اصبغ بن نباته در رجال و تراجم
- اين مدخل از زیرشاخههای بحث اصبغ بن نباته است. "اصبغ بن نباته" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل اصبغ بن نباته (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
- نام او اصبغ بن نباته بن حارث[۱] (بسام) کوفی[۲] و کنیهاش ابوالقاسم است. با توجه به پسوند کوفی که در ادامه نام و نسب او آمده است و نیز شمرده شدن او از شجاعان عراق، به نظر میرسد، محل ولادت و یا دست کم، رشد وی کوفه بوده است. اما برقی در رجالش نام وی را در ضمن افرادی که اهل یمن بوده، از اصحاب امام علی(ع) شمرده شدهاند، آورده است[۳]. این دو سخن را میتوان چنین جمع کرد که اجداد وی از یمن به عراق مهاجرت کردهاند و اصبغ بن نباته در آنجا به دنیا آمده است. و یا او هم جزء مهاجران از یمن به عراق بوده و در این منطقه رشد یافته است. اصبغ بن نباته بنا به آنچه در کتب رجال و تاریخ و تراجم مشهور است، از تربیت شدگان محضر امام امیرالمؤمنین علی(ع) و از یاران و خواص ایشان بوده است[۴].
- علاوه بر این، شیخ طوسی در رجال و فهرست خود نیز وی را از امام حسن مجتبی(ع) شمرده است[۵]؛ مطلبی که ابن شهر آشوب در مناقب آورده است نیز بر این مسئله دلالت دارد[۶]. محمد هادی امینی ایشان را هم دوره امام حسین(ع) دانسته، روایتی از طریق اصبغ از امام حسین(ع) نقل کرده است[۷]؛ مطلبی که در کتاب "مصادر نهج البلاغه و اسانیده" آمده است، اصبغ بن نباته دوران امام سجاد و بخشی از دوران امام باقر(ع) را نیز درک کرده است [۸][۹].
جایگاه اصبغ بن نباته
- اصبغ بن نباته از شخصیتهای بزرگ جهان اسلام و ارادتمندان خاندان اهل بیت(ع) به شمار میرود. وی از زاهدان و عابدان اصحاب و پیشوایان عصر خود بود و شجاعت کمنظیری داشت؛ به طوری که وی را از شجاعان (فرسانان) اهل عراق نیز نام بردهاند. اصبغ بن نباته تا پای جان با امام المتقین و امیرالمؤمنین علی(ع) بیعت کرد و بر این پیمان استوار بود، او در محضر امام حسن[۱۰] و امام حسین(ع)[۱۱] حضور داشت و از اصحاب این دو امام بزرگوار نیز به شمار میرود. بنا به نقل کلینی در الرسائل، روزی امیرالمؤمنین(ع) از کاتب خود خواست که ده نفر از افراد مورد مطمئن را گرد آورد و وقتی او از آن حضرت اسامی ایشان را خواست، آن حضرت گروهی را نام برد که اصبغ بن نباته نیز جزو آنها بود. امیرالمؤمنین(ع) اصبغ بن نباته را با توجه به ارادت و دلدادگی او به امیر المؤمنین(ع) و برخورداری از شجاعت ویژه، جزء اصحاب ویژه و شرطة الخمیس قرار داد. نصر بن مزاحم نوشته است: علی(ع) از گسیل داشتن او به میدان جنگ دریغ میورزید[۱۲]. او در نبرد صفین از فرماندههان بود و به دستور امیرالمؤمنین(ع) بر لشکر شام میتاخت! و با خواندن رجز، هم فضائل امیرالمؤمنین علی(ع) را بیان میکرد و هم رعب و وحشت در دل دشمنان میافکند. همچنین او نامه امام علی(ع) را برای معاویه برد و با او و اطرافیانش به مناظره پرداخت.
- اندیشمندان دانش سندشناسی و حدیثشناسی (رجال، درایة و حدیث) بر اساس پژوهشهای دقیق خود، همگی بر ثقه بودن، صدق، عدالت و صلاح او هم نظر هستند و احادیث نقل شده او را میپذیرند[۱۳]. برقی در "رجال" خود اصحاب امیرالمؤمنین علی(ع) را به گروههایی تقسیم کرده و نام اصبغ بن نباته را در زمره خواص آورده است[۱۴]؛ همچنین علی بن داود حلی در کتاب "رجال" خود همانند سایر صاحبان کتب تراجم و رجال وی را از خواص امیرالمؤمنین(ع) دانسته است[۱۵][۱۶].
اصبغ بن نباته در مدائن
- مامقانی در تنقیح المقال مینویسد: اصبغ بن نباته در مدائن، همراه سلمان فارسی که والی و فرماندار مدائن شده بود، حضور داشت و در پایان عمر سلمان فارسی، وقتی که او از اطرافیان خواست تا بستر او را به طرف قبرستان شهر ببرند تا او با مردگان سخن بگوید، از افرادی بود که در این کار همکاری داشت. همچنین اصبغ بن نباته از افرادی بود که مقدمات به خاک سپاری سلمان فارسی را آماده کردند و او برای غسل دادن وی به امیر المؤمنین علی(ع) کمک کرد[۱۷].
فرزندان
- در کتب رجال و تراجم از خاندان و فرزندان اصبغ بن نباته اثری به چشم نمیخورد، ولی در برخی از نقلها به شخصی به نام قاسم اشاره شده که از راویان و عالمان بوده است. طبری از قول قاسم، فرزند اصبغ بن نباته جریان حمله امام حسین(ع) به سوی فرات در کربلا و اصابت تیر به چانه آن حضرت را نقل کرده است [۱۸].
- شیخ صدوق در ثواب الاعمال و عقاب الاعمال از قاسم، فرزند اصبغ بن نباته نقل کرده که گفته است، روزی مردی سیاهروی از قبیله "بنی دارم " که در ماجرای کربلا حاضر و پیش از آن، زیبا و بسیار سفید روی بود، نزد ما آمد؛ به او گفتم: به خاطر تغییر رنگ چهرهات تو را به سختی شناختم؛ آن مرد گفت: "مردی از یاران حسین(ع) را که سفید روی بود و بر پیشانیاش اثر سجده بود، کشتم و پسر او را با خود آوردم". قاسم گوید، روزی من آن مرد را سوار بر اسب دیدم که خوشحال بود و آن سر را بر سینه اسبش آویخته بود و آن سر به زانوان اسب میخورد؛ پس به پدرم گفتم: ای کاش آن سر را کمی بالاتر میبرد! نمیبینی که زانوان اسب با آن سر چه میکند؟! پدرم گفت: "فرزند عزیزم! آنچه بر سرش آوردهاند، سختتر از این بوده است. آن مرد خود برایم تعریف میکرد، از آن هنگام که او را کشتهام، شبی به خواب نمیروم جز آنکه او به سراغم میآید و شانههایم را میگیرد و مرا میکشد و میگوید: "راه بیفت" و مرا به دوزخ میکشاند و در آن میافکند تا صبح از خواب برخیزم"؛ و نیز گوید: یکی از زنان همسایه که صدایش را در خواب شنیده بود، میگفت: "با نالهها و نعرههایش نمیگذارد یک لحظه از شب را هم به خواب رویم". راوی در ادامه گوید: پس با گروهی از جوانان قبیله نزد همسرش رفتیم و درباره او از همسرش پرسیدیم؛ او گفت: "خود، همه چیز را آشکارا گفته و راست گفته است"[۱۹][۲۰].
احتجاج به حدیث غدیر نزد معاویه
- علاوه بر امیر المؤمنین علی(ع) اصحاب آن حضرت نیز بارها به حدیث غدیر احتجاج و در مناسبتهای گوناگون از حق اهل بیت(ع) دفاع کردهاند. اصبغ بن نباته نیز در گرماگرم جنگ صفین به امر امیر المؤمنین علی(ع) نامهای را برای معاویه برد و در مجلسی که برقرار شده بود، به حدیث غدیر؛ احتجاج و حقانیت علی(ع) را ثابت کرد.
- اصبغ بن نباته، خود در این باره میگوید: "نزد معاویه رفتم و به نزد او وارد شدم، در حالی که عمرو بن عاص در سمت راست و ذو الکلاع و حوشب در سمت چپ و برادرش، عتبه و ابن عامر، ولید بن عقبه، عبدالرحمن بن خالد بن ولید و شرحبیل بن سمط در پهلویش و ابوهریره در مقابلش و ابودرداء، نعمان بن بشیر و ابوامامه باهلی پیش او بودند؛ نامه را به او دادم و وقتی او نامه را خواند، گفت: "به یقین، علی قاتلان عثمان را به ما نمیدهد"؛ من به معاویه گفتم: این قدر قاتلان عثمان را بهانه نکن! زیرا تو جز در پی سلطنت نیستی...؛ پس به ابوهریره رو کردم و گفتم: ای ابوهریره! تو که صحابی رسول خدایی؛ تو را به خدایی که جز او خدایی نیست و به حق رسول خدا(ص) قسم میدهم! بگو بینم: آیا شنیدی که رسول خدا(ص) روز غدیر خم درباره امیرالمؤمنین(ع) میفرمود: "هر کس که من مولای او هستم، پس، علی مولای اوست؟" گفت: "آری به خدا قسم که من شنیدم پیامبر(ص) این را میگفت"؛ گفتم: در این صورت، تو ای ابوهریره دشمن او را دوست و دوست او را دشمن میداری! پس ابوهریره نفسی کشید و گفت: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾[۲۱]. سپس رنگ چهره معاویه دگرگون شد و گفت: "ای مرد! بس کن! تو نمیتوانی مردم شام را فریب دهی تا خون عثمان را که در ماه حرام و در حرم رسول خدا(ص) و در کنار ارباب تو مظلومانه کشته شده، مطالبه نکنند![۲۲][۲۳].
اصبغ بن نباته و مسئله امامت
- ابوعمرو محمد بن عمر بن عبدالعزیز کشی در رجال خود از ابی الجارود نقل میکند که از اصبغ بن نباته پرسیدم: منزلت حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) در میان شما تا چه اندازه است؟ اصبغ بن نباته در جواب گفت: "من نمیدانم تو چه میگویی، ولی به طور مختصر بگویم، اخلاص و ارادت ما نسبت به او به قدری است که شمشیرهای خود را برهنه بر دوش نهادهایم و هر کس که او به آن کس اشاره کند، با شمشیرهای خود میزنیم و از میان بر میداریم"[۲۴][۲۵].
اصبغ بن نباته و شرطة الخمیس[۲۶]
- اصطلاح "شرطة الخمیس" برای افرادی به کار میرفته است که در نیروی ویژه نظامی گرد آمده، عهد کرده بودند که در راه امیرالمؤمنین(ع) از گذشت جان و هیچ تلاشی فروگذار نکنند و امیر المؤمنین(ع) نیز بهشت را برای ایشان ضمانت فرموده بود. راوی، علت این نامگذاری را از اصبغ بن نباته چنین نقل میکند: از اصبغ پرسیدند: چگونه حضرت امیر المؤمنین(ع) تو و امثال تو را شرطة الخمیس نام نهاد؟
- اصبغ بن نباته گفت: "سبب این نامگذاری آن بود که ما با او شرط کردیم در راه او بجنگیم تا پیروز یا کشته شویم، و حضرت نیز در مقابل، ضامن شد که به پاداش آن مجاهده، ما بهشتی باشیم"[۲۷].
- بنا به برخی روایات، بنیانگذار شرطة الخمیس وجود مقدس حق تعالی است و خداوند سبحان این عنوان را به زبان رسول گرامی اسلام(ص) جاری کرده است. در این باره حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) در جنگ جمل به عبدالله بن یحیی حضرمی فرمودند: "ای فرزند یحیی! مژده و بشارت باد بر تو که تو و پدرت به راستی از شرطة الخمیس هستید، و پیغمبر اکرم(ص) به من از نام تو و پدر تو خبر داده و خدای تعالی به زبان مبارک پیغمبر خود(ص) شما را از شرطة الخمیس قرار داده است"[۲۸][۲۹].
اصبغ بن نباته از نگاه اندیشوران
- نظر عالمان دانش رجال و حدیث درباره اصبغ بن نباته مختلف است و دیگری، روایتی است که امیر المؤمنین(ع) هنگام شهادتش به اصبغ بن نباته فرموده است[۳۰].
- ابن سعد در الطبقات الکبری پس از نقل نام و نسب اصبغ بن نباته میگوید: اصبغ بن نباته از علی(ع) روایت نقل کرده است و از اصحاب و همراهان آن حضرت و از جاننثاران علی(ع) و لشکریان آن حضرت به شمار میرفت. همچنین او، شیعه و در روایت ضعیف شمرده شده است[۳۱]. مزی نیز در تهذیب الکمال این سخنان را نقل کرده است و در پایان از ابواحمد بن عدی مطلبی چنین نقل میکند: وقتی فردی ثقه حدیثی از اصبغ بن نباته نقل کند، آن حدیث نزد من اشکالی ندارد و چه بسا افراد ضعیف از وی روایت نقل کردهاند[۳۲]. علاوه بر وی، احمد عجلی، از رجال شناسان اهل سنت اصبغ بن نباته را از ثقات دانسته است[۳۳]. خزرجی نیز در خلاصة تذهیب تهذیب الکمال بر وثاقت اصبغ بن نباته تأکید کرده است [۳۴]. ابن شاهین در “تاریخ الثقات” مینویسد: اصبغ بن نباته کوفی، تابعی و موثق است[۳۵]. مرحوم کراجکی هم مینویسد: از نظر او کسی جایگاه بالایی دارد که دشمنی او با علی(ع) بیشتر باشد[۳۶][۳۷].
روایات اصبغ بن نباته
- اصبغ بن نباته روایات فراوانی از امیر المؤمنین علی(ع) نقل کرده است و خود در سلسله سند روایات متعددی نیز قرار دارد. روایات نقل شده از امام علی(ع) در موضوعات گوناگونی است که در ادامه برخی روایات را نقل میکنیم:
- آیین حکومتداری: از مشهورترین روایاتی که وی از امیر المؤمنین علی(ع) نقل کرده، عهدنامه مالک اشتر است که امیرالمؤمنین(ع) هنگام فرستادن او به مصر برای ایشان نگاشتند. این نامه را سید رضی در نهج البلاغه و در قسمت نامهها، نامه شماره ۵۳ آورده است[۳۸].
- موعظه و پند: روایت دیگری که اصبغ بن نباته نقل کرده، وصیّت حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) به پسرش، محمد حنفیه است[۳۹].
- پیامبر و علی(ع) پدر امتاند: او بعد از ضربت خوردن امیر المؤمنین علی(ع) در شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان، حدیثی را از آن حضرت نقل کرده که آن حضرت آن را از رسول گرامی اسلام(ص) نقل فرموده است؛ اصبغ بن نباته میگوید: در شب شهادت حضرت به منزل ایشان رفته، به ایشان گفتم: دوست داشتم حدیثی از شما بشنوم؛ حضرت فرمود: بنشین که پس از این، حدیثی از من نخواهی شنید؛ بدان ای اصبغ بن نباته! چنان که تو به عیادت من آمدی، من هم به عیادت حضرت رسول اکرم(ص) رفتم؛ پس به من فرمود: ای ابوالحسن، بیرون برو و در میان مردم ندا کن: « الصَّلَاةَ الصَّلَاةَ »[۴۰]، پس بالای منبر برو و از مقام من یک پله پائینتر بنشین و خطاب به مردم بگو: هر که به والدین خود جفا کند، پس لعنت خدا بر او باد! و هر که از مولای خود بگریزد، پس لعنت خدا بر او باد! و هر کس به اجیر درباره مزدش ظلم کند، پس لعنت خدا بر او باد![۴۱]. من آنچه حبیب من، رسول خدا(ص) امر فرموده بود، به جای آوردم؛ پس کسی در پائین مسجد، از میان جمعیت برخاست و گفت: "یا ابا الحسن، سخن خود را به طور مختصر گفتی؛ آنها را برای ما توضیح بده"! پس به او جواب نگفتم و به خدمت پیامبر(ص) رسیدم و سؤال آن مرد را به حضرت گفتم"؛ اصبغ بن نباته گوید: سپس آن حضرت دست مرا گرفت و فرمود: "دست خود را بگشا!"؛ پس من دستم را گشودم، و آن حضرت یکی از انگشتان دست مرا گرفت و فرمود: "ای اصبغ بن نباته! هم چنان که من انگشت دست تو را گرفتم، پیامبر اکرم(ص) نیز یکی از انگشتان مرا گرفت و فرمود: "ای ابوالحسن، من و تو دو پدر این امّت هستیم؛ هر کس به ما جفا کند، پس لعنت خدا بر او! من و تو مولای این امّت هستیم؛ پس هر کس از ما بگریزد، لعنت خدا بر او باد! و من و تو اجیران این امّت هستیم، پس هر کس نسبت به اجرت ما ظلم کند، پس لعنت خدا بر او باد! "سپس فرمود: "آمین" من هم گفتم آمین"[۴۲].
- علی(ع) تقسیم کننده بهشت و جهنم: اصبغ بن نباته نقل میکند، روزی امیر المؤمنین علی(ع) به من فرمود: "ای اصبغ بن نباته! روزی رسول خدا(ص) مرا در یکی راههای مدینه دید، در حالی که من اندوهگین بودم؛ به گونهای که غم در صورت من ظاهر بود؛ پس آن حضرت خطاب به من فرمود: ای ابوالحسن، تو را غمگین میبینم؛ آیا میخواهی حدیثی برای تو بگویم که پس از آن هرگز غمگین نشوی؟ گفتم بله؛ فرمود: هنگامی که روز قیامت شود، حقّ تعالی منبری را که بلندتر از منبرهای پیغمبران و شهیدان است، قرار دهد؛ پس حقّ تعالی به تو دستور دهد که بالای آن منبر، یک پله پائینتر از جایگاه من قرار بگیری؛ پس به دو ملک دستور میدهد که یک پله پائینتر از تو بنشینند و چون بالای منبر قرار گرفتیم، تمام آفریدگان خداوند از اولین و آخرین حاضر میشوند؛ پس یکی از آن دو ملکی که یک پله پایینتر از تو نشستهاند، با صدای بلند خطاب به حاضران میگوید: "ای مردم! هر که مرا میشناسد که میشناسد و هر که مرا نمیشناسد، خودم را به او معرفی میکنم؛ من "رضوان" خازن بهشتام؛ همانا خداوند به منّ و کرم و فضل و جلال خود به من دستور داد کلیدهای بهشت را به محمّد(ص) تحویل دهم؛ حضرت محمد(ص) نیز دستور داد آنها را به علی بن ابی طالب(ع) تحویل دهم؛ من شماها را در این باره شاهد میگیرم که چنین کردم". پس از او فرشتهای که پایینتر از رضوان نشسته است، بر میخیزد و با صدای بلندی که همه اهل محشر میشنوند، میگوید: "ای مردم! هر که مرا میشناسد که میشناسد، و هر کس نمیشناسد، خودم را معرفی میکنم؛ من، "مالک"، خازن جهنّم هستم؛ همانا حقّ تعالی به منّ و فضل و کرم و جلال خود به من دستور داد کلیدهای جهنّم را به محمد(ص) تحویل دهم، و محمد(ص) نیز دستور داد آنها را به علی بن ابی طالب(ع) تحویل دهم؛ اینک شما را شاهد میگیرم که چنین کردم". سپس امیرالمؤمنین(ع) فرمود: "پس من کلیدهای بهشت و دوزخ را میگیرم". سپس پیامبر(ص) فرمود: "یا علی! تو بالای دامن مرا میگیری و اهل بیت تو بالای دامن تو را میگیرند، و شیعیان تو بالای دامن اهل بیت تو را میگیرند". سپس امیرالمؤمنین(ع) فرمود: "پس من دستهای خود را بر هم زدم و گفتم: به سوی بهشت میرویم یا رسول الله؟ فرمود: به پروردگار کعبه قسم، بله"[۴۳].
- ثواب نام محمد داشتن: اصبغ بن نباته نقل میکند، امیر المؤمنین علی(ع) فرمود: رسول خدا(ص) فرمودند: "هیچ خانهای نیست که اسم پیامبر خدا در آن خانه باشد، مگر اینکه خداوند متعال فرشتهای را بر میانگیزاند که صبح و شام اهل آن خانه را تقدیس و تنزیه کند"[۴۴].
- ایمان آوردن عبدالمطلب و ابوطالب: از مسائل مهم و اساسی در تاریخ اسلام بحث ایمان آوردن پدران و اجداد رسول گرامی اسلام و امیر المؤمنین علی(ع) است؛ طبق نظر محققان و اندیشمندان اسلامی که از باورهای اساسی شیعیان و بیشتر مسلمانان است، ایشان یکتاپرست و موحد بودهاند و روایات فراوانی از پیشوایان معصوم(ع) در این باره نقل شده که یکی از آنها را اصبغ بن نباته از امیرالمؤمنین(ع) نقل کرده است؛ اصبغ بن نباته میگوید: امیرمؤمنان علی(ع) درباره ایمان پدر و اجداد خود فرمود: "به خدا سوگند! پدرم و جدّم، عبدالمطلب و هاشم و عبدمناف بتی را نپرستیدند"؛ پرسیدند: ای امیرمؤمنان آنان در دوران جاهلی چه چیزی را میپرستیدند؟! فرمود: "بر آیین ابراهیم(ع) به سوی بیتالله نماز میخواندند و از آیین او جدا نبودند"[۴۵].
- امام؛ مخزن علوم الهی: اصبغ بن نباته میگوید: "وقتی امام علی(ع) به خلافت رسید و مردم با او بیعت کردند، امام(ع) به مسجد آمد در حالی که عمامه رسول خدا را بر سر و ردای او را بر تن و نعلین او را در پا و شمشیر او را بر کمر داشت؛ پس بر فراز منبر نشست و تحت الحنک قرار داد و انگشتان خود را در هم کرد و زیر شکم نهاد و فرمود: "ای گروه مردم! از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید؛ این، سبد علم است و این، شیره دهان رسول خداست؛ این است که رسول خدا به خوبی در نای من فروریخته است؛ از من بپرسید که علم اولین و آخرین نزد من است و اگر مسند برایم بیندازند و بر آن بنشینم، برای با اهل تورات از تورات خودشان فتوا میدهم تا جایی که تورات به سخن آید و گوید، علی(ع) درست گفت و دروغ نگفت و به راستی برای شما همانگونه فتوا داد که در من نازل شده است و برای اهل انجیل از انجیل خودشان فتوا دهم، تا جایی که انجیل به سخن آید و گوید، علی(ع) درست گفت و دروغ نگفت و به راستی برای شما همان گونه فتوا داد که در من نازل شده است و برای اهل قرآن از قرآن فتوا دهم تا اینکه قرآن به سخن آید و گوید، علی(ع) راست گفته و دروغ نگفته است و هر آینه برای شما همانگونه فتوا داده که در من نازل شده است. شما که شب و روز قرآن میخوانید، آیا در میان شما کسی هست که بدان چه در آن نازل شده است، آگاه باشد؟ و اگر یک آیه در قرآن نبود، به شما خبر میدادم به آن چه بود و باشد و تا روز قیامت خواهد بود و آن آیه این است:﴿يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ﴾[۴۶]. سپس فرمود: "از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید؛ به آنکه دانه را شکافد، اگر از من از هر آیه بپرسید که در شب نازل شده است؛ یا روز؛ در مکه، یا در مدینه؛ در سفر یا حضر؛ ناسخ است یا منسوخ؛ محکم است یا متشابه؛ از تأویل آن یا تنزیل آن؛ به شما خبر میدهم". پس مردی به نام ذعلب سخنور و پردل گفت: "پسر ابیطالب به جای بسیار بلندی گام نهاده است؛ امروز او را نزد شما با پرسشی که از او خواهم کرد، شرمسار میکنم"، سپس گفت: "یا امیرالمؤمنین! آیا پروردگار خود را دیدهای؟! فرمود: "ای ذعلب! من کسی نیستم که خدای را که ندیدهام، بپرستم"؛ گفت: "چطور او را دیدهای؛ او را برای ما وصف کن"؛ فرمود: "وای بر تو! او را با چشم سر که دیدهای ظاهر است، نمیتواند دید، و لیکن دلها به حقیقت ایمان او را میبینند. وای بر تو ای ذعلب! به راستی پروردگارم به دوری و نزدیکی، و حرکت و سکون، و ایستاده بر قامت و رفتن و آمدن وصف نمیشود؛ او به اندازهای لطیف است که به اندازه لطفش نمیتوان او را ستود کرد و توصیف کرد و به حدی بزرگ است که وصف نشود و به حدی سترکی است که نمیتوان او را وصف کرد و به حدی جلیل است که خشونت ندارد و مهربان و رحیم است و رقت قلب ندارد؛ مؤمن است ولی عادت ندارد؛ درک میکند ولی با حس جسمانی نیست؛ گوینده است ولی تلفظ ندارد؛ در همه چیز هست نه به طور آمیزش و از همه چیز بیرون است، ولی نه به طور جدائی؛ بالای همه چیز است، ولی نه به صورت مکانی و جلو هر چیز است، ولی نمیگویند او جلو است؛ داخل هر چیز است ولی نه مانند وجود چیزی درون چیزی؛ از هر چیز بیرون است ولی نه مانند بیرون بودن چیزی از چیزی دیگر". ذعلب مدهوش شد و گفت: "به خدا هرگز چنین جوابی نشنیده بودم؛ به خدا دیگر چنین پرسشی نکنم". سپس آن حضرت فرمود: "از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید". پس اشعث بن قیس برخاست و گفت: "ای امیرالمؤمنین! چگونه از زردشتیان جزیه گرفته میشود، با آنکه کتاب آسمانی و پیغمبری ندارند؟". فرمود: "آری، ای اشعث! خدا بر آنها کتابی نازل کرد و پیغمبری فرستاد و آنها پادشاهی داشتند که شبی مست شد و دختر خود را به بستر خود کشید و با او در آمیخت؛ وقتی صبح این خبر به گوش مردم رسید، و مقابل در کاخش شدند و گفتند: "ای پادشاه، دین ما را آلوده کردی و نابود ساختی؛ بیرون بیا تا تو را تطهیر کنیم و بر تو حد بزنیم"؛ او به آنها گفت: "همه گرد آئید و سخن مرا بشنوید؛ اگر در آن چه کردهام، عذری نداشتم، شما هر کاری میخواهید بکنید"؛ وقتی جمع شدند به آنها گفت: " میدانید که خدای عز و جل خلقی گرامیتر از پدر ما آدم و مادر ما حواء نیافریده است"؛ گفتند: "راست میگویی ای پادشاه؟"؛ گفت: "مگر او نبود که پسران و دختران خود را به همسری هم در آورد؟" گفتند: "بله، چنین است"؛ گفت: "پس دین، همین است"؛ و آن را پذیرفتند و خدا آنچه دانش در سینه آنان بود، محو کرد و کتاب را از آنها گرفت و آنها کافراناند که بیحساب به دوزخ در میآیند و منافقان از آنها بدتر هستند". اشعث گفت: "من تاکنون چنین پاسخی نشنیده بودم و به خدا دیگر چنین سؤالی نخواهم پرسید". سپس امام(ع) فرمود: "از من بپرسید پیش از آنکه مرا از دست بدهید"؛ پس مردی که در دورترین نقاط مسجد بود، در حالی که تکیه بر عصا گام بر روی مردم مینهاد، آمد تا نزدیک آن حضرت رسید و گفت: "یا امیرالمؤمنین مرا به کاری رهنمایی کن که چون آن را انجام دهم مرا از دوزخ نجات دهد"؛ فرمود: "ای شخص حاضر، بشنو و بفهم و یقین کن که دنیا بر سه کس استوار است: به دانشمند سخنوری که به علم خود عمل کند؛ و به توانگری که مال خود بر دینداران بخل نورزد؛ و به درویش شکیبا؛ چون دانشمند علم خود را نهفته دارد و توانگر از مالش دریغ کند و فقیر، صبر نکند؛ وای! صد وای! در این حال است که عارفان درک میکنند که دنیا به کفر برگشته است؛ ای سؤال کننده! زیادی افراد مساجد تو را نفریبد و جماعتی که تنشان با هم است و دلهایشان از هم پراکنده است، تو را مغرور نکند. ای مردم! همانا انسانها سه قسماند: زاهد و راغب و صابر؛ زاهد برای به دست آوردن دنیا شاد نمیشود و به خاطر آنچه از دستش میرود، غمگین نمیشود، صابر، در دل آرزوی دنیا دارد و اگر به چیزی از آن دست بیابد، از آن روی میگرداند، برای اینکه بدانجامی (سرانجام ناپسند) آن را میداند؛ ولی راغب به دنیا باک ندارد که از حلالش به دست آورد یا از حرامش بهرهمند شود". گفت: "یا امیرالمؤمنین نشانه مؤمن در این زمان چیست؟" فرمود: "ببینید که خدا بر او چه حقی واجب کرده است و آن را دوست دارد و ببینید چه کسی با او مخالف است و از او بیزاری جوید؛ اگر چه دوست و خویش او باشد"؛ گفت: "به خدا قسم راست گفتی یا امیرالمؤمنین! "سپس آن مرد، غائب شد و ما او را ندیدیم و مردم دنبال او گردیدند اما او را نیافتند. سپس علی(ع) بر روی منبر لبخندی زد و فرمود: "چه میخواهید؟ او برادرم، خضر بود"؛ سپس فرمود: "بپرسید از من پیش از آنکه مرا نیابید"؛ پس کسی برنخاست؛ سپس امام(ع) خدا را ستود و بر پیغمبر صلوات فرستاد و سپس فرمود: "ای حسن، بر منبر برو و سخنرانی کن؛ مبادا قریش پس از من تو را نشناسند و بگویند که حسن نمیتواند سخن بگوید"؟ فرمود: "پدرجان! چگونه در حضور شما بالای منبر بروم و سخنرانی کنم، در حالی که شما در میان مردم هستید و مرا میبینید و سخنم را میشنوید"؛
فرمود: "پدر و مادرم به قربانت! من خود را از تو پنهان خواهم کرد و سخن تو را خواهم شنید و تو را خواهم دید و تو مرا نخواهی دید"؛ پس امام حسن(ع) بالای منبر رفت و خدا را به صفات شریفی ستود و بر محمد و آلش(ع) درود فرستاد و گفت: "ای مردم! من از جدم، رسول خدا(ص) شنیدم که میفرمود: "من شهر دانشم و علی(ع) در آن است؛ آیا جز از در شهر میتوان به آن وارد آن شد؟" حسن(ع) پس از سخنرانی کوتاه خود، از منبر فرود آمد؛ پس علی(ع) بلند شد و او را به سینه چسبانید و سپس به حسین(ع) فرمود: "پسر جانم، برخیز و به منبر برو و تو هم سخنرانی کن تا قریش نسبت به حال تو نادان نمانند و پس از من نگویند که حسین بن علی چیزی نمیداند (از دانش بهرهای ندارد) و نمیتواند سخنرانی کند؛ باید سخن برادرت را ادامه بدهی"؛ پس حسین(ع) بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثنای خدا و ستایش درود فرستادن بر پیغمبر(ص) فرمود: "ای مردم! از رسول خدا(ص) شنیدم که میفرمود: "علی(ع) پس از من شهر علم است و هر کس وارد آن شود، نجات مییابد و هر کس از او منحرف شود و تخلف کند، هلاک میشود". علی(ع) برخاست و او را در آغوش کشید و بوسید و فرمود: "ای مردم! گواه باشید که این دو، دو فرزند رسول خدایند و دو امانتی هستند که به من سپرده است و من آنها را به شما میسپارم و رسول خدا(ص) از شما نسبت به آنها خواهد پرسید"[۴۷].
- امام؛ اهل اسرار الهی: اصبغ بن نباته میگوید: "روزی به امام حسین(ع) گفتم: ای آقای من! میخواهم از شما سؤالی بپرسم درباره موضوعی که به آن یقین دارم و آن از اسرار خدا است و شما از آن آگاه هستید؛ آن حضرت فرمود: "ای اصبغ بن نباته! میخواهی از گفتوگویی که پیغمبر اسلام(ص) با أبی دون کنار مسجد قبا داشت، آگاه شوی؟". گفتم: آری؛ فرمود: "برخیز!" وقتی برخاستم، ناگاه دیدم با آن حضرت در کوفه هستم و مسجد را دیدم؛ پس امام حسین(ع) پس از اینکه به صورت من لبخند زد، فرمود: "ای اصبغ بن نباته! خدا باد را در اختیار حضرت سلیمان پیامبر قرار داد که صبحگاه به قدر یک ماه و شبانگاه هم به قدر یک ماه راه طی میکرد؛ به من بیشتر از آنچه به سلیمان(ع) داده شده بود، عطا شده است"؛ گفتم: یا بن رسول الله! راست میگویی؛ امام حسین(ع) فرمود: "مائیم که علم و بیان قرآن نزد ماست و آنچه نزد ماست، نزد کسی نیست؛ چون ما اهلیت اسرار خدا را داریم". سپس به صورت من خندید و فرمود: "ما آل الله و وارثهای رسول او هستیم"؛ گفتم: خدا را سپاسگزارم؛ آنگاه به من فرمود: "به مسجد داخل شو!" وقتی داخل شدم، دیدم پیامبر خدا(ص) رداء خود را جمع کرده و در میان محراب نشسته است و دیدم که حضرت علی بن ابی طالب(ع) دامن اولی را گرفته است و پیامبر خدا انگشت عبرت به دندان گرفته است و به اولی میفرماید: "تو و بارانت بد جانشینی بودید برای من! لعنت خدا و من بر شما باد!" [۴۸].
- برائت از افراطگرایی: شیخ طوسی در این باره در امالی از اصبغ بن نباته چنین نقل میکند:امیرالمؤمنین(ع) فرمود: "خدایا! من از غالیان بیزارم، مانند عیسی بن مریم(س) که از نصارا بیزار بود؛ خدایا! آنها را برای همیشه خوار کن و هیچ کدام را یاری نفرما!" [۴۹].
- امام دوازدهم(ع): اصبغ بن نباته گوید: "روزی علی(ع) در حالی که دست حسن(ع) را گرفته بود، به نزد ما وارد شد و گفت: "روزی در حالی که رسول خدا(ص) دست مرا بدینگونه گرفته بود، به نزد عدهای از مردم وارد شدیم و ایشان فرمود: "بهترین مردم و سرور ایشان پس از من، این برادرم است و او امام هر مسلمانی و مولای هر مؤمن پس از وفات من است"؛ من میگویم: بهترین مردم و سرور ایشان پس از من این فرزندم است و او امام و مولای هر مؤمن پس از وفات من است؛ بدانید که به او ستم میشود، همچنان که پس از رسول خدا(ص) به من ستم شد، و پس از فرزندم حسن، بهترین مردم و سرور ایشان، برادرش، حسین مظلوم است که در سرزمین کربلا کشته میشود؛بدانید که او و اصحابش از سروران شهداء در روز قیامت هستند؛ و پس از حسین، نه تن از صلب او خلفای خدا در زمین و حجّتهای او بر بندگانش و امناء او بر وحیاش هستند که امامت مسلمین و رهبری مؤمنین و سروری متّقین با ایشان است، و نهمین آنان قائم است که خدای تعالی با او زمین را نورانی میکند، پس از آنکه از ظلمت آکنده باشد؛ و قسم به خدایی که برادرم، محمد(ص) را به نبوّت برانگیخت و مرا به امامت انتخاب کرد، این مطلب، وحی آسمانی است که بر زبان جبرئیل روح الأمین جاری شده است و من نزد رسول خدا(ص) بودم که از آن حضرت از امامان پس از او پرسیده شد و ایشان به سؤالکننده فرمودند: "سوگند به آسمانی که صاحب بروج است؛ عدد ائمه به تعداد بروج است، و قسم به پروردگار شبها و روزها و ماهها که عدد ائمّه به تعداد ماههاست"؛ سؤال کننده گفت: "ای رسول خدا! آنان چه کسانی هستند؟ رسول خدا(ص) دستشان را بر سرم نهادند و فرمودند: "اولین آنها این است و آخرین ایشان، مهدی است؛ هر که آنان را به ولایت برگزیند، مرا ولی خود دانسته است و هر کس با آنان دشمنی بورزد، با من دشمنی کرده است، و هر کس ایشان را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر کس کینه ایشان را داشته باشد، کینه مرا به دل گرفته است و هر کس آنان را انکار کند، مرا انکار کرده و هر کس آنان را بشناسد، مرا شناخته است؛ خداوند متعال با ایشان دینش را حفظ و شهرها را آباد میکند و به بندگانش روزی میدهد، و به خاطر ایشان است که باران از آسمان فرو میبارد و برکات زمین را بیرون میآورد؛ آنان برگزیدگان و خلفای من و ائمه مسلمانان و موالی مؤمناناند"[۵۰].
- مهدی(ع): اصبغ بن نباته میگوید: "روزی خدمت امیر المؤمنین علی بن ابیطالب رسیدم و دیدم در اندیشه فرو رفته است و انگشت به زمین میکوبد؛ گفتم: یا امیرالمؤمنین! چه اتفاقی افتاده که شما را اندیشناک میبینم و با انگشت به زمین میکوبید؟ آیا در خلافت رغبت کردهاید؟ فرمود: "نه به خدا! هیچگاه به آن و به دنیا هرگز رغبتی نداشتهام (هیچگاه به خلافت و دنیا رغبت نداشتهام) ولی در فکر مولودی هستم که فرزند یازدهمین فرزندم است و او همان مهدی است که زمین را از عدل پر میکند، چنانکه از جور و ستم پر شده است؛ برای او حیرت و غیبتی است که عدهای در آن، گمراه و عده دیگری هدایت میشوند"؛ گفتم: یا امیرالمؤمنین! چنین چیزی خواهد بود؟ آن حضرت فرمودند: "آری؛ او آفریده شده است ای اصبغ بن نباته؛ کجا شما آن را میدانید؟ آنان بهتران این امت خواهند بود که با نیکان عترت هستند"؛ گفتم: بعد از آن چه خواهد شد؟ فرمود: "او هر چه خدا خواهد، میکند؛ زیرا برای او اراده و غایات و نهایاتی است"[۵۱].
- قائم آل محمد(ع): اصبغ بن نباته نقل میکند: "روزی علی(ع) نام قائم را برد و فرمود: "هر آینه او غائب شود تا آنکه انسان جاهل گوید: دیگر برای خدا در آل محمد حاجتی نیست"[۵۲].
- پیامبر و جانشینان راستینش معصوماند: ابن شهر آشوب در فصلی از کتاب مناقب روایاتی را که رسول گرامی اسلام درباره ولایت پیشوایان معصوم دینی فرموده، گرد آورده است[۵۳] که از راویان این احادیث، اصبغ بن نباته است و او روایات زیادی را از ابن عباس نقل کرده است؛ مثلاً اصبغ بن نباته نقل میکند که ابن عباس گفت: از رسول خدا(ص) شنیدم که میفرمود: "من و علی و حسن و حسین و نه فرزند از نسل حسین(ع) پاکیزه و معصوم هستیم"[۵۴]
- علامتهای اسرافکاران: اصبغ بن نباته میگوید: اسرافکننده سه نشانه دارد:
- چیزی را که از آن او نیست، میخورد (از آن استفاده میکند)؛
- چیزی را که به آن نیاز ندارد؛ میخرد؛
- چیزی را که از آن او نیست میپوشد[۵۵].
- فراگیری احکام ضروری: اصبغ بن نباته میگوید: "شنیدم که امیرالمؤمنین بالای منبر میفرمود: "ای تاجران نخست! احکام تجارت را فرا گیرید و سپس به تجارت بپردازید؛ نخست، احکام تجارت را فرا گیرید و سپس تجارت کنید؛ نخست، احکام تجارت را فراگیرید؛ سپس تجارت کنید؛ سوگند به خداوند سبحان! ربا در این امت پوشیدهتر است از حرکت مورچه بر روی سنگ سیاه؛ ایمانتان را با راست آمیخته کنید؛ زیرا تاجر (بدون داشتن صداقت و عمل به احکام تجارت) فاجر میشود، و جای فاجر در آتش جهنم است، مگر تاجری که به حق کار کند و حق را به مردم نشان دهد"[۵۶].
- رمز سلامتی: اصبغ بن نباته میگوید: "روزی امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) به فرزندش امام حسن(ع) فرمود: "آیا چهار خصلت به تو بیاموزم که به کمک آنها از علم طب (از مراجعه به پزشک) بینیاز شوی؟" گفت: "آری یا امیرالمؤمنین!" آن حضرت فرمود:
- تا گرسنه نشدهای بر سر سفره غذا ننشین؛
- و تا هنوز میل به خوردن داری، از کنار سفره غذا برخیز؛
- و جویدن غذا را نیکو انجام بده؛
- و چون خواستی بخوابی، قضای حاجت کن؛ چون این چهار کار را انجام دادی، از طب بینیاز خواهی بود (و به بیماریها و مشکلات جسمی دچار نمیشوی تا مجبور شوی برای مداوا به طبیب مراجعه کنی)" [۵۷].
- وضو گرفتن پیامبر(ص) به نقل از امام علی(ع): نصر بن مزاحم در وقعة صفین از اصبغ بن نباته نقل میکند که وی گفته است: در مدائن مردی از امیر المؤمنین علی بن ابیطالب(ع) درباره چگونگی وضو گرفتن پیامبر خدا(ص) پرسید؛ پس آن حضرت ظرف آبی خواست[۵۸] و (چون آوردند) فرمود: "چه کسی چگونگی وضوی پیامبر خدا(ص) را پرسید؟" پس آن مرد برخاست؛ آنگاه امیر المؤمنین علی(ع) سه به سه وضو ساخت[۵۹] و بر سرش یک بار مسح کشید و فرمود: "دیدم که پیامبر خدا چنین وضو میگیرد"[۶۰].
- جایگاه آموزگار: از حضرت سؤال شد: منظور از والدینی که در آیه شریفه ﴿أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ﴾[۶۱] آمده است، چه کسانی هستند؟ حضرت در پاسخ فرمود: "مقصود خداوند متعال از والدین در این آیه کریمه، پدرانی هستند که دانش و حکم (حلم) را به یادگار گذاشته، آن را به دیگران آموختند"[۶۲]
- توصیه به عبادت و بندگی و مراعات اوقات آن: اصبغ بن نباته نقل میکند: روزی حضرت علی(ع) سخن پس از ثنای خداوند و فرستادن درود و سلام بر پیامبر(ص) فرمود: "اما بعد؛ شما را به ترس از خدا سفارش میکنم؛ خدایی که دوستانش از اطاعت او سود میبرند و دشمنانش از معصیت او زیانمند میشوند. و بدانید که عذر کسی که به عمد ضلالت را هدایت پندارد و حق را به بهانه اینکه ضلالت است، ترک گوید؛ پذیرفته نیست. و هر آینه، شایستهترین چیزی که رهبر باید درباره رعیتش بر عهده گیرد، این است که آنان را به وظایف دینیشان آشنا سازد و بر ماست که شما را به انجام فرایض امر کنیم، همانگونه که خدا امر کرده است و از آنچه خدای تعالی نهی کرده است، نهی و امر خدا را در میان مردم دور و نزدیک، اقامه کنیم. و از کسی که حکمی درباره او صادر شده است، باک نداریم؛ ما میدانیم، مردمی هستند که در دین خود در پی آرزوها و هواهای خویشتن هستند و میگویند که ما با نمازگزاران نماز میگزاریم و همراه با جهاد کنندگان، جهاد و رنج هجرت را تحمل میکنیم و دشمن را میکشیم؛ همه اینها کارهایی است که مردم دیگر هم انجام میدهند؛ ایمان، به ظاهرسازی و آرزو در دل پروردن نیست؛ نماز، وقتی دارد که آن را رسول خدا(ص) مقرر کرده است و جز در آن وقت، نماز، درست نخواهد بود. پس وقت نماز صبح، هنگامی است که شب، سپری و خوردن و آشامیدن بر روزهدار حرام شود. و وقت نماز ظهر در گرمای تابستان وقتی است که سایه تو به اندازه تو شود و در زمستان از وقت زوال خورشید از فلک است و این زمانی است که آفتاب را بر ابروی راست خود ببینی. با شروطی که خداوند در رکوع و سجود مقرر فرموده. وقت نماز عصر، هنگامی است که خورشید هنوز سفید و تابناک و به زردی نگراییده است و مدت آن به اندازه زمانی است که مردی بر شتری سنگین بتواند دو فرسخ راه بپیماید و آنگاه خورشید غروب کند. وقت مغرب زمان غروب خورشید است که روزهدار افطار میکند و وقت عشاء زمانی است که شب فرا رسد و سرخی افق برود تا ثلثی از شب و هر کس نماز عشاء ناخوانده در این هنگام بخوابد، خدا خواب را از چشمانش ببرد. اینها اوقات نماز بود: "نماز بر مؤمنان در وقتهای معین واجب شده است"؛ کسی میگوید: مهاجرت کردهام. در حالی که مهاجرت نکرده است؛ مهاجران کسانی هستند که از بدیها مهاجرت کرده، از آنها و دوری میگزینند و هرگز به آنها باز نمیگردند. دیگری میگوید: جهاد کردهام؛ در حالی که جهاد نکرده است؛ جهاد، اجتناب از حرامها و مجاهدت با دشمن است. گاه مردمی به جنگ میروند و نیکو هم میجنگند و جز ذکر خدا و اجر اخروی نمیخواهند؛ اما مردی میجنگد به سبب خصلت دلیری که در اوست و از هر کس حمایت میکند، چه او را بشناسد و چه نشناسد، مردی به سبب خصلت ترس که در اوست، به پیکار نمیرود و در این حال، پدر و مادرش را هم به دشمن تسلیم میکند. ثمره پیکار کردن مرگ باشد، و ارزش هر پیکارگری در چیزی است که به خاطر آن پیکار میکند و گرنه سگ هم به دفاع از لانه و بچههایش میجنگد. روزه، اجتناب از حرامهاست، همچنان که باید از خوردن و آشامیدن اجتناب کرد. زکاتی را که پیامبر(ص) مقرر داشته است، به طیب خاطر بپردازید و نگذارید سال بر آن بگذرد. اندرزی را که به شما میدهم، نیک دریابید؛ غارتزده کسی است که دینش را از او ربوده باشند و نیکبخت، کسی است که از دیگران پند گیرد. بدانید که شما را موعظه و برای شما نیکخواهی کردم و دیگر بهانهای در برابر خدا نخواهید داشت. حرف خود را میزنم و برای خود و شما از خدا آمرزش میخواهم"[۶۳][۶۴].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ اصبغ، به فتح همزه، سکون صاد و فتح باء. نباته: بضم نون، فتح باء، و تاء مفتوحه. ر.ک: تنقیح المقال، ج۱۱ (باب الهمزة، بعدها صاد أو ضاد)، ص۱۲۷- ۱۲۸. أصبغ بن نباته بن حارث (بسام) بن عمرو بن فاتک بن عامر بن مجاشع بن دارم بن مالک حنظلة بن مالک بن زید مناة بن تمیم.
- ↑ أصحاب أمیر المؤمنین(ع) و الرواة عنه، محمد هادی امینی، ج۱، ص۶۵. برای اطلاع بیشتر درباره این شخصیت، نک: رجال نجاشی، ص۶؛ رجال شیخ طوسی، ص۵؛ تنقیح المقال، مامقانی، ج۱، ص۱۵۰. و همچنین: إتقان المقال، ص۲۷؛ الاشتقاق، ص۲۴۳؛ الإصابه، ابن حجر، ج۱، ص۱۰۸؛ أخبار أصبهان، ج۲، ص۶۰؛ بهجة الآمال، ج۲، ص۳۴۸؛ تأسیس الشیعة، ص۲۸۱، ۳۵۸؛ تحفة الأحباب، ص۲۴؛ تقریب التهذیب، ج۱، ص۸۱؛ تنقیح المقال، ج۱، ص۱۵۰؛ تهذیب التهذیب، ج۱، ص۳۶۲؛ تهذیب المقال، ج۱، ص۱۹۱؛ جامع الرواه، ج۱، ص۱۰۶؛ الجرح و التعدیل، ج۲، ص۳۱۹؛ جمهرة أنساب العرب، ص۲۳۱؛ خلاصة الأقوال، ص۲۴؛ رجال ابن داود، ص۵۲؛ رجال الطوسی، ص۳۴؛ رجال الکشی، ص۱۰۳؛ رجال النجاشی، ص۶؛ رجال البرقی، ص۵؛ سفینة البحار، ج۱، ص۶۹۵ و ج۲، ص۷؛ شرح ابن أبی الحدید، ج۱، ص۲۴۸؛ ج۳، ص۱۹۵؛ ج۵، ص۱۷۶؛ ج۸، ص۸۲؛ ج۱۸، ص۲۲۷؛ العقد الفرید، ج۳، ص۲۶۸؛ الغدیر، ج۱، ص۱۵، ۲۵، ۲۸، ۴۵، ۴۹، ۶۲، ۸۵، ۱۶۷ و ۲۰۲؛ الغارات، ج۱، ص۲۲، ۱۸۳ و ۱۸۹ و ج۲، ص۵۰۱، ۷۱۶ و ۷۴۰؛ الفوائد الرجالیة، ج۱، ص۲۶۶ و ج۲، ص۷۷؛ فهرست الطوسی، ص۶۲ و ۶۳؛ قاموس الرجال، ج۲، ص۱۰۳؛ لسان المیزان، ج۷، ص۱۸۰؛ معجم الثقات، ص۱۹، ۲۴۲؛ معجم رجال الحدیث، ج۳، ص۲۱۸؛ المناقب، ج۳، ص۱۷۳؛ منتهی المقال، ص۶۱؛ میزان الاعتدال، ج۱، ص۲۷۱؛ نقد الرجال، ص۴۹؛ وقعة صفین، ص۵، ۱۲۶، ۱۴۶، ۱۵۸، ۲۳۱، ۳۲۲، ۴۰۶، ۴۲۲ و ۴۲۳؛ مجالس المؤمنین، ص۳۰۳؛ قاموس الرجال، ج۲، ص۱۰۳؛ اعیان الشیعه، ج۳، ص۴۶۴-۴۶۶؛ معجم رجال الحدیث، ج۳، ص۲۱۸؛ مجمع الرجال، ج۱، ص۲۳۳؛ منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج۱، ص۴۶۵؛ بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج۴، ص۱۹۲۷- ۱۹۳۰.
- ↑ رجال البرقی، برقی، «و أصحابه من الیمن: الاصبغ بن نباته».
- ↑ رجال الطوسی، طوسی، ص۳۴.
- ↑ رجال الطوسی، طوسی، ص۶۶؛ سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۲۴۶.
- ↑ مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب، ج۴، ص۴۰؛ او افرادی را نام میبرد و سپس اضافه میکند: ... و أصحابه من خواص أبیه مثل حجر و رشید و رفاعة و کمیل و المسیب و قیس و ابن واثلة و ابن واثله و ابن الحمق و ابن أرقم و ابن صرد و ابن عقله و جابر و الدؤلی و عبایة و جعید و سلیم و حبیب قیس و الأحنف و الأصبغ و الأعور مما لا یحصی کثره.
- ↑ أصحاب أمیر المؤمنین(ع) و الرواة عنه، محمد هادی امینی،ج ۱، ص۶۵.
- ↑ مصادر نهج البلاغة و اسانیده، سید عبد الزهراء، ج۱، ص۴۹؛ تنقیح المقال، مامقانی، ج۱۷، ص۳۳۵ (پاورقی ۱).
- ↑ شهسواری، حسین، أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۱۹۹-۲۰۰.
- ↑ رجال الطوسی، طوسی، ص۵۷، ش۴۰۷؛ و نیز، ص۹۳، ش۹۱۹.
- ↑ بر اساس روایتی که ابن شهر آشوب در مناقب آورده است، در بخش روایات، از وی نیز نقل خواهیم کرد.
- ↑ وقعة صفین، ص۴۴۳.
- ↑ اصحاب امیرالمؤمنین(ع) و الرواة عنه، محمدهادی امینی، ج۱، ص۶۶.
- ↑ رجال البرقی، برقی، ص۴ (همراه رجال ابی داود حلی چاپ شده است).
- ↑ رجال ابن داود، ابن داوود، ص۶۰ (ش ۲۰۱).
- ↑ شهسواری، حسین، أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۰۰-۲۰۱.
- ↑ تنقیح المقال، مامقانی، ج۱۱، ص:۱۳۵.
- ↑ الارشاد، شیخ مفید،ج۲، ص: ۱۰۹-۱۱۰؛ تاریخ طبری، طبری، ج۵، ص: ۴۴۹- ۴۵۰ و نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا، یوسف غروی (مترجم: جواد سلیمانی)، ص:۱۸۳.
- ↑ ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شیخ صدوق، ص۲۱۹.
- ↑ شهسواری، حسین، أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۰۲-۲۰۳.
- ↑ «ما از آن خداوندیم و به سوی او باز میگردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
- ↑ مناقب الخوارزمی، خوارزمی، ص۲۰۵، ح۲۴۰؛ تذکرة الخواص، ابن جوزی، ص۸۵؛ الغدیر، علامه امینی، ج۱، ص۴.
- ↑ شهسواری، حسین، أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۰۳-۲۰۴.
- ↑ رجال الکشی، کشی، ص۳۲۰.
- ↑ شهسواری، حسین، أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۰۴.
- ↑ خمیس، به لشکری گفته میشود که پنج قسمت دارد: مقدمه، قلب (مرکز فرماندهی)، میمنه، میسره و ساقه؛ پس اگر میگویند که فلان صحابی أمیرالمؤمنین علی(ع) از شرطه الخمیس بوده، به این معنی است که از لشکریان ویژه ایشان بوده است که میان او و آن حضرت شرط یاد شده منعقد شده بود. (سماء المقال، ج۲، ص۲۴۵؛ مجمع البحرین، ج۱، ص۷۰۲ (خمس)؛ مصباح المنیر، ج۱، ص۳۰۹، ماده شرط).
- ↑ رجال الکشی، کشی، ص۳۲۰.
- ↑ رجال الکشی، کشی، ص۲۴؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج۴۲، ص۱۵۲؛ سماء المقال، ج۲، ص۲۴۶- ۲۴۷؛ همچنین ر.ک: اساس البلاغه، ص۳۲۶؛ تعلیقات میرداماد بر رجال کشی، ج۱، ص۱۹-۲۶.
- ↑ شهسواری، حسین، أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۰۵.
- ↑ رجال الکشی، کشی، ص۲۴؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج۴۲، ص۱۵۲.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۶، ص۲۲۵.
- ↑ الکامل، خزرجی، ج۲، ص۲۰۷؛ تهذیب الکمال، ج۲، ص۳۱۰. و قال ابواحمد بن عدی: لما خرج له هاهنا شیئا، لان عامة ما یرویه عن علی لایتابعه احد علیه، و هو بین الضعف، وله عن علی أخبار و روایات، و إذا حدث عن الاصبغ ثقة فهو عندی لا بأس بروایته، و إنما أتی الانکار من جهة من روی عنه، لان الراوی عنه لعله صعیفا.
- ↑ تاریخ الثقات، عجلی، ص۷۱.
- ↑ خلاصة تذهیب تهذیب الکمال، ص۳۹.
- ↑ تاریخ الثقات، عجلی، ص۷۱.
- ↑ کنز الفوائد، چاپ سنگی (رساله العجب).
- ↑ شهسواری، حسین، أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۰۵-۲۰۶.
- ↑ رجال النجاشی، نجاشی، ص۸ – ۹؛ الفهرست، شیخ طوسی، ص۳۷-۳۸.
- ↑ کافی، کلینی، ج۵، ص۳۳۷-۳۳۸؛ الفهرست، شیخ طوسی، ص۳۷- ۳۸؛ الفهرست، شیخ طوسی، ص۵۱۰؛ الوافی، فیض کاشانی، ج۲۲، ص۷۹۹؛ وسائل الشیعة، سید محسن امین، ج۲۰، ص۶۴.
- ↑ برای گرد آمدن مردم در مسجد از این عبارت استفاده میشود.
- ↑ « أَلَا مَنْ عَقَّ وَالِدَيْهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ أَلَا مَنْ أَبَقَ مِنْ مَوَالِيهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ أَلَا مَنْ ظَلَمَ أَجِيراً أُجْرَتَهُ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ».
- ↑ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۴۰، ص۴۴ - ۴۵.
- ↑ الروضه فی فضائل امیرالمؤمنین، شاذان بن جبرئیل قمی، ص۱۳۲.
- ↑ ذیل تاریخ مدینة السلام، ابن دبیثی، ج۱، ص۲۵۱- ۲۵۲؛ أخبار أصبهان، حافظ اصبهانی، ج۱، ص۲۶۶؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۱۶، ص۳۵۵- ۳۵۶؛ الموضوعات، ابن الجوزی، ج۱، ص۱۵۴.
- ↑ کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق ۱، ص۱۷۵.
- ↑ «خداوند هر چه را بخواهد (از لوح محفوظ) پاک میکند و (یا در آن) مینویسد و لوح محفوظ نزد اوست» سوره رعد، آیه ۳۹.
- ↑ مناقب آل أبیطالب، ابن شهر آشوب، ج۲، ص۳۸-۳۹.
- ↑ مناقب آل أبیطالب، ابن شهر آشوب، ج۴، ص۵۲؛ بحار الانوار، ج۴۴، ص۸۸ (معجزات امام(ع)).
- ↑ مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب، ج۱، ص۲۶۳.
- ↑ مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب، ج۱، ص۲۸؛ کمال الدین، شیخ صدوق (ترجمه: پهلوان)، ج۱، ص۴۸۹، باب ۲۴ روایات پیامبر اکرم(ص) در نص بر قائم(ع).
- ↑ کمال الدین، شیخ صدوق، ص۲۸۸- ۲۸۹، باب ۲۶، ح۱.
- ↑ کمال الدین، شیخ صدوق، ص۳۰۲، باب ۲۶، ح۹.
- ↑ مناقب آل ابیطالب(ع)، ابن شهر آشوب، ج۱، ص۲۸۵ - ۲۹۴.
- ↑ «مَا رَوَاهُ الْأَصْبَغُ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) يَقُولُ أَنَا وَ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ» (مناقب آل ابیطالب(ع)، ابن شهر آشوب، ج۱، ص۲۹۵).
- ↑ مجمع البحرین، ماده «سرف»؛ وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج۱۷، ص۶۵، ح۴.
- ↑ الموسوعة الفقهیة المیسرة، محمدعلی انصاری، ج۸، ص۱۳.
- ↑ الخصال، شیخ صدوق، ج۱، ص۲۲۹.
- ↑ متن: «مخضب من برام»؛ طشتی از سنگ که در آن جامه شویند. که به تحریف، «قدر نصفه الماء»؛ دیگی که نیمی آب داشت، نقل شده است.
- ↑ ظاهرا مراد از «سه به سه» شستن هر دو دست و صورت است که جمعاً سه انداماند. از آنجا که در حدیث از مسح بر پا سخنی نیامده است، برخی گویند: شاید مراد از «سه به سه» سه اندام: شستن دستها و پاها و صورت باشد.
- ↑ وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۱۴۶ (پیکار صفین: ترجمه وقعة صفین، ص۲۰۲-۲۰۳).
- ↑ «که مرا و پدر و مادرت را سپاس بگزار (که) بازگشت (همه) به سوی من است» سوره لقمان، آیه ۱۴.
- ↑ تفسیر القمی، علی بن ابراهیم، ج۲، ص۱۴۸.
- ↑ الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۵۰۱- ۵۰۳.
- ↑ شهسواری، حسین، أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۰۷-۲۲۳.