استحباب حمل شده است .[۳۴۴] اما تکرار حج مستحب شمرده شده است. برخى استحباب آن را از آیه « واِذ جَعَلنَا البَیتَ مَثابَةً لِلنّاسِ » ( بقره / 2، 125 ) استفاده کرده‌اند ؛[۳۴۵] با این استدلال که « مَثابَة » موضعى است که فرد دوباره به آن رجوع مى‌کند .[۳۴۶] در روایات اسلامى نیز بر تکرار حج بسیار تأکید شده است .[۳۴۷] سیره پیامبران الهى و امامان که مکرر حج مى‌گزاردند [۳۴۸] نیز مؤید استحباب زیاد تکرار حج است.

زمان حج

حج زمان و ماه‌هاى خاصى دارد: « الحَجُّ اَشهُرٌ مَعلومـتٌ ». ( بقره / 2، 197 ) این ماه‌ها عبارت‌اند از شوال، ذیقعده و ذیحجه .[۳۴۹] در روایتى از امام باقر علیه‌السلام نیز ماه‌هاى حج، سه ماه مذکور شمرده شده است ؛[۳۵۰] ولى برخى با استناد به جمله « فَمَن فَرَضَ فیهِنَّ الحَجَّ » ( بقره / 2، 197 ) و نیز « ولا فُسوقَ ولا جِدالَ فِى الحَجِّ » در آیه مذکور، ماه‌هاى حج را دو ماه اول و 10 روز نخست یا 9 روز نخست ماه ذیحجه دانسته‌اند؛ با این استدلال که پس از روز دهم، محرم شدن براى حج جایز نیست و رفث و جدال جایز است ؛[۳۵۱] ولى در پاسخ گفته شده که مراد از ماه حج بودنِ سه ماه یاد شده، غالب روزهاى آن است نه همه روزهاى این سه ماه ،[۳۵۲] بر این اساس، باید همه اعمال حج از جمله احرام در این ماه‌ها واقع شوند ؛[۳۵۳] ولى برخى از فقهاى اهل سنت با استناد به آیه « یَسـ ٔ لونَکَ عَنِ الاَهِلَّةِ قُل هِىَ مَوقیتُ لِلنّاسِ والحَجِّ » ( بقره / 2، 189 ) و ادله‌اى دیگر، همه ماه‌هاى سال را وقت حج شمرده و گفته‌اند: احرام حج در غیر ماه‌هاى یاد شده نیز جایز است .[۳۵۴] برخى نیز با تأیید این نظر گفته‌اند: احرام این افراد به احرام عمره تبدیل مى‌گردد .[۳۵۵] در پاسخ به استدلال به آیه 189 بقره / 2 گفته شده: جمله « یَسـ ٔ لونَکَ عَنِ الاَهِلَّةِ » عام یا مجمل است و با آیه « الحَجُّ اَشهُرٌ مَعلومـتٌ » تخصیص یا تبیین شده است، از این‌رو ماه‌هاى حج منحصر در ماه‌هاى خاص است .[۳۵۶] به نظر فقهاى امامیه و برخى فقیهان اهل سنت، افزون بر اعمال حج، اعمال عمره تمتع نیز باید در ماه‌هاى حج انجام گیرد ،[۳۵۷] زیرا عمره تمتع جزء اعمال حج است [۳۵۸] و آیه « فَمَن فَرَضَ فیهِنَّ الحَجَّ » ( بقره / 2، 197 ) شامل انجام عمره تمتع در ماه‌هاى حج مى‌شود ؛[۳۵۹] ولى برخى از فقهاى اهل سنت انجام دادن عمره تمتع را پیش از ماه‌هاى حج جایز دانسته‌اند؛ بدین شرط که پس از عمره از احرام خارج نشود .[۳۶۰] بعضى نیز گفته‌اند: اگر عمره را قبل از ماه‌هاى حج شروع کند ولى بیشتر اعمال آن در ماه‌هاى حج باشد جایز است .[۳۶۱]

مکان حج

حج باید در مکانى خاص یعنى شهر مکه انجام شود. این حکم از آیات متعدد استفاده مى‌شود؛ از جمله آیات 27 - 29 حجّ / 22 که در آن حضرت ابراهیم پس از تجدید بناى کعبه فرمان یافت که همه انسان‌ها را براى برگزارى حج به سوى مکه و طواف بر گِرد کعبه دعوت کند: « واَذِّن فِى‌النّاسِ بِالحَجِّ یَأتوکَ رِجالاً و عَلى کُلِّ ضامِرٍ یَأتینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمیق * ... ولیَطَّوَّفوا بِالبَیتِ العَتیق ». ( حجّ / 22، 27، 29 ) آیه « ولِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ البَیتِ » ( آل عمران / 3، 97 ) نیز بر این موضوع دلالت دارد؛ همچنین این حکم از آیه 33 حجّ / 22 که محل حج و عمره را بنابر قولى [۳۶۲] شهر مکه و خانه کعبه دانسته: « ثُمَّ مَحِلُّها اِلَى البَیتِ العَتیق » ( حجّ / 22، 33 ) استفاده مى‌شود؛ همچنین بر اساس آیات و روایات، هریک از اعمال حج مکان خاص دارد و همه این اعمال یا بیشتر آن‌ها باید در مکان خاص خود انجام شوند.

اخلاص در حج

حج از حقوق الهى بر بندگان است که باید تنها براى خدا انجام گیرد: « ولِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ البَیتِ ». ( آل‌عمران / 3، 97 ) این امر از آیه 196 بقره که به اتمام حج براى خدا فرمان داده نیز استفاده مى‌شود .[۳۶۳] در روایتى پیامبر اکرم افرادى را مذمت کرد که حج را به قصد تفریح یا تجارت یا ریا و خودنمایى انجام مى‌دهند .[۳۶۴] در حدیثى دیگر امام صادق ثواب حجى را که براى خدا باشد بر عهده خدا و پاداش حجى را که براى دیگران باشد بر عهده مردم دانست .[۳۶۵]

تهیه توشه و لوازم حج

بر حجگزار لازم است توشه و ابزار این سفر را آماده کند: « الحَجُّ اَشهُرٌ مَعلومـتٌ ... وتَزَوَّدوا ». مراد از امر به تهیه زاد در آیه طبق یک نظر زاد و توشه مادى این سفر است [۳۶۶] که حجگزار باید خود آن را تهیه کند و بار خود را به دوش دیگران نیندازد .[۳۶۷] شأن نزول آیه نیز مؤید همین امر است .[۳۶۸] در روایتى نیز حاجیان به خرید نیازهاى خوراکى خود پیش از سفر توصیه شده‌اند و دلیل این امر آیه 46 توبه / 9 شمرده شده که به تهیه لوازم سفر پیش از خروج از منزل سفارش کرده است: « ولَو اَرادوا الخُروجَ لاََعَدّوا لَهُ عُدَّةً ».[۳۶۹]

بازداشتن و آزار حجگزاران

قرآن کریم در آیه 25 حجّ / 22 ضمن مساوى شمردن همگان در بهره‌مندى از سرزمین مکه منع دیگران از حج را عمل کافران دانسته [۳۷۰] و آنان را به عذاب تهدید کرده است: « اِنَّ الَّذینَ کَفَروا ویَصُدّونَ عَن سَبیلِ اللّهِ والمَسجِدِ الحَرامِ الَّذى جَعَلنـهُ لِلنّاسِ سَواءً اَلعـکِفُ فیهِ والبادِ ومَن یُرِد فیهِ بِاِلحادٍ بِظُـلمٍ نُذِقهُ مِن عَذابٍ اَلیم ». آیه درباره قریش نازل شد که پیامبر صلى‌الله‌علیه‌و‌آله و مسلمانان را از حج بازداشتند .[۳۷۱] در آیه‌اى دیگر قرآن پس از منع مسلمانان از تعرض به حاجیان، سرانجام چنین کارى را گرفتار شدن به عذاب الهى دانسته است: « یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتُحِلّوا شَعرَ اللّهِ ... ولا ءامّینَ البَیتَ الحَرامَ ... ولا یَجرِمَنَّکُم شَنَـ ٔ نُ قَومٍ اَن صَدّوکُم عَنِ المَسجِدِ الحَرامِ اَن تَعتَدوا ... واتَّقوا اللّهَ اِنَّ اللّهَ شَدیدُ العِقاب ». ( مائده / 5، 2 ) مراد از « ءامّینَ البَیتَ » مطلق حجگزاران [۳۷۲] یا حجگزاران کافرند [۳۷۳] که برخى از آنان در حدیبیه مانع حجگزارى مسلمانان شدند، چنان‌که ادامه آیه که مسلمانان را از مقابله به مثل با کافران منع کرده مؤید این امر است .[۳۷۴] طبق قول دوم باید نزول این آیه را قبل از آیه 28 توبه / 9 دانست، زیرا قرآن در آیه یاد شده به مسلمانان فرمان داده که مشرکان را از ورود به مکه و انجام اعمال حج بازدارند.

یاد گرفتن مناسک حج

قرآن در آیه 128 بقره / 2 از درخواست ابراهیم از خداوند مبنى بر نشان دادن مناسک به آنان یاد کرده است: « واَرِنا مَناسِکَنا ».[۳۷۵] مقصود از « مناسک » به نظر برخى، اعمال حج و مراد از نشان دادن آن، تعلیم دادن این اعمال است .[۳۷۶] نقل شده که پس از این درخواست جبرئیل مناسک حج را به ابراهیم آموخت ،[۳۷۷] از این‌رو لازم است حاجیان نیز با الگوگیرى از ابراهیم که قرآن به آن فرمان داده: « قد کانت لَکُم اُسوَةٌ حَسَنَةٌ فى اِبرهیمَ » ( ممتحنه / 60، 4 ) مناسک حج خود را قبل از انجام دادن آن بیاموزند. برخى مراد از « النّاسُ » در آیه « اَفیضوا مِن حَیثُ اَفاضَ النّاسُ » ( بقره / 2، 199 ) را نیز عالمان دین دانسته‌اند که مردم را با احکام آشنا مى‌کنند ،[۳۷۸] بر این اساس مراد آیه این است که اعمال حج را باید به پیروى از عالمان انجام داد. افزون بر آیات مذکور، لازمه همه آیاتى که مسلمانان را به انجام دادن حج یا اعمال آن فرمان داده، آشنایى با احکام و اعمال حج است، زیرا تا حجگزار آن‌ها را فرا نگیرد انجام دادن حج یا هر یک از اعمال آن امکانپذیر نیست. از پیامبر اکرم صلى‌الله‌علیه‌و‌آله نیز روایت شده که مناسک حجتان را از من فرا گیرید [۳۷۹] و نیز از آن حضرت نقل شده که مناسک را یاد بگیرید، زیرا جزء دین است .[۳۸۰]

تجارت در حج

قرآن در آیه 198 بقره / 2 تجارت * و کسب منافع مادى را در حج جایز دانسته است : « لَیسَ عَلَیکُم جُناحٌ اَن تَبتَغوا فَضلاً مِن رَبِّکُم »[۳۸۱]. در شأن نزول آیه آمده است که مسلمانان صدر اسلام همچون دوران جاهلیت تجارت را در حج حرام مى‌شمردند که آیه فوق نازل شد و آن را مباح شمرد .[۳۸۲] در آیه‌اى دیگر نیز قرآن مسلمانان را از تعرض به حاجیانى برحذر داشته است که قصد تجارت دارند : « یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتُحِلّوا ... ولا ءامّینَ البَیتَ الحَرامَ یَبتَغونَ فَضلاً مِن رَبِّهِم » ( مائده / 5، 2 )[۳۸۳]؛ همچنین از روایاتى که یکى از منافع حج را در آیه « لِیَشهَدوا مَنـفِعَ لَهُم » ( حجّ / 22، 28 ) تحصیل منافع دنیوى شمرده [۳۸۴] جواز تجارت در حج به دست مى‌آید. افزون بر این، در روایات اسلامى نیز تجارت در حج به صراحت مباح شمرده شده است .[۳۸۵]

ذکر و استغفار در حج

یکى از تکالیف حاجیان در حج ذکر خدا و استغفار است که این تکلیف در مواردى واجب و در بیشتر موارد مستحب است. ذکر و یاد خدا از همان ابتداى حج با گفتن تلبیه آغاز مى‌گردد که بر اساس برخى روایات، آیه « فَمَن فَرَضَ فیهِنَّ الحَجَّ » ( بقره / 2، 197 ) به آن اشاره دارد .[۳۸۶] در تلبیه برخى ذکرها واجب و برخى مستحب شمرده شده است. ( احرام ) افزون بر احرام، در روایات اسلامى حاجیان به گفتن ذکرهایى خاص در طواف، نماز طواف، سعى صفا و مروه و تقصیر و طواف نساء و نیز در وقوف در عرفات و رمى جمرات ترغیب شده‌اند .[۳۸۷] پس از کوچ از عرفات به سوى مشعر نیز حاجیان به گفتن ذکر مأمور شده‌اند: « فَاِذا اَفَضتُم مِن عَرَفـتٍ فَاذکُروا اللّهَ عِندَ المَشعَرِ الحَرامِ واذکُروهُ کَما هَدکُم ». ( بقره / 2، 198 ) برخى این ذکر را مستحب شمرده ؛[۳۸۸] ولى برخى با استناد به امر « فَاذکُروا » ذکر را در این مکان واجب شمرده‌اند .[۳۸۹] در روایت نقل شده که پیامبر در مشعر پس از نماز صبح تا طلوع خورشید پیوسته تکبیر و تهلیل مى‌گفت .[۳۹۰] برخى از فقهاى اهل سنت مراد از ذکر اول در آیه را نماز مغرب و عشا دانسته‌اند که به صورت جمع خوانده مى‌شود .[۳۹۱] قرآن در آیاتى به ذکر در هنگام قربانى نیز فرمان داده است: « والبُدنَ جَعَلنـها لَکُم مِن شَعـرِ اللّهِ ... فَاذکُرُوا اسمَ اللّهِ عَلَیها ». ( حجّ / 22، 36 و نیز 37 ) ( قربانى ) در آیاتى دیگر نیز حاجیان به ذکر الهى در روزهایى معین مأمور گردیده‌اند: « واذکُروا اللّهَ فى اَیّامٍ مَعدودتٍ ». ( بقره / 2، 203؛ نیز حجّ / 22، 28 ) مراد از ایام در این آیات به نظر بسیارى روزهاى یازدهم تا سیزدهم ذیحجه است .[۳۹۲] این مطلب در روایات اهل بیت نیز آمده است [۳۹۳] و مقصود از ذکر در این ایام تکبیرهاى خاصى است که پس از هر نماز گفته مى‌شود .[۳۹۴] پس از اتمام مناسک حج نیز خداوند به حاجیان فرمان داده است که خدا را همانند یادکردن پدران خود بلکه شدیدتر یاد کنند: « فَاِذا قَضَیتُم مَنـسِکَکُم فَاذکُروا اللّهَ کَذِکرِکُم ءاباءَکُم اَو اَشَدَّ ذِکرًا ». ( بقره / 2، 200 ) آیه درباره تفاخر اعراب جاهلى به افتخارات پدران خویش پس از انجام مراسم حج نازل شد که خداوند، آنان را به ذکر خدا همانند تفاخر به پدران فرمان داد .. [۳۹۵] برخى مقصود از این ذکر را همان تکبیرهاى ایام منا دانسته‌اند [۳۹۶] و مراد از ذکر شدیدتر: « اَشَدُّ ذِکرا » را یادآورى نعمت‌هاى خدا و شکر این نعمت‌ها در کنار ذکر خدا [۳۹۷] و نیز بیشتر یاد کردن صفات الهى دانسته‌اند، زیرا صفات الهى در برابر افتخارات اندک پدران، فراوان، بلکه نامتناهى است ؛[۳۹۸] همچنین در آیه 199 بقره / 2 حاجیان به استغفار کردن در حج مأمور شده‌اند: « واستَغفِروا اللّهَ اِنَّ اللّهَ غَفورٌ رَحیم ». محل این استغفار در مشعر یا هنگام ورود به مشعر یا خروج از آن یا در عرفه ذکر شده است .[۳۹۹] بسیارى این استغفار را مستحب شمرده‌اند ؛[۴۰۰] ولى برخى احتمال داده‌اند که مراد از آن استغفار واجب یا وجوب توبه باشد .[۴۰۱]

دعا در حج

دعا و درخواست از خداوند از اعمال دیگرى است که در حج توصیه شده است: « فَاِذا قَضَیتُم مَنـسِکَکُم فَاذکُروا اللّهَ ». ( بقره / 2، 200 ) طبق یک نظر، مراد از ذکر در آیه، دعا و حاجت خواستن از خداوند در منا و دیگر مکان‌هاى مقدس است ،[۴۰۲] زیرا دعا در این مکان‌ها بهتر از جاى دیگر است .[۴۰۳] در این دعاها نباید همه همت حاجیان تنها تحصیل منافع دنیوى باشد: « فَمِنَ النّاسِ مَن یَقولُ رَبَّنا ءاتِنا فِى‌الدُّنیا وما لَهُ فِى الأخِرَةِ مِن خَلـق ». ( بقره / 2، 200 ) آیه درباره روش اعراب جاهلى نازل شد که در حج تنها از خداوند اموال دنیوى مانند شتر و گوسفند و پیروزى بر دشمن را طلب مى‌کردند ،[۴۰۴] بلکه لازم است افزون بر دنیا آخرت را نیز طلب کنند: « ومِنهُم مَن یَقولُ رَبَّنا ءاتِنا فِى الدُّنیا حَسَنَةً وفِى الأخِرَةِ حَسَنَةً وقِنا عَذابَ النّار ». ( بقره / 2، 201 ) در روایات اهل بیت حسنه دنیا به گشایش رزق و اخلاق نیک و حسنه آخرت به رضوان الهى و بهشت تفسیر شده است ؛[۴۰۵] همچنین در روایات اهل بیت خواندن این دعا در مواقع دیگر از جمله در طواف، میان رکن یمانى و حجرالاسود ،[۴۰۶] هنگام سعى و بالاى کوه صفا [۴۰۷] مستحب شمرده شده است. قرآن در آیاتى دیگر نیز از دعاهاى ابراهیم و اسماعیل در این سرزمین یاد کرده است؛ مانند درخواست امنیت حاجیان و روزى رساندن به آنان: « واِذ قالَ اِبرهیمُ رَبِّ اجعَل هـذا بَلَدًا ءامِنـًا وارزُق اَهلَهُ مِنَ الثَّمَرتِ » ( بقره / 2، 126 ) و درخواست تسلیم بودن خود و فرزندان در برابر خدا و آشنا کردن آنان با مناسک و عبادات و نیز آمرزش الهى: « رَبَّنا واجعَلنا مُسلِمَینِ لَکَ ومِن ذُرِّیَّتِنا اُمَّةً مُسلِمَةً لَکَ واَرِنا مَناسِکَنا وتُب عَلَینا اِنَّکَ اَنتَ التَّوّابُ الرَّحیم ». ( بقره / 2، 128 )

انجام دادن اعمال نیک

قرآن در آیه 197 بقره / 2 حاجیان را به کار خیر تشویق کرده است: « الحَجُّ اَشهُرٌ مَعلومـتٌ ... وما تَفعَلوا مِن خَیرٍ یَعلَمهُ اللّهُ وتَزَوَّدوا فَاِنَّ خَیرَ الزّادِ التَّقوى ». ( بقره / 2، 197 ) مراد از « خیر » در آیه عام است و افزون بر اعمال حج، انجام اعمال نیک و ترک اعمال قبیح را نیز در برمى‌گیرد ،[۴۰۸] چنان‌که مراد از « تَزَوَّدوا » نیز طبق یک نظر توشه بر گرفتن با انجام دادن اعمال صالح است .[۴۰۹] در آیه‌اى دیگر نیز قرآن خداوند را شاکر حجگزارانى دانسته است که کار نیک مى‌کنند: « فَمَن حَجَّ البَیتَ ... ومَن تَطَوَّعَ خَیرًا فَاِنَّ اللّهَ شَاکِرٌ عَلیم ». ( بقره / 2، 158 ) طبق یک نظر، مراد آیه انجام هر کار نیک و طاعت در ایام حج است .[۴۱۰] از جمله اعمال صالح نذر کردن حاجیان نسبت به انجام دادن برخى اعمال صالح در این ایام است که قرآن مؤمنان را به وفاى به این نذرها فرمان داده است: « ولیوفوا نُذورَهُم ». ( حجّ / 22، 29 ) برخى مراد از وفا به نذر را انجام مناسک حج دانسته‌اند .[۴۱۱] این امر در روایات نیز آمده است ؛[۴۱۲] اما بسیارى مراد از آن را وفا به نذر حجگزار نسبت به انجام دادن اعمال نیک همچون قربانى کردن شتر یا صدقه دادن [۴۱۳] دانسته و گفته‌اند: وفا به نذر در سرزمین مکه ثواب بیشترى دارد .[۴۱۴] همچنین کمک کردن به یکدیگر در کارهاى نیک و همکارى نکردن در کارهاى بد از دیگر توصیه‌هاى قرآن به حاجیان و دیگر مسلمانان است: « وتَعاونوا عَلَى البِرِّ والتَّقوى ولا تَعاونوا عَلَى الاِثمِ والعُدونِ واتَّقوا اللّهَ اِنَّ اللّهَ شَدیدُ العِقاب ». ( مائده / 5، 2 ) در روایات نیز حاجیان به کمک به یکدیگر سفارش شده‌اند؛ از جمله در روایتى پاداش کمک به همسفران بالاتر از ثواب طواف در مسجدالحرام دانسته شده است .[۴۱۵]

صبر و تحمل سختى

قرآن در آیه 27 حجّ / 22 حاجیان پیاده را مقدم بر حاجیان سواره ذکر کرده است: « یَأتوکَ رِجالاً وعَلى کُلِّ ضامِرٍیَأتینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمیق » که برخى این تقدم را نشان افضل بودن حج با پاى پیاده نسبت به حج در حال سواره دانسته‌اند، زیرا حج پیادگان سخت‌تر [۴۱۶] و به خضوع نزدیک‌تر است .[۴۱۷] روایتى که برترین اعمال را دشوارترین آن‌ها دانسته نیز مؤید این امر است .[۴۱۸] افزون بر این، در حدیثى حج پیاده برترین عبادت [۴۱۹] و نسبت به دیگر حج‌ها همچون برترى ماه شب چهاردهم بر نور ستارگان [۴۲۰] و ثواب آن 70 [۴۲۱] یا 700 برابر حج سواره شمرده شده است ؛[۴۲۲] نیز نقل شده که ملائکه الهى با حاجیان پیاده معانقه کرده، در حالى که با دیگر حاجیان تنها مصافحه یا به آنان سلام مى‌کنند .[۴۲۳] در مقابل، در برخى روایات، حج سواره به جهت تأسى به رسول خدا صلى‌الله‌علیه‌و‌آله که حج را سواره انجام داده [۴۲۴] یا به سبب توانایى و شادابى بیشتر فرد براى عبادت، برتر شمرده شده است .[۴۲۵] در جمع میان این دو دسته روایات گفته شده که پیاده‌روى برتر است، مگر در صورتى که موجب ضعف بدنى یا نداشتن توان عبادت گردد[۴۲۶] یا هدف از پیاده‌روى صرف هزینه کمتر باشد .[۴۲۷] در مقابل این دیدگاه، برخى از فقهاى اهل سنت سواره رفتن رابه طور مطلق برتر دانسته‌اند .[۴۲۸]

ح نبوی ج۶

  • الباب الخامس الحج والعمرة
  • الفصل الأول حكمة الحج وفضله وبركاته
  • ۱ / ۱ حكمة الحج
  • ۱ / ۲ فضل الحج
  • ۱ / ۳ ثواب الحج
  • ۱ / ۴ فضل إدمانه
  • ۱ / ۵ فضل من مات في طريقه
  • ۱ / ۶ فضل الحاج
  • ۱ / ۷ بركات الحج
  • الفصل الثاني تسويف الحج وتركه
  • ۲ / ۱ التحذير من تركه
  • ۲ / ۲ تارك الحج
  • ۲ / ۳ التحذير من تعطيل حج البيت
  • الفصل الثالث مناسك الحج
  • ۳ / ۱ مواقيت الإحرام
  • ۳ / ۲ تلبية الإحرام
  • أ معنى التلبية
  • ب كيفية التلبية
  • ج ثواب التلبية
  • د تلبية الأشياء مع الملبي
  • ه آداب التلبية
  • ۳ / ۳ فضل الطواف
  • أ أدب الطواف
  • ب الاستكثار من الطواف
  • ج أدعية الطواف
  • ۳ / ۴ استلام الحجر وآدابه
  • أ استحباب الاستلام
  • ب ترك الاستلام عند الزحام
  • ۳ / ۵ السعي
  • ثواب السعي
  • ۳ / ۶ الوقوف في عرفات
  • أ أدب الوقوف في عرفات
  • ب ثواب الوقوف بعرفات
  • ج مباهاة الله بأهل عرفات
  • د الإفاضة من عرفات
  • ۳ / ۷ الوقوف في المزدلفة
  • أ أدب الوقوف في المزدلفة
  • ب الإفاضة من المشعر الحرام
  • ۳ / ۸ أدب الرمي
  • ثواب الرمي
  • ۳ / ۹ الأضحية
  • ۳ / ۱۰ الحلق
  • الفصل الرابع آداب الحج
  • ۴ / ۱ الإخلاص
  • ۴ / ۲ تعلم المناسك
  • ۴ / ۳ تطهير المال
  • ۴ / ۴ التزود من أطيب الزاد
  • ۴ / ۵ إطعام الطعام وطيب الكلام
  • ۴ / ۶ التعجيل في الرجوع بعد قضاء المناسك
  • ۴ / ۷ ترك ما كان عليه من الذنوب
  • ۴ / ۸ زيارة الحاج
  • الفصل الخامس الحج الأصغر
  • ۵ / ۱ فضل العمرة
  • تنبيه:
  • ۵ / ۲ فضل العمرة في رجب
  • ۵ / ۳ فضل العمرة في رمضان
  • ۵ / ۴ العمرة المفردة في أشهر الحج
  • ۵ / ۵ عمرات النبي
  • بيان:
  • الفصل السادس النوادر
  • ۶ / ۱ البراءة من المشركين في الحج
  • تحقيق حول مراسم البراءة من المشركين
  • ۱ معنى الشرك والمشركين
  • ۲ الأديان الإلهية والبراءة من المشركين
  • ۳ زمان البراءة من المشركين ومكانها
  • ۶ / ۲ حج الأنبياء
  • ۶ / ۳ حج النبي
  • ۶ / ۴ فضل الحج نيابة
  • ۶ / ۵ فضل إحجاج الصبي

الدليل التصنيفي

اجمالي

  • ۵:۲ الحج والعمرة
  • ۱:۵:۲ مشروعية الحج وفضله
  • ۲:۵:۲ حج النبي(ص)
  • ۳:۵:۲ شروط وجوب الحج ومواقيته
  • ۴:۵:۲ أعمال الحج
  • ۵:۵:۲ منهيات الإحرام
  • ۶:۵:۲ مباحات الإحرام
  • ۷:۵:۲ الإحصار والفوات
  • ۸:۵:۲ قضاء الحج والحج عن الغير
  • ۹:۵:۲ العمرة

تفصيلي

  • ۵:۲ الحج والعمرة
  • ۱:۵:۲ مشروعية الحج وفضله
  • ۱:۱:۵:۲ حج الفريضة
  •  ۲:۱:۵:۲ حج التطوع
  • ۳:۱:۵:۲ حج الصبي والعبد
  • ۴:۱:۵:۲ فضل الحج والنهي عن تركه
  • ۵:۱:۵:۲ تأخير الحج
  • ۲:۵:۲ حج النبي (ص)
  • ۳:۵:۲ شروط وجوب الحج ومواقيته
  • ۱:۳:۵:۲ شروط وجوب الحج
  • ۱:۱:۳:۵:۲ الإسلام
  • ۲:۱:۳:۵:۲ البلوغ
  • ۳:۱:۳:۵:۲ الاستطاعة
  • ۴:۱:۳:۵:۲ وجود المحرم للمرأة
  • ۲:۳:۵:۲ مواقيت الحج
  • ۱:۲:۳:۵:۲ الميقات الزماني
  • ۲:۲:۳:۵:۲ المواقيت المكانية
  • ۴:۵:۲ أعمال الحج
  • ۴:۵:۲ :۱ النية والإحرام والتلبية
  • ۱:۱:۴:۵:۲ النية والإحرام للحج
  • ۱:۱:۱:۴:۵:۲ نية الإفراد أو القران أو التمتع
  • ۴:۵:۲:۲:۱:۱ آداب الإحرام
  • ۴:۵:۲:۳:۱:۱ كيفية الإحرام
  • ۴:۵:۲:۴:۱:۱ لباس الإحرام
  • ۴:۵:۲:۵:۱:۱ إحرام الحائض والنفساء
  • ۶:۱:۱:۴:۵:۲ الاشتراط عند الإحرام
  • ۷:۱:۱:۴:۵:۲ فسخ الإحرام
  • ۲:۱:۴:۵:۲ التلبية
  • ۱:۲:۱:۴:۵:۲ فضل التلبية
  • ۲:۲:۱:۴:۵:۲ ألفاظ التلبية
  • ۳:۲:۱:۴:۵:۲ وقت التلبية
  • ۴:۵:۲:۴:۲:۱ الدعاء بعد التلبية
  • ۵:۲:۱:۴:۵:۲ تلبية المشركين
  • ۴:۵:۲:۲ الدخول إلى مكة والخروج منها
  • ۱:۲:۴:۵:۲ الدخول إلى مكة
  • ۱:۱:۲:۴:۵:۲ وقت دخول مكة
  • ۲:۱:۲:۴:۵:۲ كيفية دخول مكة
  • ۳:۱:۲:۴:۵:۲ مكروهات دخول مكة
  • ۴:۱:۲:۴:۵:۲ ما يقال عند رؤية البيت
  • ۵:۱:۲:۴:۵:۲ دخول الكعبة
  • ۶:۱:۲:۴:۵:۲ الإقامة في مكة
  • ۲:۲:۴:۵:۲ الخروج من مكة والعودة إلى بلده
  • ۱:۲:۲:۴:۵:۲ وقت الخروج من مكة
  • ۲:۲:۲:۴:۵:۲ مكان الخروج من مكة
  • ۳:۲:۲:۴:۵:۲ ما يقال عند الخروج من مكة
  • ۴:۲:۲:۴:۵:۲ كيفية دخول الحاج إلى بلده
  • ۵:۲:۲:۴:۵:۲ استقبال الحاج والمعتمر
  • ۳:۴:۵:۲ الطواف
  • ۴:۵:۲:۱:۳ فضل الطواف
  • ۲:۳:۴:۵:۲ شروط الطواف
  • ۳:۳:۴:۵:۲ كيفية الطواف
  • ۴:۵:۲:۱:۳:۳ استقبال الحجر الأسود واستلامه وتقبيله
  • ۴:۵:۲:۲:۳:۳ جعل البيت على شمال الطائف
  • ۳:۳:۳:۴:۵:۲ أشواط الطواف والموالاة فيها
  • ۴:۳:۳:۴:۵:۲ الاضطباع والرمل
  • ۵:۳:۳:۴:۵:۲ استلام الركن اليماني والتزام الملتزم
  • ۶:۳:۳:۴:۵:۲ الطواف من وراء حجر اسماعيل
  • ۸:۳:۳:۴:۵:۲ الكلام والشرب ونحوهما في الطواف
  • ۴:۵:۲:۹:۳:۳ طواف النساء
  • ۴:۳:۴:۵:۲ أذكار الطواف
  • ۵:۳:۴:۵:۲ ركعتا الطواف وما بعدهما
  • ۶:۳:۴:۵:۲ أنواع الطواف
  • ۱:۶:۳:۴:۵:۲ طواف القدوم
  • ۲:۶:۳:۴:۵:۲ طواف الإفاضة
  • ۳:۶:۳:۴:۵:۲ طواف الوداع
  • ۴:۴:۵:۲ السعي
  • ۵:۲:۱:۴:۴ مشروعية السعي
  • ۲:۴:۴:۵:۲ كيفية السعي
  • ۵:۲: ۳:۴:۴ أذكار السعي
  • ۵:۴:۵:۲ الوقوف بعرفة
  • ۱:۵:۴:۵:۲ فضل الوقوف بعرفة وحكمه
  • ۲:۵:۴:۵:۲ التوجه إلى عرفة
  • ۳:۵:۴:۵:۲ وقت الوقوف بعرفة
  • ۴:۵:۴:۵:۲ مكان الوقوف بعرفة
  • ۵:۵:۴:۵:۲ الخطبة وجمع الظهر والعصر بعرفة
  • ۶:۵:۴:۵:۲ الذكر يوم عرفة
  • ۷:۵:۴:۵:۲صيام الحاج يوم عرفة
  • ۸:۵:۴:۵:۲ الإفاضة من عرفة
  • ۶:۴:۵:۲ المبيت بمزدلفة
  • ۱:۶:۴:۵:۲ مشروعية المبيت بمزدلفة
  • ۲:۶:۴:۵:۲ حدود مزدلفة
  • ۳:۶:۴:۵:۲ الجمع بين المغرب والعشاء في مزدلفة
  • ۴:۶:۴:۵:۲ مدة المكث في مزدلفة
  • ۵:۶:۴:۵:۲ تقديم الضعفة من مزدلفة إلى مني
  • ۶:۶:۴:۵:۲ الذكر والتلبية في مزدلفة
  • ۷:۶:۴:۵:۲ صلاة الصبح في مزدلفة
  • ۷:۴:۵:۲ رمي الجمار
  • ۱:۷:۴:۵:۲ وقت رمي الجمار
  • ۲:۷:۴:۵:۲ صفة الحصي الذي يرمي
  • ۳:۷:۴:۵:۲ كيفية الرمي
  • ۷:۴:۵:۲ :۴ ما يقول الحاج عند الرمي
  • ۵:۷:۴:۵:۲ منهيات الرمي
  • ۴:۵:۲:۸ الهدي والفدية
  • ۱:۸:۴:۵:۲ الهدي
  • ۱:۱:۸:۴:۵:۲ سوق الهدي وتقليده واشعاره واستخدامه
  • ۲:۱:۸:۴:۵:۲ أوصاف الهدي
  • ۳:۱:۸:۴:۵:۲ أسباب الهدي
  • ۴:۱:۸:۴:۵:۲ وقت نحر الهدي ومكانه
  • ۵:۱:۸:۴:۵:۲ فضل النحر وكيفيته
  • ۶:۱:۸:۴:۵:۲ النحر عن الغير والإشتراك في الهدي
  • ۷:۱:۸:۴:۵:۲ الأكل والتصدق من الهدي
  • ۸:۱:۸:۴:۵:۲ إعطاء الأجر للذابح
  • ۹:۱:۸:۴:۵:۲ بدل الهدي
  • ۲:۸:۴:۵:۲ الفدية
  • ۱:۲:۸:۴:۵:۲ أسباب الفدية
  • ۲:۲:۸:۴:۵:۲ أنواع الفدية وأوصافها
  • ۳:۲:۸:۴:۵:۲ وقت الفدية ومكانها
  • ۹:۴:۵:۲ أيام مني والمبيت فيها
  • ۱:۹:۴:۵:۲ أيام التروية
  • ۲:۹:۴:۵:۲ فضل يوم النحر
  • ۳:۹:۴:۵:۲ ترتيب المناسك يوم النحر
  • ۴:۹:۴:۵:۲ الإقامة والمبيت في مني
  • ۵:۹:۴:۵:۲ المبيت خارج مني لذوي الأعذار
  • ۶:۹:۴:۵:۲ صيام أيام مني
  • ۷:۹:۴:۵:۲ الخطبة يوم النحر
  • ۸:۹:۴:۵:۲ الصلاة في مني
  • ۱۰:۴:۵:۲ التحلل
  • ۱:۱۰:۴:۵:۲ التحلل الأصغر
  • ۲:۱۰:۴:۵:۲ التحلل الأكبر
  • ۲:۵:۵ منهيات الإحرام
  • ۱:۵:۵:۲ منهيات اللباس
  • ۱:۱:۵:۵:۲ ليس المخيط والمصبوغ
  • ۲:۱:۵:۵:۲ تغطية الرأس
  • ۳:۱:۵:۵:۲ تغطية الوجه ولبس القفازين
  • ۴:۱:۵:۵:۲ لبس الخفين
  • ۵:۵:۲:۵:۱ عقد الرداء
  • ۲:۵:۵:۲ التطيب
  • ۳:۵:۵:۲ عقد النكاح والجماع والمباشرة
  • ۴:۵:۵:۲ صيد البر للمحرم
  • ۵:۵:۲:۵ قتل حيوانات الحرم وقطع نباتاته
  • ۶:۵:۵:۲ الرفث والفسوق والجدال
  • ۷:۵:۵:۲ تقلد السلاح  
  • ۸:۵:۵:۲ حك الرأس والجسد
  • ۶:۵:۲ مباحات الإحرام
  • ۱:۶:۵:۲ الإغتسال وغسل الثياب
  • ۲:۶:۵:۲ حلق الرأس وتغطيته للعلاج
  • ۳:۶:۵:۲ التكحل والإدهان وشم الريحان
  • ۴:۶:۵:۲ لبس الخاتم والحزام والنعل
  • ۵:۶:۵:۲ الإستياك والإمتشاط والنظر في المرآة
  • ۶:۶:۵:۲ التوقي من الحر والبرد
  • ۷:۶:۵:۲ التجارة
  • ۷:۵:۲ الإحصار والفوات
  • ۱:۷:۵:۲ الإحصار بعدو
  • ۲:۷:۵:۲ الإحصار بمرض
  • ۳:۷:۵:۲ تحلل المحصر
  • ۷:۵:۲:۴ قضاء المحصر
  • ۷:۵:۲ :۵ من فاته الوقوف بعرفة
  • ۸:۵:۲ قضاء الحج والحج عن الغير
  • ۱:۸:۵:۲ قضاء الحج
  • ۲:۸:۵:۲ الحج عن الغير
  • ۹:۵:۲ العمرة
  • ۱:۹:۵:۲ مشروعية العمرة وفضلها
  • ۲:۹:۵:۲ عمرات النبي (ص)
  • ۳:۹:۵:۲ وقت العمرة
  • ۱:۳:۹:۵:۲ العمرة في أشهر الحج
  • ۲:۳:۹:۵:۲ العمرة في غير أشهر الحج
  • ۳:۳:۹:۵:۲ تكرار العمرة
  • ۴:۹:۵:۲ أعمال العمرة
  • ۱:۴:۹:۵:۲ الإحرام ومكانه
  • ۲:۴:۹:۵:۲ الطواف
  • ۳:۴:۹:۵:۲ السعي
  • ۴:۴:۹:۵:۲ التحلل

فرهنگنامه حج

  • مقدمه

الف

ب

پ

ت

ث

  • ثبیر
  • ثبیر الاثبیره
  • ثبیر الاعرج
  • ثبیر الخضراء
  • ثبیر الزّنج
  • ثبیر النصع
  • ثبیر غیناء
  • ثجّ
  • ثنّیة البیضاء
  • ثنیة الحضیاء
  • ثنیة الحلّ
  • ثنیة الرّکاب
  • ثنیة الشّرید
  • ثنیة العلیا
  • ثنّیة الکدیّ
  • ثنّیة المحدث
  • ثنیة الوداع
  • ثنیة سفلی
  • ثنیة عثعت
  • ثویه

ج

چ

ح

خ

د

ذ

  • ذات الجیش
  • ذات الحجر
  • ذات الحرار
  • ذات السّلقه
  • ذات السّلیم
  • ذات النّخل
  • ذات الودع
  • ذات انواط
  • ذات عرق
  • ذاء
  • ذبح اکبر
  • ذبح عظیم
  • ذبح نیابتی
  • ذبیح الله
  • ذرع
  • ذو الحجة
  • ذو الحلیفه
  • ذو الخویصره
  • ذو القعده
  • ذو الکعبات
  • ذو المجاز
  • ذو المنزلین
  • ذو الندوة
  • ذو الوطنین
  • ذو الهرم
  • ذو قبلتین
  • ذونواس
  • ذی طوی

ر

ز

س

ش

ص

ض

ط

ظ

  • ظبایا
  • ظلاّ
  • ظلال

ع

غ

ف

ق

ک

گ

  • گردنۀ اذاخر
  • گناه‌کردن در مکه
  • گنبد
  • گیاه اذخر
  • گیاه خزامی
  • گیاه شیح
  • گیاه عصفر
  • گیاه قیصوم

ل

م

ن

و

ه

ی

  • بخشی از منابع کتاب
  1. مقاييس اللغه، ج 2، ص 29؛ لسان العرب، ج 2، ص 226، «حج».
  2. العين، ج 3، ص 9؛ تاج العروس، ج 3، ص 314، «حج».
  3. تاج العروس، ج 3، ص 314، «حج».
  4. العين، ج 3، ص 10؛ مقاييس اللغه، ج 2، ص 31.
  5. تاج العروس، ج 3، ص 314.
  6. التحقيق، ج 2، ص 169، «حج».
  7. القاموس الفقهى، ص 76؛ معجم الفاظ الفقه الجعفرى، ص 150؛ الموسوعة الفقهيه، ج 17، ص 23، «حج».
  8. جواهرالكلام، ج 17، ص 223.
  9. تفسير عياشى، ج 2، ص 76؛ سلسلة الينابيع، ج 7، ص 380؛ معجم الفاظ الفقه الجعفرى، ص 151.
  10. تذكرة الفقهاء، ج 7، ص 146 ـ 147؛ مجمع الفائده، ج 6، ص 9 ـ 12؛ سلسلة الينابيع، ج 7، ص 225.
  11. مغنى المحتاج، ج 1، ص 514؛ معجم الفاظ الفقه الجعفرى، ص 151.
  12. مختلف الشيعه، ج 4، ص 24 ـ 25؛ منتهى المطلب، ج 2، ص 659.
  13. المغنى، ج 3، ص 247؛ منتهى المطلب، ج 2، ص 659؛ معجم الفاظ الفقه الجعفرى، ص 151.
  14. جواهرالكلام، ج 17، ص 223؛ معجم الفاظ الفقه الجعفرى، ص 152.
  15. معجم الفاظ الفقه الجعفرى، ص 152.
  16. معجم الفاظ الفقه الجعفرى، ص 151.
  17. الكافى، ج 4، ص 265، 290؛ جامع البيان، ج 10، ص 98؛ مجمع البيان، ج 5، ص 11.
  18. الكافى، ج 4، ص 290؛ جامع البيان، ج 10، ص 90؛ مجمع البيان، ج 5، ص 11.
  19. جامع البيان، ج 10، ص 88؛ التفسير الكبير، ج 15، ص 221.
  20. جامع البيان، ج 10، ص 96؛ مجمع البيان، ج 5، ص 11 ـ 12.
  21. التفسير الكبير، ج 15، ص 222؛ الميزان، ج 9، ص 148.
  22. جامع البيان، ج 6، ص 77 ـ 79؛ التفسير الكبير، ج 11، ص 129.
  23. مجمع البيان، ج 2، ص 49؛ التفسير الكبير، ج 5، ص 201.
  24. مجمع البيان، ج 2، ص 49؛ مجمع البحرين، ج 4، ص 305، «نسك».
  25. تفسير قرطبى، ج 2، ص 431؛ التفسير الكبير، ج 5، ص 201.
  26. جامع البيان، ج 6، ص 73؛ مجمع البيان، ج 3، ص 264.
  27. علل الشرايع، ج 2، ص 399.
  28. مجمع البيان، ج 7، ص 168؛ تفسير قرطبى، ج 12، ص 58.
  29. التبيان، ج 1، ص 463؛ مستدرك الوسائل، ج 9، ص 328.
  30. علل الشرايع، ج 2، ص 595؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 129.
  31. علل الشرايع، ج 2، ص 407؛ وسائل الشيعه، ج 13، ص 332؛ جامع احاديث الشيعه، ج 10، ص 18.
  32. وسائل الشيعه،ج 11، ص 12؛ جامع احاديث الشيعه، ج 10، ص 16.
  33. الكافى، ج 4، ص 194؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 230.
  34. التبيان، ج 1، ص 462؛ الاقناع، ج 1، ص 230.
  35. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 235.
  36. الكافى، ج 4، ص 190 ـ 191؛ علل الشرايع، ج 2، ص 400؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 226 ـ 227.
  37. من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 229؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 128.
  38. عمدة القارى، ج 15، ص 217؛ بحارالانوار، ج 11، ص 261.
  39. تاريخ طبرى، ج 1، ص 110؛ بحارالانوار، ج 11، ص 261.
  40. مستدرك الوسائل، ج 8، ص 9؛ جامع احاديث الشيعه، ج 10، ص 17.
  41. الكافى، ج 4، ص 212؛ نورالثقلين، ج 2، ص 366.
  42. نورالثقلين، ج 2، ص 366.
  43. التبيان، ج 1، ص 463؛ مجمع الزوائد، ج 3، ص 288؛ بحارالانوار، ج 57، ص 223.
  44. مجمع البيان، ج 1، ص 392؛ جامع البيان، ج 1، ص 769.
  45. جامع احاديث الشيعه، ج 10، ص 18؛ مستدرك الوسائل، ج 9، ص 367.
  46. الكافى، ج 4، ص 202 ـ 203؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 229.
  47. الكافى، ج 4، ص 205؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 8.
  48. مجمع البيان، ج 7، ص 145؛ فقه القرآن، ج 1، ص 270.
  49. الكافى، ج 4، ص 335؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 238.
  50. جامع البيان، ج 20، ص 81؛ مجمع البيان، ج 7، ص 431.
  51. الميزان، ج 16، ص 26.
  52. مستدرك الوسائل، ج 8، ص 9؛ جامع احاديث الشيعه، ج 10، ص 16.
  53. الكافى، ج 4، ص 213 ـ 214؛ وسائل الشيعه، ج 12، ص 386.
  54. الكافى، ج 4، ص 213؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 234.
  55. ميقات، ش 40، ص 51 ـ 52، «حج در آيين يهود».
  56. مسند احمد، ج 2، ص 240؛ صحيح مسلم، ج 4، ص 60؛ تفسير قرطبى، ج 4، ص 101.
  57. الكافى، ج 4، ص 213؛ علل الشرايع، ج 2، ص 419.
  58. ميقات، ش 41، ص 41 ـ 42، «حج در آيين مسيحيت».
  59. الكافى، ج 4، ص 213؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 235.
  60. الكافى، ج 4، ص 213؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 235.
  61. الكافى، ج 4، ص 213؛ الجواهر السنيه، ص 84.
  62. مستدرك الوسائل، ج 10، ص 43؛ جامع احاديث الشيعه، ج 10، ص 200.
  63. بحارالانوار، ج96، ص 90؛ الميزان، ج 7، ص191.
  64. احكام القرآن، جصاص ، ج 3، ص 302؛ الاصنام، ص 6.
  65. المجموع، ج 7، ص 141؛ التفسير الكبير، ج 5، ص 175.
  66. جامع البيان، ج 10، ص 168؛ الميزان، ج 9، ص 274.
  67. جامع‌البيان، ج 15، ص 236؛ مجمع‌البيان، ج 5، ص 462.
  68. تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 255؛ المحبّر، ص 311 ـ 312.
  69. مجمع البيان، ج 5، ص 25.
  70. مجمع‌البيان، ج 7، ص 148؛ فقه القرآن، ج 1، ص 294؛ الدرالمنثور، ج 4، ص 359.
  71. الصافى، ج 4، ص 131؛ الميزان، ج 16، ص 186؛ تفسير ابن كثير، ج 3، ص 441.
  72. جامع البيان، ج 2، ص 256؛ مجمع البيان، ج 2، ص 27.
  73. جامع البيان، ج 8، ص 201 - 202؛ مجمع البيان، ج 4، ص 239.
  74. مجمع البيان، ج 4، ص 239؛ تفسير ابن كثير، ج 2، ص 217.
  75. السيرة النبويه، ج 1، ص 130؛ جامع البيان، ج 2، ص 401.
  76. جامع البيان، ج 8، ص 202؛ الدرالمنثور، ج 3، ص 77.
  77. تفسير ابن كثير، ج 2، ص 217.
  78. اسباب النزول، ص 151؛ التفسير الكبير، ج 14، ص 60؛ الدرالمنثور، ج 3، ص 78.
  79. مجمع‌البيان، ج 1، ص 445؛ تفسير بيضاوى، ج 1، ص 432؛ السيرة الحلبيه، ج 1، ص 53.
  80. جامع البيان، ج 2، ص 62؛ مجمع البيان، ج 1، ص 445.
  81. جامع البيان، ج 2، ص 398 ـ 401؛ مجمع‌البيان، ج 2، ص 48.
  82. وسائل الشيعه، ج 13، ص 553؛ مستدرك الوسائل، ج 10، ص 34.
  83. التفسير الكبير، ج 11، ص 135؛ تفسير ابن كثير، ج 3، ص 234؛ نورالثقلين، ج 3، ص 500.
  84. جامع البيان، ج 2، ص 404 - 406؛ التفسير الكبير، ج 5، ص 200؛ الدرالمنثور، ج 1، ص 232.
  85. التفسير الكبير، ج 14، ص 60؛ مجمع البيان، ج 4، ص 245؛ عمدة القارى، ج 10، ص 137.
  86. مجمع البيان، ج 2، ص 47؛ التفسير الكبير، ج 5، ص 186.
  87. التفسير الكبير، ج 5، ص 187؛ جوامع الجامع، ج 1، ص 195.
  88. جامع البيان، ج 2، ص 385.
  89. التفسير الكبير، ج 5، ص 187.
  90. جامع البيان، ج 10، ص 135 - 136؛ مجمع البيان، ج 5، ص 38؛ فقه القرآن، ج 1، ص 158.
  91. روح المعانى، ج 28، ص 100.
  92. تفسير قرطبى، ج 4، ص 144.
  93. التبيان، ج 7، ص 309؛ احكام القرآن، جصاص، ج 3، ص 302.
  94. الكافى، ج 4، ص 245؛ تهذيب، ج 5، ص 454.
  95. المجموع، ج 7، ص 104؛ منتهى المطلب، ج 2، ص 897؛ اضواء البيان، ج 4، ص 330.
  96. مجمع البيان، ج 2، ص 28؛ الميزان، ج 2، ص 71؛ ج 18، ص 253.
  97. مسند احمد، ج 1، ص 151؛ الامالى، ص 56؛ المستدرك، ج 3، ص 51.
  98. جامع البيان، ج 10، ص 96؛ التفسير الكبير، ج 15، ص 218؛ مجمع البيان، ج 5، ص 38.
  99. جامع البيان، ج 10، ص 136؛ مجمع البيان، ج 5، ص 38.
  100. الكافى، ج 4، ص 245؛ تهذيب، ج 5، ص 454.
  101. بحارالانوار، ج 21، ص 383 ـ 384؛ ج 37، ص 202؛ مستدرك الوسائل، ج 8، ص 84.
  102. المجموع، ج 7، ص 104؛ الغدير، ج 1، ص 266.
  103. مسند احمد، ج 3، ص 134؛ صحيح مسلم، ج 4، ص 60.
  104. وسائل الشيعه، ج 11، ص 126؛ جامع احاديث الشيعه، ج 10، ص 198.
  105. سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1027؛ امتاع الاسماع، ج 9، ص 25؛ بحارالانوار، ج 21، ص 398.
  106. الكافى، ج 4، ص 244 ـ 245 ، 252؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 124 ـ 126.
  107. الخلاف، ج 2، ص 432 - 433.
  108. تذكرة الفقهاء، ج 7، ص 92.
  109. مجمع البيان، ج 3، ص 424؛ التفسير الكبير، ج 12، ص 100.
  110. احكام القرآن، جصاص ، ج 2، ص 603 ـ 604؛ مجمع البيان، ج 3، ص 424؛ فقه القرآن، ج 1، ص 86.
  111. جامع البيان، ج 17، ص 206؛ مجمع البيان، ج 7، ص 150.
  112. جامع البيان، ج 30، ص 211 ـ 213؛ مجمع البيان، ج 10، ص 347؛ فقه القرآن، ج 1، ص 280.
  113. مجمع الزوائد، ج 7، ص 137؛ المستدرك، ج 4، ص 220.
  114. مجمع البيان، ج 10، ص 347؛ الصافى، ج 7، ص 473.
  115. جامع البيان، ج 30، ص 213؛ مجمع البيان، ج 10، ص 348.
  116. جامع البيان، ج 30، ص 216؛ مجمع البيان، ج 10، ص 348.
  117. مجمع البيان، ج 10، ص 315؛ التفسير الكبير، ج 31، ص 115 ـ 116؛ تفسير قرطبى، ج 19، ص 283.
  118. مسند احمد، ج 2، ص 298؛ وسائل الشيعه، ج 13، ص 548 ـ 549؛ جامع احاديث الشيعه، ج 11، ص 466.
  119. مجمع البيان، ج 10، ص 315.
  120. التفسير الكبير، ج 31، ص 115 ـ 117؛ تفسير قرطبى، ج 19، ص 284 ـ 286.
  121. جامع البيان، ج 30، ص 345؛ مجمع البيان، ج 10، ص 423.
  122. مجمع البيان، ج 10، ص 423؛ التفسير الكبير، ج 32، ص 63.
  123. جامع البيان، ج 2، ص 71.
  124. من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 215؛ وسائل الشيعه، ج 14، ص 276.
  125. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 480؛ وسائل الشيعه، ج 14، ص 281.
  126. تفسير قمى، ج 1، ص 239؛ جامع البيان، ج 1، ص 400؛ مجمع البيان، ج 1، ص 212.
  127. جواهرالكلام، ج 17، ص 214؛ فرهنگنامه اسرار و معارف حج، ص 23.
  128. الكافى، ج 4، ص 549؛ من لايحضره الفقيه، ج 2، ص578.
  129. بحارالانوار، ج 96، ص 125؛ مستدرك الوسائل، ج 10، ص 174.
  130. الكافى، ج 4، ص 259؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 100.
  131. نورالثقلين، ج 2، ص 550؛ بحارالانوار، ج 65، ص 85 ـ 86.
  132. الكافى، ج 2، ص 18؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 74؛ صحيح البخارى، ج 1، ص 8.
  133. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 221؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 111 ـ 112.
  134. وسائل الشيعه، ج 14، ص 273؛ جامع احاديث الشيعه، ج 12، ص 193.
  135. الكافى، ج 4، ص 74؛ وسائل الشيعه، ج 10، ص 325.
  136. اقبال الاعمال، ج 1، ص 79؛ بحارالانوار، ج 84، ص 318.
  137. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 217؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 127.
  138. تهذيب، ج 5، ص 441 - 442؛ وسائل‌الشيعه، ج 11، ص 140.
  139. تهذيب، ج 5، ص 442؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 141.
  140. من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 229.
  141. مستدرك الوسائل، ج 10، ص 43؛ جامع احاديث الشيعه، ج 10، ص 200.
  142. الكافى، ج 4، ص 244 - 245 ، 252؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 124 - 125.
  143. المستدرك، ج 3، ص 169؛ مستدرك الوسائل، ج 8، ص 29 - 30.
  144. وسائل الشيعه، ج 11، ص 125؛ مستدرك الوسائل، ج 8، ص 30، 48 ـ 49.
  145. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 520؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 135.
  146. الكافى، ج 4، ص 260؛ تهذيب، ج 5، ص 23.
  147. الكافى، ج 4، ص 272؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 420.
  148. تفسير قمى، ج 1، ص 299؛ وسائل الشيعه، ج 9، ص 212؛ جامع احاديث الشيعه، ج 8، ص 172.
  149. من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 356؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 31.
  150. وسائل الشيعه، ج 11، ص 30؛ مستدرك الوسائل، ج 8، ص 18.
  151. وسائل الشيعه، ج 11، ص 23؛ بحارالانوار، ج 96، ص 19.
  152. الحج والعمره، ص 169 ـ 173.
  153. وسائل الشيعه، ج 11، ص 60؛ جامع احاديث الشيعه، ج 10، ص 69.
  154. الكافى، ج 4، ص 271؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 243.
  155. بحارالانوار، ج 6، ص 110.
  156. علل الشرايع، ج 1، ص 248؛ وسائل الشيعه، ج 1، ص 22.
  157. نهج البلاغه، خطبه 1؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 15.
  158. ر. ك: صهباى حج، ص 79 ـ 91.
  159. مستدرك الوسائل، ج 8، ص 11؛ جامع احاديث الشيعه، ج 10، ص 224.
  160. علل الشرايع، ج 2، ص 404؛ بحارالانوار، ج 96، ص 32.
  161. الكافى، ج 4، ص 188؛ بحارالانوار، ج 11، ص 104.
  162. جامع البيان، ج 17، ص 193؛ مجمع البيان، ج 7، ص 146.
  163. حج در قرآن، ص 108.
  164. جامع‌البيان، ج2، ص398؛ مجمع‌البيان، ج2، ص 48.
  165. ر. ك: حج در قرآن، ص 108 ـ 138.
  166. الكافى، ج 4، ص 422؛ تهذيب، ج 5، ص 122.
  167. علل الشرايع، ج 1، ص 273؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 13.
  168. فرهنگنامه اسرار و معارف حج، ص 28.
  169. الكافى، ج 4، ص 549؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 484.
  170. بحارالانوار، ج 97، ص 139؛ جامع احاديث الشيعه، ج 12، ص 229.
  171. الكافى، ج 4، ص 549.
  172. علل الشرايع، ج 2، ص 459.
  173. مجمع البيان، ج 6، ص 85؛ التبيان، ج 6، ص 300.
  174. نورالثقلين، ج 2، ص 550؛ بحارالانوار، ج 65، ص 85 ـ 86.
  175. مستدرك الوسائل، ج 9، ص 372؛ ج 10، ص 132، 144؛ جامع احاديث الشيعه، ج 12، ص 6، 139.
  176. علل الشرايع، ج 1، ص 273؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 13.
  177. علل الشرايع، ج 2، ص 406؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 14.
  178. علل الشرايع، ج 2، ص 405 ـ 406؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 14.
  179. الكافى، ج 4، ص 422؛ تهذيب، ج 5، ص 122.
  180. الصافى، ج 2، ص 7.
  181. نهج البلاغه، خطبه 192؛ الكافى، ج 4، ص 199.
  182. مستدرك الوسائل، ج 10، ص 173؛ بحارالانوار، ج 96، ص 125.
  183. علل الشرايع، ج 2، ص 404؛ جامع احاديث الشيعه، ج 10، ص 227.
  184. المبسوط، طوسى، ج 1، ص 306؛ الوسيله، ص 157.
  185. كشف الرموز، ج 1، ص 336؛ بداية المجتهد، ج 1، ص 267.
  186. الروضة البهيه، ج 2، ص 204.
  187. المجموع، ج 7، ص 153؛ الحدائق، ج 14، ص 320؛ مستند الشيعه، ج 11، ص 215.
  188. الكافى، ج 4، ص 291؛ تهذيب، ج 5، ص 24؛ مسند احمد، ج 1، ص 57.
  189. مسند احمد، ج 1، ص 52؛ المجموع، ج 7، ص 151.
  190. صحيح مسلم، ج 4، ص 49؛ سنن النسائى، ج 5، ص 151.
  191. صحيح مسلم، ج 4، ص 45؛ مسند احمد، ج 3، ص 363؛ سنن الترمذى، ج 2، ص 158 ـ 159.
  192. وسائل الشيعه، ج 1، ص 19؛ سنن الترمذى، ج 2، ص 159.
  193. المجموع، ج 7، ص 151؛ المغنى، ج 3، ص 237؛ بداية المجتهد، ج 1، ص 266.
  194. الكافى، ج 4، ص 299؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 239.
  195. السرائر، ج 1، ص 519؛ المعتبر، ج 2، ص 783.
  196. المبسوط، سرخسى، ج 4، ص 169؛ المجموع، ج 7، ص 169.
  197. الخلاف، ج 2، ص 272؛ المجموع، ج 7، ص 169.
  198. الاوزان والمقادير، ص 131؛ معجم الفاظ الفقه الجعفرى، ص 417.
  199. السرائر، ج 1، ص 520؛ ذخيره‌المعاد، ج 1، ص 550.
  200. الحدائق، ج 14، ص 322؛ مستند الشيعه، ج 11، ص 216؛ العروة الوثقى، ج 4، ص 441.
  201. المغنى، ج 3، ص 502 ، 242؛ المحلى، ج 7، ص 146.
  202. المبسوط، سرخسى، ج 4، ص 169؛ بدائع الصنائع، ج 2، ص 169.
  203. المحلى، ج 7، ص 146.
  204. مختلف الشيعه، ج 4، ص 24؛ منتهى المطلب، ج 2، ص 659.
  205. المبسوط، سرخسى، ج 4، ص 25؛ الروضة البهيه، ج 2، ص 205.
  206. المجموع، ج 7، ص 153؛ البحرالرائق، ج 2، ص 626.
  207. المجموع، ج 7، ص 153.
  208. تذكرة الفقهاء، ج 8، ص 69؛ البحر الرائق، ج 2، ص 625؛ الدرالمختار، ج 2، ص 583.
  209. الخلاف، ج 2، ص 332؛ تحرير الاحكام، ج 1، ص 558.
  210. الخلاف، ج 2، ص 333؛ تذكره‌الفقهاء، ج 8، ص 69.
  211. الخلاف، ج 2، ص 332؛ ذخيره‌المعاد، ج 1، ص 556 ـ 557.
  212. الخلاف، ج 2، ص 272؛ تحرير الاحكام، ج 1، ص 557؛ غنية النزوع، ص 152.
  213. غنية النزوع، ص 152؛ تذكرة الفقهاء، ج 7، ص 169؛ كتاب الحج، گلپايگانى، ج 1، ص 24.
  214. تذكرة الفقهاء، ج 7، ص 169؛ كتاب الحج، گلپايگانى، ج 1، ص 24.
  215. تذكرة الفقهاء، ج 7، ص 170؛ بدائع الصنائع، ج 2، ص 169؛ بداية المجتهد، ج 1، ص 267.
  216. المعتبر، ج 2، ص 785؛ المغنى، ج 3، ص 247.
  217. كتاب الحج، گلپايگانى، ج 1، ص 17 ـ 18.
  218. حواشى الشروانى، ج 4، ص 146؛ مغنى المحتاج، ج 1، ص 514.
  219. المبسوط، سرخسى، ج 4، ص 25؛ روضة الطالبين، ج 2، ص 321.
  220. المجموع، ج 7، ص 153؛ البحرالرائق، ج 2، ص 626.
  221. تذكرة الفقهاء، ج 7، ص 169؛ سلسلة الينابيع، ج 7، ص 171.
  222. تذكرة الفقهاء، ج 7، ص 169؛ كتاب الحج، گلپايگانى، ج 1، ص 9.
  223. تذكرة الفقهاء، ج 7، ص 169 ـ 170؛ المجموع، ج 7، ص 153؛ المغنى، ج 3، ص 232.
  224. الروضة البهيه، ج 2، ص 204 ـ 208؛ جواهرالكلام، ج 18، ص 75.
  225. الخلاف، ج 2، ص 266؛ تذكرة الفقهاء، ج 7، ص 172.
  226. المجموع، ج 7، ص 150؛ المغنى، ج 3، ص 233.
  227. تذكرة الفقهاء، ج 7، ص 172.
  228. الخلاف، ج 2، ص 267 - 268؛ فتح العزيز، ج 7، ص 106 - 107.
  229. تهذيب، ج 5، ص 29؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 251.
  230. الكافى، ج 4، ص 292؛ تهذيب، ج 5، ص 29.
  231. علل الشرايع، ج 1، ص 274؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 232.
  232. بدائع الصنائع، ج 2، ص 174 ـ 175.
  233. المجموع، ج 7، ص 152.
  234. ا لمغنى، ج 3، ص 232 ـ 233.
  235. الروضة البهيه، ج 2، ص 204 ـ 205؛ جواهرالكلام، ج 18، ص 75.
  236. شرايع الاسلام، ج 1، ص 179.
  237. معجم الفاظ الفقه الجعفرى، ص 33.
  238. تذكرة الفقهاء، ج 7، ص 257.
  239. ايضاح الفوائد، ج 1، ص 261؛ مسالك الافهام، كاظمى، ج 2، ص 192؛ زبدة البيان، ص 264.
  240. المبسوط، طوسى، ج 1، ص 366؛ شرايع الاسلام، ج 1، ص 179.
  241. مسالك الافهام، كاظمى، ج 2، ص 204
  242. الروضة البهيه، ج 2، ص 269؛ مسالك الافهام، شهيد، ج 2، ص 273.
  243. منتهى المطلب، ج 2، ص 719.
  244. ذخيره‌المعاد، ج 1، ص 656.
  245. منتهى المطلب، ج 2، ص 729؛ كتاب الحج، خوئى، ج 5، ص 186.
  246. سلسلة الينابيع، ج 7، ص 362؛ فقه القرآن، ج 1، ص 298.
  247. التبيان، ج 7، ص 310؛ فقه القرآن، ج 1، ص 287؛ مواهب الجليل، ج 4، ص 183.
  248. مستدرك الوسائل، ج 10، ص 151؛ جامع احاديث الشيعه، ج 12، ص 6.
  249. تسنيم، ج 10، ص 109.
  250. شرايع الاسلام، ج 1، ص 192؛ الروضة البهيه، ج 2، ص 281 ـ 282.
  251. مختلف الشيعه، ج 4، ص 309؛ منتهى المطلب، ج 2، ص 771.
  252. مختلف الشيعه، ج 4، ص 257؛ ارشاد الاذهان، ج 1، ص 331.
  253. مختلف الشيعه، ج 4، ص 257.
  254. كتاب الحج، خويى، ج 5، ص 203.
  255. كتاب الحج، خويى، ج 5، ص 304.
  256. ايضاح الفوائد، ج 1، ص 314؛ مسالك الافهام، شهيد، ج 2، ص 320.
  257. قواعد الاحكام، ج 1، ص 446؛ كتاب الحج، خويى، ج 5، ص 334.
  258. قواعد الاحكام، ج 1، ص 446؛ تذكرة الفقهاء، ج 8، ص 347.
  259. تذكرة الفقهاء، ج 8، ص 347.
  260. كتاب الحج، خويى، ج 4، ص 334 ـ 335.
  261. الخلاف، ج 2، ص 327؛ جواهرالكلام، ج 19، ص 301؛ فتح العزيز، ج 7، ص 305 ـ 306.
  262. مختلف الشيعه، ج 4، ص 184؛ الخلاف، ج 2، ص 327؛ فتح العزيز، ج 7، ص 305 ـ 306.
  263. الخلاف، ج 2، ص 328.
  264. منتهى المطلب، ج 2، ص 705؛ المجموع، ج 8، ص 63.
  265. كتاب الحج، خوئى، ج 5، ص 354.
  266. الكافى، ج 4، ص 512؛ تهذيب، ج 5، ص 253.
  267. تحرير الاحكام، ج 2، ص 5؛ الحدائق، ج 17، ص 273.
  268. مختلف الشيعه، ج 4، ص 303؛ كتاب الحج، خويى، ج 5، ص 336.
  269. كتاب الحج، خويى، ج 5، ص 383 - 384.
  270. المجموع، ج 8، ص 245؛ كشف الرموز، ج 1، ص 384؛ جامع المدارك، ج 2، ص 531.
  271. كنزالعرفان، ج 1، ص 319.
  272. قرب الاسناد، ص 17؛ الكافى، ج 4، ص 516.
  273. كشف الرموز، ج 1، ص 384؛ تذكرة الفقهاء، ج 8، ص 213؛ الاقناع، ج 1، ص 236.
  274. شرايع الاسلام، ج 1، ص 206؛ تحرير الاحكام، ج 2، ص 9؛ المبسوط، سرخسى، ج 4، ص 23 ـ 24.
  275. المبسوط، سرخسى، ج 4، ص 23 - 24؛ تذكرة الفقهاء، ج 8، ص 219 - 220؛ منتهى المطلب، ج 2، ص 732.
  276. مختلف الشيعه، ج 4، ص 309؛ منتهى المطلب، ج 2، ص 771.
  277. الفقه الاسلامى، ج 3، ص 2061 ، 2416؛ الموسوعة الفقهيه، ج 17، ص 23 ـ 83.
  278. منتهى المطلب، ج 2، ص 642 ، 854؛ مسالك الافهام، شهيد، ج 2، ص 119؛ مدارك الاحكام، ج 7، ص 16.
  279. فتح العزيز، ج 7، ص 3؛ الاقناع، ج 1، ص 230.
  280. منتهى المطلب، ج 2، ص 642؛ فتح الوهاب، ج 1، ص 233؛ كشف اللثام، ج 1، ص 276.
  281. ر. ك: كنزالعرفان، ج 1، ص 266 - 267؛ مسالك الافهام، كاظمى، ج 2، ص 114.
  282. مسالك الافهام، كاظمى، ج 2، ص 114.
  283. فقه القرآن، ج 1، ص 263؛ تذكرة الفقهاء، ج 7، ص 9.
  284. تذكرة الفقهاء، ج 7، ص 9؛ فتح الوهاب، ج 1، ص 232؛ الاقناع، ج 1، ص 230.
  285. منتهى المطلب، ج 2، ص 643؛ الخلاف، ج 2، ص 257؛ المجموع، ج 7، ص 103.
  286. الخلاف، ج 2، ص 257؛ المجموع، ج 7، ص 103.
  287. الخلاف، ج 2، ص 257؛ المجموع، ج 7، ص 102.
  288. المجموع، ج 7، ص 103؛ اعانة الطالبين، ج 2، ص 321 ـ 323.
  289. قواعد الاحكام، ج 1، ص 402؛ ايضاح الفوائد، ج 1، ص 264؛ بدائع الصنائع، ج 2، ص 160.
  290. التمهيد، ج 1، ص 107؛ تفسير قرطبى، ج 4، ص 145.
  291. تحرير الاحكام، ج 1، ص 543؛ المجموع، ج 7، ص 20.
  292. تذكرة الفقهاء، ج 7، ص 41.
  293. المعتبر، ج 2، ص 749؛ تحرير الاحكام، ج 1، ص 543.
  294. بدائع الصنائع، ج 2، ص 120؛ كشف اللثام، ج 1، ص 287.
  295. احكام القرآن، ابن عربى، ج 1، ص 376؛ تفسير قرطبى، ج 4، ص 145.
  296. بدائع الصنائع، ج 2، ص 120؛ تحفة الفقهاء، ج 1، ص 383.
  297. بدائع الصنائع، ج 2، ص 120.
  298. منتهى المطلب، ج 2، ص 659؛ الفقه الاسلامى، ج 3، ص 2076 ـ 2077.
  299. الخلاف، ج 2، ص 245؛ تذكرة الفقهاء، ج 7، ص 92 ـ 93.
  300. الميزان، ج 3، ص 355.
  301. المغنى، ج 3، ص 169؛ قواعد الاحكام، ج 1، ص 404؛ مستند الشيعه، ج 11، ص 24.
  302. الكافى، ج 4، ص 267؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 35؛ المستدرك، ج 1، ص 442.
  303. قواعد الاحكام، ج 1، ص 404؛ تذكرة الفقهاء، ج 7، ص 49؛ المغنى، ج 3، ص 169.
  304. الكافى، ج 4، ص 267؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 35؛ المستدرك، ج 1، ص 442.
  305. قواعد الاحكام، ج 1، ص 404؛ مسالك الافهام، كاظمى، ج 2، ص 105؛ الفقه الاسلامى ، ج 3، ص 2083.
  306. كتاب الحج، خويى، ج 1، ص 87؛ تحرير الوسيله، ج 1، ص 373.
  307. جامع المدارك، ج 2، ص 262؛ كتاب الحج، خويى، ج 1، ص 86.
  308. الفقه الاسلامى، ج 3، ص 2085.
  309. الخلاف، ج 2، ص 251؛ المعتبر، ج 2، ص 752.
  310. الخلاف، ج 2، ص 251؛ مسالك الافهام، كاظمى، ج 2، ص 110.
  311. المغنى، ج 3، ص 170؛ فقه السنه، ج 1، ص 632.
  312. مستند الشيعه، ج 11، ص 64؛ العروة الوثقى، ج 4، ص 416؛ الفقه الاسلامى، ج 3، ص 2086.
  313. تحرير الاحكام، ج 1، ص 551 ـ 552؛ تذكرة الفقهاء، ج 7، ص 127 ـ 131؛ المجموع، ج 7، ص 100.
  314. مستند الشيعه، ج 11، ص 60؛ كتاب الحج، خويى، ج 1، ص 216.
  315. مستند الشيعه، ج 11، ص 60؛ عروة الوثقى، ج 4، ص 416؛ الفقه الاسلامى، ج 3، ص 2088.
  316. مستند الشيعه، ج 11، ص 64ـ 65؛ كتاب الحج، خويى، ج 1، ص 212؛ الفقه الاسلامى، ج 3، ص 2089.
  317. جواهرالكلام، ج 13، ص 315.
  318. مسالك الافهام، كاظمى، ج 2، ص 115.
  319. من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 368؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 31.
  320. التفسير الكبير، ج 8، ص 165؛ مجمع البيان، ج 2، ص 350.
  321. الكافى، ج 4، ص 266؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 16.
  322. الميزان، ج 3، ص 355.
  323. من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 220؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 102؛ جامع احاديث الشيعه، ج 10، ص 166.
  324. كشف الغطاء، ج 2، ص 429.
  325. عوالى اللئالى، ج 2، ص 86؛ نورالثقلين، ج 3، ص 311.
  326. من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 368؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 32.
  327. الكافى، ج 4، ص 269؛ مستدرك الوسائل، ج 8، ص 17.
  328. الكافى، ج 4، ص 269؛ تهذيب، ج 5، ص 18.
  329. مجمع‌البيان، ج 2، ص 37 - 38؛ فقه القرآن، ج 1، ص 321؛ احكام القرآن، جصاص ، ج 1، ص 320.
  330. فقه القرآن، ج 1، ص 263؛ الخلاف، ج 2، ص 365؛ المجموع، ج 7، ص 388.
  331. جامع البيان، ج 2، ص 284.
  332. الخلاف، ج 2، ص 365؛ المجموع، ج 7، ص 388.
  333. منتهى المطلب، ج 2، ص 840؛ الحدائق، ج 15، ص 406.
  334. جامع‌البيان، ج 6، ص 73؛ مجمع البيان، ج 3، ص 264؛ فقه القرآن، ج 1، ص 303.
  335. مجمع‌البيان، ج 3، ص 264؛ فقه القرآن، ج 1، ص 303.
  336. ارشادالاذهان، ج 1، ص 307؛ مواهب الجليل، ج 3، ص 412.
  337. تذكرة الفقهاء، ج 7، ص 15 ـ 16؛ فتح العزيز، ج 7، ص 2 ـ 4.
  338. الاقناع، ج1، ص230؛ حواشى الشروانى، ج4، ص4.
  339. سنن ابن ماجه، ج 2، ص 963؛ فقه القرآن، ج 1، ص 270؛ مستدرك الوسائل، ج 8، ص 14.
  340. الكافى، ج 4، ص 265؛ تهذيب، ج 5، ص 16؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 16.
  341. مواهب الجليل، ج 3، ص 412؛ اعانة الطالبين، ج 2، ص 322.
  342. تذكرة الفقهاء، ج 7، ص 16؛ ذخيرة المعاد، ج 1، ص 549.
  343. كشف اللثام، ج 1، ص 276؛ ذخيرة المعاد، ج 1، ص 549.
  344. المعتبر، ج 2، ص 747؛ الاقناع، ج 1، ص 230؛ مغنى المحتاج، ج 1، ص 460.
  345. اقصى البيان، ج 1، ص 386 - 387.
  346. مجمع البيان، ج 1، ص 378.
  347. ر. ك: وسائل الشيعه، ج 11، ص 123 - 133.
  348. وسائل الشيعه، ج 11، ص 131 ـ 132؛ مستدرك الوسائل، ج 8، ص 48 ـ 49.
  349. المبسوط، سرخسى، ج 4، ص 61؛ تذكره‌الفقهاء، ج 7، ص 183؛ زبدة البيان، ص 262.
  350. تذكره‌الفقهاء، ج7، ص183؛ مختلف‌الشيعه، ج4، ص28.
  351. تذكره‌الفقهاء، ج7، ص184؛ الحدائق، ج14، ص356.
  352. تذكره‌الفقهاء، ج 7، ص 184.
  353. المجموع، ج 7، ص 140 - 144؛ جواهرالكلام، ج 18، ص 49.
  354. بدائع الصنائع، ج 2، ص 160؛ المغنى، ج 3، ص 224 - 225؛ مواهب الجليل، ج 4، ص 25.
  355. المجموع، ج 7، ص 144؛ الفقه الاسلامى، ج 3، ص 2123.
  356. المجموع، ج 7، ص 145؛ سلسلة الينابيع، ج 7، ص 116.
  357. المبسوط، سرخسى، ج 4، ص 30 - 31؛ تحريرالاحكام، ج 2، ص 110؛ مغنى المحتاج، ج 1، ص 514.
  358. زبدة البيان، ص 264 - 265؛ الفتاوى الواضحه، ص 546.
  359. زبدة البيان، ص 264.
  360. المبسوط، سرخسى، ج 4، ص 30.
  361. الفقه الاسلامى، ج 3، ص 2283.
  362. جامع‌البيان، ج 17، ص 211؛ مجمع‌البيان، ج 7، ص 151؛ الميزان، ج 14، ص 374.
  363. مجمع البيان، ج 2، ص 38؛ الميزان، ج 2، ص 76.
  364. وسائل الشيعه، ج 15، ص 349؛ بحارالانوار، ج 6، ص 308؛ جامع احاديث الشيعه، ج 10، ص 375.
  365. وسائل الشيعه، ج 11، ص 109؛ بحارالانوار، ج 96، ص 24.
  366. تفسير قرطبى، ج 2، ص 411؛ زبدة البيان، ص 267.
  367. مجمع البيان، ج 2، ص 45؛ سلسلة الينابيع، ج 7، ص 352.
  368. جامع‌البيان، ج 2، ص 380؛ التفسير الكبير، ج 5، ص 185.
  369. وسائل الشيعه، ج 11، ص 35؛ جامع احاديث الشيعه، ج 10، ص 472.
  370. جامع البيان، ج 17، ص 181؛ سلسلة الينابيع، ج 7، ص 378.
  371. تفسير قرطبى، ج12، ص31؛ الصافى، ج3، ص371.
  372. تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 584.
  373. مجمع البيان، ج 3، ص 264؛ الميزان، ج 5، ص 189.
  374. الميزان، ج 5، ص 190.
  375. جامع‌البيان، ج 1، ص 769؛ التبيان، ج 1، ص 464؛ سلسلة الينابيع، ج 7، ص 358.
  376. جامع البيان، ج 1، ص 771؛ التفسير الكبير، ج 4، ص 68.
  377. فتح البارى، ج 6، ص 289؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 230.
  378. مجمع‌البيان، ج 2، ص 49؛ بحارالانوار، ج 24، ص 95.
  379. عوالى اللئالى، ج 1، ص 215؛ كنزالعمال، ج 5، ص 116.
  380. كنزالعمال، ج 5، ص 23.
  381. المجموع، ج 7، ص 76؛ زبده‌البيان، ص 268؛ سلسلة الينابيع، ج 7، ص 352.
  382. جامع البيان، ج 2، ص 385؛ زبدة البيان، ص 268.
  383. مجمع البيان، ج 3، ص 266؛ فقه القرآن، ج 1، ص 304.
  384. وسائل الشيعه، ج 13، ص 391؛ جامع احاديث الشيعه، ج 11، ص 341.
  385. علل الشرايع، ج 1، ص 273؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 13.
  386. جامع‌البيان، ج 2، ص 357؛ الصافى، ج 1، ص 234.
  387. ر. ك: وسائل الشيعه، ج 12، ص 375 - 564؛ ر. ك: ج 13؛ مستدرك الوسائل، ج 9، ص 177 - 452.
  388. تذكرة الفقهاء، ج 8، ص 194؛ منتهى المطلب، ج 2، ص 723.
  389. مجمع‌البيان، ج 2، ص 47؛ سلسلة الينابيع، ج 7، ص 113.
  390. مستدرك الوسائل، ج 10، ص 53؛ جامع احاديث الشيعه، ج 11، ص 508 ـ 509.
  391. احكام القرآن، جصاص ، ج 1، ص 378 ـ 379؛ التفسير الكبير، ج 5، ص 195.
  392. مجمع البيان، ج 2، ص 52؛ ج 7، ص 129؛ تفسير قرطبى، ج 3، ص 3.
  393. الكافى، ج 4، ص 516؛ وسائل الشيعه، ج 14، ص 271.
  394. الخلاف، ج 1، ص 668 ـ 669؛ مجمع‌البيان، ج 2، ص 53؛ التفسير الكبير، ج 5، ص 211.
  395. جامع‌البيان، ج 2، ص 404؛ اسباب النزول، ص 39؛ مجمع‌البيان، ج 2، ص 50.
  396. جامع‌البيان، ج 2، ص 407؛ مجمع‌البيان، ج 2، ص 50؛ الميزان، ج 2، ص 86.
  397. مجمع‌البيان، ج 2، ص 50؛ زبده‌البيان، ص 276.
  398. التفسير الكبير، ج 5، ص 203.
  399. زبده‌البيان، ص 273.
  400. زبده‌البيان، ص 275؛ مسالك الافهام، كاظمى، ج 2، ص 214.
  401. زبده‌البيان، ص 275؛ مسالك الافهام، كاظمى، ج 2، ص 214.
  402. مجمع البيان، ج 2، ص 50؛ التفسير الكبير، ج 5، ص 302؛ زبده‌البيان، ص 275.
  403. مجمع البيان، ج 2، ص 50.
  404. جامع‌البيان، ج 2، ص 408؛ تفسير قرطبى، ج 2، ص 432.
  405. وسائل الشيعه، ج 17، ص 9؛ مستدرك الوسائل، ج 13، ص 7.
  406. وسائل الشيعه، ج 13، ص 334؛ جامع احاديث الشيعه، ج 11، ص 288.
  407. وسائل الشيعه، ج 13، ص 447؛ مستدرك الوسائل، ج 9، ص 442.
  408. زبدة البيان، ص 266؛ فتح القدير، ج 1، ص 201.
  409. مجمع البيان، ج 2، ص 45؛ فقه القرآن، ج 1، ص 284.
  410. التبيان، ج 2، ص 44؛ مجمع البيان، ج 1، ص 445.
  411. التفسير الكبير، ج 30، ص 242؛ تفسير قرطبى، ج 19، ص 128.
  412. الكافى، ج 4، ص 549؛ وسائل الشيعه، ج 14، ص 321.
  413. مجمع البيان، ج 7، ص 147؛ فقه القرآن، ج 1، ص 288؛ جامع البيان، ج 17، ص 198.
  414. مجمع البيان، ج 7، ص 147؛ فقه القرآن، ج 1، ص 288.
  415. الكافى، ج 4، ص 545؛ وسائل الشيعه، ج 13، ص 313.
  416. زبدة البيان، ص 224؛ مسالك الافهام، كاظمى، ج 2، ص 120.
  417. كشف اللثام، ج 1، ص 295؛ جواهرالكلام، ج 17، ص 310.
  418. بحارالانوار، ج 67، ص 237؛ شرح اصول كافى، ج 8، ص 64.
  419. وسائل الشيعه، ج 11، ص 79؛ مستدرك الوسائل، ج 8، ص 29.
  420. وسائل‌الشيعه، ج 11، ص 80؛ جامع احاديث الشيعه، ج 10، ص 479.
  421. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 218؛ جامع احاديث الشيعه، ج 10، ص 478.
  422. مستدرك الوسائل، ج 8، ص 30؛ جامع احاديث الشيعه، ج 10، ص 478.
  423. مستدرك الوسائل، ج 8، ص 30؛ جامع احاديث الشيعه، ج 10، ص 478.
  424. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 218؛ جامع احاديث الشيعه، ج 10، ص 486.
  425. الكافى، ج 4، ص 456؛ جامع احاديث الشيعه، ج 10، ص 485.
  426. مسالك الافهام، كاظمى، ج 2، ص 121؛ جواهرالكلام، ج 17، ص 312 ـ 313؛ سلسلة الينابيع، ج 7، ص 170.
  427. جواهرالكلام، ج 17، ص 312.
  428. المجموع، ج 8، ص 489؛ مواهب الجليل، ج 3، ص 514.