زکات در فقه اسلامی
وجوب زکات
برابر قول مشهور فقهای شیعه زکات در نُه چیز واجب میشود که این نُه مورد از سخنان علی(ع) در رساله محکم و متشابه استفاده میشود. همچنین به زکات فطره و مواردی از زکات مستحبی که در سخنان حضرت دیده میشود و مواردی که در کلام حضرت، زکات از آنها نفی شده اشاره خواهد شد.
منابع زکات را میتوان به چهار دسته تقسیم کرد:
زکات طلا و نقره
فقهای شیعه برای زکات طلا و نقره سه شرط ذکر کردهاند:
دو شرط اول از این شرایط در سخنان امیر المؤمنین(ع) آمده است.
شرط اول: از حضرت نقل شده است مال مورد استفاده زکات ندارد تا سال بر آن بگذرد [۱]؛
حضرت میفرمایند: «هر کس از مالی بهره برد در آن زکات نیست تا سال بر آن بگذرد»[۲].
ابو عبید نیز از عبدالرحمان از ابی اسحاق از عاصم بن ضمره از علی(ع) نقل نموده که فرمود: «لَيْسَ فِي الْمَالِ الْمُسْتَفَادِ زَكَاةٌ حَتَّى يَحُولَ عَلَيْهِ الْحَوْلُ»[۳]؛ بنابراین، گذشت یک سال بر مال، از این حدیث استفاده میشود.
شرط دوم: در کتابهای فقهی شیعه برای هر یک از طلا و نقره، دو نصاب بیان شده است: نصاب اول نقره، دویست درهم است که پنج درهم واجب میشود و نصاب دوم آن ۴۰ درهم است که در صورت اضافه شدن هر ۴۰ درهم به ۲۰۰ درهم یک درهم افزایش مییابد؛ یعنی زکات ۲۴۰ درهم، ۶ درهم است.
طلا نیز دو نصاب دارد: نصاب اول، بیست دینار است که زکات آن نصف دینار میباشد و نصاب دوم چهار دینار است که دو قیراط زکات آن است؛ یعنی زکات ۲۴ دینار، ۱۲ قیراط میباشد و به همین حساب افزوده میشود[۴] بر هر چهار دینار دو قیراط تعلّق میگیرد که گویا هر قیراط 1/20 مثقال بوده است.
در کتاب دعائم الاسلام از علی(ع) نقل شده است: «در کمتر از دویست درهم، زکاتی زکات آن است»[۵]. این حدیث در الاموال ابن زنجویه[۶] درباره زکات نقره نقل شده است؛ اما در نقل ابن حزم، نصاب دوم زکات نقره چهل درهم بیان شده است: «در افزون بر ۲۰۰ درهم در هر چهل درهم، یک درهم است»[۷]؛
نصاب اول طلا نیز از حضرت علی(ع) در دعائم الاسلام و محلی و الاموال ابن زنجویه[۸] نقل شده است.
اما نصاب دومی که در الاموال از حضرت نقل شده این است که در چهل دینار، یک دینار زکات واجب میشود. عاصم بن ضمره از علی(ع) نقل میکند که: «در هر بیست دینار، نصف دینار و در هر چهل دینار، یک دینار زکات [واجب] است»[۹].
تفاوت این قول که از طریق اهل سنت نقل شده در این است که به حسب ظاهر، نصاب طلا به یک نصاب بر میگردد و آنچه میان بیست تا چهل دینار است زکات ندارد.
علامه حلی در مختلف از علی بن بابویه نقل میکند که ایشان معتقد. بوده است که دینار تا به چهل نرسد زکاتی ندارد[۱۰]. این در حالی است که صدوق از قول پدرش نقل میکند در زکات، کمتر از نصف دینار نباید پرداخت[۱۱] که نشان میدهد وی قائل به نصف دینار در ۲۰ دینار میباشد، مگر این که بگوییم منظور از نصف دینار، پنج درهم است که زکات ۲۰۰ درهم میباشد.
شیخ صدوق در مقنع نقل میکند که در روایتی آمده در کمتر از ۴۰ دینار زکاتی نیست[۱۲]. و این روایت را علامه حلی در مختلف این گونه توجیه کرده که در کمتر از چهل مثقال، یک دینار واجب نیست[۱۳].
در هر حال یادآوری دو نکته لازم است:
- شرط مسکوک و پول رایج بودن در سخن علی(ع) بیان نشده است و آنچه در بیشتر روایات آمده این است که حُلی و زیور آلات زکات ندارد. برخی گفتهاند: اگر برای فرار از زکات حُلی و زیور بخرد زکات دارد؛ بنابراین اگر کسی برای فرار از زکات طلای خود را تبدیل به شمش کند مشمول آیه کنز میشود.
- از بیشتر روایات استفاده میشود که مال در روایات دربرگیرنده پول رایج که طلا و نقره بوده میشده. چنانچه از این مصداقها کسی الغای ویژگی کند و معتقد شود که در هر زمانی مال به پول رایج زمان گفته میشود.پرداخت زکات اختصاص به نقدین؛ یعنی طلا و نقره نخواهد داشت و احادیثی؛ مانند حدیث ذیل، عام خواهد بود.
امام صادق(ع) فرمود: «هر مردی که برای او مالی باشد و سال بر آن بگذرد باید زکات آن را بدهد»[۱۴]؛
البته بحث در این موضوع نیاز به تحقیق و بررسی بیشتر دارد که اینجا جای آن نیست. توجه به این نکته لازم است که اهل سنت برای زکات طلا و نقره دو شرط قائلاند:
- به حد نصاب برسند؛
- یک سال بر نصاب آن نزد مالک بگذرد.
مذاهب چهارگانه اتفاق دارند که زکات شمش؛ مانند پول نقد واجب است و در زینت اختلاف دارند: شماری واجب و برخی از آنان واجب ندانستهاند.
آنان نصاب طلا را بیست مثقال و نصاب نقره را دویست درهم میدانند. مقدار زکات آن یک چهلم است؛ یعنی «دو و نیم درصد»؛ از هر بیست مثقال طلا نصف مثقال و از دویست درهم هر چهل درهم آن یک درهم. در نتیجه، برای هر یک از طلا و نقره بیش از یک نصاب قائل نیستند[۱۵].[۱۶]
زکات غلات کشاورزی
برابر روایات و فتوای فقهای شیعه، زکات در گندم، جو، خرما و کشمش واجب است. از علی(ع) در اینباره روایتی در منابع غیر شیعی وارد شده است که فرمود: «زکات از چهار چیز است: از گندم، اگر نباشد از خرما، اگر نباشد از کشمش، اگر نباشد کشمش از جو» [۱۷]؛
در روایت دیگری که از حضرت علی(ع) نقل شده آمده است: «زکات نیست مگر در نخل خرما، انگور یا هسته و حبوب»[۱۸]؛
حبوب را ابن حزم به گندم و جو تفسیر کرده است[۱۹] و در نتیجه زکات را در چهار چیز واجب دانسته است. شاید تعبیر به نخل و انگور و حبوب اشاره به زمان وجوب زکات در اینها داشته باشد که با زمان پرداخت آن متفاوت است. مؤلف موسوعه فقه علی(ع) بر این باور است که حدیث اولی که از حضرت نقل شد دلالت بر انحصار ندارد، بلکه با ضمیمه روایت دوم نشان میدهد که منظور علی(ع) تعیین زکات در مواردی است که قابل خشک شدن باشد و افزون بر آن، روایتی را از مسند زید نقل کرده است که علی(ع) زکات را در ذرت نیز واجب میداند[۲۰]؛ اما برابر فقه شیعه زکات در چهار مورد است و دلیلی بر زکات در ذرت نداریم و ممکن است همانگونه که یاد کردیم تعبیر نخل، انگور و هسته، اشاره به زمان وجوب زکات باشد. در نتیجه، تفسیری که وی از کلام حضرت نموده درست نخواهد بود.
از نظر علی(ع) زکات در سبزیجات و گیاهان نیست؛ زیرا فرمود: «در سبزیجات و گیاهان زکاتی نیست»[۲۱]؛ و نیز فرمود: «در سیب و مانند آن زکاتی نیست» [۲۲]؛ و آن حضرت فرمود: «در عسل زکاتی نیست» [۲۳].[۲۴]
مقدار نصاب غلات
نصاب زکات غلات چهارگانه را «پنج وسق» دانستهاند که هر وسقی شصت صاع است و هر صاعی یک مَن به وزن تبریز است که آن را دویست و هشتاد من و چهل و پنج مثقال کَم، به مَن تبریز دانستهاند که هر من آن سه هزار گرم است. در کتاب مسند زید بن علی بن الحسین روایتی از علی(ع) در این باره نقل شده است که فرمود: «در آنچه از زمین میروید چیزی نیست، تا این که هر صنف مورد زکات به پنج وسق برسد و هر وسق و کیل ۶۰ من است. پس اگر به این مقدار برسد زکات بر آن واجب است»[۲۵]؛ به نظر میرسد که این حدیث نقل به معنا شده است؛ اما با آنچه از امامان شیعه نقل گردید مطابقت دارد. از این حدیث استفاده میشود که نصاب هر صنفی جداگانه محاسبه میشود و به دیگری ضمیمه نمیگردد. از تعبیر وسق که نوعی کیل بوده این نکته استفاده میشود که زکات در اموری است که کیل و وزن میشود و موزون بدون کیل و معدود را شامل نمیشود.
هنگامی که مالی به حدّ نصاب رسید، مقدار زکات آن یکسان نیست. آنچه با آب باران و نهر آبیاری شده باشد زکات آن، یکدهم است. و آنچه به وسیله دَلْو، شتر و مانند آن آبیاری میشده زکات آن است. امام علی(ع) میفرماید: «در آنچه از آب باران و جاری استفاده کرده است یک دهم و آنچه با مشک یا چهار پا آبیاری شده یک بیستم است»[۲۶]؛
در روایتی دلو و در روایتی دیگر نواضح و یا سوانی[۲۷] آمده است که این دو به معنای شتر آبکش است[۲۸].[۲۹]
زکات دامها
از موارد وجوب، زکات دام است که برابر فقه شیعه در برگیرنده گاو، گوسفند و شتر میشود. افزون بر شرایط اولیه تکلیف و تعیین نصاب که یاد خواهد شد دو شرط دیگر برای وجوب زکات حیوانات ذکر کردهاند که شرط اول، چهارپایان سه گانه را در بر میگیرد و شرط دوم درباره شتر و گاو است.
شرط اول: زکات به حیوانی تعلق میگیرد که سائمه باشد؛ یعنی از علف بیابان خورده باشد نه از علف چیده شده.
شرط دوم: از گاو و شتر برای حمل و نقل و کار کشاورزی استفاده نکرده باشند.
شکی نیست که مراعات این دو شرط و شرط نصاب و گذشت یک سال لازم است تا حیوان متعلَّق زکات گردد که در مجموع چهار شرط میشود[۳۰]. درباره این دو شرطی که برای حیوان یاد شد روایاتی از علی(ع) نقل شده است:
- عاصم بن ضمره از علی(ع) نقل میکند که: «بر گاوهایی که کار میکنند زکاتی نیست»[۳۱]؛ روایتی مشابه از امام صادق(ع) درباره زکات شتر نقل شده است که در پایان آن میفرماید: «زکات تنها بر شترهای بیابان چر واجب است»[۳۲]؛
- در کتاب دعائم الاسلام از امامان نقل میکند که فرمودهاند: «در شترها و گاوهایی که کار میکنند زکات واجب نیست و همچنین در گوسفندانی که در منزل تربیت میشوند»[۳۳]؛
زراره در روایتی از یکی از صادقین (امام باقر و امام صادق(ع)) نقل میکند: «در حیوانات زکاتی نیست جز در شتر گاو و گوسفند و هر یک از اینها باید از دواجن و عوامل نباشند»[۳۴].
از روایتی که یاد شد استفاده میشود که «دواجن» به گوسفندانی گفته میشود که در منزل رشد میکنند؛ از این رو تأمل در معنای آن لازم است.
در لسان العرب میگوید: « دواجن جمع داجن است و آن گوسفندی است که مردم در منزلهای خود به آن علف دهند»[۳۵].
تعبیر سائمه درباره گاو و شتر آمده و در روایات شیعی این تعبیر درباره گوسفند وارد نشده و آنچه در برخی کتابهای اصولی یا فقهی با عبارت «الْغَنَمِ السَّائِمَةِ» آمده از کتب اهل سنت گرفته شده[۳۶]. البته روایتی در دعائم الاسلام از امام باقر(ع) درباره سائمه بودن هر سه حیوان زکوی نقل شده است[۳۷] که به تنهایی نمیتوان از آن، یک حکم فقهی استنباط کرد بنابراین برابر بیشتر روایات شیعه، گوسفند نباید بیشتر اوقات از علف چیده شده استفاده کند و عنوان «پرواری» را پیدا نماید مگر این که اجماعی باشد که ثابت نماید که گوسفند لازم است بیابان چر باشد که در کتاب موسوعه فقه علی بن ابی طالب(ع) چنین اجماعی مطرح شده است[۳۸].[۳۹]
نصاب گوسفند
برای گوسفند، پنج نصاب ذکر کردهاند و این پنج نصاب از علی(ع) نیز نقل شده است. ایشان فرمودهاند: در کمتر از چهل گوسفند چیزی نیست[۴۰]. و در چهل تا ۱۲۰ گوسفند یک گوسفند است. پس اگر گوسفندی اضافه شد (۱۲۱) دو گوسفند است تا ۲۰۰ تا. پس اگر افزوده شد، ۳ گوسفند است تا ۳۰۰ تا در (۳۰۱ رأس، چهار گوسفند است) و اگر بیشتر شد هر صد گوسفند یک گوسفند اضافه میشود (در ۴۰۰ گوسفند ۵ گوسفند است)[۴۱].
مشابه این روایت در دعائم الاسلام نقل شده است که ظاهراً از علی(ع) است گرچه تعبیر «وَ عَنْهُمْ» دارد[۴۲]. نصابهای یاد شده برابر فقه شیعه است و در روایتی ویژه وارد نشده است[۴۳]؛ از این رو میتوان گفت که شیعه برابر این روایت، نصاب زکات گوسفند را از امیرالمؤمنین(ع) گرفته است. نصاب گوسفند در فقه اهل سنت با آنچه گذشت متفاوت است و فتواهای آنها گوناگون[۴۴].[۴۵]
نصاب گاو
برای گاو دو نصاب یاد کردهاند: نصاب اول سی گاو است که زکات آن یک گوساله یک ساله (تبیع) است؛ نصاب دوم، چهل گاو است که زکات آن گوسالهای دو ساله (مسنّه) است که وارد سال سوم شده باشد.
در کتاب کنز العمال[۴۶] و المحلی[۴۷]این دو نصاب از علی(ع) نقل شده. المحلی نصاب دیگری نیز از حضرت ذکر کرده[۴۸] که از نقل آن خودداری میکنیم گرچه ابن حزم آن را صحیح پنداشته؛ اما به نظر میرسد این اظهار نظر ابن حزم درست نیست؛ زیرا در روایتی آن حضرت میفرماید: «در چهل گاو یک گوساله دو ساله است که وارد سال سوم شده باشد - و در سی گاو یک گوساله یک ساله است و در میان دو نصاب چیزی نیست»[۴۹]؛
در لسان العرب مینویسد: «وَقَص» به آنچه میان دو فریضه و نصاب شتر و گاو است گفته میشود که جمع آن أوقاص است. برخی تنها آن را در مورد شتر به کار بردهاند[۵۰].
برابر این سخن، برای گاو دو نصاب بیشتر نیست و آنچه ابن حزم نقل کرده درست به نظر نمیرسد.[۵۱]
نصاب شتر
شتر یکی از دامهای رایج در منطقه حجاز و بیشترین دام آنان بود؛ از این رو از علی(ع) سخنان زیادی در این باره نقل شده است. ابن ابی عمیر گوید: «علی(ع) از شترهای کوچک زکات نمیگرفت تا این که یک ساله شوند. از حیوانات نری که کار میکردند زکات نمیگرفت و گویا واجب نیست که از حیوانات نر چیزی گرفته شود؛ چون برای بارکشی هستند»[۵۲].
کلینی، بخش اول این روایت را از ابن ابی عمیر از عمر بن اذینه از زراره از امام باقر(ع) از علی(ع) نقل کرده است[۵۳].
اهل سنت از امیرالمؤمنین(ع) روایت مفصلی درباره نصاب شتر یاد کردهاند که حضرت برای شتر، دوازده نصاب تعیین نمودهاند؛ چون آنان، یازده نصاب برای شتر قائلاند. ابن حزم دو روایت از حضرت نقل نموده که مجموع آن دوازده نصاب شتر را برابر فقه شیعه ثابت میکند. ما هر دو نقل را پی در پی گزارش میکنیم:
ابن حزم از وکیع از سفیان ثوری از ابواسحاق سبیعی از عاصم بن ضمره از علی بن ابی طالب(ع) نقل میکند که فرمود: یکم: در پنج شتر یک گوسفند؛ دوم: در ده شتر، دو گوسفند؛ سوم: در ۱۵ شتر، سه گوسفند؛ چهارم: در ۲۰ شتر، چهار گوسفند؛ پنجم: در ۲۵ شتر، پنج گوسفند؛ ششم: پس اگر یکی اضافه شود (۲۶ عدد)، یک شتر ماده داخل در سال دوم (ابنة مخاض) و اگر نبود یک شتر نر سه ساله (ابن لبون) داده میشود[۵۴]؛ هفتم: در ۳۶ شتر، یک شتر ماده سه ساله (بنت لبون) تا ۴۵ عدد؛ هشتم: در ۴۶ شتر، یک شتر ماده چهار ساله آماده بارداری (حقة طروقة الفحل) یا فرمود یک شتر نر در همین سن تا ۶۰ عدد؛ نهم: در ۶۱ شتر، یک شتر ماده پنج ساله (جذعه) تا به ۷۵ شتر رسد؛ دهم: در ۷۶ شتر، دو شتر ماده دو ساله (دو بنت لبون) تا ۹۰ عدد؛ یازدهم: در ۹۱ شتر، دو شتر ماده چهار ساله (حقه) تا ۱۲۰ عدد؛ دوازدهم: از ۱۲۱ شتر به بالا از هر ۵۰ شتر، یک شتر چهار ساله (حقه) و از هر ۴۰ شتر، یک شتر ماده سه ساله (بنت لبون) گرفته میشود[۵۵].
روایت اول را ابن حزم تا نصاب ششم آورده و مینویسد و همین گونه از طریق ابن ابی شیبه از ابی احوص از ابی اسحاق از علی(ع) روایت به ما رسیده است. و زهیر بن معاویه آن را از طریق حارث اعور از علی(ع) نقل کرده است. و از آنجا که نظر حضرت، مطابق با نظر اهل سنت نیست؛ زیرا آنان در ۲۵ شتر، یک شتر واجب میدانند. ابن حزم گوید: که حارث اعور، کذاب است و میافزاید: سخن هیچ کس جز سخن پیامبر(ص) حجت نیست[۵۶].
در واقع ابن حزم با این سخن خود در صدد است حجیت گفته علی(ع) را مردود معرفی کند. در نتیجه، وی با این سخن باید بسیاری از روایاتی را که نقل کرده بیفایده بداند.
نصابی که از امیرالمؤمنین(ع) نقل شد در روایتی از امام صادق(ع) وارد گردیده[۵۷]. و این فتوای فقهای شیعه است که در مسئله ۱۹۱۰ رسالههای عملیه آمده است. روایات دیگری نیز نقل شده که فقهای شیعه نپذیرفتهاند. روایاتی مخالف نظر مشهور اهل سنت وارد شده که آنها را توجیه کردهاند. مناسب است به این روایات نیز اشاره شود:
در دعائم الاسلام روایتی برابر با نظر اهل سنت نقل شده. این خبر را از امام صادق(ع) از پدرش از علی(ع) نقل کرده است[۵۸].
در کتاب الاموال ابوعبید از قول پیامبر(ص) در نامهای که به عمرو بن حزم نوشتهاند نیز این گونه آمده است[۵۹]. روایتی از ابوبکر بن عیاش از ابی اسحاق از عاصم بن ضمره از علی(ع) نقل شده که پس از بیان همه نصاب آمده است: در ۲۵ شتر، پنج گوسفند واجب میشود و هنگامی که شترها از ۲۵ گذشت ماده شتر دو ساله و اگر نباشد شتر نر سه ساله واجب گردد[۶۰].
در سنن بیهقی این مضمون در روایات گوناگون آمده است[۶۱].
ابوعبید پس از نقل روایتی که از حضرت نقل کرده مینویسد: «به این قول، هیچ کس از اهل حجاز و اهل عراق و دیگران قائل نیستند. از سفیان بن سعید حکایت شده که وی منکر این بوده که این کلام از علی(ع) باشد وی گفته است علی فقیهتر از آن بوده که چنین بگوید و برخی گفتهاند: مردم، این سخن را از علی(ع) نپذیرفتهاند»[۶۲].
این یکی از موارد تفاوت میان دیدگاه علی(ع) و شیعه با فقهای اهل سنت است. آنان وجوب شتر را در ۲۵ شتر میدانند و ما در ۲۶ شتر؛ زیرا برابر فقه شیعه در ۲۵ شتر، پنج گوسفند واجب است.
تفاوت دیگر این است که اهل سنت، نصاب ششم را ۳۵ شتر و هفتم را ۳۶ شتر میدانند و در فقه شیعه، نصاب ششم ۲۶ شتر و نصاب هفتم ۳۵ شتر است[۶۳].
تفاوت سومی که میان شیعه و سنی درباره نصاب شتر و دریافت زکات آن وجود دارد و هر دو از علی(ع) نقل شده این است که آنان از حضرت نقل کردهاند: اگر شتری که دارای سن مناسب است وجود نداشته باشد دو گوسفند گرفته میشود یا ده درهم که در روایات ما به جای ده درهم، ۲۰ درهم آمده است. ابوعبید و ابن حزم آوردهاند: هنگامی که کارگزار صدقات، شتر بالاتر را دریافت کرد باید دو گوسفند گرفته یا ده درهم به صاحب مال بدهد[۶۴]؛
ثقة الاسلام کلینی و شیخ طوسی از عبدالله بن زمعه - که کارگزار حضرت بوده – نقل کردهاند:امیرالمؤمنین(ع) در هنگام اعزام مصدق خود با خط خویش دستورالعملی را صادر کرد مبنی بر این که در صورت تفاوت سن، باید تفاوت آن را با دو گوسفند یا بیست درهم جبران کرد.
آغاز نامه چنین است: «امیرالمؤمنین(ع) برای او نوشت در نامهای برای او به خط خود هنگامی که او را برای گردآوری زکات فرستاد: هر کس شتران وی به ماده شتر پنج ساله (جذعه) رسید و چنین شتری ندارد از او ماده شتر چهار ساله (حقه) دریافت میشود همراه با دو گوسفند یا بیست درهم. و کسی که شتران او به ماده شتر چهار ساله رسید و نزد او نیست و ماده شتر پنج ساله دارد. از او قبول میشود؛ اما مصدق زکات، به او دو گوسفند یا بیست درهم میدهد»[۶۵]؛
این روایت دلالت دارد که دو گوسفند در آن زمان، ۲۰ درهم ارزش داشته نه ده درهم و لازم است برابر نظر حضرت عمل شود.[۶۶]
زکات اسب
درباره زکات اسب، دو قول از حضرت علی(ع) نقل شده است:
قول اول: در منابع اهل سنت از امیرالمؤمنین(ع) روایات گوناگونی آمده که از رسول خدا(ص) نقل نمودهاند که آن حضرت زکات خیل را عفو کردهاند.
ابن حزم نقل میکند که علی بن ابی طالب(ع) گفت پیامبر فرموده است: «زکات اسب را بخشیدم، پس زکات اموالتان را از هر دویست درهم، پنج درهم بدهید»[۶۷]؛ و همو از علی(ع) از پیامبر(ص) نقل میکند که فرمود: «ای علی آیا میدانی که من زکات اسب و برده را بخشیدم؛ اما زکات گاو، شتر و گوسفند را نه؟»[۶۸]؛
در سنن بیهقی نیز این روایات از عاصم بن ضمره و حارث بن اعور نقل شده است[۶۹].
در کتاب دعائم الاسلام نیز این مضمون از رسول گرامی اسلام(ص) نقل شده که فرمودند: «پیامبر(ص) زکات اسب، استر، الاغ و برده را بخشید»[۷۰]؛
تعبیر به عفو که در این روایات آمده، نشانه آن است که زمینه وجوب زکات در این حیوانات بوده است؛ ولی رسول خدا(ص) به عنوان حاکم مسلمانان، مردم را از پرداخت زکات اسب و مانند آن عفو فرمودهاند. یونس بن عبدالرحمان از واژه عفو، همین معنا را استفاده کرده است[۷۱] و ممکن است حاکم اسلامی، زکات و مالیاتی بر اسب وضع کند و این وضع مالیات مخالفتی با حکم حکومتی رسول خدا(ص) ندارد.
قول دوم: در منابع معتبر شیعه؛ مانند کافی، تهذیب الاحکام و استبصار به سند صحیح از محمد بن مسلم و زراره از امام باقر و امام صادق(ع) روایت کردهاند که: «امیرالمؤمنین(ع) بر هر اسب آزاد بیابان چر، مالیات قرار داد. بر هر اسبی در هر سال دو دینار و بر اسبهای غیر عربی یک دینار»[۷۲]؛
همین روایت را شیخ مفید در مقنعه به گونه مرسل نقل کرده؛ اما در آنجا آمده: «و بر اسب غیر عربی بیابان چر ماده در هر سال یک دینار قرار داد»[۷۳]؛
شایان یادآوری است که در وسائل الشیعه «براذین» با زاء هوّز آمده که صحیح نیست. و بِرذون با ذاء معجمه درست و به معنای اسب غیر عربی است[۷۴].
در روایتی دیگر زراره از امام صادق(ع) سؤال میکند: آیا در استر و قاطر هم چیزی هست؟ حضرت پاسخ میدهند: نه! سؤال میکند: چرا؟ حضرت میفرماید: «زیرا استر، زاد و ولد ندارد و اسب ماده نتیجه و فرزند میدهد و بر اسب نر هنگامی که به تنهایی در ملک کسی باشد زکات نیست گرچه بیابان چر باشد....»[۷۵]؛
این روایت نیز دلیل بر آن است که اسب، زکات و مالیات دارد و امام صادق(ع) آن را مسلم گرفته که زراره از چرایی آن سؤال میکند. و در مدارک الاحکام از تذکرة الفقهاء بر استحباب زکات در اسب ادعای اجماع نقل کرده است[۷۶]. و با توجه به این که زکات را بر خود اسب قرار نداده؛ مانند زکات شتر و گاو و گوسفند، میتوان ادعا کرد این نوعی مالیات بوده که امیرالمؤمنین(ع) بر اسب قرار داده و حاکم اسلامی متناسب با وضعیت اجتماعی و موقعیت مکانی خود، حقّ وضع مالیات بر اموال را دارد. و دلیلی بر حمل روایات بر استحباب نیست و با توجه به این که اکثریت اهل سنت، زکات بر خیل و اسب را جایز نمیدانند[۷۷]، حمل این روایات بر تقیه روا و شایسته نیست. بیهقی روایتی را از غورک بن حصرم، ابو عبدالله از جعفر بن محمد از پدرش (محمد بن علی) از جابر آورده که رسول خدا(ص) فرمود: «در اسب بیابانچر در هر اسبی یک دینار است»[۷۸]؛
سپس وی غورک را تنها ناقل این حدیث دانسته و او را به گونه جدی ضعیف دانسته است. بیهقی به گونه مسند از ابی اسحاق از حارثة بن مُضَرب نقل میکند که در زمان عمر، شماری از شام آمدند و گفتند ما اسبهای زیادی دیدیم که دوست داریم زکات آنها را بگیریم. عمر بن خطاب با علی(ع) مشورت کرد. او گفت: گرفتن زکات از اسب، خوب است در صورتی که جزیه سالیانه از آن مردم نگیرد[۷۹]. اینها همه نشان میدهد که علی(ع) زمینه زکات و مالیات را در اسب و برده میدیده. قاضی نعمان از علی(ع) نقل کرده است که: «پیامبر(ص) عفو کرد زکات خادم (بنده)، خانه، پوشش و أثاث منزل را تا هنگامی که با آن تجارت نشود»[۸۰]؛
مفهوم این حدیث این است که در صورت تجارت در این موارد، زکات واجب خواهد بود؛ از این رو فقهای شیعه زکات مال التجارة را مستحب میدانند و شرایطی برای آن یاد کردهاند[۸۱].[۸۲]
زکات ابدان
زکات ابدان، زکات فطره است که در هر سال، یک بار بر انسانها واجب میشود و پرداخت آن بر عهده سرپرست خانواده است. از امیرالمؤمنین(ع) در این زمینه، روایات گوناگونی نقل شده است که به نمونههایی از آن اشاره میکنیم:
- علی(ع) درباره زمان زکات فطره فرمودهاند: «بیرون نمودن زکات فطره از مال پیش از عید فطر از سنّت است»[۸۳]؛
- درباره مقدار زکات فطره حضرت فرمودند: «یک من از خوراک»[۸۴]؛ در روایتی دیگر از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده که فرمود: زکات فطر، یک من گندم یا یک من جو یا یک من خرما و یا یک من مویز (زبیب) میباشد[۸۵]. ابن حزم در محلی از علی(ع) نقل کرده است: «زکات فطره یک من از خرما یا یک من و یا نصف من از گندم میباشد»[۸۶]. این با آنچه گذشت منافات دارد و درست به نظر نمیرسد.
- علی(ع) در یکی از خطبههای عید فطر به بیان موارد زکات فطره پرداخته و مقدار آن را مشخص نموده است: «زکات فطره خود را بپردازید؛ زیرا سنت پیامبر شما و فریضهای واجب از سوی پروردگار شماست. باید هر مردی از شما آن را از سوی نان خوران خود به گونه کامل بپردازد. مرد آنان و زن آنان، کوچک و بزرگ آنها، آزاد و برده آنها، از جانب هر فردی از آنان یک من از خرما یا گندم یا جو بدهد»[۸۷]؛
این مضمون در دعائم الاسلام از علی(ع) و وی از رسول خدا(ص) با تفاوت در عبارت نقل شده[۸۸] و در منابع دیگر نیز آمده است[۸۹].[۹۰]
گردآوری زکات
گردآوری زکات در دوران پیامبر
مراحل دریافت زکات
زکات یکی از واجبات و ضروریات دین اسلام است. در بسیاری از سورههای مکی به آن توصیه شده است[۹۱]. زکات یا صدقه واجب در مدینه عنوان مالیات رسمی یافت. برخی تشریع زکات را در سال دوم هجری یاد کرده و این نظر را مشهور دانستهاند[۹۲]؛ اما دلیلی بر این ادعا نیست. به نظر میرسد آنچه در سال دوم بنیان نهاده شده، زکات فطره است که پس از روزه در هیجدهمین ماه هجرت واجب گردیده است[۹۳]. زکات بر مال در سال هفتم یا هشتم تشریع شده است[۹۴]. از آنجا که سیره پیامبر برای ما حجت و اساس کار است و علی(ع) در امور مالی بازگشت به سیره پیامبر داشتند گزارشی در این باره ارائه میکنیم: دریافت و مصرف زکات توسط پیامبر اکرم(ص) چهار مرحله داشت: ۱. اعلام وجوب زکات؛ ۲. برآورد و تخمین (خرص) مال زکوی؛ ۳. اعزام کارگزاران زکات؛ ۴. دریافت و مصرف. اعلام برابر روایت صحیحی از امام صادق(ع)، هنگامی که آیه ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ...﴾[۹۵]. از اموال آنان صدقهای بگیر، تا به وسیله آن پاک و پاکیزهشان سازی. نازل شد ماه رمضان بود. پیامبر(ص) فرمود: «زکات بمانند روزه بر شما واجب است. آن گاه یک سال گذشت. حضرت اعلام کرد ای مردم زکات اموال خود را بدهید تا نمازتان پذیرفته شود. آن گاه کارگزاران زکات را اعزام فرمود»[۹۶]. برابر گزارش ابن سعد، اعزام کارگزاران زکات در محرم سال نهم بوده است[۹۷]. بنابراین، وجوب زکات در رمضان سال هشتم و هنگام دریافت آن در سال نهم بوده است. از آنجا که پیامبر در روز جمعه - دو روز پس از رمضان سال هشتم - مدینه را به قصد فتح مکه ترک کردند[۹۸] و در ماه ذی قعده به سوی مدینه حرکت کردند[۹۹]، کارگزاران زکات را در محرم سال نهم اعزام نمودند. برخی وجوب زکات را در سال پنجم و اعزام کارگزاران را در محرم سال نهم دانستهاند[۱۰۰] به این دلیل که ضمام بن ثعلبه در سال پنجم خدمت پیامبر رسیده و از زکات سؤال کرده است[۱۰۱]؛ ولی این نظر درست نیست؛ زیرا برابر نقل ابن هشام ضمام بن ثعلبه در سال نهم خدمت پیامبر(ص) رسیده است[۱۰۲]. نامههای پیامبر(ص) رسول گرامی اسلام(ص) در نامههایی که به سران قبائل مینوشت یا برای کارگزاران اعزامی مینگاشت، ایشان را به پرداخت زکات توصیه میکرد و زکات را در ردیف نماز لازم میشمرد. این نامهها را به سه دسته میتوان تقسیم کرد: الف) نامههایی که در آن دستور به دریافت و ادای زکات و خمس داده شده بود. به این گونه: هذا كتاب من محمد رسول الله(ص) لنهشل بن مالك... لمن أسلم و أقام الصلاة و أتى الزكاة و أطاع الله و رسوله و أعطى من المغنم خمس الله و سهم النبي...[۱۰۳]؛ این نامهای است از محمد رسول خدا(ص) برای نهشل بن مالک... برای کسی که اسلام آورد و نماز را بپا دارد و زکات بدهد و خدا و رسولش را اطاعت نماید و از غنایم، خمس خدا و سهم پیامبر را بپردازد.... اینک به شماری از این نامهها اشاره میکنیم: در نامههای حضرت به نهشل بن مالک وائلی از باهله، جناده ازدی و قومش از ازد[۱۰۴]، بنی جُوَین طایی، بنی معاویة بن جرول طایی، سعد هذیم[۱۰۵]، فجیع بن عبدالله[۱۰۶]، به حاکمان حمیر[۱۰۷]، عمرو بن حزم زمانی که وی را به یمن اعزام فرمود[۱۰۸]، عبد یغوث بن وعله حارثی، عمرو بن معبد جُهنی[۱۰۹]، بنی زهیر کلبی[۱۱۰]، اُکیدر حاکم دومة الجندل[۱۱۱] و در گفتوگو با گروه اعزامی عبدالقیس[۱۱۲]. ب) در برخی نامهها تنها ادای خمس آمده است؛ مانند نامه به جهینه[۱۱۳]. ج) در شماری از آنها پیامبر تنها به ادای زکات توصیه کرده است. برای نمونه، در نامه به خالد بن ضماد ازدی، بنی ضباب از بنی حارث بن کعب، یزید بن طفیل حارثی، بنی زیاد بن حارث، قیس بن حصین، بنی قنان بن یزید، عامر بن اسود، اسلم از خزاعه و دیگر نامهها[۱۱۴]. اینها همه نشانگر اعلام حکم زکات به قبایل تازه مسلمان و اهمیت این فریضه الهی است. برآورد (تخمین) برابر روایات، پیامبر(ص) زکات را در نُه چیز قرار داد: طلا و نقره، گندم و جو، خرما و کشمش و گاو و گوسفند و شتر. اعزام کارگزاران در مورد اموال ظاهره؛ یعنی زکات غلههای چهارگانه و حیوانات است و پرداخت زکات اموال باطنه؛ یعنی طلا و نقره به ایمان صاحب ثروت بستگی دارد و تخمین و برآورد که در عربی به آن «خرص» گویند مربوط به چهار محصول کشاورزی است؛ زیرا زمان وجوب زکات غلههای چهارگانه با زمان دریافت آن یکسان نیست. زمان اعزام افراد برای برآورد هنگام وجوب زکات است آنگاه که بر گندم و جو این نام گفته شود. و وجوب زکات کشمش هنگامی است که انگور غوره است و در خرما زمانی که به آن تمر گویند[۱۱۵]. هنگام دریافت گندم و جو، سر خرمن است و در خرما و کشمش زمانی که خشک شوند. برابر نظر فقهایی؛ مانند شیخ طوسی، هنگام اعزام برآورد سازان، زمان وجوب زکات است[۱۱۶]. و در هنگام برداشت کارگزاران برای دریافت زکات اعزام میشوند[۱۱۷]. بعید نیست چنانچه ضرری متوجه بیت المال نباشد، نیازی به برآورد محصول انگور و خرما پیش از برداشت نباشد. ابوحنیفه از فقهای عامه برآورد را روا نمیشمارد[۱۱۸]؛ اما در سیره نبوی روایاتی در درستی تخمین نقل شده است که به نمونههایی اشاره میشود: ۱. عتاب بن اسید گوید: رسول خدا(ص) دستور داد باغهای انگور ثقیف، برآورد شود. بسان برآورد نخلهای خرما. پس از برآورد، زکات کشمش را گرفت، بدان گونه که زکات نخل را میگیرند[۱۱۹]. ۲. نقل شده: رسول خدا(ص) در سال نهم هجری (سال جنگ تبوک) باغ زنی را برآورد کرد که ده «وسق» بود[۱۲۰]. ۳. پیامبر(ص) در هر سال، عبدالله بن رواحه را برای برآورد اموال خیبر میفرستاد[۱۲۱]. هنگامی که یهود خیبر میگفتند تو به حق ما تجاوز کردی، عبدالله پیشنهاد میکرد: آنچه برای شماست از ما باشد. یهود میگفتند: «به واسطه این عدل است که آسمانها و زمین بر پاست»[۱۲۲]. برابر قرارداد، یهود خیبر روی زمین کار میکردند و نصف محصول و درآمد آن برای مسلمانان بود[۱۲۳]. بنابراین، درآمد، خراج بوده نه زکات. با توجه به این که جنگ خیبر در محرم سال هفتم رخ داده[۱۲۴] و عبدالله بن رواحه در جمادی الاولی سال هشتم در جنگ موته به شهادت رسیده است[۱۲۵]، تنها یک سال برآورد درآمد خیبر را به عهده داشته است[۱۲۶]، مگر این که قرارداد را در برگیرنده محصول سال هفتم نیز بدانیم. و در هر صورت بر درستی خرص و تخمین دلالت دارد، گرچه خراج باشد و زمان تخمین، هنگام وجوب زکات خرما بوده است[۱۲۷]. افزون بر ابن رواحه نام شماری دیگر به عنوان «تخمین زن» یاد شده است: ابوزبید بن صلت[۱۲۸] و فروة بن عمر و انصاری که میوههای مدینه را برآورد میکردند[۱۲۹] و سهل بن أبی حثمه، صلت بن معدیکرب و ابو خیثمه عامر بن ساعده که به خیبر میرفتند[۱۳۰]. کارگزاران زکات قرآن مجید یکی از مصرفهای هشتگانه زکات را کارگزاران زکات {متن قرآن|وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا}}[۱۳۱] دانسته است و منظور کسانی است که در گردآوری، حفاظت، نگارش مقدار زکات، برآورد و تقسیم زکات نقش دارند. برابر تعریفی، عامل زکات: «عبارت از ساعی و کاتب و قسام و عاشر و عریف و حاسب و حافظ است»[۱۳۲]. عریف کسی است که نمایندگی افراد نیازمند یا قبائل را به عهده دارد. از کارگزاران زکات در روایات و کتابهای فقهی تعبیر به «عمال الزکاة»، «عمال الصدقات»، «عمال الطسق»، «مصدق الصدقات»، «الساعی و سعاة الزکاة» و «جباة الصدقات» شده است. کتانی از عنوان «مستوفی» نیز استفاده کرد و گفته است: «مردی است که امام او را برای دریافت مال جمع شده میفرستاد تا وی اموال را برای امام بفرستد»؛ مانند این که علی(ع) خمس را از خالد گرفت و به نجران رفت تا زکات آنها را جمع کند و جزیه ایشان را بیاورد[۱۳۳]. شرایط کارگزاران زکات در کتابهای فقهی، شرایطی را برای کارگزاران زکات برشمردهاند: ١. تکلیف (عقل...)؛ ۲. ایمان؛ ۳. عدالت؛ ۴. فقه (آشنایی به مسائل مربوط به زکات)؛ ۵. هاشمی نبودن[۱۳۴]. برخی علمای اهل سنت به جای عدالت، امین بودن را شرط دانستهاند[۱۳۵]. از آنجا که برابر نصّ قرآن، کارگزار، سهمی از زکات دارد اگرچه فقیر نباشد، رسول خدا اجازه نمیداد کارگزاران زکات از بنی هاشم باشند و از این راه کسب درآمد کنند. پیامبر پیشنهاد برخی از بنی هاشم را در اعزام برای گردآوری زکات ردّ کرد[۱۳۶] حتی به غلام خود ابورافع اجازه نداد در این مأموریتها شرکت کند[۱۳۷]؛ چون به مانند بنی هاشم بود. اعزام کارگزاران زکات در کتابهای تاریخی نام برخی به عنوان کارگزار صدقات پیامبر یاد شده است: ابن سعد در کتاب طبقات مینویسد: چون پیامبر هلال محرم سال نهم را دید مأموران زکات را اعزام نمود تا زکات عرب را دریافت کنند: ١. عیینة بن حصن به سوی بنی تمیم؛ ٢. بریدة بن حصیب به سوی اسلم و عقار و گفته میشود کعب بن مالک را به جانب آنها فرستاد؛ ۳. عباد بن بشر اشهلی را به جانب سلیم و مزینه؛ ۴. رافع بن مکیث، به جهینه؛ ۵. عمرو بن عاص، به سوی بنی فزاره؛ ۶. ضحاک بن سفیان کلابی، به سوی بنی کلاب؛ ۷. بسر بن سفیان کَعْبی، به جانب بنی کعب؛ ۸. مردی از بنی سعدان و هُذیم را به جانب قبیله آنها اعزام فرمود؛ ۹. ابن لُتبیّه ازدی، به بنی ذُبْیان[۱۳۸]؛ نام وی عبدالله بود[۱۳۹] و او کسی است که آنچه را از زکات جمع کرده بود، نزد پیامبر(ص) نهاد و گفت: این مال از شما و این مال را به من هدیه دادهاند! پیامبر در جمع مؤمنان فرمود: «اگر این آقا در خانه پدر و مادرش مینشست برای او هدیه میآورند! سوگند به کسی که جان محمد(ص) در دست اوست، هیچ یک از شما چیزی را نمیپذیرد جز این که در قیامت باید پاسخگوی آن باشد»[۱۴۰]. و در همین ارتباط میفرمود: «من استعملناه على عمل فرزقناه رزقا فما أخذ بعد ذلك فهو غلول»[۱۴۱]؛ هر که را بر کاری گماردیم و حقوقی برای او معین ساختیم، پس اگر پس از آن چیزی برداشت، خیانت است. ابن اسحاق، گروه دیگری از کارگزاران پیامبر را نام میبرد: ۱۰. مهاجر بن ابی امیه به صنعاء؛ ۱۱. زیاد بن لبید، به حضرموت؛ ۱۲. عدی بن حاتم، به سوی طی و بنی اسد؛ ۱۳. مالک بن نویره، بر صدقات بنی حنظله؛ ۱۴. زبرقان بن بدر، بر ناحیهای از بنی سعد؛ ۱۵. قیس بن عاصم، بر ناحیه دیگر از بنی سعد؛ ۱۶. علاء بن حضرمی، بر بحرین؛ ١٧. علی بن ابی طالب(ع) به سوی نجران برای گردآوری صدقات و جزیه آنها[۱۴۲]؛ گروه دیگری نیز از سوی پیامبر اعزام شدند؛ ۱۸. عکرمة بن خالد، بر صدقات عُکّ؛ ١٩. ولید بن عقبه، به سوی بنی المصطلق که گزارش دروغ داد؛ ۲۰. ارقم بن ابی ارقم، بر صدقات قومش؛ ۲۱. حذیفة بن یمان ازدی، بر صدقاتازد؛ ۲۲. کهل بن مالک هذلی، بر صدقات هذیل؛ ۲۳. خالد بن سعید بن عاص اموی، بر صدقات مَذحِج؛ ۲۴. عمر بن خطاب؛ ۲۵. ابو مسعود؛ ۲۶. ابوجهم بن حذیفه؛ ۲۷. عقبة بن عامر؛ ۲۸. ضحاک بن قیس؛ ۲۹. قیس بن سعد؛ ۳۰. عبادة بن صامت[۱۴۳]؛ سال نهم هجری سال «وفود» نام گرفته و پیامبر شماری از رؤسای وفود را به عنوان کارگزار صدقات بر میگزیند؛ مانند: ۳۱. قرة بن هبیرة بن سلمه، مسئول صدقات بنی قشیر[۱۴۴]؛ ۳۲. قبیصة بن مخارق، سهمی از صدقات هلال بن عامر را برای وی قرار داد[۱۴۵]؛ ۳۳. ابوقتاده انصاری[۱۴۶]؛ ۳۴. زمانی پیامبر کارگزاری را به منطقهای اعزام میکرد. از آنجا که مسئولیت گردآوری زکات بر عهده آنها بود، توصیههای لازم را به آنها مینمود. پیامبر در هنگام اعزام معاذ بن جبل به «جَنَد» یمن به وی چنین توصیه کرد: «فإن هم أطاعوك لذلك فأعلمهم أن الله افترض عليهم صدقة تؤخذ من أغنيائهم فترد على فقرائهم فإن هم أطاعوك لذلك فإياك و كرائم أموالهم...»[۱۴۷]؛ پس اگر آنان تو را اطاعت کردند، آگاهشان نما که خداوند بر آنان زکات را واجب نموده که از ثروتمندان آنان گرفته میشود و در میان فقرای آنها تقسیم میگردد. اگر آنان از تو در این مسئله اطاعت کردند. برحذر باش از گرفتن اموال نیک و برجسته آنها. نهی از گرفتن اموال برجسته مردم جزو فرمانهای اکید پیامبر بود که به همه گردآوران زکات میفرمود. ابن سعد مینویسد: و أمر رسول الله(ص) مصدقيه أن يأخذوا العفو منهم و يتوقوا كرائم أموالهم[۱۴۸]؛ و پیامبر فرمان داد به گردآوران زکات خود که اموال اضافی مردم را بگیرند و پرهیز کنند از دریافت اموال برجسته آنها. بنابراین، ممیزهای مالیاتی در دریافت مالیات باید دقت ویژه داشته باشند و در صدد غارت اموال مردم بر نیایند. ۳۵. عکرمة بن ابی جهل، بر زکات هوازن[۱۴۹] در سال درگذشت حضرت؛ ۳۶. خزیمة بن عاصم عکلی، بر زکات مردمش[۱۵۰]؛ ۳۷. سهل بن منجاب، بر صدقات تیرهای از بنی تمیم[۱۵۱]؛ ۳۸. عمرو بن سعید، بر میوههای خیبر[۱۵۲]؛ ۳۹. غافرة بن سمره تمیمی، بر زکات[۱۵۳]؛ ۴۰. کافیة بن سبع اسدی، بر صدقات مردمش؛ ۴۱. متمم بن نویره تمیمی، بر صدقات بنی تمیم؛ ۴۲. مرداس بن مالک غنوی، بر زکات قومش؛ ۴۳. هیثم پدر قیس، بر صدقات قومش[۱۵۴]؛ ۴۴. سعد بن عباده[۱۵۵]؛ ۴۵. سعید بن رسیم[۱۵۶]؛ ۴۶. مردی از بنی مخزوم[۱۵۷]؛ ۴۸ و ۴۷. مردی از بنی جهینه و مردی از بنیسلیم و داستان ثعلبة بن حاطب[۱۵۸]؛ ۴۹. ابی بن کعب بر صدقات جهینه[۱۵۹] و بر صدقات بلی بنی سعد بن هذیم از قضاعه[۱۶۰]؛ ۵۰. هلال بن عبدالله؛ پیامبر او را ساعی بر زکات قرار داد و مردی از خزاعه را با او همراه ساخت. وی مرد خزاعی را کشت و از ترس قصاص مرتد شد و همراه زکاتی که داشت به مکه گریخت و به مردم مکه گفت: من دینی بهتر از دین شما ندیدم. او دو کنیز داشت که آواز میخواندند و به پیامبر توهین میکردند. در روز فتح مکه، پیامبر دستور داد هر جا هلال و دو کنیز او را دیدند بکشند گرچه آویزان به پرده کعبه باشند. ابوبرزه نضلة بن عبدالله اسلمی، گردن هلال را در مسجد الحرام بین رکن و مقام زد[۱۶۱]. این گزارش نشان میدهد که پیش از فتح مکه، زکات گردآوری میشده و نشان آن است که برخی از کارگزاران پیامبر خطا میکردند و از اموال عمومی سوء استفاده مینمودند. بنابراین، قضاوت درباره ایمان عاملان زکاتی که نام آنها یاد شد باید بر اساس آخرین عملکرد آنها باشد. واکنشها اعزام کارگزاران برای دریافت زکات با استقبال روبهرو شد و افرادی؛ مانند سوید بن غفله، زکات اموال خود را به نماینده پیامبر دادند با این که آن حضرت را ندیده بود و زمانی به مدینه رسید که پیامبر را دفن میکردند[۱۶۲]. یا بنی مرة بن عبید زکات اموال خود را توسط عکراش بن ذؤیب تمیمی نزد پیامبر فرستادند[۱۶۳]؛ اما گروهی نیز در برابر این دستور خدا موضع منفی گرفتند. که به دو نمونه اشاره میکنیم: ۱. ثعلبة بن حاطب انصاری، فردی بود که به دعای رسول خدا(ص) از فقر نجات یافت، به گونهای که ناگزیر شد برای مهیا نمودن علوفه گوسفندان خود، از مدینه خارج شود. هنگامی که پیامبر نمایندهای فرستاد، تا زکات مال او را بگیرد، بخل ورزید و زکات نپرداخت و گفت: ما هذه إلا أخت الجزية؛ این همانند جزیه است. رسول خدا(ص) که این سخن وی را شنید فرمود: وای بر تو ای ثعلبه وای بر تو ای ثعلبه[۱۶۴]. پس از این، آیه قرآن درباره وی نازل شد: از جمله آنان (منافقان)، کسانی هستند که با خدا پیمان بستهاند: اگر از فضل خداوند به آنان داده شود، صدقه دهیم و از نیکان باشیم. چون خداوند از فضل خویش به آنان رسانید، از پیمان و عهدی که بسته بودند، برگشتند و روگردان شدند[۱۶۵]. خویشان ثعلبه پس از آن که، از نزول آیه آگاه شدند، به ثعلبه خبر دادند. ثعلبه به مدینه آمد و خدمت پیامبر رسید و اظهار پشیمانی کرد و مالی را تقدیم داشت و گفت: ای رسول خدا! این زکات مال من است. پیامبر(ص) فرمود: «هَذَا عَمَلُكَ بِنَفْسِكَ، أَمَرْتُكَ فَلَمْ تُطِعْنِي»؛ این کاری است که اکنون خود انجام میدهی. من به تو فرمان دادم پیروی نکردی. به خاطر نفاق وی، پیامبر(ص) زکات او را نپذیرفت، ثعلبه، پس از پیامبر نزد ابوبکر رفت، تا زکات مال خود را بپردازد، وی نیز نپذیرفت. پس از ابوبکر نزد عمر رفت، او هم نپذیرفت. تا این که در روزگار عثمان به هلاکت رسید[۱۶۶]. این گزارش نشان میدهد که زکات را باید به امام مسلمانان پرداخت و گرفتن وی لطفی برای پرداخت کنندگان است. ۲. رسول خدا(ص)، بسر بن سفیان یا نعیم بن عبدالله بن نحام عدوی را بر زکات بنی کعب گمارد. فرستاده پیامبر، هنگامی به محل مأموریت خود رسید که مردم خزاعه حیوانهای خود را برای پرداخت زکات گرد آوردند؛ اما بنی تمیم حاضر نشدند زکات خود را بدهند و اعلام کردند: چرا ثروت خود را به باطل میدهید، شمشیرهای خود را از نیام بیرون کشیده و گفتند: «به خدا سوگند هرگز به یک شتر از شترها دست نخواهی یافت». مأمور زکات فرار کرد و نزد پیامبر(ص) رفت. آن حضرت، عیینة بن حصن فزاری را همراه با پنجاه تن برای سرکوب این گروه یاغی اعزام کرد. عیینة بن حصن با آنها درگیر شد، شماری از مردان و زنانشان را اسیر و نزد پیامبر برد که بعد توسط حضرت آزاد شدند[۱۶۷]. برخورد شدید رسول خدا(ص) با یاغیان، باعث شد که ولید بن عقبه در هنگام اعزام برای گردآوری صدقات بنی المصطلق مدعی شود که آنان مانع رسیدن وی به زکات شدهاند و پیامبر تصمیم به اعزام نیرو گرفت[۱۶۸]؛ اما خداوند اعلام کرد: اگر فاسقی به شما خبری داد دربارهاش تحقیق کنید[۱۶۹]. و در نتیجه ولید نتوانست به مردم آن منطقه ضرر بزند و اختلافهای جاهلی خود را زنده نماید. مصرفها خداوند در قرآن کریم، مصرف زکات را مشخص کرده و آن را در هشت صنف قرار داده است: فقرا، مسکینها، کارگزاران زکات، برای تألیف قلوب، آزادی بردگان، ورشکستگان مالی، در راه خدا و برای در راه ماندگان[۱۷۰]. زکات گرفته میشد و به مصرف فقرا میرسید و گاهی نیز برای تقویت بنیه نظامی از آن استفاده میگردید. در سال نهم هجری که پیامبر به قصد غزوه تبوک میرفتند دستور گردآوری زکات منطقه مکه و قبایل آن را صادر کردند که مال زیادی شد و باعث تقویت جبهه مسلمانان گردید[۱۷۱]. برنامه کلی پیامبر این بود که زکات هر منطقهای در میان مردم همان منطقه مصرف شود. امام صادق(ع) میفرمود: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) يَقْسِمُ صَدَقَةَ أَهْلِ الْبَوَادِي فِي أَهْلِ الْبَوَادِي وَ صَدَقَةَ أَهْلِ الْحَضَرِ فِي أَهْلِ الْحَضَرِ»[۱۷۲]؛ همواره رسول خدا(ص) زکات بادیه نشینان را بین خود آنان و زکات شهرنشینان را بین خود آنان تقسیم میکرد. فصل سوم آیین گردآوری زکات در دوران علی(ع)
گردآوری زکات در صدر اسلام با در گذشت رسول خدا(ص)، خلفاء به گردآوری زکات پرداختند و به مناطق گوناگون مأمور زکات فرستادند. با کسانی که زکات نمیدادند جنگ نمودند. با فتح ایران، عراق و روم، منابع درآمد مسلمانان افزایش یافت و درآمد زکات در برابر درآمد خراج ایران، عراق و مصر ناچیز مینمود. امیرالمؤمنین؛ مانند دیگران در زمان خلافت خویش به گردآوری صدقات پرداخت و آن را میان نیازمندان تقسیم مینمود و دستورهای مهمی در بهتر شدن وضع دریافت زکات صادر کرد. آن گاه که معاویه گروهی را برای گردآوری زکات مناطق تحت نظر حکومت علی(ع) فرستاد و از آنان خواست زکات مردم را بگیرند و طرفداران علی(ع) را آزار دهند. امیرالمؤمنین، شماری را برای مقابله با آنان اعزام فرموده از آنان خواست زکات اموال آن مناطق را از کارگزاران معاویه پس گرفته به کوفه بیاورند. و این موضع درباره زکات سماوه، تیماء و دومة الجندل رخ داد[۱۷۳]. امیرالمؤمنین علت آن را در سفارشهای خود به مخنف بن سلیم آن گاه که او را برای دریافت زکات بکر بن وائل اعزام کرد این گونه بیان کرد که نیروهای ما از آنان حمایت میکنند، پس نباید زکات خود را به مأموران معاویه بدهند. در بخشی از نامه علی(ع) به مخنف چنین آمده است: «پس هر کسی از پیروان ما، از مردمان جزیره و آنچه بین کوفه و شام میباشد، ادعا کند زکات خود را به کارگزاران شام داده است و حال آنکه او در حوزه و منطقه ماست. از این کار منع میشود؛ زیرا نیروهای سواره و پیاده ما از او حمایت کردهاند (و امنیت او را برقرار نمودهاند)، پس برای او دادن زکات (به کارگزاران معاویه) جایز نمیباشد؛ گرچه حق آن گونه باشد که او گمان کرده است (واقعاً زکات مالش را به کارگزاران معاویه داده است)؛ زیرا برای او نیست که در سرزمین ما باشد و زکات مالش را به دشمن ما بدهد»[۱۷۴]. از این نامه به روشنی استفاده میشود که پرداخت زکات و مالیات در برابر خدماتی است که حکومت اسلامی انجام میدهد و امنیتی که برقرار مینماید و چنین افرادی اگر مالیات و وجوه شرعی خود را به دشمنان حکومت اسلامی بدهند از آنان پذیرفته نیست. توصیههای علی(ع) به مأموران زکات امیرالمؤمنین(ع) در هنگام اعزام کارگزاران زکات، توصیههای لازم را به آنها مینمود که مبادا به مردم ظلم و ستم نمایند. در عین حال اگر شکایتی از آنان به علی(ع) میرسید آنان را عزل میکرد. داستان سوده همدانیه و حکایت عزل کارگزار علی(ع) به خاطر شکایت سوده مربوط به مأمور زکات بوده است[۱۷۵]. توصیههای علی(ع) در دو محور بود: دستورهای لازم برای خود کارگزاران که با مردم با روی خوش و تواضع رفتار کنند و انصاف در دریافت زکات.
توصیه به مخنف کارگزار زکات در نامه امیرالمؤمنین(ع) به مخنف بن سلیم ازدی، نکات جالبی درباره تقوا و انصاف دیده میشود: «او را به تقوای خداوند، پروردگارش در امور پنهانی و اعمال مخفیانهاش امر کرد و این که با مردم با گشادهرویی و نرمی برخورد کند و او را فرمان داد که تواضع را پیشه کند و از تکبر اجتناب ورزد؛ زیرا خداوند، متواضعان را بالا میبرد و متکبران را ذلیل و خوار میگرداند. آنگاه افزود: در این صدقه، برای تو حق و نصیبی معین است؛ اما تو شریکانی داری که عبارتند از: فقرا، مساکین، ورشکستگان، مجاهدان، در راه ماندگان، بندگان و الفت پذیران و ما حق تو را میدهیم، پس تو نیز حق، آنها را بده (و از صدقات کم میاور) و اگر چنین نکنی، تو بیشترین دشمن را در روز قیامت خواهی داشت و بدا به حال مردی که دشمنش مانند اینها باشد»[۱۷۶]. این نامه را سیدرضی در نهج البلاغه مفصلتر آورده و یاد میکند: آن را به برخی از کارگزارانش نوشت که آنها را برای جمعآوری زکات فرستاده بود. از آنجا که نقل نهج البلاغه افزون است آن را ذکر میکنیم: «أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ فِي سَرَائِرِ أَمْرِهِ وَ خَفِيَّاتِ عَمَلِهِ حَيْثُ لَا شَهِيدَ غَيْرُهُ وَ لَا وَكِيلَ دُونَهُ وَ أَمَرَهُ أَلَّا يَعْمَلَ بِشَيْءٍ مِنْ طَاعَةِ اللَّهِ فِيمَا ظَهَرَ فَيُخَالِفَ إِلَى غَيْرِهِ فِيمَا أَسَرَّ وَ مَنْ لَمْ يَخْتَلِفْ سِرُّهُ وَ عَلَانِيَتُهُ وَ فِعْلُهُ وَ مَقَالَتُهُ فَقَدْ أَدَّى الْأَمَانَةَ وَ أَخْلَصَ الْعِبَادَةَ. وَ أَمَرَهُ أَلَّا يَجْبَهَهُمْ وَ لَا يَعْضَهَهُمْ وَ لَا يَرْغَبَ عَنْهُمْ تَفَضُّلًا بِالْإِمَارَةِ عَلَيْهِمْ فَإِنَّهُمُ الْإِخْوَانُ فِي الدِّينِ وَ الْأَعْوَانُ عَلَى اسْتِخْرَاجِ الْحُقُوقِ. وَ إِنَّ لَكَ فِي هَذِهِ الصَّدَقَةِ نَصِيباً مَفْرُوضاً وَ حَقّاً مَعْلُوماً وَ شُرَكَاءَ أَهْلَ مَسْكَنَةٍ وَ ضُعَفَاءَ ذَوِي فَاقَةٍ وَ إِنَّا مُوَفُّوكَ حَقَّكَ فَوَفِّهِمْ حُقُوقَهُمْ وَ إِلَّا تَفْعَلْ فَإِنَّكَ مِنْ أَكْثَرِ النَّاسِ خُصُوماً يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ بُؤْسَى لِمَنْ خَصْمُهُ عِنْدَ اللَّهِ الْفُقَرَاءُ وَ الْمَسَاكِينُ وَ السَّائِلُونَ وَ الْمَدْفُوعُونَ وَ الْغَارِمُونَ وَ ابْنُ السَّبِيلِ وَ مَنِ اسْتَهَانَ بِالْأَمَانَةِ وَ رَتَعَ فِي الْخِيَانَةِ وَ لَمْ يُنَزِّهْ نَفْسَهُ وَ دِينَهُ عَنْهَا فَقَدْ أَحَلَّ بِنَفْسِهِ الذُّلَّ وَ الْخِزْيَ فِي الدُّنْيَا وَ هُوَ فِي الآْخِرَةِ أَذَلُّ وَ أَخْزَى وَ إِنَّ أَعْظَمَ الْخِيَانَةِ خِيَانَةُ الْأُمَّةِ وَ أَفْظَعَ الْغِشِّ غِشُّ الْأَئِمَّةِ وَ السَّلَامُ»[۱۷۷]؛ او را به تقوای الهی فرمان میدهد در کارهای نهانش و کردههای پنهانش، آنجا که جز خدا کسی گواه نیست و نمایندهای جز خدا حضور ندارد. و نیز فرمان میدهد که مبادا اطاعت خدا در آنچه آشکار است بنماید و در خلوت خلاف همان را انجام دهد. و آن کسی که نهان و آشکار و کردار و گفتار او دوگانه نباشد، از عهده امانت برآمده و عبادت را خالص به جای آورده است. و او را میفرماید که مردم پرداخت کننده زکات را نرنجاند و دروغگوشان نداند (و نظر آنها را در مقدار اموالشان بپذیرد) و به خاطر امارت و مقامی که دارد روی از ایشان برنگرداند؛ که آنان برادر دینیاند و در به دست آوردن حقوق (و دریافت زکات) همکار. و تو را در این زکات سهمی معین است و حقی شناخته شده و روشن، و شریکان مردم درویش و زمینگیر و مردم ناتوان و تنگدست. ما حقوق تو را به تمام و کمال میپردازیم، پس باید تو هم حقوق آنان را برسانی (و به طور کامل و صحیح زکات را دریافت و به ما منتقل کنی) وگرنه در روز قیامت تو دارای بیشترین دشمنانی، و بدا به حال کسی که خصم او نزد خدا مستمندان، زمینگیر شدگان، گدایان، رانده شدگان، ورشکستگان و در راه ماندگان باشند. و آنکه کار امانت را سبک شمارد و خیانت را چراگاه خویش قرار دهد و دل و دین خود را از خیانت پاک ننماید، در این جهان در خواری و رسوایی را به روی خویش گشاید و در آخرت خوارتر و رسواتر باشد؛ و بزرگترین خیانت، خیانت به امت مسلمان است و زشتترین دغلکاری و ناراستیها، ناراستی با رهبران است. والسلام. آیین دریافت زکات محور دوم توصیههای حضرت مربوط به شیوه دریافت زکات و احکام مربوط به آن بود. در نامهای که حضرت برای کارگزار صدقات خود عبدالله بن زمعه نگاشت نصاب شتر را بیان فرمود و در نامهای که برای عثمان بن حنیف (کارگزار بصره) فرستاد، دستور داد که از بچههای گوسفند و شتر زکات نگیرد. در سخنی دیگر از علی(ع) میخوانیم که: «وَ لَا يَأْخُذِ الْمُصَدِّقُ هَرِمَةً وَ لَا ذَاتَ عَوَارٍ وَ لَا عَمْيَاءَ وَ لَا تَيْساً إِلَّا أَنْ يَشَاءَ الْمُصَدِّقُ»؛ مأمور زکات، حیوان ماده پیر و معیوب و کور نمیگیرد و همچنین بز یک ساله مگر این که مصدق زکات بخواهد. به نظر میرسد در مواردی ممکن است مأمور زکات، صلاح را در گرفتن حیوانات لاغر بداند. و ممکن است استثنا به مورد اخیر بخورد و منظور از خواست این باشد که وی حق خود را از اینها انتخاب کند. در فرازی دیگر از نامه حضرت به عثمان بن حنیف که در کتابهای لغت نقل شده است میفرماید: «لَا تَأْخُذَنَّ مِنَ الزُّخَّةِ وَ النُّخَّةِ شَيْئاً»[۱۷۸]؛ از بچه گوسفند و شتر یا گاو کارکن چیزی نگیر! زخّه را بچه گوسفند دانستهاند که دنبال مادرش راه میرود و ماههای اول تولدش میباشد و نخّه، هم به معنای بچه شتر آمده و هم به معنای گاوی که کار میکند و از عوامل است. برخی نوشتهاند این نامه را علی(ع) به عثمان نوشته[۱۷۹] و گویا بخشی از نامهای است که علی(ع) از پیامبر(ص) در نزد خود داشته است[۱۸۰]. گویا همین نامه است که علی(ع) آن را توسط محمد بن حنفیه نزد عثمان خلیفه سوم میفرستد تا با عمل به آن به گونهای درست به گردآوری زکات بپردازد و از انتقاداتی که از وی میشده بکاهد؛ ولی عثمان نمیپذیرد و نامه را رد میکند[۱۸۱]. در نامهای که به گفته سید رضی آن را برای مأموران زکات نگاشت بر آداب دریافت زکات توجه نموده است. این نامه در نهج البلاغه و کتاب کافی آمده که تفاوتهای اندکی با هم دارند. ما نقل نهج البلاغه را انتخاب کردهایم و در پایان اضافات نقل کافی را یاد میکنیم. سید رضی بخشی از آن را آورده است و درباره آن مینویسد: «ما بخشی از آن نامه را آوردیم تا دانسته شود امام(ع) بنیان حق را برپا میداشت و نمونههای داد و عدل را در کارهای کوچک و بزرگ پنهان و آشکار بیان میکرد». آیین دریافت زکات در نامه به کارگزاران این نامه یکی از سندهای افتخار جامعه اسلامی است و از فرمانهای زیبا و حکمتآمیز علی(ع) که حکایت از لزوم رعایت عدالت و انصاف در گردآوری زکات و مالیات دارد. مأموران و ممیزهای مالیاتی باید در هنگام دریافت و برآورد مالیات، آن را مطالعه و با دقت و وسواس به آن عمل نمایند. ما این نامه را در چند عنوان ارائه میکنیم. ۱. دوری از ایجاد ترس کسانی که حرفه آنان در ارتباط با مردم است، تلاش میکنند برای خود موقعیت و ابهّت اجتماعی ویژهای فراهم سازند و دیگران را وادار به تعظیم خویش نمایند. تکبر و خود بزرگ بینی از ویژگیهای این اشخاص است. بدین منظور از ایجاد جوّ رعب و وحشت نیز بهره میبرند. به تعبیر دیگر معتقدند دیگران باید از آنها که مأمور مالیات یا زکاتند حساب ببرند. امیرالمؤمنین(ع) در این نامه، کارگزاران را از ایجاد چنین فضایی و ترساندن صاحبان مال به دور میدارد و در آغاز نامه مینویسد: «انْطَلِقْ عَلَى تَقْوَى اللَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ لَا تُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً وَ لَا تَجْتَازَنَّ عَلَيْهِ كَارِهاً وَ لَا تَأْخُذَنَّ مِنْهُ أَكْثَرَ مِنْ حَقِّ اللَّهِ فِي مَالِهِ»؛ با تقوای الهی حرکت کن که خداوند یگانه و بیهمتاست و مسلمانی را مترسان و با کراهت بر وی وارد مشو و بیش از حق خدا از مال او مستان! ۲. برخورد انسانی «فَإِذَا قَدِمْتَ عَلَى الْحَيِّ فَانْزِلْ بِمَائِهِمْ مِنْ غَيْرِ أَنْ تُخَالِطَ أَبْيَاتَهُمْ ثُمَّ امْضِ إِلَيْهِمْ بِالسَّكِينَةِ وَ الْوَقَارِ حَتَّى تَقُومَ بَيْنَهُمْ فَتُسَلِّمَ عَلَيْهِمْ وَ لَا تُخْدِجْ بِالتَّحِيَّةِ لَهُمْ ثُمَّ تَقُولَ عِبَادَ اللَّهِ أَرْسَلَنِي إِلَيْكُمْ وَلِيُّ اللَّهِ وَ خَلِيفَتُهُ لآِخُذَ مِنْكُمْ حَقَّ اللَّهِ فِي أَمْوَالِكُمْ فَهَلْ لِلَّهِ فِي أَمْوَالِكُمْ مِنْ حَقٍّ فَتُؤَدُّوهُ إِلَى وَلِيِّهِ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ لَا فَلَا تُرَاجِعْهُ وَ إِنْ أَنْعَمَ لَكَ مُنْعِمٌ فَانْطَلِقْ مَعَهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ تُخِيفَهُ أَوْ تُوعِدَهُ أَوْ تَعْسِفَهُ أَوْ تُرْهِقَهُ فَخُذْ مَا أَعْطَاكَ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ»؛ چون به قبیلهای برسی، بر سر آب آنان فرود آی و به خانههاشان وارد مشو! پس آهسته و آرام به سوی ایشان رو تا در جمع آنان در آیی و سلامشان نما و در درود گفتن به آنان کوتاهی مکن!پس بگو: بندگان خدا! آیا خدا را در مالهای شما حقی است تا آن را به ولیّ او بپردازید؟ اگر کسی گفت: نه متعرّض او مشو[۱۸۲]؛ و اگر کسی گفت: آری با او برو بیآنکه او را بترسانی یا بیمش دهی یا بر او سختگیری نمایی یاکار بر او سخت گردانی! آنچه از زر یا سیم به تو دهد بگیر! تا اینجا علی(ع) زکات طلا و نقره را که اموال باطنه نامیده میشوند ذکر نموده و بیان مینماید آنچه از زر و سیم به عنوان زکات به تو دادند بپذیر! ۳. وارد نشدن میان اموال «فَإِنْ كَانَ لَهُ مَاشِيَةٌ أَوْ إِبِلٌ فَلَا تَدْخُلْهَا إِلَّا بِإِذْنِهِ فَإِنَّ أَكْثَرَهَا لَهُ فَإِذَا أَتَيْتَهَا فَلَا تَدْخُلْ عَلَيْهَا دُخُولَ مُتَسَلِّطٍ عَلَيْهِ وَ لَا عَنِيفٍ بِهِ وَ لَا تُنَفِّرَنَّ بَهِيمَةً وَ لَا تُفْزِعَنَّهَا وَ لَا تَسُوءَنَّ صَاحِبَهَا فِيهَا»؛ اگر او را گاو و گوسفند و شتر است بیرخصت او میان آنها مرو که بیشتر آن رمه از آن اوست و چون به رمه رسیدی چونان کسی به میانشان مرو که بر رمه چیرگی دارد یا خواهد آنها را بیازارد، و چهارپایان را از جای مگریزان و مترسان و با صاحبان آنها در گرفتن حق خدا بد رفتاری مکن! ۴. دریافت عادلانه «وَ اصْدَعِ الْمَالَ صَدْعَيْنِ ثُمَّ خَيِّرْهُ فَإِذَا اخْتَارَ فَلَا تَعْرِضَنَّ لِمَا اخْتَارَهُ ثُمَّ اصْدَعِ الْبَاقِيَ صَدْعَيْنِ ثُمَّ خَيِّرْهُ فَإِذَا اخْتَارَ فَلَا تَعْرِضَنَّ لِمَا اخْتَارَهُ فَلَا تَزَالُ كَذَلِكَ حَتَّى يَبْقَى مَا فِيهِ وَفَاءٌ لِحَقِّ اللَّهِ فِي مَالِهِ فَاقْبِضْ حَقَّ اللَّهِ مِنْهُ فَإِنِ اسْتَقَالَكَ فَأَقِلْهُ ثُمَّ اصْنَعْ مِثْلَ الَّذِي صَنَعْتَ أَوَّلًا حَتَّى تَأْخُذَ حَقَّ اللَّهِ فِي مَالِهِ»؛ و مال را دو بخش نما و صاحب مال را مخیر گردان و هر بخش را برگزید، بپذیر، پس هنگامی که پذیرفت، بر انتخاب او خُرده مگیر. آن گاه مانده آن را دو بخش کن و او را مخیر گردان و هر بخش را که برداشت مانع او مشو! پس پیوسته چنین کن تا آنچه از مال او باقی میماند کافی به حق خدا در مال او باشد. پس حق خدا را از او بگیر. (و اگر گمان زیادی پرداخت مالی را کند) و خواهد آنچه را که قسمت او شده به هم زَنَد بپذیر! سپس هر دو بخش را درهم آمیز و مانند بار اول قسمت کن، تا حقّ خدا را از مال او بستانی. ۵. نگرفتن مال معیوب «وَ لَا تَأْخُذَنَّ عَوْداً وَ لَا هَرِمَةً وَ لَا مَكْسُورَةً وَ لَا مَهْلُوسَةً وَ لَا ذَاتَ عَوَارٍ»؛ و آنچه کلانسال، پیر و فرسوده است یا شکسته پا و پشت و یا بیماریاش ناتوان نموده و یا عیبی در او بود مگیر! این سخنان شبیه سخنانی است که از آن حضرت نقل کردیم. ۶. گماردن محافظان امین «وَ لَا تَأْمَنَنَّ عَلَيْهَا إِلَّا مَنْ تَثِقُ بِدِينِهِ رَافِقاً بِمَالِ الْمُسْلِمِينَ حَتَّى يُوَصِّلَهُ إِلَى وَلِيِّهِمْ فَيَقْسِمَهُ بَيْنَهُمْ وَ لَا تُوَكِّلْ بِهَا إِلَّا نَاصِحاً شَفِيقاً وَ أَمِيناً حَفِيظاً غَيْرَ مُعْنِفٍ وَ لَا مُجْحِفٍ وَ لَا مُلْغِبٍ وَ لَا مُتْعِبٍ»؛ و چون مال مسلمانان را با کس روانه نمودی به شخصی (محافظی) بسپار که به دینداری او اطمینان داری، در حالی که نسبت به دارایی مسلمانان، دل بسوزاند تا آن را به دست ولی مسلمانان برساند و او میان آنان بخش کند و کسی را وکالت و نمایندگی مده جز آنکه خیراندیش، مهربان و امانتدار حافظ اموال باشد، نه ستم نماید و نه برنجاند و نه ماندهشان سازد و نه خسته گرداند (حیوانات را). ۷. مهربانی با حیوانها «ثُمَّ احْدُرْ إِلَيْنَا مَا اجْتَمَعَ عِنْدَكَ نُصَيِّرْهُ حَيْثُ أَمَرَ اللَّهُ بِهِ فَإِذَا أَخَذَهَا أَمِينُكَ فَأَوْعِزْ إِلَيْهِ أَلَّا يَحُولَ بَيْنَ نَاقَةٍ وَ بَيْنَ فَصِيلِهَا وَ لَا يَمْصُرَ لَبَنَهَا فَيَضُرَّ ذَلِكَ بِوَلَدِهَا وَ لَا يَجْهَدَنَّهَا رُكُوباً وَ لْيَعْدِلْ بَيْنَ صَوَاحِبَاتِهَا فِي ذَلِكَ وَ بَيْنَهَا وَ لْيُرَفِّهْ عَلَى اللَّاغِبِ وَ لْيَسْتَأْنِ بِالنَّقِبِ وَ الظَّالِعِ وَ لْيُورِدْهَا مَا تَمُرُّ بِهِ مِنَ الْغُدُرِ وَ لَا يَعْدِلْ بِهَا عَنْ نَبْتِ الْأَرْضِ إِلَى جَوَادِّ الطُّرُقِ وَ لْيُرَوِّحْهَا فِي السَّاعَاتِ وَ لْيُمْهِلْهَا عِنْدَ النِّطَافِ وَ الْأَعْشَابِ حَتَّى تَأْتِيَنَا بِإِذْنِ اللَّهِ بُدَّناً مُنْقِيَاتٍ غَيْرَ مُتْعَبَاتٍ وَ لَا مَجْهُودَاتٍ»؛ پس آنچه فراهم گشته، شتابان نزد ما روانه دار تا چنان که خدا فرمود، بخش گردانیم و به مستحقان برسانیم. پس اگر امین تو آن را گرفت و رساندنش را تعهد نمود به او سفارش کن که میان ماده شتر و بچه شیر خوارش جدایی نیفکند و ماده را چندان ندوشاند که شیرش اندک ماند و بچهاش را زیان رساند و در سوار شدن، به خستگیاش نیندازد و میان آن و دیگر اشتران عدالت را برقرار سازد و باید شتر خسته را آسوده گرداند و آنکه کمتر آسیب دیده یا از رفتن ناتوان گردیده آرام براند و چون بر آبگیرها و چشمهها گذرد به آبشان در آرد و راهشان را از زمینهای گیاهدار به جادهها نگرداند و در ساعتهایی آنها را آسوده گذارد و به هنگام خوردن آب و چریدن گیاه مهلتشان دهد تا به اذن خدا فربه و تناور، نه خسته و نه از بیماری لاغر، نزد ما رسند. ۸. تقسیم برابر دستور اسلام «لِنَقْسِمَهَا عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ(ص) فَإِنَّ ذَلِكَ أَعْظَمُ لِأَجْرِكَ وَ أَقْرَبُ لِرُشْدِكَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ»[۱۸۳]؛ تا این که ما به دستور کتاب خدا و سنت پیامبر او، آن را پخش کنیم که این کار پاداش تو را بسیار گرداند و رستگاریات نزدیکتر است. اگر خدا بخواهد. ۹. پاداش مأمور زکات در نقل کافی که امام صادق(ع) همین نامه را از امیرالمؤمنین(ع) نقل کرده نکتههایی اضافی دیده میشود. پس از کلمات «حَتَّى يَأْتِيَنَا بِإِذْنِ اللَّهِ سِحَاحاً سِمَاناً غَيْرَ مُتْعَبَاتٍ وَ لَا مُجْهَدَاتٍ» چنین آمده: «فَيُقْسَمْنَ بِإِذْنِ اللَّهِ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ(ص) عَلَى أَوْلِيَاءِ اللَّهِ فَإِنَّ ذَلِكَ أَعْظَمُ لِأَجْرِكَ وَ أَقْرَبُ لِرُشْدِكَ يَنْظُرُ اللَّهُ إِلَيْهَا وَ إِلَيْكَ وَ إِلَى جُهْدِكَ وَ نَصِيحَتِكَ لِمَنْ بَعَثَكَ وَ بُعِثْتَ فِي حَاجَتِهِ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) قَالَ مَا يَنْظُرُ اللَّهُ إِلَى وَلِيٍّ لَهُ يَجْهَدُ نَفْسَهُ بِالطَّاعَةِ وَ النَّصِيحَةِ لَهُ وَ لِإِمَامِهِ إِلَّا كَانَ مَعَنَا فِي الرَّفِيقِ الْأَعْلَى»[۱۸۴]؛ پس آنها به اذن خدا برابر دستور قرآن و سنت پیامبر او بر دوستان خدا تقسیم شود. این روش، پاداش تو را بزرگتر گرداند و به رستگاری و صلاحت نزدیکتر است. خداوند به آنها و به تو و به تلاش و خیرخواهی تو برای کسی که تو را فرستاده و کاری که به سوی آن رفته نظر مینماید؛ زیرا پیامبر(ص) فرمود: هر بندهای که خود را در راه طاعت خدا و اخلاص او و رهبرش به زحمت اندازد، خداوند به او نظر کند و مورد لطف و مرحمت خود قرار دهد و با ما در رفیق اعلی باشد. ۱۰. اطمینان به صاحبان مال از توصیههای دیگری که درباره چگونگی گردآوری زکات نقل شده سوگند ندادن صاحبان مال است. علی(ع) میفرماید: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) نَهَى أَنْ يُحْلَفَ النَّاسُ عَلَى صَدَقَاتِهِمْ وَ قَالَ هُمْ فِيهَا مَأْمُونُونَ»[۱۸۵]؛ رسول خدا(ص) نهی فرمود که مردم برای زکات اموالشان سوگند داده شوند و فرمود: آنان در این موضوع مورد اطمینان هستند.
مکان و زمان جمعآوری زکات همانگونه که گذشت برای تخمین زکات غلات، از سوی حاکم اسلامی مأمورانی اعزام میشدند؛ از این رو زمان برداشت محصول غلات و مکان آن مشخص بود؛ بنابراین، سخن درباره زمان و مکان زکات چهارپایان و حیوانات است. صاحبان چهار پایان چه بدویها و چه گله دارها، به حکم اوضاع طبیعت مجبور بودند که در بهار از پی آب و گیاه در حرکت باشند. آنگاه در کنار چاههای پر آب گرد آیند. بدیهی است در بهار و تابستان بیابانها برای چرای حیوانات، مناسب و هوا نیز قابل تحمل است. در این ایام کسانی که برای گردآوری صدقات میرفتند باید خود را به میان صاحبان چهار پایان برسانند نه این که از آنها بخواهند در جای معینی گرد آیند؛ زیرا چه بسا آنجا برای حیوانات مناسب نباشد و به آنها ضرر وارد گردد. و در این باره، نصوص گوناگونی وارد شده است. از پیامبر(ص) روایت شده که فرمودند: «صدقات مسلمانان را یا بر سر آبهایشان بگیرید و یا بر درگاه خانههایشان»[۱۸۶]. عثمان، کارگزاران زکات را هنگامی که مردم بر سر آبها جمع میشدند میفرستاد[۱۸۷]. از علی(ع) نیز این چنین روایت شده که فرمود: «تُؤْخَذُ صَدَقَاتُ أَهْلِ الْبَادِيَةِ عَلَى مِيَاهِهِمْ وَ لَا يُسَاقُونَ»[۱۸۸]؛ زکات مردم بادیه در کنار آبهایشان گرفته میشود و به جای دیگر برده نمیشوند. زمان جمعآوری صدقات، آغاز تابستان برابر با تقویم شمسی بوده است که با اوضاع طبیعت هم تناسب دارد؛ زیرا صاحب چهار پایان پیش از تابستان بر سر آبهای خود گرد میآمدهاند و چنان بر میآید که هر قبیلهای در منطقهای معین بوده و بر چاههای خود گرد میآمدهاند که آنها را از تجاوز و غصب محافظت نمایند. حفاظت این چاهها یا تصرف آنها پیش از اسلام از عوامل مهم جنگ و ستیز صحرانشینان بوده است؛ ولی در اسلام برای هر قبیله چراگاه و آبی معین شد و باعث کاهش جنگها و ستیزهای قبیلهای گردید[۱۸۹]. مالک بن انس میگفت: کارگزاران زکات را باید پیش از تابستان و هنگامی که ستاره ثریا طلوع میکند برای گرفتن زکات فرستاد؛ زیرا در این هنگام است که مردم با چهار پایان خود بر سر آبها گرد میآیند و این بیشتر به صلاح مردم است[۱۹۰]. رفتن به سر آبها و دریافت زکات بر اساس روشی است که از زمان رسول خدا(ص) بوده که حاکم اسلامی به جمعآوری زکات میپرداخته و دستور و روش اولیه نیز چنین بوده است. و متولی دریافت زکات حاکم اسلامی بوده است؛ از این رو شیخ مفید در کتاب مقنعه بر این نظر است که در مرحله اول، واجب است که زکات را به پیامبر یا امام جانشین وی بدهند و هنگامی که پیامبر نبود خلیفه وی و هرگاه او نبود سفیر امام و در صورت نبود وی واجب است زکات را نزد فقها ببرند[۱۹۱]. و بر همین اساس ابوبکر با کسانی که زکات ندادند جنگید و در زمان علی(ع) که مردم قبیله بنی ناجیه و عبدالقیس از پرداخت زکات خود در سال وقوع جنگ صفین خودداری نمودند، زکات دو سال آنها را گرفت[۱۹۲]. آنان به پیروی از خریت بن راشد دست به شورش زدند و پس از سرکوب شورش توسط معقل بن قیس ریاحی فرستاده علی(ع)، وی مردم را جمع کرد و گفت: «أَدُّوا مَا عَلَيْكُمْ فِي هَذِهِ السِّنِينَ مِنَ الصَّدَقَةِ فَأَخَذَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ عِقَالَيْنِ»[۱۹۳]؛ بپردازید آنچه در این دو سال بر عهده شماست از زکات، پس از مسلمانان زکات دو سال را گرفت. ابن منظور گوید: «عِقال» صدقه و زکات یک سال از شتر و گوسفند است، کسائی گوید: عِقال صدقه یک سال است[۱۹۴]. و عقل المصدق الصدقة به معنای دریافت و اخذ آن است و میگویند: لا تشتر الصدقة حتى يعقلها المصدق[۱۹۵]؛ زکات را مخر تا عامل زکات آن را قبض و دریافت کند. و مشابه آن از علی(ع) نقل شده است: «لَا تُبَاعُ الصَّدَقَةُ حَتَّى تُعْقَلْ»[۱۹۶]؛ زکات فروخته نمیشود تا دریافت شود. اما چنانچه شخص بخواهد زکات اموال خودش را بدهد در صورتی که حاکم شرع از او نخواهد، باید زمان زکات هر مالی را در رأس سال آن بدهد و دین شرعی خود را در مصارف تعیین شده به مصرف برساند. در دعائم الاسلام روایتی از امام صادق(ع) نقل شده که فرمودند: «يَجْبُرُ الْإِمَامُ النَّاسَ عَلَى أَخْذِ الزَّكَاةِ مِنْ أَمْوَالِهِمْ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً﴾[۱۹۷]»[۱۹۸]؛ امام، مردم را بر پرداخت زکات اموالشان مجبور میکند؛ زیرا خداوند فرموده: «از اموال آنها زکات بگیر». عزل کارگزار زکات داستان عزل کارگزار امیرالمؤمنین(ع) که سوده همدانی آن را برای معاویه نقل میکند و از حضرت تجلیل مینماید، مربوط به کارگزار صدقات است و ما آن را در جلد اول این کتاب نقل کردیم و در این جا تنها بخش پایانی آن را از منبعی دیگر گزارش میکنیم. سوده، داستان را برای معاویه این گونه گزارش میکند: نزد علی(ع) رفتم تا درباره کارگزار زکاتی که از جانب وی آمده بود سخن بگویم. به خدا قسم که میان من و آن کارگزار، نبود جز لاغر و چاق، یعنی او گوسفندان و حیوانات فربه را به عنوان زکات برمیداشت و حیوانات لاغر را وا مینهاد؛ از این رو نزد علی(ع) آمدم تا از آنچه با ما انجام داده شکایت کنم. دیدم او به نماز ایستاده است. هنگامی که مرا دید از نماز خود منصرف شد[۱۹۹]. آن گاه با مهربانی و عطوفت به من فرمود: آیا حاجتی داری؟ خبری که داشتم به وی گفتم. فرمود: «اَللَّهُمَّ أَنْتَ الشَّاهِدُ عَلَيَّ وَ عَلَيْهِمْ وَ أَنِّي لَمْ آمُرْهُمْ بِظُلْمِ خَلْقِكَ وَ لَا بِتَرْكِ حَقِّكَ»؛ بار الها! تو بر من و آنان گواهی که من آنها را به ستم بر بندگانت فرمان ندادهام و نه هم به ترک حقت. آنگاه قطعه پوستی از جیب خود بیرون آورد و بر آن نوشت: «به نام خداوند بخشاینده مهربان، پس تمام کنید پیمان و تراز و را به عدل. هرگاه نامه مرا خواندی آنچه در دست تو میباشد از جهت کارگزاری ما (زکات) حفظ نما تا به سوی تو بیاید کسی که آن را از تو تحویل بگیرد. والسلام»[۲۰۰]. از این گزارش به خوبی استفاده میشود که علی(ع) به هیچ روی ستم بر مردم را در دریافت زکات روا ندانسته و همیشه بر کار کارگزاران خویش نظارت میکرد و هر گونه اجحافی را پیگیری مینمود؛ از این رو کارگزار خطا کار خود را که زکات را برابر ضوابط اعلام شده گردآوری نکرده بود به سرعت برکنار فرمود. پرداخت زکات زکات بر انسان بالغ و عاقل، با گذشت یک سال بر مال، آنگاه که به حد نصاب شرعی یاد شده برسد لازم است و مال قرضی زکات ندارد و زکات آن بر صاحب مال است[۲۰۱]، آن هم هنگامی که دریافت میکند. در منابع اهل سنّت، روایات گوناگونی آورده شده که علی(ع) در اموال یتیمان، زکات را واجب میدانست و مستند تمام اینها داستان فرزندان آل ابی رافع است. ابن حزم در کتاب محلی از سفیان ثوری از حبیب بن ابی ثابت از عبیدالله بن ابی رافع نقل میکند که گفت: علی بن ابی طالب(ع) زمین ما را به ۸۰ هزار درهم فروخت و ما یتیمانی بودیم که در منزل او زندگی میکردیم، پس هنگامی که اموال خود را دریافت کردیم کم آمد. گفت: من سالیانه زکات آن را میدادم[۲۰۲]. این روایت به نظر درست نمیآید و با فقه شیعه که زکات را در اموال یتیم روا نمیداند مخالف است[۲۰۳]. آن هم اموالی که تجارتی با آن نشود. افزون بر این: اولاً: ابورافع در زمان حکومت علی(ع) زندگی میکرد و خزانهدار حضرت بوده است و فوت او را در مدینه در زمان امامت امام حسن(ع) دانستهاند[۲۰۴]. ثانیاً: بر فرض که پیش از علی(ع) از دنیا رفته باشد، فرزندان وی؛ مانند علی بن ابی رافع و عبیدالله یتیم نبوده، بلکه بالغ و عاقل، و کاتب علی(ع) بودهاند. ثالثاً: در صورتی این ادعا درست است که درگذشت ابورافع را در زمان خلفای گذشته بدانیم و بر فرض صحت، زکات آن را باید به دستگاه خلافت میداد و این امر بر کسی پوشیده نمیماند. شاید نقل این روایت ساختگی به خاطر این باشد که ابورافع، زمین خود را در خیبر و منزلش را در مدینه فروخت و همراه علی(ع) به کوفه رفت و پس از بازگشت به مدینه، امام حسن(ع) نیمی از منزل علی(ع) در مدینه را به وی داد[۲۰۵]. جاعلان این داستان خواستهاند فداکاری ابورافع و کمک امام حسن(ع) را با این نقل از میان ببرند و واقعیت را وارونه جلوه دهند. از علی(ع) درباره زکات مال یتیم نقل شده که فرمودند: مال یتیم، نزد وصی است با آن کاری ندارد تا یتیم بالغ شود، و بر او زکاتی نیست تا بالغ گردد[۲۰۶]. جالب توجه است که قرضاوی در کتاب فقه الزکاة در نقد زکات در اموال یتیم، از قول علی(ع) میگوید: عجیب است که زید، صادق و یحیی منکر زکات بر اموال یتیم هستند[۲۰۷]. پس چگونه میتوان این ادعا را پذیرفت. مصرفهای زکات برخی در تقسیمی که از بیت المال در دولت اسلامی دارند به جهت مصرف متفاوت زکات با خراج و دیگر منابع بیت المال، بخش زکات را جداگانه قرار داده که در بیت المال ویژه زکات، زکات حیوانات، زمینهای عشری؛ یعنی زکات غلات چهارگانه و یک دهمی که از تاجران مسلمان دریافت میشده جمع و به مصرف ویژه خود میرسیده است[۲۰۸]. در قرآن کریم هشت مصرف برای زکات یاد شده: ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ﴾[۲۰۹]. در چگونگی این موارد مصرف، روایاتی از امام علی(ع) رسیده است. از دیدگاه امیرالمؤمنین(ع) لازم نیست که زکات در هشت مورد مصرف شود، بلکه ممکن است در یکی از این هشت صنف به مصرف برسد. آن حضرت فرمود: «لا بأس أن یبعث الرجل الزکاة فی صنف واحد»[۲۱۰]؛ اشکال ندارد که مرد زکات را برای یکی از مصارف بفرستد. ١. مؤلفة قلوب در ر کتاب موسوعه فقه علی بن ابی طالب(ع) از ابن قدامه نقل میکند که: از عمر و عثمان و علی(ع) گزارشی نرسیده که زکات را در تألیف قلوب مصرف کرده باشند[۲۱۱]. اگر این نقل را درست بدانیم به این معنا است که چنین اتفاقی در دوران حضرت نیفتاده نه این که این گروه، استحقاق دریافت زکات را ندارند و نباید زکات در این راه به مصرف برسد. ۲ و ۳. فقرا و مساکین آنگاه که امیرالمؤمنین(ع) در خطبه قاصعه به توضیح درباره احکام اسلامی میپردازد و از نماز و روزه و زکات یاد میکند در اهمیت زکات میفرماید: «مَعَ مَا فِي الزَّكَاةِ مِنْ صَرْفِ ثَمَرَاتِ الْأَرْضِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ إِلَى أَهْلِ الْمَسْكَنَةِ وَ الْفَقْرِ»[۲۱۲]؛ افزون بر آنچه یاد شد، زکات باعث میشود که دادههای زمین و جز آن به مصرف مردم مسکین و فقیر برسد. و در روایاتی که در گذشته از آن حضرت یاد شد بر کمک به فقرا تأکید شده و این کمک، فلسفه زکات دانسته شده بود؛ اما در سخنان علی(ع) شرایطی برای مصرف آن توسط فقرا آورده شده است: ۱. انسانهای نیازمند قوی، توانا و سالم نباید زکات دریافت کنند، بلکه باید با کار، مخارج خویش را تأمین نمایند. آن حضرت فرمود: «لَا تَحِلُّ الصَّدَقَةُ لِغَنِيٍّ، وَ لَا لِذِي مِرَّةٍ سَوِيٍّ»[۲۱۳]؛ زکات برای انسانهای بینیاز و افراد قوی سالم، حلال نیست. این روایت از رسول خدا(ص) با همین عبارت نقل شده است[۲۱۴]. ۲. امیرالمؤمنین(ع) برابر روایاتی که از ایشان نقل شده، مرز فقر و غنی را مشخص کردهاند و به تعبیر امروز «خط فقر» از نظر علی(ع) ۵۰ درهم است. کسانی که درآمد آنها به پنجاه درهم و بالاتر میرسید مستحقّ دریافت زکات نبودند و چنانچه کمتر از آن بوده به آنها زکات میداده و در نتیجه، پرداخت زکات به فقرا به میزان پنجاه درهم بوده است. آن حضرت فرمود: «لَا تَحِلُّ الزَّكَاةُ لِمَنْ لَهُ خَمْسُونَ دِرْهَماً أَوْ قِيمَتَهَا مِنَ الذَّهَبِ»[۲۱۵]؛ زکات برای کسی که پنجاه درهم یا قیمت آن را از طلا دارد حلال نیست. تعیین سقفی معین برای شناخت مرز فقر و غنی برای این بوده که زکات به همه افراد برسد و به گونهای نباشد که برخی مقدار زیادی زکات دریافت کنند و شماری به نان شب نیازمند باشند. تعیین ۵۰ درهم مربوط به زمان آن حضرت بوده و متناسب با وضعیت مردم، خط فقر تفاوت میکند. از امام صادق(ع) روایتی نقل شده که ایشان فرمودند: زکات برای کسی که ۷۰۰ درهم دارد؛ اما کار ندارد حلال است؛ ولی برای کسی که پنجاه درهم و نیز شغلی دارد که مخارج خانواده خود را میدهد حلال نیست[۲۱۶]. از این روایت استفاده میشود که فقیر کسی بوده که درآمد سالیانه او کمتر از ۷۰۰ درهم بوده است. ۳. دادن زکات به کسانی که واجب النفقه انسان هستند جایز نیست: نباید پدر به فرزند و برعکس زکات بدهند. از آن حضرت نقل شده که فرمودند: «ليس لولد و لا لوالد حق في صدقة مفروضة، و من كان له والد أو ولد فلم يصله فهو عاق»[۲۱۷]؛ برای پسر و پدر حقی در زکات واجب نیست و کسی که پدر یا پسر دارد و به او کمک نکند، عاق است. این معنا برابر با فقه شیعه است و روایات گوناگونی در وسائل الشیعه در این باره نقل شده است[۲۱۸]. ۴. از دیگر شرایط مصرف زکات، این است که گیرنده آن نباید از بنی هاشم باشد. فقها، مصرف زکاتبنی هاشم را در خاندان بنی هاشمی جایز دانستهاند؛ اما مصرف زکات دیگران توسط بنی هاشم جایز نیست. از رسول خدا(ص) و علی(ع) روایات گوناگونی در این زمینه رسیده است. در بحارالأنوار میتوان نمونههای آن را مطالعه کرد[۲۱۹]. در نهج البلاغه نیز آنگاه که داستان عقیل را مطرح میکند به جریان دیگری اشاره مینماید که شخصی شبانه حلوایی به منزل حضرت آورده حضرت میفرماید: آیا این صله یا زکات یا صدقه است که همه اینها بر ما اهل بیت حرام است[۲۲۰]. در تفاوت فقیر و مسکین نوشتهاند: فقیر کسی است که سؤال نمیکند و مسکین سؤال میکند. اصمعی گفته است: فقیر کسی است که مالی دارد تا از آن استفاده کند؛ اما مسکین کسی است که چیزی ندارد[۲۲۱] و در واقع زمینگیر است. ۴. ورشکستگان و قرض داران برابر روایتی که از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده، افراد ورشکسته و مدیون باید به مقدار دینی که دارند به آنان زکات داده شود. در صورتی که در دریافت قرض اسراف نکرده باشند: «يُعْطَى الْمُسْتَدِينُونَ مِنَ الصَّدَقَةِ وَ الزَّكَاةِ دَيْنَهُمْ كُلَّهُ مَا بَلَغَ إِذَا اسْتَدَانُوا فِي غَيْرِ سَرَفٍ»[۲۲۲]؛ همه قرض افراد مقروض از صدقه و زکات داده میشود [البته] هر قدر که برسد در صورتی که در راه غیر اسراف قرض کرده باشند. ۵. بردگان علی(ع) برای آزادی بردگان اولویت را به بردههای مکاتب میداد؛ یعنی آنان که با بستن قرارداد با ارباب خود در صدد آزاد ساختن خویش بودند و زکات را در راه آزادی آنان به کار میبرد، سپس آزادی دیگر بردگان[۲۲۳]. ۶. کارگزاران زکات از موارد مصرف زکات، عاملان و گردآورندگان آن هستند. برابر آیه قرآن، آنان حقی در زکات دارند و علی(ع) در نامهای که برای گردآورندگان زکات نوشت بر داشتن حق آنها تصریح نمود که از این بابت نگران نباشند و توجه داشته باشند که دیگران نیز حقی دارند که توسط مسئول زکات باید ادا شود. شریک بن نمله، یکی از ساعیان زکات میگوید: در هنگام گردآوری زکات، برادرم با من بود، پس از این که زکات را جمع کردم، برادرم را بر شتری سوار کردم و گفتم: اگر علی(ع) اجازه دهد وگرنه از مال خودم مخارج [و کرایه] آن را میپردازم، چون نزد علی(ع) رفتم داستان برادرم را تعریف کردم، علی(ع) فرمود: «لك فيه نصيب»[۲۲۴]؛ برای تو در آن بهرهای است. ۷ و ۸. سبیل الله و ابن السبیل سبیل الله؛ یعنی در راه خدا راه خدا در فقه به جهاد، همه راههای خیر، عمارت مسجد، اصلاح پلها و کمک به حاجی و زائر تفسیر شده است[۲۲۵]. ابن سبیل؛ یعنی در راه مانده و به کسی گفته میشود که در سفر هزینه مسافرت خود را نداشته باشد گرچه در وطن خود ثروتمند باشد. حضرت علی(ع) در نامه ۲۶ نهج البلاغه برابر شرح ابن ابی الحدید به هفت مصرف زکات اشاره کرده است. وی معتقد است ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ در زمان رسول خدا(ص) لازم بوده است که اسلام هنوز ضعیف بوده است؛ اما این حقّ، پس از آن حضرت ساقط شده است؛ از این رو در نامه ۲۶ به آن اشاره نشده است. حضرت به کارگزار خود مینویسد: تو را در این زکات، حقی است و دیگران نیز شریک تو هستند و ما حق تو را خواهیم داد تا این که میفرماید: «وَ بُؤْسَى لِمَنْ خَصْمُهُ عِنْدَ اللَّهِ الْفُقَرَاءُ وَ الْمَسَاكِينُ وَ السَّائِلُونَ وَ الْمَدْفُوعُونَ وَ الْغَارِمُونَ وَ ابْنُ السَّبِيلِ»؛ و بدا به حال کسی که دشمن او نزد خدا فقرا، مسکینها، سؤال کنندگان، پرداخت شدگان، ورشکستگان و در راه ماندگان باشد. ابن ابی الحدید با اشاره به مصارف هشتگانه زکات که در قرآن آمده و سقوط سهم مؤلفه پس از پیامبر و بیان سهم عامل زکات در فرازهای پیشین نامه بر این باور است حضرت، شش مصرف دیگر آن را یاد نموده است. وی سائلان را همان بردگان میداند که در آیه قرآن آمده و آنان بندگان مکاتبی هستند که نمیتوانند حق مال الکتابه خود را بپردازند و از مردم برای آزادی خود درخواست کمک مینمایند. برخی گفتهاند منظور از رقاب در آیه، بردگانی هستند که از ثروتمندان میخواهند آنها را خریده و آزاد کنند. ابن ابی الحدید، مدفوعون را در این کلام، سبیل الله میداند و میگوید: مراد مجاهدان فقیری هستند که از آنان به خاطر فقرشان تعبیر به مدفوعون شده؛ یعنی پرداخت شدگان. مدفوع و مدفَّع به معنای فقیر است؛ زیرا هر کس، آن را از خود دفع میکند و گفته شده آنان حاجیانی هستند که در حج ماندهاند؛ چون از اتمام حج آنها دفاع شده است یا از بازگشت آنها به وطنشان حمایت شده است[۲۲۶].
مقدمه
«زکات» در لغت به معنای رشد و پاکی آمده و در اصطلاح عبارت است از صدقهای که به اصل شرع ـ و نه با نذر و قسم ـ واجب شده است. زکات به حقی واجب در مال که رسیدن آن به حدّ نصاب شرط وجوب آن است؛ صدقهای که در اصل به نصاب تعلّق گرفته؛ قدر معیّن ثابت در مال یا در ذمّه برای حصول پاکی و رشد آن و اخراج بعض مال برای زیادت و نموّ باقی مانده آن نیز تعریف شده است. البته اختلاف در تعبیر ناشی از اختلاف در معنای شرعی زکات نیست؛ بلکه رویکرد همه تعریفهای یاد شده کشف اجمالی معنای شرعی آن است. [۲۲۷] زکات عنوان بابی مستقل در فقه است که مباحث و مسائل آن به تفصیل در این باب آمده است.
اقسام زکات
زکات به دو قسم؛ زکات مال و زکات بدن که از آن به زکات فطره نیز تعبیر کردهاند، تقسیم شده است. کاربرد زکات، بدون قید، نوع نخست آن میباشد که موضوع این مقاله است.
حکم زکات
وجوب زکات از ضروریات دین اسلام و مورد اتفاق همه مسلمانان است و انکار وجوب آن توسط مسلمانی موجب ارتداد وی خواهد شد. [۲۲۸]
زکات از عبادات به شمار میرود؛ از این رو، نیّت (قصد قربت) در آن شرط است. [۲۲۹]
در ضرورت و اهمیت فریضه زکات همین بس که در آیات متعددی از قرآن کریم، همراه نماز بدان امر شده ﴿وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ﴾[۲۳۰]، ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْكُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ﴾[۲۳۱]، ﴿وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ﴾[۲۳۲] و در آیاتی دیگر، پرداخت آن در ردیف اقامه نماز از ویژگیهای مؤمنان شمرده شده است؛ ﴿لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُولَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ﴾[۲۳۳]، ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[۲۳۴] چنان که در روایات بسیاری به اهمیّت، آثار و احکام آن اشاره شده است. [۲۳۵]
شرایط وجوب
۱. بلوغ: بدون شک، وجوب زکات در درهم و دینار (نقره و طلا) مشروط به بلوغ مالک آن است و زکات آن دو بر نابالغ واجب نیست؛ [۲۳۶] لکن در شرط بودن بلوغ نسبت به دیگر مواردی که زکات به آنها تعلّق میگیرد، از قبیل گاو و گوسفند، اختلاف است. مشهور، در آنها نیز شرط دانستهاند. [۲۳۷] در مقابل، برخی قدما آن را شرط ندانستهاند. [۲۳۸]
در چیزهایی که وجوب زکات آنها منوط به سپری شدن سال است، مانند گاو و گوسفند، بنابر قول مشهور و معروف، سال از زمان بلوغ مالک آنها حساب میشود. بنابر این، چنانچه نابالغ در اثنای سال بالغ شود، با پایان یافتن سال، زکات بر او واجب نمیشود؛ بلکه تنها با گذشت سال از زمان بلوغ و با وجود دیگر شرایط، واجب میگردد؛ [۲۳۹] اما در چیزهایی که سپری شدن سال در آنها شرط نیست، مانند گندم و جو، شرط وجوب زکات، بلوغ ـ در زمان تعلّق زکات به آنها ـ است. [۲۴۰] ۲. عقل؛ بنابر این، در مال دیوانه زکات نیست. بنابر قول مشهور، حکم دیوانه در فرض عاقل شدن در اثنای سال، حکم نابالغ است. [۲۴۱]
بنابر قول مشهور، فرد بیهوش و مست در حکم، ملحق به دیوانه نیست. بنابر این، بیهوشی و مستی در اثنای سال مانع تعلّق زکات نمیشود. [۲۴۲]
۳. حرّ بودن؛ بنابر این، به مال برده زکات تعلّق نمیگیرد. [۲۴۳]
۴. مالک بودن؛ از این رو، بر غیر مالک زکات واجب نیست؛ چنان که در مالی که عنوان مالکیت آن، جهت عمومی است، مانند مالِ قرار داد شده برای فقرا، نیز زکات نیست. [۲۴۴]
۵. متمکّن بودن از تصرف در مال متعلّق زکات؛ بنابر این، به مالی که شخص متمکّن از تصرف در آن نیست، زکات تعلّق نمیگیرد؛ خواه عدم تمکّن، عقلی باشد، مانند مال غایب که خارج از دسترس او یا وکیلش میباشد و مال به سرقت رفته یا غصب شده و یا دفن گشته در جای نا معلوم؛ یا شرعی، از قبیل مال گرو گذاشته شده، در صورت عدم توانایی خارج کردن آن از رهن و نیز مال وقفی و مالی که صدقه دادن آن نذر شده است. در اینکه در مال رهنی در فرض توانایی بر فکّ رهن، زکات واجب است یا نه، اختلاف میباشد. [۲۴۵]
معیار در تمکّن از تصرف و عدم تمکّن، نظر عرف است. [۲۴۶]
۶. نصاب. هر یک از موضوعات متعلّق زکات، نصابی دارد که با رسیدن به آن، زکات واجب میشود. [۲۴۷]
موضوعات متعلّق زکات
زکات به نه چیز تعلّق میگیرد: شتر، گاو، گوسفند (انعام ثلاث)؛ طلا، نقره (نقدین)؛ جو، گندم، خرما و کشمش (غلاّت اربع). در غیر این نه چیز زکات واجب نیست.[۲۴۸] از بعضی قدما وجوب زکات در محصول پیمانهای زمین عشریّه مانند گندم، جو، برنج، ذرّت، عدس و سایر حبوبات و نیز زیتون به عمل آمده از زمین عشریّه، همچنین روغن آن و نیز عسل به دست آمده از زمین عشریه نقل شده است. [۲۴۹] برخی، مال التجاره را نیز به موارد فوق افزودهاند؛ هرچند مشهور، زکات را در آن مستحب میدانند. [۲۵۰]
شرایط
تعلّق زکات به هر یک از انعام ثلاث، نقدین و غلات اربع علاوه بر شرایط عمومی، منوط به تحقق شرایطی خاص به شرح ذیل است.
انعام ثلاث
به شتر، گاو و گوسفند با شرایط زیر زکات تعلّق میگیرد:
۱. نصاب: شتر دارای دوازده نصاب است؛ هرچند از برخی قدما اسقاط نصاب ششم نقل شده است؛ لکن اجماع ـ قبل و بعد از ایشان ـ بر ثبوت دوازده نصاب است. [۲۵۱] نصابهای شتر عبارتند از: در پنج شتر یک گوسفند؛ در ده شتر دو گوسفند؛ در پانزده شتر سه گوسفند؛ در بیست شتر چهار گوسفند؛ در ۲۵ شتر پنج گوسفند؛ در ۲۶ شتر بنابر قول مشهور یک بنت مخاض و در صورت نداشتن آن، یک ابن لبون؛ در ۳۶ شتر یک بنت لبون؛ در ۴۶ شتر یک حقّه؛ در ۶۱ شتر یک جذعه؛ در ۷۶ شتر بنابر قول مشهور دو بنت لبون؛ در ۹۱ شتر دو حقّه و در ۱۲۱ شتر و بالاتر، هر پنجاه نفر یک حقّه و هر چهل نفر یک بنت لبون.
آیا در نصاب دوازدهم (۱۲۱ شتر و افزونتر) مالک مطلقا مخیّر است شتران را به هر یک از چهل و پنجاه محاسبه کرده و زکات آن را بپردازد؛ خواه عدد آنها با هر دو مطابقت داشته و قابل تقسیم به هرکدام باشد، مانند رقم دویست، یا تنها با یکی مطابقت داشته و قابل تقسیم بر آن باشد، مانند عدد ۱۶۰ و ۱۵۰ ـ که به ترتیب بر چهل و پنجاه قابل تقسیماند ـ و یا بر هیچ یک قابل تقسیم نباشد، مانند ۱۷۰؛ یا اینکه فرد در فرض نخست (قابلیت تقسیم بر هر دو) مخیر است که به هرکدام محاسبه کند و در فرض دوم، واجب است به عدد قابل تقسیم (چهل یا پنجاه) محاسبه نماید و در فرض سوم، واجب است تلفیقی از دو عدد (چهل و پنجاه) را به گونهای که همه شتران را در بر گیرد، محاسبه کند؟ مسئله اختلافی است. بنابر قول اول، مالک میتواند زکات شتران خود را به هر یک از دو عدد چهل و پنجاه محاسبه کند و در صورت عدم قابلیت تقسیم بر هر دو، رعایت رقمی که بیشترین نفرات متعلّق زکات را در بر میگیرد، واجب نیست. بنابر این، در ۱۷۰ نفر شتر، مالک مخیر است آن را بر پنجاه تقسیم کند ـ که در این صورت بیست شتر اضافه میآید ـ یا بر چهل ـ که ده شتر اضافه میآید ـ لکن بنابر قول دوم، رعایت مطابقت ـ هرچند به گونه ترکیبی ـ در محاسبه کردن نفراتی از شتران به چهل و نفراتی دیگر به پنجاه، واجب است. بنابر این، رقم ۱۷۰ نفر شتر به ۱۲۰ و پنجاه تبدیل میشود که عدد نخست با چهل و عدد دوم با پنجاه مطابقت دارد و در نتیجه زکات آن، سه بنت لبون و یک حقه میشود. نفرات اضافه بنابر قول نخست، بخشوده است؛ لکن بنابر قول دوم، اضافهای وجود ندارد، مگر در اعداد بین یک تا نه، مانند ۱۷۵، ۱۶۵ و ۱۵۸ که آن نیز بخشوده است.[۲۵۲]
در گاو دو نصاب وجود دارد. در هر سی رأس، زکات آن یک تبیع و در هر چهل رأس یک مسنّه است. در نصاب اول بنابر قول مشهور تبیعه (جنس ماده) نیز کفایت میکند.
در افزون بر چهل رأس گاو، با مطابقتعدد گاوها با دو نصاب (سی و چهل) مالک مخیّراست زکات را براساس هریک محاسبه کند و در صورت عدم مطابقت، اختلاف مطرح در شتر در اینجا نیز مطرح است. [۲۵۳]
در گوسفند بنابر قول مشهور، پنج نصاب است؛ در چهل رأس، یک گوسفند؛ در ۱۲۱ رأس، دو تا؛ در ۲۰۱ رأس، سه تا؛ در ۳۰۱ رأس، چهار تا و در چهارصد رأس به بالا در هر صد رأس اضافی، یک گوسفند زکات آن است. بین دو نصاب بخشوده است. بنابر این، زکات بیشتر از چهل و کمتر از ۱۲۱ تنها یک گوسفند ـ که همان زکات چهل گوسفند است ـ خواهد بود. [۲۵۴] قول مقابل مشهور، وجود چهار نصاب برای گوسفند است و آخرین نصاب آن، ۳۰۱ رأس گوسفند میباشد که با رسیدن گوسفندان به این رقم، در هر صد گوسفند اضافی، یک گوسفند واجب میشود. [۲۵۵]
در تعلّق زکات به انعام ثلاث تفاوتی میان نر و ماده آن نیست؛ چنان که گاو و گاومیش یک جنس به شمار میروند. [۲۵۶]
۲. گذشت سال: گذشت سال بر ملکیّت مالک نسبت به انعام ثلاث با تمام شدن یازده ماه قمری و دخول در ماه دوازدهم تحقق مییابد و در این مدت اگر یکی از شرایط از بین برود، سال باطل میشود و در نتیجه زکات واجب نمیگردد؛ لکن در اینکه با دخول در ماه دوازدهم وجوب زکات استقرار مییابد؛ به گونهای که با فقدان یکی از شرایط در این ماه، وجوب به قوّت خود باقی خواهد ماند یا استقرار وجوب منوط به اتمام ماه دوازدهم است، اختلاف میباشد. [۲۵۷]
بچههای انعام ثلاث که در اثنای سال متولد میشوند، دارای سال جداگانهای خواهند بود. [۲۵۸]
۳. چریدن: مراد، چریدن از علف بیابان و مراتع طبیعی در طول سال است. بنابر این، به حیوانی که در تمام یا بخشی از سال از علف فراهم آمده تغذیه میکند زکات تعلّق نمیگیرد [۲۵۹].
۴. به کار نگرفتن حیوان: به حیوانی که به کار گرفته میشود، هرچند در بخشی از سال، زکات تعلّق نمیگیرد. [۲۶۰]
نقدین
وجوب زکات در نقدین (طلا و نقره) علاوه بر شرایط عمومی پیش گفته منوط به شرایطی خاص است که عبارتند از:
۱. رسیدن به حدّ نصاب: در طلا دو نصاب است؛ نخست بیست دینار (بیست مثقال شرعی) که زکات آن نصف دینار (ده قیراط) میباشد و دوم چهار دینار که زکاتش دو قیراط است. بنابر این، زکات ۲۴ دینار، نصف دینار و دو قیراط خواهد بود. در افزون بر ۲۴ دینار، در هر چهار دینار افزایش، دو قیراط به زکات آن افزوده میشود تا به چهل دینار برسد که زکات آن یک دینار است. از برخی قدما نقل شده که نصاب اول، چهل دینار است و در نتیجه قبل از رسیدن به آن، زکات واجب نخواهد بود [۲۶۱].
نقره نیز دو نصاب دارد؛ نخست دویست درهم که زکات آن پنج درهم، و دوم چهل درهم که زکات آن یک درهم است. بنابر این، زکات ۲۴۰ درهم شش درهم میشود. و در افزون بر ۲۴۰ درهم، در هر چهل درهم افزایش، یک درهم به زکات آن افزوده میشود[۲۶۲].
۲. مسکوک بودن: زکات به طلا و نقرهای تعلّق میگیرد که به سکه معامله ضرب شده باشد. البته در طلا و نقره مسکوک، استمرار معامله با آن شرط نیست؛ بلکه رواج معامله با آن در گذشته نیز کفایت میکند. [۲۶۳] بنابر این، زکات به زیور آلات تعلّق نمیگیرد. البته چنانچه از طلای مسکوک جهت زینت استفاده گردد، بنابر تصریح برخی، زکات آن ساقط نمیشود، [۲۶۴] مگر آنکه معامله با آن از رواج بیفتد که در این صورت برخی، زکات آن را واجب ندانستهاند. [۲۶۵]
هرگاه بر اثر استفاده زیاد نقش سکه از بین برود، لکن معامله با آن رایج باشد، زکات ساقط نمیشود؛ [۲۶۶] اما اگر از ابتدا به سکه معامله منقوش نباشد، زکات به آن تعلّق نمیگیرد؛ هرچند معامله با آن رایج باشد. [۲۶۷] برخی در صورت محو تمامی نقش سکه، زکات را ساقط دانستهاند، هرچند معامله با آن رایج باشد؛ [۲۶۸] چنان که برخی در صورت رواج معامله سکهای که از ابتدا به سکه معامله منقوش نیست، احتیاط را در پرداخت زکات آن دانستهاند. [۲۶۹]
۳. گذشت سال: سپری شدن سال به معنای گذشتن یازده ماه قمری و دخول در ماه دوازدهم، شرط وجوب زکات نقدین است. بنابر این، چنانچه در اثنای سال اخلالی در یکی از شرایط پدید آید، سال به هم میخورد و در نتیجه زکات واجب نمیشود. [۲۷۰]
غلات اربع
مراد از غلات اربع که زکات آنها واجب میباشد، گندم، جو، خرما و کشمش است. برخی سُلت (نوعی جو بدون پوست) و عَلَس (نوعی گندم) را نیز به آنها افزودهاند؛ [۲۷۱] لکن عدم الحاق به مشهور نسبت داده شده است. [۲۷۲]
وجوب زکات در غلات، علاوه بر شرایط عمومی پیشین مشروط به دو شرط خاص است:
- رسیدن به حد نصاب که عبارت است از پنج وَسْق؛ هر وَسْق شصت صاع و هر صاع نه رطل عراقی و شش رطل مدنی. بنابر این، نصاب غلاّت به رطل عراقی ۲۷۰۰ رطل و به رطل مدنی ۱۸۰۰ رطل است که معاصران معادل کیلویی آن را حدود ۸۴۷ و ۸۸۵ کیلوگرم و جز آن ـ به اختلاف ـ ذکر کردهاند. [۲۷۳] ملاک نصاب هر یک از غلات، زمان خشک شدن آن است. بنابر این، اگر ترِ آن به حدّ نصاب برسد لکن خشکش کمتر از آن شود، زکات به آن تعلّق نمیگیرد.[۲۷۴]
- تملّک به سبب زراعت یا انتقال زراعت به ملک. مالک به سبب زراعت، باید در زمان تعلّق زکات به غلاّت، مالک آنها باشد یا اینکه زراعت یا میوه موجود بر درخت، به تنهایی یا با درخت، پیش از زمان تعلّق زکات به آن، به ملکیّت او در آمده باشد. [۲۷۵]
زمان وجوب زکات
بنابر قول مشهور، زمان تعلّق زکات به گندم و جو هنگام بسته شدن دانه و به خرما هنگام زرد یا قرمز شدن و به انگور هنگام غوره شدن آن است. مقابل مشهور، قول برخی است که زمان تعلّق زکات را هنگام صدق عنوان گندم، جو، خرما و انگور دانستهاند. [۲۷۶]
زمان پرداخت
مراد از زمان پرداخت زکات غلاّت، زمانی است که گردآورنده زکات در آن زمان مجاز است از مالک مطالبه زکات کند و مالک با امکان پرداخت آن، چنانچه پرداخت نکند، ضامن خواهد بود.
زمان پرداخت زکات غلّه (گندم و جو) پس از درو کردن و جداسازی آن از پوست و کاه و زکات خرما و کشمش پس از چیدن و خشک شدن است. [۲۷۷]
مقدار زکات غلاّت
مقدار زکات غلاّت در صورتی که با آب باران، نهر و مانند آن مشروب شود، یک دهم و اگر با دلو، ریسمان، شتر آب کش، دولاب، ماشین آلات و مانند آن آبیاری گردد، یک بیستم است و اگر به هر دو روش صورت گیرد، حکم روش بیشتر جاری است و در صورت تساوی دو روش، زکات آن یک دهم از نصف محصول و یک بیستم از نصف دیگر محصول خواهد بود. [۲۷۸]
مستثنیات
زکات در غلاّت پس از خارج کردن مقاسمه از محصول و رسیدن باقی به حدّ نصاب واجب میشود. [۲۷۹] در اینکه خراج نیز حکم مقاسمه را دارد یا نه، اختلاف است؛ هر چند قول نخست، به ظاهر کلمات فقها، [۲۸۰] بلکه مشهور [۲۸۱] نسبت داده شده است.
بنابر قول مشهور، مئونه (هزینههای انجام گرفته برای به دست آوردن محصول) نیز از آن خارج میشود؛ لکن در اینکه آیا شرط تعلّق زکات به محصول، رسیدن آن به حدّ نصاب پس از کسر مئونه است و در نتیجه اگر پس از کسر آن، محصول به حدّ نصاب نرسد، زکات واجب نیست، یا آنکه شرط، رسیدن به حدّ نصاب قبل از کسر هزینهها است و در نتیجه، زکات به باقی مانده ـ پس از کسر مئونه ـ تعلّق میگیرد، هرچند پس از کسر از نصاب کمتر گردد و یا هزینههای انجام گرفته قبل از وجوب زکات ـ مانند هزینه آبیاری و شخم زدن زمین ـ پیش از نصاب معتبر است و در نتیجه اگر پس از کسر آنها باقی مانده به حدّ نصاب نرسد، زکات واجب نمیشود؛ اما هزینههای انجام شده پس از وجوب زکات ـ از قبیل هزینه درو کردن و چیدن ـ پس از نصاب لحاظ میشود که نتیجه آن وجوب زکات در باقی مانده است هرچند کمتر از نصاب باشد؟ در مسئله سه قول وجود دارد. قول اول مشهور است. [۲۸۲]
چگونگی تعلّق زکات به اشیای نُه گانه
بنابر قول مشهور، زکات به عین اشیای نه گانه تعلّق میگیرد، نه به ذمّه مالکِ آنها. بر این قول ادعای اجماع نیز شده است. قول به تعلّق زکات بر ذمّه به قائلی ناشناخته نسبت داده شده است.[۲۸۳]
برخی گفتهاند: در مواردی که مال پرداختی به عنوان زکات جزئی از نصاب نباشد، مانند گوسفند پرداختی در پنج نصاب نخست شتر، زکات به ذمّه تعلّق میگیرد و در غیر این صورت، به عین. [۲۸۴]
در چگونگی تعلّق زکات به عین، که آیا به نحو اشاعه و مشارکت حقیقی مستحقان زکات با مالک در همه اجزای اجناس موضوع زکات است یا به نحو کلّی در معیّن یا به مالیّت اجناس تعلّق گرفته و یا غیر آن؟ مسئله اختلافی است. [۲۸۵]
آنچه زکات در آنها مستحب است:
۱. مال التجاره: بنابر قول مشهور، زکات در مال التجاره مستحب است. وجوب آن به برخی قدما نسبت داده شده است؛ [۲۸۶] لکن در مراد از مال التجاره ـ که موضوع حکم است ـ اختلاف میباشد. برخی آن را به مالی که به سبب عقد معاوضی همچون بیع به قصد تجارت با آن، به ملک دیگری انتقال مییابد، تعریف کردهاند.
بنابر این تعریف، چنانچه مالی به غیر سبب عقد، از قبیل ارث یا به سبب عقد غیر معاوضی، مانند هبه و صدقه یا به سبب عقد معاوضی اما بدون قصد تجارت با آن به انسان منتقل شود، زکات ندارد. همچنین است اگر مالی را به قصد تجارت بخرد و پس از آن قصد کند آن را نگه دارد. [۲۸۷]
برخی دیگر، مال التجاره را به مالی که به ملک شخص انتقال مییابد ـ خواه به عقد معاوضی یا غیر معاوضی و یا غیر عقد ـ و او، آن را سرمایه کار و کسب خود قرار میدهد، تعریف کردهاند. [۲۸۸]
بنابر تعریف نخست، در اینکه همزمانی قصد تجارت با تملّک، شرط است یا نه، اختلاف است. بنابر قول به اشتراط، چنانچه شخص هنگام انتقال مال به ملکش، تجارت با آن را قصد نکرده و پس از آن چنین قصدی کرده باشد،
زکات در آن مال مستحب نخواهد بود؛ بر خلاف قول به عدم اشتراط که مستحب میباشد. [۲۸۹]
بنابر تعریف دوم، در اینکه صرف قرار دادن مال برای سرمایه جهت تجارت، در صدق عنوان مال التجاره کافی است یا در صدق آن لازم است در عمل نیز با آن تجارت کند، اختلاف است. [۲۹۰]
شرایط: استحباب زکات در مال التجاره منوط به تحقق شرایط ذیل است.
- رسیدن به حدّ نصاب طلا و نقره. مال التجاره همچون طلا و نقره دو نصاب دارد. زکات نصاب نخست یک چهلم است. پس از آن، زکات ندارد تا آنکه به حدّ نصاب دوم برسد. [۲۹۱]
- گذشت سال بر مال التجاره از زمان آغاز تجارت یا از زمان قصد آن، بنابر اختلافی که گذشت. مراد از گذشت سال، تحقق شرایط عمومی و خصوصی از آغاز تا پایان سال است. بنابر این، چنانچه در اثنای سال به یکی از شرایط اخلال وارد شود، زکات نخواهد داشت. [۲۹۲]
- استمرار قصد تجارت با مال التجاره در طول سال. بنابر این، اگر در بین سال از قصد تجارت برگشته، تصمیم بر نگهداری مال بگیرد، زکات به آن تعلّق نمیگیرد و چنانچه دوباره قصد کند با آن تجارت نماید، آغاز سال از زمان قصد تجارت یا آغاز مجدد تجارت با مال خواهد بود. [۲۹۳]
- بقای عین مال التجاره در طول سال بنابر قول برخی. قول مقابل، بقای مقدار و ارزش آن میباشد، هرچند عین آن باقی نماند. بنابر این، تفاوتی میان بقای عین اولیه مال التجاره تا پایان سال و بین تبدیل آن به دیگر اعیان با حفظ مقدار و ارزش آن در ضمن سال نیست. [۲۹۴] قول دوم منسوب به مشهور است. [۲۹۵] از برخی، بقای کالایی که با سرمایه خریداری شده در طول سال نقل شده است. [۲۹۶]
- کاهش نیافتن مال التجاره در طول سال. بنابر این، چنانچه در اثنای سال، هرچند به مقدار کم، کاهش پیدا کند، زکات ساقط است. [۲۹۷]
تعلّق زکات به قیمت: بنابر قول مشهور، زکات مال التجاره به قیمت آن تعلّق میگیرد نه به عین. [۲۹۸]
ارزشگذاری مال التجاره: تعیین قیمت و ارزش مال التجاره یا برای آگاهی یافتن از رسیدن آن به اندازه نصاب است، یا برای دستیابی به مقدار زکاتی که باید از آن خارج شود و یا برای آگاهی یافتن از بقای سرمایه.
در فرض نخست، چنانچه مال التجاره یکی از نقدین (درهم و دینار) باشد، ارزشگذاری به همان نقدی است که بهای کالا قرار گرفته است. اگر درهم باشد باید به حدّ نصاب درهم (دویست درهم) و اگر دینار باشد باید به حدّ نصاب دینار (بیست دینار) برسد، و اگر مال التجاره کالا باشد، مانند پارچه، در صورتی که ارزش مالی نصاب درهم و دینار همسان باشد؛ بدین معنا که هر دیناری مساوی ده درهم باشد و در نتیجه بیست دینار ـ که نصاب دینار است ـ برابر با دویست درهم خواهد بود که نصاب درهم است. در این صورت، تعیین ارزش مال التجاره با هر یک از آن دو جایز است؛ لکن در صورت نابرابری، مانند اینکه هر دینار برابر پنج یا بیست درهم باشد. در این صورت چنانچه ارزش مال التجاره بیست دینار باشد، بنابر اول (برابری یک دینار با پنج درهم)، مال به نصاب دینار رسیده، اما به نصاب درهم نرسیده است؛ زیرا بیست دینار برابر با صد درهم است، و اگر ارزش آن دویست درهم باشد، بنابر دوم (برابری یک دینار با بیست درهم)، مال به نصاب درهم رسیده، اما به نصاب دینار نرسیده است. اینک در صورت اختلاف آیا ملاک در ارزشگذاری کمترین آن دو است یا بیشترین، یا ملاک نقد غالب است و یا در صورتی که سرمایه درهم و دینار باشد، تعیین ارزش به نقدی است که کالا در ازای آن خریداری شده است و اگر غیر درهم و دینار باشد به نقد غالب ارزشگذاری میشود؟ قول نخست به مشهور نسبت داده شده است. بنابر این قول، با رسیدن مال التجاره به نصاب یکی از نقدین، زکات به آن تعلّق میگیرد.
حکم فرض دوم (تعیین مقدار زکاتی که خارج میشود) از آنچه در فرض نخست ذکر شد، معلوم میگردد؛ زیرا مقدار زکات با مشخص شدن نصاب، معلوم میشود.
در فرض سوم (آگاهی یافتن از بقای مال التجاره و کاهش نیافتن آن) چنانچه کالا با یکی از نقدین خریداری شده باشد، تعیین ارزش آن باید به نقدی باشد که بهای کالا قرار گرفته است.
بنابر این، در صورت برابر بودن کالا با نقد پرداختی به عنوان ثمن یا فزونتر شدن از آن در طول سال، زکاتثابت میشود و در صورت کاهش پیدا کردن، متعلق زکات قرار نمیگیرد.
چنانچه کالا در ازای کالا خریداری شده باشد، مانند خرید گندم در ازای برنج، تعیین ارزش به کالایی است که ثمن قرار گرفته است؛ لکن آیا ملاک، عین آن ثمن در زمان کنونی است یا قیمت آن در زمان معامله؟ دو احتمال مطرح است. بنابر احتمال نخست، اگر قیمت مقدار برنج در مثال یاد شده، هنگام خرید صد درهم باشد، لکن در طول سال به دویست درهم افزایش یابد، در صورتی که گندم نیز به همان اندازه افزایش یافته باشد، مال التجاره باقی خواهد بود و زکات به آن تعلّق میگیرد؛ اما اگر کمتر از آن باشد، سرمایه باقی نخواهد بود. اما بنابر احتمال دوم، در صورتی که ارزش گندم در طول سال کمتر از صد درهم نشود، هرچند قیمت برنج افزایش یابد، مال التجاره باقی است و زکات به آن تعلّق خواهد گرفت. [۲۹۹]
سقوط زکات مال التجاره: چنانچه مال التجاره از نصابهایی باشد که زکات در آن واجب است، مانند چهل گوسفند یا سی رأس گاو و یا بیست دینار، با وجود شرایط زکات واجب و زکات مستحب، بنابر قول مشهور، پرداخت زکاتِ واجب، واجب است و زکات مال التجاره ساقط میشود. بر این قول، ادعای اجماع نیز شده است، هرچند قولی به وجوب پرداخت هر دو زکات از قائلی ناشناخته نقل شده است. [۳۰۰]
۲: روییدنیها: آنچه از زمین میروید و پیمانهای یا وزنی داد و ستد میشود ـ جز غلاّت اربع که زکات آنها واجب است و نیز آنچه که زود فاسد میشود، مانند سبزیها، خیار، خربزه، بادمجان و میوههای درختی ـ مستحب است زکات آن داده شود. [۳۰۱]حکم روییدنیها در حدّ نصاب،
مقدار زکات و سایر احکام، حکم غلاّت اربع است. [۳۰۲]
۳. اسب ماده (مادیان)، به شرط چریدن در بیابان و مراتع طبیعی و گذشتن سال بر آن. مقدار زکات آن در نژاد نجیب (عتیق) هر سال دو دینار و در غیر آن (برزون) یک دینار است. [۳۰۳]
۴. بنابر قول مشهور، درآمد حاصل از املاکی همچون باغ، مغازه، منزل، گرمابه و مانند آنکه هدف از نگهداری آنها افزایش دارایی است. بنابر این، در منافع و محصولات به دست آمده از این املاک زکات مستحب است و مقدار آن یک چهلم درآمد است. برخی، این موارد را از مصادیق مال التجاره به شمار آورده و گفتهاند: همه شرایط و احکام مال التجاره در این نوع درآمدها نیز جاری است؛ لکن برخی دیگر، آن را به مال التجاره، ملحق ندانسته و در نتیجه گذشت سال و نصاب را در آن معتبر ندانستهاند. [۳۰۴]
۵. مال غایب یا مدفون: مالی که در دسترس شخص نیست یا در جایی مدفون است که نمیتواند در آن تصرف کند در صورتی که چند سال بدین منوال بگذرد، مستحب است پس از فراهم شدن امکان تصرف، زکات یک سال آن را بپردازد. [۳۰۵]
۶. مال تبدیل یا ذوب شده: بر کسی که به قصد فرار از زکات، در بین سال جنس متعلّق زکات را به جنسی دیگر تبدیل کرده یا طلا و نقره را ذوب نموده، بنابر قول به عدم وجوب زکات در این صورت، مستحب است پس از سپری شدن سال زکات آن را بپردازد. [۳۰۶]
مصرف زکات
هشت صنف زیر مستحق زکاتاند.
۱ و ۲. فقیر و مسکین: فقیر از فقر گرفته شده و به معنای نیاز است؛ چنان که مسکین از مسکنت آمده و به معنای ذلّت میباشد. بنابر این، مفهوم آن دو متفاوت است؛ لکن چنانچه هر کدام جداگانه به کار رود، شامل دیگری نیز میشود؛ زیرا فقیر به لحاظ فقری که دارد ذلیل (مسکین) است؛ چنان که مسکین به لحاظ نیازی که دارد فقیر میباشد. اما اگر هر دو باهم به کار روند ـ مانند آیه زکات ـ معناشان متفاوت خواهد بود. در این صورت در اینکه فقیر نیازمندتر از مسکین است یا عکس آن، اختلاف میباشد. مشهور قول دوم است. بنابر این قول، فقیر کسی است که برای تأمین زندگی خود نیازمند مال است؛ اما این نیازمندی به حدّ سؤال از دیگران نرسیده است؛ لکن مسکین نیازمندی است که شدّت نیاز او را وادار به تحمل ذلّت سؤال و گدایی کرده است. [۳۰۷]
البته این اختلاف، ثمره مهمی در بحث زکات ندارد؛ زیرا فقیر و مسکین، هر دو مستحق زکاتاند؛ لکن در اینکه نیاز تا چه اندازه مجوّز گرفتن زکات است، اختلاف میباشد. بنابر قول مشهور، کسی که بالفعل یا بالقوه مئونه سال خود و خانواده خویش را ندارد، مستحق زکات است. بنابر این، دارنده اموالی که کفایت کننده زندگی او و خانوادهاش در طول سال میباشد یا کاسب و صنعتگری که مئونه زندگیاش از کسب یا صنعت تأمین میشود، مستحق زکات نیست.
قول مقابل مشهور، کمتر بودن دارایی شخص ـ اعم از مال یا قیمت آن ـ از یکی از نصابهای تعیین شده در اجناس متعلّق زکات است. بنابر این، کسی که درآمدش در حدّ یکی از آن نصابها نیست میتواند از زکات استفاده کند. [۳۰۸]
۳. کارگزاران: مراد از کارگزاران (عاملان) کسانیاند که از سوی امام (ع) یا نایب او مأمور گردآوری زکات و امور مربوط به آن میباشند.
پرداخت زکات به این صنف در ازای کار آنان است. بدین جهت، فقیر بودن ایشان، شرط جواز دریافت زکات نیست.
کارگزاران زکات باید مکلّف (بالغِ عاقل)، مؤمن (شیعه دوازده امامی)، عادل و غیر هاشمی باشند؛ از این رو، غیر مکلّف همچون کودک و دیوانه، غیر شیعه از مخالفان، فاسق و هاشمی نمیتوانند عامل زکات شوند. در اینکه آشنا بودن به احکام مورد نیاز و آزاد بودن نیز شرط است یا نه، اختلاف میباشد. [۳۰۹]
۴. مؤلفة القلوب: مراد از آن، کافرانیاند که دادن زکات به آنان موجب گرایش ایشان به اسلام یا به جهاد در جبهه حق علیه کفّار میشود و نیز مسلمانانی که از نظر اعتقادی ضعیفاند و دادن زکات به آنان موجب تثبیت عقیده ایشان و بقای آنان بر آیین اسلام میگردد. [۳۱۰] برخی، «مؤلفة القلوب» را به کفّار اختصاص داده و شامل مسلمانان ندانستهاند. [۳۱۱] این قول منسوب به مشهور است. [۳۱۲] در مقابل، برخی آن را به مسلمانان دارای اعتقادات ضعیف که اسلام در قلبشان استقرار نیافته، اختصاص داده و گفتهاند: زکات به جهت تقویت اراده و استواری قلوب آنان بر باقی ماندن در دین اسلام به ایشان داده میشود. [۳۱۳]
در اینکه سهم مؤلفة القلوب پس از رسول اکرم (ص) ساقط گردیده یا نه، اختلاف است؛ چنان که در سقوط سهم یاد شده در عصر غیبت، اختلاف میباشد. [۳۱۴]
۵. بردگان (رقاب): دادن زکات برای آزادی اصناف زیر از بردگان جایز است: برده مکاتبِ ناتوان از پرداخت مال الکتابه؛ برده مسلمانِ تحت فشار و سختی قرار گرفته و مطلق برده در صورتی که جز برده، مستحقی وجود نداشته باشد. [۳۱۵]
برخی گفتهاند: کسی که کفّاره بر عهدهاش آمده، اما از نظر مالی توان خریدن برده و آزاد کردن آن را ندارد، میتواند برای این منظور از سهم رقاب استفاده کند. [۳۱۶] برخی نیز آزاد کردن مطلق برده را از سهم رقاب جایز دانستهاند؛ هرچند تحت فشار نباشد و مستحق زکات نیز وجود داشته باشد. [۳۱۷]
۶. بدهکاران (غارمان): مراد، بدهکاری است که توان پرداخت بدهی خود را نداشته و وام دریافتی را در گناه صرف نکرده باشد. بنابر این، اگر مال را در راه معصیت صرف کرده باشد، مستحق زکات نخواهد بود، مگر آنکه توبه کند، که در این صورت از سهم فقرا به او داده میشود نه از سهم غارمان. [۳۱۸] برخی در صورت توبه، دادن زکات به وی از سهم غارمان را نیز جایز دانستهاند. [۳۱۹] برخی، تنها پرداخت زکات از سهم سبیل اللّه را به او در صورت توبه جایز دانستهاند. [۳۲۰] البته اعتبار توبه در دادن زکات از سهم فقرا بنابر قول به اعتبار عدالت در فقیر است. [۳۲۱]
۷. سبیل اللّه: مراد از آن بنابر قول مشهور، مطلق راه خیر است که مرضیّ خداوند متعال و موجب تقرّب به او میباشد، مانند جهاد در راه خدا و آنچه که مصلحت اسلام و مسلمانان است، از قبیل ساختن مسجد، بیمارستان و پل، فرستادن افراد به حج، کمک به زائران، تأمین مسکن برای افراد نیازمند، تأمین هزینه ازدواج جوانان، خریدن کتابهای دینی و وقف آنها و کفن کردن مؤمن. [۳۲۲] برخی قدما آن را به جهاد مشروع اختصاص دادهاند. [۳۲۳]
۸. در راه مانده (ابن سبیل): مراد، مسافر در راه مانده است که با شرایطی استحقاق زکات دارد [۳۲۴].
شرایط مستحقان زکات
- ایمان (شیعه دوازده امامی بودن). بنابر این، به کافر و نیز غیر مؤمن زکات داده نمیشود، مگر از سهم «مؤلفة القلوب» و «سبیل اللّه». [۳۲۵]
- عدالت نزد مشهور قدما. از برخی آنان، شرط بودن اجتناب از گناهان کبیره نقل شده است؛ لکن مشهور متأخران، در مستحق زکات، عدالت را شرط ندانستهاند. [۳۲۶] بسیاری از معاصران گفتهاند: احتیاط واجب آن است به کسی که آشکارا مرتکب گناه کبیره، بهویژه شراب خواری میشود، زکات داده نشود. البته اگر زکات، مصداق اعانت و کمک به گناه و تشویق بر کار ناشایست باشد، بیشک جایز نخواهدبود. [۳۲۷] بنابر اعتبار عدالت، اصناف «مؤلفة القلوب»، «سبیل اللّه»، «رقاب»، «ابن سبیل» و «غارمان» مستثنایند و در آنها عدالت شرط نیست. [۳۲۸]
- واجب النفقه مالک نبودن. مستحق زکات نباید واجب النفقه مالک (زکات دهنده) باشد، مانند پدر، مادر، فرزند، زوجه و برده در صورت توانایی مالی مالک و بذل نفقه به آنان. [۳۲۹] در جواز پرداخت زکات به آنان از سوی اجنبی اختلاف است.[۳۳۰] در اینکه مالک میتواند آن بخش از انفاقهای غیر واجب ـ همچون انفاق برای توسعه زندگی ـ را از زکات به آنان بپردازد یا نه، اختلاف است. [۳۳۱] زکاتی که دادن آن به واجب النفقه جایز نیست، سهم فقرا و مساکین است. بنابر این، دادن دیگر سهام، همچون سهم «عاملان»، «غارمان» و «مؤلفة القلوب» به واجب النفقه مانعی ندارد و زکات دهنده میتواند سهام یاد شده را به او بپردازد. [۳۳۲]
- هاشمی نبودن، در صورتی که زکات دهنده غیر هاشمی باشد. بنابر این، اگر زکات دهنده هاشمی باشد، گیرنده زکات میتواند هاشمی باشد. [۳۳۳]
هاشمیِ نیازمندی که دسترسی به خمس ندارد یا آنچه میگیرد کفاف زندگیاش را نمیدهد، برای رفع نیاز میتواند از غیر هاشمی زکات بگیرد؛ لکن در اینکه باید به حدّ ضرورت بسنده کند یا فراتر از آن نیز میتواند بگیرد، اختلاف است [۳۳۴]
متولیان اخراج زکات
متولیان اخراج زکات از جنس متعلّق زکات عبارتند از: امام (ع)، عامل و مالک. مالک میتواند به طور مستقیم یا توسط وکیل خود، عهده دار اخراج زکات و رساندن آن به مستحقان گردد.[۳۳۵]
برخی قدما تحویل زکات به امام (ع) یا نایب او و در صورت عدم امکان، به فقیه جامع شرایط را واجب دانستهاند؛ [۳۳۶] لکن سایر فقها دفع آن را به امام (ع) یا نایب او مستحب دانستهاند، مگر آنکه امام (ع) آن را مطالبه کند که در این صورت واجب خواهد بود. امّا چنانچه مالک مخالفت کرده و زکات را به مستحقان بدهد، در کفایت و عدم کفایت آن اختلاف است. بنابر قول نخست، مالک به سبب مخالفت با امام (ع) تنها مرتکب فعل حرام شده، لکن ذمّهاش از زکات بری گشته است. [۳۳۷]
چگونگی توزیع
در صورت امکان، افضل توزیع زکات میان اصناف هشت گانه است. چنان که مستحب است در صورت امکان از هرصنفی به گروهی، حدّ اقل سه نفر زکات بدهد و نیز مستحب است. به صاحبان فضیلت مقدار بیشتری بدهد؛ همچنین مستحقی را که اظهار نیاز نمیکند بر اظهار کننده مقدم بدارد [۳۳۸] و در عین حال، اگر تمامی زکات را به یک صنف، بلکه یک نفر بدهد جایز است. [۳۳۹]
بنابر قول گروهی از فقها، تأخیر در پرداخت زکات به مستحقان با تمکّن از آن، جایز نیست و در صورت تأخیر، مرتکب فعلحرام شده و ضامن است. [۳۴۰] همچنین بنابر قول مشهور، نقل زکات به شهری دیگر با وجود مستحق در شهر زکات دهنده جایز نیست. [۳۴۱]
هرگاه مالک، زکات را به امام (ع) یا نایب او بپردازد، ذمّهاش بری میشود، هرچند بعد از آن تلف شود. [۳۴۲]
چنانچه مالک مستحقی نیابد، افضل آن است که زکات را از اموال خود جدا کرده و آن را کناری بگذارد.[۳۴۳]
کمترین مقدار زکاتی که به فقیر داده میشود، بنابر قول مشهور، نصاب اول دینار و درهم (نصف دینار در طلا و پنج درهم در نقره) است. برخی قدما کمترین مقدار را نصاب دوم (یک دهم دینار در طلا و یک درهم در نقره) دانستهاند. [۳۴۴] در اینکه حدّ اقل یاد شده عنوان استحبابی دارد و در نتیجه دادن کمتر از آن نیز جایز خواهد بود یا عنوان وجوبی و در نتیجه کمتر از آن جایز نخواهد بود، اختلاف میباشد. مشهور میان متأخران، قول نخست است. [۳۴۵]
نسبت به بیشترین مقدار زکات پرداختی به فقیر در صورتی که یکباره پرداخت گردد، حدّی وجود ندارد؛ لکن اگر به تدریج و به مقدار مئونه سال پرداخت شود، گرفتن افزون بر مئونه بر فقیر حرام است. [۳۴۶]
زمان پرداخت
در اینکه پس از استقرار وجوب پرداخت زکات، وجوب آن فوری است، تا اینکه تأخیر جز با وجود مانع جایز نباشد، یا فوری نیست، اختلاف است. [۳۴۷] اکثر، بلکه مشهور، قائل به وجوب فوری پرداخت زکاتاند. [۳۴۸] جواز تأخیر مطلقاً؛ جواز تأخیر در صورت جدا کردن و کنار گذاشتن با وجوب فوری بودن جدا کردن و کنار گذاشتن؛ جواز تأخیر به مدت یک یا دو ماه مطلقاً و جواز تأخیر به مدت یاد شده در صورت جدا کردن و کنار گذاشتن از دیگر اقوال در مسئله است. [۳۴۹] چنانچه مالک بدون عذر زکات را پرداخت نکند و تلف شود، ضامن است. [۳۵۰]
بنابر قول مشهور، پرداخت زکات قبل از فرارسیدن زمان وجوب آن، جایز نیست و اگر مالک بخواهد میتواند به مقدار زکات به مستحق قرض دهد و پس از رسیدن زمان وجوب، آن را به عنوان زکات حساب کند، به شرط آنکه گیرنده آن، در زمان وجوب، واجد شرایط مستحقان زکات باشد و مال نیز بر شرایط وجوب زکات باقی مانده باشد[۳۵۱].[۳۵۲]
منابع
پانویس
- ↑ «لَيْسَ فِي مَالٍ مُسْتَفَادٍ زَكَاةٌ حَتَّى يَحُولَ عَلَيْهِ الْحَوْلُ»؛ دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۵۱؛ بحار الأنوار، ج۹۳، ص۴۴.
- ↑ «مَنِ اسْتَفَادَ مَالاً فَلَا زَكَاةَ فِیهِ حَتَّى يَحُولَ عَلَيْهِ الْحَوْلُ»؛ ابن حزم، المحلی، ج۵، ص۲۷۶.
- ↑ الاموال، ص۵۰۳.
- ↑ مختلف الشیعه، ج۳، ص۵۷ - ۵۸؛ خلاف، ج2، ص 81
- ↑ دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۴۹؛ بحار الأنوار، ج۹۳، ص۴۲.
- ↑ ابن زنجویه، الاموال، ج۳، ص۹۳۲، ح۱۶۶۳.
- ↑ «فَمَا زَادَ فَفِي كُلِّ أَرْبَعِينَ دِرْهَماً دِرْهَمٌ»؛ المحلی، ج۶، ص۶۱.
- ↑ دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۴۹؛ المحلی، ج۶، ص۳۹، ۶۱ و ابن زنجویه، الاموال، ج۳، ص۹۳۲.
- ↑ ابن زنجویه الاموال، ج۳، ص۹۳۲: «فِي كُلِّ عِشْرِينَ دِينَاراً نِصْفُ دِينَارٍ وَ فِي كُلِّ أَرْبَعِينَ دِينَاراً دِينَارٌ».
- ↑ مختلف الشیعه، ج۳، ص۵۷.
- ↑ من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۲، ح۱۷.
- ↑ المقنع، ص۸۳.
- ↑ مختلف الشیعه، ج۳، ص۵۷.
- ↑ «أَيُّمَا رَجُلٍ كَانَ لَهُ مَالٌ وَ حَالَ عَلَيْهِ الْحَوْلُ فَإِنَّهُ يُزَكِّيهِ»؛ وسائل الشیعه، ج۷، ص۹۶.
- ↑ فقه تطبیقی مذاهب پنجگانه، ص۱۵۹؛ أحکام السلطانیه، ص۱۱۹.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج3، ص 179 - 183.
- ↑ «الزکاة من أربع: من البر، فان لم یکن فتمر، فان لم یکن فزبیب، فان لم یکن زبیب فشعیر»؛ موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۳۰۱ به نقل از المصنف ابن ابی شیبه، ج۱، ص۱۳۳.
- ↑ «لا صدقة إلا في نخل أو عنب أو حب»؛ موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص، ۳۰۲؛ ابن حزم، المحلی، ج۵، ص۲۲۲.
- ↑ المحلی، ج۵، ۲۲۳.
- ↑ موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۳۰۲.
- ↑ «ليس في الخضر و البقول صدقة»؛ بیهقی، سنن الکبری، ج۴، ص۱۳۰؛ موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۳۰۳.
- ↑ «ليس في التفاح و ما أشبهه صدقة»؛ ابوعبید، الاموال، ص۶۰۲، ح۱۵۰۸؛ موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۳۰۳.
- ↑ «ليس في العسل زكاة»؛ بیهقی، سنن الکبری، ج۴، ص۱۲۸؛ موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۳۰۶.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج3، ص 183 - 184.
- ↑ «ليس فيما أخرجت الأرض العشر حتى يبلغ الصنف من ذلك خمسة أوسق و الوسق ستون صاعا، فاذا بلغ ذلك جرت فيه الزكاة»؛ موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۳۰۳ به نقل از مسند زید بن علی، ج۲، ص۶۲۴.
- ↑ «مَا سَقَتِ السَّمَاءُ وَ سُقِيَ سَيْحاً فَفِيهِ الْعُشْرُ وَ مَا سُقِيَ بِالْغَرْبِ أَوِ الدَّالِيَةِ فَفِيهِ نِصْفُ الْعُشْرِ»؛ دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۶۵؛ موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۳۰۴؛ بیهقی، سنن الکبری، ج۴، ص۱۳۱.
- ↑ موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۳۰۴.
- ↑ لسان العرب، ج۶، ص۴۰۵.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج3، ص 184 - 185.
- ↑ ر.ک: غایة المراد فی شرح الإرشاد، ج۲، ص۲۳۸، «متن».
- ↑ «ليس على عوامل البقر صدقة»؛ المحلی، ج۶، ص۴۵.
- ↑ «إِنَّمَا ذَلِكَ عَلَى السَّائِمَةِ الرَّاعِيَةِ»؛ وسائل الشیعه، ج۶، ص۸۰، باب هفتم از ابواب زکاة الأنعام، ح۱.
- ↑ «وَ لَا فِي الْعَوَامِلِ مِنَ الْإِبِلِ وَ الْبَقَرِ وَ لَا فِي الدَّوَاجِنِ وَ هِيَ الَّتِي تُرَبَّى فِي الْبُيُوتِ مِنَ الْغَنَمِ»؛ دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۵۵.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۶، ص۸۱، باب هفتم از ابواب زکاة الأنعام، ح۶.
- ↑ لسان العرب، ج۴، ص۲۵۹.
- ↑ ر.ک: منتهی المطلب (چاپ سنگی)، ج۱، ص۴۸۹.
- ↑ دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۵۷.
- ↑ موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۲۹۵.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج3، ص 186 - 188.
- ↑ موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۳۰۰ به نقل از مسند زید، ج۲، ص۵۸۲؛ المصنف ابن ابی شیبه، ج۱، ص۱۳۳.
- ↑ موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۳۰۰؛ کنز العمال، ج۶، ص۵۵۶، ح۱۶۹۲۷.
- ↑ دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۵۵.
- ↑ ر.ک: غایة المراد، ج۱، ص۲۴۰.
- ↑ ابن قدامه، المعنی، ج۲، ص۲۴۲، مسئله ۱۷۱۴.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج3، ص 188.
- ↑ کنز العمال، ج۶، ص۵۵۶، ح۱۶۹۲۷.
- ↑ المحلی، ج۶، ص۱۵.
- ↑ المحلی، ج۶، ص۵؛ موسوعة علی بن ابی طالب(ع)، ص۳۰۰.
- ↑ «في أربعين مسنة، و في ثلاثين تبيع، و ليس في الأوقاص شيء»؛ موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۳۰۰ به نقل از المصنف، ابن ابی شیبه، ج۱، ص۱۳۳.
- ↑ لسان العرب، ج۱۵، ص۳۶۸.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج3، ص 188 - 189.
- ↑ کافی، ج۳، ص۵۳۱؛ وسائل الشیعه، ج۶، ص۸۰ و ۸۳.
- ↑ کافی، ج۳، ص۵۳۳.
- ↑ المحلی، ج۶، ص۲۱.
- ↑ المحلی، ج۶، ص۳۸. شمارهگذاری از ما است.
- ↑ المحلی، ج۶، ص۲۱.
- ↑ کافی، ج۳، ص۵۳۲؛ وسائل الشیعه، ج۶، ص۷۳ - ۷۴.
- ↑ دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۵۳.
- ↑ الاموال، ص۴۴۷.
- ↑ الاموال، ص۴۴۵؛ موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۲۹۷.
- ↑ سنن الکبری، ج۴، ص۹۲، ۹۳ و ۹۶.
- ↑ الاموال، ص۴۵۱ - ۴۵۲؛ موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۲۹۸.
- ↑ المغنی، «معجم المغنی»، ج۱۱، ص۴۱۷.
- ↑ إذا أخذ المصدق سناً فوق سن رد شاتين أو عشرة دراهم؛ الاموال، ص۴۵۵، ح۹۵۳؛ المحلی، ج۶، ص۱۵، ۲۳ و ۳۹؛ موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۲۹۹ به نقل از المصنف عبدالرزاق، ج۴، ص۳۹؛ المجموع، ج۵، ص۳۷۴؛ مسند زید، ج۲، ص۵۷۵.
- ↑ «إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(ع) كَتَبَ لَهُ فِي كِتَابِهِ الَّذِي كَتَبَ لَهُ بِخَطِّهِ حِينَ بَعَثَهُ عَلَى الصَّدَقَاتِ مَنْ بَلَغَتْ عِنْدَهُ مِنَ الْإِبِلِ صَدَقَةُ الْجَذَعَةِ وَ لَيْسَتْ عِنْدَهُ جَذَعَةٌ وَ عِنْدَهُ حِقَّةٌ فَإِنَّهُ تُقْبَلُ مِنْهُ الْحِقَّةُ وَ يَجْعَلُ مَعَهَا شَاتَيْنِ أَوْ عِشْرِينَ دِرْهَماً وَ مَنْ بَلَغَتْ عِنْدَهُ صَدَقَةُ الْحِقَّةِ وَ لَيْسَتْ عِنْدَهُ حِقَّةٌ وَ عِنْدَهُ جَذَعَةٌ فَإِنَّهُ تُقْبَلُ مِنْهُ الْجَذَعَةُ وَ يُعْطِيهِ الْمُصَدِّقُ شَاتَيْنِ أَوْ عِشْرِينَ دِرْهَماً»؛ کافی، ج۳، ص۵۳۹، «باب ادب المصدق»؛ تهذیب الاحکام، ج۴، ص۹۵، ح۲۷۳.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج3، ص 189 - 193.
- ↑ «قَدْ عَفَوْتُ عَنِ الْخَيْلِ فأدوا صدقة أموالکم من کل مأتین خمسة»؛ المحلی، ج۵، ص۲۲۹.
- ↑ «يا علي أ ما علمت أني عفوت عن صدقة الخيل و الرقيق فأما البقر و الإبل و الشاة فلا...»؛ المحلی، ج۶، ص۳۸، ۶۱ – ۶۳.
- ↑ بیهقی، سنن الکبری، ج۴، ص۱۱۷.
- ↑ «إنه(ص)، عفى عن صدقة الخيل و البغال و الحمير و الرقيق»دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۵۷.
- ↑ کافی، ج۳، ص۵۰۹.
- ↑ «وَضَعَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) عَلَى الْخَيْلِ الْعِتَاقِ الرَّاعِيَةِ فِي كُلِّ فَرَسٍ فِي كُلِّ عَامٍ دِينَارَيْنِ وَ جَعَلَ عَلَى الْبَرَاذِينِ دِينَاراً»؛ کافی، ج۳، ص۵۳۰؛ تهذیب الاحکام، ج۴، ص۶۷، ش۱۸۳؛ وسائل الشیعه، ج۶، ص۵۱.
- ↑ «وَ جَعَلَ عَلَى الْبَرَاذِينِ السَّائِمَةِ الْإِنَاثِ فِي كُلِّ عَامٍ دِينَاراً»؛مقنعه، ص۲۴۶؛ وسائل، ج۶، ص۵۱.
- ↑ لسان العرب، ج۱، ص۳۷؛ مجمع البحرین، ص۲۲۳؛ جامع المقاصد، ج۸، ص۳۳۰.
- ↑ «لِأَنَّ الْبَغْلَ لَا تُلْقَحُ وَ الْخَيْلُ الْإِنَاثُ يُنْتَجْنَ وَ لَيْسَ عَلَى الْخَيْلِ الذُّكُورِ إِذَا انْفَرَدَتْ فِي الْمِلْكِ وَ إِنْ كَانَتْ سَائِمَةً شَيْءٌ»؛ مقنعه، ص۲۴۶؛ کافی، ج۳، ص۵۳؛ تهذیب الاحکام، ج۴، ص۶۷؛ وسائل الشیعه، ج۶، ص۵۱.
- ↑ مدارک الاحکام، ج۵، ص۱۸۶؛ تذکرة الفقهاء، ج۱، ص۲۳۰.
- ↑ بیهقی، سنن الکبری، ج۴، ص۱۱۷، باب لا صدقة في الخيل.
- ↑ «في الخيل السائمة في كل فرس دينار»؛ بیهقی، سنن الکبری، ج۴، ص۱۱۹.
- ↑ بیهقی، سنن الکبری، ج۴، ص۱۱۷.
- ↑ «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) عَفَا عَنِ الْخَدَمِ وَ الدُّورِ وَ الْكِسْوَةِ وَ الْأَثَاثِ مَا لَمْ يُرَدْ بِهِ التِّجَارَةُ»؛ دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۵۰.
- ↑ مدارک الاحکام، ج۵، ص۱۸۳؛ کشف الغطاء، ج۴، ص۱۷۳.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج3، ص 193 - 197.
- ↑ «إِخْرَاجُ صَدَقَةِ الْفِطْرِ قَبْلَ الْفِطْرِ مِنَ السُّنَّةِ»؛ دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۶۷.
- ↑ «صَاعٌ مِنْ طَعَامٍ»؛ وسائل الشیعه، ج۶، ص۲۳۵، باب ششم از ابواب زکاة الفطرة، ح۲۱.
- ↑ دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۶۷.
- ↑ المحلی، ج۶، ص۲۲۹؛ موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۳۱۰.
- ↑ «أَدُّوا فِطْرَتَكُمْ فَإِنَّهَا سُنَّةُ نَبِيِّكُمْ وَ فَرِيضَةٌ وَاجِبَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَلْيُؤَدِّهَا كُلُّ امْرِئٍ مِنْكُمْ عَنْ عِيَالِهِ كُلِّهِمْ ذَكَرِهِمْ وَ أُنْثَاهُمْ صَغِيرِهِمْ وَ كَبِيرِهِمْ وَ حُرِّهِمْ وَ مَمْلُوكِهِمْ عَنْ كُلِّ إِنْسَانٍ مِنْهُمْ صَاعاً مِنْ بُرٍّ أَوْ صَاعاً مِنْ تَمْرٍ أَوْ صَاعاً مِنْ شَعِيرٍ»؛ وسائل الشیعه، ج۶، ص۲۲۸.
- ↑ دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۶۷.
- ↑ موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۳۰۹ به نقل از کنز العمال، ش۲۴۵۵۲.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج3، ص 197 - 198.
- ↑ ﴿وَاكْتُبْ لَنَا فِي هَذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ إِنَّا هُدْنَا إِلَيْكَ قَالَ عَذَابِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشَاءُ وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ فَسَأَكْتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَالَّذِينَ هُمْ بِآيَاتِنَا يُؤْمِنُونَ﴾ «و در این جهان و در جهان واپسین برای ما نیکی مقرّر فرما که ما به سوی تو بازگشتهایم؛ فرمود: عذابم را به هر کس بخواهم میرسانم و بخشایشم همه چیز را فرا میگیرد و آن را به زودی برای آنان که پرهیزگاری میورزند و زکات میدهند و کسانی که به آیات ما ایمان دارند مقرّر میدارم» سوره اعراف، آیه ۱۵۶؛ ﴿الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ﴾ «آنان که نماز را برپا میدارند و زکات میپردازند و به جهان واپسین یقین دارند» سوره نمل، آیه ۳؛ ﴿الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ﴾ «آنان که نماز را برپا میدارند و زکات میپردازند و به جهان واپسین یقین دارند» سوره نمل، آیه ۳.
- ↑ تفسیر نمونه، ج۸، ص۳.
- ↑ طبقات الکبری (۴جلدی)، ج۱ - ۲، ص۱۲۰.
- ↑ ادوار فقه، ج۱، ص۳۵۵.
- ↑ «از داراییهای آنان زکاتی بردار که با آن آنها را پاک میداری و پاکیزه میگردانی و برای آنها (به نیکی) دعا کن که دعای تو (مایه) آرامش آنان است و خداوند شنوایی داناست» سوره توبه، آیه ۱۰۳.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۶، ص۳.
- ↑ طبقات الکبری، ج۲، ص۱۶۰ و (۴ جلدی)، ج۱-۲، ص۳۲۹.
- ↑ إعلام الوری، ج۱، ص۲۱۸؛ طبقات الکبری، ج۱-۲، ص۳۱۹.
- ↑ إعلام الوری، ج۱، ص۲۴۲ - ۲۴۳.
- ↑ قرضاوی، فقه الزکاة، ج۱، ص۷۰.
- ↑ طبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۹؛ و (۴ جلدی)، ج۱-۲، ص۱۴۵، به عنوان رئیس وَفْد سعد بن بکر.
- ↑ سیرة النبویه، ج۴، ص۲۲۹؛ اسدالغابه، ج۳، ص۵۷.
- ↑ مکاتیب الرسول، ج۳، ص۳۱۰؛ طبقات الکبری، ج۱-۲، ص۱۳۸.
- ↑ طبقات الکبری، ج۱ - ۲، ص۱۳۱.
- ↑ طبقات الکبری، ج۱ - ۲، ص۱۲۹ - ۱۳۱.
- ↑ طبقات الکبری، ج۱ - ۲، ص۱۴۷.
- ↑ ابن هشام، سیرة النبویه، ج۴، ص۲۳۵؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۵، ص۸۸.
- ↑ سیرة النبویه، ج۴، ص۲۴۲؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، «المغازی»، ص۶۶۹؛ البدایة و النهایه، ج۵، ص۹۰.
- ↑ طبقات الکبری، ج۱ - ۲، ص۱۳۰ - ۱۳۱.
- ↑ بیهقی، سنن الکبری، ج۷، ص۵۸؛ ج۹، ص۱۳.
- ↑ بیهقی، سنن الکبری، ج۷، ص۱۴۰.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۵، ص۵۶؛ ابوعبید، الاموال، ص۲۰.
- ↑ الوثائق السیاسیه، ص۲۶۵، ش۱۵۷. در این نامه، سخن از خمس غنیمت و معدن نیست. بلکه استفاده از منابع آب و زمین است: ان لكم بطون الارض بسهولها و تلاع الاودية و ظهورها على أن ترعوا نباتها و شربوا مائها على أن تؤدوا الخمس.
- ↑ طبقات الکبری، ج۱-۲، ص۱۲۹ – ۱۳۱.
- ↑ امام خمینی، رساله، مسئله ۱۸۵۸.
- ↑ المبسوط فی فقه الامامیه، ج۱، ص۲۲۷.
- ↑ المبسوط فی فقه الامامیه، ج۱، ص۲۴۴.
- ↑ خلاف، ج۲، ص۶۰، مسئله ۷۳.
- ↑ فتوح البلدان، ص۶۸.
- ↑ فقه الزکاة، ج۱، ص۳۸۲.
- ↑ خلاف، ج۲، ص۶۱؛ بیهقی، سنن الکبری، ج۴، ص۱۲۲.
- ↑ ابن هشام، سیرة النبویه، ج۳، ص۳۶۹.
- ↑ تاریخ طبری (۸ جلدی)، ج۲، ص۳۰۲.
- ↑ تاریخ طبری (۸ جلدی)، ج۲، ص۲۹۸؛ سیرة النبویه، ج۳، ص۳۴۲.
- ↑ سیرة النبویه، ج۴، ص۱۵؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۳۱۸.
- ↑ سیرة النبویه، ج۳، ص۳۴۲.
- ↑ ابن حزم، المحلی، ج۵، ص۳۵۵؛ المبسوط، ج۱، ص۲۲۷.
- ↑ اسد الغابه، ج۳، ص۳۲.
- ↑ اسد الغابه، ج۴، ص۳۵۸.
- ↑ نظام الحکومة النبویه، المسمی «التراتیب الإداریه»، ج۱، ص۳۱۷.
- ↑ «زکات، تنها از آن تهیدستان و بیچارگان و مأموران (دریافت) آنها و دلجوییشدگان و در راه (آزادی) بردگان و از آن وامداران و (هزینه) در راه خداوند و از آن در راهماندگان است که از سوی خداوند واجب گردیده است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۶۰.
- ↑ سلوک الملوک، ص۲۴۶.
- ↑ نظام الحکومة النبویه، «التراتیب الاداریه»، ج۱، ص۳۲۳.
- ↑ عروة الوثقی، «فصل اصناف مستحقین».
- ↑ فقه الزکاة، ج۲، ص۵۸۲ و ۵۸۹.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۶، ص۱۸۶؛ بیهقی، سنن الکبری، ج۷، ص۳۱.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۶، ص۱۹۳؛ بیهقی، سنن الکبری، ج۷، ص۳۲.
- ↑ طبقات الکبری، ج۲، ص۱۶۰ و (۴ جلدی)، ج۱- ۲، ص۳۲۹.
- ↑ اسد الغابه، ج۳، ص۳۷۴، ش۳۱۵۴.
- ↑ بیهقی، سنن الکبری، ج۱۰، ص۱۳۸؛ سنن ابی داود، ج۳، ص۱۳۴، ح۲۹۴۶.
- ↑ سنن ابی داود، ج۳، ص۱۳۴، ح۲۹۴۳؛ مجله حوزه، ش۸۴، ص۱۶۰، مقاله نگارنده با عنوان «اسلام در برخورد با ثروتهای بادآورده».
- ↑ سیرة النبویه، ج۴، ص۲۴۶؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۴۰۰.
- ↑ فقه الزکاة، ج۲، ص۷۵۱ - ۷۵۲.
- ↑ طبقات الکبری، ج۱، ص۳۰۷.
- ↑ طبقات الکبری، ج۱، ص۳۰۹؛ کنز العمال، ج۶، ص۵۶۹، ح۱۶۹۶؛ حذیفه، ۱۶۹۶۴.
- ↑ معجم الاوسط، ج۵، ص۱۵.
- ↑ فقه الزکاة، ج۱، ص۷۳؛ فتوح البلدان، ص۸۳؛ ابوعبید، الأموال، ص۴۹۳، ح۱۰۸۴.
- ↑ طبقات الکبری، ج۱ - ۲، ص۳۳۰.
- ↑ اسد الغابه، ج۴، ص۷۱؛ نظام الحکومة النبویه، «التراتیب الاداریه»، ج۱، ص۳۱۵.
- ↑ اسدالغابه، ج۲، ص۱۳۶؛ نظام الحکومة النبویه، ج۱، ص۳۱۴.
- ↑ اسدالغابه، ج۲، ص۴۷۷؛ نظام الحکومة النبویه، ج۱، ص۳۱۵.
- ↑ اسدالغابه، ج۴، ص۲۳۱.
- ↑ اسدالغابه، ج۴، ص۳۳۵.
- ↑ نظام الحکومة النبویه، ج۱، ص۳۱۴ - ۳۱۵.
- ↑ کنز العمال، ج۶، ص۵۶۹، ح۱۶۹۶۶ - ۱۶۹۶۷.
- ↑ الإصابه (۸جلدی)، ج۳، ص۲۳۴.
- ↑ کنز العمال، ج۶، ص۶۱۰.
- ↑ اسد الغابه، ج۱، ص۲۸۴.
- ↑ ابن خزیمه، صحیح، ج۴، ص۷۵، ح۲۳۸۰.
- ↑ ابن خزیمه، صحیح، ج۴، ص۲۴.
- ↑ جمل من أنساب الأشراف، ج۱۱، ص۴۱ - ۴۲. در آغاز جلد اول چاپ جدید کتاب مکاتیب الرسول نام ۲۷۳ تن از کسانی که پیامبر به آنها مسئولیت داده و برخی از آنان کارگزار صدقات بودند آمده است.
- ↑ اسد الغابه، ج۲، ص۴۹۲.
- ↑ اسد الغابه، ج۴، ص۶۹.
- ↑ بحار الأنوار، ج۲۱، ص۴۱.
- ↑ ﴿وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتَانَا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ * فَلَمَّا آتَاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَتَوَلَّوْا وَهُمْ مُعْرِضُونَ﴾ «و از ایشان کسانی هستند که با خداوند پیمان بستند که اگر از بخشش خود به ما ارزانی دارد ما بیچون و چرا زکات خواهیم داد و بیگمان از شایستگان خواهیم بود * و چون (خداوند) از بخشش خود به آنان ارزانی داشت تنگچشمی ورزیدند و با رویگردانی بازگشتند» سوره توبه، آیه ۷۵-۷۶.
- ↑ سیوطی، در المنثور، ج۳، ص۲۶۲؛ مجله فقه، ش۳، ص۱۰۸، مقاله نگارنده با عنوان «لزوم گردآوری وجوه شرعی».
- ↑ واقدی، المغازی، ج۲، ص۹۷۶؛ طبقات الکبری، ج۱-۲، ص۱۴۲؛ ابن هشام، سیرة النبویه، ج۴، ۲۶۹.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۹۸۰.
- ↑ ﴿إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا﴾ «ای مؤمنان! اگر بزهکاری برایتان خبری آورد بررسی کنید» سوره حجرات، آیه ۶.
- ↑ ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾ «زکات، تنها از آن تهیدستان و بیچارگان و مأموران (دریافت) آنها و دلجوییشدگان و در راه (آزادی) بردگان و از آن وامداران و (هزینه) در راه خداوند و از آن در راهماندگان است که از سوی خداوند واجب گردیده است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۶۰.
- ↑ طبقات الکبری، ج۱ - ۲، ص۳۳۲.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۶، ص۱۸۵.
- ↑ الغارات، ص۳۱۸؛ أنساب الأشراف، ج۲، ص۴۶۵ - ۴۴۹.
- ↑ سیمای کارگزاران، ج۱، «فصل یازدهم»، ص۳۹۸؛ دعائم الاسلام، ج۱، ص۱۵۹؛ نهج السعاده، ج۴، ص۱۳۹.
- ↑ سیمای کارگزاران، ج۱، ص۸۸؛ بحار الأنوار، ج۴۱، ص۱۱۹؛ معادن الحکمه، ج۱، ص۴۲۰.
- ↑ سیمای کارگزاران، ج۱، «فصل یازدهم»، ص۳۹۷ به نقل از دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۵۲.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۲۶، ترجمه شهیدی، ص۲۸۸.
- ↑ ابن اثیر، النهایه فی غریب الحدیث و الأثر، ج۲، ص۲۹۸؛ لسان العرب، ج۶، ص۳۰؛ تاج العروس، ج۷، ص۲۶۳ و ۳۵۴، «دار الهدایه».
- ↑ الفائق، ج۲، ص۷۹؛ مکاتیب الرسول، ج۲، ص۲۱۳ به نقل از خطابی.
- ↑ مکاتیب الرسول، ج۲، ص۲۱۳.
- ↑ مکاتیب الرسول، ج۲، ص۲۱۱.
- ↑ این بخش از نامه با سندی معتبر از امام باقر(ع) نقل شده است: «كَانَ عَلِيٌّ(ع) إِذَا بَعَثَ مُصَدِّقَهُ قَالَ لَهُ: إِذَا أَتَيْتَ عَلَى رَبِّ الْمَالِ فَقُلْ لَهُ: تَصَدَّقْ رَحِمَكَ اللَّهُ مِمَّا أَعْطَاكَ اللَّهُ فَإِنْ وَلَّى عَنْكَ فَلَا تُرَاجِعْهُ»؛ (الکافی، ج۳، ص۵۳۸، ح۴، باب أدب المصدق»).
- ↑ نهج البلاغه، صبحی صالح، نامه ۲۵، ص۳۸۰ و ترجمه شهیدی، ص۲۸۶.
- ↑ کافی، ج۳، ص۵۳۷.
- ↑ دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۵۲؛ مستدرک الوسائل، ج۱۷، ص۷۰.
- ↑ بیهقی، سنن الکبری، ج۴، ص۱۱۰ «تؤخذ صدقات المسلمين من أموالهم على مياههم و أفنيتهم».
- ↑ حجاز در صدر اسلام، ص۲۷۳.
- ↑ دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۵۲.
- ↑ حجاز در صدر اسلام، ص۲۷۴.
- ↑ حجاز در صدر اسلام، ص۲۷۳.
- ↑ مقنعه، ص۲۵۲.
- ↑ حجاز در صدر اسلام، ص۲۷۰، ۲۷۶ و ۲۸۰.
- ↑ الغارات، ص۲۴۴.
- ↑ حجاز در صدر اسلام، ص۲۸۰.
- ↑ حجاز در صدر اسلام، ص۲۸۱؛ لسان العرب، ج۹، ص۳۳۰ - ۳۳۱.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۶، ص۹۰.
- ↑ «از داراییهای آنان زکاتی بردار که با آن آنها را پاک میداری و پاکیزه میگردانی و برای آنها (به نیکی) دعا کن که دعای تو (مایه) آرامش آنان است و خداوند شنوایی داناست» سوره توبه، آیه ۱۰۳.
- ↑ دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۵۳.
- ↑ در متن عربی «انْفَتَلَ مِنْ صَلَاتِهِ» آمده که در کتابهای لغت «انفتل» را به «انصرف» معنا کردهاند (لسان العرب، ج۱۰، ص۱۷۷)؛ یعنی آن قدر رسیدگی به کار مردم مهم است که حضرت نماز را رها میکند.
- ↑ التذکرة الحمدونیه، ج۳، ص۲۰ - ۲۱، ح۱۷.
- ↑ موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۲۹۳.
- ↑ المحلی، ج۵، ص۲۰۸؛ الاموال، ص۵۴۹، ح۱۳۰۶.
- ↑ ر.ک: کافی، ج۳، ص۵۴۰، «باب زکاة مال الیتیم».
- ↑ رجال نجاشی، ص۵.
- ↑ رجال نجاشی، ص۵ - ۶.
- ↑ مستدرک الوسائل، ج۷، ص۴۹.
- ↑ فقه الزکاة، ج۱، ص۱۰۶.
- ↑ قرضاوی، فقه الزکاة، ج۲، ص۷۵۷.
- ↑ «زکات، تنها از آن تهیدستان و بیچارگان و مأموران (دریافت) آنها و دلجوییشدگان و در راه (آزادی) بردگان و از آن وامداران و (هزینه) در راه خداوند و از آن در راهماندگان است که از سوی خداوند واجب گردیده است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۶۰.
- ↑ بیهقی، سنن الکبری، ج۸، ص۷۶۰؛ موسوعة فقه علی طالب(ع)، ص۳۰۷.
- ↑ موسوعة فقه علی بن أبی طالب(ع)، ص۳۰۸.
- ↑ نهج البلاغه خطبه ۱۹۲، در این زمینه ر.ک: وسائل، ج۶، ص۱۴۴، روایت تفسیر نعمائی.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۶، ص۱۶۱.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۶، ص۱۶۵.
- ↑ ابن زنجویه، الاموال، ج۳، ص۱۲۰، ح۲۳۶۸؛ وسائل الشیعه، ج۶، ص۱۸۰؛ المحلی، ج۶، ص۱۵۶؛ موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۳۰۸ به نقل از مسند زید، ج۲، ص۶۰۱؛ المغنی، ج۶، ص۶۶.
- ↑ بحارالأنوار، ج۹۳، ص۶۴، ح۲۶.
- ↑ بیهقی، سنن الکبری، ج۷، ص۲۸؛ موسوعة فقه علی بن أبی طالب(ع)، ص۳۰۷.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۶، ص۱۶۵، باب سیزدهم از ابواب مستحقین زکات.
- ↑ بحارالأنوار، ج۹۳، ص۷۴ - ۷۶.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴.
- ↑ ابن میثم، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۴۱۸.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۶، ص۱۸۰ و ۲۰۸؛ قرب الاسناد، ص۱۰۹، ح۳۷۴.
- ↑ موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۳۰۸.
- ↑ موسوعة فقه علی بن ابی طالب(ع)، ص۳۰۸.
- ↑ مختلف الشیعه، ج۳، ص۷۹.
- ↑ شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج۱۵، ص۱۶۱.
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۲ ـ ۳.
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۱۳.
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۴۷۱
- ↑ «و نماز را برپا دارید و زکات بدهید و با نمازگزاران نماز بگزارید» سوره بقره، آیه ۴۳.
- ↑ «و (یاد کنید) آنگاه را که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خداوند را نپرستید و با پدر و مادر و خویشاوند و یتیمان و بیچارگان نیکی کنید و با مردم سخن خوب بگویید و نماز را بر پا دارید و زکات بدهید؛ سپس جز اندکی از شما، پشت کردید در حالی که (از حق) رویگردان بودید» سوره بقره، آیه ۸۳.
- ↑ «و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و هر خیری که از پیش برای خویش فرستید (پاداش آن را) نزد خداوند خواهید یافت. بیگمان خداوند به آنچه انجام میدهید، بیناست» سوره بقره، آیه ۱۱۰.
- ↑ «نیکی آن نیست که روی را سوی خاور و باختر بگردانید، بلکه نیکی (از آن) کسی است که به خداوند و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب (آسمانی) و پیامبران ایمان آورد و دارایی را با دوست داشتنش به نزدیکان و یتیمان و بیچارگان و به راهماندگان و کمکخواهان و در راه (آزادی) بردگان ببخشد و نماز برپا دارد و زکات پردازد و (نیکی از آن) آنان (است) که چون پیمان بندند وفا کنند؛ و به ویژه شکیبایان در سختی و رنج و در هنگامه کارزار، آنها راستگویند و آنانند که به راستی پرهیزگارند» سوره بقره، آیه ۱۷۷.
- ↑ «کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند و نماز بر پا داشته و زکات دادهاند پاداش آنان نزد پروردگارشان است و نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند» سوره بقره، آیه ۲۷۷.
- ↑ وسائل الشیعة، ج ۹، ص۹ ـ ۳۱۶
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۱۴
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۲۴ ـ ۲۵
- ↑ المقنعة، ص۲۳۸؛ الإقتصاد، ص۲۷۸
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۱۴ ـ ۱۵؛ موسوعة الخوئی، ج ۲۳، ص۱۰ ـ ۱۱
- ↑ العروة الوثقی، ج ۴، ص۷
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵/ ۲۸؛ موسوعة الخوئی، ج ۲۳، ص۱۴ ـ ۱۷
- ↑ موسوعة الخوئی، ج ۲۳، ص۶۳
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۳۰
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۳۵ ـ ۳۶
- ↑ العروة الوثقی، ج ۴، ص۹
- ↑ العروة الوثقی، ج ۴، ص۹
- ↑ العروة الوثقی، ج ۴، ص۱۰
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۶۵
- ↑ مختلف الشیعة، ج ۳، ص۱۹۵ ـ ۱۹۷
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۷۲ ـ ۷۳
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۷۶ ـ ۷۷
- ↑ العروة الوثقی، ج ۴، ص۲۹ ـ ۳۱
- ↑ جواهرالکلام، ج ۲۵، ص۸۲ ـ ۸۳ و ۱۱۴ ـ ۱۱۶؛ العروة الوثقی، ج ۴، ص۳۴ ـ ۳۵؛ مستمسک العروة، ج ۹، ص۷۰ ـ ۷۳
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۸۳ ـ ۸۵؛ مستمسک العروة، ج ۹، ص۷۳ ـ ۷۴
- ↑ الهدایة، ص۱۷۴؛ المقنعة، ص۲۳۸؛ جمل العلم و العمل، ص۱۲۳؛ تحریر الأحکام، ج۱، ص۳۶۷ ـ ۳۶۸
- ↑ مستمسک العروة، ج ۹، ص۷۴ ـ ۷۵
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۹۷ ـ ۹۸
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۱۰۳
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۹۲
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۱۱۰
- ↑ مستمسک العروة، ج ۹، ص۱۱۵ ـ ۱۱۹
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۱۷۲؛ مستمسک العروة، ج ۹، ص۱۱۹ ـ ۱۲۰
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۱۸۰ ـ ۱۸۱
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۱۸۲ ـ ۱۸۳
- ↑ العروة الوثقی، ج ۴، ص۵۶
- ↑ العروة الوثقی، ج ۴، ص۵۶
- ↑ جامع المقاصد، ج ۳، ص۱۳؛ غایة المراد، ج ۱، ص۲۴۷؛ مدارک الأحکام، ج ۵، ص۱۱۶
- ↑ مستند الشیعة، ج ۹، ص۱۵۱
- ↑ العروة الوثقی، ج ۴، ص۵۶
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۱۸۲؛ العروة الوثقی، ج ۴، ص۵۷
- ↑ المبسوط، ج ۱، ص۲۱۷؛ کتاب السرائر، ج ۱، ص۴۲۸ ـ ۴۲۹؛ البیان، ص۲۸۳؛ جامع المقاصد، ج ۳، ص۲۲ ـ ۲۳.
- ↑ مفتاح الکرامة، ج ۷، ص۱۸۳ ـ ۱۸۴
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۲۰۷ ـ ۲۰۹ و ۲۲۲؛ توضیح المسائل مراجع، ج ۲، ص۱۱۳
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۲۱۲
- ↑ العروة الوثقی، ج ۴، ص۶۴؛ مستمسک العروة، ج ۹، ص۱۳۷ ـ ۱۳۸
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۲۱۳ ـ ۲۱۴؛ العروة الوثقی، ج ۴، ص۶۴
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۲۲۰
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۲۳۶ ـ ۲۳۸
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۲۲۳
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۲۲۵
- ↑ موسوعة الخوئی، ج ۲۳، ص۳۴۷
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۲۳۳
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۱۳۸
- ↑ مستند الشیعة، ج ۹، ص۲۱۷
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۱۴۲؛ العروة الوثقی، ج ۴، ص۸۴ ـ ۸۵؛ موسوعة الخوئی، ج ۲۳، ص۳۸۴ ـ ۳۹۰
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۷۲ ـ ۷۳
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۲۵۹ ـ ۲۶۰
- ↑ العروة الوثقی، ج ۴، ص۹۰ ـ ۹۱
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۲۶۰
- ↑ العروة الوثقی، ج ۴، ص۹۰ ـ ۹۱
- ↑ جواهرالکلام، ج ۱۵، ص۲۶۵ ـ ۲۶۶
- ↑ جواهرالکلام، ج ۱۵، ص۲۷۰
- ↑ مستمسک العروة، ج ۹، ص۲۰۲
- ↑ العروة الوثقی، ج ۴، ص۹۲؛ مستمسک العروة، ج ۹، ص۲۰۳
- ↑ مصباح الهدی، ج ۱۰، ص۱۱۳
- ↑ العروة الوثقی، ج ۴، ص۹۲
- ↑ المعتبر، ج ۲، ص۵۵۰؛ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۲۶۸
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۲۷۲
- ↑ مدارک الاحکام، ج ۵، ص۱۷۵ ـ ۱۷۶؛ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۲۷۶ ـ ۲۷۸؛ مصباح الفقیه، ج ۱۳، ص۴۴۶ ـ ۴۵۰؛ العروة الوثقی، ج ۴، ص۹۳؛ مصباح الهدی، ج ۱۰، ص۱۲۱ ـ ۱۲۴
- ↑ المعتبر، ج ۲، ص۵۴۹؛ مدارک الاحکام، ج ۵، ص۱۷۶ ـ ۱۷۷؛ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۲۷۹ ـ ۲۸۱؛ العروة الوثقی، ج ۴، ص۹۳
- ↑ مستند الشیعة، ج ۹، ص۲۳۳
- ↑ العروة الوثقی، ج ۴، ص۹۶
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۷۴ و ۲۹۲
- ↑ مفتاح الکرامة، ج ۷، ص۲۲۵ ـ ۲۲۶؛ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۲۹۱ ـ ۲۹۲؛ العروة الوثقی، ج ۴، ص۹۷
- ↑ الحدائق الناضرة، ج ۱۲، ص۱۵۳
- ↑ الحدائق الناضرة، ج ۱۲، ص۱۵۴
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵/ ۲۹۶ ـ ۳۰۱؛ مصباح الفقیه، ج ۱۳، ص۴۷۸ ـ ۴۸۰
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۳۰۴ ـ ۳۰۷؛ مستمسک العروة، ج ۹، ص۲۱۳؛ موسوعة الخوئی، ج ۲۴، ص۵
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۳۳۳ ـ ۳۳۶
- ↑ مصباح الفقیه، ج ۱۳، ص۵۳۷
- ↑ الخلاف، ج ۴، ص۲۳۳؛ المبسوط، ج ۱، ص۲۴۹؛ الوسیلة، ص۱۲۸
- ↑ الحدائق الناضرة، ج ۱۲، ص۱۷۵
- ↑ الحدائق الناضرة، ج۱۲، ۱۷۷
- ↑ مستند الشیعة، ج ۹، ص۲۷۶؛ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۳۴۳
- ↑ مدارک الأحکام، ج ۵، ص۲۱۶ ـ ۲۱۷؛ مستند الشیعة، ج ۹، ص۲۷۷ ـ ۲۷۸
- ↑ المعتبر، ج ۲، ص۵۷۴؛ تذکرة الفقهاء، ج ۵، ص۲۵۵
- ↑ مدارک الأحکام، ج ۵، ص۲۱۷
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۳۵۵ ـ ۳۵۹
- ↑ المعتبر، ج ۲، ص۵۷۵
- ↑ مسالک الأفهام، ج ۱، ص۴۱۶
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۳۵۹
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۳۶۸ ـ ۳۷۰
- ↑ المقنعة، ص۲۴۱
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۳۷۲
- ↑ جواهر الکلام، ج، ص۳۷۷ ـ ۳۸۰
- ↑ الحدائق الناضرة، ج ۱۲، ص۲۰۹؛ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۳۸۸ ـ ۳۹۴
- ↑ العروة الوثقی، ج ۴، ص۱۲۹ ـ ۱۳۰
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۳۹۴
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۳۹۵
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۴۰۱
- ↑ العروة الوثقی، ج ۴، ص۱۳۱
- ↑ مستند الشیعة، ج ۹، ص۳۱۲؛ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۴۰۵؛ مستمسک العروة، ج ۹، ص۲۸۹ ـ ۲۹۰
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۴۰۶ ـ ۴۰۸
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۴۰۹ ـ ۴۱۱
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۴۱۵ ـ ۴۱۶
- ↑ المقنعة، ص۲۵۲؛ الکافی فی الفقه، ص۱۷۲؛ المهذب، ج ۱، ص۱۷۱ و ۱۷۵
- ↑ مدارک الأحکام، ج ۵، ص۲۵۹ ـ ۲۶۰؛ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۴۲۰ ـ ۴۲۵
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۴۲۶ ـ ۴۲۷
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۴۲۸
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۴۳۳ ـ ۴۳۴
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۴۳۰
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۴۳۹
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۴۴۰
- ↑ ریاض المسائل، ج ۵، ص۱۹۶؛ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۴۴۷ ـ ۴۴۸
- ↑ مسالک الأفهام، ج ۱، ص۴۳۱؛ مدارک الأحکام، ج ۵، ص۲۷۹ ـ ۲۸۱؛ الحدائق الناضرة، ج ۱۲، ص۲۴۴ ـ ۲۴۵
- ↑ مدارک الأحکام، ج ۵، ص۲۸۲
- ↑ مدارک الأحکام، ج ۵، ص۲۸۸ ـ ۲۹۰
- ↑ الحدائق الناضرة، ج ۱۲، ص۲۲۹
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۴۵۶ ـ ۴۵۸؛ العروة الوثقی، ج ۴، ص۱۴۷ ـ ۱۴۸؛ مستمسک العروة، ج ۹، ص۳۳۷
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۴۶۰
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص۴۶۱ و ۴۶۶.
- ↑ هاشمی شاهرودی، سید محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت ج۴، صفحه ۲۳۷ - ۲۵۵.