حضرت زینب در تاریخ اسلامی
حضرت زینب (س)، دختر امیر المؤمنین (ع) و فاطمه زهرا (س) در سال پنجم هجری به دنیا آمد. با عبدالله بن جعفر بن ابیطالب ازدواج کرد و دارای دو پسر به نامهای محمّد و عون بود. او دارای فضائل بسیاری مانند فصاحت زبان، شجاعت و شهامت فوق العاده بود و در حادثه کربلا نقش ویژهای داشت. ایشان سرانجام در سال ۶۳ و به نقلی ۶۵ هجری در سوریه درگذشت.
میلاد و القاب حضرت زینب (س)
حضرت زینب دختر بزرگ امیرالمؤمنین (ع) و فاطمه زهرا (س) در سال پنجم هجری، پنجم جمادی الاولی در مدینه، پس از امام حسین (ع) به دنیا آمد[۱]. کنیه آن حضرت، امّ کلثوم و لقبهای ایشان عقیله بنیهاشم، عقیله طالبیین، عالمه، موثقه، عارفه، محدثه، فاضله، کامله، زاهده، و عابده آل علی، معصومه صغری، صدیقه صغری، امینةالله، بلیغه، فصیحه، نائبه الزهراء، نائبة الحسین، شریکة الشهداء بود[۲]. او از مادرش فاطمه زهرا و اسماء بنت عمیس روایت نقل میکرد[۳]. زینب با عموزاده خود، عبدالله بن جعفر ازدواج کرد و پنج فرزند را به نامهای علی بن عبدالله بن جعفر، عون بن عبدالله بن جعفر، عباس بن عبدالله بن جعفر، محمد بن عبدالله بن جعفر و امّ کلثوم به یادگار گذاشت[۴].[۵]
فضایل و مناقب حضرت زینب
مورخان و نویسندگان شیعه و اهل سنت صفات برجسته بسیاری را برای آن بانو یادآور شدهاند. مامقانی در این خصوص مینویسد: «زینب و ما زینب و ما ادریک ما زینب هی عقیلة بنیهاشم...» وی در ادامه یادآور میشود: «زینب دارای صفات پسندیده و بر جستهای است که پس از مادرش هیچ کس به آن مرتبه نرسیده است تا جایی که میتوان به آن حضرت صدیقه صغری، اطلاق کرد. او در عفاف و حجاب، صبر و پایداری و قوت ایمان و تقوا یکتا بود. در فصاحت و بلاغت چنان بود که گویا از زبان پدرش امام علی سخن میگوید. این ادعا بر کسی که اندک دقت و تأملی در خطبههای آن حضرت داشته باشد پنهان نیست. اگر از عصمت او سخن بگوییم کسی نمیتواند انکار کند، به ویژه کسی که درباره احوالات او در سر زمین کربلا و پس از آن آگاهی داشته باشد. اگر زینب از چنین صفتی برخوردار نبود، امام حسین مقداری از بار امامت را در ایام مریضی امام سجاد بر دوش او نمیگذاشت و او را وصیّ خود قرار نمیداد و امام سجاد نیز نیابت خاصّه در بیان احکام به او نمیداد[۶].
هنگامی که پیامبر برای نخستین بار او را بغل کرد و بوسید، فرمود: به حاضران و غایبان امتم سفارش میکنم حرمت این دختر را رعایت کنند؛ همانا او مانند خدیجه کبری است [۷].
این تشبیه بیانگر آن است که زینب کبری دارای ویژگیهای اخلاقی و عملی، برجسته جدهاش خواهد بود. همانگونه که آن بانو یار و مونس پیامبر بود و در پیشرفت اسلام نقش ممتازی داشت، حضرت زینب نیز در خصوص امام حسین و نهضت او چنین نقشی خواهد داشت.
شماری از مورخان آوردهاند که امام حسین برای خواهرش زینب احترام خاصی قائل بود، تا جایی که نوشتهاند: وقتی او وارد میشد امام به احترام او بلند میشد و او را در جای خود مینشاند. همچنین نقل شده است که روزی زینب بر امام وارد شد در حالی که آن حضرت قرآن میخواند. امام آن را بر زمین گذاشت و به احترام زینب از جا بلند شد[۸]. اینگونه احترام از امام حسین درباره خواهرش گواه بر جایگاه بلند آن بانو در نزد اوست.
مهمترین بخش زندگی عقیله بنی هاشم سفر تاریخی او به کربلا و پس از آن اسارتش میباشد که از این جهت نقش او در نهضت حسینی روشن میگردد.
زینب کبری در عصر عاشورا رهبری اهل بیت را به نیابت از امام حسین و امام سجاد بر عهده گرفت، پیام خون شهیدان را در کوفه و شام و مدینه ابلاغ کرد و به خوبی نیز از عهده آن برآمد[۹].
زینب و سرپرستی کاروان اسیران
نقش زینب در نهضت حسینی ابعاد گوناگون دارد که سرپرستی کاروان اسیران و پرستاری از امام زین العابدین از جمله آنهاست. بسیاری از مورخان به پرستاری زینب از زین العابدین در شب عاشورا و پس از آن تصریح کردهاند[۱۰].
وی پس از شهادت امام و آتش زدن خیمهها از سوی دشمن، زنان و بچهها را در یک خیمه نیم سوخته جمعآوری کرد و مراقبت و حفاظت از آنان را عهدهدار شد. همچنین این وظیفه را با همکاری دیگر زنان هاشمی در طول اسارت به خوبی انجام داد.
زینب کبری به هنگام عبور کاروان اسیران و وضعیت خاص امام زین العابدین به یاری او میشتابد و خطاب به آن بزرگوار عرض میکند: ای یادگار جد و پدر و برادرانم! این چه حالتی است که در تو میبینم؛ گویی جان به جان آفرین تسلیم مینمایی؟[۱۱]
امام سجاد (ع) در پاسخ میفرماید: چگونه بیتابی نکنم در حالی که سید و مولا، برادران، عموها و پسر عموهای خود را به خون آغشته و در این بیابان رها شده مییابم. [۱۲]؛
زینب جهت تسلای پسر برادر حدیث امّ ایمن را برای او نقل میکند[۱۳].
فاطمه دختر امام حسین میگوید: زمانی که با ضربه نیزه یکی از سپاهیان دشمن بیهوش شدم، هنگامی که به هوش آمدم سرم را در دامن عمهام زینب دیدم که بر بالای سرم میگریست و از من مراقبت میکرد[۱۴].[۱۵]
زینب و امامت
نقش زینب در پیوند با امامت از زوایای گوناگون در خور بحث و بررسی است: شناخت و معرفت او نسبت به مقام امامت، پیروی بدون قید و شرط از امام، تلاش در جهت معرفی امام حسین (ع) و امام سجاد (ع)، نفی تهمتها و پاسداری از جان امام معصوم، گوشهای از نقش آن حضرت در این خصوص است. از باب نمونه زینب در معرفی امام حسین در لابه لای خطبه کوبنده خود میفرماید: این لکه ننگ را چگونه خواهید شست، در حالی که فرزند رسول خدا و سید جوانان بهشت را کشتهاید؟ همان که در جنگ، سنگر و پناهتان بود و در صلح نیز مایه آرامش و التیام شما بود[۱۶]؛
یا هنگامی که یزید چوب بر لب و دندان امام میزند، فریاد میزند: ای یزید، دستانت بریده باد! آیا میدانی چه میکنی؟ آیا میدانی که چوب بر لب و دندان حبیب رسول خدا پسر مکه و منی فاطمه زهرا میکوبی؟
در جای دیگر پس از رویارویی آن حضرت با یزید وقتی او از زینب پرسشی داشت به امام زین العابدین اشاره کرد و فرمود: «پرسش خودت را از او بپرس». زینب با این کار میخواست امام و رهبر را معرفی کند[۱۷].
بخشی از خطبهها و سخنان آن بزرگوار در کوفه و شام و همچنین در مجلس ابن زیاد و یزید، در معرفی امام و جلوگیری از تحریفها بود تا جایی که تحول اساسی در کوفه و به ویژه شام به وجود آورد و باعث شد مردمی که اینها را خارجی میپنداشتند، آگاه گردند[۱۸].
پاسداری از جان امام معصوم (ع)
از دیگر تلاشهای زینب در حماسه عاشورا دفاع از امامت و امام است. در چندین مورد زینب برای حفظ جان مولایش امام سجاد (ع) خطر میکند و آن حضرت را از مرگ نجات میدهد:
- هنگام حمله دشمن به خیمهها و آتش زدن آن، شمر قصدکشتن امام سجاد (ع) را داشت. در این هنگام حضرت زینب خود را به روی امام انداخت و گفت: همین اندازه که از خون ما ریختهای تو را بس است. به خدا سوگند که از او جدا نمیشوم! اگر قصد کشتن او را داری مرا نیز با او بکش[۱۹].
- زینب در کوفه نیز همین عمل فداکارانه را تکرار و از کشتن امام جلوگیری کرد. شیخ مفید مینویسد: چون علی بن الحسین بر ابن زیاد وارد شد، گفت: تو کیستی؟ فرمود: من علی بن حسین هستم. گفت: مگر خدا او را نکشت؟ امام در پاسخ فرمود: برادری به نام علی داشتم که مردم او را کشتند. ابن زیاد گفت: نه، خدا او را کشت. امام فرمود: هنگام مرگ، خدا جانها را میستاند اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ [۲۰]. ابن زیاد به خشم آمد و گفت: در پاسخ گفتن به من جسارت به خرج دادی و همه آنچه را که میخواستی هنوز نگفتهای، او را ببرید و گردن بزنید. در این هنگام زینب امام را در آغوش گرفت و فرمود: به خدا سوگند، از او جدا نخواهم شد! اگر قصد کشتن او را داری مرا نیز با او بکش[۲۱]
ابن زیاد مدتی به آن دو نگاه کرد و گفت: به خدا سوگند! من این زن را چنان میبینم که دوست دارد او را نیز با این جوان بکشم. او را واگذارید که همان بیماری او را بس است. در برخی از گزارشهای دیگر آمده است که او را واگذارید تا در کار او اندیشه کنم[۲۲].
- یکی از راویان واقعه کربلا به یزید چنین گزارش داد: حسین با چند تن از یاران و اهل بیت خویش به جنگ با ما آمد، اما ما آن چنان بر آنها یورش بردیم که برخی از آنان به بعضی دیگر پناه میبردند. زمان کوتاهی نگذشت که همه آنان را کشتیم. زینب در پاسخ این گزارش گر حزب اموی فرمود: بگرید بر شما گریه کنندگان! ای دروغ گو به درستی که بر اثر شمشیر برادرم حسین خانهای در کوفه نمانده مگر این که صدای گریه و ناله زنها و مردها در آن خانه بلند شده است[۲۳].[۲۴]
اوج ایثار و عرفان
زینب دختر علی در عرصههای اخلاق و عرفان و فضیلت نیز سر آمد اقران خویش بود. وی همانند پدرش علی و مادرش فاطمه به مراتب بالای معرفت و ادب و عرفان رسیده بود. سخنان و اعمال او گواه این حقیقت است. براساس نقل بسیاری از مورخان، وی در برابر سخنان آزار دهنده و عتابآلود ابن زیاد که گفت: کار خدا را با خاندان خود چگونه دیدی؟ فرمود: ندیدم مگر خوبی. خانواده من کسانی بودند که شهادت برای آنان نوشته شده بود و به آرامگاه خود شتافتند.[۲۵]
زینب کبری در این جا فرمود: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلًا»؛ «یعنی جز زیبایی ندیدم» و نگفت در کربلا چیزی جز زیبایی ندیدم و بر مطلق زیبایی تأکید فرمود، یعنی این که در همه دوران زندگی چیزی جز زیبایی ندیده است؛ چه در کربلا و چه پیش از آن و چه پس از آن. این سخنان بیان گر اوج شناخت و عرفان و رضایت از خدا و سپاس اوست و این نیست مگر به سبب شیفتگی او به خدا.
بر همین اساس محمد تقی برغانی، معروف به شهید ثالث میگوید: حالات و مقامات ویژهای که زینب در عالم عرفان داشت، نزدیک به مقام امامت بود[۲۶].
زینب از نظر ایثار نیز در اوج است، تا جایی که حاضر است هستی و جان خود و فرزندانش را در راه دین و امام زمان خود فدا کند. او در مرحله نخست از همه خواستههای دنیوی، از زندگی در کنار همسر و بچهها و... برای رضای خدا گذشت و با رضای همسرش، با برادر هم سفر شد، تا در نابودی ستم و اعلای دین با دشمنان مبارزه کند. او دست دو جوان دلبندش را نیز گرفت و به کربلا آورد و به قربانگاه و یاری امام فرستاد[۲۷]. اما برای این که امام شرمنده و خجل نشود حتی به استقبال جنازه فرزندانش نیز نرفت، در حالی که وقتی علی اکبر به شهادت رسید پس از امام حسین نخستین فردی بود که بر سر جنازهاش حاضر شد و با ناله و فریاد: ای حبیبم، پسر برادرم! خود را روی کشته علی اکبر انداخت. امام حسین زیر بغلش را گرفت و او را به خیمهها بازگرداند[۲۸]. زینب برای حفظ جان دیگران، به ویژه امام زمان خود خطر را به جان میخرد و در همه صحنهها دیگران را بر خود پیش میدارد. براساس نقل مورخان زینب به پیروی از مقتدای خویش امام حسین (ع) از سهمیه آب خویش استفاده نمیکرد و آن مختصر را به کودکان میداد.
در بین راه کوفه و شام، با این که گرسنه و تشنه بود، سهمیه غذای خود را به کودکان میدهد. به همین جهت گفتهاند: زینب ایثار را به بند کشیده و آن را شرمنده ساخته است.
نکته در خور یادآوری این که امروزه چون بحثهای عرفانی در میان زنان و دختران جاذبه فراوان و طرفداران زیادی دارد و از سوی دیگر مدعیان عرفان و کشف و شهود به گونهای چشم گیر رو به افزایش است ضروری است که بانوان مسلمان وپیروان و علاقهمندان به آن حضرت عرفان و عارفان واقعی از جمله زینب کبری را بشناسند تا در دامهایی که عارف نمایان دروغین گستردهاند گرفتار نشوند[۲۹].
حضور در صحنههای گوناگون سیاسی و اجتماعی
زینب با سخنان و رفتار خود به زنان مسلمان نشان داد که بیتفاوتی در برابر آنچه در جامعه میگذرد به ویژه درباره وضعیت سیاسی و اجتماعی و حقوق عمومی به دور از منش و روش اسلامی است. آن بزرگوار تعهد اجتماعی و نظارت بر عملکرد مسئولان و حساسیت به امر به معروف و نهی از منکر را به همه آنان آموخت.
دو روایت از برخورد زینب کبری با مخالفان علی (ع) در جنگ جمل نقل شده است که بیانگر تعهد او به حق و امر به معروف و نهی از منکر است. از باب نمونه شیخ مفید نقل کرده چون علی (ع) به ذی قار رسید و او خبردار شد نامه به دیگری نوشت[۳۰] و از آن حضرت بسیار بد گفت، از جمله این که علی را حیوان هاری شمرد که اگر به او نزدیک گردی میگیرد و اگر عقب نشینی کنی میدرد.
این نامه چون به او رسید خوش حال شد و برخی از بچهها و زنان را جمع کرد. آنان کف و دف میزدند و میخواندند: ما الخبرُ ما الخبرُ علی فی ذقر إن تقدّم نحر و إن تأخر عقر. زینب با جمعی از زنان به صورت ناشناس بر آن جمع وارد شد و نقاب از چهره برداشت و فرمود: «إِنْ تَظَاهَرْتِ أَنْتِ وَ أُخْتُكِ عَلَى أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَدْ تَظَاهَرْتُمَا عَلَى أَخِيهِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِنْ قَبْلُ فَأَنْزَلَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيكُمَا مَا أَنْزَلَ وَ اَللَّهُ مِنْ وَرَاءِ حَرْبِكُمَا ». چون آن حضرت را دیدند دیوانهوار نامه را دریدند و ضمن شرمساری دست از کف و دف کشیدند و پراکنده شدند[۳۱].
در روایتی دیگر آمده است که آن حضرت همراه ام سلمه با آن زنان برخورد و آنان را متفرق کردند[۳۲]. یا نوشتهاند: وقتی که امام حسین به سوی عراق میرفت و ابن عباس پیشنهاد کرد از این سفر درگذرد وقتی امام نپذیرفت، گفت: اگر شما از این سفر ناچاری پس اهل و عیال و زنها را با خود مبر. در آن هنگام صدای گریهای به گوشش رسید که میگوید: ای ابن عباس! پیشنهاد میکنی بزرگ ما و سرور ما به این سفر برود و ما را این جا بگذارد؟ آیا روزگار کسی غیر از او برای ما گذاشته است؟ نه، هرگز، با او زنده هستیم و با او میمیریم. در این لحظه ابن عباس به شدت گریست.
در برخی از منابع آمده است که این سخنان از آن زینب بوده است[۳۳]. بر همین اساس آن حضرت با این که در مدینه در کنار همسرش عبدالله جعفر زندگی آبرومندی داشت و میتوانست در کنار خانواده زندگی راحتی داشته باشد، احساس مسئولیت کرد و با نهضت حسینی همراه شد. وی در همه صحنهها از مدینه تا کربلا و به ویژه در کربلا حضوری مؤثر و فعال داشت. افزون بر همه آنها دو فرزندش را همراه خود به قربانگاه آورد که در روز عاشورا به شهادت رسیدند. پس از عصر عاشورا نیز برای اثبات حقانیت امام حسین و مبارزه با انحراف در رهبری اسلام تکلیف خود را به خوبی انجام داد. رویاروییهای زینب با ابن زیاد و یزید و خطبههای او در کوفه وشام همهاش روشن گر و ابهام زدا بود. عقیله بنیهاشم با بازگشت به مدینه وظیفه خود را تمام شده ندانست، بلکه این شهر را نیز مرکزی برای سخن با مردم و فرا خوانی آنان به خون خواهی امام حسین قرار داد، تا آنجا که دستگاه اموی وجود او را ضرری برای اهداف شوم خود تشخیص داد و به تبعید آن حضرت پرداخت[۳۴].
در برخی گزارشها آمده است: چون زینب کبری با زنان و کودکان از شام به مدینه آمد، بین او و عمرو بن سعید اشدق اختلافی رخ داد. او که از سوی یزید والی مدینه بود به یزید نامه نوشت و از وی خواست که اجازه دهد زینب را از مدینه تبعید کند. یزید نیز آن را پذیرفت. حاکم مدینه پس از آن برنامه سفر حضرت زینب و همراهانش را به مصر فراهم کرد. چند روز از ماه رجب سال ۶۱ ق. باقی مانده بود که وارد مصر شدند. امام صادق (ع) از قول حسن مثنی چنین نقل کرده است: چون عمهام زینب از مدینه خارج شد. برخی از زنان بنیهاشم از جمله فاطمه دختر عمویم امام حسین و خواهرش سکینه همراه او بودند[۳۵].
نویسنده یاد شده در جای دیگر گزارش کرده است: زینب در مدینه مردم را به قیام و خون خواهی امام حسین دعوت میکرد. هنگامی که عبدالله زبیر در مکه قیام کرد و از مردم خواست که برای خون خواهی امام حسین به پا خیزند چون این خبر به مدینه رسید. حضرت زینب خطبه خواند و از مردم خواست که برای خون خواهی امام حسین علیه یزید به پا خیزند. این خبر به حاکم مدینه رسید و او نامهای برای یزید نوشت و از او کسب تکلیف کرد. او نوشت بین او و مردم جدایی بیندازد. همچنین دستور داد که به زینب بگویند از مدینه خارج شود و هر کجا را میخواهد انتخاب و در همان جا اقامت کند. حضرت زینب در پاسخ فرمود: خدا میداند بر ما چه گذشت، عزیزترین افراد ما کشته شدند، ما را نیز به اسارت درآوردند، آن چنان که بردگان را اسیر میکنند و بر شترهای بیجهاز سوار کردند. ما از مدینه بیرون نمیرویم اگر چه خون ما ریخته شود. در این هنگام زینب دختر عقیل به او گفت: ای دختر عمو! وعده خداوند راست است. خدا ما را وارث زمین قرار داده است، هر کجا بخواهیم در آنجا مسکن میگیریم. دل شاد باش که به زودی خداوند سزای ستمگران را خواهد داد. آیا پس از این همه گرفتاری میخواهی ذلیل و خوار شوی؟ به یک منطقه امن برو. سپس زنهای بنی هاشم اطراف او را گرفتند و همه با مهربانی با او سخن گفتند و با او هم نوا شدند[۳۶].[۳۷]
دانش و بینش
نمونههایی که بیانگر دانش و بینش زینب باشد فراوان است و در این جا به اشارهای بسنده میکنیم. مهمترین شاهد، سخن امام سجاد درباره ایشان است که فرمود: «أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَةٍ فَهِمَةٌ غَيْرُ مُفَهَّمَةٍ»[۳۸]. این سخن بیانگر آن است که سنخ دانش زینب از سنخ انسانهای عادی و نیز کسبی نبود، بلکه به سبب استعداد و قابلیتی که خداوند در او دیده بود بسیاری از دانش هایش را از راه الهام به او داده بود[۳۹].
زینب در کودکی حافظ قرآن کریم و بسیاری از احادیث پیامبر اکرم (ص) بود. همچنین آن بزرگوار خطبه تاریخی مادرش فاطمه زهرا را در دفاع از فدک حافظ بود. در سن کودکی به گونهای سخن میگفت که همه از جمله پدرش را شگفت زده کرد.
روزی حضرت زینب بر زانوی پدرش نشسته بود پرسید: آیا مرا دوست داری؟ حضرت فرمود: چگونه تو را دوست نداشته باشم، تو میوه دل من هستی. عرض کرد: پدر عزیزم! دوستی برای خداست و شفقت و مهربانی برای ما[۴۰].
همچنین روزی دیگر که در دامن پدر نشسته بود و پدر او را با لطف کلام تعلیم میکرد به وی فرمود: نور دیده بگو یکی، چون گفت. حضرت فرمود: بگو: دو. زینب ساکت شد. چون سکوت به درازا کشید، امام فرمود: ای نور دیده سخن بگو! عرض کرد: پدر عزیزم زبانی که به گفتن یکی گردش کرد، چگونه کلمه دو را بر زبان آورد. امام علی (ع) او را بوسید و به سینه چسباند[۴۱].
این دو روایت بیانگر آن است که وی از طفولیت دارای علم و کمال بوده و در مکتب رسالت و امامت و عصمت و طهارت از منبع علوم سیراب گشته است. وی علم منایا و بلایا را از پدر فرا گرفته بود و مانند بسیاری از اصحاب هم چون رشید هجری و میثم تمار دارای اسراری بود که از سوی پدر و مادر و برادران به او تعلیم شده بود. از چیزهای دیگری که بر فضل و دانش او دلالت دارد این است که گفتهاند: عقیله بنیهاشم مجلس خاصی برای تفسیر قرآن کریم داشت که ویژه زنان بود[۴۲]، به گونهای که مرجع احکام دین نیز برای زنان به شمار میآمد[۴۳]. ابن عباس، شاگرد ممتاز و برجسته علی (ع) و مفسر بزرگ قرآن، معروف به حبر الامه (دانشمند امت) در برخی از مسائل مشکل خدمت زینب میرسید و از او راه حل میخواست. وی پارهای از روایات را از قول زینب نقل کرده با افتخار میگوید: «بانوی خردمند ما زینب حدیث کرد ما را»[۴۴]؛
و همین بس که در بنیهاشم به عقیله (بانوی خردمند) مشهور بود.
از جمله روایاتی که ابن عباس از حضرت زینب نقل کرده خطبه مادرش حضرت زهرا درباره فدک است. این خطبه را بسیاری از عالمان اهل سنت از آن بزرگوار نقل کردهاند. خطبههای زینب و پاسخهای او به ابن زیاد و یزید نیز بیان گر مقام علمی و توان بالای او در تفسیر قرآن کریم است.
حضرت زینب به نیابت از امام حسین و امام سجاد به مسائل شرعی پاسخ میگفت و این خود دلیل دیگری بر دانش و آشنایی او با معارف اسلامی است.
شیخ صدوق نقل میکند: "كَانَتْ زَيْنَبُ لَهَا نِيَابَةٌ خَاصَّةٌ عَنِ الحُسَيْنِ وَ كَانَ النَّاسُ يَرجِعُونَ إلَيْهَا فِي الحَلالِ وَ الحَرامِ حَتي بَرِِيءَ زَيْنُ الْعَابِدِين مِنْ مَرَضِه"[۴۵].
ابن مهزیار به اسناد خود از احمد بن ابراهیم نقل میکند که در مدینه به سال ۲۶۲ بر حکیمه خاتون دختر محمد بن علی الرضا خواهر ابی الحسن العسکری وارد شدم و از پس پرده با هم گفت و گوهایی داشتیم. پرسشهایی از دین او کردم. وی پیشوایان دین را یک به یک برای من شرح داد تا به نام حجة بن الحسن رسید. پس عرض کردم: فدایت شوم این بیان معاینه است یا خبر؟ فرمود: خبر است که از پدرم دارم و نوشت برای امت اسلام و خبر داد از مولودی که در پس پرده پنهان میشود. عرض کردم: شیعه از چه کسی پیروی کند؟ فرمود: از امّ ابی محمد. عرض کردم: به زن وصیت کرده و این اسرار را به زنان سپردند. فرمود: اقتدا به امام حسین کرد که چون علی بن حسین مریض شد و بر حسب ظاهر ناتوان گردید، حضرت حسین مقام امامت را به خواهرش حضرت زینب سپرد و آنچه از علم امامت بر حضرت سجاد آشکار بود برای حضرت در پس پرده بود و از این جهت او را عالمه غیر معلمه میگفتند[۴۶].
مامقانی نیز پس از آنکه زینب را از اصحاب پیامبر شمرده یادآورشده که حضرت زینب پس از رجوع به مدینه از امام سجاد (ع) نیابت خاصه داشت: "كانت لها نيابةُ خاصّة عنه (سجاد) يرجع إليها الشيعة في الفتوى رعاية على الإمام وخوفاً من بني أمیّة"[۴۷]. شیعیان در فتوا به او مراجعه میکردند و رعایت حال امام سجاد و ترس از بنی امیه، سبب این کار بود. زینب از راویان حدیث است و روایات زیادی را از مادرش فاطمه زهرا و پدرش و از امام حسن و امام حسین و... نقل کرده است.
شیخ طبرسی، در این باره مینویسد: «زینب روایات بسیاری را از مادرش زهرا نقل کرده است»[۴۸]؛
عماد المحدثین میفرماید: «زینب کبری از مادرش، پدرش و دو برادرش و همچنین از امّ سلمه، امّ هانی و دیگر زنان حدیث نقل کرده است و از او نیز، ابن عباس، امام سجاد، عبدالله بن جعفر و فاطمه دختر امام حسین و دیگران حدیث نقل کردهاند» [۴۹]
در بحارالانوار روایاتی آمده که در آن فاطمه دختر امام حسین، زید بن علی و امام سجاد از آن بانوی مکرمه روایت نقل کردهاند[۵۰] و در جایی دیگر آمده است که «مردانی از اهل بیت او» از وی حدیث نقل کردهاند [۵۱].
نقدی، برخی از روایاتی را که عالمان شیعه و اهل سنت از حضرت زینب نقل کردهاند آورده است[۵۲].[۵۳]
فصاحت و بلاغت
بسیاری از نویسندگان شیعی و اهل سنت از فصاحت و بلاغت زینب سخن گفتهاند. ابونصر لبنانی در این خصوص مینویسد: «اما زینب دختر فاطمه نشان داد که از بیشتر اهل بیت با جرئتتر و فصیحتر و بلیغتر است، تا آنجا که در فصاحت و بلاغت ضرب المثل گردید» [۵۴]؛
خطبه آن بانو در کوفه و سخنانش در مجلس ابن زیاد و یزید جلوههایی از فصاحت و بلاغت او به شمار میآیند. راوی میگوید: وقتی دختر علی در کوفه شروع به سخن کرد، گویی زبان علی در دهان اوست. همه سخن سنجان گفتهاند که فصاحت علوی و بلاغت مرتضوی به دخترش زینب رسید و همگان اعتراف دارند که وی پس از علی (ع) فصیحترین و بلیغترین بوده است [۵۵].
سخنان زینب در مجلس ابن زیاد از چنان فصاحت و بلاغتی برخوردار بود که ابن زیاد گفت: این زن سجع میگوید. به خدا! پدرش نیز سجع گو و شاعر بود. حضرت زینب در پاسخش فرمود: مرا با سجع گویی چه کار؟ این سخنان برای ادای وظیفه از دل بر آمد و بر زبان جاری شد[۵۶].
اشعار زینب کبری
از حضرت زینب اشعار زیادی به مناسبتهای گوناگون نقل شده است. با اندک دقتی در اشعار آن بانو درمییابیم که هدف آن بانو از شعر گفتن بیان رویداد کربلا و افشای چهره ستمگران و تحریک مردم علیه امویان و بیان مظلومیت اهل بیت بوده است.
اشعار زینب کبری در حقیقت مصداقی از سخن پیامبر است. از پیامبر درباره شاعران از ایشان پرسش شد، فرمود: همانا مؤمن با شمشیر و زبان خود جهاد میکند. سوگند به آنکه جانم در دست اوست! سخنان شاعران مؤمن چون تیری است که به دشمن میزنند[۵۷]. برای نمونه به بخشی از شعرهایی که به آن حضرت نسبت دادهاند اشاره میکنیم:
شیخ مفید آورده است: وقتی زینب امام حسین را در محاصره و تهاجم و تیر باران دشمنان دید کنار خیمه آمد و فریاد بر آورد: وای بر توای عمر سعد! آیا حسین کشته میشود و تو تماشا میکنی؟ او پاسخ زینب را نداد. زینب فریاد برآورد: آیا در میان شما یک مسلمان نیست باز هم کسی پاسخ نداد[۵۸]. در این هنگام اشعار زیر را سرود:
ملءُ القِفار عَلی ابنِ فاطمةَ | وملءُ قلوبِهم ذحل | |
بجحافل بالطفّ أوّلها | و أخیرها بالشام متّصل[۵۹] |
- بیابان بر ضد فرزند فاطمه از لشکر پر و دلهایشان نیز مالامال از انتقام است. لشکر انبوهی که یک سرش در کربلا و سر دیگرش در شام میباشد.
هنگامی که اسب بیصاحب امام حسین (ع) نیز از میدان برگشت، اشعاری مفصل خطاب به اسب و گفت و گو با او به آن بانو نسبت داده شده است[۶۰].
هنگام غارت خیمهها و وداع با شهیدان نیز اشعاری از آن حضرت نقل شده است که در آن اشعار حضرت با شهیدان به گفت وگو نشسته سوز و گداز دلش را به سبب جدایی از آنان اعلام میدارد[۶۱].
پس از خطبهای که در کوفه خواند، اشعار زیر را سرود:
مَاذَا تَقُولُونَ إِذْ قَالَ النَّبِيُّ لَكُمْ | مَاذَا صَنَعْتُمْ وَ أَنْتُمْ آخِرُ الْأُمَمِ | |
بِأَهْلِ بَيْتِي وَأَوْلَادِي وَتَكْرِمَتِي | مِنْهُمْ أُسَارَى وَمِنْهُمْ ضُرِّجُوا بِدَمٍ | |
مَا كَانَ ذَاكَ جَزَائِي إِذْ نَصَحْتُ لَكُمْ | أَنْ تَخْلُفُونِي بِسُوءٍ فِي ذَوِي رَحِمِي | |
إِنِّي لَأَخْشَى عَلَيْكُمْ أَنْ يَحُلَّ بِكُمْ | مِثْلُ الْعَذَابِ الَّذِي أَوْدَى عَلَى إِرَمٍ[۶۲] |
- چه خواهید گفت: هنگامی که پیامبر به شما بگوید: شما که آخرین امت هستید، با خاندان و فرزندان و عزیزان من چه کردید؟ برخی را اسیر و بعضی دیگر را آغشته به خون کردید. پاداش من که نیک خواه شما بودم این نبود که با اهل بیت و خویشانم پس از من بدی کنید. میترسم عذابی برشما نازل شود مانند آن عذابی که قوم ارم را هلاک کرد.
مرثیههایی نیز از آن حضرت درباره شهادت برادر و یاران وفادارش نقل شده که ابیات زیر از جمله آنهاست:
على الطفِّ السلامُ وساكنيهِ | وروحِ اللهِ في تلك القبابِ | |
مضاجعُ فتيةٍ عَبدوا فناموا | هجوداً في الفدافد والروابي | |
وصیّرتُ القبورُ لهم قصوراً | مناخاً ذات أفنیةٍ رحاب[۶۳] |
- درود بر ساکنان طف و بر روح خدا که در آن آرامگاهها آسودهاند! این آرامگاه جوان مردان شب زندهداری است که در دامن این دشت و تپهها خدا را عبادت کردند. این آرامگاهها برای آنان کاخهای گسترده و جاویدان شده است.
در بین کوفه و شام شهری به نام نصیبین است. وقتی که کاروان در آنجا توقف کرد و اهل بیت را بر سرهای شهیدان عبور دادند، حضرت زینب با دیدن سر برادر اشعار زیر را سرود:
أتشهرونا في البریّة عنوة | ووالدنا أوحى إليه جليل | |
كفرتم بربّ العرش ثمّ نبیّه | كان لم يجئكم في الزمان رسول | |
لحاكم اله العرش يا شر امة | لكم في لظي يوم المعاد عويل[۶۴] |
- آیا به زور ما را در معرض دید مردمان قرار میدهید، در حالی که از سوی خدا بر پدرمان وحی نازل میشد؟ شما، هم به خدا و هم به پیامبرش کافر شدید. مثل این که گویا برای شما پیامبری نیامد. ای بدترین امت! خدا روی شما را زشت گرداند که صدای گریه شما در میان آتش قیامت بلند است.
در مجلس یزید پس از اشعار کفرآمیز او، حضرت زینب سخنانی را خطاب به پیامبر ایراد کرد و پس از آن گفت:
حبيبك يا رسول الله أضحى | تكفنه الشمائل والجنوب | |
وثغركم رشقت له ثنايا | غداً بدمشق يقرعه القضيب | |
يعزّ عليك أنّ بنيك أضحت | تصاب من الغدو ولا تصيب[۶۵] |
- ای پیامبر! حبیب تو کشته شد و بادهای شمال و جنوب او را کفن میکنند. با لب و دندانت لبانش را میمکیدی؛ همان لبانی که در دمشق با چوب خیزران میزدند. سخت است بر شما که فرزندانت قربانی شوند. از دشمن به آنها آسیب میرسد، ولی آنها نمیتوانند به دشمن آسیب برسانند.
به نقل برخی از مورخان، در آستانه ورود به شهر مدینه و در کنار مسجد النبی اشعاری خطاب به جدش رسول خدا به شرح زیرسرود:
إن كنت أوصيت بالقربى بخير جزا | فإنّهم قطعوا القربى وما وصلوا | |
حتى أبادوهم قتلى على ظماء | من بارد الماء ماذاقوا وما نهلوا[۶۶] |
بصیرت و روشنبینی
بصیرت و روشن بینی یکی دیگر از ویژگیهای برجسته عقیله بنی هاشم بود. شناخت درست از دین، نیز امام و حجت خدا، دوست و دشمن و حق و باطل بیان گر بصیرت و روشن بینی اوست. سخنان، سکوت و موضع گیریهای وی، همه وهمه براساس این ویژگی بود. علی (ع) از رزمندگان راستین چنین یاد میکند: بصیرتهای خودشان را بر شمشیرهای شان سوار کردند[۶۸]؛
یعنی اگر در میدان شمشیر میزدند، از روی بصیرت بود. حماسهسازان عاشورا، مصداق واقعی سخن یادشده بودند،؛ چراکه بدون هدف به کربلا نیامده بودند و به درستی و حقانیت راه و رهبرشان باور داشتند. آنان با بصیرت کامل در این راه گام گذاشته بودند؛ لذا سختیها و مشکلات، آنان را از ادامه راه بازنمیداشت. برای مثال، هنگامی که کاروان حسینی در راه مکه به کربلا به منزلی به نام خزیمیه رسیدند و در آنجا یک شبانه روز توقف کردند، صبح آن شب زینب به نزد برادر آمد و گفت: دیشب صدای هاتفی را شنیدم که میگوید:
أَلَا يَا عَيْنُ فَاحْتَفِلِي بِجَهْدٍ | وَمَنْ يَبْكِي عَلَى الشُّهَدَاءِ بَعْدِي | |
عَلَى قَوْمٍ تَسُوقُهُمُ الْمَنَايَا | بِمِقْدَارٍ إِلَى إِنْجَازِ وَعْدٍ[۶۹] |
- ای چشم بکوش و از اشک پر شو! کیست پس از من بر این شهیدان بگرید. جماعتی که مرگ آنها را میکشاند، چنان که خدا مقدر کرده است تا وعده او راست گردد.
امام فرمود: ای خواهر! آنچه خدا خواهد همان خواهد شد. زینب چون این سخن از برادر شنید یقین کرد که بلا نازل شده است. اشک از چشمانش سرازیر شد، ولی خودش را کنترل کرد تا مبادا اهل بیت متوجه شوند.
انتخاب زینب آگاهانه است. بحث برادری و خواهری مطرح نیست بلکه شناخت تکلیف و دوست و دشمن است که او را با امام همراه کرده و به کربلا آورده است.
اگر فردی معمولی و بدون بصیرت عصر روز عاشورا در قتلگاه میایستاد چنین قضاوت میکرد که با این حادثه کار تمام است، ولی چشم تیز بین و با بصیرت زینب پردههای زمان و مکان راکنار میزند و در این شکست پیروزی میبیند و در این مرگ، حیات؛ چراکه او معتقد است که شکست واقعی شکست در منطق و عقیده است و پیروزی واقعی پیروزی ایده و عقیده است، هر چند به ظاهر شکست باشد. دشمن بیبصیرت آنچه پستی و رذالت داشت به کار گرفت و به این افتخار نیز میکرد، به گونهای که به یک دیگر میگفتند: شهادت بدهید که ماچه کردهایم. محاسبه آنها این بود که بزرگترین مخالف خود را کشتیم و با به نمایش گذاشتن فرزندان و اهل بیتش، مردم دیگر هیچ گاه فکر حرکت علیه حکومت نمیکنند و حکومت ما برای همیشه بیمه شده است، ولی زینب در چندین مورد بر اساس همان بینش و بصیرت الهی خود پیش بینی کرد که حکومت امویان نابود خواهد شد و نام و هدف و راه حسین زنده خواهد ماند.
زینب به ما میآموزد که در صحنههای زندگی، در پیرویها و حمایتها، دوستیها و دشمنیها و نیز موضع گیریها بر اساس بصیرت عمل کنیم[۷۰].
الگوی عبادت و بندگی
زینب کبری در عبادت و بندگی وارث جد و پدر و مادرش بود. آن بزرگوار بیشتر شبها را به تهجد صبح میکرد و همواره قرآن تلاوت مینمود. شماری از مورخان نوشتهاند که تهجد و شب زندهداری زینب در همه عمرش ترک نشد؛ حتی از امام سجاد (ع) نقل شده است: «عمهام زینب را ندیدم که نماز شبش را نشسته بخواند، مگر در شب یازدهم محرم که نشسته خواند»[۷۱]
همچنین از آن حضرت نقل شده است: «عمهام زینب با مصیبتها و رنجهایی که در شام داشت هیچ گاه نماز شبش ترک نشد»[۷۲]؛
در ادامه همین روایت نقل شده است: عمهام در برخی از منازل بین راه نشسته نماز میخواند. از علت آن، از آن بانو سؤال شد. در پاسخ فرمود: به دلیل گرسنگی و شدت ضعف است. بعد روشن شد که سه شبانه روز غذا نخورده بود؛ زیرا به هر اسیر در شبانه روز یک گرده نان بیشتر نمیدادند و با این جیره غذایی بچهها سیر نمیشدند و عمهام زینب سهمیه غذای خود را به آنان میداد. مقام زینب در این ویژگی به اندازهای است که حتی وقتی امام حسین برای وداع آخر با اهل بیت به خیمه آمد به زینب فرمود: «خواهرم مرا در نماز شب به یاد داشته باش»[۷۳].
همه از زن و مرد، کوچک و بزرگ به دعای امام معصوم نیازمندند، با این وجود امام از خواهرش التماس دعا دارد و این دلیل بر آن است که زینب به قله رفیع عبادت و بندگی راه یافته است.
از فاطمه دختر امام حسین (ع) نیز نقل شده است: «در شب عاشورا که امام حسین و یاران او به عبادت و راز و نیاز با خدا مشغول بودند، عمه ام زینب نیز تا صبح در محراب عبادتش ایستاده و مشغول راز و نیاز با خدا بود»[۷۴]؛
خضوع و تسلیم در برابر حق و تسلیم رضای خدا بودن از این عبادتها کمتر نیست، بلکه میتوان گفت حقیقت عبادت همین است. از دعایی که از آن حضرت نقل شده میتوان معرفت بلند او را درباره خداوند به دست آورد: «يا عِمادَ مَن لا عِمادَ لَه، يا حِرزَ مَن لاَ حِرزَ له، يا ذُخْر من لاذُخْر له و يا سَنَدَ من لاَ سَنَدَ لَه و يا غِياثَ من لاَ غياثَ له و يا كريم العَفو، و يا حَسَنَ البَلﺀ;ِ، و يا عَظيمِ الرَّجاءِ، و يا عَوْنَ الضُعّفاء، و يا مُنْقِذَ الغَرْقي، و يا مُنْجِي الهَلكي، يا مُحسِنَ يا مُجْمِل، يا مُنعِمُ يا مُفضِل، أنت الّذي سَجَدَ لك سوادَ الّيلِ و نُور النَّهار وضَوْﺀ;َ القمر و شعاعَ الشّمس و دَوي الماء و حَفيفَ الشَّجَر، يا اللهُ، يا اللهُ، يا اللهُ».
با اندکی دقت و تأمل در عملکرد زینب درمییابیم که آن بزرگوار از همه چیز منقطع و از همه جا منصرف و تنها متوجه خدا بود. وی در همه حرکتهای خود حتی در گفتن و نگفتنها، خدا را در نظر داشت. او هنگامی که با بدن پاره پاره برادر در گودی قتلگاه روبه رو میشود با تضرع به درگاه خدا میفرماید: "اللَّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنَّا هَذَا قلیل الْقُرْبَانِ" [۷۵] و با گفتن این جمله زیبا بر عظمت صحنه برخورد با برادری که طاقت فراقش را نداشت میافزاید و میفهماند که چون در راه خداست تحمل آن آسان است. به همین جهت است که وی به مقامات عالیه رسید و نامش در کنار امامان معصوم (ع) ماندگار شد[۷۶].
زینب الگوی شهامت و شجاعت
شجاعت آن است که انسان در برخورد با سختیها و خطرها دلی استوار داشته باشد. این ویژگی سبب میشود که انسان از گفتن حق در برابر ستمگران نهراسد و اگر نیاز باشد با آنان به مقابله بپردازد و در این راه از خود فداکاری نشان دهد.
شجاعت عاشوراییان چه زنان و چه مردان شان ریشه در باورهای شان داشت. انسان اگر بزرگی و عظمت خدا را شناخت، غیر از خدا هر که و هر چه باشد در نظر او کوچک است: «عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ وَ صَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ»[۷۷]، زینب کبری نمونه سخن پدرش علی (ع) بود. او از هیچ کس و هیچ چیزی نمیترسید. بسیاری از مورخان افزون بر ویژگیهای دیگر از شجاعت و شهامت او سخن گفتهاند.
جلالالدین سیوطی در این خصوص مینویسد: زینب در نیروی عقل و قوت قلب و... بینظیر بود[۷۸].
ابونصر لبنانی نیز در کتابهای خود زینب را از این جهت ستوده و یادآور شده است که جرئت او بیشتر از دیگر اهل بیت بود و مورخان و نویسندگان شجاعت و... را به او مثل میزنند. اگر اندک تأمل و دقتی در برخورد آن بزرگوار با ابن زیاد و یزید داشته باشیم خواهیم دید که چون پدرش علی و برادرش حسین بر سر دشمن فریاد میکشد و توبیخ و تحقیرشان میکند. او وقتی بر ابن زیاد وارد میشود بدون توجه به قدرت ظاهریاش در گوشهای مینشیند و با بیاعتنایی به پرسشهای او تحقیرش میکند. در پاسخ یاوه گوییهای ابن زیاد بدون هیچ ترس و وحشتی میفرماید: خدای را سپاس که ما را به پیامبرش محمد گرامی داشت و ما را از پلیدی پاک کرد. فاسق رسوا و فاجر تکذیب میگردد و او غیر از ماست[۷۹].
وی در پاسخ ابن زیاد که گفت: دیدی خدا با برادرت چه کرد، فرمود: آنان گروهی بودند که خداوند کشته شدن را برای شان مقدر ساخته بود و آنان به آرامگاههای شان رفتند. ای ابن زیاد! خداوند به زودی شما را با یک دیگر جمع خواهد کرد تا اقامه دعوی کنید. آن گاه ببین که پیروزی در آن روز از آن کیست؟ ای پسر مرجانه! مادرت به عزایت بنشیند....
در رویارویی با یزید نیز شجاعت حیدری خویش را به نمایش میگذارد و به یزید که از پیروزی ظاهری خود خشنود است، میفرماید: ای یزید! اگر فشارهای روزگار مرا به سخن گفتن با تو واداشته است، ولی من تو را کوچک پنداشته و سرزنش تو را بزرگ شمرده و سرزنش تو را ستوده میدانم و در برابر افتخار او به خندف، با سخنانی چون "يابن الزانية و يابن آكلة الاكباد"، او را سرزنش میکند.
کوتاه سخن این که عقیله بنی هاشم چنان در کوفه و شام رسا و با صلابت سخن گفت که یزید و یزیدیان را رسوای تاریخ ساخت و چنان با سخنان کوبنده خود به مردم بیوفا و عهدشکن کوفه تاخت که همه آنان را وادار به گریه کرد.
محدث قمی مینویسد: حضرت زینب آن چنان ابن زیاد و یزید را به باد ملامت و توبیخ گرفت که بدون ترس و واهمه ابن زیاد را با نام مادر بدکارهاش (یابن مرجانه) و یزید را به اسم مادر خون خوارش یابن آکلة الاکباد خواند[۸۰] و هر دو را که در اوج قدرت و غرور بر تخت تکیه زده بودند و به قدرت پوشالی خود میبالیدند، خوار و ذلیل ساخت.
یزید که میپنداشت با زنی اسیر و داغ دیده رو به روست و انتظار داشت به دست و پایش افتاده و تقاضای عفو و بخشش کند، وقتی میبیند که در برابر او بیچاره و زبون شده است، لب فرو میبندد و گناه کشتن امام را به گردن ابن زیاد میاندازد[۸۱].[۸۲]
زینب الگوی صبر و پایداری
برای مقابله برمشکلات و مصیبتها در راه رسیدن به هدف، پایداری و استقامت لازم است. بدون صبر در هیچ کاری نمیتوان به نتیجه مطلوب رسید. در عاشورا با جلوههای صبر در ابعاد گوناگون رو به روییم و آنچه حماسه کربلا را به اوج ماندگاری و فتح معنوی رساند روحیه مقاومت امام حسین و یارانش و اهل بیت وی به ویژه زینب کبری بود.
نزدیک رحلت پیامبر بود که زینب نزد جدش آمد و گفت: یا جداه! من در خواب دیدم که باد تندی وزید که دنیا را تیره و تار کرد و مرا از جایی به جای دیگر پرتاب میکرد. من از شدت باد در پناه درخت بزرگی جا گرفتم که ناگاه آن درخت بر اثر فشار باد از جا کنده شد و به زمین افتاد. به یکی از شاخههای نیرومند آن چسبیدم، اما آن شاخه نیز شکست. به سراغ شاخه دیگری رفتم آن شاخه نیز شکست. به دو شاخه دیگر پناه بردم آن دو نیز شکستند و من از خواب بیدار شدم. رسول خدا از شنیدن سخنان زینب اندوهگین و اشکش جاری شد. آن گاه فرمود: آن درخت که از ریشه کنده شد منم جد تو و آن شاخه اول مادرت فاطمه، شاخه دوم پدرت علی و آن دو شاخه دیگر برادرانت حسن و حسین هستند. دخترم این خواب بیانگر آن است که دنیا از فقدان آنها تیره و تار میشود و شما دچار مصائب و دشواریهای فراوانی خواهید شد[۸۳].
طولی نکشید که خواب زینب تعبیر شد و آنچه را در خواب دیده بود در بیداری به وقوع پیوست. زینب در پنج سالگی جدش پیامبر اسلام و مادرش فاطمه زهرا را از دست داد. وی در دوران عمر با برکت خود مشکلات و رنجهای فراوانی را متحمل شد. رحلت جان گداز پیامبر و شهادت مظلومانه مادر، فرق خونین پدر، جگر پاره پاره و سر بریده برادران، شهادت فرزندان و برادران و برادرزادهها و نیز حوادث تلخی چون اسارت، نمونههایی از آن مصائب است. این سختیها و مشکلات از او فردی صبور و مقاوم ساخت. وی در همه این مصیبتها سخنی و عملی که بر خلاف رضای پروردگار باشد نگفت و انجام نداد.
آری، زینب جلوه انواع کامل صبر بود (صبر بر مصیبت، صبر بر معصیت و صبر بر طاعت و عبادت) تا جایی که میتوان گفت: زنی به صبوری زینب در تاریخ دیده نشده است. ناشکیبایی بر مصائب و احیانا سینه چاک دادنها... در پیشامدهای ناگوار، در بسیاری از موارد نشانهای از ضعف ایمان و یقین است. اما او حق صبر را ادا کرد و برابر سختیها و مشکلاتی که اگر بر کوهها عرضه میشد از هم میپاشید، صبر کرد. به همین جهت او را «صابره»، «محتسبه» و «مفوضة امرها الی الله تعالی» نامیدند[۸۴].
سادهزیستی و پرهیز از تجملگرایی
زندگی پیامبران و امامان معصوم (ع) همیشه همراه بازهد و به دور از تجمل و گرایش به مادیات بوده است. آنان بازندگی ساده، دعوت خود را آغاز و این نوع زندگی را ترویج میکردهاند. علی (ع) به تفصیل داستان ساده زیستی پیامبران را شرح داده است[۸۵]. در این باره نمونههای تاریخی و روایی بسیار است. در این جا به سیره زینب کبری در این خصوص اشاره میکنیم.
از امام سجاد (ع) نقل شده است که زینب کبری:هیچگاه از خوراک امروز چیزی برای روز دیگرش ذخیره نمیکرد.[۸۶]؛ او در خانه همسرش عبدالله جعفر با آنکه میتوانست خدمت گزارانی داشته باشد - زیرا شوهرش ثروتمند و دارای اموال فراوان بود - ولی کارهای خانه را خودش انجام میداد. مورخان آوردهاند که خانه عبدالله جعفر پس از منزل حاکمان در درجه اول شرافت و بزرگی بود و نیازمندان و کسانی که دارای حاجتی بودند همواره در منزل او تجمع داشته برای خدمت آماده بودند. با این حال زینب، برای خدا از همه این امکانات صرف نظر کرد و با برادرش حسین (ع) برای اجرای رسالت عاشورایی خود همراه شد. اگر زینب وابسته به دنیا و جلوههای آن بود به آسانی نمیتوانست از زندگی بیدغدغه خود بگذرد و برای ادای وظیفه باامام و مقتدای خود راهی کربلا شود و پس از حادثه عاشورا آن موضع گیریها را داشته باشد. بدون شک برخورداری از مواهب معنوی و آن راز و نیازها و نمازهای شبانه زینب با تجمل پرستی و اسیر زرق و برق و خدم و حشم بودن به هیچ روی سازگار نیست.
ایثار زینب و روحیه آزادی و آزادگیاش... ، همه و همه از ثمرات زهد و ساده زیستی اوست. وابستگی به دنیا انسان را برده و مطیع خود میسازد، ولی زینب دنیا و جلوههای آن را مطیع خود ساخته است. نقل شده چون یزید تصمیم گرفت اهل بیت را به مدینه بفرستد دستور داد مبلغی هنگفت طلا و نقره و اموال و اثاثیه قیمتی و جواهرات گران قیمت حاضر کنند تا به اهل بیت (ع) در برابر مصیبتهایی که بر آنها وارد شده ببخشد. او از اهل بیت عذر خواهی کرد واموال زیادی را بر آنان عرضه داشت و به حضرت زینب (س) گفت: این اموال را بگیر و گمان کن حسین مرده است[۸۷].
آنگاه زینب فرمود: «چه قلب سخت و سیاهی داری که در برابر کشتن برادرم حسین مال دنیا به من میدهی. به خدا سوگند! هرگز نمیپذیرم»[۸۸]
عفاف و حجاب
برای زنان، زینب الگوی حجاب و عفاف است. او در عین مشارکت در حماسه بزرگ عاشورا و ادای رسالت حساس و خطیر اجتماعی، منادی متانت و عفاف بود، به طوری که اسوه همگان شد. با نگاهی به حوادث روز عاشورا و پس از آن، میتوان فهمید که زینب برای همه سختیها آمادگی دارد: حاضر است جان بدهد، فرزند بدهد، برادر و برادرزاده بدهد ولی عفاف و حجاب او هتک نشود. او حاضر نیست تحت هیچ شرایطی در معرض دید بیگانگان قرار گیرد،؛ چراکه مکتبی که زینب در آن پرورده شده است به او آموخته که شهادت و کشته شدن در راه دوست را جمال و زیبایی ببیند، ولی حضور بدون پوشش در میان نامحرمان را رسوایی. زینب و اهل بیت مواظب بودند تا آنجا که میشود حجاب خود را حفظ و رعایت کنند. تنها چیزی که زینب و دیگر زنان و حتی کودکان را به شکوه وامی داشت همین مسئله حجاب بود. از اینرو در خطبهها و سخنرانیهای کاروان اسیران و اهل بیت امام حسین (ع)بارها از هتک حرمت حرم و حریم پیامبر سخن گفته شده و از چگونگی برخورد والیان و مأموران اموی با اهل بیت انتقاد شده است. با این که اهل بیت آموختهاند که جز خدا از کسی در خواستی نداشته باشند ولی در این مورد در تاریخ میخوانیم که از دوست و دشمن و حتی از شمر در خواست میکنند که آنان را از مسیری که جمعیت کمتر است به شهر ببرند یا سرهای شهدا را از میان آنان بیرون ببرند تا تماشا کنندگان به تماشای سرهای بریده مشغول شوند و به آنها کمتر بنگرند.
از اعتراضهای شدید حضرت زینب به یزید، این بود کهای یزید! آیا از عدالت است که همسران و کنیزان خود را در پشت پردهها قرار دادهای، ولی دختران رسول خدا (ص) را به عنوان اسیر روانه کردهای، پردههای حرمت آنان را دریده، چهرههای شان را آشکار ساخته و زیر سلطه دشمنان از شهری به شهری میگردانی، آن گونه که مردم شهرها، آبادیها، قلعهها و بیابانها به آنان مینگرند و دور و نزدیک چهره آنان را میبینند[۹۱]!
هدف از نقل این نمونه و امثال آن، نشان دادن این نکته است که زینب و دیگر اهل بیت مواظب و مراقب حجاب و عفاف خویش بودند و از رفتار دشمن دراین که حریم حرمت عترت پیامبر را نگاه نداشته و آنان را در معرض تماشای مردم قرار داده، به شدت انتقاد میکردند. کاروان اسیران به ویژه زینب کبری را با آنکه در زیر سلطه دشمن و داغدار از منزلی به منزلی و از شهری به شهری میبردند، با نهایت دقت در حفظ شأن و مرتبه یک زن پاک دامن و متعهد از خودشان مراقبت داشتند و در همان حال نیز از سخنرانیهای افشاگرانه و دفاع از شهدا باز نمیماندند. حرکت اجتماعی - سیاسی، در عین مراعات حجاب و عفاف درسی برای همه بانوان در همه دوران و شرایط است [۹۲].[۹۳]
مدفن زینب کبری
درباره محل دفن حضرت زینب سه دیدگاه وجود دارد:
شماری مدفن آن حضرت را مصر، گروهی قریهای در نواحی دمشق و دستهای دیگر در مدینه و بقیع دانستهاند.
به موجب قدیمیترین سند موجود، همان گونه که اشاره کردیم، زینب پس از واقعه کربلا به مصر تبعید شده در همان جا از دنیا رفت واو را در مکانی که آن را الحمراء القصوی مینامیدند به خاک سپردند.
از میان مورخان قدیمی تنها عبیدلی بر این باور است که زینب در سال ۶۱ هجری با تعدادی از بنی هاشم داخل مصر شد و در آنجا یازده ماه و پانزده روز زندگی کرد و صبح یک شنبه ۱۵ رجب ۶۲ از دنیا رفت[۹۴].
برخی با رد این دیدگاه گفتهاند: درباره مقابر صحابه در مصر و زینبهای مدفون در آنجا و کسانی که وارد مصر شدهاند کتابهایی نوشتهاند، ولی در هیچ کدام به زینب دختر علی اشاره نشده است.
برخی چون علامه سید محسن امین بر این باورند که زینب کبری در مدینه و در بقیع مدفون است و آنکه در نواحی دمشق به عنوان زینب زیارت میشود زینب صغری است که ام کلثوم خوانده میشد[۹۵].
درباره این دیدگاه نیز گفته شده است: در هیچ کتابی از مرقد این بانوی بزرگوار در بقیع و مدینه سخنی به میان نیامده است. اگر مقبره آن حضرت در بقیع بود بدون تردید از آن نام میبردند؛ زیرا افرادی که جایگاه آنان خیلی پایینتر از آن حضرت بوده یاد شده است. بنابراین، برابر قول مشهور مدفن آن بانو در شام میباشد[۹۶].
رفع شبهه و تحریف
درباره شخصیت و عملکرد عقیله بنیهاشم پرسشها و شبهههایی مطرح شده است که پاسخ به آنها در این جا مفید و مناسب مینماید؛ زیرا همان گونه که اشاره کردیم، زینب کبری الگوی همگان به ویژه زنان مسلمان است و با تحریف نه تنها از الگو بودن میافتد که ممکن است به جای چراغ راه بودن، مایه ضلالت و گمراهی شود. در این جا تنها به برخی از پرسشها و شبههها به اختصار پاسخ خواهیم داد.
گریبان چاک دادن
در برخی از منابع متأخر آمده است: هنگامی که اهل بیت (ع) را بر یزید وارد کردند چون زینب سربریده برادر را در پیش روی یزید دید، بیتاب شده گریبان چاک کرد و با صدایی حزین که دلها را پاره پاره میکرد فریاد برآورد: «یا حسیناه، ای حبیب قلوب رسول خدا، ای فرزند مکه و منی، ای فرزند دلبند سیده نساء و ای جگرگوشه محمد مصطفی». اهل مجلس خروش بر آوردند و یزید هم چنان ساکت بود[۹۷].
برخی با توجه به چنین گزارشهایی پرسیدهاند: آیا گریبان چاک دادن حضرت زینب در کاخ ابن زیاد یا یزید درست است؟ چگونه ممکن است شخصیتی چون زینب کبری، آن هم در برابر چشم نامحرمان به چنین کاری دست بزند؟
در پاسخ به پرسش یاد شده باید گفت: این گزارش در هیچ یک از منابع معتبر تاریخی نیامده است که زینب در کاخ ابن زیاد یا یزید یقه پاره کرده باشد. همان طور که به متن گفتوگوها و برخوردهای عقیله بنیهاشم با ابن زیاد و یزید و همچنین خطبههای آن بزرگوار اشاره کردیم، در هیچ یک از آنها سخن و اثری از یقه پاره کردن نبود، اما آنچه در منابع متأخر آمده از نظر سندی و محتوایی اشکال دارد. از نظر سندی مرسل است و از نظر محتوایی با سفارش امام حسین به خواهرش زینب سازگاری ندارد. در روایت مفصلی که از امام سجاد (ع) نقل شده، آمده است: آن حضرت خواهرش را سوگند دادند که گریبان چاک نکند و صورت نخراشد: «لَا تَشُقِّي عَلَيَ جَيْباً وَ لَا تَخْمَشِي عَلَيَّ وَجْهاً»[۹۸] آیا با وجود چنان سفارشی میتوان گفت که عقیله بنی هاشم به چنین کاری دست زده باشد. افزون براین، این گونه کارها با مقام والای زینب، شخصیتی که بسیاری از عصمت او سخن گفتهاند[۹۹]، منافات دارد، به ویژه نقل شده که این کار در حضور نامحرمان صورت گرفته است[۱۰۰].
کوبیدن سر به چوبه محمل
برخی از مورخان آوردهاند: هنگامی که کاروان اهل بیت را به کوفه وارد کردند، زن و مرد از خانهها بیرون آمدند. زنان میگریستند... ناگهان سرهای شهدا و پیشاپیش آنها سر امام حسین (ع) را که بر نیزه کرده بودند وارد کردند. چشم حضرت زینب که به سر بریده برادر افتاد سر خودش را بر چوبه محمل زد، به گونهای که خون از زیر موهایش جاری شد و سپس اشعاری در مصیبت برادر زمزمه کرد. از آنجا که این گزارش دستاویزی شده تا برخی از بهانه جویان اعمال غیر معقول و غیر منطقی خود از جمله قمه زنی و کارهایی همانند آن را توجیه کنند به نقد و بررسی مشروح روایت یاد شده میپردازیم.
نقل و استناد به این روایت ازچند جهت مخدوش است:
- این روایت مرسله است. علامه مجلسی که این گزارش را آورده به مرسله بودن آن تصریح کرده است[۱۰۱]. با چنین روایتی چگونه میتوان کاری را به زینب کبری نسبت داد و بر اساس آن مسئلهای فقهی را اثبات کرد. محدث قمی در نقد سند روایت یاد شده مینویسد: ذکر محامل و هودج، در غیر خبر مسلم جصاص نیست و این خبر را گرچه علامه مجلسی نقل کرده، لکن مآخذ آن منتخب طریحی و کتاب نورالعین است که حال هر دو کتاب بر اهل فن پوشیده نیست[۱۰۲]. محدث قمی پس از نقد سند روایت به نقد محتوایی آن پرداخته که بدان اشاره خواهیم کرد.
- از نظر محتوایی نیز این روایت اشکالاتی دارد؛ از جمله این که این روایت با سفارش پیامبر به فاطمه زهرا و با سفارش امام حسین به زینب کبری معارض است[۱۰۳]. امام حسین خواهر را سوگند دادند که اقدام به لطم و پریشان کردن مو نکنند. آیا با چنان سفارشهایی میتوان گفت که عقیله بنی هاشم به چنین کاری دست زدهاند؟
- افزون بر این، همان گونه که محدث قمی اشاره کرده، این کار با مقام والا و روح بزرگ حضرت زینب منافات دارد و با شأن و جایگاه آن حضرت ناسازگار است: و نسبت سر شکستن به جناب زینب (س) و اشعار معروفه نیز بعید است از آن مخدره که عقیله هاشمیین و عالمه غیر معلمه و رضیعه ثدی نبوت و صاحب مقام رضا و تسلیم است[۱۰۴]. بدون تردید آن زینب کبرایی که متون معتبر اسلامی توصیف کردهاند، با زینبی که اینگونه راویان و ناقلان آوردهاند از زمین تا آسمان تفاوت دارد.
- افزون بر همه اینها، علامه مجلسی از لهوف نقل کرده که شتران محمل و هودج نداشتهاند [۱۰۵]. بر همین اساس، شیخ عباس قمی در ادامه سخنان یادشده آورده است: آنچه از مقاتل معتبر معلوم میشود حمل ایشان بر شتران بوده که جهاز ایشان پلاس و روپوش نداشته، بلکه در ورود ایشان به کوفه موافق روایت حذام بن ستیر که شیخان (شیخ مفید و شیخ طوسی) نقل کردهاند، به حالتی بوده که محصور میان لشکریان بودهاند، چون خوف فتنه و شورش مردم کوفه بوده، چه در کوفه شیعه بسیار بوده است[۱۰۶].
- با فرض این که چنین کاری از آن حضرت در آن شرایط سخت و بحرانی سر زده باشد روشن نیست با قصد سر شکستن اقدام به چنین کاری کرده باشد؛ حتی اگر چنین عملی از وی سر زده و با قصد نیز واقع شده باشد دلیل جواز در شرایط عادی و در عزاداریها نمیباشد. گواه آن این است که چنین عملی در سالگرد عاشورا از آن حضرت نقل نشده است.
- قیاس قمه زنی بر این عمل بر فرض ثبوت که معلوم نیست با قصد صورت گرفته باشد یا نه، قیاس مع الفارق است[۱۰۷].
- افزون بر همه اینها، این کار در جهان امروز، سبب زیر سؤال رفتن اصول مکتب شیعه میشود و زبان یاوه گویان و دشمنان را در استهزا و خرافی خواندن تشیع باز میکند و هرگز نمیتواند جایز باشد[۱۰۸]
- نسبت دادن شعرهایی به حضرت زینب که در این هنگام (درگاه دیدن سر برادر) سروده درست نیست؛ زیرا در آن سرودهها آمده است:
يَا أَخِي فَاطِمَ الصَّغِيرَةَ كَلِّمْهَا فَقَدْ كَادَ قَلَبُهَا أَنْ يَذُوبَا[۱۰۹] - آنکه فاطمه کوچک نبوده بلکه در سنی بوده که پیش از رویداد عاشورا با حسن مثنی ازدواج کرده است.
- آنکه در شأن کسی که بنابر پارهای از گزارشها در دروازه کوفه برای مردم سخنرانی کرده و به افشاگری امویان و شناساندن کشته شدگان کربلا و اسیران پرداخته[۱۱۰]، نیست که این گونه از سوی زینب کبری اسم برده شود.
- آنکه ایشان از جمله گزارش گران مجلس یزید است و میگوید: من در آن وقت «جاریه» بودم؛ یعنی زن جوان، پس کسی که چنین جایگاهی داشته میتوانسته مجلس یزید را گزارش کند و با توجه به این که در سن جاریه بوده درست نیست که بگوییم این شعر را حضرت زینب درباره او سروده است.
- این که علاوه بر همه اینها امام باقر (ع) میفرماید: آن گاه که زمان شهادت امام نزدیک شد دختر خود فاطمه را فرا خواند و کتابی را که در هم پیچیده بود و نیز وصیت ظاهری را به او سپرد[۱۱۱]. آیا چنین شخصیتی سزاوار است که زینب کبری او را چنان خطاب کند. در طرح شبهه اشاره کردیم که شماری برای توجیه اعمال غیر منطقی خود به این گزارش استناد کرده میگویند: اگر قمه زنی و سر شکافتن در عاشورا و عزای امام حسین روا نیست پس چرا زینب سرش را به چوبه محمل کوبید و سر و صورتش را آغشته به خون کرد؟ مگر امام سجاد (ع) همراه زینب نبود و این اقدام عمهاش را ندید؟ اگر سر شکافتن حرام است، پس چرا امام به این کار اعتراض نکرد؟ آیا سکوت امام معصوم در این جا نمیتواند تأیید و تقریر این عمل باشد؟ همان گونه که اشاره کردیم، این روایت از ریشه بیاساس است[۱۱۲].
تفسیر «کهیعص»
یادآور شدیم که حضرت زینب در کوفه برای زنان درس تفسیر داشت. نقل کردهاند: روزی در کلاس درس خود «کهیعص» را تفسیر میکرد. حضرت علی (ع) وارد کلاس شد و او را از راز این حروف مقطعه آگاه ساخت و فرمود: نور دیده! این حروف رمزی است و در مصیبتِ وارد شده بر شما عترت پیامبر رسیده است[۱۱۳].
سپس مصیبتهایی را که بر آنها وارد میشد برای آن مکرمه بیان کرد، به گونهای که گریه آن بانو بلند شد. همچنین از علی (ع) نقل شده است: «کاف» رمز کربلاست، «ها» به هلاکت اشاره دارد، «یا» یعنی این که یزید بر حسین ستم میکند، «عین» کنایه از عطش حسین است و «صاد» به صبر اشاره دارد[۱۱۴].
این روایت از دیگر امامان معصوم (ع) نیز با شرح بیشتری نقل شده است. راوی میگوید که به امام زمان عرض کردم: ای پسر رسول خدا! مرا از تأویل «کهیعص» آگاه ساز. امام فرمود: این حروف از اخبار غیبی است که خداوند بنده خویش زکریا را از آن آگاه ساخت و سپس آن را برای محمد بیان کرده است. آگاهی زکریا از این اخبار به این سبب بود که او از پروردگار خویش خواست تا نامهای «پنج تن» را به او بیاموزد. پس جبرئیل بر او نازل شد و آنها را به او آموخت. هرگاه زکریا، محمد، علی، فاطمه و حسن را یاد میکرد، اندوه او بر طرف و گرفتاریاش حل میشد و هر زمان از حسین یاد میکرد، گریهاش میگرفت. روزی گفت: خداوندا مرا چه میشود که هر گاه چهار تن از آنان را یاد میکنم با نام آنان اندوهم برطرف میشود، اما وقتی از حسین یاد میکنم، از چشمانم اشک فرو میریزد و درد مرا فرا میگیرد؟
در این هنگام خداوند او را از ماجرای حسین آگاه کرد و فرمود: کهیعص، کاف آن به معنای کربلا، های آن هلاکت عترت، یای آن یزید بن معاویه که به حسین ستم کرد، عین آن عطش و تشنگی حسین و صاد آن صبر اوست...[۱۱۵].
بسیاری از محققان و پژوهش گران، این دسته از روایات را از جهت سندی و محتوایی دارای اشکال دانستهاند. برای نمونه، علامه شیخ محمد تقی شوشتری در اثر ارزشمند الاخبار الدخیله در باب دوم که به معرفی احادیث جعلی پرداخته است، اولین حدیثی که دروغ و جعلی بودن آن را به تفصیل بحث وثابت کرده، همین حدیث است [۱۱۶].
استاد علی اکبر غفاری، مصحح کتاب کمال الدین نیز درباره حدیث یاد شده مینویسد:رجال این روایت بعضی مجهول الحال و برخی دیگر مُهمل هستند و متن روایت نیز متضمن حرفهایی است که بعید است از معصوم صادر شده باشند و شامل احکامی است که با احکام صحیح امامان معصوم (ع) سازگاری ندارد. افزون بر همه اینها باید گفت: واسطه میان صدوق و سعد بن عبدالله در همه کتاب هایش یک نفر، پدرش یا محمد بن حسن است و این برای پژوهش گری که در کتابها و مشیخه صدوق تحقیق کرده باشد، مسلّم است؛ با این حال چگونه است که در خبر مورد بحث میان صدوق و سعد پنج واسطه است[۱۱۷]. او در چند جای دیگر نیز نقدهایی را بر این حدیث وارد میکند[۱۱۸].
هاشم معروف حسنی نیز این روایت را از جهت سندی و محتوایی مورد بحث قرار داده است. نویسنده یاد شده یادآور میشود که در تفسیر «کهیعص» اخبار و روایات بسیاری وجود دارد که با تفسیر یاد شده ناسازگار است. وی پس از نقل برخی از آن روایتها مینویسد: افزون بر همه اینها، سند روایت یاد شده راویانی دارد که متهم به دروغ پردازی در حدیثاند. محمد بن بحر شیبانی از جمله آنان است. درباره او گفتهاند که او از قائلان به تفویض، اهل غلو و از کسانی بود که در نقل حدیث به راویان ضعیف اعتماد میکرد[۱۱۹].
علاوه بر دلایل ذکر شده، حرف «ها» در این روایات به هلاکت امام حسین (ع) تفسیر شده است و روشن است که نسبت دادن چنین تعبیری به امام علی (ع) و دیگر امامان معصوم در باره شهادت امام حسین و یارانش درست نیست[۱۲۰].
نگرانی زینب کبری در شب عاشورا
برخی از منابع متأخر پس از ستایش بسیار از هلال بن نافع گزارشی مفصل از شب عاشورا، از جمله نگرانی زینب کبری را از او آوردهاند که پژوهش گران این گزارش را نقد و رد کردهاند. بخشی از اصل گزارش به شرح زیر است:
هلال بن نافع میگوید: در شب عاشورا امام حسین را دیدم که به تنهایی از خیمهها بیرون رفت. من شمشیرم را برداشته به دنبال امام به راه افتادم. دیدم که آن حضرت گودالها و تپههای مشرف به خیمهها را بررسی میکند. چیزی نگذشت که متوجه حضور من شد و فرمود: کیستی؟ عرض کردم: قربانت گردم! هلال بن نافع هستم. در این دل شب ترسیدم که از دشمن به شما آسیبی برسد؛ لذا پشت سر شما آمدم. امام فرمود: از خیمهها بیرون آمدم تا تپهها و گودالهای این اطراف را بازرسی کنم، مبادا دشمن کمین کرده باشد. سپس به من فرمود: هلال! نمیخواهی از میان این دو کوه بگذری و خود را نجات دهی؟ هلال میگوید: من به دست و پای امام افتادم و گفتم: مادرم به عزایم بنشیند! من این شمشیر و اسب را هر کدام به هزار درهم خریده ام، از تو جدا نمیشوم تا در راه تو بمیرم.
هلال میگوید: امام به خیمه خواهرش زینب برگشت. از گفت و گوی زینب با امام فهمیدم که زینب نگران است. زینب از امام پرسید: آیا اصحاب و یاران خود را امتحان کردهای؟ نکند فردا که روز رویارویی با دشمن است تو را تنها گذاشته یا به دشمن تسلیم کنند. امام پس از گریه فرمود: آنها را آزمایش کرده ام و آنان یارانی ثابت قدماند... وقتی هلال این سخنان را شنید با گریه به نزد حبیب بن مظاهر رفت و آنچه را دیده بود به او گزارش داد. سپس پیشنهاد کرد که اصحاب را جمع کرده دختر علی را از نگرانی بیرون بیاورند. همو از آن نقل میکند: من از طرفی رفتم و حبیب به جانب دیگر رفت تا همه جمع شدند. حبیب به بنی هاشم گفت: شما بر گردید. آن گاه در میان اصحاب سخنرانی کرد و گفت: هلال به من چنین و چنان خبر داده است. شما چه میکنید؟ همه با هم به پشت خیمه زینب و اهل بیت آمدند و اظهار وفاداری کردند.
سپس هلال، عکسالعمل امام حسین را با این اصحاب آورده است[۱۲۱].
نقد و بررسی این گزارش از چند جهت مخدوش است:
- در میان یاران امام حسین (ع) فردی به نام هلال وجود ندارد. او نه تنها جزء یاران امام نبوده، بلکه از دشمنان آن بزرگوار و از سر بازان عمر سعد بوده است.
- به نظر میرسد نویسندگان متأخر، او را با نافع بن هلال که از یاران آن حضرت بوده اشتباه کردهاند. علامه مجلسی در بحار الانوار همین اشتباه را مرتکب شده است[۱۲۲]. با این که مجلسی چند صفحه پیشتر از آن، از نافع بن هلال بجلی به عنوان یکی از یاران امام حسین یاد کرده است[۱۲۳]، برخی با توجه به سخنان علامه در هر دو جای بحارالانوار پنداشتهاند که هر کدام از هلال و نافع شهیدی از شهدای کربلایند و در نتیجه شهیدی به نام هلال بن نافع بجلی به شهدای عاشورا اضافه شده است، در حالی که او نه تنها در میان شهدای کربلا نیست که در جبهه دشمنان امام بوده است و گزارشهایی نیز از او نقل شده است[۱۲۴].
- برخی نویسندگان این گزارش را به شیخ مفید نسبت دادهاند[۱۲۵]، حال آنکه در آثار وی از جمله ارشاد اثری از این خبر جعلی دیده نمیشود. شیخ مفید در ارشاد از نافع بن هلال بجلی به عنوان یکی از شهدای کربلا یاد کرده و او را ستوده است.
- افزون بر همه اینها، کسی که در متن این گزارش اندکی دقت و تأمل نماید درمییابد که سخنانی که از امام و زینب کبری نقل شده با شأن آن دو بزرگوار سازگاری ندارد.
سخن درباره زینب کبری فراوان است و ما تنها به گوشهای از زندگی و تلاشهای آن بزرگوار اشاره کردیم. از همین اندک نیز میتوان درسهای زیادی آموخت.[۱۲۶]
روضه منسوب به امام زمان (ع)
آیا درست است که زنان و کودکان و اهل بیت امام حسین (ع) پس از شهادت امام و بعد از آنکه اسب بیصاحب آن حضرت را دیدند، موهای خود را پریشان کرده دسته جمعی به سوی قتلگاه روان شدند؟
در پاسخ باید گفت: سخنان یاد شده از مشهورترین روضههایی است که به عنوان روضه امام زمان (ع) برای امام حسین خوانده میشود. در برخی از منابع، اصل آن چنین گزارش شده است:
«اگر روزگاران مرا به عقب انداخت و از یاری تو باز داشت و در آن زمان نبودم که با هر کس با تو میجنگد بجنگم و با هر کس با تو دشمنی میکند دشمنی کنم، پس اکنون صبح و شام به یاد تو گریه میکنم و در مصیبت تو به جای اشک خون میگریم و از روی حسرت و تأسف به دلیل مصیبتهایی که بر تو وارد شد آن قدر به گریه و غصه ادامه میدهم تا از اندوه و غصه بمیرم... پس تو از اسب بر زمین افتادی در حالی که تشنه و مجروح بودی و اسبها با سمهای خود تو را لگد کوب کردند و اسب تو به سوی خیمه هایت شتاب گرفت و در حالی که شیهه میزد و گریه میکرد. پس وقتی که بانوان اسب تو را به حال زار و زین واژگون دیدند از خیمهها بیرون آمدند و موهای خود را پریشان کردند و روهای شان را گشوده و برصورتهای خود سیلی میزدند و با فریاد میگریستند، در حالی که بعد از عزت ذلیل شده بودند و به سوی قتلگاه تو میشتافتند و در این حال شمر روی سینه تو نشسته بود و شمشیر را در گلویت فرو میکرد....»[۱۲۷].
سخنان یاد شده، در بحارالانوار در ضمن یک زیارتنامه مفصل از مصباح الزائر ابن طاووس نقل شده است[۱۲۸].
علامه پس از نقل آن گفته است: ظاهراً این زیارتنامه انشای سید مرتضی علم الهدی است[۱۲۹]. وی در جای دیگر فرموده است: ظاهرا این زیارت نامه انشای سید مرتضی و شیخ مفید است[۱۳۰].
از سوی دیگر، شواهد و قرائنی در این زیارتنامه وجود دارد که دلالت میکند این متن از امام زمان (ع) نیست. در این جا به پارهای از این شواهد اشاره میکنیم:
- در این زیارتنامه آمده است: خدایا ما به وسیله این امام صدیق (امام حسین) به تو توسل میجوییم و به حقی که تو برای او و مادرش قرار دادهای از تو میخواهیم که رزق ما را که قیام حیات ما و رفاه عیال ما به آن بستگی دارد زیاد گردانی [۱۳۱].
- در جای دیگر آمده است: خدایا مرا بر اخلاص و دوستی و تمسک به اصحاب کسا ثابت بدار و به دوستی آنان منتفع گردان و در زمره آنان محشور ساز و با شفاعت شان مرا داخل بهشت گردان[۱۳۲].
- همچنین ذکر شده است: ای سید پاک! تو نزد خدا شفاعت کن که بارهای گناه را از پشت من بر دارد[۱۳۳].
- در قسمتی از آن خطاب به امام حسین آمده است: ای امام کریم! به حرمت جدّت از خدا بخواه تا مرا بر کسانی که به من ظلم میکنند و به سبب دوستی ام با تو، با من دشمنی میورزند چیره گرداند[۱۳۴].
- در جایی دیگر میگوید: خدایا من از تو رزق حلال میخواهم، پس آن را برایم فراهم کن و مرا به فقر مبتلا نکن که ناچار نشوم رزق خود را از راههای قبیح بجویم و گناه آن گریبان گیرم شود[۱۳۵].
- همچنین آمده است: خدایا برایم میسر کن که بتوانم هر سال بلکه هرماه بلکه هر هفته به زیارت مرقد امام حسین (ع) بیایم[۱۳۶].
- در جایی دیگر میگوید: خدایا منزل من به قبر امام حسین (ع) نزدیک است، ولی چون موجبات ترس وجود دارد در زیارتش تأخیر میکنم و این تنها عذر من در این تأخیر است [۱۳۷].
این شواهد دلالت دارد که این زیارت نامه انشای امام زمان (ع) نیست.
یکی از نویسندگان و پژوهش گران پس از اشاره به موارد یاد شده و سخن علامه مجلسی که آن را انشای سید مرتضی و شیخ مفید میدانست، مینویسد: به نظر ما چون این متن از نظر فصاحت و بلاغت ضعیف است و تکلفات ناموجهی در آن وجود دارد خیلی بعید است که سید مرتضی و شیخ مفید که هر دو قهرمان علم و ادبیات عرباند این متن پر تکلف و ضعیف را انشا کرده باشند[۱۳۸].
سپس یادآور میشود این متن انشای عالمی شیعی و متوسط است که در ادبیات عرب مهارت کافی نداشته و گاهی تحت تأثیر احساسات افراطی توجه به تالی فاسدهای سخنان خود نمیکرده است.
بنابراین، این زیارت نامه در هیچ منبع معتبری به امام نسبت داده نشده است. افزون بر آن، این سخنان که بانوان اهل بیت در پیش چشمان نامحرمان صورتهای خود را گشوده و موهای شان را پریشان کردهاند هرگز پذیرفتنی نیست. نسبت این روضه نیز به امام زمان (ع) بر خلاف موازین علمی و ایمانی است.
شایان ذکر است نکتههای مثبت و واقعیات تاریخی که با متون تاریخی منطبق است و نیز زبان حالهایی که با واقع منطبق مینماید در این زیارت نامه فراوان دیده میشود[۱۳۹].
گفتوگوی بانو زینب(س) با ابن زیاد ستمگر
زینب، دخت امیرمؤمنان(ع) از زنان دوری گزیده، ناشناس نشسته بود. ابن زیاد ستمگر پرسید: این ناشناس کیست؟ او را گفتند: دخت امیرمؤمنان، زینب عقیله است. ابن زیاد که میخواست قلب زینب(س) را بیشتر بسوزاند، شماتتکنان گفت: ستایش خدایی را که شما را رسوا ساخت و کشت و سخن دروغتان را آشکار نمود. زینب(س) فرمود: «ستایش خدایی را که ما را به محمد(ص) گرامی داشت و پاک و پاکیزهمان کرد. تنها فاسق است که رسوا میشود و تنها تبهکار است که تکذیب میگردد»[۱۴۰]. ابن زیاد گفت: کار خدا را با خاندانت چگونه دیدی؟ زینب(س) فرمود: «جز زیبایی ندیدم. اینان کسانی بودند که خداوند، کشته شدن را برایشان تقدیر کرده بود و آنان هم به سوی قتلگاه خویش شتافتند، و به زودی خداوند، تو و آنان را گرد هم میآورد و آنان با تو اقامه حجت و برهان میکنند و خواهی دید که چه کسی چیره میشود، مادرت به عزایت بنشیند، ای پسر مرجانه»[۱۴۱].
ابن زیاد از سخنان او در میان انبوه مردم به خشم آمد و برافروخته شد. عمرو بن حریث به ابن زیاد گفت: او یک زن است. آیا زن به خاطر گفتارش مؤاخذه میشود؟ زن را به خاطر ناسزا و پریشانگوییاش سرزنش نمیکنند. ابن زیاد به زینب(س) روی کرد و گفت: خداوند، دل مرا با کشتن طغیانگرت و عاصیان نافرمان خاندانت خنک کرد! زینب(س) گریست و فرمود: «به جانم سوگند که بزرگم را کُشتی و خاندانم را هلاک کردی و شاخهام را بریدی و ریشهام را از بیخ و بن درآوردی. اگر این، دل تو را خنک میکند، خنک شد»[۱۴۲]. در سخن بانو زینب(س) احساسی نازک و آگاهی و بصیرتی نافذ دیده میشود. او بانویی است با احساسات و عواطفی پاک و لطیف که در برابر مصیبتهای ناگواری که بر سرش آمده است، دلش به درد آمده است و میگوید: «به جانم سوگند که بزرگم را کشتی و خاندانم را هلاک کردی و شاخهام را بریدی و ریشهام را از بیخ و بن درآوردی. اگر این، دل تو را خنک میکند، خنک شد». زینب(س) همزمان با این احساسات و عواطف پاک و لطیف، بصیرتی نافذ در سنتها و آیین خدای تعالی دارد. او زخمهای خویش را گرد میآورد و از احساس و عاطفه فراتر میرود تا این فاجعه دردآور را از خلال آیین پروردگار و سنتهای او در تاریخ و جامعه ببیند.
بنابراین، هنگامی که ابن زیاد ستمگر از او میپرسد: «کار خدا را با خاندانت، چگونه دیدی؟». میفرماید: «جز زیبایی ندیدم». زینب(س) بر آن است؛ حادثهای که برای او و برادر و خاندانش روی داد، حادثهای بود بر اساس علم و قدرت خداوند. خداوند میدانست که در کربلا چه رخ خواهد داد و به راحتی میتوانست لشکریان ابن زیاد را از آنچه اهل بیت رسول خدا(ص) کردند، باز دارد. خدای تعالی زیباست و با بندگان خویش، مهربان. اگر آنچه بر سر اهل بیت(ع) آمد، به ضرر و زیان آنان میبود، خدای تعالی سپاهیان ابن زیاد را از آنچه در پیاش بودند، باز میداشت. خدای تعالی بر این کار توانا بود و ابن زیاد ستمگر، با همه قدرت و خونآشامیاش، نمیتوانست از پنجه قدرت خدای تعالی بگریزد. لیک خدای تعالی آزمودن مؤمنان به اموری از قبیل ترس، گرسنگی، کاهش در اموال و جانها و محصولات را راهی فراسوی خشنودی، درودها و رحمت خویش ساخته است... خدای تعالی، اهل بیت(ع) را روانه راه خشنودی، رحمت و درودهای خویش کرد. وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ * الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ * أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ [۱۴۳].
انسان راه خشنودی و رحمت خدا را جز از راه سختی و زیان و هول و تکانهایی که در بحرانهای ابتلا و آزمون دامنگیر او میشود، نمیپیماید: أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ [۱۴۴]. این تکانها و لرزهها و این سختی و زیان و قتل که دامان مؤمنان را میگیرد، همان راه رسیدن به خشنودی و رحمت خداوند است. این مشیت خداست و در مشیت خدا جز زیبایی وجود ندارد. بانو زینب(س) این بصیرتهای کتاب پروردگار را درک میکند و میداند که برادر و اهل بیتش برای امر به معروف و نهی از منکر قیام کردند و خدای تعالی این شهادت را برای آنان مقدر ساخت و نوشت و آنان به فرمان خدای تعالی و برای خشنودی و طلب رضایت او، سوی قتلگاه خویش شتافتند، از همین روست که آن بانو در آنچه خدای تعالی برای برادرش و خودش و خاندانش اراده فرموده است، جز زیبایی نمیبیند. زینب(س) نسبت به این موضوع اطمینان دارد و به همین خاطر است که با اعتماد و اطمینان تمام در پاسخ ابن زیاد ستمگر میفرماید: «جز زیبایی ندیدم»، اما آن طاغوت ستمگر و نادان کجا این زیبایی را درک میکند؟ با این بصیرت پاک و نافذ است که بانو زینب(س) از عواطف و دردهای خویش گذر میکند و این مصیبت دردآور را با آرامش و قدرت و اعتماد به خدای تعالی میپذیرد. زینب(س) میداند که خدای تعالی، برادرش امام شهید را با ابن زیاد ستمگر - که پیروزی و کشتار خاندان پاک محمد(ص) او را سرمست کرده بود - در یک جا گرد خواهد آورد و آن زمان است که کار دگرگون خواهد شد و آن ستمگر و آن کس که او را حکمرانی داد، خوار و ذلیل خواهند شد و حسین و اهل بیت و صحابیانش(ع) رستگار. از همین روست که ابن زیاد سرمست و مغرور را میفرماید: «به زودی، خداوند، تو و ایشان را گرد هم میآورد و نزد او با هم اقامه دعوا و برهان میکنید، پس بنگر در آن روز، پیروزی از آنِ که خواهد بود».[۱۴۵]
منابع
پانویس
- ↑ برخی نیز گفتهاند که آن حضرت در آخر شعبان سال ششم و بعضی دیگر سال چهارم هجری را زمان تولد آن بانو دانستهاند که مشهور همان است که در متن آمد.
- ↑ خصائص زینبیه، ص۶۷. سی لقب برای آن بانوی مکرمه آورده است.
- ↑ تاریخ مدینه دمشق، ج۶۹، ص۱۷۴؛ سیدنورالدین جزائری، خصائص زینبیه، ص۶۷. خطبه فدکیه را زید بن علی از عمهاش زینب نقل کرده است.
- ↑ تاریخ مدینه دمشق، ج۶۹، ص۱۷۶.
- ↑ مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص:۱۵۹-۱۶۰.
- ↑ مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج۳، ص۷۹، فصل النساء.
- ↑ سید نورالدین جزائری، خصائص زینبیه، ص۶۷.
- ↑ نقدی، حضرت زینب الکبری، ص۲۲- ۲۹.
- ↑ مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص:۱۶۰-۱۶۲.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۳؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۳۱۸؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱ ـ ۳.
- ↑ «مَا لِي أَرَاكَ تَجُودُ بِنَفْسِكَ يَا بَقِيَّةَ جَدِّي وَ أَبِي وَ إِخْوَتِي»
- ↑ «كَيْفَ لَا أَجْزَعُ وَ أَهْلَعُ وَ قَدْ أَرَى سَيِّدِي وَ إِخْوَتِي وَ عُمُومَتِي وَ وُلْدَ عَمِّي وَ أَهْلِي مُصْرَعِينَ بِدِمَائِهِمْ مُرَمَّلِينَ بِالْعَرَاءِ مُسَلَّبِينَ لَا يُكَفَّنُونَ وَ لَا يُوَارَوْنَ...»؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۷۹.
- ↑ حدیث امّ ایمن از حیث سند و محتوا اشکال دارد. در سند حدیث افراد ضعیف و مجهول وجود دارد و از نظرمحتوایی نیز دارای اشکالاتی است. از جمله، این که امام سجاد (ع) چیزهایی را که امّ ایمن میدانسته، نمیداند و حضرت زینب آن را برای امام بیان کرده است. افزون بر این، زینب کبری هر چند مقام بزرگی دارد، اما در این روایت برتر از امام معصوم معرفی میشود.
- ↑ بحارالانوار، ج۴۵، ص۵۹؛ مقرم، مقتل الحسین، ص۳۰۱.
- ↑ مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص:۱۶۲-۱۶۳.
- ↑ «أَنَّى تَرْحَضُونَ قُتِلَ سَلِيلُ خَاتَمِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنِ الرِّسَالَةِ وَ سَيِّدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ»؛ طبرسی، احتجاج، ج۲، ص۱۰۹.
- ↑ المناقب، ج۴، ص۱۷۳.
- ↑ مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص:۱۶۳-۱۶۴.
- ↑ الارشاد، ج۲، ص۱۱۶.
- ↑ «خداوند، جانها را هنگام مرگشان و آن (جان) را که نمرده است هنگام خوابیدن آن میگیرد و آن را که مرگش را رقم زده است نگاه میدارد و دیگری را تا زمانی معیّن رها میکند؛ بیگمان در این، نشانههایی است برای گروهی که میاندیشند» سوره زمر، آیه ۴۲.
- ↑ «وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُهُ فَإِنْ قَتَلْتَهُ فَاقْتُلْنِي مَعَهُ»؛
- ↑ الارشاد، ج۲، ص۱۷؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۳۳۷؛ ابن نما، مثیر الاحزان، ص۹۱؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۱۷.
- ↑ نقدی، حضرت زینب کبری، ص۱۱۴.
- ↑ مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص:۱۶۴-۱۶۶.
- ↑ «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلًا هَؤُلَاءِ قَوْمٌ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ فَبَرَزُوا إِلَى مَضَاجِعِهِمْ»؛ الارشاد، ج۲، ص۱۱۶؛ اعلام الوری، ص۲۴۷.
- ↑ نقدی، حضرت زینب کبری، ص۴۴.
- ↑ اعیان الشیعه، ج۷، ص۱۳۶؛ مقرم، مقتل الحسین، ص۱۶۷ - ۲۶۲.
- ↑ الارشاد، ج۲، ص۱۰۷؛ الملهوف، ص۱۶۷.
- ↑ مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص:۱۶۶-۱۶۷.
- ↑ مقصود نامه عایشه به هند است.
- ↑ نقدی، حضرت زینب کبری، ص۴۲.
- ↑ نقدی، حضرت زینب کبری، ص۴۲.
- ↑ نقدی، حضرت زینب کبری، ص۹۴؛ معالی السبطین، ج۱، ص۲۴۷؛ کبریت احمر، ص۲۱۸.
- ↑ ابوالحسن علوی، اخبار الزینبات، ص۱۱۵ - ۱۱۷.
- ↑ اخبار الزینبات، ص۱۱۸؛ نقدی، حضرت زینب کبری، ص۱۱۹.
- ↑ یحیی بن حسن اعرج، با مقدمه محمد جواد مرعشی نجفی، اخبار الزینبات، ص۱۱۵.
- ↑ مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص:۱۶۸-۱۷۰.
- ↑ بحارالانوار، ج۴۶، ص۱۶۴.
- ↑ علم بر دو قسم است: کسبی و موهوبی. کسبی آن علمی است که انسان آن را با تلاش و کوشش به دست میآورد و اما علم موهوبی علمی است که خداوند به سبب استعداد و قابلیت انسانی به او میدهد و آن دارای درجاتی است: برخی را از راه الهام و بعضی را به وسیله ملائکه که این دو صورت دارد: اگر ملائکه را ببیند وحی است و اگر آنها را نبیند آن را «محدث» گویند و برخی دیگر را به وسیله عالم رؤیا بهرهمند گرداند. روشن است هر کس به اندازه مقام و جایگاه خود از این مقامات برخوردار گردد. سخن امام سجاد (ع) درباره عمهاش زینب بیانگر آن است که علم آن بانو از راه الهام بوده است و لقب «محدثه» نیز دلالت دارد که از این راه نیز به علوم و دانشها راه پیدا کرده است؛ البته مرتبه الهام مهمتر از محدثه بودن است.
- ↑ نقدی، حضرت زینب کبری، ص۵۷- ۵۸.
- ↑ نقدی، حضرت زینب کبری، ص۵۷- ۵۸.
- ↑ سفینة البحار، ج۱، ص۵۵۸.
- ↑ دخیل، بطلة کربلا، ص۴۱.
- ↑ حدثتنا عقیلتنا زینب بنت علی؛ مقاتل الطالبین، ص۶۴.
- ↑ نقدی، حضرت زینب کبری، ص۵۷.
- ↑ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص۷۵۰، ۵۰۱؛ بحارالانوار، ج۴۶، ص۱۹ - ۲۰.
- ↑ مامقانی، تنقیح المقال، ج۳، ص۷۹؛ دخیل، بطلة کربلا، ص۴۵.
- ↑ إنّ زینب روت أخبارا کثیرةً عن أمّها الزهرا؛ نقدی، حضرت زینب کبری، ص۵۷.
- ↑ "إنّ زینبَ الکبری کانت تروی عن أمّها و أبیها و أخویها و عن أمّ سلمة و أمّ هانئ و غیرهما من النساء و ممّن رَوی عنها ابن عباس و علیّ بن الحسین و عبدالله جعفر و فاطمة بنت االحسین الصغری و غیرهم"
- ↑ بحارالانوار، ج۶، ص۱۰۷ - ۱۰۸؛ ج۲۹، ص۲۷۶؛ ج۳۶، ص۳۵۱.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۹، ص۲۱۹.
- ↑ نقدی، حضرت زینب کبری، ص۵۸ - ۶۹.
- ↑ مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص:۱۷۱-۱۷۵.
- ↑ أما زینبُ بنتُ فاطمةَ فقد أظهرت أنّها من أکثرِ آلِ البیتِ جرأةً و بلاغةً و فصاحةً... حتی ضُرِبَ بها مثلاً؛ نقدی، حضرت زینب کبری، ص۴۶.
- ↑ نقدی، حضرت زینب کبری، ص۷۲.
- ↑ مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص:۱۷۵.
- ↑ حویزی، نورالثقلین، ج۴، ص۷۰، ح۱۰۵؛ جلال الدین سیوطی، الدرالمنثور، ج۶، ص۳۳۵.
- ↑ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۱۰.
- ↑ دائرة المعارف الحسینیه، ج۶، ص۸۵.
- ↑ دائرة المعارف الحسینیه، ج۶، ص۷۹.
- ↑ دائرة المعارف الحسینیه، ج۶، ص۱۹۶.
- ↑ طبرسی، احتجاج، ج۲، ص۳۰۵. قوم ارم همان قوم عاد است و به آن جهت ارم میخوانند که نام پدربزرگ این قوم ارم بوده است.
- ↑ ادب الطف، ج۱، ص۲۳۶.
- ↑ دائرة المعارف الحسینیه، ج۶، ص۸۴؛ ناسخ التواریخ، ج۳، ص۱۰۶.
- ↑ دائرة المعارف الحسینیه، ج۶، ص۸۴؛ ناسخ التواریخ، ج۳، ص۱۰۶.
- ↑ دائرةالمعارف الحسینیه، ج۶، ص۸۶.
- ↑ مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص:۱۷۶-۱۷۹.
- ↑ «حَمَلُوا بَصَائِرَهُمْ عَلَى أَسْيَافِهِمْ»؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۸۷.
- ↑ الفتوح، ص۸۷۲ ترجمه شده و ج۶، ص۱۲۲ (متن عربی)؛ حضرت زینب کبری، ص۹۵.
- ↑ مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص:۱۷۹-۱۸۱.
- ↑ «ما رایتُ عَمَّتی تُصَلّی اللیلَ عَنْ جُلوسٍ إلاّ لیلةَ الحادی عشر»
- ↑ «إنّ عمّتی زینبَ مع تلک المصائبِ و المِحن النازلة بها فی طریقتنا إلی الشام ما تَرکَت نوافلَها اللیلیّة»نقدی، زینب کبری، ص۱۹، ترجمه آن، ص۹۲.
- ↑ «یا أختاه لا تنسینی فی نافلةِ اللیلِ»؛ اعلام النساء المؤمنات، ص۳۸۱؛ دخیل، بطلة کربلا، ص۲۰؛ ادب الطف، ج۲، ص۲۴۲.
- ↑ «و أمّا عمّتی زینبُ فإنّها لم تَزل قائمةً فی عاشرةٍ من المحرّم فی محرابِها ستَستغیثُ إلی ربّها»نقدی، حضرت زینب کبری، ص۹۲.
- ↑ مقرم، مقتل الحسین، ص۳۰۷.
- ↑ مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص:۱۸۱-۱۸۳.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۸۲.
- ↑ نقدی، حضرت زینب کبری، ص۴۶.
- ↑ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۱۷.
- ↑ سفینة البحار، ج۱، ص۵۵۸.
- ↑ عمان سامانی، گنجینة الاسرار، ص۱۳۲.
- ↑ مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص:۱۸۳-۱۸۵.
- ↑ نقدی، حضرت زینب کبری، ص۱۹، ترجمه آن، ص۳۴ - ۳۵.
- ↑ مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص:۱۸۵-۱۸۷.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۶۰.
- ↑ ما اِدَّخَرْتُ شیئا من یومها لغدِهانقدی، حضرت زینب کبری، ص۲۲.
- ↑ یا أمّ کلثومٍ خذی هذه الأموالَ عوضا عن الحسینِ و احسِبی کان قد مات
- ↑ «یا یزید ما أقسی قلبکَ؟ تَقتلُ أخی و تُعطینی المالَ؟ و اللّهِ لا کان ذلک أبدا»
- ↑ نقدی، حضرت زینب کبری، ص۸۹. نقدی مقصود از امکلثوم را در سخنان یاد شده زینب دانسته است
- ↑ مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص:۱۸۷-۱۸۹.
- ↑ خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۷۲.
- ↑ ر. ک: جواد محدثی، پیامهای عاشورا، ص۸۷ - ۹۰.
- ↑ مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص:۱۸۹-۱۹۱.
- ↑ جواد محدثی، پیامهای عاشورا، ص۱۱۸.
- ↑ اعیان الشیعه، ج۷، ص۱۴۰؛ حسن محمد قاسم مصری، السیدة زینب، ص۸۹.
- ↑ مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص:۱۹۱-۱۹۲.
- ↑ معالی السبطین، ج۲، ص۱۵۶؛ الملهوف، ص۲۱۳.
- ↑ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱ - ۳؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۶.
- ↑ ر. ک: مامقانی، تنقیح المقال؛ سید نورالدین جزائری، خصائص زینبیه، ص۷۲؛ نقدی، حضرت زینب کبری، ص۵۹.
- ↑ مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص:۱۹۲-۱۹۴.
- ↑ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۱۴.
- ↑ محدث قمی، منتهی الامال، ص۴۹۳.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۳، ص۲۷۲؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱ - ۳.
- ↑ منتهی الامال، ج۱، ص۴۹۳.
- ↑ منتهی الامال، ج۱، ص۱۰۷.
- ↑ منتهی الامال، ج۱، ص۴۹۳.
- ↑ قیاس مع الفارق یعنی قیاس چیزی بر چیز دیگر بدون علت و مناسبت و اشتراک.
- ↑ نویسنده در این باره مقالهای مستقل نگاشته است.
- ↑ ای برادر! با فاطمه کوچک حرف بزن که نزدیک است قلب او آب شود؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۱۵.
- ↑ مراة العقول، ج۲، ص۲۹۳ – ۲۹۴، مقدمه.
- ↑ کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۳۰۴ – ۳۹۳؛ ابنشهرآشوب، مناقب، ج۴، ص۱۷۲.
- ↑ مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص:۱۹۴-۱۹۸.
- ↑ سیدنورالدین جزائری، خصائص زینبیه ویژگیهای حضرت زینب ترجمه ناصر باقری بیدهندی، ص۸۳.
- ↑ تفسیر نورالثقلین، ج۳، ص۳۱۹.
- ↑ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ص۴۶۱ و ۴۵۴.
- ↑ الاخبار الدخیله، ج۱، ص۹۶ - ۱۰۴.
- ↑ کمال الدین، ص۴۵۴، پاورقی.
- ↑ کمال الدین، ص۴۵۷، ۴۵۹، ۴۶۰، ۴۶۳، ۴۶۵ و ۴۵۷، پاورقی.
- ↑ هاشم معروف حسنی، اخبار ساختگی، ص۳۰۵ - ۳۰۶.
- ↑ مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص:۱۹۸-۲۰۰.
- ↑ معالی السبطین فی احوال الحسن و الحسین، ج۱، ص۳۴۴ - ۳۴۶.
- ↑ بحارالانوار، ج۴۵، ص۲۷.
- ↑ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۹.
- ↑ الاخبار الدخیله، ج۱، ص۶۸؛ ابصار العین، ص۸۹.
- ↑ جواهرالکلام فی سوانح الایام، ج۱، ص۲۵۲.
- ↑ مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص:۲۰۱-۲۰۳.
- ↑ «فَلَئِنْ أَخَّرَتْنِي الدُّهُورُ وَ عَاقَنِي عَنْ نُصْرَتِكَ الْمَقْدُورُ وَ لَمْ أَكُنْ لِمَنْ حَارَبَكَ مُحَارِباً وَ لِمَنْ نَصَبَ لَكَ الْعَدَاوَةَ مُنَاصِباً فَلَأَنْدُبَنَّكَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً وَ لَأَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً حَسْرَةً عَلَيْكَ وَ تَأَسُّفاً وَ تَحَسُّراً عَلَى مَا دَهَاكَ وَ تَلَهُّفاً حَتَّى أَمُوتَ بِلَوْعَةِ الْمُصَابِ وَ غُصَّةِ الِاكْتِيَابِ... وَ أَسْرَعَ فَرَسُكَ شَارِداً وَ إِلَى خِيَامِكَ قَاصِداً مُحَمْحِماً بَاكِياً فَلَمَّا رَأَيْنَ النِّسَاءُ جَوَادَكَ مَخْزِيّاً وَ أَبْصَرْنَ سَرْجَكَ مَلْوِيّاً بَرَزْنَ مِنَ الْخُدُورِ لِلشُّعُورِ نَاشِرَاتٍ وَ لِلْخُدُودِ لَاطِمَاتٍ وَ لِلْوُجُوهِ سَافِرَاتٍ وَ بِالْعَوِيلِ دَاعِيَاتٍ وَ بَعْدَ الْعِزِّ مُذَلَّلَاتٍ وَ إِلَى مَصْرَعِكَ مُبَادِرَاتٍ وَ شِمْرٌ جَالِسٌ عَلَى صَدْرِكَ مُولِغٌ سَيْفَهُ فِي نَحْرِكَ قَابِضٌ شَيْبَتَكَ بِيَدِهِ...»؛بحارالانوار، ج۱۰۱، ص۲۳۸ - ۲۴۱.
- ↑ بحارالانوار، ج۱۰۱، ص۲۳۱ - ۲۴۹؛ این روضه در ضمن یک زیارتنامه دیگر ده صفحهای از مزار شیخ مفید، نیز نقل شده است. این دو زیارتنامه در اصل یکی است؛ زیرا متن زیارتنامه شیخ مفید در مصباح الزائر ابن طاووس با عین الفاظش آمده است. بنابراین یا نقل شیخ مفید مختصر شده متنی است که ابن طاووس نقل کرده یا نقل ابن طاووس توسعه یافته متنی است که شیخ مفید در مزار آورده است. علامه مجلسی، احتمال دوم را پذیرفته و میگوید: اظهر این است که سید مرتضی زیارت موجود در مزار را گرفته و چیزهایی بر آن افزوده است (ر. ک: بحارالانوار، ج۱۰۱، ص۳۲۸).
- ↑ بحارالانوار، ج۱۰۱، ص۲۳۱.
- ↑ بحارالانوار، ج۱۰۱، ص۲۵۱.
- ↑ بحارالانوار، ج۱۰۱، ص۲۳۸: «إِنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِهَذَا الصِّدِّيقِ الْإِمَامِ، وَ نَسْأَلُكَ بِالْحَقِّ الَّذِي جَعَلْتَهُ لَهُ، وَ لِجَدِّهِ رَسُولِكَ، وَ لِأَبَوَيْهِ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ، أَهْلِ بَيْتِ الرَّحْمَةِ، إِدْرَارَ الرِّزْقِ الَّذِي بِهِ قِوَامُ حَيَاتِنَا، وَ صَلَاحُ أَحْوَالِ عِيَالِنَا».
- ↑ بحارالانوار، ج۱۰۱، ص۲۴۱: «اللَّهُمَّ فَثَبِّتْنِي عَلَى الْإِخْلَاصِ وَ الْوَلَاءِ وَ التَّمَسُّكِ بِحَبْلِ أَهْلِ الْكِسَاءِ وَ انْفَعْنِي بِمَوَدَّتِهِمْ وَ احْشُرْنِي فِي زُمْرَتِهِمْ وَ أَدْخِلْنِي الْجَنَّةَ بِشَفَاعَتِهِمْ».
- ↑ بحارالانوار، ج۱۰۱، ص۲۴۳: «فَاشْفَعْ لِي أَيُّهَا السَّيِّدُ الطَّاهِرُ إِلَى رَبِّكَ فِي حَطِّ الْأَثْقَالِ عَنْ ظَهْرِي وَ تَخْفِيفِهَا عَنِّي وَ ارْحَمْ ذُلِّي وَ خُضُوعِي لَكَ...».
- ↑ بحارالانوار، ج۱۰۱، ص۲۴۸: «أَيُّهَا الْإِمَامُ الْكَرِيمُ اذْكُرْنِي بِحُرْمَةِ جَدِّكَ عِنْدَ رَبِّكَ ذِكْراً يَنْصُرُنِي عَلَى مَنْ يَبْغِي عَلَيَّ وَ يُعَانِدُنِي فِيكَ وَ يُعَادِينِي مِنْ أَجْلِكَ...».
- ↑ بحارالانوار، ج۱۰۱، ص۲۴۸: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ وَ أَبْتَغِيهِ مِنْ لَدُنْكَ حَلَالًا طَيِّباً فَأَعِنِّي عَلَى ذَلِكَ وَ أَقْدِرْنِي عَلَيْهِ وَ لَا تَبْتَلِينِي بِالْحَاجَةِ فَأَتَعَرَّضَ بِالرِّزْقِ لِلْجِهَاتِ الَّتِي يَقْبُحُ أَمْرُهَا وَ يَلْزَمُنِي وِزْرُهَا...».
- ↑ بحارالانوار، ج۱۰۱، ص۲۴۸: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ يَسِّرْ لِيَ الْعَوْدَ إِلَى هَذَا الْمَشْهَدِ الَّذِي عَظَّمْتَ حُرْمَتَهُ فِي كُلِّ حَوْلٍ بَلْ فِي كُلِّ شَهْرٍ بَلْ فِي كُلِّ أُسْبُوعٍ...».
- ↑ بحارالانوار، ج۱۰۱، ص۲۴۸: «اللَّهُمَّ إِنَّهُ لَا عُذْرَ لِي فِي التَّأَخُّرِ عَنْهُ وَ الْإِخْلَالِ بِزِيَارَتِهِ مَعَ قُرْبِ الْمَسَافَةِ إِلَّا الْمَخَاوِفُ الْحَائِلَةُ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ...».
- ↑ صالحی نجف آبادی، نگاهی به حماسه حسینی، ص۳۹۰ - ۳۹۱.
- ↑ مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص:۲۰۳-۲۰۷.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۶، ص۲۶۲.
- ↑ سید بن طاووس، علی بن موسی، لهوف، ص۹۰.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۶، ص۲۶۳.
- ↑ «و بیگمان شما را با چیزی از بیم و گرسنگی و کاستی داراییها و کسان و فرآوردهها میآزماییم، و شکیبایان را نوید بخش! * همان کسان که چون بدیشان مصیبتی رسد میگویند: «انّا للّه و انّا الیه راجعون» (ما از آن خداوندیم و به سوی او باز میگردیم)* بر آنان از پروردگارشان درودها و بخشایشی است و آنانند که رهیافتهاند» سوره بقره، آیه ۱۵۵-۱۵۷.
- ↑ «آیا گمان میکنید به بهشت در خواهید آمد با آنکه هنوز داستان کسانی که پیش از شما (در) گذشتند بر سر شما نیامده است؟ به آنان سختی و رنج رسید و لرزانده شدند تا جایی که پیامبر و مؤمنان همراه وی میگفتند: یاری خداوند کی در میرسد؟ آگاه باشید که یاری خداوند نز» سوره بقره، آیه ۲۱۴.
- ↑ آصفی، محمد مهدی، بر آستان عاشورا ج۳ ص ۲۶۱.