امام به معنای: پیشوا[۱]، پیشرو، و رهبر است[۲]. در فرهنگ دینی به کسی گفته می‌شود که از سوی خداوند برای رهبری مردم برگزیده شود و از گناه و خطا مصون و معصوم باشد. مقامی ارجمند که حتّی حضرت ابراهیم پس از امتحان‌های متعدّد در دوران پیامبری، به "امامت" برگزیده شد[۳]. به جانشین پیامبر اسلام نیز امام گفته می‌‌شود. امامان دوازده نفرند، اولین آنها حضرت علی(ع) و آخرینشان حضرت مهدی(ع) است. رسالت امام، تبیین دین خدا و رهبری مردم و اجرای قوانین اسلام در جامعه است. گزینش امام نیز همچون پیامبر، از سوی خداست و مردم نمی‌توانند برای خود امام معصوم برگزینند. در نماز جماعت و جمعه نیز به پیش‌نماز که به او اقتدا می‌کنند، امام جماعت و امام جمعه گفته می‌‌شود. به کسانی هم که نوعی رهبری دینی و سیاسی جامعه اسلامی را داشته‌اند، "امام" گفته شده است، همچون امام موسی صدر، امام خمینی. عقیده به "امامت" از ویژگی‌های مذهب شیعه است و آن را منصبی الهی می‌دانند که به امر خدا و ابلاغ پیامبر، انجام گرفته است و با تعیین جانشین پیامبر از سوی خدا، مردم حق ندارند کسی را به جای پیامبر برگزینند[۴].

واژه‌شناسی لغوی

  • "امام" به معنای "پیشوا"، "پیشرو"[۵]، "مقتدا"، "قیّم"، "مصلح"، "الگو"، "راه اصلی" و "راهنما" است[۶] کسی یا چیزی که مورد پیروی واقع می‌گردد، انسان باشد یا کتاب یا چیزی دیگر، به حق باشد یا بر باطل [۷] امام است[۸]ریشه این واژه "ا ـ م ـ م" و به معنای قصد[۹] یا قصد با توجه خاص و این معنا در همه مشتقات آن محفوظ است[۱۰].
  • امام کسی است که همواره مقصود و هدف حرکت و تلاش دیگران قرار گیرد، گرچه با اختلاف موارد و قصدکنندگان و جهات و اعتبارات، گوناگون می‌شود؛ مانند: امام جمعه و جماعت، امام هدایت و امام ضلالت [۱۱]، بر این اساس دیگر معانی این واژه و مشتقات آن از لوازم معنای ریشه است[۱۲].
  • امام، فرد یا چیزی است که به او اقتدا می‌شود. در کتاب‌های لغت برای امام مصادیقی برشمرده شده است که عبارت اند از: قرآن کریم، پیامبر گرامی اسلام(ص)، جانشین پیامبر(ص)، امام در نماز جماعت، فرمانده سپاه، راهنمای مسافران، ساربان و راهنمای شتران، چوب و ریسمان، تراز در ساختمان، راه پهن و آشکار، دانشمندی که از او پیروی می‌شود [۱۳][۱۴].
  • واژه امام بر زن و مرد اطلاق می‌شود و جمع آن «ائمه» و «ایمّه» است[۱۵].
  • اِمامَت‌، در لغت‌ به‌ معنای‌ پیشوایی‌ و رهبری‌ و در اصطلاح‌ به‌ معنای‌ مقامی‌ که‌ دارنده آن‌ (= امام) ریاست‌ امور دینی‌ و سیاسی‌ مسلمانان‌ را برعهده‌ دارد. درباره معنای‌ امامت‌، حدود وظایف‌ امام(ع) و چگونگی‌ انتخاب‌ او، عقاید مختلفی‌ در میان‌ مسلمانان‌ وجود دارد[۱۶].
  • با تأمّل در آنچه لغت‌شناسان در ریشه‌یابی کلمه "امام" و "امامت" ذکر کرده‌اند، می‌توان به این نتیجه رسید که: #ریشه‌های متفاوت آنها، معنایی نزدیک به هم دارند و بیانگر یک واقعیت‌اند و آن، این که رهبریِ جامعه، در حقیقت، اصل و اساس جامعه است که مردم از او پیروی می‌کنند و در امور خود، به سراغ او می‌روند.
  1. واژه "امام" و "امامت"، تنها برای انسان به کار نمی‌رود‌؛ بلکه هر چیزی که اساس و مبدأ حرکت چیز دیگری قرار گیرد چه انسان باشد و چه چیز دیگر، چه حق باشد و چه باطل امام محسوب می‌گردد[۱۷]

امام در اصطلاح

امام در قرآن

  • لفظ "امامت" در قرآن به‌کار نرفته؛ ولی واژه "امام(ع)" به صورت مفرد و جمع در ۱۲ مورد استعمال شده است که برخی از آنها و نیز آیات متعدد دیگر به موضوع امامت ارتباط دارد. آیات مربوط گاهی به پیشوایی بر حق بالاصاله: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا [۲۹]، ﴿وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا [۳۰] و گاهی به پیشوایی به حق به نحو جانشینی: ﴿وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ [۳۱] و گاهی به پیشوایی باطل: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ [۳۲] و گاهی به مفهوم جامع میان پیشوایی بر حق و باطل: ﴿يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ [۳۳] اشاره دارد[۳۴].
  • در قرآن و احادیث اسلامی، کلمه «امام»، فی الجمله در معنای لغویِ آن به کار رفته است؛ یعنی هر چیزی که مورد پیروی واقع شود اعم از انسان و غیر انسان، مانند: ﴿وَمِن قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً [۳۵] حق مانند: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا [۳۶] و باطل مانند: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ [۳۷]؛ ولی غالبا این واژه به پیشوایان حق و کسانی که به بالاترین نقطه قلّه انسانیت صعود کرده‌اند، اطلاق می‌گردد و استعمال آن در معنای لغوی، اندک است و نیز استعمال آن در «امامان آتش»، به لحاظ نشان دادن نقطه نهاییِ انحطاط انسان، در مقابل نقطه اوج تکامل اوست. به هر حال، آیات و احادیثی که در این جا تحت عنوان «امامت» خواهند آمد، اختصاص به امامت امامان حق دارند[۳۸]

امام در حدیث

جایگاه امام

امام یا خلیفه

ضرورت وجود امام

استمرار وجود امام

امام غایت خلقت است

نصب امام

تعیین امام

ویژگی‌های امام

بایستگی‌های امام

آیا معجزات یا کرامات شرط امامت‌اند؟

شؤون امام

شؤون تکوینی امام

  • امام واسطه فیض بین خدا و خلق است و افزون بر اینکه با وساطت خویش وجود و استمرار وجودی آفریدگان را تضمین می‌کند، کمالات وجودی آنها را نیز از قوه به فعلیت می‌رساند، چنان که برخی هدایت را در آیات ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ [۵۷]) و ﴿وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا [۵۸] ایصال به مطلوب دانسته‌اند که نوعی تصرف تکوینیِ امام(ع) در نفوس انسانهاست که آنان را در مسیر کمال قرار می‌دهد، به‌گونه‌ای که ایشان از موقفی به موقف دیگر انتقال می‌یابند، بنابراین، مقصود از امر در دو آیه مزبور امر اعتباری تشریعی نیست، بلکه فیضهای معنوی و مقامهای باطنی است که مؤمنان با اعمال نیک خود به سوی آنها هدایت می‌شوند و امام(ع) اولاً و بالذات از آنها برخوردار است و از او به دیگران می‌رسد، به همین دلیل امامت در قرآن به هدایت تبیین شده است [۵۹] و بر همین اساس، مقصود از وحی در آیه ۷۳ سوره انبیاء وحی تشریعی نیست، بلکه وحی تکوینی است که در پرتو آن، امام(ع) فاعل خیرات است و با خدا و خلق رابطه برقرار می‌کند. در واقع امامان(ع) مؤیّد به روح القدس و دارای طهارت و مسدّد به نیروی ربّانی هستند که آنان را به‌کارهای خیر فرا می‌خواند [۶۰] البته برخی استفاده هدایت تکوینی از آیات فوق را بدون شاهد دانسته‌اند[۶۱]

شؤون تشریعی امام

وظایف و مسئولیت‌های امام (مناصب امام)

  1. مرجعیت دینی؛
  2. رهبری اجتماع (ولایت امر)؛
  3. ولایت باطنی.

نقل شریعت

حفظ شریعت

تبیین معارف دینی

امامان دوازده‌گانه

فرق ميان نبى و امام

برخی مفسران در فرق بین امام(ع) و نبی(ص) گفته‌اند: گرچه پیامبر(ص) و امام(ع) هر دو هدایتگرند، هدایت پیامبر(ص) فقط «راهنمایی» و به معنای نشان دادن راه است؛ اما هدایت امامان «راهبری» به معنای رساندن به مقصود است[۶۸] با این همه گفتنی است که در رویکرد مطالب پیشگفته بین امامت و مُلک خلط شده و گویا گمان شده امام(ع) و مَلِک یکی است، از این رو از آیاتی که به مُلک مربوط می‌شود در بیان امامت استفاده شده است؛ ولی واقع امر این‌گونه نیست، زیرا امامت ریاست عامه در امر دین و دنیاست؛ ولی مُلک منصبی اجرایی در امر حکومت است که گاهی امام(ع) خود آن را بر عهده می‌گیرد؛ مانند حضرت ابراهیم(ع)، پیامبر اکرم(ص) و امام علی بن ابی‌طالب(ع) و گاهی به اذن خدا و با توجه به ملاکهای خاص، دیگری را به جای خود منصوب می‌کند؛ مانند نصب طالوت[۶۹].

افضلیت امام

شناخت امام

شرط منصوص بودن

نتیجه

امام و هدایت باطنی

موقعیت امام در اجتماع

لزوم تفسیر قرآن

امام مغز متفکر و مرشد جامعه

  • هر مجموعه‌ای به یک هماهنگ کننده و یک مغز متفکر نیاز دارد. مجموعه اجتماع نیز چنین است. روزی امام صادق(ع) به هشام بن حکم فرمود: "آیا از بحث و گفت‌وگویی که با عمرو بن عبید داشته‌ای چیزی نمی‌گویی؟ عرض کرد: در حضور شما احساس خجالت می‌کنم. حضرت فرمود: آنچه روی داده است بگو. هشام گفت: به من خبر رسید عمرو بن عبید در مسجد بصره، متصدی امور مذهبی شده است. این امر بر من گران آمده، روانه مسجد شدم. او میان جمعی نشسته بود و به پرسش‌های مردم پاسخ می‌داد. گفتم: ای دانشمند! من مردی غریبم، آیا اجازه می‌دهی مسئله‌ای بپرسم؟ گفت: آری! گفتم: چشم داری؟ گفت: پسر جان! این چه پرسشی است؟ گفتم‌: من این‌گونه می‌پرسم. گفت: آری! گفتم: با آن چه کار می‌کنی؟ گفت: رنگ‌ها و انسان‌ها را با آن می‌بینم. گفتم: بینی داری؟ گفت: آری! گفتم: با آن چه کار می‌کنی؟ گفت: می‌بویم. گفتم: دهان داری؟ با آن چه می‌کنی؟ گفت: مزّۀ غذا را می‌چشم. گفتم: با گوش خود چه کار می‌کنی؟ گفت: صداها را می‌شنوم. گفتم: قلب داری؟ گفت: آری! گفتم: با آن چه کار می‌کنی؟ گفت: قلب معیار سنجش است و اموری که بر اعضا و جوارح وارد می‌شود، به وسیله قلب می‌توان درست آن را از نادرست تشخیص داد. گفتم: هیچ عضوی بی‌نیاز از قلب نیست؟ گفت: نه! گفتم: با اینکه همه این اعضا از سلامت کامل برخوردارند؟ گفت: پسر جان! وقتی هر یک از حواس در درک خود خطا کرد یا به تردید افتاد، به قلب رجوع می‌کند تا تردید او را از میان ببرد و اطمینان و یقین حاصل کند. گفتم: بنابراین مقام قلب به امر الهی میان انبوه جوارح زایل‌ کننده شک و تردید و حیرت و خطای اعضای آدمی است؟ گفت: آری! گفتم: پس وجود قلب در آدمی یک ضرورت است و بدون آن هیچ عضوی به خوبی رهبری نخواهد شد؟ گفت: آری! گفتم: خداوند حواس و اعضایت را بدون پیشوا نگذاشت تا هنگام شک و تردید آنها را درست راهنمایی کند. آیا ممکن است جامعه انسانی را با همه اختلاف و جهلی که دامن گیرشان می‌شود، بدون امام و پیشوا به حال خود رها کند و رهبری شایسته که حیرت و خطایشان را برطرف سازد، به آنها معرفی نکند؟ عمرو بن عبید خاموش ماند و پس از اندکی سکوت رو به من کرد و گفت: تو هشام بن حکم نیستی؟. امام(ع) تبسّمی کرد و فرمود: این احتجاج را از که آموخته‌ای؟ گفت: از محضر شما آموختم. امام فرمود: به خدا سوگند! این طرز استدلال در صحف ابراهیم و موسی ذکر شده است"[۷۶][۷۷].

تحقّق نقش امام در جامعه

نشر علم و نقل حدیث برای همه مسلمانان

تربیت شاگرد

مبارزات سیاسی

ارائه الگوی عملی

امام نعمتی تکوینی

امام در نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه

واژه “امام” در لغت به معانی مختلفی آمده است که در معنای “مقتدا بودن” مشترک هستند. برخی از این معانی عبارت‌اند از:

  1. امام کسی است که به پیشوایی او در قول و فعل اقتدا می‌شود و یا کتابی و چیزی است، چه بر حق باشد و چه بر باطل. جمع امام ائمه است[۱۰۰]؛
  2. کسی که عده‌ای به او اقتدا کنند، بر حق باشد یا باطل[۱۰۱]؛
  3. کسی که به او اقتدا شده و در کارها مقدم می‌شود[۱۰۲].

کاربرد این واژه در آیات شریفه قرآن نیز به همان معنای پیشوا و کسی یا چیزی است که به او اقتدا می‌شود. گاهی به “کتاب”[۱۰۳] یا “راه”[۱۰۴] از آن جهت که مورد اقتدا قرار گرفته‌اند، اطلاق شده و گاهی به انسان‌هایی که پیشوای دیگران بوده‌اند، گفته شده است. نکته قابل توجه این است که این تعبیر، در قرآن مجید، همان‌طور که برای پیشوایان هدایت و اهل تقوا استفاده شده[۱۰۵]، در مورد پیشوایان آتش و گمراهی نیز به کار رفته است[۱۰۶]. بدین جهت، لفظ امام در قرآن کریم، به تنهایی ندارد، بلکه آنگاه ارزش مثبت دارد که منظور از آن، پیشوای اهل حق و هدایت بوده، و فرد مورد نظر چنان‌که خودِ قرآن بیان کرده است، ویژگی‌های لازم را داشته باشد[۱۰۷]. ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱۰۸].

واژه “امام” در اصطلاح اهل‌سنت و امامیه با عبارات متعددی تعریف شده است. ماوردی(۴۵۰ق) معتقد است: “امامت، جانشینی نبوت در نگهبانی از دین و تدبیر امور دنیاست”[۱۰۹]. ایجی (۷۵۶ق) از متکلمان مهم اهل سنت، در تعریف امامت گفته است: “امامت، جانشینی پیامبر در حفظ و اجرای دین است؛ به گونه‌ای که پیروی از او بر همه امت واجب است”[۱۱۰]. تفتازانی (۷۹۳ق) یکی دیگر از دانشمندان این مکتب، امامت را چنین تعریف کرده است: “امامت، ریاست عمومی در امور دینی و دنیوی، به عنوان جانشینی پیامبر می‌باشد”[۱۱۱]. متکلمان شیعی نیز با عباراتی نزدیک به هم امامت را تعریف کرده‌اند. شیخ طوسی (۴۶۰ق) در تعریف امامت می‌گوید: “امامت، ریاست عمومی در امور دین و دنیا برای فردی از افراد است”[۱۱۲]. علامه حلی (۷۲۶ق) نیز در این باب چنین گفته است: “امامت، ریاست عمومی در دین و دنیا برای شخصی از اشخاص، به عنوان نیابت از پیامبر است”[۱۱۳]. محقق لاهیجی (۱۰۷۲ق) هم در تعریف امامت می‌گوید: “مراد از امامت، نیست مگر ریاست عامّه مسلمین در امور دنیا و دین، بر سَبیل خلیفگی و نیابت از پیغمبر”[۱۱۴]. با مرور تعاریف متعددی که از متکلمان مسلمان درباره امامت وجود دارد، می‌توان گفت که در بیشتر این تعاریف، مؤلفه‌های زیر به کار رفته است[۱۱۵]:

  1. خلافت و جانشینی پیامبر اسلام(ص)؛
  2. ولایت و سرپرستی مکلفان؛
  3. وجوب پیروی از امام.

لازم به ذکر است هر چند تعریف امامت، در میان اهل‌سنت و تشیع نزدیک به هم می‌نماید، تفاوت این دو دیدگاه درباره امامت، ماهوی و اساسی است. این تفاوت، به خصوص از نقشی که این دو مکتب در امور دینی برای امام قائل می‌شوند، روشن می‌گردد. در نظر اهل‌سنت، امام، تنها مدیر جامعه دینی و اقامه‌کننده حدود است؛ اما در مکتب شیعی، امام بیان‌کننده احکام دین و تربیت‌کننده انسان‌ها نیز هست. بر خلاف دیدگاه اهل‌سنت، از نظر متکلمان شیعی، امام، عالم‌ترین و عادل‌ترین افراد زمان خود است؛ وی فردی معصوم می‌باشد و کار گزینش و نصب او نیز تنها به دست خداوند است. بنابراین قید “معصوم” در عنوان این رساله، در حقیقت، برای خارج کردن مصداق مورد نظر اهل‌سنت از امام است و مؤکد این نکته می‌باشد که در این تحقیق، منظور از “امام”، همان مصادیق امام در مکتب تشیع، یعنی امامان دوازده‌گانه است که از امام علی بن ابی‌طالب(ع) شروع شده، به امام مهدی(ع) ختم می‌گردد. با توجه به تعاریفی که از امام ارائه گردید، می‌توان این منصب را در نظر شیعه به دو مقام “امامت سیاسی” و “امامت دینی” تقسیم نمود: امامت سیاسی، همان مقام حاکمیت و رهبری سیاسی جامعه است که متکلمان اهل‌سنت نیز به این شأن امام باور دارند و آن را در تعریف امامت آورده‌اند. امامت دینی نیز به معنای مرجعیت دینی و هدایتگری امام است. این جایگاه بیانگر نقش امام به عنوان بیان‌کننده احکام، مفسّر دین و در مجموع، رهبر دینی مسلمانان است که امامیه به وجود این مقام برای امام باور دارد.

بنابراین دیدگاه امامیه درباره نصب الهی امام را می‌توان هم درباره مقام امامت سیاسی و هم درباره امامت دینی بررسی نمود. به عبارت دیگر، نصب الهی امام در مقام امامت سیاسی بدین معنا خواهد بود که خداوند متعال، خود، مستقیماً امام را برای حکومت و رهبری جامعه گزینش کرده، و وی را در این مقام منصوب نموده است. نصب الهی امام در مقام امامت دینی هم بدین معناست که خداوند، خود، مستقیماً امام را به عنوان بیان‌کننده احکام و مفسّر معارف دینی و در مجموع، به عنوان مرجع دینی مردم منصوب کرده است[۱۱۶].

امام در نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه

واژه “امام”، یکی دیگر از واژه‌هایی است که در سخنان اهل بیت(ع) کاربرد فراوانی دارد. معنای لغوی و اصطلاحی این واژه به تفصیل بیان شد[۱۱۷]، که خلاصه آن چنین است: این واژه در لغت به معنای “مقتدا بودن” است و در اصطلاحِ متکلمان مسلمان، همان خلیفه و جانشین پیامبر اعظم(ص) است که البته در دیدگاه متفکران شیعی، منزلت امام بسیار والاست و شأن حاکمیت سیاسی و مرجعیت دینی را با هم دارد. در اینجا به اجمال به معنای این واژه در کاربرد روایات می‌پردازیم: آنچه به طور کلی و به اجمال می‌توان گفت، این است که روایات اندکی وجود دارد که اهل بیت(ع) در آنها واژه “امام” را به کار برده، آن را توصیف کرده باشند؛ اما به هر حال، از این سخنان معدود، شأن حاکمیت سیاسی و مرجعیت دینی “امام” قابل درک است. مثلاً امام حسین(ع) در بیان وظایف امام می‌فرماید: “امام نیست؛ مگر کسی که با کتاب خدا حکم کند، عدالت را برپا نماید، بر دین حق متعهد باشد و خود را وقف خشنودی پروردگار بداند”[۱۱۸]. روشن است لازمه اموری مانند برپایی عدالت، همچنین حکم کردن مطابق کتاب خدا و تعهد به دین حق، داشتن حاکمیت سیاسی و امامت دینی است. طبق روایت نقل شده، امام صادق(ع) امام را آگاه نسبت به آنچه بخواهد، دانسته است[۱۱۹]. همچنین این امام همام در خبری صحیح، به توصیف امام پرداخته است. ایشان امام را پیشوای منصوب از سوی خدا و آگاه به امور مشتبه و فتنه‌ها خوانده است. از نظر آن حضرت، امام کسی است که خدا امر دین، همچنین سرپرستی بلاد مختلف و بندگان خود را به او سپرده، وی را برای رهبری خلق برگزیده است. این خبر، مرجعیت دینی و حاکمیت سیاسی امام را به طوری کاملاً روشن می‌رساند[۱۲۰].

از نظر حضرت امام موسی کاظم(ع) نیز امام کسی است که قادر به پاسخ‌گویی پرسش‌های مردم مختلف، با زبان‌های متفاوت باشد[۱۲۱]. امام رضا(ع) امام را بیان‌کننده حلال و حرام الهی، مدافع دین خدا، راهنمای به حق و امین الهی دانسته است. ایشان همچنین در بیان مقام حاکمیت سیاسی امام، وی را خلیفه‌الله و به پادارنده حدود الهی معرفی نموده است[۱۲۲]. بنابراین اگر در سخنان اهل بیت(ع) قرینه‌ای بر خلاف نباشد، می‌توان کاربرد این واژه را در روایات به معنای حاکم سیاسی و مرجع دینی دانست[۱۲۳].

مقدمه

امام به معنای پیشوا است. کلمه پیشوا در فارسی، درست ترجمه تحت‌اللّفظی کلمه امام است در عربی. خود کلمه امام یا پیشوا مفهوم مقدسی ندارد. پیشوا یعنی کسی که پیشرو است. عدّه‌ای تابع و پیرو او هستند اعم از آنکه آن پیشوا عادل و راه یافته و درست رو باشد یا باطل و گمراه باشد. قرآن هم کلمه امام را در هر دو مورد اطلاق کرده است. پس کلمه امام یعنی پیشوا[۱۲۴]. یعنی آن کسی که قرآن می‌گوید با انتصاب او من دین را تکمیل کردم و نیز می‌دانیم که جزئیات مسائل در قرآن نیست و حقیقت اسلام نزد اوست[۱۲۵].

امام یعنی همان حاکم میان مسلمین، فردی از افراد مسلمین که باید او را برای حکومت انتخاب کنند[۱۲۶]. امام یعنی کارشناس امر دین، کارشناسی حقیقی که به گمان و اشتباه نیفتد و خطا برایش رخ ندهد[۱۲۷]. شیعه امام را در چنین مقامی تلقی می‌کند که حافظ و نگهبان شریعت و مرجع مردم برای شناساندن اسلام است[۱۲۸]. امام یعنی رهبر[۱۲۹]. غالباً کلمه امام یا ائمه به پیشوایان عادل و صالح اطلاق می‌شود و در عرف شیعه کلمه امام بر پیشوایان بر حق و معصوم اطلاق می‌شود که فقط دوازده نفرند[۱۳۰]. کلمه امامت همچنانکه در مورد پیشوایی در اخذ معالم دین استعمال نشده است، یعنی امام گفته می‌شود و مفهومش کسی است که معالم دین را از او باید فرا گرفت[۱۳۱].

امام یعنی کسی که تعلیمات و حقایق اسلامی را از طریق وراثت خوب می‌داند[۱۳۲]. امامان یعنی انسان‌هایی معنوی مادون پیغمبر که از طریقی معنوی اسلام را می‌دانند و می‌شناسند و مانند پیغمبر، معصوم از خطا و لغزش و گناهند. امام، مرجع قاطعی است که اگر جمله‌ای از او بشنوید نه احتمال خطا در آن می‌دهید و به احتمال انحراف عمدی که اسمش می‌شود عصمت[۱۳۳].[۱۳۴]

وجوه معنایی امام از دیدگاه مفسران فریقین

واژه امام در قرآن کریم، به حسب مفهوم به همان معنای لغوی: مقتدى و من يؤتم به؛ «پیشوا و کسی که به او اقتدا شود» است -که در آغاز فصل درباره آن بحث شد- به همین رو، راغب اصفهانی امام را به معنای مطلق مقتدا و پیشوا نامیده، می‌گوید: الإمام، المؤتم به، إنسانا كان، يقتدى بقوله أو فعله، أو كتابا، أو غير ذلك محقا كان أو مبطلا و جمعه الأئمة، «امام، پیشواست، چه انسانی باشد که به سخن و یا کار او اقتدا می‌شود، یا کتابی که چنین باشد، یا هر چیزی دیگری که سِمت پیشوایی دارد؛ اعم از حق یا باطل و جمع آن ائمه است»[۱۳۵]. در قرآن کریم این واژه با مشتقات آن دوازده بار به کار رفته که بدین شرح است:

۱. در این آیه کریمه که فرمود: ﴿فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُبِينٍ[۱۳۶]. امام در این آیه به «طریق واضح و شاهراه»، معنا شده است[۱۳۷]. طریق را امام می‌گویند چون مقصود و متبوع است[۱۳۸]. خداوند در این آیه پس از ذکر داستان قوم لوط به آثار و نشانه‌های برجای مانده از شهرشان در مسیر راه مسافران اشاره می‌کند و پس از جریان قوم شعیب می‌فرماید: «پس ما از آنان انتقام گرفتیم و این دو سرزمین سرزمین قوم لوط و قوم شعیب در راهی آشکار راه مدینه به شام قرار دارند». این معنا برای امام، در این آیه که بیشتر مفسران متقدم و متأخر بر آنند[۱۳۹]، دیدگاه کسانی را که واژه امام را از وزن‌ها و صیغه‌های وسایل و ابزار به حساب آورده‌اند، تأیید می‌کند. چون «راه» (امام)، مقصود بالعرض است، همان‌گونه که «مقصد»، متبوع بالذات است.

هرچند در همه موارد کاربرد «امام» نمی‌توان به این معنا ملتزم شد؛ زیرا به قول آلوسی: امام به معنای کسی یا چیزی است که به او اقتدا می‌شود مانند اِزار که لباسی است که بدن با آن پوشیده می‌شود، این دو به معنای مفعولی به کار رفته‌اند و مفعولِ فعل، ابزار و وسیله نیست. چون وسیله و ابزار واسطه میان فاعل و مفعول است برای رسیدن اثر فاعل در مفعول اگر مفعول به معنای ابزار و وسیله به کار رود، فاعل هم باید چنین کاربردی داشته باشد که چنین نیست[۱۴۰].

۲. در آیه شریفه‌ای که اوصاف و درخواست‌های «عباد الرحمن» را برمی‌شمرد که از جمله دعاهای آنان این است: ﴿وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا[۱۴۱]. امام در این آیه، به پیشوا و مقتدا معنا شده است[۱۴۲]. «عبادالرحمن» که قرآن آنان را در آیات ۶۳ تا ۷۳ سوره فرقان به دلیل باورها و منش‌های بلند و ارزشی ستوده است، از خدای متعال می‌خواهند برای دستیابی به رتبه‌ای والاتر، آنان را پیشوای بندگان باتقوا قرار دهد. تمنای آنان از خداوند این است که جزء سابقین شوند و در کارهای پسندیده و دستیابی به رحمت حق‌تعالی از همگان پیشی گیرند تا اهل تقوا به آنان اقتدا کنند[۱۴۳]. همان‌گونه که در قرآن فرمود: ﴿...فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ...[۱۴۴]. و ﴿وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ[۱۴۵].

احراز مقام امامت برای عباد الرحمن دست‌کم منوط به دو شرط اساسی است که در سوره سجده آمده است: ﴿وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ[۱۴۶]. تحصیل منش صبر در همه عرصه‌ها و رسیدن به یقین دائمی پابرجا در جان آنان، موجب می‌شود تا ﴿يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا نصیب عباد الرحمن شده، مقام امامت و پیشوایی برای آنان قرار داده شود؛ در این مقام، خواست و اراده آنان، تنها خواست و اراده خدا خواهد بود چون فرمود: ﴿بِأَمْرِنَا پس آنان مردم را با این اراده وحدانی هدایت می‌کنند، و امامت آنان به معنای اطاعتِ مفروضه و مستقل است. شرح بیشتر از این مقوله با اوصاف امامان در بررسی امامت حضرت ابراهیم(ع) خواهد آمد. آنچه در اینجا بدان اشاره می‌شود آن است که از جمع بین اوصاف عبادالرحمن و اوصاف دیگری که در آیات قرآن برای امامان نور آمده است (و به طور مبسوط ملاحظه خواهید کرد) می‌توان معیارهایی به دست آورد و ضمن بازخوانی شرایط امامت در علم کلام با آیات قرآن، به مشروعیت ولایت عالمان خبره دین‌شناس، دست یافت.

اما درباره اینکه چرا واژه امام در این آیه، مفرد به کار رفته است چند احتمال وجود دارد: برخی این واژه را جمع «آمٍ» به معنای قاصد می‌دانند[۱۴۷] - از أمّ، یَؤمّ مانند جائع و جیاع، قائم و قیام - و جمعی آن را از باب درعٌ دلاص و دروع دلاص به حساب آورده‌اند که بر واحد و جمع اطلاق می‌شود[۱۴۸]. برخی گفتند: لفظ امام در این آیه به صورت مفرد آمده است؛ چون گویی عباد الرحمن، صف واحدی در پیشوایی تشکیل می‌دهند تا تقواپیشگان به آنان اقتدا کنند. احتمال دیگر آن است که چون گفتیم مشیت و اراده این امامان مشیت و اراده خداست، جملگی آنان در حکم یک امام هستند.

۳. در سوره هود نیز می‌فرماید: ﴿أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً[۱۴۹]. شبیه به این آیه در سوره احقاف آمده که می‌فرماید: ﴿وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً وَهَذَا كِتَابٌ مُصَدِّقٌ[۱۵۰]. نوعاً قرآن‌پژوهان، «امام» در این آیه را «حال» برای «کتاب موسی» دانسته‌اند که -در امر دین - به آن اقتدا می‌شود[۱۵۱]، چون کتاب موسی در بردارنده معارف حقیقی و شریعت الهی است و پیشوا برای هدایت‌طلبان خواهد بود.

۴. آیه دیگر در سوره یس است که می‌فرماید: ﴿إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَى وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ[۱۵۲]. قرآن‌پژوهان «امام مبین» در این آیه را به لوح محفوظ، تفسیر کرده‌اند[۱۵۳]، علامه طباطبایی در این باره می‌نویسد: مقصود از «امام مبین» لوح محفوظ است که قضای الهی درباره مخلوقات در آن ثبت شده... شاید این نام به این اعتبار باشد که لوح محفوظ دربردارنده مقدرات حتمی و متبوع خلق است؛ چنان‌که گویی مخلوقات در تمام حرکات و سکنات خود از آن پیروی می‌کنند و آن را مقتدای خود قرار می‌دهند[۱۵۴]. از نظر علامه طباطبایی اگر در برخی از روایات، امام مبین در این آیه، به امام علی(ع) تطبیق شده[۱۵۵]، از باب تفسیر آیه نیست، بلکه از جنبه بطون و اشارات قرآن است. البته هیچ مانعی ندارد، خداوند به بنده‌ای همانند امیرمؤمنان علی(ع) که سرور یکتاپرستان پس از رسول خداست و خداوند را همواره به یکتایی باور کرده و از روی اخلاص پرستیده، دانش هر چیزی که در کتاب مبین است، عطا فرماید[۱۵۶].

۵. از جمله آیات دیگر که کلمه «امام» در آن به کار رفته، آیه: ﴿يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ...[۱۵۷] است. مفسران و دانشمندان فن وجوه و نظایر، دو معنای عمده برای واژه «امام» در این آیه برشمرده‌اند؛ امام، به معنای «کتاب (نامه) اعمال و یا کتاب آسمانی» و امام، به معنای «کسی که به او اقتدا شده است». فیروزآبادی[۱۵۸]، دامغانی[۱۵۹] و طریحی[۱۶۰] از گروه اول به شمار می‌آیند. ابن کثیر این قول را راجح‌تر دانسته و شاهد آن را آیات: ﴿وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ[۱۶۱] و ﴿وَوُضِعَ الْكِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ[۱۶۲] قلمداد می‌کند[۱۶۳]. قرطبی این معنا را قول ابن عباس، حسن بصری، قتاده و ضحاک دانسته است[۱۶۴]. برخی نیز مانند مجاهد از تابعین[۱۶۵] و راغب اصفهانی[۱۶۶] قول دوم را پذیرفته‌اند و جمعی هر دو قول را جمع کرده‌اند؛ مانند زمخشری که می‌گوید: أي بمن ائتموا به من نبي أو مقدم في الدين أو كتاب أو دين فيقال يا أتباع فلان يا أهل دين كذا و كتاب كذا و قيل بكتاب أعمالهم فيقال: يا أصحاب كتاب الخير و يا أصحاب كتاب الشر؛ مردم در آن روز به کسی که به وی اقتدا کرده‌اند فراخوانده می‌شوند از پیامبر گرفته، تا پیشوای در دین، کتاب و آیین، پس در آن روز گفته می‌شود: ای پیروان فلانی، یا: ای اهل آیین چنانی، و کتاب آسمانی چنانی، و گفته شده مراد از امام، نامه اعمال مردم است پس در آن روز گفته می‌شود: ای دارندگان نامه عمل خیر، ای دارندگان نامه عمل شر[۱۶۷].

بیضاوی نیز دیدگاه زمخشری را پذیرفته و از عبارت وی پیروی کرده است[۱۶۸]. روایات شیعی بر معنای دوم تأکید، بلکه آن را متعین می‌داند[۱۶۹]. علامه طباطبایی نیز دیدگاه دوم را درباره این آیه، متعین دانسته، می‌گوید: اگر امام به معنای «کتاب مُنزَل» باشد، لازم می‌آید امت‌های پیش از حضرت نوح، امام نداشته باشند؛ زیرا نخستین کتاب آسمانی که مشتمل بر شریعت بود، کتاب نوح است در حالی که ظاهر آیه همه مردم را بدون استثناء شامل می‌شود. امام در آیه به معنای «لوح محفوظ» هم نیست؛ چون این لوح، امام همگان بالسویه است، اما ظاهراً آیه بیانگر این است که هر طایفه‌ای از مردم برای خود امامی دارند که برای دیگران نیست. بدین‌سان علامه دیگر احتمال‌ها را ابطال کرده است[۱۷۰].

۶. کاربرد دیگر واژه امام به صورت جمع در این آیه است که می‌فرماید: ﴿وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ[۱۷۱]. خداوند در این آیه از اراده خود پرده برداشته، می‌خواهد بنی اسرائیل را که در تحت سیطره فرعونیان به استضعاف کشیده شده بودند، نعمتی گران‌سنگ عطا کند و آنان را پس از آنکه از سر اجبار، پیرو بودند پیشوایانی قرار دهد که متبوع باشند و از ایشان پیروی شود. شاید همین مقام پیشوایی است که با تعبیر «مُلُوک» از آن در این آیه، یاد شده است: ﴿وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنْبِيَاءَ وَجَعَلَكُمْ مُلُوكًا[۱۷۲].

در پاره‌ای از روایات، تأویل این آیه -تأویل به معنای تجرید از خصوصیات نزول و کشف ملاک حکم و سپس تعمیم آن- درباره اهل بیت(ع) وارد شده است. مانند چند روایت از امیرمؤمنان علی(ع) که بدین صورت نقل شده: «لَتَعْطِفَنَّ عَلَيْنَا الدُّنْيَا عَطْفَ الضَّرُوسِ عَلَى وَلَدِهَا ثُمَّ قَرَأَ ﴿وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ[۱۷۳]»؛ «همانا دنیا به ما روی می‌آورد مانند شتر سرکشی که اجازه دوشیدن شیر نمی‌دهد؛ ولی سرانجام به فرزندش روی می‌آورد، سپس امام این آیه را «و ما خواستیم که بر مستضعفان در زمین منت نهیم.».. قرائت فرمود»[۱۷۴]. تنزیل آیه درباره برخی بنی اسرائیل و سطح تأویلی آن درباره اهل بیت(ع) است که در عصر ظهور به وقوع می‌پیوندد.

۷. کاربردهای دیگر واژه «امام» با لفظ جمع در آیات ۷۱ تا ۷۳ سوره انبیاء آمده است که در سیاق آیات درباره حضرت ابراهیم(ع) و اسحاق و یعقوب(ع) قرار دارد. قرآن می‌فرماید: ﴿وَنَجَّيْنَاهُ وَلُوطًا إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا لِلْعَالَمِينَ * وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ * وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ[۱۷۵]. شبیه به فراز ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا در آیه ۲۴ سوره سجده درباره بنی اسرائیل آمده که می‌فرماید: ﴿وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ[۱۷۶] قرآن در این آیات، ائمه را با تعابیر بلند و اوصاف پر ارج ستوده است. این تعابیر و اوصاف در معناشناسی امام و فهم مقامات امام، نقش بسزایی دارند؛ به ویژه اگر بپذیریم پیوند معنایی وثیقی بین مفاد آنها با آیه امامت حضرت ابراهیم(ع) - که در صدر آیات امامت محسوب می‌شود- وجود دارد. در اینجا پس از گزارشی کوتاه از دیدگاه مفسران فریقین پیرامون این تعابیر و اوصاف، به ارزیابی و نقد فشرده آنها اکتفا می‌کنیم و شرح و بسط آن را به تفسیر آیه امامت حضرت ابراهیم وامی‌گذاریم.

﴿يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا: بیشتر مفسران شیعی این تعبیر را بدین معنا می‌دانند که: يهدون الخلق إلى طريق الحق بأمرنا لهم بذلك؛ آنان به عنوان بندگان صالح خدا و نه انبیای الهی، مردم را به راه حقیقت به سبب دستوری که به آنان داده‌ایم، راهنمایی می‌کنند»[۱۷۷]. تعبیر بأمرنا در این معنا، امر تشریعی خواهد بود. در این صورت مفاد أمرنا مانند آیه ﴿وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ[۱۷۸] است. جمعی اندک نیز بأمرنا را به این معنا دانسته‌اند: بإرسالنا إياهم؛ «آنان مردم را به این دلیل که رسول از ناحیه ما بودند، هدایت می‌کردند»[۱۷۹]. برخی مفسران نیز با الهام از روایات اهل بیت(ع) چنین آورده‌اند[۱۸۰]: «لا بأمر الناس يقدمون ما أمر الله قبل أمرهم و حكم الله قبل حكمهم...»؛ «آنان مردم را به امر ما هدایت می‌کنند، نه به دستور و خواست مردم، پس امر خدا را بر امر خود مقدم می‌دارند و حکم خدا را پیش از حکم خود قرار می‌دهند.»..[۱۸۱]. أمرنا در این روایات اعم از معنای دستور و نیز خواست (و اراده) خداست که شامل تشریع مستقیم و غیر مستقیم (از طریق تفویض دین) می‌گردد و توضیح آن را در فصل چهارم «بررسی اصطلاح‌شناسی امام» ملاحظه خواهید کرد.

در این میان علامه طباطبایی با درک پیوند معنایی بین این آیه و آیه امامتِ حضرت ابراهیم(ع) و نیز تأکید بر این نکته که وصف «هدایت به امر» در حکم تفسیر برای واژه «امام» است، به دیدگاه نوینی رسیده، این «امر» را «امر تکوینی» دانسته‌اند، ایشان می‌گوید: ما، در تفسیر امامت حضرت ابراهیم(ع)، درباره «هدایت بأمر» سخن گفتیم... این نوع هدایت که اختصاص به امامت دارد و از شؤون وی به شمار می‌رود، به معنای نشان دادن راه (ارائه طریق) نیست؛ چون این معنا از شؤون نبوت است... بلکه به معنای رساندن به مقصود (ایصال به مطلوب) است که با نوعی تصرف تکوینی در جان آدمیان از سوی امام صورت می‌پذیرد و انتقال آنان را از منزل معنوی به منزل بالاتر تحقق می‌‌بخشد[۱۸۲]. از نظر علامه، مقام امامت در این آیات که برای حضرت ابراهیم، اسحاق و یعقوب(ع) قرار داده شده، از مقام نبوت و رسالت آنان برتر است. این نظریه واقع‌بینانه است و ظاهر عبارت تفسیر روض الجنان نیز به آن دلالت دارد و در تفسیر اطیب البیان، تفسیر نمونه و تفسیر تسنیم به آن تصریح شده است[۱۸۳]. هرچند تفسیر «بأمرنا» به هدایت تکوینی که در تفسیر تسنیم نیز پذیرفته شده، با مناقشه‌های جدی مواجه است که در فصل چهارم خواهد آمد. ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ[۱۸۴]: نوعاً مفسران در تبیین این فراز آیه، آن را به معنای أوحينا إليهم بأن يفعلوا الخيرات وحی را وحی تشریعی می‌دانند[۱۸۵]؛ بر خلاف علامه طباطبایی که این وحی را وحی تسدیدی (تأییدی و نوعی الهام) قلمداد کرده است که به معنای دلالت باطنی و الهام الهی است که مقارن با صدور فعل، صورت می‌پذیرد (برخلاف وحی تشریعی که بر اثر آن ابتدا فعل تشریع می‌شود آن‌گاه مکلَّف برای انجام آن اقدام می‌کند)؛ شاهد بر این معنا از یک سو اضافه شدن مصدر به معمول خود در تعبیر ﴿فِعْلَ الْخَيْرَاتِ است که - به قول جرجانی در کتاب دلائل الإعجاز - افاده تحقق معنا در خارج می‌کند؛ مانند اینکه می‌گوییم: يعجبني احسانك و فعلك الخير که بر تحقق فعل دلالت دارد؛ برخلاف اینکه چنین بگوییم: يعجبني أن تحسن و أن تفعل الخير که بر تحقق فعل دلالت نمی‌کند. از سوی دیگر فراز ﴿وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ در ظاهر دلالت دارد این پیشوایان، قبل از وحی نیز خدا را عبادت می‌کرده‌اند و عبادتشان با اعمالی بوده که پیش از آن به وسیلهٔ وحی تشریعی، دریافت می‌کردند.

حاصل آنکه این پیشوایان مؤید به روح القدس و روح الطهارت هستند و با قوّت ربّانی، پشتیبانی می‌شوند و موجب می‌شود آنان کار خیر و برپایی نماز و ایتای زکات را تحقق بخشند[۱۸۶]. این معنا برای فراز ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ از مناقشه‌هایی که بر معنای اول صورت گرفته، مصون می‌ماند؛ چون اولاً: در آن معنا، ﴿فِعْلَ الْخَيْرَاتِ به معنای مصدری متعلق وحی تشریعی نیست، ثانیاً: وحی تشریعی برای انجام کارهای خیر به انبیا اختصاص ندارد، بلکه امت را هم دربر می‌گیرد؛ اما آیه این وحی را به انبیا اختصاص داده است؛ پس وحی تشریعی نیست، هرچند زمخشری به این مناقشه‌ها پاسخ داده[۱۸۷] اما افزون بر نقد علامه طباطبایی بر آنها[۱۸۸] تفاسیر - نوعاً سنی- نقد و ایرادهایی بر این پاسخ‌ها مطرح ساخته‌اند[۱۸۹].

این احتمال از برخی عبارات مفسران شیعی به ذهن می‌آید که آنان امامت در این آیات را مقامی فروتر از نبوت و به معنای عام پیشوایان حق دانسته‌اند که بعدها این پیشوایان با ارتقای مرتبه، به مقام نبوت باریافته‌اند و در پی آن به آنان وحی رسالی شده است همان‌گونه که قرآن درباره آنان می‌فرماید: ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ. برخی دیگر این امامت را شأنی از شؤون نبوت تلقی می‌کنند و جمعی از مفسران مانند ابوالفتوح رازی در قرن ششم و نوعاً مفسران متأخر شیعه مانند علامه طباطبایی، آیت‌الله مکارم شیرازی و آیت‌الله جوادی آملی، به برتری مقام امامت از نبوت در این آیات تصریح کرده و در پی آن به کشف معنای خاص امامت در این آیات، برآمده‌اند. از نظر آنان امامت در این آیات هم‌معنا با امامت حضرت ابراهیم(ع) در آیه ۱۲۴ سوره بقره است که از نظر ابوالفتوح رازی[۱۹۰] به معنای زمامداری و تدبیر امور جامعه و از نظر آیت‌الله مکارم شیرازی به معنای مجری احکام و برنامه‌ها و پرورش دهنده انسان‌هاست و از نظر علامه طباطبایی و آیت‌الله جوادی آملی به معنای پیشوایی در هدایت تکوینی است. پس از این شرح و ارزیابی دیدگاه‌های آنان را خواهید دید. مفسران سنی نیز فرازهای ﴿يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا را با تفصیل بیشتر و احتمال‌های فزون‌تر معنا کرده‌اند که به طور کلی به سه دسته تقسیم می‌شود:

  1. «امر» در ﴿يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا واحدِ اوامر، به معنای دستور است؛ آنان مردم را به سبب دستور خداوند به حق راهنمایی می‌کنند. اکثر اهل تسنن بر این نظریه‌اند[۱۹۱].
  2. در احتمال دوم ﴿يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا به معنای يدعون إلى أمرنا أو إلى أمر الله أو إلى دين الله بإذنه است که قول برخی دیگر از اهل سنت است[۱۹۲].
  3. این فراز به معنای يهدون الخلق بإرادتنا و مشيتنا آمده است[۱۹۳] و با آنکه قولی غریب در میان اهل تسنن می‌باشد، ولی به نظر ما قول درست و واقع‌بینانه‌ای است. به هر روی امامت در تمام این احتمال‌ها، فروتر از نبوت است.

احتمال دیگر بر اساس ترادف معنای ائمه با انبیا است. مانند این قول از قرطبی که می‌گوید: يهدون بأمرنا بما أنزلنا عليهم من الوحي فكأنّه قال يهدون بكتابنا[۱۹۴]. ابو مسلم از مفسران متقدم معتزلی نیز به صراحت امامت در این آیات را به معنای نبوت دانسته است[۱۹۵]. از نظر اهل تسنن آیات مورد بحث دلالت بر این دارد که حضرت ابراهیم، اسحاق و یعقوب(ع) مراتبی را پشت سر گذاشته‌اند؛ ابتدا آنان با اصلاح و تزکیه جان خویش به مرتبه صالحان رسیدند. قرآن در این باره فرمود: ﴿وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ[۱۹۶] سپس به مقام امامت که اصلاح جامعه و انتشار ایمان و تزکیه سایر انسان‌هاست، راه یافتند. قرآن در این باره فرمود: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}. آن‎گاه به مقام نبوت باریافتند و وحی را دریافت کردند: ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ.... پس، از نظر مفسران سنی، وحی در این تعبیر، وحی تشریعی رسالی است. فخر رازی این مراتب را چنین گزارش کرده است: بدان، خداوند سبحان ابتدا آنان را به صلاح توصیف کرد چون صلاح آغاز مراتب سالکان الی الله است؛ سپس به مرتبه بالاتر که امامت است توصیف کرد. آن‌گاه مرتبه بالاتر را فرمود و آنان را به نبوت و وحی نواخت[۱۹۷]. حاصل آنکه چون مفسران سنی، امامت را مقامی فراتر از نبوت نمی‌دانند، ناگزیر یا امامتِ در این آیات را فروتر از نبوت و به معنای پیشوایی صالحان، یا مترادف با آن به حساب می‌آورند.

درباره مفاد این آیات سوره سجده که می‌فرماید: ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَلَا تَكُنْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَائِهِ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ * وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ[۱۹۸] چند پرسش بدین صورت مطرح است: ائمه در این آیه به چه معناست؟ آیا آنان تنها از قوم بنی اسرائیل‌اند -چون سیاق آیه درباره آنان است- و اگر از این قوم باشند، تنها انبیای آنان مراد است یا دیگران نیز در این پیشوایی سهمی دارند؟ تعبیر هدایت به امر در آیه۲۴ به چه معناست و نوع هدایت در آن چیست؟ آیا «آیاتنا» اختصاص به آیات تشریعی دارد، یا اعم از آن است؟ دیدگاه مفسران فریقین به صورت فشرده بدین قرار است: - شیخ طوسی (د ۴۶۰ق) تنها قول قتاده را نقل کرده است. وی ائمه در این آیه را از غیر انبیا در قوم بنی اسرائیل می‌داند؛ سپس شیخ الطائفه، هدایت به امر را به معنای هدایت تشریعی در کارهای خیر به دستور خداوند برشمرده و «آیات» را به معنای حجت‌ها دانسته است پس این ائمه نسبت به حجت‌های خدا یقین داشته از شک و تردید مبرا هستند[۱۹۹].

- مرحوم طبرسی (د ۵۵۳ق) در مجمع البیان نیز از دیدگاه شیخ طوسی پیروی کرده و تنها بنا به یک احتمال ائمه را همان انبیای بنی اسرائیلی، به حساب آورده است[۲۰۰]. ولی وی در جوامع الجامع توسعه در معنای آیه را احتمال داده و نخستین گام را در این زمینه برداشته است؛ وی می‌گوید: همان‌گونه که تورات کتاب هدایت و نور برای بنی اسرائیل بود و قرآن در آیه پیش از این آیه، در این باره فرمود: ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ... وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ. همین طور، قرآن، کتاب هدایت و نور است و خداوند در این امت نیز مانند امت بنی اسرائیل، پیشوایانی قرار می‌دهد تا مردم را همانند پیشوایان در بنی اسرائیل هدایت کنند... آنان بر پایه حق الیقین بر دین خدا ثابت‌قدم مانده‌اند[۲۰۱]. ابوالفتوح رازی (از مفسران قرن ششم) نیز همان دیدگاه شیخ طوسی را مطرح و تنها قول زجاج را افزوده است. زجاج این نوع امامت را در این امت نیز، امکان‌پذیر می‌داند[۲۰۲]. مولی فتح الله کاشانی (۹۹۸۵ق) نیز از دیدگاه مرحوم طبرسی در جوامع الجامع پیروی کرده است، تنها وی «هدایت به امر» را به دو معنا دانسته، «امر» مفردِ اوامر و «امر» مفردِ امور. بنا به احتمال نخست، آنان به سبب دستور حق تعالی به هدایت مردم همت می‌گمارند و بنا به احتمال دوم امر به معنای توفیق است و آنان به سبب توفیقی که خداوند نصیبشان کرده جامعه را هدایت می‌کنند[۲۰۳]، این دو معنا برای «امر» در تفسیر الوجیز ابن ابی جامع عاملی (د ۱۱۳۵ق) نیز به چشم می‌خورد[۲۰۴]. مرحوم فیض کاشانی (د ۱۰۹۱ق) تنها به ذکر روایات در این باره بسنده کرده[۲۰۵] که در بحث روایی فصل چهارم ملاحظه خواهید کرد. در تفسیر کنز الدقائق نیز نکته جدیدی به بحث افزوده نشده است به جز ذکر روایات، که مفاد آنها از توسعه در معنای آیه حکایت می‌کند و امامت در این آیه را در غیر انبیا و غیر قوم بنی اسرائیل امکان‌پذیر می‌داند[۲۰۶].

هیچ کدام از مفسران یاد شده، بین معنای ائمه در این آیه با امامت حضرت ابراهیم(ع) در آیه ﴿إِذِ ابْتَلَى... پیوند نداده و هدایتِ به امر را به معنای هدایت تکوینی باطنی معنا نکرده‌اند. نخستین گام در این زمینه را علامه طباطبایی در تفسیر المیزان برداشته و در اصطلاح‌شناسی امامت حضرت ابراهیم(ع) از این آیه بهره گرفته است[۲۰۷]. آن‌گاه آیت‌الله جوادی آملی نیز آن را شرح و بسط داده است[۲۰۸] که به تفصیل در فصل چهارم درباره آن بحث خواهیم کرد. این پیوند، افزون بر روایات با سرپل «صبر و یقین» که در آزمون‌های حضرت ابراهیم نمایان می‌گردد، انجام می‌یابد. دیدگاه مفسران بزرگ اهل تسنن درباره این آیه نیز همانند دیدگاه مفسران شیعه است که گاه با تفصیل بیشتری مباحث را دنبال کرده‌اند؛ از جمله: اولاً، آنان ائمه در این آیه را به معنای انبیا نمی‌دانند، یا دست‌کم آن را به انبیا اختصاص نمی‌دهند؛ ثانیاً، امامت همراه با اوصاف یادشده در این آیه را که گفتیم درباره برخی از بنی اسرائیل است برای این امت نیز پس از احراز شرط صبر و یقین جاری می‌دانند؛ ثالثاً، آنان از اساس فراز ﴿يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا را به دو معنا گرفته‌اند: یا «امر» واحدِ اوامر است و این پیشوایان مردم را به دستور ما (یعنی به سبب دستوری که ما به آنان داده‌ایم) هدایت می‌کنند و یا «امر» مفردِ امور است و مراد از آن «توفیق» و معنای ﴿يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا، يهدون بتوفيقنا خواهد بود. خداوند آنان را بر اثر صبر و یقین توفیق داده تا جامعه را هدایت کنند[۲۰۹]. برخی اهل تسنن مانند فخر رازی درصدد تعیین مصداق از پیشوایان در این امت برآمده، می‌نویسد: همان‌گونه که خداوند کتاب موسی را مایۀ هدایت و در بنی اسرائیل پیشوایانی قرار داد، به همین شکل، قرآن را کتاب هدایت و از این امت، صحابه را پیشوا ساخت، همان‌گونه که پیامبر خدا(ص) فرمود: «أَصْحَابِي كَالنُّجُومِ بِأَيِّهِمْ اقْتَدَيْتُمْ اهْتَدَيْتُمْ‌»[۲۱۰].

البته ادعای فخر رازی با هیچ مدرک نقلی یا عقلی قابل اثبات نیست. در روایات فریقین، تطبیق آیه بر صحابه به چشم نمی‌خورد و شرط صبر و یقین نیز که برای دستیابی به این مقام لازم است برای همه صحابه محرز نیست و بسیار بعید است که فخر رازی نیز خود به این امر ملتزم شود که همه صحابه از صبر و نیز یقین به آیات سیراب شده‌اند. شاید به همین دلیل اهل تسنن از وی پیروی نکرده‌اند. دیدگاه آلوسی (د ۱۳۲۰ق) در این زمینه در حکم جمع‌بندی اقوال مفسران سنی است. وی یقین به آیات را به دلیل ژرف‌نگری آنان در آیات تشریعی قرآن قلمداد کرده است[۲۱۱]. که توسعه در معنای آیه و ابتکاری از آلوسی به شمار می‌آید. به هر روی، چون از نظر اهل تسنن، امامت برتر از نبوت نیست، پس هرگز «ائمه» در این آیه، افرادی نخواهند بود که مقامشان از نبوت، برتر باشد. ضمن آنکه آنان نیز مانند بیشتر مفسران شیعی، پیوندی بین معنای ائمه در این آیه و امامت حضرت ابراهیم(ع) در آیه ۱۲۴ سوره بقره ندیده‌اند. چنان‌که گفتیم: به زودی در بررسی رتبه امامت و اصطلاح‌شناسی امامت حضرت ابراهیم(ع) به تفصیل درباره دیدگاه‌های فریقین بحث و ارزیابی خواهد شد و در اینجا تنها به ذکر چند نکته ضروری اکتفا می‌کنیم:

  1. مقام امامت در آیه ۷۳ سوره انبیاء تنها برای حضرت ابراهیم، اسحاق و یعقوب(ع) قرار داده شده، بی‌آنکه حضرت لوط در آن داخل باشد و مراد از فراز ﴿كُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ تنها همین سه نفرند، جمع بسیاری از مفسران فریقین بر این مطلب تصریح کرده‌اند[۲۱۲]. این معنا از ظاهر آیه ۷۲ سوره انبیاء که می‌فرماید: ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ[۲۱۳] به دست می‌آید؛ زیرا بستر سخن با عنایت به فراز ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ...، درباره حضرت ابراهیم(ع) است. شاهد آن هم آیه ۷۴ سوره انبیاء است که در ازای مقام امامت و اوصاف دیگر حضرت ابراهیم، اسحاق و یعقوب(ع)، در آیه بعد، درباره لوط فرمود: ﴿وَلُوطًا آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْقَرْيَةِ...[۲۱۴]. بنابراین، چون حضرت لوط در جرگه ائمه قرار ندارد پس ائمه به معنای انبیا نیست و قول جمعی از مفسران که امامت را به معنای نبوت معنا کردند، ناتمام است.
  2. قرار دادن مقام امامت برای حضرت اسحاق و یعقوب(ع)، اجابت دعای حضرت ابراهیم(ع) بوده که در آیه ۱۲۴ سوره بقره نقل شده است. حضرت ابراهیم(ع) پس از رسیدن به مقام امامت برای ذریه خود نیز آن را طلب کرد و گفت: ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي و خداوند با شرط عدم ظلم، عهد را برای فرزندان ابراهیم(ع) تعهد فرمود. پس باید مقام و معنای امامت در آیه ۷۳ سوره انبیا را همانند مقام و معنای امامت حضرت ابراهیم(ع) در آیه ۱۲۴ سوره بقره دانست که مقامی برتر از نبوت است و تفصیل آن را در بررسی تفسیر آیه یادشده خواهید دید.
  3. خدای متعال در آیات دیگر قرآن، به جعل مقام نبوت حضرت ابراهیم، اسحاق و یعقوب(ع) تصریح کرده است. پس در اینجا -که از جعل مقام امامت ایشان یاد می‌کند- باید از تغایر لفظ به تغایر معنا گردن نهاد و امامت را غیر از نبوت دانست، آن هم نه آنکه امامت را شأنی از شؤون نبوت قلمداد کنیم؛ چون این شأن نیازی به جعل مستقل ندارد.
  4. وصف ﴿يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا که در حکم تفسیر برای ائمه است- درباره انبیا به کار نرفته و ویژه ائمه است، پس باید متناسب با آن معنا شود و شاهدی بر این مطلب است که معنای ائمه غیر از معنای انبیاست. معنای خاص ﴿يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا در برخی تفسیرهای شیعی به معنای هدایت به امر تکوینی و در اندکی از تفسیرهای سنی به معنای يهدون بإرادتنا و مشيّتنا است. این معانی، موجب تفکیک بین هدایت تشریعی ویژه انبیا با هدایت تکوینی ویژه امامان می‌شود و معنای نبوت را از امامت جدا می‌سازد.
  5. تعبیر ﴿وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ بر استقرار وصف عبادت و دلالت بر ملازمت آن در سیره و سنت حضرت ابراهیم، اسحاق و یعقوب(ع) دارد و وصفِ مشعِر به علیت، برای جعل مقام امامت برای آنهاست، تقدم صله ﴿لَنَا بر ﴿عَابِدِينَ نیز از مرتبه فرازمند خلوص در توحید آنان پرده برمی‌دارد و بر انحصار عبادت خالصانه آنان برای حق‌تعالی، بدون هیچ‌گونه شائبه شرک، خبر می‌دهد، این معنا -که در همه تفسیرهای فریقین به طور اشارت یا صراحت آمده است- مقام امامت را از افراد عادی فراتر می‌برد و برخلاف مفسران، امامت را پس از مقام نبوت و نه قبل از آن، قرار می‌دهد. چون این مقامِ عصمت است و برای افراد عادی – دست‌کم به سهولت - قابل حصول نیست ضمن آنکه - همانگونه که علامه طباطبایی گفته است - فراز ﴿وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ دلالت بر این حقیقت دارد که این پیشوایان قبل از وحی نیز خدا را عبادت می‎کرده‌اند و عبادتشان با اعمالی بوده که پیش از مقام امامت، به وسیله وحی تشریعی دریافت می‌کردند.
  6. در فراز ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ[۲۱۵]، اضافه مصدر به معمول خود حکایت از مقارنت وحی با صدور فعل می‌کند و آن را از وحی تشریعی و در پی آن امامت را از نبوت جدا می‌سازد.
  7. شرط احراز مقام امامت بنا به آیه ۲۴ سوره سجده، صبر و یقین است، آن هم داشتن صبر در تمام ابعاد و مراتب، به دلیل اطلاق آن و یقین داشتن به آیات که با تعبیر ﴿وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ[۲۱۶] بر استقرار وصف یقین در جان آنان حکایت دارد. اگر امامت در این آیه مقامی فروتر از نبوت برای همه پیشوایان و زمامداران مؤمن عادل امکان‌پذیر باشد، باید این دو شرط در مباحث کلامی امامت، مطرح شود در حالی که کسی از متکلمان و مفسران به این ملتزم نیست. چون «صبرِ» مطلق و «یقینِ» مستقر، کالایی بسیار کمیاب و احراز آن در افراد عادی دشوار، بلکه تا حدی ناممکن است. به نظر می‌رسد ریشه ضعف و ناتمامی دیدگاه مفسران و آشفتگی اقوال آنان در تبیین معنای امام و اوصاف امامت در این آیات در این نکته است که به جز اندکی از آنان این آیات را با یکدیگر تفسیر نکرده و از پیوند معنایی آنها با آیه امامت حضرت ابراهیم(ع) نیز غفلت کرده‌اند، با آنکه می‌توان این پیوند را از احادیث اهل بیت دریافت[۲۱۷]. درباره مقام امامت و معنای آن با توجه به احادیث اهل بیت(ع) در شرح آیه امامت حضرت ابراهیم(ع) به تفصیل بحث خواهد شد.

۸. آیه دیگری که کلمه «ائمه» در آن به کار رفته این آیه کریمه است: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنْصَرُونَ * وَأَتْبَعْنَاهُمْ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحِينَ[۲۱۸]. این آیات در سیاق داستان گردن‌کشی‌های فرعون و اطرافیانش قرار دارد. در این سیاق، فرعون از الوهیت خود دم می‌زند و می‌گوید: ﴿يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرِي... وَاسْتَكْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِي الْأَرْضِ[۲۱۹]. آن‌گاه قرآن کریم کیفر آنان را بازگو کرده می‎فرماید: ﴿فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ[۲۲۰] و در پی می‌فرماید: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ...[۲۲۱]. محور اصلی تفسیر مفسران در این آیه بر تعبیر «جعلناهم» قرار دارد و در پی پاسخ به این پرسش برآمده‌اند که چرا خداوند ایشان را پیشوای کفر و گناه ساخت. چون این نوع جعل، قادح عدالت و موجب اغرای مردم بر معصیت خواهد بود.

مفسران هر کدام بنا به مشرب خود درصدد پاسخ به این پرسش برآمده‌اند.سخن مفسران شیعی به چهار دسته تقسیم می‌شود؛ برخی ﴿جَعَلْنَاهُمْ را تأویل کرده به معنای إنا عرفنا الناس أنهم كانوا كذلك؛ «به مردم آنان را چنین شناساندیم که پیشوایان در کفر و گمراهند» آورده و گفته‌اند: این شناسایی به لسان انبیا صورت گرفته است[۲۲۲]. تأویل دوم این عبارت معنای حكمنا عليهم بذلك؛ «بر آنان چنین حکم راندیم» است[۲۲۳]. تأویل سوم آن، نامیدن و تسمیه است: دعوناهم دعاة إلى النار؛ «آنان را فراخوانندگان به آتش نامیدیم»؛ مانند اینکه می‌گویند: جعله بخيلاً؛ «او را بخیل نامید و خواند»[۲۲۴]. دسته چهارم از سخن مفسران، اخذ به ظاهرِ تعبیر و سپس تبیین آن است؛ به اینکه واقعاً این جعل از ناحیه حق‌تعالی صورت گرفته اما این جعل و اضلال ابتدایی نیست تا قبیح و با عدالت خداوند ناسازگار شود. این اضلال به عنوان کیفر کفر و عناد آنهاست؛ چون فرعونیان با آنکه حجت‌های خدا را می‌شناختند و به حقانیت رسالت انبیا یقین داشتند از سر عناد و گردن‌کشی، انکار کردند و کفر ورزیدند و معجزات را با بهانه‌های خود سحر نامیدند؛ قرآن می‌فرماید: ﴿فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ آيَاتُنَا مُبْصِرَةً قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُبِينٌ * وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا[۲۲۵] و در آیه دیگر از لسان حضرت موسی(ع) به فرعون چنین می‌فرماید: ﴿قَالَ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنْزَلَ هَؤُلَاءِ إِلَّا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ...[۲۲۶] پس کیفر فرعون و اطرافیانش که در کفر و عناد از دیگران، پیشی گرفتند و با اتهام ساحر به موسی(ع) دیگران را فریب دادند، این است که در گمراه کردن دیگران نیز پیشوا شوند و در پی آن سنگینی گناهان افرادی که به گمراهی کشیده‌اند را بر دوش کشند. قرآن می‌فرماید: ﴿لِيَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ[۲۲۷].

پیشینه این تبیین برای تعبیر «و جعلناهم» در تفسیرهای تا حدودی کهن شیعه آمده که از آن به «منع لطف» یاد شده است، مرحوم طبرسی در این باره می‌گوید: «ما آنها را خوار و تیره‌بخت کردیم و نیکی‌ها و رحمت‌های خود را از آنان بر اثر کفر و عناد، دریغ داشتیم تا آنکه در کفر چنان فرورفتند که پیشوایان کفر شدند»[۲۲۸]. شبیه این تبیین در تفسیرهای دیگر شیعی به چشم می‌خورد. علامه طباطبایی نیز این معنا را پذیرفته و با بسط بیشتر، برخی احتمال‌های دیگر را ابطال ساخته است[۲۲۹]. در این زمینه پرسش‌ها و مناقشه‌هایی مطرح است که باید در جای خود در علم کلام بحث شود. سخن مفسران اهل تسنن نیز درباره ﴿جَعَلْنَاهُمْ به چند دسته تقسیم می‌شود که اساساً مبتنی بر اندیشه اعتزال یا اشعری آنهاست. فخر رازی و دیگران دیدگاه جبایی، کعبی و ابو مسلم که جملگی معتزلی هستند را بدین شرح آورده‌اند: جعلناهم بمعنى سميناهم أو أخذلناهم حتى كانوا أئمة الكفر و معنى الخذلان منع الألطاف، أو صيرناهم بتعجيل العذاب لهم أئمة متقدمين لمن ورائهم من الكفرة؛ ﴿جَعَلْنَاهُمْ به معنای نامیدن آنهاست (اسم بدون مسمّی مانند آنکه می‌فرماید: ﴿وَجَعَلُوا الْمَلَائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمَنِ إِنَاثًا[۲۳۰] یا خوار کردن آنهاست) تا آنکه پیشوای کفر شدند و معنای خواری و خذلان نیز دریغ داشتن لطف از آنهاست یا آنکه جعلنا به معنای «گردانیدن» است به اینکه این عذاب را برای آنان در همین دنیا قرار داد که آنان را پیشوای کفر گرداند[۲۳۱].

زمخشری نیز که از تیره اعتزال است برخی از این معانی را با توضیح بیشتری آورده و این معنا را به آن افزوده است: دعوناهم أئمة دعاة إلى النار و هو من قولك: جعله بخيلاً و فاسقا إذا دعاه و قال إنه بخيل و فاسق؛ آنان را ائمه نامیدیم مانند آنکه می‌گویی: فلانی را بخیل یا فاسق قرار داد؛ هنگامی که وی را فاسق یا بخیل بخوانی[۲۳۲]. این معانی در برخی از تفسیرهای اهل سنت به عنوان قول قابل قبول یا به عنوان احتمال مطرح شده است[۲۳۳]. در نزد مفسران اشعری‌مسلک ﴿جَعَلْنَا به همان معنای ظاهری‌اش حمل شده[۲۳۴] و برخی در شرح آن گفته‌اند: آنان را پیشوای گمراهی آفریدیم... جعل در اینجا همانند ﴿وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ...[۲۳۵] است و آیه دلالت بر صحت مذهب اهل سنت دارد که خیر و شر را مخلوق خدا می‌داند (نه آنکه شر امری عدمی باشد)[۲۳۶]. فخر رازی می‌گوید:اصحاب ما به این آیه برای اثبات این آموزه که «خداوند خالق خیر و شر است» تمسک کرده‌اند[۲۳۷]. ابن عاشور در تفسیر خود، این «جعل» را تکوینی دانسته و بر این پندار است که نفوس آنان به گونه‌ای خلق شده که به شرّ تمایل دارد و از شنیدن رشد، روی‌گردان است[۲۳۸].

برخی مفسران اشعری نیز «جعلنا» را به معنای «صیّرنا» گرفته‌اند[۲۳۹] اما نه به معنایی که مفسران معتزلی بر آنند، چون آنان صیرورت را از نوع کیفریِ آن نمی‌دانند. برخی از آنان «جعلنا» را به معنای «حکمنا» دانسته‌اند. چنان‌که گفته می‌شود: جعل القاضي فلانا مجروحا أي حكم بجرحه و باز معنای أعلمناكم أنهم أئمة را احتمال داده‌اند[۲۴۰]. از مقایسه دیدگاه‌های مفسران فریقین با یکدیگر، معنای اشتراک و اقتران آنان را در تعبیر ﴿جَعَلْنَاهُمْ درمی‌یابیم. البته ارزیابی این دیدگاه‌ها در قلمرو موضوع این بحث نیست و باید در جای خود در علم کلام بحث شود.

۹. در بین آیات شریفه قرآن در این زمینه، آیه امامت حضرت ابراهیم(ع) قرار دارد که باید آن را در صدر آیات امامت محسوب کرد. قرآن کریم می‌فرماید: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۲۴۱]. این آیه کریمه در کانون توجه دین‌پژوهان فریقین بوده و هست و با انبوهی از آیات دیگر قرآن پیوند معنایی دارد و در آن از ارکان امامت سخن به میان آمده است. مفسران شیعی از این آیه پایه‌های اساسی امامت را استنباط و به تفصیل درباره آن بحث کرده‌اند از جمله:

  1. اصطلاح‌شناسی امام: بیشتر مفسران شیعی این اصطلاح را با توجه به زمان نصب این مقام معنا کرده‌اند. به همین رو آن را به معنای «پیشوا بر همگان و پیامبران»، «زمامداری و تدبیر امام جامعه» و «پیشوا در هدایت به امر» دانسته‌اند.
  2. برتری امامت بر نبوت: این برتری به دلیل اعطای مقام امامت به حضرت ابراهیم(ع) است که پس از مقام نبوت و رسالت تحقق یافته است.
  3. نصب امام: براساس فراز ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا، نصب این مقام از ناحیه حق‌تعالی خواهد بود.
  4. عصمت امام: با تمسک به فراز ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ لغزش‌ناپذیری امام قابل اثبات است.

آن‌گاه دانشمندان امامیه این اوصاف را - براساس روایات - بر امامت اهل بیت(ع) تطبیق داده و امامت دیگران را ابطال می‌کنند. اهل تسنن نیز درباره مفاد این آیه از جمله اصطلاح امام، مرتبه امامت، عصمت امام سخن گفته‌اند. برخی از آنان کوشیده‌اند دیدگاه‌های شیعه را نقد و مناقشه‌هایی را در این باره صورت دهند، مانند فخر رازی که می‌نویسد: «روافض با تمسک به این آیه بر امامت ابوبکر و عمر قدح کرده‌اند» و در محور نص بر امامت می‌گوید: «آنان که بر این باورند، امام جز با نص منصوب نمی‌شود به این آیه تمسک کرده‌اند» آن‌گاه وی در مقام پاسخ به این ادله برمی‌آید. آلوسی و دیگران نیز در این زمینه به تفصیل بحث کرده و به نقد دیدگاه‌های شیعه پرداخته‌اند که خواهید دید. افزون بر این بررسی‌ها و انتقادهایی که هر دو فرقه درباره تفسیر این آیه دارند، از این آیه شریفه می‌توان تا حدودی سایر ارکان امامت را دریافت، مانند:

  1. مرتبه ولایت امام: این معنا با تحلیل رتبه امام در فصل سوم و نیز بررسی و ارزیابی دیدگاه‌های مفسران فریقین پیرامون اصطلاح‌شناسی امام در فصل چهارم، به دست می‌آید.
  2. حکمت نیازمندی به امام: چنان‌که خواهید دید، امامت به معنای وجوب پیروی و اطاعت مستقل است. خداوند این اطاعت را جعل کرده تا مردم با پیروی از امام، از گمراهی نجات یابند و از هدفی که برای آن آفریده شده‌اند، بازنمانند. این حکمت همانند حکمت نیازمندی به پیامبران است که با تحلیل رسالت انبیا و امامت امام آشکار خواهد شد. افزون بر آن –همان‌گونه که علامه بلاغی می‌گوید[۲۴۲]- «لِلنّاسِ» در آیه متعلق به «جَاعِل» است و در آن اشاره به امتنان بر مردم دارد و از این واقعیت حکایت می‌کند که امامت لطفی از ناحیه خداست و بزرگ‌ترین مصالح امور در آن نهفته است.
  3. مشروعیت امام: این مشروعیت به دلیل نصب امام از ناحیه حق‌تعالی است که از عبارت ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا استنباط می‌شود.
  4. علم امام: بحث درباره قلمرو علم امام، بلکه منشأ علم با نظریه عصمت امام ارتباط وثیق دارد. اگر به عصمت امام در مقام فهم و اجرای آموزه‌های دین باور داشته باشیم، لغزش در هر کدام از فهم و اجرا از سر جهل یا غفلت یا... با مقام عصمت وی ناسازگار خواهد بود. به سخن دیگر، اگر باید امام به هر آنچه که در ایفای امامت خود به آنها نیاز دارد عالم باشد، پس در صورت جاهل بودن، بر آنچه که بر او واجب است اخلال خواهد رساند و اخلال رساندن به آنچه واجب است، با عصمت وی منافات خواهد داشت.[۲۴۳]

منابع

پانویس

  1. فرهنگ فارسی، ج۱، ص۳۴۶ ـ ۳۴۷، «امامت».
  2. دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۱۹.
  3. ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا... «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم...» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  4. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۳۰-۳۱.
  5. فرهنگ فارسی، ج۱، ص۳۴۶ ـ ۳۴۷، «امامت».
  6. لسان العرب، ج ۱، ص ۲۱۳ ـ ۲۱۵، «امم».
  7. مفردات، ص ۸۷ ، «ام».
  8. المنجد، ص ۱۷، «ام».
  9. لسان العرب، ج ۱، ص ۲۱۲.
  10. دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۱۹.
  11. التحقیق، ج ۱، ص ۱۳۶ ـ ۱۳۷، «أمّ».
  12. دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۱۹.
  13. معجم المقاییس فی اللغة، ص۴۸، المصباح المنیر، ج۱، ص۳۱ ـ ۳۲؛ لسان العرب، ج۱، ص۱۵۷؛ المفردات فی غریب القرآن، ص۲۴، اقرب الموارد، ج۱، ص۱۹؛ المعجم الوسیط، ج۱، ص۲۷؛ فرهنگ عمید، ص۱۸.
  14. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.
  15. دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۰.
  16. دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص.۳۹۱۰
  17. دانشنامه قرآن و حدیث، محمد محمدی ری‌شهری، ج ۱۰، ص۲۱۳ - ۲۱۴.
  18. شیعه در اسلام، ص ۱۰۹ ـ ۱۲۴، مجموعه آثار، ج ۴، ص ۸۴۱ ـ ۸۵۴ ، «امامت».
  19. جامع البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۷۳۶ ـ ۷۳۷؛ مج ۹، ج۱۵، ص۱۵۹؛ التبیان، ج۶، ص۵۰۴؛ التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۴۴.
  20. مجموعه آثار، ج ۴، ص ۸۴۲ ، «امامت».
  21. دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۰.
  22. « الإمام الذی له الریاسة العامة فی الدین والدنیا جمیعاً‏»؛ التعریفات، ص۲۸.
  23. قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۴؛ ارشاد الطالبین، ص۳۲۵، المسلک فی اصول الدین، ص۱۸۷؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۴؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۵؛ أبکار الأفکار، ج۳، ص۴۱۶)
  24. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.
  25. مقدمه ابن خلدون، ص۱۹۱.
  26. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.
  27. رسائل الشریف المرتضی، ج۲، ص۲۶۴؛ تلخیص المحصل، ص۴۲۶؛ المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۳۵
  28. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.
  29. و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند؛ سوره انبیاء، آیه: ۷۳.
  30. برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم؛ سوره سجده، آیه: ۲۴.
  31. و زمامدارانی که از شمایند؛ سوره نساء، آیه: ۵۹.
  32. و زمامدارانی که از شمایند؛ سوره قصص، آیه: ۴۱.
  33. روزی که هر دسته‌ای را با پیشوایشان فرا می‌خوانیم؛ سوره اسراء، آیه: ۷۱.
  34. دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۱.
  35. و کتاب موسی به پیشوایی و بخشایش پیش از او بوده است؛ سوره هود، آیه: ۱۷.
  36. و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند؛ سوره انبیاء، آیه: ۷۳.
  37. و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند؛ سوره قصص، آیه: ۴۱.
  38. دانشنامه قرآن و حدیث، محمد محمدی ری‌شهری، ج ۱۰، ص۲۱۳ - ۲۱۴.
  39. اصول کافی، ج۱، ص۱۵۵.
  40. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.
  41. امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم؛ سوره مائده، آیه: ۳.
  42. الغدیر، ج۱، ص۲۳۰ـ ۲۳۶؛ غایة المرام، ج۳، ص۳۲۸ـ ۳۴۰.
  43. ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ سوره مائده، آیه: ۶۷.
  44. الغدیر، ج۱، ص۲۱۴ـ ۲۲۳؛ غایة المرام، ج۳، ص۳۲۰ـ ۳۲۷.
  45. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.
  46. روزی که هر دسته‌ای را با پیشوایشان فرا می‌خوانیم آنگاه کسانی که کارنامه‌شان را به دست راست آنان دهند، آن را می‌خوانند و به آنها سر مویی ستم نخواهد شد؛ سوره اسراء، آیه: ۷۱.
  47. مجمع البیان، ج۳، ص۴۳۰.
  48. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.
  49. نهج البلاغه، خطبه ۲۵۲: «وَ إِنَّمَا الْأَئِمَّةُ قُوَّامُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ عُرَفَاؤُهُ عَلَى عِبَادِهِ، وَ لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ، وَ لَا يَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْكَرَهُمْ وَ أَنْكَرُوهُ»
  50. شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۲۵.
  51. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.
  52. اصول کافی، ج۲ ، ص۱۶، ح۵و ۸.
  53. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.
  54. الهی راد، صفدر، انسان‌شناسی، ص ۲۰۳.
  55. الهی راد، صفدر، انسان‌شناسی، ص ۲۰۳.
  56. ر.ک. قربانی، علی، امامت‌پژوهی، ص۱۶۹.
  57. و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند؛ سوره انبیاء، آیه: ۷۳.
  58. برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم؛ سوره سجده، آیه: ۲۴.
  59. الميزان، ج۱، ص۲۷۲ ـ ۲۷۵؛ ج۱۴، ص۳۰۴ ـ ۳۰۵.
  60. الميزان، ج‌۱۴، ص‌۳۰۵.
  61. منشور جاويد، ج ۵، ص ۲۴۱.
  62. پيام قرآن، ج ۹، ص ۳۰.
  63. نمونه، ج ۱۳، ص ۴۵۵.
  64. دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۳۱.
  65. الكافى، ج ۱، ص ۲۰۰.
  66. دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۳۱.
  67. دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۳۲.
  68. الميزان، ج ۱، ص ۲۷۲.
  69. دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۵.
  70. سوره احقاف، آیه:۳۵.
  71. ر.ک. محمد سعیدی مهر، همکار، معارف اسلامی، ج۲، ص۱۱۷ - ۱۲۰.
  72. ر.ک. عارفی، اسحاق، امامت‌پژوهی، ص۷۸.
  73. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص:۵۷.
  74. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص:۹۲-۹۳.
  75. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص:۹۳.
  76. اصول کافی، ج۱، ص۱۷۰.
  77. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص:۹۳-۹۵.
  78. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص:۹۵.
  79. مسند احمد حنبل، ج۱، ص۲- ۱۴
  80. (اضراء علی السنة المحمدیة، ص۲۰۴.
  81. اضراء علی السنة، ص۲۰۴.
  82. شرح ابن ابی الحدید، ج۱، ص۶.
  83. امام صادق و مذاهب اربعه.
  84. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص:۹۶-۹۸.
  85. مناقب ابن‌شهرآشوب حنفی، ج۴، ص۳۴۷.
  86. امام صادق و مذاهب چهارگانه، ج۳، ص۲۷-۲۸ و ۴۶.
  87. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص:۹۸-۹۹.
  88. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص:۹۹-۱۰۰.
  89. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص:۱۰۰.
  90. محمد بنی هاشمی، آفتاب در غربت، ص۱۱۰-۱۱۱.
  91. «قَالَ: إِنَّ اللَّهَ كَانَ إِذْ لَا كَانَ فَخَلَقَ الْكَانَ وَ الْمَكَانَ وَ خَلَقَ نُورَ الْأَنْوَارِ الَّذِي نُوِّرَتْ مِنْهُ الْأَنْوَارُ وَ أَجْرَى فِيهِ مِنْ نُورِهِ الَّذِي نُوِّرَتْ مِنْهُ الْأَنْوَارُ وَ هُوَ النُّورُ الَّذِي خَلَقَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً...»؛ الکافی، ج۱، ص۴۴۲، ترجمه سید جواد مصطفوی، ج۲، ص۳۲۸.
  92. الکافی، ج۱، ص۱۴۴.
  93. «الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ لِرَسُولِهِ وَ لَنَا...»؛ الکافی، ج۱، ص۴۰۸.
  94. جمال الدین حجازی، مقدمه ولایت اهل بیت(ع)، ص۸۴ و ۸۵.
  95. ر.ک: ابراهیم بن سعدالدین شافعی، فرائد السمطین، ج۱، ص۳۶ و شبیه آن: در راوندی، قصص الأنبیاء(ع)، ص۴۴.
  96. شیخ صدوق، الأمالی، ص۱۸۶؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب، ج۴، ص۱۶۸.
  97. الکافی، ج۱، ص۱۷۹؛ علل الشرائع، ج۱، ص۱۹۶ و ۱۹۸.
  98. «فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) بَابُ اللَّهِ الَّذِي لَا يُؤْتَى إِلَّا مِنْهُ وَ سَبِيلُهُ الَّذِي مَنْ سَلَكَهُ وَصَلَ إِلَى اللَّهِ وَ كَذَلِكَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) مِنْ بَعْدِهِ وَ جَرَى فِي الْأَئِمَّةِ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ جَعَلَهُمُ اللَّهُ أَرْكَانَ الْأَرْضِ أَنْ تَمِيدَ بِأَهْلِهَا»؛ الکافی، ج۱، ص۱۹۶-۱۹۷.
  99. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۱۳۷- ۱۴۰.
  100. حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۸۷.
  101. محمد بن مکرم بن منظور، لسان‌العرب، ج۱۲، ص۲۴؛ محمد مرتضی زبیدی، تاج‌العروس من جواهر القاموس، ج۱۶، ص۳۳.
  102. احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج۱، ص۲۸.
  103. ﴿وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا... «و پیش از آن، کتاب موسی پیشوا و رحمت بود.».. سوره احقاف، آیه ۱۲ و سوره هود، آیه ۱۷.
  104. ﴿فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُبِينٍ «پس از آنان داد ستاندیم و (نشانه‌های) آن دو شهر (لوط و ایکه) بر سر راهی آشکار است» سوره حجر، آیه ۷۹.
  105. ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا «و ما را پیشوای پرهیزگاران کن» سوره فرقان، آیه ۷۴.
  106. ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنْصَرُونَ «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند و روز رستخیز یاری نخواهند شد» سوره قصص، آیه ۴۱.
  107. ر.ک: مصطفی سلطانی، امامت از نگاه امامیه و زیدیه، ص۱۵-۱۷؛ علی اله بداشتی، «ضرورت امامت و مسئولیت نصب امام از نگاه ابن میثم بحرانی»، پژوهش‌های فلسفی - کلامی، پاییز ۱۳۸۲، ش۲۹، ص۷-۱۲.
  108. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  109. ابوالحسن ماوردی، الاحکام السلطانیه و الولایات الدینیة، ص۵.
  110. ک: میرسیدشریف علی بن محمد جرجانی، شرح المواقف، ج۸ ص۳۴۵.
  111. ر.ک: سعدالدین تفتازانی، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۵، ص۲۳۴.
  112. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، الرسائل العشر، ص۱۰۳.
  113. ر.ک: حسن بن یوسف حلی (علامه حلی)، النافع یوم الحشر فی شرح باب الحادی عشر، ص۹۳.
  114. عبدالرزاق لاهیجی، گوهر مراد، ص۴۶۱-۴۶۲.
  115. ر.ک: محمود یزدی مطلق و دیگران، امامت پژوهی، ص۴۸-۵۱.
  116. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص ۴۱.
  117. ر.ک: همین نوشتار، مقدمه، تعریف واژگان، ۳. امام معصوم.
  118. ر.ک: ابومخنف کوفی، وقعة الطف، ص۹۶؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الارشاد، ج۲، ص۳۹؛ جعفر بن محمد حلی، مثیر الاحزان، ص۲۶-۲۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۱؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۷.
  119. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۵۸.
  120. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۳-۲۰۴.
  121. ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الارشاد، ج۲، ص۲۲۴.
  122. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۰؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، امالی، ص۶۷۶-۶۷۷؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۱۸-۲۱۹؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال‌الدین، ج۲، ص۶۷۷-۶۷۸؛ محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبه، ص۲۱۸-۲۱۹.
  123. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص ۶۳.
  124. امامت و رهبری، ص۴۶.
  125. امامت و رهبری، ص۱۹۸.
  126. امامت و رهبری، ص۱۶۳.
  127. امامت و رهبری، ص۹۴-۹۵.
  128. امامت و رهبری، ص۹۶.
  129. حماسه حسینی، جلد دوم، ص۲۴۸.
  130. مجموعه آثار، ج۳، ص۲۸۴.
  131. مجموعه آثار، ج۳، ص۲۸۲.
  132. اسلام مقتضیات زمان، جلد اول، ص۳۷۹.
  133. امامت و رهبری، ص۷۳.
  134. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۱۲۷.
  135. راغب، مفردات، ص۲۰.
  136. «پس از آنان داد ستاندیم و (نشانه‌های) آن دو شهر (لوط و ایکه) بر سر راهی آشکار است» سوره حجر، آیه ۷۹.
  137. فیروزآبادی، بصائر ذوی التمییز، ج۲، ص۱۱۰؛ دامغانی، قاموس القرآن، ص۴۵.
  138. طریحی، تفسیر غریب القرآن، ص۴۸۹.
  139. ابن جریر، جامع البیان، ج۱۴، ص۶۵؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۶، ص۵۲۸؛ رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۹، ص۲۰۴؛ طباطبایی، المیزان، ج۱۲، ص۱۸۵.
  140. آلوسی، روح المعانی، ج۱، ص۵۹۱.
  141. «و آنان که می‌گویند: پروردگارا! به ما از همسران و فرزندانمان روشنی دیدگان ببخش و ما را پیشوای پرهیزگاران کن» سوره فرقان، آیه ۷۴.
  142. دامغانی، قاموس القرآن، ص۴۴.
  143. ر.ک: طباطبایی، المیزان، ج۱۵، ص۲۴۵.
  144. «... در کارهای نیک از یکدیگر پیشی گیرید.».. سوره بقره، آیه ۱۴۸.
  145. «و (سوم) پیشتازان پیشتاز * آنانند که نزدیکان (به خداوند) اند» سوره واقعه، آیه ۱۰-۱۱.
  146. «و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
  147. راغب، مفردات، ص۲۰.
  148. راغب، مفردات، ص۲۰.
  149. «پس آیا کسی که از سوی پروردگارش برهانی دارد و گواهی از (خویشان) وی پیرو اوست؛ و کتاب موسی به پیشوایی و بخشایش پیش از او بوده است، (مانند کسی است که چنین نیست)؟» سوره هود، آیه ۱۷.
  150. «و پیش از آن، کتاب موسی پیشوا و رحمت بود و این کتابی است راست‌شمارنده (ی کتاب موسی)» سوره احقاف، آیه ۱۲.
  151. ر.ک: دامغانی، قاموس القرآن، ص۴۵؛ زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۳۸۵؛ بیضاوی، انوار التنزیل، ج۱، ص۴۵۳؛ طباطبایی، المیزان، ج۱۰، ص۱۸۶.
  152. «ما خود، مردگان را زنده می‌گردانیم و هر چه را پیش فرستاده‌اند و آنچه را از آنان بر جای مانده است می‌نگاریم و هر چیزی را در نوشته‌ای روشن بر شمرده‌ایم» سوره یس، آیه ۱۲.
  153. ر.ک: راغب، مفردات، ص۲۰؛ فیروزآبادی، بصائر ذوی التمییز، ج۲، ص۱۲۰؛ دامغانی، قاموس القرآن، ص۴۵؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۴، ص۴۱۸؛ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۵، ص۱۳؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۵۶۶؛ بیضاوی، انوار التنزیل، ج۲، ص۲۷۸.
  154. طباطبایی، المیزان، ج۱۷، ص۶۷.
  155. ر.ک: قمی مشهدی، کنز الدقائق، ج۱۱، ص۶۰ - ۶۳؛ وی این روایات را از مصادر گوناگون شیعی، نقل کرده است.
  156. طباطبایی، المیزان، ج۱۷، ص۰۷۰
  157. «روزی که هر دسته‌ای را با پیشوایشان فرا می‌خوانیم.».. سوره اسراء، آیه ۷۱.
  158. فیروزآبادی، بصائر ذوی التمییز، ج۲، ص۱۱۰.
  159. دامغانی، قاموس القرآن، ص۴۵.
  160. طریحی، مجمع البحرین، ص۴۸۹.
  161. «و هر چیزی را در نوشته‌ای روشن بر شمرده‌ایم» سوره یس، آیه ۱۲.
  162. «و کارنامه (ی هر کس، پیش رویش) نهاده می‌شود و گناهکاران را از آنچه در آن است هراسان می‌یابی» سوره کهف، آیه ۴۹.
  163. ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۵۳ و ۵۶۶.
  164. قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۰، ص۲۹۶.
  165. به نقل از: قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۰، ص۲۹۶.
  166. راغب، مفردات، ص۲۰.
  167. زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۶۸۲.
  168. بیضاوی، انوار التنزیل، ج۱، ص۵۷۸.
  169. ر.ک: قمی، مشهدی، کنز الدقائق، ج۷، ص۴۵۵ - ۴۶۰.
  170. ر.ک: طباطبایی، المیزان، ج۱۳، ص۱۶۷ و ۱۶۸.
  171. «و برآنیم که بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شده‌اند منّت گذاریم و آنان را پیشوا گردانیم و آنان را وارثان (روی زمین) کنیم» سوره قصص، آیه ۵.
  172. «و یاد کن که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من! نعمت خداوند را بر خویش فرا یاد آورید که در میان شما پیامبرانی برگمارد» سوره مائده، آیه ۲۰.
  173. «و برآنیم که بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شده‌اند منّت گذاریم و آنان را پیشوا گردانیم و آنان را وارثان (روی زمین) کنیم» سوره قصص، آیه ۵.
  174. نهج البلاغه، حکمت ۲۰۹؛ صدوق، امالی، ص۲۴۹؛ طوسی، کتاب الغیبه، ص۱۴۳ و ۱۸۴.
  175. «و او و لوط را رهاندیم، به سوی سرزمینی که در آن برای جهانیان خجستگی نهاده بودیم * و اسحاق را و افزون بر آن (نوه‌اش) یعقوب را به او بخشیدیم و همه را (مردمی) شایسته کردیم * و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۱-۷۳.
  176. «و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
  177. ر.ک: طوسی، التبیان، ج۷، ص۲۶۵؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۷، ص۸۹؛ طبرسی، جوامع الجامع، ج۳، ص۲۲؛ رازی، روض الجنان، ج۱۳، ص۲۴۹؛ کاشانی، زبدة التفاسیر، ج۴، ص۳۳۹؛ کاشانی، منهج الصادقین، ج۶، ص۸۲؛ عاملی، الوجیز، ج۲، ص۲۲۱؛ شبّر، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۳۹؛ قمی، مشهدی، کنز الدقائق، ج۱۰، ص۳۰۴.
  178. «و باید از میان شما گروهی باشند که (مردم را) به نیکی فرا می‌خوانند و به کار شایسته فرمان می‌دهند و از کار ناشایست باز می‌دارند و اینانند که رستگارند» سوره آل عمران، آیه ۱۰۴.
  179. ر.ک: کاشانی، زبدة التفاسیر، ج۴، ص۳۳۹؛ قمی، مشهدی، کنز الدقائق، ج۸، ص۴۴۰.
  180. ر.ک: فیض کاشانی، الصافی، ج۳، ص۳۴۷؛ فیض کاشانی، الاصفی، ج۲، ص۷۸۶؛ طیب، أطیب البیان، ج۹، ص۲۱۳؛ مغنیه، الکاشف، ج۵، ص۲۸۹.
  181. کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۱۶، ح۲.
  182. طباطبایی، المیزان، ج۱۴، ص۲۰۴.
  183. ر.ک: رازی، روض الجنان، ص۵۵۶؛ طیب، اطیب البیان، ج۹، ص۲۱۴؛ مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج۱۳، ص۴۴۵.
  184. «و به آنها انجام کارهای نیک و... را وحی کردیم» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  185. برای نمونه، ر.ک: طوسی، التبیان، ج۷، ص۲۶۵؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۷، ص۸۹؛ به نقل از: ابن عباس؛ تفسیر شریف لاهیجی، ج۳، ص۱۳۳؛ قمی مشهدی، کنز الدقائق، ج۸، ص۴۴۰؛ شبّر، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۳۹.
  186. ر.ک: طباطبایی، المیزان، ج۱۴، ص۳۰۵ و ۳۰۶.
  187. ر.ک: زمخشری، الکشاف، ج۳، ص۱۲۷.
  188. ر.ک: طباطبایی، المیزان، ج۱۴، ص۳۰۶.
  189. ر.ک: بروسوی، روح البیان، ج۵، ص۵۰۶؛ ابوحیان، البحر المحیط، ج۷، ص۴۵۳؛ آلوسی، روح المعانی، ج۹، ص۸۶.
  190. مولی فتح الله کاشانی در تفسیر خود به این معنا تصریح دارد، ر.ک: کاشانی، منهج الصادقین، ج۶، ص۸۲.
  191. ر.ک: ابن جریر، جامع البیان، ج۱۷، ص۳۷؛ ابن جوزی، زاد المسیر، ج۳، ص۲۰۱؛ رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۲، ص۱۶۰؛ بیضاوی، انوار التنزیل، ج۴، ص۵۶؛ بروسوی، روح البیان، ج۵، ص۵۰۳؛ آلوسی، روح المعانی، ج۹، ص۹۶؛ قاسمی، محاسن التأویل، ج۷، ص۲۰۵؛ ابن عاشور، التحریر والتنویر، ج۱۷، ص۸۶ و....
  192. ر.ک: سمرقندی، بحر العلوم، ج۲، ص۴۳۲؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۵، ص۳۱۰؛ میبدی، کشف الاسرار، ج۶، ص۲۷۶؛ بغوی، معالم التنزیل، ج۳، ص۲۹۷؛ رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۲، ص۱۶۰؛ وهبة زحیلی، تفسیرالمنیر، ج۱۷، ص۹۰.
  193. ابن عجیبه، البحر المدید، ج۳، ص۴۷۸.
  194. قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۱، ص۳۰۵.
  195. به نقل از: رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۲، ص۱۶۰.
  196. «و همه را (مردمی) شایسته کردیم» سوره انبیاء، آیه ۷۲.
  197. رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۲، ص۱۶۰.
  198. «و به راستی ما به موسی کتاب (آسمانی) دادیم- بنابراین در لقای او (با خداوند) تردیدی مکن- و ما آن (کتاب) را رهنمودی برای بنی اسرائیل قرار دادیم * و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۳-۲۴.
  199. طوسی، التبیان، ج۸، ص۳۰۷.
  200. طبرسی، مجمع البیان، ج۷، ص۵۲۱.
  201. طبرسی، جوامع الجامع، ج۳، ص۲۹۵.
  202. رازی، مفاتیح الغیب، ج۴، ص۲۹۱.
  203. کاشانی، زبدة التفاسیر، ج۵، ص۳۲۷.
  204. عاملی، الوجیز، ج۲، ص۵۲۴.
  205. فیض کاشانی، الصافی، ج۴، ص۱۵۹.
  206. قمی مشهدی، کنز الدقائق، ج۱۰، ص۳۰۸.
  207. طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۲۷۲ و ۲۷۳.
  208. ر.ک: جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۶، ص۴۶۲ - ۵۱۶.
  209. ر.ک: قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۴، ص۱۰۹؛ زمخشری، الکشاف، ج۳، ص۵۱۶؛ رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۵، ص۱۸۶؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۴۶۳؛ بیضاوی، انوار التنزیل، ج۱، ص۲۳۷؛ آلوسی، روح المعانی، ج۱۲، ص۲۰۹ و ۲۱۰.
  210. رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۵، ص۱۸۶.
  211. آلوسی، روح المعانی، ج۱۲، ص۲۱۰.
  212. ر.ک: رازی، روض الجنان، ج۱۳، ص۲۴۹؛ مغنیه، الکاشف، ج۵، ص۲۸۹؛ طیب، اطیب البیان، ج۹، ص۲۱۲؛ طباطبایی، المیزان، ج۱۴، ص۳۰۴؛ ابن جریر، جامع البیان، ج۱۷، ص۳۷۰؛ نیشابوری، غرائب القرآن، ج۵، ص۳۵؛ رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۲، ص۱۶۰؛ ابن عجیبه، البحر المدید، ج۳، ص۴۷۸؛ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱، ص۳۰۵؛ ابن جوزی، زاد المسیر، ج۳، ص۲۰۱؛ بغوی معالم التنزیل، ج۳، ص۲۹۷؛ ابن عاشور، التحریر والتنویر، ج۱۷، ص۸۶ و....
  213. «و اسحاق را و افزون بر آن (نوه‌اش) یعقوب را به او بخشیدیم و همه را (مردمی) شایسته کردیم» سوره انبیاء، آیه ۷۲.
  214. «و به لوط داوری و دانشی دادیم و او را از شهری که (مردم آن) کارهای پلید می‌کردند رهاندیم.».. سوره انبیاء، آیه ۷۴.
  215. «و به آنها انجام کارهای نیک و... را وحی کردیم» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  216. «و به آیات ما یقین داشتند» سوره سجده، آیه ۲۴.
  217. ر.ک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۸ - ۲۰۳؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۷۲، ح۱.
  218. «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند و روز رستخیز یاری نخواهند شد * و در این جهان، لعنتی بدرقه آنان کردیم و در روز رستخیز، آنان از زشت چهرگانند» سوره قصص، آیه ۴۱.
  219. «و فرعون گفت: ای سرکردگان! من خدایی جز خویشتن برای شما نمی‌شناسم پس ای هامان! برای من آجر بساز و کاخی (بلند) برایم برآور شاید من به خدای موسی آگاهی یابم و من او را از دروغگویان می‌پندارم * او و سپاهیانش در آن سرزمین به ناراستی گردنکشی ورزیدند و پنداشتند که به سوی ما بازگردانده نمی‌شوند» سوره قصص، آیه ۳۸-۳۹.
  220. «بنابراین او و سپاهیانش را فرو گرفتیم و به دریا افکندیم پس بنگر که سرانجام ستمکاران چگونه بود» سوره قصص، آیه ۴۰.
  221. «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند..». سوره قصص، آیه ۴۱.
  222. ر.ک: طوسی، التبیان، ج۸، ص۱۵۵؛ کاشانی، منهج الصادقین، ج۷، ص۸۳؛ قمی مشهدی، کنز الدقائق ج۱۰، ص۷۳.
  223. ر.ک: طوسی، التبیان، ج۸، ص۱۵۵؛ کاشانی، منهج الصادقین، ج۷، ص۸۳.
  224. ر.ک: طبرسی، جوامع الجامع، ج۳، ص۲۲۶؛ تفسیر شریف لاهیجی، ج۳، ص۴۷۳؛ شبّر، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۳۷۴.
  225. «و چون نشانه‌های ما روشنگرانه نزد آنان رسید گفتند: این جادویی آشکار است * و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند» سوره نمل، آیه ۱۳-۱۴.
  226. «(موسی) گفت: نیک می‌دانی این (معجزه)‌ها را که روشنگرند جز پروردگار آسمان‌ها و زمین نفرستاده است..». سوره اسراء، آیه ۱۰۲.
  227. «تا در روز رستخیز بارهای (گناه) خود را یکسر و بخشی از بارهای آن کسان را که نادانسته گمراهشان می‌کنند، بردارند» سوره نحل، آیه ۲۵.
  228. طبرسی، جوامع الجامع، ج۴، ص۵۳۰؛ تفسیر شریف لاهیجی، ج۳، ص۴۷۶.
  229. ر.ک: طباطبایی، المیزان، ج۱۶، ص۳۸.
  230. «و فرشتگان را که بندگان (خداوند) بخشنده‌اند مادینه پنداشته‌اند» سوره زخرف، آیه ۱۹.
  231. ر.ک: رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۴، ص۶۰۶؛ آلوسی، روح المعانی، ج۱، ص۲۹۲؛ ابوحیان، البحر المحیط، ج۸، ص۳۰۷.
  232. زمخشری، الکشاف، ج۳، ص۴۱۵ و ۴۱۶.
  233. ر.ک: بیضاوی، انوار التنزیل، ج۴، ص۱۷۹.
  234. ر.ک: ابن جریر، جامع البیان، ج۲۰، ص۵۰؛ بغوی، معالم التنزیل، ج۳، ص۵۳۵؛ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۴، ص۲۸۹.
  235. «و تاریکی‌ها و روشنایی را پدید آورد» سوره انعام، آیه ۱.
  236. آلوسی، روح المعانی، ج۱، ص۲۹۲.
  237. رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۴، ص۶۶.
  238. ابن عاشور، التحریر والتنویر، ج۲۰، ص۶۲.
  239. بروسوی، روح البیان، ج۶، ص۴۰۶؛ ابو حیان، البحر المحیط، ج۸، ص۳۰۷.
  240. ر.ک: میبدی، کشف الاسرار، ج۷، ص۳۰۶.
  241. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  242. بلاغی، آلاء الرحمن، ج۱، ص۱۲۳.
  243. نجارزادگان، فتح‌الله، بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین ص ۲۱-۴۲


https://razavi.aqr.ir/portal/home/?news/122501/326979/544301/%C3%98%C2%A7%C3%98%C2%B3%C3%98%C2%AA%C3%98%C2%B9%C3%99

http://shamimvahy.ir/quran-etrat/infallible-method/259-kalameh-emam-dar-qoran.html

http://www.alimovahedian.com/index.aspx?pid=99&articleid=91272

بازگشت به صفحهٔ «امام».