ولایت در قرآن
مقدمه
- لغویین عرب برای واژه "ولایت" و "ولی" و "مولی" معانی گوناگونی ذکر کردهاند که از این معانی آنچه با ذات اقدس حق تناسب دارد معنای مالکیت امر و سلطنت و صاحب اختیار بودن است و بر این اساس، واژه "ولایت" - به کسر یا فتح - مصدر و واژگان "ولی" و "مولی" به یک معناست.
- ابن منظور در لسان العرب میگوید: "ولیّ از اسماء خدای متعال است، ولیّ به معنای یاور، و گفتهاند: به معنای عهدهدار امور جهان و خلائق و انجامدهنده آن است"[۱].
- آنچه در آیات کریمه قرآن دلالت بر اراده معنای دوم از واژه "ولی" میکند، این است که در بسیاری از آیات قرآن کریم - که در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود - واژه ولیّ در کنار واژه "نصیر" به گونهای به کار رفته که صریح در این است که مراد از واژه "ولی" در استعمالات قرآنی، ناصر نیست، بلکه همان المتولّي لأمور العالم و الخلائق القائم بها است که همان معنای سلطان و مَلِک است. از برای مثال:
- آیه اول: ﴿أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ﴾[۲]. در این آیه ضمن عطف نفی ﴿نَصِيرٍ﴾ بر نفی ﴿وَلِيٍّ﴾ که - به دلیل تکرر نفی - صریح در تعدّد معنای این دو واژه است، صدر آیه، قرینه روشنی است بر اینکه مراد از "وَلِی" همان سلطان و مَلِک است.
- آیه دوم: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ﴾[۳]. در این آیه نیز تکررّ نفی در ﴿وَلِيٍّ﴾ و ﴿نَصِيرٍ﴾ صریح در تعددّ معنای این دو واژه است از یک سو، و صدر آیه که ﴿لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است، قرینه روشنی بر اراده معنای "مَلِک و سلطان و صاحب اختیار و مالک تصرف" از واژه "وَلِی" از سوی دیگر است.
- آیه سوم: ﴿قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءًا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَلَا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا﴾[۴]. در این آیه نیز افزون بر تکرّر نفی بین "ولی" و "نصیر" که صریح در تعدّد معناست، صدر آیه قرینه بر این است که مراد از "ولی" همان صاحب اختیار و مالک امر تدبیر و تصرّف در خلق است.
- موارد استعمالات قرآنی فراوان دیگری بر تعدّد معنای "ولی" و "نصیر" دلالت دارد، البته این تعدّد معنا با ناصر بودن ضمنی "ولی" منافات ندارد؛ زیرا ولیّ به معنای سلطان و صاحب اختیار و مَلِک، به کار نصرت و یاری نیز میپردازد.
- ابن منظور در بیان وحدت معنای "ولی" و "مولی" میگوید: "ولیّ و مولی در کلام عرب به یک معناست"[۵].
- فیروزآبادی در قاموس میگوید: وَلْی به معنای نزدیکی است[۶] - تا آنجا که میگوید: -و وَلی اسم برگرفته شده از آن است[۷] - تا آنجا که میگوید: - ولایت (به فتح واو) مصدر است (و به کسر واو) به معنای کشور و امارت و سلطنت است، و أوْلَيتُه الأمْرَ به معنای وَلَّيتُه إياهُ است و "وَلاءُ" به معنای مالکیت است....[۸].
- فیومی در المصباح المنیر میگوید: "ولیّ بر وزن فعیل به معنای فاعل است که از ریشه "وَلِیهُ" است که به معنای انجام دهنده و به عهده گیرنده است و به همین معناست ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا﴾ جمع آن: اولیاء است، ابن فارس گفته: به هرکس گفته شود وَلِي أَمْرَ أَحَدٍ به معنای آن است که ولیّ اوست"[۹].
- راغب اصفهانی در مفردات میگوید: "ولایت: به معنای نصرت است و ولایت به معنای عهدهدار شدن امر است و گفتهاند وِلایت و وَلایت؛ نظیر: دِلالت و دَلالت است و حقیقت آن: عهدهدار شدن و تصدّی امر است"[۱۰].
- همانگونه که در کلمات اهل لغت و نیز برخی از آیات قرآن ملاحظه شد، بیشترین کاربری واژگان "ولایت" و "ولی" و "مولی" در زبان عرب در دو معنای نصرت و مُلک است، لکن در قرآن کریم کاربری این واژگان در حقّ خدای متعال، به معنای دوم؛ یعنی صاحب اختیار بودن و صاحب مُلک و سلطنت بودن است.
- در اینجا لازم است به تعدادی از آیات قرآن کریم که در آنها واژه "ولایت" یا مشتقات آن در شأن خدای متعال به کار رفته و قرائن قطعی دلالت آن را بر اراده معنای مُلک و سلطنت و اختیارداری تأیید و تأکید میکند، اشاره کنیم؛ در این آیات نیز ولایت به معنای مُلک و سلطنت منحصراً از آن خدای متعال دانسته شده است.
- آیه نخست:
- ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾[۱۱].
- در این آیه "ولی" به معنای صاحب اختیار و مَلِک و متصرف و قائم به امر است. قرائن و شواهد متعدّدی بر اراده این معنا از کلمه "ولی" در آیه مذکور دلالت میکنند.
- سیاق آیات قبل و بعد از این آیه از جمله آیة الکرسی که همه جملات آن در رابطه با وصف سلطنت و حاکمیت الهی است؛ نظیر: ﴿لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ﴾ "آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آنِ اوست"، ﴿وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ﴾ "قلمرو حکومت او، آسمانها و زمین را دربر گرفته"، ﴿وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا﴾ "و نگهداری آنها او را خسته نمیکند". و از جمله آیه بعد از آیه الکرسی که جملات آن نیز در راستای وصف شیوه اجرای مُلک و سلطنت و حاکمیت الهی و وصف مؤمنان و فرمانبران و سرنهادگان به این مُلک و سلطنت است.
- جمله ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾ "اکراهى در قبول دین، نیست" اشاره به این حقیقت است که برپایی حاکمیت خدا در جامعه بشر با اکراه نیست، و مراد از دین، همان آیین عدل است که بهوسیله پیامبر اکرم (ص) برای برقراری نظم در جامعه بشر فرستاده شده؛ چنانکه در سوره شوری فرمود: ﴿وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ﴾[۱۲].
- در جمله ﴿قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾ "راه درست از بیراهه، روشن شده است" اشاره به این مطلب است که شیوه برپایی حاکمیت الهی در جامعه بشری شیوه تبیین و ارشاد و توضیح حقیقت و تمییز آن از باطل در برابر مردم است تا با آگاهی از حق و باطل با انتخاب خویش حکومت حق را برگزینند و از حکومت باطل و گردن نهادن به آن سرباز زنند.
- در جمله ﴿فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى﴾ "بنابراین، کسى که به طاغوت = فرمانروایی جز خداوند کافر شود و به خدا ایمان آورد، به محکمترین دستگیره چنگ زده است" * اشاره به وصف و حال کسانی است که پس از تبیین حاکمیت حقه الهی و تمییز آن از حاکمیت باطل مدّعیان دروغین رهبری و حاکمیت در جامعه بشر، دست رد به سینه نامحرمان زده و از گردن نهادن به حاکمیت طاغوت امتناع ورزیده و به حاکمیت خداوند متعال ایمان آورده و در برابر فرمان او سر تسلیم فرود آوردهاند. این آیه فرمانبران امر و نهی الهی و سرسپردگان به حاکمیت مطلق خدا را با جمله ﴿فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى﴾ توصیف نموده است.
- در جمله بعد از ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا﴾ میفرماید: ﴿يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ﴾؛ اخراج از ظلمات به نور، همان اخراج از ظلمات به نوری است که در یک جا قرآن کریم را وسیله و سبب آن معرفی کرده است: ﴿قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَيُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۱۳].
- و در جایی دیگر رسول اکرم (ص) را سبب آن معرفی نموده است: ﴿كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ﴾[۱۴].
- بنابراین، اخراج من الظلمات الی النّور به وسیله امر و نهی تشریعی یا همان اعمال حاکمیت الهی انجام میگیرد که سبب و ابزار آن، قانون و مجریان قانونند؛ کتاب خدا بیان قانون را به عهده دارد و مجریان آن و حاکمان بر طبق آن، وجود مقدس رسولالله (ص) و حاکمان تعیینشده از سوی اویند.
- بنابراین، جمله ﴿يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ﴾ اشاره به وظیفهای است که حاکم اسلامی در جامعه بشری بر عهده دارد. لهذا حاکمیت الهی در حقیقت، اخراج مردم از ظلمات به نور و از نقص به کمال و از گمراهی و ضلالت به هدایت و تقوی و فضیلت است.
- و در آخر، جمله ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ﴾ اشاره روشنی است به اینکه ولایت در اینجا به معنای همان اختیارداری و رهبری است؛ زیرا واژه "طاغوت" در لغت عرب، در اصل به معنای تجاوز از حدّ در عصیان و تمرّد است. فیومی در المصباح المنیر میگوید: "طاغوت به دو شیوه مذکر و مؤنث به کار میرود، مصدر آن "طغیان" است که به معنای گذشتن از حد است و هر چیزی که در معصیت از اندازه و مرز تجاوز کند طاغی است"[۱۵].
- و در کاربرد قرآنی آن در مصداق برتر این طغیان که حاکم جائر است، به کار رفته است؛ چنانکه آیات پنجاه و نه، و شصت سوره نساء بر آن دلالت دارند: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا﴾[۱۶].
- آیه اول، متضمّن امر به تسلیم و طاعت در برابر حاکمیت حاکمان الهی است و آیه دوم سرزنش کسانی است که به حاکمیت حاکمان غیر الهی تن میدهند و به حکومت آنان سر میسپارند. در این آیه روشن است که مراد از "طاغوت" حاکم جائر است؛ و کسانی که به حکومت او - به جای حکومت خدا - سر فرود میآورند، مورد سرزنش شدید قرار گرفتهاند.
- در آیات دیگری از قرآن کریم نیز "طاغوت" به معنای حاکم غیر الهی به کار رفته است و به طور کلّی، از کاربریهای این واژه در قرآن کریم استفاده میشود که مقصود از این واژه در همه کاربریهای قرآنی، حاکم یا حاکمان غیر الهی است: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيبًا مِنَ الْكِتَابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هَؤُلَاءِ أَهْدَى مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا سَبِيلًا * أُوْلَئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَمَن يَلْعَنِ اللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ نَصِيرًا * أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِّنَ الْمُلْكِ فَإِذًا لاَّ يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيرًا * أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُم مُّلْكًا عَظِيمًا﴾[۱۷].
- صرف نظر از قرائن قرآنی فراوانی که در رابطه با تفسیر مضامین این آیات وجود دارد که دلالت روشنی بر این دارد که این آیات، همگی در رابطه با مسئله حکومت و ولایت امر وارد شده است و بالخصوص به مسئله حکومت و ولایت بعد از رسول خدا (ص) اشاره داشته و اولیای امر را بعد از رسول خدا (ص) معین میکند. آنچه اکنون از این آیات مورد استشهاد ماست، کاربری واژه طاغوت است که به معنای حاکم غیر الهی یا به تعبیری دیگر كل من يطاع من دون الله است، قرائنی که در این آیات، بر این مطلب دلالت میکند، چند چیز است:
- جمله ﴿أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنَ الْمُلْكِ﴾ است؛ زیرا ضمیر ﴿لَهُمْ﴾ به همان کسانی بر میگردد که کلمه ﴿هَؤُلَاء﴾ به آنها بر میگردد و معلوم است که مشارالیه ﴿هَؤُلَاء﴾ همان جبت و طاغوت است.
- جمله ﴿أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ﴾ زیرا مراد از فضل به قرینه ذیل این آیه و بسیاری دیگر از آیات قرآنی فضل ملک و رهبری است و حسادت جبت و طاغوت بر کسانی که خداوند به آنان فضل خود یعنی مُلک خود را به آنان عطا کرده قرینه بر آن است که مراد از جبت و طاغوت کسانی است که به ناحق خود را در جایگاه فرمانروایی قرار دادهاند.
- مقابله ایمان به جبت و طاغوت با ﴿آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا﴾ که نشانه آن است که مؤمنان به جبت و طاغوت، جبت و طاغوت را به جای صاحبان اصلی مُلک الهی به فرمانروایی پذیرفته و از آنان اطاعت میکنند.
- آیه دیگری که طاغوت در آن به کار رفته، آیه ذیل است: ﴿الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِيَاءَ الشَّيْطَانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا﴾[۱۸].
- در این آیه نیز "طاغوت" در معنای حاکم غیر الهی به کار رفته که کافران در راه تحکیم قدرت او و امتثال فرمان او میجنگند و به همین سبب، در ولایت شیطان قرار گرفته و از اولیای شیطان به شمار میآیند.
- قرینه روشنی که بر کاربری طاغوت در این آیه در حاکم غیر الهی دلالت دارد، آیه ما قبل آن است: ﴿وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيرًا﴾[۱۹].
- در این آیه دستور جنگ بر ضدّ حاکمان ستمگری داده شده که با حاکمیت ظالمانه خویش، جور و ستم بر مردم روا داشتهاند تا جایی که مردم ستمدیده دست تضرع و نیاز به سوی خدا برداشته و از خدای بزرگ، نجات از ظلم و ستم این حاکمان را طلب میکنند.
- آیه بعد در ادامه مطالب همین آیه است و لذا مناسبت سیاق اقتضا میکند، مراد از طاغوت همان حاکمان جائر و ستمگری باشد که مردم مستضعف و ستمدیده از آنان به خدا پناه برده و او را برای یاری خویش و نجات از ستم آنان فرا میخوانند.
- در آیات دیگر - نظیر: ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾[۲۰]. نیز:﴿وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِيرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ﴾[۲۱].
- واژه طاغوت به همین معنا آمده و مقصود از "عبادت و بندگی طاغوت" اطاعت آن است[۲۲].
- آیه دوم:
- از آیاتی که با به کارگیری واژه ولایت یا مشتقات آن دلالت بر حصر مُلک و سلطنت و حاکمیت در ذات اقدس باریتعالی دارد آیه کریمه ذیل است: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ * وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ﴾[۲۳].
- درباره دلالت این آیه دو مطلب وجود دارد:
- دلالت آیه بر حصر ولایت بر مؤمنان در خدا و رسول خدا و مؤمنان مخصوصی که آنان را به وصف ﴿يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾[۲۴] توصیف کرده است.
- دلالت خود آیه و قرائن دیگر بر اینکه واژه "ولی" به معنای حاکم و مَلِک و رهبر و آمر و ناهی است.
- اما مطلب اول: دلالت آیه بر حصر ولایت در خدا و رسول و مؤمنان مخصوص موصوف به اوصاف مشارالیها در آیه روشن است؛ زیرا به کارگیری لفظ "إنّما" که برای افاده حصر وضع شده دلالت بر حصر دارد.
- راغب اصفهانی در المفردات در ذیل شرح معنای "إنّ" میگوید: هرگاه "ما" بر "إنّ" داخل شود عمل او را باطل میکند و چنین میرساند که حکم مذکور در آن مورد ثابت است و از غیر آن منصرف است؛ نظیر: ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾ که دلالت دارد که نجاست تامه تنها برای متصف به شرک ثابت است[۲۵].
- همچنین ابن منظور در لسان العرب میگوید:هرگاه بر "إنّ"، "ما" اضافه کنید معنای تعیین و اختصاص میدهد؛ نظیر: فرموده خدای تعالی ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ﴾... [۲۶] و معنای ﴿إِنَّمَا﴾ اثبات حکمی است که پس از آن میآید و نفی آن است از ماسوای آن.[۲۷]
- از سوی دیگر در آیه بعد میفرماید: ﴿وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ﴾[۲۸].
- واژه ﴿حِزْبَ اللَّهِ﴾ در وصف کسانی به کار رفته که ولایت مذکور در آیه قبل را پذیرفتهاند و در این آیه "غلبه"، مخصوص ولایت پذیرفتگان سرسپرده به خدا دانسته شده است که بالالتزام دلالت بر حصر ولایت در ذات اقدس حق و رسول و آن دسته از مؤمنان مخصوص دارد.
- اما مطلب دوم: قرائن متعددی در خود آیه و نیز در برون آن وجود دارد که همگی دلالت بر اراده معنای مُلک و اختیارداری از واژه "ولی" در آیه مذکور دارند:
- حصر ولایت در خدا و رسول و مؤمنان مخصوص؛ در حالی که سایر معانی "ولی" یا ممتنع الصدق بر خدای متعال است (مانند ولیّ به معنای ابنالعم) و یا آنکه منحصر در ذات خدای متعال و رسول و مؤمنان مخصوص نیست (نظیر معنای ناصر، محب و...) و تنها معنایی از "ولایت" که میتواند مخصوص خدا و رسول و مؤمنان خاص باشد، معنای "حکومت و مُلک" است که در آیات دیگر نیز بر انحصار آن در ذات خدا و منصوبین از سوی او تأکید شده است.
- اضافه "ولی" به ضمیر "کُم" که مراد جمع مسلمین است، قرینه دیگری بر اراده معنای حکومت و مُلک و رهبری است؛ آن جمع از مسلمین که مخاطب آیه کریمه هستند جمعی است که شامل رسول و آن دسته از مؤمنان خاص که معطوف بر رسول و خدایند نیست، بلکه مراد عامه مسلمین است.
- با خدا و رسول در حکم ولایت بر سایر مؤمنان شریکاند؛
- با سایر مؤمنان این تفاوت را دارند که مخاطب به این آیه نیستند و در نتیجه نسبتشان با ولایت مضاف به ضمیر "کم" نسبت من "له الولایه" است، نه نسبت "من علیه الولایه".
- این ولایت با این ویژگی، در ولایت به معنای مُلک و حاکمیت و رهبری منحصر است؛ زیرا تنها ولایت به این معناست که میتواند از این دو ویژگی برخوردار باشد.
- و به عبارتی دیگر، آیه کریمه فوق دلالت بر این حقیقت دارد که معنایی از "ولایت" در آن اراده شده که من له الولایهای دارد و من علیه الولایه؛ و اینکه عامه مسلمین که با ضمیر "کُم" در "ولیکم" مورد خطاب قرار گرفتهاند، "من علیه الولایه" میباشند و جمعی خاص از مؤمنان که با ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ﴾ به آنها اشاره شده در کنار خدا و رسول "من له الولایه" میباشند. ولایتی که در آن، بین مسلمین "من له الولایه" خاص محصور و "من علیه الولایه" عام شامل داشته باشد، در ولایت به معنای ولایت امر و حق حاکمیت و امر و نهی منحصر است.
- آیه سوم:
- از آیات ولایت که بر حصر حاکمیت در ذات اقدس حق دلالت دارد، آیات چهاردهم و پانزدهم از سوره انعام است: ﴿قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ يُطْعِمُ وَلَا يُطْعَمُ قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ * قُلْ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ﴾[۲۹].
- در این دو آیه، حصر ولایت در ذات خدای متعال به صراحت بیان شده و بنابر قرائن متعدده، معنایی که از "ولایت" اراده شده ولایت به معنای مُلک و امر و نهی است. این قرائن عبارتاند از:
- ۱. دو وصفی که برای ذات باریتعالی بعد از نفی اتخاذ ولی جز خدا ذکر شده، ظهور در علّیت برای مفاد جمله قبل، یعنی ﴿أَغَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا﴾ دارد. در این آیه شریفه، برای استفهام انکاری که به معنای تأکید بر نفی ولایت غیر خداست، دو دلیل یا علّت ذکر شده است:
- خالقیت خداوند ﴿فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾؛
- رازقیت خداوند و انحصار رازقیت در ذات او ﴿وَهُوَ يُطْعِمُ وَلَا يُطْعَمُ﴾.
- این دو علّتی است که موجب حق حاکمیت و امر و نهی است. خالقیت خالق، عقلاً موجب استحقاق تصرف در مخلوق و در نتیجه حق اطاعت امر بر مخلوق میشود. همچنین رازقیت رازق - عقلاً - استحقاق امر و نهی به مرزوق را برای رازق و وجوب اطاعت او را اثبات میکند.
- بنابراین، تعلیل حصر ولایت در خدا به این دو علّت، دلیل روشنی بر اراده معنای حاکمیت و مُلک و حق امر و نهی و فرمانروایی از واژه "ولی" در آیه کریمه فوق است.
- ۲. در ذیل آیه میفرماید: ﴿قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ﴾[۳۰]، اسلام در اینجا همانگونه که روشن است، به معنای خضوع مطلق و طاعت محض است که با ولایت بهمعنای حاکمیت و آمریت و ناهویت و فرمانروایی تناسب دارد.
- ۳. آیه شریفه ﴿قُلْ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ﴾[۳۱] قرینه سیاقی شکل میدهد که موجب دلالت "ولی" در ﴿أَغَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا﴾ بر معنای حاکم و ولیّ امر و آمر و ناهی و مَلِک و فرمانروا است.
- بنابراین، واژه "ولی" در این آیه به معنای ولیّ امر و حاکم و سلطان است که در این آیه به حصر آن در ذات اقدس حق تعالی تصریح شده است. نتیجه حصر حاکمیت این است که جز خدا و کسانی که از سوی خدا برای حکومت و ولایت نصب شدهاند کسی دیگر حق حکومت و مُلک و فرمانروایی و امر و نهی ندارد.
- آیه چهارم:
- ﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[۳۲].
- در این آیه کریمه ضمن توبیخ کسانی که به جز خدا "اولیائی" پذیرفتهاند، خدای متعال تنها "ولی" علی الاطلاق معرفی شده و به دو دلیل برای حصر ولایت در خدای متعال نیز اشاره شده است، که عبارتند از:
- دلیل نخست حصر ولایت در خدای متعال این است که حیات و مرگ انسانها در اختیار اوست؛ نظیر همین استدلال در جای دیگر نیز آمده است، از جمله در ابتدای سوره مُلک:﴿تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ * الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ﴾[۳۵].
- دلیل دوم، قدرت خداوندی است که در آیات نخستین سوره مُلک به این مطلب نیز اشاره شده است. در سوره ملک با تصریح به حصر مُلک در خدای متعال با عبارت ﴿بِيَدِهِ الْمُلْكُ﴾، این دو مطلب، یعنی در اختیار خدا بودن مرگ و زندگی از یک سو و قدرت خدا از سوی دیگر، به عنوان دو دلیل روشن بر حصر مُلک و حاکمیت در ذات اقدس حق تعالی مطرح گردیده است.
- برای توضیح بیشتر درباره دلالت این آیه - آیه سوره شوری - بر حصر حاکمیت در خدای متعال باید به دو مطلب بپردازیم:
- مطلب نخست: دلالت آیه بر حصر "ولی" در خدای متعال.
- شواهد و قرائنی که بر این حصر دلالت دارند، عبارتاند از:
- عبارت ﴿فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ﴾[۳۶] بر حصر "ولی" در ذات اقدس حق دلالت دارد. زمخشری در کشاف در ذیل این جمله میگوید:﴿فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ﴾ یعنی تنها اوست که باید به عنوان سرپرست پذیرفته شود و اعتقاد به صاحب اختیاری و سروریاش داشت؛ بنابراین فاء در عبارت ﴿فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ﴾ جواب شرط مقدر است؛ گویا چنین گفته شده - پس از انکار هرگونه سرپرستی جز او - اگر سرپرست حقی بخواهند پس خداوند آن سرپرست حق است و جز او ولیّ و سرپرستی نیست[۳۷].
- جمله ﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ﴾[۳۸] در صدر آیه که دلالت بر توبیخ و انکار بر اتخاذ ولیّ یا اولیاء من دون الله دارد. روشن است که لازم توبیخ و انکار اتخاذ ولی من دون الله، حصر ولایت در ذات اقدس حق است.
- دلالت دو جمله ذیل آیه بر حصر احیاء موتی و نیز قدرت بر کل شیء در ذات اقدس حق ﴿وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[۳۹] که با توجه به اینکه سیاق آیه دلالت بر این دارد که این ذیل در مقام تعلیل و بیان سبب دو مطلب قبل، یعنی "نفی ولایت غیر الله و اثبات ولایت انحصاری لله" است. بنابراین، انحصار علت در ذات حقتعالی دلالت بر انحصار معلول - یعنی ولایت حق - نیز در ذات اقدس حقتعالی دارد.
- آیه بعد که میفرماید: ﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ﴾[۴۰]. دلالت بر حصر مرجعیت در اختلاف حکم و نیز حصر ربوبیت در خداوند متعال دارد که قرینه دیگری بر حصر ولایت در آیه قبل در ذات اقدس حقتعالی است.
- در هر صورت، دلالت آیه بر حصر ولایت در ذات اقدس حق، دلالت صریح و قطعی است و نیازی به تبیین و توضیح بیشتر ندارد.
- مطلب دوم: دلالت واژه "ولی" در آیه، بر معنای مَلِک و حاکم و ولیّ امر و آمر و ناهی و فرمانروا است.
- قرائن و شواهد فراوانی در خود آیه و آیات بعد از آن بر اراده معنای ولایت امر و فرمانروایی از واژه "ولی" دلالت قطعی دارد:
- نفس حصر "ولی" در ذات اقدس حق - چنانکه در مطلب قبل گفتیم - دلالت بر اراده معنای مُلک و ولایت امر از واژه ولیّ دارد؛ زیرا هیچیک از سایر معانی ولیّ انحصار در ذات باریتعالی ندارد.
- در آیه بعد از آیه مورد بحث، یعنی آیه دهم سوره شوری، خداوند متعال میفرماید:﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ﴾[۴۱]. این آیه صریح در حاکمیت خداوند است که به قرینه سیاق، دلالت بر این دارد که "ولی" در آیه قبل نیز به معنای ولی امر و من له المُلک و الحکم است.
- آیات بعد از آیه فوق همگی متضمن معنای حاکمیت خدا یا صفاتی از خدای متعال که با حاکمیت تناسب دارد میباشند: ﴿فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ...﴾[۴۲]، ﴿لَهُ مَقَالِيدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَقْدِرُ...﴾[۴۳].
- آفرینندگی خداوند و نیز روزی دهندگی او هر یک علیالاستقلال دلالت بر حصر حاکمیت در خدای متعال دارد.﴿شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ...﴾[۴۴]، ﴿فَلِذَلِكَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَقُلْ آمَنْتُ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ...﴾[۴۵].
- همه این آیات، همانگونه که روشن است، درباره حاکمیت خداوند، و تشریع، و مأموریت رسول خدا در اقامه عدل و امثال این مضامین است که قرینه سیاق روشنی تشکیل میدهند که دلالت بر اراده معنای حاکمیت و ولایت امر و فرمانروایی از واژه "ولی" در آیه نهم سوره شوری دارد.
- آیه پنجم:
- ﴿لَهُ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ مَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا﴾[۴۶].
- در این آیه کریمه، واژه "ولی" به معنای صاحب امر و فرمانروا و حاکم علی الاطلاق به کار رفته و قرینه روشن آن، جمله بعد است که میفرماید: ﴿وَلَا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا﴾[۴۷].
- عطف این جمله بر جمله ﴿مَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ﴾ قرینه بسیار روشنی است که مراد از "ولی" حاکم و صاحب امر و فرمانروای علی الاطلاق است؛ زیرا سایر معانی "ولی" هیچگونه مناسبتی با جمله ﴿وَلَا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا﴾ ندارد.
- افزون بر این، دو جمله ﴿لَهُ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ و نیز ﴿أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ﴾ قرینه دیگری بر اراده معنای فرمانروا و ولیّ امر از واژه "ولی" در آیه میباشد.
- جمله ﴿لَهُ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ و نیز جمله ﴿أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ﴾ دلالت بر احاطه علمی ذات باری تعالی بر همه شئون مخلوقات دارد و حقّ امر و نهی و تعیین سرنوشت انسانها مخصوص کسی است که احاطه علمی به شئون مردم و پیآمدهای آینده تصمیم گیریها و برنامهریزیها و دستورات و قوانین و امر و نهیها داشته باشد. کسی که از یکسو احاطه به همه جهات و نیازها و روابط درونی و برونی حاکم بر هستی انسان و جامعه انسانی ندارد و از سوی دیگر احاطه به سرنوشت انسان و آگاهی به عاقبت و نتیجه به کارگیری سیستم سیاسی یا اقتصادی و یا فرهنگی معینی بر جامعه بشر ندارد و قدرت پیش بینی قطعی نتایج اجرای قوانین و برنامههایی که در جامعه بشری به اجرا در میآیند را ندارد، چگونه میتواند برای سرنوشت جامعه بشر تصمیم گرفته و به سازماندهی جامعه بشر بر اساس نظام و برنامهای که از عاقبت نتایج اجرای آن در جامعه بشر آگاهی و اطلاع کامل ندارد بپردازد؟
- بر اساس گواهی عقل، تنها کسی حق تصمیم گیری برای جامعه بشر و تعیین سرنوشت آن را دارد که اطلاع کامل بر همه جهات و نیازهای جامعه بشر و نیز بر همه روابط درونی و برونی انسانها با یکدیگر و با جهان هستی پیرامون آنها و نیز آگاهی کامل به سرنوشت جامعه بشر و نتایج برآمده از اجرای سیستم و نظامی که میخواهد در جامعه بشر پیاده کند داشته باشد؛ این کس منحصراً خدای متعال است و هیچ کس دیگر جز او نیست و همین مطلب است که در این دو جمله ﴿لَهُ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ﴾[۴۸] مورد بیان و تأکید قرار گرفته است.
- این دو جمله نیز قرینه روشنی بر اراده معنای ولیّ امر و فرمانروا و حاکم از واژه "ولی" در آیه مورد بحث است.
- بنابراین، آیه مذکور نیز نظیر آیات گذشته دلالت صریح بر حصر حاکمیت و فرمانروایی در ذات اقدس خدای متعال دارد؛ زیرا به صراحت میفرماید: ﴿مَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا﴾[۴۹].
- آیه ششم:
- ﴿وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيرًا﴾[۵۰].
- درباره این آیه کریمه در دو جهت باید به بحث بپردازیم:
- دلالت واژه "ولی" در آیه کریمه بر معنای فرمانروا و حاکم و مَلِک؛
- دلالت آیه بر حصر فرمانروایی و حاکمیت و مُلک اصلی و ذاتی در ذات اقدس حق(جلّ ذکره).
- جهت اول: قرائن فراوانی در این آیه و آیات پیش و پس آن، دلالت صریح واژه "ولی" در آیه را بر معنای فرمانروا و مَلِک و حاکم اثبات قطعی میکنند. در ذیل، به برخی از مهمترین آنها اشاره میکنیم:
- قرینه اول: در آیه مورد بحث، امر به قتال و جهاد در راه خدا و مستضعفین شده است و جهاد مذکور به عنوان پاسخی به درخواست مستضعفین مطرح شده است، خواسته مستضعفین در دو چیز خلاصه شده است:
- بنابراین، از معانی "ولی" آنچه در اینجا مناسبت دارد، بیش از دو چیز نیست، ولیّ به معنای حاکم و راهبر و فرمانروا و ولیّ به معنای یاور و ناصر. با توجه به اینکه درخواست یاور و ناصر در خواسته دوم و به طور مستقل مطرح شده است؛ بنابراین، احتمال اراده یاور و ناصر در درخواست اول منتفی است و تنها معنایی که از واژه "ولی" در آیه مناسبت دارد، معنای فرمانروا و رهبر و حاکم است.
- قرینه دوم: مراد از مستضعفین در آیه، مستضعفین سیاسی است - نه مستضعفین فکری؛ چنانکه در آیه نود و هشتم همین سوره آمده است - به قرینه تعریفی که در آیه از این مستضعفین شده و کسانی معرفی شدهاند که خواسته آنها ﴿أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا﴾[۵۱] است و روشن است که اهل در اینجا به معنای صاحب و مالک و اختیاردار است؛ همانگونه که به صاحبخانه، اهل خانه یا به صاحب کتاب، اهل کتاب یا به صاحب باغ یا مزرعه، اهل باغ و مزرعه گفته میشود. بنابراین خواسته مستضعفان، رهایی از آبادی محکوم ظلم به وسیله صاحبان قدرت در آن آبادی است که مالکان ادّعایی آن قریه و اهل آن بهشمار میآیند.
- آنچه با مستضعفین سیاسی خواستار رهایی از حکومت حاکمان ستمگر تناسب دارد، این است که خواستار جعل ولیّ به معنای حاکم سیاسی و فرمانروا از سوی خدا باشند، نه خواستار جعل ولیّ به سایر معانی آن. با توجه به اینکه به قرینه ﴿وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيرًا﴾ معنای یاور نیز از "ولیّ" در این آیه قطعاً مراد نیست.
- قرینه سوم: عبارت ﴿وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ﴾ در این آیه دلالت بر امر به قتال دارد و غایت و هدف از قتال نیز در آیه بهصراحت معرفی شده که همان ﴿سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ﴾[۵۲] است که عطف مستضعفان بر سبیل الله، عطف تفسیری به بیان مصداق سبیل الله است.
- آنچه سیاق آیه بر آن دلالت میکند، این است که امر به قتال در پاسخ درخواست مستضعفین است که از خدا "جعل ولیّ" درخواست کردند و آن "ولی" که جعل او میتواند با قتال در راه خدا ارتباط داشته باشد، جعل ولیّ به معنای رهبر سیاسی و فرمانرواست.
- توضیح اینکه: بنابر صراحت آیه، قتال برای مستضعفین است و مستضعفین نیز کسانی معرفی شدهاند که خواسته آنها جعل ولیّ الهی و جعل ناصر از سوی خداست؛ معلوم میشود که در حقیقت، امر به قتال در پاسخ به این دو درخواست مستضعفین - یعنی ﴿اجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيرًا﴾[۵۳] - صادر شده است و معلوم است که آن جعل ولی که قتال برای آن واجب میشود، نمیتواند جعل ولیّ به معنای محب یا سایر معانی ولیّ باشد - با توجه به اینکه اراده نصیر از ولیّ بهدلیل عطف ﴿وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيرًا﴾ منتفی است - بنابراین، اراده معنای حاکم و فرمانروا و سلطان از "ولی" در این آیه متعین است.
- قرینه چهارم: آیه بعد از این آیه است که میفرماید: ﴿الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ﴾[۵۴].
- با توجه به اینکه در گذشته درباره معنای طاغوت و کاربری آن در قرآن و روایات توضیح دادیم و معلوم شد که طاغوت به معنای حاکم و سلطان بغیر اذن من الله است، بنابراین به قرینه مقابله، مقصود از ﴿سَبِيلِ اللَّهِ﴾ در این آیه که هدف قتال مؤمنین معرفی شده است، حکومت و فرمانروایی خدا و منصوبان از سوی اوست. بر همین اساس، این آیه قرینه روشن دیگری است که "ولی" در آیه قبل به معنای فرمانروای الهی است؛ زیرا قتال در آن آیه در سبیل مستضعفینی معرفی شده است که خواسته آنها جعل ولیّ از سوی خداست.
- قرینه پنجم: سیاق آیه است که پیش و پس از آن، آیاتی است که درباره وجوب اطاعت از حاکمان الهی آمده است؛ نظیر آیات پنجاه و نه تا هفتاد و نیز آیات هشتاد تا هشتاد و چهار که همگی قرینه سیاق روشنی بر اراده حاکم و فرمانروای الهی از واژه ولیّ در آیه مورد بحث است.
- جهت دوم: آیه مورد بحث به روشنی دلالت بر حصر حاکمیت در خدای متعال دارد؛ زیرا آیه کریمه صراحت دارد در اینکه مستضعفان نیاز خود را مبنی بر "جعل ولیّ"، یعنی جعل فرمانروا و تعیین حاکم و رهبر سیاسی به خدا عرضه کردهاند و از او خواستهاند، به ویژه با توجه به کلمه ﴿مِنْ لَدُنْكَ﴾ که صریح در این معناست که این ولیّ باید ولیّ منتسب به خداوند و از سوی او باشد، این خود دلیل بر این است که جعل فرمانروا و حاکم و رهبر سیاسی در اختیار آنها نیست، وگرنه عقلاً و شرعاً وظیفه آنها بود که خود نسبت به انتخاب ولیّ و حاکم و رهبر اقدام کنند؛ زیرا کاری است که ـحسب الفرض در اختیار آنهاست و مقدمه لازم وظیفه خروج از حکم ظالم و رهایی از جور اوست.
- عرضه نیاز تعیین حاکم به خدای متعال در این آیه، دقیقاً نظیر همان درخواستی است که بنی اسرائیل بهوسیله پیامبر خود از خداوند کردند: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ...﴾[۵۵].
- عرضه این نیاز به پیشگاه خدا در این آیات و آیه پیشین دلیل روشنی است بر اینکه مسئله تعیین فرمانروا و حاکم تنها در اختیار خداوند متعال است و کسی جز خدا - حتی انبیاء - اختیار چنین کاری را ندارند.
- آیه هفتم:
- از آیات متضمن واژه ولایت یا مشتقات آن، که دلالت بر حصر حاکمیت و مُلک در ذات اقدس حقتعالی دارد، آیه یکصد و چهل و نهم و یکصد و پنجاهم سوره آل عمران است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ * بَلِ اللَّهُ مَوْلَاكُمْ وَهُوَ خَيْرُ النَّاصِرِينَ﴾[۵۶].
- در این دو آیه با به کارگیری واژه "مولا" خداوند مؤمنان را از پذیرش حاکمیت کافران بر حذر داشته و خدا را تنها حاکم و فرمانروای مؤمنان معرفی کرده است.
- توضیح این مطلب در این آیه، همچون آیات قبل نیازمند بحث درباره دلالت آیه پیرامون دو موضوع است:
- دلالت واژه "مولا" در آیه کریمه فوق بر معنای حاکم و مَلِک و ولیّ امر؛
- دلالت آیه بر حصر ولایت به معنای حاکمیت و مُلک در ذات اقدس حق.
- امّا موضوع اول: قرائن متعددی به کارگیری لفظ "مولی" را در آیه کریمه فوق به معنای حاکم و فرمانروا نشان میدهند:
- نخستین قرینه که موجب دلالت صریح آیه بر اراده مولی به معنای فرمانروا و حاکم است، اضرابی است که در عبارت ﴿بَلِ اللَّهُ مَوْلَاكُمْ﴾ آمده است. این عبارت، همانگونه که روشن است، اضراب از مطلب آیه قبل است که متضمن هشدار خداوند از اطاعت کافران است. این اضراب، دلیل روشنی است بر اینکه مراد از "مولا" مولایی است که حق اطاعت دارد و اطاعت او واجب است که مولای به معنای حاکم و فرمانرواست؛ زیرا وجوب اطاعت، همانگونه که معلوم است، به معنای وجوب پذیرش و فرمانبرداری از حاکمیت حاکم و فرمانروایی فرمانرواست. بنابراین، مضمون اجمالی دو آیه از یک سو نهی از پذیرش حاکمیت حاکمان غیر الهی و از سوی دیگر، دعوت به پیوستن به ولایت خداوند و پذیرش حاکمیت اوست.
- آیه مذکور در سیاق آیاتی است که متضمن مذمّت برخی از مسلمین است که در عین ادّعای مسلمانی، از فرمان رسول خدا (ص) سرپیچی کرده و تن به اطاعت از فرمان او نمیدهند به جز آیه نخست، یعنی آیه یکصد وچهل ونهم که متضمن نهی از اطاعت کافران است. در آیات بعد؛ نظیر آیه یکصد و پنجاه و دو و یکصد و پنجاه و سه تا آیه یکصد و پنجاه و پنجم و پس از آن، همگی متضمن هشدار از معصیت رسول خدا و امر به اطاعت اوست.
- در آیه یکصد وپنجاه ودوم میخوانیم: ﴿وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَعَصَيْتُمْ﴾[۵۷].
- همچنین در ادامه این آیات: ﴿إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُوا﴾[۵۸].
- سیاق این آیات که سیاق نهی از معصیت رسول خدا و اطاعت از کافران است، با معنای فرمانروا در واژه "مولا" در آیه مورد بحث، سازگار است که قرینه دیگری بر اراده معنای فرمانروا و مَلِک از واژه مولا در این آیه است.
- اما موضوع دوم: اضراب در آیه ﴿بَلِ اللَّهُ مَوْلَاكُمْ﴾ از یکسو و تقابل نهی از اطاعت کافران با اخبار از مولیبودن خدا برای مؤمنان، موجب افاده حصر مولی در ذات اقدس حق است؛ زیرا معنای دو آیه چنین میشود: "ای کسانی که ایمان آوردهاید، اگر از کافران اطاعت کنید و تن به فرمان آنان دهید، به جاهلیت پیشین برمیگردید و زیان میکنید، کافران فرمانروای شما نیستند، بلکه این خداست که فرمانروای شماست و او بهترین یاوران است"
- اینکه کافران را اطاعت نکنید، بلکه خدا فرمانروای شماست، مفید حصر فرمانروایی در ذات اقدس حق است.
- از سوی دیگر، از جمله ﴿وَهُوَ خَيْرُ النَّاصِرِينَ﴾ استفاده تعلیل میشود؛ یعنی علت و دلیل اینکه شما را از اطاعت فرمانروایان کافر باز میداریم و به اطاعت خدا فرا میخوانیم، این است که خدا بهترین یاور است. بنابراین، او بهترین مولی است؛ زیرا عمدهترین انگیزه اطاعت از فرمانروایان، نیاز به کمک آنها در حل مشکلات و تأمین خواستههاست و از آنجا که خداوند بهترین یاوری است که میتوان به یاوری او اعتماد نمود، پس هم او بهترین مولی و بهترین فرمانروا و حاکم است. بنابراین، جمله ﴿وَهُوَ خَيْرُ النَّاصِرِينَ﴾ نیز میتواند قرینه دیگری بر حصر مولویت و فرمانروایی در ذات اقدس حق تعالی باشد.
- آیه هشتم:
- از آیات ولایت که بر انحصار حق حاکمیت در خدای متعال دلالت دارد، آیه شصت و دوم سوره انعام است. خدای متعال میفرماید: ﴿ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ أَلَا لَهُ الْحُكْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ﴾[۵۹].
- نظیر این آیه، آیه سیام سوره یونس است: ﴿وَرُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾[۶۰].
- در آیه شصت و دوم سوره انعام - آیه نخستین - خدای متعال خود را به عنوان مولای حق معرفی میکند و سپس تأکید میفرماید که حکم، تنها از آنِ اوست. این آیه به روشنی بر حصر حاکمیت و مولویت مُلک و فرمانروایی در ذات اقدس حقتعالی دلالت دارد.
- برای توضیح وجه دلالت، ابتدا به دلالت واژه "مولا" در آیه فوق بر معنای حاکم و فرمانروا میپردازیم و سپس به دلالت آیه بر حصر این مولویت در ذات حق تعالی اشاره میکنیم:
- مطلب اول: واژه "مولا" در این آیه، به قرائن و شواهد ذیل بر مولای در اطاعت و فرمانروایی دلالت دارد، نه مولی به معانی دیگر.
- قرینه اول: وصف مولا به "حق" دلیل بر آن است که مولا به معنای مولای در اطاعت و حکم و فرمان است؛ زیرا سایر معانی مولا مربوط به شئون تکوینی است؛ نظیر: "مُنعم" یا "نصیر" یا "مُحب" و امثال آنها؛ در حالی که وصف "حق"، ظاهر در شأن تشریعی است که حق و باطل دارد. لهذا وصف "مولا" به صفت "حق"، واژه مولا را ظاهر در مولویت تشریعی که همان مولویت در امر و فرمان است، میکند.
- قرینه دوم: جمله بعد از جمله ﴿مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ﴾ است؛ یعنی جمله ﴿لَهُ الْحُكْمُ﴾ که خود صراحت در حصر حکومت در ذات اقدس حق دارد و قرینه روشنی است بر اینکه واژه مولا در جمله ﴿مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ﴾ به معنای مولویت ملک و فرمان و حکم است.
- قرینه سوم: عبارت ﴿وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ﴾[۶۱] در آیه قبل است؛ زیرا وصف "قاهریت" خداوند با مولویت به معنای مُلک و فرمانروایی و حکومت سازگار است و با سایر معانی "مولا" سازگار نیست.
- قرینه چهارم: به طور کلّی سیاق مجموعه آیات پیش و پس این آیه بر وصف ذات باری تعالی به اوصافی نظیر: قدرت و حکم و قاهریت و حصر آنها در ذات مقدس حق(جل اسمه)، دلالت روشنی بر اراده معنای مولویت مُلک و حکومت از واژه "مولی" در آیه مورد بحث است.
- در آیه پنجاه و هفتم سوره انعام، یعنی پنج آیه پیش از آیه مورد بحث، خدای متعال میفرماید:﴿قُلْ إِنِّي عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَكَذَّبْتُمْ بِهِ مَا عِنْدِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ﴾[۶۲].
- در این آیه به صراحت، حاکمیت منحصر به فرد خدای متعال مطرح شده و در آیات بعد نیز که به احاطه علمی خداوند اشاره دارد، بر حصر حاکمیت در ذات خدای متعال - به دلیل اختصاص وصف احاطه علمی به شئون موجودات به ذات اقدس حق - تأکید شده است.
- در آیات بعد از آیه ﴿ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ﴾ نیز که سلطه خداوند بر سراسر جهان و احاطه قدرت الهی بر همه اشیاء و انحصار این احاطه در سلطه و اقتدار در ذات حق تعالی و نیز مسئله انحصار برقراری امنیت در سراسر جهان در ذات خداوند مطرح گردیده است، به دلیل دیگری بر حصر حاکمیت و فرمانروایی در ذات اقدس خداوند اشاره شده است.
- آیات بعد از آیه مذکور چنین است: ﴿قُلْ مَنْ يُنَجِّيكُمْ مِنْ ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا وَخُفْيَةً لَئِنْ أَنْجَانَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ * قُلِ اللَّهُ يُنَجِّيكُمْ مِنْهَا وَمِنْ كُلِّ كَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِكُونَ * قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَابًا مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَيُذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ﴾[۶۳].
- مطلب دوم: از آنچه درباره قرائن دلالت واژه "مولی" بر مولویت به معنای فرمانروایی و حکومت گفتیم، ضمناً مسئله دلالت آیه مورد بحث بر حصر مولویت به این معنا در ذات اقدس خداوند نیز معلوم شد؛ زیرا:
- جمله ﴿أَلَا لَهُ الْحُكْمُ﴾ که خود مستقلاً بر حصر حاکمیت در ذات اقدس حق دلالت دارد و به منزله عطف بیان بر آیه مورد بحث است، موجب دلالت آیه بر حصر مولویت در ذات اقدس حق میشود.
- سیاق آیات که همگی بر حصر حاکمیت از یک سو و قاهریت از سوی دیگر و احاطه علمی و احاطه سلطه و اقتدار و همچنین اختیار و سلطه امنیتی در ذات خداوند(عزوجل)، دلالت دارند، موجب دلالت قطعی جمله ﴿مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ﴾ بر حصر این مولویت حق در ذات اقدس خداوند بزرگ میشود.
- به مقتضای آیه کریمه دوم که همین جمله در آن آمده با این اضافه: ﴿وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾ که به معنای آن است که ادّعای مولویت هر مولای دیگر افتراء است و نیز به مقتضای ﴿فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ﴾[۶۴] وصف "مولی" به صفت "حق" دلیل بر باطل بودن هر مولای دیگر و قرینه و دلیل دیگری بر حصر مولویت فرمانروایی در ذات خدای متعال میباشد.
- بنابراین، دلالت آیه کریمه شصت و دوم سوره انعام بر حصر مولویت طاعت و فرمانروایی و حاکمیت در ذات اقدس حق تعالی دلالتی تام است و جای هیچگونه ابهام و خدشهای در این دلالت وجود ندارد.
- اما آیه دیگر، یعنی آیه سیام سوره یونس: ﴿هُنَالِكَ تَبْلُو كُلُّ نَفْسٍ مَا أَسْلَفَتْ وَرُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾[۶۵].
- دلالت واژه "مولی" در این آیه به مقتضای سیاق آیات پیش و پس، به خصوص آیه بعد از این آیه که متضمن حصر تدبیر امر در خدای متعال است ﴿وَمَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ﴾[۶۶] بر اراده معنای مولویت فرمانروایی و حکومت بسیار روشن است و دلالتش بر حصر مولویت به این معنا به اقتضای ذیل آیه ﴿وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾ نیز روشن است؛ زیرا در این جمله هر مولایی بهجز خدا به قرینه مقابله، مصداق "ما یفترون" به شمار آمده است.
- آیه نهم:
- از آیات متضمن واژه "ولایت" یا مشتقات آن، که بر حصر حاکمیت در خدای متعال دلالت دارد، آیه سوم از آیات سوره اعراف است: ﴿اتَّبِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَلَا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ﴾[۶۷].
- برای تبیین دلالت این آیه نیز باید دو مطلب را مورد بحث قرار داد:
- دلالت آیه بر حصر ولایت در ذات باریتعالی؛
- دلالت آیه و قرائن محیط به آن بر اراده ولایت به معنای حاکمیت و حق امر و نهی.
- اما مطلب اول: یعنی دلالت آیه بر حصر ولایت در ذات باریتعالی، در دلالت بر حصر همین اندازه کافی است که آیه بهصراحت بر نهی از اتّباع اولیایی جز خدا دلالت دارد: ﴿وَلَا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ﴾.
- در آیه فوق پس از امر به اتّباع آنچه بر رسول خدا (ص) نازل شده است - که بالالتزام دلالت بر ولایت رسول خدا (ص) دارد - از اتّباع هرگونه "ولی" جز خدا نهی شده است، که به معنای آن است که آن "ولی" که اتّباعش واجب است و اتّباع جز او جایز نیست، تنها خدای متعال است.
- اما مطلب دوم: در خود آیه و نیز در آیات پیش و پس از آن، قرائن و شواهد بسیاری وجود دارد که هرگونه احتمالی را در معنای "ولی" در آیه جز ولایت به معنای حاکمیت و حقّ امر و نهی که وجوب اطاعت را در پی دارد، نفی میکند و معنای حاکم و آمر مطاع را در واژه "اولیاء" که جمع ولیّ است، در آیه متعین میکند. در ذیل به تعدادی از این قرائن و شواهد اشاره میکنیم:
- در آیه، امر به اتّباع ﴿مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ﴾ و سپس نهی از اتّباع ولیّ دیگری جز ﴿رَبِّكُمْ﴾ آمده است. این امر و نهی معلوم میکند که مراد از "اولیاء" جمع ولیّ به معنای "من یجب اتّباعه" است. وجوب اتّباع به معنای وجوب اطاعت امر و نهی است. بنابراین، مراد از ولیّ، صاحب قدرتی است که اطاعت او واجب است که همان حاکم و سلطان است، بلکه میتوان گفت: وجوب تبعیت مطلق، متضمن وجوب عملی ساختن مطلق مراد متبوع است اگر چه در مقام بیان و ظهور، به شکل امر و نهی جلوه نکرده باشد که مقتضای ولایت به معنای "مُلک" نیز همین است؛ زیرا آن کس که مقام مُلک حقیقی دارد حقّ اطاعتش مطلق است و متوقف بر اظهار و بیان نیست.
- در آیه پیش از این آیه، إنزال کتاب بر سینه رسول اکرم (ص) به منظور "إنذار" اعلام گردیده است و انذار در جایی صادق است که عقاب و کیفری باشد. بنابراین، باید امر و نهی واجب الطاعهای باشد که تخلّف از آن موجب عقاب و کیفر باشد. این آیه قرینه بر آن است که در آیه بعد ﴿مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ﴾ همان اوامر و نواهی و دستورات واجب الطاعه خداست که اتّباع و اطاعت آنها واجب است. بنابراین، ولیّ حقیقی که در این دو آیه اشاره به امر و نهی واجب الاطاعه او شده است، خدای متعال است و مقصود از "ولی" در کلمه اولیاء که از اتّباع آنها نهی شده است، ولیّ به معنای سلطان و حاکم است که برای خود، حق اطاعت ادّعا میکند و امر و نهی خود را بر دیگران نافذ و واجبالاتّباع میداند.
- آیات پس از این آیه نیز همگی در بیان آثار و تبعات ناشی از نافرمانی دستورات "ولیّ مطاع"، یعنی خدای متعال است.
- ابتدا به آثار و تبعات دنیوی نافرمانی امر خدا اشاره شده است: ﴿وَكَمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا فَجَاءَهَا بَأْسُنَا بَيَاتًا أَوْ هُمْ قَائِلُونَ * فَمَا كَانَ دَعْوَاهُمْ إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا إِلَّا أَنْ قَالُوا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ﴾[۶۸].
- سپس به عاقبت کار نافرمانی جوامع و سؤال و عقاب و ثواب اخروی مترتب بر نافرمانی یا فرمانبرداری آنان اشاره شده است: ﴿فَلَنَسْأَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْأَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ * فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بِعِلْمٍ وَمَا كُنَّا غَائِبِينَ * وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ * وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَظْلِمُونَ﴾[۶۹].
- بلکه حقیقت این است که همه آیات سوره اعراف تا آخر سوره پیرامون همین مسئله "ولایت الهی" به معنای حاکمیت و سلطنت خدا و آثار و نتایج پیروی و تسلیم نسبت به آن، یا آثار و نتایج سرکشی و طغیان بر آن است. در آیات بیست و هفتم تا سیام این سوره، پس از بیان داستان آدم و حوا و چگونگی نافرمانی آنان چنین آمده است: ﴿يَا بَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ * وَإِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً قَالُواْ وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ * قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ وَأَقِيمُواْ وُجُوهَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ * فَرِيقًا هَدَى وَفَرِيقًا حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاء مِن دُونِ اللَّهِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ﴾[۷۰].
- در این آیات، به کسانی اشاره شده است که از "ولایت و حاکمیت خداوند" سرپیچی میکنند و بر این نکته پافشاری شده که اینان با خروج از فرمانروایی و حاکمیت خدا، خود را در اختیار فرمانروایی شیاطین قرار داده و ولایت شیاطین را پذیرفتهاند.
- این مطلب بیان حقیقتی بسیار مهم در رابطه با زندگی انسانهاست که آدمی در هر صورت با پذیرش ولایت و حاکمیتی زندگی میکند و در چارچوب آن ولایت و سلطنت رفتار خود را انتخاب میکند و سرنوشت خود را رقم میزند.
- هر انسانی در زندگی خود در برابر دو نوع "ولایت و حاکمیت" قرار دارد و راه سومی وجود ندارد: یا ولایت و حاکمیت خدا را میپذیرد که در این صورت، راه رستگاری و پیروزی را برگزیده و سرنوشت سعادتمندانهای برای خود انتخاب کرده است، یا آنکه به ولایت شیطان و شیاطین میپیوندد که در این صورت، راه گمراهی و فساد و بدبختی را پیموده و سرنوشت سیاه و شقاوتمندی را برای خود انتخاب کرده است. همه آیات سوره اعراف در تبیین این دو راه و آثار و نتایج و ابعاد و خصوصیات مربوط به آنها وارد شده تا آنجا که میفرماید: ﴿إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ * أَلَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا قُلِ ادْعُوا شُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ كِيدُونِ فَلَا تُنْظِرُونِ * إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ * وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَلَا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ﴾[۷۱].
- در این آیات، به عنوان نتیجه حقایق و بیناتی که در این سوره در رابطه با مسئله ولایت و سلطنت الهی بیان شده به این مطلب اشاره شده است که سلاطین و حکّام و آمران و ناهیانی که بدون اذن خدا و بدون تعیین و نصب الهی به پادشاهی و فرمانروایی پذیرفته میشوند، اختیار اعضاء و جوارح خود را نیز ندارند، تا چه رسد که اختیاردار دیگران شوند، و تنها فرمانروایی که سلطنت و قدرت حقیقی از آن او و در دست حکمت اوست، خدای متعال است، و لهذا فرمود: ﴿إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ﴾[۷۲][۷۳].
معانی ولایت در قرآن
- کلمه "ولی" در قرآن مجید با مشتقات مختلف آن، ٢٣٣ بار به کار رفته است و از کلمات پُر استعمال محسوب میشود. از این تعداد ۱٢٣ مرتبه به صورت اسم و ۱۱٠ مرتبه به صورت فعل در قرآن به کار رفته است[۷۴].
- اما کلمه "ولایت"، فقط دو بار در قرآن مجید استعمال شده است[۷۵]: ﴿هُنَالِكَ الْوَلَايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَوَابًا وَخَيْرٌ عُقْبًا﴾[۷۶]؛ ولایت در آیه شریفه به معنای سلطنت و مالکیت است، یعنی در آن روز قدرت و سلطه مطلق الهی ظهور میکند و همگی تحت ولایت خدا در میآیند و به او ایمان میآورند و از آنچه در دنیا میپرستیدهاند، بیزاری میجویند.
- ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهَاجِرُوا مَا لَكُمْ مِنْ وَلَايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتَّی يُهَاجِرُوا﴾[۷۷]؛ ولایت در آیه شریفه به معنای نصرت است.
- در بعضی موارد در قرآن، کلماتی آمده که دارای مفادّ بحث ولایت است، بدون اینکه کلمه ولی یا مشتقات آن استعمال شده باشد؛ ان شاء الله به برخی از موارد آن، در انواع کاربردهای ولایت اشاره خواهد شد.
- بر اساس موارد استعمال قرآنی مراد از ولایت، نحوهای نزدیکی بدون فاصله بین دو شیء است که نوعی رابطه بین آن دو برقرار باشد؛ گاهی رابطه بین دو طرف مساوی است و گاهی مخالف همدیگر؛ بدین معنا که گاهی یک چیز با دیگری همان رابطه را دارد که آن دیگری با او دارد، مانند اخوّت. و گاهی رابطهای که یک طرف با دیگری دارد، غیر از رابطهای است که طرف مقابل با او دارد، مثل ابوّت. اولی را - که رابطه طرفینی، تأثیر و تأثّر متقابل و مساوی است رابطه دوستی و مَحبت، نصرت، یاری و اعانت و امثال آن مینامند که در برخی موارد مفید و دارای آثار مثبت و سازنده است و در بعضی موارد دیگر غیر مفید و دارای آثار منفی و عواقب سوء؛ چنان که دومی - که تأثیر و تأثّر در آن یک جانبه است رابطه سرپرستی، رهبری و تدبیری میگویند.
- رابطهای که افراد جامعه و هممسلکان با هم دارند، از سنخ اول است و رابطه خدای متعال با مخلوقات خود از سنخ قِسم دوم است؛ البته خدای متعال آن قِسم دوم رابطه را، قدرت و توانایی سرپرستی و تدبیر را برای خلفای خود جعل کرده است تا با آن ولایت، عهدهدار تدبیر امور بندگانش که مورد رحمت خاص او هستند، بشوند و برای امتحان و تحقق اختیار آنان، در شیطان نیز قدرت و توانایی سلطه و تدبیر منفی قرار داده است.
- بنابراین، مراد از معنای جامع ولایت، قرب و نزدیکی است که به صورتهای گوناگونی مطرح شده؛ و آن قرب، یا قرب حسی است، مثل نزدیک و قریب هم بودن دو چیز بدون فاصله اجنبی و شخص ثالث؛ یا قرب معنوی و غیر حسی است، مثل قرب دینی، قرب خویشاوندی، قرب اعتقادی، قرب دوستی، یاری و نصرت، قرب تدبیری و سلطنت و....
- در قرآن کریم در بیشتر موارد، از نوع دوم که همان قرب غیرحسی و معنوی است، استعمال شده است، که در ذیل عنوان بعدی، (انواع کاربردهای ولایت در قرآن) به آن معانی اشاره خواهد شد.
- برخی مفسران نوشتهاند: "مُحصَّل و نتیجه معنای ولایت در موارد استعمال آن، عبارت است از یک نحو قدرت و نزدیکی که موجب نوعی از حقّ تصرف و مالکیت تدبیر میشود"[۷۸].[۷۹]
کاربریهای لغوی قرآن
وِلایت، وَلایت، ولی، مولی و... همه از مادۀ "و، ل، ی"، اشتقاق یافتهاند. راغب اصفهانی در مفردات گفته است "قرار گرفتن چیزی در کنار چیز دیگری به نحوی که فاصله در کار نباشد را ولایه میگویند، به همین مناسبت طبعاً این کلمه دربارۀ قرب و نزدیکی به کار رفته است اعم از قرب مکانی و قرب معنوی و باز به همین مناسبت دربارۀ دوستی، یاری و معانی دیگری استعمال شده است چون در همۀ اینها نوعی مباشرت و اتصال وجود دارد".
راغب اصفهانی راجع به کلمۀ "ولایت" از نظر استعمال میگوید: "ولایت به کسر واو به معنای نصرت است و اما وَلایت به فتح واو به معنای تصدی و صاحب اختیاری یک کار است و گفته شده است که معنای هر دو یکی است و حقیقت آنها، همان تصدی و صاحب اختیاری است"[۸۰].
تفلیسی معتقد است که واژۀ "ولی" در قرآن به شش معنی آمده است:
- فرزند: ﴿فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا﴾[۸۱] یعنی ولداً.
- یار: ﴿وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ﴾[۸۲] یعنی و لم یکن صاحب ینتصر به من ذل اصابه و نیز ﴿ومن یضلل فلن تجد له ولیا مرشدا﴾[۸۳] یعنی صاحب مرشداً.
- خویشاوند: ﴿وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ﴾[۸۴] یعنی من قریب ینفعکم ولا ناصر ینصرکم.
- پروردگار: ﴿قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[۸۵] یعنی أتخذ رباً و نیز ﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ﴾[۸۶] یعنی هو الرب از این معنی در قرآن بسیار است.
- ولی به معنای خدا و جمعش اولیاء است به معنای خدایان: ﴿مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ﴾[۸۷] یعنی الالهه.
- نصیحت کننده: ﴿لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ﴾[۸۸] یعنی في النصيحه و نیز در سورۀ نبأ و ممتحنه به همین معنی آمده است[۸۹].
آنچه از استعمالات کلمه ولی به دست میآید، نوعی قرب و نزدیکی در مفهوم این کلمه اخذ شده است که به حسب موارد آن متفاوت است به عنوان مثال کسی که عهدهدار حکومت و سرپرستی مردم میشود بین او و حکومت نزدیکی حاصل میشود و فاصله برداشته میشود که لازمه آن تقرب در نزد ذهن و فکر مردم نیز میباشد. اگر آن والی شخصی الهی و منصوب از ناحیه خداوند باشد این تقرب بیشتر خواهد بود و تا عمق دلها نفوذ خواهد داشت و سبب محبت مردم به او میگردد. ولایت عهدهدار شدن و سرپرستی امور مادی و معنوی جامعه توسط امام است، که عالیترین مرتبه سرپرستی امامت است[۹۰].
ولایت در فقه نظام سیاسی
لغویین عرب برای واژه «ولایت» و «ولیّ» و «مولا» معانی گوناگونی ذکر کردهاند که از این معانی آنچه با ذات اقدس حق تناسب دارد معنای مالکیت امر و سلطنت و صاحب اختیار بودن است و بر این اساس، واژه «ولایت» - به کسر یا فتح - مصدر و واژگان «ولیّ» و «مولا» به یک معناست.
کاربریهای قرآنی واژه ولی
آنچه در آیات کریمه قرآن دلالت بر ارادۀ معنای دوم از واژه «ولیّ» میکند، این است که در بسیاری از آیات قرآن کریم - که در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود - واژه ولیّ در کنار واژه «نصیر» به گونهای به کار رفته که صریح در این است که مراد از واژه «ولیّ» در استعمالات قرآنی، ناصر نیست، بلکه همان الُمَتَوَلِّي لأُمور العالم و الخلائق القائمُ بها به معنای سلطان و مَلِک است. از جمله:
نمونه اول
﴿أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ﴾[۹۱]. در این آیه ضمن عطف نفی ﴿نَصِيرٍ﴾ بر نفی ﴿وَلِيٍّ﴾ که - به دلیل تکرر نفی - صریح در تعدد معنای این دو واژه است، صدر آیه، قرینه روشنی است بر اینکه مراد از ﴿وَلِيٍّ﴾ همان سلطان و مَلِک است.
نمونه دوم
﴿إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ﴾[۹۲]. در این آیه نیز تکرر نفی در ﴿وَلِيٍّ﴾ و ﴿نَصِيرٍ﴾، صریح در تعدد معنای این دو واژه است از یکسو، و صدر آیه که ﴿لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است، قرینه روشنی بر اراده معنای «مَلِک و سلطان و صاحب اختیار و مالک تصرف» از واژه ﴿وَلِيٍّ﴾ از سوی دیگر است.
نمونه سوم
﴿قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءًا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَلَا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا﴾[۹۳].
در این آیه نیز افزون بر تکرر نفی بین ﴿وَلِيٍّ﴾ و ﴿نَصِيرٍ﴾ که صریح در تعدد معناست، صدر آیه قرینه بر این است که مراد از ﴿وَلِيٍّ﴾ همان صاحب اختیار و مالکامر تدبیر و تصرف در خلق است.
موارد استعمالات قرآنی فراوان دیگری بر تعدد معنای «ولیّ» و «نصیر» دلالت دارد، البته این تعدد معنا با ناصر بودن ضمنی «ولیّ» منافات ندارد؛ زیرا «ولیّ» به معنای سلطان و صاحب اختیار و مَلِک، به کار نصرت و یاری نیز میپردازد.
ابن منظور در بیان وحدت معنای «ولیّ» و «مولا» میگوید: و الوَلِيُّ و المَوْلى واحد في كلام العرب[۹۴]؛ ولیّ و مولا در کلام عرب به یک معناست.
فیروزآبادی در قاموس المحیط میگوید: الوَلْيُ: القُرْبُ، والدُّنُوُّ... والوَلِيُّ: الاسمُ منه؛ «وَلْی» به معنای نزدیکی است... و ولیّ اسم برگرفته شده از آن است. تا آنجا که میگوید: ووَلِيَ الشيءَ، وعليه وِلايَةً وَوَلايَةً، أَو هي [أي بالفتح] المَصْدَرُ، وبالكسر: الخُطَّةُ، والإِمارَةُ، والسُّلطانُ. وأوْلَيْتُه الأمْرَ: وَلَّيْتُه إياهُ. والوَلاءُ: المِلْكُ...[۹۵]؛ ووَلِيَ الشيءَ، وعليه وِلايَةً وَوَلايَةً، یا ولایت (به فتح واو) مصدر است و به کسر واو به معنای کشور و امارت و سلطنت است، وأوْلَيْتُه الأمْرَ به معنای وَلَّيْتُه إياهُ است و الوَلاءُ به معنای مالکیت است...
فیومی در مصباح المنیر میگوید: وَالْوَلِيُّ: فَعِيلٌ بِمَعْنَى فَاعِلٍ، مِنْ وَلِيَهُ إذَا قَامَ بِهِ وَمِنْهُ ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا﴾[۹۶] وَالْجَمْعُ: أَوْلِيَاءُ. قَالَ ابْنُ فَارِسٍ: وَكُلُّ مَنْ وَلِيَ أَمْرَ أَحَدٍ فَهُوَ وَلِيُّهُ[۹۷]؛ ولیّ بر وزن فعیل به معنای فاعل است که از ریشه «وَلِیهُ» است که به معنای انجامدهنده و به عهده گیرنده است و به همین معناست ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا﴾ جمع آن: اولیا است، ابن فارس گفته: به هرکس گفته شود وَلِيَ أَمْرَ أَحَدٍ به معنای آن است که ولیّ اوست.
راغب اصفهانی در مفردات میگوید: و الْوَلَايَةُ: النُّصْرةُ، و الْوِلَايَةُ: تَوَلِّي الأمرِ، و قيل: الْوِلَايَةُ و الْوَلَايَةُ نحو: الدِّلَالة و الدَّلَالة، و حقيقته: تَوَلِّي الأمرِ[۹۸]؛ ولایت به معنای نصرت است و ولایت به معنای عهدهدار شدن امر است و گفتهاند وِلایت و وَلایت؛ نظیر: دِلالت و دَلالت است و حقیقت آن: عهدهدار شدن و تصدیامر است. همانگونه که در کلمات اهل لغت و نیز برخی از آیات قرآن ملاحظه شد، بیشترین کاربری واژگان «ولایت» و «ولیّ» و «مولا» در زبان عرب در دو معنای نصرت و مُلک است، لکن در قرآن کریم کاربری این واژگان در حق خدای متعال، به معنای دوم؛ یعنی صاحب اختیار بودن و صاحب مُلک و سلطنت بودن است.
در اینجا لازم است به تعدادی از آیات قرآن کریم که در آنها واژه «ولایت» یا مشتقات آن در شأن خدای متعال به کار رفته و قرائن قطعی دلالت آن را بر اراده معنای مُلک و سلطنت و اختیارداری تأیید و تأکید میکند، اشاره کنیم. در این آیات نیز ولایت به معنای مُلک و سلطنت منحصراً از آنِ خدای متعال دانسته شده است.
نمونه چهارم
﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾[۹۹].
در این آیه «ولیّ» به معنای صاحب اختیار و مَلِک و متصرف و قائم به امر است. قرائن و شواهد متعددی بر اراده این معنا از کلمه «ولیّ» در آیه مذکور دلالت میکنند. سیاق آیات قبل و بعد از این آیه از جمله آیة الکرسی که همه جملات آن در رابطه با وصف سلطنت و حاکمیت الهی است - نظیر: ﴿لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ﴾[۱۰۰]، ﴿وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ﴾[۱۰۱]، ﴿وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا﴾[۱۰۲] - و از جمله آیه بعد از آیة الکرسی که جملات آن نیز در راستای وصف شیوه اجرای مُلک و سلطنت و حاکمیت الهی و وصف مؤمنان و فرمانبران و سرنهادگان به این مُلک و سلطنت است، این مطلب را تأیید میکند.
جمله ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾[۱۰۳] اشاره به این حقیقت است که برپایی حاکمیت خدا در جامعه بشر با اکراه نیست، و مراد از دین، همان آیین عدل است که به وسیله پیامبر اکرم (ص) برای برقراری نظم در جامعه بشر فرستاده شده؛ چنانکه در سوره شوری فرمود: ﴿وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ﴾[۱۰۴].
در جمله ﴿قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾[۱۰۵] اشاره به این مطلب است که شیوه برپایی حاکمیت الهی در جامعه بشریشیوه تبیین و ارشاد و توضیح حقیقت و تمییز آن از باطل در برابر مردم است تا با آگاهی از حق و باطل با انتخاب خویش حکومت حق را برگزینند و از حکومت باطل و گردن نهادن به آن سر باز زنند.
در جمله ﴿فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى﴾[۱۰۶] اشاره به وصف و حال کسانی است که پس از تبیین حاکمیت حقه الهی و تمییز آن از حاکمیتباطل مدعیان دروغین رهبری و حاکمیت در جامعه بشر، دست رد به سینه نامحرمان زده و از گردن نهادن به حاکمیت طاغوت امتناع ورزیده و به حاکمیت خداوند متعال ایمان آورده و در برابر فرمان او سر تسلیم فرود آوردهاند. این آیه فرمانبران امر و نهی الهی و سرسپردگان به حاکمیت مطلق خدا را با جمله ﴿فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى﴾ توصیف نموده است.
در جمله بعد از ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا﴾ میفرماید: ﴿يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ﴾ اخراج از ظلمات به نور، همان اخراج از ظلمات به نوری است که در یکجا قرآن کریم را وسیله و سبب آن معرفی کرده است: ﴿قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ * يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَيُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۱۰۷].
و در جایی دیگر رسول اکرم (ص) را سبب آن معرفی نموده است: ﴿كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ﴾[۱۰۸] این کتابی است که بر تو نازل کردیم، تا مردم را از تاریکیها [ی شرک و ظلم و جهل] به سوی روشنایی [[[ایمان]] و عدل و آگاهی]، بیرون آوری [و هدایت کنی].
بنابراین، اخراج من الظلمات إلی النور به وسیله امر و نهی تشریعی یا همان اِعمال حاکمیت الهی انجام میگیرد که سبب و ابزار آن، قانون و مجریان قانونند؛ کتاب خدا بیان قانون را به عهده دارد و مجریان آن و حاکمان بر طبق آن، وجود مقدس رسول الله (ص) و حاکمان تعیینشده از سوی اویند.
بنابراین، جمله ﴿يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ﴾ اشاره به وظیفهای است که حاکم اسلامی در جامعه بشری بر عهده دارد. لهذا حاکمیت الهی در حقیقت، اخراج مردم از ظلمات به نور و از نقص به کمال و از گمراهی و ضلالت به هدایت و تقوی و فضیلت است.
ولایت ارث
- پس از هجرت رسول اکرم (ص) به مدینه بین مهاجرین و انصار[۱۰۹]پیمان مؤاخات و برادری بسته شد که در ذیل آن و به استناد آیه ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهَاجِرُوا مَا لَكُمْ مِنْ وَلَايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتَّى يُهَاجِرُوا...﴾[۱۱۰] از یکدیگر ارث میبرند.
- البته علامه این مطلب را که آیه مذکور دلالت بر ولایت ارث مینماید، قبول نکرده و میفرماید:
- بعضیها گفتهاند: "مدرک ارث به مؤاخات همین آیه است" و لکن در آیه هیچ قرینهای که دلالت کند بر انصراف اطلاق ولایت به ولایت ارث وجود ندارد و هیچ شاهدی نیست بر اینکه بگوییم این آیه راجع است به ولایت ارثی که رسول خدا (ص) به وسیله عقد برادری میان مهاجرین و انصار اجرا میکرد، و تا مدتی از یکدیگر ارث میبردند تا آنکه بعدها نَسخ شد[۱۱۱].
- علامه طباطبائی، معنای برقرار بودن ولایت بین مهاجرین و انصار، طبق آیه ﴿أُولَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ﴾[۱۱۲] را اعم از ولایت میراث و ولایت نصرت و ولایت امن میداند؛ به این معنا که حتی اگر یک مسلمان، کافری را امان داده باشد امانش در میان تمام مسلمانان نافذ است. بنابراین، همه مسلمانان به یکدیگر ولایت دارند: یک مهاجر، "ولیِّ" تمام مهاجرین و انصار است، و یک انصاری، "ولیِّ" همه انصار و مهاجرین، و دلیل همه اینها آن است که ولایت در آیه مطلق بیان شده است[۱۱۳].
- ارث بردن میان مهاجرین و انصار بعدها توسط آیه ۷۵ سوره انفال نَسخ شده و منحصر در اَرحام گردید. علامه طباطبائی این آیه را دلیل بر ولایت ارث میداند نَه آیه ۷۲ سوره انفال را، لذا در تفسیر آیه میفرماید: ﴿أُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ...﴾[۱۱۴] این جمله درباره ولایت ارث است که خداوند آن را در میان ارحام و خویشاوندان تشریع، و آن را منحصر در ارحام میکند و اما بقیۀ اقسام ولایت منحصر در ارحام نیست. این آیه حکم سابق را که عبارت بود از ارث بردن به سبب عقد برادری، نَسخ میکند، چون قبل از این آیه پیغمبر (ص) در اوایل هجرت حکم ارث به مؤاخات را در میان مسلمانان اجرا میکرد و این خود روشن است که آیه شریفه ارث به قرابت را به طور مطلق اثبات میکند، چه وارث دارای سهم باشد و چه نباشد، چه اینکه عصبه باشد و یا نباشد[۱۱۵][۱۱۶].
ولایت نصرت
- آیه ۷۲ سوره انفال، ولایت را در میان مؤمنین مهاجرین و انصار و میان مؤمنینی که مهاجرت نکردند نفی کرده و میفرماید: میان دسته اوّل و دسته دوم هیچ قسم ولایتی نیست جز ولایت نصرت. اگر دسته دوم از شما یاری طلبیدند یاریشان بکنید، ولی به شرطی که با قومی سرِ جنگ داشته باشند که بین شما و آن قوم عهد و پیمانی نباشد[۱۱۷][۱۱۸].
ولایت رحمانی و شیطانی
- با تدبر در آیات مقدس اسلام، به دست میآید که از نظر اسلام دو نوع ولایت موجود است: مثبت و منفی؛ یعنی از طرفی مسلمانان مأموریت دارند که نوعی ولاء را نپذیرند و ترک کنند و از طرفی دیگر شدهاند که ولاء دیگری را دارا باشند و بدان اهتمام ورزند[۱۱۹].
- ولاء اثباتی اسلامی نیز خود بر دو قسم است: ولاء عام و ولاء خاص. ولاء خاص نیز اقسامی دارد: ولاء محبت، ولاء امامت، ولاء زعامت، ولاء تصرف یا ولایت تکوینی.
- ولاء منفی در اسلام عبارت است از اینکه "یک مسلمان همواره در مواجهه با غیر مسلمان بداند با اعضای یک پیکر بیگانه مواجه است و معنای اینکه نباید ولاء غیر مسلمان را داشته باشد این است که نباید روابط مسلمان با غیر مسلمان در حدّ روابط مسلمان با مسلمان باشد. به این معنا که مسلمان عملاً عضو پیکر غیر مسلمان قرار گیرد و یا به این شکل درآید که عضویتش در پیکر اسلامی به هیچ وجه در نظر گرفته نشود"[۱۲۰].
- همچنین قرآن کریم در نهی از ولایت غیر مسلمان میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ...﴾[۱۲۱].
- علامه طباطبائی در تفسیر این آیه میفرماید: مراد از این جمله نهی از دوستی با یهود و نصاراست، دوستی به حدّی که باعث کشش روحی بین مسلمانان و اهل کتاب شود و در نتیجه اخلاق اهل کتاب در بین مسلمین راه یابد، چون چنین دوستی سرانجام سیره دینی جامعه مسلمان را که اساس آن پیروی از حق و سعادت انسانهاست، دگرگون ساخته، سیره کفر در بین آنان جریان مییابد که اساسش پیروی از هوای نفس و پرستش شیطان و خروج از راه فطری زندگی است [۱۲۲].
- پس منافاتی نیست میان آنکه مسلمان به غیر مسلمان احسان و نیکی کند و در عین حال ولاء او را نپذیرد؛ همچنانکه منافاتی نیست میان ولاء منفی و اصل بشر دوستی و رحمت برای بشر بودن[۱۲۳].
- ولاء اثباتی عام عبارت است از اینکه "مسلمانان به صورت واحد مستقلی زندگی کنند، نظامی مرتبط و اجتماعی پیوسته داشته باشند، هر فردی خود را عضو یک پیکر که همان جامعه اسلامی است بداند، تا جامعه اسلامی قوی و نیرومند گردد"[۱۲۴]. آیه کریمه ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ...﴾[۱۲۵] ناظر به این نوع از ولایت میباشد. در این آیه، خداوند متعال بعد از آنکه به تذکر و بیان حال منافقین میپردازد، اینک حال عامه مؤمنین را بیان میکند و میفرماید: "مردان و زنانِ باایمان اولیای یکدیگرند"، تا منافقین بدانند نقطه مقابل ایشان مؤمنین هستند که مردان و زنانشان با همه کثرت و پراکندگی افرادشان همه در حکم تَنی واحدند، به همین جهت بعضی امور بعضی دیگر را عهدهدار میشوند و به همین جهت است که هر کدام دیگری را به معروف امر و از منکر نهی مینماید. آری، به خاطر ولایت داشتن ایشان در امور یکدیگر است ـ آن هم ولایتی که تا کوچکترین افراد اجتماع راه دارد ـ که به خود اجازه میدهند هر یک دیگری را به معروف واداشته و از منکر باز بدارد[۱۲۶].
- ولاء اثباتی خاص، ولاء اهل بیت است. آیه ذَوی القربی ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا﴾[۱۲۷] ولاء خاص را بیان میکند. و آیه کریمه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾[۱۲۸] نیز به اتفاق شیعه و سنّی در مورد علی (ع) نازل گشته است[۱۲۹].
- ولایت مثبت و منفی به یک اعتبار ولایت رحمانی و شیطانی (الهی و طاغوتی) نیز نامیده میشود؛ چنانکه قرآن کریم میفرماید: ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا... وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ...﴾[۱۳۰].
- ولایت رحمانی ولایتی است که قرآن کریم آن را به رسمیت شناخته و از پیروان خود خواسته است آن را بپذیرند. از نظر علامه طباطبائی ولایت رحمانی همان ولایت خداوند بر مردم است که یا به صورت "ولایت تکوینی" است یا "ولایت تشریعی"[۱۳۱].
- ولایت شیطانی نیز ولایتی است که قرآن کریم آن را به رسمیت نشناخته و از مؤمنین خواسته است آن را نپذیرند. آیه فوق به دلالت التزامی بیان میدارد که نباید ولایت شیطانی را پذیرفت، زیرا، انسان را از نور به سمت تاریکیها میبرد در حالی که مطلوب آن است که انسان از تاریکی به سمت نور برود و در غیر این صورت موجب ورود به جهنم و خلود در آن خواهد شد. بنابراین، میتوان از دلالت التزامی آیه شریفه استفاده کرد، مطلوب این است که انسان مؤمن، شیطان را ولیِّ خویش قرار ندهد [۱۳۲]. وجه دلالت از صدر آیه شریفه مثل این آیه است: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ﴾[۱۳۳].
- علامه طباطبائی درباره ولایت شیطان میفرماید: ولایت شیطانها در آدمی تنها ولایت و قدرت بر فریب دادن اوست؛ به طوری که اگر از این راه توانستند کاری بکنند به دنبالش هر کار دیگری میکنند، همچنانکه از آیه ﴿وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ وَعِدْهُمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلَّا غُرُورًا * إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ وَكَفَى بِرَبِّكَ وَكِيلًا﴾[۱۳۴] و آیه ﴿إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ﴾[۱۳۵] و آیه ﴿إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ﴾[۱۳۶] نیز این معنا برمیآید، چون اگر این آیات را به ضمیمه آیات مورد بحث﴿يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَارِي سَوْآتِكُمْ وَرِيشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِكَ خَيْرٌ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ * يَا بَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ﴾[۱۳۷] یکجا مورد دقت قرار دهیم، خواهیم فهمید که شیطانها بر مؤمنین و متوکلین و آنان که خداوند ایشان را بنده خود بهشمار آورده و فرموده: عبادی... هیچگونه ولایتی ندارند، اگرچه احیانا به لغزششان دست یابند، تنها ولایتشان بر کسانی است که ایمان به خدا نیاوردهاند[۱۳۸][۱۳۹].
انحصار ولایت
- سؤالی که مطرح میشود، اینکه: آیا ولایت منحصر در خداوند است؟ اگر چنین است پس آیاتی را که دلالت بر ولایت اولیا و انبیای الهی دارند، چگونه توجیه میکنید؟
- علامه طباطبائی برای اثبات انحصار ولایت در خدای سبحان به آیه ۹ سوره شوری استناد و چنین استدلال میکند:
- حجت اوّل: جمله ﴿فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ﴾ چون ضمیرِ ﴿هُوَ﴾ در آن آمده است، انحصار ولایت در خدا را میرساند، و میفرماید: تنها و تنها ولیّ خداست[۱۴۰].
- حجت دوم: جمله ﴿وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى﴾ وجوب "ولیّ" قرار دادن خدا را میرساند، و اینکه باید تنها او را ولیّ بگیرند و حاصل این حجت آن است که غرض عمده در "ولیّ" گرفتن و به دین او متدین شدن و او را پرستیدن، رهایی از عذاب دوزخ و راهیابی به بهشت است در روز قیامت، و چون پاداش دهنده و عِقاب کننده خدایی است که بشر را زنده میکند و میمیراند، و روز قیامت همه را برای جزای اعمالشان جمع میکند، پس واجب است تنها او را "ولیّ" خود بگیرند، و اولیایی که خود، اَموات و بیجانند، دور بریزند، چون خود این اولیا که یا سنگند و یا چوب، نمیدانند چه وقت مبعوث میشوند [۱۴۱].
- حجت سوم: جمله ﴿وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾ حجت سوم است، و حاصلش این است که در باب ولایت، واجب است "ولیّ" قدرت بر ولایت و عهدهداری اشخاص را داشته باشد، و بتواند امور آنان را اداره کند، و آن کسی که بر هر چیز قادر است خدای سبحان است و بس و غیر خدا هیچکس قدرتی ندارد مگر به همان اندازه که خدا به او داده، و تنها کسی که مالک هر چیز است خداست، و غیر او مالکی نیست مگر تنها آن مقداری را که خدا تملیکش کرده، تازه آن مقدار قدرت که به او داده، خودش نسبت به آن نیز قدرت دارد، و هرچه را تملیک کرده، باز خودش مالک آن چیز هست. پس: یگانه "ولیّ"، خداست و غیر او کسی "ولیّ" نیست [۱۴۲].
- حجت چهارم: جمله ﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ﴾ روشن میسازد که حکم تشریعی و حقّ قانونگذاری تنها از آنِ خدای سبحان است، و تنها "ولیّ" در این حکم، اوست، پس واجب است تنها او را "ولیّ" خود بگیرند و تنها او را بپرستند و به آنچه او نازل کرده متدین گردند.
- و حاصل این حجت آن است که "ولیّ"ای که پرستیده میشود و به دین او متدین میشوند باید کسی باشد که بتواند اختلافی را که در بین پرستندگانش پیدا میشود برطرف سازد، و آنچه از شئون اجتماع آنان به فساد گراییده اصلاح کند، و ایشان را به وسیله قانون ـ که همان دین است ـ به سوی سعادت زندگی دائم سوق دهد. و حکم در این مورد اختصاص به خدای تعالی دارد. پس لازم است که تنها او به عنوان "ولیّ" اتخاذ شود و نه دیگری[۱۴۳].
- پس ولایت حقیقی از آنِ خداوند است، همانطور که آیات قرآنی مؤید این قول هستند؛ مثلاً علامه طباطبائی در تفسیر آیه ﴿ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ﴾[۱۴۴] میفرماید: این جمله اشاره است به اینکه پس از مرگ برانگیخته شده و به سوی پروردگارشان بر میگردند، و اگر خدای تعالی را توصیف میکند به اینکه مولای حقّ آنان است، برای این است که به علت همه تصرفاتی که قبلاً ذکر کرده بود، اشاره نماید، و بفهماند که خداوند اگر میخواباند و بیدار میکند و میمیراند و زنده میکند، برای این است که او مولای حقیقی و صاحب اختیار عالم است، و این بیان هم معنای مولویت را میرساند، و هم حقِّ مولویت را برای خداوند اثبات میکند، چون مولا کسی است که "رَقَبه" و "عینِ شَیء" را مالک است، و معلوم است که چنین کسی حقّ همهگونه تصرفات را دارد، و وقتی ملک حقیقی از آنِ خداوند باشد و او کسی باشد که با ایجاد و تدبیر و میراندن و زنده کردن در بنده خود تصرف میکند، پس مولای حقیقی نیز اوست، زیرا معنای مولویت در حقّ او طوری ثابت است که هرگز زوال در آن راه ندارد. و "حق" یکی از اَسمای حُسنای خداوند است، دلیلش هم روشن است، زیرا خدای تعالی ثبوت ذات و صفاتش طوری است که هرگز قابل زوال و دگرگونی و انتقال نیست[۱۴۵].
- خدای تعالی که مالک بندگان خویش است، ملکش هم مطلق است، و هم محیط به همه نواحی و جوانب بنده است، بندگان او نه در ذات خود مستقل از اویند، و نه در توابع ذاتشان، از صفات و افعال و هر چیز دیگری که منسوب به ایشان است؛ از قبیلِ همسر و اولاد و مال و جاه.
- بلکه خدای سبحان، میان هر چیزی و خود آن چیز حائل است، و میان آن و تمام مقارنات آن از فرزند و همسر و دوست و مال و جاه و حق او حائل است. پس خدای تعالی از هر چیزی که فرض شود، به مخلوق خود نزدیکتر است. پس او قریب علیالاطلاق است؛ همچنانکه خودش فرموده: ﴿وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَلَكِنْ لَا تُبْصِرُونَ﴾[۱۴۶] و نیز فرموده: ﴿وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ﴾[۱۴۷] و مراد از قلب، همان جان آدمی و نفس مدرکه اوست[۱۴۸].
- مالک بودن خدای سبحان به بندگانش به مالکیت حقیقی، و بنده بودن بندگان برای او باعث شده که او به طور علیالاطلاق قریب و نزدیک به آنان باشد، نزدیکتر از هر چیزی که با او مقایسه شود. و نیز این مالکیت باعث شده که هر تصرفی و به هر نحو که بخواهد در بندگانش بکند جایز باشد، بدون اینکه دافعی و مانعی جلو تصرفاتش را بگیرد. و این جواز تصرف حکم میکند که خدای سبحان هر دعای دعاکننده را اجابت کند - هر چه میخواهد باشد - و با اعطا و تصرف خود حاجتش را برآورد، چون مالکیت او عام و سلطنت و احاطهاش بر جمیع تقادیر و بدون هیچ قید و اندازه است[۱۴۹].
- بنابراین، ولایت خدای تعالی حتی بعد از راندن قضا و قَدَر در عالَم، و حتی در اعمال بندگان همچنان به اطلاقش باقی است، و هیچ موجودی مالک چیزی نیست مگر به تملیک و اذن او. آنچه او بخواهد و تملیک کند و اجازه وقوعش را بدهد واقع میشود، و آنچه او نخواهد، و تملیک نکند و اجازه وقوعش را ندهد واقع نمیشود، هر چند که [همه عالم] برای وقوع آن دست به دست هم بدهند[۱۵۰]، همچنانکه خودش فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ﴾[۱۵۱].
- با توجه به اثبات انحصار ولایت، روشن میشود که خدای سبحان، هم دارای ولایت تکوینی است و هم دارای ولایت تشریعی، زیرا براساس توحید ربوبی[۱۵۲]، خداوند است که با اِعمال ولایت، "کَون" را اراده میکند و اوست که همواره به انحاء گوناگون، ربوبیت خود را اِعمال کند: ﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ﴾[۱۵۳].
- و نیز بر اساس پذیرش نبوت و بعد از فَراغ از اثبات وحی، تنها خداست که حقّ جعل قانون دارد، و هموست که احکام جعل شده را از طریق پیامبر (ص) به مردم ابلاغ مینماید. گذشته از آنکه قرآن کریم جعل احکام را به خدای سبحان نسبت میدهد[۱۵۴][۱۵۵].
ولایت در فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم ج۲
منظور از ولایت امری اخص از امامت و تعبیری بر اساس محور دوستی و پیوند است. این پیوند در آن دسته از آیاتی که به پیامبر مربوط میشود، دارای آثار عملی مثبت است.
- ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾[۱۵۶].
- ﴿وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ﴾[۱۵۷].
- ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِيَائِكُمْ مَعْرُوفًا كَانَ ذَلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُورًا﴾[۱۵۸].
- ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا﴾[۱۵۹].
- ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ﴾[۱۶۰].
- ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۱۶۱].
- ﴿قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ يُطْعِمُ وَلَا يُطْعَمُ قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾[۱۶۲].
- ﴿وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا﴾[۱۶۳].
- ﴿قُلِ ادْعُوا شُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ كِيدُونِ فَلَا تُنْظِرُونِ * إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ﴾[۱۶۴].
- ﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ * وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ﴾[۱۶۵].
- ﴿تَرَى كَثِيرًا مِنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَفِي الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُونَ * وَلَوْ كَانُوا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالنَّبِيِّ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِيَاءَ وَلَكِنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ فَاسِقُونَ﴾[۱۶۶].
نتیجه: در آیات فوق این موضوعات مطرح گردیده است:
- ولایت پیامبر اکرم در طول ولایت خدا و تقدم ولایت خدا بر ولایت پیامبر: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ... وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ﴾؛
- ولایت پیامبر اکرم ولایتی ثابت و نوشته شده در کتاب خدا: ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ... كَانَ ذَلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُورًا﴾؛
- اعلام ولایت علی (ع)[۱۶۷] از جانب پیامبر مساوی با انجام کامل رسالت: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ﴾؛
- اعلان ولایت علی موجب اکمال دین و اتمام نعمت: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي﴾؛
- ولایت پیامبر اکرم بر مؤمنان برتر از ولایت خود آنان بر امورشان: ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾؛
- ولایت خدا تنها ولایت مورد پذیرش پیامبر: ﴿قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ يُطْعِمُ وَلَا يُطْعَمُ قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾؛
- دشمنان و مخالفتکنندگان با پیامبر اکرم محروم از ولایت خدا: ﴿وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ... نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى...﴾؛
- خداوند ولی و سرپرست پیامبر اکرم و یاور او در مقابل مشرکان: ﴿قُلِ ادْعُوا شُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ كِيدُونِ فَلَا تُنْظِرُونِ * إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ...﴾؛
- پیامبر اکرم تحت ولایت و تربیت ویژه الهی: ﴿فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ... ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي﴾؛
- پذیرش ولایت غیرخدا ناسازگار با ایمان به خدا، پیامبر و قرآن: ﴿وَلَوْ كَانُوا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالنَّبِيِّ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِيَاءَ وَلَكِنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ فَاسِقُونَ﴾[۱۶۸].
ولایت در معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان
مفهوم “ولی” از مفاهیم کلیدی و محوری است که در شناخت چیستی مقام امامت نقش بسزایی دارد. این واژه در لغت، به معانی گوناگونی همچون ناصر، دوست، هم پیمان و متولی امر یا سرپرست به کار رفته است. خلیل فراهیدی در این باره مینویسد: و وَلَّى الرجل، أي: أدبر. و اسْتَوْلَى فلان على شيء، إذا صار في يده[۱۶۹]؛ “وَلِی الرجل، یعنی، پشت کرد و اینکه فلانی بر چیزی مسلط شده، هنگامی که آن چیز در اختیارش قرار گرفت”. ابن منظور نیز مینویسد: “ولی در (از) نامهای خداوند متعال است، ولی همان ناصر است و گفته شده که ولی مسئول امور عالم و مخلوقاتی است که قائم به او هستند”[۱۷۰]. راغب اصفهانی نیز در این باره، میان “وِلایت” و “وَلایت” تفاوت گذاشته و اولی را به معنای “یاری کردن” و دومی را به معنای “بر عهده گرفتن مسئولیت چیزی” دانسته است[۱۷۱]. در میان لغتشناسان، ابن فارس و زمخشری بر این مطلب تأکید کردهاند که ریشه این واژه، “ولی” به سکون لام است و تمامی معانی این ماده به معنای قرب و نزدیکی است، و ابن فارس پس از آن، معانی ای همچون ناصر، دوست، پسرعمو، همسایه و عبد را برای آن برشمرده است[۱۷۲]. با توجه به آن چه گذشت، روشن میشود که ولی دارای معانی -دست کم معانی استعمالی نه وضعی - متعددی است که تعیین یکی از آنها در یک متن، با توجه به قراین و شواهد موجود امکانپذیر است. هر چند میتوان این دیدگاه را که در تمام استعمالات این واژه، معنای قرب و نزدیکی اشراب شده استس، نیز دیدگاهی صحیح به شمار آورد[۱۷۳].
کاربرد واژه "ولی" در قرآن
واژه ولی و مشتقات آن در قرآن کریم بارها تکرار شدهاند، تا آنجا که خود این واژه، به تنهایی، چهل بار به کار رفته است که تعیین و تشخیص معنای آن در برخی مواضع چندان آسان نیست. با وجود این، میتوان گفت: واژه ولی در برخی آیات، به معنای ناصر به کار رفته است؛ چنانکه میفرماید: ﴿إِذْ هَمَّتْ طَائِفَتَانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلَا وَاللَّهُ وَلِيُّهُمَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾[۱۷۴]. ولی در برخی آیات نیز به معنای دوست و هم پیمان به کار رفته است؛ چنانکه خداوند متعال خطاب به مؤمنان میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾[۱۷۵].
در این آیه، سخن از سرپرست گرفتن یهود و نصارا نیست، بلکه سخن از همپیمانی و دوست یا نصرت گرفتن در امور تجاری با آنهاست؛ چنانکه میان خود و یهود و نصارا، چنین روابطی وجود دارد:[۱۷۶] ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ﴾. روشنتر از آیه مزبور، آیه زیر است که واژه ولی، در آن، به صراحت به معنای دوست به کار رفته است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِيَّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِي سَبِيلِي وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِي تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَيْتُمْ وَمَا أَعْلَنْتُمْ...﴾[۱۷۷].
در این آیه، به قرینه آنکه در مقابل واژه ﴿أَوْلِيَاءَ﴾، که جمع واژه ولی است، از مفهوم عداوت، یعنی دشمنی، استفاده شده و در ادامه آیه نیز آشکارا از مودت و دوستی سخن به میان آمده است، روشن میشود که مقصود از واژه ولی، همان دوست است؛ از اینرو، آیه چنین معنا میشود: “ای کسانی که ایمان آوردهاید! دشمن من و دشمن خودتان را دوستان خود مگیرید. شما با آنها طرح دوستی میافکنید، در حالی که آنها به آنچه از حق برای شما آمده، کفر ورزیدهاید. آنها رسول خدا و شما را به خاطر ایمانتان به خدای یکتا که پروردگار شماست [از وطنتان، مکه] بیرون میکنند، اگر [از وطنتان] برای جهاد در راه من و طلب خشنودی من بیرون آمده اید. شما دوستی خود را پنهانی به آنها میرسانید، در حالی که من به آن چه پنهان کنید و آن چه آشکار کنید، داناترم... ”. از سوی دیگر، آیاتی نیز وجود دارد که دربردارنده واژه ولی است و روشنترین معنایی که برای آن به نظر میرسد، سرپرست یا همان متولی و مسئول است. به آیه زیر توجه کنید: ﴿وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِنْ يُدْخِلُ مَنْ يَشَاءُ فِي رَحْمَتِهِ وَالظَّالِمُونَ مَا لَهُمْ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ * أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[۱۷۸]؛
در این دو آیه، سه بار واژه ولی به کار رفته است. ابتدا خداوند میفرماید که اگر میخواست تمام مردم را امت واحد قرار میداد؛ آنگاه میافزاید، هر که را بخواهد وارد رحمت خود میکند. به دیگر سخن، در این آیه، همه کاره بودن خداوند و سرپرستی او در امور بیان میشود، سپس گفته میشود که ظالمان ولی و یاوری ندارند. با توجه به آنکه واژه “ولی” با حرف “واو” به واژه “نصیر” عطف شده است و عطف ظاهر در تغایر است، معنای نصرت برای “ولی” منتفی میشود و با توجه به آن چه پیش از این گفته شد، سرپرستی در امور، روشنترین معنایی است که به ذهن تبادر میشود؛ بر این اساس، واژه “اولیاء” نیز به همین معنا تفسیر میشود. امّا استعمال سه باره این واژه، دلالت آن بر معنای سرپرستی را بیشتر تقویت میکند؛ از اینرو که قرآن کریم پس از کاربرد این واژه، با بیان گوشهای از قلمرو ولایت خداوند متعال، یعنی زنده کردن مردگان و قدرت داشتن بر همه امور، به روشنترین شکل، در پی بیان معنای سرپرستی مطلق اوست. بنابراین، دو آیه یاد شده، چنین معنا میشود: “و اگر خداوند میخواست، همه آنها را یک امت قرار میداد، و لکن کسانی را که میخواهد [و اصل هدایت را پذیرفتهاند] در رحمت خود در میآورد، و ستمکاران را نه سرپرستی است و نه یاوری؛ بلکه آنها به جای خداوند سرپرستانی برای خود گرفتهاند؛ حال آنکه تنها خداوند سرپرست است و اوست که مردگان را زنده میکند و اوست که بر همه چیز تواناست”.
در آیه دیگری نیز میخوانیم: ﴿وَهُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ مَا قَنَطُوا وَيَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَهُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ﴾[۱۷۹]. در این آیه نیز خداوند متعال، در آغاز، از نزول باران و گسترده شدن رحمت به وسیله خود خبر میدهد و سرپرستی و مسئولیت خود را در ادامه امور به یاد میآورد؛ آنگاه واژه ولی را بر خود اطلاق میکند. از اینرو، معنای آیه چنین میشود: “او کسی است که باران سودمند را نازل میکند پس از آنکه مأیوس شدند و رحمت خویش را میگستراند و او سرپرست و ستایش شده است”[۱۸۰].
ولی در آیه ولایت
بدون تردید، مهمترین آیهای که عالمان شیعه و سنی، به طور جدی درباره آن بحث کردهاند و در این نوشتار، باید بررسی شود، آیه معروف ولایت است. خداوند متعال در این آیه میفرماید: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾[۱۸۱].
اگرچه متکلمان شیعی به جهت معناشناختی آیه ولایت، آن گونه که در این نوشتار از آن سخن به میان میآید، چندان توجه نداشتهاند، از دیرباز متکلمان امامیه و حتی زیدیه[۱۸۲]، برای اثبات امامت امیر المؤمنین، امام علی (ع) از آن بهره بردهاند[۱۸۳]. از اینرو، این آیه جایگاهی خاص در میان متون کلامی و تفسیری شیعه و سنی به خود اختصاص داده است[۱۸۴].
معنای ولی در آیه ولایت
مفسران و متکلمان شیعی به همراه برخی مفسران اهل سنت[۱۸۵]، واژه ولی را در این آیه، به معنای سرپرست و اختیاردار امور دانسته و با توجه به شأن نزول این آیه، آن را بر امیر المؤمنین (ع) منطبق کردهاند[۱۸۶]. در طرف مقابل، بسیاری از مفسران اهل سنت، این نظر را برنتافته و واژه یادشده را به دیگر معانی، به ویژه به معنای ناصر و یاور، دانستهاند[۱۸۷].
در نگاه نخست، به نظر میآید که واژه “ولی” در این آیه، به لحاظ لغوی و مفهومی میتودند با هر یک از این دو معنا، تفسیر شود؛ از اینرو، لازم است برای تعیین یکی از آن دو، به قراین دیگری استناد کرد. افزون بر آن، مفهوم سرپرستی نیز مفهومی تشکیکی است و مراتب و مصادیق متعددی دارد؛ چنانکه گاه کسی ولی یا سرپرست یتیم، گاه سرپرست فرزند کوچک خود و گاه نیز سرپرست جامعه و اختیاردار اداره آن و... است. از اینرو، اگر معنای سرپرستی مقصود این آیه باشد، تعیین مرتبه و قلمرو آن نیز از وظایف نگارنده این نوشتار خواهد بود.
- دیدگاه اول: چنانکه گذشت، مفسران و متکلمان اهل سنت غالباً ولی را در آیه مزبور، به معنای یاور و ناصر دانستهاند. ایشان برای اثبات مدعای خود، به آیات قبل و بعد آیه ولایت تمسک کرده و گفتهاند که محور آیات پیش از آیه ولایت، بازداشتن مؤمنان از پذیرش ولایت یهود و نصاراست: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾[۱۸۸]. بنابر باور اینان، ولایت در این آیه به معنای نصرت و یاری است؛ در آیات پس از آیه ولایت نیز از ممنوعیت پذیرش ولایت منافقان سخن به میان آمده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَكُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَالْكُفَّارَ أَوْلِيَاءَ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾[۱۸۹]. در این آیه نیز ولایت به معنای نصرت و یاری است. از اینرو، آیه ولایت که میان این آیات قرار گرفته، به قرینه سیاق، لزوماً در مقام تبیین آن است که ناصر و یاوری جز خدا و رسول برای مؤمنان نیست[۱۹۰].
بررسی دیدگاه اول در بررسی دیدگاه مزبور میتوان گفت، این استدلال وقتی مدعای اندیشمندان اهل سنت را ثابت میکند که روشن شود آیات یاد شده همگی به ترتیب نزول جمعآوری و تدوین شده است؛ حال آنکه نه تنها این نظریه ثابت نشده است، بلکه با توجه به آنکه روایات فراوانی وجود دارد، دال بر اینکه این آیه در شأن امام علی (ع) است، روشن میشود که این آیه، جدا از آیات قبل و بعد خود نازل شده است[۱۹۱]. افزون بر آن، در آیات پیش از آیه ولایت، اگرچه از نصرت گرفتن مؤمنان از یهود و نصارا سخن به میان آمده، روی سخن با منافقان است. به دیگر سخن، مخاطب آیات پیش از آیه ولایت، همانا منافاتی هستند که با یهود و نصارا طرح دوستی ریخته بودند؛ در حالی که در آیات پس از آیه ولایت، اگر چه یاری گرفتن مؤمنان از اهل کتاب و کفار مطرح شده است، در حقیقت، مخاطب اصلی پیامبر و محور سخن، همان اهل کتاب و کفار هستند که به تمسخر مؤمنان میپرداختند؛ چنانکه آیه پس از آن نیز این حقیقت را یادآور میشود: ﴿وَإِذَا نَادَيْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ اتَّخَذُوهَا هُزُوًا وَلَعِبًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْقِلُونَ﴾[۱۹۲]. با توجه به عمل زشت اهل کتاب، خداوند در آیات بعدی به پیامبر خود دستور میدهد که پیامی را به اهل کتاب منتقل کند: ﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا إِلَّا أَنْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ وَأَنَّ أَكْثَرَكُمْ فَاسِقُونَ﴾[۱۹۳]. بنابراین مخاطب آیات قبل و بعد از آیه ولایت و غرض آنها، با یکدیگر متفاوت است؛ از اینرو، حتی سیاق واحدی نیز وجود ندارد تا مستند اندیشمندان اهل سنت قرار گیرد[۱۹۴]. با توجه به آنچه گذشت، روشن میشود که نمیتوان از آیات قبل و بعد این آیه، برای تعیین معنای ولایت در این آیه، بهره جست.
- دیدگاه دوم: دیدگاه دوم متعلق به غالب مفسران و متکلمان شیعه است که بر اساس آن، ولی به معنای سرپرست و شأن نزول آیه، حضرت علی (ع) است.
به نظر میرسد، برای رسیدن به نظریه درست، لازم است این آیه در دو حوزه معناشناسی و مصداقشناسی بررسی شود.
- دیدگاه برگزیده: تاکنون، دو معنا برای ولی، از دیدگاه اهل سنت و شیعه بیان شد. روشن است که اگر معنای مدنظر شیعه، مقصود آیه باشد، در این صورت، مقام ولایت و سرپرستی پس از خداوند و رسولش، متعلق به امیر المؤمنین (ع) خواهد بود. پیش از بیان مؤلفههای معنایی ولی در آیه ولایت، باید دید اساساً مقصود از ولی، کدام یک از دو معنای ناصر و سرپرست است. نخستین مسئلهای که در نگاه نخست میتواند مؤید نظریه اهل سنت و مخالف نظریه شیعه باشد، آن است که الفاظ و ادبیات به کار رفته در این آیه، به صورت جمع، و نه مفرد، است؛ در حالی که بر اساس نظریه شیعه، مصداق این آیه، امام (ع) است. حال باید دید که آیا در ادبیات قرآنی، این امر که صیغه و لفظ جمع برای یک فرد به کار برده شود، امر پذیرفتنی است یا خیر؟ با تتبع در آیات قرآن کریم روشن میشود که کاربرد لفظ جمع و اراده یک فرد، امری غیر رایج در کلام خداوند نیست؛ چنانکه میفرماید: ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾[۱۹۵].
به تصریح حاکم حسکانی و برخی دیگر از مفسران اهل سنت، مقصود از “نساءنا” در این آیه، تنها حضرت فاطمه (س) است[۱۹۶]. همچنین در آیهای دیگر آمده است: ﴿يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۱۹۷]. بنابر آن چه در متون تفسیری آمده است، گوینده سخن مزبور، کسی جز عبدالله بن ابی نیست[۱۹۸]؛ با این حال، از صیغه جمع در آیه استفاده شده است. بنابراین به کار بردن الفاظ جمع و اراده مفرد، در ادبیات قرآنی امری غریب نیست، اما با این حال، انصاف آن است که چنین کاری مجاز و خلاف ظاهر است و حقیقت این است که صیغه جمع برای جمع و صیغه مفرد برای مفرد به کار رود. از اینرو، به وسیله قراین باید ثابت کرد که در این آیه به طور کلی هفت بار صیغه جمع به کار رفته، الفاظ جمع لزوماً بر یک نفر انطباق پذیر است؛ ضمن آنکه باید دانست حکمت این کار چه بوده است.
با دقت در این آیه، به این نتیجه میرسیم که اگر مقصود از “الذین آمنوا” در این آیه، افراد متعددی باشد، لازم میآید که خداوند در این آیه به دنبال تبیین و جعل یک قاعده کلی باشد؛ بدین معنا که فرموده است: “ولیّ شما هر کسی است که نماز خوانده و در حال رکوع انفاق کند”[۱۹۹].
چنین تعریفی از واژه “ولی” - حال به معنای دوست یا سرپرست - نه در عرف و نه در لغت وجود دارد؛ به دیگر بیان، میان ولایت و نماز خواندن و انفاق در حال رکوع، هیچ رابطهای نیست و به بیان سوم، این گونه نیست که هر که نماز بخواند و در حال رکوع صدقه بدهد، حتماً ولی باشد و در غیر این صورت، ولی نباشد. از اینرو، میتوان گفت: خداوند را این آیه، به دنبال ارائه تعریفی از ولی نیست، بلکه در پی معرفی مصداق است.
افزون بر آن، ممکن است گفته شود آیه یاد شده با واژه “انّما” شروع میشود که معمولاً بر حصر دلالت دارد. اگر ولی در آیه یاد شده به معنای دوست و ناصر باشد، از آنجا که به حصر دوستان در عدهای خاص منجر میشود، با دیگر آیات قرآن کریم در تنافی خواهد بود؛ مثلاً خداوند در جای دیگری میفرماید: ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾[۲۰۰].
سیاق این آیه بیانگر آن است که ولی در این آیه به همان معنای دوست یا ناصر است. بر اساس این آیه، از آنجا که مؤمنان دوست یکدیگرند، یکدیگر را امر به معروف و نهی از منکر میکنند. به نظر میرسد، معنای سرپرستی، یا امور بیان شده در این آیه مانند اقامه نماز و پرداخت زکات، چندان مناسبتی نداشته باشد. افزون بر آن چه گفته شد، از آنجا که خداوند متعال در آیه ولایت، ولایت مربوط به ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ را در ادامه ولایت خود و پیامبر اکرم (ص) آورده است، روشن میشود که این مقام، مقامی اختصاصی و ویژه است.
با توجه به آن چه گذشت، روشن میشود که اولاً، اگر چه در این آیه از صیغه جمع استفاده شده است، حکم و مقام موجود در آن، همگانی و عمومی نیست؛ ثانیاً، مقصود از ولایت در این آیه نمیتواند دوستی یا نصرت باشد؛ ضمن آنکه اساساً ویژگیهای معنایی واژه ولی در این آیه، بر معنای سرپرستی - به بیانی که خواهد آمد - تطبق میکند؛ چرا که سرپرستی، مقامی خاص و ویژه است و چنانکه گذشت، خداوند متعال نیز در این آیه، در پی معرفی مصداق خاص برای این مقام است.
اینک باید به این پرسش پاسخ داد که به چه دلیل خداوند متعال از الفاظ جمع استفاده کرده، در حالی که فرد خاصی مقصود او بوده است؟ در این باره، چنانکه برخی مفسران گفتهاند، باید میان دو مقام تفکیک کرد: نخست آنکه لفظ جمع گفته شود، اما مفرد اراده گردد که در حقیقت، استعمال لفظ جمع در واحد است؛ دوم آنکه متکلم، قانونی کلی و عمومی وضع کند و از آن به طور عمومی خبر دهد، هر چند که تنها یک نفر مشمول آن قانون شود. مقام اول عرفیت ندارد و خلاف ظاهر است، اما مقام دوم، در عرف بسیار استفاده میشود، اشکال اهل سنت بر اساس مقام اول است، در حالی که آیه ولایت بر اساس مقام دوم بیان شده است[۲۰۱].
افزون بر آن، گاه عظمت مقام و موقعیتی خاص، موجب میشود تا از الفاظ جمع درباره آن استفاده شود[۲۰۲]؛ چنانکه قرآن کریم بارها از ذات ربوبی خداوند با الفاظ جمع یاد کرده است[۲۰۳]. جالب آنکه اهل سنت نیز در متون تفسیری خود به پرسش از چرایی کاربرد لفظ جمع برای مفرد، پاسخ دادهاند؛ برای نمونه، زمخشری در تفسیر خود این گونه پاسخ میدهد که دلیل آوردن لفظ جمع، برانگیختن مردم به مانند این عمل بوده و بیانگر این نکته است که سیره مؤمنین باید این گونه شکل گیرد؛ یعنی در شرایط غیر عادی (نماز)، از زکات و دستگیری از فقرا نیز غافل نشوند[۲۰۴].
اینک که ثابت شد ولایت در این آیه به معنای سرپرستی است، پیش از تعیین مصداق ولی، لازم است این مسئله را بررسی کنیم که کدام مرتبه از ولایت و سرپرستی در این آیه، مقصود است؟ به دیگر سخن، مؤلفههای معنای ولی در آیه ولایت کداماند؟ چنانکه پیشتر بیان شد، واژه ولی، آنگاه که به معنای سرپرست امور به کار رود، به لحاظ مفهومی مصادیق متعددی میتواند داشته باشد؛ برای نمونه، مسئول یک خانه ولیّ آن است؛ مسئول یک شهر ولیّ آن است؛ مسئول یک استان ولیّ آن است و مسئول یک کشور ولیّ آن است. نمونههای یاد شده، تنها به نوعی بر رهبری و مدیریت اجتماعی انطباقپذیر است. از سوی دیگر، کسی که مسئولیت امور دینی یک خانواده، شهر، استان یا کشور را بر عهده دارد نیز ولیّ آن جوامع به شمار میآید. بنابراین ولایت و سرپرستی انطباقپذیر بر رهبری سیاسی و اجتماعی، با محدودههای مختلف، و رهبری دینی و... است.
نگاهی دگربار به آیه ولایت، از این واقعیت حکایت میکند که خداوند همان ولایتی را که خود از آن برخوردار است به رسول الله (ص) و مصداق مدنظرش داده است؛ از اینرو، میتوان با بررسی قلمرو ولایت خداوند به محدوده ولایت ایشان نیز پی برد. بدون تردید خداوند متعال که مقام ربوبیت تمام جهان را داراست، اداره جهان، اولاً و بالذات بر عهده اوست؛ بدین معنا که سرپرستی جهان در ابعاد یادشده، از آنِ خداست. او منبع تشریع احکام است و به طور کلی، برنامه کمال و سعادت انسانها از جانب اوست؛ از اینرو، ولیّ آنهاست. خداوند رهبری اجتماعی جهان را بر عهده دارد. بنابراین از این جهت نیز ولیّ است؛ به دیگر بیان، خداوند متعال بر امر رزق و روزی، مرگ و زندگی و به طور کلی بر تمام امومر اعم از تکوینی و تشریعی ولایت دارد.
به دیگر سخن، خداوند مالک علی الاطلاق جهان و موجودات آن است؛ این سخنی است که قرآن کریم به صراحت و به طور مستقیم، نوزده بار آن را بیان کرده است؛ از جمله در آیهای میفرماید: ﴿وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[۲۰۵].
چنانکه در آیه دیگر میخوانیم: ﴿قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[۲۰۶]. روشن است که هر کس حاکم بر ملک خود است و نمیتواند بر ملک دیگران حکومت کند. بنابراین، خداوند متعال اختیار تصرف را - به گونههای مختلف آن - در تمامی شئون انسانها و سایر موجودات دارد؛ از اینرو، قرآن کریم به طور مطلق میفرماید: ﴿هُنَالِكَ الْوَلَايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَوَابًا وَخَيْرٌ عُقْبًا﴾[۲۰۷]؛ “در آنجا ثابت شد که ولایت از آنِ خداوند بر حق است، او برترین ثواب و بهترین عاقبت را دارد”. این آیه در حقیقت، تمام ولایتها را به شکل اختصاصی و حقیقی از آنِ خداوند میداند. به بیان برخی محققان، بر اساس این آیه، زمام تمام امور به شکل حقیقی، در دست خداوند است[۲۰۸] و از این جهت نیز خداوند متعال یکتاست. میتوان اعتقاد به وحدانیت خداوند در امر ولایت را همان اعتقاد به ربوبیت او دانست.
در نگاه ظاهربین مادی، بالاترین و ارزشمندترین دارایی انسان، جان اوست؛ اما خداوند متعال بارها پس از بیان مالکیت مطلق خود، فرموده است: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ﴾[۲۰۹]. در حقیقت، از آنجا که او مالک مطلق است، حق رهبری همه جانبه بر جامعه بشری از آنِ اوست و حتی مرگ و زندگی انسانها نیز به دست اوست و آنها در امر زندگی و مرگ خود هیچ اختیاری ندارند.
سرپرستی خداوند بر امر تشریع نیز از مسلّمات میان تمام فرق اسلامی است که قرآن کریم نیز بارها با عبارت ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ﴾[۲۱۰]؛ بر آن تأکید کرده است. افزون بر آن، قرآن کریم در آیه دیگری نیز فرموده است: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا﴾[۲۱۱].
اگرچه ولایت و سرپرستی خداوند بر امور تکوینی نیز بر اساس اصل مالکیت مطلق خدا روشن و بدیهی است، قرآن کریم بارها به تبیین آن پرداخته است؛ چنانکه میفرماید: ﴿وَهُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ مَا قَنَطُوا وَيَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَهُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ﴾[۲۱۲]. در این آیه، سخن از سرپرستی خداوند بر امر نزول باران است که امری تکوینی است. در آیهای دیگر میفرماید: ﴿فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[۲۱۳].
در این آیه نیز از سرپرستی خداوند بر امر مرگ و زندگی، سخن به میان آمده است. در آیات فراوانی از قرآن کریم نیز بدون آنکه از مفهوم ولی یاد شود، بر مسئولیت خداوند متعال بر اداره جهان تأکید شده و به طور ضمنی، از ولایت خداوند بر تمام امور دنیا سخن به میان آمده است. اعتقاد به ولایت خداوند متعال بر تمام جهان و اداره آن و امور مربوط به آن، اعم از تکوینی و تشریعی، در حقیقت اعتقاد به توحید خداوند در امر ربوبیت تکوینی و تشریعی است و انکار آن مسای با شرک در این امور است. آیات زیر بیانگر این حقیقت عرشی است: ﴿اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَكُمْ وَسَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهَارَ﴾[۲۱۴]. در این آیه، آفرینش آسمان و زمین، فرو فرستادن باران از آسمان، بیرون آوردن میوهها و ثمرات، تسخیر دریاها برای کشتیها، جریان کشتیها در دریاها و مسخر کردن نهرها برای انسانها، به خداوند متعال نسبت داده شده و در حقیقت، مسئولیت این امور بر عهده خداوند است.
﴿وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ﴾[۲۱۵].
خداوند در این آیه میفرماید، امر رزق و روزی تمام جنبندگان، اعم از انسان و غیر انسان، بر عهده اوست. ﴿إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنْفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ﴾[۲۱۶]. بر اساس این آیه، خداوند متعال بر اموری همچون آمدوشد شب و روز، زنده کردن زمین، نشر جنبندگان بر روی زمین، تغییر مسیر بادها و تسخیر ابرهای میان آسمان و زمین ولایت دارد.
آیات یاد شده، بخش بسیار کوچکی از انبوه آیاتی است که بر توحید افعالی، ربوبی و... خداوند تأکید میکنند. پیشتر گفته شد، از آنجا که ولایت خدا و رسول و مصداق مدنظر در آیه ولایت، در یک سیاق واحد بیان شدهاند، از اینرو، ظاهر آن است که قلمرو ولایت ایشان نیز همسان باشد؛ مگر آنکه این قلمرو در آیاتی دیگر مقید شده باشد. اینک که قلمرو ولایت خداوند روشن شد، باید دید که در دیگ آیات، مقید یا مخصِّصی برای همسانی محدوده ولایت رسول اکرم (ص) و مصداق مدنظر با قلمرو ولایت خداوند وجود دارد یا نه؟ در پاسخ باید گفت، تتبع در آیات ما را به این نتیجه میرساند که تخصیص و تقییدی در این باره وجود ندارد، بلکه، چنانکه خواهد آمد، برخی آیات نشانگر آن است که خداوند متعال این ولایت را به برخی از انسانها داده است[۲۱۷].
ولایت در ولایت و امامت از منظر عقل و نقل
ولایت در قرآن درباره پروردگار و اولیاء الهی و یا درباره شیطان و کفار به کار رفته است.
ولایت خداوند در قرآن
از آنجا که در نظام تکوین و تشریع، همه امور به خداوند باز میگردد؛ لذا واژه ولایت الهی دربردارنده مفهوم استیلای بر مادون و تدبیر و هدایت آن است. البته در قرآن، ولایت الهی به انحای گوناگون مطرح شده؛ هرچند که همگی آنها مراتب یک حقیقت هستند. صور مختلف ولایت خداوند در قرآن بدین قرار است:
ولایت در تکوین
برخی از آیات، ولایت تکوینی خداوند را مورد اشاره قرارداده است؛ از جمله: ﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[۲۱۸]. ﴿رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ﴾[۲۱۹].[۲۲۰]
ولایت در تشریع
ولایت در هدایت و ارشاد به مطلوب
در برخی از آیات قرآن، ولایت تشریعی خداوند مطرح شده است. ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا﴾[۲۲۱].
ولایت در هدایت و ایصال الی المطلوب
ایصال الی المطلوب به معنای رسانیدن متقین به نتیجه نهایی است که در هدایت طالب آن بودهاند. در این مورد، هدایت خداوند تا رسیدن به سرمنزل مقصود ادامه پیدا میکند. ﴿إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ﴾[۲۲۲].
در مورد دیگر انسانها نیز میتوان گفت که به میزان استعدادی که هریک در بهرهمندی از ولایت خاص الهی دارند، هدایت خداوند آنان را در بر میگیرد. ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾[۲۲۳].[۲۲۴]
ولایت در اداره جامعه دینی و پذیرش حکم الهی در منازعات اجتماعی و قوانین الهی
رویکرد هدایت خداوند فقط در حیطه فردی نیست؛ بلکه امور اجتماعی را نیز در بر میگیرد. ﴿قُلْ إِنِّي عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَكَذَّبْتُمْ بِهِ مَا عِنْدِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ﴾[۲۲۵].[۲۲۶]
ولایت اولیاء خداوند در قرآن
بنا بر تحلیلی که درباره واژه ولایت بیان گردید، همه مراتبی که برای ولایت الهی اثبات شد، در مرتبه خلقی برای ولیالله نیز اثبات میگردد؛ با این تفاوت که همه مقامها و ولایتها در پروردگار بالاصاله و ذاتی است و در ولی الهی بالعرض و تبعی است. ذیلاً به برخی از آنها اشاره میگردد:
ولایت اولیاء الهی در نظام تکوین
ولی خدا با اذن خداوند میتواند در نظام هستی اعمال ولایت نماید: ﴿إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلَى وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلًا وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِي وَتُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَى بِإِذْنِي﴾[۲۲۷].
﴿وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْمُبْطِلُونَ﴾[۲۲۸].[۲۲۹]
ولایت اولیاء الهی در نظام تشریع
شریعت الهی از طریق ولیالله تحقق مییابد و بر اساس اراده خداوند، اولویت و ولایتی برای او پدید میآید. این ولایت هنگامی که تبعاً و نه اصالتاً به نبی و یا وصی منتقل میگردد، همان شدت و حِدَّت را دارد: ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾[۲۳۰].[۲۳۱]
ولایت اولیاء الهی در حکومت و امارت بر مسلمین
خداوند حاکمیت دین و شریعت خویش را از طریق اولیاء خود (ع) محقق میسازد: ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ وَلَا تَكُنْ لِلْخَائِنِينَ خَصِيمًا﴾[۲۳۲]. ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ﴾[۲۳۳].
نتیجه آنکه: اصل در معنای ولایت، شدت قرابت میان ولی و مولی علیه است و ولایت استیلای الهی، عیناً به اسم ولی الله در مرتبه خلقی منتقل میگردد. لذا همان طور که همه خلایق گوش به فرمان پروردگار در نظام تکوین هستند، در نظام تشریع نیز، که از فروع تکوین است، مردم میباید گوش به فرمان خدا و اولیاء الهی (ع) باشند: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا﴾[۲۳۴].
بر اساس آنچه بیان شد، مشخص میگردد که دامنه معنای کلمه ولایت در قرآن وسیع است. از این رو باید مفهوم و مراتب آن در هر آیه، بر اساس قراین و سیاق آیه و با تمسک به روایات اهل بیت (ع) - به عنوان مفسرین واقعی قرآن - مشخص شود. بنابر توضیحاتی که گذشت، باید گفت که بالاترین مرتبه ولایت که اصالتاً منحصر در پروردگار است و تبعاً به اولیاء الهی منتقل میشود، «ولایت تکوینی» است که ظهور رحمت رحمانیه پروردگار در عالم است؛ اسم «رحمان» تکویناً ولایت بر کل عالم، از جمله انسانها دارد. در مرتبه دوم، ولایت تشریعی الهی بر انسانها است که از شئون ولایت تکوینی خداوند است. در مرتبه سوم، ولایت تشریعی نبی گرامی (ص) و انبیاء صاحب شریعت (ع) بر ملت خود است؛ این ولایت مظهر ولایت تشریعی پروردگار در میان مردم است. در مرتبه چهارم، ولایت تشریعی اوصیاء انبیاء اولوالعزم (ع) بر امت آن پیامبران (ص) است. آیه مورد استدلال[۲۳۵] نیز اشاره به سه مرتبه اخیر ولایت تشریعی خداوند و رسول (ص) و اوصیاء رسول (ع) دارد؛ که ولایت خداوند بالاصالة و ولایت رسول (ص) و اوصیاء گرامیاش (ع) تبعی است.
به عنوان جمعبندی و در یک نگاه کلی به ولایت الهی روشن میشود که: انسان بنابر مرتبه خلقی خود، استعداد و توانایی رسیدن به مقام ولایتاللهی (یعنی عبودیت و بندگی تام) را دارد. هدف از خلقت او نیز نیل به همین مقام است. ولی برای رسیدن به این رتبه، باید در نظام تشریع، تحت تربیت اسم ربّ الهی قرار گیرد که مظهر آن در هر زمان، حجج الهی (ع) هستند؛ تا با هدایت آنان، این مهم واقع شود؛ چنان که خداوند به حضرت آدم (ع) بعد از هبوط به زمین فرمود: ﴿قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[۲۳۶]. به همین دلیل است که همه شئون ولایت الهی در امور فردی و اجتماعی، به انبیاء (ع) منتقل میگردد.[۲۳۷]
منابع
- فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴
- اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام ج۱
- اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی
- حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن
- سعیدیانفر و ایازی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم
- فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان
- شکری، آرزو، حقوق اهل بیت
پانویس
- ↑ ولي: في اسماء الله تعالی. الولي: هو النّاصر و قيل: المتولّي لأمور العالم و الخلائق القائم بها؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۶، ذیل واژه «وَلَیَ».
- ↑ «آیا نمىدانستى که حکومت آسمانها و زمین، تنها از آن خداست؟! (و مىتواند هرگونه تغییر و تبدیلى در احکام خود طبق مصالح بدهد؟!) و جز خدا، سرپرست و یاورى براى شما نیست. (و اوست که مصلحت شما را مىداند)» سوره بقره، آیه ۱۰۷.
- ↑ «حکومت و پادشاهی آسمانها و زمین تنها از آنِ خداست؛ زنده مىکند و مىمیراند؛ و جز خدا، سرپرست و یاورى ندارید» سوره توبه، آیه ۱۱۶.
- ↑ «بگو: کیست که شما را از خداوند اگر برای شما گزند یا بخشایشی خواسته باشد نگه دارد؟ و آنان (هیچ گاه) برای خود در برابر خداوند یار و یاوری نمییابند» سوره احزاب، آیه ۱۷.
- ↑ و الولي و المولی واحد في كلام العرب؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۸.
- ↑ الوَلْي: القُرْبُ و الدُّنُوُّ...
- ↑ و الوَلي: الاسم منه...
- ↑ و وَلِي الشيءَ و عليه: وِلاية و وَلايه، أَو هي - أي بالفتح - المصدر و بالكسر: الخُطَّة و الإِمارَه، و السُّلطانُ و أوْلَيتُه الأمْرَ وَلَّيتُه إياهُ و الوَلاءُ: المِلْك... الی آخر كلامهفیروزآبادی، القاموس المحیط، ج۴، ص۴۶۴و۴۶۵.
- ↑ و الْوَلِي: فَعِيلٌ بِمَعْنَى فَاعِلٍ، مِنْ وَلِيهُ: إِذَا قَامَ بِهِ وَ مِنْهُ ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا﴾ و الْجَمْعُ أَوْلِياءُ: قَالَ ابْنُ فَارِسٍ: وَ كلُّ مَنْ وَلِي أَمْرَ أَحَدٍ فَهُوَ وَلِيه؛ فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۶۷۲.
- ↑ و الوِلَاية النُّصْرة و الوَلَاية تَوَلِّي الأمرِ، و قيل: الوِلَاية و الوَلَاية نحو: الدِّلَالة و الدَّلَالة و حقيقته: تَوَلِّي الأمرِ؛ راغب اصفهانی، المفردات، ص۸۸۵.
- ↑ «خداوند، ولىّ و سرپرست کسانى است که ایمان آوردهاند؛ آنها را از ظلمتها خارج ساخته، به سوى نور مىبرد. ولى کسانى که کافر شدند، اولیاى آنها طاغوتها هستند؛ که آنها را از نور خارج ساخته، به سوى ظلمتها مىبرند؛ آنها اهل دوزخند و جاودانه در آن خواهند بود» سوره بقره، آیه ۲۵۷.
- ↑ «مأمورم در میان شما عدالت را اجرا کنم» سوره شوری، آیه ۱۵.
- ↑ «از طرف خدا، نور و کتاب روشنگرى به سوى شما آمد * خداوند به برکت آن، کسانى را که از رضاى او پیروى کنند، به راههاى سلامت و امنیت، هدایت مىکند؛ و به فرمانش، آنان را از ظلمتها خارج ساخته به سوى نور مىبرد؛ و آنها را به سوى راه راست، هدایت مىنماید» سوره مائده، آیه ۱۵-۱۶.
- ↑ «(این) کتابى است که بر تو نازل کردیم، تا مردم را از تاریکیها (ى شرک و ظلم و جهل) به سوى روشنایى (ایمان و عدل و آگاهى)، بیرون آورى (و هدایت کنى)» سوره ابراهیم، آیه ۱.
- ↑ الطَّاغُوتُ يذكرُ وَ يؤَنَّثُ وَ الاسْمُ، الطُّغْيانُ وَ هُوَ مُجَاوَزَة الْحَدِّ، وَ كلُّ شَيءٍ جَاوَزَ الْمِقْدَارَ وَ الْحَدَّ فِي الْعِصْيانِ فَهُوَ طَاغٍ؛ فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۳۷۳ و۳۷۴.
- ↑ «اى کسانى که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر (خدا) و پیشوایان (معصوم) خود را و هرگاه در امرى نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر باز گردانید (و از آنها داورى بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید. این (کار براى شما) بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است * آیا ندیدى کسانى را که ادّعا مىکنند به آنچه (از کتابهاى آسمانى که) بر تو و پیش از تو نازل شده، ایمان آوردهاند، درحالىکه مىخواهند براى داورى نزد طاغوت و حکّام باطل بروند؟! با اینکه به آنها دستور داده شده که به طاغوت کافر شوند» سوره نساء، آیه ۵۹-۶۰.
- ↑ «آیا ندیدى کسانى را که بهرهاى از کتاب آسمانى به آنان داده شده، (با این حال،) به "جبت" و "طاغوت" = فرمانروایان غیر الهی ایمان مىآورند، و درباره کافران مىگویند: "آنها، از کسانى که ایمان آوردهاند، به راه هدایت نزدیکترند"؟! * آنها کسانى هستند که خداوند، ایشان را از رحمت خود، دور ساخته است؛ و هر کس را خدا از رحمتش دور سازد، هرگز یاورى براى او نخواهى یافت. * آیا آنها سهمى در حکومت دارند؟! درحالىکه اگر چنین بود کمترین حقى را به مردم نمىدادند. * یا اینکه نسبت به مردم = پیامبر و خاندانش، بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشیده، حسد مىورزند؟! ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم؛ و حکومت عظیمى در اختیار آنها قرار دادیم» سوره نساء، آیه ۵۱-۵۴.
- ↑ «کسانى که ایمان دارند، در راه خدا پیکار مىکنند؛ و آنها که کافرند، در راه طاغوت = فرمانروایان غیر الهی پس شما با یاران شیطان، پیکار کنید؛ (و از آنها نهراسید؛) زیرا که نقشه شیطان، (همانند قدرتش) ضعیف است» سوره نساء، آیه ۷۶.
- ↑ «چرا در راه خدا، و (براى رهایى) مردان و زنان و کودکانى که ناتوان گشتهاند، پیکار نمىکنید؟! همان افراد (ستمدیدهاى) که مىگویند: "پروردگارا! ما را از این شهر که اهلش ستمگرند، بیرون ببر (و رهایى ببخش)؛ و از سوى خود، براى ما فرمانروا و سرپرستى قرار ده؛ و از جانب خود، یار و یاورى براى ما مقرر فرما"» سوره نساء، آیه ۷۵.
- ↑ «ما در هر امّتى رسولى برانگیختیم که: "خداى یکتا را بپرستید؛ و از طاغوت اجتناب کنید"» سوره نحل، آیه ۳۶.
- ↑ «و بعضى از آنها را به صورت میمونها و خوکها و بنده طاغوت قرار داده است» سوره مائده، آیه ۶۰.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام ج۱.
- ↑ «سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پیامبر او و کسانى که ایمان آوردهاند؛ همانها که نماز را بر پا مىدارند، و در حال رکوع، زکات مىدهند * و کسانى که ولایت خدا و پیامبر او و آن دسته از مؤمنان را بپذیرند، (پیروزند) زیرا حزب خدا پیروز است» سوره مائده، آیه ۵۵-۵۶.
- ↑ «نماز برپا مىدارند، و در حال رکوع، زکات مىدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ و إذا أدخل عليه [أي علی إنّ] "ما" يبطل عمله، و يقتضي إثبات الحكم للمذكور و صرفه عمّا عداه، نحو: ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾ تنبيها على أنّ النجاسة التامة هي حاصلة للمختص بالشرك؛ راغب اصفهانی، مفردات، ص۹۲، در تفسیر معنای: إنّ و أنّ.
- ↑ و إذا زدت علی إنّ "ما" صار للتعيين كقوله تعالی ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ﴾
- ↑ و معنی إنما اثبات لما يذكر بعدها و نفي لما سواه؛ ابن منظور، لسان العرب، ذیل ماده «أنن».
- ↑ «و کسانى که ولایت خدا و پیامبر او و آن دسته از مؤمنان را بپذیرند، (پیروزند؛) زیرا حزب خدا پیروزند» سوره مائده، آیه ۵۶.
- ↑ «بگو: "آیا غیر خدا را ولىّ خود انتخاب کنم؟! (خدایى) که آفریننده آسمانها و زمین است؛ اوست که روزى مىدهد، و نیازى به روزى ندارد" بگو: "من مأمورم که نخستین مسلمان باشم؛ و (خداوند به من دستور داده که) از مشرکان نباش" * بگو: "من (نیز) اگر نافرمانى پروردگارم کنم، از مجازات روزى بزرگ [= قیامت] مىترسم» سوره انعام، آیه ۱۴-۱۵.
- ↑ «بگو: "من مأموریت یافتهام که نخستین سرسپرده باشم"» سوره انعام، آیه ۱۴.
- ↑ «بگو: "من (نیز) اگر نافرمانى پروردگارم کنم، از مجازات روزى بزرگ [= قیامت] مىترسم"» سوره انعام، آیه ۱۵.
- ↑ «آیا آنها غیر از او را ولىّ خود برگزیدند؟! درحالىکه "ولىّ" فقط خداوند است و اوست که مردگان را زنده مىکند، و اوست که بر هر چیزى تواناست» سوره شوری، آیه ۹.
- ↑ «و اوست که مردگان را زنده میکند» سوره شوری، آیه ۹.
- ↑ «و اوست که بر همه چیز تواناست» سوره شوری، آیه ۹.
- ↑ «خجسته و پر عطاست کسى که حاکمیت و مالکیت (جهان هستى) به دست اوست، و او بر هر چیز تواناست * آنکس که مرگ و حیات را آفرید» سوره ملک، آیه ۱-۲.
- ↑ «خداست که ولیّ است» سوره شوری، آیه ۹.
- ↑ فالله هو الولی، هو الذی یجب أن یتولّی وحده و یعتقد انه المولی و السّید، فالفاء فی قوله "فالله هو الولی" جواب شرط مقدّر، کأنّه قیل - بعد إنکار کل ولی سواه -: إن أرادوا ولیاً بحق فالله هو الولی بالحق لاولی سواهزمخشری، الکشاف، ج۳، ص۴۶۱.
- ↑ «آیا آنها غیر از او را ولیّ خود برگزیدند؟!» سوره شوری، آیه ۹.
- ↑ «و اوست که مردگان را زنده میکند و او بر همه چیز تواناست» سوره شوری، آیه ۹.
- ↑ «هرآنچه در آن اختلاف کردید حکمش با خداست اوست پروردگار من بر او اعتماد کرده و به سوی او باز میگردم» سوره شوری، آیه ۱۰.
- ↑ «هرآنچه در آن اختلاف کردید حکمش با خداست» سوره شوری، آیه ۱۰.
- ↑ «او آفریننده آسمانها و زمین است» سوره انعام، آیه ۱۴.
- ↑ «کلیدهای آسمانها و زمین از آن اوست، روزی را برای هر کس که بخواهد فراخ یا تنگ میدارد که او به هر چیزی داناست» سوره شوری، آیه ۱۲.
- ↑ «آیینى را براى شما مقرر نمود» سوره شوری، آیه ۱۳.
- ↑ «پس به همین خاطر تو (نیز آنان را به سوى این آیین توحیدى) دعوت کن و آنچنان که مأمور شدهاى استقامت نما، و از هوا و هوسهاى آنان پیروى مکن، و بگو: "به تمام کتابهایى که خدا نازل کرده ایمان آوردهام و مأمورم در میان شما عدالت را اجرا کنم» سوره شوری، آیه ۱۵.
- ↑ «غیب آسمانها و زمین تنها از آن اوست. چه بسیار بینا و شنواست! آنها هیچ ولىّ و سرپرستى جز او ندارند. و او هیچ کس را در حکومت خود شرکت نمىدهد» سوره کهف، آیه ۲۶.
- ↑ «و او هیچ کس را در حکومت خود شرکت نمىدهد» سوره کهف، آیه ۲۶.
- ↑ «نهان آسمانها و زمین از آن اوست؛ چه بینا و چه شنواست!» سوره کهف، آیه ۲۶.
- ↑ «آنها هیچ ولیّ و سرپرستى جز او ندارند. و او هیچ کس را در حکومت خود شرکت نمىدهد» سوره کهف، آیه ۲۶.
- ↑ «چرا در راه خدا، و (براى رهایى) مردان و زنان و کودکانى که (به دست ستمگران) تضعیف شدهاند، پیکار نمىکنید؟! همان افراد(ستمدیدهاى) که مىگویند: "پروردگارا! ما را از این شهر، که اهلش ستمگرند، بیرون ببر (و رهایى ببخش)؛ و از سوى خود، براى ما سرپرستى قرار ده؛ و از جانب خود، یار و یاورى براى ما مقرر فرما"» سوره نساء، آیه ۷۵.
- ↑ «پروردگارا! ما را از این شهر که مردمش ستمگرند رهایی بخش» سوره نساء، آیه ۷۵.
- ↑ «در راه (رهایی) مستضعفان» سوره نساء، آیه ۷۵.
- ↑ «و از سوی خود برای ما سرپرستی بگذار و از سوی خود برای ما یاوری بگمار» سوره نساء، آیه ۷۵.
- ↑ «کسانى که ایمان دارند، در راه خدا پیکار مىکنند؛ و آنها که کافرند، در راه طاغوت پیکار مىکنند» سوره نساء، آیه ۷۶.
- ↑ «آیا مشاهده نکردى جمعى از بنى اسرائیل را بعد از موسى، که به یکى از پیامبرانشان گفتند: "زمامدار (و فرماندهى) براى ما برگزین، تا (زیر فرمان او) در راه خدا پیکار کنیم"» سوره بقره، آیه ۲۴۶-۲۵۱.
- ↑ «ای کسانی که ایمان آوردهاید! اگر از کسانی که کافر شدهاند اطاعت کنید شما را به گذشتههایتان بازمیگرداندند؛ و سرانجام، زیانکار خواهید شد * (آنها ولیّ شما نیستند،) بلکه ولیّ و پشتیبان شما، خداست؛ و او بهترین یاوران است» سوره آل عمران، آیه ۱۴۹-۱۵۰.
- ↑ «خداوند، وعده خود را به شما، (درباره پیروزى بر دشمن در اُحُد،) تحقّق بخشید؛ در آن هنگام که دشمنان را به فرمان او، به قتل مىرساندید؛ تا اینکه سست شدید؛ و در کار (حفظ سنگرها) به نزاع پرداختید؛ و نافرمانی کردید» سوره آل عمران، آیه ۱۵۲.
- ↑ «کسانى از شما که در روز روبهرو شدن دو جمعیّت با یکدیگر (در جنگ اُحُد)، فرار کردند، شیطان آنها را بر اثر بعضى از گناهانى که مرتکب شده بودند، به لغزش انداخت» سوره آل عمران، آیه ۱۵۵.
- ↑ «سپس آنان را به سوی مولای حق آنان بازگرداندند، همانا حکم تنها از آنِ اوست و او سریعترین حسابرس است» سوره انعام، آیه ۶۲.
- ↑ «بازگردانده شدند به سوی خداوند مولای حقّ آنان و تباه شد آنچه - از مولایانی که - به افتراء و دروغ میپذیرفتند» سوره یونس، آیه ۳۰.
- ↑ «و اوست که بر بندگان خویش تسلط و برتری دارد» سوره انعام، آیه ۱۸.
- ↑ «بگو: "من دلیل روشنى از پروردگارم دارم؛ ولى شما آن را تکذیب کردهاید. آنچه شما (از عذاب الهى) درباره آن شتاب مىکنید در اختیار من نیست. حکم و فرمان، تنها ازآن خداست! حق را از باطل جدا مىکند؛ و او بهترین جدا کننده (حق از باطل) است"» سوره انعام، آیه ۵۷.
- ↑ «بگو: "چه کسى شما را از تاریکیهاى صحرا و دریا رهایى مىبخشد؟! در حالى که او را با حالت تضرع (و آشکارا) و در پنهانى مىخوانید؛ (و مىگویید:) اگر از این (خطرات و تاریکىها) ما را رهایى بخشد، از شکرگزاران خواهیم بود" * بگو: "خداوند شما را از اینها، و از هر مشکل و اندوهى، نجات مىدهد؛ بازهم شما براى او همتا قرار مىدهید. (و راه کفر مىپویید)" * بگو: "او قادر است که از فرازتان یا از زیر پاى شما، عذابى بر شما بفرستد؛ یا بصورت دستههاى پراکنده شما را روی در روی هم قرار دهد؛ و طعم جنگ (و اختلاف) را به هر یک از شما به وسیله دیگرى بچشاند" ببین چگونه آیات گوناگون را (براى آنها) شرح مىدهیم؛ شاید بفهمند (و بازگردند)» سوره انعام، آیه ۶۳-۶۵.
- ↑ «پس از حق جز گمراهی چه چیزی وجود دارد؟» سوره یونس، آیه ۳۲.
- ↑ «در آنجا، هرکس عملى را که قبلاً انجام داده است، مىآزماید. و همگى به سوى خداوند یگانه که مولا و سرپرست حقیقى آنهاست بازگردانده مىشوند؛ و چیزهایى را که به دروغ همتاى خدا قرارداده بودند، از نظرشان گم و نابود مىشوند» سوره یونس، آیه ۳۰.
- ↑ «چه کسی تدبیر امر میکند؟ خواهند گفت: "خدا" پس بگو: آیا پرهیزگاری پیشه نمیکنید؟!» سوره یونس، آیه ۳۱.
- ↑ «از چیزى که از جانب پروردگارتان بر شما نازل شده، پیروى کنید. و از اولیاء و معبودهاى دیگر جز او، پیروى نکنید. هر چند کمتر متذکّر مىشوید» سوره اعراف، آیه ۳.
- ↑ «چه بسیار شهرها و آبادیها که آنها را (بر اثر گناه فراوانشان) هلاک کردیم؛ و عذاب ما شب هنگام، یا در روز هنگامى که استراحت کرده بودند، به سراغشان آمد. * و در آن موقع که عذاب ما به سراغ آنها آمد، سخنى نداشتند جز اینکه گفتند: "ما ستمکار بودیم"» سوره اعراف، آیه ۴-۵.
- ↑ «به یقین، (هم) از کسانى که پیامبران به سوى آنها فرستاده شدند سؤال خواهیم کرد؛ و(هم) از پیامبران سؤال مىکنیم. * و مسلّماً (اعمالشان را) با علم (خود) براى آنان شرح خواهیم داد؛ و ما هرگز غایب نبودیم (بلکه همه جا ناظر اعمال بندگان هستیم). * وزن کردن (اعمال، و سنجش ارزش آنها) در آن روز، حق است. کسانى که کفّههاى (عملِ) آنها سنگین است، تنها آنان رستگارند * و کسانى که کفّههاى (عملِ) آنها سبک است، افرادى هستند که سرمایه وجود خود را، به سبب ظلم و ستمى که نسبت به آیات ما روا مىداشتند، از دست دادهاند» سوره اعراف، آیه ۶-۹.
- ↑ «اى فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد، آن گونه که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد، و لباسشان را از تنشان بیرون ساخت تا عورتشان را به آنها نشان دهد. چه اینکه او و طایفهاش شما را مىبینند از جایى که شما آنها را نمىبینید؛ (امّا بدانید) ما شیاطین را اولیاى کسانى قرار دادیم که ایمان نمىآورند * و هنگامى که کار زشتى انجام مىدهند مىگویند: "پدران خود را بر این (عمل) یافتیم؛ و خداوند ما را به آن فرمان داده است" بگو: "خداوند (هرگز) به کار زشت فرمان نمىدهد. آیا چیزى به خدا نسبت مىدهید که نمىدانید؟! * بگو: "پروردگارم امر به عدالت کرده است؛ و روى خویش را در هر مسجد (و به هنگام عبادت) به سوى او کنید؛ و او را بخوانید، و دین (خود) را براى او خالص کنید. (و بدانید) همان گونه که در آغاز شما را آفرید، (بار دیگر در رستاخیز) باز مىگردید". * جمعى را هدایت کرده؛ و جمعى (که شایستگى نداشتهاند) گمراهى بر آنها مسلّم شده است. آنها (کسانى هستند که) شیاطین را به جاى خداوند، اولیاى خود انتخاب کردند؛ و گمان مىکنند هدایت یافتهاند» سوره اعراف، آیه ۲۷-۳۰.
- ↑ «کسانى را که غیر از خدا مىخوانید (و اطاعت مىکنید)، بندگانى همچون خود شما هستند؛ آنها را بخوانید، و اگر راست مىگویید باید به شما پاسخ دهند (و تقاضایتان را برآورند!) * آیا پاهایى دارند که با آن راه بروند؟! (پای آنها تنها به دستور خدا در اختیار آنهاست و در حقیقت اختیار پا و دست و چشم و گوش خود را نیز ندارند) یا دستهایى دارند که با آن چیزى را بگیرند (و کارى انجام دهند)؟! یا چشمانى دارند که با آن ببینند؟! یا گوشهایى دارند که با آن بشنوند؟! (نه، هرگز، چنین نیست) بگو: شریکانتان را (و فرمانروایانی که همتاى خدا قرار دادهاید) بخوانید، و براى من توطئه کنید، و لحظهاى مهلتم ندهید (تا بدانید کارى از آنها ساخته نیست)! * ولیّ و سرپرست من، خدایى است که این کتاب را نازل کرده؛ و او صالحان را سرپرستى مىکند * و کسانى را که جز او مىخوانید، نمىتوانند یاریتان کنند، و نه (حتّى) خودشان را یارى دهند» سوره اعراف، آیه ۱۹۴-۱۹۷.
- ↑ «همانا تنها ولیّ و فرمانروای من، خدایی است که کتاب (همان کتابی که در آغاز سوره به آن اشاره شد، یعنی قرآن که کتاب امر و نهی و قانون و دستور است) را نازل کرده است، و هم اوست که فرمانروایی و سرپرستی صالحان را عهدهدار است» سوره اعراف، آیه ۱۹۶.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام ج۱.
- ↑ به عنوان مثال میتوان از فعل "تولّی" یادآور شد که دارای دو معنای متفاوت مَحبت و اعراض کردن است؛ معنای مَحبت مانند آیه شریفه: ﴿وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ﴾ («و هر کس از شما آنان را دوست بگیرد از آنان است» سوره مائده، آیه ۵۱)؛ و اما درباره معنای اعراض، برخی از اهل لغت نوشتهاند: "آن معنا"، در صورتی است که با حرف "عن" متعدی شده باشد که گاهی در آیه، لفظ آن مذکور است؛ مانند: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا الله وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ﴾ («ای مؤمنان! از خداوند و پیامبر او فرمان برید و در حالی که سخن او را میشنوید از او رو مگردانید» سوره انفال، آیه ۲۰)؛ و گاهی آن حرف، در تقدیر است؛ مانند: ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ الله عَلِيمٌ بِالْمُفْسِدِينَ﴾ («و اگر رو بگردانند، خداوند به (کار) تبهکاران، داناست» سوره آل عمران، آیه ۶۳)؛ مفردات راغب، ص۸۸۶، کلمه ولی.
- ↑ بنابر قرائت بعضی، در هر دو مورد آن، به صورت فتح "واو" است، پس ولایت با کسر "واو"، بنا بر آن قرائت، اصلاً در قرآن نیامده است و بنابر جواز هر دو وجه که بعضی قائل به آن هستند، با کسر "واو" نیز در قرآن آمده است؛ لذا برخی از اهل لغت نوشتهاند: ﴿مَا لَكُمْ مِنْ وَلَايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ﴾ («شما را با آنان هیچ پیوندی نیست» سوره انفال، آیه ۷۲) با فتح "واو" و نیز با کسر آن، قرائت شده است؛ لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۱؛ ما اتفق لفظه و اختلف معناه، ص۴۷۱.
- ↑ «آنجا، سروری از آن خداوند راستین است، او در پاداش دادن نیکوتر و در بخشیدن بهتر است» سوره کهف، آیه ۴۴.
- ↑ «و کسانی که ایمان آورده و هجرت نکردهاند شما را با آنان هیچ پیوندی نیست تا آنکه هجرت گزینند» سوره انفال، آیه ۷۲.
- ↑ المیزان، ج۶، ص۱۰.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۳۶-۳۸.
- ↑ مفردات، ج۱، ص۸۸۵.
- ↑ «بنابراین از نزد خویش به من وارثی ببخش!» سوره مریم، آیه ۵.
- ↑ «و نه او را از سر زبونی، سرپرستی است» سوره اسراء، آیه ۱۱۱.
- ↑ کهف: ۱۷ و هرکه را در گمراهی وانهد، پس هیچ سرپرست راهنمایی برای او نخواهی یافت.
- ↑ «و جز خداوند یار و یاوری ندارید» سوره بقره، آیه ۱۰۷.
- ↑ «بگو آیا جز خداوند آفریننده آسمانها و زمین را سرور گزینم» سوره انعام، آیه ۱۴.
- ↑ «آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است» سوره شوری، آیه ۹.
- ↑ «داستان کسانی که به جای خداوند سرورانی (به پرستش) گزیدند» سوره عنکبوت، آیه ۴۱.
- ↑ «مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوست گیرند» سوره آل عمران، آیه ۲۸.
- ↑ تفلیسی، وجوه قرآن، ص۳۰۹ تا ۳۱۱؛ النیشابوری، وجوه القرآن، ص۵۸۲. البته * ایشان دو وجه دیگر نیز قائل است: ۱. الولی القریب؛ ۲.الولی فی الدین.
- ↑ شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۱۵۶- ۱۵۸.
- ↑ «آیا نمیدانستی که حکومت آسمانها و زمین، تنها از آن خداست؟! [و میتواند هرگونه تغییر و تبدیلی در احکام خود طبق مصالح بدهد؟!] و جز خدا، سرپرست و یاوری برای شما نیست. [و اوست که مصلحت شما را میداند.]» سوره بقره، آیه ۱۰۷.
- ↑ «حکومت و پادشاهی آسمانها و زمین تنها از آنِ خداست؛ زنده میکند و میمیراند؛ و جز خدا، سرپرست و یاوری ندارید» سوره توبه، آیه ۱۱۶.
- ↑ «بگو: «چه کسی میتواند شما را از اراده خدا نگه دارد اگر او بدی یا رحمتی را برای شما اراده کند؟!» و آنها جز خدا هیچ سرپرست و یاوری برای خود نخواهند یافت» سوره احزاب، آیه ۱۷.
- ↑ لسان العرب، ج۱۵، ذیل ماده «ولی».
- ↑ القاموس المحیط، ج۴، ذیل ماده «ولی».
- ↑ «خداوند سرور مؤمنان است» سوره بقره، آیه ۲۵۷.
- ↑ المصباح المنیر، ج۲، ص۶۷۲.
- ↑ المفردات، ذیل ماده «ولی».
- ↑ «خداوند، ولیّ و سرپرست کسانی است که ایمان آوردهاند؛ آنها را از ظلمتها خارج ساخته، به سوی نور میبرد. ولی کسانی که کافر شدند، اولیای آنها طاغوتها هستند؛ که آنها را از نور خارج ساخته، به سوی ظلمتها میبرند؛ آنها اهل دوزخند و جاودانه در آن خواهند بود» سوره بقره، آیه ۲۵۷.
- ↑ «آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آن اوست» سوره بقره، آیه ۲۵۵.
- ↑ «قلمرو حکومت او، آسمانها و زمین را در بر گرفته» سوره بقره، آیه ۲۵۵.
- ↑ «و نگهداری آنها او را خسته نمیکند» سوره بقره، آیه ۲۵۵.
- ↑ «اکراهی در قبول دین، نیست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ «مأمورم در میان شما عدالت را اجرا کنم» سوره شوری، آیه ۱۵.
- ↑ «راه درست از بیراهه، روشن شده است» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ «پس کسی که به طاغوت [= فرمانروایی جز خداوند] کافر شود و به خدا ایمان آورد، به محکمترین دستگیره چنگ زده است» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ «از طرف خدا، نور و کتاب روشنگری به سوی شما آمد * خداوند به برکت آن، کسانی را که از رضای او پیروی کنند، به راههای سلامت و امنیت، هدایت میکند؛ و به فرمانش، آنان را از ظلمتها خارج ساخته به سوی نور میبرد؛ و آنها را به سوی راه راست، هدایت مینماید» سوره مائده، آیه ۱۵-۱۶.
- ↑ «الف، لام، را، (این) کتابی است که بر تو فرو فرستادهایم تا مردم را به اذن پروردگارشان به سوی راه آن (خداوند) پیروزمند ستوده، از تیرگیها به سوی روشنایی برون آوری» سوره ابراهیم، آیه ۱.
- ↑ مقصود از مهاجرین در این آیه دسته اوّل از مهاجریناند که قبل از نزول این سوره مهاجرت کرده بودند، به دلیل اینکه در پایان آیات مورد بحث میفرماید: "و کسانی که بعداً ایمان میآورند و مهاجرت میکنند". و منظور از کسانی که به مسلمانان منزل دادند و رسول الله (ص) را یاری کردند طایفۀ انصار است و مسلمانان در ایام نزول این آیات منحصر به همین دو طایفه یعنی مهاجر و انصار بودند، مگر عده بسیار کمی که در مکه ایمان آورده و هنوز مهاجرت نکرده بودند: المیزان، ج۹، ص۱۴۱.
- ↑ «و کسانی که ایمان آورده و هجرت نکردهاند شما را با آنان هیچ پیوندی نیست تا آنکه هجرت گزینند.».. سوره انفال، آیه ۷۲.
- ↑ المیزان، ج۹، ص۱۴۱.
- ↑ «دوستان یکدیگرند» سوره انفال، آیه ۷۲.
- ↑ المیزان، ج۹، ص۱۴۱.
- ↑ «و در کتاب خداوند خویشاوندان (در ارثبری) نسبت به همدیگر (از دیگران) سزاوارترند» سوره انفال، آیه ۷۵.
- ↑ المیزان، ج۹، ص۱۴۲.
- ↑ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۱۳۵-۱۳۷.
- ↑ المیزان، ج۹، ص۱۴۲، ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهَاجِرُوا مَا لَكُمْ مِنْ وَلَايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتَّى يُهَاجِرُوا...﴾.
- ↑ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۱۳۷-۱۳۸.
- ↑ مرتضی مطهری، ولاءها و ولایتها، ص۱۶- ۱۷.
- ↑ مرتضی مطهری، ولاءها و ولایتها، ص۲۱.
- ↑ «ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید» سوره مائده، آیه ۵۱.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۳۶۸.
- ↑ مرتضی مطهری، ولاءها و ولایتها، ص۲۲.
- ↑ مرتضی مطهری، ولاءها و ولایتها، ص۲۰.
- ↑ «و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند» سوره توبه، آیه ۷۱.
- ↑ المیزان، ج۹، ص۳۴۸.
- ↑ «بگو: من برای آن (پیامبری) از شما پاداشی نمیخواهم» سوره انعام، آیه ۹۰.
- ↑ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ برای اطلاع بیشتر، ر. ک: تفسیر طبری، ج۶، ص۲۲۸ و ۲۸۹؛ الکشاف، ج۱، ص۵۰۵؛ التفسیر الکبیر، ج۱۲، ص۳۰؛ برگرفته از: مرتضی مطهری، ولاءها و ولایتها، ص۳۹-۴۰.
- ↑ «خداوند سرور مؤمنان است... اما سروران کافران، طاغوتهایند.».. سوره بقره، آیه ۲۵۷.
- ↑ المیزان، ج۶، ص۱۳.
- ↑ گفتنی است که ولایت شیطانی و ولایت شیطان، رابطه عام و خاص مطلق دارند، لذا اگر عام گفته شود، خاص را هم در بر دارد و اگر خاص گفته شود، عام نیز اراده شده است.
- ↑ «بیگمان ما شیطانها را سرپرست کسانی کردهایم که ایمان ندارند» سوره اعراف، آیه ۲۷.
- ↑ «و هر یک از آنان را که بتوانی با آوای خویش بلغزان و با سوارگان و پیادگان خویش بر آنان بتاز و در داراییها و فرزندان آنان شریک شو و به آنها وعده بده! و شیطان جز وعده فریبنده به آنان نخواهد داد * تو بر بندگان من چیرگی نداری و پروردگارت (آنان را) کارساز، بس» سوره اسراء، آیه ۶۴-۶۵.
- ↑ «که او را بر آنان که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل میکنند چیرگی نیست» سوره نحل، آیه ۹۹.
- ↑ «بیگمان تو بر بندگان من چیرگی نداری مگر آن گمراهان که از تو پیروی کنند» سوره حجر، آیه ۴۲.
- ↑ «ای فرزندان آدم! برای شما جامهای را فرو فرستادهایم که شرمگاههای شما را میپوشاند و (نیز) جامهای را که زینت است و لباس پرهیزگاری، باری، بهتر است؛ این از آیات خداوند است باشد که آنان در یاد گیرند * ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد! چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند در حالی که لباسشان را از (تن) آنان بر میکند تا شرمگاههایشان را به آنان بنمایاند؛ به راستی او و همگنان وی شما را از جایی که شما آنها را نمیبینید میبینند؛ بیگمان ما شیطانها را سرپرست کسانی کردهایم که ایمان ندارند» سوره اعراف، آیه ۲۶-۲۷.
- ↑ المیزان، ج۸، ص۷۱.
- ↑ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۱۳۸-۱۴۲.
- ↑ المیزان، ج۱۸، ص۲۲.
- ↑ المیزان، ج۱۸، ص۲۲.
- ↑ المیزان، ج۱۸، ص۲۸.
- ↑ المیزان، ج۱۸، ص۳۰.
- ↑ «سپس به سوی سرور بر حقّشان خداوند برگردانده میشوند» سوره انعام، آیه ۶۲.
- ↑ المیزان، ج۷، ص۱۳۲.
- ↑ «و ما به او از شما نزدیکتریم اما شما نمیبینید» سوره واقعه، آیه ۸۵.
- ↑ «و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم» سوره ق، آیه ۱۶.
- ↑ المیزان، ج۲، ص۳۲.
- ↑ المیزان، ج۲، ص۳۲.
- ↑ المیزان، ج۲، ص۳۲.
- ↑ «ای مردم! شما نیازمندان درگاه خداوند هستید و خداوند است که بینیاز ستوده است» سوره فاطر، آیه ۱۵.
- ↑ توحید ربوبی، از اقسام توحید افعالی است؛ یعنی "تنها مدیر و مدبر جهان فقط خداست و نظام و چرخش عالَم هستی در دست قدرت اوست. و هیچکس بدون اذن الهی در این گیتی و آفرینش الهی قدرت تصرف ندارد"، علیاکبر بابازاده، تجلیات ولایت، ص۳۴.
- ↑ «او هماره در کاری است» سوره الرحمن، آیه ۲۹.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، ولایت در قرآن، ص۲۱۷.
- ↑ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۱۴۴-۱۴۹.
- ↑ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ «و هر کس سروری خداوند و پیامبرش و آنان را که ایمان دارند بپذیرد (از حزب خداوند است) بیگمان حزب خداوند پیروز است» سوره مائده، آیه ۵۶.
- ↑ «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او، مادران ایشانند و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در کتاب خداوند از مؤمنان و مهاجران (به ارث) سزاوارترند مگر آنکه بخواهید به وابستگان خود، نیکی ورزید، این (حکم) در کتاب (خداوند) نگاشته است» سوره احزاب، آیه ۶.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۶۷.
- ↑ «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بیآنکه گراینده به گناه باشد بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ «بگو آیا جز خداوند آفریننده آسمانها و زمین را سرور گزینم و اوست که (روزی) میخوراند و به او نمیخورانند؟ بگو فرمان یافتهام که نخستین کس باشم که تسلیم (خداوند) میشود و (به من گفتهاند) هرگز از مشرکان مباش!» سوره انعام، آیه ۱۴.
- ↑ «و هر کس پس از آنکه به روشنی رهنمود یافت با پیامبر مخالفت ورزد و از راهی جز راه مؤمنان پیروی کند وی را با آنچه بدان روی آورده است وامینهیم و وی را به دوزخ میافکنیم و این بد پایانهای است!» سوره نساء، آیه ۱۱۵.
- ↑ «بگو: شریکانتان را (که برای خداوند میتراشید) بخوانید؛ سپس درباره من چارهاندیشی کنید و مرا (هیچ) مهلت ندهید! * بیگمان سرپرست من خداوند است که این کتاب (آسمانی) را فرو فرستاده است و او شایستگان را سرپرستی میکند» سوره اعراف، آیه ۱۹۵-۱۹۶.
- ↑ «آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است و او مردگان را زنده میگرداند و او بر هر کاری تواناست * و در هر چیزی اختلاف پیدا کنید داوری آن با خداوند است؛ این است خداوند پروردگار من، بر او توکّل دارم و به سوی او باز میگردم» سوره شوری، آیه ۹-۱۰.
- ↑ «بسیاری از آنان را مینگری که کافران را سرور میگیرند؛ به راستی زشت است آنچه خود برای خویش پیش فرستادند که (سبب شد) خداوند بر آنان خشم گرفت و آنان در عذاب، جاودانند * و اگر به خداوند و پیامبر و آنچه به سوی او فرو فرستاده شده است ایمان میداشتند آنان را سرور نمیگرفتند اما بسیاری از ایشان نافرمانند» سوره مائده، آیه ۸۰-۸۱.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ﴾ خطابی است به منظور تجلیل مقام نبوت. ﴿بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ﴾ عیاشی در تفسیر خود از ابن عباس و جابر بن عبد الله، روایت کرده: خداوند پیامبر را مأمور کرده بود که علی را به خلافت، نصب کند. لکن بیم آن داشت که بگویند: پسر عموی خود را برگزیده و او را مورد انتقاد قرار دهند. در روایات مشهوری که از امام باقر و امام صادق (ع) نقل شده، خداوند به پیامبر وحی کرده بود، که علی را جانشین خود گرداند. میترسید این کار بر گروهی گران آید. این آیه نازل شد تا پیامبر را بر این کار تشجیع کند. جمله: ﴿وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ﴾ یعنی: اگر از تبلیغ آنچه به تو دستور داده شده، خودداری کنی، گویی هیچ یک از مأموریتهای خود را انجام ندادهای (مجمع البیان، ج۷، ص۱۱۸).
- ↑ سعیدیانفر و ایازی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۹۴۴.
- ↑ خلیل بن احمد، فراهیدی، العین، ج۸، ص۳۶۶.
- ↑ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷.
- ↑ راغب اصفهانی، المفردات، ص۸۸۵. یادکرد این نکته ضروری است که تفاوت میان وِلایت با وَلایت از مباحثی است که ذهن اندیشمندان زیادی رابه خود مشغول کرده است. برخی محققان بر این باورند که آنگاه که ولایت به کسر واو خوانده میشود، بیانگر آن است که تأثیر و تأثر میان دو طرف وجود دارد؛ بدین معنا که طرفین ولیّ یکدیگرند؛ اما هنگامی که ولایت تنها از سوی یک طرف باشد، به فتح واو خوانده میشود. ر. ک: عبدالله جوادی آملی، ولایت در قرآن، ص۵۱. گفتنی است، از آنجا که تبیین تفاوت میان وِلایت و وَلایت، تأثیر چندانی در بحث این نوشتار ندارد، از بررسی آن صرف نظر کردهایم.
- ↑ احمد بن زکریا بن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۶، ص۱۴۱؛ محمود زمخشری، اساس البلاغة، ص۵۰۹.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۱۵۶.
- ↑ «(یاد کنید) آنگاه را که دو دسته از شما میخواستند (در رفتن به جنگ) سستی کنند حال آنکه خداوند یاور آنان بود و مؤمنان باید بر خداوند توکّل کنند» سوره آل عمران، آیه ۱۲۲.
- ↑ «ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید که آنان (در برابر شما) هوادار یکدیگرند و هر کس از شما آنان را دوست بگیرد از آنان است؛ بیگمان خداوند گروه ستمگران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۵۱.
- ↑ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۳۷۵؛ سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۳۶۸-۳۶۹؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۴، ص۴۱۰.
- ↑ «ای مؤمنان! اگر برای جهاد در راه من و به دست آوردن خرسندی من (از شهر خود) بیرون میآیید، دشمن من و دشمن خود را دوست مگیرید که به آنان مهربانی ورزید در حالی که آنان به آنچه از سوی حق برای شما آمده است کفر ورزیدهاند؛ پیامبر و شما را (از شهر خود) بیرون میکنند که چرا به خداوند -پروردگارتان- ایمان دارید، پنهانی به آنان مهربانی میورزید و من به آنچه پنهان و آنچه آشکار میدارید داناترم و از شما هر کس چنین کند به یقین، راه میانه را گم کرده است» سوره ممتحنه، آیه ۱.
- ↑ «و اگر خداوند میخواست آنان را امّتی یگانه میکرد امّا هر کس را که بخواهد در بخشایش خویش درمیآورد و ستمگران را هیچ یار و یاوری نیست * آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است و او مردگان را زنده میگرداند و او بر هر کاری تواناست» سوره شوری، آیه ۸-۹.
- ↑ «و اوست که باران را پس از آنکه (مردم) نومید شوند فرو میفرستد و بخشایش خویش را میگستراند و او سرور ستوده است» سوره شوری، آیه ۲۸.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۱۵۶-۱۶۰.
- ↑ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ احمد بن محمد بن صلاح شرفی، شرح الاساس الکبیر، ج۱، ص۵۲۵؛ قاسم بن محمد بن علی زیدی، الاساس لعقاید الاکیاس، ص۱۴۹-۱۵۰.
- ↑ برخی متکلمان امامیه که از این آیه برای اثبات امامت امیرالمؤمنین (ع) یا برتری ایشان بر دیگران استفاده کردهاند، عبارتاند از: فضل شاذان نیشابوری، الایضاح، ص۱۹۹؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الافصاح فی الامامة، ص۱۳۴؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الجمل، ص۷۵؛ سید مرتضی علم الهدی، الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۳۸؛ سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۲، ص۲۱۷؛ ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ص۱۸۴؛ ابوالفتح کراجکی، التعجب، ص۱۱۹؛ محمد بن محمد طوسی، تلخیص الشافی، ج۲، ص۱۰-۱۱؛ محمد بن محمد طوسی، الرسائل العشر، ص۱۲۹-۱۳۰؛ محمد بن جریر بن رستم طبری، المسترشد فی الامامة، ص۴۸۷-۴۸۸؛ ابراهیم بن اسحاق نوبختی، الیاقوت فی علم الکلام، ص۸۵؛ سدید الدین محمد حمصی رازی، المنقذ من التقلید، ج۲، ص۳۰۱؛ خواجه نصیرالدین طوسی، تجرید الاعتقاد، ص۲۲۵؛ خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص المحصل، ص۴۷۴؛ جعفر بن حسن حلی، المسلک فی اصول الدین، ص۲۴۸؛ حسن بن یوسف حلی، الالفین، ج۲، ص۵۵؛ فاضل مقداد سیوری، الاعتماد فی شرح واجب الاعتقاد، ص۹۰؛ فاضل مقداد سیوری، ارشاد الطالبین، ص۳۴۱-۳۴۲؛ فاضل مقداد سیوری، النافع یوم الحشر، ص۱۰۰؛ ملاعبدالرزاق لاهیجی، سرمایه ایمان، ص۱۲۳-۱۲۴؛ ملاعبدالرزاق لاهیجی، گوهر مراد، ص۵۲۲-۵۲۳.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۱۶۰.
- ↑ ر. ک: نعمت الله بن محمود نخجوانی، الفواتح الالهیة، ج۱، ص۱۹۷.
- ↑ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، تفسیر القرآن المجید، ج۱، ص۱۸۲؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۵۵۹؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۳۲۷؛ فضل بن حسن طبرسی، تفسیر جوامع الجامع، ج۱، ص۳۳۷؛ حسین بن علی ابوالفتوح رازی، روض الجنان و روح الجنان، ج۷، ص۲۵؛ ملافتح الله کاشانی، تفسیر منهح الصادقین، ج۳، ص۲۶۵؛ سید امیر حسینی جرجانی، آیات الاحکام، ج۱، ص۲۰۲؛ محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۱، ص۶۶۹؛ سیدعبدالله شبر، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۱۴۱؛ محمد بن حبیب الله سبزواری نجفی، ارشاد الاذهان، ج۱، ص۱۲۳؛ سید عبدالحسین طیب، اطیب البیان، ج۴، ص۴۰۲؛ محمد بن مرتضی کاشانی، تفسیر المعین، ج۱، ص۲۹۹؛ سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۵-۸؛ سید محمدحسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۸، ص۲۳۰-۲۳۲؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۴، ص۴۲۳-۴۲۴. در این میان، سخن برخی مفسران توجه برانگیز است. آنها به نوعی در مسئلهی، ادعای اجماع کرده و احدی را موافق با این نظریه ندانستهاند که معنای ولایت در آیه مزبور همان محبت یا نصرت است و میگویند: لا يختلف اثنان في المراد بولاية الله و الرسول و انها التصرف في شئون المسلمين، و ليس مجرد المحبة و النصرة. محمدجواد مغنیه، تفسیر الکاشف، ج۳، ص۸۲. این در حالی است که افزون بر مفسران و متکلمان اهل سنت، چنانکه خواهد آمد، حتی برخی از مفسران شیعی نیز ولایت را در این آیه، به معنای دوست یا ناصر دانستهاند. ر. ک: حسین بن علی کاشفی سبزواری، مواهب علیه، ج۱، ص۲۴۹.
- ↑ برای نمونه ر. ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۱۸۶؛ عبدالرحمن بن محمد بن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۱۱۶۲-۱۱۶۳؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۳۸۲؛ عبدالکریم بن هوازن قشیری، لطایف الاشارات، ج۱، ص۴۳۳؛ دمشقی، اسماعیل بن عمرو بن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۱۲۵؛ عتیق بن محمد سورآبادی، تفسیر سورآبادی، ج۱، ص۵۰۸؛ اسماعیل حقی برسوی، تفسیر روح البیان، ج۲، ص۴۰۸؛ حسن بن محمد نیشابوری، غرائب القرآن، ج۲، ص۶۰۶؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۳، ص۳۳۳؛ محمد بن طاهر بن عاشور، التحریر و التنویر، ج۵، ص۱۳۸؛ عبدالکریم خطیب، تفسیر القرآنی للقرآن، ج۳، ص۱۱۲۶؛ احمد بن مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۳، ص۱۴۴؛ وهبة بن مصطفی زحیلی، التفسیر المنیر للعقیدة، ج۶، ص۲۳۴؛ سید محمد طنطاوی، التفسیر الوسیط، ج۴، ص۲۰۱؛ محمد بن عمر نووی جاوی، مراح لبید لکشف معنی القرآن المجید، ج۱، ص۲۷۸.
- ↑ «ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید که آنان (در برابر شما) هوادار یکدیگرند و هر کس از شما آنان را دوست بگیرد از آنان است؛ بیگمان خداوند گروه ستمگران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۵۱.
- ↑ «ای مؤمنان! آنان را که دینتان را به ریشخند و بازی میگیرند- یعنی کسانی را که پیش از شما به آنان کتاب داده شده است و (یا) کافران را- سرور مگیرید و اگر مؤمنید از خداوند پروا کنید» سوره مائده، آیه ۵۷.
- ↑ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۳۸۴-۳۸۵؛ احمد بن عبدالحلیم بن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج۴، ص۸-۹؛ میر سید شریف جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۳۶۰؛ سعدالدین تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۷۰-۲۷۱.
- ↑ در این باره، برای نمونه، ر. ک: عبیدالله بن احمد حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۰۹-۲۴۵. وی ۲۴ روایت را در این باره نقل میکند. در ادامه نوشتار، به سایر منابع موجود در این زمینه اشاره خواهد شد.
- ↑ «و چون به نماز بانگ برآورید آن را به ریشخند و بازی میگیرند؛ این از آن روست که آنان گروهی هستند که خرد نمیورزند» سوره مائده، آیه ۵۸.
- ↑ «بگو ای اهل کتاب! آیا جز از این رو با ما میستیزید که ما به خداوند و آنچه بر ما و آنچه از پیش فرو فرستاده شده است، ایمان داریم و بیشتر شما نافرمانید؟» سوره مائده، آیه ۵۹.
- ↑ برای تفصیل بیشتر، ر. ک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۶؛ گروهی از نویسندگان، الامامة و الولایة فی القرآن الکریم، ص۹۶-۷۲.
- ↑ «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
- ↑ عبیدالله بن احمد حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۵۶ و نیز برای نمونه ر. ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۸، ص۲۴۷؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۲، ص۱۸۱-۱۸۲.
- ↑ «میگویند: چون به مدینه باز گردیم، فراپایهتر، فرومایهتر را از آنجا بیرون خواهد راند؛ با آنکه فراپایگی تنها از آن خداوند و پیامبر او و مؤمنان است امّا منافقان نمیدانند» سوره منافقون، آیه ۸.
- ↑ برای نمونه، ر. ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲۸، ص۷۲؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۱۵؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۴۴۲؛ اسماعیل بن عمرو بن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۸، ص۱۵۶؛ عبدالرحمن بن ابی بکر جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج۶، ص۲۲۴.
- ↑ قاعده یاد شده بر اساس دو اصل است: نخست آنکه ظاهرترین معنا از آیه آن است که «واو» در عبارت ﴿وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾ واو حالیه است. برخی از مفسران اهل سنت نیز حالیه بودن واو را تأیید کردهاند. ر. ک: محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۱، ص۶۴۹؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۳، ص۳۳۴؛ محمود بن عبدالرحیم صافی، الجدول فی اعراب القرآن الکریم، ج۶، ص۳۸۶. دوم آنکه مقصود از «زکات» همان زکات مصطلح فقهی نیست که حقیقت شرعیه یا متشرعه است، بلکه مراد از آن، همان صدقه است که در آیات متعددی از قرآن کریم، به همین معنا به کار رفته است. ر. ک: سوره انبیاء، آیه ۷۳؛ سوره مریم، آیه ۳۱ و ۵۵؛ سوره اعلی، آیه ۱۵ و.... گفتنی است برخی عالمان اهل سنت، در این باره به ایراد تشکیکهایی اقدام کردهاند و از سوی دیگر، اندیشمندان شیعی نیز در مقام پاسخگویی بر آمدهاند. ر. ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۳۸۶؛ سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۱۰.
- ↑ «و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند که به کار شایسته فرمان میدهند و از کار ناشایست باز میدارند و نماز را برپا میدارند و زکات میپردازند و از خداوند و پیامبرش فرمان میبرند، اینانند که خداوند به زودی بر آنان بخشایش میآورد، به راستی خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۷۱.
- ↑ سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۹؛ همچنین ر. ک: گروهی از نویسندگان الامامة و الولایة فی القرآن الکریم، ص۷۳.
- ↑ ر. ک: ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۴، ص۴۲۷.
- ↑ برای نمونه، ر. ک: سوره بقره، آیه ۱۱۹؛ سوره نساء، آیه ۱۶۳؛ سوره مائده، آیه ۴۴؛ سوره اعراف، آیه ۱۷۰.
- ↑ -محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۱، ص۶۴۹.
- ↑ «و فرمانفرمایی آسمانها و زمین و آنچه میان آنهاست از آن خداوند است؛ هر چه را بخواهد میآفریند و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره مائده، آیه ۱۷؛ و نیز، ر. ک: سوره بقره، آیه ۱۰۷؛ سوره آل عمران، آیه ۱۸۹؛ سوره مائده، آیه ۱۸، ۴۰ و ۱۲۰؛ سوره توبه، آیه ۱۱۶؛ سوره نور، آیه ۴۲؛ سوره فرقان، ۲؛ سوره ص، آیه ۱۰؛ سوره زمر، آیه ۴۴؛ سوره شوری، آیه ۴۹؛ سوره زخرف، آیه ۸۵؛ سوره جاثیه، آیه ۲۷؛ سوره فتح، آیه ۱۴؛ سوره حدید، آیه ۲ و ۵؛ سوره بروج، آیه ۹. گفتنی است، آیات دیگری نیز وجود دارند که به طور غیر مستقیم بر مالکیت علی الاطلاق خداوند بر جهان دالت دارند؛ از جمله آنها آیاتی است که «مقالید» آسمانها و زمین و نیز «میراث» آسمانها و زمین را از آنِ خدا میداند؛ ر. ک: سوره زمر، آیه ۶۳؛ سوره شوری، آیه ۱۲؛ سوره آل عمران، آیه ۱۸۰؛ سوره حدید، آیه ۱۰.
- ↑ «بگو خداوندا! ای دارنده فرمانروایی! به هر کس بخواهی فرمانروایی میبخشی و از هر کس بخواهی فرمانروایی را باز میستانی و هر کس را بخواهی گرامی میداری و هر کس را بخواهی خوار میگردانی؛ نیکی در کف توست بیگمان تو بر هر کاری توانایی» سوره آل عمران، آیه ۲۶.
- ↑ «آنجا، سروری از آن خداوند راستین است، او در پاداش دادن نیکوتر و در بخشیدن بهتر است» سوره کهف، آیه ۴۴.
- ↑ سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۳، ص۳۱۷.
- ↑ «بیگمان فرمانفرمایی آسمانها و زمین از آن خداوند است؛ زنده میگرداند و میمیراند و شما در برابر خداوند یار و یاوری ندارید» سوره توبه، آیه ۱۱۶.
- ↑ «داوری جز با خداوند نیست (که) حق را پی میگیرد و او بهترین جداکنندگان (حق از باطل) است» سوره انعام، آیه ۵۷؛ سوره یوسف، آیه ۴۰ و ۶۷.
- ↑ «و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد؛ هر کس از خدا و فرستادهاش نافرمانی کند به گمراهی آشکاری افتاده است» سوره احزاب، آیه ۳۶. گفتنی است، آیات فراوانی وجود دارد که بر ولایت تشریعی خداوند متعال دلالت میکنند، اما به دلیل روشن بودن بحث، از نقل آنها صرف نظر کردهایم. ر. ک: عبدالله جوادی آملی، ولایت در قرآن، ص۲۱۷-۲۲۱.
- ↑ «و اوست که باران را پس از آنکه (مردم) نومید شوند فرو میفرستد و بخشایش خویش را میگستراند و او سرور ستوده است» سوره شوری، آیه ۲۸.
- ↑ «خداوند است که سرور (راستین) است و او مردگان را زنده میگرداند و او بر هر کاری تواناست» سوره شوری، آیه ۹.
- ↑ «خداوند است که آسمانها و زمین را آفرید و از آسمان آبی فرو فرستاد که با آن از میوهها برای شما روزی بر آورد و کشتی را برای شما رام کرد تا به فرمان او در دریا روان گردد و رودها را برای شما رام گردانید» سوره ابراهیم، آیه ۳۲.
- ↑ «و هیچ جنبندهای در زمین نیست مگر که روزیاش بر خداوند است و (خداوند) آرامشگاه و ودیعهگاه او را میداند؛ (این) همه در کتابی روشن (آمده) است» سوره هود، آیه ۶.
- ↑ «بیگمان در آفرینش آسمانها و زمین و در پیاپی آمدن شب و روز و در آن کشتی که برای سود رساندن به مردم در دریا روان است و در آبی که خداوند از آسمان فرو میبارد و زمین را پس از مردن، بدان زنده میدارد و بر آن هرگونه جنبندهای را میپراکند و در گرداندن بادها و ابر فرمانبردار میان آسمان و زمین، برای گروهی که خرد میورزند نشانههاست» سوره بقره، آیه ۱۶۴.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۱۶۱-۱۷۶.
- ↑ «آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است و او مردگان را زنده میگرداند و او بر هر کاری تواناست» سوره شوری، آیه ۹.
- ↑ «پروردگارا! به من از فرمانروایی پارهای دادهای و از خوابگزاری بخشی آموختی؛ ای آفریدگار آسمانها و زمین! تو سرور من در این جهان و در جهان واپسینی، مرا گردن نهاده (به فرمان خویش) بمیران و به شایستگان بپیوند» سوره یوسف، آیه ۱۰۱.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴ ص ۵۲.
- ↑ «ما به او راه را نشان دادهایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳.
- ↑ «بیگمان سرپرست من خداوند است که این کتاب (آسمانی) را فرو فرستاده است و او شایستگان را سرپرستی میکند» سوره اعراف، آیه ۱۹۶.
- ↑ «خداوند سرور مؤمنان است که آنان را به سوی روشنایی از تیرگیها بیرون میبرد اما سروران کافران، طاغوتهایند که آنها را از روشنایی به سوی تیرگیها بیرون میکشانند؛ آنان دمساز آتشند، آنها در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۵۷.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴ ص ۵۲.
- ↑ «بگو: بیگمان من از پروردگارم برهانی (روشن) دارم و شما آن را دروغ شمردهاید؛ آنچه آن را شتابناک میجویید نزد من نیست؛ داوری جز با خداوند نیست (که) حق را پی میگیرد و او بهترین جداکنندگان (حق از باطل) است» سوره انعام، آیه ۵۷.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴ ص ۵۴.
- ↑ «یاد کن که خداوند فرمود: ای عیسی پسر مریم! نعمت مرا بر خود و بر مادرت به یاد آور هنگامی که تو را با روح القدس پشتیبانی کردم که در گهواره و در میانسالی با مردم سخن میگفتی و هنگامی که به تو کتاب و حکمت و تورات و انجیل آموختم و هنگامی که با اذن من از گل، همگون پرنده میساختی و در آن میدمیدی و به اذن من پرنده میشد و نابینای مادرزاد و پیس را با اذن من شفا میدادی و هنگامی که با اذن من مرده را (از گور) برمیخیزاندی و هنگامی که بنی اسرائیل را از (آزار) تو باز داشتم آنگاه که برای آنان برهانها (ی روشن) آوردی و کافران از ایشان گفتند: این (کارها) جز جادویی آشکار نیست» سوره مائده، آیه ۱۱۰.
- ↑ «و به راستی ما پیامبرانی پیش از تو فرستادهایم که (داستان) برخی از آنان را برای تو گفتهایم و برخی دیگر را نگفتهایم و سزیده هیچ پیامبری نیست که جز با اذن خداوند آیهای آورد و چون فرمان خداوند در رسد به حق، داوری میشود و در آنجا تباهاندیشان، زیانکار میگردند» سوره غافر، آیه ۷۸.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴ ص ۵۵.
- ↑ «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴ ص ۵۵.
- ↑ «ما این کتاب (آسمانی) را بر تو، به حق فرو فرستادهایم تا در میان مردم بدانچه خداوند به تو نمایانده است داوری کنی و طرفدار خائنان مباش» سوره نساء، آیه ۱۰۵.
- ↑ «ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری میکند؛ بیگمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵.
- ↑ «و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد؛ هر کس از خدا و فرستادهاش نافرمانی کند به گمراهی آشکاری افتاده است» سوره احزاب، آیه ۳۶.
- ↑ مائده ۵۵
- ↑ «گفتیم: همه از آن (بهشت فرازین) فرود آیید، آنگاه اگر از من به شما رهنمودی رسید، کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند» سوره بقره، آیه ۳۸.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴ ص ۵۵.