اثبات ختم نبوت در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۲: خط ۲:
| موضوع مرتبط = اثبات ختم نبوت
| موضوع مرتبط = اثبات ختم نبوت
| عنوان مدخل  = اثبات ختم نبوت
| عنوان مدخل  = اثبات ختم نبوت
| مداخل مرتبط = [[اثبات ختم نبوت در قرآن]] - [[اثبات ختم نبوت در کلام اسلامی]]
| مداخل مرتبط = [[اثبات ختم نبوت در قرآن]] - [[اثبات ختم نبوت در حدیث]] - [[اثبات ختم نبوت در کلام اسلامی]]
| پرسش مرتبط  = ختم نبوت (پرسش)
| پرسش مرتبط  = ختم نبوت (پرسش)
}}
}}


==ادله قرآنی خاتمیت==
== مقدمه ==
[[خاتمیت]]، تداعی‌کننده پایان‌پذیری سلسله [[نبوت]] از سوی [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} و از جمله [[ضروریات دین]] [[اسلام]] است که [[نفی]] آن سبب [[خروج از دین]] گردیده و با [[انکار رسالت]] [[نبی اکرم]]{{صل}} همسان است. این امر، از همان ابتدا، [[باور]] عمومی [[مسلمانان]] گشته و نزد ایشان، همانند [[اعتقاد]] به [[یگانگی خداوند]] و [[ایمان به مبدأ]] و [[معاد]] است. ظهور [[دین اسلام]]، با اعلام [[جاودانگی]] آن و [[پایان یافتن نبوت]] توأم بوده و این مسئله، امری بدیهی و واقع‌شده به شمار می‌رود.
[[خاتمیت]]، تداعی‌کننده پایان‌پذیری سلسله [[نبوت]] از سوی [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} و از جمله [[ضروریات دین]] [[اسلام]] است که [[نفی]] آن سبب [[خروج از دین]] گردیده و با انکار رسالت [[نبی اکرم]]{{صل}} همسان است. این امر، از همان ابتدا، [[باور]] عمومی [[مسلمانان]] گشته و نزد ایشان، همانند [[اعتقاد]] به [[یگانگی خداوند]] و ایمان به مبدأ و [[معاد]] است. ظهور [[دین اسلام]]، با اعلام [[جاودانگی]] آن و [[پایان یافتن نبوت]] توأم بوده و این مسئله، امری بدیهی و واقع‌شده به شمار می‌رود. با این حال، تصرفات نابجا از سوی برخی از فرقه‌های ضاله درباره مفهوم {{متن قرآن|خَاتَمَ النَّبِيِّينَ}} در سالیان اخیر و [[شبهات]] وارده در این زمینه، نیازمند پاسخ و تحلیلی مناسب و متقن برای رفع اتهامات از [[کیان اسلام]] می‌باشد<ref>[[نفیسه ابوالحسنی|ابوالحسنی، نفیسه]]، [[خاتمیت در قرآن (کتاب)|خاتمیت در قرآن]]، ص ۸۰.</ref>.
با این حال تصرفات نابجا از سوی برخی از فرقه‌های ضاله درباره مفهوم {{متن قرآن|خَاتَمَ النَّبِيِّينَ}} در سالیان اخیر و [[شبهات]] وارده در این زمینه، نیازمند پاسخ و تحلیلی مناسب و متقن برای رفع اتهامات از [[کیان اسلام]] می‌باشد.


با توجه به آنچه گفته شد، در این فصل با استناد به [[دلایل]] درون‌دینی ([[آیات]] و [[روایات]]) به [[اثبات]] مسئله خاتمیت می‌پردازیم. بر همین اساس در گفتار اول، به بررسی آیه‌ای که خاتمیت مدلول صریح و مطابقی آن است، اشاره گردیده و در گفتار دوم، آیاتی که خاتمیت مدلول غیر صریح و التزامی آنهاست، مورد سخن قرار گرفته است.
== دلایل قرآنی بر [[ختم نبوت]] ==
برخی [[آیات قرآن کریم]] را می‌توان بر [[خاتمیّت]] [[دین اسلام]] [[شاهد]] آورد، هر چند این [[آیات]] از نظر نوع و دامنۀ دلالت، همسان نیستند. بعضی از این آیات بر [[پایان یافتن نبوت]] [[تبلیغی]] و [[تشریعی]] ـ هر دو ـ دلالت دارند و برخی فقط بر ختم [[نبوت تشریعی]]. همچنین، بعضی از آیات به صراحت و به دلالت مطابقی بر خاتمیّت دین اسلام دلالت دارند، در حالی که بعضی دیگر به دلالت التزامی و از طریق [[اثبات]] ویژگی‌ها و اوصاف خاص [[دین خاتم]]، مدعا را اثبات می‌نمایند<ref>[[سعیده سادات نبوی|نبوی، سعیده سادات]]، [[خاتمیت در محضر علما (کتاب)|خاتمیت در محضر علما]]، ص ۳۴.</ref>.


==[[آیه]] صریح در خاتمیت {{متن قرآن|خَاتَمَ النَّبِيِّينَ}}==
=== آیات صریح در خاتمیت ===
[[قرآن]]، خود، صراحتاً به موضوع [[خاتمیت پیامبر اکرم]]{{صل}} اشاره فرموده است؛ [[آیه خاتم]] یکی از مشهورترین آیاتی است که به دلالت مطابقی، اثبات‌گر این ضروری [[قطعی]] مسلمانان است:
==== آیه خاتم النبیین ====
{{متن قرآن|مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا}}<ref>«محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست» سوره احزاب، آیه ۴۰.</ref>.
{{اصلی|آیه خاتم النبیین}}
در این گفتار زوایای مختلف آیه فوق را مورد بررسی و تفحص قرار می‌دهیم:
برخی از آیات قرآنی به روش بسیار روشن و صریحی بر خاتمیت دلالت دارند؛ مثل: [[آیه خاتم]]: {{متن قرآن|مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا}}<ref>«محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست» سوره احزاب، آیه ۴۰.</ref>. این آیه، به دلالت مطابقی و صریح، گویای آن است که طومار نبوت [[انبیاء]]{{عم}} با ظهور [[حضرت رسول اکرم]]{{صل}} [[مُهر]] گشته و بدو پایان پذیرفته است<ref>[[نفیسه ابوالحسنی|ابوالحسنی، نفیسه]]، [[خاتمیت در قرآن (کتاب)|خاتمیت در قرآن]]، ص ۱۳۷.</ref>.


===[[شأن نزول آیه]]===
یکی از سنت‌های [[اجتماعی]] رایج در بین اعراب پیش از اسلام، رسم پسرخواندگی بود که به موجب آن پسرخوانده در [[احکام]] [[ارث]] و [[ازدواج]] هم‌چون پسر واقعی و نسبی به شمار می‌آمد و هم‌چنان که ازدواج با مطلقه پسر واقعی [[زشت]] و ناپسند بود، ازدواج با مطلقه پسرخوانده نیز [[قبیح]] بود و از آن منع می‌شد. به منظور براندازی و [[منسوخ]] نمودن این [[سنت]]، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} دستور یافت با [[زینب]]، [[همسر]] مطلقه فرزندخوانده‌اش ـ [[زید بن حارثه]] ـ ازدواج کند. طبیعی بود این عمل در سطح [[جامعه]] بازتاب ناخوشایندی به همراه داشته باشد. برای دفع [[اعتراض]]، [[آیه]] فوق نازل شد که در آن [[خداوند]] خطاب به [[مردم]] می‌فرماید: محمد{{صل}} پدر هیچ یک از مردان شما نیست ـ و از جمله زید بن حارثه؛ بنابراین ازدواج او با مطلقه زید در [[حکم]] ازدواج با مطلقه پسر واقعی‌اش نیست و اشکال ندارد ـ لیکن او [[رسول خدا]] و [[خاتم پیامبران]] است<ref>الالهیات، ج۲، ص۴۶۴؛ مفاهیم القرآن، ج۳، ص۱۱۸؛ المیزان، ج١۶، ص٣٢۴ - ٣٢۵؛ خاتمیت، ص١۴ - ١٧؛ هم‌چنین ر.ک: تفسیر موضوعی قرآن مجید، ج۸ (سیره انبیاءص١٢؛ ولایت فقیه، ص۶۵.</ref>.
[[زید بن حارثه]] چند سال [[پیش از بعثت]]، به صورت برده‌ای به [[خانه]] [[خدیجه]] آمد و پس از مدتی به دست [[رسول خدا]]{{صل}} [[آزاد]] گردید. حضرت، او را پسرخوانده‌اش خواند و [[مردم]] نیز او را پسر محمد{{صل}} می‌نامیدند<ref>ابن حجر العسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۶۴۵؛ ابن جزری، ابوالحسن (ابن‌اثیر)، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، ج۲، ص۱۴۰-۱۴۳.</ref>.
[[پیغمبر اکرم]]{{صل}} دختر عمه خود، [[زینب بنت جحش]] را برای همسری زید در نظر گرفت و پیکی برای [[خواستگاری]] فرستاد. [[زینب]]، ابتدا به [[خیال]] آن‌که خود حضرت، [[خواستگار]] اوست با [[خوشحالی]] پذیرفت، ولی پس از اطلاع از این که او را برای [[غلام]] [[آزادشده]] خود می‌خواهد با [[ناراحتی]] گفت: «من نوه [[عبدالمطلب]]، زنی قریشیه، [[همسر]] یک غلام آزادشده شوم؟!» [[پیامبر]]{{صل}} [[پیام]] فرستاد: «[[اسلام]] این نخوت‌ها را از بین برده است؛ زید [[مؤمن]] و با [[ایمان]] است و از نظر من تو نباید [[امتناع]] کنی».
زینب موافقت کرد، ولی تا آخر [[زندگی]] مشترکشان علاقه‌مند نبود و بنای [[ناسازگاری]] می‌گذاشت. وقتی زید از [[وضع اخلاقی]] همسرش به پیامبر{{صل}} [[شکایت]] می‌برد، حضرت می‌فرمود: «[[تقوا]] کن و همسرت را نگه دار»<ref>{{متن قرآن|وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا}} «و (یاد کن) آنگاه را که به کسی که خداوند و خود تو بدو نعمت رسانده بودید گفتی که: همسرت را برای خویش نگه دار (و طلاق مده) و از خداوند پروا کن و چیزی را که خداوند آشکار کننده آن بود در دل نگه می‌داشتی و از مردم می‌ترسیدی در حالی که خداوند سزاوارتر بود که از او بترسی و چون زید نیازی از او برآورد او را به همسری تو درآوردیم تا مؤمنان را در ازدواج با همسران (طلاق داده) پسرخواندگانشان چون نیازی را از آنان برآورده باشند تنگنایی نباشد و فرمان خداوند انجام‌یافتنی است» سوره احزاب، آیه ۳۷.</ref>. ممانعت حضرت از جدایی آن دو، ثمربخش نبود و [[طلاق]] صورت گرفت<ref>احمد بن یحیی (بلادزیالأنساب الاشراف، محمد حمیدالله، ج۱، ص۴۳۴؛ مرتضی مطهری، خاتمیت، ص۱۱-۱۲.</ref>.


[[پیامبر]]{{صل}} از طرف [[خداوند]] [[مأموریت]] یافت [[زینب]] را [[تزویج]] کند تا [[ازدواج]] با [[همسر]] مطلقه پسرخوانده برای [[مسلمانان]] دشوار نباشد،؛ چراکه آنان، پسرخوانده را از هر لحاظ، پسر [[واقعی]] می‌انگاشتند و ازدواج با همسر او را جایز نمی‌شمردند<ref>حسن شیبانی، نهج البیان عن کشف المعانی القرآن، ج۴، ص۲۲۵-۲۲۶.</ref>. البته این [[باور]] عمومی [[جاهلی]]، جز با [[فرمان خدا]] و عملی نمودن حضرت، قابل پاک‌شدن از [[ذهن]] [[جامعه]] آن [[زمان]] نبود و با این کار، این [[سنت]] غلط برای همیشه از میان مسلمانان رخت بربست. [[قرآن]] [[هدف]] و انگیزه این ازدواج را چنین بیان می‌دارد:
از [[آیه]] فوق، به دلالت مطابقی، هم ختم [[نبوت تبلیغی]] را می‌توان نتیجه گرفت و هم ختم [[تشریعی]] را ـ اعم از اینکه [[شریعت]] جدید، [[ناسخ]] شریعت پیشین فرض شود و یا غیر ناسخ، به این صورت که تکمیل کننده و یا تفصیل دهنده آن باشد ـ؛ اما سایر آیاتی که برای [[اثبات]] [[خاتمیّت]] [[دین اسلام]] به آنها استناد شده، اکثراً تنها در حد [[نفی]] [[تشریع]] [[آیین]] جدیدی که ناسخ [[شریعت اسلام]] باشد کارآیی دارند<ref>مفاهیم القرآن، ج۳، ص۱۲۹، پاورقی شماره ۱ (با تصرف).</ref>.<ref>[[سعیده سادات نبوی|نبوی، سعیده سادات]]، [[خاتمیت در محضر علما (کتاب)|خاتمیت در محضر علما]]، ص ۳۴.</ref>
[و یاد کن] آن‌گاه که به آن کس که خداوند به او [[نعمت]] داده بود و تو نیز به او نعمت داده بودی [زید]، می‌گفتی: همسرت را نگه دار و از [[پروا]] داشته باش و در [[دل]] خویش چیزی را پنهان می‌داشتی که خداوند آن را آشکار می‌سازد و از [[مردم]] [[بیم]] و ملاحظه داشتی در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بیم داشته باشی. هنگامی که زید، نیازش را از آنان به به سر آورد [از او جدا شد] ما او را به همسری تو در آوردیم تا برای [[مؤمنان]] درباره [ازدواج] با [[همسران]] پسرخواندگان‌شان [پس از [[طلاق]] و جدایی] مشکلی نباشد و [[فرمان خداوند]] شدنی است<ref>{{متن قرآن|وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا}} «و (یاد کن) آنگاه را که به کسی که خداوند و خود تو بدو نعمت رسانده بودید گفتی که: همسرت را برای خویش نگه دار (و طلاق مده) و از خداوند پروا کن و چیزی را که خداوند آشکار کننده آن بود در دل نگه می‌داشتی و از مردم می‌ترسیدی در حالی که خداوند سزاوارتر بود که از او بترسی و چون زید نیازی از او برآورد او را به همسری تو درآوردیم تا مؤمنان را در ازدواج با همسران (طلاق داده) پسرخواندگانشان چون نیازی را از آنان برآورده باشند تنگنایی نباشد و فرمان خداوند انجام‌یافتنی است» سوره احزاب، آیه ۳۷.</ref>.


[[منافقان]] این [[ازدواج]] را، دستاویز [[تهمت]] و [[بدگویی]] قرار دادند که محمد، با [[زن]] پسرش ازدواج کرده است<ref>احمد بن محمد قسطلانی، المواهب اللدنیة بالمنح المحمدیة، ج۲، ص۸۷.</ref>. پس [[خداوند]] در پاسخ ایشان فرمود:
===== مفهوم «خاتم» =====
{{متن قرآن|مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ}}<ref>«محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست» سوره احزاب، آیه ۴۰.</ref>.
[[اثبات خاتمیت پیامبر اسلام]]{{صل}} با این [[آیه]] به معنا و مفهوم «خاتم» وابسته است؛ زیرا بدون تردید، [[پیامبر]]{{صل}} در این آیه متصف به «خاتم النبیین» شده است. حال باید دید مقصود از «خاتم» در «خاتم النبیین» چیست؟ با بررسی این واژه، دلالت یا عدم دلالت آیه نسبت به [[خاتمیت پیامبر اسلام]]{{صل}} و پایان یافتن سلسله [[انبیا]] آشکار می‌گردد.


[[علامه طباطبائی]] ذیل [[آیه شریفه]] می‌نویسد:
درباره واژه «خاتم» در آیه مورد بحث پرسش‎هایی قابل طرح است که با یافتن پاسخ آن‎ها معنای آن روشن خواهد شد:
شکی نیست در این که آیه شریفه در این [[مقام]] است که اعتراضی را که [[مردم]] به [[رسول خدا]]{{صل}} کردند که چرا [[همسر]] پسرخوانده‌اش را گرفت، پاسخ گوید و حاصل آن این است که [[رسول]] گرامی ما، پدر هیچ یک از مردان موجود و فعلی شما نیست تا ازدواجش با همسر یکی از شما، ازدواج با همسر پسرش باشد. پس خطاب در {{متن قرآن|مِنْ رِجَالِكُمْ}} به مردم موجود در [[زمان]] [[نزول آیه]] است و مراد از «[[رجال]]»، مقابل [[فرزندان]] و [[زنان]] است و [[نفی]] [[پدری]] (در [[آیه]])، نفی [[تکوینی]] است؛ یعنی هیچ یک از مردان شما از صلب او متولد نشده‌اند، نه نفی [[تشریعی]] و جمله مورد بحث، هیچ بوئی از [[تشریع]] ندارد<ref>محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۳۲۵.</ref>.
# نخستین [[پرسش]] این است که آیا این واژه در آیه به یک صورت قرائت شده است یا قرائت‎های مختلف دارد؟
[[پیامبر]]{{صل}} فرزندان ذکوری به نام ابراهیم و قاسم و [[طیب]] و [[مطهر]] داشته است و به حسن و حسین{{عم}} نیز می‌فرمود: «این دو پسران منند.»..<ref>ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۳۶۷.</ref> ولی تعبیر {{متن قرآن|رِجَالِكُمْ}} آنهایی را که در آن زمان به حد [[بلوغ]] و مردی رسیده بوده‌اند، در بر می‌گیرد، در حالی که هیچ‌کدام از پسران آن حضرت، در آن موقع، به [[بلوغ]] نرسیده بوده است<ref>حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۵۶۶.</ref>.
# پرسش دیگر اینکه این واژه در کلام عرب، به ویژه در آیه محل بحث، چه نوع کلمه‌ای به شمار می‌آید؟ آیا اسم ذات است یا اسم فاعل، اسم مفعول، فعل یا مصدر؟
# آخرین پرسش اینکه آیا [[اختلاف]] [[قاریان]] در نحوه قرائت آن یا اختلاف دانشمندان در صیغه آن باعث تفاوت بنیادین در معنای آن می‌گردد؛ به نحوی که قابل جمع نباشد، یا این اختلاف‎ها باعث تفاوت اساسی در اصل معنای آن نخواهد بود؟


پس از [[نفی]] پدری می‌فرماید: ارتباط [[پیامبر]]{{صل}} با شما از ناحیه [[رسالت]] و [[خاتمیت]] می‌باشد {{متن قرآن|وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ}}. پس صدر [[آیه]] ارتباط نَسَبی را به [[طور]] کامل قطع می‌کند و ذیل آیه ارتباط [[معنوی]] ناشی از رسالت و خاتمیت را [[اثبات]] می‌نماید و از اینجا پیوند صدر و ذیل، روشن می‌شود<ref>ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۳۳۸.</ref>.
برای دستیابی به پاسخ این پرسش‎ها نخست کیفیت قرائت و تلفظ این واژه در میان قاریان و سپس معنای «خَتم» که ریشه و اساس واژه «خاتم» است، بررسی می‌شود و پس از آن، نوع لفظ «خاتم» و معنای آن بر اساس هر یک از قرائت‌های یاد شده، مورد کاوش قرار می‌گیرد و در پایان، نتیجه‌گیری می‌شود و دلالت و عدم دلالت آیه مزبور بر [[خاتمیت]] ارزیابی می‌شود<ref>[[محمد اسحاق عارفی|عارفی، محمد اسحاق]]، [[خاتمیت و پرسش‌های نو ج۱ (کتاب)|خاتمیت و پرسش‌های نو ج۱]] ص ۲۲.</ref>.
منشأ [[ازدواج حضرت]] [[رسول]]{{صل}} و [[زینب بنت جحش]] از نگاه برخی [[خاورشناسان]] [[مسیحی]]<ref>محمد حسین هیکل، حیاة محمد، ص۳۱۶-۳۲۳.</ref> و در بعضی [[کتب رجالی]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۰۱.</ref>، [[تاریخی]]<ref>محمد بن حبیب بغدادی، المحبر، ص۸۵.</ref> و [[روایی]] [[اهل سنت]]<ref>ابی عبدالله حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۲۳.</ref> داستانی عشقی و شاخ و برگ داده شده است که حاصل علاقه‌مندی و شیدایی پیامبر{{صل}} در دیداری بوده است که در [[خانه]] [[زینب]]، نسبت به او صورت گرفته و حضرت، این دل‌سپردگی را مدت‌ها مخفی می‌داشته است! اما این ادعا با [[عصمت]] و [[نبوت]] پیامبر{{صل}} سازگار نیست و قصه همان است که در [[حافظه]] [[تاریخ]] مانده و [[قرآن]] هم به صراحت آن را بیان می‌دارد<ref>مهدی پیشوایی، تاریخ اسلام از جاهلیت تا رحلت پیامبر اسلام{{صل}}، ص۱۸۰.</ref>.<ref>[[نفیسه ابوالحسنی|ابوالحسنی، نفیسه]]، [[خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات (کتاب)|خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات]] ص ۵۴.</ref>.


===دلالت آیه بر خاتمیت<ref>در تنظیم این قسمت، از اثر ذیل، تلخیص و بهره برده شده است: محمد اسحاق عارفی شیر داغی، خاتمیت و پرسش‌های نو، ج۱، ص۲۳-۳۳.</ref>===
===== وجوه [[قرائت]]«خاتم» =====
[[اثبات خاتمیت پیامبر اسلام]]{{صل}} با آیه مورد بحث، به معنا و مفهوم «خاتم» وابسته است؛ چراکه بدون تردید، حضرتش در این آیه متصف به وصف {{متن قرآن|خَاتَمَ النَّبِيِّينَ}} شده است. با بررسی این واژه، دلالت و یا عدم دلالت آیه به [[خاتمیت پیامبر اسلام]]{{صل}} و پایان یافتن سلسله [[انبیاء]]{{عم}} آشکار می‌گردد.
به طور کلی سه قرائت برای «خاتم» ذکر شده است؛ اما برخی از این قرائت‎ها، شاخه‌های فرعی‎تری نیز دارند که در ضمن بررسی قرائت‎ها به آنها اشاره می‌کنیم.


====وجوه قرائت خاتم====
۱. «خاتَم»؛ در اینکه این واژه به فتح «تاء» قرائت شده است، اختلافی نیست، ولی سخن در این است که چه کسانی آن را چنین قرائت کرده‌اند. فراء<ref>یحیی بن زیاد الفراء، معانی القرآن، تحقیق و مقدمه احمد یوسف نجاتی و محمد علی النجار، ج۲، ص۳۴۴.</ref> که از نحویان بزرگ [[کوفه]] در قرن دوم بود و به امیرالمؤمنین<ref>یحیی بن زیاد الفراء، معانی القرآن، ج۱، ص۹ (مقدمه). </ref> در نحو [[لقب]] یافته بود و نیز مورخ و [[مفسر]] معروف، [[محمد بن جریر طبری]]<ref>محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تأویل القرآن، ج۱۰، ص۳۰۵.</ref> و محمد فهد خاروف<ref>محمد فهد خاروف، المیسر فی القراءات العشر، ص۴۲۳.</ref> بر این باورند که این قرائت، قرائت عاصم و حسن است؛ اما برخی دیگر مانند ازهری<ref>محمد بن احمد ازهری، کتاب معانی القرآن، تحقیق و تعلیق احمد فرید المزیدی، مقدمه و تقریظ فتحی عبدالرحمان حجازی، ص۳۸۷.</ref>، فارسی<ref>حسن بن احمد فارسی، الحجة للقراء السبعة، حاشیه و تعلیق کامل مصطفی الهنداوی، ج۳، ص۲۸۵.</ref>، [[سمرقندی]]<ref>احمد بن ابراهیم سمرقندی، تفسیر السمرقندی (بحر العلوم)، تحقیق و تعلیق شیخ محمد معوض، شیخ احمد عادل عبدالموجود و زکریا عبدالمجید النوتی، ج۳، ص۵۳-۵۴.</ref>، [[قرطبی]]<ref>محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، تحقیق سالم مصطفی البدری، ج۱۴، ص۱۷۲.</ref>، [[حلبی]]<ref>شهاب الدین السمین الحلبی، الدر المصون فی علوم الکتاب المکنون، تحقیق و تعلیق شیخ علی محمد معوض، شیخ عادل احمد عبدالموجود، جاد مخلوف جاد و زکریا عبدالمجید النوتی، مقدمه و تقریظ احمد محمد مصیرة، ج۵، ص۴۱۹.</ref>، [[ابن جزری]]<ref>محمد بن الجزری، النشر فی القراءات العشر، ج۲، ص۳۴۸.</ref>، نسار<ref>عمر بن قاسم النسار، المکرر فیما تواتر من القراءات السبع و تحرر، تحقیق احمد محمود السمیع الشافعی الحضیان، ص۳۲۶.</ref> و محیسن<ref>محمد سالم محیسن، الارشادات الجلیة فی القراءات السبع من طریق الشاطبیة، ص۴۲۵.</ref> معتقدند قرائت مزبور تنها مربوط به عاصم است.
برای لفظ «خاتم» در آیه {{متن قرآن|مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ}}<ref>«محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست» سوره احزاب، آیه ۴۰.</ref> دو قرائت از [[شهرت]] بیشتری برخوردار است:


'''قرائت مشهور''': فراء<ref>یحیی بن زیاد فراء، معانی القرآن، ج۲، ص۳۴۲.</ref> از نحویان بزرگ [[کوفه]] در [[قرن دوم]] که در عالم نحو [[لقب]] «[[امیرالمؤمنین]]»<ref>یحیی بن زیاد فراء، معانی القرآن، ج۱، ص۹.</ref>یافته بود و نیز [[مفسر]] بزرگ [[محمد بن جریر طبری]]<ref>محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۲۲، ص۱۶.</ref> و محمد فهد خاروف<ref>محمد فهد خاروف، المیسر فی القرائات العشر، ص۴۲۳.</ref> بر این باورند که قرائت به «فتح تاء»، قرائت عاصم و حسن است، اما برخی دیگر همانند «ازهری<ref>محمد بن احمد ازهری، معانی القرآن، ص۳۸۷.</ref>، [[فارسی]]<ref>احمد بن عبدالغفار فارسی، الحجة للقراء السبعة، ج۳، ص۲۸۵.</ref>، [[سمرقندی]]<ref>احمد بن ابراهیم سمرقندی، تفسیر السمرقندی (بحرالعلوم)، ج۳، ص۵۴-۵۳.</ref>، [[قرطبی]]<ref>محمد بن احمد قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج۱۴، ص۱۷۲.</ref>، [[حلبی]]<ref>شهاب الدین السحین الحلبی، الدر المصون فی علوم الکتاب المکنون، ج۵، ص۴۱۹.</ref>، [[ابن جزری]]<ref>محمد بن الجزری، النشر فی القرائات العشر، ج۲، ص۳۴۸.</ref>، نَسار<ref>عمر بن قاسم النسار، المکرر فیما تواتر من القراءات السبع و تحرر، ص۳۲۶.</ref> و محیسِن<ref>محمد مسالم محیسن، الارشادات الجلیة فی القراءات السبع من طریق الشاطبیة، ص۴۲۵.</ref> معتقدند که قرائت مزبور تنها مربوط به عاصم است. مرحوم [[طبرسی]] در [[تفسیر]] گران‌سنگ خود می‌نویسد:
۲. «خاتِم»؛ فراء می‌گوید: این قرائت، قرائت [[اعمش]] و [[اهل]] [[حجاز]] است<ref>یحیی بن زیاد الفراء، معانی القرآن، ج۲، ص۳۴۴.</ref> اما کسانی مانند ازهری<ref>محمد بن احمد ازهری، کتاب معانی القرآن، ص۳۸۷.</ref>، فارسی<ref>حسن بن احمد فارسی، الحجة للقراء السبعة، ج۳، ص۲۸۵.</ref>، سمرقندی<ref>احمد بن ابراهیم سمرقندی، تفسیر السمرقندی (بحرالعلوم)، ج۳، ص۵۳-۵۴.</ref>، [[قرطبی]]<ref>محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۴، ص۱۷۲.</ref>، حلبی<ref>شهاب الدین السمین الحلبی، الدرر المصون فی علوم الکتاب المکنون، ج۵، ص۴۱۹.</ref>، ابن جزری<ref>محمد بن الجزری، النشر فی القراءات العشر، ج۲، ص۳۴۸.</ref>، شوکانی<ref>محمد شوکانی، فتح القدیر، ج۴، ص۳۵۴.</ref>، نسار<ref>عمر بن قاسم النسار، المکرر فیما تواتر من القراءات السبع و تحرر، ص۳۲۶.</ref>، دمشقی<ref>عمر بن عادل دمشقی حنبلی، اللباب فی علوم الکتاب، ج۱۵، ص۵۵۸.</ref> و محیسن<ref>محمد سالم محیسن، الارشادات الجلیة فی القراءات السبع، ص۴۲۵.</ref> بر این باورند که این قرائت، قرائت همه [[قاریان]]، جز عاصم است.
کسی که «تاء» خاتم را کسره بدهد یعنی حضرتش، [[پیامبران]] را ختم نموده و خاتِم ایشان است و کسی که به «تاء» فتح دهد یعنی حضرت، آخرالنبیین است و پس از او [[پیامبری]] نخواهد آمد»<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۵۵۷.</ref>.


'''قرائت غیر مشهور''': این قرائت أعمش و [[اهل]] [[حجاز]] است، اما کسانی همانند أزهری، فارسی، سمرقندی، قرطبی، حلبی، ابن‌جزری، شوکانی، نسار، دمشقی و محیسن بر این باورند که این قرائت، قرائت همه [[قاریان]] جز عاصم است»<ref>محمد اسحاق عارفی شیرداغی، خاتمیت و پرسش‌های نو، ج۱، ص۲۵.</ref>.<ref>[[نفیسه ابوالحسنی|ابوالحسنی، نفیسه]]، [[خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات (کتاب)|خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات]] ص ۵۹.</ref>.
۳. «خَتَم»؛ بر اساس [[قرائت]] [[عبد الله بن مسعود]]، جمله {{متن قرآن|وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ}} چنین قرائت شده است: {{عربی|و لكن نبياً خَتَمَ النبيين}}<ref>ر.ک: یحیی بن زیاد الفراء، معانی القرآن، ج۲، ص۳۴۴؛ احمد بن محمد بن اسماعیل نحاس، اعراب القرآن، ج۳، ص۳۱۷؛ احمد بن خالویه، الحجة فی القراءات السبع، تحقیق احمد فرید المزیدی، مقدمه دکتر فتحی حجازی، ص۱۸۵؛ محمود بن عمر زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۳، ص۵۴۴؛ محمد سالم محیسن، الارشادات الجلیة فی القراءات السبع، ص۴۲۵.</ref>.<ref>[[محمد اسحاق عارفی|عارفی، محمد اسحاق]]، [[خاتمیت و پرسش‌های نو ج۱ (کتاب)|خاتمیت و پرسش‌های نو ج۱]]، ص ۲۴.</ref>


===ماهیت و معنای خاتم===
===== معنای «خَتم» =====
با توجه به [[قرائات]] گوناگون واژه «خاتم»، بایستی به ساختار ادبی و معنایی آن توجه کرد.
با توجه به اینکه واژه «خاتم» از مشتقات کلمه «ختم» محسوب می‌شود، شایسته است معنای کلمه «ختم» که ریشه «خاتم» است، مورد بررسی قرار گیرد؛ زیرا معنای ماده و مبدأ اشتقاق در همه مشتقات آن محفوظ است.


کلمه «خاتم»، در قسمت مفهوم‌شناسی این اثر، به صورت مختصر، واکاوی شده و در این مجال، با نگاهی جامع‌تر، از این واژه، سخن به میان می‌آید:
[[خلیل بن احمد]] [[معتقد]] است که «ختم» به معنای «گِلی» است که چیزی با آن مهر می‌گردد<ref>خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، تحقیق مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، ج۴، ص۲۴۱.</ref>. فیروزآبادی در [[فرهنگ]] خود می‌نویسد: «ختم» به معنای مُهر کردن است و در زبان عربی می‌گویند: {{عربی|ختم على قلبه}}؛ یعنی [[قلب]] و [[دل]] او را مهر کرده است؛ به نحوی که [[اخلاق ناپسند]] و [[رفتار]] [[زشت]] از او بیرون نگردد. {{عربی|ختم الشيء}} یعنی به آخر رسیدن آن<ref>محمد بن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص۹۹۱.</ref>. ابن فارس<ref>{{عربی|ختم الخاء و التاء و الميم، أصل واحد و هو بلوغ آخر الشيء...}}. (احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، ج۲، ص۲۴۵؛ مجمل اللغة، تحقیق شیخ شهاب الدین ابوعمرو، ص۲۳۱).</ref>، جوهری<ref>اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح فی اللغة و العلوم، مقدمه شیخ عبدالله العلایلی، ج۱، ص۳۳۰؛ محمد محی الدین عبدالحمید و محمد عبداللطیف السبکی، المختار من صحاح اللغة، ص۱۳۰.</ref> و ابن درید<ref>{{عربی|ختمت الشيء أختمه ختماً إذا بلغت آخره}}؛ (محمد بن درید، جمهرة اللغة، ج۲، ص۷).</ref> معتقدند واژه «ختم» به معنای «رسیدن به پایان چیزی» یا «به آخر رسیدن چیزی» است. ابن فارس در توضیح آن می‌گوید: «ختم» یک معنای اصلی بیشتر ندارد و آن، رسیدن به پایان چیزی است. در زبان عربی می‌گویند: {{عربی|ختمتُ العمل}}؛ یعنی کار را به پایان رساندم و همچنین می‌گویند: {{عربی|ختم القارئ السورة}}؛ یعنی [[قاری قرآن]]، [[سوره]] را به پایان رساند. او در ادامه می‌گوید: از همین باب است «ختم» به معنای مُهر کردن؛ زیرا آخرین مرحله [[حفظ]] برخی اشیا چنین است که دربِ ظرف، آن را مُهر می‌کنند. همچنین [[حسن مصطفوی]] که از محققان نامدار در کلمات قرآن است، می‌گوید: ماده «ختم» ریشه واحدی دارد و آن در مقابل آغاز است؛ یعنی کامل شدن و به انتها رسیدن چیزی<ref>حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج۳، ص۲۱-۲۲.</ref>.<ref>[[محمد اسحاق عارفی|عارفی، محمد اسحاق]]، [[خاتمیت و پرسش‌های نو ج۱ (کتاب)|خاتمیت و پرسش‌های نو ج۱]]، ص ۲۵.</ref>


'''بررسی ساختار و مفهوم واژه «خاتم»''': در نوع کلمه و معنای این واژه [[اختلاف]] است:
===== ماهیت و معنای «خاتم» =====
#برخی «خاتم» را اسم می‌دانند. صاحبان این دیدگاه چند دسته‌اند: یک دسته، همانند [[خلیل]] فراهیدی<ref>خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۴، ص۲۴۱.</ref>، فیروزآبادی<ref>محمد بن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص۹۹۱.</ref>، ازهری<ref>محمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۷، ص۱۳۷.</ref>، و شیخ احمد [[رضا]]<ref>شیخ احمد رضا، معجم متن اللغة، ج۲، ص۲۲۷.</ref> بر این باورند که «خاتَم» همانند «عالَم» اسمی است برای مُهری که بر [[گِل]] می‌زنند؛ یعنی هنگام اتمام [[نامه]] برای اینکه بیگانه‌ای نگشاید قطعه گِل [[نرمی]] بر در نامه زده و روی آن را [[مُهر]] می‌کردند. دسته دیگر، چون جوهری<ref>اسماعیل جوهری، الصحاح، ج۵، ص۱۹۰۸.</ref>، [[زجاج]]<ref>ابراهیم بن البری الزجاج، معانی القرآن و اعرابه، ج۴، ص۲۳۰.</ref>، ازهری<ref>محمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۷، ص۱۳۸.</ref>، [[واحدی نیشابوری]]<ref>علی بن احمد واحدی نیشابوری، الوسیط، ج۳، ج۱، ص۴۷۴.</ref>، نحاس<ref>احمد بن محمد نحاس، اعراب القرآن، ج۳، ص۳۱۷.</ref> و [[بستانی]]<ref>المعلم بطرس البستانی، محیط المحیط، ص۳۱۷.</ref> معتقدند: «خاتَم»، اسم و به معنای پایان شیء است. دسته سوم که [[بیضاوی]]<ref>عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، ج۴، ص۳۷۶.</ref>، جلال الدین محلی<ref>محمد جلال الدین محلی و عبدالرحمن جلال الدین سیوطی، تفسیر الجلالین، ص۵۵۹.</ref>، [[حلبی]]<ref>شهاب الدین السحین الحلبی، الدر المصون، ج۵، ص۴۱۹.</ref>، محمد سالم محیسن<ref>محمد سالم محیسن، المغنی فی توجیه القرائات العشر المتواترة، ج۳، ص۱۵۳.</ref> و محمود صافی<ref>حسن مصطفوی، التحقیق، ج۳، ص۲۲.</ref>‌اند بر این باورند که «خاتَم» اسمی برای «وسیله ختم و پایان است» و {{متن قرآن|خَاتَمَ النَّبِيِّينَ}} یعنی با وجود [[حضرت ختمی مرتبت]]{{صل}}، سلسله [[پیامبران الهی]] پایان یافته است.
با توجه به قرائت‌های گوناگون از واژه «خاتم» باید دید این واژه در کلام عرب چه نوع کلمه‌ای است و چه معنایی دارد. [[قاریان]] به طور کلی سه قرائت برای این واژه ذکر کرده‌اند که معنا و ماهیت «خاتم» بر اساس هر یک از قرائت‌های یاد شده مورد بررسی قرار می‌گیرد.
#ابن فارس<ref>ابن فارس، معجم مقائیس اللغة، ج۲، ص۲۴۵.</ref> و برخی دیگر<ref>{{عربی|و قال الآخرون: هو فاعِل مثل قاتِل بمعنى ختمهم}}؛ ر.ک: عبدالله العکبری، التبیان فی اعراب القرآن، ج۲، ص۳۴۵.</ref> گفته‌اند: «خاتم»، اسم فاعل و مشتق از «ختم» و به معنای پایان‌دهنده است.
# «خاتَم»: در اینکه «خاتَم» چه نوع کلمه‌ای است و چه معنایی دارد، [[اختلاف]] است:
#ابوالبقاء عکبری<ref>{{عربی|يقرء بفتح التاء على معنى مصدر}}: عبدالله العکبری، التبیان فی اعراب القرآن، ج۲، ص۳۴۵.</ref> و دیگران<ref>المنتجب الهمذانی، الفرید فی اعراب القرآن المجید، ج۵، ص۲۵۹.</ref> بر این نظرند که «خاتَم» مصدر و به معنای «پایان دادن و به پایان رسانیدن» است.
## برخی می‌گویند «خاتم» اسم است. صاحبان این دیدگاه نیز چند دسته‌اند: یک دسته، مانند [[خلیل]]<ref>{{عربی|الخاتم: ما يوضع على الطينة اسم مثل العالم}}؛ (خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۴، ص۲۴۱).</ref>، [[فیروز آبادی]]<ref>محمد بن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص۹۹۱.</ref>، ازهری<ref>محمد بن احمد ازهری، تهذیب اللغة، تعلیق عمر سلامی و عبدالکریم حامد، مقدمه فاطمه محمد اصلان، ج۷، ص۱۳۷.</ref> و شیخ احمد [[رضا]]<ref>شیخ احمد رضا، معجم متن اللغة، ج۲، ص۲۲۷.</ref> بر این باورند که «خاتم» مانند «عالَم»، اسمی است برای «مُهری که بر گِل می‌زنند»؛ یعنی هنگامی که نامه تمام می‌شد و آن را می‌بستند، برای اینکه بیگانه‌ای آن را نگشاید، قطعه گِل نرمی بر محلی که بسته شده است می‌زدند و روی آن مهر می‌کردند؛ به طوری که برای گشودن آن، جز شکستن مهر، راه دیگری نباشد. دسته دیگر، مانند جوهری<ref>اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح فی اللغة و العلوم، ج۲، ص۳۳۰.</ref>، [[زجاج]]<ref>{{عربی|و من قرء {{متن قرآن|خَاتَمَ النَّبِيِّينَ}} بفتح التاء معناه آخر النبيين لا نبي بعده{{صل}}}}؛ (ابراهیم بن السری الزجاج، معانی القرآن و اعرابه، شرح و تحقیق عبدالجلیل شبلی، ج۴، ص۲۳۰).</ref>، ازهری<ref>محمد بن احمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۷، ص۱۳۸.</ref>، [[واحدی نیشابوری]]<ref>علی بن احمد واحدی النیسابوری، الوسیط فی تفسیر القرآن المجید، ج۳، ص۴۷۴.</ref>، نحاس<ref>احمد بن محمد نحاس، اعراب القرآن، تحقیق زهیر غازی زاهد، ج۳، ص۳۱۷.</ref> و [[بستانی]]<ref>المعلم بُطرس البستانی، محیط المحیط، ص۳۱۷.</ref> معتقدند که «خاتم» اسم و به معنای پایان شیء است. دسته سوم مانند [[بیضاوی]]<ref>عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، تحقیق شیخ عبدالقادر عرفان العسا حسونة، ج۴، ص۳۷۶.</ref>، جلال الدین محلی<ref>محمد جلال الدین محلی و عبدالرحمان جلال الدین سیوطی، تفسیر الجلالین، ص۵۵۹.</ref>، [[حلبی]]<ref>{{عربی|فالفتح اسم للآلة التي يُختم بها}}؛ (شهاب الدین السمین الحلبی، الدر المصون فی علوم الکتاب المکنون، ج۵، ص۴۱۹).</ref>، محمد سالم محیسن<ref>محمد سالم محیسن، المغنی فی توجیه القراءات العشر المتواترة، ج۳، ص۱۵۳.</ref> و محمود صافی<ref>محمود صافی، الجدول فی اعراب القرآن و صرفه و بیانه، ج۲۱-۲۲، ص۱۶۸.</ref> بر این باورند که «خاتم» اسمی برای «وسیله ختم و پایان» است و «[[خاتم النبیین]]» یعنی با [[پیامبر اسلام]]{{صل}} سلسله [[پیامبران الهی]] پایان یافته است. برخی معتقدند که «خاتَم» اسم است برای ذاتی که متصف به صفت ختم شده است و این واژه تأکید فراوان و مبالغه را می‌رساند<ref>{{عربی|الخاتم بفتح التاء اسم مزيد فيه من الختم: يدل على الذات المتصفة بالختم و فيه مبالغة زائدة}}؛ (حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج۳، ص۲۲).</ref>. بنابراین واژه مزبور با تأکید زیاد، حکایت از این دارد که پیامبر اسلام{{صل}} [[آخرین پیامبر]] از جانب [[خدا]] بوده و باب [[نبوت]] به وسیله او پایان یافته است.
#برخی نیز «خاتم» را به معنای «اسم مفعول» و {{متن قرآن|خَاتَمَ النَّبِيِّينَ}} را {{عربی|المختوم به النبيون}}: «[[پیامبران]] با او پایان یافته‌اند» معنا کرده‌اند، همان‌طور که برخی اشیاء با [[مُهر]] ختم می‌گردند<ref>عبدالله العکبری، التبیان فی اعراب القرآن، ج۲، ص۳۴۵.</ref>.
## ابن فارس<ref>{{عربی|الخاتم مشتق منه [‌أي من الختم]؛ لأن به يختم}}؛ (احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۲، ص۲۴۵).</ref> و برخی<ref>{{عربی|و قال الآخرون: هو فاعل مثل قاتل بمعنى ختمهم}}؛ (ابو البقاء عبدالله بن الحسین العکبری، التبیان فی اعراب القرآن، ج۲، ص۲۷۶).</ref> دیگر گفته‌اند: «خاتَم» اسم فاعل و مشتق از «ختم» و به معنای پایان دهنده است.
#اینکه «خاتَم» فعل ماضی همانند «ضارَبَ» باشد، وجه دیگری از این کلمه است<ref>المنتجب الهمذانی، الفرید فی اعراب القرآن المجید، ج۲، ص۲۵۹.</ref>.
## ابوالبقاء عکبری<ref>{{عربی|يقرء على فتح التاء على معنى المصدر}}؛ (ابو البقاء عبدالله بن الحسین العکبری، التبیان فی اعراب القرآن، ج۲، ص۲۶۷).</ref> و دیگران<ref>{{عربی|هو يفتحها على أنه مصدر و لكن رسول الله و ختم النبيين}}؛ (حسین بن ابی العز الهمدانی، الفرید فی اعراب القرآن المجید، تحقیق فؤاد علی محیمر و فهمی حسن النمر، ج۴، ص۴۴).</ref> می‌گویند: «خاتم» مصدر به شمار آمده و به معنای پایان دادن و به پایان رساندن است.
## برخی گفته‌اند: «خاتَم» به معنای «اسم مفعول» است و {{متن قرآن|خَاتَمَ النَّبِيِّينَ}} یعنی {{عربی|المختوم به النبيون}}. پس [[پیامبران الهی]] با [[پیامبر اسلام]]{{صل}} پایان یافته‌اند، همان‌گونه که برخی اشیا با مُهر ختم می‌گردند<ref>{{عربی|و قيل هو بمعنى المختوم به النبيون كما يختم بالطابع}}؛ (ابوالبقاء عبدالله بن الحسین العکبری، التبیان فی اعراب القرآن، ج۲، ص۲۷۶).</ref>.
## برخی نیز معتقدند که «خاتَم» مثل «ضارَبَ» فعل ماضی<ref>{{عربی|و قيل هو فعل كقاتل و ضارب على ختمه}}؛ (حسین بن ابی العز الهمدانی، الفرید فی اعراب القرآن المجید، ج۴، ص۴۴).</ref> است<ref>معنای «خاتم» بر اساس این فرض در بحث بعدی توضیح داده خواهد شد.</ref>.
# «خاتِم»: بر اساس این [[قرائت]]«خاتِم» یا اسم فاعل<ref>محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۶۳؛ محمد بن احمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۷، ص۱۳۷.</ref> است یا اسم ذات<ref>محمد بن احمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۷، ص۱۳۸.</ref> و یکی از نام‌های پیامبر اسلام{{صل}}. [[خلیل بن احمد]]<ref>{{عربی|خاتم العمل و كل شيء آخره}}؛ (خلیل بن احمد، کتاب العین، ج۴، ص۲۴۲).</ref>، ازهری<ref>{{عربی|خاتم كل شيء آخره}}؛ (محمد بن احمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۷، ص۱۳۷).</ref>، جوهری<ref>اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح فی اللغة و العلوم، ج۲، ص۳۳۰.</ref>، ابن خالویه<ref>حسین بن احمد خالویه، الحجة فی القراءات السبع، تحقیق احمد فرید المزیدی، مقدمه فتحی حجازی، ص۱۸۵.</ref>، فارسی<ref>احمد بن الغفار الفارسی، الحجة للقراء السبعة، ج۳، ص۲۸۵.</ref>، احمد بن فارس<ref>احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۲، ص۲۴۵.</ref>، ابن منظور<ref>محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۱۶۴.</ref>، [[زبیدی]]<ref>محمد مرتضی الزبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۸، ص۲۶۷.</ref>، [[بستانی]]<ref>المعلم بُطرس البستانی، محیط المحیط، ص۲۱۷.</ref>، احمدرضا<ref>الشیخ احمد رضا، معجم متن اللغة، ج۲، ص۲۲۷.</ref> و محیسن<ref>محمد سالم محیسن، المغنی فی توجیه القراءات العشر المتواترة، ج۳، ص۱۵۳.</ref> بر این باورند که «خاتِم» به معنای پایان یا پایان دهنده است. نیز [[مفسران]] بزرگی مانند [[طبری]]<ref>محمد بن جریر طبری، تفسیر الطبری، ج۱۰، ص۳۰۵.</ref>، [[نیشابوری]]<ref>علی بن احمد واحدی النیسابوری، الوسیط فی تفسیر القرآن المجید، ج۳، ص۴۷۴.</ref>، [[زمخشری]]<ref>محمود بن عمر زمخشری، الکشاف عن غوامض التنزیل، ج۳، ص۵۴۴.</ref>، شوکانی<ref>محمد شوکانی، فتح القدیر، تحقیق و تعلیق هاشم البخاری و خُضر عکاری، ج۴، ص۳۵۴.</ref> و... بر این معنا تأکید کرده‌اند.
# «خَتَمَ»: یکی از قرائت‌های لفظ «خاتم»، قرائت آن به صورت فعل ماضی ثلاثی مجرد است؛ یعنی «خَتَم». این قرائت که منسوب به [[عبدالله بن مسعود]] است، از لحاظ معنا با قرائت «خاتِم» تفاوت چندانی ندارد؛ زیرا بسیاری از کسانی که «خاتم» را به کسر «تاء» قرائت یا دست‌کم احتمال آن را مطرح کرده‌اند، قرائت مزبور را از عبدالله بن مسعود به عنوان [[شاهد]] و مؤید یادآور شده‌اند. برخی نیز تصریح کرده‌اند که {{متن قرآن|خَاتَمَ النَّبِيِّينَ}} به معنای {{عربی|خَتَم النبيين}} است<ref>{{عربی|من قرء «خاتم» بكسر التاء، فمعنا: و ختم النبيين}}؛ (عبدالرحمن بن علی جوزی، زاد المسیر فی علم التفسیر، تحقیق عبدالرزاق المهدی، ج۳، ص۴۷۰).</ref>. بنابراین بر اساس این قرائت، معنای جمله مزبور در [[آیه]] مورد بحث چنین خواهد شد: «محمد{{صل}} [[پیامبری]] است که سلسله [[انبیا]] و باب [[بعثت پیامبران]] را ختم کرده و به پایان رسانده است».


'''بررسی ساختار و معنای واژه «خاتِم»''': بر اساس این قرائت، «خاتِم» یا اسم فاعل است<ref>ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۱۶۳.</ref> یا اسم ذات<ref>محمد أزهری، تهذیب اللغة، ج۷، ص۱۳۸.</ref> و یکی از [[نام‌های پیامبر اسلام]]{{صل}} به حساب می‌آید.
با توجه به معنای «ختم»<ref>{{عربی|و هي قراءة عبدالله: «و لكن نبيا ختم النبيين» فهذه حجة لمن قال خاتم بالكسر}}؛ (یحیی بن زیاد الفراء، معانی القرآن، ج۲، ص۳۴۴؛ محمد بن جریر طبری، تفسیر الطبری، ج۱۰، ص۳۰۵؛ محمود بن عمر زمخشری، الکشاف عن غوامض التنزیل، ج۳، ص۵۴۴؛ حسین بن ابی العز الهمدانی، الفرید فی اعراب القرآن المجید، ج۴، ص۴۴؛ محمد سالم محیسن، المغنی فی القراءات العشر المتواترة، ج۳، ص۱۵۳).</ref> معنای «خاتَمَ» نیز آشکار می‌گردد؛ زیرا «خاتَمَ» مثل «ضارَبَ» فعل ماضی به شمار آمده است و از لحاظ معنا مانند «خاتِم» خواهد بود. به تعبیر دیگر، فعل ماضی ماده «خَتم» با اسم فاعل آن از حیث معنا تفاوت ندارد<ref>[[محمد اسحاق عارفی|عارفی، محمد اسحاق]]، [[خاتمیت و پرسش‌های نو ج۱ (کتاب)|خاتمیت و پرسش‌های نو ج۱]]، ص ۲۶.</ref>.
[[خلیل بن احمد]]<ref>خلیل بن احمد، العین، ج۴، ص۲۴۲.</ref>، ازهری<ref>محمد أزهری، تهذیب اللغة، ج۷، ص۱۳۷.</ref>، جوهری<ref>اسماعیل جوهری، الصحاح، ج۵، ص۱۹۰۸.</ref>، ابن خالویه<ref>حسین بن أحمد خالویه، الحجة فی القراءات السبع، ص۲۹۰.</ref>، [[فارسی]]<ref>احمد بن الغفار الفارسی، الحجة فی علل القراءات السبع، ج۳، ص۱۵۸۲.</ref>، ابن فارس<ref>ابن فارس، معجم مقائیس اللغة، ج۲، ص۲۴۵.</ref>، ابن منظور<ref>ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۱۶۴.</ref>، [[زبیدی]]<ref>محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۱۶، ص۱۹۰.</ref>، [[بستانی]]<ref>المعلم بُطرس البستانی، محیط المحیط، ص۵۰۴.</ref>، احمد [[رضا]]<ref>احمد رضا، معجم متن اللغة، ج۲، ص۲۲۷.</ref> و محیسن<ref>محمد سالم محیسن، المغنی فی توجیه القرائات العشر المتواترة، ج۳، ص۱۵۳.</ref> بر این باورند که «خاتِم» به معنای «پایان» و یا «پایان‌دهنده» است. [[مفسران]] بزرگی چون [[طبری]]<ref>محمد بن جریر الطبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲۲، ص۱۳.</ref>، [[نیشابوری]]<ref>علی بن احمد واحدی نیشابوری، الوسیط فی تفسیر القرآن المجید، ج۳، ص۴۷۴.</ref>، [[زمخشری]]<ref>محمد بن عمر زمخشری، الکشاف عن غوامض التنزیل، ج۳، ص۵۴۴.</ref>، شوکانی<ref>محمد شوکانی، فتح القدیر، ج۴، ص۲۷۶.</ref> و... نیز بر این معنا تأکید کرده‌اند.
با توجه به [[اختلاف قرائت]] واژه «خاتم» در کلمه {{متن قرآن|خَاتَمَ النَّبِيِّينَ}} و آنچه از احتمالات و اقوال یاد شد، معانی زیر به دست می‌آید: «پایان شیء، پایان‌دهنده، وسیله ختم و پایان، کسی که متصف به صورت ختم است، [[مُهر]]، گِلی که به وسیله آن چیزی مُهر می‌شود».
همان‌گونه که [[مشاهده]] شد، [[اختلاف قرائت‌ها]] و تفاوت معنا و ماهیت آن، طبق [[قرائات]] یاد شده هیچ‌گونه خللی در دلالت [[آیه]] بر [[خاتم الانبیاء]] بودن [[حضرت رسول]]{{صل}} وارد نمی‌کند و بدون تردید می‌توان گفت که آیه مزبور حکایت از این دارد که [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} [[آخرین پیامبر]] به شمار آمده، سلسله [[انبیاء]]{{عم}} به او پایان یافته و باب [[بعثت]] مُهر گشته و مختوم اعلام شده است.
آنچه در پایان، دلیلی بر [[اثبات]] مدعای ماست، نگاهی به واژه «خَتم» و مشتقاتش در دیگر [[آیات قرآن کریم]] است.


'''موارد استعمال ماده «ختم» در [[قرآن]]''': در [[قرآن مجید]]، ماده «ختم و مشتقات آن»، جز آیه یاد شده، در هفت آیه دیگر نیز به کار رفته که پنج مورد آن بدون تکرار است. معنای حاصل از این لفظ، «پایان دادن به چیزی» یا «مُهری که در پایان می‌زنند» می‌باشد و این نشانگر آن است که «خاتم» در آیه مزبور نیز به یکی از این دو معناست. [[آیات]] هفت‌گانه مزبور عبارتند از:
===== ماده «ختم» و مشتقات آن در [[آیات]] دیگر =====
#{{متن قرآن|يُسْقَوْنَ مِنْ رَحِيقٍ مَخْتُومٍ}}<ref>«به آنان از شرابی دست ناخورده می‌نوشانند،» سوره مطففین، آیه ۲۵.</ref>: «[[رحیق]]» به معنای شراب صاف و [[خالص]] است<ref>محمد بن منظور، لسان العرب، ج۱۰، ص۱۱۴؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۵، ص۱۶۷.</ref>. توصیف آن به صفت مختوم (مُهرشده) به این سبب است که شیء مهروموم شده، [[نفیس]] و خالص مانده و از اختلاط با نا [[آلودگی]] مبراست.
نکته قابل توجه اینکه در [[قرآن مجید]] ماده «ختم» و مشتقات آن، جز آیۀ مورد بحث، در هفت مورد دیگر نیز به کار رفته است که بدون تردید به معنای «پایان دادن به چیزی» یا «مهری که در پایان می‌زنند» آمده است و این نشان می‌دهد که «خاتم» در [[آیه]] مورد بحث نیز به یکی از این دو معناست که در [[آیات]] زیر به کار رفته است:
#{{متن قرآن|خِتَامُهُ مِسْكٌ}}<ref>«که مهر آن، مشک است و در چنین چیزی رغبت‌کنندگان باید رغبت کنند» سوره مطففین، آیه ۲۶.</ref>: اغلب لغت‌دانان در تعریف واژه «خِتام»، معنای «پایان و آخر شیء را» ذکر کرده و آیه فوق را [[شاهد]] گرفته و چنین معنا کرده‌اند: آخرین چیزی که رایحه آن [[درک]] می‌شود، [[عطر]] [[مشک]] است<ref>محمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۷، ص۱۳۸؛ احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۲، ص۲۴۵.</ref>.
# {{متن قرآن|يُسْقَوْنَ مِنْ رَحِيقٍ مَخْتُومٍ}}<ref>«به آنان از شرابی دست ناخورده می‌نوشانند،» سوره مطففین، آیه ۲۵.</ref> رحیق به معنای شراب صاف و [[خالص]] است و به همین جهت آن را به وصف «مختوم» (مهر شده) توصیف کرده است؛ زیرا چیزی را مهر و موم می‌کنند که نفیس و خالص باشد، تا چیزی در آن نریزند و دچار ناخالصی نشود<ref>سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲۰، ص۲۳۸.</ref>. بر اساس این بیان، معنای آیه مذکور چنین خواهد شد: «آنان از شرابی که از هر ناپاکی و ناخالصی به دور و سر به «[[مُهر]]» و دست‌نخورده است، پذیرایی می‌شوند»<ref>فضل بن الحسن الطبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۹-۱۰، ص۶۹۲.</ref>.
#{{متن قرآن|الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ}}<ref>«امروز بر دهان‌هایشان مهر می‌نهیم و از آنچه انجام می‌دادند دست‌هایشان با ما سخن می‌گویند و پاهایشان گواهی می‌دهند» سوره یس، آیه ۶۵.</ref>: در [[روز رستاخیز]] [[مُهر]] بر دهان کفرگرایان و [[ظالمان]] زده می‌شود و آن‌گاه دیگر نمی‌توانند سخن گویند و فریادی سر دهند<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۶۷۳.</ref>.
# {{متن قرآن|خِتَامُهُ مِسْكٌ}}<ref>«که مهر آن، مشک است» سوره مطففین، آیه ۲۶.</ref>؛ اغلب لغت‌دانان در بررسی واژه «خِتام» می‌گویند: این واژه به معنای پایان و آخر شیء است و [[شاهد]] این مدعا آیه مزبور می‌باشد: «آخرین چیزی که از طعم آن [[درک]] می‌شود، بوی [[مشک]] است»<ref>محمد بن احمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۷، ص۱۳۸؛ احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۲، ص۲۴۵.</ref>.
#{{متن قرآن|وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً}}<ref>«و بر گوش و دل او مهر نهاده و بر چشم او پرده‌ای کشیده است؟» سوره جاثیه، آیه ۲۳.</ref>.
# {{متن قرآن|الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ}}<ref>«امروز بر دهان‌هایشان مهر می‌نهیم و از آنچه انجام می‌دادند دست‌هایشان با ما سخن می‌گویند و پاهایشان گواهی می‌دهند» سوره یس، آیه ۶۵.</ref>.<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۷-۸، ص۶۷۳.</ref>
#{{متن قرآن|خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ}}<ref>«خداوند بر دل‌ها و بر شنوایی آنان مهر نهاده و بر بینایی‌های آنها پرده‌ای است و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره بقره، آیه ۷.</ref>. در این [[آیه]] [[خداوند]] مهرزدن بر [[دل‌ها]] را به خودش نسبت داده، ولی پرده بر گوش و چشم داشتن را به خود [[کفار]] نسبت داده است.
# {{متن قرآن|خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً}}<ref>«بر گوش و دل او مهر نهاده و بر چشم او پرده‌ای کشیده است؟» سوره جاثیه، آیه ۲۳.</ref> بر گوش و [[دل]] او مهر زده و بر چشمش پرده‌ای افکنده است تا به [[کیفر]] طبیعی [[کردار]] ظالمانه و گمراهانه‌اش همواره سرگردان و سرگشته بماند<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه علی کرمی، ج۲۵-۲۶، ص۴۳۹.</ref> و [[حق]] را نشنود<ref>سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۸، ص۱۷۳.</ref>.
#{{متن قرآن|قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَكُمْ وَأَبْصَارَكُمْ وَخَتَمَ عَلَى قُلُوبِكُمْ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِهِ...}}<ref>«بگو مرا آگاه سازید اگر خداوند شنوایی و چشمانتان را از شما بگیرد و بر دل‌های شما مهر نهد جز خداوند کدام خدا آن را برای شما (باز) می‌آورد؟ بنگر چگونه ما آیات (خود) را گوناگون می‌آوریم باز هم آنان رو می‌گردانند» سوره انعام، آیه ۴۶.</ref>.
#{{متن قرآن|خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ}}<ref>«خداوند بر دل‌ها و بر شنوایی آنان مهر نهاده و بر بینایی‌های آنها پرده‌ای است و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره بقره، آیه ۷.</ref>.<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱-۲، ص۱۲۹.</ref>
#{{متن قرآن|أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا فَإِنْ يَشَإِ اللَّهُ يَخْتِمْ عَلَى قَلْبِكَ...}}<ref>«یا می‌گویند: (پیامبر) بر خداوند دروغی بسته است، اگر خداوند بخواهد بر دل تو مهر می‌نهد: و خداوند باطل را از میان برمی‌دارد و حقّ را با کلمات خویش استوار می‌دارد که او به اندیشه‌ها داناست» سوره شوری، آیه ۲۴.</ref>.
#{{متن قرآن|قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَكُمْ وَأَبْصَارَكُمْ وَخَتَمَ عَلَى قُلُوبِكُمْ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِهِ انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ ثُمَّ هُمْ يَصْدِفُونَ}}<ref>«بگو مرا آگاه سازید اگر خداوند شنوایی و چشمانتان را از شما بگیرد و بر دل‌های شما مهر نهد جز خداوند کدام خدا آن را برای شما (باز) می‌آورد؟ بنگر چگونه ما آیات (خود) را گوناگون می‌آوریم باز هم آنان رو می‌گردانند» سوره انعام، آیه ۴۶.</ref>.<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۳-۴، ص۴۶۸-۴۶۹.</ref>
{{متن قرآن|أَمْ}} در اینجا منقطعه و همزه، برای [[توبیخ]] است، گویی خداوند فرموده است: آیا شخصی چون [[پیامبر]]{{صل}} را به [[دروغ بستن به خدا]] نسبت می‌دهند؟ اگر [[خدا]] می‌خواست تو را نیز در زمره آنهایی قرار می‌داد که دل‌هایشان مهر خورده تا به خدا [[دروغ]] ببندی<ref>فضل بن حسن طبرسی، تفسیر جوامع الجامع، ج۴، ص۴۹.</ref>.
#{{متن قرآن|أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا فَإِنْ يَشَإِ اللَّهُ يَخْتِمْ عَلَى قَلْبِكَ وَيَمْحُ اللَّهُ الْبَاطِلَ وَيُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ}}<ref>«یا می‌گویند: (پیامبر) بر خداوند دروغی بسته است، اگر خداوند بخواهد بر دل تو مهر می‌نهد: و خداوند باطل را از میان برمی‌دارد و حقّ را با کلمات خویش استوار می‌دارد که او به اندیشه‌ها داناست» سوره شوری، آیه ۲۴.</ref>.<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۹-۱۰، ص۴۴. </ref> نه، تو به [[خدا]] [[افترا]] نبستی و [[دروغگو]] نیستی؛ زیرا زمام هیچ امری به دست تو نیست تا بخواهی افترا ببندی و آنچه می‌گویی، [[وحی]] است از ناحیه [[خدای سبحان]]؛ بدون اینکه دخالتی در آن داشته باشی، بلکه زمام امور به خواست [[خدای تعالی]] است؛ اگر خواست «مهر» بر دلت می‌زند و باب [[وحی]] را به رؤیت می‌بندد، ولی او خواسته است به تو وحی کند تا [[حق]] را بیان و [[سنت]] خود را اجرا کند؛ چون سنت او چنین است که همواره با کلماتش [[باطل]] را نابود و حق را محقق کند<ref>سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۸، ص۴۹.</ref>.<ref>[[محمد اسحاق عارفی|عارفی، محمد اسحاق]]، [[خاتمیت و پرسش‌های نو ج۱ (کتاب)|خاتمیت و پرسش‌های نو ج۱]]، ص ۳۰ .</ref>


کاربرد واژه «ختم» در معنای «[[مُهر]] کردن» به یکی از دو دلیل است:
===== نتیجه بحث =====
یا از این باب که با مهرکردن و مانند آن، «پایان شیء» اعلام می‌گردد که در این صورت، این کاربرد [[حقیقی]] خواهد بود یا از باب استعمال لفظ مسبب به معنای سبب است که کاربردی مجازی به شمار می‌آید؛ به این معنا که لفظ «خَتم» برای پایان دادن یا پایان شیء وضع شده و استعمال آن بر «مُهر یا امر دیگر که وسیله پایان محسوب می‌شود» از باب مجاز است.
# واژۀ «خاتم» در «[[خاتم النبیین]]» چند نحوه قرائت شده است «خاتَم»، «خاتِم»، «خاتَمَ» و «خَتَمَ» که با توجه به مجموع قرائت‌های یاد شده، نسبت به اینکه این واژه در [کلام عرب چه نوع کلمه‌ای به شمار می‌آید، احتمالات یا دیدگاه‌های زیر وجود داشت: اسم ذات، اسم فاعل، اسم مفعول، مصدر، فعل ماضی. از مجموع این احتمالات و اقوال، معانی زیر به دست آمد: پایان شیء، پایان دهنده، وسیله ختم و پایان، کسی که متصف به صفت ختم و پایان است، [[مُهر]]، گِلی که به وسیله آن چیزی مهر می‌شود. در معنای «ختم» نیز نظریه‌های زیر ارائه شد: به آخر رسیدن شیء، مُهر کردن، گِلی که چیزی با آن مهر می‌شود.
با توجه به معانی فرهنگ‌نامه‌های لغت و با لحاظ کردن موارد استعمال ماده «ختم» در [[قرآن]]، باید پذیرفت که {{متن قرآن|خَاتَمَ النَّبِيِّينَ}} در [[ادبیات عرب]] بر مفهوم [[خاتمیت]] دلالت دارد؛ یعنی با ظهور حضرتش، سلسله [[نبوت]] به اتمام رسید؛ چنان‌که شریعتش پایان‌بخش [[شرایع]] و [[کامل‌ترین]] آنهاست.<ref>[[نفیسه ابوالحسنی|ابوالحسنی، نفیسه]]، [[خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات (کتاب)|خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات]] ص ۶۰-۶۴.</ref>.
# معنای اصلی «ختم» و «خاتم»: به نظر می‌رسد معنای اصلی «ختم»، به آخر رسیدن و پایان یافتن آن است و معنای اصلی «خاتم»، پایان دهنده؛ یعنی کسی که متصف به صفت «ختم» باشد و چیزی را به آخر برساند. کاربرد واژه «ختم» به معنای مُهر کردن یا گِلی که به وسیله آن، چیزی مُهر می‌شود، به یکی از دو جهت است: یا از باب این است که با مهر کردن و مانند آن، پایان شیء اعلام می‌گردد که در این صورت، این کاربرد، [[حقیقی]] خواهد بود، یا از باب استعمال لفظ مسبب به معنای سبب است که کاربردی مجازی به شمار می‌آید؛ به این معنا که لفظ «خَتم» برای پایان دادن یا پایان شیء وضع شده است و استعمال آن بر مُهر یا امر دیگر که وسیله پایان محسوب می‌شود، از باب مجاز است. استعمال کلمه «خاتم» بر [[مُهر]] یا وسیله پایان و امثال آن نیز بدین جهت است که این امور پایان دهنده برخی اشیا به شمار آمده و یکی از مصادیق معنای «خاتم» است.
# ارزیابی دلالت [[آیه]] بر «[[خاتمیت]]»: با توجه به مطالب یاد شده، بدون تردید می‌توان گفت که آیه مزبور بر اساس هر یک از معانی مذکور، حکایت از این دارد که [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} [[آخرین پیامبر]] به شمار آمده و سلسله [[انبیا]] به وسیله او پایان یافته و باب [[بعثت]] توسط او مُهر شده و مختوم اعلام گردیده است.


===[[روایات]] وارده در [[تفسیر آیه]]===
اختلاف قرائت‌ها و تفاوت معنا و ماهیت آن طبق قرائت‌های یاد شده، هیچ‌گونه تأثیری بر این مطلب ندارد؛ زیرا اگر واژه «خاتم» به معنای پایان شیء یا پایان دهنده یا وسیله ختم و پایان یا متصف به صفت ختم و پایان باشد، ناگفته پیداست و نیاز به توضیح ندارد، اما اگر این واژه به معنای مُهر باشد یا گلی که به وسیله آن چیزی مهر می‌شود، باز هم مطلب آشکار است؛ زیرا همان‌گونه که گفته شد و دانشمندانی مانند ابن فارس و امثال او بیان داشته‌اند، اطلاق «خاتم» بر مُهر یا بر گِلی که با آن چیزی مهر می‌گردد، از این باب است که بعد از ختم و پایان چیزی بر آن مُهر می‌کنند و با آن، پایان و ختم آن را اعلام می‌کنند<ref>احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۲، ص۲۴۵؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱-۲، ص۱۲۹ (ضمن تفسیر آیه هفتم سوره بقره).</ref>؛ بنابراین مهر کردن بر چیزی، بیانگر ختم و پایان آن است.
با وجود تصریح [[قرآن مجید]] بر [[خاتمیت پیامبر اکرم]]{{صل}} [[پیشوایان]] بزرگ [[اسلام]]، در فرصت‌های مناسب پیرامون این موضوع سخن فرموده و از این راه، مفاد صریح قرآن را تأکید و [[تأیید]] نموده‌اند. آنچه پیش روی شماست تنها گوشه‌ای از انبوه روایات وارده در این زمینه می‌باشد:


====روایات نبوی====
پس، بر اساس هر یک از معناهایی که برای «خاتم» ذکر شد، آیه مورد بحث به وضوح می‌فهماند که [[پیامبر اسلام]]{{صل}} آخرین پیامبر است؛ چون طبق هر یک از معانی مزبور، مفهوم آیه این است که سلسله انبیا و باب [[بعثت پیامبران]] به وسیله پیامبر اسلام{{صل}} مهر خورده و پایان یافته است<ref>[[محمد اسحاق عارفی|عارفی، محمد اسحاق]]، [[خاتمیت و پرسش‌های نو ج۱ (کتاب)|خاتمیت و پرسش‌های نو ج۱]]، ص ۳۱.</ref>.
[[حضرت رسول]]{{صل}} در موقعیت‌های گوناگون، [[خاتمیت نبوت]] خویش را با مضامین مختلف بیان داشته و همین جملات برای [[اعتقاد]] به خاتمیت کافی است.
به نمونه‌ای از مشهورترین روایات ایشان که بر مقصود ما دلالت دارد، اشاره می‌گردد:


'''[[حدیث منزلت]]''': {{متن حدیث|أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي‌}}<ref>احمد بن علی طبرسی، الإحتجاج علی اهل اللجاج، ج۱، ص۵۱؛ محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الارشاد، ص۷۲؛ احمد بن علی مقریزی، امتاع الاسماع بما للرسول من الأبناء و الأموال و الحفده و المتاع، ج۱، ص۴۵۰؛ احمد بن حنبل، مسند الامام احمد بن حنبل، ج۵، ص۲۶؛ مسلم بن حجاج قشیری نیشابوری، صحیح مسلم، (باب فضائل علی بن ابی طالب{{ع}})، ص۹۳۹؛ محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ص۶۷۶ (باب مناقب علی بن ابی طالب{{ع}}).</ref>.
===== دیدگاه [[مفسران]] =====
این [[حدیث]]، معروف به «[[حدیث منزلت]]» میان [[اهل سنت]] و [[شیعه]] از متواترات است و در سند آن تردیدی وجود ندارد. در [[جنگ تبوک]]، [[پیامبر]]{{صل}}، امیرالمؤمنین علی{{ع}} را به عنوان [[جانشین]] در [[مدینه]] قرار داد اما حضرت از ماندن در مدینه و مفارقت از حضور پیامبر{{صل}} در [[جنگ]]، ناراحت بود. پیامبر{{صل}} برای تثبیت [[موقعیت امام]] علی{{ع}} خطاب به وی فرمود:
مفسران بزرگ [[اسلامی]] نیز از گذشته تا حال از [[آیه]] مورد بحث، تنها این معنا را استفاده کرده‌اند که {{متن قرآن|خَاتَمَ النَّبِيِّينَ}} به معنای [[آخرین پیامبر]] است:
تو مانند [[هارون]] برای من هستی (نقش جانشین را داری). با این تفاوت که هارون پس از [[موسی]]، [[پیغمبر]] بود ولی بعد از من [[پیغمبری]] نخواهد آمد.
# [[محمد بن جریر طبری]] ذیل آیه مزبور می‌گوید: او [[خاتم پیامبران]] است؛ کسی که [[خداوند]] [[نبوت]] را به وسیله او پایان داده و بر آن [[مُهر]] نهاده و برای هیچ کس بعد از او تا [[قیامت]] گشوده نخواهد شد<ref>{{عربی|{{متن قرآن|وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ}} الذي ختم النبوة، فطبع عليها، فلا تفتح لأحد بعده إلى قيام الساعة}} (محمد بن جریر طبری، تفسیر الطبری (جامع البیان فی تأویل القرآن)، ج۱۰، ص۳۰۵).</ref>.
[[ابن عبدالبر]] در کتاب [[الاستیعاب]] درباره این حدیث می‌نویسد: «این حدیث از صحیح‌ترین و ثابت‌ترین [[احادیث اسلامی]] است. [[سعد بن ابی وقاص]]، [[ابن عباس]]، [[ابوسعید خدری]]، [[ام‌سلمه]]، [[اسماء بنت عمیس]]، [[جابر بن عبدالله انصاری]] و عده‌ای دیگر آن را نقل کرده‌اند<ref>یوسف بن عبدالله بن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۰۹۷.</ref>.
# [[شیخ طوسی]] می‌نویسد: [[پیامبر اسلام]]{{صل}} آخرین پیامبر است؛ زیرا هیچ [[پیامبری]] پس از او تا [[روز قیامت]] نیست<ref>{{عربی|{{متن قرآن|وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ}} أي آخرهم؛ لأنه لا نبي بعده إلى يوم القيامة}}؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، تحقیق و تصحیح احمد حبیب قصیر العامل، ج۸، ص۳۴۶.</ref>.
[[حاکم نیشابوری]] طریق حدیث را صحیح دانسته و [[حافظ]] [[ذهبی]]<ref>ابی عبدالله حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۳۳-۱۳۴.</ref> نیز بر [[صحت]] آن تأکید کرده است. افرادی چون [[ابن تیمیه]]<ref>عبدالحلیم بن تیمیه حرانی، منهاج السنة النبویة، ج۷، ص۳۶۲.</ref>، [[سیوطی]] و...<ref>سید علی حسینی میلانی، نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الأنوار، ج۱۷، ص۱۵۱-۱۶۲.</ref> نیز بر [[شهرت]] آن [[گواهی]] داده‌اند.
# [[طبرسی]] نیز می‌گوید: او آخرین پیام‌آور است و دفتر [[رسالت]] با آمدن او مهر خورده و پایان یافته است؛ از این رو [[دین]] او تا [[روز رستاخیز]]، راه و رسم [[بشریت]] است<ref>{{عربی|{{متن قرآن|وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ}} أي و آخر النبيين، ختمت النبوة به، فشريعته باقية إلى يوم الدين}}، (فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۷-۸، ص۵۶۷).</ref>.
# [[ابوالفتوح رازی]] می‌گوید: «و بازپسین پیغامبران، تا پنداری که او مهر نبوت است، به نبوت او در [[بعثت انبیا]] را مهر کرده‌اند»<ref>حسین بن علی خُزاعی نیشابوری، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن (تفسیر ابوالفتوح رازی)، تصحیح دکتر محمدجعفر یاحقی و دکتر محمد مهدی ناصح، ج۱۵، ص۴۳۱.</ref>.
# همچنین [[مفسر]] و متکلم مشهور، فخرالدین رازی در [[تفسیر]] خود می‌نویسد: هیچ پیامبری بعد از او نیست و [[شریعت]] او کامل‌ترین [[شرایع]] است<ref>محمد فخرالدین رازی، التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)، ج۲۵، ص۱۸۵. </ref>.
# [[ابن کثیر دمشقی]] نیز می‌گوید: آیه مزبور به صورت روشن و آشکارا می‌فهماند که بعد از پیامبر اسلام{{صل}} باب نبوت مسدود می‌گردد و [[نبی]] دیگری نخواهد آمد. وقتی [[بعثت]] نبی دیگر بعد از او منتفی بود، بعثت [[رسول]] دیگر به طریق اولی منتفی خواهد بود؛ زیرا [[نبوت]] اعم از [[رسالت]] است و با [[نفی]] اعم، اخص نیز منتفی می‌گردد<ref>اسماعیل بن عمر بن کثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۲۲۷.</ref>.


'''حدیث [[تمثیل]]''': {{متن حدیث|مثلي في النبيين كمثل رجل بنى داراً فأحسنها و أكملها و أجملها و ترك فيها موضع لبنة لم يضعها فجعل الناس يطوفون بالبنيان و يعجبون منه و يقولون: لو تم موضع هذه اللبنة! فأنا في النبيين موضع تلك اللبنة و أنا خاتم النبيين}}<ref>جلال الدین سیوطی، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج۵، ص۲۰۴؛ ابن کثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج۶، ص۳۸۲.</ref>.
[[مفسران]] دیگری مانند [[بیضاوی]]<ref>عبدالله بن محمد بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، ج۴، ص۳۷۷-۳۷۸.</ref>، [[نسفی]]<ref>عبد الله بن احمد نسفی، مدارک التنزیل و حقائق التأویل، ج۲، ص۳۴۷.</ref>، [[محی الدین ابن عربی]]<ref>محی الدین ابن عربی، رحمة من الرحمان فی تفسیر و اشارات القرآن، جمع و تألیف محمود محمود الغراب، ج۳، ص۳۹۸.</ref>، [[جلال الدین سیوطی]]<ref>عبدالرحمن جلال الدین سیوطی، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، تصحیح الشیخ نجدت نجیب، مقدمه عبدالرزاق المهدی، ج۶، ص۵۴۴.</ref>، اسماعیل حقی<ref>اسماعیل حقی بروسوی، تفسیر روح البیان، ج۷، ص۲۲۴.</ref>، [[جمال الدین قاسمی<ref>محمد جمال الدین قاسمی]]، محاسن التأویل، تصحیح و تعلیق محمد فؤاد عبدالباقی، ج۱۳، ص۲۶۶.</ref>، [[کاشانی]]<ref>ملافتح الله کاشانی، تفسیر کبیر منهج الصادقین، مقدمه، پاورقی و تصحیح میرزا ابوالحسن شعرانی، ج۷، ص۳۳۳</ref>، [[شبر]]<ref>سید عبدالله شبر، تفسیر القرآن الکریم، ص۶۳۴.</ref>، [[محمد جواد مغنیه]]<ref>محمد جواد مغنیه، التفسیر الکاشف، ج۶، ص۲۲۴-۲۲۵.</ref> و [[علامه طباطبایی]]<ref>سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۳۲۵.</ref> نیز به این معنا تصریح کرده‌اند<ref>[[محمد اسحاق عارفی|عارفی، محمد اسحاق]]، [[خاتمیت و پرسش‌های نو ج۱ (کتاب)|خاتمیت و پرسش‌های نو ج۱]]، ص ۳۳.</ref>.
حکایت من در میان [[پیامبران]]، حکایت مردی است که خانه‌ای ساخته و آن را خوب و کامل و [[زیبا]] درست کرده و فقط جای یک خشت در آن باقی گذاشته باشد. [[مردم]] دور آن [[خانه]] می‌چرخند و از آن خوششان می‌آید و می‌گویند: کاش جای همین یک خشت هم تکمیل می‌شد. آری من در میان [[پیامبران]] جای آن خشت را دارم و آخرین پیامبران هستم.
این [[حدیث]] را هم [[محدثان]] و [[مفسران اهل سنت]] و هم [[شیعه]] صحیح دانسته‌اند.
[[بخاری]]<ref>محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، کتاب المناقب، باب ۱۸، ص۶۴۸.</ref>، مسلم<ref>مسلم بن حجاج قشیری نیشابوری، صحیح مسلم، (کتاب الفضائل، باب ۸، حدیث ۲۰-۲۳)، ص۹۰۰.</ref>، [[احمد بن حنبل]]<ref>احمد بن حنبل، مسند الإمام احمد بن حنبل، ج۵، (باب فضل النبی{{صل}}، ح۳۶۱۳، ص۵۸۶.</ref>، [[ترمذی]]<ref>محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج۵، ص۵۸۶.</ref>، [[طبرسی]]<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسر القرآن، ج۸، ص۵۶۷.</ref>، [[عروسی]]<ref>عبدالعلی العروسی الحویزی، تفسیر نورالثقلین، ج۴، ص۲۸۵.</ref>، [[سیوطی]]<ref>جلال الدین سیوطی، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج۵، ص۲۰۴.</ref> و [[ابن کثیر دمشقی]]<ref>اسماعیل بن کثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج۶، ص۳۸۱.</ref> از کسانی‌اند که بر [[روایت]] مزبور مهر [[تأیید]] زده‌اند.


دیگر [[روایات نبوی]] نیز [[مبین]] همین معناست:
=== آیات غیر صریح در خاتمیت ===
{{متن حدیث|رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: أَيُّهَا النَّاسُ! إِنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي وَ لَا سُنَّةَ بَعْدَ سُنَّتِي فَمَنِ ادَّعَى ذَلِكَ فَدَعْوَاهُ وَ بِدْعَتُهُ فِي النَّارِ...}}<ref>محمد بن علی ابن بابویه، من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۱۶۳؛ علی بن حسن طبرسی، مشکاة الانوار فی غدر الأخبار، ص۱۴۶.</ref>.
برخی آیات به دلالت غیر مستقیم و غیر صریح (مفهومی و التزامی) بر ختم نبوت اشاره دارند. این [[آیات]] با اثبات اوصاف خاص [[دین خاتم]]، راه به سوی اثبات خاتمیّت دین اسلام می‌گشایند؛ آیاتی که [[دین اسلام]] را جهانی، [[جاودانه]] و جامع معرفی کرده و بر بطلان تعالیمش دست رد نهاده است و بر همین اساس، بر بسته شدن باب [[شریعت]] و پایان نبوت تا [[روز رستاخیز]] [[گواهی]] می‌دهد.
مردم! پس از من [[پیامبری]] نیست و پس از [[سنت]] من سنتی وجود ندارد. پس هر کسی [[ادعای نبوت]] کند، ادعا و [[بدعت]] او در [[آتش]] خواهد بود.
{{متن حدیث|رسول{{صل}}: انما [[بعثت]] فاتحاً<ref>فاتح یکی از نام‌های رسول خداست و از آن رو بدین نام خوانده شده است که درهای ایمان را گشود و خداوند او را در میان خلق خود حاکم و داور قرار داد و دانش‌های ناگشوده را گوشد (فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۲، ص۳۹۶).</ref> و خاتماً<ref>عبدالرئوف مناوی، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج۲، (باب حرف النمرة)، ح۲۵۷۳، ص۵۶۸.</ref>}}؛ «من فاتح و خاتم [[مبعوث]] شدم».
{{متن حدیث|رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}‌: إِنَّه سَيَكُونُ فِي أُمَّتِي الْكَذَّابُونَ ثَلَاثُونَ كُلُّهُمْ يَزْعُمُ أَنَّهُ نَبِيٌّ وَ أَنَا خَاتَمُ النَّبِيِّينَ لَا نَبِيَّ بَعْدِي}}<ref>ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعة، ج۶، ص۵۲۸.</ref>؛
به زودی در میان [[امت]] من سی [[دروغ‌گو]] پیدا خواهد شد که همگی [[ادعای پیامبری]] می‌کنند، در حالی که من [[خاتم پیامبران]] هستم و بعد از من هیچ [[پیامبری]] نیست.
تعابیری چون {{متن حدیث|أَنَا الْعَاقِبُ الَّذِي لَيْسَ بَعْدَهُ أَحَدٌ}}<ref>فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ص۸.</ref>، {{متن حدیث|أَنَا أَوَّلُ الْأَنْبِيَاءِ خَلْقاً وَ آخِرُهُمْ بَعْثاً}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۶، ص۶۴۰؛ محمد محسن فیض کاشانی، الوافی، ج۷، ص۶۳؛ محمد بن ابی جمهور، عوالی اللئالی، ج۴، ص۲۰۱.</ref>، {{متن حدیث|أَنَا خَاتَمُ النَّبِيِّينَ وَ عَلِيٌّ خَاتَمُ الْوَصِيِّينَ‌}}<ref>محمد بن حسن حر عاملی، اثبات الهداة بالنصوص و الروایات، ج۳، ص۳۴.</ref> و... همه و همه مؤکد مبحث [[خاتمیت]] در [[کلام]] [[نبی اکرم]]{{صل}} می‌باشد.<ref>[[نفیسه ابوالحسنی|ابوالحسنی، نفیسه]]، [[خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات (کتاب)|خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات]] ص ۶۷-۷۲.</ref>.


====[[روایات]] [[علوی]]====
پیش از ورود به بحث توجه به چند نکته لازم است:
[[مولای متقیان علی]]{{ع}} در [[نهج‌البلاغه]]، هنگام وصف [[پیامبر اکرم]]{{صل}} کراراً بر [[ختم نبوت]] و [[رسالت]] و اتمام [[وحی]] به وجود آن حضرت تأکید فرموده است<ref>محمد بن حسین شریف رضی، نهج‌البلاغه، خطبه ۷۲: {{متن حدیث|عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ الْخَاتِمِ لِمَا سَبَقَ}}؛ خطبه ۱۳۳: {{متن حدیث|خَتَمَ بِهِ الْوَحْيَ‌}}؛ خطبه ۱۷۳: {{متن حدیث|خَاتَمُ رُسُلِهِ‌}}؛ خطبه ۸۷: {{متن حدیث|أَيُّهَا النَّاسُ خُذُوهَا عَنْ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ‌}}.</ref>. در [[خطبه]] اول نهج‌البلاغه با اشاره به روند پیاپی [[ارسال پیامبران]] و انزال [[کتاب‌های آسمانی]] می‌فرماید:
# آیات شریفه‌ای که دال بر [[جهانی بودن دین اسلام]] است از نگاهی دیگر، [[جاودانگی]] آن را نیز ثابت می‌کند و بالعکس؛ چراکه عمومیت و اطلاق این آیات، به لحاظ افراد شامل [[جهان‌شمولی آیین اسلام]] و از نظر [[زمان]]، شامل جاودانگی آن می‌شود.
{{متن حدیث|بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً{{صل}} لِإِنْجَازِ عِدَتِهِ وَ إِتْمَامِ نُبُوَّتِهِ مَأْخُوذاً عَلَى النَّبِيِّينَ مِيثَاقُهُ...}}
# لازمه جهانی بودن و [[جاودانگی دین خاتم]] آن است که متناسب با [[جوامع]] دیگری غیر از [[جامعه]] [[جزیرةالعرب]]، معارفی عالی و فراگیر داشته باشد تا پاسخ‌گوی همیشگی نیازهای بشری تا [[روز رستاخیز]] گردد و این امر، خود شاهدی بر [[جامعیت دین اسلام]] است.
همچنین هنگام [[غسل]] بدن [[مبارک]] [[حضرت رسول اکرم]]{{صل}} با دلی پر از [[اندوه]] این‌گونه با ایشان [[وداع]] می‌کنند:
# از ارکان [[خاتمیت نبوت]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[جهان‌شمولی دین اسلام]]، نگاه جهانی [[قرآن]] - به عنوان سند حقانیت دین محمدی{{صل}} - به معارف و [[احکام]] مورد نیاز تمام اعصار است که این امر نقش مهمی در [[بی‌نیازی]] [[بشر]] از ارسال [[پیامبری]] دیگر و یا کتابی جدید ایفا کرده است. در حدیث شریف آمده است:  امام صادق{{ع}} فرمود: «[[خداوند متعال]] [[حضرت محمد]]{{صل}} را [[مبعوث]] کرد و بدین وسیله، سلسله [[پیغمبران]] را پایان داد و بعد از او پیامبری نخواهد آمد و کتابی برای او فرستاد که با آن به تمام کُتُب خاتمه داد و بعد از آن کتابی نازل نخواهد شد. در این کتاب بعضی از چیزها را [[حلال]] و برخی دیگر را [[حرام]] کرد. حلال آن تا [[روز قیامت]] حلال است و حرام آن نیز تا روز قیامت حرام است...»<ref>{{متن حدیث|قَالَ الصَّادِقَ{{ع}}: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بَعَثَ مُحَمَّداً فَخَتَمَ بِهِ الْأَنْبِيَاءَ فَلَا نَبِيَّ بَعْدَهُ وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ كِتَاباً فَخَتَمَ بِهِ الْكُتُبَ فَلَا كِتَابَ بَعْدَهُ أَحَلَّ فِيهِ حَلَالًا وَ حَرَّمَ حَرَاماً فَحَلَالُهُ حَلَالٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ...}}، محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۱، ص۳۸؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۷، ص۳۵؛ عبدالله بحرانی اصفهانی، عوالم العلوم، ج۲۰، ص۹۲؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه فی معرفة الأئمة، ج۲، ص۱۹۷.</ref>.<ref>[[نفیسه ابوالحسنی|ابوالحسنی، نفیسه]]، [[خاتمیت در قرآن (کتاب)|خاتمیت در قرآن]]، ص ۸۰.</ref>
{{متن حدیث|بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِكَ مَا لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِكَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ}}<ref>محمد بن حسین شریف رضی، نهج‌البلاغه، خطبه ۲۳۵؛ عباس قمی، سفینة البحار، ج۵، ص۲۳۳.</ref>؛
پدر و مادرم فدایت شود! با [[مرگ]] تو،امری قطع شد که با مرگ غیر تو، قطع نمی‌شد. آن امر، امر [[نبوت]] و [[اخبار]] آسمانی بود.
{{متن حدیث|أَمَّا رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} فَخَاتَمُ النَّبِيِّينَ لَيْسَ بَعْدَهُ نَبِيٌّ وَ لَا رَسُولٌ خَتَمَ بِرَسُولِ اللَّهِ الْأَنْبِيَاءَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ}}<ref>احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۱، ص۱۵۲؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۳۱، ص۴۲۰.</ref>؛
اما [[رسول خدا]]، پایان‌دهنده [[پیامبران]] بود که بعد از حضرتش، [[نبی]] و رسولی نخواهد آمد و با آن حضرت خط پیامبران تا [[قیامت]] پایان یافته است.<ref>[[نفیسه ابوالحسنی|ابوالحسنی، نفیسه]]، [[خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات (کتاب)|خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات]] ص ۷۲.</ref>.


====[[خاتمیت]] در [[کلام]] سایر [[معصومین]]{{عم}}====
==== اول: آیات جهانی بودن اسلام ====  
[[حضرت زهرا]]{{س}} در [[تعقیب نماز]] مغربش می‌خواند: {{متن حدیث|... اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ صَلَاةً يَشْهَدُ الْأَوَّلُونَ مَعَ الْأَبْرَارِ وَ سَيِّدِ الْمُتَّقِينَ وَ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ...}}<ref>عبدالله بحرانی اصفهانی، عوالم العلوم، ج۱۱، ص۳۱۷.</ref>.
{{همچنین|جهانی بودن اسلام}}
[[امام حسن مجتبی]]{{ع}} ضمن خطابه‌ای فرمود: {{متن حدیث|أَنَا ابْنُ نَبِيِّ اللَّهِ... أَنَا ابْنُ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ سَيِّدِ الْمُرْسَلِينَ‌...}}<ref>محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۲۱.</ref>؛ «من پسر [[پیامبر خدا]] هستم، من پسر [[آخرین پیامبر]] [[الهی]] و [[سرور]] فرستادگان می‌باشم».
مکتب‌ها و [[ادیان]] [[جهان]] را در یک دسته‌بندی کلی می‌توان در دو گروه قرار داد:
[[امام حسین]]{{ع}} از [[پیامبر]]{{صل}} پرسید: «آیا پس از شما نبی دیگری خواهد آمد؟ حضرت فرمود: «خیر من آخرین پیامبر هستم».
# نخست: مکاتبی که مخاطب خود را گروه، [[ملت]]، نژاد و یا طبقه خاصی می‌دانند و داعیه نجات‌بخشی گروهی از [[انسان‌ها]] را دارند.
# دوم: ادیانی که به همه انسان‌ها توجه کرده و در پی [[نجات]] تمام آنانند.


در [[صحیفه سجادیه]] می‌خوانیم:
هر [[انسان]] منصفی که کم‌ترین آشنایی با [[تاریخ]] و [[تعالیم اسلام]] داشته باشد می‌داند که [[اسلام]] و قرآن، همه [[ملت‌ها]] را به [[آیین]]، معارف و مقررات خود [[دعوت]] فرموده و هیچ فرد، گروه، [[ملت]] و نژادی را استثناء نکرده است<ref>محمد تقی مصباح یزدی، قرآن‌شناسی، ج۲، ص۲۷۵.</ref>. فرامکانی بودن [[دین اسلام]] و عدم اختصاص آن به [[قوم]] و یا منطقه‌ای خاص از ضروریات این [[آیین الهی]] و بهترین دلیل و معتبرترین مدرک برای [[اثبات]] این امر، [[قرآن کریم]] است.
{{متن حدیث|اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ سَيِّدِ الْمُرْسَلِينَ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ}}<ref>امام علی بن الحسین{{ع}}، صحیفه کامله سجادیه، ترجمه و شرح ابوالحسن شعرانی، ص۱۳، انتشارات قائم آل محمد{{صل}}، ۱۳۸۶، (خطبه هفدهم)، ص۱۲۱.</ref>؛
«خداوندا بر محمد، [[خاتم پیامبران]] و سرور [[رسولان]] و بر [[اهل بیت]] [[پاک]] و طاهرش [[درود]] فرست».
از [[امام باقر]] و [[امام صادق]]{{عم}} نقل شده که می‌فرمایند:
{{متن حدیث|لَقَدْ خَتَمَ اللَّهُ بِكِتَابِكُمُ الْكُتُبَ وَ خَتَمَ بِنَبِيِّكُمُ الْأَنْبِيَاءَ}}<ref>محسن فیض کاشانی، الوافی، ج۲، ص۷۵؛ محمد باقر مجلسی، مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، ج۲، ص۲۹۲.</ref>؛
[[خداوند]] به وسیله کتاب شما ([[قرآن]]) [[کتاب‌های آسمانی]] و به وسیله پیامبرتان (محمد{{صل}}) سلسله [[انبیاء]] را خاتمه داد.
[[حدیث مشهور]] {{متن حدیث|حَلَالُ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ أَبَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۸؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۴۷، ص۳۵.</ref> از امام صادق{{ع}} نیز به روشنی بر [[ابدی]] بودن [[شریعت محمدی]]{{صل}} و [[خاتمیت نبوت]] اشاره دارد.


[[امام هفتم]]{{ع}} به [[ابراهیم بن ابی البلاد]] فرمود در [[زیارت پیامبر]]{{صل}} این‌چنین بگو:
برای اثبات جهانی بودن دین [[اسلام]]، به دو نوع آیات استدلال می شود؛ یک دسته آیات که جهانی بودن انذار پیامبر را می رسانند و دستۀ دیگر جهانی بودن [[رسالت پیامبر اسلام]]{{صل}} را بیان می‌کنند. ابتدا، آیات مربوط به جهانی بودن انذار حضرت اشاره می شود و در ادامه، آیاتی که عمومی بودن رسالت نبی اکرم را به اثبات می رساند<ref>[[نفیسه ابوالحسنی|ابوالحسنی، نفیسه]]، [[خاتمیت در قرآن (کتاب)|خاتمیت در قرآن]]، ص ۸۳-۹۰.</ref>.
{{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ... أَشْهَدُ أَنَّكَ خَاتَمُ النَّبِيِّينَ...}}<ref>جعفر بن محمد ابن قولویه، کامل الزیارات، ص۵۴.</ref>؛
به [[وحدانیت خدا]] [[گواهی]] می‌دهم و نیز گواهی می‌دهم که تو ختم‌کننده [[پیامبران]] هستی.
[[امام رضا]]{{ع}} ضمن [[حدیثی]] می‌فرماید:
{{متن حدیث|شَرِيعَةُ مُحَمَّدٍ{{صل}} لَا تُنْسَخُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ لَا نَبِيَّ بَعْدَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ...}}<ref>محمد بن علی ابن بابویه، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، مصحح: حسین درگاهی، ج۱۲، ص۲۰۶.</ref>؛


[[شریعت محمدی]]{{صل}} تا [[روز قیامت]] [[نسخ]] نخواهد شد و پس از او تا [[روز رستاخیز]] [[پیامبری]] نخواهد آمد.
===== [[آیات]] دال بر جهانی بودن [[انذار]] [[پیامبر]]{{صل}} =====
در دعایی از [[امام]] تقی{{ع}} هر یک از [[پیامبران اولوالعزم]]{{عم}} به اوصاف ذیل، معرفی شده‌اند:
====== آیه اول ======
{{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنَّ نُوحاً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلُ اللَّهِ وَ أَنَّ مُوسَى كَلِيمُ اللَّهِ وَ نَجِيُّهُ وَ أَنَّ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ كَلِمَتُهُ وَ رُوحُهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خَاتَمُ النَّبِيِّينَ لَا نَبِيَّ بَعْدَهُ}}<ref>علی بن موسی بن طاووس، مهج الدعوات و منهج العبادات، ص۴۱؛ علی احمدی میانجی، مکاتیب الأئمة{{عم}}، ج۵، ص۴۱۹-۴۲۰.</ref>؛
{{متن قرآن|تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا}}<ref>«بزرگوار است آن (خداوند) که فرقان (جداکننده حق از باطل) را بر [[بنده]] خویش فرو فرستاد تا جهانیان را بیم‌دهنده باشد» [[سوره فرقان]]، آیه ۱.</ref>. رکن [[استدلال]] در این آیه، واژه «العالمین» است که [[کشف]] معنای آن، برای فهم دلالت یا عدم دلالت آیه بر «[[خاتمیت]]» تعیین کننده است. درباره معنای این واژه سه دیدگاه مشهور وجود دارد:
«[[شهادت]] می‌دهم که نوح [[فرستاده خدا]] و ابراهیم [[دوست]] [[خدا]] و هم‌سخن خدا و [[عیسی بن مریم]] کلمه و [[روح]] او و محمد [[خاتم پیامبران]] است که پس از او پیامبری نیست.


[[عبدالعظیم حسنی]] هنگامی که [[اعتقادات]] خود را [[خدمت]] حضرت [[امام علی نقی]]{{ع}} عرض می‌کرد، چنین گفت:
۱. «عالمین» همانند عالَم، حاکی از مجموع [[جهان آفرینش]] است<ref>سیدمحمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۹، ص۴۲۱؛ سید عبدالحسین طیب، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۵۷۱.</ref>. به نظر [[راغب اصفهانی]]، علت اینکه واژه مزبور به صورت «جمع» ذکر شده، این است که هر نوعی از انواع جهان آفرینش، برای خود عالَمی است. «عالم [[انسان]]، عالم آب، عالم [[آتش]] و...» و از آنجا که عالَم انسان، بخشی از عالم [[جهان]] است و انسان از صاحبان [[عقل]] به شمار می‌آید، از باب [[غلبه]] [[عاقل]] بر غیر عاقل، جمعی که مناسب با انسان است، آورده شده است<ref>حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۵۸۲.</ref>.
{{متن حدیث|إِنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ خَاتَمُ النَّبِيِّينَ فَلَا نَبِيَّ بَعْدَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ إِنَّ شَرِيعَتَهُ خَاتِمَةُ الشَّرَائِعِ فَلَا شَرِيعَةَ بَعْدَهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ}}<ref>علی بن عیسی أربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج۲، ص۵۲۵؛ هاشم بن سلیمان بحرانی، بهجة النظر فی اثبات الوصایة و الإمامة للأئمة الإثنی عشر، ص١٣٢.</ref>؛
[[اعتقاد]] من این است که محمد{{صل}} [[بنده]] و [[رسول خدا]]، آخرین پیامبران است و پس از او تا روز قیامت، [[پیامبر]] دیگری نخواهد آمد و [[دین]] او ختم‌کننده [[شرایع آسمانی]] است و تا روز قیامت، [[شریعت]] دیگری نخواهد بود.
امام{{ع}} پس از شنیدن اعتقادات او می‌فرماید: «[[عبدالعظیم]]! به [[خدا]] [[سوگند]] سخنان تو، مطابق همان شریعتی است که [[خداوند]] برای بندگانش [[پسندیده]]، پس بر همین [[عقیده]] [[استوار]] باش».
در زیارتی که از [[امام حسن عسکری]]{{ع}} [[روایت]] شده این جمله آمده است:
{{متن حدیث|السَّلَامُ عَلَى مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ‌، خَاتَمِ النَّبِيِّينَ‌، وَ سَيِّدِ الْمُرْسَلِينَ‌، وَ صَفْوَةِ رَبِّ الْعَالَمِينَ...}}<ref>محمد بن مکی (شهید اول)، المزار، ص۶۶؛ محمد باقر مجلسی، زادالمعاد، ص۴۶۷.</ref>.
[[امام زمان]]{{ع}} ضمن جواب [[نامه]] [[احمد بن اسحاق]] می‌نویسد:
{{متن حدیث|ثُمَّ بَعَثَ مُحَمَّداً{{صل}} رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ وَ تَمَّمَ بِهِ نِعْمَتَهُ وَ خَتَمَ بِهِ أَنْبِيَاءَهُ وَ أَرْسَلَهُ إِلَى النَّاسِ كَافَّةً}}<ref>محمد بن حسن طوسی، الغیبة، ص۲۸۸؛ محسن فیض کاشانی، نوادر الأخبار فیما یتعلق باصول الدین، ص۲۳۷.</ref>؛
سپس خداوند، محمد{{صل}} را که برای جهانیان [[رحمت]] است، برانگیخت و [[نعمت]] خود را با او به اتمام رسانید و [[پیامبران]] را به وسیله او پایان بخشید و او را برای ([[هدایت]]) همه [[مردم]] فرستاد.
چنان‌که می‌بینیم، در [[روایات]] فوق، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} با صفاتی چون «ختم‌کننده [[نبوت]]»، «پایان‌دهنده [[رسالت]]» و «آخرین دریافت‌کننده [[وحی]]» معرفی شده است. بر پایه این رهنمودهای [[نورانی]] و نیز در تناسب با ریشه لغوی «ختم» است که [[درک]] [[عامه]] [[مسلمانان]] (در سراسر [[تاریخ اسلام]]) از واژآ {{متن قرآن|خَاتَمَ النَّبِيِّينَ}} در [[آیه شریفه]] ۴۰ [[سوره احزاب]]، این بوده و هست که آن حضرت، [[آخرین پیامبر]] فرستاده شده به سوی [[بشر]] است.<ref>[[نفیسه ابوالحسنی|ابوالحسنی، نفیسه]]، [[خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات (کتاب)|خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات]] ص ۷۳.</ref>.


===دیدگاه برخی [[مفسران]] ذیل [[آیه]]===
۲. واژه «عالمین» به [[آدمیان]] و [[جنیان]] اختصاص دارد<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۷، ص۲۵۳؛ محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۱۸، ص۱۳۶؛ محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۳، ص۲۶۲؛ سید محمد حسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۱۷، ص۹؛ حسین بن علی ابوالفتوح رازی، روض الجنان و روح الجنان، ج۱۴، ص۱۹۲؛ ملا محسن فیض کاشانی، الأصفی فی تفسیر القرآن، تحقیق: محمدحسین درایتی و محمدرضا نعمتی، ج۲، ص۸۶۱؛ محمد ثقفی تهرانی، تفسیر روان جاوید، ج۴، ص۶۰؛ علی بن محمد بغدادی، لباب التأویل فی معانی التنزیل (خازن)، ج۳، ص۳۰۸؛ سید عبدالله شبر، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۳۴۷؛ محمد بن علی شوکانی، فتح القدیر، ج۴، ص۷۱؛ عبدالرحمن بن جوزی، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج۳، ص۳۱۱؛ عبدالرزاق رسعنی، رموز الکنوز، ج۵، ص۲۹۷.</ref>. [[علامه طباطبائی]] همگام با بسیاری از [[مفسرین]] بر این نظر، انگشت [[تأیید]] می‌نهد و با بیان نکته‌ای، معنای قبل را چنین زیر سؤال می‌برد: «کلمه «عالمین»، جمع «عالَم» است که معنایش «[[خلق]]» است... این هر چند شامل همه از جماد و نبات و حیوان و [[انسان]] و [[جن]] و [[ملک]] می‌شود، لکن در خصوص [[آیه]] مورد بحث، مراد آیه به قرینه سیاق ـ [[انذار]]، هدفِ تنزیل قرآن قرار گرفته شده است ـ خصوص مکلفین از خلق است که ثقلان یعنی «جن و انس» می‌باشند و قول بعضی که در این آیه، عموم [[رسالت]] را شامل تمامی ماسوی [[الله]] می‌دانند ناصحیح است؛ چراکه از این امر [[غفلت]] کرده‌اند که از «رسالت» تعبیر به «انذار» شده است...»<ref>محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۵، ص۱۷۳.</ref>.
[[پیامبر اسلام]]{{صل}}، [[انسان کامل]] و سرآمد [[فرستادگان الهی]] است که همه مزایای مشترک [[انبیای پیشین]]{{عم}} را دارد. [[قرآن کریم]]، برخی از خصوصیات را ویژه ایشان دانسته که دیگر [[انبیاء]]{{عم}} فاقد آن بوده‌اند تا [[روز قیامت]]، کسی به این ویژگی‌ها متصف نخواهد شد. «[[خاتمیت]]» از جمله اوصافی است که همه مفسران و [[اندیشمندان]] بزرگ [[اسلامی]] - از گذشته تا حال - درباره آن [[اتفاق نظر]] دارند. آیه ۴۰ سوره احزاب، روشن‌ترین دلیل بر آن است که سلسله نبوت و [[صحیفه]] رسالت با وجود حضرتش ختم و [[مُهر]] گردیده است. آنچه در ذیل خواهد آمد، نگاه برخی از مفسران در [[تفسیر آیه]] مورد بحث است:
[[محمد بن جریر طبری]] ذیل [[آیه]] مزبور می‌گوید:
او [[خاتم پیامبران]] است؛ کسی که [[خداوند]]، [[نبوت]] را به وسیله‌اش پایان داده و بر آن [[مُهر]] نهاده است و برای هیچ کس بعد از او تا [[قیامت]] گشوده نخواهد شد<ref>محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲۲، ص۱۲.</ref>.
صاحب [[تفسیر]] گران‌سنگ «[[تبیان]]» نیز همسو با [[طبری]]، [[پیامبر اسلام]]{{صل}} را آخرین فرستاده تا [[روز قیامت]] دانسته است<ref>محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۳۴۶.</ref>.


به [[عقیده]] مرحوم [[طبرسی]]، {{متن قرآن|خَاتَمَ النَّبِيِّينَ}} به این مطلب اشاره دارد که [[رسول اکرم]]{{صل}} آخرین پیام‌آور است و دفتر [[رسالت]] با وجود او مُهر خورده و پایان یافته؛ از این رو، [[دین]] ایشان تا روز قیامت [[راه و رسم]] [[بشر]] بوده و این ویژگی و [[فضیلت]] بزرگ، در میان همه [[پیامبران]]، تنها از آن ایشان است<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۵۶۷.</ref>.
۳. مراد از «عالمین»، تنها [[انسان‌ها]] هستند؛ زیرا [[خداوند]] هر [[انسانی]] را عالم جداگانه به حساب آورده است. این دیدگاه بر اساس آنچه [[راغب اصفهانی]] آورده، منسوب به [[امام]] [[جعفر صادق]]{{ع}} است<ref>{{متن حدیث|قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ{{ع}}: عُنِيَ بِهِ النَّاسُ وَ جُعِلَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ عَالَماً، وَ قَالَ{{ع}}: الْعَالَمُ عَالَمَانِ الْكَبِيرُ وَ هُوَ الْفَلَكُ بِمَا فِيهِ، وَ الصَّغِيرُ وَ هُوَ الْإِنْسَانُ لِأَنَّهُ مَخْلُوقٌ عَلَى هَيْئَةِ الْعَالَمِ‌، وَ قَدْ أَوْجَدَ اللَّهُ تَعَالَى فِيهِ كُلَّ مَا هُوَ مَوْجُودٌ فِي الْعَالَمِ الْكَبِيرِ}}؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۵۸۱ و علی بن أحمد کبیر مدنی شیرازی، ریاض السالکین، ج۷، ص۲۱۹.</ref>.
[[فخر رازی]]، [[مفسر]] و [[متکلم]] مشهور [[اهل سنت]]، در تفسیر {{متن قرآن|وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ}} می‌نگارد:
[[رسول الله]] از طرفی همانند [[پدری]] [[مهربان]] و [[دلسوز]] برای [[امت]] است، اما از آنجا که [[نبی]] برای [[مؤمنان]] از خودشان اولی‌تر است {{متن قرآن|النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ}}<ref>«پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.</ref> متمایز شده و همین امر، [[تعظیم]] [[مردم]] نسبت به ایشان را قوی‌تر می‌دارد؛ در حالی که برای پدر چنین خصوصیتی وجود ندارد. پس (خداوند) با قول {{متن قرآن|خَاتَمَ النَّبِيِّينَ}}، اوج [[مهربانی]] حضرت (به مردم) و [[لزوم]] [[بزرگداشت]] مردم نسبت به [[مقام پیامبر]]{{صل}} را بیان فرموده؛ زیرا [[پیامبری]] که پس از او [[پیامبر]] دیگری باشد، اگر [[نصیحت]] و بیانی بفرماید، ما بعدش آن را جبران می‌کند (به تبیین بیشتر می‌پردازد) ولی پیامبری که این‌چنین نیست، به امتش مهربان‌تر و خواهان [[هدایت]] بیشتر برای ایشان است؛ چون او همانند پدر [[فرزندی]] است که آن فرزند غیر او (پدرش)، کسی را ندارد<ref>فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۵، ص۱۷۱.</ref>.


[[مفسران]] دیگری مانند [[بیضاوی]]<ref>عبدالله بن عمر بیضاوی، انوارالتنزیل و اسرارالتأویل، ج۴، ص۲۳۳.</ref>، [[نسفی]]<ref>عبدالله بن أحمد نسفی، مدارک التنزیل و حقائق التأویل و تفسیر الخازن، ج۳، ص۴۲۹.</ref>، محی‌الدین [[ابن عربی]]<ref>محی الدین ابن عربی، رحمة من الرحمان فی تفسیر و اشارات القرآن، ج۳، ص۳۹۸.</ref>، [[جلال الدین سیوطی]]<ref>جلال الدین سیوطی، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج۵، ص۲۰۴.</ref>، [[آلوسی]]<ref>محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۱۱، ص۲۱۳.</ref>، شوکانی<ref>محمد بن علی شوکانی، فتح القدیر، ج۴، ص۳۳۰.</ref>، ابراهیم [[قمی]]<ref>علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج۲، ص۱۹۸.</ref>، [[فیض کاشانی]]<ref>محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۴، ص۱۹۳.</ref>، [[سیدهاشم بحرانی]]<ref>سیدهاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۴۷۴.</ref>، [[محمد حسین فضل الله]]<ref>سید محمد حسین فضل الله، تفسیر من وحی القرآن، ج۱۸، ص۳۲۳.</ref>، ابراهیم عاملی<ref>ابراهیم عاملی، تفسیر عاملی، ج۷، ص۱۸۳.</ref> و... در [[تفاسیر]] خود، {{متن قرآن|خَاتَمَ النَّبِيِّينَ}} را به «[[آخرین پیامبر]] که پس از او [[نبوت]] و شریعتی نخواهد بود» معنا کرده‌اند.
گفتنی است واژه «عالمین» در هر معنایی باشد، بدون تردید در این آیه، «[[مکلفان]] به [[تکالیف الهی]] هستند»؛ چراکه [[بیم]] و [[انذار]] به ایشان تعلق می‌گیرد. همچنین، این لفظ، جمع با «الف و لام» تعریف آمده و در این صورت مفید عموم بوده و این قاعده، مورد تأکید [[فقها]] و اصولیان پیشین و معاصر است<ref>محمد تقی نجفی اصفهانی، هدایة المسترشدین، ج۳، ص۱۵۷؛ ابوالقاسم میرزای قمی، قوانین الاصول، ص۲۱۶؛ زین الدین بن شهید ثانی، معالم الدین و ملاذ المجتهدین، ص۱۰۴؛ میرزا محمد حسین نائینی، اجود التقریرات، ج۲، ص۲۹۷؛ محمدباقر صدر، بحوث فی علم الأصول، ج۳، ص۲۵۲.</ref>. لفظ عام (العالمین)، تمام افرادی را که شایستگی انطباق دارند در بر می‌گیرد و ویژه افراد خاص و یا [[زمان]] و مکان معین نیست<ref>محمدکاظم آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ص۲۱۶؛ میرزا محمد حسین نائینی، فوائد الاصول، ج۲، ص۵۱۵؛ ابوالقاسم خوئی، دراسات فی علم اصول، ج۲، ص۲۳۳ و محمد باقر صدر، بحوث فی علم الأصول، ج۳، ص۲۱۹.</ref>.
برخی دیگر از مفسران، در [[تفسیر آیه]] مورد بحث، علاوه بر بیان معنای فوق، بر تلازم [[خاتمیت]] در بحث نبوت با [[رسالت]] نیز تصریح نموده‌اند<ref>اسماعیل حقی برسوی، تفسیر روح البیان، ج۷، ص۱۸۸؛ محمد صادقی تهرانی، البلاغ فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج۱، ص۴۲۳؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۳۳۸.</ref>.


[[ابن کثیر دمشقی]] این‌گونه می‌نویسد:
مفسرانی چون فخرالدین رازی<ref>محمد بن عمر فخررازی، التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)، ج۲۴، ص۴۲۹.</ref>، [[نسفی]]<ref>عبدالله بن احمد نسفی، مدارک التنزیل و حقائق التأویل، ج۳، ص۲۳۲.</ref>، [[ابن‌عربی]]<ref>محمد بن علی ابن عربی، تفسیر ابن عربی، ج۲، ص۸۱.</ref>، ابن‌جزمی<ref>أحمد ابن جزی، التسهیل لعلوم التنزیل، ج۲، ص۷۸.</ref>، [[سید قطب]]<ref>سید قطب، فی ظلال القرآن، ج۵، ص۲۵۴۸.</ref> و... از [[آیه]] یاد شده عمومیت [[رسالت]] [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} برای همه [[مکلفان]] و رسالت [[ابدی]] وی تا [[روز قیامت]] را قابل استفاده دانسته‌اند.
[[آیه]] مزبور به صورت روشن و آشکار این مطلب را می‌رساند که از [[پیامبر اسلام]]{{صل}} باب نبوت پایان پذیرفته است. وقتی [[بعثت]] نبی‌ای دیگر منتفی باشد به طریق اولی، آمدن [[رسول]] نیز منتفی خواهد شد؛ چراکه [[مقام رسالت]] اخص از [[مقام نبوت]] است؛ پس هر رسولی، [[نبی]] است، ولی هر نبی‌ای رسول نیست. (نبوت اعم از رسالت است و با [[نفی]] اعم، اخص نیز منتفی می‌شود)<ref>ابن کثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج۶، ص۳۸۱.</ref>.
تلازم فوق را در گفتار [[علامه طباطبائی]] نیز می‌توان بازجست:
[[خاتم النبیین]] بودن آن جناب این است که نبوت، با او پایان یافته و پس از او، نبی دیگری نخواهد بود و گفتیم که «رسول» کسی است که حامل رسالتی از سوی [[خداوند]] به [[مردم]] باشد و «[[نبی]]» حامل خبری از [[غیب]] است و آن غیب، [[دین]] و [[حقایق]] آن است. لازمه این سخن، آن است که با قطع [[نبوت]]، [[رسالت]] نیز نباشد چون رسالت یکی از [[اخبار]] غیب است؛ پس وقتی غیب و نبوت منقطع شود، حکماً رسالتی هم نخواهد بود. از اینجا روشن می‌شود که وقتی [[رسول خدا]]{{صل}} «[[خاتم النبیین]]» باشد، «خاتم الرسل» هم خواهد بود<ref>محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۳۲۵.</ref>.<ref>[[نفیسه ابوالحسنی|ابوالحسنی، نفیسه]]، [[خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات (کتاب)|خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات]] ص ۷۷.</ref>.


==[[آیات]] غیرصریح در [[خاتمیت]]==
[[خداوند]] در این آیه و دیگر [[آیات]]، آخرین پیامبرش را بیم‌دهنده و مایه [[رحمت]] برای تمام جهانیان<ref>{{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ}} «و تو را جز رحمتی برای جهانیان، نفرستاده‌ایم» سوره انبیاء، آیه ۱۰۷.</ref> خوانده است و شکی نیست که لفظ «عالمین» تمام افراد [[بشر]] را در هر دوره‌ای که باشند و در هر کشوری زیست کنند، در برمی‌گیرد. پس [[اسلام]] قانونی جهانی و همگانی است و منحصر به سده و اشخاص خاصی نمی‌باشد<ref>[[نفیسه ابوالحسنی|ابوالحسنی، نفیسه]]، [[خاتمیت در قرآن (کتاب)|خاتمیت در قرآن]]، ص ۸۳-۹۰.</ref>.
همان‌طور که پیش‌تر بحث شد، [[آیه خاتم]]<ref>{{متن قرآن|مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا}} «محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست» سوره احزاب، آیه ۴۰.</ref> به دلالت مطابقی و صریح گویای آن است که طومار نبوت [[انبیاء]]{{عم}} با ظهور [[حضرت رسول اکرم]]{{صل}} [[مُهر]] گشته و بدو پایان پذیرفته است، لیکن از برخی آیات دیگر به دلالت مفهومی و التزامی، می‌توان این اصل ضروری را دریافت.
آیاتی که [[دین اسلام]] را جهانی، [[جاودانه]] و جامع معرفی کرده و بر بطلان تعالیمش دست رد نهاده است، بر بسته شدن باب [[شریعت]] و پایان نبوت تا [[روز رستاخیز]] [[گواهی]] می‌دهد.
آنچه پیش روی شماست، بررسی چند نمونه از آیاتی است که به صورت غیر صریح بر [[خاتمیت نبوت]] حضرت رسول اکرم{{صل}} اشاره دارد. لیکن قبل از ورود به بحث توجه به چند نکته لازم است:


اولاً: آیات شریفه‌ای که دال بر [[جهانی بودن دین اسلام]] است از نگاهی دیگر، [[جاودانگی]] آن را نیز ثابت می‌کند و بالعکس؛ چراکه عمومیت و اطلاق این آیات، به لحاظ افراد شامل [[جهان‌شمولی]] [[آیین اسلام]] و از نظر [[زمان]]، شامل جاودانگی آن می‌شود.
====== آیه دوم ======
{{متن قرآن|...وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ}}<ref>«... و به من این قرآن وحی شده است تا با آن به شما و به هر کس که (این قرآن به او) برسد، هشدار دهم.».. سوره انعام، آیه ۱۹.</ref>. محل اصلی [[استدلال]] در بحث [[جهانی بودن دین اسلام]]، بر واژه {{متن قرآن|مَنْ بَلَغَ}} است. در این [[آیه]]، [[هدف]] [[نزول قرآن]]، [[انذار]] [[اهل مکه]] و تمام کسانی است که [[پیام]] [[قرآن]] به آنان می‌رسد. بدین سبب، آیه در برگیرنده تمام [[انسان‌ها]] از هر [[قوم]] و ملیّتی است و بر جهانی بودن [[دعوت]] [[اسلام]] دلالت دارد.


ثانیاً: لازمه [[جهانی بودن]] و [[جاودانگی دین خاتم]] آن است که متناسب با [[جوامع]] دیگری غیر از [[جامعه]] [[جزیرةالعرب]]، معارفی عالی و فراگیر داشته باشد تا پاسخ‌گوی همیشگی [[نیازهای بشری]] تا [[روز رستاخیز]] گردد و این امر خود شاهدی بر [[جامعیت دین اسلام]] است.
[[علامه طباطبائی]] در [[تفسیر آیه]] می‌نویسد: «آیه، دلالت دارد که [[رسالت]] آن حضرت، عمومی و قرآنش [[ابدی]] و جهانی است و از نظر [[دعوت به اسلام]]، هیچ فرقی میان کسانی که قرآن را از خود او می‌شنوند و بین کسانی که از غیر او می‌شنوند، وجود ندارد»<ref>محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۳۹.</ref>.


ثالثاً: از ارکان [[خاتمیت نبوت]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[جهان‌شمولی]] [[دین اسلام]]، نگاه جهانی [[قرآن]] - به عنوان سند [[حقانیت]] [[دین]] [[محمدی]]{{صل}}- به [[معارف]] و [[احکام]] مورد نیاز تمام اعصار است که این امر نقش مهمی در [[بی‌نیازی]] [[بشر]] از ارسال [[پیامبری]] دیگر و یا کتابی جدید ایفا کرده است.
بیشتر [[مفسران]] نامدار پیشین و معاصر<ref>محمد بن عبدالله آلوسی، روح المعانی، ج۴، ص۱۱۳؛ مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل، ج۱، ص۵۵۴؛ سلیمان بن احمد طبرانی، التفسیر الکبیر، ج۳، ص۱۶؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۹۴؛ احمد بن محمد میبدی، کشف الاسرار و عدة الأبرار، ج۳، ص۳۱۹؛ محمد رشید رضا، تفسیر القرآن الحکیم (المنار)، ج۷، ص۳۴۱؛ محسن قرائتی، تفسیر نور، ج۲، ص۴۲۸.</ref> با استناد بر کنار هم قرار گرفتن واژه {{متن قرآن|مَنْ بَلَغَ}} و «کم»، انذار را شامل همه مخاطبان از [[زمان ظهور]] حضرتش تا حال می‌دانند و بدین طریق بر عمومیت [[بعثت]] [[خاتم‌الانبیاء]]{{صل}} و پایان‌بخشی سلسله [[نبوت]] [[اذعان]] دارند<ref>[[نفیسه ابوالحسنی|ابوالحسنی، نفیسه]]، [[خاتمیت در قرآن (کتاب)|خاتمیت در قرآن]]، ص ۸۳-۹۰.</ref>.
این مقدمه را با [[حدیث]] [[زیبایی]] از [[امام صادق]]{{ع}} به پایان می‌بریم:
{{متن حدیث|قَالَ الصَّادِقَ{{ع}}: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بَعَثَ مُحَمَّداً فَخَتَمَ بِهِ الْأَنْبِيَاءَ فَلَا نَبِيَّ بَعْدَهُ وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ كِتَاباً فَخَتَمَ بِهِ الْكُتُبَ فَلَا كِتَابَ بَعْدَهُ أَحَلَّ فِيهِ حَلَالًا وَ حَرَّمَ حَرَاماً فَحَلَالُهُ حَلَالٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ...}}<ref>محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۱، ص۳۸؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۷، ص۳۵؛ عبدالله بحرانی اصفهانی، عوالم العلوم، ج۲۰، ص۹۲؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه فی معرفة الأئمة، ج۲، ص۱۹۷.</ref>؛
امام صادق{{ع}} فرمود: [[خداوند متعال]] [[حضرت محمد]]{{صل}} را [[مبعوث]] کرد و بدین وسیله، سلسله [[پیغمبران]] را پایان داد و بعد از او پیامبری نخواهد آمد و کتابی برای او فرستاد که با آن به تمام کُتُب خاتمه داد و بعد از آن کتابی نازل نخواهد شد. در این کتاب بعضی از چیزها را [[حلال]] و برخی دیگر را [[حرام]] کرد. حلال آن تا [[روز قیامت]] حلال است و حرام آن نیز تا روز قیامت حرام است....<ref>[[نفیسه ابوالحسنی|ابوالحسنی، نفیسه]]، [[خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات (کتاب)|خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات]] ص ۸۰.</ref>.


===[[آیات]] [[جهانی بودن اسلام]]===
====== آیۀ سوم ======
مکتبها و [[ادیان]] [[جهان]] را در یک دسته‌بندی کلی می‌توان در دو گروه قرار داد:
{{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا}}<ref>«و تو را جز مژده‌بخش و بیم‌دهنده برای همه مردم نفرستاده‌ایم اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره سبأ، آیه ۲۸.</ref>. استدلال به این آیه در مقوله [[خاتمیت]]، بر جایگاه و مفهوم کلمه {{متن قرآن|كَافَّةً}} [[استوار]] است. مهم‌ترین معانی کافه از نظر اهل لغت: «جمیع»<ref>احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۵۳۶؛ محمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۹، ص۳۳۶؛ اسماعیل حماد جوهری، الصحاح، ج۴، ص۱۴۲۲؛ محمد بن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج۳، ص۲۵۷؛ فؤاد أفرام بستانی، فرهنگ ابجدی، ص۷۱۶.</ref>، «جماعت»<ref>علی بن اسماعیل بن سیره، المحکم و المحیط الاعظم، ج۶، ص۶۶۶؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۹، ص۳۰۵؛ لوئیس معلوف، المنجد فی اللغة، ص۶۸۹؛ احمد سیاح، فرهنگ بزرگ جامع نوین، ج۳-۴، ص۱۳۷۸.</ref> و «منع و بازدارندگی»<ref>حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۷۱۳؛ حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱۰، ص۹۴.</ref> است.


نخست: مکاتبی که مخاطب خود را گروه، [[ملت]]، نژاد و یا طبقه خاصی می‌دانند و داعیه نجات‌بخشی گروهی از [[انسان‌ها]] را دارند.
ادیبان و دانشمندان [[علوم قرآنی]] درباره نقش این واژه در [[آیه]]، دیدگاه متفاوتی دارند: عده‌ای<ref>محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۳۹۶؛ محمد بن أحمد قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج۱۴، ص۳۰۰؛ محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲۲، ص۶۶.</ref> لفظ {{متن قرآن|كَافَّةً}} را «حال» از کلمه {{متن قرآن|لِلنَّاسِ}} و به معنای «همه» و مفید عموم می‌دانند و در مقابل، گروهی<ref>محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۳۷۶؛ محمود بن زمخشری، الکشاف، ج۳، ص۵۸۳؛ المنتجب الهمذانی، الفرید فی اعراب القرآن المجید، ج۵، ص۲۹۹؛ احمد بن محمد نحاس، اعراب القرآن، ج۳، ص۲۳۷؛ ابراهیم زجاج، معانی القرآن و اعرابه، ج۴، ص۲۵۴.</ref> این واژه را «حال» از «ک» در {{متن قرآن|أَرْسَلْنَاكَ}} دانسته و عموماً معنای «منع» و یا «جمع» را برای آن در نظر گرفته‌اند. مرحوم [[طبرسی]] در بحث [[اعراب]]، قول دوم را برگزیده، ولی در بحث معنا، به دیدگاه نخست روی آورده است<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۸، ص۶۱۰.</ref>.


دوم: ادیانی که به همه انسان‌ها توجه کرده و در پی [[نجات]] تمام آنانند.
اگر {{متن قرآن|كَافَّةً}} حال از {{متن قرآن|لِلنَّاسِ}} باشد، آیه، گویای این مطلب است که [[دین اسلام]]، آخرین [[دین]] و تا [[روز رستاخیز]] [[آیین]] همه [[انسان‌ها]] خواهد بود؛ زیرا در این صورت {{متن قرآن|كَافَّةً}} از الفاظ عموم است و آیه چنین معنا می‌شود: «ما تو را نفرستادیم مگر برای همه [[مردم]] تا روز رستاخیز».
هر [[انسان]] منصفی که کم‌ترین آشنایی با [[تاریخ]] و [[تعالیم اسلام]] داشته باشد می‌داند که [[اسلام]] و قرآن، همه [[ملت‌ها]] را به [[آیین]]، معارف و [[مقررات]] خود [[دعوت]] فرموده و هیچ فرد، گروه، [[ملت]] و [[نژادی]] را استثناء نکرده است<ref>محمد تقی مصباح یزدی، قرآن‌شناسی، ج۲، ص۲۷۵.</ref>.
فرامکانی بودن [[دین اسلام]] و عدم اختصاص آن به [[قوم]] و یا منطقه‌ای خاص از ضروریات این [[آیین الهی]] و بهترین دلیل و معتبرترین [[مدرک]] برای [[اثبات]] این امر، [[قرآن کریم]] است.
آنچه از نظر شما خواهد گذشت، اشاره‌ای کوتاه به چند [[آیه]] در این موضوع است:


====[[آیات]] جهانی بودن [[انذار]] [[پیامبر]]{{صل}}====
[[آیة الله سبحانی]] از جمله کسانی است که با پذیرش این قول، چنین از آیه، مفهوم‌گیری می‌نماید: «{{متن قرآن|كَافَّةً}} به معنای عامه، حال برای {{متن قرآن|لِلنَّاسِ}} می‌باشد و تقدیر آیه این است: {{عربی|و ما ارسلناك الا للناس كافة}}، یعنی ما تو را [[مبعوث]] نساختیم و نفرستادیم مگر برای همه [[مردم]]. این جمله مساوی با این جمله است که: «[[رسالت]] تو عمومی و جهانی و [[ابدی]] است» زیرا در غیر این صورت، [[پیامبر]] همه مردم نخواهی بود»<ref>جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج۷، ص۳۳۳.</ref>.<ref>[[نفیسه ابوالحسنی|ابوالحسنی، نفیسه]]، [[خاتمیت در قرآن (کتاب)|خاتمیت در قرآن]]، ص ۸۳-۹۰.</ref>
{{متن قرآن|تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا}}<ref>«بزرگوار است آن (خداوند) که فرقان (جداکننده حق از باطل) را بر [[بنده]] خویش فرو فرستاد تا جهانیان را بیم‌دهنده باشد» [[سوره فرقان]]، آیه ۱.</ref>
رکن [[استدلال]] در این آیه، واژه «العالمین» است که [[کشف]] معنای آن برای [[فهم]] دلالت یا عدم دلالت آیه بر «[[خاتمیت]]» تعیین کننده است.
درباره معنای این واژه سه دیدگاه مشهور وجود دارد:


۱. «عالمین» همانند عالَم، حاکی از مجموع [[جهان آفرینش]] است<ref>سیدمحمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۹، ص۴۲۱؛ سید عبدالحسین طیب، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۵۷۱.</ref>. به نظر [[راغب]]، علت این که واژه مزبور به صورت «جمع» ذکر شده، این است که هر نوعی از انواع جهان آفرینش، برای خود عالَمی است. «عالم [[انسان]]، عالم آب، عالم [[آتش]] و.».. و از آنجا که عالم انسان، بخشی از عالم [[جهان]] است و انسان از صاحبان [[عقل]] به شمار می‌آید، از باب [[غلبه]] [[عاقل]] بر غیر عاقل، جمعی که مناسب با انسان است، آورده شده است<ref>حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۵۸۲.</ref>.
===== [[آیات]] دال بر جهانی بودن [[رسالت پیامبر]]{{صل}} =====
{{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا}}<ref>«بگو: ای مردم! به راستی من فرستاده خداوند به سوی همه شمایم» سوره اعراف، آیه ۱۵۸.</ref>. در [[حدیثی]] از [[امام مجتبی]]{{ع}} می‌خوانیم: عده‌ای از [[یهود]] نزد پیامبر{{صل}} آمده و گفتند: ای محمد! این تویی که [[گمان]] می‌بری فرستاده خدایی و همانند [[موسی]] بر تو [[وحی]] فرستاده می‌شود؟ پیامبر{{صل}} کمی [[سکوت]] کرد سپس فرمود: آری منم [[سید]] [[فرزندان آدم]]{{ع}} و به این افتخار نمی‌کنم، من [[خاتم پیامبران]]{{صل}} و پیشوای [[پرهیزکاران]] و فرستاده [[پروردگار]] جهانیانم. آنان سؤال کردند: به سوی چه کسی فرستاده شده‌ای، [[عرب]] یا [[عجم]] و یا ما؟<ref>محمدرضا قمی مشهدی، کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج۵، ص۲۰۸؛ محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۲، ص۲۴۴؛ محمد بن علی بن بابویه، أمالی الصدوق، ص۱۸۷، ح۱؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۹، (باب دوم)، ص۲۹۴.</ref>. [[خداوند]] در پاسخ ایشان [[آیه]] فوق را نازل فرمود و جهانی بودن رسالت پیامبر خاتم{{صل}} را با صراحت اعلام نمود.


۲. واژه «عالمین» به [[آدمیان]] و [[جنیان]] اختصاص دارد<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۷، ص۲۵۳؛ محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۱۸، ص۱۳۶؛ محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۳، ص۲۶۲؛ سید محمد حسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۱۷، ص۹؛ حسین بن علی ابوالفتوح رازی، روض الجنان و روح الجنان، ج۱۴، ص۱۹۲؛ ملا محسن فیض کاشانی، الأصفی فی تفسیر القرآن، تحقیق: محمدحسین درایتی و محمدرضا نعمتی، ج۲، ص۸۶۱؛ محمد ثقفی تهرانی، تفسیر روان جاوید، ج۴، ص۶۰؛ علی بن محمد بغدادی، لباب التأویل فی معانی التنزیل (خازن)، ج۳، ص۳۰۸؛ سید عبدالله شبر، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۳۴۷؛ محمد بن علی شوکانی، فتح القدیر، ج۴، ص۷۱؛ عبدالرحمن بن جوزی، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج۳، ص۳۱۱؛ عبدالرزاق رسعنی، رموز الکنوز، ج۵، ص۲۹۷.</ref>.
این‌گونه خطابات عمومی [[قرآنی]]<ref>از جمله: {{متن قرآن|مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا}} «(ای آدمی!) هر نیکی به تو رسد از خداوند است و هر بدی به تو رسد از خود توست. و (ای محمّد!) ما تو را برای مردم، پیامبر فرستاده‌ایم و خداوند، (شما را) گواه بس» سوره نساء، آیه ۷۹؛ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّكُمْ فَآمِنُوا خَيْرًا لَكُمْ وَإِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا}} «ای مردم! این پیامبر حقیقت را از سوی پروردگارتان برای شما آورده است پس ایمان بیاورید که برایتان بهتر است و اگر انکار کنید (بدانید که) بی‌گمان آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن خداوند است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۷۰؛ {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ}} «بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، هر که رهیاب شد به سود خویش رهیاب می‌شود و هر که گمراه گشت بی‌گمان به زیان خویش گمراه می‌گردد و من کارگزار شما نیستم» سوره یونس، آیه ۱۰۸؛ {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ}} «بگو: ای مردم! جز این نیست که من برای شما بیم‌دهنده‌ای آشکارم» سوره حج، آیه ۴۹.</ref>، برای نخستین بار بود که به [[گوش]] [[مردم]] شبه [[جزیره عربستان]] می‌رسید؛ زیرا آنان با خطاب‌های «یا بنی فلان» و «یا [[عرب]]» و «[[عجم]]» خو گرفته بودند و هیچ کس با فراخواندن به نام [[انسانیت]] یا [[ایمان]] آشنایی نداشت<ref>یوسف قرضاوی و عبدالعزیز سلیمی، قرآن منشور زندگی، ص۷۰۵.</ref>. وقتی خطاب به همه [[انسان‌ها]] باشد محتوای [[بعثت]] و [[پیام]] [[دین]]، جهانی است؛ چراکه این‌گونه خطابات بر سبیل قضیه حقیقیه جعل شده است؛ یعنی همان‌گونه که شامل انسان‌های موجود در [[زمان]] خطاب می‌شود، فراگیر انسان‌های پس از ایشان نیز خواهد بود.
[[علامه طباطبائی]] همگام با بسیاری از [[مفسرین]] بر این نظر انگشت [[تأیید]] می‌نهد و با بیان نکته‌ای قول قبل را چنین زیر سؤال می‌برد:
کلمه «عالمین»، جمع «عالم» است که معنایش «[[خلق]]» است... این هر چند شامل همه از جماد و نبات و [[حیوان]] و [[انسان]] و [[جن]] و [[ملک]] می‌شود، لکن در خصوص [[آیه]] مورد بحث، مراد آیه به قرینه [[سیاق]] -[[انذار]]، [[هدف]] [[تنزیل قرآن]] قرار گرفته شده است - خصوص [[مکلفین]] از خلق است که ثقلان یعنی «جن و انس» می‌باشند و قول بعضی که در این آیه، عموم [[رسالت]] را شامل تمامی ماسوی [[الله]] می‌دانند به همین دلیل ناصحیح است؛ چراکه از این امر [[غفلت]] کرده‌اند که از «رسالت» تعبیر به «انذار» شده است...<ref>محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۵، ص۱۷۳.</ref>.


۳. مراد از «عالمین»، تنها [[انسان‌ها]] هستند؛ زیرا [[خداوند]] هر [[انسانی]] را عالم جداگانه به حساب آورده است. این دیدگاه بر اساس آنچه [[راغب]] [[اصفهانی]] آورده، منسوب به [[امام]] [[جعفر صادق]]{{ع}} است<ref>{{متن حدیث|قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ{{ع}}: عُنِيَ بِهِ النَّاسُ وَ جُعِلَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ عَالَماً، وَ قَالَ{{ع}}: الْعَالَمُ عَالَمَانِ الْكَبِيرُ وَ هُوَ الْفَلَكُ بِمَا فِيهِ، وَ الصَّغِيرُ وَ هُوَ الْإِنْسَانُ لِأَنَّهُ مَخْلُوقٌ عَلَى هَيْئَةِ الْعَالَمِ‌، وَ قَدْ أَوْجَدَ اللَّهُ تَعَالَى فِيهِ كُلَّ مَا هُوَ مَوْجُودٌ فِي الْعَالَمِ الْكَبِيرِ}}؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۵۸۱ و علی بن أحمد کبیر مدنی شیرازی، ریاض السالکین، ج۷، ص۲۱۹.</ref>.
همچنین آیاتی که بیانگر نوید [[غلبه]] [[آیین]] [[پیامبر]]{{صل}} بر همه [[ادیان]] است<ref>{{متن قرآن|هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ}} «اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند» سوره توبه، آیه ۳۳.</ref> و یا پیروان ادیان گوناگون را به معارف اسلام [[دعوت]] کرده<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُمْ}} «ای اهل کتاب! به آنچه فرستاده‌ایم که کتاب آسمانی نزد شما را راست می‌شمارد ایمان بیاورید» سوره نساء، آیه ۴۷.</ref> و یا [[قرآن کریم]] را [[کتاب هدایت]] برای همه جهانیان معرفی می‌نماید<ref>{{متن قرآن|إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ}} «این (قرآن) جز یادکردی برای جهانیان نیست» سوره یوسف، آیه ۱۰۴.</ref>، همه و همه به نحوی بر [[جهانی بودن دین اسلام]] اشاره دارد.
گفتنی است واژه «عالمین» در هر معنایی باشد، بدون تردید در این آیه، «[[مکلفان]] به [[تکالیف الهی]] هستند»؛ چراکه [[بیم]] و [[انذار]] به ایشان تعلق می‌گیرد. همچنین، این لفظ، جمع با «الف و لام» تعریف آمده و در این صورت مفید عموم بوده و این قاعده، مورد تأکید [[فقها]] و اصولیان پیشین و معاصر است<ref>محمد تقی نجفی اصفهانی، هدایة المسترشدین، ج۳، ص۱۵۷؛ ابوالقاسم میرزای قمی، قوانین الاصول، ص۲۱۶؛ زین الدین بن شهید ثانی، معالم الدین و ملاذ المجتهدین، ص۱۰۴؛ میرزا محمد حسین نائینی، اجود التقریرات، ج۲، ص۲۹۷؛ محمدباقر صدر، بحوث فی علم الأصول، ج۳، ص۲۵۲.</ref>. لفظ عام (العالمین)، تمام افرادی را که [[شایستگی]] انطباق دارند در بر می‌گیرد و ویژه افراد خاص و یا [[زمان]] و مکان معین نیست<ref>محمدکاظم آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ص۲۱۶؛ میرزا محمد حسین نائینی، فوائد الاصول، ج۲، ص۵۱۵؛ ابوالقاسم خوئی، دراسات فی علم اصول، ج۲، ص۲۳۳ و محمد باقر صدر، بحوث فی علم الأصول، ج۳، ص۲۱۹.</ref>.
علاوه بر [[دلایل نقلی]]، مکاتباتی جهانی از سوی [[پیامبر اسلام]]{{صل}} با دیگر سران کشورهای مهم آن [[زمان]] صورت گرفته است که بسیاری از این نامه‌ها در کتاب‌هایی چون "مکاتیب الرسول"<ref>علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج۲، ص۳۱۵، ۳۳۹، ۳۵۴، ۳۹۰، ۴۱۷، ۴۳۰،۴۸۹، ۵۸۲ و ۶۴۹.</ref>، "المصباح المُضیء فی کتاب النبی الأمی و رسله الی ملوک الارض من عربی و عجمی"<ref>ابی عبدالله ابن حدیده انصاری، المصباح المضیء فی کتاب النبی الأمی و رسله الی ملوک الأرض من عربی و عجمی، ج۲، ص۲۸، ۳۳، ۸۳، ۱۴۱، ۱۶۸، ۲۱۳، ۲۸۰ و ۳۰۱.</ref>، "نامه‌ها و پیمان‌های سیاسی حضرت محمد{{صل}}"<ref>محمد حمیدالله، نامه‌ها و پیمان‌های سیاسی حضرت محمد{{صل}}، ص۱۴۷، ۱۵۴، ۱۸۳، ۱۸۸، ۱۹۴، ۲۰۵، ۳۰۶، ۳۶۴ و ۴۶۳.</ref> و...<ref>جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ص۶۹۰؛ علی نظری منفرد، قصه‌های هجرت، ص۴۸۰؛ علی اکبر مسعودی خمینی، پیک هدایت، ص۴۵، ۹۵، ۱۲۵، ۱۶۵، ۳۱۵، ۴۱۱ و ۴۳۱.</ref> جمع‌آوری شده است که برخی از مخاطبین [[رسول الله]]{{صل}} بدین قرارند: نامه به خسرو شاه [[ایران]]، قیصر پادشاه روم، هراکلیوس امپراطور [[روم]]، [[نجاشی]] پادشاه [[حبشه]]، مقوقس [[حکمران مصر]]، منذربن ساوی عبدی [[کارگزار]] خسرو در [[بحرین]]، هلال فرمان‌روای بحرین، سران کشورهای [[یمن]]، یمامه، عمان، [[شام]] و همچنین شخصیت‌های مهم هر منطقه مانند: اکثم [[صیفی]]، [[حکیم]] [[عرب]]، اسقف‌های اعظم روم، [[نجران]]، [[ایکه]] و... .


مفسرانی چون فخرالدین رازی<ref>محمد بن عمر فخررازی، التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)، ج۲۴، ص۴۲۹.</ref>، [[نسفی]]<ref>عبدالله بن احمد نسفی، مدارک التنزیل و حقائق التأویل، ج۳، ص۲۳۲.</ref>، [[ابن‌عربی]]<ref>محمد بن علی ابن عربی، تفسیر ابن عربی، ج۲، ص۸۱.</ref>، ابن‌جزمی<ref>أحمد ابن جزی، التسهیل لعلوم التنزیل، ج۲، ص۷۸.</ref>، [[سید قطب]]<ref>سید قطب، فی ظلال القرآن، ج۵، ص۲۵۴۸.</ref> و... از [[آیه]] یادشده عمومیت [[رسالت]] [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} برای همه [[مکلفان]] و رسالت [[ابدی]] وی تا [[روز قیامت]] را قابل استفاده دانسته‌اند.
نامه‌ها با پیک‌هایی مخصوص برای هر منطقه فرستاده و از آنان برای پذیرش دین اسلام [[دعوت]] می‌شد. دلیل اینکه [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} با رؤسای ممالک و اقوام و شخصیت‌ها مکاتبه کرد، این بود که با [[ایمان]] ایشان، راه برای [[مسلمان]] شدن دیگران نیز هموار می‌گشت. همین [[تدبیر]] سبب شد که [[اسلام]] از دایره [[عربستان]] پا فراتر نهد و دامنه اسلام تا اقصی نقاط [[جهان]] امتداد یابد.
[[خداوند]] در این آیه و دیگر [[آیات]]، آخرین پیامبرش را بیم‌دهنده و مایه [[رحمت]] برای تمام جهانیان<ref>{{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ}} «و تو را جز رحمتی برای جهانیان، نفرستاده‌ایم» سوره انبیاء، آیه ۱۰۷.</ref> خوانده است و شکی نیست که لفظ «عالمین» تمام افراد [[بشر]] را در هر دوره‌ای که باشند و در هر کشوری زیست کنند، در برمی‌گیرد. پس [[اسلام]] قانونی جهانی و همگانی است و منحصر به سده و اشخاص خاصی نمی‌باشد.
{{متن قرآن|...وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ}}<ref>«... و به من این قرآن وحی شده است تا با آن به شما و به هر کس که (این قرآن به او) برسد، هشدار دهم.».. سوره انعام، آیه ۱۹.</ref>.


ثقل [[استدلال]] ما در بحث [[جهانی بودن دین اسلام]]، بر واژه {{متن قرآن|مَنْ بَلَغَ}} می‌باشد. در این [[آیه]]، [[هدف]] [[نزول قرآن]]، [[انذار]] [[اهل مکه]] و تمام کسانی است که [[پیام]] [[قرآن]] به آنان می‌رسد. بدین سبب آیه، در برگیرنده تمام [[انسان‌ها]] از هر [[قوم]] و ملیتی است و بر [[جهانی بودن]] [[دعوت]] [[اسلام]] دلالت دارد.
حال سؤال این است: اگر [[دین اسلام]] جهانی نبود و به [[قوم]] معین یا [[زمان]] محدودی اختصاص داشت، آیا چنین دعوت عمومی و فراگیری صورت می‌گرفت؟!<ref>[[نفیسه ابوالحسنی|ابوالحسنی، نفیسه]]، [[خاتمیت در قرآن (کتاب)|خاتمیت در قرآن]] ص ۹۰.</ref>
[[علامه طباطبائی]] در [[تفسیر آیه]] می‌نویسد:
آیه، دلالت دارد که [[رسالت]] آن حضرت، عمومی و قرآنش [[ابدی]] و جهانی است و از نظر [[دعوت به اسلام]]، هیچ فرقی میان کسانی که قرآن را از خود او می‌شنوند و بین کسانی که از غیر او می‌شنوند، وجود ندارد<ref>محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۳۹.</ref>.


بیشتر [[مفسران]] نامدار پیشین و معاصر<ref>محمد بن عبدالله آلوسی، روح المعانی، ج۴، ص۱۱۳؛ مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل، ج۱، ص۵۵۴؛ سلیمان بن احمد طبرانی، التفسیر الکبیر، ج۳، ص۱۶؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۹۴؛ احمد بن محمد میبدی، کشف الاسرار و عدة الأبرار، ج۳، ص۳۱۹؛ محمد رشید رضا، تفسیر القرآن الحکیم (المنار)، ج۷، ص۳۴۱؛ محسن قرائتی، تفسیر نور، ج۲، ص۴۲۸.</ref> با استناد بر کنار هم قرار گرفتن واژه {{متن قرآن|مَنْ بَلَغَ}} و «و کم»، انذار را شامل همه مخاطبان از [[زمان ظهور]] حضرتش تا حال می‌دانند و بدین طریق بر عمومیت [[بعثت]] [[خاتم‌الانبیاء]]{{صل}} و پایان‌بخشی سلسله [[نبوت]] [[اذعان]] دارند.
==== دوم: آیات جاودانگی اسلام ====
{{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا}}<ref>«و تو را جز مژده‌بخش و بیم‌دهنده برای همه مردم نفرستاده‌ایم اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره سبأ، آیه ۲۸.</ref>.
{{همچنین|جاودانگی اسلام}}
استدلال به این آیه در مقوله [[خاتمیت]]، بر جایگاه و مفهوم کلمه {{متن قرآن|كَافَّةً}} [[استوار]] است. مهم‌ترین معانی کافه از نظر [[اهل لغت]]: «جمیع»<ref>احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۵۳۶؛ محمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۹، ص۳۳۶؛ اسماعیل حماد جوهری، الصحاح، ج۴، ص۱۴۲۲؛ محمد بن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج۳، ص۲۵۷؛ فؤاد أفرام بستانی، فرهنگ ابجدی، ص۷۱۶.</ref>، «[[جماعت]]»<ref>علی بن اسماعیل بن سیره، المحکم و المحیط الاعظم، ج۶، ص۶۶۶؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۹، ص۳۰۵؛ لوئیس معلوف، المنجد فی اللغة، ص۶۸۹؛ احمد سیاح، فرهنگ بزرگ جامع نوین، ج۳-۴، ص۱۳۷۸.</ref> و «منع و بازدارندگی»<ref>حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۷۱۳؛ حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱۰، ص۹۴.</ref> است.
[[جاودانگی]] هر [[مکتب]] و مذهبی، به جاودانگی مبانی، پیام‌ها و تعالیم آن و نیز شایستگی تأمین نیازها و انتظارات [[بشر]] در هر عصر و زمانی وابسته است؛ به دیگر سخن، هرگاه مبانی و رهنمودهای [[دین]]، مطابق با خواسته‌ها و نیازهای انسان نباشد؛ چنین [[دینی]]، همانند کالا و متاع‌های دیگر، کهنه و متروک خواهد شد.


ادیبان و [[دانشمندان]] [[علوم قرآنی]] درباره نقش این واژه در [[آیه]]، دیدگاه متفاوتی دارند: عده‌ای<ref>محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۳۹۶؛ محمد بن أحمد قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج۱۴، ص۳۰۰؛ محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲۲، ص۶۶.</ref> لفظ {{متن قرآن|كَافَّةً}} را «حال» از کلمه {{متن قرآن|لِلنَّاسِ}} و به معنای «همه» و مفید عموم می‌دانند و در مقابل، گروهی<ref>محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۳۷۶؛ محمود بن زمخشری، الکشاف، ج۳، ص۵۸۳؛ المنتجب الهمذانی، الفرید فی اعراب القرآن المجید، ج۵، ص۲۹۹؛ احمد بن محمد نحاس، اعراب القرآن، ج۳، ص۲۳۷؛ ابراهیم زجاج، معانی القرآن و اعرابه، ج۴، ص۲۵۴.</ref> این واژه را «حال» از «ک» در {{متن قرآن|أَرْسَلْنَاكَ}} دانسته و عموماً معنای «منع» و یا «جمع» را برای آن در نظر گرفته‌اند.
دین اسلام، خاتم [[ادیان آسمانی]]، به [[دلایل]] گوناگون این قابلیت را دارد که همواره تا [[انسان]] در سراسر [[گیتی]] [[حیات]] داشته باشد، زنده و پویا بماند و [[هادی]] بشر گردد؛ گرچه در [[زندگی]] و وسائل آن تحول پیدا شود. [[علامه طباطبائی]] نیاز به چنین دینی را معادل با اهمیت حیات نوع [[آدمی]] تلقی کرده و بیان می‌دارد: «هرگز نمی‌شود [[انکار]] کرد که مسئله پاسخ دادن یک آیین پاک ـ مانند [[آیین اسلام]] ـ به همه نیازمندی‌های انسان در هر عصری از حیث اهمیت، در درجه اول و معادل با اهمیت حیات نوع [[انسانی]] است که ما افراد انسان، متاعی گران‌بهاتر از آن نمی‌توانیم تصور نماییم. البته هر فرد [[مسلمانی]] که دست‌کم به کلیات آیین اسلام آشنا و علاقه‌مند است، این مسئله را در فهرست مسائلی که از [[اسلام]]، یاد دارد ضبط و درج نموده است<ref>محمد حسین طباطبائی، اسلام و انسان معاصر، ص۱۸-۱۹.</ref>.
مرحوم [[طبرسی]] در بحث [[اعراب]]، قول دوم را برگزیده، ولی در بحث معنا، به دیدگاه نخست روی آورده است<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۸، ص۶۱۰.</ref>.
اگر {{متن قرآن|كَافَّةً}} حال از {{متن قرآن|لِلنَّاسِ}} باشد، آیه، گویای این مطلب است که [[دین اسلام]]، آخرین [[دین]] و تا [[روز رستاخیز]] [[آیین]] همه [[انسان‌ها]] خواهد بود؛ زیرا در این صورت {{متن قرآن|كَافَّةً}} از الفاظ عموم است و آیه چنین معنا می‌شود: «ما تو را نفرستادیم مگر برای همه [[مردم]] تا روز رستاخیز».


[[آیة الله سبحانی]] از جمله کسانی است که با پذیرش این قول، چنین از آیه، مفهوم‌گیری می‌نماید:
اسلام در وضع قوانین و مقررات خود، رسماً با [[احترام]] به [[فطرت]]؛ هماهنگی خود با [[قوانین]] [[فطری]] را اعلام نمود و این همسویی با فطرت در کنار بهره‌مندی از [[عقل]] و [[دانش]]، از جمله عوامل مهم جاودانگی آیین اسلام است.
{{متن قرآن|كَافَّةً}} به معنای [[عامه]]، حال برای {{متن قرآن|لِلنَّاسِ}} می‌باشد و تقدیر آیه این است: {{عربی|و ما ارسلناك الا للناس كافة}}، یعنی ما تو را [[مبعوث]] نساختیم و نفرستادیم مگر برای همه [[مردم]]. این جمله مساوی با این جمله است که: «[[رسالت]] تو عمومی و جهانی و [[ابدی]] است» زیرا در غیر این صورت، [[پیامبر]] همه مردم نخواهی بود<ref>جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج۷، ص۳۳۳.</ref>.<ref>[[نفیسه ابوالحسنی|ابوالحسنی، نفیسه]]، [[خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات (کتاب)|خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات]] ص ۸۳-۹۰.</ref>.


====[[آیات]] جهانی بودن [[رسالت پیامبر]]{{صل}}====
===== جاودانگیِ اسلام از حیث مصدر و منبع =====
{{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا}}<ref>«بگو: ای مردم! به راستی من فرستاده خداوند به سوی همه شمایم» سوره اعراف، آیه ۱۵۸.</ref>.
[[قرآن]] ـ [[معجزه]] [[ابدی]] و جاویدان [[نبی مکرم اسلام]]{{صل}} ـ [[وحی]] قدسی و برگرفته از منشأ و [[حکمت]] لایزال [[الهی]]، از خاستگاهی مافوق بشری و فراتر از یک [[تجربه]] فردی برای زدودن دردها و [[فتنه‌ها]] و گمراهی‌ها فرود آمده است. همگان، بدون هیچ قیدی، تحت پوشش هدایت‌گری آن در در تمام ابعاد [[زندگی]] قرار دارند تا با فراهم آوردن زندگی معقول و [[مشروع]] در [[دنیا]] به کسب [[سعادت واقعی]] دست یابند.
در [[حدیثی]] از [[امام مجتبی]]{{ع}} می‌خوانیم: عده‌ای از [[یهود]] نزد پیامبر{{صل}} آمده و گفتند: ای محمد! این تویی که [[گمان]] می‌بری فرستاده خدایی و همانند [[موسی]] بر تو [[وحی]] فرستاده می‌شود؟ پیامبر{{صل}} کمی [[سکوت]] کرد سپس فرمود: آری منم [[سید]] [[فرزندان آدم]]{{ع}} و به این [[افتخار]] نمی‌کنم، من [[خاتم پیامبران]]{{صل}} و پیشوای [[پرهیزکاران]] و فرستاده [[پروردگار]] جهانیانم. آنان سؤال کردند: به سوی چه کسی فرستاده شده‌ای، [[عرب]] یا [[عجم]] و یا ما؟<ref>محمدرضا قمی مشهدی، کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج۵، ص۲۰۸؛ محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۲، ص۲۴۴؛ محمد بن علی بن بابویه، أمالی الصدوق، ص۱۸۷، ح۱؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۹، (باب دوم)، ص۲۹۴.</ref>.
[[خداوند]] در پاسخ ایشان [[آیه]] فوق را نازل فرمود و جهانی بودن رسالت پیامبر خاتم{{صل}} را با صراحت اعلام نمود.


این‌گونه خطابات عمومی [[قرآنی]]<ref>از جمله: {{متن قرآن|مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا}} «(ای آدمی!) هر نیکی به تو رسد از خداوند است و هر بدی به تو رسد از خود توست. و (ای محمّد!) ما تو را برای مردم، پیامبر فرستاده‌ایم و خداوند، (شما را) گواه بس» سوره نساء، آیه ۷۹؛ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّكُمْ فَآمِنُوا خَيْرًا لَكُمْ وَإِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا}} «ای مردم! این پیامبر حقیقت را از سوی پروردگارتان برای شما آورده است پس ایمان بیاورید که برایتان بهتر است و اگر انکار کنید (بدانید که) بی‌گمان آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن خداوند است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۷۰؛ {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ}} «بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، هر که رهیاب شد به سود خویش رهیاب می‌شود و هر که گمراه گشت بی‌گمان به زیان خویش گمراه می‌گردد و من کارگزار شما نیستم» سوره یونس، آیه ۱۰۸؛ {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ}} «بگو: ای مردم! جز این نیست که من برای شما بیم‌دهنده‌ای آشکارم» سوره حج، آیه ۴۹.</ref>، برای نخستین بار بود که به [[گوش]] [[مردم]] شبه [[جزیره عربستان]] می‌رسید؛ زیرا آنان با خطاب‌های «یا [[بنی فلان]]» و «یا [[عرب]]» و «[[عجم]]» خو گرفته بودند و هیچ کس با فراخواندن به نام [[انسانیت]] یا [[ایمان]] آشنایی نداشت<ref>یوسف قرضاوی و عبدالعزیز سلیمی، قرآن منشور زندگی، ص۷۰۵.</ref>. وقتی خطاب به همه [[انسان‌ها]] باشد محتوای [[بعثت]] و [[پیام]] [[دین]]، [[جهانی]] است،؛ چراکه این‌گونه خطابات بر [[سبیل]] قضیه حقیقیه [[جعل]] شده است؛ یعنی همان‌گونه که شامل انسان‌های موجود در [[زمان]] خطاب می‌شود، فراگیر انسان‌های پس از ایشان نیز خواهد بود.
وقتی [[وحی تشریعی]] چنین ویژگی و خصوصیتی داشته باشد، می‌تواند منبعی پایان‌ناپذیر و ابدی برای تمام ادوار [[بشر]] به حساب آید و [[دین اسلام]] را نیز [[جاودانه]] نگه دارد. ابدی بودن قرآن را می‌توان در تشبیه زیبای صادق آل محمد{{صل}} بازجست: {{متن حدیث|إِنَّ الْقُرْآنَ حَيٌّ لَمْ يَمُتْ وَ إِنَّهُ يَجْرِي كَمَا يَجْرِي اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ كَمَا يَجْرِي الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ يَجْرِي عَلَى آخِرِنَا كَمَا يَجْرِي عَلَى أَوَّلِنَا}}<ref>محمد بن مسعود، عیاشی، تفسیر عیاشی، ج۲، ص۲۰۴؛ سیدهاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۲۳۱ و محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۳۵، ص۴۰۴.</ref>؛ «قرآن زنده است، [[مرگ]] بدان راه ندارد و بسان گردش شب و [[روز]] و خورشید و ماه در جریان است. او به آیندگان تسری دارد، همان‌گونه که بر پیشینیان جریان داشت». تشبیه جریان قرآن به جریان خورشید و ماه، تشبیه لطیفی است، چرکه با [[سیر]] هر [[روزه]] شب و روز، [[احساس]] شروع و پایانی تازه داریم؛ گویا این همان [[خورشید]] و ماهی نیست که دیروز بر ما گذشته است.


همچنین آیاتی که بیانگر نوید [[غلبه]] [[آیین]] [[پیامبر]]{{صل}} بر همه [[ادیان]] است<ref>{{متن قرآن|هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ}} «اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند» سوره توبه، آیه ۳۳.</ref> و یا [[پیروان ادیان]] گوناگون را به [[معارف اسلام]] [[دعوت]] کرده<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُمْ}} «ای اهل کتاب! به آنچه فرستاده‌ایم که کتاب آسمانی نزد شما را راست می‌شمارد ایمان بیاورید» سوره نساء، آیه ۴۷.</ref> و یا [[قرآن کریم]] را [[کتاب هدایت]] برای همه جهانیان معرفی می‌نماید<ref>{{متن قرآن|إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ}} «این (قرآن) جز یادکردی برای جهانیان نیست» سوره یوسف، آیه ۱۰۴.</ref>، همه و همه به نحوی بر [[جهانی بودن دین اسلام]] اشاره دارد که به علت طولانی شدن بحث از توضیح آن صرف‌نظر می‌کنیم.
'''[[جاودانگی]] [[انذار]] قرآن''': {{متن قرآن|وَمَا تَسْأَلُهُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ}}<ref>«و تو از آنان برای این (رسالت خویش) پاداشی نمی‌خواهی؛ این (قرآن) جز یادکردی برای جهانیان نیست» سوره یوسف، آیه ۱۰۴.</ref>؛ {{متن قرآن|قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ}}<ref>«آنان کسانی هستند که خداوند رهنمایی‌شان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن! بگو: من برای آن (پیامبری) از شما پاداشی نمی‌خواهم؛ آن جز یاد کردی برای جهانیان نیست» سوره انعام، آیه ۹۰.</ref>.


علاوه بر [[دلایل نقلی]]، مکاتباتی جهانی از سوی [[پیامبر اسلام]]{{صل}} با دیگر سران کشورهای مهم آن [[زمان]] صورت گرفته است که بسیاری از این [[نامه‌ها]] در کتاب‌هایی چون [[مکاتیب الرسول]]<ref>علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج۲، ص۳۱۵، ۳۳۹، ۳۵۴، ۳۹۰، ۴۱۷، ۴۳۰،۴۸۹، ۵۸۲ و ۶۴۹.</ref>، المصباح المُضیء فی [[کتاب النبی]] الأمی و رسله الی [[ملوک]] الارض من [[عربی]] و عجمی<ref>ابی عبدالله ابن حدیده انصاری، المصباح المضیء فی کتاب النبی الأمی و رسله الی ملوک الأرض من عربی و عجمی، ج۲، ص۲۸، ۳۳، ۸۳، ۱۴۱، ۱۶۸، ۲۱۳، ۲۸۰ و ۳۰۱.</ref>، نامه‌ها و پیمان‌های [[سیاسی]] [[حضرت محمد]]{{صل}}<ref>محمد حمیدالله، نامه‌ها و پیمان‌های سیاسی حضرت محمد{{صل}}، ص۱۴۷، ۱۵۴، ۱۸۳، ۱۸۸، ۱۹۴، ۲۰۵، ۳۰۶، ۳۶۴ و ۴۶۳.</ref> و...<ref>جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ص۶۹۰؛ علی نظری منفرد، قصه‌های هجرت، ص۴۸۰؛ علی اکبر مسعودی خمینی، پیک هدایت، ص۴۵، ۹۵، ۱۲۵، ۱۶۵، ۳۱۵، ۴۱۱ و ۴۳۱.</ref> جمع‌آوری شده است که برخی از مخاطبین [[رسول الله]]{{صل}} بدین قرارند:
در سوره‌های ص<ref>{{متن قرآن|قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ * قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ}} «(خداوند) فرمود: آنگاه که به تو فرمان دادم. چه چیز تو را از فروتنی بازداشت؟ گفت: من از او بهترم! مرا از آتش و او را از گل آفریده‌ای * فرمود: پس از آن (بهشت) بیرون رو که تو رانده‌ای» سوره ص، آیه ۷۶-۷۷.</ref>، قلم<ref>{{متن قرآن|وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ}} «در حالی که این (قرآن) جز یادکردی برای جهانیان نیست» سوره قلم، آیه ۵۲.</ref> و تکویر<ref>{{متن قرآن|لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ}} «برای هر کس از شما که بخواهد راه راست در پیش گیرد» سوره تکویر، آیه ۲۸.</ref> نیز شبیه همین تعبیرات به کار رفته است که وصف «[[تذکر]] و یادآوری» [[قرآن]] را در برگیرنده تمام عالمیان می‌داند.
[[نامه]] به [[خسرو]] [[شاه]] [[ایران]]، [[قیصر]] [[پادشاه روم]]، هراکلیوس امپراطور [[روم]]، [[نجاشی]] [[پادشاه]] [[حبشه]]، [[مقوقس]] [[حکمران مصر]]، منذربن ساوی [[عبدی]] [[کارگزار]] خسرو در [[بحرین]]، هلال فرمان‌روای بحرین، سران کشورهای [[یمن]]، یمامه، عمان، [[شام]] و همچنین شخصیت‌های مهم هر منطقه مانند: [[اکثم]] [[صیفی]]، [[حکیم]] [[عرب]]، اسقف‌های اعظم روم، [[نجران]]، [[ایکه]] و....


نامه‌ها با پیک‌هایی مخصوص برای هر منطقه فرستاده و از آنان برای [[پذیرش دین اسلام]] [[دعوت]] می‌شد. سر اینکه [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} با رؤسای ممالک و [[اقوام]] و شخصیت‌ها مکاتبه کرد، این بود که با [[ایمان]] ایشان، راه برای [[مسلمان]] شدن دیگران نیز هموار می‌گشت. همین [[تدبیر]] سبب شد که [[اسلام]] از دایره [[عربستان]] پا فراتر [[نهد]] و دامنه اسلام تا اقصی نقاط [[جهان]] امتداد یابد.
[[علامه طباطبائی]] ذکر بودن قرآن برای جهانیان را چنین توضیح می‌دهد: «قرآن مایه تذکر عالمیان است که به وسیله آن به یاد آورند آنچه که [[خداوند]] در دل‌های جماعات بشری از قبیل [[علم به خدا]] و آیاتش به ودیعه نهاده است و بدین وسیله، متذکر چیزهایی شوند که به واسطه [[غفلت]] و [[اعراض]]، از یادشان رفته است. آری قرآن از کالاهایی نیست که به وسیله آن [[مال]] به دست آورند و یا به وسیله آن به [[عزت]] و جاه و امثال آن برسند»<ref>محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۱، ص۲۷۵.</ref>.
حال سؤال این است: اگر [[دین اسلام]] [[جهانی]] نبود و به [[قوم]] معین یا [[زمان]] محدودی اختصاص داشت، آیا چنین [[دعوت عمومی]] و فراگیری صورت می‌گرفت؟!.<ref>[[نفیسه ابوالحسنی|ابوالحسنی، نفیسه]]، [[خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات (کتاب)|خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات]] ص ۹۰.</ref>.


===[[آیات]] [[جاودانگی دین اسلام]]===
به نظر راغب، کلمه «ذکری» به معنای «تذکر دادن» است و از واژه «ذکر» که همین معنا را دارد، بلیغ‌تر است<ref>حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۳۲۹.</ref>. همان‌گونه که پیش‌تر گفته شد، جمع محلی به الف و لام در معنای خود استغراق داشته و بر عمومیت و نامحدود بودن آن دلالت دارد.
[[جاودانگی]] هر [[مکتب]] و مذهبی، به جاودانگی مبانی، پیام‌ها و [[تعالیم]] آن و نیز [[شایستگی]] تأمین نیازها و انتظارات [[بشر]] در هر عصر و زمانی وابسته است؛ به دیگر سخن، هرگاه مبانی و رهنمودهای [[دین]]، مطابق با [[خواسته‌ها]] و [[نیازهای انسان]] نباشد چنین [[دینی]]، همانند کالا و متاع‌های دیگر، کهنه و متروک خواهد شد.
دین اسلام، خاتم [[ادیان آسمانی]]، به [[دلایل]] گوناگون این قابلیت را دارد که همواره تا [[انسان]] در سراسر [[گیتی]] [[حیات]] داشته باشد، زنده و پویا بماند و [[هادی]] بشر گردد؛ گرچه در [[زندگی]] و وسائل آن [[تحول]] پیدا شود.
[[علامه طباطبائی]] نیاز به چنین دینی را معادل با اهمیت حیات نوع [[آدمی]] تلقی کرده و بیان می‌دارد:
هرگز نمی‌شود [[انکار]] کرد که مسئله پاسخ دادن یک [[آیین پاک]] – مانند [[آیین اسلام]] - به همه [[نیازمندی‌های انسان]] در هر عصری از حیث اهمیت، در درجه اول و معادل با اهمیت حیات نوع [[انسانی]] است که ما افراد انسان، متاعی گران‌بهاتر از آن نمی‌توانیم تصور نماییم. البته هر فرد [[مسلمانی]] که دست‌کم به کلیات آیین اسلام آشنا و علاقه‌مند است، این مسئله را در فهرست مسائلی که از [[اسلام]]، یاد دارد ضبط و درج نموده است<ref>محمد حسین طباطبائی، اسلام و انسان معاصر، ص۱۸-۱۹.</ref>.
اسلام در [[وضع قوانین]] و [[مقررات]] خود، رسماً با [[احترام]] به [[فطرت]]، [[هماهنگی]] خود با [[قوانین]] [[فطری]] را اعلام نمود و این [[همسویی]] با فطرت در کنار بهره‌مندی از [[عقل]] و [[دانش]]، از جمله عوامل مهم جاودانگی آیین اسلام است.
آنچه در این گفتار بدان می‌پردازیم، بررسی جاودانگی در دو حوزه «مصدر و تعالیم» است، لیکن به سبب ظرفیت محدود این نوشتار در این بحث، تنها به چند [[آیه]] اشاره گردیده و از دیگر آیات صرف‌نظر شده است:


====جاودانگی از حیث مصدر و منبع====
'''[[جاودانگی]] هدایت قرآن''': {{متن قرآن|شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ}}<ref>«(روزهای روزه گرفتن در) ماه رمضان است که قرآن را در آن فرو فرستاده‌اند» سوره بقره، آیه ۱۸۵.</ref>؛ {{متن قرآن|هَذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ}}<ref>«این (قرآن) بازگفتی آشکار برای مردم و رهنمون و پندی برای پرهیزگاران است» سوره آل عمران، آیه ۱۳۸.</ref>؛ {{متن قرآن|هَذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ}}<ref>«این روشنگری‌هایی برای مردم و رهنمود و بخشایشی است برای گروهی که یقین دارند» سوره جاثیه، آیه ۲۰.</ref>.
[[قرآن]] - [[معجزه]] [[ابدی]] و جاویدان [[نبی مکرم اسلام]]{{صل}}- [[وحی]] قدسی و برگرفته از منشأ و [[حکمت]] لایزال [[الهی]]، از خاستگاهی مافوق بشری و فراتر از یک [[تجربه]] فردی برای زدودن دردها و [[فتنه‌ها]] و [[گمراهی‌ها]] فرود آمده است. همگان، بدون هیچ قیدی، تحت [[پوشش]] [[هدایت‌گری]] آن در در تمام ابعاد [[زندگی]] قرار دارند تا با فراهم آوردن زندگی معقول و [[مشروع]] در [[دنیا]] به [[هدف]] کسب [[سعادت واقعی]] دست یابند.
وقتی [[وحی تشریعی]] چنین ویژگی و خصوصیتی داشته باشد، می‌تواند منبعی پایان‌ناپذیر و ابدی برای تمام ادوار [[بشر]] به حساب آید و [[دین اسلام]] را نیز [[جاودانه]] نگه دارد.
ابدی بودن قرآن را می‌توان در [[تشبیه]] زیبای [[صادق آل محمد]]{{صل}} بازجست:
{{متن حدیث|إِنَّ الْقُرْآنَ حَيٌّ لَمْ يَمُتْ وَ إِنَّهُ يَجْرِي كَمَا يَجْرِي اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ كَمَا يَجْرِي الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ يَجْرِي عَلَى آخِرِنَا كَمَا يَجْرِي عَلَى أَوَّلِنَا}}<ref>محمد بن مسعود، عیاشی، تفسیر عیاشی، ج۲، ص۲۰۴؛ سیدهاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۲۳۱ و محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۳۵، ص۴۰۴.</ref>؛
«قرآن زنده است، [[مرگ]] بدان راه ندارد و بسان گردش شب و [[روز]] و [[خورشید و ماه]] در جریان است. او به آیندگان تسری دارد، همان‌گونه که بر پیشینیان جریان داشت».
تشبیه جریان قرآن به جریان خورشید و ماه تشبیه لطیفی است، چرکه با [[سیر]] هر [[روزه]] شب و روز، [[احساس]] شروع و پایانی تازه داریم؛ گویا این همان [[خورشید]] و ماهی نیست که دیروز بر ما گذشته است.


'''[[جاودانگی]] [[انذار]] قرآن''': {{متن قرآن|وَمَا تَسْأَلُهُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ}}<ref>«و تو از آنان برای این (رسالت خویش) پاداشی نمی‌خواهی؛ این (قرآن) جز یادکردی برای جهانیان نیست» سوره یوسف، آیه ۱۰۴.</ref>.
«[[هدایت]]» به معنای [[ارشاد]] و [[راهنمایی]] از روی [[لطف]] و [[خیرخواهی]] است<ref>حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۸۳۵.</ref>. اطلاق «[[هدی]]» بر [[قرآن]]، از باب اطلاق مصدر بر صیغه «فاعل» است یعنی هادیاً به معنای هدایت کننده. این وصف از [[کلام الله مجید]]، حاکی از آن است که [[انسان]] به طرف [[هدف]] و مقصدی در حرکت است و برای شناختن راهی که او را به هدف برساند، به [[راهنما]] نیازمند است و این [[وظیفه]] را قرآن به عهده گرفته است<ref>محمد تقی مصباح یزدی، قرآن‌شناسی، ص۴۲.</ref>. [[خداوند]] علیم، در [[آیات]] متعددی، [[هدایت الهی]] را شامل همه [[انسان‌ها]] ـ فارغ از هرگونه نژاد و قومیتی ـ دانسته است آنجا که واژه «انسان» با «الف و لام» جمع شود، هرگونه محدودیت زمانی و مکانی را [[نفی]] کرده و بر عمومیت دلالت دارد.
{{متن قرآن|قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ}}<ref>«آنان کسانی هستند که خداوند رهنمایی‌شان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن! بگو: من برای آن (پیامبری) از شما پاداشی نمی‌خواهم؛ آن جز یاد کردی برای جهانیان نیست» سوره انعام، آیه ۹۰.</ref>.
در سوره‌های ص<ref>{{متن قرآن|قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ * قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ}} «(خداوند) فرمود: آنگاه که به تو فرمان دادم. چه چیز تو را از فروتنی بازداشت؟ گفت: من از او بهترم! مرا از آتش و او را از گل آفریده‌ای * فرمود: پس از آن (بهشت) بیرون رو که تو رانده‌ای» سوره ص، آیه ۷۶-۷۷.</ref>، قلم<ref>{{متن قرآن|وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ}} «در حالی که این (قرآن) جز یادکردی برای جهانیان نیست» سوره قلم، آیه ۵۲.</ref> و تکویر<ref>{{متن قرآن|لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ}} «برای هر کس از شما که بخواهد راه راست در پیش گیرد» سوره تکویر، آیه ۲۸.</ref> نیز شبیه همین تعبیرات به کار رفته است که وصف «[[تذکر]] و یادآوری» [[قرآن]] را در برگیرنده تمام عالمیان می‌داند.


[[علامه طباطبائی]] ذکر بودن قرآن برای جهانیان را چنین توضیح می‌دهد:
[[ریان بن صلت]] می‌گوید محضر [[امام صادق]]{{ع}} رسیدم و عرضه داشتم درباره قرآن چه می‌فرمایید؟ ایشان فرمودند:
قرآن مایه تذکر عالمیان است که به وسیله آن به یاد آورند آنچه که [[خداوند]] در دل‌های جماعات بشری از قبیل [[علم به خدا]] و آیاتش به [[ودیعه]] نهاده است و بدین وسیله، متذکر چیزهایی شوند که به واسطه [[غفلت]] و [[اعراض]]، از یادشان رفته است. آری قرآن از کالاهایی نیست که به وسیله آن [[مال]] به دست آورند و یا به وسیله آن به [[عزت]] و [[جاه]] و امثال آن برسند<ref>محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۱، ص۲۷۵.</ref>.
{{متن حدیث|كَلَامُ اللَّهِ لَا تَتَجَاوَزُوهُ وَ لَا تَطْلُبُوا الْهُدَى فِي غَيْرِهِ فَتَضِلُّوا}}<ref>محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق)، الامالی، ص۵۴۶؛ همو، التوحید، ص۲۲۴ (باب القرآن ماهو) و محمد بن احمد فتال نیشابوری، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج۱، ص۳۸.</ref>؛ «(قرآن) [[کلام]] خداست از آن [[تجاوز]] مکنید و هدایت را جز در پرتو آن مجویید که (در غیر این صورت) [[گمراه]] خواهید شد».
به نظر [[راغب]]، کلمه «ذکری» به معنای «تذکر دادن» است و از واژه «ذکر» که همین معنا را دارد، بلیغ‌تر است<ref>حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۳۲۹.</ref>.
همان‌گونه که پیش‌تر گفته شد، جمع محلی به الف و لام در معنای خود استغراق داشته و بر عمومیت و نامحدود بودن آن دلالت دارد.


'''[[جاودانگی]] [[هدایت قرآن]]''': {{متن قرآن|شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ}}<ref>«(روزهای روزه گرفتن در) ماه رمضان است که قرآن را در آن فرو فرستاده‌اند؛ به رهنمودی برای مردم و برهان‌هایی (روشن) از راهنمایی و جدا کردن حقّ از باطل» سوره بقره، آیه ۱۸۵.</ref>.
[[آیة الله جوادی آملی]]، انواع هدایت‌های [[قرآنی]] را این چنین بیان می‌دارد: «[[خدای سبحان]] دو گونه هدایت دارد: [[تشریعی]] و [[تکوینی]]، [[قرآن کریم]] نیز که تجلی خداوند است از این دو نوع هدایت برخوردار است. [[هدایت تشریعی]] [[قرآن]]، همگانی و [[هدایت تکوینی]] آن، فقط برای [[مؤمنان]] و [[متقیان]] است. این هدایت عام، [[راهنمایی]] [[علمی]] و ارائه طریق است. پس از تحقق [[هدایت تشریعی]]، [[اختیار]] با خود [[مردم]] است که این [[هدایت]] را بپذیرند و این [[نور]] را ببینند یا نبینند»<ref>عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم (هدایت در قرآن)، ص۱۶۴-۱۶۵.</ref>.<ref>[[نفیسه ابوالحسنی|ابوالحسنی، نفیسه]]، [[خاتمیت در قرآن (کتاب)|خاتمیت در قرآن]]، ص ۹۴-۹۹.</ref>
{{متن قرآن|هَذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ}}<ref>«این (قرآن) بازگفتی آشکار برای مردم و رهنمون و پندی برای پرهیزگاران است» سوره آل عمران، آیه ۱۳۸.</ref>.
{{متن قرآن|هَذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ}}<ref>«این روشنگری‌هایی برای مردم و رهنمود و بخشایشی است برای گروهی که یقین دارند» سوره جاثیه، آیه ۲۰.</ref>.
«[[هدایت]]» به معنای [[ارشاد]] و [[راهنمایی]] از روی [[لطف]] و [[خیرخواهی]] است<ref>حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۸۳۵.</ref>. اطلاق «[[هدی]]» بر [[قرآن]]، از باب اطلاق مصدر بر صیغه «فاعل» است یعنی هادیاً به معنای [[هدایت کننده]]. این وصف از [[کلام الله مجید]]، حاکی از آن است که [[انسان]] به طرف [[هدف]] و مقصدی در حرکت است و برای شناختن راهی که او را به هدف برساند، به [[راهنما]] نیازمند است و این [[وظیفه]] را قرآن به عهده گرفته است<ref>محمد تقی مصباح یزدی، قرآن‌شناسی، ص۴۲.</ref>. [[خداوند]] [[علیم]]، در [[آیات]] متعددی، [[هدایت الهی]] را شامل همه [[انسان‌ها]] - فارغ از هرگونه نژاد و قومیتی - دانسته است آنجا که واژه «انسان» با «الف و لام» جمع شود، هرگونه محدودیت زمانی و مکانی را [[نفی]] کرده و بر عمومیت دلالت دارد.


[[ریان بن صلت]] می‌گوید محضر [[امام صادق]]{{ع}} رسیدم و عرضه داشتم درباره قرآن چه می‌فرمایید؟ ایشان فرمودند:
===== [[جاودانگی]] از حیث تعالیم و [[احکام]] =====
{{متن حدیث|كَلَامُ اللَّهِ لَا تَتَجَاوَزُوهُ وَ لَا تَطْلُبُوا الْهُدَى فِي غَيْرِهِ فَتَضِلُّوا}}<ref>محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق)، الامالی، ص۵۴۶؛ همو، التوحید، ص۲۲۴ (باب القرآن ماهو) و محمد بن احمد فتال نیشابوری، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج۱، ص۳۸.</ref>؛
ویژگی [[دین]] [[جاودانه]] آن است که در بطن و نهاد احکامش، عمومیت و شمول نهفته باشد و قانون‌گذار به صورتی مقررات را بنویسد که امکان انطباق با موقعیت‌های گوناگون در [[آینده]] را در آن لحاظ گرداند. [[دینی]] همراه با تکامل [[اجتماع]] و گسترش تمدن‌هاست که از لحاظ [[تعلیم]] دارای دو شاخصه باشد:
(قرآن) [[کلام]] خداست از آن [[تجاوز]] مکنید و هدایت را جز در پرتو آن مجویید که (در غیر این صورت) [[گمراه]] خواهید شد.
# اولاً: مصادر [[تشریع]] آن، چنان [[غنی]] و وسیع باشد که [[علما]] و دانشمندان بتوانند برای [[حکم]] و مسئله جدید از آن [[قوانین]] کلی استفاده کنند.
# ثانیاً: قوانین آن از نوعی انعطاف بهره‌مند باشد تا بتواند بر تمام صور متغیر [[زندگی]]، احاطه داشته باشد و هر مشکلی را به صورتی خاص حل نماید<ref>تلخیص متن از: جعفر سبحانی، خاتمیت از دیدگاه عقل و قرآن، ص۲۲۴-۲۲۵.</ref>.


[[آیة الله جوادی آملی]]، انواع هدایت‌های [[قرآنی]] را این چنین بیان می‌دارد:
[[محمود شلتوت]] در کتاب خود، بُعد جاودانگی [[تعالیم اسلام]] را چنین بیان می‌دارد: «چون اصل پایندگی [[اسلام]] را یک بار از لحاظ منبعش پذیرفتیم، سزاوار است به تعالیم و احکامش نیز نظری بیفکنیم و ببینیم [[بشر]] را در راه رستگاری تا کجا به پیش می‌برد؟ از این نظر، باز اسلام را بارزترین [[نظام]] که [[خوشبختی]] فرد و [[جامعه]] را در [[دنیا]] و [[آخرت]] تأمین می‌کند یافته! می‌نگریم که هیچ اصولی از اصول [[نیکی]] و [[نجات]] را فروگذار نکرده است. [[انسان]] دارای دو [[منش]] است: یکی مستقل و جدا از همنوعان و دیگر، [[منش]] اجتماعی‌اش و اینکه خشتی در ساختمان [[جهان]] [[بشریت]] به شمار می‌رود. [[انسان]] به لحاظ هر یک از این دو، شخصیت حقوقی و وظایفی را داراست و هنگامی به [[راستی]] [[خوشبخت]] است که کمال بهره‌های [[روحی]] و جسمی‌اش را به سبک [[اعتدال]] بازیافته و در ادای وظایفی که نسبت به [[خدا]] و همنوعانش دارد به خوبی [[توفیق]] یابد. هرگاه مقالات [[اسلامی]] ([[عقاید]]، [[آداب]] و [[قوانین]]) را بر این گونه امور عرضه می‌کنیم، در می‌یابیم که درست در همین کادر ثابت قرار گرفته و بهره [[روح]] و بدن را برای انسان در حوزه فردی و [[اجتماعی]] منظور داشته است»<ref>محمد شلتوت، سیری در تعالیم اسلام، ص۷۳-۷۲.</ref>.
[[خدای سبحان]] دو گونه هدایت دارد: [[تشریعی]] و [[تکوینی]]، [[قرآن کریم]] نیز که تجلی خداوند است از این دو نوع هدایت برخوردار است. [[هدایت تشریعی]] [[قرآن]]، همگانی و [[هدایت تکوینی]] آن، فقط برای [[مؤمنان]] و [[متقیان]] است. این [[هدایت عام]]، [[راهنمایی]] [[علمی]] و [[ارائه طریق]] است. پس از تحقق [[هدایت تشریعی]]، [[اختیار]] با خود [[مردم]] است که این [[هدایت]] را بپذیرند و این [[نور]] را ببینند یا نبینند<ref>عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم (هدایت در قرآن)، ص۱۶۴-۱۶۵.</ref>.
ما در بحث [[هدایت‌گری قرآن]] به همین مقدار بسنده کرده‌ایم؛ برای تفصیل بیشتر می‌توان به منابع دیگری در این زمینه مراجعه نمود<ref>سید محمد رادمنش، آشنایی با علوم قرآن، ص۶۶-۶۰؛ محمد باقر سعیدی روشن، تحلیل زبان قرآن، ص۳۸۲- ۳۸۶؛ محمد عبدالعظیم زرقانی، مناهل العرفان فی علوم القرآن، ج۱، ص۱۷.</ref>.<ref>[[نفیسه ابوالحسنی|ابوالحسنی، نفیسه]]، [[خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات (کتاب)|خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات]] ص ۹۴-۹۹.</ref>.


====[[جاودانگی]] از حیث تعالیم و [[احکام]]====
[[تعالیم اسلامی]] که به وسیله [[خاتم انبیا]]{{صل}} [[ابلاغ]] شد، به [[حکم]] این که صورت کامل و جامع [[دین]] خداست و برای این است که برای همیشه راهبر [[بشر]] باشد، مشخصات و ممیزات خاص دارد که متناسب با دوره ختمیه است. این ویژگی‌ها در مجموع نمی‌توانست در دوره‌های قبل ـ که در دوره‌های کودکی بشر بود ـ وجود داشته باشد<ref>مرتضی مطهری، وحی و نبوت، ج۱، ص۱۲۵.</ref>. اینکه چرا [[دین اسلام]] زنده و ماندگار است، علل مختلفی دارد که به سه مورد اشاره می‌گردد:
ویژگی [[دین]] [[جاودانه]] آن است که در بطن و نهاد احکامش، عمومیت و شمول نهفته باشد و قانون‌گذار به صورتی مقررات را بنویسد که امکان انطباق با موقعیت‌های گوناگون در [[آینده]] را در آن لحاظ گرداند.
[[دینی]] همراه با [[تکامل]] [[اجتماع]] و گسترش تمدن‌هاست که از لحاظ [[تعلیم]] دارای دو شاخصه باشد:
اولاً: مصادر [[تشریع]] آن، چنان [[غنی]] و وسیع باشد که [[علما]] و [[دانشمندان]] بتوانند برای [[حکم]] و مسئله جدید از آن [[قوانین]] کلی استفاده کنند.
ثانیاً: قوانین آن از نوعی انعطاف بهره‌مند باشد تا بتواند بر تمام [[صور]] متغیر [[زندگی]]، احاطه داشته باشد و هر مشکلی را به صورتی خاص حل نماید<ref>تلخیص متن از: جعفر سبحانی، خاتمیت از دیدگاه عقل و قرآن، ص۲۲۴-۲۲۵.</ref>.


[[محمود شلتوت]] در کتاب خود، بعد جاودانگی [[تعالیم اسلام]] را چنین بیان می‌دارد:
'''[[فطری]] بودن [[تعالیم اسلام]]''': آیةالله جوادی آملی در [[تفسیر موضوعی]] خود، [[آیات]] [[فطرت]] را در هفت گروه تقسیم‌بندی نموده<ref>عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم (فطرت در قرآن)، ج۱۲، ص۷۵.</ref> که در این نوشتار، تنها به بیان [[آیه مبارکه]] [[سوره روم]] اکتفا شده است: {{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره روم، آیه ۳۰.</ref>.
چون اصل پایندگی [[اسلام]] را یک بار از لحاظ منبعش پذیرفتیم، سزاوار است به تعالیم و احکامش نیز نظری بیفکنیم و ببینیم [[بشر]] را در [[راه رستگاری]] تا کجا به پیش می‌برد؟ از این نظر، باز اسلام را بارزترین [[نظام]] که [[خوشبختی]] فرد و [[جامعه]] را در [[دنیا]] و [[آخرت]] تأمین می‌کند یافته، می‌نگریم که هیچ اصولی از اصول [[نیکی]] و [[نجات]] را فروگذار نکرده است. [[انسان]] دارای دو [[منش]] است: یکی مستقل و جدا از همنوعان و دیگر، [[منش]] اجتماعی‌اش و اینکه خشتی در ساختمان [[جهان]] [[بشریت]] به شمار می‌رود. [[انسان]] به لحاظ هر یک از این دو، [[شخصیت حقوقی]] و وظایفی را داراست و هنگامی به [[راستی]] [[خوشبخت]] است که کمال بهره‌های [[روحی]] و جسمی‌اش را به سبک [[اعتدال]] بازیافته و در ادای وظایفی که نسبت به [[خدا]] و همنوعانش دارد به خوبی [[توفیق]] یابد. هرگاه [[مقالات]] [[اسلامی]] ([[عقاید]]، [[آداب]] و [[قوانین]]) را بر این گونه امور عرضه می‌کنیم، در می‌یابیم که درست در همین کادر ثابت قرار گرفته و بهره [[روح]] و بدن را برای انسان در حوزه فردی و [[اجتماعی]] منظور داشته است<ref>محمد شلتوت، سیری در تعالیم اسلام، ص۷۳-۷۲.</ref>.
[[تعالیم اسلامی]] که به وسیله [[خاتم انبیا]]{{صل}} [[ابلاغ]] شد، به [[حکم]] این که صورت کامل و جامع [[دین]] خداست و برای این است که برای همیشه [[راهبر]] [[بشر]] باشد، مشخصات و ممیزات خاص دارد که متناسب با دوره ختمیه است. این ویژگی‌ها در مجموع نمی‌توانست در دوره‌های قبل - که در دوره‌های [[کودکی]] بشر بود - وجود داشته باشد<ref>مرتضی مطهری، وحی و نبوت، ج۱، ص۱۲۵.</ref>.
این که چرا [[دین اسلام]] زنده و ماندگار است، علل مختلفی دارد که به سه مورد اشاره می‌گردد:


'''[[فطری]] بودن [[تعالیم اسلام]]''': [[آیةالله جوادی آملی]] در [[تفسیر موضوعی]] خود، [[آیات]] [[فطرت]] را در هفت گروه تقسیم‌بندی نموده<ref>عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم (فطرت در قرآن)، ج۱۲، ص۷۵.</ref> که در این نوشتار، تنها به بیان [[آیه مبارکه]] [[سوره روم]] اکتفا شده است:
'''مفهوم فطرت''': «فطرت» از ماده «فطر» در لغت به معنای: شکاف<ref>محمد بن احمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۱۳، ص۲۲۲؛ نشوان حمیری، شمس العلوم، ج۸، ص۵۲۱۵.</ref>، شکافتن چیزی از طول<ref>حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۶۴۰.</ref>، ابتداع و اختراع<ref>اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، ج۲، ص۷۸۱.</ref> و [[خلقت]] و [[آفرینش]]<ref>محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۵، ص۵۶؛ اسماعیل بن حماد صاحب، المحیط فی اللغة، ج۹، ص۱۶۳.</ref> آمده است. این واژه بر وزن «فِعلة» به دلیل ساختار لفظی، بیانگر آفرینش ویژه و خاصی است همانند واژگان «جِلسة و رِکبة» که دلالت بر نوع خاص از نشستن و سوار شدن دارند<ref>محمود بن عمر زمخشری، الفائق فی غریب الحدیث، ج۳، ص۳۹.</ref>.
{{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره روم، آیه ۳۰.</ref>.


'''مفهوم فطرت''': «فطرت» از ماده «[[فطر]]» در لغت به معنای: شکاف<ref>محمد بن احمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۱۳، ص۲۲۲؛ نشوان حمیری، شمس العلوم، ج۸، ص۵۲۱۵.</ref>، شکافتن چیزی از طول<ref>حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۶۴۰.</ref>، ابتداع و اختراع<ref>اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، ج۲، ص۷۸۱.</ref> و [[خلقت]] و [[آفرینش]]<ref>محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۵، ص۵۶؛ اسماعیل بن حماد صاحب، المحیط فی اللغة، ج۹، ص۱۶۳.</ref> آمده است. این واژه بر وزن «فِعلة» به دلیل ساختار لفظی، بیانگر آفرینش ویژه و خاصی است همانند واژگان «جِلسة و رِکبة» که دلالت بر نوع خاص از نشستن و [[سوار شدن]] دارند<ref>محمود بن عمر زمخشری، الفائق فی غریب الحدیث، ج۳، ص۳۹.</ref>.
در [[قرآن کریم]]، مشتقات کلمه «فطر» به صورت‌های گوناگون به کار رفته، لیکن کلمه «[[فطرت]]» تک‌استعمال [[قرآنی]] است<ref>یحیی عبدالرزاق غوثانی، علم التجوید، ص۱۵۱.</ref>. بنابراین فطرت، به معنای [[سرشت]] خاص و آفرینش ویژه [[انسان]] است و [[امور فطری]]، یعنی آنچه که نوع خلقت و [[آفرینش انسان]] اقتضای آن را داشته و مشترک میان همه [[انسان‌ها]] باشد<ref>عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم (فطرت در قرآن)، ج۱۲، ص۳۸.</ref>.
در [[قرآن کریم]]، مشتقات کلمه «فطر» به صورت‌های گوناگون به کار رفته، لیکن کلمه «[[فطرت]]» تک‌استعمال [[قرآنی]] است<ref>یحیی عبدالرزاق غوثانی، علم التجوید، ص۱۵۱.</ref>. بنابراین فطرت، به معنای [[سرشت]] خاص و آفرینش ویژه [[انسان]] است و [[امور فطری]]، یعنی آنچه که نوع خلقت و [[آفرینش انسان]] اقتضای آن را داشته و مشترک میان همه [[انسان‌ها]] باشد<ref>عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم (فطرت در قرآن)، ج۱۲، ص۳۸.</ref>.


'''ویژگی‌های امور فطری'''
'''ویژگی‌های امور فطری'''
#اکتسابی نیستند یعنی نیاز به [[تعلیم و تعلم]] ندارند.
# اکتسابی نیستند یعنی نیاز به [[تعلیم و تعلم]] ندارند.
#عمومی و فراگیرند و در همه افراد [[بشر]] یافت می‌شوند.
# عمومی و فراگیرند و در همه افراد [[بشر]] یافت می‌شوند.
#قابل [[تغییر]] و تبدیل نیستند هر چند شدت و [[ضعف]] را می‌پذیرند<ref>محمد تقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ص۶۴.</ref>.
# قابل [[تغییر]] و تبدیل نیستند هر چند شدت و [[ضعف]] را می‌پذیرند<ref>محمد تقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ص۶۴.</ref>.


'''بررسی [[آیه فطرت]]''': انسان‌ها در عین داشتن تفاوت‌ها و دگرگونی‌هایی که بر اثر شرایط زمانی و مکانی بر آنها عارض می‌شود، فطرتی یگانه دارند. هر اندازه آیینی با اصول [[فطری]] انسان، پیوند محکم‌تری برقرار کند، از پایایی و ماندگاری بیشتری برخوردار خواهد بود و هر چه فاصله گیرد، گرفتار ناپایداری می‌گردد.
'''بررسی [[آیه فطرت]]''': انسان‌ها در عین داشتن تفاوت‌ها و دگرگونی‌هایی که بر اثر شرایط زمانی و مکانی بر آنها عارض می‌شود، فطرتی یگانه دارند. هر اندازه آیینی با اصول [[فطری]] انسان، پیوند محکم‌تری برقرار کند، از پایایی و ماندگاری بیشتری برخوردار خواهد بود و هر چه فاصله گیرد، گرفتار ناپایداری می‌گردد.
[[قرآن]] در [[سوره روم]] پس از [[استدلال]] بر مبدأ و [[ضرورت]] [[معاد]] می‌فرماید:
 
چهره جانت را به سمت [[دین الهی]] و مجموعه [[معارف]] و [[قوانین]] که [[حنیف]] است، متوجه نما و [[استوار]] بدار؛ زیرا [[دین]] موجه [[الهی]]، [[اسلام]] است و غیر از اسلام، نه راه صحیحی وجود دارد و نه [[هدف]] [[انسان]] را تأمین می‌کند. [[قرآن]] برای آن‌که ثابت کند [[دین اسلام]] [[تحمیل]] بر [[فطرت]] نیست، بلکه پاسخ مثبت به ندای فطرت است، فرمود: {{متن قرآن|فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا}}<ref>«بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره روم، آیه ۳۰.</ref>
[[قرآن]] در [[سوره روم]] پس از [[استدلال]] بر مبدأ و [[ضرورت]] [[معاد]] می‌فرماید: چهره جانت را به سمت [[دین الهی]] و مجموعه معارف و [[قوانین]] که [[حنیف]] است، متوجه نما و [[استوار]] بدار؛ زیرا [[دین]] موجه [[الهی]]، [[اسلام]] است و غیر از اسلام، نه راه صحیحی وجود دارد و نه [[هدف]] [[انسان]] را تأمین می‌کند. [[قرآن]] برای آن‌که ثابت کند [[دین اسلام]] [[تحمیل]] بر [[فطرت]] نیست، بلکه پاسخ مثبت به ندای فطرت است، فرمود: {{متن قرآن|فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا}}<ref>«بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره روم، آیه ۳۰.</ref>.


این نکته مهم که چون [[فطرت انسان‌ها]] [[تغییر]] نکرده و نمی‌کند؛ لذا دین اسلام ثابت و جاوید خواهد ماند نیز از این قسمت [[آیه]] {{متن قرآن|لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ}}<ref>«هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد» سوره روم، آیه ۳۰.</ref> استفاده می‌شود<ref>عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم (فطرت در قرآن)، ج۱۲، ص۳۸.</ref>.
این نکته مهم که چون [[فطرت انسان‌ها]] [[تغییر]] نکرده و نمی‌کند؛ لذا دین اسلام ثابت و جاوید خواهد ماند نیز از این قسمت [[آیه]] {{متن قرآن|لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ}}<ref>«هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد» سوره روم، آیه ۳۰.</ref> استفاده می‌شود<ref>عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم (فطرت در قرآن)، ج۱۲، ص۳۸.</ref>.
[[آیت الله مکارم شیرازی]] در [[تفسیر]] خود ذیل آیه مورد بحث، سه [[حقیقت]] از آیه ارائه می‌دهد که خلاصه آن، چنین است:
[[آیت الله مکارم شیرازی]] در [[تفسیر]] خود ذیل آیه مورد بحث، سه [[حقیقت]] از آیه ارائه می‌دهد که خلاصه آن، چنین است:
#نه تنها [[خداشناسی]] بلکه [[دین]] و آئین به [[طور]] کلی در تمام ابعاد، یک امر [[فطری]] است. بدون [[شک]] [[شرع]] برای [[رهبری]] فطرت، حدود و قیود و شرایطی تعیین می‌کند تا در مسیرهای [[انحرافی]] نیفتد ولی هرگز با اصل خواسته [[مبارزه]] نمی‌کند، بلکه از طریق [[مشروع]] آن را [[هدایت]] خواهد کرد.
# نه تنها [[خداشناسی]] بلکه [[دین]] و آئین به [[طور]] کلی در تمام ابعاد، یک امر [[فطری]] است. بدون [[شک]] [[شرع]] برای [[رهبری]] فطرت، حدود و قیود و شرایطی تعیین می‌کند تا در مسیرهای [[انحرافی]] نیفتد ولی هرگز با اصل خواسته [[مبارزه]] نمی‌کند، بلکه از طریق [[مشروع]] آن را [[هدایت]] خواهد کرد.
#دین به صورت [[خالص]]، به دور از هرگونه [[آلودگی]] در درون [[جان آدمی]] وجود دارد و [[انحرافات]] یک امر عارضی است که [[وظیفه]] [[پیامبران]]{{عم}} رفع آن عوارض است.
# دین به صورت [[خالص]]، به دور از هرگونه [[آلودگی]] در درون [[جان آدمی]] وجود دارد و [[انحرافات]] یک امر عارضی است که [[وظیفه]] [[پیامبران]]{{عم}} رفع آن عوارض است.
#جمله {{متن قرآن|لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ}} و بعد از آن {{متن قرآن|ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ}} تأکیدهایی بر مسئله فطری بودن دین و [[مذهب]] و عدم امکان تغییر این [[فطرت الهی]] است؛ هرچند بسیاری از [[مردم]] بر اثر عدم [[رشد]] کافی [[قادر]] به [[درک]] این [[واقعیت]] نباشند<ref>ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۶، ص۴۱۹.</ref>.
# جمله {{متن قرآن|لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ}} و بعد از آن {{متن قرآن|ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ}} تأکیدهایی بر مسئله فطری بودن دین و [[مذهب]] و عدم امکان تغییر این [[فطرت الهی]] است؛ هرچند بسیاری از [[مردم]] بر اثر عدم [[رشد]] کافی قادر به [[درک]] این واقعیت نباشند<ref>ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۶، ص۴۱۹.</ref>. این مهم را از [[کلام]] شیوای [[مولای متقیان]]{{ع}} نیز می‌توان دریافت: {{متن حدیث|فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ‌}}<ref>سید رضی، نهج‌البلاغه، ص۳۸، (خطبه اول)؛ محمدتقی فلسفی، الحدیث، ج۲، ص۳۷۶.</ref>؛ [[خداوند]] رسولانی را به سوی [[انسان‌ها]] فرستاد و [[پیامبران]] خود را یکی پس از دیگری برانگیخت تا [[وفای به پیمان]] [[فطرت]] را از ایشان بازخواست کنند.
این مهم را از [[کلام]] شیوای [[مولای متقیان]]{{ع}} نیز می‌توان دریافت:
 
{{متن حدیث|فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ‌}}<ref>سید رضی، نهج‌البلاغه، ص۳۸، (خطبه اول)؛ محمدتقی فلسفی، الحدیث، ج۲، ص۳۷۶.</ref>؛
'''خرد‌پذیری [[تعالیم اسلام]]''': یکی از مهمترین علل پویایی [[دین اسلام]]، پیوند مستحکم و جدایی‌ناپذیر آن با [[عقل]] است؛ این عنصر در [[آموزه‌های اسلامی]] از چنان جایگاه و اهمیتی برخوردار است که به عنوان مهم‌ترین ابزار در اصول و فروع مورد توجه قرار گرفته؛ زیرا اگر عقل در [[آدمی]] نباشد، [[دین]] و [[حیا]] هم نخواهد بود<ref>عبدالعلی العروسی الحویزی، تفسیر نورالثقلین، ج۵، ص۳۸۲؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۰، ح۲؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱، ص۸۶، ح۸؛ محدث عاملی، تفصیل وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، ج۱۵، ص۲۰۴؛ حسن دیلمی، ارشاد القلوب الی الصواب، ج۱، ص۱۹۸؛ ابوالفتح کراجکی، کنزالفوائد، ج۱، ص۵۶.</ref>.
[[خداوند]] رسولانی را به سوی [[انسان‌ها]] فرستاد و [[پیامبران]] خود را یکی پس از دیگری برانگیخت تا [[وفای به پیمان]] [[فطرت]] را از ایشان بازخواست کنند.
 
آیینی که مدعی [[جاودانگی]] است، می‌بایست با عقلانیت انطباق و هماهنگی داشته باشد. [[آیین]] و آموزه‌هایش، بر وفق عقل بوده، حداقل عقل‌گریز و عقل‌ستیز نباشد و گرنه هر [[دینی]] با مقابله با عقل، اصل وجود [[خرد]] را از دست خواهد داد؛ برای مثال، آیین [[یهودیت]] و [[مسیحیت]] کنونی مشتمل بر آموزه‌های خرد ستیز مانند تجسم [[خدا]] در قالب نقل داستان کُشتی [[حضرت یعقوب]]{{ع}} با خدا<ref>پس یعقوب تنها ماند و انسانی تا صبح با او کشتی گرفت و چون دید بر یعقوب قدرت ندارد، کف ران او را لمس کرد و کف ران یعقوب در کشتی با او فشرده شد، پس گفت: «مرا رها کن سپیده‌دم نزدیک است.»..: سفر پیدایش، باب ۳۲، آیه۲۴.</ref>، تثلیث<ref>در [[انجیل متی]] از قول [[مسیح]] می‌خوانیم: «پس، رفته و همه [[امت‌ها]] را [[شاگرد]] سازید و ایشان را به اسم [[اب]] و ابن و [[روح القدس]] تعمید دهید».: انجیل متی، باب ۲۸، [[آیه]] ۲۰. برای مطالعه بیشتر ر.ک: کامل [[خیر خواه]]، [[پژوهشی]] در [[آیین مسیحیت]]، ج۱، ص۱۰۹-۱۲۴.</ref>، آمرزش‌نامه<ref>در آموزه کلیسا، انسان‌هایی که خود را گناهکار می‌دانند با تقدیم مبلغی به کشیش و کلیسا خود را تطهیر می‌کنند! این آموزه یکی از علل ظهور سکولاریسم در جهان مسیحیت شد. برای مطالعه بیشتر ر.ک: محمد حسن قدردان قراملکی، سکولاریسم در مسیحیت و اسلام.</ref>، مسئله [[خدا]] و [[گناه]] نخستین<ref>در تورات کیفر گناه آدم و حوا، «درد و رنج» مطرح شده است: (خدا) به زن گفت: ألم و حمل تو را بسیار افزون گردانم با درد، فرزندان خود را خواهی زائید و اشتیاق تو به شوهرت خواهد بود و او بر تو حکمرانی خواهد کرد و به آدم گفت: چون سخن همسرت را شنیدی و از آن درخت خوردی که امر کرده بودم نخوری، پس به سبب تو زمین ملعون شد و تمام ایام عمرت از آن با رنج خواهی خورد... سفر پیدایش: باب۳، آیات ۱۳-۲۰. برای اطلاعات بیشتر ر.ک: حبیب الله ارزانی نقد و بررسی نظریه کفاره در مسیحیت، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، پایان‌نامه سطح ۴، ۱۳۸۶.</ref> و اتهاماتی به [[پیامبران]] است که دست قلم از درج آن شرمنده است<ref>یوحنا، باب دوم، [[آیات]] ۱-۱۱؛ [[متی]]، باب دهم، آیات ۳۶-۳۵؛ [[سفر]] پیدایش، باب نهم، [[آیه]] ۲۱؛ [[لوقا]]، باب هفتم، آیات ۴۸-۴۴ و کتاب اول [[سموئیل]]، باب ۱۶، آیات ۱-۲ و... . برای مطالعه بیشتر ر.ک: [[محمد حسین کاشف الغطاء]]، [[پژوهشی]] در [[انجیل]] و [[مسیحیت]]، ج۱، ص۱۱۷ - ۱۳۴ و محمد علی حسین‌زاده، سیری در [[مکتب]] [[یهود]]، ص۱۲۱-۱۴۵.</ref>، اما [[آیین مقدس اسلام]] مخصوصاً [[آخرین کتاب آسمانی]] که از آفت [[تحریف]] مصون مانده نه تنها تعارض و ‌ستیزی با [[عقل]] ندارد، بلکه همیار و مشوق آن است.
 
[[اسلام]] در عرصه [[اعتقادات]]، [[تقلید]] را برنمی‌تابد و پذیرفتن [[اصول عقاید]] را به دلیل و عقل منوط می‌دارد و در عرصه [[شریعت]] و [[فقه]] نیز، عقل، [[عدل]] [[قرآن]] و [[سنت]] و از منابع استخراج شریعت محسوب می‌شود.


'''خرد‌پذیری [[تعالیم اسلام]]''': یکی از مهمترین علل [[پویایی]] [[دین اسلام]]، پیوند مستحکم و جدایی‌ناپذیر آن با [[عقل]] است؛ این عنصر در [[آموزه‌های اسلامی]] از چنان جایگاه و اهمیتی برخوردار است که به عنوان مهم‌ترین ابزار در اصول و [[فروع]] مورد توجه قرار گرفته؛ زیرا اگر عقل در [[آدمی]] نباشد، [[دین]] و [[حیا]] هم نخواهد بود<ref>عبدالعلی العروسی الحویزی، تفسیر نورالثقلین، ج۵، ص۳۸۲؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۰، ح۲؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱، ص۸۶، ح۸؛ محدث عاملی، تفصیل وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، ج۱۵، ص۲۰۴؛ حسن دیلمی، ارشاد القلوب الی الصواب، ج۱، ص۱۹۸؛ ابوالفتح کراجکی، کنزالفوائد، ج۱، ص۵۶.</ref>.
اصولیون از اهتمام [[دین]] به عقل به عنوان یکی از منابع فقه با عنوان «ملازمه عقل و شرع»<ref>شیخ مرتضی انصاری، مطارح الأنظار، ص۲۳۴؛ محمد باقر وحید بهبهانی، الرسائل الاصولیه، ص۳۰؛ علی مشکینی اردبیلی، اصطلاحات الاصول و معظم ابحاثها، ص۲۰۷.</ref> نام می‌برند<ref>محسن قدردان قراملکی، آیین خاتم، ص۵۶۶-۵۶۴.</ref>.


آیینی که مدعی [[جاودانگی]] است، می‌بایست با [[عقلانیت]] انطباق و [[هماهنگی]] داشته باشد. [[آیین]] و آموزه‌هایش، بر وفق عقل بوده، حداقل عقل‌گریز و عقل‌ستیز نباشد و گرنه هر [[دینی]] با مقابله با عقل، اصل وجود [[خرد]] را از دست خواهد داد؛ برای مثال، آیین [[یهودیت]] و [[مسیحیت]] کنونی مشتمل بر آموزه‌های [[خردستیز]] مانند تجسم [[خدا]] در قالب نقل داستان کُشتی [[حضرت یعقوب]]{{ع}} با خدا<ref>پس یعقوب تنها ماند و انسانی تا صبح با او کشتی گرفت و چون دید بر یعقوب قدرت ندارد، کف ران او را لمس کرد و کف ران یعقوب در کشتی با او فشرده شد، پس گفت: «مرا رها کن سپیده‌دم نزدیک است.»..: سفر پیدایش، باب ۳۲، آیه۲۴.</ref>، تثلیث<ref>در [[انجیل متی]] از قول [[مسیح]] می‌خوانیم: «پس، رفته و همه [[امت‌ها]] را [[شاگرد]] سازید و ایشان را به اسم [[اب]] و ابن و [[روح القدس]] تعمید دهید».: انجیل متی، باب ۲۸، [[آیه]] ۲۰. برای مطالعه بیشتر ر.ک: کامل [[خیر خواه]]، [[پژوهشی]] در [[آیین مسیحیت]]، ج۱، ص۱۰۹-۱۲۴.</ref>، آمرزش‌نامه<ref>در آموزه کلیسا، انسان‌هایی که خود را گناهکار می‌دانند با تقدیم مبلغی به کشیش و کلیسا خود را تطهیر می‌کنند! این آموزه یکی از علل ظهور سکولاریسم در جهان مسیحیت شد. برای مطالعه بیشتر ر.ک: محمد حسن قدردان قراملکی، سکولاریسم در مسیحیت و اسلام.</ref>، مسئله [[خدا]] و [[گناه]] نخستین<ref>در تورات کیفر گناه آدم و حوا، «درد و رنج» مطرح شده است: (خدا) به زن گفت: ألم و حمل تو را بسیار افزون گردانم با درد، فرزندان خود را خواهی زائید و اشتیاق تو به شوهرت خواهد بود و او بر تو حکمرانی خواهد کرد و به آدم گفت: چون سخن همسرت را شنیدی و از آن درخت خوردی که امر کرده بودم نخوری، پس به سبب تو زمین ملعون شد و تمام ایام عمرت از آن با رنج خواهی خورد... سفر پیدایش: باب۳، آیات ۱۳-۲۰. برای اطلاعات بیشتر ر.ک: حبیب الله ارزانی نقد و بررسی نظریه کفاره در مسیحیت، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، پایان‌نامه سطح ۴، ۱۳۸۶.</ref> و اتهاماتی به [[پیامبران]] است که دست قلم از درج آن شرمنده است<ref>یوحنا، باب دوم، [[آیات]] ۱-۱۱؛ [[متی]]، باب دهم، آیات ۳۶-۳۵؛ [[سفر]] پیدایش، باب نهم، [[آیه]] ۲۱؛ [[لوقا]]، باب هفتم، آیات ۴۸-۴۴ و کتاب اول [[سموئیل]]، باب ۱۶، آیات ۱-۲ و....
[[آیات]] فراوانی وجود دارد که از عدم [[تعقل]] [[انسان‌ها]] مذمت نموده، [[مسلمانان]] را [[دعوت]] می‌کند تا [[قوه عاقله]] را به کار گیرند:
برای مطالعه بیشتر ر.ک: [[محمد حسین کاشف الغطاء]]، [[پژوهشی]] در [[انجیل]] و [[مسیحیت]]، ج۱، ص۱۱۷ - ۱۳۴ و محمد علی حسین‌زاده، سیری در [[مکتب]] [[یهود]]، ص۱۲۱-۱۴۵.</ref>، اما [[آیین مقدس اسلام]] مخصوصاً [[آخرین کتاب آسمانی]] که از آفت [[تحریف]] مصون مانده نه تنها [[تعارض]] و‌ستیزی با [[عقل]] ندارد، بلکه همیار و مشوق آن است.
# {{متن قرآن|كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}}<ref>«خداوند این چنین آیات خود را برای شما روشن می‌دارد باشد که شما خرد ورزید» سوره بقره، آیه ۲۴۲.</ref>.
[[اسلام]] در عرصه [[اعتقادات]]، [[تقلید]] را برنمی‌تابد و [[پذیرفتن]] [[اصول عقاید]] را به دلیل و عقل منوط می‌دارد و در عرصه [[شریعت]] و [[فقه]] نیز، عقل، [[عدل]] [[قرآن]] و [[سنت]] و از منابع استخراج شریعت محسوب می‌شود.
# {{متن قرآن|قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}}<ref>«بدانید که خداوند زمین را پس از سترون شدن آن بارور می‌کند؛ به راستی که ما آیات را برایتان روشن بیان داشتیم باشد که خرد ورزید» سوره حدید، آیه ۱۷.</ref>.
# {{متن قرآن|إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ}}<ref>«بدترین جنبندگان نزد خداوند ناشنوایانی گنگند که خرد نمی‌ورزند» سوره انفال، آیه ۲۲.</ref>.


اصولیون از اهتمام [[دین]] به عقل به عنوان یکی از منابع فقه با عنوان «[[ملازمه عقل و شرع]]»<ref>شیخ مرتضی انصاری، مطارح الأنظار، ص۲۳۴؛ محمد باقر وحید بهبهانی، الرسائل الاصولیه، ص۳۰؛ علی مشکینی اردبیلی، اصطلاحات الاصول و معظم ابحاثها، ص۲۰۷.</ref> نام می‌برند<ref>محسن قدردان قراملکی، آیین خاتم، ص۵۶۶-۵۶۴.</ref>.
[[عقل]] به وضوح [[حکم]] می‌کند که [[انسان]] در [[انتخاب]] دین آسمانی باید [[برترین]] آن را برگزیند؛ دینی [[جاودانه]] که پاسخ‌گوی نیازهای ثابت و متغیر او باشد و این غرض، در [[اسلام]] تجلی یافته است.
[[آیات]] فراوانی وجود دارد که از عدم [[تعقل]] [[انسان‌ها]] [[مذمت]] نموده، [[مسلمانان]] را [[دعوت]] می‌کند تا [[قوه عاقله]] را به کار گیرند:
{{متن قرآن|كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}}<ref>«خداوند این چنین آیات خود را برای شما روشن می‌دارد باشد که شما خرد ورزید» سوره بقره، آیه ۲۴۲.</ref>.
{{متن قرآن|قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}}<ref>«بدانید که خداوند زمین را پس از سترون شدن آن بارور می‌کند؛ به راستی که ما آیات را برایتان روشن بیان داشتیم باشد که خرد ورزید» سوره حدید، آیه ۱۷.</ref>.
{{متن قرآن|إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ}}<ref>«بدترین جنبندگان نزد خداوند ناشنوایانی گنگند که خرد نمی‌ورزند» سوره انفال، آیه ۲۲.</ref>.
[[عقل]] به وضوح [[حکم]] می‌کند که [[انسان]] در [[انتخاب]] [[دین آسمانی]] باید [[برترین]] آن را برگزیند؛ [[دینی]] [[جاودانه]] که پاسخ‌گوی نیازهای ثابت و متغیر او باشد و این غرض، در [[اسلام]] تجلی یافته است.


'''امامت تداوم رسالت''': همان‌گونه که [[عنایت]] [[حق]] ایجاب می‌کند تا برای [[هدایت عمومی]] [[بشر]]، [[ارسال رسل]] صورت گیرد و [[حجت]] بر آنان تمام شود، عیناً اقتضا دارد که پس از [[ختم نبوت]] نیز این بستر ادامه یابد و کسی هم‌سنگ و همسان با [[پیامبر]]{{صل}} [[جانشین]] او گردد تا در پرتو [[نور]] وجود و حضورش، [[مردم]] راه [[سعادت]] را بازیابند. اصولاً فرآیند [[نبوت]] و [[امامت]]، توأم با هم و انفکاک‌ناپذیرند. حال که قرار است باب نبوت و [[وحی]] پایان یابد، [[پیامبر خاتم]]{{صل}} نیز همچون دیگر [[پیامبران]] [[سلف]]، باید امر [[هدایت]] را به کسی بسپارد که حامل [[علم]] و عمل و [[وارث]] [[تعالیم آسمانی]] ایشان است. به [[حکم عقل]]، سکان [[رهبری جامعه اسلامی]] باید در دستان کسی باشد که مرتکب [[اشتباه]] و [[خطا]] و یا [[گناه]] نگردد؛ چراکه در غیر این صورت «[[تسلسل]]» لازم می‌آید؛ زیرا وجه [[نیاز مردم به امام]]، جایزالخطا بودن مردم است و اگر [[امام]] خود دچار [[اشتباه]] شود، باید به کسی مراجعه کند و اگر این سلسله به [[معصوم]] منتهی نگردد این زنجیره همچنان ادامه خواهد یافت!
'''امامت تداوم رسالت''': همان‌گونه که عنایت [[حق]] ایجاب می‌کند تا برای [[هدایت عمومی]] [[بشر]]، [[ارسال رسل]] صورت گیرد و [[حجت]] بر آنان تمام شود، عیناً اقتضا دارد که پس از [[ختم نبوت]] نیز این بستر ادامه یابد و کسی هم‌سنگ و همسان با [[پیامبر]]{{صل}} [[جانشین]] او گردد تا در پرتو [[نور]] وجود و حضورش، [[مردم]] راه [[سعادت]] را بازیابند. اصولاً فرآیند [[نبوت]] و [[امامت]]، توأم با هم و انفکاک‌ناپذیرند. حال که قرار است باب نبوت و [[وحی]] پایان یابد، [[پیامبر خاتم]]{{صل}} نیز همچون دیگر [[پیامبران]] [[سلف]]، باید امر [[هدایت]] را به کسی بسپارد که حامل [[علم]] و عمل و [[وارث]] تعالیم آسمانی ایشان است. به [[حکم عقل]]، سکان [[رهبری جامعه اسلامی]] باید در دستان کسی باشد که مرتکب [[اشتباه]] و [[خطا]] و یا [[گناه]] نگردد؛ چراکه در غیر این صورت «[[تسلسل]]» لازم می‌آید؛ زیرا وجه نیاز مردم به امام، جایزالخطا بودن مردم است و اگر [[امام]] خود دچار [[اشتباه]] شود، باید به کسی مراجعه کند و اگر این سلسله به [[معصوم]] منتهی نگردد این زنجیره همچنان ادامه خواهد یافت! به نظر [[شیعه]]، تنها [[امامان معصوم]]{{عم}} از نسل [[حضرت ختمی مرتبت]]{{صل}} چنین شرایطی را دارند و [[ادله نقلی]] بسیاری که مشترک میان [[فریقین]] است، بر این مطلب دلالت دارد.
به نظر [[شیعه]]، تنها [[امامان معصوم]]{{عم}} از [[نسل]] [[حضرت ختمی مرتبت]]{{صل}} چنین شرایطی را دارند و [[ادله نقلی]] بسیاری که مشترک میان [[فریقین]] است، بر این مطلب دلالت دارد.


[[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref> و [[کلام]] [[متواتر]] {{متن حدیث|إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ...}}<ref>محمد بن بابویه، الامالی، ص۵۲۳؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲، ص۲۲۶؛ علی احمدی میانجی مکاتیب الرسول، ج۱، ص۳۵۸؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة، ج۱، ص۴۳؛ احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۱۷، ص۲۱۱؛ عبدالله دارمی، سنن الدارمی، ج۴، ص۲۰۹۰؛ احمد بن علی نسائی، السنن الکبری، ج۵، ص۱۳۰. این روایت به طور متواتر از شیعه و اهل سنت و با تعابیر مختلف نقل شده است و اختلاف تعابیر در بخشی از حدیث، خللی بر اصل مطلب وارد نمی‌کند.</ref> از برجسته‌ترین [[دلایل]] [[انحصار]] [[امامت امت]] به دست [[اهل بیت]]{{عم}} است. بنابراین [[دین]] در [[تفسیر]] و تبیین ژرفای [[معارف]] و تفصیل و [[بیان احکام]] خود نیازمند امامی است که همچون [[پیامبر]]{{صل}}، غموض آن را تفسیر و احکامش را بیان کند و این نیاز، بدون [[امام]] [[حاکم]] بر [[شریعت]] و مصون از هرگونه [[لغزش]]، برآورده نمی‌شود.
[[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref> و [[کلام]] متواتر {{متن حدیث|إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ...}}<ref>محمد بن بابویه، الامالی، ص۵۲۳؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲، ص۲۲۶؛ علی احمدی میانجی مکاتیب الرسول، ج۱، ص۳۵۸؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة، ج۱، ص۴۳؛ احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۱۷، ص۲۱۱؛ عبدالله دارمی، سنن الدارمی، ج۴، ص۲۰۹۰؛ احمد بن علی نسائی، السنن الکبری، ج۵، ص۱۳۰. این روایت به طور متواتر از شیعه و اهل سنت و با تعابیر مختلف نقل شده است و اختلاف تعابیر در بخشی از حدیث، خللی بر اصل مطلب وارد نمی‌کند.</ref> از برجسته‌ترین [[دلایل]] انحصار [[امامت امت]] به دست [[اهل بیت]]{{عم}} است. بنابراین [[دین]] در [[تفسیر]] و تبیین ژرفای معارف و تفصیل و [[بیان احکام]] خود نیازمند امامی است که همچون [[پیامبر]]{{صل}}، غموض آن را تفسیر و احکامش را بیان کند و این نیاز، بدون [[امام]] [[حاکم]] بر [[شریعت]] و مصون از هرگونه [[لغزش]]، برآورده نمی‌شود.


[[امام رضا]]{{ع}} در حدیث مبسوطی<ref>علی بن حسین بابویه قمی، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۱، باب ۲۰، ص۲۱۶ و محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، کتاب الحجة، ص۱۹۸.</ref> - که [[منزلت]] و [[نقش امام]] و دیگر مسائل [[امامت]] را بیان فرموده - درباره وجه [[نیاز به امام]]، به عللی اشاره می‌فرماید که عبارتند از:
[[امام رضا]]{{ع}} در حدیث مبسوطی<ref>علی بن حسین بابویه قمی، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۱، باب ۲۰، ص۲۱۶ و محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، کتاب الحجة، ص۱۹۸.</ref> ـ که [[منزلت]] و نقش امام و دیگر مسائل [[امامت]] را بیان فرموده ـ درباره وجه نیاز به امام، به عللی اشاره می‌فرماید که عبارت‌اند از:
#تنظیم امور [[مسلمانان]]: امام [[مسئول]] زنده نگه داشتن [[احکام الهی]] در [[جامعه]] [[مسلمانان]] و جلوگیری از شیوع [[گناه]] و [[حافظ]] [[حکومت]] و [[امنیت]] است.
# تنظیم امور [[مسلمانان]]: امام [[مسئول]] زنده نگه داشتن [[احکام الهی]] در [[جامعه]] [[مسلمانان]] و جلوگیری از شیوع [[گناه]] و حافظ [[حکومت]] و [[امنیت]] است.
#[[حفظ و نگهداری دین]]: [[امام]] مسئول [[حفظ]] و [[دفاع]] از [[شریعت اسلام]] است و باید آن را از دستبرد [[منافقان]] و [[معاندان]] صیانت کند.
# حفظ و نگهداری دین: [[امام]] مسئول [[حفظ]] و [[دفاع]] از [[شریعت اسلام]] است و باید آن را از دستبرد [[منافقان]] و معاندان صیانت کند.
#تبیین و [[تفسیر دین]]: [[امام مبین]] [[حلال و حرام]] خداست.
# تبیین و [[تفسیر دین]]: [[امام مبین]] [[حلال و حرام]] خداست.
#[[هدایت]] و [[تربیت معنوی]]: امام با [[اندرز]] [[نیکو]] و [[حجت]] رسا، [[مردم]] را به [[خدا]] فرامی‌خواند<ref>سید محمد مظفری و محمد اسحاق عارفی شیرداغی، خاتمیت و پرسش‌های نو، ج۲، ص۴۷.</ref>.
# [[هدایت]] و تربیت معنوی: امام با [[اندرز]] [[نیکو]] و [[حجت]] رسا، [[مردم]] را به [[خدا]] فرامی‌خواند<ref>سید محمد مظفری و محمد اسحاق عارفی شیرداغی، خاتمیت و پرسش‌های نو، ج۲، ص۴۷.</ref>.


'''اجتهاد‌پذیری [[تعالیم اسلام]]''': «[[اجتهاد]]» از ماده «جهد» به ضم جیم و فتح آن، به معنای «توان<ref>اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، ج۲، ص۴۶۰؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۳، ص۱۳۳.</ref>، به آخر رساندن [[قدرت]]<ref>محمد بن درید، جمهرة اللغة، ج۳، ص۱۲۵۹.</ref> و [[مشقت]]<ref>احمد بن فارس، معجم مقائیس اللغة، ج۱، ص۴۸۶؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۲۰۸.</ref>» است. برخی گفته‌اند: «جهد» به معنای «مشقت و [[سختی]]» و «جُهد» به معنای توان و [[طاقت]] است.
'''اجتهاد‌پذیری [[تعالیم اسلام]]''': «[[اجتهاد]]» از ماده «جهد» به ضم جیم و فتح آن، به معنای «توان<ref>اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، ج۲، ص۴۶۰؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۳، ص۱۳۳.</ref>، به آخر رساندن [[قدرت]]<ref>محمد بن درید، جمهرة اللغة، ج۳، ص۱۲۵۹.</ref> و [[مشقت]]<ref>احمد بن فارس، معجم مقائیس اللغة، ج۱، ص۴۸۶؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۲۰۸.</ref>» است. برخی گفته‌اند: «جهد» به معنای «مشقت و [[سختی]]» و «جُهد» به معنای توان و [[طاقت]] است.
بر اساس معانی یادشده می‌توان گفت که اجتهاد عبارت است از: به‌کارگیری تلاش و [[کوشش]] در حد توان برای انجام دادن کاری.
راهکار [[دین اسلام]] برای [[گره‌گشایی]] از نیازهای جدید در عرصه [[معرفت]] و عمل، توجه به [[تربیت]] و [[رشد]] [[عالمان]] و [[متخصصان دین]] و به رسمیت شناختن [[تفاسیر]] آنان است که به اصل «اجتهاد» معروف است.
از [[مفتیان]] معروف [[صحابه]] می‌توان به [[معاذ بن جبل]]، [[عبدالله بن عباس]]، [[سلمان فارسی]] و [[ابن مسعود]] اشاره کرد. [[مسافرت]] [[حضرت علی]]{{ع}} و معاذ بن جبل به [[یمن]] و ارسال [[نمایندگان]] [[فرهنگی]] و [[دینی]] به سرزمین‌های دور برای [[پاسخ‌گویی]] به مخاطبان از جمله [[تدابیر]] به کار رفته در این زمینه است.


اجتهاد در هر عصری، متناسب با آن [[زمان]] و رو به [[تکامل]] است و به تعبیر [[شهید مطهری]]، امری نسبی است. ایشان در بیان این موضوع چنین می‌نویسد:
بر اساس معانی یادشده می‌توان گفت که اجتهاد عبارت است از: به‌کارگیری تلاش و کوشش در حد توان برای انجام دادن کاری. راهکار [[دین اسلام]] برای گره‌گشایی از نیازهای جدید در عرصه [[معرفت]] و عمل، توجه به [[تربیت]] و [[رشد]] [[عالمان]] و متخصصان دین و به رسمیت شناختن [[تفاسیر]] آنان است که به اصل «اجتهاد» معروف است.
اجتهاد یک مفهوم «نسبی» و متطور و متکامل است و در هر عصر و زمانی [[بینش]] و [[درک]] مخصوصی ایجاب می‌کند. این نسبت از دو چیز ناشی می‌شود: قابلیت و [[استعداد]] پایان‌ناپذیر منابع [[اسلام]] برای [[کشف]] و تحقیق و دیگری [[تکامل]] طبیعی [[علوم]] و [[احکام]] بشری و این است [[راز]] بزرگ [[خاتمیت]]<ref>علی بن اسماعیل، المحکم و المحیط الأعظم، ج۴، ص۱۵۳.</ref>.
 
با رسمیت شناختن [[اجتهاد]] - که همان به دست آوردن احکام [[افعال]] [[مکلفین]] و سایر امور مربوط به [[انسان]] است - هیچ فعل یا امری یافت نمی‌شود مگر اینکه [[حکم]] آن را بتوان از [[دین]] استخراج کرد. [[فقها]] در پرتو همین اصل، به تبیین و حل و فصل مسائل جدید مانند [[عقد]] بیمه، وضع [[مالیات]]، تلقیح، تشریح بدن میت، عقیم‌سازی و... می‌پردازند.
از مفتیان معروف [[صحابه]] می‌توان به [[معاذ بن جبل]]، [[عبدالله بن عباس]]، [[سلمان فارسی]] و [[ابن مسعود]] اشاره کرد. [[مسافرت]] [[حضرت علی]]{{ع}} و معاذ بن جبل به [[یمن]] و ارسال نمایندگان [[فرهنگی]] و [[دینی]] به سرزمین‌های دور برای پاسخ‌گویی به مخاطبان از جمله [[تدابیر]] به کار رفته در این زمینه است.
 
اجتهاد در هر عصری، متناسب با آن [[زمان]] و رو به [[تکامل]] است و به تعبیر [[شهید مطهری]]، امری نسبی است. ایشان در بیان این موضوع چنین می‌نویسد: «اجتهاد یک مفهوم «نسبی» و متطور و متکامل است و در هر عصر و زمانی [[بینش]] و [[درک]] مخصوصی ایجاب می‌کند. این نسبت از دو چیز ناشی می‌شود: قابلیت و [[استعداد]] پایان‌ناپذیر منابع [[اسلام]] برای [[کشف]] و تحقیق و دیگری [[تکامل]] طبیعی [[علوم]] و [[احکام]] بشری و این است راز بزرگ [[خاتمیت]]»<ref>علی بن اسماعیل، المحکم و المحیط الأعظم، ج۴، ص۱۵۳.</ref>.
 
با رسمیت شناختن [[اجتهاد]] ـ که همان به دست آوردن احکام [[افعال]] مکلفین و سایر امور مربوط به [[انسان]] است ـ هیچ فعل یا امری یافت نمی‌شود مگر اینکه [[حکم]] آن را بتوان از [[دین]] استخراج کرد. [[فقها]] در پرتو همین اصل، به تبیین و حل و فصل مسائل جدید مانند [[عقد]] بیمه، وضع [[مالیات]]، تلقیح، تشریح بدن میت، عقیم‌سازی و... می‌پردازند.


شایان ذکر است که مفهوم «اجتهاد» در نزد [[امامیه]] با [[اهل سنت]] متفاوت است. بر اساس [[مذهب شیعه]]، همان‌گونه که قول، فعل و تقریر [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} [[حجت]] مطلق است و [[سنت]] قلمداد می‌شود، [[قول و فعل]] و تقریر [[امامان]] دوازدگانه نیز چنین است، اما طبق نظر [[عامه]]، سنت تنها به قول، فعل و [[تقریر پیامبر]]{{صل}} اختصاص دارد. از همین رو، اهل سنت پس از [[رحلت پیامبر]]{{صل}} وارد دوره [[انقطاع]] [[نصوص]] گردید و اصول و [[فقه]] آنان در جهت [[رأی]]، [[تأویل]]، [[قیاس]]، [[استحسان]]، [[مصالح مرسله]] و مانند آن گسترش یافت. امامیه برخلاف [[مذهب عامه]] به [[برکت]] [[پیروی از امامان معصوم]]{{عم}}، در دوره وجود نصوص به سر برده و از اصول و کتاب‌ها و [[جوامع حدیثی]] برخوردار است و برای [[استنباط]] [[حکم شرعی]] و تعیین [[وظیفه دینی]]، نصوص و [[ادله]] معتبر [[شرعی]] را به کار می‌گیرد و قیاس و مانند آن را [[باطل]] اعلام می‌دارد. بر این اساس، [[فقه شیعه]] در ادوار مختلف، پویا و پاسخ‌گوی بسیاری از [[مسائل مستحدثه]] است.<ref>[[نفیسه ابوالحسنی|ابوالحسنی، نفیسه]]، [[خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات (کتاب)|خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات]] ص ۹۹-۱۱۰.</ref>.
شایان ذکر است که مفهوم «اجتهاد» در نزد [[امامیه]] با [[اهل سنت]] متفاوت است. بر اساس [[مذهب شیعه]]، همان‌گونه که قول، فعل و تقریر [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} [[حجت]] مطلق است و [[سنت]] قلمداد می‌شود، [[قول و فعل]] و تقریر [[امامان]] دوازدگانه نیز چنین است، اما طبق نظر [[عامه]]، سنت تنها به قول، فعل و [[تقریر پیامبر]]{{صل}} اختصاص دارد. از همین رو، اهل سنت پس از [[رحلت پیامبر]]{{صل}} وارد دوره [[انقطاع]] [[نصوص]] گردید و اصول و [[فقه]] آنان در جهت [[رأی]]، [[تأویل]]، [[قیاس]]، [[استحسان]]، [[مصالح مرسله]] و مانند آن گسترش یافت. امامیه برخلاف [[مذهب عامه]] به [[برکت]] پیروی از امامان معصوم{{عم}}، در دوره وجود نصوص به سر برده و از اصول و کتاب‌ها و جوامع حدیثی برخوردار است و برای [[استنباط]] [[حکم شرعی]] و تعیین [[وظیفه دینی]]، نصوص و [[ادله]] معتبر [[شرعی]] را به کار می‌گیرد و قیاس و مانند آن را [[باطل]] اعلام می‌دارد. بر این اساس، فقه شیعه در ادوار مختلف، پویا و پاسخ‌گوی بسیاری از [[مسائل مستحدثه]] است<ref>[[نفیسه ابوالحسنی|ابوالحسنی، نفیسه]]، [[خاتمیت در قرآن (کتاب)|خاتمیت در قرآن]]، ص ۹۹-۱۱۰.</ref>.


===[[آیات]] جامعیت دین اسلام===
==== سوم: آیات جامعیت اسلام ====
{{همچنین|جامعیت اسلام}}
اسلام، آخرین و کامل‌ترین دین از رشته پیوسته [[ادیان توحیدی]] است که بی‌تردید، هیچ یک از [[ادیان آسمانی]] [[یهود]] و [[مسیحیت]] (و نیز مکتب‌ها و ایدئولوژی‌های بشری) در «کمال» و «[[جامعیت]]»، هم‌سنگ آن نیستند و این [[حقیقت]]، از مقایسه‌ای کوتاه میان [[اسلام]] با دیگر [[ادیان]] و مکاتب آشکار می‌شود.
اسلام، آخرین و کامل‌ترین دین از رشته پیوسته [[ادیان توحیدی]] است که بی‌تردید، هیچ یک از [[ادیان آسمانی]] [[یهود]] و [[مسیحیت]] (و نیز مکتب‌ها و ایدئولوژی‌های بشری) در «کمال» و «[[جامعیت]]»، هم‌سنگ آن نیستند و این [[حقیقت]]، از مقایسه‌ای کوتاه میان [[اسلام]] با دیگر [[ادیان]] و مکاتب آشکار می‌شود.
به راستی، غیر از اسلام، کدام [[مکتب]] و [[آیین]] وجود دارد که برای همگی [[انسان‌ها]] در تمام اعصار [[تاریخ]] و همه اقطار [[جهان]]، آن هم در جمیع [[شئون زندگی فردی]] و [[اجتماعی]] از بدو تولد طفل تا [[لحظه مرگ]]، [[حکم]] و دستور داشته باشد و تمام [[افعال]] اختیاری [[بشر]] را - در گام گام [[زندگی]] و لحظه لحظه [[حیات]] - مشمول امر یا [[نهی]] مشخصی بداند و در عین حال، [[احکام]] و [[قواعد]] کلی آن، با [[عقل]] و [[فطرت بشر]] سازگار بوده، پابه‌پای [[زمان]] پیش رود و اصول ثابت آن، تأمین‌گر نیازهای معقول [[آدمی]] و تعیین کننده خط‌مشی وی در نقاط گوناگون جهان و ادوار مختلف تاریخ باشد؟!<ref>علی ابو الحسنی (منذر)، مهاتما گاندی همدلی با اسلام همراهی با مسلمین، ص۱۱۳-۱۱۴.</ref>.


«[[نفی]] جامعیت»، به این معنا که بپذیریم [[دین اسلام]] ناقص است، خلاف [[حکم عقل]] می‌باشد،؛ چراکه اولاً: با [[خاتمیت پیامبر]]{{صل}} سازگار نیست. ثانیاً: [[نقض]] [[قاعده لطف]] محسوب می‌شود. ثالثاً: نظریه تقصیر [[پیامبر]]{{صل}} در [[تبلیغ دین]] را تقویت می‌کند.
به راستی، غیر از اسلام، کدام [[مکتب]] و [[آیین]] وجود دارد که برای همگی [[انسان‌ها]] در تمام اعصار [[تاریخ]] و همه اقطار [[جهان]]، آن هم در جمیع شئون زندگی فردی و [[اجتماعی]] از بدو تولد طفل تا لحظه مرگ، [[حکم]] و دستور داشته باشد و تمام [[افعال]] اختیاری [[بشر]] را - در گام گام [[زندگی]] و لحظه لحظه [[حیات]] - مشمول امر یا [[نهی]] مشخصی بداند و در عین حال، [[احکام]] و قواعد کلی آن، با [[عقل]] و [[فطرت بشر]] سازگار بوده، پابه‌پای [[زمان]] پیش رود و اصول ثابت آن، تأمین‌گر نیازهای معقول [[آدمی]] و تعیین کننده خط‌مشی وی در نقاط گوناگون جهان و ادوار مختلف تاریخ باشد؟!<ref>علی ابو الحسنی (منذر)، مهاتما گاندی همدلی با اسلام همراهی با مسلمین، ص۱۱۳-۱۱۴.</ref>.
[[امیر]] بیان، [[حضرت علی]]{{ع}} فرض فرستادن [[دین ناقص]] را این‌چنین از [[ذات باری تعالی]] محال می‌پندارد:
 
آیا [[خداوند]] [[دین]] ناقصی را فرستاده است تا در اتمام آن به دیگران [[استعانت]] نماید؟ یا اینکه دیگران در [[اتمام دین]]، [[شریک خداوند]] هستند تا درباره دین مطلبی گویند و خداوند هم از آنان اظهار [[رضایت]] نماید؟! یا اینکه خداوند دین تام و کاملی نازل کرده، اما پیامبرش در [[ابلاغ]] آن کوتاهی نموده است؟ در حالی که [[خداوند سبحان]] می‌فرماید:
«[[نفی]] جامعیت»، به این معنا که بپذیریم [[دین اسلام]] ناقص است، خلاف [[حکم عقل]] می‌باشد؛ چراکه اولاً: با [[خاتمیت پیامبر]]{{صل}} سازگار نیست. ثانیاً: [[نقض]] [[قاعده لطف]] محسوب می‌شود. ثالثاً: نظریه تقصیر [[پیامبر]]{{صل}} در [[تبلیغ دین]] را تقویت می‌کند.
{{متن قرآن|مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ}}<ref>«ما در این کتاب، هیچ چیز را فرو نگذاشته‌ایم» سوره انعام، آیه ۳۸.</ref> {{متن حدیث|وَ فِيهِ تِبْيَانٌ لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ...}}<ref>سید رضی، نهج‌البلاغه، خطبه هجدهم.</ref>.


به راستی «[[جامعیت دین اسلام]]» و گفتارهای پیشین مورد بحث، هر کدام کتابی مفصل می‌طلبد که نگارنده در این سطور تنها قطره‌ای از دریا را قلم زده است!
[[امیر]] بیان، [[حضرت علی]]{{ع}} فرض فرستادن دین ناقص را این‌چنین از ذات باری تعالی محال می‌پندارد: آیا [[خداوند]] [[دین]] ناقصی را فرستاده است تا در اتمام آن به دیگران [[استعانت]] نماید؟ یا اینکه دیگران در اتمام دین، شریک خداوند هستند تا درباره دین مطلبی گویند و خداوند هم از آنان اظهار [[رضایت]] نماید؟! یا اینکه خداوند دین تام و کاملی نازل کرده، اما پیامبرش در [[ابلاغ]] آن کوتاهی نموده است؟ در حالی که [[خداوند سبحان]] می‌فرماید: {{متن قرآن|مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ}}<ref>«ما در این کتاب، هیچ چیز را فرو نگذاشته‌ایم» سوره انعام، آیه ۳۸.</ref> {{متن حدیث|وَ فِيهِ تِبْيَانٌ لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ...}}<ref>سید رضی، نهج‌البلاغه، خطبه هجدهم.</ref>.
در این مبحث نیز با نگاهی گذرا، جامع‌انگاری [[دین اسلام]] را در دو مؤلفه «[[جامعیت]] منابع [[آموزه‌های اسلام]]» و «جامعیت محتوای [[آموزه‌های اسلامی]]» بررسی کرده و [[پژوهشگران]] را به منابع بیشتر رهنمون می‌سازیم<ref>برای مطالعه بیشتر ر.ک: مصطفی کریمی، جامعة القرآن الکریم بحث فی الحدود الموضوعیة للقرآن، بیروت: مؤسسة العرفان للثقافة الاسلامیة، ۱۴۳۶ه؛ فرهاد محمدی‌نژاد، گستردگی قلمرو دین از منظر آیات و روایات، قم: عصر جوان، ۱۳۹۰؛ [[زهرا]] خراسانی، جامعیت قرآن از منظر صحیفه سجادیه، قم: ابتکار دانش، ۱۳۹۰؛ قاسم ترخان، جامعیت دین اسلام، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، پایان‌نامه سطح ۴، ۱۳۸۶؛ رحیم شاهدی، قلمرو دین در مکتب اهل بیت، مرکز مدیریت حوزه علمیه، قم: پایان‌نامه سطح ۴، ۱۳۸۹.</ref>:


====جامعیت منابع آموزه‌های اسلامی====
===== جامعیت منابع آموزه‌های اسلامی =====
بی‌شک جامعیت و غنای «[[کتاب و سنت]]» سبب [[حیات]] و [[استواری]] [[باورها]] و [[معارف دین اسلام]] در همه زمان‌ها و [[برتری]] آن بر سایر [[اندیشه‌ها]] گردیده است. در مباحث پیش رو به جامعیت این دو منبع مهم دین اسلام پرداخته می‌شود.
بی‌شک جامعیت و غنای «[[کتاب و سنت]]» سبب [[حیات]] و [[استواری]] باورها و معارف دین اسلام در همه زمان‌ها و [[برتری]] آن بر سایر [[اندیشه‌ها]] گردیده است. در مباحث پیش رو به جامعیت این دو منبع مهم دین اسلام پرداخته می‌شود.


'''[[جامعیت قرآن کریم]]''': بی‌شک [[معارف قرآن]] [[کریم]]، اقیانوس عظیم و بی‌کرانی است که هر اندازه درباره آن بحث شود، کم است و هر [[زمان]] غواصان [[علم]] در فروروند، گوهرهای [[ناب]] و تازه‌ای استخراج می‌کنند. [[قرآن]] باید هم، چنین باشد؛ چراکه سخن خداست و [[کلام الهی]] از علم بی‌پایان او سرچشمه می‌گیرد پس آن هم باید بی‌انتها باشد و به پرسش‌های رهروان [[حق]] در هر دوره‌ای پاسخ گوید. در این گفتار، مختصراً به بیان چند نمونه از [[آیات]] در این زمینه پرداخته شده که از نظر شما خواهد گذشت.
'''جامعیت قرآن کریم''': بی‌شک [[معارف قرآن]] کریم، اقیانوس عظیم و بی‌کرانی است که هر اندازه درباره آن بحث شود، کم است و هر زمان غواصان [[علم]] در فروروند، گوهرهای ناب و تازه‌ای استخراج می‌کنند. [[قرآن]] باید هم، چنین باشد؛ چراکه سخن خداست و [[کلام الهی]] از علم بی‌پایان او سرچشمه می‌گیرد پس آن هم باید بی‌انتها باشد و به پرسش‌های رهروان [[حق]] در هر دوره‌ای پاسخ گوید. برخی از [[آیات]] در این زمینه عبارت‌اند از:
{{متن قرآن|وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلَاءِ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ}}<ref>«و (یاد کن) روزی را که در هر امّتی گواهی از خودشان بر آنان برانگیزیم و تو را بر اینان گواه آوریم و بر تو این کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز و رهنمود و بخشایش و نویدبخشی برای مسلمانان است» سوره نحل، آیه ۸۹.</ref>.
 
این [[آیه]]، یکی از پراستنادترین [[آیات]] در بحث [[جامعیت]] است که تبیانیت [[عقاید]] و [[احکام]] را در [[قرآن]] ثابت می‌کند. محل بحث ما در این آیه، واژگان {{متن قرآن|الْكِتَابَ}} و {{متن قرآن|تَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيْءٍ}} است.
الف) {{متن قرآن|وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلَاءِ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ}}<ref>«و (یاد کن) روزی را که در هر امّتی گواهی از خودشان بر آنان برانگیزیم و تو را بر اینان گواه آوریم و بر تو این کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز و رهنمود و بخشایش و نویدبخشی برای مسلمانان است» سوره نحل، آیه ۸۹.</ref>. این [[آیه]]، یکی از پراستنادترین [[آیات]] در بحث [[جامعیت]] است که تبیانیت [[عقاید]] و [[احکام]] را در [[قرآن]] ثابت می‌کند. محل بحث ما در این آیه، واژگان {{متن قرآن|الْكِتَابَ}} و {{متن قرآن|تَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيْءٍ}} است.


'''{{متن قرآن|الْكِتَابَ}}''': به اتفاق آراء مراد از {{متن قرآن|الْكِتَابَ}} در [[آیه شریفه]]، قرآن نازل شده و موجود در دست [[مسلمانان]] است<ref>محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۱۴، ص۱۰۸؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی القرآن، ج۶، ص۴۱۷؛ ابوالفتوح رازی، روض الجنان، ج۱۲، ص۸۱؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۶، ص۵۸۶؛ محمد صادقی تهرانی، الفرقان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۴۴۸؛ جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج۴، ص۱۲۷؛ فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۰، ص۲۵۸؛ محمد صادقی تهرانی، البلاغ فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۷۷؛ محمدجواد مغنیه، تفسیر الکاشف، ج۴، ص۵۴۳؛ علی بن حسین عاملی، الوجیز فی تفسیر القرآن العزیز، ج۲، ص۱۸۳؛ محمد شوکانی، فتح القدیر، ج۳، ص۲۲۴؛ ابن عطیه اندلسی، المحرر الوجیز، ج۳، ص۴۱۵؛ محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج۱۲، ص۳۲۵؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۱، ص۳۶۱.</ref>، نه آنچه در [[ام‌الکتاب]] یا [[لوح محفوظ]] وجود دارد و این عبارت از {{متن قرآن|نْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ}} در خود آیه مستفید است.
'''{{متن قرآن|الْكِتَابَ}}''': به اتفاق آراء مراد از {{متن قرآن|الْكِتَابَ}} در [[آیه شریفه]]، قرآن نازل شده و موجود در دست [[مسلمانان]] است<ref>محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۱۴، ص۱۰۸؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی القرآن، ج۶، ص۴۱۷؛ ابوالفتوح رازی، روض الجنان، ج۱۲، ص۸۱؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۶، ص۵۸۶؛ محمد صادقی تهرانی، الفرقان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۴۴۸؛ جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج۴، ص۱۲۷؛ فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۰، ص۲۵۸؛ محمد صادقی تهرانی، البلاغ فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۷۷؛ محمدجواد مغنیه، تفسیر الکاشف، ج۴، ص۵۴۳؛ علی بن حسین عاملی، الوجیز فی تفسیر القرآن العزیز، ج۲، ص۱۸۳؛ محمد شوکانی، فتح القدیر، ج۳، ص۲۲۴؛ ابن عطیه اندلسی، المحرر الوجیز، ج۳، ص۴۱۵؛ محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج۱۲، ص۳۲۵؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۱، ص۳۶۱.</ref>، نه آنچه در [[ام‌الکتاب]] یا [[لوح محفوظ]] وجود دارد و این عبارت از {{متن قرآن|نْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ}} در خود آیه مستفید است.


'''{{متن قرآن|تِبْيَانًا}}''': در این واژه دو احتمال است: «مصدر و اسم». در هر دو صورت، حالت [[مبالغه]] دارد و به معنای «بیان [[بلیغ]]» است<ref>حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج۱، ص۳۹۶؛ ملامحسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۳، ص۱۵۰؛ محمد بن عاشور، التحریر و التنویر، ج۱۳، ص۲۰۶؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی، ج۷، ص۴۵۲؛ محمود زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۶۲۸؛ ملامحسن فیض کاشانی، الأصفی فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۶۶۰؛ ملافتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج۵، ص۲۱۴.</ref>.
'''{{متن قرآن|تِبْيَانًا}}''': در این واژه دو احتمال است: «مصدر و اسم». در هر دو صورت، حالت مبالغه دارد و به معنای «بیان [[بلیغ]]» است<ref>حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج۱، ص۳۹۶؛ ملامحسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۳، ص۱۵۰؛ محمد بن عاشور، التحریر و التنویر، ج۱۳، ص۲۰۶؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی، ج۷، ص۴۵۲؛ محمود زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۶۲۸؛ ملامحسن فیض کاشانی، الأصفی فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۶۶۰؛ ملافتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج۵، ص۲۱۴.</ref>.


'''{{متن قرآن|لِكُلِّ شَيْءٍ}}''': «کل» و «شیء» هر دو اطلاق دارند و اگر قرینه‌ای نباشد باید به اطلاق آیه، ملتزم بود.
'''{{متن قرآن|لِكُلِّ شَيْءٍ}}''': «کل» و «شیء» هر دو اطلاق دارند و اگر قرینه‌ای نباشد باید به اطلاق آیه، ملتزم بود. گرچه در قلمرو {{متن قرآن|كُلِّ شَيْءٍ}} میان صاحب‌نظران [[اختلاف]] نظر وجود دارد<ref>برای آشنایی با دیدگاه‌های رایج در این زمینه ر.ک: محمدحسن قدردان قراملکی، آیین خاتم، ص۶۰۵-۶۲۱؛ علی رمضانی، جامعیت قرآن، ص۶۸-۷۱.</ref>، لیکن قدر متیقن از «تبیان بودن قرآن» آن است که تمام اموری را که ضامن [[سعادت بشر]] تا [[روز رستاخیز]] است، می‌توان در سایه‌سار [[قرآن]] بازجست. این‌چنین منبع جامع و [[جاودانی]]، بهترین [[گواه]] بر [[خاتمیت پیامبر اکرم]]{{صل}} و پایان [[شریعت محمدی]]{{صل}} است و [[دین اسلام]] را از دیگر [[ادیان]] متمایز می‌نماید.
گرچه در قلمرو {{متن قرآن|كُلِّ شَيْءٍ}} میان صاحب‌نظران [[اختلاف]] نظر وجود دارد<ref>برای آشنایی با دیدگاه‌های رایج در این زمینه ر.ک: محمدحسن قدردان قراملکی، آیین خاتم، ص۶۰۵-۶۲۱؛ علی رمضانی، جامعیت قرآن، ص۶۸-۷۱.</ref>، لیکن قدر متیقن از «[[تبیان بودن قرآن]]» آن است که تمام اموری را که ضامن [[سعادت بشر]] تا [[روز رستاخیز]] است، می‌توان در سایه‌سار [[قرآن]] بازجست.
این‌چنین منبع جامع و [[جاودانی]]، بهترین [[گواه]] بر [[خاتمیت پیامبر اکرم]]{{صل}} و پایان [[شریعت محمدی]]{{صل}} است و [[دین اسلام]] را از دیگر [[ادیان]] متمایز می‌نماید.


در روایتی صحیحه از [[امام صادق]]{{ع}} آمده است:
در روایتی صحیحه از [[امام صادق]]{{ع}} آمده است: {{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ عَزَّ ذِكْرُهُ خَتَمَ بِنَبِيِّكُمُ النَّبِيِّينَ فَلَا نَبِيَّ بَعْدَهُ أَبَداً وَ خَتَمَ بِكِتَابِكُمُ الْكُتُبَ فَلَا كِتَابَ بَعْدَهُ أَبَداً وَ أَنْزَلَ فِيهِ تِبْيَانَ كُلِّ شَيْ‌ءٍ وَ خَلْقَكُمْ وَ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ نَبَأَ مَا قَبْلَكُمْ وَ فَصْلَ مَا بَيْنَكُمْ وَ خَبَرَ مَا بَعْدَكُمْ وَ أَمْرَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ مَا أَنْتُمْ صَائِرُونَ إِلَيْهِ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۶۹، ح۳.</ref>؛ همانا ـ [[خداوند]] که یادش [[عزیز]] باد ـ [[کتاب‌های آسمانی]] را با کتاب شما پایان داد و بعد از آن هرگز کتابی نیست و بیان همه چیز را در آن نازل فرمود و [[آفرینش]] شما و [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] و خبر پیش از شما و [[داوری]] میان شما و خبر بعد از شما و امور مربوط به [[بهشت و جهنم]] و هر آنچه بدان نیاز دارید، در آن فرود آمده است.
{{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ عَزَّ ذِكْرُهُ خَتَمَ بِنَبِيِّكُمُ النَّبِيِّينَ فَلَا نَبِيَّ بَعْدَهُ أَبَداً وَ خَتَمَ بِكِتَابِكُمُ الْكُتُبَ فَلَا كِتَابَ بَعْدَهُ أَبَداً وَ أَنْزَلَ فِيهِ تِبْيَانَ كُلِّ شَيْ‌ءٍ وَ خَلْقَكُمْ وَ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ نَبَأَ مَا قَبْلَكُمْ وَ فَصْلَ مَا بَيْنَكُمْ وَ خَبَرَ مَا بَعْدَكُمْ وَ أَمْرَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ مَا أَنْتُمْ صَائِرُونَ إِلَيْهِ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۶۹، ح۳.</ref>؛
 
همانا - [[خداوند]] که یادش [[عزیز]] باد [[کتاب‌های آسمانی]] را با کتاب شما پایان داد و بعد از آن هرگز کتابی نیست و بیان همه چیز را در آن نازل فرمود و [[آفرینش]] شما و [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] و خبر پیش از شما و [[داوری]] میان شما و خبر بعد از شما و امور مربوط به [[بهشت و جهنم]] و هر آنچه بدان نیاز دارید، در آن فرود آمده است.
ب) {{متن قرآن|لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبَابِ مَا كَانَ حَدِيثًا يُفْتَرَى وَلَكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ}}<ref>«به راستی در داستان آنان برای خردمندان پندی (نهفته) است؛ (قرآن) گفتاری بربافته نیست بلکه کتاب پیش از خویش را راست می‌شمرد و روشنگر همه چیز و رهنمود و بخشایشی برای گروه مؤمنان است» سوره یوسف، آیه ۱۱۱.</ref>.
{{متن قرآن|لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبَابِ مَا كَانَ حَدِيثًا يُفْتَرَى وَلَكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ}}<ref>«به راستی در داستان آنان برای خردمندان پندی (نهفته) است؛ (قرآن) گفتاری بربافته نیست بلکه کتاب پیش از خویش را راست می‌شمرد و روشنگر همه چیز و رهنمود و بخشایشی برای گروه مؤمنان است» سوره یوسف، آیه ۱۱۱.</ref>.


در توضیح [[آیه]] فوق، بررسی کلمات ذیل ضروری است:
در توضیح [[آیه]] فوق، بررسی کلمات ذیل ضروری است:


۱. {{متن قرآن|حَدِيثًا}} در معنای واژه، دو احتمال مطرح است:
۱. {{متن قرآن|حَدِيثًا}} در معنای واژه، دو احتمال مطرح است:
#مقصود «[[سوره]] یا [[آیات]] مربوط به [[قصه]] [[حضرت یوسف]]{{ع}}» باشد<ref>محمد گنابادی، بیان السعادة فی مقامات العبادة، ج۲، ص۳۷۵.</ref>. در این صورت آیه معنای [[جامعیت قرآن کریم]] را در بر نخواهد داشت.
# مقصود «[[سوره]] یا [[آیات]] مربوط به [[قصه]] [[حضرت یوسف]]{{ع}}» باشد<ref>محمد گنابادی، بیان السعادة فی مقامات العبادة، ج۲، ص۳۷۵.</ref>. در این صورت آیه معنای جامعیت قرآن کریم را در بر نخواهد داشت.
#منظور «همه [[قرآن]]» باشد<ref>فضل بن حسن طبرسی، جوامع الجامع، ج۲، ص۲۱۴؛ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج۱، ص۳۵۸؛ محمدرضا قمی مشهدی، کنزالدقائق، ج۶، ص۴۰۱؛ جلال الدین سیوطی، الدرالمنثور، ج۴، ص۴۱؛ محمود زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۵۱۱؛ محمد بن عربی، تفسیر ابن عربی، ج۱، ص۳۳۴؛ ابن کثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۳۶۶؛ محسن قرائتی، تفسیر نور، ج۶، ص۱۸۱.</ref>.
# منظور «همه [[قرآن]]» باشد<ref>فضل بن حسن طبرسی، جوامع الجامع، ج۲، ص۲۱۴؛ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج۱، ص۳۵۸؛ محمدرضا قمی مشهدی، کنزالدقائق، ج۶، ص۴۰۱؛ جلال الدین سیوطی، الدرالمنثور، ج۴، ص۴۱؛ محمود زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۵۱۱؛ محمد بن عربی، تفسیر ابن عربی، ج۱، ص۳۳۴؛ ابن کثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۳۶۶؛ محسن قرائتی، تفسیر نور، ج۶، ص۱۸۱.</ref>.


بیشتر [[مفسران]]، احتمال دوم را برگزیده‌اند؛ زیرا سخن از کتابی است که [[دروغ]] نبوده و [[تصدیق]] دیگر کتاب‌های [[الهی]] است. [[آیات]] متعددی از [[قرآن کریم]] همانند [[آیه]] ذیل بر این مضمون دلالت دارد:
بیشتر [[مفسران]]، احتمال دوم را برگزیده‌اند؛ زیرا سخن از کتابی است که [[دروغ]] نبوده و تصدیق دیگر کتاب‌های [[الهی]] است. [[آیات]] متعددی از [[قرآن کریم]] همانند [[آیه]] ذیل بر این مضمون دلالت دارد: {{متن قرآن|وَمَا كَانَ هَذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرَى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ...}}<ref>«و (چنین) نیست که این قرآن را از سوی کسی بربافته باشند و جز از سوی خداوند باشد؛ بلکه هماهنگ با چیزی است که پیش از آن بوده است و بیان روشن کتاب است، در آن هیچ تردیدی نیست، از سوی پروردگار جهانیان است» سوره یونس، آیه ۳۷.</ref>.
{{متن قرآن|وَمَا كَانَ هَذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرَى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ...}}<ref>«و (چنین) نیست که این قرآن را از سوی کسی بربافته باشند و جز از سوی خداوند باشد؛ بلکه هماهنگ با چیزی است که پیش از آن بوده است و بیان روشن کتاب است، در آن هیچ تردیدی نیست، از سوی پروردگار جهانیان است» سوره یونس، آیه ۳۷.</ref>


۲. «تفصیل»: این کلمه، مصدر باب تفعیل از «فصل» به معنای جداکردن و مشخص کردن است<ref>حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۶۳۸.</ref> و در [[تفاسیر]]، «بیان آنچه از [[حلال و حرام]] و... که [[مردم]] در دینشان بدان نیازمندند تا [[سعادت]] ایشان را رقم بزند» معنا شده است<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۵، ص۴۱۶؛ حسین کاشفی سبزواری، مواهب علیه، ج۱، ص۵۳۱؛ ملافتح الله کاشانی، تفسیر منهج الصادقین، ج۵، ص۸۶؛ سید عبدالله شبر، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۲۵۰؛ محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۱، ص۲۸۰؛ سید محمدحسین حسینی همدانی، انوار درخشان، ج۹، ص۱۵۱.</ref>.
۲. «تفصیل»: این کلمه، مصدر باب تفعیل از «فصل» به معنای جداکردن و مشخص کردن است<ref>حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۶۳۸.</ref> و در [[تفاسیر]]، «بیان آنچه از [[حلال و حرام]] و... که [[مردم]] در دینشان بدان نیازمندند تا [[سعادت]] ایشان را رقم بزند» معنا شده است<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۵، ص۴۱۶؛ حسین کاشفی سبزواری، مواهب علیه، ج۱، ص۵۳۱؛ ملافتح الله کاشانی، تفسیر منهج الصادقین، ج۵، ص۸۶؛ سید عبدالله شبر، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۲۵۰؛ محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۱، ص۲۸۰؛ سید محمدحسین حسینی همدانی، انوار درخشان، ج۹، ص۱۵۱.</ref>.


۳. {{متن قرآن|كُلِّ شَيْءٍ}}: کسانی که {{متن قرآن|حَدِيثًا}} را به این [[سوره]] یا آیات داستان [[حضرت یوسف]]{{ع}} مربوط می‌دانند، {{متن قرآن|كُلِّ شَيْءٍ}}را به جزئیات این قصه یا سنت‌های [[حق و باطل]] [[مقید]] کرده‌اند، لیکن بنا بر آنچه از نظر گذشت، به دیده دیگر مفسران، {{متن قرآن|كُلِّ شَيْءٍ}} نیز همانند {{متن قرآن|حَدِيثًا}} از کل [[قرآن]] سخن می‌گوید و از آن، [[جامعیت]] [[آخرین کتاب آسمانی]] را می‌توان برداشت کرد.
۳. {{متن قرآن|كُلِّ شَيْءٍ}}: کسانی که {{متن قرآن|حَدِيثًا}} را به این [[سوره]] یا آیات داستان [[حضرت یوسف]]{{ع}} مربوط می‌دانند، {{متن قرآن|كُلِّ شَيْءٍ}}را به جزئیات این قصه یا سنت‌های حق و باطل مقید کرده‌اند، لیکن به دیده دیگر مفسران، {{متن قرآن|كُلِّ شَيْءٍ}} نیز همانند {{متن قرآن|حَدِيثًا}} از کل [[قرآن]] سخن می‌گوید و از آن، [[جامعیت]] [[آخرین کتاب آسمانی]] را می‌توان برداشت کرد.
[[کلام]] را با روایتی از [[علی بن موسی الرضا]]{{ع}} به پایان می‌رسانیم:
{{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ اسْمُهُ لَمْ يَقْبِضْ رَسُولَهُ{{صل}} حَتَّى أَكْمَلَ لَهُ الدِّينَ فَأَنْزَلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنَ فِيهِ تَفْصِيلُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ بَيَّنَ فِيهِ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ الْحُدُودَ وَ الْأَحْكَامَ وَ جَمِيعَ مَا يَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَيْهِ كَمَلًا...}}<ref>محمد بن بابویه (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج۱، ص۲۱۶؛ احمد طبرسی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، ج۲، ص۴۳۳؛ محمدرضا قمی مشهدی، کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج۴، ص۳۲۲.</ref>؛
به [[یقین]] [[خداوند]] - که اسمش [[مبارک]] باد -[[روح]] پیامبرش{{صل}} را [[قبض]] نکرد مگر اینکه [[دین]] را برای او به کمال رساند؛ زیرا قرآن را بر وی فروفرستاد که بیان همه چیز در آن است؛ [[حلال و حرام]] و حدود و [[احکام]] و تمام آنچه [[مردم]] بدان نیازمندند، کاملاً در آن آمده است.


همچنین آیاتی که به عدم فروگذاری هیچ شیئی در [[کتاب الهی]] تأکید دارد<ref>{{متن قرآن|مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ}} «ما در این کتاب، هیچ چیز را فرو نگذاشته‌ایم» سوره انعام، آیه ۳۸.</ref> و با اشاره به [[علم]] لایزال [[الهی]]، همه چیز را در [[کتاب مبین]] ثبت می‌داند<ref>{{متن قرآن|وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ}} «و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ (هیچ کس) جز او آنها را نمی‌داند؛ و او آنچه را در خشکی و دریاست می‌داند و هیچ برگی فرو نمی‌افتد مگر که او آن را می‌داند و هیچ دانه‌ای در تاریکی‌های زمین و هیچ‌تر و خشکی نیست جز آنکه در کتابی روشن آمده است» سوره انعام، آیه ۵۹.</ref> و یا از اتمام [[کلمات الهی]] و [[ثبات]] و [[تغییرناپذیری]] آن سخن به میان می‌آورد<ref>{{متن قرآن|وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ}} «و سخن پروردگارت به راستی و دادگری کامل شد؛ هیچ دگرگون کننده‌ای برای سخنان وی نیست و او شنوای داناست» سوره انعام، آیه ۱۱۵.</ref>، از جمله دیگر آیاتی است که مؤید [[جامعیت]] [[آخرین کتاب آسمانی]] بر [[بشریت]] است و در اینجا، تنها به بررسی دو نمونه از [[آیات]] پرداخته شد.
[[کلام]] را با روایتی از [[علی بن موسی الرضا]]{{ع}} به پایان می‌رسانیم: {{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ اسْمُهُ لَمْ يَقْبِضْ رَسُولَهُ{{صل}} حَتَّى أَكْمَلَ لَهُ الدِّينَ فَأَنْزَلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنَ فِيهِ تَفْصِيلُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ بَيَّنَ فِيهِ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ الْحُدُودَ وَ الْأَحْكَامَ وَ جَمِيعَ مَا يَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَيْهِ كَمَلًا...}}<ref>محمد بن بابویه (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج۱، ص۲۱۶؛ احمد طبرسی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، ج۲، ص۴۳۳؛ محمدرضا قمی مشهدی، کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج۴، ص۳۲۲.</ref>؛ به [[یقین]] [[خداوند]] - که اسمش [[مبارک]] باد -[[روح]] پیامبرش{{صل}} را [[قبض]] نکرد مگر اینکه [[دین]] را برای او به کمال رساند؛ زیرا قرآن را بر وی فروفرستاد که بیان همه چیز در آن است؛ [[حلال و حرام]] و حدود و [[احکام]] و تمام آنچه [[مردم]] بدان نیازمندند، کاملاً در آن آمده است.
 
همچنین آیاتی که به عدم فروگذاری هیچ شیئی در کتاب الهی تأکید دارد<ref>{{متن قرآن|مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ}} «ما در این کتاب، هیچ چیز را فرو نگذاشته‌ایم» سوره انعام، آیه ۳۸.</ref> و با اشاره به [[علم]] لایزال [[الهی]]، همه چیز را در [[کتاب مبین]] ثبت می‌داند<ref>{{متن قرآن|وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ}} «و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ (هیچ کس) جز او آنها را نمی‌داند؛ و او آنچه را در خشکی و دریاست می‌داند و هیچ برگی فرو نمی‌افتد مگر که او آن را می‌داند و هیچ دانه‌ای در تاریکی‌های زمین و هیچ‌تر و خشکی نیست جز آنکه در کتابی روشن آمده است» سوره انعام، آیه ۵۹.</ref> و یا از اتمام کلمات الهی و [[ثبات]] و تغییرناپذیری آن سخن به میان می‌آورد<ref>{{متن قرآن|وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ}} «و سخن پروردگارت به راستی و دادگری کامل شد؛ هیچ دگرگون کننده‌ای برای سخنان وی نیست و او شنوای داناست» سوره انعام، آیه ۱۱۵.</ref>، از جمله دیگر آیاتی است که مؤید [[جامعیت]] [[آخرین کتاب آسمانی]] بر [[بشریت]] است و در اینجا، تنها به بررسی دو نمونه از [[آیات]] پرداخته شد.
 
'''جامعیت [[سنت]]''': رکن دوم علوم اسلامی، [[سنت رسول خدا]]{{صل}} است. سنت در لغت، راه و روش و در اصطلاح، گفتار، کردار، تقریر و یا حالت و صفتی است که از [[پیامبر]]{{صل}} (و به نظر [[شیعه]] از [[معصوم]]{{عم}}) نقل شده باشد<ref>محمود رامیار، تاریخ قرآن، ص۹۵ (متن با کمی ویرایش بازنویسی شده است).</ref>.


'''جامعیت [[سنت]]''': رکن دوم [[علوم اسلامی]]، [[سنت رسول خدا]]{{صل}} است. سنت در لغت، راه و روش و در اصطلاح، گفتار، [[کردار]]، تقریر و یا حالت و صفتی است که از [[پیامبر]]{{صل}} (و به نظر [[شیعه]] از [[معصوم]]{{عم}}) نقل شده باشد<ref>محمود رامیار، تاریخ قرآن، ص۹۵ (متن با کمی ویرایش بازنویسی شده است).</ref>.
[[هویت]] و اعتبار سنت در جایگاه منبع دوم [[تشریع]]، برگرفته از خود [[قرآن کریم]] است. آیاتی همانند {{متن قرآن|وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا}}<ref>«و آنچه پیامبر به شما می‌دهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز می‌دارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷.</ref>، {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>؛ {{متن قرآن|وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ}}<ref>«و ما این کتاب را بر تو فرو فرستادیم تا آنچه را در آن اختلاف ورزیدند برای آنها روشن گردانی و تا رهنمود و بخشایشی باشد برای گروهی که ایمان دارند» سوره نحل، آیه ۶۴.</ref> و... ناظر به همین وجه می‌باشد.
[[هویت]] و اعتبار سنت در جایگاه منبع دوم [[تشریع]]، برگرفته از خود [[قرآن کریم]] است. آیاتی همانند {{متن قرآن|وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا}}<ref>«و آنچه پیامبر به شما می‌دهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز می‌دارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷.</ref>، {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>؛ {{متن قرآن|وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ}}<ref>«و ما این کتاب را بر تو فرو فرستادیم تا آنچه را در آن اختلاف ورزیدند برای آنها روشن گردانی و تا رهنمود و بخشایشی باشد برای گروهی که ایمان دارند» سوره نحل، آیه ۶۴.</ref> و... ناظر به همین وجه می‌باشد.


[[پیامبر اکرم]]{{صل}} به عنوان [[خاتم پیامبران]]، در قبال آیندگان رسالتی بزرگ بر دوش داشت. او برای بنیان‌گذاری سنت خود، دو نقش را می‌بایست ایفا کند: از یک طرف سنت خویش را به گونه‌ای [[غنی]] و پر ظرفیت ارائه دهد تا پاسخ‌گوی دو سطح متفاوت [[تاریخ]] و [[زمان]] [[پیدایش اسلام]] باشد و از طرفی دیگر، عوامل پیش‌زمینه‌ها و قابلیت‌های لازم برای ماندگاری و بالندگی [[سنت]] را در تاریخ، تأمین و تضمین نماید<ref>احمد مبلغی، عوامل ماندگاری سنت نبوی{{صل}}، مجله فرهنگ کوثر، بهار ۱۳۸۰، ش۴۹. (سایت حوزه نت).</ref>.
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} به عنوان [[خاتم پیامبران]]، در قبال آیندگان رسالتی بزرگ بر دوش داشت. او برای بنیان‌گذاری سنت خود، دو نقش را می‌بایست ایفا کند: از یک طرف سنت خویش را به گونه‌ای غنی و پر ظرفیت ارائه دهد تا پاسخ‌گوی دو سطح متفاوت [[تاریخ]] و [[زمان]] [[پیدایش اسلام]] باشد و از طرفی دیگر، عوامل پیش‌زمینه‌ها و قابلیت‌های لازم برای ماندگاری و بالندگی [[سنت]] را در تاریخ، تأمین و تضمین نماید<ref>احمد مبلغی، عوامل ماندگاری سنت نبوی{{صل}}، مجله فرهنگ کوثر، بهار ۱۳۸۰، ش۴۹. (سایت حوزه نت).</ref>.
[[پیامبر]]{{صل}} در سرزمینی [[مبعوث]] گردید که نشانی از [[کرامات]] [[انسانی]]، [[اصول اخلاقی]] و [[عقلانیت]] وجود نداشت. به تعبیر [[مولا علی]]{{ع}}، [[مردم عرب]] آن زمان، بدترین [[آیین]] را برگزیده و در بدترین سرا خزیده بودند، [[خون]] یکدیگر را می‌ریختند و سراسر [[آلوده]] به [[خطا]] بودند<ref>نهج‌البلاغه، خطبه بیست و ششم.</ref>. در چنین فضایی، [[نبی اکرم]]{{صل}} با «معرفت‌زایی» در حوزه‌های مبدأ‌شناسی، [[انسان‌شناسی]]، [[جهان‌شناسی]] و [[فرجام‌شناسی]] و نیز «[[خرافه‌زدایی]]» از بعضی باورهای رایج [[جاهلی]]، به پایه‌گذاری [[فرهنگی]] [[جاودانه]] و جامع پرداخت تا جایی که [[مسلمانان]] به جزئی‌ترین امور [[زندگی]] خود چون [[آداب]] تخلی و [[خلوت]] با [[همسر]]، [[بهداشت]] مو، ناخن، [[دهان]]، [[دندان]] و... [[آگاهی]] یافتند و از [[جامعه]] رشدنیافته و [[بدوی]] آن دوران، رها شدند.
 
[[پیامبر]]{{صل}} در سرزمینی [[مبعوث]] گردید که نشانی از [[کرامات]] [[انسانی]]، [[اصول اخلاقی]] و [[عقلانیت]] وجود نداشت. به تعبیر [[مولا علی]]{{ع}}، مردم عرب آن زمان، بدترین [[آیین]] را برگزیده و در بدترین سرا خزیده بودند، [[خون]] یکدیگر را می‌ریختند و سراسر [[آلوده]] به [[خطا]] بودند<ref>نهج‌البلاغه، خطبه بیست و ششم.</ref>. در چنین فضایی، [[نبی اکرم]]{{صل}} با «معرفت‌زایی» در حوزه‌های مبدأ‌شناسی، [[انسان‌شناسی]]، [[جهان‌شناسی]] و [[فرجام‌شناسی]] و نیز «[[خرافه‌زدایی]]» از بعضی باورهای رایج [[جاهلی]]، به پایه‌گذاری [[فرهنگی]] [[جاودانه]] و جامع پرداخت تا جایی که [[مسلمانان]] به جزئی‌ترین امور [[زندگی]] خود چون [[آداب]] تخلی و خلوت با [[همسر]]، [[بهداشت]] مو، ناخن، دهان، دندان و... [[آگاهی]] یافتند و از [[جامعه]] رشدنیافته و بدوی آن دوران، رها شدند.
 
گرچه [[مذاهب]] و [[فرقه‌های اسلامی]] در حجیت قول و [[سیره پیامبر]]{{صل}} اتفاق نظر دارند، لیکن [[مذهب شیعه]]، علاوه بر [[سنت نبوی]]{{صل}}، [[قول و فعل]] [[اهل بیت]] [[معصومین]]{{عم}} را نیز [[مرجع]] دانسته و [[روایات]] معتبره از ایشان را به عنوان آثار و مآثر [[دینی]] قلمداد می‌کند.
 
بر همین اساس از دیگر مذاهب، غنای بیشتری یافته است؛ برای مثال، [[کتاب الکافی]] با داشتن ۱۶ هزار و ۱۹۹ روایت<ref>یوسف بن احمد بحرانی، لؤلوه البحرین، ص۳۹۴. البته ارقام دیگری نیز ذکر شده است که ناشی از نحوه شمردن احادیث است. ر.ک: محمد مهدی بحرالعلوم، رجال بحرالعلوم (الفوائد الرجالیة)، ج۳، ص۳۳۱.</ref> به تنهایی از مجموع روایات [[صحاح سته]] [[اهل سنت و جماعت]] بیشتر است. مجموع روایات موجود در کتاب‌های «[[صحیح بخاری]] و مسلم» بنا بر نقل [[ابن‌تیمیه]]، رقمی کمتر از ۷ هزار است و روایات چهار کتاب دیگر ایشان<ref>سنن الترمذی، سنن ابن ماجه، سنن ابی داوود، سنن النسائی.</ref>، به ۹ هزار [[روایت]] نمی‌رسد که در مجموع کمتر از کتاب [[اصول کافی]] است<ref>سید علی شفیعی، بررسی ویژگی‌های کتاب الکافی و روش کلینی در آن، ص۴۶۵ (سایت حدیث نت).</ref>.
بنابر آنچه گفته شد، «[[سنت]] قطعی و به دور از [[تحریف]]» در کنار [[کتاب آسمانی]] [[قرآن]]، نقش بسزایی در [[جامعیت دین اسلام]] دارد و این دو، به عنوان منابعی [[غنی]] و خدشه‌ناپذیر، دو بازوی [[خاتمیت دین اسلام]] محسوب می‌گردند<ref>[[نفیسه ابوالحسنی|ابوالحسنی، نفیسه]]، [[خاتمیت در قرآن (کتاب)|خاتمیت در قرآن]]، ص ۱۱۴-۱۲۳.</ref>.
 
===== [[جامعیت]] محتوای [[آموزه‌های اسلامی]] =====
از جمله مهم‌ترین رموز [[خاتمیت]] و جاوید ماندن اسلام تا عصر کنونی، توجه به جوانب مختلف [[انسانی]] است. نظر به احتیاجات ثابت و متغیر [[بشر]]، [[هماهنگی]] آموزه‌ها با [[مصالح]] و [[مفاسد]] [[واقعی]]، وجود [[قواعد]] کنترل‌کننده، [[اصل مساوات]] و [[عدم تبعیض]] در شمول [[احکام]] و... از ویژگی‌های [[دین خاتم]] است. در این قسمت تنها به بیان دو نمونه از این صفات اکتفا می‌شود:
 
'''وجود نقشه جامع''': یکی از تفاوت‌های مهم [[دین اسلام]] با دیگر [[ادیان]] که می‌تواند از عوامل [[ختم نبوت]] باشد، داشتن نقشه کلی و جامع و تعیین راه‌ها و [[پیش‌بینی]] آفت‌ها و خطرات است. در دوره‌های پیشین به دلیل عدم [[بلوغ]] [[فکری]]، بشر [[قادر]] نبود نقشه‌ای کلی برای مسیر خود دریافت کند و با [[راهنمایی]] آن، راه خویش را بازیابد. اما در [[زمان]] [[رسول خاتم]]{{صل}} چنین ظرفیتی در [[جامعه انسانی]] به وجود آمد که چگونگی اصول کلی و ربط آن با جامعیت را نشان می‌دهد: {{متن قرآن|وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ}}<ref>«و سخن پروردگارت به راستی و دادگری کامل شد؛ هیچ دگرگون کننده‌ای برای سخنان وی نیست و او شنوای داناست» سوره انعام، آیه ۱۱۵.</ref>.
 
پس با تحول و [[دگرگونی]] شرایط، [[انسان‌ها]] پاسخ خود را از قرآن و دیگر منابع عِدل آن می‌گیرند و به نیازهای جدید بر اساس انطباق جزئیات بر کلیات و روش استنطاق [[مجتهدان]]، پاسخ داده می‌شود<ref>تلخیص از: مریم پوررضاقلی، فلسفه امامت و خاتمیت (با تأکید بر شبهات جدید)، ص۸۰.</ref>.
 
'''سازگاری [[دین]] و [[دنیا]]''': [[دینی]] که مدعی خاتمیت است باید با نگاهی جامع و معقول برای [[زندگی دنیا]] و [[آخرت]] [[مردم]] برنامه و راهکار ارائه دهد و به دور از هرگونه [[افراط]] و تفریط باشد. با نگاهی به [[آیین مقدس اسلام]] در می‌یابیم که این [[دین]] نه به ترک همیشگی [[دنیا]] و [[زندگی]] رهبانی توصیه می‌کند و نه تمام [[هدف]] را مادیات و منحصر در خور و [[خواب]] و [[شهوت]] می‌داند؛ به عبارت دیگر، تصویر [[اسلام]] از دین و دنیا چنین نیست که این دو، یک گزاره پارادوکسند که قابل جمع نیستند؛ درست بر خلاف اسلام، [[باور]] «[[رهبانیت]]»<ref>monasticism..</ref> در [[مسیحیت]] رخ داد و یکی از عوامل سکولاریزاسیون شد: {{متن قرآن|ثُمَّ قَفَّيْنَا عَلَى آثَارِهِمْ بِرُسُلِنَا وَقَفَّيْنَا بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَآتَيْنَاهُ الْإِنْجِيلَ وَجَعَلْنَا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا كَتَبْنَاهَا عَلَيْهِمْ...}}<ref>«سپس پیامبران خود را در پی آنان آوردیم و (نیز) عیسی پسر مریم را و به او انجیل دادیم و در دل پیروان او مهر و بخشایشی نهادیم و ما رها کردن این جهان را که از خود درآوردند بر آنان مقرّر نداشتیم جز آنکه برای رسیدن به خشنودی خداوند چنین کردند امّا آن را چنان که سزاوار نگاهداشت آن است نگاه نداشتند آنگاه ما پاداش مؤمنانشان را ارزانی داشتیم و بسیاری از آنان بزهکارند» سوره حدید، آیه ۲۷.</ref>. بر اساس این [[آیه کریمه]]، رهبانیت امری موجود در تعالیم [[حضرت عیسی]]{{ع}} نبوده است، لیکن برخی از [[مسیحیان]] از جانب خود، چنین مسلکی را [[ابداع]] کردند.


گرچه [[مذاهب]] و [[فرقه‌های اسلامی]] در [[حجیت قول]] و [[سیره پیامبر]]{{صل}} [[اتفاق نظر]] دارند، لیکن [[مذهب شیعه]]، علاوه بر [[سنت نبوی]]{{صل}}، [[قول و فعل]] [[اهل بیت]] [[معصومین]]{{عم}} را نیز [[مرجع]] دانسته و [[روایات]] معتبره از ایشان را به عنوان آثار و مآثر [[دینی]] قلمداد می‌کند.
همچنین، «[[ماده‌گرایی]]»<ref>Materialism..</ref> یا [[گرایش]] به «اصالت ماده» را به صورت بنیادین می‌توان در تصورات یهودی‌گری مشاهده کرد تا آنجا که [[خدا]] را نیز چون سایر اشیاء مادی و افراد بشری، محدود و نازل قرار داده‌اند<ref>دوم سموئیل (۲۲)، ۹: از بینی وی (خداوند) دود متصاعد شده و از دهان او، آتش سوزان درآمد و اخگرها از آن افروخته گردید و او آسمان را خم کرده و نزول فرمود تاریک و غلیظ.</ref>.
بر همین اساس از دیگر مذاهب، غنای بیشتری یافته است؛ برای مثال، [[کتاب الکافی]] با داشتن ۱۶ هزار و ۱۹۹ روایت<ref>یوسف بن احمد بحرانی، لؤلوه البحرین، ص۳۹۴. البته ارقام دیگری نیز ذکر شده است که ناشی از نحوه شمردن احادیث است. ر.ک: محمد مهدی بحرالعلوم، رجال بحرالعلوم (الفوائد الرجالیة)، ج۳، ص۳۳۱.</ref> به [[تنهایی]] از مجموع روایات [[صحاح سته]] [[اهل سنت و جماعت]] بیشتر است. مجموع روایات موجود در کتاب‌های «[[صحیح بخاری]] و مسلم» بنا بر نقل [[ابن‌تیمیه]]، رقمی کمتر از ۷ هزار است و روایات چهار کتاب دیگر ایشان<ref>سنن الترمذی، سنن ابن ماجه، سنن ابی داوود، سنن النسائی.</ref>، به ۹ هزار [[روایت]] نمی‌رسد که در مجموع کمتر از کتاب [[اصول کافی]] است<ref>سید علی شفیعی، بررسی ویژگی‌های کتاب الکافی و روش کلینی در آن، ص۴۶۵ (سایت حدیث نت).</ref>.
بنابر آنچه گفته شد، «[[سنت]] [[قطعی]] و به دور از [[تحریف]]» در کنار [[کتاب آسمانی]] [[قرآن]]، نقش بسزایی در [[جامعیت دین اسلام]] دارد و این دو، به عنوان منابعی [[غنی]] و خدشه‌ناپذیر، دو بازوی [[خاتمیت دین اسلام]] محسوب می‌گردند.<ref>[[نفیسه ابوالحسنی|ابوالحسنی، نفیسه]]، [[خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات (کتاب)|خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات]] ص ۱۱۴-۱۲۳.</ref>.


====[[جامعیت]] محتوای [[آموزه‌های اسلامی]]====
{{متن قرآن|وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَيَاةٍ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ}}<ref>«و آنان (- قوم یهود) را به زندگی آزمندترین مردم و آزمندتر از مشرکان خواهی یافت، هر یک از آنها دوست می‌دارد هزار سال او را سالمندی دهند با آنکه این سالمندی هم او را از عذاب دور نمی‌کند و خداوند به آنچه می‌کنند بیناست» سوره بقره، آیه ۹۶.</ref>. تصویر [[قرآنی]] [[آیه]] از [[یهود]]، بیانگر دل‌بستگی و تعلق شدید به [[زندگی دنیوی]] و نوعی مرگ‌گریزی میان ایشان است.
از جمله مهم‌ترین رموز [[خاتمیت]] و [[جاوید ماندن اسلام]] تا عصر کنونی، توجه به جوانب مختلف [[انسانی]] است. نظر به احتیاجات ثابت و متغیر [[بشر]]، [[هماهنگی]] آموزه‌ها با [[مصالح]] و [[مفاسد]] [[واقعی]]، وجود [[قواعد]] کنترل‌کننده، [[اصل مساوات]] و [[عدم تبعیض]] در شمول [[احکام]] و... از ویژگی‌های [[دین خاتم]] است. در این قسمت تنها به بیان دو نمونه از این صفات اکتفا می‌شود:


'''وجود نقشه جامع''': یکی از تفاوت‌های مهم [[دین اسلام]] با دیگر [[ادیان]] که می‌تواند از عوامل [[ختم نبوت]] باشد، داشتن نقشه کلی و جامع و تعیین راه‌ها و [[پیش‌بینی]] آفت‌ها و خطرات است. در دوره‌های پیشین به دلیل عدم [[بلوغ]] [[فکری]]، بشر [[قادر]] نبود نقشه‌ای کلی برای مسیر خود دریافت کند و با [[راهنمایی]] آن، راه خویش را بازیابد. اما در [[زمان]] [[رسول خاتم]]{{صل}} چنین ظرفیتی در [[جامعه انسانی]] به وجود آمد که چگونگی اصول کلی و ربط آن با جامعیت را نشان می‌دهد:
از دیدگاه [[قرآن]] و [[معارف اهل بیت]]{{عم}}، [[دنیا]] کشتزاری است که باید در آن بذر بکاریم و یا محلی است که با [[تجارت]] در آن، زاد و توشه برای [[آخرت]] فراهم می‌نماییم. دنیا، وسیله‌ای است که [[خدای متعال]] در [[اختیار]] ما قرار داده تا با [[اعمال]] خود، شایستگی دریافت هر چه بیشتر رحمت‌ها و نعمات را بیابیم.
{{متن قرآن|وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ}}<ref>«و سخن پروردگارت به راستی و دادگری کامل شد؛ هیچ دگرگون کننده‌ای برای سخنان وی نیست و او شنوای داناست» سوره انعام، آیه ۱۱۵.</ref>.
پس با [[تحول]] و [[دگرگونی]] شرایط، [[انسان‌ها]] پاسخ خود را از قرآن و دیگر منابع عِدل آن می‌گیرند و به نیازهای جدید بر اساس انطباق جزئیات بر کلیات و روش استنطاق [[مجتهدان]]، پاسخ داده می‌شود<ref>تلخیص از: مریم پوررضاقلی، فلسفه امامت و خاتمیت (با تأکید بر شبهات جدید)، ص۸۰.</ref>.


'''سازگاری [[دین]] و [[دنیا]]''': [[دینی]] که مدعی خاتمیت است باید با نگاهی جامع و معقول برای [[زندگی دنیا]] و [[آخرت]] [[مردم]] برنامه و راهکار ارائه دهد و به دور از هرگونه [[افراط]] و [[تفریط]] باشد. با نگاهی به [[آیین مقدس اسلام]] در می‌یابیم که این [[دین]] نه به ترک همیشگی [[دنیا]] و [[زندگی]] رهبانی توصیه می‌کند و نه تمام [[هدف]] را [[مادیات]] و منحصر در خور و [[خواب]] و [[شهوت]] می‌داند؛ به عبارت دیگر، تصویر [[اسلام]] از دین و دنیا چنین نیست که این دو، یک گزاره پارادوکسند که قابل جمع نیستند؛ درست بر خلاف اسلام، [[باور]] «[[رهبانیت]]»<ref>monasticism..</ref> در [[مسیحیت]] رخ داد و یکی از عوامل سکولاریزاسیون شد.
در چنین نگاهی، «[[زهد]] و [[تقوا]]» به جای [[رهبانیت]] قرار گرفته و «جمع‌آوری [[مال]] در کنار [[انفاق]] و [[ایثار]]» سفارش شده است. پای‌بندی به این اصول، [[زندگی]] سالمی را به دور از «انزوا» و یا «[[طمع]]» برای [[مسلمانان]] رقم زده و آنان را امتی [[متعادل]] نسبت به امم پیشین قرار داده است: {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ}}<ref>«و بدین گونه شما را امّتی میانه کرده‌ایم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر بر شما گواه باشد» سوره بقره، آیه ۱۴۳.</ref>.<ref>[[نفیسه ابوالحسنی|ابوالحسنی، نفیسه]]، [[خاتمیت در قرآن (کتاب)|خاتمیت در قرآن]]، ص ۱۲۳-۱۲۶.</ref>
{{متن قرآن|ثُمَّ قَفَّيْنَا عَلَى آثَارِهِمْ بِرُسُلِنَا وَقَفَّيْنَا بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَآتَيْنَاهُ الْإِنْجِيلَ وَجَعَلْنَا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا كَتَبْنَاهَا عَلَيْهِمْ...}}<ref>«سپس پیامبران خود را در پی آنان آوردیم و (نیز) عیسی پسر مریم را و به او انجیل دادیم و در دل پیروان او مهر و بخشایشی نهادیم و ما رها کردن این جهان را که از خود درآوردند بر آنان مقرّر نداشتیم جز آنکه برای رسیدن به خشنودی خداوند چنین کردند امّا آن را چنان که سزاوار نگاهداشت آن است نگاه نداشتند آنگاه ما پاداش مؤمنانشان را ارزانی داشتیم و بسیاری از آنان بزهکارند» سوره حدید، آیه ۲۷.</ref>
بر اساس این [[آیه کریمه]]، رهبانیت امری موجود در [[تعالیم]] [[حضرت عیسی]]{{ع}} نبوده است، لیکن برخی از [[مسیحیان]] از جانب خود، چنین مسلکی را [[ابداع]] کردند.
همچنین، «[[ماده‌گرایی]]»<ref>Materialism..</ref> یا [[گرایش]] به «اصالت ماده» را به صورت بنیادین می‌توان در تصورات یهودی‌گری [[مشاهده]] کرد تا آنجا که [[خدا]] را نیز چون سایر اشیاء مادی و افراد بشری، محدود و نازل قرار داده‌اند<ref>دوم سموئیل (۲۲)، ۹: از بینی وی (خداوند) دود متصاعد شده و از دهان او، آتش سوزان درآمد و اخگرها از آن افروخته گردید و او آسمان را خم کرده و نزول فرمود تاریک و غلیظ.</ref>.


{{متن قرآن|وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَيَاةٍ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ}}<ref>«و آنان (- قوم یهود) را به زندگی آزمندترین مردم و آزمندتر از مشرکان خواهی یافت، هر یک از آنها دوست می‌دارد هزار سال او را سالمندی دهند با آنکه این سالمندی هم او را از عذاب دور نمی‌کند و خداوند به آنچه می‌کنند بیناست» سوره بقره، آیه ۹۶.</ref>.
==== چهارم: [[آیات]] بطلان‌ناپذیری تعالیم قرآنی و عدم [[نسخ]] آن ====
تصویر [[قرآنی]] [[آیه]] از [[یهود]]، بیانگر دل‌بستگی و تعلق شدید به [[زندگی دنیوی]] و نوعی مرگ‌گریزی میان ایشان است.
بی‌شک ادعای هر مدعی را پذیرفتن، برخلاف [[عقل]] و منطق است. [[مدعی نبوت]] و [[رسالت]] از سوی [[خداوند]] ممکن است [[راستگو]] باشد، اما این احتمال نیز وجود دارد که شخص فرصت‌طلب و متقلبی خود را به جای [[پیامبران]] راستین جا زند؛ به همین دلیل نیازمند معیاری [[قطعی]] برای ارزیابی [[دعوت]] پیامبران و ارتباط ایشان با [[خدا]] هستیم. از میان راه‌های موجود برای رسیدن به این مقصود، دو راه اهمیت بیشتری دارد:
از دیدگاه [[قرآن]] و [[معارف اهل بیت]]{{عم}}، [[دنیا]] کشتزاری است که باید در آن بذر بکاریم و یا محلی است که با [[تجارت]] در آن، زاد و [[توشه]] برای [[آخرت]] فراهم می‌نماییم. دنیا، وسیله‌ای است که [[خدای متعال]] در [[اختیار]] ما قرار داده تا با [[اعمال]] خود، [[شایستگی]] دریافت هر چه بیشتر رحمت‌ها و نعمات را بیابیم.
# بررسی محتوای [[دعوت پیامبر]] و گردآوری قراین و [[نشانه‌ها]]؛
در چنین نگاهی، «[[زهد]] و [[تقوا]]» به جای [[رهبانیت]] قرار گرفته و «جمع‌آوری [[مال]] در کنار [[انفاق]] و [[ایثار]]» سفارش شده است. [[پای‌بندی]] به این اصول، [[زندگی]] سالمی را به دور از «[[انزوا]]» و یا «[[طمع]]» برای [[مسلمانان]] رقم زده و آنان را امتی [[متعادل]] نسبت به امم پیشین قرار داده است.
# [[اعجاز]] و کارهای مافوق بشری.
{{متن قرآن|وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ}}<ref>«و بدین گونه شما را امّتی میانه کرده‌ایم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر بر شما گواه باشد» سوره بقره، آیه ۱۴۳.</ref>.<ref>[[نفیسه ابوالحسنی|ابوالحسنی، نفیسه]]، [[خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات (کتاب)|خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات]] ص ۱۲۳-۱۲۶.</ref>.


===[[آیات]] بطلان‌ناپذیری تعالیم قرآنی و عدم [[نسخ]] آن===
[[معجزه]]، عمل خارق عادتی است که انجام دادن آن از [[قدرت]] افراد عادی بیرون است و تنها به اتکای نیرویی مافوق طبیعی امکان‌پذیر می‌باشد. پس آورنده [[معجزه]] باید به اندازه‌ای به کار خود اطمینان داشته باشد که دیگران را به مقابله [[دعوت]] کند و خصوصیت بطلان‌ناپذیری آن نیز از این نظر است که مخالفان نتوانند مانند آن ارائه دهند و چنان‌که از نام معجزه پیداست همگان در برابر آن، عاجز گردند<ref>تلخیص از: ناصر مکارم شیرازی، ده درس پیامبر‌شناسی، ص۳۹-۳۷.</ref>.
بی‌شک ادعای هر مدعی را پذیرفتن، برخلاف [[عقل]] و منطق است. [[مدعی نبوت]] و [[رسالت]] از سوی [[خداوند]] ممکن است [[راستگو]] باشد، اما این احتمال نیز وجود دارد که شخص فرصت‌طلب و متقلبی خود را به جای [[پیامبران]] راستین جا زند؛ به همین دلیل نیازمند معیاری [[قطعی]] برای ارزیابی [[دعوت]] پیامبران و ارتباط ایشان با [[خدا]] هستیم.
از میان راه‌های موجود برای رسیدن به این مقصود، دو راه اهمیت بیشتری دارد:
#بررسی محتوای [[دعوت پیامبر]] و گردآوری قراین و [[نشانه‌ها]]؛
#[[اعجاز]] و کارهای مافوق بشری.
[[معجزه]]، عمل خارق عادتی است که انجام دادن آن از [[قدرت]] افراد عادی بیرون است و تنها به اتکای نیرویی مافوق طبیعی امکان‌پذیر می‌باشد. پس آورنده [[معجزه]] باید به اندازه‌ای به کار خود [[اطمینان]] داشته باشد که دیگران را به مقابله [[دعوت]] کند و خصوصیت بطلان‌ناپذیری آن نیز از این نظر است که مخالفان نتوانند مانند آن ارائه دهند و چنان‌که از نام معجزه پیداست همگان در برابر آن، عاجز گردند<ref>تلخیص از: ناصر مکارم شیرازی، ده درس پیامبر‌شناسی، ص۳۹-۳۷.</ref>.
[[قرآن]] به عنوان نخستین [[مرجع]] و مبنای [[شریعت]] و رکن [[تعالیم اسلام]]، به [[گواهی]] [[تاریخ]] و [[دلایل نقلی]] و [[عقلی]] فراوان از هر گونه دستبرد و [[تحریف]] لفظی مصون مانده و همین ویژگی آن را معجزه خالد و متمایز [[حضرت ختمی مرتبت]]{{صل}} از دیگر [[انبیای الهی]]{{عم}} و کتب قرار داده است.
[[دینی]] که اصل [[الهی]] بودن و تحریف ناشدگی کتاب آسمانی‌اش ثابت شود، اگر ادعای [[خاتمیت]] کند - به لحاظ [[صدق]] [[قطعی]] این سخن - دیگر [[ادیان]] ادعایی، به [[یقین]] کاذب خواهند بود و حقانیتی ندارند.


نگارنده در این قسمت بر آن است تا با ورود اجمالی به دو حیطه «[[تحریف‌ناپذیری قرآن]]» و «عدم [[نسخ]]» این [[کتاب الهی]]، به [[اثبات]] بطلان‌ناپذیری آن بپردازد؛ چراکه با وجود چنین سند جاودانه‌ای، نیازی به کتاب و شریعت جدید و یا [[پیامبری]] دیگر نخواهد بود.
[[قرآن]] به عنوان نخستین [[مرجع]] و مبنای [[شریعت]] و رکن [[تعالیم اسلام]]، به [[گواهی]] [[تاریخ]] و [[دلایل نقلی]] و [[عقلی]] فراوان از هر گونه دستبرد و تحریف لفظی مصون مانده و همین ویژگی آن را معجزه خالد و متمایز [[حضرت ختمی مرتبت]]{{صل}} از دیگر [[انبیای الهی]]{{عم}} و کتب قرار داده است.


====مصونیت تعالیم قرآن از تحریف====
[[دینی]] که اصل [[الهی]] بودن و تحریف ناشدگی کتاب آسمانی‌اش ثابت شود، اگر ادعای [[خاتمیت]] کند ـ به لحاظ [[صدق]] قطعی این سخن ـ دیگر [[ادیان]] ادعایی، به [[یقین]] کاذب خواهند بود و حقانیتی ندارند.
 
===== مصونیت تعالیم قرآن از تحریف =====
استناد به [[آیات]] [[نورانی]] در این بحث را می‌توان در دو بخش «آیات عام» و «آیات خاص» واکاوی نمود. ارائه کامل این مطلب که با «[[اعجاز قرآن]]» پیوندی عمیق دارد، خود مثنوی طویلی است که در این سطور به گونه‌ای کُدوار مورد بررسی قرار گرفته و محققین را برای غور بیشتر در این موضوع، به کتاب‌های مربوط ارجاع می‌دهیم<ref>ر.ک به: «صیانة القرآن من التحریف» محمدهادی معرفت؛ «التحقیق فی نفی التحریف من القرآن»، سید علی حسینی میلانی: «القول الفاصل فی الرد علی مدعی التحریف»، سید شهاب‌الدین حسینی مرعشی نجفی و «قرآن هرگز تحریف نشده» حسن حسن زاده آملی.</ref>.
استناد به [[آیات]] [[نورانی]] در این بحث را می‌توان در دو بخش «آیات عام» و «آیات خاص» واکاوی نمود. ارائه کامل این مطلب که با «[[اعجاز قرآن]]» پیوندی عمیق دارد، خود مثنوی طویلی است که در این سطور به گونه‌ای کُدوار مورد بررسی قرار گرفته و محققین را برای غور بیشتر در این موضوع، به کتاب‌های مربوط ارجاع می‌دهیم<ref>ر.ک به: «صیانة القرآن من التحریف» محمدهادی معرفت؛ «التحقیق فی نفی التحریف من القرآن»، سید علی حسینی میلانی: «القول الفاصل فی الرد علی مدعی التحریف»، سید شهاب‌الدین حسینی مرعشی نجفی و «قرآن هرگز تحریف نشده» حسن حسن زاده آملی.</ref>.


'''[[ادله نقلی]]'''
'''[[ادله نقلی]]'''


۱. [[آیات]] عام: این آیات عبارتند از «آیات [[تحدی]] و اوصاف». آیات تحدی، آیاتی هستند که به هماوردجویی برای [[قرآن]] پرداخته است و آیات اوصاف، بیانگر اوصاف و ویژگی‌های این [[معجزه]] [[ابدی]] [[الهی]] است.
۱. [[آیات]] عام: این آیات عبارت‌اند از «آیات [[تحدی]] و اوصاف». آیات تحدی، آیاتی هستند که به هماوردجویی برای [[قرآن]] پرداخته است و آیات اوصاف، بیانگر اوصاف و ویژگی‌های این [[معجزه]] ابدی [[الهی]] است.
 
۲. آیات تحدی: حضرت [[خاتم انبیاء]]{{صل}} در محیطی تاریک و خالی از [[علم]] و [[دانش]]، با یتیمی و [[فقر]] بزرگ شد، درس نخواند و [[معلم]] ندید؛ چنان‌که قرآن به بانگ بلند ندا داد: {{متن قرآن|وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ}}<ref>«و تو پیش از آن (قرآن) نه کتابی می‌خواندی و نه به دست خویش آن را می‌نوشتی که آنگاه، تباه‌اندیشان، بدگمان می‌شدند» سوره عنکبوت، آیه ۴۸.</ref>.
 
با این حال آیاتی ([[قرآنی]]) آورد مشتمل بر معارف و هدایت‌های الهی و رموز و [[اخبار غیبی]] و مواعظ و نصایح [[حکیمانه]] و [[احکام]] و [[قوانین]] صحیح و [[قصص]] و حکایت‌های گذشته به بهترین اسلوب [[کلامی]] و فصیح‌ترین و بلیغ‌ترین [[نظام]] لفظی، با [[صراحت لهجه]] و ندای بلند نیز بدان تحدی شدید فرمود<ref>جواد آقا تهرانی، میزان الطالب، ص۱۴۷.</ref>.
 
«تحدی» در لغت به معنای «هماورد خواستن» است. قرآن مکرراً ناباوران را به مبارزه طلبیده و از آنان خواسته است که اگر به الهی بودن قرآن [[باور]] ندارید و آن را ساخته دست [[بشر]] می‌پندارید، از تمام توان خود برای آوردن کلامی چون قرآن، بهره گیرید.
 
[[خداوند]] در آخرین کتاب آسمانی‌اش، به چند صورت، این مطلب را بیان فرموده است: نخست به صورت مطلق از [[منکران]] خواسته «سخنی همانند قرآن» بیاورید<ref>{{متن قرآن|أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لَا يُؤْمِنُونَ * فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كَانُوا صَادِقِينَ}} «یا می‌گویند (خود) آن را فرا بافته است (نه،) بلکه ایمان ندارند * پس اگر راست می‌گویند گفتاری مانند آن بیاورند» سوره طور، آیه ۳۳-۳۴.</ref>. سپس به اندازه «ده [[سوره]]» [[طلب]] نموده، هر چند کوچک باشد<ref>{{متن قرآن|أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ...}} «یا می‌گویند که آن (قرآن) را بربافته است (و از خداوند نیست)! بگو اگر راست می‌گویید ده سوره‌ای بربافته مانند آن بیاورید و هر که را هم می‌توانید به جای خداوند، (به یاوری) فرا خوانید» سوره هود، آیه ۱۳.</ref> و در مرحله پایانی به «یک [[سوره]]» اکتفا کرده<ref>{{متن قرآن|أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ}} «یا می‌گویند (پیامبر) آن را بربافته است، بگو: اگر راست می‌گویید سوره‌ای همگون آن بیاورید و هر کس جز خداوند را می‌توانید فرا خوانید» سوره یونس، آیه ۳۸.</ref>، لیکن با [[قاطعیت]] هر چه تمام‌تر، [[خبر از غیب]] داده و عجز و [[ناتوانی]] نهایی آنان را اعلام نموده است<ref>{{متن قرآن|وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ * فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ}} «و اگر در آنچه بر بنده خود فرو فرستاده‌ایم تردیدی دارید، چنانچه راست می‌گویید سوره‌ای همگون آن بیاورید و (در این کار) گواهان خود را (نیز) در برابر خداوند، فرا خوانید * و اگر چنین نکردید- که هرگز نمی‌توانید کرد- پس، از آتشی پروا کنید که هیزم آن آدمیان و سنگ‌هاست؛ برای کافران آماده شده است» سوره بقره، آیه ۲۳-۲۴.</ref>.
 
هر نیرومند و صاحب هنری که در [[مقام]] [[تحدی]] و هماوردی بر می‌آید، حداکثر می‌تواند هماوردان معاصر و مجاوران خویش را تا حدودی بشناسد و با [[شناخت]] اندازه توانایی آنان و مقایسه با توانایی خویش، خود را برتر بداند، ولی هرگز کسی جرئت ندارد خود را از آیندگان و همه جهانیان، برتر شمارد، ولی [[قرآن]] این [[شهامت]] را نشان داده و با کمال جرئت، ناتوانی [[بشر]] را در مقابله با قرآن، برای همیشه و برای همه جهانیان در پهنای [[تاریخ]] اعلام نموده که این جرئت و شهامت، بزرگ‌ترین دلیل [[اعجاز قرآن]] است<ref>محمدهادی معرفت، علوم قرآنی، ص۳۱۱.</ref>.
 
به [[یقین]] چنین ادعایی از سوی [[خداوند]] در [[قرآن کریم]] مبنی بر یکتایی و [[جاودانگی]] همیشگی قرآن کریم و [[خاتمیت نبوت]] [[حضرت رسول اکرم]]{{صل}} است و [[شریعت اسلام]] را به [[اثبات]] می‌رساند؛ چراکه از [[زمان]] [[نزول آیات]] تحدی تا کنون، هیچ خدشه‌ای بر این [[آیات]] وارد نگشته و احدی ولو در یک بعد از ابعاد تحدی همانندی نیاورده است.
 
۳. آیات اوصاف: با بررسی [[قرآن]] کنونی مشاهده می‌کنیم این [[کتاب آسمانی]]، خود را به اوصاف عامی از جمله: [[فصاحت]] و [[بلاغت]]<ref>{{متن قرآن|نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ * بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ}} «که روح الامین آن را فرود آورده است * به زبان عربی روشن» سوره شعراء، آیه ۱۹۳-۱۹۵.</ref>، عدم [[اختلاف]]<ref>{{متن قرآن|وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا}} «آیا به قرآن نیک نمی‌اندیشند که اگر از سوی (کسی) جز خداوند می‌بود در آن اختلاف بسیار می‌یافتند» سوره نساء، آیه ۸۲.</ref>، در برنداشتن هیچ [[انحراف]] و نادرستی<ref>{{متن قرآن|قُرْآنًا عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ}} «قرآن عربی بی‌کژی، باشد که پرهیزگاری ورزند» سوره زمر، آیه ۲۸.</ref> و... که مربوط به همه آیات آن می‌شود، توصیف و به آنها تحدی کرده است.
 
[[علامه طباطبائی]] به آیات اوصاف چنین استناد می‌کند: [[قرآنی]] که [[خدای تعالی]] بر [[پیغمبر]]{{صل}} نازل کرده و در آیات زیادی آن را به اوصاف خاصی توصیف نموده، اگر [[حفظ]] نشود و دچار زیاده و نقصان و یا تغییر در لفظ و ترتیب گردد آن وصف، دیگر باقی نخواهد ماند، در حالی که مشاهده می‌کنیم قرآن موجود در زمان ما، واجد تمامی اوصاف به بهترین نحو ممکن است. از همین جا به دست می‌آید که دستخوش تحریفی ـ که یکی از آن اوصاف را از بین برد ـ نگشته است و قرآن، همان قرآن منزَل بر [[رسول]] خداست<ref>محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۱۰۷.</ref>. از دیدگاه [[علامه مصباح یزدی]]، فراوانی این آیات به حدی است که ادعای [[تحریف]] شدن آنها بی‌پایه است و حتی باورمندان تحریف نیز [[سلامت]] آنها را از تغییر و دگرگونی، پذیرا شده‌اند<ref>محمد تقی مصباح یزدی، قرآن‌شناسی، ص۱۹۷.</ref>.
 
۴. آیات خاص: پس از بررسی آیاتی که به صورت عمومی قطعیت [[تحریف‌ناپذیری قرآن]] را ـ به عنوان [[آخرین کتاب آسمانی]] مُنزل بر آخرین فرد از سلسله [[نبوت]] ـ بیان می‌دارد، به معرفی آیاتی می‌پردازیم که به گونه‌ای خاص بر مصونیت این سند جاودان [[اسلام]] از هرگونه دستبرد دلالت دارند.
 
[[آیه]] «[[حفظ]]»<ref>{{متن قرآن|إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ}} «بی‌گمان ما خود قرآن را فرو فرستاده‌ایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود» سوره حجر، آیه ۹.</ref> و «[[عزت]]» ([[نفی]] باطل<ref>{{متن قرآن|وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ * لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ}} «و به راستی آن کتابی است ارجمند * در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستوده‌ای است» سوره فصلت، آیه ۴۱-۴۲.</ref> در این حوزه، مورد توجه دانشمندان [[علوم قرآنی]] قرار گرفته و برای [[اثبات]] پیراستگی [[قرآن]] از [[تحریف]]، مفردات و دلالت این [[آیات]] در بسیاری از کتاب‌ها، شرح و بسط داده شده است.
 
با صرف‌نظر از [[تفسیر]] و توضیح درباره دو آیه مورد بحث، [[کلام]] را با تفاوتی که در دلالت آیات در نگاه آیةالله [[جوادی آملی]] وجود دارد، به پایان می‌رسانیم: «در آیه «حفظ» سخن از [[نگهبانی]] [[خداوند]] از قرآن به میان آمده، ولی در آیه "نفی [[باطل]]" نفوذناپذیری خود قرآن مطرح است؛ یعنی در [[آیه حفظ]]، یک مبدأ فاعلی، [[سلامت قرآن]] را به عهده گرفته، ولی در [[آیه عزت]]، مبدأ قابلی عهده‌دار آن شده است؛ زیرا عزت قرآن که تجلی‌گر [[عزت الهی]] است از راه‌یابی هر گونه دخل و تصرفی در قرآن جلوگیری می‌کند و از آنجا که خداوند بسیط محض است و صفات جمالیه او عین صفات جلالیه اوست و همه صفات او، عین ذات او هستند، این امر در [[کتاب آسمانی]] (قرآن) تجلی یافته است. بدین جهت صفت جمالی قرآن که در [[سوره حجر]] با عنوان «حفظ» آمده و خود یک صفت ایجابی است، با صفت جلالیه قرآن که با عنوان سلب هر گونه دخل و [[تصرف]] در [[قرآن]]، در [[سوره فصلت]] انعکاس یافته، دارای اتحادند. مصونیت قرآن از [[نفوذ]] [[باطل]] به این معناست که قرآن تجلی‌گاه [[حق]] محض است و در آن، جایی برای باطل وجود ندارد»<ref>عبدالله جوادی آملی، نزاهت قرآن از تحریف، ص۶۸.</ref>.
 
بنابر آنچه ذکر شد، با [[اثبات]] بطلان‌ناپذیری و [[عدم تحریف قرآن]]، دیگر نیازی به [[کتاب آسمانی]] و پیامبر جدید نخواهد بود و این خود [[گواه]] بر [[خاتمیت]] [[نبوت پیامبر اسلام]]{{صل}} و [[جاودانگی]] خواهد بود.
 
'''[[گواهی]] [[تاریخ]]''': قرآن از [[روز]] نخست مورد عنایت همگان به ویژه [[مسلمانان]] بوده است. [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، شخصاً [[محافظ]] قرآن بود و پیوسته دستور [[حفظ]] و ثبت آن را می‌داد. از همان [[زمان]]، مسأله «[[حفظ قرآن]]» رواج یافت و عده بی‌شماری به عنوان [[حافظ قرآن]]، در میان [[جوامع اسلامی]] [[منزلت]] مهمی یافتند و علاوه بر ضبط قرآن در [[مصاحف]]، نسخه‌های متعددی را تهیه و در گستره [[کشور اسلامی]] پخش کردند. علاوه بر [[توده]] [[مردم]]، نقش بزرگان و [[دانشمندان اسلامی]] در این زمینه قابل توجه است. این کتاب، همواره در [[شئون]] گوناگون و سرنوشت‌ساز [[مسلمین]]، نقش اول را داشته و در [[علوم]] مختلف [[اسلامی]]، پایه و اساس شمرده شده است<ref>محمدهادی معرفت، علوم قرآنی، ص۳۷۲.</ref>.
 
در این میان، [[عالمان]]، [[مفسران]] و [[متکلمان]] به نام [[شیعه]] از جمله [[شیخ صدوق]]<ref>محمد بن بابویه، الاعتقادات الامامیة، ص۸۳.</ref>، [[شیخ مفید]]<ref>محمد بن نعمان (شیخ مفید)، اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، ص۱۸۶-۱۸۷.</ref>، [[طبرسی]]<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۸۴-۸۳.</ref>، [[حسن بن یوسف حلی]]<ref>حسن بن یوسف حلی، نهایة الاصول الی علم الاصول، ج۳، ص۵۰.</ref>، [[محدث]] [[فیض کاشانی]]<ref>ملا محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۱، ص۴۶.</ref>، شیخ جعفر کبیر [[کاشف الغطاء]]<ref>جعفر کاشف الغطاء، کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء، ج۳، ص۴۵۳.</ref>، [[حسینی]] عاملی<ref>سید محمد جواد حسینی عاملی، مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامة، ج۲، ص۲۹۰.</ref>، شیخ [[محمد جواد بلاغی]]<ref>محمدجواد بلاغی، آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۶۶.</ref>، [[علامه]] [[محمدحسین طباطبائی]]<ref>سید محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۱۰۲.</ref>، [[امام خمینی]]<ref>روح الله خمینی، تهذیب الاصول، ج۲، ص۱۶۵.</ref> و [[سیدابوالقاسم خوئی]]<ref>سیدابوالقاسم خوئی، البیان فی تفسیر القرآن، ص١٩٩.</ref> با صراحت و قاطعیت بر [[تحریف‌ناپذیری قرآن]] تأکید کرده‌اند.
 
[[سید مرتضی علم الهدی]] در این زمینه چنین می‌نویسد: [[یقین]] به صحت نقل [[قرآن]]، مانند یقین به شهرهای بزرگ [[جهان]] و حادثه‌های بزرگ [[تاریخ]] و کتاب‌های مشهور از نویسندگان معروف و نیز اشعار و قصاید از بزرگان [[شعر]] است که در طول تاریخ همچنان [[استوار]] مانده و از گزند حوادث در [[امان]] بوده است. مسلماً توجه به قرآن نسبت به موارد مذکور همواره بیشتر و داعیه بر [[حفظ]] و [[حراست]] آن افزون‌تر بوده است؛ زیرا قرآن [[معجزه]] [[اسلام]] و دلیل [[صدق]] [[نبوت]] است و نیز منبع و مأخذ همه [[معارف دینی]] و [[احکام]] [[شریف]] است. دانشمندان علوم اسلامی، پیوسته سعی در حفظ و حراست آن داشته‌اند تا آنجا که تمام جزئیات آن مورد بررسی دقیق بوده است. مانند اِعراب و قرائت و حتی عدد حروف و کلمات و [[آیات قرآن]]. پس چگونه می‌شود با وجود این همه [[عنایت]] و ضبط و حراست شدید که بر آن بوده و هست، در قرآن تغییری ایجاد شود و [[کاستی]] و یا افزونی تحقق یابد؟<ref>ر.ک: سیدمرتضی علم الهدی، الذخیره فی علم الکلام، ص۳۶۳؛ محمدهادی معرفت، تحریف‌ناپذیری قرآن، ص۸۲.</ref>.
 
همان‌گونه که در [[کلام]] [[علمای اسلام]] متبلور است، توجه [[مسلمانان]] به «حفظ و صیانت قرآن» در طی ادوار گوناگون و تواتر سینه به سینه آن به همین شکل کنونی، احتمال تبدل و یا نقصان و فزونی را در سند نبوت حضرت [[نبی اکرم]]{{صل}} به صفر می‌رساند و خود دلیلی روشن بر [[خاتمیت]] [[رسالت]] آن جناب و پایان‌پذیری [[وحی]] می‌باشد<ref>[[نفیسه ابوالحسنی|ابوالحسنی، نفیسه]]، [[خاتمیت در قرآن (کتاب)|خاتمیت در قرآن]]، ص ۱۲۷-۱۳۶.</ref>.
 
===== عدم [[نسخ]] تعالیم قرآن کریم =====
[[انسان‌ها]] در [[مکتب]] [[انبیاء]]{{عم}} همانند دانش‌آموزانی بوده‌اند که پله‌پله و گام‌به‌گام از کلاس اول تا مقاطع بالا ارتقاء یافته‌اند؛ از این رو، در هر دوره‌ای همگام با تحولات و [[مقتضیات زمان]]، به [[پیام]] و پیام‌آور جدید نیازمند گشته‌اند. با تکامل انسان، [[ادیان]] هم متکامل می‌گردید تا آنجا که ظرفیت [[بشر]] به حدی رسید که می‌توانست برنامه کامل [[سعادت]] را دریافت نماید. در این دوره که دوره [[خاتمیت]] است، [[دین اسلام]] به صورت کامل عرضه شد و با آمدن [[اسلام]]، همه [[ادیان]] گذشته [[منسوخ]] گردید و همه [[جوامع]]، [[مکلف]] به [[اطاعت]] از آخرین [[شریعت الهی]] گشتند؛ به بیانی دیگر، [[دین حق]] در هر زمانی یکی بیش نیست و بر همه کس لازم است از آن [[پیروی]] کنند. البته میان [[دعوت]] [[پیامبران]] اختلافی وجود ندارد، ولی توجه به این نکته ضروری است که پیامبران سابق، مبشران پیامبران لاحق و پیامبران بعدی مصدق پیامبران پیشین بوده‌اند. پس لازمه ایمان به همه پیامبران آن است که در هر [[زمان]] [[تسلیم]] [[شریعت]] همان [[پیامبری]] باشیم که دوره اوست و قهراً لازم است در دوره ختمیه، به آخرین دستورهای نازل شده بر [[آخرین پیامبر]]{{صل}} عمل کنیم.


۲. آیات تحدی: حضرت [[خاتم انبیاء]]{{صل}} در محیطی تاریک و خالی از [[علم]] و [[دانش]]، با [[یتیمی]] و [[فقر]] بزرگ شد، درس نخواند و [[معلم]] ندید؛ چنان‌که قرآن به بانگ بلند ندا داد:
[[قرآن]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ}}<ref>«و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمی‌شود و او در جهان واپسین از زیانکاران است» سوره آل عمران، آیه ۸۵.</ref>.
{{متن قرآن|وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ}}<ref>«و تو پیش از آن (قرآن) نه کتابی می‌خواندی و نه به دست خویش آن را می‌نوشتی که آنگاه، تباه‌اندیشان، بدگمان می‌شدند» سوره عنکبوت، آیه ۴۸.</ref>.
با این حال آیاتی ([[قرآنی]]) آورد مشتمل بر [[معارف]] و هدایت‌های الهی و رموز و [[اخبار غیبی]] و [[مواعظ]] و [[نصایح]] [[حکیمانه]] و [[احکام]] و [[قوانین]] صحیح و [[قصص]] و حکایت‌های گذشته به بهترین اسلوب [[کلامی]] و [[فصیح‌ترین]] و بلیغ‌ترین [[نظام]] لفظی، با [[صراحت لهجه]] و ندای بلند نیز بدان تحدی شدید فرمود<ref>جواد آقا تهرانی، میزان الطالب، ص۱۴۷.</ref>.
«تحدی» در لغت به معنای «هماورد خواستن» است. قرآن مکرراً ناباوران را به مبارزه‌طلبیده و از آنان خواسته است که اگر به الهی بودن قرآن [[باور]] ندارید و آن را ساخته دست [[بشر]] می‌پندارید، از تمام توان خود برای آوردن کلامی چون قرآن، بهره گیرید.


[[خداوند]] در آخرین کتاب آسمانی‌اش، به چند صورت، این مطلب را بیان فرموده است:
با نظر به آن‌که کتاب‌های پیامبران صاحب شریعت پیش از اسلام، به مرور زمان به [[طور]] کلی محو شد و یا دستخوش [[تحریف]] قرار گرفت، می‌توان گفت غیر از اسلام، [[دینی]] واقعی که بتوان گفت آسمانی است و [[آیات]] نورانی‌اش، از [[علم]] بی‌پایان [[پروردگار]] عالم تراوش کرده، وجود ندارد.
نخست به صورت مطلق از [[منکران]] خواسته «سخنی همانند قرآن» بیاورید<ref>{{متن قرآن|أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لَا يُؤْمِنُونَ * فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كَانُوا صَادِقِينَ}} «یا می‌گویند (خود) آن را فرا بافته است (نه،) بلکه ایمان ندارند * پس اگر راست می‌گویند گفتاری مانند آن بیاورند» سوره طور، آیه ۳۳-۳۴.</ref>. سپس به اندازه «ده [[سوره]]» [[طلب]] نموده، هر چند کوچک باشد<ref>{{متن قرآن|أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ...}} «یا می‌گویند که آن (قرآن) را بربافته است (و از خداوند نیست)! بگو اگر راست می‌گویید ده سوره‌ای بربافته مانند آن بیاورید و هر که را هم می‌توانید به جای خداوند، (به یاوری) فرا خوانید» سوره هود، آیه ۱۳.</ref> و در مرحله پایانی به «یک [[سوره]]» اکتفا کرده<ref>{{متن قرآن|أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ}} «یا می‌گویند (پیامبر) آن را بربافته است، بگو: اگر راست می‌گویید سوره‌ای همگون آن بیاورید و هر کس جز خداوند را می‌توانید فرا خوانید» سوره یونس، آیه ۳۸.</ref>، لیکن با [[قاطعیت]] هر چه تمام‌تر، [[خبر از غیب]] داده و عجز و [[ناتوانی]] نهایی آنان را اعلام نموده است<ref>{{متن قرآن|وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ * فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ}} «و اگر در آنچه بر بنده خود فرو فرستاده‌ایم تردیدی دارید، چنانچه راست می‌گویید سوره‌ای همگون آن بیاورید و (در این کار) گواهان خود را (نیز) در برابر خداوند، فرا خوانید * و اگر چنین نکردید- که هرگز نمی‌توانید کرد- پس، از آتشی پروا کنید که هیزم آن آدمیان و سنگ‌هاست؛ برای کافران آماده شده است» سوره بقره، آیه ۲۳-۲۴.</ref>.


هر نیرومند و صاحب [[هنری]] که در [[مقام]] [[تحدی]] و هماوردی بر می‌آید، حداکثر می‌تواند هماوردان معاصر و مجاوران خویش را تا حدودی بشناسد و با [[شناخت]] اندازه [[توانایی]] آنان و مقایسه با توانایی خویش، خود را [[برتر]] بداند، ولی هرگز کسی جرئت ندارد خود را از آیندگان و همه جهانیان، برتر شمارد، ولی [[قرآن]] این [[شهامت]] را نشان داده و با کمال جرئت، ناتوانی [[بشر]] را در مقابله با قرآن، برای همیشه و برای همه جهانیان در پهنای [[تاریخ]] اعلام نموده که این جرئت و شهامت، بزرگ‌ترین دلیل [[اعجاز قرآن]] است<ref>محمدهادی معرفت، علوم قرآنی، ص۳۱۱.</ref>.
بسیاری از تحریف‌هایی که در ادیان رسمی و آسمانی راه یافته، آگاهانه و چه بسا از جانب [[دانشمندان]] همان [[دین]] بوده است که به سبب عوامل [[نفسانی]] خویش، به [[تغییر]] دین و [[کتاب خدا]] پرداخته‌اند. آیات گوناگونی از [[کلام الله مجید]] از این [[خیانت]] پرده برداشته است: {{متن قرآن|إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَنْ يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ}}<ref>«بی‌گمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است و اهل کتاب، اختلاف نیافتند مگر پس از آنکه به دانش دست یافتند، از سر افزونجویی که در میان ایشان بود و هر کس به آیات خداوند کفر ورزد (بداند که) خداوند حسابرس سریع است» سوره آل عمران، آیه ۱۹.</ref>.
به [[یقین]] چنین ادعایی از سوی [[خداوند]] در [[قرآن کریم]] مبنی بر یکتایی و [[جاودانگی]] همیشگی قرآن کریم و [[خاتمیت نبوت]] [[حضرت رسول اکرم]]{{صل}} است و [[شریعت اسلام]] را به [[اثبات]] می‌رساند،؛ چراکه از [[زمان]] [[نزول آیات]] [[تحدی]] تا کنون، هیچ خدشه‌ای بر این [[آیات]] وارد نگشته و احدی ولو در یک بعد از ابعاد تحدی همانندی نیاورده است.


۳. آیات اوصاف: با بررسی [[قرآن]] کنونی [[مشاهده]] می‌کنیم این [[کتاب آسمانی]]، خود را به اوصاف عامی از جمله: [[فصاحت]] و [[بلاغت]]<ref>{{متن قرآن|نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ * بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ}} «که روح الامین آن را فرود آورده است * به زبان عربی روشن» سوره شعراء، آیه ۱۹۳-۱۹۵.</ref>، عدم [[اختلاف]]<ref>{{متن قرآن|وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا}} «آیا به قرآن نیک نمی‌اندیشند که اگر از سوی (کسی) جز خداوند می‌بود در آن اختلاف بسیار می‌یافتند» سوره نساء، آیه ۸۲.</ref>، در برنداشتن هیچ [[انحراف]] و نادرستی<ref>{{متن قرآن|قُرْآنًا عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ}} «قرآن عربی بی‌کژی، باشد که پرهیزگاری ورزند» سوره زمر، آیه ۲۸.</ref> و... که مربوط به همه آیات آن می‌شود، توصیف و به آنها تحدی کرده است.
آیة‌الله سبحانی با استناد به [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ}}<ref>«بی‌گمان ما خود قرآن را فرو فرستاده‌ایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود» سوره حجر، آیه ۹.</ref> حقانیت قرآن و [[شریعت اسلام]] را این‌گونه بیان می‌دارد: «نفوذ [[باطل]] به [[قرآن]] به چند صورت متصور است:
# [[تحریف]] [[آیات قرآن]]؛
# [[احکام]] به وسیله کتاب دیگر [[نسخ]] و باطل شود؛
# جریان‌هایی که قرآن خبر داده است، مطابق با واقع نباشد و بطلان آن برای [[مردم]] روشن شود.


[[علامه طباطبائی]] به آیات اوصاف چنین استناد می‌کند:
از آیه به [[طور]] روشن استفاده می‌شود که هیچ کدام از اینها به [[قرآن مجید]] راه ندارد و این کتاب بر اثر حقانیت، پیوسته تا [[رستاخیز]] [[حجت]] می‌باشد؛ به بیان دیگر، هنگامی که حقانیت همیشگی قرآن و شریعت اسلام تا [[روز رستاخیز]] ثابت شد اگر کتاب و [[شریعت]] دیگری بیاید، یا عین شریعت اسلام خواهد بود و یا غیر آن.
[[قرآنی]] که [[خدای تعالی]] بر [[پیغمبر]]{{صل}} نازل کرده و در آیات زیادی آن را به اوصاف خاصی توصیف نموده، اگر [[حفظ]] نشود و دچار زیاده و نقصان و یا [[تغییر]] در لفظ و ترتیب گردد آن وصف، دیگر باقی نخواهد ماند، در حالی که مشاهده می‌کنیم قرآن موجود در زمان ما، واجد تمامی اوصاف به بهترین نحو ممکن است. از همین جا به دست می‌آید که دستخوش تحریفی - که یکی از آن اوصاف را از بین برد - نگشته است و قرآن، همان قرآن منزَل بر [[رسول]] خداست<ref>محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۱۰۷.</ref>.
از دیدگاه [[علامه مصباح یزدی]]، فراوانی این آیات به حدی است که ادعای [[تحریف]] شدن آنها بی‌پایه است و حتی باورمندان تحریف نیز [[سلامت]] آنها را از تغییر و [[دگرگونی]]، پذیرا شده‌اند<ref>محمد تقی مصباح یزدی، قرآن‌شناسی، ص۱۹۷.</ref>.


۴. آیات خاص: پس از بررسی آیاتی که به صورت عمومی قطعیت [[تحریف‌ناپذیری قرآن]] را - به عنوان [[آخرین کتاب آسمانی]] مُنزل بر آخرین فرد از سلسله [[نبوت]] - بیان می‌دارد، به معرفی آیاتی می‌پردازیم که به گونه‌ای خاص بر مصونیت این سند جاودان [[اسلام]] از هرگونه دستبرد دلالت دارند.
اگر عین آن باشد، نیاز و احتیاجی به دومی نیست و اگر مخالف شریعت اسلام باشد یعنی قسمتی از احکام آن، مخالف و نقیض [[احکام اسلامی]] است؛ یا باید هر دو [[حق]] یا یکی حق و دیگری باطل باشد. اگر بگوییم هر دو حق است نتیجه این می‌شود که دو [[حکم]] متناقض، هر دو حق باشد و این محال است. پس باید یکی حق باشد و دیگری باطل و از آنجا که قرآن به صراحت کامل، حقانیت ابدی و شریعت اسلام و قرآن مجید را تصدیق نموده است، نتیجه این می‌شود که کتاب و شریعت بعدی باطل باشد؛ یعنی کتاب و شریعت آسمانی نبوده و آورنده آن به [[دروغ]] چنین نسبتی را به [[خدای متعال]] داده است»<ref>جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج۷، ص۳۳۲-۳۳۳.</ref>.<ref>[[نفیسه ابوالحسنی|ابوالحسنی، نفیسه]]، [[خاتمیت در قرآن (کتاب)|خاتمیت در قرآن]]، ص ۱۳۷.</ref>
[[آیه]] «[[حفظ]]»<ref>{{متن قرآن|إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ}} «بی‌گمان ما خود قرآن را فرو فرستاده‌ایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود» سوره حجر، آیه ۹.</ref> و «[[عزت]]» ([[نفی]] باطل۹<ref>{{متن قرآن|وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ * لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ}} «و به راستی آن کتابی است ارجمند * در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستوده‌ای است» سوره فصلت، آیه ۴۱-۴۲.</ref> در این حوزه، مورد توجه [[دانشمندان]] [[علوم قرآنی]] قرار گرفته و برای [[اثبات]] [[پیراستگی]] [[قرآن]] از [[تحریف]]، [[مفردات]] و دلالت این [[آیات]] در بسیاری از کتاب‌ها، شرح و بسط داده شده است.


با صرف‌نظر از [[تفسیر]] و توضیح درباره دو آیه مورد بحث، [[کلام]] را با تفاوتی که در دلالت آیات در نگاه آیةالله [[جوادی آملی]] وجود دارد، به پایان می‌رسانیم:
=== آیات دیگر در اثبات ختم نبوت ===
در آیه «حفظ» سخن از [[نگهبانی]] [[خداوند]] از قرآن به میان آمده، ولی در آیه "نفی [[باطل]]" نفوذناپذیری خود قرآن مطرح است؛ یعنی در [[آیه حفظ]]، یک مبدأ فاعلی، [[سلامت قرآن]] را به عهده گرفته، ولی در [[آیه عزت]]، مبدأ قابلی عهده‌دار آن شده است؛ زیرا عزت قرآن که تجلی‌گر [[عزت الهی]] است از راه‌یابی هر گونه دخل و تصرفی در قرآن جلوگیری می‌کند و از آنجا که خداوند بسیط محض است و صفات جمالیه او عین صفات جلالیه اوست و همه صفات او، عین ذات او هستند، این امر در [[کتاب آسمانی]] (قرآن) تجلی یافته است. بدین جهت صفت جمالی قرآن که در [[سوره حجر]] با عنوان «حفظ» آمده و خود یک صفت ایجابی است، با صفت جلالیه قرآن که با عنوان سلب هر گونه دخل و [[تصرف]] در [[قرآن]]، در [[سوره فصلت]] انعکاس یافته، دارای اتحادند. مصونیت قرآن از [[نفوذ]] [[باطل]] به این معناست که قرآن تجلی‌گاه [[حق]] محض است و در آن، جایی برای باطل وجود ندارد<ref>عبدالله جوادی آملی، نزاهت قرآن از تحریف، ص۶۸.</ref>.
علاوه بر شواهد [[قرآنی]] یاد شده، آیات دیگری نیز به [[خاتمیّت]] [[دین اسلام]] اشاره دارند که عبارت‌اند از:
بنا بر آنچه ذکر شد، با [[اثبات]] بطلان‌ناپذیری و [[عدم تحریف قرآن]]، دیگر نیازی به [[کتاب آسمانی]] و [[پیامبر جدید]] نخواهد بود و این خود [[گواه]] بر [[خاتمیت]] [[نبوت پیامبر اسلام]]{{صل}} و [[جاودانگی]] خواهد بود.


'''[[گواهی]] [[تاریخ]]''': قرآن از [[روز]] نخست مورد [[عنایت]] همگان به ویژه [[مسلمانان]] بوده است. [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، شخصاً [[محافظ]] قرآن بود و پیوسته دستور [[حفظ]] و ثبت آن را می‌داد.
1. {{متن قرآن|إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ}}<ref>«بی‌گمان ما خود قرآن را فرو فرستاده‌ایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود» سوره حجر، آیه ۹.</ref>.
از همان [[زمان]]، مسأله «[[حفظ قرآن]]» رواج یافت و عده بی‌شماری به عنوان [[حافظ قرآن]]، در میان [[جوامع اسلامی]] [[منزلت]] مهمی یافتند و علاوه بر ضبط قرآن در [[مصاحف]]، نسخه‌های متعددی را تهیه و در گستره [[کشور اسلامی]] پخش کردند. علاوه بر [[توده]] [[مردم]]، نقش بزرگان و [[دانشمندان اسلامی]] در این زمینه قابل توجه است.
این کتاب، همواره در [[شئون]] گوناگون و سرنوشت‌ساز [[مسلمین]]، نقش اول را داشته و در [[علوم]] مختلف [[اسلامی]]، پایه و اساس شمرده شده است<ref>محمدهادی معرفت، علوم قرآنی، ص۳۷۲.</ref>.


در این میان، [[عالمان]]، [[مفسران]] و [[متکلمان]] به نام [[شیعه]] از جمله [[شیخ صدوق]]<ref>محمد بن بابویه، الاعتقادات الامامیة، ص۸۳.</ref>، [[شیخ مفید]]<ref>محمد بن نعمان (شیخ مفید)، اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، ص۱۸۶-۱۸۷.</ref>، [[طبرسی]]<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۸۴-۸۳.</ref>، [[حسن بن یوسف حلی]]<ref>حسن بن یوسف حلی، نهایة الاصول الی علم الاصول، ج۳، ص۵۰.</ref>، [[محدث]] [[فیض کاشانی]]<ref>ملا محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۱، ص۴۶.</ref>، شیخ جعفر کبیر [[کاشف الغطاء]]<ref>جعفر کاشف الغطاء، کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء، ج۳، ص۴۵۳.</ref>، [[حسینی]] عاملی<ref>سید محمد جواد حسینی عاملی، مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامة، ج۲، ص۲۹۰.</ref>، شیخ [[محمد جواد بلاغی]]<ref>محمدجواد بلاغی، آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۶۶.</ref>، [[علامه]] [[محمدحسین طباطبائی]]<ref>سید محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۱۰۲.</ref>، [[امام خمینی]]<ref>روح الله خمینی، تهذیب الاصول، ج۲، ص۱۶۵.</ref> و [[سیدابوالقاسم خوئی]]<ref>سیدابوالقاسم خوئی، البیان فی تفسیر القرآن، ص١٩٩.</ref> با صراحت و [[قاطعیت]] بر [[تحریف‌ناپذیری قرآن]] تأکید کرده‌اند.
2. {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جَاءَهُمْ وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ * لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ}}<ref>«به یقین آنان که این یادکرد را چون بر آنان فرود آمد انکار کردند (کیفر خواهند دید) و به راستی آن کتابی است ارجمند * در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستوده‌ای است» سوره فصلت، آیه ۴۱-۴۲.</ref>.


[[سید مرتضی علم الهدی]] در این زمینه چنین می‌نویسد:
یکی از عوامل مهم [[تجدید نبوت]] و ظهور [[پیامبران]] متعدد، نابودی و تحریف کتاب‌های آسمانی بود که سبب می‌شده تعالیم پیامبران پیشین صلاحیت خود را برای [[هدایت]] [[انسان‌ها]] از دست بدهند. ظهور پیاپی پیامبران در طول [[تاریخ]]، بیش از آن‌که معلول تحول شرایط زمانی و مکانی و به تناسب آن نیاز [[بشر]] به آیین جدید باشد، معلول همین [[تغییر]] و تبدیل‌هاست. دو آیه فوق با اشاره به [[تحریف‌ناپذیری قرآن]]، بر تحقق شرط لازم ـ و نه کافی ـ خاتمیّت دین اسلام دلالت دارند<ref>شش مقاله، ص۷۸ - ۷۹.</ref>. همچنین می‌توان نسخ‌ناپذیری و در نتیجه [[خاتمیّت]] [[دین اسلام]] را از آنها استفاده نمود؛ زیرا این دو [[آیه]] به اطلاق خود، مصون و محفوظ ماندن [[قرآن]] از هر گونه باطلی، اعم از [[تحریف]] به زیادت و نقیصه [[نسخ]] به وسیله [[کتاب آسمانی]] دیگر و عدم مطابقت [[خبرهای غیبی]] مربوط به گذشته و [[آینده]] آن با واقع را، تضمین می‌نماید. با این وصف، حجیت و اعتبار قرآن نمی‌تواند به [[زمان]] خاص و معیّنی محدود شود و جاودان و همیشگی خواهد بود، که این خود دلالت دارد بر دوام [[رسالت]] [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} و خاتمیّت [[شریعت]] او. به عبارت دیگر شریعت جدید یا عین [[اسلام]] خواهد بود و یا غیر آن؛ بنا بر فرض اول، [[تشریع]] [[آیین جدید]]، کاری است لغو و [[بیهوده]] و بنا بر فرض دوم، نظر به این که حقانیت و بطلان‌ناپذیری [[شریعت اسلام]] به دلیل [[آیات]] فوق امری ثابت و مسلّم است، هر دو شریعت باید برحق باشند که در این صورت به [[اجتماع]] نقیضین می‌انجامد<ref>الالهیات، ج۲، ص۴۶٩ - ۴٧٠؛ مفاهیم القرآن، ج۳، ص١٣٣ - ١٣۵.</ref>.
[[یقین]] به [[صحت]] نقل [[قرآن]]، مانند یقین به شهرهای بزرگ [[جهان]] و حادثه‌های بزرگ [[تاریخ]] و کتاب‌های مشهور از نویسندگان معروف و نیز اشعار و قصاید از بزرگان [[شعر]] است که در طول تاریخ همچنان [[استوار]] مانده و از گزند حوادث در [[امان]] بوده است. مسلماً توجه به قرآن نسبت به موارد مذکور همواره بیشتر و داعیه بر [[حفظ]] و [[حراست]] آن افزون‌تر بوده است؛ زیرا قرآن [[معجزه]] [[اسلام]] و دلیل [[صدق]] [[نبوت]] است و نیز منبع و مأخذ همه [[معارف دینی]] و [[احکام]] [[شریف]] است. [[دانشمندان علوم اسلامی]]، پیوسته سعی در حفظ و حراست آن داشته‌اند تا آنجا که تمام جزئیات آن مورد بررسی دقیق بوده است. مانند اِعراب و قرائت و حتی عدد حروف و کلمات و [[آیات قرآن]]. پس چگونه می‌شود با وجود این همه [[عنایت]] و ضبط و حراست شدید که بر آن بوده و هست، در قرآن تغییری ایجاد شود و [[کاستی]] و یا افزونی تحقق یابد؟<ref>ر.ک: سیدمرتضی علم الهدی، الذخیره فی علم الکلام، ص۳۶۳؛ محمدهادی معرفت، تحریف‌ناپذیری قرآن، ص۸۲.</ref>.
همان‌گونه که در [[کلام]] [[علمای اسلام]] متبلور است، توجه [[مسلمانان]] به «حفظ و صیانت قرآن» در طی ادوار گوناگون و [[تواتر]] سینه به سینه آن به همین شکل کنونی، احتمال تبدل و یا نقصان و فزونی را در سند نبوت حضرت [[نبی اکرم]]{{صل}} به صفر می‌رساند و خود دلیلی روشن بر [[خاتمیت]] [[رسالت]] آن جناب و پایان‌پذیری [[وحی]] می‌باشد.<ref>[[نفیسه ابوالحسنی|ابوالحسنی، نفیسه]]، [[خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات (کتاب)|خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات]] ص ۱۲۷-۱۳۶.</ref>.


====عدم [[نسخ]] تعالیم قرآن [[کریم]]====
3. {{متن قرآن|أَفَغَيْرَ اللَّهِ أَبْتَغِي حَكَمًا وَهُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتَابَ مُفَصَّلًا وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ * وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ}}<ref>«آیا جز خداوند را به داوری بجویم حال آنکه اوست که (این) کتاب را روشن به سوی شما فرو فرستاد و کسانی که به آنان کتاب داده‌ایم می‌دانند که آن (قرآن) فرو فرستاده‌ای راستین از سوی پروردگار توست پس به هیچ روی از تردیدکنندگان مباش! * و سخن پروردگارت به راستی و دادگری کامل شد؛ هیچ دگرگون کننده‌ای برای سخنان وی نیست و او شنوای داناست» سوره انعام، آیه ۱۱۴-۱۱۵.</ref>.
[[انسان‌ها]] در [[مکتب]] [[انبیاء]]{{عم}} همانند دانش‌آموزانی بوده‌اند که پله‌پله و گام‌به‌گام از کلاس اول تا مقاطع بالا ارتقاء یافته‌اند؛ از این رو، در هر دوره‌ای همگام با تحولات و [[مقتضیات زمان]]، به [[پیام]] و پیام‌آور جدید نیازمند گشته‌اند. با [[تکامل انسان]]، [[ادیان]] هم متکامل می‌گردید تا آنجا که ظرفیت [[بشر]] به حدی رسید که می‌توانست برنامه کامل [[سعادت]] را دریافت نماید. در این دوره که دوره [[خاتمیت]] است، [[دین اسلام]] به صورت کامل عرضه شد و با آمدن [[اسلام]]، همه [[ادیان]] گذشته [[منسوخ]] گردید و همه [[جوامع]]، [[مکلف]] به [[اطاعت]] از آخرین [[شریعت الهی]] گشتند؛ به بیانی دیگر، [[دین حق]] در هر زمانی یکی بیش نیست و بر همه کس لازم است از آن [[پیروی]] کنند. البته میان [[دعوت]] [[پیامبران]] اختلافی وجود ندارد، ولی توجه به این نکته ضروری است که پیامبران سابق، مبشران پیامبران لاحق و پیامبران بعدی [[مصدق]] [[پیامبران پیشین]] بوده‌اند. پس لازمه [[ایمان به همه پیامبران]] آن است که در هر [[زمان]] [[تسلیم]] [[شریعت]] همان [[پیامبری]] باشیم که دوره اوست و قهراً لازم است در دوره ختمیه، به آخرین دستورهای نازل شده بر [[آخرین پیامبر]]{{صل}} عمل کنیم.
[[قرآن]] می‌فرماید:


{{متن قرآن|وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ}}<ref>«و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمی‌شود و او در جهان واپسین از زیانکاران است» سوره آل عمران، آیه ۸۵.</ref>.
مراد از (کلمه) در [[آیه]]، به قرینه این بخش از آیه قبل: {{متن قرآن|وَهُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتَابَ مُفَصَّلًا وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ}}<ref>«آیا جز خداوند را به داوری بجویم حال آنکه اوست که (این) کتاب را روشن به سوی شما فرو فرستاد و کسانی که به آنان کتاب داده‌ایم می‌دانند که آن (قرآن) فرو فرستاده‌ای راستین از سوی پروردگار توست پس به هیچ روی از تردیدکنندگان مباش!» سوره انعام، آیه ۱۱۴.</ref>، [[دعوت اسلامی]]، [[قرآن کریم]] و یا [[احکام]] و [[شرایع]] مشتمل بر آنهاست که با ظهور اسلام و نزول [[کتاب آسمانی]] که [[حاکم]] و ناظر بر کتاب‌های پیش از خود است، [[دین]] و [[شریعت]] واحد [[الهی]] که در گذر [[زمان]]، به تدریج به سوی کمال گام برداشته، در کامل‌ترین جلوه‌گاه خویش ـ از جهت [[صدق]] و [[درستی]] و [[عدل]] و [[میانه‌روی]] و پرهیز از هر گونه [[افراط]] و تفریط ـ نمودار شده است؛ با این وصف، این دین تغییرپذیر نیست و اعتبار خود را برای همیشه حفظ خواهد کرد<ref>ر.ک: مفاهیم القرآن، ج۳، ص۱۳۹؛ الالهیات، ج۲، ص۴٧۶؛ المیزان، ج۷، ص٣٢٩ - ٣٣٠.</ref>.
با نظر به آن‌که کتاب‌های [[پیامبران صاحب شریعت]] پیش از اسلام، به مرور زمان به [[طور]] کلی محو شد و یا دستخوش [[تحریف]] قرار گرفت، می‌توان گفت غیر از اسلام، [[دینی]] [[واقعی]] که بتوان گفت آسمانی است و [[آیات]] نورانی‌اش، از [[علم]] بی‌پایان [[پروردگار]] عالم تراوش کرده، وجود ندارد.
بسیاری از تحریف‌هایی که در ادیان رسمی و آسمانی راه یافته، آگاهانه و چه بسا از جانب [[دانشمندان]] همان [[دین]] بوده است که به سبب عوامل [[نفسانی]] خویش، به [[تغییر]] دین و [[کتاب خدا]] پرداخته‌اند. آیات گوناگونی از [[کلام الله مجید]] از این [[خیانت]] پرده برداشته است:
{{متن قرآن|إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَنْ يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ}}<ref>«بی‌گمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است و اهل کتاب، اختلاف نیافتند مگر پس از آنکه به دانش دست یافتند، از سر افزونجویی که در میان ایشان بود و هر کس به آیات خداوند کفر ورزد (بداند که) خداوند حسابرس سریع است» سوره آل عمران، آیه ۱۹.</ref>


آیة‌الله سبحانی با استناد به [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ}}<ref>«بی‌گمان ما خود قرآن را فرو فرستاده‌ایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود» سوره حجر، آیه ۹.</ref> [[حقانیت قرآن]] و [[شریعت اسلام]] را این‌گونه بیان می‌دارد:
4. {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا}}<ref>«و بدین گونه شما را امّتی میانه کرده‌ایم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر بر شما گواه باشد» سوره بقره، آیه ۱۴۳.</ref>. این [[آیه]] [[امت اسلام]] را امتی وسط و [[متعادل]] و کامل معرفی می‌کند، که این خود می‌تواند قرینه و شاهدی باشد بر [[ختم نبوت]]؛ زیرا اگر بعد از [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} [[پیامبر]] دیگری [[مبعوث]] شود، با توجه به این که معنا ندارد شریعت جدید نسبت به شریعت پیش از خود ناقص باشد، باید امتی کامل‌تر از امت اسلام ظهور کند، در حالی که این آیه چنین فرضی را رد می‌کند<ref>ر.ک: خاتمیت، ص۱۹.</ref>.
«[[نفوذ]] [[باطل]] به [[قرآن]] به چند صورت متصور است:
#[[تحریف]] [[آیات قرآن]]؛
#[[احکام]] به وسیله کتاب دیگر [[نسخ]] و باطل شود؛
#جریان‌هایی که قرآن خبر داده است، [[مطابق با واقع]] نباشد و بطلان آن برای [[مردم]] روشن شود.
از آیه به [[طور]] روشن استفاده می‌شود که هیچ کدام از اینها به [[قرآن مجید]] راه ندارد و این کتاب بر اثر [[حقانیت]]، پیوسته تا [[رستاخیز]] [[حجت]] می‌باشد؛ به بیان دیگر، هنگامی که حقانیت همیشگی قرآن و شریعت اسلام تا [[روز رستاخیز]] ثابت شد اگر کتاب و [[شریعت]] دیگری بیاید، یا عین شریعت اسلام خواهد بود و یا غیر آن.
اگر عین آن باشد، نیاز و احتیاجی به دومی نیست و اگر مخالف شریعت اسلام باشد یعنی قسمتی از احکام آن، مخالف و نقیض [[احکام اسلامی]] است؛ یا باید هر دو [[حق]] یا یکی حق و دیگری باطل باشد. اگر بگوییم هر دو حق است نتیجه این می‌شود که دو [[حکم]] متناقض، هر دو حق باشد و این محال است. پس باید یکی حق باشد و دیگری باطل و از آنجا که قرآن به صراحت کامل، حقانیت [[ابدی]] و شریعت اسلام و قرآن مجید را [[تصدیق]] نموده است، نتیجه این می‌شود که کتاب و شریعت بعدی باطل باشد؛ یعنی کتاب و [[شریعت آسمانی]] نبوده و آورنده آن به [[دروغ]] چنین نسبتی را به [[خدای متعال]] داده است»<ref>جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج۷، ص۳۳۲-۳۳۳.</ref>.


علاوه بر [[آیات]] فراوان در این زمینه، حجم بسیاری از [[روایات]] نیز ما را در [[اثبات]] نسخ‌ناپذیری [[تعالیم قرآنی]] و [[شریعت اسلام]] مدد می‌کند؛ در این میان می‌توان به [[روایت]] معروف [[زراره]] از [[امام صادق]]{{ع}} برای نمونه اشاره کرد:
خلاصه پاسخ: [[آیات]] متعددی از [[قرآن]] بر ختم نبوت دلالت دارند، هر چند از نظر نوع دلالت و دامنه آن یکسان نیستند؛ از جمله آیه ۴۰ [[سوره احزاب]] که به دلالت مطابقی هم بر ختم [[نبوت تشریعی]] [[گواه]] است و هم بر ختم [[نبوت تبلیغی]]. برخی از [[آیات]] هم به دلالت التزامی و از راه [[اثبات]] پاره‌ای ویژگی‌های [[دین خاتم]]، تنها برای [[اثبات ختم نبوت]] [[تشریعی]] کارآیی دارند، مانند [[آیه]] ۹ [[سوره حجر]] و ۴۱ - ۴۲ فصلت که بر [[تحریف‌ناپذیری قرآن]] و نسخ‌ناپذیری [[اسلام]] دلالت دارند، و آیه ۱۹ [[سوره انعام]]، ۱ فرقان و ۲۸ [[سبأ]] که به [[جهانی بودن دین اسلام]] ناظرند. آیات ۱۱۴ - ۱۱۵ سوره انعام و ۱۴۳ بقره نیز به [[خاتمیّت]] [[دین اسلام]] اشاره دارند<ref>[[سعیده سادات نبوی|نبوی، سعیده سادات]]، [[خاتمیت در محضر علما (کتاب)|خاتمیت در محضر علما]]، ص ۳۴.</ref>.
{{متن حدیث|عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ{{ع}} عَنِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ فَقَالَ حَلَالُ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ أَبَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَا يَكُونُ غَيْرُهُ وَ لَا يَجِي‌ءُ غَيْرُهُ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۹؛ محمد محسن فیض کاشانی، الوافی، ج۱، ص۲۶۰؛ محمدتقی مجلسی، شرح فقیه، ج۱، ص۸۸؛ محمد مجذوب تبریزی، الهدایا الشیعة أئمة الهدی، ج۱، ص۵۶۳.</ref>؛
زراره گوید از امام صادق{{ع}} راجع به [[حلال و حرام]] پرسیدم، فرمود: [[حلال]] محمد{{صل}} همیشه تا [[روز قیامت]] حلال است و حرامش نیز تا [[قیامت]] [[حرام]] است، غیر [[حکم]] او حکمی نیست و جز او [[پیغمبری]] نیاید.
«عدم [[نسخ]] تعالیم قرآنی» با «[[جاودانگی]] [[تعالیم اسلام]]» پیوندی عمیق دارد؛ لذا برای بسط بیشتر بحث، خوانندگان گرامی را به آنچه در ذیل این عنوان بیان شد، ارجاع می‌دهیم<ref>[[نفیسه ابوالحسنی|ابوالحسنی، نفیسه]]، [[خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات (کتاب)|خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات]]، ص ۱۳۷.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:IM010661.jpg|22px]] [[نفیسه ابوالحسنی|ابوالحسنی، نفیسه]]، [[خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات (کتاب)|'''خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات''']]
# [[پرونده:1379348.jpg|22px]] [[محمد اسحاق عارفی|عارفی، محمد اسحاق]]، [[خاتمیت و پرسش‌های نو ج۱ (کتاب)|'''خاتمیت و پرسش‌های نو ج۱''']]
# [[پرونده:IM010661.jpg|22px]] [[نفیسه ابوالحسنی|ابوالحسنی، نفیسه]]، [[خاتمیت در قرآن (کتاب)|'''خاتمیت در قرآن''']]
# [[پرونده:1379734.jpg|22px]] [[سعیده سادات نبوی|نبوی، سعیده سادات]]، [[خاتمیت در محضر علما (کتاب)|'''خاتمیت در محضر علما''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}



نسخهٔ کنونی تا ‏۶ فوریهٔ ۲۰۲۵، ساعت ۱۰:۲۸

مقدمه

خاتمیت، تداعی‌کننده پایان‌پذیری سلسله نبوت از سوی رسول گرامی اسلام(ص) و از جمله ضروریات دین اسلام است که نفی آن سبب خروج از دین گردیده و با انکار رسالت نبی اکرم(ص) همسان است. این امر، از همان ابتدا، باور عمومی مسلمانان گشته و نزد ایشان، همانند اعتقاد به یگانگی خداوند و ایمان به مبدأ و معاد است. ظهور دین اسلام، با اعلام جاودانگی آن و پایان یافتن نبوت توأم بوده و این مسئله، امری بدیهی و واقع‌شده به شمار می‌رود. با این حال، تصرفات نابجا از سوی برخی از فرقه‌های ضاله درباره مفهوم ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ در سالیان اخیر و شبهات وارده در این زمینه، نیازمند پاسخ و تحلیلی مناسب و متقن برای رفع اتهامات از کیان اسلام می‌باشد[۱].

دلایل قرآنی بر ختم نبوت

برخی آیات قرآن کریم را می‌توان بر خاتمیّت دین اسلام شاهد آورد، هر چند این آیات از نظر نوع و دامنۀ دلالت، همسان نیستند. بعضی از این آیات بر پایان یافتن نبوت تبلیغی و تشریعی ـ هر دو ـ دلالت دارند و برخی فقط بر ختم نبوت تشریعی. همچنین، بعضی از آیات به صراحت و به دلالت مطابقی بر خاتمیّت دین اسلام دلالت دارند، در حالی که بعضی دیگر به دلالت التزامی و از طریق اثبات ویژگی‌ها و اوصاف خاص دین خاتم، مدعا را اثبات می‌نمایند[۲].

آیات صریح در خاتمیت

آیه خاتم النبیین

برخی از آیات قرآنی به روش بسیار روشن و صریحی بر خاتمیت دلالت دارند؛ مثل: آیه خاتم: ﴿مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا[۳]. این آیه، به دلالت مطابقی و صریح، گویای آن است که طومار نبوت انبیاء(ع) با ظهور حضرت رسول اکرم(ص) مُهر گشته و بدو پایان پذیرفته است[۴].

یکی از سنت‌های اجتماعی رایج در بین اعراب پیش از اسلام، رسم پسرخواندگی بود که به موجب آن پسرخوانده در احکام ارث و ازدواج هم‌چون پسر واقعی و نسبی به شمار می‌آمد و هم‌چنان که ازدواج با مطلقه پسر واقعی زشت و ناپسند بود، ازدواج با مطلقه پسرخوانده نیز قبیح بود و از آن منع می‌شد. به منظور براندازی و منسوخ نمودن این سنت، پیامبر اکرم(ص) دستور یافت با زینب، همسر مطلقه فرزندخوانده‌اش ـ زید بن حارثه ـ ازدواج کند. طبیعی بود این عمل در سطح جامعه بازتاب ناخوشایندی به همراه داشته باشد. برای دفع اعتراض، آیه فوق نازل شد که در آن خداوند خطاب به مردم می‌فرماید: محمد(ص) پدر هیچ یک از مردان شما نیست ـ و از جمله زید بن حارثه؛ بنابراین ازدواج او با مطلقه زید در حکم ازدواج با مطلقه پسر واقعی‌اش نیست و اشکال ندارد ـ لیکن او رسول خدا و خاتم پیامبران است[۵].

از آیه فوق، به دلالت مطابقی، هم ختم نبوت تبلیغی را می‌توان نتیجه گرفت و هم ختم تشریعی را ـ اعم از اینکه شریعت جدید، ناسخ شریعت پیشین فرض شود و یا غیر ناسخ، به این صورت که تکمیل کننده و یا تفصیل دهنده آن باشد ـ؛ اما سایر آیاتی که برای اثبات خاتمیّت دین اسلام به آنها استناد شده، اکثراً تنها در حد نفی تشریع آیین جدیدی که ناسخ شریعت اسلام باشد کارآیی دارند[۶].[۷]

مفهوم «خاتم»

اثبات خاتمیت پیامبر اسلام(ص) با این آیه به معنا و مفهوم «خاتم» وابسته است؛ زیرا بدون تردید، پیامبر(ص) در این آیه متصف به «خاتم النبیین» شده است. حال باید دید مقصود از «خاتم» در «خاتم النبیین» چیست؟ با بررسی این واژه، دلالت یا عدم دلالت آیه نسبت به خاتمیت پیامبر اسلام(ص) و پایان یافتن سلسله انبیا آشکار می‌گردد.

درباره واژه «خاتم» در آیه مورد بحث پرسش‎هایی قابل طرح است که با یافتن پاسخ آن‎ها معنای آن روشن خواهد شد:

  1. نخستین پرسش این است که آیا این واژه در آیه به یک صورت قرائت شده است یا قرائت‎های مختلف دارد؟
  2. پرسش دیگر اینکه این واژه در کلام عرب، به ویژه در آیه محل بحث، چه نوع کلمه‌ای به شمار می‌آید؟ آیا اسم ذات است یا اسم فاعل، اسم مفعول، فعل یا مصدر؟
  3. آخرین پرسش اینکه آیا اختلاف قاریان در نحوه قرائت آن یا اختلاف دانشمندان در صیغه آن باعث تفاوت بنیادین در معنای آن می‌گردد؛ به نحوی که قابل جمع نباشد، یا این اختلاف‎ها باعث تفاوت اساسی در اصل معنای آن نخواهد بود؟

برای دستیابی به پاسخ این پرسش‎ها نخست کیفیت قرائت و تلفظ این واژه در میان قاریان و سپس معنای «خَتم» که ریشه و اساس واژه «خاتم» است، بررسی می‌شود و پس از آن، نوع لفظ «خاتم» و معنای آن بر اساس هر یک از قرائت‌های یاد شده، مورد کاوش قرار می‌گیرد و در پایان، نتیجه‌گیری می‌شود و دلالت و عدم دلالت آیه مزبور بر خاتمیت ارزیابی می‌شود[۸].

وجوه قرائت«خاتم»

به طور کلی سه قرائت برای «خاتم» ذکر شده است؛ اما برخی از این قرائت‎ها، شاخه‌های فرعی‎تری نیز دارند که در ضمن بررسی قرائت‎ها به آنها اشاره می‌کنیم.

۱. «خاتَم»؛ در اینکه این واژه به فتح «تاء» قرائت شده است، اختلافی نیست، ولی سخن در این است که چه کسانی آن را چنین قرائت کرده‌اند. فراء[۹] که از نحویان بزرگ کوفه در قرن دوم بود و به امیرالمؤمنین[۱۰] در نحو لقب یافته بود و نیز مورخ و مفسر معروف، محمد بن جریر طبری[۱۱] و محمد فهد خاروف[۱۲] بر این باورند که این قرائت، قرائت عاصم و حسن است؛ اما برخی دیگر مانند ازهری[۱۳]، فارسی[۱۴]، سمرقندی[۱۵]، قرطبی[۱۶]، حلبی[۱۷]، ابن جزری[۱۸]، نسار[۱۹] و محیسن[۲۰] معتقدند قرائت مزبور تنها مربوط به عاصم است.

۲. «خاتِم»؛ فراء می‌گوید: این قرائت، قرائت اعمش و اهل حجاز است[۲۱] اما کسانی مانند ازهری[۲۲]، فارسی[۲۳]، سمرقندی[۲۴]، قرطبی[۲۵]، حلبی[۲۶]، ابن جزری[۲۷]، شوکانی[۲۸]، نسار[۲۹]، دمشقی[۳۰] و محیسن[۳۱] بر این باورند که این قرائت، قرائت همه قاریان، جز عاصم است.

۳. «خَتَم»؛ بر اساس قرائت عبد الله بن مسعود، جمله ﴿وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ چنین قرائت شده است: و لكن نبياً خَتَمَ النبيين[۳۲].[۳۳]

معنای «خَتم»

با توجه به اینکه واژه «خاتم» از مشتقات کلمه «ختم» محسوب می‌شود، شایسته است معنای کلمه «ختم» که ریشه «خاتم» است، مورد بررسی قرار گیرد؛ زیرا معنای ماده و مبدأ اشتقاق در همه مشتقات آن محفوظ است.

خلیل بن احمد معتقد است که «ختم» به معنای «گِلی» است که چیزی با آن مهر می‌گردد[۳۴]. فیروزآبادی در فرهنگ خود می‌نویسد: «ختم» به معنای مُهر کردن است و در زبان عربی می‌گویند: ختم على قلبه؛ یعنی قلب و دل او را مهر کرده است؛ به نحوی که اخلاق ناپسند و رفتار زشت از او بیرون نگردد. ختم الشيء یعنی به آخر رسیدن آن[۳۵]. ابن فارس[۳۶]، جوهری[۳۷] و ابن درید[۳۸] معتقدند واژه «ختم» به معنای «رسیدن به پایان چیزی» یا «به آخر رسیدن چیزی» است. ابن فارس در توضیح آن می‌گوید: «ختم» یک معنای اصلی بیشتر ندارد و آن، رسیدن به پایان چیزی است. در زبان عربی می‌گویند: ختمتُ العمل؛ یعنی کار را به پایان رساندم و همچنین می‌گویند: ختم القارئ السورة؛ یعنی قاری قرآن، سوره را به پایان رساند. او در ادامه می‌گوید: از همین باب است «ختم» به معنای مُهر کردن؛ زیرا آخرین مرحله حفظ برخی اشیا چنین است که دربِ ظرف، آن را مُهر می‌کنند. همچنین حسن مصطفوی که از محققان نامدار در کلمات قرآن است، می‌گوید: ماده «ختم» ریشه واحدی دارد و آن در مقابل آغاز است؛ یعنی کامل شدن و به انتها رسیدن چیزی[۳۹].[۴۰]

ماهیت و معنای «خاتم»

با توجه به قرائت‌های گوناگون از واژه «خاتم» باید دید این واژه در کلام عرب چه نوع کلمه‌ای است و چه معنایی دارد. قاریان به طور کلی سه قرائت برای این واژه ذکر کرده‌اند که معنا و ماهیت «خاتم» بر اساس هر یک از قرائت‌های یاد شده مورد بررسی قرار می‌گیرد.

  1. «خاتَم»: در اینکه «خاتَم» چه نوع کلمه‌ای است و چه معنایی دارد، اختلاف است:
    1. برخی می‌گویند «خاتم» اسم است. صاحبان این دیدگاه نیز چند دسته‌اند: یک دسته، مانند خلیل[۴۱]، فیروز آبادی[۴۲]، ازهری[۴۳] و شیخ احمد رضا[۴۴] بر این باورند که «خاتم» مانند «عالَم»، اسمی است برای «مُهری که بر گِل می‌زنند»؛ یعنی هنگامی که نامه تمام می‌شد و آن را می‌بستند، برای اینکه بیگانه‌ای آن را نگشاید، قطعه گِل نرمی بر محلی که بسته شده است می‌زدند و روی آن مهر می‌کردند؛ به طوری که برای گشودن آن، جز شکستن مهر، راه دیگری نباشد. دسته دیگر، مانند جوهری[۴۵]، زجاج[۴۶]، ازهری[۴۷]، واحدی نیشابوری[۴۸]، نحاس[۴۹] و بستانی[۵۰] معتقدند که «خاتم» اسم و به معنای پایان شیء است. دسته سوم مانند بیضاوی[۵۱]، جلال الدین محلی[۵۲]، حلبی[۵۳]، محمد سالم محیسن[۵۴] و محمود صافی[۵۵] بر این باورند که «خاتم» اسمی برای «وسیله ختم و پایان» است و «خاتم النبیین» یعنی با پیامبر اسلام(ص) سلسله پیامبران الهی پایان یافته است. برخی معتقدند که «خاتَم» اسم است برای ذاتی که متصف به صفت ختم شده است و این واژه تأکید فراوان و مبالغه را می‌رساند[۵۶]. بنابراین واژه مزبور با تأکید زیاد، حکایت از این دارد که پیامبر اسلام(ص) آخرین پیامبر از جانب خدا بوده و باب نبوت به وسیله او پایان یافته است.
    2. ابن فارس[۵۷] و برخی[۵۸] دیگر گفته‌اند: «خاتَم» اسم فاعل و مشتق از «ختم» و به معنای پایان دهنده است.
    3. ابوالبقاء عکبری[۵۹] و دیگران[۶۰] می‌گویند: «خاتم» مصدر به شمار آمده و به معنای پایان دادن و به پایان رساندن است.
    4. برخی گفته‌اند: «خاتَم» به معنای «اسم مفعول» است و ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ یعنی المختوم به النبيون. پس پیامبران الهی با پیامبر اسلام(ص) پایان یافته‌اند، همان‌گونه که برخی اشیا با مُهر ختم می‌گردند[۶۱].
    5. برخی نیز معتقدند که «خاتَم» مثل «ضارَبَ» فعل ماضی[۶۲] است[۶۳].
  2. «خاتِم»: بر اساس این قرائت«خاتِم» یا اسم فاعل[۶۴] است یا اسم ذات[۶۵] و یکی از نام‌های پیامبر اسلام(ص). خلیل بن احمد[۶۶]، ازهری[۶۷]، جوهری[۶۸]، ابن خالویه[۶۹]، فارسی[۷۰]، احمد بن فارس[۷۱]، ابن منظور[۷۲]، زبیدی[۷۳]، بستانی[۷۴]، احمدرضا[۷۵] و محیسن[۷۶] بر این باورند که «خاتِم» به معنای پایان یا پایان دهنده است. نیز مفسران بزرگی مانند طبری[۷۷]، نیشابوری[۷۸]، زمخشری[۷۹]، شوکانی[۸۰] و... بر این معنا تأکید کرده‌اند.
  3. «خَتَمَ»: یکی از قرائت‌های لفظ «خاتم»، قرائت آن به صورت فعل ماضی ثلاثی مجرد است؛ یعنی «خَتَم». این قرائت که منسوب به عبدالله بن مسعود است، از لحاظ معنا با قرائت «خاتِم» تفاوت چندانی ندارد؛ زیرا بسیاری از کسانی که «خاتم» را به کسر «تاء» قرائت یا دست‌کم احتمال آن را مطرح کرده‌اند، قرائت مزبور را از عبدالله بن مسعود به عنوان شاهد و مؤید یادآور شده‌اند. برخی نیز تصریح کرده‌اند که ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ به معنای خَتَم النبيين است[۸۱]. بنابراین بر اساس این قرائت، معنای جمله مزبور در آیه مورد بحث چنین خواهد شد: «محمد(ص) پیامبری است که سلسله انبیا و باب بعثت پیامبران را ختم کرده و به پایان رسانده است».

با توجه به معنای «ختم»[۸۲] معنای «خاتَمَ» نیز آشکار می‌گردد؛ زیرا «خاتَمَ» مثل «ضارَبَ» فعل ماضی به شمار آمده است و از لحاظ معنا مانند «خاتِم» خواهد بود. به تعبیر دیگر، فعل ماضی ماده «خَتم» با اسم فاعل آن از حیث معنا تفاوت ندارد[۸۳].

ماده «ختم» و مشتقات آن در آیات دیگر

نکته قابل توجه اینکه در قرآن مجید ماده «ختم» و مشتقات آن، جز آیۀ مورد بحث، در هفت مورد دیگر نیز به کار رفته است که بدون تردید به معنای «پایان دادن به چیزی» یا «مهری که در پایان می‌زنند» آمده است و این نشان می‌دهد که «خاتم» در آیه مورد بحث نیز به یکی از این دو معناست که در آیات زیر به کار رفته است:

  1. ﴿يُسْقَوْنَ مِنْ رَحِيقٍ مَخْتُومٍ[۸۴] رحیق به معنای شراب صاف و خالص است و به همین جهت آن را به وصف «مختوم» (مهر شده) توصیف کرده است؛ زیرا چیزی را مهر و موم می‌کنند که نفیس و خالص باشد، تا چیزی در آن نریزند و دچار ناخالصی نشود[۸۵]. بر اساس این بیان، معنای آیه مذکور چنین خواهد شد: «آنان از شرابی که از هر ناپاکی و ناخالصی به دور و سر به «مُهر» و دست‌نخورده است، پذیرایی می‌شوند»[۸۶].
  2. ﴿خِتَامُهُ مِسْكٌ[۸۷]؛ اغلب لغت‌دانان در بررسی واژه «خِتام» می‌گویند: این واژه به معنای پایان و آخر شیء است و شاهد این مدعا آیه مزبور می‌باشد: «آخرین چیزی که از طعم آن درک می‌شود، بوی مشک است»[۸۸].
  3. ﴿الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ[۸۹].[۹۰]
  4. ﴿خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً[۹۱] بر گوش و دل او مهر زده و بر چشمش پرده‌ای افکنده است تا به کیفر طبیعی کردار ظالمانه و گمراهانه‌اش همواره سرگردان و سرگشته بماند[۹۲] و حق را نشنود[۹۳].
  5. ﴿خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ[۹۴].[۹۵]
  6. ﴿قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَكُمْ وَأَبْصَارَكُمْ وَخَتَمَ عَلَى قُلُوبِكُمْ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِهِ انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ ثُمَّ هُمْ يَصْدِفُونَ[۹۶].[۹۷]
  7. ﴿أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا فَإِنْ يَشَإِ اللَّهُ يَخْتِمْ عَلَى قَلْبِكَ وَيَمْحُ اللَّهُ الْبَاطِلَ وَيُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ[۹۸].[۹۹] نه، تو به خدا افترا نبستی و دروغگو نیستی؛ زیرا زمام هیچ امری به دست تو نیست تا بخواهی افترا ببندی و آنچه می‌گویی، وحی است از ناحیه خدای سبحان؛ بدون اینکه دخالتی در آن داشته باشی، بلکه زمام امور به خواست خدای تعالی است؛ اگر خواست «مهر» بر دلت می‌زند و باب وحی را به رؤیت می‌بندد، ولی او خواسته است به تو وحی کند تا حق را بیان و سنت خود را اجرا کند؛ چون سنت او چنین است که همواره با کلماتش باطل را نابود و حق را محقق کند[۱۰۰].[۱۰۱]
نتیجه بحث
  1. واژۀ «خاتم» در «خاتم النبیین» چند نحوه قرائت شده است «خاتَم»، «خاتِم»، «خاتَمَ» و «خَتَمَ» که با توجه به مجموع قرائت‌های یاد شده، نسبت به اینکه این واژه در [کلام عرب چه نوع کلمه‌ای به شمار می‌آید، احتمالات یا دیدگاه‌های زیر وجود داشت: اسم ذات، اسم فاعل، اسم مفعول، مصدر، فعل ماضی. از مجموع این احتمالات و اقوال، معانی زیر به دست آمد: پایان شیء، پایان دهنده، وسیله ختم و پایان، کسی که متصف به صفت ختم و پایان است، مُهر، گِلی که به وسیله آن چیزی مهر می‌شود. در معنای «ختم» نیز نظریه‌های زیر ارائه شد: به آخر رسیدن شیء، مُهر کردن، گِلی که چیزی با آن مهر می‌شود.
  2. معنای اصلی «ختم» و «خاتم»: به نظر می‌رسد معنای اصلی «ختم»، به آخر رسیدن و پایان یافتن آن است و معنای اصلی «خاتم»، پایان دهنده؛ یعنی کسی که متصف به صفت «ختم» باشد و چیزی را به آخر برساند. کاربرد واژه «ختم» به معنای مُهر کردن یا گِلی که به وسیله آن، چیزی مُهر می‌شود، به یکی از دو جهت است: یا از باب این است که با مهر کردن و مانند آن، پایان شیء اعلام می‌گردد که در این صورت، این کاربرد، حقیقی خواهد بود، یا از باب استعمال لفظ مسبب به معنای سبب است که کاربردی مجازی به شمار می‌آید؛ به این معنا که لفظ «خَتم» برای پایان دادن یا پایان شیء وضع شده است و استعمال آن بر مُهر یا امر دیگر که وسیله پایان محسوب می‌شود، از باب مجاز است. استعمال کلمه «خاتم» بر مُهر یا وسیله پایان و امثال آن نیز بدین جهت است که این امور پایان دهنده برخی اشیا به شمار آمده و یکی از مصادیق معنای «خاتم» است.
  3. ارزیابی دلالت آیه بر «خاتمیت»: با توجه به مطالب یاد شده، بدون تردید می‌توان گفت که آیه مزبور بر اساس هر یک از معانی مذکور، حکایت از این دارد که پیامبر گرامی اسلام(ص) آخرین پیامبر به شمار آمده و سلسله انبیا به وسیله او پایان یافته و باب بعثت توسط او مُهر شده و مختوم اعلام گردیده است.

اختلاف قرائت‌ها و تفاوت معنا و ماهیت آن طبق قرائت‌های یاد شده، هیچ‌گونه تأثیری بر این مطلب ندارد؛ زیرا اگر واژه «خاتم» به معنای پایان شیء یا پایان دهنده یا وسیله ختم و پایان یا متصف به صفت ختم و پایان باشد، ناگفته پیداست و نیاز به توضیح ندارد، اما اگر این واژه به معنای مُهر باشد یا گلی که به وسیله آن چیزی مهر می‌شود، باز هم مطلب آشکار است؛ زیرا همان‌گونه که گفته شد و دانشمندانی مانند ابن فارس و امثال او بیان داشته‌اند، اطلاق «خاتم» بر مُهر یا بر گِلی که با آن چیزی مهر می‌گردد، از این باب است که بعد از ختم و پایان چیزی بر آن مُهر می‌کنند و با آن، پایان و ختم آن را اعلام می‌کنند[۱۰۲]؛ بنابراین مهر کردن بر چیزی، بیانگر ختم و پایان آن است.

پس، بر اساس هر یک از معناهایی که برای «خاتم» ذکر شد، آیه مورد بحث به وضوح می‌فهماند که پیامبر اسلام(ص) آخرین پیامبر است؛ چون طبق هر یک از معانی مزبور، مفهوم آیه این است که سلسله انبیا و باب بعثت پیامبران به وسیله پیامبر اسلام(ص) مهر خورده و پایان یافته است[۱۰۳].

دیدگاه مفسران

مفسران بزرگ اسلامی نیز از گذشته تا حال از آیه مورد بحث، تنها این معنا را استفاده کرده‌اند که ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ به معنای آخرین پیامبر است:

  1. محمد بن جریر طبری ذیل آیه مزبور می‌گوید: او خاتم پیامبران است؛ کسی که خداوند نبوت را به وسیله او پایان داده و بر آن مُهر نهاده و برای هیچ کس بعد از او تا قیامت گشوده نخواهد شد[۱۰۴].
  2. شیخ طوسی می‌نویسد: پیامبر اسلام(ص) آخرین پیامبر است؛ زیرا هیچ پیامبری پس از او تا روز قیامت نیست[۱۰۵].
  3. طبرسی نیز می‌گوید: او آخرین پیام‌آور است و دفتر رسالت با آمدن او مهر خورده و پایان یافته است؛ از این رو دین او تا روز رستاخیز، راه و رسم بشریت است[۱۰۶].
  4. ابوالفتوح رازی می‌گوید: «و بازپسین پیغامبران، تا پنداری که او مهر نبوت است، به نبوت او در بعثت انبیا را مهر کرده‌اند»[۱۰۷].
  5. همچنین مفسر و متکلم مشهور، فخرالدین رازی در تفسیر خود می‌نویسد: هیچ پیامبری بعد از او نیست و شریعت او کامل‌ترین شرایع است[۱۰۸].
  6. ابن کثیر دمشقی نیز می‌گوید: آیه مزبور به صورت روشن و آشکارا می‌فهماند که بعد از پیامبر اسلام(ص) باب نبوت مسدود می‌گردد و نبی دیگری نخواهد آمد. وقتی بعثت نبی دیگر بعد از او منتفی بود، بعثت رسول دیگر به طریق اولی منتفی خواهد بود؛ زیرا نبوت اعم از رسالت است و با نفی اعم، اخص نیز منتفی می‌گردد[۱۰۹].

مفسران دیگری مانند بیضاوی[۱۱۰]، نسفی[۱۱۱]، محی الدین ابن عربی[۱۱۲]، جلال الدین سیوطی[۱۱۳]، اسماعیل حقی[۱۱۴]، [[جمال الدین قاسمی[۱۱۵]، کاشانی[۱۱۶]، شبر[۱۱۷]، محمد جواد مغنیه[۱۱۸] و علامه طباطبایی[۱۱۹] نیز به این معنا تصریح کرده‌اند[۱۲۰].

آیات غیر صریح در خاتمیت

برخی آیات به دلالت غیر مستقیم و غیر صریح (مفهومی و التزامی) بر ختم نبوت اشاره دارند. این آیات با اثبات اوصاف خاص دین خاتم، راه به سوی اثبات خاتمیّت دین اسلام می‌گشایند؛ آیاتی که دین اسلام را جهانی، جاودانه و جامع معرفی کرده و بر بطلان تعالیمش دست رد نهاده است و بر همین اساس، بر بسته شدن باب شریعت و پایان نبوت تا روز رستاخیز گواهی می‌دهد.

پیش از ورود به بحث توجه به چند نکته لازم است:

  1. آیات شریفه‌ای که دال بر جهانی بودن دین اسلام است از نگاهی دیگر، جاودانگی آن را نیز ثابت می‌کند و بالعکس؛ چراکه عمومیت و اطلاق این آیات، به لحاظ افراد شامل جهان‌شمولی آیین اسلام و از نظر زمان، شامل جاودانگی آن می‌شود.
  2. لازمه جهانی بودن و جاودانگی دین خاتم آن است که متناسب با جوامع دیگری غیر از جامعه جزیرةالعرب، معارفی عالی و فراگیر داشته باشد تا پاسخ‌گوی همیشگی نیازهای بشری تا روز رستاخیز گردد و این امر، خود شاهدی بر جامعیت دین اسلام است.
  3. از ارکان خاتمیت نبوت پیامبر اکرم(ص) و جهان‌شمولی دین اسلام، نگاه جهانی قرآن - به عنوان سند حقانیت دین محمدی(ص) - به معارف و احکام مورد نیاز تمام اعصار است که این امر نقش مهمی در بی‌نیازی بشر از ارسال پیامبری دیگر و یا کتابی جدید ایفا کرده است. در حدیث شریف آمده است: امام صادق(ع) فرمود: «خداوند متعال حضرت محمد(ص) را مبعوث کرد و بدین وسیله، سلسله پیغمبران را پایان داد و بعد از او پیامبری نخواهد آمد و کتابی برای او فرستاد که با آن به تمام کُتُب خاتمه داد و بعد از آن کتابی نازل نخواهد شد. در این کتاب بعضی از چیزها را حلال و برخی دیگر را حرام کرد. حلال آن تا روز قیامت حلال است و حرام آن نیز تا روز قیامت حرام است...»[۱۲۱].[۱۲۲]

اول: آیات جهانی بودن اسلام

مکتب‌ها و ادیان جهان را در یک دسته‌بندی کلی می‌توان در دو گروه قرار داد:

  1. نخست: مکاتبی که مخاطب خود را گروه، ملت، نژاد و یا طبقه خاصی می‌دانند و داعیه نجات‌بخشی گروهی از انسان‌ها را دارند.
  2. دوم: ادیانی که به همه انسان‌ها توجه کرده و در پی نجات تمام آنانند.

هر انسان منصفی که کم‌ترین آشنایی با تاریخ و تعالیم اسلام داشته باشد می‌داند که اسلام و قرآن، همه ملت‌ها را به آیین، معارف و مقررات خود دعوت فرموده و هیچ فرد، گروه، ملت و نژادی را استثناء نکرده است[۱۲۳]. فرامکانی بودن دین اسلام و عدم اختصاص آن به قوم و یا منطقه‌ای خاص از ضروریات این آیین الهی و بهترین دلیل و معتبرترین مدرک برای اثبات این امر، قرآن کریم است.

برای اثبات جهانی بودن دین اسلام، به دو نوع آیات استدلال می شود؛ یک دسته آیات که جهانی بودن انذار پیامبر را می رسانند و دستۀ دیگر جهانی بودن رسالت پیامبر اسلام(ص) را بیان می‌کنند. ابتدا، آیات مربوط به جهانی بودن انذار حضرت اشاره می شود و در ادامه، آیاتی که عمومی بودن رسالت نبی اکرم را به اثبات می رساند[۱۲۴].

آیات دال بر جهانی بودن انذار پیامبر(ص)
آیه اول

﴿تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا[۱۲۵]. رکن استدلال در این آیه، واژه «العالمین» است که کشف معنای آن، برای فهم دلالت یا عدم دلالت آیه بر «خاتمیت» تعیین کننده است. درباره معنای این واژه سه دیدگاه مشهور وجود دارد:

۱. «عالمین» همانند عالَم، حاکی از مجموع جهان آفرینش است[۱۲۶]. به نظر راغب اصفهانی، علت اینکه واژه مزبور به صورت «جمع» ذکر شده، این است که هر نوعی از انواع جهان آفرینش، برای خود عالَمی است. «عالم انسان، عالم آب، عالم آتش و...» و از آنجا که عالَم انسان، بخشی از عالم جهان است و انسان از صاحبان عقل به شمار می‌آید، از باب غلبه عاقل بر غیر عاقل، جمعی که مناسب با انسان است، آورده شده است[۱۲۷].

۲. واژه «عالمین» به آدمیان و جنیان اختصاص دارد[۱۲۸]. علامه طباطبائی همگام با بسیاری از مفسرین بر این نظر، انگشت تأیید می‌نهد و با بیان نکته‌ای، معنای قبل را چنین زیر سؤال می‌برد: «کلمه «عالمین»، جمع «عالَم» است که معنایش «خلق» است... این هر چند شامل همه از جماد و نبات و حیوان و انسان و جن و ملک می‌شود، لکن در خصوص آیه مورد بحث، مراد آیه به قرینه سیاق ـ انذار، هدفِ تنزیل قرآن قرار گرفته شده است ـ خصوص مکلفین از خلق است که ثقلان یعنی «جن و انس» می‌باشند و قول بعضی که در این آیه، عموم رسالت را شامل تمامی ماسوی الله می‌دانند ناصحیح است؛ چراکه از این امر غفلت کرده‌اند که از «رسالت» تعبیر به «انذار» شده است...»[۱۲۹].

۳. مراد از «عالمین»، تنها انسان‌ها هستند؛ زیرا خداوند هر انسانی را عالم جداگانه به حساب آورده است. این دیدگاه بر اساس آنچه راغب اصفهانی آورده، منسوب به امام جعفر صادق(ع) است[۱۳۰].

گفتنی است واژه «عالمین» در هر معنایی باشد، بدون تردید در این آیه، «مکلفان به تکالیف الهی هستند»؛ چراکه بیم و انذار به ایشان تعلق می‌گیرد. همچنین، این لفظ، جمع با «الف و لام» تعریف آمده و در این صورت مفید عموم بوده و این قاعده، مورد تأکید فقها و اصولیان پیشین و معاصر است[۱۳۱]. لفظ عام (العالمین)، تمام افرادی را که شایستگی انطباق دارند در بر می‌گیرد و ویژه افراد خاص و یا زمان و مکان معین نیست[۱۳۲].

مفسرانی چون فخرالدین رازی[۱۳۳]، نسفی[۱۳۴]، ابن‌عربی[۱۳۵]، ابن‌جزمی[۱۳۶]، سید قطب[۱۳۷] و... از آیه یاد شده عمومیت رسالت پیامبر گرامی اسلام(ص) برای همه مکلفان و رسالت ابدی وی تا روز قیامت را قابل استفاده دانسته‌اند.

خداوند در این آیه و دیگر آیات، آخرین پیامبرش را بیم‌دهنده و مایه رحمت برای تمام جهانیان[۱۳۸] خوانده است و شکی نیست که لفظ «عالمین» تمام افراد بشر را در هر دوره‌ای که باشند و در هر کشوری زیست کنند، در برمی‌گیرد. پس اسلام قانونی جهانی و همگانی است و منحصر به سده و اشخاص خاصی نمی‌باشد[۱۳۹].

آیه دوم

﴿...وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ[۱۴۰]. محل اصلی استدلال در بحث جهانی بودن دین اسلام، بر واژه ﴿مَنْ بَلَغَ است. در این آیه، هدف نزول قرآن، انذار اهل مکه و تمام کسانی است که پیام قرآن به آنان می‌رسد. بدین سبب، آیه در برگیرنده تمام انسان‌ها از هر قوم و ملیّتی است و بر جهانی بودن دعوت اسلام دلالت دارد.

علامه طباطبائی در تفسیر آیه می‌نویسد: «آیه، دلالت دارد که رسالت آن حضرت، عمومی و قرآنش ابدی و جهانی است و از نظر دعوت به اسلام، هیچ فرقی میان کسانی که قرآن را از خود او می‌شنوند و بین کسانی که از غیر او می‌شنوند، وجود ندارد»[۱۴۱].

بیشتر مفسران نامدار پیشین و معاصر[۱۴۲] با استناد بر کنار هم قرار گرفتن واژه ﴿مَنْ بَلَغَ و «کم»، انذار را شامل همه مخاطبان از زمان ظهور حضرتش تا حال می‌دانند و بدین طریق بر عمومیت بعثت خاتم‌الانبیاء(ص) و پایان‌بخشی سلسله نبوت اذعان دارند[۱۴۳].

آیۀ سوم

﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا[۱۴۴]. استدلال به این آیه در مقوله خاتمیت، بر جایگاه و مفهوم کلمه ﴿كَافَّةً استوار است. مهم‌ترین معانی کافه از نظر اهل لغت: «جمیع»[۱۴۵]، «جماعت»[۱۴۶] و «منع و بازدارندگی»[۱۴۷] است.

ادیبان و دانشمندان علوم قرآنی درباره نقش این واژه در آیه، دیدگاه متفاوتی دارند: عده‌ای[۱۴۸] لفظ ﴿كَافَّةً را «حال» از کلمه ﴿لِلنَّاسِ و به معنای «همه» و مفید عموم می‌دانند و در مقابل، گروهی[۱۴۹] این واژه را «حال» از «ک» در ﴿أَرْسَلْنَاكَ دانسته و عموماً معنای «منع» و یا «جمع» را برای آن در نظر گرفته‌اند. مرحوم طبرسی در بحث اعراب، قول دوم را برگزیده، ولی در بحث معنا، به دیدگاه نخست روی آورده است[۱۵۰].

اگر ﴿كَافَّةً حال از ﴿لِلنَّاسِ باشد، آیه، گویای این مطلب است که دین اسلام، آخرین دین و تا روز رستاخیز آیین همه انسان‌ها خواهد بود؛ زیرا در این صورت ﴿كَافَّةً از الفاظ عموم است و آیه چنین معنا می‌شود: «ما تو را نفرستادیم مگر برای همه مردم تا روز رستاخیز».

آیة الله سبحانی از جمله کسانی است که با پذیرش این قول، چنین از آیه، مفهوم‌گیری می‌نماید: «﴿كَافَّةً به معنای عامه، حال برای ﴿لِلنَّاسِ می‌باشد و تقدیر آیه این است: و ما ارسلناك الا للناس كافة، یعنی ما تو را مبعوث نساختیم و نفرستادیم مگر برای همه مردم. این جمله مساوی با این جمله است که: «رسالت تو عمومی و جهانی و ابدی است» زیرا در غیر این صورت، پیامبر همه مردم نخواهی بود»[۱۵۱].[۱۵۲]

آیات دال بر جهانی بودن رسالت پیامبر(ص)

﴿قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا[۱۵۳]. در حدیثی از امام مجتبی(ع) می‌خوانیم: عده‌ای از یهود نزد پیامبر(ص) آمده و گفتند: ای محمد! این تویی که گمان می‌بری فرستاده خدایی و همانند موسی بر تو وحی فرستاده می‌شود؟ پیامبر(ص) کمی سکوت کرد سپس فرمود: آری منم سید فرزندان آدم(ع) و به این افتخار نمی‌کنم، من خاتم پیامبران(ص) و پیشوای پرهیزکاران و فرستاده پروردگار جهانیانم. آنان سؤال کردند: به سوی چه کسی فرستاده شده‌ای، عرب یا عجم و یا ما؟[۱۵۴]. خداوند در پاسخ ایشان آیه فوق را نازل فرمود و جهانی بودن رسالت پیامبر خاتم(ص) را با صراحت اعلام نمود.

این‌گونه خطابات عمومی قرآنی[۱۵۵]، برای نخستین بار بود که به گوش مردم شبه جزیره عربستان می‌رسید؛ زیرا آنان با خطاب‌های «یا بنی فلان» و «یا عرب» و «عجم» خو گرفته بودند و هیچ کس با فراخواندن به نام انسانیت یا ایمان آشنایی نداشت[۱۵۶]. وقتی خطاب به همه انسان‌ها باشد محتوای بعثت و پیام دین، جهانی است؛ چراکه این‌گونه خطابات بر سبیل قضیه حقیقیه جعل شده است؛ یعنی همان‌گونه که شامل انسان‌های موجود در زمان خطاب می‌شود، فراگیر انسان‌های پس از ایشان نیز خواهد بود.

همچنین آیاتی که بیانگر نوید غلبه آیین پیامبر(ص) بر همه ادیان است[۱۵۷] و یا پیروان ادیان گوناگون را به معارف اسلام دعوت کرده[۱۵۸] و یا قرآن کریم را کتاب هدایت برای همه جهانیان معرفی می‌نماید[۱۵۹]، همه و همه به نحوی بر جهانی بودن دین اسلام اشاره دارد.

علاوه بر دلایل نقلی، مکاتباتی جهانی از سوی پیامبر اسلام(ص) با دیگر سران کشورهای مهم آن زمان صورت گرفته است که بسیاری از این نامه‌ها در کتاب‌هایی چون "مکاتیب الرسول"[۱۶۰]، "المصباح المُضیء فی کتاب النبی الأمی و رسله الی ملوک الارض من عربی و عجمی"[۱۶۱]، "نامه‌ها و پیمان‌های سیاسی حضرت محمد(ص)"[۱۶۲] و...[۱۶۳] جمع‌آوری شده است که برخی از مخاطبین رسول الله(ص) بدین قرارند: نامه به خسرو شاه ایران، قیصر پادشاه روم، هراکلیوس امپراطور روم، نجاشی پادشاه حبشه، مقوقس حکمران مصر، منذربن ساوی عبدی کارگزار خسرو در بحرین، هلال فرمان‌روای بحرین، سران کشورهای یمن، یمامه، عمان، شام و همچنین شخصیت‌های مهم هر منطقه مانند: اکثم صیفی، حکیم عرب، اسقف‌های اعظم روم، نجران، ایکه و... .

نامه‌ها با پیک‌هایی مخصوص برای هر منطقه فرستاده و از آنان برای پذیرش دین اسلام دعوت می‌شد. دلیل اینکه پیامبر گرامی اسلام(ص) با رؤسای ممالک و اقوام و شخصیت‌ها مکاتبه کرد، این بود که با ایمان ایشان، راه برای مسلمان شدن دیگران نیز هموار می‌گشت. همین تدبیر سبب شد که اسلام از دایره عربستان پا فراتر نهد و دامنه اسلام تا اقصی نقاط جهان امتداد یابد.

حال سؤال این است: اگر دین اسلام جهانی نبود و به قوم معین یا زمان محدودی اختصاص داشت، آیا چنین دعوت عمومی و فراگیری صورت می‌گرفت؟![۱۶۴]

دوم: آیات جاودانگی اسلام

جاودانگی هر مکتب و مذهبی، به جاودانگی مبانی، پیام‌ها و تعالیم آن و نیز شایستگی تأمین نیازها و انتظارات بشر در هر عصر و زمانی وابسته است؛ به دیگر سخن، هرگاه مبانی و رهنمودهای دین، مطابق با خواسته‌ها و نیازهای انسان نباشد؛ چنین دینی، همانند کالا و متاع‌های دیگر، کهنه و متروک خواهد شد.

دین اسلام، خاتم ادیان آسمانی، به دلایل گوناگون این قابلیت را دارد که همواره تا انسان در سراسر گیتی حیات داشته باشد، زنده و پویا بماند و هادی بشر گردد؛ گرچه در زندگی و وسائل آن تحول پیدا شود. علامه طباطبائی نیاز به چنین دینی را معادل با اهمیت حیات نوع آدمی تلقی کرده و بیان می‌دارد: «هرگز نمی‌شود انکار کرد که مسئله پاسخ دادن یک آیین پاک ـ مانند آیین اسلام ـ به همه نیازمندی‌های انسان در هر عصری از حیث اهمیت، در درجه اول و معادل با اهمیت حیات نوع انسانی است که ما افراد انسان، متاعی گران‌بهاتر از آن نمی‌توانیم تصور نماییم. البته هر فرد مسلمانی که دست‌کم به کلیات آیین اسلام آشنا و علاقه‌مند است، این مسئله را در فهرست مسائلی که از اسلام، یاد دارد ضبط و درج نموده است[۱۶۵].

اسلام در وضع قوانین و مقررات خود، رسماً با احترام به فطرت؛ هماهنگی خود با قوانین فطری را اعلام نمود و این همسویی با فطرت در کنار بهره‌مندی از عقل و دانش، از جمله عوامل مهم جاودانگی آیین اسلام است.

جاودانگیِ اسلام از حیث مصدر و منبع

قرآن ـ معجزه ابدی و جاویدان نبی مکرم اسلام(ص) ـ وحی قدسی و برگرفته از منشأ و حکمت لایزال الهی، از خاستگاهی مافوق بشری و فراتر از یک تجربه فردی برای زدودن دردها و فتنه‌ها و گمراهی‌ها فرود آمده است. همگان، بدون هیچ قیدی، تحت پوشش هدایت‌گری آن در در تمام ابعاد زندگی قرار دارند تا با فراهم آوردن زندگی معقول و مشروع در دنیا به کسب سعادت واقعی دست یابند.

وقتی وحی تشریعی چنین ویژگی و خصوصیتی داشته باشد، می‌تواند منبعی پایان‌ناپذیر و ابدی برای تمام ادوار بشر به حساب آید و دین اسلام را نیز جاودانه نگه دارد. ابدی بودن قرآن را می‌توان در تشبیه زیبای صادق آل محمد(ص) بازجست: «إِنَّ الْقُرْآنَ حَيٌّ لَمْ يَمُتْ وَ إِنَّهُ يَجْرِي كَمَا يَجْرِي اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ كَمَا يَجْرِي الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ يَجْرِي عَلَى آخِرِنَا كَمَا يَجْرِي عَلَى أَوَّلِنَا»[۱۶۶]؛ «قرآن زنده است، مرگ بدان راه ندارد و بسان گردش شب و روز و خورشید و ماه در جریان است. او به آیندگان تسری دارد، همان‌گونه که بر پیشینیان جریان داشت». تشبیه جریان قرآن به جریان خورشید و ماه، تشبیه لطیفی است، چرکه با سیر هر روزه شب و روز، احساس شروع و پایانی تازه داریم؛ گویا این همان خورشید و ماهی نیست که دیروز بر ما گذشته است.

جاودانگی انذار قرآن: ﴿وَمَا تَسْأَلُهُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ[۱۶۷]؛ ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ[۱۶۸].

در سوره‌های ص[۱۶۹]، قلم[۱۷۰] و تکویر[۱۷۱] نیز شبیه همین تعبیرات به کار رفته است که وصف «تذکر و یادآوری» قرآن را در برگیرنده تمام عالمیان می‌داند.

علامه طباطبائی ذکر بودن قرآن برای جهانیان را چنین توضیح می‌دهد: «قرآن مایه تذکر عالمیان است که به وسیله آن به یاد آورند آنچه که خداوند در دل‌های جماعات بشری از قبیل علم به خدا و آیاتش به ودیعه نهاده است و بدین وسیله، متذکر چیزهایی شوند که به واسطه غفلت و اعراض، از یادشان رفته است. آری قرآن از کالاهایی نیست که به وسیله آن مال به دست آورند و یا به وسیله آن به عزت و جاه و امثال آن برسند»[۱۷۲].

به نظر راغب، کلمه «ذکری» به معنای «تذکر دادن» است و از واژه «ذکر» که همین معنا را دارد، بلیغ‌تر است[۱۷۳]. همان‌گونه که پیش‌تر گفته شد، جمع محلی به الف و لام در معنای خود استغراق داشته و بر عمومیت و نامحدود بودن آن دلالت دارد.

جاودانگی هدایت قرآن: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ[۱۷۴]؛ ﴿هَذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ[۱۷۵]؛ ﴿هَذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ[۱۷۶].

«هدایت» به معنای ارشاد و راهنمایی از روی لطف و خیرخواهی است[۱۷۷]. اطلاق «هدی» بر قرآن، از باب اطلاق مصدر بر صیغه «فاعل» است یعنی هادیاً به معنای هدایت کننده. این وصف از کلام الله مجید، حاکی از آن است که انسان به طرف هدف و مقصدی در حرکت است و برای شناختن راهی که او را به هدف برساند، به راهنما نیازمند است و این وظیفه را قرآن به عهده گرفته است[۱۷۸]. خداوند علیم، در آیات متعددی، هدایت الهی را شامل همه انسان‌ها ـ فارغ از هرگونه نژاد و قومیتی ـ دانسته است آنجا که واژه «انسان» با «الف و لام» جمع شود، هرگونه محدودیت زمانی و مکانی را نفی کرده و بر عمومیت دلالت دارد.

ریان بن صلت می‌گوید محضر امام صادق(ع) رسیدم و عرضه داشتم درباره قرآن چه می‌فرمایید؟ ایشان فرمودند: «كَلَامُ اللَّهِ لَا تَتَجَاوَزُوهُ وَ لَا تَطْلُبُوا الْهُدَى فِي غَيْرِهِ فَتَضِلُّوا»[۱۷۹]؛ «(قرآن) کلام خداست از آن تجاوز مکنید و هدایت را جز در پرتو آن مجویید که (در غیر این صورت) گمراه خواهید شد».

آیة الله جوادی آملی، انواع هدایت‌های قرآنی را این چنین بیان می‌دارد: «خدای سبحان دو گونه هدایت دارد: تشریعی و تکوینی، قرآن کریم نیز که تجلی خداوند است از این دو نوع هدایت برخوردار است. هدایت تشریعی قرآن، همگانی و هدایت تکوینی آن، فقط برای مؤمنان و متقیان است. این هدایت عام، راهنمایی علمی و ارائه طریق است. پس از تحقق هدایت تشریعی، اختیار با خود مردم است که این هدایت را بپذیرند و این نور را ببینند یا نبینند»[۱۸۰].[۱۸۱]

جاودانگی از حیث تعالیم و احکام

ویژگی دین جاودانه آن است که در بطن و نهاد احکامش، عمومیت و شمول نهفته باشد و قانون‌گذار به صورتی مقررات را بنویسد که امکان انطباق با موقعیت‌های گوناگون در آینده را در آن لحاظ گرداند. دینی همراه با تکامل اجتماع و گسترش تمدن‌هاست که از لحاظ تعلیم دارای دو شاخصه باشد:

  1. اولاً: مصادر تشریع آن، چنان غنی و وسیع باشد که علما و دانشمندان بتوانند برای حکم و مسئله جدید از آن قوانین کلی استفاده کنند.
  2. ثانیاً: قوانین آن از نوعی انعطاف بهره‌مند باشد تا بتواند بر تمام صور متغیر زندگی، احاطه داشته باشد و هر مشکلی را به صورتی خاص حل نماید[۱۸۲].

محمود شلتوت در کتاب خود، بُعد جاودانگی تعالیم اسلام را چنین بیان می‌دارد: «چون اصل پایندگی اسلام را یک بار از لحاظ منبعش پذیرفتیم، سزاوار است به تعالیم و احکامش نیز نظری بیفکنیم و ببینیم بشر را در راه رستگاری تا کجا به پیش می‌برد؟ از این نظر، باز اسلام را بارزترین نظام که خوشبختی فرد و جامعه را در دنیا و آخرت تأمین می‌کند یافته! می‌نگریم که هیچ اصولی از اصول نیکی و نجات را فروگذار نکرده است. انسان دارای دو منش است: یکی مستقل و جدا از همنوعان و دیگر، منش اجتماعی‌اش و اینکه خشتی در ساختمان جهان بشریت به شمار می‌رود. انسان به لحاظ هر یک از این دو، شخصیت حقوقی و وظایفی را داراست و هنگامی به راستی خوشبخت است که کمال بهره‌های روحی و جسمی‌اش را به سبک اعتدال بازیافته و در ادای وظایفی که نسبت به خدا و همنوعانش دارد به خوبی توفیق یابد. هرگاه مقالات اسلامی (عقاید، آداب و قوانین) را بر این گونه امور عرضه می‌کنیم، در می‌یابیم که درست در همین کادر ثابت قرار گرفته و بهره روح و بدن را برای انسان در حوزه فردی و اجتماعی منظور داشته است»[۱۸۳].

تعالیم اسلامی که به وسیله خاتم انبیا(ص) ابلاغ شد، به حکم این که صورت کامل و جامع دین خداست و برای این است که برای همیشه راهبر بشر باشد، مشخصات و ممیزات خاص دارد که متناسب با دوره ختمیه است. این ویژگی‌ها در مجموع نمی‌توانست در دوره‌های قبل ـ که در دوره‌های کودکی بشر بود ـ وجود داشته باشد[۱۸۴]. اینکه چرا دین اسلام زنده و ماندگار است، علل مختلفی دارد که به سه مورد اشاره می‌گردد:

فطری بودن تعالیم اسلام: آیةالله جوادی آملی در تفسیر موضوعی خود، آیات فطرت را در هفت گروه تقسیم‌بندی نموده[۱۸۵] که در این نوشتار، تنها به بیان آیه مبارکه سوره روم اکتفا شده است: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ[۱۸۶].

مفهوم فطرت: «فطرت» از ماده «فطر» در لغت به معنای: شکاف[۱۸۷]، شکافتن چیزی از طول[۱۸۸]، ابتداع و اختراع[۱۸۹] و خلقت و آفرینش[۱۹۰] آمده است. این واژه بر وزن «فِعلة» به دلیل ساختار لفظی، بیانگر آفرینش ویژه و خاصی است همانند واژگان «جِلسة و رِکبة» که دلالت بر نوع خاص از نشستن و سوار شدن دارند[۱۹۱].

در قرآن کریم، مشتقات کلمه «فطر» به صورت‌های گوناگون به کار رفته، لیکن کلمه «فطرت» تک‌استعمال قرآنی است[۱۹۲]. بنابراین فطرت، به معنای سرشت خاص و آفرینش ویژه انسان است و امور فطری، یعنی آنچه که نوع خلقت و آفرینش انسان اقتضای آن را داشته و مشترک میان همه انسان‌ها باشد[۱۹۳].

ویژگی‌های امور فطری

  1. اکتسابی نیستند یعنی نیاز به تعلیم و تعلم ندارند.
  2. عمومی و فراگیرند و در همه افراد بشر یافت می‌شوند.
  3. قابل تغییر و تبدیل نیستند هر چند شدت و ضعف را می‌پذیرند[۱۹۴].

بررسی آیه فطرت: انسان‌ها در عین داشتن تفاوت‌ها و دگرگونی‌هایی که بر اثر شرایط زمانی و مکانی بر آنها عارض می‌شود، فطرتی یگانه دارند. هر اندازه آیینی با اصول فطری انسان، پیوند محکم‌تری برقرار کند، از پایایی و ماندگاری بیشتری برخوردار خواهد بود و هر چه فاصله گیرد، گرفتار ناپایداری می‌گردد.

قرآن در سوره روم پس از استدلال بر مبدأ و ضرورت معاد می‌فرماید: چهره جانت را به سمت دین الهی و مجموعه معارف و قوانین که حنیف است، متوجه نما و استوار بدار؛ زیرا دین موجه الهی، اسلام است و غیر از اسلام، نه راه صحیحی وجود دارد و نه هدف انسان را تأمین می‌کند. قرآن برای آن‌که ثابت کند دین اسلام تحمیل بر فطرت نیست، بلکه پاسخ مثبت به ندای فطرت است، فرمود: ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا[۱۹۵].

این نکته مهم که چون فطرت انسان‌ها تغییر نکرده و نمی‌کند؛ لذا دین اسلام ثابت و جاوید خواهد ماند نیز از این قسمت آیه ﴿لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ[۱۹۶] استفاده می‌شود[۱۹۷].

آیت الله مکارم شیرازی در تفسیر خود ذیل آیه مورد بحث، سه حقیقت از آیه ارائه می‌دهد که خلاصه آن، چنین است:

  1. نه تنها خداشناسی بلکه دین و آئین به طور کلی در تمام ابعاد، یک امر فطری است. بدون شک شرع برای رهبری فطرت، حدود و قیود و شرایطی تعیین می‌کند تا در مسیرهای انحرافی نیفتد ولی هرگز با اصل خواسته مبارزه نمی‌کند، بلکه از طریق مشروع آن را هدایت خواهد کرد.
  2. دین به صورت خالص، به دور از هرگونه آلودگی در درون جان آدمی وجود دارد و انحرافات یک امر عارضی است که وظیفه پیامبران(ع) رفع آن عوارض است.
  3. جمله ﴿لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ و بعد از آن ﴿ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ تأکیدهایی بر مسئله فطری بودن دین و مذهب و عدم امکان تغییر این فطرت الهی است؛ هرچند بسیاری از مردم بر اثر عدم رشد کافی قادر به درک این واقعیت نباشند[۱۹۸]. این مهم را از کلام شیوای مولای متقیان(ع) نیز می‌توان دریافت: «فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ‌»[۱۹۹]؛ خداوند رسولانی را به سوی انسان‌ها فرستاد و پیامبران خود را یکی پس از دیگری برانگیخت تا وفای به پیمان فطرت را از ایشان بازخواست کنند.

خرد‌پذیری تعالیم اسلام: یکی از مهمترین علل پویایی دین اسلام، پیوند مستحکم و جدایی‌ناپذیر آن با عقل است؛ این عنصر در آموزه‌های اسلامی از چنان جایگاه و اهمیتی برخوردار است که به عنوان مهم‌ترین ابزار در اصول و فروع مورد توجه قرار گرفته؛ زیرا اگر عقل در آدمی نباشد، دین و حیا هم نخواهد بود[۲۰۰].

آیینی که مدعی جاودانگی است، می‌بایست با عقلانیت انطباق و هماهنگی داشته باشد. آیین و آموزه‌هایش، بر وفق عقل بوده، حداقل عقل‌گریز و عقل‌ستیز نباشد و گرنه هر دینی با مقابله با عقل، اصل وجود خرد را از دست خواهد داد؛ برای مثال، آیین یهودیت و مسیحیت کنونی مشتمل بر آموزه‌های خرد ستیز مانند تجسم خدا در قالب نقل داستان کُشتی حضرت یعقوب(ع) با خدا[۲۰۱]، تثلیث[۲۰۲]، آمرزش‌نامه[۲۰۳]، مسئله خدا و گناه نخستین[۲۰۴] و اتهاماتی به پیامبران است که دست قلم از درج آن شرمنده است[۲۰۵]، اما آیین مقدس اسلام مخصوصاً آخرین کتاب آسمانی که از آفت تحریف مصون مانده نه تنها تعارض و ‌ستیزی با عقل ندارد، بلکه همیار و مشوق آن است.

اسلام در عرصه اعتقادات، تقلید را برنمی‌تابد و پذیرفتن اصول عقاید را به دلیل و عقل منوط می‌دارد و در عرصه شریعت و فقه نیز، عقل، عدل قرآن و سنت و از منابع استخراج شریعت محسوب می‌شود.

اصولیون از اهتمام دین به عقل به عنوان یکی از منابع فقه با عنوان «ملازمه عقل و شرع»[۲۰۶] نام می‌برند[۲۰۷].

آیات فراوانی وجود دارد که از عدم تعقل انسان‌ها مذمت نموده، مسلمانان را دعوت می‌کند تا قوه عاقله را به کار گیرند:

  1. ﴿كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ[۲۰۸].
  2. ﴿قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ[۲۰۹].
  3. ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ[۲۱۰].

عقل به وضوح حکم می‌کند که انسان در انتخاب دین آسمانی باید برترین آن را برگزیند؛ دینی جاودانه که پاسخ‌گوی نیازهای ثابت و متغیر او باشد و این غرض، در اسلام تجلی یافته است.

امامت تداوم رسالت: همان‌گونه که عنایت حق ایجاب می‌کند تا برای هدایت عمومی بشر، ارسال رسل صورت گیرد و حجت بر آنان تمام شود، عیناً اقتضا دارد که پس از ختم نبوت نیز این بستر ادامه یابد و کسی هم‌سنگ و همسان با پیامبر(ص) جانشین او گردد تا در پرتو نور وجود و حضورش، مردم راه سعادت را بازیابند. اصولاً فرآیند نبوت و امامت، توأم با هم و انفکاک‌ناپذیرند. حال که قرار است باب نبوت و وحی پایان یابد، پیامبر خاتم(ص) نیز همچون دیگر پیامبران سلف، باید امر هدایت را به کسی بسپارد که حامل علم و عمل و وارث تعالیم آسمانی ایشان است. به حکم عقل، سکان رهبری جامعه اسلامی باید در دستان کسی باشد که مرتکب اشتباه و خطا و یا گناه نگردد؛ چراکه در غیر این صورت «تسلسل» لازم می‌آید؛ زیرا وجه نیاز مردم به امام، جایزالخطا بودن مردم است و اگر امام خود دچار اشتباه شود، باید به کسی مراجعه کند و اگر این سلسله به معصوم منتهی نگردد این زنجیره همچنان ادامه خواهد یافت! به نظر شیعه، تنها امامان معصوم(ع) از نسل حضرت ختمی مرتبت(ص) چنین شرایطی را دارند و ادله نقلی بسیاری که مشترک میان فریقین است، بر این مطلب دلالت دارد.

آیه ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۲۱۱] و کلام متواتر «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ...»[۲۱۲] از برجسته‌ترین دلایل انحصار امامت امت به دست اهل بیت(ع) است. بنابراین دین در تفسیر و تبیین ژرفای معارف و تفصیل و بیان احکام خود نیازمند امامی است که همچون پیامبر(ص)، غموض آن را تفسیر و احکامش را بیان کند و این نیاز، بدون امام حاکم بر شریعت و مصون از هرگونه لغزش، برآورده نمی‌شود.

امام رضا(ع) در حدیث مبسوطی[۲۱۳] ـ که منزلت و نقش امام و دیگر مسائل امامت را بیان فرموده ـ درباره وجه نیاز به امام، به عللی اشاره می‌فرماید که عبارت‌اند از:

  1. تنظیم امور مسلمانان: امام مسئول زنده نگه داشتن احکام الهی در جامعه مسلمانان و جلوگیری از شیوع گناه و حافظ حکومت و امنیت است.
  2. حفظ و نگهداری دین: امام مسئول حفظ و دفاع از شریعت اسلام است و باید آن را از دستبرد منافقان و معاندان صیانت کند.
  3. تبیین و تفسیر دین: امام مبین حلال و حرام خداست.
  4. هدایت و تربیت معنوی: امام با اندرز نیکو و حجت رسا، مردم را به خدا فرامی‌خواند[۲۱۴].

اجتهاد‌پذیری تعالیم اسلام: «اجتهاد» از ماده «جهد» به ضم جیم و فتح آن، به معنای «توان[۲۱۵]، به آخر رساندن قدرت[۲۱۶] و مشقت[۲۱۷]» است. برخی گفته‌اند: «جهد» به معنای «مشقت و سختی» و «جُهد» به معنای توان و طاقت است.

بر اساس معانی یادشده می‌توان گفت که اجتهاد عبارت است از: به‌کارگیری تلاش و کوشش در حد توان برای انجام دادن کاری. راهکار دین اسلام برای گره‌گشایی از نیازهای جدید در عرصه معرفت و عمل، توجه به تربیت و رشد عالمان و متخصصان دین و به رسمیت شناختن تفاسیر آنان است که به اصل «اجتهاد» معروف است.

از مفتیان معروف صحابه می‌توان به معاذ بن جبل، عبدالله بن عباس، سلمان فارسی و ابن مسعود اشاره کرد. مسافرت حضرت علی(ع) و معاذ بن جبل به یمن و ارسال نمایندگان فرهنگی و دینی به سرزمین‌های دور برای پاسخ‌گویی به مخاطبان از جمله تدابیر به کار رفته در این زمینه است.

اجتهاد در هر عصری، متناسب با آن زمان و رو به تکامل است و به تعبیر شهید مطهری، امری نسبی است. ایشان در بیان این موضوع چنین می‌نویسد: «اجتهاد یک مفهوم «نسبی» و متطور و متکامل است و در هر عصر و زمانی بینش و درک مخصوصی ایجاب می‌کند. این نسبت از دو چیز ناشی می‌شود: قابلیت و استعداد پایان‌ناپذیر منابع اسلام برای کشف و تحقیق و دیگری تکامل طبیعی علوم و احکام بشری و این است راز بزرگ خاتمیت»[۲۱۸].

با رسمیت شناختن اجتهاد ـ که همان به دست آوردن احکام افعال مکلفین و سایر امور مربوط به انسان است ـ هیچ فعل یا امری یافت نمی‌شود مگر اینکه حکم آن را بتوان از دین استخراج کرد. فقها در پرتو همین اصل، به تبیین و حل و فصل مسائل جدید مانند عقد بیمه، وضع مالیات، تلقیح، تشریح بدن میت، عقیم‌سازی و... می‌پردازند.

شایان ذکر است که مفهوم «اجتهاد» در نزد امامیه با اهل سنت متفاوت است. بر اساس مذهب شیعه، همان‌گونه که قول، فعل و تقریر رسول گرامی اسلام(ص) حجت مطلق است و سنت قلمداد می‌شود، قول و فعل و تقریر امامان دوازدگانه نیز چنین است، اما طبق نظر عامه، سنت تنها به قول، فعل و تقریر پیامبر(ص) اختصاص دارد. از همین رو، اهل سنت پس از رحلت پیامبر(ص) وارد دوره انقطاع نصوص گردید و اصول و فقه آنان در جهت رأی، تأویل، قیاس، استحسان، مصالح مرسله و مانند آن گسترش یافت. امامیه برخلاف مذهب عامه به برکت پیروی از امامان معصوم(ع)، در دوره وجود نصوص به سر برده و از اصول و کتاب‌ها و جوامع حدیثی برخوردار است و برای استنباط حکم شرعی و تعیین وظیفه دینی، نصوص و ادله معتبر شرعی را به کار می‌گیرد و قیاس و مانند آن را باطل اعلام می‌دارد. بر این اساس، فقه شیعه در ادوار مختلف، پویا و پاسخ‌گوی بسیاری از مسائل مستحدثه است[۲۱۹].

سوم: آیات جامعیت اسلام

اسلام، آخرین و کامل‌ترین دین از رشته پیوسته ادیان توحیدی است که بی‌تردید، هیچ یک از ادیان آسمانی یهود و مسیحیت (و نیز مکتب‌ها و ایدئولوژی‌های بشری) در «کمال» و «جامعیت»، هم‌سنگ آن نیستند و این حقیقت، از مقایسه‌ای کوتاه میان اسلام با دیگر ادیان و مکاتب آشکار می‌شود.

به راستی، غیر از اسلام، کدام مکتب و آیین وجود دارد که برای همگی انسان‌ها در تمام اعصار تاریخ و همه اقطار جهان، آن هم در جمیع شئون زندگی فردی و اجتماعی از بدو تولد طفل تا لحظه مرگ، حکم و دستور داشته باشد و تمام افعال اختیاری بشر را - در گام گام زندگی و لحظه لحظه حیات - مشمول امر یا نهی مشخصی بداند و در عین حال، احکام و قواعد کلی آن، با عقل و فطرت بشر سازگار بوده، پابه‌پای زمان پیش رود و اصول ثابت آن، تأمین‌گر نیازهای معقول آدمی و تعیین کننده خط‌مشی وی در نقاط گوناگون جهان و ادوار مختلف تاریخ باشد؟![۲۲۰].

«نفی جامعیت»، به این معنا که بپذیریم دین اسلام ناقص است، خلاف حکم عقل می‌باشد؛ چراکه اولاً: با خاتمیت پیامبر(ص) سازگار نیست. ثانیاً: نقض قاعده لطف محسوب می‌شود. ثالثاً: نظریه تقصیر پیامبر(ص) در تبلیغ دین را تقویت می‌کند.

امیر بیان، حضرت علی(ع) فرض فرستادن دین ناقص را این‌چنین از ذات باری تعالی محال می‌پندارد: آیا خداوند دین ناقصی را فرستاده است تا در اتمام آن به دیگران استعانت نماید؟ یا اینکه دیگران در اتمام دین، شریک خداوند هستند تا درباره دین مطلبی گویند و خداوند هم از آنان اظهار رضایت نماید؟! یا اینکه خداوند دین تام و کاملی نازل کرده، اما پیامبرش در ابلاغ آن کوتاهی نموده است؟ در حالی که خداوند سبحان می‌فرماید: ﴿مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ[۲۲۱] «وَ فِيهِ تِبْيَانٌ لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ...»[۲۲۲].

جامعیت منابع آموزه‌های اسلامی

بی‌شک جامعیت و غنای «کتاب و سنت» سبب حیات و استواری باورها و معارف دین اسلام در همه زمان‌ها و برتری آن بر سایر اندیشه‌ها گردیده است. در مباحث پیش رو به جامعیت این دو منبع مهم دین اسلام پرداخته می‌شود.

جامعیت قرآن کریم: بی‌شک معارف قرآن کریم، اقیانوس عظیم و بی‌کرانی است که هر اندازه درباره آن بحث شود، کم است و هر زمان غواصان علم در فروروند، گوهرهای ناب و تازه‌ای استخراج می‌کنند. قرآن باید هم، چنین باشد؛ چراکه سخن خداست و کلام الهی از علم بی‌پایان او سرچشمه می‌گیرد پس آن هم باید بی‌انتها باشد و به پرسش‌های رهروان حق در هر دوره‌ای پاسخ گوید. برخی از آیات در این زمینه عبارت‌اند از:

الف) ﴿وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلَاءِ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ[۲۲۳]. این آیه، یکی از پراستنادترین آیات در بحث جامعیت است که تبیانیت عقاید و احکام را در قرآن ثابت می‌کند. محل بحث ما در این آیه، واژگان ﴿الْكِتَابَ و ﴿تَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيْءٍ است.

﴿الْكِتَابَ: به اتفاق آراء مراد از ﴿الْكِتَابَ در آیه شریفه، قرآن نازل شده و موجود در دست مسلمانان است[۲۲۴]، نه آنچه در ام‌الکتاب یا لوح محفوظ وجود دارد و این عبارت از ﴿نْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ در خود آیه مستفید است.

﴿تِبْيَانًا: در این واژه دو احتمال است: «مصدر و اسم». در هر دو صورت، حالت مبالغه دارد و به معنای «بیان بلیغ» است[۲۲۵].

﴿لِكُلِّ شَيْءٍ: «کل» و «شیء» هر دو اطلاق دارند و اگر قرینه‌ای نباشد باید به اطلاق آیه، ملتزم بود. گرچه در قلمرو ﴿كُلِّ شَيْءٍ میان صاحب‌نظران اختلاف نظر وجود دارد[۲۲۶]، لیکن قدر متیقن از «تبیان بودن قرآن» آن است که تمام اموری را که ضامن سعادت بشر تا روز رستاخیز است، می‌توان در سایه‌سار قرآن بازجست. این‌چنین منبع جامع و جاودانی، بهترین گواه بر خاتمیت پیامبر اکرم(ص) و پایان شریعت محمدی(ص) است و دین اسلام را از دیگر ادیان متمایز می‌نماید.

در روایتی صحیحه از امام صادق(ع) آمده است: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ ذِكْرُهُ خَتَمَ بِنَبِيِّكُمُ النَّبِيِّينَ فَلَا نَبِيَّ بَعْدَهُ أَبَداً وَ خَتَمَ بِكِتَابِكُمُ الْكُتُبَ فَلَا كِتَابَ بَعْدَهُ أَبَداً وَ أَنْزَلَ فِيهِ تِبْيَانَ كُلِّ شَيْ‌ءٍ وَ خَلْقَكُمْ وَ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ نَبَأَ مَا قَبْلَكُمْ وَ فَصْلَ مَا بَيْنَكُمْ وَ خَبَرَ مَا بَعْدَكُمْ وَ أَمْرَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ مَا أَنْتُمْ صَائِرُونَ إِلَيْهِ»[۲۲۷]؛ همانا ـ خداوند که یادش عزیز باد ـ کتاب‌های آسمانی را با کتاب شما پایان داد و بعد از آن هرگز کتابی نیست و بیان همه چیز را در آن نازل فرمود و آفرینش شما و آسمان‌ها و زمین و خبر پیش از شما و داوری میان شما و خبر بعد از شما و امور مربوط به بهشت و جهنم و هر آنچه بدان نیاز دارید، در آن فرود آمده است.

ب) ﴿لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبَابِ مَا كَانَ حَدِيثًا يُفْتَرَى وَلَكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ[۲۲۸].

در توضیح آیه فوق، بررسی کلمات ذیل ضروری است:

۱. ﴿حَدِيثًا در معنای واژه، دو احتمال مطرح است:

  1. مقصود «سوره یا آیات مربوط به قصه حضرت یوسف(ع)» باشد[۲۲۹]. در این صورت آیه معنای جامعیت قرآن کریم را در بر نخواهد داشت.
  2. منظور «همه قرآن» باشد[۲۳۰].

بیشتر مفسران، احتمال دوم را برگزیده‌اند؛ زیرا سخن از کتابی است که دروغ نبوده و تصدیق دیگر کتاب‌های الهی است. آیات متعددی از قرآن کریم همانند آیه ذیل بر این مضمون دلالت دارد: ﴿وَمَا كَانَ هَذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرَى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ...[۲۳۱].

۲. «تفصیل»: این کلمه، مصدر باب تفعیل از «فصل» به معنای جداکردن و مشخص کردن است[۲۳۲] و در تفاسیر، «بیان آنچه از حلال و حرام و... که مردم در دینشان بدان نیازمندند تا سعادت ایشان را رقم بزند» معنا شده است[۲۳۳].

۳. ﴿كُلِّ شَيْءٍ: کسانی که ﴿حَدِيثًا را به این سوره یا آیات داستان حضرت یوسف(ع) مربوط می‌دانند، ﴿كُلِّ شَيْءٍرا به جزئیات این قصه یا سنت‌های حق و باطل مقید کرده‌اند، لیکن به دیده دیگر مفسران، ﴿كُلِّ شَيْءٍ نیز همانند ﴿حَدِيثًا از کل قرآن سخن می‌گوید و از آن، جامعیت آخرین کتاب آسمانی را می‌توان برداشت کرد.

کلام را با روایتی از علی بن موسی الرضا(ع) به پایان می‌رسانیم: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ اسْمُهُ لَمْ يَقْبِضْ رَسُولَهُ(ص) حَتَّى أَكْمَلَ لَهُ الدِّينَ فَأَنْزَلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنَ فِيهِ تَفْصِيلُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ بَيَّنَ فِيهِ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ الْحُدُودَ وَ الْأَحْكَامَ وَ جَمِيعَ مَا يَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَيْهِ كَمَلًا...»[۲۳۴]؛ به یقین خداوند - که اسمش مبارک باد -روح پیامبرش(ص) را قبض نکرد مگر اینکه دین را برای او به کمال رساند؛ زیرا قرآن را بر وی فروفرستاد که بیان همه چیز در آن است؛ حلال و حرام و حدود و احکام و تمام آنچه مردم بدان نیازمندند، کاملاً در آن آمده است.

همچنین آیاتی که به عدم فروگذاری هیچ شیئی در کتاب الهی تأکید دارد[۲۳۵] و با اشاره به علم لایزال الهی، همه چیز را در کتاب مبین ثبت می‌داند[۲۳۶] و یا از اتمام کلمات الهی و ثبات و تغییرناپذیری آن سخن به میان می‌آورد[۲۳۷]، از جمله دیگر آیاتی است که مؤید جامعیت آخرین کتاب آسمانی بر بشریت است و در اینجا، تنها به بررسی دو نمونه از آیات پرداخته شد.

جامعیت سنت: رکن دوم علوم اسلامی، سنت رسول خدا(ص) است. سنت در لغت، راه و روش و در اصطلاح، گفتار، کردار، تقریر و یا حالت و صفتی است که از پیامبر(ص) (و به نظر شیعه از معصوم(ع)) نقل شده باشد[۲۳۸].

هویت و اعتبار سنت در جایگاه منبع دوم تشریع، برگرفته از خود قرآن کریم است. آیاتی همانند ﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا[۲۳۹]، ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ[۲۴۰]؛ ﴿وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ[۲۴۱] و... ناظر به همین وجه می‌باشد.

پیامبر اکرم(ص) به عنوان خاتم پیامبران، در قبال آیندگان رسالتی بزرگ بر دوش داشت. او برای بنیان‌گذاری سنت خود، دو نقش را می‌بایست ایفا کند: از یک طرف سنت خویش را به گونه‌ای غنی و پر ظرفیت ارائه دهد تا پاسخ‌گوی دو سطح متفاوت تاریخ و زمان پیدایش اسلام باشد و از طرفی دیگر، عوامل پیش‌زمینه‌ها و قابلیت‌های لازم برای ماندگاری و بالندگی سنت را در تاریخ، تأمین و تضمین نماید[۲۴۲].

پیامبر(ص) در سرزمینی مبعوث گردید که نشانی از کرامات انسانی، اصول اخلاقی و عقلانیت وجود نداشت. به تعبیر مولا علی(ع)، مردم عرب آن زمان، بدترین آیین را برگزیده و در بدترین سرا خزیده بودند، خون یکدیگر را می‌ریختند و سراسر آلوده به خطا بودند[۲۴۳]. در چنین فضایی، نبی اکرم(ص) با «معرفت‌زایی» در حوزه‌های مبدأ‌شناسی، انسان‌شناسی، جهان‌شناسی و فرجام‌شناسی و نیز «خرافه‌زدایی» از بعضی باورهای رایج جاهلی، به پایه‌گذاری فرهنگی جاودانه و جامع پرداخت تا جایی که مسلمانان به جزئی‌ترین امور زندگی خود چون آداب تخلی و خلوت با همسر، بهداشت مو، ناخن، دهان، دندان و... آگاهی یافتند و از جامعه رشدنیافته و بدوی آن دوران، رها شدند.

گرچه مذاهب و فرقه‌های اسلامی در حجیت قول و سیره پیامبر(ص) اتفاق نظر دارند، لیکن مذهب شیعه، علاوه بر سنت نبوی(ص)، قول و فعل اهل بیت معصومین(ع) را نیز مرجع دانسته و روایات معتبره از ایشان را به عنوان آثار و مآثر دینی قلمداد می‌کند.

بر همین اساس از دیگر مذاهب، غنای بیشتری یافته است؛ برای مثال، کتاب الکافی با داشتن ۱۶ هزار و ۱۹۹ روایت[۲۴۴] به تنهایی از مجموع روایات صحاح سته اهل سنت و جماعت بیشتر است. مجموع روایات موجود در کتاب‌های «صحیح بخاری و مسلم» بنا بر نقل ابن‌تیمیه، رقمی کمتر از ۷ هزار است و روایات چهار کتاب دیگر ایشان[۲۴۵]، به ۹ هزار روایت نمی‌رسد که در مجموع کمتر از کتاب اصول کافی است[۲۴۶]. بنابر آنچه گفته شد، «سنت قطعی و به دور از تحریف» در کنار کتاب آسمانی قرآن، نقش بسزایی در جامعیت دین اسلام دارد و این دو، به عنوان منابعی غنی و خدشه‌ناپذیر، دو بازوی خاتمیت دین اسلام محسوب می‌گردند[۲۴۷].

جامعیت محتوای آموزه‌های اسلامی

از جمله مهم‌ترین رموز خاتمیت و جاوید ماندن اسلام تا عصر کنونی، توجه به جوانب مختلف انسانی است. نظر به احتیاجات ثابت و متغیر بشر، هماهنگی آموزه‌ها با مصالح و مفاسد واقعی، وجود قواعد کنترل‌کننده، اصل مساوات و عدم تبعیض در شمول احکام و... از ویژگی‌های دین خاتم است. در این قسمت تنها به بیان دو نمونه از این صفات اکتفا می‌شود:

وجود نقشه جامع: یکی از تفاوت‌های مهم دین اسلام با دیگر ادیان که می‌تواند از عوامل ختم نبوت باشد، داشتن نقشه کلی و جامع و تعیین راه‌ها و پیش‌بینی آفت‌ها و خطرات است. در دوره‌های پیشین به دلیل عدم بلوغ فکری، بشر قادر نبود نقشه‌ای کلی برای مسیر خود دریافت کند و با راهنمایی آن، راه خویش را بازیابد. اما در زمان رسول خاتم(ص) چنین ظرفیتی در جامعه انسانی به وجود آمد که چگونگی اصول کلی و ربط آن با جامعیت را نشان می‌دهد: ﴿وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ[۲۴۸].

پس با تحول و دگرگونی شرایط، انسان‌ها پاسخ خود را از قرآن و دیگر منابع عِدل آن می‌گیرند و به نیازهای جدید بر اساس انطباق جزئیات بر کلیات و روش استنطاق مجتهدان، پاسخ داده می‌شود[۲۴۹].

سازگاری دین و دنیا: دینی که مدعی خاتمیت است باید با نگاهی جامع و معقول برای زندگی دنیا و آخرت مردم برنامه و راهکار ارائه دهد و به دور از هرگونه افراط و تفریط باشد. با نگاهی به آیین مقدس اسلام در می‌یابیم که این دین نه به ترک همیشگی دنیا و زندگی رهبانی توصیه می‌کند و نه تمام هدف را مادیات و منحصر در خور و خواب و شهوت می‌داند؛ به عبارت دیگر، تصویر اسلام از دین و دنیا چنین نیست که این دو، یک گزاره پارادوکسند که قابل جمع نیستند؛ درست بر خلاف اسلام، باور «رهبانیت»[۲۵۰] در مسیحیت رخ داد و یکی از عوامل سکولاریزاسیون شد: ﴿ثُمَّ قَفَّيْنَا عَلَى آثَارِهِمْ بِرُسُلِنَا وَقَفَّيْنَا بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَآتَيْنَاهُ الْإِنْجِيلَ وَجَعَلْنَا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا كَتَبْنَاهَا عَلَيْهِمْ...[۲۵۱]. بر اساس این آیه کریمه، رهبانیت امری موجود در تعالیم حضرت عیسی(ع) نبوده است، لیکن برخی از مسیحیان از جانب خود، چنین مسلکی را ابداع کردند.

همچنین، «ماده‌گرایی»[۲۵۲] یا گرایش به «اصالت ماده» را به صورت بنیادین می‌توان در تصورات یهودی‌گری مشاهده کرد تا آنجا که خدا را نیز چون سایر اشیاء مادی و افراد بشری، محدود و نازل قرار داده‌اند[۲۵۳].

﴿وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَيَاةٍ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ[۲۵۴]. تصویر قرآنی آیه از یهود، بیانگر دل‌بستگی و تعلق شدید به زندگی دنیوی و نوعی مرگ‌گریزی میان ایشان است.

از دیدگاه قرآن و معارف اهل بیت(ع)، دنیا کشتزاری است که باید در آن بذر بکاریم و یا محلی است که با تجارت در آن، زاد و توشه برای آخرت فراهم می‌نماییم. دنیا، وسیله‌ای است که خدای متعال در اختیار ما قرار داده تا با اعمال خود، شایستگی دریافت هر چه بیشتر رحمت‌ها و نعمات را بیابیم.

در چنین نگاهی، «زهد و تقوا» به جای رهبانیت قرار گرفته و «جمع‌آوری مال در کنار انفاق و ایثار» سفارش شده است. پای‌بندی به این اصول، زندگی سالمی را به دور از «انزوا» و یا «طمع» برای مسلمانان رقم زده و آنان را امتی متعادل نسبت به امم پیشین قرار داده است: ﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ[۲۵۵].[۲۵۶]

چهارم: آیات بطلان‌ناپذیری تعالیم قرآنی و عدم نسخ آن

بی‌شک ادعای هر مدعی را پذیرفتن، برخلاف عقل و منطق است. مدعی نبوت و رسالت از سوی خداوند ممکن است راستگو باشد، اما این احتمال نیز وجود دارد که شخص فرصت‌طلب و متقلبی خود را به جای پیامبران راستین جا زند؛ به همین دلیل نیازمند معیاری قطعی برای ارزیابی دعوت پیامبران و ارتباط ایشان با خدا هستیم. از میان راه‌های موجود برای رسیدن به این مقصود، دو راه اهمیت بیشتری دارد:

  1. بررسی محتوای دعوت پیامبر و گردآوری قراین و نشانه‌ها؛
  2. اعجاز و کارهای مافوق بشری.

معجزه، عمل خارق عادتی است که انجام دادن آن از قدرت افراد عادی بیرون است و تنها به اتکای نیرویی مافوق طبیعی امکان‌پذیر می‌باشد. پس آورنده معجزه باید به اندازه‌ای به کار خود اطمینان داشته باشد که دیگران را به مقابله دعوت کند و خصوصیت بطلان‌ناپذیری آن نیز از این نظر است که مخالفان نتوانند مانند آن ارائه دهند و چنان‌که از نام معجزه پیداست همگان در برابر آن، عاجز گردند[۲۵۷].

قرآن به عنوان نخستین مرجع و مبنای شریعت و رکن تعالیم اسلام، به گواهی تاریخ و دلایل نقلی و عقلی فراوان از هر گونه دستبرد و تحریف لفظی مصون مانده و همین ویژگی آن را معجزه خالد و متمایز حضرت ختمی مرتبت(ص) از دیگر انبیای الهی(ع) و کتب قرار داده است.

دینی که اصل الهی بودن و تحریف ناشدگی کتاب آسمانی‌اش ثابت شود، اگر ادعای خاتمیت کند ـ به لحاظ صدق قطعی این سخن ـ دیگر ادیان ادعایی، به یقین کاذب خواهند بود و حقانیتی ندارند.

مصونیت تعالیم قرآن از تحریف

استناد به آیات نورانی در این بحث را می‌توان در دو بخش «آیات عام» و «آیات خاص» واکاوی نمود. ارائه کامل این مطلب که با «اعجاز قرآن» پیوندی عمیق دارد، خود مثنوی طویلی است که در این سطور به گونه‌ای کُدوار مورد بررسی قرار گرفته و محققین را برای غور بیشتر در این موضوع، به کتاب‌های مربوط ارجاع می‌دهیم[۲۵۸].

ادله نقلی

۱. آیات عام: این آیات عبارت‌اند از «آیات تحدی و اوصاف». آیات تحدی، آیاتی هستند که به هماوردجویی برای قرآن پرداخته است و آیات اوصاف، بیانگر اوصاف و ویژگی‌های این معجزه ابدی الهی است.

۲. آیات تحدی: حضرت خاتم انبیاء(ص) در محیطی تاریک و خالی از علم و دانش، با یتیمی و فقر بزرگ شد، درس نخواند و معلم ندید؛ چنان‌که قرآن به بانگ بلند ندا داد: ﴿وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ[۲۵۹].

با این حال آیاتی (قرآنی) آورد مشتمل بر معارف و هدایت‌های الهی و رموز و اخبار غیبی و مواعظ و نصایح حکیمانه و احکام و قوانین صحیح و قصص و حکایت‌های گذشته به بهترین اسلوب کلامی و فصیح‌ترین و بلیغ‌ترین نظام لفظی، با صراحت لهجه و ندای بلند نیز بدان تحدی شدید فرمود[۲۶۰].

«تحدی» در لغت به معنای «هماورد خواستن» است. قرآن مکرراً ناباوران را به مبارزه طلبیده و از آنان خواسته است که اگر به الهی بودن قرآن باور ندارید و آن را ساخته دست بشر می‌پندارید، از تمام توان خود برای آوردن کلامی چون قرآن، بهره گیرید.

خداوند در آخرین کتاب آسمانی‌اش، به چند صورت، این مطلب را بیان فرموده است: نخست به صورت مطلق از منکران خواسته «سخنی همانند قرآن» بیاورید[۲۶۱]. سپس به اندازه «ده سوره» طلب نموده، هر چند کوچک باشد[۲۶۲] و در مرحله پایانی به «یک سوره» اکتفا کرده[۲۶۳]، لیکن با قاطعیت هر چه تمام‌تر، خبر از غیب داده و عجز و ناتوانی نهایی آنان را اعلام نموده است[۲۶۴].

هر نیرومند و صاحب هنری که در مقام تحدی و هماوردی بر می‌آید، حداکثر می‌تواند هماوردان معاصر و مجاوران خویش را تا حدودی بشناسد و با شناخت اندازه توانایی آنان و مقایسه با توانایی خویش، خود را برتر بداند، ولی هرگز کسی جرئت ندارد خود را از آیندگان و همه جهانیان، برتر شمارد، ولی قرآن این شهامت را نشان داده و با کمال جرئت، ناتوانی بشر را در مقابله با قرآن، برای همیشه و برای همه جهانیان در پهنای تاریخ اعلام نموده که این جرئت و شهامت، بزرگ‌ترین دلیل اعجاز قرآن است[۲۶۵].

به یقین چنین ادعایی از سوی خداوند در قرآن کریم مبنی بر یکتایی و جاودانگی همیشگی قرآن کریم و خاتمیت نبوت حضرت رسول اکرم(ص) است و شریعت اسلام را به اثبات می‌رساند؛ چراکه از زمان نزول آیات تحدی تا کنون، هیچ خدشه‌ای بر این آیات وارد نگشته و احدی ولو در یک بعد از ابعاد تحدی همانندی نیاورده است.

۳. آیات اوصاف: با بررسی قرآن کنونی مشاهده می‌کنیم این کتاب آسمانی، خود را به اوصاف عامی از جمله: فصاحت و بلاغت[۲۶۶]، عدم اختلاف[۲۶۷]، در برنداشتن هیچ انحراف و نادرستی[۲۶۸] و... که مربوط به همه آیات آن می‌شود، توصیف و به آنها تحدی کرده است.

علامه طباطبائی به آیات اوصاف چنین استناد می‌کند: قرآنی که خدای تعالی بر پیغمبر(ص) نازل کرده و در آیات زیادی آن را به اوصاف خاصی توصیف نموده، اگر حفظ نشود و دچار زیاده و نقصان و یا تغییر در لفظ و ترتیب گردد آن وصف، دیگر باقی نخواهد ماند، در حالی که مشاهده می‌کنیم قرآن موجود در زمان ما، واجد تمامی اوصاف به بهترین نحو ممکن است. از همین جا به دست می‌آید که دستخوش تحریفی ـ که یکی از آن اوصاف را از بین برد ـ نگشته است و قرآن، همان قرآن منزَل بر رسول خداست[۲۶۹]. از دیدگاه علامه مصباح یزدی، فراوانی این آیات به حدی است که ادعای تحریف شدن آنها بی‌پایه است و حتی باورمندان تحریف نیز سلامت آنها را از تغییر و دگرگونی، پذیرا شده‌اند[۲۷۰].

۴. آیات خاص: پس از بررسی آیاتی که به صورت عمومی قطعیت تحریف‌ناپذیری قرآن را ـ به عنوان آخرین کتاب آسمانی مُنزل بر آخرین فرد از سلسله نبوت ـ بیان می‌دارد، به معرفی آیاتی می‌پردازیم که به گونه‌ای خاص بر مصونیت این سند جاودان اسلام از هرگونه دستبرد دلالت دارند.

آیه «حفظ»[۲۷۱] و «عزت» (نفی باطل[۲۷۲] در این حوزه، مورد توجه دانشمندان علوم قرآنی قرار گرفته و برای اثبات پیراستگی قرآن از تحریف، مفردات و دلالت این آیات در بسیاری از کتاب‌ها، شرح و بسط داده شده است.

با صرف‌نظر از تفسیر و توضیح درباره دو آیه مورد بحث، کلام را با تفاوتی که در دلالت آیات در نگاه آیةالله جوادی آملی وجود دارد، به پایان می‌رسانیم: «در آیه «حفظ» سخن از نگهبانی خداوند از قرآن به میان آمده، ولی در آیه "نفی باطل" نفوذناپذیری خود قرآن مطرح است؛ یعنی در آیه حفظ، یک مبدأ فاعلی، سلامت قرآن را به عهده گرفته، ولی در آیه عزت، مبدأ قابلی عهده‌دار آن شده است؛ زیرا عزت قرآن که تجلی‌گر عزت الهی است از راه‌یابی هر گونه دخل و تصرفی در قرآن جلوگیری می‌کند و از آنجا که خداوند بسیط محض است و صفات جمالیه او عین صفات جلالیه اوست و همه صفات او، عین ذات او هستند، این امر در کتاب آسمانی (قرآن) تجلی یافته است. بدین جهت صفت جمالی قرآن که در سوره حجر با عنوان «حفظ» آمده و خود یک صفت ایجابی است، با صفت جلالیه قرآن که با عنوان سلب هر گونه دخل و تصرف در قرآن، در سوره فصلت انعکاس یافته، دارای اتحادند. مصونیت قرآن از نفوذ باطل به این معناست که قرآن تجلی‌گاه حق محض است و در آن، جایی برای باطل وجود ندارد»[۲۷۳].

بنابر آنچه ذکر شد، با اثبات بطلان‌ناپذیری و عدم تحریف قرآن، دیگر نیازی به کتاب آسمانی و پیامبر جدید نخواهد بود و این خود گواه بر خاتمیت نبوت پیامبر اسلام(ص) و جاودانگی خواهد بود.

گواهی تاریخ: قرآن از روز نخست مورد عنایت همگان به ویژه مسلمانان بوده است. پیامبر اکرم(ص)، شخصاً محافظ قرآن بود و پیوسته دستور حفظ و ثبت آن را می‌داد. از همان زمان، مسأله «حفظ قرآن» رواج یافت و عده بی‌شماری به عنوان حافظ قرآن، در میان جوامع اسلامی منزلت مهمی یافتند و علاوه بر ضبط قرآن در مصاحف، نسخه‌های متعددی را تهیه و در گستره کشور اسلامی پخش کردند. علاوه بر توده مردم، نقش بزرگان و دانشمندان اسلامی در این زمینه قابل توجه است. این کتاب، همواره در شئون گوناگون و سرنوشت‌ساز مسلمین، نقش اول را داشته و در علوم مختلف اسلامی، پایه و اساس شمرده شده است[۲۷۴].

در این میان، عالمان، مفسران و متکلمان به نام شیعه از جمله شیخ صدوق[۲۷۵]، شیخ مفید[۲۷۶]، طبرسی[۲۷۷]، حسن بن یوسف حلی[۲۷۸]، محدث فیض کاشانی[۲۷۹]، شیخ جعفر کبیر کاشف الغطاء[۲۸۰]، حسینی عاملی[۲۸۱]، شیخ محمد جواد بلاغی[۲۸۲]، علامه محمدحسین طباطبائی[۲۸۳]، امام خمینی[۲۸۴] و سیدابوالقاسم خوئی[۲۸۵] با صراحت و قاطعیت بر تحریف‌ناپذیری قرآن تأکید کرده‌اند.

سید مرتضی علم الهدی در این زمینه چنین می‌نویسد: یقین به صحت نقل قرآن، مانند یقین به شهرهای بزرگ جهان و حادثه‌های بزرگ تاریخ و کتاب‌های مشهور از نویسندگان معروف و نیز اشعار و قصاید از بزرگان شعر است که در طول تاریخ همچنان استوار مانده و از گزند حوادث در امان بوده است. مسلماً توجه به قرآن نسبت به موارد مذکور همواره بیشتر و داعیه بر حفظ و حراست آن افزون‌تر بوده است؛ زیرا قرآن معجزه اسلام و دلیل صدق نبوت است و نیز منبع و مأخذ همه معارف دینی و احکام شریف است. دانشمندان علوم اسلامی، پیوسته سعی در حفظ و حراست آن داشته‌اند تا آنجا که تمام جزئیات آن مورد بررسی دقیق بوده است. مانند اِعراب و قرائت و حتی عدد حروف و کلمات و آیات قرآن. پس چگونه می‌شود با وجود این همه عنایت و ضبط و حراست شدید که بر آن بوده و هست، در قرآن تغییری ایجاد شود و کاستی و یا افزونی تحقق یابد؟[۲۸۶].

همان‌گونه که در کلام علمای اسلام متبلور است، توجه مسلمانان به «حفظ و صیانت قرآن» در طی ادوار گوناگون و تواتر سینه به سینه آن به همین شکل کنونی، احتمال تبدل و یا نقصان و فزونی را در سند نبوت حضرت نبی اکرم(ص) به صفر می‌رساند و خود دلیلی روشن بر خاتمیت رسالت آن جناب و پایان‌پذیری وحی می‌باشد[۲۸۷].

عدم نسخ تعالیم قرآن کریم

انسان‌ها در مکتب انبیاء(ع) همانند دانش‌آموزانی بوده‌اند که پله‌پله و گام‌به‌گام از کلاس اول تا مقاطع بالا ارتقاء یافته‌اند؛ از این رو، در هر دوره‌ای همگام با تحولات و مقتضیات زمان، به پیام و پیام‌آور جدید نیازمند گشته‌اند. با تکامل انسان، ادیان هم متکامل می‌گردید تا آنجا که ظرفیت بشر به حدی رسید که می‌توانست برنامه کامل سعادت را دریافت نماید. در این دوره که دوره خاتمیت است، دین اسلام به صورت کامل عرضه شد و با آمدن اسلام، همه ادیان گذشته منسوخ گردید و همه جوامع، مکلف به اطاعت از آخرین شریعت الهی گشتند؛ به بیانی دیگر، دین حق در هر زمانی یکی بیش نیست و بر همه کس لازم است از آن پیروی کنند. البته میان دعوت پیامبران اختلافی وجود ندارد، ولی توجه به این نکته ضروری است که پیامبران سابق، مبشران پیامبران لاحق و پیامبران بعدی مصدق پیامبران پیشین بوده‌اند. پس لازمه ایمان به همه پیامبران آن است که در هر زمان تسلیم شریعت همان پیامبری باشیم که دوره اوست و قهراً لازم است در دوره ختمیه، به آخرین دستورهای نازل شده بر آخرین پیامبر(ص) عمل کنیم.

قرآن می‌فرماید: ﴿وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ[۲۸۸].

با نظر به آن‌که کتاب‌های پیامبران صاحب شریعت پیش از اسلام، به مرور زمان به طور کلی محو شد و یا دستخوش تحریف قرار گرفت، می‌توان گفت غیر از اسلام، دینی واقعی که بتوان گفت آسمانی است و آیات نورانی‌اش، از علم بی‌پایان پروردگار عالم تراوش کرده، وجود ندارد.

بسیاری از تحریف‌هایی که در ادیان رسمی و آسمانی راه یافته، آگاهانه و چه بسا از جانب دانشمندان همان دین بوده است که به سبب عوامل نفسانی خویش، به تغییر دین و کتاب خدا پرداخته‌اند. آیات گوناگونی از کلام الله مجید از این خیانت پرده برداشته است: ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَنْ يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ[۲۸۹].

آیة‌الله سبحانی با استناد به آیه ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ[۲۹۰] حقانیت قرآن و شریعت اسلام را این‌گونه بیان می‌دارد: «نفوذ باطل به قرآن به چند صورت متصور است:

  1. تحریف آیات قرآن؛
  2. احکام به وسیله کتاب دیگر نسخ و باطل شود؛
  3. جریان‌هایی که قرآن خبر داده است، مطابق با واقع نباشد و بطلان آن برای مردم روشن شود.

از آیه به طور روشن استفاده می‌شود که هیچ کدام از اینها به قرآن مجید راه ندارد و این کتاب بر اثر حقانیت، پیوسته تا رستاخیز حجت می‌باشد؛ به بیان دیگر، هنگامی که حقانیت همیشگی قرآن و شریعت اسلام تا روز رستاخیز ثابت شد اگر کتاب و شریعت دیگری بیاید، یا عین شریعت اسلام خواهد بود و یا غیر آن.

اگر عین آن باشد، نیاز و احتیاجی به دومی نیست و اگر مخالف شریعت اسلام باشد یعنی قسمتی از احکام آن، مخالف و نقیض احکام اسلامی است؛ یا باید هر دو حق یا یکی حق و دیگری باطل باشد. اگر بگوییم هر دو حق است نتیجه این می‌شود که دو حکم متناقض، هر دو حق باشد و این محال است. پس باید یکی حق باشد و دیگری باطل و از آنجا که قرآن به صراحت کامل، حقانیت ابدی و شریعت اسلام و قرآن مجید را تصدیق نموده است، نتیجه این می‌شود که کتاب و شریعت بعدی باطل باشد؛ یعنی کتاب و شریعت آسمانی نبوده و آورنده آن به دروغ چنین نسبتی را به خدای متعال داده است»[۲۹۱].[۲۹۲]

آیات دیگر در اثبات ختم نبوت

علاوه بر شواهد قرآنی یاد شده، آیات دیگری نیز به خاتمیّت دین اسلام اشاره دارند که عبارت‌اند از:

1. ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ[۲۹۳].

2. ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جَاءَهُمْ وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ * لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ[۲۹۴].

یکی از عوامل مهم تجدید نبوت و ظهور پیامبران متعدد، نابودی و تحریف کتاب‌های آسمانی بود که سبب می‌شده تعالیم پیامبران پیشین صلاحیت خود را برای هدایت انسان‌ها از دست بدهند. ظهور پیاپی پیامبران در طول تاریخ، بیش از آن‌که معلول تحول شرایط زمانی و مکانی و به تناسب آن نیاز بشر به آیین جدید باشد، معلول همین تغییر و تبدیل‌هاست. دو آیه فوق با اشاره به تحریف‌ناپذیری قرآن، بر تحقق شرط لازم ـ و نه کافی ـ خاتمیّت دین اسلام دلالت دارند[۲۹۵]. همچنین می‌توان نسخ‌ناپذیری و در نتیجه خاتمیّت دین اسلام را از آنها استفاده نمود؛ زیرا این دو آیه به اطلاق خود، مصون و محفوظ ماندن قرآن از هر گونه باطلی، اعم از تحریف به زیادت و نقیصه نسخ به وسیله کتاب آسمانی دیگر و عدم مطابقت خبرهای غیبی مربوط به گذشته و آینده آن با واقع را، تضمین می‌نماید. با این وصف، حجیت و اعتبار قرآن نمی‌تواند به زمان خاص و معیّنی محدود شود و جاودان و همیشگی خواهد بود، که این خود دلالت دارد بر دوام رسالت پیامبر گرامی اسلام(ص) و خاتمیّت شریعت او. به عبارت دیگر شریعت جدید یا عین اسلام خواهد بود و یا غیر آن؛ بنا بر فرض اول، تشریع آیین جدید، کاری است لغو و بیهوده و بنا بر فرض دوم، نظر به این که حقانیت و بطلان‌ناپذیری شریعت اسلام به دلیل آیات فوق امری ثابت و مسلّم است، هر دو شریعت باید برحق باشند که در این صورت به اجتماع نقیضین می‌انجامد[۲۹۶].

3. ﴿أَفَغَيْرَ اللَّهِ أَبْتَغِي حَكَمًا وَهُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتَابَ مُفَصَّلًا وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ * وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ[۲۹۷].

مراد از (کلمه) در آیه، به قرینه این بخش از آیه قبل: ﴿وَهُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتَابَ مُفَصَّلًا وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ[۲۹۸]، دعوت اسلامی، قرآن کریم و یا احکام و شرایع مشتمل بر آنهاست که با ظهور اسلام و نزول کتاب آسمانی که حاکم و ناظر بر کتاب‌های پیش از خود است، دین و شریعت واحد الهی که در گذر زمان، به تدریج به سوی کمال گام برداشته، در کامل‌ترین جلوه‌گاه خویش ـ از جهت صدق و درستی و عدل و میانه‌روی و پرهیز از هر گونه افراط و تفریط ـ نمودار شده است؛ با این وصف، این دین تغییرپذیر نیست و اعتبار خود را برای همیشه حفظ خواهد کرد[۲۹۹].

4. ﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا[۳۰۰]. این آیه امت اسلام را امتی وسط و متعادل و کامل معرفی می‌کند، که این خود می‌تواند قرینه و شاهدی باشد بر ختم نبوت؛ زیرا اگر بعد از رسول گرامی اسلام(ص) پیامبر دیگری مبعوث شود، با توجه به این که معنا ندارد شریعت جدید نسبت به شریعت پیش از خود ناقص باشد، باید امتی کامل‌تر از امت اسلام ظهور کند، در حالی که این آیه چنین فرضی را رد می‌کند[۳۰۱].

خلاصه پاسخ: آیات متعددی از قرآن بر ختم نبوت دلالت دارند، هر چند از نظر نوع دلالت و دامنه آن یکسان نیستند؛ از جمله آیه ۴۰ سوره احزاب که به دلالت مطابقی هم بر ختم نبوت تشریعی گواه است و هم بر ختم نبوت تبلیغی. برخی از آیات هم به دلالت التزامی و از راه اثبات پاره‌ای ویژگی‌های دین خاتم، تنها برای اثبات ختم نبوت تشریعی کارآیی دارند، مانند آیه ۹ سوره حجر و ۴۱ - ۴۲ فصلت که بر تحریف‌ناپذیری قرآن و نسخ‌ناپذیری اسلام دلالت دارند، و آیه ۱۹ سوره انعام، ۱ فرقان و ۲۸ سبأ که به جهانی بودن دین اسلام ناظرند. آیات ۱۱۴ - ۱۱۵ سوره انعام و ۱۴۳ بقره نیز به خاتمیّت دین اسلام اشاره دارند[۳۰۲].

منابع

پانویس

  1. ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن، ص ۸۰.
  2. نبوی، سعیده سادات، خاتمیت در محضر علما، ص ۳۴.
  3. «محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست» سوره احزاب، آیه ۴۰.
  4. ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن، ص ۱۳۷.
  5. الالهیات، ج۲، ص۴۶۴؛ مفاهیم القرآن، ج۳، ص۱۱۸؛ المیزان، ج١۶، ص٣٢۴ - ٣٢۵؛ خاتمیت، ص١۴ - ١٧؛ هم‌چنین ر.ک: تفسیر موضوعی قرآن مجید، ج۸ (سیره انبیاء)، ص١٢؛ ولایت فقیه، ص۶۵.
  6. مفاهیم القرآن، ج۳، ص۱۲۹، پاورقی شماره ۱ (با تصرف).
  7. نبوی، سعیده سادات، خاتمیت در محضر علما، ص ۳۴.
  8. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۱ ص ۲۲.
  9. یحیی بن زیاد الفراء، معانی القرآن، تحقیق و مقدمه احمد یوسف نجاتی و محمد علی النجار، ج۲، ص۳۴۴.
  10. یحیی بن زیاد الفراء، معانی القرآن، ج۱، ص۹ (مقدمه).
  11. محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تأویل القرآن، ج۱۰، ص۳۰۵.
  12. محمد فهد خاروف، المیسر فی القراءات العشر، ص۴۲۳.
  13. محمد بن احمد ازهری، کتاب معانی القرآن، تحقیق و تعلیق احمد فرید المزیدی، مقدمه و تقریظ فتحی عبدالرحمان حجازی، ص۳۸۷.
  14. حسن بن احمد فارسی، الحجة للقراء السبعة، حاشیه و تعلیق کامل مصطفی الهنداوی، ج۳، ص۲۸۵.
  15. احمد بن ابراهیم سمرقندی، تفسیر السمرقندی (بحر العلوم)، تحقیق و تعلیق شیخ محمد معوض، شیخ احمد عادل عبدالموجود و زکریا عبدالمجید النوتی، ج۳، ص۵۳-۵۴.
  16. محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، تحقیق سالم مصطفی البدری، ج۱۴، ص۱۷۲.
  17. شهاب الدین السمین الحلبی، الدر المصون فی علوم الکتاب المکنون، تحقیق و تعلیق شیخ علی محمد معوض، شیخ عادل احمد عبدالموجود، جاد مخلوف جاد و زکریا عبدالمجید النوتی، مقدمه و تقریظ احمد محمد مصیرة، ج۵، ص۴۱۹.
  18. محمد بن الجزری، النشر فی القراءات العشر، ج۲، ص۳۴۸.
  19. عمر بن قاسم النسار، المکرر فیما تواتر من القراءات السبع و تحرر، تحقیق احمد محمود السمیع الشافعی الحضیان، ص۳۲۶.
  20. محمد سالم محیسن، الارشادات الجلیة فی القراءات السبع من طریق الشاطبیة، ص۴۲۵.
  21. یحیی بن زیاد الفراء، معانی القرآن، ج۲، ص۳۴۴.
  22. محمد بن احمد ازهری، کتاب معانی القرآن، ص۳۸۷.
  23. حسن بن احمد فارسی، الحجة للقراء السبعة، ج۳، ص۲۸۵.
  24. احمد بن ابراهیم سمرقندی، تفسیر السمرقندی (بحرالعلوم)، ج۳، ص۵۳-۵۴.
  25. محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۴، ص۱۷۲.
  26. شهاب الدین السمین الحلبی، الدرر المصون فی علوم الکتاب المکنون، ج۵، ص۴۱۹.
  27. محمد بن الجزری، النشر فی القراءات العشر، ج۲، ص۳۴۸.
  28. محمد شوکانی، فتح القدیر، ج۴، ص۳۵۴.
  29. عمر بن قاسم النسار، المکرر فیما تواتر من القراءات السبع و تحرر، ص۳۲۶.
  30. عمر بن عادل دمشقی حنبلی، اللباب فی علوم الکتاب، ج۱۵، ص۵۵۸.
  31. محمد سالم محیسن، الارشادات الجلیة فی القراءات السبع، ص۴۲۵.
  32. ر.ک: یحیی بن زیاد الفراء، معانی القرآن، ج۲، ص۳۴۴؛ احمد بن محمد بن اسماعیل نحاس، اعراب القرآن، ج۳، ص۳۱۷؛ احمد بن خالویه، الحجة فی القراءات السبع، تحقیق احمد فرید المزیدی، مقدمه دکتر فتحی حجازی، ص۱۸۵؛ محمود بن عمر زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۳، ص۵۴۴؛ محمد سالم محیسن، الارشادات الجلیة فی القراءات السبع، ص۴۲۵.
  33. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۱، ص ۲۴.
  34. خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، تحقیق مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، ج۴، ص۲۴۱.
  35. محمد بن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص۹۹۱.
  36. ختم الخاء و التاء و الميم، أصل واحد و هو بلوغ آخر الشيء.... (احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، ج۲، ص۲۴۵؛ مجمل اللغة، تحقیق شیخ شهاب الدین ابوعمرو، ص۲۳۱).
  37. اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح فی اللغة و العلوم، مقدمه شیخ عبدالله العلایلی، ج۱، ص۳۳۰؛ محمد محی الدین عبدالحمید و محمد عبداللطیف السبکی، المختار من صحاح اللغة، ص۱۳۰.
  38. ختمت الشيء أختمه ختماً إذا بلغت آخره؛ (محمد بن درید، جمهرة اللغة، ج۲، ص۷).
  39. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج۳، ص۲۱-۲۲.
  40. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۱، ص ۲۵.
  41. الخاتم: ما يوضع على الطينة اسم مثل العالم؛ (خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۴، ص۲۴۱).
  42. محمد بن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص۹۹۱.
  43. محمد بن احمد ازهری، تهذیب اللغة، تعلیق عمر سلامی و عبدالکریم حامد، مقدمه فاطمه محمد اصلان، ج۷، ص۱۳۷.
  44. شیخ احمد رضا، معجم متن اللغة، ج۲، ص۲۲۷.
  45. اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح فی اللغة و العلوم، ج۲، ص۳۳۰.
  46. و من قرء ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ بفتح التاء معناه آخر النبيين لا نبي بعده(ص)؛ (ابراهیم بن السری الزجاج، معانی القرآن و اعرابه، شرح و تحقیق عبدالجلیل شبلی، ج۴، ص۲۳۰).
  47. محمد بن احمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۷، ص۱۳۸.
  48. علی بن احمد واحدی النیسابوری، الوسیط فی تفسیر القرآن المجید، ج۳، ص۴۷۴.
  49. احمد بن محمد نحاس، اعراب القرآن، تحقیق زهیر غازی زاهد، ج۳، ص۳۱۷.
  50. المعلم بُطرس البستانی، محیط المحیط، ص۳۱۷.
  51. عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، تحقیق شیخ عبدالقادر عرفان العسا حسونة، ج۴، ص۳۷۶.
  52. محمد جلال الدین محلی و عبدالرحمان جلال الدین سیوطی، تفسیر الجلالین، ص۵۵۹.
  53. فالفتح اسم للآلة التي يُختم بها؛ (شهاب الدین السمین الحلبی، الدر المصون فی علوم الکتاب المکنون، ج۵، ص۴۱۹).
  54. محمد سالم محیسن، المغنی فی توجیه القراءات العشر المتواترة، ج۳، ص۱۵۳.
  55. محمود صافی، الجدول فی اعراب القرآن و صرفه و بیانه، ج۲۱-۲۲، ص۱۶۸.
  56. الخاتم بفتح التاء اسم مزيد فيه من الختم: يدل على الذات المتصفة بالختم و فيه مبالغة زائدة؛ (حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج۳، ص۲۲).
  57. الخاتم مشتق منه [‌أي من الختم]؛ لأن به يختم؛ (احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۲، ص۲۴۵).
  58. و قال الآخرون: هو فاعل مثل قاتل بمعنى ختمهم؛ (ابو البقاء عبدالله بن الحسین العکبری، التبیان فی اعراب القرآن، ج۲، ص۲۷۶).
  59. يقرء على فتح التاء على معنى المصدر؛ (ابو البقاء عبدالله بن الحسین العکبری، التبیان فی اعراب القرآن، ج۲، ص۲۶۷).
  60. هو يفتحها على أنه مصدر و لكن رسول الله و ختم النبيين؛ (حسین بن ابی العز الهمدانی، الفرید فی اعراب القرآن المجید، تحقیق فؤاد علی محیمر و فهمی حسن النمر، ج۴، ص۴۴).
  61. و قيل هو بمعنى المختوم به النبيون كما يختم بالطابع؛ (ابوالبقاء عبدالله بن الحسین العکبری، التبیان فی اعراب القرآن، ج۲، ص۲۷۶).
  62. و قيل هو فعل كقاتل و ضارب على ختمه؛ (حسین بن ابی العز الهمدانی، الفرید فی اعراب القرآن المجید، ج۴، ص۴۴).
  63. معنای «خاتم» بر اساس این فرض در بحث بعدی توضیح داده خواهد شد.
  64. محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۶۳؛ محمد بن احمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۷، ص۱۳۷.
  65. محمد بن احمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۷، ص۱۳۸.
  66. خاتم العمل و كل شيء آخره؛ (خلیل بن احمد، کتاب العین، ج۴، ص۲۴۲).
  67. خاتم كل شيء آخره؛ (محمد بن احمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۷، ص۱۳۷).
  68. اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح فی اللغة و العلوم، ج۲، ص۳۳۰.
  69. حسین بن احمد خالویه، الحجة فی القراءات السبع، تحقیق احمد فرید المزیدی، مقدمه فتحی حجازی، ص۱۸۵.
  70. احمد بن الغفار الفارسی، الحجة للقراء السبعة، ج۳، ص۲۸۵.
  71. احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۲، ص۲۴۵.
  72. محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۱۶۴.
  73. محمد مرتضی الزبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۸، ص۲۶۷.
  74. المعلم بُطرس البستانی، محیط المحیط، ص۲۱۷.
  75. الشیخ احمد رضا، معجم متن اللغة، ج۲، ص۲۲۷.
  76. محمد سالم محیسن، المغنی فی توجیه القراءات العشر المتواترة، ج۳، ص۱۵۳.
  77. محمد بن جریر طبری، تفسیر الطبری، ج۱۰، ص۳۰۵.
  78. علی بن احمد واحدی النیسابوری، الوسیط فی تفسیر القرآن المجید، ج۳، ص۴۷۴.
  79. محمود بن عمر زمخشری، الکشاف عن غوامض التنزیل، ج۳، ص۵۴۴.
  80. محمد شوکانی، فتح القدیر، تحقیق و تعلیق هاشم البخاری و خُضر عکاری، ج۴، ص۳۵۴.
  81. من قرء «خاتم» بكسر التاء، فمعنا: و ختم النبيين؛ (عبدالرحمن بن علی جوزی، زاد المسیر فی علم التفسیر، تحقیق عبدالرزاق المهدی، ج۳، ص۴۷۰).
  82. و هي قراءة عبدالله: «و لكن نبيا ختم النبيين» فهذه حجة لمن قال خاتم بالكسر؛ (یحیی بن زیاد الفراء، معانی القرآن، ج۲، ص۳۴۴؛ محمد بن جریر طبری، تفسیر الطبری، ج۱۰، ص۳۰۵؛ محمود بن عمر زمخشری، الکشاف عن غوامض التنزیل، ج۳، ص۵۴۴؛ حسین بن ابی العز الهمدانی، الفرید فی اعراب القرآن المجید، ج۴، ص۴۴؛ محمد سالم محیسن، المغنی فی القراءات العشر المتواترة، ج۳، ص۱۵۳).
  83. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۱، ص ۲۶.
  84. «به آنان از شرابی دست ناخورده می‌نوشانند،» سوره مطففین، آیه ۲۵.
  85. سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲۰، ص۲۳۸.
  86. فضل بن الحسن الطبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۹-۱۰، ص۶۹۲.
  87. «که مهر آن، مشک است» سوره مطففین، آیه ۲۶.
  88. محمد بن احمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۷، ص۱۳۸؛ احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۲، ص۲۴۵.
  89. «امروز بر دهان‌هایشان مهر می‌نهیم و از آنچه انجام می‌دادند دست‌هایشان با ما سخن می‌گویند و پاهایشان گواهی می‌دهند» سوره یس، آیه ۶۵.
  90. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۷-۸، ص۶۷۳.
  91. «بر گوش و دل او مهر نهاده و بر چشم او پرده‌ای کشیده است؟» سوره جاثیه، آیه ۲۳.
  92. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه علی کرمی، ج۲۵-۲۶، ص۴۳۹.
  93. سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۸، ص۱۷۳.
  94. «خداوند بر دل‌ها و بر شنوایی آنان مهر نهاده و بر بینایی‌های آنها پرده‌ای است و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره بقره، آیه ۷.
  95. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱-۲، ص۱۲۹.
  96. «بگو مرا آگاه سازید اگر خداوند شنوایی و چشمانتان را از شما بگیرد و بر دل‌های شما مهر نهد جز خداوند کدام خدا آن را برای شما (باز) می‌آورد؟ بنگر چگونه ما آیات (خود) را گوناگون می‌آوریم باز هم آنان رو می‌گردانند» سوره انعام، آیه ۴۶.
  97. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۳-۴، ص۴۶۸-۴۶۹.
  98. «یا می‌گویند: (پیامبر) بر خداوند دروغی بسته است، اگر خداوند بخواهد بر دل تو مهر می‌نهد: و خداوند باطل را از میان برمی‌دارد و حقّ را با کلمات خویش استوار می‌دارد که او به اندیشه‌ها داناست» سوره شوری، آیه ۲۴.
  99. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۹-۱۰، ص۴۴.
  100. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۸، ص۴۹.
  101. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۱، ص ۳۰ .
  102. احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۲، ص۲۴۵؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱-۲، ص۱۲۹ (ضمن تفسیر آیه هفتم سوره بقره).
  103. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۱، ص ۳۱.
  104. ﴿وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ الذي ختم النبوة، فطبع عليها، فلا تفتح لأحد بعده إلى قيام الساعة (محمد بن جریر طبری، تفسیر الطبری (جامع البیان فی تأویل القرآن)، ج۱۰، ص۳۰۵).
  105. ﴿وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ أي آخرهم؛ لأنه لا نبي بعده إلى يوم القيامة؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، تحقیق و تصحیح احمد حبیب قصیر العامل، ج۸، ص۳۴۶.
  106. ﴿وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ أي و آخر النبيين، ختمت النبوة به، فشريعته باقية إلى يوم الدين، (فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۷-۸، ص۵۶۷).
  107. حسین بن علی خُزاعی نیشابوری، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن (تفسیر ابوالفتوح رازی)، تصحیح دکتر محمدجعفر یاحقی و دکتر محمد مهدی ناصح، ج۱۵، ص۴۳۱.
  108. محمد فخرالدین رازی، التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)، ج۲۵، ص۱۸۵.
  109. اسماعیل بن عمر بن کثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۲۲۷.
  110. عبدالله بن محمد بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، ج۴، ص۳۷۷-۳۷۸.
  111. عبد الله بن احمد نسفی، مدارک التنزیل و حقائق التأویل، ج۲، ص۳۴۷.
  112. محی الدین ابن عربی، رحمة من الرحمان فی تفسیر و اشارات القرآن، جمع و تألیف محمود محمود الغراب، ج۳، ص۳۹۸.
  113. عبدالرحمن جلال الدین سیوطی، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، تصحیح الشیخ نجدت نجیب، مقدمه عبدالرزاق المهدی، ج۶، ص۵۴۴.
  114. اسماعیل حقی بروسوی، تفسیر روح البیان، ج۷، ص۲۲۴.
  115. محمد جمال الدین قاسمی]]، محاسن التأویل، تصحیح و تعلیق محمد فؤاد عبدالباقی، ج۱۳، ص۲۶۶.
  116. ملافتح الله کاشانی، تفسیر کبیر منهج الصادقین، مقدمه، پاورقی و تصحیح میرزا ابوالحسن شعرانی، ج۷، ص۳۳۳
  117. سید عبدالله شبر، تفسیر القرآن الکریم، ص۶۳۴.
  118. محمد جواد مغنیه، التفسیر الکاشف، ج۶، ص۲۲۴-۲۲۵.
  119. سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۳۲۵.
  120. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۱، ص ۳۳.
  121. «قَالَ الصَّادِقَ(ع): إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بَعَثَ مُحَمَّداً فَخَتَمَ بِهِ الْأَنْبِيَاءَ فَلَا نَبِيَّ بَعْدَهُ وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ كِتَاباً فَخَتَمَ بِهِ الْكُتُبَ فَلَا كِتَابَ بَعْدَهُ أَحَلَّ فِيهِ حَلَالًا وَ حَرَّمَ حَرَاماً فَحَلَالُهُ حَلَالٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ...»، محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۱، ص۳۸؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۷، ص۳۵؛ عبدالله بحرانی اصفهانی، عوالم العلوم، ج۲۰، ص۹۲؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه فی معرفة الأئمة، ج۲، ص۱۹۷.
  122. ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن، ص ۸۰.
  123. محمد تقی مصباح یزدی، قرآن‌شناسی، ج۲، ص۲۷۵.
  124. ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن، ص ۸۳-۹۰.
  125. «بزرگوار است آن (خداوند) که فرقان (جداکننده حق از باطل) را بر بنده خویش فرو فرستاد تا جهانیان را بیم‌دهنده باشد» سوره فرقان، آیه ۱.
  126. سیدمحمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۹، ص۴۲۱؛ سید عبدالحسین طیب، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۵۷۱.
  127. حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۵۸۲.
  128. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۷، ص۲۵۳؛ محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۱۸، ص۱۳۶؛ محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۳، ص۲۶۲؛ سید محمد حسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۱۷، ص۹؛ حسین بن علی ابوالفتوح رازی، روض الجنان و روح الجنان، ج۱۴، ص۱۹۲؛ ملا محسن فیض کاشانی، الأصفی فی تفسیر القرآن، تحقیق: محمدحسین درایتی و محمدرضا نعمتی، ج۲، ص۸۶۱؛ محمد ثقفی تهرانی، تفسیر روان جاوید، ج۴، ص۶۰؛ علی بن محمد بغدادی، لباب التأویل فی معانی التنزیل (خازن)، ج۳، ص۳۰۸؛ سید عبدالله شبر، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۳۴۷؛ محمد بن علی شوکانی، فتح القدیر، ج۴، ص۷۱؛ عبدالرحمن بن جوزی، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج۳، ص۳۱۱؛ عبدالرزاق رسعنی، رموز الکنوز، ج۵، ص۲۹۷.
  129. محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۵، ص۱۷۳.
  130. «قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع): عُنِيَ بِهِ النَّاسُ وَ جُعِلَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ عَالَماً، وَ قَالَ(ع): الْعَالَمُ عَالَمَانِ الْكَبِيرُ وَ هُوَ الْفَلَكُ بِمَا فِيهِ، وَ الصَّغِيرُ وَ هُوَ الْإِنْسَانُ لِأَنَّهُ مَخْلُوقٌ عَلَى هَيْئَةِ الْعَالَمِ‌، وَ قَدْ أَوْجَدَ اللَّهُ تَعَالَى فِيهِ كُلَّ مَا هُوَ مَوْجُودٌ فِي الْعَالَمِ الْكَبِيرِ»؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۵۸۱ و علی بن أحمد کبیر مدنی شیرازی، ریاض السالکین، ج۷، ص۲۱۹.
  131. محمد تقی نجفی اصفهانی، هدایة المسترشدین، ج۳، ص۱۵۷؛ ابوالقاسم میرزای قمی، قوانین الاصول، ص۲۱۶؛ زین الدین بن شهید ثانی، معالم الدین و ملاذ المجتهدین، ص۱۰۴؛ میرزا محمد حسین نائینی، اجود التقریرات، ج۲، ص۲۹۷؛ محمدباقر صدر، بحوث فی علم الأصول، ج۳، ص۲۵۲.
  132. محمدکاظم آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ص۲۱۶؛ میرزا محمد حسین نائینی، فوائد الاصول، ج۲، ص۵۱۵؛ ابوالقاسم خوئی، دراسات فی علم اصول، ج۲، ص۲۳۳ و محمد باقر صدر، بحوث فی علم الأصول، ج۳، ص۲۱۹.
  133. محمد بن عمر فخررازی، التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)، ج۲۴، ص۴۲۹.
  134. عبدالله بن احمد نسفی، مدارک التنزیل و حقائق التأویل، ج۳، ص۲۳۲.
  135. محمد بن علی ابن عربی، تفسیر ابن عربی، ج۲، ص۸۱.
  136. أحمد ابن جزی، التسهیل لعلوم التنزیل، ج۲، ص۷۸.
  137. سید قطب، فی ظلال القرآن، ج۵، ص۲۵۴۸.
  138. ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ «و تو را جز رحمتی برای جهانیان، نفرستاده‌ایم» سوره انبیاء، آیه ۱۰۷.
  139. ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن، ص ۸۳-۹۰.
  140. «... و به من این قرآن وحی شده است تا با آن به شما و به هر کس که (این قرآن به او) برسد، هشدار دهم.».. سوره انعام، آیه ۱۹.
  141. محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۳۹.
  142. محمد بن عبدالله آلوسی، روح المعانی، ج۴، ص۱۱۳؛ مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل، ج۱، ص۵۵۴؛ سلیمان بن احمد طبرانی، التفسیر الکبیر، ج۳، ص۱۶؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۹۴؛ احمد بن محمد میبدی، کشف الاسرار و عدة الأبرار، ج۳، ص۳۱۹؛ محمد رشید رضا، تفسیر القرآن الحکیم (المنار)، ج۷، ص۳۴۱؛ محسن قرائتی، تفسیر نور، ج۲، ص۴۲۸.
  143. ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن، ص ۸۳-۹۰.
  144. «و تو را جز مژده‌بخش و بیم‌دهنده برای همه مردم نفرستاده‌ایم اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره سبأ، آیه ۲۸.
  145. احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۵۳۶؛ محمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۹، ص۳۳۶؛ اسماعیل حماد جوهری، الصحاح، ج۴، ص۱۴۲۲؛ محمد بن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج۳، ص۲۵۷؛ فؤاد أفرام بستانی، فرهنگ ابجدی، ص۷۱۶.
  146. علی بن اسماعیل بن سیره، المحکم و المحیط الاعظم، ج۶، ص۶۶۶؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۹، ص۳۰۵؛ لوئیس معلوف، المنجد فی اللغة، ص۶۸۹؛ احمد سیاح، فرهنگ بزرگ جامع نوین، ج۳-۴، ص۱۳۷۸.
  147. حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۷۱۳؛ حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱۰، ص۹۴.
  148. محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۳۹۶؛ محمد بن أحمد قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج۱۴، ص۳۰۰؛ محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲۲، ص۶۶.
  149. محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۳۷۶؛ محمود بن زمخشری، الکشاف، ج۳، ص۵۸۳؛ المنتجب الهمذانی، الفرید فی اعراب القرآن المجید، ج۵، ص۲۹۹؛ احمد بن محمد نحاس، اعراب القرآن، ج۳، ص۲۳۷؛ ابراهیم زجاج، معانی القرآن و اعرابه، ج۴، ص۲۵۴.
  150. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۸، ص۶۱۰.
  151. جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج۷، ص۳۳۳.
  152. ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن، ص ۸۳-۹۰.
  153. «بگو: ای مردم! به راستی من فرستاده خداوند به سوی همه شمایم» سوره اعراف، آیه ۱۵۸.
  154. محمدرضا قمی مشهدی، کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج۵، ص۲۰۸؛ محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۲، ص۲۴۴؛ محمد بن علی بن بابویه، أمالی الصدوق، ص۱۸۷، ح۱؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۹، (باب دوم)، ص۲۹۴.
  155. از جمله: ﴿مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا «(ای آدمی!) هر نیکی به تو رسد از خداوند است و هر بدی به تو رسد از خود توست. و (ای محمّد!) ما تو را برای مردم، پیامبر فرستاده‌ایم و خداوند، (شما را) گواه بس» سوره نساء، آیه ۷۹؛ ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّكُمْ فَآمِنُوا خَيْرًا لَكُمْ وَإِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا «ای مردم! این پیامبر حقیقت را از سوی پروردگارتان برای شما آورده است پس ایمان بیاورید که برایتان بهتر است و اگر انکار کنید (بدانید که) بی‌گمان آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن خداوند است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۷۰؛ ﴿قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ «بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، هر که رهیاب شد به سود خویش رهیاب می‌شود و هر که گمراه گشت بی‌گمان به زیان خویش گمراه می‌گردد و من کارگزار شما نیستم» سوره یونس، آیه ۱۰۸؛ ﴿قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ «بگو: ای مردم! جز این نیست که من برای شما بیم‌دهنده‌ای آشکارم» سوره حج، آیه ۴۹.
  156. یوسف قرضاوی و عبدالعزیز سلیمی، قرآن منشور زندگی، ص۷۰۵.
  157. ﴿هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ «اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند» سوره توبه، آیه ۳۳.
  158. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُمْ «ای اهل کتاب! به آنچه فرستاده‌ایم که کتاب آسمانی نزد شما را راست می‌شمارد ایمان بیاورید» سوره نساء، آیه ۴۷.
  159. ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ «این (قرآن) جز یادکردی برای جهانیان نیست» سوره یوسف، آیه ۱۰۴.
  160. علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج۲، ص۳۱۵، ۳۳۹، ۳۵۴، ۳۹۰، ۴۱۷، ۴۳۰،۴۸۹، ۵۸۲ و ۶۴۹.
  161. ابی عبدالله ابن حدیده انصاری، المصباح المضیء فی کتاب النبی الأمی و رسله الی ملوک الأرض من عربی و عجمی، ج۲، ص۲۸، ۳۳، ۸۳، ۱۴۱، ۱۶۸، ۲۱۳، ۲۸۰ و ۳۰۱.
  162. محمد حمیدالله، نامه‌ها و پیمان‌های سیاسی حضرت محمد(ص)، ص۱۴۷، ۱۵۴، ۱۸۳، ۱۸۸، ۱۹۴، ۲۰۵، ۳۰۶، ۳۶۴ و ۴۶۳.
  163. جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ص۶۹۰؛ علی نظری منفرد، قصه‌های هجرت، ص۴۸۰؛ علی اکبر مسعودی خمینی، پیک هدایت، ص۴۵، ۹۵، ۱۲۵، ۱۶۵، ۳۱۵، ۴۱۱ و ۴۳۱.
  164. ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن ص ۹۰.
  165. محمد حسین طباطبائی، اسلام و انسان معاصر، ص۱۸-۱۹.
  166. محمد بن مسعود، عیاشی، تفسیر عیاشی، ج۲، ص۲۰۴؛ سیدهاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۲۳۱ و محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۳۵، ص۴۰۴.
  167. «و تو از آنان برای این (رسالت خویش) پاداشی نمی‌خواهی؛ این (قرآن) جز یادکردی برای جهانیان نیست» سوره یوسف، آیه ۱۰۴.
  168. «آنان کسانی هستند که خداوند رهنمایی‌شان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن! بگو: من برای آن (پیامبری) از شما پاداشی نمی‌خواهم؛ آن جز یاد کردی برای جهانیان نیست» سوره انعام، آیه ۹۰.
  169. ﴿قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ * قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ «(خداوند) فرمود: آنگاه که به تو فرمان دادم. چه چیز تو را از فروتنی بازداشت؟ گفت: من از او بهترم! مرا از آتش و او را از گل آفریده‌ای * فرمود: پس از آن (بهشت) بیرون رو که تو رانده‌ای» سوره ص، آیه ۷۶-۷۷.
  170. ﴿وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ «در حالی که این (قرآن) جز یادکردی برای جهانیان نیست» سوره قلم، آیه ۵۲.
  171. ﴿لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ «برای هر کس از شما که بخواهد راه راست در پیش گیرد» سوره تکویر، آیه ۲۸.
  172. محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۱، ص۲۷۵.
  173. حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۳۲۹.
  174. «(روزهای روزه گرفتن در) ماه رمضان است که قرآن را در آن فرو فرستاده‌اند» سوره بقره، آیه ۱۸۵.
  175. «این (قرآن) بازگفتی آشکار برای مردم و رهنمون و پندی برای پرهیزگاران است» سوره آل عمران، آیه ۱۳۸.
  176. «این روشنگری‌هایی برای مردم و رهنمود و بخشایشی است برای گروهی که یقین دارند» سوره جاثیه، آیه ۲۰.
  177. حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۸۳۵.
  178. محمد تقی مصباح یزدی، قرآن‌شناسی، ص۴۲.
  179. محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق)، الامالی، ص۵۴۶؛ همو، التوحید، ص۲۲۴ (باب القرآن ماهو) و محمد بن احمد فتال نیشابوری، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج۱، ص۳۸.
  180. عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم (هدایت در قرآن)، ص۱۶۴-۱۶۵.
  181. ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن، ص ۹۴-۹۹.
  182. تلخیص متن از: جعفر سبحانی، خاتمیت از دیدگاه عقل و قرآن، ص۲۲۴-۲۲۵.
  183. محمد شلتوت، سیری در تعالیم اسلام، ص۷۳-۷۲.
  184. مرتضی مطهری، وحی و نبوت، ج۱، ص۱۲۵.
  185. عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم (فطرت در قرآن)، ج۱۲، ص۷۵.
  186. «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره روم، آیه ۳۰.
  187. محمد بن احمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۱۳، ص۲۲۲؛ نشوان حمیری، شمس العلوم، ج۸، ص۵۲۱۵.
  188. حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۶۴۰.
  189. اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، ج۲، ص۷۸۱.
  190. محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۵، ص۵۶؛ اسماعیل بن حماد صاحب، المحیط فی اللغة، ج۹، ص۱۶۳.
  191. محمود بن عمر زمخشری، الفائق فی غریب الحدیث، ج۳، ص۳۹.
  192. یحیی عبدالرزاق غوثانی، علم التجوید، ص۱۵۱.
  193. عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم (فطرت در قرآن)، ج۱۲، ص۳۸.
  194. محمد تقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ص۶۴.
  195. «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره روم، آیه ۳۰.
  196. «هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد» سوره روم، آیه ۳۰.
  197. عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم (فطرت در قرآن)، ج۱۲، ص۳۸.
  198. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۶، ص۴۱۹.
  199. سید رضی، نهج‌البلاغه، ص۳۸، (خطبه اول)؛ محمدتقی فلسفی، الحدیث، ج۲، ص۳۷۶.
  200. عبدالعلی العروسی الحویزی، تفسیر نورالثقلین، ج۵، ص۳۸۲؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۰، ح۲؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱، ص۸۶، ح۸؛ محدث عاملی، تفصیل وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، ج۱۵، ص۲۰۴؛ حسن دیلمی، ارشاد القلوب الی الصواب، ج۱، ص۱۹۸؛ ابوالفتح کراجکی، کنزالفوائد، ج۱، ص۵۶.
  201. پس یعقوب تنها ماند و انسانی تا صبح با او کشتی گرفت و چون دید بر یعقوب قدرت ندارد، کف ران او را لمس کرد و کف ران یعقوب در کشتی با او فشرده شد، پس گفت: «مرا رها کن سپیده‌دم نزدیک است.»..: سفر پیدایش، باب ۳۲، آیه۲۴.
  202. در انجیل متی از قول مسیح می‌خوانیم: «پس، رفته و همه امت‌ها را شاگرد سازید و ایشان را به اسم اب و ابن و روح القدس تعمید دهید».: انجیل متی، باب ۲۸، آیه ۲۰. برای مطالعه بیشتر ر.ک: کامل خیر خواه، پژوهشی در آیین مسیحیت، ج۱، ص۱۰۹-۱۲۴.
  203. در آموزه کلیسا، انسان‌هایی که خود را گناهکار می‌دانند با تقدیم مبلغی به کشیش و کلیسا خود را تطهیر می‌کنند! این آموزه یکی از علل ظهور سکولاریسم در جهان مسیحیت شد. برای مطالعه بیشتر ر.ک: محمد حسن قدردان قراملکی، سکولاریسم در مسیحیت و اسلام.
  204. در تورات کیفر گناه آدم و حوا، «درد و رنج» مطرح شده است: (خدا) به زن گفت: ألم و حمل تو را بسیار افزون گردانم با درد، فرزندان خود را خواهی زائید و اشتیاق تو به شوهرت خواهد بود و او بر تو حکمرانی خواهد کرد و به آدم گفت: چون سخن همسرت را شنیدی و از آن درخت خوردی که امر کرده بودم نخوری، پس به سبب تو زمین ملعون شد و تمام ایام عمرت از آن با رنج خواهی خورد... سفر پیدایش: باب۳، آیات ۱۳-۲۰. برای اطلاعات بیشتر ر.ک: حبیب الله ارزانی نقد و بررسی نظریه کفاره در مسیحیت، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، پایان‌نامه سطح ۴، ۱۳۸۶.
  205. یوحنا، باب دوم، آیات ۱-۱۱؛ متی، باب دهم، آیات ۳۶-۳۵؛ سفر پیدایش، باب نهم، آیه ۲۱؛ لوقا، باب هفتم، آیات ۴۸-۴۴ و کتاب اول سموئیل، باب ۱۶، آیات ۱-۲ و... . برای مطالعه بیشتر ر.ک: محمد حسین کاشف الغطاء، پژوهشی در انجیل و مسیحیت، ج۱، ص۱۱۷ - ۱۳۴ و محمد علی حسین‌زاده، سیری در مکتب یهود، ص۱۲۱-۱۴۵.
  206. شیخ مرتضی انصاری، مطارح الأنظار، ص۲۳۴؛ محمد باقر وحید بهبهانی، الرسائل الاصولیه، ص۳۰؛ علی مشکینی اردبیلی، اصطلاحات الاصول و معظم ابحاثها، ص۲۰۷.
  207. محسن قدردان قراملکی، آیین خاتم، ص۵۶۶-۵۶۴.
  208. «خداوند این چنین آیات خود را برای شما روشن می‌دارد باشد که شما خرد ورزید» سوره بقره، آیه ۲۴۲.
  209. «بدانید که خداوند زمین را پس از سترون شدن آن بارور می‌کند؛ به راستی که ما آیات را برایتان روشن بیان داشتیم باشد که خرد ورزید» سوره حدید، آیه ۱۷.
  210. «بدترین جنبندگان نزد خداوند ناشنوایانی گنگند که خرد نمی‌ورزند» سوره انفال، آیه ۲۲.
  211. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  212. محمد بن بابویه، الامالی، ص۵۲۳؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲، ص۲۲۶؛ علی احمدی میانجی مکاتیب الرسول، ج۱، ص۳۵۸؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة، ج۱، ص۴۳؛ احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۱۷، ص۲۱۱؛ عبدالله دارمی، سنن الدارمی، ج۴، ص۲۰۹۰؛ احمد بن علی نسائی، السنن الکبری، ج۵، ص۱۳۰. این روایت به طور متواتر از شیعه و اهل سنت و با تعابیر مختلف نقل شده است و اختلاف تعابیر در بخشی از حدیث، خللی بر اصل مطلب وارد نمی‌کند.
  213. علی بن حسین بابویه قمی، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، باب ۲۰، ص۲۱۶ و محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، کتاب الحجة، ص۱۹۸.
  214. سید محمد مظفری و محمد اسحاق عارفی شیرداغی، خاتمیت و پرسش‌های نو، ج۲، ص۴۷.
  215. اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، ج۲، ص۴۶۰؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۳، ص۱۳۳.
  216. محمد بن درید، جمهرة اللغة، ج۳، ص۱۲۵۹.
  217. احمد بن فارس، معجم مقائیس اللغة، ج۱، ص۴۸۶؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۲۰۸.
  218. علی بن اسماعیل، المحکم و المحیط الأعظم، ج۴، ص۱۵۳.
  219. ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن، ص ۹۹-۱۱۰.
  220. علی ابو الحسنی (منذر)، مهاتما گاندی همدلی با اسلام همراهی با مسلمین، ص۱۱۳-۱۱۴.
  221. «ما در این کتاب، هیچ چیز را فرو نگذاشته‌ایم» سوره انعام، آیه ۳۸.
  222. سید رضی، نهج‌البلاغه، خطبه هجدهم.
  223. «و (یاد کن) روزی را که در هر امّتی گواهی از خودشان بر آنان برانگیزیم و تو را بر اینان گواه آوریم و بر تو این کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز و رهنمود و بخشایش و نویدبخشی برای مسلمانان است» سوره نحل، آیه ۸۹.
  224. محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۱۴، ص۱۰۸؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی القرآن، ج۶، ص۴۱۷؛ ابوالفتوح رازی، روض الجنان، ج۱۲، ص۸۱؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۶، ص۵۸۶؛ محمد صادقی تهرانی، الفرقان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۴۴۸؛ جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج۴، ص۱۲۷؛ فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۰، ص۲۵۸؛ محمد صادقی تهرانی، البلاغ فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۷۷؛ محمدجواد مغنیه، تفسیر الکاشف، ج۴، ص۵۴۳؛ علی بن حسین عاملی، الوجیز فی تفسیر القرآن العزیز، ج۲، ص۱۸۳؛ محمد شوکانی، فتح القدیر، ج۳، ص۲۲۴؛ ابن عطیه اندلسی، المحرر الوجیز، ج۳، ص۴۱۵؛ محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج۱۲، ص۳۲۵؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۱، ص۳۶۱.
  225. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج۱، ص۳۹۶؛ ملامحسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۳، ص۱۵۰؛ محمد بن عاشور، التحریر و التنویر، ج۱۳، ص۲۰۶؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی، ج۷، ص۴۵۲؛ محمود زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۶۲۸؛ ملامحسن فیض کاشانی، الأصفی فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۶۶۰؛ ملافتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج۵، ص۲۱۴.
  226. برای آشنایی با دیدگاه‌های رایج در این زمینه ر.ک: محمدحسن قدردان قراملکی، آیین خاتم، ص۶۰۵-۶۲۱؛ علی رمضانی، جامعیت قرآن، ص۶۸-۷۱.
  227. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۶۹، ح۳.
  228. «به راستی در داستان آنان برای خردمندان پندی (نهفته) است؛ (قرآن) گفتاری بربافته نیست بلکه کتاب پیش از خویش را راست می‌شمرد و روشنگر همه چیز و رهنمود و بخشایشی برای گروه مؤمنان است» سوره یوسف، آیه ۱۱۱.
  229. محمد گنابادی، بیان السعادة فی مقامات العبادة، ج۲، ص۳۷۵.
  230. فضل بن حسن طبرسی، جوامع الجامع، ج۲، ص۲۱۴؛ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج۱، ص۳۵۸؛ محمدرضا قمی مشهدی، کنزالدقائق، ج۶، ص۴۰۱؛ جلال الدین سیوطی، الدرالمنثور، ج۴، ص۴۱؛ محمود زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۵۱۱؛ محمد بن عربی، تفسیر ابن عربی، ج۱، ص۳۳۴؛ ابن کثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۳۶۶؛ محسن قرائتی، تفسیر نور، ج۶، ص۱۸۱.
  231. «و (چنین) نیست که این قرآن را از سوی کسی بربافته باشند و جز از سوی خداوند باشد؛ بلکه هماهنگ با چیزی است که پیش از آن بوده است و بیان روشن کتاب است، در آن هیچ تردیدی نیست، از سوی پروردگار جهانیان است» سوره یونس، آیه ۳۷.
  232. حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۶۳۸.
  233. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۵، ص۴۱۶؛ حسین کاشفی سبزواری، مواهب علیه، ج۱، ص۵۳۱؛ ملافتح الله کاشانی، تفسیر منهج الصادقین، ج۵، ص۸۶؛ سید عبدالله شبر، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۲۵۰؛ محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۱، ص۲۸۰؛ سید محمدحسین حسینی همدانی، انوار درخشان، ج۹، ص۱۵۱.
  234. محمد بن بابویه (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۱۶؛ احمد طبرسی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، ج۲، ص۴۳۳؛ محمدرضا قمی مشهدی، کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج۴، ص۳۲۲.
  235. ﴿مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ «ما در این کتاب، هیچ چیز را فرو نگذاشته‌ایم» سوره انعام، آیه ۳۸.
  236. ﴿وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ «و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ (هیچ کس) جز او آنها را نمی‌داند؛ و او آنچه را در خشکی و دریاست می‌داند و هیچ برگی فرو نمی‌افتد مگر که او آن را می‌داند و هیچ دانه‌ای در تاریکی‌های زمین و هیچ‌تر و خشکی نیست جز آنکه در کتابی روشن آمده است» سوره انعام، آیه ۵۹.
  237. ﴿وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ «و سخن پروردگارت به راستی و دادگری کامل شد؛ هیچ دگرگون کننده‌ای برای سخنان وی نیست و او شنوای داناست» سوره انعام، آیه ۱۱۵.
  238. محمود رامیار، تاریخ قرآن، ص۹۵ (متن با کمی ویرایش بازنویسی شده است).
  239. «و آنچه پیامبر به شما می‌دهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز می‌دارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷.
  240. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
  241. «و ما این کتاب را بر تو فرو فرستادیم تا آنچه را در آن اختلاف ورزیدند برای آنها روشن گردانی و تا رهنمود و بخشایشی باشد برای گروهی که ایمان دارند» سوره نحل، آیه ۶۴.
  242. احمد مبلغی، عوامل ماندگاری سنت نبوی(ص)، مجله فرهنگ کوثر، بهار ۱۳۸۰، ش۴۹. (سایت حوزه نت).
  243. نهج‌البلاغه، خطبه بیست و ششم.
  244. یوسف بن احمد بحرانی، لؤلوه البحرین، ص۳۹۴. البته ارقام دیگری نیز ذکر شده است که ناشی از نحوه شمردن احادیث است. ر.ک: محمد مهدی بحرالعلوم، رجال بحرالعلوم (الفوائد الرجالیة)، ج۳، ص۳۳۱.
  245. سنن الترمذی، سنن ابن ماجه، سنن ابی داوود، سنن النسائی.
  246. سید علی شفیعی، بررسی ویژگی‌های کتاب الکافی و روش کلینی در آن، ص۴۶۵ (سایت حدیث نت).
  247. ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن، ص ۱۱۴-۱۲۳.
  248. «و سخن پروردگارت به راستی و دادگری کامل شد؛ هیچ دگرگون کننده‌ای برای سخنان وی نیست و او شنوای داناست» سوره انعام، آیه ۱۱۵.
  249. تلخیص از: مریم پوررضاقلی، فلسفه امامت و خاتمیت (با تأکید بر شبهات جدید)، ص۸۰.
  250. monasticism..
  251. «سپس پیامبران خود را در پی آنان آوردیم و (نیز) عیسی پسر مریم را و به او انجیل دادیم و در دل پیروان او مهر و بخشایشی نهادیم و ما رها کردن این جهان را که از خود درآوردند بر آنان مقرّر نداشتیم جز آنکه برای رسیدن به خشنودی خداوند چنین کردند امّا آن را چنان که سزاوار نگاهداشت آن است نگاه نداشتند آنگاه ما پاداش مؤمنانشان را ارزانی داشتیم و بسیاری از آنان بزهکارند» سوره حدید، آیه ۲۷.
  252. Materialism..
  253. دوم سموئیل (۲۲)، ۹: از بینی وی (خداوند) دود متصاعد شده و از دهان او، آتش سوزان درآمد و اخگرها از آن افروخته گردید و او آسمان را خم کرده و نزول فرمود تاریک و غلیظ.
  254. «و آنان (- قوم یهود) را به زندگی آزمندترین مردم و آزمندتر از مشرکان خواهی یافت، هر یک از آنها دوست می‌دارد هزار سال او را سالمندی دهند با آنکه این سالمندی هم او را از عذاب دور نمی‌کند و خداوند به آنچه می‌کنند بیناست» سوره بقره، آیه ۹۶.
  255. «و بدین گونه شما را امّتی میانه کرده‌ایم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر بر شما گواه باشد» سوره بقره، آیه ۱۴۳.
  256. ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن، ص ۱۲۳-۱۲۶.
  257. تلخیص از: ناصر مکارم شیرازی، ده درس پیامبر‌شناسی، ص۳۹-۳۷.
  258. ر.ک به: «صیانة القرآن من التحریف» محمدهادی معرفت؛ «التحقیق فی نفی التحریف من القرآن»، سید علی حسینی میلانی: «القول الفاصل فی الرد علی مدعی التحریف»، سید شهاب‌الدین حسینی مرعشی نجفی و «قرآن هرگز تحریف نشده» حسن حسن زاده آملی.
  259. «و تو پیش از آن (قرآن) نه کتابی می‌خواندی و نه به دست خویش آن را می‌نوشتی که آنگاه، تباه‌اندیشان، بدگمان می‌شدند» سوره عنکبوت، آیه ۴۸.
  260. جواد آقا تهرانی، میزان الطالب، ص۱۴۷.
  261. ﴿أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لَا يُؤْمِنُونَ * فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كَانُوا صَادِقِينَ «یا می‌گویند (خود) آن را فرا بافته است (نه،) بلکه ایمان ندارند * پس اگر راست می‌گویند گفتاری مانند آن بیاورند» سوره طور، آیه ۳۳-۳۴.
  262. ﴿أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ... «یا می‌گویند که آن (قرآن) را بربافته است (و از خداوند نیست)! بگو اگر راست می‌گویید ده سوره‌ای بربافته مانند آن بیاورید و هر که را هم می‌توانید به جای خداوند، (به یاوری) فرا خوانید» سوره هود، آیه ۱۳.
  263. ﴿أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ «یا می‌گویند (پیامبر) آن را بربافته است، بگو: اگر راست می‌گویید سوره‌ای همگون آن بیاورید و هر کس جز خداوند را می‌توانید فرا خوانید» سوره یونس، آیه ۳۸.
  264. ﴿وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ * فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ «و اگر در آنچه بر بنده خود فرو فرستاده‌ایم تردیدی دارید، چنانچه راست می‌گویید سوره‌ای همگون آن بیاورید و (در این کار) گواهان خود را (نیز) در برابر خداوند، فرا خوانید * و اگر چنین نکردید- که هرگز نمی‌توانید کرد- پس، از آتشی پروا کنید که هیزم آن آدمیان و سنگ‌هاست؛ برای کافران آماده شده است» سوره بقره، آیه ۲۳-۲۴.
  265. محمدهادی معرفت، علوم قرآنی، ص۳۱۱.
  266. ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ * بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ «که روح الامین آن را فرود آورده است * به زبان عربی روشن» سوره شعراء، آیه ۱۹۳-۱۹۵.
  267. ﴿وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا «آیا به قرآن نیک نمی‌اندیشند که اگر از سوی (کسی) جز خداوند می‌بود در آن اختلاف بسیار می‌یافتند» سوره نساء، آیه ۸۲.
  268. ﴿قُرْآنًا عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ «قرآن عربی بی‌کژی، باشد که پرهیزگاری ورزند» سوره زمر، آیه ۲۸.
  269. محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۱۰۷.
  270. محمد تقی مصباح یزدی، قرآن‌شناسی، ص۱۹۷.
  271. ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ «بی‌گمان ما خود قرآن را فرو فرستاده‌ایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود» سوره حجر، آیه ۹.
  272. ﴿وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ * لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ «و به راستی آن کتابی است ارجمند * در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستوده‌ای است» سوره فصلت، آیه ۴۱-۴۲.
  273. عبدالله جوادی آملی، نزاهت قرآن از تحریف، ص۶۸.
  274. محمدهادی معرفت، علوم قرآنی، ص۳۷۲.
  275. محمد بن بابویه، الاعتقادات الامامیة، ص۸۳.
  276. محمد بن نعمان (شیخ مفید)، اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، ص۱۸۶-۱۸۷.
  277. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۸۴-۸۳.
  278. حسن بن یوسف حلی، نهایة الاصول الی علم الاصول، ج۳، ص۵۰.
  279. ملا محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۱، ص۴۶.
  280. جعفر کاشف الغطاء، کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء، ج۳، ص۴۵۳.
  281. سید محمد جواد حسینی عاملی، مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامة، ج۲، ص۲۹۰.
  282. محمدجواد بلاغی، آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۶۶.
  283. سید محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۱۰۲.
  284. روح الله خمینی، تهذیب الاصول، ج۲، ص۱۶۵.
  285. سیدابوالقاسم خوئی، البیان فی تفسیر القرآن، ص١٩٩.
  286. ر.ک: سیدمرتضی علم الهدی، الذخیره فی علم الکلام، ص۳۶۳؛ محمدهادی معرفت، تحریف‌ناپذیری قرآن، ص۸۲.
  287. ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن، ص ۱۲۷-۱۳۶.
  288. «و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمی‌شود و او در جهان واپسین از زیانکاران است» سوره آل عمران، آیه ۸۵.
  289. «بی‌گمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است و اهل کتاب، اختلاف نیافتند مگر پس از آنکه به دانش دست یافتند، از سر افزونجویی که در میان ایشان بود و هر کس به آیات خداوند کفر ورزد (بداند که) خداوند حسابرس سریع است» سوره آل عمران، آیه ۱۹.
  290. «بی‌گمان ما خود قرآن را فرو فرستاده‌ایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود» سوره حجر، آیه ۹.
  291. جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج۷، ص۳۳۲-۳۳۳.
  292. ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن، ص ۱۳۷.
  293. «بی‌گمان ما خود قرآن را فرو فرستاده‌ایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود» سوره حجر، آیه ۹.
  294. «به یقین آنان که این یادکرد را چون بر آنان فرود آمد انکار کردند (کیفر خواهند دید) و به راستی آن کتابی است ارجمند * در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستوده‌ای است» سوره فصلت، آیه ۴۱-۴۲.
  295. شش مقاله، ص۷۸ - ۷۹.
  296. الالهیات، ج۲، ص۴۶٩ - ۴٧٠؛ مفاهیم القرآن، ج۳، ص١٣٣ - ١٣۵.
  297. «آیا جز خداوند را به داوری بجویم حال آنکه اوست که (این) کتاب را روشن به سوی شما فرو فرستاد و کسانی که به آنان کتاب داده‌ایم می‌دانند که آن (قرآن) فرو فرستاده‌ای راستین از سوی پروردگار توست پس به هیچ روی از تردیدکنندگان مباش! * و سخن پروردگارت به راستی و دادگری کامل شد؛ هیچ دگرگون کننده‌ای برای سخنان وی نیست و او شنوای داناست» سوره انعام، آیه ۱۱۴-۱۱۵.
  298. «آیا جز خداوند را به داوری بجویم حال آنکه اوست که (این) کتاب را روشن به سوی شما فرو فرستاد و کسانی که به آنان کتاب داده‌ایم می‌دانند که آن (قرآن) فرو فرستاده‌ای راستین از سوی پروردگار توست پس به هیچ روی از تردیدکنندگان مباش!» سوره انعام، آیه ۱۱۴.
  299. ر.ک: مفاهیم القرآن، ج۳، ص۱۳۹؛ الالهیات، ج۲، ص۴٧۶؛ المیزان، ج۷، ص٣٢٩ - ٣٣٠.
  300. «و بدین گونه شما را امّتی میانه کرده‌ایم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر بر شما گواه باشد» سوره بقره، آیه ۱۴۳.
  301. ر.ک: خاتمیت، ص۱۹.
  302. نبوی، سعیده سادات، خاتمیت در محضر علما، ص ۳۴.