حق در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (ویرایش Heydari (بحث) به آخرین تغییری که Wasity انجام داده بود واگردانده شد)
برچسب: واگردانی
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۴۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{خرد}}
{{مدخل مرتبط
{{امامت}}
| موضوع مرتبط = حق
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| عنوان مدخل  = حق
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[حق]]''' است. "'''[[حق]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
| مداخل مرتبط = [[حق در لغت]] - [[حق در قرآن]] - [[حق در حدیث]] - [[حق در نهج البلاغه]] - [[حق در فلسفه اسلامی]] - [[حق در فقه اسلامی]] - [[حق در اخلاق اسلامی]] - [[حق در معارف مهدویت]] - [[حق در فقه سیاسی]] - [[حق در معارف دعا و زیارات]] - [[حق در معارف و سیره سجادی]] - [[حق در جامعه‌شناسی اسلامی]] - [[حق در حقوق اسلامی]] - [[حق در خانواده]] - [[حق در علوم قرآنی]] - [[حق در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| پرسش مرتبط  =  
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[حق در قرآن]] | [[حق در حدیث]] | [[حق در نهج البلاغه]] |[[حق در کلام اسلامی]] |[[حق در معارف دعا و زیارات]] | [[حق در فلسفه اسلامی]] | [[حق در فقه اسلامی]] | [[حق در اخلاق اسلامی]] | [[حق در معارف مهدویت]]</div>
}}
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[حق (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


*'''حق:''' راست، درست، بجا و هدف دار؛ در برابر باطل<ref>[[اعظم حیدری عارف|حیدری عارف، اعظم]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]،  ج۱۱، ص۱۵۱ - ۱۵۸.</ref>.
== معناشناسی ==
==واژه‌شناسی لغوی==
[[حق]]، مصدر ثلاثی مجرد از ریشه "ح ـ ق ـ ق" به معنای استواری، استحکام، مطابقت و موافقت با واقع است<ref>مفردات، ج ۱، ص ۲۴۶؛ تهذیب اللغه، ج ۳، ص ۳۷۴-۳۷۵؛ التحقیق، ج ۲، ص ۲۶۲، «[[حق]]».</ref>. وجوب و ثبات<ref>العین، ج ۳، ص ۶؛ تهذیب اللغه، ج ۳، ص ۳۷۴، «[[حق]]».</ref>، درستی<ref>مقاییس اللغه، ج ۲، ص ۱۵، «[[حق]]».</ref>، شایستگی و سزاواری<ref>العین، ج ۳، ص ۶-۷.</ref>، چیرگی<ref>المصباح، ص ۱۴۳-۱۴۴، «[[حق]]»؛ لسان العرب، ج ۱۰، ص ۴۹، «حقق».</ref>، عدالت<ref>تاج العروس، ج ۱۳، ص ۸۰، «حقق».</ref>، از دیگر معانی حق‌اند. بیشتر فرهنگ‌های واژگانی در تبیین معنای [[حق]]، از تضاد و تقابل مفهوم [[حق]] با باطل یاری جسته‌اند<ref>العین، ج ۳، ص ۶؛ لسان العرب، ج ۱۰، ص ۴۹؛ المصباح، ص ۱۴۳.</ref>. باطل به معنای تلف شدن و نابودی، ناواقعی بودن<ref>العین، ج ۷، ص ۴۳۰، «بطل».</ref>، ناپایایی و عدم ثبات<ref>مفردات، ج ۱، ص ۱۲۹، «بطل».</ref>، بی‌ارزش و بی‌ثمر بودن<ref>الصحاح، ج ۳، ص ۱۶۳۵، «بطل».</ref> است. کاربرد این واژه تقریباً در همه لهجه‌های بخش غربی زبان سامی، مانند عبری، آرامی، مندایی و سریانی، در معانی مشابه مشاهده شده است<ref>فرهنگ تطبیقی، ج ۱، ص ۱۸۷.</ref>  
*[[حق]]، مصدر ثلاثی مجرد از ریشه "ح - ق - ق" به معنای استواری، استحکام، مطابقت و موافقت با واقع است <ref>مفردات، ج ۱، ص ۲۴۶؛ تهذیب اللغه، ج ۳، ص ۳۷۴-۳۷۵؛ التحقیق، ج ۲، ص ۲۶۲، «[[حق]]».</ref> وجوب و ثبات<ref>العین، ج ۳، ص ۶؛ تهذیب اللغه، ج ۳، ص ۳۷۴، «[[حق]]».</ref>، درستی<ref>مقاییس اللغه، ج ۲، ص ۱۵، «[[حق]]».</ref>، شایستگی و سزاواری<ref>العین، ج ۳، ص ۶-۷.</ref>، چیرگی<ref>المصباح، ص ۱۴۳-۱۴۴، «[[حق]]»؛ لسان العرب، ج ۱۰، ص ۴۹، «حقق».</ref>، عدالت<ref>تاج العروس، ج ۱۳، ص ۸۰، «حقق».</ref>، از دیگر معانی حق‌اند. بیشتر فرهنگ‌های واژگانی در تبیین معنای [[حق]]، از تضاد و تقابل مفهوم [[حق]] با باطل یاری جسته‌اند<ref>العین، ج ۳، ص ۶؛ لسان العرب، ج ۱۰، ص ۴۹؛ المصباح، ص ۱۴۳.</ref> باطل به معنای تلف شدن و نابودی، ناواقعی بودن<ref>العین، ج ۷، ص ۴۳۰، «بطل».</ref>، ناپایایی و عدم ثبات<ref>مفردات، ج ۱، ص ۱۲۹، «بطل».</ref>، بی‌ارزش و بی‌ثمر بودن <ref>الصحاح، ج ۳، ص ۱۶۳۵، «بطل».</ref> است. کاربرد این واژه تقریباً در همه لهجه‌های بخش غربی زبان سامی، مانند عبری، آرامی، مندایی و سریانی، در معانی مشابه مشاهده شده است<ref>فرهنگ تطبیقی، ج ۱، ص ۱۸۷.</ref> در تعریف اصطلاحی، هر سخن، اعتقاد، دین و مذهبی را [[حق]] نامند که مطابق واقع باشد<ref>التعریفات، ص ۱۲۰، «[[حق]]».</ref><ref>[[اعظم حیدری عارف|حیدری عارف، اعظم]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]،  ج۱۱، ص۱۵۱ - ۱۵۸.</ref>
*کلمۀ [[حق]] در [[قرآن]] معانی متعددی دارد و ۲۴۷ بار در [[قرآن کریم]] به صورت "[[حق]]"، "الحق" و مشتقات آن حقاً و حقه و... در [[آیات]] مختلف آمده است.
*مصادیق [[حق]]<ref>سید کاظم ارفع، أسماء الحسنی، ص۹۳.</ref> در [[قرآن]] عبارتند از:
*ذات و [[صفات الهی]]{{متن قرآن|ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبَاطِلُ}}<ref> «این بدان روست که تنها خداوند، راستین و آنچه به جای او (به پرستش) می‌خوانند نادرست است» سوره لقمان، آیه ۳۰.</ref>.
*فعل [[الهی]] بر اساس [[حکمت]] است{{متن قرآن|هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ مَا خَلَقَ اللَّهُ ذَلِكَ إِلَّا بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ}}<ref> «اوست که خورشید را تابان و ماه را درخشان آفرید و برای آن برج‌ها نهاد تا شمار سال‌ها و «حساب» را بدانید؛ خداوند آن را جز به [[حق]] نیافرید؛ او آیات را برای گروهی که دانشورند روشن بیان می‌کند» سوره یونس، آیه ۵.</ref>.
*قول [[الهی]] و گفتار و کلمات [[پروردگار]]{{متن قرآن|كَذَلِكَ حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ}}<ref> «بدین‌گونه سخن پروردگارت در مورد نافرمانان درست آمد که آنان ایمان نمی‌آورند» سوره یونس، آیه ۳۳.</ref>.
*[[قرآن]]{{متن قرآن|وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ بَلْ أَتَيْنَاهُمْ بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِكْرِهِمْ مُعْرِضُونَ * أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجًا فَخَرَاجُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ}}<ref> «و اگر [[حق]] از خواست‌های آنان پیروی می‌کرد آسمان‌ها و زمین و هر که در آنهاست به تباهی می‌افتادند، بلکه ما قرآن  را برای آنها آورده‌ایم اما آنان از قرآن خویش رو گردانند * یا مگر از آنان مزدی  می‌خواهی؟ مزد  پروردگارت بهتر و او بهترین روزی‌دهندگان است» سوره مؤمنون، آیه ۷۱-۷۲.</ref>.
*قصص [[قرآنی]]{{متن قرآن|إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلَّا اللَّهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ}}<ref> «بی‌گمان این همان، داستانسرایی راستین است و جز خداوند خدایی نیست و به راستی خداوند پیروزمند فرزانه است» سوره آل عمران، آیه ۶۲.</ref>.
*[[دین اسلام]]{{متن قرآن|إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَا تُسْأَلُ عَنْ أَصْحَابِ الْجَحِيمِ}}<ref> «ما تو را به درستی مژده‌آور و بیم‌دهنده فرستادیم و از تو درباره دوزخیان باز نپرسند» سوره بقره، آیه ۱۱۹.</ref>.
*[[اعتقاد]] [[توحیدی]] به عنوان [[حق]]{{متن قرآن|وَلَا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ}}<ref> «و کسانی که (مشرکان آنان را) به جای او (به پرستش) می‌خوانند اختیار میانجیگری ندارند مگر آنان که با دانایی به [[حق]] گواهی دهند» سوره زخرف، آیه ۸۶.</ref> و...<ref>تغییر قبله و توجه به کعبه: {{متن قرآن|...وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ}} «و اهل کتاب بی‌گمان می‌دانند که آن (حکم) از سوی پروردگارشان، راستین است و خداوند از آنچه انجام می‌دهند غافل نیست» سوره بقره، آیه ۱۴۴. * احکام و شرایع: {{متن قرآن|كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ}} «بر شما مقرر شده است که هرگاه مرگ یکی از شما فرا رسد، اگر مالی بر جای نهد برای پدر و مادر و خویشان وصیّت شایسته کند؛ بنا به حقّی بر گردن پرهیزگاران» سوره بقره، آیه ۱۸۰؛ {{متن قرآن|لَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَاعًا بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِينَ}} «اگر زنانی را که با آنان آمیزش نکرده یا برای آنها کابینی نبریده‌اید، طلاق دهید، بر شما گناهی نیست. ولی ایشان را از دهشی شایسته بهره‌مند سازید- توانگر به اندازه خویش  و تنگدست به اندازه خویش- این بر نیکوکاران واجب است» سوره بقره، آیه ۲۳۶؛ {{متن قرآن|وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ وَلَا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ}} «و زنان طلاق داده باید تا سه پاکی (از حیض) خویشتن، انتظار کشند و اگر ایمان به خداوند و روز بازپسین دارند پنهان داشتن آنچه خداوند در زهدانشان آفریده است برای آنان روا نیست و اگر شوهرانشان سر آشتی دارند به باز آوردن آنان در این حال سزاوارترند و زنان را بر مردان، [[حق]] شایسته‌ای است چنان که مردان را بر زنان؛ و مردان را بر آنان، به پایه‌ای برتری است و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره بقره، آیه ۲۲۸. * مولویت و ملک خداوند: {{متن قرآن|ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ أَلَا لَهُ الْحُكْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ}} «سپس به سوی سرور بر حقّشان خداوند برگردانده می‌شوند؛ آگاه باشید که داوری با اوست و او سریع‌ترین حسابرسان است» سوره انعام، آیه ۶۲؛ {{متن قرآن|فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا}} «پس، فرابرترا که خداوند است، آن فرمانفرمای راستین و در قرآن پیش از آنکه وحی آن به تو پایان پذیرد شتاب مکن و بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!» سوره طه، آیه ۱۱۴. * وساوس شیطان: {{متن قرآن|لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ * وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ}} «تا آنچه را شیطان (در دل‌ها) می‌افکند آزمونی برای بیماردلان و سنگدلان کند و ستمگران در ستیزه‌ای  ژرف به سر می‌برند * و تا کسانی که دانش یافته‌اند بدانند که این (قرآن) راستین، از سوی پروردگار توست پس به آن ایمان آورند آنگاه دل‌های آنها در برابر آن فروتن گردد و بی‌گمان خداوند راهنمای مؤمنان به راهی راست است» سوره حج، آیه ۵۳-۵۴. * معجزات: {{متن قرآن|قَالَ مُوسَى أَتَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَكُمْ أَسِحْرٌ هَذَا وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ}} «موسی گفت: آیا درباره [[حق]] هنگامی که نزد شما آمده است (چنین) می‌گویید؟! آیا این جادوست؟ در حالی که جادوگران رستگار نمی‌گردند» سوره یونس، آیه ۷۷؛ {{متن قرآن|فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ}} «[[حق]]، جا افتاد و آنچه (آنان) انجام می‌دادند تباه شد» سوره اعراف، آیه ۱۱۸.</ref>.
*در بیشتر موارد، "[[حق]]" در [[قرآن]] صراحتاً در معنای [[حقوقی]] نیامده است. در حدود [[چهل]] بار در [[قرآن کریم]] کلمۀ "[[حق]]" به گونه‌ای به کار رفته که مفهوم [[حقوقی]] دارد. در بیشتر این موارد کلمۀ مذکور به یکی از این دو صورت استعمال شده است:
*۱. به عنوان صفتی برای فعل [[انسان]] [[مکلف]] به کار رفته است مثل: {{متن قرآن|ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ}}<ref>«زیرا نشانه‌های خداوند را انکار می‌کردند و پیامبران را ناحقّ می‌کشتند» سوره بقره، آیه ۶۱.</ref> در این [[آیه]] [[عمل]] [[یهودیان]] - [[کشتن پیامبران ]]- به صفت "ناحق" [[وصف]] شده است. در بیشتر موارد، زمانی کار کسی با صفت "به ناحق، ناشایست و [[نامشروع]]" [[وصف]] می‌کنند که فاعل آن، صاحب [[حق]] - به مفهوم [[حقوقی]] - نباشد مثلاً اگر کسی [[حق]] کشتن دیگری را داشته باشد و این [[حق]] خود را [[اعمال]] کند و او را بکشد، می‌توان گفت عمل او "به [[حق]]" بوده است، بر خلاف کسی که شخصی را بکشد که [[حق]] کشتن او را ندارد در چنین صورتی عمل او "ناحق" قلمداد می‌گردد.
*پس اگرچه "[[حق]] داشتن" و "به [[حق]] بودن" دو مفهوم متغایرند، اولی به [[انسان‌ها]] نسبت داده می‌شود و دومی به [[افعال]] و [[اعمال]] آنان، لکن در بیشتر موارد هر دو مفهوم بر هم منطبق می‌شوند و دربارۀ شخصی که کاری می‌کند و [[حق]] انجام دادن آن را دارد به کار می‌رود.
*تفاوت دیگر این دو مفهوم، "در [[مقام ثبوت]] و [[اثبات]]<ref>مقام ثبوت و مقام اثبات اصطلاحی است رایج در بین علما که اولی ناظر به مقام واقع و هستی یک شیئ است و اصطلاح دوم ناظر به نحوه انکشاف واقع برای انسان است به همین دلیل ممکن است ثبوت غیر از اثبات باشد یعنی چیزی در عالم ثبوت باشد ولی انسان خلاف آن برایش اثبات گردد و گاهی نیز این دو مطابق هم هستند.</ref> است؛ یعنی در مباحث [[علمی]] میان [[اندیشمندان]] گاهی سخن از ثبوت [[حق]] است که از آن مفهوم "[[حق]] بودن" [[اراده]] می‌شود و گاهی [[اثبات حق]] که نزد آنان به معنای "[[حق]] داشتن" است"<ref>عبدالله جوادی آملی، حق و تکلیف در اسلام، ص۲۸.</ref>.
*۲. گاهی هم کلمۀ "[[حق]]" در [[قرآن]] به همان معنای حقوقی‌اش استعمال شده است مانند: {{متن قرآن|فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ}}<ref>«پس باید بنویسد و آنکه وامدار است باید املا کند و از خداوند، پروردگار خویش، پروا بدارد» سوره بقره، آیه ۲۸۲.</ref> می‌بینیم که در این [[آیه]] وامدار به عنوان کسی که [[حق]] بر عهدۀ اوست {{متن قرآن|الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ}} نام برده شده است و...
*در دو [[آیه]] دیگر نیز [[حق]] در مورد [[تکلیف]] استعمال شده است: {{متن قرآن|كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ}}<ref>«بر شما مقرر شده است که هرگاه مرگ یکی از شما فرا رسد، اگر مالی بر جای نهد برای پدر و مادر و خویشان وصیّت شایسته کند؛ بنا به حقّی بر گردن پرهیزگاران» سوره بقره، آیه ۱۸۰.</ref> و {{متن قرآن|لَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَاعًا بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِينَ}}<ref>«اگر زنانی را که با آنان آمیزش نکرده یا برای آنها کابینی نبریده‌اید، طلاق دهید، بر شما گناهی نیست. ولی ایشان را از دهشی شایسته بهره‌مند سازید- توانگر به اندازه خویش و تنگدست به اندازه خویش- این بر نیکوکاران واجب است» سوره بقره، آیه ۲۳۶.</ref>، در این [[آیات]] اگرچه تکالیفی برای [[متقین]] و [[محسنین]] معین و [[حقوق]] ثابت شده است اما تعبیر {{متن قرآن|حَقًّا}} به کار رفته است، البته حقی بر آنان و این خود مؤید آن است که هر جا حقی برای کسی هست حقی (تکلیفی) بر کسی دیگر نیز وجود دارد<ref>ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، حقوق و سیاست در قرآن، ج۱، ص۳۶.</ref>.
*بنابراین حق در امور [[تکوینی]] و به معنای [[فلسفی]] آن مورد نظر ما نیست، بلکه منظور ما، [[حق]] در امور [[تشریعی]] (اعتباری) است مثل [[حق حیات]] یا [[حقوق بشر]] که در [[امور اجتماعی]] و [[روابط]] بین [[انسان‌ها]] کاربرد دارد و در مورد [[حقوق اهل بیت]] یعنی همان [[قدرت]] و امتیازی که [[قانون الهی]] برای ایشان قرار داده است که بر خلاف سایر [[حقوق]] مصطلح، قابل اسقاط یا [[نقل]] و انتقال نیست و همیشه این نوع [[حق]] ملازم با [[تکلیف]] است<ref>[[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|حقوق اهل بیت]]، ص۳۳- ۳۶.</ref>.


==حق در [[قرآن]]==
در تعریف اصطلاحی، هر سخن، اعتقاد، دین و مذهبی را [[حق]] نامند که مطابق واقع باشد<ref>التعریفات، ص ۱۲۰، «[[حق]]».</ref>.<ref>[[اعظم حیدری عارف|حیدری عارف، اعظم]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۱، ص۱۵۱ - ۱۵۸.</ref>
*این کلمه با مشتقاتش در [[قرآن]] بیش از ۲۸۰ بار به کار رفته‌اند. بیشترین تقابل معنایی حق در [[قرآن]]، با باطل است که گاه به صراحت در آیه دیده می‌شود {{متن قرآن|وَلاَ تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُواْ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ}}<ref> و حق را با باطل میامیزید و آگاهانه حقپوشی مکنید؛ سوره بقره، آیه:۴۲.</ref>؛ {{متن قرآن|يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ}}<ref> ای اهل کتاب! چرا حقّ را با باطل می‌آمیزید و حقپوشی می‌کنید با آنکه خود می‌دانید؟؛ سوره آل عمران، آیه:۷۱.</ref>؛ {{متن قرآن|وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا }}<ref> و بگو حقّ آمد و باطل از میان رفت؛ بی‌گمان باطل از میان رفتنی است؛ سوره اسراء، آیه:۸۱.</ref> و گاه در تقابل با مصادیق باطل مانند ضلال{{متن قرآن|فَذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ}}<ref> این است خداوند پروردگار راستین شما بنابراین، پس از حقّ جز گمراهی چه خواهد بود؟ و چگونه (از حق) روی گردانتان می‌کنند؟؛ سوره یونس، آیه: ۳۲.</ref>، ظلم {{متن قرآن|وَأَشْرَقَتِ الأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاء وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَهُمْ لا يُظْلَمُونَ}}<ref> و زمین (رستخیز) به نور پروردگارش تابناک می‌گردد و کارنامه (ها) برنهاده می‌شود و پیامبران و گواهان را می‌آورند و میان آنان به حقّ داوری می‌کنند و بر آنان ستم نخواهد رفت؛ سوره زمر، آیه:۶۹.</ref>، لعب {{متن قرآن|قَالُوا أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنتَ مِنَ اللاَّعِبِينَ}}<ref> گفتند: آیا برای ما حقّ را آورده‌ای یا از بازیگرانی؟؛ سوره انبیاء، آیه: ۵۵.</ref>، اساطیر الاولین {{متن قرآن|وَالَّذِي قَالَ لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَّكُمَا أَتَعِدَانِنِي أَنْ أُخْرَجَ وَقَدْ خَلَتْ الْقُرُونُ مِن قَبْلِي وَهُمَا يَسْتَغِيثَانِ اللَّهَ وَيْلَكَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَيَقُولُ مَا هَذَا إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ}}<ref> و آن (دیگری) که به پدر و مادرش می‌گوید: اف بر شما ! آیا به من وعده می‌دهید که (از گور) بیرون آورده می‌شوم در حالی که نسل‌ها (ی بسیار) پیش از من گذشته‌اند؛ سوره احقاف، آیه:۱۷.</ref> و سحر{{متن قرآن|فَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِندِنَا قَالُواْ إِنَّ هَذَا لَسِحْرٌ مُّبِينٌ قَالَ مُوسَى أَتَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَكُمْ أَسِحْرٌ هَذَا وَلاَ يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ}}<ref> و چون حقّ از نزد ما به سوی آنان آمد گفتند: بی‌گمان این جادویی آشکار است.موسی گفت: آیا درباره حقّ هنگامی که نزد شما آمده است (چنین) می‌گویید؟! آیا این جادوست؟ در حالی که جادوگران رستگار نمی‌گردند؛ سوره یونس، آیه: ۷۶- ۷۷.</ref> در موارد فراوانی نیز به معنای راستی به کار رفته است که در برابر کذب و باطل قرار می‌گیرد {{متن قرآن|نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَأَنزَلَ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ }}<ref> این کتاب را که کتاب‌های آسمانی پیش از خود را راست می‌شمارد، به حق بر تو (به تدریج) فرو فرستاد و تورات و انجیل را (یکجا) فرو فرستاد؛ سوره آل عمران، آیه:۳.</ref><ref>جامع البیان، ج ۳، ص ۱۱۱.</ref>، {{متن قرآن|كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْمًا كَفَرُواْ بَعْدَ إِيمَانِهِمْ وَشَهِدُواْ أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَاللَّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ }}<ref> چگونه خداوند گروهی را راهنمایی کند که پس از آنکه ایمان آوردند و گواهی دادند که این فرستاده، بر حقّ است و برهان‌ها (ی روشن) برای آنان آمد کفر ورزیدند و خداوند گروه ستمکاران را راهنمایی نمی‌کند؛ سوره آل عمران، آیه: ۸۶.</ref><ref>بیان المعانی، ج ۵، ص ۳۶۳.</ref>؛ {{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِيلاً}}<ref> و کسانی را که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند، به بوستان‌هایی درخواهیم آورد که از بن آنها جویباران روان است، هماره در آنها جاودانند، بنا به وعده راستین خداوند و از خداوند راست‌گفتارتر کیست؟؛ سوره نساء ، آیه:۱۲۲.</ref><ref>مجمع البیان، ج ۳، ص ۱۷۴.</ref>، {{متن قرآن|يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِي دِينِكُمْ وَلاَ تَقُولُواْ عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِّنْهُ فَآمِنُواْ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلاَ تَقُولُواْ ثَلاثَةٌ انتَهُواْ خَيْرًا لَّكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَن يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَات وَمَا فِي الأَرْضِ وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلاً}}<ref> ای اهل کتاب! در دینتان غلوّ نورزید و درباره خداوند جز راستی سخنی بر زبان نیاورید؛ جز این نیست که مسیح عیسی پسر مریم، پیامبر خداوند و «کلمه اوست» که آن را به (دامان) مریم افکند و روحی از اوست پس به خداوند و پیامبرانش ایمان آورید و سخن از (خدای) سه‌گانه سر مکنید، باز ایستید که برایتان بهتر است، بی‌گمان خداوند خدایی یگانه است، پاکاکه اوست از اینکه او را فرزندی باشد، آنچه در آسمان‌ها و زمین است او راست و خداوند (شما را) کارساز، بس؛ سوره نساء ، آیه:۱۷۱.</ref><ref>مجمع البیان، ج ۳، ص ۲۲۳.</ref>؛ {{متن قرآن|وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ}}<ref> و برای آنان داستان دو پسر آدم (هابیل و قابیل) را به درستی بخوان! که قربانی‌یی پیش آوردند اما از یکی از آن دو پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد، (قابیل) گفت:بی‌گمان تو را خواهم کشت! (هابیل) گفت: خداوند تنها از پرهیزگاران می‌پذیرد؛ سوره مائده، آیه:۲۷.</ref><ref>مجمع البیان، ج ۳، ص ۲۸۲.</ref> این واژه از اسماء و صفات الهی نیز به شمار می‌رود که در این اعتبار، خدا، حقیقتی عین ثبوت است و ثبوتش با بطلان آمیخته نیست؛ از هر نظر ثابت و به هر روی موجود است: {{متن قرآن|ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ}}<ref> این بدان روست که تنها خداوند، راستین و آنچه به جای او (به پرستش) می‌خوانند نادرست است، و اینکه خداوند است که فرازمند بزرگ است؛ سوره لقمان ، آیه:۳۰.</ref><ref>المیزان، ج ۱۶، ص ۲۳۵-۲۳۶.</ref><ref>[[اعظم حیدری عارف|حیدری عارف، اعظم]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۱، ص۱۵۱ - ۱۵۸.</ref>.


==گستره معنایی حق==
== حق در قرآن ==
*از مفاهیم بنیادین قرآنی که در نمایاندن تصویری کامل از جهان هستی و درک جایگاه انسان در آن و آغاز و فرجام او یاری می‌دهد، مفهومی است که در پیکره واژه حق پدیدار می‌گردد. [[قرآن]] از این واژه و با تبیین مفاهیم متضاد و مصداق‌یابی آنها در پی آن است تا نگاه مخاطب را از امور مادی و ناپایا به مصادیق واقعی و پایدار حق جلب کند. جهان هستی در منطق قرآن، به حق و باطل قسمت می‌شود و در پس حق، جز باطل چیزی قرار ندارد{{متن قرآن|فَذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ}}<ref> این است خداوند پروردگار راستین شما بنابراین، پس از حقّ جز گمراهی چه خواهد بود؟ و چگونه (از حق) روی گردانتان می‌کنند؟؛ سوره یونس، آیه:۳۲.</ref><ref>[[اعظم حیدری عارف|حیدری عارف، اعظم]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۱، ص۱۵۱ - ۱۵۸.</ref>.
کلمۀ [[حق]] با مشتقاتش در [[قرآن]] بیش از ۲۸۰ بار به کار رفته‌اند، به صورت "[[حق]]"، "الحق" و مشتقات آن "حقاً" و "حقه" و... . بیشترین تقابل معنایی حق در [[قرآن]] با باطل است که گاه به صراحت در آیه دیده می‌شود: {{متن قرآن|وَلاَ تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُواْ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ}}<ref>و حق را با باطل میامیزید و آگاهانه حقپوشی مکنید؛ سوره بقره، آیه۴۲.</ref>؛ {{متن قرآن|يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ}}<ref>ای اهل کتاب! چرا حقّ را با باطل می‌آمیزید و حقپوشی می‌کنید با آنکه خود می‌دانید؟؛ سوره آل عمران، آیه۷۱.</ref>؛ {{متن قرآن|وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا }}<ref>و بگو حقّ آمد و باطل از میان رفت؛ بی‌گمان باطل از میان رفتنی است؛ سوره اسراء، آیه۸۱.</ref> و گاه در تقابل با مصادیق باطل مانند ضلال: {{متن قرآن|فَذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ}}<ref>این است خداوند پروردگار راستین شما بنابراین، پس از حقّ جز گمراهی چه خواهد بود؟ و چگونه (از حق) روی گردانتان می‌کنند؟؛ سوره یونس، آیه ۳۲.</ref>، ظلم: {{متن قرآن|وَأَشْرَقَتِ الأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاء وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَهُمْ لا يُظْلَمُونَ}}<ref>و زمین (رستخیز) به نور پروردگارش تابناک می‌گردد و کارنامه (ها) برنهاده می‌شود و پیامبران و گواهان را می‌آورند و میان آنان به حقّ داوری می‌کنند و بر آنان ستم نخواهد رفت؛ سوره زمر، آیه۶۹.</ref>، لعب: {{متن قرآن|قَالُوا أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنتَ مِنَ اللاَّعِبِينَ}}<ref>گفتند: آیا برای ما حقّ را آورده‌ای یا از بازیگرانی؟؛ سوره انبیاء، آیه: ۵۵.</ref>، اساطیر الاولین: {{متن قرآن|وَالَّذِي قَالَ لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَّكُمَا أَتَعِدَانِنِي أَنْ أُخْرَجَ وَقَدْ خَلَتْ الْقُرُونُ مِن قَبْلِي وَهُمَا يَسْتَغِيثَانِ اللَّهَ وَيْلَكَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَيَقُولُ مَا هَذَا إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ}}<ref>و آن (دیگری) که به پدر و مادرش می‌گوید: اف بر شما! آیا به من وعده می‌دهید که (از گور) بیرون آورده می‌شوم در حالی که نسل‌ها (ی بسیار) پیش از من گذشته‌اند؛ سوره احقاف، آیه۱۷.</ref> و سحر: {{متن قرآن|فَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِندِنَا قَالُواْ إِنَّ هَذَا لَسِحْرٌ مُّبِينٌ قَالَ مُوسَى أَتَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَكُمْ أَسِحْرٌ هَذَا وَلاَ يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ}}<ref>و چون حقّ از نزد ما به سوی آنان آمد گفتند: بی‌گمان این جادویی آشکار است. موسی گفت: آیا درباره حقّ هنگامی که نزد شما آمده است (چنین) می‌گویید؟! آیا این جادوست؟ در حالی که جادوگران رستگار نمی‌گردند؛ سوره یونس، آیه: ۷۶- ۷۷.</ref>.  
*یادکردهای حق در [[قرآن]] را از لحاظ معناشناسی افزون بر حوزه معنایی وجود شناختی که از موضوع این مقاله خارج است در ۳ حوزه معنایی دیگر می‌توان طبقه‌بندی کرد که حق در همه آنها از جهات متفاوتی در برابر باطل است:
===حوزه معنایی معرفت‌شناختی===
*در این حوزه معنایی، مطابقت با امر خارجی "صدق" در نظر است که مقابل آن باطل "کذب" قرار دارد. این معنا شامل هر سخن، خبر یا اعتقادی از جانب خدا است که مصادیق فراوانی از جمله [[اسلام]]، [[قرآن]]، [[وحی]]، قصص و تمثیلات قرآنی، مرگ، رستاخیز و... دارد. حق در معنای معرفت‌شناختی است که ابلاغ می‌شود: {{متن قرآن|قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَمَا يُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا يُعِيدُ}}<ref> بگو: حقّ آمد و باطل، نه (آفرینش چیزی را) می‌آغازد و نه باز می‌گرداند؛ سوره سبأ، آیه: ۴۹.</ref> حق در این آیه [[قرآن]] و [[اسلام]] است<ref>تفسیر ثعلبی، ج ۸، ص ۹۴؛ تفسیر بغوی، ج ۳، ص ۶۸۵.</ref> که برخی از آن روی می‌گردانند: {{متن قرآن|أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جَاءَهُم بِالْحَقِّ وَأَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ }}<ref> یا می‌گویند که جنونی دارد؛ (نادرست می‌گویند) بلکه او حقّ را برای آنان آورده است و بیشتر آنان حق ناپسندند؛ سوره مؤمنون، آیه: ۷۰.</ref><ref>تفسیر مقاتل، ج ۳، ص ۱۶۱؛ البحر المحیط، ج ۷، ص ۵۷۴.</ref>؛ {{متن قرآن|أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ هَذَا ذِكْرُ مَن مَّعِيَ وَذِكْرُ مَن قَبْلِي بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُم مُّعْرِضُونَ }}<ref> یا به جای او خدایانی برگزیدند؟ بگو دلیلتان را بیاورید، این یادکرد همراهان من و یادکرد کسان پیش از من است؛ بلکه بیشتر آنان حق را نمی‌شناسند بنابراین (از آن) رو گردانند؛ سوره انبیاء، آیه: ۲۴.</ref><ref>تفسیر ثعلبی، ج ۶، ص ۲۷۲؛ زاد المسیر، ج ۳، ص ۱۸۸.</ref> و از میان عواملی که سبب رویگردانی از حق می‌شوند می‌توان حسد {{متن قرآن|وَدَّ كَثِيرٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُم مِّن بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّاراً حَسَدًا مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُواْ وَاصْفَحُواْ حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref> بسیاری از اهل کتاب با آنکه حق برای آنان روشن است، از رشکی در درون جانشان، خوش دارند که شما را از پس ایمان به کفر بازگردانند؛ باری، (از آنان) درگذرید و چشم بپوشید تا (زمانی که) خداوند فرمان خویش را (پیش) آورد که خداوند بر هر کاری تواناست؛ سوره بقره، آیه: ۱۰۹.</ref>، پیروی از هوای نفس {{متن قرآن|وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُم فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ إِلَى اللَّه مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ}}<ref> و ما این کتاب را به سوی تو به درستی فرو فرستاده‌ایم که کتاب پیش از خود را راست می‌شمارد و نگاهبان بر آن است؛ پس میان آنان بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری کن و به جای آنچه از حق به تو رسیده است از خواسته‌های آنان پیروی مکن، ما به هر یک از شما شریعت و راهی داده‌ایم و اگر خداوند می‌خواست شما را امّتی یگانه می‌گردانید لیک (نگردانید) تا شما را در آنچه‌تان داده است بیازماید؛ پس در کارهای خیر بر یکدیگر پیشی گیرید، بازگشت همه شما به سوی خداوند است بنابراین شما را از آنچه در آن اختلاف می‌ورزیدید آگاه می‌گرداند؛ سوره مائده، آیه: ۴۸.</ref>، پیروی از ظن را برشمرد{{متن قرآن|وَمَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا }}<ref> و آنان را بدان دانشی نیست؛ جز از گمان پیروی نمی‌کنند و گمان برای (رسیدن به) حق، بسنده نیست؛ سوره نجم، آیه: ۲۸.</ref>. گرچه بزهکاران خوش نمی‌دارند، خدا حق را ثابت و باطل را نابود می‌گرداند{{متن قرآن|لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ}}<ref> تا حقّ را تحقّق بخشد و باطل را تباه گرداند هرچند بزهکاران نپسندند؛ سوره انفال، آیه:۸.</ref> حق در این حوزه معنایی، فراوان در [[قرآن]] به کار رفته است که به مهم‌ترین آنها یاد می‌شوند<ref>[[اعظم حیدری عارف|حیدری عارف، اعظم]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]،  ج۱۱، ص۱۵۱ - ۱۵۸.</ref>:
#'''[[قرآن]]:''' [[قرآن]] نزول خود را یکی از حقایق راستین در مقابل تکذیب کافران می‌شناساند{{متن قرآن|وَبِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبِالْحَقِّ نَزَلَ وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ مُبَشِّرًا وَنَذِيرًا }}<ref> و آن (قرآن) را راستین فرو فرستاده‌ایم و راستین فرود آمده است و تو را جز نویدبخش و بیم‌دهنده نفرستاده‌ایم؛ سوره اسراء، آیه: ۱۰۵.</ref><ref>تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۵۵۴.</ref> [[قرآن]] حق است، چون لغو و کذبی در آن نیست و زیادت و نقصانی بر نتافته است<ref>المیزان، ج ۱۳، ص ۲۲۰.</ref><ref>[[اعظم حیدری عارف|حیدری عارف، اعظم]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]،  ج۱۱، ص۱۵۱ - ۱۵۸.</ref>.
#'''قصه‌ها و تمثیلات قرآنی:''' {{متن قرآن|وَكُلاًّ نَّقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاء الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ وَجَاءَكَ فِي هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ }}<ref> و همه آنچه را که از اخبار پیامبران برای تو حکایت می‌کنیم، چیزی است که با آن دلت را استوار می‌داریم در حالی که در این (سوره) برای تو حقیقت و برای مؤمنان اندرز و یادکردی آمده است؛ سوره هود، آیه: ۱۲۰.</ref> تعبیر حق، بدین معناست که قصص پیامبران و حکمت‌ها و اندرزهای این سوره همگی حقیقت و ثابت‌اند<ref>کشف الاسرار، ج ۴، ص ۴۵۷؛ تفسیر قرطبی، ج ۹، ص ۱۱۶؛ بیان المعانی، ج ۳، ص ۱۶۹.</ref>؛ یا به دلیل وجود برهان‌هایی است که بر توحید و عدل و [[نبوت]] دلالت می‌کنند <ref>التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۴۱۳؛ المنیر، ج ۱۲، ص ۱۸۵؛ الوسیط، ج ۲، ص ۱۰۸۶.</ref>؛ یا بر پایه نظری، بر اثر کامل‌تر بودن این براهین در این سوره، از آن به حق نام برده شده است<ref>التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۴۱۳.</ref> این‌گونه خطاب برای بیان تأکید<ref>مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۱۳.</ref> یا تشریف است<ref>منهج الصادقین، ج ۴، ص ۴۸۱.</ref> و ویژگی حقانیت در این سوره‌ها، به آن اختصاصی ندارد و هرچه در آن و دیگر سوره‌ها آمده‌اند، همگی حق‌اند<ref>التبیان، طوسی، ج ۶، ص ۸۷؛ روض الجنان، ج ۱۰، ص ۳۵۳.</ref>. به درستی و راستیِ برخی از داستان‌های قرآنی نیز به شکلی مشخص تصریح شده است؛ مانند داستان زندگی [[حضرت عیسی]]{{ع}}<ref>تفسیر مقاتل، ج ۱، ص ۲۸۱؛ جوامع الجامع، ج ۱، ص ۱۸۰؛ الکاشف، ج ۲، ص ۷۹.</ref> و آفرینش او بدون پدر، که می‌نمایاند ادعای نصارا درباره الوهیت او و ادعای یهودیان درباره نامشروع بودن وی باطل و کذب‌اند<ref>البحر المحیط، ج ۳، ص ۱۹۲؛ تفسیر مراغی، ج ۳، ص ۱۷۶.</ref>{{متن قرآن|إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلاَّ اللَّهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ }}<ref> بی‌گمان این همان، داستانسرایی راستین است و جز خداوند خدایی نیست و به راستی خداوند پیروزمند فرزانه است؛ سوره آل عمران، آیه: ۶۲.</ref> داستان فرزندان [[حضرت آدم]]{{ع}} نیز از مصادیق حق به شمار رفته است {{متن قرآن|وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ}}<ref> و برای آنان داستان دو پسر آدم (هابیل و قابیل) را به درستی بخوان! که قربانی‌یی پیش آوردند اما از یکی از آن دو پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد، (قابیل) گفت:بی‌گمان تو را خواهم کشت! (هابیل) گفت: خداوند تنها از پرهیزگاران می‌پذیرد؛ سوره مائده، آیه: ۲۷.</ref> و مفسران آن را به معنای صادق بودن این داستان بیان کرده‌اند<ref>مجمع البیان، ج ۳، ص ۲۸۲؛ التبیان، عکبری، ص ۱۲۶؛ تفسیر شبر، ص ۱۳۷.</ref>؛ همچنین مَثَل‌های ذکر شده در [[قرآن]] حق خوانده شده‌اند: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ لاَ يَسْتَحْيِي أَن يَضْرِبَ مَثَلاً مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُواْ فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلاً يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِينَ}}<ref> خداوند پروا ندارد که به پشه یا فراتر از آن مثلی بزند، پس آنان که ایمان دارند می‌دانند این از سوی پروردگار آنها درست است اما کسانی که کافرند می‌گویند:خداوند از این مثل، چه می‌خواهد؟؛  با آن بسیاری را بیراه و بسیاری (دیگر) را رهیاب می‌کند. و جز نافرمانان را با آن بیراه نمی‌گرداند؛ سوره بقره ، آیه: ۲۶.</ref> به حقیقت و راست بودن داستان معجزه [[حضرت موسی]]{{ع}} نیز تأکید شده است {{متن قرآن|وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ }}<ref> و (ما) به موسی وحی کردیم که چوبدستت را بیفکن! که ناگهان، (اژدهایی شد و) هرچه ساخته بودند فرو می‌بلعید؛ سوره اعراف، آیه: ۱۱۷.</ref>، {{متن قرآن|فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ }}<ref> حق، جا افتاد و آنچه (آنان) انجام می‌دادند تباه شد؛ سوره اعراف ، آیه: ۱۱۸.</ref>. تعبیر {{متن قرآن|فَوَقَعَ الْحَقُّ}} بر پایه نقل بسیاری از مفسران، به معنی آشکار شدن تفاوت معجزه از سحر و حق از باطل است<ref>تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۵۴؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۴، ص ۳۳۶؛ لباب التأویل، ج ۲، ص ۲۳۶.</ref> برخی این تعبیر را استعاره کنایی از چیزی دانسته‌اند که در هوا آویزان است و تا استقرار بیابد، از حقانیت آن اطمینان به دست می‌آید<ref>المیزان، ج ۸، ص ۲۱۶.</ref><ref>[[اعظم حیدری عارف|حیدری عارف، اعظم]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]،  ج۱۱، ص۱۵۱ - ۱۵۸.</ref>.
#'''رسالت [[پیامبر]]{{صل}}:''' [[قرآن کریم]] بعثت [[پیامبر خاتم|حضرت محمد]]{{صل}} را حقیقت می‌خواند: {{متن قرآن|إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلاَ تُسْأَلُ عَنْ أَصْحَابِ الْجَحِيمِ}}<ref> ما تو را به درستی مژده‌آور و بیم‌دهنده فرستادیم و از تو درباره دوزخیان باز نپرسند؛ سوره بقره، آیه: ۱۱۹.</ref> و خدا به راستی او را برانگیخته است تا به پیروان ایشان مژده دهد و به کسی که حضرت را انکار کند و از دین او گمراه شود بیم دهد<ref>تفسیر بغوی، ج ۱، ص ۱۶۰؛ زاد المسیر، ج ۱، ص ۱۰۶.</ref> برخی مفسران، حق را در این آیه به معنای [[قرآن]] یا شرع دانسته‌اند که به سبب راستی و حقانیت، چنین نامی گرفته‌اند<ref>روض الجنان، ج ۲، ص ۱۳۱.</ref> حق در برخی آیات مشابه دیگر، به دیدۀ برخی از مفسران شیعه، به [[ولایت]]<ref>اطیب البیان، ج ۹، ص ۴۳۳.</ref> و [[امام علی|امیرمؤمنان]]{{ع}}<ref> تفسیر قمی، ج ۲، ص ۹۲؛ البرهان، ج ۴، ص ۳۰.</ref> نیز تطبیق شده است {{متن قرآن|أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جَاءَهُم بِالْحَقِّ وَأَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ }}<ref> یا می‌گویند که جنونی دارد؛ (نادرست می‌گویند) بلکه او حقّ را برای آنان آورده است و بیشتر آنان حق ناپسندند؛ سوره مؤمنون، آیه: ۷۰.</ref>. طبق آیات [[قرآن]]، [[پیامبر]]{{صل}} نه تنها در بیان رسالت، خود، بر حق و صادق بود و دینی راستین و بر حق آورد {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ}}<ref> اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند؛ سوره توبه، آیه: ۳۳.</ref>، بلکه رؤیاهای آن حضرت نیز راستین و بر حق است {{متن قرآن|لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاء اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ لا تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَلِكَ فَتْحًا قَرِيبًا }}<ref> خداوند، به حق رؤیای پیامبرش را راست گردانیده است؛ شما اگر خداوند بخواهد با ایمنی، در حالی که سرهای خود را تراشیده و موها را کوتاه کرده‌اید، بی‌آنکه بهراسید به مسجد الحرام وارد می‌شوید بنابراین او چیزی را می‌دانست که شما نمی‌دانید، از این رو پیش از آن پیروزی نزدیکی پدید آورد؛ سوره فتح، آیه: ۲۷.</ref> این آیه به خواب [[پیامبر خاتم|رسول خدا]]{{صل}} در مورد ورود به مسجدالحرام اشاره دارد و مفسران، ذیل آن گفته‌اند که خواب‌های پیامبران حق‌اند<ref>تفسیر قرطبی، ج ۱۶، ص ۲۸۹-۲۹۰؛ لطائف الاشارات، ج ۳، ص ۴۳۱.</ref> و از گونه خواب‌های پریشان نیستند<ref>الکشاف، ج ۴، ص ۳۴۵؛ الجدید، ج ۶، ص ۴۹۴؛ مراح لبید، ج ۲، ص ۴۳۲.</ref> و همراه حکمت و هدف صحیح‌اند<ref>الکشاف، ج ۴، ص ۳۴۵؛ جوامع الجامع، ج ۴، ص ۱۴۵؛ التحریر و التنویر، ج ۲۶، ص ۱۶۷.</ref> در رؤیای [[حضرت یوسف]]{{ع}} نیز حق به معنای صدق<ref>روح المعانی، ج ۷، ص ۵۷؛ ارشاد الاذهان، ص ۲۵۲؛ تقریب القرآن، ج ۳، ص ۴۴.</ref> و مطابقت با واقع است<ref>الفواتح الالهیة، ج ۱، ص ۳۸۶؛ تقریب القرآن، ج ۳، ص ۴۴.</ref>{{متن قرآن|وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّواْ لَهُ سُجَّدًا وَقَالَ يَا أَبَتِ هَذَا تَأْوِيلُ رُؤْيَايَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّي حَقًّا وَقَدْ أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِكُم مِّنَ الْبَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَّزَغَ الشَّيْطَانُ بَيْنِي وَبَيْنَ إِخْوَتِي إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِّمَا يَشَاء إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ}}<ref> و پدر و مادر خود را بر اورنگ (خویش) فرا برد و همه برای او به فروتنی در افتادند و گفت: پدر جان! این تعبیر خواب پیشین من است که خداوند آن را درست گردانید و بی‌گمان به من نیکی فرمود هنگامی که مرا از زندان بیرون آورد و شما را پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم را خراب کرده بود از بیابان (نزد من) آورد؛ به راستی پروردگارم در آنچه بخواهد، نازک‌بین است؛ همانا اوست که دانای فرزانه است؛ سوره یوسف، آیه: ۱۰۰.</ref><ref>[[اعظم حیدری عارف|حیدری عارف، اعظم]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]،  ج۱۱، ص۱۵۱ - ۱۵۸.</ref>.
#'''مرگ:''' {{متن قرآن|وَجَاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِكَ مَا كُنتَ مِنْهُ تَحِيدُ }}<ref> و مستی مرگ، حقیقت را (پیش چشم) می‌آورد؛ این همان است که از آن کناره می‌کردی؛ سوره ق، آیه: ۱۹.</ref> ماضی بودن فعل<ref>بیان السعاده، ج ۴، ص ۱۰۹؛ مخزن العرفان، ج ۱۳، ص ۲۷۹-۲۸۰.</ref> و مقید شدن مرگ به حق، نشان است که مرگ از قضاهای حتمی است<ref>مجمع البیان، ج ۹، ص ۲۱۷؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۸، ص ۱۳۵؛ المیزان، ج ۱۸، ص ۳۴۸.</ref>؛ البته بر پایه قولی دیگر، آیه به معنای روشن شدن حق برای انسان در زمان مرگ و درستی گزارش‌های پیامبران درباره رستاخیز و بشارت‌ها و انذارهای ایشان است<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۸، ص ۱۳۵؛ فتح القدیر، ج ۵، ص ۸۹.</ref><ref>[[اعظم حیدری عارف|حیدری عارف، اعظم]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]،  ج۱۱، ص۱۵۱ - ۱۵۸.</ref>.
#'''روز قیامت:''' {{متن قرآن|ذَلِكَ الْيَوْمُ الْحَقُّ فَمَن شَاء اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ مَآبًا}}<ref> این است آن روز راستین؛ پس هر که خواهد راه بازگشتی به سوی پروردگار خویش در پیش گیرد؛ سوره نبأ، آیه: ۳۹.</ref> مفسران، حق بودن رستاخیز را در این آیه، امری می‌دانند که بی‌شک و بر خلاف باور مشرکان، رخ می‌دهد<ref>مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۶۴۷؛ الوجیز، ج ۳، ص ۴۱۷.</ref>، از این رو از قیامت به {{متن قرآن|الْحَاقَّةُ }} <ref>سوره حاقه، آیه: ۱.</ref>. تعبیر شده است ، زیرا هیچ شکی در حقانیت و ثبوت و وقوع آن راه ندارد<ref>الکشاف، ج ۴، ص ۵۹۹؛ کشف الاسرار، ج ۱۰، ص ۲۰۷.</ref>؛ البته براساس قولی دیگر، {{متن قرآن|الْيَوْمُ الْحَقُّ }}<ref> سوره نبأ، آیه: ۳۹.</ref>  به معنای روزی است که در آن حقوق مظلومان از ستمگران ستانده و حقایق امور آشکار شده و به تمام معنا حق است<ref>نمونه، ج ۲۶، ص ۵۹-۶۰.</ref> به حقانیت برخی از ویژگی‌ها و رخدادهای روز قیامت نیز تأکید شده است {{متن قرآن|يَوْمَ يَسْمَعُونَ الصَّيْحَةَ بِالْحَقِّ ذَلِكَ يَوْمُ الْخُرُوجِ }}<ref> روزی که بانگ آسمانی راستین را بشنوند، همان، روز رستخیز است؛ سوره ق، آیه: ۴۲.</ref> آواز سهمناک رستاخیز در این آیه حق نامیده شده است<ref>تفسیر قرطبی، ج ۱۷، ص ۲۷؛ البحر المحیط، ج ۹، ص ۵۴۳.</ref>؛ بدین معنا که وجودش حق<ref>مجمع البیان، ج ۹، ص ۲۲۶؛ فتح القدیر، ج ۵، ص ۹۶.</ref> و انکارناپذیر است<ref>المیزان، ج ۱۸، ص ۳۶۱.</ref> قید «بالحق» باطل بودن نظر مشرکان درباره قیامت را نشان می‌دهد.<ref>التحریر و التنویر، ج ۲۶، ص ۲۷۵.</ref> از ستیزه‌گری دوزخیان با یکدیگر در آخرت، با تعبیر حق یاد شده است که نشان می‌دهد حقیقت است و رخ می‌دهد<ref>روض الجنان، ج ۱۶، ص ۲۸۹؛ المیزان، ج ۱۷، ص ۲۲۰.</ref> {{متن قرآن|إِنَّ ذَلِكَ لَحَقٌّ تَخَاصُمُ أَهْلِ النَّارِ}}<ref> بی‌گمان این راستین است؛ (این) هم‌ستیزی دوزخیان است؛ سوره ص، آیه:۶۴.</ref><ref>[[اعظم حیدری عارف|حیدری عارف، اعظم]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]،  ج۱۱، ص۱۵۱ - ۱۵۸.</ref>.


===حوزه معنایی حقوق قراردادی===
در موارد فراوانی نیز به معنای راستی به کار رفته است که در برابر کذب و باطل قرار می‌گیرد: {{متن قرآن|نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَأَنزَلَ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ}}<ref>این کتاب را که کتاب‌های آسمانی پیش از خود را راست می‌شمارد، به حق بر تو (به تدریج) فرو فرستاد و تورات و انجیل را (یکجا) فرو فرستاد؛ سوره آل عمران، آیه:۳.</ref>.<ref>جامع البیان، ج ۳، ص ۱۱۱.</ref>، {{متن قرآن|كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْمًا كَفَرُواْ بَعْدَ إِيمَانِهِمْ وَشَهِدُواْ أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَاللَّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ}}<ref>چگونه خداوند گروهی را راهنمایی کند که پس از آنکه ایمان آوردند و گواهی دادند که این فرستاده، بر حقّ است و برهان‌ها (ی روشن) برای آنان آمد کفر ورزیدند و خداوند گروه ستمکاران را راهنمایی نمی‌کند؛ سوره آل عمران، آیه: ۸۶.</ref>.<ref>بیان المعانی، ج ۵، ص ۳۶۳.</ref>؛ {{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِيلاً}}<ref>و کسانی را که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند، به بوستان‌هایی درخواهیم آورد که از بن آنها جویباران روان است، هماره در آنها جاودانند، بنا به وعده راستین خداوند و از خداوند راست‌گفتارتر کیست؟؛ سوره نساء، آیه:۱۲۲.</ref>.<ref>مجمع البیان، ج ۳، ص ۱۷۴.</ref>، {{متن قرآن|يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِي دِينِكُمْ وَلاَ تَقُولُواْ عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِّنْهُ فَآمِنُواْ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلاَ تَقُولُواْ ثَلاثَةٌ انتَهُواْ خَيْرًا لَّكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَن يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَات وَمَا فِي الأَرْضِ وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلاً}}<ref>ای اهل کتاب! در دینتان غلوّ نورزید و درباره خداوند جز راستی سخنی بر زبان نیاورید؛ جز این نیست که مسیح عیسی پسر مریم، پیامبر خداوند و «کلمه اوست» که آن را به (دامان) مریم افکند و روحی از اوست پس به خداوند و پیامبرانش ایمان آورید و سخن از (خدای) سه‌گانه سر مکنید، باز ایستید که برایتان بهتر است، بی‌گمان خداوند خدایی یگانه است، پاکاکه اوست از اینکه او را فرزندی باشد، آنچه در آسمان‌ها و زمین است او راست و خداوند (شما را) کارساز، بس؛ سوره نساء، آیه:۱۷۱.</ref>.<ref>مجمع البیان، ج ۳، ص ۲۲۳.</ref>؛ {{متن قرآن|وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ}}<ref>و برای آنان داستان دو پسر آدم (هابیل و قابیل) را به درستی بخوان! که قربانی‌یی پیش آوردند اما از یکی از آن دو پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد، (قابیل) گفت:بی‌گمان تو را خواهم کشت! (هابیل) گفت: خداوند تنها از پرهیزگاران می‌پذیرد؛ سوره مائده، آیه:۲۷.</ref>.<ref>مجمع البیان، ج ۳، ص ۲۸۲.</ref>
*حق در این معنا، مقابل باطلِ فقهی است و شامل حوزه حقوق قراردادی یا نهادی می‌شود، پس حق امری شرعی و صحیح در مقابل ناحق و باطل است: {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَيَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ }}<ref> آنان را که به آیات خداوند کفر می‌ورزند و پیامبران را ناحقّ می‌کشند و دادفرمایان از مردم را به قتل می‌رسانند به عذابی دردناک نوید ده!؛ سوره آل عمران، آیه: ۲۱.</ref> احکام فقهی و حقوقی و سفارش‌های عبادی در [[قرآن]]، در این بخش قرار می‌گیرند. رعایت حق در تلاوت [[قرآن]] {{متن قرآن|الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُوْلَئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَن يَكْفُرْ بِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ }}<ref> کسانی که بدان‌ها کتاب (آسمانی) داده‌ایم، آن را چنان که سزاوار خواندن آن است می‌خوانند، آنان بدان ایمان دارند؛ و کسانی که به آن انکار ورزند زیانکارند؛ سوره بقره، آیه:۱۲۱.</ref> و تقوای الهی {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ}}<ref> ای مؤمنان! از خداوند چنان که سزاوار پروا از اوست پروا کنید و جز در مسلمانی نمیرید؛ سوره آل عمران، آیه: ۱۰۲.</ref> به معنای تلاوت درست و بایسته [[قرآن]] و پرهیزکاری کامل است<ref>[[اعظم حیدری عارف|حیدری عارف، اعظم]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]،  ج۱۱، ص۱۵۱ - ۱۵۸.</ref>.
*در مواردی تکالیف شرعی الهی، حقی ثابت و لازم بر عهده بندگان شمرده شده‌اند که نگاشتن وصیّت از این دست است: {{متن قرآن|كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ}}<ref> بر شما مقرر شده است که هرگاه مرگ یکی از شما فرا رسد، اگر مالی بر جای نهد برای پدر و مادر و خویشان وصیّت شایسته کند؛ بنا به حقّی بر گردن پرهیزگاران؛ سوره بقره، آیه: ۱۸۰.</ref> وصیت - در صورت باقی ماندن اموال - حقی واجب و لازم برای اهل تقواست.<ref>مجمع البیان، ج ۱، ص ۴۸۲-۴۸۳؛ فتح القدیر، ج ۱، ص ۲۰۴-۲۰۵.</ref> حق، در معنای بایسته‌ای شرعی و حقوقی که از معنای وجوب و ثبوت برگرفته شده، در آیات بسیاری به کار رفته است. استحباب اعطای هدیه‌ای در خور به زنان مطلقه {{متن قرآن|وَلِلْمُطَلَّقَاتِ مَتَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ }}<ref> و زنان طلاق داده را بهره‌ای است شایسته که بر عهده پرهیزگاران است؛ سوره بقره، آیه:۲۴۱.</ref>، لزوم انفاق به خویشاوندان، مستمندان و در راه ماندگان {{متن قرآن|وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلاَ تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا}}<ref> و حقّ خویشاوند را به او برسان و نیز (حقّ) مستمند و در راه مانده را و هیچ‌گونه فراخ‌رفتاری مورز؛ سوره اسراء، آیه: ۲۶.</ref> از دیگر یادکردهای حقوقی حق‌اند؛ همچنین نامیدن مدیون به کسی که بر عهده او حقی است {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُب بَّيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلاَ يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلاَ يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئًا فَإِن كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لاَ يَسْتَطِيعُ أَن يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُواْ شَهِيدَيْنِ مِن رِّجَالِكُمْ فَإِن لَّمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاء أَن تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى وَلاَ يَأْبَ الشُّهَدَاء إِذَا مَا دُعُواْ وَلاَ تَسْأَمُوْا أَن تَكْتُبُوهُ صَغِيرًا أَو كَبِيرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللَّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلاَّ تَرْتَابُواْ إِلاَّ أَن تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَلاَّ تَكْتُبُوهَا وَأَشْهِدُواْ إِذَا تَبَايَعْتُمْ وَلاَ يُضَارَّ كَاتِبٌ وَلاَ شَهِيدٌ وَإِن تَفْعَلُواْ فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُواْ اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ }}<ref> ای مؤمنان! چون وامی تا سرآمدی معیّن میان شما برقرار شد، آن را به نوشته آورید و باید نویسنده‌ای میان شما دادگرانه بنویسد و هیچ نویسنده‌ای نباید از نوشتن به گونه‌ای که خداوند بدو آموخته است سر، باز زند پس باید بنویسد و آنکه وامدار است باید املا کند و از خداوند، پروردگار خویش، پروا بدارد و چیزی از آن کم ننهد و امّا اگر وامدار، کم خرد یا ناتوان باشد یا نتواند املا کند باید سرپرست او دادگرانه املا کند و دو تن از مردانتان را نیز گواه بگیرید و اگر دو مرد نباشند یک مرد و دو زن از گواهان مورد پسند خود (گواه بگیرید) تا اگر یکی از آن دو زن از یاد برد دیگری به یاد او آورد و چون گواهان (برای گواهی) فرا خوانده شوند نباید سر، باز زنند و تن نزنید از اینکه آن (وام) را چه خرد و چه کلان به سر رسید آن بنویسید، این نزد خداوند دادگرانه‌تر و برای گواه‌گیری، استوارتر و به اینکه دچار تردید نگردید، نزدیک‌تر است؛ مگر داد و ستدی نقد باشد که (دست به دست) میان خود می‌گردانید پس گناهی بر شما نیست که آن را ننویسید و چون داد و ستد می‌کنید گواه بگیرید؛ و نویسنده و گواه نباید زیان بینند و اگر چنین کنید (نشان) نافرمانی شماست و از خداوند پروا کنید؛ و خداوند به شما آموزش می‌دهد؛ و خداوند به هر چیزی داناست؛ سوره بقره، آیه: ۲۸۲.</ref> در این حوزه معنایی قرار می‌گیرد<ref>[[اعظم حیدری عارف|حیدری عارف، اعظم]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]،  ج۱۱، ص۱۵۱ - ۱۵۸.</ref>.
===حوزه معنایی حقوق تکوینی===
*حق گاهی به معنای رعایت هر چیز لازم و واجب و قرار دادن و ساماندهی هر چیزی به شکل درست و در جای صحیح به کار می‌رود و در این حوزه، مرادف عدل است که با حکمت نزدیکی معنایی دارد<ref>العین، ج ۳، ص ۶۶؛ لسان العرب، ج ۱۲، ص ۱۴۱، ۱۴۳؛ تاج العروس، ج ۱۶، ص ۱۶۱، «حکم».</ref> و در مقابل باطل به معنای ظلم یا کار بیهوده قرار می‌گیرد. خدا در آیات بسیاری از آفرینش آسمان و زمین و موجودات، با تعبیر حق یاد می‌کند {{متن قرآن|مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ}}<ref> ما آن دو را جز به حقّ نیافریده‌ایم ولی بیشتر آنان نمی‌دانند؛ سوره دخان ، آیه: ۳۹.</ref> و این کار را بیهوده نمی‌داند {{متن قرآن|وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لاعِبِينَ}}<ref> و ما آسمان‌ها و زمین و آنچه را میان آنهاست به بازیچه نیافریده‌ایم؛ سوره دخان ، آیه: ۳۸.</ref> نیز به [[پیامبر]]{{صل}} می‌فرماید که نشانه‌های الهی را که در عدل و حکمت پیچیده‌اند، بر تو می‌نمایانیم: {{متن قرآن|تِلْكَ آيَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ وَمَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِّلْعَالَمِينَ}}<ref> اینها آیات خداوند است که آن را به درستی بر تو می‌خوانیم و خداوند، ستمی برای جهانیان نمی‌خواهد؛ سوره آل عمران، آیه: ۱۰۸.</ref><ref>[[اعظم حیدری عارف|حیدری عارف، اعظم]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]،  ج۱۱، ص۱۵۱ - ۱۵۸.</ref>.
*میزان روز قیامت نیز حق خوانده شده است که مفسران آن را به معنای عدل دانسته‌اند<ref>مجمع البیان، ج ۴، ص ۶۱۶؛ زبدة التفاسیر ، ج ۲، ص ۴۹۵؛ روح المعانی، ج ۴، ص ۳۲۳.</ref> {{متن قرآن|وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ}}<ref> و سنجش در این روز، حق است پس کسانی که ترازوهای (کردار) شان سنگین آید رستگارند؛ سوره اعراف، آیه:۸.</ref>. [[قرآن]] در این آیه، حق به معنای عدالت را معیار سنجش اعمال در قیامت می‌داند<ref>زادالمسیر، ج ۲، ص ۱۰۲؛ الدر المنثور، ج ۳، ص ۶۹.</ref><ref>[[اعظم حیدری عارف|حیدری عارف، اعظم]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]،  ج۱۱، ص۱۵۱ - ۱۵۸.</ref>.


==منابع==
این واژه از اسماء و صفات الهی نیز به شمار می‌رود که در این اعتبار، خداوند، حقیقتی عین ثبوت است و ثبوتش با بطلان آمیخته نیست؛ از هر نظر ثابت و به هر روی موجود است: {{متن قرآن|ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ}}<ref>این بدان روست که تنها خداوند، راستین و آنچه به جای او (به پرستش) می‌خوانند نادرست است، و اینکه خداوند است که فرازمند بزرگ است؛ سوره لقمان، آیه:۳۰.</ref>.<ref>المیزان، ج ۱۶، ص ۲۳۵-۲۳۶.</ref>.<ref>[[اعظم حیدری عارف|حیدری عارف، اعظم]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۱، ص۱۵۱ - ۱۵۸؛ [[عبدالنبی امامی|امامی، عبدالنبی]]، [[فرهنگ قرآن ج۱ (کتاب)|فرهنگ قرآن ج۱]]، ص ۶۰۰.</ref>
{{ستون-شروع|1}}  
* [[پرونده:000055.jpg|22px]] [[اعظم حیدری عارف|حیدری عارف، اعظم]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|'''دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۰''']]
{{پایان}}


==پانویس==
== مصادیق حق در قرآن ==
{{پانویس2}}
مصادیق [[حق]]<ref>سید کاظم ارفع، أسماء الحسنی، ص۹۳.</ref> در [[قرآن]] عبارت‌اند از:
# ذات و [[صفات الهی]]: {{متن قرآن|ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبَاطِلُ}}<ref> «این بدان روست که تنها خداوند، راستین و آنچه به جای او (به پرستش) می‌خوانند نادرست است» سوره لقمان، آیه ۳۰.</ref>.
# فعل [[الهی]] بر اساس [[حکمت]] است: {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ مَا خَلَقَ اللَّهُ ذَلِكَ إِلَّا بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ}}<ref> «اوست که خورشید را تابان و ماه را درخشان آفرید و برای آن برج‌ها نهاد تا شمار سال‌ها و «حساب» را بدانید؛ خداوند آن را جز به [[حق]] نیافرید؛ او آیات را برای گروهی که دانشورند روشن بیان می‌کند» سوره یونس، آیه ۵.</ref>.
# قول [[الهی]] و گفتار و کلمات [[پروردگار]]: {{متن قرآن|كَذَلِكَ حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ}}<ref> «بدین‌گونه سخن پروردگارت در مورد نافرمانان درست آمد که آنان ایمان نمی‌آورند» سوره یونس، آیه ۳۳.</ref>.
# [[قرآن]]: {{متن قرآن|وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ بَلْ أَتَيْنَاهُمْ بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِكْرِهِمْ مُعْرِضُونَ * أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجًا فَخَرَاجُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ}}<ref> «و اگر [[حق]] از خواست‌های آنان پیروی می‌کرد آسمان‌ها و زمین و هر که در آنهاست به تباهی می‌افتادند، بلکه ما قرآن را برای آنها آورده‌ایم اما آنان از قرآن خویش رو گردانند * یا مگر از آنان مزدی می‌خواهی؟ مزد پروردگارت بهتر و او بهترین روزی‌دهندگان است» سوره مؤمنون، آیه ۷۱-۷۲.</ref>.
# قصص [[قرآنی]]: {{متن قرآن|إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلَّا اللَّهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ}}<ref> «بی‌گمان این همان، داستانسرایی راستین است و جز خداوند خدایی نیست و به راستی خداوند پیروزمند فرزانه است» سوره آل عمران، آیه ۶۲.</ref>.
# [[دین اسلام]]: {{متن قرآن|إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَا تُسْأَلُ عَنْ أَصْحَابِ الْجَحِيمِ}}<ref> «ما تو را به درستی مژده‌آور و بیم‌دهنده فرستادیم و از تو درباره دوزخیان باز نپرسند» سوره بقره، آیه ۱۱۹.</ref>.
# [[اعتقاد]] [[توحیدی]] به عنوان [[حق]]: {{متن قرآن|وَلَا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ}}<ref> «و کسانی که (مشرکان آنان را) به جای او (به پرستش) می‌خوانند اختیار میانجیگری ندارند مگر آنان که با دانایی به [[حق]] گواهی دهند» سوره زخرف، آیه ۸۶.</ref> و...<ref>تغییر قبله و توجه به کعبه: {{متن قرآن|...وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ}} «و اهل کتاب بی‌گمان می‌دانند که آن (حکم) از سوی پروردگارشان، راستین است و خداوند از آنچه انجام می‌دهند غافل نیست» سوره بقره، آیه ۱۴۴. * احکام و شرایع: {{متن قرآن|كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ}} «بر شما مقرر شده است که هرگاه مرگ یکی از شما فرا رسد، اگر مالی بر جای نهد برای پدر و مادر و خویشان وصیّت شایسته کند؛ بنا به حقّی بر گردن پرهیزگاران» سوره بقره، آیه ۱۸۰؛ {{متن قرآن|لَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَاعًا بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِينَ}} «اگر زنانی را که با آنان آمیزش نکرده یا برای آنها کابینی نبریده‌اید، طلاق دهید، بر شما گناهی نیست. ولی ایشان را از دهشی شایسته بهره‌مند سازید- توانگر به اندازه خویش و تنگدست به اندازه خویش- این بر نیکوکاران واجب است» سوره بقره، آیه ۲۳۶؛ {{متن قرآن|وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ وَلَا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ}} «و زنان طلاق داده باید تا سه پاکی (از حیض) خویشتن، انتظار کشند و اگر ایمان به خداوند و روز بازپسین دارند پنهان داشتن آنچه خداوند در زهدانشان آفریده است برای آنان روا نیست و اگر شوهرانشان سر آشتی دارند به باز آوردن آنان در این حال سزاوارترند و زنان را بر مردان، [[حق]] شایسته‌ای است چنان که مردان را بر زنان؛ و مردان را بر آنان، به پایه‌ای برتری است و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره بقره، آیه ۲۲۸. * مولویت و ملک خداوند: {{متن قرآن|ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ أَلَا لَهُ الْحُكْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ}} «سپس به سوی سرور بر حقّشان خداوند برگردانده می‌شوند؛ آگاه باشید که داوری با اوست و او سریع‌ترین حسابرسان است» سوره انعام، آیه ۶۲؛ {{متن قرآن|فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا}} «پس، فرابرترا که خداوند است، آن فرمانفرمای راستین و در قرآن پیش از آنکه وحی آن به تو پایان پذیرد شتاب مکن و بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!» سوره طه، آیه ۱۱۴. * وساوس شیطان: {{متن قرآن|لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ * وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ}} «تا آنچه را شیطان (در دل‌ها) می‌افکند آزمونی برای بیماردلان و سنگدلان کند و ستمگران در ستیزه‌ای ژرف به سر می‌برند * و تا کسانی که دانش یافته‌اند بدانند که این (قرآن) راستین، از سوی پروردگار توست پس به آن ایمان آورند آنگاه دل‌های آنها در برابر آن فروتن گردد و بی‌گمان خداوند راهنمای مؤمنان به راهی راست است» سوره حج، آیه ۵۳-۵۴. * معجزات: {{متن قرآن|قَالَ مُوسَى أَتَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَكُمْ أَسِحْرٌ هَذَا وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ}} «موسی گفت: آیا درباره [[حق]] هنگامی که نزد شما آمده است (چنین) می‌گویید؟! آیا این جادوست؟ در حالی که جادوگران رستگار نمی‌گردند» سوره یونس، آیه ۷۷؛ {{متن قرآن|فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ}} «[[حق]]، جا افتاد و آنچه (آنان) انجام می‌دادند تباه شد» سوره اعراف، آیه ۱۱۸.</ref>.<ref>[[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|حقوق اهل بیت]]، ص۳۳- ۳۶.</ref>


== معنای حقوقی حق در قرآن ==
در بیشتر موارد، "[[حق]]" در [[قرآن]] صراحتاً در معنای [[حقوقی]] نیامده است. در حدود [[چهل]] بار در [[قرآن کریم]] کلمۀ "[[حق]]" به گونه‌ای به کار رفته که مفهوم [[حقوقی]] دارد. در بیشتر این موارد کلمۀ مذکور به یکی از این دو صورت استعمال شده است:
*۱. به عنوان صفتی برای فعل [[انسان]] [[مکلف]] به کار رفته است مثل: {{متن قرآن|ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ}}<ref>«زیرا نشانه‌های خداوند را انکار می‌کردند و پیامبران را ناحقّ می‌کشتند» سوره بقره، آیه ۶۱.</ref> در این [[آیه]] [[عمل]] [[یهودیان]] ـ [[کشتن پیامبران]] ـ به صفت "ناحق" وصف شده است. در بیشتر موارد، زمانی کار کسی با صفت "به ناحق، ناشایست و [[نامشروع]]" وصف می‌کنند که فاعل آن، صاحب [[حق]] ـ به مفهوم [[حقوقی]] ـ نباشد مثلاً اگر کسی [[حق]] کشتن دیگری را داشته باشد و این [[حق]] خود را [[اعمال]] کند و او را بکشد، می‌توان گفت عمل او "به [[حق]]" بوده است، برخلاف کسی که شخصی را بکشد که [[حق]] کشتن او را ندارد در چنین صورتی عمل او "ناحق" قلمداد می‌گردد.
پس اگرچه "[[حق]] داشتن" و "به [[حق]] بودن" دو مفهوم متغایرند، اولی به [[انسان‌ها]] نسبت داده می‌شود و دومی به [[افعال]] و [[اعمال]] آنان، لکن در بیشتر موارد هر دو مفهوم بر هم منطبق می‌شوند و دربارۀ شخصی که کاری می‌کند و [[حق]] انجام دادن آن را دارد به کار می‌رود.
تفاوت دیگر این دو مفهوم، "در [[مقام ثبوت]] و [[اثبات]]<ref>مقام ثبوت و مقام اثبات اصطلاحی است رایج در بین علما که اولی ناظر به مقام واقع و هستی یک شیئ است و اصطلاح دوم ناظر به نحوه انکشاف واقع برای انسان است به همین دلیل ممکن است ثبوت غیر از اثبات باشد یعنی چیزی در عالم ثبوت باشد ولی انسان خلاف آن برایش اثبات گردد و گاهی نیز این دو مطابق هم هستند.</ref> است؛ یعنی در مباحث [[علمی]] میان [[اندیشمندان]] گاهی سخن از ثبوت [[حق]] است که از آن مفهوم "[[حق]] بودن" [[اراده]] می‌شود و گاهی [[اثبات حق]] که نزد آنان به معنای "[[حق]] داشتن" است"<ref>عبدالله جوادی آملی، حق و تکلیف در اسلام، ص۲۸.</ref>.
*۲. گاهی هم کلمۀ "[[حق]]" در [[قرآن]] به همان معنای حقوقی‌اش استعمال شده است مانند: {{متن قرآن|فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ}}<ref>«پس باید بنویسد و آنکه وامدار است باید املا کند و از خداوند، پروردگار خویش، پروا بدارد» سوره بقره، آیه ۲۸۲.</ref>، می‌بینیم که در این [[آیه]] وامدار به عنوان کسی که [[حق]] بر عهدۀ اوست {{متن قرآن|الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ}} نام برده شده است و ... .
در دو [[آیه]] دیگر نیز [[حق]] در مورد [[تکلیف]] استعمال شده است: {{متن قرآن|كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ}}<ref>«بر شما مقرر شده است که هرگاه مرگ یکی از شما فرا رسد، اگر مالی بر جای نهد برای پدر و مادر و خویشان وصیّت شایسته کند؛ بنا به حقّی بر گردن پرهیزگاران» سوره بقره، آیه ۱۸۰.</ref> و {{متن قرآن|لَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَاعًا بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِينَ}}<ref>«اگر زنانی را که با آنان آمیزش نکرده یا برای آنها کابینی نبریده‌اید، طلاق دهید، بر شما گناهی نیست. ولی ایشان را از دهشی شایسته بهره‌مند سازید- توانگر به اندازه خویش و تنگدست به اندازه خویش- این بر نیکوکاران واجب است» سوره بقره، آیه ۲۳۶.</ref>، در این [[آیات]] اگرچه تکالیفی برای [[متقین]] و [[محسنین]] معین و [[حقوق]] ثابت شده است، اما تعبیر {{متن قرآن|حَقًّا}} به کار رفته است، البته حقی بر آنان و این خود مؤید آن است که هر جا حقی برای کسی هست حقی (تکلیفی) بر کسی دیگر نیز وجود دارد<ref>ر. ک: محمد تقی مصباح یزدی، حقوق و سیاست در قرآن، ج۱، ص۳۶.</ref>.
بنابراین حق در امور [[تکوینی]] و به معنای [[فلسفی]] آن مورد نظر ما نیست، بلکه منظور ما، [[حق]] در امور [[تشریعی]] (اعتباری) است مثل [[حق حیات]] یا [[حقوق بشر]] که در [[امور اجتماعی]] و [[روابط]] بین [[انسان‌ها]] کاربرد دارد و در مورد [[حقوق اهل بیت]] یعنی همان [[قدرت]] و امتیازی که [[قانون الهی]] برای ایشان قرار داده است که برخلاف سایر [[حقوق]] مصطلح، قابل اسقاط یا [[نقل]] و انتقال نیست و همیشه این نوع [[حق]] ملازم با [[تکلیف]] است<ref>[[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|حقوق اهل بیت]]، ص۳۳- ۳۶.</ref>.
== گستره معنایی حق ==
از مفاهیم بنیادین قرآنی که در نمایاندن تصویری کامل از جهان هستی و درک جایگاه انسان در آن و آغاز و فرجام او یاری می‌دهد، مفهومی است که در پیکره واژه حق پدیدار می‌گردد. [[قرآن]] از این واژه و با تبیین مفاهیم متضاد و مصداق‌یابی آنها در پی آن است تا نگاه مخاطب را از امور مادی و ناپایا به مصادیق واقعی و پایدار حق جلب کند. جهان هستی در منطق قرآن، به حق و باطل قسمت می‌شود و در پس حق، جز باطل چیزی قرار ندارد: {{متن قرآن|فَذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ}}<ref>این است خداوند پروردگار راستین شما بنابراین، پس از حقّ جز گمراهی چه خواهد بود؟ و چگونه (از حق) روی گردانتان می‌کنند؟؛ سوره یونس، آیه:۳۲.</ref>.
یادکردهای حق در [[قرآن]] را از لحاظ معناشناسی، افزون بر حوزه معنایی وجود شناختی که از موضوع این مقاله خارج است در ۳ حوزه معنایی دیگر می‌توان طبقه‌بندی کرد که حق در همه آنها از جهات متفاوتی در برابر باطل است:
=== حوزه معنایی معرفت‌شناختی ===
در این حوزه معنایی، مطابقت با امر خارجیِ "صدق" در نظر است که مقابل آن باطل "کذب" قرار دارد. این معنا شامل هر سخن، خبر یا اعتقادی از جانب خداست که مصادیق فراوانی از جمله [[اسلام]]، [[قرآن]]، [[وحی]]، قصص و تمثیلات قرآنی، مرگ، رستاخیز و... دارد. حق در معنای معرفت‌شناختی است که ابلاغ می‌شود: {{متن قرآن|قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَمَا يُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا يُعِيدُ}}<ref>بگو: حقّ آمد و باطل، نه (آفرینش چیزی را) می‌آغازد و نه باز می‌گرداند؛ سوره سبأ، آیه: ۴۹.</ref>؛ حق در این آیه [[قرآن]] و [[اسلام]] است<ref>تفسیر ثعلبی، ج ۸، ص ۹۴؛ تفسیر بغوی، ج ۳، ص ۶۸۵.</ref> که برخی از آن روی می‌گردانند: {{متن قرآن|أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جَاءَهُم بِالْحَقِّ وَأَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ}}<ref>یا می‌گویند که جنونی دارد؛ (نادرست می‌گویند) بلکه او حقّ را برای آنان آورده است و بیشتر آنان حق ناپسندند؛ سوره مؤمنون، آیه: ۷۰.</ref>.<ref>تفسیر مقاتل، ج ۳، ص ۱۶۱؛ البحر المحیط، ج ۷، ص ۵۷۴.</ref>؛ {{متن قرآن|أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ هَذَا ذِكْرُ مَن مَّعِيَ وَذِكْرُ مَن قَبْلِي بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُم مُّعْرِضُونَ}}<ref>یا به جای او خدایانی برگزیدند؟ بگو دلیلتان را بیاورید، این یادکرد همراهان من و یادکرد کسان پیش از من است؛ بلکه بیشتر آنان حق را نمی‌شناسند بنابراین (از آن) رو گردانند؛ سوره انبیاء، آیه: ۲۴.</ref>.<ref>تفسیر ثعلبی، ج ۶، ص ۲۷۲؛ زاد المسیر، ج ۳، ص ۱۸۸.</ref> و از میان عواملی که سبب رویگردانی از حق می‌شوند می‌توان حسد: {{متن قرآن|وَدَّ كَثِيرٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُم مِّن بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّاراً حَسَدًا مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُواْ وَاصْفَحُواْ حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>بسیاری از اهل کتاب با آنکه حق برای آنان روشن است، از رشکی در درون جانشان، خوش دارند که شما را از پس ایمان به کفر بازگردانند؛ باری، (از آنان) درگذرید و چشم بپوشید تا (زمانی که) خداوند فرمان خویش را (پیش) آورد که خداوند بر هر کاری تواناست؛ سوره بقره، آیه: ۱۰۹.</ref>، پیروی از هوای نفس: {{متن قرآن|وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُم فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ إِلَى اللَّه مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ}}<ref>و ما این کتاب را به سوی تو به درستی فرو فرستاده‌ایم که کتاب پیش از خود را راست می‌شمارد و نگاهبان بر آن است؛ پس میان آنان بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری کن و به جای آنچه از حق به تو رسیده است از خواسته‌های آنان پیروی مکن، ما به هر یک از شما شریعت و راهی داده‌ایم و اگر خداوند می‌خواست شما را امّتی یگانه می‌گردانید لیک (نگردانید) تا شما را در آنچه‌تان داده است بیازماید؛ پس در کارهای خیر بر یکدیگر پیشی گیرید، بازگشت همه شما به سوی خداوند است بنابراین شما را از آنچه در آن اختلاف می‌ورزیدید آگاه می‌گرداند؛ سوره مائده، آیه: ۴۸.</ref> و پیروی از ظن را برشمرد: {{متن قرآن|وَمَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا}}<ref>و آنان را بدان دانشی نیست؛ جز از گمان پیروی نمی‌کنند و گمان برای (رسیدن به) حق، بسنده نیست؛ سوره نجم، آیه: ۲۸.</ref>. گرچه بزهکاران خوش نمی‌دارند، خدا حق را ثابت و باطل را نابود می‌گرداند: {{متن قرآن|لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ}}<ref>تا حقّ را تحقّق بخشد و باطل را تباه گرداند هرچند بزهکاران نپسندند؛ سوره انفال، آیه:۸.</ref>.<ref>[[اعظم حیدری عارف|حیدری عارف، اعظم]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۱، ص۱۵۱ - ۱۵۸.</ref>
حق در این حوزه معنایی، فراوان در [[قرآن]] به کار رفته است که به مهم‌ترین آنها اشاره می‌شود:
# '''[[قرآن]]:''' [[قرآن]] نزول خود را یکی از حقایق راستین در مقابل تکذیب کافران می‌شناساند: {{متن قرآن|وَبِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبِالْحَقِّ نَزَلَ وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ مُبَشِّرًا وَنَذِيرًا}}<ref>و آن (قرآن) را راستین فرو فرستاده‌ایم و راستین فرود آمده است و تو را جز نویدبخش و بیم‌دهنده نفرستاده‌ایم؛ سوره اسراء، آیه: ۱۰۵.</ref>.<ref>تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۵۵۴.</ref>؛ [[قرآن]] حق است، چون لغو و کذبی در آن نیست و زیادت و نقصانی بر نتافته است<ref>المیزان، ج ۱۳، ص ۲۲۰.</ref>.
# '''قصه‌ها و تمثیلات قرآنی:''' {{متن قرآن|وَكُلاًّ نَّقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاء الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ وَجَاءَكَ فِي هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ}}<ref>و همه آنچه را که از اخبار پیامبران برای تو حکایت می‌کنیم، چیزی است که با آن دلت را استوار می‌داریم در حالی که در این (سوره) برای تو حقیقت و برای مؤمنان اندرز و یادکردی آمده است؛ سوره هود، آیه: ۱۲۰.</ref>، تعبیر حق، بدین معناست که قصص پیامبران و حکمت‌ها و اندرزهای این سوره همگی حقیقت و ثابت‌اند<ref>کشف الاسرار، ج ۴، ص ۴۵۷؛ تفسیر قرطبی، ج ۹، ص ۱۱۶؛ بیان المعانی، ج ۳، ص ۱۶۹.</ref>؛ یا به دلیل وجود برهان‌هایی است که بر توحید و عدل و [[نبوت]] دلالت می‌کنند<ref>التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۴۱۳؛ المنیر، ج ۱۲، ص ۱۸۵؛ الوسیط، ج ۲، ص ۱۰۸۶.</ref>؛ یا بر پایه نظری، بر اثر کامل‌تر بودن این براهین در این سوره، از آن به حق نام برده شده است<ref>التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۴۱۳.</ref>. این‌گونه خطاب برای بیان تأکید<ref>مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۱۳.</ref> یا تشریف است<ref>منهج الصادقین، ج ۴، ص ۴۸۱.</ref> و ویژگی حقانیت در این سوره‌ها، به آن اختصاصی ندارد و هرچه در آن و دیگر سوره‌ها آمده‌اند، همگی حق‌اند<ref>التبیان، طوسی، ج ۶، ص ۸۷؛ روض الجنان، ج ۱۰، ص ۳۵۳.</ref>. به درستی و راستیِ برخی از داستان‌های قرآنی نیز به شکلی مشخص تصریح شده است؛ مانند داستان زندگی [[حضرت عیسی]] {{ع}}<ref>تفسیر مقاتل، ج ۱، ص ۲۸۱؛ جوامع الجامع، ج ۱، ص ۱۸۰؛ الکاشف، ج ۲، ص ۷۹.</ref> و آفرینش او بدون پدر، که می‌نمایاند ادعای نصارا درباره الوهیت او و ادعای یهودیان درباره نامشروع بودن وی باطل و کذب‌اند<ref>البحر المحیط، ج ۳، ص ۱۹۲؛ تفسیر مراغی، ج ۳، ص ۱۷۶.</ref>: {{متن قرآن|إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلاَّ اللَّهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ}}<ref>بی‌گمان این همان، داستان‌سرایی راستین است و جز خداوند خدایی نیست و به راستی خداوند پیروزمند فرزانه است؛ سوره آل عمران، آیه: ۶۲.</ref>؛ داستان فرزندان [[حضرت آدم]] {{ع}} نیز از مصادیق حق به شمار رفته است: {{متن قرآن|وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ}}<ref>و برای آنان داستان دو پسر آدم (هابیل و قابیل) را به درستی بخوان! که قربانی‌یی پیش آوردند اما از یکی از آن دو پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد، (قابیل) گفت:بی‌گمان تو را خواهم کشت! (هابیل) گفت: خداوند تنها از پرهیزگاران می‌پذیرد؛ سوره مائده، آیه: ۲۷.</ref> و مفسران آن را به معنای صادق بودن این داستان بیان کرده‌اند<ref>مجمع البیان، ج ۳، ص ۲۸۲؛ التبیان، عکبری، ص ۱۲۶؛ تفسیر شبر، ص ۱۳۷.</ref>؛ همچنین مَثَل‌های ذکر شده در [[قرآن]] حق خوانده شده‌اند: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ لاَ يَسْتَحْيِي أَن يَضْرِبَ مَثَلاً مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُواْ فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلاً يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِينَ}}<ref>خداوند پروا ندارد که به پشه یا فراتر از آن مثلی بزند، پس آنان که ایمان دارند می‌دانند این از سوی پروردگار آنها درست است اما کسانی که کافرند می‌گویند:خداوند از این مثل، چه می‌خواهد؟؛ با آن بسیاری را بیراه و بسیاری (دیگر) را رهیاب می‌کند. و جز نافرمانان را با آن بیراه نمی‌گرداند؛ سوره بقره، آیه: ۲۶.</ref>. به حقیقت و راست بودن داستان معجزه [[حضرت موسی]] {{ع}} نیز تأکید شده است: {{متن قرآن|وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ}}<ref>و (ما) به موسی وحی کردیم که چوبدستت را بیفکن! که ناگهان، (اژدهایی شد و) هرچه ساخته بودند فرو می‌بلعید؛ سوره اعراف، آیه: ۱۱۷.</ref>، {{متن قرآن|فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ}}<ref>حق، جا افتاد و آنچه (آنان) انجام می‌دادند تباه شد؛ سوره اعراف، آیه: ۱۱۸.</ref>. تعبیر {{متن قرآن|فَوَقَعَ الْحَقُّ}} بر پایه نقل بسیاری از مفسران، به معنی آشکار شدن تفاوت معجزه از سحر و حق از باطل است<ref>تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۵۴؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۴، ص ۳۳۶؛ لباب التأویل، ج ۲، ص ۲۳۶.</ref>. برخی این تعبیر را استعاره کنایی از چیزی دانسته‌اند که در هوا آویزان است و تا استقرار بیابد، از حقانیت آن اطمینان به دست می‌آید<ref>المیزان، ج ۸، ص ۲۱۶.</ref>.
# '''رسالت [[پیامبر]] {{صل}}:''' [[قرآن کریم]] بعثت [[پیامبر خاتم|حضرت محمد]] {{صل}} را حقیقت می‌خواند: {{متن قرآن|إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلاَ تُسْأَلُ عَنْ أَصْحَابِ الْجَحِيمِ}}<ref>ما تو را به درستی مژده‌آور و بیم‌دهنده فرستادیم و از تو درباره دوزخیان باز نپرسند؛ سوره بقره، آیه: ۱۱۹.</ref> و خدا به راستی او را برانگیخته است تا به پیروان ایشان مژده دهد و به کسی که حضرت را انکار کند و از دین او گمراه شود بیم دهد<ref>تفسیر بغوی، ج ۱، ص ۱۶۰؛ زاد المسیر، ج ۱، ص ۱۰۶.</ref>. برخی مفسران، حق را در این آیه به معنای [[قرآن]] یا شرع دانسته‌اند که به سبب راستی و حقانیت، چنین نامی گرفته‌اند<ref>روض الجنان، ج ۲، ص ۱۳۱.</ref>. حق در برخی آیات مشابه دیگر، به دیدۀ برخی از مفسران شیعه، به [[ولایت]]<ref>اطیب البیان، ج ۹، ص ۴۳۳.</ref> و [[امام علی|امیرمؤمنان]] {{ع}}<ref> تفسیر قمی، ج ۲، ص ۹۲؛ البرهان، ج ۴، ص ۳۰.</ref> نیز تطبیق شده است: {{متن قرآن|أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جَاءَهُم بِالْحَقِّ وَأَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ }}<ref>یا می‌گویند که جنونی دارد؛ (نادرست می‌گویند) بلکه او حقّ را برای آنان آورده است و بیشتر آنان حق ناپسندند؛ سوره مؤمنون، آیه: ۷۰.</ref>. طبق آیات [[قرآن]]، [[پیامبر]] {{صل}} نه تنها در بیان رسالت خود، بر حق و صادق بود و دینی راستین و بر حق آورد: {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ}}<ref>اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند؛ سوره توبه، آیه: ۳۳.</ref>، بلکه رؤیاهای آن حضرت نیز راستین و بر حق است: {{متن قرآن|لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاء اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ لا تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَلِكَ فَتْحًا قَرِيبًا}}<ref>خداوند، به حق رؤیای پیامبرش را راست گردانیده است؛ شما اگر خداوند بخواهد با ایمنی، در حالی که سرهای خود را تراشیده و موها را کوتاه کرده‌اید، بی‌آنکه بهراسید به مسجد الحرام وارد می‌شوید بنابراین او چیزی را می‌دانست که شما نمی‌دانید، از این رو پیش از آن پیروزی نزدیکی پدید آورد؛ سوره فتح، آیه: ۲۷.</ref>. این آیه به خواب [[پیامبر خاتم|رسول خدا]] {{صل}} در مورد ورود به مسجدالحرام اشاره دارد و مفسران ذیل آن گفته‌اند که خواب‌های پیامبران حق‌اند<ref>تفسیر قرطبی، ج ۱۶، ص ۲۸۹-۲۹۰؛ لطائف الاشارات، ج ۳، ص ۴۳۱.</ref> و از گونه خواب‌های پریشان نیستند<ref>الکشاف، ج ۴، ص ۳۴۵؛ الجدید، ج ۶، ص ۴۹۴؛ مراح لبید، ج ۲، ص ۴۳۲.</ref> و همراه حکمت و هدف صحیح‌اند<ref>الکشاف، ج ۴، ص ۳۴۵؛ جوامع الجامع، ج ۴، ص ۱۴۵؛ التحریر و التنویر، ج ۲۶، ص ۱۶۷.</ref>. در رؤیای [[حضرت یوسف]] {{ع}} نیز حق به معنای صدق<ref>روح المعانی، ج ۷، ص ۵۷؛ ارشاد الاذهان، ص ۲۵۲؛ تقریب القرآن، ج ۳، ص ۴۴.</ref> و مطابقت با واقع است<ref>الفواتح الالهیة، ج ۱، ص ۳۸۶؛ تقریب القرآن، ج ۳، ص ۴۴.</ref>: {{متن قرآن|وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّواْ لَهُ سُجَّدًا وَقَالَ يَا أَبَتِ هَذَا تَأْوِيلُ رُؤْيَايَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّي حَقًّا وَقَدْ أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِكُم مِّنَ الْبَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَّزَغَ الشَّيْطَانُ بَيْنِي وَبَيْنَ إِخْوَتِي إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِّمَا يَشَاء إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ}}<ref> و پدر و مادر خود را بر اورنگ (خویش) فرا برد و همه برای او به فروتنی در افتادند و گفت: پدر جان! این تعبیر خواب پیشین من است که خداوند آن را درست گردانید و بی‌گمان به من نیکی فرمود هنگامی که مرا از زندان بیرون آورد و شما را پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم را خراب کرده بود از بیابان (نزد من) آورد؛ به راستی پروردگارم در آنچه بخواهد، نازک‌بین است؛ همانا اوست که دانای فرزانه است؛ سوره یوسف، آیه: ۱۰۰.</ref>.
# '''مرگ:''' {{متن قرآن|وَجَاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِكَ مَا كُنتَ مِنْهُ تَحِيدُ}}<ref>و مستی مرگ، حقیقت را (پیش چشم) می‌آورد؛ این همان است که از آن کناره می‌کردی؛ سوره ق، آیه: ۱۹.</ref> ماضی بودن فعل<ref>بیان السعاده، ج ۴، ص ۱۰۹؛ مخزن العرفان، ج ۱۳، ص ۲۷۹-۲۸۰.</ref> و مقید شدن مرگ به حق، نشان است که مرگ از قضاهای حتمی است<ref>مجمع البیان، ج ۹، ص ۲۱۷؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۸، ص ۱۳۵؛ المیزان، ج ۱۸، ص ۳۴۸.</ref>؛ البته بر پایه قولی دیگر، آیه به معنای روشن شدن حق برای انسان در زمان مرگ و درستی گزارش‌های پیامبران درباره رستاخیز و بشارت‌ها و انذارهای ایشان است<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۸، ص ۱۳۵؛ فتح القدیر، ج ۵، ص ۸۹.</ref>.
# '''روز قیامت:''' {{متن قرآن|ذَلِكَ الْيَوْمُ الْحَقُّ فَمَن شَاء اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ مَآبًا}}<ref>این است آن روز راستین؛ پس هر که خواهد راه بازگشتی به سوی پروردگار خویش در پیش گیرد؛ سوره نبأ، آیه: ۳۹.</ref>؛ مفسران، حق بودن رستاخیز را در این آیه، امری می‌دانند که بی‌شک و برخلاف باور مشرکان، رخ می‌دهد<ref>مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۶۴۷؛ الوجیز، ج ۳، ص ۴۱۷.</ref>، از این رو از قیامت به {{متن قرآن|الْحَاقَّةُ}}<ref>سوره حاقه، آیه: ۱.</ref>. تعبیر شده است، زیرا هیچ شکی در حقانیت و ثبوت و وقوع آن راه ندارد<ref>الکشاف، ج ۴، ص ۵۹۹؛ کشف الاسرار، ج ۱۰، ص ۲۰۷.</ref>؛ البته براساس قولی دیگر، {{متن قرآن|الْيَوْمُ الْحَقُّ}}<ref>سوره نبأ، آیه: ۳۹.</ref> به معنای روزی است که در آن حقوق مظلومان از ستمگران ستانده و حقایق امور آشکار شده و به تمام معنا حق است<ref>نمونه، ج ۲۶، ص ۵۹-۶۰.</ref>. به حقانیت برخی از ویژگی‌ها و رخدادهای روز قیامت نیز تأکید شده است: {{متن قرآن|يَوْمَ يَسْمَعُونَ الصَّيْحَةَ بِالْحَقِّ ذَلِكَ يَوْمُ الْخُرُوجِ}}<ref>روزی که بانگ آسمانی راستین را بشنوند، همان، روز رستخیز است؛ سوره ق، آیه: ۴۲.</ref>؛ آواز سهمناک رستاخیز در این آیه حق نامیده شده است<ref>تفسیر قرطبی، ج ۱۷، ص ۲۷؛ البحر المحیط، ج ۹، ص ۵۴۳.</ref> بدین معنا که وجودش حق<ref>مجمع البیان، ج ۹، ص ۲۲۶؛ فتح القدیر، ج ۵، ص ۹۶.</ref> و انکارناپذیر است<ref>المیزان، ج ۱۸، ص ۳۶۱.</ref>. قید «بالحق»، باطل بودن نظر مشرکان درباره قیامت را نشان می‌دهد<ref>التحریر و التنویر، ج ۲۶، ص ۲۷۵.</ref>. از ستیزه‌گری دوزخیان با یکدیگر در آخرت، با تعبیر حق یاد شده است که نشان می‌دهد حقیقت است و رخ می‌دهد<ref>روض الجنان، ج ۱۶، ص ۲۸۹؛ المیزان، ج ۱۷، ص ۲۲۰.</ref>: {{متن قرآن|إِنَّ ذَلِكَ لَحَقٌّ تَخَاصُمُ أَهْلِ النَّارِ}}<ref>بی‌گمان این راستین است؛ (این) هم‌ستیزی دوزخیان است؛ سوره ص، آیه:۶۴.</ref>.<ref>[[اعظم حیدری عارف|حیدری عارف، اعظم]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۱، ص۱۵۱ - ۱۵۸.</ref>
=== حوزه معنایی حقوق قراردادی ===
حق در این معنا، مقابل باطلِ فقهی است و شامل حوزه حقوق قراردادی یا نهادی می‌شود، پس حق امری شرعی و صحیح در مقابل ناحق و باطل است: {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَيَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ}}<ref>آنان را که به آیات خداوند کفر می‌ورزند و پیامبران را ناحقّ می‌کشند و دادفرمایان از مردم را به قتل می‌رسانند به عذابی دردناک نوید ده!؛ سوره آل عمران، آیه: ۲۱.</ref>. احکام فقهی و حقوقی و سفارش‌های عبادی در [[قرآن]]، در این بخش قرار می‌گیرند. رعایت حق در تلاوت [[قرآن]]: {{متن قرآن|الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُوْلَئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَن يَكْفُرْ بِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ}}<ref>کسانی که بدان‌ها کتاب (آسمانی) داده‌ایم، آن را چنان که سزاوار خواندن آن است می‌خوانند، آنان بدان ایمان دارند؛ و کسانی که به آن انکار ورزند زیانکارند؛ سوره بقره، آیه:۱۲۱.</ref> و تقوای الهی: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ}}<ref>ای مؤمنان! از خداوند چنان که سزاوار پروا از اوست پروا کنید و جز در مسلمانی نمیرید؛ سوره آل عمران، آیه: ۱۰۲.</ref> به معنای تلاوت درست و بایسته [[قرآن]] و پرهیزکاری کامل است.
در مواردی تکالیف شرعی الهی، حقی ثابت و لازم بر عهده بندگان شمرده شده‌اند که نگاشتن وصیّت از این دست است: {{متن قرآن|كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ}}<ref>بر شما مقرر شده است که هرگاه مرگ یکی از شما فرا رسد، اگر مالی بر جای نهد برای پدر و مادر و خویشان وصیّت شایسته کند؛ بنا به حقّی بر گردن پرهیزگاران؛ سوره بقره، آیه: ۱۸۰.</ref>؛ وصیت ـ در صورت باقی ماندن اموال ـ حقی واجب و لازم برای اهل تقواست<ref>مجمع البیان، ج ۱، ص ۴۸۲-۴۸۳؛ فتح القدیر، ج ۱، ص ۲۰۴-۲۰۵.</ref>. حق، در معنای بایسته‌ای شرعی و حقوقی که از معنای وجوب و ثبوت برگرفته شده، در آیات بسیاری به کار رفته است. استحباب اعطای هدیه‌ای در خور به زنان مطلقه: {{متن قرآن|وَلِلْمُطَلَّقَاتِ مَتَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ}}<ref>و زنان طلاق داده را بهره‌ای است شایسته که بر عهده پرهیزگاران است؛ سوره بقره، آیه:۲۴۱.</ref>، لزوم انفاق به خویشاوندان، مستمندان و در راه ماندگان: {{متن قرآن|وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلاَ تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا}}<ref>و حقّ خویشاوند را به او برسان و نیز (حقّ) مستمند و در راه مانده را و هیچ‌گونه فراخ‌رفتاری مورز؛ سوره اسراء، آیه: ۲۶.</ref> از دیگر یادکردهای حقوقی حق‌اند؛ همچنین نامیدن مدیون به کسی که بر عهده او حقی است: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُب بَّيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلاَ يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلاَ يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئًا فَإِن كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لاَ يَسْتَطِيعُ أَن يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُواْ شَهِيدَيْنِ مِن رِّجَالِكُمْ فَإِن لَّمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاء أَن تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى وَلاَ يَأْبَ الشُّهَدَاء إِذَا مَا دُعُواْ وَلاَ تَسْأَمُوْا أَن تَكْتُبُوهُ صَغِيرًا أَو كَبِيرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللَّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلاَّ تَرْتَابُواْ إِلاَّ أَن تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَلاَّ تَكْتُبُوهَا وَأَشْهِدُواْ إِذَا تَبَايَعْتُمْ وَلاَ يُضَارَّ كَاتِبٌ وَلاَ شَهِيدٌ وَإِن تَفْعَلُواْ فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُواْ اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ }}<ref>ای مؤمنان! چون وامی تا سرآمدی معیّن میان شما برقرار شد، آن را به نوشته آورید و باید نویسنده‌ای میان شما دادگرانه بنویسد و هیچ نویسنده‌ای نباید از نوشتن به گونه‌ای که خداوند بدو آموخته است سر، باز زند پس باید بنویسد و آنکه وامدار است باید املا کند و از خداوند، پروردگار خویش، پروا بدارد و چیزی از آن کم ننهد و امّا اگر وامدار، کم خرد یا ناتوان باشد یا نتواند املا کند باید سرپرست او دادگرانه املا کند و دو تن از مردانتان را نیز گواه بگیرید و اگر دو مرد نباشند یک مرد و دو زن از گواهان مورد پسند خود (گواه بگیرید) تا اگر یکی از آن دو زن از یاد برد دیگری به یاد او آورد و چون گواهان (برای گواهی) فرا خوانده شوند نباید سر، باز زنند و تن نزنید از اینکه آن (وام) را چه خرد و چه کلان به سر رسید آن بنویسید، این نزد خداوند دادگرانه‌تر و برای گواه‌گیری، استوارتر و به اینکه دچار تردید نگردید، نزدیک‌تر است؛ مگر داد و ستدی نقد باشد که (دست به دست) میان خود می‌گردانید پس گناهی بر شما نیست که آن را ننویسید و چون داد و ستد می‌کنید گواه بگیرید؛ و نویسنده و گواه نباید زیان بینند و اگر چنین کنید (نشان) نافرمانی شماست و از خداوند پروا کنید؛ و خداوند به شما آموزش می‌دهد؛ و خداوند به هر چیزی داناست؛ سوره بقره، آیه: ۲۸۲.</ref> در این حوزه معنایی قرار می‌گیرد<ref>[[اعظم حیدری عارف|حیدری عارف، اعظم]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۱، ص۱۵۱ - ۱۵۸.</ref>.
=== حوزه معنایی حقوق تکوینی ===
حق گاهی به معنای رعایت هر چیز لازم و واجب و قرار دادن و ساماندهی هر چیزی به شکل درست و در جای صحیح به کار می‌رود و در این حوزه، مرادف عدل است که با حکمت نزدیکی معنایی دارد<ref>العین، ج ۳، ص ۶۶؛ لسان العرب، ج ۱۲، ص ۱۴۱، ۱۴۳؛ تاج العروس، ج ۱۶، ص ۱۶۱، «حکم».</ref> و در مقابل باطل به معنای ظلم یا کار بیهوده قرار می‌گیرد. خدا در آیات بسیاری از آفرینش آسمان و زمین و موجودات، با تعبیر حق یاد می‌کند: {{متن قرآن|مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ}}<ref>ما آن دو را جز به حقّ نیافریده‌ایم ولی بیشتر آنان نمی‌دانند؛ سوره دخان، آیه: ۳۹.</ref> و این کار را بیهوده نمی‌داند: {{متن قرآن|وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لاعِبِينَ}}<ref>و ما آسمان‌ها و زمین و آنچه را میان آنهاست به بازیچه نیافریده‌ایم؛ سوره دخان، آیه: ۳۸.</ref>. همچنین به [[پیامبر]] {{صل}} می‌فرماید نشانه‌های الهی را که در عدل و حکمت پیچیده‌اند، بر تو می‌نمایانیم: {{متن قرآن|تِلْكَ آيَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ وَمَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِّلْعَالَمِينَ}}<ref>اینها آیات خداوند است که آن را به درستی بر تو می‌خوانیم و خداوند، ستمی برای جهانیان نمی‌خواهد؛ سوره آل عمران، آیه: ۱۰۸.</ref>.
میزان روز قیامت نیز حق خوانده شده است که مفسران آن را به معنای عدل دانسته‌اند<ref>مجمع البیان، ج ۴، ص ۶۱۶؛ زبدة التفاسیر، ج ۲، ص ۴۹۵؛ روح المعانی، ج ۴، ص ۳۲۳.</ref>: {{متن قرآن|وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ}}<ref>و سنجش در این روز، حق است پس کسانی که ترازوهای (کردار) شان سنگین آید رستگارند؛ سوره اعراف، آیه:۸.</ref>. [[قرآن]] در این آیه، حق به معنای عدالت را معیار سنجش اعمال در قیامت می‌داند<ref>زادالمسیر، ج ۲، ص ۱۰۲؛ الدر المنثور، ج ۳، ص ۶۹.</ref>.<ref>[[اعظم حیدری عارف|حیدری عارف، اعظم]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۱، ص۱۵۱ - ۱۵۸.</ref>
== حق در تفاسیر ==
در تفاسیر درباره آیاتی که در آنها واژه حق به کار رفته است مطالبی بیان شده است که برخی از آنها عبارت‌اند از:
=== تفسیر تبیان ===
# [[شیخ طایفه]]، [[علی بن حسن طوسی]] در تبیان فی قوله تعالی: {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ}}<ref>«بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است» سوره یونس، آیه ۱۰۸.</ref>، فرموده: "[[خدای تعالی]] در این [[آیه]] به پیامبرش امر می‌کند، به [[خلق]] بگوید: {{عربی|قد جاءکم الحق من الله}}، و آن، چیزی است که هر کسی از [[بندگان]] به آن عمل نماید، [[نجات]] یابد، و ضدّ آن، باطل است، و آن، چیزی است که هر کس بدان عمل کند، هلاک گردد. پس هر کس به حق، عمل کند، [[حکیم]] باشد، و هر کس به باطل عمل نماید، سفیه باشد، و مراد از حق در این آیۀ شریفه، آن چیزهایی است از [[قرآن]]، [[شرایع]] و [[احکام]] و غیر آن از [[آیات]] و دلالات که [[پیامبر]] {{صل}} آنها را آورد"<ref>تبیان، ج۵، ص۴۴۳.</ref>.
# همچنین در آیه: {{متن قرآن|ذَلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ}}<ref>«این عیسی پسر مریم است؛ آن سخن راستین که در آن تردید می‌کنند» سوره مریم، آیه ۳۴.</ref>، فرموده: "یعنی آنچه از صفت [[عیسی]] {{ع}} که برای شما [[تلاوت]] کردیم، آن، {{متن قرآن|قَوْلَ الْحَقِّ}}<ref>«آن سخن راستین» سوره مریم، آیه ۳۴.</ref>؛ یعنی کلمۀ حق است که در آن، [[شک و تردید]] دارند"<ref>تبیان، ج۷، ص۱۱۱.</ref>.
# و در آیه {{متن قرآن|خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«خداوند آسمان‌ها و زمین را راستین آفرید بی‌گمان در این نشانه‌ای برای مؤمنان است» سوره عنکبوت، آیه ۴۴.</ref>، فرموده: "[[خدای تعالی]] خبر داد به اینکه [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] را [[خلق]] نموده و آن دو را از عدم به وجود آورده است. {{متن قرآن|بِالْحَقِّ}}؛ یعنی بر وجه [[حکمت]]، نه [[بیهوده]] که هیچ فایده و قصدی در آن نباشد، و به اینکه قصد نموده با آن [[خلقت]] دلالت بر [[توحید]] را"<ref>تبیان، ج۸، ص۲۱۲.</ref>.
# همین‌طور فی آیه {{متن قرآن|وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ}}<ref>«و به نادرستی به چالش برخاستند تا حق را از میان بردارند و من آنان را فرو گرفتم پس (بنگر) کیفر من چگونه بود» سوره غافر، آیه ۵.</ref>، فرموده: "یعنی در دفع حق با گفتار [[باطل]]، با یکدیگر [[مخاصمه]] و [[دشمنی]] کردند و این جمله، [[دلیل]] است بر اینکه [[جدال]] وقتی به حق باشد، جایز است. {{متن قرآن|لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ}}؛ یعنی تا اینکه باطل کنند و از بین ببرند حقی را که خدای تعالی آن را بیان نموده و به [[ظهور]] رسانیده است. {{متن قرآن|فَأَخَذْتُهُمْ}}؛ یعنی آنان را به [[هلاکت]] رسانیده و تباه و واژگون نمودم"<ref>تبیان، ج۹، ص۵۴.</ref>.
# و در آیه {{متن قرآن|وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ}}<ref>«و در دارایی‌هایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بی‌بهره بود» سوره ذاریات، آیه ۱۹.</ref> هم فرموده: "و آن، چیزی است که به مانند [[لزوم]] دیون بر آنان لازم می‌گردد از زکات‌ها و غیر آن، و یا آنچه است که بدان ملتزم شده‌اند از [[مکارم اخلاق]]، پس آن همان چیزی است که خدای تعالی در آن، [[ترغیب]] نموده با قوله: {{متن قرآن|وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ}}"<ref>تبیان، ج۹، ص۳۸۲؛ مجمع البیان، ج۹، ص۱۵۵.</ref>.
# و در آیه {{متن قرآن|وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ}}<ref>«و یکدیگر را به راستی پند داده‌اند» سوره عصر، آیه ۳.</ref> هم فرموده: "یعنی بعضی از آنان ([[مؤمنان]]) بعضی دیگر را سفارش می‌کنند به [[پیروی]] کردن و [[تبعیت]] نمودن از حق، و اجتناب ورزیدن و دوری کردن از باطل"<ref>تبیان، ج۱۰، ص۴۰۵.</ref>.
=== تفسیر مجمع البیان ===
# شیخ ابی‌علی، [[فضل]] بن [[حسن]] [[طبرسی]] در [[مجمع‌البیان]]، درباره آیه: {{متن قرآن|قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ}}<ref>«بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است» سوره یونس، آیه ۱۰۸.</ref>، در معنای حق فرموده: "و آن، [[قرآن]]، [[دین اسلام]] و دلایلی است که بر صحّت آن دلالت دارد، و گفته‌اند: مراد از حق، [[پیامبر]] {{صل}} و [[معجزات]] ظاهرة آن [[حضرت]] است"<ref>مجمع‌البیان، ج۵، ص۱۴۰.</ref>.
# همچنین در آیه {{متن قرآن|ذَلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ}}<ref>«این عیسی پسر مریم است؛ آن سخن راستین که در آن تردید می‌کنند» سوره مریم، آیه ۳۴.</ref>، فرموده: "معنای {{متن قرآن|ذَلِكَ}}، {{متن قرآن|قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ}}<ref>«(نوزاد) گفت: بی‌گمان من بنده خداوندم» سوره مریم، آیه ۳۰.</ref> است؛ یعنی آن کس که گفت: {{متن قرآن|إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ}}، او [[عیسی بن مریم]] است، نه آنچه [[نصاری]] می‌گویند، از اینکه: همانا او “ابن الله” بوده و همانا او “اله” است و این [[کلام]]، سخن حق است، و جایز می‌باشد که “هو” تقدیر گردد و آن را کنایه از [[عیسی]] {{ع}} قرار داد؛ یعنی: {{عربی|هو قول الحق}}؛ زیرا گاهی دربارۀ او گفته می‌شود: {{عربی|روح الله و کلمة الله}}"<ref>مجمع‌البیان، ج۶، ص۵۱۳.</ref>.
# همین‌طور در آیه {{متن قرآن|خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ}}<ref>«خداوند آسمان‌ها و زمین را راستین آفرید» سوره عنکبوت، آیه ۴۴.</ref> فرموده: "یعنی آن دو را ([[آسمان‌ها]] و [[زمین]] را) از نیستی خارج نمود و به آن دو هستی داد و آن دو را [[عبث]] و [[بیهوده]] نیافرید، بلکه آن دو را [[خلق]] نمود تا خلقش را در آنها ساکن گرداند، و به واسطۀ آن دو بر وجود او (تعالی) و وحدانیتش [[استدلال]] کنند و آن را [[ثابت]] نمایند و {{متن قرآن|بِالْحَقِّ}}؛ یعنی بر وجه [[حکمت]]، آفرید و گفته‌اند: معنای آن برای حق و اظهار حق است"<ref>مجمع البیان، ج۸، ص۲۸۴.</ref>.
# هم‌چنین در آیه {{متن قرآن|وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ}}<ref>«و به نادرستی به چالش برخاستند تا حق را از میان بردارند» سوره غافر، آیه ۵.</ref>، فرموده: "یعنی با پیامبرانشان [[دشمنی]] کردند، به اینکه گفتند: {{عربی|ما انتم الا بشر مثلنا و هلا ارسل الله الینا ملائکه}} و امثال این گونه اقوال، {{متن قرآن|لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ}}؛ یعنی [[دشمنی]] کردند تا حق را؛ یعنی آن چیزی را که [[خدای تعالی]] آن را بیان نموده و رسولانش آن را آورده‌اند، آن را [[باطل]] نمایند"<ref>مجمع البیان، ج۸، ص۵۱۴.</ref>.
# و در آیه {{متن قرآن|وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ}}<ref>«و یکدیگر را به راستی پند داده‌اند و همدیگر را به شکیبایی اندرز داده‌اند» سوره عصر، آیه ۳.</ref> هم فرموده: "یعنی بعضی از آنان به بعضی دیگر توصیه به [[پیروی از حق]] و اجتناب از باطل می‌کنند و گفته‌اند: {{متن قرآن|الْحَقَّ}}؛ یعنی [[قرآن]] و گفته‌اند: یعنی [[ایمان]] و [[توحید]]، و گفته‌اند: این که به هنگام [[مرگ]] به بازماندگان بعد از خود، بگوید {{متن قرآن|وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ}}"<ref>«ای مؤمنان! از خداوند چنان که سزاوار پروا از اوست پروا کنید و جز در مسلمانی نمیرید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۲.</ref>.<ref>مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۳۶.</ref>
=== تفسیر کشاف ===
# [[ابوالقاسم جارالله محمود بن عمر زمخشری خوارزمی]]، در [[تفسیر کشّاف]]، درباره آیه {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ}}<ref>«بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، هر که رهیاب شد به سود خویش رهیاب می‌شود و هر که گمراه گشت بی‌گمان به زیان خویش گمراه می‌گردد و من کارگزار شما نیستم» سوره یونس، آیه ۱۰۸.</ref>، گفته است: "پس برای شما عذری باقی نمانده است و بر [[خدا]] حجتی نیست. پس هر که به [[اختیار]] خودش [[هدایت]] را اختیار کرد و پیروی از حق نمود، سود آن برای خودش است، و هر کس [[ضلالت]] را اختیار نمود، ضرر آن برای خودش است، و “لام” و “علی” دلالت بر معنای نفع و ضرر دارد"<ref>کشّاف، ج۲، ص۲۵۶.</ref>.
# همچنین در آیه {{متن قرآن|ذَلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ}}<ref>«این عیسی پسر مریم است؛ آن سخن راستین که در آن تردید می‌کنند» سوره مریم، آیه ۳۴.</ref>، فرموده: "و البتّه، برای [[عیسی]]، {{متن قرآن|كَلِمَةُ اللَّهِ}} و {{متن قرآن|قَوْلَ الْحَقِّ}} گفته شده؛ زیرا او متولّد نشد، مگر به [[کلمة الله]] به [[تنهایی]]، و آن، قوله: {{متن قرآن|کُن}}، بدون واسطۀ [[پدر]] بود، تا نامگذاری مسبّب باشد به اسم سبب، و احتمال دارد هنگامی که از {{متن قرآن|قَوْلَ الْحَقِّ}}، عیسی [[اراده]] شده باشد، این {{متن قرآن|الْحَقِّ}} اسم برای خدای عزّوجلّ باشد، و اینکه به معنای [[ثابت]] و [[صدق]] باشد، و قوله: {{متن قرآن|الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ}}<ref>«این عیسی پسر مریم است؛ آن سخن راستین که در آن تردید می‌کنند» سوره مریم، آیه ۳۴.</ref>، آن را کمک می‌کند؛ یعنی امر او حق [[یقین]] است، در حالی که آنان در او [[شک]] می‌کنند"<ref>کشّاف، ج۲، ص۵۰۹.</ref>.
# و در آیه {{متن قرآن|خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ}}<ref>«خداوند آسمان‌ها و زمین را راستین آفرید بی‌گمان در این نشانه‌ای برای مؤمنان است» سوره عنکبوت، آیه ۴۴.</ref> هم فرموده: "{{متن قرآن|بِالْحَقِّ}}؛ یعنی به غرض صحیحی که آن، [[حقّ]] است نه [[باطل]]، و آن اینکه آنها محلّ سکنای بندگانش بوده و عبرتی‌اند برای عبرت‌گیرندگان از آنان، و دلایلی می‌باشند بر [[عظمت]] [[قدرت]] او"<ref>کشّاف، ج۳، ص۲۰۷.</ref>.
# همین‌طور در آیه {{متن قرآن|وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ}}، فرموده: "{{متن قرآن|وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ}}، به امر ثابتی که غیر قابل [[انکار]] است، و آن خیر است همه‌اش: از [[توحید]] [[خدا]] و [[طاعت]] او است، و [[پیروی]] از کتاب‌ها و [[پیامبران]] اوست، و [[پارسایی]] در [[دنیا]]، و رغبت به [[آخرت]] است"<ref>کشّاف، ج۴، ص۳۸۲.</ref>.<ref>.کشّاف، ج۴، ص۳۸۲.</ref>
=== تفسیر شبّر ===
# [[مولی]] الاجل، [[سید عبدالله ابن محمد رضا حسینی]]، معروف به شُبَّر، در تفسیرش، درباره آیه {{متن قرآن|قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ}}<ref>«بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است» سوره یونس، آیه ۱۰۸.</ref>، فرموده: "[[پیامبر]] او و کتاب او"<ref>تفسیر شبّر، ص۴۶۷.</ref>.
# همچنین در آیه {{متن قرآن|ذَلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ}}<ref>«این عیسی پسر مریم است؛ آن سخن راستین که در آن تردید می‌کنند» سوره مریم، آیه ۳۴.</ref>، فرموده: "یعنی آنکه ما او را توصیف نمودیم، او [[عیسی]] [[پسر مریم]] است، نه آنکه [[نصاری]] او را توصیف می‌کنند و آن، قول حق است که در آن [[شک]] می‌کنند. پس [[یهود]] گفتند: ساحر است، و نصاری گفتند: [[ابن الله]] است"<ref>تفسیر شبّر، ص۶۳۸.</ref>.
# و در آیه {{متن قرآن|لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ}}، فرموده: "یعنی تا زایل کنند و از بین ببرند حق را"<ref>تفسیر شبّر، ص۹۵۸.</ref>.
# همچنین در آیه {{متن قرآن|وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ}}<ref>«و در دارایی‌هایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بی‌بهره بود» سوره ذاریات، آیه ۱۹.</ref>، فرموده: "یعنی [[حقّ]] معلوم است که آن را بر خودشان لازم نموده‌اند"<ref>تفسیر شبّر، ص۱۰۵۶.</ref>.
# همین طور در آیه{{متن قرآن|وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ}}<ref>«و یکدیگر را به راستی پند داده‌اند» سوره عصر، آیه ۳.</ref>، فرموده: "یعنی بعضی از آنان بعضی دیگر را به [[اعتقاد]] به حق، یا به عمل به حق سفارش می‌کنند"<ref>تفسیر شبّر، ص۱۲۲۹.</ref>.
=== تفسیر المیزان ===
# استاد [[علامه]] [[سید محمد حسین طباطبایی]] در [[تفسیر المیزان]] در آیه {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ}}<ref>«بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است» سوره یونس، آیه ۱۰۸.</ref>، فرموده: "و آن، [[قرآن]] است و یا آنچه مشتمل بر آن است، از [[دعوت]] حقه"<ref>المیزان، ج۱۰، ص۱۳۶.</ref>.
# همچنین در آیه {{متن قرآن|ذَلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ}}<ref>«این عیسی پسر مریم است؛ آن سخن راستین که در آن تردید می‌کنند» سوره مریم، آیه ۳۴.</ref> فرموده: "{{متن قرآن|ذَلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ}}، در آن اشاره است به مجموع آنچه قصه نمود از امرش و شرح وصفش؛ یعنی آن کسی که ما چگونگی ولادت او را و آنچه را که او خود به [[مردم]] گفته بود، از عبودیتش و اینکه بدو کتاب داده شده و [[پیامبر]] گشته است، ذکر کردیم، او عیسی ابن [[مریم]] است و قوله: {{متن قرآن|قَوْلَ الْحَقِّ}}، [[منصوب]] به مقدر است؛ یعنی قول حق را می‌گویم، و گفته‌اند: مراد به {{متن قرآن|قَوْلَ الْحَقِّ}}، “کلمة الحق” است، و آن، عیسی {{ع}} باشد؛ زیرا [[خدای سبحان]] او را فی قوله: {{متن قرآن|وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ}}<ref>«مسیح عیسی پسر مریم، پیامبر خداوند و “کلمه اوست” که آن را به (دامان) مریم افکند» سوره نساء، آیه ۱۷۱.</ref> و قوله: {{متن قرآن|يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ}}<ref>«خداوند تو را به کلمه‌ای از خویش نوید می‌دهد» سوره آل عمران، آیه ۴۵.</ref> و و قوله: {{متن قرآن|يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ}}<ref>«ای مریم! خداوند تو را به کلمه‌ای از خویش نوید می‌دهد» سوره آل عمران، آیه ۴۵.</ref> “کلمه” نامید"<ref>المیزان، ج۱۴، ص۴۸.</ref>.
# و در آیه {{متن قرآن|خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«خداوند آسمان‌ها و زمین را راستین آفرید بی‌گمان در این نشانه‌ای برای مؤمنان است» سوره عنکبوت، آیه ۴۴.</ref> فرموده: "مراد از اینکه [[خلقت]] [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] به حق است، [[نفی]] لعب در [[خلق]] آن است؛ هم‌چنان‌که [[خدای تعالی]] فرمود: {{متن قرآن|وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ * مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«و ما آسمان‌ها و زمین و آنچه را میان آنهاست به بازیچه نیافریده‌ایم * ما آن دو را جز به حقّ نیافریده‌ایم ولی بیشتر آنان نمی‌دانند» سوره دخان، آیه ۳۸-۳۹.</ref>. پس [[آفرینش]] آسمان‌ها و زمین، بر [[نظام]] [[ثابت]] [[لایتغیر]] و بر [[سنت]] الهیه جاریه که نه مختلف می‌گردد و نه تخلّف می‌کند"<ref>المیزان، ج۱۶، ص۱۳۸.</ref>.
# همچنین در آیه {{متن قرآن|وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ}}<ref>«و به نادرستی به چالش برخاستند تا حق را از میان بردارند» سوره غافر، آیه ۵.</ref>، فرموده: "ادحاض؛ یعنی ازاله و ابطال؛ یعنی به وسیلۀ [[باطل]] [[مجادله]] کردند تا با آن، حق را از جای خود برگردانند و آن را باطل کنند"<ref>المیزان، ج۱۷، ص۳۲۳.</ref>.
# همین‌طور در آیه {{متن قرآن|وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ}}<ref>«و در دارایی‌هایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بی‌بهره بود» سوره ذاریات، آیه ۱۹.</ref>، فرموده: “سایل” کسی است که با اظهار [[فقر]] و بی‌چیزی خود، درخواست اعطا و [[بخشش]] می‌کند، و “محروم” کسی است که روزی‌اش [[بریده]] شده؛ پس تلاش او در [[طلب]] آن موفقیت‌آمیز نیست، و به لحاظ پارسایی‌اش از کسی سؤال نمی‌کند، و اختصاص حق برای سایل و [[محروم]] در [[اموال]] آنان؛ یعنی [[محسنین]]، با اینکه در هر [[مالی]]، این حق، [[ثابت]] است، [[دلیل]] است بر اینکه مراد از آن این است که آنان با صفای [[فطرت]]، آن حق را در اموالشان می‌بینند. پس برای آن دو گروه، چیزی را عمل می‌کنند که عمل به آن از لحاظ نشر و گسترش، [[رحمت]] بوده و از لحاظ [[ایثار]]، نیکویی و خوبی است"<ref>المیزان، ج۱۸، ص۴۰۱.</ref>.
# و در آیه {{متن قرآن|إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ}}<ref>«جز آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند و یکدیگر را به راستی پند داده‌اند و همدیگر را به شکیبایی اندرز داده‌اند» سوره عصر، آیه ۳.</ref>، فرموده: “تواصی به حق” عبارت است از سفارش نمودن بعضی به بعض دیگر به حق؛ یعنی به [[پیروی]] نمودن از حق و تداوم بر آن، پس [[دین]]، حق نیست، مگر با پیروی نمودن از حق، هم از لحاظ [[اعتقاد]] و هم از لحاظ عمل و توصیه نمودن به حق، وسیع‌تر از [[امر به معروف و نهی از منکر]] است؛ زیرا آن، شامل اعتقادیات و مطلق [[ترغیب]] و [[تشویق]] به [[عمل صالح]] است. سپس “تواصی به حق”، از عمل صالح است. پس ذکر نمودن آن بعد از عمل صالح، از قبیل [[ذکر خاص]] بعد از عام است تا اهتمام به امر آن گردد؛ چنان‌که “تواصی به صبر”، از مصادیق “تواصی به حق” بوده و ذکر آن بعد از “تواصی به حق”، از قبیل ذکر خاص بعد از عام است تا اهتمام به امر آن شود و تکرار ذکر {{متن قرآن|تَوَاصَوْا}} که فرمود: {{متن قرآن|وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ}}، و نفرمود: {{عربی|و تواصوا بالحق و بالصبر}}، دلیل بر تأکید آن است، و اجمالاً ذکر تواصی آنان به حق و به [[صبر]]، بعد از تلبّس آنان به [[ایمان]] و به عمل صالح، اشاره به زنده بودن [[دل]] ایشان، و شرح صدرشان برای [[اسلام]] است. پس برای آنان است، اهتمام خاص و اعتنای تام به [[ظهور]] [[سلطنت]] حق و گسترش آن بر [[خلق]] تا اینکه آن را [[پیروی]] نمایند، و این پیروی را تداوم دهند، قال تعالی: {{متن قرآن|أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَيْلٌ لِلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ أُولَئِكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ}}"<ref>«آیا کسی که خداوند دلش را برای اسلام گشاده داشته است و او از پروردگار خویش با خود فروغی دارد (چون سنگدلان بی‌فروغ است)؟ بنابراین وای بر سخت‌دلان در یاد خداوند! آنان در گمراهی آشکارند» سوره زمر، آیه ۲۲.</ref>.<ref>المیزان، ج۲۰، ص۵۰۳.</ref>
=== تفسیر نمونه ===
# در [[تفسیر نمونه]] درباره آیه {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ}}<ref>«بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است» سوره یونس، آیه ۱۰۸.</ref>، گفته شده: "به عنوان یک [[دستور]] عمومی می‌فرماید: به همۀ [[مردم]] بگو، از طرف پروردگارتان، حق به سوی شما آمده است. این تعلیمات، این [[کتاب آسمانی]]، این برنامه، و این [[پیامبر]]، همه، حق است و [[نشانه‌های حق]] بودنش آشکار"<ref>تفسیر نمونه، ج۸، ص۳۹۹.</ref>.
# همچنین در آیه {{متن قرآن|ذَلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ}}<ref>«این عیسی پسر مریم است؛ آن سخن راستین که در آن تردید می‌کنند» سوره مریم، آیه ۳۴.</ref>، مخصوصاً در این عبارت، روی [[فرزند مریم]] بودن او تأکید می‌کند تا مقدمه‌ای باشد برای [[نفی]] [[فرزندی]] [[خدا]] و بعد، اضافه می‌نماید: این قول حقی است که آنها در آن، [[شک و تردید]] کرده و هر یک، در جاده‌ای [[انحرافی]] گام نهاده: {{متن قرآن|قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ}}.. این عبارت، در [[حقیقت]]، تأکیدی است بر صحّت تمام مطالب گذشته در مورد [[حضرت مسیح]] {{ع}} و اینکه کمترین خلافی در آن وجود ندارد؛ اما اینکه [[قرآن]] می‌گوید: آنها در این زمینه در [[شکّ و تردید]] هستند، گویا اشاره به [[دوستان]] و [[دشمنان]] [[مسیح]] {{ع}}، یا به تعبیر دیگر [[مسیحیان]] و [[یهودیان]] است. از یک سو، گروهی در اینکه او یک [[انسان]] باشد، اظهار [[شک]] نمودند، حتی همین گروه نیز به شعبه‌های مختلف تقسیم شدند؛ بعضی او را صریحاً [[فرزند خدا]] دانسته (فرزند [[روحانی]] و [[جسمانی]]، [[حقیقی]] نه مجازی!!)، و به دنبال آن، مسأله [[تثلیث]] و [[خدایان]] سه‌گانه را به وجود آوردند. بعضی مسأله تثلیث را از نظر [[عقل]]، نامفهوم خواندند و [[معتقد]] شدند که باید تعبداً آن را پذیرفت، و بعضی برای توجیه منطقی آن، به سخنان بی‌اساسی دست زدند. خلاصه، همۀ آنها چون ندیدند [[حقیقت]]، یا چون نخواستند حقیقت، ره افسانه زدند<ref>تفسیر نمونه، ج۱۳، ص۶۱.</ref>.
# و در آیه {{متن قرآن|خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«خداوند آسمان‌ها و زمین را راستین آفرید بی‌گمان در این نشانه‌ای برای مؤمنان است» سوره عنکبوت، آیه ۴۴.</ref>، فرموده: "[[خداوند]] [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] را به حق [[آفریده]]، و در این، نشانۀ عظیمی است برای افراد با [[ایمان]]"<ref>تفسیر نمونه، ج۱۶، ص۲۸۱.</ref>.
# همین‌طور در آیه {{متن قرآن|كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَالْأَحْزَابُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَهَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ}}<ref>«پیش از آنان (نیز) قوم نوح و گروه‌هایی که پس از ایشان آمدند (پیامبرانشان را) دروغگو شمردند و هر امتی آهنگ پیامبر خویش کردند تا او را فرو گیرند و به نادرستی به چالش برخاستند تا حق را از میان بردارند و من آنان را فرو گرفتم پس (بنگر) کیفر من چگونه بود» سوره غافر، آیه ۵.</ref>، فرموده: "پیش از آنها، [[قوم نوح]] و اقوامی که بعد از آنها آمدند، پیامبرشان را [[تکذیب]] کردند: {{متن قرآن|كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَالْأَحْزَابُ مِنْ بَعْدِهِمْ}}. منظور از [[احزاب]]، [[قوم عاد]]، [[ثمود]]، [[حزب]] [[فرعونیان]] و [[لوط]] و مانند آنها است که در آیۀ ۱۲ و ۱۳ [[سورۀ ص]]، به عنوان “احزاب” به آنها اشاره شده، آنجا که می‌گوید: {{متن قرآن|كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتَادِ * وَثَمُودُ وَقَوْمُ لُوطٍ وَأَصْحَابُ الْأَيْكَةِ أُولَئِكَ الْأَحْزَابُ}}<ref>«پیش از ایشان قوم نوح و عاد و فرعون دارنده میخ‌ها هم، (پیامبران را) دروغگو انگاشتند * و ثمود و قوم لوط و “اصحاب ایکه” همان گروه‌ها (ی شکست خورده) بودند» سوره ص، آیه ۱۲-۱۳.</ref> آری، آنها احزابی بودند که دست به دست هم دادند و به [[تکذیب]] [[پیامبران الهی]] که دعوتشان با [[منافع]] [[نامشروع]] و هوا و هوس‌های آنها هماهنگ نبود، برخاستند. سپس می‌افزاید: به این مقدار نیز [[قناعت]] نکردند؛ بلکه هر امّتی از آنان توطئه‌ای چیدند که پیامبرشان را بگیرند و [[آزار]] دهند و به [[زندان]] بیفکنند و یا به [[قتل]] برسانند: {{متن قرآن|وَهَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ}} باز هم به این اکتفا نکردند و برای محو و نابودی حق، به سخنان [[باطل]] دست زدند و برای [[گمراه]] ساختن [[مردم]] [[اصرار]] ورزیدند: {{متن قرآن|وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ}}؛ امّا این امور، برای همیشه ادامه نیافت و به موقع، من آنها را گرفتم و سخت [[مجازات]] کردم، ببین [[عذاب الهی]] چگونه بود: {{متن قرآن|فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ}}. ویرانه‌های شهرهای آنها در مسیر مسافرت‌های شما به چشم می‌خورد، و [[سرنوشت]] شوم و [[عاقبت]] سیاه و تاریکشان بر صفحات [[تاریخ]] و سینه‌های صاحبدلان [[ثبت]] است، بنگرید و [[عبرت]] گیرید. این [[کفّار]] [[سرکش]] [[مکّه]] و [[مشرکان]] [[ظالم]] [[عرب]] نیز سرانجامی بهتر از آنها نخواهند داشت، مگر اینکه به خود آیند و در کار خویش تجدیدنظر کنند. آیۀ فوق، برنامۀ [[احزاب]] [[طغیانگر]] را در سه قسمت خلاصه می‌کند: “تکذیب و انکار”، “توطئه برای نابود کردن مردان حق” و “تبلیغات مستمر برای گمراه ساختن توده‌های مردم”. مشرکان عرب نیز تمام این برنامه‌ها را در برابر [[پیامبر اسلام]] {{صل}} تکرار کردند، بنابراین چه جای [[تعجب]] که [[قرآن]] آنها را به همان سرنوشت [[اقوام]] پیشین [[تهدید]] کند"<ref>تفسیر نمونه، ج۲۰، ص۱۷ ـ ۱۸.</ref>.
# و نیز در آیه {{متن قرآن|وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ}}<ref>«و در دارایی‌هایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بی‌بهره بود» سوره ذاریات، آیه ۱۹.</ref>، فرموده: "در [[اموال]] آنها حقی برای سایل و [[محروم]] بود: {{متن قرآن|وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ}}. تعبیر به “حق” در اینجا یا به خاطر این است که [[خداوند]] بر آنها لازم شمرده است (مانند [[زکات]] و [[خمس]] و سایر [[حقوق]] [[واجب شرعی]])، و یا آنها خود بر خویشتن [[الزام]] کرده‌اند و [[تعهّد]] نموده‌اند، و در این صورت غیر حقوق [[واجب]] را نیز شامل می‌گردد. بعضی معتقدند، این [[آیه]] تنها ناظر به قسم دوّم است، و حقوق واجب را نیز شامل نمی‌شود؛ زیرا حقوق واجب در [[اموال]] همۀ [[مردم]] است؛ اعم از [[پرهیزگاران]] و غیر آنها، و حتّی [[کفار]]. بنابراین وقتی می‌گوید: در اموال آنها چنین حقی است؛ یعنی علاوه بر [[واجبات]]، آنها بر خود لازم می‌دانند که در [[راه خدا]] از اموال خویش به سایلان و [[محرومان]] [[انفاق]] کنند، ولی می‌توان گفت که فرق [[نیکوکاران]] با دیگران، آن است که آنها این حقوق را ادا می‌کنند، در حالی که دیگران [[مقید]] به آن نیستند. این [[تفسیر]] نیز گفته شده که تعبیر به “سایل”، در مورد حقوق واجب است؛ چراکه حق سؤال و مطالبه دارد، و تعبیر به “محروم” در حقوق [[مستحب]] است که حق مطالبه در آن نیست. [[فاضل مقداد]] در کنز العرفان جلد ۱، صفحه ۲۲۶، تصریح می‌کند که منظور از [[حقّ]] معلوم، حقی است که خود آنها در اموالشان قرار می‌دهند و خویشتن را موظف به آن می‌دانند. نظیر این معنا در سورۀ [[معراج]] آیۀ ۲۴ و ۲۵ آمده است؛ می‌فرماید: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ * لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ}}<ref>«و آنان که در دارایی‌هایشان حقی معین است، * و در دارایی‌هایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بی‌بهره بود» سوره معارج، آیه ۲۴-۲۵.</ref>، و با توجّه به اینکه [[حکم]] [[وجوب]] زکات، در [[مدینه]] نازل شده و [[آیات]] این [[سوره]]، همگی مکّی است، نظر اخیر [[تأیید]] می‌شود. در روایاتی که از منابع [[اهل‌بیت]] {{عم}} رسیده نیز تأکید شده که منظور از حقّ معلوم، چیزی غیر از زکات واجب است. در [[حدیثی]] از [[امام صادق]] {{ع}} می‌خوانیم: {{متن حدیث|لكِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ فِي أَمْوَالِ الْأَغْنِيَاءِ حُقُوقاً غَيْرَ الزَّكَاةِ، فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ * لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ}}<ref>«و آنان که در دارایی‌هایشان حقی معین است * و در دارایی‌هایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بی‌بهره بود» سوره معارج، آیه ۲۴-۲۵.</ref> فَالْحَقُّ‏ الْمَعْلُومُ‏ غَيْرُ الزَّكَاةِ، وَ هُوَ شَيْ‏ءٌ يَفْرِضُهُ الرَّجُلُ عَلى‏ نَفْسِهِ فِي مَالِهِ‏ يَجِبُ عَلَيْهِ أَنْ يَفْرِضَهُ‏ عَلى‏ قَدْرِ طَاقَتِهِ وَ سَعَةِ مَالِهِ، فَيُؤَدِّي‏ الَّذِي فَرَضَ عَلى‏ نَفْسِهِ، إِنْ شَاءَ فِي‏ كُلِّ يَوْمٍ، وَ إِنْ شَاءَ فِي‏ كُلِّ جُمْعَةٍ، وَ إِنْ شَاءَ فِي‏ كُلِّ شَهْرٍ}}: ولی [[خداوند متعال]] در [[اموال]] [[ثروتمندان]] [[حقوقی]] غیر از [[زکات]] قرار داده؛ از جمله اینکه فرموده است: در اموال آنها [[حقّ]] معلومی برای سایل و [[محروم]] است. بنابراین حقّ معلوم، غیر از زکات است، و آن، چیزی است که [[انسان]] شخصاً بر خود لازم می‌کند که از مالش بپردازد... برای هر [[روز]]، و یا اگر بخواهد، در هر [[جمعه]]، و یا در هر ماه.
در این زمنیه، [[احادیث]] متعدد دیگری با تعبیرات مختلف، از [[امام]] [[علی بن حسین]] {{ع}}، [[امام باقر]] {{ع}} و امام صادق {{ع}} [[نقل]] شده است، و به این ترتیب، [[تفسیر آیه]] روشن است. در اینکه میان “سائل” و “محروم” چه تفاوتی است؟ جمعی گفته‌اند: “سائل” کسی است که از [[مردم]] [[تقاضای کمک]] می‌کند، ولی “محروم”، شخص [[آبرومندی]] است که برای [[معیشت]] خود نهایت تلاش و [[کوشش]] را به [[خرج]] می‌دهد، امّا دستش به جایی نمی‌رسد، و [[کسب و کار]] و زندگی‌اش به هم پیچیده است، و با این حال، [[خویشتن‌داری]] کرده، از کسی تقاضای کمک نمی‌کند. این همان کسی است که از او، تعبیر به “محارف” می‌شود؛ زیرا در [[تفسیر]] “محارف”، در کتب لغت و [[روایات اسلامی]] آمده است: “او کسی است که هر [[قدر]] تلاش می‌کند، درآمدی به دست نمی‌آورد؛ گویی راه‌های [[زندگی]] به روی او بسته شده است. به هر حال، این تعبیر اشاره به این نکته است که هرگز [[منتظر]] ننشینید، [[نیازمندان]] نزد شما آیند و [[تقاضای کمک]] کنند. بر شما است که جستجو کنید و افراد [[آبرومند]] را که به گفتۀ [[قرآن]]: {{متن قرآن|يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ}}<ref>«نادان آنان را -از بس که خویشتندارند- توانگر می‌پندارد» سوره بقره، آیه ۲۷۳.</ref>، افراد بی‌خبر آنها را از شدت [[خویشتن‌داری]]، [[غنی]] می‌پندارند، پیدا کنید، و به آنها کمک نموده، گرۀ مشکلاتشان را بگشایید و آبروی‌شان را [[حفظ]] نمایید، و این، [[دستور]] مهمی است که برای حفظ حیثیتِ [[مسلمانان]] [[محروم]] بسیار مهم است. البتّه، این افراد را (به گفتۀ قرآن در همان آیۀ بقره)، می‌توان از چهره‌هایشان [[شناخت]]: {{متن قرآن|تَعْرِفُهُمْ بِسِيمَاهُمْ}}<ref>«ایشان را به چهره باز می‌شناسی» سوره بقره، آیه ۲۷۳.</ref>. آری، گرچه خاموشند، ولی در عمق چهرۀ آنها نشانه‌های رنج‌های جان‌کاه درونی، برای افراد [[آگاه]] آشکار است و رنگ رخسارۀ آنها از سرّ درونشان خبر می‌دهد. و در ضمن نکته‌ها در باب [[حق سائل]] و محروم، فرموده: قابل توجّه اینکه در [[آیات]] فوق خواندیم، همیشه در [[اموال]] [[نیکوکاران]] حقی برای [[سائل]] و محروم است. این تعبیر، به خوبی نشان می‌دهد که آنها خودشان را در برابر نیازمندان و [[محرومان]] مدیون می‌بینند و آنان را طلبکار و صاحب حق می‌شمرند؛ حقی که به هر حال باید پرداخته شود و هیچ گونه منّتی در پرداختن آن نیست، درست مانند طلب‌های سایر طلبکاران، و چنان‌که گفتیم قراین مختلفی نشان می‌دهد که این تعبیر، مربوط به [[زکات]] [[واجب]] و امثال آن نیست؛ بلکه ناظر به انفاق‌های مستحبی می‌باشد که [[پرهیزگاران]] آن را دَین خود می‌شمرند"<ref>تفسیر نمونه، ج۲۲، ص۳۲۸ - ۳۲۳.</ref>.
# و در آیه {{متن قرآن|وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ}}<ref>«و یکدیگر را به راستی پند داده‌اند و همدیگر را به شکیبایی اندرز داده‌اند» سوره عصر، آیه ۳.</ref>، در ضمن چهار برنامۀ چهار ماده‌ای، [[ایمان]]، [[اعمال صالح]]، تواصی به حق و تواصی به [[صبر]]، در اصل سوّم و چهارم همچنین فرموده: در اصل سوّم، به مسألۀ “تواصی به حق”؛ یعنی [[دعوت]] همگانی و عمومی به سوی حق، اشاره می‌کند، تا همگان حق را از [[باطل]] به خوبی بشناسند و هرگز آن را فراموش نکنند و در مسیر [[زندگی]] از آن [[منحرف]] نگردند، و {{متن قرآن|تَوَاصَوْا}}از مادۀ “تواصی”؛ همان‌گونه که راغب در مفردات آورده، به معنای آن است که بعضی بعض دیگر را سفارش کنند، و “حق” به معنای “واقعیت” یا “مطابقت با واقعیت” است. در کتاب وجوه [[قرآن]]، دوازده معنا و مورد استعمال برای این کلمه در [[قرآن مجید]] ذکر شده است، مانند: [[خدا]]، قرآن و [[اسلام]]، [[توحید]]، [[عدل]]، [[صدق]]، آشکار بودن، [[واجب]] بودن و مانند اینها، ولی همۀ آنها، به ریشه‌ای که در بالا گفتیم، باز می‌گردد. به هر حال، جملۀ {{متن قرآن|وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ}}، معنای بسیار وسیعی دارد که هم “امر به معروف و [[نهی]] از منکر” را شامل می‌شود و هم “تعلیم و [[ارشاد]] جاهل”، “تنبیۀ غافل” و “تشویق و [[تبلیغ]] [[ایمان]] و عمل صالح” را. [[بدیهی]] است کسانی که یکدیگر را سفارش به حق می‌کنند، خود باید طرفدار حق یا عامل به آن باشند. در اصل چهارم، مسألۀ [[شکیبایی]]، [[صبر]] و [[استقامت]] و سفارش کردن یکدیگر به آن، مطرح است؛ چراکه بعد از مسألۀ [[شناخت]] و [[آگاهی]]، هر کسی در مسیر عمل، در هر گام، با موانعی رو به رو است، اگر استقامت و صبر نداشته باشد، هرگز نمی‌تواند [[احقاق حق]] کند و عمل صالحی انجام دهد و یا ایمان خود را [[حفظ]] کند. آری، احقاق حق، [[اجرای حق]] و [[ادای حق]] در [[جامعه]]، جز با یک حرکت و [[تصمیم‌گیری]] عمومی، و استقامت و [[ایستادگی]] در برابر موانع، ممکن نیست. “صبر” در اینجا نیز معنای وسیع و گسترده‌ای دارد که هم صبر بر [[اطاعت]] را شامل می‌شود، و هم صبر در برابر انگیزه‌های [[معصیت]]، و هم صبر در برابر [[مصایب]] و حوادث ناگوار و از دست دادن نیروها، سرمایه‌ها و ثمرات. با توجّه به آنچه در بالا در مورد اصول چهارگانه که به حق، [[جامع‌ترین]] برنامۀ [[حیات]] و [[سعادت]] [[انسان‌ها]] است، گفته شده، روشن می‌شود که چرا در [[روایات]] آمده است که: وقتی [[اصحاب]] و [[یاران]] [[پیغمبر اکرم]] {{صل}} به یکدیگر می‌رسیدند، پیش از آن‌که از هم جدا شوند، سورة “العصر” را می‌خواندند، و محتوای بزرگ این سورۀ کوچک را یادآور می‌شدند. سپس با یکدیگر خداحافظی کرده، به سراغ کار خود می‌رفتند<ref>تفسیر نمونه، ج۲۷، ص۳۰۳ - ۳۰۱.</ref>.
=== تفسیر بصائر ===
# استاد محقق، [[یعسوب‌الدین رستگار جویباری]] در [[تفسیر]] بصائر فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ}}<ref>«و به نادرستی به چالش برخاستند تا حق را از میان بردارند» سوره غافر، آیه ۵.</ref>، تفسیر فرموده: "و امت‌های گذشته با پیامبرانشان [[جدال]] [[مخاصمه]] و [[دشمنی]] نمودند و گفتند: شما هم کسی نیستید به جز اینکه بشری هستید همانند ما: {{متن قرآن|قَالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا}}<ref>«گفتند: شما (نیز) جز بشری مانند ما نیستید» سوره ابراهیم، آیه ۱۰.</ref> و چرا [[خدا]] برای ما [[فرشتگان]] را نفرستاد: {{عربی|و هلا ارسل الله الینا ملائکه}}، و این گونه، گفتار سفیهانه و شبهه‌ناک دارند تا بدان حق را که [[خدای تعالی]] بیان فرمود و پیامبرانش را برای آن فرستاد، [[باطل]] کنند و آن را به واسطۀ بطلانشان از محلّ خود خارج سازند. گفته می‌شود: {{عربی|ادحض الله حجته}}؛ یعنی: {{عربی|ازالها}}، یعنی از محلّ خود خارج ساخت. نیز فی قوله تعالی: {{متن قرآن|حُجَّتُهُمْ دَاحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ}}<ref>«و حجّت آنان که درباره خداوند پس از پذیرفته شدن دعوت وی چالش می‌ورزند نزد پروردگارشان تباه است» سوره شوری، آیه ۱۶.</ref>؛ زائله؛ یعنی از محلّ خود خارج ساخت"<ref>بصائر، ج۳۵، ص۸۲۷.</ref>.
# همچنین در آیه {{متن قرآن|وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ}}<ref>«و در دارایی‌هایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بی‌بهره بود» سوره ذاریات، آیه ۱۹.</ref>، تفسیر فرموده: "یعنی این [[نیکوکاران]] [[متّقی]] مقداری از مالشان را جدا کرده و کنار می‌گذارند تا آن را برای طالب [[نیازمندی]] که با اظهار [[فقر]] و نیاز، عطیه‌ای را سؤال می‌نماید، و برای محرومی که از سؤال کردن خودداری می‌کند؛ یعنی آن کسی که [[نیازمند]] است، امّا نیاز خود را سؤال نمی‌کند، قرار دهند، قال [[الله]] تعالی: {{متن قرآن|وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ}}<ref>«و در دارایی‌هایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بی‌بهره بود» سوره ذاریات، آیه ۱۹.</ref>. پس از جملۀ صفات [[نیکوکاران]] [[متّقی]] به لحاظ صفای فطرتشان، آنان که برای‌شان مقدور است، این می‌باشد که نصیب و بهرۀ معیّنی را در اموالشان برای آن دو [[طایفه]] اختصاص دهند و خود را به [[اخراج]] آن از [[مال]] خود ملزم بدانند"<ref>تفسیر بصائر، ج۴۱، ص۹۶.</ref>.<ref>[[عبدالنبی امامی|امامی، عبدالنبی]]، [[فرهنگ قرآن ج۱ (کتاب)|فرهنگ قرآن ج۱]]، ص ۶۰۳-۶۱۶.</ref>
== حق در تفاسیر [[روایی]] ==
[[سید هاشم بحرانی]] در [[تفسیر برهان]] و [[علامه]] شیخ [[عبد علی بن جمعه عروسی]] در [[تفسیر نورالثقلین]] و سیوطی، در [[تفسیر]] الدرّالمنثور، درباره آیه {{متن قرآن|وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ}}<ref>«سوگند به روزگار * که آدمی در زیانمندی است * جز آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند و یکدیگر را به راستی پند داده‌اند و همدیگر را به شکیبایی اندرز داده‌اند» سوره عصر، آیه ۱-۳.</ref> روایاتی را [[نقل]] کرده‌اند، از جمله:
# در کتاب [[کمال الدین و تمام النعمه]] با اسنادش تا [[مفضل بن عمر]] و او چنین گوید: از [[امام صادق]]، [[جعفر بن محمد]] {{ع}}، دربارۀ قول الله عزوجل: {{متن قرآن|وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ}}، سؤال نمودم. آن بزرگوار فرمود: {{متن حدیث|{{متن قرآن|وَالْعَصْرِ}}، [[خروج]] [[القائم]] {{ع}}. {{متن قرآن|إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ}}؛ یعنی اعدائنا، {{متن قرآن|إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا}}؛ یعنی بایاتنا، و {{متن قرآن|وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ}}؛ یعنی بمواسات الإخوان، {{متن قرآن|وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ}}؛ یعنی الامامة، {{متن قرآن|وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ}}؛ یعنی بالعتره}}: امام صادق {{ع}} فرمود: {{متن قرآن|الْعَصْر}}ِ، [[زمان]] [[خروج قائم]] {{ع}} است. {{متن قرآن|إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ}}؛ یعنی [[دشمنان]] ما. {{متن قرآن|إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا}}؛ یعنی به جز کسانی که به [[آیات]] و نشانه‌های ما [[ایمان]] دارند، {{متن قرآن|وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ}}؛ یعنی [[مواسات]] داشتن با [[برادران دینی]]، {{متن قرآن|وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ}}، یعنی به [[امامت]]، {{متن قرآن|وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ}}؛ یعنی به [[عترت]]<ref>نورالثقلین، ج۵، ص۶۶۶ - در تفسیر برهان صفحۀ ۱۲۱۷، این حدیث را از ابن‌بابویه با اسنادش تا مفضل بن عمر، روایت می‌کند.</ref>.
# [[محمّد بن عباس]] با اسنادش تا [[عبدالله بن عبید]]، و او از [[محمد بن علی]] و او هم از [[ابی‌عبدالله]]، [[امام صادق]] {{ع}}، [[نقل]] نموده است که آن [[حضرت]] دربارۀ قوله عزّوجلّ: {{متن قرآن|إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ}}، فرمود: {{متن حدیث|استثنی الله سبحانه اهل صفوته من خلقه حیث قال: {{متن قرآن|إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا}}، بولایة [[امیرالمؤمنین]]، علی {{ع}}، {{متن قرآن|وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ}}؛ ای ادوا [[الفرائض]]، {{متن قرآن|وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ}}؛ ای بالولایه، {{متن قرآن|وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ}}؛ ای وصوا ذراریهم و من خلفوا من بعدهم بها و الصبر علیها}}؛ یعنی [[خدای سبحان]] [[برگزیدگان]] [[خلق]] خود را استثنا نمود، آنجا که فرمود: {{متن قرآن|إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا}}؛ یعنی به جز کسانی که به [[ولایت]] امیرالمؤمنین، علی {{ع}}، ایمان دارند، {{متن قرآن|وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ}}؛ یعنی [[واجبات]] را انجام می‌دهند، {{متن قرآن|وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ}}؛ یعنی به یکدیگر دربارۀ ولایت سفارش و توصیه می‌کنند، {{متن قرآن|وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ}}؛ یعنی فرزندانشان را و [[خلف]] فرزندانشان را بعد از آنها به آن (ولایت) و به [[شکیبایی]] و [[صبر]] بر آن توصیه می‌کنند<ref>برهان، ص۱۲۱۷.</ref>.
# [[علی بن ابراهیم]] در تفسیرش فرمود: {{متن قرآن|وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ}}؛ یعنی [[سوگند]] که [[انسان]]، زیانکار است، و ابی‌عبدالله {{ع}} قرائت فرمود: {{متن قرآن|وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ}}، و انه فیه الی آخر الدهر، " إلا الذین آموا و عملوا الصالحات "، و اتمروا بالتقوی و اتمروا بالصبر "}}. فرمود: {{متن قرآن|وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ}}؛ یعنی: و این که او در آن، [[زیانکاری]] تا آخر [[روزگار]] خواهد بود، به جز آن کسانی که ایمان آورده و [[عمل صالح]] انجام می‌دهند و به [[تقوا]] و [[پرهیزگاری]] و به [[صبر]] و [[شکیبایی]] امر می‌کنند<ref>برهان، ص۱۲۱۷؛ نورالثقلین، ج۵، ص۶۶۶، حدیث ۶.</ref>.
# [[عبد بن حمید]]، از [[ابراهیم]] [[اخراج]] نمود که او گفت: ما قرائت نمودیم: {{متن قرآن|وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ}} و انه لفیه الی آخر الدهر. {{متن قرآن|إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ}}، و ابراهیم گفت که آن، در [[قرائت]] [[عبدالله بن مسعود]] است<ref>الدرّالمنثور، ج۶، ص۳۹۲.</ref>.<ref>[[عبدالنبی امامی|امامی، عبدالنبی]]، [[فرهنگ قرآن ج۱ (کتاب)|فرهنگ قرآن ج۱]]، ص ۶۱۶.</ref>
== [[دین حق]] ==
تعبیر {{متن قرآن|دِينَ الْحَقِّ}} در آیات‌ {{متن قرآن|قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ}}<ref>«با آن دسته از اهل کتاب که به خداوند و به روز بازپسین ایمان نمی‌آورند و آنچه را خداوند و پیامبرش حرام کرده‌اند حرام نمی‌دانند و به دین حق نمی‌گروند جنگ کنید تا به دست خود با خواری جزیه بپردازند» سوره توبه، آیه ۲۹.</ref>، {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ}}<ref>«اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند» سوره توبه، آیه ۳۳.</ref>، {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا}}<ref>«اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد و خداوند، گواه بس» سوره فتح، آیه ۲۸.</ref> و {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ}}<ref>«اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند» سوره صف، آیه ۹.</ref> ذکر شده و در بعضی [[آیات]] نیز این تعبیر به صورت‌های دیگری آمده است؛ مانند [[آیه]] {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَاْ عَلَيْكُم بِوَكِيلٍ}}<ref>بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، هر که رهیاب شد به سود خویش رهیاب می‌شود و هر که گمراه گشت بی‌گمان به زیان خویش گمراه می‌گردد و من کارگزار شما نیستم؛ سوره یونس، آیه: ۱۰۸.</ref>.
برخی [[مفسران]] وصف کردن [[اسلام]] را به "حق" از آن رو می‌دانند که [[معارف]] آن دارای [[حقانیت]] و [[اخلاق]] و [[عقاید]] و [[احکام]] آن بر واقعیت و [[حقیقت]] منطبق بوده، از [[خرافات]] و امور خلاف واقع به دور است<ref>المیزان، ج‌۹، ص‌۲۴۷.</ref>.
گاهی نیز گفته شده که [[قوانین]] و [[اصول اسلام]] بر خلاف [[هواهای نفسانی]] و [[امیال حیوانی]] [[انسان]] همواره تابع حق است؛ نه تابع هوای [[انسان‌ها]] و ازاین‌رو [[اسلام]]، [[دین حق]] است<ref>المیزان، ج‌۴، ص‌۱۰۲.</ref>. بعضی دیگر بر این عقیده‌اند که [[اسلام]] از آن رو [[دین حق]] است که به وسیله آن [[استحقاق]] [[ثواب]] پیدا می‌شود و سایر [[ادیان]] [[باطل]] است، زیرا به موجب آنها [[انسان]] مستحق [[کیفر]] می‌شود<ref>التبیان، ج‌۵، ص‌۲۰۹.</ref>.<ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص ۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>
== [[تدبّر]] در [[آیات]] حق ==
اگر چه کلماتی که با الفاظ: {{متن قرآن|حَقُّ}} و {{متن قرآن|الْحَقُّ}} در [[قرآن کریم]] ذکر شده متنوع هستند، امّا با بررسی و تدبّر بر روی برخی از آنها معانی متنوعی از حق برداشت می‌شود که همۀ بیان واقعیتی [[ثابت]] و لایتغیرند؛ چنان‌که این [[واقعیت]] ثابت [[لایتغیر]] به اعتبار مضاف آن در [[آیه]]، یا منسوب به [[قرآن]] است: {{متن قرآن|قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ}}<ref>«بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است» سوره یونس، آیه ۱۰۸.</ref>، یا منسوب به کیفیت ولادت، [[نبوّت]] و کتاب [[حضرت عیسی]] {{ع}} است: {{متن قرآن|ذَلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ}}<ref>«این عیسی پسر مریم است؛ آن سخن راستین که در آن تردید می‌کنند» سوره مریم، آیه ۳۴.</ref> و یا منسوب به [[نظام خلقت]] [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] بر وجه [[حکمت]] است: {{متن قرآن|خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ}}<ref>«خداوند آسمان‌ها و زمین را راستین آفرید» سوره عنکبوت، آیه ۴۴.</ref> و یا منسوب به [[تعالیم]] و [[رسالت]] [[انبیا]] است: {{متن قرآن|وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ}}<ref>«و به نادرستی به چالش برخاستند تا حق را از میان بردارند» سوره غافر، آیه ۵.</ref> و یا منسوب به مقداری از [[مال]] است که به لحاظ [[اخلاقی]]، به [[سائل]] و [[محروم]] اختصاص دارد: {{متن قرآن|فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ}}<ref>«و در دارایی‌هایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بی‌بهره بود» سوره ذاریات، آیه ۱۹.</ref> و یا به طور کلی منسوب به [[دین]] است: {{متن قرآن|وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ}}<ref>«و یکدیگر را به راستی پند داده‌اند» سوره عصر، آیه ۳.</ref>. لذا در همین راستا، با [[استمداد]] از [[عنایات]] [[الهی]] و با استفاده از [[آیات قرآن]]، با [[تفضیل]] بیشتر، در معانی و مفاهیم حق به تحقیق و [[تدبّر]] می‌پردازیم<ref>[[عبدالنبی امامی|امامی، عبدالنبی]]، [[فرهنگ قرآن ج۱ (کتاب)|فرهنگ قرآن ج۱]]، ص ۶۱۸.</ref>.
=== معانی و مفاهیم حق در شش آیۀ [[قرآن کریم]] به ترتیب مصحفی [[آیات]] ===
==== معنا و مفهوم اوّل حق ====
یکی از معانی و مفاهیم حق، قرآن کریم است، و آن واقعیتی [[ثابت]] و تغییرناپذیر و [[کلام]] [[خدای سبحان]] است که از [[طریق وحی]] به [[پیامبر اسلام]] [[حضرت محمد]] {{صل}} رسیده است، و عمل و [[اعتقاد]] به آن در کلیۀ امور، موجب [[نجات]] و [[رستگاری]] خواهد بود: {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ}}<ref>«بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، هر که رهیاب شد به سود خویش رهیاب می‌شود و هر که گمراه گشت بی‌گمان به زیان خویش گمراه می‌گردد و من کارگزار شما نیستم» سوره یونس، آیه ۱۰۸.</ref>.
و [[قرآن]] کتابی آسمانی، واقعیتی ثابت و تغییرناپذیر است که بر پیامبر اسلام {{صل}} به صورت [[وحی]] نازل شده، در حالی که آن برخی از کتاب‌های قبلی را [[تورات]] و [[انجیل]] را (که [[تحریف]] نشده)، [[تصدیق]] می‌نماید: {{متن قرآن|نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ * مِنْ قَبْلُ هُدًى لِلنَّاسِ وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ}}<ref>«(این) کتاب را که کتاب‌های آسمانی پیش از خود را راست می‌شمارد، به حق بر تو (به تدریج) فرو فرستاد و تورات و انجیل را (یکجا) فرو فرستاد * از پیش، که رهنمون مردم است و فرقان را فرو فرستاد» سوره آل عمران، آیه ۳.</ref>، {{متن قرآن|وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ}}<ref>«و ما این کتاب را به سوی تو به درستی فرو فرستاده‌ایم که کتاب پیش از خود را راست می‌شمارد و نگاهبان بر آن است» سوره مائده، آیه ۴۸.</ref>، {{متن قرآن|وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِيرٌ بَصِيرٌ}}<ref>«و آنچه از کتاب (آسمانی قرآن) به تو وحی کردیم راستین است و چیزی را که پیش از آن بوده است راست می‌شمارد، بی‌گمان خداوند به بندگان خویش، آگاهی بیناست» سوره فاطر، آیه ۳۱.</ref>.<ref>[[عبدالنبی امامی|امامی، عبدالنبی]]، [[فرهنگ قرآن ج۱ (کتاب)|فرهنگ قرآن ج۱]]، ص ۶۱۹.</ref>
==== معنا و مفهوم دوّم حق ====
یکی از معانی و مفاهیم حق، منسوب به کیفیت ولادت، [[نبوت]] و کتاب [[حضرت عیسی]] {{ع}} است: {{متن قرآن|عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ}}<ref>«این عیسی پسر مریم است؛ آن سخن راستین که در آن تردید می‌کنند» سوره مریم، آیه ۳۴.</ref>، و آن، [[واقعیت]] [[ثابت]] [[لایتغیر]]، مختص به حضرت عیسی {{ع}} است که به [[اذن]] [[خدای تعالی]] در گهواره به سخن آمد و خود را بندۀ [[خدا]]، صاحب [[کتاب آسمانی]] و [[پیامبر]] معرفی نمود: {{متن قرآن|قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا}}<ref>«(نوزاد) گفت: بی‌گمان من بنده خداوندم، به من کتاب (آسمانی) داده و مرا پیامبر کرده است» سوره مریم، آیه ۳۰.</ref>.<ref>عبدالنبی امامی|امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱ (کتاب)|فرهنگ قرآن ج۱، ص ۶۱۹.</ref>
==== معنا و مفهوم سوّم حق ====
یکی از معانی و مفاهیم حق، منسوب به ایجاد [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] بر وجه [[حکمت]] است که آن، نشانۀ [[توحید]] [[خدای متعال]] است: {{متن قرآن|خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«خداوند آسمان‌ها و زمین را راستین آفرید بی‌گمان در این نشانه‌ای برای مؤمنان است» سوره عنکبوت، آیه ۴۴.</ref>؛ بدین معنا که خدای تعالی بر اساس واقعیت ثابت و لایتغیری، [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] را بر وجه [[حکمت]]، از عدم به وجود آورد که این خود، دلالت و نشانه‌ای بر [[توحید]] [[خدای سبحان]] در نزد [[مؤمنین]] است:
اوّلاً، آسمان‌ها، زمین و آنچه بین آنهاست، بر وجه حکمت [[آفریده]] شد؛ زیرا آنها [[عبث]]، [[بیهوده]] و [[باطل]] آفریده نشده‌اند:
# آسمان‌ها، زمین و آنچه بین آنهاست، بر وجه حکمت آفریده شده: {{متن قرآن|وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَإِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ}}<ref>«و ما آسمان‌ها و زمین و آنچه را میان آنهاست جز راستین نیافریدیم و به یقین رستخیز آمدنی است پس (از آنان) با گذشتی نیکو درگذر» سوره حجر، آیه ۸۵.</ref>، {{متن قرآن|مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُسَمًّى وَالَّذِينَ كَفَرُوا عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ}}<ref>«ما آسمان‌ها و زمین و آنچه میان آنهاست جز به حق و در زمانی معین نیافریده‌ایم و کافران از آنچه بیمشان داده‌اند رویگردانند» سوره احقاف، آیه ۳.</ref>.
# آسمان‌ها، زمین و آنچه بین آن دو است، عبث و بیهوده آفریده نشده: {{متن قرآن|وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ}}<ref>«و آسمان و زمین و آنچه را میان آنهاست به بازیچه نیافریده‌ایم» سوره انبیاء، آیه ۱۶.</ref>، {{متن قرآن|وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ}}<ref>«و ما آسمان‌ها و زمین و آنچه را میان آنهاست به بازیچه نیافریده‌ایم» سوره دخان، آیه ۳۸.</ref>.
# آسمان‌ها، زمین و آنچه بین آن [[دوست]]، باطل آفریده نشده: {{متن قرآن|وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا ذَلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ}}<ref>«و ما آسمان و زمین و آنچه را میان آنهاست بیهوده نیافریدیم؛ این پندار کافران است پس وای از آتش (دوزخ) بر کافران!» سوره ص، آیه ۲۷.</ref>.
ثانیاً، [[خلق]] آسمان‌ها و زمین، [[آیه]] و نشانه‌ای از توحید خدای سبحان است:
# [[پروردگار]] آسمان‌ها و زمین، پروردگار [[عرش]] (خدای یکتای [[بی‌همتا]]) از آنچه او را بدان توصیف می‌نمایند، منزه است: {{متن قرآن|سُبْحَانَ رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ}}<ref>«پاکا که پروردگار آسمان‌ها و زمین، پروردگار اورنگ (فرمانفرمایی جهان) است از آنچه (او را) وصف می‌کنند» سوره زخرف، آیه ۸۲.</ref>.
# از نشانه‌های او ([[خدای تعالی]])، [[خلق]] [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] است: {{متن قرآن|وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَثَّ فِيهِمَا}}<ref>«و از نشانه‌های او آفرینش آسمان‌ها و زمین است و آنچه در آنها از جنبندگان پراکنده است» سوره شوری، آیه ۲۹.</ref>.<ref>[[عبدالنبی امامی|امامی، عبدالنبی]]، [[فرهنگ قرآن ج۱ (کتاب)|فرهنگ قرآن ج۱]]، ص ۶۲۰.</ref>
==== معنا و مفهوم چهارم حق ====
یکی از معانی و مفاهیم حق، آن کلماتی است که خدای تعالی بیان فرمود، و پیامبرانش برای [[ابلاغ]] آن [[مبعوث]] شدند و آن در مقابل [[باطل]] است که [[کافران]] به وسیلۀ آن به [[مجادله]] پرداختند تا حق را زایل کنند: {{متن قرآن|وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ}}<ref>«و به نادرستی به چالش برخاستند تا حق را از میان بردارند و من آنان را فرو گرفتم پس (بنگر) کیفر من چگونه بود» سوره غافر، آیه ۵.</ref>، امّا کافران باید بدانند که: باطل نابود و حق [[ثابت]] و پابرجا است و اگرچه کافران برای از بین بردن حق، به وسیلۀ سخنان باطل مجادله می‌کنند، امّا خدای تعالی با کلماتش حق را ثابت و پابرجا نموده و دنبالۀ کافران را [[قطع]] می‌نماید:
# خدای تعالی با کلماتش باطل را محو و نابود، و حق را ثابت و پابرجا می‌نماید: {{متن قرآن|وَيَمْحُ اللَّهُ الْبَاطِلَ وَيُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ}}<ref>«و خداوند باطل را از میان برمی‌دارد و حقّ را با کلمات خویش استوار می‌دارد» سوره شوری، آیه ۲۴.</ref>.
# کافران برای زایل کردن حق، به وسیلۀ باطل مجادله کردند: {{متن قرآن|وَيُجَادِلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ}}<ref>«و کافران به وسیله باطل چالش می‌ورزند تا حق را با آن از میان بردارند» سوره کهف، آیه ۵۶.</ref>.
# و ارادۀ خدای تعالی بر این است که با کلماتش حق را ثابت و پابرجا کند و دنبالۀ کافران را قطع نماید، تا حق، پابرجا، و باطل، تباه گردد: {{متن قرآن|وَيُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَيَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ * لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ}}<ref>«اما خداوند می‌خواست که حقّ را با کلمات خویش تحقّق بخشد و ریشه کافران را بر کند * تا حقّ را تحقّق بخشد و باطل را تباه گرداند هرچند بزهکاران نپسندند» سوره انفال، آیه ۷. -۸.</ref>.<ref>[[عبدالنبی امامی|امامی، عبدالنبی]]، [[فرهنگ قرآن ج۱ (کتاب)|فرهنگ قرآن ج۱]]، ص ۶۲۱.</ref>
==== معنا و مفهوم پنجم حق ====
یکی از معانی و مفاهیم حق، آن مقدار [[مالی]] است که [[پارسایان]] [[نیکوکار]] از لحاظ [[اخلاقی]] و بر اساس صفای [[باطن]]، بر خود فرض می‌کنند که آن را از [[مال]] خود خارج، و بر [[سائل]] و [[محروم]] [[انفاق]] نمایند: {{متن قرآن|وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ}}<ref>«و در دارایی‌هایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بی‌بهره بود» سوره ذاریات، آیه ۱۹.</ref>. در اینکه این [[حق سائل]] و محروم چیست؟ [[حق تعالی]] در [[آیات]] (۲۴ و ۲۵) [[سورۀ معارج]] می‌فرماید: آن، [[حقّ]] معلوم است: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ * لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ}}<ref>«و آنان که در دارایی‌هایشان حقی معین است، * و در دارایی‌هایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بی‌بهره بود» سوره معارج، آیه ۲۴.</ref>. در [[تفسیر]] حقّ معلوم، [[امام صادق]] {{ع}}، در دو [[حدیث]] [[نقل]] شده از ایشان می‌فرماید: آن، مالی به غیر از [[زکات]] است که [[انسان]] بر خودش فرض می‌کند که به نسبت [[توانایی]] و وسع مالی‌اش، مقداری از مال خود را خارج سازد، و آن را روزانه، یا به طور هفتگی، یا در هر ماه، بر [[بیچارگان]]، [[درماندگان]] و آنان که هر اندازه [[کوشش]] می‌کنند، [[قادر]] به تأمین مایحتاج [[زندگی]] خود نیستند، انفاق نماید، و نیز آن را در طریق صلۀ [[ارحام]] و [[رفع گرفتاری]] [[خویشاوندان]] خود صرف کند:
# حدیث اول: سماعة بن مهران، از امام صادق {{ع}} نقل کند که آن [[حضرت]] فرمود: البته، [[خدای تعالی]] برای [[بیچارگان]] در [[اموال]] [[ثروتمندان]] فریضه‌ای را قرار داده که جز به ادای آن، [[شکر]] و سپاسشان انجام نشود، و آن، [[زکات]] است که به وسیلۀ آن، خونشان را محفوظ داشته، و به خاطر آن، [[مسلمان]] نامیده شوند، و لکن خدای تعالی در اموال ثروتمندان [[حقوقی]] غیر از نکات قرار داده است، پس [[خدای سبحان]] و بلند مرتبه فرمود: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ}}. پس آن [[حقّ]] معلوم، غیر از زکات است، و آن، چیزی است که [[آدمی]] آن را در مالش بر خود [[واجب]] می‌کند، لازم است که او به اندازۀ [[توانایی]] و وسع مالی‌اش آن را بر خود فرض کند، پس بپردازد آنچه را بر خود فرض کرده، اگر خواست در هر [[روز]]، و اگر خواست در هر [[جمعه]]، و اگر خواست در هر ماه<ref>{{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ- عَزَّ وَ جَلَّ- فَرَضَ لِلْفُقَرَاءِ فِي‏ أَمْوَالِ‏ الْأَغْنِيَاءِ فَرِيضَةً لَايُحْمَدُونَ‏ إِلَّا بِأَدَائِهَا، وَ هِيَ الزَّكَاةُ، بِهَا حَقَنُوا دِمَاءَهُمْ، وَ بِهَا سُمُّوا مُسْلِمِينَ، وَ لكِنَّ اللَّهَ- عَزَّ وَ جَلَّ- فَرَضَ فِي أَمْوَالِ الْأَغْنِيَاءِ حُقُوقاً غَيْرَ الزَّكَاةِ، فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ}} فَالْحَقُّ‏ الْمَعْلُومُ‏ غَيْرُ الزَّكَاةِ، وَ هُوَ شَيْ‏ءٌ يَفْرِضُهُ الرَّجُلُ عَلى‏ نَفْسِهِ فِي مَالِهِ‏ يَجِبُ عَلَيْهِ أَنْ يَفْرِضَهُ‏ عَلى‏ قَدْرِ طَاقَتِهِ وَ سَعَةِ مَالِهِ، فَيُؤَدِّي‏ الَّذِي فَرَضَ عَلى‏ نَفْسِهِ، إِنْ شَاءَ فِي‏ كُلِّ يَوْمٍ، وَ إِنْ شَاءَ فِي‏ كُلِّ جُمْعَةٍ، وَ إِنْ شَاءَ فِي‏ كُلِّ شَهْرٍ}}؛ نورالثقلین، ج۵، ص۴۱۶، حدیث ۲۳.</ref>.
# [[حدیث]] دوّم: [[امام صادق]] {{ع}} در پاسخ به [[اسماعیل بن جابر]]، در [[پرسش]] از اینکه حقّ معلوم چیزی غیر از زکات است؟ می‌فرماید: آن مربوط به کسی است که خدای تعالی ثروتی از [[مال]] را به او اعطا می‌کند و او هزار، و دو هزار، سه هزار و کمتر و بیشتر آن را از مالش جدا نموده و با آن [[صلۀ رحم]] می‌نماید، و بدان هزینۀ افرادی از قومش را که از نظر [[مالی]] به دیگران وابسته‌اند، را بر دوش می‌کشد<ref>{{متن حدیث|هُوَ الرَّجُلُ يُؤْتِيهِ اللَّهُ الثَّرْوَةَ مِنَ الْمَالِ، فَيُخْرِجُ‏ مِنْهُ‏ الْأَلْفَ‏ وَ الْأَلْفَيْنِ‏ وَ الثَّلَاثَةَ الْآلَافِ وَ الْأَقَلَّ وَ الْأَكْثَرَ، فَيَصِلُ بِهِ رَحِمَهُ، وَ يَحْمِلُ بِهِ الْكَلَّ عَنْ قَوْمِهِ...}}؛ نورالثقلین، ج۵، ص۴۱۷، حدیث ۲۵.</ref>.<ref>[[عبدالنبی امامی|امامی، عبدالنبی]]، [[فرهنگ قرآن ج۱ (کتاب)|فرهنگ قرآن ج۱]]، ص ۶۲۱.</ref>
==== معنا و مفهوم ششم حق ====
یکی از معانی و مفاهیم حق، [[ایمان]] به حق، و یا ایمان به [[توحید]] و عمل به حق، و یا [[عمل به قرآن]] است: {{متن قرآن|إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ}}<ref>«جز آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند و یکدیگر را به راستی پند داده‌اند و همدیگر را به شکیبایی اندرز داده‌اند» سوره عصر، آیه ۳.</ref>. این معنا و مفهوم از حق، اوّلاً، از صدر آیۀ {{متن قرآن|إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ}} [[تدبّر]] می‌شود و ثانیاً در بررسی [[آیات قرآن]]، این مفهوم، در ایمان به توحید و در عمل به قرآن [[تفسیر]] می‌شود که: [[خدای تعالی]] یکتاست. او [[پروردگار]] شما، حق است و بعد از حق، به جز [[گمراهی]] و [[ضلالت]] نیست، و تنها او حق، بلندمرتبه و بزرگ است، و خدای تعالی ([[قرآن]]) را برای [[مردم]] به حق بر [[پیامبر]] {{صل}} نازل فرمود. او می‌خواهد با کلماتش حق محقق شود و [[باطل]] محو گردد:
===== در ایمان به توحید =====
# ای پیامبر {{صل}}! بگو: او خدای تعالی یکتاست: {{متن قرآن|قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ}}<ref>«بگو او خداوند یگانه است» سوره اخلاص، آیه ۱.</ref>.
# این خدای تعالی، پروردگار شما، حق است، و بعد از حق، جز گمراهی و ضلالت نیست: {{متن قرآن|فَذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ}}<ref>«این است خداوند پروردگار راستین شما بنابراین، پس از حقّ جز گمراهی چه خواهد بود؟ و چگونه (از حق) روی گردانتان می‌کنند؟» سوره یونس، آیه ۳۲.</ref>.
# البته، خدای تعالی، تنها حق است، و اوست که [[مردگان]] را زنده می‌کند و بر هر چیزی تواناست: {{متن قرآن|ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ يُحْيِي الْمَوْتَى وَأَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«آن، بدین روست که خداوند است که راستین است و اینکه او مردگان را زنده می‌کند و اینکه او بر هر کاری تواناست» سوره حج، آیه ۶.</ref>.
# البته، [[خدای تعالی]] تنها او حق است، و غیر او، هر چه را بخوانند، [[باطل]] است، البته، خدای تعالی تنها او بلندمرتبۀ بزرگ است: {{متن قرآن|ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ}}<ref>«این بدان روست که خداوند راستین است و اینکه آنچه به جای او (به پرستش) می‌خوانند نادرست است و اینکه خداوند است که فرازمند بزرگ است» سوره حج، آیه ۶۲.</ref> {{متن قرآن|ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ}}<ref>«این بدان روست که تنها خداوند، راستین و آنچه به جای او (به پرستش) می‌خوانند نادرست است، و اینکه خداوند است که فرازمند بزرگ است» سوره لقمان، آیه ۳۰.</ref>.<ref>[[عبدالنبی امامی|امامی، عبدالنبی]]، [[فرهنگ قرآن ج۱ (کتاب)|فرهنگ قرآن ج۱]]، ص ۶۲۳.</ref>
===== در [[عمل به قرآن]] =====
# خدای تعالی است، آنکه کتاب ([[قرآن]]) را به حق نازل نمود: {{متن قرآن|اللَّهُ الَّذِي أَنْزَلَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ وَالْمِيزَانَ وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِيبٌ}}<ref>«خداوند است که کتاب را به حق و ترازو را فرو فرستاد و تو چه می‌دانی؟ شاید رستخیز نزدیک باشد» سوره شوری، آیه ۱۷.</ref>.
# البته، ما کتاب (قرآن) را بر تو به حق برای [[مردم]] نازل کردیم، پس هرکس از آن [[هدایت]] گیرد، برای خودش است، و هرکس از آن [[گمراه]] شود، برای خودش است: {{متن قرآن|إِنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدَى فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ}}<ref>«ما این کتاب را به سوی تو برای مردم به حقّ فرو فرستاده‌ایم؛ آن کس که رهیاب شود به سود خود اوست و هر که بیراه گردد تنها به زیان خود اوست و تو نگهبان آنان نیستی» سوره زمر، آیه ۴۱.</ref>.
# و خدای تعالی باطل را محو، و حق را به وسیلۀ کلماتش محقق می‌کند: {{متن قرآن|وَيَمْحُ اللَّهُ الْبَاطِلَ وَيُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ}}<ref>«یا می‌گویند: (پیامبر) بر خداوند دروغی بسته است، اگر خداوند بخواهد بر دل تو مهر می‌نهد: و خداوند باطل را از میان برمی‌دارد و حقّ را با کلمات خویش استوار می‌دارد که او به اندیشه‌ها داناست» سوره شوری، آیه ۲۴.</ref>.
# [[خدای تعالی]] می‌خواهد، حق را با کلماتش، محقق کرده و دنبالۀ [[کافران]] را [[قطع]] نماید، تا حق محقق شود و [[باطل]] از بین برود، اگرچه [[گناهکاران]] [[اکراه]] دارند: {{متن قرآن|لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ}}<ref>«تا حقّ را تحقّق بخشد و باطل را تباه گرداند هرچند بزهکاران نپسندند» سوره انفال، آیه ۸.</ref>، {{متن قرآن|وَيُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ}}<ref>«و خداوند حقّ را با کلمات خویش درست می‌دارد هر چند گنهکاران نپسندند» سوره یونس، آیه ۸۲.</ref>.<ref>[[عبدالنبی امامی|امامی، عبدالنبی]]، [[فرهنگ قرآن ج۱ (کتاب)|فرهنگ قرآن ج۱]]، ص ۶۲۴.</ref>
== حق در دانشنامه معاصر قرآن کریم ==
[[خلیل بن احمد]] و به [[پیروی]] از وی لغت‌شناسان دیگر، [[حق]] را به معنای [[وجوب]] و ثبوت و مخالف [[باطل]] می‌داند<ref>العین، ج۱، ص۱۶۲.</ref>. [[ابن فارس]] بر این [[باور]] است که ماده «ح ق ق» همواره درباره چیزی به کار می‌رود که [[استوار]] و درست است<ref>معجم مقاییس اللغه، ج۲، ص۱۱.</ref>. به نظر [[راغب اصفهانی]] [[حق]] در اصل به معنای مطابقت و موافقت است، همان گونه که لنگه در با آستانه آن (که در [[زبان عربی]] حق الباب گفته می‌شوند) مطابق می‌شود. بر این اساس، حق در چهار معنای کلی به کار می‌رود:
اول آن کس که چیزی را بر اساس [[خردمندی]] به وجود آورد. بنابراین [[خدا]] را حق نامند.
دوم آنچه که بر پایه خردمندی به وجود آمده است. بنابراین همه کارهای [[خداوند]] از جمله [[میراندن]] و [[برانگیختن]]، حق است.
سوم، باور مطابق [[حقیقت]].
چهارم، [[سخن]] یا کرداری بدان مقدار که [[واجب]] و لازم است<ref>مفردات، ص۲۴۶.</ref>. به گفته فیروزآبادی واژه حق در سیزده مورد به کار می‌رود: [[نام خدا]]، [[صفت خدا]]، [[قرآن]]، آنچه باطل نیست، [[دادگری]]، [[اسلام]]، کار یا [[فرمان]] حتمی، [[مال]]، [[دارایی]]، موجود ثابت، [[راستی]]، [[مرگ]] و [[احتیاط]]<ref>القاموس المحیط، ج۲، ص۴۵۲.</ref>.
ماده «ح ق ق» در ده واژه، ۲۸۷ مرتبه در قرآن آمده است. از این تعداد، ۱۰۴ بار واژه حق است. [[دست]] کم در هشت [[آیه]]، خداوند به نام [[الحق]] خوانده شده است. در سه آیه می‌خوانیم: {{متن قرآن|ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ}}<ref>«آن، بدین روست که خداوند است که راستین است» سوره حج، آیه ۶ و ۶۲ و سوره لقمان، آیه ۳۰.</ref>. در دو آیه می‌یابیم: {{متن قرآن|رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ}}<ref>«سپس به سوی سرور بر حقّشان خداوند برگردانده می‌شوند» سوره انعام، آیه ۶۲ و سوره یونس، آیه ۳۰.</ref>. و در دو آیه نیز خداوند، [[پادشاه]] حق خوانده شده است: {{متن قرآن|فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ}}<ref>«پس، فرابرترا که خداوند است، آن فرمانفرمای راستین» سوره طه، آیه ۱۱۴.</ref>. و در یک [[آیه]] از [[خداوند]] با نام {{متن قرآن|الْحَقُّ الْمُبِينُ}}<ref>«همان حقّ آشکار است» سوره نور، آیه ۲۵.</ref> یاد شده است. در چهار آیه نیز به جهت [[اختلاف قرائت]] یا ترکیب نحوی در آیه، احتمال آن است که واژه [[الحق]] نام یا وصف خداوند شمرده شود. از این [[آیات]]، دو آیه ذیل قابل توجه است: {{متن قرآن|سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ}}<ref>«به زودی نشانه‌های خویش را در گستره‌های بیرون و پیکره‌های درونشان نشان آنان خواهیم داد تا بر آنها روشن شود که او راستین است» سوره فصلت، آیه ۵۳.</ref>. مشخص نیست که ضمیر {{متن قرآن|أَنَّهُ الْحَقُّ}} به چه باز می‌گردد. [[مفسران]] [[مرجع]] این ضمیر را [[قرآن]]، [[پیامبر]]، [[توحید]]، آنچه که بر پیامبر نازل شده و یا خداوند ذکر نموده‌اند. به عنوان نمونه، [[طبرسی]]، [[شهاب الدین آلوسی]] و [[محمد جواد مغنیه]] مرجع ضمیر را خداوند دانسته‌اند<ref>مجمع البیان، ج۵، ص۱۹؛ روح المعانی، ج۱۸، ص۲۲۵؛ الکاشف، ج۶، ص۵۰۶.</ref>. {{متن قرآن|قَالَ فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ}}<ref>«فرمود: (سخن من) راستین است و من راست می‌گویم» سوره ص، آیه ۸۴.</ref>.
واژه [[حق]] اولی در این آیه، به دو قرائت رفع و [[نصب]] خوانده شده است. بنابر قرائت رفع، واژه حق خبر است و مبتدای آن می‌تواند «أَنا» باشد که بنابراین معنای آیه چنین خواهد بود: (خداوند) گفت: پس من حق هستم<ref>التبیان، ج۸، ص۵۸۲.</ref>. [[فخر رازی]] نقل کرده است که برخی، [[حق]] را [[نام خداوند]] ندانسته‌اند، بدین [[استدلال]] که واژه حق مصدر است و جز به مجاز به معنای فاعل به کار نمی‌رود. رازی در پاسخ این استدلال می‌نویسد: حق به معنای موجود است و آنچه که بیش از هر چیز دیگری سزا است که موجود دانسته شود، خداوند است. بنابراین سزاوارترین کس برای نام حق، خداوند است<ref>التفسیر الکبیر، ج۶، ص۳۱۶.</ref>.
بیشتر مفسران حق را به معنای ثابت و دائم دانسته‌اند و خداوند از آن رو که وجودی دائم و باقی است، حق نامیده می‌شود. بدین جهت، بسیاری از [[مفسران]] از آن جمله: [[فخر رازی]]، ابوالسعود محمد [[عمادی]] و شهاب الدین الوسی، نام [[الحق]] را درباره [[خداوند]] به معنای [[واجب]] الوجود، الواجب بذاته و الموجود الواجب شمرده‌اند<ref>التفسیر الکبیر، ج۱۱، ص۱۴۵؛ ارشاد العقل السلیم، ج۴، ص۴۸۰؛ روح المعانی، ج۱۵، ص۴۶۵.</ref>.
[[فخر رازی]] پس از آنکه اصطلاحات [[فلسفی]] مربوط به [[حقیقت]] وجود را بر پایه نام [[حق]] توضیح می‌دهد، می‌نویسد: پس چه [[نیکو]] است که این [[ادله]] برهانی بر این رازهای [[قرآنی]] مطابقت دارد<ref>لوامع البینات، ص۲۹۰.</ref>. برخی از مفسران از آن جمله: [[زمخشری]]، [[بیضاوی]] و [[سیوطی]]، [[حق]] را به معنای [[عدل]] ([[دادگر]]) دانسته‌اند<ref>الکشاف، ج۲، ص۱۳۰؛ انوار التنزیل، ج۴، ص۳۷۵؛ الدر المنثور، ج۷، ص۲۶۰.</ref>. این [[تفسیر]] از [[سعید بن جبیر]] نیز نقل شده است<ref>تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج۱۰، ص۸۲.</ref>. [[علامه طباطبایی]] در تفسیر نام حق برای خداوند می‌نویسد: خداوند، خود حق است که هر چیز حقی را [[حقانیت]] میبخشد و در سامانه هستی حق را جریان می‌دهد و این همه آشکار می‌سازد که خداوند همو حق است<ref>المیزان، ج۱۴، ص۱۸۴.</ref>.
در [[ادعیه]] و کلمات برجای مانده از [[پیامبر اکرم]] و [[ائمه اطهار]] {{عم}}، حق به عنوان [[نام خداوند]] بسیار به کار رفته است. {{متن حدیث|أَنْتَ الْحَقُّ وَ قَوْلُكَ الْحَقُّ وَ لِقَاؤُكَ الْحَقُّ وَ الْجَنَّةُ حَقٌّ وَ النَّارُ حَقٌّ وَ السَّاعَةُ حَقٌّ}}<ref>بحارالانوار، ج۷۳، ص۲۰۳.</ref>؛ [[امام علی]] {{ع}} نیز می‌فرماید: {{متن حدیث|هُوَ اللَّهُ الْحَقُّ الْمُبِينُ أَحَقُّ وَ أَبْيَنُ مِمَّا تَرَى الْعُيُونُ}}، «او است خداوند حق آشکار، پایدارتر و آشکارتر از آنچه [[چشم‌ها]] می‌بینند. نام حق یکی از نود و نه نام نیکوی خداوند شمرده شده است»<ref>بحارالانوار، ج۴، ص۳۱۷.</ref>.
[[متکلمان]]، بر اساس حق بودن خداوند دو مطلب را [[اثبات]] می‌کنند: اول آنکه خداوند از هیچ جهتی محدود و [[مقید]] و مشروط نیست. علامه طباطبایی در این باره می‌نویسد: خداوند حق است بدان معنا که او وجود ثابتی است که هیچ بطلانی بدان آمیخته نیست از همه جهت‌ها ثابت است، بر هر تقدیری موجود است. بنابراین وجود [[خداوند]] مطلق است و به هیچ قید [[مقید]] و به هیچ شرطی مشروط نیست<ref>المیزان، ج۱۶، ص۱۲۴.</ref>. دوم آن که، [[افعال خداوند]] بدون [[هدف]] و [[عبث]] نیست. خداوند[[حق]] مطلق است از این روی صفات و افعالش نیز [[حق]] است. و حق بودن افعال خداوند بدین معنا میانجامد که [[افعال]] وی غرض و هدفی دارد. [[طوسی]] می‌نویسد: خداوند [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] را به حق [[آفریده]] است. بدین معنا که به حکمتی آن را از عدم به وجود آورده است، نه از روی [[بیهودگی]] که هیچ فایده‌ای در آن نباشد<ref>التبیان، ج۸، ص۲۰۳.</ref>. فخرالدین طریحی، نام [[الحق]] را نزدیک‌ترین نام به [[الله]] دانسته است از آن روی که بر ذات دائم و ثابت و [[واجب]] دلالت دارد<ref>مجمع البحرین، ج۳، ص۳۵۹.</ref>. حق از صفات ذاتی و ثبوتی خداوند است.
[[متکلمان]] و [[فیلسوفان]] بر اساس نام حق، مفاهیم وجود، [[وجوب]] وجود و ممکن الوجود را تعریف نموده‌اند. [[ابوعلی سینا]] می‌نویسد: از حق، وجود عینی و هستی دائم فهمیده می‌شود. بنابراین واجب الوجود همو به خودی خود، حق دائمی است و ممکن الوجود به واسطه دیگری (بغیره) حق است و به خودی خود [[باطل]] است<ref>الشفاء (الالهیات)، ص۴۸.</ref>. [[محمد غزالی]] در تعریف ممکن الوجود می‌نویسد: هر آنچه به خودی خود ممکن است به واسطه دیگری واجب می‌شود، پس او از سوی خویش وجودی ندارد، پس باطل است. و از جهت دیگری هستی می‌گیرد، پس از آن سوی که وجود دریافته، حق است. و از این رو است که خداوند می‌فرماید: {{متن قرآن|كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ}}<ref>«هر چیزی نابود شدنی است جز ذات او» سوره قصص، آیه ۸۸.</ref><ref>المقصد الاسنی، ج۱، ص۱۲۶.</ref>.
مفهوم وجود، مهم‌ترین و محوری‌ترین مفهوم در [[فلسفه مشاء]] است و تعریف وجود با حق گره می‌خورد و در آثار مهم [[فلسفی]]، فصلی در تعریف [[حق و باطل]] آمده است<ref>الشفاء (الالهیات)، ۴۸؛ الحکمة المتعالیة، ج۱، ص۸۳.</ref>.
توجه به مفهوم حق در متون و استدلالات فلسفی بسیار است. [[ابوعلی سینا]] در [[اثبات]] [[یگانگی]] و عدم جسمانیت [[خداوند]] می‌نویسد: هر حقی از جهت [[حقیقت]] ذاتی خویش که به واسطه آن [[حق]] شده است، پیوسته، یگانه است و بدان اشاره ([[حسی]]) نمی‌شود؛ چه رسد بدان موجودی که هرکس حق هستی خویش را بدان یافت است<ref>شرح الاشارات، ج۳، ص۱۰.</ref>. [[حکیم]] [[ملاهادی سبزواری]] در تعریف موجود حق می‌سراید: {{عربی|ما ذاته بذاته لذاته * موجود الحق العلى صفاته}}<ref>شرح المنظومه، ج۳، ص۵۰۲.</ref>. «آن کس که هستی وی به خودی خود و برای خود او است، موجود حق است که ویژگی‌هایش [[برتر]] است». [[علامه طباطبایی]] می‌نویسد: [[حق و باطل]] دو مفهوم مقابل‌اند، [[حق]] ذات ثابت است و [[باطل]] آن است که ذات ثابتی ندارد. و آنچه که به اصالت به خداوند منسوب باشد، حق است. همان گونه که خداوند می‌فرماید: {{متن قرآن|الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ}}<ref>«حق از آن پروردگار توست» سوره آل عمران، آیه ۶۰.</ref> و اما باطل از آن روی که باطل است به او نسبت داده نمی‌شود. در هستی چیزی نیست مگر آن‌که آمیخته‌ای از بطلان در آن باشد؛ مگر خداوند که او حق است که بطلانی در آن آمیخته شده و بدان راه ندارد<ref>المیزان، ج۱۴، ص۱۳۹.</ref>.
به [[پیروی]] از [[فلسفه]] در [[عرفان نظری]] نیز، حق به معنای وجود شمرده شده است. [[ابن عربی]] می‌نویسد: حق، عین وجود است و [[آفرینش]] آن را [[مقید]] ساخته است، پس [[آفریدگان]] را قیدزننده‌ای قید زده است. بنابراین هر فرمانی به او و برای او است. و حق فرمانفرما جز به حق [[فرمان]] نمی‌دهد. و تنها حق (خداوند)، به حق، این نام دارد؛ زیرا که وی به خودی خود همواره هستی دارد<ref>الفتوحات، ج۷، ص۹.</ref>. به بیان [[ابن عربی]]، خداوند از آن روی حق نام دارد که آفریدگان، هستی خویش را به واسطه حقی از خداوند [[طلب]] کرده‌اند. خداوند [[رحمت]] را بر خود قرار داده است: {{متن قرآن|كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ}}<ref>«پروردگارتان بخشایش را بر خویش مقرّر داشته است» سوره انعام، آیه ۵۴.</ref>. پس [[خداوند]] خود حقی را بر خود قرار داده است و از این جهت اعیان موجودات [[مظهر]] استحقاقی پروردگارند<ref>الفتوحات، ج۳، ص۸۵.</ref>.
بین [[فیلسوفان]] و بیشتر [[عارفان]]، خداوند به نام [[حق]] خوانده می‌شود. [[ابوالقاسم قشیری]]، دلیل این [[سنت]] را چنین می‌داند که در گام نخست، [[آدمی]]، خداوند را به آثار و افعالش می‌شناسد و در گام بعدی، خداوند را به صفاتش می‌شناسد و در آخرین مرحله، خداوند را به ذاتش خواهد [[شناخت]] و از این روی [[خدا]] را به نام حق می‌خواند<ref>شرح الاسماء الحسنی، قشیری، ج۱، ص۳۰۱.</ref>.<ref>[[محمد سلطانی|سلطانی، محمد]]، [[حق - سلطانی (مقاله)|مقاله «حق»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|دانشنامه معاصر قرآن کریم]]، ص 640 -642.</ref>
==شخصیت‌زدگی، آفت تشخیص حق از باطل==
از آن جایی که در [[نظام]] موجود هستی، [[حق و باطل]] به هم آمیخته است تا جایی که [[باطل]] به سبب شرایط و مقتضیاتی، بیش‌تر از [[حق]] جلوه گری می‌‌کند، [[شناخت حق]] و [[پیروی]] از آن برای بیشتر [[مردم]]، دشوار و سخت است. از این دشوارتر، عمل براساس حق و لوازم آن است. از این رو [[اهل]] [[بصیرت]] و [[شناخت]] [[حقایق]] و [[صالحان]] و صادقانی که براساس بصیرت و شناخت خویش عمل کنند، همواره بسیار اندک هستند.
شگفت آنکه همگی ما [[انسان‌ها]] مدعیان حق و [[حق خواهی]] و عمل به آن هستیم و دیگران را متهم به باطل‌گرایی کرده و با انگ و [[ننگ]] [[حق ستیزی]]، آنان را از گردونه تاثیر [[اجتماعی]]، [[ارزش]] و [[ارجمندی]] بیرون می‌‌رانیم. این جاست که [[تشخیص حق]]، بسیار سخت می‌‌شود؛ زیرا حق بودن و [[حق‌گرایی]] به عنوان یک ارزش، حتی [[اهل فساد]] و بطلان را به سوی آن می‌‌کشاند تا از آن نمد، کلاهی نیز برای خود بسازند و مردم را با [[فریب]] و [[نیرنگ]] همراه خود کنند و بهره و [[سود دنیوی]] خود را از این طریق دوچندان برگیرند.
[[قرآن]] به عنوان کتاب راهنمای [[زندگی]]، به این مسئله بسیار توجه کرده است؛ زیرا درقرارگاه [[انسان]] در [[زمین]]، چنان حق و باطل به هم آمیخته شده و [[شبهات]] چنان در همه تار و پود زندگی [[نفوذ]] کرده است که [[قدرت]] تشخیص و [[انتخاب]] حق از باطل برای بیشتر مردم باقی نمانده است. از این رو قرآن بخشی از آموزه‌های خود را به راه‌های تشخیص حق از باطل و جداکردن شبهات از [[محکمات]] اختصاص داده است.<ref>[[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[شخصیت‌زدگی آفت تشخیص حق از باطل (مقاله)|شخصیت‌زدگی آفت تشخیص حق از باطل]].</ref>.
==دنیای شبهات و آمیختگی حق و باطل==
حق، نقیض باطل و به معنای [[وجوب]] و ثبوت<ref>لسان‌العرب، ج‌۳، ص‌۲۵۵‌-‌۲۵۶، «حقق»</ref> و در اصل به معنای مطابقت و موافقت است. در [[فرهنگ قرآنی]] این واژه در معانی و در موارد مختلف به کار رفته است که عبارتند از:
#ایجادکننده چیزی بر‌اساس حکمت‌؛
#شیء ایجاد شده بر اساس حکمت‌؛
# [[اعتقاد]] به چیزی آن‌گونه که هست‌؛
#فعل و سخنی که به اندازه و به موقع باشد.<ref>مفردات الفاظ القرآن الکریم، راغب اصفهانی، ص‌۲۴۶، «حق».</ref>
وقتی ما سخن از [[حق]] می‌‌گویم، می‌‌تواند همه این معانی و کاربردهای پیش گفته باشد ولی بیش‌تر اوقات ما آن را در معنای مطابقت و موافقت با امری به کار می‌‌بریم که بر اساس [[حکمت الهی]] ایجاد شده است. به این معنا که حق را در اموری می‌‌جوییم که مطابق و موافق با [[فلسفه]] و [[هدف آفرینش]] باشد هر چند که آن امر در [[واقعیت]] تحقق خارجی نداشته و علل و عواملی از تحقق آن جلوگیری به عمل آورده باشد. از این روست که ما گاه بسیاری از واقعیت‌های موجود را به عنوان امری [[باطل]] و ضد حق دانسته و به [[مبارزه]] با آن می‌‌پردازیم. به عنوان نمونه [[ظلم]] و [[بی‌عدالتی]] را هر چند که واقعیتی [[اجتماعی]] و موجود در [[جامعه بشری]] است ولی آن را امری باطل و ضد حق دانسته و به مبارزه با آن می‌‌پردازیم تا [[عدالت]] و [[برابری]] جایگزین شود. این گونه است که [[عدالت خواهی]] و [[ستم ستیزی]] را به عنوان [[حق خواهی]] و باطل ستیزی دانسته و از این که خواهان ارزشی هستیم از خود و کار خود [[خشنود]] و [[راضی]] می‌‌باشیم.
اما مشکل در این جا ختم نمی‌شود؛ زیرا [[تشخیص حق]] در واقعیت‌های موجود بسیار سخت و دشوار است؛ چون [[جهان]] واقعیت‌ها، پر از امور باطلی است که گاه به صراحت و روشنی [[خودنمایی]] می‌‌کند و در بسیاری از اوقات خود را در شکل کمالی حق جلوه می‌‌دهد و با نمایی از حق خودنمایی می‌‌کند.
باطل از آن جایی که در نزد بیش تری [[مردم]] مورد [[انزجار]] و [[نفرت]] است نمی‌تواند خود را در شکل [[واقعی]] و حقیقی‌اش نشان دهد؛ زیرا [[فطرت سالم]] و [[پاک]] [[آدمی]] [[گرایش به کمال]] دارد و آن را در اموری می‌‌یابد که متصف به حق می‌‌باشند. از این روست که با هر چیزی که نمایی از باطل داشته باشد به شدت [[مخالفت]] و مبارزه می‌‌کنند و این مبارزه را به عنوان یک [[ارزش والای انسانی]] تلقی می‌‌نمایند.
[[مخالفت]] طبیعی [[انسان‌ها]] با نواقص و امور ضد کمالی از جمله [[باطل]] موجب می‌‌شود تا باطل خود را در شکل و شمایلی ارایه دهد که مورد توجه و پسند [[مردمان]] است. از این روست که خود را به شکل و [[شمایل]] [[حق]] در می‌‌آورد و نمایش می‌‌دهد.
[[خداوند]] در [[آیه]] {{متن قرآن|أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَابِيًا وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ}}<ref>«از آسمان آبی فرو باراند آنگاه رودهایی -هر یک به گنجایی خویش- روان شد و سیلاب با خویش کفی انبوه فرا آورد و آنچه در آتش می‌گدازند تا زینتی یا کالایی به دست آورند، (نیز) کفی همانند آن (کف سیلاب) است؛ بدین‌گونه خداوند درست و نادرست را مثل می‌زند؛ باری، کف، کنار می‌رود اما آنچه مردم را سودمند افتد در زمین باز می‌ماند؛ بدین‌گونه خداوند مثل می‌زند» سوره رعد، آیه ۱۷.</ref> با بیان تمثیلی نشان می‌‌دهد که چگونه باطل خود را بر محور حق به نمایش می‌‌گذارد تا این گونه مردمان را بفریبد. در این آیه بیان شده است که [[حق و باطل]] چنان در [[زندگی]] [[آدمی]] آمیخته است که انسان‌ها به [[سادگی]] نمی‌توانند حق را از باطل باز شناسند و با جدایی و تشخیص آن، در مسیر کمالی و درست گام بردارند.
به سخن دیگر، زندگی انسان‌ها در [[دنیا]] به علل گوناگون، چنان است که حق و باطل ملازم و همراه همیشگی آنان است و انسان‌ها به سادگی نمی‌توانند حق را از باطل باز شناسند و جدا کنند مگر آنکه ملاک‌های حق را شناخته و بر اساس آن معیارها به تجزیه و تحلیل مسایل [[دنیوی]] بپردازند.
مشکل زمانی دو چندان می‌‌شود که گروهی از مردمان به صورت تعمدی می‌‌کوشند تا حق و باطل را به هم بیامیزند و این آمیختگی را تقویت کنند و افزایش دهند؛ زیرا [[منافع]] آنان در این آمیختگی حق و باطل و عدم امکان تشخیص و جداسازی آن نهفته است.
خداوند در آیه {{متن قرآن|يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ}}<ref>«ای اهل کتاب! چرا حقّ را با باطل می‌آمیزید و حقپوشی می‌کنید با آنکه خود می‌دانید؟» سوره آل عمران، آیه ۷۱.</ref> توضیح می‌‌دهد که برخی از [[اهل کتاب]] که به ظاهر می‌‌بایست خواهان حق و پیرو و مبلغ آن باشند، برای دست یابی به منافع زودگذر [[دنیایی]] به طور آگاهانه و عامدانه حق و باطل را در هم می‌‌آمیزند و از آن جایی که با این عمل خویش بسیاری از [[مردم]] ساده [[دل]] را [[فریب]] می‌‌دهند ایشان را [[نکوهش]] می‌‌کند؛ زیرا توده‌های مردم به سبب این که به این گروه از اهل کتاب به عنوان [[خواص]] [[اعتماد]] و [[اطمینان]] دارند، [[گمان]] نمی‌برند که ایشان قصد [[فریب]] و [[نیرنگ]] [[مردمان]] را دارند. از این رو، بی‌هیچ تحقیق و تفحصی بر پایه گفتار و [[رفتار]] این [[خواص]] عمل می‌‌کنند و به گمان آنکه آنان [[حق]] را معرفی می‌‌کنند و خواهان حق و پیرو و مبلغ آن هستند، [[کورکورانه]] در پی ایشان می‌‌روند، در حالی این خواص [[فریبکار]] برای دست یابی به [[منافع]] زودگذر مادی [[دنیوی]]، [[حق و باطل]] را به هم آمیخته‌اند و [[باطل]] را به عنوان حق عرضه می‌‌کنند.
در گزارش دیگری که [[خداوند]] در [[آیات]] {{متن قرآن|يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ}}<ref>«ای بنی اسرائیل! نعمت مرا که ارزانی شما داشتم به یاد آورید و به پیمان من وفا کنید تا به پیمان شما وفا کنم و تنها از من بهراسید» سوره بقره، آیه ۴۰.</ref>، {{متن قرآن|وَآمِنُوا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُمْ وَلَا تَكُونُوا أَوَّلَ كَافِرٍ بِهِ وَلَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا وَإِيَّايَ فَاتَّقُونِ}}<ref>«و به آنچه فرو فرستاده‌ام ، که کتاب نزد شما را راست می‌شمارد، ایمان آورید و نخستین منکر آن نباشید و آیات مرا به بهای ناچیز نفروشید  و تنها از من پروا کنید» سوره بقره، آیه ۴۱.</ref>، {{متن قرآن|وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ}}<ref>«و حق  را با باطل  میامیزید و آگاهانه حقپوشی مکنید» سوره بقره، آیه ۴۲.</ref> می‌‌دهد این معنا مورد تاکید [[قرآن]] است که برخی از خواص [[یهود]] توده‌های [[مردم]] را با آمیختن حق و باطل فریب می‌‌دهند و آنان را به سمت باطل به عنوان حق می‌‌کشانند. در [[حقیقت]] آنان گنجشک باطل خویش را رنگ کرده به عنوان قناری حق عرضه کنند و بفروشند.<ref>[[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[راه‌های شناخت حق از باطل (مقاله)|راه‌های شناخت حق از باطل]].</ref>.
==[[تقابل]] حق و باطل==
حق و باطل از دو جهت با هم تقابل دارند. یک جهت اینکه حق و باطل نقیض هم هستند و برای آن وجه سومی نیست. به این معنا که هر چیزی یاحق است یا باطل و حد وسطی برای آن نیست. [[آیه]] {{متن قرآن|فَذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ}}<ref>«این است خداوند پروردگار راستین شما بنابراین، پس از حقّ جز گمراهی چه خواهد بود؟ و چگونه (از حق) روی گردانتان می‌کنند؟» سوره یونس، آیه ۳۲.</ref> بر نبود هیچ واسطه‌ای، میان حق و باطل تاکید می‌‌کند. بر این اساس نمی‌توان چیزی را به عنوان هم حق و هم باطل معرفی کرد؛ زیرا هر چیزی یا باید حق باشد یا باطل؛ هر چند که باطل گاه خود را در نمایی از حق جلوه می‌‌دهد. {{متن قرآن|أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَابِيًا وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ}} <ref>«از آسمان آبی فرو باراند آنگاه رودهایی -هر یک به گنجایی خویش- روان شد و سیلاب با خویش کفی انبوه فرا آورد و آنچه در آتش می‌گدازند تا زینتی یا کالایی به دست آورند، (نیز) کفی همانند آن (کف سیلاب) است؛ بدین‌گونه خداوند درست و نادرست را مثل می‌زند؛ باری، کف، کنار می‌رود اما آنچه مردم را سودمند افتد در زمین باز می‌ماند؛ بدین‌گونه خداوند مثل می‌زند» سوره رعد، آیه ۱۷.</ref>
[[آیات]] بسیاری از جمله [[آیه]] {{متن قرآن|وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ}}<ref>«و حق  را با باطل  میامیزید و آگاهانه حقپوشی مکنید» سوره بقره، آیه ۴۲.</ref> و {{متن قرآن|يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ}}<ref>«ای اهل کتاب! چرا حقّ را با باطل می‌آمیزید و حقپوشی می‌کنید با آنکه خود می‌دانید؟» سوره آل عمران، آیه ۷۱.</ref> و آیه {{متن قرآن|لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ}}<ref>«تا حقّ را تحقّق بخشد و باطل را تباه گرداند هرچند بزهکاران نپسندند» سوره انفال، آیه ۸.</ref> بر قابل جمع نبودن [[حق و باطل]] تاکید دارد. به این معنا که اگر چیزی [[حق]] نباشد به طور قطع [[باطل]] خواهد بود و اگر چیزی جلوه ای از حق داشته باشد، به نحو قطع و [[یقین]] حق است؛ زیرا حق هیچ باطلی را بر نمی‌تابد.
وجه دیگر [[تقابل]] حق و باطل آن است که حق و باطل هرگز نمی‌توانند با هم جمع شوند و هرگاه حق و باطل در کنار هم قرار گرفتند به [[جنگ]] و [[ستیز]] می‌‌پردازند. این بدان معناست که هرگز باطل، با خود حقی را همراه ندارد بلکه تنها قیافه و چهره‌ای از حق را به خود گرفته است.
این گونه است که هر جا حق آمد باطل می‌‌گریزد و هر جا پای حق به میان آمد، باطل از میان می‌‌رود؛ زیرا باطل بر پایه هیچ و پوچ [[استوار]] است و با کم‌ترین حضور حق، ازهم فرو می‌‌پاشد. {{متن قرآن|بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ}} <ref>«بلکه، راستی را بر ناراستی می‌افکنیم که آن را درهم می‌شکند؛ و خود ناگهان از میان می‌رود و وای بر شما! از آنچه (در چگونگی خداوند) وصف می‌کنید» سوره انبیاء، آیه ۱۸ و آیات دیگر</ref> بنابر این آن چیزی که باطل خود را بدان می‌‌آراید و به عنوان [[حق]] نمایش می‌‌دهد اصولا نمی‌تواند حق باشد بلکه تنها باطلی است که حق نمایی می‌‌کند و هیچ بهره‌ای از حق ندارد.
به هر حال در طول [[تاریخ]] [[بشریت]]، همواره [[حق و باطل]] با هم [[ستیز]] داشته و هرگز امکان جمع شدن آن دو وجود نداشته است. بر این اساس پذیرش [[صلح]] میان آن دو به معنای پذیرش [[باطل]] خواهد بود؛ زیرا حق تنها در جلوه [[خالص]] خود می‌‌تواند حضور داشته باشد و هرگز باطلی را بر نمی‌تابد. از این رو [[جنگ]] حق و باطل از آغاز تاریخ تا [[پایان تاریخ]] در اشکال گوناگون برقرار خواهد بود و تا [[دنیا]]، دنیاست این جنگ خواهد بود؛ زیراحق هرگز به وجود باطل و حضور آن [[رضایت]] نخواهد داد<ref>[[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[شخصیت‌زدگی آفت تشخیص حق از باطل (مقاله)|شخصیت‌زدگی آفت تشخیص حق از باطل]]</ref>.
==معیارها و راه‌های [[شناخت حق]] از باطل==
[[انسان]] اگر بر پایه [[فطرت سالم]] باقی بماند و عوامل بیرونی چون [[شیطان]] و عوامل درونی چون [[چیرگی]] [[هوای نفس]] نباشد، به طور طبیعی خواهان حق است؛ زیرا کمال را در حق می‌‌جوید و به آن [[گرایش]] می‌‌یابد. [[خداوند]] در آیاتی چون {{متن قرآن|قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَلَا تَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لَا شِيَةَ فِيهَا قَالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا كَادُوا يَفْعَلُونَ}}<ref>«گفت: او می‌فرماید که آن، گاوی است نه رام، که زمین را شیار می‌زند و نه به کشت آب می‌دهد، تندرست است بی‌هیچ خالی در آن، گفتند: اکنون حقّ (جستار) را (بجای) آوردی و آن را سر بریدند و نزدیک بود که این کار را انجام ندهند» سوره بقره، آیه ۷۱.</ref> و نیز {{متن قرآن|قَالُوا أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللَّاعِبِينَ}}<ref>«گفتند: آیا برای ما حقّ را آورده‌ای یا از بازیگرانی؟» سوره انبیاء، آیه ۵۵.</ref>، [[حق جویی]] و [[حقیقت]] پذیری را [[فطرت]] و [[طبیعت]] سالم [[انسانی]] می‌‌داند و هرگونه [[گرایش به باطل]] را در [[تغییر]] و تبدیل ناروا در فطرت و طبیعت وی می‌‌شمارد.
با این همه حتی اگر فطرت و [[طبیعت انسان]] سالم باشد، به عللی بیرونی ممکن است که [[تشخیص حق]] برای او مشکل و دشوار باشد، هر چند که به دنبال [[شناخت]] آن به سوی حق خواهد رفت. به این معنا که اگر کسی فطرت سالم داشته باشد، هر چند که با شناخت حق به طور طبیعی به سمت و سوی آن کشیده می‌‌شود، ولی گاه به سبب [[خودنمایی]] باطل در جلوه حق، شناخت و تشخیص حق از باطل برای وی دشوار می‌‌شود. در این جاست که نیازمند راه‌هایی برای شناخت حق از باطل است.<ref>[[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[شخصیت‌زدگی آفت تشخیص حق از باطل (مقاله)|شخصیت‌زدگی آفت تشخیص حق از باطل]].</ref>.
==[[ابزارهای شناخت]] حق از باطل==
خداوند در [[آیه]] {{متن قرآن|أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ هَذَا ذِكْرُ مَنْ مَعِيَ وَذِكْرُ مَنْ قَبْلِي بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ}}<ref>«یا به جای او خدایانی برگزیدند؟ بگو دلیلتان را بیاورید، این یادکرد همراهان من و یادکرد کسان پیش از من است؛ بلکه بیشتر آنان حق را نمی‌شناسند بنابراین (از آن) رو گردانند» سوره انبیاء، آیه ۲۴.</ref> بر [[لزوم]] [[شناخت حق]] از [[باطل]] تاکید می‌‌کند؛ زیرا [[انسان]] بی‌شناخت و [[تشخیص حق]] از باطل نمی‌تواند در مسیر کمالی گام بردارد و ممکن است امری باطل، خود را [[حق]] جلوه دهد و اسباب [[گمراهی]] و [[شقاوت]] [[ابدی]] انسان را فراهم آورد؛ زیرا اگر انسان به باطلی به عنوان حق [[گرایش]] یابد و در مسیر آن گام بردارد، زمانی از [[نیرنگ]] و فریبی که خورده بیدار می‌‌شود که دیگر فرصت‌های [[عمر]] از دست رفته و [[مرگ]]، او را در آغوش کشیده است. از این رو [[فرمان]] می‌‌دهد تا [[انسان‌ها]] حق را بشناسند و ابزارهای [[شناسایی]] آن را به دست آورند.
از مهم‌ترین [[ابزارهای شناخت]] حق از باطل می‌‌توان به دو امر درونی و بیرونی اشاره کرد.
امر درونی که در انسان‌ها قرارداده شده تا به عنوان ابزار و عامل [[شناختی]] عمل کند، همان [[فطرت]] [[پاک]] و سالم [[انسانی]] و [[فکر]] و خردی است که [[خداوند]] به انسان‌ها ارزانی داشته است.
[[خرد]] سالم و فکر و فطرت پاک انسان به طور طبیعی [[گرایش به خیر]] و خوبی و کمال دارد و آن را به عنوان حق، شناسایی کرده و در پی آن می‌‌رود. خداوند در آیه {{متن قرآن|أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُسَمًّى وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ}}<ref>«آیا با خویش نیندیشیده‌اند که خداوند آسمان‌ها و زمین و آنچه را که در میان آن دو، است جز راستین و با سرآمدی معین نیافریده است؟ و بی‌گمان بسیاری از مردم منکر لقای پروردگار خویشند» سوره روم، آیه ۸.</ref> با اشاره به [[قدرت]] [[اندیشه]] تبیین می‌‌کند که انسان‌ها از طریق این ابزار کارآمد می‌‌توانند حق را از باطل تشخیص دهند؛ زیرا انسان‌ها با [[تفکر در هستی]] و [[فلسفه آفرینش]] به [[سادگی]] می‌‌توانند دریابند که [[جهان آفرینش]] بر محور [[حقانیت]] [[آفریده]] شده است و انسان‌ها باید در همین مسیر کمالی گام بردارند و از باطل گریزان باشند.
از آن جایی که برای بسیاری از [[مردم]] [[شبهات]] و حق نمایی باطل امکان [[تفکر]] درست و صحیح را می‌‌گیرد و انسان‌ها به سبب [[هواهای نفسانی]] و [[وسوسه‌های شیطانی]]، بخش از [[فطرت سالم]] و پاک خویش را می‌‌آلایند، در این جاست که خداوند از طریق [[پیامبر]] بیرونی، به فریاد انسان‌ها می‌‌رسد و آنان را برای [[شناخت حق]] از [[باطل]] [[یاری]] می‌‌رساند. [[آیه]] {{متن قرآن|كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ}}<ref> «مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژده‌آور و بیم‌دهنده برانگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند و در آن جز کسانی که به آنها کتاب داده بودند، اختلاف نورزیدند (آن هم) پس از آنکه برهان‌های روشن به آنان رسید (و) از سر افزونجویی که در میانشان بود؛ آنگاه خداوند به اراده خویش مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند رهنمون شد و خداوند هر که را بخواهد به راه راست رهنمایی می‌کند» سوره بقره، آیه ۲۱۳.</ref> به نیاز [[بشر]] به [[وحی]] و [[دین الهی]] برای [[شناخت]] باطل و [[راه راست]] از [[گمراهی]] اشاره دارد و تبیین می‌‌کند که اگر [[خداوند]] دستگیر [[انسان]] را از طریق [[روحی]] و [[دین]] نبود بسیاری از [[مردم]] از [[تشخیص حق]] از باطل [[ناتوان]] می‌‌ماندند و در مسیر باطل گام بر می‌‌داشتند.
بسیاری از مردم با آنکه از نظر [[عقلی]] [[رشد]] کرده‌اند ولی عوامل بسیار درونی و بیرونی به ایشان [[اجازه]] نمی‌دهد تا به [[سادگی]] [[حق]] را از باطل تشخیص دهند و در دام [[شبهات]] می‌‌افتند و باطل را حق [[گمان]] کرده و در مسیر آن گام برمی دارند. از این رو نیازمند وحی و پیامبرانی هستند که راه حق را به ایشان نشان دهند و آنان را به مسیر اصلی [[هدایت]] بخواند. {{متن قرآن|كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ}} <ref>«مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژده‌آور و بیم‌دهنده برانگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند و در آن جز کسانی که به آنها کتاب داده بودند، اختلاف نورزیدند (آن هم) پس از آنکه برهان‌های روشن به آنان رسید (و) از سر افزونجویی که در میانشان بود؛ آنگاه خداوند به اراده خویش مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند رهنمون شد و خداوند هر که را بخواهد به راه راست رهنمایی می‌کند» سوره بقره، آیه ۲۱۳.</ref>
انسان با دست یابی به حق [[واقعی]] می‌‌تواند به [[ایمان واقعی]] {{متن قرآن|وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ وَمَا لَنَا لَا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَا جَاءَنَا مِنَ الْحَقِّ وَنَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنَا رَبُّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِينَ}} <ref>«و هر گاه آنچه را بر پیامبر فرو فرستاده شده است بشنوند، با شناختی که از حق یافته‌اند چشمانشان را می‌بینی که از اشک لبریز می‌شود؛ می‌گویند: پروردگارا! ما ایمان آورده‌ایم ما را با گروه گواهان بنگار! و چرا ما به خداوند و آنچه از حق به ما رسیده است ایمان نیاوریم در حالی که امید می‌بریم که پروردگارمان ما را در میان شایستگان در آورد» سوره مائده، آیه ۸۳-۸۴.</ref> [[امید به آینده]] بهتر و [[برتر]] بهره‌گیری از [[امدادهای غیبی]] و [[استجابت دعا]] و [[نیایش]] از سوی [[خداوند]] {{متن قرآن|أَفَمَن يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ}} <ref>«آیا کسی که می‌داند آنچه از پروردگارت بر تو فرو فرستاده شده حقّ است همگون کسی است که کوردل است؟ تنها خردمندان پند می‌پذیرند» سوره رعد، آیه ۱۹.</ref> و بهره‌مندی از [[آموزه‌های قرآنی]] و [[هدایتگری]] آنبه سوی کمال {{متن قرآن|وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ}} <ref>«و هر گاه آنچه را بر پیامبر فرو فرستاده شده است بشنوند، با شناختی که از حق یافته‌اند چشمانشان را می‌بینی که از اشک لبریز می‌شود؛ می‌گویند: پروردگارا! ما ایمان آورده‌ایم ما را با گروه گواهان بنگار!» سوره مائده، آیه ۸۳.</ref> و [[بصیرت]] {{متن قرآن|أَفَمَن يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ}} <ref>«آیا کسی که می‌داند آنچه از پروردگارت بر تو فرو فرستاده شده حقّ است همگون کسی است که کوردل است؟ تنها خردمندان پند می‌پذیرند» سوره رعد، آیه ۱۹.</ref>دست یابد<ref>[[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[شخصیت‌زدگی آفت تشخیص حق از باطل (مقاله)|شخصیت‌زدگی آفت تشخیص حق از باطل]]</ref>.
==فواید [[شناخت حق]]==
شناخت حق به [[انسان]] این امکان را می‌‌دهد تا از کوردلی بیرون آید و [[حقایق]] هستی را چنان که هست بشناسد و نهایت و [[غایت]] هر امری را بداند و در مسیر درست گام بردارد. [[اهل]] [[بصیرت]] همانند کسی است که در دره‌ها و [[دامنه کوه‌ها]] [[غرق]] در جزئیات است ولی با توجه به این که چکاد و غایت [[سیر]] و حرکت خویش را می‌‌بیند و در آن مسیر گام برمی دارد، هرگز جزئیات، وی را [[فریب]] نمی‌دهد و از اصل غایت و [[هدف]] باز نمی‌ماند؛ ضمن این که [[هدف غایی]] را به شکل وضوح می‌‌بیند.
به سخن دیگر کسانی که با استفاده از ابزارها و عوامل [[شناختی]] چون [[فکر]] و [[فطرت سالم]] و بهره‌گیری از [[آموزه‌های وحیانی]] و [[امدادهای غیبی]]، [[حق]] را می‌‌شناسند، به بصیرتی دست می‌‌یابند که آنان را همواره متوجه غایت هر چیزی می‌‌کند که همان [[خداوند تبارک و تعالی]] است؛ زیرا در پس هر چیزی و آفریده‌ای، [[خداوند]] [[آفریدگار]] و [[پروردگار]] را می‌‌نگرند. این گونه است که خداوند مبدا و منتهای هر سیر و حرکتی می‌‌شود و این افراد متوجه منشأ حق یعنی خداوند آفریدگار و پروردگار می‌‌باشند و در مسیر، هرگونه زمینه‌های تردید از ایشان برطرف می‌‌شود؛ زیرا همواره خداوند را در پس و پیش و درون و بیرون آن چیز می‌‌ببینند {{متن قرآن|الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ}}<ref> «حق از (آن) پروردگار توست پس هیچ‌گاه از دو دلان مباش!» سوره بقره، آیه ۱۴۷</ref>
[[انسان]] وقتی حق را [[شناخت]]، می‌‌تواند به [[سادگی]] [[اهل باطل]] را بشناسد، هر چند که نقابی ازحق بر چهره زده و در پس [[شبهات]]، خود را به وجود حقی زنده نگه بدارند. [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} می‌‌فرماید: {{متن حدیث|اِنَّ الحَقَ وَ‌ الباطِلَ لا يُعْرَفانِ بِاَقْدارِ الرِّجالِ، اَعْرِفِ الْحَقَّ لَعَرِفَ اَهْلَهُ، وَ‌ اَعْرَفِ الباطِلَ تَعْرِفْ اَهْلَهُ}}؛ به [[درستی]] که [[حق و باطل]] را با قدر و [[شخصیت]] افراد نمی‌توان شناخت. اول حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی و [[باطل]] را نیز بشناس، اهل آن برایت آشکار می‌‌گردد. <ref>انساب الاشراف۳/۳۵ و تفسیر قرطبی/ ۱/۳۴۰ و فیض القدیر شرح الجامع الصغیر /۱/۲۱۰ و تاریخ یعقوبی /۲/۲۱۰ خلافت امیرالمؤمنین{{ع}}</ref>
از آن جایی که بسیاری از [[مردم]] در دام [[شخصیت]] پرستی گرفتار می‌‌شوند، [[خداوند]] از مردم می‌‌خواهد به جای آنکه به [[منزلت]] اشخاص توجه کنند، به [[حق]] [[تمسک]] جویند تا براساس آن، اشخاص را بشناسند و بدانند که آیا در [[جبهه حق]] هستند یا در [[جبهه]] [[باطل]] می‌‌جنگند. از این رو می‌‌فرماید اشخاص، نباید مقیاس [[حق و باطل]] قرار گیرند. این حق و باطل است که باید مقیاس اشخاص و شخصیت آنان باشد. اگر [[حضرت عیسی]]{{ع}} شما را معاذالله به خود به عنوان حق خواند باید ببینید که این [[دعوت]] وی مطابق معیارهای حق می‌‌باشد یا آنکه دعوتی به باطل است؟ اگر دعوتی به باطل باشد می‌‌بایست از چنین دعوت و شخصی [[پرهیز]] کرد. این معیاری است که [[قرآن]] ارائه می‌‌دهد و [[امیرمؤمنان]] بارها و بارها در [[فتنه‌ها]] بر آن تأکید کرده و خواستار آن شده است که [[حقیقت]] راه را براساس معیارهای [[تشخیص حق]] از باطل بشناسید نه آنکه چون [[طلحه]] و [[زبیر]] و دیگر [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} و [[ام المؤمنین]] [[عایشه]] در آن جبهه قرار گرفته‌اند [[فریب]] بخورید؛ زیرا همین ام المؤمنین اگر [[خطا]] و [[اشتباه]] و [[گناه]] کند و برخلاف حق گام بردارد دو برابر از دیگران [[عذاب]] می‌‌شود؛ زیرا موجب شده تا گروهی به [[اعتماد]] و [[اطمینان]] وی در دام [[فتنه]] و باطل بیفتند. این افراد هم خود به [[گمراهی]] رفته و هم به سبب اعتماد عمومی به ایشان مردم بسیاری را [[گمراه]] کرده‌اند. از این رو [[مجازات]] و گناه منتسبان به [[پیامبر]]{{صل}} و [[رهبران]] [[جامعه]] بیش از دیگران است.
از نظر [[اسلام]]، معیار همه چیز، حقیقت و معیار حقیقت، خود حقیقت است. هرکس طالب حق است، [[ارزشمند]] است؛ هر چند که به حق نرسد و هرکس در پی باطل است بی‌ارزش و بی‌اعتبار است. به همین جهت امیرمؤمنان{{ع}} به عنوان وصیتی که باید پس از خودش به مرحله [[اجرا]] درآید، فرمود: {{متن حدیث|لا تقتلوا الخوارج بعدی‌ فلیس من طلب الحق فاخطاه کمن طلب الباطل فادرکه}}؛ پس از من [[خوارج]] را نکشید؛ چراکه کسی که طالب [[حق]] بود و در راه رسیدن به حق به [[خطا]] رفت، مانند کسی نیست که طالب [[باطل]] بود و به باطل دست یافت. <ref>نهج البلاغه، خطبه ۵۹</ref>
فرق خوارج و [[اصحاب]] [[معاویه]] در این است که خوارج مردمی [[متعبد]] و [[متعصب]] بودند و در آن [[فتنه]] ای که به پا کردند، در طلب باطل نبودند و اگر باعلی{{ع}} نمی‌جنگیدند، علی{{ع}} با آنها نمی‌جنگید، ولی اصحاب معاویه، [[تعبد]] به [[دین]] نداشتند و در راه رسیدن به حق، تعصبی نمی‌ورزیدند و با [[علم]] و [[آگاهی]] در پی باطل بودند. بنابراین، توصیه [[امام]] این است که پس از وی اگر می‌‌کشند، کسانی را بکشند که در پی باطلند و باطل را یافته‌اند، نه کسانی که حق را طالبند و به خاطر کج فهمی و قصوری که داشته‌اند، به آن نرسیده‌اند.
در جریان [[جنگ]] خونین [[جمل]]، مردی دچار [[حیرت]] شده بود؛ چراکه می‌‌دید شخصیت‌های برجسته عالم [[اسلام]]، مانند [[طلحه]] و [[زبیر]] و [[عایشه]] که به [[نص قرآن]] یکی از امهات [[مؤمنان]] است {{متن قرآن|وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ}}<ref> «و همسران او، مادران ایشانند» سوره احزاب، آیه ۶.</ref> در مقابل علی{{ع}} قرار گرفته و با او سر جنگ و [[ستیز]] دارند. از این رو این مرد متحیر به محضر [[امیرمؤمنان]]{{ع}} شتافت و عرض کرد: «ایمکن ان یجتمع زبیر و طلحه و [[عائشه]] علی باطل؟»؛ آیا ممکن است زبیر و طلحه و عایشه بر باطل [[اجتماع]] کنند؟
حضرت در جواب وی فرمود: {{متن حدیث|اِنّكَ لَمَلْبُوسٌ عليك، اِنَّ الحَقَ وَ‌ الباطِلَ لا يُعْرَفانِ بِاَقْدارِ الرِّجالِ، اَعْرِفِ الْحَقَّ لَعَرِفَ اَهْلَهُ، وَ‌ اَعْرَفِ الباطِلَ تَعْرِفْ اَهْلَهُ}}؛ امر بر تو مشتبه شده است؛ [[حق و باطل]] با قدر و [[منزلت]] اشخاص شناخته نمی‌شود. حق را بشناس تا [[اهل]] آن را بشناسی و باطل را بشناس تا [[اهل]] آن را بشناسی. <ref>تاریخ یعقوبی /۲/۲۱۰ و طه حسین، علی وبنوه و تفسیر قرطبی ۱/۳۴۰</ref>
یکی از افرادی که خود را اهل [[بصیرت]] می‌‌دانست درحالی که چنین نبوده و از بصیرت [[الهی]] هیچ بهره ای نبرده بود، به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} در [[جنگ جمل]] [[اعتراض]] می‌‌کند و می‌‌گوید: {{عربی|إِنَّ الْحَارِثَ بْنَ حَوْطٍ أَتَاهُ فَقَالَ أَتَرَانِی أَظُنُّ أَصْحَابَ الْجَمَلِ کَانُوا عَلَی ضَلَالَةٍ؟ فَقَالَ: یَا حَارِثُ إِنَّکَ نَظَرْتَ تَحْتَکَ وَلَمْ تَنْظُرْ فَوْقَکَ فَحِرْتَ! إِنَّکَ لَمْ تَعْرِفِ آلْحَقَّ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ، وَلَمْ تَعْرَفِ آلْبَاطِلَ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ}}؛ حارث بن حوط نزد حضرت آمد و گفت: چنین پنداری که من [[اصحاب جمل]] را [[گمراه]] می‌‌دانم؟ فرمود: حارث! تو کوتاه بینانه نظر کردی، نه زیرکانه، به پایین پای خود نظر کردی، نه به بالای سر خود و [[سرگردان]] ماندی. تو [[حق]] را نشناخته‌ای، تا بدانی [[اهل حق]] چه کسانند و نه [[باطل]] را، تا بدانی [[پیروان]] آنچه مردمانند.
حارث که باز هم از [[اسارت]] [[پندار]] و از شخصیت‌گرایی به [[حق‌گرایی]] روی نیاورده بود، چنین گفت: من از سعید بن مالک و [[عبدالله بن عمر]] کناره می‌‌گیرم.
آن حضرت فرمود: {{متن حدیث|ان سعيدا و عبدالله بن عمر لم ينصرا الحق و لم يخذلا الباطل}} سعید و عبدالله بن عمر (آدم‌های بی‌خاصیتی هستند) آنها نه حق را [[یاری]] کردند و نه باطل را [[خوار]] ساختند.
[[مرد]] [[راستین]] و [[استوار]] و [[خردمند]] کسی است که هرگز گرفتار شخصیت‌گرایی و [[فرقه‌گرایی]] و نژادگرایی و ملیت‌گرایی و مانند آن نشود. درحالی که اینان گرفتار شخصیت‌هایی چون [[اصحاب بدر]] و [[ام المؤمنین]] شده و [[گمان]] کرده بودند که حق بر مدار ایشان می‌‌گردد؛ درحالی آنان هیچ عصمتی نداشتند و همان گونه که گاه بر مدار حق می‌‌گردند ممکن بود روزی بر مدار باطل بچرخند.
اگر روزی بخواهند حق را بر مدار شخص بسنجند تنها علی{{ع}} است که مدار حق می‌‌باشد و می‌‌توان حق را عین علی{{ع}} و علی{{ع}} را عین حق دانست؛ زیرا «قال [[رسول الله]]{{صل}}»: [[علی مع الحق]] و [[الحق]] مع علی یدور حیثما دار.
بنابراین نمی‌توان هرگز جز درباره [[معصوم]]{{ع}} از مدار بودن شخصیت‌ها برای [[حق]] سخن گفت و در مورد هرکس دیگری باید او را به حق سنجید نه اینکه حق را با او به [[داوری]] نشست.<ref>[[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[شخصیت‌زدگی آفت تشخیص حق از باطل (مقاله)|شخصیت‌زدگی آفت تشخیص حق از باطل]].</ref>.
==مفهوم‌شناسی واژه [[قرآنی]] [[حقّ]]==
واژه [[حق]] به معنای ثابت آمده است؛ مثلا [[خدا]] می‌‌فرماید: {{متن قرآن|فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا صَوَافَّ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ}} پس [[نام خدا]] را بر آن شتران [[قربانی]] ببرید در حالی که آنها برپای ایستاده‏‌اند؛ و چون به پهلو درغلتیدند و ثابت شدند، از آنها بخورید، و به [[تنگدست]] [[سائل]] و به بینوای غیر سائل بخورانید و [[اطعام]] دهید.<ref>سوره حج، آیه ۳۶.</ref>
در این [[آیه]] بیان شده که پس از گفتن [[بسمله]] شتران قربانی را نحر کنید و هنگامی که بر [[زمین]] افتاد و [[جان]] دادند و «ثابت» شدند؛ آنان از گوشت آنها بخورید و بخورانید.
بنابراین، اگر خدا در توصیف خویش می‌‌فرماید: {{متن قرآن|أَنَّهُ الْحَقُّ}}<ref>{{متن قرآن|سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ}} «به زودی نشانه‌های خویش را در گستره‌های بیرون و پیکره‌های درونشان نشان آنان خواهیم داد تا بر آنها روشن شود که او راستین است؛ آیا بسنده نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟» سوره فصلت، آیه ۵۳.</ref> به این معنا است که تنها وجود ثابت در هستی اوست، و دیگر چیزها همگی در حال [[تحول]] و تبدل و [[تغییر]] هستند. همچنین وقتی می‌‌گوییم این سخن یا چیز حق است؛ یعنی چیزی است که منشاء و خاستگاه آن [[حق تعالی]] است؛ بنابراین می‌‌تواند متصف به «[[حق]]» و ثابت شود؛ از همین روست که حق در برابر [[باطل]] به چیزهایی اطلاق می‌‌شود که دارای خاستگاه [[الهی]] بوده و از حق تعالی نشئت گرفته باشد؛ چراکه [[خدا]] بارها به این [[حقیقت]] اشاره کرده و می‌‌فرماید: {{متن قرآن|إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ}}.<ref>سوره هود، آیه ۱۷؛ یونس، آیه ۹۴؛ سجده، آیه ۳؛ بقره، آیه ۱۴۷؛ آل عمران، آیه ۶۰</ref>.<ref>[[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[حق غیر قابل گذشت از نظر قرآن (مقاله)|حق غیر قابل گذشت از نظر قرآن]].</ref>.
==حق و [[حقوق]] قابل گذشت از نظر [[قرآن]]==
از نظر [[آموزه‌های وحیانی قرآن]]، حق هر چیزی است که منسوب به خدا باشد و از خاستگاه الهی که حق مطلق است نشئت گرفته باشد. بنابراین، وقتی از حق و جمع آن حقوق سخن می‌‌گویم، اموری منسوب به حق تعالی است.
بر اساس [[آموزه‌های قرآن]]، مجموعه ای از حقوق [[فطری]] برای [[انسان]] است که شامل [[حق حیات]]<ref>{{متن قرآن|مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذَلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ * وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ}} «به همین روی بر بنی اسرائیل مقرر داشتیم که هرکس تنی را -جز به قصاص یا به کیفر تبهکاری در روی زمین- بکشد چنان است که تمام مردم را کشته است و هر که آن را زنده بدارد چنان است که همه مردم را زنده داشته است؛ و بی‌گمان پیامبران ما برای آنان برهان‌ها (ی روشن) آوردند آنگاه بسیاری از ایشان از آن پس، در زمین گزافکارند * و بر آنان در آن (تورات) مقرّر داشتیم که: آدمی در برابر آدمی و چشم در برابر چشم و بینی در برابر بینی و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان است و (نیز) زخم‌ها قصاص دارند و هر کس از آن در گذرد کفّاره (گناهان) اوست و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند ستمگرند» سوره مائده، آیه ۳۲ و ۴۵؛ {{متن قرآن|قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}} «بگو: بیایید تا آنچه را خداوند بر شما حرام کرده است برایتان بخوانم: اینکه چیزی را شریک او نگیرید و به پدر و مادر نیکی کنید و فرزندانتان را از ناداری نکشید؛ ما به شما و آنان روزی می‌رسانیم؛ و زشتکاری‌های آشکار و پنهان نزدیک نشوید و آن کس را که خداوند (کشتن او را) حرام کرده است جز به حق مکشید؛ این است آنچه شما را به آن سفارش کرده است باشد که خرد ورزید» سوره انعام، آیه ۱۵۱.</ref>، [[حق]] [[سکونت]]، حق [[ازدواج]]<ref>نساء، آیات ۳ و ۲۵ و ۱۲۷؛ بقره، آیات ۲۲۸ تا ۲۳۲</ref>، [[حق مهریه]]<ref>بقره، آیات ۱۷۸ و ۲۳۷</ref>، [[آزادی عقیده]] <ref>بقره، آیه ۲۵۶؛ آل عمران، آیه ۲۰؛ انسان، آیات ۳ و ۲۹</ref>، [[آزادی اندیشه]] <ref>بقره، آیات ۲۱۹ و ۲۶۶؛ آل عمران، آیه ۱۱۹</ref>، [[حق تجارت]]<ref>نساء، آیه ۳۲؛ بقره، آیات ۱۸۸ و ۲۷۵ و ۲۷۸؛ ال عمران، آیه ۱۳۰؛ نساء، آیه ۲۹ و ۱۶۱؛ روم، آیه ۳۹</ref>، [[حق استفاده از طبیعت]] و نعمت‌های آن<ref>بقره، آیات ۲۲ و ۲۹؛ اعراف، آیات ۱۰ و ۳۲</ref>، حق [[تصمیم‌گیری]] <ref>آل عمران، آیه ۱۵۹؛ انفال، آیه ۵۳؛ رعد، آیات ۱۱ و ۱؛ شوری، آیه ۳۸</ref>، [[حق تغذیه]] <ref>حاقه، آیه ۳۴؛ مدثر، آیه ۴۴؛ فجر، آیه ۱۸؛ بلد، آیات ۱۴ تا ۱۶</ref>، [[حق حضانت]] <ref>بقره، آیات ۲۳۲ و ۲۳۳؛ طلاق، آیه ۶؛ بقره، آیه ۲۳۳</ref>، [[حقوق]] آوارگان<ref>بقره، آیه ۱۹۱ و ۲۴۶؛ توبه، آیه ۱۳؛ حج، آیات ۳۹ و ۴۰</ref>، [[حق دادرسی]] و دسترسی عادلانه به [[قضا]]<ref>نساء، آیات ۵۸ و ۱۰۵</ref>، [[حق]] [[دفاع از خود]] در برابر [[ظالم]]<ref>{{متن قرآن|أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ * الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ}} «به کسانی که بر آنها جنگ تحمیل می‌شود اجازه (ی جهاد) داده شد زیرا ستم دیده‌اند و بی‌گمان خداوند بر یاری آنان تواناست * همان کسانی که ناحق از خانه‌های خود بیرون رانده شدند و جز این نبود که می‌گفتند: پروردگار ما خداوند است و اگر خداوند برخی مردم را به دست برخی دیگر از میان برنمی‌داشت بی‌گمان دیرها (ی راهبان) و کلیساها (ی مسیحیان) و کنشت‌ها (ی یهودیان) و مسجدهایی که نام خداوند را در آن بسیار می‌برند ویران می‌شد و بی‌گمان خداوند به کسی که وی را یاری کند یاری خواهد رساند که خداوند توانمندی پیروز است» سوره حج، آیه ۳۹-۴۰.</ref>، حق [[عبادت]]<ref>{{متن قرآن|أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَى * عَبْدًا إِذَا صَلَّى}} «به من بگو آن کس که، * بنده‌ای را چون به نماز ایستد باز می‌دارد» سوره علق، آیه ۹-۱۰.</ref>، حق [[قصاص]]<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَى بِالْأُنْثَى فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ * وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ}} «ای مؤمنان! قصاص کشتگان بر شما مقرّر شده است: آزاد در برابر آزاد و برده در برابر برده و زن در برابر زن، و اگر به کسی از جانب برادر (دینی)‌اش (یعنی ولیّ دم) گذشتی شود، (بر ولیّ دم است) که شایسته پیگیری کند و (بر قاتل است که) خون‌بها را به نیکی به او بپردازد، این آسانگیری و بخشایشی از سوی پروردگار شماست و هر که پس از آن از اندازه درگذرد عذابی دردناک خواهد داشت * و شما را ای خردمندان در قصاص، زندگانی (نهفته) است؛ باشد که شما پرهیزگاری ورزید» سوره بقره، آیه ۱۷۸- ۱۷۹.</ref>، [[حق مالکیت]]<ref>بقره، آیات ۱۸۸ و ۲۷۴ و ۲۷۹</ref>، [[حق]] [[وطن]] و [[مسکن]] مورد [[اطمینان]]<ref>بقره، آیات ۸۴ و ۲۴۶؛ حج، آیه ۴۰</ref> و مانند آنها می‌‌شود.
از نظر [[قرآن]]، این [[حقوق]] [[فطری]] برای [[انسان]] از نظر [[تشریعی]] [[وحیانی]] نیز مورد [[تأیید]] قرار گرفته و در همه [[شرایع]] [[اسلامی]] مورد تأیید بر آنها زده شده است.
اما از نظر قرآن، برخی از [[حقوقی]] که برای انسان به شکل فطری [[واجب]] و ثابت است، قابل گذشت است و برخی از آنها غیر قابل گذشت است.
از نظر [[آموزه‌های وحیانی قرآن]]، [[انسان‌ها]] می‌‌توانند از برخی از حقوق خویش که برای آنان ثابت است، بگذرند و آن را اسقاط کرده یا حتی به دیگران انتقال دهند.
باید توجه داشت که [[زندگی]] انسان‌ها از نظر [[آموزه‌های وحیانی]] یک [[زندگی اجتماعی]] است که برخی بر برخی دیگر فضلیت و [[برتری]] داده شده و در قالب [[تسخیر]] یک دیگر را به [[استخدام]] می‌‌گیرند.<ref>{{متن قرآن|أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِيًّا وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ}} «آیا آنان بخشایش پروردگارت را تقسیم می‌کنند؟ ماییم که توشه زندگی آنان را در زندگانی این جهان میانشان تقسیم کرده‌ایم و برخی از آنان را بر دیگری به پایه‌هایی برتری داده‌ایم تا برخی، برخی دیگر را به کار گیرند و بخشایش پروردگارت از آنچه آنان فراهم می‌آورند بهتر است» سوره زخرف، آیه ۳۲.</ref>
البته این [[فضلیت‌ها]] و برتری‌های [[اجتماعی]] برای ایجاد یک [[نظام]] مبتنی بر [[عدالت]] است تا همگان بتوانند به نیازهای فطری خویش پاسخ مناسبی دهند؛ زیرا اگر برای کسی فضلیتی و برتری است، به همان [[میزان]] [[تکالیف]] او نیز بیش‌تر و سخت‌تر است. به عنوان نمونه [[برتری]] و فضلیت مردان بر [[زنان]] برای [[حمایت]] از زنان و تأمین [[نیازهای مالی]] و مادی آنان است.<ref>{{متن قرآن|الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ وَاللَّاتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا}} «مردان سرپرست زنانند بدان روی که خداوند برخی از آنان را بر برخی دیگر برتری داده است و برای آنکه مردان از دارایی‌های خویش می‌بخشند؛ پس زنان نکوکردار، فرمانبردارند؛ در برابر آنچه خداوند (از حقوق آنان) پاس داشته است در نبود شوهر پاس (وی) می‌دارند و آن زنان را که از نافرمانیشان بیم دارید (نخست) پندشان دهید و (اگر تأثیر نکرد) در خوابگاه‌ها از آنان دوری گزینید و (باز اگر تأثیر نکرد) بزنیدشان آنگاه اگر فرمانبردار شما شدند دیگر به زیان آنان راهی مجویید که خداوند فرازمندی بزرگ است» سوره نساء، آیه ۳۴.</ref> بنابراین، اگر نوعی [[حق]] [[فطری]] و برتری و فضلیت از این ساحت برای کسی است، [[مسئولیت]] و تکلیفی مضاعف نیز برای او وضع و [[جعل]] شده است.
به هر حال، از نظر [[آموزه‌های وحیانی قرآن]]، معاشرت‌های [[اجتماعی]] [[انسان]] در ساختار عدالتی است که ریشه در حق و [[حقیقت]] دارد؛ زیرا [[عدالت]] به معنای قرارگیری هر چیزی در موضع حقی است که [[خدا]] برای آن مقدّر کرده است؛ زیرا «اعطاء کل ذی حق حقه؛ یعنی بخشیدن حق هر صاحب حقی» همان دادن چیزی است که خدا برایش مقدر کرده است. همچنین «وضع کل شیء موضعه؛ قرار‌گیری هر چیزی در موضع مناسب خویش» نیز جز همان موضعی نیست که خدا برایش مقدر کرده است. بر این اساس، وقتی در معاشرت‌های اجتماعی از [[عدالت اجتماعی]] و [[اقتصادی]] و [[سیاسی]] و مانند آنها سخن به میان می‌‌آید به معنای آن است که [[حق]] مقدر هر کسی به او داده شود که [[حق تعالی]] برای او مقدر کرده است.
بنابراین، در [[نظام اجتماعی]] [[الهی]] هر کسی می‌‌بایست به همان حق مقدر خویش بر اساس ساختار [[عدالت]] دست یابد. این بدان معنا خواهد بود که عدم دسترسی یا ایجاد مانعیت در تحقق این شرایط به معنای [[ظلم]] به دیگری است.
از نظر [[آموزه‌های وحیانی قرآن]]، [[نظام]] [[معاشرت]] [[اجتماعی]] اگر این گونه سامان یابد، به هیچ کسی ظلم و ستمی روا نخواهد شد؛ اما از آن جایی که [[فهم]] و [[ادراک]] افراد [[اجتماع]] یکسان نیست، و همچنین [[انسان‌ها]] از نظر [[گرایش‌های نفسانی]] در یک سطح نیستند؛ بلکه برخی از انسان‌ها از نظر گرایش‌های نفسانی از حالت [[اعتدال]] و استوا خارج می‌‌شوند و به [[شهوت]] و [[غضب]] و مانند آنها دچار می‌‌شوند، اگر بخواهیم بر اساس [[عدالت مطلق]] عمل کنیم، ممکن است نتوانیم یک نظام اجتماعی کاملی را ایجاد کنیم؛ بنابراین لازم است تا [[مردمان]] در معاشرت اجتماعی گاه از [[خطا]] و [[اشتباه]] کسانی در گذرند که از نظر سهم ادراکی به [[رشد]] نرسیده‌اند و جوانانه و [[جاهلانه]] عمل و [[رفتار]] می‌‌کنند. همچنین گاه ممکن است که برخی از افراد اجتماع به سبب همان عدم [[رشد عقلی]] و [[غلبه]] شهوت و غضب، [[رفتاری]] را انجام دهند که موجب ظلم و [[تضییع حق]] یا [[حقوقی]] از دیگران می‌‌شود؛ در این موارد بهتر است که [[انسان]] از برخی از [[حقوق]] خویش بگذرد و [[عفو]] کند یا حتی از حق ثابت خویش بگذرد وبه دیگری در [[مقام]] [[اکرام]] [[ایثار]] کند.
از همین روست که در آموزه‌های وحیانی قرآن هر چند که سخن از عدالت تقابلی و مثلی است<ref>{{متن قرآن|الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ}} «(این) ماه حرام در برابر (آن) ماه حرام است و حرمت شکنی‌ها قصاص دارد پس هر کس بر شما ستم روا داشت همان‌گونه که با شما ستم روا داشته است با وی ستم روا دارید، و از خداوند پروا کنید و بدانید که خداوند با پرهیزگاران است» سوره بقره، آیه ۱۹۴؛ نحل، آیه ۱۲۶؛ الرحمن، آیه ۶۰</ref> اما از [[امت]] خواسته شده تا در [[مقام احسان]] [[عفو]] کنند و مثلا از [[حقوق مالی]] یا [[قصاص]] بگذرند<ref>{{متن قرآن|وَإِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إِلَّا أَنْ يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ وَأَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَلَا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ}} «و اگر آنان را پیش از آمیزش و پس از آنکه کابین بریده‌اید طلاق دهید پرداخت نیمی از کابین بر عهده شماست مگر آنان خود از آن بگذرند یا آن کس که رشته ازدواج در کف اوست در گذرد و گذشت کردنتان به پرهیزگاری نزدیک‌تر است و بخشش را میان خود فراموش مکنید که خداوند به آنچه انجام می‌دهید بیناست» سوره بقره، آیه ۲۳۷؛ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَى بِالْأُنْثَى فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ}} «ای مؤمنان! قصاص کشتگان بر شما مقرّر شده است: آزاد در برابر آزاد و برده در برابر برده و زن در برابر زن، و اگر به کسی از جانب برادر (دینی)‌اش (یعنی ولیّ دم) گذشتی شود، (بر ولیّ دم است) که شایسته پیگیری کند و (بر قاتل است که) خون‌بها را به نیکی به او بپردازد، این آسانگیری و بخشایشی از سوی پروردگار شماست و هر که پس از آن از اندازه درگذرد عذابی دردناک خواهد داشت» سوره بقره، آیه ۱۷۸.</ref> یا حتی بالاتر از چیزی که [[حق]] ثابت خویش استدر [[مقام]] [[اکرام]] [[ایثار]] کنند و نیازهای ضروری خویش را نادیده بگیرند واز غذای خویش به دیگران حتی [[دشمنان]] [[اسیر جنگی]] بدهند.<ref>{{متن قرآن|وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا}} «و خوراک را با دوست داشتنش به بینوا و یتیم و اسیر می‌دهند * (با خود می‌گویند:) شما را تنها برای خشنودی خداوند خوراک می‌دهیم، نه پاداشی از شما خواهانیم و نه سپاسی» سوره انسان، آیه ۸-۹؛ {{متن قرآن|وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ}} «و (نیز برای) کسانی است که پیش از (آمدن) مهاجران، در خانه (های مدینه) و (پایگاه) ایمان، جای داشته‌اند؛ کسانی را که به سوی آنان هجرت کرده‌اند، دوست می‌دارند و در دل به آنچه به مهاجران داده‌اند، چشمداشتی ندارند و (آنان را) بر خویش برمی‌گزینند هر چند خود نیازمند باشند. و کسانی که از آزمندی جان خویش در امانند، رستگارند» سوره حشر، آیه ۹؛ {{متن قرآن|وَالَّذِينَ لَا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا}} «و آنان که گواهی دروغ نمی‌دهند و چون بر یاوه بگذرند بزرگوارانه می‌گذرند» سوره فرقان، آیه ۷۲.</ref>
پس از نظر [[قرآن]]، [[انسان]] می‌‌تواند از برخی از [[حقوق]] ثابت خویش بگذرد و آن را نادیده بگیرد؛ زیرا این گونه می‌‌توان به تعالی نفس خویش و دیگران کمک و [[یاری]] رساند و در [[مقام خلافت الهی]] برای دست یابی به کمال خویش و دیگران تلاش کرد و [[سعادت]] را برای همگان در [[دنیا]] و [[آخرت]] تأمین کرد و در حد [[استطاعت]] و توان رقم زد.
از نظر [[آموزه‌های وحیانی قرآن]] و [[اسلام]]، انسان هماره در حالت [[معامله]] با دیگران برای برآورد نیازهای ضروری [[زندگی]] خویش است. از همین رو، شرایط در بسیاری از موارد به گونه ای رقم می‌‌خورد که انسان می‌‌بایست از برخی از حقوق ثابت خویش بگذرد. بر همین اساس در [[قوانین اسلامی]] تجویز شده که [[انسان]] برای ایجاد محیط سالم و کم تنش یا بی‌تنش بهتر است که از برخی از خیارات خویش بگذرد و آن را اسقاط کند؛ البته خیاراتی که به شخص یا [[جامعه]] ضرر سهمگین وارد نکند. پس اگر ضرری فاحش به شخص یا [[امت]] وارد نمی‌شود، می‌‌توان از برخی از [[حقوق]] گذشت چنان از خیارات در [[عقود]] می‌‌گذرد.<ref>[[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[حق غیر قابل گذشت از نظر قرآن (مقاله)|حق غیر قابل گذشت از نظر قرآن]].</ref>.
==[[حق]] غیر قابل گذشت از نظر [[قرآن]]==
از نظر [[آموزه‌های وحیانی قرآن]]، برخی از [[حقوق]] به عنوان «[[حق الله]]» ثابت است که نمی‌توان از آنها گذشت و از آنها [[اعراض]] کرد. از جمله مهم‌ترین حق الله که غیر قابل گذشت و اعراض است می‌‌توان به [[دین داری]] اشاره کرد.
از نظر قرآن، چگونه [[انسان]] می‌‌تواند از حق بگذرد وقتی این حق مربوط به [[سعادت]] فردی و جمعی [[بشر]] باشد؟! به عنوان نمونه چگونه می‌‌توان از [[اسلام]] به عنوان [[صراط مستقیم]] اعراض کرد؟ چگونه می‌‌توان از [[دعوت]] [[پیامبران]] اعراض کرد؟ بی‌گمان گذشت از این حقوق چیزی جز [[گرفتاری]] به [[باطل]] و [[هلاکت]] [[ابدی]] نیست. از همین روست که [[خدا]] در قرآن، [[حقوقی]] را به عنوان حق ثابت معرفی می‌‌کند که هرگز از آنها نمی‌توان گذشت و اعراض کرد. همه این حقوق مربوط به سعادت [[بشریت]] در [[دنیا]] و [[آخرت]] است.
باید توجه داشت که اعراض از حقوق غیر قابل اعراض به معنای افتادن در هلاکت و [[شقاوت]] ابدی است؛ زیرا اگر از مهم‌ترین حق الله آن است که او را [[بندگی]] کنیم و تنها او را [[معبود]] قرار دهیم، کسی که از آن اعراض می‌‌کند، از حق به باطل در افتاده است و هلاکت ابدی خویش را رقم زده است.<ref>{{متن قرآن|فَذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ}} «این است خداوند پروردگار راستین شما بنابراین، پس از حقّ جز گمراهی چه خواهد بود؟ و چگونه (از حق) روی گردانتان می‌کنند؟» سوره یونس، آیه ۳۲؛ {{متن قرآن|أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جَاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَأَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ * وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ بَلْ أَتَيْنَاهُمْ بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِكْرِهِمْ مُعْرِضُونَ}} «یا می‌گویند که جنونی دارد؛ (نادرست می‌گویند) بلکه او حقّ را برای آنان آورده است و بیشتر آنان حق ناپسندند * و اگر حقّ از خواست‌های آنان پیروی می‌کرد آسمان‌ها و زمین و هر که در آنهاست به تباهی می‌افتادند، بلکه ما قرآن را برای آنها آورده‌ایم اما آنان از قرآن خویش رو گردانند» سوره مؤمنون، آیه ۷۰-۷۱.</ref>
از نظر [[قرآن]]، [[پیروی]] از [[هواهای نفسانی]] به معنای [[معبود]] قرار دادن آن است که ریشه در [[جهالت]] ظنی دارد<ref>{{متن قرآن|أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ}} «آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را، خدای خویش گرفته است و خداوند او را از روی آگاهی به حال وی در گمراهی واگذاشته و بر گوش و دل او مهر نهاده و بر چشم او پرده‌ای کشیده است؟ پس چه کسی پس از خداوند او را رهنمون خواهد شد؟ آیا پند نمی‌گیرید؟» سوره جاثیه، آیه ۲۳؛ {{متن قرآن|وَمَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ}} «بیشتر آنان جز از گمانی پیروی نمی‌کنند، به راستی گمان برای (شناخت) حقیقت، هیچ بسنده نیست. به یقین خداوند به آنچه انجام می‌دهند، داناست» سوره یونس، آیه ۳۶.</ref> و چنین شخصی در [[حقیقت]] از [[حق]] گذشته و از آن [[اعراض]] کرده و به سوی [[باطل]] رفته است.<ref>بقره، آیات 144 و 145؛ مائده، آیه 48؛ قصص، آیات 48 و50؛ ص، آیه 26</ref>
در حقیقت اعراض از حق و [[گرایش به باطل]] چیزی جز پیروی از هواهای نفسانی، امور ظنی و جهالت [[عقلی]] و [[علمی]] نیست.<ref>انبیاء، آیه 24؛ یونس، آیه 36</ref>
از نظر قرآن، تنها [[مشرکان]] و [[کافران]] نیستند که از حق اعراض کرده و دنبال باطل رفته اند<ref>{{متن قرآن|وَيَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا مَكَانَكُمْ أَنْتُمْ وَشُرَكَاؤُكُمْ فَزَيَّلْنَا بَيْنَهُمْ وَقَالَ شُرَكَاؤُهُمْ مَا كُنْتُمْ إِيَّانَا تَعْبُدُونَ * فَذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ}} «و (یاد کن) روزی را که همه آنان را گرد می‌آوریم سپس به مشرکان می‌گوییم: شما و شریکانتان در جای خود باشید! پس میان آنان جدایی می‌افکنیم و شریکانشان می‌گویند: شما ما را نمی‌پرستیدید * این است خداوند پروردگار راستین شما بنابراین، پس از حقّ جز گمراهی چه خواهد بود؟ و چگونه (از حق) روی گردانتان می‌کنند؟» سوره یونس، آیه ۲۸ و ۳۲؛ انبیاء، آیه 24؛ قصص، آیه 48</ref>، بلکه بسیاری از [[اهل]] از کتاب نیز از حقی می‌‌گذرند که نمی‌توانند و نمی‌بایست از آن بگذرند.<ref>{{متن قرآن|قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ * وَلَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ بِكُلِّ آيَةٍ مَا تَبِعُوا قِبْلَتَكَ وَمَا أَنْتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَمَا بَعْضُهُمْ بِتَابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ}} «گرداندن رؤیت را به آسمان، می‌بینیم پس رؤیت را به قبله‌ای که می‌پسندی خواهیم گرداند؛ اکنون به سوی مسجد الحرام رو کن و (همه) هرجا هستید به سوی آن روی کنید، و اهل کتاب بی‌گمان می‌دانند که آن (حکم) از سوی پروردگارشان، راستین است و خداوند از آنچه انجام می‌دهند غافل نیست * و اگر برای اهل کتاب هر نشانه‌ای بیاوری از قبله تو پیروی نخواهند کرد و تو هم پیرو قبله آنان نخواهی بود و آنها نیز پیرو قبله یکدیگر نخواهند بود؛ و اگر تو پس از (وحی و) دانشی که به تو رسیده است، از خواست آنان پیروی کنی، در آن صورت بی‌گمان از ستمکارانی» سوره بقره، آیه ۱۴۴-۱۴۵.</ref>
با نگاهی به [[آموزه‌های وحیانی قرآن]] می‌‌توان دریافت هر چیزی که موجب می‌‌شود تا [[انسان]] گرفتار [[هلاکت]] [[دنیوی]] و [[عذاب اخروی]] دایم شود و [[جاودانه]] در [[دوزخ]] قرار گیرد، از جمله [[حقوق]] غیر قابل گذشت [[الهی]] است. بر همین اساس می‌‌توان گفت که [[ترک نماز]] و [[اعراض]] از [[اطعام]] [[مسکین]] <ref>{{متن قرآن|مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ * وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ}} «چه شما را به دوزخ درآورد؟ * و با پریشانگویان، پریشانگویی می‌کردیم» سوره مدثر، آیه ۴۲ و ۴۵.</ref> از جمله [[حقوق]] غیر قابل گذشت [[الهی]] است که نمی‌توان از آن گذشت؛ زیرا به تعبیر [[امام سجاد]]{{ع}} در [[رساله حقوق]]، [[حق‌الله]] بزرگترینِ حقوق است.
به نظر می‌‌رسد که حقوق [[فطری]] چون [[حق حیات]] و [[حق آزادی]] از جمله حقوق غیر قابل گذشت است؛ یعنی [[انسان]] نمی‌تواند با خودکشی آن را نابود کند؛ زیرا حق حیات از [[حقوق الهی]] است که به شخص داده شده و شخص نمی‌تواند خودکشی کند و در شرایط قرار دهد که دیگری او را بکشد. این [[حقوقی]] نیست که بتوان از آن گذشت و اسقاط کرد. همچنین کسی نمی‌تواند خود را از برده دیگری کند؛ زیرا حق آزادی و [[حریت]] از حقوقی نیست که بتوان به دیگری واگذار کرد و از آن [[اعراض]] کرد و گذشت. از همین روست که در [[آیات قرآنی]]، از خودکشی [[نهی]] شده و [[عذاب]] الیم برای این افراد ثابت است؛ همچنین برهمین اساس است که [[قتل]] بی‌گناهان [[حرام]] و [[عذاب ابدی]] [[دوزخ]] برای شخص [[قاتل]] است مگر آنکه [[توبه]] کند.<ref>{{متن قرآن|وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ}} «و در راه خداوند هزینه کنید و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید و نیکوکار باشید که خداوند نیکوکاران را دوست می‌دارد» سوره بقره، آیه ۱۹۵؛ {{متن قرآن|وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا فَلَا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا}} «و آن کس را که خداوند (کشتن وی را) حرام کرده است جز به حقّ مکشید و آنکه به ستم کشته شود برای وارث او حقّی نهاده‌ایم پس نباید در کشتن (به قصاص) گزافکاری کند زیرا (از سوی شرع) یاری شده است» سوره اسراء، آیه ۳۳.</ref>
بنابراین، باید توجه داشت که از نظر [[آموزه‌های وحیانی]]، برخی از حقوق غیر قابل گذشت است؛ یعنی همان طوری که از خیارات مختص [[نکاح]] به دلیل امری بودن مقررات مربوط به فسخ نکاح در ضمن [[عقد]] غیر قابل اسقاط است؛ یا خیاراتی که به [[نظم عمومی]] و [[منافع]] [[امت]] ضرر وارد می‌‌سازد، غیر قابل اسقاط است.
به سخن دیگر، همان طوری که بعضی خیارات از جمله خیار [[تدلیس]]، خیار تفلیس، خیار تعذر [[تسلیم]] و خیار وصف و [[رؤیت]]، با وجود شرط اسقاط تمام خیارات در ضمن عقد، غیرقابل اسقاط است، همچنین برخی از [[حقوق اساسی]] است که نمی‌توان از آن گذشت و آن را نادیده گرفت.<ref>[[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[حق غیر قابل گذشت از نظر قرآن (مقاله)|حق غیر قابل گذشت از نظر قرآن]].</ref>.
==گستره معنایی [[حقوق]]==
حقوق که جمع [[حق]] به معنای درست، [[درستی]]، سزاوار و [[شایسته]] است. <ref>نثر طوبی ص۱۸۱</ref> در اصل به معنای ثبوت همراه با [[مطابقت با واقع]] است.<ref>التحقیق ج ۲ ص۲۱۶</ref>
واژه حقوق در اصل به معنای امتیازی است که کسی یا جمعی سزاوار برخورداری از آن می‌باشند. خاستگاه حقوق می‌تواند [[طبیعت]] و یا [[قانون]] و یا عرف باشد. از این رو همواره سخن از حقوق طبیعی چون [[حق حیات]] یا حقوق [[عقلی]] و یا حقوق [[عقلانی]] و [[عرفی]] و یا حقوق قانونی و [[شرعی]] به میان می‌آ‌ید.
در [[روابط اجتماعی]] نیز بر اثر روابط و مناسبات رشته‌ای [[اختیارات]] و امتیازاتی برای برخی به دست می‌آید که مجموعه آن را [[حقوق اجتماعی]] می‌نامند. حقوق اجتماعی خود شامل [[حقوق مدنی]] و [[اجتماعی]] (به مفهوم خاص) و [[حقوق سیاسی]] و همه مزایا و اختیاراتی است که از قانون ناشی می‌شود.<ref>فرهنگ علوم سیاسی؛ مرکز آمار و اطلاعات علمی ایران ص۳۷۲</ref>.<ref>[[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[حقوق از دیدگاه قرآن (مقاله)|حقوق از دیدگاه قرآن]].</ref>.
==حقوق در [[آموزه‌های قرآنی]]==
در آموزه‌های قرآنی افزون بر حقوق عقلی و عقلایی و طبیعی و قانونی از نوعی حقوق به عنوان حقوق شرعی یاد می‌شود. حقوق قانونی و حق شرعی گاه همانند می‌باشند ولی این بدان معنا نیست که همواره میان آنها [[یگانگی]] و [[اتحاد]] باشد. مواردی را از هر دو سو
می‌توان یافت که در دیگری وجود ندارد. به عنوان نمونه در [[نظام]] بانکداری ربوی، نزول‌خواری قانونا حقی است که می‌توان از آن برخوردار بود ولی نظام شرعی آن را حق به شمار نمی‌آورد و از حوزه حقوق بیرون می‌راند. در مقابل، در حقوق شرعی [[حقوقی]] به عنوان حق [[برادری ایمانی]] وجود دارد که می‌توان گفت که از نظر قانونی حق شمرده نمی‌شود.
در [[اسلام]] حق [[برادری دینی]] از اهمیت و [[ارزش]] بسیاری برخوردار است.<ref>{{متن قرآن|فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَى قُلْ إِصْلَاحٌ لَهُمْ خَيْرٌ وَإِنْ تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ}} «در (کار) این جهان و جهان واپسین. و از تو، درباره یتیمان می‌پرسند، بگو سامان‌بخشی به کار آنان نیکوتر است و چون با آنان به سر برید (بدانید که) برادران شمایند و خداوند، تباهکار را از مصلح باز می‌شناسد و اگر خداوند می‌خواست، شما را در تنگنا می‌نهاد، بی‌گمان خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره بقره، آیه ۲۲۰ و حجرات آیه ۱۰</ref> از این رو [[اقدام]] برای ایجاد [[صلح]] و [[آشتی]] میان [[برادران دینی]] درگیر در [[جنگ]] و [[نزاع]]، به عنوان [[حق]] [[برادری]] ثابت شده است و هر مؤمنی از این حق برخوردار است که در هنگام [[تنازع]] و درگیری، [[مؤمنان]] دیگر اقدام به ایجاد صلح و آشتی کنند.<ref>{{متن قرآن|وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ}} «و اگر دو دسته از مؤمنان جنگ کنند، میان آنان را آشتی دهید پس اگر یکی از آن دو بر دیگری ستم کرد با آن کس که ستم می‌کند جنگ کنید تا به فرمان خداوند باز گردد و چون بازگشت، میان آن دو با دادگری آشتی دهید و دادگری ورزید که خداوند دادگران را دوست می‌دارد * جز این نیست که مؤمنان برادرند، پس میان برادرانتان را آشتی دهید و از خداوند پروا کنید باشد که بر شما بخشایش آورند» سوره حجرات، آیه ۹-۱۰.</ref>
با اینکه این حق از نظر [[شرعی]] ثابت می‌باشد ممکن است در [[نظام‌های حقوقی]] دیگر به عنوان [[فضولی]] و دخالت حتی [[جرم]] تلقی شود. از دیگر [[حقوق]] [[برادری ایمانی]] که در [[شرع]] ثابت است، [[حق احترام]] در هنگام نبود شخص در جایی است. به این معنا که از حقوق برادری ایمانی آن است که شخص همواره و در همه حالات مورد [[تعظیم]] و [[احترام]] باشد و در حضور و [[غیبت]] از وی به خوبی یاد شده و [[احترام]] و [[حرمت]] وی را [[حفظ]] کنند. این‌گونه است که [[غیبت]] و [[بدگویی]] درباره شخص غایب [[گناه]] و امری [[ناپسند]] شمرده شده است.<ref>{{متن قرآن|إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ * يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَى أَنْ يَكُونُوا خَيْرًا مِنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءٍ عَسَى أَنْ يَكُنَّ خَيْرًا مِنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمَانِ وَمَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ * يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ}} «جز این نیست که مؤمنان برادرند، پس میان برادرانتان را آشتی دهید و از خداوند پروا کنید باشد که بر شما بخشایش آورند * ای مؤمنان! هیچ گروهی گروه دیگر را به ریشخند نگیرد، بسا آنان از اینان بهتر باشند؛ و نه زنانی زنانی دیگر را، بسا آنان از اینان بهتر باشند و از یکدیگر عیبجویی مکنید و (همدیگر را) با لقب‌های ناپسند مخوانید! پس از ایمان، بزهکاری نامگذاری ناپسندی است و آنان که (از این کارها) بازنگردند ستمکارند * ای مؤمنان! از بسیاری از گمان‌ها دوری کنید که برخی از گمان‌ها گناه است و (در کار مردم) کاوش نکنید و از یکدیگر غیبت نکنید؛ آیا هیچ یک از شما دوست می‌دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ پس آن را ناپسند می‌دارید و از خداوند پروا کنید که خداوند توبه‌پذیری بخشاینده است» سوره حجرات، آیه ۱۰-۱۲.</ref>
از دیگر [[حقوقی]] که از همین [[حق]] اصلی [[برادری]] برمی‌خیزد، حق [[طلب مغفرت]] و [[دعا]] درباره وی می‌باشد. به این معنا که [[مؤمنان]] از این حق برخوردارند که دیگری درباره ایشان [[دعای خیر]] کند و از [[خداوند]] [[آمرزش گناهان]] وی را بخواهد.<ref>{{متن قرآن|وَالَّذِينَ جَاءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ}} «و کسانی که پس از آنان آمده‌اند می‌گویند: پروردگارا! ما و برادران ما را که در ایمان از ما پیشی گرفته‌اند بیامرز و در دل‌های ما کینه‌ای نسبت به مؤمنان بر جای مگذار! پروردگارا! تو مهربان بخشاینده‌ای» سوره حشر، آیه ۱۰.</ref>
[[حق]] [[برادری]] همچنین مقتضی آن است که اگر شخصی را کشت اولیای دم از وی درگذرند و او را [[قصاص]] نکنند.<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَى بِالْأُنْثَى فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ}} «ای مؤمنان! قصاص کشتگان بر شما مقرّر شده است: آزاد در برابر آزاد و برده در برابر برده و زن در برابر زن، و اگر به کسی از جانب برادر (دینی)‌اش (یعنی ولیّ دم) گذشتی شود، (بر ولیّ دم است) که شایسته پیگیری کند و (بر قاتل است که) خون‌بها را به نیکی به او بپردازد، این آسانگیری و بخشایشی از سوی پروردگار شماست و هر که پس از آن از اندازه درگذرد عذابی دردناک خواهد داشت» سوره بقره، آیه ۱۷۸.</ref>
[[قرآن]] افزون بر [[حقوق]] یاد شده تحت عنوان کلی حقوق برادری عمومی، [[حقوقی]] را برای [[مؤمنان]] ثابت می‌داند که نشان‌دهنده آن است که این حقوق تنها به سبب [[ایمان]] پدید می‌آید و امتیازاتی است که [[خداوند]] برای مؤمنان در نظر گرفته است. از این رو نمی‌توان آن را به عنوان [[حقوق خداوند]] و [[طبیعت]] طبیعی و یا [[عقلی]] و عقلایی و قانونی دانست.<ref>[[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[حقوق از دیدگاه قرآن (مقاله)|حقوق از دیدگاه قرآن]].</ref>.
==[[حقوق خداوند]] و [[طبیعت]]==
[[حقوق]] در [[آموزه‌های قرآن]] اختصاص به [[حقوق بشر]] ندارد. از این رو می‌توان از حقوق خداوند و یا حقوق طبیعت و یا حقوق جانوران نیز سخن گفت.
به عنوان نمونه [[خداوند]] [[حق تشریع]] و [[قانونگذاری]] را منحصر در خود می‌کند و [[پیامبر]] نیز به عنوان مشرع در طول [[تشریع]] خداوندی از این [[حق]] برخوردار است ولی کسی دیگری را نرسد که از حق تشریع برخوردار باشد.<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا}} «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> انی حق از آنجا برای خداوند ثابت است که به عنوان [[آفریدگار]] و [[پروردگار]] و مالک بر [[انسان]] از [[حق ولایت]] و [[حاکمیت]] در همه حوزه‌ها چون تشریع برخوردار می‌باشد.
ناگفته نماند که مفهوم تشریع و قانونگذاری به معنای ایجاد قوانینی چون [[حدود و تعزیرات]] و مانند آن است و اموری که در [[قوه مقننه]] و مجالس قانونگذاری صورت می‌گیرد در [[حقیقت]] تبیین [[سیاست‌ها]] و سازوکارهای اجرایی و تنظیم امور و مانند آن می‌باشد نه تشریع و قانونگذاری که در [[شریعت اسلام]] از آن سخن به میان می‌آید.
از [[حقوقی]] که خداوند از آن برخوردار است می‌توان از حق [[شفاعت]]<ref>{{متن قرآن|اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ}} «خداوند است که هیچ خدایی جز آن زنده پایدار نیست که او را چرت و خواب فرا نمی‌گیرد، همه آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن اوست، کیست که جز به اذن وی نزد او شفاعت آورد؛ به آشکار و پنهان آنان داناست و آنان بر چیزی از دانش وی جز آنچه او بخواهد چیرگی ندارند؛ اریکه او گستره آسمان‌ها و زمین است و نگاهداشت آنها بر وی دشوار نیست و او فرازمند سترگ است» سوره بقره، آیه ۲۵۵.</ref> [[حق ولایت]] و [[حکومت]]<ref>{{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}} «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵ و {{متن قرآن|النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُوْلُوا الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ إِلاَّ أَن تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِيَائِكُم مَّعْرُوفًا كَانَ ذَلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُورًا * وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا}} «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او، مادران ایشانند و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در کتاب خداوند از مؤمنان و مهاجران (به ارث) سزاوارترند مگر آنکه بخواهید به وابستگان خود، نیکی ورزید، این (حکم) در کتاب (خداوند) نگاشته است * و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد؛ هر کس از خدا و فرستاده‌اش نافرمانی کند به گمراهی آشکاری افتاده است» سوره احزاب، آیه ۶ و ۳۶.</ref> که [[پیامبر]]{{صل}} و [[معصومان]] به تبع از آن برخوردارند، سخن گفت.
در [[آموزه‌های قرآنی]] موجودات [[زمین]] دارای حقی برابر در تأمین نیازمندی‌های خویش از زمین هستند<ref>{{متن قرآن|قُلْ أَئِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَنْدَادًا ذَلِكَ رَبُّ الْعَالَمِينَ * وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ مِنْ فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ}}«بگو آیا شما به کسی کفر می‌ورزید و برای او همتایانی می‌آورید که زمین را دو روزه آفریده است؟ او پروردگار جهانیان است * و بر روی آن کوه‌هایی استوار پدید آورد و در آن خجستگی نهاد و در چهار روز روزی‌هایش را در آن برای خواهندگان یکسان اندازه‌گیری کرد» سوره فصلت، آیه ۹-۱۰ و {{متن قرآن|وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ}} «و هیچ جنبنده‌ای در زمین نیست مگر که روزی‌اش بر خداوند است و (خداوند) آرامشگاه و ودیعه‌گاه او را می‌داند؛ (این) همه در کتابی روشن (آمده) است» سوره هود، آیه ۶.</ref> و این [[حق]] تأمین روزی موجودات زنده حقی است که [[خداوند]] آن را به عهده گرفته است.<ref>هود آیه۶ و {{متن قرآن|وَكَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لَا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُهَا وَإِيَّاكُمْ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ}} «و چه بسیار جنبندگانی که روزی خویش را بر نمی‌توانند داشت؛ خداوند آنها و شما را روزی می‌دهد و او شنوای داناست» سوره عنکبوت، آیه ۶۰.</ref>
چنان‌که گفته شد [[حقوق]] ریشه‌های مختلف و متعددی دارد. برخی از موجبات حقوق که [[قرآن]] بر آن تصریح دارد عبارتند از: [[ازدواج]] که سبب پیدایش [[حقوق مالی]] برای [[زن]] می‌شود و حق [[تربیت فرزندان]] به دست [[والدین]]<ref>{{متن قرآن|وَقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا * وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا}} «و پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نکویی کنید؛ اگر هر یک از آن دو یا هر دو، نزد تو به پیری رسند به آنان اف مگو و بر آنها بانگ مزن و با ایشان سخن به نکویی بگوی! * و از سر مهر برای آنان به خاکساری افتادگی کن و بگو پروردگارا! بر آنان بخشایش آور چنان که آنها مرا در کودکی پروردند» سوره اسراء، آیه ۲۳-۲۴.</ref> و [[حق]] [[دوستی]] که موجب پیدایش [[حقوق متقابل]] مانند حق خوردن غذا از [[خانه]] [[دوست]] بی‌حضور و [[اذن]] وی می‌شود<ref>{{متن قرآن|لَيْسَ عَلَى الْأَعْمَى حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبَائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوَانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَوَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمَامِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوَالِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خَالَاتِكُمْ أَوْ مَا مَلَكْتُمْ مَفَاتِحَهُ أَوْ صَدِيقِكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَأْكُلُوا جَمِيعًا أَوْ أَشْتَاتًا فَإِذَا دَخَلْتُمْ بُيُوتًا فَسَلِّمُوا عَلَى أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبَارَكَةً طَيِّبَةً كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}} «بر نابینا و بر لنگ و بر بیمار و بر شما گناهی نیست که از (خوراک و آذوقه) خانه‌های خویش بخورید یا از خانه‌های پدرانتان یا خانه‌های مادرانتان یا خانه‌های برادرانتان یا خانه‌های خواهرانتان یا خانه‌های عموهایتان یا خانه‌های عمّه‌هایتان یا خانه‌های دایی‌هایتان یا خانه‌های خاله‌هایتان یا آن خانه‌ای که کلیدش را در اختیار دارید یا (خانه) دوستتان؛ نیز (بر شما گناهی نیست) در اینکه با هم یا پراکنده غذا بخورید پس چون به هر خانه‌ای در آمدید به همدیگر درود گویید، درودی خجسته پاکیزه از نزد خداوند؛ بدین گونه خداوند آیات را برای شما روشن می‌دارد باشد که خرد ورزید» سوره نور، آیه ۶۱.</ref> و [[حقوقی]] که به موجب رابطه [[خویشاوندی]] پدید می‌آید و حقوقی خاص که برای [[پیامبر]] به عنوان [[مقام نبوت]] ایجاد می‌شود<ref>احزاب آیه۶</ref> و حقوی ولی‌نعمت بودن<ref>{{متن قرآن|وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا}} «و (یاد کن) آنگاه را که به کسی که خداوند و خود تو بدو نعمت رسانده بودید گفتی که: همسرت را برای خویش نگه دار (و طلاق مده) و از خداوند پروا کن و چیزی را که خداوند آشکار کننده آن بود در دل نگه می‌داشتی و از مردم می‌ترسیدی در حالی که خداوند سزاوارتر بود که از او بترسی و چون زید نیازی از او برآورد او را به همسری تو درآوردیم تا مؤمنان را در ازدواج با همسران (طلاق داده) پسرخواندگانشان چون نیازی را از آنان برآورده باشند تنگنایی نباشد و فرمان خداوند انجام‌یافتنی است» سوره احزاب، آیه ۳۷.</ref>.
هر یک از این اسباب و موجبات سبب می‌شود که شخص از [[حقوقی]] برخوردار گردد که اگر زمینه و سبب آن وجود نداشت از آن بی‌بهره بود. به عنوان نمونه [[حقوق متقابل]] میان [[زن]] و شوهر{{متن قرآن|وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ وَلَا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ}} «و [[زنان]] [[طلاق]] داده باید تا سه [[پاکی]] (از حیض) خویشتن، [[انتظار]] کشند و اگر [[ایمان به خداوند]] و [[روز بازپسین]] دارند پنهان داشتن آنچه [[خداوند]] در زهدانشان [[آفریده]] است برای آنان روا نیست و اگر شوهرانشان سر [[آشتی]] دارند به باز آوردن آنان در این حال سزاوارترند و زنان را بر مردان، [[حقّ]] شایسته‌ای است چنان که مردان را بر زنان؛ و مردان را بر آنان، به پایه‌ای [[برتری]] است و خداوند پیروزمندی فرزانه است» [[سوره بقره]]، [[آیه]] ۲۲۸.</ref> و [[حق]] [[خلوت]] کردن در سه وقت<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنْكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ وَالَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْكُمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مِنْ قَبْلِ صَلَاةِ الْفَجْرِ وَحِينَ تَضَعُونَ ثِيَابَكُمْ مِنَ الظَّهِيرَةِ وَمِنْ بَعْدِ صَلَاةِ الْعِشَاءِ ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ لَكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَلَا عَلَيْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَيْكُمْ بَعْضُكُمْ عَلَى بَعْضٍ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ}} «ای مؤمنان! باید کسانی که بردگان شمایند و نابالغان شما سه بار از شما رخصت بخواهند: پیش از نماز بامداد و هنگامی که نیمروز لباس خود را در می‌آورید و پس از نماز عشاء که سه هنگام برهنگی و تنهایی شماست پس از آن بر شما و ایشان گناهی نیست (اگر از شما رخصت نگیرند) که گرد شما در گردشند و با یکدیگر به سر می‌برید؛ بدین گونه خداوند آیات را برای شما روشن بیان می‌دارد و خداوند دانایی فرزانه است» سوره نور، آیه ۵۸.</ref> و رعایت [[قسط و عدل]]<ref>{{متن قرآن|وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَى فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذَلِكَ أَدْنَى أَلَّا تَعُولُوا}} «و اگر می‌هراسید که در مورد یتیمان دادگری نکنید (با آنان ازدواج نکنید و) از زنانی که می‌پسندید، دو دو، و سه سه، و چهار چهار همسر گیرید و اگر بیم دارید که داد نورزید یک زن را و یا کنیز خود را (به همسری گزینید)؛ این کار به آنکه ستم نورزید نزدیک‌تر است» سوره نساء، آیه ۳.</ref> و [[حقوق]] ولی‌نعمت مانند [[امر و نهی]]<ref>احزاب آیه۳۷</ref> از جمله این مسائل است.
[[قرآن]] از [[حقوقی]] چون حقوق همراهان<ref>{{متن قرآن|وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَبِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ مَنْ كَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا}} «خداوند را بپرستید و چیزی را شریک او نکنید و به پدر و مادر و به خویشاوند و یتیمان و تهیدستان و همسایه خویشاوند و همسایه دور و همراه همنشین و در راه مانده و بردگانتان نکویی ورزید؛ بی‌گمان خداوند کسی را که خودپسندی خویشتن‌ستای باشد دوست نمی‌دارد» سوره نساء، آیه ۳۶.</ref> [[حق همسایه]] [[حق]] [[مؤمنان]]<ref>{{متن قرآن|وَإِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إِلَّا أَنْ يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ وَأَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَلَا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ}} «و اگر آنان را پیش از آمیزش و پس از آنکه کابین بریده‌اید طلاق دهید پرداخت نیمی از کابین بر عهده شماست مگر آنان خود از آن بگذرند یا آن کس که رشته ازدواج در کف اوست در گذرد و گذشت کردنتان به پرهیزگاری نزدیک‌تر است و بخشش را میان خود فراموش مکنید که خداوند به آنچه انجام می‌دهید بیناست» سوره بقره، آیه ۲۳۷.</ref>حق ولی [[حق مهمان]]<ref>{{متن قرآن|وَجَاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَمِنْ قَبْلُ كَانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ قَالَ يَا قَوْمِ هَؤُلَاءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَلَا تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَلَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ}} «و قوم او شتابان به سویش رو آوردند و (آنان) پیش از آن، کارهای زشت انجام می‌دادند؛ (لوط) گفت: ای قوم من! اینان دختران منند، آنان برای شما پاکیزه‌ترند، از خداوند پروا کنید و مرا در (کار) مهمانانم خوار نگردانید، آیا در میان شما مرد کاردانی نیست؟» سوره هود، آیه ۷۸ و {{متن قرآن|هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ ضَيْفِ إِبْرَاهِيمَ الْمُكْرَمِينَ * إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سَلامًا قَالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُّنكَرُونَ * فَرَاغَ إِلَى أَهْلِهِ فَجَاءَ بِعِجْلٍ سَمِينٍ * فَقَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ قَالَ أَلا تَأْكُلُونَ}} «آیا داستان مهمانان گرامی ابراهیم به (گوش) تو رسیده است؟ * هنگامی که بر او وارد شدند و درود گفتند، او نیز درود گفت (و پنداشت) گروهی ناشناسند * آنگاه (پنهان از مهمانان) نزد خانواده‌اش رفت و گوساله‌ای فربه (که بریان کرده بود) آورد * و آن را به آنان نزدیک کرد، گفت: چرا نمی‌خورید؟» سوره ذاریات، آیه ۲۴-۲۷.</ref> [[حق نیازمندان]]<ref>{{متن قرآن|وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا}} «و حقّ خویشاوند را به او برسان و نیز (حقّ) مستمند و در راه مانده را و هیچ‌گونه فراخ‌رفتاری مورز» سوره اسراء، آیه ۲۶ و {{متن قرآن|وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ}} «و در دارایی‌هایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بی‌بهره بود» سوره ذاریات، آیه ۱۹.</ref> [[حق والدین]]<ref>{{متن قرآن|وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْكُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ}} «و (یاد کنید) آنگاه را که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خداوند را نپرستید و با پدر و مادر و خویشاوند و یتیمان و بیچارگان نیکی کنید و با مردم سخن خوب بگویید و نماز را بر پا دارید و زکات بدهید؛ سپس جز اندکی از شما، پشت کردید در حالی که (از حق) رویگردان بودید» سوره بقره، آیه ۸۳.</ref>[[حق]] [[مهاجرین]]<ref>{{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُواْ مِن بَعْدُ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ مَعَكُمْ فَأُولَئِكَ مِنكُمْ وَأُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ}} «و کسانی که پس از آن ایمان آورده و هجرت گزیده و همراه شما جهاد کرده‌اند از شمایند و در کتاب خداوند خویشاوندان (در ارث‌بری) نسبت به همدیگر (از دیگران) سزاوارترند؛ بی‌گمان خداوند به هر چیزی داناست» سوره انفال، آیه ۷۵</ref>حق [[یتیم]] و حق [[مظلوم]]<ref>{{متن قرآن|لَا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ وَكَانَ اللَّهُ سَمِيعًا عَلِيمًا}} «خداوند بانگ برداشتن به بدگویی را دوست نمی‌دارد مگر (از) کسی که بر او ستم رفته است و خداوند شنوایی داناست» سوره نساء، آیه ۱۴۸.</ref>حق [[مربیان]]<ref>اسراء آیه۲۳و۲۴</ref> و حق [[کافران]]<ref>{{متن قرآن|لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ}} «خداوند شما را از نیکی ورزیدن و دادگری با آنان که با شما در کار دین جنگ نکرده‌اند و شما را از خانه‌هایتان بیرون نرانده‌اند باز نمی‌دارد؛ بی‌گمان خداوند دادگران را دوست می‌دارد» سوره ممتحنه، آیه ۸.</ref> و حق مادر<ref>{{متن قرآن|أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ سَكَنْتُمْ مِنْ وُجْدِكُمْ وَلَا تُضَارُّوهُنَّ لِتُضَيِّقُوا عَلَيْهِنَّ وَإِنْ كُنَّ أُولَاتِ حَمْلٍ فَأَنْفِقُوا عَلَيْهِنَّ حَتَّى يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَأْتَمِرُوا بَيْنَكُمْ بِمَعْرُوفٍ وَإِنْ تَعَاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرَى}} «آنان را در همانجا که خود به اندازه توانگریتان جای دارید، جا دهید و به آنها زیان مرسانید برای آنکه (زندگی را) برایشان تنگ گیرید و اگر باردارند به آنان نفقه دهید تا هنگامی که بزایند و اگر برای شما (به نوزاد) شیر دهند مزدشان را بپردازید و میان خویش به شایستگی رایزنی کنید و اگر (در توافق) دشواری دارید دیگری او را شیر دهد» سوره طلاق، آیه ۶.</ref> [[حق کارگزاران]]<ref>{{متن قرآن|إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ}} «زکات، تنها از آن تهیدستان و بیچارگان و مأموران (دریافت) آنها و دلجویی‌شدگان و در راه (آزادی) بردگان و از آن وامداران و (هزینه) در راه خداوند و از آن در راه‌ماندگان است که از سوی خداوند واجب گردیده است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۶۰.</ref>[[حق]] [[کودک]]<ref>بقره آیه۲۳۳ و نساء آیه۷۵و۱۲۷و۹</ref> [[حق فرزند]] و حق دایه<ref>{{متن قرآن|وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ وَعَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لَا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا لَا تُضَارَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلَا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَعَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَلِكَ فَإِنْ أَرَادَا فِصَالًا عَنْ تَرَاضٍ مِنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا وَإِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلَادَكُمْ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِذَا سَلَّمْتُمْ مَا آتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ}} «و مادران فرزندان خود را دو سال کامل شیر می‌دهند؛ این برای کسی است که بخواهد دوران شیردهی را کامل کند، و خوراک و پوشاک آنان به شایستگی بر صاحب فرزند است، بر هیچ کس جز به اندازه توانش تکلیف نیست، نه مادر باید به خاطر فرزندش زیان بیند و نه صاحب فرزند به خاطر فرزندش و بر (گردن) وارث، مانند همین است پس اگر (پدر و مادر) با رضایت و رایزنی با هم بازگرفتن (زودتر کودک) از شیر را خواستند، گناهی ندارند، و اگر خواستید برای فرزندانتان دایه بگیرید، اگر به بایستگی دستمزد آنان را بپردازید گناهی بر شما نیست و از خداوند پروا کنید و بدانید خداوند به آنچه انجام می‌دهید بیناست» سوره بقره، آیه ۲۳۳.</ref> و [[حق]] [[دشمنان]]<ref>{{متن قرآن|وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ * الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ}} «و در راه خداوند با آنان که با شما جنگ می‌کنند، جنگ کنید اما تجاوز نکنید که خداوند تجاوزکاران را دوست نمی‌دارد * (این) ماه حرام در برابر (آن) ماه حرام است و حرمت شکنی‌ها قصاص دارد پس هر کس بر شما ستم روا داشت همان‌گونه که با شما ستم روا داشته است با وی ستم روا دارید، و از خداوند پروا کنید و بدانید که خداوند با پرهیزگاران است» سوره بقره، آیه ۱۹۰ و ۱۹۴.</ref> و [[حقوق]] دیگری نیز سخن گفته است که بیان همه آنها در این نوشتار امکان‌پذیر نیست.
در [[روایات اسلامی]] نیز به مطلق حقوق، توجه فراوان شده و در این باب سخن بسیار گفته شده است. شاید بتوان گفت [[رساله حقوق]] [[امام سجاد]]{{ع}} درباره انواع حق‌ها اعم از [[انسانی]] و غیرانسانی بازگوکننده اهتمام فوق‌العاده [[اسلام]] به موضوع حقوق باشد که مطالعه آن اکیدا توصیه می‌شود.<ref>[[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[حقوق از دیدگاه قرآن (مقاله)|حقوق از دیدگاه قرآن]].</ref>.
== منابع ==
{{منابع}}
# [[پرونده:000055.jpg|22px]] [[اعظم حیدری عارف|حیدری عارف، اعظم]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|'''دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۰''']]
# [[پرونده:1100560.jpg|22px]] [[عبدالنبی امامی|امامی، عبدالنبی]]، [[فرهنگ قرآن ج۱ (کتاب)|'''فرهنگ قرآن''']]
# [[پرونده:1379781.jpg|22px]] [[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|'''حقوق اهل بیت''']]
# [[پرونده:000054.jpg|22px]] [[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|'''دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳''']]
# [[پرونده:10524027.jpg|22px]] [[محمد سلطانی|سلطانی، محمد]]، [[حق - سلطانی (مقاله)|مقاله «حق»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|'''دانشنامه معاصر قرآن کریم''']]
# [[پرونده:11790.jpg|22px]] [[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[شخصیت‌زدگی آفت تشخیص حق از باطل (مقاله)|'''شخصیت‌زدگی آفت تشخیص حق از باطل''']]
# [[پرونده:11790.jpg|22px]] [[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[حق غیر قابل گذشت از نظر قرآن (مقاله)|'''حق غیر قابل گذشت از نظر قرآن''']]
# [[پرونده:11790.jpg|22px]] [[خلیل منصوری|منصوری، خلیل]]، [[حقوق از دیدگاه قرآن (مقاله)|'''حقوق از دیدگاه قرآن''']]
{{پایان منابع}}
== پانویس ==
{{پانویس}}


[[رده:مدخل‌های قرآنی دانشنامه]]
[[رده:مدخل‌های قرآنی دانشنامه]]
[[رده:مدخل وابسته به علم معصوم]]
[[رده:حق]]
[[رده:حق]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۹ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۲۷

معناشناسی

حق، مصدر ثلاثی مجرد از ریشه "ح ـ ق ـ ق" به معنای استواری، استحکام، مطابقت و موافقت با واقع است[۱]. وجوب و ثبات[۲]، درستی[۳]، شایستگی و سزاواری[۴]، چیرگی[۵]، عدالت[۶]، از دیگر معانی حق‌اند. بیشتر فرهنگ‌های واژگانی در تبیین معنای حق، از تضاد و تقابل مفهوم حق با باطل یاری جسته‌اند[۷]. باطل به معنای تلف شدن و نابودی، ناواقعی بودن[۸]، ناپایایی و عدم ثبات[۹]، بی‌ارزش و بی‌ثمر بودن[۱۰] است. کاربرد این واژه تقریباً در همه لهجه‌های بخش غربی زبان سامی، مانند عبری، آرامی، مندایی و سریانی، در معانی مشابه مشاهده شده است[۱۱]

در تعریف اصطلاحی، هر سخن، اعتقاد، دین و مذهبی را حق نامند که مطابق واقع باشد[۱۲].[۱۳]

حق در قرآن

کلمۀ حق با مشتقاتش در قرآن بیش از ۲۸۰ بار به کار رفته‌اند، به صورت "حق"، "الحق" و مشتقات آن "حقاً" و "حقه" و... . بیشترین تقابل معنایی حق در قرآن با باطل است که گاه به صراحت در آیه دیده می‌شود: ﴿وَلاَ تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُواْ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ[۱۴]؛ ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ[۱۵]؛ ﴿وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا [۱۶] و گاه در تقابل با مصادیق باطل مانند ضلال: ﴿فَذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ[۱۷]، ظلم: ﴿وَأَشْرَقَتِ الأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاء وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَهُمْ لا يُظْلَمُونَ[۱۸]، لعب: ﴿قَالُوا أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنتَ مِنَ اللاَّعِبِينَ[۱۹]، اساطیر الاولین: ﴿وَالَّذِي قَالَ لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَّكُمَا أَتَعِدَانِنِي أَنْ أُخْرَجَ وَقَدْ خَلَتْ الْقُرُونُ مِن قَبْلِي وَهُمَا يَسْتَغِيثَانِ اللَّهَ وَيْلَكَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَيَقُولُ مَا هَذَا إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ[۲۰] و سحر: ﴿فَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِندِنَا قَالُواْ إِنَّ هَذَا لَسِحْرٌ مُّبِينٌ قَالَ مُوسَى أَتَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَكُمْ أَسِحْرٌ هَذَا وَلاَ يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ[۲۱].

در موارد فراوانی نیز به معنای راستی به کار رفته است که در برابر کذب و باطل قرار می‌گیرد: ﴿نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَأَنزَلَ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ[۲۲].[۲۳]، ﴿كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْمًا كَفَرُواْ بَعْدَ إِيمَانِهِمْ وَشَهِدُواْ أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَاللَّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ[۲۴].[۲۵]؛ ﴿وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِيلاً[۲۶].[۲۷]، ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِي دِينِكُمْ وَلاَ تَقُولُواْ عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِّنْهُ فَآمِنُواْ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلاَ تَقُولُواْ ثَلاثَةٌ انتَهُواْ خَيْرًا لَّكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَن يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَات وَمَا فِي الأَرْضِ وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلاً[۲۸].[۲۹]؛ ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ[۳۰].[۳۱]

این واژه از اسماء و صفات الهی نیز به شمار می‌رود که در این اعتبار، خداوند، حقیقتی عین ثبوت است و ثبوتش با بطلان آمیخته نیست؛ از هر نظر ثابت و به هر روی موجود است: ﴿ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ[۳۲].[۳۳].[۳۴]

مصادیق حق در قرآن

مصادیق حق[۳۵] در قرآن عبارت‌اند از:

  1. ذات و صفات الهی: ﴿ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبَاطِلُ[۳۶].
  2. فعل الهی بر اساس حکمت است: ﴿هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ مَا خَلَقَ اللَّهُ ذَلِكَ إِلَّا بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ[۳۷].
  3. قول الهی و گفتار و کلمات پروردگار: ﴿كَذَلِكَ حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ[۳۸].
  4. قرآن: ﴿وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ بَلْ أَتَيْنَاهُمْ بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِكْرِهِمْ مُعْرِضُونَ * أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجًا فَخَرَاجُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ[۳۹].
  5. قصص قرآنی: ﴿إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلَّا اللَّهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ[۴۰].
  6. دین اسلام: ﴿إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَا تُسْأَلُ عَنْ أَصْحَابِ الْجَحِيمِ[۴۱].
  7. اعتقاد توحیدی به عنوان حق: ﴿وَلَا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ[۴۲] و...[۴۳].[۴۴]

معنای حقوقی حق در قرآن

در بیشتر موارد، "حق" در قرآن صراحتاً در معنای حقوقی نیامده است. در حدود چهل بار در قرآن کریم کلمۀ "حق" به گونه‌ای به کار رفته که مفهوم حقوقی دارد. در بیشتر این موارد کلمۀ مذکور به یکی از این دو صورت استعمال شده است:

  • ۱. به عنوان صفتی برای فعل انسان مکلف به کار رفته است مثل: ﴿ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ[۴۵] در این آیه عمل یهودیان ـ کشتن پیامبران ـ به صفت "ناحق" وصف شده است. در بیشتر موارد، زمانی کار کسی با صفت "به ناحق، ناشایست و نامشروع" وصف می‌کنند که فاعل آن، صاحب حق ـ به مفهوم حقوقی ـ نباشد مثلاً اگر کسی حق کشتن دیگری را داشته باشد و این حق خود را اعمال کند و او را بکشد، می‌توان گفت عمل او "به حق" بوده است، برخلاف کسی که شخصی را بکشد که حق کشتن او را ندارد در چنین صورتی عمل او "ناحق" قلمداد می‌گردد.

پس اگرچه "حق داشتن" و "به حق بودن" دو مفهوم متغایرند، اولی به انسان‌ها نسبت داده می‌شود و دومی به افعال و اعمال آنان، لکن در بیشتر موارد هر دو مفهوم بر هم منطبق می‌شوند و دربارۀ شخصی که کاری می‌کند و حق انجام دادن آن را دارد به کار می‌رود.

تفاوت دیگر این دو مفهوم، "در مقام ثبوت و اثبات[۴۶] است؛ یعنی در مباحث علمی میان اندیشمندان گاهی سخن از ثبوت حق است که از آن مفهوم "حق بودن" اراده می‌شود و گاهی اثبات حق که نزد آنان به معنای "حق داشتن" است"[۴۷].

  • ۲. گاهی هم کلمۀ "حق" در قرآن به همان معنای حقوقی‌اش استعمال شده است مانند: ﴿فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ[۴۸]، می‌بینیم که در این آیه وامدار به عنوان کسی که حق بر عهدۀ اوست ﴿الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ نام برده شده است و ... .

در دو آیه دیگر نیز حق در مورد تکلیف استعمال شده است: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ[۴۹] و ﴿لَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَاعًا بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِينَ[۵۰]، در این آیات اگرچه تکالیفی برای متقین و محسنین معین و حقوق ثابت شده است، اما تعبیر ﴿حَقًّا به کار رفته است، البته حقی بر آنان و این خود مؤید آن است که هر جا حقی برای کسی هست حقی (تکلیفی) بر کسی دیگر نیز وجود دارد[۵۱].

بنابراین حق در امور تکوینی و به معنای فلسفی آن مورد نظر ما نیست، بلکه منظور ما، حق در امور تشریعی (اعتباری) است مثل حق حیات یا حقوق بشر که در امور اجتماعی و روابط بین انسان‌ها کاربرد دارد و در مورد حقوق اهل بیت یعنی همان قدرت و امتیازی که قانون الهی برای ایشان قرار داده است که برخلاف سایر حقوق مصطلح، قابل اسقاط یا نقل و انتقال نیست و همیشه این نوع حق ملازم با تکلیف است[۵۲].

گستره معنایی حق

از مفاهیم بنیادین قرآنی که در نمایاندن تصویری کامل از جهان هستی و درک جایگاه انسان در آن و آغاز و فرجام او یاری می‌دهد، مفهومی است که در پیکره واژه حق پدیدار می‌گردد. قرآن از این واژه و با تبیین مفاهیم متضاد و مصداق‌یابی آنها در پی آن است تا نگاه مخاطب را از امور مادی و ناپایا به مصادیق واقعی و پایدار حق جلب کند. جهان هستی در منطق قرآن، به حق و باطل قسمت می‌شود و در پس حق، جز باطل چیزی قرار ندارد: ﴿فَذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ[۵۳].

یادکردهای حق در قرآن را از لحاظ معناشناسی، افزون بر حوزه معنایی وجود شناختی که از موضوع این مقاله خارج است در ۳ حوزه معنایی دیگر می‌توان طبقه‌بندی کرد که حق در همه آنها از جهات متفاوتی در برابر باطل است:

حوزه معنایی معرفت‌شناختی

در این حوزه معنایی، مطابقت با امر خارجیِ "صدق" در نظر است که مقابل آن باطل "کذب" قرار دارد. این معنا شامل هر سخن، خبر یا اعتقادی از جانب خداست که مصادیق فراوانی از جمله اسلام، قرآن، وحی، قصص و تمثیلات قرآنی، مرگ، رستاخیز و... دارد. حق در معنای معرفت‌شناختی است که ابلاغ می‌شود: ﴿قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَمَا يُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا يُعِيدُ[۵۴]؛ حق در این آیه قرآن و اسلام است[۵۵] که برخی از آن روی می‌گردانند: ﴿أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جَاءَهُم بِالْحَقِّ وَأَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ[۵۶].[۵۷]؛ ﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ هَذَا ذِكْرُ مَن مَّعِيَ وَذِكْرُ مَن قَبْلِي بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُم مُّعْرِضُونَ[۵۸].[۵۹] و از میان عواملی که سبب رویگردانی از حق می‌شوند می‌توان حسد: ﴿وَدَّ كَثِيرٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُم مِّن بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّاراً حَسَدًا مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُواْ وَاصْفَحُواْ حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۶۰]، پیروی از هوای نفس: ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُم فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ إِلَى اللَّه مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ[۶۱] و پیروی از ظن را برشمرد: ﴿وَمَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا[۶۲]. گرچه بزهکاران خوش نمی‌دارند، خدا حق را ثابت و باطل را نابود می‌گرداند: ﴿لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ[۶۳].[۶۴]

حق در این حوزه معنایی، فراوان در قرآن به کار رفته است که به مهم‌ترین آنها اشاره می‌شود:

  1. قرآن: قرآن نزول خود را یکی از حقایق راستین در مقابل تکذیب کافران می‌شناساند: ﴿وَبِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبِالْحَقِّ نَزَلَ وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ مُبَشِّرًا وَنَذِيرًا[۶۵].[۶۶]؛ قرآن حق است، چون لغو و کذبی در آن نیست و زیادت و نقصانی بر نتافته است[۶۷].
  2. قصه‌ها و تمثیلات قرآنی: ﴿وَكُلاًّ نَّقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاء الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ وَجَاءَكَ فِي هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ[۶۸]، تعبیر حق، بدین معناست که قصص پیامبران و حکمت‌ها و اندرزهای این سوره همگی حقیقت و ثابت‌اند[۶۹]؛ یا به دلیل وجود برهان‌هایی است که بر توحید و عدل و نبوت دلالت می‌کنند[۷۰]؛ یا بر پایه نظری، بر اثر کامل‌تر بودن این براهین در این سوره، از آن به حق نام برده شده است[۷۱]. این‌گونه خطاب برای بیان تأکید[۷۲] یا تشریف است[۷۳] و ویژگی حقانیت در این سوره‌ها، به آن اختصاصی ندارد و هرچه در آن و دیگر سوره‌ها آمده‌اند، همگی حق‌اند[۷۴]. به درستی و راستیِ برخی از داستان‌های قرآنی نیز به شکلی مشخص تصریح شده است؛ مانند داستان زندگی حضرت عیسی (ع)[۷۵] و آفرینش او بدون پدر، که می‌نمایاند ادعای نصارا درباره الوهیت او و ادعای یهودیان درباره نامشروع بودن وی باطل و کذب‌اند[۷۶]: ﴿إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلاَّ اللَّهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ[۷۷]؛ داستان فرزندان حضرت آدم (ع) نیز از مصادیق حق به شمار رفته است: ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ[۷۸] و مفسران آن را به معنای صادق بودن این داستان بیان کرده‌اند[۷۹]؛ همچنین مَثَل‌های ذکر شده در قرآن حق خوانده شده‌اند: ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ يَسْتَحْيِي أَن يَضْرِبَ مَثَلاً مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُواْ فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلاً يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِينَ[۸۰]. به حقیقت و راست بودن داستان معجزه حضرت موسی (ع) نیز تأکید شده است: ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ[۸۱]، ﴿فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ[۸۲]. تعبیر ﴿فَوَقَعَ الْحَقُّ بر پایه نقل بسیاری از مفسران، به معنی آشکار شدن تفاوت معجزه از سحر و حق از باطل است[۸۳]. برخی این تعبیر را استعاره کنایی از چیزی دانسته‌اند که در هوا آویزان است و تا استقرار بیابد، از حقانیت آن اطمینان به دست می‌آید[۸۴].
  3. رسالت پیامبر (ص): قرآن کریم بعثت حضرت محمد (ص) را حقیقت می‌خواند: ﴿إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلاَ تُسْأَلُ عَنْ أَصْحَابِ الْجَحِيمِ[۸۵] و خدا به راستی او را برانگیخته است تا به پیروان ایشان مژده دهد و به کسی که حضرت را انکار کند و از دین او گمراه شود بیم دهد[۸۶]. برخی مفسران، حق را در این آیه به معنای قرآن یا شرع دانسته‌اند که به سبب راستی و حقانیت، چنین نامی گرفته‌اند[۸۷]. حق در برخی آیات مشابه دیگر، به دیدۀ برخی از مفسران شیعه، به ولایت[۸۸] و امیرمؤمنان (ع)[۸۹] نیز تطبیق شده است: ﴿أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جَاءَهُم بِالْحَقِّ وَأَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ [۹۰]. طبق آیات قرآن، پیامبر (ص) نه تنها در بیان رسالت خود، بر حق و صادق بود و دینی راستین و بر حق آورد: ﴿هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ[۹۱]، بلکه رؤیاهای آن حضرت نیز راستین و بر حق است: ﴿لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاء اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ لا تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَلِكَ فَتْحًا قَرِيبًا[۹۲]. این آیه به خواب رسول خدا (ص) در مورد ورود به مسجدالحرام اشاره دارد و مفسران ذیل آن گفته‌اند که خواب‌های پیامبران حق‌اند[۹۳] و از گونه خواب‌های پریشان نیستند[۹۴] و همراه حکمت و هدف صحیح‌اند[۹۵]. در رؤیای حضرت یوسف (ع) نیز حق به معنای صدق[۹۶] و مطابقت با واقع است[۹۷]: ﴿وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّواْ لَهُ سُجَّدًا وَقَالَ يَا أَبَتِ هَذَا تَأْوِيلُ رُؤْيَايَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّي حَقًّا وَقَدْ أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِكُم مِّنَ الْبَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَّزَغَ الشَّيْطَانُ بَيْنِي وَبَيْنَ إِخْوَتِي إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِّمَا يَشَاء إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ[۹۸].
  4. مرگ: ﴿وَجَاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِكَ مَا كُنتَ مِنْهُ تَحِيدُ[۹۹] ماضی بودن فعل[۱۰۰] و مقید شدن مرگ به حق، نشان است که مرگ از قضاهای حتمی است[۱۰۱]؛ البته بر پایه قولی دیگر، آیه به معنای روشن شدن حق برای انسان در زمان مرگ و درستی گزارش‌های پیامبران درباره رستاخیز و بشارت‌ها و انذارهای ایشان است[۱۰۲].
  5. روز قیامت: ﴿ذَلِكَ الْيَوْمُ الْحَقُّ فَمَن شَاء اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ مَآبًا[۱۰۳]؛ مفسران، حق بودن رستاخیز را در این آیه، امری می‌دانند که بی‌شک و برخلاف باور مشرکان، رخ می‌دهد[۱۰۴]، از این رو از قیامت به ﴿الْحَاقَّةُ[۱۰۵]. تعبیر شده است، زیرا هیچ شکی در حقانیت و ثبوت و وقوع آن راه ندارد[۱۰۶]؛ البته براساس قولی دیگر، ﴿الْيَوْمُ الْحَقُّ[۱۰۷] به معنای روزی است که در آن حقوق مظلومان از ستمگران ستانده و حقایق امور آشکار شده و به تمام معنا حق است[۱۰۸]. به حقانیت برخی از ویژگی‌ها و رخدادهای روز قیامت نیز تأکید شده است: ﴿يَوْمَ يَسْمَعُونَ الصَّيْحَةَ بِالْحَقِّ ذَلِكَ يَوْمُ الْخُرُوجِ[۱۰۹]؛ آواز سهمناک رستاخیز در این آیه حق نامیده شده است[۱۱۰] بدین معنا که وجودش حق[۱۱۱] و انکارناپذیر است[۱۱۲]. قید «بالحق»، باطل بودن نظر مشرکان درباره قیامت را نشان می‌دهد[۱۱۳]. از ستیزه‌گری دوزخیان با یکدیگر در آخرت، با تعبیر حق یاد شده است که نشان می‌دهد حقیقت است و رخ می‌دهد[۱۱۴]: ﴿إِنَّ ذَلِكَ لَحَقٌّ تَخَاصُمُ أَهْلِ النَّارِ[۱۱۵].[۱۱۶]

حوزه معنایی حقوق قراردادی

حق در این معنا، مقابل باطلِ فقهی است و شامل حوزه حقوق قراردادی یا نهادی می‌شود، پس حق امری شرعی و صحیح در مقابل ناحق و باطل است: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَيَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ[۱۱۷]. احکام فقهی و حقوقی و سفارش‌های عبادی در قرآن، در این بخش قرار می‌گیرند. رعایت حق در تلاوت قرآن: ﴿الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُوْلَئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَن يَكْفُرْ بِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ[۱۱۸] و تقوای الهی: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ[۱۱۹] به معنای تلاوت درست و بایسته قرآن و پرهیزکاری کامل است.

در مواردی تکالیف شرعی الهی، حقی ثابت و لازم بر عهده بندگان شمرده شده‌اند که نگاشتن وصیّت از این دست است: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ[۱۲۰]؛ وصیت ـ در صورت باقی ماندن اموال ـ حقی واجب و لازم برای اهل تقواست[۱۲۱]. حق، در معنای بایسته‌ای شرعی و حقوقی که از معنای وجوب و ثبوت برگرفته شده، در آیات بسیاری به کار رفته است. استحباب اعطای هدیه‌ای در خور به زنان مطلقه: ﴿وَلِلْمُطَلَّقَاتِ مَتَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ[۱۲۲]، لزوم انفاق به خویشاوندان، مستمندان و در راه ماندگان: ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلاَ تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا[۱۲۳] از دیگر یادکردهای حقوقی حق‌اند؛ همچنین نامیدن مدیون به کسی که بر عهده او حقی است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُب بَّيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلاَ يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلاَ يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئًا فَإِن كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لاَ يَسْتَطِيعُ أَن يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُواْ شَهِيدَيْنِ مِن رِّجَالِكُمْ فَإِن لَّمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاء أَن تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى وَلاَ يَأْبَ الشُّهَدَاء إِذَا مَا دُعُواْ وَلاَ تَسْأَمُوْا أَن تَكْتُبُوهُ صَغِيرًا أَو كَبِيرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللَّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلاَّ تَرْتَابُواْ إِلاَّ أَن تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَلاَّ تَكْتُبُوهَا وَأَشْهِدُواْ إِذَا تَبَايَعْتُمْ وَلاَ يُضَارَّ كَاتِبٌ وَلاَ شَهِيدٌ وَإِن تَفْعَلُواْ فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُواْ اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ [۱۲۴] در این حوزه معنایی قرار می‌گیرد[۱۲۵].

حوزه معنایی حقوق تکوینی

حق گاهی به معنای رعایت هر چیز لازم و واجب و قرار دادن و ساماندهی هر چیزی به شکل درست و در جای صحیح به کار می‌رود و در این حوزه، مرادف عدل است که با حکمت نزدیکی معنایی دارد[۱۲۶] و در مقابل باطل به معنای ظلم یا کار بیهوده قرار می‌گیرد. خدا در آیات بسیاری از آفرینش آسمان و زمین و موجودات، با تعبیر حق یاد می‌کند: ﴿مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ[۱۲۷] و این کار را بیهوده نمی‌داند: ﴿وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لاعِبِينَ[۱۲۸]. همچنین به پیامبر (ص) می‌فرماید نشانه‌های الهی را که در عدل و حکمت پیچیده‌اند، بر تو می‌نمایانیم: ﴿تِلْكَ آيَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ وَمَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِّلْعَالَمِينَ[۱۲۹].

میزان روز قیامت نیز حق خوانده شده است که مفسران آن را به معنای عدل دانسته‌اند[۱۳۰]: ﴿وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[۱۳۱]. قرآن در این آیه، حق به معنای عدالت را معیار سنجش اعمال در قیامت می‌داند[۱۳۲].[۱۳۳]

حق در تفاسیر

در تفاسیر درباره آیاتی که در آنها واژه حق به کار رفته است مطالبی بیان شده است که برخی از آنها عبارت‌اند از:

تفسیر تبیان

  1. شیخ طایفه، علی بن حسن طوسی در تبیان فی قوله تعالی: ﴿قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ[۱۳۴]، فرموده: "خدای تعالی در این آیه به پیامبرش امر می‌کند، به خلق بگوید: قد جاءکم الحق من الله، و آن، چیزی است که هر کسی از بندگان به آن عمل نماید، نجات یابد، و ضدّ آن، باطل است، و آن، چیزی است که هر کس بدان عمل کند، هلاک گردد. پس هر کس به حق، عمل کند، حکیم باشد، و هر کس به باطل عمل نماید، سفیه باشد، و مراد از حق در این آیۀ شریفه، آن چیزهایی است از قرآن، شرایع و احکام و غیر آن از آیات و دلالات که پیامبر (ص) آنها را آورد"[۱۳۵].
  2. همچنین در آیه: ﴿ذَلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ[۱۳۶]، فرموده: "یعنی آنچه از صفت عیسی (ع) که برای شما تلاوت کردیم، آن، ﴿قَوْلَ الْحَقِّ[۱۳۷]؛ یعنی کلمۀ حق است که در آن، شک و تردید دارند"[۱۳۸].
  3. و در آیه ﴿خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ[۱۳۹]، فرموده: "خدای تعالی خبر داد به اینکه آسمان‌ها و زمین را خلق نموده و آن دو را از عدم به وجود آورده است. ﴿بِالْحَقِّ؛ یعنی بر وجه حکمت، نه بیهوده که هیچ فایده و قصدی در آن نباشد، و به اینکه قصد نموده با آن خلقت دلالت بر توحید را"[۱۴۰].
  4. همین‌طور فی آیه ﴿وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ[۱۴۱]، فرموده: "یعنی در دفع حق با گفتار باطل، با یکدیگر مخاصمه و دشمنی کردند و این جمله، دلیل است بر اینکه جدال وقتی به حق باشد، جایز است. ﴿لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ؛ یعنی تا اینکه باطل کنند و از بین ببرند حقی را که خدای تعالی آن را بیان نموده و به ظهور رسانیده است. ﴿فَأَخَذْتُهُمْ؛ یعنی آنان را به هلاکت رسانیده و تباه و واژگون نمودم"[۱۴۲].
  5. و در آیه ﴿وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ[۱۴۳] هم فرموده: "و آن، چیزی است که به مانند لزوم دیون بر آنان لازم می‌گردد از زکات‌ها و غیر آن، و یا آنچه است که بدان ملتزم شده‌اند از مکارم اخلاق، پس آن همان چیزی است که خدای تعالی در آن، ترغیب نموده با قوله: ﴿وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ"[۱۴۴].
  6. و در آیه ﴿وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ[۱۴۵] هم فرموده: "یعنی بعضی از آنان (مؤمنان) بعضی دیگر را سفارش می‌کنند به پیروی کردن و تبعیت نمودن از حق، و اجتناب ورزیدن و دوری کردن از باطل"[۱۴۶].

تفسیر مجمع البیان

  1. شیخ ابی‌علی، فضل بن حسن طبرسی در مجمع‌البیان، درباره آیه: ﴿قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ[۱۴۷]، در معنای حق فرموده: "و آن، قرآن، دین اسلام و دلایلی است که بر صحّت آن دلالت دارد، و گفته‌اند: مراد از حق، پیامبر (ص) و معجزات ظاهرة آن حضرت است"[۱۴۸].
  2. همچنین در آیه ﴿ذَلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ[۱۴۹]، فرموده: "معنای ﴿ذَلِكَ، ﴿قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ[۱۵۰] است؛ یعنی آن کس که گفت: ﴿إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ، او عیسی بن مریم است، نه آنچه نصاری می‌گویند، از اینکه: همانا او “ابن الله” بوده و همانا او “اله” است و این کلام، سخن حق است، و جایز می‌باشد که “هو” تقدیر گردد و آن را کنایه از عیسی (ع) قرار داد؛ یعنی: هو قول الحق؛ زیرا گاهی دربارۀ او گفته می‌شود: روح الله و کلمة الله"[۱۵۱].
  3. همین‌طور در آیه ﴿خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ[۱۵۲] فرموده: "یعنی آن دو را (آسمان‌ها و زمین را) از نیستی خارج نمود و به آن دو هستی داد و آن دو را عبث و بیهوده نیافرید، بلکه آن دو را خلق نمود تا خلقش را در آنها ساکن گرداند، و به واسطۀ آن دو بر وجود او (تعالی) و وحدانیتش استدلال کنند و آن را ثابت نمایند و ﴿بِالْحَقِّ؛ یعنی بر وجه حکمت، آفرید و گفته‌اند: معنای آن برای حق و اظهار حق است"[۱۵۳].
  4. هم‌چنین در آیه ﴿وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ[۱۵۴]، فرموده: "یعنی با پیامبرانشان دشمنی کردند، به اینکه گفتند: ما انتم الا بشر مثلنا و هلا ارسل الله الینا ملائکه و امثال این گونه اقوال، ﴿لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ؛ یعنی دشمنی کردند تا حق را؛ یعنی آن چیزی را که خدای تعالی آن را بیان نموده و رسولانش آن را آورده‌اند، آن را باطل نمایند"[۱۵۵].
  5. و در آیه ﴿وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ[۱۵۶] هم فرموده: "یعنی بعضی از آنان به بعضی دیگر توصیه به پیروی از حق و اجتناب از باطل می‌کنند و گفته‌اند: ﴿الْحَقَّ؛ یعنی قرآن و گفته‌اند: یعنی ایمان و توحید، و گفته‌اند: این که به هنگام مرگ به بازماندگان بعد از خود، بگوید ﴿وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ"[۱۵۷].[۱۵۸]

تفسیر کشاف

  1. ابوالقاسم جارالله محمود بن عمر زمخشری خوارزمی، در تفسیر کشّاف، درباره آیه ﴿قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ[۱۵۹]، گفته است: "پس برای شما عذری باقی نمانده است و بر خدا حجتی نیست. پس هر که به اختیار خودش هدایت را اختیار کرد و پیروی از حق نمود، سود آن برای خودش است، و هر کس ضلالت را اختیار نمود، ضرر آن برای خودش است، و “لام” و “علی” دلالت بر معنای نفع و ضرر دارد"[۱۶۰].
  2. همچنین در آیه ﴿ذَلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ[۱۶۱]، فرموده: "و البتّه، برای عیسی، ﴿كَلِمَةُ اللَّهِ و ﴿قَوْلَ الْحَقِّ گفته شده؛ زیرا او متولّد نشد، مگر به کلمة الله به تنهایی، و آن، قوله: ﴿کُن، بدون واسطۀ پدر بود، تا نامگذاری مسبّب باشد به اسم سبب، و احتمال دارد هنگامی که از ﴿قَوْلَ الْحَقِّ، عیسی اراده شده باشد، این ﴿الْحَقِّ اسم برای خدای عزّوجلّ باشد، و اینکه به معنای ثابت و صدق باشد، و قوله: ﴿الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ[۱۶۲]، آن را کمک می‌کند؛ یعنی امر او حق یقین است، در حالی که آنان در او شک می‌کنند"[۱۶۳].
  3. و در آیه ﴿خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ[۱۶۴] هم فرموده: "﴿بِالْحَقِّ؛ یعنی به غرض صحیحی که آن، حقّ است نه باطل، و آن اینکه آنها محلّ سکنای بندگانش بوده و عبرتی‌اند برای عبرت‌گیرندگان از آنان، و دلایلی می‌باشند بر عظمت قدرت او"[۱۶۵].
  4. همین‌طور در آیه ﴿وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ، فرموده: "﴿وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ، به امر ثابتی که غیر قابل انکار است، و آن خیر است همه‌اش: از توحید خدا و طاعت او است، و پیروی از کتاب‌ها و پیامبران اوست، و پارسایی در دنیا، و رغبت به آخرت است"[۱۶۶].[۱۶۷]

تفسیر شبّر

  1. مولی الاجل، سید عبدالله ابن محمد رضا حسینی، معروف به شُبَّر، در تفسیرش، درباره آیه ﴿قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ[۱۶۸]، فرموده: "پیامبر او و کتاب او"[۱۶۹].
  2. همچنین در آیه ﴿ذَلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ[۱۷۰]، فرموده: "یعنی آنکه ما او را توصیف نمودیم، او عیسی پسر مریم است، نه آنکه نصاری او را توصیف می‌کنند و آن، قول حق است که در آن شک می‌کنند. پس یهود گفتند: ساحر است، و نصاری گفتند: ابن الله است"[۱۷۱].
  3. و در آیه ﴿لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ، فرموده: "یعنی تا زایل کنند و از بین ببرند حق را"[۱۷۲].
  4. همچنین در آیه ﴿وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ[۱۷۳]، فرموده: "یعنی حقّ معلوم است که آن را بر خودشان لازم نموده‌اند"[۱۷۴].
  5. همین طور در آیه﴿وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ[۱۷۵]، فرموده: "یعنی بعضی از آنان بعضی دیگر را به اعتقاد به حق، یا به عمل به حق سفارش می‌کنند"[۱۷۶].

تفسیر المیزان

  1. استاد علامه سید محمد حسین طباطبایی در تفسیر المیزان در آیه ﴿قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ[۱۷۷]، فرموده: "و آن، قرآن است و یا آنچه مشتمل بر آن است، از دعوت حقه"[۱۷۸].
  2. همچنین در آیه ﴿ذَلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ[۱۷۹] فرموده: "﴿ذَلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ، در آن اشاره است به مجموع آنچه قصه نمود از امرش و شرح وصفش؛ یعنی آن کسی که ما چگونگی ولادت او را و آنچه را که او خود به مردم گفته بود، از عبودیتش و اینکه بدو کتاب داده شده و پیامبر گشته است، ذکر کردیم، او عیسی ابن مریم است و قوله: ﴿قَوْلَ الْحَقِّ، منصوب به مقدر است؛ یعنی قول حق را می‌گویم، و گفته‌اند: مراد به ﴿قَوْلَ الْحَقِّ، “کلمة الحق” است، و آن، عیسی (ع) باشد؛ زیرا خدای سبحان او را فی قوله: ﴿وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ[۱۸۰] و قوله: ﴿يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ[۱۸۱] و و قوله: ﴿يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ[۱۸۲] “کلمه” نامید"[۱۸۳].
  3. و در آیه ﴿خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ[۱۸۴] فرموده: "مراد از اینکه خلقت آسمان‌ها و زمین به حق است، نفی لعب در خلق آن است؛ هم‌چنان‌که خدای تعالی فرمود: ﴿وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ * مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ[۱۸۵]. پس آفرینش آسمان‌ها و زمین، بر نظام ثابت لایتغیر و بر سنت الهیه جاریه که نه مختلف می‌گردد و نه تخلّف می‌کند"[۱۸۶].
  4. همچنین در آیه ﴿وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ[۱۸۷]، فرموده: "ادحاض؛ یعنی ازاله و ابطال؛ یعنی به وسیلۀ باطل مجادله کردند تا با آن، حق را از جای خود برگردانند و آن را باطل کنند"[۱۸۸].
  5. همین‌طور در آیه ﴿وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ[۱۸۹]، فرموده: “سایل” کسی است که با اظهار فقر و بی‌چیزی خود، درخواست اعطا و بخشش می‌کند، و “محروم” کسی است که روزی‌اش بریده شده؛ پس تلاش او در طلب آن موفقیت‌آمیز نیست، و به لحاظ پارسایی‌اش از کسی سؤال نمی‌کند، و اختصاص حق برای سایل و محروم در اموال آنان؛ یعنی محسنین، با اینکه در هر مالی، این حق، ثابت است، دلیل است بر اینکه مراد از آن این است که آنان با صفای فطرت، آن حق را در اموالشان می‌بینند. پس برای آن دو گروه، چیزی را عمل می‌کنند که عمل به آن از لحاظ نشر و گسترش، رحمت بوده و از لحاظ ایثار، نیکویی و خوبی است"[۱۹۰].
  6. و در آیه ﴿إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ[۱۹۱]، فرموده: “تواصی به حق” عبارت است از سفارش نمودن بعضی به بعض دیگر به حق؛ یعنی به پیروی نمودن از حق و تداوم بر آن، پس دین، حق نیست، مگر با پیروی نمودن از حق، هم از لحاظ اعتقاد و هم از لحاظ عمل و توصیه نمودن به حق، وسیع‌تر از امر به معروف و نهی از منکر است؛ زیرا آن، شامل اعتقادیات و مطلق ترغیب و تشویق به عمل صالح است. سپس “تواصی به حق”، از عمل صالح است. پس ذکر نمودن آن بعد از عمل صالح، از قبیل ذکر خاص بعد از عام است تا اهتمام به امر آن گردد؛ چنان‌که “تواصی به صبر”، از مصادیق “تواصی به حق” بوده و ذکر آن بعد از “تواصی به حق”، از قبیل ذکر خاص بعد از عام است تا اهتمام به امر آن شود و تکرار ذکر ﴿تَوَاصَوْا که فرمود: ﴿وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ، و نفرمود: و تواصوا بالحق و بالصبر، دلیل بر تأکید آن است، و اجمالاً ذکر تواصی آنان به حق و به صبر، بعد از تلبّس آنان به ایمان و به عمل صالح، اشاره به زنده بودن دل ایشان، و شرح صدرشان برای اسلام است. پس برای آنان است، اهتمام خاص و اعتنای تام به ظهور سلطنت حق و گسترش آن بر خلق تا اینکه آن را پیروی نمایند، و این پیروی را تداوم دهند، قال تعالی: ﴿أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَيْلٌ لِلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ أُولَئِكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ"[۱۹۲].[۱۹۳]

تفسیر نمونه

  1. در تفسیر نمونه درباره آیه ﴿قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ[۱۹۴]، گفته شده: "به عنوان یک دستور عمومی می‌فرماید: به همۀ مردم بگو، از طرف پروردگارتان، حق به سوی شما آمده است. این تعلیمات، این کتاب آسمانی، این برنامه، و این پیامبر، همه، حق است و نشانه‌های حق بودنش آشکار"[۱۹۵].
  2. همچنین در آیه ﴿ذَلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ[۱۹۶]، مخصوصاً در این عبارت، روی فرزند مریم بودن او تأکید می‌کند تا مقدمه‌ای باشد برای نفی فرزندی خدا و بعد، اضافه می‌نماید: این قول حقی است که آنها در آن، شک و تردید کرده و هر یک، در جاده‌ای انحرافی گام نهاده: ﴿قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ.. این عبارت، در حقیقت، تأکیدی است بر صحّت تمام مطالب گذشته در مورد حضرت مسیح (ع) و اینکه کمترین خلافی در آن وجود ندارد؛ اما اینکه قرآن می‌گوید: آنها در این زمینه در شکّ و تردید هستند، گویا اشاره به دوستان و دشمنان مسیح (ع)، یا به تعبیر دیگر مسیحیان و یهودیان است. از یک سو، گروهی در اینکه او یک انسان باشد، اظهار شک نمودند، حتی همین گروه نیز به شعبه‌های مختلف تقسیم شدند؛ بعضی او را صریحاً فرزند خدا دانسته (فرزند روحانی و جسمانی، حقیقی نه مجازی!!)، و به دنبال آن، مسأله تثلیث و خدایان سه‌گانه را به وجود آوردند. بعضی مسأله تثلیث را از نظر عقل، نامفهوم خواندند و معتقد شدند که باید تعبداً آن را پذیرفت، و بعضی برای توجیه منطقی آن، به سخنان بی‌اساسی دست زدند. خلاصه، همۀ آنها چون ندیدند حقیقت، یا چون نخواستند حقیقت، ره افسانه زدند[۱۹۷].
  3. و در آیه ﴿خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ[۱۹۸]، فرموده: "خداوند آسمان‌ها و زمین را به حق آفریده، و در این، نشانۀ عظیمی است برای افراد با ایمان"[۱۹۹].
  4. همین‌طور در آیه ﴿كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَالْأَحْزَابُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَهَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ[۲۰۰]، فرموده: "پیش از آنها، قوم نوح و اقوامی که بعد از آنها آمدند، پیامبرشان را تکذیب کردند: ﴿كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَالْأَحْزَابُ مِنْ بَعْدِهِمْ. منظور از احزاب، قوم عاد، ثمود، حزب فرعونیان و لوط و مانند آنها است که در آیۀ ۱۲ و ۱۳ سورۀ ص، به عنوان “احزاب” به آنها اشاره شده، آنجا که می‌گوید: ﴿كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتَادِ * وَثَمُودُ وَقَوْمُ لُوطٍ وَأَصْحَابُ الْأَيْكَةِ أُولَئِكَ الْأَحْزَابُ[۲۰۱] آری، آنها احزابی بودند که دست به دست هم دادند و به تکذیب پیامبران الهی که دعوتشان با منافع نامشروع و هوا و هوس‌های آنها هماهنگ نبود، برخاستند. سپس می‌افزاید: به این مقدار نیز قناعت نکردند؛ بلکه هر امّتی از آنان توطئه‌ای چیدند که پیامبرشان را بگیرند و آزار دهند و به زندان بیفکنند و یا به قتل برسانند: ﴿وَهَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ باز هم به این اکتفا نکردند و برای محو و نابودی حق، به سخنان باطل دست زدند و برای گمراه ساختن مردم اصرار ورزیدند: ﴿وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ؛ امّا این امور، برای همیشه ادامه نیافت و به موقع، من آنها را گرفتم و سخت مجازات کردم، ببین عذاب الهی چگونه بود: ﴿فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ. ویرانه‌های شهرهای آنها در مسیر مسافرت‌های شما به چشم می‌خورد، و سرنوشت شوم و عاقبت سیاه و تاریکشان بر صفحات تاریخ و سینه‌های صاحبدلان ثبت است، بنگرید و عبرت گیرید. این کفّار سرکش مکّه و مشرکان ظالم عرب نیز سرانجامی بهتر از آنها نخواهند داشت، مگر اینکه به خود آیند و در کار خویش تجدیدنظر کنند. آیۀ فوق، برنامۀ احزاب طغیانگر را در سه قسمت خلاصه می‌کند: “تکذیب و انکار”، “توطئه برای نابود کردن مردان حق” و “تبلیغات مستمر برای گمراه ساختن توده‌های مردم”. مشرکان عرب نیز تمام این برنامه‌ها را در برابر پیامبر اسلام (ص) تکرار کردند، بنابراین چه جای تعجب که قرآن آنها را به همان سرنوشت اقوام پیشین تهدید کند"[۲۰۲].
  5. و نیز در آیه ﴿وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ[۲۰۳]، فرموده: "در اموال آنها حقی برای سایل و محروم بود: ﴿وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ. تعبیر به “حق” در اینجا یا به خاطر این است که خداوند بر آنها لازم شمرده است (مانند زکات و خمس و سایر حقوق واجب شرعی)، و یا آنها خود بر خویشتن الزام کرده‌اند و تعهّد نموده‌اند، و در این صورت غیر حقوق واجب را نیز شامل می‌گردد. بعضی معتقدند، این آیه تنها ناظر به قسم دوّم است، و حقوق واجب را نیز شامل نمی‌شود؛ زیرا حقوق واجب در اموال همۀ مردم است؛ اعم از پرهیزگاران و غیر آنها، و حتّی کفار. بنابراین وقتی می‌گوید: در اموال آنها چنین حقی است؛ یعنی علاوه بر واجبات، آنها بر خود لازم می‌دانند که در راه خدا از اموال خویش به سایلان و محرومان انفاق کنند، ولی می‌توان گفت که فرق نیکوکاران با دیگران، آن است که آنها این حقوق را ادا می‌کنند، در حالی که دیگران مقید به آن نیستند. این تفسیر نیز گفته شده که تعبیر به “سایل”، در مورد حقوق واجب است؛ چراکه حق سؤال و مطالبه دارد، و تعبیر به “محروم” در حقوق مستحب است که حق مطالبه در آن نیست. فاضل مقداد در کنز العرفان جلد ۱، صفحه ۲۲۶، تصریح می‌کند که منظور از حقّ معلوم، حقی است که خود آنها در اموالشان قرار می‌دهند و خویشتن را موظف به آن می‌دانند. نظیر این معنا در سورۀ معراج آیۀ ۲۴ و ۲۵ آمده است؛ می‌فرماید: ﴿وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ * لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ[۲۰۴]، و با توجّه به اینکه حکم وجوب زکات، در مدینه نازل شده و آیات این سوره، همگی مکّی است، نظر اخیر تأیید می‌شود. در روایاتی که از منابع اهل‌بیت (ع) رسیده نیز تأکید شده که منظور از حقّ معلوم، چیزی غیر از زکات واجب است. در حدیثی از امام صادق (ع) می‌خوانیم: «لكِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ فِي أَمْوَالِ الْأَغْنِيَاءِ حُقُوقاً غَيْرَ الزَّكَاةِ، فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ * لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ[۲۰۵] فَالْحَقُّ‏ الْمَعْلُومُ‏ غَيْرُ الزَّكَاةِ، وَ هُوَ شَيْ‏ءٌ يَفْرِضُهُ الرَّجُلُ عَلى‏ نَفْسِهِ فِي مَالِهِ‏ يَجِبُ عَلَيْهِ أَنْ يَفْرِضَهُ‏ عَلى‏ قَدْرِ طَاقَتِهِ وَ سَعَةِ مَالِهِ، فَيُؤَدِّي‏ الَّذِي فَرَضَ عَلى‏ نَفْسِهِ، إِنْ شَاءَ فِي‏ كُلِّ يَوْمٍ، وَ إِنْ شَاءَ فِي‏ كُلِّ جُمْعَةٍ، وَ إِنْ شَاءَ فِي‏ كُلِّ شَهْرٍ»: ولی خداوند متعال در اموال ثروتمندان حقوقی غیر از زکات قرار داده؛ از جمله اینکه فرموده است: در اموال آنها حقّ معلومی برای سایل و محروم است. بنابراین حقّ معلوم، غیر از زکات است، و آن، چیزی است که انسان شخصاً بر خود لازم می‌کند که از مالش بپردازد... برای هر روز، و یا اگر بخواهد، در هر جمعه، و یا در هر ماه.

در این زمنیه، احادیث متعدد دیگری با تعبیرات مختلف، از امام علی بن حسین (ع)، امام باقر (ع) و امام صادق (ع) نقل شده است، و به این ترتیب، تفسیر آیه روشن است. در اینکه میان “سائل” و “محروم” چه تفاوتی است؟ جمعی گفته‌اند: “سائل” کسی است که از مردم تقاضای کمک می‌کند، ولی “محروم”، شخص آبرومندی است که برای معیشت خود نهایت تلاش و کوشش را به خرج می‌دهد، امّا دستش به جایی نمی‌رسد، و کسب و کار و زندگی‌اش به هم پیچیده است، و با این حال، خویشتن‌داری کرده، از کسی تقاضای کمک نمی‌کند. این همان کسی است که از او، تعبیر به “محارف” می‌شود؛ زیرا در تفسیر “محارف”، در کتب لغت و روایات اسلامی آمده است: “او کسی است که هر قدر تلاش می‌کند، درآمدی به دست نمی‌آورد؛ گویی راه‌های زندگی به روی او بسته شده است. به هر حال، این تعبیر اشاره به این نکته است که هرگز منتظر ننشینید، نیازمندان نزد شما آیند و تقاضای کمک کنند. بر شما است که جستجو کنید و افراد آبرومند را که به گفتۀ قرآن: ﴿يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ[۲۰۶]، افراد بی‌خبر آنها را از شدت خویشتن‌داری، غنی می‌پندارند، پیدا کنید، و به آنها کمک نموده، گرۀ مشکلاتشان را بگشایید و آبروی‌شان را حفظ نمایید، و این، دستور مهمی است که برای حفظ حیثیتِ مسلمانان محروم بسیار مهم است. البتّه، این افراد را (به گفتۀ قرآن در همان آیۀ بقره)، می‌توان از چهره‌هایشان شناخت: ﴿تَعْرِفُهُمْ بِسِيمَاهُمْ[۲۰۷]. آری، گرچه خاموشند، ولی در عمق چهرۀ آنها نشانه‌های رنج‌های جان‌کاه درونی، برای افراد آگاه آشکار است و رنگ رخسارۀ آنها از سرّ درونشان خبر می‌دهد. و در ضمن نکته‌ها در باب حق سائل و محروم، فرموده: قابل توجّه اینکه در آیات فوق خواندیم، همیشه در اموال نیکوکاران حقی برای سائل و محروم است. این تعبیر، به خوبی نشان می‌دهد که آنها خودشان را در برابر نیازمندان و محرومان مدیون می‌بینند و آنان را طلبکار و صاحب حق می‌شمرند؛ حقی که به هر حال باید پرداخته شود و هیچ گونه منّتی در پرداختن آن نیست، درست مانند طلب‌های سایر طلبکاران، و چنان‌که گفتیم قراین مختلفی نشان می‌دهد که این تعبیر، مربوط به زکات واجب و امثال آن نیست؛ بلکه ناظر به انفاق‌های مستحبی می‌باشد که پرهیزگاران آن را دَین خود می‌شمرند"[۲۰۸].

  1. و در آیه ﴿وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ[۲۰۹]، در ضمن چهار برنامۀ چهار ماده‌ای، ایمان، اعمال صالح، تواصی به حق و تواصی به صبر، در اصل سوّم و چهارم همچنین فرموده: در اصل سوّم، به مسألۀ “تواصی به حق”؛ یعنی دعوت همگانی و عمومی به سوی حق، اشاره می‌کند، تا همگان حق را از باطل به خوبی بشناسند و هرگز آن را فراموش نکنند و در مسیر زندگی از آن منحرف نگردند، و ﴿تَوَاصَوْااز مادۀ “تواصی”؛ همان‌گونه که راغب در مفردات آورده، به معنای آن است که بعضی بعض دیگر را سفارش کنند، و “حق” به معنای “واقعیت” یا “مطابقت با واقعیت” است. در کتاب وجوه قرآن، دوازده معنا و مورد استعمال برای این کلمه در قرآن مجید ذکر شده است، مانند: خدا، قرآن و اسلام، توحید، عدل، صدق، آشکار بودن، واجب بودن و مانند اینها، ولی همۀ آنها، به ریشه‌ای که در بالا گفتیم، باز می‌گردد. به هر حال، جملۀ ﴿وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ، معنای بسیار وسیعی دارد که هم “امر به معروف و نهی از منکر” را شامل می‌شود و هم “تعلیم و ارشاد جاهل”، “تنبیۀ غافل” و “تشویق و تبلیغ ایمان و عمل صالح” را. بدیهی است کسانی که یکدیگر را سفارش به حق می‌کنند، خود باید طرفدار حق یا عامل به آن باشند. در اصل چهارم، مسألۀ شکیبایی، صبر و استقامت و سفارش کردن یکدیگر به آن، مطرح است؛ چراکه بعد از مسألۀ شناخت و آگاهی، هر کسی در مسیر عمل، در هر گام، با موانعی رو به رو است، اگر استقامت و صبر نداشته باشد، هرگز نمی‌تواند احقاق حق کند و عمل صالحی انجام دهد و یا ایمان خود را حفظ کند. آری، احقاق حق، اجرای حق و ادای حق در جامعه، جز با یک حرکت و تصمیم‌گیری عمومی، و استقامت و ایستادگی در برابر موانع، ممکن نیست. “صبر” در اینجا نیز معنای وسیع و گسترده‌ای دارد که هم صبر بر اطاعت را شامل می‌شود، و هم صبر در برابر انگیزه‌های معصیت، و هم صبر در برابر مصایب و حوادث ناگوار و از دست دادن نیروها، سرمایه‌ها و ثمرات. با توجّه به آنچه در بالا در مورد اصول چهارگانه که به حق، جامع‌ترین برنامۀ حیات و سعادت انسان‌ها است، گفته شده، روشن می‌شود که چرا در روایات آمده است که: وقتی اصحاب و یاران پیغمبر اکرم (ص) به یکدیگر می‌رسیدند، پیش از آن‌که از هم جدا شوند، سورة “العصر” را می‌خواندند، و محتوای بزرگ این سورۀ کوچک را یادآور می‌شدند. سپس با یکدیگر خداحافظی کرده، به سراغ کار خود می‌رفتند[۲۱۰].

تفسیر بصائر

  1. استاد محقق، یعسوب‌الدین رستگار جویباری در تفسیر بصائر فی قوله تعالی: ﴿وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ[۲۱۱]، تفسیر فرموده: "و امت‌های گذشته با پیامبرانشان جدال مخاصمه و دشمنی نمودند و گفتند: شما هم کسی نیستید به جز اینکه بشری هستید همانند ما: ﴿قَالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا[۲۱۲] و چرا خدا برای ما فرشتگان را نفرستاد: و هلا ارسل الله الینا ملائکه، و این گونه، گفتار سفیهانه و شبهه‌ناک دارند تا بدان حق را که خدای تعالی بیان فرمود و پیامبرانش را برای آن فرستاد، باطل کنند و آن را به واسطۀ بطلانشان از محلّ خود خارج سازند. گفته می‌شود: ادحض الله حجته؛ یعنی: ازالها، یعنی از محلّ خود خارج ساخت. نیز فی قوله تعالی: ﴿حُجَّتُهُمْ دَاحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ[۲۱۳]؛ زائله؛ یعنی از محلّ خود خارج ساخت"[۲۱۴].
  2. همچنین در آیه ﴿وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ[۲۱۵]، تفسیر فرموده: "یعنی این نیکوکاران متّقی مقداری از مالشان را جدا کرده و کنار می‌گذارند تا آن را برای طالب نیازمندی که با اظهار فقر و نیاز، عطیه‌ای را سؤال می‌نماید، و برای محرومی که از سؤال کردن خودداری می‌کند؛ یعنی آن کسی که نیازمند است، امّا نیاز خود را سؤال نمی‌کند، قرار دهند، قال الله تعالی: ﴿وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ[۲۱۶]. پس از جملۀ صفات نیکوکاران متّقی به لحاظ صفای فطرتشان، آنان که برای‌شان مقدور است، این می‌باشد که نصیب و بهرۀ معیّنی را در اموالشان برای آن دو طایفه اختصاص دهند و خود را به اخراج آن از مال خود ملزم بدانند"[۲۱۷].[۲۱۸]

حق در تفاسیر روایی

سید هاشم بحرانی در تفسیر برهان و علامه شیخ عبد علی بن جمعه عروسی در تفسیر نورالثقلین و سیوطی، در تفسیر الدرّالمنثور، درباره آیه ﴿وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ[۲۱۹] روایاتی را نقل کرده‌اند، از جمله:

  1. در کتاب کمال الدین و تمام النعمه با اسنادش تا مفضل بن عمر و او چنین گوید: از امام صادق، جعفر بن محمد (ع)، دربارۀ قول الله عزوجل: ﴿وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ، سؤال نمودم. آن بزرگوار فرمود: «﴿وَالْعَصْرِ، خروج القائم (ع). ﴿إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ؛ یعنی اعدائنا، ﴿إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا؛ یعنی بایاتنا، و ﴿وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ؛ یعنی بمواسات الإخوان، ﴿وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ؛ یعنی الامامة، ﴿وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ؛ یعنی بالعتره»: امام صادق (ع) فرمود: ﴿الْعَصْرِ، زمان خروج قائم (ع) است. ﴿إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ؛ یعنی دشمنان ما. ﴿إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا؛ یعنی به جز کسانی که به آیات و نشانه‌های ما ایمان دارند، ﴿وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ؛ یعنی مواسات داشتن با برادران دینی، ﴿وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ، یعنی به امامت، ﴿وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ؛ یعنی به عترت[۲۲۰].
  2. محمّد بن عباس با اسنادش تا عبدالله بن عبید، و او از محمد بن علی و او هم از ابی‌عبدالله، امام صادق (ع)، نقل نموده است که آن حضرت دربارۀ قوله عزّوجلّ: ﴿إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ، فرمود: «استثنی الله سبحانه اهل صفوته من خلقه حیث قال: ﴿إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا، بولایة امیرالمؤمنین، علی (ع)، ﴿وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ؛ ای ادوا الفرائض، ﴿وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ؛ ای بالولایه، ﴿وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ؛ ای وصوا ذراریهم و من خلفوا من بعدهم بها و الصبر علیها»؛ یعنی خدای سبحان برگزیدگان خلق خود را استثنا نمود، آنجا که فرمود: ﴿إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا؛ یعنی به جز کسانی که به ولایت امیرالمؤمنین، علی (ع)، ایمان دارند، ﴿وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ؛ یعنی واجبات را انجام می‌دهند، ﴿وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ؛ یعنی به یکدیگر دربارۀ ولایت سفارش و توصیه می‌کنند، ﴿وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ؛ یعنی فرزندانشان را و خلف فرزندانشان را بعد از آنها به آن (ولایت) و به شکیبایی و صبر بر آن توصیه می‌کنند[۲۲۱].
  3. علی بن ابراهیم در تفسیرش فرمود: ﴿وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ؛ یعنی سوگند که انسان، زیانکار است، و ابی‌عبدالله (ع) قرائت فرمود: ﴿وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ، و انه فیه الی آخر الدهر، " إلا الذین آموا و عملوا الصالحات "، و اتمروا بالتقوی و اتمروا بالصبر "}}. فرمود: ﴿وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ؛ یعنی: و این که او در آن، زیانکاری تا آخر روزگار خواهد بود، به جز آن کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام می‌دهند و به تقوا و پرهیزگاری و به صبر و شکیبایی امر می‌کنند[۲۲۲].
  4. عبد بن حمید، از ابراهیم اخراج نمود که او گفت: ما قرائت نمودیم: ﴿وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ و انه لفیه الی آخر الدهر. ﴿إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ، و ابراهیم گفت که آن، در قرائت عبدالله بن مسعود است[۲۲۳].[۲۲۴]

دین حق

تعبیر ﴿دِينَ الْحَقِّ در آیات‌ ﴿قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ[۲۲۵]، ﴿هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ[۲۲۶]، ﴿هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا[۲۲۷] و ﴿هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ[۲۲۸] ذکر شده و در بعضی آیات نیز این تعبیر به صورت‌های دیگری آمده است؛ مانند آیه ﴿قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَاْ عَلَيْكُم بِوَكِيلٍ[۲۲۹].

برخی مفسران وصف کردن اسلام را به "حق" از آن رو می‌دانند که معارف آن دارای حقانیت و اخلاق و عقاید و احکام آن بر واقعیت و حقیقت منطبق بوده، از خرافات و امور خلاف واقع به دور است[۲۳۰].

گاهی نیز گفته شده که قوانین و اصول اسلام بر خلاف هواهای نفسانی و امیال حیوانی انسان همواره تابع حق است؛ نه تابع هوای انسان‌ها و ازاین‌رو اسلام، دین حق است[۲۳۱]. بعضی دیگر بر این عقیده‌اند که اسلام از آن رو دین حق است که به وسیله آن استحقاق ثواب پیدا می‌شود و سایر ادیان باطل است، زیرا به موجب آنها انسان مستحق کیفر می‌شود[۲۳۲].[۲۳۳]

تدبّر در آیات حق

اگر چه کلماتی که با الفاظ: ﴿حَقُّ و ﴿الْحَقُّ در قرآن کریم ذکر شده متنوع هستند، امّا با بررسی و تدبّر بر روی برخی از آنها معانی متنوعی از حق برداشت می‌شود که همۀ بیان واقعیتی ثابت و لایتغیرند؛ چنان‌که این واقعیت ثابت لایتغیر به اعتبار مضاف آن در آیه، یا منسوب به قرآن است: ﴿قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ[۲۳۴]، یا منسوب به کیفیت ولادت، نبوّت و کتاب حضرت عیسی (ع) است: ﴿ذَلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ[۲۳۵] و یا منسوب به نظام خلقت آسمان‌ها و زمین بر وجه حکمت است: ﴿خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ[۲۳۶] و یا منسوب به تعالیم و رسالت انبیا است: ﴿وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ[۲۳۷] و یا منسوب به مقداری از مال است که به لحاظ اخلاقی، به سائل و محروم اختصاص دارد: ﴿فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ[۲۳۸] و یا به طور کلی منسوب به دین است: ﴿وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ[۲۳۹]. لذا در همین راستا، با استمداد از عنایات الهی و با استفاده از آیات قرآن، با تفضیل بیشتر، در معانی و مفاهیم حق به تحقیق و تدبّر می‌پردازیم[۲۴۰].

معانی و مفاهیم حق در شش آیۀ قرآن کریم به ترتیب مصحفی آیات

معنا و مفهوم اوّل حق

یکی از معانی و مفاهیم حق، قرآن کریم است، و آن واقعیتی ثابت و تغییرناپذیر و کلام خدای سبحان است که از طریق وحی به پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) رسیده است، و عمل و اعتقاد به آن در کلیۀ امور، موجب نجات و رستگاری خواهد بود: ﴿قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ[۲۴۱].

و قرآن کتابی آسمانی، واقعیتی ثابت و تغییرناپذیر است که بر پیامبر اسلام (ص) به صورت وحی نازل شده، در حالی که آن برخی از کتاب‌های قبلی را تورات و انجیل را (که تحریف نشده)، تصدیق می‌نماید: ﴿نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ * مِنْ قَبْلُ هُدًى لِلنَّاسِ وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ[۲۴۲]، ﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ[۲۴۳]، ﴿وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِيرٌ بَصِيرٌ[۲۴۴].[۲۴۵]

معنا و مفهوم دوّم حق

یکی از معانی و مفاهیم حق، منسوب به کیفیت ولادت، نبوت و کتاب حضرت عیسی (ع) است: ﴿عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ[۲۴۶]، و آن، واقعیت ثابت لایتغیر، مختص به حضرت عیسی (ع) است که به اذن خدای تعالی در گهواره به سخن آمد و خود را بندۀ خدا، صاحب کتاب آسمانی و پیامبر معرفی نمود: ﴿قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا[۲۴۷].[۲۴۸]

معنا و مفهوم سوّم حق

یکی از معانی و مفاهیم حق، منسوب به ایجاد آسمان‌ها و زمین بر وجه حکمت است که آن، نشانۀ توحید خدای متعال است: ﴿خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ[۲۴۹]؛ بدین معنا که خدای تعالی بر اساس واقعیت ثابت و لایتغیری، آسمان‌ها و زمین را بر وجه حکمت، از عدم به وجود آورد که این خود، دلالت و نشانه‌ای بر توحید خدای سبحان در نزد مؤمنین است:

اوّلاً، آسمان‌ها، زمین و آنچه بین آنهاست، بر وجه حکمت آفریده شد؛ زیرا آنها عبث، بیهوده و باطل آفریده نشده‌اند:

  1. آسمان‌ها، زمین و آنچه بین آنهاست، بر وجه حکمت آفریده شده: ﴿وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَإِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ[۲۵۰]، ﴿مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُسَمًّى وَالَّذِينَ كَفَرُوا عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ[۲۵۱].
  2. آسمان‌ها، زمین و آنچه بین آن دو است، عبث و بیهوده آفریده نشده: ﴿وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ[۲۵۲]، ﴿وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ[۲۵۳].
  3. آسمان‌ها، زمین و آنچه بین آن دوست، باطل آفریده نشده: ﴿وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا ذَلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ[۲۵۴].

ثانیاً، خلق آسمان‌ها و زمین، آیه و نشانه‌ای از توحید خدای سبحان است:

  1. پروردگار آسمان‌ها و زمین، پروردگار عرش (خدای یکتای بی‌همتا) از آنچه او را بدان توصیف می‌نمایند، منزه است: ﴿سُبْحَانَ رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ[۲۵۵].
  2. از نشانه‌های او (خدای تعالیخلق آسمان‌ها و زمین است: ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَثَّ فِيهِمَا[۲۵۶].[۲۵۷]

معنا و مفهوم چهارم حق

یکی از معانی و مفاهیم حق، آن کلماتی است که خدای تعالی بیان فرمود، و پیامبرانش برای ابلاغ آن مبعوث شدند و آن در مقابل باطل است که کافران به وسیلۀ آن به مجادله پرداختند تا حق را زایل کنند: ﴿وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ[۲۵۸]، امّا کافران باید بدانند که: باطل نابود و حق ثابت و پابرجا است و اگرچه کافران برای از بین بردن حق، به وسیلۀ سخنان باطل مجادله می‌کنند، امّا خدای تعالی با کلماتش حق را ثابت و پابرجا نموده و دنبالۀ کافران را قطع می‌نماید:

  1. خدای تعالی با کلماتش باطل را محو و نابود، و حق را ثابت و پابرجا می‌نماید: ﴿وَيَمْحُ اللَّهُ الْبَاطِلَ وَيُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ[۲۵۹].
  2. کافران برای زایل کردن حق، به وسیلۀ باطل مجادله کردند: ﴿وَيُجَادِلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ[۲۶۰].
  3. و ارادۀ خدای تعالی بر این است که با کلماتش حق را ثابت و پابرجا کند و دنبالۀ کافران را قطع نماید، تا حق، پابرجا، و باطل، تباه گردد: ﴿وَيُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَيَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ * لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ[۲۶۱].[۲۶۲]

معنا و مفهوم پنجم حق

یکی از معانی و مفاهیم حق، آن مقدار مالی است که پارسایان نیکوکار از لحاظ اخلاقی و بر اساس صفای باطن، بر خود فرض می‌کنند که آن را از مال خود خارج، و بر سائل و محروم انفاق نمایند: ﴿وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ[۲۶۳]. در اینکه این حق سائل و محروم چیست؟ حق تعالی در آیات (۲۴ و ۲۵) سورۀ معارج می‌فرماید: آن، حقّ معلوم است: ﴿وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ * لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ[۲۶۴]. در تفسیر حقّ معلوم، امام صادق (ع)، در دو حدیث نقل شده از ایشان می‌فرماید: آن، مالی به غیر از زکات است که انسان بر خودش فرض می‌کند که به نسبت توانایی و وسع مالی‌اش، مقداری از مال خود را خارج سازد، و آن را روزانه، یا به طور هفتگی، یا در هر ماه، بر بیچارگان، درماندگان و آنان که هر اندازه کوشش می‌کنند، قادر به تأمین مایحتاج زندگی خود نیستند، انفاق نماید، و نیز آن را در طریق صلۀ ارحام و رفع گرفتاری خویشاوندان خود صرف کند:

  1. حدیث اول: سماعة بن مهران، از امام صادق (ع) نقل کند که آن حضرت فرمود: البته، خدای تعالی برای بیچارگان در اموال ثروتمندان فریضه‌ای را قرار داده که جز به ادای آن، شکر و سپاسشان انجام نشود، و آن، زکات است که به وسیلۀ آن، خونشان را محفوظ داشته، و به خاطر آن، مسلمان نامیده شوند، و لکن خدای تعالی در اموال ثروتمندان حقوقی غیر از نکات قرار داده است، پس خدای سبحان و بلند مرتبه فرمود: ﴿وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ. پس آن حقّ معلوم، غیر از زکات است، و آن، چیزی است که آدمی آن را در مالش بر خود واجب می‌کند، لازم است که او به اندازۀ توانایی و وسع مالی‌اش آن را بر خود فرض کند، پس بپردازد آنچه را بر خود فرض کرده، اگر خواست در هر روز، و اگر خواست در هر جمعه، و اگر خواست در هر ماه[۲۶۵].
  2. حدیث دوّم: امام صادق (ع) در پاسخ به اسماعیل بن جابر، در پرسش از اینکه حقّ معلوم چیزی غیر از زکات است؟ می‌فرماید: آن مربوط به کسی است که خدای تعالی ثروتی از مال را به او اعطا می‌کند و او هزار، و دو هزار، سه هزار و کمتر و بیشتر آن را از مالش جدا نموده و با آن صلۀ رحم می‌نماید، و بدان هزینۀ افرادی از قومش را که از نظر مالی به دیگران وابسته‌اند، را بر دوش می‌کشد[۲۶۶].[۲۶۷]

معنا و مفهوم ششم حق

یکی از معانی و مفاهیم حق، ایمان به حق، و یا ایمان به توحید و عمل به حق، و یا عمل به قرآن است: ﴿إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ[۲۶۸]. این معنا و مفهوم از حق، اوّلاً، از صدر آیۀ ﴿إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ تدبّر می‌شود و ثانیاً در بررسی آیات قرآن، این مفهوم، در ایمان به توحید و در عمل به قرآن تفسیر می‌شود که: خدای تعالی یکتاست. او پروردگار شما، حق است و بعد از حق، به جز گمراهی و ضلالت نیست، و تنها او حق، بلندمرتبه و بزرگ است، و خدای تعالی (قرآن) را برای مردم به حق بر پیامبر (ص) نازل فرمود. او می‌خواهد با کلماتش حق محقق شود و باطل محو گردد:

در ایمان به توحید
  1. ای پیامبر (ص)! بگو: او خدای تعالی یکتاست: ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ[۲۶۹].
  2. این خدای تعالی، پروردگار شما، حق است، و بعد از حق، جز گمراهی و ضلالت نیست: ﴿فَذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ[۲۷۰].
  3. البته، خدای تعالی، تنها حق است، و اوست که مردگان را زنده می‌کند و بر هر چیزی تواناست: ﴿ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ يُحْيِي الْمَوْتَى وَأَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۲۷۱].
  4. البته، خدای تعالی تنها او حق است، و غیر او، هر چه را بخوانند، باطل است، البته، خدای تعالی تنها او بلندمرتبۀ بزرگ است: ﴿ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ[۲۷۲] ﴿ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ[۲۷۳].[۲۷۴]
در عمل به قرآن
  1. خدای تعالی است، آنکه کتاب (قرآن) را به حق نازل نمود: ﴿اللَّهُ الَّذِي أَنْزَلَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ وَالْمِيزَانَ وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِيبٌ[۲۷۵].
  2. البته، ما کتاب (قرآن) را بر تو به حق برای مردم نازل کردیم، پس هرکس از آن هدایت گیرد، برای خودش است، و هرکس از آن گمراه شود، برای خودش است: ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدَى فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ[۲۷۶].
  3. و خدای تعالی باطل را محو، و حق را به وسیلۀ کلماتش محقق می‌کند: ﴿وَيَمْحُ اللَّهُ الْبَاطِلَ وَيُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ[۲۷۷].
  4. خدای تعالی می‌خواهد، حق را با کلماتش، محقق کرده و دنبالۀ کافران را قطع نماید، تا حق محقق شود و باطل از بین برود، اگرچه گناهکاران اکراه دارند: ﴿لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ[۲۷۸]، ﴿وَيُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ[۲۷۹].[۲۸۰]

حق در دانشنامه معاصر قرآن کریم

خلیل بن احمد و به پیروی از وی لغت‌شناسان دیگر، حق را به معنای وجوب و ثبوت و مخالف باطل می‌داند[۲۸۱]. ابن فارس بر این باور است که ماده «ح ق ق» همواره درباره چیزی به کار می‌رود که استوار و درست است[۲۸۲]. به نظر راغب اصفهانی حق در اصل به معنای مطابقت و موافقت است، همان گونه که لنگه در با آستانه آن (که در زبان عربی حق الباب گفته می‌شوند) مطابق می‌شود. بر این اساس، حق در چهار معنای کلی به کار می‌رود:

اول آن کس که چیزی را بر اساس خردمندی به وجود آورد. بنابراین خدا را حق نامند.

دوم آنچه که بر پایه خردمندی به وجود آمده است. بنابراین همه کارهای خداوند از جمله میراندن و برانگیختن، حق است.

سوم، باور مطابق حقیقت.

چهارم، سخن یا کرداری بدان مقدار که واجب و لازم است[۲۸۳]. به گفته فیروزآبادی واژه حق در سیزده مورد به کار می‌رود: نام خدا، صفت خدا، قرآن، آنچه باطل نیست، دادگری، اسلام، کار یا فرمان حتمی، مال، دارایی، موجود ثابت، راستی، مرگ و احتیاط[۲۸۴].

ماده «ح ق ق» در ده واژه، ۲۸۷ مرتبه در قرآن آمده است. از این تعداد، ۱۰۴ بار واژه حق است. دست کم در هشت آیه، خداوند به نام الحق خوانده شده است. در سه آیه می‌خوانیم: ﴿ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ[۲۸۵]. در دو آیه می‌یابیم: ﴿رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ[۲۸۶]. و در دو آیه نیز خداوند، پادشاه حق خوانده شده است: ﴿فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ[۲۸۷]. و در یک آیه از خداوند با نام ﴿الْحَقُّ الْمُبِينُ[۲۸۸] یاد شده است. در چهار آیه نیز به جهت اختلاف قرائت یا ترکیب نحوی در آیه، احتمال آن است که واژه الحق نام یا وصف خداوند شمرده شود. از این آیات، دو آیه ذیل قابل توجه است: ﴿سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ[۲۸۹]. مشخص نیست که ضمیر ﴿أَنَّهُ الْحَقُّ به چه باز می‌گردد. مفسران مرجع این ضمیر را قرآن، پیامبر، توحید، آنچه که بر پیامبر نازل شده و یا خداوند ذکر نموده‌اند. به عنوان نمونه، طبرسی، شهاب الدین آلوسی و محمد جواد مغنیه مرجع ضمیر را خداوند دانسته‌اند[۲۹۰]. ﴿قَالَ فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ[۲۹۱].

واژه حق اولی در این آیه، به دو قرائت رفع و نصب خوانده شده است. بنابر قرائت رفع، واژه حق خبر است و مبتدای آن می‌تواند «أَنا» باشد که بنابراین معنای آیه چنین خواهد بود: (خداوند) گفت: پس من حق هستم[۲۹۲]. فخر رازی نقل کرده است که برخی، حق را نام خداوند ندانسته‌اند، بدین استدلال که واژه حق مصدر است و جز به مجاز به معنای فاعل به کار نمی‌رود. رازی در پاسخ این استدلال می‌نویسد: حق به معنای موجود است و آنچه که بیش از هر چیز دیگری سزا است که موجود دانسته شود، خداوند است. بنابراین سزاوارترین کس برای نام حق، خداوند است[۲۹۳].

بیشتر مفسران حق را به معنای ثابت و دائم دانسته‌اند و خداوند از آن رو که وجودی دائم و باقی است، حق نامیده می‌شود. بدین جهت، بسیاری از مفسران از آن جمله: فخر رازی، ابوالسعود محمد عمادی و شهاب الدین الوسی، نام الحق را درباره خداوند به معنای واجب الوجود، الواجب بذاته و الموجود الواجب شمرده‌اند[۲۹۴].

فخر رازی پس از آنکه اصطلاحات فلسفی مربوط به حقیقت وجود را بر پایه نام حق توضیح می‌دهد، می‌نویسد: پس چه نیکو است که این ادله برهانی بر این رازهای قرآنی مطابقت دارد[۲۹۵]. برخی از مفسران از آن جمله: زمخشری، بیضاوی و سیوطی، حق را به معنای عدل (دادگر) دانسته‌اند[۲۹۶]. این تفسیر از سعید بن جبیر نیز نقل شده است[۲۹۷]. علامه طباطبایی در تفسیر نام حق برای خداوند می‌نویسد: خداوند، خود حق است که هر چیز حقی را حقانیت میبخشد و در سامانه هستی حق را جریان می‌دهد و این همه آشکار می‌سازد که خداوند همو حق است[۲۹۸].

در ادعیه و کلمات برجای مانده از پیامبر اکرم و ائمه اطهار (ع)، حق به عنوان نام خداوند بسیار به کار رفته است. «أَنْتَ الْحَقُّ وَ قَوْلُكَ الْحَقُّ وَ لِقَاؤُكَ الْحَقُّ وَ الْجَنَّةُ حَقٌّ وَ النَّارُ حَقٌّ وَ السَّاعَةُ حَقٌّ»[۲۹۹]؛ امام علی (ع) نیز می‌فرماید: «هُوَ اللَّهُ الْحَقُّ الْمُبِينُ أَحَقُّ وَ أَبْيَنُ مِمَّا تَرَى الْعُيُونُ»، «او است خداوند حق آشکار، پایدارتر و آشکارتر از آنچه چشم‌ها می‌بینند. نام حق یکی از نود و نه نام نیکوی خداوند شمرده شده است»[۳۰۰].

متکلمان، بر اساس حق بودن خداوند دو مطلب را اثبات می‌کنند: اول آنکه خداوند از هیچ جهتی محدود و مقید و مشروط نیست. علامه طباطبایی در این باره می‌نویسد: خداوند حق است بدان معنا که او وجود ثابتی است که هیچ بطلانی بدان آمیخته نیست از همه جهت‌ها ثابت است، بر هر تقدیری موجود است. بنابراین وجود خداوند مطلق است و به هیچ قید مقید و به هیچ شرطی مشروط نیست[۳۰۱]. دوم آن که، افعال خداوند بدون هدف و عبث نیست. خداوندحق مطلق است از این روی صفات و افعالش نیز حق است. و حق بودن افعال خداوند بدین معنا میانجامد که افعال وی غرض و هدفی دارد. طوسی می‌نویسد: خداوند آسمان‌ها و زمین را به حق آفریده است. بدین معنا که به حکمتی آن را از عدم به وجود آورده است، نه از روی بیهودگی که هیچ فایده‌ای در آن نباشد[۳۰۲]. فخرالدین طریحی، نام الحق را نزدیک‌ترین نام به الله دانسته است از آن روی که بر ذات دائم و ثابت و واجب دلالت دارد[۳۰۳]. حق از صفات ذاتی و ثبوتی خداوند است.

متکلمان و فیلسوفان بر اساس نام حق، مفاهیم وجود، وجوب وجود و ممکن الوجود را تعریف نموده‌اند. ابوعلی سینا می‌نویسد: از حق، وجود عینی و هستی دائم فهمیده می‌شود. بنابراین واجب الوجود همو به خودی خود، حق دائمی است و ممکن الوجود به واسطه دیگری (بغیره) حق است و به خودی خود باطل است[۳۰۴]. محمد غزالی در تعریف ممکن الوجود می‌نویسد: هر آنچه به خودی خود ممکن است به واسطه دیگری واجب می‌شود، پس او از سوی خویش وجودی ندارد، پس باطل است. و از جهت دیگری هستی می‌گیرد، پس از آن سوی که وجود دریافته، حق است. و از این رو است که خداوند می‌فرماید: ﴿كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ[۳۰۵][۳۰۶].

مفهوم وجود، مهم‌ترین و محوری‌ترین مفهوم در فلسفه مشاء است و تعریف وجود با حق گره می‌خورد و در آثار مهم فلسفی، فصلی در تعریف حق و باطل آمده است[۳۰۷].

توجه به مفهوم حق در متون و استدلالات فلسفی بسیار است. ابوعلی سینا در اثبات یگانگی و عدم جسمانیت خداوند می‌نویسد: هر حقی از جهت حقیقت ذاتی خویش که به واسطه آن حق شده است، پیوسته، یگانه است و بدان اشاره (حسی) نمی‌شود؛ چه رسد بدان موجودی که هرکس حق هستی خویش را بدان یافت است[۳۰۸]. حکیم ملاهادی سبزواری در تعریف موجود حق می‌سراید: ما ذاته بذاته لذاته * موجود الحق العلى صفاته[۳۰۹]. «آن کس که هستی وی به خودی خود و برای خود او است، موجود حق است که ویژگی‌هایش برتر است». علامه طباطبایی می‌نویسد: حق و باطل دو مفهوم مقابل‌اند، حق ذات ثابت است و باطل آن است که ذات ثابتی ندارد. و آنچه که به اصالت به خداوند منسوب باشد، حق است. همان گونه که خداوند می‌فرماید: ﴿الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ[۳۱۰] و اما باطل از آن روی که باطل است به او نسبت داده نمی‌شود. در هستی چیزی نیست مگر آن‌که آمیخته‌ای از بطلان در آن باشد؛ مگر خداوند که او حق است که بطلانی در آن آمیخته شده و بدان راه ندارد[۳۱۱].

به پیروی از فلسفه در عرفان نظری نیز، حق به معنای وجود شمرده شده است. ابن عربی می‌نویسد: حق، عین وجود است و آفرینش آن را مقید ساخته است، پس آفریدگان را قیدزننده‌ای قید زده است. بنابراین هر فرمانی به او و برای او است. و حق فرمانفرما جز به حق فرمان نمی‌دهد. و تنها حق (خداوند)، به حق، این نام دارد؛ زیرا که وی به خودی خود همواره هستی دارد[۳۱۲]. به بیان ابن عربی، خداوند از آن روی حق نام دارد که آفریدگان، هستی خویش را به واسطه حقی از خداوند طلب کرده‌اند. خداوند رحمت را بر خود قرار داده است: ﴿كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ[۳۱۳]. پس خداوند خود حقی را بر خود قرار داده است و از این جهت اعیان موجودات مظهر استحقاقی پروردگارند[۳۱۴].

بین فیلسوفان و بیشتر عارفان، خداوند به نام حق خوانده می‌شود. ابوالقاسم قشیری، دلیل این سنت را چنین می‌داند که در گام نخست، آدمی، خداوند را به آثار و افعالش می‌شناسد و در گام بعدی، خداوند را به صفاتش می‌شناسد و در آخرین مرحله، خداوند را به ذاتش خواهد شناخت و از این روی خدا را به نام حق می‌خواند[۳۱۵].[۳۱۶]

شخصیت‌زدگی، آفت تشخیص حق از باطل

از آن جایی که در نظام موجود هستی، حق و باطل به هم آمیخته است تا جایی که باطل به سبب شرایط و مقتضیاتی، بیش‌تر از حق جلوه گری می‌‌کند، شناخت حق و پیروی از آن برای بیشتر مردم، دشوار و سخت است. از این دشوارتر، عمل براساس حق و لوازم آن است. از این رو اهل بصیرت و شناخت حقایق و صالحان و صادقانی که براساس بصیرت و شناخت خویش عمل کنند، همواره بسیار اندک هستند.

شگفت آنکه همگی ما انسان‌ها مدعیان حق و حق خواهی و عمل به آن هستیم و دیگران را متهم به باطل‌گرایی کرده و با انگ و ننگ حق ستیزی، آنان را از گردونه تاثیر اجتماعی، ارزش و ارجمندی بیرون می‌‌رانیم. این جاست که تشخیص حق، بسیار سخت می‌‌شود؛ زیرا حق بودن و حق‌گرایی به عنوان یک ارزش، حتی اهل فساد و بطلان را به سوی آن می‌‌کشاند تا از آن نمد، کلاهی نیز برای خود بسازند و مردم را با فریب و نیرنگ همراه خود کنند و بهره و سود دنیوی خود را از این طریق دوچندان برگیرند.

قرآن به عنوان کتاب راهنمای زندگی، به این مسئله بسیار توجه کرده است؛ زیرا درقرارگاه انسان در زمین، چنان حق و باطل به هم آمیخته شده و شبهات چنان در همه تار و پود زندگی نفوذ کرده است که قدرت تشخیص و انتخاب حق از باطل برای بیشتر مردم باقی نمانده است. از این رو قرآن بخشی از آموزه‌های خود را به راه‌های تشخیص حق از باطل و جداکردن شبهات از محکمات اختصاص داده است.[۳۱۷].

دنیای شبهات و آمیختگی حق و باطل

حق، نقیض باطل و به معنای وجوب و ثبوت[۳۱۸] و در اصل به معنای مطابقت و موافقت است. در فرهنگ قرآنی این واژه در معانی و در موارد مختلف به کار رفته است که عبارتند از:

  1. ایجادکننده چیزی بر‌اساس حکمت‌؛
  2. شیء ایجاد شده بر اساس حکمت‌؛
  3. اعتقاد به چیزی آن‌گونه که هست‌؛
  4. فعل و سخنی که به اندازه و به موقع باشد.[۳۱۹]

وقتی ما سخن از حق می‌‌گویم، می‌‌تواند همه این معانی و کاربردهای پیش گفته باشد ولی بیش‌تر اوقات ما آن را در معنای مطابقت و موافقت با امری به کار می‌‌بریم که بر اساس حکمت الهی ایجاد شده است. به این معنا که حق را در اموری می‌‌جوییم که مطابق و موافق با فلسفه و هدف آفرینش باشد هر چند که آن امر در واقعیت تحقق خارجی نداشته و علل و عواملی از تحقق آن جلوگیری به عمل آورده باشد. از این روست که ما گاه بسیاری از واقعیت‌های موجود را به عنوان امری باطل و ضد حق دانسته و به مبارزه با آن می‌‌پردازیم. به عنوان نمونه ظلم و بی‌عدالتی را هر چند که واقعیتی اجتماعی و موجود در جامعه بشری است ولی آن را امری باطل و ضد حق دانسته و به مبارزه با آن می‌‌پردازیم تا عدالت و برابری جایگزین شود. این گونه است که عدالت خواهی و ستم ستیزی را به عنوان حق خواهی و باطل ستیزی دانسته و از این که خواهان ارزشی هستیم از خود و کار خود خشنود و راضی می‌‌باشیم.

اما مشکل در این جا ختم نمی‌شود؛ زیرا تشخیص حق در واقعیت‌های موجود بسیار سخت و دشوار است؛ چون جهان واقعیت‌ها، پر از امور باطلی است که گاه به صراحت و روشنی خودنمایی می‌‌کند و در بسیاری از اوقات خود را در شکل کمالی حق جلوه می‌‌دهد و با نمایی از حق خودنمایی می‌‌کند. باطل از آن جایی که در نزد بیش تری مردم مورد انزجار و نفرت است نمی‌تواند خود را در شکل واقعی و حقیقی‌اش نشان دهد؛ زیرا فطرت سالم و پاک آدمی گرایش به کمال دارد و آن را در اموری می‌‌یابد که متصف به حق می‌‌باشند. از این روست که با هر چیزی که نمایی از باطل داشته باشد به شدت مخالفت و مبارزه می‌‌کنند و این مبارزه را به عنوان یک ارزش والای انسانی تلقی می‌‌نمایند. مخالفت طبیعی انسان‌ها با نواقص و امور ضد کمالی از جمله باطل موجب می‌‌شود تا باطل خود را در شکل و شمایلی ارایه دهد که مورد توجه و پسند مردمان است. از این روست که خود را به شکل و شمایل حق در می‌‌آورد و نمایش می‌‌دهد.

خداوند در آیه ﴿أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَابِيًا وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ[۳۲۰] با بیان تمثیلی نشان می‌‌دهد که چگونه باطل خود را بر محور حق به نمایش می‌‌گذارد تا این گونه مردمان را بفریبد. در این آیه بیان شده است که حق و باطل چنان در زندگی آدمی آمیخته است که انسان‌ها به سادگی نمی‌توانند حق را از باطل باز شناسند و با جدایی و تشخیص آن، در مسیر کمالی و درست گام بردارند.

به سخن دیگر، زندگی انسان‌ها در دنیا به علل گوناگون، چنان است که حق و باطل ملازم و همراه همیشگی آنان است و انسان‌ها به سادگی نمی‌توانند حق را از باطل باز شناسند و جدا کنند مگر آنکه ملاک‌های حق را شناخته و بر اساس آن معیارها به تجزیه و تحلیل مسایل دنیوی بپردازند.

مشکل زمانی دو چندان می‌‌شود که گروهی از مردمان به صورت تعمدی می‌‌کوشند تا حق و باطل را به هم بیامیزند و این آمیختگی را تقویت کنند و افزایش دهند؛ زیرا منافع آنان در این آمیختگی حق و باطل و عدم امکان تشخیص و جداسازی آن نهفته است.

خداوند در آیه ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ[۳۲۱] توضیح می‌‌دهد که برخی از اهل کتاب که به ظاهر می‌‌بایست خواهان حق و پیرو و مبلغ آن باشند، برای دست یابی به منافع زودگذر دنیایی به طور آگاهانه و عامدانه حق و باطل را در هم می‌‌آمیزند و از آن جایی که با این عمل خویش بسیاری از مردم ساده دل را فریب می‌‌دهند ایشان را نکوهش می‌‌کند؛ زیرا توده‌های مردم به سبب این که به این گروه از اهل کتاب به عنوان خواص اعتماد و اطمینان دارند، گمان نمی‌برند که ایشان قصد فریب و نیرنگ مردمان را دارند. از این رو، بی‌هیچ تحقیق و تفحصی بر پایه گفتار و رفتار این خواص عمل می‌‌کنند و به گمان آنکه آنان حق را معرفی می‌‌کنند و خواهان حق و پیرو و مبلغ آن هستند، کورکورانه در پی ایشان می‌‌روند، در حالی این خواص فریبکار برای دست یابی به منافع زودگذر مادی دنیوی، حق و باطل را به هم آمیخته‌اند و باطل را به عنوان حق عرضه می‌‌کنند.

در گزارش دیگری که خداوند در آیات ﴿يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ[۳۲۲]، ﴿وَآمِنُوا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُمْ وَلَا تَكُونُوا أَوَّلَ كَافِرٍ بِهِ وَلَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا وَإِيَّايَ فَاتَّقُونِ[۳۲۳]، ﴿وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ[۳۲۴] می‌‌دهد این معنا مورد تاکید قرآن است که برخی از خواص یهود توده‌های مردم را با آمیختن حق و باطل فریب می‌‌دهند و آنان را به سمت باطل به عنوان حق می‌‌کشانند. در حقیقت آنان گنجشک باطل خویش را رنگ کرده به عنوان قناری حق عرضه کنند و بفروشند.[۳۲۵].

تقابل حق و باطل

حق و باطل از دو جهت با هم تقابل دارند. یک جهت اینکه حق و باطل نقیض هم هستند و برای آن وجه سومی نیست. به این معنا که هر چیزی یاحق است یا باطل و حد وسطی برای آن نیست. آیه ﴿فَذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ[۳۲۶] بر نبود هیچ واسطه‌ای، میان حق و باطل تاکید می‌‌کند. بر این اساس نمی‌توان چیزی را به عنوان هم حق و هم باطل معرفی کرد؛ زیرا هر چیزی یا باید حق باشد یا باطل؛ هر چند که باطل گاه خود را در نمایی از حق جلوه می‌‌دهد. ﴿أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَابِيًا وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ [۳۲۷]

آیات بسیاری از جمله آیه ﴿وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ[۳۲۸] و ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ[۳۲۹] و آیه ﴿لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ[۳۳۰] بر قابل جمع نبودن حق و باطل تاکید دارد. به این معنا که اگر چیزی حق نباشد به طور قطع باطل خواهد بود و اگر چیزی جلوه ای از حق داشته باشد، به نحو قطع و یقین حق است؛ زیرا حق هیچ باطلی را بر نمی‌تابد.

وجه دیگر تقابل حق و باطل آن است که حق و باطل هرگز نمی‌توانند با هم جمع شوند و هرگاه حق و باطل در کنار هم قرار گرفتند به جنگ و ستیز می‌‌پردازند. این بدان معناست که هرگز باطل، با خود حقی را همراه ندارد بلکه تنها قیافه و چهره‌ای از حق را به خود گرفته است.

این گونه است که هر جا حق آمد باطل می‌‌گریزد و هر جا پای حق به میان آمد، باطل از میان می‌‌رود؛ زیرا باطل بر پایه هیچ و پوچ استوار است و با کم‌ترین حضور حق، ازهم فرو می‌‌پاشد. ﴿بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ [۳۳۱] بنابر این آن چیزی که باطل خود را بدان می‌‌آراید و به عنوان حق نمایش می‌‌دهد اصولا نمی‌تواند حق باشد بلکه تنها باطلی است که حق نمایی می‌‌کند و هیچ بهره‌ای از حق ندارد.

به هر حال در طول تاریخ بشریت، همواره حق و باطل با هم ستیز داشته و هرگز امکان جمع شدن آن دو وجود نداشته است. بر این اساس پذیرش صلح میان آن دو به معنای پذیرش باطل خواهد بود؛ زیرا حق تنها در جلوه خالص خود می‌‌تواند حضور داشته باشد و هرگز باطلی را بر نمی‌تابد. از این رو جنگ حق و باطل از آغاز تاریخ تا پایان تاریخ در اشکال گوناگون برقرار خواهد بود و تا دنیا، دنیاست این جنگ خواهد بود؛ زیراحق هرگز به وجود باطل و حضور آن رضایت نخواهد داد[۳۳۲].

معیارها و راه‌های شناخت حق از باطل

انسان اگر بر پایه فطرت سالم باقی بماند و عوامل بیرونی چون شیطان و عوامل درونی چون چیرگی هوای نفس نباشد، به طور طبیعی خواهان حق است؛ زیرا کمال را در حق می‌‌جوید و به آن گرایش می‌‌یابد. خداوند در آیاتی چون ﴿قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَلَا تَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لَا شِيَةَ فِيهَا قَالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا كَادُوا يَفْعَلُونَ[۳۳۳] و نیز ﴿قَالُوا أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللَّاعِبِينَ[۳۳۴]، حق جویی و حقیقت پذیری را فطرت و طبیعت سالم انسانی می‌‌داند و هرگونه گرایش به باطل را در تغییر و تبدیل ناروا در فطرت و طبیعت وی می‌‌شمارد.

با این همه حتی اگر فطرت و طبیعت انسان سالم باشد، به عللی بیرونی ممکن است که تشخیص حق برای او مشکل و دشوار باشد، هر چند که به دنبال شناخت آن به سوی حق خواهد رفت. به این معنا که اگر کسی فطرت سالم داشته باشد، هر چند که با شناخت حق به طور طبیعی به سمت و سوی آن کشیده می‌‌شود، ولی گاه به سبب خودنمایی باطل در جلوه حق، شناخت و تشخیص حق از باطل برای وی دشوار می‌‌شود. در این جاست که نیازمند راه‌هایی برای شناخت حق از باطل است.[۳۳۵].

ابزارهای شناخت حق از باطل

خداوند در آیه ﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ هَذَا ذِكْرُ مَنْ مَعِيَ وَذِكْرُ مَنْ قَبْلِي بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ[۳۳۶] بر لزوم شناخت حق از باطل تاکید می‌‌کند؛ زیرا انسان بی‌شناخت و تشخیص حق از باطل نمی‌تواند در مسیر کمالی گام بردارد و ممکن است امری باطل، خود را حق جلوه دهد و اسباب گمراهی و شقاوت ابدی انسان را فراهم آورد؛ زیرا اگر انسان به باطلی به عنوان حق گرایش یابد و در مسیر آن گام بردارد، زمانی از نیرنگ و فریبی که خورده بیدار می‌‌شود که دیگر فرصت‌های عمر از دست رفته و مرگ، او را در آغوش کشیده است. از این رو فرمان می‌‌دهد تا انسان‌ها حق را بشناسند و ابزارهای شناسایی آن را به دست آورند. از مهم‌ترین ابزارهای شناخت حق از باطل می‌‌توان به دو امر درونی و بیرونی اشاره کرد. امر درونی که در انسان‌ها قرارداده شده تا به عنوان ابزار و عامل شناختی عمل کند، همان فطرت پاک و سالم انسانی و فکر و خردی است که خداوند به انسان‌ها ارزانی داشته است.

خرد سالم و فکر و فطرت پاک انسان به طور طبیعی گرایش به خیر و خوبی و کمال دارد و آن را به عنوان حق، شناسایی کرده و در پی آن می‌‌رود. خداوند در آیه ﴿أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُسَمًّى وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ[۳۳۷] با اشاره به قدرت اندیشه تبیین می‌‌کند که انسان‌ها از طریق این ابزار کارآمد می‌‌توانند حق را از باطل تشخیص دهند؛ زیرا انسان‌ها با تفکر در هستی و فلسفه آفرینش به سادگی می‌‌توانند دریابند که جهان آفرینش بر محور حقانیت آفریده شده است و انسان‌ها باید در همین مسیر کمالی گام بردارند و از باطل گریزان باشند.

از آن جایی که برای بسیاری از مردم شبهات و حق نمایی باطل امکان تفکر درست و صحیح را می‌‌گیرد و انسان‌ها به سبب هواهای نفسانی و وسوسه‌های شیطانی، بخش از فطرت سالم و پاک خویش را می‌‌آلایند، در این جاست که خداوند از طریق پیامبر بیرونی، به فریاد انسان‌ها می‌‌رسد و آنان را برای شناخت حق از باطل یاری می‌‌رساند. آیه ﴿كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۳۳۸] به نیاز بشر به وحی و دین الهی برای شناخت باطل و راه راست از گمراهی اشاره دارد و تبیین می‌‌کند که اگر خداوند دستگیر انسان را از طریق روحی و دین نبود بسیاری از مردم از تشخیص حق از باطل ناتوان می‌‌ماندند و در مسیر باطل گام بر می‌‌داشتند.

بسیاری از مردم با آنکه از نظر عقلی رشد کرده‌اند ولی عوامل بسیار درونی و بیرونی به ایشان اجازه نمی‌دهد تا به سادگی حق را از باطل تشخیص دهند و در دام شبهات می‌‌افتند و باطل را حق گمان کرده و در مسیر آن گام برمی دارند. از این رو نیازمند وحی و پیامبرانی هستند که راه حق را به ایشان نشان دهند و آنان را به مسیر اصلی هدایت بخواند. ﴿كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ [۳۳۹]

انسان با دست یابی به حق واقعی می‌‌تواند به ایمان واقعی ﴿وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ وَمَا لَنَا لَا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَا جَاءَنَا مِنَ الْحَقِّ وَنَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنَا رَبُّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِينَ [۳۴۰] امید به آینده بهتر و برتر بهره‌گیری از امدادهای غیبی و استجابت دعا و نیایش از سوی خداوند ﴿أَفَمَن يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ [۳۴۱] و بهره‌مندی از آموزه‌های قرآنی و هدایتگری آنبه سوی کمال ﴿وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ [۳۴۲] و بصیرت ﴿أَفَمَن يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ [۳۴۳]دست یابد[۳۴۴].

فواید شناخت حق

شناخت حق به انسان این امکان را می‌‌دهد تا از کوردلی بیرون آید و حقایق هستی را چنان که هست بشناسد و نهایت و غایت هر امری را بداند و در مسیر درست گام بردارد. اهل بصیرت همانند کسی است که در دره‌ها و دامنه کوه‌ها غرق در جزئیات است ولی با توجه به این که چکاد و غایت سیر و حرکت خویش را می‌‌بیند و در آن مسیر گام برمی دارد، هرگز جزئیات، وی را فریب نمی‌دهد و از اصل غایت و هدف باز نمی‌ماند؛ ضمن این که هدف غایی را به شکل وضوح می‌‌بیند.

به سخن دیگر کسانی که با استفاده از ابزارها و عوامل شناختی چون فکر و فطرت سالم و بهره‌گیری از آموزه‌های وحیانی و امدادهای غیبی، حق را می‌‌شناسند، به بصیرتی دست می‌‌یابند که آنان را همواره متوجه غایت هر چیزی می‌‌کند که همان خداوند تبارک و تعالی است؛ زیرا در پس هر چیزی و آفریده‌ای، خداوند آفریدگار و پروردگار را می‌‌نگرند. این گونه است که خداوند مبدا و منتهای هر سیر و حرکتی می‌‌شود و این افراد متوجه منشأ حق یعنی خداوند آفریدگار و پروردگار می‌‌باشند و در مسیر، هرگونه زمینه‌های تردید از ایشان برطرف می‌‌شود؛ زیرا همواره خداوند را در پس و پیش و درون و بیرون آن چیز می‌‌ببینند ﴿الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ[۳۴۵]

انسان وقتی حق را شناخت، می‌‌تواند به سادگی اهل باطل را بشناسد، هر چند که نقابی ازحق بر چهره زده و در پس شبهات، خود را به وجود حقی زنده نگه بدارند. امیرمؤمنان علی(ع) می‌‌فرماید: «اِنَّ الحَقَ وَ‌ الباطِلَ لا يُعْرَفانِ بِاَقْدارِ الرِّجالِ، اَعْرِفِ الْحَقَّ لَعَرِفَ اَهْلَهُ، وَ‌ اَعْرَفِ الباطِلَ تَعْرِفْ اَهْلَهُ»؛ به درستی که حق و باطل را با قدر و شخصیت افراد نمی‌توان شناخت. اول حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی و باطل را نیز بشناس، اهل آن برایت آشکار می‌‌گردد. [۳۴۶]

از آن جایی که بسیاری از مردم در دام شخصیت پرستی گرفتار می‌‌شوند، خداوند از مردم می‌‌خواهد به جای آنکه به منزلت اشخاص توجه کنند، به حق تمسک جویند تا براساس آن، اشخاص را بشناسند و بدانند که آیا در جبهه حق هستند یا در جبهه باطل می‌‌جنگند. از این رو می‌‌فرماید اشخاص، نباید مقیاس حق و باطل قرار گیرند. این حق و باطل است که باید مقیاس اشخاص و شخصیت آنان باشد. اگر حضرت عیسی(ع) شما را معاذالله به خود به عنوان حق خواند باید ببینید که این دعوت وی مطابق معیارهای حق می‌‌باشد یا آنکه دعوتی به باطل است؟ اگر دعوتی به باطل باشد می‌‌بایست از چنین دعوت و شخصی پرهیز کرد. این معیاری است که قرآن ارائه می‌‌دهد و امیرمؤمنان بارها و بارها در فتنه‌ها بر آن تأکید کرده و خواستار آن شده است که حقیقت راه را براساس معیارهای تشخیص حق از باطل بشناسید نه آنکه چون طلحه و زبیر و دیگر اصحاب پیامبر(ص) و ام المؤمنین عایشه در آن جبهه قرار گرفته‌اند فریب بخورید؛ زیرا همین ام المؤمنین اگر خطا و اشتباه و گناه کند و برخلاف حق گام بردارد دو برابر از دیگران عذاب می‌‌شود؛ زیرا موجب شده تا گروهی به اعتماد و اطمینان وی در دام فتنه و باطل بیفتند. این افراد هم خود به گمراهی رفته و هم به سبب اعتماد عمومی به ایشان مردم بسیاری را گمراه کرده‌اند. از این رو مجازات و گناه منتسبان به پیامبر(ص) و رهبران جامعه بیش از دیگران است.

از نظر اسلام، معیار همه چیز، حقیقت و معیار حقیقت، خود حقیقت است. هرکس طالب حق است، ارزشمند است؛ هر چند که به حق نرسد و هرکس در پی باطل است بی‌ارزش و بی‌اعتبار است. به همین جهت امیرمؤمنان(ع) به عنوان وصیتی که باید پس از خودش به مرحله اجرا درآید، فرمود: «لا تقتلوا الخوارج بعدی‌ فلیس من طلب الحق فاخطاه کمن طلب الباطل فادرکه»؛ پس از من خوارج را نکشید؛ چراکه کسی که طالب حق بود و در راه رسیدن به حق به خطا رفت، مانند کسی نیست که طالب باطل بود و به باطل دست یافت. [۳۴۷]

فرق خوارج و اصحاب معاویه در این است که خوارج مردمی متعبد و متعصب بودند و در آن فتنه ای که به پا کردند، در طلب باطل نبودند و اگر باعلی(ع) نمی‌جنگیدند، علی(ع) با آنها نمی‌جنگید، ولی اصحاب معاویه، تعبد به دین نداشتند و در راه رسیدن به حق، تعصبی نمی‌ورزیدند و با علم و آگاهی در پی باطل بودند. بنابراین، توصیه امام این است که پس از وی اگر می‌‌کشند، کسانی را بکشند که در پی باطلند و باطل را یافته‌اند، نه کسانی که حق را طالبند و به خاطر کج فهمی و قصوری که داشته‌اند، به آن نرسیده‌اند.

در جریان جنگ خونین جمل، مردی دچار حیرت شده بود؛ چراکه می‌‌دید شخصیت‌های برجسته عالم اسلام، مانند طلحه و زبیر و عایشه که به نص قرآن یکی از امهات مؤمنان است ﴿وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ[۳۴۸] در مقابل علی(ع) قرار گرفته و با او سر جنگ و ستیز دارند. از این رو این مرد متحیر به محضر امیرمؤمنان(ع) شتافت و عرض کرد: «ایمکن ان یجتمع زبیر و طلحه و عائشه علی باطل؟»؛ آیا ممکن است زبیر و طلحه و عایشه بر باطل اجتماع کنند؟ حضرت در جواب وی فرمود: «اِنّكَ لَمَلْبُوسٌ عليك، اِنَّ الحَقَ وَ‌ الباطِلَ لا يُعْرَفانِ بِاَقْدارِ الرِّجالِ، اَعْرِفِ الْحَقَّ لَعَرِفَ اَهْلَهُ، وَ‌ اَعْرَفِ الباطِلَ تَعْرِفْ اَهْلَهُ»؛ امر بر تو مشتبه شده است؛ حق و باطل با قدر و منزلت اشخاص شناخته نمی‌شود. حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی و باطل را بشناس تا اهل آن را بشناسی. [۳۴۹]

یکی از افرادی که خود را اهل بصیرت می‌‌دانست درحالی که چنین نبوده و از بصیرت الهی هیچ بهره ای نبرده بود، به امیرمؤمنان(ع) در جنگ جمل اعتراض می‌‌کند و می‌‌گوید: إِنَّ الْحَارِثَ بْنَ حَوْطٍ أَتَاهُ فَقَالَ أَتَرَانِی أَظُنُّ أَصْحَابَ الْجَمَلِ کَانُوا عَلَی ضَلَالَةٍ؟ فَقَالَ: یَا حَارِثُ إِنَّکَ نَظَرْتَ تَحْتَکَ وَلَمْ تَنْظُرْ فَوْقَکَ فَحِرْتَ! إِنَّکَ لَمْ تَعْرِفِ آلْحَقَّ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ، وَلَمْ تَعْرَفِ آلْبَاطِلَ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ؛ حارث بن حوط نزد حضرت آمد و گفت: چنین پنداری که من اصحاب جمل را گمراه می‌‌دانم؟ فرمود: حارث! تو کوتاه بینانه نظر کردی، نه زیرکانه، به پایین پای خود نظر کردی، نه به بالای سر خود و سرگردان ماندی. تو حق را نشناخته‌ای، تا بدانی اهل حق چه کسانند و نه باطل را، تا بدانی پیروان آنچه مردمانند.

حارث که باز هم از اسارت پندار و از شخصیت‌گرایی به حق‌گرایی روی نیاورده بود، چنین گفت: من از سعید بن مالک و عبدالله بن عمر کناره می‌‌گیرم.

آن حضرت فرمود: «ان سعيدا و عبدالله بن عمر لم ينصرا الحق و لم يخذلا الباطل» سعید و عبدالله بن عمر (آدم‌های بی‌خاصیتی هستند) آنها نه حق را یاری کردند و نه باطل را خوار ساختند. مرد راستین و استوار و خردمند کسی است که هرگز گرفتار شخصیت‌گرایی و فرقه‌گرایی و نژادگرایی و ملیت‌گرایی و مانند آن نشود. درحالی که اینان گرفتار شخصیت‌هایی چون اصحاب بدر و ام المؤمنین شده و گمان کرده بودند که حق بر مدار ایشان می‌‌گردد؛ درحالی آنان هیچ عصمتی نداشتند و همان گونه که گاه بر مدار حق می‌‌گردند ممکن بود روزی بر مدار باطل بچرخند. اگر روزی بخواهند حق را بر مدار شخص بسنجند تنها علی(ع) است که مدار حق می‌‌باشد و می‌‌توان حق را عین علی(ع) و علی(ع) را عین حق دانست؛ زیرا «قال رسول الله(ص)»: علی مع الحق و الحق مع علی یدور حیثما دار.

بنابراین نمی‌توان هرگز جز درباره معصوم(ع) از مدار بودن شخصیت‌ها برای حق سخن گفت و در مورد هرکس دیگری باید او را به حق سنجید نه اینکه حق را با او به داوری نشست.[۳۵۰].

مفهوم‌شناسی واژه قرآنی حقّ

واژه حق به معنای ثابت آمده است؛ مثلا خدا می‌‌فرماید: ﴿فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا صَوَافَّ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ پس نام خدا را بر آن شتران قربانی ببرید در حالی که آنها برپای ایستاده‏‌اند؛ و چون به پهلو درغلتیدند و ثابت شدند، از آنها بخورید، و به تنگدست سائل و به بینوای غیر سائل بخورانید و اطعام دهید.[۳۵۱] در این آیه بیان شده که پس از گفتن بسمله شتران قربانی را نحر کنید و هنگامی که بر زمین افتاد و جان دادند و «ثابت» شدند؛ آنان از گوشت آنها بخورید و بخورانید.

بنابراین، اگر خدا در توصیف خویش می‌‌فرماید: ﴿أَنَّهُ الْحَقُّ[۳۵۲] به این معنا است که تنها وجود ثابت در هستی اوست، و دیگر چیزها همگی در حال تحول و تبدل و تغییر هستند. همچنین وقتی می‌‌گوییم این سخن یا چیز حق است؛ یعنی چیزی است که منشاء و خاستگاه آن حق تعالی است؛ بنابراین می‌‌تواند متصف به «حق» و ثابت شود؛ از همین روست که حق در برابر باطل به چیزهایی اطلاق می‌‌شود که دارای خاستگاه الهی بوده و از حق تعالی نشئت گرفته باشد؛ چراکه خدا بارها به این حقیقت اشاره کرده و می‌‌فرماید: ﴿إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ.[۳۵۳].[۳۵۴].

حق و حقوق قابل گذشت از نظر قرآن

از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، حق هر چیزی است که منسوب به خدا باشد و از خاستگاه الهی که حق مطلق است نشئت گرفته باشد. بنابراین، وقتی از حق و جمع آن حقوق سخن می‌‌گویم، اموری منسوب به حق تعالی است.

بر اساس آموزه‌های قرآن، مجموعه ای از حقوق فطری برای انسان است که شامل حق حیات[۳۵۵]، حق سکونت، حق ازدواج[۳۵۶]، حق مهریه[۳۵۷]، آزادی عقیده [۳۵۸]، آزادی اندیشه [۳۵۹]، حق تجارت[۳۶۰]، حق استفاده از طبیعت و نعمت‌های آن[۳۶۱]، حق تصمیم‌گیری [۳۶۲]، حق تغذیه [۳۶۳]، حق حضانت [۳۶۴]، حقوق آوارگان[۳۶۵]، حق دادرسی و دسترسی عادلانه به قضا[۳۶۶]، حق دفاع از خود در برابر ظالم[۳۶۷]، حق عبادت[۳۶۸]، حق قصاص[۳۶۹]، حق مالکیت[۳۷۰]، حق وطن و مسکن مورد اطمینان[۳۷۱] و مانند آنها می‌‌شود.

از نظر قرآن، این حقوق فطری برای انسان از نظر تشریعی وحیانی نیز مورد تأیید قرار گرفته و در همه شرایع اسلامی مورد تأیید بر آنها زده شده است.

اما از نظر قرآن، برخی از حقوقی که برای انسان به شکل فطری واجب و ثابت است، قابل گذشت است و برخی از آنها غیر قابل گذشت است. از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، انسان‌ها می‌‌توانند از برخی از حقوق خویش که برای آنان ثابت است، بگذرند و آن را اسقاط کرده یا حتی به دیگران انتقال دهند.

باید توجه داشت که زندگی انسان‌ها از نظر آموزه‌های وحیانی یک زندگی اجتماعی است که برخی بر برخی دیگر فضلیت و برتری داده شده و در قالب تسخیر یک دیگر را به استخدام می‌‌گیرند.[۳۷۲]

البته این فضلیت‌ها و برتری‌های اجتماعی برای ایجاد یک نظام مبتنی بر عدالت است تا همگان بتوانند به نیازهای فطری خویش پاسخ مناسبی دهند؛ زیرا اگر برای کسی فضلیتی و برتری است، به همان میزان تکالیف او نیز بیش‌تر و سخت‌تر است. به عنوان نمونه برتری و فضلیت مردان بر زنان برای حمایت از زنان و تأمین نیازهای مالی و مادی آنان است.[۳۷۳] بنابراین، اگر نوعی حق فطری و برتری و فضلیت از این ساحت برای کسی است، مسئولیت و تکلیفی مضاعف نیز برای او وضع و جعل شده است.

به هر حال، از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، معاشرت‌های اجتماعی انسان در ساختار عدالتی است که ریشه در حق و حقیقت دارد؛ زیرا عدالت به معنای قرارگیری هر چیزی در موضع حقی است که خدا برای آن مقدّر کرده است؛ زیرا «اعطاء کل ذی حق حقه؛ یعنی بخشیدن حق هر صاحب حقی» همان دادن چیزی است که خدا برایش مقدر کرده است. همچنین «وضع کل شیء موضعه؛ قرار‌گیری هر چیزی در موضع مناسب خویش» نیز جز همان موضعی نیست که خدا برایش مقدر کرده است. بر این اساس، وقتی در معاشرت‌های اجتماعی از عدالت اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و مانند آنها سخن به میان می‌‌آید به معنای آن است که حق مقدر هر کسی به او داده شود که حق تعالی برای او مقدر کرده است. بنابراین، در نظام اجتماعی الهی هر کسی می‌‌بایست به همان حق مقدر خویش بر اساس ساختار عدالت دست یابد. این بدان معنا خواهد بود که عدم دسترسی یا ایجاد مانعیت در تحقق این شرایط به معنای ظلم به دیگری است.

از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، نظام معاشرت اجتماعی اگر این گونه سامان یابد، به هیچ کسی ظلم و ستمی روا نخواهد شد؛ اما از آن جایی که فهم و ادراک افراد اجتماع یکسان نیست، و همچنین انسان‌ها از نظر گرایش‌های نفسانی در یک سطح نیستند؛ بلکه برخی از انسان‌ها از نظر گرایش‌های نفسانی از حالت اعتدال و استوا خارج می‌‌شوند و به شهوت و غضب و مانند آنها دچار می‌‌شوند، اگر بخواهیم بر اساس عدالت مطلق عمل کنیم، ممکن است نتوانیم یک نظام اجتماعی کاملی را ایجاد کنیم؛ بنابراین لازم است تا مردمان در معاشرت اجتماعی گاه از خطا و اشتباه کسانی در گذرند که از نظر سهم ادراکی به رشد نرسیده‌اند و جوانانه و جاهلانه عمل و رفتار می‌‌کنند. همچنین گاه ممکن است که برخی از افراد اجتماع به سبب همان عدم رشد عقلی و غلبه شهوت و غضب، رفتاری را انجام دهند که موجب ظلم و تضییع حق یا حقوقی از دیگران می‌‌شود؛ در این موارد بهتر است که انسان از برخی از حقوق خویش بگذرد و عفو کند یا حتی از حق ثابت خویش بگذرد وبه دیگری در مقام اکرام ایثار کند.

از همین روست که در آموزه‌های وحیانی قرآن هر چند که سخن از عدالت تقابلی و مثلی است[۳۷۴] اما از امت خواسته شده تا در مقام احسان عفو کنند و مثلا از حقوق مالی یا قصاص بگذرند[۳۷۵] یا حتی بالاتر از چیزی که حق ثابت خویش استدر مقام اکرام ایثار کنند و نیازهای ضروری خویش را نادیده بگیرند واز غذای خویش به دیگران حتی دشمنان اسیر جنگی بدهند.[۳۷۶]

پس از نظر قرآن، انسان می‌‌تواند از برخی از حقوق ثابت خویش بگذرد و آن را نادیده بگیرد؛ زیرا این گونه می‌‌توان به تعالی نفس خویش و دیگران کمک و یاری رساند و در مقام خلافت الهی برای دست یابی به کمال خویش و دیگران تلاش کرد و سعادت را برای همگان در دنیا و آخرت تأمین کرد و در حد استطاعت و توان رقم زد.

از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن و اسلام، انسان هماره در حالت معامله با دیگران برای برآورد نیازهای ضروری زندگی خویش است. از همین رو، شرایط در بسیاری از موارد به گونه ای رقم می‌‌خورد که انسان می‌‌بایست از برخی از حقوق ثابت خویش بگذرد. بر همین اساس در قوانین اسلامی تجویز شده که انسان برای ایجاد محیط سالم و کم تنش یا بی‌تنش بهتر است که از برخی از خیارات خویش بگذرد و آن را اسقاط کند؛ البته خیاراتی که به شخص یا جامعه ضرر سهمگین وارد نکند. پس اگر ضرری فاحش به شخص یا امت وارد نمی‌شود، می‌‌توان از برخی از حقوق گذشت چنان از خیارات در عقود می‌‌گذرد.[۳۷۷].

حق غیر قابل گذشت از نظر قرآن

از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، برخی از حقوق به عنوان «حق الله» ثابت است که نمی‌توان از آنها گذشت و از آنها اعراض کرد. از جمله مهم‌ترین حق الله که غیر قابل گذشت و اعراض است می‌‌توان به دین داری اشاره کرد.

از نظر قرآن، چگونه انسان می‌‌تواند از حق بگذرد وقتی این حق مربوط به سعادت فردی و جمعی بشر باشد؟! به عنوان نمونه چگونه می‌‌توان از اسلام به عنوان صراط مستقیم اعراض کرد؟ چگونه می‌‌توان از دعوت پیامبران اعراض کرد؟ بی‌گمان گذشت از این حقوق چیزی جز گرفتاری به باطل و هلاکت ابدی نیست. از همین روست که خدا در قرآن، حقوقی را به عنوان حق ثابت معرفی می‌‌کند که هرگز از آنها نمی‌توان گذشت و اعراض کرد. همه این حقوق مربوط به سعادت بشریت در دنیا و آخرت است. باید توجه داشت که اعراض از حقوق غیر قابل اعراض به معنای افتادن در هلاکت و شقاوت ابدی است؛ زیرا اگر از مهم‌ترین حق الله آن است که او را بندگی کنیم و تنها او را معبود قرار دهیم، کسی که از آن اعراض می‌‌کند، از حق به باطل در افتاده است و هلاکت ابدی خویش را رقم زده است.[۳۷۸]

از نظر قرآن، پیروی از هواهای نفسانی به معنای معبود قرار دادن آن است که ریشه در جهالت ظنی دارد[۳۷۹] و چنین شخصی در حقیقت از حق گذشته و از آن اعراض کرده و به سوی باطل رفته است.[۳۸۰]

در حقیقت اعراض از حق و گرایش به باطل چیزی جز پیروی از هواهای نفسانی، امور ظنی و جهالت عقلی و علمی نیست.[۳۸۱] از نظر قرآن، تنها مشرکان و کافران نیستند که از حق اعراض کرده و دنبال باطل رفته اند[۳۸۲]، بلکه بسیاری از اهل از کتاب نیز از حقی می‌‌گذرند که نمی‌توانند و نمی‌بایست از آن بگذرند.[۳۸۳]

با نگاهی به آموزه‌های وحیانی قرآن می‌‌توان دریافت هر چیزی که موجب می‌‌شود تا انسان گرفتار هلاکت دنیوی و عذاب اخروی دایم شود و جاودانه در دوزخ قرار گیرد، از جمله حقوق غیر قابل گذشت الهی است. بر همین اساس می‌‌توان گفت که ترک نماز و اعراض از اطعام مسکین [۳۸۴] از جمله حقوق غیر قابل گذشت الهی است که نمی‌توان از آن گذشت؛ زیرا به تعبیر امام سجاد(ع) در رساله حقوق، حق‌الله بزرگترینِ حقوق است.

به نظر می‌‌رسد که حقوق فطری چون حق حیات و حق آزادی از جمله حقوق غیر قابل گذشت است؛ یعنی انسان نمی‌تواند با خودکشی آن را نابود کند؛ زیرا حق حیات از حقوق الهی است که به شخص داده شده و شخص نمی‌تواند خودکشی کند و در شرایط قرار دهد که دیگری او را بکشد. این حقوقی نیست که بتوان از آن گذشت و اسقاط کرد. همچنین کسی نمی‌تواند خود را از برده دیگری کند؛ زیرا حق آزادی و حریت از حقوقی نیست که بتوان به دیگری واگذار کرد و از آن اعراض کرد و گذشت. از همین روست که در آیات قرآنی، از خودکشی نهی شده و عذاب الیم برای این افراد ثابت است؛ همچنین برهمین اساس است که قتل بی‌گناهان حرام و عذاب ابدی دوزخ برای شخص قاتل است مگر آنکه توبه کند.[۳۸۵]

بنابراین، باید توجه داشت که از نظر آموزه‌های وحیانی، برخی از حقوق غیر قابل گذشت است؛ یعنی همان طوری که از خیارات مختص نکاح به دلیل امری بودن مقررات مربوط به فسخ نکاح در ضمن عقد غیر قابل اسقاط است؛ یا خیاراتی که به نظم عمومی و منافع امت ضرر وارد می‌‌سازد، غیر قابل اسقاط است.

به سخن دیگر، همان طوری که بعضی خیارات از جمله خیار تدلیس، خیار تفلیس، خیار تعذر تسلیم و خیار وصف و رؤیت، با وجود شرط اسقاط تمام خیارات در ضمن عقد، غیرقابل اسقاط است، همچنین برخی از حقوق اساسی است که نمی‌توان از آن گذشت و آن را نادیده گرفت.[۳۸۶].

گستره معنایی حقوق

حقوق که جمع حق به معنای درست، درستی، سزاوار و شایسته است. [۳۸۷] در اصل به معنای ثبوت همراه با مطابقت با واقع است.[۳۸۸] واژه حقوق در اصل به معنای امتیازی است که کسی یا جمعی سزاوار برخورداری از آن می‌باشند. خاستگاه حقوق می‌تواند طبیعت و یا قانون و یا عرف باشد. از این رو همواره سخن از حقوق طبیعی چون حق حیات یا حقوق عقلی و یا حقوق عقلانی و عرفی و یا حقوق قانونی و شرعی به میان می‌آ‌ید. در روابط اجتماعی نیز بر اثر روابط و مناسبات رشته‌ای اختیارات و امتیازاتی برای برخی به دست می‌آید که مجموعه آن را حقوق اجتماعی می‌نامند. حقوق اجتماعی خود شامل حقوق مدنی و اجتماعی (به مفهوم خاص) و حقوق سیاسی و همه مزایا و اختیاراتی است که از قانون ناشی می‌شود.[۳۸۹].[۳۹۰].

حقوق در آموزه‌های قرآنی

در آموزه‌های قرآنی افزون بر حقوق عقلی و عقلایی و طبیعی و قانونی از نوعی حقوق به عنوان حقوق شرعی یاد می‌شود. حقوق قانونی و حق شرعی گاه همانند می‌باشند ولی این بدان معنا نیست که همواره میان آنها یگانگی و اتحاد باشد. مواردی را از هر دو سو می‌توان یافت که در دیگری وجود ندارد. به عنوان نمونه در نظام بانکداری ربوی، نزول‌خواری قانونا حقی است که می‌توان از آن برخوردار بود ولی نظام شرعی آن را حق به شمار نمی‌آورد و از حوزه حقوق بیرون می‌راند. در مقابل، در حقوق شرعی حقوقی به عنوان حق برادری ایمانی وجود دارد که می‌توان گفت که از نظر قانونی حق شمرده نمی‌شود.

در اسلام حق برادری دینی از اهمیت و ارزش بسیاری برخوردار است.[۳۹۱] از این رو اقدام برای ایجاد صلح و آشتی میان برادران دینی درگیر در جنگ و نزاع، به عنوان حق برادری ثابت شده است و هر مؤمنی از این حق برخوردار است که در هنگام تنازع و درگیری، مؤمنان دیگر اقدام به ایجاد صلح و آشتی کنند.[۳۹۲]

با اینکه این حق از نظر شرعی ثابت می‌باشد ممکن است در نظام‌های حقوقی دیگر به عنوان فضولی و دخالت حتی جرم تلقی شود. از دیگر حقوق برادری ایمانی که در شرع ثابت است، حق احترام در هنگام نبود شخص در جایی است. به این معنا که از حقوق برادری ایمانی آن است که شخص همواره و در همه حالات مورد تعظیم و احترام باشد و در حضور و غیبت از وی به خوبی یاد شده و احترام و حرمت وی را حفظ کنند. این‌گونه است که غیبت و بدگویی درباره شخص غایب گناه و امری ناپسند شمرده شده است.[۳۹۳]

از دیگر حقوقی که از همین حق اصلی برادری برمی‌خیزد، حق طلب مغفرت و دعا درباره وی می‌باشد. به این معنا که مؤمنان از این حق برخوردارند که دیگری درباره ایشان دعای خیر کند و از خداوند آمرزش گناهان وی را بخواهد.[۳۹۴] حق برادری همچنین مقتضی آن است که اگر شخصی را کشت اولیای دم از وی درگذرند و او را قصاص نکنند.[۳۹۵] قرآن افزون بر حقوق یاد شده تحت عنوان کلی حقوق برادری عمومی، حقوقی را برای مؤمنان ثابت می‌داند که نشان‌دهنده آن است که این حقوق تنها به سبب ایمان پدید می‌آید و امتیازاتی است که خداوند برای مؤمنان در نظر گرفته است. از این رو نمی‌توان آن را به عنوان حقوق خداوند و طبیعت طبیعی و یا عقلی و عقلایی و قانونی دانست.[۳۹۶].

حقوق خداوند و طبیعت

حقوق در آموزه‌های قرآن اختصاص به حقوق بشر ندارد. از این رو می‌توان از حقوق خداوند و یا حقوق طبیعت و یا حقوق جانوران نیز سخن گفت. به عنوان نمونه خداوند حق تشریع و قانونگذاری را منحصر در خود می‌کند و پیامبر نیز به عنوان مشرع در طول تشریع خداوندی از این حق برخوردار است ولی کسی دیگری را نرسد که از حق تشریع برخوردار باشد.[۳۹۷] انی حق از آنجا برای خداوند ثابت است که به عنوان آفریدگار و پروردگار و مالک بر انسان از حق ولایت و حاکمیت در همه حوزه‌ها چون تشریع برخوردار می‌باشد. ناگفته نماند که مفهوم تشریع و قانونگذاری به معنای ایجاد قوانینی چون حدود و تعزیرات و مانند آن است و اموری که در قوه مقننه و مجالس قانونگذاری صورت می‌گیرد در حقیقت تبیین سیاست‌ها و سازوکارهای اجرایی و تنظیم امور و مانند آن می‌باشد نه تشریع و قانونگذاری که در شریعت اسلام از آن سخن به میان می‌آید. از حقوقی که خداوند از آن برخوردار است می‌توان از حق شفاعت[۳۹۸] حق ولایت و حکومت[۳۹۹] که پیامبر(ص) و معصومان به تبع از آن برخوردارند، سخن گفت.

در آموزه‌های قرآنی موجودات زمین دارای حقی برابر در تأمین نیازمندی‌های خویش از زمین هستند[۴۰۰] و این حق تأمین روزی موجودات زنده حقی است که خداوند آن را به عهده گرفته است.[۴۰۱]

چنان‌که گفته شد حقوق ریشه‌های مختلف و متعددی دارد. برخی از موجبات حقوق که قرآن بر آن تصریح دارد عبارتند از: ازدواج که سبب پیدایش حقوق مالی برای زن می‌شود و حق تربیت فرزندان به دست والدین[۴۰۲] و حق دوستی که موجب پیدایش حقوق متقابل مانند حق خوردن غذا از خانه دوست بی‌حضور و اذن وی می‌شود[۴۰۳] و حقوقی که به موجب رابطه خویشاوندی پدید می‌آید و حقوقی خاص که برای پیامبر به عنوان مقام نبوت ایجاد می‌شود[۴۰۴] و حقوی ولی‌نعمت بودن[۴۰۵].

هر یک از این اسباب و موجبات سبب می‌شود که شخص از حقوقی برخوردار گردد که اگر زمینه و سبب آن وجود نداشت از آن بی‌بهره بود. به عنوان نمونه حقوق متقابل میان زن و شوهر﴿وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ وَلَا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ «و زنان طلاق داده باید تا سه پاکی (از حیض) خویشتن، انتظار کشند و اگر ایمان به خداوند و روز بازپسین دارند پنهان داشتن آنچه خداوند در زهدانشان آفریده است برای آنان روا نیست و اگر شوهرانشان سر آشتی دارند به باز آوردن آنان در این حال سزاوارترند و زنان را بر مردان، حقّ شایسته‌ای است چنان که مردان را بر زنان؛ و مردان را بر آنان، به پایه‌ای برتری است و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره بقره، آیه ۲۲۸.</ref> و حق خلوت کردن در سه وقت[۴۰۶] و رعایت قسط و عدل[۴۰۷] و حقوق ولی‌نعمت مانند امر و نهی[۴۰۸] از جمله این مسائل است.

قرآن از حقوقی چون حقوق همراهان[۴۰۹] حق همسایه حق مؤمنان[۴۱۰]حق ولی حق مهمان[۴۱۱] حق نیازمندان[۴۱۲] حق والدین[۴۱۳]حق مهاجرین[۴۱۴]حق یتیم و حق مظلوم[۴۱۵]حق مربیان[۴۱۶] و حق کافران[۴۱۷] و حق مادر[۴۱۸] حق کارگزاران[۴۱۹]حق کودک[۴۲۰] حق فرزند و حق دایه[۴۲۱] و حق دشمنان[۴۲۲] و حقوق دیگری نیز سخن گفته است که بیان همه آنها در این نوشتار امکان‌پذیر نیست. در روایات اسلامی نیز به مطلق حقوق، توجه فراوان شده و در این باب سخن بسیار گفته شده است. شاید بتوان گفت رساله حقوق امام سجاد(ع) درباره انواع حق‌ها اعم از انسانی و غیرانسانی بازگوکننده اهتمام فوق‌العاده اسلام به موضوع حقوق باشد که مطالعه آن اکیدا توصیه می‌شود.[۴۲۳].

منابع

پانویس

  1. مفردات، ج ۱، ص ۲۴۶؛ تهذیب اللغه، ج ۳، ص ۳۷۴-۳۷۵؛ التحقیق، ج ۲، ص ۲۶۲، «حق».
  2. العین، ج ۳، ص ۶؛ تهذیب اللغه، ج ۳، ص ۳۷۴، «حق».
  3. مقاییس اللغه، ج ۲، ص ۱۵، «حق».
  4. العین، ج ۳، ص ۶-۷.
  5. المصباح، ص ۱۴۳-۱۴۴، «حق»؛ لسان العرب، ج ۱۰، ص ۴۹، «حقق».
  6. تاج العروس، ج ۱۳، ص ۸۰، «حقق».
  7. العین، ج ۳، ص ۶؛ لسان العرب، ج ۱۰، ص ۴۹؛ المصباح، ص ۱۴۳.
  8. العین، ج ۷، ص ۴۳۰، «بطل».
  9. مفردات، ج ۱، ص ۱۲۹، «بطل».
  10. الصحاح، ج ۳، ص ۱۶۳۵، «بطل».
  11. فرهنگ تطبیقی، ج ۱، ص ۱۸۷.
  12. التعریفات، ص ۱۲۰، «حق».
  13. حیدری عارف، اعظم، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص۱۵۱ - ۱۵۸.
  14. و حق را با باطل میامیزید و آگاهانه حقپوشی مکنید؛ سوره بقره، آیه۴۲.
  15. ای اهل کتاب! چرا حقّ را با باطل می‌آمیزید و حقپوشی می‌کنید با آنکه خود می‌دانید؟؛ سوره آل عمران، آیه۷۱.
  16. و بگو حقّ آمد و باطل از میان رفت؛ بی‌گمان باطل از میان رفتنی است؛ سوره اسراء، آیه۸۱.
  17. این است خداوند پروردگار راستین شما بنابراین، پس از حقّ جز گمراهی چه خواهد بود؟ و چگونه (از حق) روی گردانتان می‌کنند؟؛ سوره یونس، آیه ۳۲.
  18. و زمین (رستخیز) به نور پروردگارش تابناک می‌گردد و کارنامه (ها) برنهاده می‌شود و پیامبران و گواهان را می‌آورند و میان آنان به حقّ داوری می‌کنند و بر آنان ستم نخواهد رفت؛ سوره زمر، آیه۶۹.
  19. گفتند: آیا برای ما حقّ را آورده‌ای یا از بازیگرانی؟؛ سوره انبیاء، آیه: ۵۵.
  20. و آن (دیگری) که به پدر و مادرش می‌گوید: اف بر شما! آیا به من وعده می‌دهید که (از گور) بیرون آورده می‌شوم در حالی که نسل‌ها (ی بسیار) پیش از من گذشته‌اند؛ سوره احقاف، آیه۱۷.
  21. و چون حقّ از نزد ما به سوی آنان آمد گفتند: بی‌گمان این جادویی آشکار است. موسی گفت: آیا درباره حقّ هنگامی که نزد شما آمده است (چنین) می‌گویید؟! آیا این جادوست؟ در حالی که جادوگران رستگار نمی‌گردند؛ سوره یونس، آیه: ۷۶- ۷۷.
  22. این کتاب را که کتاب‌های آسمانی پیش از خود را راست می‌شمارد، به حق بر تو (به تدریج) فرو فرستاد و تورات و انجیل را (یکجا) فرو فرستاد؛ سوره آل عمران، آیه:۳.
  23. جامع البیان، ج ۳، ص ۱۱۱.
  24. چگونه خداوند گروهی را راهنمایی کند که پس از آنکه ایمان آوردند و گواهی دادند که این فرستاده، بر حقّ است و برهان‌ها (ی روشن) برای آنان آمد کفر ورزیدند و خداوند گروه ستمکاران را راهنمایی نمی‌کند؛ سوره آل عمران، آیه: ۸۶.
  25. بیان المعانی، ج ۵، ص ۳۶۳.
  26. و کسانی را که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند، به بوستان‌هایی درخواهیم آورد که از بن آنها جویباران روان است، هماره در آنها جاودانند، بنا به وعده راستین خداوند و از خداوند راست‌گفتارتر کیست؟؛ سوره نساء، آیه:۱۲۲.
  27. مجمع البیان، ج ۳، ص ۱۷۴.
  28. ای اهل کتاب! در دینتان غلوّ نورزید و درباره خداوند جز راستی سخنی بر زبان نیاورید؛ جز این نیست که مسیح عیسی پسر مریم، پیامبر خداوند و «کلمه اوست» که آن را به (دامان) مریم افکند و روحی از اوست پس به خداوند و پیامبرانش ایمان آورید و سخن از (خدای) سه‌گانه سر مکنید، باز ایستید که برایتان بهتر است، بی‌گمان خداوند خدایی یگانه است، پاکاکه اوست از اینکه او را فرزندی باشد، آنچه در آسمان‌ها و زمین است او راست و خداوند (شما را) کارساز، بس؛ سوره نساء، آیه:۱۷۱.
  29. مجمع البیان، ج ۳، ص ۲۲۳.
  30. و برای آنان داستان دو پسر آدم (هابیل و قابیل) را به درستی بخوان! که قربانی‌یی پیش آوردند اما از یکی از آن دو پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد، (قابیل) گفت:بی‌گمان تو را خواهم کشت! (هابیل) گفت: خداوند تنها از پرهیزگاران می‌پذیرد؛ سوره مائده، آیه:۲۷.
  31. مجمع البیان، ج ۳، ص ۲۸۲.
  32. این بدان روست که تنها خداوند، راستین و آنچه به جای او (به پرستش) می‌خوانند نادرست است، و اینکه خداوند است که فرازمند بزرگ است؛ سوره لقمان، آیه:۳۰.
  33. المیزان، ج ۱۶، ص ۲۳۵-۲۳۶.
  34. حیدری عارف، اعظم، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص۱۵۱ - ۱۵۸؛ امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۶۰۰.
  35. سید کاظم ارفع، أسماء الحسنی، ص۹۳.
  36. «این بدان روست که تنها خداوند، راستین و آنچه به جای او (به پرستش) می‌خوانند نادرست است» سوره لقمان، آیه ۳۰.
  37. «اوست که خورشید را تابان و ماه را درخشان آفرید و برای آن برج‌ها نهاد تا شمار سال‌ها و «حساب» را بدانید؛ خداوند آن را جز به حق نیافرید؛ او آیات را برای گروهی که دانشورند روشن بیان می‌کند» سوره یونس، آیه ۵.
  38. «بدین‌گونه سخن پروردگارت در مورد نافرمانان درست آمد که آنان ایمان نمی‌آورند» سوره یونس، آیه ۳۳.
  39. «و اگر حق از خواست‌های آنان پیروی می‌کرد آسمان‌ها و زمین و هر که در آنهاست به تباهی می‌افتادند، بلکه ما قرآن را برای آنها آورده‌ایم اما آنان از قرآن خویش رو گردانند * یا مگر از آنان مزدی می‌خواهی؟ مزد پروردگارت بهتر و او بهترین روزی‌دهندگان است» سوره مؤمنون، آیه ۷۱-۷۲.
  40. «بی‌گمان این همان، داستانسرایی راستین است و جز خداوند خدایی نیست و به راستی خداوند پیروزمند فرزانه است» سوره آل عمران، آیه ۶۲.
  41. «ما تو را به درستی مژده‌آور و بیم‌دهنده فرستادیم و از تو درباره دوزخیان باز نپرسند» سوره بقره، آیه ۱۱۹.
  42. «و کسانی که (مشرکان آنان را) به جای او (به پرستش) می‌خوانند اختیار میانجیگری ندارند مگر آنان که با دانایی به حق گواهی دهند» سوره زخرف، آیه ۸۶.
  43. تغییر قبله و توجه به کعبه: ﴿...وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ «و اهل کتاب بی‌گمان می‌دانند که آن (حکم) از سوی پروردگارشان، راستین است و خداوند از آنچه انجام می‌دهند غافل نیست» سوره بقره، آیه ۱۴۴. * احکام و شرایع: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ «بر شما مقرر شده است که هرگاه مرگ یکی از شما فرا رسد، اگر مالی بر جای نهد برای پدر و مادر و خویشان وصیّت شایسته کند؛ بنا به حقّی بر گردن پرهیزگاران» سوره بقره، آیه ۱۸۰؛ ﴿لَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَاعًا بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِينَ «اگر زنانی را که با آنان آمیزش نکرده یا برای آنها کابینی نبریده‌اید، طلاق دهید، بر شما گناهی نیست. ولی ایشان را از دهشی شایسته بهره‌مند سازید- توانگر به اندازه خویش و تنگدست به اندازه خویش- این بر نیکوکاران واجب است» سوره بقره، آیه ۲۳۶؛ ﴿وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ وَلَا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ «و زنان طلاق داده باید تا سه پاکی (از حیض) خویشتن، انتظار کشند و اگر ایمان به خداوند و روز بازپسین دارند پنهان داشتن آنچه خداوند در زهدانشان آفریده است برای آنان روا نیست و اگر شوهرانشان سر آشتی دارند به باز آوردن آنان در این حال سزاوارترند و زنان را بر مردان، حق شایسته‌ای است چنان که مردان را بر زنان؛ و مردان را بر آنان، به پایه‌ای برتری است و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره بقره، آیه ۲۲۸. * مولویت و ملک خداوند: ﴿ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ أَلَا لَهُ الْحُكْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ «سپس به سوی سرور بر حقّشان خداوند برگردانده می‌شوند؛ آگاه باشید که داوری با اوست و او سریع‌ترین حسابرسان است» سوره انعام، آیه ۶۲؛ ﴿فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا «پس، فرابرترا که خداوند است، آن فرمانفرمای راستین و در قرآن پیش از آنکه وحی آن به تو پایان پذیرد شتاب مکن و بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!» سوره طه، آیه ۱۱۴. * وساوس شیطان: ﴿لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ * وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ «تا آنچه را شیطان (در دل‌ها) می‌افکند آزمونی برای بیماردلان و سنگدلان کند و ستمگران در ستیزه‌ای ژرف به سر می‌برند * و تا کسانی که دانش یافته‌اند بدانند که این (قرآن) راستین، از سوی پروردگار توست پس به آن ایمان آورند آنگاه دل‌های آنها در برابر آن فروتن گردد و بی‌گمان خداوند راهنمای مؤمنان به راهی راست است» سوره حج، آیه ۵۳-۵۴. * معجزات: ﴿قَالَ مُوسَى أَتَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَكُمْ أَسِحْرٌ هَذَا وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ «موسی گفت: آیا درباره حق هنگامی که نزد شما آمده است (چنین) می‌گویید؟! آیا این جادوست؟ در حالی که جادوگران رستگار نمی‌گردند» سوره یونس، آیه ۷۷؛ ﴿فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ «حق، جا افتاد و آنچه (آنان) انجام می‌دادند تباه شد» سوره اعراف، آیه ۱۱۸.
  44. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۳۳- ۳۶.
  45. «زیرا نشانه‌های خداوند را انکار می‌کردند و پیامبران را ناحقّ می‌کشتند» سوره بقره، آیه ۶۱.
  46. مقام ثبوت و مقام اثبات اصطلاحی است رایج در بین علما که اولی ناظر به مقام واقع و هستی یک شیئ است و اصطلاح دوم ناظر به نحوه انکشاف واقع برای انسان است به همین دلیل ممکن است ثبوت غیر از اثبات باشد یعنی چیزی در عالم ثبوت باشد ولی انسان خلاف آن برایش اثبات گردد و گاهی نیز این دو مطابق هم هستند.
  47. عبدالله جوادی آملی، حق و تکلیف در اسلام، ص۲۸.
  48. «پس باید بنویسد و آنکه وامدار است باید املا کند و از خداوند، پروردگار خویش، پروا بدارد» سوره بقره، آیه ۲۸۲.
  49. «بر شما مقرر شده است که هرگاه مرگ یکی از شما فرا رسد، اگر مالی بر جای نهد برای پدر و مادر و خویشان وصیّت شایسته کند؛ بنا به حقّی بر گردن پرهیزگاران» سوره بقره، آیه ۱۸۰.
  50. «اگر زنانی را که با آنان آمیزش نکرده یا برای آنها کابینی نبریده‌اید، طلاق دهید، بر شما گناهی نیست. ولی ایشان را از دهشی شایسته بهره‌مند سازید- توانگر به اندازه خویش و تنگدست به اندازه خویش- این بر نیکوکاران واجب است» سوره بقره، آیه ۲۳۶.
  51. ر. ک: محمد تقی مصباح یزدی، حقوق و سیاست در قرآن، ج۱، ص۳۶.
  52. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۳۳- ۳۶.
  53. این است خداوند پروردگار راستین شما بنابراین، پس از حقّ جز گمراهی چه خواهد بود؟ و چگونه (از حق) روی گردانتان می‌کنند؟؛ سوره یونس، آیه:۳۲.
  54. بگو: حقّ آمد و باطل، نه (آفرینش چیزی را) می‌آغازد و نه باز می‌گرداند؛ سوره سبأ، آیه: ۴۹.
  55. تفسیر ثعلبی، ج ۸، ص ۹۴؛ تفسیر بغوی، ج ۳، ص ۶۸۵.
  56. یا می‌گویند که جنونی دارد؛ (نادرست می‌گویند) بلکه او حقّ را برای آنان آورده است و بیشتر آنان حق ناپسندند؛ سوره مؤمنون، آیه: ۷۰.
  57. تفسیر مقاتل، ج ۳، ص ۱۶۱؛ البحر المحیط، ج ۷، ص ۵۷۴.
  58. یا به جای او خدایانی برگزیدند؟ بگو دلیلتان را بیاورید، این یادکرد همراهان من و یادکرد کسان پیش از من است؛ بلکه بیشتر آنان حق را نمی‌شناسند بنابراین (از آن) رو گردانند؛ سوره انبیاء، آیه: ۲۴.
  59. تفسیر ثعلبی، ج ۶، ص ۲۷۲؛ زاد المسیر، ج ۳، ص ۱۸۸.
  60. بسیاری از اهل کتاب با آنکه حق برای آنان روشن است، از رشکی در درون جانشان، خوش دارند که شما را از پس ایمان به کفر بازگردانند؛ باری، (از آنان) درگذرید و چشم بپوشید تا (زمانی که) خداوند فرمان خویش را (پیش) آورد که خداوند بر هر کاری تواناست؛ سوره بقره، آیه: ۱۰۹.
  61. و ما این کتاب را به سوی تو به درستی فرو فرستاده‌ایم که کتاب پیش از خود را راست می‌شمارد و نگاهبان بر آن است؛ پس میان آنان بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری کن و به جای آنچه از حق به تو رسیده است از خواسته‌های آنان پیروی مکن، ما به هر یک از شما شریعت و راهی داده‌ایم و اگر خداوند می‌خواست شما را امّتی یگانه می‌گردانید لیک (نگردانید) تا شما را در آنچه‌تان داده است بیازماید؛ پس در کارهای خیر بر یکدیگر پیشی گیرید، بازگشت همه شما به سوی خداوند است بنابراین شما را از آنچه در آن اختلاف می‌ورزیدید آگاه می‌گرداند؛ سوره مائده، آیه: ۴۸.
  62. و آنان را بدان دانشی نیست؛ جز از گمان پیروی نمی‌کنند و گمان برای (رسیدن به) حق، بسنده نیست؛ سوره نجم، آیه: ۲۸.
  63. تا حقّ را تحقّق بخشد و باطل را تباه گرداند هرچند بزهکاران نپسندند؛ سوره انفال، آیه:۸.
  64. حیدری عارف، اعظم، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص۱۵۱ - ۱۵۸.
  65. و آن (قرآن) را راستین فرو فرستاده‌ایم و راستین فرود آمده است و تو را جز نویدبخش و بیم‌دهنده نفرستاده‌ایم؛ سوره اسراء، آیه: ۱۰۵.
  66. تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۵۵۴.
  67. المیزان، ج ۱۳، ص ۲۲۰.
  68. و همه آنچه را که از اخبار پیامبران برای تو حکایت می‌کنیم، چیزی است که با آن دلت را استوار می‌داریم در حالی که در این (سوره) برای تو حقیقت و برای مؤمنان اندرز و یادکردی آمده است؛ سوره هود، آیه: ۱۲۰.
  69. کشف الاسرار، ج ۴، ص ۴۵۷؛ تفسیر قرطبی، ج ۹، ص ۱۱۶؛ بیان المعانی، ج ۳، ص ۱۶۹.
  70. التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۴۱۳؛ المنیر، ج ۱۲، ص ۱۸۵؛ الوسیط، ج ۲، ص ۱۰۸۶.
  71. التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۴۱۳.
  72. مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۱۳.
  73. منهج الصادقین، ج ۴، ص ۴۸۱.
  74. التبیان، طوسی، ج ۶، ص ۸۷؛ روض الجنان، ج ۱۰، ص ۳۵۳.
  75. تفسیر مقاتل، ج ۱، ص ۲۸۱؛ جوامع الجامع، ج ۱، ص ۱۸۰؛ الکاشف، ج ۲، ص ۷۹.
  76. البحر المحیط، ج ۳، ص ۱۹۲؛ تفسیر مراغی، ج ۳، ص ۱۷۶.
  77. بی‌گمان این همان، داستان‌سرایی راستین است و جز خداوند خدایی نیست و به راستی خداوند پیروزمند فرزانه است؛ سوره آل عمران، آیه: ۶۲.
  78. و برای آنان داستان دو پسر آدم (هابیل و قابیل) را به درستی بخوان! که قربانی‌یی پیش آوردند اما از یکی از آن دو پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد، (قابیل) گفت:بی‌گمان تو را خواهم کشت! (هابیل) گفت: خداوند تنها از پرهیزگاران می‌پذیرد؛ سوره مائده، آیه: ۲۷.
  79. مجمع البیان، ج ۳، ص ۲۸۲؛ التبیان، عکبری، ص ۱۲۶؛ تفسیر شبر، ص ۱۳۷.
  80. خداوند پروا ندارد که به پشه یا فراتر از آن مثلی بزند، پس آنان که ایمان دارند می‌دانند این از سوی پروردگار آنها درست است اما کسانی که کافرند می‌گویند:خداوند از این مثل، چه می‌خواهد؟؛ با آن بسیاری را بیراه و بسیاری (دیگر) را رهیاب می‌کند. و جز نافرمانان را با آن بیراه نمی‌گرداند؛ سوره بقره، آیه: ۲۶.
  81. و (ما) به موسی وحی کردیم که چوبدستت را بیفکن! که ناگهان، (اژدهایی شد و) هرچه ساخته بودند فرو می‌بلعید؛ سوره اعراف، آیه: ۱۱۷.
  82. حق، جا افتاد و آنچه (آنان) انجام می‌دادند تباه شد؛ سوره اعراف، آیه: ۱۱۸.
  83. تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۵۴؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۴، ص ۳۳۶؛ لباب التأویل، ج ۲، ص ۲۳۶.
  84. المیزان، ج ۸، ص ۲۱۶.
  85. ما تو را به درستی مژده‌آور و بیم‌دهنده فرستادیم و از تو درباره دوزخیان باز نپرسند؛ سوره بقره، آیه: ۱۱۹.
  86. تفسیر بغوی، ج ۱، ص ۱۶۰؛ زاد المسیر، ج ۱، ص ۱۰۶.
  87. روض الجنان، ج ۲، ص ۱۳۱.
  88. اطیب البیان، ج ۹، ص ۴۳۳.
  89. تفسیر قمی، ج ۲، ص ۹۲؛ البرهان، ج ۴، ص ۳۰.
  90. یا می‌گویند که جنونی دارد؛ (نادرست می‌گویند) بلکه او حقّ را برای آنان آورده است و بیشتر آنان حق ناپسندند؛ سوره مؤمنون، آیه: ۷۰.
  91. اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند؛ سوره توبه، آیه: ۳۳.
  92. خداوند، به حق رؤیای پیامبرش را راست گردانیده است؛ شما اگر خداوند بخواهد با ایمنی، در حالی که سرهای خود را تراشیده و موها را کوتاه کرده‌اید، بی‌آنکه بهراسید به مسجد الحرام وارد می‌شوید بنابراین او چیزی را می‌دانست که شما نمی‌دانید، از این رو پیش از آن پیروزی نزدیکی پدید آورد؛ سوره فتح، آیه: ۲۷.
  93. تفسیر قرطبی، ج ۱۶، ص ۲۸۹-۲۹۰؛ لطائف الاشارات، ج ۳، ص ۴۳۱.
  94. الکشاف، ج ۴، ص ۳۴۵؛ الجدید، ج ۶، ص ۴۹۴؛ مراح لبید، ج ۲، ص ۴۳۲.
  95. الکشاف، ج ۴، ص ۳۴۵؛ جوامع الجامع، ج ۴، ص ۱۴۵؛ التحریر و التنویر، ج ۲۶، ص ۱۶۷.
  96. روح المعانی، ج ۷، ص ۵۷؛ ارشاد الاذهان، ص ۲۵۲؛ تقریب القرآن، ج ۳، ص ۴۴.
  97. الفواتح الالهیة، ج ۱، ص ۳۸۶؛ تقریب القرآن، ج ۳، ص ۴۴.
  98. و پدر و مادر خود را بر اورنگ (خویش) فرا برد و همه برای او به فروتنی در افتادند و گفت: پدر جان! این تعبیر خواب پیشین من است که خداوند آن را درست گردانید و بی‌گمان به من نیکی فرمود هنگامی که مرا از زندان بیرون آورد و شما را پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم را خراب کرده بود از بیابان (نزد من) آورد؛ به راستی پروردگارم در آنچه بخواهد، نازک‌بین است؛ همانا اوست که دانای فرزانه است؛ سوره یوسف، آیه: ۱۰۰.
  99. و مستی مرگ، حقیقت را (پیش چشم) می‌آورد؛ این همان است که از آن کناره می‌کردی؛ سوره ق، آیه: ۱۹.
  100. بیان السعاده، ج ۴، ص ۱۰۹؛ مخزن العرفان، ج ۱۳، ص ۲۷۹-۲۸۰.
  101. مجمع البیان، ج ۹، ص ۲۱۷؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۸، ص ۱۳۵؛ المیزان، ج ۱۸، ص ۳۴۸.
  102. التفسیر الکبیر، ج ۲۸، ص ۱۳۵؛ فتح القدیر، ج ۵، ص ۸۹.
  103. این است آن روز راستین؛ پس هر که خواهد راه بازگشتی به سوی پروردگار خویش در پیش گیرد؛ سوره نبأ، آیه: ۳۹.
  104. مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۶۴۷؛ الوجیز، ج ۳، ص ۴۱۷.
  105. سوره حاقه، آیه: ۱.
  106. الکشاف، ج ۴، ص ۵۹۹؛ کشف الاسرار، ج ۱۰، ص ۲۰۷.
  107. سوره نبأ، آیه: ۳۹.
  108. نمونه، ج ۲۶، ص ۵۹-۶۰.
  109. روزی که بانگ آسمانی راستین را بشنوند، همان، روز رستخیز است؛ سوره ق، آیه: ۴۲.
  110. تفسیر قرطبی، ج ۱۷، ص ۲۷؛ البحر المحیط، ج ۹، ص ۵۴۳.
  111. مجمع البیان، ج ۹، ص ۲۲۶؛ فتح القدیر، ج ۵، ص ۹۶.
  112. المیزان، ج ۱۸، ص ۳۶۱.
  113. التحریر و التنویر، ج ۲۶، ص ۲۷۵.
  114. روض الجنان، ج ۱۶، ص ۲۸۹؛ المیزان، ج ۱۷، ص ۲۲۰.
  115. بی‌گمان این راستین است؛ (این) هم‌ستیزی دوزخیان است؛ سوره ص، آیه:۶۴.
  116. حیدری عارف، اعظم، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص۱۵۱ - ۱۵۸.
  117. آنان را که به آیات خداوند کفر می‌ورزند و پیامبران را ناحقّ می‌کشند و دادفرمایان از مردم را به قتل می‌رسانند به عذابی دردناک نوید ده!؛ سوره آل عمران، آیه: ۲۱.
  118. کسانی که بدان‌ها کتاب (آسمانی) داده‌ایم، آن را چنان که سزاوار خواندن آن است می‌خوانند، آنان بدان ایمان دارند؛ و کسانی که به آن انکار ورزند زیانکارند؛ سوره بقره، آیه:۱۲۱.
  119. ای مؤمنان! از خداوند چنان که سزاوار پروا از اوست پروا کنید و جز در مسلمانی نمیرید؛ سوره آل عمران، آیه: ۱۰۲.
  120. بر شما مقرر شده است که هرگاه مرگ یکی از شما فرا رسد، اگر مالی بر جای نهد برای پدر و مادر و خویشان وصیّت شایسته کند؛ بنا به حقّی بر گردن پرهیزگاران؛ سوره بقره، آیه: ۱۸۰.
  121. مجمع البیان، ج ۱، ص ۴۸۲-۴۸۳؛ فتح القدیر، ج ۱، ص ۲۰۴-۲۰۵.
  122. و زنان طلاق داده را بهره‌ای است شایسته که بر عهده پرهیزگاران است؛ سوره بقره، آیه:۲۴۱.
  123. و حقّ خویشاوند را به او برسان و نیز (حقّ) مستمند و در راه مانده را و هیچ‌گونه فراخ‌رفتاری مورز؛ سوره اسراء، آیه: ۲۶.
  124. ای مؤمنان! چون وامی تا سرآمدی معیّن میان شما برقرار شد، آن را به نوشته آورید و باید نویسنده‌ای میان شما دادگرانه بنویسد و هیچ نویسنده‌ای نباید از نوشتن به گونه‌ای که خداوند بدو آموخته است سر، باز زند پس باید بنویسد و آنکه وامدار است باید املا کند و از خداوند، پروردگار خویش، پروا بدارد و چیزی از آن کم ننهد و امّا اگر وامدار، کم خرد یا ناتوان باشد یا نتواند املا کند باید سرپرست او دادگرانه املا کند و دو تن از مردانتان را نیز گواه بگیرید و اگر دو مرد نباشند یک مرد و دو زن از گواهان مورد پسند خود (گواه بگیرید) تا اگر یکی از آن دو زن از یاد برد دیگری به یاد او آورد و چون گواهان (برای گواهی) فرا خوانده شوند نباید سر، باز زنند و تن نزنید از اینکه آن (وام) را چه خرد و چه کلان به سر رسید آن بنویسید، این نزد خداوند دادگرانه‌تر و برای گواه‌گیری، استوارتر و به اینکه دچار تردید نگردید، نزدیک‌تر است؛ مگر داد و ستدی نقد باشد که (دست به دست) میان خود می‌گردانید پس گناهی بر شما نیست که آن را ننویسید و چون داد و ستد می‌کنید گواه بگیرید؛ و نویسنده و گواه نباید زیان بینند و اگر چنین کنید (نشان) نافرمانی شماست و از خداوند پروا کنید؛ و خداوند به شما آموزش می‌دهد؛ و خداوند به هر چیزی داناست؛ سوره بقره، آیه: ۲۸۲.
  125. حیدری عارف، اعظم، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص۱۵۱ - ۱۵۸.
  126. العین، ج ۳، ص ۶۶؛ لسان العرب، ج ۱۲، ص ۱۴۱، ۱۴۳؛ تاج العروس، ج ۱۶، ص ۱۶۱، «حکم».
  127. ما آن دو را جز به حقّ نیافریده‌ایم ولی بیشتر آنان نمی‌دانند؛ سوره دخان، آیه: ۳۹.
  128. و ما آسمان‌ها و زمین و آنچه را میان آنهاست به بازیچه نیافریده‌ایم؛ سوره دخان، آیه: ۳۸.
  129. اینها آیات خداوند است که آن را به درستی بر تو می‌خوانیم و خداوند، ستمی برای جهانیان نمی‌خواهد؛ سوره آل عمران، آیه: ۱۰۸.
  130. مجمع البیان، ج ۴، ص ۶۱۶؛ زبدة التفاسیر، ج ۲، ص ۴۹۵؛ روح المعانی، ج ۴، ص ۳۲۳.
  131. و سنجش در این روز، حق است پس کسانی که ترازوهای (کردار) شان سنگین آید رستگارند؛ سوره اعراف، آیه:۸.
  132. زادالمسیر، ج ۲، ص ۱۰۲؛ الدر المنثور، ج ۳، ص ۶۹.
  133. حیدری عارف، اعظم، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص۱۵۱ - ۱۵۸.
  134. «بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است» سوره یونس، آیه ۱۰۸.
  135. تبیان، ج۵، ص۴۴۳.
  136. «این عیسی پسر مریم است؛ آن سخن راستین که در آن تردید می‌کنند» سوره مریم، آیه ۳۴.
  137. «آن سخن راستین» سوره مریم، آیه ۳۴.
  138. تبیان، ج۷، ص۱۱۱.
  139. «خداوند آسمان‌ها و زمین را راستین آفرید بی‌گمان در این نشانه‌ای برای مؤمنان است» سوره عنکبوت، آیه ۴۴.
  140. تبیان، ج۸، ص۲۱۲.
  141. «و به نادرستی به چالش برخاستند تا حق را از میان بردارند و من آنان را فرو گرفتم پس (بنگر) کیفر من چگونه بود» سوره غافر، آیه ۵.
  142. تبیان، ج۹، ص۵۴.
  143. «و در دارایی‌هایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بی‌بهره بود» سوره ذاریات، آیه ۱۹.
  144. تبیان، ج۹، ص۳۸۲؛ مجمع البیان، ج۹، ص۱۵۵.
  145. «و یکدیگر را به راستی پند داده‌اند» سوره عصر، آیه ۳.
  146. تبیان، ج۱۰، ص۴۰۵.
  147. «بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است» سوره یونس، آیه ۱۰۸.
  148. مجمع‌البیان، ج۵، ص۱۴۰.
  149. «این عیسی پسر مریم است؛ آن سخن راستین که در آن تردید می‌کنند» سوره مریم، آیه ۳۴.
  150. «(نوزاد) گفت: بی‌گمان من بنده خداوندم» سوره مریم، آیه ۳۰.
  151. مجمع‌البیان، ج۶، ص۵۱۳.
  152. «خداوند آسمان‌ها و زمین را راستین آفرید» سوره عنکبوت، آیه ۴۴.
  153. مجمع البیان، ج۸، ص۲۸۴.
  154. «و به نادرستی به چالش برخاستند تا حق را از میان بردارند» سوره غافر، آیه ۵.
  155. مجمع البیان، ج۸، ص۵۱۴.
  156. «و یکدیگر را به راستی پند داده‌اند و همدیگر را به شکیبایی اندرز داده‌اند» سوره عصر، آیه ۳.
  157. «ای مؤمنان! از خداوند چنان که سزاوار پروا از اوست پروا کنید و جز در مسلمانی نمیرید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۲.
  158. مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۳۶.
  159. «بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، هر که رهیاب شد به سود خویش رهیاب می‌شود و هر که گمراه گشت بی‌گمان به زیان خویش گمراه می‌گردد و من کارگزار شما نیستم» سوره یونس، آیه ۱۰۸.
  160. کشّاف، ج۲، ص۲۵۶.
  161. «این عیسی پسر مریم است؛ آن سخن راستین که در آن تردید می‌کنند» سوره مریم، آیه ۳۴.
  162. «این عیسی پسر مریم است؛ آن سخن راستین که در آن تردید می‌کنند» سوره مریم، آیه ۳۴.
  163. کشّاف، ج۲، ص۵۰۹.
  164. «خداوند آسمان‌ها و زمین را راستین آفرید بی‌گمان در این نشانه‌ای برای مؤمنان است» سوره عنکبوت، آیه ۴۴.
  165. کشّاف، ج۳، ص۲۰۷.
  166. کشّاف، ج۴، ص۳۸۲.
  167. .کشّاف، ج۴، ص۳۸۲.
  168. «بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است» سوره یونس، آیه ۱۰۸.
  169. تفسیر شبّر، ص۴۶۷.
  170. «این عیسی پسر مریم است؛ آن سخن راستین که در آن تردید می‌کنند» سوره مریم، آیه ۳۴.
  171. تفسیر شبّر، ص۶۳۸.
  172. تفسیر شبّر، ص۹۵۸.
  173. «و در دارایی‌هایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بی‌بهره بود» سوره ذاریات، آیه ۱۹.
  174. تفسیر شبّر، ص۱۰۵۶.
  175. «و یکدیگر را به راستی پند داده‌اند» سوره عصر، آیه ۳.
  176. تفسیر شبّر، ص۱۲۲۹.
  177. «بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است» سوره یونس، آیه ۱۰۸.
  178. المیزان، ج۱۰، ص۱۳۶.
  179. «این عیسی پسر مریم است؛ آن سخن راستین که در آن تردید می‌کنند» سوره مریم، آیه ۳۴.
  180. «مسیح عیسی پسر مریم، پیامبر خداوند و “کلمه اوست” که آن را به (دامان) مریم افکند» سوره نساء، آیه ۱۷۱.
  181. «خداوند تو را به کلمه‌ای از خویش نوید می‌دهد» سوره آل عمران، آیه ۴۵.
  182. «ای مریم! خداوند تو را به کلمه‌ای از خویش نوید می‌دهد» سوره آل عمران، آیه ۴۵.
  183. المیزان، ج۱۴، ص۴۸.
  184. «خداوند آسمان‌ها و زمین را راستین آفرید بی‌گمان در این نشانه‌ای برای مؤمنان است» سوره عنکبوت، آیه ۴۴.
  185. «و ما آسمان‌ها و زمین و آنچه را میان آنهاست به بازیچه نیافریده‌ایم * ما آن دو را جز به حقّ نیافریده‌ایم ولی بیشتر آنان نمی‌دانند» سوره دخان، آیه ۳۸-۳۹.
  186. المیزان، ج۱۶، ص۱۳۸.
  187. «و به نادرستی به چالش برخاستند تا حق را از میان بردارند» سوره غافر، آیه ۵.
  188. المیزان، ج۱۷، ص۳۲۳.
  189. «و در دارایی‌هایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بی‌بهره بود» سوره ذاریات، آیه ۱۹.
  190. المیزان، ج۱۸، ص۴۰۱.
  191. «جز آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند و یکدیگر را به راستی پند داده‌اند و همدیگر را به شکیبایی اندرز داده‌اند» سوره عصر، آیه ۳.
  192. «آیا کسی که خداوند دلش را برای اسلام گشاده داشته است و او از پروردگار خویش با خود فروغی دارد (چون سنگدلان بی‌فروغ است)؟ بنابراین وای بر سخت‌دلان در یاد خداوند! آنان در گمراهی آشکارند» سوره زمر، آیه ۲۲.
  193. المیزان، ج۲۰، ص۵۰۳.
  194. «بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است» سوره یونس، آیه ۱۰۸.
  195. تفسیر نمونه، ج۸، ص۳۹۹.
  196. «این عیسی پسر مریم است؛ آن سخن راستین که در آن تردید می‌کنند» سوره مریم، آیه ۳۴.
  197. تفسیر نمونه، ج۱۳، ص۶۱.
  198. «خداوند آسمان‌ها و زمین را راستین آفرید بی‌گمان در این نشانه‌ای برای مؤمنان است» سوره عنکبوت، آیه ۴۴.
  199. تفسیر نمونه، ج۱۶، ص۲۸۱.
  200. «پیش از آنان (نیز) قوم نوح و گروه‌هایی که پس از ایشان آمدند (پیامبرانشان را) دروغگو شمردند و هر امتی آهنگ پیامبر خویش کردند تا او را فرو گیرند و به نادرستی به چالش برخاستند تا حق را از میان بردارند و من آنان را فرو گرفتم پس (بنگر) کیفر من چگونه بود» سوره غافر، آیه ۵.
  201. «پیش از ایشان قوم نوح و عاد و فرعون دارنده میخ‌ها هم، (پیامبران را) دروغگو انگاشتند * و ثمود و قوم لوط و “اصحاب ایکه” همان گروه‌ها (ی شکست خورده) بودند» سوره ص، آیه ۱۲-۱۳.
  202. تفسیر نمونه، ج۲۰، ص۱۷ ـ ۱۸.
  203. «و در دارایی‌هایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بی‌بهره بود» سوره ذاریات، آیه ۱۹.
  204. «و آنان که در دارایی‌هایشان حقی معین است، * و در دارایی‌هایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بی‌بهره بود» سوره معارج، آیه ۲۴-۲۵.
  205. «و آنان که در دارایی‌هایشان حقی معین است * و در دارایی‌هایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بی‌بهره بود» سوره معارج، آیه ۲۴-۲۵.
  206. «نادان آنان را -از بس که خویشتندارند- توانگر می‌پندارد» سوره بقره، آیه ۲۷۳.
  207. «ایشان را به چهره باز می‌شناسی» سوره بقره، آیه ۲۷۳.
  208. تفسیر نمونه، ج۲۲، ص۳۲۸ - ۳۲۳.
  209. «و یکدیگر را به راستی پند داده‌اند و همدیگر را به شکیبایی اندرز داده‌اند» سوره عصر، آیه ۳.
  210. تفسیر نمونه، ج۲۷، ص۳۰۳ - ۳۰۱.
  211. «و به نادرستی به چالش برخاستند تا حق را از میان بردارند» سوره غافر، آیه ۵.
  212. «گفتند: شما (نیز) جز بشری مانند ما نیستید» سوره ابراهیم، آیه ۱۰.
  213. «و حجّت آنان که درباره خداوند پس از پذیرفته شدن دعوت وی چالش می‌ورزند نزد پروردگارشان تباه است» سوره شوری، آیه ۱۶.
  214. بصائر، ج۳۵، ص۸۲۷.
  215. «و در دارایی‌هایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بی‌بهره بود» سوره ذاریات، آیه ۱۹.
  216. «و در دارایی‌هایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بی‌بهره بود» سوره ذاریات، آیه ۱۹.
  217. تفسیر بصائر، ج۴۱، ص۹۶.
  218. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۶۰۳-۶۱۶.
  219. «سوگند به روزگار * که آدمی در زیانمندی است * جز آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند و یکدیگر را به راستی پند داده‌اند و همدیگر را به شکیبایی اندرز داده‌اند» سوره عصر، آیه ۱-۳.
  220. نورالثقلین، ج۵، ص۶۶۶ - در تفسیر برهان صفحۀ ۱۲۱۷، این حدیث را از ابن‌بابویه با اسنادش تا مفضل بن عمر، روایت می‌کند.
  221. برهان، ص۱۲۱۷.
  222. برهان، ص۱۲۱۷؛ نورالثقلین، ج۵، ص۶۶۶، حدیث ۶.
  223. الدرّالمنثور، ج۶، ص۳۹۲.
  224. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۶۱۶.
  225. «با آن دسته از اهل کتاب که به خداوند و به روز بازپسین ایمان نمی‌آورند و آنچه را خداوند و پیامبرش حرام کرده‌اند حرام نمی‌دانند و به دین حق نمی‌گروند جنگ کنید تا به دست خود با خواری جزیه بپردازند» سوره توبه، آیه ۲۹.
  226. «اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند» سوره توبه، آیه ۳۳.
  227. «اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد و خداوند، گواه بس» سوره فتح، آیه ۲۸.
  228. «اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند» سوره صف، آیه ۹.
  229. بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، هر که رهیاب شد به سود خویش رهیاب می‌شود و هر که گمراه گشت بی‌گمان به زیان خویش گمراه می‌گردد و من کارگزار شما نیستم؛ سوره یونس، آیه: ۱۰۸.
  230. المیزان، ج‌۹، ص‌۲۴۷.
  231. المیزان، ج‌۴، ص‌۱۰۲.
  232. التبیان، ج‌۵، ص‌۲۰۹.
  233. دیبا، حسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۳، ص ۲۳۷ - ۲۶۰.
  234. «بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است» سوره یونس، آیه ۱۰۸.
  235. «این عیسی پسر مریم است؛ آن سخن راستین که در آن تردید می‌کنند» سوره مریم، آیه ۳۴.
  236. «خداوند آسمان‌ها و زمین را راستین آفرید» سوره عنکبوت، آیه ۴۴.
  237. «و به نادرستی به چالش برخاستند تا حق را از میان بردارند» سوره غافر، آیه ۵.
  238. «و در دارایی‌هایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بی‌بهره بود» سوره ذاریات، آیه ۱۹.
  239. «و یکدیگر را به راستی پند داده‌اند» سوره عصر، آیه ۳.
  240. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۶۱۸.
  241. «بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، هر که رهیاب شد به سود خویش رهیاب می‌شود و هر که گمراه گشت بی‌گمان به زیان خویش گمراه می‌گردد و من کارگزار شما نیستم» سوره یونس، آیه ۱۰۸.
  242. «(این) کتاب را که کتاب‌های آسمانی پیش از خود را راست می‌شمارد، به حق بر تو (به تدریج) فرو فرستاد و تورات و انجیل را (یکجا) فرو فرستاد * از پیش، که رهنمون مردم است و فرقان را فرو فرستاد» سوره آل عمران، آیه ۳.
  243. «و ما این کتاب را به سوی تو به درستی فرو فرستاده‌ایم که کتاب پیش از خود را راست می‌شمارد و نگاهبان بر آن است» سوره مائده، آیه ۴۸.
  244. «و آنچه از کتاب (آسمانی قرآن) به تو وحی کردیم راستین است و چیزی را که پیش از آن بوده است راست می‌شمارد، بی‌گمان خداوند به بندگان خویش، آگاهی بیناست» سوره فاطر، آیه ۳۱.
  245. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۶۱۹.
  246. «این عیسی پسر مریم است؛ آن سخن راستین که در آن تردید می‌کنند» سوره مریم، آیه ۳۴.
  247. «(نوزاد) گفت: بی‌گمان من بنده خداوندم، به من کتاب (آسمانی) داده و مرا پیامبر کرده است» سوره مریم، آیه ۳۰.
  248. عبدالنبی امامی|امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱ (کتاب)|فرهنگ قرآن ج۱، ص ۶۱۹.
  249. «خداوند آسمان‌ها و زمین را راستین آفرید بی‌گمان در این نشانه‌ای برای مؤمنان است» سوره عنکبوت، آیه ۴۴.
  250. «و ما آسمان‌ها و زمین و آنچه را میان آنهاست جز راستین نیافریدیم و به یقین رستخیز آمدنی است پس (از آنان) با گذشتی نیکو درگذر» سوره حجر، آیه ۸۵.
  251. «ما آسمان‌ها و زمین و آنچه میان آنهاست جز به حق و در زمانی معین نیافریده‌ایم و کافران از آنچه بیمشان داده‌اند رویگردانند» سوره احقاف، آیه ۳.
  252. «و آسمان و زمین و آنچه را میان آنهاست به بازیچه نیافریده‌ایم» سوره انبیاء، آیه ۱۶.
  253. «و ما آسمان‌ها و زمین و آنچه را میان آنهاست به بازیچه نیافریده‌ایم» سوره دخان، آیه ۳۸.
  254. «و ما آسمان و زمین و آنچه را میان آنهاست بیهوده نیافریدیم؛ این پندار کافران است پس وای از آتش (دوزخ) بر کافران!» سوره ص، آیه ۲۷.
  255. «پاکا که پروردگار آسمان‌ها و زمین، پروردگار اورنگ (فرمانفرمایی جهان) است از آنچه (او را) وصف می‌کنند» سوره زخرف، آیه ۸۲.
  256. «و از نشانه‌های او آفرینش آسمان‌ها و زمین است و آنچه در آنها از جنبندگان پراکنده است» سوره شوری، آیه ۲۹.
  257. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۶۲۰.
  258. «و به نادرستی به چالش برخاستند تا حق را از میان بردارند و من آنان را فرو گرفتم پس (بنگر) کیفر من چگونه بود» سوره غافر، آیه ۵.
  259. «و خداوند باطل را از میان برمی‌دارد و حقّ را با کلمات خویش استوار می‌دارد» سوره شوری، آیه ۲۴.
  260. «و کافران به وسیله باطل چالش می‌ورزند تا حق را با آن از میان بردارند» سوره کهف، آیه ۵۶.
  261. «اما خداوند می‌خواست که حقّ را با کلمات خویش تحقّق بخشد و ریشه کافران را بر کند * تا حقّ را تحقّق بخشد و باطل را تباه گرداند هرچند بزهکاران نپسندند» سوره انفال، آیه ۷. -۸.
  262. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۶۲۱.
  263. «و در دارایی‌هایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بی‌بهره بود» سوره ذاریات، آیه ۱۹.
  264. «و آنان که در دارایی‌هایشان حقی معین است، * و در دارایی‌هایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بی‌بهره بود» سوره معارج، آیه ۲۴.
  265. «إِنَّ اللَّهَ- عَزَّ وَ جَلَّ- فَرَضَ لِلْفُقَرَاءِ فِي‏ أَمْوَالِ‏ الْأَغْنِيَاءِ فَرِيضَةً لَايُحْمَدُونَ‏ إِلَّا بِأَدَائِهَا، وَ هِيَ الزَّكَاةُ، بِهَا حَقَنُوا دِمَاءَهُمْ، وَ بِهَا سُمُّوا مُسْلِمِينَ، وَ لكِنَّ اللَّهَ- عَزَّ وَ جَلَّ- فَرَضَ فِي أَمْوَالِ الْأَغْنِيَاءِ حُقُوقاً غَيْرَ الزَّكَاةِ، فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ فَالْحَقُّ‏ الْمَعْلُومُ‏ غَيْرُ الزَّكَاةِ، وَ هُوَ شَيْ‏ءٌ يَفْرِضُهُ الرَّجُلُ عَلى‏ نَفْسِهِ فِي مَالِهِ‏ يَجِبُ عَلَيْهِ أَنْ يَفْرِضَهُ‏ عَلى‏ قَدْرِ طَاقَتِهِ وَ سَعَةِ مَالِهِ، فَيُؤَدِّي‏ الَّذِي فَرَضَ عَلى‏ نَفْسِهِ، إِنْ شَاءَ فِي‏ كُلِّ يَوْمٍ، وَ إِنْ شَاءَ فِي‏ كُلِّ جُمْعَةٍ، وَ إِنْ شَاءَ فِي‏ كُلِّ شَهْرٍ»؛ نورالثقلین، ج۵، ص۴۱۶، حدیث ۲۳.
  266. «هُوَ الرَّجُلُ يُؤْتِيهِ اللَّهُ الثَّرْوَةَ مِنَ الْمَالِ، فَيُخْرِجُ‏ مِنْهُ‏ الْأَلْفَ‏ وَ الْأَلْفَيْنِ‏ وَ الثَّلَاثَةَ الْآلَافِ وَ الْأَقَلَّ وَ الْأَكْثَرَ، فَيَصِلُ بِهِ رَحِمَهُ، وَ يَحْمِلُ بِهِ الْكَلَّ عَنْ قَوْمِهِ...»؛ نورالثقلین، ج۵، ص۴۱۷، حدیث ۲۵.
  267. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۶۲۱.
  268. «جز آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند و یکدیگر را به راستی پند داده‌اند و همدیگر را به شکیبایی اندرز داده‌اند» سوره عصر، آیه ۳.
  269. «بگو او خداوند یگانه است» سوره اخلاص، آیه ۱.
  270. «این است خداوند پروردگار راستین شما بنابراین، پس از حقّ جز گمراهی چه خواهد بود؟ و چگونه (از حق) روی گردانتان می‌کنند؟» سوره یونس، آیه ۳۲.
  271. «آن، بدین روست که خداوند است که راستین است و اینکه او مردگان را زنده می‌کند و اینکه او بر هر کاری تواناست» سوره حج، آیه ۶.
  272. «این بدان روست که خداوند راستین است و اینکه آنچه به جای او (به پرستش) می‌خوانند نادرست است و اینکه خداوند است که فرازمند بزرگ است» سوره حج، آیه ۶۲.
  273. «این بدان روست که تنها خداوند، راستین و آنچه به جای او (به پرستش) می‌خوانند نادرست است، و اینکه خداوند است که فرازمند بزرگ است» سوره لقمان، آیه ۳۰.
  274. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۶۲۳.
  275. «خداوند است که کتاب را به حق و ترازو را فرو فرستاد و تو چه می‌دانی؟ شاید رستخیز نزدیک باشد» سوره شوری، آیه ۱۷.
  276. «ما این کتاب را به سوی تو برای مردم به حقّ فرو فرستاده‌ایم؛ آن کس که رهیاب شود به سود خود اوست و هر که بیراه گردد تنها به زیان خود اوست و تو نگهبان آنان نیستی» سوره زمر، آیه ۴۱.
  277. «یا می‌گویند: (پیامبر) بر خداوند دروغی بسته است، اگر خداوند بخواهد بر دل تو مهر می‌نهد: و خداوند باطل را از میان برمی‌دارد و حقّ را با کلمات خویش استوار می‌دارد که او به اندیشه‌ها داناست» سوره شوری، آیه ۲۴.
  278. «تا حقّ را تحقّق بخشد و باطل را تباه گرداند هرچند بزهکاران نپسندند» سوره انفال، آیه ۸.
  279. «و خداوند حقّ را با کلمات خویش درست می‌دارد هر چند گنهکاران نپسندند» سوره یونس، آیه ۸۲.
  280. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۶۲۴.
  281. العین، ج۱، ص۱۶۲.
  282. معجم مقاییس اللغه، ج۲، ص۱۱.
  283. مفردات، ص۲۴۶.
  284. القاموس المحیط، ج۲، ص۴۵۲.
  285. «آن، بدین روست که خداوند است که راستین است» سوره حج، آیه ۶ و ۶۲ و سوره لقمان، آیه ۳۰.
  286. «سپس به سوی سرور بر حقّشان خداوند برگردانده می‌شوند» سوره انعام، آیه ۶۲ و سوره یونس، آیه ۳۰.
  287. «پس، فرابرترا که خداوند است، آن فرمانفرمای راستین» سوره طه، آیه ۱۱۴.
  288. «همان حقّ آشکار است» سوره نور، آیه ۲۵.
  289. «به زودی نشانه‌های خویش را در گستره‌های بیرون و پیکره‌های درونشان نشان آنان خواهیم داد تا بر آنها روشن شود که او راستین است» سوره فصلت، آیه ۵۳.
  290. مجمع البیان، ج۵، ص۱۹؛ روح المعانی، ج۱۸، ص۲۲۵؛ الکاشف، ج۶، ص۵۰۶.
  291. «فرمود: (سخن من) راستین است و من راست می‌گویم» سوره ص، آیه ۸۴.
  292. التبیان، ج۸، ص۵۸۲.
  293. التفسیر الکبیر، ج۶، ص۳۱۶.
  294. التفسیر الکبیر، ج۱۱، ص۱۴۵؛ ارشاد العقل السلیم، ج۴، ص۴۸۰؛ روح المعانی، ج۱۵، ص۴۶۵.
  295. لوامع البینات، ص۲۹۰.
  296. الکشاف، ج۲، ص۱۳۰؛ انوار التنزیل، ج۴، ص۳۷۵؛ الدر المنثور، ج۷، ص۲۶۰.
  297. تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم، ج۱۰، ص۸۲.
  298. المیزان، ج۱۴، ص۱۸۴.
  299. بحارالانوار، ج۷۳، ص۲۰۳.
  300. بحارالانوار، ج۴، ص۳۱۷.
  301. المیزان، ج۱۶، ص۱۲۴.
  302. التبیان، ج۸، ص۲۰۳.
  303. مجمع البحرین، ج۳، ص۳۵۹.
  304. الشفاء (الالهیات)، ص۴۸.
  305. «هر چیزی نابود شدنی است جز ذات او» سوره قصص، آیه ۸۸.
  306. المقصد الاسنی، ج۱، ص۱۲۶.
  307. الشفاء (الالهیات)، ۴۸؛ الحکمة المتعالیة، ج۱، ص۸۳.
  308. شرح الاشارات، ج۳، ص۱۰.
  309. شرح المنظومه، ج۳، ص۵۰۲.
  310. «حق از آن پروردگار توست» سوره آل عمران، آیه ۶۰.
  311. المیزان، ج۱۴، ص۱۳۹.
  312. الفتوحات، ج۷، ص۹.
  313. «پروردگارتان بخشایش را بر خویش مقرّر داشته است» سوره انعام، آیه ۵۴.
  314. الفتوحات، ج۳، ص۸۵.
  315. شرح الاسماء الحسنی، قشیری، ج۱، ص۳۰۱.
  316. سلطانی، محمد، مقاله «حق»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص 640 -642.
  317. منصوری، خلیل، شخصیت‌زدگی آفت تشخیص حق از باطل.
  318. لسان‌العرب، ج‌۳، ص‌۲۵۵‌-‌۲۵۶، «حقق»
  319. مفردات الفاظ القرآن الکریم، راغب اصفهانی، ص‌۲۴۶، «حق».
  320. «از آسمان آبی فرو باراند آنگاه رودهایی -هر یک به گنجایی خویش- روان شد و سیلاب با خویش کفی انبوه فرا آورد و آنچه در آتش می‌گدازند تا زینتی یا کالایی به دست آورند، (نیز) کفی همانند آن (کف سیلاب) است؛ بدین‌گونه خداوند درست و نادرست را مثل می‌زند؛ باری، کف، کنار می‌رود اما آنچه مردم را سودمند افتد در زمین باز می‌ماند؛ بدین‌گونه خداوند مثل می‌زند» سوره رعد، آیه ۱۷.
  321. «ای اهل کتاب! چرا حقّ را با باطل می‌آمیزید و حقپوشی می‌کنید با آنکه خود می‌دانید؟» سوره آل عمران، آیه ۷۱.
  322. «ای بنی اسرائیل! نعمت مرا که ارزانی شما داشتم به یاد آورید و به پیمان من وفا کنید تا به پیمان شما وفا کنم و تنها از من بهراسید» سوره بقره، آیه ۴۰.
  323. «و به آنچه فرو فرستاده‌ام ، که کتاب نزد شما را راست می‌شمارد، ایمان آورید و نخستین منکر آن نباشید و آیات مرا به بهای ناچیز نفروشید و تنها از من پروا کنید» سوره بقره، آیه ۴۱.
  324. «و حق را با باطل میامیزید و آگاهانه حقپوشی مکنید» سوره بقره، آیه ۴۲.
  325. منصوری، خلیل، راه‌های شناخت حق از باطل.
  326. «این است خداوند پروردگار راستین شما بنابراین، پس از حقّ جز گمراهی چه خواهد بود؟ و چگونه (از حق) روی گردانتان می‌کنند؟» سوره یونس، آیه ۳۲.
  327. «از آسمان آبی فرو باراند آنگاه رودهایی -هر یک به گنجایی خویش- روان شد و سیلاب با خویش کفی انبوه فرا آورد و آنچه در آتش می‌گدازند تا زینتی یا کالایی به دست آورند، (نیز) کفی همانند آن (کف سیلاب) است؛ بدین‌گونه خداوند درست و نادرست را مثل می‌زند؛ باری، کف، کنار می‌رود اما آنچه مردم را سودمند افتد در زمین باز می‌ماند؛ بدین‌گونه خداوند مثل می‌زند» سوره رعد، آیه ۱۷.
  328. «و حق را با باطل میامیزید و آگاهانه حقپوشی مکنید» سوره بقره، آیه ۴۲.
  329. «ای اهل کتاب! چرا حقّ را با باطل می‌آمیزید و حقپوشی می‌کنید با آنکه خود می‌دانید؟» سوره آل عمران، آیه ۷۱.
  330. «تا حقّ را تحقّق بخشد و باطل را تباه گرداند هرچند بزهکاران نپسندند» سوره انفال، آیه ۸.
  331. «بلکه، راستی را بر ناراستی می‌افکنیم که آن را درهم می‌شکند؛ و خود ناگهان از میان می‌رود و وای بر شما! از آنچه (در چگونگی خداوند) وصف می‌کنید» سوره انبیاء، آیه ۱۸ و آیات دیگر
  332. منصوری، خلیل، شخصیت‌زدگی آفت تشخیص حق از باطل
  333. «گفت: او می‌فرماید که آن، گاوی است نه رام، که زمین را شیار می‌زند و نه به کشت آب می‌دهد، تندرست است بی‌هیچ خالی در آن، گفتند: اکنون حقّ (جستار) را (بجای) آوردی و آن را سر بریدند و نزدیک بود که این کار را انجام ندهند» سوره بقره، آیه ۷۱.
  334. «گفتند: آیا برای ما حقّ را آورده‌ای یا از بازیگرانی؟» سوره انبیاء، آیه ۵۵.
  335. منصوری، خلیل، شخصیت‌زدگی آفت تشخیص حق از باطل.
  336. «یا به جای او خدایانی برگزیدند؟ بگو دلیلتان را بیاورید، این یادکرد همراهان من و یادکرد کسان پیش از من است؛ بلکه بیشتر آنان حق را نمی‌شناسند بنابراین (از آن) رو گردانند» سوره انبیاء، آیه ۲۴.
  337. «آیا با خویش نیندیشیده‌اند که خداوند آسمان‌ها و زمین و آنچه را که در میان آن دو، است جز راستین و با سرآمدی معین نیافریده است؟ و بی‌گمان بسیاری از مردم منکر لقای پروردگار خویشند» سوره روم، آیه ۸.
  338. «مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژده‌آور و بیم‌دهنده برانگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند و در آن جز کسانی که به آنها کتاب داده بودند، اختلاف نورزیدند (آن هم) پس از آنکه برهان‌های روشن به آنان رسید (و) از سر افزونجویی که در میانشان بود؛ آنگاه خداوند به اراده خویش مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند رهنمون شد و خداوند هر که را بخواهد به راه راست رهنمایی می‌کند» سوره بقره، آیه ۲۱۳.
  339. «مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژده‌آور و بیم‌دهنده برانگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند و در آن جز کسانی که به آنها کتاب داده بودند، اختلاف نورزیدند (آن هم) پس از آنکه برهان‌های روشن به آنان رسید (و) از سر افزونجویی که در میانشان بود؛ آنگاه خداوند به اراده خویش مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند رهنمون شد و خداوند هر که را بخواهد به راه راست رهنمایی می‌کند» سوره بقره، آیه ۲۱۳.
  340. «و هر گاه آنچه را بر پیامبر فرو فرستاده شده است بشنوند، با شناختی که از حق یافته‌اند چشمانشان را می‌بینی که از اشک لبریز می‌شود؛ می‌گویند: پروردگارا! ما ایمان آورده‌ایم ما را با گروه گواهان بنگار! و چرا ما به خداوند و آنچه از حق به ما رسیده است ایمان نیاوریم در حالی که امید می‌بریم که پروردگارمان ما را در میان شایستگان در آورد» سوره مائده، آیه ۸۳-۸۴.
  341. «آیا کسی که می‌داند آنچه از پروردگارت بر تو فرو فرستاده شده حقّ است همگون کسی است که کوردل است؟ تنها خردمندان پند می‌پذیرند» سوره رعد، آیه ۱۹.
  342. «و هر گاه آنچه را بر پیامبر فرو فرستاده شده است بشنوند، با شناختی که از حق یافته‌اند چشمانشان را می‌بینی که از اشک لبریز می‌شود؛ می‌گویند: پروردگارا! ما ایمان آورده‌ایم ما را با گروه گواهان بنگار!» سوره مائده، آیه ۸۳.
  343. «آیا کسی که می‌داند آنچه از پروردگارت بر تو فرو فرستاده شده حقّ است همگون کسی است که کوردل است؟ تنها خردمندان پند می‌پذیرند» سوره رعد، آیه ۱۹.
  344. منصوری، خلیل، شخصیت‌زدگی آفت تشخیص حق از باطل
  345. «حق از (آن) پروردگار توست پس هیچ‌گاه از دو دلان مباش!» سوره بقره، آیه ۱۴۷
  346. انساب الاشراف۳/۳۵ و تفسیر قرطبی/ ۱/۳۴۰ و فیض القدیر شرح الجامع الصغیر /۱/۲۱۰ و تاریخ یعقوبی /۲/۲۱۰ خلافت امیرالمؤمنین(ع)
  347. نهج البلاغه، خطبه ۵۹
  348. «و همسران او، مادران ایشانند» سوره احزاب، آیه ۶.
  349. تاریخ یعقوبی /۲/۲۱۰ و طه حسین، علی وبنوه و تفسیر قرطبی ۱/۳۴۰
  350. منصوری، خلیل، شخصیت‌زدگی آفت تشخیص حق از باطل.
  351. سوره حج، آیه ۳۶.
  352. ﴿سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ «به زودی نشانه‌های خویش را در گستره‌های بیرون و پیکره‌های درونشان نشان آنان خواهیم داد تا بر آنها روشن شود که او راستین است؛ آیا بسنده نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟» سوره فصلت، آیه ۵۳.
  353. سوره هود، آیه ۱۷؛ یونس، آیه ۹۴؛ سجده، آیه ۳؛ بقره، آیه ۱۴۷؛ آل عمران، آیه ۶۰
  354. منصوری، خلیل، حق غیر قابل گذشت از نظر قرآن.
  355. ﴿مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذَلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ * وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ «به همین روی بر بنی اسرائیل مقرر داشتیم که هرکس تنی را -جز به قصاص یا به کیفر تبهکاری در روی زمین- بکشد چنان است که تمام مردم را کشته است و هر که آن را زنده بدارد چنان است که همه مردم را زنده داشته است؛ و بی‌گمان پیامبران ما برای آنان برهان‌ها (ی روشن) آوردند آنگاه بسیاری از ایشان از آن پس، در زمین گزافکارند * و بر آنان در آن (تورات) مقرّر داشتیم که: آدمی در برابر آدمی و چشم در برابر چشم و بینی در برابر بینی و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان است و (نیز) زخم‌ها قصاص دارند و هر کس از آن در گذرد کفّاره (گناهان) اوست و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند ستمگرند» سوره مائده، آیه ۳۲ و ۴۵؛ ﴿قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ «بگو: بیایید تا آنچه را خداوند بر شما حرام کرده است برایتان بخوانم: اینکه چیزی را شریک او نگیرید و به پدر و مادر نیکی کنید و فرزندانتان را از ناداری نکشید؛ ما به شما و آنان روزی می‌رسانیم؛ و زشتکاری‌های آشکار و پنهان نزدیک نشوید و آن کس را که خداوند (کشتن او را) حرام کرده است جز به حق مکشید؛ این است آنچه شما را به آن سفارش کرده است باشد که خرد ورزید» سوره انعام، آیه ۱۵۱.
  356. نساء، آیات ۳ و ۲۵ و ۱۲۷؛ بقره، آیات ۲۲۸ تا ۲۳۲
  357. بقره، آیات ۱۷۸ و ۲۳۷
  358. بقره، آیه ۲۵۶؛ آل عمران، آیه ۲۰؛ انسان، آیات ۳ و ۲۹
  359. بقره، آیات ۲۱۹ و ۲۶۶؛ آل عمران، آیه ۱۱۹
  360. نساء، آیه ۳۲؛ بقره، آیات ۱۸۸ و ۲۷۵ و ۲۷۸؛ ال عمران، آیه ۱۳۰؛ نساء، آیه ۲۹ و ۱۶۱؛ روم، آیه ۳۹
  361. بقره، آیات ۲۲ و ۲۹؛ اعراف، آیات ۱۰ و ۳۲
  362. آل عمران، آیه ۱۵۹؛ انفال، آیه ۵۳؛ رعد، آیات ۱۱ و ۱؛ شوری، آیه ۳۸
  363. حاقه، آیه ۳۴؛ مدثر، آیه ۴۴؛ فجر، آیه ۱۸؛ بلد، آیات ۱۴ تا ۱۶
  364. بقره، آیات ۲۳۲ و ۲۳۳؛ طلاق، آیه ۶؛ بقره، آیه ۲۳۳
  365. بقره، آیه ۱۹۱ و ۲۴۶؛ توبه، آیه ۱۳؛ حج، آیات ۳۹ و ۴۰
  366. نساء، آیات ۵۸ و ۱۰۵
  367. ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ * الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ «به کسانی که بر آنها جنگ تحمیل می‌شود اجازه (ی جهاد) داده شد زیرا ستم دیده‌اند و بی‌گمان خداوند بر یاری آنان تواناست * همان کسانی که ناحق از خانه‌های خود بیرون رانده شدند و جز این نبود که می‌گفتند: پروردگار ما خداوند است و اگر خداوند برخی مردم را به دست برخی دیگر از میان برنمی‌داشت بی‌گمان دیرها (ی راهبان) و کلیساها (ی مسیحیان) و کنشت‌ها (ی یهودیان) و مسجدهایی که نام خداوند را در آن بسیار می‌برند ویران می‌شد و بی‌گمان خداوند به کسی که وی را یاری کند یاری خواهد رساند که خداوند توانمندی پیروز است» سوره حج، آیه ۳۹-۴۰.
  368. ﴿أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَى * عَبْدًا إِذَا صَلَّى «به من بگو آن کس که، * بنده‌ای را چون به نماز ایستد باز می‌دارد» سوره علق، آیه ۹-۱۰.
  369. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَى بِالْأُنْثَى فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ * وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ «ای مؤمنان! قصاص کشتگان بر شما مقرّر شده است: آزاد در برابر آزاد و برده در برابر برده و زن در برابر زن، و اگر به کسی از جانب برادر (دینی)‌اش (یعنی ولیّ دم) گذشتی شود، (بر ولیّ دم است) که شایسته پیگیری کند و (بر قاتل است که) خون‌بها را به نیکی به او بپردازد، این آسانگیری و بخشایشی از سوی پروردگار شماست و هر که پس از آن از اندازه درگذرد عذابی دردناک خواهد داشت * و شما را ای خردمندان در قصاص، زندگانی (نهفته) است؛ باشد که شما پرهیزگاری ورزید» سوره بقره، آیه ۱۷۸- ۱۷۹.
  370. بقره، آیات ۱۸۸ و ۲۷۴ و ۲۷۹
  371. بقره، آیات ۸۴ و ۲۴۶؛ حج، آیه ۴۰
  372. ﴿أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِيًّا وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ «آیا آنان بخشایش پروردگارت را تقسیم می‌کنند؟ ماییم که توشه زندگی آنان را در زندگانی این جهان میانشان تقسیم کرده‌ایم و برخی از آنان را بر دیگری به پایه‌هایی برتری داده‌ایم تا برخی، برخی دیگر را به کار گیرند و بخشایش پروردگارت از آنچه آنان فراهم می‌آورند بهتر است» سوره زخرف، آیه ۳۲.
  373. ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ وَاللَّاتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا «مردان سرپرست زنانند بدان روی که خداوند برخی از آنان را بر برخی دیگر برتری داده است و برای آنکه مردان از دارایی‌های خویش می‌بخشند؛ پس زنان نکوکردار، فرمانبردارند؛ در برابر آنچه خداوند (از حقوق آنان) پاس داشته است در نبود شوهر پاس (وی) می‌دارند و آن زنان را که از نافرمانیشان بیم دارید (نخست) پندشان دهید و (اگر تأثیر نکرد) در خوابگاه‌ها از آنان دوری گزینید و (باز اگر تأثیر نکرد) بزنیدشان آنگاه اگر فرمانبردار شما شدند دیگر به زیان آنان راهی مجویید که خداوند فرازمندی بزرگ است» سوره نساء، آیه ۳۴.
  374. ﴿الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ «(این) ماه حرام در برابر (آن) ماه حرام است و حرمت شکنی‌ها قصاص دارد پس هر کس بر شما ستم روا داشت همان‌گونه که با شما ستم روا داشته است با وی ستم روا دارید، و از خداوند پروا کنید و بدانید که خداوند با پرهیزگاران است» سوره بقره، آیه ۱۹۴؛ نحل، آیه ۱۲۶؛ الرحمن، آیه ۶۰
  375. ﴿وَإِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إِلَّا أَنْ يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ وَأَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَلَا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ «و اگر آنان را پیش از آمیزش و پس از آنکه کابین بریده‌اید طلاق دهید پرداخت نیمی از کابین بر عهده شماست مگر آنان خود از آن بگذرند یا آن کس که رشته ازدواج در کف اوست در گذرد و گذشت کردنتان به پرهیزگاری نزدیک‌تر است و بخشش را میان خود فراموش مکنید که خداوند به آنچه انجام می‌دهید بیناست» سوره بقره، آیه ۲۳۷؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَى بِالْأُنْثَى فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ «ای مؤمنان! قصاص کشتگان بر شما مقرّر شده است: آزاد در برابر آزاد و برده در برابر برده و زن در برابر زن، و اگر به کسی از جانب برادر (دینی)‌اش (یعنی ولیّ دم) گذشتی شود، (بر ولیّ دم است) که شایسته پیگیری کند و (بر قاتل است که) خون‌بها را به نیکی به او بپردازد، این آسانگیری و بخشایشی از سوی پروردگار شماست و هر که پس از آن از اندازه درگذرد عذابی دردناک خواهد داشت» سوره بقره، آیه ۱۷۸.
  376. ﴿وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا «و خوراک را با دوست داشتنش به بینوا و یتیم و اسیر می‌دهند * (با خود می‌گویند:) شما را تنها برای خشنودی خداوند خوراک می‌دهیم، نه پاداشی از شما خواهانیم و نه سپاسی» سوره انسان، آیه ۸-۹؛ ﴿وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ «و (نیز برای) کسانی است که پیش از (آمدن) مهاجران، در خانه (های مدینه) و (پایگاه) ایمان، جای داشته‌اند؛ کسانی را که به سوی آنان هجرت کرده‌اند، دوست می‌دارند و در دل به آنچه به مهاجران داده‌اند، چشمداشتی ندارند و (آنان را) بر خویش برمی‌گزینند هر چند خود نیازمند باشند. و کسانی که از آزمندی جان خویش در امانند، رستگارند» سوره حشر، آیه ۹؛ ﴿وَالَّذِينَ لَا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا «و آنان که گواهی دروغ نمی‌دهند و چون بر یاوه بگذرند بزرگوارانه می‌گذرند» سوره فرقان، آیه ۷۲.
  377. منصوری، خلیل، حق غیر قابل گذشت از نظر قرآن.
  378. ﴿فَذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ «این است خداوند پروردگار راستین شما بنابراین، پس از حقّ جز گمراهی چه خواهد بود؟ و چگونه (از حق) روی گردانتان می‌کنند؟» سوره یونس، آیه ۳۲؛ ﴿أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جَاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَأَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ * وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ بَلْ أَتَيْنَاهُمْ بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِكْرِهِمْ مُعْرِضُونَ «یا می‌گویند که جنونی دارد؛ (نادرست می‌گویند) بلکه او حقّ را برای آنان آورده است و بیشتر آنان حق ناپسندند * و اگر حقّ از خواست‌های آنان پیروی می‌کرد آسمان‌ها و زمین و هر که در آنهاست به تباهی می‌افتادند، بلکه ما قرآن را برای آنها آورده‌ایم اما آنان از قرآن خویش رو گردانند» سوره مؤمنون، آیه ۷۰-۷۱.
  379. ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ «آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را، خدای خویش گرفته است و خداوند او را از روی آگاهی به حال وی در گمراهی واگذاشته و بر گوش و دل او مهر نهاده و بر چشم او پرده‌ای کشیده است؟ پس چه کسی پس از خداوند او را رهنمون خواهد شد؟ آیا پند نمی‌گیرید؟» سوره جاثیه، آیه ۲۳؛ ﴿وَمَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ «بیشتر آنان جز از گمانی پیروی نمی‌کنند، به راستی گمان برای (شناخت) حقیقت، هیچ بسنده نیست. به یقین خداوند به آنچه انجام می‌دهند، داناست» سوره یونس، آیه ۳۶.
  380. بقره، آیات 144 و 145؛ مائده، آیه 48؛ قصص، آیات 48 و50؛ ص، آیه 26
  381. انبیاء، آیه 24؛ یونس، آیه 36
  382. ﴿وَيَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا مَكَانَكُمْ أَنْتُمْ وَشُرَكَاؤُكُمْ فَزَيَّلْنَا بَيْنَهُمْ وَقَالَ شُرَكَاؤُهُمْ مَا كُنْتُمْ إِيَّانَا تَعْبُدُونَ * فَذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ «و (یاد کن) روزی را که همه آنان را گرد می‌آوریم سپس به مشرکان می‌گوییم: شما و شریکانتان در جای خود باشید! پس میان آنان جدایی می‌افکنیم و شریکانشان می‌گویند: شما ما را نمی‌پرستیدید * این است خداوند پروردگار راستین شما بنابراین، پس از حقّ جز گمراهی چه خواهد بود؟ و چگونه (از حق) روی گردانتان می‌کنند؟» سوره یونس، آیه ۲۸ و ۳۲؛ انبیاء، آیه 24؛ قصص، آیه 48
  383. ﴿قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ * وَلَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ بِكُلِّ آيَةٍ مَا تَبِعُوا قِبْلَتَكَ وَمَا أَنْتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَمَا بَعْضُهُمْ بِتَابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ «گرداندن رؤیت را به آسمان، می‌بینیم پس رؤیت را به قبله‌ای که می‌پسندی خواهیم گرداند؛ اکنون به سوی مسجد الحرام رو کن و (همه) هرجا هستید به سوی آن روی کنید، و اهل کتاب بی‌گمان می‌دانند که آن (حکم) از سوی پروردگارشان، راستین است و خداوند از آنچه انجام می‌دهند غافل نیست * و اگر برای اهل کتاب هر نشانه‌ای بیاوری از قبله تو پیروی نخواهند کرد و تو هم پیرو قبله آنان نخواهی بود و آنها نیز پیرو قبله یکدیگر نخواهند بود؛ و اگر تو پس از (وحی و) دانشی که به تو رسیده است، از خواست آنان پیروی کنی، در آن صورت بی‌گمان از ستمکارانی» سوره بقره، آیه ۱۴۴-۱۴۵.
  384. ﴿مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ * وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ «چه شما را به دوزخ درآورد؟ * و با پریشانگویان، پریشانگویی می‌کردیم» سوره مدثر، آیه ۴۲ و ۴۵.
  385. ﴿وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ «و در راه خداوند هزینه کنید و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید و نیکوکار باشید که خداوند نیکوکاران را دوست می‌دارد» سوره بقره، آیه ۱۹۵؛ ﴿وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا فَلَا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا «و آن کس را که خداوند (کشتن وی را) حرام کرده است جز به حقّ مکشید و آنکه به ستم کشته شود برای وارث او حقّی نهاده‌ایم پس نباید در کشتن (به قصاص) گزافکاری کند زیرا (از سوی شرع) یاری شده است» سوره اسراء، آیه ۳۳.
  386. منصوری، خلیل، حق غیر قابل گذشت از نظر قرآن.
  387. نثر طوبی ص۱۸۱
  388. التحقیق ج ۲ ص۲۱۶
  389. فرهنگ علوم سیاسی؛ مرکز آمار و اطلاعات علمی ایران ص۳۷۲
  390. منصوری، خلیل، حقوق از دیدگاه قرآن.
  391. ﴿فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَى قُلْ إِصْلَاحٌ لَهُمْ خَيْرٌ وَإِنْ تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ «در (کار) این جهان و جهان واپسین. و از تو، درباره یتیمان می‌پرسند، بگو سامان‌بخشی به کار آنان نیکوتر است و چون با آنان به سر برید (بدانید که) برادران شمایند و خداوند، تباهکار را از مصلح باز می‌شناسد و اگر خداوند می‌خواست، شما را در تنگنا می‌نهاد، بی‌گمان خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره بقره، آیه ۲۲۰ و حجرات آیه ۱۰
  392. ﴿وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ «و اگر دو دسته از مؤمنان جنگ کنند، میان آنان را آشتی دهید پس اگر یکی از آن دو بر دیگری ستم کرد با آن کس که ستم می‌کند جنگ کنید تا به فرمان خداوند باز گردد و چون بازگشت، میان آن دو با دادگری آشتی دهید و دادگری ورزید که خداوند دادگران را دوست می‌دارد * جز این نیست که مؤمنان برادرند، پس میان برادرانتان را آشتی دهید و از خداوند پروا کنید باشد که بر شما بخشایش آورند» سوره حجرات، آیه ۹-۱۰.
  393. ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ * يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَى أَنْ يَكُونُوا خَيْرًا مِنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءٍ عَسَى أَنْ يَكُنَّ خَيْرًا مِنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمَانِ وَمَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ * يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ «جز این نیست که مؤمنان برادرند، پس میان برادرانتان را آشتی دهید و از خداوند پروا کنید باشد که بر شما بخشایش آورند * ای مؤمنان! هیچ گروهی گروه دیگر را به ریشخند نگیرد، بسا آنان از اینان بهتر باشند؛ و نه زنانی زنانی دیگر را، بسا آنان از اینان بهتر باشند و از یکدیگر عیبجویی مکنید و (همدیگر را) با لقب‌های ناپسند مخوانید! پس از ایمان، بزهکاری نامگذاری ناپسندی است و آنان که (از این کارها) بازنگردند ستمکارند * ای مؤمنان! از بسیاری از گمان‌ها دوری کنید که برخی از گمان‌ها گناه است و (در کار مردم) کاوش نکنید و از یکدیگر غیبت نکنید؛ آیا هیچ یک از شما دوست می‌دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ پس آن را ناپسند می‌دارید و از خداوند پروا کنید که خداوند توبه‌پذیری بخشاینده است» سوره حجرات، آیه ۱۰-۱۲.
  394. ﴿وَالَّذِينَ جَاءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ «و کسانی که پس از آنان آمده‌اند می‌گویند: پروردگارا! ما و برادران ما را که در ایمان از ما پیشی گرفته‌اند بیامرز و در دل‌های ما کینه‌ای نسبت به مؤمنان بر جای مگذار! پروردگارا! تو مهربان بخشاینده‌ای» سوره حشر، آیه ۱۰.
  395. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَى بِالْأُنْثَى فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ «ای مؤمنان! قصاص کشتگان بر شما مقرّر شده است: آزاد در برابر آزاد و برده در برابر برده و زن در برابر زن، و اگر به کسی از جانب برادر (دینی)‌اش (یعنی ولیّ دم) گذشتی شود، (بر ولیّ دم است) که شایسته پیگیری کند و (بر قاتل است که) خون‌بها را به نیکی به او بپردازد، این آسانگیری و بخشایشی از سوی پروردگار شماست و هر که پس از آن از اندازه درگذرد عذابی دردناک خواهد داشت» سوره بقره، آیه ۱۷۸.
  396. منصوری، خلیل، حقوق از دیدگاه قرآن.
  397. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
  398. ﴿اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ «خداوند است که هیچ خدایی جز آن زنده پایدار نیست که او را چرت و خواب فرا نمی‌گیرد، همه آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن اوست، کیست که جز به اذن وی نزد او شفاعت آورد؛ به آشکار و پنهان آنان داناست و آنان بر چیزی از دانش وی جز آنچه او بخواهد چیرگی ندارند؛ اریکه او گستره آسمان‌ها و زمین است و نگاهداشت آنها بر وی دشوار نیست و او فرازمند سترگ است» سوره بقره، آیه ۲۵۵.
  399. ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵ و ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُوْلُوا الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ إِلاَّ أَن تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِيَائِكُم مَّعْرُوفًا كَانَ ذَلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُورًا * وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او، مادران ایشانند و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در کتاب خداوند از مؤمنان و مهاجران (به ارث) سزاوارترند مگر آنکه بخواهید به وابستگان خود، نیکی ورزید، این (حکم) در کتاب (خداوند) نگاشته است * و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد؛ هر کس از خدا و فرستاده‌اش نافرمانی کند به گمراهی آشکاری افتاده است» سوره احزاب، آیه ۶ و ۳۶.
  400. ﴿قُلْ أَئِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَنْدَادًا ذَلِكَ رَبُّ الْعَالَمِينَ * وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ مِنْ فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ«بگو آیا شما به کسی کفر می‌ورزید و برای او همتایانی می‌آورید که زمین را دو روزه آفریده است؟ او پروردگار جهانیان است * و بر روی آن کوه‌هایی استوار پدید آورد و در آن خجستگی نهاد و در چهار روز روزی‌هایش را در آن برای خواهندگان یکسان اندازه‌گیری کرد» سوره فصلت، آیه ۹-۱۰ و ﴿وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ «و هیچ جنبنده‌ای در زمین نیست مگر که روزی‌اش بر خداوند است و (خداوند) آرامشگاه و ودیعه‌گاه او را می‌داند؛ (این) همه در کتابی روشن (آمده) است» سوره هود، آیه ۶.
  401. هود آیه۶ و ﴿وَكَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لَا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُهَا وَإِيَّاكُمْ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ «و چه بسیار جنبندگانی که روزی خویش را بر نمی‌توانند داشت؛ خداوند آنها و شما را روزی می‌دهد و او شنوای داناست» سوره عنکبوت، آیه ۶۰.
  402. ﴿وَقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا * وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا «و پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نکویی کنید؛ اگر هر یک از آن دو یا هر دو، نزد تو به پیری رسند به آنان اف مگو و بر آنها بانگ مزن و با ایشان سخن به نکویی بگوی! * و از سر مهر برای آنان به خاکساری افتادگی کن و بگو پروردگارا! بر آنان بخشایش آور چنان که آنها مرا در کودکی پروردند» سوره اسراء، آیه ۲۳-۲۴.
  403. ﴿لَيْسَ عَلَى الْأَعْمَى حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبَائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوَانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَوَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمَامِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوَالِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خَالَاتِكُمْ أَوْ مَا مَلَكْتُمْ مَفَاتِحَهُ أَوْ صَدِيقِكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَأْكُلُوا جَمِيعًا أَوْ أَشْتَاتًا فَإِذَا دَخَلْتُمْ بُيُوتًا فَسَلِّمُوا عَلَى أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبَارَكَةً طَيِّبَةً كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ «بر نابینا و بر لنگ و بر بیمار و بر شما گناهی نیست که از (خوراک و آذوقه) خانه‌های خویش بخورید یا از خانه‌های پدرانتان یا خانه‌های مادرانتان یا خانه‌های برادرانتان یا خانه‌های خواهرانتان یا خانه‌های عموهایتان یا خانه‌های عمّه‌هایتان یا خانه‌های دایی‌هایتان یا خانه‌های خاله‌هایتان یا آن خانه‌ای که کلیدش را در اختیار دارید یا (خانه) دوستتان؛ نیز (بر شما گناهی نیست) در اینکه با هم یا پراکنده غذا بخورید پس چون به هر خانه‌ای در آمدید به همدیگر درود گویید، درودی خجسته پاکیزه از نزد خداوند؛ بدین گونه خداوند آیات را برای شما روشن می‌دارد باشد که خرد ورزید» سوره نور، آیه ۶۱.
  404. احزاب آیه۶
  405. ﴿وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا «و (یاد کن) آنگاه را که به کسی که خداوند و خود تو بدو نعمت رسانده بودید گفتی که: همسرت را برای خویش نگه دار (و طلاق مده) و از خداوند پروا کن و چیزی را که خداوند آشکار کننده آن بود در دل نگه می‌داشتی و از مردم می‌ترسیدی در حالی که خداوند سزاوارتر بود که از او بترسی و چون زید نیازی از او برآورد او را به همسری تو درآوردیم تا مؤمنان را در ازدواج با همسران (طلاق داده) پسرخواندگانشان چون نیازی را از آنان برآورده باشند تنگنایی نباشد و فرمان خداوند انجام‌یافتنی است» سوره احزاب، آیه ۳۷.
  406. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنْكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ وَالَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْكُمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مِنْ قَبْلِ صَلَاةِ الْفَجْرِ وَحِينَ تَضَعُونَ ثِيَابَكُمْ مِنَ الظَّهِيرَةِ وَمِنْ بَعْدِ صَلَاةِ الْعِشَاءِ ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ لَكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَلَا عَلَيْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَيْكُمْ بَعْضُكُمْ عَلَى بَعْضٍ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ «ای مؤمنان! باید کسانی که بردگان شمایند و نابالغان شما سه بار از شما رخصت بخواهند: پیش از نماز بامداد و هنگامی که نیمروز لباس خود را در می‌آورید و پس از نماز عشاء که سه هنگام برهنگی و تنهایی شماست پس از آن بر شما و ایشان گناهی نیست (اگر از شما رخصت نگیرند) که گرد شما در گردشند و با یکدیگر به سر می‌برید؛ بدین گونه خداوند آیات را برای شما روشن بیان می‌دارد و خداوند دانایی فرزانه است» سوره نور، آیه ۵۸.
  407. ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَى فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذَلِكَ أَدْنَى أَلَّا تَعُولُوا «و اگر می‌هراسید که در مورد یتیمان دادگری نکنید (با آنان ازدواج نکنید و) از زنانی که می‌پسندید، دو دو، و سه سه، و چهار چهار همسر گیرید و اگر بیم دارید که داد نورزید یک زن را و یا کنیز خود را (به همسری گزینید)؛ این کار به آنکه ستم نورزید نزدیک‌تر است» سوره نساء، آیه ۳.
  408. احزاب آیه۳۷
  409. ﴿وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَبِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ مَنْ كَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا «خداوند را بپرستید و چیزی را شریک او نکنید و به پدر و مادر و به خویشاوند و یتیمان و تهیدستان و همسایه خویشاوند و همسایه دور و همراه همنشین و در راه مانده و بردگانتان نکویی ورزید؛ بی‌گمان خداوند کسی را که خودپسندی خویشتن‌ستای باشد دوست نمی‌دارد» سوره نساء، آیه ۳۶.
  410. ﴿وَإِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إِلَّا أَنْ يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ وَأَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَلَا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ «و اگر آنان را پیش از آمیزش و پس از آنکه کابین بریده‌اید طلاق دهید پرداخت نیمی از کابین بر عهده شماست مگر آنان خود از آن بگذرند یا آن کس که رشته ازدواج در کف اوست در گذرد و گذشت کردنتان به پرهیزگاری نزدیک‌تر است و بخشش را میان خود فراموش مکنید که خداوند به آنچه انجام می‌دهید بیناست» سوره بقره، آیه ۲۳۷.
  411. ﴿وَجَاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَمِنْ قَبْلُ كَانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ قَالَ يَا قَوْمِ هَؤُلَاءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَلَا تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَلَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ «و قوم او شتابان به سویش رو آوردند و (آنان) پیش از آن، کارهای زشت انجام می‌دادند؛ (لوط) گفت: ای قوم من! اینان دختران منند، آنان برای شما پاکیزه‌ترند، از خداوند پروا کنید و مرا در (کار) مهمانانم خوار نگردانید، آیا در میان شما مرد کاردانی نیست؟» سوره هود، آیه ۷۸ و ﴿هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ ضَيْفِ إِبْرَاهِيمَ الْمُكْرَمِينَ * إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سَلامًا قَالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُّنكَرُونَ * فَرَاغَ إِلَى أَهْلِهِ فَجَاءَ بِعِجْلٍ سَمِينٍ * فَقَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ قَالَ أَلا تَأْكُلُونَ «آیا داستان مهمانان گرامی ابراهیم به (گوش) تو رسیده است؟ * هنگامی که بر او وارد شدند و درود گفتند، او نیز درود گفت (و پنداشت) گروهی ناشناسند * آنگاه (پنهان از مهمانان) نزد خانواده‌اش رفت و گوساله‌ای فربه (که بریان کرده بود) آورد * و آن را به آنان نزدیک کرد، گفت: چرا نمی‌خورید؟» سوره ذاریات، آیه ۲۴-۲۷.
  412. ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا «و حقّ خویشاوند را به او برسان و نیز (حقّ) مستمند و در راه مانده را و هیچ‌گونه فراخ‌رفتاری مورز» سوره اسراء، آیه ۲۶ و ﴿وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ «و در دارایی‌هایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بی‌بهره بود» سوره ذاریات، آیه ۱۹.
  413. ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْكُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ «و (یاد کنید) آنگاه را که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خداوند را نپرستید و با پدر و مادر و خویشاوند و یتیمان و بیچارگان نیکی کنید و با مردم سخن خوب بگویید و نماز را بر پا دارید و زکات بدهید؛ سپس جز اندکی از شما، پشت کردید در حالی که (از حق) رویگردان بودید» سوره بقره، آیه ۸۳.
  414. ﴿وَالَّذِينَ آمَنُواْ مِن بَعْدُ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ مَعَكُمْ فَأُولَئِكَ مِنكُمْ وَأُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ «و کسانی که پس از آن ایمان آورده و هجرت گزیده و همراه شما جهاد کرده‌اند از شمایند و در کتاب خداوند خویشاوندان (در ارث‌بری) نسبت به همدیگر (از دیگران) سزاوارترند؛ بی‌گمان خداوند به هر چیزی داناست» سوره انفال، آیه ۷۵
  415. ﴿لَا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ وَكَانَ اللَّهُ سَمِيعًا عَلِيمًا «خداوند بانگ برداشتن به بدگویی را دوست نمی‌دارد مگر (از) کسی که بر او ستم رفته است و خداوند شنوایی داناست» سوره نساء، آیه ۱۴۸.
  416. اسراء آیه۲۳و۲۴
  417. ﴿لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ «خداوند شما را از نیکی ورزیدن و دادگری با آنان که با شما در کار دین جنگ نکرده‌اند و شما را از خانه‌هایتان بیرون نرانده‌اند باز نمی‌دارد؛ بی‌گمان خداوند دادگران را دوست می‌دارد» سوره ممتحنه، آیه ۸.
  418. ﴿أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ سَكَنْتُمْ مِنْ وُجْدِكُمْ وَلَا تُضَارُّوهُنَّ لِتُضَيِّقُوا عَلَيْهِنَّ وَإِنْ كُنَّ أُولَاتِ حَمْلٍ فَأَنْفِقُوا عَلَيْهِنَّ حَتَّى يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَأْتَمِرُوا بَيْنَكُمْ بِمَعْرُوفٍ وَإِنْ تَعَاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرَى «آنان را در همانجا که خود به اندازه توانگریتان جای دارید، جا دهید و به آنها زیان مرسانید برای آنکه (زندگی را) برایشان تنگ گیرید و اگر باردارند به آنان نفقه دهید تا هنگامی که بزایند و اگر برای شما (به نوزاد) شیر دهند مزدشان را بپردازید و میان خویش به شایستگی رایزنی کنید و اگر (در توافق) دشواری دارید دیگری او را شیر دهد» سوره طلاق، آیه ۶.
  419. ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ «زکات، تنها از آن تهیدستان و بیچارگان و مأموران (دریافت) آنها و دلجویی‌شدگان و در راه (آزادی) بردگان و از آن وامداران و (هزینه) در راه خداوند و از آن در راه‌ماندگان است که از سوی خداوند واجب گردیده است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۶۰.
  420. بقره آیه۲۳۳ و نساء آیه۷۵و۱۲۷و۹
  421. ﴿وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ وَعَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لَا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا لَا تُضَارَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلَا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَعَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَلِكَ فَإِنْ أَرَادَا فِصَالًا عَنْ تَرَاضٍ مِنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا وَإِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلَادَكُمْ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِذَا سَلَّمْتُمْ مَا آتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ «و مادران فرزندان خود را دو سال کامل شیر می‌دهند؛ این برای کسی است که بخواهد دوران شیردهی را کامل کند، و خوراک و پوشاک آنان به شایستگی بر صاحب فرزند است، بر هیچ کس جز به اندازه توانش تکلیف نیست، نه مادر باید به خاطر فرزندش زیان بیند و نه صاحب فرزند به خاطر فرزندش و بر (گردن) وارث، مانند همین است پس اگر (پدر و مادر) با رضایت و رایزنی با هم بازگرفتن (زودتر کودک) از شیر را خواستند، گناهی ندارند، و اگر خواستید برای فرزندانتان دایه بگیرید، اگر به بایستگی دستمزد آنان را بپردازید گناهی بر شما نیست و از خداوند پروا کنید و بدانید خداوند به آنچه انجام می‌دهید بیناست» سوره بقره، آیه ۲۳۳.
  422. ﴿وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ * الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ «و در راه خداوند با آنان که با شما جنگ می‌کنند، جنگ کنید اما تجاوز نکنید که خداوند تجاوزکاران را دوست نمی‌دارد * (این) ماه حرام در برابر (آن) ماه حرام است و حرمت شکنی‌ها قصاص دارد پس هر کس بر شما ستم روا داشت همان‌گونه که با شما ستم روا داشته است با وی ستم روا دارید، و از خداوند پروا کنید و بدانید که خداوند با پرهیزگاران است» سوره بقره، آیه ۱۹۰ و ۱۹۴.
  423. منصوری، خلیل، حقوق از دیدگاه قرآن.