انسانشناسی در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی
مقدمه
«شناخت انسان» از مهمترین موضوعات کتاب تکوین و از کهنترین علوم بشر به حساب میآید که عمر مسائل کهن و دراز دامن آن، به تاریخ نا پیداکرانه خود انسان گره خورده است[۱].
انسانشناسی جزئی از مسائل جهانبینی[۲] و وابسته به آن است که تأثیر بسیار زیادی در عرصههای مختلف دارد. اصطلاح انسانشناسی[۳]، ابتدا در کشورهای انگلیسی زبان در ابتدای قرن بیستم رایج شد که به شاخهای علمی درباره موضوع انسان اطلاق میشد. این اصطلاح که از واژه یونانی آنتروپولوژی، از آنتروپوس[۴] به معنای انسان و لوگوس[۵] به معنای شناخت یا معرفت، گرفته شده است، نخستین بار توسط ارسطو به کار رفت. منظور او از این اصطلاح، علمی بود که در شناخت انسان بکوشد که امروزه از آن به علم شناخت انسان تعبیر میشود[۶].
انسانشناسی، یکی از مسائل عمیق علمی و مهمترین مباحث فلسفه اسلامی از گذشته تا به حال میباشد که غالب مباحث آن، در دو محور حقیقت انسان و اوصاف او و غایت خلقت و سیر تکاملی انسان طرح میشود[۷]. همچنین یکی از موضوعاتی است که نزد متفکران غربی بسیار مورد بحث قرار گرفته و تقریباً محور مباحث فلسفی آنان را به خود اختصاص داده است و شاید پیدایش برخی از مکاتب غربی با این موضوع بیارتباط نباشد[۸]. البته حضور این بحث در فلسفه اسلامی و غرب، به معنای یکسانی نظامهای انسانشناسانه فلسفههای مختلف نبوده و نیست، چه اینکه هر نظام فلسفی، یک انسانشناسی مخصوص به خود را داشته که عمدتاً از جهتگیریهای معرفتی آن ناشی میشود[۹].
البته باید خاطر نشان کرد که انسانشناسی، تقسیمات گوناگونی دارد، مثلاً از حیث روش، آن را به انسانشناسی تجربی یا علمی، فلسفی، عرفانی یا شهودی و دینی و یا از حیث نوع نگرش، به انسانشناسی جزءنگر و کلنگر تقسیم میکنند[۱۰].
اهمیت انسانشناسی از جهات متعددی قابل بررسی است که ما را به ضرورت بحث از آن رهنمون میسازد.[۱۱]
مقدمه خداشناسی
انسانشناسی که در متون دینی به «معرفت نفس» تعبیر میشود، مقدمه خداشناسی است؛ «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»[۱۲]؛ هرکس هر اندازه خود را بشناسد، خدا و اسمای حسنای او و کیفیت اشراف خداوند بر اسماء و صفاتش و کیفیت خضوع و انقیاد اسمای حسنی و شئون الهی در برابر ساحت قدس کبریایی را میشناسد. آگاهی ویژه به خدای سبحان، مختص معرفت انسان است؛ لذا معرفت نفس، سودمندترین معارف است: «مَعْرِفَةُ النَّفْسِ أَنْفَعُ الْمَعَارِفِ»[۱۳].[۱۴]
معناشناسی
انسان از ریشه «انس» به معنای اُلفت گرفتن[۱۵] یا از «نسی» به معنای فراموشی[۱۶] است. انسان در اصطلاح حکما به «حیوان ناطق» تعریف شدهاست و مراد از نطق، ادراک عقلی حاصل از فکر و مانند آن است.[۱۷] از دیدگاه عارفان انسان آینه تمامنمای هستی و مظهر اسمای متقابل الهی مانند اسمای جمال و جلال است.[۱۸] انسانشناسی دانشی است که به احوال، ابعاد کلی و جزئی، فردی و اجتماعی انسان میپردازد[۱۹] و برخی از آن به علمالنفس نیز یاد کردهاند[۲۰] در این دانش به شناخت جان آدمی، فضیلت و رذیلت و سعادت و شقاوت او پرداخته میشود.[۲۱]
امام خمینی انسان را مظهر همه صفات الهی[۲۲] و خلاصه موجودات عالم میداند که حقایق آنها را در خود دارد[۲۳] همچنین موجودی چندبعدی است که امکان ترقی در جهات کمال یا نقصان تا نهایت درجات آن را دارد.[۲۴] ایشان انسانشناسی را علم به نیازها[۲۵] و ابعاد مختلف وجودی انسان[۲۶] مانند اوصاف، غرایز[۲۷] و مراتب وجودی او[۲۸] میداند و به جهت پیچیدگی جهات وجودی انسان، آن را علمی دشوار میشمارد که بدون بهرهمندی از آموزههای وحی غیر ممکن است.[۲۹].[۳۰]
پیشینه
شناخت انسان یکی از شریفترین علوم است[۳۱] و آدمی از دیرباز درپی شناخت ابعاد مختلف وجودی خود بودهاست و اندیشمندان بزرگی چون سقراط، افلاطون، ارسطو و فارابی از ماهیت نفس انسان، آثار و مرتبه وجودی او در عالم بحث کردهاند.[۳۲] در آموزههای وحیانی و کتابهای آسمانی دربارهٔ انسان از جنبههای مختلف سخن گفته شدهاست و در کتاب مقدس، انسان حیوان بزرگی معرفی شده که از خاک آفریده شدهاست و خداوند انسان را به صورت خود آفریده و شریعتی برای او قرارداده تا زندگی خود را با آن اداره کند و از آن تجاوز نکند.[۳۳]
قرآن کریم از حقیقت روح﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا﴾[۳۴] و نفس ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾[۳۵] انسان سخن گفته است و روح انسان را روحی الهی دانسته است﴿فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ﴾[۳۶] و بر کرامت انسان ﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا﴾[۳۷] و خلافت او در زمین﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ﴾[۳۸] تأکید کردهاست. در برخی روایات بر این نکته تأکید شدهاست که کسی که نفس خود را بشناسد، پروردگار خویش را خواهد شناخت،[۳۹] البته انسانشناسی به معنای خودشناسی نمیتواند به معنای کلی انسانشناسی باشد.[۴۰]
انسانشناسی مبنای بسیاری از علوم است و مسائل بسیاری از علوم با شناخت ابعاد مختلف ظاهری و باطنی انسان مرتبط است؛ مانند علوم اجتماعی، علم طب، علم اخلاق، علم تربیت، علم روانشناسی[۴۱] در آثار اندیشمندان اسلامی، توجه به ابعاد وجودی انسان سهم مهم و قابل توجهی دارد. وصف، تبیین و تحلیل ویژگیهای انسان در حکمت، کلام، عرفان، اخلاق و معارف دینی اسلام بهطور گسترده ملاحظه شده و آرای گوناگونی دراینباره ارائه شدهاست.[۴۲] رشتههای انسانشناسی در جهان اسلام بر اساس تحقیقات و تحلیلهای متفکران، همسو با آموزههای اسلام پیش رفتهاست. انسانشناسی دینی، شهودی و فلسفی از مهمترین اقسام انسانشناسی است که در جهان اسلام بالیده و رشد چشمگیری داشتهاست.[۴۳] حکمای الهی با رویکرد عقلی و برهانی به شناخت انسان پرداختهاند و تلاش کردهاند تعریف جامعی از انسان ارائه کنند تا او را از دیگر موجودات متمایز کند.[۴۴] اهل معرفت نیز با استفاده از منابع شریعت و شهود سعی کردهاند ابعاد باطنی انسان را بیان کنند؛ زیرا شناخت این ابعاد، در سیر و سلوک و رسیدن بهغایت کمال انسانی نقش مؤثری دارد،[۴۵] و یکی از مهمترین مباحث عرفان بیان جایگاه انسان در هستی و رابطه انسان با حقتعالی و معیت حقتعالی با اوست.[۴۶] از نخستین کتابهایی که در این زمینه نگاشته شده کتاب النفس ارسطوست. در میان مسلمانان نیز رساله نفس ابنسینا و کتاب النفس ابنباجه از نخستین آثار در این زمینهاند.
در اندیشه امام خمینی انسانشناسی دارای مفهومی عمیق و جامع و دارای لایههای مختلف وجودی است؛ لایههایی که دارای مرتبه قبل از طبیعت، طبیعت و مرتبه روحانیت و فوق روحانیت میباشد.[۴۷] افزون بر اینکه دارای مفهومی عمیق است، دارای جهتگیری متعالی هم میباشد؛ به این معنا که در انسانشناسی وحیانی، تصویری ارزشی از انسان ترسیم میشود؛ تصویری برای سیر از عالم طبیعت به سوی عالم معنا و سیر از عالم قوه به عالم فعلیت.[۴۸] به باور امام خمینی انسان موجودی است که شناخت او معرفت الهی را در پی دارد و شناخت هیچ موجود دیگری این نقش و اهمیت را ندارد.[۴۹] ایشان بر ضرورت شناخت همه ابعاد وجودی انسان تأکید میکند[۵۰] و تربیت انسان را متوقف بر شناخت ابعاد مختلف وجودی انسان میداند،[۵۱] همچنین ایشان در آثار خود از حقیقت انسان[۵۲] ویژگیها[۵۳] مبانی و مراتب وجودی انسان[۵۴] بحث کرده است.[۵۵]
امکان شناخت انسان
اندیشمندان در امکان شناخت انسان اختلاف دارند. گروهی شناخت انسان را به حقیقت و کنه آن ممکن نمیدانند.[۵۶] برخی اهل معرفت نیز آگاهی از کنه و حقیقت انسان را تنها از راه وحی و کشف الهی برای اولیا و انبیای الهی ممکن میدانند و معتقدند اصحاب فکر و نظر و متکلمان در معرفت آن ناتوان بودهاند.[۵۷]
امام خمینی معتقد است عقلای بشر هزاران سال برای شناخت انسان تلاش کردهاند؛ ولی به کنه حقیقت آن دست نیافتهاند،[۵۸] زیرا شناخت انسان از راه علمی و عقلی ممکن نیست و آنانی که گمان کردهاند انسان را شناختهاند، در واقع شبحی از انسان را شناخته و گمان کردهاند انسان در همین خلاصه میشود.[۵۹] این شناخت باید با تعلیم الهی باشد؛ چنانکه فرشتگان در پی تعلیم الهی به فیض معرفت انسان رسیدند؛ اما ابلیس به معرفت انساندست نیافت و در برابر انسانسجده نکرد.[۶۰] به اعتقاد امام خمینی شناخت واقعی انسان تنها برای حقتعالی و کسانی که وحی و الهام الهی به آنان شدهاست، ممکن است[۶۱] و تنها مکتبهای توحیدی که به منبع وحی متصلاند، میتوانند با شناخت صحیح از انسان به تربیت صحیح و واقعی بپردازند؛ از اینرو مکتب انبیا تنها مکتب انسانسازی است.[۶۲] در دیدگاه انسانشناسی امام خمینی، برای شناخت انسان نیاز به انسانشناسی وحیانی است تا به وسیله آن بتوان با کشف ابعاد بالقوه و پنهانی انسان پلههای تکامل مادی و معنوی، فردی و اجتماعی فراروی انسان قرار دهد و این در صورتی است که انسانها به دعوت پیامبران(ع)، پاسخ مثبت بدهند.[۶۳] امام خمینی یکی از معانی روایت «من عرف نفسه فقد عرف ربه»[۶۴] را این میداند که همانطور که انسان از شناخت کامل پروردگار عاجز است، از شناخت کامل خود نیز عاجز است[۶۵] و دلیل دشواری شناخت انسان این است که او در یک اُفق بالایی قرار دارد و همه کس توان درک او را ندارند.[۶۶].[۶۷]
حقیقت انسان
قرآن کریم انسان را موجود پیچیده و ژرفی میداند ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ﴾[۶۸] و حقیقت روح انسان را نازلشده از عالم امر معرفی میکند.﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا﴾[۶۹] حکمای الهی حقیقت انسان را نفس او میدانند که دارای قوایی است. هر یک از حکما در بیان حقیقت انسان با رویکرد خاص خود به آن پرداختهاند؛ چنانکه برخی از مشائیان حقیقت انسان را مجموع وجودات حسی، خیالی و عقلی میدانند.[۷۰] حکمای اشراق برای انسان هویتی نوری ادراکی و بسیط قائلاند که از هر گونه ترکیب مبراست و عناصری چون جوهریت و تدبیر بدن را جزو هویت نفس نمیدانند.[۷۱] از دیدگاه حکمت متعالیه نفس انسان هویتی بسیط است که با وجود بساطت همه قوا در آن جمعاند و این هویت در طول عمر خود دارای تحول و تکامل است و با حرکت جوهری در این مسیر حرکت میکند.[۷۲] از دیدگاه اهل معرفت موجودات عالم عینی ازجمله انسان دارای حقیقتی غیبیاند که از تجلی الهی در حضرت علمیه حاصل شدهاند و این موجودات صورت آن حقیقتاند و آن حقیقت عین ثابت آنها هستند[۷۳] و در حقیقت نفس انسان از جهت احدیت و هویت غیبی خود، عین حقتعالی است و از حیث کثرت و تعین آن، از حقتعالی امتیاز مییابد و به صورت ماهیات مختلف ظهور مییابند و همه ظهور نفس رحمانی حقتعالی هستند.[۷۴]
امام خمینی بر اساس نظام فلسفی خود، تصویری خاص از انسان و حقیقت او در نظام هستی به دست دادهاست و از آنجاکه ریشه همه معارف نظام فلسفی امام خمینی همچون حکمت متعالیه بر محور «وجودشناسی» است، بنابراین احکام و احوال «وجود» بر انسان نیز حمل میشود. انسان در ساختار اندیشه امام خمینی با رویکرد متفاوت نگریسته شدهاست. از آنجاکه انسانشناسی امام خمینی نوعی انسانشناسی ترکیبی است، از اینروی انسانشناسی ایشان نوعی انسانشناسی تشکیکی است که از نگاه فلسفی آغاز میشود و در نهایت به انسانشناسی عرفانی منتهی میگردد. امام خمینی همانند ملاصدرا[۷۵] بر این باور است که ماهیت انسان از وجودی سیال انتزاع میشود که این وجود از زمان طفولیت تا زمان پیری حقیقتهای متعددی را کسب میکند و این یک وجود واحد بسیط است.[۷۶] به اعتقاد ایشان ماهیت انسان مجموع وجودات عقلی، خیالی و حسی نیست که با هم جمع شده باشند. انسان یک وجود دارای مراتب است که هویت بسیطی است.[۷۷] به اعتقاد ایشان معیار تمایز انسان از حیوان روح، بصیرت و معنویت اوست[۷۸] و آنچه حقیقت انسان را میسازد، قلب و روح اوست و جسم انسان ملاک انسانیت نیست.[۷۹] در حقیقت انسان یک موجود الهی و ملکوتی و فوق عقلی است.[۸۰] ایشان همانند ملاصدرا[۸۱] معتقد است انسان به واسطه رسوخ ملکات و اخلاق شیطانی یا مَلَکی دارای حقیقتی میشود که نوع خاص و مستقلی خواهد بود[۸۲] و گاهی اجتماع ملکات مختلف سبب میشود انسان مجموع چند نوع باشد؛ یعنی موجودی سبعی، شیطانی و مانند آن[۸۳] و این انواع آن چنان تفاوت دارند که افراد میتوانند از حیوانات پستتر یا از ملائکه بالاتر روند.[۸۴]
امام خمینی از دیدگاه عرفانی حقیقت انسان را جهت باطنی آن میداند که روح اوست[۸۵] و این روح مجموع حقایق اسمای جلالی و جمالی و جامع همه مراتب وجود است.[۸۶] ایشان با استناد به برخی روایات[۸۷] معتقد است انسان دارای صورتی الهی است،[۸۸] زیرا انسان مَثَل اعلای حقتعالی و آیت کبرا و مظهر اتم اسما و صفات الهی است.[۸۹].[۹۰]
قوای نفس و تعدیل آنها
از دیدگاه حکمت متعالیه نفس با وجود وحدت و بساطت خود دارای قوای متعددی است که با آنها متحد است و قوا هویتی غیر از هویت نفس ندارند.[۹۱] حکمای الهی در آثار خود به تبیین این قوا پرداختهاند. هر یک از این قوا، در تدبیر بدن، وظیفه خاص به خود را بر عهده دارند و شناخت نفس با شناخت این قوا و کارکردهای آنها امکانپذیر است. حکمای الهی قوای نفس را به طبیعی، حیوانی و انسانی (ناطقه) تقسیم میکنند:
- قوای نفس طبیعی به قوای نامیه، غاذیه و مولده تقسیم میشوند.
- قوای نفس حیوانی نیز به قوه محرکه و قوه مدرِکه تقسیم میگردند. قوه محرکه به قوه شهویه و غضبیه، و قوه مدرکه به قوای مدرکه ظاهری (حواس پنجگانه) و قوای مدرکه باطنی مانند حس مشترک، قوه خیال و قوه مصوره تقسیم میشوند.
- قوای نفس ناطقه به قوه عامله و عالمه تقسیم میشود. قوه عامله کار تحریک بدن در برابر امور جزئی و آرایی را که مربوط به عمل است، بر عهده دارد که به آن عقل عملی گفته میشود، مانند قبح ظلم و حسن عدل.
این قوه اگر غالب بر قوای دیگر شود و قوای دیگر تحت اختیار و تدبیر او واقع شوند، اخلاق و فضایل در نفس تحقق مییابد و اگر مغلوب قوای دیگر شود، رذایل اخلاقی پدید میآیند؛ اما وظیفه قوه عالمه و عقل نظری ادراک صور کلیه و دریافت علوم از مبادی عالیه است.[۹۲]
امام خمینی همانند دیگر حکما بر این باور است که انسان و حیوان و نبات در اصول قوا (نامیه، غاذیه و مولده) مشترکاند؛ چنانکه انسان و حیوان نیز در حساسبودن و تحرک به اراده مشترکاند؛ ولی انسان افزون بر آنها از قوه تمییز برخوردار است و نیز ماورای طبیعت را درک میکند،[۹۳] یعنی در میان همه موجوداتی که در طبیعت موجود هستند، انسان ویژگیهایی دارد که سایر موجودات ندارند، یک سری مراتب باطنی و عقلیت در انسان بالقوه وجود دارد که انسان میتواند به جایی برسد که وهم و خیال نمیتواند آن را تصور کند. پیامبران(ع)، آمدهاند که انسان را تربیت و به آن مراتب برسانند.[۹۴] ایشان ازجمله قوای نفس (حیوانی) را قوه واهمه غضبیه و شهویه میداند.[۹۵] به باور ایشان عقل با تجرد و نورانیترشدن خیال و وهم حاصل میشود و با این تجرد، عقل هیولانی حاصل میشود و بهتدریج به مراتب بالاتر عقل یعنی عقل بالملکه، عقل بالفعل و عقل مستفاد میرسد.[۹۶] ایشان مقام اول نفس را منزل مُلک و بدن میداند که اشعه و انوار غیبی آن در این بدن تابیده و به او زندگی بخشیدهاست. وهم، سلطان قوای ظاهره و باطنه نفس است که اگر وهم در آنها تصرف کند، آنها قوای شیطان میشوند و مملکت در تصرف شیطان قرار میگیرد و اگر وهم تحت تصرف عقل و شرع قرار گرفت و آنها متصرف در نفس شدند و حرکات و سکنات آنها تحت نظام عقل و شرع شد، مملکت رحمانی و عقلانی میشود.[۹۷]
امام خمینی در ترتیب پیدایش قوا معتقد است نخست قوه شهوت پس از آن قوه غضب و پس از آن قوه واهمه که گاهی از آن به قوه شیطنت تعبیر میشود، حاصل میگردد و از آنجاکه قوه تمیز و عقل بهتنهایی در غلبه بر قوای شهوت، غضب و واهمه کافی نیست، خداوند انبیا و اولیا را برای کمک این قوه فرستاد تا بتوانند آنها را تحت فرمان عقل و دستور شرع درآورند و آنها را رام کند.[۹۸] از دیدگاه ایشان قلب مرتبه تجرد خیالی نفس است که در آن مرتبه معقول را به صورت جزئی مییابد و این مرتبه لوح نفس است[۹۹] و روح انسانی از مراتب نفس ناطقه اوست و دارای مراتبی است: روح بخاری و روح طبیعی، روح نفسانی که مبدأ آن مغز و مجرای آن اعصاب است و روح مجرد که امر قدسی الهی است و از نفخه الهی ایجاد شدهاست. روح نفسانی مرتبه نازله روح مجرد است.[۱۰۰]
امام خمینی همانند ملاصدرا[۱۰۱] معتقد است قوای نفس حقایقی جدای از یکدیگر نیستند که هر کدام در منطقهای، وظیفهای بر عهده داشته باشند، بلکه آنها در مرتبه طبیعت عین نفساند و از شئون آن بهشمار میروند و شئون یک شیء، عین آن شیء، در مرتبه ذات و جلوه است[۱۰۲] و در حقیقت انسانیت انسان به نفس و قوای آن است[۱۰۳] و ملکوت انسان تحت تدبیر قوای نفس اوست و با مدیریت قوای نفس، باطن و ملکوت آن شکل میگیرد.[۱۰۴]
از سوی دیگر، امام خمینی همانند علمای اخلاق[۱۰۵] اصول ملکات اخلاق در انسان را قوه شهویه، قوه غضبیه و قوه علمیه و قوه عدالت میداند[۱۰۶] که فضایل اخلاقی از تعدیل این قوا به دست میآید و وظیفه آنها حفظ نوع انسان و آبادکردن دنیا و آخرت اوست و منشأ تمام صور غیبیه ملکوتیهاند.[۱۰۷] البته برخی قوه عدل و تعدیل را از قوای نفس نمیشمارند.[۱۰۸] ایشان مانند دیگر علمای اخلاق[۱۰۹] برای این قوا حد اعتدال و حد افراط و تفریط قائل است و ریشه فضایل انسانی و اخلاقی را حد اعتدال این قوا میداند.[۱۱۰] ایشان خاطرنشان کردهاست تعدیل قوای نفسانیه غایت کمال انسانی است و از مهمترین امور است که غفلت از آن، سبب خسارت عظیم میشوند[۱۱۱] و اگر انسان در این عالم آن سه قوه را تعدیل و آنها را تابع روحانیت و عقل کند و سیر باطن و ظاهر بر طبق میزان شریعت الهی شود، باطن او ملکه استقامت پیدا میکند و صورت روح و باطن او صورت مستقیم انسانی میگردد و به انسانی الهی تبدیل میشود،[۱۱۲] تا آنجا که همه مملکت باطن و ظاهر مسخر اراده خداوند میشوند و به اراده او حرکت میکنند و قوای ملکوتی و ملکی، جنود الهی میگردند و این مرتبه نازله فنای قوا و اراده نفس در اراده حقتعالی است.[۱۱۳] در مقابل اگر روحانیتِ نفس و نشئه عقلیه آن تابع یکی از سه قوه دیگر شود و دیگر قوا را تحت نفوذ قرار دهد و ظاهر و باطن مملکت انسانی را تابع خود کند، صورت باطن ملکوتی تابع آن قوا میشود و به حیوانی سبعی یا موجودی شیطانی تبدیل میگردد.[۱۱۴] اعتدال حقیقی مخصوص انسان کامل است که از اول سیر تا انتهای وصول، هیچ انحرافی ندارد. این حقیقت برای کسی غیر از انسان کامل ممکن نیست.[۱۱۵]
امام خمینی همانند ملاصدرا[۱۱۶] در تبیین تابعیت ملکوت انسان از قوای نفس و اعتدال آن قائل است مقام جسمانیت و صورت ظاهر انسان در عالم آخرت، تابع صورتِ روحانیه و مقام نفس است.[۱۱۷] ایشان تمام قوا را امانت الهی میداند که باید با همان طهارت به حق بازگردانده شود.[۱۱۸].[۱۱۹]
ویژگیهای انسان
امام خمینی مانند دیگر عرفا[۱۲۰] با استفاده از آیات قرآن ویژگیهایی برای انسان ذکر کردهاست. برخی از این ویژگیها مربوط به نوع انسان و در همه مشترک است؛ ازجمله آنها این موارد است:
فطرت الهی
قرآن کریم فطرت انسان را فطرتی الهی معرفی کرده است ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۱۲۱] در حقیقت چنانکه امام خمینی خاطرنشان کردهاست فطرت آدمی به دست قدرت جمال و جلال حقتعالی سرشته شده و از عالم طهارت و قدس نازل شدهاست. از اینرو تا هنگامی که فطرت اصلی او آلوده نشده، از نورانیت و صفای باطن برخوردار است و طالب کمال مطلق و خیر و از شر گریزان است.[۱۲۲]انسان براساس فطرت خود طالب کمال مطلق است و تلاش میکند به کمال مطلق برسد؛ اگرچه ممکن است در این مسیر دچار اشتباه شود و مصداق کمال را درست تشخیص ندهد[۱۲۳] او تا مادامی بر فطرت الهی خود قرار دارد، در نیکوترین سرشت است؛ زیرا بر احسن تقویم آفریده شدهاست و اگر از مسیر فطرت انحراف پیدا کند، ممکن است به آخرین درکات سقوط کند.[۱۲۴].[۱۲۵]
حمل امانت الهی
بنابر برخی آیات ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا﴾[۱۲۶] انسان شایستگی این را داشته که حامل امانت الهی باشد.[۱۲۷] مفسران مراد از امانت را در آن آیه، تکالیف الهی[۱۲۸]توحید و ایمان[۱۲۹] تفسیر کردهاند. امام خمینی یکی از مصادیق امانت الهی را ولایت مطلقه اهل بیت(ع)، میداند. این ولایت مطلقه، همان مقام فیض مقدس است که غیر از انسان هیچ موجودی لایق آن نیست،[۱۳۰] از اینرو ایشان قائل است در برخی روایات[۱۳۱]امانت به ولایت امیرالمؤمنین علی(ع)، تفسیر شدهاست.[۱۳۲].[۱۳۳]
قابلیت کمال و نقص
انسان، چنانکه امام خمینی خاطرنشان کردهاست، در میان موجودات این قابلیت را دارد که به بالاترین درجه کمال و پایینترین درجه نقص برسد و میتواند یک موجود الهی یا شیطانی شود. فاصله میان کمال و نقص غیرقابل تصور است و این در موجودات دیگر نیست[۱۳۴] و انسان به دلیل استعداد فراوان قابلیت نامتناهی دارد.[۱۳۵].[۱۳۶]
کرامت انسان
خداوند متعال در قرآن بر کرامت انسان تأکید کرده است ﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا﴾[۱۳۷] مراد از کرامت، عنایت و شرافتدادن به خصوصیتی است که در دیگران نیست.[۱۳۸] حکمای الهی و عارفان کرامت را به دو قسم ذاتی و اکتسابی تقسیم کردهاند. کرامت ذاتی در واقع موهبت الهی به انسان است؛ ولی کرامت اکتسابی در پی تلاش انسان در دو زمینه معرفت و عمل، نصیب او میگردد.[۱۳۹] امام خمینی کرامت ذاتی انسان را از این منظر میداند که او مظهر و تجلیگاه اسمای حسنای الهی است و تنها موجودی است که آن اسما با جلوههای مختلف در آینه وجودی او تجلی میکند.[۱۴۰] ایشان ملاک کرامت اکتسابی را با استناد به برخی آیات ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ﴾[۱۴۱] تقوا میداند و هر انسان که تقوایش بیشتر باشد، کرامتش نزد خداوند زیادتر است[۱۴۲] و اگر انسان در مسیر بندگی الهی سیر کند، خداوند غیر از کرامتهای اخروی در دنیا نیز به او کرامت میدهد.[۱۴۳].[۱۴۴]
اراده و اختیار
انسان موجودی مختار آفریده شده و بر اساس این اختیار میتواند خیر و شر و سعادت و شقاوت را انتخاب کند.[۱۴۵] به باور امام خمینی این اراده و اختیار است که انسان را از فرشتگان و حیوانات متفاوت میکند و او میتواند با اختیار خود مسیر تکامل را طی کند.[۱۴۶].[۱۴۷]
مظهریت تام اسما و مَثَل اعلای الهی
از دیدگاه عرفانی همه موجودات آیت و مظهر اسمای حقاند؛ اما انسان میتواند مظهر تام اسما و صفات الهی و آینه تمامنمای اسمای حقتعالی باشد.[۱۴۸] خداوند از داشتن مِثل منزه است؛ اما داشتن مَثَل به معنای آیت و علامت برای خداوند امکان دارد.[۱۴۹] امام خمینی با اشاره به برخی آیات ﴿وَهُوَ الَّذِي يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَى فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾[۱۵۰] معتقد است همه موجودات به اندازه ظرفیت وجودی خود، آیات و تجلیات حقاند و این انسان کامل است که میتواند مَثَل و آیت عظمای الهی باشد[۱۵۱] و سرّ فضیلت و برتری او بر دیگر موجودات نیز در همین ویژگی نهفتهاست.[۱۵۲].[۱۵۳]
نشأت و مراتب وجودی انسان
حکما برای انسان سه نشئه کلی قائلاند: نشئه حسی، خیالی و عقلی[۱۵۴] عارفان نیز به اعتبار مراتب بطونی انسان هفت مرتبه برای آن قائل شدهاند که از آن به بطون هفتگانه یاد میشود. بطن اول مرتبه حس است که ناظر به حیات دنیوی و کسب ملایمات و شهوات است. بطن دوم مرتبه عقل است که مشتاق آخرت و بقای دایم است.[۱۵۵] بطن سوم مرتبه روح از حیث تعین در عالم ارواح و لوح محفوظ است. بطن چهارم مرتبه سرّ است که حقیقت وجود مضاف به حقیقت انسانی از حیث ظهور در مراتب کونی است. بطن پنجم از حیث بطون استعدادی در قلب قابل تجلی الهی است. بطن ششم از حیث جمع میان ظهور و بطون در دایره صفات الوهیت است که اختصاص به کاملان داردو بطن هفتم از حیث احدیت جمعالجمع است که اختصاص به نبی خاتم(ص)، دارد.[۱۵۶] در حقیقت جمیع مراتب الهی و مراتب خلقی از عقول، نفوس کلی و جزئی و مراتب طبیعت تا آخرین تنزلات وجود، در انسان نهفتهاست.[۱۵۷]
امام خمینی معتقد است برای انسان در سیر معنوی انفسی و آفاقی، منازل و مراتبی است که مبدأ آن نفس و انانیت آن و منازل آن تعینات انفسی و آفاقی و ملکی و ملکوتی است که از این سیر در آفاق به عالم و در انفس به مرتبه یاد میشود. ایشان برای انسان به صورت اجمالی سه نشئه و مرتبه قائل است: نشئه دنیا و ملک، نشئه برزخ و خیال و نشئه عقل و روحانیت که برای هر نشئه کمال خاص و تربیت مخصوصی است؛ چنانکه برای هر نشئه علم خاصی است که متکفل تربیت آن نشئه است. برای تربیت نشئه ظاهر علم فقه و برای تربیت نشئه برزخ و اعمال قلبی، علم اخلاق و برای تربیت نشئه عقل و روحانیت، علم به حقتعالی و اسما و صفات او و علم به فرشتگان و عالم آخرت است.[۱۵۸]
امام خمینی به اعتبارات دیگری نیز برای انسان مراتب و مقاماتی ذکر کردهاست؛ به اعتباری دارای هفت مقام برشمرده است[۱۵۹] و به اعتباری دارای صد مقام یا هزار مقام دانسته که از آن به صد منزل تعبیر میشود.[۱۶۰] به اعتقاد ایشان هر مقام و مرتبه بالاتر، کمالات مرتبه پایین را در خود دارد؛ برای مثال حقیقت سمع و بصر همانگونه که در مرتبه طبیعت هست، در مرتبه برزخی و مرتبه عقلی نیز موجود است و در آن مراتب سمع و بصر بدون ابزار جسمانی کار انجام میدهند؛ چنانکه انسان در خواب که مرتبه برزخی و مثال منفصل است، میبیند و میشنود.[۱۶۱]
از سوی دیگر، چنانکه امام خمینی خاطرنشان کرده است، انسان از لحظهای که قدم به عالم طبیعت میگذارد، قوای نهفته در وجودش فعال میشود و تحت تدبیر الهی و نیروهای ملکوتی مرتبه به مرتبه از طبیعت بالا میرود[۱۶۲] و به مرتبه برزخیت و تجرد میرسد و اگر انسان بتواند از مرتبه برزخیت به مرتبه عقلی بالا رود، وجودی عقلانی پیدا میکند که مراتب پایینتر را در خود دارد[۱۶۳] و نسبت هر یک از این مراتب ظاهریت و باطنیت و جلوه و متجلی است؛ از اینرو آثار و خواص هر مرتبه به مرتبه دیگر سرایت میکند؛ چنانکه اگر در مرتبه حس چیزی درک شود، اثر آن در مرتبه برزخ و مرتبه عقلی و همچنین در قلب پدیدار میشود و بهعکس[۱۶۴] به همین دلیل است که در شرع به آداب ظاهری اهمیت داده شدهاست؛ زیرا این آداب ظاهری در باطن انسان اثر میگذارند،[۱۶۵] البته تفاوت مراتب وجودی در عالم و انسان چنانکه امام خمینی ذکر کرده، این است که در عالم، هر مرتبه، هویت وجودیِ جدایی از مراتب دیگر دارد؛ چنانکه مرتبه عقل هویتی غیر از عالم طبیعت دارد؛ اما در انسان تمام مراتب، یک هویت و شخصیت واحد دارند و نفس یک هویت دارد که تمام شئون و مراتب در آن به صفت وحدت جمعاند.[۱۶۶]
امام خمینی مانند دیگر اهل معرفت[۱۶۷] معتقد است مراتب باطنی انسان منطبق بر مراتب باطنی عالم است؛ چنانکه مراتب سهگانه طبیعت، برزخ و عقل در انسان موجود است[۱۶۸] یا مراتب هفتگانه بطونی نفس در مقابل مراتب هفتگانه بطونی عالم است که عبارتاند از مرتبه احدیت، حضرت واحدیت، مقام مشیت (فیض منبسط)، عالم عقل، عالم نفوس کلیه، عالم مثال مطلق و عالم طبیعت و این مراتب هفتگانه منطبق بر مراتب هفتگانه بطون قرآن نیز است.[۱۶۹].[۱۷۰]
جایگاه انسان در نظام هستی
قرآن کریم انسان را خلیفه خداوند در زمین خوانده است ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ﴾[۱۷۱] و بر بسیاری از مخلوقات برتری داده است. ﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا﴾[۱۷۲] در روایتی منسوب به امام صادق(ع)، آمدهاست که صورت انسانی بزرگترین حجت الهی و کتابی است که خداوند به دست خود نگاشتهاست و هیکلی است که به حکمت خود بنا کرده و او مجموع صورت عالمیان و مختصر از لوح محفوظ است.[۱۷۳]
امام خمینی مانند دیگر عارفان[۱۷۴] برای هستی مراتبی قائل است. از دیدگاه ایشان این مراتب عبارتاند از: مرتبه احدیت، مرتبه واحدیت، مرتبه مشیت (فیض منبسط)، عقل، عالم نفوس کلیه و عالم مثال منفصل و عالم طبیعت.[۱۷۵]
اهل معرفت در تقسیمی دیگر ازعوالم هستی، آن را به پنج عالم و حضرت تقسیم میکنند که از آن به حضرات خمس تعبیر میشود و انسان در حضرتی جامع قرار دارد که جامع حقایق حضرات الهی و کونی است.[۱۷۶] امام خمینی با تقریر حضرات خمس، حضرت اول را حضرت غیب مطلق یا احدیت اسمای ذاتیه و حضرت دوم را حضرت شهادت مطلق و حضرت سوم را حضرت غیب مطلق که وجهه غیبی اسماست و حضرت چهارم را غیب مضاف که وجهه ظاهری اسماست و حضرت پنجم را احدیت جمع اسمای غیب و شهادت میداند که عالم آن کون جامع و انسان کامل است[۱۷۷] و انسان کامل به سبب دارابودن جهت خلقی و الهی دارای برزخیت کبراست که از یک جهت مظهر اسم اعظم الله است که جامع همه اسمای الهی است[۱۷۸] و از سوی دیگر، همه حقایق عوالم پایینتر در او جمعاند.[۱۷۹].[۱۸۰]
امام خمینی مانند دیگر عارفان[۱۸۱]انسان را جامع تمام جهات عالم وجود[۱۸۲] و نسخه کوچکی از همه عالم میداند که تمام عوالم غیب و شهود در وجود او بالقوه نهفتهاست[۱۸۳] از اینرو حکما و عارفان انسان را عالم صغیر و عالم را انسان کبیر مینامند.[۱۸۴] ایشان در تفسیری از سوره عصر، عصر را عصاره و خلاصهبودنِ انسان کامل از همه عوالم هستی تفسیر میکند.[۱۸۵] از نظر ایشان، برترین رتبه تعالی انسان در نظام هستی، نیل به مقام قرب الهی است و این همان مرتبهای است که انسان کامل به آن نائل گشتهاست.[۱۸۶].[۱۸۷]
مبانی و راههای شناخت انسان
انسانشناسی ارتباطی مستقیم با جهانبینی دارد و بر آن مبتنی است. در ادیان غیرتوحیدی شناخت انسان بر محور عالم طبیعت و ماده استوار است و این ادیان در صددند با شناخت ابعاد مادی انسان، نیازهای مربوط به این عالم را پاسخ دهند.[۱۸۸] در ادیان توحیدی انسانشناسی بر اساس جهانبینی الهی[۱۸۹] و ارتباط او با مبدأ و غایت عالم استوار است.[۱۹۰] از دیدگاه اندیشمندان اسلامی شناخت انسان برمبانیای استوار است و این مبانی با رویکردهای مختلف متفاوت است و هر یک از ایشان با رویکردهای مختلف کلامی، فلسفی و عرفانی به آن پرداختهاند؛ چنانکه متکلمان بر اساس آموزههای وحیانی و تحصیل سعادت اخروی از آن بحث میکنند.[۱۹۱] حکما از راه تفکر و برهان به تعریف و شاخصههای انسان میپردازند[۱۹۲] و عارفان از راه مراجعه به شریعت و مشاهدات قلبی و سیر انفسی از جنبههای باطنی انسان بحث میکنند.[۱۹۳]
انسانشناسی امام خمینی بر محور جهانبینی الهی و هستیشناسی ایشان استوار است که دارای رویکرد فلسفی و عرفانی است. ایشان برای انسانشناسی مبانیای ذکر کردهاست؛ ازجمله مهمترینِ این مبانی عبارتانداز:
- وجود ابعاد مختلف: انسان موجودی است که افزون بر جهت حیوانی و طبیعی خود دارای جهت ملکوتی و مابعدالطبیعی است و موجودی مرکب از جسم و روح یا نفس و بدن است[۱۹۴] و جسم و روح با هم وحدت دارند و جسم ظل و سایه روح است و روح باطن جسم است و تدبیر بدن را بر عهده دارد.[۱۹۵]
- تجرد و بقای نفس: جهت ملکوتی و نفسی انسان دارای تجرد است؛ از این جهت فنا و نابودی که مربوط به جسم و بدن است، در او راه ندارد و روح انسان پس از جدایی از بدن به حیات خویش ادامه میدهد و این جهت الهی و ملکوتی انسان است و نفس با مرگ این بدن را که به عنوان ماده برای نفس بوده، کنار میگذارد و از طبیعت خارج میشود.[۱۹۶]
- وجود مراتب و نشئههای مختلف: انسان به صورت کلی دارای سه نشئه حسی، برزخی و عقلی است و برای هر یک کمال و تربیتی خاص و عملی مناسب با آن نشئه است.[۱۹۷]
حکمای اسلامی راه اصلی شناخت انسان را مراجعه به کتاب و سنت میدانند[۱۹۸] و تدبر و تفکر در صفات و خلقت انسان را ازجمله راههای شناخت انسان میشمارند.[۱۹۹] اهل معرفت یکی از راههای شناخت انسان را شهود و مکاشفات باطنی سالک میدانند که در آن سالک با سیر در درون خود، اوصاف و احوال خود را مشاهده میکند،[۲۰۰] تا آنجا که سالک در مقام فنای تام و بقای بعد از فنا در سیر انفسی به معرفت نفس وحیرت میرسد.[۲۰۱]
به باور امام خمینی شناخت مراتبی از انسان و نشئات باطنی او از راه علم و برهان امکانپذیر است[۲۰۲] اگرچه این شناخت، شناخت ناقصی است و بالاتر از این مشاهده قلبی است که در آن چشم قلب باز میشود و کتاب نفس خود را مشاهده میکند.[۲۰۳] ایشان حب نفس را از موانع شناخت کامل انسان میداند که سبب میشود انسان از بسیاری از امور غافل شود و نتواند خود را آزاد و بدون تعلق بشناسد،[۲۰۴] بلکه انسان به واسطه مشغولشدن به امور طبیعی و غفلت از امور معنوی، از حقیقت و لبّ خود محجوب میشود و خود را همین بدن ملکی و پوست و استخوان میبیند و این مانع شناخت او میشود و سبب میشود هدفهای خود را در محدوده همین بدن قرار دهد.[۲۰۵].[۲۰۶]
سیر کمالی انسان
قرآن کریم انسان را در مسیر کمال و حرکت به سوی پروردگار معرفی میکند ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ﴾[۲۰۷][۲۰۸] در نگاه قرآنی انسان موجودی است که میتواند در سیر وجودیاش فراتر از فرشتگان برود[۲۰۹] یا فروتر از جماد ﴿ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ﴾[۲۱۰] و پستتر از حیوان تنزل کند ﴿أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا﴾[۲۱۱]
از دیدگاه حکما، انسان در عالم، سیر تکاملی دارد که از نقص به کمال و از ضعف به قوت در حال حرکت است،[۲۱۲] اما این کمال گاهی کمال طبیعی و دنیوی است که از طفولیت تا پیری و مرگ ادامه دارد و گاهی کمال علمی و عملی است و شخص به کمال و سعادت و نجات میرسد.[۲۱۳] از دیدگاه حکما نهایت کمال انسان، در کمال قوه نظری و عملی است[۲۱۴] و اینکه انسان به حدی از کمال برسد که همافق با مجردات عقلی شود.[۲۱۵] از دیدگاه عارفان سیر تکاملی انسان نهایتی ندارد؛ زیرا کسب معرفت و علم نهایتی ندارد و تجلیات وارده بر قلوب که سبب افزایش این معرفت و کمال انسان است، نهایتی ندارد،[۲۱۶] چنانکه برای سیر کمالی انسان در سیر «فی الله» نیز حد و نهایتی نیست.[۲۱۷]
امام خمینی معتقد است سیر کمالی نفس نامتناهی است و انسان حدی ندارد.[۲۱۸] از دیدگاه ایشان کمال انسان با دو اصل حریت و حکمت حاصل میشود و حریت ذاتی انسان به این معناست که او از عبودیت شهوت، حرص، حسد و مانند آنها خلاص شود و در صورتی که انساناسیر این امور باشد، از راه ترقی و کمال بازمیماند و حکمت انسان، علم رسیدن به نظام وجود و مطالعه این نظام است و این با مطالعه مفاهیم و ماهیات اشیا به دست نمیآید؛ این دو اصل در ذات و فطرت انسان موجودند و انسان در ذات خود طالب کمال مطلق است و این کمال مطلق تنها در حقتعالی محقق میشود؛ اما انسان از آنجاکه گمان میکند این کمال در غیر است، به سوی آن متمایل میشود.[۲۱۹]
امام خمینی همانند ملاصدرا[۲۲۰] بر این عقیده است که سیر تکاملی نفس در قوس صعود عالم با حرکت جوهری آغاز میشود و انسان با کسب صورتهای جدید به سوی تجرد پیش میرود و در مرحله اول تجرد مثالی است و انسان با پیدایش قوای ادراکی و حواس ظاهری دارای تجردی برزخی و خیالی میشود. انسان تا زمانی که از مرتبه طبیعی و تجرد خیالی خارج نشده باشد، در مرتبه حیوانی است و ممکن است تا آخر عمر در این مرتبه حیوانی و طبیعی باقی بماند[۲۲۱] و با کسب معارف و حقایق و ملکات اخلاقی به تجرد عقلانی میرسد که این مرتبه برای همه نوع انسانی حاصل نمیشود،[۲۲۲] از اینرو ایشان به این معنا تأکید دارد که پایبندی به ارزشهای اخلاقی، موجب ارتقای انسان و نیل به مقام قرب الهی و کسب رضای حقتعالی خواهد بود و این معنا بر این مبنا استوار است که انسان دارای نفسی است که شایسته کسب معارف و درک حقایق است و استعداد تعالی در نظام هستی را دارد و راه این تعالی، عمل به دستورات دین در زمینههای مختلف زندگی است. پس باید میان نفس انسان و دستورات دینی ارتباط حقیقی باشد تا کمالی برای انسان محقق شود.[۲۲۳]
به اعتقاد امام خمینی انسان بذر عالم غیب است که در عالم طبیعت کاشته شده و سرآغاز سیر تکاملی او از اینجاست[۲۲۴] اگر انسان از اشتغالات طبیعی خود بکاهد، میتواند به مراتب بالاتری از کمال و تجرد دست یابد و مجردات برزخی را مشاهده کند و با انصراف از عالم برزخ میتواند به عالم عقل راه یابد و با آن متحد شود،[۲۲۵] البته اتحاد با عالم عقل و فنای در آن به این معنا نیست که از این عالم خارج شود، بلکه با وجود اینکه موجود طبیعی و برزخی است، مجذوب عالم عقل میشود و با آن انس میگیرد و قوه عاقله او چنان قوی میشود که همافق با موجودات عقلی میگردد.[۲۲۶].[۲۲۷]
راهها و جهت ارتباط انسان با خداوند
قرآن کریم انبیای الهی و کتابهای آسمانی را راههای ارتباط بندگان با خداوند شمرده[۲۲۸] و آنان را به تمسک به عروة الوثقی و وسیله امر کردهاست[۲۲۹] در روایات «عروة الوثقی» و «وسیله» بر پیامبر اکرم(ص)، و امیرالمؤمنین علی(ع)، تطبیق شدهاند.[۲۳۰] حکمای الهی بر این اعتقادند که همه موجودات نمیتوانند بدون واسطه از حقتعالی فیض دریافت کنند و نیاز به واسطههایی است که آن واسطهها به جهت قرب به حقتعالی فیض را از حقتعالی دریافت میکنند و به بندگان میرسانند.[۲۳۱]
از دیدگاه اهل معرفت هر موجودی با حقتعالی ارتباط خاص بدون واسطه دارد و از این ارتباط به وجه خاص و سرّ الهی و قرب وریدی یاد میشود[۲۳۲] که در آن حقتعالی معیت ذاتی و قرب تام با همه موجودات دارد،[۲۳۳] از این جهت سالکان نیز در سیر الی الله گاهی از طریق اسباب و فیوضات و عبور از منازل و مقامات به حقتعالی میرسند و گاهی از طریق وجه خاص، که این راه، راهی نزدیکتر است که در آن سالک بدون طی طریق و به موجب جذبهای از جذبات حق به مقام فنای در توحید و وصال حق میرسد.[۲۳۴]
از دیدگاه امام خمینی یکی از مراتب معرفت حقتعالی شناخت چگونگی ارتباط خلق با حقتعالی و چگونگی سریان حق و فیض او در خلق است که بدون آن بنده از قیام به عبودیت و شکر الهی بر نمیآید،[۲۳۵] در حقیقت نسبت انسان با حقتعالی، نسبت فقر مطلق به غنی مطلق است و اگر انسان به این نسبت پی ببرد، برای خود هیچ استقلال نمیبیند و همه آثار قدرتها را از ناحیه حقتعالی مشاهده میکند و این معنای حقیقی توحید و «لا اله الا الله» است.[۲۳۶]
به اعتقاد امام خمینی وجه خاص، جهت غیبی و ملکوتی اشیا با حضرت احدیت است و سرّ وجودی آنان است که آنان را به صورت مستقیم به حقتعالی مرتبط میکند و کسی از چگونگی این ارتباط آگاه نیست. ایشان در این مسئله به آیه ﴿مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا﴾[۲۳۷] استشهاد میکند که در حقیقت این ارتباط میان اسمای مستأثره و مظاهر مستأثره است[۲۳۸] و همه اسمای الهی حتی اسمای مستأثره دارای مظهرند و مظاهر آن نیز مستأثر و پنهاناند و در حقیقت برای عالم بهرهای از حضرت واحدیت و حضرت اسما و بهرهای از حضرت احدیت است که بهره حضرت واحدیت برای اولیای کامل آشکار است؛ اما بهره حضرت احدیت مستأثر و پنهان است و این بهره همان سرّ وجودی اشیا و جهت ارتباط مستقیم آنان با حقتعالی است.[۲۳۹].[۲۴۰]
هدف و غایت انسان
قرآن کریم هدف آفرینش انسان را عبودیت و پرستش خداوند معرفی کرده است ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾[۲۴۱] در بعضی روایات قدسی آمدهاست خداوند عالم را برای انسان و او را برای خود آفریدهاست.[۲۴۲] امام خمینی با استناد به این روایت تأکید میکند غایت انسان خداوند است و خداوند او را برای قرب به خود آفریدهاست و قلب او را منزلگاه خود قرار دادهاست[۲۴۳] در حقیقت هدف انسان تقرب به ذات حقتعالی است و راهکارهای مختلف عبادی و سلوکی برای رسیدن به آن هدف است.[۲۴۴] به اعتقاد ایشان یکی از اساسیترین اهداف انسان رسیدن به فنا در ذات الهی است.[۲۴۵]
از سوی دیگر، از دیدگاه امام خمینی برخی از اهداف برای انسان، اهداف میانه بهشمار میروند، مانند رسیدن انسان به کمالات اخلاقی؛ چنانکه دعوت خاتمالانبیا(ص)، برای اتمام و اکمال مکارم اخلاق بوده است، [۲۴۶] همچنانکه رسیدن به نعمتهای بهشت نیز غایت و اهداف میانه انسان است. هدف نهایی انسان رسیدن به جنت ذات و لقای الهی است.[۲۴۷] ایشان تأکید میکند برای رسیدن به این غایت تلاش فراوان لازم است و باید انسان با التزام علمی و عملی برای رسیدن به این غایت که هدف اصلی خلقت اوست، همواره بکوشد[۲۴۸] هدف مکتبهای مادی تأمین نیازهای طبیعی و مادی انسان است و به معنویات توجه ندارند؛ اما مکتبهای الهی هدفشان پرورش انسانهای الهی است.[۲۴۹].[۲۵۰]
آثار شناخت انسان
ملاصدرا آثاری را برای شناخت انسان بیان کرده است، ازجمله:
- شناخت انسان سبب شناخت عالم است؛ چنانکه جهل انسان به خود، سبب جهل به عالم است؛ زیرا انسان جامع همه کمالات موجودات عالم است؛ همچنانکه بنابر برخی آیات اگر کسی عالم را بشناسد، به خالق و مدبر آن پی میبرد، ﴿سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ﴾[۲۵۱]، ﴿مَا أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَمَا كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدًا﴾[۲۵۲] همچنین شناخت روح انسان عامل شناختروح و ملکوت عالم و شناخت جسد و طبیعت انسان سبب شناخت طبیعت عالم جسمانی است و با شناخت آن در مییابد که عالم روحانی باقی و متعالی و عالم جسمانی و فانی و زایل است.
- شناخت انسان مقدمه شناخت سعادت و شقاوت اوست و با شناخت انسان میتوان به حیلههای نفس و راههای مبارزه با هواهای آن پیبرد.
- شناخت نفس سبب شناخت ربّ، بلکه همان شناخت ربّ است و این غایت معرفت است.[۲۵۳]
امام خمینی شناخت انسان را مقدمه اصلاح نفس میداند و معتقد است انسان در صورتی که نفس اماره خود را که دشمن اصلی اوست بشناسد و چگونگی مبارزه با آن را دریابد، میتواند به مسیر سعادت راه یابد و از مرتبه حیوانیت به مرتبه انسانیت ترقی کند[۲۵۴] و این متوقف بر شناخت مراتب نفس و سیر تحول و حرکت استکمالی آن است.[۲۵۵] ایشان با استناد به روایت «من عرف نفسه فقد عرف ربه»[۲۵۶] نتیجه شناخت انسان را معرفت الهی میداند[۲۵۷] و این معرفت در حقیقت معرفت به عجز و فقر خود و بینیازی حقتعالی است و کسی که این حقیقت را بیابد، حب نفس و جاهطلبی و خودخواهیهای او از میان میرود.[۲۵۸] به اعتقاد امام خمینی این معرفت به صورت حقیقی هنگام فنای تام و اضمحلال نفسِ سالک در نور رب صورت میگیرد.[۲۵۹].[۲۶۰]
طریق تهذیب نفس
بهترین توشه راه ابدیت، علم صائب و عمل صالح است و بهترین راه عالم شدن، خداشناسی است و نزدیکترین طریق خداشناسی، خودشناسی است. بر این اساس، مبحث انسانشناسی که با شناخت جان آدمی و فضیلت، رذیلت، سعادت، شقاوت و جلال و جمال انسان پیوند دارد، هم جنبه علمی و هم صبغه عملی - یعنی تزکیه و تهذیب – دارد و از مباحث دیگر سودمندتر است. چنین معرفتی هم در تزکیه عقل نظری و هم در تزکیه عقل عملی و هم در تضحیه نفس مسوّل و اماره و هم در تسویه مجاری ادراکی و تحریکی دیگر، نقش تعیین کنندهای دارد[۲۶۱] و انسان، از این طریق، خود را میشناسد و به فضایل و رذایل نفس خود پی میبرد و به شناختی دست مییابد که لازمه تزکیه و حرکت در این مسیر است.[۲۶۲]
رهایی از آفات خود فراموشی
هر کس که به کلی درصدد خودشناسی نباشد و ساختار روح و روان خود را ارزیابی نکند و به تنظیم قوای خود نپردازد، به خطر «خودفراموشی» و «غفلت از خویشتن» مبتلا خواهد شد، اما خودشناسی، انسان را از آفات و خطرات «خودفراموشی» میرهاند[۲۶۳].[۲۶۴]
هدف زندگی
هدفدار بودن زندگی یا پوچ بودن آن، در گرو انسانشناسی است؛ در گرو این است که ما چه شناختی از انسان پیدا کنیم. اگر نگرش به انسان، نگرش مادی باشد یا اینکه او را فاقد اختیار بدانیم یا اینکه خلقت او را عبث و تصادفی قلمداد کنیم، این نگرش، انسان را به پوچی سوق میدهد، اما اگر نگرش ما مادی نباشد و او را مسئول بدانیم، موجب هدفدار شدن و معنابخشی به زندگی او میشود که این مهم، ارتباط تنگاتنگی با زندگی پس از مرگ و مسأله معاد دارد.
بر اساس نگرش غیرمادی به انسان، شخصیت واقعی و اعضاء و جوارح واقعی و حقیقی انسان، در قیامت ظاهر میشود و بروز میکند و بر این اساس باید گفت که اگر قیامتی در کار نباشد، خلقت انسان عبث میباشد؛ ﴿أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ﴾[۲۶۵][۲۶۶].[۲۶۷]
نقشآفرینی در سایر علوم
نقشآفرینی انسانشناسی در سایر علوم، از چند جهت قابل بررسی است:
- مبادی سایر علوم؛ همه علوم از زاویه مبادی، مبتنی بر شناختشناسیاند که خود آن هم بر انسانشناسی استوار است.
- موضوع علوم انسانی؛ علوم بر دو بخشاند؛ علوم انسانی و غیر آنکه علوم تجربی و ریاضی میباشد[۲۶۸]. بیشک، همه علوم رایج - چه آنها که از حیث نظری متوجه انسان است و چه آنها که به لحاظ کاربردی و عملی، معطوف به آدمی است - بر پایه انسانشناسی استوار است، یعنی بدون معرفت به انسان، نه علوم انسانی با رشتههای گوناگونش همچون ادبیات، فلسفه، تاریخ، سیره، فقه، حقوق و... از پایگاه علمی برخوردار میشود و نه علوم تجربی با شعبههای فراوانش مانند زیستشناسی، زمینشناسی، کیهانشناسی، اقیانوسشناسی، هندسه، ریاضیات و... به مرتبه کارآمدی کامل و کاربردی تام میرسد[۲۶۹]. به عبارت دیگر، موضوع اصلی علوم انسانی، انسان است و تأمین آن (انسان) به عنوان اصل موضوعی برای همه علوم انسانی، مانند فقه، اصول، ادبیات، حکمت، کلام، اخلاق، عرفان، حقوق، سیاست، تفسیر، جامعهشناسی، تاریخ و نیز دهها رشته مرتبط به این علوم، بر عهده علم شریف انسانشناسی است و این شناخت، اصل موضوعی و پیش فرض همه علوم انسانی است[۲۷۰]. از سوی دیگر، عنصر محوری علوم انسانی، بحث انسانشناسی است و تا کسی انسان را آنگونه که هست، نشناسد، رأی او در علوم انسانی نیز ناصواب است[۲۷۱]. از این رو در تمام رشتههای علوم انسانی، قبل از هر چیز، انسانشناسی لازم است[۲۷۲] و علوم انسانی بدون انسانشناسی به نتیجه کامل نمیرسد[۲۷۳] و معرفت قوانین علوم انسانی بدون انسانشناسی میسر نمیشود[۲۷۴].
- غایات همه علوم: هدف کانونی علوم انسانی، رشد انسان است. حقیقت انسان مستقیماً در موضوع، محمول یا مورد مسائل و قضایای علوم تجربی حضور ندارد، اما کارآیی و کارآمدی این علوم در حوزه انسانی است، از این رو به انسانشناسی متکی است؛ زیرا شناسنده و به کارگیرنده آنها، انسان و مورد بهرهوری آنها، قلمرو انسانیت است. اگر انسان، جهان را بشناسد و به تعبیری، از علوم بشری طرفی بندد، ولی خویشتن خود و پیوندش با جهان، آینده و خدا را نشناسد، به جای اینکه جهان را در خدمت بشر قرار دهد، بشر را در خدمت طبیعت دنیایی قرار میدهد. پس برای جامعه بشری، هیچ امری ضروریتر از شناخت حقیقت انسان نیست[۲۷۵].[۲۷۶]
جایگاه انسانشناسی در منظومه فکری مقام معظم رهبری
برای تبیین جایگاه انسانشناسی در منظومه فکری مقام معظم رهبری، به ناچار باید به جهانبینی معظم له - که همانا جهانبینی الهی و اسلامی است - بپردازیم[۲۷۷]، چه اینکه اولاً انسانشناسی، جزیی از جهانبینی است و ثانیاً در نگاه معظم له، تفسیر انسان و تبیین همه علائقی که انسان را با دنیای بیرون از وجودش - جهان، انسانها و اشیاء - مرتبط میکند و نیز فهم و درک از وجود خود؛ از جهانبینی الهی منشعب میشود [۲۷۸]. از این رو ابتدا باید جهانبینی اسلامی تبیین شود تا اهمیت و جایگاه انسانشناسی روشن گردد.
جهانبینی اسلامی و خطوط اصلی تلقی و بینش اسلام و همه ادیان تحریف نشده از کائنات، از عالم و از انسان، فصول متعددی دارد که اجمالاً به توضیح پنج رکن مهمتر آنها میپردازیم.
رکن اول که رکن اصلی است، توحید است، یعنی اعتقاد به اینکه این ترکیب پیچیده بسیار عجیب و شگفتآور و قانونمند کائنات و عالم آفرینش، ساخته و پرداخته یک فکر و اندیشه و تدبیر و قدرت است و تصادفاً به وجود نیامده است. این فکر و تدبیر و اندیشه و قدرت عظیم و بینهایت و توصیفناپذیری که این ترکیب عجیب و پیچیده را به وجود آورده، ذات واحد مقتدر لایزالی است که ادیان به او «خدا» میگویند و او را با آثارش میشناسند. توحید، رکن اصلی بینش و نگاه و تلقی اسلامی است[۲۷۹].
توحید فقط یک امر ذهنی نیست؛ یک امر واقعی و یک نظام و یک دستورالعمل زندگی است. توحید به ما میگوید که با دوستانمان چگونه باشیم، با دشمنانمان چگونه باشیم، در نظام اجتماعی چگونه باشیم و چگونه زندگی کنیم. اعتقاد به توحید، سازنده این عالم و سازنده زندگی است[۲۸۰]. در محور نظام فکری شیعه، مسائل مهمی همچون صفات حق تعالی، مسأله نبوت و فروع آن، مسأله عدل، مسأله امامت و مسائل مربوط به تکلیف و قیامت و غیرها، همه و همه، متفرعات مسأله صانع و توحید باری تعالی و مبتنی بر آن است[۲۸۱].
رکن دوم، تکریم انسان است؛ انسان محوری. از نظر اسلام، تمام این چرخ و فلک آفرینش، بر محور وجود انسان میچرخد؛ ﴿أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ﴾[۲۸۲]؛ همه اینها مسخر انسان هستند، یعنی بالقوه انسان طوری ساخته شده است و عوالم وجود و کائنات هم به گونهای ساخته شدهاند که همه مسخر انساناند.
این مطلب نشان دهنده آن است که این موجودی که خدا، آسمان و زمین و ستاره و شمس و قمر را مسخر او کرده است، از نظر آفرینش الهی باید بسیار عزیز باشد؛ ﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ﴾[۲۸۳] که این تکریم، هم تکریم تکوینی و هم تکریم تشریعی را شامل میشود.
سومین رکن، مسأله تداوم حیات بعد از مرگ است؛ انسان و زندگی او با مردن نابود و تمام نمیشود؛ بعد از مرگ وارد مرحله جدیدی میشود که همانا مسأله حساب و کتاب و قیامت و این طور چیزها است[۲۸۴]. به عبارت دیگر، دنیا و هر آنچه در آن است، مقدمه حیات بعد از مرگ است و آنچه انسان در اینجا انجام میدهد، در واقع مقدمهچینی برای حیات ابدی است؛ «الدُّنْيَا مَزْرَعَةُ الْآخِرَةِ»[۲۸۵].
چهارمین رکن، استعداد بیپایان انسان در دارا بودن تمام چیزهایی است که برای تعالی کامل انسان لازم است. انسان استعداد دارد که تا آخرین نقطه تعالی حیات ممکنات بالا برود، اما بقیه موجودات این امکان را ندارند[۲۸۶]. انسان در جهانبینی اسلام، آن موجودی است که در او استعدادهای فراوانی نهفته است. این انسان میتواند در میدانهای علم و دانش و کشف رمزها و حقایق خلقت تا بینهایت پیش برود، در سیر مراتب معنوی و مراحل روحی میتواند تا بینهایت پیش برود، میتواند از فرشتگان بالاتر برود، از لحاظ انواع و اقسام قدرتمندیها میتواند به اوج قله قدرت برسد که این مهم در گرو عبودیت خدا است. عبودیت خداوند، راهها را در مقابل انسان باز خواهد کرد و در غیر این صورت، بالهای او بسته خواهد شد و از پرواز باز خواهد ماند؛ در همه رشتهها، حتی علم و دانش هم با توحید در سر راه انسان قرار میگیرد[۲۸۷].
پنجمین رکن این است که از نظر اسلام، جریان عالم به سمت حاکمیت حق و به سمت صلاح است. نهایت این عالم، نهایت غلبه صلاح است. همه انبیاء و اولیاء آمدهاند تا انسان را به آن بزرگراه اصلیای سوق دهند که وقتی وارد آن شد، بدون هیچگونه مانعی تمام استعدادهایش بروز کند که آن در زمان ولی عصر أرواحنا فداه محقق خواهد شد[۲۸۸].
حال که جهانبینی اسلامی و تلقی اسلام از جهان برایمان روشن شد، شایسته است نگاه اسلام به انسان را از نظر بگذرانیم.
دین اسلام، انسان را برترین آفریده و جانشین خدا[۲۸۹] و محور جهان میداند؛ به عنوان یکه سواری که میتواند در محدوده عظیم جهان، خرد خود را به کار بیاندازد و به مرتبه قرب نائل آید. در این میان، اشیای عالم به عنوان ابزارهایی در دست انسان است تا به این تکامل دست یابد[۲۹۰].
در اسلام، نگاه به انسان از دو زاویه است که این دو نگاه باهم منسجم و مکمل یکدیگرند. یک نگاه، نگاه به فرد انسان است که به عنوان یک موجود دارای عقل و اختیار بوده و او را مخاطب قرار میدهد و از او میخواهد که صراط مستقیم را از مسیر خودپرستی تا خداپرستی و با موتور ایمان قلبی و توشه ملکات اخلاقی طی کند؛ ﴿عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ﴾[۲۹۱] در اینجا انسان یک رهروی است که اگر درست حرکت کند، این راه، او را به ساحت جمال و جلال الهی وارد خواهد کرد.
نگاه دیگر به انسان، به عنوان یک کل و مجموعه انسانها است. در این نگاه کلان، همین انسانی که مخاطب به خطاب فردی است، خلیفه خدا در زمین معرفی شده؛ یک وظیفه دیگری نیز به او واگذار شده و آن، مدیریت دنیا است؛ ﴿وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا﴾[۲۹۲]. انسان باید استعدادهای فراوان و غیر قابل شمارشی را که خدای متعال در طبیعت و نهاد انسان قرار داده، استخراج کند و از آنها برای پیشرفت زندگی بشر استفاده کند. در این نگاه، انسان همه کاره این عالم است؛ هم مسئول خود و تربیت و تعالی و تزکیه خود، هم مسوول ساختن دنیا[۲۹۳].
خلاصه کلام در اهمیت و جایگاه انسانشناسی در منظومه فکری مقام معظم رهبری، اینکه انسانشناسی جزیی از جهانبینی اسلامی و به عبارت دیگر، جزیی از دین است، چه اینکه دین در آغاز، یک جهانبینی، یک معرفت و یک شناخت است؛ شناخت نسبت به این عالم، نسبت به انسان، نسبت به مسئولیت، نسبت به مسیر و راه و هدف؛ مجموعه این معرفتها پایه دین است[۲۹۴]؛ معارفی - همچون معارف توحیدی، معارف انسانشناسی، معارف فراگیر نسبت به مسائل زندگی بشر - که خود جذاب است و دلها را جذب میکند و به دنبال راه ائمه(ع) به راه میاندازد[۲۹۵].[۲۹۶]
مقایسه انسانشناسی اسلامی با مکاتب دیگر
انسان محوری اسلامی با تلقی غربی آن - اومانیسم غربی[۲۹۷] – به کلی متفاوت است[۲۹۸] و فقط در اسم شبیه هم هستند[۲۹۹]. ریشه تفاوت انسان محوری اسلام با انسان محوری غرب، انسانشناسی آنها است. انسان در نگاه اسلامی، موجودی دو بعدی است؛ طبیعی و الهی، اما در نگاه غربی، انسان یک موجود مادی محض است و هدف او لذتجویی و بهرهمندی از لذائذ زندگی دنیا است، به همین خاطر، محور پیشرفت و توسعه در غرب، انسان سودمحور است و ثروت و قدرت و علم هدفاند و اگر انسانها و ملتها تحقیر بشوند و میلیونها انسان در جنگها کشته شوند؛ برای اینکه کشوری به قدرت یا به ثروت برسد، ایرادی ندارد! اما در جهانبینی اسلام، ثروت و قدرت و علم، وسیلهای برای تعالی انسان هستند[۳۰۰].
علاوه بر این، در تفکر انسانگرایی غربی، محور عالم وجود و محور اختیار در این عالم کون، انسان است، انسان، محور است، یعنی در واقع خدای عالم وجود، انسان است، یعنی بحث انسان سالاری مطرح است، به خلاف تفکر انسانشناسی اسلامی که بحث خداسالاری است[۳۰۱] و با نگاه خداسالاری، انسان را محور جهان میداند[۳۰۲] و تکریم و رشد او را از گرایشهای اصولی خود به حساب میآورد[۳۰۳].
بنابر زاویه دید اومانیسم غربی، پیدایش و وجود انسان در عالم بدون هدف است، البته شاید هدفهایی همچون پول و عشق و مقام و لذتهای جسمی و علمی را به عنوان هدف برگزیند، اما اینها هیچ کدام هدفهای طبیعی نیست، ملازم با وجود او نیست. وقتی اعتقاد به خدا نبود، اخلاقیات و عدالت بیمعنی میشود و جز لذت و سود شخصی، هیچ چیز دیگری معنا پیدا نمیکند[۳۰۴]. از این رو میتوان انسانها را دستخوش بدترین قساوتها و ظلمها قرار داد و هدف را فقط برآورده ساختن جنبههای مادی انسان، آن هم نه همه انسانها، بلکه اقلیت انسانها در نظر گرفت و قوانینی مخالف با فطرت – همچون همجنس بازی - را بر جامعه حاکم کرد، چه اینکه اولاً جنبه غیر مادی برای انسان قائل نیست، ثانیاً از آنجایی که انسان را سالار جهان میداند، خود را هرگز پاسخگو نمیداند و مسئولیتی را در قبال دیگر انسانها احساس نمیکند و به نوعی میتوان گفت که قانون جنگل در آنجا حکمفرما است. اما بنابر انسانشناسی اسلامی، هدف، اولاً برآورده کردن جنبههای غیرمادی و ثانیاً برآورده کردن و جهتدهی جنبههای مادی انسان است و از این رو توجه به همه جنبههای انسان را لازم میداند. همچنین انسان، خود را در مقابل خداوند پاسخگو میبیند و باید جوابگوی اعمال و رفتار فردی و اجتماعی خود باشد و به همین خاطر، هرگونه رفتاری را برای خود مجاز نمیشمارد، حتی کشتن یک انسان را کشتن انسانیت معرفی میکند، چه برسد به قتل و غارت بسیاری از انسانها: ﴿مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا﴾[۳۰۵].[۳۰۶]
کارکردهای اجتماعی انسانشناسی اسلامی
مسأله پیشرفت
مبانی معرفتی در نوع پیشرفت مطلوب یا نامطلوب تأثیر دارد. هر جامعه و هر ملتی، مبانی معرفتی، مبانی فلسفی و مبانی اخلاقیای دارد که آن مبانی تعیین کننده است و به ما میگوید چه نوع پیشرفتی مطلوب است و چه نوع پیشرفتی نامطلوب است[۳۰۷].
اساس نگاه اسلامی به پیشرفت، بر این پایه است که اسلام انسان را یک موجود دو ساحتی میداند؛ دارای دنیا و آخرت. این مطلب، فارق و شاخص پیشرفت اسلامی و پیشرفت غربی است، چه اینکه وقتی یک تمدن و فرهنگ و آئینی همچون غرب، انسان را تکساحتی دانست و خوشبختی انسان را فقط در زندگی مادی دنیایی به حساب آورد، طبعاً پیشرفت در منطق او، با پیشرفت در منطق اسلام به کلی متفاوت خواهد بود[۳۰۸]؛ کسی که نگاه تک بعدی مادی به انسان دارد، پیشرفت را فقط در حیطه مادی او میبیند[۳۰۹]، به عکس، کسی که انسان را دارای ابعاد مادی و غیرمادی میبیند، صرف پیشرفت در جنبه مادی، بدون پیشرفت در جنبه معنوی را نه تنها پیشرفت نمیبیند، بلکه پسرفت میداند.
پیشرفت غربی در پی آبادانی دنیای انسان - آن هم قشر محدودی از انسانها - است، اما پیشرفت اسلامی میخواهد هم دنیای انسان را آباد کند، هم آخرت انسان را؛ آن هم دنیا و آخرت همه انسانها را[۳۱۰]. هدف پیشرفت اسلامی، انتفاع انسانیت است، نه انتفاع طبقهای از انسان؛ این پیشرفت، برای کل بشریت است[۳۱۱] و پیشرفت یک فرد انسان هم برای او موضوعیت دارد؛ ﴿وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا﴾.
پیشرفت در منطق فلسفه غرب، پیشرفت مادی است و محور آن، سود مادی و انسان سودمحور است؛ هرچه سود مادی بیشتر شد، پیشرفت بیشتر شده است؛ افزایش ثروت و قدرت. این، معنای پیشرفتی است که غرب به دنبال آن است. پیشرفت وقتی مادی شد، معنایش این است که اخلاق و معنویت را میشود در راه چنین پیشرفتی قربانی کرد، اما از نظر اسلام، این پیشرفت نیست، البته پیشرفت مادی مطلوب است؛ اما به عنوان وسیله. هدف، رشد و تعالی انسان است[۳۱۲]. از نظر اسلام، پیشرفتی که بر فردمحوری و اباحه لذتی که انسان به طور مطلق دوست دارد، مبتنی باشد، پیشرفت نیست[۳۱۳]، بلکه معنویت، پایه اساسی پیشرفت است؛ پیشرفتی که محورش انسان است و انسانی که دارای بعد معنوی قوی است و انسانی که علم و دنیا و ثروت و فعالیت زندگی را وسیلهای قرار میدهد برای تعالی روحی و رفتن به سوی خدای متعال[۳۱۴].
با توجه به آنچه گفته شد، باید گفت که الگوی پیشرفت اسلامی نیز که بر مبانی نظری و فلسفی اسلام و مبانی انسانشناختی اسلام استوار است، با الگوی غربی پیشرفت که بر مبنای نگاه جامعه و فلسفههای غربی به انسان است، متفاوت خواهد بود[۳۱۵].
یکی از شاخصهای مهم پیشرفت غربی، افزایش درآمد ناخالص ملی کشورها است؛ هر کشوری، درآمد ناخالص ملیاش بیشتر باشد، پیشرفتهتر است، اما بنابر منطق اسلام، افزایش درآمد ناخالص ملی- یعنی درآمد عمومی یک کشور - به تنهایی نمیتواند نشانه پیشرفت باشد، بلکه باید دید این درآمد چگونه تقسیم میشود. اگر در جامعهای، انسانهایی وجود دارند که در فقر و محرومیت زندگی میکنند، افزایش درآمد ناخالص ملی، حاکی از پیشرفت نیست[۳۱۶]. در اسلام، افزایش تولید ناخالص ملی بدون پرکردن شکاف اقتصادی در بین مردم و رفع تبعیض در استفاده از منابع گوناگون ملی، مطلوب نیست[۳۱۷]، پیشرفت اگر همراه عدالت نباشد، مورد نظر نیست، بلکه عدالت اجتماعی باید تأمین شود؛ هم فاصلههای طبقاتی و جغرافیایی باید برداشته شود، هم برابری در استفاده از امکانات و فرصتها باید به وجود آید[۳۱۸]. بنابر این شاخص پیشرفت غربی بنابر اومانیسم غربی، افزایش درآمد ناخالص ملی است، اما شاخص پیشرفت اسلامی بنابر انسانشناسی اسلامی، عدالت اجتماعی است.
غرب پیشرفت در صنعت و علم و شیوههای گوناگون زندگی را بدون پرکردن شکاف طبقاتی و حتی بیشتر شدن این شکاف، پیشرفت میداند، اما منطق اسلام، آن را پسرفت میداند[۳۱۹]. در غرب، چیزی به نام عدالت اجتماعی، به عنوان یک وظیفه و ارزش وجود ندارد[۳۲۰]، در حالی که عدالت اجتماعی جزو بزرگترین توصیههای اسلام است[۳۲۱].[۳۲۲]
مسأله آزادی
منشأ آزادی در تفکر انسانگرایی غربی، از آنجا است که چون محور و خدای عالم وجود و محور اختیار در این عالم، انسان است و امکان ندارد که انسان بدون اعمال اراده - که همان معنای دیگر آزادی است - صاحب اختیار عالم وجود باشد، پس انسان باید اختیار و آزادی داشته باشد. مراد از این اختیار، توانایی ذاتی و طبیعی انتخاب انسان است، نه اختیاری که در بحث جبر و اختیار مطرح میشود. این، مبنای تفکر اومانیستی درباره آزادی است[۳۲۳].
به عبارت دقیقتر باید گفت ریشه آزادی در نگاه اومانیسم غربی، خواست و تمایلات انسان است، بدین معنا که چون انسان دارای یک خواست و تمناو میلی است، باید بتواند این میل و تمنا و خواست خود را اعمال کند که این تمایلات میتواند عقلانی و منطقی یا غیر عقلانی باشد، میتواند پوچ و بیارزش یا مهم باشد یا شهوانی و یا روحی باشد، مثلاً اگر کسی بپرسد چرا فلان زن یا مرد در ملاء عام، با آن وضع ناهنجار و نادرست ظاهر میشود و یک حرکاتی را میکند که وجدان مردم معمولی از آن شرم میکند؟ میگویند او دلش میخواهد، آزاد است. فلسفه آزادی، خواستن است؛ خواستن دل، تمنای دل انسانی؛ این اساس آزادی در غرب است. اگر چه در نگاه اومانیسم غربی، آزادی با قانون محدود میشود، اما خود آن قانون هم محصول آرزوها و تمنیات و تمایلات افراد است، آرزوها و تمنیات اکثریت افراد جامعه، قانون و نظام را به وجود میآورد و این قانون و نظام، آزادیهای عمومی را در چهارچوب خود محدود میکند. البته در عمل، همین رأی و میل اکثریت را هم یک دسته مخصوصی از مردم - طبقات ممتاز جامعه، سرمایهدارها، صاحبان شرکتها، صاحبان کارتلها و تراستهای فعال اقتصاد بینالمللی، شرکتهای چند ملیتی، باندهای اقتصادی و باندهای سیاسی - به وجود میآورند. پس در عمل، ریشه طبیعی این آزادی که قانون و نظام را به وجود میآورد، خواستهای کمپانی دارها و تراستها و کارتلها و شخصیتهای اقتصادی و باندهای گوناگون سیاسی و اقتصادی است.
اما ریشه آزادی در اسلام، جهانبینی توحیدی است، اصل توحید آزاد بودن انسان را تضمین میکند، یعنی هر کسی که معتقد به وحدانیت خدا است و توحید را قبول دارد، باید انسان را آزاد بگذارد. روح توحید عبارت است از اینکه عبودیت غیر خدا باید نفی بشود و فقط از خدای متعال اطاعت شود. در واقع، ریشه آزادی در اسلام عبارت است از شخصیت و ارزش ذاتی انسان که بنده هیچ کس غیر خدا نمیشود و در حقیقت، ریشه آزادی انسان، توحید و معرفت خدا و شناخت خداوند است، ریشه آزادی اسلامی، آزادی انسان از عبودیت هر آنچه غیر خدا است، در حالی که ریشه آزادی غربی عبارت از تمنیات و تمایلات و خواستهای پست انسانی یا همه جور خواست انسانی است[۳۲۴].
در لیبرالیسم غربی که بر مبنای تفکر اومانیسم غربی بنا شده است، حقیقت و ارزشهای اخلاقی نسبی است؛ لذا آزادی نامحدود است و شما که به یک سلسله ارزشهای اخلاقی معتقدید، حق ندارید کسی را که به این ارزشها تعرض میکند، ملامت کنید، چون او ممکن است به این ارزشها معتقد نباشد. بنابراین هیچ حدی برای آزادی وجود ندارد، یعنی از لحاظ معنوی و اخلاقی، هیچ حدی وجود ندارد، منطقاً آزادی نامحدود است، چون حقیقت ثابتی وجود ندارد و ارزشهای اخلاقی نسبی است. اما در اسلام و بنابر انسانشناسی اسلامی، ارزشهای مسلم و ثابتی وجود دارد و حرکت در سمت آن ارزشها است که ارزش و ارزشآفرین و کمال است. بنابر این، آزادی با این ارزشها محدود میشود[۳۲۵].
همان طور که گذشت، در لیبرالیسم غربی، به دلیل اینکه ارزشها نسبی هستند، آزادی نامحدود است؛ آزادی شخصی و فردی مطلق انسان در همه زمینهها و عرصهها و بیبندوباری انسانها در هرگونه رفتار و عمل است[۳۲۶]، اما وقتی انسانها در یک اجتماعی زندگی میکنند، این آزادی نمیتواند بیحد و مرز و نامحدود باشد، چه اینکه در این صورت، بین افراد بشر تزاحماتی به وجود میآید و آزادیها خواه ناخواه محدود خواهد شد، از این رو باید دارای مرز و حدی باشد[۳۲۷]. به همین خاطر ضرر رساندن به آزادی دیگران و منافع مادی را - همچون عظمت این کشورها و سلطه علمیشان، امنیت نظامی و استحکام پایههای حکومت – حد و مرز آزادی تعریف کردهاند، اما ارزشهای اخلاقی مطلقاً حد و مرزی را برای آزادی معین نمیکند. مرزهای آزادی در لیبرالیسم غربی، با آن فلسفه و آن ریشه فلسفی و آن نگرش، مرزهای مادی است؛ مرزهای اخلاقی نیست، اما آزادی در منطق اسلام، علاوه بر حدود مادی، مرزهایی از ارزشهای معنوی و اخلاقی هم دارد[۳۲۸]. آزادی فردی در اسلام، با قید اسلامی و هدایت اسلام همراه است. در اسلام، ارزشهای مسلم و ثابتی وجود دارد و حرکت در سمت آنها، ارزش و ارزش آفرین و کمال است و آزادی با این ارزشها محدود میشود[۳۲۹].
اینکه قانونی که آزادی انسان را محدود میکند، فقط در زمینه مسائل اجتماعی نیست یا مسائل فردی و شخصی و خصوصی انسان را هم شامل میشود، چیزی است که بر نگاه انسان شناسانه ما مبتنی است.
بنابر اومانیسم غربی که ارزشها را نسبی و غیر ثابت و آزادی را نامحدود میداند و آزادی فقط در تزاحمات اجتماعی محدود میشود، پرواضح است که قوانینی که در این گونه جوامع به عنوان مرز آزادی معین میشود، فقط ناظر به مسائل اجتماعی است، بدین معنی که قانون میگوید آزادی هیچ انسانی نباید آزادی دیگران را تهدید کند و منافع آنها را به خطر بیندازد. اما قوانین محدود کننده آزادی بنا بر انسانشناسی اسلامی، علاوه بر اینکه مسائل اجتماعی را در بر میگیرد، مسائل فردی را هم در بر میگیرد، یعنی قانونی که آزادی انسان را محدود میکند، به انسان میگوید که استفاده از آزادی، علاوه بر اینکه نباید آزادی دیگران را به خطر بیندازد و منافع جامعه را و دیگران را تهدید کند، باید منافع خود آن شخص را هم به خطر نیندازد، در حالی که قوانین بشری برای انسان تا آنجا که کار او هیچگونه رابطهای با جامعه نداشته باشد، تکلیفی معین نمیکند، هر چند توصیههایی را مطرح میکنند، اما تکلیف و الزام نه؛ لذا بنابر انسانشناسی اسلامی، ضرر زدن به خود یا خودکشی، خودزنی، انظلام و راکد گذاشتن استعدادهای خود ممنوع است و هیچ کس نمیتواند بگوید که چون من آزادم، پس اموال خودم را از بین میبرم یا جان خودم را نابود میکنم یا به سلامتی خودم ضرر میزنم؛ او همان طور که موظف است با حرکات و اعمال و رفتار و گفتار خود، حقوق دیگران و آزادی آنها را محدود نکند و به خطر نیندازد، موظف است آزادی خود و حدود و حقوق خود را هم به خطر نیندازد[۳۳۰].
بنابر اومانیسم غربی، موانع آزادی، صرفاً عوامل خارجی است که بیرون از انسان وجود دارد و آزادی او را محدود میکند، مثل سلطه ابرقدرتها و استعمارگران. اما بنابر انسانشناسی اسلامی، علاوه بر موانع بیرونی، دسته دیگری از موانع وجود دارند که مانع آزادی انساناند، همچون اخلاقیات فاسد، هوی و هوسها، منیتها، بغضها، حبهای بیجا. یک انسان برای اینکه آزاد باشد، کافی نیست که زیر سلطه یک انسان دیگر با یک حکومت جبار نباشد، بلکه برای علاوه بر آن لازم است زیر سلطه قوه غضبیه و شهویه خودش هم نباشد. آن انسانی که بر اثر ضعف، ترس، طمع، حرص و شهوات نفسانی مجبور میشود تحمیلات و محدودیتهایی را قبول کند، آن انسان هم در حقیقت آزاد نیست.
موانع درونی زمینه سلب آزادی توسط عوامل خارجی را به بار میآورند و وقتی کسی اسیر این احساسات و ضعفهای درونی خود هست، لازمه طبیعیاش این است که اسیر اسارتها و زنجیرهای بیرون از وجود خودش هم میشود[۳۳۱].
با توجه به آنچه در باب موانع درونی و بیرونی انسان مطرح شد، بر اساس آن میتوان آزادی را بر دو نوع آزادی اجتماعی و آزادی معنوی تقسیم کرد. علاوه بر اینکه انسانشناسی اسلامی به خلاف اومانیسم غربی، قائل به آزادی معنوی میباشد، در مورد آزادی اجتماعی نیز امتیاز و اهمیت بیشتری را در مقایسه با اومانیسم غربی برای انسان قائل است.[۳۳۲]
آزادی اجتماعی
آزادی اجتماعی یعنی رهایی از قیود، محدودیتها، اختناقها، سختگیریها و موانعی که افراد بشر برای هم ایجاد میکنند. این آزادی اقسام گوناگونی دارد، همچون آزادی بیان، آزادی اندیشه و تفکر، آزادی سیاسی، آزادی اقتصادی.
اینکه انسانها چرا و چقدر آزاد باشند، به نگرش آن مکتب به انسان بستگی دارد و اسلام با توجه به نوع نگرش خود و بر اساس فطری و الهی دانستن آزادی انسان، امتیاز بیشتری را – در مقایسه با مکاتب غربی – برای آزادی اجتماعی قائل است و هرگز به هیچ بندهای اجازه نمیدهد که آزادی افراد دیگر را سلب کند [۳۳۳].[۳۳۴]
آزادی معنوی
قسم دیگر از آزادی، آزادی معنوی است؛ آزادی انسان از قید و اسارت خود؛ اینکه انسان در درون خود، موجود آزادی باشد. آزادی معنوی، رستگاری انسان و تعالی اخلاقی و عروج معنوی او است[۳۳۵]. این آزادی مورد قبول همه کسانی است که به معنویت اعتقاد دارند[۳۳۶]. اسلام، آزادی معنوی را هدف اعلا دانسته و همه کارها را مقدمه تکامل و عروج انسانی بیان میکند. این مسأله چیزی است که باید در جامعه اسلامی، خود را نشان دهد[۳۳۷] و این همان نقطهای است که آزادی از دیدگاه اسلام را به کلی از بینش غربیاش جدا میکند[۳۳۸].
کسانی که فقط ساحت انسان را مادی میدانند و به معنویت اعتقادی ندارند، چنین آزادی را برای انسان قائل نیستند[۳۳۹]. آنها میگویند اگر کسی اسیر تمایلات دل و برده هوسها و شهوتهای خودش بود، او را آزاد بگذارید، حتی توصیههای معلمین اخلاقشان هم جدای از این بحث است و سفارشهایی در این زمینه ندارند و این را آزادی انسان نمیدانند، چه اینکه اخلاق آنها هم از بنای معنوی و فکر معنوی الهی دور و جدا است و در واقع، یک اخلاق خشک و بیمحتواست.
اما به نظر اسلام، هیچ عاملی از بیرون نمیتواند یک انسان را آن طور برده کند که یک شهوت و هوی و هوس درونیاش میتواند او را برده میکند. در اسلام آزادی فقط آزادی از قید و بندهای خارج از وجود انسان نیست، بلکه آزادی از قیدهای درونی انسان هم بزرگترین آزادیهاست و اگر کسی آن را داشته باشد و این را نداشته باشد، در حقیقت آزاد نیست؛ اسیر و برده است. به همین رو است که توصیههایی همچون «لَا يَسْتَرِقَّنَّكَ الطَّمَعُ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً»[۳۴۰]، «مَنْ تَرَكَ الشَّهَوَاتِ كَانَ حُرّاً»[۳۴۱]، «مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا أَعْتَقَ نَفْسَهُ وَ أَرْضَى رَبَّهُ»[۳۴۲] در اسلام از دهان مبارک ائمه معصومین(ع) صادر شده است[۳۴۳]. بنابر آنچه گفته شد، در نگاه اومانیسم غربی، آزادی انسان، منهای حقیقتی به نام دین و خدا است و آن را هرگز خدادادگی نمیدانند و از این رو به دنبال یک منشأ و ریشه فلسفی برایش هستند. اما در اسلام، آزادی ریشه الهی دارد که منشأ بسیاری از تفاوتهای دیگر میشود.
بنابر انسانشناسی اسلامی، حرکت علیه آزادی، حرکت علیه یک پدیده الهی است، یعنی در طرف مقابل، یک تکلیف دینی را به وجود میآورد، اما در غرب چنین چیزی نیست، یعنی مبارزات اجتماعی که در دنیا برای آزادی انجام میگیرد، بنابر تفکر اومانیسم غربی، هیچ منطقی ندارد، مثلاً یکی از حرفهایی که در این باب زده میشود، خیر همگانی یا خیر اکثریت است. حال اینکه «چرا من باید برای خیر همگانی کشته شوم و از بین بروم؟»، پاسخی ندارد و در واقع کشته شدن برای خیر همگانی، مطلب بیمنطقی است. البته این مسأله جدای از هیجانهای موسمی و آنی است که خیلیها را به میدانهای جنگ میکشاند، اما هرگاه هر کدام از آن مبارزان به مجرد اینکه از هیجان میدان مبارزه خارج شوند، شک خواهند کرد که چرا من بروم کشته شوم. اما بنابر انسانشناسی اسلامی، مبارزه برای آزادی، یک تکلیف است، چون مبارزه برای یک امر الهی و یک وظیفه دینی است[۳۴۴].
در اسلام، آزادی روی دیگر سکه تکلیف است؛ انسانها از آنجایی که مکلفاند، آزادند. اسلام، آزادی را همراه با تکلیف، برای انسان دانسته که انسان بتواند با این آزادی، تکالیف را صحیح انجام دهد و بتواند به تکامل برسد. اگر انسان مکلف نمیبود، آزادی لزومی نداشت؛ مثل فرشتگان میبود. اما بر اساس نوع نگاه مکتب مادی غرب، آزادی با تکلیف منافات دارد و همه ایدئولوژیهایی که در آن، تکلیف و باید و نباید وجود دارد، مورد نفی واقع شدهاند و در نفی تکلیف تا جایی پیش رفتهاند که نه تنها تفکرات دینی را، حتی تفکرات غیر دینی و کل ایدنولوژیها را که در آنها تکلیف - واجب و حرام، باید و نباید به وجود دارد، نفی میکنند![۳۴۵].[۳۴۶]
مسأله زن و مرد
بر اساس انسانشناسی اسلامی، زن هم مثل مرد انسان است و فرقی بین زن و مرد در این جهت وجود ندارد[۳۴۷]. البته هر کدام از این دو، طبیعت، خصوصیات و خصلتهایی هم در جسم و روح و فکر و هم در غرایز و عواطف دارند که ویژه خودشان است[۳۴۸]. اسلام طرفدار تکامل بشر است و میان زن و مرد، هیچ فرقی را قائل نمیشود. برای اسلام، جنس زن یا مرد مطرح نیست؛ تعالی و تکامل انسانی و بروز استعدادها مطرح است. زن و مرد از لحاظ جنبه بشری و جنبه الهی، هیچ تفاوتی با همدیگر ندارند؛ لذا قرآن وقتی که میخواهد راجع به انسانهای بد مثلی را بیان کند، از زن مثل میآورد؛ ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ﴾[۳۴۹]. همچنین وقتی که میخواهد در مورد کسانی که مؤمن هستند، مثلی بزند، از زن مثال میزند؛ ﴿امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ﴾[۳۵۰]. در هر دو جا، مثال و نمونه کامل راه خطا و راه صواب را از زن ذکر میکند؛ یکجا هم راجع به مردان سخن میگوید[۳۵۱]. نگاه عمومی به زن که در فرهنگ غربی – مبتنی بر اومانیسم غربی – نهادینه شده، نگاه ابزاری است[۳۵۲]. بر اساس این نگاه ابزاری است که احترام به زن و حفظ کرامت او، در اشباع نیاز مرد تعریف میشود[۳۵۳]. اگر با حجاب زنان مخالفت میشود، از باب آزاد بودن زنان نیست، بلکه برای چشمنوازی و بهرهوری نامشروع مرد است[۳۵۴]. آزادی ترسیم شده برای زن، در همین راستا است، مثل آزادی از اخلاق، آزادی از قوانینی که زن را در مقابل شوهر متعهد میکند، آزادی از قید و بندهای خانوادگی، آزادی از نفوذ مطلق مرد، آزادی از قید ازدواج و تشکیل خانواده و پرورش فرزندان؛ در آنجا که هدف شهوانی زودگذری در مقابل قرار گیرد.
عناوینی همچون «آزادی زن» که از سوی فرهنگ منحط غربی مطرح شده است، بر این پایه است که زن را در معرض دید مرد قرار دهد تا بهرههای جنسی را از او ببرد. این آزادی در واقع، آزادی زن نیست، بلکه آزادی مردان هرزه برای تمتع از زن است؛ مردسالاری است، نه آزادی زن و حفظ کرامت او.
اما در مکتب اسلام، زن، آن بخش زیبای آفرینش بشر است که به طور طبیعی با اندکی در پرده بودن همراه است[۳۵۵]. احترام به زن این است که به زن فرصت داده شود تا نیروها و استعدادهای برجسته خدادادی درون خود را در سطوح مختلف بروز دهد[۳۵۶]. اسلام زن را به چشم یک انسان والا نگاه مینگرد، او را عنصر اصلی تشکیل خانواده دانسته و آسایش خانواده را به برکت طبیعت زنانگیاش میداند که موجبات صلاح جامعه و پرورش انسانهای والا را به بار میآورد. با این نگاه است که اسلام، هر آنچه را که با کرامت و ارزش معنوی و انسانی زن منافات داشته باشد و موجب ذلت زن، خضوع او در مقابل مرد، اختلاط و آمیزش بیحد و مرز میان زن و مرد و خدشهدار شدن مهمترین عنصر شخصیت او – یعنی عفت زن - و دور شدن او از شغل اساسیاش - یعنی تربیت فرزند و حفظ خانواده - شود، مردود اعلام میکند[۳۵۷] و کرامت او را در عفت و عصمت و حجاب میداند[۳۵۸]. عفت زن، وسیلهای برای تعالی و تکریم شخصیت زن در چشم دیگران، حتی در چشم خود مردان شهوتران و بیبندوبار است، مایه احترام و شخصیت او است. این مسأله حجاب و مَحرم و نامحرم و نگاه کردن و نگاه نکردن، همه به خاطر این است که قضیه عفاف در این بین سالم نگه داشته شود. البته عفاف مخصوص زنان نیست؛ مردان هم باید عفیف باشند. منتها چون در جامعه، مرد به خاطر قدرت جسمانی و برتری جسمانی، میتواند به زن ظلم کند و برخلاف تمایل زن رفتار نماید، روی. عفت زن بیشتر تکیه و احتیاط شده است[۳۵۹].
دیدگاه غربیها نسبت به روابط زن و مرد، با آن دید اسلامی که از جهانبینی اسلام سرچشمه میگیرد، متفاوت است. جهانبینی آنها از مسائل انسان سرچشمه میگیرد که البته یک چیز روبنایی است، لکن به چیزهای اصلی منتهی میشود[۳۶۰].
در مکتب اسلام، حفاظ و حجابی بین زن و مرد تعریف شده است. البته این بدان معنا نیست که زنان، عالم جداگانهای غیر از عالم مردان دارند؛ نه، زنان و مردان در جامعه و در محیط کار، با هم زندگی میکنند، مشکلات اجتماعی را با هم حل میکنند، خانواده را با هم اداره میکنند و فرزندان را پرورش میدهند، اما آن حفاظ و حجاب در بیرون از محیط خانه و خانواده حتماً حفظ میشود[۳۶۱].
آزادی انسانی در اسلام، به معنای آزادی اخلاقی و بیبندوباری فرهنگی غربی نیست[۳۶۲]، اما در اومانیسم غربی، عدم حجاب و واسطه و فاصلهای بین زن و مرد تعریف نشده است و اختلاط و امتزاج بیقید و شرط و بیبندوبار زن و مرد، امر عادی تلقی میشود و آزادی شهوات جنسی، یک امر مباح و مجاز و بیقید و شرط است[۳۶۳].
آنچه در اسلام مطرح است، رعایت عدالت محض میان افراد بشر، از جمله میان جنس زن و جنس مرد و برابری در حقوق مطرح است، اما در جایی ممکن است احکام زن با احکام مرد متفاوت باشد، همچنان که طبیعت زن با طبیعت مرد در بعضی از خصوصیات متفاوت است[۳۶۴]. در اسلام، جنس زن یا مرد مطرح نیست و از لحاظ جنبه بشری و الهی، تفاوتی با هم ندارند و هر دو انسان هستند، از این رو همان طور که حقوقی را - همچون حق مالکیت، حق انتخاب همسر - برای مرد قائل است، زن را برخوردار از آن حقوق میداند[۳۶۵].
اسلام همان طور که حقوقی را برای مرد به عنوان یک انسان قائل است، حقوقی را برای زن هم قائل است که از جمله آنها میتوان به حق مالکیت اشاره کرد، به خلاف اروپای نیم قرن پیش - که بر اساس تفکر اومانیستی برپا شده است - به زن، اجازه تصرف در مال شخصی خود را نمیداد، بلکه آن را در اختیار شوهر یا پدر یا برادرش قرار میداد[۳۶۶]. تا شصت سال قبل، زن فقط در سیطره مرد بود و هیچ حقی از حقوق اصلی یک انسان در جامعه را نداشت[۳۶۷]. حتی از اواخر قرن نوزدهم میلادی که حرکتهایی به نام آزادی زنان شروع شد و برای زن حق مالکیت معین شد - طبق بررسی موشکافانه جامعه شناسان خود اروپا- این اعلان حق مالکیت برای زن، به خاطر احتیاج شدید کارخانهها به کارگر و استفاده از نیروی کار زن بود.
در غرب، وقتی زنی با مردی ازدواج میکرد، حتی نام خانوادگی او به نام خانوادگی مرد تبدیل میشد و همه موجودی و املاک او در اختیار شوهر قرار میگرفت و در واقع، نه فقط اختیار جسم و اموال زن، بلکه اختیار جان او در دست شوهر بود و مرد سرور زن محسوب میشد! لذا در داستانهای غربی و اشعار اروپایی بسیار مشاهده میشود که شوهر به خاطر یک اختلاف اخلاقی، همسر خود را میکشد و کسی هم او را ملامت نمیکند![۳۶۸].
در انسانشناسی اسلامی، فرقی میان زن و مرد وجود ندارد و نگاه به زن در خانواده، به عنوان یک عضو اصلی است. اسلام در داخل خانواده، دو جنس زن و مرد را مانند دو لنگه یک در، دو چشم در چهره انسان، دو سنگرنشین در جبهه نبرد زندگی و دو کاسب شریک در یک باب مغازه قرار داده است. هر کدام از این دو، طبیعت، خصوصیات و خصلتهایی، هم در جسم و روح و فکر و هم در غرایز و عواطف دارند که ویژه خودشان است که اگر با همان حدود و موازینی که اسلام معین کرده است در کنار هم زندگی کنند، خانوادهای ماندگار و مهربان و بابرکت و پرفایده خواهند داشت و اگر از خلقیات ویژه خود به طور صحیح استفاده نکنند، تعادل در خانواده به هم میخورد.
حال با توجه به اینکه زن از لحاظ جسمی، ظرافت بیشتری دارد و مرد، قویتر و گردن کلفتتر است، اگر از زن دفاع نشود، ممکن است مرد نسبت به او تعرض کند. به همین خاطر، در اسلام به مرد اجازه داده نشده که به زن زور بگوید، بلکه از روی کمال مصلحت و حکمت، حقوق محدودی را در محیط خانواده برای او قرار داده است. همچنین، برای زن نیز در خانواده، حقوقی معین شده است که آن هم از روی مصلحت است و باید حمایت قانونی و اخلاقی از زن در محیط خانواده صورت گیرد تا ظلم و تعرضی از جانب مرد متوجه زن نگردد[۳۶۹]، نه اینکه شاهد باشیم - طبق آمار - یک سوم زنهای دنیا از دست مردها کتک بخورند که این امر بیشتر در کشورهای غربی صورت میگیرد!.
نکته مهمی که در اینجا حائز اهمیت است، این است که اسلام برای دفاع از حقوق زن در محیط خانواده – به خلاف مکتب غربی – به دنبال این نیست که یک نوع حالت تخاصم و جدایی و رقابت خصمانه میان دو جنس زن و مرد را به وجود آورد و دنیایی بر اساس رقابت و نزاع بسازد، بلکه در صدد این است که زن به حق انسانی و رشد حقیقی نائل شده و به صورت انسان کامل در آید[۳۷۰].
بر مبنای اسلام، هیچ تفاوتی میان زن و مرد در عرصه فعالیتهای اجتماعی - اقتصادی، سیاسی، اجتماعی به معنای خاص و علمی - وجود ندارد و زن و مرد دارای اجازه مشترک و همسانی هستند. البته ممکن است بعضی از کارها که با ترکیب جسمانی زن منطبق نیست، باب زنان نباشد - کما اینکه برخی دیگر از کارها که با وضع اخلاقی و جسمانی مرد تطبیق نمیکند، باب مردان نباشد - که این موضوع ربطی به محدودیت فعالیت زن در عرصه فعالیتهای اجتماعی ندارد.
آنچه در این میان حائز اهمیت است، شرطی است که اسلام جهت فعالیت زن در عرصه اجتماع گذاشته است و آن، مرزبندی میان زن و مرد و عدم اختلاط آنها است. در این صورت، همه کارهایی را که مرد میتواند در عرصه اجتماع انجام دهد، زن هم – اگر قدرت جسمانی و شوق و فرصتش را داشته باشند - میتواند انجام دهد. به همین خاطر، اسلام برای حفظ این حدود اخلاقی، حجاب - لباس مشارکت اجتماعی – را برای زن معین کرده است که با حفظ این حدود اسلامی، فعالیت زن در عرصه اجتماع، فعالیتی کاملاً مباح و روا خواهد بود[۳۷۱].[۳۷۲]
مسأله حقوق بشر
از دیگر کارکردهای انسانشناسی اسلامی در نظامات اجتماعی، مسأله حقوق بشر و حقوق انسانهاست. همان طور که میدانیم، یکی از اصول اسلامی که همیشه در معرفی اسلام مطرح شده است، اصل «تکریم انسان» است و هیچ مکتبی به قدر اسلام، ارزش و کرامت انسان را والا نمیداند. اسلام است که با احکام خود، همه گونه احکام – چه احکام قضایی و جزایی و چه احکام مدنی و حقوق عمومی و مسائل سیاسی – از حقوق همه انسانها دفاع میکند[۳۷۳]. معیار مکتب اسلام در حقوق اجتماعی این است: «لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لَا يُؤْخَذُ لِلضَّعِيفِ فِيهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِيِّ غَيْرَ مُتَعْتَعٍ»[۳۷۴]؛ اینکه در یک جامعه، فردی که دستش از زر و زور تهی است، بتواند حق خود را بدون هیچگونه مشکل، از قوی- که زر و زور هم دارد - بگیرد[۳۷۵].
بر پایه انسانشناسی اسلامی، همه انسانها با هم برادر و برابرند و تبعیضی بین آنها وجود ندارد؛ نژادی بر نژاد دیگر برتری و رفعت طبیعی و ذاتی ندارد، بلکه ملاک برتری، تقوا است[۳۷۶]. بنابر دستور اسلام مبنی بر حفظ حقوق انسانها است که هرجا صدای استغاثه مظلومی بلند شد، باید به کمک او شتافت[۳۷۷]؛ «كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً»[۳۷۸]؛ خصم ظالم باشد، یعنی مدعیاش باشید و گریبانش را بگیرید و هرجا مظلومی هست، به او کمک کنید؛ هرچه میتوانید و به هر نحو که میتوانید[۳۷۹]. اما حقوق بشر غربی – مبتنی بر اومانیسم غربی - حقوقی برای انسان غیر غربی یا سیاه پوست قائل نیست و اگر شعاری با عنوان حقوق بشر سر داده میشود، حربهای سیاسی بیش نبوده[۳۸۰] و فقط برای حفظ سعادت و سلامت خودشان[۳۸۱] مطرح میشود.[۳۸۲]
نظام مردمسالاری دینی
در دموکراسی غربی- یعنی دموکراسی متکی بر لیبرالیسم - پایه مشروعیت حکومتها و نظامها، رأی اکثریت است. مبنای این فکر هم اندیشه آزادی فردی است که هیچ قید و بند اخلاقی ندارد، مگر حد و مرز ضرر رساندن به آزادی دیگران. از این رو میتوان گفت که پایه دمکراسی غربی، پیروی اقلیت از اکثریت است، هر چند که عمل دمکراسیهای غربی به کلی با این تئوری متفاوت است و آنچه امروز در عرصه عمل مشاهده میشود، این نیست؛ باطن دمکراسی غربی، حاکمیت سرمایه و سرمایهسالاری است، نه مردمسالاری[۳۸۳].
اما در مردمسالاری دینی، یکی از پایههای اصلی، مسأله تکریم انسان است[۳۸۴]؛ هویت انسانی در مردمسالاری دینی، هم دارای کرامت است و هم کارساز که نتیجه ارزشمندی و کرامت داشتن انسان، این است که آرای مردم باید نقش اساسی را در اداره جامعه ایفا کند[۳۸۵]. در مردمسالاری دینی، این موضوع مطرح است که مردم باید حاکم را بخواهند تا او حق حکومت داشته باشد. به عبارت دیگر، پایه مشروعیت حکومت دینی، رأی مردم است که در اینجا اعتبار رأی مردم، بر اساس کرامت انسان پیش خدای متعال است، البته پایه اصلی مشروعیت، تقوا و عدالت است؛ منتها تقوا و عدالت بدون رأی و مقبولیت مردم کارآیی ندارد[۳۸۶].[۳۸۷]
علوم انسانی
علوم انسانی، یکی از محورهایی است که انسانشناسی، نقش اساسیای را در آن ایفا میکند، چه اینکه موضوع اصلی علوم انسانی، انسان بوده و شناخت انسان، پیش فرض همه علوم انسانی است؛ اینکه ما چه نگرشی به انسان داشته باشیم، تأثیر شگرفی بر علوم انسانی خواهد گذاشت[۳۸۸].
علوم انسانی روح دانش است. حقیقتاً همه دانشها و همه تحرکات برتر در یک جامعه، مثل یک کالبدی است که روح آن، علوم انسانی است. علوم انسانی جهتدهی میکند و مشخص میکند که ما به کدام طرف میرویم و دانش ما به دنبال چیست. وقتی علوم انسانی بر پایههای و جهانبینیهای غلطی استوار شد، نتیجه این میشود که همه تحرکات جامعه به سمت یک گرایش انحرافی پیش میرود[۳۸۹]، مثلاً علوم انسانی غربی - همچون اقتصاد و جامعهشناسی و مدیریت و روانشناسی - که بر پایه اومانیسم غربی بنا شده است، بر مبنای یک معرفت ضد دینی است[۳۹۰]؛ مبتنی بر جهانبینی و فهم دیگری از عالم آفرینش است که غالباً نگاه مادی است[۳۹۱]؛ مبتنی بر فلسفههایی است که مبنایشان مادیگری، حیوان انگاشتن انسان، عدم مسئولیت او در قبال خداوند متعال و نداشتن نگاه معنوی به انسان و جهان است و طبعاً نمیتواند خواستهها و آرمانهای جامعه اسلامی را برآورده کند. بنابر این علوم انسانی مبتنی بر انسانشناسی است و ثمره آن را میتوان از کارکردهای انسانشناسی برشمرد.
بدین رو انسانشناسی اسلامی - که اولاً انسان را مخلوق خداوند میداند و ثانیاً او را دارای دو ساحت دانسته و بعد غیرمادی را برای او قائل میشود - معرفت نوینی را در اختیار انسان میگذارد و علوم انسانی دیگری را بنا خواهد کرد که با علوم انسانی مبتنی بر اومانیسم غربی متفاوت میباشد، همچنین ثمراتی که بر این دو نوع علوم انسانی بار میشود، متفاوت خواهد بود[۳۹۲].[۳۹۳]
مبانی انسانشناختی
انسان در مجموعه عالم در نوع نگاه دینی اشرف از سایر موجودات است و جایگاه خاصی در تفکر اندیشمندان مسلمان از جمله مقام معظم رهبری دارد که در ذیل به نمونههایی از مبانی انسانشناختی از زاویه دید ایشان اشاره میگردد.
ترکیب انسان از دو ساحت جسمانی و روحانی
رهبر معظم انقلاب همانند سایر متفکران مسلمان، اعتقاد به دو بعدی بودن وجود انسان دارد. خداوند، انسان را از ترکیب جسم و روح آفریده است. در اسلام مسأله جسم و روح توأماند و از هم قابل تفکیک نیستند و لذا انسان باید جسم و روح را با هم پرورش دهد. وی پرورش جسم را مقدمهای برای پرورش روح میداند و بیان میدارد که این مقدمه بودن به معنای تقدم زمانی نیست، بلکه تربیت جسمانی و معنوی هر دو با هم و در کنار هم و به موازات هم هستند[۳۹۴].[۳۹۵]
برخورداری انسان از فطرتی خداجو
از جمله ویژگیهای انسان، برخورداری از فطرتی پاک و الهی است. همه انسانها بر این فطرت خلق شدهاند؛ چنان که آیات قرآن کریم نیز اشاره به این مطلب دارد: (با توجه به بیپایه بودن شرک، حقگرایانه و بدون انحراف با همه وجودت به سوی این دین توحیدی روی آور، و پابرجا و ثابت بر سرشت خدا که مردم را بر آن سرشته است باش. برای آفرینش خدا هیچگونه تغییر و تبدیلی نیست؛ این است دین استوار؛ ولی بیشتر مردم معرفت به این حقیقت اصیل ندارند)[۳۹۶].
رهبر انقلاب که خود در مسیر آیات نورانی قرآن کریم حرکت میکند بر این باور است که در بینش اسلامی که اساس نظام تربیت ما بر آن استوار است انسان این طور معرفی شده که «كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ»[۳۹۷] هر بنی آدمی بر اساس سرشت انسانی، موجود خوب و مطهر و پاکیزهای متولد شده که این سرشت انسانی همان فطرت انسانیت، فطرت صراط مستقیم، فطرت اسلام، و فطرت توحید است[۳۹۸].
کلمه فطرت از جمله مفاهیمی است که برای اولین بار قرآن آن را در مورد انسان به کار برده است. فطرت از ریشه «فَطَرَ» در لغت هم به معنای شکافتن است، و هم به معنای خلق و ایجاد و ابداع است. یعنی اختراع و آفرینشی که بدون سابقه و بدون الگوگیری از دیگری است. از آنجا که لغت فطرت در قرآن در مورد انسان و رابطه او با دین آمده است: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾[۳۹۹]؛ در بیان این حقیقت است که انسان به گونهای خاص آفریده شده است و خلقتش ابداعی و اختراعی است و دارای ویژگیهای خاص در اصل خلقت است. مثلاً به نوعی از جیلیت و سرشت و طبیعت آفریده شده است که برای پذیرش دین آمادگی دارد و اگر به حال خود و به حال طبیعی رها شود، همان راه را انتخاب میکند، مگر آنکه عوامل خارجی و قسری او را از راهش منحرف کند.
بنابراین فطرت به معنای سرشت خاص و آفرینش ویژه انسان است و امور فطری، یعنی آنچه که نوع خلقت و آفرینش انسان اقتضای آن را داشته و مشترک بین همه انسانها باشد.
حکماء و علماء و مفسرین، معانی مختلفی برای فطرت گفتهاند، اما شاید بهترین و جامعترین تعاریف این باشد که فطرت عبارت است از نوعی هدایت تکوینی انسان در دو حوزه شناخت و احساس.
توضیح اینکه خداوند متعال نوع خلقت و سرشت آدمی را به گونهای آفریده که نسبت به برخی امور ادراک و بینش و آگاهی خاصی که غیر اکتسابی است، دارد و سپس به آنها میل و گرایش ویژهای در خود احساس میکند. مثلاً طبق آیه شریفه ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا﴾ و برخی روایات شریفه به صراحت از وجود نوعی فطرت الهی در انسان خبر میدهد، یعنی انسان با نوعی از جبلت و سرشت و طبیعت آفریده شده که برای پذیرش دین آمادگی دارد و انبیاء در دعوت انسانها به توحید و پرستش خداوند با موجوداتی بیتفاوت رو به رو نبودهاند؛ بلکه در ذات و سرشت همه انسانها، یک نوع شناخت و بینش نسبت به خدا و پرستش آن و توحید بوده که یک تمایل و کشش خاص قلبی را به سوی خدا و توحید و دین به همراه داشته است. امام صادق(ع) در توضیح این جمله پیامبر(ص) که فرمود: «كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ»؛ هر نوزادی بر فطرت توحید زاده میشود. فرمود: مقصود پیامبر(ص) آن است که هر نوزادی با این فطرت و آگاهی که خداوند خالق و آفریننده اوست متولد میشود[۴۰۰].[۴۰۱]
انسان موجودی مختار و انتخابگر
یکی از مسائل مهم انسانشناسی، بحث اختیار انسان میباشد. اختیار به معنای تصمیمگیری پس از سنجش میباشد و از زیر بناهای اصلی انسانشناختی توجه به نقش چشمگیر «گزینش آزاد» در فرایند رشد و حرکت تکاملی انسان است. شکلگیری هرگونه رشد و مهارتی در انسان باید آزادانه و آگاهانه و از روی اختیار باشد. رهبر انقلاب خدای متعال را گستراننده سفره طبیعت برای افراد انسان میداند که خداوند این مائده طبیعی را بالفعل، آماده و به صورت رنگین در اختیار افراد بشر قرار داده است که از آن بهره ببرند؛ لکن یک حدود و ضوابط و قواعدی را بر این حاکم میداند؛ که انسان اختیار دارد از این سفره عظیم الهی به صورت درست یا نادرست استفاده کند و صورت درست آن این است که انسان این سفره طبیعی الهی، این موهبت الهی را آنچنانی که ضوابط و قواعد الهی دستور داده است، بر طبق او رفتار کند، از حدود و ضوابط تخطی نکند، در مناطق ممنوعه قدم نگذارد[۴۰۲].
در قرآن کریم آیات فراوانی دلالت بر مختار بودن انسان دارد؛ مانند آیهای که خداوند میفرمایند: بگو حق (قرآن) از سوی خداوند تو است؛ پس هرکس میخواهد ایمان آورد و هرکس میخواهد کافر شود[۴۰۳]. آیاتی که دلالت بر مورد امتحان و ابتلا قرار گرفتن انسان دارد گویای انتخابگری آدمی است؛ مانند آیهای که میفرماید: راستی که ما آنچه که بر روی زمین است را آرایش زمین قرار دادیم تا آنان را بیازماییم که کدام یک نیکوترین میباشند[۴۰۴]. آیاتی که دربردارنده انذار، وعد، وعید و مدح و نکوهش هستند نیز تنها زمانی معنا خواهند داشت که انسان مختار باشد. رهبر انقلاب در اینباره اعتقاد بر این دارد که در وجود انسان سرچشمه همه شرارتها وجود دارد، که همان نفس ماست. از همه بتها خطرناکتر، بت نفس و خودخواهی انسان است و از طرفی سرچشمه همه خیرات و زیباییها و کمالات نیز همین نفس است. اگر انسان همت کند و انتخاب صحیح کند میتواند خود را از چنگال نفس اماره به سوء و شهوات نفسانی نجات دهد و سرچشمه همه خیرات را به روی خود باز کند[۴۰۵].[۴۰۶]
وجود روحیه کمالجویی در فطرت انسان
حقیقت این است که زندگی انسان وقتی معنا پیدا میکند که در راه کمال صرف شود. کسی که هدف کمال را دنبال نکند و سرمایه ارزشمند حیات و عمر را در همین مدتی که در اختیار دارد صرف خوشگذرانی کند، زندگی را ضایع کرده است. رهبر انقلاب در اینباره نظر به این دارد که اساس اندیشه اسلامی در یک جامعه اسلامی برای انسان، کامل شدن وی میباشد. این، بزرگترین نعمت الهی برای انسان است که او را برای رسیدن به کمال آماده میکند[۴۰۷].[۴۰۸]
وجود عزم و اراده قوی در انسان
گرچه بعضی از مکاتب برای اراده و نقش آن در تربیت انسان، چندان اهمیتی قائل نیستند و نقش اصلی را به عامل وراثت و محیط میدهند، ولی رهبر انقلاب بر این باور است که نقش اصلی در تربیت به اراده و تصمیم خود انسان وابسته است و اگر ایمان به اراده انسانی، در کنار اعتقاد و ایمان و اطمینان به کمک الهی واقع شود بزرگترین مشکلات به آسانی حل میشود و در اینباره میفرمایند که من، به نقش انسان و اراده و قدرت انسانی، ایمان زیادی دارم[۴۰۹].[۴۱۰]
وجود ویژگی ضعف در انسان
مقام معظم رهبری نظر به این دارد که انسان در میان اعمال خود نباید تنها نقاط قوتش را ببیند، بلکه باید به دنبال جبران نقاط ضعف و خطاهایش هم باشد همانطور که خداوند یکی از ویژگیهای انسان را ضعیف بودن او میداند[۴۱۱]. چنانکه میفرماید: ﴿اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفًا وَشَيْبَةً يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْقَدِيرُ﴾[۴۱۲].
قرآن کریم بشر بودن انسان را مورد بررسی قرار داده است هم در حالاتی که اعتدال دارد و هم در حالاتی که گرفتار انحراف است. از این رو در بیانات خود هم به نقطه ضعف او میپردازد که از بشر بودن او ناشی میشوند و هم از قابلیت و استعداد انسان سخن به میان آورده است. از این رو آزادی انتخاب و آزمایش را برای گرد آوردن انگیزههای قدرت و عوامل، از او نمیگیرد. همان عواملی که برای بشریت، این امکان را فراهم میآورند که با بهرهبرداری از آن به سوی رشد و تکامل حرکت نماید؛ زیرا انسان همانگونه که قابلیت ضعیف شدن را دارد قابلیت قوی شدن را هم دارد. بلکه هر کدام برای خود عوامل مؤثر و محرکهای هدایت و گمراهی را دارد. از این رو تلاش مینماید که با تکیه بر نقاط قوت از جمله ایمان به خدا و نمایاندن سیمای نورانی از انسان قوی که بر ضعفهایش فائق آمده است، احساس ضرورت غلبه کردن بر نقاط ضعف را در او برانگیزد. این در برابر سیمای تاریک و سیاهی قرار دارد که در آن انسان در برابر تمایلات نفس اماره، دچار فروپاشی میشود. قرآن کریم با قوانین خود سعی کرده است که با بستن بعضی روزنهها از یک سو و گشودن بعضی روزنههای دیگر این تمایل را مورد درمان قرار دهد. قرآن میفرماید انسان در برابر امیال خود ضعیف آفریده شده است. از این رو او را در چنگال خواهشها و فشار شهوتها رها نمیکند بلکه در فرایند نظم دادن به نیاز و وظیفه، برای امیال و شهوتهای او چارچوب خاصی قرار میدهد[۴۱۳].
به این ترتیب اسلام با واقعیت هماهنگی حاصل مینماید و به امیال و خواستههای ضعف موجود در انسان احترام میگذارد و از انسان نمیخواهد که این ضعفها را از بین ببرد و یا دچار جمود سازد بلکه این زمینه را برای انسان فراهم میسازد که به درستی با آن به تعامل بپردازد و روحیه تعادل را در خود بپروراند.[۴۱۴]
تأثیرپذیری و تأثیرگذاری
فرازهای مختلف زمانی و موقعیتهای مختلف مکانی، منشاء آثار متفاوتی میباشند. آدمی در بسیاری از وضعیتهای پیشآمده در عرصه مختلف زندگی، تأثیرگذار است و یا از آنها تأثیر میپذیرد. تأثیرپذیری انسان از شرایط به معنای اضطرار او در برابر آن نیست، بلکه این امکان نیز وجود دارد که در قبال فشار وارد شده، ایستادگی کند و رنگ نپذیرد و یا در حدی فراتر، بر شرایط اجتماعی تأثیر گذارد.
یکی از رسالتهای انبیاء نیز این بوده است که زمینههای تغییرآفرینی را در افراد و در سطوح جامعه ایجاد نمایند؛ رهبر انقلاب نیز بدین باور است که دگرگونی هر پدیدهای در عالم، به دست انسان است و همه تحولها با اراده انسان، انجام میگیرد. انسان اگر بخواهد در وضعیت جامعه خود، کشور خود و زندگی خود، تحول ایجاد کند، باید این تحول را از خود آغاز کند. تحولی که مشتمل بر تحول اخلاقی، تحول درونی، رفتن به سوی صفا و انسانیت، عبودیت پروردگار و تسلیم در مقابل اراده خداوند عالم و آفریننده هستی میباشد، باید از خود آغاز کند که چنین تحولی سعادت انسانها را متضمن میشود[۴۱۵].
یکی از ویژگیهای انسان، تربیتپذیری اوست؛ چراکه انسان بر خلاف سایر موجودات به دلیل برخورداری از اراده و اختیار، توان آن را دارد که تربیت شود و در واقع اساس تربیت انبیاء تربیت انسان بوده است؛ پس باید این قابلیت در انسان وجود داشته باشد تا خداوند، انبیاء را برای پرورش او مبعوث نماید. یکی از اصولی که به تبعیت از انبیاء مورد توجه رهبر انقلاب بوده و از اهمیت فوقالعادهای برخورداراست، اصل تربیتپذیری انسان میباشد و ایشان این امر را هرگز مقولهای در عرض دیگر نیازهای انسان به شمار نمیآورد. ایشان اعتقاد دارد که نظام تربیتی اسلام بر حقایقی از این قبیل استوار است که انسان احتیاج مبرم به رشد و پرورش دارد و دوران رشد و پرورش را منحصر در یک دوره خاص از زندگی انسان نمیداند بلکه همه دوران زندگی را شامل رشد و تربیت میشمارد[۴۱۶].[۴۱۷]
تأکید خاص بر تزکیه
در مرحله اول، انبیاء الهی برای تزکیه و خودسازی مبعوث شدهاند و در مرحله دوم امر به تعلیم دادن داشتهاند. آنها آمدهاند تا افراد را بسازند و تربیت کنند و بعد آموزش بدهند و اگر یک جامعه بخواهد رشد کند و اخلاق صحیح اسلامی را در خود به وجود آورد، محتاج تأکید خاص بر امر تزکیه است. رهبر انقلاب مراد در چند آیه قرآن که ﴿يُزَكِّيهِم﴾ پس از ﴿يُعَلِّمُهُم﴾[۴۱۸] یا قبل از آن[۴۱۹] بیان شده است را پاک کردن و طاهر کردن و پیراسته کردن انسان میداند[۴۲۰].[۴۲۱]
کرامت و عزت نفس انسانی
خدای متعال به آدمیان نعمتهای ویژهای عطا فرموده که با داشتن این نعمتها از توان و ظرفیتهای چشمگیر و بالایی برخوردار شدهاند و به گونهای احساس کرامت و عزت در انسانها قرار داده است که باورشان شود که دستیازیدن به کارهای پست به منزله آلوده کردن گوهر انسانیت است و پیروی کردن از خواستههای نفسانی چیزی جز برده ساختن و زبون کردن عقل و روح ملکوتی و الهی در انسان نیست. آموزش و پرورش الهی با تکیه بر این اصل باید تأمین کننده کرامت و عزت فراگیران و بازکننده راه گزینش درست برای آنان باشد. بهکارگیری این اصل فراگیران را از به هدر رفتن، نادیده انگاشته شدن و به بیراهه افتادن بازمیدارد. این اصل فراگیران را از درون و مربیان را از بیرون برمیانگیزد که حرکتی پر شتابتر و در جهت هدف آفرینش داشته باشند. هیچ مکتبی به قدر اسلام، ارزش و کرامت انسان را والا نمیداند. از این رو رهبر انقلاب یکی از اصول اسلامی که همیشه در تعریف و معرفی تربیت اسلام مطرح شده است، اصل «تکریم انسان» میدانند[۴۲۲].[۴۲۳]
انسانشناسی[۴۲۴]
انسان در جهانبینی اسلامی داستانی شگفت دارد. انسانِ اسلام تنها یک حیوان با همین مشخصههای ظاهری نیست؛ این موجود از نظر قرآن ژرفتر و مرموزتر از این است که بتوان آن را با این چند ویژگی ظاهری تعریف کرد[۴۲۵]. قرآن، انسان را هم مدح و ستایش و هم مذمت و نکوهش کرده است! عالیترین مدحها و بزرگترین مذمتهای قرآن درباره انسان است. او را از آسمان و زمین و از فرشته برتر و در همان حال از دیو و چهارپایان پستتر شمرده است. از نظر قرآن، انسان موجودی است که توانایی دارد جهان را به تسخیر خود درآورد و حتی فرشتگان را به خدمت خود بگمارد و هم میتواند به «اسفل السافلین» سقوط کند. این خود انسان است که باید درباره خود تصمیم بگیرد و سرنوشت نهایی خویش را تعیین کند. در قرآن کریم از انسان ستایشهای زیادی به عمل آمده است[۴۲۶] که به برخی از آنها پرداخته میشود.
- انسان خلیفه خدا در زمین است[۴۲۷].
- ظرفیت علمی انسان بزرگترین ظرفیتی است که ممکن است یک مخلوق از آن برخوردار باشد و به همین جهت بود که خدا تمام اسماء را به او آموخت و او را به تمام حقایق آشنا ساخت و او را به تعلیم و آموزش فرشتگان مأمور کرد[۴۲۸].
- او فطرتی خدا آشنا دارد؛ به خدای خویش در عمق وجدانش آگاهی دارد. هرچند ممکن است از سرشت اصلی و فطرت خود منحرف شده و دچار بیماری گشته و انکار و تردیدهای در او به وجود آید[۴۲۹].
- در سرشت انسان علاوه بر عناصر مادی که در جماد و گیاه و حیوان وجود دارد، عنصری ملکوتی و الهی وجود دارد. انسان ترکیبی است از طبیعت و ماوراء طبیعت، از ماده و معنا از جسم و جان. این بدان جهت است که خداوند بعد از خلقت جسم انسان او را بیاراست و از روح خودش در او دمید[۴۳۰].
- آفرینش انسان، حساب شده است تصادفی نیست. او موجودی انتخاب شده و برگزیده است[۴۳۱].
- او شخصیتی مستقل و آزاد دارد، امانتدار خدا است، رسالت و مسؤولیت دارد[۴۳۲]، از او خواسته شده است با کار و ابتکار خود زمین را آباد سازد و با انتخاب خود یکی از دو راه سعادت و شقاوت را اختیار کند[۴۳۳].
- او از یک کرامت و شرافت ذاتی برخوردار است؛ خدا او را بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری داده است[۴۳۴]؛ و حتی همه آنچه که در آسمان و زمین است برای او آفریده شده و در اختیار او قرار دارد[۴۳۵].
- او از وجدانی اخلاقی برخوردار است؛ به حکم الهام فطری، زشت و زیبا را درک میکند.
- او جز با یاد خدا با چیز دیگر آرام نمیگیرد. خواستهای او بینهایت است، به هرچه برسد از آن سیر و دلزده میشود مگر آنکه به ذات بیحد و نهایت (خدا) بپیوندد[۴۳۶].
- او جز در راه پرستش خدای خویش و جز با یاد او خود را نمییابد، و اگر خدای خویش را فراموش کند خود را فراموش میکند و نمیداند که کیست و برای چیست و چه باید کند و کجا باید برود.
- او تنها برای مسائل مادی کار نمیکند؛ تنها حوائج مادی زندگی نیست که او را به حرکت و تلاش وامیدارد. او احیاناً برای هدفها و آرمانهایی بس عالی میجنبد و میجوشد. او ممکن است که از حرکت و تلاش خود جز رضای آفریننده، مطلوبی دیگر نداشته باشد، که در این صورت نفس آرامشیافته او به سوی پروردگار بازمیگردد که نتیجه آن، خشنودی متقابل بین او و پروردگار است[۴۳۷].
- روح انسان حقیقتی جاودانه است. انسان نه تنها در قیامت دارای حیات محشور میشود، بلکه در فاصلۀ دنیا و قیامت از نوعی حیات که حیات برزخی نامیده میشود و از حیات دنیوی قویتر و کاملتر است بهرهمند است[۴۳۸].
با این همه ستایش، همین موجود در قرآن مورد بزرگترین نکوهشها و ملامتها قرار گرفته است: او بسیار ستمگر و بسیار نادان است[۴۳۹]. او نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس است[۴۴۰]. او آنگاه که خود را مستغنی میبیند طغیان میکند[۴۴۱]. او عجول و شتابگر است[۴۴۲].
او هرگاه به سختی و ناراحتی بیفتد و خود را گرفتار ببیند ما را – در هر حال - به پهلو افتاده و یا نشسته و یا ایستاده میخواند؛ همینکه گرفتاری را از او برطرف کنیم گویی هرگز ما را برای حل مشکلی که به او رسیده بود نخوانده است[۴۴۳]. او تنگ چشم و ممسک است[۴۴۴]. او مجادلهگرترین مخلوق است[۴۴۵].
او حریص آفریده شده است[۴۴۶]. اگر بدی به او رسد جزع میکند و اگر نعمت به او رسد بخل میورزد[۴۴۷]. اما به راستی انسانِ ممدوح و انسانِ مذموم چه انسانی است؟ از آیات قرآن استنباط میشود که انسانِ فاقد ایمان و جدا از خدا، انسان واقعی نیست. انسان اگر به یگانه حقیقتی که با ایمان به او و یاد او آرام میگیرد بپیوندد، از همه کمالات برخوردار است و اگر از آن حقیقت یعنی خدا جدا بماند، مانند درختی است که از ریشه خویشتن جدا شده است. خداوند متعال فرموده است: سوگند به عصر، همانا انسان در زیان است، مگر آنان که ایمان آورده و شایسته عمل کرده و یکدیگر را به حق و صبر و مقاومت توصیه کردهاند[۴۴۸].
و همچنین؛ همانا بسیاری از جنیان و آدمیان را برای جهنم آفریدیم (پایان کارشان جهنم است)؛ زیرا دل دارند و با آنها فهم نمیکنند، چشم دارند و با آنها نمیبینند، گوش دارند و با آنها نمیشنوند. اینها مانند چهارپایان بلکه راه گم کرده ترند[۴۴۹].[۴۵۰]
انسانشناسی
بنا به آموزههای اسلام، انسان موجودی است مرکب از جسم و روح، ماده و ملکوت و حیوان و فرشته. پیامبر(ص) میفرمایند: خداوند متعال فرشتگان را آفرید و تنها عقل را در نهاد آنها نهاد؛ و حیوان را بیافرید و تنها شهوت را در سرشت آنها تعبیه کرد؛ و انسان را بساخت و در وجود او، عقل و شهوت را توأمان نهاد[۴۵۱]. روح انسان، برخلاف جسم او که از اول نسبتاً بالفعل آفریده شده است، در بدو تولد، بالقوه بوده و معلوم نیست که در آینده به چه صورتی درخواهد آمد؛ ممکن است به صورت حیوان یا شیطان شود و یا به صورت فرشته یا فراتر از فرشته درآید؛ یعنی ساختار روح انسان، به دست خود او سپرده شده است تا هرگونه که خواست آن را بسازد[۴۵۲]. بر این اساس، اخلاق اسلامی که میخواهد انسانی جامع بسازد، بر آن است که تمام استعدادهای مادی و معنوی انسان را هماهنگ با هم پرورش دهد؛ تا انسانی پدید آید که دنیا را با آخرت و خلوت عارفانه را با مسئولیت اجتماعی با هم داشته باشد[۴۵۳].[۴۵۴]
«من» دو ساحتی انسان
انسان بهخاطر داشتن دو جنبه مادی (حیوانی) و روحانی (ملکوتی) در خود دو گونه گرایش و دو گونه «خویشتن» احساس میکند؛ خویشتن حیوانی و خویشتن ملکوتی؛ از این دو اصل آنچه اصیل و حقیقی است، خویشتن ملکوتی میباشد؛ لذا وقتی من ملکوتی در کشمکش بین این دو غالب میشود، انسان احساس قهرمانی و سرافرازی میکند و وقتی من حیوانی غالب میشود، انسان در باطن خود احساس شکست و شرمندگی میکند. بنابراین انسان در جنگ درون، باید بکوشد که «من» ملکوتی را بر «من» مجازی حیوانی چیره سازد؛ چراکه پیروزی من حیوانی مساوی است با خودمحوری؛ و نتیجه خودمحوری، خودباختگی و خود فراموشی است که بزرگترین خسران است؛ لذا خداوند متعال فرمود: ﴿قُلْ إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ﴾[۴۵۵].
و فرمود: ﴿وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾[۴۵۶][۴۵۷].[۴۵۸]
منابع
- صادقی ارزگانی و احمدی امیری، مقاله «انسانشناسی»، دانشنامه امام خمینی ج۲
- ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسانشناسی اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱
- لطفی و شعبانی، مقاله «نظام تربیتی اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱
- جبرئیلی، محمد صفر، اسلامشناسی
- ایمانی، احد، اخلاق و فرا اخلاق (کتاب)|اخلاق و فرا اخلاق]]
پانویس
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، سروش هدایت، ج۴، ص۲۲۰.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، تفسیر انسان به انسان، ص۳۱۰۷.
- ↑ Anthropologie..
- ↑ Anthropoth.
- ↑ logos..
- ↑ فرید، مبانی انسانشناسی، ص۳.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، حق و تکلیف در اسلام، ص۷۹.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، اسلام و محیط زیست، ص۶۵.
- ↑ محقق سبزواری، اسرارالحکم، ص۳۴.
- ↑ برای مطالعه بیشتر ر.ک: رجبی، انسانشناسی، مؤسسه امام خمینی، قم، ۱۳۷۹ - خسروپناه، کلام جدید با رویکرد اسلامی، نشر معارف، قم، ۱۳۸۹.
- ↑ ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسانشناسی اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۲۸۳.
- ↑ مجلسی، بحارالانوار، ج۲، ح۲۲، ص۳۲.
- ↑ جوادی آملی، تفسیر انسان به انسان، ص۶۴.
- ↑ ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسانشناسی اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۲۸۵.
- ↑ راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۹۴.
- ↑ زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ۸/۱۹۲.
- ↑ ارسطو، فی النفس، ۱۶۳؛ ملاصدرا، الحاشیة علی الهیات، ۱۶۴؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۱/۲۲۹.
- ↑ ابنعربی، فصوص الحکم، ۱۴۵؛ کاشانی، شرح فصوص، ۲۲۳–۲۲۴.
- ↑ ناصح، انسانشناسی در اندیشه امام خمینی، ۱۳۱.
- ↑ حسنزاده آملی، دروس معرفت، ۳۱۹.
- ↑ جوادی آملی، صورت و سیرت، ۲۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۳/۲۸۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۰/۶۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۸ و ۱۳/۲۸۵، ۲۹۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۳/۲۱۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۸.
- ↑ صادقی ارزگانی و احمدی امیری، مقاله «انسانشناسی»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص ۳۷۱ – ۳۸۴.
- ↑ اخوانالصفاء، رسائل اخوان الصفاء و خلان الوفاء، ۳/۳۷۲.
- ↑ ارسطو، علم اخلاق، ۱/۱۸۳؛ فارابی، الجمع بین رأی الحکیمین، ۶۲؛ دورانت، تاریخ تمدن، یونان باستان، ۲/۵۹۳؛ بدوی، افلاطون فی الاسلام، ۳۱۵.
- ↑ هاکس، قاموس کتاب مقدس، ۱۱۳–۱۱۴.
- ↑ «از تو درباره روح میپرسند بگو روح از امر پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکی ندادهاند» سوره اسراء، آیه ۸۵.
- ↑ «و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت» سوره شمس، آیه ۷.
- ↑ «پس هنگامی که او را باندام برآوردم و در او از روان خویش دمیدم، برای او به فروتنی در افتید!» سوره حجر، آیه ۲۹.
- ↑ «و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشتهایم و آنان را در خشکی و دریا (بر مرکب) سوار کردهایم و به آنان از چیزهای پاکیزه روزی دادهایم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریدهایم، نیک برتری بخشیدهایم» سوره اسراء، آیه ۷۰.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: میخواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن میگماری که در آن تباهی میکند و خونها میریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی میستاییم و تو را پاک میشمریم؛ فرمود: من چیزی میدانم که شما نمیدانید» سوره بقره، آیه ۳۰.
- ↑ آمدی، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ۲۳۲.
- ↑ پناهی، انسانشناسی فلسفی در اندیشه امام خمینی، ۵.
- ↑ جوادی آملی، انتظار بشر از دین، ۲۱۰–۲۱۹.
- ↑ پناهی، انسانشناسی فلسفی در اندیشه امام خمینی، ۳.
- ↑ پناهی، انسانشناسی فلسفی در اندیشه امام خمینی، ۲۹.
- ↑ ابنسینا، الشفا، الطبیعیات، ۳۲.
- ↑ فرغانی، منتهی المدارک فی شرح تائیه ابنفارض، ۲/۲۹۵؛ کاشانی، لطائف الاعلام، ۱۴۳.
- ↑ فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۵۶۵–۵۶۶؛ آشتیانی، مقدمه رسائل قیصری، ۱۰۵.
- ↑ ناصح، انسانشناسی در اندیشه امام خمینی، ۱۳۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۸/۴۱۴–۴۱۵؛ ناصح، انسانشناسی در اندیشه امام خمینی، ۱۳۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۲/۴۲۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۳/۲۱۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۱۸۵–۱۸۶.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۹۹–۱۰۰.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۶۳۵.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۶۵؛ امام خمینی، صحیفه، ۴/۱۸۶.
- ↑ صادقی ارزگانی و احمدی امیری، مقاله «انسانشناسی»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص ۳۷۱ – ۳۸۴.
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۱۵۷.
- ↑ ابنعربی، فصوص الحکم، ۱۲۵؛ جندی، شرح فصوص الحکم، ۴۸۹–۴۹۰؛ ملاصدرا، العرشیه، ۲۳۴.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۱۱۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۸/۴۳۴.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۴۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۸/۳۲۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۸/۹۶–۹۷.
- ↑ ناصح، انسانشناسی در اندیشه امام خمینی، ۱۴۰.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، ۲/۳۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۸.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۲۶۰–۲۶۱.
- ↑ صادقی ارزگانی و احمدی امیری، مقاله «انسانشناسی»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص ۳۷۱ – ۳۸۴.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: میخواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن میگماری که در آن تباهی میکند و خونها میریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی میستاییم و تو را پاک میشمریم؛ فرمود: من چیزی میدانم که شما نمیدانید» سوره بقره، آیه ۳۰.
- ↑ «از تو درباره روح میپرسند بگو روح از امر پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکی ندادهاند» سوره اسراء، آیه ۸۵.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۳۷۶.
- ↑ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۱/۱۱۵؛ یزدانپناه، حکمت اشراق: گزارش، شرح و سنجش دستگاه فلسفی شیخ شهابالدین سهروردی، ۲/۳–۴.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۸/۲۲۱ و ۳۴۵؛ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱/۱۱۳.
- ↑ فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۶۴۱.
- ↑ جندی، شرح فصوص الحکم، ۴۸۹.
- ↑ امام خمینی، المبدأ و المعاد، ۳۸۴.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۳۷۴–۳۷۹.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۳۷۴–۳۷۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۸/۴۶۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۶/۲۴۶و ۱۰/۲۴۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۱۸۶ و۱۳/۲۸۵.
- ↑ امام خمینی، الحکمة المتعالیه، ۹/۲۲۵.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۱۵۹.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۱۴۹–۱۵۰.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۳۱۰.
- ↑ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۸۸.
- ↑ امام خمینی، دعاء السحر، ۸.
- ↑ صدوق، التوحید، ۱۰۳.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۶۳۲.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۶۳۵.
- ↑ صادقی ارزگانی و احمدی امیری، مقاله «انسانشناسی»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص ۳۷۱ – ۳۸۴.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۳۷۸.
- ↑ ابنسینا، الشفا، الطبیعیات، ۳۲–۳۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۱۷۵؛ امام خمینی، تقریرات، ۳/۲۷۳–۲۷۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۱۷۵ و ۱۸۴.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۵–۶ و ۱۴.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۷۳–۷۷.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۵–۶.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۳۶۵–۳۶۶.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۳۴۲.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۶۳۴.
- ↑ امام خمینی، الحکمة المتعالیه، ۳/۳۲۵–۳۲۶ و ۹/۶۰–۶۱.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۸۲.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۲۳۷.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۲۸۳.
- ↑ فیض کاشانی، محجة البیضاء، ۵/۹۶؛ نراقی، جامع السعادات، ۱/۵۰–۵۱.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۳۵۴–۳۵۹؛ امام خمینی، حدیث جنود، ۲۴۱–۲۴۵.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۱۴.
- ↑ ابنمسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، ۹۶–۹۷؛ نراقی، جامع السعادات، ۱/۶۱–۶۲.
- ↑ ابنمسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، ۹۶–۹۷.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۳۶۰.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۱۵۳–۱۵۴.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۲۸۳–۲۸۴؛ امام خمینی، تقریرات، ۳/۴۶۲.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۳۲.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۲۸۴.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۱۵۱–۱۵۳.
- ↑ امام خمینی، الحکمة المتعالیه، ۹/۳۳۰–۳۳۱؛ ملاصدرا، ایقاظ النائمین، ۵۳.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۲۸۳–۲۸۴.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۴۷۹–۴۸۰.
- ↑ صادقی ارزگانی و احمدی امیری، مقاله «انسانشناسی»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص ۳۷۱ – ۳۸۴.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۶۹؛ جندی، شرح فصوص الحکم، ۲۰۲؛ گنابادی، تفسیر بیان السعادة فی مقامات العباده، ۲/۴۳۷.
- ↑ «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۱۱۳–۱۱۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۲۰۵.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۱۱۴.
- ↑ صادقی ارزگانی و احمدی امیری، مقاله «انسانشناسی»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص ۳۷۱ – ۳۸۴.
- ↑ «ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بیگمان او ستمکارهای نادان است» سوره احزاب، آیه ۷۲.
- ↑ امام خمینی، مصباح الهدایه، ۵۶.
- ↑ فخر رازی، مفاتیح الغیب (التفسیرالکبیر)، ۷/۱۲۳.
- ↑ ابنعجیبه، البحر المدید فی تفسیر القرآن المجید، ۴/۴۶۸.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۶۳۵.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۴۱۳.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۴۸۰؛ امام خمینی، ولایت فقیه، ۷۲–۷۳.
- ↑ صادقی ارزگانی و احمدی امیری، مقاله «انسانشناسی»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص ۳۷۱ – ۳۸۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۳/۲۸۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۱۸۵.
- ↑ صادقی ارزگانی و احمدی امیری، مقاله «انسانشناسی»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص ۳۷۱ – ۳۸۴.
- ↑ «و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشتهایم و آنان را در خشکی و دریا (بر مرکب) سوار کردهایم و به آنان از چیزهای پاکیزه روزی دادهایم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریدهایم، نیک برتری بخشیدهایم» سوره اسراء، آیه ۷۰.
- ↑ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱۳/۱۵۶.
- ↑ ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۵/۳۰۹–۳۱۰؛ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۶/۳۴۵.
- ↑ امام خمینی، سر ّالصلاة، ۲۲–۲۳؛ امام خمینی، تقریرات، ۳/۴۸.
- ↑ «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروهها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را باز شناسید، بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۶/۳۱۴.
- ↑ امام خمینی، سر ّالصلاة، ۱۰۶.
- ↑ صادقی ارزگانی و احمدی امیری، مقاله «انسانشناسی»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص ۳۷۱ – ۳۸۴.
- ↑ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۴/۳۵.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۲۹۹.
- ↑ صادقی ارزگانی و احمدی امیری، مقاله «انسانشناسی»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص ۳۷۱ – ۳۸۴.
- ↑ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۹۰؛ امام خمینی، امام خمینی، چهل حدیث، ۳۳۸.
- ↑ گنابادی، تفسیر بیان السعادة فی مقامات العباده، ۲/۴۳۷.
- ↑ «و اوست که آفریدن (آفریدگان) را میآغازد سپس آن را باز میآورد و این بر او آسانتر است و در آسمانها و زمین مثل برتر، او راست و او پیروزمند فرزانه است» سوره روم، آیه ۲۷.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۶۳۵–۶۳۶.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۶۳۶.
- ↑ صادقی ارزگانی و احمدی امیری، مقاله «انسانشناسی»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص ۳۷۱ – ۳۸۴.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۸/۲۳۴.
- ↑ شاهآبادی، رشحات البحار، ۱۹۳–۱۹۵.
- ↑ فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۲۰–۲۴.
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۲۴.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۳۸۶–۳۸۷ و ۵۸۹–۵۹۰.
- ↑ نفس، عقل، قلب، روح، سرّ، خفیّ و اخفی.
- ↑ امام خمینی، سر ّالصلاة، ۴–۵؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۵۹۰.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۳۰۵–۳۰۸.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۳۵.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۳۱۷–۳۲۴.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۸۵–۸۶.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۸۵–۸۶.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۴۱۷–۴۱۸.
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۱۳؛ ملاصدرا، اسرار الآیات، ۱۸۴.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۳۰۶.
- ↑ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۱۴.
- ↑ صادقی ارزگانی و احمدی امیری، مقاله «انسانشناسی»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص ۳۷۱ – ۳۸۴.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: میخواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن میگماری که در آن تباهی میکند و خونها میریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی میستاییم و تو را پاک میشمریم؛ فرمود: من چیزی میدانم که شما نمیدانید» سوره بقره، آیه ۳۰.
- ↑ «و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشتهایم و آنان را در خشکی و دریا (بر مرکب) سوار کردهایم و به آنان از چیزهای پاکیزه روزی دادهایم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریدهایم، نیک برتری بخشیدهایم» سوره اسراء، آیه ۷۰.
- ↑ فیض کاشانی، کلمات مکنونه، ۱۲۵؛ امام خمینی، دعاء السحر، ۷–۸.
- ↑ ابنعربی، کتاب المعرفه، ۷۹؛ فرغانی، منتهی المدارک فی شرح تائیه ابنفارض، ۱/۴۲۳.
- ↑ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۱۴.
- ↑ ابنعربی، کتاب المعرفه، ۱۸۶.
- ↑ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۳۲–۳۳.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۴۷.
- ↑ امام خمینی، تعلیقه فوائد، ۵۲.
- ↑ صادقی ارزگانی و احمدی امیری، مقاله «انسانشناسی»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص ۳۷۱ – ۳۸۴.
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۲۹۹؛ فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۶۴۱–۶۴۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۸/۴۱۱–۴۱۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۱/۲۱۹.
- ↑ اخوانالصفاء، رسائل اخوان الصفاء و خلان الوفاء، ۳/۳۳۳؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۳۰۳ و ۷/۱۱۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۸/۳۲۷.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۰؛ پناهی، انسانشناسی فلسفی در اندیشه امام خمینی، ۲۲۷.
- ↑ صادقی ارزگانی و احمدی امیری، مقاله «انسانشناسی»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص ۳۷۱ – ۳۸۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۸/۴۱۱–۴۱۲؛ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱۵/۸۵۹.
- ↑ جوادی آملی، صورت و سیرت، ۲۲.
- ↑ جوادی آملی، انسان در اسلام، ۱۲–۱۴؛ حسنزاده آملی، انسان و قرآن، ۴۶.
- ↑ فیض کاشانی، علم الیقین، ۱/۱۹.
- ↑ ابنسینا، رسائل(۱)، ۳۴۲؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۱/۲۲۹–۲۳۵.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۳/۵۵۳؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۵۰۳–۵۰۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۱۸۶ و ۹/۱۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۶/۳۴۴.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۲۰۷.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۳۸۶.
- ↑ ملاصدرا، العرشیه، ۲۳۴.
- ↑ ابنسینا، المباحثات، ۱۹۰؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۸.
- ↑ سرهندی، المکتوبات، ۲/۹۸.
- ↑ سرهندی، المکتوبات، ۱/۵۷ و ۱۸۷.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۷۱.
- ↑ امام خمینی، دعاء السحر، ۱۴۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۸.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۲۶۰–۲۶۱؛ امام خمینی، دعاء السحر، ۱۴۷.
- ↑ صادقی ارزگانی و احمدی امیری، مقاله «انسانشناسی»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص ۳۷۱ – ۳۸۴.
- ↑ «ای انسان! بیگمان تو به سوی پروردگارت سخت کوشندهای، پس به لقای او خواهی رسید» سوره انشقاق، آیه ۶.
- ↑ ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۷/۴۲۰؛ قطب، فی ظلال القرآن، ۶/۳۸۶۶.
- ↑ نجم، ۷–۹.
- ↑ «باز از پس آن، دلهایتان به سختی گرایید چونان سنگها بلکه سختتر زیرا بیگمان از برخی سنگها جویبارها فرا میجوشد و برخی میشکافد و از آن آب بیرون میزند و برخی از بیم خداوند فرو میغلتد و خداوند از آنچه انجام میدهید غافل نیست» سوره بقره، آیه ۷۴.
- ↑ «آیا گمان میکنی که بیشتر آنان میشنوند یا خرد میورزند؟ آنها جز همگون چارپایان نیستند بلکه گمراهترند» سوره فرقان، آیه ۴۴.
- ↑ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۶۴۴؛ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱/۶۶.
- ↑ ملاصدرا، مجموعة الرسائل التسعه، ۳۱۴.
- ↑ فارابی، فصول منتزعه، ۹۸–۹۹.
- ↑ ابنسینا، رسائل آخری، ۳–۴.
- ↑ بقلی، مشرب الارواح، ۱۴۹.
- ↑ کاشانی، شرح منازل السائرین، ۲۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۶/۲۰ و ۱۸/۱۵۹.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۳۳۸–۳۴۱.
- ↑ ملاصدرا، الحکمةالمتعالیه، ۴/۲۷۱–۲۷۵.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۴۸۳؛ امام خمینی، صحیفه، ۸/۵۱۵.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۴۰۲–۴۱۲.
- ↑ امام خمینی، سرّ الصلاة، ۴۵؛ امام خمینی، آداب الصلاة، ۵۶ و ۷۸؛ پناهی، انسانشناسی فلسفی در اندیشه امام خمینی، ۲۲۸.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۳۰۶ و ۳/۷۰.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۴۰۹–۴۱۰.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۴۱۰.
- ↑ صادقی ارزگانی و احمدی امیری، مقاله «انسانشناسی»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص ۳۷۱ – ۳۸۴.
- ↑ اسراء، ۹۴–۹۵؛ بقره، ۲۱۳.
- ↑ لقمان، ۲۲؛ مائده، ۳۵.
- ↑ صفار، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد(ع)، ۱/۲۱۶؛ کلینی، الکافی، ۸/۲۵ و ۱۲۴.
- ↑ ابنسینا، رسائل(۲)، ۲۷۳–۲۷۴؛ قاضیسعید، شرح توحید الصدوق، ۱/۲۷۹.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۳/۲۶۰؛ فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۲۹۴.
- ↑ قونوی، مفتاح الغیب، ۴۳.
- ↑ آشتیانی، مقدمه رسائل قیصری، ۶۵.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۳۴۵.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۳۷۲.
- ↑ «من به خداوند- پروردگار خویش و پروردگار شما- توکل کردهام؛ هیچ جنبندهای نیست مگر که او بر هستیش چیرگی دارد؛ به راستی پروردگار من بر راهی راست است» سوره هود، آیه ۵۶.
- ↑ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۶.
- ↑ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۶–۲۷.
- ↑ صادقی ارزگانی و احمدی امیری، مقاله «انسانشناسی»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص ۳۷۱ – ۳۸۴.
- ↑ «و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» سوره ذاریات، آیه ۵۶.
- ↑ فیض کاشانی، علم الیقین، ۱/۵۰۷.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۴۶.
- ↑ امام خمینی، سر ّالصلاة، ۴۴.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۶۳.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۵۱۱.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۴۱۲.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۴۱۵؛ امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۶۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۸/۹۶–۹۷ و ۹/۲۸۸–۲۹۰.
- ↑ صادقی ارزگانی و احمدی امیری، مقاله «انسانشناسی»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص ۳۷۱ – ۳۸۴.
- ↑ «به زودی نشانههای خویش را در گسترههای بیرون و پیکرههای درونشان نشان آنان خواهیم داد تا بر آنها روشن شود که او راستین است؛ آیا بسنده نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟» سوره فصلت، آیه ۵۳.
- ↑ «آنان را نه در آفرینش آسمانها و زمین گواه کردم و نه در آفرینش خودشان و من آن نیم که گمراهکنندگان را یاور گیرم» سوره کهف، آیه ۵۱.
- ↑ ملاصدرا، اسرار الآیات، ۱۳۱–۱۳۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۸/۳۲۹–۳۳۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۱۸۵–۱۸۶.
- ↑ احسائی، عوالی اللئالی العزیزیة فی الاحادیث الدینیه، ۴/۱۰۲.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۱۱۸.
- ↑ امام خمینی، تفسیر حمد، ۱۰۷–۱۰۸.
- ↑ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۹۶–۲۹۷.
- ↑ صادقی ارزگانی و احمدی امیری، مقاله «انسانشناسی»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص ۳۷۱ – ۳۸۴.
- ↑ جوادی آملی، تفسیر انسان به انسان، ص۶۵.
- ↑ ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسانشناسی اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۲۸۵.
- ↑ جوادی آملی، تفسیر انسان به انسان، ص۶۵.
- ↑ ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسانشناسی اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۲۸۶.
- ↑ «آیا پنداشتهاید که ما شما را بیهوده آفریدهایم و شما به سوی ما بازگردانده نمیشوید؟» سوره مؤمنون، آیه ۱۱۵.
- ↑ شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۴، ص۵۷۸ – ۵۷۹.
- ↑ ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسانشناسی اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۲۸۶.
- ↑ جوادی آملی، تفسیر انسان به انسان، ص۷۲-۷۳.
- ↑ جوادی آملی، حیات حقیقی انسان در قرآن، ص۲۸۱.
- ↑ جوادی آملی، تفسیر انسان به انسان، ص۷۲-۷۳.
- ↑ جوادی آملی، حق و تکلیف در اسلام، ص۳۶.
- ↑ جوادی آملی، اسلام و محیط زیست، ص۶۵.
- ↑ جوادی آملی، انتظار بشر از دین، ص۵۹.
- ↑ جوادی آملی، سروش هدایت، ج۱، ص۲۶۸.
- ↑ جوادی آملی، تفسیر انسان به انسان، ص۷۳-۷۴.
- ↑ ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسانشناسی اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۲۸۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در چهل و دومین مجمع عمومی سازمان ملل، نیویورک، ۳۱/۶/۱۳۶۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در چهل و دومین مجمع عمومی سازمان ملل، نیویورک، ۳۱/۶/۱۳۶۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران، ۱۲/۹/۱۳۷۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی، ۲۱/۴/۱۳۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، پیام به کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، ۲۸/۱/۱۳۷۲.
- ↑ «آیا ندیدهاید که خداوند آنچه را در آسمانها و در زمین است برای شما رام کرد؟» سوره لقمان، آیه ۲۰.
- ↑ «و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشتهایم» سوره اسراء، آیه ۷۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران، ۱۲/۹/۱۳۷۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با دانش آموزان و دانشجویان، ۱۰/۸/۱۳۷۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران، ۱۲/۹/۱۳۷۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، ۱۹/۱۰/۱۳۶۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران، ۱۲/۹/۱۳۷۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در چهل و دومین مجمع عمومی سازمان ملل، نیویورک، ۳۱/۶/۱۳۶۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با گروه کثیری از جوانان استان اردبیل، ۵/۵/۱۳۷۹.
- ↑ «خویش را دریابید!» سوره مائده، آیه ۱۰۵.
- ↑ «و شما را در آن به آبادانی گمارد» سوره هود، آیه ۶۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد، ۲۵/۲/۱۳۸۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد، ۲۵/۲/۱۳۸۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با طلاب خارجی حوزه علمیه قم، ۳/۸/۱۳۸۹.
- ↑ ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسانشناسی اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۲۸۸.
- ↑ Humanism.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با دانشجویان کرمانشاه، ۲۴/۷/۱۳۹۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران، ۱۲/۹/۱۳۷۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد، ۲۵/۲/۱۳۸۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در چهارمین نشست اندیشههای راهبردی، ۲۳/۸/۱۳۹۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با گروه کثیری از جوانان استان اردبیل، ۵/۵/۱۳۷۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با مسئولان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، ۷/۵/۱۳۶۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با دانشجویان و جوانان استان قم، ۴/۸/۱۳۸۹.
- ↑ «به همین روی بر بنی اسرائیل مقرر داشتیم که هرکس تنی را -جز به قصاص یا به کیفر تبهکاری در روی زمین- بکشد چنان است که تمام مردم را کشته است و هر که آن را زنده بدارد چنان است که همه مردم را زنده داشته است؛ و بیگمان پیامبران ما برای آنان برهانها (ی روشن) آوردند آنگاه بسیاری از ایشان از آن پس، در زمین گزافکارند» سوره مائده، آیه ۳۲.
- ↑ ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسانشناسی اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۳۰۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با استادان و دانشجویان کردستان، ۲۷/۲/۱۳۸۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با استادان و دانشجویان کردستان، ۲۷/۲/۱۳۸۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در مراسم سالگرد رحلت امام خمینی، ۱۴/۳/۱۳۹۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با استادان و دانشجویان کردستان، ۲۷/۲/۱۳۸۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد، ۲۵/۲/۱۳۸۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد، ۲۵/۲/۱۳۸۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اساتید و دانشجویان دانشگاههای استان سمنان، ۱۸/۸/۱۳۸۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد، ۲۵/۲/۱۳۸۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد، ۲۵/۲/۱۳۸۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با استادان و دانشجویان کردستان، ۲۷/۲/۱۳۸۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در مراسم پانزدهمین سالگرد ارتحال امام خمینی، ۱۴/۳/۱۳۸۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در اجتماع بزرگ زائران و مجاوران حضرت علی بن موسی الرضا(ع)، ۱/۱/۱۳۸۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در اجتماع مردم اسفراین، ۲۲/۷/۱۳۹۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با جوانان در مصلای بزرگ تهران، ۱/۲/۱۳۷۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در اجتماع بزرگ مردم قزوین، ۲۵/۹/۱۳۸۲.
- ↑ ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسانشناسی اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۳۰۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در چهارمین نشست اندیشههای راهبردی، ۲۴/۸/۱۳۹۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، ۱۹/۱۰/۱۳۶۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در مراسم فارغ التحصیلی گروهی از دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در اجتماع بزرگ زایران حرم امام خمینی، ۱۴/۳/۱۳۸۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در مراسم فارغ التحصیلی گروهی از دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در مراسم فارغ التحصیلی گروهی از دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، ۳/۱۱/۱۳۶۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، ۵/۱۰/۱۳۶۵.
- ↑ ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسانشناسی اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۳۱۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در مراسم فارغ التحصیلی گروهی از دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسانشناسی اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۳۱۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اساتید و دانشجویان دانشگاههای شیراز، ۱۴/۲/۱۳۸۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در مراسم فارغ التحصیلی گروهی از دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اساتید و دانشجویان دانشگاههای شیراز، ۱۴/۲/۱۳۸۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، ۵/۱۰/۱۳۶۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اساتید و دانشجویان دانشگاههای شیراز، ۱۴/۲/۱۳۸۷.
- ↑ «ای انسان، طمع و آز، تو را اسیر و برده نکند، در حالی که خدا تو را آزاد آفریده است». تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، عبدالواحد تمیمی آمدی، ح۶۷۴۳، ص۲۹۸.
- ↑ «آن کسی که شهوتهای خودش و هوسها و تمایلات نفسانی خودش را رها میکند، او آزاد و حر است». تحف العقول عن آل الرسول(ص)، ابن شعبه حرانی، ص۸۹.
- ↑ «آن کسی که به جلوات دنیا و تمایلات دنیوی بیاعتنا باشد، او جان خودش را آزاد کرده و خدای خودش را خشنود ساخته است». تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، عبدالواحد تمیمی آمدی، ح۶۱۰۰، ص۲۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، ۵/۱۰/۱۳۶۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در مراسم فارغ التحصیلی گروهی از دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در مراسم فارغ التحصیلی گروهی از دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسانشناسی اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۳۱۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با گروهی از زنان پزشک سراسر کشور، ۲۶/۱۰/۱۳۶۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در جمع خواهران ارومیه، ۲۸/۶/۱۳۷۵.
- ↑ «خداوند برای کافران، زن نوح و زن لوط را مثل زد» سوره تحریم، آیه ۱۰.
- ↑ «همسر فرعون» سوره تحریم، آیه ۱۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در همایش بزرگ خواهران در ورزشگاه آزادی به مناسبت جشن میلاد کوثر، ۳۰/۷/۱۳۷۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با جمعی از بانوان قرآن پژوه کشور، ۲۸/۷/۱۳۸۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اعضای شورای فرهنگی، اجتماعی زنان، جمعی از زنان پزشک متخصص و مسئولان اولین کنگره حجاب اسلامی، به مناسبت میلاد حضرت فاطمه زهرا(س)، ۴/۱۰/۱۳۷۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با جمعی از بانوان قرآن پژوه کشور، ۲۸/۷/۱۳۸۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار گروه کثیری از زنان نخبه در آستانه سالروز میلاد حضرت زهرای اطهر(س)، ۱۳/۴/۱۳۸۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با جمعی از بانوان قرآنپژوه کشور، ۲۸/۷/۱۳۸۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار گروهی از زنان، به مناسبت فرخنده میلاد حضرت زهرا(س) و روز زن، ۲۵/۹/۱۳۷۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار گروهی از زنان، به مناسبت فرخنده میلاد حضرت زهرا(س) و روز زن، ۲۵/۹/۱۳۷۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در همایش بزرگ خواهران در ورزشگاه آزادی به مناسبت جشن میلاد کوثر، ۳۰/۷/۱۳۷۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در گفت و شنود به مناسبت میلاد حضرت فاطمه زهرا(س)، ۱۸/۷/۱۳۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با جمع کثیری از پرستاران، به مناسبت میلاد حضرت زینب کبری(س) و روز پرستار، ۲۲/۸/۱۳۷۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با دانشجویان کرمانشاه، ۲۴/۷/۱۳۹۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، ۱۰/۱/۱۳۶۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در همایش بزرگ خواهران در ورزشگاه آزادی به مناسبت جشن میلاد کوثر، ۳۰/۷/۱۳۷۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در اجتماع زنان خوزستان، ۲۰/۱۲/۱۳۷۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در اجتماع زنان خوزستان، ۲۰/۱۲/۱۳۷۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با جمع کثیری از زنان شهرهای تهران، تبریز، اصفهان، کرمان، قم، قزوین، یزد، کرج و استانهای چهار محال و بختیاری و مازندران، ۲۶/۱۰/۱۳۶۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در همایش بزرگ خواهران در ورزشگاه آزادی به مناسبت جشن میلاد کوثر، ۳۰/۷/۱۳۷۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در جمع خواهران ارومیه، ۲۸/۶/۱۳۷۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در همایش بزرگ خواهران در ورزشگاه آزادی به مناسبت جشن میلاد کوثر، ۳۰/۷/۱۳۷۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در اجتماع زنان خوزستان، ۲۰/۱۲/۱۳۷۵.
- ↑ ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسانشناسی اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۳۱۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار گروهی از زنان، به مناسبت فرخنده میلاد حضرت زهرا(س) و «روز زن»، ۲۵/۹/۱۳۷۱.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با مسئولان نظام به مناسبت مبعث حضرت رسول اکرم(ص)، ۱۳/۷/۱۳۸۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام در سالروز عید سعید مبعث، ۲/۷/۱۳۸۲.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با جمع کثیری از نیروهای مقاومت بسیج، گروهی از پرستاران و جمعی از پرسنل نیروی دریایی ارتش، ۷/۹/۱۳۶۹.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۴۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، ۱۳/۱۲/۱۳۷۲.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با جمعی از روحانیون، ائمه جماعات و وعاظ نقاط مختلف کشور در آستانه ماه مبارک رمضان، ۱۴/۱۲/۱۳۷۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در آغاز هفتمین گردهمایی ائمه جمعه سراسر کشور، ۲۵/۶/۱۳۷۰.
- ↑ ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسانشناسی اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۳۲۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، ۲۳/۲/۱۳۷۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری، ۶/۱۲/۱۳۸۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در مراسم پانزدهمین سالگرد ارتحال امام خمینی، ۱۴/۳/۱۳۸۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار استادان و دانشجویان قزوین، ۲۶/۹/۱۳۸۲.
- ↑ ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسانشناسی اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۳۲۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار اساتید دانشگاهها، ۲۶/۹/۱۳۸۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار جمعی از نخبگان و برگزیدگان علمی، ۱۳/۷/۱۳۹۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار اساتید دانشگاهها، ۲۶/۹/۱۳۸۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار جمعی از بانوان قرآنپژوه کشور، ۲۸/۷/۱۳۸۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اساتید دانشگاهها، ۸/۶/۱۳۸۸.
- ↑ ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسانشناسی اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۳۲۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، مصاحبه با مجله ورزش، ۲۱/۵/۱۳۶۶.
- ↑ لطفی و شعبانی، مقاله «نظام تربیتی اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۴۴۱.
- ↑ ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾ «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۱۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، مصاحبه با مجله آیندهسازان، ۲۱/۷/۱۳۶۵.
- ↑ «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ http://www.andisheqom. com
- ↑ لطفی و شعبانی، مقاله «نظام تربیتی اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۴۴۲.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران در روز هجدهم رمضان، ۱۴۲۹ – ۳۰/ ۶/۱۳۸۷.
- ↑ ﴿وَلَوْلَا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مَالًا وَوَلَدًا﴾ «و چرا هنگامی که به باغستان خویش درآمدی نگفتی: «ما شاء الله لا قوّة الّا باللّه» [- آنچه خداوند بخواهد (همان است) هیچ توانی جز از سوی خداوند نیست؛ اگر مرا در مال و فرزند کمتر از خود مییابی» سوره کهف، آیه ۳۹.
- ↑ ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا﴾ «ما هر چه را بر زمین است، (در کار) آرایش آن کردهایم تا آنان را بیازماییم که کدام نیکوکردارترند» سوره کهف، آیه ۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با گروهی از خانواده شهدا و جانبازان و اقشار مختلف مردم، ۱/۸/۱۳۷۰.
- ↑ لطفی و شعبانی، مقاله «نظام تربیتی اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۴۴۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در مراسم بیعت گروه کثیری از بازاریان، اصناف و روستاییان کشور، سال ۱۳۶۸، ص۱۳۸.
- ↑ لطفی و شعبانی، مقاله «نظام تربیتی اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۴۴۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در مراسم بیعت وزیر کشور و معاونان و استانداران، ۱۹/۳/۱۳۶۸.
- ↑ لطفی و شعبانی، مقاله «نظام تربیتی اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۴۴۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اعضای کادر مرکزی جنبش انقلابی حزبالله لبنان، ۱۲/۱۲/۱۳۷۰.
- ↑ «خداوند همان است که شما را ناتوان آفرید آنگاه از پس ناتوانی (در شما) توانی پدید آورد و آنگاه از پس توانمندی ناتوانی و پیری پدیدار کرد؛ هر چه بخواهد میآفریند و او دانای تواناست» سوره روم، آیه ۵۴.
- ↑ ﴿يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَيَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَيَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ * وَاللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَيُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ أَنْ تَمِيلُوا مَيْلًا عَظِيمًا * يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ وَخُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِيفً﴾ «خداوند میخواهد (احکام خود را) برای شما روشن گرداند و شما را به روشهای (نیکوی) پیشینیانتان، رهنمون گردد و توبه شما را بپذیرد و خداوند دانایی فرزانه است * و خداوند میخواهد توبه شما را بپذیرد و آنان که از شهوتها پیروی دارند میخواهند که شما به کجروی سترگی بیفتید * خداوند بر آن است تا بر شما آسان گیرد و آدمی را ناتوان آفریدهاند» سوره نساء، آیه ۲۶-۲۸.
- ↑ لطفی و شعبانی، مقاله «نظام تربیتی اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۴۴۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، پیام به ملت شریف ایران، به مناسبت حلول سال نو، ۱/۱/۱۳۷۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، مصاحبه با مجله آیندهسازان، ۲۱/۷/۱۳۶۵.
- ↑ لطفی و شعبانی، مقاله «نظام تربیتی اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۴۴۷.
- ↑ ﴿رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾ «پروردگارا! و در میان آنان از خودشان پیامبری را که آیههایت را برای آنها میخواند و به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی میآموزد و به آنها پاکیزگی میبخشد، برانگیز! بیگمان تویی که پیروزمند فرزانهای» سوره بقره، آیه ۱۲۹.
- ↑ ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾ «بیگمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستادهای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان میخواند و آنها را پاکیزه میگرداند و به آنها کتاب و فرزانگی میآموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در نماز جمعه تهران، سال ۱۳۶۸.
- ↑ لطفی و شعبانی، مقاله «نظام تربیتی اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۴۴۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار گروهی از زنان، به مناسبت فرخنده میلاد حضرت زهرا(س) و «روز زن»، ص۱۲۶.
- ↑ لطفی و شعبانی، مقاله «نظام تربیتی اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۴۴۹.
- ↑ ر.ک: دفتر دوم از مجموعه چلچراغ حکمت.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲، ص۲۶۷.
- ↑ ر.ک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲، صص ۲۶۷ - ۲۷۲؛ ج۱۹، صص ۱۰۸ - ۱۱۰؛ یادداشتهای استاد مطهری، ج۱، صص ۳۵۶ – ۳۶۲.
- ↑ ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ﴾ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: میخواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن میگماری که در آن تباهی میکند و خونها میریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی میستاییم و تو را پاک میشمریم؛ فرمود: من چیزی میدانم که شما نمیدانید» سوره بقره، آیه ۳۰؛ ﴿وَهُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ الْأَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ «و اوست که شما را جانشینان (خویش یا گذشتگان) در زمین گمارد و برخی را بر برخی دیگر به پایههایی برتری داد تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید؛ بیگمان پروردگار تو زودکیفر است و به راستی او آمرزنده بخشاینده است» سوره انعام، آیه ۱۶۵.
- ↑ ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ * قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ *قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ﴾ «و همه نامها را به آدم آموخت سپس آنان را بر فرشتگان عرضه کرد و گفت: اگر راست میگویید نامهای اینان را به من بگویید * گفتند: پاکاکه تویی! ما دانشی جز آنچه تو به ما آموختهای، نداریم، بیگمان تویی که دانای فرزانهای * فرمود: ای آدم! آنان را از نامهای اینان آگاه ساز! و چون آنان را از نامهای اینان آگاهانید فرمود: آیا به شما نگفته بودم که من نهان آسمانها و زمین را میدانم و از آنچه آشکار میکنید و پوشیده میداشتید آگاهم؟» سوره بقره، آیه ۳۱-۳۳.
- ↑ ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ﴾ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، زادههای آنها را برآورد و از آنان بر خودشان گواهی گرفت که آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: چرا، گواهی میدهیم؛ مبادا که در رستخیز بگویید ما از این ناآگاه بودیم» سوره اعراف، آیه ۱۷۲.
- ↑ ﴿الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانِ مِنْ طِينٍ * ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ * ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَا تَشْكُرُونَ﴾ «اوست که هر چه آفرید نیکو آفرید و آفرینش آدمی را از گلی آغازید * سپس نسل او را از چکیده آبی خوارمایه پدید آورد * سپس او را باندام برآورد و از روح خویش در او دمید و برایتان گوش و چشمان و دلها را پدیدار کرد، (امّا) اندک سپاس میگزارید» سوره سجده، آیه ۷-۹.
- ↑ ﴿فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى﴾ «آنگاه، (هر دو) از آن خوردند و شرمگاههاشان بر آنان نمایان شد و آغاز کردند به نهادن برگ (درختان) بهشت بر خودشان و آدم با پروردگارش نافرمانی کرد و بیراه شد» سوره طه، آیه ۱۲۱.
- ↑ ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا﴾ «ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بیگمان او ستمکارهای نادان است» سوره احزاب، آیه ۷۲.
- ↑ ﴿إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا * إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا﴾ «ما انسان را از نطفهای برآمیخته آفریدیم، او را میآزماییم از این رو شنوا و بینایش گردانیدهایم * ما به او راه را نشان دادهایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۲-۳.
- ↑ ﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا﴾ «و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشتهایم و آنان را در خشکی و دریا (بر مرکب) سوار کردهایم و به آنان از چیزهای پاکیزه روزی دادهایم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریدهایم، نیک برتری بخشیدهایم» سوره اسراء، آیه ۷۰.
- ↑ ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا﴾ «پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد * بیگمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد» سوره شمس، آیه ۸-۹.
- ↑ ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ «همان کسانی که ایمان آوردهاند و دلهای ایشان با یاد خداوند آرام میگیرد؛ آگاه باشید! با یاد خداوند دلها آرام مییابد» سوره رعد، آیه ۲۸؛ ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ﴾ «ای انسان! بیگمان تو به سوی پروردگارت سخت کوشندهای، پس به لقای او خواهی رسید» سوره انشقاق، آیه ۶.
- ↑ ﴿يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً﴾ «ای روان آرمیده! * به سوی پروردگارت خرسند و پسندیده بازگرد!» سوره فجر، آیه ۲۷-۲۸.
- ↑ ر.ک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲، صص ۵۱۳ – ۵۱۵.
- ↑ ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا﴾ «ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بیگمان او ستمکارهای نادان است» سوره احزاب، آیه ۷۲.
- ↑ ﴿وَهُوَ الَّذِي أَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَكَفُورٌ﴾ «و اوست که شما را زنده گردانید سپس میمیراند دگر باره زندهتان میگرداند؛ به راستی آدمی ناسپاس است» سوره حج، آیه ۶۶.
- ↑ ﴿كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى﴾ «حاشا؛ انسان سرکشی میورزد * چون خود را بینیاز بیند» سوره علق، آیه ۶-۷.
- ↑ ﴿وَيَدْعُ الْإِنْسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَيْرِ وَكَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولًا﴾ «و آدمی بدی را چنان فرا میخواند که نیکی را و آدمی شتابگر است» سوره اسراء، آیه ۱۱.
- ↑ ﴿وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائِمًا فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَنْ لَمْ يَدْعُنَا إِلَى ضُرٍّ مَسَّهُ كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ «و چون گزند به آدمی رسد ما را به پهلو خسبیده یا نشسته یا ایستاده فرا میخواند و چون از او آن گزند را بگردانیم به راه خود میرود گویی ما را برای (زدودن) گزندی که بدو رسیده بود فرا نخوانده است؛ بدین گونه در نظر گزافکاران کارهایی را که میکردند آراستهاند» سوره یونس، آیه ۱۲.
- ↑ ﴿قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّي إِذًا لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْإِنْفَاقِ وَكَانَ الْإِنْسَانُ قَتُورًا﴾ «بگو: اگر شما گنجینههای بخشایش پروردگارم را میداشتید باز از ترس از دست رفتن دارایی تنگچشمی پیشه میکردید و آدمی تنگچشم است» سوره اسراء، آیه ۱۰۰.
- ↑ ﴿وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِي هَذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَكَانَ الْإِنْسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا﴾ «و بیگمان در این قرآن برای مردم از هر مثلی گوناگون آوردهایم و آدمی از هر چیزی پرخاشگرتر است» سوره کهف، آیه ۵۴.
- ↑ ﴿إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا﴾ «بیگمان انسان را آزمندی بیشکیب آفریدهاند» سوره معارج، آیه ۱۹.
- ↑ ﴿إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا﴾ «چون شرّی بدو رسد بیتاب است * و چون خیری بدو رسد بازدارنده است» سوره معارج، آیه ۲۰-۲۱.
- ↑ ﴿وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ﴾ «سوگند به روزگار * که آدمی در زیانمندی است * جز آنان که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند و یکدیگر را به راستی پند دادهاند و همدیگر را به شکیبایی اندرز دادهاند» سوره عصر، آیه ۱-۳.
- ↑ ﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ﴾ «و بیگمان بسیاری از پریان و آدمیان را برای دوزخ آفریدهایم؛ (زیرا) دلهایی دارند که با آن درنمییابند و دیدگانی که با آن نمینگرند و گوشهایی که با آن نمیشنوند؛ آنان چون چارپایانند بلکه گمراهترند؛ آنانند که ناآگاهند» سوره اعراف، آیه ۱۷۹.
- ↑ جبرئیلی، محمد صفر، اسلامشناسی ص ۳۶.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲، ص۲۷۲؛ ج۲۲، صص ۴۱۱ و ۶۴۷؛ ج۲۳، صص ۱۱۰ و ۴۴۸.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲، ص۸۷؛ ج۲۳، ص۲۲۲.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۳، ص۱۱۲؛ ج۲۲، ص۷۳۵.
- ↑ ایمانی، احد، اخلاق و فرا اخلاق (کتاب)|اخلاق و فرا اخلاق]] ص ۲۱.
- ↑ «بگو: بیگمان زیانکاران آنانند که در روز رستخیز به خود و خانواده خویش زیان رساندهاند» سوره زمر، آیه ۱۵.
- ↑ «و چون کسانی نباشید که خداوند را فراموش کردند پس (خداوند نیز) آنان را از یاد خودشان برد؛ آنانند که نافرمانند» سوره حشر، آیه ۱۹.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۲، صص ۴۱۵-۴۱۰، ۴۳۶، ۴۷۴، ۴۷۵ و ۵۸۸؛ ج۲۳، صص ۴۵۵-۴۶۲؛ ج۱، صص ۶۰ و ۳۷۴، ج۳، ص۴۸۷، ج۱۶، صص ۵۷۴ -۵۸۰.
- ↑ ایمانی، احد، اخلاق و فرا اخلاق (کتاب)|اخلاق و فرا اخلاق]] ص ۲۲.