ازدواج در قرآن
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل ازدواج (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
ازدواج، مصدر باب افتعال، و حروف اصلی آن، "ز ـ و ـ ج" است. از نظر لغت "زوج" بهمعنای جفت، (در مقابل فرد)[۱] عبارت از دو چیز همراه و قرین است؛ چه مماثل باشند، مانند دو چشم و دو گوش، و چه متضاد،[۲] مانند شب و روز. در مواردی، واژه زوج در معنای فرد، به شرط داشتن قرین، بهکار رفته است.[۳] بر این اساس، به هریک از زن و شوهر، زوج و به هر دوی آنها زوجین اطلاق میکنند؛ چنانکه در قرآن آمده است: ﴿وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنْثَى﴾[۴] بهکار بردن دو واژه زوج و زوجه (مذکّر و مؤنّث)، برای زن صحیح است؛ ولی قرآن، در مورد زن، همهجا "زوج و ازواج"، به جای "زوجه و زوجات" بهکار برده است. ﴿وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ﴾[۵]، ﴿وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُم بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ﴾[۶]، ﴿وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجًا يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ﴾[۷]، ﴿وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجًا وَصِيَّةً لِأَزْوَاجِهِمْ مَتَاعًا إِلَى الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْرَاجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِي مَا فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾[۸]، ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا﴾[۹]، ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ اللَّاتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْكَ وَبَنَاتِ عَمِّكَ وَبَنَاتِ عَمَّاتِكَ وَبَنَاتِ خَالِكَ وَبَنَاتِ خَالَاتِكَ اللَّاتِي هَاجَرْنَ مَعَكَ وَامْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِيُّ أَنْ يَسْتَنْكِحَهَا خَالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَيْهِمْ فِي أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ لِكَيْلَا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا﴾[۱۰]، ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا﴾[۱۱] راغب میگوید: از آیه ﴿وَمِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ﴾[۱۲]، بهدست میآید که همه چیز در جهان دارای زوج و قرین (ضد یا مثل یا جزء ترکیبی) هستند.[۱۳] در کتابهای لغت، کمتر به واژه ازدواج توجّه شده است؛[۱۴] ولی با توجّه بهمعنای زوج، کلمه ازدواج، مفهوم اقتران و اتّحاد دو چیز را در برخواهدداشت.
ازدواج، در عرف و شرع، پیمان زناشویی است و بر اساس آن، برای مرد و زن نسبت به یکدیگر، تعهّداتی اخلاقی و حقوقی پدید میآید که سرپیچی (از بسیاری) از آنها، عقوبت و کیفر را در پی خواهد داشت.[۱۵]ازدواج در هر آیینی، با قوانین و مقرّرات ویژهای صورت میگیرد و اسلام به آداب و رسوم دیگر اقوام احترام گذاشته است: لكلِّ قوم نكاحٌ[۱۶] از پیمان زناشویی در قرآن به "نکاح" نیز تعبیر شده، و به دو معنا بهکار رفته است:
- آمیزش جنسی ﴿فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَنْ يَتَرَاجَعَا إِنْ ظَنَّا أَنْ يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ يُبَيِّنُهَا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾[۱۷]، ﴿وَابْتَلُوا الْيَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلَا تَأْكُلُوهَا إِسْرَافًا وَبِدَارًا أَنْ يَكْبَرُوا وَمَنْ كَانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَمَنْ كَانَ فَقِيرًا فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا﴾[۱۸]
- عقد ازدواج ﴿وَأَنْكِحُوا الْأَيَامَى مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾[۱۹] لغویان و مفسّران در تعیین معنای حقیقی و مجازی آن، بر یک نظر نیستند.[۲۰] گروهی معنای حقیقی نکاح را آمیزش و کاربرد آن در عقد را مجاز میدانند.[۲۱] متقابلاً برخی معنای حقیقی آن را عقد ازدواج قرار دادهاند.[۲۲] گروهی معتقد به اشتراک لفظی شدهاند،[۲۳] و هر گروهی برای خود استدلالهایی دارند؛ ولی فیّومی میگوید: عقد و آمیزش، هر دو معنای مجازی هستند و معنای حقیقی نکاح در لغت، چسبیدن و به هم پیوستن یا مخلوط شدن است.[۲۴]
در قرآن، بیش از ۸۰ بار مادّه "زوج" و مشتقّات آن و حدود ۲۳ بار، کلمه "نکاح" و مشتقّاتش بهکار رفته است. از کلمه "استمتاع" نیز درباره ازدواج، در قرآن بهره گرفته شده است و واژههایی از قبیل طلاق، ظهار، ایلاء، عدّه، مرئه، بعل، نساء، ذکر وانثی، احصان، صداق، مهریّه، اجر، مَس، تحریم و احلال نیز در دامنه گسترده بحث ازدواج قرارمیگیرند.[۲۵]
ازدواج، سنت آفرینش
زوجیّت، قانونی فراگیر در میان همه جانداران و ازجمله گیاهان است: ﴿الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَسَلَكَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلًا وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْ نَبَاتٍ شَتَّى﴾[۲۶]. زوجیّت در حیوان و انسان، پاسخی به غریزه جنسی است که بهطور طبیعی، برای بقای نسل در آنها نهاده شده است: ﴿فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا وَمِنَ الْأَنْعَامِ أَزْوَاجًا يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ﴾[۲۷]. انسان در مقابل غریزه جنسی، یکی از سه راه را میتواند برگزیند: یا از هر طریقی آن را ارضا کند (افراط) یا آن را سرکوب کند (تفریط) یا بهصورت متعادل و مشروع در ارضای آن گام بردارد. راه نخست به نوعی مخالف نظام تکوین و طبیعت است؛ زیرا در غالب جانوران و پرندگان و حتی حشرات دیده میشود که در آمیزش به فرد گزینش شدهای از جنس مخالف بسنده میکنند و به نوعی تشکیل خانواده میدهند و جنس نر، از ورود بیگانه به حریم خویش غیرت نشان میدهد و جنس ماده، سراغ غیر جفت خود نمیرود. راه دوم که مسیحیّت و بودائیان و برخی اقوام در گوشه و کنار جهان پیرو آن هستند و با عنوان رهبانیّت و ریاضت از آن یاد میشود، نیز:
- با طبیعت انسان و دیگر جانداران مخالف است؛ زیرا قوّه شهوت در وجود انسان آفریده شده و بهرهبرداری از لذّات مادّی را هم طبیعت انسانی و هم ادیان الهی تجویز میکنند.
- موجب بروز اختلالات روانی در انسان میشود. قرآن میفرماید: ﴿قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾[۲۸] و در آیه ﴿ثُمَّ قَفَّيْنَا عَلَى آثَارِهِمْ بِرُسُلِنَا وَقَفَّيْنَا بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَآتَيْنَاهُ الْإِنْجِيلَ وَجَعَلْنَا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا كَتَبْنَاهَا عَلَيْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَايَتِهَا فَآتَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ﴾[۲۹] رهبانیّت را بدعت نصارا شمرده است که حقّ آن را رعایت نکردهاند، و پیامبر با صراحت فرموده است: «لَا رَهْبَانِیةَ فِي الْإِسْلَامِ»[۳۰] یکی از نتایج این رهبانیّت، تحریم ازدواج برای زنان و مردان تارک دنیا در مسیحیّت بوده است.
- با ازدواج و تشکیل کانون گرم خانواده حاصل میشود: ﴿وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا وَجَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ بَنِينَ وَحَفَدَةً وَرَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ أَفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ يَكْفُرُونَ﴾[۳۱]، ﴿فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا وَمِنَ الْأَنْعَامِ أَزْوَاجًا يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ﴾[۳۲] خداوند در قلب مرد و زن، محبّت فوق العادهای افکنده است که بقای پیوند ازدواج را تضمین میکند و وابستگی هر کدام از آن دو به پدر، مادر و دیگر خویشان را، تحتالشعاع قرار میگیرد: ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ﴾[۳۳] این نشان وجود ادراکی فطری در نهاد انسان است که قرآن از آن به "میثاق غلیظ" ﴿وَكَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَقَدْ أَفْضَى بَعْضُكُمْ إِلَى بَعْضٍ وَأَخَذْنَ مِنْكُمْ مِيثَاقًا غَلِيظًا﴾[۳۴] تعبیر کرده است.[۳۵].[۳۶]
اهمیت ازدواج در ادیان الهی
انبیا، اطفای شهوت از راههای نامشروع، مانند خود ارضایی (استمنا)، زنا و همجنسگرایی، را منع کردهاند. قرآن کریم قوم لوط را که راه طبیعی ارضای شهوت (ازدواج) را کنار گذاشته و به همجنسگرایی روی آورده بودند، قومی تجاوزگر: ﴿وَتَذَرُونَ مَا خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عَادُونَ﴾[۳۷][۳۸]، و گروهی مسرف: ﴿إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ﴾[۳۹]، خوانده است. در آیات دیگری، نیز از راههای نامشروع اطفای شهوت، با عناوین فاحشه و راه زشت یاد شده است. ﴿وَلَا تَقْرَبُوا الزِّنَا إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِيلًا﴾[۴۰]؛ ﴿وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ وَأَنْتُمْ تُبْصِرُونَ﴾[۴۱] تشکیل خانواده (ازدواج) در اسلام مورد تشویق قرار گرفته و همگان موظف شدهاند مقدّمات آن را برای افراد بیهمسر فراهم کنند؛ ﴿وَأَنْكِحُوا الْأَيَامَى مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾[۴۲] این خطاب عام است و هر نوع کمک مادی و معنوی ازجمله وساطت را دربرمیگیرد. در روایت آمده است: « أَفْضَلُ اَلشَّفَاعَاتِ أَنْ تَشْفَعَ بَيْنَ اِثْنَيْنِ فِي نِكَاحٍ حَتَّى يَجْمَعَ اَللَّهُ بَيْنَهُمَا »[۴۳]. قرآن میفرماید: ﴿وَأَنْكِحُوا الْأَيَامَى مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾[۴۴] ایامی در این آیه، افراد مجرّد و بیهمسر، اعم از زن و مرد هستند. در ادامه میفرماید: فقر و ناداری، نباید مانع ازدواج آنان شود؛ زیرا خداوند با فضل خویش، بینیازکننده انسان است: ﴿إِنْ يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ﴾[۴۵]
ازدواج در جاهلیت
در عصر جاهلیّت، ازدواجهای مختلفی رواج داشته است.[۴۶] قرآن به مواردی از نکاحهای مرسوم جاهلیّت اشاره دارد:
- نکاح مقت (زناشویی وارث با همسر میّت)؛ رسم جاهلیّت بر این بود که زن میّت، مانند اموال او، به ارث میرسید و وارث یا خود، بدون مهر با او ازدواج میکرد (نکاح مقت) یا او را به ازدواج با شخص دیگری وامیداشت و مهریّهاش را مالک میشد یا زن، خود را با پرداخت مبلغی، به وارث بازخرید میکرد و تا آخر عمر بلاتکلیف میزیست و با مرگ وی اموالش به وارث میرسید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهًا وَلَا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا﴾[۴۷].[۴۸] تعبیر ﴿مَقْتًا﴾ از آیه ﴿وَلَا تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَمَقْتًا وَسَاءَ سَبِيلًا﴾[۴۹] گرفته شده که در آن، از نکاح با زن پدر، نهی شده است. طبرسی مواردی ازاینگونه نکاح را برشمرده که پس از اسلام، از پیامبر درباره آن میپرسیدند. یکی از آن موارد به فرزند ابوقیس مربوط است که پس از وفات پدر از نامادریاش درخواست ازدواج کرد. زن گفت: من تو را فرزند خود میدانم و برای تو که از صالحان قوم خویش هستی، این کار، شایسته نیست در عین حال، اجازهبده از پیامبراکرم(ص) در اینباره بپرسم. حضرت او را از این ازدواج بازداشت؛ سپس این آیه نازل شد.[۵۰]
- نکاح خدن (زناشویی غیر رسمی و پنهانی)؛ اساس این نکاح بر عقیدهای جاهلی بود که برخلاف ارتباط آشکار، ارتباط دوستانه پنهانی را با زن، نیکو میشمرد.[۵۱] قرآن در دو مورد به اینگونه نکاح اشاره کرده است: آنجا که شرایط ازدواج با کنیزان را بیان میکند، میفرماید: ﴿وَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلًا أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِنْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ مِنْ فَتَيَاتِكُمُ الْمُؤْمِنَاتِ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِكُمْ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَيْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلَا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَأَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۵۲]. در این آیه، از ازدواج با کنیزانی که بهصورت گرفتن دوست پنهانی مرتکب فحشا میشوند، منع کرده است. نظیر این تعبیر درباره مردان هم آمده است ﴿الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ وَمَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾[۵۳].
- نکاح بدل (زناشویی بهصورت تعویض همسر)؛ طبرسی، قولی را نقل کرده که آیه ﴿لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِنْ بَعْدُ وَلَا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ رَقِيبًا﴾[۵۴] درباره اینگونه ازدواج است که در جاهلیّت وجود داشته و اسلام آن را منسوخ کردهاست.[۵۵]
- نکاح استبضاع (زناشویی برای تولید مثل).
- نکاح رهط (زناشویی دسته جمعی).[۵۶]
- نکاح شغار (ازدواجی که مهر آن، واگذاری متقابل خواهر یا دختر به طرف مقابل است). از سوی دیگر در جاهلیّت بر زنان مطلّقه یا شوهر مرده، سختگیری میشد. قرآن از دخالت در امور آنان هم به شوهر پیشین و هم به خویشان زن هشدار میدهد. در آیه ﴿وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لِتَعْتَدُوا وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلَا تَتَّخِذُوا آيَاتِ اللَّهِ هُزُوًا وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمَا أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ يَعِظُكُمْ بِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾[۵۷] به مردان میگوید: پس از طلاق یا بهشایستگی نگاهشان بدارید یا به خوبی رهایشان کنید و آنان را برای زیان رساندن معطّل نگذارید تا حقوقشان ضایع شود. از طرف دیگر، به خویشان زن هم هشدار میدهد که آنان را از ازدواج با شوهران پیشین خویش منع نکنید ﴿وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ يَنْكِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذَلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكُمْ أَزْكَى لَكُمْ وَأَطْهَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾[۵۸]، و به بازماندگان میّت هشدار میدهد که از سختگیری بر زنان شوهر مرده بپرهیزید و بگذارید آینده زندگیشان را خودشان مشخّص کنند: ﴿وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجًا يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ﴾[۵۹] در ذیل آیات ﴿وَإِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَكَانَ زَوْجٍ وَآتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنْطَارًا فَلَا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئًا أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُبِينًا﴾[۶۰]، ﴿وَكَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَقَدْ أَفْضَى بَعْضُكُمْ إِلَى بَعْضٍ وَأَخَذْنَ مِنْكُمْ مِيثَاقًا غَلِيظًا﴾[۶۱] نقل شده که وقتی شخصی از همسرش سیر میشد و به ازدواج با دیگری تمایل مییافت، برای جبران مهریّهای که پرداخت کرده، همسر خویش را به اعمال منافیِ عفّت متّهم میکرد و بر او سخت میگرفت تا حاضر شود، مهر را بازپس دهد و شوهر، آن را برای ازدواج با زنی دیگر صرف کند.[۶۲] قرآن، با شگفتی میگوید: چگونه مهریّه را بازپس میگیرید و برای این کار به تهمت و گناه آشکار متوسّل میشوید درحالیکه شما با یکدیگر مدّتی زندگی کرده و انس گرفتهاید و از این گذشته، آنها] هنگام ازدواج [از شما پیمان محکمی گرفته بودند. عادت دیگر جاهلیّت این بود که دختران یتیم و ثروت آنان را تحت تصرّف خویش درمیآوردند. اگر زیبا بودند با آنان ازدواج میکردند و از مال و جمال آنان بهره میبردند و اگر زشت بودند، نمیگذاشتند دیگری با آنان ازدواج کند؛ او را در مضیقه قرار میدادند و اموال او را تصرّف میکردند.[۶۳] این ظلم آن قدر بزرگ و با اهمّیّت است که وقتی از پیغمبراکرم(ص) درباره حقوق و احکام زنان پرسیده میشود، پیامبر منتظر وحی میماند و خدا در خصوص حقوق دختران یتیم پاسخ میدهد: ﴿وَيَسْتَفْتُونَكَ فِي النِّسَاءِ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِيهِنَّ وَمَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ فِي يَتَامَى النِّسَاءِ اللَّاتِي لَا تُؤْتُونَهُنَّ مَا كُتِبَ لَهُنَّ وَتَرْغَبُونَ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الْوِلْدَانِ وَأَنْ تَقُومُوا لِلْيَتَامَى بِالْقِسْطِ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِهِ عَلِيمًا﴾[۶۴] در جاهلیّت، ازدواج با مطلّقه پسر خوانده مذموم بود و اسلام از آن جهت که پسرخوانده را پسر نمیداند، این حکم را منسوخ کرد و مطلّقه زید بن حارثه که پسر خوانده رسولالله بود به دستور خداوند به همسری پیامبر درآمد: ﴿فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا ﴾. قرآن، هدف ازدواج پیامبر با زینب بنت جحش را شکستن سنّت جاهلی میداند: ﴿وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا﴾[۶۵] گونه برخورد قرآن با سنّت جاهلی از قاطعیّتی که در این آیه وجود دارد، استفادهمیشود؛ زیرا اوّلا به ﴿زَوَّجْنَاكَهَا ﴾ تعبیر کرده تا نشان دهد این تصمیم الهی بوده است، بدین سبب زینب بر دیگر همسران پیامبر مباهات میکرد که خداوند او را از آسمان به همسری پیامبر درآورده است؛ ثانیاً در آخر میفرماید: ﴿وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا﴾؛ یعنی این کار باید بشود و امر الهی انجام شدنی است.[۶۶][۶۷]
اقسام ازدواج
در کتابهای فقیهان پیشین، نکاح به ۳ قسم تقسیم شده است:[۶۸] ۱. نکاح دائم؛ ۲. نکاح منقطع یا موقّت (متعه)؛ ۳. ملک یمین. مؤیّد نظر فقیهان، روایتی است که در آن نکاح بر ۳گونه دانسته شده است: نکاح به میراث (ازدواج دائم)، نکاح بدون میراث (متعه)، و نکاح به ملک یمین [۶۹] که قرآن به دو قسم آن در این آیه اشاره دارد: "والَّذینَ هُم لِفُروجِهِم حـفِظونَ * اِلاّ علی اَزوجِهِم اَو ما مَلَکَت اَیمـنُهُم."... (مؤمنون / ۲۳، ۵ـ۶؛ معارج / ۷۰، ۲۹ـ۳۰) نکاح دائم و موقّت، هر دو ازدواج و در بسیاری از احکام مشترکند؛ بدین سبب به زن و مرد در متعه نیز زوج و زوجه میگویند. ملک یمین به دو گونه ترسیم میشود: گاه انسان مالک عین کنیز است. در این صورت، آمیزش مالک با کنیز جایز است، مگر آنکه به ازدواج شخص دیگری درآمده باشد.[۷۰] و گاه، انسان مالک منفعت کنیز است، درصورتی که مالک، آن را به شخص دیگری مباح کند که در اصطلاح به آن تحلیل گویند و هر دو فرض مذکور، در ملک یمین قرار دارد. اغلب، تحلیل را تملیک منفعت دانستهاند؛ ولی برخی، آن را نیز نوعی از عقد بهشمار آوردهاند.[۷۱][۷۲]
حکم ازدواج در اسلام
اهل ظاهر(آنان که به ظاهر قرآن عمل میکنند [۷۳] و تأویل در آن را نمیپذیرند)، ازدواج را واجب میدانند [۷۴] و برای اثبات مدّعای خویش، به آیات ذیل استدلال میکنند: "... فَانکِحوا ما طابَ لَکُم مِنَالنِّساءِ" (نساء / ۴، ۳)، "... فَانکِحوهُنَّ بِاِذنِ اَهلِهِنَّ.".. (نساء / ۴، ۲۵)، "واَنکِحوا الاَیـمی مِنکُم والصّــلِحینَ مِن عِبادِکُم واِمائِکُم.".. (نور / ۲۴، ۳۲) میگویند: این آیات، فرمان به ازدواج میدهند و امر، ظاهر در وجوب است؛ ولی بیشتر عالمان شیعه و سنّی، ازدواج را مستحب دانسته[۷۵] و ظهور آیات را در وجوب نپذیرفتهاند؛ زیرا:
- در آیه۲۵ نساء / ۴، برای کسانیکه توانایی ازدواج با زنان آزاد را ندارند، سفارش کرده که با زنان پاکدامن از بردگان ازدواج کنند؛[۷۶] ولی در عین حال فرموده: خودداری از ازدواج با کنیزان، بهتر است: "... واَن تَصبِروا خَیرٌ لَکُم."...
- در بین صحابه، کسانی بودند که تا آخر عمر ازدواج نکردند و رسولاللّه آنها را از این کار برحذر نداشت.[۷۷]
- اگر ازدواج واجب میبود، خداوند در قرآن، مسلمانان را میان ازدواج یا استفاده از ملک یمین مخیّر نمیکرد: "فَانکِحوا ما طابَ لَکُم... فَاِن خِفتُم اَلاّ تَعدِلوا فَوحِدةً اَو ما مَلَکَت اَیمنُکُم."... (نساء / ۴، ۳) درصورتی که استفاده از کنیز، حتّی به نظر اهل ظاهر، مباح است و تخییر میان واجب و مباح معنا ندارد.[۷۸] قول سوم، از شیخ طوسی و شافعی است. آنان گفتهاند: برای کسانیکه بتوانند بیهیچ دغدغهای، در راه عبادت خداوند گام بردارند و نفس آنها قوی و صبور است، عزلت (ترک ازدواج) بهتر است؛ ولی برای دیگران، ازدواج مستحب است.[۷۹] آنان به آیه۳۹ آلعمران / ۳ استدلال میکنند که خداوند، حضرت یحیی(ع) را میستاید: "... وسَیِّدًا و حَصورًا و نَبیًّا مِنالصّـلحین". "حصور" به کسی میگویند که ازدواج را ترک کرده است. [۸۰] در پاسخ گفتهاند: برای لفظ "حصور" معانی دیگری نیز ذکر شده، از قبیل کسی که کار بیهوده نمیکند یا آنکه نفس خویش را از شهوت بازمیدارد.[۸۱] گذشته از این، فضیلت تجرّد و عزلت برای حضرت یحیی(ع)، براساس شرایع پیشین، برای پیروان شریعت اسلام حجت نیست؛ بهویژه که پیامبر خاتم(ص) با آنکه نفسی قوی داشت و در عبادت پروردگار از همه ممتازتر بود، همسران متعدّدی اختیار کرد. حضرت، گروهی از اصحاب ازجمله عثمان بن مظعون را که آمیزش با همسر خویش را ترک کرده بود، نکوهش کرد که: چه شده گروهی بر خود سخت میگیرند و از زنان که خدا حلال کرده، میپرهیزند. سپس آیه نازلشد که: "یـاَیُّها الَّذین ءَامَنوا لاتُحَرِّموا طَیِّبـتِ ما اَحَلَّ اللّهُ لَکُم و لاتَعتَدوا اِنَّ اللّهَ لایُحِبُّ المُعتَدین". (مائده / ۵، ۸۷) آنان گفتند: ما بر عزلت، سوگند یادکردهایم و خدا فرمود: "لایُؤاخِذُکُمُ اللّهُ بِاللَّغوِ فی اَیمـنِکُم و لـکِن یُؤاخِذُکُم بِما عَقَّدتُمُ الاَیمـنَ.".. (مائده / ۵، ۸۹)، و بدین ترتیب، این نوع سوگند، بیهوده تلقّی شد.[۸۲] در روایات، با تعبیرهای گوناگونی به ازدواج ترغیب شده است؛ ازجمله، ازدواج بزرگترین نعمت و فایده پس از نعمت اسلام،[۸۳] سنّت رسول خدا(ص)، [۸۴] حافظ نصف یا دو سوم از دین،[۸۵]خیر دنیا و آخرت [۸۶] و زیاد کننده رزق،.[۸۷] شمرده شده است. از سوی دیگر، مجرّد زیستن (عزوبت) نکوهش شده، و پستترین مردگان مسلمانان را کسانی شمردهاند که در حال تجرّدبمیرند.[۸۸] ازدواج گاهی بر اثر عوارض جانبی، حرام، واجب، مکروه یا مباح میشود و این، با استحباب ذاتی ازدواج منافات ندارد؛ مثلا درصورت خوف وقوع در حرام یا ضرر، ازدواج، واجب میشود و باداشتن چهار زن دائم، ازدواج دائم دیگر حراماست، با انتفای شهوت مکروه، و با وجود دومصلحت مساوی در فعل و ترک، مباح است.[۸۹][۹۰]
مقدمات ازدواج
چون تداوم نسل انسان بر ازدواج مبتنی است، اسلام به مقدّمات و زمینههای گوناگونی از آن، توجّه کرده است.
نگاه به همسر آینده
نگاه به زنی که انسان قصد ازدواج با او را دارد، به اجماع فریقین جایز است [۹۱] تا با بصیرت کامل، همسر خود را برگزیند؛ البتّه در محدوده مجاز نگاه، و لزوم رضایت دختر، اختلاف است.[۹۲] برخی "... ولَو اَعجَبَکَ حُسنُهُنَّ.".. (احزاب / ۳۳، ۵۲) را دلیل بر این حکم دانستهاند؛[۹۳] زیرا در این آیه، خداوند به پیامبر اعلام میدارد: پس از این، ازدواج یا تبدیل همسرانت به همسران دیگر، بر تو حلال نیست؛ هرچند جمال آنها مورد توجّه تو واقع شود و اعجاب بدون نگاه حاصل نمیشود. میتوان از کلمه "هتین" در کلام شعیب(ع) "اُریدُ اَن اُنکِحَکَ اِحدَی ابنَتَیَّ هـتَین" (قصص / ۲۸، ۲۷) استفاده کرد که وی دختران خویش را به موسی با اشاره نشان داد و دختران نیز آنجا حاضر بودند؛ ولی گویا استفاده جواز نگاه از این آیات مشکلاست؛ زیرا اعجاب با نگاه غیر عمدی نیز حاصل میشود.[۹۴]
خواستگاری
خواستگاری، پیشنهاد برای تشکیل خانواده[۹۵] و از مستحبّات است[۹۶] و بهطور معمول از سوی مرد یا خانواده او صورت میگیرد. از برخی آیات استفاده میشود که خواستگاری از هر زنی، تحت هر شرایطی، روا نیست: "ولا جُناحَ علَیکُم فیما عَرَّضتُم بِه مِن خِطبَةِ النِّسآء". (بقره / ۲، ۲۳۵) قدر مسلّم از این آیه، جواز خواستگاری با کنایه، از زنی است که در عدّه وفات باشد؛ زیرا آیه پیشین، درباره زنان شوهر مرده است؛ ولی گروهی آن را شامل هر زنی که در عدّه طلاق بائن باشد نیز دانستهاند.[۹۷] اسلام، دستور حساب شدهای، درباره خواستگاری اینگونه زنان داده که همه جوانب در آن مراعات شده است. از طرفی، بهطور طبیعی، زن با فوت شوهر یا جدا شدن از او، درباره آینده خویش دغدغه دارد و از طرفی باید حریم زوجیّت پیشین نیز حفظ شود؛ بدین سبب از خواستگاریِ صریح یا ملاقات و وعده پنهانی با آنان، نهی شده است: "... ولـکن لا تُواعِدوهُنَّ سِرًّا اِلاّ اَن تَقولوا قَولاً مَعروفًا.".. قول معروف، به خواستگاری با رمز و کنایه تفسیر شده است؛[۹۸] البتّه اگر انسان در دل، به ازدواج با اینگونه زنان تصمیم داشته باشد، این تصمیم، همانند اظهار با کنایه، جایز است: "... اَو اَکنَنتُم فی اَنفُسِکُم عَلِمَ اللّهُ اَنَّکُم سَتَذکُرونَهنَّ."... (بقره / ۲، ۲۳۵) موارد دیگر خواستگاری که با توجّه به آیات قرآن، مورد نظر فقیهان قرار گرفته است، عبارتاند از: خواستگاری صریح یا غیر صریح از زن شوهردار یا زنی که در عدّه طلاق رجعی به سر میبرد، و خواستگاری صریحِ مرد از زنی که او را سه بار طلاق داده یا در عدّه * وفات به سر میبرد جایز نیست.[۹۹] خواستگاری مرد از زنی که او را ۹ بار طلاق داده، حتّی با رمز و کنایه، ممنوع است؛ زیرا آن زن بر او حرام همیشگی است؛ ولی برای غیر شوهر، در زمان عدّه، فقط بهصورت کنایه، جایز است.[۱۰۰] نمونههایی از خواستگاریِ کنایی که آیه بدان اشاره دارد، درروایات و کتابهای فقهی ذکر شده است.[۱۰۱] خواستگاری، معمولا از سوی مرد یا خانواده او انجام میپذیرد و زن به این کار اقدام نمیکند؛ چنانکه در آیه۲۳۵ بقره / ۲، خواستگاری به مردان نسبت داده شده است. این بدان جهت است که پاسخ رد شنیدن زن از مرد، به نوعی شکست عاطفی در زندگی زن است که اثر آن هنگام تشکیل خانواده و اداره آن و نیز در تربیت فرزندان ظاهر میشود؛ درحالیکه خواستگاری از سوی مرد، و شنیدن پاسخ ردّ شکست در زندگی بهشمار نمیرود؛ بنابراین اگر در موردی، زن و خانواده او با قاطعیّت بدانند که از مردپاسخ رد نخواهند شنید، خواستگاری آنها امری معقول و روا خواهد بود.[۱۰۲] از داستان حضرت شعیب * و موسی ((ع)) در قرآن استفاده میشود که خواستگاری ازطرف خانواده دختر نیز صورت میپذیرد. طبق آیه۲۷ قصص / ۲۸، حضرت شعیب به موسی(ع) پیشنهاد ازدواج با یکی از دخترانش را در مقابل ۸ یا ۱۰ سال کار میدهد: "اِنّی أُریدُ اَن اُنکِحَکَ اِحدَی ابنَتَیَّ هـتَین."... برخی، از آیه "اِنّ اَکرَمَکُم عِنداللّهِ اَتقـکُم" (حجرات / ۴۹، ۱۳) استفاده کردهاند که اگر شخص شایستهای توان تأمین نفقه را دارد و از دختری خواستگاری کرد، اجابت خواسته او واجب است. کنزالعرفان مینویسد: استفاده این مطلب، از آیه، مشکل است، مگر با کمک روایت پیغمبر(ص) که فرمود: دخترانتان همانند میوه هستند که اگر هنگام رسیدن چیده نشود، فاسد میگرد [۱۰۳]. جای دیگر فرمود: دخترانتان را به ازدواج کسانی درآورید که از نظر ایمانی به آنان اطمینان دارید: "إذا جائکم مَن ترضون دینه فزوّجوه اِلاّ تَفعَلوهُ تَکُن فِتنَةٌ فِیالاَرضِ و فَسادٌ کَبیرٌ". شاید بتوان از آیه۳۲ نور / ۲۴ "واَنکِحُوا الاَیـمی مِنکُم.".. نیز بر این مطلب استدلال کرد؛ زیرا با اجابت خواستگار، زمینه ازدواج، فراهم میشود.[۱۰۴]
ملاک انتخاب همسر
اوصاف همسر شایسته
قرآن، درباره لزوم رعایت شایستگی و اهمّیّت اوصاف همسری که انسان در ابتدا برمیگزیند یا اگر ازدواج با همسر نامناسبی صورت گرفته، باید این شایستگی را در او پدید آورد، مباحثی را مطرح کرده و درباره همسران نامناسب که گاه در حدّ دشمن میتوانند کانون خانواده را فاسد کنند، هشدار میدهد: "یـایُّها الَّذین ءَامَنوا اِنَّ مِن اَزوجِکُم و اَولـدِکُم عَدُوّاً لَکُم فَاحذَروهُم."... (تغابن / ۶۴، ۱۴) تکیه قرآن در موارد متعدّد بر صلاحیّت و شایستگی همسر، مفهومی عام است و شامل جنبههای گوناگون ظاهری (جسمی) و معنوی (دینی و اخلاقی) میتواند باشد؛ آیه۹۰ انبیاء / ۲۱ که گزارشی از اجابت دعای زکریا * است، میفرماید: "واَصلَحنا لَهُ زَوجَه". برخی این آیه را به اصلاح ظاهری و جسمی معنا کرده و گفتهاند: همسر زکریا عقیم بود، خداوند نازایی او را از بین برد یا پیر و شکسته بود و خداوند او را جوان کرد و برخی، آیهرا به اصلاح اخلاقی معنا کرده و گفتهاند: خداوند، همسر زکریا را خوش اخلاق قرار داد.[۱۰۵] آیه۳۴ نساء / ۴، زنان صالح و درستکار را کسانی میداند که در برابر نظام خانواده خاضع هستند و نهتنها در حضور شوهر، بلکه در غیاب او مرتکب خیانت مالی و ناموسی نمیشوند و حقوق او را مراعات میکنند: "فالصّـلِحـتُ قـنِتـتٌ حـفِظـتٌ لِلغیبِ بِما حَفِظَ اللّهُ."..[۱۰۶]. در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است: "تزوّجوا فی الحجر الصالح فاِنّ العِرق دسّاس"؛[۱۰۷] با خانواده شایسته ازدواج کنید؛ زیرا خصایص والدین و اجداد، به نسل بعد سرایتمیکند.
در برخی آیات، سرانجام نیک آخرتی، برای همسر انسان، در گرو صلاحیّت آنان قرار داده شده است: "جَنّـتُ عَدن یَدخُلونَها ومَن صَلَحَ مِن ءابائِهِم واَزوجِهِم وذُرِّیّـتِهِم" (رعد / ۱۳، ۲۳)، و این فرجام نیک در آیه۸ غافر / ۴۰، در قالب دعای فرشتگان حامل عرش الهی، برای همسران صالح نقل شده است: "رَبَّنا واَدخِلهُم جَنّـتِ عَدن الَّتی وعَدتَّهُم ومَن صَـلَحَ مِن ءابائِهِم واَزوجِهِم."..، و در سوره فرقان / ۲۵، آیات ۶۳ به بعد، پس از بیان ویژگیهای عبادالرّحمن، دعای آنان را نقل میکند که پروردگارا! همسران و فرزندان ما را مایه چشمروشنی ما قرار ده: "والَّذین یَقولُونَ رَبَّنا هَب لَنا مِن اَزوجِنا و ذُرِّیّـتِنا قُرَّةَ اَعیُن"(فرقان/ ۲۵، ۷۴) یکی از دعاهای مشهور مسلمانان هنگام حج این دعا است: "رَبَّنا ءَاتِنا فِیالدُّنیا حَسَنةً و فِیالأخِرةِ حَسنَة" (بقره / ۲، ۲۰۱) که در حدیثی از پیامبر، اینگونه تفسیر شده است: کسی که خدا به او قلبی شاکر و زبانی مشغول به ذکرحق و همسری با ایمان که او را در امور دنیا و آخرت یاری کند، ببخشد، نیکی دنیا و آخرت به او داده، و از عذاب آتش بازداشته شدهاست.[۱۰۸] قرآن در آیه۳۲ نور / ۲۴، صلاحیّت و شایستگی بردگان را هنگام ازدواج، مورد توجّه اولیای آنان قرار داده است: "... والصّــلِحینَ مِن عِبادِکُم واِمائِکُم.".. گروهی صلاحیّت در آیه را به آمادگی برای ازدواج [۱۰۹] و برخی آن را به صلاحیّت دینی، تفسیر کردهاند؛[۱۱۰] زیرا بسیاری از بردگان، در سطح پایینی از فرهنگ و اخلاق قرار داشتند؛ بهطوری که هیچگونه مسؤولیّتی در زندگی مشترک احساس نمیکردند و همسر خود را به آسانی رها کرده، او را بلاتکلیف میگذاشتند؛ بدین سبب دستور داده شده، هرکدام صلاحیّت اخلاقی دارند، به ازدواج با او اقدامکنید[۱۱۱] در برخی آیات، صفاتی مشخّص، برای همسران شایسته ذکر شده است؛ ازجمله در آیه۹۰ انبیاء / ۲۱ به سه ویژگی برای خانواده زکریا اشاره کرده است: در انجام کار خیر شتاب میکردند و در همه حال، خدا را میخواندند و همواره در برابر او خشوع داشتند: "... اِنَّهُم کانوا یُسـرِعونَ فِی الخَیرتِ و یَدعونَنا رَغَبًا و رَهَبًا و کانوا لَنا خـشِعین". در آیه۵ تحریم / ۶۶ خداوند، ۶ صفت را برای همسران شایسته برشمرده که الگوی خوبی برای همه مسلمانان، هنگام انتخاب همسر است:
- "اسلام"؛
- "ایمان" یعنی اعتقادی که در اعماق قلب انسان نفوذ کند؛
- "قنوت"، یعنی اطاعت در برابر خدا یا شوهر،[۱۱۲] همراه با خضوع؛
- "توبه"، یعنی استغفار و عدم اصرار بر گناه؛
- "عبادت خداوند"، عبادتی که روح و جان او را پاک و پاکیزه کند؛
- "اهل گناه نبودن". بسیاری، "سـئِحـت" را به روزهدار بودن تفسیر کردهاند؛[۱۱۳]ولی راغب گوید: مقصود، روزهای است که نگهدارنده اعضای بدن از ارتکاب گناه باشد.[۱۱۴] برخی نیز آن را اشاره به زنان مهاجر دانستهاند: "عَسی رَبُّهُ اِن طَـلَّقَکُنَّ اَن یُبدِلَهُ اَزوجـًا خَیرًا مِنکُنَّ مُسلِمـت مُؤمِنـت قـنِتـت تـئِبـت عـبِدت سـئِحـت."...[۱۱۵][۱۱۶]
کفویت در ازدواج
کفویّت بهصورت شرط صحّت یا لزوم عقد ازدواج،[۱۱۷] از نظر بسیاری از اهلسنّت، برابری و همتایی زن و شوهر، از جهت نژاد، اسلام، حرفه، حریّت، دیانت و مال است.[۱۱۸]سرخسی میگوید:[۱۱۹] چون سفیان ثوری عرب بوده، تواضع کرده و عجم را کفو خود قرارداده است؛ ولی ابوحنیفه چون عجم بوده، تواضع کرده و گفته: ما کفو عرب نیستیم، دلیل سفیان ثوری، حدیث نبوی است: مردم همانند دندانههای شانه هستند و همه باهم برابرند، و عرب بر عجم برتری ندارد. برتریهای نژادی و حرفهای را میتوان با توجّه به آیه "... اِنّا خَلَقنـکُم مِن ذَکَر و اُنثی... اِنّ اَکرمَکُم عِنداللّهِ اَتقـکُم" (حجرات / ۴۹، ۱۳) غیر معتبر دانست؛ زیرا بر اساس این آیه، ملاک برتری، تقوا قرار داده شده است.
فقیهان شیعه، کفویّت را بهمعنای برابری در اسلام، شرط ازدواج میدانند [۱۲۰] که در آیه۲۲۱ بقره / ۲ با صراحت از نکاح با مشرکان، و در آیه۱۰ ممتحنه / ۶۰ از پایبندی به پیوند ازدواج با زنان کافر نهی شده، و در آیه۲۶ نور / ۲۴ فرموده است: زنان خبیث و ناپاک از آن مردان خبیث و ناپاکند، و مردان ناپاک به زنان ناپاک تعلّق دارند: "اَلخَبیثتُ لِلخَبیثینَ والخَبیثونَ لِلخَبیثتِ."..، و در نقطه مقابل، زنان پاک به مردان پاک و مردان طیّب به زنان طیّب و پاک تعلّق دارند. در روایات آمده که مؤمن، کفو مؤمن است.[۱۲۱] اگر از دیانت و امانتداری کسی، راضی هستید، سنّت ازدواج را به تأخیر میندازید.[۱۲۲] بیشتر فقیهان شیعه، کفویّت در مال را شرط ازدواج ندانسته [۱۲۳] و به مسلمان بودن بسنده کردهاند؛ زیرا ادلّه عام، مانند "اَوفوا بِالعُقود" (مائده / ۵، ۱) بر صحّت ازدواج، دلالت دارد و خدا، وعده داده است که با ازدواج فقر به گشایش، تبدیل میشود: "... اِن یَکونوا فُقَراءَ یُغنِهِمُ اللّهُ مِن فَضلِه.".. (نور / ۲۴، ۳۲)، ولی برخی از امامیّه،[۱۲۴] کفویّت در مال را شرط دانستهاند؛ البتّه نه بهمعنای تساوی در ثروت، بلکه بهمعنای توان تأمین مخارج و قدرت بر پرداخت نفقه * ای که در شأن همسر باشد و بر این مطلب به آیه۲۵ نساء / ۴ استدلال کردهاند: "ومَن لَم یَستَطِع مِنکُم طَولاً اَن یَنکِحَ المُحصَنـتِ المُؤمِنـتِ فَمِن مامَلَکَت اَیمـنُکم."... ولی این آیه، درصدد بیان حکم شرعی نیست؛ بلکه صرفاً میگوید: کسی که از نظر مالی بر تحمّل مهر و نفقه قدرت ندارد، راه برای ازدواج بر او بسته نشده است؛ زیرا با مخارج سبکتری میتواند با کنیزان ازدواج کند.[۱۲۵][۱۲۶]
اهداف و آثار ازدواج
حکمتها و آثار مهمّی بر ازدواج مترتّب میشود، و قرآن در آیاتی به آنها پرداخته است. در برخی ازدواجها، هرچند زن و مرد با یکدیگر زندگی میکنند، لکن اهدافی که باید در زندگی حاکم باشد، از میان میرود و دو طرف بهرهای از زندگی مشترک نمیبرند برخی گفتهاند:[۱۲۷] هرجا نشانههای الفت و حکمتهای زوجیّت چه در دنیا و چه در آخرت برقرار باشد، قرآن واژه زوجیّت را بهکار برده است (روم / ۳۰، ۲۱؛ فرقان/ ۲۵، ۷۴؛ زخرف / ۴۳، ۷۰؛ بقره / ۲، ۲۵؛ یس / ۳۶، ۵۶)، و هرگاه جای این نشانهها و حکمتها را بُغض و خیانت یا تفاوت عقیده زن و مرد با یکدیگر پر کند، قرآن واژه "امرأة" را آورده است (یوسف / ۱۲، ۳۰؛ تحریم / ۶۶، ۱۰ـ۱۱)؛ همچنین آنجا که حکمت زوجیّت (بقای نسل انسان) از میان برداشته میشود، بازقرآن، واژه "امرأة" را بهکار برده است (ذاریات / ۵۱، ۲۹؛ مریم / ۱۹، ۴ـ۵؛ آلعمران / ۳، ۴۰)؛ بدین سبب وقتی دوباره این حکمت شکوفا میشود و نهال زوجیّت به بار مینشیند، بازقرآن تعبیر را عوض کرده، کلمه "زوج" را بهکار میبرد. در آیه۴۰ آل عمران / ۳، زکریا(ع) با اعجاب از بشارت الهی به یحیی(ع) از پیری خود و نازا بودن همسرش سخنمیگوید: "وامرَاَتی عاقِرٌ"؛ ولی وقتی دعای او اجابت میشود، میفرماید: "واَصلَحنا لَه زَوجَهُ". (انبیاء / ۲۱، ۹۰) اهداف و آثار ازدواج عبارتاند از[۱۲۸]:
حفظ نسب
در اسلام، حفظ نسب *، پایه احکام و حقوقِ فراوانی است. بعضی از احکام فقهی، بر شناخت رابطه فرزند * با پدر و مادر یا بر شناخت نسبتهای فامیلی دیگر، مبتنی است. تبعیّت فرزند از پدر و مادر در کفر و اسلام، در طهارت و نجاست، در بردگی و حریّت، جواز ربا بین پدر و فرزند، قصاص نشدن پدر به قتل فرزند، مقبول نبودن شهادت پسر بر ضدّ پدر، وجوبِ قضای نمازهای میّت بر پسر بزرگتر، مسائل ارث، حبوه (اموالی از ترکه میت که اختصاص به پسر بزرگتر دارد مانند قرآن، انگشتر، شمشیر و لباس)، [۱۲۹] نظر به محارم و ازدواج با آنان، دیه قتل خطایی که بر عاقله (خویشان پدری قاتل، مانند برادران، عموها و فرزندان آنها)[۱۳۰] واجب است، ولایت پدر و جدّ، حقوق طرفینی مانند حقّ حضانت و نفقات، عقوق والدین و اطاعت از آنها و مسائل اخلاقی مانند صله رحم، هبه به اقارب، عقیقه فرزند و مسائل فراوان دیگری، بر حفظ انساب متوقّف است.[۱۳۱] عدّه زن بین دو ازدواج و انتظار برای ازدواج دوباره پس از وفات شوهر به مدّت ۴ ماه و ۱۰ روز (بقره / ۲، ۲۳۴)، عدّه زن به مدّت سه دوره پاکی پس از طلاق (بقره / ۲، ۲۲۸) و انتظارزن باردار برای ازدواج مجدّد تا هنگام وضع حمل (طلاق / ۶۵، ۴)، همه این مقرّرات گویای اهمّیّت حفظ نسب است. حرمت ازدواج با زن شوهردار (نساء / ۴، ۲۴)، و حرمت زنا (اسراء / ۱۷، ۳۲) نیز بر پایه حکمت حفظ نسب قرار داده شده است[۱۳۲].[۱۳۳]
برخورداری از سکون و آرامش
نیاز روح به آرامش، با اهمّیّتتر از نیاز جنسی است. همسر شایسته در پیشآمدهای زندگی، راه وصول به آرامش * و سعادت را نزدیک میکند: "ومِن ءایتِهِ اَن خَلَقَ لَکُم مِن اَنفُسِکُم اَزوجًا لِتَسکُنوا اِلیها.".. (روم / ۳۰، ۲۱)، "... وجَعَل مِنها زَوجَها لِیَسکُنَ اِلیها."... (اعراف / ۷، ۱۸۹) برخی مفسّران،[۱۳۴] مقصود از لباس را در آیه۱۸۷ بقره / ۲، سکون و آرامش دانستهاند؛ همانگونه که خدا، شب را لباس (مایه آرامش و سکون) دانسته: "وجَعَلنا الَّیلَ لِباسًا" (نبأ / ۷۸، ۱۰)؛ بنابراین، آیه۱۸۷ بقره / ۲ (هُنَّ لِباسٌ لَکُم و اَنتُم لِباسٌ لَهُنّ) نیز به سکون و آرامشی که با همسر حاصل میشود، اشاره خواهد داشت.[۱۳۵]
حفظ نوع بشر
طبق بیان قرآن، ازدواج وسیلهای برای تولید و بقای نسل در انسان و حیوان است: "... جَعَل لَکُم مِن اَنفُسِکُم اَزوجًا و مِن الاَنعـمِ اَزوجًا یَذرَؤُکُم فِیه."... (شوری / ۴۲، ۱۱) گرچه جمله "یَذرَؤُکُم فِیه"، تکثیر نسل انسان را بیان داشته است، در این جهت، میان انسان و چارپایان و گیاهان فرقی نیست. در جای دیگری میفرماید: پروردگار، شما را از "نفس واحدی" آفرید و جفتش را نیز از جنس او آفرید، و از آن دو، مردان و زنان بسیاری را پراکنده ساخت: "... و بَثَّ مِنهُما رِجالاً کثیرًا و نِسآء."... (نساء / ۴، ۱) در آیه۷۲ نحل / ۱۶ میفرماید: از همسرانتان برای شما فرزندان و نوهها قرار داد "... وجَعَل لَکم مِن اَزوجِکم بَنینَ و حَفَدَة". قرآن، بقای نسل انسان و اجتماع مدنی را به ازدواج منوط میداند و روی آوردن به زنا * و لواط * را نابودکننده راه بقای نسل میشمارد: "ولاتَقرَبُوا الزِّنی اِنّه کان فـحِشةً و ساءَ سَبیلاً" (اسراء / ۱۷، ۳۲)، "اَئِنَّکُم لَتَأتونَ الرِّجالَ و تَقطَعونَ السَّبیلَ.".. (عنکبوت / ۲۹، ۲۹)؛ زیرا با رواج راههای نامشروع، رغبت به نکاح کم میشود؛ جاذبهاش از بین رفته، فقط بار تأمین مسکن و نفقه و به دنیا آوردن اولاد و تربیت آنان، باقی میماند؛ در نتیجه، آسانترین راههای اشباع غرایز که نامشروع است، رایج میگردد و هدف بقای نسل، رنگ میبازد.[۱۳۶].[۱۳۷]
داشتن فرزندان صالح
یکی از خواستههای غریزی انسان، نیاز فطری به پدر و مادر شدن است و پاسخ به این خواسته با ازدواج تأمین میشود. در سایه ازدواج است که نسلی دارای اصل و نسب پدید میآید. قرآن در آیاتی، فرزند را زینت زندگی دنیا شمرده که بیانگر رغبت انسان به داشتن فرزند و برقرار شدن رابطه پدر و مادر با فرزند است: "اَلمالُ والبَنونَ زینَةُ الحَیوةِ الدّنیا". (کهف / ۱۸، ۴۶) داشتن فرزند بهصورت ثمره ازدواج، با تعبیرهای گوناگونی در قرآن آمده است. در آیه۲۲۳ بقره / ۲ پس از اینکه میگوید: "نِساؤُکُم حَرثٌ لَکُم فَأتوا حَرثَکُم اَنّی شِئتُم."..، یادآور میشود که بکوشید از این فرصت بهره گیرید و با پرورش فرزندان صالح و شایسته که به حال دین و دنیای شما مفید باشند، اثر نیکی برای خود از پیش بفرستید: "... وقَدِّموا لاَِنفُسِکُم."..[۱۳۸]. در آیه۱۸۷ بقره / ۲ پس از آنکه از آمیزش با همسر سخن بهمیان آمده است، میفرماید: "... وابتَغوا ما کَتَبَ اللّهُ لَکُم.".. که به نظر بسیاری مقصود، طلب فرزند است.[۱۳۹] درخواست فرزندِ صالح از خداوند در موارد متعدّدی از قرآن، آمده است. در آیه۱۸۹ اعراف / ۷ از قول پدر و مادری نقل میکند که عرضه میدارند: اگر فرزند صالحی نصیبشان شود، شکرگزار خواهند بود: "... دَعَوُا اللّهَ رَبَّهُما لـَئِن ءاتَیتَنا صــلِحـًا لَنَکونَنَّ مِنَ الشّـکِرین". در چند جا از قرآن، درخواست حضرت زکریا(ع) مطرح شده که از خداوند، فرزندی خواسته است تا لیاقت جانشینی او را داشته: "... فَهَب لِی مِن لَدُنکَ وَلیًّا.".. (مریم / ۱۹، ۵)، و مورد رضایت پروردگار باشد: "... واجعَلهُ رَبِّ رَضِیّا". (مریم / ۱۹، ۶) در سوره آلعمران، پس از مشاهده شایستگیهای مریم (علیها السلام)، پروردگار خویش را میخواند که: خداوندا! ازطرف خود، فرزند پاکیزهای به من عطا فرما: "... هَب لی مِن لَدُنکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً اِنّک سَمیعُ الدُّعاءِ". (آلعمران / ۳، ۳۸)[۱۴۰]
مودت و رحمت
از دیگر آثار ازدواج، موّدت و رحمت است: "... وجَعَلَ بَینَکُم مَوَدَّةً و رَحمَةً.".. (روم / ۳۰، ۲۱). آنچه در آغاز زندگی مشترک بین زن و شوهر، یگانگی برقرار میکند و اثر آن در مقام عمل ظاهر میشود، مودّت * است؛[۱۴۱] ولی پس از گذشت زمان و رسیدن دوران ضعف و ناتوانی، رحمت جای مودّت را پر میکند.[۱۴۲] مودّت غالباً جنبه متقابل دارد، اما رحمت یک جانبه و ایثارگرانه است پرورش کودکان و خدمات بلاعوض به همسر نیازمند، ایثار و رحمت است.[۱۴۳] در اینجا برای حفظ نظام خانوادگی، مودّت رنگ میبازد؛ ولی رحمت جایگزین آن میشود.[۱۴۴]
ارضای غریزه جنسی
غریزه جنسی، نیرویی است که در زن و مرد قرار داده شده و ازدواج، وسیلهای مجاز برای اطفای نیروی شهوت و پاسخی به این غریزه خدادادی است: "والَّذینهُم لِفُروجِهِم حفِظون اِلاّ عَلی اَزْوجِهم اَو مامَلَکَت اَیمنُهم فَاِنَّهم غَیرُ مَلومین". (مؤمنون / ۲۳، ۵ـ۶) در حدیث آمدهاست: میان لذّتهای مادّی و جسمانی در دنیا و آخرت، هیچکدام به پایه لذت زناشویی نمیرسد؛ سپس امام به آیه۱۴ آلعمران / ۳ استشهاد میکند که در بیان شهوات گوناگون، علاقه به زن را مقدّم داشته است: "زُیِّنَلِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَوتِ مِنَالنِّساءِ والبَنینَ والقَنـطیرِ المُقَنطَرَة."..[۱۴۵]. در آیه۱۸۷ بقره / ۲ میفرماید: خداوند دانست که شما به خود خیانت میکردید و آمیزش با همسر را که ممنوع شده بود، انجام میدادید؛ بدین سبب، ممنوعیّت برداشته شد: "... عَلِمَ اللّهُ اَنَّکم کُنتُم تَختانونَ اَنفُسَکُم فَتابَ عَلَیکُم و عَفا عَنکُم فالـنَ بـشِروهُنَّ."... این آیه، به نیاز غریزی جنسی اشاره دارد که به رغم ممنوعیّت شرعی، مردم بهسوی آن کشیده میشوند؛ البتّه این امر نمیتواند انگیزه اصلی و هدف نهایی ازدواج باشد؛ زیرا غریزه جنسی در زن و مرد، دوره محدودی دارد و اگر غرض از ازدواج، فقط این جهت باشد، باید زوجین هنگام ناتوانی جنسی، یکدیگر را رهاکنند یا زن و مردی که توانایی جنسی خویش را از دست دادهاند، هیچگاه پیمان زناشویی نبندند.[۱۴۶]
بازداشتن از گناه
یکی از آثار ازدواج برای زن و مرد، ایجاد زمینه تقوا * و دوری از گناهان است. با اشباع غریزه جنسی در زن و شوهر، زمینه گناهان شهوتانگیز از میان میرود. اینکه در قرآن از کسی که ازدواج کرده، به "محصن و محصنه" تعبیر شده: "فَاِذا اُحصِنَّ.".. (نساء / ۴، ۲۵)، به جهت این است که زن و مرد، با ازدواج در حصن و سنگر مستحکمی قرار میگیرند و خود را حفظ میکنند تا وسوسههای شهوانی در آنان اثر نگذارد؛[۱۴۷] بلکه ازدواج، زمینه گناهان دیگر را نیز از بین میبرد؛ زیرا پذیرفتن مسؤولیّت تأمین و تربیت اولاد، انسان را به استفاده بهینه از عمر وامیدارد و برای گناه و معاشرتهای گمراهکننده، جایی باقی نمیماند. پیامبر اکرم(ص) فرمود: "مَن تزوّج فقد اَحرز نصف دینه".[۱۴۸] با ازدواج، نیمی از دین صیانت میشود. در روایتی دیگر آمده است: بدترین مردم، کسانیاند که ازدواج نمیکنند.[۱۴۹] در تفسیر آیه۱۸۷ بقره / ۲ (هُنَّلِباسٌ لَکُم و اَنتُم لِباسٌ لَهُنّ) برخی گفتهاند: آنگونه که انسان، با لباس از سرما و گرما و حشرات و آسیبهای پوستی، محافظت میشود، زن و مرد، با ازدواج، یکدیگر را از گناه * حفظ میکنند.[۱۵۰] در آیه۲۸ نساء / ۴ حکمت تشریع ازدواج با کنیزان اینگونه بیان شده است: "یُریدُ اللّهُ اَنیُخَفِّفَ عَنکُم."..؛ زیرا پیروی از شهوات و در دام گناه افتادن، برای انسان، وزر و سنگینی میآورد و تشریع ازدواج و فراهم شدن امکان آن برای کسی که نمیتواند با زنان آزاد ازدواج کند، از فساد و گناه جلوگیری میکند و انسان از عواقب آن در امان میماند و این نوعی توسعه برای انسان شمردهمیشود.[۱۵۱][۱۵۲]
توسعه رزق
نگرانی از تنگدستی، یکی از بهانههایی است که برای گریز از ازدواج، مطرح میشود. قرآن، اینگونه به انسان امیدواری میدهد: از فقر و تنگدستیِ بیهمسران، غلامان و کنیزانِ درستکارِ خود نگران نباشید و در ازدواج آنها بکوشید؛ چرا که اگر فقیر باشند، خداوند از فضل خویش، آنان را بینیاز میسازد: "واَنکِحوا الاَیـمی مِنکُم والصّــلِحینَ مِن عِبادِکُم واِمائِکُم اِن یَکونوا فُقَراءَ یُغنِهِمُ اللّهُ مِن فَضلِه". (نور / ۲۴، ۳۲) برخی گفتهاند: مفاد این آیه، وعده خداوند به بینیاز کردن کسانی است که تشکیل خانواده میدهند.[۱۵۳] روایاتی نیز این معنا را تأیید میکند. در حدیثی، امام صادق(ع)، ترک ازدواج بهسبب ترس از فقر و تنگدستی را سوء ظن به پروردگار دانسته؛[۱۵۴] زیرا پس از وعده قرآن به توسعه رزق ، نگرانی در این زمینه، جز بدگمانی به خدا نیست.
با توجّه به اینکه افرادی در جامعه، پس از ازدواج، نهتنها ثروتمند نمیشوند، بلکه بر فقرشان افزوده میشود و اگر این آیه، متضمّن وعده خداوند باشد خلف وعده لازم میآید و خلف وعده قبیح است، گروهی برآنند که برای وعده در این آیه باید مشیّت الهی در تقدیر گرفته شود؛ یعنی پس از ازدواج، اگر خدا بخواهد، آنان را بینیاز میکند؛ چنانکه در آیه۲۸ توبه / ۹، برای وعده الهی به غنا و بینیازی، به مشیّت خدا تصریح شده است: "وَاِن خِفتُم عَیلَةً فَسَوف یُغنیکُمُ اللّهُ مِن فَضلِه اِن شاءَ."... ممکن است گفته شود: همانطور که غنا و بینیازی متأهّلان، به مشیّت منوط است، غنا و بینیازی مجرّدها و کسانیکه همسر ندارند (بلکه هر پدیدهای) نیز به مشیّت توقّف دارد، پس این چه وعدهای است که خدا برای ازدواج داده است؛ زیرا همانگونه که متأهلها، با مشیّت الهی، به دو گونه (فقیر و غنی) تقسیم میشوند، مجرّدها نیز چنین هستند و اتّفاقاً این وعده درباره مجردان در قرآن آمده است: "... واِن یَتَفَرَّقا یُغنِ اللّهُ کُلاًّ مِن سَعَتِه.".. (نساء / ۴، ۱۳۰)؛ اگر وضعیّتی پیش آید که زن و شوهر نتوانند باهم زندگی کنند و از هم جدا شوند، خداوند هر دو را با فضل و رحمت خود بینیاز خواهد کرد.
پاسخ آن است که بسیاری از مردم میپندارند ازدواج و فراوانی عائله سبب فقر، و تجرّد سبب اندوختن ثروت میشود. آیه درصدد آن است که این توهّم را از دلها بزداید و غفلت از رزّاق حقیقی را بردارد و به ما بفهماند که گاه، برکت و فراوانی، در مال انسان (با وجود عائلهمند بودن) ایجاد میشود، و گاهی هم انسان (درعین کم عائله بودن و مجرّد زیستن) هر چه میکوشد، در معیشت او پیشرفتی حاصل نمیگردد.[۱۵۵] افزون بر آنکه پذیرفتن تأمین زن و فرزند، در او حسّ مسؤولیّت استفاده بهینه از وقت و کسب عزّت و اعتبار فراهم میآورد. بنابراین، آیه "اِنیَکونوا فُقَراءَ یُغنِهِمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ" (نور / ۲۴، ۳۲) بیان میدارد که گاهی با ازدواج، فقر از زندگی رخت برمیبندد، نه آنکه همیشه با ازدواج، فقر برطرف میشود و گرنه با آیه بعد "ولیَستَعفِفِ الَّذین لایَجِدونَ نِکاحًا" (نور / ۲۴، ۳۳) تناقض مییافت.[۱۵۶] فخررازی معتقد است که آیه "اِنیَکونوا فُقَراءَ یُغنِهِمُ اللّهُ" در مقام وعده الهی نیست؛ بلکه مفاد آیه آن است که نباید ترس از فقر، مانع ازدواج شود؛ زیرا مال، فناپذیر است و آنچه ارزش و بقا دارد، فضل خدا است که باید در پی آن بود که از انباشتن ثروت بهتر است: "قُلبِفضلِ اللّهِ و بِرَحمَتِهِ فَبِذلکَ فَلیَفرَحوا هُو خَیرٌ مِمّا یَجمَعونَ". (یونس / ۱۰، ۵۸)[۱۵۷] آثار دیگری نیز بر ازدواج مترتّب است؛ مانند حرمت برخی از زنان و اثر دیگر آن، ایجاد حقوق زوجیّت است که بهطور مستقل از آن بحث خواهد شد.[۱۵۸]
عقد و شرایط ضمن آن در ازدواج
عقد ازدواج
آغاز زندگی مشترک، با عقد * شروع میشود که به گفته برخی مقصود از "پیمان محکم" زنان از مردان در آیه۲۱ نساء / ۴، عقد (صیغه) ازدواج است: "واَخَذنَ مِنکُم میثـقًا غَلیظا"[۱۵۹]. همچنین در آیه۲۳۵ بقره / ۲ میفرماید: تا عدّه زن به پایان نرسیده، عقد نکاح را برقرار نکنید: "ولاتَعزِموا عُقدَةَ النِّکاحِ حَتّی یَبلُغَ الکتِـبُ اَجَلَه."... (بقره / ۲، ۲۳۵) عقد ازدواج، همانند دیگر عقود، به ایجاب و قبول نیاز دارد [۱۶۰] و فقط راضی بودن زن و مرد کافی نیست.
فقیهان میگویند: ایجاب نکاح، با دو لفظ "زوّجتُ" و "اَنکحتُ" که از الفاظ صریح در باب ازدواج هستند، حاصل میشود که قرآن هم آنها را بهکار برده است.(احزاب / ۳۳، ۳۷؛ نساء / ۴، ۲۲؛ قصص / ۲۸، ۲۷)[۱۶۱]. برخی از اهلسنّت با استناد به آیه۵۰ احزاب / ۳۳ عقد نکاح با واژه "وهبتُ" را برای پیامبر جایز میدانند: "یـاَیُّهَا النَّبِیُّ اِنّا اَحلَلنا لَکَ... و امرَاَةً مُؤمِنَةً اِن وَهَبَت نَفسَها لِلنَّبِیِّ اِناَرادَ النَّبِیُّ اَن یَستَنکِحَها."..؛ زیرا در این آیه، زنی که بیشرطِ مهر *، خود را به پیامبر ببخشد، براو حلال شده است. عدّهای دیگر، انعقاد نکاح با این لفظ را برای غیر پیامبر نیز جایز میدانند با این تفاوت که برای دیگران، با این لفظ، عقد واقعمیشود و پرداخت مهرالمثل برعهده زوج میآید؛ ولی به استناد جمله "خالِصةً لَکَ مِن دُونِ المُؤمِنینَ" برای پیغمبر، چنین عقدی بدون مهریّه صحیح خواهد بود.[۱۶۲]امامیّه اتّفاق دارند که نکاح با لفظ "هبه" (حداقل برای غیر پیغمبر) واقعنمیشود.[۱۶۳] در عقد ازدواج، شرایطی معتبر است؛ ازجمله قصد انشا و توجّه به مضمونِ عقد، موالات (فاصله نیفتادن بین ایجاب و قبول)، تنجیز (قطعی بودن عقد و معلّق نبودن بر کاری یا وصفی یا...) و تعیین زن و شوهر به نام یا وصف یا اشاره؛[۱۶۴] بهویژه اگر ولیّ یا وکیل، عقد را اجرا کنند؛ بنابراین اگر پدری بگوید: "زوّجتک اِحدَی بَناتی" عقد صحیح نیست [۱۶۵] و سخن شعیب(ع) به حضرت موسی(ع): "اِنّی اُریدُ اَن اُنکِحَکَ اِحدَی ابنَتَیَّ هـتَین.".. (قصص / ۲۸، ۲۷)، ظاهر آن است که گفتوگویی مقدّماتی بوده،[۱۶۶] نه آنکه با این سخن او، عقد اجرا شده باشد. قرینه بر این مطلب، لفظ "ارید" است. شرط دیگر، اختیار و رضایت است؛ بنابراین، عقدِ با اکراه و عدم رضایت دختر یا پسر، درست نیست. قرآن میفرماید: پس از طلاق و تمامیّت عدّه، اگر زن و شوهر سابق، به ازدواج رضایت دارند، کسی حقّ ندارد آنان را منع کند: "واِذا طَلَّقُتمُ النِّساءَ فَبَلَغنَ اَجَلَهُنَّ فَلاتَعضُلوهُنَّ اَن یَنکِحنَ اَزوجَهُنَّ اِذا تَرضَوا بَینَهُم بِالمَعروفِ."... (بقره / ۲، ۲۳۲) بازمیفرماید: اختیار زنان شوهر مرده را در دست نگیرید و آنان را به ازدواج واندارید [۱۶۷] و زیر فشار قرار ندهید تا بخشی از آنچه بهدست آوردهاند، بازپس دهند: "... لایَحِلُّ لَکُم اَن تَرِثُوا النِّساءَ کَرهًا ولاتَعضُلوهُنَّ لِتَذهَبوا بِبعَضِ ماءاتَیتُمُوهُنَّ."... (نساء / ۴، ۱۹)[۱۶۸]
شرایط ضمن عقد ازدواج
در هر عقدی ازجمله نکاح، دو طرف میتوانند شروطی را که مخالف مقتضای عقد و کتاب و سنّت نباشد، ارائه دهند و طرف دیگر را به پذیرش آن ملزم کنند.[۱۶۹] ازجمله این شرط که هرگاه طلاق به درخواست زوجه و طبق تشخیص دادگاه، از تخلّف زن از وظایف همسری یا سوء اخلاق و رفتار وی ناشی نباشد، زوج موظّف است نصف دارایی موجود خود را که در ایام زناشویی بهدست آورده یا معادل آن را طبق نظر دادگاه بلاعوض به زوجه منتقل کند.[۱۷۰]
ولایت بر عقد ازدواج
از آیاتی استفاده میشود که در عقد زناشویی، اصلیترین مرجع تصمیمگیرنده، زن و شوهر هستند و این مطلب، به رغم محدودیّتهایی که برای زنان در طول تاریخ و عصر جاهلیّت وجود داشته، جالب توجّه است.[۱۷۱] آیه۲۳۰ بقره / ۲، نکاح را به زن نسبت میدهد و تحقّق آن را به اراده او میداند: "... حتّی تَنِکِحَ زَوجًا غَیرَه."..، و در ادامه آیه، حقّ بازگشت با عقد جدید، پس از طلاق محلّل را برعهده خود زن و شوهر پیشین میگذارد: "... فَلاجُناحَ عَلَیهِما اَن یَتَراجَعا."... آیات ۲۳۲ و ۲۳۴ بقره / ۲ زنان را پس از تمام شدن عدّه طلاق و وفات، صاحب اختیار میداند و دیگران را از دخالت در امور آنان برحذر میدارد: "واِذا طَلَّقتُمُ النِّساءَ فَبَلَغنَ اَجَلَهُنَّ فلاتَعضُلوهُنَّ اَن یَنکِحنَ اَزوجَهُنَّ اِذا تَرضَوا بَینَهم بِالمعروف... *... فاِذا بَلَغنَ اَجلَهُنَّ فَلا جُناحَ عَلَیکُم فیما فَعَلنَ فِی اَنفُسِهِنَّ بِالمَعروفِ."... از جانب دیگر، قرآن، مسأله ولایت دیگران و حقّ دخالت آنان در ازدواج را نیز مطرح کرده است. در آیه۲۳۷ بقره / ۲ حقّ بخشش مهر را به زن یا اولیای عقد (پدر، جدّ پدری، وصیّ و حاکم و مولا)[۱۷۲] وامیگذارد: "... اِلاّ اَن یَعفونَ اَو یَعفُوَا الَّذی بِیَدِهِ عُقَدَةُ النِّکاحِ.".. و مناسب است جایگاه این دو مسأله روشن و تفکیک شود.
"اولیاء"، در دو مورد، بهطور مسلّم، حق دخالت دارند و یک مورد نیز اختلافی است. دو مورد اوّل عبارتاند از[۱۷۳]:
ازدواج طفل، مجنون و سفیه
پدر و جدّ از نظر حقوقی و اجتماعی، بر طفل و مجنون (پسر یا دختر) ولایت قهری دارند [۱۷۴] و درصورت عدم مفسده یا وجود مصلحت،[۱۷۵] برای ازدواج آنان بهطور مستقل تصمیم میگیرند؛ بدیهی است آنان پس از بلوغ * و برطرف شدن جنون میتوانند عقد را فسخ کنند.[۱۷۶] گفته شده: آیه "ولاتَقرَبوا مالَ الیَتیمِ اِلاّ بِالَّتِی هِیَ اَحسَنُ حتّی یَبلُغَ اَشُدَّه.".. (انعام / ۶، ۱۵۲؛ اسراء / ۱۷، ۳۴) و آیه۲۲۰ بقره / ۲، بر این مطلب دلالت دارند؛ زیرا بین مال و نکاح فرقی نیست و این آیات درباره یتیم است و چون طفل، درصورت فقدان پدر، یتیم بهشمار میرود و جدّ، ولایت مطلق برای ازدواج او ندارد و فقط درصورت وجود مصلحت میتواند برای وی تصمیم بگیرد، پی میبریم که این محدودیّت، در ولایت پدر نیز وجوددارد.[۱۷۷][۱۷۸]
ازدواج بردگان
نکاح عبد و کنیز به اختیار مولا است و آنان در این زمینه از خود اختیاری ندارند؛ چنانکه بسیاری از اختیارات دیگر نیز از آنان سلب شده است: "ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً عَبدًا مَملوکًا لایَقدِرُ علی شَیء". (نحل / ۱۶، ۷۵)[۱۷۹] در آیه۳۲ نور / ۲۴ خداوند به "موالی" خطاب میکند که غلامان و کنیزان خود را همسر بدهید: "واَنکِحوا... والصّــلِحینَ مِنعِبادِکُم واِمائِکُم" همچنین اجرای عقد ازدواج، ازطرف خود آنان یا دیگران، باید به اجازه مولا باشد[۱۸۰] و اگر عقد را بدون استیذان، انجام دهند باطل است.[۱۸۱] قرآن میفرماید: "... فَانکِحوهُنَّ بِاِذنِ اَهلِهِنَّ."... (نساء / ۴، ۲۵) برخی گفتهاند: اگر پس از عقد، مولاازدواج عبد را اجازه دهد کافی است ولی ازدواج کنیز، اگر پس از عقد، مورد اجازه مولا قرار گرفت، کافی نیست.[۱۸۲] ولایت بر نکاح باکره رشیده اختلافی است و درباره آن، سه نظریّه وجود دارد:
- رأی حنفیّه از اهلسنّت[۱۸۳] و مشهور میان قدما و برخی از متأخّران از شیعه،[۱۸۴] آن است که دختر * باکره در تصمیمگیری مستقل است و رضایت پدر و جدّ لازم نیست؛ حتّی سیّدمرتضی بر آن ادّعای اجماع کرده است.[۱۸۵] بر این نظریّه، افزون بر روایات،[۱۸۶] به آیاتی که گذشت، استدلال شده است؛[۱۸۷] بهطور مثال در آیه۲۳۴ بقره / ۲ اختیار زن پس از عدّه وفات به خود او واگذار شده است؛ گرچه آن زن، باکره مانده باشد.
- نظر شافعیّه [۱۸۸] و حنابله [۱۸۹] و برخی از شیعه،[۱۹۰] استقلال پدر و جدّ، در ازدواج باکره است که بر آن، به چندین روایت [۱۹۱] استناد شده است. طبق عقیده برخی، آیه "اِنّی اُریدُ اَن اُنکِحَکَ اِحدَی ابنَتَیَّ هـتَینِ.".. (قصص / ۲۸، ۲۷) نیز بر مطلب دلالت دارد؛ زیرا طبق آن، حضرت شعیب(ع) بهطور مستقل برای دختر خویش تصمیم گرفت.[۱۹۲] شافعی با استدلال به آیه "فَانکِحوهُنَّ بِاِذنِ اَهلِهِنَّ" (نساء / ۴، ۲۵) اذن ولیّ پس از آنکه کنیز، آزاد شود، را نیز شرط میداند؛ در نتیجه در ازدواج همه زنان اذن ولیّ شرط خواهد بود.[۱۹۳]
۳. مالکیّه [۱۹۴] و برخی از شیعه، موافقت پدر و دختر را لازم میدانند، مگر آنکه پدر منعکند: "فَلاتَعضُلوهُنَّ اَن یَنکِحنَ اَزوجهُنَّ اِذا تَرضَوا بَینَهُم بِالمَعروفِ" (بقره / ۲، ۲۳۲)[۱۹۵] یا غایبباشد [۱۹۶].[۱۹۷]
آسانگیری در ازدواج
خداوند در تشریع قوانین ازدواج، بر مردم آسان گرفته است. نمونهای از این تخفیف و توسعه، تشریع ازدواج با کنیزان است؛ زیرا در جامعه، کسانی هستند که توان ازدواج با زنان آزاد را ندارند و خداوند پس از بیان امکان ازدواج با کنیزان فرموده: "یُرِیدُ اللهُ اَن یُخَفِّفَ عَنکُم و خُلِقَ الاِنسـنُ ضَعیفا". (نساء / ۴، ۲۸) همچنین مردم موظّفند در امر ازدواج سختگیری نکنند. در روایت وارد شده است که با برکتترین زنان، کسانی هستند که مهرشان سبک باشد.[۱۹۸] قرآن از قول شعیب هنگام گفت و گو درباره ازدواج موسی با دخترش چنین نقل میکند: "ومااُریدُ اَن اَشُقَّ عَلَیکَ". (قصص / ۲۸، ۲۷) من در این چند سالی که با تو قرارداد میبندم، بر تو سخت نمیگیرم یا اینکه مخیری بین ۸ و ۱۰ سال را خودت انتخاب کنی؛ من بر تو سخت نمیگیرم.[۱۹۹] با توجّه به آیه، مواردی از آسانگیری را میتوان برشمرد:
- پدر و مادر نباید در ازدواج دخترانشان سختگیری کنند و درصورت فراهمبودن شرایط، برای ازدواج دختر کوچکتر آن را بر ازدواج دختر بزرگتر متوقف کنند.
- خانواده دختر میتوانند پیشنهاد دهنده ازدواج باشند؛
- بر داماد نمیتوان سخت گرفت و کار طاقتفرسا از او مطالبه کرد.[۲۰۰]
موانع ازدواج
حرمت ازدواج از راههای گوناگونی ممکن است پیدا شود.[۲۰۱] اینحرمت، در مواردی دائمی و گاهی موقّتی است. اکنون به بررسی این موارد در قرآن میپردازیم[۲۰۲]:
خویشاوندی نسبی
محارم نسبی از راه ولادت، چه بهصورت مشروع یا نامشروع، هفت دسته هستند: مادر، دختر، خواهر *، عمّه *، خاله *، دختر * برادر، دختر * خواهر: "حُرِّمَت عَلیکُم اُمَّهـتُکُم و بَناتُکُم و اَخَوتُکُم و عَمّـتُکُم و خـلـتُکُم و بَناتُ الاَخِ و بَناتُ الاُختِ."... (نساء / ۴، ۲۳) کلمه "اُمّهات"، مادر بلاواسطه انسان و همچنین مادرِمادر و مادرِ پدر و جدّه مادر و جدّه پدر هرچه بالا بروند را شامل میشود؛[۲۰۳] همانطور که منظور از دختر، فقط دختری که به نکاح صحیح از انسان متولّد شود نیست؛ بلکه نکاح شبهه، و آمیزش نامشروع (زنا) را نیز دربرمیگیرد. فقط شافعی دختر متولّد شده از راه زنا را حرام نمیداند؛ زیرا معتقد است: نسب شرعی برای آن دختر ثابت نیست.[۲۰۴] این حکم نیز دخترِ دختر و دختر پسر و دختران آنها هر چه پایین بروند را شامل میشود.[۲۰۵]حکم مربوط به خواهر نیز خواهر پدری، مادری، و ابوینی را دربرمیگیرد. عمّه و خاله نیز شامل عمّه و خاله پدر و مادر و عمّه و خاله جدّ و جدّه و هرچه بالا بروند، میشود.[۲۰۶] دختر برادر و خواهر نیز شامل دختر برادر و خواهر پدری، مادری یا ابوینی است. ازدواج با خویشاوندان * نسبی در غیر موارد پیش گفته، جایز و مشروع است که قرآن چهار مورد آن را در آیه۵۰ احزاب / ۳۳ خطاب به پیامبر آورده است: "یـاَیُّهَاالنَّبِیُّ اِنّا اَحلَلنا لَکَ... و بَناتِ عَمِّکَ و بَناتِ عَمّـتِکَ و بَناتِ خالِکَ و بَناتِ خـلـتِکَ الّـتِی هاجَرنَ مَعَکَ". این آیه، گرچه خطاب به رسول اللّه است؛ ولی ازدواج با دختر * عمو، دختر * عمّه، دختر * دایی و دختر * خاله از نظر فقهی برای همه جایز است.[۲۰۷]
خویشاوندی رضاعی (شیرخواری)
تحریم ازدواج، به واسطه شیر خوردن در موارد متعدّدی حاصل میشود. قرآن فقط به دو مورد (مادر و خواهر رضاعی) پرداخته است: "واُمَّهـتُکُمُ الّـتی اَرضَعنَکُم و اَخوتُکُم مِنَالرَّضـعَةِ" (نساء / ۴، ۲۳)؛ ولی در حدیث معروفِ میان فریقین،[۲۰۸] پیامبر فرموده: تمام کسانیکه با ارتباط نسبی حرام میشوند، با ارتباط شیری نیز حراماند.[۲۰۹]
خویشاوندی سببی (ازدواج)
گاه یک ازدواج، سبب حرمت ازدواجهای دیگر میشود. این موارد عبارتاند از: الف. مادر زن: حکم مادر * زن، شامل مادرِ پدر زن و مادرِ مادر زن، هرچه بالا رود میشود. ب. دختر زن (ربیبه *): قرآن میفرماید: "... واُمَّهـتُ نِسائِکُم ورَبـئِبُکُمُ الّـتی فی حُجورِکُم مِن نِسائِکُمُ الّـتی دَخَلتُم بِهِنَّ."... (نساء / ۴، ۲۳) به مجرّد عقد ازدواج، دختر زن که از شوهر دیگر باشد، حرام نمیشود؛ بلکه مشروط بر این است که افزون بر عقد، آمیزش نیز صورت بگیرد: "... فاِنلَم تَکونوا دَخَلتُم بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلیکُم". (نساء / ۴، ۲۳) میان فقیهان بحث است که آیا ازدواج با مادر زن نیز درصورتی حرام است که با دختر او پس از عقد، آمیزش صورت گرفته باشد؟ به عبارت دیگر، آیا "اَلّـتی دَخَلتُم بِهِنَّ" افزون بر آنکه قید برای "ورَبـئِبُکُمُ الّـتی... مِن نِسائِکُم" است، قید "اُمّهاتُ نِسائِکم" نیز بهشمار میرود؟ قول مشهور آن است که مادرزن به مجرّد عقد و بدون آمیزش، حرام میشود؛[۲۱۰] زیرا در علم اصول فقه گفته شده: صفت یا استثنا، اگر پس از جملات متعدّد واقع شود، ظاهر آن است که فقط جمله پایانی را قید میزند، نه همه جملهها را.[۲۱۱] روایات فریقین در این مسأله، متعارض هستند.[۲۱۲]حکم تحریم ازدواج با مادر زن و ربیبه در آیه، مادر و دختر کنیزی را که مملوک انسان است، دربرمیگیرد؛[۲۱۳] ولی مادر و دختر زنی که انسان با او آمیزش نامشروع کند، تحریمش مورد اختلاف فقیهان است.[۲۱۴] ج. عروس * (همسرپسر): "وحَلـئِلُ اَبنائِکُمُ الَّذینَ مِن اَصلـبِکُم". (نساء / ۴، ۲۳) این حکم شامل همسرِ پسر پسر و پسر دختر میشود.[۲۱۵] قید "مناصلـبِکُم" برای خروج فرزندخوانده * است؛ زیرا رسم نادرست جاهلیّت این بود که او را مشمول تمام احکام فرزند میدانستند و ازدواج با همسر فرزندخوانده * را حرام میشمردند؛ ولی این حکم، از نظر اسلام، رد شده است. طبرسی از عطا نقل میکند که آیه، هنگامی نازل شد که پیامبر با زینب، همسر پسرخوانده خویش (زیدبنحارثه) پس از طلاق و گذشت عدّه، ازدواج کرد [۲۱۶] تا اینگونه ازدواجها بر دیگران سخت نباشد. قرآن میفرماید: "... فَلَمّا قَضی زَیدٌ مِنها وطَرًا زَوَّجنـکَها لِکَی لا یَکونَ عَلَی المُؤمِنینَ حَرَجٌ فی اَزوجِ اَدعیائِهِم."... (احزاب / ۳۳، ۳۷) د. خواهر زن: "واَن تَجمَعوا بَینَ الاُختَینِ". (نساء / ۴، ۲۳) ازدواج با دو خواهر در یک زمان، چه دائم و چه موقّت، هرچند آن رضاعی باشند، حراماست؛[۲۱۷] ولی ازدواج با آن دو در زمانهای گوناگون و پس از جدایی از خواهر قبلی مانعی ندارد، مگر درصورتی که به طلاق رجعی، از او جداشود که در این صورت باید دوران عدّه پایانپذیرد.[۲۱۸] هـ. نامادری: "ولاتَنکِحوا ما نَکَحَ ءاباؤُکُم مِنَالنِّساءِ". (نساء / ۴، ۲۲) حکم آیه، همسر جدّ پدری و جدّ مادری، هرچه بالا بروند را نیز دربرمیگیرد و حرمت به مجرّد عقد حاصلمیشود.ref> التبیان، ج۳، ص۱۶۰.</ref> در شأن نزول آیه۱۹ نساء / ۴ (یـاَیُّهَا الَّذینَ ءَامَنوا لایَحِلُّ لَکُم اَن تَرِثُوا النِّساءَ کُرهًا...) آمده است: وقتی ابوقیس وفاتیافت، پسرش لباسی روی نامادری خود انداخت به علامت اینکه من، ازدواج با او را ارث خواهم برد و آیه در نهی از این کار نازل شد.[۲۱۹][۲۲۰]
فلسفه تحریم ازدواج با محار
ممنوعیّت ازدواج با محارم در بسیاری از ملل وجود دارد و علل گوناگونی برای آن ذکر میشود. پارهای عقیده دارند که خویشاوندان نزدیک، بهسبب آنکه باهم بزرگ میشوند، به یکدیگر کشش نداشته و ازدواجشان خالی از گرمی و لطف لازم خواهد بود؛[۲۲۱] ولی صاحب المیزان عقیده دارد که طبع اوّلی انسان از محارم رویگردان نیست؛ زیرا غریزه شهوت، حد و مرز نمیشناسد. او میگوید: حکمت ممنوعیّت ازدواج با زن شوهردار، حفظ نسب و حکمت تحریم ازدواج با ۱۴ صنفی که در آیه تحریم آمده، جلوگیری از رواج زنا است؛ زیرا انسان از میان زنها، بیشترین ارتباطش با این ۱۴صنف است و این مصاحبت همیشگی، باعث میشود نفس انسان، تمام توجّه خود را اغلب به آنان منعطف کند و فکرش در آمیزش با آنان تمرکز یابد؛ بدین سبب شارع، برای جلوگیری از زنا، این ۱۴ صنف را حرام ابدی قرار داده است؛ تا افراد جامعه بر اساس این تربیت دینی بار بیایند و نفرت از چنین ازدواجی در دلها مستقر شود و بهطور کلی از این آرزو که روزی فلان خواهر یا دختر به سن ازدواج برسد تا بتوان با او ازدواج کرد مأیوس گردند و عُلقه شهوت انسان از این ۱۴صنف نابود و ریشهکن گردد. پس حکمت تحریم ازدواج با محارم، همانند حکمت حجاب است با این تفاوت که اسلام با منع ازدواج بامحارم، راه رواج زنا در بین آنها را بست و با قانون حجاب، باب رواج زنا در غیر محارم را سدّ کرد.
در تأیید حکمت مذکور، از دو قرینه موجود در آیات تحریم نیز میتوان کمک گرفت: ۱. قید غالبی که در تحریم دختر زن (ربیبه) آمده است: "ورَبـئِبُکُمُ الّـتی فی حُجورِکُم" (نساء / ۴، ۲۳)؛ زیرا مصاحبت دائم و شب و روز، در یک منزل، بیشتر انسان را به گناه میکشاند. ۲. تعبیری که در آخر آیات تحریم آمده: "یُریدُ اللّهُ اَن یُخَفِّفَ عَنکُم و خُلِقَالاِنسنُ ضَعِیفا" (نساء / ۴، ۲۸)؛ زیرا وقتی مردان مسلمان از کامیابی از محارم برای همیشه مأیوس شدند، بار سنگین خویشتنداری در برابر عشق سرکش و شهوت جنسی، سبک میشود، وگرنه انسان از آن رو که ضعیف آفریده شده است نمیتواند در برابر خواهش نفسانی طاقت بیاورد.[۲۲۲] حکمت دیگری که برای حرمت ازدواج با محارم آورده شده، خطر بروز و تشدید بیماریهای ارثی در فرزندان است. حتّی بعضی گذشته از محارم، ازدواج با اقوام نسبی مانند عموزادهها را خالی از احتمال ضرر نمیدانند.[۲۲۳]
زنا
به نظر امامیّه، زنا با محصنه (زنشوهردار یا زنی که در عدّه رجعی است)، سبب حرمت همیشگی ازدواج میشود؛[۲۲۴] ولی ازدواج با زناکاری که محصنه نیست جایز امّا مکروه است. برخی گفتهاند: ازدواج با زنی که به زنا * شهرت داشته و از این کار توبه نکرده باشد، حراماست.[۲۲۵] در آیه۳ نور / ۲۴ میفرماید: مرد زناکار، جز زن زناکار یا مشرک را نمیگیرد و زن زناکار را جز مرد زناکار یا مشرک نمیگیرد و این بر مؤمنان حرام شده است: "اَلزّانی لایَنکِحُ اِلاّ زانِیَةً اَو مُشرِکَةً والزّانِیةُ لایَنکِحُها اِلاّ زان اَو مُشرِک و حُرِّمَ ذلِکَ عَلَیالمُؤمنینَ". در مفاد این آیه، دو قول اساسی وجود دارد. قول اوّل اینکه آیه را به قرینه "حُرِّم.".. در مقام انشا و بیان حکم شرعی تکلیفی بدانیم؛ و از آنجا که براساس روایات [۲۲۶] و اجماع، زنا همیشه و همه جا مانع از صحّت ازدواج نیست این قول را به دو گونه توجیه کردهاند:[۲۲۷]
- برخی،[۲۲۸]حرمت ازدواج را به سه شرط مقیّد کردهاند:
- گروهی دیگر[۲۳۰] معتقدند که این آیه نسخ شده است؛ زیرا طبق آیه "وَاَنکِحوا الاَیـمی مِنکمُ.".. (نور / ۲۴، ۳۲) ازدواج زنان بیشوهر و مردان بیزن از جامعه اسلامی جایز شمرده شده و با تکیه بر کلمه "منکم" طیف مشرکان از مسلمانان اگرچه زناکار باشند، جدا شده است. قول دوم آن است که در آیه، شواهدی وجود دارد که نکاح بهمعنای عقد نیست؛ بلکه بهمعنای آمیزش است[۲۳۱] و مفاد آیه، خبر است، نه انشا. آیه به این جهت نظر دارد که مردان و زنان بدکار در جامعه، اغلب دنبال هم طیفهای خودشانند: "اَلخبیثـتُ لِلخَبیثینَ والخبیثونَ لِلخَبیثـتِ". (نور / ۲۴، ۲۶) مؤیّد این معنا، روایت امام باقر و امام صادق ((ع)) است که این دو آیه را نظیر هم دانستهاند؛[۲۳۲] زیرا اوّلاً اگر آیه، به حرمت ازدواج نظر داشته باشد، باید ازدواج مسلمان زناکار با زن مشرک و ازدواج مردمشرک با زن مسلمان زناکار، صحیح باشد؛[۲۳۳] درحالیکه هیچکس به این مطلب ملتزم نشده است. ثانیاً کسانیکه زنا را از موانع ازدواج میدانند، فقط در مورد زن به این مطلب معتقدند. به بیان دیگر، زناکاریِ زن را مانع ازدواج مردان با او قرار دادهاند؛ درحالیکه آیه، به مانعیّت در هر دو طرف نظر دارد؛ یعنی اگر مرد زنا کند یا زن، ازدواج با او ممنوع است؛ پس باید آیه را بهگونهای معنا کنیم که این اشکال آن برطرف شود و بار حکم انشایی را از آن برداریم. ثالثاً اگر آیه حکم انشایی باشد، نتیجهاش این خواهد بود که ازدواج مرد زناکار با زن زناکار جایز است؛ درحالیکه قائل به حرمت، آن را برای همه، حرام قرارمیدهد.[۲۳۴].[۲۳۵]
طلاق سوم
اسلام برای جلوگیری از سوء استفاده مردان، تعدد طلاق را مانع ازدواج قرار داده است تا مرد بر زن سخت نگیرد و از حق طلاق که در دست او است، به آسانی استفاده نکند.[۲۳۶] اسلام در دو طلاق، حقّ رجوع و بازگشت برای مرد قرار داده که پس از دو طلاق، مرد آزاد است به همسر خویش رجوع کند و با شایستگی، به زندگی مشترک سر و سامان بخشد یا با پرداخت حقوق وی و نیکی به او، برای همیشه از او جدا شود: "الطّلـقُ مَرَّتانِ فَاِمسَاکٌ بِمَعروف اَو تَسرِیحٌ بِاِحسـن.".. (بقره / ۲، ۲۲۹)؛ و درصورتی که بار سوم طلاق انجام پذیرد، حقّ رجوع در عدّه یا ازدواج پس از عدّه از مرد سلب میشود، مگر آنگاه که مردی دیگر (محلّل) با آن زن ازدواج و آمیزش کند، سپس او را طلاق گوید تا پس از عدّه شوهر دوم، اوّلی بتواند با او ازدواج کند: "فَاِن طَلَّقَها فَلاتَحِلُّ لَه مِن بَعدُ حتّی تَنکِحَ زوجًا غَیرَه فَاِن طَلَّقَها فَلا جُناحَ عَلَیهما اَن یَتَراجَعا" (بقره / ۲، ۲۳۰)؛ البتّه پس از طلاق نهم، دیگر به هیچوجه حقّ رجوع یا ازدواج با آن زن، برای شوهر باقی نمیماند.[۲۳۷]ازدواج با شوهر جدید (محلّل) باید بهصورت طبیعی انجام شود و به آمیزش که نتیجه طبیعی ازدواج است بینجامد خود زن تصمیم بگیرد با او ازدواج کند، نه آنکه شوهر یا محلّل در این باره بهطور مستقل تصمیم بگیرند؛ بدین جهت، قرآن با تعبیر "حَتّی تَنکِحَ"، نکاح با محلّل را به زن نسبت داده؛ سپس اگر طلاقی بهطور طبیعی حاصل شد، راه برای شوهر اوّل بازمیشود و زن اگر رضایت داد و خواستار زندگی دوباره بود، آنها میتوانند برای بار چهارم باهم ازدواج، و زندگی مشترک را آغاز کنند؛ زیرا قرآن در این آیه، کلمه "یَتَراجَعا" از مصدر "تراجع" را بهکار برده است؛ و از آن استفاده میشود که ازدواج باید با توافق دو طرف صورت پذیرد؛ ولی در بازگشت در دوره عدّه، از واژه "رجوع" استفاده شده است.[۲۳۸] از کلمه "فَاِنطَلَّقها" که با "إن شرطیه" آمده، شاید بتوان استفاده کرد که "شرط طلاق" در ازدواج محلّل باطل است؛ بلکه باید بهطور طبیعی، زن را طلاقدهد.[۲۳۹]
همسر داشتن یا در عده بودن (احصان* و اعتداد)
ازدواج با زن شوهردار یا زنی که در عدّه دیگری است، موجب حرمت همیشگی او بر آن مرد میشود؛ چنانکه زنا با زن شوهردار، حرمت * ابدی را در پی دارد.[۲۴۰]حکمت این محدودیّت، سلامت نسل انسانها است.[۲۴۱] قرآن میفرماید: "حُرِّمَت عَلَیکُم... وَالْمُحصَنـتُ مِنَالنِّساءِ اِلاّ مامَلَکَت اَیمـنُکُم...= و نیز بر شما حرام شد، زنان شوهردار، جز آنهایی که به بردگی شما در آمدهاند" (نساء / ۴، ۲۴). استثنایی که در ادامه آیه وارد شده، به عمومِ حکمِ ممنوعیّت ازدواج با زن شوهردار لطمهای نمیزند؛ زیرا برخی "... اِلاّ مامَلَکَت اَیمـنُکُم" را درباره زنان غیر مسلمان شوهردار میدانند که در جنگ به اسارت درمیآیند و به مجرّد اسارت نکاح آنان، با شوهران پیشین فسخ میشود؛ چه به تنهایی اسیر شوند یا شوهر هم اسیر شود؛[۲۴۲] بدین سبب میتوان با آنان ازدواج کرد و برخی دیگر، "اِلاّ ما مَلَکَت اَیمـنُکُم" را هرگونه کنیز دانستهاند که به ملک انسان وارد شود؛ چه از قبیل اسیر باشد که بهصورت غنیمت جنگی گرفته شود یا بهگونهای دیگر به ملکیت انسان درآید. در این صورت نیز نکاح آنان با شوهران پیشین فسخ میشود [۲۴۳] و پس از عدّه میتوان با او ازدواج کرد.[۲۴۴]
همسر پنجم
اجماع و ضرورت دلالت دارد که بر مرد بیش از چهار همسر به عقد دائم حرام است دلیل آن آیه۳ نساء / ۴ است که ازدواج با ۲ یا سه یا ۴ زن را تجویز میکند و بالاتر از عدد۴ را ذکر نمیکند. مقتضای این آیه، حرمت مازاد بر ۴ زن است؛[۲۴۵] بدین سبب پس از نزول آیه، رسولخدا(ص) به غیلانبن سلمه ثقفی که ۱۰ همسر داشت، فرمان داد چهارتای آنان را نگه دارد و بقیّه را رها سازد.[۲۴۶] در این آیه، توضیح دو نکته لازم است: تعبیر مَثْنی (دودو) و ثلاث (سه سه) و رباع (چهار چهار) به این جهت است که روی سخن با همه مسلمانان است، نه آنکه هنگام ازدواج لازم باشد انسان دو زن یا سه یا ۴ تا را باهم عقد کند.[۲۴۷]
- "واو" در آیه، بهمعنای "اَوْ" است، نه اینکه میتوانید دو همسر به اضافه سههمسر به اضافه چهار همسر بگیرید؛ زیرا اگر مقصود این بود آن را با صراحت با لفظ مختصر و عدد نُه، ذکر میکرد.[۲۴۸]
کفر
در قرآن، به مسأله ممنوعیّت ازدواج با کافران و مشرکان فقط در سورههای مدنی پرداخته شده و در سورههای مکّی فقط از حرمت زنا و آمیزش نامشروع سخن بهمیان آمدهاست (مؤمنون / ۲۳، ۷). حتّی برخی عقیده دارند که تا سال ششم هجری، منعی در ازدواج با کافران نرسیده بود و آیات تحریم، پس از آن نازلشده است.[۲۴۹] سبب این امر آن است که احکام، در اسلام به تدریج نازل شده و مسلمانان صدر اسلام، کمتر در معرض ازدواج با بیگانگان بودهاند. آنان از طرفی، در ضعف و فقر به سر میبردند و از سوی دیگر، بتپرستان قریش و دیگر قبایل، با آنان دشمنی و جنگ داشتند. گرچه رسول خدا، دختران خود را به ازدواج افراد مشرک درآورده بود و همسر زینب، ابوالعاص *، و همسران امکلثوم و رقیه، دو پسر ابولهب بودند، ولی تمام این موارد، پیش از بعثت اتّفاق افتاده بود و امجمیل * (همسرابولهب) پس از بعثت، پسرانش را به طلاق دختران رسولاللّه واداشت.[۲۵۰]ازدواج با غیرمسلمانان، از دیدگاه قرآن، در دوقسمت قابل طرح است: ازدواج با مشرکان و اهلکتاب.[۲۵۱]
ازدواج با مشرکان
یکی از موانع ازدواج برای مرد یا زن مسلمان، شرک * است. مسلمان نمیتواند با مشرک بهصورت دائم یا موقّت ازدواج کند.[۲۵۲] قرآن میفرماید: با زنان مشرک تا ایمان نیاوردهاند، ازدواج نکنید! (اگر چه، جز به ازدواج با کنیزان دسترسی نداشته باشید زیرا) کنیز با ایمان، از زن آزادِ بتپرست، بهتر است؛ گرچه شیفته زیبایی و ثروت یا موقعیّت او شوید: "ولاتَنکِحُوا المُشرِکـتِ حتّی یُؤمِنَّ و لاََمَةٌ مُؤمِنَةٌ خیرٌ مِن مُشرِکَة و لَو اَعجَبَتکُم."... در ادامه آیه میفرماید: زنان مسلمان را به مردان مشرک ندهید (اگرچه ناچار شوید آنها را به همسری غلامان با ایمان در آورید)؛ زیرا غلام با ایمان از مردبتپرست بهتر است؛ هرچند از مال و موقعیّت و جذابیّت او خوشتان بیاید: "ولاتُنکِحُوا المُشرِکینَ حتّی یُؤمِنوا و لَعَبدٌ مُؤمِنٌ خیرٌ مِن مُشرِک و لَو اَعجَبَکُم."... حکمت تحریم ازدواج با مشرکان، جلوگیری از تأثیر آنان بر فرهنگ جامعه اسلامی است: "اُولـئِک یَدعون اِلی النّارِ واللّهُ یَدعوا اِلی الجَنَّةِ والمَغفِرَة بِاِذنِه... = آنان (مشرکان) بهسوی آتش دعوت میکنند، درحالیکه خدا دعوت به بهشت و آمرزش مینماید". (بقره / ۲، ۲۲۱) درباره حفظ اعتقادات جامعه و دگرگونی تدریجی آن نمیتوان بیتفاوت بود؛ بهویژه با توجّه به اینکه اگر مشرکان از طریق ازدواج به درون خانههای مسلمانان راه یابند، افزون بر تأثیرپذیری فرزندان و زنان و برخی از اقشار مسلمانان، جامعه اسلامی گرفتار دشمن داخلی میشود، و با مختلط شدن نژادها و پیروان ادیان دیگر، هویّت دینی، ملّیّت و اصالت نژادی آن به خطر میافتد.[۲۵۳] در آیه۱۰ ممتحنه / ۶۰ درباره زنان مشرک هجرتکننده به مدینه، میفرماید: آنان را بیازمایید. وقتی به ایمانشان اطمینان کردید، ایشان را به کافران مکّه بازنگردانید؛ زیرا اینان و کافران بر یکدیگر حلال نیستند و مهری را که کافران به آنان پرداختهاند. بپردازید، پس از آن میتوانید با ایشان ازدواج کنید: "... اِذا جاءَکُمُ المُؤمِنتُ مُهجِرت فَامتَحِنُوهُنَّ اَللّهُ اَعلَمُ بِاِیمنِهِنَّ فَاِن عَلِمتُموهُنَّ مُؤمِنت فلا تَرجِعوهُنَّ اِلی الکُفّارِ لاهُنَّ حِلٌّ لَهُم و لا هُم یَحِلّونَ لَهُنَّ وَ ءَاتوهُم مااَنفَقوا و لا جُناحَ علَیکُم اَن تَنکِحوهُنَّ."..، و در جای دیگر میفرماید: "اَلزّانی لایَنکِحُ اِلاّ زانِیةً اَو مُشرِکةً والزّانِیةُ لایَنکِحُها اِلاّ زان اَو مُشرِکٌ و حُرِّمَ ذلِکَ عَلَی المُؤمِنینَ". (نور / ۲۴، ۳) همانگونه که گذشت، عدّهای، مفاد این آیه را حکم انشایی دانستهاند؛[۲۵۴] ولی برخی، آیه را خبر از واقعیّت خارجی شمردهاند.[۲۵۵] در بحث ازدواج با مشرکان، آیات دیگری بهصورت عام وجود دارد که با بحث اهلکتاب مشترک است و در بحث بعدی به آنها پرداخته میشود.[۲۵۶]
ازدواج با اهل کتاب
ازدواجزن مسلمان با اهلکتاب * جایز نیست؛[۲۵۷] امّا درباره ازدواج مرد مسلمان با زنان اهلکتاب چند نظر وجود دارد.
۱. نظریّه غالب میان فقیهان شیعه، حرمت ازدواج دائم با زنان اهلکتاب و جواز ازدواج موقّت با آنان است؛[۲۵۸] البتّه عدّه فراوانی از امامیّه معتقد به جواز نکاح دائم با کتابیه شدهاند و این نظر، میان متأخّران، طرفدارانی یافته است.[۲۵۹] فقیهان اهلسنّت به اتّفاق، نکاح با زنان حرّ از اهلکتاب (حربی یا معاهد) را جایز دانستهاند.[۲۶۰] فقط برخی به کراهت قائل شدهاند؛ بهویژه اگر حربی باشد.[۲۶۱] برای حرمت نکاح با زنان اهلکتاب، چند استدلال قرآنی شده است: ۱. آیات حرمت ازدواج با مشرک (بقره / ۲، ۲۲۱؛ نور / ۲۴، ۳)، زیرا قرآن درباره اهلکتاب که عُزیر و مسیح را پسر خدا میدانند (توبه / ۹، ۳۰ـ۳۱)، تعبیر شرک را بهکار برده است: "سُبحـنَهُ عَمّا یُشرِکونَ"؛ پس احکام مشرکان شامل آنان نیزمیشود.
در پاسخ این استدلال گفتهاند که اوّلاً در اصطلاح قرآن اهلکتاب، کافرند؛ ولی مشرک شمرده نمیشوند؛[۲۶۲] هرچند کلمه "یُشرِکون" درباره آنان آمده است. دلیل این مطلب آن است که در آیات ۱۰۵ بقره / ۲، ۱ و ۶ بینه / ۹۸، اهلکتاب بر مشرکان عطف گرفته شده که دلیل بر مغایرت مفهومی بین آن دو است.[۲۶۳] ثانیاً برخی روایات دلالت دارند که این آیه، بهوسیله آیه۵ مائده / ۵ نسخ شده است. در حدیثی از حضرت علی(ع) آمدهاست: آیاتی در قرآن وجود دارد که نیمی از آن نسخ شده و نیمی به حال خود باقی است. امام برای این مطلب، به آیه۲۲۱ بقره / ۲ مثال زده که قسمت اوّل آن به ممنوعیت نکاح با زنان اهلکتاب مربوط است که با آیه۵ مائده / ۵ نسخشده؛ ولی قسمت دوم آن "ولاتُنکِحُوا المُشرِکین" که به ازدواج زنان مسلمان با اهلکتاب ارتباط دارد، نسخ نشده و بر ممنوعیّت، باقی مانده است.[۲۶۴] ۲. برخی گفتهاند: بر فرض که واژه مشرک، شامل اهلکتاب نشود، حکمتی که برای حرمت ازدواج با مشرکان بیان شده است: "اُولـئِکَ یَدعونَ اِلَی النّارِ" (بقره / ۲، ۲۲۱)، شامل اهلکتاب میشود؛ زیرا زن و شوهر از نظر اخلاقی و دینی، بر یکدیگر تأثیر میگذارند و در این جهت، تفاوتی میان شرک و آیین اهلکتاب نیست؛ بنابراین، ازدواج با اهل کتاب نیز باید ممنوع باشد؛ ولی گویا حکمت در این آیه، تعمیمدهنده حکم نیست و گرنه فسق یا اختلاف در مذهب نیز باید مانع ازدواج قلمداد شود؛ زیرا این حکمت در آنجا هم وجود دارد؛ درحالیکه هیچکس ملتزم به این مطلب نشده است.
۳. در آیه ۱۰ ممتحنه / ۶۰ میفرماید: به پیوندهای ازدواج که پیشتر با زنان کافر بستهاید، پایبند مباشید؛ یعنی پس از مسلمان شدن، همسر کافر خود را (مشرک باشد یا کتابی) رها کنید: "... ولاتُمسِکوا بِعِصَمِالکَوافِر."...[۲۶۵] برخی بهدلیل عمومِ لفظِ "کوافر" که شامل زنان اهل کتاب هم میشود، دلالت آیه را بر مطلب تمام دانستهاند [۲۶۶] این نظر را میتوان پاسخ داد، زیرا بحث و شأن نزول آیه درباره روابط مشرکان مکّه با مسلمانان است و شاید شامل اهلکتابنباشد.
۴. در آیه ۲۵ نساء / ۴ میفرماید: کسانیکه توانایی ندارند با زنان آزاد و پاکدامن و با ایمان ازدواج کنند، با دختران با ایمان که مملوک و کنیزند، ازدواج کنند؛ البتّه ایمان ظاهری آنان کفایت میکند؛ زیرا حقیقت ایمان را خدا میداند: "ومَن لَم یَستَطِع مِنکُم طَولاً اَن یَنکِحَ المُحصَنتِ الْمُؤمنتِ فَمِن ما مَلَکَت اَیمنُکُم مِن فَتَیتِکُمُ الْمُؤمنتِ واللّهُ اَعلَمُ بِاِیمنِکُم بَعضُکُم مِن بَعض فَانکِحُوهُنَّ بِاِذن اَهلِهِنَّ."... وجه استدلال به آیه چنین است: ذکر صفت ایمان در آیه، نشانگر عدم جواز ازدواج با زنان غیرِ مؤمن (مشرک یا کتابی) است. ولی به نظر میرسد آیه نمیتواند دال بر مقصود باشد زیرابرای مفهوم وصف، حجّیّت و اعتباری ثابت نشده است.[۲۶۷] ۵. در آیه۲۲ مجادله / ۵۸ میفرماید: ای رسول خدا! هرگز مردی را که به مبدأ و معاد ایمان دارد، نخواهی یافت که با دشمنان خدا و رسول دوستی * کند، و چون ازدواج برای برقراری مودّت و محبّت و رحمت است (روم / ۳۰، ۲۱)، ازدواج با مشرکان و اهلکتاب جایز نیست. از این استدلال، پاسخ داده شده [۲۶۸] که اوّلاً آیه دوستی با کافران را بهسبب دشمنی آنان با خدا و رسول منع میکند؛ زیرا حکم، بر وصفِ "مَن حادَّ اللّهَ و رَسولَه" معلّق شده است؛ پس دوستی با کافران، به جهت لزوم رابطه مودّت بین زوجین، اشکال ندارد؛ بدین سبب، به دوستیهای بسیاری در قرآن، حتّی با کافران و مشرکان، سفارش شده است؛ مانند سفارش به مصاحبت و رفتار نیک با پدر و مادر گرچه کافر باشند: "وصاحِبهُما فِیالدّنیا مَعروفًا" (لقمان / ۳۱، ۱۵)، و سفارش به صله رحم در آیه۲۱رعد / ۱۳. ثانیاً ازدواج گاهی به جهت رفع نیاز جنسی و نه براساس مودّت و رحمت است؛ بدین جهت گاهی نشوز و اختلاف، در عین زوجیّت، به چشم میخورد.
کسانی که ازدواج با زنان اهلکتاب را جایز میدانند، به آیه۵ مائده / ۵ استدلال کردهاند که بخشی از حلالهای الهی را بیان میکند و یکی از آنها، ازدواج با اهلکتاب است: "الیَومَ اُحِلَّ لَکُم... والمُحصَنـتُ مِنالَّذینَ اُوتُواالکِتـبَ مِن قَبلِکم". بر این استدلال، سه اشکال وارد شدهاست: ۱. این آیه به آیات حرمت ازدواج با کافر (بقره / ۲، ۲۲۱؛ ممتحنه / ۶۰، ۱۰)، نسخ شده و روایاتی نیز بر منسوخ بودن آن دلالت میکند.[۲۶۹] این گفته صحیح نیست؛ زیرا اوّلاً روایات دیگری بر نسخ آیات حرمت به آیه۵ مائده / ۵ دلالت دارند [۲۷۰]. ثانیاً مائده واپسین سورهای است که بر پیامبر نازل شده است [۲۷۱] (طبق روایت، دو یا سه ماه پیش از رحلت پیامبر)[۲۷۲] بدین جهت، سوره مائده میتواند ناسخ آیات دیگر باشد؛ ولی سورهها یا آیات دیگر نمیتوانند ناسخ آن باشند. ثالثاً آیه جواز نکاح اهلکتاب با کلمه "الیوم" آغاز میشود که در ناسخ بودن صراحت دارد؛ زیرا کلمه "الیوم" دلالت دارد بر اینکه از هم اکنون حلّیّت قرار داده شده، و منع و محدودیّت برداشته شده است.[۲۷۳] رابعاً هیچگونه تنافی بین آیه جواز و آیات حرمت نیست و امکان جمع عرفی وجود دارد؛ چون آیات مربوط به حرمت ازدواج با مشرک و آیه جواز ازدواج با اهلکتاب، به دو موضوع کاملاً مباین با هم مربوطاند و آیات مربوط به حرمت ازدواج با کافر را میتوان به آیه جواز ازدواج با اهل کتاب تخصیص زد؛ زیرا نسبت، عام و خاص مطلقاست.[۲۷۴] ۲. آیه۵ مائده / ۵، به جواز متعه * با زنان اهلکتاب و آیات حرمت به ازدواج دائم با آنان مربوط است؛ زیرا آنچه را در نکاح دائم پرداخت میشود، مهریّه یا صداق مینامند، و کلمه "اجر" در آیه جواز نکاح، در متعه ظهور دارد. این اشکال، قابل پاسخ است؛ زیرا اوّلاً اجر، در نکاح دائم نیز بهکار رفته است (احزاب / ۳۳، ۵۰؛ مائده / ۵، ۵؛ ممتحنه / ۶۰، ۱۰) و ثانیاً این آیه، "اُجور" برای دوگروه، "مُحصَنـت مِن المُؤمِنـت" و "المُحصنـت مِنالّذین اُوتُوا الکِتـب" را مطرح کرده است و بیشک، آیه درباره خصوص متعه، درباره زنان مؤمن سخن نمیگوید، و درباره زنان اهلکتاب نیز به مطلق ازدواج (دائم یا متعه) نظر دارد و اختصاص قید "اِذا ءَاتَیتُمُوهُنَّ اُجورَهُنَّ" به گروه دوم (اهلکتاب) نیز خلاف ظاهر است.[۲۷۵] ۳. هر دو گروه مطرح شده در آیه، زنان مؤمن هستند. برای آنان که از ابتدا ایمان داشتهاند، تعبیر "والمُحصَنـت مِن المؤمِنـت" آمده و برای آنان که نخست اهلکتاب بوده، سپس ایمان آوردهاند، تعبیر "والمُحصَنـت منالّذین اُوتُوا الکِتـب" آمده است؛ پس آیه اصلا به ازدواج اهلکتاب ربطی ندارد.[۲۷۶] پاسخ این است که اوّلاً با این ترتیب میبایست از المحصنات من المشرکات هم نام ببرد؛ چون گروه سومی از زنان مؤمن هستند که اوّل مشرک بودند؛ سپس ایمان آوردند و اتّفاقاً تعداد این گروه در صدر اسلام بسیار زیاد بود. ثانیاً در آغاز آیه، طعام اهلکتاب و طعام مسلمانان مطرح شده و مناسب آن است که مقصود، کسانی باشند که در حال حاضر اهلکتابند نه آنان که پیشتر اهلکتاب بوده و اکنون مسلمان شدهاند.[۲۷۷]
عوامل ازهم گسستگی ازدواج
ارتداد
در آیه۲۱۷ بقره / ۲ از "مرتد" با عنوان "کافر" یادشده است. وقتی آغاز زندگی با مشرک و کافر ممنوع باشد (بقره / ۲، ۲۲۱؛ مجادله / ۵۸، ۲۲؛ نور / ۲۴، ۳؛ ممتحنه / ۶۰، ۱۰)، ادامه زندگی نیز با افرادی که مرتد، و از جامعه اسلامی جدا شدهاند، ممنوع خواهد بود؛ بهویژه با تعلیلی که درباره کافران در "اُولـئِکَ یَدعونَ اِلَی النّارِ واللّهُ یَدعوا اِلَی الجَنَّة" آمده است. فقیهان شیعه[۲۷۸] و سنّی[۲۷۹] میگویند: اگر شوهر پیش از آمیزش مرتد شود، نکاح بیدرنگ باطل میشود و زن عدّه ندارد و اگر پس از آمیزش، مرتدّ فطری شود، به نظر امامیّه، بلافاصله باطل میشود و زن باید عدّه وفات نگه دارد؛[۲۸۰] ولی اگر پس از آمیزش، مرد مرتدّ ملّی شود، زن عدّه طلاق نگه میدارد و مشهور گفتهاند: باطل شدن نکاح، پس از گذشت زمان عدّه است؛ چون امکان دارد مرتد، توبه کند و نکاح به صحّت خود باقیبماند.[۲۸۱] فقیهان اهلسنّت، در ارتداد * پس از آمیزش، اختلاف کردهاند که آیا نکاح، بلافاصله فسخ میشود یا پس از انقضای عدّه؛ ولی بین اقسام ارتداد، فرق نگذاشتهاند.[۲۸۲][۲۸۳]
اسلام
اگر مردی به اسلام گرایش یابد و همسر او از اهلکتاب باشد، عقد ازدواج آنان فسخ نمیشود؛ چه آمیزشی صورت گرفته باشد یا نه؛[۲۸۴] ولی اگر همسر او مشرک باشد نکاح فسخ میشود. قرآن میفرماید: "ولا تُمسِکوا بِعِصَمِالکَوافِر". (ممتحنه / ۶۰، ۱۰) به پیمانهای ازدواج با زنان کافر پایبند نباشید؛ یعنی عقدهای ازدواج که پیشتر بسته بودید، قابل تمسّک نیست و اگر زنی به اسلام * بگرود و شوهرش مشرک یا اهلکتاب باشد، اگر آمیزش انجام نشده نکاح بلافاصله فسخ میشود و اگر انجام شده پس از عدّه فسخ میشود.[۲۸۵] خداوند درباره زنانی که مسلمان شده و هجرت * کردهاند میفرماید: آنها را بهسوی کافران بازنگردانید؛ چون رابطه زوجیّت بین آنان قطع شده است. بعد میفرماید: "... لاهُنَّ حِلٌّ لَهم و لا هم یَحِلّونَ لَهُنّ."... زنان مؤمن بر مردان کافر، و مردان کافر هم بر زنان مسلمانحلال نیستند.[۲۸۶]
طلاق
طلاق یکی از ایقاعات است که بهوسیله آن، پیمان زناشویی گسسته میشود و عهدهدار آن مرد است و اقسام و شرایطی دارد. (احزاب / ۳۳، ۱۴۹؛ بقره / ۲، ۲۲۸، ۲۴۱ و ۲۹۱؛ طلاق / ۶۵، ۱ـ۲)[۲۸۷]
وفات
از چیزهایی که پیمان زناشویی را به هم میزند، مرگ زن یا شوهر است. عدّه زن پس از وفات شوهر، ۴ ماه و ۱۰ روز است؛ چه آمیزشی صورت گرفته باشد یا نه: "والَّذینَ یُتَوَفَّونَ مِنکُم و یَذَرونَ اَزوجًا یَتَرَبَّصنَ بِاَنفُسِهِنَّ اَربَعةَ اَشهُر و عَشراً" (بقره / ۲، ۲۳۴)، مگر آنکه آبستن باشد که در این صورت، با وضع حمل، عدّه او تمام میشود: "واُولـتُ الاَحمالِ اَجَلُهُنَّ اَن یَضَعنَ حَملَهُنَّ."... (طلاق / ۶۵، ۴)[۲۸۸]
لعان
اگر مردی، همسر خویش را به عمل منافی با عفت متّهم کند، باید ۴ بار شهادت دهد که راستگو است و در پنجمین بار بگوید: لعنت خدا بر او اگر از دروغگویان باشد (نور / ۲۴، ۶ـ۷)؛ سپس زن نیز میتواند ۴ بار خدا را به شهادت طلبد که شوهرش دروغ میگوید و در مرحله پنجم بگوید: غضب خدا بر او، اگر مرد در این نسبت، راستگو باشد. (نور / ۲۴، ۸ـ۹) مجموعه این عمل را لعان * گویند که ۴ نتیجه را در پی دارد:
- زوجین بلافاصله پس از لعان، از هم کناره میگیرند؛
- آنان برای همیشه بر هم حرام میشوند؛[۲۸۹]
- حدّ قذف از مرد و حدّ زنا از زن برداشته میشود؛
- فرزندی که در این ماجرا پدیدآمده، از مرد منتفی میشود.[۲۹۰][۲۹۱]
ظهار و ایلا
این دو از کارهای زشت جاهلیّت بود. ظهار*، یعنی مرد به همسرش میگفت: "أنت علیّ کظهر امّی"؛ تو برای من همچون پشت مادرم هستی[۲۹۲] و در پی آن، زن برای همیشه بر همسرش حرام میشد و حتّی نمیتوانست همسر دیگری را برگزیند. آیات ۲ـ۴ مجادله / ۵۸ و ۴ احزاب / ۳۳، به بحث ظهار پرداختهاند. ایلاء *، سوگند یادکردن بر ترک آمیزش جنسی با همسر است [۲۹۳] آیات ۲۲۶ـ۲۲۷ بقره / ۲، به آن پرداختهاند. بسیاری ظهار و ایلاء را در فهرست روافع نکاح آوردهاند؛[۲۹۴] درحالیکه این دو از نظر اسلام، نکاح را فسخ نمیکنند؛ بلکه فقط حرمت آمیزش را تا زمانی که کفّاره پرداخت نشود، در پی دارند.[۲۹۵][۲۹۶]
حقوق زوجیت
برای هر کدام از زن و مرد، حقوقی است که قرآن با تعبیری جالب و جامع [۲۹۷] از آن یادکرده است: "وَلَهُنَّ مِثلُ الّذی عَلیهِنَّ بِالمَعروفِ". (بقره / ۲، ۲۲۸) آلوسی، لطافت آیه را در این دانسته که با حذف، در هر دو قسمت آیه، پیوند عمیق حقوقیِ متقابل میان زن و شوهر برقرار شده است؛ یعنی برای زنان بر شوهران، حقوقی همانند حقوق شوهران بر زنان است.[۲۹۸]زن و مرد از آن جهت که دو عضو جامعه هستند، حقوق مدنی مشابهی دارند؛ ولی در اجتماع خانوادگی، دو فرد، جدا از هم بهشمار نمیآیند؛ بلکه مکمّل یکدیگرند: "هُنَّ لِباسٌ لَکُم و اَنتُم لِباسٌ لَهُنَّ" (بقره / ۲، ۱۸۷)؛ بدین سبب حقوق مشابه ندارند؛ هرچند میتوانند حقوقی متعادل داشته باشند. البتّه از آن جهت که هر نظامی، ازجمله نظام خانوادگی، مدیر و مسؤولی لازم دارد [۲۹۹] و این وظیفه به دوش مرد گذاشته شده است، در دنباله آیه میفرماید: "ولِلرِّجالِ عَلیهِنّ دَرجَةً.".. (بقره / ۲، ۲۲۸)، و در آیه ۳۴ نساء / ۴ میفرماید: "اَلرِّجالُ قَوّمونَ عَلیالنِّساءِ = مردان، سرپرست و کارگزار همسرانشان هستند". قدر مسلّم از این آیه، سرپرستی در تحمّل مخارج زندگی زن * است؛ چنانکه در دنباله آیه فرموده: "وبِما اَنفِقوا مِن اَمولِهِم". همچنین مرد، مهریّه را میپردازد؛ ایتام خانواده را سرپرستی میکند؛ مخارج فرزند و همچنین پدر و مادر را (درصورت ناداری) میدهد؛ مشکلات زندگی و کار و جنگ و دفاع بهطور طبیعی بر عهده مردان است و همه این موارد از قبیل نوعی سرپرستی است که ضرر مرد را در پی دارد؛ زیرا باید از جان و مال خود مایه بگذارد و این مسأله نباید برتری دادن به مرد و ظلم به زن تلقّیشود.
قرآن میگوید: بعضی از انسانها را بر بعضی سرپرست قرار دادیم و نمیگوید: مردها را بر زنها برتری دادیم. در حقیقت، جامعه انسانی، مجموعهای است که هر جزئی از آن وظیفهای دارد؛ مانند اجزای بدن انسان که اگر عضوی بر عضو دیگر، برتری و تفاوتی با آن داشته باشد و هرکدام از اعضای بدن مسؤولیّتی داشته باشد، در مجموع برای انسان کمال تلقّی خواهد شد.[۳۰۰] در این میان، مراعات حقوق زن از سوی مرد، اهمّیّت بیشتری دارد. با توجّه به برتری جسمی مرد و مسؤولیّتی که بر دوش او گذاشته شده، باید از سوء استفاده او و تضییق حقوق زن از سوی او جلوگیری شود.
نمونهای از تضییق حقوق زنان در آیه۳ نساء / ۴ منعکس شده است. پیش از اسلام معمول بود که دختران یتیم را برای تکفّل به خانه میبردند. بعد با آنها ازدواج و اموالشان را تملّک میکردند. قرآن میفرماید: درصورتی که نمیتوانید عدالت را درباره دختران یتیم مراعات کنید، از ازدواج با آنها چشم بپوشید و از زنان دیگر همسر برگزینید: "واِن خِفتُم اَلاّتُقسِطوا فِیالیَتمی فَانکِحوا ما طابَ لَکُم."... بخش حقوق خانواده در سه قسمت مطرح میشود[۳۰۱]:
حقوق زن بر شوهر
درباره زنان و حقوق آنان، اسلام در مقایسه با جاهلیّت دیدگاه جدیدی را ارائه کرده است؛ بدین سبب مردم، از پیامبر درباره زنان، فراوان میپرسیدند تا آنکه آیه نازل شد: بگو آنچه درباره زنان میگویم، از خودم نیست؛ بلکه فتوای خدا است: "ویَستَفتونَکَ فِیالنِّساءِ قُلِاللّهُ یُفتیکُم فیِهِنّ". (نساء / ۴، ۱۲۷)[۳۰۲][۳۰۳]
مهریه
در ازدواج تعیین مهر، پیش از ازدواج لازم نیست و دو طرف میتوانند پس از عقد روی آن توافق کنند، چنانکه از آیه۲۳۶ بقره / ۲ استفاده میشود؛ ولی مسلّم این است که مهریّه، ساقط نمیشود و زن حتّی درصورت عدم تعیین آن، مهرالمثل (مهر معادل زنان شبیه او) را میتواندبطلبد.
در جاهلیّت، پدران و مادران، مهر را حقّالزحمه و شیربهای خود میدانستند؛ بدین جهت، در نکاح شغار که رسم جاهلیّت بود، معاوضه دختر یا خواهر، مهریّه شمرده میشد بدون آنکه، به زن بهرهای برسد. اسلام، این رسم را منسوخ کرد: "وءاتُوا النِّساءَ صَدُقتِهِنُّ نِحلَة."... (نساء / ۴، ۴) قرآن کریم در این جمله کوتاه، به سه نکته اساسی اشاره کرده است: اوّلاً از مهر، با نام "صدُقه" که از مادّه صدق است، یادکرده که راستین بودن پیوند زناشویی و علاقه مرد را نشان میدهد.[۳۰۴] ثانیاً با آوردن ضمیر "هنّ"، مهریّه را به زن متعلّق میداند، نه پدر و مادر او تا بخواهند آن را دستمزد بهشمار آورند. ثالثاً با کلمه "نحله" تصریح میکند که مهریّه پیشکش است نه آنکه زن مانند اجیر به خانه شوهر برود تا کارهای خانه را انجام دهد.
شوهر در اسلام، حتّی در مال و کارزن حقّی ندارد؛[۳۰۵] بلکه برای شیر دادن به فرزندش نیز میتواند از شوهر اجرت بطلبد [۳۰۶] و اگر از مهر، تعبیر به "اجر" شده (احزاب / ۳۳، ۵۰)، به جهت بهره آمیزشی است که از زن میبرد. مهر، از سنّتهای متداول میان مردم [۳۰۷] با صرف نظر از ادیان و کتابهای آسمانی بوده است.
تعابیر دیگری که از مهریّه در قرآن آمده، عبارت است از "فریضه" (بقره / ۲، ۲۳۶)، قنطار. (نساء / ۴، ۲۰) [۳۰۸]
نفقه
از نظر اسلام، شوهر باید در حدّ متعارف، نیازمندیهای زندگی زن (خوراک و پوشاک و مسکن) را تأمین کند و مرد بر بیش از توان خویش مجبور نمیشود. نفقه دادن شوهر به زن، مانند انفاق بر فقیر نیست که از روی ترحّم به او کمک میشود؛ بدین سبب از نظر اسلام، اگر زن ثروتمند، و شوهر در سطح متوسّطی باشد، بازنفقه زن را باید بپردازد. قرآن درباره تأمین خوراک و پوشاک میفرماید: "... وعَلیالمَولودِ لَه رِزقُهُنَّ و کِسوَتُهُنَّ بِالمَعروفِ لاتُکَلَّفُ نَفسٌ اِلاّ وُسعَها". (بقره / ۲، ۲۳۳) آیات دیگری نیز درباره نفقه سخن گفتهاند؛ از قبیل ۳۴ نساء / ۴ و ۶ـ۷ طلاق / ۶۵. بهرهمندی زن از نفقه، حتّی پس از طلاق یا وفات شوهر نیز ادامه دارد. در سوره طلاق / ۶۵، آیه۶ درباره مسکن زنان مطلّقه آمده است که آنها را هرجا خودتان سکونت دارید و امکانات شما ایجاب میکند، سکونت دهید: "اَسکِنوهُنَّ مِن حَیثُ سَکَنتُم مِن وُجدِکُم". طبیعی است که هرجا مسکن بر عهده شوهر است، بقیه نفقات نیز بر عهده او خواهد بود. بعد میفرماید: به آنان زیان نرسانید تا کار را بر آنها تنگ کنید و مجبور به نقل مکان و ترک نفقه شما شوند؛ سپس میگوید: اگر باردار هستند، نفقه آنها را تا زمانی که وضع حمل کنند، بدهید و اگر حاضر شدند پس از جدایی، فرزند شما را شیر دهند، اجرت آنها را بپردازید.
قرآن درباره زنان شوهر از دست داده نیز سفارش کرده که باید تا یک سال حق سکونت داشته باشند و بهوسیله وارث، از خانه اخراج نشوند و هزینه زندگی آنها پرداخت شود، مگر آنکه خودشان پیش از پایان یک سال، ازدواج کنند: "وَصِیَّةً لاَِزوجِهم مَتعًا اِلَی الحَولِ غَیرَ اِخراج". (بقره / ۲، ۲۴۰) برخی گفتهاند: این آیه، با آیه۲۳ همین سوره که در آن، عدّه وفات ۴ ماه و ۱۰ روز تعیین شده، نسخ شده است؛ امّا محقّق اردبیلی میگوید: این دو آیه تنافی ندارند؛ زیرا آیه دوم، مقدار زمان عدّه را تعیین میکند که ۴ ماه و ۱۰ روز است، نه یک سال، و آیه اوّل به لحاظ زمان ماندن زن در خانه شوهر و استفاده از نفقه تا یک سال است؛ پس دیگر جایی برای قول به نسخ نمیماند [۳۰۹].[۳۱۰]
حق حضانت و شیر دادن
نگهداری و شیر دادن به طفل، بر مادر واجب نیست و او میتواند به اراده خود، این دو کار را بپذیرد یا از آنها شانه خالی کند؛[۳۱۱] چنانکه ازجمله "... لِمَناَرادَ اَن یُتِمَّ الرَّضاعَةَ... فَاِن اَرادا فِصالاً عَن تَراض مِنهُما و تَشاوُر.".. (بقره / ۲، ۲۳۳) استفاده میشود؛ ولی در عین حال، این دو کار از حقوق مادر است؛ بنابراین، شوهر نمیتواند میان مادر و فرزند، تا دو سال جدایی بیندازد؛[۳۱۲] هرچند او را طلاق داده باشد و قول بالاتر ثبوت حقّ حضانت * (دختر) برای مادر تا هفت سالگی است و نیز مادر به شیر دادن فرزند سزاوارتر است.[۳۱۳] قرآن به هر دو حق، اشاره دارد؛ در آیه۲۳۳ بقره / ۲ پس از مطرح شدن دوران شیرخواری فرزند میفرماید: هیچ مادری نباید بهسبب فرزندش زیان ببیند: "لاتُضارَّ ولِدةٌ بِوَلَدِها.".. و منع مادر از نگهداری و شیر دادن فرزند، نوعی زیان و حرج شمرده میشود.[۳۱۴]
حق هم خوابگی و زناشویی
مرد نباید به همسر خویش از نظر همخوابی بیاعتنایی کند؛ بهگونهای که زن خود را رها شده و بیثمر ببیند. حق آمیزش برای زن، دست کم هر ۴ ماه یک بار است؛ ولی اگر نیاز بیشتری داشت، در کمتر از ۴ماه باید با او همبستر شود و گرنه او را رها سازد. در آیه ایلاء (بقره / ۲، ۲۲۶) مدّت ۴ ماه انتظار را برای مردی که سوگند یادکرده با زن خود آمیزشنکند، تعیین کرده که در ضمن این ۴ ماه باید مرد وضع خود را با همسرش روشن کند که آیامیخواهد طلاق گوید یا به زندگی ادامه دهد. گفته شده: تعیین این ضربالاجل از آن جهت است که آمیزش جنسی، بهصورت واجب شرعی در هر ۴ماه لازم است.[۳۱۵] در آیاتی از نگهداری زن و ادامه زندگیسخن بهمیان آمده؛ مانند "فَاِمساکٌ بِمَعروف" (بقره / ۲، ۲۲۹) یا "فاَمسِکوهُنَّ بِمَعروف" (طلاق / ۶۵، ۲؛ بقره / ۲، ۲۳۱)، "ولاتُمسِکوهُنَّ ضِرارا". (بقره / ۲، ۲۳۱) این آیات هرچند به رجوع پس از طلاق مربوط است، ولی با توجه به کلمه "معروف" که بهمعنای ادامه شایسته زندگی است فقیهان، در مسائل زناشویی به این آیات استدلال کردهاند؛ ازجمله شیخطوسی میگوید: اگر ثابت شد مرد، "عنین" است، زن حقِّ فسخ نکاح را دارد و دلیل مطلب را همین آیات قرارمیدهد.[۳۱۶][۳۱۷]
حقوق شوهر بر زن
حق طلاق
طلاق، ازجمله حقوقِ مرد است و میتوان این حق را به وکالت به زن منتقل کرد و نیز در مواردی، حاکم شرع، به نفع زن میتواند طلاق را انجام دهد؛[۳۱۸]گرچه شوهر به آن مایل نباشد. امروزه در ایران مرسوم است که ضمن عقد نکاح یا عقد خارج لازم، زوج به زوجه وکالت بلاعزل با حقّ توکیل غیر میدهد که در مواردی با رجوع به دادگاه و أخذ مجوّز، خود را مطلّقه کند. آن موارد عبارتاند از: استنکاف شوهر از دادن نفقه یا ادای سایر حقوق زن، سوء رفتار یا سوء معاشرت زوج به حدّی که ادامه زندگی غیر قابل تحمّل شود، ابتلای زوج به بیماریهای صعبالعلاج، جنون، اعتیاد، اشتغال به شغلی که با مصالح خانوادگی و حیثیّت زوجه منافی باشد، محکومیت زوج بهدست کم ۵ سال حبس یا بهحدّ و تعزیر، ترک زندگی خانوادگی بدون عذر موجّه، صاحب فرزند نشدن زوج به جهت عقیم بودن یا عوارض جسمی دیگر، مفقودالاثر شدن زوج و اختیار همسر دیگر بدون رضایت زوجه. آیات فراوانی درباره طلاق در قرآن آمده است. (بقره / ۲، ۲۲۶ـ۲۳۷؛ طلاق / ۶۵، ۱ـ۷؛احزاب / ۳۳، ۴۹) [۳۱۹]
حق استمتاع
شوهر حق دارد هر زمان که بخواهد، از همسر خویش بهره ببرد، مگر زن، مانع شرعی (حیض، احرام، اعتکاف، روزه و...) یا وظیفه مهمتری داشته باشد و بر زن لازم است که منافیات این حقِّ شوهر را برطرف سازد.[۳۲۰] قرآن میفرماید: "نِساؤُکُم حَرثٌ لَکُم فَأْتوا حَرثَکُم اَنّی شِئتم". (بقره / ۲، ۲۲۳)[۳۲۱]
حق اطاعت
یکی از حقوق شوهر، اطاعت از او است؛[۳۲۲] امّا اوّلاً در امور حرام، اطاعت از او جایز نیست؛ چنانکه در روایتی از پیامبر(ص) آمده: "لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق" [۳۲۳] و ثانیاً این اطاعت فقط در حدِّ تکالیف مربوط به شوهرداری واجب است؛ از قبیل مسائل زناشویی، رفت و آمد زن، رفت و آمد دیگران به خانه، و در هرکاری حقِّ طاعت برای شوهر وجود ندارد. قرآن میفرماید: پس از آنکه آنان، از شما اطاعت میکنند، دنبال آزار و تعدّی به آنها نباشید: "فَاِن اَطَعنَکُم فَلاتَبغوا عَلَیهِنَّ سَبیلا". (نساء / ۴، ۳۴)[۳۲۴]
اظهار زینت
زن باید زینت خویش را در خانه، برای شوهر آشکار سازد: "... ولایُبدینَ زینَتَهُنَّ اِلاّ لِبُعولَتِهِنَّ.".. (نور / ۲۴، ۳۱).[۳۲۵]
نگه داشتن عده
از تعبیر "لکم" و "علیهنّ" در آیه۴۹ احزاب / ۳۳ استفاده میشود که عدّه نگه داشتن زن پس از وفات شوهر یا طلاق، نوعی حق برای مرد شمرده میشود؛ زیرا در این آیه فرموده: اگر زن را پیش از همبستر شدن طلاقدادید، عدّهای برای شما بر آنها نیست: "فَمالَکُم عَلَیهِنَّ مِن عِدَّة تَعتَدّونَها". منشأ این حق آن است که امکان دارد زنباردار باشد و ترک عدّه و ازدواج با مرد دیگر سبب شود وضع فرزند نامشخّص شود و در نتیجه، حقّ مرد پایمال گردد. گذشته از اینکه نگه داشتن عدّه، فرصتی به مرد و زن میدهد که اگر نابخردانه از هم جدا شدهاند، مجالی برای تجدیدنظر و بازگشت وجود داشته باشد. قرآن میفرماید: آنها را از خانه خارج نکنید. چه میدانید شاید خدا گشایشی برساند و صلحی پیشآورد: "لاتُخرِجوهُنَّ مِن بُیوتِهِنَّ... لاتَدرِی لَعلَّاللّهَیُحدِثُ بَعدَ ذلکَ اَمرا" (طلاق / ۶۵، ۱). آیات دیگر درباره عدّه عبارتاند از: ۲۲۸ و ۲۳۴ـ۲۳۵ بقره / ۲ و ۱ـ۲ طلاق / ۶۵.[۳۲۶]
حقوق متقابل زن و شوهر
اهمیت دادن به دین و اخلاق یک دیگر
زن و شوهر باید به اصلاح امور دینی و سلوک اخلاقی هم اهمّیّت دهند و هرکدام، در جهت فلاح و رستگاری دیگری، اقدام کند؛ بدین سبب سرّ حرمت ازدواج با مشرکان از نظر قرآن، سیر دادن آنان به آتش و دوزخ است: "اُولـئِکَ یَدعونَ اِلَی النّار."... (بقره / ۲، ۲۲۱) قرآن میفرماید: "وامُر اَهلَک بِالصّلوةِ واصطَبِر عَلَیها."... (طه / ۲۰، ۱۳۲) در روایت آمده: خداوند مرد و زنی را مشمول رحمت قرار میدهد که شب هنگام، آنگاه که برای نماز شب برمیخیزد، همسر خویش را نیز بیدار کند و اگر برنخاست، بر چهره او آب بپاشد.[۳۲۷] جای دیگر، به مؤمنان دستور داده شده: اهل و اولاد خویش را از آتشی که هیزم آن مردم و سنگ هستند، حفظ کنید: "یـاَیُّهَا الَّذینَ ءَامَنوا قُوا اَنفُسَکُم و اَهلیکُم نارًا وَقودُهَا النّاسُ والحِجارَة" (تحریم / ۶۶، ۶)، و در دستوری کلّی، همه مردان و زنان را از آن جهت که همه یار و دوستدار یک دیگرند، به امر به معروف و نهی از منکر سفارش میکند: "والمُؤمِنونَ والمُؤمِنـتُ بَعضُهُم اَولیاءُ بَعض یَأمُرونَ بِالمعروفِ ویَنهَونَ عَنالمُنکَرِ". (توبه / ۹، ۷۱)[۳۲۸]
حسن معاشرت
برخورد مناسب زن وشوهر با یکدیگر، خانه را کانون آرامش و سکون میکند. قرآن در آیه۲۱ روم / ۳۰ همسر را وسیله آرامش دانسته و پس از آن، ارتباط زن و مرد را براساس مودّت و رحمت طرح کرده است. این مسأله، بهویژه درباره برخورد و معاشرت * سالم مرد که اقتدار افزونتری دارد، بیشتر مورد توجّه قرآن قرار گرفته است. شوهر نباید زن را آزار دهد. قرآن درباره رجوع پس از طلاق فرموده است: "... فَاِمساکٌ بِمَعروف.".. (بقره / ۲، ۲۲۹)؛ ولی این حکم بهطور قطع به حسن معاشرت با هر زنی مربوط است که انسان میخواهد با او زندگی کند؛ چه این زندگی با ازدواج صورت پذیرد یا با رجوع پس از طلاق. نظیر این مطلب از آیات ۲۳۱بقره / ۲ و ۲ طلاق / ۶۵ نیز استفاده میشود. در آیه۱۹ نساء / ۴ نیز از حسن معاشرت با زنان (وعاشِروهُنَّبِالمَعروفِ) یاد شده است.[۳۲۹]
حق ارث
قرآن در چگونگی ارث زن و شوهر میفرماید: مرد نیمی از اموال همسرش را درصورتی که همسرش فرزند نداشته باشد، به ارث میبرد؛ ولی اگر فرزند داشته باشد، (هرچند از شوهر دیگر) شوهر، فقط یک چهارم میبرد: "ولَکُم نِصفُ ما تَرَک اَزوجُکُم اِن لَم یَکُن لَهُنَّ وَلَدٌ فَاِن کانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَکُمُ الرُّبُعُ مِمّا تَرَکَن.".. (نساء / ۴، ۱۲)؛ البتّه این تقسیم پس از پرداخت بدهیها و وصیّتهای مالی همسر است: "مِنبَعدِ وَصِیَّة یوصِینَ بِها او دَین". و زن، یک چهارم مال شوهر را ارث میبرد؛ ولی اگر شوهر، فرزند داشته باشد (هرچند از زن دیگر)، در این صورت، زن، یک هشتم ارث میبرد: "ولَهُنَّ الرُّبُعُ مِمّا تَرَکتُم اِن لَم یَکُن لَکُم ولدٌ فاِن کانَ لَکُم وَلدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمّا تَرَکتُم مِن بَعدِ وَصیَّة تُوصونَ بِها اَو دَین". سهمی که برای زن تعیین شده (یک چهارم یا یک هشتم) به یک همسر اختصاص ندارد؛ بلکه اگر مرد، همسران متعدّد نیز داشته باشد، سهم مذکور بهطور مساوی بین آنها تقسیم خواهد شد.[۳۳۰] در پی بحث حقوق، مسأله نشوز (عدم مراعات حقوق همسر) مطرح میشود که از سوی زن یا شوهر یا هر دو میتواند پدید آید.[۳۳۱] با ظهور علایم نشوز در زن و ایجاد مشکل در زندگی، قرآن مراحلی را جهت اصلاح نظام خانواده مطرح کرده است. در مرحله اوّل، شوهر با نصیحت و ارشاد با او برخورد کند: "والّـتی تَخافونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظوهُنَّ" (نساء / ۴، ۳۴)، و اگر موعظه تأثیر نکرد، در مرحله بعد، در بستر از او دوری جوید: "... واهجُروهُنَّ فِیالمَضاجِعِ."..، و در مرحله سوم، برای شوهر جایز است که او را در حدّ اعتدال و برای اصلاح نه انتقام، بزند و در این مسأله باید با حصول غرض به حداقل بسنده کند و از سرخ یا سیاه کردن بدن وی بپرهیزد و اگر مرتکب جنایت بر زن شد، باید غرامت بپردازد: "... واضرِبوهُنَّ فاِن اَطَعنَکُم فَلاتَبغوا عَلَیهِنَّ سَبیلاً.".. [۳۳۲]، و اگر نشوز، از ناحیه شوهر باشد، در مرحله اوّل، زن حقوق خویش را میطلبد و او را نصیحت میکند و اگر مؤثّر واقع نشد، به حاکم شرع رجوع میکند تا او را به مراعات حقوق زن امر کند و اگر مؤثّر واقع نشد، حاکم، از مال مرد نفقه زن را میپردازد و در مواردی، وی را تنبیه میکند،[۳۳۳] و اگر نشوز ازطرف زن و شوهر صورت گیرد، دو داور از سوی زن و شوهر یا از سوی بستگان آندو یا از سوی قاضی، تعیین میشوند و بین زن و مرد آشتی برقرار میکنند: "واِن خِفتُم شِقاقَ بَینَهِما فَابعَثوا حَکَمًا مِن اَهلِه و حَکَمًا مِن اَهلِها اِن یُریدا اِصلـحًا یُوَفِّقِ اللّهُ بَینَهما" (نساء / ۴، ۳۵)، و اگر هیچ راهی برای اصلاح وجود نداشت، در واپسین مرحله، گشایش کارشان در طلاق است: "... واِن یَتَفَرَّقا یُغنِ اللّهُ کُلاًّ مِن سَعَتِه."... (نساء / ۴، ۱۳۰)[۳۳۴]
ازدواج مجدد
در همه ملل و ادیان، تعیین در دو طرف ازدواج مطرح است به این معنا که زن و مرد باید مشخّص باشند و به یکدیگر اختصاص داشته باشند. بر این اساس، کمونیزم جنسی مردود است. بله، مسأله ازدواج مجدّد، بحث دیگری است که نباید خلط شود. ازدواج بیش از یک بار، چه برای مرد و چه برای زن، درقرآن مطرح شده و با شرایطی مورد پذیرش همه ملل و جوامع است این بحث در دو قسمت طرح میشود[۳۳۵]:
ازدواج مجدد مرد
اسلام، تعدّد زوجات را با شرایطی، مجاز دانسته: "فَانکِحوا ما طابَ لَکُم مِنالنِّساءِ مَثنی و ثَلـثَ و رُبـعَ فاِن خِفتُم اَلاّ تَعدِلوافَوحِدَةً.".. (نساء / ۴، ۳). [۳۳۶]
ازدواج مجدد زن
چند شوهری در یک زمان از دیدگاه اسلام ممنوع و حرام است: "والمُحَصنـتُ مِنالنِّساءِ."... (نساء / ۴، ۲۴) در آیه۱۰ ممتحنه / ۶۰ پیوند زناشویی با زنان پناهجو و تازه مسلمان، پس از فسخ نکاح آنان با شوهران کافر تجویز شده در نتیجه آیه به ممنوعیّت تعدّد شوهر نیز اشاره دارد: "یـاَیُّهَا الَّذینَ ءَامَنوا اِذا جاءَکمُ المُؤمِنـتُ مُهـجِرت فَامتَحِنوهُنَّاللّهُ اَعلَمُ بِاِیمـنِهِنَّ فَاِن عَلِمتُموهُنَّ مُؤمِنت فَلاتَرجِعوهُنَّ اِلی الکُفّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَهُم و لا هُم یَحِلّونَ لَهُنَّ وءاتوهُم ما اَنفَقوا ولا جُناحَ عَلَیکُم اَن تَنکِحوهُنَّ اِذا ءاتَیتُموهُنَّ اُجورَهُنَّ."... ممنوعیّت ازدواج پس از طلاق یا وفات شوهر، تاپایان دوران عدّه نیز ادامه دارد؛ امّا پس از آن، تجدید ازدواج برای زن بلامانع است؛ البتّه برخی از زنها عدّه ندارند و عدّه وفات و طلاق نیز بایکدیگر تفاوتهایی دارد.
ازدواج مجدّد برای زن، چه با شوهر سابق و چه با فرد دیگر، آزاد است؛ ولی از آیات استفاده میشود که شوهر پیشین برای زندگی سزاوارتر است: "وبُعولَتُهُنَّ اَحَقُّ بِرَدِّهِنّ."... (بقره / ۲، ۲۲۸) در جای دیگری میفرماید: هرگاه زن و شوهر پیشین، تراضی کنند، از ازدواج مجدّد آنان با یکدیگر جلوگیری نکنید: "واِذا طَلَّقتُمُ النِّساءَ فَبَلَغنَ اَجَلَهُنَّ فَلاتَعضُلوهُنَّ اَن یَنکِحنَ اَزوجَهُنَّ اِذا تَرضَوا بَینَهم بِالمَعروفِ". (بقره / ۲، ۲۳۲) تکیه قرآن، پس از طلاق بر کلمه "ردّ" و "رجوع"، نشان اهمّیّت بازسازی نظام خانواده پیشین است. از آیات مربوط به وفات شوهر بهدست میآید که زن را نباید پس از بیوه شدن در تنگنا قرار دهند و از ازدواج او جلوگیری کنند؛ بلکه خود باید برای آینده خویش تصمیم بگیرد: "والَّذینَ یُتَوَفَّونَ مِنکُم و یَذَرونَ اَزوجًا یَتَرَبَّصنَ بِاَنفُسِهنَّ اَربَعَةَ اَشهُر و عَشرًا فاِذا بَلَغنَ اَجَلَهُنَّ فلاجُناحَ عَلیکُم فیِما فَعَلنَ فِی اَنفُسِهِنَّ بِالمَعروفِ.".. (بقره / ۲، ۲۳۴)، و در آیه بعد، سخن از مذاکره با زن در زمان عدّه است که این، خود از فراهم آوردن زمینه برای آنها پس از عدّه حکایت دارد.[۳۳۷]
خصایص پیامبر اسلام در ازدواج
رسول اسلام(ص) ویژگیهایی داشته که کسی در آنها، با حضرت شریک نبوده است. برخی فقیهان، ازجمله، محقّق حلّی، در کتاب نکاحِ شرایع،[۳۳۸] مواردی از آنها را بیان داشتهاند که متأخّران، این قسمت از بحث را بهدلیل نبودن ثمره عملی، حذف کردهاند. برخی از این ویژگیها، به ازدواج مربوط است که عبارتاند از[۳۳۹]:
جواز نکاح دایم با بیش از ۴ همسر
این مسأله، از ضروریّاتی است که مورد اتّفاق فریقین است.[۳۴۰] در کتاب جواهر، استدلال ابوعبیده به آیه۵۰ احزاب / ۳۳ بدون هیچ توضیحی بیان شده است.[۳۴۱] کیفیّت و استدلال را شاید بتوان چنین بیان کرد که در این آیه، چهار گروه از زنان بر پیامبر حلال شدهاند: همسرانی که مهری مشخّص برایشان پرداخته است، همسرانی که ملک یمین وی بودهاند و آنان را آزاد کرده سپس به ازدواجشان درآورده، همسرانی که از بستگان خود برمیگزیند و زنی که داوطلبانه خود را به پیامبر میبخشد.[۳۴۲] مجموع این موارد میتواند تعداد بسیاری از زنان را دربرگیرد.[۳۴۳]
جواز نکاح با لفظ "هبه"
آیه۵۰ احزاب / ۳۳ و روایات، بر این مطلب گواه است [۳۴۴][۳۴۵]
تخییر همسران پیامبر(ص) در جدایی یا ادامه زندگی با او
خدا به پیامبر میفرماید: به همسرانت بگو: اگر خواهان دنیا هستید، بیایید تا مهرتان را بدهم و بهگونهای نیکو شما را رها کنم و اگر خواستار پیامبر و سرای آخرت هستید، خداوند برای نیکوکارانتان پاداش بزرگی مهیّا کرده است: "یاَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لاَِزوجِکَ اِن کُنتُنَّ تُرِدنَ الحَیوةَ الدُّنیا و زینَتَها فَتَعالَینَ اُمَتِّعکُنَّ و اُسَرِّحکُنَّ سَراحًا جَمیلاً * و اِن کُنتُنَّ تُرِدنَ اللّهَ و رَسولَهُ والدّارَ الأخِرَةَ فَاِنَّ اللّهَ اَعَدَّ لِلمُحسِنتِ مِنکُنَّ اَجرًا عَظیما". (احزاب / ۳۳، ۲۸ـ۲۹)[۳۴۶]
ممنوعیت ازدواج با کنیزان
برای پیامبر، آمیزش با کنیزان مملوک خویش، جایز بوده؛ چنانکه از آیه۵۰ احزاب / ۳۳ استفاده میشود؛ ولی ازدواج با کنیزان به اجماع ممنوع بوده است. [۳۴۷] بعضی گفتهاند: علّت این حکم آن است که ازدواج با کنیزان، برای کسانی مجاز است که از آلودهشدن به گناه بیم دارند و نمیتوانند با زنان آزاد ازدواج کنند و گرنه خودداری از اینگونه ازدواج بهتر است: "... ذلِکَ لِمَن خَشِیَ العَنَتَ مِنکُم و اَن تَصبِروا خَیرٌ لَکُم.".. (نساء / ۴، ۲۵)، و پیامبر به لحاظ مقام عصمت نمیتواند مصداق آیه باشد.[۳۴۸][۳۴۹]
دو چندان بودن کیفر و پاداش همسران پیامبر
"ینِساءَ النَّبِیِّ مَن یَأتِ مِنکُنَّ بِفحِشَة مُبَیِّنَة یُضعَف لَهَا العَذابُ ضِعفَین و کان ذلک عَلی اللّهِ یَسیرا * و مَن یَقنُت مِنکُنَّ لِلّهِ و رَسولِه و تَعمَل صلِحًا نُؤتِها اَجرَها مَرَّتَینِ و اَعتَدنا لَها رِزقًا کَریماً". (احزاب / ۳۳، ۳۰ـ۳۱).[۳۵۰]
سقوط رعایت "حق قسم"
یکی از حقوق زن درصورت تعدّد زوجات، آن است که شوهر، زمان را میان آنان عادلانه تقسیم کند [۳۵۱] که در اصطلاح به آن، حقِّ قَسْم میگویند که لزوم رعایت آن، از رسولاکرم(ص) ساقط شد.[۳۵۲] قرآن میفرماید: "تُرجِی مَن تَشاءُ مِنهُنَّ و تُـوِی اِلیکَ مَن تَشاءُ و مَنِ ابتَغَیتَ مِمَّن عَزَلتَ فَلا جُناحَ عَلَیکَ" (احزاب / ۳۳، ۵۱)؛ هرچند وی، حتّیالامکان، مساوات را رعایت میکرد.[۳۵۳]
ممنوعیت ازدواج با همسران پیغمبر
زنان پیامبر بر دیگران حرام دائماند؛ یعنی پس از وفات حضرت نمیتوانند با دیگر مسلمانان ازدواج کنند: "... ولا اَن تَنکِحوا اَزوجَهُ مِن بَعدِهِ اَبدًا اِنّ ذلکُم کانَ عِند اللّهِ عَظیماً". (احزاب / ۳۳، ۵۳)[۳۵۴]
ازدواج در آخرت (بهشت)
در قرآن از همسران اهلبهشت، یادشده است. احتمال دارد آنان، زنان صالح و با ایمان در دنیا باشند که پس از رفع نارسایی و پیری، برای ورود به بهشت، شاداب و جوان میشوند و شاید از روایات متعدّد، ازجمله روایاتی که برتری زنان شایسته و با ایمان را بر حورالعین اثبات میکند، بتوان استفاده کرد که حورالعین *، موجودی غیر از انسان است؛[۳۵۵] البتّه بعید نیست که هر دو گونه "همسران" در بهشت وجود داشته باشند. در سوره یس، آنگاه که نشاط و شادی اهل بهشت را بیان میکند، میفرماید: آنان با زنانشان در سایه درختان بهشت بر تختها تکیه زدهاند: "هُم واَزوجُهُم فی ظِـلـل عَلَی الاَرائِکِ مُتَّکِـون". (یس / ۳۶، ۵۶) بعضی گفتهاند: ازدواج، به مفهوم رایج آن، در بهشت مطرح نیست؛ زیرا در آخرت، تکلیفی وجود ندارد و جای عقد و تزویج نیست؛ هرچند قرآن گفته: "وزَوَّجنهُم بِحور عین" (دخان / ۴۴، ۵۴؛ طور / ۵۲، ۲۰)؛ زیرا مقصود از این آیه، ازدواج اصطلاحی نیست؛ چون لفظ تزویج در این آیه، همراه "باء" آمده؛ درحالیکه ازدواج اصطلاحی، خودش، متعدّی است و به بای تعدیه نیازیندارد.[۳۵۶] برای زنان بهشتی، اوصافی ذکر شده است:
- زیبایی: "فیهِنَّ خَیرتٌ حِسان" (الرحمن / ۵۵، ۷۰). بدن آنان در شفّاف بودن، همانند تخممرغ است که تازه از شکم مرغ درآمده، دست انسان آن را لمس نکرده و آفتاب بر آن نتابیده و غباری بر آن ننشسته باشد: "کاَنَّهُنَّ بَیضٌ مَکنون" (صافات / ۳۷، ۴۹)[۳۵۷] و از نظر سفیدی توأم با سرخی، همانند یاقوت و مرجان است: "کاَنَّهُنَّ الیاقوتُ والمَرجان". (الرحمن / ۵۵، ۵۸) چشمان آنان سیاه و درشت است: "حورٌ عین". (واقعه / ۵۶، ۲۲) آنان دارای چشمهای فروهشتهاند. این معنا از آیه "فیهِنَّ قصِرتُ الطَّرفِ" (الرحمن / ۵۵، ۵۶) استفاده شده است.[۳۵۸]
- عشق ورزی: آنان فقط به همسران خویش عشق میورزند؛ چنانکه برخی آیه "فِیهِنَّ قصِرتُ الطَّرفِ" را چنین معنا کردهاند که تمام توجّه و نظر زنان بهشت به شوهرانشان است.[۳۵۹]
- دوشیزگی: "... لم یَطمِثهُنَّ اِنسٌ قَبلَهم و لا جانّ". (الرحمن / ۵۵، ۷۴)
- نیک خُلقی: این معنا، از کلمه "خَیرتٌ حِسانٌ"، در آیه۷۰ الرحمن / ۵۵ استفاده شده است.[۳۶۰]
- توافق سِنّی: از کلمه "اَتراب" در آیه۵۲ ص / ۳۸، استفاده شده است که آنان با شوهران خود همسالاند یا خود زنان بهشتی بایکدیگر همسالاند.[۳۶۱]
- جاودانگی: از آیه۵۴ ص / ۳۸ استفاده میشود که کمال و زیبایی زنان بهشتی، جاودانه است: "اِنّ هـذا لَرِزقُنا ما لَهُ مِن نَفاد". (ص / ۳۸، ۵۴)[۳۶۲]
ازدواج در فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم
در این دسته از آیات نکات گوناگونی در باره همسرداری و همسر گزینی و قلمرو آن آمده که نشان میدهد، ازدواجهای پیامبر چگونه بوده و پیامبر در برخورد با همسران خود چه روشی داشته و اصل ازدواج و تشکیل خانواده تنها مخالف با اصول تعلیم وی نیست، بلکه امری پسندیده و سیره عملی اوست.
- ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ﴾[۳۶۳]
- ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ اللَّاتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْكَ وَبَنَاتِ عَمِّكَ وَبَنَاتِ عَمَّاتِكَ وَبَنَاتِ خَالِكَ وَبَنَاتِ خَالَاتِكَ اللَّاتِي هَاجَرْنَ مَعَكَ﴾[۳۶۴]. مشروط بودن ازدواج به پرداخت حق و حقوق مادی از سوی دیگر محدوده آن را در میان بستگان معین میکند که باید از میان مهاجران باشد.
- ﴿وَامْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِيُّ أَنْ يَسْتَنْكِحَهَا خَالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَيْهِمْ فِي أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ لِكَيْلَا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا﴾[۳۶۵]. این ازدواج میتواند به صورت داوطلبانه و با درخواست خود آنان باشد
- ﴿لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِنْ بَعْدُ وَلَا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا مَا﴾[۳۶۶] ﴿مَلَكَتْ يَمِينُكَ وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ رَقِيبًا﴾[۳۶۷] محدوده زمانی و عددی که دیگر پس از این دیگر: نمیتوانی با کسی ازدواج کنی: "از این آیه نکات دیگری در باره ازدواجهای پیامبر استفاده میشود، مثلا نمیتواند از میان زنان فردی را جایگزین کند، خوش آمدن تأثیری این تصمیمها ندارد، زنان غیر آزاده از این فرمان استثنا شده است.
- ﴿ُ فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا﴾[۳۶۸] ازدواج پیامبر با همسر پسر خوانده برای برداشتن سختی از مؤمنین بوده است.
- ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا﴾[۳۶۹] در برابر قضاوت پیامبر به هنگام داوری کسی جای مخالفت ندارد.
- ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾[۳۷۰] زنان پیامبر امهات مؤمنان هستند:
- ﴿وَلَا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَدًا إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمًا﴾[۳۷۱] با زنان کسی حق ازدواج ندارد[۳۷۲].
نکات: در آیات فوق این محورها مطرح گردیده است:
- حلیت ازدواج برای پیامبر و تعیین حقوقی که حدود آن از سوی خداوند مشخص شده و برخلاف ذهنیت پیشنیان در باره راهبان، و قدیسان و عیسای مسیح که ازدواج نکرد و امام علی میگوید: "و لَم یکن لَهُ زَوجةٌ تَفتِنَهُ". (نهج البلاغه خ ۱۶۰ - مجلسی، بحار الانوار، ج ۱۴، ص ۲۳۸.) زن نداشت که او را به فتنه بیاندازد. اما پیامبر باید ازدواج بکند، زیرا همه ازدواج مسئله تأمین غرائز نیست.
- اگر زن مؤمنهای خودش را به پیامبر بخشید. این نوع ازدواج برای پیامبر فقط جایز است. ﴿وَامْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِيُّ أَنْ يَسْتَنْكِحَهَا خَالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ﴾[۳۷۳].
- زنهای پیامبر (أم المؤمنین) هستند: ﴿وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾[۳۷۴] و از این کلمه نوعی مدح و ستایش استفاده میشود، از این رو، پس از پیامبر کسی حق ازدواج با آنها را ندارد. ﴿وَلَا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ﴾[۳۷۵].
- خواستگاری پیامبر از زینب بنتِ جَحش برای ازدواج با زید فرزند خواندهاش برای برداشتن رسمی جاهلی بوده که کسی نمیتواند با همسر فرزند خواندهاش ازدواج کند و مخالفت زینب با پیشنهاد پیامبر مبنی بر ازدواج با زید.
- ازدواج پیامبر با همسر مطلقه پسر خوانده خویش - زید - اگر به دستور خداوند نبود، نمیتوانست با این سنت جاهلی مبارزه کرده که این گونه ازدواج را ممنوع میدانستهاند. ﴿فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا﴾[۳۷۶][۳۷۷].
پرسشهای وابسته
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ لسانالعرب، ج۶، ص۱۰۷؛ الصحاح، ج۱، ص۳۲۰ "زوج".
- ↑ النهایه، ج۲، ص۳۱۷؛ مفردات، ص۳۸۴؛ التحقیق، ج۴، ص۳۱۴ "زوج".
- ↑ لسانالعرب، ج۶، ص۱۰۷؛ الصحاح، ج۱، ص۳۲۰ "زوج".
- ↑ «و اینکه او دو گونه نر و ماده را آفرید» سوره نجم، آیه ۴۵.
- ↑ «و گفتیم: ای آدم! تو و همسرت در بهشت جای گیرید و از (نعمتهای) آن، از هر جا خواهید فراوان بخورید اما به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران گردید» سوره بقره، آیه ۳۵.
- ↑ «و (یهودیان) از آنچه شیطانها در فرمانروایی سلیمان (به گوش این و آن) میخواندند (که سلیمان جادوگر است)؛ پیروی کردند. و سلیمان کفر نورزید ولی شیطانها کافر شدند که به مردم جادو میآموختند و نیز آنچه را بر دو فرشته هاروت و ماروت در (سرزمین) بابل فرو فرستاده شده بود در حالی که این دو به هیچکس آموزشی نمیدادند مگر که میگفتند: ما تنها (ابزار) آزمونیم پس (با بکارگیری جادو) کافر مشو! اما (مردم) از آن دو چیزی را میآموختند که با آن میان مرد و همسرش جدایی میافکنند- در حالی که جز به اذن خداوند به کسی زیان نمیرساندند- چیزی را میآموختند که به آنان زیان میرسانید و برای آنها سودی نداشت و خوب میدانستند که هر کس خریدار آن باشد در جهان واپسین بهرهای ندارد و خود را به بد چیزی فروختند، اگر میدانستند» سوره بقره، آیه ۱۰۲.
- ↑ «و کسانی از شما که میمیرند و همسرانی به جای مینهند، آن همسران باید چهار ماه و ده روز انتظار کشند و چون به سرآمد عدّه خود رسیدند، در آنچه به شایستگی با خویش میکنند بر شما گناهی نیست و خداوند از آنچه میکنید آگاه است» سوره بقره، آیه ۲۳۴.
- ↑ «و کسانی از شما که میمیرند و همسرانی به جای مینهند، باید برای همسرانشان هزینه زندگی تا یک سال را وصیّت کنند بیآنکه آنان را (از خانه شوهر) بیرون کنند و اگر آنان خود بیرون روند در آنچه آنها به شایستگی با خویش میکنند بر شما گناهی نیست و خداوند پیروزمندی» سوره بقره، آیه ۲۴۰.
- ↑ «ای پیامبر! به همسرانت بگو: اگر خواستار زندگی این جهان و آرایههای آن هستید بیایید شما را برخوردار سازم و با شیوهای نیکو رهایتان کنم» سوره احزاب، آیه ۲۸.
- ↑ «ای پیامبر! ما آن همسرانت را که مهرشان را دادهای بر تو حلال کردهایم و (نیز) کنیزانی را از آنچه خداوند به تو (در جنگها) به غنیمت داده است و دختران عموها و دختران عمّهها و دختران داییها و دختران خالههایت را که با تو هجرت کردهاند و هر زن مؤمنی را که خود را به پیامبر ببخشد- اگر پیامبر بخواهد او را به همسری برگزیند- در حالی که این ویژه توست نه مؤمنان؛ ما نیک میدانیم که برای آنان در مورد همسران و کنیزهاشان چه مقرّر داشتهایم؛ تا برای تو تنگنایی نباشد و خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره احزاب، آیه ۵۰.
- ↑ «ای پیامبر! به همسرانت و دخترانت و زنان مؤمن بگو چادرها یشان را بر خویش نیک بپوشند ؛ این (کار) برای اینکه (به پاکدامنی) شناخته شوند و آزار نبینند نزدیکتر است و خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره احزاب، آیه ۵۹.
- ↑ «و از هر چیز دو جفت آفریدیم باشد که پند گیرید» سوره ذاریات، آیه ۴۹.
- ↑ مفردات، ص۳۸۵ "زوج".
- ↑ الصحاح، ج۱، ص۳۲۰ "زوج".
- ↑ تشکیل خانواده در اسلام، ص۱۹؛ التحقیق، ج۱۲، ص۲۳۴ "نکح".
- ↑ تهذیبالاحکام، ج۸، ص۲۹؛ الحدائق، ج۲۴، ص۳۳۰.
- ↑ «آنگاه اگر زن را (سومین بار) طلاق داد دیگر بر او حلال نیست تا آنکه به مرد دیگری شوهر کند؛ سپس اگر (آن مرد دیگر) او را طلاق داد، چنانچه (زن و شوهر اول) گمان میکنند که احکام خداوند را میتوانند بجا آورند بر آنان گناهی نیست که به یکدیگر باز گردند؛ و این اح» سوره بقره، آیه ۲۳۰.
- ↑ «و یتیمان را تا زمانی که توانایی زناشویی یافته باشند بیازمایید، پس اگر در آنان کاردانی یافتید، داراییهایشان را به آنان بازگردانید و آن را به گزافکاری و شتاب، از (بیم) اینکه بالغ گردند (و از شما باز گیرند) نخورید و هر کس از شما که توانگر باشد (در برداشت مزد سرپرستی) خویشتنداری کند و هرکس تنگدست باشد برابر عرف (از آن) بخورد؛ و هنگامی که داراییهای ایشان را به آنان باز میگردانید بر آنها گواه بگیرید و حسابرسی را خداوند، بسنده است» سوره نساء، آیه ۶.
- ↑ «و بیهمسران (آزاد) و بردگان و کنیزان شایستهتان را همسر دهید، اگر نادار باشند خداوند از بخشش خویش به آنان بینیازی میدهد و خداوند نعمتگستری داناست» سوره نور، آیه ۳۲.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱۰، ص۱۷ـ۲۱.
- ↑ جواهرالکلام، ج۲۹، ص۵؛ المیزان، ج۲، ص۲۰۲.
- ↑ مفردات، ص۸۲۳ "نکح".
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱۰، ص۱۷ـ۲۱.
- ↑ المصباح، ص۲۴ "نکح".
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ «همان که زمین را برای شما گاهوارهای گردانید و در آن برایتان راههایی گشود و از آسمان آبی فرو فرستاد که با آن از گیاهان رنگرنگ گونهها برآوردیم» سوره طه، آیه ۵۳.
- ↑ «پدیدآورنده آسمانها و زمین است، برای شما از خودتان همسرانی آفرید و (نیز) از چارپایان جفتهایی (پدید آورد)، شما را با آن (آفریدن جفت) افزون میگرداند، چیزی مانند او نیست و او شنوای بیناست» سوره شوری، آیه ۱۱.
- ↑ «بگو: چه کسی زیوری را که خداوند برای بندگانش پدید آورده و (نیز) روزیهای پاکیزه را، حرام کرده است؟ بگو: آن (ها) در زندگی این جهان برای کسانی است که ایمان آوردهاند، در روز رستخیز (نیز) ویژه (ی مؤمنان) است؛ این چنین ما آیات خود را برای گروهی که دانشورند روشن میداریم» سوره اعراف، آیه ۳۲.
- ↑ «سپس پیامبران خود را در پی آنان آوردیم و (نیز) عیسی پسر مریم را و به او انجیل دادیم و در دل پیروان او مهر و بخشایشی نهادیم و ما رها کردن این جهان را که از خود درآوردند بر آنان مقرّر نداشتیم جز آنکه برای رسیدن به خشنودی خداوند چنین کردند امّا آن را چنان که سزاوار نگاهداشت آن است نگاه نداشتند آنگاه ما پاداش مؤمنانشان را ارزانی داشتیم و بسیاری از آنان بزهکارند» سوره حدید، آیه ۲۷.
- ↑ النهایه، ج۲، ص۲۰۸؛ مجمعالبحرین، ج۲، ص۲۳۱؛ بحارالانوار، ج۶۵، ص۳۱۷.
- ↑ «و خداوند از خودتان برای شما همسرانی آفرید و برای شما از همسرانتان فرزندان و فرزندزادگانی پدید آورد و از چیزهای پاکیزه روزیتان داد؛ آیا باز هم آنان به باطل ایمان میآورند و به نعمتهای خداوند ناسپاسی میورزند؟» سوره نحل، آیه ۷۲.
- ↑ «پدیدآورنده آسمانها و زمین است، برای شما از خودتان همسرانی آفرید و (نیز) از چارپایان جفتهایی (پدید آورد)، شما را با آن (آفریدن جفت) افزون میگرداند، چیزی مانند او نیست و او شنوای بیناست» سوره شوری، آیه ۱۱.
- ↑ «و از نشانههای او این است که از خودتان همسرانی برایتان آفرید تا کنار آنان آرامش یابید و میان شما دلبستگی پایدار و مهر پدید آورد؛ بیگمان در این، نشانههایی است برای گروهی که میاندیشند» سوره روم، آیه ۲۱.
- ↑ «و چگونه آن را باز میستانید در حالی که با یکدیگر آمیزش کردهاید و آنان از شما پیمانی استوار، ستاندهاند» سوره نساء، آیه ۲۱.
- ↑ تفسیر مراغی، مج۲، ج۴، ص۲۱۶.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ «و آنچه را از همسرانتان که خدا برایتان آفریده است وا مینهید؛ بلکه گروهی تجاوزکارید» سوره شعراء، آیه ۱۶۶.
- ↑ روحالمعانی، مج۱۱، ج۱۹، ص۱۷۰.
- ↑ «شما از سر شهوت به جای زنان به سراغ مردان میروید بلکه شما قومی گزافکارید» سوره اعراف، آیه ۸۱.
- ↑ «و نزدیک زنا نشوید که کاری زشت و راهی بد است» سوره اسراء، آیه ۳۲.
- ↑ «و لوط را (نیز فرستادیم) آنگاه که به قوم خود گفت: آیا کار زشت میکنید و خود مینگرید؟» سوره نمل، آیه ۵۴.
- ↑ «و بیهمسران (آزاد) و بردگان و کنیزان شایستهتان را همسر دهید، اگر نادار باشند خداوند از بخشش خویش به آنان بینیازی میدهد و خداوند نعمتگستری داناست» سوره نور، آیه ۳۲.
- ↑ الکافی، ج۵، ص۳۳۱.
- ↑ «و بیهمسران (آزاد) و بردگان و کنیزان شایستهتان را همسر دهید، اگر نادار باشند خداوند از بخشش خویش به آنان بینیازی میدهد و خداوند نعمتگستری داناست» سوره نور، آیه ۳۲.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ بلوغ الارب، ج۲، ص۴ـ۵.
- ↑ «ای مؤمنان! بر شما حلال نیست که از زنان بر خلاف میل آنان (با نگه داشتن در نکاح خود) میراث برید و برای آنکه (با طلاق خلع) برخی از آنچه بدیشان دادهاید باز برید، با آنان سختگیری نکنید مگر آنکه به زشتکاری آشکاری دست یازیده باشند و با آنان شایسته رفتار کنید» سوره نساء، آیه ۱۹.
- ↑ روضالجنان، ج۵، ص۲۹۵؛ التفسیرالکبیر، ج۱۰، ص۱۰.
- ↑ «و با زنانی که پدرانتان به نکاح آوردهاند، ازدواج نکنید که کاری زشت و ناخوشایند و بیراه است؛ مگر آنچه از پیش (در زمان جاهلیت) روی داده است» سوره نساء، آیه ۲۲.
- ↑ مجمعالبیان، ج۳، ص۴۴؛ تفسیر قمی، ج۱، ص۱۶۲.
- ↑ فتحالباری، ج۹، ص۱۵۰؛ فقه السنه، ج۲، ص۸؛ نیل الاوطار، ج۶، ص۳۰۰.
- ↑ «و هر یک از شما که یارایی مالی نداشته باشد تا زنان آزاد مؤمن را به همسری گیرد، در میان کنیزان، از دختران جوان مؤمن، همسر گزیند و خداوند به ایمانتان داناتر است؛ همه چون یکدیگرید پس با اجازه کسان آنها با آنان ازدواج کنید و کابینهایشان را در حالی که پاکدامنند و نه پلیدکار و گزیننده دوستهای پنهان، به گونه شایسته به (کسان) آنها بپردازید. آنگاه چون شوی کنند، اگر به کاری زشت دست یازیدند بر آنان نیمی از کیفر زنان آزاد خواهد بود. این (ازدواج با کنیزکان) برای کسی است که از (آلایش) گناه بهراسد و شکیبایی ورزیدن، برای شما بهتر است و خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۲۵.
- ↑ «امروز چیزهای پاکیزه بر شما حلال است و غذای اهل کتاب برای شما حلال است و غذای شما برای آنان حلال است و (نیز ازدواج با) زنان پاکدامن از زنان مؤمن (مسلمان) و زنان پاکدامن از آنان که پیش از شما به آنان کتاب آسمانی دادهاند، اگر کابینشان را پرداخته و پاکدامن باشید نه پلیدکار و گزینندگان دوست پنهان، (بر شما حلال است) و هر کس گرویدن (به اسلام) را نپذیرد کردارش تباه میشود و او در جهان واپسین از زیانکاران است» سوره مائده، آیه ۵.
- ↑ «پس از این (زنانی که برشمردیم) زنان (دیگر) و (نیز) اینکه همسرانی (تازه) را جایگزین آنان کنی بر تو حلال نیست هر چند زیبایی (خوی) آنان تو را خوش آید؛ مگر آنکه کنیزت باشند و خداوند مراقب هر چیزی است» سوره احزاب، آیه ۵۲.
- ↑ مجمعالبیان، ج۸، ص۵۷۶.
- ↑ جواهرالعقود، ج۲، ص۳؛ فقهالسنه، ج۲، ص۸.
- ↑ «و چون زنان را طلاق دادید و به سرآمد عدّه خود نزدیک شدند، یا با شایستگی آنها را نگه دارید و یا به نیکی رها کنید و آنان را برای زیان رساندن نگه ندارید که (به آنها) ستم کنید و هر کس چنین کند، به خود ستم کرده است و آیات خداوند را به ریشخند نگیرید و نعمت خدا» سوره بقره، آیه ۲۳۱.
- ↑ «و چون زنان را طلاق دادید و به سرآمد عدّه خویش رسیدند دیگر آنان را از زناشویی با شوهران دلخواه خود که با هم به شایستگی به سازش رسیدهاند باز ندارید؛ هر کس از شما به خداوند و روز بازپسین ایمان داشته باشد بدین سخن اندرز داده میشود؛ این برای شما پاکتر و پاکیزهتر است و خداوند میداند و شما نمیدانید» سوره بقره، آیه ۲۳۲.
- ↑ «و کسانی از شما که میمیرند و همسرانی به جای مینهند، آن همسران باید چهار ماه و ده روز انتظار کشند و چون به سرآمد عدّه خود رسیدند، در آنچه به شایستگی با خویش میکنند بر شما گناهی نیست و خداوند از آنچه میکنید آگاه است» سوره بقره، آیه ۲۳۴.
- ↑ «و اگر بر آن بودید که همسری جایگزین همسری (که دارید) کنید، و به یکی از ایشان دارایی فراوانی داده بودهاید، چیزی از آن را باز مگیرید، آیا با دروغ بافتن و گناهی آشکار آن را باز میستانید!» سوره نساء، آیه ۲۰.
- ↑ «و چگونه آن را باز میستانید در حالی که با یکدیگر آمیزش کردهاید و آنان از شما پیمانی استوار، ستاندهاند» سوره نساء، آیه ۲۱.
- ↑ الکشاف، ج۱، ص۴۹۱.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۹۸.
- ↑ «از تو درباره زنان نظر میخواهند، بگو خداوند برای شما درباره آنان و (نیز درباره) آنچه برای شما در این کتاب خوانده میشود نظر میدهد (از جمله) درباره دختران یتیمی که مقرّری ایشان را نمیپردازید و به ازدواج با آنها رغبت دارید و (نیز) درباره کودکان ناتوان» سوره نساء، آیه ۱۲۷.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که به کسی که خداوند و خود تو بدو نعمت رسانده بودید گفتی که: همسرت را برای خویش نگه دار (و طلاق مده) و از خداوند پروا کن و چیزی را که خداوند آشکار کننده آن بود در دل نگه میداشتی و از مردم میترسیدی در حالی که خداوند سزاوارتر بود که از او بترسی و چون زید نیازی از او برآورد او را به همسری تو درآوردیم تا مؤمنان را در ازدواج با همسران (طلاق داده) پسرخواندگانشان چون نیازی را از آنان برآورده باشند تنگنایی نباشد و فرمان خداوند انجام یافتنی است» سوره احزاب، آیه ۳۷.
- ↑ نمونه، ج۱۷، ص۳۲۲.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ سلسلة الینابیعالفقهیه، ج۱۸، ص۳۲ "المقنعه"، ج۱۹، ص۳۷۹ "السرائر"، ۴۶۷ "شرائع" و ۵۲۷ "المختصر".
- ↑ تهذیب الاحکام، ج۷، ص۲۸۷ـ۲۸۸.
- ↑ سلسله الینابیع الفقهیه، ج۱۹، ص۵۴۰ "المختصر".
- ↑ سلسلة الینابیعالفقهیه، ج۱۸، ص۳۳۲ "اصباحالشیعه".
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ لغتنامه، ج۳، ص۳۱۵۳.
- ↑ المبسوط، ج۴، ص۱۹۳.
- ↑ کنزالعرفان، ج۲، ص۱۳۶؛ المبسوط، ج۴، ص۱۹۳.
- ↑ مسالک الافهام، ج۳، ص۱۷۴.
- ↑ المبسوط، ج۴، ص۱۹۳.
- ↑ کنز العرفان،ج ۲، ص۱۳۶.
- ↑ کنزالعرفان، ج۲،ص ۱۳۶؛ المبسوط، ج۴، ص۱۹۳.
- ↑ مجمعالبیان، ج۲، ص۷۴۲.
- ↑ مجمعالبیان، ج۲، ص۷۴۲.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۲۰، ص۲۱؛ جامع احادیث الشیعه، ج۲۵، ص۵۳.
- ↑ الکافی، ج۵، ص۳۲۷؛ تهذیبالاحکام، ج۷، ص۲۸۷.
- ↑ الکافی، ج۵، ص۳۲۹.
- ↑ الکافی، ج۵، ص۳۲۹.
- ↑ الکافی، ج۵، ص۳۲۷.
- ↑ الکافی، ج۵، ص۳۳۰.
- ↑ الکافی، ج۵، ص۳۲۹؛ تهذیبالاحکام، ج۷، ص۲۸۶.
- ↑ جواهر الکلام، ج۲۹، ص۳۳.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ جواهر الکلام، ص۶۳.
- ↑ مستمسک العروه، ج۱۴، ص۱۲ـ۱۶.
- ↑ تفسیرقرطبی، ج۱۴، ص۱۴۲؛ تفسیرمراغی، مج۸، ج۲۲، ص۲۶.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ حقوق زن در دوران ازدواج چیست؟، ص۱۱.
- ↑ جامعالمقاصد، ج۱۲، ص۴۶.
- ↑ الحدائق، ج۲۴، ص۹۱.
- ↑ التبیان، ج۲، ص۲۶۷.
- ↑ جواهرالکلام، ج۳۰، ص۱۱۹ـ۱۲۰.
- ↑ الحدائق، ج۲۴، ص۹۰ـ۹۱.
- ↑ الحدائق، ج۲۴، ص۹۲؛ نورالثقلین، ج۱، ص۲۳۲.
- ↑ تشکیل خانواده در اسلام، ص۱۳۱.
- ↑ الکافی، ج۵، ص۳۳۷.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ مجمع البیان، ج۷، ص۹۷.
- ↑ نمونه، ج۳، ص۳۷۱.
- ↑ مکارمالاخلاق، ص۱۹۷؛ کنزالعمال، ج۱۶، ص۲۹۶؛ جامعالصغیر، ج۱، ص۵۰۵.
- ↑ مجمعالبیان، ج۱، ص۲۹۷.
- ↑ المیزان، ج۱۵، ص۱۱۳؛ التفسیر الکبیر، ج۱۲، ص۲۱۴.
- ↑ التحریر والتنویر، ج۱۸، ص۲۱۶.
- ↑ نمونه، ج۱۴، ص۴۶۷.
- ↑ جامعالبیان، مج۱۴، ج۲۸، ص۲۱۰؛ مجمع البیان، ج۱۰، ص۴۷۵.
- ↑ جامعالبیان، مج۱۴، ج۲۸، ص۲۱۰؛ کنزالدقائق، ج۱۳، ص۳۳۴.
- ↑ مفردات، ص۴۳۱، "ساح".
- ↑ مجمعالبیان، ج۱۰، ص۴۷۵؛ کنزالدقائق، ج۱۳، ص۳۳۴.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ الفقه علی المذاهبالاربعه و مذهب اهلالبیت(ع)، ج۴، ص۸۶.
- ↑ الفقه علی المذاهبالاربعه و مذهب اهلالبیت(ع)، ج۴، ص۸۴.
- ↑ المبسوط، ج۵، ص۲۲.
- ↑ الفقه علی المذاهب الاربعه و مذهب اهلالبیت(ع)، ج۴، ص۹۰.
- ↑ وسائلالشیعه، ج۲۰، ص۷۴.
- ↑ وسائلالشیعه، ج۲۰، ص۷۷.
- ↑ جواهرالکلام، ج۳۰، ص۱۰۳.
- ↑ جواهرالکلام، ج۳۰، ص۱۰۳.
- ↑ مواهب الرحمن، ج۸، ص۵۸.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ الزواج، عبدالغنی، ص۱۱ـ۱۳.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ مصطلحات الفقه، ص۱۹۵.
- ↑ مصطلحات الفقه، ص۱۹۵.
- ↑ ر. ک: النسب و فروعه الفقهیه.
- ↑ مواهب الرحمن، ج۸، ص۲۱؛ تبصرة الفقهاء، ج۲، ص۱۹۰؛ المیزان، ج۲، ص۲۳۰.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ جامع البیان، مج۲، ج۲، ص۲۲۲؛ التبیان، ج۲، ص۱۳۳؛ مجمع البیان، ج۲، ص۵۰۴.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ المیزان، ج۱۳، ص۸۸.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ المیزان، ج۲، ص۲۱۳؛ تفسیر قرطبی، ج۳، ص۶۴؛ المنار، ج۲، ص۳۶۳.
- ↑ مجمعالبیان، ج۲، ص۵۰۴؛ تفسیر قرطبی، ج۲، ص۲۱۲؛ تفسیربیضاوی، ج۱، ص۱۷۲.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ المیزان، ج۱۶، ص۱۶۶.
- ↑ التفسیرالکبیر، ج۲۵، ص۱۱۱.
- ↑ نمونه، ج۱۶، ص۳۹۲ـ۳۹۳.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ نورالثقلین، ج۱، ص۳۲۰؛ الکافی، ج۵، ص۳۲۱.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ قاموس قرآن، ج۲، ص۱۴۹.
- ↑ سفینة البحار، ج۲، ص۴۸۰.
- ↑ مجمع البیان. ج۷، ص۲۲۰.
- ↑ التفسیرالکبیر، ج۵،ص ۱۱۶؛ روض الجنان،ج ۳، ص۵۱.
- ↑ مواهب الرحمن، ج۸، ص۷۹.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ روحالمعانی، مج۱۰، ج۱۸، ص۲۱۸؛ المیزان، ج۱۵، ص۱۱۳.
- ↑ الکافی، ج۵، ص۳۳۰؛ مجمعالبیان، ج۷، ص۲۲۰.
- ↑ الکشاف، ج۳، ص۲۳۵ـ۲۳۶.
- ↑ کنزالعرفان، ج۲، ص۱۳۵.
- ↑ التفسیرالکبیر، ج۲۳، ص۲۱۴.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ التفسیرالکبیر، ج۱۰، ص۱۶؛ کنز العرفان، ج۲، ص۲۰۳؛ مجمعالبیان، ج۳، ص۴۲.
- ↑ جواهرالکلام، ج۲۹، ص۱۳۲.
- ↑ جامع المقاصد، ج۱۲، ص۶۸؛ تفسیر قرطبی، ج۱۳، ص۱۸۰.
- ↑ احکامالقرآن، ج۳، ص۵۳۸.
- ↑ جواهرالکلام، ج۲۹، ص۱۴۲؛ جامع المقاصد، ج۱۲، ص۷۶.
- ↑ تحریرالوسیله، ج۲، ص۲۲۲ـ۲۲۳.
- ↑ تحریرالوسیله، ج۲، ص۲۲۳.
- ↑ الکشاف، ج۳،ص ۴۰۴؛ تفسیر قرطبی، ج۱۳، ص۱۸۰.
- ↑ جامعالبیان، مج۳، ج۴، ص۴۰۴ـ۴۰۵.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ جواهرالکلام، ج۳۱، ص۹۵ و ج۲۳، ص۱۹۹؛ المغنی، ج۷، ص۴۵۱؛ الفقه علی المذاهب الاربعه، ج۴، ص۸۵.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ زناشویی و اخلاق، ص۱۳؛ حقوق زن در دوران ازدواج چیست؟، ص۷ ـ ۸.
- ↑ جواهرالکلام، ج۲۹، ص۱۷۰؛ عروةالوثقی، ج۲، ص۶۹۹.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ حقوق مدنی، خانواده، ج۲، ص۳۰۳.
- ↑ عروةالوثقی، ج۲، ص۷۰۱؛ مبانیالعروه، ج۲، ص۲۸۱ و ۲۸۳.
- ↑ مبانی العروه، ج۲، ص۲۸۱؛ نجاة العباد، ص۳۶۶.
- ↑ مبانیالعروه، ج۲، ص۲۸۳.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ عروةالوثقی، ج۲، ص۶۷۴؛ کنزالعرفان، ج۲، ص۱۷۶.
- ↑ عروةالوثقی، ج۲، ص۶۷۴؛ مبانی العروه، ج۲، ص۲۵.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱۰، ص۶۱.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج۵، ص۹۳.
- ↑ الفقه علی المذاهب الاربعه، ج۴، ص۳۲.
- ↑ مبانیالعروه، ج۲، ص۲۵۸؛ مستمسکالعروه، ج۱۴، ص۴۴۰.
- ↑ سلسلة الینابیع الفقهیه، ج۱۸، ص۶۱؛ "الانتصار".
- ↑ وسائلالشیعه، ج۲۰، ص۲۶۷.
- ↑ مبانیالعروه، ج۲، ص۲۵۸؛ سلسلةالینابیعالفقهیه، ج۱۸، ص۶۱ "الانتصار"
- ↑ المهذب، ج۲، ص۴۲۹؛ الفقه علیالمذاهب الاربعه، ج۴، ص۳۵.
- ↑ الفقه علی المذاهب الاربعه، ج۴، ص۳۶.
- ↑ مستمسکالعروه، ج۱۴، ص۴۴۰.
- ↑ وسائلالشیعه، ج۲۰، ص۲۷۰؛ المهذب، ج۲، ص۴۳۰.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج۱۳، ص۱۸۰.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱۰، ص۶۱.
- ↑ الفقه علی المذاهبالاربعه، ج۴، ص۳۴.
- ↑ عروةالوثقی، ج۲، ص۷۰۰.
- ↑ نجاة العباد، ص۳۶۶ـ۳۶۷؛ عروةالوثقی، ج۲، ص۷۰۰.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ جامع احادیث الشیعه، ج۲۵، ص۱۴۸.
- ↑ مجمع البیان، ج۷، ص۳۹۰.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ تحریرالوسیله، ج۲، ص۲۳۵.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ التبیان، ج۳، ص۱۵۷؛ مجمعالبیان، ج۳، ص۴۶؛ کنزالعرفان، ج۲، ص۱۸۰.
- ↑ کنزالعرفان، ج۲، ص۱۸۰ـ۱۸۱؛ روحالمعانی، مج۳، ج۴، ص۳۹۰.
- ↑ التبیان، ج۳، ص۱۵۷.
- ↑ تحریرالوسیله، ج۲، ص۲۳۵ـ۲۳۶؛ مجمعالبیان، ج۳، ص۴۶.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ الکشاف، ج۱، ص۴۹۴؛ مجمعالبیان، ج۳، ص۴۶.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ الکشاف، ج۱، ص۴۹۵؛ الدرالمنثور، ج۲، ص۴۷۲؛ جواهرالکلام، ج۲۹، ص۳۵۰.
- ↑ زبدةالبیان، ص۶۶۴؛ جواهرالکلام، ج۲۹، ص۳۵۲.
- ↑ التبیان، ج۳، ص۱۵۷؛ جامعالبیان، مج۳، ج۴، ص۴۲۵؛ وسائلالشیعه، ج۲۰، ص۴۶۲ـ۴۶۵.
- ↑ التبیان، ج۳، ص۱۵۹.
- ↑ الفقه علی المذاهبالاربعه و مذهب اهل البیت(ع)، ج۴، ص۹۴ـ۹۸؛ المختلف، ج۷، ص۵۳.
- ↑ التبیان، ج۳، ص۱۵۸.
- ↑ مجمعالبیان، ج۳، ص۴۸.
- ↑ تحریر الوسیله، ج۲، ص۲۵۰.
- ↑ جامع المقاصد، ج ۱۲، ص۳۳۹.
- ↑ مجمعالبیان، ج۳، ص۳۹.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ حقوق زن در دوران ازدواج چیست؟، ص۱۲.
- ↑ المیزان، ج۴، ص۳۱۳ـ۳۱۶.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ سلسلة الینابیع الفقهیه؛ ج۱۸، ص۳۳ "المقنعه"، و ص۴۹، "الانتصار"
- ↑ منهاج، خوئی، ج۲، ص۲۶۶.
- ↑ وسائلالشیعه، ج۲۰، ص۴۳۳ـ۴۳۸.
- ↑ جواهرالکلام، ج۲۹، ص۴۳۹.
- ↑ المیزان، ج۱۵، ص۸۰.
- ↑ وسائلالشیعه، ج۲۰، ص۴۳۹ـ۴۴۰.
- ↑ المیزان، ج۱۵، ص۸۴؛ مجمعالبیان، ج۷، ص۱۹۸.
- ↑ مبانیالعروه، ج۱، ص۲۶۷.
- ↑ مجمع البیان، ج۷، ص۲۱۳.
- ↑ المیزان، ج۱۵، ص۸۰.
- ↑ مبانیالعروه، ج۱، ص۲۶۷ـ۲۶۸.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ عیون اخبارالرضا، ج۲، ص۱۶۱ و ۱۸۸.
- ↑ تحریرالوسیله، ج۲، ص۲۵۴.
- ↑ مواهبالرحمن، ج۴، ص۳۱.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ مواهبالرحمن، ج۴، ص۲۵۱.
- ↑ مواهبالرحمن، ج۸، ص۲۱؛ عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۷۹.
- ↑ روحالمعانی، مج۴، ج۵، ص۴.
- ↑ مجمعالبیان، ج۳، ص۵۱.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ جواهرالکلام، ج۳۰، ص۳.
- ↑ السنن الکبری، ج۱۰، ص۳۷۸.
- ↑ المیزان، ج۴، ص۱۶۸.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ المیزان، ج۱۵، ص۸۱.
- ↑ المحبر، ص۵۲ـ۵۳.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ تحریرالوسیله، ج۲، ص۲۵۴؛ غایةالمرام، ج۳، ص۶۷.
- ↑ ازدواج با بیگانگان، ص۲۵ـ۳۰.
- ↑ المیزان، ج۱۵، ص۷۹.
- ↑ مبانیالعروه، ج۱، ص۲۶۷.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ تحریرالوسیله، ج۲، ص۲۵۴.
- ↑ جواهرالکلام، ج۳۰، ص۳۱.
- ↑ منهاج، خوئی، ج۲، ص۲۷۰.
- ↑ الام، ج۴، ص۲۶۴؛ المغنی، ج۷، ص۵۰۱.
- ↑ المبسوط، ج۵، ص۵۰.
- ↑ جواهرالکلام، ج۳۰، ص۳۵؛ المغنی، ج۷، ص۵۰۱.
- ↑ جواهرالکلام، ج۳۰، ص۳۵.
- ↑ وسائلالشیعه، ج۲۰، ص۵۳۸.
- ↑ المیزان، ج۱۹، ص۲۴۱؛ الکشاف، ج۴، ص۵۱۸.
- ↑ جواهرالکلام، ج۳۰، ص۲۹.
- ↑ زبدةالبیان، ص۶۵۵.
- ↑ جواهرالکلام، ج۳۰، ص۴۱.
- ↑ مستدرکالوسائل، ج۱۴، ص۴۳۳؛ وسائلالشیعه، ج۲۰، ص۵۳۳ و ۵۳۵.
- ↑ تفسیر قمی، ج۱، ص۱۰۰؛ وسائلالشیعه، ج۲۰، ص۵۳۸، ح۶.
- ↑ الدرالمنثور، ج۳، ص۳.
- ↑ وسائلالشیعه، ج۱، ص۴۵۹.
- ↑ جواهرالکلام، ج۳۰، ص۳۵.
- ↑ المغنی، ج۷، ص۵۰۱؛ جواهرالکلام، ج۳۰، ص۳۵.
- ↑ جواهرالکلام، ج۳۰، ص۳۹.
- ↑ جواهرالکلام، ج۳۰، ص۴۲.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ منهاج، خوئی، ج۲، ص۲۷۰؛ تحریرالوسیله، ج۲، ص۲۵۵.
- ↑ المغنی، ج۷، ص۵۶۴.
- ↑ منهاج، خوئی، ج۲، ص۲۷۰؛ تحریرالوسیله، ج۲، ص۲۵۵ـ۲۵۶.
- ↑ تحریرالوسیله، ج۲، ص۲۵۶.
- ↑ المغنی، ج۷، ص۵۶۴.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ جواهرالکلام، ج۳۰، ص۵۰.
- ↑ جواهرالکلام، ج۳۰، ص۵۴.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ فقهالقرآن، ج۲، ص۲۰۳؛ تحریر الوسیله، ج۲، ص۳۲۵.
- ↑ تحریرالوسیله، ج۲، ص۳۲۵.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ جواهرالکلام، ج۳۳، ص۹۹.
- ↑ جواهرالکلام، ج۳۳، ص۲۹۷.
- ↑ مسالکالافهام، ج۴، ص۹۳ و ۱۰۷.
- ↑ فقهالقرآن، ج۲، ص۱۹۶؛ جواهرالکلام، ج۳۳، ص۱۴۷.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ حقوق النساء فی الاسلام، ص۴۷.
- ↑ روحالمعانی، مج۲، ج۲، ص۲۰۳.
- ↑ الزواج، بحرالعلوم ص۲۰۰.
- ↑ الزواج، عبدالغنی، ج۲، ص۲۱۲.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۹۸.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ مسالکالافهام، ج۳، ص۱۸۴.
- ↑ مجموعه آثار، ج۱۹، ص۱۹۵ و ۲۰۰؛ "نظام حقوق زن در اسلام"
- ↑ تحریرالوسیله، ج۲، ص۲۷۸.
- ↑ المیزان، ج۴، ص۱۶۹.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ زبدة البیان، ج۲، ص۷۵۷.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ منهاج، سیستانی، ج۲، ص۱۲۰.
- ↑ المیزان، ج۲، ص۲۴۰؛ تحریرالوسیله، ج۲، ص۲۷۹.
- ↑ تحریرالوسیله، ج۲، ص۲۷۸.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ نمونه، ج۲، ص۱۵۰.
- ↑ الخلاف، ج۴، ص۳۵۵.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ منهاج، سیستانی، ج۳، ص۱۰۹.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ منهاج، سیستانی، ج۳، ص۱۰۳.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ منهاج، سیستانی، ج۳، ص۱۰۶.
- ↑ امالی، ج۱، ص۱۵۹؛ مکارمالاخلاق، ص۴۲۰.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ میزانالحکمه، ج۲، ص۱۶۵۳؛ مسند احمد، ج۲، ص۲۵۰؛ سنن ابیداوود، ج۱، ص۲۹۵.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ مفتاح الکرامه، ج۱۷، ص۲۹۳.
- ↑ جواهرالکلام، ج۳۱، ص۲۰۱؛ منهاج، سیستانی، ج۲، ص۱۰۶.
- ↑ تحریرالوسیله، ج۲، ص۲۷۳؛ منهاج، سیستانی، ج۳، ص۱۰۷.
- ↑ تحریرالوسیله، ج۲، ص۲۷۳.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ شرایعالاسلام، ج۲، ص۲۷۱.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ جواهرالکلام، ج۲۹، ص۱۱۹.
- ↑ جواهرالکلام، ج۲۹، ص۱۲۰.
- ↑ احکام القرآن، ج۳، ص۵۳۶.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ وسائلالشیعه، ج۲۰، ص۲۶۶؛ تفسیر قرطبی، ج۱۴، ص۱۳۴.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ جواهرالکلام، ج۲۹، ص۱۲۵.
- ↑ جواهرالکلام، ج۲۹، ص۱۲۵.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ تحریرالوسیله، ج۲، ص۲۷۰؛ تفسیر قرطبی، ج۱۴، ص۱۳۹.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج۱۴، ص۱۳۸.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ روحالمعانی، مج۱۴، ج۲۵، ص۲۰۷.
- ↑ روحالمعانی، مج۱۴، ج۲۵، ص۲۰۷.
- ↑ نمونه، ج۱۹، ص۵۷.
- ↑ روحالمعانی، مج۱۵، ج۲۷، ص۱۸۴.
- ↑ روحالمعانی، مج۱۵، ج۲۷، ص۱۸۴.
- ↑ نمونه، ج۲۳، ص۱۸۲.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۲۶، ص۲۱۹.
- ↑ اسدی، سید مصطفی، مقاله «ازدواج»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ "و از نشانههای او این است که از خودتان همسرانی برایتان آفرید تا کنار آنان آرامش یابید و میان شما دلبستگی پایدار و مهر پدید آورد؛ بیگمان در این، نشانههایی است برای گروهی که میاندیشند" سوره روم، آیه ۲۱.
- ↑ "ای پیامبر! ما آن همسرانت را که مهرشان را دادهای بر تو حلال کردهایم و (نیز) کنیزانی را از آنچه خداوند به تو (در جنگها) به غنیمت داده است و دختران عموها و دختران عمّهها و دختران داییها و دختران خالههایت را که با تو هجرت کردهاند و هر زن مؤمنی را که" سوره احزاب، آیه ۵۰.
- ↑ "ای پیامبر! ما آن همسرانت را که مهرشان را دادهای بر تو حلال کردهایم و (نیز) کنیزانی را از آنچه خداوند به تو (در جنگها) به غنیمت داده است و دختران عموها و دختران عمّهها و دختران داییها و دختران خالههایت را که با تو هجرت کردهاند و هر زن مؤمنی را که" سوره احزاب، آیه ۵۰.
- ↑ "پس از این (زنانی که برشمردیم) زنان (دیگر) و (نیز) اینکه همسرانی (تازه) را جایگزین آنان کنی بر تو حلال نیست هر چند زیبایی (خوی) آنان تو را خوش آید؛ مگر آنکه کنیزت باشند و خداوند مراقب هر چیزی است" سوره احزاب، آیه ۵۲.
- ↑ "پس از این (زنانی که برشمردیم) زنان (دیگر) و (نیز) اینکه همسرانی (تازه) را جایگزین آنان کنی بر تو حلال نیست هر چند زیبایی (خوی) آنان تو را خوش آید؛ مگر آنکه کنیزت باشند و خداوند مراقب هر چیزی است" سوره احزاب، آیه ۵۲.
- ↑ "و (یاد کن) آنگاه را که به کسی که خداوند و خود تو بدو نعمت رسانده بودید گفتی که:" سوره احزاب، آیه ۳۷.
- ↑ "و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد؛ هر کس از خدا و فرستادهاش نافرمانی کند به گمراهی آشکاری افتاده است" سوره احزاب، آیه ۳۶.
- ↑ "پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او، مادران ایشانند و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در کتاب خداوند از مؤمنان و مهاجران (به ارث) سزاوارترند مگر آنکه بخواهید به وابستگان خود، نیکی ورزید، این (حکم) در کتاب (خداوند) نگاشته است" سوره احزاب، آیه ۶.
- ↑ "ای مؤمنان! به خانههای پیامبر وارد نشوید مگر به شما برای (خوردن) خوراک، اجازه دهند- بیآنکه چشم به راه آماده شدن آن (خوراک) باشید- ولی چون فرا خوانده شدید درون روید و چون خوراک خوردید پراکنده شوید و دل به گفت و گو نسپارید که این (کار) پیامبر را آزار می" سوره احزاب، آیه ۵۳.
- ↑ سعیدیانفر و ایازی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم، ج۱، ص ۸۷.
- ↑ "ای پیامبر! ما آن همسرانت را که مهرشان را دادهای بر تو حلال کردهایم و (نیز) کنیزانی را از آنچه خداوند به تو (در جنگها) به غنیمت داده است و دختران عموها و دختران عمّهها و دختران داییها و دختران خالههایت را که با تو هجرت کردهاند و هر زن مؤمنی را که" سوره احزاب، آیه ۵۰.
- ↑ "پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او، مادران ایشانند و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در کتاب خداوند از مؤمنان و مهاجران (به ارث) سزاوارترند مگر آنکه بخواهید به وابستگان خود، نیکی ورزید، این (حکم) در کتاب (خداوند) نگاشته است" سوره احزاب، آیه ۶.
- ↑ "ای مؤمنان! به خانههای پیامبر وارد نشوید مگر به شما برای (خوردن) خوراک، اجازه دهند- بیآنکه چشم به راه آماده شدن آن (خوراک) باشید- ولی چون فرا خوانده شدید درون روید و چون خوراک خوردید پراکنده شوید و دل به گفت و گو نسپارید که این (کار) پیامبر را آزار می" سوره احزاب، آیه ۵۳.
- ↑ "و (یاد کن) آنگاه را که به کسی که خداوند و خود تو بدو نعمت رسانده بودید گفتی که:" سوره احزاب، آیه ۳۷.
- ↑ سعیدیانفر و ایازی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم، ج۱، ص ۸۷.