معنویت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۴۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

نظام معنویت اسلامی، یکی از نظام‌های منشی و رفتاری مبتنی بر نظام بینشی و نگرشی است که ساحت معنایی و ملکوتی انسان را معرفی می‌کند. امام خمینی در سخنرانی‌ها و نگاشته‌های متعددی به تبیین معنویت اسلامی و گونه‌های معنویت مثبت و منفی پرداخته و مبانی معنویت اسلامی را بیان کرده و به عوامل و موانع و کارکردهای معنویت اشاره کرده است.[۱]

چیستی معنویت

معنویت، اصالت دادن به عالم غیب در برابر اصالت بخشیدن به عالم شهادت است؛ یعنی معنا در برابر ماده اصالت دارد و گرایش به ماوراء و جهان قدسی یا اعتقاد و باور به خدا و معاد معناگرایی است. معنویت در درون انسان تعبیه شده و جان و جهان درون آدمی ظرف معنویت است که انسان مثل جهان دارای ظاهر و باطن غیب و شهادت و ملک و ملکوت است و اگر انسانی به باطن خویش، غیب وجودش و ملکوت هستی‌اش اعتبار و ارزش داد دریچه‌های معنویت را به روی خود گشود. واقعیت انسان از دیدگاه امام خمینی که برگرفته از آموزه‌های وحیانی است، واقعیتی دو ساحتی است؛ ۱. ساحت جسمانی ۲. ساحت روحانی و معنوی[۲] و ساحت ملکوتی انسان، محور و مدار حرکت تکاملی اوست. اگرچه اشتغال او به مُلک و ماده موجب احتجابش از ملکوت و معنا خواهد شد[۳]. همچنین امام هستی را دارای لایه‌های مادی و معنوی با ظاهری و باطنی می‌داند[۴]. بنابراین انسان دارای دو نشئه و دو عالم است: نشئه ظاهریه ملکیه که آن بدن اوست و نشئه باطنیه غیبیه ملکوتیه که از عالم دیگر است[۵] که هرگاه آدمی به نشئات غیبی و ملکوتی‌اش توجه کرد و رو به سوی عالم باطن داشت معناگراست و بایسته است که در همین عالم ماده و ملک با غلبه بر آنها ملکوتی شده و قصد عالم غیب نماید.

با توجه به اینکه غیب‌محوری و باطن‌مداری معنویت، معنا و مفهومی کلیدی در معنویت‌شناسی است اندکی در خصوص غیب و شهادت با بهرگیری از اندیشه و نگاه استاد مطهری مطالبی طرح می‌نماییم: جهان‌بینی توحیدی اسلامی، جهان را مجموعی از غیب و شهادت می‌داند، یعنی جهان را تقسیم می‌کند به دو بخش: جهان غیب و جهان شهادت. در خود قرآن کریم مکرر از غیب و شهادت، خصوصاً از غیب، یاد شده است. ایمان به «غیب» رکن ایمان اسلامی است: ﴿الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ[۶] آنان که به غیب ایمان می‌آورند. ﴿وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ[۷] خزائن غیب نزد اوست و جز او کسی به آنها آگاه نیست. غیب یعنی نهان. غیب یا نهان دوگونه است: نسبی و مطلق. غیب نسبی یعنی چیزی که از حواس یک نفر به علت دور بودن او از آن یا علتی نظیر این، نهان است. در قرآن کریم در مواردی کلمه غیب به همین مفهوم نسبی آمده است، مثل آنجا که می‌فرماید: ﴿تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ[۸] اینها از جمله خبرهای غیب است که بر تو وحی می‌کنیم. بدیهی است که قصص گذشتگان برای مردم این زمان غیب است، اما برای خود آنها شهادت است؛ ولی در مواردی دیگر قرآن کریم، کلمه غیب را به حقایقی اطلاق می‌کند که «نادیدنی» است. فرق است میان واقعیتی که قابل حس و لمس باشد ولی به علت دوری یا مانع دیده نشود – آنچنان‌که اصفهان از کسانی که در تهران هستند نهان است - و میان واقعیت‌هایی که به علت نامحدود و غیرمادی بودن قابل احساس به حواس ظاهره نیست و به این اعتبار نهان است. بدیهی است آنجا که قرآن مؤمنان را توصیف می‌کند که به «غیب» ایمان دارند، مقصود غیب نسبی نیست؛ به غیب نسبی همه مردم - اعم از کافر و مؤمن -ایمان و اعتراف دارند. همچنین آنجا که می‌فرماید: ﴿وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ[۹] که اطلاع بر غیب را منحصر به ذات حق می‌کند، مقصود غیب مطلق است و با غیب نسبی سازگار نیست. آنجا که غیب و شهادت با یکدیگر ذکر می‌شوند، مثلاً می‌فرماید: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ[۱۰]، یعنی دانای محسوس و نامحسوس است، باز ناظر به غیب نادیدنی است نه غیب نسبی.

رابطه این دو جهان (جهان غیب و جهان شهادت) چگونه است؟ آیا جهان محسوس مرزی دارد و ورای این مرز، جهان غیب است؟ مثلاً از اینجا تا پشت بام آسمان، جهان شهادت است و از آن به بعد جهان غیب است؟ بدیهی است که این گونه تصورات، عامیانه است. با این فرض که مرزی جسمانی دو جهان را از هم جدا کند، هر دو جهان شهادت و هر دو جهان جسمانی و مادی خواهد بود. رابطه غیب و شهادت را با تعبیری مادی و جسمانی نمی‌توان توضیح داد. حداکثر تعبیری که مطلب را به ذهن نزدیک کند این است که بگوییم شبیه رابطه اصل و فرع یا شخص و سایه است؛ یعنی این جهان به منزله انعکاسی از آن جهان است. از قرآن چنین استنباط می‌شود که هرچه در این جهان است «وجود تنزل یافته» موجودات جهان دیگر است. آنچه در آیه سابق‌الذکر، «مَفاتح» نامیده شده، در آیه دیگر «خزائن» نامیده شده است: ﴿وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ[۱۱]... متأسفانه موج اندیشه‌های محدود مادی و حسی که از مغرب‌زمین برخاسته به آنجا کشیده که گروهی اصرار دارند همه مفاهیم عالی و وسیع و گسترده جهان‌بینی اسلامی را تا سطح محسوسات و مادیات تنزل دهند[۱۲].

انسان همواره، دروازه معنویت و غیب و ملکوت بوده است، می‌خواهند انسانیت را از سقوط نجات دهند و در عین حال معنویت دینی را به حال خود واگذارند. این است آن تناقضی که در اومانیسم وجود دارد[۱۳]. معنویت، بر اساس اعتقاد به ماورای عالم و جهان غیب و باورهای باطنی شکل می‌گیرد. اینکه انسان به ماورای حس و جهان فیزیک اعتقاد داشته باشد، جهان ماده و معنا، صورت و سیرت و ظاهر و باطن را از هم جدا نداند، بلکه بر اساس تفکّر اصیل اسلامی، میان ملک و ملکوت و شهود و غیب پیوند برقرار نماید و معتقد به تعدیل نسبت ماده و معنا باشد. معنویت، پاسخ مثبت به نیازهای درونی و گرایش‌های فطری است. معنویت، پیوند انسان با خدا و عالم باطن است و اصالت را به معنا و متافیزیک دادن. معنویت یعنی انسان براساس جهان‌بینی توحیدی به مبدأ و معاد باور داشته باشد و انسان را در برابر خدا، خود، جامعه و جهان، مسئول و پاسخگو بداند. معنویت، ارتباط روحی با معبود است از طریق نماز و راز و نیاز و در همه چیز و با همه چیز خدا را منظور داشتن و انگیزه و اندیشه را الهی کردن و انگیخته‌ها را رنگ و رایحه خدایی دادن.

معنویت اجتماعی و «معنویت» انقلاب و نظام اسلامی نیز تنها به معنای دعا، نیایش، عبادت و... نیست؛ بلکه معنویتی ساری و جاری در چالش‌های روزمره و واقعیت‌های حیات انسان و زندگی فردی - اجتماعی است. معنویت، خلوت و خلسه صرف نیست، و با مساوات و مواسات و رعایت حقوق شهروندی، نسبتی تام و تمام دارد، نه اینکه نسبت‌شان در بی‌نسبتی و جزیره‌ای بودن آنها با هم باشد؛ چه اینکه معنویت، معلول معرفت و مولود عبودیت و محصول تحقّق عدالت فکری و اخلاقی در حوزه انسانیت انسان است و راه کسب معنویت نیز اصلاح درون و برون می‌باشد؛ لذا معنویت اومانیستی، سکولاریستی و لیبرالیستی اساساً معنویت نیست و اگر باشد ناقص و ناکافی است و چه بسا انسان و جامعه انسانی را دچار «بحران هویت» نماید[۱۴]. معنویت بر پایه باورهای اسلامی، رابطه دو سویه با عدالت اجتماعی و کرامت و حریت انسانی دارد و تأثیر معنویت و معرفت، معنویت و کرامت، معنویت و عدالت و معنویت و حریت، تأثیری دو جانبه و متقابل است؛ به تعبیر بسیار زیبای استاد شهید مطهری: «اگر در جامعه‌ای عدالت اجتماعی برقرار نباشد، پایه معنویت هم متزلزل خواهد بود. منطق اسلام این است که معنویت را با عدالت و توأم با یکدیگر می‌باید در جامعه برقرار کرد. در جامعه‌ای که عدالت وجود نداشته باشد، هزاران هزار بیمار روانی به وجود می‌آیند. محرومیت‌ها، ایجاد عقده‌های روانی می‌کند و عقده‌های روانی تولید انفجار.»..[۱۵]. یا فرمودند: «از نظر قرآن، معنویت پایه تکامل است. این همه عبادات که در اسلام بر روی آن تکیه شده است، برای تقویت جنبه معنوی روح انسان است.»..[۱۶]. اگر حکومت اسلامی ریشه در معارف و معنویات نداشته و از آنجا تغذیه و تقویت نشود و هماره قرب به خدا و توحید و معرفت الهی را وجهه همت خویش قرار ندهد و بسط روح و روحیه عبودیت و بندگی خدا و تأمین نیازهای بُعد اصیل انسان؛ یعنی روح را مطمح نظر ننماید، قطعاً دارای خلاءهای بنیادی و کلیدی خواهد شد و در نتیجه، پویایی، بالندگی و کارآمدی لازم را نیز نخواهد داشت که اساس و تعدیل می‌کند که به الهیات منجر شده و در مادیات به نظر الهیات نظر می‌کند و در الهیات به نظر مادیات نظر می‌کند، اسلام حامع بین همه جهات است[۱۷]؛ بنابراین، انسان اسلام بین ماده و معنا جمع می‌نماید و به دنیا با چشم گذرگاه به آخرت با دیده منزلگاه می‌نگرد و این نوع نگاه را از قرآن گرفته است آنجا که می‌فرماید: ﴿وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا[۱۸] یا ﴿قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ[۱۹].[۲۰].

جایگاه معنویت در منظومه فکری و اجتماعی امام

امام خمینی، اسلام را به صورت منظومه‌وار و دارای سامانه و ساختار کاملاً مشخصی تفسیر می‌کرد و اسلام را بر اساس نظام وجودی انسان، انسانی که دارای: ۱. عقل ۲. قلب ۳. قالب با ابعاد عقلانی، نفسانی و جسمانی است دیده و تعالیم اسلام و آموزه‌های آن را مطابق ساحت‌ها و ابعاد وجودی انسان، تعالیم مربوط به عقل یا عقلانی، تعالیم مربوط به قلب یا نفسانی و تعالیم مربوط به قالب یا جسمانی نظام می‌داد؛ لذا حلقه واسط ابعاد وجودی انسان و اسلام را همانا معارف مربوط به تربیت معنوی یا سیر و سلوکی تحت عنوان اخلاق و عرفان می‌دانست[۲۱] و در یک شبکه به هم پیوسته‌ای عقل، قلب و قالب را تحلیل کرده و با معارف عقلانی، معنوی و رفتاری مطابقت می‌داد و معتقد بود هر سه بعد و ساحت انسان و اسلام پیوند حقیقی و ربط وجودی با هم دارند چنانکه امام مراتب ثلاثه انسانیه را در یک پیوند ارگانیکی و دیالکتیکی در جوانب کمال و نقص می‌دید[۲۲]. پس معنویت نقش کلیدی و منزلت محوری در نظام فکری امام در مقام اسلام‌شناسی دارد و عقلانیت و معنویت از هم جدایی نداشته، بلکه به‌هم سرشته و پیوسته‌اند؛ چنانکه شریعت و معنویت در ترابط و پیوست ناگسستنی با هم‌اند. در جهان‌بینی امام، سه ساحت و مقام و عالم انسان: ۱. ساحت آخرت، عالم غیب و روحانیت و عقل ۲. ساحت برزخ، عالم متوسط بین‌العالمین و خیال ۳. ساحت دنیا، ملک و عالم شهادت در تناظر با ساحت‌های عالم وجود و هستی‌اند، چنانکه مشاهده شد و اسلام تفسیر عالم و آدم و برنامه تکامل انسان است تا بی‌نهایت.

معنویت در اندیشه و انگاره امام دارای جایگاه رفیع و منزلت منیع است به گونه‌ای که گرانیگاه و نقطه کانونی تعالی، تکامل و سیر و سلوک إلی الله به شمار می‌رود؛ همان‌طور که امام می‌فرماید در صراط الله که صراط مستقیم سلوک است حرکت کنیم و حرکات و سکنات قلبی و قالبی را رنگ معنویت و الوهیت دهیم[۲۳] لذا امام علم و عمل صالح را عامل کسب معنویت و معنویت را عامل رشد علمی و قبولی اعمال قلمداد می‌کرد[۲۴].

امام اصلِ و اساس را معنویات دانسته و بین معنویت معطوف به حکومت و سیاست با معنویت‌های بریده از سیاسیات یا سیاسیات بریده از معنویات تفاوت فاحش قائل‌اند و معنویت و عدالت اجتماعی را بهم گره زده‌اند و با چنین دیدگاهی حکومت‌ها و رژیم‌های مختلف را مورد نقادی قرار دادند و معتقدند هیچ یک از رژیم‌های دنیا، غیر از آن رژیم توحیدی انبیاء، توجهش به معنویات انسان نبوده است و در نظر نداشته است که معنویات را ترقی بدهد. آنها همه دنبال این بوده‌اند که یک نظام مادی در عالم ایجاد کنند و انبیاء آمده‌اند برای تزکیه نفوس انسانی؛ تعلیم کتاب و حکمت و مهار کردن این طبیعت[۲۵]. امام معنویت را ساری در همه ابعاد تکامل اجتماعی طرح کردند و بر این باور بودند که فرد و جامعه بایسته است در ساخت‌های گوناگون رشد و پیشرفت نماید تا بعدی از ابعاد رشد کرده و ابعاد دیگر متوقف شده و از بالندگی و رشد باز بماند که جوامع غربی چنین‌اند و اینک به نقایص و خلاءهای تکاملی خویش آگاهی یافته بانگ بازگشت به معنویت را سر داده‌اند، بنابراین باید معنویت در همه ساحت‌ها و ابعاد جریان یافته و تحقق پیدا کند.[۲۶]

گونه‌شناسی معنویت

روح معنویت در نگاه و نگرش امام خمینی، قیام لله و کار برای خدا بود که از دیدگاه امام گفتمان حاکم و مسلط بر معنویت می‌باشد؛ لذا معنویت اصل و اساس همه امور و اعمال بود؛ لکن امام بر اساس تفسیر و قرائتی که از اسلام داشت معنویت را چند لایه دیده و در سطوح و ساحت‌های مختلف تحلیل می‌نمود که عبارت‌اند از: ۱. سطح و ساحت اخلاقی یا معنویت اخلاقی ۲. سطح و ساحت عرفانی یا معنویت عرفانی. البته امام این دو معنویت را به‌هم پیوسته و درهم تنیده می‌دانست؛ به گونه‌ای که معنویت اخلاقی را مقدمه لازم معنویت عرفانی قلمداد می‌کرد[۲۷]. امام در بحث از نشئات وجودی انسان و تطابق آن با علوم و معارف اسلامی به تبیین ترابط و تعامل آنها با هم نیز پرداختند تا علومی که به تربیت ظاهر و باطن آدمیان می‌پردازند مثل فقه و مبادی آن، علم آداب معاشرت و تدبیر منزل و سیاست مدن در تربیت ظاهر و علومی که به تربیت باطن اهتمام دارند مثل: علم به منجیات و مهلکات خلقیه و علم به مبادی وجود آنها یعنی علم اخلاق و علومی که تقویت و تربیت عقلانی - فکری مثل علم عقاید و کلام و حکمت اسلامی را مطرح ساختند[۲۸] تا گونه‌های معنویت را در اخلاق و عرفان بر دو پایه محکم و بنیاد مستحکم یعنی: ۱. عقاید عقلانی و منطق حیات و فلسفه زندگی یا جهان‌بینی اسلامی که عقلانی، اثبات‌پذیر، تعهدآور، عشق‌آفرین و حرکت‌زاست؛ ۲. شریعت جامع و کامل یا باید و نبایدهای سازنده مبتنی نماید و سلوک معنوی در دو ساحت اخلاقی - عرفانی پشتوانه‌های روشن و غنی و قوی داشته باشند[۲۹].

با توجه به نکات پیش گفته که دو لایه و سطح از معنویت را به صورت کلی و کلان با منابع و مبادی مشخص در بر دارد؛ امام این گونه‌های معنویت را ساری و جاری در همه ابعاد مختلف زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی می‌دانست؛ لذا از حیث گونه‌شناسی معنویت امام به معنویت سیاسی، معنویت اقتصادی، معنویت علمی، معنویت حقوقی، معنویت مدیریتی و... معتقد بودند و گفتمان معنویت را که در ارتباط با خداوند متعال و اهل عبودیت و راز و نیاز با معبود و محبوب شدن بوده و معنامند است باور داشتند[۳۰]. انسان مؤمن در نگاه امام در پرتو ایمان و عمل صالح با نگاه معنوی به تفسیر هستی یا عالم و آدم می‌پردازد؛ لذا چون دارای جهان‌شناسی معنوی است ایدئولوژی معنوی نیز داشته و با چنین دیدگاهی عالم را محضر خدا دیده و خود را در حضور حضرت حق سبحانه مشاهده می‌کند[۳۱]. در نتیجه در هر کاری قیام لله دارد و اهل عرفان است؛ زیرا امام عرفان را در خلوت و خلسه فرورفتن و درون‌گرایی محض معنا نکرده و بودن انسان در جامعه و سیاست و حکومت را نیز دوری از عرفان نمی‌داند؛ بلکه اصالت را به انگیزه داده و تفسیر انگیزشی را با تفسیر بینشی، گرایشی، کنشی و واکنشی در ارتباط تام و تمام می‌داند[۳۲]. بنابراین امام میزان را قیام لله می‌داند[۳۳] چه در کارهای شخصی و انفرادی و چه در فعالیت‌های اجتماعی.

پس معنویت در ارتباط‌های چهارگانه: ۱. ارتباط با خدا ۲. ارتباط با خود ٣. ارتباط با جامعه ۴. ارتباط با جهان، اصل اصیل و رکن رکین است[۳۴]. امام معتقدند تا معنویت و عقیده به توحید و معاد در کسی نباشد محال است انسان از خود بگذرد و در فکر امت باشد[۳۵] یا معتقدند اگر انسان خود را اصلاح کرد می‌تواند به اصلاحات دست بزند و جامعه را اصلاح نماید[۳۶] و تزکیه نفس را زیربنای خودسازی و جامعه‌سازی برمی‌شمارد[۳۷]. ناگفته نماند که امام عبودیت الهی را منشأ کمالات و کرامات در حوزه‌های مختلف می‌داند و طریق وصول به حقایق ربوبیت[۳۸] که قدم عبودیت و عز ربوبیت عامل رسیدن به معراج حقیقی است[۳۹] و عبادت و عبودیت آدمی را در ظاهر و باطن پاک و طاهر از هر ظلمت و ضلالتی می‌کند که انسان در خدمت خدا و خلق خدا باشد[۴۰] یا درخصوص ارتباط خود با خدا و اصلاح نفس مقوله تربیت معنوی و نورانیت دل را بهوسیله احساس نیاز به خدا و خشوع و شب زنده‌داری و... مطرح کردند[۴۱]. امام با توجه به گونه‌های مبنایی معنویت و گونه‌های بنایی معنویت، همه اقشار اجتماع را به معنویت‌گرایی و تزکیه و تهذیب فرا می‌خواند چنانکه اقشار مختلف جامعه[۴۲]، مسئولان[۴۳]، روحانیان[۴۴]، دانشگاهیان[۴۵]، معلمان[۴۶]، نظامیان[۴۷]، مادران[۴۸]، دانشجویان[۴۹]، دانش‌آموزان[۵۰].

پس امام گونه‌شناسی‌اش در ساحت معنویت بر پایه معنویت اخلاقی و عرفانی دارای مفهوم و مصداق گسترده و قلمرو وسیعی است که به برخی از آنها اشاراتی شد که در گونه‌های سیاسی، اقتصادی، علمی، اجتماعی و... قابل تطبیق و تحلیل است.[۵۱]

مبانی معنویت

مبنای انسان شناختی

انسان از نگاه امام خمینی دارای ابعاد مادی - معنوی و ظاهری - باطنی و ملکی - ملکوتی است[۵۲]. به تعبیر شهید مطهری: «طبق نظر اسلام، انسان یک حقیقتی است که نفخه الهی در او دمیده شده و از دنیای دیگری آمده است و با اشیائی که در طبیعت وجود دارد، تجانس کامل ندارد. انسان در این دنیا، یک نوع احساس غربت و احساس بیگانگی و عدم تجانس با همه موجودات عالم می‌کند؛ چون همه فانی و متغیر و غیرقابل دلبستگی هستند؛ ولی در انسان دغدغه جاودانگی وجود دارد. این درد همان است که انسان را به عبادت و پرستش خدا و راز و نیاز به خدا و به اصل خود نزدیک شدن می‌کشاند»[۵۳]. آری، انسانِ اسلام، درد خدا و درد خلق خدا دارد. درد خود و جامعه خویش دارد و نظام اسلامی نیز باید برنامه‌ها، استراتژی و راهبردهایش در راستای درد فرد و جامعه معطوف گردد؛ یعنی با دردخدایی، درد بندگان خدا را داشته باشد و زمینه‌ها را به گونه‌ای هماهنگ، مدیریت کند که عامل صعود فرد و جامعه و تحقّق رشد، فلاح، صلاح و سعادت آدمیان گردد و در جهت اشاعه اخلاق الهی و معنویت اسلامی گام بردارد؛ به بیان دیگر، اقتصاد، سیاست، هنر، آموزش، صنعت و تکنولوژی نظام اسلامی باید روح و و رایحه اسلام ناب و معنویت و ارزش‌ها را داشته باشد؛ چنانکه حاکم علی‌الاطلاق اسلامی در نظام الهی – توحیدی‌ای که به پا ساخت، مهم‌ترین دغدغه‌هایش، درد هدایت، درد معنویت و معرفت و درد بینش‌ها و گرایش‌های الهی بود.

اگر حکومت اسلامی ریشه در معارف و معنویات و روحیه عبودیت و بندگی خدا نداشته و از آنجا تغذیه و تقویت نشود، قطعاً دارای خلأهای بنیادی و کلیدی خواهد شد. از نظر امام انسان در بدو فطرت خالی از هر کمال و جمال و نور و بهجت است؛ چنانکه خالی از مقابلات آنها نیز هست؛ لذا استعداد کمال و ترقی و تعالی وجودی را داراست و فطرتش بر استقامت و مخمر به انوار ذاتیه است[۵۴]. امام، کمال حقیقی را در قرب به خدا که کمال مطلق است می‌دانست و اگر انسان مراقب خود بود و رشد کرد و وجود روحانی یافت بالاتر از ملائکه می‌گردد[۵۵]. انسان از نظر امام، مقامی بسیار بلند مرتبه دارد و ما فوق تمام موجودات قرار داشته و توانایی رسیدن به بلندترین قله‌های کمال و سعادت و مراتب معنوی و روحانی را داراست.

انسان، یک حد مافوق حیوانی و یک مراتب مافوق حیوانی، مافوق عقل (دارد) تا برسد به مقامی که نمی‌توانیم از آن تعبیر کنیم. امام خمینی، انسان را اسم اعظم الهی و عالم صغیر و عصاره هستی می‌داند، که از فطرتی پاک، خالص و خدادادی برخوردار است[۵۶] و امام روش‌هایی چون: ۱. تفکر ٢. عزم ۳. توبه ۴. مشارطه ۵. مراقبه ۶. محاسبه را در تکامل انسان به عالی‌ترین درجات و رفیع‌ترین مقامات معنوی لازم دانسته و مطرح کردند[۵۷]. انسان، اساساً خلیفة الله و جانشین خداوند بر روی زمین است و موجودی است عظیم، با فطرتی پاک، خداگونه و استعدادهایی که توانایی رسیدن او را به سعادت ابدی و حقیقی دارند. مقام خلیفة اللهی انسان دلالت تام بر مقام حقیقی و نهایی انسان دارد. حضرت امام معتقدند: اسم اعظم الله برای تجلی در عین موجودات و عطای فیض در آنها به دلیل گستردگی فیض و محدودیت و کدورت اعیان موجودات، به واسطه حجاب فیض خود را به اعیان موجودات می‌رساند. این تجلی که نزدیک‌ترین مرتبه به الله تعالی است، خلیفة الله و واسطه گسترش فیض نور او در عالم است که فانی در فیض اقدس و احدیت است[۵۸].

بر اثر این مرتبه است که موجودات، از نور حق و فیض وجود بهره‌مند می‌گردند. همچنین بر اثر این مرتبه است که حقیقت کمال انسانی یا عین ثابت انسان کامل در کل عالم، ولایت کلیه دارد؛ زیرا ولایت به معنای قرب، محبوبیت، تصرف یا ربوبیت و نیابت است[۵۹]. جلوه ظهور اسم الله، نور رسول‌الله و مقام محمدی (ص) است. به برکت وجود اوست که اسماء و انوار الهی در عالم تابیده: ﴿وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا[۶۰]. این مقام اولاً به رسول الله (ص) و سپس به معصومین (ع) که به مدد پیامبر، آن مرتبه را درک کرده‌اند و سپس به هرکس که در راه کمال پیش می‌رود و کامیاب بر می‌آید، تعلق دارد. چنانکه فرموده‌اند: «مقام رسول الله (ص) به ولایت کلی الهی بالاصالة تمام برکات را در این جهان بسط داده است... تجلی الهی به تبع پیغمبر بر امامان است»[۶۱]. مقام محمدیه یا ولایت کلیه، مقامی است که انسان‌هایی چون پیامبر و عتره طاهره‌اش مظهر تام و کامل آن هستند و در حقیقت مقام انسان است بر حسب مراتبی که دارند. پس مقام انسان کامل، مقام کمال انسانی است که همه می‌توانند به آن برسند و رسالت انبیاء و اولیاء این بوده است که انسان‌ها را به سوی این کمال هدایت کنند. البته کسی در این سیر از عنایات رسول الله و امامان بی‌نیاز نیست. حتی امیرالمؤمنین (ع) با فیض رسول الله (ص) سیر إلی الله و فی الله را انجام داد و مقاماتی را تحصیل کرد که برای ما قابل درک و وصف نیست.

به تعبیر دیگر، امام امیرالمؤمنین، شخصیتی است دارای ابعاد بسیار که مظهر اسم جمع الهی است و دارای تمام اسماء و صفات است. یا به بیان دیگر تمام اسماء و صفات الهی در ظهور و در بروز دنیا و عالم، با واسطه رسول اکرم در این شخصیت ظهور کرده است[۶۲]. مقام کمال انسانی در همه مردم به صورت فطرت وجود دارد و استعدادی است که باید شکوفا شود. فطرت هرکس او را به سمت کمال مطلوب می‌کشاند. معنویت ریشه در فطرت انسان دارد و اساساً فطرت با معنویت و محبت به کمال مطلق تفسیرپذیر و معنامند است، از سوی دیگر انسان‌شناسی اسلامی با فطرت‌مندی و سرشت‌مندی انسان گره خورده است و نظریه فطرت در انسان‌شناسی امام خمینی از برجستگی خاصی برخوردار می‌باشد لذا برخی نگرش‌ها و بینش‌های امام را در خصوص فطرت و لوازم آن مطرح می‌کنیم تا مقوله معنویت که با فطرت عجین و هم‌سرنوشت است شفاف و تبیین گردد. «یکی از فطرت‌هایی که همه انسان‌ها مخمر بر آن هستند و یک نفر در تمام عایله بشر پیدا نمی‌شود که بر خلاف آن باشد، و هیچ یک از عادات و اخلاق و مذاهب و مسالک و غیر آن، آن را تغییر نمی‌دهد و در آن خلل وارد نمی‌آورد، فطرت عشق به کمال است؛ که اگر در تمام دوره‌های زندگانی بشر قدم زنی... این عشق و محبت را در خمیره او می‌یابی و قلب او را متوجه کمال می‌بینی... اگرچه در تشخیص کمال و آنکه کمال در چیست و محبوب و معشوق در کجاست، مردم کمال اختلاف را دارند»[۶۳].

خدای تعالی در قرآن کریم می‌فرماید: ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ[۶۴]. انسان دارای فطرتی فناناپذیر و تبدیل نابردار است که فطرت او پایا و ماناست. پایداری و ماندگاری فطرت، مبنای پایداری ارزش‌های معنوی مربوط به فطرت است که ریشه تمام آنها (توحید و الوهیت) است. آری آدمیان بر فطرت توحید خلق شدند به تعبیر امام: فطرت توحیدی در مقامات سه‌گانه است: واگذاشتن تعینات و بازگرداندن همه چیز به او؛ اسقاط اضافات حتی اضافات اسمائی و فنا و محو جملگی در او. و آن‌که بدین مقام نایل نگردد، هموست که خارج از فطرت ربانی و خائن به امانت الهی و سراپا جهل به مقام ربوبیت و سراسر ظلم به حضرت احدیت است»[۶۵]. یا بر اساس دیدگاه امام خمینی انسان امکان ندارد به غیر کمال مطلق توجه کند و دل ببندد. همه جان‌ها و دل‌ها به سوی اویند و جز او نجویند و نخواهند جست. همه ثناگوی اویند و ثنای دیگری نتوانند کرد. ثنای هرچیز ثنای اوست؛ اگرچه ثناگو تا در حجاب است، گمان کند ثنای دیگری را می‌گوید[۶۶].

چنانکه معتقدند این نور فطرت ما را هدایت کرد به اینکه تمام قلوب سلسله بشر، از قاره‌نشینان اقصی بلاد آفریقا تا اهل ممالک متمدنه عالم، و از طبیعیین و مادیین گرفته تا اهل ملل و نحل، بالفطره شطر قلوب‌شان متوجه به کمالی است که نقصی ندارد... تمام موجودات و عایله بشری با زبان فصیح یک‌دل و یک‌جهت گویند ما عاشق کمال مطلق هستیم، ما حب به جمال و جلال مطلق داریم، ما طالب قدرت مطلقه و علم مطلق هستیم[۶۷]؛ زیرا همه عالم جلوه نام‌های خداست و اگر حسن و کمالی در چیزی باشد پرتوی از تجلی اوست که به واسطه مقام کمال انسانی یا انسان کامل، در این گوشه از عالم ظاهر شده است: «انسان به این حد حیوانی و طبیعی، محدود نیست. برای همین انبیاء آمدند تا ما را با ماوراء هماهنگ کنند. و فطرت نورانی است و بر صراط مستقیم قرار دارد»[۶۸]. «انسان ادراکاتش و قابلیتش برای تربیت، تقریباً باید گفت غیرمتناهی است... اگر انسان مثل سایر حیوانات تا همان حدی که حیوانات رشد می‌کردند بود، انبیایی لازم نبود.»..[۶۹].

«انسان در ابتدای امر حیوان بالفعل است. انسان در اول پیدایش، پس از طی منازلی، حیوان ضعیفی است که جز به قابلیت انسانیّت امتیازی از سایر حیوانات ندارد. و آن قابلیّت میزان انسانیت فعلیه نیست... پس، انسان حیوانی بالفعل است در ابتدای ورود در این عالم، و در تحت هیچ میزان جز شریعت حیوانات، که اداره شهوت و غضب است، نیست»[۷۰]. و نیز فرموده‌اند: «انسان یک موجودی است در ابتدا مثل سایر حیوانات است. اگر رشد بکند، یک موجود روحانی می‌شود که بالاتر از ملائکة الله می‌شود. و اگر طرف فساد برود، یک موجودی است که از همه حیوانات پست‌تر است.»..[۷۱]. مقصود از فطریات آن اموری است که جمیع سلسله بشری در آن متفق باشند و هیچ عادتی و مذهبی و محیطی و اخلاقی در آن تأثیری نکند. وحشیت و تمدن، بدویت و حضریت، علم و جهل و ایمان و کفر و سایر طبقه‌بندی‌های سلسله بشری امور فطریه را تغییر ندهد و آنچه اختلاف بین آنهاست، در اصل امر فطری نیست؛ بلکه در اشتباهات در مصداق است[۷۲]. و در مورد مصادیق گرایش‌های فطری نوشته است:

  1. عشق به کمال مطلق، عشق به علم مطلق و قدرت مطلقه و حیات مطلقه و اراده مطلقه و غیرذلک از اوصاف جمال و جلال، در فطرت تمام عائله بشر است، گرچه در مدارج و مراتب فرق داشته باشند...[۷۳].
  2. انسان دارای دو فطرت است: یکی اصلی و دیگر تبعی، که این دو فطرت، براق سیر و رفرف عروج او به سوی مقصد و مقصود اصلی‌اند و آن دو فطرت، اصل و پایه جمیع فطریاتی است که در انسان مخمر است و دیگر فطریات، شاخه‌ها و اوراق آن است. یکی از آن دو فطرت که سمت اصلیت دارد، فطرت عشق به کمال مطلق و خیر و سعادت مطلقه است که در کانون جمیع سلسله بشر، از سعید و شقی و عالم و جاهل و عالی [و] دانی، مخمر و مطبوع است و دیگری از آن دو فطرت، که سمت فرعیت و تابعیت دارد، فطرت تنفر از نقص و انزجار از شر و شقاوت است که این مخمر بالعرض است و به تبع آن فطرت عشق به کمال، تنفر از نقص نیز مطبوع و مخمر در انسان است»[۷۴].

امام در نامه تاریخی خود به گورباچف نوشت: انسان در فطرت خود هر کمالی را به طور مطلق می‌خواهد... انسان می‌خواهد به «حق مطلق» برسد تا فانی در خدا شود[۷۵]، به تعبیر امام «انسان لا حد است در همه چیز»[۷۶]، و یا «انسان در باطن خودش و فطرت خودش تناهی ندارد»[۷۷]. و اسلام تنها مکتبی است که انسان را به سوی کمال مطلق هدایت می‌کند و تربیتش به گونه‌ای است که دنبال حداکثرها باشد نه حداقل‌ها[۷۸].

تقدم تزکیه بر تعلیم: امام گرچه تزکیه و تعلیم را لازم و ملزوم هم می‌دانست[۷۹] لکن به تقدم رتبی تزکیه بر تعلیم اعتقاد داشت و می‌فرمود کوشش کنید تربیت و تزکیه شوید قبل از اینکه تعلیم و تعلم باشد[۸۰]. یا می‌فرماید: غایت بعثت تزکیه و دنبالش تعلیم است[۸۱]. یا می‌فرمود «مهم تربیت است و علم تنها فایده ندارد، علم تنها مضر است»[۸۲] یا فرمود «آن عالمی که تزکیه نشده است از جاهل بسیار خطرناک‌تر است»[۸۳]. عقلانیت و تفکر: یکی از مبانی معنویت، عقلانیت و تفکر است که تفکر مبنای کلیدی تربیت معنوی و عقل مبنای محوری سلوک معنوی در اخلاق و عرفان است[۸۴]؛ چنانکه امام تفکر را مفتاح ابواب معارف و کلید خزاین کمالات و علوم و مقدمه لازمه حتمیه سلوک انسانیت دانسته‌اند[۸۵].[۸۶]

مبنای هستی شناختی

امام، تلقی عرفانی و تفسیر معنوی از هستی ارائه می‌دهند و در حقیقت جهان‌شناسی شهودی - عرفانی دارند[۸۷]. از نظر امام هر موجودی در عالم مظهر اسمی خاص است که رب‌شان به آن اسم بر ایشان تجلی کرد[۸۸] و بحث تجلی اول به فیض اقدس و اعیان ثابته پس از تجلی دوم به فیض مقدس و... را در تبیین هستی مطرح کردند[۸۹] چنانکه برای اسم اعظم مراتب و حقایقی قائل‌اند که در هستی‌شناسی مطرح نمودند[۹۰] و انسان کامل را محور هستی در قوس نزول و صعود می‌دانند[۹۱]. آنچه از نگرش هستی‌شناسانه امام حاصل می‌شود این است که امام هستی را جلوه خدا و مظهر جمال و جلال الهی می‌بیند و در نتیجه هستی‌شناسی او بر معنا و معنویت ابتناء یافت و به بیان دیگر نوع نگرش امام به هستی در معنویت و نوع معنویت امام در تفسیر هستی دخالت تام و کامل دارد و در یک نظام به هم پیوسته قابل فهم و تعبیر است. پس هستی‌شناسی امام بر اصولی استوار است که عبارت‌اند از:

  1. هستی آئینه‌گردان خدا و تجلی‌گاه اوست.
  2. هستی اسماء الله است با توجه به مراتبی که در اسماء الهی است.
  3. حضرت ختمی مرتبت (ص) تجلی اعظم الهی و واسطه فیض است، چنانکه عترت طاهره‌اش (ع) همین منزلت و نقش را دارایند.
  4. انسان کامل که کون جامع است در قوس نزول و صعود محور و کلیددار غیب و شهادت است.
  5. تفسیر معنوی هستی و نگاه عرفانی به آن برترین و بهترین نوع نگاه خواهد بود و این نگاه در کسب و توسعه معنویت نقش برجسته‌ای دارد.[۹۲]

مبنای معرفت‌شناختی

اگرچه تفکر از دیدگاه امام، ره‌آورد علم است؛ لکن ایشان اصرار دارند که آگاهی‌های برآمده از شهود را معرفت بنامند و بدانند و مشاهده حضوری را که پس از ریاضت‌های معنوی حاصل‌شدنی است برترین نوع آگاهی قلمداد می‌کند[۹۳] و تفکر را خاستگاه کثرت و معرفت شهودی را خاستگاه وحدت برمی‌شمارد. اگرچه به عوامل خطاپذیر مشاهدات نیز توجه تام دارد[۹۴] و معیار مشاهده پدیده‌های غیبی را جدا شدن نفس آدمی از طبیعت و بازگشت به درون خویش می‌داند[۹۵] و بین مثال مطلق و مقید تفاوت قائل است[۹۶]. وی همچنین تجربه‌های پیامبرانه را در تمثلات تنزیلی و مثالی در یک فرایند خاصی تحلیل می‌کند[۹۷] و نقش باورها را در فرایند تمثل نیز می‌پذیرند[۹۸]. بنابراین معرفت عرفانی از راه ریاضت‌های مشروع، به‌دست آمدنی است و عناصری چون: ۱. تزکیه نفس ۲. تزکیه عقل ۳. تصفیه نفس در فرایند صادق و صائب بودنش نقش کلیدی دارند[۹۹].

امام، میزان در علم را چراغ هدایت ملکوت و صراط مستقیم تقرب حق و دار کرامت می‌داند[۱۰۰]. ایشان تمامیت علم را به این می‌داند که کاشف از حقایق عالیه بوده و از شائبه جهل و حجاب خالی باشد[۱۰۱] و برای معرفت مراتبی قائل است که عبارت‌اند از:

  1. معرفت به عجز معرفت یا علم به جهل از معرفت به خدا[۱۰۲].
  2. معرفت عقلی[۱۰۳].
  3. معرفت قلبی[۱۰۴] اگرچه مراتب معرفت قلبی - شهودی را نیز مطرح می‌نمایند[۱۰۵].

لازم به یادکرد است که امام ابواب معرفت را قرآن و انسان کامل الهی دانسته و بر آن تأکید می‌کند[۱۰۶]. حال با توجه به نکات مطرح شده می‌یابیم که در معرفت‌شناسی امام خمینی معنویت در دو ساحت: ۱. حدوث و پیدایش معرفت ۲. بقاء و گسترش معرفت، نقش زیرساختی دارد؛ آن هم معرفتی که از طهارت باطن و نزاهت روح و سلامت قلب حاصل شده باشد، بنابراین معنویت و معرفت در ترابط وجودی و دیالکتیکی با هم‌اند.[۱۰۷]

عوامل معنویت

در بحث از عوامل معنویت، راه‌ها و شروط نیز مطرح می‌شود.

تفکر: یکی از عوامل یا روش‌های کسب معنویت و تربیت نفس اندیشه در فلسفه خلقت و هدف حیات است تا انسان بیابد در کجاست؟ از کجا آمده؟ و به کجا می‌رود؟ تا نحوه زیستن و زندگی معنادار را بیابد که امام تفکر را در مجاهده با نفس و حرکت به جانب خدا دارای اهمیت خاص می‌داند[۱۰۸]. امام تفکر در قرآن، مرگ و معاد و... را عامل رشد عقل و معنویت می‌داند[۱۰۹]. امام منابع تفکر را وحی، طبیعت، تاریخ، خود انسان و... و ساحت‌های تفکر را ۱. تفکر در حق و اسماء، صفات الهی[۱۱۰] ۲. تفکر در لطائف صنع و خلقت الهی[۱۱۱] ۳. تفکر در اعمال و حالات می‌داند[۱۱۲].

مشارطه: یعنی انسان با خود شرط کند در راستای خودسازی و تحصیل معنویت که گناه نکند، عهد و میثاق الهی را نشکند، از خدا بخواهد که او را در مبارزه با هواهای نفسانی و وسوسه‌های ابلیسی کمک کند و...[۱۱۳].

مراقبه: به این معنا که در طول روز مراقبت کند آنچه که با خدا و خود عهد بسته عمل نماید که امام می‌فرماید هم خود انسان باید از خودش مراقبت نماید و هم کسانی را وادار کند که از او مراقبت نمایند[۱۱۴].

محاسبه: امام خمینی محاسبه را یکی از عوامل و روش سیر انسانی و تکامل معنوی به‌شمار می‌آورد یا می‌فرماید بایسته است که آدمی در خود دقیق شده، حساب‌کش خود باشد و همه کارهای خویش را تحت نظر بگیرد[۱۱۵] همان‌طوری که امام محاسبه نفس را در تحصیل نور ایمان و معنویت دارای نقش برجسته‌ای می‌داند[۱۱۶].

یاد خدا: امام یاد خدا را مایه نجات، آرامش قلوب، وارستگی و رهایی از هر تعلقی دانسته که موجب کسب معنویت می‌شود[۱۱۷]. و یاد حق را عامل صفای دل و جلوه‌گاه محبوب شدن آن می‌داند[۱۱۸]. یا در جای دیگری فرمود با یاد حقیقی حجاب‌های بین عبد و حق خرق شود و موانع حضور برداشته می‌شود و غفلت قلب مرتفع می‌شود تا درهای ملکوت اعلی به روی سالک باز گردد و ابواب لطف و رحمت حق به رویش باز شود[۱۱۹].

ولایت‌مداری انسان کامل معصوم(ع): در دید و منظر امام حرکت بر مدار ولایت معصوم و اولیای حق، مایه سیر در ملکوت، تربیت معنوی و تزکیه نفس نیل به مقصد اسنی و مرصد اعلی خواهد شد[۱۲۰]؛ زیرا انسان‌های کامل الهی مظهر تمام‌نمای اسماء و صفات الهی‌اند[۱۲۱].

تقوی: امام خمینی اگرچه تقوی را یکی از مقامات و مدارج نمی‌دانند اما آن را عامل دستیابی به مقامات معنوی و فتوحات غیبی شمرده و تقوی را به عامه از محرمات، خاصه از مشتهیات، زاهدان از علاقه به دنیا، مخلصان از حب به نفس، مجذوبان از ظهور کثرات افعالی، فانیان از کثرات اسمائی، واصلان از توجه به فناء و متمکنان از تلوینات تقسیم کرده‌اند[۱۲۲]. امام توصیه می‌کرد که تقوی را نصب‌العین خود قرار دهید[۱۲۳] همان‌طوری که مرحله اول تقوی یعنی اجتناب از محرمات را اصل و ریشه کسب مقامات بالاتر و برتر دانسته که بدون آن طی مقامات معنوی ممکن نیست[۱۲۴].

اخلاص: اخلاص شرط تعالی وجودی و لازمه لاینفک تکامل معنوی است که امام اخلاص را قبل، حین و بعد از عمل لازم دانسته و بر اساس حدیثی از امام باقر (ع) اخلاص و مراقبت از عمل را بعد از انجام آن دشوارتر می‌داند[۱۲۵] یا اخلاص در مجاهدت را مهم و عامل نجات و سرچشمه فیوضات شمرده‌اند[۱۲۶].

بزرگ‌ترین مانع تحقق توحید عملی، نفسانیت و خودخواهی است که باید از بین برود تا نهایت فنا و لقاءالله که سرانجام توحید عملی است، حاصل شود. توحید عملی، کوشش و ریاضتی است که سالک إلی الله و فرد و مسلمان به خود می‌دهد تا به وصال محبوب برسد: «انسان تا تربیت اسلامی یا تربیت توحیدی پیدا نکند این فرعونیت در باطنش هست. شیطنت هم در باطنش هست، خودخواه است.»..[۱۲۷]. امام خمینی برای اخلاص حداقل هشت مرتبه قائل‌اند که اهل الله تا با هوشیاری همه آنها را طی نکنند به کمال اخلاص نخواهند رسید که عبارت‌اند از:

  1. تصفیه عمل اعم از عمل قلبی یا قالبی از شائبه رضای مخلوق و جلب قلوب آنها.
  2. تصفیه عمل از حصول مقاصد دنیوی و مآرب زائله فانیه.
  3. تصفیه عمل از رسیدن به جنات جسمانیه و حور و قصور.
  4. تصفیه عمل از خوف عقاب و عذاب‌های جسمانی موعود.
  5. تصفیه عمل از رسیدن به سعادت عقلیه و لذات روحانیه دائمه ازلیه ابدیه.
  6. تصفیه عمل از خوف عدم وصول به این لذات و حرمان از این سعادات.
  7. تصفیه عمل از وصول به لذات جمال الهی و رسیدن به بهجت‌های انوار سبحات غیر متناهی که عبارت از جنت لقاء است.
  8. تصفیه عمل از خوف فراق و...[۱۲۸].[۱۲۹]

کارکردهای معنویت

آنچه از مجموع اندیشه‌های امام و گفتمان فکری - معرفتی‌اش استنباط و اصطیاد می‌شود این است که معنویت راستین دارای کارکرد همه جانبه و در ساحت‌های گوناگون عقلی، علمی، سیاسی و اجتماعی و... دارای کارآمدی خاصی است چه اینکه معنویت، روح و بنیاد تکامل فرد و جامعه است. معنویت عامل موفقیت در علم و دانش‌اندوزی، مدیریت بر خود، خانواده، جامعه و جهان است؛ زیرا از نظر بینشی، انگیزشی، روشی، دانشی، کنشی و واکنشی سهم درخور و شایسته‌ای دارد به گونه‌ای که ظرفیت انسان را در درک و دریافت حقایق و تعهد کاری و وجدان اجتماعی متزائد و مضاعف می‌نماید. معنویت است که باعث می‌شود تا اندیشه صادق و صائب در کنار انگیزه ناب و خالص ارزش افزوده در ابعاد مختلف ایجاد شود. معنویت در حدوث و بقاء تلاش و کوشش علمی و عملی نقش کلیدی دارد و به اعمال انسان جهت و هدف می‌دهد. به بیان دیگر ارزش وجودی اعمال آدمی به معنویتی است که در آن حضور و ظهور دارد. از آنجا که امام انسان خودساخته و متخلق به اخلاق الهی و متصف به اوصاف ربوبی بود و در عین حال عارفی حکیم و فقیهی عارف و از همه مهم‌تر سیاستمداری اهل سیر و سلوک به‌شمار می‌رفت برای معنویت اسلامی پشتوانه‌هایی چون: ۱. معرفت ۲. عقلانیت ۳. شریعت ۴. جامعیت ۵. کمال و تمامیت قائل بود. معنویت را در همه امور و علوم دارای نقش محوری و کارآمد می‌دانست.

اینک نمونه‌هایی چند از نقش معنویت در ساحات و سطوح گوناگون از منظر امام خمینی:

  1. تکامل وجودی انسان و قرب الهی یافتن[۱۳۰].
  2. نجات از هر هلاکتی[۱۳۱].
  3. تحصیل سعادت در مجامع علمی[۱۳۲].
  4. رشد همه جانبه[۱۳۳].
  5. خودسازی و جامعه‌سازی[۱۳۴].
  6. کارآمدسازی ساختار نظام[۱۳۵].
  7. رمز پیروزی و بقاء در همه عرصه‌های جهانی[۱۳۶].[۱۳۷]

موانع معنویت

امام خمینی موانع معنویت را با عبارات مختلف و در قالب‌های متکثر طرح و تحلیل کردند؛ مثل موانع تزکیه، تربیت نفس، سیر و سلوک و... برخی از موانع درونی و بیرونی سیر معنوی و سلوک عرفانی عبارت‌اند از:

تبعیت از هواهای نفس: سقوط معنوی انسان مثل صعود معنوی‌اش تدریجی و مرحله به مرحله است و آدمی قدم به قدم در اثر تمنیات و تمایلات حیوانی تنزل یافته و سیر نزولی می‌کند تا درکات را یکی بعد از دیگری تجربه کند و گاهی با یک متابعت از نفس به چندین مفاسد و مهالک مبتلا می‌شود[۱۳۸]. انسان در اثر حاکمیت نفس بر خود، انوار عقل و ایمان را در خود خاموش می‌کند و ولادت ثانیه که ولادت انسانیه است را درک و دریافت نمی‌کند[۱۳۹]. بنابراین حب به نفس ریشه معنویت‌سوزی و همه مشکلات سیر و سلوک عرفانی است[۱۴۰]. همچنین غفلت از خود و عدم تزکیه نفس، نور فطرت را خاموش و دل را خالی از محبت الهیه می‌کند[۱۴۱]. در نگاه امام با ریاضت می‌شود با حب به نفس مبارزه کرد[۱۴۲]. در هر حال همه گرفتاری‌ها از انانیت انسان است[۱۴۳].

حب دنیا: از نظر امام و با توجه به آموزه‌های اسلامی همه خطاها از حب دنیاست، از حب شهرت است که محبت دنیا انسان را به هلاکت ابدی می‌کشاند[۱۴۴]. از نظر امام ریشه حب دنیا هم حب نفس است که آن هم حب دنیاست[۱۴۵].

غفلت و فراموشی آخرت: معاد گریزی، غفلت از حساب و کتاب‌های قیامت و فراموش کردن آخرت در گفتار، کردار و رفتار، مایه بدبختی و از دست دادن معنویت است[۱۴۶].

انکار مقامات معنوی: امام یکی از بدترین خارهای طریق کمال و وصول به مقامات معنویه را انکار مقامات و مدارج غیبیه معنویه بر می‌شمارد چه اینکه این انکار روح شوق را می‌میراند و آتش عشق را خاموش می‌کند و انسان را از طلب باز می‌دارد[۱۴۷]. یا می‌فرماید اولیاء را به خود قیاس مکن و قلوب انبیاء و اهل معارف را مثل قلوب خود نگیر[۱۴۸].

غفلت از گناه و کوچک شمردن آن: یکی از موانع مهم از دست دادن معنویت یا عدم دستیابی به معنویت، گناه کردن و کوچک دانستن گناه است. از نظر امام نفوسی که به معاصی مبتلا شد نقشی در آن صورت نمی‌گیرد[۱۴۹]. امام خمینی علم بدون عمل[۱۵۰]، بغض عدل و حب ظلم[۱۵۱]، نفاق[۱۵۲]، عصبیت[۱۵۳] و... را نیز از موانع تربیت معنوی و سیر و سلوک الهی می‌شمارند.[۱۵۴]

نتیجه

معنویت در شعاع اندیشه و اشراق یا بینش و گرایش امام خمینی از اصالت و اهمیت بنیادین و زیرساختی برخوردار است و در سیر تکامل همه جانبه انسان نقش کلیدی دارد. معنویت از نظرگاه ایشان ریشه در عالم غیب و باطن هستی داشته و بر مدار فطرت استوار است. معنویت دارای مبانی مختلفی است که به برخی از آنها از دیدگاه امام اشاراتی شده است که عبارت‌اند از: ۱. مبنای انسان شناختی ۲. مبنای هستی‌شناختی ۳. مبنای معرفت‌شناختی و... امام معنویت را در همه ارکان و ابعاد رشد و تکامل فردی - اجتماعی بر اساس ساحت‌های وجودی انسان مورد پذیرش و بحث قرار دادند. معنویت با مادیت، روحانیت با جسمانیت، ملکوت با ملک در اندیشه امام آمیخته است و تفکیک آنها از هم نادرست و ناکارآمد است.[۱۵۵]

معنویت اسلامی

اسلام از آنجا که دینی الهی است، هدف اقصای‌اش تربیت معنوی انسان است. ایمان به خداوند، زنده بودن دل به یاد خدا و خضوع و خشوع در برابر عظمت الهی مؤلفه‌های حیات معنوی انسان است. تربیت اسلامی این ارزش‌های معنوی را در انسان محقق می‌سازد و حیات طیبه را به ارمغان می‌آورد، تا از مواهب و نعمات الهی بهره‌مند می‌شود. دوری از بدگمانی، بدگویی و بددلی و در یک کلام، تربیت اخلاقی جزء اساسی این فضائل انسانی است[۱۵۶].[۱۵۷]

تعریف معنویت

معنویت به معنای کاوشی درونی غالباً در مقابل مادی، فیزیکی و بیرونی قرار داده شده است. بعضی «معنویت» را موضوعی گسترش یافته‌تر از «دین» می‌دانند که کمتر نهادینه شده است. در برابر این نگرش گروهی دیگر معنویت را به عنوان قلب دین می‌دانند که به ویژه در تجربه‌های دینی و عرفانی حاصل می‌شود[۱۵۸]. «این واژه در سیاق‌های کاملاً متنوع و متفاوتی به کار گرفته می‌شود و تعریف آن چندان ساده نیست. بعضی از افراد در ارجاع به «معنویت» یا «امر معنوی» کمی احساس سختی می‌کنند، چون که آن را به صورتی دوگانه انگارانه درک می‌کنند. چنانچه گویی در مقابل «ماده» و یا «امر فیزیکی» یا «جهان» قرار دارد. دیگران مفهوم «امر معنوی» یا «معنویت» را به «امر دینی» یا «دینی» ترجیح می‌دهند، چون که کمتر نهادینه شده و بیشتر حالت پخش و اشاعه دارد»[۱۵۹]. معنویت خارج از چارچوب دین، معانی زیادی دارد. ما از انسان‌های با روحیه سخن می‌گوییم که رفتاری با روحیه به نمایش می‌گذارند؛ روحیه عاملی مشخص در شخصیت انسان است؛ ما درباره روحیه‌های بالا و پایین و حتی نوشابه‌های الکلی تقطیر شده به نام «روحیه‌ها»» (spirits) صحبت می‌کنیم... با این کاربرد اصولاً (spirit) روح به معنای انرژی اعم از جسمی یا روانی است[۱۶۰].

معنویت در اندیشه مقام معظم رهبری، دامنه وسیعی دارد. به طوری که پرتو آن به همه ساحت‌های زندگی گسترده می‌شود و ساختار و سمت و سویی دیگر برای زندگی از آن بر می‌آید. در اندیشه ایشان معنویت در زندگی فردی و اجتماعی معنی‌دار است و موجب شکوفایی و کامیابی در زندگی می‌شود و زندگی انسانی را در افقی نورانی و متعالی جریان می‌دهد که در فرهنگ قرآنی به آن حیات طیبه می‌گویند. از این منظر معنویت تنها در لطف و مهر و جاذبه خلاصه نمی‌شود، بلکه قهر و مبارزه و دافعه هم دارد. قهر با فریبندگی و زخارف دنیوی و مبارزه با دنیامداران ستمگر از جوهره معنویت جدا نیست و بخش دافعه معنویت را تشکیل می‌دهد. این همه در عین برخورداری از نعمت‌های دنیوی در مسیر خشنودی خداوند و عشق و بندگی است. معنویت یعنی «رابطه و اتصال قلبی با خداوند»[۱۶۱] یعنی «مجذوب شدن در مقابل لطف الهی»[۱۶۲] معنویت از یک سو «راز و نیاز با خدا و ارتباط دل‌ها با خدای متعال» است و از سوی دیگر «فریب ظواهر را نخوردن و دلبستگی به زر و زیور دنیا و زخارف دنیا پیدا نکردن» است[۱۶۳]. این دو بعد معنویت مکمل هم هستند، به طوری که جنبه جاذبه و لطف الهی انسان را به اوج می‌برد و جنبه دافعه او را از مراتب پست و فرودست زندگی می‌برد و به این ترتیب موجب حرکت و صعود انسان از مراتب پایین زندگی به مراتب بالای حیات می‌شود.

حقیقت معنویت در قلب و درون انسان می‌روید و می‌بالد و خاستگاه و زیستگاه آن ژرفای وجود انسان است. هنگامی که معنویت با دو جنبه مکمل‌اش از قلب و درون انسان ببالد و در عمل و زندگی او جریان یابد، آنگاه شاخص‌هایی نظیر مهربانی و شفقت با مردم و مبارزه و سرسختی با نامردمان و نیز تلاش برای آبادی دنیا و برخورداری از نعمت‌های الهی و همراه آن وارستگی و دل نبستن به دنیا نمودار می‌شود. گاهی ممکن است اموری با معنویت مشتبه شوند که باید به این مشتبهات توجه داشت و از معنویت انگاری آنها پرهیز کرد. نخست اینکه معنویت و عرفان در الفاظ و اصطلاحات خشک و بی‌معنا و دهان پر کن نیست. «استفاده از اصطلاحات عرفا و احیاناً به کار بردن آنها در موارد نه چندان به جا» را نباید معنویت تلقی کرد[۱۶۴]. دومین موضوعی که ممکن است با معنویت مشتبه شود، تکیه محض به ظواهر و دور شدن از باطن ارتباط با خداوند و انجام وظیفه در جهت رضا و تقرب به اوست. با این وصف معنویت فقط عبادت نیست، بلکه انجام وظیفه در برابر خداوند و دین اوست، که تنها دل‌های لبریز از معنویت توانایی تشخیص و انجام درست وظیفه را دارند. با یک نگاه گذرا به تاریخ صدر اسلام می‌بینیم که شخصیت‌های با عظمت و مورد ستایش را تنها به خاطر عبادت‌ها و نمازهای طولانی نمی‌ستاییم، بلکه به خاطر موضع‌گیری‌های سیاسی و اجتماعی و مجاهدت‌شان ارجمند می‌شماریم. کسانی مثل ابی ذر، عمار، مقداد، میثم تمار و مالک اشتر کمتر برای عبادت‌شان مدح شده‌اند. در برابر آنها «خیلی از بزرگان که مورد مذمت قرار گرفتند، به خاطر شرب خمر مذمت نشدند، به خاطر بی‌نمازی مذمت نشدند؛ به خاطر عدم حضور در آنجا که حضورشان لازم بود، مذمت شدند»[۱۶۵]. عبادت کردن بخشی از وظایف بندگی و معنوی در ارتباط با خداست، که البته اگر بدون درک درست معنویت باشد اثر مناسب و شایسته را در رشد و شکوفایی معنوی نخواهد گذاشت. معنویت اولاً موجب تشخیص درست وظیفه است[۱۶۶]. ثانیاً موجب انجام درست وظیفه، نه سستی و نه غرور. با تمام توان پای کار آمدن و خدا را حاضر و ناظر و صاحب کار دانستن[۱۶۷] در این صورت میان نماز و عباداتی که در خلوت انجام می‌شود، با خدمت به خلق و آبادی زمین و جهاد در راه خدا فرقی نیست، همه این کارها برای خداست و گامی در مسیر رشد و شکوفایی معنوی.

درک درست معنویت نتیجه بلوغ معنوی است و کسانی که در خلوت خود به لذت‌ها و بهجت‌های معنوی سرگرم شده‌اند و از وظایف سیاسی و اجتماعی غفلت کرده‌اند، اهل معنویت‌اند، اما معنویتشان در طفولیت مانده و به رشد کافی و بلوغ نرسیده است. سر، معنا و باطن زندگی این است که متوجه یک مبدأ و تکلیف باشیم. «منتظر یک الهام بودن و گوش به فرمان یک مبدأ حاکم و قادر و صاحب اختیار از غیب بودن. این، اصل قضیه است»[۱۶۸]. به انتخاب انسان نیست که آنچه را دوست دارد از دایره وظایف الهی برگزیند و آنچه را نمی‌پسندد، فروگذارد. ﴿عَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ[۱۶۹]. معنویت دارای شعور و نیرویی است که فرد و جامعه را به پای انجام وظیفه می‌رساند و در انجام آن موفق می‌سازد. دریافت الهامات و تشخیص وظیفه از دو راه امکان دارد که میان این دو راه رابطه منطقی برقرار است. نخست تشخیص وظیفه و کشف خواست و رضای خدا با حجت شرعی است. ما باید «همواره در هر مرحله‌ای جستجو کنیم و رضای خدا را بر حسب حجت شرعی کشف کنیم و بر طبق آن عمل نماییم.... این قضیه مستقیم به وصول ما به هدف‌های الهی ارتباط دارد»[۱۷۰]. دوم در اثر تسلیم بودن و حفظ ارتباط درونی با خدا از طریق شناخت حجت شرعی و انجام وظیفه، در قلب انسان نورانیتی پدید می‌آید که در شرایط مختلف تکلیف را مشخص می‌کند. «تسلیم در مقابل خدای متعال» موجب «مجذوب شدن در لطف الهی» است. تسلیم و جذبه دل را نورانی می‌کند و «دلی که آگاه از حوادث جاری دنیاست، تکلیف را برای صاحب خود معین می‌کند»[۱۷۱]. ﴿مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[۱۷۲].

پیدایش این نورانیت نتیجه تسلیم و انجام تکالیف شرعی است و الهامات درونی و دریافت شده از راه نورانیت دل هیچ‌گاه با تکالیف شرعی در تعارض قرار نمی‌گیرد. در حقیقت حجت‌های شرعی معیاری برای درستی سنجی الهامات درونی است و میان الهامات الهی و وسوسه‌های شیطانی تمایز قرار می‌دهد. به این ترتیب ماهیت وظیفه‌گرایانه معنویت مشخص می‌شود. البته این وظیفه‌گرایی از نوع وظیفه‌گرایی که در فلسفه‌های سکولار مطرح می‌شود و در برابر نتیجه‌گرایی قرار دارد، نیست. وظیفه‌گرایی در معنویت اسلامی با نتیجه‌گرایی گره خورده و پیامدهایی نظیر قدرت[۱۷۳]، آرامش[۱۷۴]، شادمانی[۱۷۵]، عشق به انسان‌ها و مبارزه با هوس‌ها، هدایت و حرکت در راه راست[۱۷۶]، پیروزی[۱۷۷]، موفقیت و پیشرفت[۱۷۸] از لوازم جدایی ناپذیر معنویت است. از نگاه معنوی این نتایج پیامدهای معنویت است، ولی یک انسان معنوی هیچ وقت برای دستیابی به این امور حرکت نمی‌کند و این نتایج را با اهداف اشتباه نمی‌گیرد. هدف یگانه همان توحید و رضا و تقرب به خداست و برای فرد یا جامعه اهل معنویت مهم این است که به وظیفه‌اش عمل کند[۱۷۹]. در میان واژگان دیگر، نزدیک‌ترین مفهوم به معنویت، مفهوم عرفان است. مقام معظم رهبری با ارائه تعریفی کارکردگرایانه عرفان را بسیار نزدیک به معنویت تعریف می‌کنند و می‌گویند: «مباحث عرفانی باید دل انسان را به خدا نزدیک کند؛... ذکر و یاد الهی را در انسان به وجود بیاورد و بصیرت لازم را برای حضور در مقابل خدا ایجاد کند. این حضور هم درجاتی دارد»[۱۸۰].

با این تعریف معنویت، حاصل و رهاورد عرفان است. نوعی معرفت که نتیجه آن درک حضور الهی و نزدیکی دل انسان به خداوند است. موضوع چنین معرفتی باید خداوند و جلوه‌های الهی باشد و بدون شک این معرفت ذهنی نیست، بلکه قلبی و درونی است که می‌تواند دل انسان را به خدا نزدیک کند. به این ترتیب می‌توانیم عناصر عرفان را برشماریم: معرفت خداوند از راه دل که موجب درک حضور او می‌شود و انسان را به او نزدیک می‌کند. به این ترتیب معنویت به معنای ارتباط با خدا و تجربه جاذبه لطف و حضور او حقیقت عرفان است و عرفان در صورت برخورداری از این جوهره معنوی حقیقی است و بدون آن چیزی بیش از الفاظ و اصطلاحات پوچ نیست.[۱۸۱]

جایگاه معنویت در منظومه فکری مقام معظم رهبری

معنویت از شعبه‌های بحث خداشناسی است و به قلمرو مبانی اندیشه‌های رهبری مربوط می‌شود. اگر در مفهوم‌شناسی آن دقت کنیم می‌بینیم که جنبه کاربردی و زندگی‌ساز خداشناسی، معنویت است. به این لحاظ معنویت نقشی بنیادین در اندیشه‌های مقام معظم رهبری پیدا کند؛ به طوری که در کتاب «توحید، نفی عبودیت غیر خدا» به طور محوری به موضوع معنویت می‌پردازند. از این دیدگاه سایر مقولات فرهنگی و سیاسی و اجتماعی، همه پیکره‌هایی هستند که وقتی روح معنویت در آنها دمیده شود، زنده می‌شوند و می‌توانند به طور شایسته‌ای در زندگی انسان کارآیی داشته باشند. بنابراین پیشرفت؛ عدالت و فرهنگ همه در گرو معنویت است و نظام‌های اخلاقی، حقوقی، اجتماعی و غیره با معنویت استوار خواهند بود. بررسی ابعاد معنویت در اندیشه مقام معظم رهبری ما را به آنجا می‌رساند که می‌بینیم در کانون افکار و اندیشه‌های ایشان موضوعی کلیدی‌تر از معنویت وجود ندارد و اگر بخواهیم وجهه فکری مقام معظم رهبری را توصیف کنیم، عبارتی از این رساتر نخواهیم یافت که ایشان را «فیلسوف معنویت» بنامیم.[۱۸۲]

گونه‌شناسی معنویت

معنویت چهارگونه است، که سه گونه از آن نادرست و انحرافی است و تنها یک گونه از آن با معیارهای اسلامی و تعریف ارائه شده از معنویت سازگار است و می‌تواند سامان دهنده زندگی انسان در بستر هستی باشد.

معنویت متحجرانه: اولین صورت معنویت که کژروی و ناسازگاری با هستی و زندگی انسان در آن موج می‌زند؛ معنویتی است که با گریز از دنیا و دست کشیدن بی‌جهت از مواهب دنیوی شکل می‌گیرد. شکل افراطی این نوع معنویت در برخی از سنت‌های هندی و به طور عام‌تر مکتب‌های عرفانی شرقی دیده می‌شود. اما درجاتی از این انحراف در میان مسلمانان هم به وجود آمده و موجب کناره‌گیری آنها از دنیا و خالی کردن صحنه برای جولان سلطه‌گران و به استضعاف کشیدن مردم و دور افتادن آنها از مسیر رشد و شکوفایی معنوی شده است. «بسیاری از گرفتاری‌هایی که در مجموعه دینداران در گذشته اتفاق افتاده: اقبال به مسائل اخروی و دینی، بی‌توجهی به مواهب عالم حیات و استعدادهایی است که خدای متعال در این عالم قرار داده است»[۱۸۳]. کسی که از زندگی دنیوی دست بشوید و به استعدادهای بی‌پایانی که در عالم ماده وجود دارد بی‌توجهی کند، از ارتباط با نعمت‌ها و الطاف الهی که به صورت جهان مادی به بشر ارزانی شده بازمی‌ماند و به این ترتیب جاذبه لطف الهی را در این بخش در جلوه‌های او تجربه می‌کند. این انحراف برخی از راه‌های ارتباط معنوی را که خداوند گشوده است، به روی انسان می‌بندد و محرومیت از الطاف او را به بار می‌آورد. «از دنیا غفلت کردن یعنی از مواهب حیات و مواهب زندگی غفلت کردن و به آن بی‌اعتنایی کردن؛ این هم یک انحراف دیگر است... اگر آخرت را به خاطر دنیا ترک کردید در این امتحان مردودید؛ اگر دنیا را هم به خاطر آخرت ترک کردید در این امتحان مردوید. این خیلی مهم است»[۱۸۴]. قرآن کریم وظیفه انسان را آبادی زمین می‌داند و می‌فرماید: ﴿هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ[۱۸۵]. این آیه شریفه به روشنی بیان می‌کند که تلاش برای آبادی زمین و پرداختن به ابعاد مادی زندگی می‌تواند راهی برای بازگشتن به سوی خدا و حرکت در مسیر رضای او و انجام وظیفه الهی باشد. تأکید بر نزدیک بودن خدا و ذکر نام «قریب» به ظرفیت‌های بالای معنوی و تقرب آفرین تلاش در امور مادی با توجه به وظیفه الهی اشاره دارد. در آیه دیگری می‌خوانیم: ﴿وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِنْ كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ[۱۸۶]. از این آیه شریفه بر می‌آید که نباید بهره‌های دنیوی که خداوند در دسترس قرار داده مورد بی‌توجهی و انکار قرار گیرد و این موضوع می‌تواند زمینه‌ساز فساد در زمین باشد. یعنی اگر این بهره‌های دنیوی را از نظر دور کنیم و از آنها روگردانیم زمینه برای فساد در زمین فراهم می‌گردد. در حقیقت واگذاردن ثروت و قدرت در زمین به ستمگران و فاسدان زمینه‌سازی برای افساد آنهاست و کسانی که در این واگذاری سهیم هستند، در فسادگری آنها شریک شده‌اند. قائلان به معنویت متحجرانه نه تنها در محرومیت خود از الطاف این جهانی خداوند مقصراند، بلکه در توسعه مفاسد و تمکن یافتن فاسدان نیز مقصر و مسئول‌اند و این یک انحراف بزرگ راه معنویت است.

معنویت دنیوی: گونه دیگر از معنویت نادرست و انحرافی، معنویتی است که بر انگیزه‌ها و اهداف دنیوی استوار شده است. برای مثال «فداکاری، ناشی از یک احساس معنوی است. آن احساس معنوی، می‌تواند دین باشد و یک جا هم می‌تواند ناسیونالیسم باشد». کسی که حاضر می‌شود پا به میدان مبارزه بگذارد و جانش را در کف دست می‌گیرد، به نوعی با معنویت درگیر شده است، اما انگیزه او برای این احساس و عمل معنوی، اهمیت دارد و قابل ارزیابی است. اگر فداکاری برای اهداف الهی و موجب نزدیکی و ارتباط با خداوند باشد، خوب و درست است، اما اگر اهدافی نظیر ناسیونالیسم، یا رسیدن به قدرت، یا صرفاً دست‌یابی به آرامش دنیوی باشد، اگر چه گاهی ارزشمند است، اما آن معنویتی نیست که استعدادهای معنوی انسان را در ارتباط با خداوند شکوفا می‌سازد و انسان را در جاذبه لطف الهی رشد می‌دهد. کسی که فداکاری می‌کند و از جان خودش می‌گذرد و زندگی‌اش را معامله می‌کند، در قید و بند مادیات نیست، بدون شک یک عامل معنوی او را برانگیخته و به حرکت در آورده است، اما یک عامل معنوی منفی - مثل جاه‌طلبی‌ها - یا یک عامل مادی رقیق در کار بوده است. عامل مادی رقیق، جنبه معنویتی دارد؛ منتها جنبه معنویت بد، نه جنبه معنویت خوب»[۱۸۷]. معنویتی که معطوف به اهداف و آرزوهای دنیوی است، نمی‌تواند شکوفا کننده روح و استعدادهای عظیم معنوی باشد.

معنویت ستم‌پذیرانه: هدف این گونه از معنویت، به انقیاد در آوردن مردم است به طوری که دامنه اقتدار نظام سلطه را به لایه‌های عمیق باورها و ارزش‌های مردم پیوند بزند. شکل‌گیری این معنویت دو بستر اصلی دارد. نخست بستر فطری و روانی انسان‌ها و دوم بستر سیاسی است. بستر فطری و روانی به این حقیقت مربوط می‌شود که شالوده هستی و حیات انسان متمایل به معنویت است و زندگی بدون معنویت غیر قابل تحمل می‌شود و از هم می‌پاشد. به همین علت امروزه تعداد موارد اقدام به خودکشی زیاد شده و خانواده پایداری خود را از دست داده است[۱۸۸]. معنویت «تغذیه روحی است» و نظام سلطه غرب به علت کمبود معنویت در آستانه فروپاشی قرار گرفته است. بستر دوم شکل‌گیری معنویت سلطه پذیرانه به خطر افتادن اقتدار و سلطه نظام لیبرال سرمایه‌داری است. کانون این نظام آمریکاست و هیچ وقت نفرت از آمریکا مثل امروز در دنیا نبوده است. نارضایتی، نفرت و عدم مقبولیت برای یک نظام سیاسی مشکل بزرگی است. اگر قدرت‌ها نتوانند مردم را با خود همراه کنند، به پایان اقتدارشان نزدیک می‌شوند. این تهدید جدیدی امروز سلطه آمریکا بر جهان را به خطر انداخته است. به همین علت و برای حل این مشکل بزرگ به تغییر باورها و ارزش‌های مردم جهان از طریق ترویج دین‌ها و جنبش‌های معنوی ساختگی روی آورده‌اند و می‌خواهند به این ترتیب به رهبری دنیا دست یابند. در واقع مدیران نظام سلطه، چاره را در این دیده‌اند که «ارزش‌های خودشان را بر دنیا حاکم و مسلط کنند»[۱۸۹] و معنویتی هماهنگ با اهداف و ارزش‌های آمریکایی را در دنیا برای مردم درونی سازند.

میان این بستر پیوند نزدیکی برقرار است. وجود معنوی و روحانی انسان موجب شده است که از نظام مادی و ظالمانه سرمایه‌داری خسته و دل‌زده شود و بحران معنویت به تهدیدی جدی در فضای جهانی مبدل گردد. به همین منظور جنبش‌های معنوی و دینی را سامان دادند، تا پروژه دگرگونی ارزش‌ها و باورهای مردم به نام دین و معنویت انجام شود. برای ایجاد این تغییرات آمیختن ادیان گوناگون و احیای ادیان منسوخ و آلوده به خرافات بهترین راه است؛ زیرا از این طریق می‌توانند، باورها و ارزش‌های خود را هم در میان ملغمه به وجود آمده، جای دهند و دین مورد نظر خود را به صورتی که ادعا شود، ناظر به همه ادیان است، معرفی کنند. به این ترتیب تمام نیروی خود را مهیا کرده‌اند؛ «از عرفان‌های مادی پوچ بی‌محتوا گرفته تا ادیان منسوخ، تا سازمان‌هایی که اسمش دین است، باطنش سازمان سیاسی است، مشغول تلاش‌اند»[۱۹۰]. چون نیروی مذهبی جامعه در طول قرن‌هایی که سکولاریسم ترویج می‌شده، به نهایت ضعف رسیده است، «عرفان‌های قلابی، معنویت‌های دروغین، و شیادانی» نقش آفرین شده‌اند، که مسیر شکوفایی معنوی و انگیزه‌های معنوی مردم را به انحراف کشیده و در جهت سلطه پذیری به گمراهی می‌برد[۱۹۱]. این جریان‌ها در حقیقت «دکان‌داری‌های به ظاهر معنوی» و «عرفان‌های ساختگی» هستند[۱۹۲].

معنویت اسلامی: معنویت اسلامی مبتنی بر مبانی اسلامی است و چون اسلام برنامه کامل زندگی است، معنویت اسلامی از ویژگی کل‌نگری برخورد است. کل‌نگری معنویت اسلامی در دو جهت دامن می‌گسترد. نخست در طول حیات بشری که در برگیرنده دنیا و آخرت است و دیگر در عرض حیات بشری که ساحت‌های گوناگون اقتصادی و سیاسی و علمی و فرهنگی را شامل می‌شود.

دنیا و آخرت از هم جدا نیستند و هر دو بستر حضور و حیات انسان و زندگی پیوسته تا ابدیت هستند. هر عملی در دنیا نتیجه‌ای در آخرت دارد و هر اندیشه و باوری نسبت به آخرت، اثری و عملی را در دنیا پدید می‌آورد. رابطه بین دنیا و آخرت مثل رابطه بین اندیشه و عمل است. همان طور که اندیشه و نیت‌ها باطن رفتاراند و رفتار و عمل ظاهر افکار و نیت‌هاست؛ رابطه دنیا و آخرت هم به همین ترتیب رابطه ظاهر و باطن است. به طوری که هر دو با هم زندگی انسان را می‌سازند. زندگی یک حقیقت است که در دو لایه ظاهر و باطن جریان دارد و معنویت که قرار گرفتن در جاذبه لطف الهی است، به باطن زندگی رسوخ می‌کند و در ظاهر آن آشکار می‌شود. «از منظر معنویت اسلامی دنیا هم جزو آخرت است»[۱۹۳] و اگر معنویت اخروی با بصیرت و عزم باشد، در زندگی دنیوی سرریز می‌شود، و اگر متحجرانه باشد، دست از اداره و آبادی دنیا می‌کشد و در لانه انزوا می‌خزد. یکی از مفاهیم اساسی برای درک معنویت اسلامی و تلقی درست آن تعبیر استعمار ارض است که خداوند در آیه شصت و یک سوره مبارکه هود آن را معرفی کرده است. آبادی زمین رسالت این جهانی و دنیوی انسان است و هر فرد در این دنیا مأمور است که به اندازه توانایی خودش زمین را آباد کند. آبادی زمین ابعاد اقتصادی، سیاسی، علمی و فرهنگی را در بر می‌گیرد و معنویت اسلامی به همه این ابعاد روح و رنگ معنوی می‌بخشد و سراسر زندگی را در جاذبه لطف الهی قرار می‌دهد[۱۹۴]. کارهای دنیوی اعم از فعالیت‌های سیاسی و اقتصادی اگر با نیت خوب انجام شود، انسان را به قرب الهی و مقامات معنوی می‌رساند. و اگر با نیت بد و خودخواهی و خودپرستی انجام شود، موجب انحطاط و تنزل و سقوط در درکات است. «تمام محیط زندگی ما، تمام تلاش‌های دنیایی ما، بخشی از آخرت است. دنیا و آخرت، جدا نیست»[۱۹۵]. همه فعالیت‌های دنیوی به شرط توجه به خداوند و قصد قرب او به ذکر تبدیل می‌شود و موجب شکل‌گیری ارتباط نزدیک و درونی با خداست. به این ترتیب روح معنویت در ساحت‌های گوناگون زندگی دمیده می‌شود و دنیا و آخرت از تقابل و دوگانگی به وحدت و یگانگی می‌رسد و انسان حقیقت زندگی را درک کرده به ژرفای وجود خود دست یافته است و حقیقت خویش را در یکپارچگی کامل می‌بیند. حقیقتی ابدی، یکپارچه و سرشار از زندگی و روشنایی که در پرتو نور خدا و توجه و ارتباط با او کشف می‌شود. زندگی دنیوی یک آزمون بزرگ است که رمز موفقیت در آن معنویت است. در این آزمون انسان باید با توجهات قلبی و ارتباط با خداوند، خود را به صورتی یکپارچه در برابر نور خدا قرار دهد و با تمام وجودش که تسلیم خدا شده، او را ببیند و در این ارتباط همه ابعاد زندگی را به یگانگی برساند. «اگر آخرت را به خاطر دنیا ترک کردید در این امتحان مردودید؛ اگر دنیا را هم به خاطر آخرت ترک کردید در این امتحان مردودید»[۱۹۶].[۱۹۷]

مبانی معنویت

خداشناسی

اساس معنویت ارتباط با خداست و این ارتباط در گرو معرفت اوست؛ البته اگر معرفت خدا درست بررسی شود، خواهیم دید که ارتباط با او همان معرفت اوست؛ زیرا معرفت خدا هنگامی در شکل‌گیری معنویت مؤثر است، که صرفاً ذهنی و نظری نباشد، بلکه هستی و حیات انسان را دگرگون کند و او را در نور الهی غرق سازد. (توحید، اقیانوس بیکرانه‌ای است که اولیای خدا در آن غرق می‌شوند»[۱۹۸] و همه نمودهای هستی را آیت و جلوه خدا می‌بینند و به هر سوی که می‌نگرند، نور خدا و جلوه‌های او چشم و دل‌شان را پر می‌کند. درست مثل کسی که در میان اقیانوس است، و در هر سو غیر از بی‌کرانگی نمی‌بیند. درک وجود و معرفت حضور خداوند به گونه‌ای است، که اگر به درستی حاصل شود، چیزی در عالم مستقل از او به نظر نمی‌آید و این نظرگاهی صادقانه و منطبق بر واقعیت هستی است. ارتباط با خدا از منظر معنویت اسلامی از نوع روابط اعتباری و قراردادی که در روابط اجتماعی بین انسان‌ها شکل می‌گیرد نیست. همچنین از نوع برخی روابط تکوینی میان پدیده‌ها و مبتنی بر تعلق و وابستگی دوطرفه نیست، بلکه ربطی قاهرانه است که در آن همه پدیده‌های هستی از جمله وجود انسان به صورت جلوه‌ای از اراده خداوند دیده می‌شود و اصالت و استقلال همه در اراده خداوند محو می‌شود. از این منظر «هر چه هست از خدای متعال است؛ از اراده ذات مقدس ربوبی است. ما عجز محض هستیم»[۱۹۹]. عمق این پیوند با افزایش معرفت و بصیرت معنوی بیشتر می‌شود، تا جایی که از مرحله ربط قاهرانه به مرحله ربط ظلی می‌رسد و معلوم می‌شود که «مایی وجود ندارد. هر چه هست اوست»[۲۰۰]. به این ترتیب همه افعال و اوصاف و هستی انسان در پیشگاه هستی و اراده خداوند رنگ می‌بازد و معلوم می‌شود که انسان و سایر آفرینش چیزی جز نیاز و فقر و ربط و تعلق به و جود خداوند و اراده الهی نیست.

همه عالم لبریز از نور و حضور و لطف و رحمت الهی است و کسی که این حقیقت را دریابد، در جاذبه لطف الهی قرار می‌گیرد. جاذبه‌ای که توهم استقلال پدیده‌های هستی را از دل و اندیشه می‌زداید و نور خدا را در همه جا می‌نماید. واقعیت و حقیقت موجودات عالم تعلق و ربط و نیاز به خداست و چیزی جز تجلیات نور او در عالم آشکار نشده است. از این رو بدون معرفت او هیچ چیز به درستی شناخته نمی‌شود و اگر از یاد برود، خودمان را هم به درستی نخواهیم شناخت و حقیقت خود را نیز از یاد خواهیم برد؛ زیرا «خدای متعال روح هستی و حقیقت هستی است»[۲۰۱]. زمینه‌سازی گشوده شدن این افق از معرفت خدا با تزکیه نفس انجام می‌شود و این زلال معرفت حق در صورت وجود زمینه مناسب، از سوی پروردگار عنایت و افاضه می‌شود. «اراده و قدرت و خواست اوست که دل‌ها را نرم و جان‌ها را به حقایق متمایل می‌کند و نور معنویت را به بعضی دل‌ها می‌تاباند. کسانی را به عبودیت خدای متعال مبتهج می‌کند که دیگر هیچ چیز در دنیا برای آنها لذت بنده خدا بودن را ندارد»[۲۰۲]. خداشناسی در فضای معنویت اسلامی سرشار از احساس و ابتهاج و لذت و است، «اما در چنین وادی با عظمتی، باز از مؤمنین و مسلمین و موحدین خواسته‌اند که با تکیه به تفکر و تدبر و تعقل، پیش بروند. واقعاً هم عقل و تفکر می‌تواند انسان را پیش ببرد. البته در مراحل مختلف، عقل به نور وحی و نور معرفت و آموزش‌های اولیای خدا، تجهیز و تغذیه می‌شود؛ لیکن بالاخره آنچه که پیش می‌رود، عقل است»[۲۰۳]. جذبه و سرور و لذت و بهجتی که در خداشناسی وجود دارد، مجوز این نیست که حدود بندگی زیر پا گذاشته شود و عبد مملوکی که همه هستی و حیات و قدرتش برای خداست، به شطح‌گویی زبان گشاید و گردن برکشد. بنده در حالی که از نعمت لذت عشق و بهجت قرب و سرور معرفت خداوند برخوردار است، نباید نعمت خرد و اندیشه را کفران کند و راه ناسپاسی پیش بگیرد؛ بلکه باید به شکرانه نعمت خرد از آن به درستی و شایستگی استفاده کند. «شکر، شناختن نعمت، از خدا دانستن نعمت و به کار بردن نعمت در آن جائی است که خدا خواسته است؛ این معنای عملی و کامل شکر است»[۲۰۴]. معرفت خداوند نعمت بزرگی است که شکر آن از یک سو این است که قلب را با تزکیه و طهارت سرشار از نور و حضور او کنیم، و از سوی دیگر در لذت معرفت و سرور حضورش خرد و تعقل را فرونگذاریم، طهارت دل و نورانیت خرد موجب می‌شود که در مقام معرفت نه خلوص وحدت ذات احدی به کثرت انانیت آلوده شود و نه منظره کثرت جلوه‌های الهی، با ندیدن حدود فقر و بندگی، غفلت به بار آورد.

معرفت خدا و ایمان خالص تنها در دل نیست، بلکه به درستی بر زبان جاری می‌شود و به شایستگی در اعمال و رفتار و زندگی جریان می‌یابد. توسعه توحید و خداشناسی در همه ابعاد زندگی و هستی انسان در گرو پیوند و همراهی دل و خرد در راه معرفت اوست. به دنبال این پیوند توحید ناب در گفتار و کردار آشکار می‌شود و زبان از تظاهر به کفر باز می‌ماند و اعضا و جوارح از گرایش به تسلیم در برابر غیر او حفظ می‌شود. از این رو توحید و خداشناسی معیار عمل و زندگی انسان در ابعاد مختلف سیاسی و اجتماعی می‌شود و معنایی بسیار گسترده و مؤثر پیدا می‌کند. «توحید یعنی رهایی انسان از عبودیت و اطاعت و تسلیم در برابر هر چیز و هرکس به جز خدا؛ یعنی گسستن بندهای سلطه نظام‌های بشری»[۲۰۵]. گاهی پیوند میان دل و عقل بر اساس عقل عبودیت نبوده و حول عقل تبیین‌گر نظری بر قرار می‌شود. در این صورت به پدید آمدن اندیشه‌های زیبا و تشریفاتی در باب خداشناسی منجر شده و هیچ تحولی در زندگی و جامعه بشری به وجود نمی‌آورد. این پیوند عقیم و بی‌اثر میان دل و خرد نیز به کار نمی‌آید و از معنویت اصیل اسلامی فاصله دارد. «پیامبر توحید را مانند راهی جلوی پای مردم می‌گذاشت و اسلام دوره‌های بعد، آن را چون نظریه‌ای در محافل بحث و مجادله مطرح می‌ساخت. آنجا سخن از بینش تازه‌ای درباره جهان و تئوری تازه‌ای برای حرکت و تلاش زندگی بود، و اینجا بحث از ریزه‌کاری‌های کلامی، باب اوقات تفنن و فراغت»[۲۰۶]. خداشناسی باید پس از ساماندهی فکری و انگیزش درونی و تحول عاطفی، به تغییر رفتار و زندگی برسد و توانایی به زیر آوردن مستکبران و سلطه‌گران را داشته باشد. «توحید صلح کل، توحیدی که با همه «انداد» و رقیبان خدا بسازد، توحیدی که فقط فرضیه پذیرفته شده‌ای در ذهن باشد، چیزی فراتر از یک نقش بدلی از توحید انبیاء نیست. بسی طبیعی خواهد بود اگر دینامیسم دعوت انبیاء در چنین توحیدی وجود نداشته باشد»[۲۰۷]. توحید یک نظریه زیربنایی در مورد انسان و جهان، و نیز یک دکترین اجتماعی و اقتصادی و سیاسی است که ابعاد گسترده آن فرد و جامعه را دگرگون می‌کند و از نور خدا و بیم و امید و عشق و تسلیم او بودن سرشار می‌سازد. توحید از دیدگاه خط مشی اجتماعی صلاحیت هر گونه طراحی و کارگردانی مستقل و خودسرانه در امور جهان و انسان را از هر کسی جز خدا سلب می‌کند و «حق ولایت و سرپرستی جامعه و زمامداری زندگی انسان را نیز از هر کسی به جز خدا نفی می‌کند»[۲۰۸]. به همین علت در طول تاریخ همراه قدرت‌های سلطه‌گر که برخوردار از زر و زور بوده‌اند، در برابر پیامبران خدا ایستادند و مردم را از شنیدن دعوت آنها به سوی توحید، بازداشتند.[۲۰۹]

جهان‌شناسی معنوی

جهان بینی معنوی، توجه و ارتباط با خدا را تسهیل می‌کند و عالم را یکسر پژواک نور خدا می‌نماید و ذکر توحید و تسبیح را از هر ذره‌ای به گوش می‌رساند. «همه هستی آفریده خداست و جلوه‌گاه علم و قدرت او و پوینده به سوی اوست»[۲۱۰]. هر چه هست، پر از نور و حضور او و غرق در ذکر و یاد خداست و هیچ چیز بدون خدا معنا و حقیقتی ندارد. موجودات جهان هستی با همه تفاوت‌ها و تنوعی که دارند، «مثل کاروانی است که به طرف یک مقصد حرکت می‌کند و آن مقصد خداست»[۲۱۱]. خداوند، نه تنها آغاز و آفریننده جهان، بلکه همراه و نگهدارنده آن و مقصد و سرانجام جهان است. همه جهان برپا به عشق و قدرت و دانش بی‌کران اوست و به سوی او می‌رود. کسی که خود را در میان این حرکت پر از شور و روشنایی می‌یابد، می‌فهمد که همه عالم او را به سوی خدا می‌راند. همان طور که امام حسین در دعای عرفه به خداوند عرض می‌کند: «فَقَدْ دَفَعَتْنِي الْعَوَالِمُ إِلَيْكَ‌» به راستی که همه جهان‌ها مرا به سوی تو می‌راند. از منظر معنویت اسلامی نه تنها هر پدیده‌ای در آفرینش نشانه‌ای از خداست، بلکه هر پدیده در هر لحظه یک نشانه است و اگر حجات عادت کنار رود خواهیم دید که تکراری در کار نیست و عالم همواره نو و سرشار از نشانه‌های تازه و بی‌نظیر الهی است. «احوال گوناگون طبیعت، پی در پی می‌آیند و تغییر پیدا می‌کنند؛ اینها همه‌اش آیات الهی است. ما عادت کردیم، اهمیت آنها را نمی‌فهمیم؛ و الا اگر انسان به این تغییر و تحولی که در طبیعت وجود دارد، عادت نکرده باشد و بار اولی باشد که اینها را می‌بیند، خواهد دید که خیلی حوادث شگفت‌آوری است. همین روئیدن گیاهان، نوشدن طبیعت، بارور شدن درختان، اینها همه علائم قدرت الهی است که همین طور ما با چشم عادت کرده خودمان از اینها آسان می‌گذریم»[۲۱۲]. عالم آفرینش سرشار از نور و نشانه خداست و انسان هم به عنوان یک پدیده در این عالم نام و نشان اوست و هماهنگ با کل هستی به سوی او در حرکت است. به این ترتیب «با نگاه و نگرش توحیدی، اشیاء و اجزای عالم و حیوانات و جمادات و آسمان و زمین و همه چیز، به یکدیگر متصل و مرتبط‌اند و همه با انسان خویشاوندند. بنابراین، همه آنچه که انسان می‌بیند و احساس و درک می‌کند، یک افق و یک عالم و یک مجموعه است که در یک دنیای سالم و یک محیط امن قرار می‌گیرد»[۲۱۳]. امنیت و آرامش با درک هماهنگی عالم و اینکه همه هستی دست قدرت و رحمت خداست، حاصل می‌شود. این احساس آرامش به عمیق‌ترین لایه‌های هستی انسان می‌رسد و به گستردگی کل جهان هستی است. جهانی که همه چیزش در هر لحظه یاد و نام خدا و سرشار از نور و حضور اوست.[۲۱۴]

خودشناسی

حقیقت انسان، بسیار عظیم و با شکوه است و شناخت او با شناخت خداوند گره خورده است. «انسان برترین آفریده و جانشین اوست» و استعدادهای بزرگ و بی‌پایان آدمی به حدی است، که بسیاری از مکاتب و جریان‌های فکری و معنوی خدا را در انسان و نه از راه انسان جستجو می‌کنند. برای شناختن درست و شایسته انسان باید به خداوند پناه برد و در پرتو نور بیکران او همه حقیقت انسان را دید. «انسان‌ها بر اثر غفلت از خدای متعال - که روح هستی و حقیقت هستی است - از خودشان، از دل‌شان و از حقیقت‌شان غافل می‌شوند؛ ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ[۲۱۵] حقیقت انسان بسیار فراتر از این عالم محدود مادی است و در افق استعدادها و آرزوهای دنیوی به درستی شناخته نمی‌شود. انسان منهای خدا هیچ چیز نخواهد بود، مگر حیوانی که به طور مرموزی پیچیده‌تر به نظر می‌رسد و همین رازآمیزی منشأ تئوری پردازی‌های مبهمی در باره ناخودآگاه فردی و جمعی شده است. انسان «در سایه توجه به خدا، حقیقت خود را خواهد شناخت و برای کنار زدن پرده‌های جهل و ابهام از خویش تنها راهش دعا و عبادت و تضرع است»[۲۱۶]. انسان ترکیبی از استعدادهای بزرگ و بی‌شمار و ضعف‌ها و هوس‌های فریبنده و جذاب است. این دو به هم آمیخته‌اند و انسان را به صورت معمایی دشوار در آورده‌اند. («بشر خصوصیتش این است که مجموعه انگیزه‌ها و غرایز متضادی است و مکلف است که در خلال این انگیزه‌های گوناگون، راه کمال را بپیماید»[۲۱۷]. ترکیب شگفت‌انگیزی که به نام انسان می‌شناسیم می‌تواند مظهر برترین و زیباترین حقایق هستی باشد، و گاه می‌تواند محل بروز زشتی‌ها و پستی‌های بی‌همانند شود. کسانی که انسان‌شناسی را منهای خداشناسی دنبال کرده‌اند، این ظرفیت‌ها و استعدادهای والا و پست را در ابهامی رازآلود به ضمیر ناخودآگاه نسبت داده‌اند، اما از منظر معنویت اسلامی رسالت انسان در زندگی این است که معمای وجود خود را حل کند و با غلبه بر ضعف‌ها و پستی‌ها و هوس‌ها، عظمت‌ها و زیبایی‌های الهی را پرورش دهد. «انسان می‌تواند با استخراج گنجینه‌های استعداد - که در نهاد اوست - خود را و جهان را که برای او آفریده شده به زیباترین وجهی بسازد و بیاراید، و با دو بال علم و ایمان به عروج معنوی و مادی نائل آید، و می‌تواند با تضییع یا به انحراف کشاندن این استعدادها جهنمی از ظلم و فساد در جهان بیافریند»[۲۱۸].

خودشناسی محصول تحول و خودسازی است. وقتی با تکیه بر آگاهی و عقلانیت که سرمایه عبودیت است، هوس‌ها و ضعف‌ها مدیریت شود و دعا و ذکر و تضرع، استعدادهای درونی را بیدار و شکوفا سازد، خود حقیقی و حقیقت انسان شناخته خواهد شد. در این صورت خواهد دید که آنچه به عنوان نیمه تاریک وجود و ناخودآگاه شناخته می‌شد، به سرچشمه نور بی‌کران پیوسته است و تنها پرده تاریک هوس‌ها، درون لبریز از نور انسان را به تاریکی تبدیل کرده بود. در این فرایند خودسازی که به خودشناسی می‌رسد، انسان به زندگی دیگری وارد می‌شود که قرآن کریم آن را حیات طیبه می‌نامد. در این افق متعالی از زندگی، انسان تمام هستی خود را لمس می‌کند و روشنایی الهی را در درون مشاهده می‌کند. «خلقت ما برای تعالی معنوی و تعالی روحی است»[۲۱۹]. و امکان و استعداد این تعالی و تکامل در وجود ما نهاده شده است. نور و عشق و قدرت بی‌کران خدا در درون انسان است و کلید دست‌یابی به آن تسلیم و تعبد در برابر خداوند و مهار هوس‌های پوچ و گذراست. در صورتی که پرده تاریک هوس‌ها و نفسانیات کنار رود، حقیقت توحید که با تعبد و بندگی و تسلیم آغاز می‌شود و با کشف و شکوفایی استعدادهای عظیم و باشکوه درونی در پیوند با خداوند ادامه پیدا می‌کند. «از همه بت‌ها خطرناک‌تر، این بتی است که در درون و وجود ماست. این خودخواهی، این هوی و هوس، این خواهش‌های نفسانی مخالف حکم الهی را که در ما هست، اگر اطاعت کردیم، اسیر نفس خود شده‌ایم و این، با حضور در حصار توحید الهی، منافات دارد. وارد شدن در حصن خدا، یعنی با تمام وجود وارد شدن»[۲۲۰]. این راه با «تکیه بر اقتدارات بی‌نهایتی که خداوند در نهاد انسان قرارداده و از او به‌کارگیری آنها را همچون فریضهای تخلف ناپذیر، طلب کرده است» طی می‌شود. یعنی خود را مرتبط و متصل به اقیانوس لایزال قدرت و حکمت الهی دیدن و به سمت هدف اعلی، با امید و بی‌تشویش شتافتن»[۲۲۱] و مقصد این راه بی‌انتهاست. رفتن در این راه یعنی راه شکوفایی حقیقت وجود انسان که با جریان لطف و دانش و عشق و قدرت الهی پیش می‌رود، خود مقصود است و هر گام که در این راه برداشته می‌شود، رهاوردی دارد.[۲۲۲]

دین‌شناسی

«اسلام یک دین معنوی است»[۲۲۳] و اساس آن بر ارتباط با خداوند و قرار گرفتن در جاذبه لطف الهی استوار شده است. انسان فطرتاً خداجوست و اسلام به این گرایش فطری پاسخ می‌دهد، که با نیازهای گوناگون بشر هماهنگی کامل دارد. در تعالیم اسلام خداگرایی در تعارض با نیازهای جسمانی و لذت‌ها و بهره از نعمت‌های مادی نیست. همچنین معنویت اسلامی انسان را وادار نمی‌کند که در برابر حقوق سیاسی خود سکوت و عزلت پیشه کند و در برابر متعرضان از در تسلیم و دوستی در آید. «اسلام، پیام‌آور امنیت و صلح و سلامت است»[۲۲۴]. در اسلام صلح و آرامش درونی بر اساس ارتباط و پیوند با خدا تعریف و تأمین می‌شود و دامنه آن به همه ابعاد زندگی گسترش می‌یابد. «از محیط درونی قلبی انسان بگیرید تا محیط جامعه، محیط خانواده، محیط کسب و کار، محیط زندگی جمعی، تا محیط بین‌المللی»[۲۲۵]. آرامش و صلح از یک سو بستر مناسب برای بالندگی و شکوفایی معنوی و از سوی دیگر ثمره رشد معنوی است. بنابراین از دیدگاه اسلام صلح و آرامش هم ارزش ابزاری دارد و هم ارزش غایی. انسان با سکون و ایمان و آرامش می‌تواند سلوک خوبی به سوی خدا داشته باشد و از دستاوردهای این سلوک رسیدن به درجات بالاتر ایمان و آرامش و نفس مطمئنه خواهد بود. نقش و جایگاه سازنده آرامش و صلح در تعالی انسانی به حدی است که دشمنان آرامش و صلح در حقیقت دشمنان تعالی و شکوفایی انسانی هستند و اسلام حذف این موانع را به طور اکید سفارش می‌کند. «آنچه که در اسلام به عنوان هدف دشمنی معرفی شده است، دقیقاً عبارت است از آن نقاطی که با این خطوط اصلی زندگی بشر در معارضه هستند. کسانی که با عدالت مخالف‌اند، کسانی که با صلح و امنیت و آرامش مخالف‌اند، کسانی که با صفا و روح مصفا و متعالی انسانی مخالف‌اند، اینها نقطه مقابل دعوت پیغمبرند»[۲۲۶].

اسلام ناب و حقیقی اسلامی است که «به فکر طبقات مستضعف و محروم است، نه اسلامی که در خدمت قدرتمندان و اغنیاست». «در دنیا کسان دیگری هستند که ادعای اسلام می‌کنند؛ اما اسلام آنها اسلام محمد نیست؛ اسلام ابوجهل و ابولهب است؛ اسلام آمریکاست. کسانی هستند که ادعای اسلام و اسم اسلام را وسیله‌ای برای چاپیدن و سوء استفاده و تحمیق بیشتر قرار داده‌اند. آن اسلام، اسلامی است که به نفع سرمایه‌داران و زراندوزان و صاحبان میلیاردها دلار در بانک‌های خارجی است»[۲۲۷]. معنویت اسلام روی یک خط تعادل است و در حقیقت راه میانه و مستقیمی را فرا روی انسان می‌گشاید، به طوری که نه با طمع قدرت و ثروت آرامش و معنویت را کنار بگذارد و نه با بهانه صلح و آرامش و معنویت از میدان زندگی کنار رود. حفظ این تعادل در گرو حاکمیت و قدرت است و بدون تحقق نقش حاکمیتی اسلام در زندگی بشر، هیچ‌گاه به زندگی معنوی مورد نظر اسلام نخواهیم رسید. دنیا که بخش کوچکی از جهان آفرینش است، سراسر آیات و نعمات الهی است که انسان معنوی به قصد سیر در آیات و تجربه نعمات به دنیا رو می‌آورد و این روی آوری عین روی آوری به خدا، معنویت و ابدیت است. «همه این مواهبی که خدای متعال در عرصه گیتی آفریده است، مجموعه چیزهایی هستند که دنیا را تشکیل می‌دهند.... یک دسته از روایات اینهاست: «الدُّنْيَا مَزْرَعَةُ الْآخِرَةِ»، «مَتْجَرُ عِبَادِ اللَّهِ»؛ از این قبیل تعبیرات وجود دارد که اینها همه، نگاه مثبت به دنیا را نشان می‌دهد»[۲۲۸].

نگاه مثبت به دنیا برای کسانی امکان دارد که بر اساس معنویت با دنیا ارتباط برقرار می‌کنند و دنیا برای آنان هدف نیست، بلکه وسیله‌ای برای شکوفایی معنوی است. معیار تشخیص دنیانگری مبتنی بر معنویت راستین، تعبد و تسلیم در برابر خداوند است که با دو شاخص سنجیده می‌شود. نخست این که در بهره‌بری از نعمات دنیوی حدود شرعی و خواست خداوند زیر پاگذاشته نمی‌شود و دوم اینکه در هنگامی که دنیا با دین و شریعت در تعارض قرار گیرد، آمادگی دست کشیدن از دنیا و نعمت‌ها و کامیابی‌های آن وجود دارد. در این صورت ارتباطی که بسترساز شکوفایی معنوی است، با دنیا ایجاد شده است[۲۲۹]. شاخص‌های دنیانگری ضد معنوی این است که شخص هوس‌های خود را توجیه می‌کند و اگر این هوس‌ها در تعارض با تعالیم دینی و خواست خدا و حتی وجدان اخلاقی قرار گیرد، انگیزه و آمادگی برای دست کشیدن از دنیا وجود ندارد، بلکه به جای پرهیزکاری باب توجیه هوس‌ها و دست کشیدن از هنجارهای دینی و اخلاقی را می‌گشاید. معنویت‌های ستم پذیرانه معمولاً این نوع نگرش به دنیا را به نام معنویت معرفی می‌کنند. از نگاه آنها دنیا همه‌اش معنوی و باید از آن بهره برد و برای این بهره بری تنها معیار لذت و شادی است و راهنمایی غیر از ندای درون و خواست‌های نفسانی وجود ندارد. از این منظر هوس‌ها و نفسانیات مقدس تلقی می‌شوند و لذت و خوشی فراتر از لذت‌های دنیوی تصور نمی‌شود. وقتی معیار زندگی و معنویت لذت و شادمانی باشد، در این صورت نمی‌توان مطمئن بود که توانگران به ناتوانان تعرض نمی‌کنند و چه بسا که زندگی از ستم و فساد و تبعیض پر شود. اما «در اندیشه الهی اسلام افراد بشر، برادران و خواهران یکدیگر و همه بندگان خدایند.»..[۲۳۰]. «انسان‌ها – چه سیاه و چه سفید و چه دارای خون‌های مختلف و نژادهای گوناگون و وضعیت اجتماعی مختلف - با یکدیگر خویشاوندند»[۲۳۱]. به این ترتیب حیات طیبه هم بعد معنوی زندگی را سامان می‌دهد و هم بعد مادی را و از سوی دیگر هم در ساحت حیات فردی پاک و سازنده است و هم در ساحت حیات اجتماعی ستم و فساد و تبعیض را برطرف می‌کند[۲۳۲].

برای دستیابی به حیات طیبه انسان به تنهایی نمی‌تواند پیش رود و کشمکش‌های درونی او از یک سو و فعالیت گروهی که روحیه استکباری دارند و نقش سلطه‌گری را ایفا می‌کنند، موجب می‌شود که حیات بشری از معیارهای حیات طیبه فاصله گیرد و شکوفایی معنوی‌اش به خطر بیافتد. بنابراین حضور پیامبران که پرچمدار ولایت‌اند و راه مبارزه با هوس‌های درونی و ایستادگی در برابر سلطه‌گران خارجی را به مردم می‌آموزند ضرورت دارد. البته در صورتی که مردم پذیرای تربیت و هدایت پیامبران و اولیای خدا باشند، حیات طیبه تحقق پیدا خواهد کرد[۲۳۳]. در دنیای امروز انقلاب اسلامی ایران گام بلندی بود برای گذر از حیات دنیوی محض و رسیدن به حیات طیبه «امام راه رسیدن به حیات طیبه را به ما آموخت و اساس تعالیم او این بود که «دنیا را وسیله‌ای در دست انسان برای رسیدن به کمال» می‌دانست[۲۳۴].[۲۳۵]

ولایت‌شناسی

«ولایت یعنی پیوند و ارتباط تنگاتنگ و مستحکم»[۲۳۶] این پیوند نزدیک اول در ربط انسان موحد با خداوند پدید می‌آید و سپس روابط اجتماعی میان موحدان و مؤمنان را شکل می‌دهد. ریشه ولایت در توحید است. تأثیرگذاری ایمان و توحید در رابطه با خداوند، به صورت هدایت‌پذیری، عشق و دوستی، یاری و نصرت الهی پدیدار می‌شود و در روابط میان انسان‌ها به شکل عشق و محبت، امر به معروف و نهی از منکر، رسیدگی به امور دیگران و برپایی نظام اجتماعی عادلانه بروز می‌نماید. «و جامعه را به صورت یک جامعه هماهنگ و مرتبط به یکدیگر و متصل و برخوردار از وحدت (وحدت جهت و وحدت حرکت و وحدت هدف) می‌سازد»[۲۳۷]. نور و حضور خداوند همه هستی را فراگرفته است و انسان موحد و مؤمن این نور را درک کرده و به سوی آن جذب شده است و با یاد خداوند وجودش را از نور و حضور او سرشار می‌سازد؛ آنگاه دل‌هایی که با نور خدا آشناست و حضور سرشار از عشق و روشنایی او را درک می‌کنند، به هم نزدیک می‌شوند و پیوندی مستحکم و تنگاتنگ میان‌شان ایجاد می‌شود. به این ترتیب از سرچشمه توحید، ولایت جاری می‌شود. «کسانی که به خدا ایمان پیدا کنند، خداوند آنها را هدایت می‌کند و به راه‌های سلم و هم‌زیستی سوق می‌دهد»[۲۳۸] هر جا که در میان مؤمنان اختلاف باشد، ولایت الهی سست شده است، منشأ این سستی و رنگ باختگی یا از درون نفس است و یا از خارج، حتی ممکن است این شیطنت‌ها و اختلاف‌ها از خارج جامعه اسلامی باشد[۲۳۹]. ولایت عام خدا همه عالم را در برگرفته و نیکان و بدان و تمام پدیده‌های هستی به اندازه ظرفیت‌شان در ولایت خداوند هستند. نور و حضور او همه عالم را پر کرده است، اما ولایت خاص او شامل حال اهل ایمان است و هدایت و نعمت و رحمت ویژه را در اختیار کسانی می‌گذارد، که آمادگی دریافت آنها را دارند. مهم‌ترین کارکرد ولایت خاص تربیت و پرورش معنوی انسان‌هاست. به طوری که پیش از رسیدن به بهشت اخروی «بهشت صفا و آرامش» را به بشر ارزانی می‌دارد و به این منظور از یک سو فرد را از «تباه شدن و هرز رفتن استعدادها و غلتیدن در لجن‌زار فساد اخلاقی برحذر» می‌دارد و از سوی دیگر «سرچشمه‌های فضیلت و راستی و محبت و کار و ابتکار و دانش و آگاهی را در او جاری ساختند، و یاد خدا و عشق به او را تلقین می‌کند»[۲۴۰].

یکی از ویژگی‌های ولایت خاص خداوند این است که با برائت همراه است. یعنی در اینجا دیگر همه برابر نیستند و کسانی که نور و حضور خداوند را درک کرده‌اند، از دیگران که در گناه و بی‌خبری به سر می‌برند و دیگران را نیز به ظلم و فساد می‌کشند، جدا می‌شوند. وقتی انسان‌ها دل‌هاشان را با معرفت و ایمان آباد کنند، خداوند نوری به آنها می‌بخشد که با آن می‌توانند «دنیای ظلمانی را پر از نور کنند». ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ[۲۴۱] «این، نور ایمان، نور اسلام، نور محبت و نور دلسوزی برای انسان و انسانیت است. نور دیدن و شناختن ظلم و زشت شمردن ظالم است»[۲۴۲]. وقتی توحید در دل اهل ایمان رسوخ می‌کند، ولایت را می‌پرورد و این ولایت به صورت محبت و شفقت با مردم و مبارزه با ظلم و ظلمت آشکار می‌شود. این کیفیت نشان می‌دهد که ولایت با برائت همراه است و این دو مکمل هستند. ولایت بدون برائت ناتمام است و برائت ثمره طبیعی ولایت است. ولایت دو افق دارد: افق باطنی و افق ظاهری. ولایت در افق باطنی عشق به خدا و بندگان خداست که در دل‌های پر از ایمان طلوع می‌کند و نور وهدایت را جریان می‌دهد. افق ظاهری ولایت قیام و مبارزه برای مردم است، تا امور زندگی‌شان به سامان آید و زمینه‌های هدایت و شکوفایی‌شان فراهم شود. ولایت ظاهری ریشه در ولایت باطنی دارد و کسی که عشق خدا و بندگان خدا را نچشیده باشد، نمی‌تواند برای آنان مبارزه کند. هدف پیامبران آموختن و تزکیه بوده است، تا از این راه «تحول درونی انسان» ایجاد شود و به «هدف خلقت خود برسد»[۲۴۳] و پیامبران برای این اهداف مبارزه می‌کردند و این مبارزه‌ها از بلندای معنویتی می‌جوشید، که پیامبران را به توحید و خداشناسی و سپس عشق به مردم و عزم سامان دهی به امور آنها رسانده بود.

پیامبران بنابر عمق ولایت باطنی‌شان و صفا و ثبات معنوی‌شان، شعاع ولایت ظاهری گسترده‌تری داشته و تأثیر بیشتری گذاشته‌اند. ولایت پیامبر اسلام در طول ده سال توانست تحولاتی به وجود آورد، که تاریخ به دو بخش پیش از اسلام و پس از اسلام تقسیم شود. عامل اصلی این تحول، «وجود خود پیغمبر است»، «که سرشار بود از معنویت[۲۴۴]، ولایت معنوی پیامبر مطلق است و هر وقت زمینه عالم و زندگی بشر از معنویت تهی شود، همین معارف قرآن کریم می‌تواند آن خلأ را پر کند. «نیرویی در درون این مجموعه قانونی و مجموعه معارف وجود دارد که در همه شرایط می‌تواند خلاهای معنوی را پر کند و به بشریت امکان زیستن در فضای معنوی را بدهد»[۲۴۵]. قرآن کریم رحمت و ولایت ماندگار خداست که در وجود پیامبر اسلام جریان داشت و برای همیشه تحول آفرین، سازنده و زندگی بخش است. ولایت پیامبر در قرآن مجسم و ماندگار شد و در اهل بیت او تداوم یافت. اولیای خدا که جلوه‌گاه ولایت الهی‌اند هدایت و یاری و تدبیر امور مسلمین را به دست می‌گیرند و بلکه به لحاظ ولایت و پیوندشان با خداوند، اطاعت و تسلیم در برابرشان موضوعیت پیدا می‌کند و در هر دوره‌ای همان طور که رضایت خدا را باید در نظر گرفت، رضایت اولیاء را باید در نظر گرفت[۲۴۶]؛ زیرا توجه به اولیای خدا وسیله‌ای است برای توجه به خداوند و رشد و شکوفایی معنوی.[۲۴۷]

منابع

پانویس

  1. رودگر، محمد جواد، مقاله «نظام معنویت اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۹۳.
  2. امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۲۵۴؛ شرح چهل حدیث، ص۵.
  3. شرح چهل حدیث، ص۴۱۷.
  4. صحیفه امام، ج۸، ص۲۵۴.
  5. شرح چهل حدیث، ص۵.
  6. «همان کسانی که «غیب» را ند و از آنچه به آنان روزی داده‌ایم می‌بخشند» سوره بقره، آیه ۳.
  7. «و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ (هیچ کس) جز او آنها را نمی‌داند» سوره انعام، آیه ۵۹.
  8. «این از خبرهای غیب است که ما به تو وحی می‌کنیم؛ تو و قومت پیش از این آنها را نمی‌دانستید پس شکیبا باش که سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره هود، آیه ۴۹.
  9. «و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ (هیچ کس) جز او آنها را نمی‌داند» سوره انعام، آیه ۵۹.
  10. «داننده پنهان و آشکار است، او بخشنده بخشاینده است» سوره حشر، آیه ۲۲.
  11. «و هیچ چیز نیست جز آنکه گنجینه‌های آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازه معیّن فرو نمی‌فرستیم» سوره حجر، آیه ۲۱.
  12. مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲، ص۱۳۸ - ۱۴۱.
  13. یادداشت‌ها، ج۱۱، ص۳۸۰-۳۹۹.
  14. یادداشت‌ها، ج۱۱، ص۲۷۵.
  15. مطهری، مجموعه آثار، ج۲۴، ص۲۵۸.
  16. مطهری، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۴۱۹.
  17. مطهری، مجموعه آثار، ج۶، ص۴۶۷ - ۴۶۸.
  18. «و بهره خود از این جهان را (هم) فراموش مکن» سوره قصص، آیه ۷۷.
  19. «بگو: چه کسی زیوری را که خداوند برای بندگانش پدید آورده و (نیز) روزی‌های پاکیزه را، حرام کرده است؟» سوره اعراف، آیه ۳۲.
  20. رودگر، محمد جواد، مقاله «نظام معنویت اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۹۳.
  21. شرح چهل حدیث، ص۳۹۱ - ۳۹۲.
  22. شرح چهل حدیث، ص۳۷۸.
  23. آداب الصلاة، ص۱۲.
  24. صحیفه امام، ج۸ ص۳۰۰.
  25. صحیفه امام، ج۸، ص۲۵۶.
  26. رودگر، محمد جواد، مقاله «نظام معنویت اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۳۰۰.
  27. آداب الصلاة، ص۵۱ - ۶۰ و ۲۸۰؛ تفسیر سوره حمد، ص۱۰ - ۱۲و ۶۲ - ۶۴؛ تقریرات فلسفه، ج۱، ص۲۷۲ - ۲۹۹؛ ج۲، ص۵۴ - ۵۶ و۹۰؛ شرح چهل حدیث، ص۱۲۷ و ۱۸۰ - ۱۸۵.
  28. شرح چهل حدیث، ص۳۸۷.
  29. شرح چهل حدیث، ص۳۸۴-۳۹۰.
  30. آئینه جمال (مجموعه نامه‌های امام خمینی)، ص۲۴ -۲۹ و ۷۰-۸۲.
  31. صحیفه امام، ج۱۳، ص۴۶۱.
  32. آئینه جمال (مجموعه نامه‌های امام خمینی)، ص۶۹-۷۰.
  33. آئینه جمال (مجموعه نامه‌های امام خمینی)، ص۷۰.
  34. شرح چهل حدیث، ص۳۲۱-۳۳۳.
  35. صحیفه امام، ج۳، ص۳۰۴؛ ج۵، ص۳۲۶ و ۳۵۰.
  36. صحیفه امام، ج۱۱، ص۳۸۵؛ ج۱۴، ص۳۹۳؛ ج۸، ص۲۸۴.
  37. صحیفه امام، ج۹، ص۱۳۵؛ ج۱۴، ص۳۹۳؛ ج۱۷، ص۵۳۱؛ ج۱۸، ص۱۶.
  38. آداب الصلاة، ص۱۲.
  39. آداب الصلاة، ص۱۵.
  40. آداب الصلاة، ص۵۶؛ شرح چهل حدیث، ص۱۲۶.
  41. شرح چهل حدیث، ص۲۵؛ صحیفه امام، ج۱۴، ص۳۹۱؛ ج۸ ص۴۸۷؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۵۵؛ جهاد اکبر یا مبارزه با نفس، ص۱۱.
  42. صحیفه امام، ج۹، ص۱۳۴.
  43. صحیفه امام، ج۸، ص۴۸۷؛ ج۱۱، ص۳۸۶؛ ج۱۳، ص۴۷۰؛ ج۹، ص۱۳۷.
  44. صحیفه امام، ج۱۹، ص۱۳۴ و ۳۵۷؛ ج۶، ص۲۸۷؛ ج۸، ص۵۲۳؛ ج۱۱، ص۲۵۰.
  45. صحیفه امام، ج۱۲، ص۳۴۰؛ ج۱۵، ص۲۴۳.
  46. صحیفه امام، ج۱۹، ص۱۹۰؛ ج۱۲، ص۴۹۸.
  47. صحیفه امام، ج۱۵، ص۲۴۵.
  48. صحیفه امام، ج۶، ص۳۰۱؛ ج۷، ص۵۳۱.
  49. صحیفه امام، ج۸ ص۳۱۰.
  50. صحیفه امام، ج۱۴، ص۱۶۸؛ ج۱۸، ص۴۰۵.
  51. رودگر، محمد جواد، مقاله «نظام معنویت اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۳۰۲.
  52. شرح چهل حدیث، ص۳۲.
  53. صحیفه امام، ج۲۳، ص۱۳۵ و ۱۳۶.
  54. شرح چهل حدیث، ص۲۷۲.
  55. صحیفه امام، ج۱۰، ص۴۴۶.
  56. شرح دعای سحر، ص۱۴۶ - ۱۴۴.
  57. شرح چهل حدیث، ص۶-۱۰.
  58. آداب الصلاة، ص۲۲۴؛ شرح چهل حدیث، ص۶۳۴-۶۳۵؛ شرح دعای سحر، ص۱۳۱-۱۳۲.
  59. آداب الصلاة، ص۲۲۴.
  60. «و زمین (رستخیز) به نور پروردگارش تابناک می‌گردد» سوره زمر، آیه ۶۹.
  61. آداب الصلاة، ص۳۲۹؛ مصباح الهدایة، ص۲۱ و ۱۵۶.
  62. ر. ک: تقریرات فلسفه، ج۳، ص۱۷۱؛ مصباح الهادیة، ص۱۵۶؛ آداب الصلاة، ص۲۲۴ و ۳۲۹.
  63. شرح چهل حدیث، ص۱۸۶.
  64. «سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد» سوره روم، آیه ۳۰.
  65. شرح چهل حدیث، ص۱۲۷ و ۱۸۰ - ۱۸۵؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۲۳ و ۴۵ و ۶۸-۸۰.
  66. آداب الصلاة، ص۱۳ و ۵۱ – ۶۰؛ تفسیر سوره حمد، ص۱۰ و ۶۲.
  67. سرالصلاة، ص۶۸ و ۹۱؛ تقریرات فلسفه، ج۱، ص۲۷۲- ۲۷۹؛ آداب الصلاة، ص۲۸۰.
  68. صحیفه امام، ج۱۲، ص۳۵۸؛ ج۱۱، ص۲۵۷؛ تفسر سوره حمد، ص۱۰ - ۱۲ و ۶۲-۶۵.
  69. صحیفه امام، ج۱۲، ص۳۵۸؛ ج۱۱، ص۲۵۷.
  70. شرح چهل حدیث، ص۱۶۸.
  71. صحیفه امام، ج۱۰، ص۴۴۶.
  72. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۹۸.
  73. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۸۰.
  74. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۷۶.
  75. صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۲۳.
  76. صحیفه امام، ج۱۹، ص۳۷۵؛ حدیث عقل و جهل، ص۸۱.
  77. صحیفه امام، ج۱۶، ص۲۰.
  78. صحیفه امام، ج۴، ص۹.
  79. صحیفه امام، ج۸، ص۲۵۴ – ۲۵۵؛ ج۹، ص۳ – ۴؛ ج۱۹، ص۱۳۴ - ۱۳۵.
  80. صحیفه امام، ج۱۳، ص۵۰۷؛ ج۹، ص۱۳۴.
  81. صحیفه امام، ج۱۴، ص۳۹۱.
  82. صحیفه امام، ج۱۴، ص۴۰.
  83. صحیفه امام، ج۱۲، ص۴۹۴.
  84. شرح چهل حدیث، ص۵-۶.
  85. شرح چهل حدیث، ص۲۵۶.
  86. رودگر، محمد جواد، مقاله «نظام معنویت اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۳۰۵.
  87. آئینه جمال، ص۲۰ - ۲۲ و ۷۷.
  88. شرح دعاء السحر، ص۱۵۹.
  89. مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة، ص۳۴-۱۹.
  90. شرح دعاء السحر، ص۸۵؛ مصباح الهدایة، ص۱۶.
  91. شرح چهل حدیث، ص۳۳۸؛ سرالصلاة، ص۴؛ تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص۴۰؛ آداب الصلاة، ص۳۹۵.
  92. رودگر، محمد جواد، مقاله «نظام معنویت اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۳۱۲.
  93. تعلیقات بر فصوص الحکم و مصباح الانس، ص۲۷۳.
  94. تعلیقات بر فصوص الحکم و مصباح الانس، ص۵۲.
  95. تعلیقات بر فصوص الحکم و مصباح الانس، ص۵۲.
  96. تعلیقات بر فصوص الحکم و مصباح الانس، ص۴۹.
  97. تعلیقات بر فصوص الحکم و مصباح الانس، ص۱۴۵ و ۳۷.
  98. تعلیقات بر فصوص الحکم و مصباح الانس، ص۱۲۴.
  99. شرح چهل حدیث، ص۳۷۲.
  100. شرح چهل حدیث، ص۳۷۳.
  101. شرح دعای سحر، ص۲۴۵.
  102. مصباح الهدایة، ص۲۱-۲۲.
  103. شرح چهل حدیث، ص۱۹۶ - ۱۹۷.
  104. شرح چهل حدیث، ص۵۶۱.
  105. شرح چهل حدیث، ص۳۴۱.
  106. شرح دعای سحر، ص۲۱۱ و ۲۰۶ و ۲۲۷.
  107. رودگر، محمد جواد، مقاله «نظام معنویت اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۳۱۳.
  108. شرح چهل حدیث، ص۶.
  109. شرح چهل حدیث، ص۲۲.
  110. شرح چهل حدیث، ص۱۹۲.
  111. شرح چهل حدیث، ص۱۹۵.
  112. شرح چهل حدیث، ص۱۹۸، و ۶ - ۷.
  113. شرح چهل حدیث، ص۹.
  114. شرح چهل حدیث، ص۹؛ صحیفه امام، ج۱۶، ص۴۶۲-۴۶۳.
  115. صحیفه امام، ج۱۸، ص۱۷؛ ج۱۷، ص۱۹۳؛ ج۱۴، ص۴۶۱؛ شرح چهل حدیث، ص۵۱ - ۵۲.
  116. شرح جنود عقل و جهل، ص۱۰۷.
  117. نقطه عطف، ص۱۱.
  118. شرح چهل حدیث، ص۲۹۱.
  119. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۲۴.
  120. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۴۰۲.
  121. شرح دعای سحر، ص۱۳۷.
  122. شرح چهل حدیث، ص۲۰۶.
  123. صحیفه امام، ج۶، ص۲۷۸.
  124. شرح چهل حدیث، ص۱۸۱.
  125. شرح چهل حدیث، ص۳۲۹.
  126. شرح چهل حدیث، ص۳۹۴.
  127. شرح چهل حدیث، ص۳۹۴.
  128. پرواز در ملکوت، ج۲، ص۸۰ - ۸۲ و ۹۰ - ۹۶.
  129. رودگر، محمد جواد، مقاله «نظام معنویت اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۳۱۴.
  130. شرح چهل حدیث، ص۶ - ۱۰.
  131. جهاد اکبر یا مبارزه با نفس، ص۲۱.
  132. صحیفه امام، ج۷، ص۵۳۴.
  133. صحیفه امام، ج۱۴، ص۳۹۱؛ ج۸، ص۳۱۰؛ ج۴، ص۱۸۴.
  134. صحیفه امام، ج۶، ص۵۳۰؛ ج۹، ص۱۱؛ ج۱۳، ص۱۷۲؛ جهاد اکبر، ص۱۶؛ آداب الصلاة، ص۱۲.
  135. صحیفه امام، ج۴، ص۳۵۹ - ۳۶۰؛ ج۷، ص۴۶۰.
  136. صحیفه امام، ج۸، ص۱۱ و ۱۴؛ ج۷، ص۲۳ - ۲۴.
  137. رودگر، محمد جواد، مقاله «نظام معنویت اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۳۱۷.
  138. شرح چهل حدیث، ص۱۷۱.
  139. شرح چهل حدیث، ص۱۶۹.
  140. صحیفه امام، ج۱، ص۲۲.
  141. شرح جنود عقل و جهل، ص۸۳.
  142. صحیفه امام، ج۲۱، ص۳۲۴.
  143. تفسیر سوره حمد، ص۱۲۴.
  144. شرح چهل حدیث، ص۱۲۴؛ صحیفه امام، ج۶، ص۲۸۴.
  145. صحیفه امام، ج۱۶، ص۱۶۲.
  146. شرح چهل حدیث، ص۱۷۵ - ۱۷۶.
  147. شرح چهل حدیث، ص۵۰۷؛ آئینه جمال، ص۶۰-۶۱.
  148. شرح چهل حدیث، ص۴۵۵.
  149. شرح چهل حدیث، ص۴۷۴.
  150. شرح چهل حدیث، ص۱۵۲.
  151. شرح چهل حدیث، ص۱۱۳.
  152. شرح چهل حدیث، ص۱۵۷.
  153. شرح چهل حدیث، ص۱۴۵.
  154. رودگر، محمد جواد، مقاله «نظام معنویت اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۳۱۹.
  155. رودگر، محمد جواد، مقاله «نظام معنویت اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۳۲۰.
  156. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در بیست و دومین سالگرد امام خمینی، ۱۴/۳/۱۳۹۰. بیانات در دیدار با مسئولان نظام در روز میلاد پیامبر(ص)، ۲/۱۲/۱۳۸۹.
  157. حاج سید جوادی، سید فرید، مقاله «اسلام‌شناسی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۲ ص ۲۴۶.
  158. فرهنگ ادیان جهان، ص۵۹۷.
  159. راهنمای ادیان زنده، ج۲، ص۱۲۶۱.
  160. روان‌شناسی دین و معنویت، ص۳۵.
  161. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۱/۱/۱۳۶۹.
  162. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۱/۲/۱۳۸۹.
  163. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۲۷/۶/۱۳۷۰.
  164. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۱۳/۱۲/۱۳۷۰.
  165. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۱/۱/۱۳۸۹.
  166. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۱۷/۱۱/۱۳۷۲.
  167. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۱/۵/۱۳۸۹.
  168. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۲۹/۹/۱۳۷۴.
  169. «بسا چیزی را ناپسند می‌دارید و همان برای شما بهتر است و بسا چیزی را دوست می‌دارید و همان برایتان بدتر است و خداوند می‌داند و شما نمی‌دانید» سوره بقره، آیه ۲۱۶.
  170. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۲۷/۶/۱۳۷۰.
  171. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۱۷/۱۱/۱۳۷۲.
  172. «هر کس به خداوند ایمان آورد (خداوند) دلش را راهنمایی می‌کند و خداوند به هر چیزی داناست» سوره تغابن، آیه ۱۱.
  173. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۱۶/۷/۱۳۶۹.
  174. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۱۹/۴/۱۳۸۹.
  175. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۴/۱۲/۱۳۷۱.
  176. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۱/۱/۱۳۶۹.
  177. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۱۸/۱۲/۱۳۸۸.
  178. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۱۹/۱۱/۱۳۶۹.
  179. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۱۸/۳/۱۳۶۸.
  180. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۱۳/۱۲/۱۳۷۰.
  181. مظاهری‌سیف، حمید رضا، مقاله «نظام معنویت اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۲ ص ۳۵۴.
  182. مظاهری‌سیف، حمید رضا، مقاله «نظام معنویت اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۲ ص ۳۶۰.
  183. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۲۷/۲/۱۳۸۸.
  184. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۲۷/۲/۱۳۸۸.
  185. «او شما را از زمین پدیدار کرد و شما را در آن به آبادانی گمارد پس، از او آمرزش بخواهید سپس به درگاه وی توبه کنید که پروردگار من، پاسخ دهنده‌ای است» سوره هود، آیه ۶۱.
  186. «و در آنچه خداوند به تو داده است سرای واپسین را بجوی و بهره خود از این جهان را (هم) فراموش مکن و چنان که خداوند به تو نیکی کرده است تو (نیز) نیکی (پیشه) کن و در زمین در پی تباهی مباش که خداوند تبهکاران را دوست نمی‌دارد» سوره قصص، آیه ۷۷.
  187. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۲۹/۶/۱۳۶۹.
  188. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۱/۳/۱۳۷۴.
  189. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۲۵/۵/۱۳۸۳.
  190. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۱۴/۲/۱۳۸۷.
  191. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۴/۴/۱۳۸۷.
  192. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۲۴/۹/۱۳۸۷.
  193. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۲۰/۱۰/۱۳۷۲.
  194. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۲۷/۲/۱۳۸۸.
  195. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۲۰/۱۰/۱۳۷۲.
  196. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۲۷/۲/۱۳۸۷.
  197. مظاهری‌سیف، حمید رضا، مقاله «نظام معنویت اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۲ ص ۳۶۱-۳۶۷.
  198. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۲۲/۱/۱۳۶۹.
  199. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۱۷/۱۱/۱۳۷۲.
  200. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۱۷/۱۱/۱۳۷۲.
  201. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۳۰/۹/۱۳۸۳.
  202. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۱۷/۱۱/۱۳۷۲.
  203. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۲۲/۱/۱۳۶۹.
  204. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۲۰/۴/۱۳۸۹.
  205. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات معظم له، ۱۰/۳/۱۳۶۹.
  206. توحید نفی عبودیت غیر خدا، ص۱۸.
  207. توحید نفی عبودیت غیر خدا، ص۱۸.
  208. توحید نفی عبودیت غیر خدا، ص۱۱و۱۲.
  209. مظاهری‌سیف، حمید رضا، مقاله «نظام معنویت اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۲ ص ۳۶۷.
  210. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۳۱/۶/۱۳۶۶.
  211. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۱۸/۷/۱۳۷۵.
  212. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۱۷/۱/۱۳۸۹.
  213. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۳۱/۶/۱۳۶۶.
  214. مظاهری‌سیف، حمید رضا، مقاله «نظام معنویت اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۲ ص ۳۷۱.
  215. «خداوند را فراموش کردند پس (خداوند نیز) آنان را از یاد خودشان برد» سوره حشر، آیه ۱۹.
  216. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۳۰/۹/۱۳۸۳.
  217. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۱۵/۶/۱۳۸۰.
  218. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۳۱/۶/۱۳۶۶.
  219. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۱۷/۷/۱۳۸۴.
  220. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۲۳/۲/۱۳۷۱.
  221. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۱۰/۳/۱۳۶۹.
  222. مظاهری‌سیف، حمید رضا، مقاله «نظام معنویت اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۲ ص ۳۷۲.
  223. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۲۰/۱۰/۱۳۷۲.
  224. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۱۹/۴/۱۳۸۹.
  225. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۱۹/۴/۱۳۸۹.
  226. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۱۹/۴/۱۳۸۹.
  227. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۲/۱/۱۳۸۹.
  228. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۳۰/۶/۱۳۸۷.
  229. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۲۰/۳/۱۳۷۵.
  230. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۳۱/۶/۱۳۶۶.
  231. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۲۹/۹/۱۳۶۸.
  232. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۲۴/۴/۱۳۸۹ و ۲۲/۷/۱۳۷۴.
  233. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۲۸/۱۰/۱۳۷۷.
  234. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۱۴/۳/۱۳۸۴.
  235. مظاهری‌سیف، حمید رضا، مقاله «نظام معنویت اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۲ ص ۳۷۵.
  236. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۲۹/۹/۱۳۶۸.
  237. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۲۹/۹/۱۳۶۸.
  238. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۲۹/۹/۱۳۶۸.
  239. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۲۹/۹/۱۳۶۸.
  240. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۳۱/۶/۱۳۶۸.
  241. «خداوند سرور مؤمنان است که آنان را به سوی روشنایی از تیرگی‌ها بیرون می‌برد» سوره بقره، آیه ۲۵۷.
  242. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۱۷/۸/۱۳۷۴.
  243. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۲/۱۱/۱۳۷۱.
  244. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۹/۵/۱۳۸۷.
  245. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۲۰/۱۰/۱۳۷۲.
  246. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۳/۳/۱۳۸۸.
  247. مظاهری‌سیف، حمید رضا، مقاله «نظام معنویت اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۲ ص ۳۷۹.